اخبار روز:
بر روی یکی از پلاکاردهای معترضان وال استریت نوشته شده بود:
جهان به اندازه نیاز هر کس دارد، به اندازه حرص هر کس ندارد
در همه جای امریکا، شرکت کنندگان در جنبش وال استریت، اندیشه مند، آگاه و هوشیارند؛ گرچه به طور متوسط، از متوسط جامعه کم درآمدتر اند، اما از متوسط جامعه، درد آشناتر و هدفمندتر اند. آنها نه جامعه ای خیالی را در سر می پرورند و نه در نوستالوژی بازگشت به گذشته اند. آنها نقطه ی مقابل تی پارتی محافظه کار اند، زیرا به آینده ای شدنی، بهتر و مطمئن تر می اندیشند. ایدئولوژی برای آنان، نظریه را نمی سازد و نظریه، زندگی را فدا نمی کند. بر عکس، آنها به زندگی شادکامانه، مردمی و آزاد می اندیشند و از آنجا نظریه می گیرند و از آن نظریه هاست که می روند تا به ایدئولوژی مقاومت و مبارزه، دست یابند.
تی پارتی، آن قدر مغشوش و در عین حال آن قدر خواهان نظام راست گرای کهن است که فریاد می زند دست دولت را از سیستم درمانی کوتاه کنید. یعنی بگذارید این نظام کور و کر و بیرحم بازار، این بار همه شمول تر، تمامی سرنوشت سلامت و پزشکی جامعه را در هم نوردد و بگذارید در این راه، اقلیت ها و محرومان قربانی شوند، قربانی رقابت خیال و جامعه ی آرام صد سال پیش.
اما جنبش وال استریت، خواهان دولتی دموکراتیک، صلح طلب و پاسخگوی نیازهای انسانی، از جمله بیمه های اجتماعی و درمانی همگانی است که از قید ظاهر سازی دموکراسی دروغین، رهیده باشد. نماد و چکیده تی پارتی، سارا پیلین، این عروسک خوش ساخت اولترا محافظه کاری بود که می خواست معاون کاندیدای ریاست جمهوری، مک کین، در انتخابات 2008 باشد و با سرکوب اقتصادی گسترده تر مردم فقیر و تصاعد جنگ در جهان، نگرانی مساله ی اقلیت نخبه، زبده، موفق و برجسته ی آمریکایی را حل کرده و راه ادامه ی سلطه را هموارتر کند. البته اوباما نقطه ی مقابل او نبود، فقط چیزی بود که در راه آرمان امریکای برتر، به گونه ای دیگر می اندیشید و می اندیشد.
جنبش وال استریت، خواهان رسیدگی به حساب های فدرال است، مبارزه با فساد و مداخله ی رانتی را در سر می پرورد، خواهان جدی و سرسخت قطع سیستم تامین رفاهی برای شرکت ها و قطع کمک مالی به بانک هاست (که تاکنون در زمان بوش و اوباما، هر دو، به بیش از سه هزار میلیارد دلار رسیده است). شگفت آن که راست پوپولیستی، یعنی تی پارتی نیز، این حرف ها را تکرار می کند، اما هدف، بازگشت به یک فضای سیاسی اقتصادی است که تغییرات اخیر را برای بازگشت به فضای دهه های میانی قرن بیستم می خواهد که به ویژه، پیش از جورج بوش حاکم بود، اما منهای برخی مداخله های رفاهی دولت کلینتون. اما جنبش وال استریت، قاطعانه خواهان تجدید نظر اساسی در همه ی سیاست های آغاز شده از زمان ریگانومیکس است که در آن، سرمایه درای به رهبری ریگان و تاچر، با بیشترین قوا به حیطه ی محرومان، نیروی کار و جهان کم توسعه و فقیر حمله ور شد و جهانی هرچه ناعادلانه تر و سیاست های نظم نوین جهانی، تعدیل ساختاری و نو راست گرایی را تثبیت کرد.
جنبش وال استریت، بیانگر خشمی است که بخش اعظم مردم امریکا، و بنا به قول هایی، بالای نود درصد از مردم، نسبت به قدرت ویرانگر وال استریت، به ویژه در سه چهار سال اخیر، پیدا کرده اند. اوباما که با شعار "تغییر" پا به عرصه ی رقابت های انتخاباتی گذاشته بود و پیروز هم شد، در واقع کاری که کرد، همانا جلوگیری از تغییر بود، زیرا از یک سو اعلام می کرد که جنبش، بیانگر اعتراض به بد کارکردی های سرمایه مالی و بانکی است، اما از سوی دیگر، تعهدی به وال استریت برای پول سازی بیشتر را در سر می پروراند و این یعنی تعهد اساسی و محافظه گری نسبت به قدرت پولی و مالی. او با سیاست ضد مردمی، حفظ منافع طلبکاران سیستم مالی را، به هر قیمت، پیش گرفت و ورشکسکتگانی که به واقع مقصر و دشمن اصلی عدل و رشد و منافع کارگران، فقیران و کم درآمدها بودند، در معرض بیشترین حمایت از محل مالیات و منابع ملی قرار گرفتند.
جمهوری خواهان اما، سیاست نعل و میخی اوباما را ندارند. آنها همان رفتاری را پیش گرفته اند که زمان جنگ ویتنام داشتند و آن ادامه ی جنگ به بهانه ی حضور کمونیسم و سوسیالیسم و چپ و استقلال طلبی در آسیای جنوب شرقی بود. در گذر زمان، هم تی پارتی غیر مردمی تر می شود و هم ذره ذره ی جامعه می فهمد که چگونه توسط یک نفر دیوانه، یعنی رییس جمهور پیشین، هدایت می شدند و اکنون چگونه اسیر محافظه کاری و سیاست دو پهلویی شده اند که در تحلیل نهایی، در جست و جوی بقا و تقویت ساختار وال استریت است.
جنبش وال استریت اگر ادامه یابد، ناگزیر از روش تهاجمی در عرصه ی آگاهی رسانی اجتماعی است. اکنون کسانی از پافشاری بر وجوه مشترک راست میانه نوستالوژیک (که همان تی پارتی باشد) و جنبش چپ پیشینه دار وال استریت صحبت می کنند و تظاهرکنندگان را بر ارائه ی برنامه ی عمل مشترک فرا می خوانند. من گمان نمی کنم که اولی بتواند اساسا احیا شود و بتواند به آرمان های مردمی جنبش وال استریت وفادار بماند. جنبش وال استریت باید به جمع آوری تجربه، سازماندهی، نگاه بلند مدت و تهاجم آگاهی بخش و تداوم مبارزه در لایه های زیرین، میانی و پایین و تبعیض دیده های جامعه بپردازد. تی پارتی کاملا با حزب جمهوری خواه و بیشتر جناحی از آن حزب همساز است، اما جنبش وال استریت، از حزب دموکرات و وعده ها و جهت گیری های متناقض این حزب و رییس جمهور اوباما سر خورده است.
دموکرات ها برای نفوذ و بهره برداری انتخاباتی، البته به شدت کار می کنند، اما اساس جنبش وال استریت، متعلق به حزب دموکرات نیست. اخیرا برخی از روزنامه نگاران، مطالبی درباره ی وابستگی جنبش وال استریت به جناح اوباما منتشر می کنند. این چیزی نیست جز فتنه و بدخواهی و تردید افکنی. آنها تمامی جنبش خاورمیانه را نیز توطئه قلمداد می کنند. این خودش در واقع اصلی ترین توطئه برای خلع سلاح ذهنی و ایجاد بی اعتمادی در صفوف جنبش است. جریان های آگاه در جنبش وال استریت، ساده انگاری نمی کنند که در اولویت شان، تی پارتی را دشمن اصلی تلقی کنند. اما آنها می دانند باید چه نیرویی را در کجا و در کدام مسیر به کار گیرند و چگونه به تکفیک خواست های مردمی و دموکراتیک ناراضیان تی پارتی بپردازند.
در جنبش وال استریت، به جز مارکسیست ها، سوسیالیست ها، آنارشیست ها، رادیکال ها، لیبرال های سیاسی، دموکرات ها و تی پارتی هم حضور دارند. تدیبر برای همکاری و سازماندهی مستقل، کار دشواری است. اما خیلی ها به این اندیشه اند. جریان های راست مانند تی پارتی، در واقع از مشکلات و نابسامانی های اقتصادی و از نابرابری نژادی بهره گیری می کنند تا به آنچه برسند که تضعیف دولت می نامند. اما همین دولت در همان حال از جنبه ی دفاع از محرومان و رفاه اجتماعی تضعیف می شد و نه در حراست از نابرابری ها و نظام بهره کشی و نو امپریالیستی. این دولت برای تقویت سرمایه داری بزرگ تضعیف نمی شود. جنبش وال استریت به درستی قدرت غول های مالی را نشان گرفته و به درستی خواهان دولت دموکراتیک و پاسخگوی مردم است.
درخواست عدالت، شغل عادلانه، جلوگیری از اسراف، انهدام، مخالفت با جنگ طلبی، مخالفت با نابود کردن مواد غذایی و مخالفت با خانه خراب شدن های ناشی از بدهی ها، همه و همه خواسته های جنبش وال استریت است که با آگاهی خوب و رشد یابنده، دانسته است نظام بهره کشی ای که آریستوکراسی و الیگارشی غول آسای مالی جدید بر روی آن مستقر شده است، مانع تحقق آزادی و رفاه و عدالت می شود. جنبش بر آن است که سیستم اقتصادی موجود و بازار گرایی، امور طبیعی نیستند، بلکه ابزار تسلط و تبعیض اند. برای حل مسایل موجود، باید آنها را به طور ریشه ای شناخت و نباید مانند راست گرایان، پاسخ های از پیش موجود از درون کیسه بیرون آورد. باید به خرد و مشارکت جمعی اندیشید.
راستی اسلاوی ژیژک چه گفته بود که پر و پا قرص ترین نماینده ی سرمایه داری ایران، یعنی سردبیر مهرنامه، این چنین او را آماج حمله و فحاشی و استهزا می کند:
"پیام سرهنگ (قذافی) اما مانند همه ی پیام هایش در چهل سال گذشته، به سخره گرفته شد و او را دیوانه ای بیش نخواندند. اما بیچاره سرهنگ، این تنها او بود که به سخره گرفته می شد، در حالی که او به جنون شهره بود، پس خیل عظیم روشنفکرانی را که در وال استریت قدم می زنند (صادق زیبا کلام گفت: آنها چیزی در حد همان خس و خاشاک، یعنی عاملان سد معبر اند) و خود را رهبر انقلاب ضد سرمایه داری می دانند، چه باید نامید؟"
ببینید این قلم به مزد مدافع جباریت و فساد "نئوکانی"، روشنفکران معترض را بدتر از نظامی می داند که سال ها جنایت و غارت و بهره کشی و حمایت از جبارانی چون قذافی و صدام و سلاطین سعودی را، در پیشینیه خود داشته است؛ بدتر و حتا پست تر و دیوانه تر از آنان می داند و مدعی است که آنها دیوانه اند، چون خود را رهبر دانسته اند و در آن میان، اسلاوی ژیژک را (تنها کسی از میان خیل اندیشه مندان و تحلیل گران، که سردبیر تنها ترجمه ی فارسی بخشی از سخنرانی هایش را در یکی از مطبوعات ایرانی خوانده است) نشانه می گیرد؛ در حالی که اصلا نه او را و نه نظریه ها و روش هایش را می شناسد. ژیژک یک کلام هم از رهبری سخن نگفت و بر عکس، در آن سخنرانی اش گفت:
"ما نباید به خودمان غره شویم". او گفت: "ما فقط جانمان به لبمان رسیده است از این جهان پر از ظلم و ستم." ( و نمونه های طنزآلودی را به تلخی بیان کرد) سردبیر مامور گفته بود که روشنفکران، "روح القدس استبداد مدرن" بوده اند. این بی نوای فلاکت زده ی وابسته به عقب مانده ترین سرمایه داری سوداگری ایران، این واژه ها را از خود ژیژک دزدیده بود، در حالی که ژیژک گفته بود: "روح القدس در این مکان حاضر است و آن چیزی جز جماعتی از مومنان برابر و برادر نیست که به واسطه ی عشق، به یکدیگر پیوند خورده اند." ژیژک گفته بود: "ما را کمونیست می خوانند، اما دارای مشترکاتی هستیم که همانا همیاری ها برای زندگی بهتر است." و شما ببینید که سردبیر مامور ارگان سرمایه داری سوداگر و نظامی و عقب مانده ی ایران، که حتا اوباما را هم چپ و سوسیالیست می خواند، آشکارا و صریح چه کابوس وحشتناکی برای سرکوب تا حد انهدام جنازه ها برای هر نوع منتقد و مخالف و ناراضی نظام اقتصادی موجود، دیده است. کابوس او همانا رویای بازگشت کسانی چون جرج بوش پسر است، یعنی همان دیوانه ای که جهان و امریکا را به این روز و فلاکت انداخت. تازه ژیژک گفته بود که اگر کمونیسم، به معنای آن دم و دستگاه عریض و طویلی باشد که در سال 1990 فرو پاشید، ما کمونیست نیستیم. اما آن سردبیر ارگان سرمایه داری مفلوک ایران می گوید همه ی روشنفکران ناراضی در ایران و جهان، دروغ می گویند و ملاک نارضایتی، همانا باید تدبیر و رفتار هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی باشد، وگرنه همه ی آنها همان چیزی اند که توده ای نام دارد و از مشروطه تا به حال بلای جان ایران و جهان بوده است!
***
فقط از 1929 تا 2012 (یعنی در فاصله ی 83 سال) تعداد 14 رکود اصلی (صرف نظر از رکودهای مقطعی و کوتاه مدت) بخش عمده ی جهان سرمایه داری صنعتی را فرا گرفته است و انبوهی از جماعات را به قعر فقر و ناکامی و ویرانی و مرگ، کشانیده است. دوره ی متوسط رکودها 16 ماه بوده که برخی از آنها، مثل اولین و آخرین رکود این دوره، 3 تا 4 برابر متوسط بوده اند. متوسط دوره ی رونق، البته بیشتر است، اما این تفاوت دوره ی آماری، نباید ما را فریب دهد، گرچه مبلغان اقتصادی سرمایه داری، روی آن خیلی حساب باز می کنند. واقعیت این است که بیدادگری رکودها، گسترده و انهدام گر و ماندگار؛ اما آثار مثبت رونق ها، معمولی، محدود و گذرا و متوجه ثروتمندتر شدن ثروتمندان بوده است.
آخرین رکود که به بحران انجامید و پس از یک دوره ی تنفس کوتاه، دوباره آغاز شد، زخم های بسیار عمیقی بر پیکر و روح جامعه به جای گذاشته است. این رکود از حیث ماهیت اصلی، همان رکود ناشی از ناموزونی و رشد بیش از اندازه ی سرمایه، در مقابل محدودیت قوه ی خرید و ضعف تقاضاهای ناشی از آن بود که در جنبه های مالی و بدهی ها تبلور یافت. سرمایه داری برای ابقای رونق و پاسخ به نارسایی و ناموزونی عمیق بازار در فرایند تولید و مصرف (یعنی همان چیزی که راست افراطی می گوید بگذارید ادامه یابد، به جهنم که میلیون ها تن به دلیل فقر و بیکاری می میرند و له می شوند، اوضاع خودش، خود به خود جور خواهد شد) به بالا بردن و تقویت مالی و پولی و استقراض نظام بانکی، که متعلق به لایه ی بسیار ثروتمند امریکا، اروپا، کانادا، استرالیا، ژاپن و کره و تا حدی چند کشور دیگر است، اقدام کرد. این اقدام برای افزایش تقاضا و جذب مازاد انباشت شده بود، اما به افزایش غیرعادی مطالبات (و بدهی ها) انجامید که حاصل آن، ترکیدن حباب های مصنوعی ای بود که سرمایه داری، خودش به دست خودش ایجاد کرده بود.
وال استریت، نماد اعتراض ریشه ای علیه نظامی است که این ستمگری ها را ذاتا ایجاد می کند، اما تی پارتی احتمالا از مداخله هایی که به قول راست افراطی موجب اختلال در بازار شده است، می هراسد.
جنبش وال استریت به واقعیت های یاد شده در زیر توجه می کند:
در سال 2010 در امریکا، یک درصد از جمعیت، 42 درصد از ثروت را در احتیار داشتند، در حالی که 80 درصد از جمعیت، فقط 13 درصد از ثروت ملی را دارا بودند. به بیان دیگر، این بی عدالتی سهمگین، چنان است که ثروت 11 هزار نفر، معادل ثروت 76 میلیون نفر از جمعیت است. اما ثروت 400 نفر آدم جادویی (که می توان آنها را تاحدی، آدم نما تلقی کرد) معادل ثروت نزدیک به 50 میلیون نفر جمعیت است. این 400 نفر جادویی، که بالاترین های جامعه هستند، بی برو برگرد، طرفدار قدرتمداری جاودانی امریکا و سلطه امپریالیستی و صهیونیستی اند و البته انواع و اقسام دارند و فقط به اندازه ی تعداد انگشتان دست و پا در میان آنان، آدم های ملایمی می یابید که از ادامه ی سلطه های خونبار، کمی خم به ابرو می آورند. این 400 نفر، ثروتشان در طول 8 سال ریاست جمهوری بوش پسر، معادل 700 میلیارد دلار افزایش یافت و حالا اوباما آمده است و با طرح مالیات های بیشتر، تعداد اندکی از آنها و البته هزار نفر ثروتمندان پایین تر از آنها را تهدید می کند.
