۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

مهمترین خبرهای روز چهارشنبه بخش چهارم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

کانون‌های دانشجویان ایرانی در اروپا

سراج‌الدین میردامادی
در آستانه‌ی ۱۶ آذر، روز دانشجو، کانون‌های دانشجویی جدیدی از میان دانشجویان ایرانی در کشورهای اروپایی و در آمریکای شمالی در حال شکل‌گیری است.این تشکل‌های جدید دانشجویی با گرایش‌های سیاسی گوناگون اغلب خود را حامی جنبش اعتراضی مردم ایران معرفی می‌کنند. یکی از این تشکل‌های تازه تأسیس «کانون دانشجویی دکتر شریعتی» است که به تازگی در پاریس اعلام موجودیت کرد و خبر آن در سایت‌های نزدیک به جنبش سبز منتشر شد.
Download it 
Here!
از بیانیه‌ی اعلام موجودیت این کانون چنین استنباط می‌شود که دانشجویان نزدیک به آرا و اندیشه‌های میرحسین موسوی، یکی از رهبران جنبش اعتراضی پس از انتخابات سال گذشته، در این کانون گردهم خواهند آمد.
ابتدا از رو‌ح‌ الله شهسوار، دانشجوی جامعه‌شناسی دانشگاه پاریس هشت و سخنگوی این کانون پرسیده‌ام: هدف از تشکیل این کانون دانشجویی چیست؟
روح الله شهسوار: در واقع بخش عمده‌ای از اهداف دوستانی که این مجموعه را تشکیل داده‌اند، برمی‌گردد به آن راهبرد اصلی جنبش سبز که به‌ویژه از طرف آقای مهندس موسوی تأکید شده و خود ما هم به آن باور زیادی داریم، و آن هم بخش گسترش آگاهی‌هاست. یک بخش عمده‌ از دیدگاه‌های دوستانی که دورهم حول این محور جمع‌ شده‌ایم، به این نکته متمرکز شده است که بتوانیم کمکی به جامعه‌ی‌ ایران کنیم و باتوجه به فشارها و سانسورهایی که در داخل ایران است، بتوانیم بخش کوچکی از این‌بار را بکشیم. یکی دیگر از اهداف این مجموعه که باعث تشکیل کانون شد، برمی‌گردد به یکی دیگر از مهم‌ترین راهکارهای جنبش سبز و آن هم گسترش فعالیت‌های اجتماعی و مدنی است.
در واقع در شرایطی که حاکمیت تلاش دارد مردم را ازهم جدا کند و ارتباطات مردم را باهم بد کند، ما اولین فکری که به نظرمان رسید این بود که با دوستانی که هم‌فکر خودمان هستند و بیشتر نزدیکی‌های اعتقادی با همدیگر داریم، همان‌طور که قبلاً باهم کار می‌کردیم، منسجم‌تر از پیش فعالیت‌های‌مان را ادامه دهیم و از این راه بتوانیم با دوستان دیگر دانشجو در سراسر دنیا و به‌ویژه دانشجویانی که در داخل ایران هستند، ارتباط مستمر و منسجم‌ برقرار کنیم. فکر می‌کنم که تا حالا هم این رویکرد موفق بوده و خیلی مؤثر است که بقیه‌ی افراد و گروه‌هایی که این راهبرد را قبول دارند، به این سمت حرکت کنند.


فکر می‌کنید با تمام تنگناهایی که حاکمیت برای مسدودکردن راه‌های ارتباطی و یا به‌قول خود شما دورهم جمع‌شدن مردم و گروه‌های مدنی ایجاد کرده است، آیا همچنان تشکیل یک کانون دانشجویی در خارج از کشور می‌تواند کمکی برای عبور از سدها و موانع رسانه‌ای و ارتباطی در جامعه شود؟
به طور کلی هرجایی که مردم متشکل شوند و یک حرکت مدنی انجام دهند، مفید است. حالا میزان فایده‌اش بسته به شرایط زمانی و مکانی دارد، ولی در هر صورت این حرکتی است که فایده‌ی بودن آن خیلی بیشتر از نبودن آن است. به‌علاوه این مسئله برمی‌گردد به راهبرد آن تشکیلات و آن مجموعه‌ای که دورهم جمع می‌شوند. ممکن است که مجموعه یک‌سری امکاناتی داشته باشد برای این که بتواند از سد این سانسورها بگذرد و یا این که کمک کند به مجموعه‌ای که دچار این مشکلات است. ممکن هم هست که فقط همین دورهم جمع شدن بتواند کمک کند، اما در هر صورت خود گردهمایی یک‌سری فعال به‌ویژه فعال دانشجویی ایرانی در هرجای دنیا، چه داخل ایران باشد چه خارج از ایران، می‌تواند مؤثر باشد و تأثیر آن بیشتر بر راهبردهایی‌ است که آن مجموعه می‌تواند برای خودش تعریف کند.
در خبرها و در سایت‌ها آمده بود که در آستانه‌ی ۱۶ آذر تشکل‌ها و کانون‌های دانشجویی، به ویژه در سطح اروپا شکل خواهد گرفت و قرار است و زنجیره‌وار و شبکه‌ای به‌هم متصل شوند. آیا شما هم این ایده را دارید؟ آیا شما هم دنبال تشکیل کانون‌های مشابهی از نیروهای همفکرتان در سطح اروپا هستید یا خیر؟
در واقع کم و بیش تا همین الان این اتفاق دارد می‌افتد. چه برای دوستانی که رابطه‌ی نزدیک‌تری با ما دارند و چه برای دیگر گروه‌ها. این اتفاق خیلی خوبی است که دارد در سطح دنیا می‌افتد که از عدم انسجام آن، که تا حالا گویا دیده می‌شده، مقداری کاهش می‌دهد. در واقع ما هم در همین مسیر حرکت خواهیم کرد، چون فکر می‌کنیم این ادامه‌ی همان راه سبز امید است که ما بتوانیم با قوت بیشتری در هر جایی که زندگی می‌کنیم، افکار و ایده‌های خودمان را گسترش دهیم و بتوانیم برای زندگی بهتر ایرانی‌ها کمک کنیم. بنابراین در حال حاضر مجموعه‌هایی از دوستانی که همفکر ما هستند، چه در اروپا و چه در آمریکا و همچنین در کشورهای خاور دور، به مرحله‌ی شکل‌گیری رسیده و بعضی از آنها، اعلام موجودیت کرده‌اند. برخی دیگر هم مقدماتش را انجام داده‌اند. کما این که این مجموعه‌ها از قبل هم وجود داشتند، ولی الان در حال شکل‌گیری مجموعه‌ای منسجم‌تر و هماهنگ‌تر هستند.
چرا اسم دکتر شریعتی را برای کانون خودتان انتخاب کرده‌اید؛ با توجه به این که برخی معتقدند اندیشه‌ و تفکر دکتر شریعتی مربوط به دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ می‌شود. به نظر می‌رسد که گفتمان کنونی جنبش دانشجویی در ایران، فاصله‌ی زیادی با اندیشه‌ها و آرای دکتر شریعتی داشته باشد.
من با نظر شما موافق نیستم. کما اینکه خیلی از دوستان این مجموعه‌ها هم که این اسم را انتخاب کرده‌ایم، با این نظر موافق نیستند. از این جهت که آرای هر متفکری را می‌شود به دو بخش تقسیم کرد. یک، مجموعه‌ افکاری که منظومه‌ی فکری آن متفکر را می‌سازد. دیگری هم مجموعه‌ افکاری است که بیشتر به عنوان راهبردها و تاکتیک‌ها مطرح می‌شود. ما فکر می‌کنیم که بخش عمده‌ای از اندیشه‌های دکتر شریعتی که حول محور عدالت و آزادی، نگاه انسانی به خود انسان و نگاه انسانی به دین دارد، هنوزهم زنده است و تاریخ مصرف ندارد. از این بابت ما در خود نزدیکی خیلی زیادی را به افکار دکتر شریعتی احساس می‌کنیم. کما این که یکی از اهداف اصلی مجموعه‌ی ما حفاظت و پاسداری از آرمان‌‌های انقلاب است.
بالاخره دکتر شریعتی در رقم زدن آن چیزی که در ذهن مردم به‌عنوان آرمان‌هایی که منجر به انقلاب شد، به جرئت بگوییم مهم‌ترین نقش را داشت. بنابراین ما فکر می‌کنیم که نزدیکی به افکار دکتر شریعتی می‌تواند ما را در پاسداری از آن آرمان‌ها کمک کند. در واقع ما خودمان را هم بخشی از افرادی می‌بینیم که به آن آرمان‌ها اعتقاد دارند. ضمن این که شاید محرک اصلی ما برای انتخاب اسم دکتر شریعتی، این بود که ایشان هم مثل ما که الان در فرانسه دانشجو هستیم، دانشجوی همین دانشگاه‌ها بودند و از این جهت هم خیلی با دکتر شریعتی احساس نزدیکی و قرابت می‌کنیم. کما این که در حال حاضر هم همان‌طور که اعلام شده است، مجموعه‌های مشابهی از دوستان در نقاط مختلف در حال شکل‌گیری است. می‌شود گفت که آنها هم تقریباً همین راهبرد را پیش گرفته‌اند. به‌عنوان مثال، آقای دکتر چمران اگر در آمریکای شمالی دانشجو بودند، به خاطر آن دیدگاه‌های فکری دوستانی که آنجا هستند، به این سمت پیش می‌روند که این نوع نام‌گذاری‌ها را انتخاب کنند. دیگر مجموعه‌هایی هم که در حال شکل‌گیری هستند، به همین سمت خواهند رفت.


