آغاز تحصن همزمان در ۳۰ شهر دنیا در اعتراض به بازداشت موسوی و کروبی
پویان محمودیان، عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه اميرکبير و مديرمسئول نشريه دانشجويی "ريوار"، از تحصن امروز مقابل دفتر سازمان ملل در ژنو سوئیس میگوید: « ۱۲مارس، از ساعت ۱۲ تا ساعت ۴ بعدازظهر، در مقابل دفتر سازمان ملل در شهر ژنو، تجمع و تحصنی به دعوت و فراخوان "فعالین دانشجویی خارج از کشور" برگزار شد. شرکت کنندگان با برگزاری تحصن آرام و با در دست گرفتن پلاکاردها و عکسهایی از زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز، خواستار آزادی زندانیان سیاسی و مشخص شدن وضعیت آقایان موسوی و کروبی، به عنوان رهبران این جنبش اعتراضی شدند.»
بر اساس این فراخوان همچنین قرار است بان کیمون دبیر کل سازمان ملل متحد، گزارش موارد نقض حقوق بشر در ایران را در سازمان ملل بخواند. پویان محمودیان، در این مورد میگوید: « روز ۱۴ مارس، قرار است آقای بانکیمون گزارشی در بارهی وضعیت و شرایط ایران قرائت کنند. به همین منظور، فعالین دانشجویی خارج از کشور هم تصمیم دارند که به صورت همزمان تحصنی را خارج از دفتر سازمان ملل برقرار کنند. امیدواریم فعالین دانشجویی که بهتازگی از ایران خارج شدهاند و میتوانند بهطور نزدیک نسبت به شرایط ایران استشهادنامه بدهند و دیپلماتهای غربی را نسبت به شرایط ایران آگاه کنند، در مقر سازمان ملل حضور پیدا کنند و با دیپلماتهای غربی صحبت کنند.»
به گفته پویان محمودیان، این تجمعات در روزهای آینده (۱۳ و ۱۴ مارس / ۲۲ و ۲۳ اسفند) ادامه خواهد داشت. برلین، پایتخت آلمان، نیز یکی از ۳۰ شهری است که تحصن در آن برگزار میشود. سهند زمانی عضو "گروه هماهنگی اعتراض به بازداشت رهبران جنبش سبز" در پاسخ به این سوال که چرا موضوع این تحصن همزمان، "بازداشت آقایان موسوی و کروبی" انتخاب شده است، پاسخ میدهد: « چون این دو نفر، پا به پای مردم ایران آمدهاند و روی قولی که داده بودند، ایستادهاند. تا بهحال تمام مردم ایران منتظر بودند که این دو شخص به آنها نیرو بدهند و با آنها همکاری بکنند، این دو در طی ۲۰ ماه گذشته روی آزادی زندانیان سیاسی تاکید کردهاند، حال که خودشان جزو زندانیان سیاسی هستند، ما باید روی آزادی آنها تاکید کنیم.»
به گفته سهند زمانی، خواست مشترک تمام تشکلهایی که برای این تحصن فراخوان دادهاند، توجه سازمانهای بینالمللی حقوق بشر، سازمان ملل و بخصوص بانکیمون، دبیر کل این سازمان، نسبت به این قضیه است.
جرس:
در حالیکه در آستانه فرا رسیدن سال نو هجری شمسی هستیم، رئیس قوه قضاییه طی بخشنامه ای در مورد مرخصی های نوروزی زندانیان اعلام کرده است که زندانیان سیاسی به مرخصی نوروزی نمی آیند.
مادر مجید توکلی که ماههاست از دیدن روی فرزندش محروم است، می گوید: " الان نزدیک عید است همه شاد و خوشحالند اما خانه ما پر از غم و دلتنگی و نگرانی است. عید پارسال هم مجید پیش ما نبود اصلا سفره هفت سین پهن نکردم و سال تحویل خانه ما فقط گریه بود. من عکس مجیدم را نگاه می کردم و گریه می کردم. فقط پای تلفن بودم که شاید صدای مجیدم را بشنوم اما نه تلفن زنگ خورد نه صدای پسرم را شنیدم. بخدا نمی دانید چقدر انتظار سخت است بخصوص برای یک مادر که چشمش به در خانه و گوشش به تلفن است اما روزها و شب ها می گذرد و ما همین طور در انتظار و دلتنگی هستیم. من خواهش می کنم هر کس صدای من را می شنود یک قدم خیر بردارد بگذارد مجید به ملاقات پدر و مادر بیمارش بیاید."
مجید توکلی در تاریخ ۱۶ آذر ماه بعد از مراسم روز دانشجو در مقابل دانشگاه پلی تکنیک بازداشت شد. توکلی به ۸ سال زندان محکوم شد که حکم وی به قرار زیر است: ۵ سال به دلیل اجتماع و تبانی، ۲ سال توهین به رهبری، ۱ سال تبلیغ علیه نظام، ۶ ماه توهین به رئیس جمهور، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و ۵ سال ممنوع الخروج از کشور.
گفتنی است، مجید توکلی به اصرار وزارت اطلاعات از زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد و ۱۲ بهمن ۸۹ به شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه فراخوانده شد تا مورد محاکمه مجدد قرار بگیرد این در حالی است که به وکیل و خانواده توکلی اطلاعی داده نشده بود. قاضی مقیسه از وی خواست که با تکذیب بیانیههای منتشر شده و نوشتههایی که به بیرون از زندان فرستاده است، از سایت ها و عاملان انتشار این مطالب نیز اعلام شکایت کند که با مخالفت مجید توکلی روبرو شد.
گفتنی است، مجید توکلی به اصرار وزارت اطلاعات از زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد و ۱۲ بهمن ۸۹ به شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه فراخوانده شد تا مورد محاکمه مجدد قرار بگیرد این در حالی است که به وکیل و خانواده توکلی اطلاعی داده نشده بود. قاضی مقیسه از وی خواست که با تکذیب بیانیههای منتشر شده و نوشتههایی که به بیرون از زندان فرستاده است، از سایت ها و عاملان انتشار این مطالب نیز اعلام شکایت کند که با مخالفت مجید توکلی روبرو شد.
حال در آستانه سال نو خورشیدی "جرس" با مادر مجید توکلی در خصوص دلتنگی ها و آرزوهایش به گفتگو نشسته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی الان چه مدت است که از فرزندتان بی خبر هستید؟
از اول بهمن ماه هیچ خبری از پسرم ندارم حتی نگذاشته اند که تلفن کند. من و پدرش هم که مریض هستیم و راه طولانی است و نمی توانیم ملاقاتش برویم. از شهریور ماه که برادرش توانسته به ملاقاتش برود هیچ اطلاعی از وضعیت جسمی و روحی مجید نداریم.
مسئولین از وضعیت نامناسب جسمی و بیماری خود و همسرتان باخبر هستند؟
بله می دانند که ما مریض هستیم و مسافت هفده ساعته راه را نمی توانیم طی کنیم.
علت قطع تماس تلفن و عدم موافقت با مرخصی را گفته اند؟
از اول بهمن ماه که تلفن مجید قطع شده من خیلی ناراحتم. من خودم چند بار تلفن زدم زندان اما گفته اند تلفن قطع است و هیچ جوابی نمی دهند. بارها التماس کردم که شرایط من و پدر مجید این جور است بگذارید حداقل دو سه دقیقه صدای پسرم را بشنوم تا آرام شوم اما دریغ از پاسخ به یک مادر نگران و دلتنگ. چه کنم مادرم دلم بی تاب پسرم است...
امید دارید که پسرتان برای عید نوروز در کنارتان باشد؟
انتظار ما بیشتر از مرخصی است و می خواهیم آزاد شود اما خوب اگر نمی گذارند حداقل بگذارند عید خانه بیاید.
بعنوان یک مادری که ماهها است نه روی فرزندش و نه صدای او را شنیده چه صحبتی با مسئولین قضایی دارید؟
یک پدر و مادربیماری که شانزده ماه از دیدن روی فرزندشان محروم بوده اند، یک مرخصی انتظار زیادی نیست. ما تنها نیستیم همه خانواده های زندانیان سیاسی می خواهند عید عزیزشان پیش آنها باشند. امیدوارم همه را آزاد کنند و به این شرایط سخت خاتمه بدهند این غم سنگین را از روی دل ما بردارند. اگر کسی از مسئولین صدای من را می شنود کاری کند تا من و پدر مجید که مریض هستیم نمی توانیم برویم ملاقاتش حداقل مجید به ملاقات ما بیاید. این حق زندانیان و خانواده های آنهاست.
بخدا نمی دانم چه جور حرف دلم را بزنم تا کسی وضعیت من را درک کند. شب و روز گریه می کنم و دلم برای مجید یک ذره شده است. الان نزدیک عید است همه شاد و خوشحالند اما خانه ما پر از غم و دلتنگی و نگرانی است. عید پارسال هم مجید پیش ما نبود اصلا سفره هفت سین پهن نکردم و سال تحویل خانه ما فقط گریه بود. من عکس مجیدم را نگاه می کردم و گریه می کردم. فقط پای تلفن بودم که شاید صدای مجیدم را بشنوم اما نه تلفن زنگ خورد نه صدای پسرم را شنیدم. بخدا نمی دانید چقدر انتظار سخت است بخصوص برای یک مادر که چشمش به در خانه و گوشش به تلفن است اما روزها و شب ها می گذرد و ما همین طور در انتظار و دلتنگی هستیم. من خواهش می کنم هر کس صدای من را می شنود یک قدم خیر بردارد بگذارد پسرم به ملاقات ما بیاید.
از خدا می خواهم که عید نوروز دل خانواده های زندانیان سیاسی و عزیزان در بندشان مثل بقیه مردم شاد باشد.
مژگان مدرس علوم
جرس: نسرين ستوده وکيل دادگستری و فعال حقوق بشر روز سيزدهم شهريورماه دستگیر و پس از ماهها بازداشت در سلولهای انفرادی زندان اوين و بارها اعتصاب غذا، در نوزدهم دی ماه سال جاری طی حکمی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به رياست قاضی پيرعباسی به تحمل يازده سال زندان و بیست سال محروميت از حرفه وکالت و همچنين بیست سال محروميت خروج از کشور محکوم گرديد.
همسر نسرین ستوده در خصوص وضعیت و شرایط "نامناسب" همسرش می گوید: "وضعیتی که در این مدت هفت ماه خانم ستوده وفرزندان و من و خانواده ایشان تحمل کردیم اصلا قابل تصور نیست. الان در ایران مجازات ها تبدیل به مجازات های خانوادگی شده است، اینکه مادر بیمار ایشان نمی تواند دخترش را ببیند یا فرزندانش در بدترین شرایط او را می بینند اصلا قابل توجیه و قابل تصور نیست. خانم ستوده تنها جرمش دفاع از زندانیان عقیدتی و زنان و کودکان بوده است و موارد اتهامی که به ایشان وارد کردند تنها مصاحبه ها و نوشته هایی بوده که از موکلین خود دفاع کرده است که این از وظایف یک وکیل است و جرم نیست. زمانیکه با یک وکیل که یک زن و مادر است اینگونه رفتار می شود خوب می شود گفت وضعیت حقوق بشر در ایران اسف بار است."
گفتنی است، دکتر زهرا رهنورد که هم اکنون در حصر بسر می برد در دیدار با خانواده نسرین ستوده با ابراز تاسف از زندانی بودن این وکیل دادگستری گفته بود: "نسرین ستوده در آیندهای نه چندان دور به نماد استقامت زنان و مردان ایرانی تبدیل خواهد شد، روزی که دور نیست، همان روزی که مردم ایران صبح آزادی را در آغوش خواهند گرفت."
متن گفتگوی "جرس" با رضا خندان همسر نسرین ستوده در پی می آید:
آقای خندان اخیرا یکی از زندانیان زن که آزاد شده از شرایط بسیار سخت زنان در بند دویست و نه خبر داده است، لطفا از آخرین وضعیت جسمی و شرایط نگهداری خانم ستوده در بند 209برایمان بگویید.
همسرم در بند 209 و تحت شرایط امنیتی بسیار خاصی و با کمترین امکانات نگهداری می شود. ایشان در این مدت هفت ماه، چهارده کیلو وزن کم کرده اند حال شما تبعات این کمبود وزن و فشارها را تصور کنید. خود من را بیست و چهار ساعت در بند 209 بازداشت کرده بودند و امکانات آنجا را دیدم و می دانم که زندانیان در چه شرایط ویژه و سختی بسر می برند. بند 209 هیچگونه امکاناتی ندارد و کسانی که در مرحله تحقیقات و بازجویی هستند در آنجا نگهداری می شوند و با چشم بند که غیرقانونی است برای ملاقات آورده می شوند. حتی دوبار خانم ستوده به این مسئله اعتراض کرد که ملاقاتها لغو شد. تحمل این شرایط ویژه بسیار سخت است و ایشان نزدیک به هفت ماه است که در این شرایط بسر می برد و هیچ دلیل قانونی برای نگهداری ایشان در این شرایط وجود ندارد. این را هم تاکید کنم که پسر سه ساله ما در این هفت ماه فقط توانسته سی و پنج دقیقه مادرش را ببیند در شرایطی که چند مامور او را با خود می برند تا مادرش را به مدت پنج دقیقه ببیند و پسرم یکبار هم مادرش را بهمراه من ملاقات نکرده است. حتی آخرین بار از پشت تلفن به مادرش گفت: "مامان دعا می کنم خیلی زود برگردی" خوب ببینید چقدرعرصه به این کودک تنگ شده است. پزشکان هم اکیدا تاکید کرده اند که بچه ها را ملاقات کابینی نبرید چون اثرات روحی غیرقابل جبرانی بر روی آنها می گذارد و این احساس که نمی توانند در آغوش مادرشان باشند ضربات روحی بر آنها وارد می کند. بعد از چقدر دوندگی و نامه نوشتن خانم ستوده این کودک می تواند به مدت پنج دقیقه در یک ماه مادرش را ببیند و خود من هم که اصلا حتی یک دقیقه ملاقات حضوری نداشتم. مادر خانم ستوده هم که به علت مشکلات جسمانی و نبود امکانات در زندان حتی ملاقات کابینی هم نمی تواند دخترش را ببینند. خوب این وضعیت ملاقات ها است در صورتی که ملاقات حق مسلم هر زندانی است. هنوز علت اینکه چرا به ایشان ملاقات حضوری داده نمی شود نمی دانیم.
این را هم باید اضافه کنم که همسر من وکیل است و می تواند در دادگاه از خودشان دفاع کنند اما بدون اینکه قلم و کاغذی در اختیارش گذاشته شود مستقیم از سلول انفرادی بهمراه چند مامور به دادگاه برده می شود و در چنین شرایطی انتظار داشتند که از خودش دفاع کند. این شرایط و امکانات زندانیان ماست!
شرایط ملاقات ها به چه صورتی است؟
بند 209 یک هفته در میان ملاقات می دهند که از زمانیکه دادگاهشان تمام شد ما یک هفته در میان به صورت کابینی می توانیم ایشان را ملاقات کنیم. البته این ملاقات به صورت منظم نیست و غیر از موارد تعطیلی به خاطر مسائل امنیتی این ملاقات ها را لغو کرده اند.
با توجه به اینکه تا دادگاه تجدید نظر ایشان می توانند طبق قوانین زندان به قید وثیقه آزاد باشند، آیا در این خصوص اقدامی کرده اید؟ و نتیجه آن چه بوده است؟
این برای ما هم جای سوال است.خانم ستوده یکی از وکلای شناخته شده است و رفتار و کردارش را همه می شناسند. همیشه نجیبانه صحبت کرده و پرونده هایش را پیگیری می کرد بخاطر همین این گونه برخورد با ایشان در مدت این هفت ماه بسیار عجیب است و ما علت آنرا نمی دانیم.علی رغم اینکه دادگاه ایشان تمام شده و حکمشان هم صادر شده و تا دادگاه تجدید نظر می توانند با وثیقه از زندان آزاد شوند اما در زندان نگهداری می شوند.
در هیچ موردی هم جوابی به ما نداده اند، از جمله نگهداری ایشان به مدت طولانی در سلول انفرادی، قطع ارتباطات ایشان بویژه قبل از برگزاری دادگاه و موارد دیگر اما هیچ مرجعی حاضر به پاسخگویی نیست.
یک دادگاهی هم در زندان برایشان تشکیل دادند می توانید از این دادگاه برایمان بگویید؟
بعد از اینکه دادگاه خانم ستوده تمام شد و حکم هم صادر کردند دوباره یک دادگاهی برای ایشان تشکیل دادند که اتهام وارده هم تظاهر به بی حجابی از سوی خانم ستوده در یک فیلم بود که ایشان و وکیلشان به روند دادگاه اعتراض می کنند و نه خود خانم ستوده و نه وکیل ایشان به خاطر ایرادات شکلی که دادگاه رعایت نمی کرد، حاضر به دفاع نشدند که آخرین جلسه دادگاه هم از حضور خانواده جلوگیری شد و ما نتوانستیم در جلسه دادگاه حضور پیدا کنیم.
سازمان دیده بان حقوق بشر طی گزارشی وضعیت حقوق بشر و همچنین زندانیان سیاسی در ایران را اسف بار توصیف کرده است. شما بعنوان همسر یک زندانی سیاسی وضعیت حقوق بشر و زندانیان سیاسی را چطور می بینید؟
من اظهار نظر کلی نمی کنم اما فقط وضعیت همسر خودم را که در زندان می بینم و شرایطی که ایشان و خانواده اش مجبور به تحمل آن هستند، باید بگویم وضعیت حقوق بشر در ایران واقعا اسف بار است. وضعیتی که در این مدت هفت ماه خانم ستوده وفرزندان و من و خانواده ایشان تحمل کردیم اصلا قابل تصور نیست. الان در ایران مجازات ها تبدیل به مجازات های خانوادگی شده اینکه مادر بیمار ایشان نمی تواند دخترش را ببیند یا فرزندانش در بدترین شرایط او را می بینند اصلا قابل توجیه و قابل تصور نیست. خانم ستوده تنها جرمشان دفاع از زندانیان عقیدتی و زنان و کودکان بوده است و موارد اتهامی که به ایشان وارد کردند تنها مصاحبه ها و نوشته هایی بوده که از موکلین خود دفاع کرده است که این از وظایف یک وکیل است و جرم نیست. زمانیکه با یک وکیل که زن و مادر است اینگونه رفتار می شود خوب می شود گفت وضعیت حقوق بشر در ایران اسف بار است.
امسال روز زن چه تفاوتی با سالهای گذشته که خانم ستوده آزاد بودند داشت؟
خوب مسلم است که روز زن امسال بسیار متفاوت از سالهای گذشته بود اما تنها شانسی که آوردیم این بود که نوبت تلفن خانم ستوده به این روز افتاد و روز زن و تبریک دوستان را به ایشان رسانیدم. سالهای گذشته هم در روز زن برای سخنرانی و پیگیری وضعیت زنان از خانه بیرون می رفتند و حس خوبی داشتند. اما امسال یک حس تاسف بهشان دست داد. یک مشکلی هم با ماموران برایش پیش آمده بود که همان لحظه اول تلفنش قطع شد بعد هم که تلفن وصل شد متوجه شدیم که درگیری داشته و درست هم نتوانست برای ما توضیح دهد و کل مکالمه ما تحت الشعاع این قضیه قرار گرفت. در نظر داشته باشید که ایشان کلی پرونده سیاسی و غیرسیاسی زیر دستشان داشته که الان روی زمین مانده است و حتی در مدت ده دقیقه ای که فرصت صحبت دارند شاید نود درصد حرفهایشان در خصوص موکلانش است که از من می خواهد از همکارانشان برای پیگیری این پرونده ها کمک بگیرم.
هر صحبت ناگفته ای مانده بفرمایید.
الان پرونده خانم ستوده برای دادگاه تجدید نظر رفته است چند ساعت پیش که با وکیل ایشان صحبت کردم متاسفانه بعد از چند ماه وکیل ایشان نمی تواند پرونده را پیدا کند و هیچکس به ایشان نمی گوید که پرونده به کجا ارجاع شده است؟ من نمی دانم آیا باید از وکلا مخفی بماند که پرونده به کدام شعبه رفته است؟ وکلا باید بتوانند پرونده را پیگیری کنند و لایحه بدهند... در حالیکه تا الان باید مشخص شده باشد که پرونده خانم ستوده در کجاست. اگرچه خیلی امیدی به دادگاه تجدید نظر نداریم و کم کردن چند سال از بازداشت ایشان مشکلی را از ما حل نخواهد کرد و تنها راهش این است که ایشان تبرئه شوند و به خانواده برگردند. حتی با وضعیتی که درست کرده اند حتی نمی دانم چه مرجعی مرخصی می دهد؟ قاصی نقش تعیین کننده ای در تصمیم گیری ها ندارد و مسئولین زندان هم کاره ای نیستند و این وسط ما می مانیم و یک دنیا فکر و نگرانی...
زندگی و آثار ایرج افشار از نگاه دوستان و همکارانش
تهران روز جمعه شاهد خاکسپاری يک ايرانشناس نامدار در ميان جمعی وسيعی از دوستاران و شاگردانش بود. ايرج افشار، نسخهشناس، تاريخپژوه، ايراننورد، جهانگرد و در يک کلام ايرانشناس متولد ۱۳۰۴ در تهران روز چهارشنبه ۱۸ اسفند در همين شهر درگذشت و مرگش بسياری از فرهنگدوستان و ايراندوستان را در ايران و جهان ماتمزده کرد.
پدرش محمود افشار يزدی، همان شاعر و نويسندهای بود که موقوفهای به نام خود به يادگار گذاشت و بخشی از دارايیاش را هم وقف لغتنامه دهخدا کرد.
تاليف، تصحيح و ترجمه نزديک به ۳۰۰ کتاب و صدها مقاله حاصل عمر ايرج افشار است. از جمله تاليفات او، پژوهشهای ايرانشناسی، دفتر تاريخ، پرونده صالح، گلگشت در وطن و اسکندرنامه، نامههای تهران، نامههای پاريس، گاهشماری در ايران قديم، زندگی طوفانی: خاطرات سيد حسن تقیزاده و روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، از جمله نتيجههای گردآوری و تصحيح و ويراستاری اوست.
