۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

مهمترین خبرهای روز جمعه بخش چهارم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

دلنوشته ای از برادر شهید سهراب اعرابی

سهیل اعرابی

اخبار روز: 

دانشجو نیوز: سهیل اعرابی برادر شهید سهراب اعرابی، به مناسبت زادروز سهراب دلنوشته ای برای برادر خود نوشته است. سهیل اعرابی در این متن که در اختیار سایت دانشجونیوز قرار گرفته به برادر خود نوشته است: "آن زمانی که تلاش های یک ماهه ما برای یافتن سهراب نافرجام ماند، خوب بیاد دارم. توهین ها و تحقیرهای بصیرت داران و مهرورزان هزاره سوم را، وقتی تلاش های شبانه روزی سناریویست های حکومتی برای بسیج نامیدن سهرابمان نتیجه نداد و با مقاومت مادر و دلیر یاران سبزمان روبرو شد، ناچارا بسان همیشه عنان از کف بدادن و اغتشاش گرمان نامیدند."
متن کامل این دلنوشته در ادامه آمده است:

به نام خداوند عدل و داد
....و اما امروز چهارم اسفند، سهراب مان در این روز دیدگانش را رو به جهان آلوده به قساوت و جنایت باز میکند، تنها جرمش سبز اندیشی بود و بس، حاکمان سرزمین سهراب، آنانی را که دنبال شرافت و ازادگی خویش دویدند کوچ اجباری را نصیب شان کردند.

کفش هایم کو / چه کسی بود صدا زد: سهراب ؟/ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ./ مادرم در خواب است./ و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر./ شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد/ و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد./ بوی هجرت می آید:/ بالش من پر آواز پر چلچله ها ست./ صبح خواهد شد/ و به این کاسه ی آب/ آسمان هجرت خواهد کرد./ باید امشب بروم./ من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم./ هیچ چشمی ، عاشقانه به زمین خیره نبود/ کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد./ هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت./ من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد/ وقتی از پنجره می بینم حوری/ ـ دختر بالغ همسایه ـ/ پای کمیاب ترین نارون روی زمین/ فقه می خواند./ چیزهایی هم هست ، لحظه هایی پر اوج/( مثلا شاعره ای را دیدم/ آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش/آسمان تخم گذاشت./ و شبی از شب ها/ مردی از من پرسید/ تا طلوع انگور ، چند ساعت راه است ؟)/ باید امشب بروم./ باید امشب چمدانی را/ که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد ، بردارم/ و به سمتی بروم/ که درختان حماسی پیداست،/ رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند./ یک نفر باز صدا زد : سهراب!/ کفش هایم کو؟...

ناگوارترین قصه هستی
دولت ها همواره رهگذر تاریخ هستند و آنچه از آنان باقی مانده اقدامات و تصمیمات شان خواهد بود. در حال حاضر در کشور ما دولتی استقرار یافته که منکر تاریخ است و مصادره گر حقیقت. دولتی که روزی آزادی مان را به غارت برد، به رای مان شبیخون زد و جنازه مان را به جیب دغلکاری و درماندگی خویش میزند. دولتمردانی که روزی مردم را بزغاله و گوسفند می نامد و روز دگر حضور اندک دلاکانش را حماسه می خواند، پشت بلندگوها از ملت و صلح میگوید اما در خیابان مردم گل بدست خویش را به گلوله بصیرت اش میبندد.

آن زمانی که تلاش های یک ماهه ما برای یافتن سهراب نا فرجام ماند، خوب بیاد دارم. توهینها و تحقیرهای بصیرت داران و مهرورزان هزاره سوم را، وقتی تلاش های شبانه روزی سناریویست های حکومتی برای بسیج نامیدن سهرابمان نتیجه نداد و با مقاومت مادر و دلیر یاران سبزمان روبرو شد، ناچارا بسان همیشه عنان از کف بدادن و اغتشاش گرمان نامیدند. هربار که با خدای خویش نجوا می کردم از او فقط یافتن سهراب را می خواستم و بس! نیک می دانم که بازماندگان شهیدان تازه در خون غلتیده ۲۵ بهمن ماه از دست این ناهلان انسان ستیز چه ها که نمی کشند، می دانم که این روزها نصیبی از آرامش و امنیت نخواهند داشت، می دانم که این هم غمان ما حتی برای به عزا نشستن پاره تن شان نیز در امان نخواهند بود، می دانم که اینک آن ناجوانمردان سرزمین مادری ام، چگونه عصبانیت ناشی از وحشت و سراسیمگی شان را بر سر آن مظلومان و حق خواهان خواهند ریخت، آری من و ما میدانیم، خدایمان نیز این ظلمات و خفقان را شاهد است او نیز صدای اه و ناله های مادران و پدران را شنیده است، در عجبم از این همه صبر و تحمل.
نیک بیاد دارم روزهای پس از آن خرداد خونین را، آن شبهایی که بازگشت سهراب را یگانه رویای حیاتم می انگاشتم، مدام با خود می گفتم که اینبار سهرابمان را بیابیم دیگر عطای آن سیاست در ان زمین ناداور را به لقایش خواهم بخشید.
در کودکی خیال خویش ان صحنه هایی را مجسم می کردم که دوشادوش سهراب، کوچه های خوشبختی با سهراب بودن را بچشم. می دانم پیمان و قانع، دو برادر کرد صانع اینک چه روزگاری را تجربه می کنند، می دانم حسرت دیدن یکبار صانع چه اندوهی را در دل برادرانش کاشته است، غصه هایی که پایان شب سیه را نوید می دهد. آن سبز شهید کرد با رفتنش قساوت و رذالت عریان دولتمردانش را به نمایش گذاشت. صانع رفت تا آن باتوم بدستانی که در یک قدمی مرگ و هلاکت واقع شده اند، فرومایگان تاریخ سرزمین شان گردند. آری محمد و صانع ایستاده مردن را از ماندن و نشستن در جوار این گدایان قدرت ترجیح دادند. صانع ها و محمدها و سهراب ها، سند بیداری ملت آزادی خواهشان را در لابلای ورق های تاریخ به یادگار گذشتند، افسوس که ان حاکمان غرق در سیاهی و قدرت سرزمین من، ماندن در ذلت و خواری را با جنایت و شرارت تکمیل ساخته اند.
مگر سهراب ها و صانع ها و محمدها به دنبال چه بودند که اینچنین پر پر شدند؟ مگر جز این بود که آنان در پی اندیشه و رای شان بوده اند، مگر جز این بود که دنبال احیای حقیقت و جوانمردی حاکمان سرزمین خویش بوده اند؟ مگر جز این بود که فریاد صلح طلبانه شان جان های خفته در تاریکی را بیدار کرده بود؟
همه این سوال ها بارها و بارها تکرار شده اما جوابی برایش نیافته ام.
براستی بسیج چیست که در این روزگار غریب واژه ها و مفاهیم، دولتیان را برآن داشته تا همراهان شان را بسیج نامند و ناهمراهان شان را فتنه و منافق؟!
بیایید به قضاوت بنشینیم، قلمداران اندیشه و حقیقت و هنری که خیابان های سرکوب و پر گلوله را به جان میخرند و می آیند تا فریاد آزادی خواهانه ملتشان را به گوش خفتگان تاریخ برسانند بسیجی اند یا آنان که چشم بر حقیقت بسته اند و دیوانه وار مادران و پدران زخم خورده را داغدار میکنند؟ آری شهیدان سبزمان بسیج آزادگی،سرفرازی و انسانیت بودند نه همچون آنان که پست و مقام اندک پول عنان از دستشان گرفته و به صاحبان قدرت داده.
اما بنگرید از آنچه که از بسیج امروز مانده را! یک ارگان سرکوب گر وضد بشر، حتی به جنایت هم بسنده نمیکنند آنان سبزترین شهیدانمان را نیز در کام خودکامگی و شهوت طلبی خود فرو می برند و لشکرهای قداره کش را به خیابان ها میآورند تا خون مقدس صانع مان را در مغز پر خون ضحاکان شان بریزند و با آن آرام گیرند ان ها را چه غم است که با مادران و پدران چه کرده اند، ان ها را چه غم است که اشک همیشگی را نصیب خواهران و برادران این سرزمین سازند؟!
اما خطاب به قاتلان همرزمانم میگویم که خوب بدانید آب رفته به جوی باز نخواهد گشت، نام و یاد شما حاکمان غاصب تا ابد بر صفحه سیاه تاریخ بشری هک خواهد شد. صانع ژاله و محمد مختاری و حامد نورمحمدی به طلایه داران کمپین شهیدان جنبش سبز پیوسته اند. شهادت شان را به خانواده ایشان تسلیت و تبریک میگویم تسلیت به خاطر از دست دادن یک عزیز و تبریک به خاطر ایستادگی بر آرمان بخاطر داشتن چنین فرزندانی بخاطر مالکیت بر شجاعت و انسانیت، که سر خواسته خود جانشان را دادند مقاومت در برابر خواسته به حق و کشته شدن در این راه جای تبریک دارد.
آن زمان که تقلای نوکران استبداد و قدرت در مصادره شهیدان مان را می دیدم همه آن صحنه ها و رخدادهای تلخ سهراب را به کلی به فراموشی سپردم، وقتی آن سخنان چرک آلود از زبان آن حقیر مطبوعات دولتی "حسین شریعت مداری" جاری می شد به حال زمین گریه ام میگرفت که چگونه چنین انسان خوار و پست را بر پیکره خود حمل میکند، که بوده اند خداوندان اینان؟ بیرون بودن از دایره انسانیت و شرافت هم حدی دارد.
شنیدن آن سخنان دیدگان اشک آلود مادرم را نیز از یادم برده است، با خود می اندیشم که چقدر باید رافت اسلامی و قدرت جذب حداکثری و دفع حداقلی داشت تا بتوان تا جرم و قساوت این انسان را بخشید؟!
هرگز فراموش نخواهم کرد و نخواهند کرد ملت سرزمینم که یاران این ناانسان صانع را کشتند و با داستان آلوده پیکر پاکش را نیز دزدیدند، ان حقیقت تلخ را نسل به نسل بازگو خواهم کرد می دانم که برای من، ما این ناگوارترین قصه هستی است.