گفت‌‌وگو با دکتر مهران براتی، تحلیل‏‌گر سیاسی در برلین

راه رسیدن به نتیجه کدام است؟

مریم محمدی
روز دوشنبه ششم دسامبر، پس از ۱۴ ماه وقفه، بار دیگر مذاکرات ایران با گروه ۵+۱ در ژنو، پایتخت سوییس آغاز شد و تا پایان روز سه‏شنبه ادامه خواهد داشت.
Download it 
Here!
علی‌رغم این‏که ایران در تحمل فشارهای اقتصادی در نتیجه‏ی تحریم‏ها در موقعیتی بسیار دشوارتر از ۱۴ ماه پیش قرار دارد، فضای پیش از مذاکرات، تفاوت چندانی با گفت‏وگوهای دوره‏ی قبل ندارد: ایران بر سر استقلال در فعالیت هسته‏ای خود پافشاری می‏کند و غرب از اعتماد‏سازی می‏گوید.
به همین مناسبت، با دکتر مهران براتی، تحلیل‏گر سیاسی در برلین، درباره‌ی این مذاکره و فضای کلی مناقشه‏ی هسته‏ای ایران، گفت‌وگو کرده‏ام.
همان‏طور که می‏دانید در آستانه‏ی برگزاری مذاکرات ایران با گروه ۵+۱، یک کنفرانس امنیتی در منامه، پایتخت بحرین جریان دارد که منوچهر متکی و هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‏ی امریکا هم آن‏جا حضور دارند.
خانم کلینتون روز جمعه در آن‏جا اشاره‏ای به مذاکرات گروه ۵+۱ با ایران کرد و گفت: «در صورتی که ایران بتواند اعتماد غرب را جلب کند، ما مشکلی با غنی‏سازی اورانیوم در داخل ایران نخواهیم داشت.» این نکته ظاهراً مورد استقبال آقای متکی قرار گرفته است. چقدر این حرف تازه است و چقدر به‏نظر شما اهمیت دارد؟

این حرف تازگی ندارد. چون همواره از طرف امریکا و از طرف آژانس بین‏المللی انرژی اتمی گفته شده که اگر ایران به قرارداد الحاقی‏ای که امکان کنترل نامحدود آژانس را می‏دهد تمکین کند، با مسئله‏ی غنی‏سازی در ایران مشکلی ندارند. منتها موضع ایران هم همیشه این بوده که ما نمی‏توانیم این کار را بکنیم. چون به افرادی که از طرف آژانس فرستاده می‏شوند اعتماد نداریم.
بعد از دوران اول ریاست جمهوری آقای احمدی‏نژاد، این صحبت مطرح شده بود که افرادی که برای بازرسی به ایران می‏آیند، گزارش به جاهایی می‏دهند که ذی‏حق نیستند از مسائل داخلی ما اطلاع داشته باشند؛ چه مسائل مربوط به صنایع اتمی و چه مسائل مربوط به افرادی که روی این صنایع کار می‏کنند و چه مسائل مربوط به دانشمندان ما؛ و چون ما اعتماد نداریم، نمی‏توانیم پروتکل الحاقی را انجام بدهیم.
در زمان آقای خاتمی، این پروتکل الحاقی، بدون این‏که به تصویب مجلس رسیده باشد و بنا به تصویب هیئت دولت، عملی می‏شد، ولی آقای احمدی‏نژاد این را نپسندیدند و محدودیت‏هایی در مراکزی ایجاد کردند که آژانس حق کنترل آنها را دارد. همچنین محدودیت‌هایی نیز در دیگر مراکزی ایجاد کردند که هنوز شناخته شده نبودند؛ از جمله همین نیروگاه نزدیک قم که درباره‌ی راه‌اندازی آن هیچ اطلاعی‏ به آژآنس داده نشده بود و تازه بعد از این‏که خبر فاش شد، اطلاع دادند.
به همین دلیل هم مسئله‏ی قرار داد الحاقی، یک مسئله‏ی کلیدی در تمام مذاکرات خواهد بود.
پس از جنگ عراق، صحبت‏ها و شایعاتی مطرح بود بر سر این‏که در بازرسی‏هایی که بازرسان بین‏المللی برای کشف سلاح‏های کشتار جمعی از عراق انجام می‏دادند، دخالت‏هایی در سیستم اطلاعات و امنیتی عراق صورت گرفت و اطلاعاتی را با خودشان بردند که به کار حمله‏ی نظامی به عراق آمد. با توجه به این‏که ترور دو کارشناس هسته‏ای ایران را اکثر گمانه‏ها به بیرون از مرزها ارتباط می‏دهند، ممکن است نگرانی ایران از بابت خروج اطلاعات از کشور، توسط تیم بازرسی منطقی باشد؟
ایران همیشه این امکان را دارد که بعضی از بازرسانی را که آژانس می‏فرستد رد کند و به جای آنها بازرس‌های دیگری بخواهد. یعنی اگر قرار است یک هیئت مثلاً سه‏نفری از ایران بازدید ‏کنند، می‏تواند بگوید که من به این دو نفر اعتماد ندارم و دو نفر دیگری در نظر بگیرید.
بنابراین مسئله‏ی عراق قابل مقایسه با وضعیت الان ایران نیست. عراق بعد از جنگ اول در اشغال نیروهای امریکایی بود و این بازدید‏ها هم در شرایطی انجام می‏گرفت که دولت عراق اصلاً هیچ نوع حق حاکمیتی نداشت، ولی این در مورد ایران صادق نیست. ایران می‏تواند همیشه بعضی از افراد آژآنس را رد کند.
منوچهر متکی گفته‏اند اگر گفت‏وگوها پیش برود، ایران خواهان ادامه‏ی آن با امریکا و متحدانش خواهد شد. تاکنون هم طرفین همیشه خواهان مذاکره بوده‏اند و گفت‏وگوهایی هم انجام شده است. چرا نتیجه‏ای از این گفت‏وگو‏ها به‏دست نمی‏آید؟
مشکل این‏جاست که هیچ‏کدام از طرفین مذاکره اصلاً برنامه‏ی واقعی برای مذاکره و رسیدن به نتیجه ندارند. هردو طرف می‏دانند که گفت‏وگوهای‏شان نتیجه‏ای نخواهد داشت.
ایران معتقد است که اصلاً طرف گفت‏وگوی من گروه ۵+۱ و شورای امنیت نیست و آژآنس است. در حالی‏که می‏داند آژانس نهادی است که از سوی شورای امنیت مأمور و مسئول رسیدگی به این مسائل شده است. دوم این‏که باز گفته می‏شود من می‏خواهم بر سر مسائل عمومی جهانی، صلح جهانی و امنیت در منطقه با گروه ۵+۱ صحبت کنم، نه بر سر مسائل دیگر. وقتی کسی این‏طور وارد مذاکره‏ای می‏شود، نتیجه‏ی مذاکره هم از قبل روشن است.
در مورد غرب هم همین‏طور هست. آنها هم فعلاً یک نقشه‏ی معینی ندارند که بخواهد نتیجه‏‏ای از آن دربیاید. البته پیشنهاداتی در میان نمایندگان پارلمان‏های اروپایی مطرح شده است که اینها می‏توانند نتیجه‏ی مثبتی در گفت‏وگوها داشته باشند.
یکی از آنها این است که پیشنهاد اولیه‏ای که ایران از اواخر حکومت خاتمی داشت که غرب بیاید و در صنایع غنی‏سازی ایران سرمایه‏گذاری کند و این کار به طور مشترک انجام بگیرد، عملی شود. آن زمان امریکا فکر می‏کرد نباید به ایران به لحاظ تکنولوژی هم کمک کند تا زودتر به نتیجه‏ای که می‏خواهد برسد، ولی الان ایران می‏تواند این کار را انجام بدهد. بنابراین آن عذر دیگر موجه نیست. امروز می‏توانند مراکزی را با سرمایه‏گذاری مشترک برای مسئله‏ی غنی‏‏سازی، تحت نظر آژانس به راه بیاندازند.
پیشنهاد دوم آن است که به آن‏چه مورد نظر ایران است و می‏خواهد بگوید من قدرت منطقه‏ای هستم و می‏خواهم در سیاستگذاری جهان تأثیر داشته باشم، از طریق ایجاد یک کنفرانس امنیت و صلح منطقه‏ای در خاورمیانه، پاسخ داده شود. کنفرانسی نظیر کنفرانس صلح و امنیتی که با کشورهای اروپای شرقی، پیش از فروپاشی نظام کمونیستی درست شده بود. در آن کنفرانس نهادهایی مربوط به حقوق بشر و آزادی رسانه‏ها بودند و درباره‌ی نقش نهادهای مدنی و چیزهایی از این دست گفت‌وگو شد.
در صورت عملی شدن این مسئله البته دیگر آن کنفرانس فقط مربوط به ایران نمی‏شود. از مصر، سوریه، لبنان، ایران، عراق و افغانستان، همه‏ی کشورهای منطقه در آن حضور خواهند داشت. ترکیب این دو پیشنهاد می‏تواند در رسیدن به نتیجه راهگشا باشد.
یعنی چنین پیشنهاداتی، الان از سوی نمایندگان پارلمان‏های اروپا طرح می‏شود؟
بله این صحبت‏هایی است که در پشت درهای بسته و یا در کمیسیون‏های روابط خارجی پارلمان‏ها، از جمله در کمیسیون روابط خارجی پارلمان‏ آلمان، انجام می‏گیرد. مثلاً آقای روپرشت پولنتس، رییس کمیسیون روابط خارجی پارلمان آلمان که بسیار فرد ذی‏نفوذی است، چنین نظری یا نظریاتی مشابه این را دارد. حال اگر به‏طور مشخص این نباشد که من گفتم، ولی ایشان نظریات مشابهی دارند. اما فعلاً دولت‏ها این نظریات را تبدیل به طرح دولتی خودشان نکرده‏اند.
سعید جلیلی بدون این‏که توضیح مشخصی بدهد، گفته است که در این دیدار، درباره‏ی حقوق مسلم خودمان مذاکره نخواهیم کرد، اما مقامات غربی هم می‏گویند که برای مذاکره درباره‏ی پرونده‏ی هسته‏ای ایران به ژنو می‏آیند و در صورتی‏که مذاکرات به‏خوبی پیش برود، ممکن است در مورد مسائل مورد علاقه‏ی ایران هم صحبت شود. یکی از مسائل مورد علاقه‏ی ایران، همان‏طور که شما اشاره کردید، امنیت منطقه و قطعاً تسلحیات اتمی اسراییل خواهد بود. آیا امکان دارد این مسئله روی میز قرار بگیرد؟
بله اگر آن کنفرانس صلح و امنیت منطقه‏ای که پیش از این به آن اشاره کردم، واقعاً انجام بگیرد، یک طرف میز هم باید اسراییل بنشیند و در چنین کنفرانسی، آن وقت مسئله‏ی تسلیحات‏زدایی اتمی و غیراتمی (ممکن است سلاح‏های غیر مجاز دیگری هم وجود داشته باشند)، همه‏ی اینها باید روی میز بیایند و روی همه‏ی آنها مذاکره بشود و یک برنامه‏ی درازمدت برای ایجاد اعتماد و اطمینان میان کشورهای منطقه، جدا از نظام سیاسی‏ای که دارند، به‏وجود بیاید.
چون اکثر کشورهای منطقه، کشورهای استبدادی هستند. کسی نمی‏تواند منتظر بشود که این نظام‏ها تبدیل به نظام‏های دمکراتیک بشوند تا این گفت‏وگوها انجام بگیرند. یک طرف میز حتماً باید اسراییل بنشیند و مسائلی که شما به آن اشاره کردید، باید در آن چهارچوب مورد گفت‏و‏گو و حل و فصل قرار بگیرد.
بر اساس شرایطی که از گذشته تا به‏حال در میان بوده و هست، برای مذاکرات فردا امکان هیچ موفقیتی در زمینه‏ی خاصی می‏بینید؟
اصل برنامه‏ی غنی‏سازی ایران، ربطی اصلاً به استقلال ندارد. الان تمام این سه‏هزار و اندی کیلوگرم اورانیوم ضعیف غنی‏شده‏ی ایران، شاید به‏درد فقط یک یا دو دور مصرف نیروگاه بوشهر برسد که آن هم روس‏ها هرسال فعلاً در اختیار می‏گذارند. ایران احتیاج به حداقل ۶۰ تا ۷۰ هزار سانتریفوژ دارد که بتواند احتیاجات آن نیروگاه را تأمین کند. بعد هم باید منابع اورانیوم لازم را برای آن داشت که ایران ندارد.
همه‏ می‏دانند که این مسئله ‏غیر اقتصادی است. ایران می‏تواند به یک‏چهارم تا یک‏سوم قیمت، احتیاجات خود را از بازار جهانی بخرد. این مسئله را هیچ‏کس نمی‏تواند بفهمد که به چه دلیل کشوری که منابع لازم را ندارد، تکنولوژی‏ لازم را ندارد، مخارج زیاد صرف می‏کند و اصرار به این مسئله دارد، در حالی که همه‏ی دنیا حاضرند اورانیوم لازم برای سوختش را به او بدهند؛ اگر فقط حداقل‏ها یا حداکثرها که پروتکل الحاقی و مسائلی است که مربوط به نظام امنیتی این منطقه می‏شود تأمین شود.
به‏هرصورت، این‏جا مشکلاتی هست که ایران پاسخگوی آن نیست و نمی‏خواهد بشود و این شک و تردیدی هم که در دنیا به‏وجود آمده، به‏نظر من، به‏حق است. می‏شود گفت که کسی به اسراییل و پاکستان کاری ندارد و به کره‏ی شمالی هم کسی نتوانسته کاری داشته باشد، پس چرا در مورد ایران این مسئله صدق نمی‌کند.
ولی این استدلال به‏جایی نیست. هر آدم صلح‏دوست و مخالف تسلیحات اتمی، جدا از این مسئله که کی و کجا چه سلاحی دارد، باید با این مسئله موافقت کند که این مملکت اگر احتیاج به انرژی هسته‏ای برای تأمین برق دارد این را حداقل در چهارچوبی انجام بدهند که مشکل قابل حل باشد. البته من فکر می‏کنم اصلاً ایران احتیاج به چنین انرژی‏ای ندارد، ولی حال تشخیص داده شده که این‏ها احتیاج دارند.
روز چهارشنبه روس‏‌ها، با تأیید آژانس بین‌‏المللی اتمی و تصویب اکثریت اعضای آژانس در سیبری یک بانک غنی‏سازی اورانیوم درست کرده‏اند که آن‏جا ۱۲۰۰ تن اورانیوم دوتا ۴/۹۵درصد غنی‏سازی شده هست که این را تبدیل به میله‏‌های سوخت کنند یا برای مصارف پزشکی در اختیار کشورهایی که خودشان این صنایع را ندارند و نباید داشته باشند، حال به هر دلیل، بگذارند. چنین بانکی هم الان دارد در قزاقستان ساخته می‏‌شود. چنین بانکی هم در یکی دیگر از کشورهای اروپایی ساخته خواهد شد.
بنابراین آن‏چه مربوط به احتیاج‌ها می‏شود، امکانات هست که این مشکل زود برطرف شود، ولی مشکل ایران، یک مشکل سیاسی است و آن مشکل سیاسی هم این است که من می‏خواهم خودم سری در سرها باشم و به همین دلیل هم من فکر نمی‏کنم که اصلاً دولت آقای احمدی‏نژاد حاضر به مصالحه‏ای باشد که مورد قبول غرب هم باشد.


