درحواشی "خشم مقدس" دکتر عبدالکريم سروش (بخش نخست)
محمد جلالی چيمه (م. سحر)
١
با خواندن بيانيه جديد جناب دکتر سروش که از خشم فوق العادهء ايشان نسبت به کسانی که آنان را «کافران» ناميده بود حکايت داشت ، نکات چندی به نظرم رسيد که در اينجا به عرض ايشان و خوانندگان گرامی می رسانم:
پيش از آن بگويم من تخصصی در اديان ندارم و شناخت من از اسلام و مسائل جانبی آن محدود و متکی ست بر همان نوع آموزه ها که هر ايرانی از آن برخوردار خواهد بود ، صد البته اگر برخاسته از محيطی سنتی يا نيمه سنتی بوده و اهل ديدن و شنيدن و خواندن باشد و به نسلی متعلق باشد که سه دههء سياه تسلط حکومت دينی بر کشور خود را زيسته و به آنچه بر ما رفت اندکی انديشيده است.
به هرحال هرگز در اين نوشته داعيه يا قصد معارضه و جدال با آقای دکتر سروش نداشته ام که ايشان استاد اسلام شناس برجسته و نامداری هستند و بر علوم دينی و نيز بر ادب ِِعرفانی ايران احاطه دارند ، در تاريخ فلسفه مغرب زمين نيز مطالعه کرده اند و با افکار بسياری از انديشمندان غرب آشنايند.
حوزهء اصلی کوششهای فرهنگی من بيشتر در زمينه های ادبی(شعر) و هنری (تئاترو نقاشی) ست با اين حال به سائقهء علاقه شخصی و به دليل اختصاص يافتن بخشی از دوران دانشجويی ام به علوم اجتماعی ، گاهی خود را مجاز می شمرم که نظرياتم را ــ نه به عنوان «کارشناس حرفه ای» بلکه به عنوان يک ايرانی که به سرنوشت کشور و ميهن مشترک می انديشد ــ با هموطنانم در ميان گذارم و اين يادداشتها نيز بر بنياد چنين هدفی تحرير افتادند .
پس ازين مقدمهء طولانی اما ناگزير، به سراغ نکاتی می روم که با خواندن بيانيه آقای سروش به آنها انديشيده و بر کاغذ آورده و در اينجا بی هيچ آدابی و ترتيبی ، نخستين بخش آنرا از نظر خوانندگان گرامی می گذرانم:
٢
آقای سروش از همان ابتدای سخن با حربهء اتهام به ميدان آمده اند و از همان مُهر و مارکی بهره گرفته اند که قرنهاست چونان ابزاری در دست مُدعيانِ دين و روحانيون(يا به قول عمر خيام «صاحبان فتوی» ) کاربردی رُعب آور و ترس انگيز داشته و در بسياری موارد انگيزانندهء بسياری قتل ها بوده و ای بسا خونهای صاف و روشنِ آزادگانی که به چنين دستاويزی بر خاک ريخته وای بسا جان های پاک و روانهای بيدار که بواسطه همان «جنايت مشروع و مقدس» يا فتوای شرعی از انسانها گرفته شده اند و قطعاً غالب آنان از جانباختگان گمنام عقيده و آزادی بيان به شمارند ، زيرا فتوای مرگ آنان ناشی از اظهار عقيده ای يا بيان مطلبی بوده است که مفتيان و مفتريان را خوش نمی آمده زيرا با اعتقاداتی که آنان حقيقت مطلق می پنداشته اند سازگار نمی بوده است.
البته جدا ازين انسانهای بی نام و نشان ، نيز بسيارند کسانی که يادشان همچنان در خاطرهء جمعی ما ايرانيان زنده ست تا آنجا که حتی اگر از دوران معاصر درگذريم و از و کشتارهای جمعی و صبحگاهان و نيمه شبان خونين سالهای ٦٠ و ٦٧ ـ که قطعا به فتوای فقيه و رهبر و «امام بلامنازع» آن سالها ممهور بوده است ـ سخنی نگوييم و نيز چنانچه به قتل های پيش انديشيده ای که در روزگار ما به حکم ملايان صاحبان فتوای صورت گرفته است، اشاره ای نکنيم و آزادگانی همچون پروانه و داريوش فروهر و محمد مختاری و محمد جعفر پوينده و غفارحسينی و جهانگير تفضلی و مجيد شريف و ديگر جانباختگان بی گناه عصر خويش را به ياد نياوريم، و نيز حتی اگراز قتل ها و شمع آجين های دوران ٥٠ سالهء ناصری و از آنها که درچنين روزگاری به نام بابی يا بد دين، به فتوای ارباب دين شکنجه شده اند و جان باخته اند يادی نکنيم، باز هم نخواهيم توانست نام و نشان کسانی همچون حسين پسر منصور حلاج و عين القضاة و سهروردی و انسانهای بزرگی ازين خانواده را که همه به حکم صاحب فتوايی به قتل رسيده اند از ذهن و ضميرانسان ايرانی پاک کنيم و به ياد نياوريم که همين گونه مفتيان و مفتريان بوده اند که به جرم ارتداد و به قول آقای دکتر سروش «کافر» راه بر جنازهء خيام نيشابوری می بستند تا از تدفين او در گورستان همشهريان و هم وطنانش جلوگيری کنند و همين نوع («اسپس» ، نمونه و کاتاگوری ) از مفتيان و مفتريان تردامن خشک مغز اما ذينفوذ و مقتدر بوده اند که فردوسی را ستايشگر مجوس می ناميده اند و عرصهء زندگی را بر او تنگ می کرده اند و همين نوع ازمفتيان و مفتريان زاهد نمای ظاهر پرست بوده اند که حافظ بزرگ از ترس تکفير آنان به جمع آوری ديوان خود رغبتی نداشت ، چرا که به قول شاگرد و فادارش محمد گل اندام از غدر روزگار، يعنی از قساوت و نامردمی مفتيان و مفتريان بيمناک بود و يک بار هم برای نجات جان خود ناگزير شده بود تا غزل خود را به بيتی نجات بخش ترميم کند و ترسای کافری را در جرم خود شرکت دهد و سخن «کفرآميز» خود را از زبان او نقل کند تا خنجر اوباش به فتوای اهل شرع خون او را بر خاک شيراز نريزد :
اين حديثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در ميکده ای با دف و نی ترسايی
گر مسلمانی ازين است که حافظ دارد
وای اگر از پی امروز بود فردايی !
بنا بر اين دستِ گشودهء مدعيان دين و صاحبان فتوا در خون کسان ، کار امروز و ديروز نبوده است و اين ماجرا در سرزمين ما و در تاريخ پر آب چشم کشور ما دامنه دار تر و ريشه دار تر از آن است که بتوان آنرا در رساله ای يا کتابی گنجانيد :
سرتا سر دشت خاوران سنگی نيست
کز خون دل و ديده بر آن رنگی نيست
باری جناب سروش در بيانيه اخير خود انتقاد تيز و کوبنده ای که به نفرين نامه ای بی شباهت نيست نسبت به گروهی از ايرانيان دارد که از نظر ايشان « دماغ ديالوگ ندارند و شيوه نقد راستين را نياموخته اند، بلکه در بی خبری و عقب ماندگی از قافلهء تاريخ وعقلانيت، فقط زبان طعن و تمسخرشان با ز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی وآشتی درآيند و دل اهل ايمان را به دست آورند و خودرا آماده شنيدن نقد و نظر کنند، به شنعت زدن و خبث گفتن رو میآورند.»
البته جناب سروش به عنوان يک مؤمن مسلمان در خشم خود نسبت به کسانی که با عبارات پيشين وصف کرده ، ذيحق است اما متأسفانه به قول ملايان کلمهء حق را «يراد به الباطل» می کند چرا که در همان کلام نخستين، قربانيان خشم و عتاب خود را «کافر» و «کافران مسلمان کش» می نامد و اين روش از فيلسوف و اديبی که دعوی آزادگی دارد و «عرفان را بر فقه برتر می داند» شگفت انگيز به نظر می رسد.
من تا آنجا که سخنان ايشان در انتقاد از کسانی ست که با گفتار يا تصوير پردازی های موهن خود عواطف دينی مؤمنان را جريحه دار می کنند با ايشان موافقم و ياد آوری می کنم که اين يک امر اخلاقی و يک تعهد و يک وظيفهء انسانی در برابر همسايه، هم ميهن يا همنوع است که آدمی را بر آن می دارد تا دل ديگران را نشکند و صد البته اين به هيچ وجه به معنای آن نيست که کسی نتواند از تاريخ دين آنطور که واقعيت داشته است سخنی بگويد يا به دنبال کشف حقايقی باشد که متوليان دين ضمن تقدس آفرينی ها و افسانه پردازی ها و اسطوره سازی های خود ، در طول تاريخ ، آن ها را از مردم پنهان داشته و همواره در آن کوشيده اند تا چشم آدميان بر حقيقت ماجرای اديان فروبسته بماند . پيداست که اگر از نگاه ارباب دين و صاحبان فتوی بنگريم البته روش و منش آنان در اين زمينه کاملا منطقی و قابل فهم به نظر می رسد ، زيرا دين، شغل آنها بوده است و افسانه پردازی و اسطوره سازی و تقدس آفرينی برای آنان اهميت فراوانی داشته است زيرا خاموشی منتقدان و سکوت اهل تشکيک، حوزهء نفوذ آنان را در جامعه مؤمنانِ خاضع و خاشع و در ميان مردمان چشم و گوش بسته و تسليم شده ، گسترش می داده است وبه رونق بازار آنان و به نفوذ و اقتدار می افزوده است . ازين رو خشم و غضب و قهر اهل فتوا در برابر انسانهای کنجکاو حقيقت طلب و آزاده و اهل دانش ، يعنی در برابر همهء کسانی که آموزه های دروغين و خرافی آنان را به پرسش می گرفته اند و تخم ترديد در ميان مؤمنان و مريدان و مقلدان می کِشته اند و آنان را به گشودن چشمها و نگريستن به ناراستی ها و فريبکاری های اهل دين ترغيب می کرده اند نيز برای من قابل درک است و پيداست که از نظر صاحبان فتوا ، آن گروه از روشنگران و آزاد فکرانی که در ميان اهل ايمان بذر تشکيک می افشانند و باورهای رايج و رسمی و تأييد شده را به پرسش می گيرند ، در زمرهء خاطيان و زيانکاران محسوب اند .
نخست از آنرو که اين گونه افراد درحيطهء نفوذ و قدرت مادی و معنوی آنان دخالت کرده اند و ازين مهم تر آن که چيرگی و تسلط متوليان دين بر روح و وجدان مردم را زير سئوال برده اند. ازين رو گناه آنان از نظر اهل دين نابخشودنی ست . بدين علت ، نشانه گرفتن «خاطيان» به انگشتِ تهمت ِ کفر و الحاد و ارتداد ، همواره نخستين واکنش آنان بوده و بر داشتن چماق تکفير، پی آيند اين اتهامات و مباح شمردن خون «کافرملعون» گام ِ بعدی آنان و بر انگيختن مردم نادان و مؤمنانِ تسليم شده و مريدان و مُقلدان بی خويشتن (اَلی یِنه) و نيز اوباش فرصت طلب و هرزه و انگل جامعه برای ريختن خون و مصادره اموال و حتی تصاحب همسر قربانيان ، اقدام ديگر آنان بوده است و بدين طريق بوده است که فتوا دهندگان ، بی هيچ مانع و بی هيچ بيم و باکی بخشی از جامعه را در جنايتی شرکت می داده و تبهکاری آنان را مجاز می شمرده و حتی آنان را ترغيب می کرده اند تا به آسانی دست درخون کسان (غالبا انديشمندان و آزادفکران ) فروبرند و شگفت آن که قاتلان ، هم در مقام آمران و هم در جايگاه مجريان فتاوی ، نه تنها از هرگونه بازخواست و از هرگونه مجازات ، ايمن و برکنار می بوده اند بلکه دعای خير اهل دين و ثواب اخروی را نيز از آن خود می کرده اند و لابد قبالهء غرفه ای از غرفه های بهشت را از دست خون آلود فتوا دهندگان می ستانده اند تا به هنگام ورود به سرای باقی آنرا جواز ورود به جنت موعود سازند و در جوف کفن ِخود به گور برند.
٣
البته با انقلاب اسلاميستی و چيره شدن خمينيگری بر ايران ، در سه دههء اخير ، قدرت و دولت و حکومت هم که در تاريخ ايران ، بر اساس سنت های هزاره ای از آنِ شاه مستبد يا سلطان خودکامه بود ، اينک بهِ همين صاحبان فتوا تعلق يافته و يکسره در انحصار فقيهانی ست که بر جان و مال و هستی و ناموس مردمان « ولايت ( يعنی حق حاکميت ) » يافته اند و بدين گونه ، ملايان پيشين و مدعيان فقه ، و «داعيان شرع انور» که در طول تاريخ ، غالباً ازحاميان و دعاگويان و مشروعيت بخشان ِ دستگاه استبداد سُنتی می بودند، اينک خود در مقام صاحبان تاج و تخت ، به ارتش و سپاه و بسيج و پليس سياسی نيز مجهز شده و اين نهادهای نظامی و پليسی کشوری و عساکر رُعب و سرکوب داخلی را نيز به مجريان فتاوی خود بدل کرده و بر «اُمت هميشه درصحنه» يعنی بر عناصر مُزد سِتان ِ بی هويت و بی فکر و جاهل روزگارافزوده اند.
جامعه، يکسره تحت هدايت فقيهان است و فرمانِ فقها، فتوای آنان شمرده می شود و می توان گفت که سی و چهار سال است تا ايران با فتاوی مدعيان «فقه» اداره می شود و آنچه بر ايرانيان رفته و می رود ، ريز و درشت و نيک يا بد ، خواه و ناخواه ، متکی و مأخوذ به فتاوی شرعی ست، زيرا شرع در جامهء فقه بر ايران حاکم شده ، تخت و منبر در هم ادغام و فقيه بر سرير سلطانِ صاحبقران نشسته و خود را دست خدا می شمارد و نماينده خدا می داند و چنانچه فرصتی پيش آيد ، صيت «انا ربکُم اُلاعلی» سرمی دهد و بی هيچ واهمه ای دعوی خدايی می فروشد.
حقيقت آن است که من با ديدن اصطلاحاتی از نوع «کافران»و «کافرکيشان» و «مسلمان کُشان»، يعنی واژگانی که در بيانيه ايشان همچون محتسبی عبوس و چشم دريده و تسبيح به دستی ريشدار و غضبناک به قراول بر آستانهء سخن ايستاده بودند، متأثر شدم زيرا برق ِ شمشير بی نيام اين مصطلاحات ـ که ريشه در تاريخ جهان گشايی و جهادی و سُلطه طلبی اسلامی دارند ـ «ذوالفقار» منتقم و خون چکان علی (خليفه چهارم بيش از ٩۰ در صد از مسلمانان و امام نخستين کمتر از ۱۰ درصد ديگر مسلمانان) را در ماجرای بنی غريضه در خاطر آدمی زنده می کرد و بدين طريق، ديباچهء سخنان جناب سروش را هراس آور ميساخت.
نمی گويم ترسيدم اما درشگفت شدم و تأسف خوردم زيرا می ديدم که ايشان نيز با آن که از جايگاه يک آزادانديش دينی سخن می گويند، از همان اصطلاحات خشن و زبر و زننده و خون آلودی بهره می گيرند که هيچ روحانيتی و هيچ عرفانی در آنها نيست زيرا فقها و متوليان دين ، در طول قرون همواره از آنها همچون حربهء ای برای گسترش استبداد و خودکامگی به کار برده اند و فقهای ذينفوذ و مقتدر ، پيوسته طی روزگارانی دراز به دستاويز چنين مصطلحات « مشروع و مقدسی » ، « زيان کسان از پی سود خويش» جُسته و دست به خون بيگناهان آلوده اند و نيک می دانم که هيچ معرفتی و هيچ انسانيتی در طول تاريخ در اثر هيچ يک از آن فتواها که به خون بی گناهان آلوده بوده اند گسترش نيافته است. زيرا فرمان قتل انسانها به بهانه ابراز نظر و عقيده يا به علت بيان ِ باور های فردی ، همواره يک جنايت بزرگ بوده و آمران در زمرهء جنايتکاران به شمار می آيند حتی اگر در مقام اولياء و انبياء بوده باشند . امثال خمينی و جنتی و لنکرانی و خزعلی و نوری همدانی و مکارم شيرازی و امثال آنان که به خاطر برخورداری از قدرت سياسی و حفظ موقعيت فردی و پاس ِ جاه طلبی ها و خودکامگی ها در يک حکومت استبداد دينی دستور مرگ داده و می دهند که ديگر جای خود دارند.
باری تأسف خوردم از اين که ايشان نيز که انديشمند نو انديشند و خوشبختانه هرگز تارک شريفشان به دستار اينگونه متعبدان و متحجران خشک انديش و عبوس نيالوده بوده است درمقام اعتراص به چنين واژگانی توسل جُسته اند.
ايشان به خوبی می دانند که اصطلاح «کافر» واژه ای ست سرکوبگر و در آن اندکی کِبر و خود بينی و برتری جويی تعبيه است زيرا ـ چه بخواهيم و چه نخواهيم ـ «کافر » از مصطلحات پُر مدعايی ست که در ميان آدميان ديوار می کشد و ميان مؤمن و نامؤمن مرز می سازد و «ناکافر» يعنی اهل ايمان را در اين سوی مرز، نمايندهء «ارزش» (خودی و خلد آشيان) و انسان ِ ممهور به مِهر ِ«کافر» را در آن سو، نمايانگر «ضد ارزش» (غير خودی مستحق عذاب دوزخ ) به شمار می آورد . بنا بر اين واژهء «کافر» بی شباهت به مصطلحات فرهنگ آپارتهايد و راسيسم و امثال آنها نيست زيرا به گوهر آلوده به عنصر حذف ست و اين آلايش از واژگان ِ «کافر» و«مرتد» ستردنی نيست ، هرچند کارخانهء تقدس سازی ی اهل ِ دين ، در طول تاريخ ، آنها را به هالهء قداستی موذی پرتو افشان کرده و از طنين و زنگ روحانيت و الوهيت دينی برخوردار ساخته بوده باشد.
متأسفانه جناب سروش نيز به شيوهء مدعيان تملک دين، اين اصطلاح عبوس و ترس افکن را همچون حربه تهمتی (دست کم در اين بيانيه ) برعليه هم عصران ما به کار می برند ، آنهم بر ضد کسانی که ناباورمندی خود را ـ شايد ـ با لحنی« بيرون از نزاکت» و بی توجه به عواطف دينی مؤمنان ابراز داشته اند .
پيداست که در چنين مواقعی، نخست انگشت اتهام کفر يا ارتداد به سوی ديگران نشانه می رود و سپس حکم تکفير شرف صدور می يابد و در پی آن کارد ها تيز می شوند و مسلسل ها به خشاب های «کافرکش» مارک روسيه يا چين يا اسرائيل يا انگلستان ، مجهز می گردند و دراين مرحله است که اوباش ِ ذليل و طلابِ رذيل دست به کار می شوند تا به قول دهخدا:
کف چو از خون بيگنه شويند
سپس اين سگ چه کرده بُد گويند!
البته آن گروه از «طُلاب رذيل» که در اجرای فرمان مفتيان ، قتلی کرده اند به آسانی می توانند دستان به خون آلودهء خود را بشويند و سپس تکبيری بگويند و به نماز ايستند و ضادِ « وَلاَ الضَّالِّينَ» ِ خود را هرچه غليظ تر و مُلهّج تر به لهجهء عربِ حجاز و حيره کِش بدهند و در رؤيای بهشتی که منتظر آنان است با خدای خود راز و نياز کنند ، اما در چنين وضعی کار بر وجدان ِ يک انديشمند فلسفه خوانده و دلی درگرو آزاد فکری و انديشهء آزادی نهاده بسی دشوار خواهد بود.
اصطلاح کافر و مرتد هنگامی که از دهان متوليان دين شنيده می شود چندان شگفت نيست زيرا فقيهان و متکلمان و عابدان واعظان مُتعبّد و مُتحجّر ، آنچنان در حقيقتِ مطلقی که خود را حافظ و نگاهبان آن می دانند غرق و حل شده اند که برای آنان شنيدن سخنی فرا سوی آنچه که خود، حقيقت مطلق می انگارند ممکن نيست . آنان گوش شنيدن واژه ای فراسوی دگم ها و جزميت های خود ندارند، ازين رو در برابر سخنهای تازه بر می آشوبند و چنانچه خود از قدرت صدور فتوی که برخوردار باشند خود حکم قتل ديگری را صادر می کنند و اگر از چنين اقتداری محروم باشند در حربهء اتهام و افترا چنگ می زنند و بی درنگ برای ستاندن فرمان مرگ به کسب استفتاء نزد مراجع و مُفتيان می شتابند.
همهء اينها برای ايرانيان که تاريخ پرفراز و نشيب استبداد شرقی و همدستی فقيه و سلطان را در تداوم حکومت های جابرانه و زورمدار می شناسند ، قابل درک است اما شنيدن اين گونه واژگان از کسانی شگفت انگيز است که باد ِ آزادی و آزادانديشی بر آنان وزيده و چنان می نمايند که از غلظت و سنگينی و آلودگی هوا و فضای تحجر سُنتی به فغان آمده در برابر لشگر فقه خشونت ورز و عبوس و بيدادگری که کران تا کران را در سياهی و ظلمت حکومت دينی فروبرده است پرچم عرفان بر می دارند و سرود مروت و مدارا و صلح و جمال و پذيرش غير، سر می دهند .
بايد از آقای سروش پرسيد که شما ديگر چرا نگرانيد که در يک جامعه آزاد ، «کفر» (که همان ديگرباوری ست) نيز همچون باورها و عقايد و انديشه های ديگر به رسميت شناخته شود و از همان هوايی برخوردار شود و استنشاق کند که مدعيان دين رسمی و ايمان مذهبی، هزاران سال است در انحصار خود دارند و صنف روحانی همواره آنرا مِلک طِلقِ اهل دير و کنشت و مسجد و کليسا دانسته است؟
با توجه به آن که ما در دوران مدرن زندگی می کنيم و جهانِ آزاد و انسان ِآزاد و فرديتِ آزاد ، الهام بخش ماست و با توجه به آن که اينها همه ، نتيجهء کوشش های فکری و ذوقی و هنری و فلسفی همان انديشمندانی بوده است که شما نيز گهگاه از آنان به نيکی ياد می کنيد و حتی آثار برخی از آنان را ترجمه می کنيد، چگونه می توان از شما انتظار داشت که همچون مُفتيان و مُفتريان و فقيهان خشک انديش ، در جدال با مخالفان يا حتی معاندان فکری خود، تيغِ «کافر» ستيز برکشيد و با گُرز «مُرتدکوب» به ميدان مقابله آييد ؟
آيا شما به ترجمه و تفسير آثار پوپر و جامعهء باز او نپرداخته ايد؟ آيا وجود کفر در يک جامعهء باز می بايد و می تواند مايهء نگرانی انديشه ورز و فلسفه دانی باشد که خود از پوپر سخن ها گفته و انديشهء آزاد را در جامعه ای چند صدايی ـ حد اقل در سخن ـ به رسميت شناخته بوده است؟
اين چه افغان هاست که برآورده ايد و اين چه دستهای شِکوه و نفرينی ست که به آسمان برداشته ايد، تنها به واسطهء آن که تعداد معدودی از ايرانيان ، ـ آنهم در خارج از مرز های ميهن خود ـ از فرط درماندگی و از فرط خشم و از فرط غضبی که نتيجهء بيداد دينی حاکم بر وطن آنهاست و از فرط نوميدی حاصل از فريبکاری ها و پيمان شکنی هايی که از سياستورزان راست يا چپ و به ويژه مدعيان اصلاح طلبی (همچون سيد محمد خاتمی) ديده اند ، کفری گفته اند يا حرمتی را شکسته اند؟
از شماکه دستی در ديوان حافظ و نظری به ژرفای سرود های ديوان شمس و مثنوی مولانا داريد انتظار می رفت که نه چون عابدان مُتعبّد برآشوبيد بل، دستکم چون عارفان بلند نظر به تارک هفت اختر پای نهيد و قيل و قال مدرسه را به هيچ شمريد و تهمت کافری به ما نپسنديد و از کفر چومنی گريبان غيرت مدريد! شما ، جناب ِ دکتر عبدالکريم سروش هستيد نه مصباح يزدی و ناصر مکارم شيرازی يا شيخ لاريجانی و نه حتی حسينعلی منتظری.
جامعهء مجروح و منکوب ايرانِ معاصر شنيدن سخنان ديگری جز «کافر» و «مسلمان کش » و امثال اين مصطلحات بد سابقه و بدخيم را از شما انتظار دارد. اينگونه واژگان را به فقيهان مستبد واسپاريد که از فضای ذهنی آزادگان بيگانه اند !
٤
جناب دکتر سروش
فرموده ايد که « تهمت و تکفير ريشه ای کهن دارد» و برای نشان دادن ريشهء کهن تهمت و تکفير به جای آن که به نيايشگاه کاهنان يامعابد موبدان يا به دير و کنشت و کليسای پاپ ها و کاردينال ها برويد و به جای آن که به مساجد و مدارس و حوزه های ملايان اشارتی فرماييد و به جای آن که برای مثال از موبدی بگوييد که پوست از سر مانی پيامبر کنده است يا از کاهنانی ياد کنيد که مسيح را به چهار ميخ چليپا کشيده اند يا از کشيش هايی بگوييد که هزاران تن از جانهای پاک همچون ژوردانو برونو را در آتش افکنده اند يا از مُفتيانی بگوييد که عين القضات و سهروردی جوان را سربريده اند و يا از فقيهانی ياد کنيد که ناصر خسرو محضر آنها را «دهان اژدها» می ناميد ، باری به جای همه اينها ، يکراست به سراغ ديدرو و ولتر و اصحاب دائرة المعارف می رويد که روشنايی اين جهان مدرن به واسطهء وجود انديشهءآنان و همالان و همفکران آنهاست و شگفتا که شما همهء تاريک انديشان تاريخ را وانهاده ايد و اشاره به پيشينهء تهمت و تکفير را به نقد منکرانهء دين پيوند زده و سرآغاز آنرا پشت ِميز کار و کارگاه انديشهء آنان جستجو کرده واندوه و تأثر و آزردگی خود را از آن که تيرهای «طعن و طنز » آنان «پيکر دين راخسته » بوده است، پنهان نکرده ايد. فرموده ايد:
«تهمت تکفير پيشينه يی کهن دارد و دامان نامداران بسياری را دريده است. نقد منکرانه دين نيز در دوران جديد، حديث کهنه يی است و دست کم قدمت چند صد ساله دارد. پيش از آنکه مارکس نقد دين را در صدر همه نقدها قرار دهد، ولترها و ديدروها پيکر دين را به تيرهای طعن و طنز خسته بودند .»
وباور کنيد شگفت انگيز است شنيدن چنين سخنی از شما .
زيرا با چنين جملاتی در حق بزرگواری چون ولتر جفا فرموده ايد. ولتری که گفت: « من با تو مخالفم اما آماده ام تا جان خود را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقيده ات را و سخنت را بيان داری»! آيا شما در ميان روحانيون و علما و حتی اولياء دين( احتمالا به جز مسيح يا زرتشت ) تنی را سراغ داريد که چنين سخنی بر زبان آورده و بدان عمل کرده بوده باشد؟
گذشته ازين می بايد گفت: نخست آن که نقد منکرانهء دين قدمتی چند صد ساله ندارد بلکه قدمت آن به قدمت دين است. مگر نه آن که هر دينی در بدو پيدايش خويش، اديان پيشين را «نقد منکرانه» کرده است؟ و مگر نه آن است که مانی و مزدک به دين رسمی دوران خود انتقاد داشتند و سخنی تازه در ميان نهادند و مگر نه آن که عيسای ناصری دربرابر دين اجدادی خود ايستاد يعنی يهوديت را «نقد» کرد وکاهنان نيز انديشه های او را «نقد منکرانه» کردند و به ضد او فتوا دادند وبه تهمت کفر اورا و ياران اورا مصلوب کردند و بود و بود تا عصر پرتستانيان رسيد و لوتر هاو کلوَنها پيدا شدند و بدعت ها آوردند و آباء کليسا و اهل سنت و مقلدان پاپ مذهب تازهء آنان را «نقدمنکرانه» کردند و آنان را به برق خنجرها و تبر ها نواختند و خونها ريختند و سنت بارتلمی ها آفريدند وکردند آنچه کردند؟ نيز مگر نه آن که «اسلام» نيز با «نقد منکرانه» اديان ديگر همراه بود و به ويژه بر بتهای کعبه که خدای مردمان آن روزگار شمرده می شد و برای اعراب مقدس بود برشوريد و مگر نه آن که بزرگان قريش و بسياری از اعضاء خاندان محمد، دعوی پيامبری او را به هيچ گرفتند و بسياری از هم عصرانش اورا منکر بودند و بر او و بر اسلام او «نقد» داشتند ؟ و نيز مگر نه آن که محمد هم به نام دين تازهء خود ، اديان ديگر را به چشم بيگانه نگريست و برای تعقيب و کشتار و مصادرهء اموال منکران از خدای خود آيه درخواست کرد و بر آنها که به دين تازه او نمی گرويدند، باج و ساو و جزيه بست؟ پس نقد دين با ولتر آغاز نشد و تا آنجا که به دوران اسلامی ارتباط می يابد در همين تاريخ ۱٤۰۰ ساله ، بوده اند بزرگانِ عرب و ايرانی از نوع ابوالعلاء معری و رازی و خيام و خيلی های ديگر که بر دين نقد ها داشته اند . نقدی که از نظر ملايان و متوليان دين به قول شما «منکرانه» محسوب می شده است.
می گويند دانشمند و رند عرب ، ابوالعلاء مَعرّی گفته است که مردمان بر دو گروهند :
نخست آنان که دين دارند و عقل ندارند
و ديگر آنان که عقل دارند و دين ندارند !
بنابر اين ضروزتی ندارد که نقد منکرانهء دين را از ولتر يا ديدرو آغاز کنيم مگر آن که مرغ همسايه را غاز بدانيم و سرچشمهء همهء ارزش های بشری را در مغرب زمين جستجو کنيم !
جناب سروش
اين نظر ناخوشايند و نامهربانانه ای که در اينجا نسبت به ولتر و ديدرو ابراز فرموده ايد با کوشش های شما در تفسير آزاديخواهانه از دين در تناقض است چرا که مردان عصر روشنگری و به ويژه اصحاب دائرة المعارف از آباء آزادی و دموکراسی و زمينه سازان جهش تاريخی دانش مدرن و مشعلداران عصر روشنايی اند و چنانچه کوشش های فکری و شجاعت اجتماعی و سياسی و شرافت روشن انديشی آنان درکار نمی بود ای بسا روزگار ما وهم عصران ما شکل و شمايلی ديگر می داشت و شما نيز از نگاه و جهان بينی ی امروزی خود در برابر دين برخوردار نمی بوديد و در تفسير ميراث سنتی اسلام معاصر از ابزار انديشه ای که در سايه و به یُمن دستاوردهای فکری و فرهنگی مدرنيتهء مغربی برای شما فراهم آمده و قلم شما را رنگ آميزی و رقصان کرده است محروم می مانديد.
خود شما بهتر می دانيد که بزرگانی همچون ولتر و ديدرو و روسو و منتسکيو و کندُرسه و خيلی های ديگر بيش از بسياری کسان (خواه از قدّيسان باشند يا فضلای اهل شريعت و ايات عظام و حجج اسلام ) شايستهء آنند که ما امروزيان بی هيچ تعارف يا مبالغه ای ، اين بيت حافظ را باصدای بلند در حق آنان بخوانيم:
آنچه او ريخت به پيمانهء ما نوشيديم
اگر ازخمر بهشت است و گر از بادهء مست
ازين رو چگونه می توان از فلسفه دانی چون شما پذيرفت که با نگاهی سرزنش آميز با ميراث فکری و فرهنگی ولترها و ديدروها روبرو شويد و بدينگونه با اشاره به چراغ کليسا که همچنان روشن و پرتو افشان مانده است ، بسيار زيرکانه و خفی ، به تبرئه پاپ ها و کاردينالهايی کمر بنديد که در سراسر دوران ظلمت قرون وسطا ـ همچون «امام خمينی شما» و جانشين بر حق او در دوران تيره و تار ما ـ دستور سوزاندن کتاب ها و شکستن قلم و قلع و قمع و کشتار انديشمندان و منتقدان و آزادگان را صادر می کرده اند ؟ چگونه می توان با فروکاستن ارزش انديشه های عصر روشنگری ، صاحبان قدرت مخوف کليسای قرون وسطايی را (احتمالاً ناخواسته و تنها به سائقهء ايمان مذهبی خود) تبرئه کرد وچراغ روشن کليسا را شاهد شکست تاريخی ولتر ها و ديدروها دانست و خواسته يا ناخواسته ، پاپ ها و کشيش ها را پيروزمند اين جدال تاريخی ارزيابی کرد؟
بعد ازگذشت چهارصد پانصد سال از نخستين تجربه های دوران نوزايی ونزديک به سيصد سال از عصر روشنگری و انقلاب کبير فرانسه و استقلال آمريکا و نيز پس از گذشت بيش از صد سال از روزگار انديشه ورزان و منور الفکران و آزاديخواهان جنبش مشروطيت ايران ، آيا هنوز هم آن باد مهرگان در کشتزار و باغستان ما ايرانيان نوزيده است و بر ما معلوم نکرده است که «نامرد و مرد کيست؟» .
آيا هنوز هم می بايد استخوانهای پوسيدهء شيخ فضل اللهی منبع الهام اهل درک و فرهنگ باشد؟ آيا سی وچهار سال تسلط سنت گرايان بی قلب و بی دانش برخاسته از حوزه های علميه کافی نبوده است تا چشم های روشن انديشان و انديشه ورزانی همچون شما بر وافعيت تلخ و دردناک حاکميت ِاهل دين گشوده شود ؟
به منکران متعصب و ـ ای بسا ـ نابردبار و حرمت شکن باورهای دينی خود اعتراض داريد که چرا همچون هگل و هيوم وکانت و فوير باخ به نقد دين نمی پردازند، بلکه همچون شاگردان ناخلف و درس نخوانده بی استعداد ولتر و ديدرو ، زبان به شنعت وطعن می گشايند و جامهء «کافرمسلمان کش» به تن می کنند ؟
شما خود نيک تر از ديگران می دانيد که نقد انديشمندان و فيلسوفانی همچون هيوم و کانت و فوير باخ و مارکس و ديگران از دين، در زمينهء تاريخی و در بستر موقعيت اجتماعی و فرهنگی و سياسی مغرب زمين ، صورت گرفته است . اينان از پی همان ولترها و ديدروها آمده اند و در پی آنها صدها بل هزاران انديشمند و فيلسوف و جامعه شناس و هنرمند و مبارز سياسی و اجتماعی ، رحيلان و راهيان کاروان بزرگ مدنيت مُدرن اروپايی ـ از روزگار رنسانس و عصر روشنگری تا همين امروز ـ به ميدان آمده اند و کارها کرده اند کارستان.
حق پاپ را به پاپ سپرده اند و سرنوشت انسانها را به کف با کفايت خود آنان وانهاده اند با اينهمه همچنان بيدار و مراقب و نگاهبان مشعلی هستند که در دستان آگاهی و بينش خود دارند و بی هيچ واهمه ای به هيچ نيروی زمينی و«آلوده» يا فرازمينی و «مقدس» باج نمی دهند و همواره از دستاوردهای بزرگ اومانيستی و دموکراتيک و آزاديخواهانه و خردگرايانهء جوامع خود و از ميراث عظيم انديشمندان و فرهنگسازان تمدن مُدرن پاسداری می کنند. از کاستی ها سخن می گويند ، عيب ها را بر می شمارند و به هنرها ميدان می دهند و همواره نگاه تيزبين و ژرف نگر و همراه با عقلانيت خود را به جوانب ِگوناگون روزگار خود می دوزند تا آزادی و فرهنگ آزادگی و آزادانديشی شهروندان کشورهای خود را از انواع گزندها که هست و از انواع آفات و ويروس های زمينی و آسمانی که ازين سو و آن سو می بارند ، در امان دارند.
و شما نيک ميدانيد که اينانند کسانی کاروان مدنيت ِ جديد و فرهنگ دموکراسی جهان مُدرن را که خود زمينهء جهش های بزرگ علمی و تکنولوژيک شگفتاور بشری بوده است به پيش می برند. حال شما چگونه انتظار داريد که در جامعهء فلک زدهء ايران و در روزگاری که ميراثداران «خمينی» برهمه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و سياسی و نظامی و مالی و فرهنگی ايرانيان چنگالِ خونين فرو برده اند و در شرايطی که انواع موجودات متحجر و قشريون بی خبر از جهانی چون مصباح يزدی ها جنتی ها خزعلی ها نوری همدانی ها ناصر مکارم ها ، حاکم بر سرنوشت مردمند ، کانت ها و فوير باخ ها و هگل ها پيدا شوند و به شيوه ای که پسند خاطر شما باشد به نقد دين بپردازند؟ آيا شما خود در سالهای نخستين انقلاب به عنوان فيلسوف و انديشمند ، برای اين مردم و برای اين مُلک و برای اين جامعه ، ولتری و ديدرويی و روسويی و مونتسکيويی و کندُرسه ای کرده ايد که اکنون انتظار داريد تا نسلی که فرزندان و نوادگان شما محسوب می شوند در حق جامعهء خود و برای مُلک و ملت خود هيومی و کانتی و فويرباخی و هگلی کنند؟ چه انتظاری از مردمی داريد که سپيده دم که از کابوس های گوناگون شبانهء خود رها می شوند و نگاهشان که به پنجره و دريچهء خانه اشان می افتد می ترسند از آن که مبادا پيکر محکوم به اعدامی را به بولدزری يا جر اثقالی آويخته باشند و به کوچه آورده باشند تاحدود آزادی سخن گفتن و آزادی پوشش و آزادی نوشيدن و آزادی شادی و آزادی عشق ورزيدن را در «نظام الهی فقها» به زن و فرزند او يادآوری کنند؟
می خواهيد اين جوانان با دستگاهی که جز گلوله و شلاق و شياف پتاسيم و داروی روانگردان و بطری شکسته سخنی ندارد تا با ناباورمندان به حاکميت خود و به دستگاه جابرخود درميان نهد، چگونه مناظره کنند و به چه شيوه ای به نقد دين بپردازند؟
٥
شما کار ديگران را قياس از خود نگيريد و فراموش نکنيد که آقايانی همچون سروش و کديور و مهاجرانی وعبدی و مزروعی و تاجزاده و گنجی همواره از خودی های چنين دستگاه جوری محسوب شده ايد زيرا در بنای آن دخالت داشته ايد و اگرچه جور جابران ، سرانجام و کمابيش شامل حال برخی از شما يا نزديکان شما هم شده وفغان شخص جنابعالی را هم به گوش جامعه رسانده است، با اين حال آنچه بر ساير مخالفان و ساير ايرانيان رفته است و می رود با رنجی که شما می بريد ياتا کنون بُرده ايد قابل قياس نيست.
ترا آتش عشق اگر پربسوخت
«مرا» بين که از پای تا سر بسوخت
بارِ سنگين ِ سی و چهار سال شکنجه و کشتار و اعدام و تصفيه و تسويه و تهمت و تعزير و تهديد و دروغ و تزوير و غارت و خفت و خفقان و آوارگی و دربدری و خانه به دوشی ملی ، در حکومت خاورانی وکهريزکی ِ ايران ، فراتر از توان و تاب تحمل ملت بی پناهی مثل مردمِ ما ست . ملتی که خدا و دين و مقدسات او را هم مبدّل به آلات و ابزار سرکوب و شکنجه و توسری کرده اند و کمترين هديه ای که از اولياء امر در«حکومت نايبان امام زمان» نصيب معترضان فکری می شود حکم ارتداد و چماق تکفير و بسيج اوباش است ، برای شمع آجين کردن (لينچ) متهمان يا به دار کشيدن يا کهريزکی کردن آنان.
آيا تصور می کنيد که در چنين جامعه ای ، بسته شدن نطفهء انديشمندانی همچون هيوم و هگل و مارکس و فوير باخ حتی در رحِم ِ مادر، امکان پذير است؟ تا چه رسد به آن که رها از انواع تلقينات و تحميلات و محذورات و محدوديت های حاکميتی مستبد و دينسالار و فرهنگ گداز و انديشه سوز به کودکستان و مدرسه و داشگاه بروند و علم و دانش بيندوزند و بی ترس محتسب شراب آگاهی بنوشند و به نقد دين کوشند !؟
متأسفانه گويی گاهی فراموش می کنيد که جامعه ما در واپسين سالهای دهه ٥۰ به قهقرا گراييد و از خاطر می بريد که در سال ٥٧ هنگامی که غول هولناک مذهبِ سياسی از شيشه رها شد و فقيهی در تنها کشور شيعه مذهب، خود را «امام» ناميد و «امامی» تخت سلطانی را به محراب مسجد برد و بر منبر نهاد و بر او نشست و رها نکرد ، تا امروز چه ها که بر ملت ايران نرفته است؟ گويی به ياد نمی آوريد که گروهی از فقهای شيعه ، همهء ثروت ملی را و همه آرمانها و همهء منافع عالی و حياتی کشوری با قدمت و اهميت ايران و سرنوشت نسل های آتی اين سرزمين را صرف نگاهبانی ی سرير سلطانی و انگشتر سليمانی قدرتِ غصبی خود کرده اند و نام اين آزمندی و حرص به قدرت عدوانی خويش را ، ضرورت «حفظ نظام» می نامند و آماده اند تا علاوه بر هست و نيست ملت ايران حتی ـ به قول آن «بُتِ اعظم» ـ واجبات و ضروريات و اصول دين را هم مثل اسماعيل ، پسر ِ ابراهيم ، قربانی عروس زشت سيما و کريه باطن حکومت دينی خود کنند !
با توجه به اين نکات آيا باز هم می شود از جوانان ايران چشم پوشی و بُردباری و تولرانس و آمادگی ذهنی و روحی برای يک ديالوگ منطقی و علمی و فلسفی با حاکميت زورمدارانه و خرد ستيزانهء ملايان انتظار داشت و از آنان خواست تا نامؤدب نباشند ، حرمت شکن نباشند ، تقدس زدا نباشند ، هگل باشند ، کانت باشند، هابرماس باشند؟
انتظار داريد که در برابر قاضی مرتضوی ها رادان ها، سعيد امامی ها ، اژه ای ها ، مصلحی ها ، پورمحمدی ها ، فلاحيان ها ، حسينيان ها ، نقدی ها پرورش ها ، احمدی نژادها ، محسن رضايی ها، انديشمندانی چون سارتر ها و راسل ها و ريمون آرون ها و ميشل فوکوها و ژاک دريدا ها و کاستورياديس ها بنشينند و مناظره در نقد دين کنند، به شيوه ای که دل مؤمنانی چون شما نشکند؟
شما نيک تر از ديگران می دانيد در پيکار بزرگ ايرانيان ميان سنت و تجدد، به دلايل گوناگون(که لااقل نيمی از آن دلايل ريشه در بيرون از مرزهای ملی ايران يعنی در منافع نو استعماری قدرت های بزرگ جهان معاصر داشته است) ، سرانجام شيخ فضل الله نوری پيروز شده است و ميراث خواران او به قدرت سياسی و در پی آن به هست و نيست ملت ايران چنگ در افکنده اند.
نيک واقفيد که چگونه کوشش های بزرگ انديشمندان ، شاعران ، هنرمندان و ساير جانفشانان و جانباختگان مشروطيت ايران با هجوم بنيان کن اسلاميسم سياسی به زعامت رهبر شما سيد روح الله خمينی و با همکاری بسياری از به اصطلاح روشنفکران مؤمن و قرآن دان و روضه خوان بر باد شده است .