بر اينها بايد کارنامه مطبوعاتی ايرج افشار را افزود. از جمله سردبيری مجله سخن به صاحبامتيازی پرويز ناتل خانلری، سردبيری مجله راهنمای کتاب، به صاحبامتيازی احسان يارشاطر، تاسيس مجله فرهنگ ايران زمين، تاسيس نشريات نسخ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، رياست کتابخانه ملی ايران، تدريس در دانشگاههای ايران و برن سويس، عضويت در انجمن ايرانشناسی به دبيری محمد معين، انجمن ايرانی فلسفه و علوم انسانی و هيات ويراستاران دانشنامه ايرانيکا به سرويراستاری احسان يارشاطر از جمله ديگر فعاليتهای او بود. اول به سراغ همين يار ديرين او میرويم تا کارنامه او را در اين زمينه مرور کنيم.
آقای احسان يارشاطر، سابقه همکاری ايرج افشار با ايرانيکا به چه زمانی بر میگردد؟
احسان يارشاطر: از همان آغاز سال ۱۹۷۴ که کار انسايکلوپيديا کمکم شروع کرد به شکل گرفتن و برای کتابشناسی من از افشار خواهش کردم که مشاور ما باشد، ويراستار مشاور و هميشه تحت همين عنوان ذکر میشد... فوقالعاده به ما کمک میکرد. چون آشنايی کاملی داشت از آنچه که دانشمندان ايرانی از ايران مینويسند که اگر ما احتياج داشته باشيم از آنها دعوت کنيم.
در جايگاه ويراستار دانشنامه ايرانيکا، چه عنوانهايی را به آقای افشار واگذار کرده بوديد، تحقيق پيرامونش را و درج مقالهها در آن باره را؟
البته همه مقالاتی که آقای افشار برای ما نوشته الان در خاطرم نيست ولی من مثلاً مجله کاوه و زندگی يا سرگذشت تقی زاده... اينها مسائلی بود که محتاج به يک دانشمند واقعاً خبره و آگاهی بود که اينها را بنويسد چون در زندگی تقیزاده خيلی مسائل مربوط به سياست و اجتماع و مجلس شورای ملی و مجلس سنا پيش میآمد که محتاج دقت و بررسی کافی بود. گاهی هم راجع به شرح حال بعضی دانشمندان يا مورخان ايرانی با او مشورت میکرديم و يا خواهش میکرديم در حدی که فرصت دارد، بنويسد. و او مینوشت و ما به انگليسی ترجمه میکرديم و منتشر میکرديم. آخرين چيزی که من از او خواهش کردم و قبول کرد که بنويسد، که فکرش را خودش اول بار به من داد، اين بود که مقالهای درباره بياض و سفينه و جنگ و مجموعه و ساير عناوينی که به اين طور چيزها اطلاق میشود، بنويسد و اميدوارم که آنچه که نوشته در يادداشتهايش پيدا شود. چون چندين بار صحبتش با او پيش آمد و خودش هم علاقمند بود که اين را بنويسد.
چه خاطره شخصی از ايرج افشار بيشتر در ذهنتان تلالو میکند؟
البته آن تصوری که من از افشار دارم و فوری متبادر به ذهن من میشود، يکی ايرانگردی اوست. گو اينکه من هيچوقت خودم همراه او نبودم. ولی میدانيد که او به خصوص به همراهی منوچهر ستوده غالب اطراف و اکناف ايران را زير پا گذاشته بود و اين اواخر هم ديدم در مجله بخارا عکسی ازش چاپ کردند با يک چوبدستی که روی شانهاش گرفته بود و پيدا بود که در موقع راه رفتن [عکس] ازش گرفتهاند. يکی اين است. يکی اين که افشار واقعاً پدر فهرستنويسی در ايران است. اولاً که فهرست مقالات فارسی را در چندين جلد منتشر کرد و اين کمک بزرگی به ايرانشناسی در ايران بود. دوم اين که در انجمن کتاب، او بود که اولين نمايشگاه کتاب را دائر کرد در دانشگاه و همينطور اولين کتابشناسی را مربوط به آنچه که در آن سال به خصوص چاپ شده بود، منظم کرد و منتشر کرد.
واقعاً او پدر کتابشناسی در ايران محسوب میشود، گو اين که پيش از افشار هم افرادی مثل زنده ياد دکتر مهدی بيانی قدمهايی در اين راه برداشته بودند ولی کسی که اين علم را و اين رشته کار را به صورت علمی و جهانیپسند انجام داد، افشار بود و چقدر مشوق ديگران شد برای اين که به کار کتابشناسی بپردازند، نسخهشناسی را ياد بگيرند و غيره. بعد البته کارهايی که افشار کرده، اينقدر متنوع است و همه هم اينقدر سودمند بوده که آدم نمیداند از کجا شروع کند. ولی حقيقت اين است که من در طول عمر ۹۱ سالهام هيچکس را نديدم و نشناختم که به اندازه افشار به فرهنگ ايران و پيشبرد ايرانشناسی کمک کرده باشد. اين است که واقعاً درگذشت او يک ضايعه خيلی خيلی شديدی است برای ايرانشناسی و برای فرهنگ ايران. گذشته از اين که من به مناسبت دوستی چندين ساله و همکاری خيلی نزديک طبعاً عزادار رفتن او هستم و واقعاً نمیتوانم خودم را زياد تسليت بدهم.
***
حورا ياوری، عضو هيات مشاوران دانشنامه ايرانيکا و ناقد ادبی در شرح ويژگی های کار ايرج افشار به گستره کوشش های او و دقت نظرش اشاره دارد.
حورا ياوری: مثلاً فرض کنيد ايشان فهرست مقالاتی را که در ايران نوشته شده بود با تقسيمبندی موضوعی به تناسب اين که در مورد ادبيات بود يا تاريخ يا مسائل اجتماعی و يا متون قديمی... اين مقالهها را تقسيمبندی موضوعی کردند و در دفتر کار ما مورد مراجعه هر روزی و مکرر ما است. به اضافه مجموعههايی که از نامههای شخصيتهای موثر دوران معاصر در دست داشتند، اين مجموعهها همه برای اين که بخواهيم مستند کنيم مقالهای را که در دانشنامه درمیآيد يا نوشتهای را که در دست داريم هر روز و مکرر ما را نيازمند میکند که به آثار آقای افشار مراجعه کنيم.
خود شما شناختتان از آقای افشار و سلوکشان چگونه بوده؟
آقای ايرج افشار يک مجموعهای دارد که عنوان آنها را گذاشته «نادرهکاران». اين عنوان کتابش است. من خيال میکنم که او خودش يکی از نادرههای روزگار ما و شايد از قرن بيستم ايران بود. اين بيشتر از تمام دستاوردهای علمی و تحقيقی و نقشی که در جمعآوری متون و به ثبت رساندن آثار تمدن ايران در گوشههای مختلف مملکت داشته، اين در سلوک و رفتارش هويدا بود. آقای افشار... ما اگر برای ايرانی خالص اصيل وابسته به همه سنتهای خوب ايران تعريفی قائل باشيم، آقای افشار تجسم اين تعريف است. هيچکدام از معيارهای ذهنیاش را از پديدههايی که در خارج از مرزهای ايران شکل گرفته بود، نمیگرفت. عميقاً و خالصاً ايرانی بود و اين ايرانی بودن به معنای خوب کلمه، به معنای پردرخشش کلمه از نوری که از چشمهايش میدرخشيد، کاملاً آشکار بود و هر آدمی را که توفيق ديدار و بهرهگيری از محضر آقای افشار را داشت، مسحور همه خصوصيات اخلاقی و انسانیاش میکرد.
***
ابعاد تلاش ايرج افشار موجب شده بسياری از ايران شناسان بر حاصل تلاش های چندين ساله او تکيه کنند. از اين جمله اند مورخان. و يکی از اين مورخان همايون کاتوزيان است، استاد تاريخ ايران و ادبيات فارسی در دانشگاه آکسفورد و سردبير Iranian Studies Journal فصلنامه مطالعات ايران به زبان انگليسی.
همايون کاتوزيان: آقای ايرج افشار کارش دقيق بود و در ويرايش های تحقيقی که می کرد، بسيار وسواس به خرج می داد که کار درست از آب دربيايد و تمام جزييات رعايت شود، آنچه لازم است در حواشی نوشته شود بيايد، فهرست های خيلی دقيق و جزء جزء مسائلی که بايد برايشان فهرست می بود، تنظيم می کرد و خلاصه کارش از هر نظر در حوزه خودش نزديک به کمال بود. يعنی بهتر از آن نمی شد آن کار را انجام داد. خيلی زحمت می کشيد. برای اين که اينها که دم دست نبود. اينها را يک جا نچيده بودند. تمام کتابخانه های دنيا را می ديد. هر خانواده قديم ايرانی که اغلب به او اعتماد می کردند، بيايند دستنويسها و خطهای بزرگان خانواده را که از دست رفته بودند در اختيارش بگذارند و... بنابراين خود اين ايشان را تبديل کرده بود به يک نهاد. به قول فرانسوی ها انستيتو.
شما خودتان هم در کارهايتان از نتايج زحمات ايرج افشار استفاده کرديد؟
من خودم مديون هستم به خيلی از کارهايش و به خصوص به دو کتابش. يکی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که ۴۵ سال پيش درآورده بود که يک نسخه خطی ازش وجود داشت در کتابخانه آستان قدس که کتاب مفصلی هم هست. يادداشتهای روزانه اعتمادالسلطنه است که به اصطلاح امروز نوعی رئيس دفتر ناصرالدين شاه بود. اين اعتمادالسلطنه اهميت کارش اين است که هر روز شاه را میديد و برای مدتی و اخبار گوناگون را به او میداد و مقالات جالبی که برايش میخواند و غيره. و در نتيجه شاهد خيلی چيزها بود. هم از آنچه شاه به او میگفت و هم از آنچه در دربار میگذشت و ديگران میگفتند و اتفاقاتی که میافتاد. اين را هر روز ايشان خلاصهاش را بعد که از دربار میآمد مینوشت. به قول خودش از درب خانه که میآمد، میرفت و اينها را می نوشت و اين يادداشتهای روزانهاش بود.
تنها چيزی که با اين قابل قياس است تقريباً از هر نظر يادداشتهای روزانه اسدالله علم است. که آن هم يک نسبتی شبيه اعتمادالسلطنه با محمدرضا شاه داشت. البته او از نظر شخصی نزديکتر بود. ولی نوع رابطه مشابه بود از نظر مقامش در دربار. منبع اطلاعات اوليهاش درباره چندين سال از دوره ناصرالدين شاه از نظر تاريخی و من به خصوص خودم از اين اثر خيلی بهره بردم در کارهای تحقيقیام؛ حتی تحليلیام. به اين معنی که اعتمادالسلطنه شرحی میدهد که چگونه رکنالدوله والی فارس به شاه و امينالسلطان که صدراعظم بود رجوع کرده بود و گفته بود قوامالملک شيرازی را که بزرگترين مالک ولايت فارس به اصطلاح امروز استاندار فارس بود و رهبر افتخاری ايلات خمسه هم بود، رکنالدوله به ناصرالدين شاه و امين السلطان پيشنهاد کرده بود که اين قوامالملک را به او بفروشند. ۱۰۰ هزار تومان به شاه بدهد، ۳۰ هزار تومان به امينالسلطان و داريم صحبت ۱۲۰ سال پيش را می کنيم. اين برای من خيلی قابل استفاده بود به عنوان شاهد و گواه ماهيت حکومت استبدادی در جامعه ايران که ربطی به اين حکومت مطلقه غربی يا ديکتاتوری و اينها ندارد.
همينطور نوشتههايتان در مورد سيد حسن تقیزاده، از چهرههای شاخص دوران مشروطيت و نماينده دوره اول مجلس شورای ملی متکی به پژوه های ايرج افشار است.
عنوان کتاب را خود آقای افشار گذاشته «زندگی طوفانی: خاطرات سيد حسن تقیزاده». پيش از انقلاب امکان نداشت از نظر امنيتی منتشر شود . سازمان امنيت و دولت نمیگذاشتند. چون تقیزاده حرفهايش را صريح زده. چند سال بعد از انقلاب آقای افشار اين را منتشر کرد. بسيار مفيد و کوتاه و بعد ايشان ويراست دوم را که در آورد در حدود ۴۰۰ صفحه سند و مدرک و نامههای خطی و غيره که به کار و زندگی و دوران مربوط به تقیزاده بود در آنجا آورده بود و آورده. بنده هم از آن خاطرات نسبتاً مختصر خيلی بهره بردم. نه فقط در تحقيق در زندگی تقیزاده بلکه در حوزههای وسيعتری حتی علاوه بر آن. و همچنين از آن پيوستها. آن پيوستها، آن مسائل و مدارکی که در حدود ۴۰۰ صفحه يعنی دو برابر اصل خاطرات است. اين دو تا کار ايشان. در حدود ۳۰۰ کار نوشته که اولاً من همهاش را نمیشناسم و بعد هم همهاش را بشناسد بايد چند روز صحبت کند و اسمشان را بياورد تا بتواند ارزششان را بشناسد. اين است که او واقعاً آدمی بود که ... من اشاره ای که کردم بیربط نبود... تبديل به يک نهادی شده بود.
اولاً به خاطر وسعت خيلی زياد حوزه کارش و احاطهاش به خيلی از وجود تاريخ و فرهنگ خاصه در دو قرن اخير. و بعد هم به خاطر اين که در ارتباط با همين کار مثلاً سفرهای بسيار زياد و متعدد و طولانی میکرد به سراسر جهان. برای کنفرانسها، سمينارها، ارائه گفتارها، ديدن هر کتابخانه که فکر میکرد يک کتاب خطی با ارزش و پنج کتاب خطی باارزش درباره تاريخ ايران ممکن است تويش باشد، کاتالوگ کردن بعضی از مثلاً کتابهای فارسی آکادمی اتريش چند سال هر سال يکی دو ماه در وين مهمان بود و آثار خطی آنجا راکاتالوگ میکرد.
خطی فارسی در آنجا. از اين قبيل. منظورم از نهاد اين است. سراسر جهان را در نورديده بود.
درباره ايرج افشار در جايگاه کسی که انجمن مطالعات ايران Society For Iranian Studies ازش تقدير کرد هم يک شرحی میدهيد؟
ما، منظورم انجمن بينالمللی ايرانشناسی که بنده عضو شورا و هيات اجرايیاش هستم و مجلهاش را در میآورم، پنج سال پيش تصميم گرفتيم که هر سال يک نفر از اساتيد بزرگ ايرانشناسی را دعوت کنيم و تشريفاتی در کنفرانس دو سال يک بار انجمن و ازشان رسماً قدردانی کنيم. اولين کسی که به اتفاق آرا تصويب کرديم آقای افشار بود که بنده با ايشان تماس گرفتم، تلفن زدم و گفتم اين طور و خيلی خوشحال شد و گفت من متاسفانه خودم نمیتوانم بيايم وليکن پيامی میفرستم که لطفاً شما ترجمه کنيد و بدهيد آنجا بخوانند. بنده هم گفتم بسيار خوب. ايشان هم با آن خط بسيار زيبا و پخته خودش که کمتر کسی میتواند آن طور با چنان خطی چيز بنويسد، غير از خطاطان البته... شرح زيبايی نوشت در سپاسگزاری از اين قدردانی که ازشان میشد که بعد آن را من ترجمه کردم به انگليسی و انگليسیاش در جلسه عمومی انجمن خوانده شد. علاوه بر آن شرح خودش هم که به زبان فارسی بود، با قلم خودش تصوير شد که به اعضای کنفرانس هر که میخواست يک نسخه در اختيار داشته باشد. ما وقتی خواستيم از اين نوع آدمها قدردانی کنيم اولين کسی که انتخاب کرديم او بود. ولی بعد از سالهای بعد تصميم جديدی گرفتيم که هر بار يک نفر از داخل ايران و يک نفر از خارج ايران به اين ترتيب از او قدردانی شود از اين علما و اساتيد ارشد.به اين ترتيب بود که در چند سال گذشته از کسانی مثل احسان يارشاطر، شفيعی کدکنی، ژاله آموزگار، ريچارد فرای هم قدردانی شده.
***
آشنايان با ايرج افشار همچنين ياری دادن به ديگر ايراندوستان و ايرانپژوهان را در کنار سفرهای دور و دراز در جادههای ناهموار ايران از صفات برجسته او میدانند. تورج دريايی، ايرانشناس جوان، استاد تاریخ ایران باستان و صاحب کرسی هاوارد باسکرويل در دانشگاه کاليفرنيا در ايرواين از اين وجه شخصيت ايرج افشار میگويد:
تورج دريايی: «فکر میکنم برای همه ايرانشناسان درگذشت آقای افشار تکاندهنده است. من که میشود گفت نسبتاً جوانتر هستم از دوستان و همکاران قديمیشان. ايشان به من هم لطف داشتند. من از زمان دانشجويیام که داشتم دکترايم را مینوشتم، آقای افشار را ملاقات کردم و به من نوعی لطف کردند و با من همکاری کردند و مرا به سفر میبردند. يک خصلت بسيار جالب ايشان اين بود که جوان و يا مسن هر که به ايران عشق میورزيد و دوست داشت روی ايران کار کند، دوست داشتند دربارهشان بدانند، با آنها همکاری کنند و حتماً هميشه به همه کمک میکردند. اين خصلتی است که ما شايد کمتر بتوانم به جرات بگويم در ميان بسياری از محققانمان میبينيم.
گفتيد شما با آقای افشار همسفر بوديد. نوع کاری که مشترکاً انجام میداديد چه بود؟
در حدود شايد بگويم ۹ يا ۱۰ سال است با آقای افشار همسفر بودم. من هر وقت ايران بودم آقای افشار لطف میکرد و میگفت کجا دوست داری برويم يا کدام خطه ايران. چون میدانست که من راجع به ايران باستان کار میکنم، اصولاً اوايل میرفتيم سايتهای باستانی را ببينيم. ولی خوب به تدريج شروع کرديم به جاهای ديگر رفتن. آقای افشار دوست نداشت از جاده آسفالتی جايی برود. دوست داشت هميشه از خاک و بيابان سفر کند برای اين که میگفت چيزهای ديدنی ايران را آنجا آدم میبيند نه توی جاده اصلی. در اين ۱۰ سال نمیتوانم بگويم بيشتر ايران را رفتم. مقدور نيست. ولی میتوانم بگويم به چهار گوشه ايران سفر کرديم. ما دو بار سمت کردستان رفتيم. يک بار به سمت خراسان. يک بار به سمت شمال در کنار دريای مازندران. به استان مرکزی دو سه بار سفر کرديم. يک بار به سمت سيستان و کرمان رفتيم پهلوی مرحوم همايون صنعتیزاده که خيلی ياد خوبی دارم از آن دوره. به يزد رفتيم و خود ايشان هم به يزد خيلی علاقه داشتند. حتماً میخواستند من نه يک بار، بيشتر يزد را ببينم. البته فکر میکنم آنچه که جالب بود، اين شهرهای اصلی نبود. مردمی بودند که در شهرهای کوچک بودند ما شبها توی خانهشان میمانديم. يک دفترچه داشتند که نام تمام مشاهير، اساتيد، نويسندگان ايرانی که در هر شهر و شهرستان و حتی ده کوچکی که باشند داشت و موقعی که میرفتيم به يک شهری مثلاً میگفت بازکن دفترچه را، آن اسم را ببين شماره را زنگ بزن بگو ما داريم میآييم. میدانيد سبب میشد که ما با متفکران، نويسندگان و محققان محلی ايرانی هم آشنا شويم. اقلاً برای من... ايشان که میشناختند. اين برای من بسيار جالب و آموزنده بود.
میگوييد بيراهه میرفتيد و اينها... معمولاً سفرهای طول و دراز در شرايطی است که وسط راه میايستند. تسهيلات چگونه بود؟
آقای افشار يک جيپ داشتند که در پشتش تمام مايحتاج لازم را داشتيم. غذا در رستوران و اينها موقوف بود. ايشان به من میگفتند امنترين چيز نان و پنير و ماست است. هر جا که در محلها می رفتيم يا دهی يا شهرستانی، ماست محلی، نان محلی و پنير. بهترين غذای ما بود. اينطوری ما سفر میکرديم و ايشان اصلاً چنان حافظهای داشتند که... مثلاً ما در استان مرکزی بوديم. میگفتند بعد از اين تپه دوم دست چپ اگر اين بيراهه را بروی میرسی به مثلاً يک دهی که يک منار بسيار زيبا دارد از دوره مثلاً صفوی. ناگهان بدون اين که نشانهای باشد میپيچيدند و میرفتيم آنجا می رسيديم. واقعاً عجيب بود و بسيار جالب.
همسفرانتان چه کسانی بودند؟
آقای افشار دو سه بار لطف کردند و مرا تنهايی بردند. يک سری سفرها بود که خيلی عالی بود و من آن سفرها را هرگز فراموش نمیکنم. ولی اولين بار و هر يک سال در ميان اساتيد بزرگی بودند و من برايم ارزنده بود که ب اآنها در ماشين باشم. يک بار يادم است با آقای ريچارد فرای و دکتر شفيعی کدکنی و پسر آقای افشار بهرام افشار يک سفر کرديم به کردستان که بسيار عالی بود. با دکتر منوچهر ستوده يک سفر کرديم. يک سفر سنگين و طولانی. ماشاءالله آقای ستوده فکر میکنم ۹۶ سالشان باشد. آقای افشار هم ۸۵ سالشان بود. روزی ۱۲ ساعت آقای افشار پشت فرمان مینشست و اين دو نفر صحبت میکردند و میرفتند. يادتان باشد آقای افشار اجازه نمیدادند کسی ماشينشان را براند. خودشان روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت رانندگی میکردند. اجازه نمیدادند کسی بار را از پشت بردارد. خودشان بايد میآمدند بر میداشتند. واقعاً يک مسائل آموزندهای بود از بابت اين قديمیهای ما که محققاند و در ايران بودند. اين برای من بسيار جالب بود.