مسعود سرابچیان

اخبار روز: 

 بیست و نه اسفند، روز ملی‌ شدن صنعت نفت ایران، روزی نیست که فرارسیدنش، جرقه‌ای در ذهن ایرانی‌ برای اندیشیدن و تامل ایجاد نکند. امید که به زودی، این جرقه به یک آذرخش جهانی‌ فزونی گیرد.
هرچند در بازه کوتاه زمانی‌ بین چهارشنبه سوری باستانی و نوروز باستانی، که روز‌های شادی و جشن ایرانیان است، بیست و نه اسفند، سالروز کوتاه کردن دست دول استثمارگر از ثروت ملی‌، با حال و هوای این روز‌ها هماهنگی کامل دارد، اما موضوعیت و اهمیت آن هرگز در حال و هوای این روز‌ها به فراموشی سپرده نمی‌شود و به تعطیل بودن یک روز از تقویم کشور خلاصه نمی‌شود. آنگونه که روز یازده اردیبهشت، روزی برای از خانه بیرون آمدن و فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی سر دادن است، شاید بیست و نه اسفند هم فرصت مغتنمی برای تامل کردن باشد.
تامل در این باب که آیا نفت ملی‌ شد؟! تامل در این باب که ترکیب"ملی‌ شدن" چه تعبیر و تعریفی را در پستوی ذهنمان دارد؟! و تامل در این باب که اگر مفهوم اینروز، به روزی برای شادی کردن به منظور مرحم گذاشتن بر زخم های تاریخ پر از سرخوردگیمان تقلیل یابد، واقع بینانه نخواهد بود!ا

اگر مقصودمان از ترکیب "ملی‌ شدن نفت"، این معنی‌ باشد که نفت ثروت ملت است و افراد و آحاد ملت، سهم برابر از این گنجینه نهفته در دل‌ خاک ایرانزمین دارند و این ثروت متعلق به آنهاست و نه متعلق به حاکمیتی که نماینده طبقه‌ای یا قشری از جامعه است، آنگاه؛ در روز بیست و نه‌ بهمن، بجای شادی کردن در جشنی که بر پا شده تا به موجب آن به ما بباورانند که نفتمان ملی‌ شده؛ با خود می‌‌اندیشیم که آیا نه اینکه نفت ما از آن ما نبود، و هنوز هم نیست؟!ا
آیا نه اینکه پیشتر، بخش اعظم این ثروت جامعه، به طور مستقیم به جیب قشری از مردمانی در آن سوی آب‌ها و با شناسنامه غیر ایرانی می‌ریخت و امروزه نیز این ثروت که رکن پایه‌ای تولید است، در اختیار حاکمیت همان قشر اما با شناسنامه ایرانی است؟!ا
و آیا نه اینکه قشر حاکم صاحب شناسنامه ایرانی، عضو ایرانی قشر استثمارگر جهانیست و این رکن پایه‌ای تولید به برکت نظم نوین جهانی‌ و قواعد اقتصادی متعلق به آن، کماکان در اختیار همان قشر است؟!ا
آیا نه اینکه باید بپذیریم که این دموکراسیست که بر ما حکم میراند، اما اگر دموکراسی ما به ساز نظم جهانیشان نرقصد و ساز خود را کوک کند، باید کودتاهای آمریکایی و انگلیسی‌ را از سر بگذراند تا دوباره هوای رقص مورد نظر به سرش بازآید؟!ا
بیست و نه اسفند فرصتی برای تامل درد این باب است که، هرچند به دلیل فقدان بیست میلیون دلار در حساب بانکیمان، جسممان نمیتواند مسافر فضایی کره ماه باشد، اما قادریم در ذهنمان مرکز بازیافت افق‌های پیشرویمان را از زمین به ماه منتقل کنیم و بسادگی شاهد یک سیاره زیبا با منابع غنی اش برای زندگانی‌ مردمان روی آن باشیم! مردمانی که فی‌ الواقع ساکنان و صاحبان کره‌ای به نام زمین اند و و کره‌ای به نام زمین با گنجینه‌ای غنی به نام منابع آن که متعلق به همه ساکنان آن است؟!ا
وارد این بحث که آیا ما انسانها در این مقطع تاریخی، لیاقت داشتن چنین دنیایی‌ را که تنها با انقلابات جهانی‌ و سپس یکی‌ شدن خلقهای آزاد شده و تشکیل جامعه واحد ساکنان و صاحبان زمین میسر هست، داریم یا نه و اگر داریم چه موانع ای پیش روی رسیدنمان به این رؤیا بر سر راه است، نمیشوم و به اشاره به این نکته بسنده می‌کنم که پیدایش و گسترش شبکه‌های اجتماعی بین المللی مثل فیس بوک و توییتر، نویدبخش فراهم شدن ابزار و بستر لازم برای پیوند جهانی‌ و آغاز این حرکت جهانیست و تبلیغاتی را که مورد امنیت اطلاعات شخصی‌ در اینترنت و فروش این اطلاعات به شرکت‌های شخصی به منظور تبلیغات موثرتر فروش کالا انجام می‌گیرد، حربه‌ای ناکارامد از جانب اربابان و صاحبان اسناد طبقه بندی شده محرمانه، فوق محرمانه، سری و فوق سری، در تقابل با اسلحه ارتباطی‌ فرزندان این کره خاکیست که چیزی برای مخفی‌ کردن ندارند. حربه‌ای ناکارامد از جانب
همانها که داعیه دموکراسی پروری‌ با توپ و تانک دارند، اما در دموکراسیشان یک سایت آگاهی‌ رسانی به نام ویکی لیکس را که گوشه‌ای از پرده دنیای پر رمز و رازشان را کنار میزند بر نمیتابند.

حال اگر از ماه تا ارتفاع مدار ماهواره ها، که امروزه به برکت تکنولوژی چینی‌ و کره شمالی‌ از نوع ساخت وطن آن هم موجود هست، پایین بیاییم و از آنجا صرفا ایران و ایرانی را و نه در ارتباط با جهان و قوانین تعامل با آن بنگریم، باز از خود میپرسیم: اگر منظور از ملی‌ بودن نفت اینست که ملت مالک و صاحب اختیار آن باشد؛ با عدم وجود حاکمیت ملی‌ مقید به احترام به حقوق انسانی، آیا امروز نفت ملیست؟!ا
بعد از بیست و نه اسفند هزار و سیصد و بیست و نه‌، قرار بود به سوی ملی‌ شدن نفت حرکت کنیم، که نگذاشتند و از بیست و هشت مرداد سال سی‌ و دو و سرکوب دموکراسی نیمه جانمان بوسیله قلدورباشی نظم جهانی‌ حاکم، یعنی‌ آمریکا، حاکمیت ملی‌ هرگز برقرار نبوده و نتیجتا ترکیب "ملی‌ شدن نفت" ذاتا موضوعیت پیدا نمیکند. به این دلیل ساده که: نفت در اختیار حاکمیت است و حاکمیت از آن مردم نیست!ا

اما با همه این احوال، این روز را گرامی‌ میداریم. روز بیست و نه اسفند، روزیست برای به یاد آوردن اینکه رویائی قدیمی‌، هنوز به حقیقت نپیوسته است و این روز، روزیست برای تاکید بر اینکه: امید به تحقّق این رویا هنوز زنده است و شوق ما به رسیدن آنچنان افزون است، که در سر به افقهایی بس دورتر می‌‌اندیشیم و با همین اندیشیدن و هم اندیشی‌ هراس بر دل استثمارگران می‌‌افکنیم...!ا

فرزندی از فرزندان زمین:
مسعود سرابچیان




جمیل وادی

اخبار روز: 