در چنين وضعيتی چنانچه ايرانيان بخواهند شمارشگر تاريخ دوران تجدد و نخستين روزهای کشف ِآزادی خود را به صفر بازگردانند و راه رفته را از نو آغاز کنند و به سالهای نخستين ۱٩٠٦ ميلادی يعنی به نخستين روزهای تأسيس مجلس ملی خود بازگردند ، اطمينان داشته باشيد که با صعب روزی و بلعجب کاری و با پريشان عالمی درگير خواهند بود.
زيرا مقابله و پيکار با مستبد مفلوکی همچون محمد علی ميرزای قاجار و مبارزه با چکمه پوشان لياخوف روسی و مواجهه با مقلدان و مَردهء مزد بگير شيخ فضل الله نوری که «اسلام عزيز و« شرع مبين» را به حمايت از غرش توپهای مجلس کوب تزاری فرا خوانده بودند و برای پيروزی قزاق های روسی بر مجلس ملی مشروطهء ايران دعای کميل و آيت الکرسی می خواندند ، بسيار آسان تر خواهد بود از مبارزه با کسانی ست که به نام انقلاب اسلامی درکسوت مدعيان دين و نجات بخشان ايمان و امان مردم با شعار آزادی و استقلال بر سرکار آمدند و اينک بيش از سه دههء سياه است که به نام حکومت قرآن و به نام نايبان امام زمان پنجهء خونين خود را در همهء مقدسات و محرمات فرو برده اند و خدا و پيامبر و اولياء الله وهمهء ميراث معنوی و صوَر ِ ذهنی و سرمايهء ايمان مذهبی مردم را بدل به سکه رايج کرده و در خورجين نهاده يا تبديل به دُشنه و تبر کرده اند و به دست حارسان و حافظان قدرت خود داده اند و چنان که شما و تعدادی از همراهان سياسی و فکری تان نيز در سالهای اخير دريافته ايد ، مبشران عدالت اسلامی و مدعيان «آزادی در حکومت دينی» ، اکنون سالهاست که ديگر از نه تاک آزادی و استقلال ايران نشانی بر جای نهاده اند و نه از تاک نشان!
نيک می دانيد که ما ايرانيان سالهای آخر قرن بيستم و اوائل هزاره سوم ميلادی زير سيطره و قيمومت حکومتی قرون وسطايی به نام ولايت فقيه به سر می بريم و نيک تر از من می دانيد که فقيهان شيعه ، مُدعيانِ ولايت امرند، يعنی صاحبان «حقِ حاکميت بر مردم» اند و بر مبنای مشروعيت دينی که در بدو امر داشته اند ، حکومتی در ايران پی ريخته اند که با تکيه بر آن خود را صاحبان مُلک و مالکان جان و مال و هستی ملت ايران به شمار می آورند ، خود را يدالله (دست خدا) معرفی می کنند و مصدر قدرت اهريمنی و جهنمی خود را به خدا نسبت می دهند، و هيچ مرجعی و مقامی يا نهادی را در مقام پُرسشگر به رسميت نمی شناسند وخود را در برابر اَحدی از ابناء روزگار پاسخگو نمی دانند. (جز در برابر «خدا» يی که مصادره کرده و به گروگان گرفته اند و گاهی هم البته در برابر تصوری که از « امام زمان» در ميان مردم عامی رواج داده و ميدهند.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش دوم اين نوشته را در روزهای آينده خواهيد خواند
م.س
پاريس
Msahar.blogspot.fr
در همين زمينه:
[که دل بهدست کمانابرويست کافرکيش...، عبدالکريم سروش]
مشکلاتی که جوانان با آن رويارويند
ابوالحسن بنیصدر
پاسخ به پرسشهای ايرانيان از
ابوالحسن بنی صدر
جمعی از دانشجويان دانشگاه ها، در باره چهار مشکل خود پرسيده اند:
۱ – دانشجويان بسيار از وضع دانشگاهها ناراضی هستند. ميگويند در اين دانشگاه ها، حتی درس شيمی، همه تئوری است. در دوره کارشناسی ارشد هم هيچ ارتباطی با واقعيت کاربردی اين رشته در صنعت نداريم. دانشگاه وصل به صنعت نيست. ما با يک مشت تئوری، فارغ التحصيل می شويم. اما دنيای کار آدمی را که بلد نيست به خود راه نمی دهد.
فراوانند دانشجوهايی که تحصيلشان دارد تمام می شود و از اين که امکان تجربه کردن آموخته ها را نداشته و کار آزموده نگشته اند، در اضطرابند زيرا می دانند کار نمی يابند. کتابهای درسی هم به روز نشده اند. شانس بياريم يک استاد دلسوزی بيابيم که پول داشته باشد و مايل به تحقيق باشد و تحقيق کند. استادان اهل تحقيق نيستند. باز اگر شانس بياريم و آن استاد بيايد و بگويد در کتابهای جديد خارجی چه دانسته جديد آمده است. وگرنه کتابهايی که معرفی می کنند حد اقل ۱۰ سال از عمرشان می گذرد.
خوب حالا با اين وضعيت درس و بحث دردانشگاه ها، برسر بنيه اقتصاد ما در ۳۰/۴۰ سال آينده چه خواهد آمد؟ در خارج دانشگاهها چکار می کنند؟ آيا دانشگاهها همانند ايران با صنعت ارتباطی ندارد؟ نشان آموزش و پرورش دانشگاهی ما آيا نيايد تغييرکند؟ در خارج، اساتيد دانشگاه فرصت مطالعاتی و تحقيق چقدر دارند؟ بايد با پول شخصی تحقيق کنند و يا دولت حامی آنها است؟ دانشجوهای فارغ التحصيل مثل من که کم نيستند با اين وحشتشان از دنيای کار چکار کنند؟ کار هم که نيست همه به فکر بيرون آمدن از ايرانند.
۲ -دختران دانشجو هم مشکل بالا را دارند. آنها با مشکل ديگری که آداب و رسوم دست و پا گيراست نيز دست بگريبانند. سن ازدواج برای دخترها دارد ميرسد به بالای ۳۰ سال. از بس پسرها تحت فشارند که بايد خرج ازدواج را بدهند و حتی خونه و ماشين و شغل پر درآمد داشته باشند. آنهم از جيب خانواده که با اين گرانی اصلا امکان پذير نيست. پسرها هم خيلی دير می توانند ازدواج کنند. دانشجويان دختر می گويند: کاش اين سنتها نبود. اين سنتهای غلط از سيمان هم سخت ترند. با اين سنتهای دست و پا گير چگونه می شود مبارزه کرد اما جوری که دختر از خانواده طرد نشود؟
۳ - سومين مشکل جوانها به هر محيط خانوادگی که متعلق باشد، فقير يا پولدار، دانشجو، يا درس را ول کرده، اعتياد است. اعتياد بيداد می کند. حتی در دانشگاه ها، ميان دانشجوها معتاد زياد است. از دانشجوی معتاد که ميپرسی چرا تو که دانشجو هستی معتاد شدی؟ پاسخ می دهد: از بس فشار زياد است و آينده روشنی هم نداريم. خيلی ها بعلت اينکه پدر هاشان معتاد هستند، کشيده شده اند به اعتياد. متاسفانه تفريح نيز معنايش اين شده است که جمعه ها بروند بيرون شهر و يا درخانه دوستی جمع شوند. پارتی راه انداختن و مصرف قرص زياد شده است. در شرق کشور به علت نزديک بودن به مرز افغانستان، اعتياد به ترياک بيداد می کند.چند تا مرکز ترک اعتياد هم درست شده در مشهد. جديد ترينش مجموعه سنگ بست در کيلومتر ۲۷ محور مشهد به فريمان است که به هيچ رو، کفاف اينهمه معتاد را نمی دهد.
کمتر جوانی را می توان يافت که يکی دوبار امتحان نکرده باشد. آنها که معتاد نشده اند، مديون پدر و مادر خود هستند. از اين نظر و نظرهای ديگر، نقش والدين در خانواده بسيار مهم است.
۴ - بسياری ترجيح می دهند که به دانشگاه نروند. زيرا توانائی مالی ندارند. شاگردان با استعداد فراوانند که ناگزيرند ترک نحصيل کنند و به دنبال کارهای کاذب بروند تا دست کم خرج خود را در بياورند.
اين ۴ چهار مسئله اصلی جوانان ما از دختر و پسر است. شايد جوانهای تهرانی بيشتر مساله داشته باشند. اما مسائل دانشجويان و جوانان شهرستانی، در درجه اول، اين چهار مسئله هستند.
به مسائل جوانان بهتر است، در تلويزيون، بيشتر پرداخته شود.
خدا يارتان باد.
❊ پاسخها به پرسشهای چهارگانه:
نخست يادآور می شوم که انسان حقوقمند، بنابر اين، برای زندگی کردن، در رشد و رشدکردن در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان شجاعت ذاتی زندگی کردن را که از ياد نبرد، مسئله ساز نمی شود. به سخن ديگر، قدرتی که فرآورده ويرانگری خود او است را خدا نمی سازد و در بندگی قدرت، به ويرانی اساس حيات خود نمی پردازد. مسئله ها ساخته های اين بندگی هستند:
۱ – اين مسئله ها می بايد جوانان، خاصه جوانان دانشجو را، به اين پرسش برانگيزد که مسئله ساز کيست و يا کيانند؟ محيط اجتماعی چگونه محيطی است؟ اين محيط، محيط يک جامعه باز و تحول پذير است يا محيط يک جامعه بسته و يا نيمه باز؟ دانشجويان دختر از سنتهای دست و پاگير شکوه می کنند اما آيا از خود پرسيده اند که اين سنتهای تنظيم کننده رابطه ايرانيان با قدرت چرا استمرار تاريخی جسته اند؟ مسئله ها خود به خود بوجود نمی آيند، عواملی آنها را پديد می آورند. آيا دانشجويان و ديگر جوانان از خود می پرسند: اعتياد به اطاعت از قدرت چگونه پديد آمده و در اشکال سنتها استمرار جسته است؟ آيا به نظرشان رسيده است که رابطه اعضای يک جامعه با قدرت، نظامی اجتماعی – سياسی بسته يا نيمه بسته و در نتيجه، بنيادهای اجتماعی، از جمله دولت قدرت مدار پديد می آورد و در حاکميت اين بنيادها بر انسان ها، آنها را به تخريب نيروی محرکه ای که هستند و نيروهای محرکه ای که پديد می آورند، بر می انگيزد و مسائل چهارگانه بالا، يک چند از مسائلی هستند که از رهگذر ازخود بيگانگی نيروهای محرکه در قدرت (= زور) ويرانگر پديد می آيند؟
مسئله ها را اگر بيماريها فرض کنيم، چرا از پديد آورندگان بيماری پرسش نمی شود؟ به پرسشها بازگرديم ببينيم دانشجويان در ميان گذارنده اين چهار مسئله، آيا مسئله سازهائی را خود شناسائی کرده اند و يا می کنند؟
۱.۱ - در مسئله اول، ناکارآمدی دانشگاه ها بلحاظ استاد و توأم نبودن آموزش نظری با آموزش عملی، بخاطر نبود رابطه ميان دانشگاه و صنايع و فقدان کار، مسئله ساز هستند. و در مسئله دوم، سنتهای دست و پاگير بيشتر دختران جوان را در بند نگه ميدارند. مشکل بودن ازدواج به داشتن و نداشتن مال نيز مربوط می شود. بديهی است وجود سنتها از سوئی و بالا رفتن سن ازدواج از سوی ديگر، فشار بر جوانان، خاصه دختران را کاهنده تر می کنند. و در مسئله سوم، فشارهای طاقت شکن و نبود آينده و پدر معتاد عامل اعتياد هستند. و در مسئله چهارم، فقدان درآمد و نبود کار مولد، عامل ترک تحصيل و روی آوردن به کار کاذب و يا ترک وطن و يا ادامه تحصيل تا اخذ مدرک و ترک کشور، دانسته شده اند. اما هرگاه دانشجويان نيک بنگرند، اين مسئله سازها خود نيز مسئله هستند. هرگاه آنها بر آن شوند که مسئله سازها را بازجويند، بسا خود آنها را خواهند يافت:
۱/۲ - نخست توجه خواهند کرد که هيچيک از ۴ مسئله و نيز عوامل پديد آورنده ای که برشمرده اند، وجود خود انگيخته ای ندارند. دقت را که بيشتر کنند، پديد آورنده بلا واسطه ای را تشخيص می دهند که مسئله ها، در پيدايش و ديرپائی خود، وابسته به آنها هستند:
• دانشگاه ها مديريت مستقلی ندارند. در مديريت، وابسته به رﮊيم ولايت مطلقه فقيه هستند. به اين ترتيب که به وزارت علوم و تحقيقات و فن آوری و واواک و دستگاه «رهبر» و «بسيج»، بنا بر اين، سپاه پاسداران و بودجه دولت (در مورد دانشگاه های دولتی) و شهريه های کلان و تصدی فعاليتهای بازرگانی (در مورد دانشگاه های «آزاد»)، وابسته اند.
از لحاظ کار نيز، در اين گونه رﮊيم ها، وظيفه دانشگاه ها تربيت «کادر» برای ديوان سالاری و فن سالاری دولتی است. باتوجه به اين واقعيت که ۸۰ درصد اقتصاد کشور در اختيار دولت – سپاه است و نيز، با توجه به اين واقعيت که اقتصاد ايران مصرف محور است و به واردات متکی است، دانشجويان در می يابند که مسئله ساز، استبداد وابسته و اقتصاد مصرف محور است.
• در پاسخ به پرسشی در باره سنت ها، توضيح داده ام (نشريه انقلاب اسلامی شماره ۸۰۲) که غير از سنت وجدان به حقوق ذاتی و عمل به اين حقوق که همواره نو است،- زيرا وجدان بر اين حقوق و عمل به حقوق، همواره، همزاد با نوزاد است،- همه ديگر سنتها که تنظيم کنندگان رابطه انسان با قدرت هستند، می بايد از ميان برخيزند. پس راه حل اين نيست که روشی را بيابيم که جوان از بند آداب و رسوم و سنتها برهد بی آنکه سبب طرد او از سوی خانواده بگردد، راه حل اينست که ايرانيان دريابند که تا وقتی رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی ذاتی انسان، جانشين نکنند و دست و پای خويش را از بند سنتهای قدرت فرموده رها نسازند، در همان حال که غرق ثروتند، در فقر و خشونت، می مانند و رنجور و رنجورتر می شوند. جوانان چون به اين جا می رسند، در می يابند که آداب و رسوم و سنتهای قدرت فرموده، در همان حال، در انديشه راهنما بيان می شوند، اين انديشه پاسدار آنها نيز می گردد. دليل آن اينکه وقتی بيان قدرت انديشه راهنما است، آدميان مسئله ها را می سازند و بر مسئله حل ناشده می افزايند. اگر دانشجويان به مسئله ها که در استبداد ولايت مطلقه فقيه، از آغاز تا امروز، پديد آمده اند، شماره کنند، از شمار مسئله و اين واقعيت که مسئله ها کلاف سردرگمی را پديد آورده اند، بهت زده می شوند. اين کار، آنها را، از مشکل مشکل سازی آگاه می کند که ايرانيان بدان گرفتارند: قدرتمداری فراگير که ولايت مطلقه فقيه فرآورده آنست.
• اما اعتياد به موارد مخدر متکی است به اعتياد عمومی به زورمداری و زورباوری و اطاعت از قدرت. اعتياد رفتار منفعلانه کسانی است که توانائی تنظيم رابطه با قدرت را ندارند. يعنی نمی توانند رابطه ای را برقرار کنند که آنها را موقعيت مطلوبی برخوردار کند. معتادان بيشتر کسانی هستند که در فضای اجتماعی بسته، توان ابراز استعدادها را در خود نمی يابند و برای خنثی کردن نيروهای محرکه در خود و فرار از خود انگيختگی خويش، به مواد مخدر روی می آورند.
• ترک تحصيل و ترک وطن ربط مستقيم پيدا می کند با چهار بعد واقعيت اجتماعی، بعدهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. نه تنها به بدين خاطر که جوان را بی عمل می کنند، بلکه بيشتر بدين خاطر که مانع از ايفای نقشی هستند که جوان در هرجامعه بايد داشته باشد و بازی کند: باز و تحول پذير کردن نظام اجتماعی حق و وظيفه جوان در هرجامعه است. حال اگر نيروهای محرکه به زور بدل شده باشند و اين زور در جلوگيری از باز و تحول پذير شدن جامعه بکار رود، جوان نمی تواند کار باز و تحول پذير کردن جامعه را تصدی کند. در روياروئی با چنين نظامی اجتماعی مسئله سازی، او يکی از دو کار را می تواند کرد:
الف – جستجوی راه حل شخصی برای مشکل همگانی. ترک تحصيل و يا ادامه آن به قصد گرفتن مدرک و ترک کشور، راه حل شخصی برای يک مشکل همگانی است. صد البته مشکل را حل نمی کند.
ب – جستجوی راه حل جمعی برای مشکل همگانی که نيازمند تدارک اسباب از ميان برداشتن مجموعه مشکلها (انقلاب درنظام اجتماعی نيمه بسته و بنيادهای جامعه، مهمترين آنها، دولت استبدادی وابسته)، از راه از ميان برداشتن ستون پايه های قدرت به يمن تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی.
۲ - هرگاه دانشجويان پرسش کننده در مسئله های چهارگانه تأمل کنند، عاملی را بازخواهند شناخت که در هر چهار مسئله، حضور دارد. در واقع، جوهر آنها را تشکيل می دهد و آن زور است:
•در مسئله اول، تنظيم کننده رابطه استاد و دانشجو، نه دانش که قدرت (= زور) است. نه هم به اين دليل که استاد تحقيق نمی کند و دانشی که تدريس می کند به روز نيست، بنا بر اين، وقت خود و دانشجو و سرمايه ای که صرف تدريس و تحصيل می شود را تباه می کند، بيشتر، به اين دليل که محدوده رابطه استاد و دانشجو، محدوده ايست که قدرت (= زور) ساخته است. توضيح اين که سلسله مراتب از «رهبر» تا دانشجو، قائم به قدرت است. از اين رو، استاد و دانشجو، استقلال و آزادی، بنا بر اين، خود انگيختگی خويش را تباه می کنند. زندگی دانشگاهی و بسا تمامی زندگی را نه تجربه که دستور می گردانند. حاصل آن، «افت تحصيلی» است.
• در مسئله دوم، سنتها و آداب و رسوم مانع از برخورداری جوان از استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش، فرآورده های قدرت (= زور) هستند. تنها سنتی که وجدان به حقوق ذاتی و عمل به حقوق است، فراموش شده است بدانحد که دانشجويان – چه رسد به ديگر جوانان – راه حل عمومی در دسترس، که وجدان به حقوق ذاتی و زندگی را عمل به اين حقوق کردن است را به ياد نيز نمی آورند. آب در کوزه و گرد جهان می گردند.
• و مسئله چهارم، به درون خويش درآوردن قدرت (= زور) و به تخريب خويش گماردن آنست. ترک اعتياد به مواد مخدر، به رها کردن درون و بيرون از سلطه زور از راه قطع رابطه با قدرت و برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش است.
اما جوانان چگونه بتوانند اين مسائل و مسائل ديگر را حل کنند؟
❊راه کارهائی که می توان پيشنهاد کرد:
راه کارهای پيشنهادکردنی از دو نوعند: راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکار برند و راه کارهائی که جمع انسانها برای تغيير رابطه با قدرت، بنا بر اين، با بنيادهای جامعه و مقدم برهمه، دولت، می بايد بکار برند:
۱ – راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکاربرند:
۱.۱ – شناسائی حقوق ذاتی خويش و بکار بردن اين حقوق. دانشجويان پرسش کننده و ديگر خوانندگان حق دارند بگويند: همگان شايد نتوانند تمامی حقوق ذاتی خود را بشناسند تا بکاربرند. به آنها خاطر نشان می کنم که هر گاه يک انسان و يک جمع انسانی تمرين کنند که پندار و گفتار و کردار خود را از زور خالی کنند، دل و عقل و تن آنها، موافق حقوق ذاتی عمل خواهند کرد. حقوق مجموعه ای را تشکيل می دهند. از اين رو، عمل واقعی به يکی از حقوق، عمل به ديگر حقوق نيز می شود. بدين خاطر است که همواره استقلال و آزادی را خاطر نشان همگان می کنم. هر انسانی و هر جمع انسانی که از معانی استقلال به يک معنی که خودانگيختگی درگرفتن تصميم است و از معانی آزادی، به يک معنی که خودانگيختگی در گزينش نوع تصميم است، عمل کنند، عقل خويش را مستقل و آزاد گردانده و پندار و گفتار و کردار خويش را خالی از زور کرده و به خود امکان داده اند که زندگی شان عمل به حقوق بگردد.
۱/ ۲- بديهی است که خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور، در جامعه ای که فردها و گروه ها، يکديگر را در مدار بسته رابطه قوا زندانی می کنند، نياز به اصل و انديشه راهنما دارد. اصل راهنما، موازنه عدمی را پيشنهاد می کنم. قابل لمس ترين تعريف از اين اصل و بکاربردنی ترين تعريف، رها کردن عقل از محدود کننده (قدرت = زور) و حدها و مرزها و بازگرداندن فضای عقل تا بی نهايت است. اين اصل را می توان در اصول بازهم ملموس تری بکار برد: هر پديده ای، در وجود و زندگی
الف – يک مجموعه سامانه مند است.
ب – مجموعه ای از حقوق دارد که ذاتی وجود آنند و
ج – استعداد رهبری دارد که همواره با استعدادهای ديگر او همراه و همآهنگ کننده فعاليتهای آنها است.
د- راه مستقيم زندگی را که عمل به حقوق ذاتی است از بيراهه مرگ که بکار بردن زور است، باز می شناسد و
ه – هدفمند است. اين اصل، وقتی ترجمان موازنه عدمی می شوند که پندار و گفتار و کردار آدمی را چنان راهبرند که از زور خالی بگردد. اين ۵ اصل پنج ارزش پايه نيز هستند و وجدان اخلاقی در ارزيابی و نقد پندار و گفتار و کردار آدمی بکارشان می برد. بدين قرار، مجموعه ای از اصل راهنما و اصولی که ترجمان آنند و انسان بکارشان می برد، همراه با روش تجربی، که هم خود تصحيح می پذيرد و هم کار انسان را تصحيح پذير می گرداند و هدفهايی که باز ترجمان اصول راهنما هستند، همراه با حقوق ذاتی انسان و حقوق جامعه ملی و جامعه های ديگر و جانداران و طبيعت و برخوردار از مجموعه ای از ارزشهای اخلاقی که ترجمان موازنه عدمی هستند و به يمن وجودشان، وجدان اخلاقی پندار و گفتار و کردار آدمی را ارزيابی و نقد می کند، انديشه راهنمائی را پديد می آورند که می توان بيان استقلال و آزاديش خواند و پيشنهاد کرد. مطالعه و بکار بردن کتاب بيان استقلال و آزادی و عقل آزاد، می تواند بی فايده نباشد.
۱/۳-چون عقل استقلال و آزادی خويش را بازجست، عادت به فعل پذيری و توجيه گری را ترک می کند. برای مثال، دانشجوی – در پرسش ها، پرسش کنندگان ناخودآگاه، بنا را بر فعل پذيری دانشجو گذاشته اند: استاد فعال و دانشجو فعل پذير است – درخور اين صفت، کسيست که استعداد دانش جوئی خويش را فعال می کند. اين او است که به جستجوی دانش برمی خيزد و بنوبه خود استاد را برآن می دارد که راهنمای او در اين جستجو باشد. هرگاه دو طرف روش پرسش و پاسخ را جانشين گفتن استاد و شنيدن دانشجو کنند و استاد، با تدريس، استعداد دانشجو را برانگيزد و او پرسش های علمی را بيابد و با استاد در ميان بگذارد، دو طرف فعال می شوند و دانشگاه محل رشد دانش می گردد.
۱ /۴- هرگاه يک فرد و يک جمع استقلال و آزادی را تمرين کنند، از سوئی الگو می شوند و از سوی ديگر، در برابر فردها و جمع های ديگری که قدرتمدار هستند، اگر تن به بازگشتن به مدار بسته رابطه با قدرت ندهند و همچنان پندار و گفتار و کردار خويش را از زور خالی نگاه دارند، اگر هم طرف قدرتمدار بر بکار بردن زور اصرار بورزد، مدار بسته بوجود نمی آيد و زور زورگو بد و باز می گردد: اصل راهنما کردن موازنه عدمی همين است.
۱/۵- چون پندار و گفتار و کردار از زور خالی شدند، انسانها می توانند رابطه جديدی ميان حق و وظيفه و حقيقت و مصلحت و حق و مسئوليت، حق و سنت و آداب و رسوم و... برقرار کنند:
• چون روش عمل به هر حقی بکار بردن آن حق است، همان سان که روش دانشمند شدن آموختن دانش است، پس هر وظيفه و تکليف بيرون از حق، حکم زور است و نبايد به آن تن داد.
• مصلحت بيرون از حق، خود به فرياد می گويد حکم زور است. پس نه خود می بايد مصلحت سنجيد و جانشين حق کرد و نه تن به مصلحت هائی بايد داد که قدرتمداران می سنجند و انسانها را به بکاربردن آنها ناگزير می کنند و يا خود به زيان صاحبان حقوق به اجرا می گذارند.
• هر صاحب حقی مسئول است و مسئوليت او عمل به حقوق خويش و رعايت حقوق ديگران و جانداران و اگر ضرور شد، دفاع از حقوق آنها است. بدين قرار، دانشجو نمی تواند به اين عذر که استاد اهل تحقيق نيست و حق استادی را به جا نمی آورد، از مسئوليت دانشجوئی خويش شانه خالی کند.
• عمل به سنتها و آداب و رسوم ناقض حقوق، عمل به حکم زور است. پس نبايد به آنها عمل کرد. کارآمد ترين روشها که برخورد نيز پديد نمی آورد و به اعضای خانواده و به ديگرانی که در بند اطاعت از آداب و رسوم قدرت فرموده مانده اند، امکان می دهد، از غفلت از حقوق ذاتی خويش بدرآيند، عمل به حقوق ذاتی خويش است. بديهی است کار با خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور آغاز می گيرد و در جريان رشد، عقل و تن آدمی، بطور خودانگيخته، حقوق ذاتی ديگر را بکار می برند.
۱/۶- از ويژگی های دانش يکی شفاف بودن آنست. پس تدريس دانشی که شفاف نيست، تدريس دروغ است. دانشجو می بايد از استاد بخواهد دانشی را که تدريس می کند، شفاف تدريس کند. اگر او تن به اين کار نداد، مسئوليت دانشجو برجا می ماند و بر او است که درپی شفاف گرداندن آن بشود. اين شفاف گردانی، بهترين کارآموزی است. در غرب، نظر و عمل، تا حدودی همراه هستند. با وجود اين، ۶۰ سال آموختن و تجربه کردن را اينک در اختيار شما می گذارم و می گويم: کارآمد ترين کارآموزيها، شفاف گرداندن دانشی است که آدمی می آموزد. چراکه او را برآن می دارد نه دستور (به خاطر سپردن درسی که استاد می دهد) که تجربه را روش کند و بدين روش، دانش را شفاف و از آن خود کند.
۱/۷- در حل هرچهار مشکل و مشکلهای ديگر، روش کارآمد، جستن آن راه حلی است که صفت همگانی بيابد. برای مشکل همگانی نمی توان راه حل فردی جست. چرا که مشکل برجا می ماند و بزرگ تر و پيچيده تر نيز می شود. آنها هم که راه حل فردی می جويند (کار کاذب، رفتن از کشور، انطباق با آداب و رسوم و يا عصيان پنهانی، يعنی در صورت، به آداب و رسوم پايبندی نشان دادن و، در واقع و نهان، برآنها شوريدن و شورش آشکار و...) همواره کسانی هستند که از برابر واقعيت گريخته اند و خود را از شهامت ذاتی مقابله با مشکلها و حل آنها غافل گردانده و به جبن فرار از برابر مشکل هربار که رخ نمود، محکوم کرده اند.
هرگاه بنا بر اين شود که برای مسئله جمعی راه حل جمعی جسته آيد، راه کارهای زير بکاربردنی می شوند:
۲ – راه کارها برای تغيير رابطه انسان و بنيادهای جامعه و مقدم بر همه، دولت:
اما چرا مقدم بر همه، می بايد به دولت پرداخت، نخست بدين خاطر که در ايران، دولت دربرگيرنده بنيادهای دينی و تعليم و تربيتی و اقتصادی و سياسی و هنری و فرهنگی است. تمامی ستون پايه های يک استبداد فراگير را دارد و بزرگ ترين ويران کننده نيروهای محرکه جامعه است. سپس بدين لحاظ که، در ايران، اين مردم هستند که به دولت وابسته اند و اين دولت است که با تخريب نيروهای محرکه، در اندازه باز و تحول پذير بودن جامعه، نقش اول را بازی می کند. بدين قرار، تغيير رابطه ملت با دولت، در واقع همان تغيير رابطه هر ايرانی با قدرت، به يمن برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی که ذاتی حيات او است. از اين رو،
۲/۱- از ويژگی های رابطه انسان با قدرت، کاهش ميزان خودانگيختگی، بنا بر اين، باروری و بيشتر شدن تمايل به مصرف در جامعه است. چربيدن ميل به مصرف بر ميل به توليد – که در پرسش پيرامون مسائل چهارگانه خود را آشکارا نشان می دهد – سبب کاهش استقلال و آزادی اعضای جامعه ملی و جامعه ملی، خود نيز، می گردد. از آنجا که خلاء را همواره قدرت (= زور) پر می کند، شدت گرايش دولت به استبداد و نيز شدت وابستگی ملت به دولت، گويای اندازه غفلت جامعه و اعضايش از استقلال و آزادی است. از اين رو، هيچ کار مهمتر از تبليغ استقلال و آزادی بمعنای توجه دادن مردم کشور به اين دو حق ذاتی انسان نيست. بديهی است تبليغ انديشه راهنمائی که بيان استقلال و آزادی است، انقلاب بزرگ را که تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، بسيار آسان می کند. باوجود اين، اگر هم نتوان بيان استقلال و آزادی را تبليغ کرد، می توان دو حق استقلال و آزادی را که هر ايرانی و جامعه ايرانی دارند، تبليغ کرد. بهترين کار، تمرين کردن و الگو شدن را با تبليغ و هشدار دادن همراه کردن است.
۲.۲ – از راه فايده تکرار، تکرار می کنم که چون تغيير کردن با تغيير دادن همراه است، پس ايرانيان با تغيير خود می بايد مبارزه با جبر رﮊيم جبار را همراه کنند. يکی بدون ديگری، سبب رها کردن تغيير کردن و تغيير دادن می شود. هرگاه هنر را گشودن فضای جديد بر روی انسان تعريف کنيم، تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، آن هنر ناب می شود که انسان می تواند لحظه به لحظه زندگی خويش را هنرمند بزيد و زيباترين هنرها را بيافريند.
۲/۳- آقای محمد پرسشی کرده است که پاسخ آن، راه کاری از راه کارهای بنای جامعه ای با نظام اجتماعی باز و دولت حقوق مدار است. او پرسيده است:
۱-در بين مردم ايران اصطلاح"قسمت"بسيار رايج است.مثلا فلانی قسمتش اينگونه بود. شما چه نظری داريد؟ آياقبول داريد که"قسمت"هم تحريف و افيونی بيش نيست و همه چيز تحت سيطره خود انسان است؟يا امور ماورايی و"قسمت"هم نقش فعالانه دارند؟ ۲-نظرتان نسبت به توکل چيست؟ آيا واقعا نيروی ماورايی ازجانب خداوند ما را همراهی می کند يا همه چيز دست خودمان است؟
عدالت تقدم تدبير انسان بر تقدير است. تقدم تقدير بر تدبير، جبرگرائی و ناسازگار با آن ويژگی ارزشمند ايرانيت است که نفی جبر و پذيرفتن استقلال و آزادی انسان است. اگر امروز در بين مردم ايران «قسمت» و تقدير رايج شده است، بخاطر بيگانگی از ايرانيت و انديشه راهنما را بيان قدرتی کردن است که سالب دو حق ذاتی و غافل کننده انسانها از اين دو است. اين دو حق، به اراده مندی انسان تحقق می جويد. عمل به اين دو حق، استقلال و آزادی. خدا باورانی که رابطه با خدا را رابطه استقلال و آزادی نسبی که انسان را هستند، با استقلال و آزادی مطلق که خداوند است، می دانند، بر ميزان عدالت، هم به معنای عمل به حقوق ذاتی و هم به معنای تقدم تدبير انسان بر تقدير خداوند می دانند و مسئوليت خويش را در غافل نشدن از استقلال و آزادی خويش و بسط پهنای آن تا اين همانی جستن با هستی هوشمند، در مقام نمايندگی از خداوند در خلق، می شمارند. و آنها که خدا باور نيستند، هرگاه انديشه راهنمايشان بيان قدرتی بر پايه جبر است، نيز، می توانند، تقدم تدبير بر تقدير را با عمل به دو حق ذاتی خويش، استقلال و آزادی، تجربه و تمرين کنند.
صد البته، اقتضای عدالت، تقدم تدبير ايرانيان و جامعه آنان بر تقدير دولت جبار می گردد. مشکلهای چهارگانه، با فرياد می گويد که جوانان ايران، خويشتن را تابع تقدير دولت جباران می دانند، رها کردن خويشتن از اين جبر، حتی در ذهن و بی آنکه به عمل درآيد، زمينه ذهنی جامعه را برای آن تغيير آماده می کند که، بدان، جامعه از بند اعتياد به اطاعت از قدرت رها می شود و بر استقرار جمهوری شهروندان، بنا بر اين، دولت حقوقمدار توانا می گرداند.
در همين جا، به پرسش دوم آقای محمد پاسخ می نويسم: توکل به خداوند، همان رابطه بر قرار کردن حق نسبی با حق مطلق، به سخن ديگر، برقرار کردن رابطه ميان استقلال و آزادی خود با استقلال و آزادی مطلقی است که خداوند است. چنين توکلی به يقين تدبير انسانی را قرين موفقيت می کند چرا که تدبيری که عقل در چنين استقلال و آزادی اتخاذ می کند، از دانش سرشار و از ظن خالی و برخوردار از ويژگی های ديگر حق است. و بنا بر قاعده، حق می آيد و ناحق محکوم برفتن است.
۲/۴ -جمهوری شهروندان را در هر سطح می توان بنا گذارد. هرگاه در خانواده ها اين جمهوری تشکيل بگردد، يعنی اين بار، زور در رابطه ها بی محل بگردد، چنانکه پندار و گفتار و کردار اعضای خانواده از زور تهی و از حقوق ذاتی انسان پر گردند، رابطه ها ميان آنها، رابطه های حق با حق می شوند. بسط واحدهای جمهوری شهروندان، دولت جبار را بی محل می کند. زيرا جامعه قلمروهای چنين دولتی را، بدون نياز به بکار بردن خشونت، از دستش خارج می کند. آن جنبش همگانی آرمانی اين جنبش است. باوجود اين،
۲/۵ -از آنجا که دانشگاهها و دبيرستانها (دانش آموزان سالهای پايانی دبيرستان)، مناسب ترين جايگاه های تشکيل جمهوری شهروندان هستند و از آنجا که اين بخش از جوانان، بنا بر موقعيت خويش درجامعه، نيروی محرکه تغيير هستند، بی محل کردن خشونت در سطح مؤسسات آموزشی، کار خشونت زدائی در سطح جامعه را آسان می کند. در کاری ديگر، قواعد خشونت زدائی را تشريح کرده ام. در اين جا و با توجه به مشکلهای چهارگانه، زدودن زوری را که جوهر هرچهار مشکل است، پيشنهاد می کنم. توضيح اين که مبارزه با عوامل اعتياد به مواد مخدر و مبارزه با طرز فکری که زن را در شئی جنسی ناچيز می کند و يا موجود محکوم به «حفاظت» شدن می انگارد و فعال شدن دانشجويان در قلمرو دانش و همراه کردن آن با فعال شدن در قلمرو عمل به حقوق ذاتی و دفاع از حقوق ذاتی و بالاخره، ايجاد واحدهای جمهوری شهروندان با دوستان و تقويت همبستگی و حمايتهای گروهی از آنها که نياز به حمايت در قلمروهای مختلف دارند، کار درخور نسل امروز است.
بهنگام بررسی جنبش همگانی، به روشهايی که می توان بکارشان برد، پرداخته ام. يکچند از روشهائی را که اينک پيشنهاد می کنم، در شمار آن روشها نيستند و می توان برآن روشها افزود. اما از آنجا که قدرت را نيز انسانها از رهگذر رابطه قوا با يکديگر پديد می آورند و از خود وجودی ندارد، پس مشکلها را نيز انسانها می سازند. برآنها است که راه حل آنها را نيز در خود بيايند: انسان برای زندگی در استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان اگر بخواهد در ايران، يکی از محلهای روياروئی قدرتهای جهان، بزيد، می بايد برخوردار از خصلت پهلوانی، يکی از والاترين ويژگی های ايرانيت و ديگر ويژگی های ايرانيت بگردد. آن عقل مستقل و آزادی و آن توانمندی را بجويد که همواره شورشی، شورش بر جبر جباران، بماند. همان انسانی بگردد که حافظ زبان حال او شد:
چرخ برهم زنم ار غير مرادم چرخد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
ابوالحسن بنی صدر
جمعی از دانشجويان دانشگاه ها، در باره چهار مشکل خود پرسيده اند:
۱ – دانشجويان بسيار از وضع دانشگاهها ناراضی هستند. ميگويند در اين دانشگاه ها، حتی درس شيمی، همه تئوری است. در دوره کارشناسی ارشد هم هيچ ارتباطی با واقعيت کاربردی اين رشته در صنعت نداريم. دانشگاه وصل به صنعت نيست. ما با يک مشت تئوری، فارغ التحصيل می شويم. اما دنيای کار آدمی را که بلد نيست به خود راه نمی دهد.
فراوانند دانشجوهايی که تحصيلشان دارد تمام می شود و از اين که امکان تجربه کردن آموخته ها را نداشته و کار آزموده نگشته اند، در اضطرابند زيرا می دانند کار نمی يابند. کتابهای درسی هم به روز نشده اند. شانس بياريم يک استاد دلسوزی بيابيم که پول داشته باشد و مايل به تحقيق باشد و تحقيق کند. استادان اهل تحقيق نيستند. باز اگر شانس بياريم و آن استاد بيايد و بگويد در کتابهای جديد خارجی چه دانسته جديد آمده است. وگرنه کتابهايی که معرفی می کنند حد اقل ۱۰ سال از عمرشان می گذرد.
خوب حالا با اين وضعيت درس و بحث دردانشگاه ها، برسر بنيه اقتصاد ما در ۳۰/۴۰ سال آينده چه خواهد آمد؟ در خارج دانشگاهها چکار می کنند؟ آيا دانشگاهها همانند ايران با صنعت ارتباطی ندارد؟ نشان آموزش و پرورش دانشگاهی ما آيا نيايد تغييرکند؟ در خارج، اساتيد دانشگاه فرصت مطالعاتی و تحقيق چقدر دارند؟ بايد با پول شخصی تحقيق کنند و يا دولت حامی آنها است؟ دانشجوهای فارغ التحصيل مثل من که کم نيستند با اين وحشتشان از دنيای کار چکار کنند؟ کار هم که نيست همه به فکر بيرون آمدن از ايرانند.
۲ -دختران دانشجو هم مشکل بالا را دارند. آنها با مشکل ديگری که آداب و رسوم دست و پا گيراست نيز دست بگريبانند. سن ازدواج برای دخترها دارد ميرسد به بالای ۳۰ سال. از بس پسرها تحت فشارند که بايد خرج ازدواج را بدهند و حتی خونه و ماشين و شغل پر درآمد داشته باشند. آنهم از جيب خانواده که با اين گرانی اصلا امکان پذير نيست. پسرها هم خيلی دير می توانند ازدواج کنند. دانشجويان دختر می گويند: کاش اين سنتها نبود. اين سنتهای غلط از سيمان هم سخت ترند. با اين سنتهای دست و پا گير چگونه می شود مبارزه کرد اما جوری که دختر از خانواده طرد نشود؟
۳ - سومين مشکل جوانها به هر محيط خانوادگی که متعلق باشد، فقير يا پولدار، دانشجو، يا درس را ول کرده، اعتياد است. اعتياد بيداد می کند. حتی در دانشگاه ها، ميان دانشجوها معتاد زياد است. از دانشجوی معتاد که ميپرسی چرا تو که دانشجو هستی معتاد شدی؟ پاسخ می دهد: از بس فشار زياد است و آينده روشنی هم نداريم. خيلی ها بعلت اينکه پدر هاشان معتاد هستند، کشيده شده اند به اعتياد. متاسفانه تفريح نيز معنايش اين شده است که جمعه ها بروند بيرون شهر و يا درخانه دوستی جمع شوند. پارتی راه انداختن و مصرف قرص زياد شده است. در شرق کشور به علت نزديک بودن به مرز افغانستان، اعتياد به ترياک بيداد می کند.چند تا مرکز ترک اعتياد هم درست شده در مشهد. جديد ترينش مجموعه سنگ بست در کيلومتر ۲۷ محور مشهد به فريمان است که به هيچ رو، کفاف اينهمه معتاد را نمی دهد.
کمتر جوانی را می توان يافت که يکی دوبار امتحان نکرده باشد. آنها که معتاد نشده اند، مديون پدر و مادر خود هستند. از اين نظر و نظرهای ديگر، نقش والدين در خانواده بسيار مهم است.
۴ - بسياری ترجيح می دهند که به دانشگاه نروند. زيرا توانائی مالی ندارند. شاگردان با استعداد فراوانند که ناگزيرند ترک نحصيل کنند و به دنبال کارهای کاذب بروند تا دست کم خرج خود را در بياورند.
اين ۴ چهار مسئله اصلی جوانان ما از دختر و پسر است. شايد جوانهای تهرانی بيشتر مساله داشته باشند. اما مسائل دانشجويان و جوانان شهرستانی، در درجه اول، اين چهار مسئله هستند.
به مسائل جوانان بهتر است، در تلويزيون، بيشتر پرداخته شود.
خدا يارتان باد.