چه اثری آقای افشار روی کارها و تحقيقات خود شما داشتند؟
در وهله اول ما يک کتابی سال پيش به چاپ رسانديم که البته شش سالی طول کشيد. اين نامههايی بود مابين آقای سيد حسن تقیزاده و والتر برونو هنينگ. ايشان به تقیزاده خيلی ارادت داشتند. تصميم گرفتند اين نامهها را که پهلويشان بود از سالها پيش که درباره مسائل ايرانشناسی وحوزههای ايرانشناسی از ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۶ميلادی بود با همديگر چاپ کنيم و رويش کار کنيم. اين باعث شد که ما بيشتر با هم در تماس باشيم. من البته هر وقت ايران بودم يا تهران سعی میکردم هفتهای دو سه بار منزلشان بروم. در منزلشان به روی همه باز بود. عصر که میرفتيم هر کس که از خارج میآمد، کسی میخواست تحقيقی بکند خود ايرانیها در ايران، میآمدند منزلشان و مینشستند در حياط و ايشان به آنها کمک میکرد. در آن واحد تلفن همينطور زنگ میزد و دانشجويان و اساتيد سئوال داشتند ايشان در حال کمک کردن به اينها بودند. چيزی که من از افشار میتوانم بگويم ياد گرفتم، چيزی که خيلی مهم بود اين بود که تو اگر میخواهی بگويی ايرانشناس هستی بايد خود ايران را بشناسی. نه اين که پشت ميز بنشينی آنجا و کتاب بخوانی. اين کار خيلی خوب است. بله. مدرک گرفتن مهم است. ولی بايد مردمت را بشناسی. بايد سفر کنی به آن نقطهای که دربارهاش مینويسی. بايد جغرافيای مملکت و مردم را بشناسی تا به خودت لقب ايرانشناس بدهی. البته من کوچکتر از آن چيزی هستم که حالا بخواهم بگويم ايرانشناس هستم. ولی آقای افشار اين تاثير را بر من گذاشت که مرا مطمئن کرد که واقعاً بايد اين کار را انجام داد. من به ياد ايشان هميشه به ايران خواهم رفت و همانطور که با ايشان برای يک هفته ۱۰ روزی هر دفعه به جايی میرفتيم اين کار را انجام خواهم داد.
***
ايرج افشار را همچنين آشنايانش از نادر دانشگاهيانی می دانند که مثل پيشينيان معاصر، قاسم غنی و پرويز ناتل خانلری سنت ايجاد ارتباط ميان محققان و علاقمندان را از طريق مطبوعات فرهنگی ادامه داد. محمود عنايت، سردبير مجله نگين در لس آنجلس و فعاليت های مطبوعاتی ايرج افشار.
محمود عنايت: میتوانم در يک عبارت خلاصه کنم که هم کارش و هم نشرياتی که اداره میکرد، يا منتشر میکرد در شمار مجلات و نشريات آکادميک محسوب میشد که اهل تحقيق اصولاً برای اين طور کارها ارزش خاصی قائل اند. ولی سوای تحقيق و تامل که لازمه کار تحقيقی است، در وجود افشار يک نوع شيدايی و شور و احساس هم وجود داشت و به نظر من آنچه که کارش را برجسته میکرد و برای افرادی مانند من جذابيت و زيبايی داشت همين بود که فقط آن کار تحقيقی و علمی منظور نظرش نبود. به دليل احساسی که داشت و علاقهای که به خصوص به زبان پارسی دری و ايران داشت، آثار و نوشتههايش به نظر من به مراتب ارزش بيشتری پيدا میکرد.
ايرج افشار را به عنوان يک محقق، يک مطبوعاتی چطور به ياد میآوريد؟
برای من از اين جهت جالب است که اين آدم در عين اين که سالها با مرحوم تقیزاده همکاری داشته و خيلی هم مورد توجه تقیزاده بوده، در همان حال بعد از مدتها وقتی که با نوشتهها و نطقها و فعاليت سياسی دکتر مصدق هم آشنا میشود، به دليل گرايش وطنپرستانهای که مصدق داشته، بسيار تحت تاثير او هم قرار میگيرد. در ظاهر ممکن است اين يک تضادی باشد. گرچه هر دوی آنها به نظر من افراد وطنپرستی بودند. هم تقی زاده و هم دکتر مصدق. در يک مرحلهای مصدق با تقیزاده مخالفتهايی داشته که بعد اين مخالفتها در همان زمان حکومتش خيلی تعديل میشود . متوجه میشود که تقیزاده مرد وطنپرستی است و در يک موردی هم موقعی که سفير انگليس از او خواسته بوده که در مورد مصدق روش انتقادی داشته باشد و يا ايراداتی به او داشته باشد... نه اين که به او درس بدهد... يعنی حرفش يک چنين معنايی داشته... که تقیزاده با احترام به آن سفير میگويد من تصور نمیکنم در انگليس هيچ سفيری يعنی يک سفير ايران نمیرود در دربار انگليس و پادشاه انگليس يا افراد آنجا را بر ضد حکومت آنجا تحريک میکند . يعنی کاری که سفير انگليس در ايران میخواسته بکند، میخواسته بگويد سفير ايرانی در آنجا همچين کاری را مرتکب نمیشود چون اين کار، کار خطايی بوده. اين به اين دليل بود که به اصول احترام میگذاشته. هر دو اينها به اصول احترام میگذاشتند. خود مصدق در عين اين که با انگليس مخالف بود و آن طور با انگليس مبارزه کرد، ولی هر وقت فرصتی به دستش میآمد، به خصوص در يک مورد جلوی مجلس برای مردم سخن گفت وقتی مردم شعار مرده باد انگليس گفتند، مصدق خطاب به آنها گفت من راضی نيستم بگوييد مرده باد انگليس. بگوييد خداوند انگليس را به راه راست هدايت کند در مورد اختلافی که به ما داده. خوب اين نشان میدهد که به اصول احترام میگذارد و در مجلس هم چندين بار گفته بود که اگر بخواهيم از دموکراسی يک الگوی درستی داشته باشيم و بتوانيم از روی آن تقليد کنيم، حکومت مشروطه انگليس است که در آنجا پادشاه در عين اين که مورد احترام همه است، حرمتش به دليل عدم آلودگی يا عدم آميزش و اختلاطش با کار سياست روزمره است. اين حالت را مردان وطنپرستی مثل مصدق و تقیزاده داشتند. همين روش را و اين شيوه فکری در ايرج افشار هم وجود داشت و از همين جهت افرادی مثل من به او علاقمند بودند و به او احترام میگذاشتند.
***
نوشتههای ايرج افشار در دو دهه پايان عمرش عمدتاً در فصلنامه های کلک و بخارا به سردبيری علی دهباشی چاپ می شد. بخشی از هر شماره فصلنامه بخارا ويژه مرور ايرج افشار بر تلاش های ايرانشناسان در سراسر جهان بود. ايرج افشار هنگام مرگ ۸۵ ساله بود.
پدرش محمود افشار يزدی، همان شاعر و نويسندهای بود که موقوفهای به نام خود به يادگار گذاشت و بخشی از دارايیاش را هم وقف لغتنامه دهخدا کرد.
تاليف، تصحيح و ترجمه نزديک به ۳۰۰ کتاب و صدها مقاله حاصل عمر ايرج افشار است. از جمله تاليفات او، پژوهشهای ايرانشناسی، دفتر تاريخ، پرونده صالح، گلگشت در وطن و اسکندرنامه، نامههای تهران، نامههای پاريس، گاهشماری در ايران قديم، زندگی طوفانی: خاطرات سيد حسن تقیزاده و روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، از جمله نتيجههای گردآوری و تصحيح و ويراستاری اوست.
بر اينها بايد کارنامه مطبوعاتی ايرج افشار را افزود. از جمله سردبيری مجله سخن به صاحبامتيازی پرويز ناتل خانلری، سردبيری مجله راهنمای کتاب، به صاحبامتيازی احسان يارشاطر، تاسيس مجله فرهنگ ايران زمين، تاسيس نشريات نسخ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، رياست کتابخانه ملی ايران، تدريس در دانشگاههای ايران و برن سويس، عضويت در انجمن ايرانشناسی به دبيری محمد معين، انجمن ايرانی فلسفه و علوم انسانی و هيات ويراستاران دانشنامه ايرانيکا به سرويراستاری احسان يارشاطر از جمله ديگر فعاليتهای او بود. اول به سراغ همين يار ديرين او میرويم تا کارنامه او را در اين زمينه مرور کنيم.
آقای احسان يارشاطر، سابقه همکاری ايرج افشار با ايرانيکا به چه زمانی بر میگردد؟
احسان يارشاطر: از همان آغاز سال ۱۹۷۴ که کار انسايکلوپيديا کمکم شروع کرد به شکل گرفتن و برای کتابشناسی من از افشار خواهش کردم که مشاور ما باشد، ويراستار مشاور و هميشه تحت همين عنوان ذکر میشد... فوقالعاده به ما کمک میکرد. چون آشنايی کاملی داشت از آنچه که دانشمندان ايرانی از ايران مینويسند که اگر ما احتياج داشته باشيم از آنها دعوت کنيم.
در جايگاه ويراستار دانشنامه ايرانيکا، چه عنوانهايی را به آقای افشار واگذار کرده بوديد، تحقيق پيرامونش را و درج مقالهها در آن باره را؟
البته همه مقالاتی که آقای افشار برای ما نوشته الان در خاطرم نيست ولی من مثلاً مجله کاوه و زندگی يا سرگذشت تقی زاده... اينها مسائلی بود که محتاج به يک دانشمند واقعاً خبره و آگاهی بود که اينها را بنويسد چون در زندگی تقیزاده خيلی مسائل مربوط به سياست و اجتماع و مجلس شورای ملی و مجلس سنا پيش میآمد که محتاج دقت و بررسی کافی بود. گاهی هم راجع به شرح حال بعضی دانشمندان يا مورخان ايرانی با او مشورت میکرديم و يا خواهش میکرديم در حدی که فرصت دارد، بنويسد. و او مینوشت و ما به انگليسی ترجمه میکرديم و منتشر میکرديم. آخرين چيزی که من از او خواهش کردم و قبول کرد که بنويسد، که فکرش را خودش اول بار به من داد، اين بود که مقالهای درباره بياض و سفينه و جنگ و مجموعه و ساير عناوينی که به اين طور چيزها اطلاق میشود، بنويسد و اميدوارم که آنچه که نوشته در يادداشتهايش پيدا شود. چون چندين بار صحبتش با او پيش آمد و خودش هم علاقمند بود که اين را بنويسد.
چه خاطره شخصی از ايرج افشار بيشتر در ذهنتان تلالو میکند؟
البته آن تصوری که من از افشار دارم و فوری متبادر به ذهن من میشود، يکی ايرانگردی اوست. گو اينکه من هيچوقت خودم همراه او نبودم. ولی میدانيد که او به خصوص به همراهی منوچهر ستوده غالب اطراف و اکناف ايران را زير پا گذاشته بود و اين اواخر هم ديدم در مجله بخارا عکسی ازش چاپ کردند با يک چوبدستی که روی شانهاش گرفته بود و پيدا بود که در موقع راه رفتن [عکس] ازش گرفتهاند. يکی اين است. يکی اين که افشار واقعاً پدر فهرستنويسی در ايران است. اولاً که فهرست مقالات فارسی را در چندين جلد منتشر کرد و اين کمک بزرگی به ايرانشناسی در ايران بود. دوم اين که در انجمن کتاب، او بود که اولين نمايشگاه کتاب را دائر کرد در دانشگاه و همينطور اولين کتابشناسی را مربوط به آنچه که در آن سال به خصوص چاپ شده بود، منظم کرد و منتشر کرد.
واقعاً او پدر کتابشناسی در ايران محسوب میشود، گو اين که پيش از افشار هم افرادی مثل زنده ياد دکتر مهدی بيانی قدمهايی در اين راه برداشته بودند ولی کسی که اين علم را و اين رشته کار را به صورت علمی و جهانیپسند انجام داد، افشار بود و چقدر مشوق ديگران شد برای اين که به کار کتابشناسی بپردازند، نسخهشناسی را ياد بگيرند و غيره. بعد البته کارهايی که افشار کرده، اينقدر متنوع است و همه هم اينقدر سودمند بوده که آدم نمیداند از کجا شروع کند. ولی حقيقت اين است که من در طول عمر ۹۱ سالهام هيچکس را نديدم و نشناختم که به اندازه افشار به فرهنگ ايران و پيشبرد ايرانشناسی کمک کرده باشد. اين است که واقعاً درگذشت او يک ضايعه خيلی خيلی شديدی است برای ايرانشناسی و برای فرهنگ ايران. گذشته از اين که من به مناسبت دوستی چندين ساله و همکاری خيلی نزديک طبعاً عزادار رفتن او هستم و واقعاً نمیتوانم خودم را زياد تسليت بدهم.
***
حورا ياوری، عضو هيات مشاوران دانشنامه ايرانيکا و ناقد ادبی در شرح ويژگی های کار ايرج افشار به گستره کوشش های او و دقت نظرش اشاره دارد.
حورا ياوری: مثلاً فرض کنيد ايشان فهرست مقالاتی را که در ايران نوشته شده بود با تقسيمبندی موضوعی به تناسب اين که در مورد ادبيات بود يا تاريخ يا مسائل اجتماعی و يا متون قديمی... اين مقالهها را تقسيمبندی موضوعی کردند و در دفتر کار ما مورد مراجعه هر روزی و مکرر ما است. به اضافه مجموعههايی که از نامههای شخصيتهای موثر دوران معاصر در دست داشتند، اين مجموعهها همه برای اين که بخواهيم مستند کنيم مقالهای را که در دانشنامه درمیآيد يا نوشتهای را که در دست داريم هر روز و مکرر ما را نيازمند میکند که به آثار آقای افشار مراجعه کنيم.
خود شما شناختتان از آقای افشار و سلوکشان چگونه بوده؟
آقای ايرج افشار يک مجموعهای دارد که عنوان آنها را گذاشته «نادرهکاران». اين عنوان کتابش است. من خيال میکنم که او خودش يکی از نادرههای روزگار ما و شايد از قرن بيستم ايران بود. اين بيشتر از تمام دستاوردهای علمی و تحقيقی و نقشی که در جمعآوری متون و به ثبت رساندن آثار تمدن ايران در گوشههای مختلف مملکت داشته، اين در سلوک و رفتارش هويدا بود. آقای افشار... ما اگر برای ايرانی خالص اصيل وابسته به همه سنتهای خوب ايران تعريفی قائل باشيم، آقای افشار تجسم اين تعريف است. هيچکدام از معيارهای ذهنیاش را از پديدههايی که در خارج از مرزهای ايران شکل گرفته بود، نمیگرفت. عميقاً و خالصاً ايرانی بود و اين ايرانی بودن به معنای خوب کلمه، به معنای پردرخشش کلمه از نوری که از چشمهايش میدرخشيد، کاملاً آشکار بود و هر آدمی را که توفيق ديدار و بهرهگيری از محضر آقای افشار را داشت، مسحور همه خصوصيات اخلاقی و انسانیاش میکرد.
***
ابعاد تلاش ايرج افشار موجب شده بسياری از ايران شناسان بر حاصل تلاش های چندين ساله او تکيه کنند. از اين جمله اند مورخان. و يکی از اين مورخان همايون کاتوزيان است، استاد تاريخ ايران و ادبيات فارسی در دانشگاه آکسفورد و سردبير Iranian Studies Journal فصلنامه مطالعات ايران به زبان انگليسی.
همايون کاتوزيان: آقای ايرج افشار کارش دقيق بود و در ويرايش های تحقيقی که می کرد، بسيار وسواس به خرج می داد که کار درست از آب دربيايد و تمام جزييات رعايت شود، آنچه لازم است در حواشی نوشته شود بيايد، فهرست های خيلی دقيق و جزء جزء مسائلی که بايد برايشان فهرست می بود، تنظيم می کرد و خلاصه کارش از هر نظر در حوزه خودش نزديک به کمال بود. يعنی بهتر از آن نمی شد آن کار را انجام داد. خيلی زحمت می کشيد. برای اين که اينها که دم دست نبود. اينها را يک جا نچيده بودند. تمام کتابخانه های دنيا را می ديد. هر خانواده قديم ايرانی که اغلب به او اعتماد می کردند، بيايند دستنويسها و خطهای بزرگان خانواده را که از دست رفته بودند در اختيارش بگذارند و... بنابراين خود اين ايشان را تبديل کرده بود به يک نهاد. به قول فرانسوی ها انستيتو.
شما خودتان هم در کارهايتان از نتايج زحمات ايرج افشار استفاده کرديد؟
من خودم مديون هستم به خيلی از کارهايش و به خصوص به دو کتابش. يکی روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که ۴۵ سال پيش درآورده بود که يک نسخه خطی ازش وجود داشت در کتابخانه آستان قدس که کتاب مفصلی هم هست. يادداشتهای روزانه اعتمادالسلطنه است که به اصطلاح امروز نوعی رئيس دفتر ناصرالدين شاه بود. اين اعتمادالسلطنه اهميت کارش اين است که هر روز شاه را میديد و برای مدتی و اخبار گوناگون را به او میداد و مقالات جالبی که برايش میخواند و غيره. و در نتيجه شاهد خيلی چيزها بود. هم از آنچه شاه به او میگفت و هم از آنچه در دربار میگذشت و ديگران میگفتند و اتفاقاتی که میافتاد. اين را هر روز ايشان خلاصهاش را بعد که از دربار میآمد مینوشت. به قول خودش از درب خانه که میآمد، میرفت و اينها را می نوشت و اين يادداشتهای روزانهاش بود.
تنها چيزی که با اين قابل قياس است تقريباً از هر نظر يادداشتهای روزانه اسدالله علم است. که آن هم يک نسبتی شبيه اعتمادالسلطنه با محمدرضا شاه داشت. البته او از نظر شخصی نزديکتر بود. ولی نوع رابطه مشابه بود از نظر مقامش در دربار. منبع اطلاعات اوليهاش درباره چندين سال از دوره ناصرالدين شاه از نظر تاريخی و من به خصوص خودم از اين اثر خيلی بهره بردم در کارهای تحقيقیام؛ حتی تحليلیام. به اين معنی که اعتمادالسلطنه شرحی میدهد که چگونه رکنالدوله والی فارس به شاه و امينالسلطان که صدراعظم بود رجوع کرده بود و گفته بود قوامالملک شيرازی را که بزرگترين مالک ولايت فارس به اصطلاح امروز استاندار فارس بود و رهبر افتخاری ايلات خمسه هم بود، رکنالدوله به ناصرالدين شاه و امين السلطان پيشنهاد کرده بود که اين قوامالملک را به او بفروشند. ۱۰۰ هزار تومان به شاه بدهد، ۳۰ هزار تومان به امينالسلطان و داريم صحبت ۱۲۰ سال پيش را می کنيم. اين برای من خيلی قابل استفاده بود به عنوان شاهد و گواه ماهيت حکومت استبدادی در جامعه ايران که ربطی به اين حکومت مطلقه غربی يا ديکتاتوری و اينها ندارد.
همينطور نوشتههايتان در مورد سيد حسن تقیزاده، از چهرههای شاخص دوران مشروطيت و نماينده دوره اول مجلس شورای ملی متکی به پژوه های ايرج افشار است.
عنوان کتاب را خود آقای افشار گذاشته «زندگی طوفانی: خاطرات سيد حسن تقیزاده». پيش از انقلاب امکان نداشت از نظر امنيتی منتشر شود . سازمان امنيت و دولت نمیگذاشتند. چون تقیزاده حرفهايش را صريح زده. چند سال بعد از انقلاب آقای افشار اين را منتشر کرد. بسيار مفيد و کوتاه و بعد ايشان ويراست دوم را که در آورد در حدود ۴۰۰ صفحه سند و مدرک و نامههای خطی و غيره که به کار و زندگی و دوران مربوط به تقیزاده بود در آنجا آورده بود و آورده. بنده هم از آن خاطرات نسبتاً مختصر خيلی بهره بردم. نه فقط در تحقيق در زندگی تقیزاده بلکه در حوزههای وسيعتری حتی علاوه بر آن. و همچنين از آن پيوستها. آن پيوستها، آن مسائل و مدارکی که در حدود ۴۰۰ صفحه يعنی دو برابر اصل خاطرات است. اين دو تا کار ايشان. در حدود ۳۰۰ کار نوشته که اولاً من همهاش را نمیشناسم و بعد هم همهاش را بشناسد بايد چند روز صحبت کند و اسمشان را بياورد تا بتواند ارزششان را بشناسد. اين است که او واقعاً آدمی بود که ... من اشاره ای که کردم بیربط نبود... تبديل به يک نهادی شده بود.
اولاً به خاطر وسعت خيلی زياد حوزه کارش و احاطهاش به خيلی از وجود تاريخ و فرهنگ خاصه در دو قرن اخير. و بعد هم به خاطر اين که در ارتباط با همين کار مثلاً سفرهای بسيار زياد و متعدد و طولانی میکرد به سراسر جهان. برای کنفرانسها، سمينارها، ارائه گفتارها، ديدن هر کتابخانه که فکر میکرد يک کتاب خطی با ارزش و پنج کتاب خطی باارزش درباره تاريخ ايران ممکن است تويش باشد، کاتالوگ کردن بعضی از مثلاً کتابهای فارسی آکادمی اتريش چند سال هر سال يکی دو ماه در وين مهمان بود و آثار خطی آنجا راکاتالوگ میکرد.
خطی فارسی در آنجا. از اين قبيل. منظورم از نهاد اين است. سراسر جهان را در نورديده بود.
