حاج احمد قدیریان مسئول گروه ضربت و جوخههای اعدام اوین
ایرج مصداقی
این مطلب نخستین بار در بهمن ۱۳۸۶ منتشر شده بود.
حاج احمد قدیریان، معاون اجرایی لاجوردی قصاب تهران در سیاهترین روزهای
میهن، یکی از کسانی است که دست در خون بهترین فرزندان ایران دارد.
وی که تنها شش کلاس سواد داشت، یکی از مهمترین مسئولیتها را در دادستانی کل انقلاب و تهران توأمان به عهده گرفت. از اواخر ۵۸ تا ۶۲ اعدامهای اوین، زیر نظر او انجام میگرفت. در طول این سال ها او شخصاً جوخههای اعدام را هدایت میکرد. مجتبی مهراب بیگی، جلیل بنده، مجتبی حلوایی عسگر، سیدعباس ابطحی که در زمرهی تیر خلاص زنهای اوین بودند، زیر نظر او فعالیت میکردند. دو نفر اولی در سال ۶۱ کشته شدند و نفر سوم نقش مهم و تعیین کنندهای در کشتار گستردهی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در اوین داشت و چهارمی بعضی روزها راننده نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان در سال ۶۷ بود. گروه ضربت اوین که متشکل از جنایتکارترین پاسداران رژیم بود، تحت نظر و هدایت او جو رعب و وحشت را در جامعه حاکم کرده بود. این گروه نقش اساسیای در دستگیری هزاران فعال سیاسی در تهران داشت. همچنین دهها نفر در مصاف و درگیری با این نیروهای تشنه به خون، جان خود را از دست دادند. هزاران خانوادهی تهرانی همچنان هجوم وحشیانه این نیروها به منازلشان در روزها و شبهای سیاه دههی ۶۰ را به خاطر دارند و از تبعات آن رنج میبرند.
احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانیهای معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود. عاقبت با دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی از بازداشت آزاد شد. بعد از دستگیری و اعدام وابستگان مؤتلفه در جریان ترور حسنعلی منصور و تنگ شدن اوضاع، قدیریان دست از فعالیت سیاسی کشید و به کسب و کارش در بازار مشغول شد که پر رونق تر از گذشته شده بود. صادق و هاشم امانی، داییهای همسرش به خاطر شرکت و همکاری در ترور منصور به ترتیب به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. در سالهای بعد سعید امانی و برادر زنش اسدالله بادامچیان نیز دستگیر شدند. اما همهی اینها باعث نشد که پای قدیریان به زندان شاه باز شود و او همچنان به تعهدی که به ساواک داده بود تا سالهای آخر عمر رژیم پهلوی پایبند ماند. اما در خلال این سالها همچنان در محافل مذهبی فعال بود.
لازم به توضیح است که خانواده های امانی و بادامچیان، نقش مهمی در سرکوب و کشتار پس از ۳۰ خرداد ۶۰ از طریق مشارکت فعال در دادستانی و غارت منابع و ثروتهای ملی از طریق گرداندن انجمن اسلامی بازار و سلطه بر واردات و صادرات کشور داشته و دارند. (۱)
حاج احمد قدیریان کار در بازار را در سال ۱۳۳۶ با شاگردی در یک عطاری کوچک آغاز کرد و بعد از گذشت چند سال خود دارای مغازهی عطاری در بازار تهران شد و تا سال ۵۰ به خرید و فروش کلی اجناس عطاری مشغول بود. او در دههی ۵۰ به سمساری روی آورد و همراه برادرانش در خیابان سعدی تهران مغازهای را دایر کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات او رجوع شود.)
وی در سالهای ۵۶ و ۵۷ با مساعد شدن اوضاع سیاسی مانند بسیاری از کاسبهای بازاری و روحانیتی که به حجرهها خزیده بودند، فرصت را مغتنم شمرد و به فعالیت سیاسی روی آورد.
قدیریان با توجه به رابطهی نزدیکی که با بهشتی و جریان مؤتلفه داشت به کمیته استقبال از خمینی راه یافت. او به عنوان سابقهی مبارزاتی، مدعی است که در دوران انقلاب هر شب ساعت ۹ بهشتی را به خانهاش در خیابان قلهک که در نزدیکی منزل شخصیاش بود، میرساند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، قدیریان به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به همراه شافعی که بعدها در دولت رفسنجانی به وزارت تعاون رسید به عهده گرفت. محل این کمیته در ساختمان سابق کاخ جوانان در سه راه ضرابخانه تهران بود.
قدیریان در تاریخ ۱۰ آذر ۵۸ با حکم قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد. در حکم مزبور از جمله آمده است:«امور مربوط به مدیریت زندان اوین، تدارکات، انتظامات، تحقیق و عملیات ضربت را در کلیه واحدهای دادستانی که در محل اوین مستقر هستند حل و فصل و با قاطعیت کامل عمل نمایید و نظارت و مراقبت کامل نسبت به نگهداری، تحویل و تحول اسلحه و مهمات به عمل آورید.» (به خاطرات قدیریان مراجعه شود)
این حکم بنا به توصیهی بهشتی و شناختی که او از سرسپردگی قدیریان داشت، صادر شد. در واقع قدیریان از یک طرف به خاطر نزدیکی و رفاقتی که با بهشتی و لاجوردی داشت و تلاش این دو نفر برای سرکوبی جریانهای انقلابی و مترقی و از طرف دیگر به خاطر وابستگی به خانوادهی بادامچیان و امانی و جریان مؤتلفهی اسلامی پایش به دادستانی انقلاب باز شد. خودش در این باره میگوید:
«یک روز آقای نظران (۲) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای جولایی [اسدالله جولایی یکی از اعضای مؤتلفه هم اکنون رئیس «ستاد مردمی دیه و رسیدگی به امور زندانیان نیازمند است»]، آقای اکبر صالحی [یکی از اعضای هیئت مؤتلفه، مدتی نیز رئیس زندان قصر بود و برادرش مهدی صالحی با نام مستعار صبحی، رئیس زندان گوهردشت بود. آنها دارای مغازه لبنیاتی در میدان خراسان بودند.] به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی.»
قدیریان در بارهی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب میگوید:
«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده بودند که چنان چه بخواهید ریشهی منافقین و گروههای معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آنها درگیر بودهاند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند. » (رجوع کنید به خاطرات احمد قدیریان)
قدیریان و نظران جزو اولین نفراتی هستند که در نامهای به ربانی املشی دادستان کل انقلاب خواهان تأسیس وزارت اطلاعات میشوند.
قدیریان به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان لاجوردی بود و کارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام میگرفت.
قدیریان به اعتراف خودش در جریان سرکوبی و به خون کشیدن تظاهرات سی خرداد و دستگیری گسترده مردم شرکت داشت. هرچند او در هشتم تیرماه ۶۰ با اقبال بلندی از آتش سلاح کاظم افجهای رهید اما امیدوارم فرصتی باشد تا پیش از آن که مرگ، جنایتکارانی چون او را به سوی خود فرا خواند، به پای میز عدالت فراخوانده شود؛ تا مرهمی باشد بر زخم دل هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان داغدیده و مصیبت کشیده.
قدیریان موضوع جان به دربردن حکام شرع و مقامات دادستانی در واقعهی هشت تیر را چنین تعریف می کند:
«روز هشتم تیر جلسهای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیتالله قدوسی، آیتالله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجهای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «اینجا چه میکنی؟» افجهای در جواب گفت: «یک سؤال دارم و میخواهم از آقای گیلانی بپرسم.» در واقع او برای قتلعام اعضای آن جلسه آمده بود؛ آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آنجا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به اینجا آمده است. منتهی آقای کچویی به خاطر این که ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود نمیپذیرفت، ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجهای با موتور از اوین بیرون رفت و یک فبضه اسلحهی کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند، در همین حال، افجهای به آنها نزدیک شده و اسلحه را به سمت آنها کشید، آقای لاجوردی متوجه قضیه شد، پشت درخت پنهان شد؛ آقای کچویی اسلحهی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن، افجهای تیری به سر او زد. »
سایت رجا نیوز نزدیک به دولت احمدینژاد در این باره میگوید:
«همزمان با این اقدام [هفت تیر] که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند .
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند . »
البته روایت قدیریان و سایت رجا نیوز واقعیت را بیان نمیکنند. در سال ۶۰ در حسینیه اوین، احمدرضا کریمی عنصر خودفروخته به ساواک و دستگاه امنیتی رژیم که به تواب دو نظام معروف بود به عنوان یکی از افتخارات و نشانههای تیزهوشیاش عنوان کرد که وقتی در سلولهای ۳۲۵ اوین نگهداری میشد به نوع رابطهی کاظم افجهای که پاسدار ۳۲۵ بود با سعادتی مشکوک شده و به مقامات زندان اطلاع داده بود. احمدرضا کریمی را مدتی با نام مستعار، همسلول تقیشهرام کرده بودند تا از او حرف بکشد. تقی شهرام از دوران شاه با ماهیت او که به خدمت ساواک در آمده بود و انقلابیون را به تور دستگاه امنیتی میانداخت، آشنا بود، اما او را به قیافه نمیشناخت. تا این که از طریق پاسداری که در زندان به خاطر برخورد با او به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، متوجهی نام اصلی احمدرضا کریمی شد و او را با داد و فریاد و کتک از سلول بیرون کرد. پاسدار مزبور نیز بعداً شناسایی و اعدام شد. پس از این ماجرا، احمدرضا کریمی مدتی در سلولهای ۳۲۵ ،که به اوین قدیم معروف بود، سعادتی را زیر نظر داشت. فرمان عملیات نه از سوی سعادتی بلکه از طرف محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی مجاهدین به کاظم افجهای ابلاغ شده بود و اسلحهی کمری را نیز ضابطی شب قبل به او داده بود. صبح هشت تیر پس از واقعهای که قدیریان تعریف میکند به خاطر حساسیتهایی که از قبل و به ویژه پس از گزارشات احمدرضا کریمی روی کاظم افجهای به وجود آمده بود و پس از هفت تیر دو چندان شده بود او را خلع سلاح کردند.
چنانکه قدیریان میگوید کلاس درس و پاسخگویی به سؤالات شرعی زندانیان هم در میان نبود. بلکه به خاطر برخورداری از هوای آزاد و استفاده از محیط فرحبخش محوطهی اوین، دادگاه را به زیر درختهای چنار تنومند و سایه گستر آورده بودند. کاظم افجهای هنگامی که به آنها نزدیک میشود، دچار هیجان شده و با سر دادن شعار و گفتن به نام خدا و به نام خلق قهرمان، توجهی آنها را به خود جلب میکند و هریک به گوشهای میخزند و او تنها کچویی را هدف قرار میدهد.
قدیریان در کتاب خاطراتش از چگونگی اجرای حکم اعدام محمدرضا سعادتی و همچنین ضارب مطهری که زیر نظر او انجام گرفت، سخن میگوید.
قدیریان همچنین در ۱۲ دیماه ۵۹ با صدور حکمی از سوی مهدوی کنی، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر شد. از این تاریخ به بعد بود که کمیته پل رومی که ستاد مزبور در آنجا فعال بود، دایر شد. این کمیته در باغ یکی از وابستگان رژیم پهلوی در پل رومی تهران ایجاد شده بود. در این باغ اصطبلی وجود داشت که تبدیل به سلول برای نگهداری زندانیان سیاسی شده بود. من خود در مهرماه ۶۰ مدتی در این سلولها نگهداری و شکنجه شدم. این کمیته پس از سی خرداد ۶۰، یکی از شکنجهگاههای اصلی رژیم در تهران بود که تحت نظارت حاج احمد قدیریان و با سرپرستی حمید طلوعی سربازجوی شعبه ۸ اوین و دستیارش محمدرضا فعالیت میکرد. حمید طلوعی در سال ۶۲ مسئولیت بازجویی و شکنجهی زندانیان بهایی را داشت.
هرچند قدیریان از سال ۵۹ در ارتباط با سپاه پاسداران قرار گرفته بود اما در سال ۶۲-۶۳ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و مسئولیت اعزام افراد به جبهههای جنگ را به عهده گرفت. بعد از مرگ خمینی، قدیریان در بیت خامنهای مشغول به کار شد. وی که در سال ۵۶ ماشین پژویی را برای خامنهای خریده بود، بعدها مورد تفقد ویژه خامنهای قرار گرفت و در سال ۷۳ به فرمان خامنه ای به درجهی سرتیپی سپاه نائل آمد.
احمد قدیریان در سال ۷۶، رئیس هیئت مدیره بنیاد فرهنگی هفتم تیر شد. مدیر عامل این بنیاد، برادر زن او، اسدالله بادامچیان است.
احمد قدیری در مراسم آغاز عملیات اجرایی یادمان کشته شدگان هفتم تیر
این بنیاد، 7 پروژه از جمله احداث مرکز فرهنگی «شهدای هفتم تیر» در سرچشمه تهران را در زميني به مساحت حدود هشت هزار متر مربع و در سه طبقه به زيربناي 12 هزار مترمربع در محل حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته است. در اين طرح كه پانزده ميليارد تومان براي آن بودجه در نظر گرفته شده سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي، پژوهشكده، كتابخانه، موزه و ديگر تاسيسات علمي، اجتماعي و رفاهي ساخته میشود. برج یادمان «شهدای هفتم تیر» در میدان ولیعصر نیز یکی دیگر از پروژههای این بنیاد است. برای اطلاعات بیشتر به سایت مؤتلفه و خبرگزاری مهر مراجعه کنید.
*- در نوشتن این مقاله از کتاب خاطرات حاج احمد قدیریان و همچنین اطلاعات شخصیام که طی گفتگو با همبندیهایم در دوران ده ساله زندان حاصل شده، استفاده کردهام.
Irajmesdaghi@yahoo.com
http://irajmesdaghi.ranesh.net
زیر نویس:
۱- دامادهای خانوادهی بادامچیان عبارتند از: صادق اسلامی (نماینده بازار در وزارت بازرگانی، معاون وزیر که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد)، عزتالله شاهی، (مسئولیت بازجویی و شکنجه در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان را به عهده داشت)، حاج احمد قدیریان( معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی)، پیروی، رخ فر و نظیفی که شناختی از آنها ندارم.
اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانیها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود.
صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.
۲- نظران سروان ارتش بود که در زمان شاه اخراج شده بود. پس از انقلاب دوباره به خدمت برگشت و در وزارت دفاع با خامنهای شروع به کار کرد و به دبیری شورای عالی دفاع رسید. وی پس از مدتی مسئول دفتر قدوسی شد. نظران نهایتا مسئولیت اسرا و مسئولیت های دیگری در رابطه با ارتش را به عهده گرفت و عاقبت در یک تصادف رانندگی کشته شد.
وی که تنها شش کلاس سواد داشت، یکی از مهمترین مسئولیتها را در دادستانی کل انقلاب و تهران توأمان به عهده گرفت. از اواخر ۵۸ تا ۶۲ اعدامهای اوین، زیر نظر او انجام میگرفت. در طول این سال ها او شخصاً جوخههای اعدام را هدایت میکرد. مجتبی مهراب بیگی، جلیل بنده، مجتبی حلوایی عسگر، سیدعباس ابطحی که در زمرهی تیر خلاص زنهای اوین بودند، زیر نظر او فعالیت میکردند. دو نفر اولی در سال ۶۱ کشته شدند و نفر سوم نقش مهم و تعیین کنندهای در کشتار گستردهی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در اوین داشت و چهارمی بعضی روزها راننده نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان در سال ۶۷ بود. گروه ضربت اوین که متشکل از جنایتکارترین پاسداران رژیم بود، تحت نظر و هدایت او جو رعب و وحشت را در جامعه حاکم کرده بود. این گروه نقش اساسیای در دستگیری هزاران فعال سیاسی در تهران داشت. همچنین دهها نفر در مصاف و درگیری با این نیروهای تشنه به خون، جان خود را از دست دادند. هزاران خانوادهی تهرانی همچنان هجوم وحشیانه این نیروها به منازلشان در روزها و شبهای سیاه دههی ۶۰ را به خاطر دارند و از تبعات آن رنج میبرند.
احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانیهای معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود. عاقبت با دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی از بازداشت آزاد شد. بعد از دستگیری و اعدام وابستگان مؤتلفه در جریان ترور حسنعلی منصور و تنگ شدن اوضاع، قدیریان دست از فعالیت سیاسی کشید و به کسب و کارش در بازار مشغول شد که پر رونق تر از گذشته شده بود. صادق و هاشم امانی، داییهای همسرش به خاطر شرکت و همکاری در ترور منصور به ترتیب به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. در سالهای بعد سعید امانی و برادر زنش اسدالله بادامچیان نیز دستگیر شدند. اما همهی اینها باعث نشد که پای قدیریان به زندان شاه باز شود و او همچنان به تعهدی که به ساواک داده بود تا سالهای آخر عمر رژیم پهلوی پایبند ماند. اما در خلال این سالها همچنان در محافل مذهبی فعال بود.
لازم به توضیح است که خانواده های امانی و بادامچیان، نقش مهمی در سرکوب و کشتار پس از ۳۰ خرداد ۶۰ از طریق مشارکت فعال در دادستانی و غارت منابع و ثروتهای ملی از طریق گرداندن انجمن اسلامی بازار و سلطه بر واردات و صادرات کشور داشته و دارند. (۱)
حاج احمد قدیریان کار در بازار را در سال ۱۳۳۶ با شاگردی در یک عطاری کوچک آغاز کرد و بعد از گذشت چند سال خود دارای مغازهی عطاری در بازار تهران شد و تا سال ۵۰ به خرید و فروش کلی اجناس عطاری مشغول بود. او در دههی ۵۰ به سمساری روی آورد و همراه برادرانش در خیابان سعدی تهران مغازهای را دایر کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات او رجوع شود.)
وی در سالهای ۵۶ و ۵۷ با مساعد شدن اوضاع سیاسی مانند بسیاری از کاسبهای بازاری و روحانیتی که به حجرهها خزیده بودند، فرصت را مغتنم شمرد و به فعالیت سیاسی روی آورد.
قدیریان با توجه به رابطهی نزدیکی که با بهشتی و جریان مؤتلفه داشت به کمیته استقبال از خمینی راه یافت. او به عنوان سابقهی مبارزاتی، مدعی است که در دوران انقلاب هر شب ساعت ۹ بهشتی را به خانهاش در خیابان قلهک که در نزدیکی منزل شخصیاش بود، میرساند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، قدیریان به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به همراه شافعی که بعدها در دولت رفسنجانی به وزارت تعاون رسید به عهده گرفت. محل این کمیته در ساختمان سابق کاخ جوانان در سه راه ضرابخانه تهران بود.
قدیریان در تاریخ ۱۰ آذر ۵۸ با حکم قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد. در حکم مزبور از جمله آمده است:«امور مربوط به مدیریت زندان اوین، تدارکات، انتظامات، تحقیق و عملیات ضربت را در کلیه واحدهای دادستانی که در محل اوین مستقر هستند حل و فصل و با قاطعیت کامل عمل نمایید و نظارت و مراقبت کامل نسبت به نگهداری، تحویل و تحول اسلحه و مهمات به عمل آورید.» (به خاطرات قدیریان مراجعه شود)
این حکم بنا به توصیهی بهشتی و شناختی که او از سرسپردگی قدیریان داشت، صادر شد. در واقع قدیریان از یک طرف به خاطر نزدیکی و رفاقتی که با بهشتی و لاجوردی داشت و تلاش این دو نفر برای سرکوبی جریانهای انقلابی و مترقی و از طرف دیگر به خاطر وابستگی به خانوادهی بادامچیان و امانی و جریان مؤتلفهی اسلامی پایش به دادستانی انقلاب باز شد. خودش در این باره میگوید:
«یک روز آقای نظران (۲) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای جولایی [اسدالله جولایی یکی از اعضای مؤتلفه هم اکنون رئیس «ستاد مردمی دیه و رسیدگی به امور زندانیان نیازمند است»]، آقای اکبر صالحی [یکی از اعضای هیئت مؤتلفه، مدتی نیز رئیس زندان قصر بود و برادرش مهدی صالحی با نام مستعار صبحی، رئیس زندان گوهردشت بود. آنها دارای مغازه لبنیاتی در میدان خراسان بودند.] به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی.»
قدیریان در بارهی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب میگوید:
«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده بودند که چنان چه بخواهید ریشهی منافقین و گروههای معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آنها درگیر بودهاند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند. » (رجوع کنید به خاطرات احمد قدیریان)
قدیریان و نظران جزو اولین نفراتی هستند که در نامهای به ربانی املشی دادستان کل انقلاب خواهان تأسیس وزارت اطلاعات میشوند.
قدیریان به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان لاجوردی بود و کارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام میگرفت.
قدیریان به اعتراف خودش در جریان سرکوبی و به خون کشیدن تظاهرات سی خرداد و دستگیری گسترده مردم شرکت داشت. هرچند او در هشتم تیرماه ۶۰ با اقبال بلندی از آتش سلاح کاظم افجهای رهید اما امیدوارم فرصتی باشد تا پیش از آن که مرگ، جنایتکارانی چون او را به سوی خود فرا خواند، به پای میز عدالت فراخوانده شود؛ تا مرهمی باشد بر زخم دل هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان داغدیده و مصیبت کشیده.
قدیریان موضوع جان به دربردن حکام شرع و مقامات دادستانی در واقعهی هشت تیر را چنین تعریف می کند:
«روز هشتم تیر جلسهای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیتالله قدوسی، آیتالله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجهای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «اینجا چه میکنی؟» افجهای در جواب گفت: «یک سؤال دارم و میخواهم از آقای گیلانی بپرسم.» در واقع او برای قتلعام اعضای آن جلسه آمده بود؛ آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آنجا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به اینجا آمده است. منتهی آقای کچویی به خاطر این که ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود نمیپذیرفت، ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجهای با موتور از اوین بیرون رفت و یک فبضه اسلحهی کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند، در همین حال، افجهای به آنها نزدیک شده و اسلحه را به سمت آنها کشید، آقای لاجوردی متوجه قضیه شد، پشت درخت پنهان شد؛ آقای کچویی اسلحهی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن، افجهای تیری به سر او زد. »
سایت رجا نیوز نزدیک به دولت احمدینژاد در این باره میگوید:
«همزمان با این اقدام [هفت تیر] که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند .
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند . »
البته روایت قدیریان و سایت رجا نیوز واقعیت را بیان نمیکنند. در سال ۶۰ در حسینیه اوین، احمدرضا کریمی عنصر خودفروخته به ساواک و دستگاه امنیتی رژیم که به تواب دو نظام معروف بود به عنوان یکی از افتخارات و نشانههای تیزهوشیاش عنوان کرد که وقتی در سلولهای ۳۲۵ اوین نگهداری میشد به نوع رابطهی کاظم افجهای که پاسدار ۳۲۵ بود با سعادتی مشکوک شده و به مقامات زندان اطلاع داده بود. احمدرضا کریمی را مدتی با نام مستعار، همسلول تقیشهرام کرده بودند تا از او حرف بکشد. تقی شهرام از دوران شاه با ماهیت او که به خدمت ساواک در آمده بود و انقلابیون را به تور دستگاه امنیتی میانداخت، آشنا بود، اما او را به قیافه نمیشناخت. تا این که از طریق پاسداری که در زندان به خاطر برخورد با او به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، متوجهی نام اصلی احمدرضا کریمی شد و او را با داد و فریاد و کتک از سلول بیرون کرد. پاسدار مزبور نیز بعداً شناسایی و اعدام شد. پس از این ماجرا، احمدرضا کریمی مدتی در سلولهای ۳۲۵ ،که به اوین قدیم معروف بود، سعادتی را زیر نظر داشت. فرمان عملیات نه از سوی سعادتی بلکه از طرف محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی مجاهدین به کاظم افجهای ابلاغ شده بود و اسلحهی کمری را نیز ضابطی شب قبل به او داده بود. صبح هشت تیر پس از واقعهای که قدیریان تعریف میکند به خاطر حساسیتهایی که از قبل و به ویژه پس از گزارشات احمدرضا کریمی روی کاظم افجهای به وجود آمده بود و پس از هفت تیر دو چندان شده بود او را خلع سلاح کردند.
چنانکه قدیریان میگوید کلاس درس و پاسخگویی به سؤالات شرعی زندانیان هم در میان نبود. بلکه به خاطر برخورداری از هوای آزاد و استفاده از محیط فرحبخش محوطهی اوین، دادگاه را به زیر درختهای چنار تنومند و سایه گستر آورده بودند. کاظم افجهای هنگامی که به آنها نزدیک میشود، دچار هیجان شده و با سر دادن شعار و گفتن به نام خدا و به نام خلق قهرمان، توجهی آنها را به خود جلب میکند و هریک به گوشهای میخزند و او تنها کچویی را هدف قرار میدهد.
قدیریان در کتاب خاطراتش از چگونگی اجرای حکم اعدام محمدرضا سعادتی و همچنین ضارب مطهری که زیر نظر او انجام گرفت، سخن میگوید.
قدیریان همچنین در ۱۲ دیماه ۵۹ با صدور حکمی از سوی مهدوی کنی، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر شد. از این تاریخ به بعد بود که کمیته پل رومی که ستاد مزبور در آنجا فعال بود، دایر شد. این کمیته در باغ یکی از وابستگان رژیم پهلوی در پل رومی تهران ایجاد شده بود. در این باغ اصطبلی وجود داشت که تبدیل به سلول برای نگهداری زندانیان سیاسی شده بود. من خود در مهرماه ۶۰ مدتی در این سلولها نگهداری و شکنجه شدم. این کمیته پس از سی خرداد ۶۰، یکی از شکنجهگاههای اصلی رژیم در تهران بود که تحت نظارت حاج احمد قدیریان و با سرپرستی حمید طلوعی سربازجوی شعبه ۸ اوین و دستیارش محمدرضا فعالیت میکرد. حمید طلوعی در سال ۶۲ مسئولیت بازجویی و شکنجهی زندانیان بهایی را داشت.
هرچند قدیریان از سال ۵۹ در ارتباط با سپاه پاسداران قرار گرفته بود اما در سال ۶۲-۶۳ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و مسئولیت اعزام افراد به جبهههای جنگ را به عهده گرفت. بعد از مرگ خمینی، قدیریان در بیت خامنهای مشغول به کار شد. وی که در سال ۵۶ ماشین پژویی را برای خامنهای خریده بود، بعدها مورد تفقد ویژه خامنهای قرار گرفت و در سال ۷۳ به فرمان خامنه ای به درجهی سرتیپی سپاه نائل آمد.
احمد قدیریان در سال ۷۶، رئیس هیئت مدیره بنیاد فرهنگی هفتم تیر شد. مدیر عامل این بنیاد، برادر زن او، اسدالله بادامچیان است.
احمد قدیری در مراسم آغاز عملیات اجرایی یادمان کشته شدگان هفتم تیر
این بنیاد، 7 پروژه از جمله احداث مرکز فرهنگی «شهدای هفتم تیر» در سرچشمه تهران را در زميني به مساحت حدود هشت هزار متر مربع و در سه طبقه به زيربناي 12 هزار مترمربع در محل حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته است. در اين طرح كه پانزده ميليارد تومان براي آن بودجه در نظر گرفته شده سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي، پژوهشكده، كتابخانه، موزه و ديگر تاسيسات علمي، اجتماعي و رفاهي ساخته میشود. برج یادمان «شهدای هفتم تیر» در میدان ولیعصر نیز یکی دیگر از پروژههای این بنیاد است. برای اطلاعات بیشتر به سایت مؤتلفه و خبرگزاری مهر مراجعه کنید.
*- در نوشتن این مقاله از کتاب خاطرات حاج احمد قدیریان و همچنین اطلاعات شخصیام که طی گفتگو با همبندیهایم در دوران ده ساله زندان حاصل شده، استفاده کردهام.
Irajmesdaghi@yahoo.com
http://irajmesdaghi.ranesh.net
زیر نویس:
۱- دامادهای خانوادهی بادامچیان عبارتند از: صادق اسلامی (نماینده بازار در وزارت بازرگانی، معاون وزیر که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد)، عزتالله شاهی، (مسئولیت بازجویی و شکنجه در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان را به عهده داشت)، حاج احمد قدیریان( معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی)، پیروی، رخ فر و نظیفی که شناختی از آنها ندارم.
اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانیها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود.
صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.
۲- نظران سروان ارتش بود که در زمان شاه اخراج شده بود. پس از انقلاب دوباره به خدمت برگشت و در وزارت دفاع با خامنهای شروع به کار کرد و به دبیری شورای عالی دفاع رسید. وی پس از مدتی مسئول دفتر قدوسی شد. نظران نهایتا مسئولیت اسرا و مسئولیت های دیگری در رابطه با ارتش را به عهده گرفت و عاقبت در یک تصادف رانندگی کشته شد.
جناب گونتر گراس، چیزی بگویید آخر!