در اعتراض های سراسریِ طول هفته گذشته، اکثریت قریب به اتفاق مردم لیبی خواستار کناره گیری سرهنگ معمر قذافی ازاریکه ی قدرت شدند. در واکنش به این خواسته ی به حق و دمکراتیک، مزدوران قذافی مردم آن کشور را با تانک و هواپیمای جنگی مورد یورش قرار دادند. در همین رابطه سرهنگ معمر قذافی با لحنی خشمگین دریک سخنرانی پر مغالطه خطاب به مخالفان خود، آنان را موش، گربه، معتاد و جاسوس بیگانه نامید و به زعم وی خواستار پاکسازی کشور از وجود این "عناصر نا پاک" شد. در همین راستا یک روزنامه ی عربی، سرتیتر صفحه اول خود را به این سخنرانی مشوش و غیر معقول اختصاص داده، چنینن نوشت" قذافی خواستار سرنگونی ملت لیبی شد" (قذافی یرید اسقاط الشعب).
به راستی چرا خود بزرگ بینی، مستبدان را این چنین مسحور عجوزهِ قدرت می کند که خود را یک ملت پنداشته، مخالفان حکومت را حتا اگر از مرز ۹۰ درصد هم گذشته باشند را افرادی معدود و خود فروخته می انگارند. آیا خصوصیات اخلاقی اقتدارگرایان و منطق همه آنان یکسان است؟ متاسفانه باید به این سوال پاسخ آری داد. آنان در اکثر خصلت ها با هم شریکند و آبشخورشان یکی است. همه از مردمی بودن دم میزنند. از اینکه استثنا هستند برخود میبالند. همگی ادعا می کند که خداوند آنان را مکلف کرده است تا زمام امور را در دست بگیرند. من خطابه ی قذافی رابا سخنرانی ایت الله خامنه ای یکسان ارزیابی می کنم. سرهنگ قذافی خود را رهبر صحرای آفریقا و جهان عرب می شمارد؛ و آیت الله خامنه ای هم خودرا ولی فقیه و رهبر مسلمانان می انگارد. آنان منتقدین خود را خائن، مزدور، عامل بیگانه و در نهایت همه زشتی های روی زمین را به آنان نسبت می دهند. از یک سخنرانی ۴۰ دقیقه ای خامنه ای می توان چندین بار کلمه "دشمن" را استخراج نمود. همین مقدار "دشمن" را می توان در یک سخنرانی رهبر لیبی یافت. در این نبوغ دشمن شناسانه ی آقایان، خودکامگان بسیاری یافت می شود که از این مزیت استثنایی بهره می بردند. از آن جمله صدام حسین، استالین، پولپوت، هیتلر، ادیمن وحکومت باختگان ماه های اخیر، یعنی زین العابدین بن علی، حسنی مبارک را می توان نام برد.
حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر دریک مکالمه ی تلفنی با رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا گفته بود: " من اگر از قدرت کنار بروم هرج ومرج کشور مصر فرا خواهد گرفت" صرفنظر از اینکه آقای اوباما ادعای حسنی مبارک را باور کرده بود یا خیر!!! روندی که پس از سقوط مبارک در مصر در حال گذر است، غیر واقعی بودن ادعایش را به اثبات رساند.
از خوش اقبالی مردمان کشورهای دیکتاتور زده و تحت سلطه متفرعنان خود بزرگ بین، همه گیر شدن ارتباطات سمعی و بصری است. ما درعصری زندگی می کنیم که جویندگان خبر، کاوشگران معلومات با فشار دادن دکمه ای به مراد مطلوب خود می رسند ویافته های خود را به هر کجا که مایلند ارسال نمایند. دنیای متحول امروز را می توان به آینه ای تشبیه کرد که تمام محیط خودرا بدون اندک تمایزی به نمایش می گذارد.
در سونامی بزرگی که از تونس آغازید و طومار حکومت ۲٣ ساله بن علی را در هم پیچید، امواج نیل را طوفانی و فرعون بدون اهرام مصر را از سلطه به زیر کشید و هم اکنون در لیبی جولان می دهد. تلویزیون های ماهواره ای نقش آینه ی فوق الذکر را ایفا می کنند و در نقل خبر بدون هیچ ملاحظه و درنگی شتاب می کنند. در این تحول معلوماتی جدید، کانال عربی الجزیره رتبه اول اطلاع رسانی را به خود اختصاص داده است و طبق آمارهای موجود پربینده ترین کانال خبری جهان عرب است که بعد ازآن کانال العربیه در جایگاه دوم قرار دارد. در شرایط فعلی این دو کانال خبری، انقلاب های مردمی جهان عرب را زیر پوشش خبری خود قرار می دهند و جنبش های مردمی، با بهرمندی از روشن گری و اطلاع رسانی بی درنگ آنها، به سرعت خود می افزایند. حال این نوع خط مشی تا چه وقت ادامه خواهد داشت را آینده گواهی خواهد کرد. اما تا همین لحظه پیامدهای مطلوبی داشته؛ و در نوع خود بی نظیر است.





ائلنور ارمغان

اخبار روز: 

اخیراً نوشته ای را خواندم با عنوان “سکوت غمگین تبریز”؛ موضوعی که ذهن خیلی ها را در طی حوادث یک سال و نیم اخیر به خود مشغول کرده است و اکنون بهانه ای شد برای نگارش این چند سطر.

بیش از یک سال از شروع جنبش اعتراضی مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ موسوم به جنبش سبز می گذرد و دیری است که می خواهم پای سکوت این شهر بنشینم و از راز سکوت به تعبیری غمگین این شهر در طول این یک سال و نیم بپرسم؛ شهری که هنوز می توان در کوچه های دل‌انگیزش پای صحبت باغچه بان ها، رشدیه ها، صمد بهرنگی ها و دیگر شهریارانش نشست و انعکاس فریاد آزادیخواهانه ی ستارخان ها و باقرخان ها، خیابانی ها و آزادمردان جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان را بر در و دیوار و بر چهره ی غمگین، اما مغرور آن شنید و دید. خیلی ها هنوز بهت زده اند از سکوت این شهر در طول این یک سال و نیم که بر ایران گذشت؛ سالی که مردم در آن بغض فروخورده ی خود در این سی و یک سال حکومت زر و زور و تزویر را به یکباره و با دستاویز “رای من کو؟” فریاد زدند! سالی پر از تردید و باور، بیم و امید، نشیب و فراز، سال خشم و عجز استبداد دینی از حضور آگاهی در خیابان ها، سال ترور و تجاوز و انکار، سال زخم و خون در کف خیابان های تهران، سال گلوهای له شده با گلوله، سال رسیدن “ندا” و “ترانه” ی ایرانیان به گوش جهانیان، سالی که آتشی شد در زیر خاکستر تا بار دیگر همچون سیمرغ از خاکستر خود پر گشاید!

تعیین موقعیت این شهر در فضای سیاسی یک سال و نیم اخیر ایران مورد بحث جدی بوده است، اما واقعیت هرچه باشد می توان حدس زد که این سکوت تنها یک سکوت غمگین و از سر انفعال نیست، بلکه سکوتی است معنی دار و شاید بغضی است فروخورده! شاید این شگفتی از سکوت شهر تبریز در میان این همه فریادهای اعتراضی مردم دیگر شهرهای بزرگ بجا باشد، اما آخر چگونه ممکن است سکوت این شهر با آن نقش تاریخی‌اش در این میان بی دلیل باشد؟! شهری که در طول تاریخ آرام و قرار نداشته، شهری که اول بار نور مدرسه را جایگزین تاریکی مکتب خانه‌ها کرد و در بیشتر زمینه های تجدد و مدنیت پیشتاز شد؛ شهری که در عرصه اجتماعی و سیاسی سنگر نهضت مشروطه بود و در فضای سنگین استبدادی بعد از آن تا انقلاب ۱۳۵۷ همواره منشاء حرکت های آزادیخواهانه بود؛ شهری که زمانی سنگر آزادمردانی شد که به نمایندگی از جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان فریاد زدند: “ایران مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزادتر زندگی کنند یگانگی بیشتری خواهند داشت…. ما می خواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران در اداره امور داخلی خود مختار و آزاد باشیم…. طبیعی است که اگر انسان خانه خود را اصلاح نکند نمی تواند برای اصلاح محله، شهر و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا از آذربایجان که خانه ما است شروع می کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدینوسیله میهن از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت“.۱

حال شهری با چنین تاریخ و سابقه ای نقش آفرین و پیشرو در جنبش های ظلم ستیز و آزادیخواهانه، چگونه است که در جنبش یک سال اخیر ایران هنوز چندان که باید و شاید وارد نشده و بیشتر سکوت اختیار کرده است؟! آیا این سکوت اصولاً می تواند بدون دلیل و از سر انفعال باشد؟ یا اینکه رازی در میان است، ولی این شهر مغرور هنوز گوشی شنوا برای باز گفتن آن نیافته است! آیا از این شهر که در بحبوحه حوادث و فراز و نشیب های جنبش نوپای سال ۱۳۸۸، اخبار و حاشیه های مربوط به مسابقات تیم فوتبالش (تراکتور سازی) را بیشتر از اخبار و حوادث مربوط به جنبش پیگیری کرده است، نباید پرسید که آخر دردت چیست؟! آیا پدیده ای به نام “تراختور” صرف نظر از اینکه ساخته و پرداخته ی چه دستهایی باشد یا نباشد، نباید توسط تحلیل‌گران مرکز نشین و گله مند از سکوت تبریز، مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد تا شاید از خلل آن بتوان سکوت این شهر را رمزگشایی کرد! واضح‌تر بگویم، شاید اگر بتوانیم دلیلی برای سکوت و تامل شهرهای کردستان و سایر مناطق ملی در پیوستن به جنبش سبز ایران پیدا کنیم آن وقت حداقل یکی از دلایل سکوت شهر تبریز را نیز یافته ایم، با یادآوری این نکته که بیشتر تحرکات و اعتراض‌های اخیر در کردستان نه در ارتباط با این جنبش نوپا، بلکه مستقل از آن و ریشه در مطالبات و مبارزات دیرین مردم کردستان با حکومت در سی و دو سال گذشته دارد.

باید توجه داشت که تازه این ابتدای آسیب شناسی جنبش سبز است. شاید قدم بعدی در نقد جنبش، گوش سپردن به صدای سکوت کارگران باشد که هنوز در این جنبش حضور چشمگیری(به معنای طبقاتی آن) نداشته اند! و اینکه اصولاً چرا جنبش هنوز نتوانسته یک رویکرد نظری جهت تبیین موقعیت طبقاتی خود تعریف کند و یک رابطه هم افزا و ارگانیک بین رهبران و اقشار مختلف مردم پیدا کند و نیروهای بیش از حد سیال خود را در راستای تداوم جنبش تجمیع و سازماندهی نماید؟ که البته این نوشته قصد و مجال پرداخت به آن را ندارد.