❊ پاسخها به پرسشهای چهارگانه:
نخست يادآور می شوم که انسان حقوقمند، بنابر اين، برای زندگی کردن، در رشد و رشدکردن در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان شجاعت ذاتی زندگی کردن را که از ياد نبرد، مسئله ساز نمی شود. به سخن ديگر، قدرتی که فرآورده ويرانگری خود او است را خدا نمی سازد و در بندگی قدرت، به ويرانی اساس حيات خود نمی پردازد. مسئله ها ساخته های اين بندگی هستند:
۱ – اين مسئله ها می بايد جوانان، خاصه جوانان دانشجو را، به اين پرسش برانگيزد که مسئله ساز کيست و يا کيانند؟ محيط اجتماعی چگونه محيطی است؟ اين محيط، محيط يک جامعه باز و تحول پذير است يا محيط يک جامعه بسته و يا نيمه باز؟ دانشجويان دختر از سنتهای دست و پاگير شکوه می کنند اما آيا از خود پرسيده اند که اين سنتهای تنظيم کننده رابطه ايرانيان با قدرت چرا استمرار تاريخی جسته اند؟ مسئله ها خود به خود بوجود نمی آيند، عواملی آنها را پديد می آورند. آيا دانشجويان و ديگر جوانان از خود می پرسند: اعتياد به اطاعت از قدرت چگونه پديد آمده و در اشکال سنتها استمرار جسته است؟ آيا به نظرشان رسيده است که رابطه اعضای يک جامعه با قدرت، نظامی اجتماعی – سياسی بسته يا نيمه بسته و در نتيجه، بنيادهای اجتماعی، از جمله دولت قدرت مدار پديد می آورد و در حاکميت اين بنيادها بر انسان ها، آنها را به تخريب نيروی محرکه ای که هستند و نيروهای محرکه ای که پديد می آورند، بر می انگيزد و مسائل چهارگانه بالا، يک چند از مسائلی هستند که از رهگذر ازخود بيگانگی نيروهای محرکه در قدرت (= زور) ويرانگر پديد می آيند؟
مسئله ها را اگر بيماريها فرض کنيم، چرا از پديد آورندگان بيماری پرسش نمی شود؟ به پرسشها بازگرديم ببينيم دانشجويان در ميان گذارنده اين چهار مسئله، آيا مسئله سازهائی را خود شناسائی کرده اند و يا می کنند؟
۱.۱ - در مسئله اول، ناکارآمدی دانشگاه ها بلحاظ استاد و توأم نبودن آموزش نظری با آموزش عملی، بخاطر نبود رابطه ميان دانشگاه و صنايع و فقدان کار، مسئله ساز هستند. و در مسئله دوم، سنتهای دست و پاگير بيشتر دختران جوان را در بند نگه ميدارند. مشکل بودن ازدواج به داشتن و نداشتن مال نيز مربوط می شود. بديهی است وجود سنتها از سوئی و بالا رفتن سن ازدواج از سوی ديگر، فشار بر جوانان، خاصه دختران را کاهنده تر می کنند. و در مسئله سوم، فشارهای طاقت شکن و نبود آينده و پدر معتاد عامل اعتياد هستند. و در مسئله چهارم، فقدان درآمد و نبود کار مولد، عامل ترک تحصيل و روی آوردن به کار کاذب و يا ترک وطن و يا ادامه تحصيل تا اخذ مدرک و ترک کشور، دانسته شده اند. اما هرگاه دانشجويان نيک بنگرند، اين مسئله سازها خود نيز مسئله هستند. هرگاه آنها بر آن شوند که مسئله سازها را بازجويند، بسا خود آنها را خواهند يافت:
۱/۲ - نخست توجه خواهند کرد که هيچيک از ۴ مسئله و نيز عوامل پديد آورنده ای که برشمرده اند، وجود خود انگيخته ای ندارند. دقت را که بيشتر کنند، پديد آورنده بلا واسطه ای را تشخيص می دهند که مسئله ها، در پيدايش و ديرپائی خود، وابسته به آنها هستند:
• دانشگاه ها مديريت مستقلی ندارند. در مديريت، وابسته به رﮊيم ولايت مطلقه فقيه هستند. به اين ترتيب که به وزارت علوم و تحقيقات و فن آوری و واواک و دستگاه «رهبر» و «بسيج»، بنا بر اين، سپاه پاسداران و بودجه دولت (در مورد دانشگاه های دولتی) و شهريه های کلان و تصدی فعاليتهای بازرگانی (در مورد دانشگاه های «آزاد»)، وابسته اند.
از لحاظ کار نيز، در اين گونه رﮊيم ها، وظيفه دانشگاه ها تربيت «کادر» برای ديوان سالاری و فن سالاری دولتی است. باتوجه به اين واقعيت که ۸۰ درصد اقتصاد کشور در اختيار دولت – سپاه است و نيز، با توجه به اين واقعيت که اقتصاد ايران مصرف محور است و به واردات متکی است، دانشجويان در می يابند که مسئله ساز، استبداد وابسته و اقتصاد مصرف محور است.
• در پاسخ به پرسشی در باره سنت ها، توضيح داده ام (نشريه انقلاب اسلامی شماره ۸۰۲) که غير از سنت وجدان به حقوق ذاتی و عمل به اين حقوق که همواره نو است،- زيرا وجدان بر اين حقوق و عمل به حقوق، همواره، همزاد با نوزاد است،- همه ديگر سنتها که تنظيم کنندگان رابطه انسان با قدرت هستند، می بايد از ميان برخيزند. پس راه حل اين نيست که روشی را بيابيم که جوان از بند آداب و رسوم و سنتها برهد بی آنکه سبب طرد او از سوی خانواده بگردد، راه حل اينست که ايرانيان دريابند که تا وقتی رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی ذاتی انسان، جانشين نکنند و دست و پای خويش را از بند سنتهای قدرت فرموده رها نسازند، در همان حال که غرق ثروتند، در فقر و خشونت، می مانند و رنجور و رنجورتر می شوند. جوانان چون به اين جا می رسند، در می يابند که آداب و رسوم و سنتهای قدرت فرموده، در همان حال، در انديشه راهنما بيان می شوند، اين انديشه پاسدار آنها نيز می گردد. دليل آن اينکه وقتی بيان قدرت انديشه راهنما است، آدميان مسئله ها را می سازند و بر مسئله حل ناشده می افزايند. اگر دانشجويان به مسئله ها که در استبداد ولايت مطلقه فقيه، از آغاز تا امروز، پديد آمده اند، شماره کنند، از شمار مسئله و اين واقعيت که مسئله ها کلاف سردرگمی را پديد آورده اند، بهت زده می شوند. اين کار، آنها را، از مشکل مشکل سازی آگاه می کند که ايرانيان بدان گرفتارند: قدرتمداری فراگير که ولايت مطلقه فقيه فرآورده آنست.
• اما اعتياد به موارد مخدر متکی است به اعتياد عمومی به زورمداری و زورباوری و اطاعت از قدرت. اعتياد رفتار منفعلانه کسانی است که توانائی تنظيم رابطه با قدرت را ندارند. يعنی نمی توانند رابطه ای را برقرار کنند که آنها را موقعيت مطلوبی برخوردار کند. معتادان بيشتر کسانی هستند که در فضای اجتماعی بسته، توان ابراز استعدادها را در خود نمی يابند و برای خنثی کردن نيروهای محرکه در خود و فرار از خود انگيختگی خويش، به مواد مخدر روی می آورند.
• ترک تحصيل و ترک وطن ربط مستقيم پيدا می کند با چهار بعد واقعيت اجتماعی، بعدهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. نه تنها به بدين خاطر که جوان را بی عمل می کنند، بلکه بيشتر بدين خاطر که مانع از ايفای نقشی هستند که جوان در هرجامعه بايد داشته باشد و بازی کند: باز و تحول پذير کردن نظام اجتماعی حق و وظيفه جوان در هرجامعه است. حال اگر نيروهای محرکه به زور بدل شده باشند و اين زور در جلوگيری از باز و تحول پذير شدن جامعه بکار رود، جوان نمی تواند کار باز و تحول پذير کردن جامعه را تصدی کند. در روياروئی با چنين نظامی اجتماعی مسئله سازی، او يکی از دو کار را می تواند کرد:
الف – جستجوی راه حل شخصی برای مشکل همگانی. ترک تحصيل و يا ادامه آن به قصد گرفتن مدرک و ترک کشور، راه حل شخصی برای يک مشکل همگانی است. صد البته مشکل را حل نمی کند.
ب – جستجوی راه حل جمعی برای مشکل همگانی که نيازمند تدارک اسباب از ميان برداشتن مجموعه مشکلها (انقلاب درنظام اجتماعی نيمه بسته و بنيادهای جامعه، مهمترين آنها، دولت استبدادی وابسته)، از راه از ميان برداشتن ستون پايه های قدرت به يمن تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی.
۲ - هرگاه دانشجويان پرسش کننده در مسئله های چهارگانه تأمل کنند، عاملی را بازخواهند شناخت که در هر چهار مسئله، حضور دارد. در واقع، جوهر آنها را تشکيل می دهد و آن زور است:
•در مسئله اول، تنظيم کننده رابطه استاد و دانشجو، نه دانش که قدرت (= زور) است. نه هم به اين دليل که استاد تحقيق نمی کند و دانشی که تدريس می کند به روز نيست، بنا بر اين، وقت خود و دانشجو و سرمايه ای که صرف تدريس و تحصيل می شود را تباه می کند، بيشتر، به اين دليل که محدوده رابطه استاد و دانشجو، محدوده ايست که قدرت (= زور) ساخته است. توضيح اين که سلسله مراتب از «رهبر» تا دانشجو، قائم به قدرت است. از اين رو، استاد و دانشجو، استقلال و آزادی، بنا بر اين، خود انگيختگی خويش را تباه می کنند. زندگی دانشگاهی و بسا تمامی زندگی را نه تجربه که دستور می گردانند. حاصل آن، «افت تحصيلی» است.
• در مسئله دوم، سنتها و آداب و رسوم مانع از برخورداری جوان از استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش، فرآورده های قدرت (= زور) هستند. تنها سنتی که وجدان به حقوق ذاتی و عمل به حقوق است، فراموش شده است بدانحد که دانشجويان – چه رسد به ديگر جوانان – راه حل عمومی در دسترس، که وجدان به حقوق ذاتی و زندگی را عمل به اين حقوق کردن است را به ياد نيز نمی آورند. آب در کوزه و گرد جهان می گردند.
• و مسئله چهارم، به درون خويش درآوردن قدرت (= زور) و به تخريب خويش گماردن آنست. ترک اعتياد به مواد مخدر، به رها کردن درون و بيرون از سلطه زور از راه قطع رابطه با قدرت و برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش است.
اما جوانان چگونه بتوانند اين مسائل و مسائل ديگر را حل کنند؟
❊راه کارهائی که می توان پيشنهاد کرد:
راه کارهای پيشنهادکردنی از دو نوعند: راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکار برند و راه کارهائی که جمع انسانها برای تغيير رابطه با قدرت، بنا بر اين، با بنيادهای جامعه و مقدم برهمه، دولت، می بايد بکار برند:
۱ – راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکاربرند:
۱.۱ – شناسائی حقوق ذاتی خويش و بکار بردن اين حقوق. دانشجويان پرسش کننده و ديگر خوانندگان حق دارند بگويند: همگان شايد نتوانند تمامی حقوق ذاتی خود را بشناسند تا بکاربرند. به آنها خاطر نشان می کنم که هر گاه يک انسان و يک جمع انسانی تمرين کنند که پندار و گفتار و کردار خود را از زور خالی کنند، دل و عقل و تن آنها، موافق حقوق ذاتی عمل خواهند کرد. حقوق مجموعه ای را تشکيل می دهند. از اين رو، عمل واقعی به يکی از حقوق، عمل به ديگر حقوق نيز می شود. بدين خاطر است که همواره استقلال و آزادی را خاطر نشان همگان می کنم. هر انسانی و هر جمع انسانی که از معانی استقلال به يک معنی که خودانگيختگی درگرفتن تصميم است و از معانی آزادی، به يک معنی که خودانگيختگی در گزينش نوع تصميم است، عمل کنند، عقل خويش را مستقل و آزاد گردانده و پندار و گفتار و کردار خويش را خالی از زور کرده و به خود امکان داده اند که زندگی شان عمل به حقوق بگردد.
۱/ ۲- بديهی است که خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور، در جامعه ای که فردها و گروه ها، يکديگر را در مدار بسته رابطه قوا زندانی می کنند، نياز به اصل و انديشه راهنما دارد. اصل راهنما، موازنه عدمی را پيشنهاد می کنم. قابل لمس ترين تعريف از اين اصل و بکاربردنی ترين تعريف، رها کردن عقل از محدود کننده (قدرت = زور) و حدها و مرزها و بازگرداندن فضای عقل تا بی نهايت است. اين اصل را می توان در اصول بازهم ملموس تری بکار برد: هر پديده ای، در وجود و زندگی
الف – يک مجموعه سامانه مند است.
ب – مجموعه ای از حقوق دارد که ذاتی وجود آنند و
ج – استعداد رهبری دارد که همواره با استعدادهای ديگر او همراه و همآهنگ کننده فعاليتهای آنها است.
د- راه مستقيم زندگی را که عمل به حقوق ذاتی است از بيراهه مرگ که بکار بردن زور است، باز می شناسد و
ه – هدفمند است. اين اصل، وقتی ترجمان موازنه عدمی می شوند که پندار و گفتار و کردار آدمی را چنان راهبرند که از زور خالی بگردد. اين ۵ اصل پنج ارزش پايه نيز هستند و وجدان اخلاقی در ارزيابی و نقد پندار و گفتار و کردار آدمی بکارشان می برد. بدين قرار، مجموعه ای از اصل راهنما و اصولی که ترجمان آنند و انسان بکارشان می برد، همراه با روش تجربی، که هم خود تصحيح می پذيرد و هم کار انسان را تصحيح پذير می گرداند و هدفهايی که باز ترجمان اصول راهنما هستند، همراه با حقوق ذاتی انسان و حقوق جامعه ملی و جامعه های ديگر و جانداران و طبيعت و برخوردار از مجموعه ای از ارزشهای اخلاقی که ترجمان موازنه عدمی هستند و به يمن وجودشان، وجدان اخلاقی پندار و گفتار و کردار آدمی را ارزيابی و نقد می کند، انديشه راهنمائی را پديد می آورند که می توان بيان استقلال و آزاديش خواند و پيشنهاد کرد. مطالعه و بکار بردن کتاب بيان استقلال و آزادی و عقل آزاد، می تواند بی فايده نباشد.
۱/۳-چون عقل استقلال و آزادی خويش را بازجست، عادت به فعل پذيری و توجيه گری را ترک می کند. برای مثال، دانشجوی – در پرسش ها، پرسش کنندگان ناخودآگاه، بنا را بر فعل پذيری دانشجو گذاشته اند: استاد فعال و دانشجو فعل پذير است – درخور اين صفت، کسيست که استعداد دانش جوئی خويش را فعال می کند. اين او است که به جستجوی دانش برمی خيزد و بنوبه خود استاد را برآن می دارد که راهنمای او در اين جستجو باشد. هرگاه دو طرف روش پرسش و پاسخ را جانشين گفتن استاد و شنيدن دانشجو کنند و استاد، با تدريس، استعداد دانشجو را برانگيزد و او پرسش های علمی را بيابد و با استاد در ميان بگذارد، دو طرف فعال می شوند و دانشگاه محل رشد دانش می گردد.
۱ /۴- هرگاه يک فرد و يک جمع استقلال و آزادی را تمرين کنند، از سوئی الگو می شوند و از سوی ديگر، در برابر فردها و جمع های ديگری که قدرتمدار هستند، اگر تن به بازگشتن به مدار بسته رابطه با قدرت ندهند و همچنان پندار و گفتار و کردار خويش را از زور خالی نگاه دارند، اگر هم طرف قدرتمدار بر بکار بردن زور اصرار بورزد، مدار بسته بوجود نمی آيد و زور زورگو بد و باز می گردد: اصل راهنما کردن موازنه عدمی همين است.
۱/۵- چون پندار و گفتار و کردار از زور خالی شدند، انسانها می توانند رابطه جديدی ميان حق و وظيفه و حقيقت و مصلحت و حق و مسئوليت، حق و سنت و آداب و رسوم و... برقرار کنند:
• چون روش عمل به هر حقی بکار بردن آن حق است، همان سان که روش دانشمند شدن آموختن دانش است، پس هر وظيفه و تکليف بيرون از حق، حکم زور است و نبايد به آن تن داد.
• مصلحت بيرون از حق، خود به فرياد می گويد حکم زور است. پس نه خود می بايد مصلحت سنجيد و جانشين حق کرد و نه تن به مصلحت هائی بايد داد که قدرتمداران می سنجند و انسانها را به بکاربردن آنها ناگزير می کنند و يا خود به زيان صاحبان حقوق به اجرا می گذارند.
• هر صاحب حقی مسئول است و مسئوليت او عمل به حقوق خويش و رعايت حقوق ديگران و جانداران و اگر ضرور شد، دفاع از حقوق آنها است. بدين قرار، دانشجو نمی تواند به اين عذر که استاد اهل تحقيق نيست و حق استادی را به جا نمی آورد، از مسئوليت دانشجوئی خويش شانه خالی کند.
• عمل به سنتها و آداب و رسوم ناقض حقوق، عمل به حکم زور است. پس نبايد به آنها عمل کرد. کارآمد ترين روشها که برخورد نيز پديد نمی آورد و به اعضای خانواده و به ديگرانی که در بند اطاعت از آداب و رسوم قدرت فرموده مانده اند، امکان می دهد، از غفلت از حقوق ذاتی خويش بدرآيند، عمل به حقوق ذاتی خويش است. بديهی است کار با خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور آغاز می گيرد و در جريان رشد، عقل و تن آدمی، بطور خودانگيخته، حقوق ذاتی ديگر را بکار می برند.
۱/۶- از ويژگی های دانش يکی شفاف بودن آنست. پس تدريس دانشی که شفاف نيست، تدريس دروغ است. دانشجو می بايد از استاد بخواهد دانشی را که تدريس می کند، شفاف تدريس کند. اگر او تن به اين کار نداد، مسئوليت دانشجو برجا می ماند و بر او است که درپی شفاف گرداندن آن بشود. اين شفاف گردانی، بهترين کارآموزی است. در غرب، نظر و عمل، تا حدودی همراه هستند. با وجود اين، ۶۰ سال آموختن و تجربه کردن را اينک در اختيار شما می گذارم و می گويم: کارآمد ترين کارآموزيها، شفاف گرداندن دانشی است که آدمی می آموزد. چراکه او را برآن می دارد نه دستور (به خاطر سپردن درسی که استاد می دهد) که تجربه را روش کند و بدين روش، دانش را شفاف و از آن خود کند.
۱/۷- در حل هرچهار مشکل و مشکلهای ديگر، روش کارآمد، جستن آن راه حلی است که صفت همگانی بيابد. برای مشکل همگانی نمی توان راه حل فردی جست. چرا که مشکل برجا می ماند و بزرگ تر و پيچيده تر نيز می شود. آنها هم که راه حل فردی می جويند (کار کاذب، رفتن از کشور، انطباق با آداب و رسوم و يا عصيان پنهانی، يعنی در صورت، به آداب و رسوم پايبندی نشان دادن و، در واقع و نهان، برآنها شوريدن و شورش آشکار و...) همواره کسانی هستند که از برابر واقعيت گريخته اند و خود را از شهامت ذاتی مقابله با مشکلها و حل آنها غافل گردانده و به جبن فرار از برابر مشکل هربار که رخ نمود، محکوم کرده اند.
هرگاه بنا بر اين شود که برای مسئله جمعی راه حل جمعی جسته آيد، راه کارهای زير بکاربردنی می شوند:
۲ – راه کارها برای تغيير رابطه انسان و بنيادهای جامعه و مقدم بر همه، دولت:
اما چرا مقدم بر همه، می بايد به دولت پرداخت، نخست بدين خاطر که در ايران، دولت دربرگيرنده بنيادهای دينی و تعليم و تربيتی و اقتصادی و سياسی و هنری و فرهنگی است. تمامی ستون پايه های يک استبداد فراگير را دارد و بزرگ ترين ويران کننده نيروهای محرکه جامعه است. سپس بدين لحاظ که، در ايران، اين مردم هستند که به دولت وابسته اند و اين دولت است که با تخريب نيروهای محرکه، در اندازه باز و تحول پذير بودن جامعه، نقش اول را بازی می کند. بدين قرار، تغيير رابطه ملت با دولت، در واقع همان تغيير رابطه هر ايرانی با قدرت، به يمن برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی که ذاتی حيات او است. از اين رو،
۲/۱- از ويژگی های رابطه انسان با قدرت، کاهش ميزان خودانگيختگی، بنا بر اين، باروری و بيشتر شدن تمايل به مصرف در جامعه است. چربيدن ميل به مصرف بر ميل به توليد – که در پرسش پيرامون مسائل چهارگانه خود را آشکارا نشان می دهد – سبب کاهش استقلال و آزادی اعضای جامعه ملی و جامعه ملی، خود نيز، می گردد. از آنجا که خلاء را همواره قدرت (= زور) پر می کند، شدت گرايش دولت به استبداد و نيز شدت وابستگی ملت به دولت، گويای اندازه غفلت جامعه و اعضايش از استقلال و آزادی است. از اين رو، هيچ کار مهمتر از تبليغ استقلال و آزادی بمعنای توجه دادن مردم کشور به اين دو حق ذاتی انسان نيست. بديهی است تبليغ انديشه راهنمائی که بيان استقلال و آزادی است، انقلاب بزرگ را که تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، بسيار آسان می کند. باوجود اين، اگر هم نتوان بيان استقلال و آزادی را تبليغ کرد، می توان دو حق استقلال و آزادی را که هر ايرانی و جامعه ايرانی دارند، تبليغ کرد. بهترين کار، تمرين کردن و الگو شدن را با تبليغ و هشدار دادن همراه کردن است.
۲.۲ – از راه فايده تکرار، تکرار می کنم که چون تغيير کردن با تغيير دادن همراه است، پس ايرانيان با تغيير خود می بايد مبارزه با جبر رﮊيم جبار را همراه کنند. يکی بدون ديگری، سبب رها کردن تغيير کردن و تغيير دادن می شود. هرگاه هنر را گشودن فضای جديد بر روی انسان تعريف کنيم، تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، آن هنر ناب می شود که انسان می تواند لحظه به لحظه زندگی خويش را هنرمند بزيد و زيباترين هنرها را بيافريند.
۲/۳- آقای محمد پرسشی کرده است که پاسخ آن، راه کاری از راه کارهای بنای جامعه ای با نظام اجتماعی باز و دولت حقوق مدار است. او پرسيده است:
۱-در بين مردم ايران اصطلاح"قسمت"بسيار رايج است.مثلا فلانی قسمتش اينگونه بود. شما چه نظری داريد؟ آياقبول داريد که"قسمت"هم تحريف و افيونی بيش نيست و همه چيز تحت سيطره خود انسان است؟يا امور ماورايی و"قسمت"هم نقش فعالانه دارند؟ ۲-نظرتان نسبت به توکل چيست؟ آيا واقعا نيروی ماورايی ازجانب خداوند ما را همراهی می کند يا همه چيز دست خودمان است؟
عدالت تقدم تدبير انسان بر تقدير است. تقدم تقدير بر تدبير، جبرگرائی و ناسازگار با آن ويژگی ارزشمند ايرانيت است که نفی جبر و پذيرفتن استقلال و آزادی انسان است. اگر امروز در بين مردم ايران «قسمت» و تقدير رايج شده است، بخاطر بيگانگی از ايرانيت و انديشه راهنما را بيان قدرتی کردن است که سالب دو حق ذاتی و غافل کننده انسانها از اين دو است. اين دو حق، به اراده مندی انسان تحقق می جويد. عمل به اين دو حق، استقلال و آزادی. خدا باورانی که رابطه با خدا را رابطه استقلال و آزادی نسبی که انسان را هستند، با استقلال و آزادی مطلق که خداوند است، می دانند، بر ميزان عدالت، هم به معنای عمل به حقوق ذاتی و هم به معنای تقدم تدبير انسان بر تقدير خداوند می دانند و مسئوليت خويش را در غافل نشدن از استقلال و آزادی خويش و بسط پهنای آن تا اين همانی جستن با هستی هوشمند، در مقام نمايندگی از خداوند در خلق، می شمارند. و آنها که خدا باور نيستند، هرگاه انديشه راهنمايشان بيان قدرتی بر پايه جبر است، نيز، می توانند، تقدم تدبير بر تقدير را با عمل به دو حق ذاتی خويش، استقلال و آزادی، تجربه و تمرين کنند.
صد البته، اقتضای عدالت، تقدم تدبير ايرانيان و جامعه آنان بر تقدير دولت جبار می گردد. مشکلهای چهارگانه، با فرياد می گويد که جوانان ايران، خويشتن را تابع تقدير دولت جباران می دانند، رها کردن خويشتن از اين جبر، حتی در ذهن و بی آنکه به عمل درآيد، زمينه ذهنی جامعه را برای آن تغيير آماده می کند که، بدان، جامعه از بند اعتياد به اطاعت از قدرت رها می شود و بر استقرار جمهوری شهروندان، بنا بر اين، دولت حقوقمدار توانا می گرداند.
در همين جا، به پرسش دوم آقای محمد پاسخ می نويسم: توکل به خداوند، همان رابطه بر قرار کردن حق نسبی با حق مطلق، به سخن ديگر، برقرار کردن رابطه ميان استقلال و آزادی خود با استقلال و آزادی مطلقی است که خداوند است. چنين توکلی به يقين تدبير انسانی را قرين موفقيت می کند چرا که تدبيری که عقل در چنين استقلال و آزادی اتخاذ می کند، از دانش سرشار و از ظن خالی و برخوردار از ويژگی های ديگر حق است. و بنا بر قاعده، حق می آيد و ناحق محکوم برفتن است.
۲/۴ -جمهوری شهروندان را در هر سطح می توان بنا گذارد. هرگاه در خانواده ها اين جمهوری تشکيل بگردد، يعنی اين بار، زور در رابطه ها بی محل بگردد، چنانکه پندار و گفتار و کردار اعضای خانواده از زور تهی و از حقوق ذاتی انسان پر گردند، رابطه ها ميان آنها، رابطه های حق با حق می شوند. بسط واحدهای جمهوری شهروندان، دولت جبار را بی محل می کند. زيرا جامعه قلمروهای چنين دولتی را، بدون نياز به بکار بردن خشونت، از دستش خارج می کند. آن جنبش همگانی آرمانی اين جنبش است. باوجود اين،
۲/۵ -از آنجا که دانشگاهها و دبيرستانها (دانش آموزان سالهای پايانی دبيرستان)، مناسب ترين جايگاه های تشکيل جمهوری شهروندان هستند و از آنجا که اين بخش از جوانان، بنا بر موقعيت خويش درجامعه، نيروی محرکه تغيير هستند، بی محل کردن خشونت در سطح مؤسسات آموزشی، کار خشونت زدائی در سطح جامعه را آسان می کند. در کاری ديگر، قواعد خشونت زدائی را تشريح کرده ام. در اين جا و با توجه به مشکلهای چهارگانه، زدودن زوری را که جوهر هرچهار مشکل است، پيشنهاد می کنم. توضيح اين که مبارزه با عوامل اعتياد به مواد مخدر و مبارزه با طرز فکری که زن را در شئی جنسی ناچيز می کند و يا موجود محکوم به «حفاظت» شدن می انگارد و فعال شدن دانشجويان در قلمرو دانش و همراه کردن آن با فعال شدن در قلمرو عمل به حقوق ذاتی و دفاع از حقوق ذاتی و بالاخره، ايجاد واحدهای جمهوری شهروندان با دوستان و تقويت همبستگی و حمايتهای گروهی از آنها که نياز به حمايت در قلمروهای مختلف دارند، کار درخور نسل امروز است.
بهنگام بررسی جنبش همگانی، به روشهايی که می توان بکارشان برد، پرداخته ام. يکچند از روشهائی را که اينک پيشنهاد می کنم، در شمار آن روشها نيستند و می توان برآن روشها افزود. اما از آنجا که قدرت را نيز انسانها از رهگذر رابطه قوا با يکديگر پديد می آورند و از خود وجودی ندارد، پس مشکلها را نيز انسانها می سازند. برآنها است که راه حل آنها را نيز در خود بيايند: انسان برای زندگی در استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان اگر بخواهد در ايران، يکی از محلهای روياروئی قدرتهای جهان، بزيد، می بايد برخوردار از خصلت پهلوانی، يکی از والاترين ويژگی های ايرانيت و ديگر ويژگی های ايرانيت بگردد. آن عقل مستقل و آزادی و آن توانمندی را بجويد که همواره شورشی، شورش بر جبر جباران، بماند. همان انسانی بگردد که حافظ زبان حال او شد:
چرخ برهم زنم ار غير مرادم چرخد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
اخبار روز:
توفانی را که در پیآمد ترانه "آی نقی" شاهین نجفی بپا شده است، از نقطه نظر
تأثیراتی که بر جامعه ایران و بویژه نو اندیشان دینی خواهد داشت، نباید
دست کم گرفت. انگار ابرهای سیاه متراکم بر آسمان جامعه مذهب زده ایران
منتظر بود تا ترانه ای از خواننده ای نه چندان سرشناس بگونه ای رعدآسا سیل
آبی بزرگ براه اندازد. واکنشها هم از جانب سردمداران و دکانداران دین در
ایران، و هم از جانب روشنفکران سکولار و مذهبی بسیار بیش از انتظار بوده
اند. در این میان روشنفکران دینی، در رابطه با مردم جامعه ایکه بزعم آنان
در نتیجه حاکمیت "قرائت فاشیستی از دین" فوج فوج از دین رسمی میگریزند
(ّبگفته آقای سروش رژیم "کافر پرور") و یا حتی به ادیان دیگر می پیوندند،
در یک موقعیت حساس قرار گرفته اند. آنان از یکطرف حکم ارتداد و قتل شاهین
نجفی را رد میکنند، اما هنر و گفتمان شاهین نجفی و امثالهم را "اهانت به
مقدسات مردم" دانسته و تحت عنوان "مذهب ستیزی کافران مسلمان خوار" محکوم
میکنند. به باور من زمان آن فرا رسیده است که روشنفکران دینی که چند دهه
ایست گامهای پراکنده اما مهمی را در راه اصلاح مذهب شیعه دوازده امامی
برداشته اند، در یک حرکت تاریخساز خود را از بقایای اوهام مذهب رایج جدا
کرده و افکار خود را بصورت یک مجموعه آئین نوین و منسجم بمردم عرضه کنند.
شاید نوعی پروتستانتیسم اسلامی و یا حتی گامی بمراتب رادیکال تر از آن.
اجازه دهید برای باز تر شدن مطلب کمی تاریخ را ورق زنیم.
در آثار بسیار از مفسرین دینی عمدتاً دو تفسیر، یکی "سنتی و رسمی" و دیگری "رحمانی" از اسلام مطرح شده اند . تفسیر "اسلام رحمانی" کم و بیش ملهم از، و تکیه بر دوران اقامت ۱٣ ساله پیامبر اسلام (پس از اعلام پیامبری) در مکه و دوران اول هجرت در مدینه دارد؛ دورانی که محمد هنوز دارای قدرت اجتماعی (پیروان قلیل)، سیاسی و نظامی نیست. در این دوران محمد مردم را به یکتا پرستی دعوت میکند و هنوز صحبت از اسلام اجباری نیست (لا اکراه فی الدین). حتی در ابتدا نوشیدن شراب هم حرام نیست. اما بر عکس پس از مهاجرت از مکه به مدینه، در دوران اقامت ده ساله در این شهر، بویژه پس از جنگهای متوالی و سرکوب قبایل رقیب و کسب ثروت و غنائم بسیار است که چهره سیاسی، نظامی و قانون گزار محمد ظاهر شده و شخصیتی کاملاً متفاوت عرضه میشود. این چهره، چهره ای نابردبار، ستیزه جو و مروج جهاد و شهادت است. در این زمینه در سوره توبه (آیه ۲۹) میخوانیم: "بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمیدانند و همچنین آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق (یعنی اسلام) ایمان نیاورده اند، مگر اینکه متعهد شوند با خواری و فروتنی بدست خود جزیه دهند."(۱) اینجاست ریشه های تفسیر رسمی و سنتی از اسلام. شک نیست که این تفسیر سنتی و رسمی مبتنی بر قوانین و شریعت اسلام است که در جوامع اسلامی غلبه دارد و بدون تردید حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از خشن ترین و عقب مانده ترین تعبیر آن پیروی میکند. بهر حال اگر خلاصه کنیم، تضادهای موجود در قرآن و بیان تفاسیر متفاوت از اسلام اساساً ریشه در دوگانگی شرایط زیست و ذهنیت پیامبر اسلام در دوران ماقبل و ما بعد از هجرت دارد.
با نگاهی مختصر به پاره ای از نوشته های آقای عبدالکریم سروش، میتوان استنباط کرد که ایشان قدمهای بسیار رادیکالی در زمینه باز کردن پنجره ای بر یک تفسیر مدرن تر از اسلام باز کرده است. بطور مشخص دو نکته در تفسیر ایشان بسیار مهم اند: یکم، اینکه قرآن کلام خدا نیست و کلام محمد است و در نتیجه محتوای آن بازتاب شرایط زیستی عربستان ۱۴۰۰ سال پیش است. دوم، اینکه با ظهور محمد بمثابه "آخرین پیامبر" نیازی به پیامبر دیگری نیست چرا که بشر از این پس قادر است با تکیه بر خرد و عقل نقاد پاسخی بر مسائل روز خود پیدا کند. همینطور نو اندیش دینی دیگری (آقای اکبر گنجی) حتی وجود امام دوازدهم شیعیان را به زیر سوال برده و آنرا خرافه و صرفا دکان نان آوری برای قشر روحانیت میداند. اینگونه تعبیر و تفسیرها حقیقتاً میتوانند بمثابه شالوده یک آئین جدید مبتنی بر مدرنیته مورد استفاده قرار گیرند. به باور من در شرایط دنیای گلوبال و عصر اطلاعات، این تفسیر جدید نمیتواند بر مبنای "تفسیر رحمانی" (دوران مکی پیامبر اسلام) و متون آن دوران تنظیم شده باشد، بلکه میباید در ورای آن و با گذار از آن باورها صورت پذیرد.
بطور مثال در عرصه متافیزیک اگر قرار است تعریفی از خدا ارائه شود، این تعریف نمیتواند در سطح درک اعراب بادیه نشین خصلتهای انسانی مانند رحیم، رحمان، جبار و مکار برای خدا در نظر گیرد. چگونه میتوان قبول کرد که خدائی که بر کلیه قوانین هستی، بر گردش و حرکت تعداد بیشماری ملکول و اتم و اجزای ریز تر آنان الکترونها و کوارکها، در حدود صد میلیارد کهکشان اشراف دارد، خود را دلمشغول "گناهان" موجودات کره خاکی و مجازات آنان در آتش جهنم کند!؟ این خدا نمیتواند بر خلاف نظریه (اکنون تا حد قانون پذبرفته شده) تکامل داروین، زمین و آسمان را در طی چند روز (آنگونه که در کتابهای مذاهب ابراهیمی آمده) خلق کرده باشد.
آنچه بنظر من اما از بحثهای دینی در زمینه بود و نبود و ماهیت خدا (متافیزیک) اهمیت بیشتری دارد، قوانینی است که امروز بنام شریعت اسلام حیات و زندگی انسانهای بسیاری را در ایران و جهان تحت تأثیر زیانبار خود قرار داده است. من البته در اینجا به هیچ وجه قصد توجیه خرافات و اباطیل سایر مذاهب و بویژه مذاهب ابراهیمی مانند یهودیت و مسیحیت را ندارم. جناحهای افراطی هر سه مذهب ابراهیمی، در نتیجه جهل و نادانی، حقیقتاً سعی دارند دنیای مدرن را بسمت ویرانی و نابودی سوق دهند.
نواندیشان دینی ایرانی میبایست در آئین نوین خود بویژه در زمینه الزام جدائی دین از دولت، رعایت حقوق بشر، آزادی مذاهب(از جمله ورود و خروج از آنها)، آزادی کامل حقوقی زنان (از جمله آزادی در زمینه حجاب و نوع پوشش)، طرد قوانین وحشیانه جزائی اسلامی مانند قوانین قصاص ( دیه، اعدام، شلاق، سنگسار، قطع عضو و غیره) نظرات خود را صریحاً اعلام و در دسترس عمومی قرار دهند. بجای ترویج جهاد، شهادت، خون ریزی، ترور، مخالفت با روابط طبیعی و آمیزش انسانی زن و مرد، مخالفت با شادی و سرور و خصومت با دنیای مدرن میبایست بر عشق، بردباری، تساهل و تسامح، همکاری و همزیستی مسالمت آمیز مردمان و ملل تکیه کرد.
ممکن است گفته شود مذهب تشیع در جسم و روح مردم ایران نفوذ کرده، و در گیر شدن با پایه ای از هویت فرهنگی مردم کار عاقلانه ای نیست. شاید در این گفته شاید عصاره ای از حقیقت وجود داشته باشد، اما منظور من درگیر شدن احزاب و سازمانهای سیاسی مستقیماً با باورهای مذهبی مردم نیست، چرا که این وظیفه روشنفکران و نو اندیشان است. وظیفه اصلی جریانهای سیاسی مبارزه با آن حاکمیت سیاسی مستبد است که ارتجاع و خرافات را در جامعه ترویج میکند. در عین حال نباید فراموش کرد که مردم ایران یک بار در ۱۴۰۰ سال پیش بزور شمشیر و کشت و کشتار و حاکم شدن قوانین تبعیض آلود بر ضد پیروان مذاهب غیر اسلامی در عرض ۲۰۰ سال به دین اسلام گرویدند، و در دوران شاه اسمعیل صفوی نیز بزور شمشیر قزلباش و خون و خونریزی بسیار و به لحاظ ملاحظات سیاسی (نبرد با عثمانی) از مذهب غالب یعنی تسنن به تشیع گرویدند. به باور من استبداد مذهبی و جباریت سی و چند ساله آخوندها زمینه را برای پذیرش آئینهای نو در ایران فراهم کرده است. علاوه بر روشنفکران دینی اسلامی، وقت آن رسیده است که طرفداران سایر ادیان و از جمله ناباوران نیز اگر ایده های مترقی و متجددی، از جمله در زمینه اخلاق مدرن دارند، آنرا بصورت مانیفستهای روشن و شفاف در اختیار جوانان و مردم ایران قرار دهند.
یک کارزار اینترنتی میتواند این ایده ها را مطرح کرده، و در برخورد آراء و عقاید آنانرا صیقل داده و جلا بخشد.
م. چشمه، ۲۰ خرداد ۹۱
زیر نویس:
۱. "۲٣ سال"، علی دشتی
در آثار بسیار از مفسرین دینی عمدتاً دو تفسیر، یکی "سنتی و رسمی" و دیگری "رحمانی" از اسلام مطرح شده اند . تفسیر "اسلام رحمانی" کم و بیش ملهم از، و تکیه بر دوران اقامت ۱٣ ساله پیامبر اسلام (پس از اعلام پیامبری) در مکه و دوران اول هجرت در مدینه دارد؛ دورانی که محمد هنوز دارای قدرت اجتماعی (پیروان قلیل)، سیاسی و نظامی نیست. در این دوران محمد مردم را به یکتا پرستی دعوت میکند و هنوز صحبت از اسلام اجباری نیست (لا اکراه فی الدین). حتی در ابتدا نوشیدن شراب هم حرام نیست. اما بر عکس پس از مهاجرت از مکه به مدینه، در دوران اقامت ده ساله در این شهر، بویژه پس از جنگهای متوالی و سرکوب قبایل رقیب و کسب ثروت و غنائم بسیار است که چهره سیاسی، نظامی و قانون گزار محمد ظاهر شده و شخصیتی کاملاً متفاوت عرضه میشود. این چهره، چهره ای نابردبار، ستیزه جو و مروج جهاد و شهادت است. در این زمینه در سوره توبه (آیه ۲۹) میخوانیم: "بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمیدانند و همچنین آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق (یعنی اسلام) ایمان نیاورده اند، مگر اینکه متعهد شوند با خواری و فروتنی بدست خود جزیه دهند."(۱) اینجاست ریشه های تفسیر رسمی و سنتی از اسلام. شک نیست که این تفسیر سنتی و رسمی مبتنی بر قوانین و شریعت اسلام است که در جوامع اسلامی غلبه دارد و بدون تردید حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از خشن ترین و عقب مانده ترین تعبیر آن پیروی میکند. بهر حال اگر خلاصه کنیم، تضادهای موجود در قرآن و بیان تفاسیر متفاوت از اسلام اساساً ریشه در دوگانگی شرایط زیست و ذهنیت پیامبر اسلام در دوران ماقبل و ما بعد از هجرت دارد.
با نگاهی مختصر به پاره ای از نوشته های آقای عبدالکریم سروش، میتوان استنباط کرد که ایشان قدمهای بسیار رادیکالی در زمینه باز کردن پنجره ای بر یک تفسیر مدرن تر از اسلام باز کرده است. بطور مشخص دو نکته در تفسیر ایشان بسیار مهم اند: یکم، اینکه قرآن کلام خدا نیست و کلام محمد است و در نتیجه محتوای آن بازتاب شرایط زیستی عربستان ۱۴۰۰ سال پیش است. دوم، اینکه با ظهور محمد بمثابه "آخرین پیامبر" نیازی به پیامبر دیگری نیست چرا که بشر از این پس قادر است با تکیه بر خرد و عقل نقاد پاسخی بر مسائل روز خود پیدا کند. همینطور نو اندیش دینی دیگری (آقای اکبر گنجی) حتی وجود امام دوازدهم شیعیان را به زیر سوال برده و آنرا خرافه و صرفا دکان نان آوری برای قشر روحانیت میداند. اینگونه تعبیر و تفسیرها حقیقتاً میتوانند بمثابه شالوده یک آئین جدید مبتنی بر مدرنیته مورد استفاده قرار گیرند. به باور من در شرایط دنیای گلوبال و عصر اطلاعات، این تفسیر جدید نمیتواند بر مبنای "تفسیر رحمانی" (دوران مکی پیامبر اسلام) و متون آن دوران تنظیم شده باشد، بلکه میباید در ورای آن و با گذار از آن باورها صورت پذیرد.
بطور مثال در عرصه متافیزیک اگر قرار است تعریفی از خدا ارائه شود، این تعریف نمیتواند در سطح درک اعراب بادیه نشین خصلتهای انسانی مانند رحیم، رحمان، جبار و مکار برای خدا در نظر گیرد. چگونه میتوان قبول کرد که خدائی که بر کلیه قوانین هستی، بر گردش و حرکت تعداد بیشماری ملکول و اتم و اجزای ریز تر آنان الکترونها و کوارکها، در حدود صد میلیارد کهکشان اشراف دارد، خود را دلمشغول "گناهان" موجودات کره خاکی و مجازات آنان در آتش جهنم کند!؟ این خدا نمیتواند بر خلاف نظریه (اکنون تا حد قانون پذبرفته شده) تکامل داروین، زمین و آسمان را در طی چند روز (آنگونه که در کتابهای مذاهب ابراهیمی آمده) خلق کرده باشد.
آنچه بنظر من اما از بحثهای دینی در زمینه بود و نبود و ماهیت خدا (متافیزیک) اهمیت بیشتری دارد، قوانینی است که امروز بنام شریعت اسلام حیات و زندگی انسانهای بسیاری را در ایران و جهان تحت تأثیر زیانبار خود قرار داده است. من البته در اینجا به هیچ وجه قصد توجیه خرافات و اباطیل سایر مذاهب و بویژه مذاهب ابراهیمی مانند یهودیت و مسیحیت را ندارم. جناحهای افراطی هر سه مذهب ابراهیمی، در نتیجه جهل و نادانی، حقیقتاً سعی دارند دنیای مدرن را بسمت ویرانی و نابودی سوق دهند.
نواندیشان دینی ایرانی میبایست در آئین نوین خود بویژه در زمینه الزام جدائی دین از دولت، رعایت حقوق بشر، آزادی مذاهب(از جمله ورود و خروج از آنها)، آزادی کامل حقوقی زنان (از جمله آزادی در زمینه حجاب و نوع پوشش)، طرد قوانین وحشیانه جزائی اسلامی مانند قوانین قصاص ( دیه، اعدام، شلاق، سنگسار، قطع عضو و غیره) نظرات خود را صریحاً اعلام و در دسترس عمومی قرار دهند. بجای ترویج جهاد، شهادت، خون ریزی، ترور، مخالفت با روابط طبیعی و آمیزش انسانی زن و مرد، مخالفت با شادی و سرور و خصومت با دنیای مدرن میبایست بر عشق، بردباری، تساهل و تسامح، همکاری و همزیستی مسالمت آمیز مردمان و ملل تکیه کرد.
ممکن است گفته شود مذهب تشیع در جسم و روح مردم ایران نفوذ کرده، و در گیر شدن با پایه ای از هویت فرهنگی مردم کار عاقلانه ای نیست. شاید در این گفته شاید عصاره ای از حقیقت وجود داشته باشد، اما منظور من درگیر شدن احزاب و سازمانهای سیاسی مستقیماً با باورهای مذهبی مردم نیست، چرا که این وظیفه روشنفکران و نو اندیشان است. وظیفه اصلی جریانهای سیاسی مبارزه با آن حاکمیت سیاسی مستبد است که ارتجاع و خرافات را در جامعه ترویج میکند. در عین حال نباید فراموش کرد که مردم ایران یک بار در ۱۴۰۰ سال پیش بزور شمشیر و کشت و کشتار و حاکم شدن قوانین تبعیض آلود بر ضد پیروان مذاهب غیر اسلامی در عرض ۲۰۰ سال به دین اسلام گرویدند، و در دوران شاه اسمعیل صفوی نیز بزور شمشیر قزلباش و خون و خونریزی بسیار و به لحاظ ملاحظات سیاسی (نبرد با عثمانی) از مذهب غالب یعنی تسنن به تشیع گرویدند. به باور من استبداد مذهبی و جباریت سی و چند ساله آخوندها زمینه را برای پذیرش آئینهای نو در ایران فراهم کرده است. علاوه بر روشنفکران دینی اسلامی، وقت آن رسیده است که طرفداران سایر ادیان و از جمله ناباوران نیز اگر ایده های مترقی و متجددی، از جمله در زمینه اخلاق مدرن دارند، آنرا بصورت مانیفستهای روشن و شفاف در اختیار جوانان و مردم ایران قرار دهند.