الاهه بقراط
گونتر گراس، شاعر، نویسنده و روشنفکر چپگرای آلمان (چپ به معنای سوسیال
دموکرات) چندی پیش «شعر»ی منتشر کرد درباره لزوم پیشگیری از حمله نظامی
اسراییل به ایران و هم چنین انتقاد از فروش زیردریایی جنگی آلمان به
اسراییل زیر عنوان «آنچه باید گفته شود».
گراس در آن نظم منثور یا نثر منظوم هیولای سی ساله رژیم ایران را که دلیل اصلی یک جنگ احتمالی ممکن است باشد، به محمود احمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی تقلیل داد. او از احمدی نژاد به عنوان «پهلوان پنبه» یا کسی که لاف و گزاف میگوید نام برد؛ یعنی فردی که ظاهرا خطرش را نباید جدی گرفت زیرا بلوف میزند. حال آنکه دلیل اصلی حمله احتمالی اسراییل به ایران، نه احمدی نژاد که از سال 2005 آمده و به طور قانونی در سال 2013 هم باید برود، بلکه رژیم ایران است. پس تکلیف این شعر و این موضع سیاسی بعد از احمدینژاد چه میشود؟!
وقتی ادبیات بازیچه سیاست میشود
سود کلان سیاسی و اقتصادی کارخانجات اسلحهسازی از جمله فروش زیردریاییهای المان به اسراییل و تحویل مداوم تسلیحات میلیاردی کشورهای عضو «شورای امنیت» به عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس، و هم چنین حضور نظامی بیسابقه کشورهای قدرتمند در منطقه، قطعا برای مقابله با این «پهلوان پنبه» نیست. به نظر نمیرسد شعور سیاسی دولتهای غربی در تشخیص منافع و دوست و دشمن خویش کمتر از نویسنده سرشناس آلمانی باشد. به ویژه آنکه این «پهلوان پنبه» اولا مانند دیگر رؤسای جمهوری اسلامی، دست کم تا کنون، نقشی در سیاستهای کلان رژیم ایران از جمله سرنوشت برنامه اتمی بازی نمیکند، و ثانیا قاعدتا یک سال بعد، دیگر در رأس قوه مجریه نظام نخواهد بود!
شاید بهتر بود گراس در شعر خود استعارهای به کار میبرد که «رهبر» یا «نظام» را تداعی کند. ولی آن وقت موضوع بی خطر نشان دادن جمهوری اسلامی زیر عنوان «پهلوان پنبه» منتفی میشد! گراس اما ظاهرا بدون آنکه در درستی منابع اطلاعاتی خود تردید کند، نادانسته پایان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد را تاریخ مصرف شعر خود قرار داد!
وقتی شاعر جایی که باید بسراید، خاموش میماند
چندی بعد، گونتر گراس شعری هم خطاب به «اروپا» و در انتقاد به «بازار» و دفاع از مردم یونان سرود و آن را بر اساس سیاستی که اتحادیه اروپا در برابر بحران مالی یونان در پیش گرفته است، «ننگِ اروپا» نامید. با این همه این شعر که اروپا را به «ننگ» آلوده میبیند، توجهی مانند «آنچه باید گفته شود» برنیانگیخت. هر دو «شعر» اما گاه با ترجمههای عجییب وغریب و نامفهوم و گاه با تحریف، مورد استقبال جمهوری اسلامی قرار گرفت.
«وزن» این دو شعر اما نه در آنچه مطرح میکنند، بلکه در جایگاه ادبی و اجتماعی سرایندهاش است. تمام اهمیت قضیه در همین «وزن» است. شگفتی اما در این است که روشنفکر سرشناس آلمان که به درستی علیه جنگ و خونریزی، و لجام گسیختگی بازارهای مالی خود را موظف به «شعر» گفتن میبیند و رنج انسانهای آن سوی مرزهای آلمان، از اسراییل و ایران تا یونان از چشم وی دور نمیماند، در همین کشور خودش، به انسانی که حکم قتلاش به جرم یک ترانه صادر شده، اعتنایی ندارد! آیا گراس که اعتراضهایش نیز نشان میدهد مسائل سیاسی را دنبال میکند، از شاهین نجفی و حکم ارتداد و قتل از پیش اعلام شده وی در آلمان چیزی نشنیده است؟!
وقتی سیاست، ترور میکند
به زودی بیست سال از دو جنایت فجیع علیه دگراندیشان ایرانی در آلمان میگذرد. فریدون فرخزاد، شاعر، خواننده، هنرپیشه و شومن مخالف جمهوری اسلامی در 6 اوت 1992 در خانهاش در شهر بُن توسط جنایتکاران جمهوری اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسید. قاتلان فرخزاد فرار کردند و دولت آلمان پرونده قتل را هرگز پیگیری نکرد.
هنوز دو ماه نگذشته، در 17 سپتامبر 1992 در جنایت رستوران میکونوس در برلین، چهار تن از مخالفان جمهوری اسلامی، صادق شرفکندی دبیر کل حزب دمکرات کردستان، فتاح عبدلی و همایون اردلان از اعضای این حزب و نوری دهکردی فعال سیاسی و اجتماعی به مسلسل بسته شدند.
هنگامی که دولت آلمان نتوانست «قضات برلین» را از پیگیری این جنایت منحرف کند، در حکم دادگاه میکونوس از سران جمهوری اسلامی به عنوان آمران این جنایت نام برده شد: سیدعلی خامنهای- رهبر، علی اکبر هاشمی رفسنجانی- رییس جمهوری، علی اکبر ولایتی- وزیر امور خارجه و علی فلاحیان- وزیر اطلاعات.
در هر دو ترور همین حسین موسویان که حالا در دانشگاه پرینستون آمریکا مشغول «پژوهش» است و تلاش دارد غرب را متقاعد کند که «الماس» (غنیسازی 20 درصدی) رژیم را بپذیرد و«بادام زمینی» (کمکهای اتمی و اقتصادی) را برای خود نگاه دارد، سفیر جمهوری اسلامی در آلمان بود. او خود به خوبی میداند که هر دو عملیات تروریستی با هماهنگی سفارت جمهوری اسلامی و امکانات پیدا و پنهانش در آلمان انجام شد.
اما روشنفکران سرشناس آلمان، از جمله گونتر گراس، در برابر جنایاتی که در خاک خودشان روی داده بود، لب تر نکردند. نه درباره هنرمندی که با چاقو مُثله شد و نه در مورد دگراندیشانی که به گلوله بسته شدند. درباره شاهین نجفی نیز تا کنون فقط «گونتر والراف» هفتاد ساله، نویسنده جنجالی که سالها با هویت مستعار و کار در شرکتهای بزرگ به افشاگری میپرداخت، آستینها را بالا زده و گویا قرار است پشتیبانی هنرمندان را از خواننده ایرانی جلب کند.
گونتر گراس اما تا کنون از «وزن» ادبی و اجتماعی خود برای مقابله با فرهنگی که ادبیات و اندیشه خود وی نیز در آن جایی ندارد، استفاده نکرده است. این توقع جدا از آن انتظاری است که از هنرمندان و ادیبان سرشناس داخل و خارج کشور در دفاع از هنرمندی میرود که قتلاش با صدای بلند اعلام شده است! برای ردّ پدیده «ارتداد» و احکام آن نه باید به دین و عقاید فتوادهندگان کُرنش کرد و نه باید «مرتد» بود یا «مرتد» شد! که این هر دو، چیزی جز تن دادن به تفتیش عقاید و قواعد بازی فتوادهندگان نیست! فقط باید بر این حقیقت آگاه بود که فتوای قتل تنها علیه یک فرد نیست بلکه علیه همه کسانی است که غیر از فتوادهندگان میاندیشند و میگویند و عمل میکنند، از جمله گونتر گراس و آثارش.
لازم به یادآوری است، هر اندازه که مؤمنان متعصب را نمیتوان از اجرای فتوای قتل (حتا اگر به فرض پس گرفته شود) باز داشت، به همان اندازه میتوان فتواهای مصلحتی صادر کرد بدون آنکه پیروان متعصب در اجرای آن نقشی داشته باشند! این نکته را خوب است لابیگران جمهوری اسلامی با ذکر فتوا درباره شطرنج و ماهی فلسدار و کوسه، به سیاستمداران غرب که دل به فتوای خامنهای درباره بمب اتمی خوش کردهاند، توضیح دهند چرا که هیچ مؤمن متعصبی پیدا نخواهد شد که مانند فتواهای قتل، در اجرا و اعتبارِ فتوای «حرام بودن بمب اتمی» بکوشد، حتا خود فتوادهنده!
باری، سکوت گونتر گراس درباره فتوای قتل هنرمندی که در کشور وی بسر میبرد، پرده بر صداقت شاعرانه و وجدان روشنفکرانه «آنچه باید گفته شود» میاندازد آن هم در حالی که صدای روشنفکر بیش از آنکه تعیین کننده سیاست باشد، نشان دهنده مسئولیتی است که سیاست تلاش میکند از آن بگریزد.
- گونتر گراس: آنچه باید گفته شود
- گونتر گراس: ننگِ اروپا
- درباره فریدون فرخزاد
- کتابگزاری «قضات برلن» درباره کتاب «هنوز در برلن قاضی هست»
- کتابگزاری «ماشین مرگ» درباره کتاب «دادگاه میکونوس»
- گفتگوی رادیو فردا با حسین موسویان سفیر پیشین جمهوری اسلامی در آلمان: غرب انتظار دارد ایران الماسش را بدهد، بادام زمینی بگیرد
گراس در آن نظم منثور یا نثر منظوم هیولای سی ساله رژیم ایران را که دلیل اصلی یک جنگ احتمالی ممکن است باشد، به محمود احمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی تقلیل داد. او از احمدی نژاد به عنوان «پهلوان پنبه» یا کسی که لاف و گزاف میگوید نام برد؛ یعنی فردی که ظاهرا خطرش را نباید جدی گرفت زیرا بلوف میزند. حال آنکه دلیل اصلی حمله احتمالی اسراییل به ایران، نه احمدی نژاد که از سال 2005 آمده و به طور قانونی در سال 2013 هم باید برود، بلکه رژیم ایران است. پس تکلیف این شعر و این موضع سیاسی بعد از احمدینژاد چه میشود؟!
وقتی ادبیات بازیچه سیاست میشود
سود کلان سیاسی و اقتصادی کارخانجات اسلحهسازی از جمله فروش زیردریاییهای المان به اسراییل و تحویل مداوم تسلیحات میلیاردی کشورهای عضو «شورای امنیت» به عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس، و هم چنین حضور نظامی بیسابقه کشورهای قدرتمند در منطقه، قطعا برای مقابله با این «پهلوان پنبه» نیست. به نظر نمیرسد شعور سیاسی دولتهای غربی در تشخیص منافع و دوست و دشمن خویش کمتر از نویسنده سرشناس آلمانی باشد. به ویژه آنکه این «پهلوان پنبه» اولا مانند دیگر رؤسای جمهوری اسلامی، دست کم تا کنون، نقشی در سیاستهای کلان رژیم ایران از جمله سرنوشت برنامه اتمی بازی نمیکند، و ثانیا قاعدتا یک سال بعد، دیگر در رأس قوه مجریه نظام نخواهد بود!
شاید بهتر بود گراس در شعر خود استعارهای به کار میبرد که «رهبر» یا «نظام» را تداعی کند. ولی آن وقت موضوع بی خطر نشان دادن جمهوری اسلامی زیر عنوان «پهلوان پنبه» منتفی میشد! گراس اما ظاهرا بدون آنکه در درستی منابع اطلاعاتی خود تردید کند، نادانسته پایان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد را تاریخ مصرف شعر خود قرار داد!
وقتی شاعر جایی که باید بسراید، خاموش میماند
چندی بعد، گونتر گراس شعری هم خطاب به «اروپا» و در انتقاد به «بازار» و دفاع از مردم یونان سرود و آن را بر اساس سیاستی که اتحادیه اروپا در برابر بحران مالی یونان در پیش گرفته است، «ننگِ اروپا» نامید. با این همه این شعر که اروپا را به «ننگ» آلوده میبیند، توجهی مانند «آنچه باید گفته شود» برنیانگیخت. هر دو «شعر» اما گاه با ترجمههای عجییب وغریب و نامفهوم و گاه با تحریف، مورد استقبال جمهوری اسلامی قرار گرفت.
«وزن» این دو شعر اما نه در آنچه مطرح میکنند، بلکه در جایگاه ادبی و اجتماعی سرایندهاش است. تمام اهمیت قضیه در همین «وزن» است. شگفتی اما در این است که روشنفکر سرشناس آلمان که به درستی علیه جنگ و خونریزی، و لجام گسیختگی بازارهای مالی خود را موظف به «شعر» گفتن میبیند و رنج انسانهای آن سوی مرزهای آلمان، از اسراییل و ایران تا یونان از چشم وی دور نمیماند، در همین کشور خودش، به انسانی که حکم قتلاش به جرم یک ترانه صادر شده، اعتنایی ندارد! آیا گراس که اعتراضهایش نیز نشان میدهد مسائل سیاسی را دنبال میکند، از شاهین نجفی و حکم ارتداد و قتل از پیش اعلام شده وی در آلمان چیزی نشنیده است؟!
وقتی سیاست، ترور میکند
به زودی بیست سال از دو جنایت فجیع علیه دگراندیشان ایرانی در آلمان میگذرد. فریدون فرخزاد، شاعر، خواننده، هنرپیشه و شومن مخالف جمهوری اسلامی در 6 اوت 1992 در خانهاش در شهر بُن توسط جنایتکاران جمهوری اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسید. قاتلان فرخزاد فرار کردند و دولت آلمان پرونده قتل را هرگز پیگیری نکرد.
هنوز دو ماه نگذشته، در 17 سپتامبر 1992 در جنایت رستوران میکونوس در برلین، چهار تن از مخالفان جمهوری اسلامی، صادق شرفکندی دبیر کل حزب دمکرات کردستان، فتاح عبدلی و همایون اردلان از اعضای این حزب و نوری دهکردی فعال سیاسی و اجتماعی به مسلسل بسته شدند.
هنگامی که دولت آلمان نتوانست «قضات برلین» را از پیگیری این جنایت منحرف کند، در حکم دادگاه میکونوس از سران جمهوری اسلامی به عنوان آمران این جنایت نام برده شد: سیدعلی خامنهای- رهبر، علی اکبر هاشمی رفسنجانی- رییس جمهوری، علی اکبر ولایتی- وزیر امور خارجه و علی فلاحیان- وزیر اطلاعات.
در هر دو ترور همین حسین موسویان که حالا در دانشگاه پرینستون آمریکا مشغول «پژوهش» است و تلاش دارد غرب را متقاعد کند که «الماس» (غنیسازی 20 درصدی) رژیم را بپذیرد و«بادام زمینی» (کمکهای اتمی و اقتصادی) را برای خود نگاه دارد، سفیر جمهوری اسلامی در آلمان بود. او خود به خوبی میداند که هر دو عملیات تروریستی با هماهنگی سفارت جمهوری اسلامی و امکانات پیدا و پنهانش در آلمان انجام شد.
اما روشنفکران سرشناس آلمان، از جمله گونتر گراس، در برابر جنایاتی که در خاک خودشان روی داده بود، لب تر نکردند. نه درباره هنرمندی که با چاقو مُثله شد و نه در مورد دگراندیشانی که به گلوله بسته شدند. درباره شاهین نجفی نیز تا کنون فقط «گونتر والراف» هفتاد ساله، نویسنده جنجالی که سالها با هویت مستعار و کار در شرکتهای بزرگ به افشاگری میپرداخت، آستینها را بالا زده و گویا قرار است پشتیبانی هنرمندان را از خواننده ایرانی جلب کند.
گونتر گراس اما تا کنون از «وزن» ادبی و اجتماعی خود برای مقابله با فرهنگی که ادبیات و اندیشه خود وی نیز در آن جایی ندارد، استفاده نکرده است. این توقع جدا از آن انتظاری است که از هنرمندان و ادیبان سرشناس داخل و خارج کشور در دفاع از هنرمندی میرود که قتلاش با صدای بلند اعلام شده است! برای ردّ پدیده «ارتداد» و احکام آن نه باید به دین و عقاید فتوادهندگان کُرنش کرد و نه باید «مرتد» بود یا «مرتد» شد! که این هر دو، چیزی جز تن دادن به تفتیش عقاید و قواعد بازی فتوادهندگان نیست! فقط باید بر این حقیقت آگاه بود که فتوای قتل تنها علیه یک فرد نیست بلکه علیه همه کسانی است که غیر از فتوادهندگان میاندیشند و میگویند و عمل میکنند، از جمله گونتر گراس و آثارش.
لازم به یادآوری است، هر اندازه که مؤمنان متعصب را نمیتوان از اجرای فتوای قتل (حتا اگر به فرض پس گرفته شود) باز داشت، به همان اندازه میتوان فتواهای مصلحتی صادر کرد بدون آنکه پیروان متعصب در اجرای آن نقشی داشته باشند! این نکته را خوب است لابیگران جمهوری اسلامی با ذکر فتوا درباره شطرنج و ماهی فلسدار و کوسه، به سیاستمداران غرب که دل به فتوای خامنهای درباره بمب اتمی خوش کردهاند، توضیح دهند چرا که هیچ مؤمن متعصبی پیدا نخواهد شد که مانند فتواهای قتل، در اجرا و اعتبارِ فتوای «حرام بودن بمب اتمی» بکوشد، حتا خود فتوادهنده!
باری، سکوت گونتر گراس درباره فتوای قتل هنرمندی که در کشور وی بسر میبرد، پرده بر صداقت شاعرانه و وجدان روشنفکرانه «آنچه باید گفته شود» میاندازد آن هم در حالی که صدای روشنفکر بیش از آنکه تعیین کننده سیاست باشد، نشان دهنده مسئولیتی است که سیاست تلاش میکند از آن بگریزد.
- گونتر گراس: آنچه باید گفته شود
- گونتر گراس: ننگِ اروپا
- درباره فریدون فرخزاد
- کتابگزاری «قضات برلن» درباره کتاب «هنوز در برلن قاضی هست»
- کتابگزاری «ماشین مرگ» درباره کتاب «دادگاه میکونوس»
- گفتگوی رادیو فردا با حسین موسویان سفیر پیشین جمهوری اسلامی در آلمان: غرب انتظار دارد ایران الماسش را بدهد، بادام زمینی بگیرد
دستیار ارشد رییس جمهور گفت: هیچ نشانی از آثار ادعایی تحریم در ایران وجود ندارد
دستیار ارشد رییس جمهور گفت: امروز کسی در خیابانهای ایران قدم بزند به خوبی درخواهد یافت که هیچ نشانی از آثار ادعایی تحریم در ایران وجود ندارد.به گزارش ايلنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، سیدمجتبی ثمره هاشمی دستیار ارشد رییسجمهور در گفتگو با روزنامه یومیوری ژاپن در پاسخ به این سوال که آیا ایران آماده مذاکره درباره موضوع غنی سازی 20 درصدی هست یا خیر؟ گفت: مذاکرات ایران با کشورهای1+5 در مرحله ابتدایی بوده و هنوز به مرحله ای نرسیدهایم که بحث به این موضوع رسیده باشد تا مشخص شود که دو طرف درباره آن چه نظراتی دارند .
ثمره هاشمی در پاسخ به این سوال که چرا مذاکرات بغداد به نتیجه مشخصی نرسید و آیا مذاکرات آتی ایران و 1+5 در مسکو دارای نتایج مثبتی خواهد بود؟ اظهار داشت: نباید توقع داشت مذاکرات نمایندگان ایران و کشورهای 1+5 در یک یا چند جلسه به نتیجه برسد؛ گفتگوهای استانبول و بغداد برای دستیابی به مُدالیته نحوه اقدامات و تعیین خط سیر مذاکرات و محور آنها بر مبنای گفتگو در راستای همکاری موضوعی و طراحی حرکت گام به گام و اقدام متقابل بود.
دستیار ارشد رییسجمهور درباره مذاکرات مسکو، گفت: جمهوری اسلامی ایران برای حضور فعال و سازنده در این مذاکرات آمادگی کامل دارد، اما براساس تفاهم صورت گرفته در مذاکرات بغداد قرار بر این بوده که در فاصله بین مذاکرات بغداد تا مسکو معاونین آقای جلیلی و خانم اشتون جلساتی برای تعریف دستور کار نشست مسکو برگزار کنند که تا به حال با وجود تماسهای مکرر طرف ایرانی با معاون خانم اشتون و نگارش چند نامه برای وی واکنشی از طرف گروه 1+5 برای این موضوع مشاهده نشده است اما جمهوری اسلامی ایران همچنان امیدوار است که کشورهای 1+5 به توافقات نشست بغداد پایبند باشند.
وی در پاسخ به این سوال که آیا در مذاکرات اخیر ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی توافقی برای همکاری شده و آیا ایران به نمایندگان آژانس بین المللی انرژی اتمی با افراد مورد نظر و بازدید آنها از مکانهای مورد درخواست را خواهد داد؟ اظهار داشت: همه همکاریهای جمهوری اسلامی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی مبتنی بر معاهده انپیتی و اساسنامه آژانس است و بدیهی است که طرح هر موضوعی خارج از چارچوب معاهده انپیتی و اساسنامه آژانس نیاز به مذاکره و تفاهم دارد و این امری معمول بین ایران و آژانس است و این مسایل خارج از چهارچوب ان پی تی و اساسنامه آژانس است و باید بین ایران و آژانس مورد مذاکره قرار گیرد .
دستیار ارشد رییسجمهور در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه آیا جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات بهدنبال رسمیت بخشیدن به حق غنی سازی اورانیوم برای خود در سطح و جامعه بین المللی است؟ تصریح کرد : ایران یکی از اعضای آژانس بین المللی انرژی اتمی بوده و معاهده ان پی تی را امضا کرده و بر همین اساس حق غنیسازی برای ایران مسلم و غیر قابل بحث است، چه این موضوع از سوی برخی کشورها به رسمیت شناخته شد و چه نشود. اما اصول اعتماد متقابل اینگونه اقتضاء می کند که همه کشورها به اعتبار عضویت ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی و پایبندی به معاهده ان پی تی و اساسنامه آژانس، به این حق اساسی و مسلم جمهوری اسلامی ایران اعتراف کنند.
وی در پاسخ به سوال دیگری درخصوص ارزیابی از تأثیرات تحریمهای آمریکا و کشورهای اروپایی علیه ایران، خاطر نشان کرد: جمهوری اسلامی ایران از همان آغاز تشکیل و پس از ساقط کردن دیکتاتوری رژیم پهلوی و حکومت وابسته به آمریکا با تحریم مواجه بوده و این موضوع جدیدی برای ملت ایران نیست.
ثمره هاشمی اضافه کرد: ایران کشوری بزرگ و دارای منابع عظیم انرژی، معادن غنی گوناگون، زمینهای زراعی وسیع، منابع دریایی و خشکی و جنگل و از همه اینها مهمتر دارای منابع عظیم انسانی بوده و ملت ایران از ارادهای قوی و مستحکم برای حفظ استقلال و حرکت بسوی پیشرفت و دفاع از دستاوردهای تاریخی خود برخوردار است.
دستیار ارشد رییسجمهور گفت: جمهوری اسلامی ایران با اتکا به همین توانمندیها همه محدودیتهای ناشی از تحریمها را تبدیل به فرصت نموده و در سالهای اخیر تنها در حوزه صنعت نفت و گاز نزدیک به 20 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده و از دو سال پیش اجرای حدود 50 میلیارد دلار پروژه نفتی را آغاز کرده که به خواست خدا تا 30 سال آینده به بهرهبرداری خواهند رسید.
وی افزود: جمهوری اسلامی ایران امروز بسیاری از محصولات صنعتی و کشاورزی را که در گذشته از خارج وارد میشد با کیفیت جهانی تولید میکند و حساسترین و پیشرفتهترین تکنولوژیهای جهان را در اختیار دارد و این حاصل نشده مگر به همت جوانان و دانشمندان ایرانی که تحریمهایی را که به خیال تحمیل محدودیت بر ایران روا داشته شد، به فرصت تبدیل کردند.
ثمره هاشمی با بیان اینکه اینگونه نیست که تصمیمهای یکجانبه دولت آمریکا و همپیمانانش در همه دنیا رعایت شده و اجرا شود، اظهار داشت: دنیا، دنیای بزرگی است و همه ملتها و دولتها تابع محض آمریکا و همپیمانانش نیستند.
دستیار ارشد رییسجمهور تصریح کرد: آمریکا و کشورهای غربی امروز از حل مشکلات داخلی خود عاجزند و هرگز نخواهند توانست همه کشورهای جهان را به اعمال اراده خود علیه ملت ایران وادار کنند و عناوینی چون تحریمهای سهمگین و فلجکننده فقط در خیال و تصورات آمریکا و همپیمانان او وجود دارد؛ ملت ایران با همراهی دولت از همه این موانع با موفقیت عبور خواهند کرد و اگر امروز کسی در خیابانهای ایران قدم بزند به خوبی درخواهد یافت که هیچ نشانی از آثار ادعایی تحریم در ایران وجود ندارد.
وی در پاسخ به این سوال که آیا تحریمها باعث گرانی کالا و خدمات در ایران نشده است؟ تصریح کرد: عوامل متعددی در گرانیها مؤثر هستند اما خوشبختانه امروز در کشور سطح عمومی درآمد افراد افزایش یافته و به عنوان مثال در حالی که هفت سال قبل و همزمان با آغاز روی کار آمدن دولت دکتر احمدینژاد تعداد خودروهای سواری در ایران 6 میلیون دستگاه بود امروز این تعداد از 13 میلیون دستگاه فراتر رفته و ناگفته پیداست که این افزایش بیش از دو برابری چه مفهومی دارد.
ثمره هاشمی ادامه داد: یکی از دلایل اصلی افزایش قیمتها بحرانهای اقتصادی در عرصه بینالمللی است که عاملان آن سرمایهسالاران حاکم بر کشورهای غربی هستند و هیچ کشوری را نمیتوان یافت که متاثر از قیمتها با افزایش قیمتها مواجه نشده باشند.
دستیار ارشد رییسجمهور اعمال تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران را از اشتباهات تاریخی آمریکا و کشورهای اروپایی برشمرد و خاطر نشان کرد: ایران دهها میلیارد یورو با کشورهای اروپایی مبادلات تجاری داشت که در سالهای اخیر این رقم به طور چشمگیری کاهش یافته و این تنها به زیان کشورهای اروپایی است چرا که ایران راههای جایگزین بسیاری برای انجام مبادلات تجاری خود یافته و معطل کشورهای اروپایی نمانده و در این بین این شرکتهای پرشمار اروپایی هستندکه به مقامات ایرانی مراجعه کرده و از آنها درخواست دارند تا در لیست سیاه جمهوری اسلامی قرار نگیرند و اظهار امیدواری میکنند که به زودی شرایط تغییر کند.
وی با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با سیاست اعمال تحریم ملت ایران در طول این سالها از سوی دشمنان کاملاً موفق بوده است، گفت: اولاً توانمندیهای ملی خود را ارتقاء داده و در ثانی اثبات کرد که دیگر زمان تحمیل اراده زیادهخواهان بینالملل به اراده ملتها به پایان رسیده است.
ثمره هاشمی در پاسخ به سوالی درباره دستاوردها و پیشرفتهای به دست آمده در دوران دو دولتهای دکتر احمدینژاد گفت: جمهوری اسلامی ایران در این سالها در زمینههای گوناگون پیشرفتهای مهمی به دست آورده است؛ یکی از مشکلات تاریخی ایران مصرف بیرویه انرژی بخاطر قیمت ارزان آن بود و بخش زیادی از حاملهای انرژی متاثر از این قیمت پایین به راحتی قاچاق میشد و کسی به فکر صرفهجویی نبود، اما امروز و پس از اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها گامهای اولیه برای سامان دادن به موضوع مصرف انرژی برداشته شده و تاکنون فقط در مصرف انرژی حدود 20 میلیارد دلار صرفهجویی شده است.
دستیار ارشد رییسجمهور فعال شدن بورس و ارتقاء جایگاه بورس کشور به عنوان یکی از موفقترین بورسهای دنیا را از دیگر موفقیتهای دولت دکتر احمدینژاد عنوان کرد و اظهار داشت: از آنجا که اقتصاد ایران وابستگی زیادی به نظام اقتصادی جهانی نداشت از بحران جهانی تاثیر کمتری پذیرفته و به همین دلیل امروز شاخص بورس ایران نسبت به بسیاری از کشورها از ثبات و اطمینان بسیار بالاتری برخوردار است.
وی سفرهای استانی را از ابتکارات دولت دکتر احمدینژاد در راستای اجرای عدالت دانست و تصریح کرد: تا به حال در دولتهای نهم و دهم 100 سفر استانی انجام شده است که در آنها نه فقط رییس جمهور بلکه همه اعضای دولت حضور داشته و جلسات هیات دولت در استانها برگزار شده است که این موضوع باعث برقراری ارتباط نزدیک بین مردم و دولتمردان و آشنایی مسئولان با نیازمندیهای هر منطقه از نزدیک شده و تأثیر زیادی در تسریع عمران و آبادانی، پیشرفت و رفت محرومیت از مناطقی داشته که پیش از این کمتر به آنها توجه شده بود.