«نفوذ رهبران جنبش سبز در نیروهای مسلح»

مریم محمدی
روز یکشنبه چهاردهم آذرماه، سرلشکر عطاالله صالحی، فرمانده‏ی کل نیروهای مسلح، در گردهمایی مسئولان واحدهای امر به معروف و نهی از منکر ارتش نکاتی را بیان کرد که برخی از آن‏ها تازگی داشت و با این وجود، در بسیاری از رسانه‏های داخل انعکاس کافی نیافت.
Download it 
Here!
روزنامه‏های کیهان، رسالت و جمهوری اسلامی، اساساً این بخش از سخنان سرلشکر صالحی را در متن خبر نیاوردند.
او در اشاره به رویدادهای سال گذشته گفت: «وقتی در پادگان‏ها می‏رفتیم و می‏دیدیم به عنوان مثال عکس سران فتنه در اتاق برخی از سربازان است، به آنها نمی‏گفتیم که آن عکس را پاره کنند، بلکه به مسئول عقیدتی‏- سیاسی می‏گفتیم سعی کنید از دل‏های آنها این موضوع را بیرون کنید تا خود عکس‏ها را پایین بیاورند.»
او هم‏چنین گفت: «زمانی که بر بالای پشت‏بام‏ها الله‏اکبر می‏گفتند، دل فرزندان ما در خانه می‏لرزید و می‏گفتند مگر می‏شود الله‏اکبرگو را بازداشت کرد.»
گذشته از این‏که ابراز چنین سخنانی از جانب فرمانده‏ی کل نیروهای ارتش چه اهمیتی دارد، اشاره به سران فتنه، امروز در ایران، نام‏های معینی را تداعی می‏کند.
در گفت‏وگو با علیرضا نامور حقیقی، استاد دانشگاه و تحلیل‏گر سیاسی در کانادا، نظر او را در مورد چگونگی موقعیت رهبران جنبش سبز درون نیروهای مسلح جویا شده‏ام.

