چکیده : حسین نورانی نژاد همسرم در بیان رنج هایی که بر او و سایر اسیران سبز وارد می شود، تردید دارد.
پرستو سرمدی در یادداشتی از آخرین ملاقات حسین نورانی نژاد با همسرش سخن به میان آورده است. او که همسرش در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده ، می گوید که حسین نورانی نژاد روحیه بسیار خوبی دارد و بر ایستادگی او در زندان تاکید می کند.
به گزارش کلمه، همسر حسین نورانی نژاد می افزاید: ” همسرم در بیان رنجهایی که بر او و سایر اسیران سبز وارد می شود، تردید دارد.حسین می ترسد که بیان رنج زندانیان سبز مبادا استواری و ایستادگی آنان را در زندان زیر سوال ببرد .”
اما پرستو سرمدی معتقد است که شرح رنج های زندانیان خود شاهدی است بر استواری آنان چرا که نشان می دهد آنان در چه شرایطی همچنان استوار مانده اند این البته نوشته ها را مغموم می کند عذر می خواهم از این بابت که نوشته هایم رنگ ماتم دارند.
متن دلنوشته همسر آقای حسین نورانی نژاد، عضوحزب مشارکت و روزنامه نگار در پی می آید:
ای کاش روزگار سر ایستادن داشت، در آن وداع واپسین ات با او که شایسته ستایش است.
بی رحم اما سر ایستادن نداشت، اشک هایت را که می خواستی پنهان کنی می دیدم از پشت شیشه کابین که نمی گذاشت در این وداع واپسین همراه دیرینه ات را در آغوش بگیری، یا بوسه ای بدرقه راهش کنی، همو که زخم خورده از سرزمین مادری عزم دیار دیگری کرد و یار دیگری، سرزمین مادری که خود این روزها در ماتم است از جدایی اجباری فرزندانش.
بغضت را فرو می خوردی، نگاهت را پنهان می کردی، به یاریم می طلبیدی تا اشک هایت را در وداع واپسین ات با خواهر نبینیم. اما دلم می خواست بگویم اشک هایت را بی هراس رها کن، اشک هایت گواهی است بر استواریت که اگر این گونه نبود حداقل در این روزهای واپسین فرصت حضور در کنار خواهر را می یافتی، اما حتی کلمه ای به نرمش نگفتی تا وداع واپسین این گونه شود از پشت شیشه های کابین.
اشک هایت را که در همه ماههای سخت گذشته فرو خوردی رها کن ، آن هنگام که پدر نا امید از دیدار دوباره ات در بیمارستان بستری می شد، آن هنگام که آب شدن مادرت را می دیدی که در مسیر بی پایان دادستانی و دادگاه انقلاب پیر می شد و آن هنگام که سرگشته کوچه و خیابانهای این سرزمین بودم و مدت ها حتی نمی توانستیم با هم صحبت کنیم. اشک هایت را رها کن چرا که گواهی است بر استواریت بر سر آرمانهایمان که اگر این گونه نبود این همه مدت در پستوهای زندان اسیر نمی ماندی.
اشک هایت را رها کن در این وداع واپسین با او که هم نشین دیرینه کویریاتت بود، او که تا لحظه پایان نگاه از تو بر نمی گرفت ، از نگرانی هایش می گفت و توصیه ها داشت برایت. هم او که هم دم و همراه همه روزهای سرد گذشته من بود و نگاه تو را داشت، بوی تو را می داد و می توانستم درد دلهایم را برایش بگویم. در این وداع واپسین با او بغضت را رها کن نازنین.
….. روزگار سر باز ایستادن نداشت بی رحم، فرصت کوتاه طی شد پرده های کابین ملاقات پایین آمد تا آخرین لحظه دیدارت با آن یار دیرین آخرین امکان دیدنت از لا به لای پرده های کابین های ملاقات باشد……
و عجیب وداع واپسین ات با خواهر بوی این ترانه را می داد که گویی روزی در چنین فضایی سروده شده است:
مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار خدا تو را نگه دار که می روم به سوی سرنوشت/ گذشته ها گذشته بهار ما گذشته منم به جستجوی سرنوشت……
پرستو سرمدی ۱۴/۴/۸۹