درباره ايرج افشار در جايگاه کسی که انجمن مطالعات ايران Society For Iranian Studies ازش تقدير کرد هم يک شرحی میدهيد؟
ما، منظورم انجمن بينالمللی ايرانشناسی که بنده عضو شورا و هيات اجرايیاش هستم و مجلهاش را در میآورم، پنج سال پيش تصميم گرفتيم که هر سال يک نفر از اساتيد بزرگ ايرانشناسی را دعوت کنيم و تشريفاتی در کنفرانس دو سال يک بار انجمن و ازشان رسماً قدردانی کنيم. اولين کسی که به اتفاق آرا تصويب کرديم آقای افشار بود که بنده با ايشان تماس گرفتم، تلفن زدم و گفتم اين طور و خيلی خوشحال شد و گفت من متاسفانه خودم نمیتوانم بيايم وليکن پيامی میفرستم که لطفاً شما ترجمه کنيد و بدهيد آنجا بخوانند. بنده هم گفتم بسيار خوب. ايشان هم با آن خط بسيار زيبا و پخته خودش که کمتر کسی میتواند آن طور با چنان خطی چيز بنويسد، غير از خطاطان البته... شرح زيبايی نوشت در سپاسگزاری از اين قدردانی که ازشان میشد که بعد آن را من ترجمه کردم به انگليسی و انگليسیاش در جلسه عمومی انجمن خوانده شد. علاوه بر آن شرح خودش هم که به زبان فارسی بود، با قلم خودش تصوير شد که به اعضای کنفرانس هر که میخواست يک نسخه در اختيار داشته باشد. ما وقتی خواستيم از اين نوع آدمها قدردانی کنيم اولين کسی که انتخاب کرديم او بود. ولی بعد از سالهای بعد تصميم جديدی گرفتيم که هر بار يک نفر از داخل ايران و يک نفر از خارج ايران به اين ترتيب از او قدردانی شود از اين علما و اساتيد ارشد.به اين ترتيب بود که در چند سال گذشته از کسانی مثل احسان يارشاطر، شفيعی کدکنی، ژاله آموزگار، ريچارد فرای هم قدردانی شده.
***
آشنايان با ايرج افشار همچنين ياری دادن به ديگر ايراندوستان و ايرانپژوهان را در کنار سفرهای دور و دراز در جادههای ناهموار ايران از صفات برجسته او میدانند. تورج دريايی، ايرانشناس جوان، استاد تاریخ ایران باستان و صاحب کرسی هاوارد باسکرويل در دانشگاه کاليفرنيا در ايرواين از اين وجه شخصيت ايرج افشار میگويد:
تورج دريايی: «فکر میکنم برای همه ايرانشناسان درگذشت آقای افشار تکاندهنده است. من که میشود گفت نسبتاً جوانتر هستم از دوستان و همکاران قديمیشان. ايشان به من هم لطف داشتند. من از زمان دانشجويیام که داشتم دکترايم را مینوشتم، آقای افشار را ملاقات کردم و به من نوعی لطف کردند و با من همکاری کردند و مرا به سفر میبردند. يک خصلت بسيار جالب ايشان اين بود که جوان و يا مسن هر که به ايران عشق میورزيد و دوست داشت روی ايران کار کند، دوست داشتند دربارهشان بدانند، با آنها همکاری کنند و حتماً هميشه به همه کمک میکردند. اين خصلتی است که ما شايد کمتر بتوانم به جرات بگويم در ميان بسياری از محققانمان میبينيم.
گفتيد شما با آقای افشار همسفر بوديد. نوع کاری که مشترکاً انجام میداديد چه بود؟
در حدود شايد بگويم ۹ يا ۱۰ سال است با آقای افشار همسفر بودم. من هر وقت ايران بودم آقای افشار لطف میکرد و میگفت کجا دوست داری برويم يا کدام خطه ايران. چون میدانست که من راجع به ايران باستان کار میکنم، اصولاً اوايل میرفتيم سايتهای باستانی را ببينيم. ولی خوب به تدريج شروع کرديم به جاهای ديگر رفتن. آقای افشار دوست نداشت از جاده آسفالتی جايی برود. دوست داشت هميشه از خاک و بيابان سفر کند برای اين که میگفت چيزهای ديدنی ايران را آنجا آدم میبيند نه توی جاده اصلی. در اين ۱۰ سال نمیتوانم بگويم بيشتر ايران را رفتم. مقدور نيست. ولی میتوانم بگويم به چهار گوشه ايران سفر کرديم. ما دو بار سمت کردستان رفتيم. يک بار به سمت خراسان. يک بار به سمت شمال در کنار دريای مازندران. به استان مرکزی دو سه بار سفر کرديم. يک بار به سمت سيستان و کرمان رفتيم پهلوی مرحوم همايون صنعتیزاده که خيلی ياد خوبی دارم از آن دوره. به يزد رفتيم و خود ايشان هم به يزد خيلی علاقه داشتند. حتماً میخواستند من نه يک بار، بيشتر يزد را ببينم. البته فکر میکنم آنچه که جالب بود، اين شهرهای اصلی نبود. مردمی بودند که در شهرهای کوچک بودند ما شبها توی خانهشان میمانديم. يک دفترچه داشتند که نام تمام مشاهير، اساتيد، نويسندگان ايرانی که در هر شهر و شهرستان و حتی ده کوچکی که باشند داشت و موقعی که میرفتيم به يک شهری مثلاً میگفت بازکن دفترچه را، آن اسم را ببين شماره را زنگ بزن بگو ما داريم میآييم. میدانيد سبب میشد که ما با متفکران، نويسندگان و محققان محلی ايرانی هم آشنا شويم. اقلاً برای من... ايشان که میشناختند. اين برای من بسيار جالب و آموزنده بود.
میگوييد بيراهه میرفتيد و اينها... معمولاً سفرهای طول و دراز در شرايطی است که وسط راه میايستند. تسهيلات چگونه بود؟
آقای افشار يک جيپ داشتند که در پشتش تمام مايحتاج لازم را داشتيم. غذا در رستوران و اينها موقوف بود. ايشان به من میگفتند امنترين چيز نان و پنير و ماست است. هر جا که در محلها می رفتيم يا دهی يا شهرستانی، ماست محلی، نان محلی و پنير. بهترين غذای ما بود. اينطوری ما سفر میکرديم و ايشان اصلاً چنان حافظهای داشتند که... مثلاً ما در استان مرکزی بوديم. میگفتند بعد از اين تپه دوم دست چپ اگر اين بيراهه را بروی میرسی به مثلاً يک دهی که يک منار بسيار زيبا دارد از دوره مثلاً صفوی. ناگهان بدون اين که نشانهای باشد میپيچيدند و میرفتيم آنجا می رسيديم. واقعاً عجيب بود و بسيار جالب.
همسفرانتان چه کسانی بودند؟
آقای افشار دو سه بار لطف کردند و مرا تنهايی بردند. يک سری سفرها بود که خيلی عالی بود و من آن سفرها را هرگز فراموش نمیکنم. ولی اولين بار و هر يک سال در ميان اساتيد بزرگی بودند و من برايم ارزنده بود که ب اآنها در ماشين باشم. يک بار يادم است با آقای ريچارد فرای و دکتر شفيعی کدکنی و پسر آقای افشار بهرام افشار يک سفر کرديم به کردستان که بسيار عالی بود. با دکتر منوچهر ستوده يک سفر کرديم. يک سفر سنگين و طولانی. ماشاءالله آقای ستوده فکر میکنم ۹۶ سالشان باشد. آقای افشار هم ۸۵ سالشان بود. روزی ۱۲ ساعت آقای افشار پشت فرمان مینشست و اين دو نفر صحبت میکردند و میرفتند. يادتان باشد آقای افشار اجازه نمیدادند کسی ماشينشان را براند. خودشان روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت رانندگی میکردند. اجازه نمیدادند کسی بار را از پشت بردارد. خودشان بايد میآمدند بر میداشتند. واقعاً يک مسائل آموزندهای بود از بابت اين قديمیهای ما که محققاند و در ايران بودند. اين برای من بسيار جالب بود.
چه اثری آقای افشار روی کارها و تحقيقات خود شما داشتند؟
در وهله اول ما يک کتابی سال پيش به چاپ رسانديم که البته شش سالی طول کشيد. اين نامههايی بود مابين آقای سيد حسن تقیزاده و والتر برونو هنينگ. ايشان به تقیزاده خيلی ارادت داشتند. تصميم گرفتند اين نامهها را که پهلويشان بود از سالها پيش که درباره مسائل ايرانشناسی وحوزههای ايرانشناسی از ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۶ميلادی بود با همديگر چاپ کنيم و رويش کار کنيم. اين باعث شد که ما بيشتر با هم در تماس باشيم. من البته هر وقت ايران بودم يا تهران سعی میکردم هفتهای دو سه بار منزلشان بروم. در منزلشان به روی همه باز بود. عصر که میرفتيم هر کس که از خارج میآمد، کسی میخواست تحقيقی بکند خود ايرانیها در ايران، میآمدند منزلشان و مینشستند در حياط و ايشان به آنها کمک میکرد. در آن واحد تلفن همينطور زنگ میزد و دانشجويان و اساتيد سئوال داشتند ايشان در حال کمک کردن به اينها بودند. چيزی که من از افشار میتوانم بگويم ياد گرفتم، چيزی که خيلی مهم بود اين بود که تو اگر میخواهی بگويی ايرانشناس هستی بايد خود ايران را بشناسی. نه اين که پشت ميز بنشينی آنجا و کتاب بخوانی. اين کار خيلی خوب است. بله. مدرک گرفتن مهم است. ولی بايد مردمت را بشناسی. بايد سفر کنی به آن نقطهای که دربارهاش مینويسی. بايد جغرافيای مملکت و مردم را بشناسی تا به خودت لقب ايرانشناس بدهی. البته من کوچکتر از آن چيزی هستم که حالا بخواهم بگويم ايرانشناس هستم. ولی آقای افشار اين تاثير را بر من گذاشت که مرا مطمئن کرد که واقعاً بايد اين کار را انجام داد. من به ياد ايشان هميشه به ايران خواهم رفت و همانطور که با ايشان برای يک هفته ۱۰ روزی هر دفعه به جايی میرفتيم اين کار را انجام خواهم داد.
***
ايرج افشار را همچنين آشنايانش از نادر دانشگاهيانی می دانند که مثل پيشينيان معاصر، قاسم غنی و پرويز ناتل خانلری سنت ايجاد ارتباط ميان محققان و علاقمندان را از طريق مطبوعات فرهنگی ادامه داد. محمود عنايت، سردبير مجله نگين در لس آنجلس و فعاليت های مطبوعاتی ايرج افشار.
محمود عنايت: میتوانم در يک عبارت خلاصه کنم که هم کارش و هم نشرياتی که اداره میکرد، يا منتشر میکرد در شمار مجلات و نشريات آکادميک محسوب میشد که اهل تحقيق اصولاً برای اين طور کارها ارزش خاصی قائل اند. ولی سوای تحقيق و تامل که لازمه کار تحقيقی است، در وجود افشار يک نوع شيدايی و شور و احساس هم وجود داشت و به نظر من آنچه که کارش را برجسته میکرد و برای افرادی مانند من جذابيت و زيبايی داشت همين بود که فقط آن کار تحقيقی و علمی منظور نظرش نبود. به دليل احساسی که داشت و علاقهای که به خصوص به زبان پارسی دری و ايران داشت، آثار و نوشتههايش به نظر من به مراتب ارزش بيشتری پيدا میکرد.
ايرج افشار را به عنوان يک محقق، يک مطبوعاتی چطور به ياد میآوريد؟
برای من از اين جهت جالب است که اين آدم در عين اين که سالها با مرحوم تقیزاده همکاری داشته و خيلی هم مورد توجه تقیزاده بوده، در همان حال بعد از مدتها وقتی که با نوشتهها و نطقها و فعاليت سياسی دکتر مصدق هم آشنا میشود، به دليل گرايش وطنپرستانهای که مصدق داشته، بسيار تحت تاثير او هم قرار میگيرد. در ظاهر ممکن است اين يک تضادی باشد. گرچه هر دوی آنها به نظر من افراد وطنپرستی بودند. هم تقی زاده و هم دکتر مصدق. در يک مرحلهای مصدق با تقیزاده مخالفتهايی داشته که بعد اين مخالفتها در همان زمان حکومتش خيلی تعديل میشود . متوجه میشود که تقیزاده مرد وطنپرستی است و در يک موردی هم موقعی که سفير انگليس از او خواسته بوده که در مورد مصدق روش انتقادی داشته باشد و يا ايراداتی به او داشته باشد... نه اين که به او درس بدهد... يعنی حرفش يک چنين معنايی داشته... که تقیزاده با احترام به آن سفير میگويد من تصور نمیکنم در انگليس هيچ سفيری يعنی يک سفير ايران نمیرود در دربار انگليس و پادشاه انگليس يا افراد آنجا را بر ضد حکومت آنجا تحريک میکند . يعنی کاری که سفير انگليس در ايران میخواسته بکند، میخواسته بگويد سفير ايرانی در آنجا همچين کاری را مرتکب نمیشود چون اين کار، کار خطايی بوده. اين به اين دليل بود که به اصول احترام میگذاشته. هر دو اينها به اصول احترام میگذاشتند. خود مصدق در عين اين که با انگليس مخالف بود و آن طور با انگليس مبارزه کرد، ولی هر وقت فرصتی به دستش میآمد، به خصوص در يک مورد جلوی مجلس برای مردم سخن گفت وقتی مردم شعار مرده باد انگليس گفتند، مصدق خطاب به آنها گفت من راضی نيستم بگوييد مرده باد انگليس. بگوييد خداوند انگليس را به راه راست هدايت کند در مورد اختلافی که به ما داده. خوب اين نشان میدهد که به اصول احترام میگذارد و در مجلس هم چندين بار گفته بود که اگر بخواهيم از دموکراسی يک الگوی درستی داشته باشيم و بتوانيم از روی آن تقليد کنيم، حکومت مشروطه انگليس است که در آنجا پادشاه در عين اين که مورد احترام همه است، حرمتش به دليل عدم آلودگی يا عدم آميزش و اختلاطش با کار سياست روزمره است. اين حالت را مردان وطنپرستی مثل مصدق و تقیزاده داشتند. همين روش را و اين شيوه فکری در ايرج افشار هم وجود داشت و از همين جهت افرادی مثل من به او علاقمند بودند و به او احترام میگذاشتند.
***
نوشتههای ايرج افشار در دو دهه پايان عمرش عمدتاً در فصلنامه های کلک و بخارا به سردبيری علی دهباشی چاپ می شد. بخشی از هر شماره فصلنامه بخارا ويژه مرور ايرج افشار بر تلاش های ايرانشناسان در سراسر جهان بود. ايرج افشار هنگام مرگ ۸۵ ساله بود.
مذاکرات غیرعلنی فرستادگان دولت در قم
اعضای شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری، امروز شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ برای دیدار با مراجع تقلید به قم رفتند و به نوشته خبرآنلاین پس از انجام اولین دیدار، خواستار منتشر نشدن اخبار مذاکرات خود شدند.
اولین دیدار هیات اعزامی از سوی ریاست جمهوری، با آیت الله محمدعلی علوی گرگانی از مراجع حامی حکومت انجام شده که وی در جریان آن، به انتقاد از سیاستهای فرهنگی دولت پرداخته است.خبرآنلاین یادآوری کرده که سفر هیات اعزامی از سوی ریاست جمهوری ایران، دو روز پس از آن صورت گرفته که محمود احمدینژاد به قم سفر کرده اما با مراجع تقلید دیداری نداشته است.
در سالهای گذشته، تعدادی از مراجع تقلید به انتقاد از سیاستهای فرهنگی دولت پرداخته و از مواردی چون گسترش "بیبندوباری"، بیتوجهی به جایگاه روحانیت در اداره کشور و اظهارات اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر محمود احمدینژاد انتقاد کردهاند.
از جمله مواضع آقای مشائی که مخالفت شدید روحانیان قم را برانگیخته، تاکید بر مفاهیم ملی گرایانه است که از نظر این روحانیان، به معنی کم رنگ شدن "اسلامیت" حکومت ایران تلقی میشود.
"رفتار برخی مدیران مناسب شئون اسلامی نیست"
وی افزوده است: "مراجع از طرفی قصد تضعیف دولت را ندارند و از طرف دیگر نمیتوانند این رفتارها را تائید کنند و لذا از رئیس جمهوری و تمام مسئولان دولتی میخواهم که مراقبت کاملی در رفتار و گفتارهای خود داشته باشند."
سایت خبرآنلاین در گزارش خود از قم، تنها به یک ملاقات دیگر فرستادگان دولت اشاره کرده و آن دیدار با آیت الله حسین نوری همدانی است، که در سالهای اخیر بیش از سایر مراجع تقلید قم از سیاستهای دولت حمایت کرده است.
اگرچه در مورد این ملاقات خبری رسمی از سوی دو طرف منتشر نشده است، اما یکی از اعضای دفتر آیت الله نوری همدانی که حجت السلام شمس معرفی شده در گفتوگو با خبرآنلاین گفته که این مرجع تقلید از دولت خواسته تا "هر کار دینی که میخواهد انجام دهد و به نوعی مربوط به کار روحانیت است، حتما با حوزه و مراجع مشورت کند".
به گفته وی آقای نوری همدانی ادامه داده است: "اگر در بحثهایی که در تخصص آقایان نیست و مربوط به حوزه است مشورت نباشد، مشکل پیش میآید."
ملاقاتهای امروز، حدود ۱۰ روز بعد از آن صورت گرفته که اعضای فراکسیون روحانیون مجلس هشتم با سفر به قم و دیدار با مراجع تقلید، انتقادات شدیدی را علیه عملکرد فرهنگی دولت مطرح کردهاند.
بعد از آن سفر، محمدتقی رهبر فراکسیون نمایندگان روحانی مجلس هشتم خبر داد که این نمایندگان، در جریان دیدار خود با آیت الله ناصر مکارم شیرازی گفتهاند که "به خاطر نگاهی که دولت در برخورد با مسائل فرهنگی دارد، فساد و از جمله آنها بیحجابی درحال گسترش است".
رئیس فراکسیون روحانیون مجلس، بدون توضیح بیشتر از توزیع یک نوار موسیقی در کشور "از سوی رئیس دفتر دولت" (آقای رحیم مشایی) نیز سخن گفت که، به گفته وی، حاوی اهانت به مراجع تقلید است.
محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری، در سالهای اخیر چند مسافرت به قم داشته که در جریان آنها، امکان ملاقات با اکثر مراجع تقلید قم را نیافته است.
به نوشته برخی رسانههای محافظه کار، بسیاری از مراجع تقلید به خاطر مخالفت با سیاستهای دولت، حاضر به ملاقات با آقای احمدینژاد و همکارانش نشدهاند.
مدافعان دولت، مخالفان آقای احمدینژاد را متهم به تلاش برای برهم زدن رابطه دولت و مراجع قم، از طریق ارائه اطلاعات نادرست به روحانیان ارشد میکنند.
درباره هشدار آيتالله وحيد
روزبه ميرابراهيمی
اگر اديان و مذاهب ديگر میتوانند برای "جوانان" جاذبه و "مهربانی" به تصوير بکشند بدانيد اولين مقصران اين رویگردانی کسانی هستند که يا دين و مذهب شيعه را ابزار و وسيلهی قدرت و رواداشتن ظلم کردند و يا به همان نسبت کسانی که در مقابل اين ظلمها حساس نبودند و سکوت کردند و مصلحت گزيدنددر خبرهای مختلف خواندم سخنان آيت الله العظمی وحيد خراسانی يکی از مراجع شيعه در قم را در اعتراض به وضعيت فرهنگی کشور.
اعتراضی که بسياری آن را «شديد اللحن» توصيف کردند. آيت الله وحيد در بخش هايی از اين سخنان گفته است:
«اين مسيحيت با اين ريشه در اين کشور جوانان شيعه را گمراه می کند واينها روی رياست خود دعوا دارند، يکی نيست به اين دستگاه فاسد بگويد اين همه تبليغات مسيحيت ضال ومضل حتی در قم به چه معناست؟ اينها را دارند به خورد اين امت می دهند و درقبال اسلام، اين دستگاه با اين بساط اگر يکجايی يک کلمه بوئی برای تزلزل مقام من باشد همه آنجا حاضر می شوند، اما دين و ايمان از مغز اين جوانها برده می شود همه در خفقان و خوابيده اند. دنبال مقام و مالند دم از اسلام می زنند، بساط تبليغ مسيحيت بايد از اين مملکت برچيده شود والا آبرو برای ... نخواهم گذاشت.»
اعتراض و حساسيت اين مرجع عالی قدر در اين سخنان به «رواج مسيحيت» و «گمراهی» جوانان شيعه است. ايشان «دستگاه فاسد» را مورد خطاب قرار می دهند و هشدار می دهند که «اگر بساط تبليغ مسيحيت» « از اين مملکت برچيده نشود» «آبرو» برخی مسوولين را خواهند برد. به نوعی اين هشدار به «قيام» است به پشتوانه «قدرت دينی» و «مرجعيت دينی» عليه «فساد».
اما چرا برای من جالب بود و چه پرسش هايی را به ذهنم آورد. می دانم آيت الله وحيد يکی از اعلم ترين علمايی زنده شيعه هستند و در زمره «مراجع سنتی» محسوب می شوند. و می دانم اگر يک فرد «درد دين» و حفظ مذهب «شيعه» را داشته باشد حتما از جمع همين علمای اسلام خواهد بود. اما نمی توانم اين اعتراض را درست بفهمم.
حضرت آيت الله!
فکر می کنم شما علت را فراموش کرده ايد و به معلول پرداخته ايد. اگر «تبليغ» و« ترويجی» برای «گمراهی جوانان شيعه» اثر گذار می شود دقيقا حاصل عملکرد متصديان دين اسلام و مذهب شيعه - از جمله مراجع عظام- است. اگر يک جامعه از دين و مذهب چند صد ساله اش رويگردان و مردد می شود دليلش دلزدگی از «شيعه» است.
آن «دستگاه فاسد» که مورد خطاب شما قرار می گيرد هم معلول است. معلول سکوت ها و مصلحت انديشی های علمايی چون شما در مقابل «ظلم» است. معلوم است وقتی «ظلم» به اشکال مختلف از رفتار و کردار حکومتی که بر مبنای اسلام و شيعه بيش از سی سال است حکومت می کند عليه قريب به اتفاق ملتی روا داشته می شود مذهب مورد ترديد قرار می گيرد و «ترويج» موثر می شود. اگر روزی علما و مراجع پناهگاه مظلومان بوده اند و به اعتبار «آزادگی» شان مرحم زخم ها می شدند در اين سال ها با سکوت خود نه تنها مرحم زخم ها نيستند که حتی برخی نمک پاش دردهايند. معلوم است وقتی به نام دين از همان قم فرمان «دست بريدن» و «تجاوز کردن» و ... صادر می شود و شما عالمان دينی و حافظان شيعه «قيام» نمی کنيد دين و مذهب مورد ترديد قرار می گيرد.