آقایان موسوی و کروبی پایگاه اجتماعی داشتند. بنابراین این پایگاه در میان سربازها به عنوان نیروهای جوان هم بوده است. پادگان‏ها مخصوص سربازان است، ولی در بخش‏های دیگر هم این مسئله وجود داشته است. مضافاً بر این‏که سربازان وظیفه، نیروهای حرفه‏ای نیستند. نیروهای گذرا هستند و نیروهایی هستند که می‏‏آیند و می‏روند و معمولاً این بخش‏ها بیشتر تحت تأثیر بیرون هستند تا نیروهایی که به‏طور حرفه‏ای در ارتش خدمت می‏کنند. این را هم باید اضافه کرد.
اگر مقصود ایشان سربازان بوده است، این مسئله در میان سربازان امری طبیعی است. سربازان معمولاً نیروهای جوان اجتماعی هستند و معمولاً نیروهای جوان هم از گرایش به تغییر که در شعارهای آقای موسوی و کروبی متبلور شده بود، حمایت می‏کردند.
به‏هرحال سرباز خدمت وظیفه موقت است و می‏آید و می‏رود. دوره‏ی کوتاهی است و در آنها هم وفاداری سفت و سخت به ایدئولوژی مورد اعتقاد سیستم کمتر مشاهده می‏شود. چون با انواع پایگاه‏ها و انواع اعتقادها می‏آیند و یادتان باشد که سربازی گزینش ندارد. یعنی شما اگر بخواهید به سربازی بروید، نمی‏گویند اگر شما این یا آن اعتقاد را دارید از سربازی معاف هستید. همه به سربازی می‏روند و چون همه را به سربازی می‏برند، طبیعی است که سربازان آینه‏ی اقشار اجتماعی بیرون هستند و معمولاً هم در میان جوانان گرایش به تغییر بیشتر است.
ولی در ابتدای مبارزه‏ی انتخاباتی، این صحبت مطرح بود که میرحسین موسوی، به‏خصوص ۲۰ سال از صحنه‏ی سیاست دور بوده و به این ترتیب شناخت امروزی از ایشان وجود نداشته است. چگونه ممکن است درون نیروهای نظامی به عنوان بخشی از همین جامعه، این گرایش و این تمایل وجود داشته باشد؟
آقای میرحسین موسوی به عنوان نخست‏وزیر دوران آیت‏الله خمینی، نخست‏وزیر دوران جنگ و به عنوان شخصیتی که از ارزش‏های انقلاب حمایت می‏کرد، شناخته شده بود.
از صحبت سرلشکر عطاالله صالحی، برنمی‏آید که این مسئله فقط در میان سربازان بوده است. او صحبت از «نیروهای ما» می‏کند. آیا ممکن است در میان آن عده‏ای هم که شما از آنها به عنوان نیروهای حرفه‏ای نام می‏برید، این گرایش‏ها وجود داشته و یا هنوز هم وجود داشته باشد؟
در همه‏ی گروه‏ها و اقشار مختلف، به‏ویژه حتی کسانی که از جنبه‏ی نظامی، دفاعی و امنیتی حامیان سیستم بوده‏اند، این تلقی وجود داشت که آقای موسوی جزو شخصیت‏های نظام محسوب می‏شود.
شورای نگهبان هم بدون پرسش و سئوال و اما و اگر ایشان را تایید کرد. بلافاصله به ایشان، بعد از چند روز که تقاضا کرده بودند، روزنامه دادند، یعنی سریع‏ترین امتیاز نشریه به ایشان داده شد. ایشان خود را اصول‏گرای اصلاح‏طلب نامید و علاوه بر این، در محافل خصوصی هم مطرح شده بود که بعد از کنار رفتن آقای خاتمی، قول‏هایی به آقای موسوی داده شده که انتخابات خوبی برگزار می‏شود. اختیار نیروی انتظامی را خواهد گرفت و ...
همه‏ی اینها نشان‏دهنده‏ی آن بود که آقای موسوی در همان اصولی که مطرح می‏کند، می‏خواهد حرکت کند. در چنین وضعیتی، طبیعی بوده که در اقشار مختلف و در حوزه‏های مختلف حامیان زیادی داشته باشد.
مضاف بر این‏که- باید به این نکته توجه کرد- بسیاری از کسانی که در حوزه‏های امنیتی، اطلاعاتی و حتی نظامی بودند، معتقد بودند روش‏های آقای احمدی‏نژاد شتاب‏زده است. شعارهای بدون پشتوانه می‏دهد و فاقد استراتژی است. روش‏هایی که به‏کار می‏برد، پاندولی است. یعنی گاهی کاملاً می‏رود به سمت چپ، گاهی قبل از انتخابات ریاست جمهوری به رئیس جمهور سوییس پیغام می‏دهد که به امریکایی‏‏ها بگویید اگر کاری می‏خواهند بکنند، قبل از انتخابات بکنند.
این نگاه پاندولی، شتاب‏زده، غیراستراتژیک و عدم توانایی برای جذب نخبگان سیستم، چه موافق و چه مخالف، از نظر این نیروها که به‏هرحال در حوزه‏های امنیتی، اطلاعاتی، نظامی و استراتژیک کار می‏کردند، این بود که شخصیت و دیدگاه آقای احمد‏ی‏نژاد سیستم را در معرض آسیب‏های جدی قرار می‏دهد و آقای موسوی که نیرویی است خردگرا و تجربه‏های زیادی دارد، به‌خصوص تجربه‏ی جنگ را دارد، می‏تواند به‏راحتی ایران را در مذاکرات هسته‏ای هدایت کند.
بسیاری از دیدگاه‏هایی که اینها در موضع هسته‏ای مطرح می‏کردند، یعنی مسئله‏ی ایستادگی روی حقوق قانونی ایران، دیدگاه‏های آقای موسوی بود که بعد آقای لاریجانی و آقای احمدی‏نژاد از آن استفاده کردند.
یعنی این اطمینان که میرحسین موسوی انتخاب می‏شود و مخالفتی با او نیست، به حمایت از این فرد در میان نیروهای مسلح امکان داده است؟
این‏که ایشان نامزد ریاست جمهوری شده و نامزدی ایشان توسط شورای نگهبان بدون پرسش و سئوال تایید شده، به‏ این معناست که اگر ایشان رأی بیاورد، مورد قبول نظام خواهد بود.
گذشته از سربازان، به علت موقعیت سیال اجتماعی که شما اشاره کردید، در میان افسران ارتش هم به عنوان اقشار تحصیل‏کرده، باید دنبال چنین گرایشی بود؟
قطعاً همین‏طور است. برای این‏که رأی اکثریت نیروهای تحصیل‏کرده‏ی بخش‏های مختلف، دنبال آقای موسوی و کروبی بود. آقای احمدی‏نژاد بیشتر افرادی را جذب خود کرده بود که منعفت‏های خاصی یا محرومیت‏های اقتصادی‏ای در دوره‏های قبل داشتند و مشکلات شخصی خاصی داشتند. اینها از طریق یا نامه‏نگاری یا توزیع ثروت یا پروژه‏هایی که برای نیروهای بازنشسته داشت، حمایت می‏شدند.
این گروه‏های منفعتی، در حقیقت مورد حمایت واقع می‏شدند و معمولاً این نوع افراد هم به نگاه استراتژیک کاری ندارند، به حل مسائل شخصی خاص خودشان کار دارند، ولی آن نیروها به این مناظر هم نگاه می‏کنند.
آیا فکر می‌کنید آن گرایشی که سرلشکر عطاالله صالحی از آن یاد می‌کند و می‌گوید در آن روزها بین نیروهای مسلح شاهد بوده‏ است، هنوز هم وجود دارد؟
بخشی از جریانی که حامی آقای موسوی و کروبی بوده، طبیعتاً ممکن است هنوز حمایت خود را داشته باشد، اما بروز بیرونی آن متفاوت خواهد شد. برای این‏که الان این حمایت هزینه‏بر است. تا قبل از انتخابات، عادی بوده و هزینه‏ای هم در بر نداشته و به عنوان امری طبیعی شمرده می‏شده است.
بعد از انتخابات، به‏ویژه بعد از درگیری‏ها و آن‏چه اتفاق افتاده و دستگیری‏هایی که انجام شده، به‏هرحال این نوع حمایت هزینه‏بر است و در دستگاه نظامی هم مجازات این نوع حمایت‏ها سنگین‏تر است.
ولی آیا به‏ ترتیبی و میزانی این گرایش نهفته وجود دارد که اگر یک‏بار دیگر نیروهای نظامی در مقابل مردم قرار بگیرند، از درگیری با مردم خودداری کنند؟
اینها بستگی به مورد دارد. به‏هرحال این نیروها، وفاداری‏شان به آقای احمدی‏نژاد نیست، وفاداری‏شان به رهبری است. ممکن است انتقادات‏شان به آقای احمدی‏نژاد را هم نگه داشته باشند، ولی سطح وفاداری‏شان به آیت‏الله خامنه‏ای را حفظ کرده باشند.
در گذشته هم احساس‏شان این بود که وفاداری‏شان به رهبری، منافاتی با حمایت از آقای موسوی ندارد. بعد که مرزبندی شد، بخشی از آنها، شاید عده‏ی زیادی‏ از آنان به سمت نهاد رهبری رفتند. عده‏ای از آنها هم ممکن است مانده باشند ولی مخالفت‏ بیرونی بروز ندهند.
ولی در مجموع به‏نظر می‏رسد که نیروی انتظامی و نیروهایی که مسئولیت امنیتی اجتماعی دارند، کارشان را انجام خواهند داد. نمی‏شود در این تردید داشت، اما چون اصولاً جریان آقای موسوی دنبال ایجاد خشونت و برخوردهای خیابانی نیست، طبیعتاً نباید هم این تناقض بیشتر پیش بیاید.
پرسش دیگر این‏که این صحبت‏ها را سرلشکر عطاالله صالحی، فرمانده‏ی کل ارتش مطرح کرده است. آیا چنین گرایشات و تمایلاتی درون نیروهای سپاه پاسداران هم وجود داشته است یا هنوز هم می‌تواند وجود داشته باشد؟
سپاه هم همین مشکل را با نیروهای وظیفه‏ی سپاه دارد. مضاف بر این‏که در درون سپاه، نیروهایی که در درون جنگ خدمت کرده و ورزیده شده بودند، بخش اصلی نیروهایی که در جنگ بودند، از آقای موسوی حمایت می‏کردند. بعضی از آنها آشکارا و برخی دیگر در خفا.
فرماندهان اصلی سپاهی که در زمان جنگ فعالیت می‏کردند، هیچ‏کدام‏شان به‏طور جدی و علنی، آقای احمدی‏نژاد را مورد حمایت قرار نمی‏دادند. خیلی کم و انگشت‏شمار بودند. به‏جز آنهایی که مسئولیت داشتند. مضاف بر این‏که فرماندهانی که از جنگ برگشته بودند، آقای احمدی‏نژاد را به خاطر این‏که اصلاً در جنگ نبوده است، در اندازه‏ای نمی‏دیدند که به‏طور جدی روی او حساب باز کنند. برای این‏که همه‏ی آنها با آقای موسوی آشنا بودند، برای این‏که در زمان جنگ با آقای موسوی تعامل داشتند.
هیچ‏کدام از فرماندهان اصلی جنگ با عراق، حامی اصلی آقای احمدی‏نژاد نیستند. افرادی مانند آقای جعفری هم که فرمانده‏ی سپاه هستند، به‏خاطر این‏که فرمانده‏ی سپاه است، به‏خاطر موقعیتش، ممکن است ظاهراً حرف‏هایی در حمایت از دولت احمدی‏نژاد می‏زدند ولی در کل خیلی کم است. حتی کسانی که در دور اول حمایت می‏کردند، مانند آقای حجازی، فرمانده‏ی سابق بسیج و یا آقای ذوالقدر، بعد نظرات‏شان را تغییر دادند.