در اینجا شاید بد نباشد ابتدا نظری بیفکنیم به مهمترین دلایل و توجیه هایی که تاکنون در محافل و مطبوعات مجازی درباره ی سکوت تبریز و یا به تعبیری قهر آن با جنبش سبز ارائه شده است:

۱- برخی دلیل این سکوت را عوض شدن بافت مردمی شهر تبریز به دلیل مهاجرت فعالان سیاسی و اجتماعی از تبریز در دو دهه ی اخیر دانسته و معتقدند شهر آن بینش و شور سیاسی گذشته را ندارد.

۲-گروهی معتقدند که بخش عمده ای از فعالان تبریز تحت تاثیر جریان پان ترکیستی و ناسیونالیسم ارتجاعی، اصولاً اعتقادی به حرکت های آزادی خواهانه در کنار فارس ها ندارد، زیرا این حرکت‌ها نفعی برای هدف غایی آنها ندارد و بنابراین، از چنین حرکت هایی حمایت نمی‌کنند.

۳-عده ای هزینه سنگین تجمعات را بنابه کنترل های شدید امنیتی سالهای اخیر در تبریز و کوچکتر بودن شهر، دلیل غیرفعال بودن تبریز در جنبش می دانند.

۴- عده ای دستگیری طیف موسوم به ملی-مذهبی های تبریز را در اولین روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری، دلیل مهم عدم برگزاری تجمعات اعتراضی در تبریز معرفی می کنند.

۵- دلیل مهم دیگر, بی توجهی و عدم حمایت روشنفکران و فعالان سیاسی مرکزنشین و فارس از اعتراض‌های مدنی مردم آذربایجان در ماجرای خرداد ۱۳۸۵ معرفی می شود. خیلی ها معتقدند که در ماجرای خرداد ۱۳۸۵ در پی انتشار کاریکاتوری از مانا نیستانی در هفته نامه “ایران جمعه” مردم آذربایجان که در دفاع از هویت خود کشته داد، خود را خیلی تنها دید و حمایتی را که از روشنفکران فارس و مرکز نشین انتظار داشت ندید و هنوز هم چنین ظرفیتی را در اهداف و عملکرد جنبش سبز نمی‌بیند.

شاید نیازی به یادآوری نباشد که اصولاً برخی از حرکت های اجتماعی بویژه در جوامع بسته با دولت های سرکوبگر، دارای زمینه های عمیق و دیرین اجتماعی و مادی بوده و بغض فروخورده ای است که منتظر یک جرقه، یک بهانه و یک اتفاق کوچک و شاید برنامه ریزی نشده است تا تبدیل به یک فریاد شود. با این دیدگاه اگر بپذیریم که حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ در واقع واکنشی است به آن همه ظلم، تبعیض، سرکوب در سی سال قبل از خود، که این بار یک تقلب انتخاباتی را بهانه قرار داد (البته یک بار هم در ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ بسته شدن یک روزنامه این نقش را ایفا کرد)، باید این را هم بپذیریم که در ماجرای خرداد ۱۳۸۵ و چاپ کاریکاتور اهانت آمیز، واکنش مردم تبریز و آذربایجان در خرداد ۱۳۸۵ در واقع واکنشی بود به آن همه ظلم و تبعیض ملی و فرهنگی تاریخی در حق خود. اما آنچه که تبریز و آذربایجان انتظار داشت اتفاق نیفتاد و در این میدان مبارزه که آن را تبدیل به آوردی علیه حکومت کرده بود، خود را تنها دید.

واقعیت این است که سکوت تبریز قطعاً مجموعه ای از علت های فوق را در خود دارد، اما فارغ از اینکه کدامیک از دلایل و توجیه های فوق به واقعیت نزدیک بوده و یا علت اصلی سکوت تبریز در برابر این جنبش است، به نظر می رسد ذکر چند نکته به تبیین صحیح این پدیده کمک کند:

اول اینکه همراهی یا عدم همراهی هر یک از شهرهای ایران با جنبش اعتراضی خرداد ۱۳۸۸ عملاً دلایل و زمینه های متعددی می تواند داشته باشد که توان تشکل های دانشجویی، فضای امنیتی شهر و … از آن جمله اند. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که دانشجویان نقش مهمی در تظاهرات خیابانی و ادامه این جنبش داشته‌اند، در آن صورت توان تشکل دانشجویی هر یک از این شهرها و ترکیب آنها عامل مهمی در همراهی آن شهر با جنبش خواهد بود. به عنوان مثال، فعال بودن دو دانشگاه سمنان و مازندران در پیگیری حوادث جنبش به نظر می رسد تنها با توان بالای تشکل دانشجویی این دو منطقه ی نسبتاً سنتی قابل توجیه باشد. از یاد نبریم که در حرکت ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تبریز دومین شهر اعتراضی پس از تهران بود. بنابراین اگر پیوستن یا نپیوستن شهرها به این جنبش را تنها به تقسیم‌بندی های ملیتی- قومی نسبت دهیم، دچار تقلیل گرایی و اشتباه خواهیم شد و ابتدایی ترین سوالی که پیش خواهد آمد این است که سکوت و نپیوستن دیگر شهرهای فارس نشین چگونه قابل توجیه است؟ سوال دیگر این است که آیا مشخص است چه بخشی از فعالان این جنبش در خاستگاه اصلی جنبش یعنی شهر تهران، مربوط به کدام اقلیت ملی- قومی است؟ بنابراین به نظر می رسد پیوستن یک شهر به جنبش تحت تاثیر عوامل متعدد و پیچیده ای بوده است که از مهمترین آنها می توان به هزینه حضور خیابانی، میزان حضور دانشجویان و فعالان مربوط به جریان اصلاح طلب، بافت سنتی شهر و بالاخره بافت ملیتی- قومی آنها اشاره کرد.

دوم اینکه در یک تحلیل اولیه به نظر می رسد نوع شعارها و ترکیب سنی، جنسی و طبقاتی آنهایی که بویژه در تهران به خیابان ها ریختند، حاکی از آن است که هدف و مطالبه ی اصلی آنها آزادی های فردی از دست رفته، نفی استبداد و تزویر دینی، و بطور کلی آزادیهای سیاسی بوده و برای اعاده ی حقوقی از این جنس که از آن محروم شده اند به خیابان ها آمدند. طبیعی است اعاده ی حقوق ملی و رفع تبعیض ملی در این شعارها رنگ و بویی نداشت، زیرا احقاق حقوق ملی و نفی تبعیض ملی اولویت مطالبات آنها یا حتی بخش کوچکی از آن هم نبود. با این تحلیل اگر بپذیریم که نتیجه بیش از سی سال حکومت جمهوری اسلامی این بوده که مردم در مناطق ملی هنوز در پی اثبات هویت ملیتی- قومی خود هستند، شاید منطقی باشد که در صورتی به خیابان بیایند که هویت ملی نیز اگر همه مطالبات نباشد حداقل بخشی از آن باشد و بر اساس همین منطق اگر جنبش سبز را فاقد این ظرفیت بیابند و احساس کنند که این جنبش نیز احقاق حقوق ملی را در برنامه های خود ندارد و یا وعده ی آن را به سر خرمن بعد از پیروزی می دهد، احتمالاً سیاست سکوت را در برابر آن ادامه خواهند داد.

انتقادی که معمولاً به این رویکرد وارد می شود این است که دستیابی به حقوق ملی و رفع تبعیض ملی تنها در شرایط دموکراتیک قابل تحقق است و بنابراین اولویت اول جنبش نیست و باید به بعد از پیروزی جنبشی که دنبال استقرار دولت دموکراتیک است موکول گردد. در این باره سوالی که می توان از منتقدان داشت این است که آیا فکر نمی کنند که با تکرار تجربه های قبلی و فدا کردن مطالبات ملی در برابر مطالبات آزادیخواهانه و به عبارتی در مقابل هم قرار دادن این دو، توان جنبش را مستهلک خواهند کرد!؟ (و البته کرده اند) و اصولاً آیا نیازی است که این دو نوع مطالبه که هر دو جزو حقوق اولیه بشر امروز است از هم جدا شوند و اولویت اول و دوم بگیرند. و اصولاً آیا کنار گذاشتن یکی از این دو مطالبات (مثلاً مطالبات ملی) باعث ریزش و خروج نیروهای مدافع آن از جبهه مبارزه علیه دیکتاتوری موجود نخواهد شد!؟ البته به نظر می رسد این اتفاق افتاده است و سکوت تبریز در واقع یکی از مصادیق آن ارزیابی می شود.