این اعتراض کنندگان به ستم اجتماعی، از نظر مدافعان سرمایه داری سوداگر ایران شده اند "روح القدس استبداد" و این آقای اوباما هم شده است سوسیالیست. این بی شرم ها، خدمات اوباما در ترمز زدن به روند تغییر واقعی و اساسی مورد نیاز جامعه؛ در ریاکاری در برابر اعترض های مردم؛ در ادامه ی جنگ و در همین سیاست صرفه جویی سال گذشته اش (که شامل تامین اجتماعی نیز می شد و از این جهت، او را در سمت راست جمهوری خواهان و محافظه کاران قرار داد) را از یاد می برند. هر اعتراض علیه عالی ترین مصالح سرمایه داری برتر، از سوی هر کس و به هر شکل؛ کمونیستی، خطرناک و مخالف موازین تبلیغ شده و وجدان شده ی رسانه ای تلقی می شود و "توده ای" خوانده می شود! و البته باید تا مغز استخوان، قلع و قمع شود!
باری؛ متوسط ثروت آن 400 نفر غنی و غنی تبار و غنی مقام و غنی پایه ی امریکایی، در سال 1955 چیزی معادل 12.4 میلیون دلار بود. این متوسط ثروت آن 400 نفر، در سال 2010 به 3450 میلیون دلار رسید، یعنی 275 برابر افزایش یافت. در همان حال، افزایش ثروت توده ی مردم و محرومان، یا منفی و یا بسیار محدود بوده است.
در سال 1955 آن 400 نفر غنی جایگاه، چیزی در حدود 51 درصد از درآمد خود را مالیات می دادند. این میزان در سال 2010 به حدود 7.5 درصد (و شاید کمتر) رسیده است. کوشش نوکینزی اوباما از راه افزایش مالیات، به منظور نجات سرمایه داری و جلوگیری از سیلاب تغییر، از سوی نوفاشیست های وطنی، شده است کار سوسیالیستی! اکنون شرکت های زیادی، غوطه ور در فسادی اند که در بحران اخیر، عاملیت اصلی را در تصاحب ثروت های مالی داشته اند. می توان نشان داد مالیات غول های نفتی، شرکت ها صنعتی با ماشین آلات راه سازی و لوازم خانگی، شرکت های مالی، بانک ها، خودروسازی و قطعه سازی، نزدیک به صفر است. اما 50 میلیون امریکایی که مالیات هم می دهند، هیچ پوشش بیمه ی بهداشتی ندارند. کارگزاران سرمایه داری سوداگر ایران و امریکا، که هر دو خواب حضور قهرآمیز یا نیرنگ آمیز امریکا را در همان شب هایی می بینند که خواب قلع و قمع آخرین معترض، آخرین چپ، آخرین فلسطینی و آخرین عدالت خواه را؛ با پاداش هایی که می گیرند- و ما آمارش را در حوالی خودمان داریم- خیالشان برای هفت پشت راحت است، اما بیش از 46 میلیون امریکایی و 20 میلیون ایرانی، زیر خط بیداد فقر اند.
صادق زیبا کلام گفته بود: "بحران فعلی چیزی اضافه بر بحران قبلی نیست. و یقینا نظام سرمایه داری، بحران اخیر را هم پشت سر خوهد گذاشت." اما این استاد دانشگاه، که اقتصاددان هم نیست و شاهد اخراج ده ها تن از همکارانش بوده است که فقط مثل او حرف نزده یا سکوت کرده بودند، شیفتگی مثال زدنی ای به اقتصاد سرمایه داری و بوروکراسی آن دارد که جز مجیزگویان و آرایه بندان قدرت، در آن مانورهای موفقیت آمیز نمی توانند بدهند. ایشان هرگز نمی تواند زیر نقاب موازین به اصطلاح بی طرفی سیاسی پنهان شود. بدین سان او نمی گوید که چگونه این بحران را با بحران های قبلی، که البته همه شان هم بحران نبوده است، مقایسه کرده است و دانسته است که چیزی اضافه بر آنها نیست. در واقع، بحران حاضر در 80 سال گذشته از حیث فشاری که بر بنیه ی اقتصادی و رفاه اجتماعی مردم آورده است، بی سابقه است و چیزهای بسیار اضافه تری دارد.
14 میلیون نفر اکنون در امریکا بیکار اند. بیکاری پنهان به 30 میلیون نفر می رسد. در مجموع 40 تا 50 میلیون نفر دچار تزلزل شغلی اند. انبوه کارگران و مردم طبقه ی متوسط، متوسط پایینی و حتا طبقه ی متوسط بالایی، در عرض چند شبانه روز، بخش اعظم دارایی های خود را از دست دادند و در عوض، مفسدان، خر پول ها، مرتجعان و زد و بند چی ها، ثروت های کلان مالی به جیب زدند و اکنون هم، از حمایت مالی دولت برخوردار اند. زیباکلام، هم صدا با مرتجعان بنیادگرای مسیحی، اسلام ستیزها، دشمنان طبقه ی کارگر، پیر و پاتال های غوطه ور در فساد و ثروت های باد آورده ی مالی و بیماران تبختر طبقاتی در امریکا، سعی می کند نشان دهد که غرب، روش های مقابله و جایگزینی دارد و می تواند از پس این ناراضیان بر آید، بی آنکه معترضان مورد ضرب و جرح قرار گیرند. او نمی خواهد و نمی تواند در مورد خشونت در لیبی، افغانستان، عراق، ویتنام و...، برخوردهای خشونت آمیز پلیس در تظاهرات علیه جهانی سازی، اول ماه مه و اعتراض به خشونت پلیس در کالیفرنیا (و موارد زیاد دیگری را یادآور می شوم) چیزی را ببیند. استاد در مورد حمله پلیس با اسب و باطوم و گاز اشک آور به تظاهرات اکلند و نیویورک در همین جنبش اخیر، طوری حرف می زند که گویا قرار است جایگزین نظام ستمگر امریکا، چیزی مانند نظام ایران باشد که او، از برخی از رفتارهایش شکار است و البته اساسا با آن مشکلی ندارد. البته ایشان مختار است که بین این و آن نظام، امریکایی ها را انتخاب کند، اما قرار نیست نیروهای چپ و مستقل، به تبعیت مطلق و انفعال دچار شوند. در جهان دو خط نداریم؛ سه خط داریم. جهان دوآلیستی نیست. جهان دیگری ممکن است.
استاد امریکا گرای ما، در حالی چنین چیزهایی را می گوید که اوباما، خود گفته بود اعتراض هایی که 800 شهر امریکا را فرا گرفته است، در واقع صدای اعتراض به نحوه ی کارکرد نظام مالی ایالات متحده به شمار می آید. خیلی ها مانند دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان، که معترضان لندن را اراذل و اوباش خواند، آنها را با همین نام می خوانند. خیلی ها آنها را خس و خاشاک پیش پا افتاده یا ناچیز می خوانند. اما در واقعیت، این تظاهرات به دلیل استمرار، شعارها و قابلیت گسترشی که دارد، بی سابقه و ریشه دار است. عدد واقعی معترضان در اروپا و امریکا را می توان بیشتر از آنچه که نمایان است، دانست. وحشت چهره های مبلغ نظام های بهره کشی و آریستوکراتیک، مانند نشریه مهرنامه و اقتصاد دانان مواجب بگیر، که مردانی برای همه ی فصول اند و استادان ایرانی طرفدار غرب نیز، از همین قابلیت گسترش است و این که بالاخره مردم می دانند نظام های امریکایی و اروپایی که در خیال آنان جا افتاده است، کعبه ی آمال توده های آگاه و به پا خاسته نیست، بلکه عامل گرفتاری، جنگ ، فقر و نا امنی جهانی است.
بله! درست است که وال استریت، امن تر از میدان انقلاب و میدان التحریر است و درست است که نظام سرمایه داری، اجازه اعتراض را بیشتر از نظام های خودکامه می دهد و قدرت تحملش بالاتر است، اما اینها همه اولا به دلیل همان مبارزه ی طولانی توده های مردم برای دموکراسی، عدالت، آزادی بیان و تشکل بوده است که اکنون نیز برای بقیه ی خواست ها ادامه دارد و ثانیا همین لیبرال دموکراسی غرب؛ وقتی ببیند کار چالش توده ها دارد بالا می گیرد، به سبعانه ترین و ریاکارانه ترین تدبیرهای ضد انسانی، دست خواهد زد. نمونه های زیادی را در تاریخ معاصر دیده ایم.
اکنون ایالات متحده، سالانه بیش از هزار میلیارد دلار هزینه ی نظامی دارد. این یعنی 3400 دلار برای هر امریکایی. این رقم در چند سال می تواند فقر را در افریقا ریشه کن کند و می تواند بیسوادی را محو کند. این رقم می تواند کودکان جهان را از فقر و کار و شکنجه برهاند. اینها را جنبش وال استریت می داند، اما نولیبرال های وطنی، به طرز غیرانسانی و هدفدار، ناتوان تر از آنند که بدانند. اگر فقط آن یک میلیون نفر بسیار بالا نشین در امریکا بدانند که جنگ را نمی توان با اجیر کردن بیکاران و مهاجران مفلوک و نیازمندان با ظاهرسازی داوطلبانه، مداخله ی بشردوستانه و حذف نظام اجباری پیش برد، بلکه باید با نظام وظیفه ی عمومی شامل حال خانواده های خود آنان انجام داد، انگاه این چنین پرده دری نوفاشیستی- نولیبرالی- نومحافظه کاری بی شرمانه شان را علنی نمی کردند.
می دانیم در امریکا همگان، و از جمله و خطرناک تر از همه، نوجوانان و جوانان، حق حمل اسلحه را دارند- آن هم در سرزمینی که پر از تولید آثار رسانه ای خشونت بار و خونبار است- و آزادی جنسی هم در حد بهشت همیشه برهنه ها وجود دارد، اما حق بیمه اجتماعی و حق رها شدن از ننگ فقر و تنگدستی و بیچارگی، تقریبا هیچ کجا رعایت نمی شود. باج هایی که تحت عنوان آزادی، حقوق همجنس گرایان، روابط خصوصی، اجازه ی فعالیت اقتصادی،حقوق زنان و حقوق اقلیت ها داده می شوند، در واقع چیزهایی نیستند که در آماج حرکت اجتماعی اصیل قرار دارند، بلکه حرکت هایی اند فرد گرایانه و برای خدشه دار کردن حقوق اجتماعی و منحرف ساختن آن از آنچه به نیاز واقعی بشری مربوط می شود.
صحبتم را با قطعه شعری پایان می دهم:
زلال آب از آوند کوه
تا به نای چشمه سار
دوباره جاری شد
بوی خاک، رطوبت سبزه زار
عشق بازی گنجشکان
سر به هوایی آهوان
خیز خرگوشان
شوخی گل نقش پوشان
همه بی درنگی
از کمون ِ صحرا بیرون شدند.
با سپاس از شکیبایی شما
آذر 1390
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
جهان به اندازه نیاز هر کس دارد، به اندازه حرص هر کس ندارد
در همه جای امریکا، شرکت کنندگان در جنبش وال استریت، اندیشه مند، آگاه و هوشیارند؛ گرچه به طور متوسط، از متوسط جامعه کم درآمدتر اند، اما از متوسط جامعه، درد آشناتر و هدفمندتر اند. آنها نه جامعه ای خیالی را در سر می پرورند و نه در نوستالوژی بازگشت به گذشته اند. آنها نقطه ی مقابل تی پارتی محافظه کار اند، زیرا به آینده ای شدنی، بهتر و مطمئن تر می اندیشند. ایدئولوژی برای آنان، نظریه را نمی سازد و نظریه، زندگی را فدا نمی کند. بر عکس، آنها به زندگی شادکامانه، مردمی و آزاد می اندیشند و از آنجا نظریه می گیرند و از آن نظریه هاست که می روند تا به ایدئولوژی مقاومت و مبارزه، دست یابند.
تی پارتی، آن قدر مغشوش و در عین حال آن قدر خواهان نظام راست گرای کهن است که فریاد می زند دست دولت را از سیستم درمانی کوتاه کنید. یعنی بگذارید این نظام کور و کر و بیرحم بازار، این بار همه شمول تر، تمامی سرنوشت سلامت و پزشکی جامعه را در هم نوردد و بگذارید در این راه، اقلیت ها و محرومان قربانی شوند، قربانی رقابت خیال و جامعه ی آرام صد سال پیش.
اما جنبش وال استریت، خواهان دولتی دموکراتیک، صلح طلب و پاسخگوی نیازهای انسانی، از جمله بیمه های اجتماعی و درمانی همگانی است که از قید ظاهر سازی دموکراسی دروغین، رهیده باشد. نماد و چکیده تی پارتی، سارا پیلین، این عروسک خوش ساخت اولترا محافظه کاری بود که می خواست معاون کاندیدای ریاست جمهوری، مک کین، در انتخابات 2008 باشد و با سرکوب اقتصادی گسترده تر مردم فقیر و تصاعد جنگ در جهان، نگرانی مساله ی اقلیت نخبه، زبده، موفق و برجسته ی آمریکایی را حل کرده و راه ادامه ی سلطه را هموارتر کند. البته اوباما نقطه ی مقابل او نبود، فقط چیزی بود که در راه آرمان امریکای برتر، به گونه ای دیگر می اندیشید و می اندیشد.
جنبش وال استریت، خواهان رسیدگی به حساب های فدرال است، مبارزه با فساد و مداخله ی رانتی را در سر می پرورد، خواهان جدی و سرسخت قطع سیستم تامین رفاهی برای شرکت ها و قطع کمک مالی به بانک هاست (که تاکنون در زمان بوش و اوباما، هر دو، به بیش از سه هزار میلیارد دلار رسیده است). شگفت آن که راست پوپولیستی، یعنی تی پارتی نیز، این حرف ها را تکرار می کند، اما هدف، بازگشت به یک فضای سیاسی اقتصادی است که تغییرات اخیر را برای بازگشت به فضای دهه های میانی قرن بیستم می خواهد که به ویژه، پیش از جورج بوش حاکم بود، اما منهای برخی مداخله های رفاهی دولت کلینتون. اما جنبش وال استریت، قاطعانه خواهان تجدید نظر اساسی در همه ی سیاست های آغاز شده از زمان ریگانومیکس است که در آن، سرمایه درای به رهبری ریگان و تاچر، با بیشترین قوا به حیطه ی محرومان، نیروی کار و جهان کم توسعه و فقیر حمله ور شد و جهانی هرچه ناعادلانه تر و سیاست های نظم نوین جهانی، تعدیل ساختاری و نو راست گرایی را تثبیت کرد.
جنبش وال استریت، بیانگر خشمی است که بخش اعظم مردم امریکا، و بنا به قول هایی، بالای نود درصد از مردم، نسبت به قدرت ویرانگر وال استریت، به ویژه در سه چهار سال اخیر، پیدا کرده اند. اوباما که با شعار "تغییر" پا به عرصه ی رقابت های انتخاباتی گذاشته بود و پیروز هم شد، در واقع کاری که کرد، همانا جلوگیری از تغییر بود، زیرا از یک سو اعلام می کرد که جنبش، بیانگر اعتراض به بد کارکردی های سرمایه مالی و بانکی است، اما از سوی دیگر، تعهدی به وال استریت برای پول سازی بیشتر را در سر می پروراند و این یعنی تعهد اساسی و محافظه گری نسبت به قدرت پولی و مالی. او با سیاست ضد مردمی، حفظ منافع طلبکاران سیستم مالی را، به هر قیمت، پیش گرفت و ورشکسکتگانی که به واقع مقصر و دشمن اصلی عدل و رشد و منافع کارگران، فقیران و کم درآمدها بودند، در معرض بیشترین حمایت از محل مالیات و منابع ملی قرار گرفتند.
جمهوری خواهان اما، سیاست نعل و میخی اوباما را ندارند. آنها همان رفتاری را پیش گرفته اند که زمان جنگ ویتنام داشتند و آن ادامه ی جنگ به بهانه ی حضور کمونیسم و سوسیالیسم و چپ و استقلال طلبی در آسیای جنوب شرقی بود. در گذر زمان، هم تی پارتی غیر مردمی تر می شود و هم ذره ذره ی جامعه می فهمد که چگونه توسط یک نفر دیوانه، یعنی رییس جمهور پیشین، هدایت می شدند و اکنون چگونه اسیر محافظه کاری و سیاست دو پهلویی شده اند که در تحلیل نهایی، در جست و جوی بقا و تقویت ساختار وال استریت است.
جنبش وال استریت اگر ادامه یابد، ناگزیر از روش تهاجمی در عرصه ی آگاهی رسانی اجتماعی است. اکنون کسانی از پافشاری بر وجوه مشترک راست میانه نوستالوژیک (که همان تی پارتی باشد) و جنبش چپ پیشینه دار وال استریت صحبت می کنند و تظاهرکنندگان را بر ارائه ی برنامه ی عمل مشترک فرا می خوانند. من گمان نمی کنم که اولی بتواند اساسا احیا شود و بتواند به آرمان های مردمی جنبش وال استریت وفادار بماند. جنبش وال استریت باید به جمع آوری تجربه، سازماندهی، نگاه بلند مدت و تهاجم آگاهی بخش و تداوم مبارزه در لایه های زیرین، میانی و پایین و تبعیض دیده های جامعه بپردازد. تی پارتی کاملا با حزب جمهوری خواه و بیشتر جناحی از آن حزب همساز است، اما جنبش وال استریت، از حزب دموکرات و وعده ها و جهت گیری های متناقض این حزب و رییس جمهور اوباما سر خورده است.