نود‌وپنج روز انفرادی، پنجاه‌روز اعتصاب غذا

آسیه امینی
نسرین ستوده پنجاه‌روز از نودوپنج روز انفرادی‌اش را در اعتصاب غذا به سر برده است. رضا خندان، همسر این وکیل زندانی، در گفت‌وگو با رادیو زمانه، از شرایط سخت خانواده و فرزندان‌شان و نیز وضعیت پرونده‌ی همسرش سخن گفته است.او این سخنان را در شرایطی می‌گوید که نسرین ستوده در تماسی تلفنی با وی، از اعتصاب غذای دوباره‌اش سخن گفته است.
رضا خندان می‌گوید: هر چقدر هم پذیرفتن این مسئله برای ما سخت است، ولی ما در شرایط او نیستیم. نودوپنج روز انفرادی انسان را تخریب می‌کند! برای جواب یک هفته‌ای سه هفته منتظر می‌مانیم. سه هفته برای کسی که در انفرادی است و از حقوق اولیه‌ی یک زندانی مثل حق داشتن اطلاعات درباره‌ی پرونده خودش هم محروم است، عمری است. به‌طور مثال خبر تمدید قرار بازداشت نسرین تا مدت نامعلوم را، خودش نمی‌دانست و وقتی در تماس تلفنی من درباره‌ی این موضوع پرسیدم، بسیار متعجب شد و بلافاصله گفت پس من برنامه‌ی خودم را پیاده می‌کنم. چون قبلاً یعنی روز پنج‌شنبه گفته بود اگر به حقوقش توجه نکنند، اعتصاب غذای خشکش را از سر خواهد گرفت.

مسلما او از عواقب چنین کار پرخطری بهتر از ما خبر دارد. اما آیا این اعتصاب‌ها نتیجه‌ای هم داشته است؟
درواقع ما چانه‌های‌مان را قبلاً زده بودیم و متاسفانه نسرین به این کار و درواقع به این اعتراض مصمم است. البته برای ما که در شرایط او نیستیم و برای ما که بیرون از زندانیم گفتن این حرف آسان است. اما امروز درست نودو‌پنجمین روز زندان انفرادی نسرین است. می‌گویند نصف این زمان برای تخریب روحیه و روان یک نفر کافی است، ولی او نود‌وپنج روز این شرایط را داشته. من واقعاً نمی‌دانم چطور تا همین‌جا را تاب آورده. برای کسی که دلش پیش دو بچه‌ی کوچک است، این شرایط فاجعه است.
درواقع ما نمی‌توانیم خودمان را جای او بگذاریم. ما کاملاً در دو عالم مجزا هستیم. من فکر می‌کنم او در شرایط کسی است که از شدت درد، دندانش را به هم می‌فشارد و در این بین ممکن است زبان خودش را هم زخمی کند، اما درد اصلی، او را متوجه این درد دوم نمی‌کند. مثلا آقای طبرزدی می‌گفت به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم که اعتصاب غذا اشتباه بود. در حالی که در زمان خودش به شدت بر این کار اصرار داشت.
منظورم این است که مناسبات ذهنی ما از شرایطی که نسرین در آن قرار دارد دور است. نمی‌دانم! وقتی که دستش از همه‌جا کوتاه است، شاید این تنها راه باقی‌مانده‌ی اعتراض برای اوست.
در کل نسرین ستوده چند روز در اعتصاب بوده است؟
راستش ما فکر می‌کردیم حدود چهل‌روز. در حالی که در دادگاه متوجه شدیم آن اوایل هم که نسرین دستگیر شده بود، در اعتراض به این‌که آنها وسایل کار و ابزار زندگی مرا هم با خود برده بودند، حدود ده روز اعتصاب کرده بود. همین باعث پس فرستادن وسایل کار من شد. اما اوایل بازداشت بود و به ما نگفته بود که نگران نشویم. با این حساب ایشان حدود پنجاه روز در اعتصاب غذا بوده است.
شرایط بچه‌ها چطور است؟ با نیما چه می‌کنید؟
همه‌ی سعی‌مان بر این بوده که بچه‌ها بتوانند زندگی عادی‌شان را از نظر رفتن به مدرسه یا کارهای روزمره انجام بدهند، ولی خب از نظر روحی شرایط مناسب نیست. مثلاً امروز بعد از این‌که مهراوه متوجه شد مادرش دوباره در اعتصاب است خیلی گریه کرد.
وقتی در خانه زیاد در این مورد حرف زده می‌شود، نیما بارها تمام شب در خواب فریاد می‌زند یا بارها بیدار می‌شود و گریه می‌کند.
بچه‌ها فقط همان یک بار مادرشان را دیده‌اند؟ آیا بعد از آن به دیدن مادرشان نرفته‌اند؟


نه همان یک‌بار بود که آن هم خیلی تاثیر بدی بر آنها گذاشت. درواقع بچه‌ها با خاله‌شان رفته بودند و به خاطر درگیری خانواده با ماموران و با دیدن نسرین که شرایط بدی [از نظر ظاهری] داشت، خیلی تاثیر بدی بر آنها گذاشت.
در مورد ملاقات‌های کابینی همه‌ی کسانی که در این مورد تجربه داشته‌اند، به شدت توصیه کرده‌اند که این کار را نکنیم. چون تاثیر بسیار بدی دارد. فکرش را بکنید که بچه‌ی سه ساله از پشت شیشه مادرش را ببیند و نتواند او را در آغوش بگیرد. این تصویر تا ابد در ذهن او خواهد ماند.
یکی از دوستان تعریف می‌کرد که وقتی بچه‌اش را برای دیدار کابینی با پدرش برده بود، بچه از او می‌پرسید، بابا چرا در این تونل است! و مادر نمی‌دانست چه باید به بچه‌اش بگوید. نه! به نظر من وحشتناک است و حاضر نیستم بچه ها را در این شرایط قرار بدهم.
در مورد وضعیت پرونده‌ی ایشان خبر تازه‌ای نیست؟
آخرین خبر همین تمدید قرار بازداشت است. نسرین نود و پنج روز در انفرادی بود. او را به طور مستقیم از انفرادی به دادگاه بردند و از دادگاه دوباره مستقیم به انفرادی برگرداندند. من نمی دانم واقعاً چرا! در مورد اتهامات او هم اگرچه در دادگاه ما با یک پرونده‌ی بسیار حجیم مواجه شدیم که خیلی بیشتر از تصورمان بود، ولی وقتی دادگاه وارد بررسی شد، از بین آن همه کاغذی که بیشترش مصاحبه‌ها، مقاله‌ها و گزارش‌های مربوط به ایشان بود، حتی یک مورد اتهام که بشود گفت مصداق عمل مجرمانه بود، پیدا نشد.
همه‌اش حرف‌های قابل دفاع با دلیل و منطق بود. آن‌هم نه با زبان توهین یا دشمنی. بلکه با زبان انتقاد و محترمانه. آیا قرار است هیچ‌کس انتقاد نکند؟ اگر کسی انتقاد کرد سزایش این است؟
حتی در یک مورد که حساسیت بیشتری بر آن وجود داشت، واقعاً از نظر ما ملاک صداقت و تحسین‌برانگیز بود.
آیا می‌توانید بگویید چه بود؟
بله. درواقع پیامی بود که نسرین بعد از برنده شدن جایزه‌ی حقوق بشر ایتالیا برای برگزارکنندگان آن مراسم خوانده و گفته بود: از جامعه‌ی مدنی ایتالیا می‌خواهم که در زمینه‌ی ارتقای وضعیت حقوق بشر به ما کمک کنند.
همین؟!
بله! واقعاً همین. کجای این حرف مصداق اتهام نسرین است؟ اولاً او حتی نگفته دولت ایتالیا ، بلکه جامعه‌ی مدنی ایتالیا را خطاب قرار داده. دوم این‌که مگر نقض حقوق بشر فقط توسط دولت و حکومت انجام می‌شود که اگر کسی گفت وضع حقوق بشر بهتر شود، دولت دستگیرش کند؟ حقوق بشر یک مفهوم عام است و نسرین هم فعال سیاسی نیست. برای او حقوق بشر مهم بوده است. هرکسی از هر دسته و گروهی هم بود، اگر قربانی حقوق بشر بود، او را پس نمی‌زد و تا جایی که ممکن بود از آنها دفاع می‌کرد.
واقعاً در آن پرونده‌ی ضخیم، چیزی که اتهام محسوب شود وجود نداشت، ولی متاسفانه با وجود این که نمایندگان کانون وکلا هم حضور داشتند، اما جو دادگاه به نوعی علیه متهم پیش می‌رفت.
در آستانه‌ی روز جهانی حقوق بشر هم هستیم. آیا سخنی هم برای فعالان حقوق بشر دارید؟
نسرین در حقوق بشر بدون چشمداشت کار می‌کرد. از همه‌ی زندگی‌اش مایه می‌گذاشت. انگار چشمش را به روی مشکلات بسته بود. برایش فرقی نمی‌کرد چه کسی از چه گروه و دسته‌ای تقاضای کمک کرده. برای این‌که در حرفه‌اش فقط حق و عدالت را در نظر می گرفت. من از همه‌ی دوستانش و از همه‌ی کسانی که در این مدت ما را فراموش نکردند سپاسگزارم، اما می‌خواهم خواهش کنم بقیه‌ی زندانیان را هم فراموش نکنیم. همه‌ی کسانی را که به ناحق در زندانند؛ نه اینکه فقط به دوستان یا اعضای حزب و گروه و دسته‌ی خودمان توجه کنیم. خیلی ها به کمک و توجه نیاز دارند.