ثمره هاشمی با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران در حدود هفت سال گذشته دستاوردهای چشمگیری در عرصه پیشرفتهای علمی داشته است، خاطر نشان کرد: امروز و براساس اعلام منابع رسمی جهانی سرعت پیشرفت علمی ایران حدود 13 برابر متوسط سرعت پیشرفت علم در جهان است و ایران در این سالها در عرصههای مختلف تکنیکی و فنی به پیشرفتهای بزرگی نائل شده است.
دستیار ارشد رییسجمهور گفت: امروز براساس آمار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران حدود 97 درصد از نیازهای دارویی کشور در داخل تولید شده و تولید تعداد زیادی از داروهای پیشرفته و مهم در انحصار ایران و چند کشور معدود دنیاست که از جمله آنها داروهای ضد ایدز، داروهای درمانکننده اماس، ضد سرطان و امثال آن است که امروز با دانش بومی در ایران تولید میشوند.
وی یکی دیگر از پیشرفتهای جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر را رفع ریشهای مشکل مسکن برشمرد و افزود: در سالهای اخیر نوسازی و مقاومسازی 1 میلیون 610 هزار واحد مسکن روستایی آغاز شد که تاکنون عملیات اجرایی بیش از 1 میلیون 110 هزار واحد آن پایان یافته و 300 هزار واحد دیگر نیز امسال به بهرهبرداری خواهند رسید.
ثمره هاشمی همچنین با اشاره به آغاز عملیات احداث 2 میلیون و 500 هزار واحد مسکن شهری در سالهای اخیر اظهار داشت: بیش از 400 هزار واحد از این واحدهای مسکونی به بهرهبرداری رسیده و بیش از 1 میلیون و 200 هزار واحد دیگر تا پایان امسال افتتاح خواهند شد.
دستیار ارشد رییسجمهور تصریح کرد: خطوط ارتباطی شرق - غرب از طریق ایران بین کشورهای پاکستان و عراق و کریدور ارتباطی شمال - جنوب که تمام سرزمینهای آسیای میانه را به دریاهای آزاد متصل میکند، در دست احداث بوده یا به بهرهبرداری رسیدهاند.
وی اضافه کرد: در سالهای اخیر در عرصه تولیدات صنعتی، جمهوری اسلامی ایران در تولید سیمان ظرفیت تولید خود را به بیش از 2 برابر افزایش داده و در عرصه خودکفایی تولید فولاد قدمهای بسیار بلندی برداشته، به یکی از بزرگترین کشورهای تولیدکننده خودرو تبدیل شده و در حالی که مجموع صادرات پتروشیمی ایران در ابتدای دولت نهم حدود 7 میلیارد بود، در سال 90 این رقم از 45 میلیارد دلار عبور کرد و از سوی دیگر واردات ایران در سال گذشته با کاهش 5 درصدی در حال رسیدن به توازن با حجم صادرات کشور است.
ثمره هاشمی خاطر نشان کرد: ایران در حال حاضر روزانه 650 میلیون متر مکعب گاز تولید کرده و ظرفیت تولید نیروی برق در کشور از مرز 48 هزار مگاوات عبور کرده است که به ایران امکان صادرات میزان قابل توجهی انرژی الکتریسیته به کشورهای همسایه را داده است.
دستیار ارشد رییسجمهور با اشاره به پیشرفتهای ایران در عرصههای صنعتی، علمی و فناوری گفت: دولت برای سال 91، طرح بزرگی را برای ایجاد تحول در بخش کشاورزی در دست اجرا دارد که حدود دو میلیون هکتار به اراضی زیر کشت کشور اضافه کرده و ضمن تأمین بخش قابل توجهی از نیازمندیهای کشاورزی کشور، اشتغال قابل توجهی نیز ایجاد خواهد کرد.
وی ارتقاء سطح کیفی و کمی آموزش و پرورش کشور، گسترش دانشگاهها و افزایش ورودی دانشگاهها در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری را از دیگر اقدامات و دستاوردهای دولت ذکر کرد.
ثمره هاشمی در پاسخ به این سوال که برنامه جمهوری اسلامی ایران برای تولید برق در نیروگاههای هستهای چیست؟ اظهار داشت: براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی دولت مکلف است تولید برق هستهای را تا 20 هزار مگاوات افزایش دهد و قطعاً باید ضمن بهرهبرداری کامل از توان نیروگاه هستهای بوشهر، برای ساخت نیروگاههای بیشتر در راستای تحقق این هدف اقدام شود.
دستیار ارشد رییسجمهور در ارزیابی خود از روابط ایران و ژاپن، روابط دو کشور را روابطی تاریخی و فرهنگی و ریشهدار در گذشتههای بسیار دور توصیف و تصریح کرد: در برخی از موزههای ژاپن هدایایی بسیار کهن نگهداری میشوند که در گذشته بین حاکمان ایران و ژاپن مبادله شده است و این نشانه قدمت روابط دو کشور است. وی اضافه کرد: روابط ایران و ژاپن برآمده از اشتراکات فرهنگی و تمدنی بوده و امروز نیز از طرف جمهوری اسلامی ایران هیچ مانع و محدودیتی برای گسترش روابط وجود ندارد و همواره به گرمی از افزایش سطح همکاریها با ژاپن استقبال شده است اما در عین حال مانع و محدودیتهایی که ژاپن از ناحیه متحدان خود برای گسترش با ایران دارد نیز از نظر ایران دور نیست.
ثمره هاشمی درباره برقراری روابط بین ایران و آمریکا خاطرنشان کرد: مسئولان ایرانی همواره اعلام کردهاند براساس اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که مبتنی بر عدالت و احترام متقابل است میتوان با همه کشورها غیر از رژیم صهیونیستی رابطه برقرار کرد و در حال حاضر نیز بین مردم ایران و آمریکا روابط و مراودات زیادی وجود دارد و اگر دو اصل عدالت و احترام متقابل مبنا قرار گیرد، امکان برقراری روابط بین دو کشور دور از انتظار و بعید نیست.
دستیار ارشد رییسجمهور در پاسخ به این سوال که آیا جمهوری اسلامی همچنان میتواند حمایت و پایگاه مردمی خود را در آینده حفظ کند، تصریح کرد: اصولی که انقلاب اسلامی ایران بر پایه آنها پیروز شد و جمهوری اسلامی بر مبنای آنها شکل گرفت، اصولی انسانی و فطری هستند که مورد قبول همگان بوده و انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی با این هدف بود که ایران به کشوری مستقل تبدیل شود که در آن کرامت مردم حفظ شده و برای برپایی عدالت تلاش و کشور به سمت پیشرفت حرکت کند.
وی ادامه داد: اینها مسایل و موضوعاتی است که باید دائماً مورد توجه قرار گیرد چرا که هیچ فردی وابستگی به دیگران را نپسندیده و از عدالت و پیشرفت روی گردان نیستند.
ثمره هاشمی تأکید کرد: مهم این است که این ارزشها در عرصه عمل اجرا شده و الگوهای مناسب به نسلهای آینده ارائه شود.
دستیار ارشد رییسجمهور گفت: امروز با گذشت نزدیک به 34 سال از پیروزی انقلاب اسلامی نسلهای جدید به صحنه آمده و بسیاری از پیشرفتهای کشور نتیجه حضور فعال جوانانی است که حتی انقلاب اسلامی را ندیدهاند، اما با رغبت و اشتیاق بار پیشرفت و اداره کشور را به دوش میکشند.
وی اظهار داشت: این توفیقات مختص ایران نیست و هر ملتی که بر آرمانهای الهی و انسانی تأکید کرده و آزادگی و کرامت انسانی را به وابستگی ترجیح دهد موفق و پایدار خواهد بود.
ثمره هاشمی در پاسخ به این سوال که آقای احمدینژاد پس از پایان دوره ریاست جمهوری خود به چه کاری مشغول خواهند شد، تصریح کرد: این سوالی است که باید از خود ایشان پرسیده شود اما آقای احمدی نژاد بارها عنوان کردهاند که ترجیح و اولویت ایشان بازگشت به عرصه فعالیتهای علمی به عنوان یک معلم و استاد دانشگاه است.
دیروز بسکه سکوت بود متوجه اعتراض خودمان نشدیم!
به دعوت شورای هماهنگی راه راه سبز امید ، جنبش سبز دیروز وارد جدیدترین فاز اعتراضی خود شد.
در این فاز جدید که با فازهای قبلی خیلی فرق داشت میلیونها نفر با موفقیت کامل در خانههای خود نشستند و از شدت اعتراض سکوت کردند.
به
اعتقاد تحلیلگران مسائل پیچیده ، اگرچه در همه جای دنیا اعتراض یک چیزی
است که یک صدائی هم داشته باشد یا حداقل یک صدائی را به یک جائی برساند یا
یک صدائی را از یک کسی یا یک جائی دربیاورد لیکن چون نظام جمهوری اسلامی
بعد از انتخابات ۸۸ واقعاً انتظار همه جور اعتراضی داشت جز همین یک جورش
لذا الآن در انتخاب نوع «برخورد» با این فاز جدید بشدت دچار بحران شده است.
بر
این اساس ستاد رفع بحران فجایع نظام که برای رفع چنین بحران بیسابقهای
برای «انتخاب نوع برخورد» تشکیل شده بود دو ساعت پس از تشکیل، خودش هم دچار
بحران شد که موفقیت بینظیر دیگری برای شورای هماهنگی راه راه سبز محسوب
میشود.
شورای
مورد اشاره که از بدو تشکیل دقیقاً عین خود نظام هر روز به سهتا پیروزی
بزرگ میرسد و به چهارده نفر هم مشت محکمی وارد مینماید هدف از ایجاد
بحران برای جنبش سبز را ایجاد بحران برای نظام دانست و در بیانیهای که
توسط سخنگوی آن خوانده ولی توسط یکنفر دیگر نوشته میشود بر لزوم خودش و
سایر اعضاء شورا تاکید کرد.
در
همین راستا گفته میشود با هر دعوت این شورای راه راه به سکوت ، نیروهای
سرکوب جمهوری اسلامی طی جلسات متعددی که ساعتها به طول میانجامد با انتشار
نامهای از شورای مورد نظر که همچنان وجود دارد ولی اسم ندارد مراتب
قدررانی و تشکر خود را اعلام نموده و خواهشمند میشوند که این فراخوانها
همینطور ادامه پیدا بکند.
نیروهای
مزبور معتقدند چنانچه شورای هماهنگی دوتا فراخوان دیگر بدهد، جمهوری
اسلامی اصلاً دیگر احتیاج به هیچ نیروی سرکوبی ندارد چون تمام قصد این
نیروها از سرکوب «ساکت کردن» معترضین است که خب شکر خدا خود معترضین دارند
زحمتش را میکشند.
نیروهای
مورد اشاره همچنین آمادگی کامل خود و سایر نیروهای اشاره نشده را نیز برای
نشستن و سکوت در خانه در روزها و مناسبتهائی که شورای هماهنگی فراخوان
میدهد اعلام نموده و آنرا قدم مثبتی برای رسیدن به سازش میدانند . این
نیروها بر خلاف اعضاء شورای هماهنگی نگفتند که دقیقاً «سازش با کی» و اصلاً «در مورد چی»؟
در
حال حاضر شایعاتی نیز مبنی بر راهاندازی یک شبکه اجتماعی جدید بنام
«میرحسین بوک» توسط شورای هماهنگی شنیده میشود که از این به بعد بجای
پرسهی بیخودی در فیس بوک و بالاترین و احیاناً دریافت فحش و فضاحت و بد و
بیراه از سایرین، در این فضای «خودی» به راحتی عکسها و تصاویری با عناوین
«میر ما»، «مردی که بمن سیاست آموخت»، «اسیران سبز»، «راهتان ادامه دارد» و
غیره درج نموده بیخود اعصاب بقیه را هم بهم نریزند!
چرا محمد مصطفایی راه خود را از رضا پهلوی جدا کرد؟
آقای محمد مصطفایی طی مقاله تقریباً بلندی تحت عنوان «توضیحاتی درخصوص شکایت علیه رهبر جمهوری اسلامی و رسالتهای رضا پهلوی»
از دخالتهاي غیر مسوولانه و عدم تحمل وی توسط اطرافیان و مشاورین آقای
رضا پهلوی که وي ازآنهابعنوان افرادي با نظرات سطحی و غیر معمول و غیر
منطقی ياد میکندا پرده برميدارد. محمد مصطفایی از عدم ارتباط سياسي خود
با رضا پهلوي سخن ميگويد اما با توجه به ارتباط تنگاتنگ چندماهه وي با رضا
پهلوي درواقع سعي مينمايد بدون رودرويي با شخص رضا پهلوي به اين ارتباط
پايان دهد.
محمد مصطفایی در
همان ابتدا به گونه ای آغاز میکند که گویا از ورود به این جمع و شرکتاش
در موضوع شکایت از خامنهای توسط آقای رضا پهلوی پشیمان است، اما در ادامه
به گونهی متفاوت در مورد خود آقای رضا پهلوی سخن میگوید.
مهمترين بخش
نوشته محمد مصطفایی مربوط به سعی و تلاش وی برای خروج از تیم شکایت و
مشاورین رضا پهلوی میباشد و در همان ابتدا عنوان میکند: «علاقهای به
بازیهای بیهوده سیاسی که انتهایش یاس و ناامیدی باشد، ندارم و سعی میکنم
در همان حوزه فعالیت خود، تلاش کنم و به امور حقوقی بپردازم هر چند امور
حقوقی پیش رو و به خصوص موضوعات حقوقی بشری که بر آنها متمرکز هستم تافته
جدای از سیاست نیستند.»
در
واقع محمد مصطفایی تمام حرف خود را در همان چند سطر مقدمه ابتدای مقاله اش
میزند و در ادامه دلیل آنچه که وی از آن به عنوان بازی بیهوده سیاسی
یاد میکند را سؤ استفاده تبلیغاتی مشاورین و اطرافیان رضا پهلوی از طرح
شکایترضا پهلوی علیه خامنه عنوان میکند.
در این مقاله
محمد مصطفایی ضمن انتقاد شدید از اطرافیان رضا پهلوی در مورد خود رضا پهلوی
متفاوت سخن میگوید و وی را دارای قابلیت عنوان میکند اما به واسطه رفتار
و نگرش مشاورین ایشان، خطر بت شدن رضا پهلوی را مطرح مینمایند.
آنچه که از این
نوشته محمد مصطفایی بر میاید یک پشیمانی درونی از پیوستن به چنین جمعی
که در آن هیچ انتقادی تحمل نمیشود و مشاوریناش سطحینگر و غیرمنطقی
هستند ميباشد.
اما
آیا دلیل تلاش محمد مصطفایی برای انکار ارتباط سیاسی اش با رضا پهلوی و
یا در واقع قطع ارتباطاش با ایشان و اطرافیانش در نوع بر خورد مشاورین رضا
پهلوی با وی بوده است یا اینکه محمد مصطفایی احساس کرده است که بازي خورده
و به نام یک موضوع حقوق بشری که در تخصص وی میباشد در پروژهای
تبلیغاتی مورد استفاده قرار گرفته است؟
البته در نوشته
محمد مصطفایی اعتراض وی به تبلیغاتی شدن این قضیه واضح است اما آیا اینکه
این پروژه از ابتدا تبلیغی بوده و یا اینکه موضوعی حقوق بشری بوده است که
توسط اطرافیان و مشاورین رضا پهلوی تبدیل به اهرم تبلیغاتی گردیده؟ سوالی
هست که این روزها بیشتر مطرح میشود و عدم پاسخگویی به این سوال میتواند
موجب سلب اعتماد افکار عمومی از رضا پهلوی و کارهای وی در آینده شود مضاف
بر اینکه نوشته محمد مصطفایی به این روند سرعت خواهد بخشید چرا که وی
بعنوان یکی از افراد تاثیر گذار و مهم در یکی از پروژههای آقای رضا
پهلوی ،لب به سخن وشکوه گشوده و اعتراض خود را نشان داده است.
اگر پروژه شکایت
از خامنهای یک پروژه حقوق بشری بوده که بعدا تغییر ماهيت داده است باید
دلیل و افراد دخیل در این جریان روشن شوند چرا که با شعور افکار عمومی بازي
شده، به این شکل که با پیشنهاد یک فرض درست، نتیجهای نادرست پیگیری شده
است.
اما اگر موضوع از
همان ابتدا تبلیغی بوده است اینجا شرایط دشوارتر از قبل میشود یعنی
اینکه از همان ابتدا هدف فقط تبلیغ رضا پهلوی بوده است نه محکوم کردن علی
خامنهای!
که باز هم سعی
در فریب افکار عمومی شده و این بار از همان ابتدا هدف، فریب افکار عمومی
بوده که نمیتواند بدون اطلاع آقای رضا پهلوی بوده باشد.
شاید با فرض حالت
نخست و اینکه مشاورین ایشان سبب شدهاند یک پروژه حقوق بشری تبدیل به
پروژهای تبلیغاتی شود، آقای رضا پهلوی بی قصیر قلمداد شوند اما در
هرصورت باز نگری در تیم مشاورین رضا پهلوی از سوی ایشان ضروری به نظر
میآید.
اما با فرض دوم و اینکه این طرح از ابتدا تبلیغی بوده آنگاه شرایط برای آقای رضا پهلوی به غایت دشوارتر خواهد شد.
بررسی دلایل فراز و فرود جنبش سبز - آلفرد ت.
واقعیت این
است که موسوی و کروبی هنوز دل در گرو نظام و انقلاب داشتند... لذا دیدیم که
به شعارهای به اصطلاح ساختار شکنانه اعتراض کردند. موسوی بر جمهوری اسلامی
نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر تاکید کرد. دیدیم که موسوی در مواقع
حساس متعددی سکوت کرد و مردم را به حضور و ماندن در خیابانها فرانخواند.
چرا که میدانست ممکن است حضور مستمر و انبوه مردم در خیابانها جنبش را تا
مرحله براندازی نظام پیش ببرد؛ چیزی که او خواهان آن نبود...بیانیههایی
تکراری و گنگ موسوی به نظر من تنها بر رکود و خمودگی جنبش افزود و موجبات
سرگردانی معترضان را فراهم کرد. معترضانی که در روزهای بعد با شعارهای خود
موجودیت نظام را هدف قرار داده بودند، هیچ تناسبی میان خواستههای خود با
بیانیههای موسوی و کروبی نمیدیدند.
سه سال
پیش در چنین روزهایی بود که تقلب بزرگ صورت گرفت و در پی آن مردم به
خیابانها ریختند. اعتراض مردم به تقلب در انتخابات که به جنبش سبز معروف
گردید را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ایران پس از انقلاب دانست، چه آنکه این
نخستین بار پس از انقلاب بود که جمعیتی عظیم و چند میلیونی به طور خودجوش و
بدون برنامه ریزی و حمایت دولتی به خیابانها آمدند تا به جمهوری اسلامی
اعتراض کنند. اگرچه جنبش سبز توانایی و پتانسیل ایجاد تغییرات عظیم را داشت
و به خوبی میتوانست خواست خود را بر حاکمیت تحمیل کند، اما نهایتا چنین
اتفاقی نیفتاد و رفته رفته به افول و خمودگی دچار شد. مطلب حاضر به بررسی
اجمالی چگونگی پیدایش جنبش سبز و عوامل موثر در افول و عقیم ماندن آن در
رسیدن به نتایج دلخواه و نیز به ارائه برخی دستاوردهای جانبی از جنبش
میپردازد.
برای
درک بهتر چگونگی پیدایش جنبش سبز بایستی به هفتههای پیش از انتخابات سال
۸۸ نگاهی بیندازیم. در آن زمان از یک سو حاکمیت به طور علنی از انتخاب مجدد
محمود احمدی نژاد حمایت میکرد و برای مثال جنتی به عنوان کسی که قرار بود
داور انتخابات باشد، خود علنا در سخنانی از احمدی نژاد حمایت کرد و علی
خامنهای رهبر جمهوری اسلامی هم تلویحا احمدی نژاد را انتخاب اصلح معرفی
میکرد. از سوی دیگر چهار سال مدیریت غلط و دروغ گویی علنی دولت احمدی نژاد
و ادبیات تنش زا، پوپولیستی و البته آمیخته به لمپنیسم وی در سخنرانیهای
داخلی و خارجی، نفرت زیاد مردم از وی را سبب شده بود. همه این موارد دست به
دست هم داده و موجب شده بود که مردم انگیزه زیادی برای جلوگیری از انتخاب
شدن مجدد احمدی نژاد پیدا کنند. به همین دلیل نگاهها به سمت میرحسین موسوی
و مهدی کروبی دو نامزد رقیب که البته از فیلتر شورای نگهبان رد شده بودند،
جلب گردید. صراحت کلام موسوی در مناظرههای تلویزیونی به ویژه در مقابل
احمدی نژاد و دروغگو خواندن و متهم کردن وی به جعل آمار در تلویزیون دولتی و
نیز حضور پرشمار و البته پرشور مردم با نمادها و نشانههای سبز در
خیابانهای اصلی تهران و مراکز استانها در واپسین روزهای منتهی به موعد
انتخابات، همه و همه مردم به ویژه طبقه متوسط و مرفه شهری را نسبت به
انتخاب شدن موسوی خوش بین کرده بود. از آن طرف اما احمدی نژاد هم بیکار
ننشسته بود و با مطرح کردن وعده پرداخت یارانهها و نیز با افزایش حقوق
کارمندان دولت و مستمری بازنشستگان و دادن پول دستی و وام به دانشجویان
تلاش زیادی کرد تا رای آنها را برای خود تضمین کند.
جرقه
اعتراضها را شاید بتوان انتشار خبری بر روی خبرگزاری فارس وابسته به سپاه
پاسداران در ساعت ۱۰ شب جمعه ۲۲ خرداد و در حالیکه هنوز رای گیری ادامه
داشت دانست که در آن احمدی نژاد با ۶۳ درصد آرا پیروز انتخابات معرفی شده
بود، خبری که البته به سرعت از خروجی این رسانه حذف شد. این موضوع در کنار
قطع شدن سیستم پیامک به عنوان تنها وسیله ارتباطی ناظران وابسته به موسوی و
کروبی در شعبههای رای گیری، افزایش تعداد آرا در حین شمارش بر طبق یک
نمودار با شیب خطی، بیشتر بودن تعداد آرای باطله از کل آرای کروبی، کمتر
شدن تعداد رایهای نهایی محسن رضایی در طول پروسه اعلام نتایج و صدور پیام
علی خامنهای و تبریک انتخاب مجدد احمدی نژاد و قدردانی از شورای نگهبان
برای برگزاری انتخابات آن هم در شرایطی که هنوز به شکایتهای نامزدها
رسیدگی نشده بود و نتیجه نهایی تایید نشده بود، همه و همه موجبات بهت و
حیرت مردم از نتایج انتخابات را فراهم کرد. واقعیت این بود که مردم به ویژه
در شهرهای بزرگ وقتی از آشنایان و بستگان خود سوال میکردند که به چه کسی
رای داده است، کمتر کسی را مییافتند که در پاسخ به احمدی نژاد اشاره کند.
سوال بزرگی که در ذهن مردم ایجاد شده بود این بود که پس رای من کجاست؟!
«رای
من کو؟!» علت اصلی حضور خودجوش مردم در خیابانها در روزهای بعد به ویژه
حضور میلیونی مردم در روزهای ۲۵ خرداد و ۳۰ خرداد بود. آنهایی که به موسوی و
کروبی رای داده بودند با نمادهای سبز به خیابانها ریختند تا به نتایج
اعتراض کنند. تا به رای نشمرده شان و بدتر از آن به دزدی رای صورت گرفته
اعتراض کنند. مردم احساس میکرند که از اعتماد آنها سوء استفاده شده است،
یک جور احساس بازی خوردن، رودست خوردن، یک جور احساس تحقیر شدن...! حکومت
اما بنا نداشت که از تقلب پا پس بکشد و بیت رهبری با همراهی سپاه بر آن شده
بود که احمدی نژاد را مجددا در مسند ریاست جمهوری بنشانند. شاید چون موسوی
و خامنهای از دیرباز با یکدیگر اختلاف داشتند یا شاید چون موسوی دخالت
سپاه در امور اقتصادی و سیاسی را برنمیتابید یا شدهای دیگر.... دلیل هر چه
بود نهایتا شکایتها نسبت به نتایج انتخابات به جایی نرسید. اما مردم که
پس از سالها دورافتادگی و غربت از یکدیگر، بار دیگر همدل و یکصدا شده و
یکدیگر را بازیافته بودند، به اعتراض خود ادامه دادند. هر چقدر سرکوبها
تشدید شد، جنبش از شعار «رای من کو؟» فاصله گرفت و خواستههای بیشتر و
بیشتری توسط مردم مطرح میشد. کار به جایی رسیده بود که در تیر آن سال علنا
شعارهای ضد حکومتی مانند: مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر ضد ولایت فقیه،
خامنهای قاتله، ولایتش باطله، داده میشد.
رفته
رفته اما جنبش به افول گروید. سرکوبهای وحشیانه مردم به ویژه از روز پس
از نماز جمعه خامنه ای در روز جمعه ۲۹ خرداد و تهدید مردم و نامزدهای
معترض، شروع گردید. بگیر و ببندها، زندانی کردن کنشگران سیاسی، روزنامه
نگاران. خبرنگاران و تعطیلی احزاب که از روز انتخابات شروع شده بود تشدید
گردید. اما افول جنبش سبز تنها به دلیل سرکوب ها نبود. واقعیت این بود که
به دلیل گستردگی طیف فکری و پایگاه اجتماعی جنبش اولا هدف از اعتراضها مشخص
نبود. یا دستکم هدف واحدی وجود نداشت. گروههای مختلف از به شدت مذهبی تا
غیر مذهبی، تحصیلکرده و معتقد به سکولاریسم و تحصیل نکرده، دلبسته به نظام
تا به شدت مخالف نظام، همه و همه برای رای نیاوردن احمدی نژاد به موسوی و
کروبی رای داده بودند. در حالیکه بسیاری از افراد نه تنها به تقلب در نتیجه
انتخابات معترض بودند که اساسا به کمتر از سقوط رژیم قانع نمیشدند و
خواستههایشان بسیار بالاتر از روزهای اول بود. اما خوب عده زیادی هم بودند
که یا به دلایل مذهبی یا به دلیل وابستگی یا سابقه وابستگی به نظام یا
ایفای نقش در پیدایش آن و یا به دلیل تجربه تلخ یک انقلاب در گذشته و ترس
از نتایج نامشخص یک انقلاب مجدد، به مرحلهای نرسیده بودند که خواهان سقوط
رژیم باشند یا شاید هم هزینه تغییر نظام را بالا میدیدند. لذا این موضوع
رفته رفته موجب شکاف در صفوف مردم شد و عدهای از مردم در روزهای بعدی
اعتراضها و با تندتر شدن شعارها دیگر در خیابان حضور پیدا نکردند.
عامل
دیگر رهبری جنبش بود. واقعیت این است که هر فعالیت سیاسی و اجتماعی نیاز
به یک مدیر دارد تا مسیر و هدف را نشان دهد و از پراکنده شدن و هرز رفتن
نیروها جلوگیری کند. جنبش سبز رهبر نداشت. درست است که موسوی و کروبی به
عنوان منتخبین مردمِ معترض به نتایج انتخابات، خواه ناخواه رهبری اعتراضها
را بر عهده داشتند اما واقعیت این است که موسوی و کروبی هنوز دل در گرو
نظام و انقلاب داشتند. آنها افرادی مذهبی هستند، آنها خواهان براندازی
نبودند، آنها نمیخواستند که انقلاب و نظامی که در پیدایش آن نقش ایفا کرده
بودند، سرنگون شود. لذا دیدیم که به شعارهای به اصطلاح ساختار شکنانه
اعتراض کردند. موسوی بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر
تاکید کرد. دیدیم که موسوی در مواقع حساس متعددی سکوت کرد و مردم را به
حضور و ماندن در خیابانها فرانخواند. چرا که میدانست ممکن است حضور مستمر
و انبوه مردم در خیابانها جنبش را تا مرحله براندازی نظام پیش ببرد؛ چیزی
که او خواهان آن نبود. به نظر میرسید موسوی و کروبی در مخمصهای گرفتار
شده بودند. از یک سو مردم به آنها اعتماد کرده و رای داده بودند لذا برای
حفظ آن رای مسوولیتی بر دوش خود حس میکردند، اما از سوی دیگر به دلایلی که
ذکر شد خواهان حفظ نظام بودند و به مرحله براندازی نرسیده بودند. این حالت
را به خوبی میشد در بیانیههای متعدد موسوی مشاهده کرد که از یک طرف بر
حق مردم و اعتراض به دولت تاکید، اما از سوی دیگر از آرمانهای امام و دوران
طلایی او سخن گفته شده بود. بیانیههایی تکراری و گنگ که به نظر من تنها
بر رکود و خمودگی جنبش افزود و موجبات سرگردانی معترضان را فراهم کرد.
