۳۰ نماینده پیشنهاد کردند:
بررسی آثار تحریمها در مجلس با حضور مسئولان
حسین سبحانینیا روز پنجشنبه (۱۷آذر) به خبرگزاری مهر گفت: «امضا کنندگان این تقاضا خواستار بررسی تاثیر تهدیدها و تحریمهای بینالمللی بر وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور هستند.»
به گفته این نماینده٬ هیات رئیسه مجلس تاکنون درخواست این نمایندگان برای برگزاری جلسه رسمی غیرعلنی را بررسی نکرده است.
اوایل آبان ماه نیز جمعی از نمایندگان مجلس برای برگزاری جلسه رسمی غیرعلنی با حضور مسئولان ارشد نظام جهت بررسی تحریمهای گسترده غرب علیه ایران امضا جمع کرده بودند.
به گزارش خبرگزاری مهر٬ وزرای دفاع، اطلاعات٬ بازرگانی و اقتصاد از مدعوین احتمالی این جلسه خواهند بود.
آمریکا و غرب طی شش سال گذشته تحریمهای گستردهای علیه جمهوری اسلامی وضع کردهاند که از آثار و نتایج آن گزارشی رسمی منتشر نشده است.
مقامهای جمهوری اسلامی با ادامه دادن به برنامه هستهای خود میگویند تحریمهای آمریکا و غرب بیتاثیر بوده و آنها را در راهی که انتخاب کردهاند٬ مصصمتر کرده است.
به نظر میرسد امضاکنندگان این پیشنهاد نگران آثار تحریمهای گستردهای هستند که در هفتههای اخیر از سوی غرب علیه جمهوری اسلامی و بسیاری از مقامهای آن وضع شده است.
حسن اکبری٬ نماینده ولی فقیه در سپاه قم:
امروز ولايت فقيه نماد دين است
حسن اکبری٬ نماینده ولی فقیه در سپاه قم میگوید «امروز ولایت فقیه نماد دین است» و «دفاع جانانه» از علی خامنهای٬ ادامه راه امام سوم شیعیان است.
به گزارش خبرگزاری ایکنا٬ آقای اکبری این مطلب را روز پنجشنبه (۱۷ آذر) در مراسمی که در قم برگزار شده بود٬ بیان کرده است.
وی گفته است: «تا جان در بدن داریم مطیع ولایت هستیم و در راه ولایت جان خود را در طبق اخلاص قرار میدهیم.»
با افزایش انتقادها از عملکرد رهبر جمهوری اسلامی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ تلاش گروهی از وفاداران وی برای اثبات «درستی» عملکرد ۲۰ سالهاش افزایش چشمگیری داشته است.
این دسته از محافظهکاران تلاش میکنند از آقای خامنهای به عنوان رهبر مورد تائید خدا و امام دوازدهم شیعیان یاد کنند.
طی دو سال گذشته تعاریف و تمجیدهای فراوانی از رهبر جمهوری اسلامی در رسانههای ایران مطرح شده که بازتابهای منفی گستردهای در افکار عمومی مردم ایران داشته است.
با وجود این٬ رسانهها و نزدیکان به علی خامنهای همچنان به تعاریف خود از وی ادامه میدهند و بارها ادعا کردهاند که رهبری وی مورد تائید امام دوازدهم شیعیان است.
کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران در جلسه یکشنبه آینده خود درخواست دولت بریتانیا برای دریافت غرامت از ایران را بررسی می کند.
محمود احمدی بیغش، عضو این کمیسیون، امروز پنجشنبه ۱۷ آذر (۸ دسامبر) به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت که مبلغ مورد درخواست دولت بریتانیا برای جبران خسارات ناشی از حملات به سفارتخانه و اقامتگاه دیپلمات های این کشور، یک میلیون پوند است.پیش تر ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا گفته بود که درخواست غرامت بابت حملات مذکور، به کاردار سابق ایران در لندن ارائه شده است.
آقای بیغش در مورد این درخواست گفت: "انگلیس هم باید پاسخ خساراتی را که در طول چندین دهه به ایران وارد کرده است بدهد".
او به نقض بی طرفی ایران در جریان جنگ جهانی اول و ایفای نقش در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به عنوان نمونه هایی از آنچه دولت بریتانیا باید پاسخگوی خسارات آن باشد اشاره کرد.
آقای بیغش همچنین دولت بریتانیا را به حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران، حمله به سفارت ایران در لندن در سال ۱۳۵۹، ارسال بمب های شیمیایی به عراق در دوران جنگ با ایران و دخالت در اعتراضات انتخاباتی دو سال پیش ایران متهم کرد.
همزمان حسین ابراهیمی، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران از حضور مسئولان وزارت امور خارجه این کشور در جلسه آینده هیأت رئیسه این کمیسیون برای بررسی تحولات مربوط به روابط ایران و بریتانیا خبر داد.
روابط دو کشور در پی حمله هفته گذشته به ساختمان سفارت و اقامتگاه دیپلمات های بریتانیا در تهران بحرانی شد.
دیپلمات های بریتانیایی یک روز پس از این حملات به همراه اعضای خانواده های خود ایران را ترک کردند و بلافاصله دولت بریتانیا اعلام کرد که سفارت ایران در لندن هم باید تعطیل شود و دیپلمات های ایرانی به کشور خود باز گردند.
سفیر سابق بریتانیا در تهران گفته است که حملات مذکور بدون توافق بخش هایی از حکومت ایران ممکن نبوده است.
وزارت امور خارجه ایران از این حملات ابراز تأسف کرده است و پلیس ایران می گوید که مأمورانش تلاش خود را برای جلوگیری از حملات مذکور انجام داده اند، اما قادر به مهار مهاجمان خشمگین نبوده اند.
تلویزیون ایران تصاویری از یک هواپیمای تجسسی بدون سرنشین آمریکایی را پخش کرد که سه روز پیش اعلام شده بود در مرز شرقی ایران به دست نیروهای مسلح این کشور افتاده است.
منابع نظامی ایران می گویند که این هوایپما را "با خسارت اندکی" در اختیار گرفتهاند.در تصاویر تلویزیونی هم دیده می شد که بدنه هواپیمای به نمایش گذاشته شده، ظاهرا سالم است.
امیر علی حاجی زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران از هواپیمای تجسسی آمریکا رونمایی کرده است.
همزمان وزارت امور خارجه ایران سفیر سوئیس در تهران را احضار و با ارائه یادداشتی به او به "تجاوز یک فروند هواپیمای جاسوسی آمریکا به عمق حریم هوایی ایران" اعتراض کرد.
ایران و آمریکا با یکدیگر روابط سیاسی ندارند و به همین دلیل سفارت سوئیس در تهران حافظ منافع ایالات متحده آمریکا است.
ایران خواستار "توضیحات فوری و اقدامات جبرانی دولت آمریکا" در این باره شده است.
در جریان برنامه ای که از تلوزیون دولتی ایران پخش شد، مقام های ارشد نظامی گفتند که سرنگونی این هواپیما "با اطلاعات جمع آوری شده و مراقبت های دقیق الکترونیکی" صورت گرفته است.
گفته می شود که این هواپیما از نوع «RQ۱۷۰ سنتینل» است.
«RQ۱۷۰ سنتینل» نوعی هواپیمای بدون سرنشین شناسایی است که خبر ساخت آن در سال ۲۰۰۹ به رسانه های فعال در حوزه امور نظامی درز کرد و در سال ۲۰۱۰ نیروی هوایی آمریکا به کار گیری آن را تایید کرد.
بر اساس گزارشها، این نوع هواپیمای بدون خلبان در عملیات شکار اسامه بنلادن، رهبر سابق القاعده، برای زیر نظر گرفتن محل اقامت او در هنگام انجام حمله کماندوهای آمریکایی مورد استفاده قرار گرفت.
ساعاتی پس از آنکه ایران اعلام کرد هواپیمای بدون سرنشین آمریکا را سرنگون کرده است، نیروهای ائتلاف به رهبری ناتو در افغانستان در بیانیهای به انتشار این خبر واکنش نشان دادند.
نیروهای ائتلاف اعلام کردند که هواپیمای مورد اشاره ایران احتمالا یک هواپیمای شناسایی آمریکایی بوده که در یک ماموریت بر فراز غرب افغانستان پرواز میکرده است.
بنابر این بیانیه، گردانندگان این هواپیما کنترل آن را از دست داده بودند.
هیچیک از این منابع خبری، اطلاعاتی درباره زمان و مکان این حادثه منتشر نکردهاند.
وزارتخانههای دفاع و امور خارجه آمریکا و همین طور سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در پاسخ به بیبیسی فارسی گفته بودند که درباره این موضوع اظهار نظر نمیکنند.
تحريم اروپايی نفت ايران، مقدمه تحريم های وسيع تر
اتخاذ تصميم نسبت به تحريم رسمی نفت ايران از سوی جامعه اروپا، که انتظار مي رود پيش از اتمام ماه جاری مسيحی قطعيت يافته و اعلام گردد، همراه با تحريم بانک مرکزی، کاهش تدريجی خريد نفت خام ايران از سوی کشورهای آسيايی را به دنبال خواهد داشت.
پيش از رويداد سازمان داده شده اشغال سفارت بريتانيا در تهران، که با محکوميت يکپارچه جامعه جهانی مواجه شد، موضع فرانسه در مورد تحريم نفت ايران مورد حمايت اکثريت اعضاء جامعه اروپا، به خصوص کشورهای جنوبی خريدار نفت ايران ( ايتاليا،اسپانيا و يونان) قرار نداشت. بعد از آن، نظر کشورهای اروپايی در اين زمينه يکپارچه شد.
سه کشور ياد شده جنوب اروپا در حدود ۱۵ در صد از مجموع نفت صادراتی ايران و ۷۵ در صد از سهميه صادرات نفت ايران به اروپا را جذب مي کنند. از اين لحاظ مشکلات تنظيم وضعيت پالايشگاه ها و همچنين احتمال افزايش قيمت نفت خام در بازارهای جهانی، از جمله دلايل نگرانی آنها نسبت به قطع خريد نفت از ايران به شمار مي رفت.
نگرانی ديگر اروپا ناشی از احتمال اتخاذ تصميم به تلافی جويی توسط دولت ايران و محدود ساختن واردات کالا از کشورهای خريدار نفت بود. سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، در واکنش به احتمال تحريم نفت ايران از سوی جامعه اروپا، حتی تهديد کرد که دولت متبوع وی، ممکن است داوطلبانه، خريداران اروپايی را از صدور نفت خام خود محروم سازد.
تاثير محدود تحريم نفت ايران
تحريم نفت ايران به تنهايی اثر چندانی نه در کاهش درآمدهای صادراتی ايران خواهد داشت، و نه مشکلات غير قابل حل برای خريداران ايجاد خواهد کرد.
بر خلاف پيش بينی سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی داير بر اينکه تحريم نفت ايران، قيمت های جهانی نفت را به ۲۵۰ دلار در بشکه مي رساند، طی روزهای اخير، قيمت های نفت تنها در حدود ۱۰۰ دلار در هر بشکه نوسان داشته است.
قيمت ۲۵۰ دلار نفت خام در هر بشکه، معادل کاهش بيش از ۵۰ در صد از ارزش برابری دلار در برابر ارزهای ديگر است و به آسانی و در نتيجه تحريم صادرات رو به کاهش نفت خام ايران روی نخواهد داد.
در مورد تنظيم وضعيت پالايشگاه ها نيز، به دليل فوری نبودن آن و تاثير گذاری قطع خريد نفت ايران در فاصله ۴ تا ۶ ماه، پالايشگاه ها فرصت خواهند داشت که شرايط خود را با نفت های وارداتی جايگزين، تدريجا هماهنگ سازند. اين زمان با تعطيل فصلی پالايشگاه ها برای تعمير و کاهش ميزان مصرف در بهار آينده، همزمان خواهد بود.
وضعيت بازارهای آسيايی
ايران نيز قادر است، دست کم به روی کاغذ، بازارهای جايگزين تازه ای را برای ۱۹ درصد صادرات نفت خود که راهی به بازار اروپايی مي شوند، دست و پا کند. بن نتيجه رسيدن اين تلاش در شرايطی مقدور خواهد شد که خدمات بانکی مربوط به مبادلات برون مرزی ادامه يافته و دريافت بهای نفت امکان پذير باقی بماند.
با تحريم بانک مرکزی ايران از سوی بريتانيا و فرانسه، و احتمالا اعمال تحريم يکپارچه جامعه اروپا، و اجرايی شدن مصوبه اخير سنای آمريکا داير بر تحريم بانک ياد شده، ادامه اين خدمات با دشواری های تازه ای روبرو مي شوند.
در نتيجه پيش بینی پيرامون اين دشواری ها، خريداران بزرگ نفت ايران مانند چين، هند و کره جنوبی و ژاپن، مطابق گزارش های منتشر شده، هم اکنون مذاکرات جدی با صادر کننده گان ديگر نفت خام، به خصوص عربستان سعودی را آغاز کرده اند.
نگرانی اقتصادی جدی چين، که بزرگترين خريدار نفت خام ايران است، در قبال تحريم نفت ايران، علاوه بر دلايل سياسی، ظاهرا ناشی از احتمال افزايش قيمت های نفت است. حال آنکه با بی مشتری ماندن نفت ايران، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد، توليدات خود را با تخفيف و قيمت های ترجيحی عرضه کند و در نتيجه خريداران فرصت طلب چينی از اين موضوع احتمالا خرسند هم خواهند شد.
توان ايران برای انبار کردن محموله های نفتی بدون مشتری مانده محدود است. سال گذشته نزديک به ۳۰ ميليون بشکه نفت خام سنگين ايران، به خصوص توليدات حوزه های نوروز و سروش، در نفتکش های اجاره ای بر روی آب شناور بود.
در بهار آينده اين داستان دردناک، با شدت بيشتری تکرار خواهد شد. بستن چاه های نفت و کاهش دادن توليد نيز، علاوه بر از دست رفتن بازارهای سنتی صادراتی، با مخاطرات فنی و زيان های خاص خود، به خصوص در مورد چاه های پیر روبرو است.
حمايت در جامه بی طرفی
حامی ديگر سياسی ايران، روسيه، از زبان سرگئی اشماتکو، وزير انرژی خود، روز گذشته در دوحه پايتخت قطر اعلام داشت که مسکو نسبت به تحريم نفت ايران بی طرف خواهد ماند.
اعلام بی طرفی مسکو و عدم مخالفت با اقدام به تحريم نفت ايران، در حقيقت حمايت با چراغ خاموش روسيه از تحريم نفت خام ايران است.
در صورت افزايش قيمت نفت خام در بازار، قيمت گاز صادراتی روسيه به اروپا نيز افزايش خواهد يافت. ضمن اينکه روسيه در کنار عربستان سعودی، يکی از دو صادر کننده بزرگ نفت خام جهان محسوب مي شود و از افزايش صادرات و بهبود قيمت های نفت استقبال مي کند.
دورنمای نه چندان دلچسب صادرات نفت خام ايران از سال پيش تدريجا نزد خريداران خارجی، به خصوص در بازارهای آسيايی نمودار مي شد. چين از راه کاهش آزمايشی واردات نفت ايران تا ۵۰ در صد، کره جنوبی با درصد کاهشی نا محسوس، و هند از راه تعليق پرداخت بهای نفت وارداتی از ايران، اين وضعيت را سال پيش تمرين کردند.
واکنش های غير متعارف حاکميت سياسی ايران به فشارهای خارجی، منجمله داخل شدن در طرح مورد ادعای آمريکا برای ترور سفير جوان سعودی در واشینگتن، و همچنين يورش سازمان داده شده عليه سفارت بريتانيا در تهران و گروگان گيری چند ساعته شش عضو سفارت به مدت چند ساعت، که در هر حال اشغال سفارت آمريکا در تهران در سال اول بعد از انقلاب و گروگان گيری ۴۴۴ روز ۵۲ آمريکايی را تداعی مي کرد، نشانه تاثير لمسی اين فشارها نزد حاکميت سياسی ايران و واکنش های عصبی کنترل نشده به نتايج آن است.
پيش از رويداد سازمان داده شده اشغال سفارت بريتانيا در تهران، که با محکوميت يکپارچه جامعه جهانی مواجه شد، موضع فرانسه در مورد تحريم نفت ايران مورد حمايت اکثريت اعضاء جامعه اروپا، به خصوص کشورهای جنوبی خريدار نفت ايران ( ايتاليا،اسپانيا و يونان) قرار نداشت. بعد از آن، نظر کشورهای اروپايی در اين زمينه يکپارچه شد.
سه کشور ياد شده جنوب اروپا در حدود ۱۵ در صد از مجموع نفت صادراتی ايران و ۷۵ در صد از سهميه صادرات نفت ايران به اروپا را جذب مي کنند. از اين لحاظ مشکلات تنظيم وضعيت پالايشگاه ها و همچنين احتمال افزايش قيمت نفت خام در بازارهای جهانی، از جمله دلايل نگرانی آنها نسبت به قطع خريد نفت از ايران به شمار مي رفت.
نگرانی ديگر اروپا ناشی از احتمال اتخاذ تصميم به تلافی جويی توسط دولت ايران و محدود ساختن واردات کالا از کشورهای خريدار نفت بود. سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، در واکنش به احتمال تحريم نفت ايران از سوی جامعه اروپا، حتی تهديد کرد که دولت متبوع وی، ممکن است داوطلبانه، خريداران اروپايی را از صدور نفت خام خود محروم سازد.
تاثير محدود تحريم نفت ايران
تحريم نفت ايران به تنهايی اثر چندانی نه در کاهش درآمدهای صادراتی ايران خواهد داشت، و نه مشکلات غير قابل حل برای خريداران ايجاد خواهد کرد.
بر خلاف پيش بينی سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی داير بر اينکه تحريم نفت ايران، قيمت های جهانی نفت را به ۲۵۰ دلار در بشکه مي رساند، طی روزهای اخير، قيمت های نفت تنها در حدود ۱۰۰ دلار در هر بشکه نوسان داشته است.
قيمت ۲۵۰ دلار نفت خام در هر بشکه، معادل کاهش بيش از ۵۰ در صد از ارزش برابری دلار در برابر ارزهای ديگر است و به آسانی و در نتيجه تحريم صادرات رو به کاهش نفت خام ايران روی نخواهد داد.
در مورد تنظيم وضعيت پالايشگاه ها نيز، به دليل فوری نبودن آن و تاثير گذاری قطع خريد نفت ايران در فاصله ۴ تا ۶ ماه، پالايشگاه ها فرصت خواهند داشت که شرايط خود را با نفت های وارداتی جايگزين، تدريجا هماهنگ سازند. اين زمان با تعطيل فصلی پالايشگاه ها برای تعمير و کاهش ميزان مصرف در بهار آينده، همزمان خواهد بود.
وضعيت بازارهای آسيايی
ايران نيز قادر است، دست کم به روی کاغذ، بازارهای جايگزين تازه ای را برای ۱۹ درصد صادرات نفت خود که راهی به بازار اروپايی مي شوند، دست و پا کند. بن نتيجه رسيدن اين تلاش در شرايطی مقدور خواهد شد که خدمات بانکی مربوط به مبادلات برون مرزی ادامه يافته و دريافت بهای نفت امکان پذير باقی بماند.
با تحريم بانک مرکزی ايران از سوی بريتانيا و فرانسه، و احتمالا اعمال تحريم يکپارچه جامعه اروپا، و اجرايی شدن مصوبه اخير سنای آمريکا داير بر تحريم بانک ياد شده، ادامه اين خدمات با دشواری های تازه ای روبرو مي شوند.
در نتيجه پيش بینی پيرامون اين دشواری ها، خريداران بزرگ نفت ايران مانند چين، هند و کره جنوبی و ژاپن، مطابق گزارش های منتشر شده، هم اکنون مذاکرات جدی با صادر کننده گان ديگر نفت خام، به خصوص عربستان سعودی را آغاز کرده اند.
نگرانی اقتصادی جدی چين، که بزرگترين خريدار نفت خام ايران است، در قبال تحريم نفت ايران، علاوه بر دلايل سياسی، ظاهرا ناشی از احتمال افزايش قيمت های نفت است. حال آنکه با بی مشتری ماندن نفت ايران، جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد، توليدات خود را با تخفيف و قيمت های ترجيحی عرضه کند و در نتيجه خريداران فرصت طلب چينی از اين موضوع احتمالا خرسند هم خواهند شد.
توان ايران برای انبار کردن محموله های نفتی بدون مشتری مانده محدود است. سال گذشته نزديک به ۳۰ ميليون بشکه نفت خام سنگين ايران، به خصوص توليدات حوزه های نوروز و سروش، در نفتکش های اجاره ای بر روی آب شناور بود.
در بهار آينده اين داستان دردناک، با شدت بيشتری تکرار خواهد شد. بستن چاه های نفت و کاهش دادن توليد نيز، علاوه بر از دست رفتن بازارهای سنتی صادراتی، با مخاطرات فنی و زيان های خاص خود، به خصوص در مورد چاه های پیر روبرو است.
حمايت در جامه بی طرفی
حامی ديگر سياسی ايران، روسيه، از زبان سرگئی اشماتکو، وزير انرژی خود، روز گذشته در دوحه پايتخت قطر اعلام داشت که مسکو نسبت به تحريم نفت ايران بی طرف خواهد ماند.
اعلام بی طرفی مسکو و عدم مخالفت با اقدام به تحريم نفت ايران، در حقيقت حمايت با چراغ خاموش روسيه از تحريم نفت خام ايران است.
در صورت افزايش قيمت نفت خام در بازار، قيمت گاز صادراتی روسيه به اروپا نيز افزايش خواهد يافت. ضمن اينکه روسيه در کنار عربستان سعودی، يکی از دو صادر کننده بزرگ نفت خام جهان محسوب مي شود و از افزايش صادرات و بهبود قيمت های نفت استقبال مي کند.