همبستگی و وفاق بین جنبش سبز و نیروهایی ملی در شرایط کنونی می تواند پاشنه آشیل نظام حاکم باشد. مسلم است نظامی که به دنبال ایجاد شکاف و یاس در جنبش است از این قهر و بی اعتمادی بین این دو بیشترین نفع را خواهد برد و از تولد پدیده هایی نظیر “تراختور” بیشترین استقبال را خواهد کرد. از سوی دیگر این وفاق و جلب اعتماد طرفین تمرین و آزمونی است برای سنجش ظرفیت رفتار دموکراتیک هر دو طرف. نکته دیگری که باید توجه داشت این است که هزینه مطالبات ملی شاید به مراتب کمتر از مطالباتی است که در خیابان های تهران فریاد زده شد (نظیر جدایی دین از سیاست و حذف ولایت فقیه) و اگر جنبش و سران آن نگران رادیکالیزه شدن جنبش بودند و هستند اتفاقاً وارد کردن مطالبات ملی به شعارهای جنبش ضمن تلطیف این مطالبات، نیروی عظیمی را جذب خواهد کرد. البته اگر دوستان مرکز نشین و سانترالیست مشابه آنچه که تاکنون بوده، انگ تجزیه طلبی را به آن نزنند! این دوستان آگاه باشند که ادامه سیاست های فعلی تبعیض ملی بیشتر می تواند به آنچه که نگرانش هستند بینجامد! شاید وقت آن رسیده که موضوع فدرالیسم به عنوان یک شیوه دموکراتیک برای حل مسئله ملی در کنار مطالبات آزادیخواهانه جنبش مورد نقد و بررسی منصفانه قرار گیرد.

سوم اینکه، بر اساس تحلیل های جامعه شناختی کارکردی-ساختاری، نقش ها و پایگاه های اجتماعی افراد یا گروه ها عامل اساسی در نحوه کنش اجتماعی آنها محسوب می شوند. به عبارت دیگر افراد، گروه‌ها و بالاخره جوامع انسانی بر اساس نقش اجتماعی و انتظاری که جامعه پیرامونی از آنها دارد رفتار می کنند. بر این اساس این سوال پیش می آید که آیا در شرایط امروز ایران آن نقش اجتماعی که شهر تبریز در جنبش های قبلی داشته است، در حال حاضر هم دارد؟ آیا این شهر بعد از آن همه بی اعتنایی که از دوستان مرکزنشین خود نسبت به احقاق حقوق ملی خود دیده است، هنوز آن نقش اجتماعی پیشرو و به تعبیری “دهقان فداکار” را برای خود در مبارزات آزادیخواهانه ایران قائل است؟ و بالعکس آیا جامعه روشنفکری و آزادی خواه ایران هنوز این نقش را برای تبریز قائل بوده و از آن انتظار دارد؟ واقعیت این است که هم تبریز آن نقش تاریخی خود را هنوز برای خود قائل است و هم فعالان و روشنفکران خارج از تبریز چه در داخل و چه در خارج ایران؛ زیرا نفس طرح این سوال که چرا تبریز سکوت کرده حاکی از قائل بودن آن نقش برای این شهر و در سطح کلان تر برای آذربایجان است. لذا دلایلی نظیر خالی شدن این شهر از فعالان و روشنفکران سیاسی در دهه های گذشته و یا قوت گرفتن افکار پان ترکیستی و ناسیونالیستی و …، حداقل نمی‌توانند همه‌ی جواب باشند. تنها اتفاقی که احتمالاً افتاده این است که هدف گذاری و اولویتهای مبارزاتی و مطالباتی عوض شده است. اگر در طی یک صد سال گذشته آذربایجان پیشرو در مبارزات و مطالبات دموکراتیک و آزادیخواهانه بوده به نظر می رسد به دلیل همه اتفاقاتی که افتاده، امروز ولی بخش عمده ی اهداف خود را به مطالبات حقوق ملی معطوف کرده است و یا اینکه دیگر نمی خواهد مطالبات ملی فدای مطالبات آزادیخواهانه شود. بروز پدیده هایی نظیر “تراختور” شاید نشان از وجود این تغییرات در نوع مطالبات است. این پدیده در هر صورت دارای زمینه اجتماعی از جنس مخالفت با تبعیض ملی است، اما شاید دستهایی هستند که می‌خواهند و تاحدودی توانسته اند آن را در مسیری کور و هیجانی و آمیخته به لمپنیزم سوق دهند؛ دست‌هایی که آغشته به خون جوانان در حرکت اعتراضی یک سال و نیم اخیر شده است!

جنبش سبز می تواند یکی از دو راه را انتخاب کند:

راه اول اینکه با پذیرش وجود تبعیض و ستم ملی و به رسمیت شناختن حقوق ملی- دمکراتیک ساکنین مناطق ملی، تلاش عملی در احقاق حقوق از دست رفته ی آنها را جزو اهداف و برنامه های خود قرار دهد که در این صورت با حمایت بخش عظیمی از نیروی اجتماعی خاموش و ساکت مواجه خواهد شد که تاکنون “نقشی” (به معنای کنش اجتماعی مورد انتظار از سوی جامعه) در پیشبرد این جنبش نوپا نداشته است، اما از این به بعد به دلیل نقشی که برایش تعریف می شود، می تواند نیروی عظیمی را در مناطق دوردست شهری به جنبش تزریق نماید. حضور بی سابقه طرفداران تیم تراکتور سازی در استادیوم ورزشی در تهران برای تشویق تیم خود نشان داد که این نیرو حداقل در مورد تبریز خیلی بی شمار است و اگر جنبش سبز نتواند از این ظرفیت استفاده نماید و مانند برخی از تحلیل گران به چشم حقارت به این پدیده اجتماعی بنگرد و نتواند احساسات و هیجان های بعضاً کور حاکم بر این نیرو را به مسیر منطقی مطالبات و مبارزات مردمی سوق دهد، چه بسا خود این نیرو ترمزی در راه جنبش باشد.

راه دوم ادامه همین وضع موجود است که طی آن نه جنبش سبز چرخش مثبتی در مواضع خود نسبت به حل مسئله ملی از خود نشان می دهد و نه این نیروی عظیم اجتماعی به جنبش می پیوندد.

باید توجه داشت که راه حل اول از دو جهت به نفع جنبش است:

اول اینکه جنبش از همان مرحله شکل گیری خود نیروهای ملی را در کنار خود می بیند و نوعی تفاهم نانوشته بین این دو برقرار می شود که در آن نیروهای ملی به معنای عام و شهرهایی چون تبریز به معنای خاص با قائل شدن این “نقش” برای خود، ظرفیت های حمایتی خود را در اختیار جنبش برای سرنگونی دشمن مشترک می گذارد و در عوض جنبش متعهد به اعطای حقوق ملی آنها مبتنی بر آنچه که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است می شود. به این ترتیب نوعی بازی برد-برد به وجود می آید.

دوم اینکه در این حالت نیروهای ملی در حاشیه این جنبش قرار نمی گیرند و لذا عواقب سوء ناشی از این انفعال منتفی می شود. باید توجه داشت بلحاظ روانی، در حاشیه قرار گرفتن و عدم مشارکت و کنش این نیروها در پیروزی جنبش می تواند به خطر بالقوه ای برای خود جنبش پس از پیروزی آن تبدیل شود زیرا نقشی در پیروزی آن نداشته و بنابراین تعهدی در خود برای همراهی و پاسداری از اهداف آن، احساس نکرده و چنین “نقشی” را (به معنای رفتار اجتماعی مورد انتظار) برای خود قائل نخواهد بود.

شاید اولین قدم در این مرحله برای از بین بردن بی اعتمادی و بی اعتنایی متقابل در طرفین تهیه بیانیه مشترکی است که در آن ضمن قرار دادن مطالبات ملی و تثبیت آن در اهداف جنبش، بیشترین مشارکت ملی در جنبش آزادیخواهانه و دموکراسی مورد توافق قرار گیرد. شاید وقت آن رسیده است که جنبش صدای سکوت تبریز و نیروهای ملی را بشنود و شاید در این صورت است که نیت و عزم واقعی جنبش و رهبران اسمی آن در پیشبرد اهداف جنبش که همانا آزادی و دموکراسی است، بر مردم آشکار گردد و باشد که تبریز سکوت خود را بشکند!

منبع: سایت آذربایجان
www.azer-online.com

————————————————————-

۱٫ بخشی از بیانیه فرقه دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۴ (گذشته، چراغ راه آینده است. نشر جامی، ۱۳۵۷، صفحه ۲۵۰)





فواد حقیقی

اخبار روز: 