من به عنوان يک شهروند ايرانی برايم تعجبی ندارد که هر روزه ده ها هموطنم پيدا و پنهان از دين و مذهب پدر و مادری شان رو به سوی ديگر مذاهب بگردانند. اگر اديان و مذاهب ديگر می توانند برای «جوانان» جاذبه و «مهربانی» به تصوير بکشند بدانيد اولين مقصران اين رويگردانی کسانی هستند که يا دين و مذهب شيعه را ابزار و وسيله قدرت و روا داشتن ظلم کردند و يا به همان نسبت کسانی که در مقابل اين ظلم ها حساس نبودند و سکوت کردند و مصلحت گزيدند.
خداوند روح مردان بزرگی چون آيت الله منتظری را قرين رحمت کند که اگر «آزادگی» و «قيام شان» عليه ظلم به نام اسلام و مذهب نبود اندک آبرويی نيز برای دين و مذهب مان باقی نمانده بود.
حضرت آيت الله!
دغدغه های شما قابل فهم است و از نگاه بسياری از متدينين قابل اقتدا. اما کاش عليه «ظلم» به نام دين «قيام» می کرديد و هشدار می داديد.
با احترام
يک جوان ايرانی
جــرس:
روز شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت با حضور در پارک شهید آسا و قرار دادن پوسترهای این شهید راه آزادی و روشن کردن شمع سبز و بستن روبان های سبز به صندلی های پارک پیشاپیش به استقبال سالروز تولد شهید کیانوش آسا رفتند و بار دیگر یاد و خاطره ی کیانوش آسا را زنده کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، دقایقی بعد از این حرکت دانشجویان، نیروهای حراست دانشگاه علم و صنعت سریعا به پارک آسا رفته و پوسترهای کیانوش و شمع ها و روبان های سبز را جمع آوری کرده و در پارک آسا مستقر شدند.
کیانوش آسا، ۲۵ ساله، مهندس شیمی و دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی شیمی دانشگاه علم و صنعت تهران بود. او روز ۲٣ خرداد برای انجام امور مربوط به پاياننامه دوره کارشناسی ارشد خود از کرمانشاه (زادگاهش) به تهران میرود و در روز ۲۵ خرداد در راهپیمایی میلیونی خیابان آزادی شرکت میکند. وی در این روز مورد اثبات گلوله قرار میگیرد و هنگام انتقال به بیمارستان مفقود می شود.
خانواده کیانوش ۹ روز بعد جسد وی را در پزشکی قانونی تهران شناسایی میکنند. در تمام روزهایی که خانواده کیانوش دنبال نشانی از او بودند به آنها گفته شده بود کيانوش در اوين زندانی است.
«پارک شهید آسا» محوطه ی وسیع فضای سبزی در دانشگاه علم و صنعت است که پس از اعلام خبر شهادت کیانوش آسا توسط جمعی از فعالین دانشجویی این دانشگاه به نام این شهید دانشجو نامگذاری شد. لازم به ذکر است کیانوش آسا متولد آخرین ساعات ۲۹ اسفند ۱۳۶۲ بود و این دومین سالی است که خانواده و یاران دبستانی او مراسم تولد او را در غیابش برگزار می کنند.
گزارشی از سانسور و سرکوب در حوزه اینترنت در سالی که گذشت
جــرس: در آستانه سیزدهم مارس و روز جهانی «مبارزه با سانسور بر روی اینترنت»، سازمان گزارشگران بدون مرز، طی گزارشی از عملکرد یک سال اخیر جمهوری اسلامی در زمینه سرکوب و سانسور در حوزه اینترنت، خاطرنشان کرد "جمهوری اسلامی ایران در سال ٢٠١٠ نیز سرکوب و کنترل آنلاین را تشدید کرد. در دورههای تنش و تظاهرات مقامات مسئول اقدام به کند کردن سرعت اینترنت و اختلال و یا قطع کامل شبکه اینترنت و تلفن همراه کردهاند. حکومت ایران همچنان به کارزار ضد رسانههای جدید ادامه میدهد و آنها را به درخدمت منافع خارجیان بودن متهم میکند، چندین شهروند وبنگار به محازات اعدام محکوم شدهاند."
به گزارش تارنمای این نهاد بین المللی و مدافع حقوق روزنامه نگاران، متن این گزارش به شرح زیر است:
اسم دومین: IR
جمعیت : ٧٦٩٢٣٣٠٠
کاربر اینترنت : ٢٨٢٠٠٠٠
هزینه متوسط برای یک ساعت اینترنت در کافی نت : ١٥٠٠ تا ٣٠٠٠ تومان
متوسط دستمزد : ٤٠٠٠٠٠
تعداد وب نگاران زندانی : ١١
جمهوری اسلامی ایران در سال ٢٠١٠ نیز سرکوب و کنترل آنلاین را تشدید کرد. در دورههای تنش و تظاهرات مقامات مسئول اقدام به کند کردن سرعت اینترنت و اختلال و یا قطع کامل شبکه اینترنت و تلفن همراه کردهاند. رژیم ایران همچنان به کارزار ضد رسانههای جدید ادامه میدهد و آنها را به " درخدمت منافع خارجیان بودن" متهم میکند، چندین شهروند وبنگار به محازات اعدام محکوم شدهاند.
تشدید و گسترش سانسور در اینترنت
در دی ماه ١٣٨٩ مقامات رسمی، نخستین پلیس سایبری را برای کنترل اینترنت راه اندازی کردند. شش ماه پیش از آن ابراهیم جباری یکی از فرماندهان سپاه پاسداران تشکیل ارتش سایبری را اعلام کرده بود. این ارگانها مسئول سرکوب و کنترل بر روی شبکههای آنلاینی هستند که از سوی مقامات " آشوبگر" نامیده میشوند، آنها همچنین مسئولیت دستگیری صدها شهروند وبنگار را بر عهده دارند. با تاسیس این پلیس گامی دیگر در انسجام سیاست سرکوب برداشته شد. شرکتهای خدمات دهند اینترنت در ایران وابسته به شرکت مخابرات ایران هستند که از سال ١٣٨٨ در مالکیت سپاه پاسداران است. این شرکت مسئولیت اجرایی مسدود کردن سایتها را بر عهده دارد. مسئولان حکومتی از اینکه "میلیون سایت" را مسدود کردهاند، برخود میبالند، اما در عمل کاربران ایرانی از دسترسی به هزاران سایت و میلیونها صفحه محروم شدهاند. در دولت احمدی نژاد سانسور سایتهای سیاسی و مدافع حقوق بشر تشدید شده است.
برای گسترش فیلترینگ، ایران از نرمافزارهای مسدود کننده تکمیل شده در کشور هم استفاده میکند. معیارهای مسدودسازی از سوی "کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه" تعیین و ابلاغ میشوند. " فهرست محتوای مصادیق مجرمانه " که موضوع ماده ٢١ قانون جرائم رایانهای است در دی ماه سال ١٣٨٨ انتشار یافت.
این قانون در همان سال از سوی مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید بود. در این قانون محتواهای "علیه عفت و اخلاق عمومی"، "علیه مقدسات اسلامی"، "محتوای که تحریک ، ترغیب ، یا دعوت به ارتکاب جرم میکند" و.. بعنوان " مصادیق مجرمانه " نام برده شدهاند. انتشار "فيلترشكن ها و آموزش روشهاي عبور از سامانه هاي فيلترينگ " نیز در این فهرست قرار دارد. در این قانون برای "جرائم ریانهای" مجازات چندین سال زندان نیز در نظر گرفته شده است. دست کم دو شهروند وبنگار برای استفاده از نرمافزارهای فيلترشكن بازداشت شدهاند.
کمیته مصادیق از اعضای وزارتخانههای مختلف دولتی و نهادهای امنیتی تشکیل شده است از جمله وزارت اطلاعات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما و نمایندگان دفتر اینترنت دادستانی. سانسور اینترنت در ایران از طریق گلوگاههای اصلی (Gate way) و از ترکیب مسدود کردن آدرس سایت (URL) و کلید واژهها انجام میشود. سانسورچیان رویدادها را از نزدیک تعقیب میکنند و اینگونه به روز کردن سانسور را پیش میبرند.
در پی رویداهای تونس و مصر سایتهای آژانس خبری رویترز و سایت یاهو به فهرست سیاه فلیترینگ اضافه شدند. گوگل نیز بخشا مسدود شد. یکی از شیوههای سانسور، هدایت لینکهای داده شده به سایتهای خبری به صفحات سامانههای رسمی است.
دامنه سانسور به سایتهای محافظهکاران و آیتالله هم رسیده است، که نشانگر تشدید جنگ درونی قدرت است. در مهرماه سال جاری سایتهای سه روحانی پرنفوذ یوسف صانعی، اسدالله بیات زنجانی و علی محمد دستغیب مسدود شدند.
در بهمن ماه ١٣٨٨ جیمیل مختل شد. بنا بر اظهارات مقامات رسمی قرار است سرویس نامه الکترونیکی ملی به زودی راه اندازای شود. در همین مدت بسیاری از سایتهای اطلاع رسانی از جمله سایت رادیو زمانه و توئیتر مورد حمله سایبری قرار گرفتند. هر چند شرکتهای خدمات دهنده ایرانی وبلاگ به مانند بلاگفا (http://www.blogfa.com) کاملا مسدود نشدهاند، اما برخی از وبلاگها این وبگاه بسته میشوند. سایتهای اشتراک گذاری عکس و ویدئو از جمله فلیکر، فتوبوکت و یوتیوب از اهداف اصلی فیلترینگ رژیم محسوب میشوند.
پروپاگاند رژیم ضد اینترنت و شبکههای اجتماعی
جنگ همه جانبهای که حاکمیت علیه فیسبوک و توئیتر به راه انداخته بود، در پی مظنون شدنشان به ایفای نقش در گسترش اعتراضات به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد، تشدید شده است. این جنگی است که رژیم برآن مقابله با "جنگ نرم" نام گذاشته و تبلیغات پر حجم و گستردهای است که بر تئوری توطئه استوار است. در مهرماه ١٣٨٩ یکی از برنامههای سیمای دولت ایران، فیسبوک و توئیتر را " دشمنان پنهان مردم"، "شبکه جاسوسی در خدمت سرویسهای اطلاعاتی غربی" و "ابزاری برای استخدام جاسوس" معرفی کرد که در "جنگ نرم" و جنگ روانی علیه ایران دخالت دارند. منابع مختلف استخدام هکرهای بینالمللی از سوی رژیم جمهوری اسلامی را برای ارتش سایبری تائید کردهاند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای دفاع آنلاین از حاکمیت طرح سازماندهی ١٠٠٠٠ هزار وبلاگنویس بسیجی را اعلام کرده بود. در همین رابطه سایتها و وبلاگهای بسیاری برای انتشار تبلیغات حکومتی و نفوذ در شبکههای اجتماعی راه اندازی شده است. این وبلاگها و سایتها علاوه بر ابزار تبلیغاتی دولتی به کینپراکنی و خشونت دعوت میکنند.
در دو ماه گذشته دولت جمهوری اسلامی با انگیزههای سیاسی باز هم اقدام به حملات سایبری به سایتهای مستقل اطلاعرسانی و نزدیک به مخالفان از جمله سایتهای جرس، کلمه، سایت اشتراک نظر بالاترین و سایت گویا نیوز و ... کرده است. سایت فرارو به همراه سایت سحام نیوز که نزدیک به مهدی کروبی یکی از رهبران جنبش اعتراضی در ایران است، و سایت صدای امریکا که از نظر امنیتی در مرتبهی بالایی قرار دارد، از قربانیان حملات اینترنتی هواداران حکومت ایران بودند. هکرها خود را اعضای ارتش سایبری ایران معرفی کردند و توانستند پیامی را به زبانهای فارسی و انگلیسی در صفحه اول سایت صدای امریکا بگذارند. مضمون این پیام متهم کردن این رسانه به ابزار "جاسوسی امریکا" و درخواست " عدم دخالت امریکا در کشورهای اسلامی" بود.
جمهوری اسلامی وبنگاران معترض را تحت مراقبت قرار میدهد و از آنها جاسوسی میکند. سعی میکند در شبکههای اجتماعی نفوذ کند و برخی از حسابهای فیسبوک را هک کند. در دی ماه ١٣٨٨ سایت تویئتر از سوی ارتش سایبری هک شد. و در بهمن ماه موتور چینی جستجوگر بادیو نیز مورد حمله قرار گرفت که ظاهرا این حمله در پی اعلام همبستگی کابران چینی با جنبش اعتراضی مردم ایران انجام گرفت. گرداب سایت رسمی « مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» همچنان به خبرچینی آنلاین ادامه میدهد.
از فروردین ماه ١٣٨٨ که این "مرکز" وابسته به» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" و سایت رسمی آن "گرداب" اعلام موجودیت کردند،به شکل فعال در سرکوب، شناسایی و دستگیری شهروند وبنگاران شرکت دارند. « فرماندهی پدافند سايبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» و هکرهای وابسته به آن مسئول دستگیری بسیاری از وبلاگنویسان و شهروند وبنگاران در ایران هستند. مرکز بررسی جرایم سازمان یافته در فروردین ١٣٨٨برای اولین بار با انتشار اطلاعیهای " انهدام شبکه ارائه محتوای مستهجن ضد دينی و ضد انقلابی" را اعلام کرد و از دستگیری تعدادی از "مدیران و مسئولان این سایتها" خبر داد. چند روز بعد در سایت گرداب مشخصات و عکسهای آنها به نمایش درآمد، " اعترافات مجرمان" ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی پیش از برگزاری دادگاه آنها پخش شد، که همه بازداشتشدگان موارد اتهام علیه خود از جمله " اغفال جوانان ایران از طریق سایتهای پورنوگرافی و ضد دینی" و "دریافت پول از امریکا و اسرائیل" را پذیرفته بودند.
برخی از مخالفان جمهوری اسلامی نیز " ارتش سایبری" خود را تاسیس کردهاند. "ارتش سایبری سبز" برخی مواقع از روشهایی مشابه با رژیم استفاده میکند. فعالان آن از جمله به سایتهای بسیجیان، سایتهای فردی شخصیتهای رژیم،و برخی خبرگزاریهای نزدیک به نهادهای امنیتی رژیم مانند فارس نیوز حمله میکنند. برخی از هکرهای سبز در سال گذشته تصاویری از چهرههای ماموران امنیتی رژیم نیز در سایتهای منتشر کردند.
اختلال و کندی در شبکه و سانسور پیامکها
سرعت اتصال اینترنت پر سرعت در ایران بنا بر تصمیم دولتی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات برای استفاده خانگی ١٢٨ کیلو بایت تعیین شده است. سرعت اصلی در ایران ٥٦ کیلو بایت است. این محدویت "فنی" عاملی است، برای محدود کردن امکان بارگذاری عکس و فیلم، علاوه بر آنکه سرعت کم عملا استفاده از فیلترشکنها را با مشکلات بیشتری مواجه میکند. بنا بر دادههای اتحادیه جهانی مخابرات راه دور (ITU) ایران از نظر ضریب نفوذ در خاورمیانه در رده ششم قرار دارد، اما کندی سرعت اتصال این کشور را در رده ١٥ قرار داده است. بدتر آنکه، بنا بر آمارهای سازمان سنجش سرعت (SpeedTest) ایران در میان ١٨٥ کشور جهان از نظر سرعت اتصال در ردهی ١٧٦ قرار دارد.
در روزها اعتراضات خیابانی این سرعت مجاز نیز کمتر میشود. جمهوری اسلامی امر اختلال در شبکه ارتباطاتی کشور را درپی اعتراضات به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد در انتخابات ٢٢ خرداد ١٣٨٨، آغاز کرد. دو روز پیش از انتخابات شبکه ارتباطاتی ارسال پیامک دچار اخلال و سپس قطع شد. سرعت اینترنت بشدت کاهش یافت. در ماههای خرداد، تیر و مرداد ١٣٨٨ به شکل منطم شبکه تلفنهای همراه در شهرهای بزرگ و به ویژه در مناطق مرکزی شهر تهران که معمولا محل برگزاری تظاهراتها بود، قطع میشدند. این شکل سرکوب در سال ١٣٨٨ و اولین ماههای ١٣٨٩ در هر اعلام تظاهرات خیابانی ادامه داشت.
از تاریخ ٢٠ بهمن ١٣٨٩ رژیم مجددا اقدام به سانسور گسترده رسانههایی کرد که در بارهی تظاهرات ٢٥ بهمن اطلاعرسانی میکردند اینترنت در این دوره نیز در شهرهای بزرگ چون مشهد، اصفهان و شیراز بشدت دچار اختلال شد. هر امکان اطلاع رسانی که ممکن بود از تجمعات خبر دهد مسدود و یا مورد حمله قرار گرفت.
بازهم بسیاری از سایتهای مستقل اطلاعرسانی و نزدیک به مخالفان تحت حملات شدید قرار گرفتند و در بسیاری از مناطق ایران صفحات جیمیل، گوگل ریدر و یا صفحه ایمیل یاهو قابل دسترسی نبودند. اختلال در شبکه تلفن موبایل نیز در بسیاری از مناطق کشور گزارش شده بود، هدف حکومت جلوگیری از تصویربرداری و ارسال آن بر روی شبکه اینترنت است. کلمه "بهمن" هم در این مدت به لیست سیاه کلمات ممنوعه اضافه شده بود. این سناریو به شکل محدودتر در ١٠ اسفند نیز تکرار شد.
شبکههای تلویزیونی ماهواره ای نیز مورد حملات امواج پارازیتی قرار گرفتند. بی بی سی در تاریخ ١٠ فوریه با انتشار اطلاعیهای رسما به این عمل که " مرکز پارازیت اندازی در خاک ایران واقع است " اعتراض کرد.
ادامه سرکوب علیه شهروند وبنگاران : محکومیتهای بی سابقه، بازداشت جوانترین وبلاگ نویس زندانی در ایران و صدور احکام مرگ برای وبنگاران علاوه بر قانون جرائم رایانهای، مقامات قضایی از قانون مجازات اسلامی و قانون مطبوعات نیز برای پیگرد قضایی کاربران استفاده میکنند. ماده ١٨ قانون جرائم رایانهای برای "هر کس که به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی به وسیله سیستم رایانه یا مخابراتی اکاذیبی را منتشر نماید یا در دسترس دیگران قراردهد(...)،حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هر دو مجازات." را درنظر گرفته است. با استناد به ماده ٥٠٠ قانون مجازات اسلامی " فعاليت تبليغی عليه نظام و يا به نفع گروهها و سازمانهای مخالف نظام " و ماده ٥١٤ " اهانت به آیتالله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی" متهمان میتوانند به شش ماه تا دو سال زندان محکوم شوند.
در سال ٢٠١٠ نیز بسیاری از کاربران به ويژه وبنگاران معترض و وبنگاران فمینیست قربانی بازداشتهای خودسرانه و احضار و تهدید شدند. مقامات امنیتی جمهوری اسلامی با درست کردم وی پی ان های و فیلترشکنهای جعلی تعدادی از کاربران را به دام انداختند. هم اکنون در ایران ١١ وبنگار در زندان بسر میبرند.
در تاریخ ٢٧ بهمن محمد حسین خوشوقت مدیر سایت فرارو و غلامعلی دهقان مدیر سایت آفتاب نیوز از سوی مقامات وزارت اطلاعات بازداشت شدند. علت دستگیری مدیران فرارو و آفتاب نیوز، انتشار خبری در تاریخ ٢٤ بهمن ماه در باره " صدور مجوز از سوی وزارت کشور برای تظاهرات ٢٥ بهمن به درخواست عبدالله گل رئیس جمهوری ترکیه " بود. مدیران این دو سایت اعلام کرده بودند که علت انتشار این خبر به دلیل هک شدن سایت بوده است. محمد حسین خوشوقت در دوران ریاست جمهور اصلاحطلب محمدخاتمی مسئولیت بخش مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر عهده داشت. این دو پس از یک روز آزاد شدند.
در تاریخ اول مهرماه نوشین احمدی خراسانی سردبیر سایت مدرسه فمینستی از سوی شعبه ٥ دادسری امنیت تهران مستقر در زندان اوین احضار و پس از چندین ساعت بازجویی با قید کفالت آزاد شد. وی از بنیانگذاران " کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان در قوانین اساسی ایران" است. نوشین احمدی خراسانی از جمله نمونههای آزار و احضارهای قضایی -امنیتی است. وی در سال گذشته بارها احضار و بازجویی شده است.
ژیلا بنییعقوب وبلاگ نویس، روزنامه نگار و مدافع حقوق زنان، در تاریخ ١٨ خرداد ١٣٨٩ به یک سال زندان و سی سال محرومیت از فعالیت های مطبوعاتی محکوم شد، این حکم از سوی شعبه ٥٤ دادگاه تجديد نظر تهران تاييد شد.
حسین درخشان وبلاگ نویس زندانی در ٦ مهرماه ١٣٨٩ به نوزده سال و نیم زندان، پنج سال ممنوعیت فعالیت سیاسی و مطبوعاتی و جریمه مالی تحت نام "بازگرداندن وجوه اخذ شده" به مبلغ ٣٠٧٥٠ یورو، ٢٩٠٠ دلار و ٢٠٠ پوند انگلیس، محکوم شد. این سنگینترین حکم صادرشده برای وبلاگنویسان در ایران است. وکیل وی به این حکم اعتراض و تقاضای تجدیدنظر کرده است.
در بهمن ماه ١٣٨٩ نوید خانجانی دانشجوی جوان و وبنگار به دوازده سال زندان محکوم شد.
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس دیگر در تاریخ ١١ مهرماه ١٣٨٩ از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب تهران به ١٥ سال زندان محکوم شد. وی بیش از سیصد روز را در سلول انفرادی بسر برده است. حسین رونقی ملکی به اتهام همکاری با "گروه ایران پروکسی" به یازده سال زندان، برای "توهین به رهبری" به دو سال زندان و برای توهین به" رئیس جمهوری" به دوسال زندان محکوم شده است. وی همه اتهامات علیه خود را رد کرده است. حسین رونقی ملکی به شدت بیمار است و مقامات قضایی و بازجویان وزارت اطلاعات از معالجه وی ممانعت میکنند.
جمهوری اسلامی با صدور احکام زندان سنگین و با افزایش صدور احکام اعدام برای شهروند وبنگاران سرکوب را تشدید کرده است. برای نخستین بار در ایران فردی دارای دو ملیت ایرانی و اروپایی در برابر جامعه جهانی ناتوان اعدام شد.