دورنمای نه چندان دلچسب صادرات نفت خام ايران از سال پيش تدريجا نزد خريداران خارجی، به خصوص در بازارهای آسيايی نمودار مي شد. چين از راه کاهش آزمايشی واردات نفت ايران تا ۵۰ در صد، کره جنوبی با درصد کاهشی نا محسوس، و هند از راه تعليق پرداخت بهای نفت وارداتی از ايران، اين وضعيت را سال پيش تمرين کردند.
واکنش های غير متعارف حاکميت سياسی ايران به فشارهای خارجی، منجمله داخل شدن در طرح مورد ادعای آمريکا برای ترور سفير جوان سعودی در واشینگتن، و همچنين يورش سازمان داده شده عليه سفارت بريتانيا در تهران و گروگان گيری چند ساعته شش عضو سفارت به مدت چند ساعت، که در هر حال اشغال سفارت آمريکا در تهران در سال اول بعد از انقلاب و گروگان گيری ۴۴۴ روز ۵۲ آمريکايی را تداعی مي کرد، نشانه تاثير لمسی اين فشارها نزد حاکميت سياسی ايران و واکنش های عصبی کنترل نشده به نتايج آن است.
ایران و آمريکای لاتين؛ از قراردادهای کلان تا «استقرار موشک شهاب-۳»
روزنامه آمریکایی «وال استريت ژورنال» می نويسد که تحکيم مناسبات اقتصادی و نظامی حکومت ايران با کشورهای آمريکای لاتين موجب نگرانی دولت آمريکا شده و تلاش برای به کار گرفتن کارتل های مکزيکی قاچاق مواد مخدر در توطئه ترور سفير عربستان که به عوامل ايران نسبت داده شده، بر اين نگرانی ها افزوده است.
محمود احمدی نژاد با برخی از رهبران آمريکای لاتين از جمله هوگو چاوز رييس جمهوری ونزوئلا و ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی روابط گرمی دارد. وی چهار بار از ونزوئلا و سه بار از بوليوی ديدار کرده و آنها ايران را يک متحد استراتژيک خطاب می کنند.
حکومت ايران در هفتاد طرح اقتصادی به ارزش هفده ميليارد دلار با ونزوئلا در زمينه های انرژی و تاسيسات مشارکت دارد. حجم معاملات و طرح های مشترک اقتصادی با بوليوی نيز بالغ بر يک ميليارد دلار است.
روزنامه «وال استريت ژورنال» می افزايد که هر چند بخش اعظم اين طرح ها در مراحل ابتدايی هستند ولی نشانه هايی ديده می شود حاکی از آنکه همکاری های ايران با اين کشورها در زمينه های دفاعی و امنيتی به سرعت در حال رشد است.
به گفته وزارت خارجه آمريکا، دولت ايران طی سال های اخير تعداد دفاتر ديپلماتيک خود را در کشورهای آمريکای لاتين دو برابر کرده و سفارتخانه های جديدی در کشورهای بوليوی، شيلی، کلمبيا، نيکاراگوئه و اوروگوئه افتتاح کرده است.
سفر احمد وحيدی، وزير دفاع ايران به بوليوی در ماه مه امسال به يک حادثه ديپلماتيک بزرگ در آمريکای لاتين بدل شد. وی که سابقا از افسران ارشد نیروی قدس بوده جزو افراد مظنون به مشارکت در بمبگذاری سال ۱۹۹۴ در مرکز يهوديان شهر بوينس آيرس است.
در آن زمان دولت آرژانتين از طريق پليس بين المللی ( اينترپل) سعی کرد آقای وحيدی را بازداشت کند ولی وی با استفاده از مصونيت ديپلماتيک خود توانست به سرعت از بوليوی خارج شود. ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی علنا از دولت آرژانتين عذرخواهی کرد و گفت که دعوت از احمد وحيدی يک اشتباه بزرگ بوده است.
وال استريت ژورنال از قول مقامات ارشد آمريکا می نويسد که گسترش حضور ايران در آمريکای لاتين برای آمريکا رقابتی محسوب نمی شود ولی واشینگتن در مورد فعاليت های تروريستی ايران در اين بخش از جهان نگران است.
برخی از کارشناسان امور امنيتی در آمريکا معتقدند که ايران می کوشد ظرفيت های امنيتی – اطلاعاتی خود را در آمريکای لاتين افزايش دهد تا در صورت بروز هر گونه رو در رويی نظامی با آمريکا از اين منطقه برای ضربه زدن به اهداف آمريکايی استفاده کند.
رابرت گيتس، وزير دفاع سابق آمريکا، در ملاقاتی با فرماندهان ارشد نظامی کشورهای آمريکای لاتين در سال ۲۰۱۰ گفت که در مورد توسعه مناسبات با ايران و اهداف آن کشور در اين منطقه بايد هوشيار باشند. گزارش محرمانه سال گذشته وزارت دفاع آمريکا نيز در مورد گسترش فعاليت نیروی قدس سپاه پاسداران در آمريکای جنوبی به خصوص در خاک ونزوئلا هشدار می دهد.
روزنامه های چاپ ونزوئلا براساس گزارش دولت به پارلمان اين کشور نقل کرده اند که دولت ونزوئلا در سال ۲۰۰۷ ده فروند هواپيمای نظامی بدون سرنشين از ايران خريداری کرده و اين قرارداد شامل احداث تاسيسات مونتاژ، آموزش و مشاوره نظامی است.
يک شرکت تسليحاتی ونزوئلايی در سال ۲۰۰۷ سعی کرد هجده هزار مسلسل ساخت ايران را به ارتش اوروگوئه بفروشد که به خاطر مخالفت برخی از نمايندگان پارلمان اوروگوئه اين قرار داد به نتيجه نرسيد.
برخی از رسانه های غربی گزارش داده اند که حکومت ايران موشک های شهاب-۳ را در خاک ونزوئلا مستقر کرده و تعدادی پادگان و تاسيسات نظامی از دولت اين کشور اجاره کرده است. دولت ونزوئلا اين گزارش ها را به شدت تکذيب کرده است.
روزنامه وال استريت ژورنال می افزايد که از نظر دولت آمريکا شواهدی دال بر استقرار موشک های ايران در خاک ونزوئلا وجود ندارد. با اين همه دولت آمريکا در ماه مه امسال شرکت نفت ونزوئلا را به خاطر معامله با ايران به شکل خفيفی مجازات کرد به طوری که هنوز صادرات نفت ونزوئلا به آمريکا ادامه دارد.
در سال ۲۰۰۸ دولت آمريکا شعب بانک توسعه صادرات ايران در خاک کشورهای آمريکای لاتين را در فهرست سياه قرار داد و اعلام کرد که اين بانک ها در معاملات غيرقانونی و پولشویی مشارکت دارند.
در سال ۲۰۰۹ دانی ايالون وزير خارجه سابق اسراييل دولت های ونزوئلا و بوليوی را متهم کرد که به ايران اورانيوم خام می فروشند. کشور بوليوی صاحب معادن بزرگ اورانيوم است.
ديدار وزير صنايع و معادن ايران از بوليوی در سال ۲۰۱۰ بار ديگر اين شايعات را تقويت کرد ولی ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی اين موضوع را تکذيب کرده و گفت که در هيچ يک از ملاقات های وی با محمود احمدی نژاد موضوع اورانيوم مطرح نشده است.
محمود احمدی نژاد با برخی از رهبران آمريکای لاتين از جمله هوگو چاوز رييس جمهوری ونزوئلا و ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی روابط گرمی دارد. وی چهار بار از ونزوئلا و سه بار از بوليوی ديدار کرده و آنها ايران را يک متحد استراتژيک خطاب می کنند.
حکومت ايران در هفتاد طرح اقتصادی به ارزش هفده ميليارد دلار با ونزوئلا در زمينه های انرژی و تاسيسات مشارکت دارد. حجم معاملات و طرح های مشترک اقتصادی با بوليوی نيز بالغ بر يک ميليارد دلار است.
روزنامه «وال استريت ژورنال» می افزايد که هر چند بخش اعظم اين طرح ها در مراحل ابتدايی هستند ولی نشانه هايی ديده می شود حاکی از آنکه همکاری های ايران با اين کشورها در زمينه های دفاعی و امنيتی به سرعت در حال رشد است.
به گفته وزارت خارجه آمريکا، دولت ايران طی سال های اخير تعداد دفاتر ديپلماتيک خود را در کشورهای آمريکای لاتين دو برابر کرده و سفارتخانه های جديدی در کشورهای بوليوی، شيلی، کلمبيا، نيکاراگوئه و اوروگوئه افتتاح کرده است.
سفر احمد وحيدی، وزير دفاع ايران به بوليوی در ماه مه امسال به يک حادثه ديپلماتيک بزرگ در آمريکای لاتين بدل شد. وی که سابقا از افسران ارشد نیروی قدس بوده جزو افراد مظنون به مشارکت در بمبگذاری سال ۱۹۹۴ در مرکز يهوديان شهر بوينس آيرس است.
در آن زمان دولت آرژانتين از طريق پليس بين المللی ( اينترپل) سعی کرد آقای وحيدی را بازداشت کند ولی وی با استفاده از مصونيت ديپلماتيک خود توانست به سرعت از بوليوی خارج شود. ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی علنا از دولت آرژانتين عذرخواهی کرد و گفت که دعوت از احمد وحيدی يک اشتباه بزرگ بوده است.
وال استريت ژورنال از قول مقامات ارشد آمريکا می نويسد که گسترش حضور ايران در آمريکای لاتين برای آمريکا رقابتی محسوب نمی شود ولی واشینگتن در مورد فعاليت های تروريستی ايران در اين بخش از جهان نگران است.
برخی از کارشناسان امور امنيتی در آمريکا معتقدند که ايران می کوشد ظرفيت های امنيتی – اطلاعاتی خود را در آمريکای لاتين افزايش دهد تا در صورت بروز هر گونه رو در رويی نظامی با آمريکا از اين منطقه برای ضربه زدن به اهداف آمريکايی استفاده کند.
رابرت گيتس، وزير دفاع سابق آمريکا، در ملاقاتی با فرماندهان ارشد نظامی کشورهای آمريکای لاتين در سال ۲۰۱۰ گفت که در مورد توسعه مناسبات با ايران و اهداف آن کشور در اين منطقه بايد هوشيار باشند. گزارش محرمانه سال گذشته وزارت دفاع آمريکا نيز در مورد گسترش فعاليت نیروی قدس سپاه پاسداران در آمريکای جنوبی به خصوص در خاک ونزوئلا هشدار می دهد.
روزنامه های چاپ ونزوئلا براساس گزارش دولت به پارلمان اين کشور نقل کرده اند که دولت ونزوئلا در سال ۲۰۰۷ ده فروند هواپيمای نظامی بدون سرنشين از ايران خريداری کرده و اين قرارداد شامل احداث تاسيسات مونتاژ، آموزش و مشاوره نظامی است.
يک شرکت تسليحاتی ونزوئلايی در سال ۲۰۰۷ سعی کرد هجده هزار مسلسل ساخت ايران را به ارتش اوروگوئه بفروشد که به خاطر مخالفت برخی از نمايندگان پارلمان اوروگوئه اين قرار داد به نتيجه نرسيد.
برخی از رسانه های غربی گزارش داده اند که حکومت ايران موشک های شهاب-۳ را در خاک ونزوئلا مستقر کرده و تعدادی پادگان و تاسيسات نظامی از دولت اين کشور اجاره کرده است. دولت ونزوئلا اين گزارش ها را به شدت تکذيب کرده است.
روزنامه وال استريت ژورنال می افزايد که از نظر دولت آمريکا شواهدی دال بر استقرار موشک های ايران در خاک ونزوئلا وجود ندارد. با اين همه دولت آمريکا در ماه مه امسال شرکت نفت ونزوئلا را به خاطر معامله با ايران به شکل خفيفی مجازات کرد به طوری که هنوز صادرات نفت ونزوئلا به آمريکا ادامه دارد.
در سال ۲۰۰۸ دولت آمريکا شعب بانک توسعه صادرات ايران در خاک کشورهای آمريکای لاتين را در فهرست سياه قرار داد و اعلام کرد که اين بانک ها در معاملات غيرقانونی و پولشویی مشارکت دارند.
در سال ۲۰۰۹ دانی ايالون وزير خارجه سابق اسراييل دولت های ونزوئلا و بوليوی را متهم کرد که به ايران اورانيوم خام می فروشند. کشور بوليوی صاحب معادن بزرگ اورانيوم است.
ديدار وزير صنايع و معادن ايران از بوليوی در سال ۲۰۱۰ بار ديگر اين شايعات را تقويت کرد ولی ایوو مورالس رييس جمهوری بوليوی اين موضوع را تکذيب کرده و گفت که در هيچ يک از ملاقات های وی با محمود احمدی نژاد موضوع اورانيوم مطرح نشده است.
«آن چه زندگی میطلبد شهامت است»
اين عکسی است که به تازگی در برزيل منتشر شده و مردم اين کشور را مجذوب خود کرده است؛ دختری ۲۲ ساله در برزیل که پس از ۲۲ روز شکنجه، سربلند در دادگاهی نظامی مقابل قضات ایستاده است که چهره خود را از نگاه دوربين پنهان میکنند. این دختر جوان که سال ۱۹۷۰ در دادگاه نظامی ریودوژانیرو محاکمه شد کسی نیست جز جيوما هوسف رئيس جمهور فعلی برزيل.
عکس جيوما هوسف جوان در دادگاه نظامی و ويدويی در همين زمينه اخيرا توسط يک خبرنگار برزيلی به نام ریکاردو آمارال منتشر شده است و به نوشته روزنامه فرانسوی فيگارو، ريکاردو آمارال اين عکس را در آرشيو پليس نظامی برزيل پيدا کرده است.
به نوشته سايت فرانسوی «رو ۸۹ »، جيوما هوسف، که در جوانی عضو گروه چپ افراطی موسوم به «کوماندوی آزادی بخش ملی» بود که عليه ديکتاتوری نظامی در برزيل مبارزه میکرد سال ۱۹۷۰ توسط پليس مخفی برزيل دستگير شد.
وی به مدت ۲۲ روز تحت شکنجه بود اما در این مدت هيچکدام از همرزمان خود را لو نداد و در نهایت پس از شکنجه و حبس، در دادگاه نظامی ريودوژانيرو محاکمه شد و با سری افراشته مقابل قاضيان نظامیای که در رویارویی با فلاش دوربین، چهره خود را با دست میپوشاندند، ايستاد.
اين عکس در زندگينامه خانم هوسف نیز، که قرار است به زودی با عنوان « آنچه زندگی می طلبد شهامت است» به بازار بیاید، منتشر شده است.
«آن چه زندگی میطلبد شهامت است»، جمله مشهوری است از گويمارس روزا، نويسنده معروف برزيلی؛ عبارتی که خانم هوسف در نخستين سخنرانی خود پس از پيروزی در انتخابات رياست جمهوری برزيل آن را بیان کرد.
خانم هوسف ۶۲ ساله نخستین زنی است که در برزيل، بزرگترين کشور آمريکای جنوبی، به سمت رياستجمهوری رسيد. وی سال ۲۰۱۰ میلادی، به عنوان نامزد حزب حاکم کارگران، در دور دوم انتخابات رياستجمهوری اين کشور به پيروزی دست يافت.
خانم هوسف که در زمان انتخابات از پشتیبانی لوئیس لولا داسیلوا، رئیس جمهور وقت برزیل برخوردار بود، پیشتر به عنوان وزير انرژی آقای داسیلوا فعالیت میکرد.
وی در زمان ریاست جمهوری آقای داسیلوا در سمت رياست کابينه وی نیز انجام وظیفه کرد که آن زمان منصب توانست در کاهش میزان فقر حدود ۳۰ میلیون تن از مردم برزیل نقش بسزایی داشته باشد.
جيوما هوسف در انتخابات سال گذشته، ۵۵ درصد آرا را از آن خود کرد. خانم هوسف اول ژانویه سال ۲۰۱۱ جانشین آقای داسیلوا شد.
عکس جيوما هوسف جوان در دادگاه نظامی و ويدويی در همين زمينه اخيرا توسط يک خبرنگار برزيلی به نام ریکاردو آمارال منتشر شده است و به نوشته روزنامه فرانسوی فيگارو، ريکاردو آمارال اين عکس را در آرشيو پليس نظامی برزيل پيدا کرده است.
به نوشته سايت فرانسوی «رو ۸۹ »، جيوما هوسف، که در جوانی عضو گروه چپ افراطی موسوم به «کوماندوی آزادی بخش ملی» بود که عليه ديکتاتوری نظامی در برزيل مبارزه میکرد سال ۱۹۷۰ توسط پليس مخفی برزيل دستگير شد.
اين عکس در زندگينامه خانم هوسف نیز، که قرار است به زودی با عنوان « آنچه زندگی می طلبد شهامت است» به بازار بیاید، منتشر شده است.
«آن چه زندگی میطلبد شهامت است»، جمله مشهوری است از گويمارس روزا، نويسنده معروف برزيلی؛ عبارتی که خانم هوسف در نخستين سخنرانی خود پس از پيروزی در انتخابات رياست جمهوری برزيل آن را بیان کرد.
خانم هوسف ۶۲ ساله نخستین زنی است که در برزيل، بزرگترين کشور آمريکای جنوبی، به سمت رياستجمهوری رسيد. وی سال ۲۰۱۰ میلادی، به عنوان نامزد حزب حاکم کارگران، در دور دوم انتخابات رياستجمهوری اين کشور به پيروزی دست يافت.
خانم هوسف که در زمان انتخابات از پشتیبانی لوئیس لولا داسیلوا، رئیس جمهور وقت برزیل برخوردار بود، پیشتر به عنوان وزير انرژی آقای داسیلوا فعالیت میکرد.
وی در زمان ریاست جمهوری آقای داسیلوا در سمت رياست کابينه وی نیز انجام وظیفه کرد که آن زمان منصب توانست در کاهش میزان فقر حدود ۳۰ میلیون تن از مردم برزیل نقش بسزایی داشته باشد.
جيوما هوسف در انتخابات سال گذشته، ۵۵ درصد آرا را از آن خود کرد. خانم هوسف اول ژانویه سال ۲۰۱۱ جانشین آقای داسیلوا شد.
مواضع نامزدهای جمهوريخواه آمريکا درباره استفاده از گزينه نظامی علیه ايران
تعدادی از نامزدهای حزب جمهوریخواه برای انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۱۲ آمريکا در سخنان خود روزچهارشنبه در کنفرانس يهوديان جمهوریخواه آمريکا، با تاکيد بر استفاده از همه گزينه ها در قبال ايران، از سياست باراک اوباما که به گفته آنان به حد کافی از اسرائيل دفاع نمی کند، انتقاد کردند.
به گزارش خبرگزاری رويترز، نامزدان حزب جمهوریخواه در اين کنفرانس وعده دادند که در صورت پيروزی در انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۱۲ مناسبات با اسرائيل را تقويت کرده و مانع دستيابی ايران به سلاح هسته ای خواهند شد.
طبق این گزارش، نامزدهای حزب جمهوریخواه سعی دارند حمايت محافل و نهادهای يهوديان آمريکا را به خود جلب کنند که در گذشته معمولا از حزب دمکرات حمايت کرده اند.
«ميت رامنی» که در ميان نامزدهای حزب جمهوریخواه فعلا از ديگران پيشی گرفته است، در سخنان خود گفت برای اعمال فشار به ايران بايد از عمليات پنهانی و خرابکارانه استفاده کرد. وی افزود هدف نهايی در مورد ايران بايد تغيير رژيم در آن کشور باشد. سخنان وی با استقبال فراوانی از سوی حاضرين مواجه شد.
«نيوت گينگريچ» که در ميان نامزدان حزب جمهوریخواه فعلا در مقام دوم قرار دارد گفت تنها سياست اصولی در قبال ايران «تغيير رژيم» است. او گفت در صورت پيروزی تمام روش های موجود و از جمله عمليات پنهانی و خرابکارانه برای مختل کردن برنامه های هسته ای ايران را به کار خواهد بست و ازتمام گروه های مخالف رژيم ايران حمايت خواهد کرد.
«جان هانتسمن» نيز موضع بسيار تندی اتخاذ کرد و گفت اگر ما قبول داريم که نمی توان يک ايران هسته ای را پذيرفت در آن صورت بايد تمام گزينه ها برای پيشگيری از هسته ای شدن ايران را در نظر گرفت.
«ميشل باکمن» نيز تاکيد کرد که وزارت دفاع آمريکا بايد يک نقشه جنگ عليه ايران تهيه کند تا در صورت لزوم آن را به کار گرفت.
خبرگزاری رويترز می افزايد که نامزد های حزب جمهوریخواه در کنفرانس يهوديان جمهوری خواه آمريکا سخنان هفته گذشته «لئون پانه تا» وزير دفاع آمريکا را به عنوان نوعی اعمال فشار از سوی دولت اوباما به اسرائيل تفسير کردند.
وزير دفاع آمريکا روز جمعه از دولت اسرائيل خواست که مذاکره با فلسطينی ها را شروع کند و برای جلوگيری از تشديد انزوای خود در خاورميانه گام های جدی بردارد.
يهوديان آمريکا معمولا حامی حزب دمکرات هستند ولی به نظر می رسد که نامزدان حزب جمهوریخواه با استفاده از فضای ناشی از سردی روابط بين دولت باراک اوباما و حکومت فعلی اسرائيل می کوشند آرا اين جمعيت را به سوی خود جلب کنند.
ازميان نامزدان حزب جمهوریخواه تنها فردی که طرفدار شدت عمل و يا اقدام نظامی عليه ايران نيست «ران پال » نماينده کنگره از ايالت تگزاس است. او به طور کلی به روش مداخله نکردن آمريکا در امور کشورهای ديگر اعتقاد دارد و می گويد با عمليات نظامی و تحريم عليه ايران مخالف است و به جای اين اقدامات بايد به طرف ايران دست دوستی دراز کرد.
از «ران پال» برای شرکت در اين کنفرانس دعوت نشده بود.