برای دانشجويان و برای نماد والای جنبش دانشجويی، ۱۶ آذر

هوشنگ کشاورز صدر


هوشنگ کشاورز صدر
نسل ما حاصل جنبش‌هایِ ناکامی است که اگر هر يک از آن‌ها به بار می‌نشست قادر بود کوه‌های البرز را بجنباند تا ابرهای دريای مازندران، دشت‌های تشنه مرکز ايران را به گلستان بدل کنند. من نيز در اين ناکامی‌ها شريکم. پس کاستی‌های نسل ما را بر ما ببخشاييد و اگر امتيازی در تجربه ما يافتيد توشه را شما باد!
«از آن بالا سه قطره خون چکيد،
تو که به چشم خودت ديدی،
تو که شاهد آن بودی.»
صادق هدايت
آری، من که متعلق به نسل آن روزم، به قول هدايت، شاهد آن بودم و به چشم خودم ديدم. ديدم که قندچی، بزرگ نيا و شريعت رضوی به ضرب گلوله چکمه پوشان حکومت ديکتاتوری در سرسرای دانشکده فنی دانشگاه تهران از پای درآمدند. ساعت ده و بيست دقيقه صبح بود و روز ۱۶ آذر بود و سال ۱۳۳۲، سال کودتا و سال محاکمه مصدق بود.
دوستان !
بدينسان «کشتن دانشجو» آن‌هم در دانشگاه، نماد و نشانی شد که امروز بعد از ۵۷ سال پرچمی است در دست نوادگان آن‌ها ـ در دست شما. از آن سالِ دَد و بد تا به امروز اين پرچم که جلوه ايست در کارزار آشتی ناپذير حق و باطل، استبداد و آزادی و جهل و خرد هرگز و هرگز بر زمين نمانده است.
ما بازماندگان آن نسل و شاهدان آن جنايت، باور و يقين داريم که شما، نسلی که افتخار ايران هستيد و اعجاب برانگيز ديوار هول انگيزترين استبداد تاريخ را فرو ريختيد، هم‌چنان اين پرچم را افراشته نگاه خواهيد داشت.
دوستان جوان !
حيات اجتماعی و سياسی ما ايرانيان انباشتی از مطالبات اجتماعی است. مطالباتی که ديروز وسيله شاهان و امروز وسيله فقها و شريعتمداران با زور، کشتن، زندان، شکنجه و بالاخره نفی بلدِ مدعيان اين مطالبات، از مردم ايران دريغ شده است.
دوستان جوان ! دوستان دانشجو !
نسل ما روايت انقلاب مشروطه را از پدرانشان که شاهد بی‌واسطه آن بودند شنيدند. شنيدند که در آسيا، جامعه ما در شمار نخستين جوامعی بود که زنجير استبداد را گسست و قيد آن را از گردن برداشت. شنيدند که در کنار مجلس، انجمن‌ها برپا شد که در آن از آزادی، ترقی، عدالت سخن می‌رفت. شنيدند که حتی مواجب شاه را مجلس تعيين می‌کرد و البته همان شاهی که قبل از خيزش مردم و بيش از بانگِ ناقوس‌های مشروطه، فرمانروای مطلق بر جان و مال مردم بود هر آنگاه که اراده می کرد بی قيد و شرط و دليل، می‌کشت، می‌برد و می‌خورد. درست مثل امروز که هم نسل شما و هم بقايای نسل ما شاهد آنست.
دوستان !
اما اين را نيز شنيديم که هنوز مردم ما هوای بهار آزادی عصر اول مشروطه را استنشاق نکرده بودند، که همه چيز واژگون شد، سکوتی بيست ساله از راه رسيد و گلوی جامعه را فشرد. «مصلحی» مقتدر از راه رسيد و می‌بايست و بايد تکليف مردم از طريق حضانت آنها روشن شود.
در پايانه سال‌های استبداد بيست ساله بود که نسل ما راهی مدرسه شد، ديگر می‌ديديم و نيازی به شنيدن نداشتيم. اُنيفورم خاکستری بچه های مدرسه با دستمال‌های سفيد که با سنجاق قفلی ها بر يقه ها نصب بود، البته در شهرها. خيابان های تعريض شده و کارخانه چيت شاهی و بهشهر و خط آهن و بعد نظميه و سکوت و بازهم سکوت. بچه ها می‌دانستند که بايد حرف خانه را به مدرسه نبرند، ورنه طرف حساب نان آورشان سرپاس مختاری است. کوچه و همسايه، جا و عنصر مطمئن نبود، و در خانه اگر حرفی از سياست زده می‌شد حکم عقل آن بود که دور از گوش بچه ها باشد.
دوستان دانشجو !
ما ايرانيان در اين دوره استبدادی را از سرگذرانديم که از تبعات اجتماعی آن، آتش بسی بود که با فرمان «سکوت» ميان نهادهای کهنه و نو برقرار شد. نهال نو آزادی که به يمن مشروطيت جوانه زده بود از تکاپو بازماند و نهاد کهنه خرافه و جهل که ريشه در تاريخ داشت با آنکه به ظاهر آسيب ديده بود در ماوای تاريخی خود يعنی ناآگاهی مردم پنهان شد و با مرگ استبداد بيست ساله چنان برخاست که نه تنها جبران مافات کرد بل تبعات آن را امروز بر گوشت و پوستمان حس می‌کنيم، منظور اين يا آن فرد نيست، نگاه به استبداد است که سم مهلک آگاهی و رشد، و داروی شفابخش ناآگاهی، جهل و خرافه است.
دوستان دانشجو !
اجازه بدهيد به پيشينه مان بنگريم و به چالشی نظر کنيم که ميان علی اکبر دهخدا و حضرات آيات در نخستين مجلس شورای ملی در صد و اندی سال پيش رخ داده است، دهخدا به جرم به کار بردن واژه «کهنه پرست» در روزنامه صوراسرافيل از طرف آيات عظام و پيروان قد و نيم قدشان، در مجلس به محاکمه فراخوانده شد، سخنان مستدل دهخدا در اين دادگاه پند تاريخ است، سرمشقی است در صراحت و شجاعت، او به مدعيان معمم درس تاريخ داد، پس نمايندگان مجلس رای بر حقانيت او دادند و روزنامه صوراسرافيل که بيان حق و آزادی بود ادامه حيات يافت. و يا اينکه، در طلايه نخستين بهار آزادی که به يمن جوشش انقلاب مشروطه پديدار شد، در پيکاری شگفت ميان بيداران و آزاديخواهان «مشروطه»خواه و حضرات علماء باصطلاح مشروطه خواه، از تاريخ ۱۴ جمادی الثانی تا تاريخ ۱۸ جمادی الثانی ۱۳۲۴ يعنی به مدت ۵ روز سه بار نام مجلس نمايندگان به مجلس شورای اسلامی و مجلس شواری ملی تغيير يافت. عاقبت به استواری پدران آگاه‌مان صاحب مجلس شورای ملی شديم.
دوستان دانشجو !
ما ايرانيان از روزی که صاحب حق و حقوق اجتماعی شديم (انقلاب مشروطه) تا امروز که زير سلطه حکومت روحانيان هستيم، بهاران کوتاه آزادی و زمستان‌های سخت و طولانی استبداد را دوره کرده ايم. ما در اين دوران افت و خيز بسيار داشته ايم. با اينهمه در هر بهار آزادی مردم ما استحقاق و قابليت خود را به نمايش جهانی گذارده اند.
در نخستين بهار آزادی، در گهواره ميهن ما «قانون» به دنيا آمد و ما صاحب حکومت مشروطه شديم. حالا اگر حقوق حقه ما از مردمان دريغ شد اما بی گمان در دفتر مطالبات تاريخی مردم ثبت شد.
در دومين بهار آزادی، به یُمن آزادی مشارکت زن و مرد، کوچک و بزرگ و رهبری صادق و مجرب، سرمايه بزرگ ما يعنی «يعنی نفت» از چنگ استعمار به در آمد و همه ديديم که آفتاب بريتانيا در آبادان و در آبهای خليج فارس غروب کرد.
در سومين بهار آزادی، مردم پنجه در پنجه نهادِ «قدرت موروثی» انداختند که با منطق آزادی و دمکراسی نمی‌خواند.
دوستان دانشجو !
اما بعد از بهارکِ انقلاب، استبدادی فرا رسيد مسلح به دشنه انتقام و هراسناک از عمر کوتاه نابحق خود. استبدادی که در کشتن، خرد و کلان نمی‌شناخت. استبدادی که بر هيچ جنبنده ای ابقا نکرد. به ريشه ها هجوم برد. خانه ها را سوخت و ويران کرد. جنگ آفريد و برای آن تقدس قائل شد. امنيت برای حتی زيستن و نه برای انديشيدن و سخن گفتن چنان از دست شد که هرکس حتی در گذشته سخنی در حُرّيت و آزادی بر زبان رانده بود يا به تيغ جلاد سپرده شد و يا جلای وطن کرد. کوچی بزرگ آغاز شد و غربتی بزرگتر. غربتی سياه و تلخ. همچون امروز که نوادگان‌مان را می بينيم که آنها نيز پس از ۳۰ سال کوچ ديگری را آغازيده اند.
دوستان دانشجو !
امروز ديگر نه نسل ما که نسل شما و همه جامعه ايران استبدادی هول انگيز را از سر می گذرانند. ما ايرانيان از استبداد مذهبی خسران بسيار ديده ايم. جنگ، ويرانی، اجحاف، حق شکنی، مرگ اخلاق و ارزش‌ها و هزاران درد ديگر. اما دوستان و فرزندان عزيز دانشجو، با اينهمه، نه به خِردِ سياسی، بل به تجربه ای مبتنی به کفايت، درايت و استواری شما در مبارزه بی امانی که درگير آنيد، دريافته ام که بهاری فرا می‌رسد که درازای آن سايه بر تاريخ صد سال مبارزه مردم ايران خواهد داشت. دريافته ام که شب از نيمه گذشته است و سپيده عرصه را بر تاريکی تنگ کرده است. چشم ما، نسل ما و اميد همه بر همت و استواری شماست.
دوستان !
در کلام آخر، نسل ما حاصل جنبش‌هایِ ناکامی است که اگر هر يک از آن‌ها به بار می‌نشست قادر بود کوههای البرز را بجنباند تا ابرهای دريای مازندران، دشت‌های تشنه مرکز ايران را به گلستان بدل کنند. من نيز در اين ناکامی‌ها شريکم. پس کاستی‌های نسل ما را بر ما ببخشاييد و اگر امتيازی در تجربه ما يافتيد توشه را شما باد !
هوشنگ کشاورز صدر
پناهنده سياسی ايرانی در فرانسه