رژیم تهران از توجیه مبارزه با پورنوگرافی استفاده میکند تا معترضان را به سکوت وادار کند، و برای عبرت دیگران، صدور احکام اعدام را وسیعا بکار گرفته است. در بهمن ماه حکم اعدام سعید ملکپور و وحید اصغری، از سوی دو شعبه مختلف دادگاه انقلاب اسلامی تهران و در پی محاکمهای ناعادلانه با اتهام "مفسد فی الارض" صادر و برای تاييد به ديوان عالی كشور ارسال شده است.
سعید ملکپور، ٣٥ساله، برنامهنویس سایتهای اینترنتی است که در آبان ماه سال جاری از سوی دادگاه انقلاب اسلامی تهران برای راهاندازی سایتهای "پورنوگرافی" و " ضد اسلامی" به اعدام محکوم شده است. وی که دارای اقامت دائم در کاناداست، در سال ١٣٨٧ به هنگام سفر به ایران برای دیدار با خانوادهاش دستگیر شد. اتهام سعید ملکپور ساختن برنامهای برای بارگذاری عکس بر روی سایتهای اینترنت است. این برنامه بدون اطلاع او از سوی برخی سایتها برای ارسال تصاویر پورنوگرافی استفاده شده است. وی اعلام کرده است که در سلولهای انفرادی زندان اوین نگاهداری و تحت شکنجه قرار گرفته است.
وحید اصغری، ٢٤ساله دانشجوی رشته مهندسی انفرماتیک در هند است. وی در تاریخ ٢٢ اردیبهشت ١٣٨٧ در فرودگاه تهران دستگیر شد و به مدت هفت ماه پس از دستگیری در سلولهای انفرادی نگاهداری و برای اعترافات اجباری و پذیرش اتهامات مختلف تحت شکنجه قرار گرفته است.
نوید محبی مدیر وبلاگ "گاه نوشته های " و جوان ترین وبلاگ نویس زندانی در جهان بود که در تاریخ ٤ دی ماه از زندان آزاد شد. وی در تاریخ ٢٧ شهریور در شهر آمل بازداشت و در ٢٣ آبان ماه، بدون حضور وکیل مدافع و در پشت درهای بسته، محاکمه و از سوی دادگاه انقلاب به سه سال زندان تعلیقی به اتهاماتی چون " اقدام عليه امنيت ملی، توهين به بنيانگذار و رهبر فعلی جمهوری اسلامی، تبليغ عليه نظام از طريق ارتباط با رسانههای بيگانه" و "عضويت در کمپين يک ميليون امضاء و حمايت از اعضای آن" محکوم شد.
واکنش جامعه جهانی
اتحادیه اروپا اخیرا اعلام کرده است که مجازات علیه ایران نباید تنها به مسئله اتمی محدود شود که در مورد نقض حقوق بشر نیز باید اعمال شوند. نماینده محافظهکار انگلیس استروان استوانسن نیز اعلام کرده است که باید " برای نقض فاحش و مکرر حقوق بشر باید مجازات های جدیتری علیه رژیم ملاها بکار بست." هیلاری کلینتون وزیر خارجه ایالات متحده امریکا نیز اخیرا از " مردم شجاع ایران که حاضر به نفی آزادی بیان خود نیستند.
علیرغم خطرات بسیار، اما وبشهر ایران دارای یکی از تحرکترین جامعههای کاربری در جهان است و میتواند بر روی همبستگی وبنگاران جهان حساب کند. در روزهای اعتراضات خیابانی ١٣٨٨ آنها توانستند، با تشکیل گروههای همبستگی بر روی وب یا در توئیتر، و با ارسال دادههای خود بر روی انیترنت، تصویر سرکوب را با به جهان نشان دهند. کاربران ایرانی از سانسور نمیترسند و از ابزارهای فیلتر شکن به خوبی استفاده میکنند.
عمدهترین این فیلتر شکنها، فری گیت و مدل ایرانی آن نسیم هستند که از سوی گلوبال اینترنت در امریکا و در اصل برای استفاده چینی ساخته شدهاند.
رویدادهای اخیر در مصر و تونس تحرک بیشتری به وبشهر ایرانی داده و به شکل موازی سرکوب را تشدید کرده است. وبشهر ایران دورهی پرتلاطم دیگری را آغاز کرده است.
جــرس:
در ادامه واگذاری امتیازات سودآور به سپاه و دخالت های این نهاد نظامی در مسائل اقتصادی و همچنین افزایش روزافزون شرکت های وابسته به این نهاد، محمود احمدی نژاد واگذاری پنجاه درصد از سهام شرکت لبنی «کاله» آمل را به سپاه پاسداران پیشنهاد کرد.
به گزارش منابع محلی، برادران سلیمانی مالکین شرکت لبنی کاله امل که از بزرگترین کارخانجات صنایع شیر و لبنیات ایران می باشد، چندی پیش به همراه عزت الله یوسفیان نماینده مردم آمل در مجلس شورای اسلامی به دیدار محمود احمدی نژاد رفتند و در این دیدار نارضایتی خود را از شرایط تحمیلی توسط دولت اعلام نمودند، یکی از برادران سلیمانی تصریح کرد اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها باعث افزایش هزینه تولید شده، همچنین بدلیل افزایش قیمت حامل های انرژی بویژه گازوئیل، هزینه توزیع محصولات نیز بشدت افزایش پیدا کرده است، به همین خاطر عرضه محصولات لبنی با قیمت فعلی غیر ممکن می باشد و دولت باید با افزایش قیمت فراورده های لبنی موافقت نماید.
پس از تشریح گزارشی مبسوط توسط مالکین کاله، محمود احمدی نژاد ضمن ابراز مخالفت با افزایش قیمت محصولات لبنی در شرایط فعلی، ابراز داشت "می توانید پنجاه درصد از سهام خود را به سپاه واگذار کنید تا سپاه با توجه به امکانات وسیع لجستیکی و حمل و نقل که در ساسر کشور در اختیار دارد بدون هیچ مشکلی توزیع محصولات را انجام دهد،و دیگر دلیلی هم برای افزایش قیمت وجود نخواهد داشت."
بنابر این گزارش، رایزنی های ابتدایی از سوی سپاه و وزارت بازرگانی برای واگذاری درصدی از مالکیت کاله به سپاه آغاز شده و هنوز از واکنش مالکین کاله گزارشی منتشر نشده است.
گفتنی است چند روز پیش درحالیکه بسیاری از پروژه های اقتصادی و امتیازات سودآور، طی سالهای اخیر از طریق دولت به قرارگاه موسوم به خاتم الانبیاء وابسته به سپاه پاسداران واگذار شده، نماینده ولی فقیه در سپاه ادعا کرد که "قرارگاه خاتمالانبیاء نقش زیادی در تحكیم پایههای انقلاب داشته و ایجاد قرارگاه در راستای مأموریتهای ذاتی سپاه است."
سردار پاسدار رستم قاسمی، مسئول قرارگاه فوق، چندی پیش پیرامون تحریمهای غرب علیه سپاه پاسداران گفته بود "اینكه دشمن ما را تحریم كرده است نشانگر این است كه قرارگاه خاتمالانبیاء نقش خوب و مؤثری در كشور ایفا میكند."
این مقام ارشد سپاه در حالیکه بزرگترین و پولسازترین پروژه های کشور طی چند سال اخیر در جریان واگذاری های خارج از ضابطه به سپاه واگذار شده و این نهاد به هیچ یک از بخشهای نظارتی کشور پاسخگو نمی باشد، مدعی شده بود "این قرارگاه وابسته به نهاد مقدس سپاه است و نگاه ما سودمحور نیست، بلکه با نگاه پاسداری از انقلاب و پاسداری از مردم فعالیت میكند."
جرس:
دو روز پس از وعده رئیس دولت مبنی بر عدم سرکوب معترضان، نیروهای یمنی به تجمع تظاهرکنندگان ضددولتی حمله کردند.
در حالیکه رئیس جمهوری یمن، اواخر هفته گذشته اعلام کرده بود که این کشور قانون اساسی جدیدی خواهد داشت و نظام حکومتی آن به پارلمانی تبدیل خواهد شد و همچنین قول داده بود که از جان تظاهرکنندگان محافظت شود، روز شنبه دوازدهم مارس، مجددا نیروهای امنیتی یمن به تجمع مخالفان ضد دولتی در میدان التغییر صنعا، پایتخت این کشور حمله کرده و گروهی را کشته و زخمی ساختند.
خبرگزاری آلمان از دست کم ۳ کشته سخن میگوید، در حالی که برخی از خبرگزاریها از یک کشته خبر دادهاند. این خبرگزاری همچنین از ۲۵۰ و رویترز از دست کم ۳۰۰ زخمی سخن گفتهاند.این درحالیست که علی عبدالله صالح، رئیس جمهوری یمن روز پنجشنبه (دهم مارس) گفته بود در مورد قانون اساسی جدید همه پرسی برگزار خواهد شد و قدرت در یمن به دولتی واگذار می شود که تا آخر سال جاری میلادی توسط پارلمان انتخاب شده باشد.
بر اساس گزارش خبرگزاری آلمان، در جریان حملات نیروهای ضد شورش به مخالفان در میدان التغییر یمن، نیروهای امنیتی برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور و ماشین های آب پاش استفاده کرده و به سمت جمعیت تیراندازی کردند، که در نتیجه یک نفر از تظاهرکنندگان کشته شده و چند نفر دیگر زخمی شده اند.
بر اساس این گزارش، پلیس و نیروهای امنیتی در نخستین ساعات بامداد شنبه (۱۲ مارس / ۲۱ اسفند) با باتوم، چاقو، گاز اشکآور و ماشینهای آبپاش به محل تجمع مخالفان در میدان التغییر صنعا حملهور شدند.
مخالفان هفتهها است که در این محل با برپایی چادر تجمع کرده و خواستار برکناری علی عبدالله صالح شدهاند. آنها همچنین از دولت میخواهند که با فساد اداری و بیکاری مبارزه کند.
شب گذشته نیروهای امنیتی میدان التغییر صنعا، پایتخت یمن، را با خودروهای زرهی به محاصره درآورده و از معترضانی که در این میدان تجمع کرده بودند خواستند، به خانههای خود بازگردند. در پی عدم تمکین معترضان، نیروهای امنیتی حوالی ساعت ۵ صبح به جمع آنان حمله کردند.
ولید حسن، یک معترض ۲۵ ساله که در این محل حضور داشت، به رویترز گفته است که این حمله حین نماز صبح و به طور ناگهانی انجام شد. در مقابل نیز معترضان با پرتاب سنگ به دفاع از خود پرداختند.
رویترز به نقل از پزشکان حاضر در این میدان نوشت که نیروهای پلیس مانع از ورود پرسنل خدمات پزشکی و درمانی برای کمکرسانی به زخمیها شدند.
چندین ساعت بعد در نزدیکی این میدان یکی از معترضان به ضرب گلوله کشته شد. شاهدان عینی میگویند، این مرد توسط یکی از تیراندازان نیروهای دولتی هدف گلوله قرار گرفت.
همچنین دهها تن از معترضان نیز، به علت پرتاب سنگ و آجر از سوی لباس شخصی های حامی رئیس دولت، شدیدا مجروح شدند.
درگیری در دیگر مناطق یمن
خبرگزاری آلمان همچنین از درگیری میان نیروهای امنیتی و تظاهرکنندگان بندر المکلا، واقع در جنوب شرقی یمن، خبر داده است. به گزارش این خبرگزاری، در جریان این درگیری دست کم یک نفر کشته شد.
گزارشهای دیگر از وقوع درگیری در شهر تعز، واقع در ۲۰۰ کیلومتری جنوبی صنعا، پایتخت یمن، خبر میدهند. به گزارش خبرگزاری آلمان، ۱۲ نفر در درگیری میان نیروهای امنیتی و تظاهرکنندگان این شهر زخمی شدهاند.
طی هفته های اخیر، هزاران نفر در شهرهای مختلف یمن، از جمله پایتخت، در خیابان ها تجمع کرده و خواستار آن شده اند که دولت با فساد اداری و بیکاری مقابله کند و رئیس جمهور نیز از قدرت کناره گیری کند.
تظاهرات معترضان یمنی با الهام از تظاهرات ضد دولتی مصر و تونس برگزار می شود که به دهه ها حکومت رهبران این کشورها پایان داد.
گفتنی است علی عبدالله صالح، دو هفته پیش قول داده بود که در سال ۲۰۱۳، که دوره ریاست جمهوری او به پایان می رسد، دیگر کاندیدای انتخابات نشود، اما از آنجا که وی چند سال پیش هم وعده مشابهی داده و عمل نکرده بود، مخالفان تنها به کناره گیری وی از قدرت راضی هستند.
خبرگزاری ها گزارش داده بودند که دور جدید اعتراضات در یمن، روز سه شنبه (هشتم مارس) و از آنجا آغاز شد که ماموران امنیتی به روی گروه بزرگی از معترضان که در مقابل دانشگاه صنعا تجمع کرده بودند آتش گشودند که منجر به زخمی شدن دست کم هشتاد نفر شد و نهایتا یکی از مجروحان در بیمارستان جان باخت.
روز چهارشنبه (نهم مارس) نیز، نیروهای امنیتی یمن به سوی جمعیت بزرگ تظاهرکنندگان در خارج از دانشگاهی در پایتخت، صنعا، آتش گشوده و حداقل ۵۰ نفر را زخمی کرده بودند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، معترضان سعی داشتند مانع پیوستن هزاران تظاهرکننده به اردوی معترضان در دانشگاه شوند، که کماکان خواستار کناره گیری علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن بودند.
تظاهرکنندگان یمنی که بیشتر آنها دانشجو هستند از اواسط فوریه در برابر دانشگاه صنعا اردو زده اند و خواهان کناره گیری فوری صالح هستند .
مجتبي واحدي
روزی که صدام به ایران حمله کرد ارتش ایران وضعیت مناسبی نداشت . البته اکثریت قریب به اتفاق ارتشی ها ، دل در گروی تمامیت ارضی ایران وسربلندی ایرانیان داشتند اماآنچه که « کودتای نوژه » نام گرفت انسجام ارتش را به هم ریخته بود و سران نظام جمهوری اسلامی هم به بسیاری از عناصر فداکارارتش به دیده تردید می نگریستند . نیروهای نظامی انقلابی هم علیرغم آن که بسیاری از ایشان ، حاضر به فداکاری برای دفاع از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی خویش بودند اما ظاهراً توانایی لازم در آنها وجود نداشت که در برابر ارتش تادندان مسلح صدام بایستند . بر همین اساس ، صدام کم خرد ، با طمع تصرف چند روزه تهران ، به ایران حمله کرد . او هشت سال با برخورداری از حمایت دولت های شرقی و غربی ، بمب و موشک بر سر ایرانی های مظلوم ریخت اما نه تنهاحسرت تصرف تهران بر دل صدام ماند بلکه در اواخر جنگ ، بخشی از خاک عراق در تصرف نظامیان سلحشور ارتشی و سپاهی ایرانی قرار داشت. راستی کدام قدرت ، صدام و حامیان قدرتمند او در شرق و غرب عالم را از تحقق بلند پروازی هایشان محروم کرد ؟جواب این سؤال بسیار ساده است . در آن روز ، ایت اله خمینی مردم ایران را به این باور رساند که تمام دنیا جمع شده اند تا منافع ملی ایرانیان را به یغما ببرند . هنر آیت اله خمینی آن بود که هم برای نیروهای تندرو مذهبی ، توجیه کافی برای حمایت از « نظام » فراهم کرده بود هم محیط را برای نقش آفرینی نیروهای غیر مذهبی که دل در سربلندی ایران داشتند مهیا نشان می داد. او همچنین بسیاری از عناصر میانه رو در عرصه های سیاسی و مذهبی را قانع کرده بود که آنچه موجب حمله ناجوانمردانه صدامیان به ایران شده ، استقلال خواهی و عزت طلبی ایرانیان بوده که زیاده خواهان جهانی تاب پذیرش آن را ندارند . تلاش برای ملی نشان دادن جنگ تا آنجا پیش رفت که حتی برخی خلبانان ماهر ایرانی که به اتهام مشارکت در کودتای نوژه در زندان به سر می بردند به دستور آیت اله خمینی از زندان آزاد شدند و برخی از آنها پس از قهرمانی های فراوان ، به شهادت رسیدند. به هرحال تا زمانی که مردم « ملی بودن » جنگ را باور داشتند هیچگاه برای اعزام نیرو به جبهه ها مشکلی وجود نداشت اما کم کم حقایقی از قدرت طلبی برخی سران حکومت برای ملت آشکار شد و توان حاکمیت برای جلب اعتمادمردم . به شدت اسیب دید . در همان دوره ، عده ای در درون سپاه چند دستگی های فرساینده ایجاد کردند و از کارآمدی نیروهای مسلح ایران کاستند .اوج بی اعتمادی مردم به فرماندهان جنگ ، در بهار سال شصت وهفت به نمایش درآمد . در آن مقطع ، مسئولان کشوری و لشکری تبلیغات بسیار گسترده ای برای اعزام یکصد هزار نفری سپاهیان « محمد رسول اله » به را ه انداختند اما تعداد نیروهای داوطلب ، بسیار کمتر از مقداری بود که توسط بدبین ترین تحلیل گران ، پیش بینی می شد . البته در آن سوی ماجرا ، سپاهیان صدام هم به شدت فرسوده شده بودند . به ویژه آن که اسارت چند ده هزار نفر از نظامیان صدام که در دوره قدرت نمایی نظامیان ایران به اسارت در آمده بودند به شدت از توان عراق می کاست . اما نکته مهم مربوط به این سر ماجرابود که به دلیل پایین آمدن سطح اعتماد مردم به برخی حاکمان ونیز کاهش باور نسبت به ملی بودن جنگ ، شعارهای اولیه مربوط به جنگ تا رفع فتنه از عالم ، ناگهان به کناری نهاده شد در عین حال ،ایرانیان اجازه ندادند آرزوهای صدام وحامیان او جامه عمل بپوشد و این حسرت در دل صدامیان باقی ماند که با چند پاره کردن ملت ایران ، سرزمین ایران راچند تکه نمایند. اما گویی برخی افراد که دوران جوانی خودرا در عراق ودر دامان صدام تربیت شده اند خود را موظف می دانند کار نیمه تمام صدام را به پایان برسانند . محمد رضا نقدی که خونخواری و ضدیت با ایران در چهره او موج می زند یکی از این افراد است . او که سالهای نوجوانی خود را در عراقِ تحت حاکمیت صدام طی کرده وقاعدتاً خود را مدیون سردار قادسیه می داند از اولین سالهای ریاست جمهوری سید محمد خاتمی ،دشمنی خود با خواسته های اصلاحی مردم ایران که بهترین راه پیشرفت ایران بود رابه نمایش گذاشت . نام او نخستین بار زمانی بر سر زبان ها افتاد که آمریت شکنجه وحشیانه شهرداران مناطق مختلف شهر تهران و پرونده سازی کینه توزانه برای کرباسچی و معاونانش را به عهده گرفت . او در آن زمان مأمور شده بود که با تزریق وحشت به بدنه دولت ، فعالیت روزمره دولت خاتمی را مختل نماید . پس از چندی ، نقدی در رأس چماقداران حکومتی ، به دانشگاه امیر کبیر حمله کرد و اعدام چند دانشجوی جوان را خواستار شد که مندرجات نشریه دانشجویی آنها ، به نظر نقدی بر خلاف اسلام بود . فرماندهی حمله به دو وزیر دولت خاتمی در حاشیه تشییع جنازه شهدا هم از اقدامات دیگری بود که کینه این صدامی دیروز نسبت به شهدای جنگ تحمیلی را آشکار می ساخت . این « ضد ایرانی سرشناس » که در برابرروح صدام ، خود را موظف به بر هم زدن آرامش و آسایش ایران می داند در تمام سالهای گذشته ، کینه جویی خویش نسبت به ایران دوستان واقعی را به نمایش گذاشته است . لذا تعجبی ندارد که اکنون تا این حد در عقده گشایی نسبت به کروبی و موسوی ، افراط می کند . او به خوبی می داند که مدیریت موسوی در زمان جنگ ، از عوامل اصلی شکست صدام برای رسیدن به آرزوهای خود بود . از نظر نقدی ، جُرم کروبی هم بسیار سنگین است زیرا کروبی نه تنها در سالهای اخیر ، نقش عمده ای در انجام اصلاحات و حذف عناصر ضد ملی از عرصه سیاسی ایران داشته ، بلکه خدمت رسانی دوازده ساله کروبی به فرزندان شهدایی که دشمن خونی نقدی تلقی می شوند سالهاست که کینه ای انباشته ، در دل این سردار صدامی ایجاد کرده است . گمان می کنم موسوی و کروبی اگر در زندان خود از عقده گشلیی های اخیر این عنصر ضد ایرانی مطلع شوند خدا را به خاطر دشمنی نقدی با خود شکر خواهند کرد اما در دل غصه دار خواهند شد که اختیار ایران به دست کسانی افتاده که با چندپاره کردن ملت ، به خیال خام خویش زمینه تحقق آرزوی صدام برای تجزیه ایران را فراهم می کنند
سازماندهی چماقداران لباسشخصی، تاکتیک مشترک سرکوب در دیکتاتوریها
دیپلماسى ایرانى در یادداشتی کوتاه به بررسی پدیده اوباش حکومتى در ساختارهاى دیکتاتورى پرداخت و با اشاره به گزارش رسانههای دولتی و حکومتی ایران درباره استفاده بسیاری از حکومتهای دیکتاتوری منطقه از اوباش و عوامل لباس شخصی برای سرکوب معترضان، نوشت:شبکه خبرى العالم که ظاهرا به دلیل پوشش خبرى اعتراضات سیاسى در کشورهاى حاشیه خلیج فارس با محدودیت هایى در اینترنت و پخش ماهواره اى مواجه شده است، روز جمعه گزارش داد که بیش از ۴۰۰ شهروند بحرینى در حملات نیروهاى امنیتى و اوباش به تظاهرکنندگان در منامه زخمى شدند.
این شبکه همچنین تاکید کرد: نیروهاى امنیتى و اوباش حکومتى در حمله به تظاهرکنندگان به سوى آنها تیراندازى کرده و گاز اشک آور شلیک کردند. این در حالى است که معترضان مشغول راهپیمایى در سکوت بودند و کمترین حرکت خشونت آمیزى از جانب آنها مشاهده نشده بود.