یک کارزار اینترنتی میتواند این ایده ها را مطرح کرده، و در برخورد آراء و عقاید آنانرا صیقل داده و جلا بخشد.
م. چشمه، ۲۰ خرداد ۹۱
زیر نویس:
۱. "۲٣ سال"، علی دشتی
جلوگیری از پخش یک آگهی علیه خارجی ها در مصر
در آستانه برگزاری دور دوم انتخابات مصر، پخش یک آگهی تلویزیونی
که در آن خارجی ها به جاسوسی متهم می شوند در این کشور متوقف شد. تلویزیون
دولتی مصر پخش یک آگهی تبلیغاتی را پس از موجی از اعتراضات متوقف کرد؛ در
این آگهی خارجی ها به عنوان «جاسوسانی قدرتمند» معرفی می شدند و از مردم
خواسته می شد به آنان اعتماد نکنند.
علی عبدالرحمان، مدیر چند شبکه تلویزیونی دولتی
مصر مثل «نیل دراما» یا «نیل سینما» به خبرگزاری فرانسه در قاهره گفته که
از جمعه شب پخش این آگهی متوقف شده زیرا مسؤولان این شبکه ها به گفته وی از
«سوءتفاهم»های پیش آمده می ترسند.
در این ویدئو که اکنون روی سایت اینترنتی یوتیوب و
همچنین شبکه های اجتماعی در دسترس است، مردی جوان که در این آگهی به عنوان
یک خارجی معرفی می شود تلاش می کند اظهارات انتقادی چند جوان مصری را از
طریق تلفن همراهش مخابره کند.
این مرد خارجی، با ورود به یک کافه، کنار چند دختر و پسر مصری می نشیند که از او با آغوش باز استقبال می کنند.
در تمامی این آگهی چهل ثانیه ای یک موسیقی جنایی پخش
می شود و صدایی درباره مرد خارجی هشدار می دهد که «او وارد قلب های شما می
شود انگار مدت هاست می شناسیدش.»
سپس آن مرد خارجی به دقت حرفهای مصری ها را که از وضع
موجود انتقاد می کنند گوش می دهد و باز آن صدای آهسته می گوید: «این اخباری
مهمی است که او رایگان به دست می آورد.»
این آگهی تبلیغاتی با این جملات پایان می یابد که «سخنان خود را بسنجید. هر کلمه قیمتی دارد. یک کلمه می تواند وطن را نجات دهد.»
بسیاری از مصری ها در شبکه های اجتماعی نسبت این آگهی
واکنش خشم آلود یا تمسخرآمیزی را نشان داده و آن را «بیگانه ستیز» و «مضحک»
خوانده اند.
بعضی از آنان این آگهی را، درست چند روز مانده به
برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر، به عنوان تهدیدی مستقیم علیه
گزارشگران خارجی قلمداد کرده اند.
قرار است دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر در روزهای 16 و 17 ژوئن برگزار شود.
در این روزهای حساس باقی مانده تا انتخابات، خارجی ها و به ویژه خبرنگاران در مصر، به خراب کردن وجهه این کشور متهم می شوند.
این اتهام نسبت به خارجی ها، پیشتر نیز در اعتراضات مردمی سال گذشته مصر که منجر به سرنگونی حسنی مبارک شد مطرح بود.
قوه قضاییه ایران در اقدامی کم سابقه 500 میلیون تومان وثیقه عبدالرضا تاجیک را توقیف کرد
صبح امروز عبدالرضا تاجیک فعال روزنامه نگار و فعال ملی-مذهبی
متوجه شده که قوه قضاییه ایران مدتی است وثیقه پانصد میلیون تومانی وی را
به اجرا گذاشته و خانواده او به نحوی این پول را تهیه کرده و به حساب قوه
قضاییه ایران واریز کرده اند تا از مصادره خانه شان جلوگیری شود. خانواده
وی این موضوع را تازه به اطلاع وی رسانده اند که او شاید تصمیم به بازگشت
به ایران نگیرد.
در این رابطه گفتگویی انجام دادم با عبدالرضا تاجیک برنده جایزه سازمان گزارشگران بدون در سال 1389 که هم اکنون ساکن پاریس است.
عبدالرضا تاجیک در این رابطه به بخش فارسی رادیو بین المللی فرانسه گفت: دقیق نمیتوان گفت که علت این کار قوه قضایه ایران چیست اما با این کارهم خانواده ها تحت فشار قرار میگیرند و هم فردی که از ایران خارج شده و در آینده نیز به هنگانم وثیقه گذاشتن برای کسانی که در زندان هستند نیز مشمکلاتی پیش خواهد آمد و زندانیان به سختی کسی را پیدا خواهند کرد که حاضر به تودیع وثیقه برای آزاد سازی زندانیان باشد.
عبدالرضا تاجیک بر این نکته نیز تاکید کرد که میزان وثیقه هایی که برای متهمین اعلام میشود بسیار بیشتر از اتهام آنهاست و قاضی با این کار فشار زیادی هم در زمان وثیقه گذاشتن به زندانی و خانواده وی وارد میکند و هم بعد از طی شدن مراحل دادگاه. این روزنامه نگار به این نکته نیز اشاره کرد که همه باید در این مورد موضع گیری صریح و قانونی داشته باشند.
این فعال سیاسی به این نکته اشاره کرد که اگر این روند ادامه پیدا کند میتوان گفت قویه قضایه رویه جدیدی برای ایجاد فشار بر فعالان سیاسی خراج از کشور در پیش گرفته است.
وی در پایان بر این نکته تاکید کرد که به زودی و پس از مشورت با حقوق دانان و وکلا نسبت به این مسیله واکنش نشان خواهد داد.
سیاست دو گانه روسیه در قبال خروج نیروهای ناتو از افغانستان
"حامد کرزی" رئیس جمهور افغانستان در حاشیه نشست
های اجلاس سازمان شانگهای در چین، در دیدار با "ولادیمیر پوتین" از او
خواست تا در امر مبارزه با تند روی وتروریست در افغانستان با دولت این کشور
همکاری کند.
به گزارش خبر گزاری بخدی، مقام های روسی با اظهار
نگرانی از خروج نیروهای ناتو از افغانستان گفته اند که این خروج می تواند
زمینه گسترش فعالیت شبکه های تروریستی در افغانستان را بیشتر کند.
حامد کرزی در این دیدار از گسترش روابط میان افغانستان
و روسیه در ده سال گذشته اظهار خرسندی کرد و گفت: « روسیه یک کشور بزرگ در
منطقه است و داشتن روابط با این کشور برای ما دارای اهمیت خاص است.»
او همچنین از نقش پاکستان در امر مبارزه با تروریست
یاد کرد و گفت:« همکاری صادقانه پاکستان در امر مبارزه با و افراط گرایی
موفقیت مبارزه با تروریست به شمار می رود.»
"محمد امین فرهنگ" وزیر سابق تجارت و صنایع در
افغانستان، در پاسخ به این پرسش که نزدیکتر شدن روابط بین روسیه و افغانستن
در آستانه خروج سربازان ناتو از افغانستان چه پیامدهای مثبت و منفی برای
این کشور می تواند داشته باشد؟ گفت:« فدراسیون روسیه امروز به حیث وارث
اتحاد جماهیر شوروی سابق، یک قسمتی از مسئولیت حمله اتحاد جماهیر شوروی ا
به افغانستان را به عهده دارد و در طی مدت ده سالی که گذشت باید بعضی کارها
را برا ی جبران این حمله غیر عادلانه انجام می داد که متاسفانه انجام
نداد.»
او گفت:« بلکه حتا دولت روسیه، بر عکس حدود 10 میلیارد فشار قروض خود را
بالای افغانستان گذاشت که خود اتحاد شوروی آن را تخریب کرده بود. البته
الان اتحاد شووری وجود ندارد و کشورها بعضا دوست می باشند و بعضی هم دشمن
می شوند و باز پس، شرایط طوری می شود که به هم نزدیک شوند.»محمد امین فرهنگ ، با اشاره به این در فدراسیون روسیه در خصوص خروج نیروهای ناتو از افغانستان اختلاف نظر وجود دارد گفت:« درخود ریاست فدراسیون روسیه در خصوص خروج نیروها ی ناتو از افغانستان اختلاف نظر وجود دارد. در حالی که برخی از منابع از اظهار نگرانی پوتین در خصوص خروج نیروهای ناتو از افغانستان خبر می دهند برخی دیگر از مقامات روسیه می گویند که هر چه زودتر خارجی ها از افغانستان خارج شوند تا هیچ گونه پایگاه دائمی در افغانستان نداشته باشند.»
وزیر سابق تجارت و صنایع در افغانستان به این امر اشاره داشت که فدراسیون روسیه می تواند در قسمت تکمیل یا بازسازی پروژه های بزرگی که اتحاد شوروی در افغانستان داشت به افغانستان کمک کند و آنچه که در افغانستان از قشون اتحاد شوروی سابق، تخریب شده را بازسازی کند.
گفت وگوی لوموند با محمود عباس
سفر محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین به پاریس و
مذاکراتش با مقامات فرانسوی، و همچنین بحران سوریه در مرکز توجه روزنامه
های سراسری چاپ امروز فرانسه قرار گرفته است.
دور اول انتخابات مجلس فرانسه فردا در سراسر این
کشور برگزار می شود؛ جناح راست میانه فرانسه که در انتخابات ریاست جمهوری،
قدرت را به حزب سوسیالیست واگذار کرده، در انتخابات فردا امید دارد به
پیروزی نسبی دست پیدا کند.
روزنامه فیگارو، تیتر و عکس صفحه اول خود را به
انتخابات فردا اختصاص داده و در سرمقاله خود نیز با عنوان «دوشنبه دیر
خواهد بود» به خوانندگان خود توصیه کرده است که با انتخاب کاندیداهای راست
گرا مانع اجرای برنامه های اقتصادی فرانسوا هولاند شوند؛ برنامه هایی که
سرمقاله نویس فیگارو آنها را «مصیبت بار» خوانده است.
در سرمقاله فیگارو آمده است که هنوز می شود از افزایش
هزینه های عمومی جلوگیری کرد و هنوز می شود رییس جمهوری فرانسه را مجبور
کرد که به پیمان مالی اروپا احترام بگذارد؛ پیمانی که فرانسه با دیگر
متحدان اروپایی اش امضا کرده و از نظر فیگارو یک قانون طلایی است.
فیگارو سپس تمامی برنامه های جناح راست را در زمینه
های مختلف مثل انرژی هسته ای، آموزش، بیکاری و حق رای برای خارجی ها، فهرست
می کند و می نویسد که هنوز می شود این برنامه را محقق کرد. البته فیگارو
تأکید می کند که این امر در حالتی است که مردم نگذارند چپ ها در مجلس
فرانسه اکثریت را به دست گیرند و اجازه بدهند که همکاری میان یک رییس جمهور
سوسیالیست و یک اکثریت از احزاب راست و میانه در مجلس شکل بگیرد.
اتی ین موژُت، سرمقاله نویس فیگارو در پایان به صراحت
اعلام می کند که برای دور کردن فرانسه از یک دوره پنج ساله سوسیالیسم،
بهترین راه قرار دادن چپها به عنوان اقلیت در مجلس فرانسه است.
اما فیگارو پس از چندین صفحه مطلب درباره انتخابات فردا، در صفحه بین الملل خود به سه کشور بحرانی سوریه، اسرائیل و مالی می پردازد.
فیگارو در گزارش خود درباره سوریه خبر می دهد در
کشتاری که روز چهارشنبه در روستای قبیر در استان حماه روی داد، 55 نفر شامل
زنان و کودکان، از کل جمعیت 150نفری این روستا کشته شدند.
این روزنامه همچنین می نویسد که ناظران کلاه آبی سازمان ملل بعداز ظهر دیروز توانستند از این روستا بازدید کنند.
فیگارو می نویسد که یکی از خبرنگاران بی بی سی که
ناظران بین المللی را همراهی می کرد، بعد از بازدید محل کشتار اخیر در
سوریه، اولین چیزی که در حساب توئیتر خود نوشت این بود: من تکه ای از مغز
متلاشی شده یک انسان می بینم. در گوشه ای دیگر انبوهی از خونهای لخته
شده... یکی از دو خانه ای که بالای یک تپه است در آتش سوخته و ویران شده.
بوی تند گوشت گندیده انسان هنوز به مشام می خورد. ناظران سازمان ملل هنوز
هیچ انسان زنده را در این روستا پیدا نکرده اند.
به نوشته فیگارو ناظران بین المللی روز قبلش، یعنی روز
پنج شنبه تلاش کرده بودند که از روستای قبیر بازدید کنند اما نیروهای ارتش
سوریه با تیراندازی به سوی آنها مانع این بازدید شده بودند.
این روزنامه می نویسد که با این حال دولت دمشق کشتار
اخیر سوریه را مثل کشتار شهر حوله محکوم کرده اما مسؤولیت را بر عهده کسانی
که آنها را «باندهای تروریستی» می خواند انداخته است.
فیگارو می نویسد مثل کشتار حوله، کشتار روستای قبیر هم
در یک منطقه کوهستانی و سنی نشین اتفاق افتاده که در آنجا علوی ها هم
زندگی می کنند؛ اقلیت مذهبی که خانواده اسد نیز بر آمده از آن است.
فیگارو از این نکته نتیجه گیری می کند که بشار اسد تلاش می کند که اعتراضات سوریه را وارد یک جنگ فرقه ای در این کشور کند.
همچنین فیگارو به نقل از اینیاس لووِریه، دیپلمات سابق
فرانسه در دمشق که اکنون نویسنده وبلاگی با عنوان «نگاهی به سوریه» است،
می نویسد: دولت بشار اسد تلاش می کند تا جایی که امکان دارد ساکنان سنی
مذهب روستاهای کوهستانی را فراری دهد تا این مکان ها را در دسترس اقلیت
علوی قرار دهد.
اما فیگارو در صفحه بین الملل خود به سفر محمود عباس به فرانسه نیز پرداخته است.
فیگارو با تیتر که فرانسوا هولاند حمایتش را از عباس
اعلام کرده، نوشته که رییس جمهوری فرانسه می خواهد که در پیشرفت صلح در
خاورمیانه نقش مؤثری را ایفا کند.
فیگارو همچنین خبر می دهد که محمود عباس رییس دولت
خودگردان فلسطین در سفر خود به پاریس با اوران فابیوس قرارداد ده میلیارد
یورویی کمک فرانسه به این دولت را امضا کرده است. همچنین فرانسوا هولاند
نیز این کمک مالی فرانسه را تأیید کرد.
به نوشته فیگارو رییس جمهوری فرانسه در دیدارش با
محمود عباس گفته است که کشورش هر کاری را برای از سرگیری مذاکرات صلح میان
فلسطینان و اسرائیل انجام می دهد.
اما لوموند، روزنامه عصر فرانسه که مهم ترین روزنامه
این کشور نیز محسوب می شود، در کنار پرداختن به موضوعات متنوع بین المللی،
قسمتی از گفت وگو با محمود عباس را منتشر کرده که به همت مشترک روزنامه
لوموند، رادیو بین المللی فرانسه و شبکه پنج تلویزیون فرانسه TV5 Monde
انجام شده است.
قرار است اصل و تمام این گفت وگو فردا، دهم ژوئن از این رادیو و تلویزیون پخش شود.
رییس دولت خودگردان فلسطینی در این گفت وگو درباره
حمایت فرانسه از تشکیل کشور فلسطین می گوید: من در دیدار اخیرم درباره این
موضوع صحبت کردم. نظر فرانسه در این زمینه همواره مثبت بوده است. فراموش
نکنیم که فرانسه فلسطین را به عنوان یکی از اعضای یونسکو به رسمیت شناخته
است و این امر به این معنی است که یک قدم برای به رسمیت شناختن فلسطین به
عنوان یک کشور مستقل نزدیک شده ایم. ولی هنوز مسایلی هست که باید مورد بحث
قرار بگیرد. ما امیدوارم که با فرانسه به یک توافق دوجانبه برسیم و این امر
ما را به توافق با دیگر کشورهای اروپایی نزدیک می کند.
با این حال محمود عباس در این گفت وگو علی رغم تأکید
بر نقش فرانسه به عنوان یکی از بازیگران اصلی در پرونده فلسطین، اظهار
داشته که فرانسوا هولاند هیچ تعهد شفافی در این زمینه به وی نداده است.
اگر سوریها برکناری بشار اسد را بخواهند، مسکو هم از آنان حمایت میکند
وزیر امور خارجۀ روسیه در یک نشست خبری در مسکو، با توسل به زور
علیه رژیم بشار اسد مخالفت کرد اما در عین حال گفت که اگر مردم سوریه با
رفتن بشاراسد موافق باشند، مسکو هم از این کار حمایت خواهد کرد. وی همچنین
بر نفوذ تهران بر دمشق تأکید کرد و حضور ایران را برای حل بحران سوریه
ضروری دانست.
طی یک نشست خبری در مسکو، "سرگئی لاوروف" وزیر امور خارجه
روسیه، بر لزوم برگزاری یک کنفرانس بینالمللی در مورد سوریه اصرار ورزید و
بر ضرورت حضور ایران در چنین کنفرانسی تاکید کرد وگفت:« ایران یکی از
کشورهایی است که در دولت سوریه نفوذ دارد و حضور آن در این کنفرانس ضروری
است.»
وزیر خارجه روسیه همچنین به طرح کوفی عنان اشاره کرد و گفت:« روسیه غیر از این طرح راه حل دیگری برای حل بحران سوریه نمی بیند و اولویت ما توقف خشونت در سوریه است و طرح "عنان" این فرصت را فراهم می کند.»
او همچنین تاکید کرد که برای موفق شدن طرح "کوفی عنان" باید تلاش و اجماع بینالمللی ایجاد کرد و طرفین را به پای میز مذاکره کشاند.
سرگئی لاوروف گوشزد کرد که مسکو با هر نوع توسل به زور مخالف است و به صراحت گفت که روسیه اجازه نخواهد داد شورای امنیت در این راه قدم بگذارد. از نظر لاوروف، مداخلۀ نظامی در سوریه، عواقب بسیار وخیم برای منطقه خواهد داشت و "از مدیترانه تا خلیج" فارس را بیثبات خواهد کرد.
در عین حال، سرگئی لاوروف نشان داد که مسکو تا اندازهای از بشار اسد فاصله گرفته و کنارهگیری وی از قدرت را مثبت ارزیابی میکند. وزیر خارجۀ روسیه گفت: "اگر خود سوریها در این مورد (کنار رفتن بشار اسد) به توافق برسند، ما هم با خوشحالی از این راهحل حمایت خواهیم کرد".
معلوم نیست که مردم سوریه چگونه میتوانند توافق خود رادر مورد کنارهگیری بشار اسد به اطلاع روسیه و جامعۀ جهانی برسانند.
وزیر خارجه روسیه همچنین به طرح کوفی عنان اشاره کرد و گفت:« روسیه غیر از این طرح راه حل دیگری برای حل بحران سوریه نمی بیند و اولویت ما توقف خشونت در سوریه است و طرح "عنان" این فرصت را فراهم می کند.»
او همچنین تاکید کرد که برای موفق شدن طرح "کوفی عنان" باید تلاش و اجماع بینالمللی ایجاد کرد و طرفین را به پای میز مذاکره کشاند.
سرگئی لاوروف گوشزد کرد که مسکو با هر نوع توسل به زور مخالف است و به صراحت گفت که روسیه اجازه نخواهد داد شورای امنیت در این راه قدم بگذارد. از نظر لاوروف، مداخلۀ نظامی در سوریه، عواقب بسیار وخیم برای منطقه خواهد داشت و "از مدیترانه تا خلیج" فارس را بیثبات خواهد کرد.
در عین حال، سرگئی لاوروف نشان داد که مسکو تا اندازهای از بشار اسد فاصله گرفته و کنارهگیری وی از قدرت را مثبت ارزیابی میکند. وزیر خارجۀ روسیه گفت: "اگر خود سوریها در این مورد (کنار رفتن بشار اسد) به توافق برسند، ما هم با خوشحالی از این راهحل حمایت خواهیم کرد".
معلوم نیست که مردم سوریه چگونه میتوانند توافق خود رادر مورد کنارهگیری بشار اسد به اطلاع روسیه و جامعۀ جهانی برسانند.
فرانسوا هولاند: نیروهای فرانسوی از ماه آینده افغانستان را ترک خواهند کرد
در پی کشته شدن چهار سرباز فرانسوی در افغانستان، فرانسوا
هولاند، رییس جمهوری فرانسه تأیید کرد که نیروهای جنگندۀ کشورش تا پایان
سال ٢٠١٢ از خاک افغانستان خارج خواهند شد. طی ده سال اخیر، ٨٧ سرباز
فرانسوی در افغانستان به قتل رسیدهاند.
به دنبال انتشار خبر کشته شدن چهار سرباز فرانسوی در افغانستان،
در پاریس اعلام شد که فرانسوا هولاند، به این مناسبت سخنانی ایراد خواهد
کرد.
قبلاً قرار بود که رییس جمهوری فرانسه امروز (شنبه)، به مناسبت سالگرد قتل دهها فرانسوی غیرنظامی توسط نازیها (٩ ژوئن ١٩٤٤) در مراسم یادبودی شرکت کند. اما آقای هولاند پیش از اجرای این مراسم، به خبر قتل سربازان فرانسوی در افغانستان پرداخت و تأیید کرد که نیروهای جنگندۀ کشورش از ماه ژوییه (کمتر از یک ماه دیگر) خروج خود را از خاک افغانستان آغاز خواهند کرد و این کار را تا پایان سال جاری به انجام خواهند رساند.
چهار سرباز فرانسوی و یک مترجم افغان، روز شنبه، در یک سوءقصد انتحاری در بازار کوچکی از ولایت کاپیسا کشته شدند. سه سرباز دیگر نیز به شدت زخمی شدند. ظاهراً تروریست انتحاری برقع پوشیده بوده است.
چند ساعت پس از وقوع جنایت، طالبان مسئولیت آن را به عهده گرفتند.
بدین ترتیب، از سال ٢٠٠١ تاکنون، ٨٧ سرباز فرانسوی در افغانستان کشته شدهاند. اما این نخستین بار است که در دورۀ ریاست جمهوری فرانسوا هولاند چنین اتفاقی رخ میدهد.
خبرگزاری فرانسه معتقد است که اجرای این سوءقصد، درست یک روز قبل از انتخابات پارلمانی فرانسه، بدین معناست که طالبان قصد دارند نیروهای فرانسوی را تا ترک کامل افغانستان، تحت فشار نگاه دارند.
اعتراض ایران به اوپک: "عربستان متخلف است"
ایران کشورهای عربستان سعودی، کویت و امارات متحد عرب را متهم
کرد که بازار نفت را اشباع میکنند. نمایندۀ ایران در اوپک توضیح داد که
عربستان، زیر فشار آمریکا و اروپا، مأموریت دارد که "بازار را آرام کند" .
بهای نفت و بنزین را پایین بیاورد. وزیر نفت ایرانبا ارسال نامهای به
دبیرخانۀ اوپک رسماً به این وضعیت اعتراض کرده است.
کمتر از یک هفته مانده به نشست نیمه سال اوپک، سیدمحمدعلی خطیبی
طباطبایی، نمایندۀ ایران در این سازمان، عربستان و دو متحدش، کویت و امارات
متحد عرب را "بزرگترین متخلفان اوپک" نامید و گفت: "عربستان از سوی
كشورهای بزرگ مصرفكنندۀ نفت خام دنیا تحت فشار است تا بازار نفت را آرام
كند... عربستان با عرضۀ زیادتر نفت به بازار این درخواست را عملی كرده
است".
به گفتۀ خطیبی، اروپاییان که میخواهند از روز اول ژوییه تحریم نفت ایران را به اجرا بگذارند و حزب دموکرات آمریکا که بزودی با انتخابات ریاست جمهوری مواجه خواهد بود، "برای پایین آوردن بهای نفت و بنزین بر عربستان فشار آورده اند تا با افزایش تولید نفت، بازار را اشباع كند".
نمایندۀ ایران در اوپک خبر داد که "وزیر نفت كشورمان با ارسال نامه ای به دبیرخانه اوپك به این مساله اعتراض کرده است".
عربستان سعودی از حدود شش ماه قبل تولید خود را افزایش داد ودر ماه آوریل گذشته، با عبور از مرز ده میلیون بشکه در روز، تولید نفت خام خود را به حد کمسابقهای رسانید. در مقابل، طی همین دوره، ایران زیر فشار تحریم، حدود سیصدهزار بشکه در روز از تولید خود کاست.
ایران انتظار داشت که تحریم نفتش باعث افزایش قیمتها شود. برخی مسئولان ایرانی حتی پیشبینی کردند که بهای هر بشکه به 150 دلار خواهد رسید. اما در عمل، پس از این که در ماه مارس –فروردین- گذشته، بهای هر بشکه نفت تا 128 دلار بالا رفت، بار دیگر قیمتها افت کرد و هفتۀ قبل از مرز صد دلار هم پایینتر آمد.
کندی فعالیت اقتصاد جهانی و همچنین تضمین عربستان برای بالا بردن تولید خود، و یا به قول خطیبی برای "آرام کردن بازار"، از جمله دلایل کاهش نسبی بهای نفت عنوان شده است.
نشست آیندۀ وزرای نفت اوپك در روز 25 خرداد- 14 ژوئن- در وین برگزار خواهد شد. خطیبی در مورد این نشست نیز توضیحاتی داد و گفت: در این اجلاس "بازار نفت، رشد اقتصادی كشورهای بزرگ مصرفكنندۀ دنیا و عرضه و تقاضای نفت درنیمه دوم سال میلادی جاری بررسی خواهد شد".
به گفتۀ خطیبی، اروپاییان که میخواهند از روز اول ژوییه تحریم نفت ایران را به اجرا بگذارند و حزب دموکرات آمریکا که بزودی با انتخابات ریاست جمهوری مواجه خواهد بود، "برای پایین آوردن بهای نفت و بنزین بر عربستان فشار آورده اند تا با افزایش تولید نفت، بازار را اشباع كند".
نمایندۀ ایران در اوپک خبر داد که "وزیر نفت كشورمان با ارسال نامه ای به دبیرخانه اوپك به این مساله اعتراض کرده است".
عربستان سعودی از حدود شش ماه قبل تولید خود را افزایش داد ودر ماه آوریل گذشته، با عبور از مرز ده میلیون بشکه در روز، تولید نفت خام خود را به حد کمسابقهای رسانید. در مقابل، طی همین دوره، ایران زیر فشار تحریم، حدود سیصدهزار بشکه در روز از تولید خود کاست.
ایران انتظار داشت که تحریم نفتش باعث افزایش قیمتها شود. برخی مسئولان ایرانی حتی پیشبینی کردند که بهای هر بشکه به 150 دلار خواهد رسید. اما در عمل، پس از این که در ماه مارس –فروردین- گذشته، بهای هر بشکه نفت تا 128 دلار بالا رفت، بار دیگر قیمتها افت کرد و هفتۀ قبل از مرز صد دلار هم پایینتر آمد.
کندی فعالیت اقتصاد جهانی و همچنین تضمین عربستان برای بالا بردن تولید خود، و یا به قول خطیبی برای "آرام کردن بازار"، از جمله دلایل کاهش نسبی بهای نفت عنوان شده است.
نشست آیندۀ وزرای نفت اوپك در روز 25 خرداد- 14 ژوئن- در وین برگزار خواهد شد. خطیبی در مورد این نشست نیز توضیحاتی داد و گفت: در این اجلاس "بازار نفت، رشد اقتصادی كشورهای بزرگ مصرفكنندۀ دنیا و عرضه و تقاضای نفت درنیمه دوم سال میلادی جاری بررسی خواهد شد".
دیکتاتوری حاکم بر فرانسه را تحمل نمیکنیم!
متأسفانه
از طریق برخی رسانههای فرانسوی با خبر شدیم که دیروز فرانسوا اولاند جهت
انجام کاری مسافتی را با ماشین اداری و اسکورت طی نموده و در این جنایت
آشکار، ضمن رد کردن دو چراغ قرمز و یک چهارراه ، خودروی حامل وی در اتوبان
نیز با بیست کیلومتر سرعت اضافی حرکت نموده است.
این
رسانهها که هرگونه وابستگی خود به جریان حاکم قبلی و خصوصاً شخص نیکولا
سرکوزی را تأئید کردهاند هماکنون بر سر اینکه آقای اولاند آیا به گور
پدرش خندیده که چراغ قرمز را رد کرده یا اینکه همان یک کمی غلط کرده کافی
است، اختلاف نظر اساسی داشته امیدواریم کار به جاهای باریک نکشد.
بر
این اساس و حسب روند رو به رشد جرم و فحشاء و جنایت نزد حکام اتحادیه
اروپا، پیشبینی میشود چنانچه این افراد و خدای نکرده بعضی افراد دیگر در
یک جاهای دیگری، یک دفعه بیفتند بمیرند، حساب کتاب و جریمه نامبردگان و
نامنبردگان در جهان آخرت بر اساس جرائمشان به این شرح به واحد پیگیری
اتباع خارجه جهنم ابلاغ بگردد:
متهم اول: فرانسوا اولاند
جبرائیل:
دوتا چراغ قرمز داشتین، یه چهارراه داشتین، بیستتا سرعت اضافه تشریف
بردین، اون خانومه هم که بعد از اعلام نتایج انتخابات ازشون لب دریافت
کردین آخر معلوم نشد که «منزل» هستن یا فقط وقتهائی که منزل خالی بشه منزل
هستن. حالا ما تا حساب کتابهامونو بکنیم شما عجالتاً سند بگذارید تشریف
ببرید منزل یا اگر هم خواستید بروید «منزل»، ما خودمون قبضشو میدیم
راهنمائی رانندگی بیاره خدمتتون جهنم دفعه دیگه هم از این غلطا کردی با
جرثقیل برت میداریم میبریم پارکینگ.
متهم دوم: آنجلا مرکل
میکائیل:
سرکار یه ده بیست کیلو اضافه وزن داشتین، سیتا تیوب رنگ مو داشتین، یک
متر ناخن داشتین با لاکش میکنه جمعاً سه شیشتا هیجدهتا در طول که حساب
بشه حدوداً سه لیتر رنگ برده که میشد باهاش خونهی صد و چهلتا مستضعف رو
رنگ کرد، چشمای سرکار هم همچی بدجوری رنگش جیغه، حالا راستشو بگو لنز
میزدی یا همینجوری مادرزادی اینجوری بودی چون ما یادمون نمیاد از این رنگا
به چش و چال کسی پاشیده باشیم. شما علی الحساب ضامن کاسب یا کارمند بیار
برگرد جهنم، دوازدهم همین ماه ساعت سه برو نزدیکترین اپیلاسیون محل سکونت
قبضشو با پیک موتوری میفرستیم اونجا.
متهم سوم: باراک اوباما
عزرائیل: جنابعالی یه سگ تو خونه داشتی (هرگونه اعتراض که سگ مال دخترم بود وارد نیست)، دوتا
سگ تو اروپا داشت، یه گربه تو خاورمیانه داشتی، چندتا کوسه تو خلیج فارس
داشتی، یه خ.ر. تو ایران داشتی، یه قاطر تو لبنان داشتی، یه اسب تو سوریه
داشتی، یک عالمه مورچه هم لگد کردی، حالا هنوز خودمون نمیدونیم پرونده رو
کجا بفرستیم. شما احتیاج به ضامن نداری، فقط یه زحمتی بکش این پوتین ضامنش
اعتبار نداره، یه چکی، جواز کسبی چیزی براش بذار تا قبضش بیاد، قبض خودت رو
هم میدیم چاپار برات بیاره.
متهم چهارم: یک کسی
یکی از فرشتگان: حضرت آقا، یک لطفی کن قبض ما رو بنویس بریم تا کفن پوشات از قم نرسیدن!
نشر چشمه به ارشاد پاسخ داد
مدیر نشر
چشمه به اتهامات معاون وزیر ارشاد که گفته «این انتشارات كتابی عرضه كرد كه
سراسر ضد قیام كربلا و ضد امام حسین بود» پاسخ داد.
در پی انتشار گفتوگوی بهمن دری با یکی از روزنامههای سراسری ایران
که در آن معاون فرهنگی وزیر ارشاد از لغو كامل امتیاز نشر چشمه خبر داده
بود، حسن كیائیان مدیر نشر چشمه جوابیهای در این رابطه منتشر کرد. به گزارش خبرگزاری ایلنا، هنوز خبر لغو امتیاز نشر چشمه به این انتشارات به طور رسمی اعلام نشده است.
کتابی که معاون وزیر ارشاد آن را «ضدقیام کربلا» خوانده، نمایشنامهای از محمد رحمانیان کارگردان تئاتر با نام «روز حسین»است.
کیاییان در جوابیه خود مینویسد که قبلا حسینی وزیر ارشاد معتقد بوده که این نمایشنامه مشکلاتی دارد ولی کل آن را مردود ندانسته است.
مدیر نشر چشمه ادامه میدهد: «سوءتفاهم پیشآمده بیشتر ناشی از عدم دریافت پیام اثر بود که در قالب نمایشنامه ارائه شده و شاید این قالب ادبی را کسانی نمیپسندیدند.»
کیاییان سپس به بخش دیگری از اظهارات معاون وزیر ارشاد میپردازد که گفته بود نشر چشمه کتاب غیرمجاز اعلام شدهای را به نام ناشر دیگری ارائه داده بود. کیاییان در این زمینه میگوید: «شاید ایشان اطلاع ندارند که وقتی کتابی غیرمجاز اعلام میشود از نظر ناشران با سابقهای که مایل به فعالیت در چهارچوب قوانین هستند، مسئلهی انتشار آن منتفی میشود.»
مدیر نشر چشمه در بخش دیگری از جوابیه خود اظهارات بهمن دری را مبنی بر این که حجم زیادی از کتابهای نشرچشمه غیرمجاز اعلام گردیده، رد میکند و میگوید: «براساس آمار موجود طی دو سال گذشته کمتر از بیست درصد کتابهای ارائه شده توسط این انتشاراتی جهت بررسی از سوی ادارهی کتاب غیرمجاز اعلام شده است.»
کیاییان در پایان میگوید: «بیش از پنج ماه از شروع تعلیق این انتشاراتی میگذرد و در حقیقت پاداش سی سال کارکردن در چهارچوب قوانین جاری به نشرچشمه داده شده است»!
اساسیترین کالای ایرانیها گران شد
«نان» که اساسیترین کالای اغلب ایرانیها به شمار میآید، برای سومین بار پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها گران شد.
رئیس اتحادیه نان فانتری قیمتهای جدید نان و آرد در تهران را اعلام کرد. بر این اساس قیمت جدید نان سنگک در استان تهران ۶۰۰ تومان، نان بربری ۵۰۰ تومان، نان تافتون ۳۰۰ تومان و نان لواش ۱۶۰ تومان تعیین شده است.
پیش از این قیمت نان سنگک ۵۰۰ تومان، قیمت نان بربری ۳۷۵ تومان، قیمت نان لواش ۱۲۵ تومان و قیمت نان تافتون ۲۵۰ تومان بوده است.
قیمت نان فانتزی متناسب با نان سنتی افزایش قیمتی بین ۲۰ تا ۳۰ درصد خواهد داشت.
این افزایش قیمت، سومین افزایش قیمت نان پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها است.
اما محمدرضا فرزین دبیر ستاد هدفمندی یارانهها گفته است هرگونه ارتباطی میان افزایش قیمت نان و اجرای قانون هدفمندی یارانهها را رد کرده و گفته است که قیمت نان در ستاد تنظیم بازار تعیین میشود.
پلیس سایبری ایران: آمریکا باید هویت IPها را به ما بدهد
رئیس پلیس
سایبری ایران (فتا) آمریکا را با ایران اشتباه گرفته و خواستار ارسال
اطلاعات دو IP آمریکایی به پلیس ایران شده است. این مقام انتظامی همچنین از
طرح ساماندهی VPNها خبر داد. و گفت ۳۰ درصد کاربران اینترنت در ایران از
VPN استفاده میکنند.
به گزارش فارس،
سردار سیدکمال هادیانفر رئیس پلیس فتا، در جمع خبرنگاران درباره حمله اخیر
به وبسایت وزارت نفت گفت: «۲ IP مظنون در آمریکا کشف و از طریق وزارت
خارجه و پلیس بینالملل این مسئله پیگیری شده که آمریکا باید هویت اینها
را به ایران معرفی کند تا معلوم شود توسط چه کسانی حمله علیه کشورمان صورت
گرفته است.»رئیس پلیس سایبری همچنین با ادبیاتی شبیه به رهبر ایران ارائه VPN را به «دشمن» نسبت داد و گفت: «دشمن بسترهای VPN را در پروتکلهایی به صورت رمزنگاری از پشت فیلترینگ عبور داده و اینها را به صورت رایگان و یا با نازلترین قیمت در اختیار کاربران قرار میدهد.»
رئیس پلیس فتا به مردم توصیه کرد که مطلقا از VPN استفاده نکنند چراکه وقتی از VPN استفاده شود، اطلاعات کاربر رمز نگاری شده و بر روی سرور ارائه دهنده VPN قرار میگیرد و صاحب سرور به راحتی میتواند از تمام اطلاعات کاربر سوء استفاده کند.
هادیانفر ضمن اینکه از تشکیل کمیسیون ساماندهی VPNها خبر داد، گفت که وزارتخانهها، سازمانها و بانکها به صورت قانونی از VPN استفاده میکنند.
کاربران بسیاری در ایران برای عبور از سد فیلترینگ از VPN استفاده میکنند. VPN به کابر کمک میکند تا از دید دستگاههای امنیتی پنهان بمانند. این در حالی است که بسیاری از شرکتهای نزدیک به سپاه پاسداران، خود توزیع کننده این ارتباطها هستند و خریداران از این مساله بیخبر ماندهاند، به همین دلیل به کاربران توصیه میشود بدون مطالعه، مشتری VPN هیچ جایی نشوند. نبود امکان خرید آنلاین در ایران باعث شده کاربران بسیاری گزینهای جز گرفتن این نوع ارتباط از فروشندههای داخلی که ارتباطشان با دستگاههای امنیتی و انتظامی معلوم نیست، نداشته باشند.
پیشبینی زیباکلام: «عارف» رئیس جمهوری میشود
صادق
زیباکلام کارشناس سیاسی در گفتگویی پیش بینی کرده است، محمدرضا عارف معاون
اول خاتمی چنانچه در انتخابات ریاست جمهوری کاندید شود، دوم خرداد ۷۶
تکرار خواهد شد و اصلاحطلبان به ریاست جمهوری خواهند رسید. وی در عین حال
نسبت به تکرار دوران «تلخ» خاتمی هشدار داد و کاندیدای مطلوب اصلاحطلبان
را «قالیباف» دانست.
به گزارش
وبسایت قانون، زیباکلام در این گفتگو درباره گفتههای محسن رضایی که از
کاندیداتوری هفت نفر در انتخابات خبر داده بود، گفت: «شاید مقصود آقای
رضایی این است که ما هفت نامزد جدی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده
خواهیم داشت. بنابراین سوال اساسی آنست که این هفت نامزد اصلی چه کسانی و
از کدامین جریانات خواهند بود؟»
وی درباره اصولگرایان گفت: «در حال حاضر جبهه اصولگرایان تَرَک جدی برداشته است و به دو جریان مخالف و موافق احمدینژاد تقسیم شدهاند و همانطور که در جریان انتخابات مجلس نهم نیز شاهد بودیم، با وجود تلاشهای فراوان، این دو جریان نتوانستند به توافق یا وحدت برسند و به دو جریان اصلی موافق احمدینژاد یعنی جبهه پایداری به رهبری آیتالله مصباح و مخالفان احمدینژاد به ریاست آیتالله مهدویکنی تقسیم شدند. سوی دیگر اصولگرایانی نیز هستند که ضمن اصولگرا دانستن خود نه با جبهه پایداری و نه با اصولگرایان سنتی همخوانی ندارند که میتوان گفت شاخصترین چهره این جناح دکتر علی مطهری است که ممکن است خود را به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری معرفی کند. بنابر این تا بدین جا ما سه نامزد از سه جریان وابسته به اصولگرایان خواهیم داشت.»
وی درباره اصولگرایان گفت: «در حال حاضر جبهه اصولگرایان تَرَک جدی برداشته است و به دو جریان مخالف و موافق احمدینژاد تقسیم شدهاند و همانطور که در جریان انتخابات مجلس نهم نیز شاهد بودیم، با وجود تلاشهای فراوان، این دو جریان نتوانستند به توافق یا وحدت برسند و به دو جریان اصلی موافق احمدینژاد یعنی جبهه پایداری به رهبری آیتالله مصباح و مخالفان احمدینژاد به ریاست آیتالله مهدویکنی تقسیم شدند. سوی دیگر اصولگرایانی نیز هستند که ضمن اصولگرا دانستن خود نه با جبهه پایداری و نه با اصولگرایان سنتی همخوانی ندارند که میتوان گفت شاخصترین چهره این جناح دکتر علی مطهری است که ممکن است خود را به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری معرفی کند. بنابر این تا بدین جا ما سه نامزد از سه جریان وابسته به اصولگرایان خواهیم داشت.»
این
کارشناس سیاسی از علی لاریجانی، ولایتی و جلیلی به عنوان کاندیدای
اصولگرایان نزدیک به مهدوی کنی و از مهرداد بذرپاش، ثمره هاشمی، روحالله
حسینیان، مرتضی آقاتهرانی و علیرضا پناهیان به عنوان کاندیداهای مورد حمایت
مصباح یزدی نام برد.
زیبا
کلام همچنین از محسن رضایی و قالیباف به عنوان کاندیداهای چهارم و پنجم
نام برد. وی نامزدهای ششم و هفتم را از اصلاحطلبان دانسته و گفته است: «با
این ترتیب که ممکن است یک نامزد از جانب کارگزاران باشد و یک نامزد هم
فیالمثل دکتر محمد رضا عارف از جریان اصلی اصلاحطلبان. کارگزاران ممکن
است آقایان اسحاق جهانگیری و یا حجت الاسلام دکتر حسن روحانی را معرفی کند.
در عین حال بایستی توجه داشت که آیا عارف از سوی شورای نگهبان تایید
صلاحیت میشود یا خیر؟»
زیباکلام
با اشاره به اینکه هیچ یک از نامزدهای اصولگرا توان رویارویی با نامزد
اصلی اصلاحطلبان یعنی عارف را نخواهند داشت. تصریح کرد: «آقایان
آقاتهرانی، علیرضا پناهیان، ولایتی، جلیلی، رضایی و لاریجانی گزینههایی
نیستند که بتوانند مقابل اصلاحطلبان و نامزد اصلیشان یعنی محمدرضا عارف
شانسی برای پیروزی داشته باشند و اگر عارف کاندیدای انتخابات شود داستان
دوم خرداد ۷۶ بار دیگر تکرار شده و میلیونها نفر برای انتخاب کاندیدای
اصلاحطلبان به پای صندوقهای رای میروند. ضمن آنکه آقای هاشمی رفسنجانی
در صورت تحقق نامزدی عارف ممکن است از اسحاق جهانگیری، حسن روحانی یا
فیالمثل دکتر محمدعلی نجفی بخواهند که به نفع عارف کنار روند.»