به گزارش خبرگزاری رويترز، نامزدان حزب جمهوریخواه در اين کنفرانس وعده دادند که در صورت پيروزی در انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۱۲ مناسبات با اسرائيل را تقويت کرده و مانع دستيابی ايران به سلاح هسته ای خواهند شد.
طبق این گزارش، نامزدهای حزب جمهوریخواه سعی دارند حمايت محافل و نهادهای يهوديان آمريکا را به خود جلب کنند که در گذشته معمولا از حزب دمکرات حمايت کرده اند.
«ميت رامنی» که در ميان نامزدهای حزب جمهوریخواه فعلا از ديگران پيشی گرفته است، در سخنان خود گفت برای اعمال فشار به ايران بايد از عمليات پنهانی و خرابکارانه استفاده کرد. وی افزود هدف نهايی در مورد ايران بايد تغيير رژيم در آن کشور باشد. سخنان وی با استقبال فراوانی از سوی حاضرين مواجه شد.
«نيوت گينگريچ» که در ميان نامزدان حزب جمهوریخواه فعلا در مقام دوم قرار دارد گفت تنها سياست اصولی در قبال ايران «تغيير رژيم» است. او گفت در صورت پيروزی تمام روش های موجود و از جمله عمليات پنهانی و خرابکارانه برای مختل کردن برنامه های هسته ای ايران را به کار خواهد بست و ازتمام گروه های مخالف رژيم ايران حمايت خواهد کرد.
«جان هانتسمن» نيز موضع بسيار تندی اتخاذ کرد و گفت اگر ما قبول داريم که نمی توان يک ايران هسته ای را پذيرفت در آن صورت بايد تمام گزينه ها برای پيشگيری از هسته ای شدن ايران را در نظر گرفت.
«ميشل باکمن» نيز تاکيد کرد که وزارت دفاع آمريکا بايد يک نقشه جنگ عليه ايران تهيه کند تا در صورت لزوم آن را به کار گرفت.
خبرگزاری رويترز می افزايد که نامزد های حزب جمهوریخواه در کنفرانس يهوديان جمهوری خواه آمريکا سخنان هفته گذشته «لئون پانه تا» وزير دفاع آمريکا را به عنوان نوعی اعمال فشار از سوی دولت اوباما به اسرائيل تفسير کردند.
وزير دفاع آمريکا روز جمعه از دولت اسرائيل خواست که مذاکره با فلسطينی ها را شروع کند و برای جلوگيری از تشديد انزوای خود در خاورميانه گام های جدی بردارد.
يهوديان آمريکا معمولا حامی حزب دمکرات هستند ولی به نظر می رسد که نامزدان حزب جمهوریخواه با استفاده از فضای ناشی از سردی روابط بين دولت باراک اوباما و حکومت فعلی اسرائيل می کوشند آرا اين جمعيت را به سوی خود جلب کنند.
ازميان نامزدان حزب جمهوریخواه تنها فردی که طرفدار شدت عمل و يا اقدام نظامی عليه ايران نيست «ران پال » نماينده کنگره از ايالت تگزاس است. او به طور کلی به روش مداخله نکردن آمريکا در امور کشورهای ديگر اعتقاد دارد و می گويد با عمليات نظامی و تحريم عليه ايران مخالف است و به جای اين اقدامات بايد به طرف ايران دست دوستی دراز کرد.
از «ران پال» برای شرکت در اين کنفرانس دعوت نشده بود.
آمریکا دوباره بر پشتیبانی از معترضان روسی تاکید کرد
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا روز پنجشنبه (۸ دسامبر) در نشستی مطبوعاتی در بروکسل بار دیگر بر حمایت ایالات متحده از حقوق مردم روسیه و امیدشان برای آیندهای بهتر تأکید کرد. خانم کلینتون در این نشست که پس از دیدارش با اعضای ناتو و سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجه روسیه برگزار شده بود، گفت: «ما از حقوق و آرمانهای مردم روسیه برای ایجاد پیشرفت و آیندهای بهتر حمایت میکنیم و امیدواریم که شاهد تحقق این اهداف در سالهای پیشرو باشیم.»
سخنان هیلاری کلینتون در حالی بیان شده که ولادیمیر پوتین، نخستوزیر روسیه با متهم کردن آمریکا به دخالت داشتن در امور داخلی این کشور، ایالات متحده را مسئول اعتراضاتی دانسته که پس از انتخابات پارلمانی در روسیه رخ داده است.
ولادیمیر پوتین سخنان پیشین هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا را مبنی بر حمایت این کشور از معترضان روسی "چراغ سبزی" برای آغاز این اعتراضات دانسته و مدعی آن شده که آمریکا با صرف هزینهی چند صد میلیون دلاری به معترضان رشوه داده است.
آقای پوتین به کسانی که "با دولتهای خارجی" برای "تحت تأثیر قرار دادن سیاست در روسیه" همکاری میکنند، هشدار داده است که این اقدام بدون مجازات نخواهد بود. به گفتهی وی چنانچه معترضان بر خلاف قانون عمل کنند، نیروهای امنیتی با "تمام قوا" به مقابله با آنها خواهند پرداخت.
پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی در روسیه بیش از ۸۰۰ معترض توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند که صدها تن از آنان همچنان در بازداشت به سر میبرند. مخالفان دولت معتقدند که در این انتخابات تقلب گستردهای به نفع حزب "روسیه متحد" به رهبری پوتین صورت گرفته است.
سخنان کلینتون و گورباچف
هیلاری کلینتون،وزیر امور خارجه آمریکا در سخنانی انتخابات روسیه را ناعادلانه و غیرمستقل خواند و از حمایت ایالات متحده از معترضان روسی خبر داد. در همین حال میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی سابق نیز خواستار ابطال نتایج انتخابات و برگزاری مجدد آن شد.
حزب "روسیه متحد" با وجود تمام تخلفات و دستکاریهای انتخاباتی، نسبت به ۴ سال پیش ۱۵ درصد از آرای خود را از دست داده است. با این همه این حزب توانسته بار دیگر اکثریت کرسیهای پارلمان را از آن خود کند.
ولادیمیر پوتین پیشتر نیز بارها دولتهای غربی را متهم به حمایت مالی از مخالفان و فعالان حقوق بشر در روسیه و تشویق آنان به مقابله با دولت کرده است.
نخستوزیر روسیه در سخنان اخیر خود با انتقاد از غرب در رابطه با تحولات رخ داده در کشورهای عربی، دولتهای غربی را متهم به چشم داشتن به ذخایر نفت و گاز در این کشورها کرده است. وی همچنین عملیات نظامی ناتو در کشورهای عربی را با "جنگصلیبی در قرون وسطی" مقایسه کرده و مدعی آن شده که اکثریت روسها مخالف "هرج و مرج" در کشورشان هستند. پوتین در همین رابطه خواستار ایجاد گفتوگو میان مخالفان و سازمانهای مربوطه شده است.
کانون نویسندگان: اتهام آمران قتلهای زنجیرهای، آزادیکشی است
«حدیث طنابِ دار و آزادی از هر زبان و هر اندازه گفته شود نامكرر است. نیاز انسان است كه آزادیخواهی چندان گسترش یابد و مخالفت با آزادیستیزی به فرهنگی چنان ریشهدار بدل شود كه هیچ نهاد و هیچ احدی به خود اجازه ندهد برای مخالف خویش كمترین محدودیتی ایجاد كند، چه رسد به آن كه طناب به گردناش اندازد و صدایاش را در گلو خفه سازد».
بیانیه کانون نویسندگان ایران به مناسبت سیزدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و جعفر پوینده با این جملات آغاز میشود. کانون نویسندگان در بیانیه خود با شرح مختصری از روند رسیدگی به پرونده قتل این دو عضو خود، اظهارات ضد ونقیض مسئولان وقت جمهوری اسلامی درباره این قتلها را دلیل روشنی بر این دانسته که محمد مختاری و جعفر پوینده در راه آزادی بیان کشته شدهاند.
نویسندگان این بیانیه بار دیگر بر این نکته تاکید کردهاند که قتل دگراندیشان تنها مختص چهار قتل روی داده در پاییز ۱۳۷۷ نبوده و از مدتها پیش از آن تاریخ، حذف فیزیکی مخالفان جمهوری اسلامی آغاز شده بوده.
کانون نویسندگان ایران همچنین به نتیجه پرونده این چهار قتل اشاره کرده و نوشته: «نهادهای مسئول، تنها به اعلام "خودسری" و "مسئولیت ناشناسی" و "كجاندیشی" عواملی صرفاً اجرایی و سپس محاكمهی اینان در پشت درهای بسته به اتهام فقط چهار قتلِ آذر ۱۳۷۷ و در نهایت صدور چند حكم قصاص – كه از پیش معلوم بود خانوادههای جان باختگان از خواست اجرای آنها سر باز خواهند زد – و چندین حكم زندان برای عوامل دست چندمِ قتلها بسنده كردند».
این كانون در پایان بیانیه خود بار دیگر بر "ریشهیابی قتل این افراد با هدف بیانِ بیكم وكاست حقیقت" تاکید کرده و خواستار شناسایی و محاكمهی مسببان تمامی قتلهای سیاسی-عقیدتی شده است.
کانون نویسندگان ایران تصریح کرده: «تا زمانی كه همهی آمران و عاملان این قتلها به اتهام آزادی كُشی و با چشمانداز پایان دادن به هرگونه قتل سیاسی- عقیدتی محاكمه و مجازات نشوند، این پرونده هم چنان مفتوح است».
اشغال آخرین سنگرهای "اشغال والاستریت"
پلیس واشنگتن فعالان جنبش "اشغال والاستریت" را از خیابانی که در آن تجمع کرده بودند متفرق کرد. این فعالان چهار راهی در خیابان „K“ واشنگتن را اشغال کرده بودند که محل لابیگری و رایزنیهای سیاسی است. معترضین با این کار خود رفتوآمد خودروها در این منطقه مختل کرده بودند.
به فراخوان جنبش "اشغال والاستریت" بیش از هزار نفر در اطراف کاخ سفید تجمع کردند. پلیس ۶۲ نفر از تظاهرکنندگان را بازداشت کرد. ساعتی قبل از آن، آخرین مجموعه بزرگ چادرهای این جنبش در شهر سانفراسیسکو برچیده شد. بنا بر گزارشها، ماموران پلیس تنها پنج دقیقه قبل از این که دست به کار شوند، به تجمع "اشغال والاستریت" هشدار داده بودند.
خبرگزاریها میگویند پلیس سانفراسیسکو نیز نزدیک به ۷۰ نفر را بازداشت و ۱۰۰ چادر را پاره کرده است. رویترز از زخمی شدن دو نفر از ماموران پلیس خبر داده که با صندلی بر صورتشان کوبیده شده است.
مقامهای شهر سانفراسیسکو محل استقرار چادرهای "اشغال والاستریت" را عامل کثیفی شهر نامیده و آن را خطری برای سلامت شهروندان میدانستند. آنها از رفتار خشن خود با این استدلال دفاع میکنند که میگویند «به معترضین محلهای دیگری برای زدن چادرهایشان پیشنهاد شده بود.»
جنبش "اشغال والاستریت" که جنبشی غیرمتمرکز است، هدف خود را مبارزه با قدرت موسسات مالی اعلام کرده و به بیعدالتی اجتماعی اعتراض دارد. از نیمههای سپتامبر سال جاری میلادی این جنبش از نیویورک به سایر شهرهای آمریکا و دیگر کشورهای جهان نیز سرایت کرد.
در اواسط ماه نوامبر شهرداری نیویورک چادرهای مستقر در Zuccotti-Park در محله منهتن را جمع کرد. در دالاس، فیلادلفیا، لوس آنجلس و نیواورلئان یا نیواورلینز هم پلیس موفق شد به تظاهرات دائمی طرفداران "اشغال والاستریت" پایان دهد. در روزهای آخر این هفته هزاران معترض میخواهند در یکی از آخرین مکانهای اشغال شده این جنبش در مرکز شهر واشنگتن تظاهراتی برپا کنند. منطقهای که از جمله آخرین سنگرهای "اشغال والاستریت" است.
فرانسه چهارمین کشور: مشتریان روسپیگری مجازات میشوند
سازمان «جرات فمینیست بودن» و ۳۱ نهاد فمینیستی دیگردر فرانسه از ماهها پیش تلاشهایشان را برای تصویب قانون مجازات مشتریان تنفروشی آغاز کرده بودند. این قانون در روز ۸ دسامبر به تصویب مجلس فرانسه رسید.
"سوده راد" مسئول کمیسیون بینالملل سازمان «جرات فمینیست بودن» از جزئیات این قانون و نیز قوانین مربوط به روسپیگری در فرانسه میگوید.
دویچهوله: خانم راد! قانون مجازات مشتریان تنفروشی در فرانسه بهتصویب رسید. بحث برسر این قانون و تلاش برای تصویب آن در فرانسه از چه زمانی آغاز شد؟
سوده راد: فرانسه از ۵۰ سال پیش تا بهحال منع سیستم بردهداری را تصویب کرده و با هرگونه بردهداری و بهرهبرداری از انسانها مبارزه میکند. ولی در مورد روسپیگری و تنفروشی این قانون عملی نشده بود. در واقع فرانسه وضعیت مشخصی در مورد مبارزه یا حمایت از کسی که مجبور است یا به دل خواه خودش دست به تن فروشی میزند، نداشت.
سال گذشته، با توجه به این که از سوی دولت فرانسه سال مبارزه با خشونت علیه زنان هم نام گذاری شده بود، یکسری کمیسیونها در مجلس فرانسه تشکیل شدند که روی برخی مسائل مربوط به زنان کار کنند. یکی از کمیسیونها کمیسیونی بود راجع به تن فروشی که شروع به کار کرد و تصمیم گرفت نبض جامعه را بسنجند و واقعیتهای تن فروشی در فرانسه را ببینند و به مجلس ملی فرانسه گزارش دهد تا بتوانند قانونی برایش تصویب کنند. این کمیسیون مأموریت خود را روز ششم دسامبر به پایان برد و گزارش آن را به مجلس ملی فرانسه داد که موجب شد این قانون تصویب شود.
سال گذشته، با توجه به این که از سوی دولت فرانسه سال مبارزه با خشونت علیه زنان هم نام گذاری شده بود، یکسری کمیسیونها در مجلس فرانسه تشکیل شدند که روی برخی مسائل مربوط به زنان کار کنند. یکی از کمیسیونها کمیسیونی بود راجع به تن فروشی که شروع به کار کرد و تصمیم گرفت نبض جامعه را بسنجند و واقعیتهای تن فروشی در فرانسه را ببینند و به مجلس ملی فرانسه گزارش دهد تا بتوانند قانونی برایش تصویب کنند. این کمیسیون مأموریت خود را روز ششم دسامبر به پایان برد و گزارش آن را به مجلس ملی فرانسه داد که موجب شد این قانون تصویب شود.
گفتید که مدتها این کمیته مسئولیت داشته که نبض جامعه را در ارتباط با قضیه تن فروشی بسنجد. لطفا توضیح بدهید که اصلاً قوانین مربوط به تن فروشی در فرانسه به چه صورت است، آیا تن فروشی در فرانسه جرم محسوب میشود؟
در فرانسه تن فروشی به تنهایی جرم محسوب نمیشود و جریمه و محکومیتی هم برای آن درنظر گرفته نشده ولی واقعیت این است که کسی که دست به تن فروشی زده، معمولاً در کنار تن فروشی کارهای غیرقانونی دیگری هم کرده است. بهعنوان مثال، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در فرانسه تن فروشی میکنند، افرادی هستند که به صورت غیرقانونی وارد کشور فرانسه شدهاند و معمولاً هم از کشورهای شرق اروپا آمدهاند. در نتیجه وقتی پلیس به هر علتی، مثلا برای کنترل کارت شناسایی دستگیر میکند، نمیتواند آنها را به دلیل تن فروشی تعقیب کند. این موضوعی است که تنها در صورتجلسهی آن گفت و گو ثبت میشود، ولی به عنوان جرم تا به حال ثبت نشده. ولی بههرحال این یک واقعیت است که همینجا در پاریس ما میدانیم کدام طرف شهر است که این اتفاقها میافتد و اصلاً یک معضل برای جامعه است که فرانسه تا کنون نتوانسته قانون مشخصی برایش وضع کند.
اتفاقا از دیدگاه ما و از دیدگاه ۳۱ انجمن فمینیستی که فراخوان اولیه برای قانون فعلی را منتشر کردیم، اصلاً نباید کسی که دارد تن فروشی میکند جریمه یا محکوم شود. چون آنها خودشان قربانیان روسپیگری هستند. بهجای آن باید شغلهای جایگزین و سیستمهای حمایت کننده از آنها برقرار شود که بتوانند انتخاب دیگری داشته باشند. یعنی تنها انتخاب آنها برای زندگی نباید تن فروشی باشد.
باید سیستمهای حمایتی روانشناسی، سیستمهای سلامتی و بهداشتی و سیستمهای اسکان در اختیار آنها قرار داده شود تا بتوانند به راحتی انتخاب دیگری داشته باشند و به جامعه برگردند.
آیا به صورت علنی تن فروشی در پاریس یا در شهرهای بزرگ فرانسه آن طور که در بیشتر کشورهای اروپا رایج است رواج دارد؟
در فرانسه برقراری رابطه جنسی در انظارعمومی ممنوع است و مجازاتهایی هم در موردش داریم که خیلی هم جدی گرفته میشود و مربوط به سالهای پیش است که همچنان هم اجرایی است. در کشورهائی مثل آلمان یا هلند، تن فروشهایی هستند که بدن خودشان را بهصورت آشکار در اختیار دیگران قرار میدهند. چنین چیزی را در فرانسه نمیبینید. یا آن طور که طرفداران سیستم تن فروشی اسمش را میگذارند، «ارائهی خدمات جنسی» بهصورت علنی در فرانسه مجاز نیست. اصولاً کسانی هم که مشغول به این کار هستند و تا برقراری رابطهی جنسی پیش میروند، کاملاً شخصی و مستقل و آن طور که فعالان حقوق تن فروشان میگویند «خود اشتغالگر» هستند.
پس از تعداد زنانی که این کار را انجام میدهند هم آمار دقیقی نمیتواند وجود داشته باشد، درست است؟
دقیقا همین طور است. تمام آمارهایی که در دنیا وجود دارد آمارهای نسبی است. هیچ وقت نمیتوانیم آمار دقیقی داشته باشیم. همه آمارهای مروبط به تنفروشان نسبیاند، ولی حتی تخمین تعداد کسانی هم که دارند تن فروشی میکنند، واقعا نسبی است.
خانم راد! قبل از فرانسه در سوئد، نروژ و ایسلند هم این قانون تصویب شده بود و خرید خدمات جنسی در این کشورها ممنوع است. شما بهعنوان یک فمینیست آیا تصویب و اجرای این قانون در فرانسه را یک موفقیت و پیروزی ارزیابی میکنید؟
در این مورد بهعنوان یک فعال فمینیست میتوانم نظر خودم را بگویم و البته نظر ۳۱ انجمن دیگری که با من هم نظرند. واقعیت این است که حق مالکیت انسان بر بدن خویش در جریانهای حقوق بشری و جریانهای برابری جنسیتی به دو سبک توصیف میشود. یک، نظری است که من با آن موافق هستم و میگوید که مالکیت بدن انسان با خودش است و بدن انسان چیزی نیست که قابل فروش باشد. من به همان میزانی که با فروختن کلیه مخالف هستم، به همان میزان هم با فروختن واژن زن و سایر اعضای بدن مخالف هستم. در واقع فکر میکنم که رابطهی جنسی رابطهای نیست که بهعنوان خدمات به آن برخورد شود و بین کسانی که این رابطه را برقرار میکنند، پول رد و بدل شود. چون رابطهی جنسی براساس لذت و براساس تمایل دو طرف است. یک رابطهی انسانیست و نه یک رابطهی تجاری.
از طرف دیگر گروه دیگری هم هستند که اعتقاد دارند که مالکیت انسان بر بدن خویش این اجازه را میدهد که از بدن خودش هر طور که میخواهد استفاده کند. آنها میگویند وقتی ما سر کار هستیم یا مثلاً داریم مقالهای مینویسیم، داریم مغز خودمان را میفروشیم. حالا وقتی در ازای یک رابطهی جنسی پولی دریافت میکنیم، در واقع عضو دیگر بدن را میفروشیم و خدمات دیگری داریم ارائه میکنیم.
من جزو آن گروه از فمینیستهایی هستم که مدل اول را قبول دارم. ما در مطالبات و فراخوانی که به امضای حدود سه هزار نفر هم رسید، خواستار آن بودیم که همهی جریمهها و محکومیتها علیه قربانیان روسپیگری برداشته شود و همان طور که قبلاً اشاره کردم یک سیستمی باشد که این افراد بتوانند از امکانات درمانی، بهداشتی و اسکان استفاده کنند. به آنها راهکارهای جدید شغلی داده شود، برای این که بتوانند شغلشان را عوض کنند و اگر تا بهحال از راه روسپیگری زندگی خودشان را میتوانستند بچرخانند، حالا بتوانند کار دیگری کنند.
چیز دیگری که ما میخواستیم این بود که هرگونه عمل جنسی را از حوزهی بازار کنار بگذاریم. یعنی عمل جنسی را خرید و فروش نکنیم. علاوه براین ما خیلی تأکید براین داریم که روی تمایلات و روابط جنسی حتماً باید آموزشهایی داده شود. ما فکر میکنیم وقتی یک مرد یا یک پسربچه میبیند که میتواند در قبال پرداخت مبلغی، از ۲۰ یورو تا ۵۰۰ یورو، بدن یک زن را در اختیار خودش قرار دهد و هر طور که دلش میخواهد با آن بدن رفتار کند، شأن و منزلت و کرامت انسانی زن در ذهنش پایین میآید.
بههرحال زن موجودی میشود که قابل دسترسی با پول است و ما فکر میکنیم این نکته حتماً باید آموزش داده شود و بههرحال گامی هم در برابری جنسیتی حداقل در اذهان پیش رود.