آن گونه که العالم مشاهده و تفسیر کرده، عمده برخوردهاى صورت گرفته با معترضان از سوى عده اى طراحى و انجام شده است که مى توان آنها را اوباش و چماقداران وابسته به حکومت نامید. اعمال خشونت از سوى این قشر به شبهات دیگرى هم دامن زده است؛ تا جایى که خبرگزارى فارس در گفتگو با یکى از فعالان سیاسى بحرین، از تجاوز به برخى زندانیان سیاسى در بحرین خبر داده است.
با وجودى که این اولین بار نیست که چنین خبرها یا رخدادهایى در جریان اعتراضات سیاسى در یک کشور شنیده مى شود، اما تکرار این دست اتفاقات آن هم در حکومت هایى که اکثریت آنها را مسلمانان تشکیل مى دهند و آن کشور نیز در زمره کشورهاى اسلامى محسوب مى شود، بیش از هر چیز درجه استبداد و خودکامگى و میزان توسعه نیافتگى و ظاهرسازى دینى را نزد حاکمان نشان مى دهد.
در گزارش العالم درباره شیوه برخوردهاى صورت گرفته با مخالفان آمده است که “دهها هزار تن از فعالان سیاسی و مردم مخالف رژیم آل خلیفه در بحرین روز جمعه به سمت دربار پادشاهی این کشور تظاهرات کردند که با حمله اوباش طرفدار حکومت که حمایت پلیس را داشتند، این تظاهرات آرام به خشونت کشیده شد.”
آنچه در این میان به عنوان وجه مشترک نوع سرکوب ها در مصر، لیبى، عربستان، بحرین و امثالهم جلب توجه مى کند، استفاده حکومت ها از نیروهایى شبه نظامى و اوباش گونه است که جدا از ماموران پلیس به سرکوب و ارعاب مردم مى پردازند و شاید تلاش مى شود که بخشى از مردم و عوامل خودسر نامیده شوند.
با گسترده شدن فضاى اطلاع رسانى و تاثیر وقایع داخلى بر نگرش و مناسبات خارجى، حتى دیکتاتورها نیز از دست زدن به برخى رفتارها بطور مستقیم و یا علنى شدن خوى وحشیانهشان در مقابل چشم دوربین ها و ناظران بین المللى، مى پرهیزند و مى کوشند با دخیل کردن نیروهایى تحت عنوان طرفداران یا فداییان حکومت به غائله هاى خیابانى، رفتار ماموران رسمى و جنس دستورات ابلاغى خود را مسالمت آمیز و معقول نشان دهند.
رهبرى چون معمر قذافى با مزدور و بیگانه خواندن مخالفان و یا زدن برچسب هاى القاعده اى به آنها، توجیهات لازم را براى سرکوب و کشتار گسترده دست و پا مى کند و در عربستان، تقابل با دین و خدا بهانه اى براى سرکوب معترضان مى شود. با این وجود این حکومت ها همواره با پرورش دسته هاى تندرو و تبدیل آنها به طبقه اى حکومتى سعى مى کنند فضاى آرام تجمعات را به خشونت بکشند و با ایجاد ترس و وحشت در تظاهرکنندگان، از حضور گسترده و مداوم آنها و نیز اوج گیرى اعتراضات جلوگیرى کنند.
غالبا نظام هاى بسته اى که نه قائل به راى و مشارکت مردم در عرصه سیاسى هستند و نه حضور خیابانى و وسیع مخالفان را برمى تابند، پرورش اقشار مزدبگیرى را که تعلق ایدئولوژیک، خانوادگى یا شغلى به نظام حاکم دارند، به عنوان بدیل سازوکارهاى دموکراتیک در حفظ موقعیت و مهار مخالفان درنظر مى گیرند و بدین منظور خلاهاى به وجود آمده در سایر بخش ها نظیر ارتش یا دستگاه هاى امنیتى را پر مى کنند.
ارتش کشورى چون مصر به دلیل نزدیکى اش به امریکا با رژیم مبارک همراهى نکرد و همین مساله موجب شد تا در مقطعى کوتاه برخى گروه هاى چماق بدست و شترسوار که اطلاق حامیان مبارک را بر خود داشتند به سرکوب مردم بپردازند. اما از سوى دیگر ارتش لیبى وابسته به خود قذافى بوده و به دلیل خاستگاه غیرمردمى و کاملا دولتى اش، در هراس از سقوط و از کف دادن قدرت به همه امکانات تهاجمى متوسل شده است.
اما بحرین و عربستان نیز ناچار از بکارگیرى دسته هاى چماقدار و خشونت طلب شده اند تا با برهم زدن راهپیمایى هاى مسالمت آمیز مخالفان، از بى شمار جلوه کردن توده هاى مخالف جلوگیرى کرده و اعتراضات را به فرسایش و خستگى بکشاند.
آنچه در این میان بیش از هر چیز رخ مى نماید، شکنندگى و بى اعتبارى حکومت هایى است که از ابراز مخالفت و شنیدن صداى مخالفان مى هراسند و حتى با وجود ناظران بین المللى و احتمال مخابره شدن سرکوب و تجاوز و دروغگویى هاى آشکارشان ترجیح مى دهند به هر قیمت در قدرت بمانند ولى پاى دموکراسى را که بر مدار گردش دولت ها و راى مردم مى گردد، به ساختار حاکمیت باز نکنند.
رئیس سازمان استاندارد: کیفیت بنزین عرضه شده در سال گذشته، به مراتب کمتر از حد استاندارد
برخلاف ادعاهای رئیس دولت درخصوص استقلال یک شبه در تولید بنزین و ادعای دیگری مسئولان دولت احمدی نژاد مبنی بر کیفیت بالای بنزین تولید داخل، رئیس سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی کشور در جمع خبرنگاران اذعان کرد که بنزین تولیدی از کیفیتی به مراتب پایینتر از استانداردهای لازم برخوردار بوده و در عین حال هشدار داد که بنزین غیر استاندارد باعث افزایش مصرف و نیز آلودگی هوا خواهد بود.این در حالی است که کارشناسان نیز پیش از این، در واکنش به ادعاهای دولتمردان، اعلام کرده بودند که تولید بنزین با کیفیت مناسب که بیشک حق مصرف کنندگان است، تنها با سرمایهگذاری درازمدت و صحیح به دست میآید و از این تبلیغات دولت درباره خودکفایی در تولید بنزین، واهی و غیر واقعی است.
این کارشناسان میگویند برای تولید بنزین استاندارد در ایران، حداقل لازم است واحدهای کراکینگ برشهای سنگین در پالایشگاههای موجود اضافه شوند که بنا به اظهار نظر متخصصان این صنعت، این کار با توجه به شرایط کاری فعلی و وابستگی صنایع دولتی به رانت، در کمتر از پنج سال غیر ممکن است.
اکنون پس از مدتها انکار دولتیها، رئیس سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی هم به صحت هشدار منتقدان مبنی بر بیکیفیت بودن بنزین داخلی و لزوم رسیدن آن به سطح استاندارد اذعان کرد.
به گزارش نفت نیوز، نظام الدین برزگری در جمع خبرنگاران تصریح کرد: سال آینده خودروهایی که نتوانند استانداردهای موردنظر را رعایت کنند، شماره گذاری نخواهند شد.
وی افزود: در سال جاری تنها یک خودرو نتوانست استانداردهای ۵۱ گانه را رعایت کند که با اعمال تغییرات کلی در تولید، این خودرو نیز تمام تست ها را پاس کرد، به گونه ای که در سال آینده هیچ خودروی بدون استاندارد تولید و به بازار عرضه نخواهد شد.
برزگری سپس به بنزین مورد استفاده خودروهای تولید داخل اشاره کرد و گفت: سوخت خودروها اگر استاندارد نباشد و با اکتان پایین عرضه شود سبب افزایش مصرف و آلایندگی خواهد شد.
وی استاندارد کنونی بنزین تولیدی و قابل عرضه در جایگاه های سوخت را با اکتان ۸۷ عنوان کرد و افزود: استانداردی که قرار بود از امسال اجرا شود عرضه بنزین با اکتان ۹۳ تا ۹۵ یا استاندارد یورو ۴ است که بنا به دلایلی اجرایی نشد.
رئیس سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی با بیان اینکه براساس مصوبه دولت از ابتدای سال ۹۱ بنزین یورو ۴ باید در جایگاه های سوخت کشور عرضه شود، تصریح کرد: با هماهنگی که با وزارت نفت صورت گرفت این وزارتخانه قول داده در نیمه دوم سال ۹۰ عرضه بنزین با استاندارد یورو ۴ اجرایی شود و خودروسازان نیز با تغییری که در موتور و سیستم سوخت خواهند داد شاهد اجرای معیار مصرف استاندارد در بنزین خودروها باشیم.
رئیس سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران در ادامه با تاکید بر اینکه تا پایان سال جاری خودروی بدون ABS نخواهیم داشت، گفت: براساس همکاری مشترکی که بین سازمان استاندارد و پلیس راهور ناجا صورت گرفته است خودروهایی که سال آینده مجهز به سیستم ترمز ضد قفل (ABS) نباشند، شماره گذاری نخواهند شد.
برزگری سپس به مصوبه شورای عالی استاندارد اشاره کرد و گفت: براساس این مصوبه از سال آینده تمام خودروهای تولید داخل به صورت اجباری باید به سیستم کیسه هوا (ایربگ) مجهز شوند.
وی افزود: تعدادی از خودروهای تولید داخل قبل از این مصوبه به سیستم کیسه هوا مجهز بودند اما از سال ۹۰ خودروسازانی که نتوانند خودروی تولیدی خود را با ایربگ ارایه دهند، در شماره گذاری مشکل خواهند داشت.
بازداشت چندین شهروند متهم به تروج بهائیت در استانهای تهران و کرمان
یک مقام قضایی در استان کرمان از بازداشت شماری از شهروندان بهایی در شهرهای تهران، بم و کرمان پس از نزدیک به ۹ ماه فعالیت مأموران اطلاعاتی و امنیتی خبر داد.بر اساس گفتههای محمدرضا سنجری، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بم، شماری از شهروندان بهایی که «در پوشش فعالیتهای فرهنگی و آموزشی، در تعدادی از مهد کودکهای تهران، بم و کرمان به ترویج و گسترش برنامههای خود میپرداختند» بازداشت شدهاند.
این مقام قضایی به تعداد بازداشتشدگان اشاره نکرده و تنها به این نکته بسنده کرده است که این افراد پس از نزدیک به ۹ ماه «کار اطلاعاتی» بازداشت شدهاند.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهائیت به عنوان یک گروه دینی به رسمیت شناخته نشده و پیروان این آیین، علاوه بر محدودیتهایی که در مورد فعالیتهای مذهبی آنان وجود دارد، از برخی حقوق اجتماعی از جمله حق تحصیل محروم هستند.
دادستان بم همچنین پیروان بهائیت را متهم کرده است که از فضای پس از زلزله سال ۸۲ در بم که به گفته وی «نیازمند انجام اقدامات فرهنگی، اجتماعی و آموزشی» بود، «سوءاستفاده» کردهاند و از مسئولان خواسته است تا با نظارت و حساسیت بیشتری این امور را هدایت و راهبری کنند.
«القای دیدگاهها در قالب داستانهای کودکانه»
داستان بم همچنین در توضیح اقدامات بازداشت شدگان گفته است که این گروه با نفوذ در یکی از نشریات محلی استان کرمان، به «القای مطالب و دیدگاههای فرقه بهائیت در قالب داستان و قصههای کودکانه» پرداختهاند.
به گفته این مقام قضایی «بررسیهای انجام شده، حاکی از وجود شبکهای گسترده و اقدامات پیچیده است که این افراد با دستور از مرکز، برنامههای گوناگون خود را در قالب آن پیگیری و پیاده میکردند.»
اظهارات این مسئول قضایی دو روز پس از آن منتشر میشود که روزنامه جوان، از رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی، از شناسایی یکی از هستههای تبلیغی بهائیت در استان کرمان و بازداشت رهبر این گروه با نام مخفف «س. ب» خبر داده بود.
روزنامه جوان در توضیح این خبر افزوده بود که این هسته تبلیغی در پوشش کمک به حقوق کودکان، «طرح آموزشی موسوم به روحی» را با هدف «ایجاد انحرافات عقیدتی برای کودکان» در دستور کار خود قرار داده بود.
این روزنامه همچنین «سرویسهای [اطلاعاتی] خارجی» را متهم کرده بود که برای «ارتباطگیری با ایادی خود» از پوششهایی همچون ارگانهای سازمان ملل مانند یونیسف استفاده میکنند.
پنجشنبه گذشته نیز کمیته دانشجویی دفاع از دانشجویان سیاسی از قول جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، از بازداشت سه شهروند بهایی «فعال در حوزه کودکان و امور فرهنگی و آموزشی» در شهر کرمان خبر داده بود.
بر اساس این گزارش سه شهروند بهایی با نامهای سامان استوار، سحر بیرامآبادی و نهالیه شهیدی در ۱۰ روز گذشته در شهر کرمان بازداشت شدهاند.
این گزارش میافزاید که سامان استوار روز چهارشنبه ۱۱ اسفند ماه، خارج از محل سکونتش دستگیر و پس از انتقال به منزل و تفتیش آن توسط نیروهای امنیتی، به مکان نامعلومی منتقل شده است.
چند روز پس از این بازداشت نیز سحر بیرامآبادی که در یکی از انجمنهای خیریه کمک به کودکان آسیبدیده در بم فعالیت داشته، دستگیر و به شهرستان بم منتقل میشود.
هفته گذشته نیز نهاله شهیدی، دیگر شهروند بهایی ساکن کرمان که به تدریس و فعالیتهای آموزشی در یکی از روستاهای اطراف بم اشتغال داشته، دستگیر میشود و در این گزارش احتمال داده شده که وی نیز به شهرستان بم منتقل شده باشد.
گرچه هنوز مقامهای قضایی در مورد این سه دستگیری اطلاعرسانی مستقل نکردهاند و منابع نزدیک به نهادهای مدافع حقوق بهائیان واکنشی به این دستگیریها نداشتهاند اما به نظر میرسد که هر سه مورد بازداشت در ۱۰ روز گذشته در کرمان، مرتبط با دستگیریهای مورد اشاره دادستان بم باشد
معاون احمدی نژاد: امالفساد؛ درغگويی است، ايلنا
- همه کشورهای دنيا سعی میکنند با اتباع خود ارتباط داشته باشند و آنها را رها نکنند- ضد انقلاب تعريف دارد. ضد انقلاب فردی است که به صورت مسلحانه میجنگد
- هر کسی که تهمت میزند بايد پاسخگوی خدا باشد.
ايلنا: میگويد که وظايف مشاوران ويژه رييس جمهور هيچ تداخلی با امور جاری در دستگاه ديپلماسی کشور و حيطه کاری وزارت امور خارجه ندارد. از انتقاداتی که نسبت به عملکرد دوست و يار ديرينهاش،اسفنديار رحيم مشايی مطرح میشود دلگير است و اظهار میدارد به برخی که میگويند، آقای مشايی با عالم غيب ارتباط دارد بايد گفت اگر مسلمان هستند بايد از خدا بترسند. اينطور نمیشود که تهمتهای بیربط بزنند و بگويند آقای مشايی در هند با برخی ارواح خاص در ارتباط است. اين موضوع دور از دينداری و انسان بودن است. حميد بقايی معاون رييس جمهور و مشاور احمدی نژاد در حوزه خاورميانه همچنين تاکيد میکند برخی بايد بدانند امالفساد، دروغگويی است و وقتی اين موضوع عادی شود کمکم بیاعتمادی در جامعه رشد و رواج پيدا میکند. آقای عزيزی که تمام فکر و ذکر خود را بر مشايی متمرکز کردهای که سجاده میاندازد و يا بشقاب غذا میگذارد اين انحراف است.
گفت و گوی خبرگزاری ايلنا با رييس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری چندی پيش صورت گرفته بود اما اسباب انتشار اين مصاحبه در روزهای پايانی سال فراهم شد که بدين شرح است:
-به عنوان نخستين سوال به ماموريت ويژهای میپردازم که رييس جمهور برای جنابعالی و آقايان مشايی، ظهرهوند و آخوندزاده در نظر گرفته است. ماموريتی که به عنوان مشاور ويژه رئيس جمهور در حوزه آسيا برای شما تعريف شده است شامل چه مواردی میشود؟
سمت مشاوران ويژه رئيسجمهور در گذشته نيز وجود داشته است و موضوع جديدی نيست. در دولتهای گذشته نيز مشاوران ويژهای برای بخشهای مختلف معرفی می شدند. اين افراد يکسری موارد خاص را که البته موردنظر رييس جمهور است دنبال میکنند. اينکه گفته شود اين اقدام و فعاليتها موازیکاری با وزارت امور خارجه است به هيچ وجه صحيح نيست. مشاوران ويژه رييس جمهور وظيفه دارند اگر موضوعی در يک کشور و منطقه خاص اتفاق افتاد براساس دستور رئيسجمهور به آن رسيدگی کرده و آن را پيگيری کنند.
در حال حاضر روسای کميسيونهای مشترک ميان کشورها، ايفاگر اين نقش هستند. مثلاً ميان ايران و يک کشور در منطقه آسيا و يا آفريقا کمسيونهای مشترکی تشکيل میشود که روسای اين کميسيونها را يکی از وزرا و يا معاونان رئيسجمهور تشکيل میدهند و از جانب رييس جمهور عهدهدار روابط دوجانبه هستند.
نهادها و دستگاههای ديگر اگر بخواهند در رابطه با آن موضوع جلسهای برگزار کنند با وزير و يا معاون مربوطه هماهنگی موضوع میکنند. تقريباً میتوان گفت ماموريتی که رييس جمهور برای مشاوران خود در نظر گرفته است برای امور خاص است، اما در رابطه با موضوع موازیکاری با وزارت امور خارجه که از سوی برخی از افراد مطرح میشود نيز بايد گفت وزارت خارجه فعاليتهای عمومی ميان کشورها را ساماندهی میکند. اين وزارت خانه نقش هماهنگی و برقراری ارتباطات را برعهده دارد و در کل هماهنگ کننده و کارگردان برنامهای است که به روی آنتن میرود.
ـ جنابعالی به عنوان مشاور رئيسجمهور در حوزه آسيا ماموريت ويژهای داريد؟
بله، رئيس جمهور نظراتی دارند و موارد خاصی را نيز مطرح کردهاند که بايد پيگيری شود. البته اينکه فکر کنيم مشاور رئيسجمهور آمده و میخواهد مانع کار دستگاهی شود به هيچ وجه صحت ندارد.
ـ اين شايعه مطرح است که مشاوران ويژه قرار است موازیکاری با دستگاه ديپلماسی کشور داشته باشند و در امور وزارت امور خارجه و ماموريت سفرای کشور در ديگر کشورها مداخله کنند. اين موضوع را چگونه ارزيابی میکنيد؟
نمیدانم ريشه اين شايعات در کجاست. همانطور که گفتم مشاوران ويژه ماموريت خاصی دارند. مثلاً ممکن است ما در حوزه آسيا يک بحث اقتصادی خاص و يا فاينانس پروژهای را داشته باشيم يا مثلاً ارتباطات خاص و يا موضوع خاص مطرح شود که ما نياز به حضور مشاوران ويژه و استفاده از توانايیهای اين افراد داشته باشيم. وزارت امور خارجه نمیتواند اين ماموريت را برعهده گيرد. اين وزارت خانه نقش هماهنگی کلان را برعهده دارد و در فرآيند کار دخالتی ندارد. وزارت امور خارجه اطلاعات را در اختيار ما قرار میدهد و در جزييات کار وارد نمیشود.
وزارت خارجه نمیتواند در مقام وزارت نفت قراردادی را امضا کند و يا در جايگاه سازمان گردشگری پروتکلها و تفاهم نامههای گردشگری را پيگيری کند.
نگهداری سطح روابط، برقراری ارتباط عمومی از بعد سياسی وظيفه دستگاه ديپلماسی کشور است و البته بايد توجه داشت که تمام مسئوليتها براساس تصميم شخص رئيسجمهور به افراد تعلق میگيرد.
نگاه من به اين موضوع سيستمی است؛ چرا که بحث مشاوران رئيسجمهور امری تعريف شده و مشخص است.
همه وزارت خانهها درحال حاضر ارتباط کاری با کشورهای ديگر دارند که نمیتوان آن را موازی کاری با وزارت امور خارجه قلمداد کرد. برخی مواقع ارتباطات ما در حوزه فرهنگ با کشورهای مختلف به قدری زياد است که شايد روابط سياسی ما در آن حد نباشد. به طور مثال روابط ايران با برخی از کشورهای اروپايی به دليل ملاحظات سياسی در حد نازلی است اما در حوزه فرهنگی مراودات فراوانی وجود دارد که ارگانهای ديگری مسوول پيشبرد آن هستند و اين موضوع هم هيچ تداخلی با وظايف وزارت خارجه ندارد. رئيسجمهور برای برخی از موضوعات میخواهد پيگيریهايی را انجام دهد که از ديدگاههای مشاوران خود استفاده میکند.
ـ البته انتقاد ديگری هم هست که تعدد مشاغل فردی چون آقای مشايی را مورد هدف قرار داده است و میگويند که اين روند اجازه نمیدهد که مسوول دفتر رييس جمهور از عهده وظايف خود برآيد؟
اين اظهارات جز سياهنمايی نيست. افرادی که اين انتقادها را مطرح میکنند تفاوت پست سازمانی و شغل را نمیدانند. زمانی که فردی تفاوت ميان پستهای سازمانی و ماموريت را تشخيص نمیدهد نمیتوان توقعی از او داشت. وقتی شخصی با سمت مسئول دفتر مشغول کار میشود ممکن است کارهای متفاوتی به او سپرده شود و برای هر يک از اين فعاليتها حکمی صادر شود اما اين موضوع به معنای آن نيست که تمامی اين مشاغل دارای حقوق و جايگاه منحصر به فردی هستند و گمان کنيم برای تمامی اين پستها ماموريت جداگانهای درنظر گرفته شده است.