سرآغاز اسفند آیا سرآغازی نوین در مبارزات مردم ایران در راستای تحقق آزادی و دمکراسی خواهد بود؟ در روز یکم اسفند ماه باری دیگر مردم ایران اراده ی خود را برای نیل به حکومتی دمکراتیک به نمایش گذاشتند. گرچه حضور انبوه نیروهای نظامی جمهوری اسلامی مانع از تظاهرات ملیونی و اعتراضات گسترده در ایران شدند، اما این باعث نمی شود تا اراده ی مردم ایران را ارج ننهاد. آنچه در این اعتراضات جای تأمل دارد همبستگی و همراهی همه ی احزاب و سازمان های ایرانی ـ بالاخص احزاب سراسری و کردی ـ است. برای اولین بار بود که در میان احزاب کرد و مردم کرد بطور عموم با جنبش سبز نوعی همراهی و اتحاد بوجود آمد. که می توان آنرا نقطه ی عطفی در مبارزات ایرانیان قلمداد نمود. مردم کرد ـ البته بطور عموم ـ تا بحال با جنبش سبز همراهی نکرده بود، که بعنوان نقیصه ای در این جنبش محسوب می شود و ریشه ی آنهم به رویکردها و نحوه ی نگرش رهبران این جنبش به مسائل کردستان بطور خاص و همه ی ملیت های ایران بطور عام بر می گردد. البته نه تنها کردها بلکه سایر ملیت های ایرانی هم تابحال روی خوشی به این جنبش نشان نداده اند. اما واقعیت این است که کردستان به لحاظ بلوغ سیاسی و پیشینه ی مبارزاتی ای که دارد، در جنبش آزادیخواهی و دمکراسی طلبی ایران از جایگاه خاصی برخوردار است. و همین جایگاه باعث شده که آشتی دادن جنبش کردستان با جنبش سبز و همراهی نمودن این جنبش دارای اهمیت خاصی باشد. البته بایستی اذعان نمود که هر حرکتی که در داخل مناطق کردنشین ایران صورت بگیرد، تأثیر پذیرفته از نحوه ی نگرش و موضع احزاب سیاسی کرد مخالف جمهوری اسلامی در برون از مرزهای ایران است. این احزاب در جامعه ی کردستان ریشه ی تاریخی و سنتی دارند و تا بحال بارها حفظ این پایگاه به نفع خود را به رخ کشیده اند. همچنان که در جریان اعدام فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی دیگر مناطق کردنشین را به اعتصاب کشیدند و همچنین حرکت روز یکم اسفند هم اگر همراهی احزاب و سازمان های کرد نمی بود، در مناطق کردنشین هیچ حرکت اعتراضی ای شکل نمی گرفت.
اما آشتی واقعی و همراهی جنبش دمکراسی خواهی کردستان چه وقت محقق خواهد شد، بسته به اینکه چه هنگامی در نحوه ی نگرش و مواضع رهبران جنبش سبز تحولی در راستای پذیرفتن تنوعات در ایران ایجاد خواهد شد.
موضع رهبران این جنبش در قبال مسائل مربوط به ملیت های ایران بایستی واضح، روشن و فارغ از تبعیض و نحوه ی نگرش تاکنون آنها باشد. ملیت های ایران خواسته های خاص خودشان را دارند و آنهم احقاق حقوق ملی آنهاست. البته جدای از اینکه در بسیاری جهات هم با همه ی مردم ایران دارای وجهه ی مشترک می باشند، بعنوان نمونه آزادی بیان، تجمعات، آزادی های فردی، تشکیل احزاب و سایر آزادی ها، اما در این میان نباید واقعیت انکار شده ی خواسته های ملی ملیت های ایران نادیده گرفته شود.
اگر رهبران جنبش سبز بخواهند همه ی مردم ایران ـ اعم از هر ملیت و دین و مذهبی ـ به این جنبش بپیوندند و همه ی گروه ها و احزاب متعلق به ملیت های ایران را با خود همراه کنند، بایستی با آنها وارد مذاکره شوند و حقوق این ملیت ها را محترم شمرند و خود را به حل این مسئله ملزم بدانند. تا زمانی که رهبران جنبش سبز رنگین کمان ایران را به رسمیت نشناسند و موضعی مشخص و واضح در پیش نگیرند، آشتی واقعی ملیت های ایران با جنبش سبز به دور از انتظار خواهد بود و به آنها به دیده ی شک و گمان نگریسته می شود. و اگر رهبران این جنبش فکر کنند که اصلاح طلبان محلی می توانند جای احزاب کردی را پر کنند و ملیت های ایران ـ مخصوصا کردها ـ را با خود همراه کنند، به بیراهه رفته اند، چرا که پیشینه ی اصلاح طلبی حداقل در مناطق کردنشین حکایت از آن دارد که آنها فاقد این توانائی هستند.
حرکت جنبش کردستان در یکم اسفند از سویی چراغ سبزی به رهبران جبش سبز بود و از سویی دیگر خواستند این پیام را به رهبران جنبش سبز بدهند که با متعهد بودن به قانون اساسی جمهوری اسلامی: اولا، این جنبش راه به جایی نخواهد برد. دوما، همچنان که در جریان اصلاحات شعار "عبور از خاتمی" به میان آمد، مردم دمکراسی خواه بالاجبار چاره ی کار را در جایی و راهی دیگر خواهند جست. سوما: ملیت های ایران به این جنبش ملحق نخواهند شد. پس با این اوصاف احتمال موفقیت جنبش سبز و رسیدن به اهداف اش، آنچنان که مایه ی انتظار ایرانیان است، بسیار کم خواهد بود و ایران هم معلوم نیست که به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. اما بالعکس اگر جنبش سبز راه آشتی با ملیت های ایران و احزابی که خواستار حل مسائل مربوط به این ملیت ها هستند، در پیش گیرد گامی بلند در مبارزات ایرانیان برداشته خواهد شد، و روز یکم اسفند هم به روزی تاریخی در تاریخ مبارزات ایرانیان به ثبت خواهد رسید.





مترجم: پریسا نصرآبادی

اخبار روز: 

انقلاب، آزادی، عدالت اجتماعی!
خواست ها و مطالبات کارگران در انقلاب مصر

قهرمانان انقلاب ۲۵ ژانویه! ما کارگران و فعالین اتحادیه های کارگری از واحدهای تولیدی-صنعتی- خدماتی مختلف، که اعتصابات، اشغال کارخانجات و تصرف واحدهای کاری و تظاهرات های مختلف صدها هزار تن از کارگران، طی دوره (انقلابی) اخیر در سرتاسر مصر در آنها به چشم خورده، چنین تصور می کنیم که این حق مسلم همه ما و به جاست که خواسته های کارگران اعتصابی را با هم متحد و متفّق کنیم، خواست هایی که می تواند بخش جدایی ناپذیری از اهداف "انقلاب" ما باشد که مردم مصر آن را محقق کرده اند و شهدا خونشان را به پای آن ریخته اند.
ما برنامه ای را به شما ارائه می کنیم که خواسته های کنونی ما را به منظور تاکید مجدد بر جنبه های اجتماعی این انقلاب و برای جلوگیری از دور شدن از پایگاه آن که باید ذینفع این انقلاب باشند، گرد هم می آورد.
خواست های کارگران که ما قبل از انقلاب۲۵ ژانویه آن ها را پرورانده بودیم و بخشی از پیش درآمد این انقلاب شکوهمند بودند عبارتند از:
۱-افزایش حداقل دستمزد ملی و حقوق بازنشستگی، و محدود کردن شکاف میان حداقل و حداکثر دستمزد به طوری که حداکثر دستمزد بیش از ۱۵ برابر حداقل دستمزد نباشد. این کار به منظور دستیابی به اصل عدالت اجتماعی است که انقلاب به خاطر آن به وقوع پیوست، پرداخت حقوق بیکاری و افزایش منظم و قاعده مند (حقوق و دستمزدها) که متناسب با بالا رفتن قیمت ها، افزایش یابد.
۲-آزادی بی قید و شرط و به دور از هرگونه محدودیت ایجاد و سازمان دادن اتحادیه های کارگری مستقل، و حمایت و حفاظت از اتحادیه های کارگری و رهبران آنها.
٣-حق کارگران یدی ودفتری، دهقانان، کشاورزان وصاحبان حِرَف برای داشتن امنیت شغلی و حمایت از آنان در برابر اخراج و بیکارسازی. کارگران موقت و قراردادی باید دائمی شوند و کارگران اخراج شده باید به سر کارهای خود بازگردند. ما باید از هرگونه عذر و بهانه ای برای به کار گماشتن کارگران بر مبنای قراردادهای موقت دوری و اجتناب نماییم.
۴-باز-ملّی سازی تمام شرکت های خصوصی و توقف کامل برنامه خصوصی سازی ننگین و مفتضحی که اقتصاد ملی ما با اجرای آن توسط رژیم سابق به گل نشسته است.
۵-
*عزل کامل مدیران فاسدی که برای به سمت ورشکستگی کشاندن و ارزان فروختن شرکت ها و کارخانجات مختلف گمارده شده اند.
*مهار به کارگماشتن مشاورینی که سن بازنشستگی شان گذشته و بیش از ٣ بیلیون از درآمد ملّی کشور را می بلعند، به منظور گشودن فرصت های شغلی برای جوانان.
*بازگشت به سیاست اعمال کنترل قیمت کالاها و خدمات به منظور پایین نگه داشتن قیمت ها و اجتناب از بار کردن آن بر دوش اقشار فقیر و فرودست.
۶- حق کارگران مصری برای اعتصاب، سازماندهی تحصن ها و تظاهرات صلح آمیز، شامل اعتصاب هایی که هم اکنون علیه بقایای رژیم گذشته یعنی کسانی که می کوشند کارخانجات را پیش فروش ارزان و ورشکسته نمایند، صورت میگیرد. به زعم ما اگر این انقلاب نتواند به توزیع عادلانه ثروت منجر شود، هیچ گونه ارزش و دستاوردی نداشته است. آزادی های ما بدون آزادی اجتماعی کامل نیست. حق رای به طور طبیعی وابسته به حق داشتن یک قرص نان است.
۷-بهداشت و درمان شرط لازم و ضروری برای افزایش تولید و بارآوری است.
٨-انحلال فدراسیون اتحادیه های کارگری مصر که یکی از مهم ترین نمادهای فساد تحت حاکمیت رژیم گذشته است.
اجرای احکام حقوقی صادر شده علیه آن و مصادره اسناد و دارایی ها و اموال آن و نیز مصادره دارایی های رهبران   و اتحادیه های عضو آن.ETUF

امضاکنندگان:


صلاح احمد کمال

کارمند اداره هواشناسی

حسام محمد علی عبدالله

تکنسین بهداشت

سید السعید محمد فائض

پرستار

اشرف عبد الونیس

پالایشگاه قند الفیّوم

عبدالقادر منصور

واحد فروش عمر افندی   

حافظ نقیب محمد   

شرکت لوله سازی آینده

محمد حسن

کارخانه پارچه بافی حلوان

محمد عبدالمنصف الالوانی

تورا سیمان

محمود علی نقی

شرکت بازرگانی دارویی مصر

عمر محمد عبد العزیز

حوامیدیا پالایشگاه قند

محمد غلال

داروسازی مصر
شازلی ساوی شازلی

فرتیلیزر سوئز شرکت

محمد حسن ابراهیم

کارخانه نظامی شماره ۴۵   

وظیف موسی وحبا

کارخانه نظامی شماره ۹۹۹

جمیل فتحی حیفنی

سازمان حمل و نقل عمومی

عادل عبدالنعیم

پیمانکاران عمومی قاهره

علی حسن ابوعطا

شرکت طناب الغناه ، بندر سعید

هیند عبدالجواد ابراهیم

مرکز اطلاعات

حمادا ابوزید

مرکز اطلاعات

محمد خیری زید

مرکز اطلاعات

حاتم صلاح سید   

اداره کل مراکز فرهنگی

محمد عبد - الحکیم

اداره ملی پست

احمد اسلام

شرکت بین المللی ایبکس

طارق سید محمود

کارخانه نظامی ۹۹

نبیل محمود

کارخانه نظامی ۹۹۹

محمود شکری

عضو اتحادیه صنفی

احمد فاروق

کارخانه نظامی ۹۹۹

اسامه السیّد

کارخانه نظامی ۹۹۹

یاسر السید ابراهیم

صنایع لوله های آینده

علی احمد محمود

کارگران چرم

عبد الرسول عبد الغنی

کارگران آینده

علی السید

واحد فروش عمر افندی

کمال ابو عطا

جمع آوری کننده مالیات بر املاک (RETAU)

احمد عبدالصبور   

جمع آوری کننده مالیات بر املاک (RETAU)

صلاح عبد الحمید

جمع آوری کننده مالیات بر املاک (RETAU)

محمود عمر

جمع آوری کننده مالیات بر املاک (RETAU)

محمد خالد جلال

کارگر

محمد اسماعیل زکی

پتروتراد شرکت




تأکید بر لزوم مصونیت، استقلال و آزادی وکیل
بیانیه جمعی از وکلا به مناسبت ۷ اسفند: روز وکیل مدافع


اخبار روز: 

روز ۷ اسفند در ایران روز وکیل مدافع نامیده می شود. همزمان با برگزاری مراسمی به مناسبت این روز در شیراز که به جشن استقلال کانون وکلا معروف است، جمعی از وکلای دادگستری فارس و کهگیلویه و بویر احمد نامه ای به ریاست قوه قضائیه نوشته و اعتراض خود را نسبت به فشارهای حکومتی که استقلال وکلا را تهدید می نماید بیان داشتند. این مراسم در تالار حافظ شهر شیراز با حضور دو تن از اساتید برجسته حقوق، آقایان دکتر کاتوزیان و دکتر شمس، برگزار می گردد.
در نامه وکلا از جمله به لغو پروانه دو وکیل به نامهای مصطفی دانشجو و امید بهروزی به خاطر دفاع از حقوق اقلیت های مذهبی، بازداشت و محکومیت برخی از وکلا و رد صلاحیت کاندیداهای مستقل هیات مدیره کانون وکلا اعتراض شده است.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است.



بیانیه جمعی از وکلای دادگستری فارس و کهکیلویه و بویراحمد
بسمه تعالی
حضرت آیت الله آملی لاریجانی؛
ریاست محترم قوه قضاییه

با سلام و ادای احترام

جنابعالی نیک مستحضرید که عدالت اجتماعی بدون حاکمیت قانون و دستگاه قضایی سالم و مستقل، معنا و مفهمومی نخواهد داشت و نشانه سلامت دستگاه قضا حفظ حقوق فرد فرد جامعه و اجرای دقیق قانون و پیشگیری از اعمال نفوذ مراکز قدرت است. مسلماً حفظ حقوق ملت نیز، مستلزم امنیت، مصونیت و استقلال وکلای دادگستری است، چرا که وکلای دادگستری در حقیقت نمایندگان مردم در دستگاه قضایی می باشند و هر گونه ممانعت و ایجاد تنگنا برای ایشان در انجام وظایف قانونی خود، تجاوز آشکار به حقوق مردم محسوب و موجب سلب اعتماد عمومی می شود. متأسفانه این روزها تشدید فشارها بر وکلای مستقل و شجاع، نگرانی نسبت به سلامت دستگاه عدالت را افزایش داده است و دورنمایی تیره و مبهم از استقلال وکیل و جایگاه کانون وکلا در نظام حقوقی کشور ترسیم می کند که حاصل این روند تضییع کامل حقوق مردم به دست حافظان عدالت است.

بسیاری از اعضای محترم کانونهای وکلا و نخبگان علم حقوق در بدو تشکیل مرکز امور مشاوران حقوقی قوه قضاییه -موضوع ماده ۱٨۷ قانون برنامه سوم- بر این نکته تاکید داشتند که تسلط و تصرف مراجع قضایی بر وکلای این مرکز، نا کارآمدی و عدم استقلال آنها را در پی خواهد داشت. با گذر زمان این مدعا با ایجاد مشکلات عدیده و حتی لغو پروانه وکالت وکلا ی تحت پوشش این مرکز به اثبات رسید و نمونه بارز آن لغو پروانه آقایان مصطفی دانشجو و امید بهروزی در جریان دفاع از حقوق اقلیت های مذهبی است. شوربختانه در ادامه اعمال سیاست تخریب شأن و شوکت وکیل، پس از وکلای تحت پوشش مرکز امور مشاوران نوبت به کانونهای وکلا رسیده است. لطمات و محرومیتهایی که این روزها وکلای دادگستری می کشند در طول تاریخ وکالت و قضاوت کم نظیر است. تدوین و ابلاغ آیین نامه اصلاحی لایحه استقلال کانون وکلا، رد صلاحیت عضویت در هیات مدیره، نقض اصول محاکمات در تعقیب و مجازات وکلای فعال مدنی و اجتماعی و مدافعین حقوق دگراندیشان و اقلیتهای دینی و مذهبی، صرفاً به سبب انجام وظیفه، تنها گوشه هایی از روند تعدی به استقلال وکیل و کانون وکلاست.
این اقدامات در دستگاه قضایی در تعارض آشکار با قوانین داخلی و بین المللی است و موجب سلب مصونیت و آزادی بیان وکلا درموضع دفاع خواهد بود و محروم ساختن جامعه از وکلای شجاع و فعال، نشانه ضعف دستگاه عدالت و‌ هموارکردن راه برای قانون گریزی و اعمال سلیقه در نظام قضایی است.
ما وکلای دادگستری، ضمن تأکید بر لزوم مصونیت، استقلال و آزادی وکیل در موضع دفاع، فارغ از نگرش و باورهای دینی و مذهبی موکلین، قانون را سرلوحه و الگوی رفتاری وکیل می دانیم و در این خصوص با قضات شریف و مستقل وجه اشتراک داریم.

ریاست محترم قوه قضائیه

اخیراً شاهد ایجاد تنگناهای مختلف برای وکلا در عرصه های گوناگون همچون رد صلاحیت بلاجهت کاندیدای هیأت مدیره کانون وکلای فارس آقای غلامحسین رئیسی که به تازگی توسط شعبه دوم دادگاه عالی انتظامی قضات روی داده و بازداشت و محکومیت تعدادی از همکاران در تهران و دو نفر از وکلای کانون فارس، آقایان فرشید یداللهی فارسی و امیر اسلامی بورکی که اخیرا توسط شعبه ۱۰۲ دادگاه عمومی جزائی کیش به حبس محکوم شده اند، هستیم؛ لذا ما جمعی از اعضای کانون وکلای دادگستری فارس مراتب نگرانی خود را از تداوم این وضعیت اعلام داشته و از آن مقام محترم تقاضای رفع موانع در مسیر دفاع شرافتمندانه و آزادانه، اجتناب از حذف وکلای شریف از عرصه های مختلف و رسیدگی عادلانه و قانونی فارغ از جهت گیری-های سیاسی را داریم. بی شک تحقق این مهم سبب گسترش عدالت و فراهم شدن امنیت قضایی خواهد شد.