معترضانی که در روزهای بعد با شعارهای خود موجودیت نظام را هدف قرار داده
بودند، هیچ تناسبی میان خواستههای خود با بیانیههای موسوی و کروبی
نمیدیدند.
عامل
موثر دیگر محدود ماندن جنبش به قشر متوسط و مرفه شهری به ویژه در شهرهای
بزرگ بود. به نظر من جنبش سبز نتوانست در میان قشر فقیر جامعه و اقشار
ضعیفتر مثل کارگران و روستاییان و نیز در میان اقوام ایرانی مثل ترک ها
توفیقی به دست آورد. اگر نگاهی به ویدئوهای اعتراضی بیندازید در مییابید
که اکثر آنها در محلههای بالای شهر به ویژه شهر تهران ضبط شدهاند. دلیل
این امر نیاز به بررسی مبسوط دارد اما شاید آن را به طور خلاصه به محدود
ماندن خواستههای جنبش سبز به درخواستهای مدنی مثل آزادیهای اجتماعی و یا
سیاسی مرتبط دانست؛ موضوعاتی که برای طبقه محروم جامعه با دغدغههای
اقتصادی از اهمیت چندانی برخوردار نیست یا لااقل در اولویت قرار ندارد.
همچنین پرداخت یارانهها به طبقه محروم جامعه از سوی دولت و سفرهای استانی
احمدی نژاد و سخنان پوپولیستی او البته بی تاثیر نبوده است. هموطنان ترک ما
نیز با نگاهی بدبینانه به جنبش سبز نگاه میکردند و شاید دلیل آن را باید
در تجربههای تلخ انقلابها و اعتراضهای قبلی و عدم پرداختن به خواستههای
مدنی آنها همچون حق تحصیل به زبان مادری و مواردی از این دست جستجو کرد.
محدودیت
رسانهای و عدم حمایت خارجی را شاید بتوان از دیگر عوامل تاثیر گذار در
افول جنبش سبز دانست. در فقدان یک تلویزیون، تنها عامل هماهنگ کننده مردم
در جریان اعتراضها، اینترنت بوده است. این وسیله ارتباطی هم با اعمال
فیلترینگ گسترده و کاهش سرعت در مواقع حساس، عملا بارها از کار افتاد. اگر
معترضان دارای یک رسانه فراگیر مثل یک تلویزیون ماهوارهای میبودند چه بسا
بهتر و موثرتر میتوانستند عمل کنند و قادر بودند که از اخبار به شکل
بیطرفانه و بدون سانسور و تحریف مطلع شوند. هر چند حکومت نشان داده است که
شبکههای ماهواره ای را هم از گزند پارازیت در امان نمیگذارد. عدم حمایت
خارجی هم در افول جنبش بی تاثیر نبود. بد اقبالی معترضان این بود که اوباما
تازه به قدرت رسیده بود و به قول خودش دستان خود را به سوی حکومت ایران
دراز کرده بود و برای حل مشکل اتمی ایران به دنبال گفتگو با حکومت بود. به
همین دلیل نتوانست پاسخی درخور به خواسته صریح معترضان که میگفتند «اوباما
یا با مایی یا با اونها» بدهد. اوباما حتی در اظهار نظر درباره قتل فجیع و
تأثر برانگیز ندا آقاسلطان بسیار تردید کرد و حدود ۵ روز طول کشید تا در آن
باره ابراز تاسف کند...! حکومت میدانست که اوباما به دنبال گفتگو با
آنهاست و در اعتراض به سرکوبها موضع گیری تند و تصمیمی رادیکال اتخاذ
نخواهد کرد لذا با فراغ بال به سرکوب مردم پرداخت. البته واقعیت دیگر هم
این است که موسوی و کروبی با لحنی تند نسبت به هرگونه حمایت خارجی از جنبش
سبز هشدار دادند و عملا امکان هرگونه حمایت خارجی را از بین بردند.
همه
موارد بالا دست به دست هم داد تا جنبش به افول گرایید، از حالت خیابانی
خارج شد و به کنج خانهها و دلها خزید. به نظر من جنبش آزادیخواهی و
استبداد ستیزی مردم ایران که از جنبش مشروطه بیش از صد سال پیش شروع شده و
مجددا به تازگی در قالب جنبش سبز متبلور شده بود تنها در صورت تحقق دو عامل
زیر مجددا بروز عملی و علنی خواهد یافت:
۱- رسیدن مردم به حالتی از استیصال و نارضایتی از وضع موجود که در نتیجه آن حاضر به دادن هزینه جهت ایجاد تغییرات عمده باشند.
۲- پیدایش
آلترناتیوی (جایگزین) مشخص و قابل اعتماد با هدفی معین به گونهای که روز
بعد از سقوط رژیم، رفتارها متضاد با وعدههای از پیش داده شده نباشد....
به هر حال اگرچه جنبش سبز افول کرده است، اما ثمرات میمون و مبارکِ جانبی هم داشته است و آن اینکه:
۱- مردم
میزان خودکامگی، قساوت و قدرت پرستی ملایان در قدرت را دیدند. مردم به
خوبی مشاهده کردند که سردمداران رژیم کنونی از هیچ جنایتی برای ماندن در
قدرت ابایی ندارند و در این راه از خدا، پیغمبر و دین سوء استفاده و اعمال
خود را توجیه میکنند. مردم به خوبی خطر به قدرت رسیدن یک حکومت دینی را به
شکل علنی دیدند و مشاهده کردند که چگونه حاکمان میتوانند با توسل به دین و
اعتقادات دینی به کشتار و شکنجه و سرکوب دست بزنند. فکر میکنم
اهمیت سکولاریسم (جدایی نهاد دین از سیاست) برای مردم بهتر مشخص گردید.۲- مردم به خوبی به اصلاح ناپذیر بودن رژیم پی بردند. همچنین دست روبه صفتانی چون خاتمی برای آنها رو شد. مشخص شد که امثال خاتمی به هیچ چیزی اعتقاد ندارند، یک روز به مناسبت قتل هدی صابر پیام تسلیت میدهند و برای شرکت در انتخابات شرط میگذارند، اما روز دیگر از شروط خود عدول کرده، بر صندوق رای حکومتی دخیل میبندند و یواشکی در انتخابات شرکت میکنند تا بلکه حضور مجدد خود در قدرت را تضمین کنند! مردم به خوبی دیدند که اصلاحطلبان حکومتی چون خاتمی حتی یک بار هم به نتایج انتخابات اعتراض نکردند. همچنین ریاکار بودن افرادی مثل کدیور که در روز روشن شعارهای مردمی را تحریف میکردند آشکار شد. مشخص شد که در یک جنبش ممکن است افرادی ناآگاه یا مغرض وجود داشته باشند که با ایدههای احمقانه خود مانند «اسب تراوا» خواسته یا ناخواسته به جنبش ضربه بزنند. هوشیاری مردم و مدیریت جریان جهت دور ماندن جنبش از گزندهای احتمالی در چنین مواقعی اهمیت زیادی دارد.
۳- مردم دریافتند که کشورهای خارجی به دنبال منافع خود هستند و الزاما این منافع در راستای منافع مردم ایران نیست. آن زمانی که باید حمایت میکردند، نکردند و به مردم پشت کردند و با حکومت جنایتکاری که در حال سرکوب بود مشغول مذاکره بر سر موضوع هستهای شدند! مردم دریافتند که برای تغییر نباید به قدرت خارجی امید ببندند که آنها قابل اعتماد نیستند.
۴- رسانههای
اجتماعی همچون فیسبوک، بالاترین و غیره اگرچه میتوانند در هماهنگ کردن
اولیه جنبشهای اجتماعی موثر باشند اما استفاده زیاد از آنها میتواند
اعضای جنبش را به حالتی از رخوت و رکود کشانیده، آنها را از خیابان یعنی
محل وقوع اتفاقهای اصلی دور نگاه دارد و آنها را به دنیای مجازی و
روزمرگیهای آن دچار سازد. در جریان انقلاب اخیر در مصر به خوبی دیدیم که
چطور قطع کامل اینترنت در آن کشور موجب افزایش حضور مردم در خیابانها
گردید.
نویسندگان کنشگر؛ نویسندگان واکنشگر
اغلب
نویسندگان سیاسی، نویسندگان واکنشگر هستند، یعنی در مقابل کنش حکومت و
اجتماع، واکنش قلمی نشان میدهند. نویسندگان کنشگر اما، منتظر کنش حکومت و
اجتماع برای نشان دادن واکنش نمیمانند و نوشتههایشان متکی به خود و برای
حرکت دادن منطقی مردم در جهت تغییر یا تصحیح حکومت و رفتار اجتماعی است.
اینکه نویسندهی واکنشگر باشیم به خودی خود ایرادی نیست؛ ایراد در جاییست
که تعداد نویسندگان کنشگر ما روز به روز کاهش یابد و تعداد نویسندگان
واکنشگر فزونی. نتیجه این میشود که ما به نوعی دنبالهروی حکومت و مردم
میشویم و نسبت به آنچه آنها میکنند قلم میزنیم. حتماً مشاهده کردهاید
که در روزهای آرام سیاسی که اتفاق خاصی در سطح کشور نمیافتد، نویسندگان
واکنشگر دچار سکوت و رخوت میشوند و اگر هم مطلبی بنویسند، مطلبی پیش پا
افتاده و «باری به هر جهت» است. حتی برخی که ریشهی ضعف قلمشان را در
نمییابند شروع به خودزنی میکنند و از هر چه سیاست و کار سیاسی است تبری
میجویند بلکه سوختی از حوزهای دیگر به قلمشان برسد و حرکتی نو آغاز
کنند.
جالب اینجاست به محض پا گرفتن مجدد
حرکتهای سیاسی و اجتماعی، اینگونه نویسندگان دوباره احساس شادابی و نشاط
میکنند و اغلب به وسط میدان سیاست و اجتماع باز میگردند. هم آن بیحرکتی،
و هم این حرکت بیش از حدّ لازم، ناشی از واکنشیست که اینگونه نویسندگان
نسبت به رویدادهای اجتماعی نشان میدهند.نویسندگان واکنشگر، چندان تابع تئوریهای سیاسی و اجتماعی نیستند و سوخت قلمشان از حرکتهای حکومت و اجتماع تأمین میشود. اما نویسندگان کنشگر، اغلب صاحب نظر هستند و هر حرکتی میکنند، قطع نظر از حرکت حکومت یا مردم، متکی بر نظریات و تئوریهای مورد قبول خودشان است. سابق بر این، در دوران آرمانگرایی، افراد سیاسی، نه از حکومت شاه و دربار، بلکه از بیگبنگ و آش در هم جوش اولیهی روی کره زمین و تکامل تدریجی موجودات و فلسفه و تئوری شناخت آغاز میکردند و بهتدریج به تاریخ بشر میرسیدند و فورماسیونهایی را برای خود تعریف میکردند که در نهایت به مثلاً سوسیالیسم و کمونیسم ختم خواهد شد. در آن زمان مطالبی که نوشته میشد بر اساس اینگونه باورها بود، و به اینگونه نوشتهها، نوشتههای ترویجی میگفتند که از قلم نویسندگان کنشگر بیرون میآمد. اما نوشتههای واکنشی هم برای تحریک مردم کم نبود و آن نوشتههایی بود که اغلب در اعلامیهها درج میشد یا از رادیوهای انقلابی خوانده میشد. اینها نوشتههای واکنشی بودند متناسب با اَعمال حکومت و رفتار مردم.
این روزها، بخصوص در زمانهی شتاب گرفتن درج و حذف نوشتهها، و جایگزین شدن روزانهی مطالب در وبسایتها، نه فرصتی برای مطالعهی نویسنده باقی میماند، نه مهلتی برای تفکر و تدقیق در امور. در دوران بیآرمانی هم، از تئوری و نظریه خبری نیست، و آنچه از این دو مقوله وجود دارد یا در محافل آکادمیک و اتاقهای دانشگاه مطرح میشود، یا در نشریات وزین علوم انسانی که اعتقادی به تغییر جهان ندارند و تفسیر جهان را میپسندند.
آیا میتوان امیدوار بود که در رسانههای اینترنتی ما شاهد مطالب نویسندگان کنشگر باشیم؟ مطالبی که بر اساس پایهی فکری نویسنده باشد، نه ضدِّ پایهی فکری حکومت؟ اختصاص دادن فضایی برای اینگونه مطالب که زود به زود عوض نمیشوند و به خواننده فرصت مطالعه و تفکر میدهند، شاید بتواند زمینهای برای افزایش اینگونه نوشتهها فراهم آورد. البته چیزی که امروز بیشتر به چشم میخورَد، نه کمبود فضا برای ارائهی چنین نوشتههایی، بلکه حضور کمرنگ نویسندگان متفکر و صاحبنظر در سطح وب است. میگوییم حضور کمرنگ و نمیگوییم نبود یا فقدان، چون چنین نویسندگانی هستند ولی یا به فضای سطحی وب اعتقاد و اعتماد ندارند یا اِمکان حضورشان بنا به دلایلی (مثلاً قادر به تایپ مطلب نبودن و یا کار با رایانه را بلد نبودن) مهیا نمیگردد. رسانهها باید ضمن ارائهی فضا به چنین نویسندگانی، زمینهی حضور آنها را نیز فراهم آورند تا ما تنها شاهد واکنش قلمی به اَعمال حکومت نباشیم و برای ترسیم راه آینده و حرکت به سوی آن، به کنش قلمی خود متکی گردیم.
بازیهای یورو ۲۰۱۲ را از اپلیکیشن آن دنبال کنیم
بازیهای
یورو۲۰۱۲ در دو کشور لهستان و اوکراین شروع شده است و اگر امکان دنبال کردن
مسابقات فوتبال را از طریق تلویزیون و یا رادیو ندارید و از طرفی گوشی
هوشمند و یا یک تبلت دارید، شانس این را دارید تا با نصب این اپلیکیشن
بتوانید نتایج این مسابقات را به صورت زنده دنبال کنید و همچنین از اخبار و
حاشیههای این مسابقات اطلاع پیدا کنید.
این اپلیکیشن
که با مدیریت سایت یوفا دات کام اداره میشود به شما هر اطلاعاتی را که در
زمینه این تورنمنت لازم داشته باشید ارایه میکند.در صفحه اول آن میتوان
برنامه بازیها را دید و از آخرین اخبار آگاه شد.
کاربران این اپلیکیشن امکان این را دارند تا ۳ تیم را به عنوان تیمهای مورد علاقه انتخاب کنند و از اخبار و اطلاعات مربوط به آن تیمها اطلاع فوری پیدا کنند.
این اطلاعات شامل گزارش زنده از بازیها و اطلاع از جدول امتیاز گروهها میشود. در این اپلیکیشن همچنین میتوان عکسها و ویدیوهای مرتبط با این رقابتها دید.
اپلیکیشن یورو ۲۰۱۲ به فکر تماشاگرانی که برای تماشای بازیها به این دو کشور سفر کردهاند هم بوده است. با ورود به این بخش محل حضور شما از طریق چیپیاس ثبت میشود و امکان این را خواهید داشت تا از برنامه حرکت قطارها خبردار شوید و مینوان تا از طریق جستجوگری که در آن در نظر گرفته شده، تماشاگرانی که در نزدیکی شما برای مسابقات آمده اند را پیدا کنید.
این اپلیکیشن رایگان و فیلتر نشده، برای آیفوت، آیپد، اندروید، ویندوزفون، بلکبری، بدا و جاوا قابل استفاده است.
نسخه اندرویدی این اپلیکیشن را از اینجا و نسخه آیاواس را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
کاربران این اپلیکیشن امکان این را دارند تا ۳ تیم را به عنوان تیمهای مورد علاقه انتخاب کنند و از اخبار و اطلاعات مربوط به آن تیمها اطلاع فوری پیدا کنند.
این اطلاعات شامل گزارش زنده از بازیها و اطلاع از جدول امتیاز گروهها میشود. در این اپلیکیشن همچنین میتوان عکسها و ویدیوهای مرتبط با این رقابتها دید.
اپلیکیشن یورو ۲۰۱۲ به فکر تماشاگرانی که برای تماشای بازیها به این دو کشور سفر کردهاند هم بوده است. با ورود به این بخش محل حضور شما از طریق چیپیاس ثبت میشود و امکان این را خواهید داشت تا از برنامه حرکت قطارها خبردار شوید و مینوان تا از طریق جستجوگری که در آن در نظر گرفته شده، تماشاگرانی که در نزدیکی شما برای مسابقات آمده اند را پیدا کنید.
این اپلیکیشن رایگان و فیلتر نشده، برای آیفوت، آیپد، اندروید، ویندوزفون، بلکبری، بدا و جاوا قابل استفاده است.
نسخه اندرویدی این اپلیکیشن را از اینجا و نسخه آیاواس را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
گارودی، نویسنده ضدیهود فرانسوی درگذشت
روژه گارودی،
شخصیت سیاسی و نویسنده ضدیهود فرانسوی که به دلیل داشتن عقاید افراطی از
جامعه روشنفکری فرانسه طرد شده بود، در خانهاش در یکی از حومههای پاریس
درگذشت.
گارودی موقع مرگ، ۹۸ سال داشت و خبر درگذشت وی با تأخیری دو روزه و اولین بار توسط محافل راستگرای فرانسه منتشر شد.
به نوشته منابع فرانسوی،
این نویسنده و چهره سیاسی، که در خانوادهای کمونیست به دنیا آمد، پس از
گرویدن به مسیحیت و سپس اسلام، در سالهای آخر عمر خود به «راست افراطی
ضدیهود فرانسه» نزدیک شده بود.
اما گارودی را در ایران با انکار هولوکاست میشناسند.
علی
خامنهای، در نماز جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۹ با اشاره به محاکمه و برخورد
حکومت فرانسه با روژه گارودی که مدعی عدم کشتار یهودیها از سوی آلمان نازی
شده بود، گفت: «شما کجا دیدهاید کسی بتواند در غرب علیه صهیونیسم حرفی بزند.»«خاتمی در برابر خامنهای تمکین میکرد»
قدرتالله
علیخانی، نماینده مجلس هشتم که نتوانست در مجلس نهم رای بیاورد، گفته است:
«آقای خاتمی در طول هشت سال با مقام رهبری تعامل خوبی داشتند و اگر در
مواردی اختلاف نظر به وجود میآمد آقای خاتمی تمکین میکرد.»
قدرتالله علیخانی، نماینده سه دوره ششم، هفتم و هشتم مجلس ایران که نتوانست در مجلس نهم رای بیاورد، در گفتوگویی اظهار داشته که مجلس ششم با حکومت تعامل خوبی نداشت، اما خاتمی در دولتش از نظر رهبری تبعیت میکرده است.
وی گفته است: «مجلس ششم به رغم شعارها و برنامههای خوب، تعامل مناسبی با حکومت نداشت برخی تندرویها هم داشتند.»
این نماینده سابق مجلس با این حال معتقد است که «مجلس هشتم» بهتر توانست به وظیفه نظارتی خود عمل کند.
علیخانی
درباره رابطه خاتمی و خامنهای در دوران اصلاحات، گفته است: «آقای خاتمی و
دولت ایشان اگرچه دارای اشکالاتی بودند اما به کشور خسارت وارد نکردند.
آقای خاتمی در طول هشت سال با مقام رهبری تعامل خوبی داشتند و اگر در
مواردی اختلاف نظر به وجود میآمد آقای خاتمی تمکین میکرد.»
همچنین
علیخانی که پس از ناکامی در رسیدن به مجلس نهم، به سمت مشاور هاشمی
رفسنجانی در مجمع منصوب شده، درباره انتقادهایی که به رییس ممجع تشخیص
مصلحت نظام میشود، گفته است: «آیتالله هاشمی در مکتب امام پرورش
یافتهاند. با امام و رهبری نشست و برخاست کردند. اگر به خاطر داشته باشید
یک بار رهبری از دوستی شصت ساله خود با آقای هاشمی سخن گفتند. لذا چنین
بزرگانی دایره تحملشان زیاد است.»
هفتهخوانی...عشق جدید محمود: قاهره!
آقا این
احمدینژاد بدجوری کلید کرده که یک سفری به قاهره داشته باشد و این جور هم
که از ظواهر امر بر میآید تا عزم خودش را جزم کرده به هر شکل ممکن در این
چند ماه باقی مانده تا دولت دهم، شده به عنوان کارگر روز مزد خودش را به
قاهره برساند این کار را بکند تا مصر ندیده از دنیا، ببخشید از پاستور
نرود.
در حسرت دیدار تو آوارهترینم؛ قاهره!
این
گیر سه پیچ احمدینژاد برای رابطه برقرار کردن با دولت جدید مصر که
تقریباً از نظر پاچهخاری دست دامبول السلطنه را از پشت بسته بدجوری به
مذاق برادران ارزشی سایتهای اصولگرا بد آمده است.
چون
هفته قبل رسانههای اصولگراها احمدینژاد را متهم کردند که «ولع بی حد و
حصری برای سفر به قاهره دارد» و با «سخن گفتن غیر دیپلماتیک» خود پاک آبروی
کشور را جلوی در و همساده برده است.
احمدینژاد
یک بار که گفته بود «به خدا قسم من یک بار عبور از آسمان مصر را با صدها
بار سفر به واشنگتن و نیویورک عوض نمیکنم و من این را با افتخار میگویم»
اخیراً هم در راستای دیپلماسی پاچهخارانه خود گفته است: «به محض اینکه
دعوتی از مسؤولان مصری دریافت کنم بلافاصله با افتخار به زیارت مردم مصر
خواهم شتافت؛ کجا بهتر از مصر؟!»
و
البته در روزهایی که در مملکت خودمان به برکت دولت خدمتگزار هشتمان گرو
شانزده است، احمدینژاد به مصریها پیشنهاد داده که اجازه دهند کارگریشان
را بکند و گفته که «برای سازندگی مصر و خروجش از وضعیت کنونی حاضر است در
یکی از کارخانههای مصر کار کند!»
بعد جالب
اینجاست مصری ها این دستمال به دستی احمدینژاد را اصلا به پوشک بچه شان
هم حساب نمیکنند و در پاسخ به این اظهار تمایل احمدی نژاد گفتهاند:
«برقراری روابط و سفر رئیس جمهور ایران، مستلزم بررسی های دیپلماتیک و
تصمیمات پارلمان جدید مصر است».
بیمحلی به آقا
آقا
این احمدینژاد دیگر شورش را درآورده است، یعنی دقیقاً هر چیزی که روی
اعصاب آقاست که البته طرفداران آقا به آن میگویند «دغدغههای رهبری» را یا
به هیچ جایش حساب نمیکند یا برعکسش را انجام میدهد.
در
هفتهای که گذشت تارنمای «برهان» نوشت که محمود احمدینژاد به دغدغههای
آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی بیاعتنایی میکند و آن را باور
ندارد.
حالا ماجرا چه بوده؟ این که محمود احمدینژاد ۱۹ اردیبهشت ماه، گفته که اعتقادی به تهاجم فرهنگی ندارد!
یعنی احمدینژاد، همین تهاجم فرهنگی که آقای خامنهای ده، بیست سالی است که خودش را جر داده که باید جدی بگیرید را جدی نمیگیرد.
البته شما بگو این احمدینژاد اصلا چی را جدی گرفته است که بخواهد این یکی را جدی بگیرد؟
تو روز روشن میرود مجلس شورای اسلامی که امام راحل گفته بود در «راس امور است» بعد می گوید که آمدهام اینجا تا دور هم صفا کنیم!
یکی به تعداد انبیا اضافه شد
هفته
قبل صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیامبر هم اعلام بعثت کرد و بالاخره
آقای خامنهای از طریق نمایندهشان در سپاه یعنی علی سعیدی٬ این خبر را به
گوش جهانیان رساند که «اختیارات ولایت فقیه٬ انبیاء و معصومین یکسان بوده
است».
سعیدی
هفته گذشته در جمع گروهی از مردم شهر دیباج گفته که «به همان اندازه که
از امامان و انبیا تبعیت واجب است، تبعیت از رهبری هم واجب است و این دو
با هم فرقی ندارد».
حالا
باید منتظر کتاب یا حداقل جزوه این نبی جدید هم باشیم. هفت-هشت-ده سال پیش
که ایشان خودشان را مرجع تقلید اعلام کردند در پاسخ به این سوال که
«رسالهات کو؟» گفتند: رساله ایشان همان رساله امام راحل است؟
موضوعی که با واکنش آیتالله منتظری همراه شد و ایشان در آن سخنرانی معروف در ۱۳ رجب ۷۶ گفتند رساله آقای خمینی به شما چه مربوط؟
حالا
الان هم شانس بیاوریم که نگویند عیسی بن مریم یا پیامبر اسلام انجیل و
قرآن را با همکاری آقای خامنهای نوشتهاند و نشان به آن نشان که آقای جنتی
به عنوان نماینده رهبری در زمان پیامبر شخصاً حضور داشته و موارد لازم را
متذکر شدهاند!
لودویک رحیم یوهان ویتگنشتاین مشایی!
یعنی این رحیم مشایی عجب موجود عجیب غریبی است تو نمیری!
هشت
سال است کلا بسیج و سپاه و رهبری و مراجع تقلید و ملت همیشه در صحنه و ...
تمام زورشان را زدند که این بابا را یک جوری بزنند که بلند نشود اما لامصب
مثل فرانکی در رینگ خونین هر چه کتک می خورد باز بلند می شود بر و بر نگاه
می کند و انگار نه انگار!
رحیم
مشایی بعد از آن بامبولهایی که بر سر جنگیری و رمالی برایش پیش آوردند و
بعد هم ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی در تازهترین مورد هم جمعی از
شاگردان استاد تمساح یزدی گیر سه پیچ دادند نا جور که باید بیایی با ما
مناظره کنی!
این
موضوع پس از اظهارات شریف زاده در گفتگو با روزنامه شرق درباره بینش
عرفانی رحیم مشایی بود که باعث شد شاگردان مصباح یکی یکی راه بیافتند و
برای مناظره حریف بطلبند!
اول
محمود نبویان، که حالا برای خودش نماینده مجلس شده گفت: «بنده برای چندمین
بار پیاپی اعلام میکنم اگر آقای مشایی خود را صاحب فکر میداند، آمادگی
مناظره با ایشان را در حضور رسانهها را دارم. و من فقط و فقط با شخص مشایی
مناظره میکنم».
بعد
حاج قاسم روانبخش از آن شاگردهای خالص مصباح چهار تا تیکه بار مشایی کرده
که خدا وکیلی من خجالت کشیدم و گفته که «فکر میکنم مشایی توهم
نظریهپردازی دارد و فکر میکند که همانند اندیشمندی همچون «لودویگ یوزف
یوهان ویتگنشتاین» و یا نظریهپردازی چون «مارکس» است که میخواهد دیگران
را برای دفاع از تفکرش جلو بفرستد و خود در حاشیه امن بماند»
سه تابعیتی بهتر است
هفته
قبل سایت جوان وابسته با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (آخه بگو سپاه
پاسدارن را چه به سایت) از قول یکی از مسئولان دولتی که درباره مدیران دو
تابعیتی سخن میگفته نوشت که «چنانچه بخواهيم مدیران دو تابعیتی را كنار
بگذاريم، كشور از لحاظ مديريتي دچار مشكل خواهد شد».
خب
لااقل خدا پدر این یکی را بیامرزد که کل قضیه را از بیخ و بن تکذیب نکرد و
قبول دارد که اکثر مدیران دولت خدمتگزار گرین کارت به جیب هستند و فقط
نگرانی این بنده خدا این است که با کنار گذاشتن این ها کشور خدای نکرده
دچار مشکل مدیریتی نشود!!
یعنی
ببین چند تا مدیر لنگه خاوری مدیر سه هزارمیلیارد دلاری ساکن کانادا در
دولت داریم که اگر بخواهیم آن ها را برکنار کنیم کلا کشور کن فیکون خواهد
شد!
بعد
هم داشتم با خودم فکر می کردم حالا که به برکت مدیران دو تابعیتی توانستیم
به قول مقام منظم رهبری تمامی قلههای افتخار و پیشرفت را طی بکشیم!
ببخشید منظورم طی بکنیم بود، خلاصه وقتی با دو تابعیتی این قدر پیشرفت
کردهایم خب چرا مدیرانمان سه تابعیتی نباشند که هم پیشرفت بکنیم هم اگر
مثل خاوری بعد دزدی به کشور ثالث فرار کردند اگر پلیس آن کشور مزاحمتی
برایشان پیش آورد بتوانند به کشور ثالث بروند و مدتی هم آن جا اقامت داشته
باشند!
به هر حال این هم یک پیشنهادی است به نظر من می شود نشست رویش و فکر کرد!