ـ در دولتهای پيشين، شورای عالی ايرانيان جايگاهی در حيطه کاری وزارت امورخارجه تعريف میشد اما در دولت آقای احمدی نژاد اين سمت به آقای مشايی سپرده شد. علت اين اقدام چه بود؟ آيا سکانداری نهادی چون اين شورا توسط مسوول دفتر رييس جمهور با مشاغل فراوان، پست جديدی برای اين فرد محسوب نمیشود؟
شورای عالی ايرانيان متشکل از تعدادی از وزرا است که بايد زير نظر رئيسجمهور به فعاليت بپردازند. ضمن اينکه مسئوليت آقای مشايی در شورا سمتی خاص برای او محسوب نمیشود. براساس تعاريف قانونی، کاری که پست سازمانی شده باشد شغل محسوب میشود. علاوه بر اين تمامی شوراهای عالی زير نظر رئيسجمهور مشغول فعاليت هستند. ممکن است دبير و يا دبيرخانه آن در دستگاهی چون وزارت امور خارجه بوده باشد اما رياست آن هميشه برعهده رئيسجمهور بوده و اين امری است که در دولت هشتم نيز مسبوق به سابقه بوده است.
ـ جنابعالی به محدود بودن توانايی افراد اذعان داريد. اينکه يک فرد نمیتواند ۱۲ و يا ۱۳ شغل را در آن واحد عهدهدار شود؟
قرار نيست آقای مشايی به تنهايی اين ماموريتها را انجام دهد. او فقط به عنوان راهبر در اين حيطه وارد عمل میشود و مديريت راهبردی را برعهده دارد. راهبری پستها شغل نيست. سمت آقای مشايی در شورای عالی ايرانيان نيز جانشينی رئيسجمهور در اين شورا است که از سوی آقای احمدی نژاد به ايشان سپرده شده است و پست تلقی نمیشود. پست در قانون تعريف دارد.
ـ يعنی کشور ما تا اين اندازه با کمبود افراد زبده و توانا مواجه است که فردی با توانايیهای مشخص بايد ۱۲ تا ۱۳ شغل و يا به قول شما پست را مديريت کند؟
اين ماموريت است و يک وظيفه کاری محسوب نمیِشود. انتقادهايی که از اين موضوع مطرح میشود از سر نا آگاهی است. به لحاظ سيستمی و منطقی اين انتقادها به آقای مشايی وارد نيست و قانونگذار آن را نمیپذيرد. بنده خود در اين موضوع کارشناس هستم. بسياری از اين شوراها سازمانی نيستند و ماموريت و وظيفه اجرايی ندارند چرا که جايگاهشان هماهنگ کننده است.
ـ يعنی آقای مشايی برای اين سمتها حقوقی دريافت نمیکند؟
خير، اگر فردی مدعی اين موضوع است آن را اثبات کند. من به نمايندگی از مسوول دفتر رييس جمهور اعلام میکنم که در صورتی که فردی بتواند دريافت حقوق از سوی آقای مشايی را اثبات کند ما آماده دريافت مستندات او هستيم.
ـ يکی ديگر از انتقادهايی که مطرح است نسبت به حضور ميهمانانی است که از سوی شورا به همايش بزرگ ايرانيان خارج از کشور دعوت شده بودند.
نخست اينکه تمام کسانی که به اين همايش دعوت شده بودند افرادی ايرانی و هموطن ما بودند که در خارج از کشور زندگی میکنند و ما از اين افراد به جهت بعد اقتصادی، سياسی و فرهنگی فعاليتهايشان دعوت کرديم تا به ايران بيايند و سپس اينکه برگزاری همايشهايی اينگونه با حضور اتباع خارج از کشور موضوعی مرسوم در تمام جهان است. در همه جای دنيا اين طور عمل میکنند و همه کشورهای دنيا سعی میکنند با اتباع خود ارتباط داشته باشند و آنها را رها نکنند؛ چرا که در غير اين صورت در کشوری که سکنی گزيدهاند حل خواهند شد.
اگر ما افراد غيرتاثيرگذار را دعوت میکرديم بيان اينگونه انتقادها قابل قبول بود اما اين افراد همه در کشورهايی که زندگی میکنند شخصيت تاثيرگذاری محسوب میشوند و ديگر اينکه صحيح نيست منتقدان، اصل برگزاری مراسم را هم بخواهند زير سوال ببرند.
ـ گفته میشود برخی مدعوين وابستگی به ضد انقلاب دارند؟
ما بايد هر مطلبی را مستند بيان کنيم و نبايد کلیگويی کنيم.
ـ دلايل منتقدان، خبری در رابطه با حضور آقای اميراحمدی در اين مراسم بود؟
او که نيامد.
- اما گفته میشود او در ايران بود و براساس دعوت شخص آقای مشايی به کشور آمده بود؟
اينطور نيست. اينکه میگويند مدعوين اين همايش از ضد انقلابيون بودهاند، به هيچ وجه نمیپذيرم. ضد انقلاب تعريف دارد. ضد انقلاب فردی است که به صورت مسلحانه میجنگد. ضد انقلاب کسی است که قصد براندازی دارد. شخصی که از سيستم راضی نيست ناراضی محسوب میشود و ضد انقلاب نيست. اين دو با هم متفاوت است.
ـ پس در ميان مدعوين همايش ايرانيان خارج از کشورافراد ناراضی بودهاند؟
همين حالا هم ناراضی از سيستم داريم که منتقد برخی رويهها هستند. اين افراد ناراضی هستند اما ضد انقلاب نيستند. ضد انقلاب در امور قضايی و اطلاعاتی تعريف مشخص دارد: فردی که نيت او براندازی يک کشور است. حال میخواهد از سيستم جاسوسی وارد شود يا اقدام مسلحانه.
نارضايتی از اختلاف سليقه میآيد. بيشتر اوقات بازی با الفاظ است که مردم را گمراه میکند.
ـ ديدگاه خود شما چيست. گمان میکنيد اين انتقادها بر چه اساسی بيان شده باشد؟
نمیدانم اما اين صحيح نيست که جاده يکطرفهای باشد که برخی بخواهند فقط انتقاد کنند.
ـ بازگرديم به موضوع موازی کاری که در انتقاد به سمتهای شما و برخی از مسوولان ديگر مطرح میشود. مشاهده میکنيم که در تعدادی از سايتها، ديدگاههای رهبر انقلاب در مورد عملکرد وزارت امور خارجه انعکاس پيدا کرده است و به گونهای نشان داده شده که گويی معظم له انتقاد خود را نسبت به پست مشاوران رئيسجمهور مطرح کردهاند؟
برخی به دنبال گل آلود کردن فضا هستند. با وجود آنکه مقام معظم رهبری تا اين اندازه بر لزوم وحدت تاکيد میکند معلوم نيست چرا برخی هنوز به دنبال فرافکنی هستند.
ـ گمان میکنيد اين موضوعات از سوی چه کسانی پيگيری و رهبری میشود؟
نمیدانم و ماندهام که اگر ما معتقد به منافع ملی هستيم چرا تا اين اندازه به فرافکنی میپردازيم. مبانی دينی هميشه ما را از اينگونه اعمال برحذر داشتهاند. اگر فردی ادعايی در مورد اعتقاد به دين نداشته باشد نمیتوان انتقاد چندانی به وی وارد دانست؛ چرا که اعتقادی ندارد. اما زمانی که فردی ادعای مسلمانی میکند بايد از او پرسيد چرا بدين گونه عمل میکند. در احکام شرعی ما مسلمانان از غيبت، تهمت و دروغ برحذر شدهاند. اينکه سيدالشهدا میگويد اگر دين نداريد آزاده باشيد برهمين اساس بيان شده است. فردی که خود را ايرانی میداند بايد بداند اين انتقادات بیپايه و اساس علاوه بر ابعاد خارجی، مشکلاتی هم در داخل کشور به همراه دارد و دود آن تنها به چشم مردم میرود.
ـ انتقاداتی از آقای مشايی مطرح میکنند؛ مثلا اينکه ايشان با عالم غيب در ارتباط است. فکر میکنيد دليل طرح اين مباحث چيست؟
اينها همه جوسازی و تهمت است. آقای مشايی را من سالهاست که میشناسم. هم خود و هم خانوادهاش را. ارتباطات خانوادگی داريم. اگر آقای مشايی چند دوست صميمی داشته باشد يکی از آنها من هستم. ممکن است برخی آقای مشايی را به لحاظ مذهبی باز بدانند و ارتباطات من را با ايشان نپذيرند اما میگويم در طی اين سالها يکبار از اين فرد دروغ نشنيدهام. اخلاقی که من از آقای مشايی ديدهام همان موضوعی است که در دين به آن سفارش شده است. فردی که اين گونه عمل میکند طمانينه پيدا میکند و آرامش روحی و روانی دارد.آقای مشايی وارد هر مجموعهای شود انرژی مثبت با خود به همراه میبرد چرا که ادبيات او مثبت است. نيت او جنگ و بر هم زدن و اختلاف افکنی نيست و حق طلب است. هر کسی که اين تهمتها را میزند بايد پاسخگوی خدا باشد.
ـ اين را که میگويند تصميمات رئيسجمهور تحت تاثير آقای مشايی است، قبول داريد؟
آقای مشايی طرف مشورت رئيسجمهور قرار میگيرد اما به برخی که میگويندآقای مشايی با عالم غيب ارتباط دارد بايد گفت اگر مسلمان هستند بايد از خدا بترسند. اينطور نمیشود که تهمتهای بیربط بزنند و بگويند آقای مشايی در هند با برخی ارواح خاص در ارتباط است. اين موضوع دور از دينداری و انسان بودن است. از اينگونه تهمتها در طول تاريخ زياد بوده است. در زمان حضرت رسول هم میگفتند که ايشان جادوگر است. بنده قصد مقايسه کردن حضرت رسول با آقای مشايی را ندارم اما میخواهم بگويم که اين اتفاقات در طول تاريخ تکرار شده است.
از اينگونه تهمتها در طول تاريخ بوده است حتی برای حضرت امام(ره) نيز در اول انقلاب میگفتند که عکس حضرت امام در ماه ديده میشود که حضرت امام سريع واکنش نشان دادند. هر فردی که با آقای مشايی صحبت میکند از گفتههای او قانع میشود. اگر راست میگويند زمانی را به آقای مشايی اختصاص دهند تا در تلويزيون بيايد و از خود دفاع کند.
ـ درخواستی برای اينکه زمانی به آقای مشايی در رسانه ملی داده شود مطرح شده است؟ خواستهايد صداو سيما برای طرح ديدگاهای آقای مشايی وقتی را به ايشان اختصاص دهد؟
اطلاعی ندارم اما پيشنهاد میکنم که اين اتفاق صورت گيرد. از زمانی که آقای مشايی سمتهايش را عهدهدار شده است ما شاهد بهترين انعکاس خبری از سوی دستگاههای زيرمجموعهاش بودهايم.
-در رابطه با ميهمانان همايش بزرگ ايرانيان که گفتيد هر يک دارای تخصص ويژهای هستند آيا از تخصص اين ميهمانان در دستگاه خاصی استفاده میشود؟
بله و حداقل فايده اين موضوع برقراری پيوند ايرانيان خارج از کشور با وطنشان است.
-در کشورهايی چون چين و هند، چينیها و هندیهای مقيم ديگر کشورها سرمايههايشان را در وطن خود سرمايهگذاری میکنند. در مورد اتباع ايرانی نيز اين موضوع صدق میکند؟
ما بايد انگيزه ايجاد کنيم تا فردی که مثلاً در کشور آمريکا زندگی میکند به کشور بيايد و تمايل به سرمايهگذاری در وطن خود داشته باشد. اما در مورد جوسازیهايی که از برخی فعاليتهای ما صورت میگيرد نيز میگويم مردم زندگیشان را میکنند و برايشان اين جوسازیها مهم نيست. پس نبايد با اينگونه اظهارات سعی در متشنج کردن فضا داشته باشيم. مردم دنبال زندگیشان هستند. خواهان امنيت و اشتغال هستند.
برخی بايد بدانند امالفساد، دروغگويی است و وقتی اين موضوع عادی شود کمکم بیاعتمادی در جامعه رشد و رواج پيدا میکند.
آقای عزيزی که تمام فکر و ذکر خود را بر مشايی متمرکز کردهای که سجاده میاندازد و يا بشقاب غذا میگذارد اين انحراف است. ما آمديم موجی در کشور درست کرديم تا غرامت جنگی بگيريم، سريع موضعگيری کردند که میخواهد پول بگيرد که اصلا اينطور نيست.
شروع کردند به جوسازی که البته بنده معتقدم تمام اين کارها فعاليت صهيونيستی است؛ چون میخواهد هميشه خود را بهعنوان مظلوم جنگ دوم جهانی مطرح کند. ما بايد اين تابو را بشکنيم و سوال کنيم شما چه مظلوميتی داشتيد.
سوالی را آقای احمدی نژاد با عنوان هولوکاست مطرح کرد که سريع برای آن موضعگيری کردند. من اعتقاد دارم نخستين و بزرگترين مخالف دريافت غرامت ايران، صهيونيستها هستند.
ما بايد عرق ملی ايجاد کنيم و در مقابل آمريکا و انگليس بايستيم. مبارزه ما با آمريکا فقط محدود به اين ۳۰ سال نيست. ما هر وقت بحث غرامت از آمريکا را مطرح میکنيم متاسفانه اذهان عمومی سريع متوجه هواپيمای ايرانی و تحريمها و يا واقعه طبس میشود در حالی که اين موضوع عقبه دارد.
اعتقاد دارم هر که اين تهمتها را به آقای مشايی زده است بايد برود حلاليت بطلبد تا خدا به فريادش برسد چرا که فردای قيامت بايد برود پاسخگو باشد، البته اگر به فردايی اعتقاد دارد.
-با توجه به اينکه حيطه مسووليت شما کشورهای آسيايی است برنامههای شما در اين بخش چيست؟ مثلاًبرای کشوری مانند چين که با وجود روابط خوب با ايران در زمان صدور قطعنامه ۱۹۲۹ با اروپا و آمريکا همراه شد و يا کشوری مانند ژاپن که برای اجرای تحريمهای يک جانبه از خواسته غرب حمايت کرده است چه سياستی را در دستور کار داريد؟
اين طور نيست که ابرقدرتی مانند آمريکا دستور بدهد و کشورهای ديگر آن را اجرا کنند. هم دولتها و هم ملتها براساس منافع خودشان رفتار میکنند، اما در هر صورت اگر ما تعاملاتمان را بيشتر کنيم میتوانيم از حوزهای چون فرهنگ به نزديکی سياسی هم برسيم.
- در رابطه با ادعاهای ارضی اعراب نسبت به ايران چطور. نسبت به اين گونه اظهارات هم برنامهای داريد؟
اين ادعاهای ارضی در تمام جهان وجود دارد. برزيل و آرژانتين و يا حتی آمريکا و کانادا نيز از اينگونه مشکلات دارند.
ـ يعنی نبايد اهميت داد؟
چرا، اما اگر آن را تهديد تلقی کنيم بايد به سرعت واکنش نشان داد. اين امر طبيعی و بديهی است.
ما مستندات تاريخی بسيار محکمی داريم که اين منطقه خليج فارس است. به جای آنکه دعوا و کشمکش داشته باشيم بايد با ادله و مستندات قانونی آن را اثبات کنيم.
گفت و گو از سيده آمنه موسوی
سرنوشت نامعلوم دستمزد کارگران ایران
خبرگزاری هرانا - کم تر از ۱۰ روز به پایان سال جاری باقی است و هنوز موضوع تعیین دستمزد کارگران در سال آینده در هاله ای از ابهام قرار دارد. آن هم در شرایطی که به نوشته روزنامه مردم سالاری، "چندماهی است که پس از تعيين اهداف قانون هدفمندسازی يارانه ها اين قانون براي ايجاد فضای رقابتی معين شده درکشور به اجرا درآمد اما متاسفانه براساس عملکرد دولت هيچ فضايی براي ايجاد رقابت در سيستم های اقتصادی کشور فراهم نشده است."
به گزارش صدای آمریکا، این روزنامه می افزاید: "همان طور که در طول اين مدت مشاهده شد، تمام اجزا و ارکان اقتصادی کشور در يد دولت قرار گرفتند و رد پای دولت در اين امور هم چون تعيين قيمت نهاده ها در حوزه هاي بازرگانی، صنعتی، حکم دستوری تعيين قيمت فروش محصولات و خدمات بخش خصوصي و حتی دخالت در بازار برخي محصولات و در انتها تعيين ميزان افزايش حقوق و دستمزد کارگران بخش دولتي و غيردولتي بيش از پيش مشاهده می شود."
هر چند روزنامه جهان صنعت، در یادداشتی با عنوان "وقت کشی برای تعیین دستمزد کارگران" نوشته است: "موکول شدن تعیین حداقل دستمزد کارگران به روز دوشنبه ۲۳ اسفند ماه، می تواند یک پیام داشته باشد و آن این است که شورای عالی کار عجله ای برای تعیین دستمزد ها ندارد و طرح عدم افزایش دستمزد کارگران که این روزها با سخنان وزیر اقتصاد و اشاره های تلویحی وزیر کار وارد دوره تازه ای شده، رنگ واقعیت به خود بگیرد."
به نوشته این روزنامه، "تعیین مزدها به ۲۳ اسفندماه میتواند نشانه وقتکشی مجموعه عوامل دولتی و غیردولتی برای تعیین دستمزد باشد تا در آخرین روزهای سال با عدم افزایش مزد کارگران هدف دولت برای تغییر تعیین نظام حقوق و دستمزد کارگران و هماهنگی آن با استانداردهای پذیرفته شده" آن هم در نظام اقتصادی کاملا آزاد عملی شود.
بیکاری ۶۰ کارگر در پی تعطیلی ۶ مرغداری در قم
خبرگزاری هرانا - بر اثر شیوع یک بیماری خاص(آنفولانزا) در ۶ مرغداری در استان قم دستکم ۶۰ کارگر از کار بیکار شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی روزهای اخیر ۶ واحد مرغداری در شهرک شکوهیهٔ قم واقع در جادهٔ قدیم تهران- قم تعطیل شده و تمامی مرغها، تخم مرغها و وسایل مربوط به آن برای جلوگیری از انتشار بیماری به آتش کشیده شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی روزهای اخیر ۶ واحد مرغداری در شهرک شکوهیهٔ قم واقع در جادهٔ قدیم تهران- قم تعطیل شده و تمامی مرغها، تخم مرغها و وسایل مربوط به آن برای جلوگیری از انتشار بیماری به آتش کشیده شده است.
این در حالیست که در هر یک از این واحدها دستکم ۱۰ کارگر مشغول به کار بودهاند و تاکنون حتی موفق به دریافت مطالبات معوقهٔ خود نیز نشدهاند.
بیکاری این تعداد از کارگران که هر کدام سرپرست خانوادهاند، در آستانهٔ سال جدید و عید نوروز ایشان را با مشکلات معیشتی فراوانی مواجه کرده است.
گفته میشود طیور این واحدها به بیماری آنفولانزا مبتلا شده بودند.
بیکاری این تعداد از کارگران که هر کدام سرپرست خانوادهاند، در آستانهٔ سال جدید و عید نوروز ایشان را با مشکلات معیشتی فراوانی مواجه کرده است.
گفته میشود طیور این واحدها به بیماری آنفولانزا مبتلا شده بودند.
بازداشت نهاله شهیدی، شهروند بهایی در بم
خبرگزاری هرانا - یک شهروند بهایی اهل کرمان به نام "نهاله شهیدی" هفتهٔ گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نهاله شهیدی در روز شنبه ۱۴ اسفند ماه هنگامیکه در یکی از روستاهای اطراف شهرستان بم مشغول تدریس و سوادآموزی به کودکان روستای مزبور بوده، بازداشت شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نهاله شهیدی در روز شنبه ۱۴ اسفند ماه هنگامیکه در یکی از روستاهای اطراف شهرستان بم مشغول تدریس و سوادآموزی به کودکان روستای مزبور بوده، بازداشت شده است.
وی در روز یکشنبه ۱۵ اسفند ماه طی یک تماس کوتاه تلفنی به خانوادهٔ خود اطلاع داده که در دادسرای بم حضور دارد.
از محل نگهداری این شهروند بهایی اطلاعی در دست نیست.
این در حالیست که پیشتر نیز خبرگزاری هرانا از بازداشت مشابه "سحر بیرام آبادی" دیگر شهروند بهایی ساکن کرمان خبر داده بود.
شایان ذکر است که صبح امروز دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بم از بازداشت تعدادی از شهروندان بهایی در بم، کرمان و تهران خبر داد و مدعی شد که ایشان به ترویج و گسترش بهاییت در پوشش کارهای آموزشی فرهنگی در تعدادی از مهد کودکهای بم، کرمان و تهران مشغول بودهاند.
چهار تن از شهروندان بهایی ساکن سمنان بازداشت شدند
خبرگزاری هرانا - چهار شهروند بهایی ساکن سمنان به نامهای "زهره تبیانیان"، "الهام متعارفی"، "ترانه احسانی" و "پویا تبیانیان" توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، ساعت ۷ صبح امروز، شنبه، ماموران ادارهٔ اطلاعات سمنان به منزل خانم زهره نیک آیین (تبیانیان)، الهام روزبهی (متعارفی)، ترانه احسانی و پویا تبیانیان از بهاییان شهر سمنان رفته و بعد از نشان دادن یک برگ کپی دستور تفتیش، که برابر اصل هم نبوده به منزل ایشان وارد شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، ساعت ۷ صبح امروز، شنبه، ماموران ادارهٔ اطلاعات سمنان به منزل خانم زهره نیک آیین (تبیانیان)، الهام روزبهی (متعارفی)، ترانه احسانی و پویا تبیانیان از بهاییان شهر سمنان رفته و بعد از نشان دادن یک برگ کپی دستور تفتیش، که برابر اصل هم نبوده به منزل ایشان وارد شدند.
ماموران امنیتی علاوه بر تفتیش منزل و ضبط برخی وسایل شخصی، بدون بیان علت، اقدام به بازداشت هر چهار شهروند مذکور نمودند.
گفتنی ست که از محل انتقال این شهروندان بهایی اطلاعی در دست نیست.
گفتنی ست که از محل انتقال این شهروندان بهایی اطلاعی در دست نیست.