بازجویی از خانواده های جان باختگان بعد از انتخابات

پدر رامین رمضانی و مادران عزادار در بازداشت

خانواده های سهراب اعرابی، رامین رمضانی و مصطفی کریم بیگی، همراه با چند تن از مادران عزادار  و شرکت کنندگان در مراسم تولد امیر ارشد تاجمیر، پس از بازجویی چند ساعته آزاد شدند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار همچنان در بازداشت به سر می برند.
روزیکشنبه سالروز تولد امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون بود که روز عاشورای سال گذشته و در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد، جان باخت. امیر ارشد تاجمیر براساس فیلم هایی که منتشر شده  و همچنین به گفته شاهدان عینی، توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده و پس از رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی پیکرش، جان باخته است.
خانواده تاجمیر، تولد فرزندشان را بر سر مزار او در حالی گرامی داشتند که مادران تعدادی دیگراز جان باختگان اعتراضات بعد از انتخابات سال گذشته از جمله خانواده های شهرام فرج زاده، علی حسن پور، رامین رمضانی، مصطفی کریم بیگی، سهراب اعرابی و مادران عزادار و تعدادی از مردم آنها را همراهی میکردند؛اما پایان مراسم آنها با هجوم نیروهای امنیتی و بازداشت تعدادی از مادران و حاضران همراه بود.
براساس گزارش "روز" مادر سهراب اعرابی، مادر رامین رمضانی و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی بعد از بازجویی در همان محل آزاد شده اند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار به بازپرسی شهر ری منتقل شده اند و برای آنها قرار بازداشت صادر شده است.
پس از صدور قرار بازداشت برای پدر رامین رمضانی و خانم حکیمی و خانم ندا که به گفته مادر یکی از جان باختگان بعد از انتخابات، عضو مادران عزادار هستند، ماموران امنیتی به منزل این سه نفر مراجعه کرده و منازل آنها را مورد تفتیش قرار داده اند.این ماموران برای تفتیش منازل، هیچ گونه حکمی نشان نداده و از منزل رامین رمضانی، لپ تاب برادر کوچک رامین و چند سی دی را با خود برده اند.
ماموران که همراه با پدر رامین برای تفتیتش منزل خانواده رمضانی رفته بودند در پاسخ به مادر رامین که به بیماری همسرش اشاره میکرد گفته اند برای ده روز دارو به ایشان بدهید.
یکی از مادران عزادار که روز یکشنبه همراه با سایر مادران تحت بازجویی قرار گرفته به "روز" می گوید: ما بر مزار امیر نشستیم و تسلیت گفتیم و بعد بچه ها سرودی خواندند و سپس پدر رامین رمضانی که مینی بوس دارد، خواست خانم ها را تا مترو برساند که ریختند و همه را گرفتند و تا ساعت 5 بعد از ظهر بازجویی کردند و گفتند که ما در میان شما بودیم و همه چیز را میدانیم خودتان بنویسید چه کرده اید. همه تعجب کردیم و ناراحت شدیم؛ گفتیم اگر سرود خواندن در جمهوری اسلامی جرم است خب اعلام کنید ما که کاری نکرده ایم. گفتند شما که اینقدر مشتاق این جمع ها هستید چرا تولد شهدای جنگ نمی روید ؟گفتیم شهدای جنگ برای ما خیلی عزیز هستند و روی چشم و قلب ما جا دارند ولی آخر مگر شهادت بچه های ما با آنها یکی است؟ انها در جنگ شهید شده اند و بچه های ما دست خالی در خیابان های تهران. مدام اصرار داشتند که یک تلویزیونی فراخوان داده و شما هم مردم را جمع کرده اید و... گفتیم ما برای تولد و مناسبت های مربوط به بچه هایمان منتظر فراخوان کسی نمی نشینیم و اصلا به این تلویزیون ها کاری نداریم. تولد امیر بود آمدیم ؛تولد هر کدام دیگر از بچه ها هم باشد می آییم. بعد ما را آزاد کردند اما پدر رامین و خانم حکیمی و خانم ندا را به شعبه بازپرسی در شهر ری بردند و قرار بازداشت صادر کردند.
وی می افزاید: این دو خانم (خانم حکیمی و خانم ندا) همراه با چند خانم دیگر دسته گلی آورده بودند که روی آن نوشته شده بود "تولد سبزت مبارک؛ از طرف مادران عزادار"، بیچاره ها کاری هم نمی کردند برای همدردی آمده بودند. اما ماموران گفتند که اینها از شما سواستفاده میکنند و پشت سر شما راه می افتند و شما را هل می دهند و....  مادر رامین هم که می گفت اگر پدر رامین را آزاد نکنند او را نیز باید ببرند متاسفانه خیلی بد رفتار کردند و با مشت بر شکم مادر رامین کوبیدند و بعد هم تهدید کردند که می زنیم و له ات می کنیم و....

مردم سر مزار شهدا نیایند
پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی که چند ساعت تحت بازجویی قرار گرفته بود نیزبه "روز" می گوید: متاسفانه این مسائل وجود دارد و زیاد هم نباید به آن اهمیت داد اما فکر میکنم که ما باید از مردم بخواهیم بعد از این سر مزار فرزندان ما نیایند تا مشکلی پیش نیاید. من به شخصه اصلا دوست ندارم کسی سر مزار سهراب من مشکلی برایش پیش بیاید.
خانم اعرابی توضیح میدهد: ما سر مزار امیر ارشد تاجمیر بودیم و پس از تسلیت به خانواده اش به سمت مزار سهراب و ندا و بقیه بچه ها راه افتادیم که نمیدانم اشتباها، عمدا، قصدا یا سهوا آمدند و ما را بازداشت کردند. من و پدر و مادر رامین رمضانی، مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی و چند تن از خانم هایی که سر مزار بچه ها آمده بودند را بازداشت کردند. بازداشت هم در حالی صورت گرفت که ما اصلا کار خاصی نمی کردیم؛ گویا آمده بودند نگذارند اتفاقی بیفتد و شاید قصدشان این بود که فیلم و عکسی از مراسم بیرون نرود و منتشر نشود و....
از مادر سهراب درباره سئوالاتی که در بازجویی از او مطرح شده می پرسم؛ می گوید: از ما می پرسیدند که کجا رفته بودید و چرا آمدید. تعدادی از خانم هایی را هم که سر خاک بچه ها آمده بودند می گفتند که می شناسید یا نه و چه ارتباطی دارید و.... گفتیم که نمی شناسیم و این خانم ها برای همدردی آمده بودند. و چون این خانم ها ماشین نداشتند ما از آنها خواستیم با ماشین پدر رامین تا مترو آنها را برسانیم که آمدند و هیچ رابطه دیگری نبوده است. بعد هم من و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی و مادر رامین رمضانی را آزاد کردند و گفتند که قصد توهین نداشته اند و عذرخواهی هم کردند اما پدر رامین و آن خانم ها را بردند و خبر ندارم که قضیه آن خانم ها به کجا کشید اما پدر رامین در بازداشت است و بعد از ظهر هم به خانه رامین رمضانی رفته و منزل آنها را تفتیش کرده اند.
خانم فهیمی بااشاره به عذرخواهی ماموران امنیتی می گوید: من واقعا امیدوارم بعد از این، این نوع برخوردها صورت نگیرد چون واقعا در روحیه ما تاثیر بدی می گذارد. آن خانم ها را نیز ما دعوت کردیم که بیایند تا مترو، آقای رمضانی شما را برساند. در اصل آقای رمضانی قصد انجام کاری انسانی داشت که این مشکل را برای او به وجود آوردند. این خانم ها هم آدم های منفعت طلبی نیستند و کار سیاسی نمی کنند، برای ابراز همدردی آمده بودند و شاید در مراسم های مختلف هم آنها را دیده باشیم اما از نظر نام و نشان آنها را نمی شناسم.
وی می افزاید: من واقعا متاسف ام اما ناچار هستیم از مردم بخواهیم سر مزار بچه های ما نیایند تا برایشان مشکلی پیش نیاید؛ ما میدانیم مردم همدردی می کنند اما راضی نیستیم برای کسی مشکلی پیش بیاید. در بازجویی هم گفتم که هیچ کاری به سیاست نداریم  و مساله ما خون به ناحق ریخته بچه های ماست و بهتر است آقایان دادخواهی ما را با مسائل سیاسی قاطی نکنند. من گفته ام که اگر زندانیان سیاسی را آزاد کنند از خون فرزندم می گذرم چون دلم میخواهد خون فرزندم باعث آزادی بچه های مردم شود اما اینطور هم نیست که خیلی راحت از همه چیز بگذرم. مساله من مساله بچه ام است و به بازجو هم گفتم که این حق قانونی من است؛ من از قوه قضائیه طلبکار هستم هر کسی بچه های ما را کشته باید معرفی شود چطور در خیابان اینقدر راحت مردم را بازداشت می کنند قاتل بچه ما را هم معرفی کنند.
مادر سهراب با اشاره به اینکه "من دوست ندارم باعث ایجاد تنش و مشکلی شوم" می افزاید: ما توقع داریم در کشورمان خواسته های مردم به نتیجه برسد. خواسته های ما مادرها هم این است که قاتل بچه هایمان معرفی شود وگرنه قصد وغرضی که نداریم کار سیاسی هم نمی کنیم؛ مسئله ما فقط دادخواهی است و آقایان بهتر است با مسائل سیاسی قاطی نکنند.