زیباکلام همچنین پیشبینی کرد که اصولگرایان حتی در صورت متحد شدن در برابر عارف، بیش از ۶ الی ۱۰ میلیون رای نخواهند داشت.
این کارشناس سیاسی در ادامه اظهار کرد در صورت به قدرت رسیدن عارف داستان تلخ خاتمی تکرار خواهد شد و ادامه داد: «آنچه برای اصلاحطلبان باید اولویت داشته باشد آزادی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، مبارزه با فقر، فساد و گرانی، بازگرداندن دانشجویان محروم شده از تحصیل و بالاتر از همه اینها حاکمیت قانون است. باید گفت که در وضعیت فعلی ایران تنها کاندیدایی که در صورت رییس جمهوری شدن میتواند حداقل به اندازه ۱۰ یا ۱۵ درصد اصلاحطلبان را به اهدافشان نزدیک کند قالیباف است چرا که وی دارای قدرت و توانایی است و میتواند به تحقق اهداف اصلاحطلبان کمک کند. بعید بنظر میرسد که محسن رضایی حاضر شود گامی در جهت تحقق اصلاحات بردارد. افرادی همچون سعید جلیلی، علی لاریجانی، علی اکبر ولایتی، آقاتهرانی یا پناهیان هم اساسا اعتقادی به تفکرات اصلاحطلبان ندارند.
زیباکلام همچنین پیشبینی کرد که اصولگرایان حتی در صورت متحد شدن در برابر عارف، بیش از ۶ الی ۱۰ میلیون رای نخواهند داشت.
این کارشناس سیاسی در ادامه اظهار کرد در صورت به قدرت رسیدن عارف داستان تلخ خاتمی تکرار خواهد شد و ادامه داد: «آنچه برای اصلاحطلبان باید اولویت داشته باشد آزادی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، مبارزه با فقر، فساد و گرانی، بازگرداندن دانشجویان محروم شده از تحصیل و بالاتر از همه اینها حاکمیت قانون است. باید گفت که در وضعیت فعلی ایران تنها کاندیدایی که در صورت رییس جمهوری شدن میتواند حداقل به اندازه ۱۰ یا ۱۵ درصد اصلاحطلبان را به اهدافشان نزدیک کند قالیباف است چرا که وی دارای قدرت و توانایی است و میتواند به تحقق اهداف اصلاحطلبان کمک کند. بعید بنظر میرسد که محسن رضایی حاضر شود گامی در جهت تحقق اصلاحات بردارد. افرادی همچون سعید جلیلی، علی لاریجانی، علی اکبر ولایتی، آقاتهرانی یا پناهیان هم اساسا اعتقادی به تفکرات اصلاحطلبان ندارند.
اعدام گروهی و مخفیانه تعدادی از زندانیان زندان قزل حصار در زندان اوین
(تیتر از جنگ خبر)
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" روز شنبه 13 خرداد ماه 6 زندانی زندان قزل حصار که از 26 اردیبهشت ماه به سلولهاانفرادی بند 240 زندان اوین جهت اجرای حکم اعدام منتقل شده بودند پس از بیش از 2 هفته انتظار مرگ اعدام شدند. اسامی 6 زندانی که مخفیانه در اوین اعدام شدند به قرار زیر می باشد:
1- زندانی مهدی گوهری فرزند امان الله 44 ساله اهل کرمان ،از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج
2- زندانی مجید گوهری 41 ساله اهل کرمان، از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج
3- رضا فخری راینی فرزند علی 30 ساله اهل کرمان از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج
4- صادق یوسفی فرد فرزند محمد 35 ساله اهل اسلامشهر، از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج
5- محمد رسول پور 40 ساله ،اهل رشت از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج
6- سعید معینی 36 ساله ،اهل کرمان از سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج.
دو تن از اعدام شدگان برادر بودند. خانواده گوهری برای نجات جان فرزندانشان ازاعدام اقدام به گروگانگیری تبعه چینی نمودند . هدف این خانواده از این اقدام توجه جهان به اعدام های غیر عادلانه و اینکه متوقف کردن حکم ضدبشری اعدام و محاکمه مجدد فرزندشان بود.
این خانواده از بدو گروگانگیری در تماس با مامورن وزارت اطلاعات بودند و محل نگهداری تبعه چینی برای آنها مشخص بود خواسته های خود را به آنها گفته بودند و به مامورین وزارت اطلاعات اعلام کرده بودند که قصد هیچگونه آسیب رساندن به تبعه چینی را ندارند.
اما مامورین وزارت اطلاعات به آنها یورش بردند و یکی از اعضای خانواده گوهری را به قتل رساندند و دیگری را شدیدا مجروح کردند که گفته می شود در وضعیت خطرناکی قرار دارد. پس از آزادی تبعه چینی بلافاصله اقدام به اعدام هر 6 زندانی در زندان اوین نمودند.
آخوند علی خامنه ای ولی فقیه رژیم سیاست اعدام های گروهی و در ملا عام را تعیین می کند وتوسط میر غضب وی آخوند صادق لاریجانی از جنایتکاران علیه بشریت مورد تایید قرار می گیرد و به اجرا در می آید. از اوایل اردیبهشت ماه تاکنون بنابه آمارهای رسانه های دولتی و مشخص شدن بخش کوچکی از اعدام های مخفی بیش از 100 نفر اعدام شده اند.هدف از این اعدام ها ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام های گروهی و قرون وسطایی که به صورت پیوسته در زندانهای ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به اجرا در می آید را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار پایان دادن به سکوت در برابر اعدام ها در ایران می باشد و همچنین خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
حمله اوباش حکومتی به مردم در پارک طالقانی
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاری مهر
ماموران پلیس امنیت پیگیری و دستگیری عوامل حادثه پارک طالقانی را در دستور کار خود قرار دادند.
به گزارش خبرنگار مهر، در پی حمله شنبه شب اراذل و اوباش به پارک طالقانی و تخریب تعداد زیادی از خودروها و ضرب و شتم مردم حاضر در پارک پلیس امنیت تهران پیگیری موضوع و شناسایی عوامل این حادثه را در دستور کار خود قرار داده است.
به همین منظور تیم ویژه ای از ماموران پلیس امنیت کار شناسایی و دستگیری عوامل حاضر در این حادثه را در دستور کار خود قرار داده اند. تاکنون سرنخ های جدیدی از عوامل حادثه به دست آمده است.
یک منبع آگاه در پلیس تهران با تایید این موضوع به خبرنگار مهر گفت: اخبار منتشر شده در مورد قطعی برق و تقصیر شهرداری در این حادثه کذب محض است. به زودی اخبار جدیدی در رابطه با این حادثه منتشر می شود ضمن اینکه ماموران پلیس در این پارک حضور دارند.
جرس:
براساس گزارش بانک مرکزی شاخص قیمت در فروردین ماه با ۲٫۶ درصد رشد به ۲۳٫۹ درصد رسید و همچنین در گروه کالایی مواد خوراکی و آشامیدنی قیمت در این بخش نسبت به مدت مشابه سال قبل ۳۳ درصد رشد داشته است.
براساس این گزارش مرکزی، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران در فروردینماه ۱۳۹۱ به عدد ۳۱۷٫۲ رسید که نسبت به ماه قبل ۲٫۶ درصد افزایش داشت. این تغییر از ۳٫۴ درصد افزایش مربوط به اسفندماه کمتر بوده است. شاخص مذکور نسبت به ماه مشابه سال قبل ۲۳٫۹درصد افزایش یافت.
بر این اساس میزان تورم در ۱۲ ماه منتهی به فروردین ۱۳۹۱ نسبت به ۱۲ ماه منتهی به فروردین ماه ۱۳۹۰ معادل ۲۱٫۸ درصد افزایش یافت.
شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در فروردین ماه ۱۳۹۱ پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۲٫۴درصد افزایش داشت.شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در فروردینماه ۱۳۹۱ در تمام استانهای کشور با افزایش همراه بوده است. بیشترین میزان افزایش متعلق به استان کردستان معادل ۴٫۹ درصد و کمترین آن مربوط به استان قم معادل ۰٫۹ درصد بود. شاخص مذکور در استان تهران معادل ۲٫۰درصد افزایش داشته است.
خوراکیها و آشامیدنیها
در فروردینماه ۱۳۹۱ شاخص بهای گروه خوراکیها و آشامیدنیها در مقایسه با ماه قبل معادل ۵٫۳ درصد افزایش یافت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای تعدادی از اقلام و گروهها مانند مرکبات معادل ۲۱٫۰درصد، گوشت مرغ ۱۳٫۳درصد، گوجهفرنگی ۱۹٫۰درصد، سیب درختی ۸٫۴درصد، موز ۲۶٫۷ درصد، انواع پنیر ۵٫۴ درصد، کیوی ۱۸٫۷درصد، چای خشک خارجی ۳٫۵ درصد، شیرینی، شکلات، مربا و عسل ۲٫۴درصد، انواع کره ۳٫۹ درصد، هندوانه ۱٫۵، کنسرو ماهی ۴٫۱ درصد، انواع نوشابه ۱٫۸درصد، انواع ماهی آبهای جنوب ۲٫۳ درصد، رب گوجهفرنگی ۱٫۴درصد، انواع خرما ۳٫۶۳ درصد، انواع کالباس ۳٫۲ درصد، قندو شکر ۰٫۵درصد، زعفران ۳٫۴ درصد و انواع ماهی آبهای داخلی ۲٫۷ درصد بوده است.
در این ماه شاخص بهای برخی از اقلام و گروهها مانند کدو سبز معادل ۴۴٫۲ درصد، سبزیهای برگی ۵٫۸ درصد، تخممرغ ۴٫۱ درصد، انواع خیار ۱٫۹ درصد، بادنجان ۲٫۴ درصد، کله و پاچه خام ۲٫۶ درصد و لوبیا سبز ۲٫۴ درصد کاهش داشت.
در مقایسه با ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه خوراکیها و آشامیدنیهای معادل ۳۳ درصد افزایش نشان میدهد. در گروه مذکور شاخص بهای خوراکیها ۳۳٫۱درصد و آشامیدنیها ۲۹٫۴درصد نسبت به ماه مشابه سال قبل افزایش داشته است. شاخص بهای گروه مذکور پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۴٫۱درصد افزایش یافت.
پوشاک و کفش
در فرودینماه ۱۳۹۱، شاخص بهای گروه پوشاک و کفش نسبت به ماه قبل ۱٫۹درصد افزایش داشت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای گروه پوشاک آماده معادل ۱٫۹درصد بود.
همچنین در این ماه شاخص بهای گروههای انواع کفش معادل ۱٫۲درصد، پارچه برای تهیه پوشاک ۲٫۴درصد و اجرت دوخت و شستشوی لباس ۲٫۱درصد افزایش یافت. شاخص بهای گروه مذکور نسبت به ماه مشابه سال قبل معادل ۳۳٫۵درصد افزایش داشته است.
مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها
در فرودینماه ۱۳۹۱، شاخص بهای گروه مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها نسبت به ماه قبل با افزایشی معادل ۰٫۶درصد همراه بود. افزایش فوق بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای ارزش اجاری مسکن شخصی معادل ۰٫۵درصد بوده است.
همچنین در این ماه شاخص بهای تعمیرات و خدمات ساختمانی معادل ۲٫۲درصد و اجاره بهای مسکن غیرشخصی ۰٫۵درصد افزایش داشت. در مقایسه با ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها معادل ۱۳٫۸ درصد افزایش داشته است.
رشد هزینه حمل و نقل ۱۵٫۱ درصد
در ماه مورد گزارش، شاخص بهای گروه حمل و نقل نسبت به ماه قبل ۰٫۳درصد افزایش داشت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای تعمیرات و سوخت وسایل نقلیه شخصی معادل ۱٫۲درصد، اتومبیل سواری ۰٫۹درصد، انواع موتورسیکلت ۴٫۴درصد و کرایه تاکسی سرویس ۱٫۵درصد بوده است. در فروردین ماه ۱۳۹۱ نسبت به ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه حمل و نقل ۱۵٫۱درصد افزایش داشته است.
شاخص بهای گروه مذکور پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۱٫۸ درصد افزایش نشان میدهد.
براساس گزارش بانک مرکزی شاخص قیمت در فروردین ماه با ۲٫۶ درصد رشد به ۲۳٫۹ درصد رسید و همچنین در گروه کالایی مواد خوراکی و آشامیدنی قیمت در این بخش نسبت به مدت مشابه سال قبل ۳۳ درصد رشد داشته است.
براساس این گزارش مرکزی، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران در فروردینماه ۱۳۹۱ به عدد ۳۱۷٫۲ رسید که نسبت به ماه قبل ۲٫۶ درصد افزایش داشت. این تغییر از ۳٫۴ درصد افزایش مربوط به اسفندماه کمتر بوده است. شاخص مذکور نسبت به ماه مشابه سال قبل ۲۳٫۹درصد افزایش یافت.
بر این اساس میزان تورم در ۱۲ ماه منتهی به فروردین ۱۳۹۱ نسبت به ۱۲ ماه منتهی به فروردین ماه ۱۳۹۰ معادل ۲۱٫۸ درصد افزایش یافت.
شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در فروردین ماه ۱۳۹۱ پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۲٫۴درصد افزایش داشت.شاخص کل بهای کالاها و خدمات مصرفی در فروردینماه ۱۳۹۱ در تمام استانهای کشور با افزایش همراه بوده است. بیشترین میزان افزایش متعلق به استان کردستان معادل ۴٫۹ درصد و کمترین آن مربوط به استان قم معادل ۰٫۹ درصد بود. شاخص مذکور در استان تهران معادل ۲٫۰درصد افزایش داشته است.
خوراکیها و آشامیدنیها
در فروردینماه ۱۳۹۱ شاخص بهای گروه خوراکیها و آشامیدنیها در مقایسه با ماه قبل معادل ۵٫۳ درصد افزایش یافت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای تعدادی از اقلام و گروهها مانند مرکبات معادل ۲۱٫۰درصد، گوشت مرغ ۱۳٫۳درصد، گوجهفرنگی ۱۹٫۰درصد، سیب درختی ۸٫۴درصد، موز ۲۶٫۷ درصد، انواع پنیر ۵٫۴ درصد، کیوی ۱۸٫۷درصد، چای خشک خارجی ۳٫۵ درصد، شیرینی، شکلات، مربا و عسل ۲٫۴درصد، انواع کره ۳٫۹ درصد، هندوانه ۱٫۵، کنسرو ماهی ۴٫۱ درصد، انواع نوشابه ۱٫۸درصد، انواع ماهی آبهای جنوب ۲٫۳ درصد، رب گوجهفرنگی ۱٫۴درصد، انواع خرما ۳٫۶۳ درصد، انواع کالباس ۳٫۲ درصد، قندو شکر ۰٫۵درصد، زعفران ۳٫۴ درصد و انواع ماهی آبهای داخلی ۲٫۷ درصد بوده است.
در این ماه شاخص بهای برخی از اقلام و گروهها مانند کدو سبز معادل ۴۴٫۲ درصد، سبزیهای برگی ۵٫۸ درصد، تخممرغ ۴٫۱ درصد، انواع خیار ۱٫۹ درصد، بادنجان ۲٫۴ درصد، کله و پاچه خام ۲٫۶ درصد و لوبیا سبز ۲٫۴ درصد کاهش داشت.
در مقایسه با ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه خوراکیها و آشامیدنیهای معادل ۳۳ درصد افزایش نشان میدهد. در گروه مذکور شاخص بهای خوراکیها ۳۳٫۱درصد و آشامیدنیها ۲۹٫۴درصد نسبت به ماه مشابه سال قبل افزایش داشته است. شاخص بهای گروه مذکور پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۴٫۱درصد افزایش یافت.
پوشاک و کفش
در فرودینماه ۱۳۹۱، شاخص بهای گروه پوشاک و کفش نسبت به ماه قبل ۱٫۹درصد افزایش داشت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای گروه پوشاک آماده معادل ۱٫۹درصد بود.
همچنین در این ماه شاخص بهای گروههای انواع کفش معادل ۱٫۲درصد، پارچه برای تهیه پوشاک ۲٫۴درصد و اجرت دوخت و شستشوی لباس ۲٫۱درصد افزایش یافت. شاخص بهای گروه مذکور نسبت به ماه مشابه سال قبل معادل ۳۳٫۵درصد افزایش داشته است.
مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها
در فرودینماه ۱۳۹۱، شاخص بهای گروه مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها نسبت به ماه قبل با افزایشی معادل ۰٫۶درصد همراه بود. افزایش فوق بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای ارزش اجاری مسکن شخصی معادل ۰٫۵درصد بوده است.
همچنین در این ماه شاخص بهای تعمیرات و خدمات ساختمانی معادل ۲٫۲درصد و اجاره بهای مسکن غیرشخصی ۰٫۵درصد افزایش داشت. در مقایسه با ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوختها معادل ۱۳٫۸ درصد افزایش داشته است.
رشد هزینه حمل و نقل ۱۵٫۱ درصد
در ماه مورد گزارش، شاخص بهای گروه حمل و نقل نسبت به ماه قبل ۰٫۳درصد افزایش داشت. این افزایش بیشتر ناشی از بالا رفتن شاخص بهای تعمیرات و سوخت وسایل نقلیه شخصی معادل ۱٫۲درصد، اتومبیل سواری ۰٫۹درصد، انواع موتورسیکلت ۴٫۴درصد و کرایه تاکسی سرویس ۱٫۵درصد بوده است. در فروردین ماه ۱۳۹۱ نسبت به ماه مشابه سال قبل شاخص بهای گروه حمل و نقل ۱۵٫۱درصد افزایش داشته است.
شاخص بهای گروه مذکور پس از حذف نوسانات فصلی نسبت به ماه قبل ۱٫۸ درصد افزایش نشان میدهد.
جرس:
۱۶ گروه سیاسی ایرانی در بیانیهای خطاب به مردم سوریه، حمایت خود از جنبش آزادیخواهانه آنان را اعلام کردند.
به گزارش ندای سبز آزادی، در این بیانیه جنایتهای رژیم بشار اسد محکوم شده و همکاری جمهوری اسلامی با این رژیم در سرکوب مردم سوریه مورد اعتراض شدید قرار گرفته است.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مردم شجاع سوریه
پانزده ماه است که از خیزش آزادیخواهانه شما میگذرد. در این پانزده ماه ما نیز همچون سایر جهانیان با شما در سوگ «درعا» و «حمص» و «حما» گریستیم و همچون آنان بر پایداری شما درود فرستادیم. ما نیز از کشتار بیش از دههزار شهروند سوری به دست حکومت جنایتکار اسد بهتزده شدهایم. ما نیز چون شما از مشاهده سلاخی مردم «حوله» وحشت زده شدیم.
اما چیزی که این درد را برای بسیاری از ایرانیان افزون میکند، مشاهده مشارکت تمام و کمال جمهوری اسلامی در قتل عام مردم سوریه به نام ایران و ایرانی و به کام رژیم جنایتکار بشار اسد است. تشابه شیوههای ردیابی و سرکوب مخالفان، عملکرد یکسان گروههای «شبیحه» و بسیج در تظاهرات خیابانی و رهگیری اینترنتی فعالان تنها برخی از این نشانه ها هستند. صرف نظر از گزارش های نهادهای بینالمللی، اخیرا حتی مسوولین امنیتی نظام نیز به صورت عمومی حضور نیروهای سپاه قدس را در سوریه برای کمک به حکومت سوریه تائید میکنند.
حکومت جمهوری اسلامی در داخل ایران با سواستفاده از عقاید مذهبی شیعیان، شیعیان و غیرشیعیان منتقد خود را سرکوب میکند. همین حکومت در خارج از ایران به نام اسلام و دفاع از مسلمانان، سنگ دفاع از مردم بحرین، مصر، تونس و یمن را به سینه میزند و به سوریه که میرسد، با ریاکاری و به نام «مقاومت در برابر اسرائیل» (آن هم در حالی که خود رژیم سوریه در چهار دهه گذشته هیچ گونه درگیری نظامی جهت بازپس گیری اراضی اشغالی خودش با اسرائیل نداشته)، همراه، حامی و توجیه گر جنایات حکومت اسد میشود. چرا که سقوط اسد را به منزله سست شدن پایههای خود میداند.
بی عملی جامعه جهانی در برابر کشتار مردم سوریه و ضعف در اعمال تحریم سلاح بر رژیم اسد و به خصوص نقض این تحریم توسط روسیه و جمهوری اسلامی است که باعث شده هر روز جنایات هولناکتری در سوریه اتفاق بیافتد. متاسفانه حمایت رسمی و تلویحی از ادامه حکومت جنایتکارانه بشار اسد محدود به سیاستمداران نیست. بسیاری از فعالان به اصطلاح «صلح» که در مورد غزه و مصر و تونس ادعای دفاع از مردم این کشورها را داشتند، با توجیهات ایدئولوژیک و برمبنای «ضد غرب» بودن حکومت سوریه، در صدد تطهیر نظام خونخواربشاراسد برمیآیند. بدیهیاست که نتیجه دوام حکومت بشاراسد، نه بقای «صلح» که تشدید کشتار مردم بیدفاع خواهد بود.ما از ایرانیان و جامعه بین الملل میخواهیم که در برابراین جنایات سکوت نکنند چرا که سکوت در مقابل جنایات اسد به مانند اجازه به جنایت است.
همچنین در پایان از مردم سوریه میخواهیم که اجازه ندهند تا رژیم اسد با الهام از حامیان ایرانی خود در میان آنها تفرقههای قومی، نژادی و مذهبی ایجاد کند. ما امیدواریم که در سوریه پس از اسد، همه سوری ها با هم برابر باشند و هیچ گونه تبعیضی براساس قوم و نژاد و مذهب نباشد. هرچند زخم ها بر پیکر آنها عمیق است، اما ما همچنین امیدواریم مردم سوریه از تجربه مردم ایران در انقلاب ۱۳۵۷ درس بگیرند و سدی بر انتقامجویی و خشونت انقلابی باشند تا انقلاب آنان از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر نلغزد.
بر پایداری شما درود میفرستیم و تا پایان این راه از شما و ایستادگی شما حمایت میکنیم.
پرسا - پویش راه سبز دانش آموختگان و دانشجویان ایرانی
آستین برای ایران
انجمن دانشجويان حامي جنبش سبز ايران- دانشگاه ويكتوريا
جنبش سبز دانشجویی ونکوور
دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران
کنشگران سبز ایران دمکراتیک
کارشناسان ایران سبز
همبستگی با جنبش دمکراتیک ایران - ادمونتون
سبزهيوستن
انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جورج واشنگتن
شبکه همبستگی ملی ایرانیان - فرزنو،کالیفرنیا
دانشجویان سبز حامی دمکراسی برای ایران- جنوب کالیفرنیا
انجمن حقوق بشر و دموکراسی / هامبورگ
انجمن دانشجویان دمکراسی خواه - جنوب کالیفرنیا
گروه ۲۲خرداد - هامبورگ
راه سبز اتاو
۱۶ گروه سیاسی ایرانی در بیانیهای خطاب به مردم سوریه، حمایت خود از جنبش آزادیخواهانه آنان را اعلام کردند.
به گزارش ندای سبز آزادی، در این بیانیه جنایتهای رژیم بشار اسد محکوم شده و همکاری جمهوری اسلامی با این رژیم در سرکوب مردم سوریه مورد اعتراض شدید قرار گرفته است.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مردم شجاع سوریه
پانزده ماه است که از خیزش آزادیخواهانه شما میگذرد. در این پانزده ماه ما نیز همچون سایر جهانیان با شما در سوگ «درعا» و «حمص» و «حما» گریستیم و همچون آنان بر پایداری شما درود فرستادیم. ما نیز از کشتار بیش از دههزار شهروند سوری به دست حکومت جنایتکار اسد بهتزده شدهایم. ما نیز چون شما از مشاهده سلاخی مردم «حوله» وحشت زده شدیم.
اما چیزی که این درد را برای بسیاری از ایرانیان افزون میکند، مشاهده مشارکت تمام و کمال جمهوری اسلامی در قتل عام مردم سوریه به نام ایران و ایرانی و به کام رژیم جنایتکار بشار اسد است. تشابه شیوههای ردیابی و سرکوب مخالفان، عملکرد یکسان گروههای «شبیحه» و بسیج در تظاهرات خیابانی و رهگیری اینترنتی فعالان تنها برخی از این نشانه ها هستند. صرف نظر از گزارش های نهادهای بینالمللی، اخیرا حتی مسوولین امنیتی نظام نیز به صورت عمومی حضور نیروهای سپاه قدس را در سوریه برای کمک به حکومت سوریه تائید میکنند.
حکومت جمهوری اسلامی در داخل ایران با سواستفاده از عقاید مذهبی شیعیان، شیعیان و غیرشیعیان منتقد خود را سرکوب میکند. همین حکومت در خارج از ایران به نام اسلام و دفاع از مسلمانان، سنگ دفاع از مردم بحرین، مصر، تونس و یمن را به سینه میزند و به سوریه که میرسد، با ریاکاری و به نام «مقاومت در برابر اسرائیل» (آن هم در حالی که خود رژیم سوریه در چهار دهه گذشته هیچ گونه درگیری نظامی جهت بازپس گیری اراضی اشغالی خودش با اسرائیل نداشته)، همراه، حامی و توجیه گر جنایات حکومت اسد میشود. چرا که سقوط اسد را به منزله سست شدن پایههای خود میداند.
بی عملی جامعه جهانی در برابر کشتار مردم سوریه و ضعف در اعمال تحریم سلاح بر رژیم اسد و به خصوص نقض این تحریم توسط روسیه و جمهوری اسلامی است که باعث شده هر روز جنایات هولناکتری در سوریه اتفاق بیافتد. متاسفانه حمایت رسمی و تلویحی از ادامه حکومت جنایتکارانه بشار اسد محدود به سیاستمداران نیست. بسیاری از فعالان به اصطلاح «صلح» که در مورد غزه و مصر و تونس ادعای دفاع از مردم این کشورها را داشتند، با توجیهات ایدئولوژیک و برمبنای «ضد غرب» بودن حکومت سوریه، در صدد تطهیر نظام خونخواربشاراسد برمیآیند. بدیهیاست که نتیجه دوام حکومت بشاراسد، نه بقای «صلح» که تشدید کشتار مردم بیدفاع خواهد بود.ما از ایرانیان و جامعه بین الملل میخواهیم که در برابراین جنایات سکوت نکنند چرا که سکوت در مقابل جنایات اسد به مانند اجازه به جنایت است.
همچنین در پایان از مردم سوریه میخواهیم که اجازه ندهند تا رژیم اسد با الهام از حامیان ایرانی خود در میان آنها تفرقههای قومی، نژادی و مذهبی ایجاد کند. ما امیدواریم که در سوریه پس از اسد، همه سوری ها با هم برابر باشند و هیچ گونه تبعیضی براساس قوم و نژاد و مذهب نباشد. هرچند زخم ها بر پیکر آنها عمیق است، اما ما همچنین امیدواریم مردم سوریه از تجربه مردم ایران در انقلاب ۱۳۵۷ درس بگیرند و سدی بر انتقامجویی و خشونت انقلابی باشند تا انقلاب آنان از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر نلغزد.
بر پایداری شما درود میفرستیم و تا پایان این راه از شما و ایستادگی شما حمایت میکنیم.
پرسا - پویش راه سبز دانش آموختگان و دانشجویان ایرانی
آستین برای ایران
انجمن دانشجويان حامي جنبش سبز ايران- دانشگاه ويكتوريا
جنبش سبز دانشجویی ونکوور
دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران
کنشگران سبز ایران دمکراتیک
کارشناسان ایران سبز
همبستگی با جنبش دمکراتیک ایران - ادمونتون
سبزهيوستن
انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جورج واشنگتن
شبکه همبستگی ملی ایرانیان - فرزنو،کالیفرنیا
دانشجویان سبز حامی دمکراسی برای ایران- جنوب کالیفرنیا
انجمن حقوق بشر و دموکراسی / هامبورگ
انجمن دانشجویان دمکراسی خواه - جنوب کالیفرنیا
گروه ۲۲خرداد - هامبورگ
راه سبز اتاو
جرس: يك فعال كارگري در اهواز اعلام کرد:
۵۰ نفر از کارگران فضای سبز شهرداری اهواز در اعتراض به دريافت نكردن سه
ماه حقوق، دست از كار كشيده و در مقابل معاونت خدمات شهرداری اهواز تجمع
کردهاند.
آقایار حسینی با اعلام این خبر به ایلنا گفت: تعدادي از کارگران فضای سبز شهرداری اهواز در اعتراض به سه ماه حقوق معوقه و اضافه کاری خود به مدت ۴ روز متوالی است كه دست از کار کشیده و امروز اقدام به تجمع در مقابل معاونت خدمات شهرداری اهواز کردهاند.
دبير اجرايي خانه كارگر اهواز تعداد کارگران فضای سبز شهرداری اهوازرا که نسبت به معوقات حقوقی و اضافه کاری خود معترض هستند را ۱۶۰ نفر اعلام کرد.
او میانگین معوقات حقوقي کارگران شهرداریهای استان خوزستان را بيش از سه ماه عنوان کرد و افزود: همواره کارگران شهرداریهای استان دارای مشکلات حقوق معوقه و سایر مطالبات گذشته بودهاند و تا کنون هیچ یک از مسئولان به خواستههای آنان توجهاي نکردهاند.
این فعال کارگری با بیان اینکه شهرداري اهواز عدم پرداخت حقوق کارگران فضای سبز را موجب مسدود شدن حساب بانکی شهرداری عنوان کرده است، اظهار داشت: شهرداري گفته است به دلیل اینکه خدمات فضای سبز شهرداری اهواز تحت نظر پیمانکار خصوصی است و پیمانکار به تعهدات خود عمل نمیکند این کارگران دچار مشکل شدهاند.
دبیر اجرایی خانه کارگر اهواز با اشاره به افزایش مشکلات کارگران شهرداری در استان خوزستان اذعان داشت: بیشترین مشکل کارگران در استان خوزستان مربوط به کارگران شهرداریهای استان است.
او افزود: شایسته نیست کارگرانی که در سختترین شرایط آب و هوایی گرمای بالای ۵۰ درجه با وجود ریزگردها کار میکنند نتوانند جوابگوی زن بچه خود باشند.
آقایار حسینی با اعلام این خبر به ایلنا گفت: تعدادي از کارگران فضای سبز شهرداری اهواز در اعتراض به سه ماه حقوق معوقه و اضافه کاری خود به مدت ۴ روز متوالی است كه دست از کار کشیده و امروز اقدام به تجمع در مقابل معاونت خدمات شهرداری اهواز کردهاند.
دبير اجرايي خانه كارگر اهواز تعداد کارگران فضای سبز شهرداری اهوازرا که نسبت به معوقات حقوقی و اضافه کاری خود معترض هستند را ۱۶۰ نفر اعلام کرد.
او میانگین معوقات حقوقي کارگران شهرداریهای استان خوزستان را بيش از سه ماه عنوان کرد و افزود: همواره کارگران شهرداریهای استان دارای مشکلات حقوق معوقه و سایر مطالبات گذشته بودهاند و تا کنون هیچ یک از مسئولان به خواستههای آنان توجهاي نکردهاند.
این فعال کارگری با بیان اینکه شهرداري اهواز عدم پرداخت حقوق کارگران فضای سبز را موجب مسدود شدن حساب بانکی شهرداری عنوان کرده است، اظهار داشت: شهرداري گفته است به دلیل اینکه خدمات فضای سبز شهرداری اهواز تحت نظر پیمانکار خصوصی است و پیمانکار به تعهدات خود عمل نمیکند این کارگران دچار مشکل شدهاند.
دبیر اجرایی خانه کارگر اهواز با اشاره به افزایش مشکلات کارگران شهرداری در استان خوزستان اذعان داشت: بیشترین مشکل کارگران در استان خوزستان مربوط به کارگران شهرداریهای استان است.
او افزود: شایسته نیست کارگرانی که در سختترین شرایط آب و هوایی گرمای بالای ۵۰ درجه با وجود ریزگردها کار میکنند نتوانند جوابگوی زن بچه خود باشند.
اگر پول ندارید، به فکر مسکن مهر نباشید
مدیرعامل شهر جدید پردیس از ثبت نام بیش از ۱۳ هزار نفر برای مسکن مهر پردیس از طریق دفاتر پستی خبر داد و گفت: افرادی که توان پرداخت سهم آورده خود را ندارند، برای مسکن مهر پردیس ثبت نام نکنند.این در حالی است که وزیر راه و شهرسازی چهار روز قبل گفته بود دولت برای کسانی که مایل به مسکن مهر پرند و پردیس نیستند و میخواهند در تهران خانه بخرند، طرح ویژه مسکن قسطی با پرداخت ماهانه یک میلیون تومان را در دستور کار قرار داده است.
مشخص نیست متقاضیانی که نه توان پرداخت ماهانه یک میلیون تومان دارند و نه می توانند آورده ی ۱۵ تا ۳۰ میلیون تومانی مسکن مهر پردیس را تامین کنند، چه باید بکنند.
در طرح مسکن مهر پردیس، واحدهای ۱۵ میلیون تومانی در ۸ طبقه ۲ خوابه و با پارکینگ محوطه و واحدهای دیگر که از ۲۰ میلیون تا ۳۰ میلیون آورده نیاز دارد در سه یا چهار طبقه و یا به صورت سه خوابه ساخته خواهد شد.
به گزارش مهر، مهدی هدایت مدیرعامل شهر جدید پردیس با بیان اینکه تاکنون ۶۰ هزار متقاضی از دفاتر پستی مدارک مسکن مهر پردیس را دریافت کرده اند، تعداد افراد ثبت نام کرده تا امروز از طریق دفاتر پستی را ۱۳ هزار متقاضی اعلام و پیش بینی کرد که تا آخر هفته دیگر ثبت نام واحدها به پایان برسد.
وی با اشاره به اینکه در این دوره برای ۴۰ هزار واحد مسکن مهر ثبت نام انجام می گیرد و در دور بعدی ثبت نام ۴۰ هزار واحد دیگر آغاز می شود؛ تصریح کرد: پس از تکمیل پرونده به متقاضی اعلام می شود که ۵ میلیون تومان سهم آورده خود را واریز کند که در این مرحله اگر متقاضی پول را در موعد مقرر واریز نکرد از مسکن مهر حذف می شود.
هدایت با تاکید بر اینکه آنهایی ثبت نام کنند که توانایی پرداخت سهم آورده خود را دارند، گفت: برخی از متقاضیان در اواسط پروژه اعلام می کنند که توان پرداخت را ندارند بنابراین حذف می شوند در حالیکه این واحد حق یک متقاضی دیگر بوده است.
انتخاب یک فعال کرد به رهبری اپوزیسیون سوریه/ ۸۳ نفر؛ آمار قربانیان سرکوبهای روز شنبه
کلمه – گروه بین الملل: شورای ملی سوریه، مهمترین جبهه مخالفان حکومت سوریه، بعد از هفتهها بحث و بررسی، یک فعال سیاسی کرد را به عنوان رهبر جدید خود انتخاب و معرفی کرد. اقدامی که می تواند به معنای تقویت جایگاه اقلیت های قومی در صف بندی های سیاسی ضد حکومتی در این کشور، تفسیر شود.به گزارش خبرگزاری رویترز، دکتر عبدالباسط سیدا، فعال سیاسی کرد سوری را به عنوان رئیس جدید این شورا معرفی شده است. وی شب گذشته در استانبول به اتفاق آرا از سوی ۳۳ عضو نشست هیأت رهبری شورای ملی سوریه به عنوان رئیس جدید این شورا معرفی شد. آقای سیدا ۵۶ ساله سالهاست به عنوان پناهندهی سیاسی در سوئد زندگی میکند.
سیدا در اولین اظهارنظر خود بعد از پذیرش سمت رهبری به رویترز گفت که مهمترین وظیفهی او “گسترش شورای ملی سوریه” و گفتوگو و توافق با دیگر چهرههای اپوزیسیون سوریه برای پیوستن آنها به شورا خواهد بود.
بر اساس گزارش ها، برخی از چهرههای اپوزیسیون سوریه انتقاد دارند که شورای ملی سوریه در کنترل اسلامگرایان است و نمایندههای دیگر اقشار و گرایشهای فکری قدرتی در این شورا ندارند. اما عبدالباسط سیدا وعده داده که این کمبود را برطرف خواهد کرده و همه تلاش خود را برای عضویت نمایندگان دیگر گروهها در شورای ملی سوریه به کار خواهد بست.
در همین حال به گفته فعالان حقوق بشر در سوریه، ۸۳ نفر از جمله ۲۹ غیرنظامی در درگیریهای روز شنبه توسط نیروهای دولتی در سوریه کشته شده اند. به گزارش رادیو فردا، ۲۰ نفر از این افراد در بمباران ارتش در شهر درعا روز شنبه کشته شده اند، که ۹ زن و ۳ کودک در میان کشته شدگان بودهاند.
در همین حال سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه روز شنبه، بار دیگر بر پیشنهاد کشورش در مورد برگزاری یک کنفرانس بینالمللی تأکید کرده و گفته است: این نشست از این نظر اهمیت دارد که همه کشورها بر سر نحوه اجرای طرح صلح کوفی عنان، به تفاهم برسند.
روسیه که با حمله نظامی به سوریه به شدت مخالف است، می گوید از کنارهگیری بشار اسد حمایت میکند به شرطی که این امر به خواسته مردم سوریه و بدون دخالت خارجی انجام گیرد.
به گزارش دویچه وله، لاوروف در صحبتهای خود بار دیگر تاکید کرد که اگر شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهای مبنی بر حملهی نظامی به سوریه تصویب کند، روسیه از حق وتوی خود استفاده کرده و با تصویب چنین قطعنامهای مخالفت خواهد کرد. روسیه و چین پیش از این نیز قطعنامهی شورای امنیت علیه رژیم بشار اسد را وتو کرده بودند.
در همین حال خبرگزاری چین به نقل از لاوروف گزارش داده که روسیه قرارداد فروش تجهیزات نظامی به روسیه را که مدتها پیش منعقد شده، نهایی میکند. اما لاوروف تاکید کرده این تجهیزات نظامی هوایی تنها در صورتی که سوریه مورد حمله قرار گیرد، میتواند مورد استفاده قرار گیرد. وی تصریح کرد که روسیه به دنبال تجهیز نیروهای نظامی دولت سوریه بر علیه معترضانی که به دور از خشونت تظاهرات کردند نیست
وزیر امورخارجه روسیه توضیح بیشتری نداد که روسیه چگونه میخواهد اطمینان حاصل کند که تجهیزات هوایی که در اختیار رژیم بشار اسد قرار خواهد گرفت، بر علیه معترضان سوریه استفاده نشده و تنها در صورت حملهی نظامی به سوریه برای مقاصد دفاعی استفاده خواهد شد.
اعلام آمادگی محمد نوری زاد برای اهدای کلیه به حسین رونقی
محمد نوری زاد نویسنده دفاع مقدس در پیامی به پدرحسین رونقی ملکی گفت: “من حاضرم یکی ازکلیه هایم را به حسین بدهم.”به گزارش کلمه، محمد نوری زاد ازطریق یکی از دوستان حسین برای پدراو پیغام فرستاد که ” به پدرحسین بگو من آماده ام یکی ازکلیه هایم را به حسین بدهم. اگرکه جسم حسین بپذیرد. واگرکه روحش نیز”.
این روزها بخاطر آشفتگی جسمانی حسین وبی توجهی زندانبانان، بیم این می رود که همان یک کلیه ی دیگرحسین نیزازکاربیفتد. یکی ازکلیه های حسین کاملا ازکارافتاده و سی درصد کلیه ی دومش نیزبه نارسایی دچارشده است. با ارسال پیام محمد نوری زاد به پدرحسین، عده ای ازجوانان هم بند و دوستان او نیزبرای دادن کلیه ی خویش به حسین اعلام آمادگی کرده اند.
سیدحسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که از روز شنبه گذشته با انتشار نامه ای خطاب به رهبری، دست به اعتصاب غذا زده بود یکشنبه شب به دلیل وخامت وضعیت جسمی به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل شد.
نوری زاد درپیام خود آورده است: “…گروه خونی من o+ است. ببینید اگرکلیه ام بکارحسین می آید فورا دست بکارشوید وتردید بخود راه مدهید. هیچ نیازی به های وهوی نیست. به زندانبانان بگویید این کلیه را ازیک رهگذربی نشان خریده ایم. وقتی جماعتی ازهموطنان ما بخاطرفقرونداری به فروش کلیه ی خویش مبادرت می ورزند، من چرا بخاطراعتقادم وعلاقه ای که به حسین و حسین ها دارم یکی ازکلیه هایم را به این جوان بی گناه ندهم؟ با اطمینان می گویم: گناه حسین جزبی گناهی نیست. حسین درست درشرایطی با درد دست به گریبان است که ابن الوقت ها درپس پستوهای بی خبری مردم مشغول غارت اموال آنان اند….”
حسین رونقی هفتهی گذشته با انتشار نامهای خطاب به رهبری از آغاز اعتصاب غذای خود خبر داده بود. رونقی در قسمتی از نامه نوشته بود: «اینجانب در اعتراض به این رویه های غیر قانونی از تاریخ ششم خرداد ۱۳۹۱ اعلام اعتصاب غذا می کنم و مسوولیت حفظ جان من بر عهده مسوولان جمهوری اسلامی است. این اعتصاب غذا در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان نظیر برخورداری از مرخصی، تلفن، ملاقات و غیره است.»
این وبلاگنویس و فعال حقوق بشر هم اکنون دو سال و نیم است که بدون مرخصی در زندان اوین به سر میبرد. وی در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت و بلافاصله به بند ۲ الف زندان اوین منتقل شد. وی مدت ۱۰ ماه را در سلولهای انفرادی این بند زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
انتشار سه نامه از سوی فعالان مدنی در ابراز نگرانی نسبت به وضعیت سه زندانی سیاسی
سحامنیوز: با افزایش نگرانیها نسبت به سلامت و شرایط
نگهداری زندانیان سیاسی، جمع کثیری از فعالان مدنی، سیاسی و اجتماعی با
نگارش و امضای نامه هایی جداگانه درباره محمدصدیق کبودوند، نرگس محمدی و
حسین رونقی ملکی، ضمن ابراز نگرانی از شرایط این سه زندانی خواستار رسیدگی
به وضعیت و پایان اعتصاب غذای ایشان شدند.
به گزارش کلمه، در این نامه های جداگانه که هر یک به امضای صدها تن از فعالان مدنی، سیاسی و اجتماعی داخل و خارج کشور رسیده، نویسندگان تلاش کرده اند توجه افکار عمومی و نهادهای بین المللی را به وضعیت این سه زندانی سیاسی جلب کنند.
محمدصدیق کبودوند، خواستار حضور بر بالین فرزندش
۳۵۰ تن از فعالان مدنی با نگارش نامه ای خطاب به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، با اشاره به اعتصاب غذای محمدصدیق کبودوند، از این مقام سازمان ملل درخواست کرده اند تا برای انتقال محمدصدیق کبودوند به خارج از زندان، به منظور مداوا و همچنین ملاقات با فرزند بیمارش، تلاش کند.
در بخشی از این نامه که نسخه ای از آن برای پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد ارسال شده است آمده:« امضا کنندگان این نامه، از شما تقاضا داریم که وضعیت محمد صدیق کبودوند و نیز برخوردهای فراقانونی دستگاه قضایی با این فعال حقوق بشر، را پیگیری کنید و نگرانی های موجود نسبت به وضعیت حاد جسمی آقای کبودند را به مقامات عالی جمهوری اسلامی انتقال بدهید. بعلاوه، از شما می خواهیم از هرتلاشی برای مداوای محمد صدیق کبودوند در خارج از زندان و نیز بودن بر بالین فرزند بیمارش دریغ نکنید.»
این زندانی سیاسی که در اعتراض به عدم توجه به خواسته اش برای مرخصی و پیگیری وضعیت فرزند بیمارش دست به اعتصاب غذا زده، چند بار به بهداری زندان منتقل شده است.