محمود: داود پول میخواست، ندادم
هفته
پیش محمود احمدینژاد بالاخره مشخص کرد که اختلافش با داود بر چه اساسی
است و این دو تا که مثل پت و مت از اول در کنار هم بودند یک دفعه چه شد که
به تیپ و تاپ هم زدند و هر روز سیفون را به روی یکدیگر میکشند!
ماجرا
هم این بوده که محمود میگوید درست است که داود داداش بزرگتر است اما از
من پول تو جیبی میخواسته و این پول تو جیبی هم احتمالا در حد پول تو جیبی
ای که «مه آفرید امیر خسروی» در دادگاه اختلاس اعلام کرد به خانمش میداده
یعنی ۲۵
میلیون تومان ماهیانه! بوده و خب محمود هم گفته از کجا بیاورم مرد حسابی! و
در حالی که کف دستش را به طرف برادرش دراز کرده بوده گفته: «بیا اگر مویی
داره بکن!»
هر
چند هفته پیبش داود احمدینژاد برادر بزرگتر در گفتوگو با خبرگزاری فارس
در واکنش به اظهارات محمود احمدینژاد برادر کوچکتر گفته که من تا به حال
خواسته مالی از برادرم نداشتم».
محمود
که در یادداشتی خودش را امام علی و داود را عقیل دانسته بود نوشته است:
«در اجرای عدالت انسان به ناگاه چشم باز کرده و خود را در مقابل برادرش
میبیند. همانطور که امام علی (ع) در مقابل برادرش قرار گرفت».
اما
داود می گوید که «تنها خواسته من از وی این بوده است که تعدادی از این
عناصر بیهویت را از کنار خود دور کند، آیا این خواسته طوری است که من در
جایگاه «عقیل» قرار گیرم؟»
منظور از «افراد بیهویت» یعنی «رحیم اینا» یه وقت فکرتان نرود یک جای دیگر!
پس از بیاعتنایی به مرگ هفت فرمانده سابق سپاه
خامنهای: احمد قدیریان دوست صمیمی من بود
احمد قدیریان از فرماندهان سابق سپاه و مشاور وزیر دفاع و مدیر عامل بنیاد «شهدای هفتم تیر» روز پنجشنبه (۲۵ خرداد) درگذشت.
محمود احمدینژاد نخستین مقام جمهوری اسلامی بود که با صدور پیامی درگذشت وی را تسلیت گفت.
قدیریان هشتمین فرمانده سپاه است که طی ماههای اخیر درگذشته است و آقای خامنهای در شرایطی مرگ وی را به خانوادهاش تسلیت گفته که پیشتر در مقابل مرگ دیگر سرداران سابق سپاه سکوت کرده بود.
احمد سوداگر٬ احمد سیافزاده٬ محمد مهدی قاصدی٬ وفا غفاریان٬ عباس مهری٬ احمد منصوری و منصور ترکان شش سردار سابق سپاه و یک معاون وزیر از وزارت دفاع هستند که در ماههای اخیر درگذشتهاند.
خامنهای حاضر نشد برای مرگ هیچ یک از این سرداران سابق سپاه پیام تسلیتی صادر کند٬ اما برای مرگ احمد فدیریان که رابطه نزدیکی با حزب موتلفه اسلامی داشت پیام تسلیت معناداری صادر کرده است.
رهبر جمهوری اسلامی در پیام خود قدیریان را «یار وفادار انقلاب» نامیده که مرگش «موجب تاثر عمیق» وی شده است.
از احمد قدیریان با عنوان «یار باوفای» اسدالله لاجوری یاد میشود که در سرکوبهای دهه شصت نقش مستقیمی داشته است.
آنطور که سایت «نما» نزدیک به حزب موتلفه اسلامی اعلام کرده قدیریان در سرکوب اعتراضهای دانشجویی سال ۱۳۷۸ تهران نیز نقش به سزایی ایفا کرده بود.
در نماز جمعه این هفته قم صورت گرفت:
حمله کمسابقه صفارهرندی به تیم احمدینژاد
محمدحسین صفارهرندی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در سخنان غیرمستقیمی محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیممشایی را افرادی «بیسر و پا و بیمقدار» خواند.
به گزارش خبرگزاری ایلنا٬ آقای صفارهرندی در سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه قم حملات تند و کمسابقهای متوجه احمدینژاد و نزدیکانش کرده که در نوع خود کمسابقه است.
وی بدون آنکه به نام احمدینژاد اشاره کند گفته است کسی که در برابر دستور ولی فقیه «قهر» میکند یا «ابرو بالا» میاندازند به خدا نزدیک نیست.
منظور این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام٬ قهر ۱۱ روزه سال ۱۳۹۰ احمدینژاد در برابر دستور علی خامنهای مبنی بر ادامه کار حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات است که جنجالهای زیادی به پا کرد.
صفارهرندی همچنین به افرادی اشاره کرده که برای پیروی نکردن از ولی فقیه «بازی درمیآورند» و «به دروغ به امامت ولی عصر» توسل میجویند.
وی خطاب به این دسته از افراد گفته است: «تو غلط کردی؛ تو بیسر و پا و بیمقدار از معرفت و بیمقدار از ایمان و بیمقدار از تقوا.»
صفارهرندی در بخش دیگری از سخنان خود به مصاحبه بهمن شریفزاده از حامیان اسفندیار رحیممشایی با روزنامه شرق اشاره کرده و از وی با عنوان شخصی «فاسد» یاد کرده است.
صفارهرندی وزیر ارشاد دولت نهم محمود احمدینژاد بود که به خاطر اختلاف با رحیممشایی از مقام خود کنار گذاشته شد.
ادعای تازه امامان جمعه درباره مذاکرات مسکو
وزارت اطلاعات روز پنجشنبه (۲۵ خرداد) با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد عوامل ترور مجید شهریاری و مصطفی احمدیروشن دو «دانشمند هستهای» را دستگیر کرده است.
امامان جمعه شهرهای ایران نیز یک روز پس از انتشار این اطلاعیه در خطبههای نماز جمعه به طور هماهنگ مدعی شدهاند که این دستگیری «برگ برنده» ایران در مذاکرات هستهای مسکو محسوب میشود.
احمد میرعمادی در خطبههای این هفته نماز جمعه خرم آباد گفته است: «دستگیری عوامل ترور دانشمندان هستهای برگ برنده ایران در مذاکرات مسکو است.»
علی خاتمی٬ نماینده ولیفقیه و امام جمعه زنجان نیز گفته که «این موفقیت در آستانه مذاکرات گروه ۱+۵ با ایران در مسکو، برگ برندهای برای نظام اسلامی محسوب میشود.»
جلیل جلیلی٬ امام جمعه مهربان هم ادعا کرده است: «اقدام هوشیارانه وزارت اطلاعات و دستگیری عاملان ترور دانشمندان هستهای قطعاً برگ برندهای برای کشور ما در مذاکرات مسکو خواهد بود.»
احمد علمالهدی٬ امام جمعه مشهد هم اظهار کرده که وزارت اطلاعات با این اقدام «دانشمندکشی را در این مملکت از بین برد.»
احمد جنتی٬ امام جمعه موقت تهران نیز در خطبههای نماز جمعه از وزارت اطلاعات به خاطر اعلام دستگیری عوامل ترور «دانشمندان هستهای» جمهوری اسلامی تشکر کرده است.
برخی دیگر امامان جمعه هم در سخنان خود به موضوع این دستگیریها اشاره کردهاند.
پیشتر مقامهای جمهوری اسلامی در آستانه مذاکرات هستهای ایران با گروه ۱+۵ در استانبول و بغداد از فتوای علی خامنهای مبنی بر «حرام» بودن ساخت سلاح هستهای با عنوان «برگ برنده» یاد میکردند.
وزیر صنعت، مجلس را مسئول شناخت:
مجلس قیمت خرید گندم را افزایش داد، نان گران شد
(تیتر از جنگ خبر)
خانه ملت
وزیر صنعت، معدن و تجارت کشور، گفت: سالهای گذشته خرید تضمینی را در قیمت نان منتقل نمیکردیم؛ چون مردم یارانه داشتند اما امسال به دلیل آنکه یارانه نداریم نمیتوانیم این افزایش قیمت را از این طریق کاهش دهیم و نهایتا مصرفکننده نهایی باید پرداخت کند.
مهدی غضنفری در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری خانه ملت، با بیان اینکه امسال گندم را ۴۲۰ تومان از کشاورز میخریم و ۴۶۰ تومان به آسیابان میدهیم، یادآور شد: این در حالیست که سال گذشته گندم را با قیمت۳۶۰ تومان به آسیابان میدادیم.
وزیر صنعت،معدن و تجارت با تاکید بر اینکه ۲ عامل در افزایش قیمت نان تاثیر داشت، افزود: یکی از این عوامل افزایش قیمت خرید قیمت تضمینی گندم است که نمایندگان نیز مرتبا تذکر میدادند، در واقع یکبار گندم را در اوایل سال ۴۰۰ تومان خریدیم و دوباره قیمت آن در راستای تذکرهای نمایندگان به ۴۲۰ تومان افزایش یافت و این به افزایش قیمت گندم اضافه شد.
وی با توضیح اینکه هزینههای تبعی را نیز سال گذشته اعمال نکردیم اما امسال اعمال شد، تصریح کرد: گندم بنا به درخواست مجلس و قانون از ۳۶۰ به ۴۶۰ تبدیل شد، این گندم به این قیمت را وقتی به آسیابان میدهیم، نمیتوان همان نانی را به مردم داد که با قیمت ۳۶۰ تومانی میدادیم؛ زیرا ما هر سال باید قیمت خرید گندم را با توجه نرخ تورم افزایش دهیم.
وی اضافه کرد: بنابراین ما بر اساس این قانون گندم را نسبت به سال گذشته گرانتر میخریم، در واقع این فرمول خرید تضمینی است که هر سال این خرید افزایش پیدا کند.
غضنفری بیان کرد: سالهای گذشته خرید تضمینی را در قیمت نان مردم منتقل نمیکردیم؛ چون مردم یارانه داشتند اما امسال به دلیل آنکه یارانه نداریم نمیتوانیم این افزایش قیمت را از این طریق کاهش دهیم و نهایتا مصرفکننده نهایی باید پرداخت کند.
از ۱۰ هزار میلیارد تومان فقط ۳ هزار میلیارد تومان به تولید رسید
وزیر صنعت، معدن و تجارت همچنین در پاسخ به این سئوال که قیمت نان با آغاز فاز دوم هدفمندی یارانهها دوباره افزایش خواهد یافت، تصریح کرد: این موضوع به این بستگی دارد که ترکیب سبد انرژی که تغییر میکند، چگونه باشد؛ اما چون من اطلاعی از این ترکیب ندارم نمیتوانم اظهارنظر کنم، ولی این افزایش اخیر ناشی از این بود که مصوبه مجلس تاکید کرده که هر سال نرخ خرید تضمینی گندم باید افزایش یابد.
غضنفری در رابطه با اینکه چه مقدار از ۱۰ هزار میلیارد تومانی که قرار بود از درآمد هدفمندی یارانهها به بخش تولید تخصیص یابد، گفت: از این مقدار ۳ هزار میلیارد تومان در سال گذشته گرفتیم./
مدير كل سياسي وزارت كشور:
مشارکت و مجاهدين انقلاب برانداز هستند و احياي مجدد آنها پيگرد قانوني دارد
(تیتر از جنگ خبر)
باشگاه خبرنگاران
مدير كل سياسي وزارت كشور گفت: هر نوع فعاليت از سوي دو حزب منحله مشارکت و مجاهدين خلاف چهارچوب قانون اساسي كشور بوده و احياي مجدد آن نيز پيگرد قانوني دارد.
محمدعلي پورموسوي مديركل سياسي وزارت كشور در گفتگو با خبرنگار احزاب باشگاه خبرنگاران با اشاره به فعاليت نيمه پنهاني مجدد دو حزب منحله مشاركت و مجاهدين انقلاب گفت: از آنجا كه دادگاه در سال 89 راي قطعي انحلال دو حزب مذكور را صادر كرده است هر نوع فعاليت از سوي اين دو حزب منحله خلاف چهارچوب قانون اساسي كشور بوده و احياي مجدد آن نيز پيگرد قانوني دارد.
وي در ادامه بيان اينكه فعاليت اين دو حزب از سوي وزارت كشور مردود است، تصريح كرد: اهداف دو حزب منحله مشاركت و مجاهدين انقلاب در مخدوش كردن چهره ولايت فقيه و براندازي نظام كاملا محرز است و وزارت كشور هيچگونه تاييديهاي براي ادامه فعاليت آنها صادر نخواهد كرد.
فیروزه رمضان زاده
جرس: دکتر مهرداد درویشپور از جامعه شناسان
ایرانی مقیم سوئد است . او معتقد است که "حکومت جمهوری اسلامی ایران پس از
سرکوب جنبش سبز، با طالبانیزه کردن بیش از پیش جامعه، دانشگاهها را نیز
در امان نگذاشت و با ایجاد تنگناهای بیشتری در بین نخبگان فکری و علمی عملا
باعث فرار گسترده آنها شد." این جامعه شناsس، رشد آمار فرار مغزها و
نخبگان را نیز ناشی از وجود همین تنگناها دانسته و بر این باور است
که:"بخشی از جامعه نخبگان در شرایط امروز حاضر به تحمل سرکوب های سیاسی
نیستند و به ناچار برای در امان ماندن از فشارهای سیاسی و زندان از کشور
خارج شده اند." شرح کامل گفتگوی جرس با مهرداد درویش پور را در ادامه
بخوانید.
آقای دکتر! به نظر شما انگیزه اصلی نخبگانی که از ایران مهاجرت می کنند، چیست؟
ابتدا باید بگویم که پدیده
فرار مغزها، پدیده دیرینه ای است که تنها مختص جامعه ایران نیست. همواره
خروج نخبگان از کشورهای فقیر به ثروتمند، کمتر توسعه یافته به کشورهای
پیشرفته تر با انگیزه برخورداری از امکانات و شرایط زندگی بهتر و رشد و
ارتقای کاری و اجتماعی صورت می گیرد.
اساساً از دیدگاه جامعه شناختی، طبقه نخبگان در جامعه علمی ایران چه تعریفی دارند.؟
نخبگان
علمی جامعه ایران بیشتر از طبقه متوسط مدرن شهری و سکولار هستند، البته
سکولار نه ضرورتا به معنای فقدان هر نوع تعلق دینی بلکه به این معنا که
آنها خود را با هویت های دینی خود را تعریف نمی کنند و خواستار جدایی دین و
دولت از یکدیگرند. آنها در داخل ایران، نیروی فکری و سرمایه اجتماعی ای
هستند که به حاشیه رانده شده اند. در حقیقت، این گروه به نوعی در "تبعید
درونی" بسر می برند.
آنها زمانی
که در سرزمین خود به دلیل رویارویی با ارزشهای حاکم از متن به حاشیه و به
پس رانده می شوند، مهاجرتشان به کشورهای غربی و جامعه مدرن، دموکراتیک
وعقلانی نوعی "بازگشت به موطن" است که ارزش های خود را با آن یکسان و یا
بسیار نزدیک می یابند. آنها اگرچه ممکن است با مسائلی چون بیگانگی،
نژادپرستی و تفاوت های فرهنگی روبرو شوند اما در عوض با بسیاری از ارزشهای
پایدار هم چون، امنیت، آزادی و رفاه روبرو می شوند که با آن خود را همخوان
می یابند.
پس دلیل فرار نخبگان از ایران، اعمال سیاست ها و وجود ایدئولوژی در متن جمهوری اسلامی است؟
بله همان
طور که شما گفتید، تفکر ایدئولوژیک دینی در نظام جمهوری اسلامی، عرصه را
بر بسیاری از نخبگان فرهنگی، روشنفکری، سیاسی و آکادمیک جامعه تنگ کرده
است. از سویی، استانداردهای علمی دانشگاه آزاد به شدت سقوط کرده و از سوی
دیگر، تخصص گرایی به دلیل مکتب گرایی از شان درخور برخوردار نیست. علاوه بر
آن محدودیت و فشارها در حوزه های آکادمیک وعلمی دانشگاه ها به خاطر عناد
حکومت با تدریس علوم انسانی بیشتر شده است به طوری که نه تنها نخبگان بلکه
کل جامعه دانشگاهی، نظام سیاسی ایدئولوژیک حاکم رابر نمی تابد.جمهوری
اسلامی با دیدگاه های ایدئولوژیک، تحجر دینی و بنیادگرایانه، عنادورزی با
نخبگان علمی را سرلوحه خود قرار داده است.
آیا به باور شما سرکوب های جنبش سبز در طول سه سال اخیر بر افزایش روند فرار نخبگان از کشور تاثیرگذار بوده است؟
بله همین
طور است. حکومت جمهوری اسلامی ایران پس از سرکوب جنبش سبز، با شدت دادن به
نوبنیادگرایی و تلاش در پی طالبانیزه کردن جامعه، دانشگاهها را نیز در امان
نگذاشت و با ایجاد تنگناهای بیشتری در بین نخبگان فکری و علمی عملا باعث
فرار گسترده آنها شد. از سوی دیگر، بخش دیگری از جامعه نخبگان در شرایط
امروز حاضر به تحمل سرکوب های سیاسی نیستند از جمله کسانی که در جنبش سبز
فعالانه شرکت داشته اند. بسیاری از آنها که امیدی به تغییر فضای سیاسی حاکم
ندارند با انگیزه های سیاسی و به ناچار برای درامان ماندن از فشارهای
سیاسی و زندان از کشور خارج شده اند.
با در نظر گرفتن این موانع، شما چشم انداز حضور نخبگان در فضای علمی و فرهنگی جامعه دانشگاهی ایران را در آینده چگونه ترسیم می کنید؟
به
اعتقاد من، تا زمانی که هیچ آینده ای برای توسعه فرهنگی و علمی دانشگاه ها
ترسیم نشده و امنیتی تضمین شده در کار نباشد و دولت جمهوری اسلامی همچنان،
علوم انسانی را تهدیدی برای رواج سکولاریزم بداند روشن است انتظار میل به
حضور نخبگان در کشور در این شرایط، یک توهم است. چرا که امروز نخبگان علمی
جامعه، بیشتر احساس بی امیدی و بی افقی مطلق نسبت به آینده دارند. آنها در
برابر تنگناها و بی امیدی ها، خروج از کشور را به رویکرد اصلی و امید خود
بدل ساخته اند و تا زمانی که قدر آنها را در کشور نمی دانند و میدانی برای
رشد آنها ایجاد نمی کنند میلی به بازگشت ندارند. وانگهی شرایط سیاسی
اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه که سرنوشت کشتی تایتانیک را تداعی میکند
میل به فرار را گسترش می دهد. اما به رغم شرایط سیاه ناگوار جامعه، به هر
حال ابر سیاه استبداد، دیر یا زود از آسمان جامعه زدوده خواهد شد. بدون
تردید با پایان این تنش های سیاسی و ایجاد شرایط دموکراتیک، بخش مهمی از
نخبگان به ایران بازخواهند گشت، البته بخش دیگری از آنها که در غرب سالها
ریشه دوانده اند و خانواده تشکیل داده اند به راحتی برای همیشه به ایران
برنمی گردند.اما برخی دیگر از آنها در جامعه غربی، لابی های دمکراسی در
خارج خواهند ماند و پیوندهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با ایران
دمکراتیک در آینده را تقویت خواهند کرد. به اعتقاد من، نوستالژی بازگشت،
همیشه بین مهاجران بوده است زیرا همواره این حس، به آنها نوعی امنیت روانی
می دهدتا سختی ها و دشواری های زندگی در جامعه غرب را تحمل کنند.
سازمان عفو بین الملل:
جـــرس: در جریان برگزاری یك صد و یكمین نشست
سازمان جهانی كار در ژنو كه در تاریخ 30می تا 15 ژوئن سال 2012 برگزار شد،
عفو بین الملل بار دیگر بر خواسته های خود از ایران تاكید كرد و از مقامات
ایران خواست كه فورا و بدون قید وشرط فعالان كارگری را آزاد كنند. زیرا
آنها تنها به خاطر فعالیت كارگری زندانی شده اند.
به گزارش تارنمای کانون مدافعان حقوق کارگر، در این گزارش گفته شده مسوولان
ایرانی تعداد زیادی از فعالان كارگری را در سال گذشته دستگیر كرده اند.
بعضی از آنها به زندان های طویل المدت محكوم شده اند.در گزارش سازمان عفو بین الملل آمده است كه مسوولان ایرانی تشكل های مستقل كارگری رادر ایران ممنوع كرده اند. این مساله بر خلاف مقاوله نامه های بین المللی است كه ایران در سازمان جهانی كار و سازمان های بین المللی آن را امضا كرده است. عفو بین الملل در این گزارش از عدم اجرای مقاوله نامه 22 در باره ی حقوق سیاسی و مدنی (ICCPR) خبرداده كه كه طبق آن هركس آزاد است به یك نهاد یا كانون بپیوندد و یا در اتحادیه ای عضو شود. عفو بین الملل یادآور شده است كه در نوامبر 2011 كمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد از ایران خواست كه موظف است با توجه به این مقاوله نامه، حقوق افراد را در پیوستن به نهادها و از جمله اتحادیه ها به رسمیت بشناسد و فورا و بدون قید وشرط كلیه افرادی را كه به دلیل عضویت در نهادها و از جمله اتحادیه های كارگری زندانی شده اند، آزاد كند...
در این گزارش از جمهوری اسلامی خواسته شده كه به مقاوله نامه ی شماره 8 عمل كند كه ایران نیز جزء آن است و در آن حقوق هر فرد به عضویت در نهادها و اتحادیه به صورت آزاد پذیرفته شده است. ایران به عنوان عضوی از ( ILO) موظف است حقوق اساسی شناخته شده در مقاوله نامه های بین المللی را اجرا كند، از جمله مقاوله نامه های 98 (مصوب 1949) و 87 (مصوب 1948) كه حق آزادی ایجاد تشكل های كارگری و نهادهای اجتماعی را به رسمیت می شناسد و به زندان و بازداشت فعالان در این زمینه پایان دهد.
همچنین در این گزارش آمده است كه ایران از برگزاری مراسم اول ماه مه در سال جاری نیز جلوگیری كرده است. در تهران حدود 200 نفر از كارگران از كارخانجات مختلف مجبور شده اند در كوه های اطراف كرج مراسم روز كارگر را برگزار كنند و در سنندج درحالی كه كارگران شعار می دادند: "ما كارگریم، ما گرسنه ایم" و "كارگران – كارگران، اتحاد" مورد حمله نیروهای انتظامی و نظامی قرار گرفته و به میان آنان گاز اشك آور پرتاب شده است. هم چنین زندانی های محبوس در بند 350 اوین نیز به رغم بودن در زندان این روز را گرامی داشتند.
در انتهای گزارش از فعالان كارگری زندانی نام برده شده و خواهان آزادی بدون قید و شرط آنان شده اند كه از آن جمله اند:
علی نجاتی عضو هیات مدیره سندیكای نیشكر هفت تپه - رضا شهابی ، عضو زندانی سندیكای شركت واحد- رسول بوداغی عضو كانون صنفی معلمان - شاهرخ زمانی و محمد جراحی عضو سندیكاری نقاش وكمیته ی پیگیری ایجاد تشكل های كارگری - بهنام ابراهیم زاده عضو جمعیت دفاع از حقوق كودكان كار - فریبرز رییس دانا، عضو كانون نویسندگان و كانون مدافعان حقوق كارگر- علی اخوان عضو كانون مدافعان حقوق كارگر نام برده شده كه همگی به خاطر فعالیت های اتحادیه ای در دفاع از حقوق كارگران زندانی شده اند.
اجاره خانهها سرسامآور شدهاند/ افزایش ۵۰ تا ۶۰ درصدی اجارهبها در تهران، بهرغم آمارهای دولت
کمتر از یک هفته به آغاز فصل نقل و انتقالات مانده اما گزارشها از بازار مسکن حاکی است که نه سیاستهای دستوری و نه سیاستهای تبلیغی دولت مبنی بر واگذاریها و آغاز ثبتنامهای مسکن مهر پردیس و مسکن قسطی تهران تاثیری بر ثبات و کاهش اجارهبها در این ابرکلانشهر نداشته است.طی چند ماه گذشته مسئولان و دستاندرکاران بخش مسکن وعدههایی برای کنترل بازار مسکن(بلوک بندی و طرح برخورد تعزیراتی بازار اجاره مسکن) به خصوص بازار اجارهبها دادهاند و از سیاستهایی سخن گفته اند تا امید را در دل مستاجران زنده نگه دارند.
قبل از تهیه این گزارش میدانی که البته مربوط به نقطه کوچکی از شهر بزرگ تهران است، تصور می شد اجارهبها در تهران همانند سال گذشته تنها چند درصدی بالاتر از نرخ تورم اعلام شده از سوی بانک مرکزی باید باشد، اما زهی خیال باطل.
به گزارش فارس، دردآورتر از تصور رشد ۳۰ درصدی نرخ اجارهبها در تهران نسبت به سال گذشته این است که درخواستهای مستاجران و اعلام توانشان پرداخت اجارهدر بنگاههای مسکن مورد استهزاء قرار میگیرد.
گزارش میدانی از مرکز تهران یعنی حد فاصل بلوار کشاورز و خیابان انقلاب تا میدان حرّ، ۳۰ تیر و میدان حسنآباد حاکی از این است که نرخ اجارهبها درتهران به گفته بنگاه داران و مستاجران ۵۰ تا ۶۰ درصد نسبت به پارسال رشد کرده و با توجه به رشد اینچنینی اجاره بها بعید است امسال مستاجران به راحتی خانه دار شوند.
تایید این رشد ۵۰ تا ۶۰ درصدی اجاره بها زمانی مورد تایید واقع می شود که مشاور وزیر راه و شهرسازی و عضو شورای عالی مسکن میگوید اجارهبها در تهران متناسب با تورم بوده و حدود ۲۰ درصد رشد کرده است . پس باید این تصور را داشت که رشد ۵۰ تا ۶۰ درصدی اجارهبها دربازار صحت دارد.
با این حساب اگر سیاستهای دستوری و سیاستهای تبلیغی دولت مبنی بر واگذاریهای مسکن مهر ، آغاز ثبت نام مسکن مهر در پردیس و مسکن قسطی در تهرانسر و تهرانپارس جواب ندهد، باز هم بازار مسکن جلوتر از دولت حرکت کرده است.
هرچند با یک سیاست (مسکن مهر) نمیتوان معجزهای در بخش مسکن صورت داد، اما آیا بهتر نبود به جای آغاز واگذاریهای مسکن مهر در اواخر خرداد ماه تدابیری اندیشیده و انسجامی میان وزارتخانه های ذیربط ایجاد می شد تا این واگذاریها در اوایل سال جاری شود، شاید بدین ترتیب حداقل برخی از مستاجران که از طریق مسکن مهر صاحب مسکن شدهاند زودتر تصمیم به اسکان در این واحدها میگرفتند.
اکنون با نزدیک شدن به فصل نقل و انتقالات در بازار مسکن، احتمال افزایش مجدد قیمتها مستأجران را نگران تر کرده است و شکست سیاستهای دستوری (طرح برخورد تعزیراتی بازار اجاره بها)در سال گذشته و افزایش شدید اجاره بها در کلانشهرها در ماه جاری باعث نارضایتی شدید مستأجران بهخصوص در پایتخت شده است.
رحیمی از مستاجرانی که به یک بنگاه املاک در میدان حسنآباد مراجعه کرده است میگوید: چندی پیش برای اجاره واحد مسکونی به یکی از بنگاههای میدان حسنآباد واقع در خیابان استخر مراجعه کردم که این بنگاه یک واحد مسکونی ۶۳ متری در طبقه چهارم را به من معرفی کرد.
وی افزود: بنگاه مسکن این واحد مسکونی را در حالی به مبلغ ۱۰ میلیون تومان و ماهانه ۴۵۰ هزار تومان به بنده معرفی کرد.این در حالی است که وقتی رفتم واحد مسکونی مزبور را از نزدیک دیدم تمام دیوارهای آن تَرَک برداشته بود و طور کلی از اجاره آن منصرف شدم.
وی با بیان اینکه همین واحد مسکونی در سال گذشته ۸ میلیون تومان با ماهی ۳۵۰ هزار تومان اجاره داده شده بود، ادامه داد: چنانچه واحد مسکونی مناسب با قیمت مناسب را نتوانم پیدا کنم مطمئنا از تهران به منطقه “مامازن” در جاده خاوران خواهم رفت.
این اجارهنشین در پاسخ به این سوال که آیا برای مسکن مهر اقدامی کرده اید اضافه کرد:با گذشت چند سال از پروژه مسکن مهر من که تا حالا نشنیده ام فردی این واحدها را تحویل بگیرد و در این واحدها سکونت کرده باشد.
وی گفت: واحدهای مسکونی پرند همگی در دورترین نقطه به تهران قرار دارند و ما که کار و زندگیمان در تهران است نمی توانیم روزانه چند ساعت در مسیر رفت و آمد باشیم.