دموکرات ها برای نفوذ و بهره برداری انتخاباتی، البته به شدت کار می کنند، اما اساس جنبش وال استریت، متعلق به حزب دموکرات نیست. اخیرا برخی از روزنامه نگاران، مطالبی درباره ی وابستگی جنبش وال استریت به جناح اوباما منتشر می کنند. این چیزی نیست جز فتنه و بدخواهی و تردید افکنی. آنها تمامی جنبش خاورمیانه را نیز توطئه قلمداد می کنند. این خودش در واقع اصلی ترین توطئه برای خلع سلاح ذهنی و ایجاد بی اعتمادی در صفوف جنبش است. جریان های آگاه در جنبش وال استریت، ساده انگاری نمی کنند که در اولویت شان، تی پارتی را دشمن اصلی تلقی کنند. اما آنها می دانند باید چه نیرویی را در کجا و در کدام مسیر به کار گیرند و چگونه به تکفیک خواست های مردمی و دموکراتیک ناراضیان تی پارتی بپردازند.
در جنبش وال استریت، به جز مارکسیست ها، سوسیالیست ها، آنارشیست ها، رادیکال ها، لیبرال های سیاسی، دموکرات ها و تی پارتی هم حضور دارند. تدیبر برای همکاری و سازماندهی مستقل، کار دشواری است. اما خیلی ها به این اندیشه اند. جریان های راست مانند تی پارتی، در واقع از مشکلات و نابسامانی های اقتصادی و از نابرابری نژادی بهره گیری می کنند تا به آنچه برسند که تضعیف دولت می نامند. اما همین دولت در همان حال از جنبه ی دفاع از محرومان و رفاه اجتماعی تضعیف می شد و نه در حراست از نابرابری ها و نظام بهره کشی و نو امپریالیستی. این دولت برای تقویت سرمایه داری بزرگ تضعیف نمی شود. جنبش وال استریت به درستی قدرت غول های مالی را نشان گرفته و به درستی خواهان دولت دموکراتیک و پاسخگوی مردم است.
درخواست عدالت، شغل عادلانه، جلوگیری از اسراف، انهدام، مخالفت با جنگ طلبی، مخالفت با نابود کردن مواد غذایی و مخالفت با خانه خراب شدن های ناشی از بدهی ها، همه و همه خواسته های جنبش وال استریت است که با آگاهی خوب و رشد یابنده، دانسته است نظام بهره کشی ای که آریستوکراسی و الیگارشی غول آسای مالی جدید بر روی آن مستقر شده است، مانع تحقق آزادی و رفاه و عدالت می شود. جنبش بر آن است که سیستم اقتصادی موجود و بازار گرایی، امور طبیعی نیستند، بلکه ابزار تسلط و تبعیض اند. برای حل مسایل موجود، باید آنها را به طور ریشه ای شناخت و نباید مانند راست گرایان، پاسخ های از پیش موجود از درون کیسه بیرون آورد. باید به خرد و مشارکت جمعی اندیشید.
راستی اسلاوی ژیژک چه گفته بود که پر و پا قرص ترین نماینده ی سرمایه داری ایران، یعنی سردبیر مهرنامه، این چنین او را آماج حمله و فحاشی و استهزا می کند:
"پیام سرهنگ (قذافی) اما مانند همه ی پیام هایش در چهل سال گذشته، به سخره گرفته شد و او را دیوانه ای بیش نخواندند. اما بیچاره سرهنگ، این تنها او بود که به سخره گرفته می شد، در حالی که او به جنون شهره بود، پس خیل عظیم روشنفکرانی را که در وال استریت قدم می زنند (صادق زیبا کلام گفت: آنها چیزی در حد همان خس و خاشاک، یعنی عاملان سد معبر اند) و خود را رهبر انقلاب ضد سرمایه داری می دانند، چه باید نامید؟"
ببینید این قلم به مزد مدافع جباریت و فساد "نئوکانی"، روشنفکران معترض را بدتر از نظامی می داند که سال ها جنایت و غارت و بهره کشی و حمایت از جبارانی چون قذافی و صدام و سلاطین سعودی را، در پیشینیه خود داشته است؛ بدتر و حتا پست تر و دیوانه تر از آنان می داند و مدعی است که آنها دیوانه اند، چون خود را رهبر دانسته اند و در آن میان، اسلاوی ژیژک را (تنها کسی از میان خیل اندیشه مندان و تحلیل گران، که سردبیر تنها ترجمه ی فارسی بخشی از سخنرانی هایش را در یکی از مطبوعات ایرانی خوانده است) نشانه می گیرد؛ در حالی که اصلا نه او را و نه نظریه ها و روش هایش را می شناسد. ژیژک یک کلام هم از رهبری سخن نگفت و بر عکس، در آن سخنرانی اش گفت:
"ما نباید به خودمان غره شویم". او گفت: "ما فقط جانمان به لبمان رسیده است از این جهان پر از ظلم و ستم." ( و نمونه های طنزآلودی را به تلخی بیان کرد) سردبیر مامور گفته بود که روشنفکران، "روح القدس استبداد مدرن" بوده اند. این بی نوای فلاکت زده ی وابسته به عقب مانده ترین سرمایه داری سوداگری ایران، این واژه ها را از خود ژیژک دزدیده بود، در حالی که ژیژک گفته بود: "روح القدس در این مکان حاضر است و آن چیزی جز جماعتی از مومنان برابر و برادر نیست که به واسطه ی عشق، به یکدیگر پیوند خورده اند." ژیژک گفته بود: "ما را کمونیست می خوانند، اما دارای مشترکاتی هستیم که همانا همیاری ها برای زندگی بهتر است." و شما ببینید که سردبیر مامور ارگان سرمایه داری سوداگر و نظامی و عقب مانده ی ایران، که حتا اوباما را هم چپ و سوسیالیست می خواند، آشکارا و صریح چه کابوس وحشتناکی برای سرکوب تا حد انهدام جنازه ها برای هر نوع منتقد و مخالف و ناراضی نظام اقتصادی موجود، دیده است. کابوس او همانا رویای بازگشت کسانی چون جرج بوش پسر است، یعنی همان دیوانه ای که جهان و امریکا را به این روز و فلاکت انداخت. تازه ژیژک گفته بود که اگر کمونیسم، به معنای آن دم و دستگاه عریض و طویلی باشد که در سال 1990 فرو پاشید، ما کمونیست نیستیم. اما آن سردبیر ارگان سرمایه داری مفلوک ایران می گوید همه ی روشنفکران ناراضی در ایران و جهان، دروغ می گویند و ملاک نارضایتی، همانا باید تدبیر و رفتار هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی باشد، وگرنه همه ی آنها همان چیزی اند که توده ای نام دارد و از مشروطه تا به حال بلای جان ایران و جهان بوده است!
***
فقط از 1929 تا 2012 (یعنی در فاصله ی 83 سال) تعداد 14 رکود اصلی (صرف نظر از رکودهای مقطعی و کوتاه مدت) بخش عمده ی جهان سرمایه داری صنعتی را فرا گرفته است و انبوهی از جماعات را به قعر فقر و ناکامی و ویرانی و مرگ، کشانیده است. دوره ی متوسط رکودها 16 ماه بوده که برخی از آنها، مثل اولین و آخرین رکود این دوره، 3 تا 4 برابر متوسط بوده اند. متوسط دوره ی رونق، البته بیشتر است، اما این تفاوت دوره ی آماری، نباید ما را فریب دهد، گرچه مبلغان اقتصادی سرمایه داری، روی آن خیلی حساب باز می کنند. واقعیت این است که بیدادگری رکودها، گسترده و انهدام گر و ماندگار؛ اما آثار مثبت رونق ها، معمولی، محدود و گذرا و متوجه ثروتمندتر شدن ثروتمندان بوده است.
آخرین رکود که به بحران انجامید و پس از یک دوره ی تنفس کوتاه، دوباره آغاز شد، زخم های بسیار عمیقی بر پیکر و روح جامعه به جای گذاشته است. این رکود از حیث ماهیت اصلی، همان رکود ناشی از ناموزونی و رشد بیش از اندازه ی سرمایه، در مقابل محدودیت قوه ی خرید و ضعف تقاضاهای ناشی از آن بود که در جنبه های مالی و بدهی ها تبلور یافت. سرمایه داری برای ابقای رونق و پاسخ به نارسایی و ناموزونی عمیق بازار در فرایند تولید و مصرف (یعنی همان چیزی که راست افراطی می گوید بگذارید ادامه یابد، به جهنم که میلیون ها تن به دلیل فقر و بیکاری می میرند و له می شوند، اوضاع خودش، خود به خود جور خواهد شد) به بالا بردن و تقویت مالی و پولی و استقراض نظام بانکی، که متعلق به لایه ی بسیار ثروتمند امریکا، اروپا، کانادا، استرالیا، ژاپن و کره و تا حدی چند کشور دیگر است، اقدام کرد. این اقدام برای افزایش تقاضا و جذب مازاد انباشت شده بود، اما به افزایش غیرعادی مطالبات (و بدهی ها) انجامید که حاصل آن، ترکیدن حباب های مصنوعی ای بود که سرمایه داری، خودش به دست خودش ایجاد کرده بود.
وال استریت، نماد اعتراض ریشه ای علیه نظامی است که این ستمگری ها را ذاتا ایجاد می کند، اما تی پارتی احتمالا از مداخله هایی که به قول راست افراطی موجب اختلال در بازار شده است، می هراسد.
جنبش وال استریت به واقعیت های یاد شده در زیر توجه می کند:
در سال 2010 در امریکا، یک درصد از جمعیت، 42 درصد از ثروت را در احتیار داشتند، در حالی که 80 درصد از جمعیت، فقط 13 درصد از ثروت ملی را دارا بودند. به بیان دیگر، این بی عدالتی سهمگین، چنان است که ثروت 11 هزار نفر، معادل ثروت 76 میلیون نفر از جمعیت است. اما ثروت 400 نفر آدم جادویی (که می توان آنها را تاحدی، آدم نما تلقی کرد) معادل ثروت نزدیک به 50 میلیون نفر جمعیت است. این 400 نفر جادویی، که بالاترین های جامعه هستند، بی برو برگرد، طرفدار قدرتمداری جاودانی امریکا و سلطه امپریالیستی و صهیونیستی اند و البته انواع و اقسام دارند و فقط به اندازه ی تعداد انگشتان دست و پا در میان آنان، آدم های ملایمی می یابید که از ادامه ی سلطه های خونبار، کمی خم به ابرو می آورند. این 400 نفر، ثروتشان در طول 8 سال ریاست جمهوری بوش پسر، معادل 700 میلیارد دلار افزایش یافت و حالا اوباما آمده است و با طرح مالیات های بیشتر، تعداد اندکی از آنها و البته هزار نفر ثروتمندان پایین تر از آنها را تهدید می کند.
این اعتراض کنندگان به ستم اجتماعی، از نظر مدافعان سرمایه داری سوداگر ایران شده اند "روح القدس استبداد" و این آقای اوباما هم شده است سوسیالیست. این بی شرم ها، خدمات اوباما در ترمز زدن به روند تغییر واقعی و اساسی مورد نیاز جامعه؛ در ریاکاری در برابر اعترض های مردم؛ در ادامه ی جنگ و در همین سیاست صرفه جویی سال گذشته اش (که شامل تامین اجتماعی نیز می شد و از این جهت، او را در سمت راست جمهوری خواهان و محافظه کاران قرار داد) را از یاد می برند. هر اعتراض علیه عالی ترین مصالح سرمایه داری برتر، از سوی هر کس و به هر شکل؛ کمونیستی، خطرناک و مخالف موازین تبلیغ شده و وجدان شده ی رسانه ای تلقی می شود و "توده ای" خوانده می شود! و البته باید تا مغز استخوان، قلع و قمع شود!
باری؛ متوسط ثروت آن 400 نفر غنی و غنی تبار و غنی مقام و غنی پایه ی امریکایی، در سال 1955 چیزی معادل 12.4 میلیون دلار بود. این متوسط ثروت آن 400 نفر، در سال 2010 به 3450 میلیون دلار رسید، یعنی 275 برابر افزایش یافت. در همان حال، افزایش ثروت توده ی مردم و محرومان، یا منفی و یا بسیار محدود بوده است.
در سال 1955 آن 400 نفر غنی جایگاه، چیزی در حدود 51 درصد از درآمد خود را مالیات می دادند. این میزان در سال 2010 به حدود 7.5 درصد (و شاید کمتر) رسیده است. کوشش نوکینزی اوباما از راه افزایش مالیات، به منظور نجات سرمایه داری و جلوگیری از سیلاب تغییر، از سوی نوفاشیست های وطنی، شده است کار سوسیالیستی! اکنون شرکت های زیادی، غوطه ور در فسادی اند که در بحران اخیر، عاملیت اصلی را در تصاحب ثروت های مالی داشته اند. می توان نشان داد مالیات غول های نفتی، شرکت ها صنعتی با ماشین آلات راه سازی و لوازم خانگی، شرکت های مالی، بانک ها، خودروسازی و قطعه سازی، نزدیک به صفر است. اما 50 میلیون امریکایی که مالیات هم می دهند، هیچ پوشش بیمه ی بهداشتی ندارند. کارگزاران سرمایه داری سوداگر ایران و امریکا، که هر دو خواب حضور قهرآمیز یا نیرنگ آمیز امریکا را در همان شب هایی می بینند که خواب قلع و قمع آخرین معترض، آخرین چپ، آخرین فلسطینی و آخرین عدالت خواه را؛ با پاداش هایی که می گیرند- و ما آمارش را در حوالی خودمان داریم- خیالشان برای هفت پشت راحت است، اما بیش از 46 میلیون امریکایی و 20 میلیون ایرانی، زیر خط بیداد فقر اند.
صادق زیبا کلام گفته بود: "بحران فعلی چیزی اضافه بر بحران قبلی نیست. و یقینا نظام سرمایه داری، بحران اخیر را هم پشت سر خوهد گذاشت." اما این استاد دانشگاه، که اقتصاددان هم نیست و شاهد اخراج ده ها تن از همکارانش بوده است که فقط مثل او حرف نزده یا سکوت کرده بودند، شیفتگی مثال زدنی ای به اقتصاد سرمایه داری و بوروکراسی آن دارد که جز مجیزگویان و آرایه بندان قدرت، در آن مانورهای موفقیت آمیز نمی توانند بدهند. ایشان هرگز نمی تواند زیر نقاب موازین به اصطلاح بی طرفی سیاسی پنهان شود. بدین سان او نمی گوید که چگونه این بحران را با بحران های قبلی، که البته همه شان هم بحران نبوده است، مقایسه کرده است و دانسته است که چیزی اضافه بر آنها نیست. در واقع، بحران حاضر در 80 سال گذشته از حیث فشاری که بر بنیه ی اقتصادی و رفاه اجتماعی مردم آورده است، بی سابقه است و چیزهای بسیار اضافه تری دارد.
14 میلیون نفر اکنون در امریکا بیکار اند. بیکاری پنهان به 30 میلیون نفر می رسد. در مجموع 40 تا 50 میلیون نفر دچار تزلزل شغلی اند. انبوه کارگران و مردم طبقه ی متوسط، متوسط پایینی و حتا طبقه ی متوسط بالایی، در عرض چند شبانه روز، بخش اعظم دارایی های خود را از دست دادند و در عوض، مفسدان، خر پول ها، مرتجعان و زد و بند چی ها، ثروت های کلان مالی به جیب زدند و اکنون هم، از حمایت مالی دولت برخوردار اند. زیباکلام، هم صدا با مرتجعان بنیادگرای مسیحی، اسلام ستیزها، دشمنان طبقه ی کارگر، پیر و پاتال های غوطه ور در فساد و ثروت های باد آورده ی مالی و بیماران تبختر طبقاتی در امریکا، سعی می کند نشان دهد که غرب، روش های مقابله و جایگزینی دارد و می تواند از پس این ناراضیان بر آید، بی آنکه معترضان مورد ضرب و جرح قرار گیرند. او نمی خواهد و نمی تواند در مورد خشونت در لیبی، افغانستان، عراق، ویتنام و...، برخوردهای خشونت آمیز پلیس در تظاهرات علیه جهانی سازی، اول ماه مه و اعتراض به خشونت پلیس در کالیفرنیا (و موارد زیاد دیگری را یادآور می شوم) چیزی را ببیند. استاد در مورد حمله پلیس با اسب و باطوم و گاز اشک آور به تظاهرات اکلند و نیویورک در همین جنبش اخیر، طوری حرف می زند که گویا قرار است جایگزین نظام ستمگر امریکا، چیزی مانند نظام ایران باشد که او، از برخی از رفتارهایش شکار است و البته اساسا با آن مشکلی ندارد. البته ایشان مختار است که بین این و آن نظام، امریکایی ها را انتخاب کند، اما قرار نیست نیروهای چپ و مستقل، به تبعیت مطلق و انفعال دچار شوند. در جهان دو خط نداریم؛ سه خط داریم. جهان دوآلیستی نیست. جهان دیگری ممکن است.
استاد امریکا گرای ما، در حالی چنین چیزهایی را می گوید که اوباما، خود گفته بود اعتراض هایی که 800 شهر امریکا را فرا گرفته است، در واقع صدای اعتراض به نحوه ی کارکرد نظام مالی ایالات متحده به شمار می آید. خیلی ها مانند دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان، که معترضان لندن را اراذل و اوباش خواند، آنها را با همین نام می خوانند. خیلی ها آنها را خس و خاشاک پیش پا افتاده یا ناچیز می خوانند. اما در واقعیت، این تظاهرات به دلیل استمرار، شعارها و قابلیت گسترشی که دارد، بی سابقه و ریشه دار است. عدد واقعی معترضان در اروپا و امریکا را می توان بیشتر از آنچه که نمایان است، دانست. وحشت چهره های مبلغ نظام های بهره کشی و آریستوکراتیک، مانند نشریه مهرنامه و اقتصاد دانان مواجب بگیر، که مردانی برای همه ی فصول اند و استادان ایرانی طرفدار غرب نیز، از همین قابلیت گسترش است و این که بالاخره مردم می دانند نظام های امریکایی و اروپایی که در خیال آنان جا افتاده است، کعبه ی آمال توده های آگاه و به پا خاسته نیست، بلکه عامل گرفتاری، جنگ ، فقر و نا امنی جهانی است.