آماده باش بانک ها برای آغاز "جراحی پر درد"

بنزین های آلوده گران می شوند

همزمان با افشای تاثیر بنزین های تولید شده در کارخانه های پتروشیمی بر آلودگی هوای تهران، یک سایت نزدیک به سپاه پاسداران به نقل از یک "منبع آگاه" از نهایی شدن قیمت جدید بنزین به بهای 300 تومان خبر داد و با انتشار نامه آماده باش بانک مرکزی برای اجرای طرح هدفمندسازی، احتمال اجرای طرحی که دولت تا کنون بارها به تاخیر انداخته است، قوت گرفت. 
نهایی شدن قیمت بنزین، که به جز سایت جوان آنلاین، هیچ منبع خبری دیگری آن را تایید نکرده، پس از آن صورت می گیرد که گفته می شود دولت در انتظار گذشتن از روز 16 آذر بوده؛هرچند همچنان  نگرانی ها درمورد  تبعات امنیتی طرحی که از آن با عنوان "جراحی پر درد" یاد می شود، وجوددارد.
 سایت جوان آنلاین، پایگاه خبری نزدیک به سپاه روز گذشته در خبری که به پربازدید کننده ترین خبر این سایت تبدیل شد، از نهایی شدن قیمت بنزین سهمیه ای به بهای لیتری، 300 تومان و بنزین آزاد، لیتری 600 تومان خبرداد و نوشت:" پس از اجرای طرح هدفمند شدن یارانه ها قیمت بنزین دولتی و آزاد به ترتیب به قیمت 300تومان و 600تومان عرضه خواهد شد.بنابراین گزارش در این طرح سهمیه بنزین دولتی 60 لیتر در ماه حذف نخواهد شد و به قیمت 300 تومان در جایگاه ها قابل ابتیاع است. همچنین ذخیره سوخت کارتهای بنزین از بین نخواهد رفت".
درباره بنزین اما، روز گذشته خبر دیگری نیز مبنی بر نقش بنزین های تولید شده در کارخانه های پتروشیمی ایران که از زمان اجرای تحریم بنزین، کل ظرفیت تولیدی خود را به تولید این فرآورده نفتی با اکتان پایین و غیر استاندارد اختصاص داده اند، منتشر شد و همچون همیشه از سوی مقامات دولتی تکذیب شد.
بنا به نوشته ایسنا، محمد رویانیان، رئیس ستاد حمل و نقل کشور روز گذشته درباره نقش بنزین های داخلی در پایداری آلودگی هوای تهران گفته است: "بنزین تولیدی صنایع پتروشیمی آلوده نیستند و بخاری و آب‌گرم‌كن‌های گازی عامل اصلی افزایش آلودگی هوا در كلان شهرها هستند".
او افزوده است: "هم اكنون بنزین تولیدی در مجتمع‌های پتروشیمی از درجه آرام سوزی (اكتان) نزدیك به 100 برخوردار است. اخیرا به وزارت نفت تكلیف شده است كه عدد اكتان بنزین عرضه شده را افزایش دهد".
وزیر نفت نیز، گزارش ها درباره نقش بنزین تولیدی در صنایع پتروشیمی در افزایش آلودگی هوا را تکذیب کرده و به فارس گفته است: "ین خبر ریشه در خارج از مرزهای ایران دارد و ادامه باختن در سناریو تحریم بنزین ایران بوده است که به چنین حرکتهای نسنجیده و بد سلیقه دست زده اند.در ابتدا رسانه های بیگانه این موضوع را یک بلوف سیاسی و دروغی که به مردم گفته می شود را مطرح و اذعان می نمودند ایران بنزینی تولید نکرده است، در گام دوم مطرح نمودند در پتروشیمی ها می توان کارهایی انجام داد ولی ایران توانایی انجام چنین برنامه هایی را ندارد و بعد از مدتی متوجه شدند که بدلیل عدم خرید بنزین ایران قیمت این فرآورده در منطقه پایین آمده است و ایران بنزین تولید نموده است موضوع عدم کیفیت این محصول را پیش کشیده و امروز هم حلقه آخر این سناریو که بحث آلودگی هوا می باشد را منتشر نموده اند".
در کنار اخبار بنزینی، انتشار نامه ای از سوی بانک مرکزی به بانک های زیرمجموعه، نشانه ها برای آغاز طرح هدفمندسازی در روزهای پیش رو را بیشتر کرد.
به گزارش سایت خبر آنلاین، بانک مرکزی در نامه‌ خود به مدیران عامل بانک ها با تصریح بر نزدیک شدن موعد اعلام امکان برداشت یارانه‌ها توسط مردم از سوی دولت به آنها آماده باش کامل داده است.
خبرآنلاین می نویسد: "در نامه آماده‌باش بانک مرکزی به بانک ها، با توجه به اتمام عملیات واریز یارانه های نقدی به حساب متقاضیان و نزدیک شدن به موعد اعلام امکان برداشت این مبالغ توسط دولت، رعایت نکاتی مورد تأکید قرار گرفته است.ایجاد آمادگی کامل در سامانه‌‌های بانکداری و سوئیچ کارت برای پاسخگویی مناسب به حجم تراکنش های وارد شده و پرهیز از اجرای برنامه‌های منجر به توقف طولانی مدت خدمات رسانی در بازه‌های واریز وجوه یارانه‌ها، از جمله این نکات است".
این گزارش می افزاید: "تجهیز و آمادگی کامل شعب کشیک جهت ارائه خدمت (حتی در روزهای تعطیل) تا ساعت 19، اجرای برنامه‌های تبلیغاتی جهت ترغیب مردم به خرید الکترونیکی از طریق پایانه‌های فروش به جای برداشت وجه از خودپردازها، حصول اطمینان از فعال بودن تمامی پایانه‌های الکترونیکی به خصوص وضعیت خدمت رسانی خودپردازها، ایجاد امکانات لازم جهت رفع مشکلات سوئیچ بانک در کوتاه‌ترین زمان ممکن، مدیریت بهینه نقدینگی و تهیه اسکناس و ایران چک کافی جهت تغذیه مناسب خودپردازها در سطح استانهای کشور، از دیگر نکات مورد تأکید در نامه مهم بانک مرکزی است. تأکید به کارمندان شعب مبنی بر برخورد مناسب و اطلاع‌رسانی به مردم، توجه به برقراری مراکز پاسخگویی 24ساعته و نظارت استانی بانک ها بر عملکرد شعب خود از جمله همین نکات است".
علاوه بر این، سایت آفتاب نیز از ابلاغ بخشنامه ای از سوی محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدی نژاد به دستگاه های اجرایی خبرداده که طی آن بر قریب الوقوع بودن اجرای طرح تاکید شده است.
آفتاب می نویسد: "در جدیدترین بخشنامه دولت به دستگاه‌های اجرایی با اشاره به نزدیک شدن زمان اجرای هدفمندی یارانه‌ها نحوه تغییر قیمت کالاها مشخص شده است".
در این بخشنامه با تاکید بر اهمیت کنترل و نظارت بر قیمت‌ها تصریح شده است: "به منظور ایجاد هماهنگی و وحدت رویه در قیمت گذاری کالا و خدمات، کلیه دستگاه‌های دولتی و عمومی موظفند قبل از هرگونه تغییر قیمت، موضوع را برای بررسی به کارگروه کنترل بازار اعلام کنند تا پس از هماهنگی‌های لازم و در صورت مقتضی، اعلام شود".  
به این ترتیب به نظر می رسد، دولت بهترین زمان برای اعلام اجرای طرح را در فاصله16  آذر و 9 دی دانسته تا از تبعات امنیتی احتمالی طرح بکاهد.