شما اشاره کردید که در فرانسه تن فروشی به صورت علنی انجام نمیشود، ممنوع است و به صورت مخفیانه و در حقیقت زیر سقفها انجام میشود. حالا این سئوال پیش میآید که این قانون چه طور میخواهد اجرا شود، وقتی که تن فروشی علنی انجام نمیشود؟ مثلاً پلیس چه طور میخواهد مشتریان تن فروشی را جریمه کند؟
الان هم تنفروشی به صورت علنی نباید اتفاق بیافتد، اما اگر شما به یکی از همین جنگلهای اطراف پاریس بروید، میبینید که خانمهایی هستند که حتی آنجا چادر زدهاند. هر روز میآیند چادرشان را جمع میکنند، اما فردا دوباره برمیگردند و چادرشان را پهن میکنند، معمولاً شبها.
مسئله پلیس تا بهحال این بود که نمیدانست باید چه طور با آنها برخورد کند. یعنی هیچ قانونی نبود که تعیین کند بالاخره چه طور باید با اینها رفتار کرد چون خود اینها هم قربانیان سیستم هستند. بههرحال آنها را میبینیم، یعنی این طور نیست که شهرهای فرانسه از این اتفاق کاملاً پاک و منزه باشد.
حتی سندیکایی هم دارند به اسم سندیکای مشاغل جنسی.این خانمها هم حقوق خودشان را میخواهند و دنبال این هستند که تنفروشی بهعنوان یک شغل در مجموعه مشاغل فرانسه ثبت شود. این واقعیت وجود دارد، ولی پیروزیی که ما الان به دست آوردهایم این است که بالاخره فرانسه توانسته جبههای را برای خودش مشخص کند، یک قانونی را برای خودش مشخص کند که بداند از این به بعد باید با این پدیده چه طور برخورد کند.
خانم راد! کسانی که تقریباً مثل شما در مورد قضیه روسپیگری فکر میکنند و خواهان مجازات مشتریان تن فروشی هستند، معتقدند که حتی اگر از دید بازار به این پدیده نگاه شود، میتواند این طور توصیف شود که کالایی که خریداری برایش نباشد، به فروش نمیرود و بعد از مدتی در حقیقت این داد و ستد از بین میرود. آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟
بله، البته. من هم همین طور فکر میکنم. وقتی شما بدانید که بدن خودتان را نمیتوانید بفروشید، وقتی جامعه بداند در مقابل یک زن فقیر، اولین راهی که به ذهنشان میرسد پیشنهاد تن فروشی است، البته که این تفکر عوض میشود، البته که وقتی برایش مشتری نباشد یا مشتری جریمه شود، تقاضایی هم نیست.
حالا نه این که بخواهیم بگوییم چون تقاضا نیست، پس از این بعد بیاییم آن کسانی که به صورت غیرمستقیم روسپیگری میکنند را جریمه کنیم. در واقع ما داریم یک تحولی در جامعه ایجاد میکنیم. این یک پروژهی اجتماعی است. برای این که واقعیت است که زنها همچنان دچار تبعیضات اجتماعی و اقتصادی هستند، اما راه حلش نباید این باشد که بدن خودشان را بفروشند.
البته این که من این همه تأکید میکنم روی زنها، به خاطر این است که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که تن فروشی میکنند زنها هستند و اکثریت قریب به اتفاق مصرف کنندگان «خدمات جنسی» مردها هستند. در همهی طبقات اجتماعی هم هستند و اصلاً مخصوص یک قشر خاص تحصیلکرده یا اقتصادی نیست. این یک واقعیت جامعه است که در همهی جوامع هم وجود دارد.
اتفاقاً کسانی که مخالف این طرح هستند، به این نکته اشاره میکنند که روسپیگری جزو یکی از اولین مشاغل تاریخی بوده و ما هرگز نمیتوانیم آن را از بین ببریم. ولی واقعیت این است که ما در طول تاریخ بشریت سنن و رفتار خیلی خصمانهای داشتهایم، ولی توانستیم آنها را عوض کنیم. ما آن طور زندگی نمیکنیم که در سه هزار سال پیش زندگی میکردیم. ما میتوانیم شرایط را تغییر دهیم، ما میتوانیم جامعه را بهتر کنیم.
گذشته از این ما اصلا باور نداریم که روسپیگری زنان جزو اولین مشاغل بشریت بوده. ولی باید تأکید کنیم که قانون داشتن برای این که با خشونتی مبارزه شود کافی نیست. آن قسمتی که میتواند این قانون را نگه دارد و خشونت را در جامعه کم کند، کار فرهنگی است و حمایت و پوشش دادن آن کسانی که تا به حال قربانی این خشونت بودهاند.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: جواد طالعی
تحریریه: جواد طالعی
مسکن مهر ایران، سهم شهروندان کمدرآمد سوریه
علی نیکزاد، وزیر راه و شهرسازی ایران در دیدار با وزیر مسکن و آبادانی سوریه وعده داد که ایران برای ساخت ۵۰ هزار واحد مسکونی در مدت زمان یکساله در سوریه اقدام خواهد کرد.
نیکزاد با اشاره به اینکه هم اکنون ایران تجربهی بسیار خوبی در بحث ساخت واحدهای مسکونی برای متقاضیان فاقد مسکن در حال اجرا دارد، گفت: «پس از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد دستوری مبنی بر تامین مسکن کسانی که قبلا از دولت زمین، مسکن و تسهیلات یارانهدار نگرفته بودند، صادر شد.»
وزیر راه و شهرسازی ایران افزود: «هم اکنون زمین به صورت رایگان برای ساخت واحدهای مسکونی مهر در اختیار دولت قرار میگیرد و دولت نیز این زمینها را به صورت ۹۹ ساله با اجارهای بسیار اندک برای ساخت مسکن تخصیص میدهد.»
هاله محمد ناصر وزیر مسکن و آبادانی سوریه نیز با اشاره به حمایتها و پشتیبانیهای جمهوری اسلامی ایران از حکومت بشار اسد تصریح کرد: «به همراه معاونتهای مسکن و امور اقتصادی سوریه در کنار مدیر کل سازمان مسکن کشورم به ایران آمدهایم تا راهکارهای ساخت ۵۰ هزار واحد مسکونی برای اقشار کم درآمد کشورمان را مورد بررسی قرار دهیم.»
سوریه درشرایط حاضر با مشکلات زیادی روبروست. اعتراضات خونین داخلی و تحریمهای بینالمللی شرایط را برای حکومت اسد سخت کرده است. به نظر میرسد این طرح را میتوان در راستای تقویت جایگاه دولت بشار اسد در میان تودههای مردم ارزیابی کرد.
کدام مسکن؟ کدام مهر؟
اما سرانجام مسکن مهر در ایران به کجا رسید. این پرسشی است که بارها در برابر مسوولان دولت ایران قرار گرفتهاند و هر زمان پاسخی متفاوت داشته است.
منتقدان میگویند مردم وسط مسکن مهر رها شدهاند و دولت با دادن یکسری زمین با اجاره بلند مدت انتظار صاحبخانهشدن مردم را دارد.
در همین حال سایت قانون با انتشار گزارشی نوشت: «۵ سال پیش محمود احمدی نژاد در خصوص حل مشکل مسکن کشور، امسال (۱۳۹۰) را سال نهایی حل مشکلات دانسته بود و این در حالی است که بر اساس وعده او در آن سال باید تا کنون ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار واحد مسکونی ساخته میشد و اکنون بهرهبرداری شده بود.»
بر اساس این گزارش تاکنون در حدود ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار واحد مسکونی در قالب طرحهای مختلف در حال ساخت است و زمان دقیقی برای پایان کار این طرحها قابل پیشبینی نیست؛ طرحهایی که با مشکلات مختلف از جلمه خدمات آببرق و گاز روبرو هستند. به گزارش خبرگزاری مهر ۲۵هزار خانهی مسکونی در شهرجدید پرند آب و برق ندارند و در مرحلهی نازک کاری متوقف شدهاند.
تناقضگویی مسوولان دولتی در ایران در مورد حل مشکل مسکن نیز مورد توجه رسانهها قرار گرفته است: «در حالی که شخص رییس دولت در سال ۸۵ تعیین تکلیف مسکن را به سال ۹۰ وعده کرده بود، چرا همین چند روز پیش، وزیر متولی حوزه مسکن در اظهار نظری اعلام داشته که مصمم هستیم عرضه و تقاضای مسکن را تا سال ۹۲ به توازن برسانیم.»
سایت خبری «قانون» با یادآوری این سخنان تصریح میکند که تنها آمار و اعداد خوبی از پیشرفت کارها بر روی کاغذ دیده میشود که در عمل به تحقق نرسیدهاند و در کیفیت و مکان اجرای آنها نیز حرف و حدیثهای بسیاری است.
این گزارش همچنین میافزاید که خانهسازیهای در کلانشهرها و مناطقی صورت گرفته که کمتر دچار کمبود مسکن هستند و این موضوع نه تنها راهگشا نیست موجب جابهجایی جمعیت و بروز مشکلات جدید خواهد شد.
در همین حال به نظر میرسد که برخی از پروژههایی که در قالب مسکن مهر افتتاح شدهاند در حقیقت پروژهای بخش خصوصی است که با این عنوان خریداری و یا در قبال اعطای برخی تسهیلات تحت نام «طرح مسکن مهر» افتتاح شدهاند.
وعدههایی که محقق نمیشوند
دولت احمدینژاد وعدههای بسیاری در مورد حل مشکل مسکن، اشتغال، تورم و بهبود شرایط اقتصادی را به مردم داده است. وعدههایی که گاه همچون موضوع مسکن مهر، زمان به نتیجه رسیدن آنها نیز به شکلی دقیق از پیش مشخص شده است.
با این حال به نظر نمیرسد که دولت ایران الزامی به تعهد به اجرایی کردن این وعدهها داشته باشد. در مواردی که دولت موفق به عمل به وعدههایش شده نیز منتقدان همچنان ناراضی هستند.
کاهش بیکاران و تورم یکی از این نمونهها است. منتقدان میگویند دولت به جای حل مشکلات اقتصادی، ارقام را دستکاری و معیارهای سنجش را تغییر میدهد. به عنوان نمونه با تغییر تعریف افراد شاغل، صدها هزار نفر از جمع بیکاران کاهش یافته است. همچنین با حذف برخی کالاها در سبد بررسی میزان تورم، این آمار مهم اقتصادی کاهش چشمگیری، حداقل به شکل موقت، داشته است.
انتقاد دیگر مخالفان دولت به اجرای برخی طرحها در دیگر کشورها است. بازسازی جنوب لبنان پس از جنگ ۳۳ روزهی حزبالله و اسراییل، خانهسازی در برخی کشورهای آمریکای لاتین و به عنوان آخرین نمونه وعده ساخت ۵۰هزار مسکن در سوریه.
کارشناسان سیاسی و اقتصادی میگویند اگر دولت ایران در حل مشکلات داخلی توان کافی را داشت، اینگونه کمکها چندان مورد توجه قرار نمیگرفت اما در شرایطی که جامعه ایران با مشکلات زیاد اقتصادی روبرو است، این اقدامات مورد قبول افکار عمومی قرار نمیگیرد.
درخواست غرامت یکمیلیون پوندی انگلیس و بازپسگیری باغ قلهک روی میز کمیسیون امنیتملی
سحام نیوز: در واکنش ها به ادعای خسارت یک میلیون پوندی بریتانیا، این موضوع به همراه ابعاد و تبعات وقایع اخیر و همچنین بازپسگیری باغ قلهک از بریتانیا، روی میز هفته آینده مجلس شورای اسلامی خواهد بود.
همزمان یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ادعای خسارت یک میلیون پوندی به سفارت انگلیس را واهی دانسته و گفته است که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان تن به خواستههای نامشروع انگلیسیها نخواهد داد.
همزمان یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ادعای خسارت یک میلیون پوندی به سفارت انگلیس را واهی دانسته و گفته است که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان تن به خواستههای نامشروع انگلیسیها نخواهد داد.
گفتنی است، در ادامه واکنش ها نسبت به حمله به مجموعۀ سفارتخانه های بریتانیا در تهران، مقامات لندن بالغ بر یک میلیون پوند از جمهوری اسلامی ادعای خسارت کرده و گفته اند که لندن این مبلغ را از تهران بعنوان غرامت ادعا خواهد کرد. دلیل هنگفت بودنِ این میزان خسارت نیز، تخریب، انهدام و ربوده شدن مواردی چون تابلوهای نقاشی ارزشمند، فرش، مبلمان، جواهرات، اشیای قیمتی، دستگاههای الکترونیک و چند خودروی اداری ذکر شده بود.
به گزارش نسیم آنلاین، محمود احمدی بیغش، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی با اعلام خبر تشکیل جلسه کمیته ویژه این کمیسیون در هفته آینده به منظور بررسی موضوع بازپسگیری باغ قلهک به نسیم گفت: اسناد مالکیت ایران بر این باغ به مراجع بینالمللی ارائه میشود. با جمعآوری اسناد درخصوص مالک ایران در باغ قلهک و با همکاری دستگاه قضایی و وزارت خارجه طرح دعوی در مراجع بینالمللی قضایی صورت خواهد گرفت.
به گفته وی، هدف این کمیته جمعآوری کلیه اسناد از سوی سازمانهای مختلف از جمله بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و وزارت خارجه و دیگر سازمانها و مجموعههایی که اسنادی مبنی بر مالکیت ایران بر باغ قلهک رادارند، است.
بر اساس این گزارش، هیئترئیسه فراکسیون اصولگرایان مجلس هفته آینده با تشکیل جلسه، تنشهای سیاسی در روابط تهران – لندن را بررسی میکند.
به گفته ولی اسماعیلی، عضو کمیسیون امنیت ملی، این جلسه به ریاست لاریجانی و با حضور اعضای هیئترئیسه برای بررسی موضوعات روز برگزار میشود.
خبرگزاری فارس گزارش داده است که حسین نقوی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ادعای خسارت یک میلیون پوندی به سفارت انگلیس را واهی دانسته و گفته است که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان تن به “خواستههای نامشروع انگلیسیها” نخواهد داد.
با گذشت سه هفته بازداشت
جـــرس: با گذشت سه هفته از بازداشت دکتر مسعود سپهر، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب و استاد علوم سیاسی دانشگاه، خانواده وی در بی خبری کامل از وضعیت این فعال اصلاح طلب به سر می برند.
به گزارش تارنمای «امروز»، همچنان گمان می رود این استاد دانشگاه که روز ۲۶آبان ماه در منزل خود دستگیر و به مکانی نا معلوم منتقل شده، در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز معروف به پلاک ۱۰۰ نگهداری می شود. این در شرایطی است که وی طی این مدت هیچ گونه تماسی با منزل نداشته و تاکنون وکیلی که برای این استاد دانشگاه در نظر گرفته شده، نتوانسته است برگه وکلالت خود را به امضای موکل خود برساند.
بر اساس این گزارش، بی خبری کامل از وضعیت مسعود سپهر، نگرانی های فزاینده ای را در مورد سلامت وی ایجاد کرده است.
گفتنی است، پس از دستگیری این استاد دانشگاه، دانشجویان و اساتید دانشگاه آزاد شیراز طی بیانیه ای دستگیری این استاد علوم سیاسی را محکوم و توهین به دانشجو و دانشگاه دانستند.
همچنین سازمان مجاهدین انقلاب در بیانیه ای دستگیری این عضو ارشد خود را به شدت محکوم کرد.
۱۶ آذر امسال در شرایطی سپری شد، که در تاریخ دانشگاهی ایران این ظلمی که به دانشجو و دانشگاه رفته بی سابقه است و شمار بسیار زیاد اساتید و دانشجویان دربند و اخراجی و محروم از تحصیل، نشان از استبداد و هراس حاکمیت از دانشجو و دانشگاه دارد.جـــرس:
دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم تاکید کرد: نگهداری شبانه روزی در سلول انفرادی زندان، مجازات مضاعف است که غیر قانونی، و شرعا حرام و تعدّی به حقوق زندانی است و اجرا کننده آن، مجرم است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، موسوی تبریزی در پاسخ به سوالاتی پیرامون زندان های انفرادی، قطع ملاقات بعضی از زندانیان سیاسی با خانواده های آنان و آسیب هایی که به زندانی و خانواده او می رسد، تصریح کرد: محروم کردن یک زندانی از ملاقات، علاوه بر مجازات زندانی و محروم کردن او از حق مسلّم قانونی او، مجازات خانواده او نیز هست که مسلما خلاف شرع و خلاف قانون است، بخصوص که این قطع ملاقات پس از اتمام مراحل بازجویی و صدور حکم صورت گیرد.
متن کامل گفت و گوی این مقام قضایی اسبق ایران، محقق حوزه و فعال اصلاح طلب، به شرح زیر است:
به نظر شما وجه شرعی و قانونی زندان مجرد (انفرادی) چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بر اساس مبانی شرع مقدس اسلام و فقه تشیع، قضات شرع می توانند گاهی به عنوان حدّ و گاهی به عنوان تعزیر، مجرم را، پس از اثبات جرم در دادگاه، به زندان محکوم کنند. البته گاهی نیز به عنوان تأمین و جلوگیری از اتلاف حقوق جامعه و مردم قبل از ثبوت جرم نیز فقط به مقدار ضرورت می توان به حبس حکم کرد. به طور مثال، برای جلوگیری از فرار متهم تا حضور شاهد در دادگاه یا برای حفظ آثار جرم، قاضی می تواند کسی را در زندان نگه دارد، ولی در هر حال باید مقدار حبس مشخص شود و هیچ کس، غیر از قاضی، حق دخالت در تعیین کیفیت حبس ندارد. در قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۷۰ برای مجازات بعضی از مجرمان حبس در نظر گرفته شده و حد اقل و حد اکثر آن مشخص شده و تصریح شده است که فقط قاضی باید مقدار و کیفیت آن را تعیین کند. در آیین نامه قانون و مقررات اجرایی سازمان زندان ها، زندان به سه نوع تقسیم شده استد: زندان بسته، نیمه باز و باز. بر اساس ماده ۴ آن قانون، زندان بسته با حفاظت کامل عبارت است از زندانی که کاملا محصور بوده و به وسیله مأموران مراقبت و حفاظت می شود. این نوع زندان برای محکومینی است که با تشخیص مقامات قضایی یا شورای طبقه بندی زندان ها نگهداری آنان در دو نوع زندان دیگر (باز و نیمه باز) مصلحت نمی باشد؛ و بر اساس تبصره ماده ۴ همان قانون در این نوع زندان در صورت امکان، محکوم، شب ها در اتاق انفرادی نگهداری می شود و روزها، به صورت انفرادی یا گروهی، از برنامه آموزشی، حرفه ای و تفریحی زندان استفاده می کند. ملاحظه می فرمایید که اولا، شرعا باید تعزیر و مدت آن را قاضیِ صادر کننده حکم معین کند؛ ثانیا، تعیین نوع زندان نیز با قاضی صادر کننده حکم یا با تصمیم شورای طبقه بندی سازمان زندان هاست، که باید یک قاضی در میان آنان وجود داشته باشد. اما نگهداری شبانه روزی در سلول انفرادی زندان، مجازات مضاعف است که غیر قانونی، و شرعا حرام و تعدّی به حقوق زندانی است و اجرا کننده آن، مجرم است.
با این که ملاقات حق زندانی است، وجه قانونی قطع ملاقات بعضی از زندانیان سیاسی چیست؟
قطع ملاقات زندانی مجازات مضاعف است. محروم کردن یک زندانی از ملاقات، علاوه بر مجازات زندانی و محروم کردن او از حق مسلّم قانونی او، مجازات خانواده او نیز هست که مسلما خلاف شرع و خلاف قانون است، بخصوص که این قطع ملاقات پس از اتمام مراحل بازجویی و صدور حکم صورت گیرد. در این مورد تفاوتی بین زندانیان سیاسی و غیر سیاسی نیست.
آقای سید مصطفی تاج زاده حدود دو سال و نیم است که در زندان انفرادی یا شبه انفرادی و جدا از بقیه زندانیان سیاسی نگهداری می شود و گاهی ملاقات او با خانواده اش قطع می شود. به نظر شما این گونه رفتارها چه تأثیری در زندانیان، خانواده ها و حامیان آنان می گذارد و آیا اِعمال این گونه فشارها نشانه قدرت حاکمیت است؟
این جانب لازم می دانم ابتدا سالگرد تولد آقای تاج زاده را تبریک بگویم و با خانواده محترم ایشان, که در این دو سال متحمل سختی های فراوان شده اند همدردی کنم. ایشان از شخصیت های مسؤول, متعهد و آگاه نظام جمهوری اسلامی است و سال های متمادی است که ایشان را با حفظ همین صفات می شناسم.
در پاسخ به سؤال دوم و سوم روشن شد که زندان مجرد، به معنای انفرادی شبانه روزی، هم خلاف قانون و هم مجازات مضاعف است که شرعا و قانونا خلاف است. قطع ملاقات زندانی با خانواده نیز، علاوه بر این که مجازات مضاعف زندانی و محروم کردن او از حق مسلّم اوست مجازات خانواده او نیز می باشد، که هیچ گونه وجه شرعی و قانونی ندارد. قطعا این گونه برخوردهای غیر شرعی و خلاف قانون و ظالمانه نه تنها دلیل بر قدرت حاکمیت نیست، بلکه دلیل ضعف و ناتوانی حاکمیت در اِعمال صحیح قانون و در برابر شخصیت زندانی است.