نرگس محمدی، دچار فلج عضلانی
نامه ی دیگر در مورد وضعیت بغرنج سلامت نرگس محمدی فعال حقوق بشر و نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر نوشته شده است. در این نامه که به امضای حدود ۴۰۰ فعال سیاسی، مدنی و حقوقدانان برجسته رسیده است، از خانم پیلای خواسته شده است تا هرچه سریعتر و جدیتر به وضعیت بغرنج نرگس محمدی رسیدگی شود.
در بخشی از این نامه آمده است: «نرگس محمدی یکی از سرمایههای اجتماعی میهن ماست که چنین بیمار درزندان زنجان که فاقد امکانات پزشکی و درمانی است زندانی شده است. ما به عنوان جمعی از فعالان وحامیان جنبش زنان ایران، نگرانی شدید خود را از وضعیت بحرانی سلامتی نرگس محمدی به اطلاع جنابعالی میرسانیم و از شما به عنوان مقام کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد تقاضا داریم که در جهت آزادی این فعال حقوق زنان وحقوق بشر اقدام جدی مبذول فرمایید.»
بر اساس گزارش ها روز یکشنبه هفدهم اردیبهشت نرگس محمدی در تماس تلفنی با خانواده خود از بازگشت بیماری عصبی و فلج عضلانی خود خبر داده بود و همچنین در ملاقاتی که با خانواده اش داشت با ویلچر حاضر شده بود.
تقدیر از ایستادگی حسین رونقی ملکی
نامه ی سوم که در آن حدود ۳۲۰ شخصیت و فعال مدنی، سیاسی و اجتماعی به تقدر از شجاعت و ایستادگی حسین رونقی ملکی پرداخته اند، از این زندانی سیاسی خواسته است جهت جلوگیری از هرگونه آسیب بیشتر جسمی و ضربه به سلامتی اش اعتصاب غذای خشک خود را متوقف کند.
در بخشی از این نامه آمده است:« در فضای خفقانی که هر روز بیش از پیش شهروندان ایرانی را اسیر خود کرده است، بودن و ماندگاریات را ارزشمند دانسته و درخواست شکستن اعتصاب غذایت را داریم. همراهیات را در کنار مبارزه دیگر فعالان برای رسیدن به آزادی و دموکراسی لازم دانسته و از تو میخواهیم به اعتصاب غذای خود پایان دهی. از فشارهای وارد شده بر جسم و روحت که از روز نخست به آن دچار شدی آگاهیم و همدلانه روزهایی را که بر تو میگذرد نگاه میکنیم. ما رفتار جمهوری اسلامی با تو و دیگر زندانیان سیاسی ـ عقیدتی را محکوم میکنیم.»
حسین رونقی ملکی که چندی قبل با انتشار نامه ای به رهبری اعلام کرده بود در اعتراض به ناروایی ها و برخوردهای غیرقانونی نهادهای امنیتی و نظامی با زندانیان و در اعتراض به ظلمی که به آنها می شود از ششم خرداد دست به اعتصاب غذا می زند، هم اکنون در بیمارستان و تحت فشار نیروهای امنیتی و بازجویان برای شکستن اعتصاب غذای خود است. او اعتصاب غذای خشک را شکسته ولی همچنان به اعتصاب غذای تر ادامه می دهد.
به گزارش کلمه، در این نامه های جداگانه که هر یک به امضای صدها تن از فعالان مدنی، سیاسی و اجتماعی داخل و خارج کشور رسیده، نویسندگان تلاش کرده اند توجه افکار عمومی و نهادهای بین المللی را به وضعیت این سه زندانی سیاسی جلب کنند.
محمدصدیق کبودوند، خواستار حضور بر بالین فرزندش
۳۵۰ تن از فعالان مدنی با نگارش نامه ای خطاب به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، با اشاره به اعتصاب غذای محمدصدیق کبودوند، از این مقام سازمان ملل درخواست کرده اند تا برای انتقال محمدصدیق کبودوند به خارج از زندان، به منظور مداوا و همچنین ملاقات با فرزند بیمارش، تلاش کند.
در بخشی از این نامه که نسخه ای از آن برای پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد ارسال شده است آمده:« امضا کنندگان این نامه، از شما تقاضا داریم که وضعیت محمد صدیق کبودوند و نیز برخوردهای فراقانونی دستگاه قضایی با این فعال حقوق بشر، را پیگیری کنید و نگرانی های موجود نسبت به وضعیت حاد جسمی آقای کبودند را به مقامات عالی جمهوری اسلامی انتقال بدهید. بعلاوه، از شما می خواهیم از هرتلاشی برای مداوای محمد صدیق کبودوند در خارج از زندان و نیز بودن بر بالین فرزند بیمارش دریغ نکنید.»
این زندانی سیاسی که در اعتراض به عدم توجه به خواسته اش برای مرخصی و پیگیری وضعیت فرزند بیمارش دست به اعتصاب غذا زده، چند بار به بهداری زندان منتقل شده است.
نرگس محمدی، دچار فلج عضلانی
نامه ی دیگر در مورد وضعیت بغرنج سلامت نرگس محمدی فعال حقوق بشر و نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر نوشته شده است. در این نامه که به امضای حدود ۴۰۰ فعال سیاسی، مدنی و حقوقدانان برجسته رسیده است، از خانم پیلای خواسته شده است تا هرچه سریعتر و جدیتر به وضعیت بغرنج نرگس محمدی رسیدگی شود.
در بخشی از این نامه آمده است: «نرگس محمدی یکی از سرمایههای اجتماعی میهن ماست که چنین بیمار درزندان زنجان که فاقد امکانات پزشکی و درمانی است زندانی شده است. ما به عنوان جمعی از فعالان وحامیان جنبش زنان ایران، نگرانی شدید خود را از وضعیت بحرانی سلامتی نرگس محمدی به اطلاع جنابعالی میرسانیم و از شما به عنوان مقام کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد تقاضا داریم که در جهت آزادی این فعال حقوق زنان وحقوق بشر اقدام جدی مبذول فرمایید.»
بر اساس گزارش ها روز یکشنبه هفدهم اردیبهشت نرگس محمدی در تماس تلفنی با خانواده خود از بازگشت بیماری عصبی و فلج عضلانی خود خبر داده بود و همچنین در ملاقاتی که با خانواده اش داشت با ویلچر حاضر شده بود.
تقدیر از ایستادگی حسین رونقی ملکی
نامه ی سوم که در آن حدود ۳۲۰ شخصیت و فعال مدنی، سیاسی و اجتماعی به تقدر از شجاعت و ایستادگی حسین رونقی ملکی پرداخته اند، از این زندانی سیاسی خواسته است جهت جلوگیری از هرگونه آسیب بیشتر جسمی و ضربه به سلامتی اش اعتصاب غذای خشک خود را متوقف کند.
در بخشی از این نامه آمده است:« در فضای خفقانی که هر روز بیش از پیش شهروندان ایرانی را اسیر خود کرده است، بودن و ماندگاریات را ارزشمند دانسته و درخواست شکستن اعتصاب غذایت را داریم. همراهیات را در کنار مبارزه دیگر فعالان برای رسیدن به آزادی و دموکراسی لازم دانسته و از تو میخواهیم به اعتصاب غذای خود پایان دهی. از فشارهای وارد شده بر جسم و روحت که از روز نخست به آن دچار شدی آگاهیم و همدلانه روزهایی را که بر تو میگذرد نگاه میکنیم. ما رفتار جمهوری اسلامی با تو و دیگر زندانیان سیاسی ـ عقیدتی را محکوم میکنیم.»
حسین رونقی ملکی که چندی قبل با انتشار نامه ای به رهبری اعلام کرده بود در اعتراض به ناروایی ها و برخوردهای غیرقانونی نهادهای امنیتی و نظامی با زندانیان و در اعتراض به ظلمی که به آنها می شود از ششم خرداد دست به اعتصاب غذا می زند، هم اکنون در بیمارستان و تحت فشار نیروهای امنیتی و بازجویان برای شکستن اعتصاب غذای خود است. او اعتصاب غذای خشک را شکسته ولی همچنان به اعتصاب غذای تر ادامه می دهد.
علی سعیدی: اختیارات ولی فقیه با انبیاء و امامان معصوم یکسان است
سحامنیوز: علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه
پاسداران میگوید اختیارات ولایت فقیه٬ انبیاء و معصومین یکسان بوده و “هیچ
رهبری با تکیه به سلاح به قدرت نرسیده است.”
به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای سعیدی روز جمعه (۱۹ خرداد) در جمع گروهی از مردم شهر دیباج این مطلب را بیان کرده است.
وی افزوده است: رهبری در سه سطح انبیاء، معصومین و ولایت فقیه بوده که از لحاظ اختیار یکی است.
به گفته سعیدی “به همان اندازه که از امامان تبعیت واجب است، تبعیت از رهبری هم واجب است و این دو با هم فرقی ندارد.”
وی اظهار کرده که “رهبری الهی شناسنامه امت دینی و نشان و تابلوی حکومت دینی است و حکومت دینی، بدون وجود رهبری قابل شناسایی نیست.”
یکسان دانستن اختیارات ولی فقیه با اختیارات “امامان معصوم” شیعه سالهاست از سوی گروهی از روحانیون حاکم بر ایران مطرح و دنبال میشود.
این دسته از روحانیون همچنین معتقدند مشروعیت رهبر و ولایت فقیه از جانب خداوند است و اعضای مجلس خبرگان رهبری تنها وظیفه کشف مصادیق رهبری در جامعه اسلامی را بر عهده دارند.
به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای سعیدی روز جمعه (۱۹ خرداد) در جمع گروهی از مردم شهر دیباج این مطلب را بیان کرده است.
وی افزوده است: رهبری در سه سطح انبیاء، معصومین و ولایت فقیه بوده که از لحاظ اختیار یکی است.
به گفته سعیدی “به همان اندازه که از امامان تبعیت واجب است، تبعیت از رهبری هم واجب است و این دو با هم فرقی ندارد.”
وی اظهار کرده که “رهبری الهی شناسنامه امت دینی و نشان و تابلوی حکومت دینی است و حکومت دینی، بدون وجود رهبری قابل شناسایی نیست.”
یکسان دانستن اختیارات ولی فقیه با اختیارات “امامان معصوم” شیعه سالهاست از سوی گروهی از روحانیون حاکم بر ایران مطرح و دنبال میشود.
این دسته از روحانیون همچنین معتقدند مشروعیت رهبر و ولایت فقیه از جانب خداوند است و اعضای مجلس خبرگان رهبری تنها وظیفه کشف مصادیق رهبری در جامعه اسلامی را بر عهده دارند.
اجرای دستورالعمل پوشش دانشجویان از اول مهر
سحامنیوز: قائم مقام وزیر کشور در امور اجتماعی و
فرهنگی اعلام کرد: دستورالعمل پوشش دانشجویان ابلاغ شده و اول مهر ماه سال
جاری اجرایی می شود. امیدواریم با اجرای این مصوبه زمینه مناسبی برای ترویج
فرهنگ عفاف و حجاب در دانشگاهها ایجاد شود.
به گزارش مهر، علیرضا افشار در مورد برنامههایی که وی از آنها با عنوان “ترویج فرهنگ عفاف و حجاب” یاد کرد، گفت: این برنامهها در عرصههای آموزشی، فرهنگ و هنر، رسانه و تبلیغات شهری با قوت دنبال می شود.
دبیر ستاد مرکزی صیانت از حقوق شهروندان با اشاره به نتایج آخرین بازرسی و ارزیابی عملکرد ۲۶ دستگاه اجرایی و نهادهای عمومی مدعی شد: موفق ترین دستگاه در اجرای طرح عفاف و حجاب وزارت آموزش و پرورش بوده که ۵۰ درصد وظایف مصوب را اجرا کرده است.
وی ادامه داد: بعد از آموزش و پرورش وزارت علوم رتبه دوم را دارد که با تصویب و ابلاغ ۱۹ محور اقدامات شورای فرهنگی دانشگاهها اقدامات خوبی انجام داده که دستورالعمل پوشش دانشجویان یکی از مهمترین این مصوبات است که از اول مهر ماه اجرایی می شود. امیدواریم با اجرای این مصوبه زمینه مناسبی برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در دانشگاهها ایجاد شود.
به گزارش مهر، علیرضا افشار در مورد برنامههایی که وی از آنها با عنوان “ترویج فرهنگ عفاف و حجاب” یاد کرد، گفت: این برنامهها در عرصههای آموزشی، فرهنگ و هنر، رسانه و تبلیغات شهری با قوت دنبال می شود.
دبیر ستاد مرکزی صیانت از حقوق شهروندان با اشاره به نتایج آخرین بازرسی و ارزیابی عملکرد ۲۶ دستگاه اجرایی و نهادهای عمومی مدعی شد: موفق ترین دستگاه در اجرای طرح عفاف و حجاب وزارت آموزش و پرورش بوده که ۵۰ درصد وظایف مصوب را اجرا کرده است.
وی ادامه داد: بعد از آموزش و پرورش وزارت علوم رتبه دوم را دارد که با تصویب و ابلاغ ۱۹ محور اقدامات شورای فرهنگی دانشگاهها اقدامات خوبی انجام داده که دستورالعمل پوشش دانشجویان یکی از مهمترین این مصوبات است که از اول مهر ماه اجرایی می شود. امیدواریم با اجرای این مصوبه زمینه مناسبی برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در دانشگاهها ایجاد شود.
در سیزدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی عنوان شد
به گزارش فارس قاضی ناصر سراج در اولین بخش از سیزدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده فساد ۳ هزار میلیارد تومانی با اعلام این موضوع که ۳۲ متهم در پرونده وجود داشته است که تاکنون از ۳۰ متهم آخرین دفاع گرفته شده است گفت: دو متهم به نام «س ـ خ» و رئیس گروه ملی فولاد امروز قرار است به اتهاماتشان رسیدگی شود.
رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب با اعلام این مطلب که امروز ۱۲ متهم در دادگاه احضار شدهاند گفت: ۷ متهم با کیفر خواست جدید ۳ متهم با کیفرخواست تکمیلی و ۲ متهم کسانی که تاکنون به اتهاماتشان رسیدگی نشده است.
وی همچنین درباره فرار خاوری که وکیل متهم ردیف اول پرونده در جلسه قبل درباره آن اطلاعاتی اعلام کرده بود گفت: وکیل متهم ردیف اول پرونده مدعی شد دستهایی در کار بوده است تا خاوری را فراری دهد.
قاضی سراج با اشاره به این مطلب که من مدارکی را به صورت مستند همراهم آوردهام گفت: در تاریخ ۲۵ شهریور سال ۹۰ خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی تصمیم به خروج از کشور میگیرد آن هم به مقصد انگلستان .
وی افزود: در تاریخ ۲۹ شهریور ۹۰ تحت نامهای با شماره ۵۷۸۶۶۹ با مأموریت خاوری موافقت میشود و در تاریخ ۶ مهر سال ۹۰ در نامهای به شماره ۵۷۹۵۱۶ از سوی مشاور نهاد و دبیر هیئت نظارت در سفرهای خارجی این مأموریت کملنیکن تلقی میشود.
سراج گفت: چند روز بعد از لغو مأموریت خاوری از محل هتلی در لندن فکسی به دفترش میفرستد و در آن فکس استعفایش را اعلام میکند.
رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب به اظهارات آقای «د» رئیس دفتر آقای خاوری اشاره کرد کرد و گفت: این فرد مدعی است در ۳۱ شهریور سال ۹۰ خاوری به مدیریت حراست بانک میگوید برنامه سفری به لندن دارم از وزارت اطلاعات بپرسید اگر ممنوعالخروج نیستم بلیت تهیه شود.
وی گفت: رئیس دفتر خاوری مدعی است از طریق آقای «ص» مدیرکل حراست بانک ملی خواستم تا از آقای «ز» رئیس سازمان حراست کل کشور موضوع بررسی شود.
سراج گفت: نهایتا آقای «پ» معاون وزیر اطلاعات بلامانع بودن خروج خاوری را به آقای «ز» و از آن طریق به آقای «ص» اعلام میکند و خاوری موفق میشود با تهیه بلیت به مقصد لندن از کشور بگریزد.
فرار خاوری با چراغ سبز معاون وزیر اطلاعات
قاضی سراج در ابتدای سیزدهمین جلسه دادگاه فساد ۳ هزار میلیارد تومانی توضیحاتی را درباره فرار خاوری از کشور اعلام کرد.به گزارش فارس قاضی ناصر سراج در اولین بخش از سیزدهمین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده فساد ۳ هزار میلیارد تومانی با اعلام این موضوع که ۳۲ متهم در پرونده وجود داشته است که تاکنون از ۳۰ متهم آخرین دفاع گرفته شده است گفت: دو متهم به نام «س ـ خ» و رئیس گروه ملی فولاد امروز قرار است به اتهاماتشان رسیدگی شود.
رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب با اعلام این مطلب که امروز ۱۲ متهم در دادگاه احضار شدهاند گفت: ۷ متهم با کیفر خواست جدید ۳ متهم با کیفرخواست تکمیلی و ۲ متهم کسانی که تاکنون به اتهاماتشان رسیدگی نشده است.
وی همچنین درباره فرار خاوری که وکیل متهم ردیف اول پرونده در جلسه قبل درباره آن اطلاعاتی اعلام کرده بود گفت: وکیل متهم ردیف اول پرونده مدعی شد دستهایی در کار بوده است تا خاوری را فراری دهد.
قاضی سراج با اشاره به این مطلب که من مدارکی را به صورت مستند همراهم آوردهام گفت: در تاریخ ۲۵ شهریور سال ۹۰ خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی تصمیم به خروج از کشور میگیرد آن هم به مقصد انگلستان .
وی افزود: در تاریخ ۲۹ شهریور ۹۰ تحت نامهای با شماره ۵۷۸۶۶۹ با مأموریت خاوری موافقت میشود و در تاریخ ۶ مهر سال ۹۰ در نامهای به شماره ۵۷۹۵۱۶ از سوی مشاور نهاد و دبیر هیئت نظارت در سفرهای خارجی این مأموریت کملنیکن تلقی میشود.
سراج گفت: چند روز بعد از لغو مأموریت خاوری از محل هتلی در لندن فکسی به دفترش میفرستد و در آن فکس استعفایش را اعلام میکند.
رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب به اظهارات آقای «د» رئیس دفتر آقای خاوری اشاره کرد کرد و گفت: این فرد مدعی است در ۳۱ شهریور سال ۹۰ خاوری به مدیریت حراست بانک میگوید برنامه سفری به لندن دارم از وزارت اطلاعات بپرسید اگر ممنوعالخروج نیستم بلیت تهیه شود.
وی گفت: رئیس دفتر خاوری مدعی است از طریق آقای «ص» مدیرکل حراست بانک ملی خواستم تا از آقای «ز» رئیس سازمان حراست کل کشور موضوع بررسی شود.
سراج گفت: نهایتا آقای «پ» معاون وزیر اطلاعات بلامانع بودن خروج خاوری را به آقای «ز» و از آن طریق به آقای «ص» اعلام میکند و خاوری موفق میشود با تهیه بلیت به مقصد لندن از کشور بگریزد.
سردار کارگر با تاکید بر تعطیلی جشنهای سینمایی مسئله دار هنرمندان را تهدید کرد
به گزارش مهر، سردار بهمن کارگر صبح یکشنبه در مراسم افتتاح باشگاه خبرنگاران پلیس و انجمن سینمای پلیسی که با حضور وزیر ارشاد، معاونین وزیر، هیئت مدیره خانه سینما و جمعی از هنرمندان و کارگردانان برگزار شد با ادعای اینکه اعتقاد پلیس این است که هنر و فرهنگ در زمانی می تواند موثر باشد که به دنبال ارزش ها باشد گفت:« هنری که به دنبال ارزش ها و دنباله رو انقلاب و نظام نباشد مضر است.هم اکنون ۶ ماه است که بحث خانه سینما مطرح شده و پلیس نیز بنا بر درخواست ارشاد وارد این موضوع شد. سعی ما کمک در این زمینه است و اعتقاد به کارهای امنیتی و انتظامی در حوزه هنر نداریم. می توان با گفتمان به اهداف مورد نظر رسید.»
کارگر با اعلام اینکه به عنوان نیروی انتظامی به وضع فعلی سینما معترض هستیم، تاکید کرد:« سینما نباید ترویج دهنده بدپوششی و بدحجابی باشد. جشن ها یا جشنواره هایی که برگزار می شود و سایت های هنرمندان در فضای مجازی ترویج دهنده این موضوع است. وزارت ارشاد باید جلوی فعالیت این سایت ها را بگیرد.»
انتقاد از وضعیت حجاب برخی از بازیگران
وی با انتقاد از وضعیت حجاب برخی از بازیگران گفت: برخی از زنان هنرمند به جشنواره هایی مانند کن می روند و با کشف حجاب و لباس با مرد نامحرم دست می دهند. این فرد می تواند الگو باشد، ما انقلاب کردیم چطور سینماگران صدایشان در این مورد در نمی آید آن وقت یک هنرمند وقتی راجع به زن در سینما اظهار نظر می کند کلی سر و صدا ایجاد شده و صدای خیلی از این افراد در می آید اما چرا این زن که با این قیافه در جشنواره های خارجی حاضر می شود صدای هیچ سینماگری در نیامد. دختران ما باید از این افراد الگو بگیرند؟
به گفته سردار کارگر سینماگران باید خودشان در میدان حاضر شوند تا جلوی افراط و تفریط گرفته شود. البته ما اعتقاد نداریم که کسی بیاید و مدعی شود سینمای ما فاسد است. همان قدر که با فساد در سینما مخالف هستیم با انحراف در سینما نیز مخالفیم . با دست کثیف نمی توان به دنبال تمیزکاری بود.
اشاره سردار کارگر به سخنان فرج الله سلحشور است که سینما را فاحشه خانه توصیف کرده بود. این سخنان با واکنش شدید اهالی سینما مواجه شد به طوری که کارگردان سریال یوسف پیامبر مجبور شد گفته های خود را تصحیح کند.
معاون اجتماعی نیروی انتظامی از وزیر ارشاد و معاونانش خواست تا با این وضعیت برخورد کنند و گفت: واقعا جای تاسف است که زن هنرپیشه ای برای اینکه در خارج مورد قبول قرار گیرد به هر شکلی دربیاید در حالی که زن بوسنیایی که در قلب اروپا زندگی می کند با حجاب در همان جشنواره حاضر شود. باید از این موارد جلوگیری کنیم . به جای پرداختن به اختلافات باید به دنبال اصلاح امور باشیم، جناح بازی می تواند سینما را نابود کند.
کارگر عرصه هنر را پاک دانست و اظهار داشت: در عرصه مطبوعات نیز نباید خودمان را ارزش قرار دهیم. باید بدانیم وظیفه ما چیست و به دنبال ارزش ها برویم.
کارگر با اعلام اینکه پلیس اعتقادی به کار امنیتی و انتظامی در عرصه هنر ندارد، تصریح کرد: باید کار هنر را به هنرمندان سپرد اما نباید قانون را فراموش کرد. نیروی انتظامی اسیر جوسازی ها نمی شود و به وظیفه خود عمل می کند.
هر جشنواره و جشنی در حوزه سینما که بر مبنای ارزشها نباشد تعطیل می شود
معاون اجتماعی نیروی انتظامی با تاکید بر اینکه از این پس هر جشنواره و جشنی در حوزه سینما بر مبنای ارزشها نباشد همانند جشنواره غذا تعطیل می شود، گفت: مسئولیت این حوزه برعهده وزارت ارشاد است. این وزارتخانه همان گونه که در مسئله سینما محکم وارد شد در مسائل دیگر نیز باید محکم و دقیق وارد شود.
وی گفت: معتقدیم باید به داد سینما رسید و از تشتت و تفرقه جلوگیری کرد و وزیر مشکلات را رفع کند. با متهم کردن یکدیگر هیچ مشکلی رفع نمی شود و باید در همه امور ملاک قانون باشد.
هنرمندان ادای اپوزیسیون را درنیاورند
معاون اجتماعی نیروی انتظامی از برخی هنرمندان خواست که ادای اپوزیسیون را درنیاورند که مردم آنها را سر جایشان خواهند نشاند. هنر این نیست که برویم و ادای خارجی ها را دربیاوریم هم اکنون بچه مسلمان ها بهترین آثار را تولید می کنند.
به گفته کارگر همان گونه که در هشت سال دفاع مقدس مسئله هسته ای و سلول های بنیادی موفق شدیم با ورود به عرصه فرهنگ نیز می توانیم موفق باشیم.
این سخنان می تواند در راستای افزایش فشار و محدودیت به اهالی سینما تلقی شود. فشاری که با انحلال خانه سینما،توقیف برخی از فیلم های سینمایی و ایجاد محدودیت برای بازیگران در ماه های اخیر افزایش یافته است.
ادای اپوزیسیون را درنیاورید، مردم شما را سر جایتان خواهند نشاند
معاون اجتماعی نیروی انتظامی با اعلام اینکه جشنوارهها و جشنهای سینمایی که مطابق با ارزشها نباشد توسط نیروی انتظامی تعطیل میشود گفت: چرا سینماگران به اقدام زنان هنرمندی که به جشنوارههایی مانند کن می روند و با کشف حجاب با مرد نامحرم دست می دهند واکنش نشان نمی دهند.به گزارش مهر، سردار بهمن کارگر صبح یکشنبه در مراسم افتتاح باشگاه خبرنگاران پلیس و انجمن سینمای پلیسی که با حضور وزیر ارشاد، معاونین وزیر، هیئت مدیره خانه سینما و جمعی از هنرمندان و کارگردانان برگزار شد با ادعای اینکه اعتقاد پلیس این است که هنر و فرهنگ در زمانی می تواند موثر باشد که به دنبال ارزش ها باشد گفت:« هنری که به دنبال ارزش ها و دنباله رو انقلاب و نظام نباشد مضر است.هم اکنون ۶ ماه است که بحث خانه سینما مطرح شده و پلیس نیز بنا بر درخواست ارشاد وارد این موضوع شد. سعی ما کمک در این زمینه است و اعتقاد به کارهای امنیتی و انتظامی در حوزه هنر نداریم. می توان با گفتمان به اهداف مورد نظر رسید.»
کارگر با اعلام اینکه به عنوان نیروی انتظامی به وضع فعلی سینما معترض هستیم، تاکید کرد:« سینما نباید ترویج دهنده بدپوششی و بدحجابی باشد. جشن ها یا جشنواره هایی که برگزار می شود و سایت های هنرمندان در فضای مجازی ترویج دهنده این موضوع است. وزارت ارشاد باید جلوی فعالیت این سایت ها را بگیرد.»
انتقاد از وضعیت حجاب برخی از بازیگران
وی با انتقاد از وضعیت حجاب برخی از بازیگران گفت: برخی از زنان هنرمند به جشنواره هایی مانند کن می روند و با کشف حجاب و لباس با مرد نامحرم دست می دهند. این فرد می تواند الگو باشد، ما انقلاب کردیم چطور سینماگران صدایشان در این مورد در نمی آید آن وقت یک هنرمند وقتی راجع به زن در سینما اظهار نظر می کند کلی سر و صدا ایجاد شده و صدای خیلی از این افراد در می آید اما چرا این زن که با این قیافه در جشنواره های خارجی حاضر می شود صدای هیچ سینماگری در نیامد. دختران ما باید از این افراد الگو بگیرند؟
به گفته سردار کارگر سینماگران باید خودشان در میدان حاضر شوند تا جلوی افراط و تفریط گرفته شود. البته ما اعتقاد نداریم که کسی بیاید و مدعی شود سینمای ما فاسد است. همان قدر که با فساد در سینما مخالف هستیم با انحراف در سینما نیز مخالفیم . با دست کثیف نمی توان به دنبال تمیزکاری بود.
اشاره سردار کارگر به سخنان فرج الله سلحشور است که سینما را فاحشه خانه توصیف کرده بود. این سخنان با واکنش شدید اهالی سینما مواجه شد به طوری که کارگردان سریال یوسف پیامبر مجبور شد گفته های خود را تصحیح کند.
معاون اجتماعی نیروی انتظامی از وزیر ارشاد و معاونانش خواست تا با این وضعیت برخورد کنند و گفت: واقعا جای تاسف است که زن هنرپیشه ای برای اینکه در خارج مورد قبول قرار گیرد به هر شکلی دربیاید در حالی که زن بوسنیایی که در قلب اروپا زندگی می کند با حجاب در همان جشنواره حاضر شود. باید از این موارد جلوگیری کنیم . به جای پرداختن به اختلافات باید به دنبال اصلاح امور باشیم، جناح بازی می تواند سینما را نابود کند.
کارگر عرصه هنر را پاک دانست و اظهار داشت: در عرصه مطبوعات نیز نباید خودمان را ارزش قرار دهیم. باید بدانیم وظیفه ما چیست و به دنبال ارزش ها برویم.
کارگر با اعلام اینکه پلیس اعتقادی به کار امنیتی و انتظامی در عرصه هنر ندارد، تصریح کرد: باید کار هنر را به هنرمندان سپرد اما نباید قانون را فراموش کرد. نیروی انتظامی اسیر جوسازی ها نمی شود و به وظیفه خود عمل می کند.
هر جشنواره و جشنی در حوزه سینما که بر مبنای ارزشها نباشد تعطیل می شود
معاون اجتماعی نیروی انتظامی با تاکید بر اینکه از این پس هر جشنواره و جشنی در حوزه سینما بر مبنای ارزشها نباشد همانند جشنواره غذا تعطیل می شود، گفت: مسئولیت این حوزه برعهده وزارت ارشاد است. این وزارتخانه همان گونه که در مسئله سینما محکم وارد شد در مسائل دیگر نیز باید محکم و دقیق وارد شود.
وی گفت: معتقدیم باید به داد سینما رسید و از تشتت و تفرقه جلوگیری کرد و وزیر مشکلات را رفع کند. با متهم کردن یکدیگر هیچ مشکلی رفع نمی شود و باید در همه امور ملاک قانون باشد.
هنرمندان ادای اپوزیسیون را درنیاورند
معاون اجتماعی نیروی انتظامی از برخی هنرمندان خواست که ادای اپوزیسیون را درنیاورند که مردم آنها را سر جایشان خواهند نشاند. هنر این نیست که برویم و ادای خارجی ها را دربیاوریم هم اکنون بچه مسلمان ها بهترین آثار را تولید می کنند.
به گفته کارگر همان گونه که در هشت سال دفاع مقدس مسئله هسته ای و سلول های بنیادی موفق شدیم با ورود به عرصه فرهنگ نیز می توانیم موفق باشیم.
این سخنان می تواند در راستای افزایش فشار و محدودیت به اهالی سینما تلقی شود. فشاری که با انحلال خانه سینما،توقیف برخی از فیلم های سینمایی و ایجاد محدودیت برای بازیگران در ماه های اخیر افزایش یافته است.
در تهران برگزار شد:
مینو مرتاضی سپس گفت: « ستّاره فرمانفرما؛ هاله سحابی؛ فریده ماشینی .سه زن از نسل ها و خانواده هایی با سبک های متفاوت زندگی و جایگاه و پایگاه متفاوت اجتماعی در یک اقلیم پا به دنیا گذاشتند» او سپس به ویژگی های مشترک این سه زن اشاره کرد و یکی از این ویژگی های مشترک را چنین عنوان کرد: « اولین ویژگی مشترک سه ایراندخت ما این است که هرسه آنان پدران نو گرا داشتند .پدرانی که در تربیت دختران شان از هر گونه کمک و همراهی دریغ نکردند».
او در انتهای سخنان خود نیز گفت: «فصل مشترک سرنوشت این سه زن این است که هریک چون شهرزاد قاصد پر قصه روزگارخویش بودند. با این تفاوت که در نمایش زندگی شان بی هیچ تردید و تاسفی به جای زن خیالباف، ایفای نقش اصلی را به زن واقع گرا سپردند. یادشان گرامی و روح شان شاد باد.»
مینو مرتاضی که مراسم را اداره می کرد، ابتدا از آسیه شامخی (دختر هاله سحابی) خواست تا سروده اش را به مناسبت سالگرد درگذشت مادرش بخواند.
پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی) نیز در این مراسم به عنوان دومین سخنران در ابتدا گفت: ماه خرداد برای ما یادآور روزهای تلخ و همچنین روزهای بزرگی برای مردم ایران است. او سپس از نقش هاله سحابی در مادران صلح و در زمان از دست دادن فرزندش یاد کرد و سپس به خانواده فریده ماشینی تسلیت گفت و از تلاش ستاره فرمانفرمانفرماییان در حوزه مددکاری تقدیر کرد و درگذشت او را به جامعه زنان تسلیت گفت. مهین فهیمی سپس اظهار امیدواری کرد که راه این سه زن، سرمشقی برای باقی زنان باشد. او در انتهای سخنان خود نیز یادی از زهرا رهنورد کرد و جای او را در میان زنان تلاشگر برابری خالی کرد.
یکی از دوستان نزدیک فریده ماشینی در این مراسم از روش مداراگر فریده ماشینی سخن گفت. او که همچنین همکلاسی هاله سحابی نیز بود گفت: «هاله و فریده هر دو دارای صفات مشترک و تکثر وجودی خیر بودند» او گفت: در مواقعی می شد که من در اوج درگیری های سیاسی مواضعی مخالف هاله داشتم اما متانت او باعث می شد که اختلاف نظرهای سیاسی ما به چیزی فراتر از گفتگو ختم شود. او سپس از همین تجربه و صفات مداراگرایانه فریده ماشینی سخت گفت و او را بانوی چراغ به دست نامید.
شهلا فروزانفر در این مراسم در ابتدای سخنان خود اظهار خوشحالی کرد که در مراسم بزرگداشت سه فعال زن حضور دارد. او خصوصیات مشترک این سه زن را سخت کوشی و انسان دوستی دانست و سپس شعری را قرائت کرد.
زهره تنکابنی از دیگر سخنرانان این مراسم بود که در بخشی از سخنان خود گفت: «جامعه ما همواره در برهه هایی که احساس خطر کرده، انسان های مصلحی را آفریده که در سکوت جامعه گم هستند اما به موقع چون دری گرانبها بپامی خیزند و به یاری مردم می شتابند.» او سپس از بسیاری از افراد مصلح در طول تاریخ نام برد از جمله از «سید خاتون» ملکه آل بویه یاد کرد که «با تدبیر خود ترکان را به عقب نشینی از سرزمین خود واداشت» و یا از ستارخان نام برد که از میان مردم آذربایجان علیه استبداد برخاست. او در ادامه گفت: «باید امیدوار و مطمئن بود که همیشه هاله های بسیار دیگری از این سرزمین ستم دیده به پا خواهد خواست و پیروزی از آن مردم است»
فخرالسادات محتشمی پور نیز در این مراسم گفت: سال گذشته فریده ماشینی در چنین روزهایی از هاله سحابی سخن می گفت و امسال خود فریده به هاله پیوست و معلوم نیست در سال آینده کدام یکی از ما به جمع آنها بپیوندیم. او سپس گفت که برخی از مصائب امروز ما شاید از همان خرداد سال ۱۳۸۸ شروع شد ولی باید برای هر واقعه ای خوبی هایش را هم در نظر بگیریم چرا که برکت همین واقعه آن بود که ما همدیگر را به رغم اختلاف نظرهای مختلف دوباره پیدا کردیم. وی سپس از فعالیت های گسترده فریده ماشینی در حوزه های مختلف از جمله در حوزه مسائل زنان و نیز شکل دادن و همبستگی با خانواده های سیاسی اشاره کرد. فخرالسادات محتشمی پور، فریده ماشینی را شاگرد منیره گرجی اولین و تنها زن نماینده مجلس خبرگان که زنی خودساخته بود نامید.
نوشین احمدی خراسانی از دیگر سخنرانان این مراسم، سخنان خود را چنین آغاز کرد: « در آستانه سالگرد ۲۲ خرداد دور هم جمع شده ایم تا یاد و خاطره ۳ تن از زنان کشورمان (یعنی ستاره فرمانفرماییان، فریده ماشینی و هاله سحابی) را که در همین خردادماه از میان ما رفته اند زنده نگه داریم. هر چند در همین خردادماه جنبش زنان شاهد به زندان رفتن زنانی دیگری از جمع خود بود، از جمله نرگس محمدی از فعالان حقوق زنان و حقوق بشر و نیز منیژه نجم عراقی از مترجمان باسابقه جنبش زنان. همچنین امروز که داشتم به این مراسم می آمدم خبر تاسف آور درگذشت سیما کوبان از نویسندگان و هنرمندان نام آشنای ایرانی را شنیدم که او نیز بر اثر سرطان در فرانسه درگذشت.» او سپس به این مسئله پرداخت که: «اما این مراسم که حول بزرگداشت سه زن متفاوت و از تبار گوناگون برگزار می شود خواه ناخواه پرسش هایی را پیش روی کنشگران جنبش زنان قرار می دهد. از جمله این که این سه زن «چه جایگاه مشترکی» در جنبش زنان دارند؟» و در ادامه در پاسخ به این پرسش گفت: « این سه زن هر کدام در سیستم و نظامهایی فعالیت می کردند که «دیگری» را بر نمی تافت و مخالف خود را تحمل نمی کرد. اما ویژگی مشترک این سه زن آن بود که هر سه در برابر فرهنگ عدم پذیرش دیگری، شجاعانه قد برافراشتند و در حد توان و ظرفیت شان، صادقانه سعی کردند تا ورای این فرهنگ مسلط، عمل کنند.» وی در انتهای سخنان خود گفت: « امروز می خواهم بر دستان پرتلاش ستاره فرمانفرماییان که مدرسه مددکاری و تنظیم خانواده را برای جامعه زنان کشورمان به ارمغان آورد، بر پیشانی اندیشمند فریده ماشینی که خود حجاب اش را عزیز می داشت اما برای زنان دیگر، حق انتخاب پوشش آزادانه قائل بود، و بر گونه های هاله سحابی که متن قرآن اش را برابری طلبانه تفسیر کرد بوسه بزنم و به احترام شان برخیزم.»
لی لی فرهاد پور در این مراسم از خاطرات اش در مورد هاله سحابی و فریده ماشینی سخن گفت. او در مورد فریده ماشینی گفت: «ما در یک کنفرانسی در پاریس همسفر بودیم. همه جور آدمی در این سفر بود. در پانل هایی که آدم های مختلف از چپ چپ تا سلطنت طلب تا روحانی از قم بود… پاریس بودیم و قطعا در آنجا دموکراسی وجود داشت. در آنجا همه هر فریاد و اعتراضی داشتند بر سر آدم هایی مانند فریده ماشینی فرو می ریختند. آقای روحانی که از قم آمده بود ماشینی را تکفیر می کرد. در حالی که برخی دیگر او را عامل جمهوری اسلامی می دانستند و برخی از چپ های لیبرال شده به فریده ماشینی می گفتند که همین حجاب تو نشانه عقب ماندگی توست… خلاصه همه او را تکفیر می کردند. ولی فریده ماشینی در آن برنامه همه این بحث ها و اتهامات را تحمل می کرد و من خودم شاهد این موضوع بودم.»
عروس فریده ماشینی نیز از دوران بیماری فریده ماشینی گفت.
فیروزه صابر از دیگر سخنرانان این مراسم، سخنان خود را «به یاد هاله»، «به یاد فریده ماشینی» و «به یاد و احترام ستاره فرمانفرماییان» آغاز کرد. او سپس گفت که همین دور هم جمع شدن ما برای یاد این سه زن، نشان می دهد که همانطور که این سه نفر زیست پربرکتی داشتند، نبود و فقدان شان هم نیز پربرکت است و همین جمع شدن ما برکت این سه زن است. او سپس گفت که زیست اجتماعی ما زنان از گروه های گوناگون باید در میان ما تمرین و تکرار شود. او سپس از نشست های همگرایی طرح مطالبات در انتخابات یاد کرد و گفت در آن نشست ها فریده ماشینی نشان می داد که چقدر تحمل دیگران و پذیرش دیدگاه های فکری مخالف را دارد. فیروزه صابر در ادامه از خصوصیات چندوجهی هاله سحابی سخن گفت. او یکی از این خصوصیات را پذیرش و تحمل دیگران دانست و گفت: «در آن شلوغی ها و تظاهرات های خردادماه ۱۳۸۸، یادم می آید که در میانه شلوغی و تیراندازی ما دیدیم که هاله یک موتور سوار نیروی انتظامی را به گوشه ای کشانده و مشغول بحث با اوست. ما ابتدا فکر کردیم که آن نیروی انتظامی دارد هاله را با خودش می برد ولی هاله گفت شما بروید ما داریم با هم بحث می کنیم. در واقع هاله داشت با آن نیروی انتظامی بحث می کرد که خشونت شما درست نیست و از این طور صحبت ها. اما در همان روزها ما می دیدیم که هاله نه تنها با نیروهای انتظامی صحبت می کند ولی در عین حال با جوانان در همان تظاهرات ها صحبت می کرد و به آنها هم یادآوری می کرد که خشونت درست نیست.
نیره توکلی یکی دیگر از سخنرانان این مراسم بود که سخنان اش را با این جمله آغاز کرد: «این زنانی که در عرصه نتوانستن، توانستند. در کشوری که در آن هنوز بحث بر سر آن است که زنان به لحاظ عقلی با مردان برابر هستند یا نه، در چنین جامعه ای، این زنان توانستند. در واقع در چنین جامعه ای ما زنان توانسته ایم صدایمان را به جهان برسانیم. آن هم با پیوستاری که صدیقه دولت آبادی و خیلی از زنان دیگر شروع می شود و تا ستاره فرمانفرماییان ادامه می یابد و تا امروز به مهرانگیز کار و شیرین عبادی و بسیاری دیگر می رسد. زنانی که هم زندگی و هم مرگ شان تاثیرگذار بوده است». او سپس گفت: «اگر عکس های سال های ۱۳۳۲ را و حتا سال ۱۳۵۷ را نگاه کنیم می بینیم که مردان دور زنان حلقه می زدند تا به ما آسیبی نرسد اما امروز در همین وقایع اخیر می دیدیم که هر جا جوانی کتک می خورد، حتا پلیسی کتک می خورد، این زنان بودند که می آمدند وسط میدان تا مردان را از خشونت حفظ کنند و نجات شان بدهند.» در ادامه نیره توکلی سروده اش را به یاد و خاطره این زنان قرائت کرد.
در ادامه یکی از همکلاسی های هاله سحابی، به نمایندگی از مجموع همکلاسی های مدرسه ژاندارک سخن گفت.
بزرگداشت ستاره فرمانفرماییان، هاله سحابی و فریده ماشینی
۱۸ خردادماه ۱۳۹۱ در آستانه سالگرد ۲۲ خرداد، جمعی از فعالان جنبش زنان از طیف های گوناگون، گرد هم آمدند تا یاد و خاطره سه زن تاثیرگذار (فریده ماشینی، هاله سحابی و ستاره فرمانفرماییان) که در خردادماه از میان ما رفتند را گرامی بدارند. در این مراسم فعالان زن از گروه های گوناگون حضور داشتند و مینو مرتاضی، پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی)، زهره تنکابنی، فخرالسادات محتشمی پور، نیره توکلی، فیروزه صابر، نوشین احمدی خراسانی، لی لی فرهادپور، شهلا فروزانفر، و… سخنرانی کردند. در این جمع صمیمانه خانواده هاله سحابی از جمله زری عطایی (مادر هاله) و آسیه شامخی دختر هاله سحابی و خانواده فریده ماشینی از جمله دخترش مریم عبادی و عروس اش نیز حضور داشتند. در این مراسم برخی از خانواده های زندانیان سیاسی نیز حضور داشتند از جمله رضا خندان همسر نسرین ستوده و… همچنین در این مراسم برخی از اعضای گروه های زنان از جمله مادران صلح، مدرسه فمینیستی، کانون زنان ایرانی، تا قانون خانواده برابر و… هم حضور داشتند. به گزارش «مدرسه فیمنیستی» مینو مرتاضی از سخنرانان این مراسم، سخنان خود را چنین آغاز کرد: امروز برای بزرگداشت نام نیک و ذکر خیر سه بانوی تاثیر گذار بر حیات اجتماعی دوران معاصر ایران گرد هم جمع شده ایم .بانوانی با تفاوت ها و اشتراکات مثال زدنی !اشتراکاتی که در این فرصت کوتاه به ان اشاره می کنم. رویکرد نو گرایانه در تربیت خانوادگی و جهان بینی معطوف به اخلاق عملی به جای تقدس گرایی سنتی.»مینو مرتاضی سپس گفت: « ستّاره فرمانفرما؛ هاله سحابی؛ فریده ماشینی .سه زن از نسل ها و خانواده هایی با سبک های متفاوت زندگی و جایگاه و پایگاه متفاوت اجتماعی در یک اقلیم پا به دنیا گذاشتند» او سپس به ویژگی های مشترک این سه زن اشاره کرد و یکی از این ویژگی های مشترک را چنین عنوان کرد: « اولین ویژگی مشترک سه ایراندخت ما این است که هرسه آنان پدران نو گرا داشتند .پدرانی که در تربیت دختران شان از هر گونه کمک و همراهی دریغ نکردند».