یکی از بنگاهداران در خیابان شیخ هادی منطقه ۱۱ هم گفت: اجارهبها درتهران نسبت به سال گذشته ۵۰ درصد رشد داشته است و اگر هر سال ۲۰ تا ۲۵ درصد رشد قیمتها را شاهد بودیم امسال این افزایش قیمت دوبرابر بیش از رشد معمول در هر سال است.
وی ادامه داد: ما مقصر نیستیم چرا که ما نیز جزء این مردم هستیم و هر چقدر مسکن گران شود ما نیز از این گرانی متضرر میشویم. وقتی از صاحبخانه ای می پرسیم چرا از قیمت اعلام شده پایین نمی آیید در جواب می گوید: من یک دختر دانشجو و یک پسر بیکار دارم و مجبورم با این کرایه خانه هزینه دانشگاه و پول توجیبی شان را تامین کنم.
علیپور یکی از بنگاهداران خیابان ابوریحان هم گفت: مردم فکر میکنند قحطی مسکن است. این تصور باعث شده تا هر قیمتی که صاحبخانهها میگویند مستاجران بپذیرند و تصور کنند که اگر درنگ کنند، بدون مسکن خوهند ماند.
وی اضافه کرد: البته مستاجران چارهای هم ندارند چون فصل نقل و انتقالها از یک هفته دیگر به اوج خود میرسد واحدهای مسکونی اجارهای با قیمت مناسب بعید است که پیدا شود واگر او این واحد مسکونی را نپسندد، مستاجر دیگری آن واحد مسکونی را اجاره خواهد کرد.
سیدی یکی از مراجعه کنندگان برای اجاره یک واحد مسکونی در خیابان انقلاب نیز گفت: زمانی که وارد بنگاه میشویم اغلب بنگاههای مسکن پس از شنیدن بضاعت مالی ما با خندههای معنادار و تمسخرآمیز میگویند با این مبلغ شما باید به شهرستان بروید.
وی در پاسخ به این سوال که مگر شما چه مبلغی را به بنگاهیها اعلام کردید که آنها به شما خندیدند گفت:مبلغی که بنده در اختیار دارم و در توانم هست که بدهم ۱۲ میلیون تومان ودیعه با ماهی ۴۰۰ هزار تومان است.
بر اساس این گزارش، قیمت اجارهبهای برخی از مناطق تهران به شرح زیر است: بلوار کشاورز ۳۱ متر پنج میلیون تومان ماهانه ۶۰۰ هزار تومان؛ آپارتمان ۵۰ متری در خیابان فلسطین ۱۰ میلیون تومان ماهانه ۶۵۰ هزار تومان، واحد مسکونی کلنگی ۸۱ متر ۳۰ سال ساخت ۱۵ میلیون تومان ماهانه ۵۵۰ هزار تومان،آپارتمان ۷۰ متری در خیابان انقلاب طبقه چهارم بدوم امکانات (بدون موکت، کف موزائیک) ۳۵ میلیون تومان رهن کامل،آپارتمان ۵۷ متری در منطقه ۱۸ حدود ۲۲ میلیون تومان رهن کامل و یا در همین منطقه آپارتمان ۵۷ متری ۱۰ میلیون تومان ماهانه ۴۰۰ هزار تومان،چهارراه ولیعصر بالاتر از چهارراه امیراکرم آپارتمان ۸۷ متری ۸ سال ساخت بدون پارکینگ ۱۰ میلیون ماهانه ۸۰۰ هزار تومان و …
استقرار ایست ثابت پلیس در مجاورت دانشگاه تهران + خبر تکمیلی درباره دانشگاه صنعتی شریف
سه هفته مانده به سالگرد حمله کوی دانشگاه تهران در هجدهم تیرماه، رئیس دانشگاه تهران از استقرار یک یک ایست ثابت پلیس در مجاورت دانشگاه تهران خبر داد و علت آن را ایجاد امنیت بیشتر اعلام کرد.این در حالی است که دانشجویان این دانشگاه خاطره خوبی از حضور پلیس در کنار دانشجویان ندارند و علاوه بر خاطره حمله خوابگاه دانشجویی، در اعتراضات سال ۸۸ و پس از آن نیز پلیس همواره جانبدار لباس شخصی ها بوده و دانشجویان از آن آسیب دیده اند.
فرهاد رهبر با اشاره به حادثه زورگیری از یک دانشجو در در مقابل درب خوابگاه قدس دانشگاه تهران، گفت: کلانتری منطقه، موضوع زورگیری از یک دانشجوی دانشگاه تهران را بررسی کرده است و قرار شد یک ایست ثابت برای امنیت بیشتر در آنجا قرار دهد.
وی از زمان استقرار این ایست ثابت نیز ابراز بی اطلاعی کرد و اعلام نظر درباره آن را به پلیس ارجاع داد.
این در حالی است که دانشگاه ها در حال حاضر در فصل امتحانات قرار دارند و حجم ترددها به دانشگاه در این روزها به نسبت کمتر از ایام دیگر سال است.
تکمیل خبر:
ساعتی پس از مصاحبه رئیس دانشگاه تهران و اعلام استقرار ایست ثابت پلیس در مجاورت این دانشگاه، اعلام شد که دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف هم با نیروهای پلیس همسایه خواهند شد تا احتمال سیاسی بودن این کار، پررنگ تر شود.
بر اساس گزارش ها، همزمان با اجرای طرح برخورد با معتادان تابلو و مزاحمان در اطراف دانشگاه صنعتی شریف و خوابگاههای آن، ایستگاههای پلیس به منظور حمایت از دانشجویان و تامین امنیت مناطق تردد آنها راه اندازی می شود.
سه ایستگاه پلیس در مسیر خوابگاه تا دانشگاه و اطراف دانشگاه صنعتی شریف در حال استقرار و راه اندازی است تا امنیت دانشجویان برای تردد در مسیر خوابگاه تا کلاس درس تامین شود. این ایستگاهها دارای پلیس موتورسوار خواهد بود و در صورت نیز ماموران با تخلفات و افراد مزاحم دانشجویان برخورد می کنند. به گفته مسئولان پلیس پایتخت، بزودی ماموران در ایستگاههای مورد نظر مستقر می شوند.
مصطفی غنیان؛ شهید الله اکبر+ ویدئو
شهید مصطفی غنیان در ۲۶ خرداد ماه در حالی که بانگ تکبیر بر لب داشت با تیراندازی به سرش به شهادت رسید.پدرش در مراسم بزرگداشت این شهید گفت: پروردگارا تو خود فرمودی که بندگانت را می آزمایی ، پروردگار عزیزمن مرا به سخت ترین روش آزمودی، در فاصله کمتر از ۵ دقیقه که پسرم مصطفی از من جدا شد، او را در حالیکه به مغزش گلوله خورده بود در روی پشت بام و در طبقه هشتم ساختمان غرق در خون در آغوشم افکندی. مصطفی جلوی چشمم جان داد. همانجا بود که بی اختیار با خود زمزمه کردم “بای ذنب قتلت ” به کدامین گناه کشته شدی و من بی اختیار به یاد آقا و مولایم حسین افتادم که نعش خون آلود علی اکبرش را در آغوش کشیده بود و بی اختیار با خود زمزمه می کرد و من با خود زمزمه کردم که “لایوم کیومک یا اباعبدالله” و حسین بن علی در آن حال فرمود:” الهی رضا برضائک و تسلیم لامرک لا معبودا سواک” و من نیز میگویم پروردگارا راضی ام به رضای تو و تسلیم به امر و اراده ی تو . در آن شهر غریب و در آن شب هولناک و در آن دل شب من کسی را نداشتم و باز بی اختیار به یاد ارباب و ولی نعمتم علی بن موسی الرضا، غریب الغربا افتادم که به دور از اهل و عیال از مدینه کوچ کرده و در توس به غربت جان داد.
پروردگارا تو شاهد باش از امانتی که به من سپرده بودی ۲۶ سال نگهداری کردم و تا آنجائیکه در توانم بود در تربیتش کوشیدم که خداشناس و با ایمان، مردم دار و با عاطفه، با اخلاق بار آید که خوشبختانه چنین بود و چنین شد و خود مصطفی این پذیرش را داشت او پسری متدین، متواضع، فروتن، خوشرو، با اخلاق و به قول همه دوستانش بامرام بود و این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران، در طبق اخلاص، تنها سرمایه اش را که جانش بود، غریبانه نثار کند و حال ای خدای من امانتی که به من سپرده بودی به خودت بازگرداندم، او را از من بپذیر که “انالله و انا الیه راجعون”
پروردگارا من صریحا اعلام میکنم که از پسرم مصطفی کمال رضایت را داشته و از او راضی ام تو نیز از او راضی باش
اخراج ۱۳۰ کارگر ایران تایر
دبیر شورای اسلامی کار کارخانه ایران تایر خبر داد: این کارخانه، وابسته به بنیاد مستضعفان۵۰ کارگرقراردادی دیگر خود را پیش از اتمام قرار داد کاریشان اخراج کرد.مجتبی حسینی با اشاره به اخراج ۸۰ کارگر قراردادی ایران تایر در اوایل ماه جاری به ایلنا گفت: کارخانه ایران تایر به بهانه کمبود مواد اولیه تولید و نقدینگی۵۰ کارگر قراردادی خود را پیش از پایان قراردادشان اخراج کند.
او با بیان اینکه ۵۰ کارگر اخراجی تا پایان تیر ماه قرارداد دارند، افزود: ایران تایر با اخراج ۵۰ کارگرخود در هفته جاری تعداد کارگران اخراج شده خود را ۱۳۰ نفر رسانده است.
به گفته حسینی افزایش بیرویه قیمت مواد اولیه و کمبود نقدینگی این کارخانه را با مشکلات متعددی روبرو کرده است.
این فعال کارگری با تاکید بر اینکه عدم حمایت دولت در بخش صنایع منجر به افزاش مشکلات واحدهای تولیدی شده است، اظهار کرد: کارخانه ایران تایر به کارگرانش اعلام کرده است در صورت افزایش مشکلات با سایر کارگران قرادادی نیز قطع همکاری خواهد کرد.
روایت مادر علیرضا صبوری از ماجرای زخمی شدن فرزندش در ۲۵ خرداد و مرگ او در غربت
مادر علیرضا صبوری، جوان ۲۲ ساله ای که در حوادث پس از انتخابات ۸۸ با اصابت گلوله به سرش زخمی شده بود، سکوتش را شکست و از چگونگی زخمی شدن فرزندش در راهپیمایی ۲۵ خرداد و چگونگی جان باختن او سخن گفت.به گزارش سرخ سبز، مادر علیرضا صبوری طی یک گفت و گوی تلفنی از ایران می گوید: ما اینجا در آب و آتش زندگی می کنیم. پسرم خیلی مظلوم بود… در روز راهپیمایی وقتی در خیابان زخمی ها را دید، شال دور گردن خودش را را بست به پای یکی از زخمی ها که افتاده بود گوشه ی خیابان و ناله می کرد، اما وقتی دستش را بالا برد و به دوستش گفت بیا، گلوله ای به پیشانی اش شلیک شد.
او می گوید که بر اساس گفته های پزشکان، ۳۶ ضربه باتوم به علیرضا زده بودند و زمانی که علیرضا به بیمارستان منتقل شده بود، تمام لباس هایش خونین و به بدن او چسبیده بود.
علیرضا صبوری بعد از مجروح شدن به مدت ۴۵ روز گم شده بود پس از آنکه خانواده اش موفق به جراحی او در ایران شدند به ناگزیر کشور را ترک کرد و مدت یک سال با مادرش در ترکیه زندگی کرد که پس از علیرضا صبوری به آمریکا پناهنده شد اما پس از هشت ماه آنجا در تنهایی جانش را از دست داد و سرانجام پیکرش در آلمان و در شهری که بستگان دیگرش آنجا حضور داشتند به خاک سپرده شد.
علیرضا صبوری میاندهی یکی از آن معترضان راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد ۸۸ بود که حوالی میدان آزادی، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سرانجام پس از دریافت پناهندگی از آمریکا در آبان ماه ۱۳۹۰ در شهر بوستن در گذشت.
پیش از این هم نازآفرین صبوری خواهر علیرضا صبوری در گفت و گویی با مسیح علی نژاد گفته بود: « برادرم مثل خیلی از جوانان دیگر از نابسامانی های جامعه رنج می برد برای همین به خیابان رفت تا اعتراض کند، اما دو سال دربه دری و بیماری و زجر و بدبختی کشید و در نهایت شهید شد.»
اکنون مادر علیرضا صبوری هم در گفت و گوی تلفنی با سرخ سبز، سکوت هفت ماهه ی خود را شکسته و حکایت دردناک زندگی یک جوان معترض ایرانی را از زمانی که زخمی شد تا زمانی که جان باخت، بازگو کرده است. وی در این گفت و گو در مورد وضعیت دشوار زندگی یک جوان زخمی در فضای امنیتی داخل ایران نیز توضیح داده است.
شرح این سه سال را از زبان مادر علیرضا صبوری بشنوید.
آغاز دهمین جلسه دادگاه اختلاس از بیمه
سحام نیوز: دهمین جلسه از مرحله دوم رسیدگی به پرونده
اختلاس از بیمه ایران در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی
سیامک مدیرخراسانی آغاز شد.
به گزارش ایسنا، در پنجمین جلسه متوالی دادگاه اختلاس از بیمه ایران، همانند چهار جلسه اخیر به اتهامات افراد شاغل یا مرتبط با استانداری تهران رسیدگی خواهد شد.
در پنج جلسه اول از مرحله دوم رسیدگی به این پرونده نیز به اتهامات افراد مرتبط با بیمه ایران رسیدگی شد.
۲۴ متهم از ۷۸ فرد مهتم در این پرونده، مرتبط با استانداری تهران شناسایی شدهاند که علیه آنها کیفرخواست صادر شده است.
در جلسه هشتم و نهم دادگاه به اتهامات «د.س» و «الف.م» معاون وقت استانداری تهران و سایر متهمان پرداخته شد. این جلسه دادگاه نیز در ادامه رسیدگی جلسه گذشته است و در دو نوبت صبح و عصر برگزار خواهد شد.
در این جلسه از دادگاه نیز برخی از متهمان به همراه خانواده و وکلای خود حضور دارند.
به گزارش ایسنا، در پنجمین جلسه متوالی دادگاه اختلاس از بیمه ایران، همانند چهار جلسه اخیر به اتهامات افراد شاغل یا مرتبط با استانداری تهران رسیدگی خواهد شد.
در پنج جلسه اول از مرحله دوم رسیدگی به این پرونده نیز به اتهامات افراد مرتبط با بیمه ایران رسیدگی شد.
۲۴ متهم از ۷۸ فرد مهتم در این پرونده، مرتبط با استانداری تهران شناسایی شدهاند که علیه آنها کیفرخواست صادر شده است.
در جلسه هشتم و نهم دادگاه به اتهامات «د.س» و «الف.م» معاون وقت استانداری تهران و سایر متهمان پرداخته شد. این جلسه دادگاه نیز در ادامه رسیدگی جلسه گذشته است و در دو نوبت صبح و عصر برگزار خواهد شد.
در این جلسه از دادگاه نیز برخی از متهمان به همراه خانواده و وکلای خود حضور دارند.
سناتورهای امریکایی خطاب به اوباما: در صورت عدم موفقیت نشست با ایران؛ به مذاکرات خاتمه داده شود
سحام نیوز: مجله کلیکفارن پالیسی یا
سیاست خارجی آمریکا روز جمعه (۲۶ خرداد ۱۳۹۱) خبر از نامه ۴۴ سناتور
آمریکایی به باراک اوباما، رییس جمهور این کشور داده است. بر اساس این
گزارش، سناتورها از آقای اوباما خواسته اند در صورتی که ایران در گفتگوی
پیش رو در روسیه با سه مورد موافقت نکند، به مذاکرات خاتمه داده شود.
به گزارش بی بی سی، در کلیکاین نامه که سناتورهایی از هر دو جناح دموکرات و جمهوری خواه آنرا امضاء کرده اند، آمده است: “زمان از آن گذشته است که ایرانی ها قدم هایی بردارند که به جامعه بین المللی ثابت کنند اهداف برنامه هسته ای شان، آنطور که می گویند، کاملا صلح آمیز است. در حالی که ایران این قدم ها را برنداشته است، باید اینگونه نتیجه گیری کرد که تهران در حالی که به سمت تولید سلاح های هسته ای پیش می رود، از این گفتگوها به عنوان پوششی برای خرید زمان استفاده می کند. ما می دانیم شما هم با ما هم عقیده هستید که نباید به ایران اجازه داد به اینگونه توانایی ها دست یابد.”
این نامه توسط رابرت منندز، سناتور دموکرات از ایالت نیوجرسی و روی بلانت، سناتور جمهوری خواه ایالت میزوری تهیه شده است.
این سناتورها در ادامه نامه خود گفته اند برای اینکه بتوان ادامه گفتگوها را با ایران توجیه کرد، ایران باید دست کم با سه موضوع موافقت کند.
اول اینکه تاسسیات فردو در نزدیکی قم را تعطیل کند. دوم، تمامی غنی سازی بالای ۵ درصد را متوقف کند و در نهایت، همه اورانیوم بالای ۵ درصدی را که در اختیار دارد، به خارج از کشور انتقال دهد.
آنها در ادامه به دیدار ایران با کشورهای ۵+۱ در بغداد اشاره کرده اند و نوشته اند: ” ما می دانیم که این همان درخواست هایی است که در دیدار بغداد کشورهای ۵+۱ مطرح کردند. اگر ایران با این اقدام ها موافقت کرده بود و آنها را به اجرا گذاشته بود، این نشانه ای به تعهدش در مذاکرات بود. در آنصورت این امکان وجود داشت که ادامه گفتگوها ورای مسکو را بتوان توجیه کرد.”
همچنین آنها از باراک اوباما خواستند تحریم های اخیر آمریکا علیه خرید نفت ایران از سوی دیگر کشورها را کاهش ندهد و یا به تاخیر نیندازد.
آنها نوشته اند تنها در حالتی میتوان به نتایج دیپلماتیک دست یافت که ایران احساس کند تحریم ها “دائمی و فلج کننده” هستند.
آنها اینگونه ادامه داده اند: “از سوی دیگر، اگر در پی دیدارها در مسکو موافقت های محسوسی به دست نرسد، ما به شما اصرار می کنیم در مورد فایده گفتگوهای بیشتر در این مقطع از زمان، تجدید نظر کنید و در ازاء تمرکز خود را بر این بگذارید که با تحریم های بیشتر و طرح گزینه نظامی، فشارها را به طور جدی بر دولت ایران افزایش دهید.”
یک دستیار ارشد در سنای آمریکا که نامش ذکر نشده، به مجله فارن پالیسی گفت: “پیام این نامه این است که صبر و تحمل کنگره درباره دیدارهایی که نتیجه بخش نیستند به پایان خود نزدیک می شود. به ایرانی ها همه گونه فرصت داده شده است تا نیت مثبت خود را در این زمینه نشان دهند و از لبه پرتگاه به عقب بروند. آنها در مقابل به فعالیت های هسته ای خود ادامه داده اند و ما همچنان از آنها می خواهیم یک بار دیگر به میز مذاکره بیایند. این کار را نمی توان ادامه داد.”
به گزارش بی بی سی، در کلیکاین نامه که سناتورهایی از هر دو جناح دموکرات و جمهوری خواه آنرا امضاء کرده اند، آمده است: “زمان از آن گذشته است که ایرانی ها قدم هایی بردارند که به جامعه بین المللی ثابت کنند اهداف برنامه هسته ای شان، آنطور که می گویند، کاملا صلح آمیز است. در حالی که ایران این قدم ها را برنداشته است، باید اینگونه نتیجه گیری کرد که تهران در حالی که به سمت تولید سلاح های هسته ای پیش می رود، از این گفتگوها به عنوان پوششی برای خرید زمان استفاده می کند. ما می دانیم شما هم با ما هم عقیده هستید که نباید به ایران اجازه داد به اینگونه توانایی ها دست یابد.”
این نامه توسط رابرت منندز، سناتور دموکرات از ایالت نیوجرسی و روی بلانت، سناتور جمهوری خواه ایالت میزوری تهیه شده است.
این سناتورها در ادامه نامه خود گفته اند برای اینکه بتوان ادامه گفتگوها را با ایران توجیه کرد، ایران باید دست کم با سه موضوع موافقت کند.
اول اینکه تاسسیات فردو در نزدیکی قم را تعطیل کند. دوم، تمامی غنی سازی بالای ۵ درصد را متوقف کند و در نهایت، همه اورانیوم بالای ۵ درصدی را که در اختیار دارد، به خارج از کشور انتقال دهد.
آنها در ادامه به دیدار ایران با کشورهای ۵+۱ در بغداد اشاره کرده اند و نوشته اند: ” ما می دانیم که این همان درخواست هایی است که در دیدار بغداد کشورهای ۵+۱ مطرح کردند. اگر ایران با این اقدام ها موافقت کرده بود و آنها را به اجرا گذاشته بود، این نشانه ای به تعهدش در مذاکرات بود. در آنصورت این امکان وجود داشت که ادامه گفتگوها ورای مسکو را بتوان توجیه کرد.”
همچنین آنها از باراک اوباما خواستند تحریم های اخیر آمریکا علیه خرید نفت ایران از سوی دیگر کشورها را کاهش ندهد و یا به تاخیر نیندازد.
آنها نوشته اند تنها در حالتی میتوان به نتایج دیپلماتیک دست یافت که ایران احساس کند تحریم ها “دائمی و فلج کننده” هستند.
آنها اینگونه ادامه داده اند: “از سوی دیگر، اگر در پی دیدارها در مسکو موافقت های محسوسی به دست نرسد، ما به شما اصرار می کنیم در مورد فایده گفتگوهای بیشتر در این مقطع از زمان، تجدید نظر کنید و در ازاء تمرکز خود را بر این بگذارید که با تحریم های بیشتر و طرح گزینه نظامی، فشارها را به طور جدی بر دولت ایران افزایش دهید.”
یک دستیار ارشد در سنای آمریکا که نامش ذکر نشده، به مجله فارن پالیسی گفت: “پیام این نامه این است که صبر و تحمل کنگره درباره دیدارهایی که نتیجه بخش نیستند به پایان خود نزدیک می شود. به ایرانی ها همه گونه فرصت داده شده است تا نیت مثبت خود را در این زمینه نشان دهند و از لبه پرتگاه به عقب بروند. آنها در مقابل به فعالیت های هسته ای خود ادامه داده اند و ما همچنان از آنها می خواهیم یک بار دیگر به میز مذاکره بیایند. این کار را نمی توان ادامه داد.”
روزه سیاسی و افطار دانشجویان سبز دانشگاههای تهران در حمایت از مهدی محمودیان
سحام نیوز: جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه های شهر تهران
در روز ۲۵ خرداد ضمن روزه داری در حمایت از روزه سیاسی مهدی محمودیان،
زندانی سیاسی، مراسم افطاری برگزار کردند و خواستار پایان حصر رهبران جنبش
سبز و آزادی زندانیان سیاسی شدند.
به گزارش کلمه، حاضران در این مراسم، با در دست داشتن عکس های رهبران دربند جنبش سبز؛ موسوی، کروبی و رهنورد، بر لزوم پایان حصر غیر قانونی آنان و آزادی تمامی زندانیان سیاسی تاکید کردند.
آن ها در این برنامه که در سومین سالگرد تولد جنبش سبز برگزار شد، همچنین با پخش فیلم و کلیپ و مرور روندی که جنبش سبز در سه سال گذشته طی کرده، بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید در سومین سالگرد تولد جنبش را نیز قرائت کردند و دیدگاهها و پیشنهادهای حاضران در این باره را به بحث گذاشتند.
این دانشجویان حامی جنبش سبز که در دانشگاه های مختلف شهر تهران به تحصیل مشغول اند، پیش تر در بیانیه ای که در «ندای سبز آزادی» منتشر شد، اعلام کرده بودند که در حمایت از روزه سیاسی مهدی محمودیان در اعتراض به حصر غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، آنها هم روزه خواهند گرفت.
مهدی محمودیان که در زندان رجایی شهر محبوس است، در سومین سالگرد تولد جنبش سبز در ۲۲ خرداد ۹۱ اعلام کرد که تا پایان حصر رهبران جنبش سبز به عنوان اعتراض، روزه دار خواهد بود. وی همچنین تاکید کرده که «تمامی رای دهندگان به آقایان موسوی و کروبی موظفند برای دفاع از همان رای، به خاطر آزادی آنها هر چه در توان دارند به کار بندند.»
اکنون دانشجویان سبز دانشگاه های نیز همگان را به حمایت از این حرکت اعتراضی دعوت کرده و خود در این زمینه پیشگام شده اند. در ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاه های شهر تهران، که در بیانیه خود به اعلام حمایت از حرکت اعتراضی مهدی محمودیان پرداخته، دانشجویانی از دانشگاه های صنعتی شریف، صنعتی امیرکبیر، علم و صنعت، تهران، علوم پزشکی تهران، علامه طباطبائی، خواجه نصیر، الزهرا و دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات عضویت دارند.
این جمع دانشجویی که از دومین سالگرد تولد جنبش سبز فعالیت های خود را آغاز کرده، پیش از این و در زمان اعتصاب جمعی از زندانیان سیاسی در اعتراض به شهادت هدی صابر و هاله سحابی، نیز هم فراخوانی را برای برگزاری افطارهای نمادین صادر کرده بود. دانشجویان سبز در بیانیه اخیر خود تاکید کرده اند: هم چنان ایستاده ایم و در مقابل فشارهای گوناگون امنیتی از بازجویی، زندان، احکام حبس تعلیق و تعزیر و شلاق، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل تسلیم نشده ایم.
به گزارش کلمه، حاضران در این مراسم، با در دست داشتن عکس های رهبران دربند جنبش سبز؛ موسوی، کروبی و رهنورد، بر لزوم پایان حصر غیر قانونی آنان و آزادی تمامی زندانیان سیاسی تاکید کردند.
آن ها در این برنامه که در سومین سالگرد تولد جنبش سبز برگزار شد، همچنین با پخش فیلم و کلیپ و مرور روندی که جنبش سبز در سه سال گذشته طی کرده، بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید در سومین سالگرد تولد جنبش را نیز قرائت کردند و دیدگاهها و پیشنهادهای حاضران در این باره را به بحث گذاشتند.
این دانشجویان حامی جنبش سبز که در دانشگاه های مختلف شهر تهران به تحصیل مشغول اند، پیش تر در بیانیه ای که در «ندای سبز آزادی» منتشر شد، اعلام کرده بودند که در حمایت از روزه سیاسی مهدی محمودیان در اعتراض به حصر غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، آنها هم روزه خواهند گرفت.
مهدی محمودیان که در زندان رجایی شهر محبوس است، در سومین سالگرد تولد جنبش سبز در ۲۲ خرداد ۹۱ اعلام کرد که تا پایان حصر رهبران جنبش سبز به عنوان اعتراض، روزه دار خواهد بود. وی همچنین تاکید کرده که «تمامی رای دهندگان به آقایان موسوی و کروبی موظفند برای دفاع از همان رای، به خاطر آزادی آنها هر چه در توان دارند به کار بندند.»
اکنون دانشجویان سبز دانشگاه های نیز همگان را به حمایت از این حرکت اعتراضی دعوت کرده و خود در این زمینه پیشگام شده اند. در ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاه های شهر تهران، که در بیانیه خود به اعلام حمایت از حرکت اعتراضی مهدی محمودیان پرداخته، دانشجویانی از دانشگاه های صنعتی شریف، صنعتی امیرکبیر، علم و صنعت، تهران، علوم پزشکی تهران، علامه طباطبائی، خواجه نصیر، الزهرا و دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات عضویت دارند.
این جمع دانشجویی که از دومین سالگرد تولد جنبش سبز فعالیت های خود را آغاز کرده، پیش از این و در زمان اعتصاب جمعی از زندانیان سیاسی در اعتراض به شهادت هدی صابر و هاله سحابی، نیز هم فراخوانی را برای برگزاری افطارهای نمادین صادر کرده بود. دانشجویان سبز در بیانیه اخیر خود تاکید کرده اند: هم چنان ایستاده ایم و در مقابل فشارهای گوناگون امنیتی از بازجویی، زندان، احکام حبس تعلیق و تعزیر و شلاق، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل تسلیم نشده ایم.
یک فرمانده سابق سپاه درگذشت
سحام نیوز: احمد قدیریان یکی دیگر از فرماندهان سابق سپاه پاسداران روز پنجشنبه (۲۵ خرداد) درگذشت.
علت درگذشت این فرمانده سابق سپاه اعلام نشده و تاکنون تنها محمود احمدینژاد با صدور اطلاعیهای درگذشت وی را به خانوادهاش تسلیت گفته است.
وی در سال های اخیر نیز مشاور وزیر دفاع و مدیر عامل بنیاد شهدای هفتم تیر بود.
علت درگذشت این فرمانده سابق سپاه اعلام نشده و تاکنون تنها محمود احمدینژاد با صدور اطلاعیهای درگذشت وی را به خانوادهاش تسلیت گفته است.