با توجه به شخصی بودن مجازات، آیا قاضی می تواند نسبت به تأثیرهای بدِ مجازات زندان بر خانواده زندانیان بی تفاوت باشد؟ با توجه به این که خانواده و فرزندان بعضی از زندانیان به بیماری های جسمی و روانی مبتلا می شوند، آیا حاکمیت نسبت به این عوارض مسؤولیتی ندارد؟
از نظر اسلام، حکومت دینی و اسلامی نسبت به تمام مسائل و مشکلاتی که در جامعه برای افراد یا اجتماع اتفاق می افتد مسؤولیت دارد. به طور مثال، اگر کسی مقروض است و واقعا نمی تواند بدهی خود را بپردازد، حتی اگر دیه قتل غیر عمدی باشد، بدهی اش باید از بیت المال پرداخت شود، اگر چه حاکمیت در آن قتل اصلا دخالتی نداشته است. یا اگر افرادی در جامعه مشکلاتی مالی یا غیر مالی دارند حاکمیت نمی تواند نسبت به آنان بی تفاوت باشد، مانند قیمومت بی سرپرستان، حفظ اموال غایبان، جلوگیری از بیماری های مسری و غیره. تا چه رسد به این که عمل غیر قانونی حکومت سبب بروز مشکلاتی در خانواده ها شود، که قطعا حکومت مسؤول جلوگیری از آن ناهمواری هاست. فرقی نمی کند که برای خود زندانی مشکلات جسمی، روحی و روانی به وجود آید یا بعضی از مجازات های خاص موجب مشکلات شدید مادی، معنوی و روانی برای خانواده او بشود. وظیفه حکومت اقدام برای پیشگیری از این مشکلات است، به هر نحو که امکان دارد؛ و در صورت بروز این مشکلات نیز حکومت باید به رفع آن ها اقدام کند.
از نظر اسلام، حکومت دینی و اسلامی نسبت به تمام مسائل و مشکلاتی که در جامعه برای افراد یا اجتماع اتفاق می افتد مسؤولیت دارد. به طور مثال، اگر کسی مقروض است و واقعا نمی تواند بدهی خود را بپردازد، حتی اگر دیه قتل غیر عمدی باشد، بدهی اش باید از بیت المال پرداخت شود، اگر چه حاکمیت در آن قتل اصلا دخالتی نداشته است. یا اگر افرادی در جامعه مشکلاتی مالی یا غیر مالی دارند حاکمیت نمی تواند نسبت به آنان بی تفاوت باشد، مانند قیمومت بی سرپرستان، حفظ اموال غایبان، جلوگیری از بیماری های مسری و غیره. تا چه رسد به این که عمل غیر قانونی حکومت سبب بروز مشکلاتی در خانواده ها شود، که قطعا حکومت مسؤول جلوگیری از آن ناهمواری هاست. فرقی نمی کند که برای خود زندانی مشکلات جسمی، روحی و روانی به وجود آید یا بعضی از مجازات های خاص موجب مشکلات شدید مادی، معنوی و روانی برای خانواده او بشود. وظیفه حکومت اقدام برای پیشگیری از این مشکلات است، به هر نحو که امکان دارد؛ و در صورت بروز این مشکلات نیز حکومت باید به رفع آن ها اقدام کند.
گفت و گوی خبرنگار کلمه با دانشجویان دانشگاه های تهران
جنبش دانشجویی؛ زنده و پویا، یا منفعل و فراموش شده
بازداشت، زندان، تبعید، احکام سنگین ناعادلانه، احضار، تهدید و ارعاب، تعلیق، اخراج، محرومیت، ممنوعیت فعالیت تشکل های و نشریات دانشجویی، ستاره دار شدن و … بخش کوچکی از موارد اعمال فشار حاکمیت اقتدارگرا بر فعالان دانشجویی است که به موازات تقویت بسیج دانشجویی، افت سطح علمی مراکز آموزشی، طبقاتی کردن آموزش، دخالت غیر قانونی نیروهای امنیتی در اعلام نتایج آزمون ها، تفکیک جنسیتی و کنترل شدید فضاهای دانشگاهی، سعی در مهار کوچکترین اعتراضات با هدف انفعال جنبش دانشجویی دارد.
مواردی که دانشجویان در گفت و گو با کلمه آنها را مورد اشاره قرار می دهند. فشارهایی که با گذشت ۱۲ سال از ۱۸ تیر ماه ۷۸ همچنان ادامه دارد و طی دو سال گذشته بعد از کودتای انتخاباتی ۸۸ تشدید یافته و دانشجویان را از آنچه فضای پادگانی دانشگاه ها می نامند به ستوه آورده است.
فضای فعلی حاکم بر دانشگاه ها، فعالیت ها و آخرین وضعیت جنبش دانشجویی از جمله موضوعاتی است که خبرنگار کلمه درباره آنها با دانشجویان به گفت و گو پرداخته است. این گزارش در دو قسمت به خوانندگان تقدیم می شود که قسمت اول آن پیش روی شماست.
ترس ما، شیشه عمر دیوِ…
دانشجوها هیچ خروجی سیاسی ندارند. دچار رخوت شده اند. ناامیدند. یک دست هم که صدا ندارد. به تنهایی چه کاری می توانیم انجام دهیم. معتقدم محدودیت به شکلی که بچه ها اعلام می کنند نیست، بخش بزرگی از آن به بی انگیزگی بر می گردد. اگر بخواهند می توانند فضا ایجاد کنند. همیشه روزنه هایی وجود دارد که باید به دنبال کشف و خلق آن باشیم. اما اینجا همه فکر مهاجرت هستند… این بخشی از اظهار نظر یکی از دانشجویان طراحی صنعتی دانشگاه تهران است که با این دیدگاه، در عین حال خواستار پویایی مجدد فضای دانشجویی است.
این در حالی است که یکی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران این رخوت را حاصل سرکوب و ارعاب حکومت می داند و می گوید: تمام مخالفان و معترضان را قلع و قمع کردند، شما آمار دانشجویان زندانی و تعلیقی را ببینید. احکام سنگین و فشارها را ببینید. آنها هم که باقی ماندند اگر بخواهند فعالیت کنند باید در راستای اهداف آنها باشد. او اشاره می کند که حتی از برگزاری کلاسهای انجمن ممانعت می کنند و اجازه تشکیل یک شب شعر هم داده نمی شود. این دانشجو اضافه می کند: سالهای قبل مجوز اینگونه برنامه ها با رصد و بازبینی اشعار داده می شد اما الان همان را هم برایمان باقی نگذاشتند. طی این دو سال فشارها و محدودیت ها را بیشتر کردند. فقط انجمن یک نشریه به نام سحر دارد که فعالیتش مشروط به این است که هیچ حرفی نزند.
یک دانشجوی کارشناس ارشد علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز از آنچه فضای رکود و رخوت دانشگاه می نامد گله دارد و توضیح می دهد: وقتی شما یک فضای این چنینی از دانشگاه تهران به عنوان سیاسی ترین دانشگاه می بینید، وای به حال دیگر دانشگاه ها. پیش از این در همین دانشکده علوم اجتماعی برای مشکلات صنفی، رفاهی، محدودیت ها و… سکوت نمی کردیم. همین جا حداقل هر هفته شاهد یک تجمع صنفی بودیم. اما الان هیچ کاری صورت نمی گیرد.
دانشجوی دیگری نیز معتقد است کل فعالیت ها را بسیج در دست گرفته است و سایر گروه ها منفعل شده اند. او می گوید: فضای فعلی دانشگاه مخصوصا از نظر کنش سیاسی قابل مقایسه با فضای دو سال گذشته نیست. البته معتقدم فضای دو سال پیش هم اغراق شده و ناشی از تورم سیاسی به خاطر فصل انتخابات بود. اگر این موضوع را به صورت یک روند در نظر بگیریم مقایسه فضای دانشگاه با دو سال پیش ملاک خوبی نیست. هرچند نسبت به پیش از آن هم دچار افت بسیار زیادی شده است. الان کنش سیاسی نزدیک به صفر شده است. اتمسفر سیاسی و جو سیاسی هم فروکش کرده است. تقریبا به خاطر بازخوردهای کنش های سیاسی دانشجویان، یک نوع سانسور در آنها به وجود آمده است. یا خودشان هم علاقه ای نشان نمی دهند، که علت آن عواقب و هزینه هایی است که در مسیر فعالیت خود داده اند.
فعالیت دانشجویی هزینه های بسیاری بر دوش دانشجویان تحمیل کرده و بسیاری از آنان را با تهدید تعلیق و محرومیت از تحصیل و زندان رو به رو ساخته است، موضوعی که این دانشجو آن را مورد اشاره قرار می دهد و می افزاید: ما کسانی را داریم که در موضوع کوی دانشگاه با جریمه ۱۵ میلیون تومانی مواجه شدند. این جریمه را در هر صورت، چه با اخراج و چه تحصیل و یا… باید پرداخت کنند. این بار مالی البته غیر از زندان و انفرادی و احکام سنگین است.
یک دانشجوی دانشگاه امیرکبیر اما بر این باور است چیزی که باعث خفقان شده، ترس از حکومت است. او می گوید: این حکومت آنقدر مشکل دارد که به کارهای خود هم نمی تواند برسد. فضای دانشگاه آنقدر آشفته است که امکان فعالیت در آن وجود دارد. آنچه در دانشگاه به عنوان بزرگترین مشکل است، توهم دیکتاتور است نه خود دیکتاتور. خیلی راحت امکان فعالیت هست اما همه می ترسند، چون حکومت در مورد کنترل خود بر همه شانتاژ کرده است. ترس از دیکتاتور در فکر همه هست. ترس ما شیشه عمر دیوِ…
او که اعمال محدودیت حکومت را هم انکار نمی کند، اشاره دارد: اولین اقدام قطع ارتباط میان نسل ها بود. به این معنا که وزارت علوم خوابگاه ها را جدا کرد. فضاهای جدیدی که دانشجو به آن وارد می شد، دیگر نیست. گروه های کتابخوانی، پخش فیلم یا هر حلقه دیگر را که می توانست برای آشنایی دانشجوهای جدید موثر باشد، بستند. جلوی تربیت نسل های جدید را گرفته اند. هزینه هایی که در فعالیت های مختلف داده شد، زجرهایی که تحمل شد و شانتاژهایی که حکومت داشت، باعث شد دانشجو بترسد و همه بی تفاوت شدند و به این نتیجه رسیدند که به زیانش نمی ارزد. همه دنبال این هستند که وصل به سیستم حکومتی باشند یا از ایران دل بکنند و بروند.
مسئولان نمی گذارند یا دانشجویان نمی خواهند؟
نگاه دیگر آن است که دانشگاه ها به تفرجگاه تبدیل شده است. به قول برخی از دانشجویان، جنم و غیرت قبل وجود ندارد.
یکی از دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران می گوید: الان دانشجویان دو دسته هستند؛ یک سری که تمایل دارند خیلی فعال باشند و تا جایی که بتوانند حرکتهایی می کنند، یک عده هم اصلا برایشان مهم نیست که چه می گذرد. گروه اول منتظر پویا کردن دیگران هستند که البته فعالیت خودشان هم زیر ذره بین است و محتاط حرکت می کنند. در این فضای پادگانی که در دانشگاه ها درست کردند، طبیعی است که بسیج فعال ترین طیف دانشگاه باشد و حتی دست به تهدید و ارعاب بزند.
دانشجوی متالوژی امیرکبیر اما محدودیت فعالیت را تنها منحصر به فعالیتهای سیاسی ندانسته و آن را مشمول فعالیتهای فرهنگی و علمی هم می داند.
او به تعطیلی سالن مطالعه دانشجویان که به شکل مختلط با هم به بحث و گفت و گو در مسایل مختلف به ویژه مسایل علمی می پرداختند، اشاره می کند و می گوید که آن را هم که ساده ترین شکل از فعالیت است، با مخالفت و تعطیلی مواجه شده است.
او با اشاره به رونق اردوهای علمی فرهنگی که پیش از این صورت می گرفت و حال تعطیل و محدود شده و فقط با هزینه خود دانشجویان صورت می گیرد، بودجه های سوق یافته به سمت بسیج دانشجویی را مثال می زند: اخیرا تنها با ۱۰ هزار تومان اردوی عسلویه گذاشته و مشخص نیست باقی پول آن از کجا آمده است. حال آنکه به انجمن های علمی ریالی پول نمی دهند.
یکی دیگر از دانشجویان امیرکبیر توضیح می دهد که بی عدالتی و تبعیض ها در تمام موارد است. او نیز به صفر شدن خروجی فعالیت های علمی دانشجویان اشاره می کند، به طوری که حتی بازدید و یا کنفرانس علمی صورت نمی گیرد، مبادا یک جمعی گرد هم تشکیل شود. او می گوید: حتی مجوز برگزاری یک کلاس ساده نرم افزار هم داده نمی شود.
با دانشجوی ورودی جدید این دانشگاه هم صحبت می شویم. او با بیان اینکه از امیرکبیر که پیشگام فعالیتهای سیاسی بوده تنها اسمی مانده، ادامه می دهد: دانشجوها تک بعدی شده اند. نگاه او این است که در حال حاضر فعالیت دانشجویان دانشگاه های تهران و علم و صنعت بیشتر از امیرکبیر است.
پرسش شونده ی دیگری در این دانشگاه، معضل بزرگ را گزینشی کردن دانشجویان برای ورود به دانشگاهها ذکر می کند و می گوید: دیگر قبولی در دانشگاه به حالت گذشته و طبیعی نیست؛ هم دیدگاه های خود را وارد می کنند که این باعث حاکم شدن فضای بدتری در سالهای آتی در دانشگاهها خواهد شد.
این تصویر از همان نظام پادگانی شکل گرفته در دانشگاه هاست که شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه اخیر به مناسبت روز دانشجو مورد اشاره قرار داده و آن را باعث نومیدی دانشجویان نسبت به آینده خویش و دلسردی نسبت به آینده کشور خوانده و آورده است: شمار روزافزون مهاجرت نخبگان که علاوه بر دهها میلیارد دلار خسارتی که سالانه به کشور وارد می کند، پیامدهای بلندمدت شوم بسیاری برای آینده علم و فناوری در پی دارد، تنها یکی از نتایج چنین شرایطی است.
تداوم سرکوب ها معنایی جز زنده بودن جنبش دانشجویی ندارد
جنبش دانشجویی موضوع دیگری است که با دانشجویان به گفت و گو گذاشته ایم. جنبشی که با پشت سر گذاشتن فراز و فرودهای بسیار و هزینه های فراوان در مسیر تحقق آرمان های مدنی و دموکراتیک برای داشتن حداقل فضای فعالیت در دانشگاه ها هنوز زنده است. اگرچه حکومت در این مسیر با نگاهی امنیتی از هرگونه گردهمایی دانشجویان در هر قالبی که به ضرر تفرقه و جمود مورد نظرش باشد، خودداری می کند.
یکی از دانشجویان دانشگاه تهران می گوید: وقتی هنوز فشار و تهدید بر فعالان دانشجویی حاکم است، این خود حکایت از پویا بودن و زنده بودن جنبش دانشجویی دارد. یعنی حکومت این جنبش را زنده می داند و از آن واهمه دارد.
“جنبش های دانشجویی را عقیم کرده اند.” این اما مقدمه ای است که دانشجوی امیرکبیر با بیان آن توقف فعالیت انجمن های اسلامی و دیگر فعالان داخل دانشگاه ها را مورد اشاره قرار می دهد و این سوال را مطرح می کند: اگر کسی بخواهد فعال شود، کجا باید آموزش ببیند؟ هیچ فضایی نیست. با رانتهای وحشتناکی که به بسیج و… دادند، جو دانشگاه را نابود کردند. خیل عظیم آنها با نمره های افتاده سر کلاس حاضر می شوند و کاری غیر از آنتن بازی و کتک زدن دانشجو ندارند. هر جا خبری می شود هم می روند. موارد اخیر از درختهای باغ قلهک بود که به آن اعتراض کردند تا نوبت به خود سفارت رسید. فعالیت اینها به شکلی است که دیگر اساتید هم از این دانشجوها می ترسند.
این نکته در بیانیه اساتید، فعالین دانشجویی و دانشجویان حامی جنبش راه سبز امید هم این گونه مورد اشاره قرار گرفته که “آنچنان نظام پادگانی در حال گسترش چتر خودکامگی و تمامیت خواهی است که گویی فناناپذیر است… این آخرین آنها؛ حمله مغول وار سپاهیان دروغ به سفارت دولتی که همیشه دستی از خیانت به سوی ملت ایران دراز نموده است و چه اندوهی بزرگتر از این که چماقداران مامور را دانشجو خطاب می کنند؟! دانشجو را چه نسبتی با تاراج و تخریب وحهه ی یک ملت که بزرگی ای به گسترای تاریخ دارد؟ این دیگر بدترین است. ضربه ای شکننده تر از سرکوب و زندان و… آیا این هیاهوگری به مسلخ فرستادن اندیشه نیست؟ و چه فریادی رساتر از ندای دانشجوی مظلوم دربند.”
یکی از دانشجویان دانشگاه تهران اولین ویژگی جنبش دانشجویی را استقلال آن می داند تا وابسته به هیچ گروه و طیف و دسته جاتی نباشد و اغلب خواسته های غیرمادی و آزادی و دموکراسی خواهی و عدالت و حقوق دانشجویان را دنبال کند. او اشاره دارد: گروه هایی با این مشخصات با محدودیت زیادی برای طرح مطالباتی که گفته شد، مواجه هستند.
مردم جنبش دانشجویی را فراموش کرده اند؟
دیگر هم دانشگاهی او نیز توضیح می دهد: دیگر چیزی از جنبش دانشجویی باقی نمانده است. پیش از این همه به مسایل مختلف کشور واکنش نشان می دادند، بحث می کردند، اعتراض و اطلاع رسانی می کردند، ولی فضا به شکل بدی دچار تغییر شده است. این یک آسیب بزرگ است. کم کم نام دانشجو، نام جنبش دانشجویی به آن شکل و نامی که در ذهن مردم بود، به طور کامل فراموش می شود. این به مصلحت نیست و باید حرکتی کرد که حیات دوباره ای به جان دانشگاه و جنبش دانشجویی دمیده شود. من معتقدم حرکت دانشگاه ها در بیدارسازی مردم نقش موثری دارد. همه چیز ار دانشگاه آغاز می شود و به جامعه تسری می یابد. باید آن را زنده کنیم. حتی با وجود خفقان و سرکوبی که وجود دارد.
عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران نیز معتقد است که اعتبار دانشجویان را پیش مردم خدشه دار کرده اند و باید دوباره آن را ترمیم و بازسازی کرد.
دیگری درباره آنچه دانشجوی قبلی درباره سرخوردگی و سکون جنبش دانشجویی می گوید، معتقد است: این امر لزوما ماحصل سرخوردگی سیاسی نیست، مقدار زیادی ناشی از تغییرات جامعه است. یعنی متاثر از سرخوردگی سیاسی جامعه است. به طوری که الان اساسا دانشگاه از حالت گروه مرجع خارج شده است. فراموش نکنیم جنبش دانشجویی و تاثیرگذاری آن در مقاطع مختلف سال ۵۷ و یا دوم خرداد و همین دو سال گذشته بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ را.
آن دیگری هم ادامه می دهد: از انجمن اسلامی تنها یک نام باقی مانده است. صرفا یک تابلوست. نه فقط در دانشگاه تهران؛ در بسیاری از دانشگاه ها تعطیل شده اند. از تشکل ها استقبال دانشجویی نمی شود. بخشی هم به خاطر بی انگیزگی و نداشتن رغبت دانشجوها است. همین جا دفتری بود برای شورای صنفی که آن را خالی کردند و به بسیج خواهران دادند و اتفاقی نیفتاد. حتی برای یکی از مراسم که مجوز صادر شد استقبالی صورت نگرفت. کار سیاسی مستلزم وجود نیروی انسانی است. تنبیه ها، بازداشت و حبس و تعلیق و شکنجه موضوع کمی نیست. وقتی در این مسیر کشته می دهیم، واقعیت است. این فشارها طی این دو سال اخیر بسیار تشدید شده است.
کیانوش آسا، دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی پتروشیمی از جمله شهدای سبز جنبش دانشجویی است که پس از شرکت در راهپیمایی معترضان به تقلب انتخاباتی در میدان آزادی در بیست و پنجم خرداد مفقود شد و جسدش پس از حدود ۱۰ روز به وسیله پزشکی قانونی به خانواده اش تحویل داده شد.
صانع ژاله، دانشجوی تئاتر دانشکده هنر دانشگاه تهران، از دیگر شهدای سبز دانشگاه است که در تظاهرات اعتراضی ۲۵ بهمن سال گذشته در تهران به شهادت رسید و اقتدارگرایان با جعل و دروغ پردازی سعی در مصادره آن به نام “بسیج” داشتند.
با این حال دانشجوی امیرکبیر به اختلاف نظر دانشجویان برای فعالیت اشاره دارد: در مقابل گروهی که محدودیت ها را مانع فعالیت می بینند، جمعی هم معتقدند از هر روزنه ای باید استفاده کرد و کار را پیش برد. البته او نیز بر استقلال رای و عدم وابستگی جنبش های دانشجویی تاکید دارد.
یکی از دانشجویان رشته نقشه برداری دانشگاه تهران می گوید: جنبش دانشجویی سال گذشته فعالیت کمرنگی داشت، اما امسال دیگر با برنامه ریزی حکومت کاملا پراکنده شدند. بچه ها حساسیتی به مسایل سیاسی ندارند، چون باید هزینه های زیادی بپردازند. هر چند این هزینه ها را هم پرداخت کرده اند. او ادامه می دهد: حرکت های زیادی از سوی جنبش صورت گرفت؛ اما مردم بیرون از ما حمایت نکردند و در خانه ماندند. ما خیلی منتظر حمایت مردمی در بیرون دانشگاه بودیم. به هرحال دانشگاه ها هم ساکت شدند. لیاقت مردم همین است.
وقتی از دانشجوی امیرکبیر در این خصوص می پرسم، شیوه موجود را هشدار و خطری برای حکومت می داند. او معتقد است وقتی اجازه حرف زدن داده نمی شود، فضا بسته می شود و فعالیت ها را متوقف می کنند، همه این سرکوب ها در مسیری خود را باز می یابد و نهایتا به شکل انفجاری به گونه ای نمود می یابد که حکومت هیچ راهی پیش روی خود نبیند. قبلا دانشجوها تریبون داشتند و برای کوچکترین اجحاف ها شاهد حرکت های اعتراضی بودیم. اما الان هم با وجود خفقان هنوز جنبش دانشجویی در امیرکبیر زنده است. هستند بسیاری که حاضرند ریسک کنند و خطرات را به جان بخرند. اما مشکل این است که چون تعداد کم است و جمعیت زیادی از ترس ملحق نمی شوند، با آنها برخورد می شود و شورشگر لقب می گیرند.