بله! درست است که وال استریت، امن تر از میدان انقلاب و میدان التحریر است و درست است که نظام سرمایه داری، اجازه اعتراض را بیشتر از نظام های خودکامه می دهد و قدرت تحملش بالاتر است، اما اینها همه اولا به دلیل همان مبارزه ی طولانی توده های مردم برای دموکراسی، عدالت، آزادی بیان و تشکل بوده است که اکنون نیز برای بقیه ی خواست ها ادامه دارد و ثانیا همین لیبرال دموکراسی غرب؛ وقتی ببیند کار چالش توده ها دارد بالا می گیرد، به سبعانه ترین و ریاکارانه ترین تدبیرهای ضد انسانی، دست خواهد زد. نمونه های زیادی را در تاریخ معاصر دیده ایم.
اکنون ایالات متحده، سالانه بیش از هزار میلیارد دلار هزینه ی نظامی دارد. این یعنی 3400 دلار برای هر امریکایی. این رقم در چند سال می تواند فقر را در افریقا ریشه کن کند و می تواند بیسوادی را محو کند. این رقم می تواند کودکان جهان را از فقر و کار و شکنجه برهاند. اینها را جنبش وال استریت می داند، اما نولیبرال های وطنی، به طرز غیرانسانی و هدفدار، ناتوان تر از آنند که بدانند. اگر فقط آن یک میلیون نفر بسیار بالا نشین در امریکا بدانند که جنگ را نمی توان با اجیر کردن بیکاران و مهاجران مفلوک و نیازمندان با ظاهرسازی داوطلبانه، مداخله ی بشردوستانه و حذف نظام اجباری پیش برد، بلکه باید با نظام وظیفه ی عمومی شامل حال خانواده های خود آنان انجام داد، انگاه این چنین پرده دری نوفاشیستی- نولیبرالی- نومحافظه کاری بی شرمانه شان را علنی نمی کردند.
می دانیم در امریکا همگان، و از جمله و خطرناک تر از همه، نوجوانان و جوانان، حق حمل اسلحه را دارند- آن هم در سرزمینی که پر از تولید آثار رسانه ای خشونت بار و خونبار است- و آزادی جنسی هم در حد بهشت همیشه برهنه ها وجود دارد، اما حق بیمه اجتماعی و حق رها شدن از ننگ فقر و تنگدستی و بیچارگی، تقریبا هیچ کجا رعایت نمی شود. باج هایی که تحت عنوان آزادی، حقوق همجنس گرایان، روابط خصوصی، اجازه ی فعالیت اقتصادی،حقوق زنان و حقوق اقلیت ها داده می شوند، در واقع چیزهایی نیستند که در آماج حرکت اجتماعی اصیل قرار دارند، بلکه حرکت هایی اند فرد گرایانه و برای خدشه دار کردن حقوق اجتماعی و منحرف ساختن آن از آنچه به نیاز واقعی بشری مربوط می شود.
صحبتم را با قطعه شعری پایان می دهم:
زلال آب از آوند کوه
تا به نای چشمه سار
دوباره جاری شد
بوی خاک، رطوبت سبزه زار
عشق بازی گنجشکان
سر به هوایی آهوان
خیز خرگوشان
شوخی گل نقش پوشان
همه بی درنگی
از کمون ِ صحرا بیرون شدند.
با سپاس از شکیبایی شما
آذر 1390
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
• علیرضا ثقفی خراسانی در جریان مراسم روز جهانی کارگر ۱۳۸۸ در پارک لاله بازداشت شد و در شعبه ی ۲۸ دادگاه انقلاب به ۳ سال حبس تعزیری محکوم گردیده است ...
علیرضا ثقفی برای گذراندن مدت محکومیت خود به زندان فرا خوانده شد.
به گزارش کانون مدافعان حقوق کارگر؛ مطابق متن اخطاریه ای که برای ضامن وی ارسال شده است ثقفی باید ظرف مدت ۲۰ روز، از تاریخ رویت اخطاریه (۱۶ آذرماه ۱٣۹۰) نسبت به معرفی علیرضا ثقفی اقدام نمایند. این درحالی است که حکم دادگاه تجدید نظر به او یا وکیلش ابلاغ نشده است.
علیرضا ثقفی خراسانی در جریان مراسم روز جهانی کارگر ۱٣٨٨ در پارک لاله بازداشت شد و در شعبه ی ۲٨ دادگاه انقلاب به ٣ سال حبس تعزیری محکوم گردیده است.
به گزارش کانون مدافعان حقوق کارگر؛ مطابق متن اخطاریه ای که برای ضامن وی ارسال شده است ثقفی باید ظرف مدت ۲۰ روز، از تاریخ رویت اخطاریه (۱۶ آذرماه ۱٣۹۰) نسبت به معرفی علیرضا ثقفی اقدام نمایند. این درحالی است که حکم دادگاه تجدید نظر به او یا وکیلش ابلاغ نشده است.
علیرضا ثقفی خراسانی در جریان مراسم روز جهانی کارگر ۱٣٨٨ در پارک لاله بازداشت شد و در شعبه ی ۲٨ دادگاه انقلاب به ٣ سال حبس تعزیری محکوم گردیده است.
اجلاس امشب رهبران اروپا، آخرین فرصت برای نجات منطقه یورو
اجلاس رهبران اروپا برای اتخاذ سیاست های جدید مالی و مقابله با بحران اقتصادی شامگاه امروز در بروکسل آغاز میگردد. آگاهان اقتصادی اجلاس امشب و فردای رهبران اروپا در بروکسل را آخرین فرصت اروپا برای اجتناب از هم پاشیدگی منطقه یورو تلقی می کنند.
در آستانه گردهم آیی امشب رهبران اروپا، منطقه یورو از نقطه نظر مالی و اقتصادی به مرز های انفجار رسیده است. آژآنس جهانی ارزش یابی اعتبار کشورها و شرکت ها، "استاندارد اند پورز" تمامی کشورها و بانک های منطقه یورو را تحت نظارت با نگرش منفی قرار داده است. در صورتیکه رهبران منطقه یورو در اجلاس امشب و فردای خود نتوانند راه حل بهینه ای برای برون رفت از بحران یافته و بازار های مالی جهانی را نسبت به تصمیمات خود متقاعد نمایند، مخاطرات مالی و اقتصادی بزرگی تمامی منطقه یورو را به از هم پاشیدگی تهدید خواهد کرد.
با توجه به این تهدید ها، آگاهان اقتصادی اجلاس امشب و فردای رهبران اروپا در بروکسل را آخرین فرصت اروپا برای اجتناب از هم پاشیدگی منطقه یورو تلقی می کنند.
نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه و آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان که به اتفاق هسته مرکزی تلاش های منطقه یورو برای خروج از بحران را سازمان می دهند در دیدار روز گذشته در بروکسل، جزئیات پیشنهادات خود در رابطه با سیاست های مالی اروپا را برای کنترل بحران بدهی های دولت های اروپا را اعلام کردند. این دو، ضمن ارائه پیشهادات برای تغییرات عمده در پیمان اتحادیه اروپا، خواستار کنترل و هماهنگی در تظیم بودجه دولت های عضو منطقه یورو شده اند.
با توجه به این تهدید ها، آگاهان اقتصادی اجلاس امشب و فردای رهبران اروپا در بروکسل را آخرین فرصت اروپا برای اجتناب از هم پاشیدگی منطقه یورو تلقی می کنند.
نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه و آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان که به اتفاق هسته مرکزی تلاش های منطقه یورو برای خروج از بحران را سازمان می دهند در دیدار روز گذشته در بروکسل، جزئیات پیشنهادات خود در رابطه با سیاست های مالی اروپا را برای کنترل بحران بدهی های دولت های اروپا را اعلام کردند. این دو، ضمن ارائه پیشهادات برای تغییرات عمده در پیمان اتحادیه اروپا، خواستار کنترل و هماهنگی در تظیم بودجه دولت های عضو منطقه یورو شده اند.
ادامه اعتراض در روسیه؛ پوتین کلینتون را به تحریک معترضان متهم کرد
در حالی که «هزاران نفر» برای ادامه اعتراضات در روسیه اعلام آمادگی کردهاند، ولادیمیر پوتین، نخست وزیر این کشور و هدف اصلی تظاهرات اعتراضی، روز پنجشنبه در نخستین واکنش خود به حوادث اخیر در مسکو ایالات متحده را متهم کرد که به اعتراضات دامن میزند.
آقای پوتین در این اتهامزنی مشخصا به هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه در دولت باراک اوباما، اشاره و او را متهم کرد که به مخالفان کرملین، مقر دولت روسیه، «علامت داده است» که اعتراضات را شروع کنند.
تظاهرات اعتراضی گسترده در مسکو، پایتخت روسیه، با اعتراض مخالفان حکومت و اپوزیسیون این کشور به نتیجه انتخابات اخیر مجلس روسیه آغاز شد.
مخالفان حکومت دیمیتری مدودیف و ولادیمیر پوتین در روسیه میگویند که نتیجه انتخابات مجلس دستکاری شده تا محبوبیت حزب آقای پوتین با عنوان «روسیه متحد» زیاد جلوه کند.
این در حالی است که نتیجه انتخابات روز یکشنبه در روسیه حاکی از افت شدید محبوبیت حزب ولادیمیر پوتین به زیر ۵۰ درصد و از دست رفتن تعداد قابل توجهی از کرسیهای این حزب در مجلس روسیه است.
در همین حال روزنامه بریتانیایی گاردین روز پنجشنبه در گزارشی با تکیه بر واکنشهای مردم در سایتهای اجتماعی خبر داد که «دهها هزار نفر» برای ریختن به خیابانها در روزهای تعطیل پایان هفته و اعتراض به حکومت ولادیمیر پوتین اعلام آمادگی کردهاند.
در پی ادامه اعتراضات بهویژه در شهر مسکو، پایتخت، پوتین و مدودیف برای بررسی وضعیت با شورای امنیت ملی کشور تشکیل جلسه دادهاند.
از سوی دیگر روزنامه گاردین میگوید که در حال حاضر معترضان در بیش از ۸۰ شهر در روسیه در حال سازماندهی تظاهرات در این کشور هستند.
در واکنش به این رویدادهاست که نخست وزیر روسیه که قدرتمندترین مرد این کشور نیز محسوب میشود وزیر خارجه آمریکا را متهم کرده و گفته است: «او زمینه را برای بعضی از اعضای اپوزیسیون چید، به آنها علامت داد، آنها هم علامت را گرفتند و کارشان را آغاز کردند.»
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، روز سهشنبه با انتقاد دوباره از انتخابات مجلس در روسیه گفت: «رایدهندگان روس مستحق آن هستند که در مورد تقلب و تخلفات انتخاباتی تحقیقات کاملی صورت بگیرد.»
به دنبال این اظهارات بود که میخاییل گورباچف، رهبر سابق شوروی، نیز کار را بر مقامات کرملین دشوارتر کرد و روز چهارشنبه از آنها خواست که نتیجه انتخابات را باطل اعلام کرده و انتخاباتی دیگر برگزار کنند.
آقای گورباچف در گفتوگو با خبرگزاری اینترفاکس روسیه گفت که مقامات کرملین «باید بپذیرند که تقلب فراوان صورت گرفته و صندوقها را پر کردهاند».
به گزارش گاردین، بیش از ۱۶ هزار نفر در وبسایت فیسبوک اعلام کردهاند که روز شنبه در میدان انقلاب مسکو در نزدیکی کاخ کرملین برای اعتراض گرد هم خواهند آمد. بیش از پنج هزار نفر نیز اعلام آمادگی کردهاند که در شهر سن پترزبورگ دست به چنین اعتراضی بزنند.
آقای پوتین در این اتهامزنی مشخصا به هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه در دولت باراک اوباما، اشاره و او را متهم کرد که به مخالفان کرملین، مقر دولت روسیه، «علامت داده است» که اعتراضات را شروع کنند.
تظاهرات اعتراضی گسترده در مسکو، پایتخت روسیه، با اعتراض مخالفان حکومت و اپوزیسیون این کشور به نتیجه انتخابات اخیر مجلس روسیه آغاز شد.
مخالفان حکومت دیمیتری مدودیف و ولادیمیر پوتین در روسیه میگویند که نتیجه انتخابات مجلس دستکاری شده تا محبوبیت حزب آقای پوتین با عنوان «روسیه متحد» زیاد جلوه کند.
این در حالی است که نتیجه انتخابات روز یکشنبه در روسیه حاکی از افت شدید محبوبیت حزب ولادیمیر پوتین به زیر ۵۰ درصد و از دست رفتن تعداد قابل توجهی از کرسیهای این حزب در مجلس روسیه است.
در همین حال روزنامه بریتانیایی گاردین روز پنجشنبه در گزارشی با تکیه بر واکنشهای مردم در سایتهای اجتماعی خبر داد که «دهها هزار نفر» برای ریختن به خیابانها در روزهای تعطیل پایان هفته و اعتراض به حکومت ولادیمیر پوتین اعلام آمادگی کردهاند.
در پی ادامه اعتراضات بهویژه در شهر مسکو، پایتخت، پوتین و مدودیف برای بررسی وضعیت با شورای امنیت ملی کشور تشکیل جلسه دادهاند.
از سوی دیگر روزنامه گاردین میگوید که در حال حاضر معترضان در بیش از ۸۰ شهر در روسیه در حال سازماندهی تظاهرات در این کشور هستند.
در واکنش به این رویدادهاست که نخست وزیر روسیه که قدرتمندترین مرد این کشور نیز محسوب میشود وزیر خارجه آمریکا را متهم کرده و گفته است: «او زمینه را برای بعضی از اعضای اپوزیسیون چید، به آنها علامت داد، آنها هم علامت را گرفتند و کارشان را آغاز کردند.»
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، روز سهشنبه با انتقاد دوباره از انتخابات مجلس در روسیه گفت: «رایدهندگان روس مستحق آن هستند که در مورد تقلب و تخلفات انتخاباتی تحقیقات کاملی صورت بگیرد.»
به دنبال این اظهارات بود که میخاییل گورباچف، رهبر سابق شوروی، نیز کار را بر مقامات کرملین دشوارتر کرد و روز چهارشنبه از آنها خواست که نتیجه انتخابات را باطل اعلام کرده و انتخاباتی دیگر برگزار کنند.
آقای گورباچف در گفتوگو با خبرگزاری اینترفاکس روسیه گفت که مقامات کرملین «باید بپذیرند که تقلب فراوان صورت گرفته و صندوقها را پر کردهاند».
به گزارش گاردین، بیش از ۱۶ هزار نفر در وبسایت فیسبوک اعلام کردهاند که روز شنبه در میدان انقلاب مسکو در نزدیکی کاخ کرملین برای اعتراض گرد هم خواهند آمد. بیش از پنج هزار نفر نیز اعلام آمادگی کردهاند که در شهر سن پترزبورگ دست به چنین اعتراضی بزنند.
سانسور و خودسانسوری؛ ترس پنهان در ذهن و جان نویسنده ایرانی
سيزدهم آذرماه روزی است که از سوی کانون نويسندگان ايران و به مناسبت وقوع قتل های زنجيره ای نويسندگان و روشنفکران در سال ۱۳۷۷، روز مبارزه با سانسور ناميده شده است.
سانسور اما؛ تنها به حذف کلماتی در کتابی نمی انجامد. سانسور، بنيان های خلاقيت يک جامعه را هدف قرار می دهد.
سانسور، ترس را بر ذهن پنهان خالقان آثار مستولی می کند؛ و ذهن ترس خورده، ذهن تحقير شده ای است که معلوم نيست بتواند با تمام توانايی اش به آفرينش بپردازد. چه در حوزه نوشتار و چه در حوزه های ديگری چون موسيقی و سينما و نمايش. در برنامه این هفته «نمای دور، نمای نزدیک» به بررسی رابطه خلاقيت و سانسور می پردازيم.
با آنکه کمتر کسی را می توان يافت که مميزی و سانسور را رد نکند، اما گاه می توان باورهای پنهانی در جوامع سانسورزده يافت که معتقد است تنگنای سانسور باعث رشد خلاقيت می شود. دليل آن را نيز انبوه نويسندگان مهاجر به جوامع آزاد می دانند که دچار توقف در آفرينش شده اند. آيا اين باور پای در واقعيت دارد؟
داستانی در مورد نيما يوشيج تعريف می کنند که نمی دانم تا چه حد صحت دارد؟ می گويند که بعد از کودتای ۲۸ مرداد گفت، من خيلی خوشحالم که حالا می توانم جوری شعر بگويم که پاسبان ها نفهمند. بايد بدانيم که اين عادت که «ما جوری حرف بزنيم که ديگران نفهمند» از کجا ريشه گرفته است؟
يعنی يک نوع خلاقيتی که وجود دارد در اين مسير و کانال ممارست و تمرين دارد. به معنای اينکه با رمز و راز سخن گفتن، تبديل به يک منش و يک عادت می شود و وقتی در شرايطی قرار بگيرد که بخواهد آزادانه صحبت کند، دچار مشکل می شود.»
همين نکته را از عباس صفاری، شاعر ايرانی ساکن آمريکا که آثارش در يک دهه اخير در ايران با استقبال روبرو شده است، می پرسم.
عباس صفاری: مقداری از آن به خاطر اين است که وقتی شاعر يا نويسنده ای در يک فضای سانسور زده کار می کند، بخش مهمی از تلاش اش را به اين اختصاص می دهد که چطور حرف اش را به صورت پوشيده و در لفافه و به صورت کنايه و استعاره بيان کند و طبعا در آن زمينه استاد می شود و تمام اسباب و اثاثيه آن کار را که لازم دارد ياد می گيرد.