او در انتهای سخنان خود نیز گفت: «فصل مشترک سرنوشت این سه زن این است که هریک چون شهرزاد قاصد پر قصه روزگارخویش بودند. با این تفاوت که در نمایش زندگی شان بی هیچ تردید و تاسفی به جای زن خیالباف، ایفای نقش اصلی را به زن واقع گرا سپردند. یادشان گرامی و روح شان شاد باد.»
مینو مرتاضی که مراسم را اداره می کرد، ابتدا از آسیه شامخی (دختر هاله سحابی) خواست تا سروده اش را به مناسبت سالگرد درگذشت مادرش بخواند.
پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی) نیز در این مراسم به عنوان دومین سخنران در ابتدا گفت: ماه خرداد برای ما یادآور روزهای تلخ و همچنین روزهای بزرگی برای مردم ایران است. او سپس از نقش هاله سحابی در مادران صلح و در زمان از دست دادن فرزندش یاد کرد و سپس به خانواده فریده ماشینی تسلیت گفت و از تلاش ستاره فرمانفرمانفرماییان در حوزه مددکاری تقدیر کرد و درگذشت او را به جامعه زنان تسلیت گفت. مهین فهیمی سپس اظهار امیدواری کرد که راه این سه زن، سرمشقی برای باقی زنان باشد. او در انتهای سخنان خود نیز یادی از زهرا رهنورد کرد و جای او را در میان زنان تلاشگر برابری خالی کرد.
یکی از دوستان نزدیک فریده ماشینی در این مراسم از روش مداراگر فریده ماشینی سخن گفت. او که همچنین همکلاسی هاله سحابی نیز بود گفت: «هاله و فریده هر دو دارای صفات مشترک و تکثر وجودی خیر بودند» او گفت: در مواقعی می شد که من در اوج درگیری های سیاسی مواضعی مخالف هاله داشتم اما متانت او باعث می شد که اختلاف نظرهای سیاسی ما به چیزی فراتر از گفتگو ختم شود. او سپس از همین تجربه و صفات مداراگرایانه فریده ماشینی سخت گفت و او را بانوی چراغ به دست نامید.
شهلا فروزانفر در این مراسم در ابتدای سخنان خود اظهار خوشحالی کرد که در مراسم بزرگداشت سه فعال زن حضور دارد. او خصوصیات مشترک این سه زن را سخت کوشی و انسان دوستی دانست و سپس شعری را قرائت کرد.
زهره تنکابنی از دیگر سخنرانان این مراسم بود که در بخشی از سخنان خود گفت: «جامعه ما همواره در برهه هایی که احساس خطر کرده، انسان های مصلحی را آفریده که در سکوت جامعه گم هستند اما به موقع چون دری گرانبها بپامی خیزند و به یاری مردم می شتابند.» او سپس از بسیاری از افراد مصلح در طول تاریخ نام برد از جمله از «سید خاتون» ملکه آل بویه یاد کرد که «با تدبیر خود ترکان را به عقب نشینی از سرزمین خود واداشت» و یا از ستارخان نام برد که از میان مردم آذربایجان علیه استبداد برخاست. او در ادامه گفت: «باید امیدوار و مطمئن بود که همیشه هاله های بسیار دیگری از این سرزمین ستم دیده به پا خواهد خواست و پیروزی از آن مردم است»
فخرالسادات محتشمی پور نیز در این مراسم گفت: سال گذشته فریده ماشینی در چنین روزهایی از هاله سحابی سخن می گفت و امسال خود فریده به هاله پیوست و معلوم نیست در سال آینده کدام یکی از ما به جمع آنها بپیوندیم. او سپس گفت که برخی از مصائب امروز ما شاید از همان خرداد سال ۱۳۸۸ شروع شد ولی باید برای هر واقعه ای خوبی هایش را هم در نظر بگیریم چرا که برکت همین واقعه آن بود که ما همدیگر را به رغم اختلاف نظرهای مختلف دوباره پیدا کردیم. وی سپس از فعالیت های گسترده فریده ماشینی در حوزه های مختلف از جمله در حوزه مسائل زنان و نیز شکل دادن و همبستگی با خانواده های سیاسی اشاره کرد. فخرالسادات محتشمی پور، فریده ماشینی را شاگرد منیره گرجی اولین و تنها زن نماینده مجلس خبرگان که زنی خودساخته بود نامید.
نوشین احمدی خراسانی از دیگر سخنرانان این مراسم، سخنان خود را چنین آغاز کرد: « در آستانه سالگرد ۲۲ خرداد دور هم جمع شده ایم تا یاد و خاطره ۳ تن از زنان کشورمان (یعنی ستاره فرمانفرماییان، فریده ماشینی و هاله سحابی) را که در همین خردادماه از میان ما رفته اند زنده نگه داریم. هر چند در همین خردادماه جنبش زنان شاهد به زندان رفتن زنانی دیگری از جمع خود بود، از جمله نرگس محمدی از فعالان حقوق زنان و حقوق بشر و نیز منیژه نجم عراقی از مترجمان باسابقه جنبش زنان. همچنین امروز که داشتم به این مراسم می آمدم خبر تاسف آور درگذشت سیما کوبان از نویسندگان و هنرمندان نام آشنای ایرانی را شنیدم که او نیز بر اثر سرطان در فرانسه درگذشت.» او سپس به این مسئله پرداخت که: «اما این مراسم که حول بزرگداشت سه زن متفاوت و از تبار گوناگون برگزار می شود خواه ناخواه پرسش هایی را پیش روی کنشگران جنبش زنان قرار می دهد. از جمله این که این سه زن «چه جایگاه مشترکی» در جنبش زنان دارند؟» و در ادامه در پاسخ به این پرسش گفت: « این سه زن هر کدام در سیستم و نظامهایی فعالیت می کردند که «دیگری» را بر نمی تافت و مخالف خود را تحمل نمی کرد. اما ویژگی مشترک این سه زن آن بود که هر سه در برابر فرهنگ عدم پذیرش دیگری، شجاعانه قد برافراشتند و در حد توان و ظرفیت شان، صادقانه سعی کردند تا ورای این فرهنگ مسلط، عمل کنند.» وی در انتهای سخنان خود گفت: « امروز می خواهم بر دستان پرتلاش ستاره فرمانفرماییان که مدرسه مددکاری و تنظیم خانواده را برای جامعه زنان کشورمان به ارمغان آورد، بر پیشانی اندیشمند فریده ماشینی که خود حجاب اش را عزیز می داشت اما برای زنان دیگر، حق انتخاب پوشش آزادانه قائل بود، و بر گونه های هاله سحابی که متن قرآن اش را برابری طلبانه تفسیر کرد بوسه بزنم و به احترام شان برخیزم.»
لی لی فرهاد پور در این مراسم از خاطرات اش در مورد هاله سحابی و فریده ماشینی سخن گفت. او در مورد فریده ماشینی گفت: «ما در یک کنفرانسی در پاریس همسفر بودیم. همه جور آدمی در این سفر بود. در پانل هایی که آدم های مختلف از چپ چپ تا سلطنت طلب تا روحانی از قم بود… پاریس بودیم و قطعا در آنجا دموکراسی وجود داشت. در آنجا همه هر فریاد و اعتراضی داشتند بر سر آدم هایی مانند فریده ماشینی فرو می ریختند. آقای روحانی که از قم آمده بود ماشینی را تکفیر می کرد. در حالی که برخی دیگر او را عامل جمهوری اسلامی می دانستند و برخی از چپ های لیبرال شده به فریده ماشینی می گفتند که همین حجاب تو نشانه عقب ماندگی توست… خلاصه همه او را تکفیر می کردند. ولی فریده ماشینی در آن برنامه همه این بحث ها و اتهامات را تحمل می کرد و من خودم شاهد این موضوع بودم.»
عروس فریده ماشینی نیز از دوران بیماری فریده ماشینی گفت.
فیروزه صابر از دیگر سخنرانان این مراسم، سخنان خود را «به یاد هاله»، «به یاد فریده ماشینی» و «به یاد و احترام ستاره فرمانفرماییان» آغاز کرد. او سپس گفت که همین دور هم جمع شدن ما برای یاد این سه زن، نشان می دهد که همانطور که این سه نفر زیست پربرکتی داشتند، نبود و فقدان شان هم نیز پربرکت است و همین جمع شدن ما برکت این سه زن است. او سپس گفت که زیست اجتماعی ما زنان از گروه های گوناگون باید در میان ما تمرین و تکرار شود. او سپس از نشست های همگرایی طرح مطالبات در انتخابات یاد کرد و گفت در آن نشست ها فریده ماشینی نشان می داد که چقدر تحمل دیگران و پذیرش دیدگاه های فکری مخالف را دارد. فیروزه صابر در ادامه از خصوصیات چندوجهی هاله سحابی سخن گفت. او یکی از این خصوصیات را پذیرش و تحمل دیگران دانست و گفت: «در آن شلوغی ها و تظاهرات های خردادماه ۱۳۸۸، یادم می آید که در میانه شلوغی و تیراندازی ما دیدیم که هاله یک موتور سوار نیروی انتظامی را به گوشه ای کشانده و مشغول بحث با اوست. ما ابتدا فکر کردیم که آن نیروی انتظامی دارد هاله را با خودش می برد ولی هاله گفت شما بروید ما داریم با هم بحث می کنیم. در واقع هاله داشت با آن نیروی انتظامی بحث می کرد که خشونت شما درست نیست و از این طور صحبت ها. اما در همان روزها ما می دیدیم که هاله نه تنها با نیروهای انتظامی صحبت می کند ولی در عین حال با جوانان در همان تظاهرات ها صحبت می کرد و به آنها هم یادآوری می کرد که خشونت درست نیست.
نیره توکلی یکی دیگر از سخنرانان این مراسم بود که سخنان اش را با این جمله آغاز کرد: «این زنانی که در عرصه نتوانستن، توانستند. در کشوری که در آن هنوز بحث بر سر آن است که زنان به لحاظ عقلی با مردان برابر هستند یا نه، در چنین جامعه ای، این زنان توانستند. در واقع در چنین جامعه ای ما زنان توانسته ایم صدایمان را به جهان برسانیم. آن هم با پیوستاری که صدیقه دولت آبادی و خیلی از زنان دیگر شروع می شود و تا ستاره فرمانفرماییان ادامه می یابد و تا امروز به مهرانگیز کار و شیرین عبادی و بسیاری دیگر می رسد. زنانی که هم زندگی و هم مرگ شان تاثیرگذار بوده است». او سپس گفت: «اگر عکس های سال های ۱۳۳۲ را و حتا سال ۱۳۵۷ را نگاه کنیم می بینیم که مردان دور زنان حلقه می زدند تا به ما آسیبی نرسد اما امروز در همین وقایع اخیر می دیدیم که هر جا جوانی کتک می خورد، حتا پلیسی کتک می خورد، این زنان بودند که می آمدند وسط میدان تا مردان را از خشونت حفظ کنند و نجات شان بدهند.» در ادامه نیره توکلی سروده اش را به یاد و خاطره این زنان قرائت کرد.
در ادامه یکی از همکلاسی های هاله سحابی، به نمایندگی از مجموع همکلاسی های مدرسه ژاندارک سخن گفت.
مراسم سالگرد شهادت هدی صابر در تهران برگزار شد
خانواده و شاگردان شهید هدی صابر، مراسم سالگرد وی را با حضور بیش از
دویست تن از فعالان سیاسی و ملی-مذهبی و … در تهران برگزار کردند.
به گزارش سایت ملی مذهبی این مراسم با حضور شخصیت هایی همچون دکتر یزدی،
آقای بسته نگار،آقای عمادالدین باقی دکتر ملکی و … برگزار شد.
در ابتدای این مراسم خانم مینو مرتاضی لنگرودی و آسیه شامخی دختر شهید
هاله سحابی به شعر خوانی پرداختند همچنین در این مراسم آقای درودی، آقای
عماد الدین باقی و آقای دکتر رفیعی به سخرانی پرداختند.
در پایان مراسم نیز حنیف صابر فرزند شهید هدی صابر از حمایت و پشتیبانی
دوستان شهید صابر طی یک سال گذشته و اینکه خانواده آنها را طی این مدت تنها
نگذاشته اند تشکر کرد.
اظهارات عجیب فرج الله سلحشور:
در دنیا آدمهای آزاداندیشی هستند که با سینمای آلوده، مستهجن و استعماری همراهی نمیکنند. انسانهای فرهیخته و آزاداندیشی هستند که درد دارند و بهترین فیلمهای دنیا را هم آنها ساختهاند. فیلمهایی مثل «گلادیاتور»، «روح»، «دالان سبز». من مطمئنم سازندگان این فیلمها انسانهای بزرگی هستند که تفکرات بزرگ و آزادانهای دارند. ولی چند درصد کل سینما را این آدمها گرفتهاند؟
بحث تاثیرگذاری مهم است. آیا واقعاً فیلم «محمد رسول الله» در دنیا کسی را مسلمان کرده؟
آیا «محمد رسول الله» شما را نمازخوان کرد؟ آیا آموزههای دینی را به شما آموخت؟
تاجیکستان به ما گزارش داد بعد ازپخش سریال «یوسف پیامبر» یک میلیون نفر به مسجدبروهای ما اضافه شد.
قرار بود الگوهای ما عرفا، علما، رزمندگان و قاریان قرآن، اساتید، مبتکران و دانشمندان باشند اما تبدیل شدند به رقاصان، فوتبالیستها وهنرپیشهها. برای اینکه تلویزیون و سینمای ما که بزرگترین ابزار تبلیغاتی ماست دربست به دست اینهاست.
نظام جمهوری اسلامی دقیقاً در سینما هیچکاره است. مگر آقای شمقدری مسئول نظام جمهوری اسلامی نیست؟ امسال در جشنواره فقط یازده فیلم ضد خانوادگی داشت. تازه آدم مذهبیای هم هست. غیرمذهبیها که اصلاً فاتحهشان خوانده است.
منظور من از سینما کل فیلمسازی است. سینما و تلویزیون فرقی نمیکند. الان از بچههای مدرسهای بپرسید شما میخواهید چه کاره شوید؟ فوری میگویند بازیگر.
کسی که به جامعه خوراک میدهد رئیس جمهور نیست، هنرپیشه و خواننده و فوتبالیست است. درمورد روحانیتی که برای ما الگو بوده «مارمولک» میسازند، چون الان بازیگر بیش از روحانیت الگو است، در کنار مساجد به اسم فرهنگسرا کاخهای جوانان ساختهاند. روابط دختر و پسر را در فیلمها دامن زدهاند. روابط نامشروع را در فیلمها ترویج دادند. کی ترویج کرد اینها را… مسجد، اینها را دامن زد یا سینما و تلویزیون؟
«یوسف پیامبر» فیلم خود من است. من نباید از فیلم خودم تعریف کنم اما این مجسمه را رئیس حج و زیارت مصر برای ما آورده، آن نخل نقرهای را دولت عراق به ما هدیه کرده است. دیروز آقای شورجه داشتند با یکسری از مصریها صحبت میکردند، گفتند انقلاب مصر مدیون سریال «یوسف پیامبر» است. میگفتند «یوسف پیامبر» برای انقلاب مصر از الطاف خفیه الهی بود. دقیقاً عین این جمله را تونسیها گفتند، مردم یمن بارها گفتهاند، مردم بحرین و لیبی و سوریه هم دارند میگویند. اینها دارند میگویند بخش اعظم جنبش مسلمانی بعد از سریال «یوسف پیامبر» بود. این را من نمیگویم، خودشان گفتهاند که این جنبشها از الطاف خفیه سریال یوسف پیامبر بوده است.
من اخیراً در مصاحبهای گفتم سینما فاحشهخانه است، اما بعد دیدم تعدادی از سینماگران مورد منظور من نبودهاند، اما در صحبتم لحاظ نکردم. علناً مصاحبه کردم و ازآن قشر سالم عذرخواهی کردم. ضمن اینکه تاکید کردم و گفتم حرف من درباره سینماگر آلوده سرجای خودش باقی است. من از افراد سالم این سینما عذر میخواهم. من باید موقع حرف زدن دقت میکردم. قلباً جمع نبسته بودم، اما باید در کلام هم دقت میکردم.
انقلاب های منطقه از الطاف خفیه سریال یوسف پیامبر بوده است/ با سریال من یک میلیون تاجیکی مسجد برو شدند
فرجالله سلحشور کارگردان سریال «یوسف پیامبر» که مواضع جنجال برانگیز وی در فضای تلویزیون و سینمای ایران تنش های زیادی به وجود آورده است در تازه ترین اظهار نظر خود مدعی شده است:«سریال یوزارسیف باعث راه افتادن انقلاب مصر شده است.» وی در بخشی دیگر از این مصاحبه گفته است سریال یوزارسیف باعث شد تا یک میلیون نفر در تارجیکستان مسجد برو شوند.
به گزارش فرارو هفتهنامه نگاه پنجشنبه در پروندهای به بحث فتوت و جوانمردی پرداخته است. یکی از مطالب این پرونده گفتوگو با فرج الله سلحشور درباره بحث بین سینما و فتوت است .
گزیده ای از این مصاحبه به شرح زیر است:
چند وقت پیش داشتم فیلمی را نگاه میکردم که آمریکاییها درباره حضرت یوسف ساختهاند. لحظه مواجهه حضرت یوسف را با برادرانشان نشان میداد، دیدم این صحنه بسیار شبیه است به آنچه ما در سریال «یوسف پیامبر» برای دیدار یوسف و برادرانش ساختهایم. اما آنجا هیچ حسی به آدم دست نمیداد در حالی که در سریال ما از دیدار این برادرها به گریه میافتادیم و اشکمان درمی آمد. چرا چنین است؟ برای اینکه سازنده «سریال یوسف» این دیدار، این دوری برادرهای خطاکاری را که به برادرشان بدی کردند به خوبی میفهمد، اما آن کارگردان آمریکایی اصلاً این را نمیفهمد. او فقط به این میاندیشد که برادرها بعد از دوری حالا به هم رسیدهاند و هیچ حسی پشت آن نیست.در دنیا آدمهای آزاداندیشی هستند که با سینمای آلوده، مستهجن و استعماری همراهی نمیکنند. انسانهای فرهیخته و آزاداندیشی هستند که درد دارند و بهترین فیلمهای دنیا را هم آنها ساختهاند. فیلمهایی مثل «گلادیاتور»، «روح»، «دالان سبز». من مطمئنم سازندگان این فیلمها انسانهای بزرگی هستند که تفکرات بزرگ و آزادانهای دارند. ولی چند درصد کل سینما را این آدمها گرفتهاند؟
بحث تاثیرگذاری مهم است. آیا واقعاً فیلم «محمد رسول الله» در دنیا کسی را مسلمان کرده؟
آیا «محمد رسول الله» شما را نمازخوان کرد؟ آیا آموزههای دینی را به شما آموخت؟
تاجیکستان به ما گزارش داد بعد ازپخش سریال «یوسف پیامبر» یک میلیون نفر به مسجدبروهای ما اضافه شد.
قرار بود الگوهای ما عرفا، علما، رزمندگان و قاریان قرآن، اساتید، مبتکران و دانشمندان باشند اما تبدیل شدند به رقاصان، فوتبالیستها وهنرپیشهها. برای اینکه تلویزیون و سینمای ما که بزرگترین ابزار تبلیغاتی ماست دربست به دست اینهاست.
نظام جمهوری اسلامی دقیقاً در سینما هیچکاره است. مگر آقای شمقدری مسئول نظام جمهوری اسلامی نیست؟ امسال در جشنواره فقط یازده فیلم ضد خانوادگی داشت. تازه آدم مذهبیای هم هست. غیرمذهبیها که اصلاً فاتحهشان خوانده است.
منظور من از سینما کل فیلمسازی است. سینما و تلویزیون فرقی نمیکند. الان از بچههای مدرسهای بپرسید شما میخواهید چه کاره شوید؟ فوری میگویند بازیگر.
کسی که به جامعه خوراک میدهد رئیس جمهور نیست، هنرپیشه و خواننده و فوتبالیست است. درمورد روحانیتی که برای ما الگو بوده «مارمولک» میسازند، چون الان بازیگر بیش از روحانیت الگو است، در کنار مساجد به اسم فرهنگسرا کاخهای جوانان ساختهاند. روابط دختر و پسر را در فیلمها دامن زدهاند. روابط نامشروع را در فیلمها ترویج دادند. کی ترویج کرد اینها را… مسجد، اینها را دامن زد یا سینما و تلویزیون؟
«یوسف پیامبر» فیلم خود من است. من نباید از فیلم خودم تعریف کنم اما این مجسمه را رئیس حج و زیارت مصر برای ما آورده، آن نخل نقرهای را دولت عراق به ما هدیه کرده است. دیروز آقای شورجه داشتند با یکسری از مصریها صحبت میکردند، گفتند انقلاب مصر مدیون سریال «یوسف پیامبر» است. میگفتند «یوسف پیامبر» برای انقلاب مصر از الطاف خفیه الهی بود. دقیقاً عین این جمله را تونسیها گفتند، مردم یمن بارها گفتهاند، مردم بحرین و لیبی و سوریه هم دارند میگویند. اینها دارند میگویند بخش اعظم جنبش مسلمانی بعد از سریال «یوسف پیامبر» بود. این را من نمیگویم، خودشان گفتهاند که این جنبشها از الطاف خفیه سریال یوسف پیامبر بوده است.
من اخیراً در مصاحبهای گفتم سینما فاحشهخانه است، اما بعد دیدم تعدادی از سینماگران مورد منظور من نبودهاند، اما در صحبتم لحاظ نکردم. علناً مصاحبه کردم و ازآن قشر سالم عذرخواهی کردم. ضمن اینکه تاکید کردم و گفتم حرف من درباره سینماگر آلوده سرجای خودش باقی است. من از افراد سالم این سینما عذر میخواهم. من باید موقع حرف زدن دقت میکردم. قلباً جمع نبسته بودم، اما باید در کلام هم دقت میکردم.
با گذشت ۱۲ روز از آغاز اعتصاب غذا:
انتقال محمدصدیق کبودوند به بهداری
محمد
صدیق کبودوند، فعال حقوق بشر و رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان که
از ۱۲ روز پیش دست به اعتصاب غذا زده بود، در پی ضعف جسمانی به بهداری
زندان اوین منتقل شد، مسئولین چند روز است که وی را از تماسهای تلفنی محروم
کردهاند.
به
گزارش هرانا، محمد صدیق کبودوند فعال حقوق بشر و رییس سازمان حقوق بشر
کردستان که از شنبه ۸ خرداد ماه در پی مخالفت مسئولین با اعطای مرخصی برای
دیدن فرزندش، اعتصاب غذای خود را شروع کرده بود در پی ضعف شدید جسمانی و
وخامت وضع جسمانی به بهداری زندان اوین منتقل شد.
گفتنیست، مسئولین زندان به تازگی دست به قطع تماسهای تلفنی وی زدهاند.
فرزند محمد صدیق کبودوند به نوعی سندرم عروقی مبتلا میباشد و در وضعیت نگران کنندهای بسر میبرد.
لازم به یاد آوریست، محمد صدیق کبودوند یک سوم حبس خود را سپری کرده و قانونا میتواند از حق مرخصی استفاده کند.
تمامی بازداشت شدگان سالروز هدی صابر آزاد شدند
به گزارش دانشجونیوز، محمد رویین صبح جمعه در مزار هدی صابر به همراه فرزند نوجوانش، توحید رویین، بازداشت شده بود.
صبح روز جمعه، نیروهای امنیتی به رغم وعده خویش برای عدم برخورد با مراسم سالروز شهادت هدی صابر، به محض آغاز تلاوت قرآن کریم بر مزار وی به جمع حاضر یورش برده و ضمن پراکندن جمعیت چند نفر را بازداشت نموده اند.
هدی رضازاده صابر، روزنامه نگار، مترجم، فعال ملی مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز، زندانی سیاسی و از گردانندگان مجله توقیف شده «ایران فردا» بود.
وی که در ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ در حالی که درزندان اوین زندانی بود در اعتراض به مرگ مشکوک هاله سحابی در مراسم تشییع جنازه پدرش عزتالله سحابی، اعتصاب غذای خود را به همراه امیر خسرو دلیر ثانی دیگر زندانی سیاسی ملی-مذهبی، آغاز کرده بود در ۲۱ خرداد پس از انتقال از زندان به بیمارستان مدرس بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.
هم بندی های وی در زندان اوین شهادت داده اند که علت مرگ هدی صابر، ضرب و شتم وی از سوی ماموران زندان اوین بوده است.
رییس دانشگاه علامه: پژوهشگاه علوم انسانی برای تطبیق با اسلام در قم تاسیس خواهد شد
صدرالدین شریعتی گفته است که پژوهشگاه علامه طباطبایی یک شعبه در قم تحت عنوان "پژوهشگاه علوم انسانی تطبیقی" نیز خواهد داشت. چشم انداز این پژوهشگاه ارتباط حوزه و دانشگاه عنوان شده است.
رییس دانشگاه علامه افزود: پژوهشکده علوم اقتصادی، ترجمه، ارتباطات و حاکمیت و سیاست از پژوهشکدههای پژوهشگاه علامه طباطبایی هستند.
این پژوهشگاه پس از ابلاغ وزارت علوم آغاز به کار خواهد شکرد.
دانشگاه علامه، پیشتاز اسلامی کردن دانشگاه ها
چندی پیش وزارت علوم از دانشگاه علامه طباطبایی به دلیل کسب رتبه برتر در اجرای سیاست های اسلامی کردن دانشگاه های کشور در راستای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی تقدیر کرده بود.
رییس دانشگاه علامه طباطبایی، از پیشگامان اجرای طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه های کشور نقش عمده ای در اعمال فشار و محرومیت از تحصیل شمار زیادی از دانشجویان و اخراج اساتید منتقد ایفا کرده است.
از دیگر اقدامات صدرالدین شریعتی برنامهریزی برای راه اندازی پردیس دخترانه دانشگاه علامه طباطبایی ظرف دو سال آینده است. وی در این زمینه گفته است: «با راه اندازی این پردیس میخواهیم به دانشجویان دختر حرمت بیشتری دهیم و حتی استادان خانم را هم در پردیس دختران جذب می کنیم.»
بیانیه فعالان ایرانی در سومین سالگرد ظهور جنبش سبز: ما شاهد و بازیگر تاریخ هستیم
جمعی از فعالان سیاسی، دانشگاهی و مدنی در آستانه سومین سالگرد ظهور جنبش اعتراضی سبز در ایران با انتشار بیانیه ای تحلیلی و با اشاره به اینکه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم «چشم بسیاری ازهموطنان ما را بر واقعیتِ رواج گسترده دروغ و قانونگریزی در کشور گشود» تاکید کرده اند که «ما شاهد و بازیگر این تاریخ هستیم.» امضا کنندگان بیانیه همچنین خاطرنشان ساخته اند: «بر میثاقی که سه سال پیش با همگی همراهان جنبش سبز بستیم پایبندیم»به گزارش دانشجونیوز، بیش از ۱۵۰ تن از فعالان مطبوعاتی، دانشگاهی و سیاسی طی انتشار بیانیه به برشمردن عوامل ظهور جنبش اعتراضی سبز پرداخته و با یادآوری اعتراضات مردمی پس از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم خطاب به حاکمیت هشدار داده است که «نگاه داشتن رهبران جنبش سبز در حصر و سرکوب و زندان فعالان این جنبش» نخواهد توانست بر این "حرکت گسترده" غالب آید.
"جنبش سبز" درپی برگزاری انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ و اعتراض به نتیجه این انتخابات جنجالبرانگیز بهوجود آمد.
مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو نامزد معترض انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و همسران این دو، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی که از رهبران این اعتراضات در ایران به شمار می روند، به دنبال دعوت از شهروندان ایرانی برای شرکت در تظاهرات ۲۵ بهمن ۸۹ در حمایت از قیامها در کشورهای عربی در حبس خانگی بودهاند. فاطمه کروبی پس از ۷۱ روز از حصر خانگی آزاد شد.
به گواه فرزندان مهدی کروبی و میرحسین موسوی، طی شانزده ماه گذاشته، آنها تنها اجازه پیدا کردهاند که در قالب چند دیدار کوتاه و یا تلفنی کنترل شده با خانوادههای خود ارتباط برقرار کنند.
این دو رقیب انتخاباتی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری با اعتراض به نتیجه این انتخابات از «مهندسی آرا و تقلب» در انتخابات سخن گفتند.
حصر خانگی این رهبران مخالف دولت، از همان ساعات اولیه، موجی از اعتراضهای داخلی و برخی از مجامع بینالمللی و مراجع تقلید منتقد دولت را به دنبال داشت اما به رغم تلاشهای فعالان و نهادهای حقوق بشری، اعتراضها راه به جایی نبرده است.
در مدت زمان گذشته پس از انتخابات، شمار فراوانی از معترضان و فعالان سیاسی و اجتماعی بازداشت شده و گروههایی از آنان مجازات شدهاند. همچنین عدهای از معترضان در جریان این اعتراضها یا بازداشتهای پس از آن، جان باختهاند.
این فعالان در بخشی از بیانیه خود نتیجه اقدامات سرکوبگرانه حاکمیت در ۳ سال گذشته را «گسترش روزافزون فساد، افت شتابان اخلاق و معنویت در کشور، افزایش غریب قانونگریزی و دستاندازی بر ثروت کشور و مایملک عمومی، تاراج منابع ملی و نابودی دستگاههای اجرایی و قانونگذاری و نظارتی، سقوط جایگاه بین المللی ایران» ارزیابی کرده و حاکمیت را به «آزادی زندانیان سیاسی، رهایی رهبران جنبش سبز از حصر، رفع ممنوعیت فعالیت احزاب، گشایش فضای مدنی و اجتماعی و احترام به حقوق بنیادین و قانونی شهروندان مقدمات تحقق خواستهای ملت و برقراری همزیستی مسالمت¬آمیز و برخورداری از حقوق برابر همه ایرانیان» فراخوانده اند.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
سه سال پیش یکایک ما بر آن شدیم تا انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ را به فرصتی برای پایان دادن به حاکمیت اقتدارگرایان بر سرنوشت خود تبدیل کنیم. هر یک از ما در تجربه روزمرهمان میدیدیم که روند رو به رشد اقتدارگرایی و انحصارطلبی، جامعه را در سراشیبی سقوط قرار دادهاست. نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان، گسترش شکافهای طبقاتی و محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی، سوءمدیریت، عدم تحمل سبکهای مختلف زندگی و کاهش چشمگیر کارآمدی دولت، هر یک از ما را بر آن داشت که در توان خویش مسئولیتمان را بپذیرم و با شرکت در انتخابات صدای اعتراض خویش را فریاد کنیم.
تقلب در انتخابات نه فقط از بار مسئولیت ما و از تعداد همراهان ما نکاست، بلکه چشم بسیاری از هموطنان ما را بر واقعیتِ رواج گسترده دروغ و قانونگریزی در کشور گشود. تقلب در انتخابات نه فقط ما را ناامید و خانهنشین نکرد بلکه به تجدید میثاقی میان ما و آرمانهایی که برای احیای آنها به پای صندوق رأی رفته بودیم انجامید. میثاقی که تفاوتها و اختلافهای مان را کمرنگتر و پیوندها و همبستگیهایمان را آشکارتر کرد. میثاقی که به سیاستمدارانی که با ما همگام بودند و ما با آنها همراه، نشان داد که همگرایی و هم¬سویی ما، همدلی و اتحاد آنان را میطلبد. صدای ما شنیده شد و اینک جنبش سبز رهبران خویش را یافت.
آشکار بود که حکومتی که بر قانون اساسی خود و قرار خویش با ملت وفادار نمیماند، حاکمیتی که علیه نهادهای قانونگذاری خویش کودتا میکند، جنبش آزادیخواهانه و عدالتطلبانه ما را تحمل نخواهد کرد. روشن بود حاکمیتی که در طی سی سال از هر فرصتی برای کنار زدن بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی استفاده کردهاست، تمامی توان خود را برای حذف ما مردم از صحنه سیاست بکار خواهد برد. روشن بود که سرکوب را افزایش خواهد داد، انسداد و اختناق در فضای مدنی را سرعت خواهد بخشید و انحصارش را بر رسانه ملی وسایر امکانات ارتباطاتی و فضای اینترنتی تشدید خواهد کرد. اما حاصل این رفتار پس از سه سال چه بوده است؟ گسترش روزافزون فساد، افت شتابان اخلاق و معنویت در کشور، افزایش غریب قانونگریزی و دستاندازی بر ثروت کشور و مایملک عمومی، تاراج منابع ملی و نابودی دستگاههای اجرایی و قانونگذاری و نظارتی، سقوط جایگاه بین المللی ایران .
اینک و پس از گذشت سه سال از مقاومت در برابر خواست مردم و دیدن نتایج اسفبار خودکامگی، اقتدارگرایی و سرکوب، اگر حاکمان تشنه قدرت گمان میکنند که میتوانند با سوء استفاده از تعلق خاطرگروه¬های مختلف اجتماعی به استقلال کشور، با دست زدن به ماجراجویی در صحنه بینالمللی بر شکست همه جانبهشان سرپوش بگذارند سخت در اشتباه اند. اینکه گمان کنند که با نگاه داشتن رهبران جنبش سبز در حصر و سرکوب و زندان فعالان این جنبش بر حرکتی اینچنین گسترده غالب خواهد آمد، فقط از خامی آنان و خیال باطلشان حکایت دارد. اینکه حکومت گمان کند که با بستن بیش از پیش فضاهای مدنی و رسانهای، ما را در جایگاه نظارهگر خواهد نشاند فقط نشان از وهم او دارد. ما نه نظارهگر که شاهد و بازیگر این تاریخ هستیم.
ما امضاء کنندگان این بیانیه بر میثاقی که سه سال پیش با همگی همراهان جنبش سبز بستیم پایبندیم، حکومت را فرا میخوانیم که با آزادی زندانیان سیاسی، رهایی رهبران جنبش سبز از حصر، رفع ممنوعیت فعالیت احزاب، گشایش فضای مدنی و اجتماعی و احترام به حقوق بنیادین و قانونی شهروندان مقدمات تحقق خواستهای ملت و برقراری همزیستی مسالمت¬آمیز و برخورداری از حقوق برابر همه ایرانیان را فراهم آوَرَد. فقط و فقط از این طریق است که میتوان امیدوار بود با کوشش همگانی بر فقر و فساد روزافزون کشور، بحرانهای اقتصادی و خطرات بینالمللی فائق آمد. وگرنه این جنبش خاموش ناشدنیست.
آبتین غفاری، آرش آبادپور (کمانگیر)، آرش جنتی عطایی، آرش حسینی پژوه، آرنوش آزرحیمی، آزاده اسدی، آیدا قجر، احسان امینی، احسان منصوری، اردوان اصحابی، اسماعیل ختائی، امید کوهی، امیر اعتدالی، امیر بیگلری، امیر دهقان، امیر رشیدی، امیر معماریان، امیرحسین سراجی، امین احمدیان، امین ریاحی، امین گندیپور، ایرج باقرزاده، بلال مرادویسی، بهرام پرتوی، بهروز خلیق، بهنام صارمی، بیژن افتخاری، بیژن پیرزاده، بیژن خواجه پور خویی، بیژن صف سری، پرستو متین زاده، پروین بختیارنژاد، پویان محمودیان، پیمان ملاذ، تایاز فخری، جلال خرمن بیز، جهانشاه جاوید، حبیب تبریزیان، حسن طالبی، حسن نایب هاشم، حسن یوسفی اشکوری، حسین سبحان الهی، حمید فرخنده، حمیدرضا ظریفی نیا، حنیف مزروعی، خدیجه مقدم، خسرو علاف اکبری، داراب شباهنگ، داریوش مجلسی، داریوش محمدپور، داوود بشیری، راضیه نشاط، رحیم همتی، رضا بهزادیان نژاد، رضا جعفریان، رضا چرندابی، رضا علیجانی، رضا مبین، روح الله شهسوار، سامان زمان زاده، سپیده پورآقایی، ستاره ثابتی، سجاد شاهمرادی، سجاد نیک آیین، سحر رضازاده، سعید آگنجی، سعید پیوندی، سعیده سهرابی، سهیل پرهیزی، سیاوش رضائیان، سید ابراهیم نبوی، سید علی بنی جمالی، سید کوهزاد اسماعیلی، سید مصطفی علوی، سیدابراهیم موسوی، شاهین انزلی، شاهین نوربخش، شروین نکویی، شهاب عموپور، شهاب فیضی، شهرام تهرانی، شهره عاصمی، شیوا نوجو، صابر عباسیان، صادق شجاعی، صدرا سمنانی رهبر، صنم غیائی، طیبه علیرضایی، عبدالحمید معصومی تهرانی، عبدالرضا احمدی، عسل پیرزاده، علی اکبر قنبری، علی اکبر موسوی خوئینی، علی تارخ، علی تقی پور، علی حسین قاضی زاده، علی شاکری، علی طباطبایی، علی عبدی، علی فتوتی، علی قلی زاده، علی معینی، علی هنری، غلام عباسى، غلامرضا شاهمرادی، فاریا بارلاس، فاطمه فنائیان، فرزین وحدت، فرشاد توماج، فرشید آذرنیوش، فرشید فاریابی، فرهاد توانا، فرهاد صوفی، فرهاد گلیاردی، فیروزه فولادی، کارن صدر، کاظم علمداری، کامیار بهرنگ، کاوه شیرزاد، کیان امانی، کیوان فروزان، لیدا حسینی نژاد، محسن زمانی، محسن صنعتی پور، محمد برقعی، محمد حسین جعفری، محمد حسین یحیایی، محمد صادقی، محمد هدایتی، محمدعلی توفیقی، محمدعلی کدیور، محمودرضا فرخیان، مرتضی اصلاحچی، مرتضی صادقی، مرتضی کاظمیان، مرتضی نگاهی، مرضیه آذرافزا، مرضیه امیری، مریم روزبهانی، مزدک عبدی پور، مزدک نصیری، مصطفی خسروی، منصور معدل، منصوره شجاعی، مهدی سعیدپور، مهدی عربشاهی، مهدی قلیزاده اقدم، مهدی محسنی، مهدی نوربخش، مهرداد احمدزاده، مهناز پراکند، مهناز هدایتی، موسی ساکت، میثاق پارسا، نادر هاشمی، نریمان مصطفوی، نسیم سرابندی، نگین بانک، نگین سهراب خانی، نیره توحیدی، هادی کحال زاده، هاشم هاشمی، یاسر یوسف زاده، یدی قربانی، یوسف سهرابیان
خانه آزادی: حسین رونقی ملکی در ایران نیازمند مرخصی پزشکی فوری است
خبرگزاری
هرانا - خانه آزادی یک ارگان غیردولتی در آمریکا میباشد که در زمینهٔ
تحقیقات و حمایت از دمکراسی، آزادیهای سیاسی و حقوق بشر فعالیت میکند.
این سازمان از آن رو معروف گشتهاست که سالیانه فهرست کشورها را از لحاظ
میزان دمکراتیک بودن تهیه و انتشار میدهد. خانه آزادی در طی بیانیهای
رسمی خواهان اعطای مرخصی استعلاجی فوری به حسین رونقی ملکی شده است.
متن این بیانیه که توسط خبرگزاری هرانا ترجمه شده است به شرح زیر است:
خانه آزادی خواهان آزادی فوری حسین رونقی
ملکی برای مرخصی پزشکی است. او یکی از اولین بلاگرهای ایرانی است که از
ساسنسور اینترنت در ایران انتقاد کرد. رونقی ملکی دچار بیماری جدی کلیه
بوده و نیازمند فوری به مرخصی پزشکی و دسترسی به پزشکان مستقل است که
وابسته به حکومت نباشند. اگر چه او در ۴ ژوئن ۲۰۱۲ به بیمارستان منتقل شد،
اما مقامات به دخالت در روند درمان او ادامه دادند. دکتر او به خانوادهاش
گفته ممکن است ظرف یک هفته جانش را از دست بدهد، چراکه خون او عفونی شده و
کلیه دوم و تنها کلیه باقیمانده او نیازمند جراحی فوری است.
رونقی ملکی، به دلیل تلاشهایش برای دور
زدن اقدامات رژیم ایران برای سانسور اینترنت، در سال ۲۰۰۹ به ۱۵ سال حبس
محکوم شد. در اثر شکنجههای شدید و زندانی بودن در بند ۳۵۰ زندان اوین،
کلیه او شروع به از کار افتادن کرد.
معاون سیاسی و امور خارجی خانه آزادی،
دنیل کلینگرت، درباره او میگوید: «این فعال شجاع در مقابل رفتار غیر
انسانی ایستاده است و در دستان مقامات ایران در عذاب است. او مخالف مراقبت
پزشکی زیر نظر مقامات زندان است، چرا که آنها به دفعات جلوی دسترسی او به
مراقبت پزشکی را گرفتهاند.»
چندین بار هنگام جراحی دستان او را بسته بودند و در میان عمل جراحی، مقامات ایران دستور دادند به سلولش برگردانده شود.
وی از ۲۳ می۲۰۱۲ در اعتراض به عدم رسیدگی
درست پزشکی به وضعیتش، شروع به اعتصاب غذا کرد. اخیرا نامهای توسط ۱۱۷
زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین امضا شده است و در آن خواستار آزادی و
رسیدگی فوری پزشکی به وضعیت او شدهاند.
وضعیت رونقی ملکی، تنها یک نمونه از مخالفت سیستماتیک مقامات ایران برای درمان پزشکی زندانیان سیاسی است.
چارلز دون، مدیر طرحهای خاورمیانه و شمال
افریقا در خانه آزادی، میگوید: «قلبهای ما برای فعالین زندانی به پرواز
در میآید که با مخالفت پزشکی به عنوان نوعی شکنجه مواجه میشوند. فقط در
چند هفته گذشته، دو زندانی سیاسی دیگر به دلایل مشابه غفلت پزشکی توسط
مقامات ایران، جان خود را از دست دادند. حکومت ایران نباید اجازه دهد این
تراژدی انسانی ادامه پیدا کند.»
گفتنی است، کشور ایران جزء کشورهای «غیر
آزاد» در رده بندی سالهای ۲۰۱۲ و همچنین ۲۰۱۱ «آزادی در دنیا» قرار گرفته و
در رده ۱۹۲ بین ۱۹۷ کشور جای دارد.
خانه آزادی: حسین رونقی ملکی در ایران نیازمند مرخصی پزشکی فوری است
خبرگزاری
هرانا - خانه آزادی یک ارگان غیردولتی در آمریکا میباشد که در زمینهٔ
تحقیقات و حمایت از دمکراسی، آزادیهای سیاسی و حقوق بشر فعالیت میکند.
این سازمان از آن رو معروف گشتهاست که سالیانه فهرست کشورها را از لحاظ
میزان دمکراتیک بودن تهیه و انتشار میدهد. خانه آزادی در طی بیانیهای
رسمی خواهان اعطای مرخصی استعلاجی فوری به حسین رونقی ملکی شده است.