وی در سال های اخیر نیز مشاور وزیر دفاع و مدیر عامل بنیاد شهدای هفتم تیر بود.
نگاهی به رشد افراط گرایی در جهان
اکثریت قریب
باتفاق معتقدان باین ادیان از زاویه ای انسانی به آن مینگرند واز جنگ و
تنفر از دیگری هرکه باشد کاملا بدورند و تنها اقلیتی محدود که متاسفانه در
مملکت ما حاکمند راه را تنهادر تقابل ونابود کردن طرف مقابل میبینند و در
این زمینه با سیاستهای زورگویانه کشورهای دیگر هم همسوئی کامل پیدا میکنند
ودر خدمت نیروهای جنگ طلب عمل میکنند.
.
این
روزها شاهد رشد هر چه بیشتر جریانهای افراطی اسلامی در مناطق مختلف جهان
هستیم حتی در کشورهای آزادی چون جوامع اروپائی هم رشد میکنند و هر چه بیشتر
از وسائل ارتباطی مدرن و اینترنت استفاده کرده و باین طریق خود را بهتر
سازمان میدهند و حتی از آزادی بیان که خود در نهایت با آن مخالفند به
بهترین شکلی استفاده میکنند.
رابطه
کشورهای غربی با این پدیده قابل توجه و تامل بسیار است از یک طرف در بعضی
موارد شاهدیم که از این جریانات به طور آشکار و پنهان حمایت شده و همسوئی
با حرکات این جریانات افراطی علیرغم مخالفت ظاهری با آنها وجود دارد.
شاید
بشود گفت که دنیای غرب توانسته دموکراسی را در عمل به اجرا گذارد و هرچه
پیشتر میرود علیرغم مقاومت نیروهائی که از دموکراسی واقعی دل خوشی ندارند
بتواند ارگانهای کنترل بر حاکمان را به وجود آورد و این کشمکش بلاانقطاع
در تمامی جنبهها جاری است و در کل میتوان آنرا بسمت استقرار هرچه بیشتر
دموکراسی ازریابی کرد. ولی بحرانهائی که دنیای غرب و بالاخص سرمایه داری با
آن درگیر است در چارچوب راه حلهای تاکنون ارائه شده جوابهای لازمه را
نمییابند و حتی میتوان گفت که در مواردی باشتباه سعی دارند با روشهای مبتنی
برخشونت و زور نظر خود را اعمال کنند که نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه
معضلی بر انبوه آنها میافزاید .
به
استنباط من در کل میتوان صحبت از این کرد که رشد این جریانات افراطی بطور
غیر مستقیم نتیجه سیاستهای نادرست جامعه مدنی کنونی و بالاخص غربیها در
برخورد با بحرانهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا حتی منطقهای
میباشد.
نمونههائی چند از این برخوردها را در اینجا مختصرا نقل میکنم.
مناقشه
اسرائیل و فلسطین سالهاست که ادامه دارد و میتوان علت این بن بست را در
نبود تمایل تندروها در اسرائیل و فلسطین برای برقراری صلح به نفع طرفین
جستجو کرد. در نتیجه شاهدیم که در تمام دنیا در بین مسلمانان کینه ای نسبت
باسرائیل رشد میکند که جوانها را بدون آنکه رابطه مستقیمی هم با جنبش
فلسطین داشته باشند بسمت حمایت از مردم رنج دیده فلسطین سوق داده و حتی به
نگرشهای افراطی اسلامی چون القاعده ویا سلفیستها و یا جنبش حرم در سودان
گرایش پیدا میکنند.
در
افغانستان آمریکائیها آشکارا از القاعده در مقابل روسها حمایت کامل کرده و
هیچ در فکر این نبودند که در آینده چنین نگرشی چه ابعادی میتواند بخود
بگیرد ودیدیم چگونه به ۱۱ سپتامبر انجامید و حمله امریکا و اشغال افغانستان
.
به
عنوان یک شهروند جهانی متمدن امروزی بسیاری آرزو داشتند و دارند که این
دخالت آزادی و دموکراسی را در افغانستان به ارمغان بیاورد ولی نه تنها به
عمق نرفت بلکه بیشتر باعث رشد دیدهای افراطی در افغانستان و پاکستان در عمق
جامعه گردید.
شاید
بشود گفت که رشد این تمایلات ریشه در قرائتهای عقب مانده و ارتجاعی از
اسلام دارد ویا اسلام بخودی خود حاوی چنین تناقضاتیست و یا اینکه از
اختلافات بین شیعه وسنی و دعواهای بین این دو نگرش سرچشمه میگیرد. این
استدلال بجا و درست بنظر میاید ولی زمانیکه در اکثر اوقات بروشنی شاهدیم که
این حرکات کاملا از طرف دولی چون عربستان و قطر حمایت مالی میشوند و این
دوکشور هیچ مشکلی با غرب و به خصوص آمریکا ندارند مساله پیچیده تر میگردد.
این
همسوئی بین منافع غرب با عربستان وقطروهمصدا شدن آشکار و پنهان آنها با
جریانهای افراطی به اشکال مختلف و پیچیده ریشه در کجادارد؟
کمی
از آنچه در لیبی گذشت سخن بگوئیم شواهد نشان دهنده آنست که تغییر قذافی از
قبل برنامه ریزی شده بود و تصویب اعلامیه ۱۹۷۳ برای پیشگیری از حمله هوائی
گوئی دست تمام کسانی راکه چنین قصدی داشتند باز گذاشت و در راس آنها آقای
سارکوزی همراه با فیلسوف جنگجویش آقای هانری لوی با تمام تلاش با اگاهی
کامل از ماهیت بعضی از این نیروها مبنی بر طرفداری از القاعده هیچ تلاشی در
جهت مذاکره نه با قذافی ونه با پسرش را حتی از موضع قدرت نپذیرفتند و هرچه
بمب میشد برسر مردم لیبی خراب کردند تا اینکه قذافی به آن شکل فجیع به قتل
رسید ودر گزارشهائی که در تلویزیون فرانسه پخش شد بعد از یکسال جز ویرانی و
دیکتاتوری آنهم بشکل پراکنده و ملوک الطوایفی و یا حتی تخریب شهرها ویا
دهاتی که طرفدار قذافی بودند و حتی بعد از مرگ قذافی مانع از بازگشت انها
به خانه هایشان شده اند هیچ عنصر دیگری را نمیشد دید .
کار
باینجا ختم نمیشود اسلحه در همه جای کشور پخش شده و گروههای مختلف خواستار
حفظ موقعیت و منافع خودشان میباشند ودر غیبت حکومت مرکزی هیچ افقی برای حل
این مشکلات نه تنها دیده نمیشود بلکه زمزمه جدی جدائی بخشی از لیبی هم
سرزبانهاست.
به
علاوه گوئی نتیجه کار برای بعضیها در جهت اغتشاش در منطقه و فروش بیشتر
اسلحه سودمند بوده است و این تلاشهای نیروهای وابسته به القاعده به مالی
کشور همسایه لیبی هم کشیده میشود و بسرعت در حال رشد است.
گفته
میشود که مواضع رسمی دول غربی وآمریکا در شورای امنیت مبنی بر مذاکره بین
طرفین و یافتن راه حل سیاسی میباشد. ولی متاسفانه آنچه در لیبی پیش آمد و
آنچه در سوریه پیش میرود ویا نتیجه سالها حضور کامل در افغانستان و عراق
جای خوشبینی بسیاری را برای باور عمیق باین مصوبات باقی نمیگذارد.
حتی
درپروسه تحولات تونس ویا مصر که امید فراوانی را با نام بهار عربی در
ذهنها برانگیخته بود وقتیکه پای فعالیت احزاب و رای دادن بمیان میآید نتیجه
بسیار قابل تامل است. از یکطرف جریانات سلفیست از حمایت مالی عربستان و
قطر متحدین غرب در منطقه برخوردارند واز طرف دیگر بخاطر اشتباهات اسرائیل و
حامیان او چنان کینه ای در ذهنها بوجود آمده که مردم ترجیح میدهند به
گذشته های دور اجدادشان بیشتر اعتماد کنند تا کسانیکه از مدرنیت فقط کسب
سودهای کوتاه مدت را میفهمند و از اینهمه ظلم بر مردم فلسطین حتی حاضرند
برای انتقام خون برادرانشان از جان و حتی مال خود بگذرند. در این میانه
وظیفه ای که بر عهده دموکراتها و صلح طلبان واقعیست بسیار دشوار میباشد و
تلاشهای انها ستودنیست ولی با سدهای مختلف در تمام سطوح مواجه هستند.
بیائیم
به فجایع اخیر که در فرانسه پیش آمد بپردازیم در سالهای اخیر تبلیغات بر
علیه خارجیها ودر راس آنها مسلمانان به اوج رسیده است و آقای سارکوزی و
وزیر داخلیش از یکطرف و از طرف دیگر خانم لوپن هرکدام قصد دارند از دیگری
گوی سبقت رادر این زمینه از هم ربوده و حتی مساله گوشت حلال را به یکی از
مسائل مهم دوره انتخاباتی اخیر بدل میکنند و وقتی ممد مرات جوان ۲۳ ساله که
تحت تاثیر آنچه در فلسطین میگذرد ویا هرروزدرفرانسه ازطرفی شاهد بیکاری و
بحران و فقربوده واز طرف دیگرافشای روزمره پرونده دزدی ها و جنایات حاکمان
میباشد، طبیعی است که تبلیغات جعلی حاکمان هم کار را بجائی میرساند که او
جز کینه و خشم هیچ عنصرو راه دیگری را نمیبیند و دست به چنین کشتارهای
دردناک و غیر قابل توصیف میزند.
اوو
برادرش در فرانسه بدنیا آمده بودند و پدرو مادرشان با رنج فراوان ومشقتهای
بیحساب مهاجرت تمام تلاششان براین بودکه فرزندانشان سرانجامی داشته باشند .
ممد در تمام زمینه ها گویا توانسته بود بخوبی آنچه را که میبایست بیاموزد و
کسی ایرادی در رفتار او نداشت ولی او از همه چیز دست شست وراهی نادرست
وحتی میشود همچنانکه آقای سارکوزی بلاانقطاع تکرار میکند هیولائی در پیش
گرفت . ولی کمتر کسی میگوید که حتی اگر در انتها بمثابه یک هیولا عمل کرد
ولی ساخته این سیستم و بحران فراگیر جامعه فرانسه ودورتر از آن در منطقه
ایکه پیوندهای دور اورا بآنجا وصل میکرد بود و این سیستم در کلیتش نه تنها
نتوانست راهی ویا جوابی معقول و معتدلانه پیش پای او بگذارد ومتاسفانه تنها
راه حلی که برای او قابل درک بود راهی بود که افراطیون مطرح میکنند و
دیدیم به چه فاجعه ای ختم شد.
بسی
مایه تاسف است که بعد از کشته شدنش هم به شهید بدل میشود و چه بحثهائی
حول محل دفن اودربالاترین سطح مقامات دولتی فرانسه و حتی با مقامات
الجزایری در میگیرد و در نهایت تصمیم این میشود که محل دفن اودر فرانسه
بوده و گمنام باشد تا به امامزاده ای بدل نشود. آدم را به تشابه برخورد
حاکمان جمهوری اسلامی در رابطه با خاوران جائی که عزیزان ما در آن خفته اند
میاندازد.
حاکمان
هرکجا که باشند اگر به عمق فاجعه پی نبرند راهی بجزپنهان کردن مرده ها
برایشان باقی نمیماند. انها از مرده ها بیشتر از زنده ها میترسند.
قصد
من از طرح این جزئیات اینست که بهتر ببینیم چگونه این نظرات افراطی در اثر
اشتباهات ویا در پشت پرده تلاش برای کسب منفعت ویا رسیدن بقدرت آنهم در
کوتاه مدت بدون در نظر گرفتن انسانهائیکه با این سیاستها پایمال میشوند رشد
پیدا میکنند . استنباط من اینستکه در بین نزدیکان ودوستان ممد شاید کسانی
نه تنها قانع نخواهند شد بلکه تکرار وتاکید بر اینکه او هیولا بود بدون
توضیح دادن آنچه واقعا پیش آمده آنهارا در این راه برای انتقامگیری و کینه
ورزی مصممتر خواهد کرد.
درست
است و میشود گفت او بازیچه دست عوامل خارجی شده بود وباین راه رانده شد .
بیائیم کمی به عمق برویم و پشتوانه های مالی امثال ممد مرات را بررسی کنیم
. جای پای عربستان و قطر درنهایت پیداست.
این
جوانان که باین راه خشونت بی حد و مرز کشیده میشوند پرورده این جامعه
میباشند و از صمیم قلب برایم دردناک وبسی تاسف بار است که بگویم در مهد
دموکراسی غربی بدنیا آمده و در خانواده ای سنتی و زحمتکش بزرگ شده اند.
شاید
بعضی بگویند اینها استثنائات جامعه هستند. درست است در صد کمی را تشکیل
میدهند ولی در افراطشان بیانگر مسائل حل نشده عمیق در این جوامع هستند که
روز بروز نه تنها تخفیفی در آن نمیبینیم بلکه رشد مییابند و حاکمان هم در
وجه غالب تنها سرکوب و زندان و از آنها هیولا ساختن را میفهمند .
در
سوریه صف آرائی چگونه است از یکطرف بشار اسد قدمی عقب نمینشیند وازطرف
دیگر دول غربی با حمایت فعال عربستان و قطرو با پشتیبانی بخشی از اپوزیسیون
راه را تنها در برخورد مسلحانه و رفتن اسد میبینند .البته گفته خواهدشد که
مواضع رسمی سازمان ملل ودر راس آن کوفی عنان پافشاری بر راه حل سیاسیست
ولی برداشتم اینست که اگر در خفا کشورهای عضو شورای امنیت عمیقا باین راه
حل پایبند بودند شاید میشد مسیری دیگر در پیش گرفت وبرخوردها این چنین با
شدت روزافزونی حاد نمیشد. در حالیکه روند حوادث ونتایج چنین درگیریهائی هر
چه بیشتر نگران کننده تر بنظر میآید.
شاید
بنظر برسد که سقوط بشار اسد جمهوری اسلامی را بیشتر در فشار قرار داده و
کمی از این برخوردهائیکه بحران در منطقه راافزایش میدهد دست برداشته ویا در
مورد برنامه اتمی کوتاه بیاید ویا در داخل از محدودیتها بکاهد.
چنین
نتیجه ای در صورت برکناری بشار اسد با زور چندان محتمل نیست و برعکس فکر
میکنم حتی اگر دول غربی بتوانند بازور بشار اسد را برکنار کنند حاصل کار
بهتر از آنچه در افغانستان ویا عراق پیش آمد نخواهد بود و مشکلات نه تنها
در این منطقه کاهش نمییابند بلکه ابعاد وسیع دیگری بخود گرفته و حتی بگونه
ای غیر قابل کنترل تر خواهند شد.
در
باره موضعگیریهای روسیه وچین مساله ساده بنظر میرسد وبیشتر از هر پارامتر
دیگری منافعشان در منطقه برایشان اهمیت پیدا میکند و حتی باعتقاد من خودشان
هم ادعائی در زمینه حل عمیق مسائل و مشکلات منطقه راندارند و فقط از
متحدین قدیمیشان ومنافع سهل الوصولشان حمایت میکنند. بنظر میرسد در نهایت
در این زمینه هم موفق نخواهند شد.
درست
است که در موارد بسیاری میتوان همسوئی بسیاری بین سیاستهای تشنج آمیز
جمهوری اسلامی با نیروهای افراطی در منطقه را شاهد بود و مخصوصا شعار
نابودی اسرائیل که نشان از عقب ماندگی ذهنیت حاکمان دارد مساله را بغرنجتر
میکند ولی نمیتوان غافل از این بود که هر برخورد غلطی در رابطه با فلسطین و
فلسطینیها و یا بطور عمومی برخوردهای تند با اسلام به هر عنوانی و یا
برخوردی چون راستهای فرانسه که آنرا پائینتر از تمدن غربی میدانند حاکمان
جمهوری اسلامی را در بکار بردن این شعار و عدم تمایل به مذاکره با آمریکا
مصرتر میکند و هرچه غرب ودر راس آن آمریکا بیشتر از زاویه زور و قدرت با
جمهوری اسلامی حرف میزند انها بیشتردرراهی که انتخاب کرده اند با ایمانی
عمیقتر و پافشارانه تربرخورد میکنند.
در
اینجاست که تفاوت برخورد ضد دینی با برخوردی محترمانه همراه با انتقاد
روشن شده و صدماتی که برخورد تند بدون در نظر گرفتن اعتقادات عمیق انسانها
میتواند بدنبال داشته باشد آشکار میشود .
با
اعتقادات عمیق انسانها که مخلوطی از ارزشهای پایدار انسانی و اخلاقی از یک
طرف واز طرف دیگر ذهنیتهای عقب مانده که به دوران قدیم ظهور این ادیان
تعلق دارند ساده نمیتوان برخورد کرد. مخصوصا اگرنقش این ارزشهای اخلاقی و
انسانی دراین باورها در قلب و مغزوروابط نزدیک آنها ریشه دار شده و دین را
بیشتر از این زاویه عاملی برای تعادل و ارتباط انسانها با هم در جامعه
میبینند تا ریشه کینه و نفرت پراکنی.
اکثریت
قریب باتفاق معتقدان باین ادیان از زاویه ای انسانی به آن مینگرند واز جنگ
و تنفر از دیگری هرکه باشد کاملا بدورند و تنها اقلیتی محدود که متاسفانه
در مملکت ما حاکمند راه را تنهادر تقابل ونابود کردن طرف مقابل میبینند و
در این زمینه با سیاستهای زورگویانه کشورهای دیگرهم همسوئی کامل پیدا
میکنند ودر خدمت نیروهای جنگ طلب عمل میکنند.
بعضی
از دوستان این برخورد زورگویانه دول غربی را با برخوردهای امپریالیستی از
طرف این قدرتمندان مثل گذشته های دور توضیح میدهند ولی بیشتر بر این
اعتقادم که واژه امپریالیسم ومبارزه با آن قادر نیست بدرستی پیچیدگی دوران
کنونی را بیان کند.
در
دوران اخیر با هجوم سرمایه های مالی و بالاخص تسلیحاتی مواجهیم که برای
کسب منفعت و آنهم کوتاه مدت نه تنها حد و مرزی نمیشناسند بلکه انسانها و
دموکراسی را تا بآنجا قابل تحمل میدانند که حافظ این منافع باشند. همچنانکه
اخیرا خانم مرکل در مصاحبه ای گفت دموکراسی تا آنجا مفید است که مانعی در
مقابل پیشرفت اقتصاد ایجاد نکند. در حالیکه منهم مثل نویسنده ناقل این خبر
عمیقا معتقدم که اقتصاد باید در خدمت انسانها باشد و زمانیکه راه به بیراهه
میرود فقط با دموکراسی میتوان این راه را به مسیری درست در خدمت بهروزی
انسانها برگرداند.
در
دنیای امروزی سرمایه های مالی داخلی و خارجی با چنان دقت و بیان
فریبکارانه ای با هم پیوند میخورند و تمام الزامات انسانی و محیط زیستی را
زیر پا میگذارند که درک و تحلیل پیچیدگی چنین عملکردی کار تحلیلی مفصلی را
میطلبد.
در
دنیای امروزی سرمایه ها در صدد تامین منافع بیشتر به همه جا راه مییابند و
حتی مسئولین داخلی از حضور چنین سرمایه گذارانی در مملکتشان حمایت هم
میکنند تا آنجائیکه معامله بصورت برد- برد با رعایت موازین مختلف انسانی و
محیط زیستی پیش میرود و کمک به رشد صنعت داخلی و حتی در مواردی فرهنگی
میکند جای انتقاد زیادی باقی نمیگذارد .
ولی
وقتی که با منافع حاکمان مستبد داخلی گره میخورد ومخصوصا در شرایط نبود
دموکراسی و صدای اعتراض به صدور منافع داخلی به نفع خارجیان میانجامد وظیفه
دموکراتها و صلح طلبان برآنستکه در بررسی پدیده به ساده طلبی و یکجانبه
نگری نغلطند.
سرمایه
های مالی خارجی درراه کسب منافع کوتاه مدت حتی از پایمال کردن منافع
متخصصینی که تمام این پیشرفتها نتیجه تلاش شبانه روزی آنهاست هیچ ابائی
ندارند و مشکلات بیکاری در کشورهای اروپائی حتی در بین بالاترین سطوح هم
از اینجا یعنی فروپاشی صنایع داخلی ریشه میگیرد.
واژه
امپریالیسم براحتی قادر نیست پیچیدگی حرکت سیال سرمایه های مالی را توضیح
دهد درحالیکه حتی در بسیاری از کشورهای عقب مانده از حضورسرمایه های خارجی
استقبال هم میکنند و در این زمینه اگر قدرت محلی دموکراتیک بوده و کنترلهای
لازمه را در جهت گسترش منافع تولیدکنندگان داخلی کشور اعمال کند نه تنها
هیچ اشکالی بر آن نمیتوان وارد دانست بلکه باید از آن استقبال هم کرد.
در
دنیای امروز سرمایه های مالی و مخصوصا نظامی برخلاف چهره خشن امپریالیسم
با چهره یک نیروی خارجی برای کسب منفعت از هیچ فریبکاری و دوروئی دریغی
ندارند و حتی در موارد بسیاری با چهره ای بشردوستانه و یا با طرح مسئولیت
حفاظت وارد میدان میشوند برماست که علیرغم پیچیدگیها راه خودرا از طریق برد
برد به نفع طرفین بیابیم .
در
این کلاف سردر گم برای پیشبرد مبارزه با دیکتاتوری وآزادی مملکتمان از دست
این مستبدان و رابطه ای مبتنی برروابط برابر ودوستانه با سایر ملتهازادی
مملکتمان چه باید کرد ؟
در
ضمن مبارزه بی انقطاع با استبداد جمهوری اسلامی باید با تمام توان از
مخدوش شدن مواضع مان با نیروهای جنگ طلب و افراطی اجتناب کرد و باید مطمئن
بود که هرچند بظاهر تبلیغ روی سیاستهای بشردوستانه بودن آنها میشود ولی
چنین تلاشهائی نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه مشکلات دراز مدت که انتهای
آنها روشن نیست در منطقه بوجود خواهد آورد.
مطمئن
باشیم که منافع جنگ طلبان ایجاب میکرده و میکند که در مناطق مختلف
آشوبهای هرچه درازمدت تری مدتی پا بگیرد و در این زمینه ازهر تلاشی در این
جهت مخصوصا در مناطق مرزی دریغ نمیکنند ولی خوشبختانه تاکنون اکثریت
نیروهای اپوزیسیون مملکتمان صف خودشان را از این نیروهای جنگ طلب جدا کرده
اند. فقط برماست که همیشه هشیار ومراقب باشیم و در این زمینه از آگاهی دادن
غافل نمانیم.
هرچه
رژیم بر استبداد و انسداد حاکمیت بیشتر پافشاری میکند ودر این جهت پیش
میرود احتمال فشار خارجی و پیش آمدن درگیریهای منطقه ای حول مسائل غیر
عمده و انحرافی افزایش مییابد.
لحظه
ای از خواستهای برحقمان مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات و
برگزاری انتخابات آزاد عقب نمی نشینیم ولی در این راه چک سفید به هیچ طرفی
نباید داد و مخصوصا راه را برمداخله خارجی و تامین منافع گروههای جنگ طلب و
افراطی با تمام توان باید سد کرد.
در
رابطه نیروهای مختلف با هم میشود از همسوئی، همراهی و یا همکاری صحبت
بمیان آورد ولی در رابطه با نیروهای جنگ طلب و افراطی حتی صحبت از همسوئی
هم میتواند به نتایج فاجعه بار بیانجامد وظیفه داریم در این زمینه لحظه ای
از هشدار دادن غافل نمانیم.
با آرزوی ایرانی آزاد و آباد بدور از دخالت خارجی
اعتصاب غذای پنج زندانی در سلولهای انفرادی بند ٢۴٠
فرشاد
قربانپور، سعید متینپور، سعید جلالی فر، جواد علیخانی و آرش سقر در
سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زدند.
به
گزارش کلمه، به دنبال حمله گارد ضد شورش زندان اوین به بند ٣۵٠ و بر هم
زدن مراسم سالگرد هدی صابر و انتقال فرشاد قربانپور، سعید متینپور، سعید
جلالی فر، جواد علیخانی و آرش سقر به سلولهای انفرادی زندان اوین، این
زندانیان دربند ٢۴٠ دست به اعتصاب غذا زدند.
پیش
از این گزارش شده بود که عصر روز دوشنبه ٢٢خرداد، زندانیان بند ٣۵٠ که در
حین برگزاری مراسم سالگرد هدی صابر بودند با هجوم گارد ویژه مواجه شدند.
در
این حمله بهمن احمدی امویی، سعید جلالی فر، فرشاد قربانپور، آرش سقر،
سعید متینپور و جواد علیخانی بوسیله گارد ویژه به سلول انفرادی منتقل شدند.
یک روز پس از این اتفاق بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار محبوس دربند ۳۵۰ اوین نیمه شب به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
بر
اساس گزارشها این روزنامه نگار زندانی که با دمپایی، زیر پیراهنی و
پیژامه و دستنبد و پابند منتقل شده، به هنگام ورود توسط ماموران با توهین و
بیاحترامی، برهنه و تفتیش شده است.
مهدوی کنی مدعی شد:
نظارت خبرگان حفظ و حراست از رهبر است
محمدرضا مهدوی کنی، رئیس مجلس خبرگان نظارت این مجلس بر رهبر را حراستی خوانده و گفته که معنی آن این است که “نگذاریم
کارهای خلاف در مملکت واقع شود یا حملاتی واقع شود یا ایشان مورد هجمه
قرار بگیرد، خود ما باید سینهها را سپر کنیم و حفظ کنیم که (رهبر) تنها به میدان نیاید و صحبت کند.”
به گزارش خبر آنلاین،مهدوی کنی وظایف خبرگان را تشخیص رهبر و نظارت بر کار رهبر دانسته و گفته که این نظارت “نظارت حراستی” است یعنی “مراقبتی که منشاء حفظ رهبری باشد.”
مهدوی کنی در جمع اعضای حزب موتلفه تاکید کرده که در مجلس خبرگان خطاب به نمایندگان این مجلس گفته که “شما باید از جایگاه رهبری حراست کنید.”
این
در حالی است که براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، یکی از وظایف مجلس
خبرگان رهبری نظارت بر کار رهبر جمهوری اسلامی و در صورت لزوم، انتقاد،
استیضاح و حتی برکناری اوست
نامزدهای عضویت در مجلس خبرگان رهبری نیز باید به تایید شورای نگهبان برسند که اعضای متنفذ آن را رهبر جمهوری اسلامی منصوب می کند.
رئیس
مجلس خبرگان برای توضیح منظورش، نظارت استطلاعی و استصوابی را نیز شرح
داده و گفته که وظیفه خبرگان این نوع نظارت ها بر رهبر نیست.
به گفته آقای مهدوی کنی، “اگر نظارت استصوابی باشد، معنایش این است که رهبر هر کاری که میخواهد بکند باید بیاید از ما اجازه بگیرد. اول باید بیاید بگوید، آقایان خبرگان، اجازه میدهید من این کار را بکنم؟ این سخنرانی را بکنم؟ هر روز باید بیاید و اجازه بگیرد. یعنی واقعاً رهبر یک کشور باید دائم اجازه بگیرد؟ مسلماً این طور نیست. یک
مسئله هم استطلاعی است، یعنی ما برویم دنبال کار ایشان و تمام کارهای
ایشان را زیر و رو کنیم که شما چه کار میکنید و چه کار نمیکنید؟ و کارهای
شما چیست؟ به نظر من هر دوی اینها به این معنا درست نیست.”
با این توضیحات رئیس مجلس خبرگان تاکید کرده که “ممکن است عدهای کارهای خلاف کنند و به رهبری صدمه بزند. باید جلوی اینها را بگیریم تا رهبری حفظ شود. بنابراین ما باید از جایگاه رهبری حراست کنیم.”
مخالفت رهبر ایران با نحوه نظارت خبرگان
به
گزارش بیبیسی اواخر سال گذشته عباس نبوی روحانی نزدیک به محمدتقی مصباح
یزدی، عضو بانفوذ مجلس خبرگان رهبری در ایران گفته بود که آیت الله خامنه
ای به طور “مکتوب” به اعضای این مجلس اعلام کرده است که اجازه دخالت آنان در مورد جزئیات عملکرد خود را نمی دهد.
نبوی به نقل از آیت الله خامنه ای گفته بود: “اگر بر شرایط (رهبری) خدشهای
وارد شد، بیایید مشخص کنید و معلوم شود آنهایی که مدعی هستند راه انحراف
میروند یا اینکه به شرایط رهبری خدشهای وارد شده است.”