وقتی به غرب می آيد ديگر به آن آلات و ادوات احتياجی ندارد. يعنی آن دانشی که کسب کرده است که چگونه حرفش را در لفافه بيان کند را ديگر لازم ندارد. طبعا اين شخص بايد از نو شروع کند. بايستی راه ديگری برای بيان خود پيدا کند که تاثيرگذار باشد و اين زمان بر است.»
محمدرضا نيکفر ، استاد فلسفه در آلمان معتقد است که سانسور به توليد يک منش می انجامد.
محمدرضا نیکفر: سانسور يک منشی ايجاد کرده که شايد اين منش تا پيش از اين برای ما جذاب بود. به خاطر تربيتی که داشتيم. خواندن حافظ و آن کنايه ها و آن اشاره ها و کسان زيادی مثل حافظ که در زندگی ما موثر بوده اند و به نوعی برای اين منش پشتوانه ايجاد می کردند.
ولی انسان مدرن نمی تواند با اين کنايه ها بسازد. هنرمندان و نويسندگان ما فقط در يک شکل بيانی ممارست می کنند و بهترين کارهای شان را در همان شکل خلق می کنند. اين مسئله به هيچ وجه، ديگر در دنيای مدرن ما قابل ستايش نيست.
نمی توانيم فقط با سانسور آن را توجيه کنيم. يعنی بگوييم که چون سانسور وجود دارد، پس اين منش هم وجود دارد. من می گويم که بخشی از اين مسئله به بی مايگی فرهنگی هم برمی گردد و همه مشکل از سانسور نيست.»
بيشترين فشار سانسور در ايران بر چه مواردی متمرکز است؟ عباس صفاری که آثارش را در ايران به چاپ رسانده در اين باره می گويد:
عباس صفاری: سانسور در ايران بر دو موضوع و مسئله حساس (استوار) است. يکی در بخش سياسی و به ويژه در بخش مذهبی که نبايد به شکل نمادی يا واقعی درباره ائمه اطهار، آيت الله ها و آن هايی که در راس حاکميت هستند، در آثار نويسندگان حضور داشته باشند. به ويژه در زمانی که نگاه انتقادی به آنها وجود دارد.
ديگری هم سانسور در مسائل اخلاقی با تکيه بر مسائل جنسی است. يا حساسيت نسبت به ادبيات «الفيه و شلفيه» که به آن ادبيات مستهجن می گويند.
از مجموعه آخر من اينها حدود ۳۰ تا ۳۵ صفحه را سانسور کردند. اما من نمی آيم خودم را سانسور کنم تا آنها ديگر اين ۳۰ صفحه را کم نکنند. بلکه من کار خودم را انجام می دهم و اگر اينها اين ۳۰ صفحه را برداشتند، من با شعر ديگری آن را جايگزين می کنم.»
يکی از تبعات سانسور، وادار کردن نويسنده جان به لب شده به مهاجرت اجباری است. اما در آن صورت؛ پيامدهای سانسور باز هم او را رها نمی کند. نخستين پيامدش توقف توليد اثر در حوزه فرهنگی است.
محمدرضا نيکفر: ايرانيانی که به عنوان نويسنده به خارج از کشور مهاجرت می کنند عمدتا دوره جوانی را پشت سر گذاشته اند. به اين معنا که ۳۰ سال به بالا دارند و توانايی شان برای انتگراسيون پايين است. چون پشتوانه انتگراسيون را ندارند.
مهمترين مسئله اين است که زبان بلد نيستند. و اينها نمی توانند با جامعه خارج از ايران يک رابطه خلاقانه داشته باشند و از ادبيات بيرون از ايران به خوبی استفاده کنند. زبانی که می آموزند در حدی نيست که بتوانند با توسل به آن بنويسند يا وارد گفت و گو با دوستان نويسنده از کشورهای ديگر بشوند و يا در دانشگاهها درس بخوانند يا تدريس کنند.
تعداد بسيار کمی از آنها می توانند اين مشکلات را از سر بگذرانند. مسئله ديگری که هست اشکالات فرهنگی در ميان ايرانيان خارج از کشور است. واقعيت اين است که ايرانی برای کتاب پول نمی دهد. رونق کتابفروشی های ايرانی بسيار کم است. وقتی نويسنده اين وضعيت را مشاهده می کند و مورد حمايت قرار نمی گيرد، طبعا ناچار است که برود به کارهای ديگری دست بزند. طبعا دچار فشار روانی می شود.»
عباس صفاری، شاعر و نويسنده نيز، وضعيت نويسنده خارج شده از کشور سانسور زده را چنين توضيح می دهد:
عباس صفاری: زبان فارسی يک زبان بين المللی نيست و يک زبان مهجور است. هنرمندان ما به ويژه آن کسانی که مهاجرت می کنند نيز از موقعيت مالی مناسبی برخوردار نيستند که احتياج به کار کردن نداشته باشند. اين است که وقتی مهاجرت می کنند، در درجه اول به دليل محدوديت هايی که در ايران اعمال می شده است، به شدت تحت تاثير آن چه که می بينند قرار می گيرند و بالانس ذهنی شان در واقع به هم می خورد. تا بتوانند اين بالانس و تعادل را دوباره به دست بياورند، ده سال به طول می انجامد.
برخی اوقات اين ده سال زمان بسياری زيادی است و اينها را از هدفی که داشته اند کاملا دور می کند. به همين دليل است که من به ندرت کسی را ديده ام که در اين موقعيت ها به خارج از ايران مهاجرت کند و در خارج از کشور هم موفق باشد.»
سانسور قربانی اش را به ندرت رها می کند. محيط می تواند تغيير کند. سالها هم بگذرد. اما منشی که سرزمين سانسور زده طی ساليان دراز توليد کرده است، همچنان باقی می ماند.
محمدرضا نيکفر در اين باره می گويد: ما چون به اندازه کافی فرهنگ دوست و فرهنگ پرور نيستيم، يک رژيم می تواند بيايد و ۲۰ سال سانسور را اعمال کند و مردم هم آن را تحمل کنند.
تاثير سانسور زبان بستگی است. و اين زبان بستگی باقی می ماند. زبان بستگی است که در نهايت باعث ادامه پيدا کردن سانسور می شود. اين طور هم نيست که وقتی سانسور برطرف شد، به يکباره زبان ها گشوده شود و اين زبان ها بتوانند به طور دقيق مسائل شان را بيان کنند.
احيانا وقتی در جلسات ايرانی در خارج از کشور هم می نشينيد، با يک مشکل جدی مواجه می شويد و آن هم اين است که اکثر افراد شرکت کننده بلد نيستند سوال کنند و تا بخواهند موضوع را بيان کنند به يکباره حالت پرخاش به خود می گيرند و اين پرخاش منجر به اين می شود که نتوانند منظورشان را بيان کنند.
اين امر نشان دهنده يک کمپلکس (پیچیدگی) عجيبی است که از مدرسه شروع می شود، در جامعه و مدرسه ادامه پيدا می کند و در حزب سياسی و فعاليت اجتماعی ادامه می يابد و زبان بستگی در نهايت اين مشکلات را ايجاد می کند و باعث می شود که کمينيکاسيون (ارتباط) هم خوب پيش نرود و کار به پرخاش و طعنه و ايهام بکشد و زبان روشنی وجود نداشته باشد که انسان ها بتوانند با آن تبادل انديشه کنند.»
اما چرا نويسندگان برخی سرزمين های فاقد آزادی بيان پس از خروج از سرزمين های خود متوقف نمی شود؟
خوليو کورتاسار، داستان نويس آرژانتينی، بهترين آثارش را در فرانسه نوشت. و نيز ميلان کوندرا، نويسنده چک از آن جمله اند.
عباس صفاری در اين باره چنين می گويد: کورتاسار يا نويسندگان آرژانيتی که به پاريس هجرت کرده اند به زبانی صحبت می کنند که به هر حال از شاخه های زبان لاتين است. اينها از نظر مذهبی هم يا کاتوليک يا پروتستان هستند. فاصله فقط در اين است که جامعه ای که به آن هجرت کرده اند، نسبت به آمريکای لاتين پيشرفته تر است.
طبعا اينها خيلی سريع اين فاصله را پر می کنند. ولی ما وقتی از جامعه ايران هجرت می کنيم، از جامعه ای می آييم که هنوز هم تا حدودی فرهنگ فئودالی بر آن حکمفرماست.
از همه مهمتر در اين ميان مسئله زبان است. آنهايی که از آمريکای جنوبی هجرت می کنند، اکثرا به زبان های بين المللی مسلط اند. به عنوان نمونه به بورخس اشاره می کنم که در اواخر عمرش، دوستش کتاب های ايرلندی را که به زبان قرن پنجم ايرلندی نوشته شده بود به او می داد تا بخواند و او می رفت زبان های کهنه و قديم و کهن اروپايی را می آموخت و بر زبان های روز اروپا مثل فرانسه و انگلیسی کاملا مسلط بود. ما يک چنين هنرمندی تا به حال در ايران نداشته ايم.»
بنابر اين سانسور نه فقط برشی در زمانه ای خاص را تحت تاثير خود قرار می دهد، بلکه تبعات و پيامدهای ماندگار فرهنگی ايجاد می کند. تبعاتی که دکتر محمدرضا نيکفر، استاد فلسفه به آن «زبان بستگی» می گويد.
به اعتقاد او، به دلايل بسيار، ملت ها بايد امر سانسور و مقابله با آن را بسيار جدی بگيرند.
محمدرضا نیکفر: به اين اعتبار ما بايد سانسور را جدی بگيريم که سانسور گلوی کمينيکاسيون و گفت وگوی ما را می گيرد. سانسور جلوی اظهار نظر خلاق و آزادانه ما را سد می کند. به تدريج اين زبان بستگی هی بيشتر و بيشتر و بيشتر می شود، به طوری که وقتی زبان به تدريج بسته شد، توانايی ها و خلاقيت ها وارد عرصه های ديگری می شود.
بدين معنا که مجموعه فساد و ابتذال در فرهنگ گسترش پيدا می کند، روابط انسان ها را تخريب می کند و چيزی از فرهنگ ديگر توليد نمی شود.
سانسور اما؛ تنها به حذف کلماتی در کتابی نمی انجامد. سانسور، بنيان های خلاقيت يک جامعه را هدف قرار می دهد.
سانسور، ترس را بر ذهن پنهان خالقان آثار مستولی می کند؛ و ذهن ترس خورده، ذهن تحقير شده ای است که معلوم نيست بتواند با تمام توانايی اش به آفرينش بپردازد. چه در حوزه نوشتار و چه در حوزه های ديگری چون موسيقی و سينما و نمايش. در برنامه این هفته «نمای دور، نمای نزدیک» به بررسی رابطه خلاقيت و سانسور می پردازيم.
با آنکه کمتر کسی را می توان يافت که مميزی و سانسور را رد نکند، اما گاه می توان باورهای پنهانی در جوامع سانسورزده يافت که معتقد است تنگنای سانسور باعث رشد خلاقيت می شود. دليل آن را نيز انبوه نويسندگان مهاجر به جوامع آزاد می دانند که دچار توقف در آفرينش شده اند. آيا اين باور پای در واقعيت دارد؟
برنامه «نمای دور، نمای نزدیک» درباره سانسور در ایران با حضور محمدرضا نیکفر و عباس صفاری
محمد رضا نيکفر استاد فلسفه در آلمان: برخی اوقات اين سخن شنيده می شود که سانسور باعث خلاقيت می شود. اين حرف فقط می تواند يک غلو بامزه باشد. اگر بخواهيم آن را جدی بگيريم، سخن ياوه ای است و به نوعی در آن از سانسور ستايش می شود.داستانی در مورد نيما يوشيج تعريف می کنند که نمی دانم تا چه حد صحت دارد؟ می گويند که بعد از کودتای ۲۸ مرداد گفت، من خيلی خوشحالم که حالا می توانم جوری شعر بگويم که پاسبان ها نفهمند. بايد بدانيم که اين عادت که «ما جوری حرف بزنيم که ديگران نفهمند» از کجا ريشه گرفته است؟
يعنی يک نوع خلاقيتی که وجود دارد در اين مسير و کانال ممارست و تمرين دارد. به معنای اينکه با رمز و راز سخن گفتن، تبديل به يک منش و يک عادت می شود و وقتی در شرايطی قرار بگيرد که بخواهد آزادانه صحبت کند، دچار مشکل می شود.»
عباس صفاری: مقداری از آن به خاطر اين است که وقتی شاعر يا نويسنده ای در يک فضای سانسور زده کار می کند، بخش مهمی از تلاش اش را به اين اختصاص می دهد که چطور حرف اش را به صورت پوشيده و در لفافه و به صورت کنايه و استعاره بيان کند و طبعا در آن زمينه استاد می شود و تمام اسباب و اثاثيه آن کار را که لازم دارد ياد می گيرد.
وقتی به غرب می آيد ديگر به آن آلات و ادوات احتياجی ندارد. يعنی آن دانشی که کسب کرده است که چگونه حرفش را در لفافه بيان کند را ديگر لازم ندارد. طبعا اين شخص بايد از نو شروع کند. بايستی راه ديگری برای بيان خود پيدا کند که تاثيرگذار باشد و اين زمان بر است.»
محمدرضا نيکفر ، استاد فلسفه در آلمان معتقد است که سانسور به توليد يک منش می انجامد.
محمدرضا نیکفر: سانسور يک منشی ايجاد کرده که شايد اين منش تا پيش از اين برای ما جذاب بود. به خاطر تربيتی که داشتيم. خواندن حافظ و آن کنايه ها و آن اشاره ها و کسان زيادی مثل حافظ که در زندگی ما موثر بوده اند و به نوعی برای اين منش پشتوانه ايجاد می کردند.
ولی انسان مدرن نمی تواند با اين کنايه ها بسازد. هنرمندان و نويسندگان ما فقط در يک شکل بيانی ممارست می کنند و بهترين کارهای شان را در همان شکل خلق می کنند. اين مسئله به هيچ وجه، ديگر در دنيای مدرن ما قابل ستايش نيست.
نمی توانيم فقط با سانسور آن را توجيه کنيم. يعنی بگوييم که چون سانسور وجود دارد، پس اين منش هم وجود دارد. من می گويم که بخشی از اين مسئله به بی مايگی فرهنگی هم برمی گردد و همه مشکل از سانسور نيست.»
بيشترين فشار سانسور در ايران بر چه مواردی متمرکز است؟ عباس صفاری که آثارش را در ايران به چاپ رسانده در اين باره می گويد:
عباس صفاری: سانسور در ايران بر دو موضوع و مسئله حساس (استوار) است. يکی در بخش سياسی و به ويژه در بخش مذهبی که نبايد به شکل نمادی يا واقعی درباره ائمه اطهار، آيت الله ها و آن هايی که در راس حاکميت هستند، در آثار نويسندگان حضور داشته باشند. به ويژه در زمانی که نگاه انتقادی به آنها وجود دارد.
ديگری هم سانسور در مسائل اخلاقی با تکيه بر مسائل جنسی است. يا حساسيت نسبت به ادبيات «الفيه و شلفيه» که به آن ادبيات مستهجن می گويند.
از مجموعه آخر من اينها حدود ۳۰ تا ۳۵ صفحه را سانسور کردند. اما من نمی آيم خودم را سانسور کنم تا آنها ديگر اين ۳۰ صفحه را کم نکنند. بلکه من کار خودم را انجام می دهم و اگر اينها اين ۳۰ صفحه را برداشتند، من با شعر ديگری آن را جايگزين می کنم.»
يکی از تبعات سانسور، وادار کردن نويسنده جان به لب شده به مهاجرت اجباری است. اما در آن صورت؛ پيامدهای سانسور باز هم او را رها نمی کند. نخستين پيامدش توقف توليد اثر در حوزه فرهنگی است.
محمدرضا نيکفر: ايرانيانی که به عنوان نويسنده به خارج از کشور مهاجرت می کنند عمدتا دوره جوانی را پشت سر گذاشته اند. به اين معنا که ۳۰ سال به بالا دارند و توانايی شان برای انتگراسيون پايين است. چون پشتوانه انتگراسيون را ندارند.
مهمترين مسئله اين است که زبان بلد نيستند. و اينها نمی توانند با جامعه خارج از ايران يک رابطه خلاقانه داشته باشند و از ادبيات بيرون از ايران به خوبی استفاده کنند. زبانی که می آموزند در حدی نيست که بتوانند با توسل به آن بنويسند يا وارد گفت و گو با دوستان نويسنده از کشورهای ديگر بشوند و يا در دانشگاهها درس بخوانند يا تدريس کنند.
تعداد بسيار کمی از آنها می توانند اين مشکلات را از سر بگذرانند. مسئله ديگری که هست اشکالات فرهنگی در ميان ايرانيان خارج از کشور است. واقعيت اين است که ايرانی برای کتاب پول نمی دهد. رونق کتابفروشی های ايرانی بسيار کم است. وقتی نويسنده اين وضعيت را مشاهده می کند و مورد حمايت قرار نمی گيرد، طبعا ناچار است که برود به کارهای ديگری دست بزند. طبعا دچار فشار روانی می شود.»
عباس صفاری، شاعر و نويسنده نيز، وضعيت نويسنده خارج شده از کشور سانسور زده را چنين توضيح می دهد:
عباس صفاری: زبان فارسی يک زبان بين المللی نيست و يک زبان مهجور است. هنرمندان ما به ويژه آن کسانی که مهاجرت می کنند نيز از موقعيت مالی مناسبی برخوردار نيستند که احتياج به کار کردن نداشته باشند. اين است که وقتی مهاجرت می کنند، در درجه اول به دليل محدوديت هايی که در ايران اعمال می شده است، به شدت تحت تاثير آن چه که می بينند قرار می گيرند و بالانس ذهنی شان در واقع به هم می خورد. تا بتوانند اين بالانس و تعادل را دوباره به دست بياورند، ده سال به طول می انجامد.