انتقاد مصباح يزدی از روند اسلامی‌شدن علوم انسانی

خبرگزاری هرانا - آيت‌الله مصباح يزدی با انتقاد از شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت برای اسلامی کردن علوم انسانی بايد نقشه اجرايی تهيه شود.
محمدتقی مصباح يزدی، عضو مجلس خبرگان و شورای عالی انقلاب فرهنگی ايران در همايش مبانی فلسفی علوم انسانی گفت: "تهيه يک نقشه اجرايی که دارای قابليت‌های عملياتی است بسيار پراهميت است."
به گزارش رادیو زمانه، وی اظهار داشت: "دانشگاه‌ها از عهده اسلامی شدن علوم انسانی برنمی‌آيند زيرا معلومات آن‌ها منحصر در علوم غربی است."
اين عضو مجلس خبرگان گفت: "کسانی می‌توانند در فرايند تحول در علوم انسانی و اسلامی‌شدن آن نقش مؤثری داشته باشند که در کنار آشنايی کافی با علوم اسلامی با تاريخچه، نظريات و نظريه‌های علوم انسانی هم آشنا باشند."
وی با بيان اين‌که پس از انقلاب ايران در حوزه‌های علميه نياز شناخت علوم انسانی احساس گرديد و "مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی" نيز با این هدف بنيان گذاشته شد، افزود: "متأسفانه بسياری از اساتيد دانشگاهی به مسأله بازسازی علوم انسانی اعتقادی ندارند و يا آن را در دسته مسائل درجه دوم قرار می‌دهند."
آيت‌لله مصباح يزدی گفت مسئولان در بحث اسلامی‌شدن علوم انسانی کم‌کاری کرده‌اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی بيشتر وقت‌اش "صرف تعيين فلان رئيس دانشگاه" می‌شود.
وی گفت اسلامی‌شدن علوم انسانی قابل تحقق است و استادانی در رشته‌های علوم تجربی و انسانی وجود دارند که بايد از آن‌ها استفاده شود.
مقامات ایران از یک سال گذشته خواهان تغییر در محتوای علوم انسانی دانشگاه‌ها بر اساس "مبانی اسلام" شده‌اند.
آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران سال گذشته از تحصیل دو میلیون دانشجوی ایرانی در رشته‌های علوم انسانی که در آن‌ها "آموزه‌های غرب" تدريس می شوند، انتقاد کرده بود.
شهریورماه گذشته کامران دانشجو، وزیر علوم نيز اعلام کرد که در محتوای رشته‌های مهم علوم انسانی "بر اساس مبانی اسلام" تغییراتی اعمال می‌شود.
در اين مدت گروهی از استادان دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند و بسيج گسترده‌ای برای تغيير هيأت‌های علمی دانشگاه‌ها و استخدام‌های تازه صورت گرفت.
در روز دوم آبان ماه سال جاری اسامی ١٢ رشته‌ای که به گفته وزارت علوم، "تحقیقات و فناوری ایران تا بازنگری در محتوای آن‌ها، توسعه پیدا نمی‌کنند"، اعلام شد.
"حقوق، حقوق بشر، مطالعات زنان، اقتصاد، جامعه‌شناسی، ارتباطات اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، روان‌شناسی، علوم تربیتی، مدیریت و مدیریت فرهنگی و هنری" به عنوان رشته‌هایی که باید بازنگری شوند، عنوان گرديد.
سعيد قديمی، مديرکل دفتر پشتيبانی و حمايت آموزش عالی وزارت علوم دی‌ماه گذشته از بازنگری ۴۰۰ هزار سرفصل دروس دانشگاهی ايران خبر داد.
وی گفت: "بيش از ۷۰ درصد وقت مديران و کارشناسان کارگروه‌های هفت‌گانه وزارت علوم به برنامه‌ريزی در موضوع علوم انسانی اختصاص يافته است."




چهل هزار معلم تازه ‌وارد حقوق ندارند

خبرگزاری هرانا - شواهد حاکی از آن است که بودجهٔ سال آیندهٔ آموزش و پرورش به اندازه‌ای نیست که بودجهٔ مورد نیاز برای حقوق و مزایای معلمان و پرسنل تازه استخدام شده در آموزش و پرورش را تامین کند.
این در حالیست که وزیر آموزش و پرورش و معاونانش می‌گویند در این زمینه نگرانی‌ای وجود ندارد.
به گزارش خبر، اما مجلس شورای اسلامی عقیده دارد بودجه پیشنهادی دولت برای آموزش و پرورش، چنگی به دل نمی‌زند و باعث کسری بودجه و درجا زدن آموزش و پرورش می‌شود.
این نگرانی و کمبود بودجه به معلمان تازه وارد و گسترش فعالیت‌های پرورشی اختصاص دارد. مجلس معتقد است افزایش حدود ۸ درصدی بودجه آموزش و پرورش، نمی‌تواند بودجه مورد نیاز برای حقوق و مزایای معلمان و پرسنل تازه استخدام آموزش و پرورش را تامین کند. پیش از این مجلس پیشنهاد کرده بود بودجه آموزش و پرورش به ۱۳ هزار میلیارد تومان برسد.
به گفته علی عباسپور تهرانی، رییس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، باوجود اینکه بودجه پیشنهادی دولت برای هزینه‌های جاری آموزش و پرورش حدود هشت درصد نسبت به سال قبل رشد داشته است، اما هنوز هم برای آموزش و پرورش کم است: "۱۲ هزار و ۳۱۳ میلیارد تومان بودجه هزینه‌ای برای آموزش و پرورش در نظر گرفته شده است. در سال ۱۳۸۹ کل پرسنل رسمی آموزش و پرورش حدود ۸۵۵ هزار نفر بود، در سال ۱۳۹۰ با توجه به تکالیفی که در ارتباط با استخدام معلمان حق‌التدریس و آموزشیاران نهضت‌ سوادآموزی به عهده آموزش و پرورش گذاشته شده و ۴۰ هزار نیرویی که به استخدام وزارت آموزش و پروش درآمده‌اند، نیروهای آموزش و پرورش به ۹۲۲ هزار نفر می‌رسید، بنابراین بیش از ۷۰ هزار نفر در سال ۹۰ به پرسنل رسمی حقوق‌بگیر آموزش و پرورش افزوده می‌شوند."
از سوی دیگر اسدالله عباسی، رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس می‌گوید با بودجه ۱۲ هزار و ۳۱۳ میلیارد تومانی آموزشی و پرورش، تازه استخدام‌های این وزارت خانه، حقوق ندارند: "در سال‌جاری اعتبارات هزینه‌ای وزارت آموزش و پرورش در لایحه بودجه معادل ۱۱ هزار و ۴۲۱ میلیارد تومان بوده است که امسال در لایحه بودجه ۱۳۹۰، این اعتبار با رشد ۸/۷ درصد معادل ۱۲ هزار و ۳۱۳ میلیارد تومان رسیده است. مشکلی که در بودجه سال ۱۳۹۰ آموزش و پرورش وجود دارد، عدم تخصیص اعتبار برای ۷۰ هزار نیروی جدیدی است که آموزش و پرورش استخدام کرده است البته کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس پیگیر این مشکل است. دولت باید این موضوع را مدنظر قرار داده و آن را به صورت پیوست به مجلس ارائه کند."
گفته می‌شود ۹۶ درصد اعتبارات جاری وزارتخانه آموزش و پرورش صرف حقوق و مزایای کارکنان می‌شود و و درصد بسیار کمی برای هزینه‌‌های غیر پرسنلی آموزش و پرروش که باییستی صرف مسایل پرورشی و ورزشی و فعالیت‌های فوق‌برنامه شود، اختصاص می‌یابد.




سعید حجاریان در جشنواره فجر؛ تشویق کم نظیر تماشاگران دولتی ها را فراری داد

شامگاه پنج شنبه چهارمین شب جشنواره موسیقی فجر در حالی به پایان رسید که تالار وحدت، میزبان ارکستر ملی بود.ارکستری که پس از دو سال وقفه برای اولین باربه روی صحنه می رفت و اینبار به جای فرهاد فخرالدینی هفتاد و سه ساله، بردیا کیارس سی و یک ساله آنرا رهبری می کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه، فرهاد فخرالیدینی پس از انتخابات سال گذشته دیگر حاضر به رهبری ارکستر نشده است  و در این دوسال تنها به سکوت بسنده کرد. ارکستر ملی در حالی به روی صحنه رفت که مقامات دولتی چون معاونت هنری وزارت ارشاد “حمید شاه آبادی ” به همراه سرپرست دفتر موسیقی ” علی ترابی ” و” بابک رضایی” مدیر اجرایی جشنواره شخصا در سالن حاضرشدند اما این حضور به درازا نینجامید چرا که پس از اجرای اثر حسین علیزاده “نینوا” ، سعید حجاریان با واکر وارد سالن شد و درهمان بدو ورود، حضار بطور یکپارچه با دست زدنهای خود وی را مورد استقبال قرار دادند به نحوی که کلیه صاحب منصبان حکومتی مجبور به ترک سالن شدند و دیگر بازنگشتند.




نیجریه دو روز پس از وام یک میلیارد دلاری قطعنامه علیه ایران را امضا کرد

تنها دو رو روز پس از آنکه سفیر نیجریه درتهران از وام یک میلیارد دلاری ایران به این کشور خبر داد ، وزیر خارجه این کشور  قطعنامه  تایید تحریم ها علیه ایران را امضا کرد.
به گزارش رویترز وزیر خارجه نیجریه گفت محموله تسلیحاتی که سال گذشته از یک کشتی ایرانی کشف شد غیر قانونی صادر شده ‌است.
اُدئین آجوموگوبیا، وزیر خارجه نیجریه، روز پنج‌شنبه در این زمینه به خبرگزاری رویترز گفت: «ما جزئی از جامعه بین‌الملل هستیم و قطعنامه‌ای را امضا کرده‌ایم که تحریم‌ها را تأیید می‌کند و یکی از این قطعنامه‌ها مربوط است به حمل‌ونقل سلاح و مهمات از ایران.مقصد این محموله چه نیجریه بوده ‌باشد، چه گامبیا، و چه هرجای دیگر، فرقی نمی‌کند و این محموله غیر قانونی بود و به این خاطر ما وظیفه داشتیم بر اساس قانون بین‌الملل و تعهدمان به سازمان ملل همان کاری را بکنیم که انجام دادیم.»
با این حال، وزیر خارجه نیجریه گفت که نیجریه و ایران هنوز روابط خوبی را حفظ کرده‌اند و به همکاری نزدیک در زمینه پروژه‌های اقتصادی به‌ویژه در حوزه توسعه نیروی برق نیجریه ادامه می‌دهند. آجوموگوبیا به رویترز گفت: «تا زمانی که این کشور کاری علیه منافع ملی ما نکند ما روابط خود را با هر کشوری که خواهان پشتیبانی از ما در جهت منافع مردم نیجریه ‌است حفظ می‌کنیم.»