دانشجوی دیگری نیز این نکته را مورد اشاره قرار می دهد و تاکید می کند که کوچکترین فعالیت و حرکتی زیر ذره بین است. او می گوید: بازار احضار و تنبیه و بازداشت هنوز پر رونق است. حتی اخیرا خیلی از بچه ها که هیچ فعالیتی هم نداشته اند را احضار کرده اند. یا شناسایی از طریق فیلم و عکس و…
و چه ملموس وصف این روزگار سخت فعالان دانشجویی در بیانیه اساتید، فعالین دانشجویی و دانشجویان جنبش راه سبز امید آمده است که “هر صدای دلسوزی با مشت پاسخ داده می شود. در بیرون از اوین ها همه در زندانی بزرگتریم: زندان جامعه. دلشکسته و خسته هر روز به مصیبتی می نگریم و سر در جبین افسوس فرو می بریم، که ایران ما را چه می شود؟”
ادامه دارد…
محمد یگانه تبریزی، از مجروحان عاشورای ۸۸، بعد از دو سال سخن میگوید
حوادثِ انتخابات مخدوش دهمین دوره ریاست جمهوری ایران علاوه بر کشته شدگان و زندانیان، مجروحان و زخمی هایی زیادی نیز بر جا گذاشت که هنوز هیچ آمار رسمی از شمار این زخمی ها در اختیار رسانه ها نیست.
چندی پیش یکی از این شهروندان معترض ایرانی به نام علیرضا صبوری که در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، پس از پناهنده شدن به آمریکا در غربت و در سکوت خبری جانش را از دست داد.
اینک محمد (فرهاد) یگانه تبریزی، یکی دیگر از شهروندان معترضی که در راهپیمایی عاشورا زخمی شده و او نیز به ناگزیر ایران را ترک کرده است، ضمن ابراز ناراحتی و تاسف از درگذشت علیرضا صبوری در سکوت خبریِ مطلق می گوید: من نیز پذیرفته ام دیر یا زود این اتفاق برای من هم خواهد افتاد اما آنچه اذیتم می کند به فراموشی سپردن زخمی هایی است که شمار آنها به مراتب بیشتر از کشته شدگان انتخابات ۸۸ بود.
وی که در داخل ایران و خارج از ایران چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و این روزها در غربت به سر می برد، اخیرا طیِ نامه ای به احمد شهید گزارشگر ویژه بررسی وضعیت حقوق بشر در سازمان ملل گزارشی از آنچه به وی و همراهانش در راهپیمایی روز عاشورا گذشته است، ارائه کرد.
این شهروند معترض ایرانی که همچنان از آثار گلوله های به جا مانده در بدنش رنج می کشد، ضمن نقد به رسانه ها، خانواده ها و بخشی از ایرانیان در خصوص پیگیری، اطلاع رسانی و یاری رساندن به زخمی ها و مجروحان حوادث پس از انتخابات، می گوید: همیشه از خودم می پرسم اگر ندا آقا سلطان مثل ما مجروح و زخمی می شد چند درصد از مردم ایران به سراغ او و خانواده اش می رفتند؟ چند خبرنگار عکس ها و گزارش های متعدد از او تهیه می کردند؟ آیا خانواده اش برای نجات جانش حاضر می شدند اطلاع رسانی کنند یا او هم همانند بسیاری دیگر از زخمی های انتخاباتی در سکوت و مظلومیت و مصلحت اندیشی های خانواده ها و رسانه ها جان می داد؟
وی می گوید: سکوت خانواده ها، عدم پیگیری رسانه ها، فراموشی و یاری نرساندن به زخمی های حوادث پس از انتخابات نوعی «زنده به گور» شدن مجروحانی است که برای آزادی کشورشان رفتند اما همه زندگی شان را از دست دادند. من که از ایران خارج شده ام حالا می فهمم کسانی مثل علیرضا صبوری چه کشیده اند. خودم با مجروحانی در ترکیه آشنا شدم که در فقر و بدبختی و عدم دسترسی به امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل به درخواست پناهندگی شان بودند و هنوز نمی دانم چه بلایی سرشان آمده است.
وی همچنین در نامه اش به احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل نوشته است: از شما تفاضا دارم بررسی کنید چرا یک شهروند ایرانی به خاطر شرکت در انتخابات درون نظام ایران و اعتراض به نتیجه و تقلب در آن باید مادام العمر از سلامتی محروم شود و امکان کار و تجارت خود را که پس از ۱۵ سال زحمت به دست آورده یک شبه از دست بدهد و کل زندگی اش یک شبه نیست و نابود شود و تمام دارایی خود را خرج مخارج درمانی و فرار از کشور خود نماید و تا آخر عمر با ضایعه مغزی فلج و ازکارافتاده شود. من یک رای دادم که هیچ وقت خوانده نشد، چرا باید تمام زندگی و سلامتی ام را در عوضش بدهم؟ بدینوسیله اعلام می کنم به خاطر ضایعه مغزی ام و فلج بدنم و نابودی کار و تجارتم و شکنجه ها و تحقیرهایی که شده ام از جمهوری اسلامی شکایت دارم و خواهان جبران این خسارات و دریافت غرامت هستم. اگر در این دنیا توانستم مرجع عادلی بیابم دادخواهی می کنم، اگر نه دادخواهی خود را به پیش همان خدایی می برم که مرا زنده نگه داشت تا به شما امروز شکایت کنم.
متن گفت و گوی خبرنگار کلمه با محمد یگانه تبریزی، از مجروحان راهپیمایی عاشورای ۸۸، را بخوانید:
آقای یگانه، یک بار پیش از این از شما درخواست کردم که در مورد وضعیت خودتان اطلاع رسانی کنید، گفتید تحت درمان هستید و یادآوری خاطرات عاشورا اذیتتان می کند. آیا ممکن است الان بگویید در عاشورای سال ۸۸ چه بر شما گذشت؟
من در ششم دی ماه مصادف با عاشورای ۸۸ از ناحیه ی سر مورد اصابت اسلحه ی شات گان قرار گرفتم.
روز راهپیمایی شما دقیقا کجا بودید و چگونه این اتفاق افتاد؟
ما از میدان امام حسین به سمت انقلاب حرکت می کردیم که لحظه به لحظه مورد حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی قرار می گرفتیم، اما بارها با عوض کردن مسیر از درگیری اجتناب می کردیم و از راهی دیگر دوباره به خیابان انقلاب بر می گشتیم تا به پل کالج رسیدیم که آنجا جمیعت به صورت فشرده تا چهارراه ولی عصر مشغول سینه زنی و عزاداری با مضمون حمایت از جنبش سبز و میرحسین موسوی بودند. من هم لابه لای جمیعت از زیر پل به طرف ولی عصر در حرکت بودم. برای اینکه روی پل را لباس شخصی ها که کاملا مسلح بودند اشغال کرده بودند و با مردم در گیر بودند واجازه حرکت از روی پل را نمی دادند. به انتهای پل که نزدیک شدیم یگان ویژه ضدشورش با موتور و پیاده از چهارراه ولی عصر به مردم حمله کردند و به علت پرتاب تعداد زیاد گاز اشک آور دیگر جایی را نمی شد دید و تنفس غیر ممکن بود. ما هم مجبور به عقب نشینی به زیر پل شدیم که ناگهان باران سنگ توسط لباس شخصی ها به سر ما نازل شد که بسیاری همانجا مجروح شدند. ما مجبور شدیم به داخل کوچه البرز فرار کنیم و از آنجا خود را به حافظ برسانیم که راه از آنجا هم بسته بود و مردم به صورتی در محاصره یگان ضد شورش و لباس شخصی ها در آمده بودند و همه جا درگیری و تیراندازی بود و باران سنگ و گلوله و گاز اشک آور.
به خاطر دارید دقیقا چه کسانی به شما شلیک کردند؟ یعنی افرادی که شلیک کرده اند را می توانستید ببینید؟
ما سه نفر بودیم که توسط اسلحه ی شات گان یگان ویژه نیروی انتظامی از ناحیه سر هدف قرار گرفتیم. البته یکی از لباس شخصی ها هم با کلت به مردم تیراندازی مستقیم می کرد و ما اصلا فکر نمی کردیم پلیس هم با سلاح شلیک مستقیم کند. اما تا من تیرانداز ضد شورش را دیدم، صورت نفر کناری ام متلاشی شد و نفر دیگر را آن طرف سر خیابان خارک زده بود. من که می خواستم به نفر کناری ام کمک کنم، پشت به تیرانداز بودم که به سر من شلیک شد و نزدیک به ۱۵۰ ساچمه آتشین به سر و بدنم اصابت کرد.
وقتی زخمی شدید چه کردید؟ یعنی بعدش به بیمارستان منتقلتان کردند؟ کدام بیمارستان و وضعیت آن روز چگونه بود؟
آن روز مردم نیروهای یگان ویژه را در محاصره گرفته بودند و پس از خلع سلاح و لباس، آنها را یکی یکی آزاد می کردند که ناگهان دیدم جسمی از بالای پل با شتاب به طرف ما می آید. آن جسم ِ یک جوانی معترض بود که لباس شخصی ها از بالای پل پایین انداختند و نزدیک به ما به کف آسفالت برخورد کرد و متلاشی شد. در همان لحظه من خودم هم اول فکر کردم یکی از سنگها به سرم خورده و در حالی که تلو تلو می خوردم خودم را به زیر پل کشیدم که دیدم از تمام سر و بدنم خون ریزی وحشتناکی دارم و بعد از مشاهده سر متلاشی شده ی جنازه آن دو نفر دیگر به روی دست مردم فهمیدم سر و تن خودم هم سوراخ سوراخ شده. زیر پل که رسیدم از هوش رفتم و دیگر نه چیزی می دیدم نه می شنیدم. فکر کردم که دارم می میرم و بیهوش شدم، ناگهان صدای جوانانی را شنیدم که دورم جمع بودند واحتمال می دادند که من با آن خون ریزی مرده ام. خواستم دست و پایی تکان دهم که بفهمند هنوز زنده ام، اما فقط توانستم چشمهایم را باز کنم که جوانی که نمی شناختمش با دوستانش مرا بلند کردند و به سمت بیرون از مهلکه دویدند. خیلی امیدی به خروج از آن مهلکه نداشتم ولی آن جوانان که فقط عکسی از آنان بعدا یافتم، مانند فرشتگانی مرا به خودروی پراید خود رساندند و در صندلی عقب جا دادند. ماشین پر از خون شده بود و بدن من هیچ حرکتی نداشت. آنها مرا با سر متلاشی به آمبولانسی در خیابان حافظ تحویل دادند که آمبولانس به سرعت به بیمارستان سینا رفت. جلوی در یک مامور امنیتی لباس شخصی سوار شد و آمد داخل و جیبهای مرا گشت و موبایل و وسایلم را برداشت.
بعد از آن آیا در ایران هیچ گاه تحت عمل جراحی و درمان قرار گرفتید؟ منظورم این است که آیا بعد از زخمی شدن مشکل امنیتی نداشتید؟ هراس از مراجعه به بیمارستان؟
من توسط یکی از آشنایان که پرسنل بیمارستان ارتش بود با ضمانت به آنجا برده شدم و تحت نظر حفاظت و اطلاعات آنجا قرار گرفتم. بیش از بیست روز در بیهوشی و سی سی یو بودم تا به هوش آمدم متوجه شدم دو تا ساچمه وارد بافت مغزم شده و دچار ضایعه مغزی شدید هستم. پزشکان ارتش هر کاری می توانستند کردند اما بر حسب تجربه جانبازان جنگی، دست به اجسام داخل مغز نزدند تا ضایعات بیشتر نشود و با داروهای بسیار گران و کمیاب که به سختی تهیه می کردیم، سعی در جلوگیری از حمله مغزی داشتند. تا به هوش آمدم دوبار توسط اطلاعات پلیس امنیت بازجویی شدم و همه این موارد را در نامه ای که به احمد شهید فرستاده ام هم اشاره کردم.
وقتی ایران بودم، توسط ضامنین بر روی ویلچر با نیمه بدن فلج تحویل پلیس امنیت در خیابان معلم داده شدم و پس از بازپرسی با آن حال و روز با نگهبان به دادگاه انقلاب برده شدم و به بازپرس شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب تحویل شدم. در آنجا نماینده پلیس امنیت نتوانست عکسی دال بر اغتشاش و یا درگیری من به بازپرس بدهد که من به بازپرس گفتم می خواهم از نیروی انتظامی به علت تیراندازی بی دلیل شکایت کنم، که نماینده پلیس امنیت با مشت ولگد به جان من افتاد، در حضور بازپرس و منشی دادگاه، که من از ویلچر به زمین افتادم. او گفت تو مجرم هستی چون در روز عاشورا در خیابان انقلاب بودی و جرم تو ثابت شده است، فقط می گردیم عکس و فیلمهایت را پیدا می کنیم، بعد محکوم به اعدامت می کنیم. و بعد به بهانه انگشت نگاری مرا به زیرزمین مجتمع بردند تا شاهد شکنجه و ضرب و شتم دیگر بازداشتی ها باشم. صدها نفر با زنجیر به هم بسته شده بودند و گهگاه ضرب وشتم می شدند. گفت اینها همه عاشورایی اند و با پلیس درگیر شدند مثل تو، همه شماها را به اوین می بریم و یک نفر را زنده نمی گذاریم.
چه شد که تصمیم گرفتید از ایران خارج شوید؟
من که به صورت معجزه آسا و ناباورانه زنده مانده بودم، حالا سلامت خود را کامل از دست داده بودم و از کار و کسبم به صورتهای مختلف جلوگیری می شد و مجبور به انحلال شرکتم شدم. پرونده من در دادگاه انقلاب در جریان بود، فقط به علت وخامت حال و فلج شدنِ نیمه ی چپ بدنم پرونده مدتی به عقب افتاده بود. حالا نه سلامت بودم، نه کار و زندگی برایم مانده بود. با احزاب و گروهها و حتی مجاری ارتباطی رهبران جنبش در اینترنت تماس گرفتم. بعد از آنکه مطمئن شدم هیچ حمایتی از داخل ایران نمی شوم، تصمیم به ترک ایران گرفتم.
آیا بیرون از ایران هم تحت درمان و جراحی قرار گرفتید؟
تا همین الان هر روزه در بیمارستان تحت مداوا هستم البته اینجا هم به اجسام داخل مغز دست نزدند و مسیر مداوا فقط به فیزیوتراپی و کاردرمانی محدود شده. البته در هفته های آینده عمل جدیدی برای خروج ساچمه ها از گوشم دارم، الان بعد از دو سال دست چپم غیر فعال است و به کندی راه می روم. اما دیگر این ضایعه را پذیرفتم که باید با آن کنار بیایم. دیگر از بیمارستان و مداوا خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. شاید ساچمه ها تکانی بخورد و ما را از هم راحت کند. دیگر پس از دیدن آن صحنه ها و روزها، مرگ و زندگی اهمیتش را برایم از دست داده. شاید مرگ راحت تر و لذت بخش تر از این زندگی باشد. آخر قبلا تجربه اش کرده ام، خیلی هم شیرین بود. نمی دانم خدا چرا مرا برگرداند به این دنیای پر از ظلم و ستم. شاید قسمت بوده شاهد مظلومیت مردم ایران برای صیانت از آرای خود باشم و به آن گواهی دهم.
اصلا هیچ وقت فکر می کردید حضور در راهپیمایی باعث شود که به سمت شما شلیک کنند؟
من اصلا فکر نمی کردم که شرکت در انتخابات این همه هزینه و خسارت داشته باشد ولی در طول هشت ماه در خیابانها بارها شاهد به خاک و خون کشیدن مردم و جوانان بودم. شاهد راه پیماییِ سکوت آزادی، شاهد قتل ندا، همه را به چشم دیدم و اخبار کهریزک و زندان ها را می شنیدم. اما روز عاشورا آمدیم کار حسینی کنیم و کاخ زر و زور تزویر یزید زمان را با خون خود متلاشی کنیم. بله، با علم به برخورد وحشیانه حکومت در روز عاشورا به خیابان آمدم و مرگ با عزت را به زندگی با ذلت در روز عاشورا در عمل ترجیح دادم.
مهمترین چیزی که اذیت و آزارتان داد در این مدت چه بود؟
این مرا خیلی اذیت می کند که معمولا در هر سرکوبی چند برابر کشته شدگان، زخمی ها و مجروحانی وجود دارند که نمی دانیم آنها کجا هستند و چه می کنند. بسیاری از خانواده ها با دروغ گفتن به در و همسایه مجبور می شوند ظلمی را که حکومت روا داشته، کتمان کنند تا از خودشان و از عزیزشان در برابر اتفاقاتی که ممکن است تهدیدشان کند محافظت کنند. اما نمی دانند با این کار شخصِ آسیب دیده را کاملا زنده به گور می کنند. چرا هیچ کس از علیرضا صبوری و آنچه که بر او رفته است هیچ خبری در این دو سال نداشت؟
خب در مورد علیرضا صبوری وقتی در راهپیمایی ۲۵ خرداد زخمی شد خانواده اش مایل به اطلاع رسانی در مورد وضعیت او نبودند و بعد از آنکه در بوستونِ آمریکا و در غربت جان باخت، تازه یکی از اعضای خانواده که بیرون از ایران بوده مصاحبه ای انجام داد.
یعنی حتی ایرانیان در بوستن از اینکه او در بیمارستان است بی خبر بودند؟ یعنی این خفقان را نظام در آمریکا هم به وجود آورده؟ نه ممکن نیست. این خفقان را اول خانواده ها و اطرافیان به وجود می آورند و بعد شما خبرنگاران مستقر در خارج از کشور هم پیگیر نشدید. می توانید این ها را سانسور کنید، چون مربوط به خود شما می شود، اما این حقیقت تلخی است که باید بگویم در بسیاری از موارد همه دست به دست هم می دهند تا یکی در مظلومیت زنده به گور شود. از وقتی که علیرضا صبوری در غربت جانش را از دست داد چند سوال در مورد او که همدردم بوده و در سکوت مطلق رفت ذهنم را آزار می دهد. چرا شخص شما در مورد زخمی ها و آسیب دیدگان که تعدادشان بیشتر از کشته شدگان هم هست پیگیری خبری نکردید؟ من خودم با چند نفر مثل علیرضا صبوری در ترکیه در تماس بودم که پس از مجروح شدن ایران را ترک کردند، اما در فقر و بدبختی و بدون امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل بودند، که الان اصلا نمی دانم چه بلایی به سرشان آمده است. همه ی شما که دست به قلم هستید و تریبون داشتید مسئول هستید. به خصوص کلمه و جرس. یا حتی بی بی سی و صدای آمریکا. آیا نگران بودید که وجدان شما و مردم از بدبختی کسی که گلوله توی مغرش گیر کرده است ناراحت شود؟ شاید شهدا بهتر بودند، چون دیگر در خاک بودند و هیچ درخواست و نیازی نداشتند و نمی توانستند حرفی بزنند. صادقانه می پرسم، اگر ندا آقا سلطان الان مجروح و زخمی بود چند نفر از این ایرانیانی که همیشه نام ندا را تکرار می کنند حاضر بودند سراغی از او بگیرند؟ چند نفر می رفتند او را در مشکلاتش یاری کنند؟ چند خبرنگار، عکس و گزارش او را منتشر می کردند؟ بهتر است از من و علیرضا صبوری ها هم تقاضا کنید تا هر چه زودتر این دنیا را ترک کنیم و سوژه ی بی دردسری برای اخبار شما خبرنگاران شویم.
درست می گویید شرایط شما قابل درک است و بی شک کوتاهی های ما، سکوت خانواده ها، هراس، فضای امنیتی و مواردی متعددی در این زمینه وجود داشته و دارد. ممکن است بگویید بیشترین مشکلاتی که در این شرایط با آن مواجه شدید چه بود؟
وقتی من در تهران با ویلچر هر روز در دادگاه انقلاب، پلیس امنیت و پزشکی قانونی آواره بودم به شدت نیاز به معرفی پزشک و وکیل داشتم، به هر جایی مراجعه کردم پاسخی نگرفتم. یعنی معرفی کردنِ یک پزشک و وکیل انقدر برایشان مشکل بود؟ حتی سایت کلمه و جرس که سایت های سبز هستند و توقع ما از آنها بیشتر بود هم به مشکلات من که ۸ ماه فعالیت سیاسی هم داشتم توجهی نکردند. چرا؟ غم انگیز تر اینجاست که مخالفین جمهوری اسلامی در بیرون کشور هم می گفتند شما از خود این نظام و از تیم موسوی هستید و به من بی اعتنایی می کردند. خانواده و اطرافیان هم که همه دست به دست هم می دهند تا قضیه را از اصل کتمان کنند. شاید حالا بفهمم که بیچاره علیرضا صبوری چی کشید از دست مردم ایران و کتمان کردن ها و بی تفاوت گذشتن ها و فراموش شدن ها. شاید قبل از مرگِ امثالِ من، همه بلد هستند چطور دست به دست هم بدهند و با مصلحت اندیشی ما را زنده به گور کنند.