برخی اوقات اين ده سال زمان بسياری زيادی است و اينها را از هدفی که داشته اند کاملا دور می کند. به همين دليل است که من به ندرت کسی را ديده ام که در اين موقعيت ها به خارج از ايران مهاجرت کند و در خارج از کشور هم موفق باشد.»
سانسور قربانی اش را به ندرت رها می کند. محيط می تواند تغيير کند. سالها هم بگذرد. اما منشی که سرزمين سانسور زده طی ساليان دراز توليد کرده است، همچنان باقی می ماند.
محمدرضا نيکفر در اين باره می گويد: ما چون به اندازه کافی فرهنگ دوست و فرهنگ پرور نيستيم، يک رژيم می تواند بيايد و ۲۰ سال سانسور را اعمال کند و مردم هم آن را تحمل کنند.
تاثير سانسور زبان بستگی است. و اين زبان بستگی باقی می ماند. زبان بستگی است که در نهايت باعث ادامه پيدا کردن سانسور می شود. اين طور هم نيست که وقتی سانسور برطرف شد، به يکباره زبان ها گشوده شود و اين زبان ها بتوانند به طور دقيق مسائل شان را بيان کنند.
احيانا وقتی در جلسات ايرانی در خارج از کشور هم می نشينيد، با يک مشکل جدی مواجه می شويد و آن هم اين است که اکثر افراد شرکت کننده بلد نيستند سوال کنند و تا بخواهند موضوع را بيان کنند به يکباره حالت پرخاش به خود می گيرند و اين پرخاش منجر به اين می شود که نتوانند منظورشان را بيان کنند.
اين امر نشان دهنده يک کمپلکس (پیچیدگی) عجيبی است که از مدرسه شروع می شود، در جامعه و مدرسه ادامه پيدا می کند و در حزب سياسی و فعاليت اجتماعی ادامه می يابد و زبان بستگی در نهايت اين مشکلات را ايجاد می کند و باعث می شود که کمينيکاسيون (ارتباط) هم خوب پيش نرود و کار به پرخاش و طعنه و ايهام بکشد و زبان روشنی وجود نداشته باشد که انسان ها بتوانند با آن تبادل انديشه کنند.»
اما چرا نويسندگان برخی سرزمين های فاقد آزادی بيان پس از خروج از سرزمين های خود متوقف نمی شود؟
خوليو کورتاسار، داستان نويس آرژانتينی، بهترين آثارش را در فرانسه نوشت. و نيز ميلان کوندرا، نويسنده چک از آن جمله اند.
عباس صفاری در اين باره چنين می گويد: کورتاسار يا نويسندگان آرژانيتی که به پاريس هجرت کرده اند به زبانی صحبت می کنند که به هر حال از شاخه های زبان لاتين است. اينها از نظر مذهبی هم يا کاتوليک يا پروتستان هستند. فاصله فقط در اين است که جامعه ای که به آن هجرت کرده اند، نسبت به آمريکای لاتين پيشرفته تر است.
طبعا اينها خيلی سريع اين فاصله را پر می کنند. ولی ما وقتی از جامعه ايران هجرت می کنيم، از جامعه ای می آييم که هنوز هم تا حدودی فرهنگ فئودالی بر آن حکمفرماست.
از همه مهمتر در اين ميان مسئله زبان است. آنهايی که از آمريکای جنوبی هجرت می کنند، اکثرا به زبان های بين المللی مسلط اند. به عنوان نمونه به بورخس اشاره می کنم که در اواخر عمرش، دوستش کتاب های ايرلندی را که به زبان قرن پنجم ايرلندی نوشته شده بود به او می داد تا بخواند و او می رفت زبان های کهنه و قديم و کهن اروپايی را می آموخت و بر زبان های روز اروپا مثل فرانسه و انگلیسی کاملا مسلط بود. ما يک چنين هنرمندی تا به حال در ايران نداشته ايم.»
بنابر اين سانسور نه فقط برشی در زمانه ای خاص را تحت تاثير خود قرار می دهد، بلکه تبعات و پيامدهای ماندگار فرهنگی ايجاد می کند. تبعاتی که دکتر محمدرضا نيکفر، استاد فلسفه به آن «زبان بستگی» می گويد.
به اعتقاد او، به دلايل بسيار، ملت ها بايد امر سانسور و مقابله با آن را بسيار جدی بگيرند.
محمدرضا نیکفر: به اين اعتبار ما بايد سانسور را جدی بگيريم که سانسور گلوی کمينيکاسيون و گفت وگوی ما را می گيرد. سانسور جلوی اظهار نظر خلاق و آزادانه ما را سد می کند. به تدريج اين زبان بستگی هی بيشتر و بيشتر و بيشتر می شود، به طوری که وقتی زبان به تدريج بسته شد، توانايی ها و خلاقيت ها وارد عرصه های ديگری می شود.
بدين معنا که مجموعه فساد و ابتذال در فرهنگ گسترش پيدا می کند، روابط انسان ها را تخريب می کند و چيزی از فرهنگ ديگر توليد نمی شود.
ایران: ایجاد سفارت مجازی آمریکا اعتراف به اشتباه است
کاخ سفید از فیلتر شدن «سفارت مجازی آمریکا» در ایران به شدت انتقاد کرد. این سفارتخانه مجازی که سهشنبه (۱۵ آذر/ ۶ دسامبر) برای برقراری ارتباط با ایرانیان افتتاح شده بود، ساعاتی بعد از دسترس کاربران ایرانی خارج شد.
انتقاد آمریکا از «حصار الکترونیکی» به دور ایران
کاخ سفید چهارشنبه مسدود شدن تارنمای سفارتخانه مجازی خود در ایران را نشان دیگری از «تعهد (مقامات) ایران به کشیدن حصاری الکترونیکی نظارت و سانسور به دور مردم ایران» خواند.
سخنگوی کاخ سفید، جی کارنی جمهوری اسلامی را با اشاره به «تلاش سازمانیافته (مقامات ایرانی) برای کنترل آنچه مردم ایران میبیند و میشنود، آنهم در قرن بیستویکم که تکنولوژی موجب توانمندی مردم سراسر جهان شده است»، این تلاش را محکوم به شکست دانست.
سخنگوی کاخ سفید تأکید کرد که آمریکا به برقراری ارتباط بر پایه احترام متقابل با مردم ایران مصمم است.
او در ادامه افزود: « دولت ایران باید به مردمش توضیح دهد چرا از توانایی دسترسی آنها به اطلاعات دلخواهشان هراس دارد.»
موضعگیری ایران پس از مسدود کردن سفارت مجازی
در مقابل سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران ایجاد سفارت مجازی آمریكا در ایران را«اعتراف دولت آمریكا به اشتباه بزرگ قطع روابط دو ملت و پشت كردن به ملت ایران» دانست.
رامین مهمانپرست پنجشنبه (۱۷ آذر/ ۸ دسامبر) گفت: «توسل دولت آمریكا به این اقدام، قبل از هر چیز در واقع اعتراف به اشتباه بزرگ دولت آمریكا در قطع روابط دو ملت و پشت نمودن به ملت ایران است.»
وی در ادامه تأکید کرد: «ابتكارات مجازی جبران كننده این اشتباه یا آنگونه كه اعلام شده است، انتقال دهنده پیام آمریكا به مردم ایران نخواهد بود.»
سخنگوی وزرات خارجه جمهوری اسلامی ایران به دولت آمریكا توصیه كرد که «با پند گرفتن از گذشته صادقانه بدنبال تغییر رویه و رویكرد خود در قبال ملت بزرگ ایران» باشد.
سخنان رامین مهمانپرست در حالی در رسانههای ایران منتشر شده است که حکومت جمهوری اسلامی ایران همواره به دشمنی خود با آمریکا بهعنوان «شیطان بزرگ» تأکید داشته اشت.
سفارت فیلتر شده ۳۰ سال پس از سفارت اشغال شده
روابط دیپلماتیک آمریکا و جمهوری اسلامی ایران در پس اشغال سفارت این کشور در تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ قطع شد. طی حمله به سفارتخانه آمریکا در تهران ۵۲ دیپلمات و کارمند سفارتخانه از نوامبر ۱۹۷۹ تا ژانویه ۱۹۸۱ به مدت ۴۴۴ روز به گروگان گرفته شدند.
با گذشت بیش از ۳۰ سال از این تاریخ، دولت باراک اوباما «سفارت مجازی در تهران» برای اطلاعرسانی به شهروندان ایرانی راهاندازی کرد. این سایت اینترنتی بیشتر خدمات اطلاعاتی یک سفارتخانه را عرضه میکند تا خدمات مرسوم کنسولی.
وزیر خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون در پیامی ویدیویی به مناسبت گشایش سفارتخانه مجازی خطاب به ایرانیان گفت: «از موقعی که روابط سیاسی میان ایالات متحده و ایران قطع شد، ما فرصتهای مهمی را برای گفتوگو با شما از دست دادهایم».
وزیر خارجه آمریکا افزود: «این پایگاهی برای ماست تا آزادانه با همدیگر ارتباط برقرار کنیم، به راحتی و بدون بیم درباره ایالات متحده، سیاستهای ما، فرهنگ ما و مردم آمریکا با هم گفتوگو کنیم».
متهم کردن آمریکا به نقض "حقوق بینالملل"
افتتاح تارنمای سفارتمجازی آمریکا برای ایرانیان با واکنش تند مقامات جمهوری اسلامی همراه شد.
درحالیکه شماری از نمایندگان مجلس شورای افتتاح این تارنما را «تلاش تازه آمریکا برای جاسوسی خواندند»، نایب رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی چهارشنبه (۱۶ آذر/ ۷ دسامبر) پیشبینی کرد که این سایت «حداکثر شش ماه تا یکسال فعالیت خواهد کرد.»
خبرگزاری فارس نیز یک روز پس از این تاریخ آمریکا را به «نقض حقوق بینالملل» متهم کرده است.
این خبرگزاری در توجیه اتهام خود با اشاره به ماده ۲ کنوانسیون ۱۹۶۱ وین در مورد حقوق دیپلماتیک و ماده ۲ کنوانسیون ۱۹۶۳ وین در مورد حقوق کنسولی، تأکید کرده است که "برقراری روابط کنسولی و دیپلماتیک" باید بر اساس رضایت متقابل صورت بگیرد.
در ادامه آمده است: «دولت آمریکا هم اکنون بدون رضایت و حتی علی رغم مخالفت جمهوری اسلامی تارنمای را تاسیس کرده است که رسما با عنوان حقوقی سفارت، خدماتی را ارائه میکند که کار ویژهکنسولگری است.»
در حالیکه آمریکا هدف از افتتاح «سفارتخانه مجازی درتهران» را اطلاعرسانی مستقیم به شهروندان ایرانی اعلام کرده است خبرگزاری فارس «فراهم کردن هر گونه امکاناتی هر چند حداقلی و در حد راهنمایی یا مانند آن» را در حوزه خدمات کنسولی دانسته که باید تابع مقررات کنوانسیون ۱۹۶۳ وین باشد.
حمله سهشنبه (۷ آذر/ ۲۹ نوامبر) به سفارت بریتانیا در تهران به دلیل "نقض آشکار کنوانسیون وین" از سوی شورای امنیت سازمان ملل محکوم شد.
رهبران آسیای میانه و رواج شدید کیش شخصیت
"ابرمرد تاجیک"، "ترکمنباشی"، "قهرمان خلق" قزاق از جمله القاب رایج برای رهبران کشورهای آسیایمیانه است. انگیزهی پرستش شخصیت رهبران و ترویج کیش شخصیت در آسیای میانه چه میتواند باشد؟ کارشناسان دراینباره چه میگویند؟
عجیبترین شخص در میان سران کشورهای آسیای میانه صفرمراد نیازاف، رئیس جمهور سابق ترکمنستان بود. برخی از فرمانهای او در کشورش هنوز هم حکم قانون را دارد. امامعلی رحمان، رئیس جمهور تاجیکستان ۲۰ کتاب نوشته است. نورسلطان نظربایف رهبر قزاقستان، برای مشاوره و نشان دادن چهرهای دمکرات از خود، روسای جمهور سابق کشورهای اروپائی را استخدام میکند.
رهبر قزاقستان، "قهرمان خلق" میشود
گروههای طرفدار نظربایف به دولت قزاقستان پیشنهاد کردند به خاطر خدمات رئیس جمهور این کشور، نشان "قهرمان خلق" به او اعطاء شود. بدنبال آن پارلمان قزاقستان مصوبهای برای اعطای مدال ویژه "قهرمان خلق" به نظربایف را تصویب کرد. کاسیموف، نخست وزیر این کشور که این مصوبه را امضاء میکرد، میگوید وی مهمترین قانون کشور را در طول زندگیاش امضا کرده است.
یکی از رهبران اپوزسیون کشورانتقاد میکند که تصمیم برای اعطای مدال قهرمان خلق نه از سوی دولت، بلکه از سوی مردم باید گرفته میشد. وی میگوید:« نظربایف نامزد جایزه نوبل شد و به او ندادند و حالا هم قرار است مدال قهرمان خلق را به او بدهند. این شاید نشانهی کنارهگیری او از حکومت هم باشد.»
پیش از این مدال قهرمان خلق را فقط توختارآوباکیراف، نخستین فضانورد قزاق و روزا باگلانوا خوانندهی مردمی این کشور دریافت کرده بودند.
رهبر تاجیکستان، "ابرمرد زمین و آسمان"
رشد کیش شخصیت و دادن القاب در تاجیکستان بویژه در سفرهای استانی رئیس جمهور بیشتر رواج پیدا کرده است. میرزانبی خالقزاد، رونامهنگار مقیم شهر دوشنبه که در زمینهی خانواده امامعلی رحمان تحقیق کرده، به دویچه وله چنین میگوید: «وقتی رحمان به ولایتها سفر میکند، تعریف و تمجیدها را مقامهای محلی نواحی و ولایات انجام میدهند تا پیش رحمان اعتباری پیدا کنند. کودکان مهدکودک را مجبور میکنند تا در توصیف رهبر تاجیکستان شعر بگویند».
میرزانبی میافزاید:« برای ستایش از رهبر تاجیکستان در میان نواحی مختلف کشور مسابقه است وامامعلی رحمان هم باتبسم از این شخصیتپرستی استقبال میکند.» در یکی از دیدارهای نواحی رئیس جمهور، کودک تاجیک در مقابل رحمان چنین میخواند:« تو ابرمرد زمین و آسمان، رهبر شایسته و مرد زمان در سیاست عاقل و فرزانهای، مثل آفتاب سماء یک دانهای».
۲۰ کتاب از امام علی رحمان
در کتابخانههای تاجیکستان میتوان ۲۰ اثر از امامعلی رحمان را یافت. رئیس جمهور تاجیکستان آثار تاریخی نوشته و "از آریان تا سامانیان" مشهورترین اثر اوست. مطالعهی این کتابها برای تاجیکان آزاد است. گرچه آثار رحمان در دانشگاهها تدریس نمیشود، اما دانشجویان در رسالههای علمی و تحقیقی خود از آثار رحمان به عنوان یکی از منابع علمی استفاده میکنند.
میرزانبی روزنامهنگار مقیم دوشنبه، ضمن مقایسه رهبر تاجیکستان با نیازاف چنین نتیجه میگیرد: «نیازاف در کیش شخصیت در دنیا شهرت پیدا کرد، اما در تاجیکستان یک حکومت خانوادگی روی کار آمده و اکنون گوی سبقت را از نیازاف هم ربوده است».
روحنامه رئیسجمهور در کتابهای درسی
"روحنامه" معروفترین اثر نیازاف، رئیس جمهور سابق ترکمنستان است که در مواد درسی مدارس و دانشگاههای کشور نیز گنجانده شده است.
بهنظر آق محمد ولساپار نویسنده ترکمنستانی مقیم سوئد وعضو شورای نویسندگان این کشور، یکی از عجیبترین کارهای نیازاف سرودن شعری در وصف برادری و دوستی جمهوری اسلامی ایران و ترکمنستان بوده است.
وی میگوید، شهروندن این کشور مجبورند برای دریافت گواهینامهی رانندگی کتاب روحنامه را امتحان دهند. روحنامه تاکنون به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده است. بسیاری از شرکتهای غربی برای امضای قراردادهای کلان و "خود شیرینی" کتاب نیازاف را ترجمه کردند.
شرکت آلمانی مرسدس بنز قسمت اول این کتاب را به زبان آلمانی ترجمه کرد. قسمت دوم ترجمهی روحنامه را شرکت زیمنس برعهده گرفت. ولی به دلیل انتقادهای شدید مدافعان حقوق بشر، این شرکتها مجبور شدند ترجمهی روحنامه را در اختیار عموم قرار ندهند. مدافعان حقوق بشر این دو شرکت آلمانی را به "حفظ رژیمهای دیکتاتوری آسیای میانه" متهم میکنند.
مجسمه و کتاب برای دو نماد کیش شخصیت
بهدنبال تغییر رهبری در ترکمنستان در سال ۲۰۰۶ تصاویر و مجسمههای نیازاف با رهبر جدید این کشور تعویض یافت و شخصیت پرستی همچنان ادامه یافت. رهبر جدید این کشور دستور ساختن مجسمههای افراد خانوادهی خود را هم صادر کرد. بردیمحمداف در آکادمی ارتش این کشور شخصا از مجسمه مالک قلی بردیمحمداف پدر بزرگ خود پردهبرداری کرد.
رهبر ترکمنستان در "یازغیت" روستای محل تولدش مدرسهای بنام پدرش دایرکرد و دستور داد مجسمه پدرش را بنانهند. وی ظرف ۵ سال ریاست جمهوری خود ۳ کتاب نوشت. بردی محمداف اخیرا ترانهی عاشقانهای بنام "برای تو ای گل سفیدم" را خواند. رسانههای کشور تبلیغات زیادی کردند که شعر و آهنگ این ترانه از خود رئیس جمهور بوده است.