“نظر
عده زیادى از اعضاى خبرگان بر این بود که باید هیأت تحقیق در نهادهاى زیر
نظر مقام معظم رهبرى تحقیق و بررسى کند که آیا درست اداره مى شوند یا نه؟… نظر اکثریت بر این بود. تا این که موضوع را با مقام معظم رهبرى در میان گذاشتیم. چندین جلسه صحبت شد، ایشان با این نظر موافق نبودند” “
احمد جنتی، به نقل از شماره پاییز ۱۳۸۵ مجله حکومت اسلامی
وی در ادامه نقل قول خود از نامه آیتالله خامنه ای خطاب به مجلس خبرگان گفته بود که: “اگر (شرایط رهبری) باقی هست آن وقت در مورد خردهریزها نمیپذیرم که شما وارد جزئیات شوید… اینکه
بگویید شرایط هست و کاملا وجود دارد، اما ما میخواهیم درباره این موارد
که مثلا چرا این آقا را به فلان سمت برگزیدید و چرا به فلانی اجازه
دادهاید (بررسی کنیم)، نمیشود.”
شماره تابستان ۱۳۸۵ مجله حکومت اسلامی، در همین زمینه از اکبر هاشمی رفسنجانی نقل کرده است: “مجلس
خبرگان فرضش بر این بود که هر چیزى که به رهبرى مربوط مى شود را پیگیرى
کند، مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام، صدا و سیما، نیروهاى مسلح و هر چه که تحت
امر رهبرى است . اینها
به مجلس خبرگان فراخوانده شوند و گزارش کارهاى خودشان را به خبرگان بدهند و
خبرگان هم سؤال کنند و آنها هم توضیح بدهند و احیاناً اگر اشکال و ایرادى
هم بود، در همان جلسه مطرح شود تا همه در جریان قرار بگیرند، این به صورت
قانون در آمد.”
در ادامه این نقل قول آمده است: “اما
وقتى بعضى از این نهادها دعوت شدند که در جلسه خبرگان حضور پیدا کنند تا
گزارش عملکردهاى خودشان را بدهند، دفتر رهبرى مانع حضور آنها در خبرگان شد و
اظهار داشتند که رهبرى نظرشان این است که این موضوع جزء وظایف خبرگان نیست.”
به
نوشته شماره پاییز ۱۳۸۵ مجله حکومت اسلامی، احمد جنتی دبیر شورای نگهبان
نیز در زمینه مخالفت رهبر با نظارت بر زیر مجموعه های خود گفته است: “نظر
عده زیادى از اعضاى خبرگان بر این بود که باید هیأت تحقیق در نهادهاى زیر
نظر مقام معظم رهبرى تحقیق و بررسى کند که آیا درست اداره مى شوند یا نه؟… نظر اکثریت بر این بود. تا این که موضوع را با مقام معظم رهبرى در میان گذاشتیم. چندین جلسه صحبت شد، ایشان با این نظر موافق نبودند.”
آقای جنتی ادامه داده است: “در مورد نیروهاى مسلح فرمودند: اصلاً حرفش را نزنید، براى این که در نیروهاى مسلّح امکان این که کسى تحقیق و سؤال کند، نیست. نیروهاى مسلّح جاى این حرف ها نیست. مگرمى شود کسى در میان نیروهاى مسلح وارد شود و راجع به مسائلى ایجاد شبهه کند؟ در این صورت فرمانده نمى تواند کار کند. به هر حال طى دو ـ سه جلسه اى که با ایشان داشتیم و بحث هاى زیادى شد، با این موضوع مخالفت کردند.”
مجلس خبرگان، طبق اصل ۱۰۷ قانون اساسی ایران، وظیفه “تعیین رهبر” جمهوری اسلامی را بر عهده دارد و طبق اصل ۱۱۱ می تواند در صورت عدم انجام “وظایف قانونی” رهبر ایران یا پی بردن به فقدان شرایط رهبری در وی، او را از سمت خود برکنار کند.
شرایط رهبری در ایران، طبق اصل ۱۰۹ شامل “صلاحیت علمی” (فقهی)، “عدالت و تقوای لازم” و “بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی” می شود.
صفارهرندی:
برخی برای طفره رفتن از فرمان ولی فقیه قهر میکنند یا ابرو بالا میاندازند
صفار هرندی در سخنرانی قبل از خطبههای نمازجمعه قم گفت: طرف میآید و برای پیروی نکردن از ولی فقیه بازی در میآورد … تو غلط کردی؛ تو بیسر و پا و بیمقدار از معرفت و بیمقدار از ایمان و بیمقدار از تقوا.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت احمدینژاد، گفت: میبینیم، طرف میآید و برای پیروی نکردن از ولی فقیه بازی در میآورد و برای طفره رفتن از فرمان نائب امام زمان (عج) به دروغ به امامت ولی عصر (عج) توسل میجوید و میگوید وقتی ما خود امام زمان (عج) را داریم به حجت و نائب او نیازی نداریم. تو غلط کردی؛ تو بیسر و پا و بیمقدار از معرفت و بیمقدار از ایمان و بیمقدار از تقوا.
محمدحسین صفار هرندی، ظهر امروز در سخنرانی قبل از خطبههای نمازجمعه قم،افزود: بارور
کردن نهاد روحانیت و نهضت، هدف شهدا بود و هر کس به هر دلیل از پیروی از
ولی فقیه و علما و روحانیت طفره برود، بر خلاف هدف شهدا گام برداشته است.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، ادامه داد: برخی
آقایان میگفتند احترام روحانیون و علما واجب، اما وقتی علما فتوا
میدهند، میگویند علما نظری داشتهاند و ما هم نظری دیگر داریم و این یعنی
در مقابل فتوای علما، از خود فتوا میدهند. آن
شخصی که به فرمان ولی فقیه عمل میکند به خدا نزدیکتر است نه آن شخصی که
وقتی ولی فقیه حکمی میدهد قهر میکند و میرود و یا اینکه وقتی ولی فقیه
میگوید این آدم صلاحیت ندارد کنار تو باشد ابروهایش را بالا میاندازد.
مشاور فرهنگی فرمانده سپاه گفت: بعضی
از رفقایشان بعد از دستگیری، اعتراف کردند که گاهی در طول یک مسافرت
میدیدم که اینها یک رکعت نماز هم نخواندهاند؛ میگویند ما به آنها
گفتیم که ما فکر میکردیم شما با این ارتباطی که با ناحیه مقدسه دارید نسبت
به نماز مراقبت دارید، اما آنها جواب دادند که ما به مرحلهای رسیدیم که
از این چیزها عبور کردیم. سؤال اینجاست که مگر میشود کسی بگوید من این راه را پیدا کردم و دیگر نیازی به اطاعت و بندگی خدا ندارم؟ این حرفها مضحک است.
صفار هرندی گفت: در عصر غیبت، چه کسی میتواند ادعا کند که با امام عصر (عج) ارتباط دارد؟
چون آنها هم که بودند سکوت کردند. من
این حرفها را برای این میزنم که دیدم چند روز پیش مصاحبه فاسدی، در یکی
از نشریات زنجیرهای منتشر شده بود و اشارهای به اعتقادات این بیماردلان و
کسانی داشت، که برای توجیه بد عملی خودشان، متوسل به استدلالهای سست
میشوند.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت احمدینژاد گفت: مگر میشود کسی از دستور مالک اشتر تخطی و سرپیچی کند و بعد ادعای پیروی از علی (ع) داشته باشد و بگوید خود امام علی (ع) به من پیام داده که فلان کار را انجام بده؟
انتشار ویژهنامه دیواری سالگرد شهادت هدی صابر در بند۳۵۰ اوین
زندانیان بند ۳۵۰ اوین با انتشار یک ویژهنامه دیواری در نخستین سالگرد شهادت غریبانه هدی رضازاده صابر، یاد این شهید جنبش راه سبز را گرامی داشتند.باوجود تمامی فشارها و محدودیتهای ایجاد شده در بند۳۵۰ زندان اوین برای جلوگیری از تکرار نام، یاد و خاطره شهید هدی صابر، همبندیان این مبارز نستوه در یک ویژهنامه به مدیرمسئولی علیرضا رجایی و سردبیری مهدی خدایی یک ویژهنامه دیواری منتشر کردند.
این ویژهنامه که با آثار، گفتار و نوشتارهایی از مسعود پدرام، علیرضا رجایی، امیرخسرو دلیرثانی، جواد علیخانی، فریبرز رئیسدانا، سام محمودی سرابی، عماد بهاور، حسن اسدی زیدآبادی، مصطفی نیلی، سیدمهدی خدایی، سیدعلیرضا بهشتی شیرازی و… همراه بود، خاطره شهادت پهلوانانه این زندانی سیاسی در ۲۱ خرداد ۱۳۹۰را در میان همرزمانش زنده کرد.
بنابراخبار رسیده از بند ۳۵۰اوین انتشار این ویژهنامه در ادامه سلسلهبرنامههایی بهشمار میآید که طی هفته گذشته توسط زندانیان در فضایی آرام برگزار شد ولی با دخالت ماموران وزارت اطلاعات و حضور گارد ویژه اوین جهت دستگیری ۶ زندانی به تشنج انجامید.
دوشنبه گذشته اعتراض زندانیان سیاسی به دخالت وزارت اطلاعات در مراسم یادبود شهید هدی صابر در بند۳۵۰ اوین انتقال بهمن احمدی امویی به زندان رجاییشهر و انتقال جواد علیخانی، سعید متینپور، آرش سقر، فرشاد قربانپور و سعید جلالیفر به سلولهای انفرادی بند۲۴۰ زندان اوین را درپی داشت.
شایان ذکر است زندانیان سیاسی در هفته گذشته همزمان با سالگرد غریبانه شهید هدی صابر با گرفتن روزه سیاسی و اعتصاب ملاقات، با همخوانی سرودهای یار دبستانی، ای ایران، آفتابکاران و… در زمان آمار صبحگاهی و شامگاهی بر ادامه مواضع اعتراضیشان پافشاری کردند.
همزمان با اعمال محدودیت های غیرعادی بر زندانیان سیاسی
یک هفته بی خبری از ۵ زندانی سیاسی محکوم به اعدام
بنا به اخبار دریافتی سایت ملی-مذهبی ۵ زندانی سیاسی محکوم به اعدام در زندان کارون اهواز با گذشت یک هفته از خارج کردن آنها ار بند عمومی، همچنان در وضعیت نامعلومی قرار دارند و هر لحظه امکان دارد حکم ناعادلانه اعدام آنها به صورت پنهانی اجرا شود.به گزارش وبسایت ملی-مذهبی از پنج زندانی سیاسی عرب محکوم به اعدام در زندان کارون اهواز به نامهای عبدالرحمن حیدری، طه حیدری، جمشید حیدری، منصور حیدری و امیر معاوی هیچ خبری در دست نیست و از روز شنبه نهم ژوئن که از بند عمومی خارج و به مکان نامعلومی منتقل شده اند ، مقامات قضایی خوزستان و زندان کارون اهواز هیچ اظهار نظری در این رابطه نکرده اند.
در همین حال در روزهای گذشته وضعیت فوق العاده در بند زندانیان سیاسی در زندان کارون اهواز حکم فرما شده است و نیروهای انتظامی در زندان مستقر شده اند.
همچنین در روزهای اخیر محدودیت های کم سابقه ای نظیر قطع تلفن ها و ملاقاتها برای بعضی از زندانیان سیاسی اعمال شده است.
تا کنون تلاش های خبرنگار وبسایت ملی – مذهبی برای مصاحبه با خانواده این زندانیان بی نتیجه بوده است. دو فعال عرب ساکن شهر اهواز نیز به خبرنگار ملی-مذهبی گفته اند که از هرگونه اظهار نظر در رابطه با این پرونده منع شده اند.
یک فعال حقوق بشر در این زمینه به وبسایت ملی – مذهبی گفت:”مسئولان قضایی و امنیتی خوزستان به دنبال پنهان کاری هستند واین احتمال وجود دارد که وضعیت نامشخص این ۵ زندانی عقیدتی و اعمال محدودیت های کم سابقه بر دیگر زندانیان سیاسی-عقیدتی در زندان کارون با هم مرتبط باشند و همه اینها باعث تقویت این نگرانی میشود که برخی مسئولان استان خوزستان میخواهند ۵ زندانی سیاسی عرب را در خفا اعدام کنند.”
وی در رابطه با حکم اعدام صادره برای آنها افزود:” حکم اعدام صادر شده ناعادلانه است. این حکم در حالی صادر شده که خانواده زندانیان و خود آنها اعلام کرده اند که در دوران بازداشت موقت تحت شکنجه بوده اند و اتهامات وارده را قبول ندارد. از طرفی با توجه به اتهام وارده، پرونده باید در دادگاه جزایی و به صورت شفاف وعلنی مورد بررسی قرار گیرد. ولی متاسفانه در روندی غیرقانونی حکم اعدام پشت درهای بسته ، بدون حضور وکیل و در دادگاه انقلاب صادر شده است.”
این فعال حقوق بشری پیشتر به سایت ملی – مذهبی اظهار داشت: “با توجه به ابهامات موجود در پرونده و اتهام انتسابی ، انتظار میرود حکم اعدام صادر شده از سوی دادگاه انقلاب لغو و روند محاکمه طبق قانون در دادگاه جزایی و باحضور رسانه ها و وکلای متهمان به صورت شفاف برگزار شود و اعترافات اخذ شده تحت فشار مبنای صدور حکم قرار نگیرد.”
شیان ذکر است سه برادر به نامهای عبدالرحمان حیدری، طاها حیدری، جمشید حیدری و پسرعمویشان منصور حیدری در کنار امیر معاوی، پنج شهروند عرب زبانی هستند که در تظاهرات سال گذشته شهروندان عرب زبان در فروردینماه سال ۹۰ در شهرک ملاشیه در غرب شهر اهواز بازداشت شدند و به اتهام قتل یک مامور امنیتی به اعدام محکوم شدند. این زندانیان بارها اتهام وارده را رد کرده اند.
در همین رابطه سازمان حقوق بشری عفو بین الملل روز دوشنبه یازده ژوئن با صدور بیانیه ای خواستار توقف فوری هرگونه تلاش برای اجرای حکم اعدام این ۵ زندانی سیاسی عرب استان خوزستان شده بود.
آن هریسون، قائم مقام بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در عفوبین الملل در این رابطه گفته است: “ایران باید فوراً هر برنامه ای برای اعدام این پنج نفر را متوقف کند.احکام اعدام کلیه کسانی که در زندان های ایران در انتظار مرگ هستند باید به کلی ملغی شود یا مورد تخفیف قرار گیرد. خانواده این افراد باید فوراً از وضعیت و مکان نگهداری آنها مطلع شوند و آنها باید امکان دسترسی به وکیل انتخابی خود را داشته باشند. در طول زمان بازداشت و زندان، آنها باید از هر گونه شکنجه و بدرفتاری مصون بوده و امکان دسترسی به مراقبت های پزشکی مورد نیاز را داشته باشند.”
بیانیه انجمن حمایت از حقوق کودکان به مناسبت روز جهانی مبارزه با استثمار کودکان
خبرگزاری
هرانا - انجمن حمایت از حقوق کودکان به مناسبت ۱۲ ژوئن، روزجهانی مبارزه
با استثمار کودکان بیانیهای صادر کرد. در بیانیه انجمن نسبت به اقدام
سازمان جهانی کار در جهت کاهش حد اقل سن اشتغال به ۱۴ سال ابراز نگرانی شده
است و در خصوص تبعات حاصل از آن نیز هشدار داده شد. انجمن نگرانی خود را
به تبعات حاصل از تحریمها و نیز عدم تخصیص درآمد حاصل از آزاد سازی
یارانهها به پویایی تولید و افزایش کودکان کار اعلام کرده است.
متن کامل بیانیه را در ادامه بخوانید.
بار دیگر در آستانه روز جهانی مبارزه با
استثمار کودکان قرار گرفتهایم، نامگذاری ۱۲روز ژوئن به عنوان «روز جهانی
مبارزه با استثمار کودکان» از سال ۲۰۰۲که از سوی سازمان جهانی کار (ILO)
صورت گرفت میتوانست آغاز تلاشهای موثرتری در جهت کاهش اشتغال کودکان
باشد. اما برای مدافعان حقوق کودکان و تشکلهای مدنی حامی کودکان همواره
این سوال مطرح بوده است از سال ۱۳۷۸ که مقاوله نامه ۱۸۲ سازمان جهانی کار
(ممنوعیت و محو بدترین اشکال کار کودک) در اجلاس جهانی کار به تصویب اعضاء
رسید تا کنون چه تغییری در وضعیت زندگی کودکان محروم جهان ایجاد شده است؟
کشورهای عضو تا چه حدی پایبندی خود را به مفاد این تعهد نامه بین المللی
نشان دادند و ضمانت اجرایی آنچه بوده است؟
تعیین ۱۴ سالگی به عنوان حد اقل سن اشتغال
کودکان از سوی سازمان جهانی کار در سال جاری اگر به تصویب اجلاس جهانی کار
برسد رسوایی بزرگی برای این نهاد بین المللی به اصطلاح حامی کارگران خواهد
بود. در حالی که بر اثر بحرانهای اقتصادی جهانی آمار بیکاری بزرگسالان هر
روزه رو به افزایش است، پایین آوردن حد اقل سن اشتغال کودکان به ۱۴ سال چه
توجیهی میتواند داشته باشد؟
آمارها حکایت از آن دارد که بیش از ۲۵۰
میلیون کودک در جهان به کارهای طاقت فرسا مشغولند که حدود یک سوم آن ها
به خود فروشی و تجارت مواد مخدر و ۱۰۶ میلیون نفر از آن ها به کارهای
دیگر اشتغال دارند. این آمارها همچنین گویای آن است که تنها سهم آسیا ۱۲۷
میلیون کودک کار است.
درچنین شرایطی و در حالی که بحرانهای
اقتصادی جهان هر روزه گریبان زحمتکشان را میگیرد و منجر به بیکاری روز
افزون آنها میشود، آیا پایین آوردن سن اشتغال کودکان در جهت خدمت به
تبهکاران اقتصادی برای استفاده از شانههای نحیف کودکان جهت عبور از
بحرانهای موجود نیست؟
انجمن حمایت از حقوق کودکان هشدار میدهد
که با تعیین ۱۴ سالگی به عنوان حد اقل سن اشتغال کودکان از سوی سازمان
جهانی کار و تثبیت آن، عملا راه برای استثمار بیشتر کودکان هموارتر خواهد
شد.
گزارشهایی که وزارت کار هر ساله از روند
رو به بهبود وضعیت کودکان کار کشور و اجرای مقاوله نامه ۱۸۲ به اجلاس جهانی
کار میدهد و عدم پی گیری صحت و سقم این گزارشها از سوی سارمان جهانی کار
خود گواه این است که این سازمان بین المللی عملا در احقاق حقوق کودکان کار
به مانند حقوق کارگران بزرگسال ناتوان بوده است.
در سالی که گذشت تحریمهای اقتصادی و تورم
و گرانی حاصل از آن و نیز و عدم تخصیص درآمد حاصل از آزاد سازی یارانهها
به پویایی تولید در کشور منجر به بیکاری بخش زیادی از کارگران کشور شده است
که این روند میتواند به افزایش آمار کودکان شاغل منجر شود. در طی سالهای
گذشته تمامی مطالبات تشکلهای حامی کودکان برای توانمند سازی کودکان در
وضعیت دشوار بیپاسخ مانده است و سایه سهمگین فقر و بیعدالتی همچنان اولین
قربانیان خود را از بین کودکان معصوم انتخاب میکند.
انجمن حمایت از حقوق کودکان ضمن تاکید بر
مفاد تمامی بیانیههای قبلی و به سهم خود، یک بار دیگر مسئولیت سنگین
سیاستگذاران و تصمیم سازان حوزههای اقتصادی و اجتماعی را در قبال شهروندان
– از جمله کودکان –یاد آور میشود. کودکان کار برای دردهای بیشماری که
دارند، از فرط مشقت و رنج حاصل از اشتغال زود هنگام در گرمای سوزان تابستان
و سرمای جانکاه زمستان پناهی میجویند، آیا فریاد رسی هست؟
هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان – ۱۲ ژوئن ۲۰۱۲
هرانا؛ پیام کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت روز جهانی مبارزه با بهره کشی از کودکان
خبرگزاری هرانا - کانون صنفی معلمان ایران به مناسبت 12 ژوئن روز جهانی مبارزه با بهره کشی از کودکان پیام کوتاهی را منتشر ساخت.
در بخشی از این پیام با اشاره به وضعیت
کودکان کار و خیابان آمده است: " معلمان در جرگه نخستین کسانی هستند که با
این دشواری جامعههای توسعه یابنده و به ویژه پیامدهای گریزناپذیر آن
درگیرند. دیدن دانش آموزان با سیمایی آشفته، چشمانی گود رفته و خواب آلود و
روحی خسته و پریشان که واژهای به نام افت آموزشی را با خود یدک میکشند
دل و جان هر انسانی را میآزارد."
متن این پیام که نسخه ای از آن در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
در هنگامهای روز جهانی مبارزه با بهره
کشی از کودکان- دوازده ژوئن برابر بیست و سه خرداد- را پشت سر میگذاریم که
هم اکنون از دویست و پانزده میلیون کودک در سراسر جهان به شیوههای
گوناگون بهره کشی میشود. کودکانی که کمترین بهره را از آموزشهای همگانی و
مهارتهای زندگی دارند و تنهای نحیف و روح پاک آنها، آنچنان توانی برای
انجام بسیاری از کارهای سخت را ندارد. کودکانی که پدر یا مادری ندارند تا
در سایه سار مهر آنها بیاسایند و یا خانوادههایشان آنچنان تهی دستاند که
ناگزیر، فرزندان خویش را برای کاهیدن از سختی زندگی، به کارهای گوناگون
میگمارند. در جهان امروز، گسترش فقر، جنگ-نمونه تازهاش، کشتار بیشرمانهٔ
کودکان سوری- اعتیاد، بیماریهای فراگیری مانند ایدز و... شمار این کودکان
را به شدت افزایش میدهد. پدیده زشت و اندوه بار کودکان کار و خیابان در
ایران نیز آنچنان گسترده و روزمره شده است که کمتر چشمی را میآزارد و اندک
دلی را به درد میآورد. شوربختانه این حضور شوم با اجرای سیاستهای
اقتصادی سالهای گذشته، بیش از پیش پر رنگ گشته و گسترش یافته است.
معلمان در جرگه نخستین کسانی هستند که با
این دشواری جامعههای توسعه یابنده و به ویژه پیامدهای گریزناپذیر آن
درگیرند. دیدن دانش آموزان با سیمایی آشفته، چشمانی گود رفته و خواب آلود و
روحی خسته و پریشان که واژهای به نام افت آموزشی را با خود یدک میکشند
دل و جان هر انسانی را میآزارد.
کانون صنفی معلمان ایران با گرامی داشت
این روز، دست اندرکاران را به دوراندیشی و واکاوی بیش از پیش این بیماری
اجتماعی - اقتصادی فراخوانده و آمادگی خود را برای همکاری و همیاری با
نهادهای دولتی و مردم نهاد برای پاک کردن این پدیده زشت از چهرهٔ اجتماع
اعلام میکند.
کانون صنفی معلمان ایران
خرداد ۱۳۹۱
کانون صنفی معلمان ایران
خرداد ۱۳۹۱
هرانا؛ دستگاههای امنیتی از مراسم تشیع پیکر حسن کسایی جلوگیری کردند
خبرگزاری
هرانا - شورای تامین استان اصفهان به دستور دستگاه های امنیتی از برگزاری
مراسم تشیع پیکر حسن کسایی نوازنده پیشکسوت نی ایران جلوگیری کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در حالی که مراسم تشییع و خاک سپاری
پیکر این استاد موسیقی قرار بود امروز برگزار شود، یکی از نزدیکان وی به
هرانا گفت با تصمیم شورای تامین استان و به دستور یکی از دستگاه های امنیتی
کشور پیکر وی ساعت چهار بامداد سحرگاه امروز ۲۶ خرداد در سکوت خبری و بدون
اطلاعرسانی به خاک سپرده شده است.
سایت خانه موسیقی هم در این باره به نقل
از فرزند این استاد موسیقی نوشته که به علت «شرایط ویژه» مراسم خاکسپاری
در نیمهشب برگزار شده و او طبق وصیتاش کنار مقبره استاد تاج اصفهانی در
تخت فولاد اصفهانبه بخاک سپرده شده است.
به نظر میرسد علت مخالفت مسئولین از
برگزاری مراسم تشیع این هنرمند همزمانی سومین سال اعتراضات به نتایج
انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در سال ۸۸ باشد.
استاد حسن کسایی بعد از ظهر پنج شنبه در
سن ۸۴ سالگی پس از مدتها تحمل رنج بیماری "سرطان" و "زونا" ساعت ۱۵ و ۳۰
دقیقه و در منزل شخصی خود درگذشت.
دستور وزارت صنعت و معدن به عدم انجام مصاحبه توسط فعالان بازار
خبرگزاری
هرانا - پس از تغییرات گستردهای که به دنبال موج گرانیها، در برخی
معاونتهای وزارت صنعت، معدن و تجارت شکل گرفت، این بار نوبت به آن رسید
که اتحادیهها و انجمنهای صنفی این وزارتخانه مورد هدف قرار گیرند.
به گزارش ایلنا؛ در خلال هفته گذشته، نامهای از سوی وزارت صنعت، معدن و تجارت به برخي از اتحادیههای تولیدکننده و توزیع کننده و همچنین انجمنهای صنفی ارسال شد که برمبنای آن به فعالان بخش خصوصی اعلام ميشود كه از هرگونه مصاحبه با رسانهها خودداری کنند.
در این نامه آمده است؛ باتوجه به نزدیک شدن به اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از سوی دولت، به منظور جلوگیری از تشویش اذهان عمومی! مسئولان اتحادیهها و انجمنها باید از انجام هرگونه مصاحبه با رسانهها، خصوصا در مورد افزایش قیمت کالاها خودداری کنند.
ارسال این نامه از ابعاد مختلف حائز اهمیت است؛ نخست نادیده گرفتن استقلال صنفی واحدهای اقتصادی در بیان مسائل و دوم تلاش برای آرام نشان دادن وضعیت بازار.اين تلاش در حالي است كه بدون شک، این روزها وضعیت قیمتها و گرانیهای موجود، به راحتی با مراجعه به بازار و حتی گذر از خیابانها قابل درک است به گونهاي كه وضعيت فعلي بازار و گرانيهاي موجود در جامعه با اعتراض و نگراني بسياري از مراجع عظام تقليد همراه شده است.
برمبنای این امر؛ دستور به ممنوعیت مصاحبه برای فعالان بازار و تولیدکنندگان، ابزاری کاملا غیرکارشناسانه است که از سوء مدیریتها ناشی میشود. در این خصوص شاید بهتر آن باشد که مسئولان تنظیم بازار برای کنترل قیمتها و جلوگیری از تشدید گرانی، به جای ایجاد محدودیت برای فعالان بازار در بیان مشکلات با رسانهها و همچنین تغییر مدیران میانی، به ابزارهای اقتصادی، عملی و کارشناسانه متوسل شوند.
به گزارش ایلنا؛ در خلال هفته گذشته، نامهای از سوی وزارت صنعت، معدن و تجارت به برخي از اتحادیههای تولیدکننده و توزیع کننده و همچنین انجمنهای صنفی ارسال شد که برمبنای آن به فعالان بخش خصوصی اعلام ميشود كه از هرگونه مصاحبه با رسانهها خودداری کنند.
در این نامه آمده است؛ باتوجه به نزدیک شدن به اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از سوی دولت، به منظور جلوگیری از تشویش اذهان عمومی! مسئولان اتحادیهها و انجمنها باید از انجام هرگونه مصاحبه با رسانهها، خصوصا در مورد افزایش قیمت کالاها خودداری کنند.
ارسال این نامه از ابعاد مختلف حائز اهمیت است؛ نخست نادیده گرفتن استقلال صنفی واحدهای اقتصادی در بیان مسائل و دوم تلاش برای آرام نشان دادن وضعیت بازار.اين تلاش در حالي است كه بدون شک، این روزها وضعیت قیمتها و گرانیهای موجود، به راحتی با مراجعه به بازار و حتی گذر از خیابانها قابل درک است به گونهاي كه وضعيت فعلي بازار و گرانيهاي موجود در جامعه با اعتراض و نگراني بسياري از مراجع عظام تقليد همراه شده است.
برمبنای این امر؛ دستور به ممنوعیت مصاحبه برای فعالان بازار و تولیدکنندگان، ابزاری کاملا غیرکارشناسانه است که از سوء مدیریتها ناشی میشود. در این خصوص شاید بهتر آن باشد که مسئولان تنظیم بازار برای کنترل قیمتها و جلوگیری از تشدید گرانی، به جای ایجاد محدودیت برای فعالان بازار در بیان مشکلات با رسانهها و همچنین تغییر مدیران میانی، به ابزارهای اقتصادی، عملی و کارشناسانه متوسل شوند.