با این اتفاقات تلخی برایتان افتاده است آیا هیچ گاه از فعالیت هایتان پشیمان شدید؟ یعنی اگر به گذشته برگردیم آیا باز هم شرکت می کنید در راهپیمایی ها؟
ببینید، ما یعنی اکثریت معترصین در جنبش سبز به این نتیجه رسیده بودیم که تنها راه نجات ایران و ایرانیان از استبداد و جنگ و بدبختی های آینده فقط در انتخابات ۸۸ با تغییر مسیر نظام با انتخاب کاندیداهای مقابل کاندیدای رهبری و برگشت به مسیر جمهوریت است. با این اطمینان بود که ما دیگر مصمم به نجات ایران شدیم وگرنه من مشغول تجارتم بودم، موسوی نقاشی می کشید و به هنر مشغول بود، دانشجویان مشغول تحصیل بودند، روزنامه نگاران و نویسندگان در دفاتر خود مشغول بودند، سیاسیون هم به سر و کله هم می زدند! اما وقتی مسیر ایران را به سمت دیکتاتوری مطلق، جنگ و نظامی گری دیدیم و مطمئن شدیم می خواهند اقتصاد و کشاورزی را نابود کنند و مافیای سپاه را جایگزین آن کنند، دیگر جای درنگ نبود، کار و زندگی را ول کردیم و برای نجات ایران به صحنه آمدیم. حالا که موفق نشدیم، حداقل مطمئن هستم که دین خود را به مام وطن ادا کردم و شخصا پشیمان نیستیم. آنان باید پشیمان باشند که در سرکوب آزادیخواهان نقش داشتند. کسانی باید پشیمان باشند که با سکوت و بی تفاوتی خود ایران را به ورطه نابودی کشانده اند. به خدا اگر صد بار تاریخ به عقب برگردد، من قوی تر و مصمم تر در صف اول جنبش سبز مردم ایران خواهم بود و این بار یا ایران را نجات می دهم یا مرگ را انتخاب می کنم که دیگر این چنین شاهد نابودی ایران و ایرانی نباشم.
قبل از انتخابات هم آیا فعالیت سیاسی داشتید؟
قبلا در زمان تحصیل هم درگیر شدم و خیلی ضربه خوردم، بنابراین تصمیم داشتم دیگر به سیاست کاری نداشته باشم و مشغول کار و تجارت خود باشم اما وقتی دیدم سیاست این بار دارد وطنم را نابود می کند و موسوی با دست خالی به مقابله آمده بود، نتوانستم به صحنه نیایم و سکوت کنم. البته اول سران نظام قول یک انتخابات آزاد و سالم را دادند، اما عشق آسان نمود اول…
حرف یا سوالی اگر باقی مانده است و من نپرسیده ام بفرمایید.
فقط می خواهم در خصوص جنبش سبز مردم ایران مطالبی بگویم؛ این جنبش تبلور صد سال مبارزه و خواست مردم ایران برای داشتن جامعه ای آزاد و مدنی بر پایه اصول دموکراتیک و حرکتی ضد خشونت ومسالمت آمیز بود که در ابتدا به هیچ وجه قصد براندازی و به دست گرفتن قدرت را نداشت، اما با کم بصیرتی شخص آقای خامنه ای این فرصت تاریخی از دست رفت و قدرت به دست باند مفسد احمدی نژاد افتاد که جز منافع شخصی خود به منافع ملی ایران هیچ اهمیتی نمی دهند. اما این جنبش بی دفاع و بی رهبر در تنهایی خود هیچ حامی و پشتیبانی در خارج و داخل نداشت جز مردمی که تا پای جان ایستادند و از جان و مال خود گذ شتند. من به عنوان یکی از مجروحین حوادث اخیر جز از مال و زندگی و سوابق و آشنایان خودم هیچ کمکی از هیچ حزب گروه و دسته ای حتی برای خروج از کشور دریافت نکردم. پس کجاست آن میلیاردها دلاری که شیخان دروغگو ادعا می کردند که آمریکا به جنبش سبز داده است؟ موسوی و کروبی که در حصر هستند، ما فعالین جنبش هم زندگی و سرمایه خود را خرج نجات زندگی خود کردیم، مانند همه شهدا و مجروحین و زندانیانِ دیگر. پس میلیاردها دلاری که رییس قوه قضاییه و جنتی قسم آن را می خوردند، کجاست و خرج کی شده؟ آمریکا هم زمانی که جنازه ی جوانان ما کف خیابانهای تهران بود، دست دوستی به دولت ایران دراز کرده بود و اوباما و آقای خامنه ای مشغول نامه نگاری بودند. حالا وقتی آقایان تا گردن در دروغ و خون به ناحق ریخته ی مردم فرو رفته اند، باید هم صدای شکستن پایه های نظام خود را بشنوند. بله این جنبش دایه زیاد داشت اما حامی نداشت. اپوزیسیون خارج که از اول با جنبش قهر کردند، قدرتهای خارجی هم فرصت را برای گفت و گو با نظام تحت فشار از سمت مردم مغتنم شمردند و دست دوستی به سمت نظام دراز کردند، تا آنجا که نظام به خود اجازه داد با قتل عام و کشتار، جنبش را سرکوب کند. حالا که ما مردم بی پشتیبان از پا افتادیم، تازه خانم کلینتون بیانیه حمایت می دهد و اپوزیسیون حمایت می کند که نوش دارو پس از مرگ سهراب است.
برای آزادی کشورم رفتم اما فلج و از کار افتاده شدم/ سکوت و فراموشی، زنده به گور کردن ماست
کلمه – مسیح علی نژاد:حوادثِ انتخابات مخدوش دهمین دوره ریاست جمهوری ایران علاوه بر کشته شدگان و زندانیان، مجروحان و زخمی هایی زیادی نیز بر جا گذاشت که هنوز هیچ آمار رسمی از شمار این زخمی ها در اختیار رسانه ها نیست.
چندی پیش یکی از این شهروندان معترض ایرانی به نام علیرضا صبوری که در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، پس از پناهنده شدن به آمریکا در غربت و در سکوت خبری جانش را از دست داد.
اینک محمد (فرهاد) یگانه تبریزی، یکی دیگر از شهروندان معترضی که در راهپیمایی عاشورا زخمی شده و او نیز به ناگزیر ایران را ترک کرده است، ضمن ابراز ناراحتی و تاسف از درگذشت علیرضا صبوری در سکوت خبریِ مطلق می گوید: من نیز پذیرفته ام دیر یا زود این اتفاق برای من هم خواهد افتاد اما آنچه اذیتم می کند به فراموشی سپردن زخمی هایی است که شمار آنها به مراتب بیشتر از کشته شدگان انتخابات ۸۸ بود.
وی که در داخل ایران و خارج از ایران چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و این روزها در غربت به سر می برد، اخیرا طیِ نامه ای به احمد شهید گزارشگر ویژه بررسی وضعیت حقوق بشر در سازمان ملل گزارشی از آنچه به وی و همراهانش در راهپیمایی روز عاشورا گذشته است، ارائه کرد.
این شهروند معترض ایرانی که همچنان از آثار گلوله های به جا مانده در بدنش رنج می کشد، ضمن نقد به رسانه ها، خانواده ها و بخشی از ایرانیان در خصوص پیگیری، اطلاع رسانی و یاری رساندن به زخمی ها و مجروحان حوادث پس از انتخابات، می گوید: همیشه از خودم می پرسم اگر ندا آقا سلطان مثل ما مجروح و زخمی می شد چند درصد از مردم ایران به سراغ او و خانواده اش می رفتند؟ چند خبرنگار عکس ها و گزارش های متعدد از او تهیه می کردند؟ آیا خانواده اش برای نجات جانش حاضر می شدند اطلاع رسانی کنند یا او هم همانند بسیاری دیگر از زخمی های انتخاباتی در سکوت و مظلومیت و مصلحت اندیشی های خانواده ها و رسانه ها جان می داد؟
وی می گوید: سکوت خانواده ها، عدم پیگیری رسانه ها، فراموشی و یاری نرساندن به زخمی های حوادث پس از انتخابات نوعی «زنده به گور» شدن مجروحانی است که برای آزادی کشورشان رفتند اما همه زندگی شان را از دست دادند. من که از ایران خارج شده ام حالا می فهمم کسانی مثل علیرضا صبوری چه کشیده اند. خودم با مجروحانی در ترکیه آشنا شدم که در فقر و بدبختی و عدم دسترسی به امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل به درخواست پناهندگی شان بودند و هنوز نمی دانم چه بلایی سرشان آمده است.
وی همچنین در نامه اش به احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل نوشته است: از شما تفاضا دارم بررسی کنید چرا یک شهروند ایرانی به خاطر شرکت در انتخابات درون نظام ایران و اعتراض به نتیجه و تقلب در آن باید مادام العمر از سلامتی محروم شود و امکان کار و تجارت خود را که پس از ۱۵ سال زحمت به دست آورده یک شبه از دست بدهد و کل زندگی اش یک شبه نیست و نابود شود و تمام دارایی خود را خرج مخارج درمانی و فرار از کشور خود نماید و تا آخر عمر با ضایعه مغزی فلج و ازکارافتاده شود. من یک رای دادم که هیچ وقت خوانده نشد، چرا باید تمام زندگی و سلامتی ام را در عوضش بدهم؟ بدینوسیله اعلام می کنم به خاطر ضایعه مغزی ام و فلج بدنم و نابودی کار و تجارتم و شکنجه ها و تحقیرهایی که شده ام از جمهوری اسلامی شکایت دارم و خواهان جبران این خسارات و دریافت غرامت هستم. اگر در این دنیا توانستم مرجع عادلی بیابم دادخواهی می کنم، اگر نه دادخواهی خود را به پیش همان خدایی می برم که مرا زنده نگه داشت تا به شما امروز شکایت کنم.
متن گفت و گوی خبرنگار کلمه با محمد یگانه تبریزی، از مجروحان راهپیمایی عاشورای ۸۸، را بخوانید:
آقای یگانه، یک بار پیش از این از شما درخواست کردم که در مورد وضعیت خودتان اطلاع رسانی کنید، گفتید تحت درمان هستید و یادآوری خاطرات عاشورا اذیتتان می کند. آیا ممکن است الان بگویید در عاشورای سال ۸۸ چه بر شما گذشت؟
من در ششم دی ماه مصادف با عاشورای ۸۸ از ناحیه ی سر مورد اصابت اسلحه ی شات گان قرار گرفتم.
روز راهپیمایی شما دقیقا کجا بودید و چگونه این اتفاق افتاد؟
ما از میدان امام حسین به سمت انقلاب حرکت می کردیم که لحظه به لحظه مورد حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی قرار می گرفتیم، اما بارها با عوض کردن مسیر از درگیری اجتناب می کردیم و از راهی دیگر دوباره به خیابان انقلاب بر می گشتیم تا به پل کالج رسیدیم که آنجا جمیعت به صورت فشرده تا چهارراه ولی عصر مشغول سینه زنی و عزاداری با مضمون حمایت از جنبش سبز و میرحسین موسوی بودند. من هم لابه لای جمیعت از زیر پل به طرف ولی عصر در حرکت بودم. برای اینکه روی پل را لباس شخصی ها که کاملا مسلح بودند اشغال کرده بودند و با مردم در گیر بودند واجازه حرکت از روی پل را نمی دادند. به انتهای پل که نزدیک شدیم یگان ویژه ضدشورش با موتور و پیاده از چهارراه ولی عصر به مردم حمله کردند و به علت پرتاب تعداد زیاد گاز اشک آور دیگر جایی را نمی شد دید و تنفس غیر ممکن بود. ما هم مجبور به عقب نشینی به زیر پل شدیم که ناگهان باران سنگ توسط لباس شخصی ها به سر ما نازل شد که بسیاری همانجا مجروح شدند. ما مجبور شدیم به داخل کوچه البرز فرار کنیم و از آنجا خود را به حافظ برسانیم که راه از آنجا هم بسته بود و مردم به صورتی در محاصره یگان ضد شورش و لباس شخصی ها در آمده بودند و همه جا درگیری و تیراندازی بود و باران سنگ و گلوله و گاز اشک آور.
به خاطر دارید دقیقا چه کسانی به شما شلیک کردند؟ یعنی افرادی که شلیک کرده اند را می توانستید ببینید؟
ما سه نفر بودیم که توسط اسلحه ی شات گان یگان ویژه نیروی انتظامی از ناحیه سر هدف قرار گرفتیم. البته یکی از لباس شخصی ها هم با کلت به مردم تیراندازی مستقیم می کرد و ما اصلا فکر نمی کردیم پلیس هم با سلاح شلیک مستقیم کند. اما تا من تیرانداز ضد شورش را دیدم، صورت نفر کناری ام متلاشی شد و نفر دیگر را آن طرف سر خیابان خارک زده بود. من که می خواستم به نفر کناری ام کمک کنم، پشت به تیرانداز بودم که به سر من شلیک شد و نزدیک به ۱۵۰ ساچمه آتشین به سر و بدنم اصابت کرد.
وقتی زخمی شدید چه کردید؟ یعنی بعدش به بیمارستان منتقلتان کردند؟ کدام بیمارستان و وضعیت آن روز چگونه بود؟
آن روز مردم نیروهای یگان ویژه را در محاصره گرفته بودند و پس از خلع سلاح و لباس، آنها را یکی یکی آزاد می کردند که ناگهان دیدم جسمی از بالای پل با شتاب به طرف ما می آید. آن جسم ِ یک جوانی معترض بود که لباس شخصی ها از بالای پل پایین انداختند و نزدیک به ما به کف آسفالت برخورد کرد و متلاشی شد. در همان لحظه من خودم هم اول فکر کردم یکی از سنگها به سرم خورده و در حالی که تلو تلو می خوردم خودم را به زیر پل کشیدم که دیدم از تمام سر و بدنم خون ریزی وحشتناکی دارم و بعد از مشاهده سر متلاشی شده ی جنازه آن دو نفر دیگر به روی دست مردم فهمیدم سر و تن خودم هم سوراخ سوراخ شده. زیر پل که رسیدم از هوش رفتم و دیگر نه چیزی می دیدم نه می شنیدم. فکر کردم که دارم می میرم و بیهوش شدم، ناگهان صدای جوانانی را شنیدم که دورم جمع بودند واحتمال می دادند که من با آن خون ریزی مرده ام. خواستم دست و پایی تکان دهم که بفهمند هنوز زنده ام، اما فقط توانستم چشمهایم را باز کنم که جوانی که نمی شناختمش با دوستانش مرا بلند کردند و به سمت بیرون از مهلکه دویدند. خیلی امیدی به خروج از آن مهلکه نداشتم ولی آن جوانان که فقط عکسی از آنان بعدا یافتم، مانند فرشتگانی مرا به خودروی پراید خود رساندند و در صندلی عقب جا دادند. ماشین پر از خون شده بود و بدن من هیچ حرکتی نداشت. آنها مرا با سر متلاشی به آمبولانسی در خیابان حافظ تحویل دادند که آمبولانس به سرعت به بیمارستان سینا رفت. جلوی در یک مامور امنیتی لباس شخصی سوار شد و آمد داخل و جیبهای مرا گشت و موبایل و وسایلم را برداشت.
بعد از آن آیا در ایران هیچ گاه تحت عمل جراحی و درمان قرار گرفتید؟ منظورم این است که آیا بعد از زخمی شدن مشکل امنیتی نداشتید؟ هراس از مراجعه به بیمارستان؟
من توسط یکی از آشنایان که پرسنل بیمارستان ارتش بود با ضمانت به آنجا برده شدم و تحت نظر حفاظت و اطلاعات آنجا قرار گرفتم. بیش از بیست روز در بیهوشی و سی سی یو بودم تا به هوش آمدم متوجه شدم دو تا ساچمه وارد بافت مغزم شده و دچار ضایعه مغزی شدید هستم. پزشکان ارتش هر کاری می توانستند کردند اما بر حسب تجربه جانبازان جنگی، دست به اجسام داخل مغز نزدند تا ضایعات بیشتر نشود و با داروهای بسیار گران و کمیاب که به سختی تهیه می کردیم، سعی در جلوگیری از حمله مغزی داشتند. تا به هوش آمدم دوبار توسط اطلاعات پلیس امنیت بازجویی شدم و همه این موارد را در نامه ای که به احمد شهید فرستاده ام هم اشاره کردم.
وقتی ایران بودم، توسط ضامنین بر روی ویلچر با نیمه بدن فلج تحویل پلیس امنیت در خیابان معلم داده شدم و پس از بازپرسی با آن حال و روز با نگهبان به دادگاه انقلاب برده شدم و به بازپرس شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب تحویل شدم. در آنجا نماینده پلیس امنیت نتوانست عکسی دال بر اغتشاش و یا درگیری من به بازپرس بدهد که من به بازپرس گفتم می خواهم از نیروی انتظامی به علت تیراندازی بی دلیل شکایت کنم، که نماینده پلیس امنیت با مشت ولگد به جان من افتاد، در حضور بازپرس و منشی دادگاه، که من از ویلچر به زمین افتادم. او گفت تو مجرم هستی چون در روز عاشورا در خیابان انقلاب بودی و جرم تو ثابت شده است، فقط می گردیم عکس و فیلمهایت را پیدا می کنیم، بعد محکوم به اعدامت می کنیم. و بعد به بهانه انگشت نگاری مرا به زیرزمین مجتمع بردند تا شاهد شکنجه و ضرب و شتم دیگر بازداشتی ها باشم. صدها نفر با زنجیر به هم بسته شده بودند و گهگاه ضرب وشتم می شدند. گفت اینها همه عاشورایی اند و با پلیس درگیر شدند مثل تو، همه شماها را به اوین می بریم و یک نفر را زنده نمی گذاریم.
چه شد که تصمیم گرفتید از ایران خارج شوید؟
من که به صورت معجزه آسا و ناباورانه زنده مانده بودم، حالا سلامت خود را کامل از دست داده بودم و از کار و کسبم به صورتهای مختلف جلوگیری می شد و مجبور به انحلال شرکتم شدم. پرونده من در دادگاه انقلاب در جریان بود، فقط به علت وخامت حال و فلج شدنِ نیمه ی چپ بدنم پرونده مدتی به عقب افتاده بود. حالا نه سلامت بودم، نه کار و زندگی برایم مانده بود. با احزاب و گروهها و حتی مجاری ارتباطی رهبران جنبش در اینترنت تماس گرفتم. بعد از آنکه مطمئن شدم هیچ حمایتی از داخل ایران نمی شوم، تصمیم به ترک ایران گرفتم.
آیا بیرون از ایران هم تحت درمان و جراحی قرار گرفتید؟
تا همین الان هر روزه در بیمارستان تحت مداوا هستم البته اینجا هم به اجسام داخل مغز دست نزدند و مسیر مداوا فقط به فیزیوتراپی و کاردرمانی محدود شده. البته در هفته های آینده عمل جدیدی برای خروج ساچمه ها از گوشم دارم، الان بعد از دو سال دست چپم غیر فعال است و به کندی راه می روم. اما دیگر این ضایعه را پذیرفتم که باید با آن کنار بیایم. دیگر از بیمارستان و مداوا خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. شاید ساچمه ها تکانی بخورد و ما را از هم راحت کند. دیگر پس از دیدن آن صحنه ها و روزها، مرگ و زندگی اهمیتش را برایم از دست داده. شاید مرگ راحت تر و لذت بخش تر از این زندگی باشد. آخر قبلا تجربه اش کرده ام، خیلی هم شیرین بود. نمی دانم خدا چرا مرا برگرداند به این دنیای پر از ظلم و ستم. شاید قسمت بوده شاهد مظلومیت مردم ایران برای صیانت از آرای خود باشم و به آن گواهی دهم.
اصلا هیچ وقت فکر می کردید حضور در راهپیمایی باعث شود که به سمت شما شلیک کنند؟
من اصلا فکر نمی کردم که شرکت در انتخابات این همه هزینه و خسارت داشته باشد ولی در طول هشت ماه در خیابانها بارها شاهد به خاک و خون کشیدن مردم و جوانان بودم. شاهد راه پیماییِ سکوت آزادی، شاهد قتل ندا، همه را به چشم دیدم و اخبار کهریزک و زندان ها را می شنیدم. اما روز عاشورا آمدیم کار حسینی کنیم و کاخ زر و زور تزویر یزید زمان را با خون خود متلاشی کنیم. بله، با علم به برخورد وحشیانه حکومت در روز عاشورا به خیابان آمدم و مرگ با عزت را به زندگی با ذلت در روز عاشورا در عمل ترجیح دادم.
مهمترین چیزی که اذیت و آزارتان داد در این مدت چه بود؟
این مرا خیلی اذیت می کند که معمولا در هر سرکوبی چند برابر کشته شدگان، زخمی ها و مجروحانی وجود دارند که نمی دانیم آنها کجا هستند و چه می کنند. بسیاری از خانواده ها با دروغ گفتن به در و همسایه مجبور می شوند ظلمی را که حکومت روا داشته، کتمان کنند تا از خودشان و از عزیزشان در برابر اتفاقاتی که ممکن است تهدیدشان کند محافظت کنند. اما نمی دانند با این کار شخصِ آسیب دیده را کاملا زنده به گور می کنند. چرا هیچ کس از علیرضا صبوری و آنچه که بر او رفته است هیچ خبری در این دو سال نداشت؟
خب در مورد علیرضا صبوری وقتی در راهپیمایی ۲۵ خرداد زخمی شد خانواده اش مایل به اطلاع رسانی در مورد وضعیت او نبودند و بعد از آنکه در بوستونِ آمریکا و در غربت جان باخت، تازه یکی از اعضای خانواده که بیرون از ایران بوده مصاحبه ای انجام داد.