دلایل رواج کیش شخصیت
میرزا نبی دربارهی علل رشد شخصیت پرستی میگوید: «فکرمیکنم رهبران این کشورها قصد دارند با کارهائی چون کتاب نویسی خود را به مردم نزدیک نشان دهند و به مدت طولانی در اریکهی قدرت بمانند». میرزانبی در ادامه صحبتهای خود به عدم حضور اپوزسیون در صحنه سیاسی کشورش اشاره میکند و چنین نتیجه میگیرد: «عدم حضور فعال مخالفان دولت در صحنهی سیاسی کشور به رهبران این کشورها اجازه میدهد، هرگونه که خواستند به کیش شخصیت روی بیاورند».
به گفتهی ولساپار نویسنده ترکمنستانی مقیم سوئد، ترویج کیش شخصیت در کشورهای آسیای میانه با فرهنگ و تاریخ قدیم این مردمان بیگانه است. وی به این هم اشاره میکند که این گونه پدیدهها نتیجهی حکومت یک نظام استبدادی ۷۰ ساله است. ولساپار نتیجه میگیرد، مادامالعمر بودن دورهی ریاست جمهوری در چهار کشورآسیای میانه، شخصیت پرستی را رواج داده است.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: جواد طالعی
دیلی تلگراف: مظنون اصلی استاکسنت، سازمان سیا است
روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن در شماره روز پنجشنبه ۸ دسامبر، ۱۷ آذر خود نوشت که مظنون اصلی در حمله ویروسی به پایگاه اتمی بوشهر در سال ۲۰۱۰ سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا، سیا است. این روزنامه به نقل از متخصصان نوشت، چنین حمله ماهرانه و پیچیدهای تنها میتواند با پشتیبانی ایالات متحده طراحی شده باشد.
ویروس استاکسنت برای حمله به پایگاه اتمی بوشهر به منظور کنترل چرخه سوخت هستهای و همچنین ایجاد خرابیهای فیزیکی طراحی شده است. "رالف لانگنر" متخصص امنیت سایبری که خبر این حمله را افشا کرد، به دیلی تلگراف گفته: «با استاکسنت ما فصل جدیدی را در تاریخ بشریت آغاز کردیم. حالا دیگر هیچ راهی برای توقف یا کنترل حملات سایبری وجود ندارد».
حمله استاکس نت ثابت کرد که نرم افزارها در بسیاری از مراکز صنعتی، آسیبپذیر و قابل حمله هستند. به نوشته دیلی تلگراف پس از حمله استاکسنت، علاقه به حملات سایبری در میان محققان و حملهکنندگان بالقوه افزایش یافته است.
در سال ۲۰۱۰ کرم کامپیوتری استاکسنت وارد سیستم رایانهای تاسیسات اتمی بوشهر شد و برای مدتی این تاسیسات را مختل کرد.
در همان زمان رسانههای غربی نوشتند که استاکسنت یک کرم کامپیوتری بسیار پیچیده است که با هدف تجسس و مختل کردن برنامه اتمی ایران نوشته شده. روزنامه نیویورک تایمز، مظنونان اصلی طراحی این کرم را سرویسهای اطلاعاتی اسراییل و آمریکا عنوان کرده بود.
مقامات ایرانی هرچند همان زمان اعلام کردند که با این کرم مقابله کردهاند، اما به قدرت تخریبی آن اذعان کردند. غلامرضا جلالی رئیس سازمان پدافند غیرعامل جمهوری اسلامی به خبرگزاری ایسنا گفت: «استاکسنت، صنعت ما را تحت تاثیر قرار داده و میتواند با برنامهریزی نرمافزارها و فرایندهای صنعتی، آنهم خارج از اراده ما، عوارض صنعتی زیادی ایجاد کند. البته ما تاکنون توانستهایم در بخشهای عمده آن را کنترل و خنثی کنیم».
به گفته رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، ویروس استاکسنت، بهرهبرداری از نیروگاه اتمی بوشهر را ۶ ماه به تعویق انداخت.
«مجلس هشتم معطل بودجه هفتم دولت احمدی نژاد»
روزنامه های شرق، جام جم، جمهوری اسلامی و کيهان گزارش داده اند که دولت محمود احمدی نژاد برای هفتمين سال متوالی از ارائه به موقع لايحه بودجه به مجلس شورای اسلامی خودداری کرده و «مجلس هشتم همچنان معطل بودجه هفتم» است.
روزنامه دنيای اقتصاد از افزايش نرخ تورم خبر داده و به نقل از مرکز آمار ايران، نرخ تورم آبان ماه را ۲۴.۸ درصد اعلام کرده است.
روزنامه «تهران امروز» تيتر يک و سرمقاله شماره پنج شنبه را به بازتاب راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» اختصاص داده و از قول علاء الدين بروجردی آن را «اقدام خصمانه» توصيف کرده است. همزمان روزنامه کيهان از هشدار نيروی انتظامی به کاربرانی خبر داده که به «تبليغات اينترنتی عليه نظام و مقامات عالی رتبه حکومتی» اقدام می کنند.
روزنامه شرق هم از قول معاون وزير آموزشوپرورش خبر داه که اين وزارتخانه قصد دارد «دوربين مداربسته در کلاسهای درس نصب کند.»
«مجلس هشتم معطل بودجه هفتم»
روزنامه های جام جم، شرق، جمهوری اسلامی و کيهان گزارش داده اند که دولت محمود احمدی نژاد برای هفتمين سال متوالی از ارائه به موقع لايحه بودجه به مجلس شورای اسلامی خودداری کرده و «مجلس هشتم همچنان معطل بودجه هفتم» است.
به نوشته روزنامه شرق، براساس قانون برنامه پنجم توسعه و آييننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، دولت بايد تا ۱۵ آذرماه هر سال لايحه بودجه سال آينده را به مجلس شورای اسلامی ارائه کند، اما به رغم پايان مهلت قانونی دولت احمدی نژاد هنوز لايحه بودجه سال ۹۱ را به مجلس ارائه نکرده است.
اين روزنامه نوشته است: «انگار آب ۱۵ آذر و لايحه بودجه سالانه توی يک جوی نمیرود. اصرار و پافشاری هم تاثيری ندارد که اگر داشت بايد بعد از هفت سال اثرش مشخص میشد» و «محمود احمدینژاد تاکنون شش لايحه بودجه را تقديم مجلس کرده است؛ يکی از يکی ديرتر و با تاخير بيشتر.»
روزنامه شرق همچنين نوشته است: «بودجه سالهای ۸۵، ۸۶ و ۸۷ به ترتيب با ۴۰، ۴۵ و ۳۲ روز تاخير به مجلس هفتم ارايه شد»، و «در مقابل بودجه سالهای ۸۸، ۸۹ و ۹۰ با ۵۳، ۴۹ و ۷۵ روز تاخير به دست مجلس هشتم رسيد» و حالا که «بودجه نويسی به خوان هفتم رسيده، تاخير همچنان ادامه دارد.»
روزنامه جمهوری اسلامی نيز با اشاره به اينکه مهلت قانونی ارائه لايحه بودجه سال ۹۱ به پايان رسيده اما دولت هنوز اين لايحه را ارائه نکرده است، خبر داده که دو نامه هيات ریيسه مجلس شورای اسلامی به محمد احمدی نژاد نيز برای ارائه به موقع لايحه بودجه «اثر نکرده است.»
اين روزنامه از قول شهاب الدين صدر نایب ریيس مجلس هشتم که از سوی هيات ریيسه مسئول رسيدگی به ارائه لايحه بودجه در موعد مقرر شده، نوشته است: «تا کنون دو نامه به فاصله يک ماه برای احمدینژاد فرستادهايم و يادآوری کردهايم که اين لايحه را در موعد مقرر به مجلس بفرستند» و حتی «در ديداری که با محمود احمدی نژاد داشتم، وی به بنده قول داد که لايحه بودجه را تا ۱۵ آذر به مجلس بياورند.»
روزنامه جمهوری اسلامی يادآوری کرده که از زمان به قدرت رسيدن احمدی نژاد، در دولتهای نهم و دهم «لايحه بودجه همه ساله با بيش از يک ماه تاخير به مجلس ارائه شده است»، و «کمترين تاخير دولت ۳۲ روز و بيشترين تاخير دولت ۷۵ روز بوده که رکورد اين تاخير در سال ۸۹ به ثبت رسيده است.»
روزنامه جام جم، وابسته به صدا و سيمای جمهوری اسلامی هم گزارش داده که محمد دهقان عضو هيات ریيسه مجلس هشتم با اعلام «پایان مهلت قانونی ارائه لايحه بودجه سال ۱۳۹۱ از سوی دولت» گفته است: «مجلس به دولت در اين زمينه مهلت اضافه نمیدهد و در صورتی که تا پايان آذر اين لايحه ارائه نشود بررسی آن به سال آينده موکول خواهد شد.»
اين عضو هيات ریيسه مجلس شورای اسلامی تاکيد کرده، «در صورتی که دولت در زمان قانونی لايحه بودجه سالانه را به مجلس ارائه کند، قوه مقننه نيز اين لايحه را قبل از انتخابات مجلس شورای اسلامی بررسی خواهد کرد» اما «در غير اين صورت قوه مقننه طبق قانون مانند سال گذشته چند دوازدهم بودجه را به تصويب میرساند تا دولت برای يک يا دو ماه سال آينده برنامه ريزی کند» و بررسی کامل لايحه بودجه به «پس از انتخابات دوره نهم مجلس» موکول می شود.
به نوشته روزنامه جام جم، محمد دهقان درباره دليل تاخير دولت در ارائه لايحه بودجه هم گفته است: «دولت با ارائه لوايح بودجه کلی تنها در صدد اخذ مجوز از مجلس است» و «دولت اخيرا عادت کرده به جای لايحه بودجه، اجازه نامهای کلی در قالب لايحه بودجه به مجلس ارائه کند تا اجازه داشته باشد هر کاری که میخواهد انجام دهد که البته مجلس به وظايف خود در اين خصوص عمل خواهد کرد.»
جام جم از قول اين عضو هيات ریيسه مجلس هشتم نوشته است: «تصوری نزد برخی در دولت وجود دارد که اگر مجلس در بررسی لايحه بودجه فرصت کمی داشته باشد لايحه مورد نظر دولت را بدون کم و کاست و با عجله به تصويب خواهد رساند، اما مجلس در سال ۸۹ با تصويب چند دوازدهم بودجه به دولت ثابت کرد با عجله و بدون کارشناسی لايحه بودجه را تصويب نخواهد کرد.»
روزنامه کيهان وابسته به جناح حاکم نيز از «اتمام مهلت قانونی برای ارائه لايحه بودجه» خبر داده اما از قول محمدحسين فرهنگی نوشته است: «طبق اطلاعاتی که ما داريم دولت در حال تلاش برای ارائه لايحه بودجه ۹۱ به مجلس شورای اسلامی است و اميدواريم دولت در اين امر تسريع کند.»
مرکز آمار ايران؛ نرخ تورم آبان ماه به ۲۴.۸ درصد رسيد
روزنامه دنيای اقتصاد از افزايش نرخ تورم خبر داده و به نقل از مرکز آمار ايران، نرخ تورم آبان ماه را ۲۴.۸ درصد اعلام کرده است.
به گزارش اين روزنامه، مرکز آمار ايران «نرخ تورم در آبان ماه را ۲۴.۸ درصد و تورم نقطه به نقطه در اين ماه را هم ۲۸.۱ درصد اعلام کرده است» که «نشان دهنده تداوم روند صعودی نرخ تورم است.»
اين روزنامه همچنين نوشته که «نرخ تورم در گروه خوراکیها با رشد ۳۴.۸ درصدی، يکی از بيشترين تاثيرات را در افزايش نرخ تورم در آبان ماه سال ۹۰ داشته است.»
روزنامه دنيای اقتصاد در عين حال خبر داده که «ابتدای هفته جاری محمود بهمنی ریيس کل بانک مرکزی نرخ تورم در آبان ماه را ۱۹.۸ درصد اعلام کرده بود» اما مرکز آمار ايران تاکيد کرده که نرخ تورم آبان ماه ۵ درصد بيش از نرخ تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی و برابر با ۲۴.۸ درصد است.
بنابر اعلام مرکز آمار ايران در ماههای اخير در ميان گروههای کالايی، بيشترين رشد مربوط به «گروه خوراکیها» و نيز «کالاها و خدمات متفرقه» بوده است که «در آبانماه ۹۰ نسبت به مدت مشابه سال قبل به ترتيب ۳۴.۸ و ۴۵.۴ درصد رشد داشتهاند.»
روزنامه دنيای اقتصاد با اشاره به اينکه «محاسبات نرخ تورم توسط مرکز آمار ايران نشان میدهد از ارديبهشت سال ۸۹ تاکنون، نرخ نقطه به نقطه تورم ماهانه از نرخ تورم رسمی بالاتر بوده است» نوشته که «وقوع چنين حالتی به معنی تمايل نرخ تورم در ماههای آتی به سمت نرخهای بالاتر است به طوری که از مردادماه ۸۹ تاکنون نيز نرخ تورم هر ماه رو به افزايش گذاشته است و از ۹.۷ درصد در مرداد ۸۹ به ۲۴.۸ درصد در آبانماه جاری رسيده است.»
به نوشته این روزنامه، «در سال ۹۰ رشد شاخص بهای کالاها از رشد شاخص بهای خدمات بيش از سه برابر بوده است به طوری که نرخ رشد بهای کالاها در ۱۲ ماه منتهی به آبان سالجاری، ۴۳.۱ درصد بوده است درحالی که نرخ رشد بهای خدمات در همين مدت، ۱۲.۳ درصد بوده است.»
دنیای اقتصاد همچنين خبر داده که سايت وابسته به احمد توکلی ریيس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در ارزيابی افزايش نرخ تورم نوشته است: «در ماههای اوليه اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها، دولت تلاش کرد از طريق اعمال فشار بر بازار، به زور قيمت کالاها و خدمات را کنترل کند، اما همچنانکه همه کارشناسان پيشبينی میکردند، اعمال فشار بر بازار فقط در مدت کوتاهی قابل دوام بود»، و به رغم هشدار اقتصاددانان درباره تورم زا بودن حذف پرشتاب يارانه ها، محمود احمدی نژاد و «تيم اقتصادی مطيع وی به اين هشدارها توجه نکردند و حتی احمدی نژاد در دهم بهمن ۸۹ ضمن تمسخر کارشناسان اقتصادی، وعده داده بود که از فروردين ۹۰ قيمتها کاهش خواهند يافت.»
واکنش ها به راه اندازی سفارت مجازی آمريکا
روزنامه تهران امروز تيتر يک و سرمقاله شماره پنج شنبه را به بازتاب داخلی راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» اختصاص داده و همزمان خبر داده که «سفارتخانه مجازی نيامده فيلتر شد.»
اين روزنامه وابسته به سازمان تبليغات اسلامی راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» را بخشی از «نبرد اطلاعاتی ايران و آمريکا» توصيف کرده و نوشته است: «با افتتاح رسمی سفارتخانه مجازی وزارت خارجه آمريکا، ايدههای مداخله جويانه وزير خارجه آمريکامحقق شد» و «وندی شرمن، مرد شماره سه وزارت امور خارجه آمريکا» ضمن «معرفی اين وب سايت»، و گفت که آمريکا با وجود «اختلافات بسيار جدی با دولت ايران» در صدد «گفت و گو با مردم عادی ايران است.»
روزنامه تهران امروز با اشاره به تاکيد وزارت خارجه آمريکا بر «گفت و گو با مردم ايران»، آن را «دنبال کردن سياست تاريخی آمريکا در تفکيک ملت و دولت ايران» توصيف کرده، و همچنين نوشته وزارت خارجه آمريکا اعلام کرده «دولت ايران» که «درهای جامعه خود را به روی جريان اطلاعات و انديشههای بينالمللی» بسته است، «در دنيای امروز که به طور روزافزون به تعامل گرايش دارد، محکوم به شکست است.»
به نوشته اين روزنامه، «سفارتخانه مجازی آمريکا در تهران هرچند در قالب ديپلماسی عمومی هم مطرح شده باشد، به صورت ضمنی حاکی از تلاش آمريکاييان برای باز کردن دريچهای به سوی بخشهای رسمی حکومت در ايران» و «نفوذ در مردم» ايران است.
اين روزنامه وابسته به سازمان تبليغات اسلامی البته همزمان ادعا کرده که «نفس حضور مجازی و ارتباط با مردم میتواند فضای مناسبی برای کسب اطلاعات و بازشدن باب جذب نيروی اطلاعاتی و جاسوس برای سرويسهای اطلاعاتی آمريکا را فراهم کند.»
علاء الدين بروجردی، ریيس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس هشتم، نيز طی سرمقاله ای در تهران امروز نوشته که وقتی خبر «هواپيمای بدون سرنشين آمريکا» را «در کنار تاسيس سفارتخانه مجازی اين کشور قرار می دهيم نمی توانيم بپذيريم که از سر تامين رفاه ملت ايران اقدامی صورت گرفته باشد.»
بروجردی تاسيس سفارت مجازی آمريکا به دو زبان انگليسی و فارسی را «اقدامی خصمانه» توصيف کرده و نوشته است: «شکی نيست که اقدامات خصمانه آنان عليه نظام جمهوری اسلامی ايران همچنان ادامه دارد.»
«هشدار به عاملان تبليغات اينترنتی عليه مقام های عاليرتبه نظام»
روزنامه کيهان از هشدار نيروی انتظامی به کاربرانی خبر داده که به «تبليغات اينترنتی عليه نظام و مقامات عالی رتبه حکومتی» اقدام می کنند.
به نوشته اين روزنامه وابسته به جناح حاکم، معاون اجتماعی پليس فناوری اطلاعات نيروی انتظامی «از برخورد با گردانندگان سايت های غيراخلاقی و عاملان فعاليت های تبليغاتی عليه مقدسات و اخلاق عمومی و مقامات عالی رتبه نظام در اينترنت خبر داده» و نوشته است: «نيروی انتظامی با عاملان فعاليت های تبليغاتی عليه مقدسات و اخلاق عمومی و مقامات عالی رتبه نظام در اينترنت برخورد قاطع خواهد کرد.»
محسن ميربهرسی که کيهان وی را معاون پليس فناوری اطلاعات نيروی انتظامی معرفی کرده همچنين از نگرانی اين نيرو از شبکه های اجتماعی در اينترنت خبر داده و گفته است: «اخيرا مرتکبان با استفاده از سايت ها و شبکه های اجتماعی رايگان اقدام به تبليغات سوء عليه مقدسات اسلامی، انتشار فيلم و تصاوير مستهجن و غيراخلاقی به منظور اشاعه فرهنگ فحشاء و بی بند وباری يا توهين به مقامات عالی رتبه نظام و نسبت دادن مطالب کذب به آنان می کنند.»
«نصب دوربين مداربسته در کلاسهای درس»
روزنامه شرق اظهارات معاون وزير آموزش و پرورش درباره «نصب دوربين مداربسته در کلاسهای درس» را مورد توجه قرار داده است.
اين روزنامه از قول فاطمه قربان، معاون آموزش ابتدايی وزير آموزش و پرورش نوشته است: «در حال حاضر برای کنترل دانشآموزان در مدارس در سالنها و بخشهای عمومی مدرسه از دوربينهای مداربسته استفاده می شود، اما در آينده اين دوربينها به داخل کلاسها برده میشود تا کنترل بيشتر و بهتری بر عملکرد آموزشی کلاسهای درس انجام شود.»
به نوشته روزنامه شرق، معاون وزير آموزش و پرورش همچنين گفته که برنامه اين وزارتخانه برای «نصب دوربين های مدار بسته در داخل کلاس ها» در جريان طرح «هوشمندسازی مدارس» انجام خواهد شد.
روزنامه دنيای اقتصاد از افزايش نرخ تورم خبر داده و به نقل از مرکز آمار ايران، نرخ تورم آبان ماه را ۲۴.۸ درصد اعلام کرده است.
روزنامه «تهران امروز» تيتر يک و سرمقاله شماره پنج شنبه را به بازتاب راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» اختصاص داده و از قول علاء الدين بروجردی آن را «اقدام خصمانه» توصيف کرده است. همزمان روزنامه کيهان از هشدار نيروی انتظامی به کاربرانی خبر داده که به «تبليغات اينترنتی عليه نظام و مقامات عالی رتبه حکومتی» اقدام می کنند.
روزنامه شرق هم از قول معاون وزير آموزشوپرورش خبر داه که اين وزارتخانه قصد دارد «دوربين مداربسته در کلاسهای درس نصب کند.»
«مجلس هشتم معطل بودجه هفتم»
روزنامه های جام جم، شرق، جمهوری اسلامی و کيهان گزارش داده اند که دولت محمود احمدی نژاد برای هفتمين سال متوالی از ارائه به موقع لايحه بودجه به مجلس شورای اسلامی خودداری کرده و «مجلس هشتم همچنان معطل بودجه هفتم» است.
به نوشته روزنامه شرق، براساس قانون برنامه پنجم توسعه و آييننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، دولت بايد تا ۱۵ آذرماه هر سال لايحه بودجه سال آينده را به مجلس شورای اسلامی ارائه کند، اما به رغم پايان مهلت قانونی دولت احمدی نژاد هنوز لايحه بودجه سال ۹۱ را به مجلس ارائه نکرده است.
اين روزنامه نوشته است: «انگار آب ۱۵ آذر و لايحه بودجه سالانه توی يک جوی نمیرود. اصرار و پافشاری هم تاثيری ندارد که اگر داشت بايد بعد از هفت سال اثرش مشخص میشد» و «محمود احمدینژاد تاکنون شش لايحه بودجه را تقديم مجلس کرده است؛ يکی از يکی ديرتر و با تاخير بيشتر.»
روزنامه شرق همچنين نوشته است: «بودجه سالهای ۸۵، ۸۶ و ۸۷ به ترتيب با ۴۰، ۴۵ و ۳۲ روز تاخير به مجلس هفتم ارايه شد»، و «در مقابل بودجه سالهای ۸۸، ۸۹ و ۹۰ با ۵۳، ۴۹ و ۷۵ روز تاخير به دست مجلس هشتم رسيد» و حالا که «بودجه نويسی به خوان هفتم رسيده، تاخير همچنان ادامه دارد.»
روزنامه جمهوری اسلامی نيز با اشاره به اينکه مهلت قانونی ارائه لايحه بودجه سال ۹۱ به پايان رسيده اما دولت هنوز اين لايحه را ارائه نکرده است، خبر داده که دو نامه هيات ریيسه مجلس شورای اسلامی به محمد احمدی نژاد نيز برای ارائه به موقع لايحه بودجه «اثر نکرده است.»
اين روزنامه از قول شهاب الدين صدر نایب ریيس مجلس هشتم که از سوی هيات ریيسه مسئول رسيدگی به ارائه لايحه بودجه در موعد مقرر شده، نوشته است: «تا کنون دو نامه به فاصله يک ماه برای احمدینژاد فرستادهايم و يادآوری کردهايم که اين لايحه را در موعد مقرر به مجلس بفرستند» و حتی «در ديداری که با محمود احمدی نژاد داشتم، وی به بنده قول داد که لايحه بودجه را تا ۱۵ آذر به مجلس بياورند.»
روزنامه جمهوری اسلامی يادآوری کرده که از زمان به قدرت رسيدن احمدی نژاد، در دولتهای نهم و دهم «لايحه بودجه همه ساله با بيش از يک ماه تاخير به مجلس ارائه شده است»، و «کمترين تاخير دولت ۳۲ روز و بيشترين تاخير دولت ۷۵ روز بوده که رکورد اين تاخير در سال ۸۹ به ثبت رسيده است.»
روزنامه جام جم، وابسته به صدا و سيمای جمهوری اسلامی هم گزارش داده که محمد دهقان عضو هيات ریيسه مجلس هشتم با اعلام «پایان مهلت قانونی ارائه لايحه بودجه سال ۱۳۹۱ از سوی دولت» گفته است: «مجلس به دولت در اين زمينه مهلت اضافه نمیدهد و در صورتی که تا پايان آذر اين لايحه ارائه نشود بررسی آن به سال آينده موکول خواهد شد.»
اين عضو هيات ریيسه مجلس شورای اسلامی تاکيد کرده، «در صورتی که دولت در زمان قانونی لايحه بودجه سالانه را به مجلس ارائه کند، قوه مقننه نيز اين لايحه را قبل از انتخابات مجلس شورای اسلامی بررسی خواهد کرد» اما «در غير اين صورت قوه مقننه طبق قانون مانند سال گذشته چند دوازدهم بودجه را به تصويب میرساند تا دولت برای يک يا دو ماه سال آينده برنامه ريزی کند» و بررسی کامل لايحه بودجه به «پس از انتخابات دوره نهم مجلس» موکول می شود.
به نوشته روزنامه جام جم، محمد دهقان درباره دليل تاخير دولت در ارائه لايحه بودجه هم گفته است: «دولت با ارائه لوايح بودجه کلی تنها در صدد اخذ مجوز از مجلس است» و «دولت اخيرا عادت کرده به جای لايحه بودجه، اجازه نامهای کلی در قالب لايحه بودجه به مجلس ارائه کند تا اجازه داشته باشد هر کاری که میخواهد انجام دهد که البته مجلس به وظايف خود در اين خصوص عمل خواهد کرد.»
جام جم از قول اين عضو هيات ریيسه مجلس هشتم نوشته است: «تصوری نزد برخی در دولت وجود دارد که اگر مجلس در بررسی لايحه بودجه فرصت کمی داشته باشد لايحه مورد نظر دولت را بدون کم و کاست و با عجله به تصويب خواهد رساند، اما مجلس در سال ۸۹ با تصويب چند دوازدهم بودجه به دولت ثابت کرد با عجله و بدون کارشناسی لايحه بودجه را تصويب نخواهد کرد.»
روزنامه کيهان وابسته به جناح حاکم نيز از «اتمام مهلت قانونی برای ارائه لايحه بودجه» خبر داده اما از قول محمدحسين فرهنگی نوشته است: «طبق اطلاعاتی که ما داريم دولت در حال تلاش برای ارائه لايحه بودجه ۹۱ به مجلس شورای اسلامی است و اميدواريم دولت در اين امر تسريع کند.»
مرکز آمار ايران؛ نرخ تورم آبان ماه به ۲۴.۸ درصد رسيد
روزنامه دنيای اقتصاد از افزايش نرخ تورم خبر داده و به نقل از مرکز آمار ايران، نرخ تورم آبان ماه را ۲۴.۸ درصد اعلام کرده است.
به گزارش اين روزنامه، مرکز آمار ايران «نرخ تورم در آبان ماه را ۲۴.۸ درصد و تورم نقطه به نقطه در اين ماه را هم ۲۸.۱ درصد اعلام کرده است» که «نشان دهنده تداوم روند صعودی نرخ تورم است.»
اين روزنامه همچنين نوشته که «نرخ تورم در گروه خوراکیها با رشد ۳۴.۸ درصدی، يکی از بيشترين تاثيرات را در افزايش نرخ تورم در آبان ماه سال ۹۰ داشته است.»
روزنامه دنيای اقتصاد در عين حال خبر داده که «ابتدای هفته جاری محمود بهمنی ریيس کل بانک مرکزی نرخ تورم در آبان ماه را ۱۹.۸ درصد اعلام کرده بود» اما مرکز آمار ايران تاکيد کرده که نرخ تورم آبان ماه ۵ درصد بيش از نرخ تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی و برابر با ۲۴.۸ درصد است.
بنابر اعلام مرکز آمار ايران در ماههای اخير در ميان گروههای کالايی، بيشترين رشد مربوط به «گروه خوراکیها» و نيز «کالاها و خدمات متفرقه» بوده است که «در آبانماه ۹۰ نسبت به مدت مشابه سال قبل به ترتيب ۳۴.۸ و ۴۵.۴ درصد رشد داشتهاند.»
روزنامه دنيای اقتصاد با اشاره به اينکه «محاسبات نرخ تورم توسط مرکز آمار ايران نشان میدهد از ارديبهشت سال ۸۹ تاکنون، نرخ نقطه به نقطه تورم ماهانه از نرخ تورم رسمی بالاتر بوده است» نوشته که «وقوع چنين حالتی به معنی تمايل نرخ تورم در ماههای آتی به سمت نرخهای بالاتر است به طوری که از مردادماه ۸۹ تاکنون نيز نرخ تورم هر ماه رو به افزايش گذاشته است و از ۹.۷ درصد در مرداد ۸۹ به ۲۴.۸ درصد در آبانماه جاری رسيده است.»
به نوشته این روزنامه، «در سال ۹۰ رشد شاخص بهای کالاها از رشد شاخص بهای خدمات بيش از سه برابر بوده است به طوری که نرخ رشد بهای کالاها در ۱۲ ماه منتهی به آبان سالجاری، ۴۳.۱ درصد بوده است درحالی که نرخ رشد بهای خدمات در همين مدت، ۱۲.۳ درصد بوده است.»
دنیای اقتصاد همچنين خبر داده که سايت وابسته به احمد توکلی ریيس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در ارزيابی افزايش نرخ تورم نوشته است: «در ماههای اوليه اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها، دولت تلاش کرد از طريق اعمال فشار بر بازار، به زور قيمت کالاها و خدمات را کنترل کند، اما همچنانکه همه کارشناسان پيشبينی میکردند، اعمال فشار بر بازار فقط در مدت کوتاهی قابل دوام بود»، و به رغم هشدار اقتصاددانان درباره تورم زا بودن حذف پرشتاب يارانه ها، محمود احمدی نژاد و «تيم اقتصادی مطيع وی به اين هشدارها توجه نکردند و حتی احمدی نژاد در دهم بهمن ۸۹ ضمن تمسخر کارشناسان اقتصادی، وعده داده بود که از فروردين ۹۰ قيمتها کاهش خواهند يافت.»
واکنش ها به راه اندازی سفارت مجازی آمريکا
روزنامه تهران امروز تيتر يک و سرمقاله شماره پنج شنبه را به بازتاب داخلی راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» اختصاص داده و همزمان خبر داده که «سفارتخانه مجازی نيامده فيلتر شد.»
اين روزنامه وابسته به سازمان تبليغات اسلامی راه اندازی «سفارت مجازی آمريکا» را بخشی از «نبرد اطلاعاتی ايران و آمريکا» توصيف کرده و نوشته است: «با افتتاح رسمی سفارتخانه مجازی وزارت خارجه آمريکا، ايدههای مداخله جويانه وزير خارجه آمريکامحقق شد» و «وندی شرمن، مرد شماره سه وزارت امور خارجه آمريکا» ضمن «معرفی اين وب سايت»، و گفت که آمريکا با وجود «اختلافات بسيار جدی با دولت ايران» در صدد «گفت و گو با مردم عادی ايران است.»
روزنامه تهران امروز با اشاره به تاکيد وزارت خارجه آمريکا بر «گفت و گو با مردم ايران»، آن را «دنبال کردن سياست تاريخی آمريکا در تفکيک ملت و دولت ايران» توصيف کرده، و همچنين نوشته وزارت خارجه آمريکا اعلام کرده «دولت ايران» که «درهای جامعه خود را به روی جريان اطلاعات و انديشههای بينالمللی» بسته است، «در دنيای امروز که به طور روزافزون به تعامل گرايش دارد، محکوم به شکست است.»
به نوشته اين روزنامه، «سفارتخانه مجازی آمريکا در تهران هرچند در قالب ديپلماسی عمومی هم مطرح شده باشد، به صورت ضمنی حاکی از تلاش آمريکاييان برای باز کردن دريچهای به سوی بخشهای رسمی حکومت در ايران» و «نفوذ در مردم» ايران است.
اين روزنامه وابسته به سازمان تبليغات اسلامی البته همزمان ادعا کرده که «نفس حضور مجازی و ارتباط با مردم میتواند فضای مناسبی برای کسب اطلاعات و بازشدن باب جذب نيروی اطلاعاتی و جاسوس برای سرويسهای اطلاعاتی آمريکا را فراهم کند.»
علاء الدين بروجردی، ریيس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس هشتم، نيز طی سرمقاله ای در تهران امروز نوشته که وقتی خبر «هواپيمای بدون سرنشين آمريکا» را «در کنار تاسيس سفارتخانه مجازی اين کشور قرار می دهيم نمی توانيم بپذيريم که از سر تامين رفاه ملت ايران اقدامی صورت گرفته باشد.»
بروجردی تاسيس سفارت مجازی آمريکا به دو زبان انگليسی و فارسی را «اقدامی خصمانه» توصيف کرده و نوشته است: «شکی نيست که اقدامات خصمانه آنان عليه نظام جمهوری اسلامی ايران همچنان ادامه دارد.»
«هشدار به عاملان تبليغات اينترنتی عليه مقام های عاليرتبه نظام»
روزنامه کيهان از هشدار نيروی انتظامی به کاربرانی خبر داده که به «تبليغات اينترنتی عليه نظام و مقامات عالی رتبه حکومتی» اقدام می کنند.
به نوشته اين روزنامه وابسته به جناح حاکم، معاون اجتماعی پليس فناوری اطلاعات نيروی انتظامی «از برخورد با گردانندگان سايت های غيراخلاقی و عاملان فعاليت های تبليغاتی عليه مقدسات و اخلاق عمومی و مقامات عالی رتبه نظام در اينترنت خبر داده» و نوشته است: «نيروی انتظامی با عاملان فعاليت های تبليغاتی عليه مقدسات و اخلاق عمومی و مقامات عالی رتبه نظام در اينترنت برخورد قاطع خواهد کرد.»
محسن ميربهرسی که کيهان وی را معاون پليس فناوری اطلاعات نيروی انتظامی معرفی کرده همچنين از نگرانی اين نيرو از شبکه های اجتماعی در اينترنت خبر داده و گفته است: «اخيرا مرتکبان با استفاده از سايت ها و شبکه های اجتماعی رايگان اقدام به تبليغات سوء عليه مقدسات اسلامی، انتشار فيلم و تصاوير مستهجن و غيراخلاقی به منظور اشاعه فرهنگ فحشاء و بی بند وباری يا توهين به مقامات عالی رتبه نظام و نسبت دادن مطالب کذب به آنان می کنند.»
«نصب دوربين مداربسته در کلاسهای درس»
روزنامه شرق اظهارات معاون وزير آموزش و پرورش درباره «نصب دوربين مداربسته در کلاسهای درس» را مورد توجه قرار داده است.
اين روزنامه از قول فاطمه قربان، معاون آموزش ابتدايی وزير آموزش و پرورش نوشته است: «در حال حاضر برای کنترل دانشآموزان در مدارس در سالنها و بخشهای عمومی مدرسه از دوربينهای مداربسته استفاده می شود، اما در آينده اين دوربينها به داخل کلاسها برده میشود تا کنترل بيشتر و بهتری بر عملکرد آموزشی کلاسهای درس انجام شود.»
به نوشته روزنامه شرق، معاون وزير آموزش و پرورش همچنين گفته که برنامه اين وزارتخانه برای «نصب دوربين های مدار بسته در داخل کلاس ها» در جريان طرح «هوشمندسازی مدارس» انجام خواهد شد.