یعنی حتی ایرانیان در بوستن از اینکه او در بیمارستان است بی خبر بودند؟ یعنی این خفقان را نظام در آمریکا هم به وجود آورده؟ نه ممکن نیست. این خفقان را اول خانواده ها و اطرافیان به وجود می آورند و بعد شما خبرنگاران مستقر در خارج از کشور هم پیگیر نشدید. می توانید این ها را سانسور کنید، چون مربوط به خود شما می شود، اما این حقیقت تلخی است که باید بگویم در بسیاری از موارد همه دست به دست هم می دهند تا یکی در مظلومیت زنده به گور شود. از وقتی که علیرضا صبوری در غربت جانش را از دست داد چند سوال در مورد او که همدردم بوده و در سکوت مطلق رفت ذهنم را آزار می دهد. چرا شخص شما در مورد زخمی ها و آسیب دیدگان که تعدادشان بیشتر از کشته شدگان هم هست پیگیری خبری نکردید؟ من خودم با چند نفر مثل علیرضا صبوری در ترکیه در تماس بودم که پس از مجروح شدن ایران را ترک کردند، اما در فقر و بدبختی و بدون امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل بودند، که الان اصلا نمی دانم چه بلایی به سرشان آمده است. همه ی شما که دست به قلم هستید و تریبون داشتید مسئول هستید. به خصوص کلمه و جرس. یا حتی بی بی سی و صدای آمریکا. آیا نگران بودید که وجدان شما و مردم از بدبختی کسی که گلوله توی مغرش گیر کرده است ناراحت شود؟ شاید شهدا بهتر بودند، چون دیگر در خاک بودند و هیچ درخواست و نیازی نداشتند و نمی توانستند حرفی بزنند. صادقانه می پرسم، اگر ندا آقا سلطان الان مجروح و زخمی بود چند نفر از این ایرانیانی که همیشه نام ندا را تکرار می کنند حاضر بودند سراغی از او بگیرند؟ چند نفر می رفتند او را در مشکلاتش یاری کنند؟ چند خبرنگار، عکس و گزارش او را منتشر می کردند؟ بهتر است از من و علیرضا صبوری ها هم تقاضا کنید تا هر چه زودتر این دنیا را ترک کنیم و سوژه ی بی دردسری برای اخبار شما خبرنگاران شویم.
درست می گویید شرایط شما قابل درک است و بی شک کوتاهی های ما، سکوت خانواده ها، هراس، فضای امنیتی و مواردی متعددی در این زمینه وجود داشته و دارد. ممکن است بگویید بیشترین مشکلاتی که در این شرایط با آن مواجه شدید چه بود؟
وقتی من در تهران با ویلچر هر روز در دادگاه انقلاب، پلیس امنیت و پزشکی قانونی آواره بودم به شدت نیاز به معرفی پزشک و وکیل داشتم، به هر جایی مراجعه کردم پاسخی نگرفتم. یعنی معرفی کردنِ یک پزشک و وکیل انقدر برایشان مشکل بود؟ حتی سایت کلمه و جرس که سایت های سبز هستند و توقع ما از آنها بیشتر بود هم به مشکلات من که ۸ ماه فعالیت سیاسی هم داشتم توجهی نکردند. چرا؟ غم انگیز تر اینجاست که مخالفین جمهوری اسلامی در بیرون کشور هم می گفتند شما از خود این نظام و از تیم موسوی هستید و به من بی اعتنایی می کردند. خانواده و اطرافیان هم که همه دست به دست هم می دهند تا قضیه را از اصل کتمان کنند. شاید حالا بفهمم که بیچاره علیرضا صبوری چی کشید از دست مردم ایران و کتمان کردن ها و بی تفاوت گذشتن ها و فراموش شدن ها. شاید قبل از مرگِ امثالِ من، همه بلد هستند چطور دست به دست هم بدهند و با مصلحت اندیشی ما را زنده به گور کنند.
با این اتفاقات تلخی برایتان افتاده است آیا هیچ گاه از فعالیت هایتان پشیمان شدید؟ یعنی اگر به گذشته برگردیم آیا باز هم شرکت می کنید در راهپیمایی ها؟
ببینید، ما یعنی اکثریت معترصین در جنبش سبز به این نتیجه رسیده بودیم که تنها راه نجات ایران و ایرانیان از استبداد و جنگ و بدبختی های آینده فقط در انتخابات ۸۸ با تغییر مسیر نظام با انتخاب کاندیداهای مقابل کاندیدای رهبری و برگشت به مسیر جمهوریت است. با این اطمینان بود که ما دیگر مصمم به نجات ایران شدیم وگرنه من مشغول تجارتم بودم، موسوی نقاشی می کشید و به هنر مشغول بود، دانشجویان مشغول تحصیل بودند، روزنامه نگاران و نویسندگان در دفاتر خود مشغول بودند، سیاسیون هم به سر و کله هم می زدند! اما وقتی مسیر ایران را به سمت دیکتاتوری مطلق، جنگ و نظامی گری دیدیم و مطمئن شدیم می خواهند اقتصاد و کشاورزی را نابود کنند و مافیای سپاه را جایگزین آن کنند، دیگر جای درنگ نبود، کار و زندگی را ول کردیم و برای نجات ایران به صحنه آمدیم. حالا که موفق نشدیم، حداقل مطمئن هستم که دین خود را به مام وطن ادا کردم و شخصا پشیمان نیستیم. آنان باید پشیمان باشند که در سرکوب آزادیخواهان نقش داشتند. کسانی باید پشیمان باشند که با سکوت و بی تفاوتی خود ایران را به ورطه نابودی کشانده اند. به خدا اگر صد بار تاریخ به عقب برگردد، من قوی تر و مصمم تر در صف اول جنبش سبز مردم ایران خواهم بود و این بار یا ایران را نجات می دهم یا مرگ را انتخاب می کنم که دیگر این چنین شاهد نابودی ایران و ایرانی نباشم.
قبل از انتخابات هم آیا فعالیت سیاسی داشتید؟
قبلا در زمان تحصیل هم درگیر شدم و خیلی ضربه خوردم، بنابراین تصمیم داشتم دیگر به سیاست کاری نداشته باشم و مشغول کار و تجارت خود باشم اما وقتی دیدم سیاست این بار دارد وطنم را نابود می کند و موسوی با دست خالی به مقابله آمده بود، نتوانستم به صحنه نیایم و سکوت کنم. البته اول سران نظام قول یک انتخابات آزاد و سالم را دادند، اما عشق آسان نمود اول…
حرف یا سوالی اگر باقی مانده است و من نپرسیده ام بفرمایید.
فقط می خواهم در خصوص جنبش سبز مردم ایران مطالبی بگویم؛ این جنبش تبلور صد سال مبارزه و خواست مردم ایران برای داشتن جامعه ای آزاد و مدنی بر پایه اصول دموکراتیک و حرکتی ضد خشونت ومسالمت آمیز بود که در ابتدا به هیچ وجه قصد براندازی و به دست گرفتن قدرت را نداشت، اما با کم بصیرتی شخص آقای خامنه ای این فرصت تاریخی از دست رفت و قدرت به دست باند مفسد احمدی نژاد افتاد که جز منافع شخصی خود به منافع ملی ایران هیچ اهمیتی نمی دهند. اما این جنبش بی دفاع و بی رهبر در تنهایی خود هیچ حامی و پشتیبانی در خارج و داخل نداشت جز مردمی که تا پای جان ایستادند و از جان و مال خود گذ شتند. من به عنوان یکی از مجروحین حوادث اخیر جز از مال و زندگی و سوابق و آشنایان خودم هیچ کمکی از هیچ حزب گروه و دسته ای حتی برای خروج از کشور دریافت نکردم. پس کجاست آن میلیاردها دلاری که شیخان دروغگو ادعا می کردند که آمریکا به جنبش سبز داده است؟ موسوی و کروبی که در حصر هستند، ما فعالین جنبش هم زندگی و سرمایه خود را خرج نجات زندگی خود کردیم، مانند همه شهدا و مجروحین و زندانیانِ دیگر. پس میلیاردها دلاری که رییس قوه قضاییه و جنتی قسم آن را می خوردند، کجاست و خرج کی شده؟ آمریکا هم زمانی که جنازه ی جوانان ما کف خیابانهای تهران بود، دست دوستی به دولت ایران دراز کرده بود و اوباما و آقای خامنه ای مشغول نامه نگاری بودند. حالا وقتی آقایان تا گردن در دروغ و خون به ناحق ریخته ی مردم فرو رفته اند، باید هم صدای شکستن پایه های نظام خود را بشنوند. بله این جنبش دایه زیاد داشت اما حامی نداشت. اپوزیسیون خارج که از اول با جنبش قهر کردند، قدرتهای خارجی هم فرصت را برای گفت و گو با نظام تحت فشار از سمت مردم مغتنم شمردند و دست دوستی به سمت نظام دراز کردند، تا آنجا که نظام به خود اجازه داد با قتل عام و کشتار، جنبش را سرکوب کند. حالا که ما مردم بی پشتیبان از پا افتادیم، تازه خانم کلینتون بیانیه حمایت می دهد و اپوزیسیون حمایت می کند که نوش دارو پس از مرگ سهراب است.
محمد کریمی، فعال دانشجویی، در لاهیجان بازداشت شد
در آستانهی روز دانشجو، نیروهای اطلاعات شهرستان لاهیجان روز چهارشنبه با یورش به منزل محمد کریمی فعال دانشجویی، وی را بازداشت کردند.
محمد کریمی فارغ التحصیل دانشگاه لرستان است که در دوران دانشجویی از فعالین دانشجویی و فعال ستاد مهندس موسوی بوده است. وی در دوران دانشگاه به دلیل فعالیتهای سیاسی در دانشگاه، با سه ترم تعلیق از تحصیل مواجه شده بود.
بنابر گزارش دریافتی، ماموران امنیتی ده روز پیش نیز به منزل این فعال سیاسی و دانشجویی یورش برده و وسایل شخصی وی را توقیف کرده و با خود بردند اما موفق به بازداشت او نشده بودند.
محمد کریمی همچنین، پیشتر با دفتر تحکیم وحدت نیز همکاری میکرده و از شاگردان هدی صابر و از فعالان نزدیک به طیف ملی مذهبی بوده است.
کمیته گزارشگران حقوق بشر
هرانا؛ ممانعت نیروهای امنیتی از بازسازی زیارت گاه اهل حق
خبرگزاری هرانا - گروهی از پیروان آئین یاری(اهل حق) که قصد بازسازی زیارتگاه تخریب شده سید فرخ واقع در جلالوند کرمانشاه را داشتند با ممانعت نیروهای امنیتی مواجه شدند.بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از کرمانشاه، این عده که با هزینه شخصی خود قصد بازسازی این زیارتگاه را داشتند با جلوگیری نیروهای امنیتی مواجه شده اند.
زیارتگاه سید فرخ در روستای خوبیاران جلالوند در 70 کیلومتری جنوب کرمانشاه قرار دارد که توسط نیروهای حکومتی در تابستان امسال بصورت کامل تخریب شد. و تا کنون حتی اجازه آوار برداری تخریب های صورت گرفته نیز به اهالی منطقه داده نشده است.
منطقه جلالوند دارای حدود ۶۰ روستا است که اکثرا پیرو دین یاری هستند و حکومت با جلوگیری از برگزاری آیین های مذهبی سعی در شیعه کردن مردم این مناطق دارد.
بر اساس گزارشات رسیده اعمال فشار بر پیروان آئین یاری افزایش چشمگیری یافته است و هفته گذشته نیز سید میرزا حسینی از پیروان آئین یاری به اداره اطلاعات احضار و تهدیدشده است که نباید مراسم مذهبی در جمخانه روستای «ده موسی» به جای آورد.
بر اساس گزارشات رسیده اعمال فشار بر پیروان آئین یاری افزایش چشمگیری یافته است و هفته گذشته نیز سید میرزا حسینی از پیروان آئین یاری به اداره اطلاعات احضار و تهدیدشده است که نباید مراسم مذهبی در جمخانه روستای «ده موسی» به جای آورد.
غفار فرزدی، فعال سیاسی، با قرار وثیقه آزاد شد
خبرگزاری هرانا - غفار فرزدی، رییس شاخهٔ آذربایجان نهضت آزادی، روز پنجشنبه هفدهم آذر ماه، به طور موقت از زندان آزاد شد.
به گزارش میزان خبر، دکتر غفار فرزدی که سوم آذر ماه توسط اداره اطلاعات بازداشت شده بود، با قرار وثیقه آزاد شد. این بازداشت در رابطه با نامه ۱۴۳ امضایی فعالان سیاسی به رییس جمهور پیشین ایران صورت گرفته بود.
گفتنی است مهندس محمد توسلی از دیگر امضا کنندگان این نامه همچنان در زندان به سر میبرد و از وضعیت وی خبری در دست نیست.
صدور قرار وثیقه برای سه وکیل بازداشتی دروایش
خبرگزاری هرانا - بازپرس پرونده وکلای دراویش گنابادی قرار کفالت و وثیقه به ارزش چند صد میلیون تومانی برای ایشان صادر کرد .
به گزارش مجذوبان نور، برای ۳ تن از وکلای دراویش گنابادی ٬ آقایان امیر اسلامی ٬امید بهروزی و افشین کرمپور ٬ قرارهای چند صد میلیون تومانی صادر شده است ٬ که از این میان برای امید بهروزی قرار ۱۰۰ میلیون تومانی وثیقه صادر شده و در همین حال برای امیر اسلامی و افشین کرمپور قرار ۴۰۰ میلیون تومانی کفالت صادر گردیده است.
یادآور می شود ؛ امیر اسلامی و افشین کرمپور دو تن از وکلای دراویش هستند که در تاریخ ۱۳ شهریور به دعوت فرمانداری شهرستان کوار به آنجا رفته و توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند امنیتی زندان اوین منتقل شدند ٬ که از این مدت بیش از دو ماه را در سلولهای انفرادی بند امنیتی زندان اوین گذارنده اند .
امید بهروزی نیز در تاریخ ۱۶ شهریور ماه سال جاری توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی بازداشت و به بند امنیتی زندان اوین منتقل شد ٬ وی در مدت زمان حبس انفرادی به سبب شکستگی شیشه سلول و ورود سرما و عدم رسیدگی مسئولین زندان دچار سرمازدگی شدید شده و حال جسمی وی وخیم گزارش شده است.
لازم به ذکر است پروانه وکالت امید بهروزی در ارتباط با واقعه تخریب حسینیه دراویش گنابادی در قم توسط قوه قضاییه باطل گردیده است .
هرانا؛ بازداشت و بی خبری از وضعیت سه شهروند اهل حق در کرمانشاه
خبرگزاری هرانا – با گذشت بیست روز از بازداشت سه شهروند اهل حق هیچ اطلاعی از وضعیت ایشان در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از کرمانشاه، سید محمد اکبری، خیرالله حق جویان و سید فرهاد ذوالنوری سه تن از شرکت کنندگان در دهمین سالگرد سید خلیل عالی نژاد بودند که از ۲۷ آبان ماه توسط نیروهای امنیتی منطقه (شهر صحنه) بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.
۲۷ آبان ماه همزمان با دهمین سالگرد سید خلیل عالی نژاد یکی از بزرگان آئین یاری (اهل حق) جمعی از پیروان این آئین برغم احضار و تهدید ۱۵ تن از ایشان بر سر مزار وی بر اساس رسوم چند ساله جمع شده و یاد وی را گرامی داشتند.
اعتصاب غذای دو زندانی سیاسی در زندان ارومیه
خبرگزاری هرانا - "ناصر جعفری" و "ابراهیم کچلان لو" دو زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، دست به اعتصاب غذا زدند.به گزارش موکریان نیوز، صبح امروز پنج شنبه، ۱۷ آذر ماه سال جاری دو زندانی اهل خوی به نامهای ناصر جعفری و ابراهیم کچلان لو در مخالفت با انتقال به بند جوانان زندان مرکزی ارومیه، دست به اعتصاب زدهاند.
گفته میشود که جعفری به اتهام همکاری با یکی از احزاب مخالف به یک سال زندان و کچلان لو نیز به اتهام فعالیت به نفع یکی از احزاب مخالف نظام، به تحمل ۶ ماه حبس محکوم شده است
براساس آخرین خبرهای رسیده این دو زندانی پس از اعتصاب غذا به قرنطینه زندان مرکزی ارومیه منتقل شدهاند.
دستگیری ۱۵ شهروند تحت عنوان اراذل و اوباش در استان البرز
به گزارش مهر، نادر سرکاری در تشریح این موضوع گفت: "در راستای ارتقای امنیت اجتماعی و برخورد جدی با عاملان ناامنی و اخلالگران در نظم عمومی، مأموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی با اجرای طرح مقابله با اراذل و اوباش که به مدت نج روز در سطح شهرستانهای استان البرز به مرحله اجرا درآمد ۱۵ نفر اراذل و اوباش شناسایی و دستگیر شدند."
سرکاری مدعی شد: "در راستای اجرای این طرح که با همراهی خوب شهروندان همراه بود، پنج اکیپ عملیاتی از ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی موفق شدند ۱۵ نفر از اراذل و اوباش خطرناک و سابقه دار که عمدتا جرائمی چون شرارت، نزاع و مزاحمت برای نوامیس در پرونده اتهامی آنها وجود داشت را دستگیر کنند."
رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان البرز با اشاره به استمرار و تداوم این طرح در سطح استان، تصریح کرد: "متهمان دستگیر شده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی معرفی شدند."
سرکاری مدعی شد: "در راستای اجرای این طرح که با همراهی خوب شهروندان همراه بود، پنج اکیپ عملیاتی از ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی موفق شدند ۱۵ نفر از اراذل و اوباش خطرناک و سابقه دار که عمدتا جرائمی چون شرارت، نزاع و مزاحمت برای نوامیس در پرونده اتهامی آنها وجود داشت را دستگیر کنند."
رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان البرز با اشاره به استمرار و تداوم این طرح در سطح استان، تصریح کرد: "متهمان دستگیر شده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی معرفی شدند."
قتل یک کودک هفت ماهه توسط پدرش در ساوجبلاغ
خبرگزاری هرانا - فردی در ساوجبلاغ، با وارد کردن جسم سخت به ناحیه سر و گردن فرزند هفت ماههاش "محسن"، وی را به قتل رساند.
گفته میشود این فرد که پس از مصرف مواد مخدر با وارد کردن جسمی سخت به سر و گردن فرزندش باعث مرگ وی شده است، توسط پلیس آگاهی شناسایی و دستگیر شده است.
به گزارش مهر، سرهنگ مهدی یارندی معاون اجتماعی فرماندهی انتطامی استان البرز در تشریح این خبر گفت: "در پی دریافت گزارشی مبنی بر وقوع یک فقره فوت مشکوک در یکی از بیمارستانهای شهرستان ساوجبلاغ ماموران پلیس آگاهی این شهرستان برای پیگیری موضوع به بیمارستان اعزام شدند."
وی در ادامه گفت: "ماموران پس از حضور در بیمارستان پی بردند که جسد متعلق به کودک هفت ماههای به نام محسن است که از ناحیه سر و جمجمه دچار شکستگی و در نتیجه مرگ مغزی شده است."
ماموران بلافاصله جهت پی بردن به علت قتل، پدر بزرگ وی را که در بیمارستان حضور داشت تحت بازجویی قرار دادند که طبق گفتههای وی کودک توسط پدرش که اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد و دچار اختلاف شدید با همسرش نیز است مورد ضرب و جرح قرار گرفته و به قتل رسیده است.
سرهنگ یارندی تصریح کرد: "در پی اظهارات پدربزرگ مقتول، ماموران با انجام کارهای اطلاعاتی مخفیگاه پدر کودک را شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه وی را دستگیر و تحت بازجویی قرار دادند که وی اذعان داشت که همسرم مدتی است که به علت اعتیاد بنده و مشکلات شدید مالی خانه را رها کرده و من نیز کودک هفت ماههام را به منزل پدرم بردم."
پدر کودک ادامه داد: "با توجه به اینکه محسن در منزل پدر بیتابی میکرد، وی را بغل کرده و به بیرون منزل بردم اما با توجه به اعتیاد کنترلم را از دست داده و کودک از آغوشم به زمین افتاد و دچار مرگ مغزی شد."
سرهنگ یارندی افزود: "با توجه به نظریه پزشک قانونی مبنی بر اصابت جسم سخت به ناحیه سر، صحنه حادثه مجددا بازسازی شد و پدر کودک که در شرح جزئیات ماجرا دچار تناقض گویی شده بود و چارهای جز اعتراف نداشت به قتل عمد فرزند خود اقرار کرده و گفت که در روز حادثه محسن بسیار بیقراری میکرد و وی که از دست گریههای او بسیار عصبانی شده بود با زدن چوبدستی به گردن کودک برای آرام کردنش باعث مرگ مغزی و درنتیجه مرگ او شد."
وی در ادامه گفت: "ماموران پس از حضور در بیمارستان پی بردند که جسد متعلق به کودک هفت ماههای به نام محسن است که از ناحیه سر و جمجمه دچار شکستگی و در نتیجه مرگ مغزی شده است."
ماموران بلافاصله جهت پی بردن به علت قتل، پدر بزرگ وی را که در بیمارستان حضور داشت تحت بازجویی قرار دادند که طبق گفتههای وی کودک توسط پدرش که اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد و دچار اختلاف شدید با همسرش نیز است مورد ضرب و جرح قرار گرفته و به قتل رسیده است.
سرهنگ یارندی تصریح کرد: "در پی اظهارات پدربزرگ مقتول، ماموران با انجام کارهای اطلاعاتی مخفیگاه پدر کودک را شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه وی را دستگیر و تحت بازجویی قرار دادند که وی اذعان داشت که همسرم مدتی است که به علت اعتیاد بنده و مشکلات شدید مالی خانه را رها کرده و من نیز کودک هفت ماههام را به منزل پدرم بردم."
پدر کودک ادامه داد: "با توجه به اینکه محسن در منزل پدر بیتابی میکرد، وی را بغل کرده و به بیرون منزل بردم اما با توجه به اعتیاد کنترلم را از دست داده و کودک از آغوشم به زمین افتاد و دچار مرگ مغزی شد."
سرهنگ یارندی افزود: "با توجه به نظریه پزشک قانونی مبنی بر اصابت جسم سخت به ناحیه سر، صحنه حادثه مجددا بازسازی شد و پدر کودک که در شرح جزئیات ماجرا دچار تناقض گویی شده بود و چارهای جز اعتراف نداشت به قتل عمد فرزند خود اقرار کرده و گفت که در روز حادثه محسن بسیار بیقراری میکرد و وی که از دست گریههای او بسیار عصبانی شده بود با زدن چوبدستی به گردن کودک برای آرام کردنش باعث مرگ مغزی و درنتیجه مرگ او شد."