متن این بیانیه که توسط خبرگزاری هرانا ترجمه شده است به شرح زیر است:
خانه آزادی خواهان آزادی فوری حسین رونقی
ملکی برای مرخصی پزشکی است. او یکی از اولین بلاگرهای ایرانی است که از
ساسنسور اینترنت در ایران انتقاد کرد. رونقی ملکی دچار بیماری جدی کلیه
بوده و نیازمند فوری به مرخصی پزشکی و دسترسی به پزشکان مستقل است که
وابسته به حکومت نباشند. اگر چه او در ۴ ژوئن ۲۰۱۲ به بیمارستان منتقل شد،
اما مقامات به دخالت در روند درمان او ادامه دادند. دکتر او به خانوادهاش
گفته ممکن است ظرف یک هفته جانش را از دست بدهد، چراکه خون او عفونی شده و
کلیه دوم و تنها کلیه باقیمانده او نیازمند جراحی فوری است.
رونقی ملکی، به دلیل تلاشهایش برای دور
زدن اقدامات رژیم ایران برای سانسور اینترنت، در سال ۲۰۰۹ به ۱۵ سال حبس
محکوم شد. در اثر شکنجههای شدید و زندانی بودن در بند ۳۵۰ زندان اوین،
کلیه او شروع به از کار افتادن کرد.
معاون سیاسی و امور خارجی خانه آزادی،
دنیل کلینگرت، درباره او میگوید: «این فعال شجاع در مقابل رفتار غیر
انسانی ایستاده است و در دستان مقامات ایران در عذاب است. او مخالف مراقبت
پزشکی زیر نظر مقامات زندان است، چرا که آنها به دفعات جلوی دسترسی او به
مراقبت پزشکی را گرفتهاند.»
چندین بار هنگام جراحی دستان او را بسته بودند و در میان عمل جراحی، مقامات ایران دستور دادند به سلولش برگردانده شود.
وی از ۲۳ می۲۰۱۲ در اعتراض به عدم رسیدگی
درست پزشکی به وضعیتش، شروع به اعتصاب غذا کرد. اخیرا نامهای توسط ۱۱۷
زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین امضا شده است و در آن خواستار آزادی و
رسیدگی فوری پزشکی به وضعیت او شدهاند.
وضعیت رونقی ملکی، تنها یک نمونه از مخالفت سیستماتیک مقامات ایران برای درمان پزشکی زندانیان سیاسی است.
چارلز دون، مدیر طرحهای خاورمیانه و شمال
افریقا در خانه آزادی، میگوید: «قلبهای ما برای فعالین زندانی به پرواز
در میآید که با مخالفت پزشکی به عنوان نوعی شکنجه مواجه میشوند. فقط در
چند هفته گذشته، دو زندانی سیاسی دیگر به دلایل مشابه غفلت پزشکی توسط
مقامات ایران، جان خود را از دست دادند. حکومت ایران نباید اجازه دهد این
تراژدی انسانی ادامه پیدا کند.»
گفتنی است، کشور ایران جزء کشورهای «غیر
آزاد» در رده بندی سالهای ۲۰۱۲ و همچنین ۲۰۱۱ «آزادی در دنیا» قرار گرفته و
در رده ۱۹۲ بین ۱۹۷ کشور جای دارد.
هرانا؛ حقوق؟ غذا!
سعید شیرزاد، فعال لغو کار کودک
خبرگزاری هرانا - سعید شیرزاد فعال لغو کار کودک به مناسبت ۲۲ خرداد ۱۲ (ژئن) روز جهانی لغو کار کودک در ارتباط با کودکان کوله بر در مرزهای غربی کشور، از دردها و رنجهای ایشان مینویسد.
وقتی نامی از کودک به میان میآید، همچون
تمام میثاقهای بین المللی که در هر زمینهای پیمان نامه تهیه شده و تعدادی
از کشورهای عضو سازمان ملل آن را به امضا رساندهاند، در کنار نام کودک
ذهنها به پیمان نامهٔ جهانی حقوق کودک معطوف میگردد که ایران هم مانند
دیگر کشورهای عضو سازمان ملل آن را امضا کرده است.
پیمان نامهای که در ماده ۴ آن حقوق تمامی
کودکان را برای زنده گی به رسمیت شناخته و بقا و رشد کودک را کشورهای عضو
درآن تضمین میکنند!
پیمان نامهای که در ۲۴ مین ماده از آن
کشورهای عضو را برای برخورداری کودکان از بالاترین معیارهای بهداشتی و
تسهیلات درمان بیماری و بازیابی کودک به رسمیت میشناسد! پیمان نامهای که
سطح زنده گی لازم برای دستیابی کودک به رشد جسمی _ذهنی _معنوی
_اخلاقی_اجتماعی برای تمامی کشورهای عضو، در ۲۷ مین مادهاش ذکر شده.
و یا در ۲۸ مین ماده از همین پیمان نامه به آموزش رایگان و اجباری برای کودکان اشاره شده!
شاید در مقدمهٔ بالا علامتهای تعجبی که در برابر مواد پیمان نامه آمده است برای خوانندگان این سطور تعجب آور باشد؟
دلیلش این است که این حقوق، بدون پرداختن به اصول و پیش نیازهای اقتصادی _رفاهی و اجتماعی، برای کودکان لحاظ شده است.
و با در نظر گرفتن چنین موادیست که
میخواهم به زندگی اقلیتی از این کودکان بپردازم که در کنار همان موارد
ذکر شده هم، حقوق کودک برایشان هیچ معنایی ندارد!
صحبت نه از حلبی آبادهای اطراف تهران و نه
از زور آبادهای مسکونی شده در حاشیههای شهر، که صحبت از روستاهای دور
افتاده ایست که زنده گی در آن انسان را به یاد اردوگاههای کار اجباری
میاندازد که در آن زنده گی نه جایی، که هیچ معنایی ندارد واین زنده مانیست
که برای آنان درزمان جاریست.
و در اینجاری بودن زمان باید به زنده گی کودکانی پرداخت که تنها گناهشان این است که:
زایش پیوند فقر و بدبختی دو انسان در
جامعهای سرمایه داری هستند که در آن ابزارتولید با مالکیت خصوصی اداره
میشوند و در چنین نظامی ست که طبقهٔ کارگر به نیروی مولد کاری تبدیل
میگردد که کودک از بدو تولد در راستای اهداف بهره کشانهٔ نظام سرمایه داری
جزیی از نیروی کار میشود و اینگونه کودک نیز به زنده مانیای ابدی محکوم
میشود.
کودکانی که در همان سنین پایین،
بعضیهایشان همراه پدر و یا برادران بزرگتر، و دیگرانی هم هستند که به
عنوان سرپرست خانواده، برای تهیهٔ نیازهای خانواده (هرچند بخور و نمیر
(مجبور به قاچاق کالا میشوندتا از این راه بتوانند در جاری بودن زنده
مانیهای جامعه، آنها هم زنده بمانند، زندهمان ایی که بهایش برای آنان
غصه ایست به نام مرگ و زنده گی) برای آنان زنده مانی* (کودکانی که در
تابستان در زیر شلاق تابان خورشید با لباسهایی پاره شده که آدم را به یاد
دعواهای دوران بچه گیاش میاندازد که کسی پیدا نمیشد که جدایشان کند و در
نتیجه لباسها... و همان کودکان در زمستان با کاپشنهای پارتیزانی و سبز
رنگ دهههای ۶۰، ۷۰ و با چکمههای ساقه بلندی که تنها پوشش آنان برای بیش
از دو_سوم طول روز است) یاد چکمههای زرد رنگ دوران کودکیام که تنها عکس
دوران کودکیام از آن روزگاران است میافتم (در چنین شرایطیست که این
کودکان هر روز یکبار هنگام رفتن و بار دیگر هنگام برگشتن، در برابر مرگ
قرار میگیرند.
بار اول در تیررس گلولههای نیروهای
انتظامی و مرزبانان و بار دوم، هم در تیر رس همان گلولهها و هم مصادره
شدن کالاهایی که به همراه دارند و قیمت آن برابری میکند با تمامی
هستیشان...
اما اینجا صحبت نه از حقوق که از غذاییست که بدون آن حقوق دیگر معنایی ندارد!
وقتی از حقوق کودک صحبت به میان میآید،
به حقوقی که کودک از آن محروم شده میاندیشیم، به آموزش نداشتهاش و دوران
کودکیای که خیلی زود) زودتر از آنچه که ما میاندیشیم) جامهاش را به
دوران بزرگ سالی میدهد.
به رفاه اقتصادی که در نبوداش، کودک وکودکیاش را به خاطرهها میسپارد و کوله بار زنده مانی ابدیش را از همان دوران، بدوش میکشد.
و در کنار اینها باز:
امضا کردن میثاق جهانی حقوق کودک توسط ایرانست که در آن برای افراد زیر ۱۸ سال حقوق و وظایفی از جانب دولتها معین شده و...
در چنین شرایطیست که همان کودکان وقتی
به ناچار به عنوان کوله بر راهی آنسوی مرزها میشوند توسط مرزبانان و
نیروهای انتظامی مورد هدف قرار میگیرند، و در بهترین حالت پس از فرار از
دست آنها کالاهایی که تمام زنده گیشان است به مصادره میرود و در حقیقتی
تلختر اینجانهایشان است که به مصادره میرود و اینگونه به قتل میرسند،
بدون اینکه در برابر مرگشان علامت سئوالی رقم بخورد.
و اینگونه هر روز شاهد درگیرهایی بین این
کوله بران و نیروی انتظامی هستیم که در آن شاهد مرگ یک انسان هستیم ودر
حقیقتی تلختر، که از این انسانان در سال گذشته بیش از ۷۰ کودک جان خود را
از دست دادهاند.
و وقتی که در نوشتههایی که برای کودکان
نگاشته میشود به این جملهٔ مشهور بر میخوریم که (کودکان مقدمند بر هر
مصلحت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی (، نمیتوانیم بدون نگاه کردن بر محور
اقتصادی این کودکان به وضعیت حقوقی آنان بپردازیم) چرا که وقتی بحث فقر به
میان میآید نباید فراموش کرد که دیگر بحث حقوق در میان نیست و بحث رفاه
اقتصادی و اجتماعی میباشد که بدون مهیا بودن آن امکان پیاده کردن حقوق
کودک نیز در واقع تنها تخیلی بیش نمیتواند باشد.
در واقع پس از پیگیری شرایط اقتصادی این
کودکان است که میتوانیم بحث حقوق را به میان بکشیم و از کشته شدن کوله
برانی سخن یه میان بیاوریم که در کودکی در برابر زندگیشان تن به بزرگترین
خطرات میسپارند.
کودکانی که حتی نامشان و آمارشان در میان آمار قربانیان جنگ و قربانیان وبا به فراموشی کامل سپرده میشوند.
کودکانی که در حقیقت مثل تمامی کودکان طبقهٔ محروم جامعه از بدو تولد قربانی جامعه میشوند.
اما این کودکان همان کودکانی هستند که
در همان دوران بار دیگر قربا نی میشوند، و آن قربانی نداشتن دوران
کودکیشان است که جای خود را به بزرگسالیای میدهد که بر سرشان سایه افکنده
است.
پی نوشت:
شاید با دیدن مستند زنده گی در مه بتوان زنده گی (زنده مانی (این کوله بران را تصویر کنیم (اگرچه نام کارگردان فیلم را هم نمیدانم، امیدوارم که نام فیلم را درست گفته باشم چونکه زیاد اهل تماشای فیلم نیستم).
یک کاسه آش
-: «یه کاسه آش چنده؟»
دستانش سیا
لبهاش رد ردِ خون- دلمه
سخت میلرزید
پسر پرسید از بوفه دارِ بوفهٔ پارک
-: «هزاره»
دست در جیبش فرو کرد:
«یک دو سه چهار... چهارصد
این هم یک دو... صد... این هم پنجاه»
نه! نمیشد
پانصد تومن کم داشت
دست در جیب... گرسنه... ریز یک چشمش بنفش و باد کرده، کبود از دزدی قبلی
زیر آن دیگر
گود انداخته... گرسنگیِ روز و شب
انگاری شنید آن سو صدای دیگر برسید: «آقا آش چنده؟»
-: «هزاره کاسه یی بچه»
-: «من پونصدی میخوام!... نمیشه؟»
-: «نه نمیشه بچه نه نه!:
***
چند لحظه بعد
دوکودک در کنار بوفهٔ پارک
-:» آقا یه کاسه آش با دوقاشق «
فرو شنده پوز خندی زد:» دو نفر؟... یه کاسه آش؟ میشه هزار.... قاشق اضافه... هم پنجاه «
دو کودک با دستهایی سیا
لبهای رد رد دلمه بسته...
اما خندان... خندان
سعید شیرزاد، فعال لغو کار کودک
پی نوشت:
شاید با دیدن مستند زنده گی در مه بتوان زنده گی (زنده مانی (این کوله بران را تصویر کنیم (اگرچه نام کارگردان فیلم را هم نمیدانم، امیدوارم که نام فیلم را درست گفته باشم چونکه زیاد اهل تماشای فیلم نیستم).
یک کاسه آش
-: «یه کاسه آش چنده؟»
دستانش سیا
لبهاش رد ردِ خون- دلمه
سخت میلرزید
پسر پرسید از بوفه دارِ بوفهٔ پارک
-: «هزاره»
دست در جیبش فرو کرد:
«یک دو سه چهار... چهارصد
این هم یک دو... صد... این هم پنجاه»
نه! نمیشد
پانصد تومن کم داشت
دست در جیب... گرسنه... ریز یک چشمش بنفش و باد کرده، کبود از دزدی قبلی
زیر آن دیگر
گود انداخته... گرسنگیِ روز و شب
انگاری شنید آن سو صدای دیگر برسید: «آقا آش چنده؟»
-: «هزاره کاسه یی بچه»
-: «من پونصدی میخوام!... نمیشه؟»
-: «نه نمیشه بچه نه نه!:
***
چند لحظه بعد
دوکودک در کنار بوفهٔ پارک
-:» آقا یه کاسه آش با دوقاشق «
فرو شنده پوز خندی زد:» دو نفر؟... یه کاسه آش؟ میشه هزار.... قاشق اضافه... هم پنجاه «
دو کودک با دستهایی سیا
لبهای رد رد دلمه بسته...
اما خندان... خندان
سعید شیرزاد، فعال لغو کار کودک
پروندههای بیفرجام کشته گان انتخابات ۱۳۸۸ / مسیح علینژاد
خبرگزاری
هرانا - سالگرد انتخابات ۱۳۸۸ در حالی نزدیک میشود که برخی از
خانوادههای کشته شدگان حوادث پس از انتخابات که با طرح شکایت خواستار
معرفی و محاکمه آمران و عاملان قتل بستگانشان شدهاند، از بینتیجه ماندن
پیگیریهای خود سخن میگویند.
خانوادههای چند تن از جان باختگان، در
گفتگوهایی اختصاصی یادآورشدند که با گذشت سه سال نه تنها شکایات آنها
بیپاسخ مانده، بلکه مقامات قضایی به آنها گفتهاند که پس از دریافت دیه
پرونده قضاییشان بسته خواهد شد.
به دنبال راهپیماییهای اعتراضی که از
خرداد ۱۳۸۸ در ایران آغاز شد، تعداد زیادی از شرکت کنندگان با شلیک مستقیم
گلوله، ضرب و جرح، استنشاق گاز اشک آور، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده،
پرتاب شدن از ساختمان، یا رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن آنان
کشته شده شدند.
برخی دیگر از شهروندان نیز توسط نهادهای
امنیتی دستگیر شدند و به گفته خانوادههای زندانیان و بنا بر اعلامیه رسمی
سازمان قضایی نیروهای مسلح، در اثر ضرب و جرح مامورانِ زندان و عدم رسیدگی
پزشکی در دوران بازداشت جان خود را از دست دادند.
در برگههای پزشکی قانونی که در اختیار
گروهی از خانوادههای کشته شدگان قرار گرفته، تاکید شده که این مقتولین با
اسلحه گرم کشته شدهاند.
تاکنون خانوادههای ۵۵ نفر از کشته شدگان،
در مصاحبه با رسانهها به قتل رسیدن فردی از نزدیکان خود را در جریان
اعتراضات انتخاباتی تایید کردهاند.
پروندههای «مختومه»
معصومه چگینی همسر «محرم چگینی» یکی از
کسانی که بر اثر شلیک گلوله در راهپیمایی ۲۵ خرداد جان خود را از دست داده،
در گفتگویی اختصاصی، تصریح کرد: «با اینکه در برگههای پزشکی قانونی قید
شده که همسرم بر اثر اصابت گلوله کشته شد و حتی خودشان هم همسرم را به
عنوان شهید معرفی کردند، ولی هیچ وقت نگفتند چه کسی به همسرم شلیک کرد. ما
دیگر امیدی به پیگیری قضایی نداریم، چون به ما گفتهاند دیه را بگیرید و
این به معنی مختومه شدن پرونده است.»
خانم چگینی بسته شدن این پروندهها در
دستگاه قضایی را به معنی پاک شدن خاطره تلخی دانست که از جان باختن محرم
چگینی برای این خانواده باقی مانده است و گفت: «احساس میکنم مسئولان برای
جان عزیزان ما ارزش قائل نیستند، شاید هم فکر میکنند با دیه همه چیز تمام
میشود، اما برای ما این پروندهها هیچگاه بسته نمیشود. راه دیگری هم
نداریم تا یک نفر به ما بگوید چه کسانی توانستند در خیابانهای تهران
آزادانه به جوانانی که فرزندان همین کشور بودند شلیک کنند یا حداقل به ما
بگویند آنها که عزیزان ما را کشتند و زندگی ما را نابود کردند الان کجا
هستند.»
در خرداد سال ۱۳۸۸ فیلمهای زیادی از
جریان کشته شدن تعدادی از شهروندان معترض به نتایج انتخابات بر روی یوتیوب
قرار گرفت که از میان آنها، برخی همچون فیلم مربوط به کشته شدن «ندا آقا
سلطان» در روز ۳۰ خرداد به سرعت به رسانههای بین المللی راه پیدا کرد و
نام ندا در بسیاری از رسانه و مجامع بین المللی شناخته شد.
همان زمان فیلمهای دیگری نیز از صحنه
کشته شدن مقتولین راهپیماییهای اعترضای بر روی شبکههای اجتماعی قرار گرفت
که نشان میداد از بالای یک پایگاه بسیج در خیابان آزادی به روی
تظاهرکنندگان شلیک شده است.
لادن مصطفایی همسر «علی حسنپور»، یکی از
کسانی که در راهپیمایی ۲۵ خرداد حوالی همان پایگاه بسیج مورد اصابت گلوله
قرار گرفت، در گفتگویی اختصاصی یادآوری کرد که او از کسانی که در آن
پایگاه بسیج بودهاند به دستگاه قضایی شکایت کرده و به همین دلیل پرونده
علی حسنپور به دادسرای نظامی منتقل شده است.
وی گفت: «هشت نفر از کسانی که در روز
راهپیمایی در پایگاه بسیج بودند به دادسرای نظامی احضار شدند و از این هشت
نفر اطلاعاتی را جمع آوری کردند ولی تاکنون هیچ قاتلی معرفی نشده.»
خانم حسنپور با اشاره با سختیهایی که
پیگیری قضایی و رفت و آمد به دادسراها به خانوادهاش تحمیل کرده، توضیح
داد: «در تمام این سه سالی که گذشت شاید بیش از دویست بار به دادسرای نظامی
رفتهام و در همین مسیر پنج قاضی که پرونده را رسیدگی میکردند به
بیگناهی همسرم حکم دادند.»
علی حسنپور پدر دو فرزند نوجوان بود که
در راهپیمایی ۲۵ خرداد از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از ۱۰۵
روز جسد او را به خانوادهاش تحویل دادند.
تمام کشتههای خرداد
«میثم عبادی» اولین شهروند ایرانی بود که
به گفته خانوادهاش در روز ۲۳ خرداد و تنها یک روز بعد از برگزاری انتخابات
جان خود را در درگیریهای انتخاباتی از دست داد ولی این خبر در روزهای
نخست خبر بازتاب رسانهای زیادی نیافت.
عصر روز ۲۵ خرداد، تلویزیون جمهوری اسلامی
از کشته شدن ۷ تن از شهروندان و زخمی شدن ۲۹ نفر از آنها در درگیریهای
انتخاباتی خبر داد و این اولین تایید رسمی مقامات جمهوری اسلامی در مورد
کشته شدن مردم در جریان حوادث پس از انتخابات بود.
به گفته منتقدان حکومت، تعداد کشتههای ۲۵
خرداد فراتر از آمار اعلام شده توسط تلویزیون جمهوری اسلامی بود و شماری
از همان ۲۹ زخمی اعلام شده توسط مقامات رسمی نیز جانشان را در
بیمارستانها از دست دادند که بعدها خانوادههایشان با شکستن سکوت خود در
مورد اینجانباختگان به صورت رسمی اطلاع رسانی کردند.
کیانوش آسا، رامین رمضانی، مصطفی غنیان،
فاطمه رجبپور، سروربرومند، ناصر امیرنژاد محرم چگینی، احمد نعیم آبادی،
داوود صدری، علی حسنپور، علی رضا افتخاری، حسین اختر زند، حسام حنیفه و
سهراب اعرابی از جمله کسانی بودند که خانوادههای آنها در مصاحبههای
مختلف با رسانهها اعلام کردند که این افراد در راهپیمایی ۲۵ خرداد جانشان
را از دست دادهاند.
کشته شدن و قتل شهروندان تنها به همان
روز ۲۵ خرداد ختم نشد. همان گونه که راهپیماییهای اعتراضی ادامه یافت،
کشته شدن معترضان در راهپیماییهای خیابانی نیز ادامه پیدا کرد.
بعد از سخنان رهبر جمهوری اسلامی در نماز
جمعه ۲۹ خرداد و هشدار وی مبنی بر اینکه «اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون
را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه
نخواهند مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنها هستند»، تعداد
دیگری از شهروندان که فردای آن روز برای اعتراض دوباره به خیابان آمده
بودند، مورد هدف گلوله قرار گرفته یا بر اثر ضرب و جرح ماموران جان باختند.
مسعود خسروی، علی فتحعلیان، حمید حسین بیک
عراقی، ندا آقا سلطان، فاطمه سمسارپور، اشکان سهرابی، بهزاد مهاجر، کاوه
سبزعلیپور، عباس دیسناد، مسعود هاشمزاده، سعید عباسی فر گلچینی، از جمله
جانباختگان ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ هستند که خانوادههایشان کشته شدن آنها در
راهپیمایی این روز را در گفتگو با رسانهها تایید کردند.
پس از خرداد ماه، تجمعات اعتراضی دیگری
نیز در روزهای دیگر برگزار شد که از جمله آنها میتوان به راهپیماییهای
روز قدس، ۱۸ تیر، روز عاشورا، ۲۵ بهمن و چهارشنبه سوری سال ۱۳۸۹ اشاره کرد.
در این راهپیماییها نیز شماری از
شهروندان در تجمعات خیابانی یا پس از دستگیری و انتقال به بازداشتگاه
کهریزک جان خود را از دست دادند و خانوادههای آنها نیز در مورد نحوه جان
باختن این قربانیان خبررسانی کردند.
تشکیل پرونده در قوه قضاییه
برخی از خانوادههای قربانیان پس از
انتخابات، نامههایی را به نهادهای مختلف از جمله دفتر رهبری جمهوری
اسلامی، دفتر ریاست جمهوری و دفتر رییس قوه قضاییه ارسال کردند و پس از آن
به صورت رسمی با مراجعه به دادسراها شکایتهایی را به منظور شناسایی و
محاکمه قاتلان تنظیم کردند.
از جمله مواردی که دستگاه قضایی ایران به
پرونده مربوط شکایت خانوادههای جان باختگان معترضان پس از انتخابات رسیدگی
کرد، مربوط به قتل بازداشت شدگان کهریزک بود.
پرونده امیر جوادی فر، محمد کامرانی و
محسن روح الامینی زندانیانی که در بازداشتگاه کهریزک در اثر شکنجه و ضرب و
شتم و عدم رسیدگی پزشکی جان باختند در چندین دادگاه به صورت غیر علنی بررسی
شد. البته بازداشتگاه کهریزک، قربانی چهارمی نیز به نام رامین آقازاده
قهرمانی داشت که مدت کوتاهی بعد از آزادی از این زندان و بر اثر شکنجههای
دوران بازداشت جان خود را از دست داد، اما قوه قضاییه ایران در ارتباط با
پرونده او کسی را مورد محاکمه قرار نداد.
دادگاه متهمان پرونده کهریزک، نهایتا دو
حکم قصاص را برای دو تن از زندانبانان صادر کرد. اما خانوادههای
جانباختگان حادثهٔ کهریزک، با اعلام گذشت از قصاص این دو مامور، اعلام
کردند که خواستار مجازات آمران اصلی قتل فرزندانشان هستند؛ خواستهای که در
عمل محقق نشد.
سعید مرتضوی متهم ردیف اول این پرونده بود
که اگرچه دادگاه تفهیم اتهام وی به عنوان «معاونت در قتل» برگزار شده و
داستگاه قضایی ایران هم او را از دادستانی برکنار کرده، اما از سوی دولت
احمدی نژاد در دو پست مهم دولتی منسوب شده است.
همچنین، پرونده مربوط به کشته شدن
غلامحسین کبیری در راهپیمایی ۲۵ خرداد که رسانههای دولتی او را به عنوان
«بسیجی» معرفی کردند نیز مورد پیگیری قضایی قرار گرفت که ابتدا یک نفر به
عنوان قاتل محکوم به اعدام شد اما در آذرماه ۱۳۹۰، متهم به قتل در شعبه ۷۱
دادگاه کیفری استان تهران تبرئه شد.
برخی از خانوادههای قربانیان اعتراضات
انتخاباتی، وقتی با عدم پیگیری قضایی در داخل مواجه شدند، اقدام به ارسال
شکواییه به مراجع بین المللی کردند.
در همین راستا وقتی که در ژوئن سال نود،
شورای حقوق بشر سازمان ملل، «احمد شهید» را به عنوان گزارشگر ویژه در امور
ایران انتخاب کرد، برخی از خانوادههای کشته شدگان طی ارسال نامهها و
مصاحبههایی از او خواستند تا آنها را در شناسایی قاتلان کشته شدگان
انتخاباتی یاری کند.
اسفند ماه ۱۳۹۰، احمد شهید در گزارش نخست
خود در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، در پاسخ به درخواست این خانوادهها،
نام پنچ تن از کشته شدگان پس از انتخابات یعنی سهراب اعرابی، ندا آقا
سلطان، علی حسنپور، مصطفی کریم بیگی و مسعود هاشمزاده را ذکر کرد و از
مسئولان جمهوری اسلامی خواست تا در مورد وضعیت این کشته شدگان پاسخگو
باشند.
فشار برای ساکت کردن خانوادهها
همزمان با پیگیری قضایی و اطلاع رسانی
خانوادههای جان باختگان در مورد پروندههای قتل آنها، فشارهای امنیتی
مختلفی بر این خانوادهها تحمیل شد.
برخی از اعضای خانوادههایی که در مورد
وضعیت مقتولین پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ اطلاع رسانی کرده بودند، خودشان تحت
پیگیرد قضایی قرار گرفته و مدتی را در زندان به سر بردند.
بعضی دیگر از این خانوادهها به نهادهای
امنیتی فراخوانده شدند و از آنها خواسته شد تا از برگزاری هر گونه مراسم
بزرگداشت و سالگرد برای قربانیان خودداری کنند.
برخی دیگر از خانوادهها نیز از تذکر
نهادهای امنیتی برای تغییر سنگ قبر کشته شدگان خبر دادند تا به گفته این
خانوادهها واژه «شهید» از روی سنگ قبر کشته شدگان پس از انتخابات حذف شود.
لادن مصطفایی همسر «علی حسنپور» یکی از
کشته شدگان ۲۵ خرداد میگوید که این فشارها به این منظور صورت گرفته تا کم
کم خانوادهها از پیگیری قتل بستگان خود کنار بکشند و در مورد این قتلها
سخنی نگویند.
برخورد با خانوادهها، در واقع از همان روزهای نخست حوادث پس از انتخابات آغاز شد.
اخبار بازداشت موقت خانوادههای کشته
شدگان شناخته شده تری چون سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان به صورت وسیع در
رسانههای مختلف بازتاب خبری یافت.
اما خانوادههای کمتر شناخته شده، معمولا در سکوت خبری تحت فشارهای امینتی قرار داشتهاند.
مهدی رمضانی پدر «رامین رمضانی» یکی از
جانباختگان انتخاباتی است که چند ماهی را در بازداشت به سر برد و سپس در دی
ماه ۸۹ با قید وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
پدر رامین رمضانی به تازگی در شعبهٔ ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
خانواده رامین رمضانی بارها به روند
رسیدگی قضایی شکایتشان در مورد شناسایی قاتل اعتراض کرده و با رسانههای
خبری در این باره مصاحبه کردهاند.
اعضای خانواده «کیانوش آسا» یکی دیگر از
دانشجویانی که در راهپیمایی ۲۵ خرداد با اصابت مستقیم گلوله کشته شد،
بارها توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدند. کامران آسا و عزیزآسا دو تن از
برادران کیانوش آسا و همچنین برخی دیگر از اعضای خانواده این دانشجوی جان
باخته، چندین بار توسط نیروهای وزارت اطلاعات کرمانشاه بازداشت و سپس با
قید وثیقه آزاد شدند.
از سوی دیگر، پدر اشکان سهرابی در آستانه
برگزاری مراسم اولین سالگرد برای پسرش به وزارت اطلاعات احضار شده و به این
طریق از برگزاری مراسم بزرگداشت برای اینجان باخته راهپیمایی ۳۰ خرداد
جلوگیری به عمل آمد.
در یک مورد مشابه، اسماعیل مختاری پدر
«محمد مختاری»، جوانی که در راهپیمایی اعتراضی را ۲۵ بهمن با اصابت گلوله
به قتل رسید، در آستانه سالگرد فرزندش به نهادهای امنیتی فرا خوانده شد و
پس از آن، اعلام کرد خانواده وی اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت برای محمد
مختاری را ندارند. محمد مختاری یکی از کسانی بود که در راهپیمایی معترضان
در ۲۵ بهمن ماه با اصابت مستقیم گلوله جان باخت.
پدر و مادر «بهنود رمضانی» نیز، از جمله
کسانی بودند که اسفند ماه سال گذشته در آستانه اولین سالگرد فرزندشان از
سوی نهادهای امنیتی دستگیر شده و سپس با قید وثیقه ۱۵۰ میلوین تومانی آزاد
شدند. بهنود رمضانی دانشجوی ۱۹ سالهٔ ترم دوم دانشگاه صنعتی نوشیروانی
بابل توسط چند موتور سوار در شب چهارشنبه سوری سال ١٣٨٩ مورد ضرب و شتم
قرار گرفت و جان باخت.
شکستن سنگ قبرهای کشته شدگان
موضوع دیگری که منجر به فشار امنیتی به خانوادههای قربانیان شد، «شهید» خوانده شدن کشته شدگان انتخاباتی از سوی خانواده هاست که بارها با مخالفت نهادهای امنیتی و تذکر به خانوادههای کشته شدگان مواجه شده است.
موضوع دیگری که منجر به فشار امنیتی به خانوادههای قربانیان شد، «شهید» خوانده شدن کشته شدگان انتخاباتی از سوی خانواده هاست که بارها با مخالفت نهادهای امنیتی و تذکر به خانوادههای کشته شدگان مواجه شده است.
پس از انتخابات، برخی از کشته شدگان از
جمله حمید غلامحسین کبیری، محمد حسین فیض، صانع ژاله، کاوه سبزعلیپور،
حسین بیگ عراقی، داوود صدری و میثم عبادی از سوی رسانههای هوادار حاکمیت
به عنوان بسیجی معرفی شدند.
برخی از این خانوادهها با رسانههای مختلف مصاحبه کرده و گفتند که فرزندان آنها شهروندان معمولی بوده و رسانههای حکومتی در مورد آنها دروغ میگویند.
برخی از این خانوادهها با رسانههای مختلف مصاحبه کرده و گفتند که فرزندان آنها شهروندان معمولی بوده و رسانههای حکومتی در مورد آنها دروغ میگویند.
مقامات جمهوری اسلامی و رسانههای هوادار حاکمیت، تنها کشته شدگانی را که از دیگاه آنها «بسیجی» بودند به عنوان «شهید» معرفی کردند.
بعدها نهادهای امنیتی نیز با مراجعه به
خانواده برخی از کشته شدگان از آنها خواستند تا عنوان «شهید» را از روی
سنگ قبر کشته شدگان انتخاباتی حذف کنند.
شهناز کریم بیگی مادر «مصطفی کریم بیگی»
که در راهپیمایی اعتراضی عاشورای ۱۳۸۸ با اصابت گلوله جان باخت در یک
گفتگوی اختصاصی گفت: «به تلفن منزلمان زنگ زندند و از ما خواستند تا سنگ
قبر مصطفی را عوض کنیم، آنها مخالف این بودند که واژه شهید روی سنگ قبر
فرزندم باشد.»
خانم کریم بیگی از شکسته شدن سنگ قبر
فرزندش در روزهای اخیر خبر داد و افزود که او نمیداند دقیقا چه کسانی این
کار را کردند، اما اگر هدفشان این است که ما خانوادهها را ساکت کنند، این
کارها نتیجه عکس دارد و «خانوادهها فریادهایشان بلندتر خواهد شد.»
مصطفی کریم بیگی جوان ۲۶ سالهای بود که
در عاشورای ۱۳۸۸ با اصابت گلوله بر پیشانیاش جان باخت و خانواده او شکایتی
را تقدیم قوه قضاییه ایران کردند که تاکنون پاسخی به آنها داده نشده است.
سایت «سرخسبز» به تازگی خبر داده است که
خانواده بهنود رمضانی نیز با تذکر وزارت اطلاعات استان مازندران مجبور
شدهاند تا سنگ قبر فرزندشان را تغییر داده و واژه «شهید» را از روی سنگ
قبر حذف کنند.
«سعید عباسی»، از دیگر کشته شدگان
انتخاباتی بود که سنگ قبر او هم توسط افراد ناشناس شکسته شد و پس از آن
خانوادهاش سکوت اختیار کردند. او جوان ۲۴ سالهای بود که در نزدیکی محل
کارش در خیابان سلسبیل در راهپیمایی اعتراضی سی خرداد با اصابت مستقیم
گلوله به قتل رسید.
آمارهای ضد و نقیض از کشته شدگان
با گذشت سه سال سال هنوز آمار دقیقی از تعداد جان باختگان حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران وجود ندارد.
مقامات جمهوری اسلامی تاکنون از پذیرش
مسولیت کشتارهای بعد از انتخابات سرباز زده و هر بار آمار ضد و نقیضی از
سوی برخی مقامات و نهادهای امنیتی در رسانههای رسمی اعلام شده است.
برخی از خانوادههای کشته شدگان، در
همان روزهای نخست با مراجعه به کمیتهای که در داخل ایران برای پیگیری
وضیعت قربانیان انتخابات از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از
نامزدهای انتخاباتی معترض تشکیل شده بود، در مورد وضعیت کشته شدگان اطلاع
رسانی کردند.
کمیته مذکور پس از جمع آوری این اطلاعات،
نام ۷۲ نفر از کسانی که گفته شده بود در جریان اعتراضات جان باختند را در
تاریخ ۱۳ شهریور ماه ۸۸ منتشر کرد.
به دنبال انتشار این لیست ۷۲ نفره، در بعد
از ظهر روز دوشنبه شانزدهم شهریور سال ۱۳۸۸، ماموران امنیتی به دفتر کمیته
پیگیری آسیب دیدگان رفته و ضمن جمع آوری تمامی اسناد، اعضای این کمیته را
بازداشت کردند.
مرتضی الویری و علیرضا حسینی بهشتی دو تن از این بازداشت شدگان بودند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی چند بار طی
برنامههای مختلف اسامی قید شده در آن لیست ۷۲ نفره را تکذیب کرده و پس از
آن آمارهای متفاوتی از سوی مقامات اعلام شده است.
محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران،
تنها چند روز پیش از انتشار این لیست گفت که در رویدادهای پس از انتخابات
۲۰ نفر از نیروهای «انقلابی و بسیجی» شهید شده و از «مخالفین» نیز ۹ نفر
کشته شدهاند.
در مهر ماه سال ۱۳۹۰ نیز، محمود
احمدینژاد در هشتمین سفر خود به ایالات متحده آمریکا، طی یک نشست خبری در
هتل محل اقامت خود، کشته شدگان حوادث پس از انتخابات را عده قلیلی دانست که
ساختمانها را تخریب کرده و خودروها را به آتش کشیدهاند.
محمد احمدینژاد در عین حال ادعا کرد:
«تعداد ۳۳ نفر در حوادث بعد از انتخابات کشته شدند که بیش از دو سوم آنها
از نیروهای انتظامی یا مردم عادی هوادار دولت بودند».
بار دیگر بعد از گذشت دو سال، «صادق
لاریجانی» رئیس قوه قضائیه ایران در جمع مسئولان قضایی، تعداد جان باختگان
بعد از انتخابات را تنها یک نفر دانست که این ادعا با اعتراض خانوادههای
کشته شدگان مواجه شد.
تمام این اظهارات در شرایطی بیان شده که
علاوه بر ۵۵ نفری که خانوادههای آنها حاضر شدهاند در گفتگو با رسانهها،
کشته شدن آنها را در جریان اعتراضات انتخاباتی تایید کنند، قربانیان
دیگری نیز وجود دارند که بستگان آنها، هنوز حاضر به مصاحبه با مطبوعات
نشدهاند.
اسامی ۵۵ نفر از کشته شدگان اعتراضات انتخاباتی
این افراد، فقط آن تعداد از کشته شدگان هستند که خانوادههایشان در مصاحبه با رسانهها، حاضر به اطلاع رسانی در مورد آنها شدهاند:
امیر جوادیفر
محمد کامرانی
محسن روحالامینی
رامین آقازاده قهرمانی
رامین پوراندرجانی
عبدالرضا سودبخش
احمد نجاتی کارگر
میثم عبادی
علی حسنپور
سهراب اعرابی
احمد نعیمآبادی
محرم چگینی
رامین رمضانی
داوود صدری
سرور برومند
فاطمه رجبپور
حسام حنفیه
حسین اخترزند
کیانوش آسا
محمود رئیسی نجفی
مصطفی غنیان
لطفعلی یوسفیان
امیرحسین طوفانپور
بهمن جنابی
علیرضا افتخاری
سعیدعباسی
سیدالیاس میرجعفری
ناصر امیرنژاد
اشکان سهرابی
ندا آقاسلطان
مسعود خسروی دوست محمد
کاوه سبزعلی پور
مسعود هاشمزاده
عباس دیسناد
یعقوب بروایه
علی فتحعلیان
بهزاد مهاجر
محمدجواد پرنداخ
مصطفی کیارستمی
فاطمه سمسارپور
حمید حسین بیک عراقی
محمدحسین فیض
حسین غلام کبیری
امیر یوسفزاده
سیدعلی موسوی
مصطفی کریمبیگی
شبنم سهرابی
شهرام فرجزاده
مهدی فرهادی راد
امیر ارشد تاجمیر
شاهرخ رحمانی
محمدعلی راسخینیا
صانع ژاله
محمد مختاری
بهنود رمضانی
نقل از تارنمای بیبیسی
دو متهم به قتل در بوشهر دوشنبه صبح در ملا عام اعدام میشوند
خبرگزاری
هرانا -دو زندانی که متهم به قتل سه نفر و زخمی کردن هفت نفر در پیست
موتور سواری فرودگاه آبپخش بوشهر میباشند، صبح دوشنبه در ملاء عام اعدام
میشوند.
به گزارش مهر، رئیس روابط عمومی اداره کل دادگستری استان بوشهر گفت: "حکم اعدام قاتلان حادثه آبپخش دوشنبه در ملا عام اجرا میشود."
فرزاد امیری شیرازی در گفتگو با خبرنگار
مهر اظهار داشت: اذن قصاص دو نفر عامل حادثه آبپخش اول خرداد ماه از سوی
رئیس قوه قضائیه تایید شده است و این حکم صبح دوشنبه هفته جاری در آبپخش و
در ملا عام اجرا خواهد شد.
وی اضافه کرد: تدابیر لازم برای اجرای این
حکم اتخاذ شده است و این حکم در محل انجام این حادثه یعنی فرودگاه آبپخش
که از آن به عنوان پیست موتورسواری استفاده میشد اجرا خواهد شد.
در این حادثه که سه کشته بر جای گذاشت، هفت نفر زخمی شدند.
هرانا؛ احضار بیژن صباغ، فعال دانشجویی چپ به وزارت اطلاعات
خبرگزاری
هرانا - بیژن صباغ، فعال دانشجویی و محروم از تحصیل دانشگاه مازندران که
به دلیل فعالیتهای دانشجویی در سال ۸۶ بازداشت و مدتی را در زندان اوین
سپری کرده بود، در پی یورش نیروهای امنیتی به منزل شخصیاش به دفتر پیگیری
وزارت اطلاعات احضار شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، وی در زمان مراجعه نیروهای امنیتی به
دلیل عدم حضور در منزل به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شد.
گفتنی است، بیژن صباغ در سال ۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری که به مدت پنج سال به حال تعلیق درآمده، محکوم شده است.
گفتنی است، بیژن صباغ در سال ۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری که به مدت پنج سال به حال تعلیق درآمده، محکوم شده است.
هرانا؛ بازداشت یک شهروند بهایی توام با ضرب و شتم در ساری
خبرگزاری
هرانا - حوالی ساعت ۳۰: ۷ دقیقه صبح روز شنبه ۲۰ خردادماه پنج نفر از
ماموران اداره اطلاعات شهرستان ساری با مراجعه به منزل «فاران خوان یغما»
وی را بازداشت کردند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این ماموران در حالیکه خود را ابتدا مامور شهرداری معرفی نمودند بدون دردست داشتن حکم معتبر قضایی به منزل یک شهروند بهایی به نام «فاران خوان یغما» وارد شده و شروع به تفتیش محل همراه با فحاشی به ساکنان منزل و اهانت به مقدسات مذهبی بهاییان کردند در پایان در حالیکه کتب و تابلوهای مذهبی هم چنین کامپیوتر و چند فلش را ضبط کردند فاران خوان یغما را نیز بازداشت و به نقطه نامعلومی انتقال دادند.
قابل ذکر است برخورد ماموران بسیار خشن بوده بطوریکه هنگامی که آقای خوان یغما (پدر فاران) میخواسته وارد منزل شود با ممانعت ماموران مواجه میشود و پس از پافشاری و تاکید نامبرده برای حضور در منزل به عنوان سرپرست خانواده، یکی از ماموران با فحاشی به آقای خوان یغما که فردی ۶۰ ساله میباشد سیلی محکمی میزند سپس دست و پای نامبرده را میگیرند و در آشپزخانه محبوس میاندازند و درب را هم قفل میکنند.
یاداوری میشود فاران خوان یغما دانشجوی محروم از تحصیل بهایی است که در سال ۱۳۸۵ در رشته ریاضیات محض دانشگاه بابلسر قبول که پس از ۶ ترم تحصیل به دلیل اعتقاد به آیین بهایی از دانشگاه مزبور اخراج شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این ماموران در حالیکه خود را ابتدا مامور شهرداری معرفی نمودند بدون دردست داشتن حکم معتبر قضایی به منزل یک شهروند بهایی به نام «فاران خوان یغما» وارد شده و شروع به تفتیش محل همراه با فحاشی به ساکنان منزل و اهانت به مقدسات مذهبی بهاییان کردند در پایان در حالیکه کتب و تابلوهای مذهبی هم چنین کامپیوتر و چند فلش را ضبط کردند فاران خوان یغما را نیز بازداشت و به نقطه نامعلومی انتقال دادند.
قابل ذکر است برخورد ماموران بسیار خشن بوده بطوریکه هنگامی که آقای خوان یغما (پدر فاران) میخواسته وارد منزل شود با ممانعت ماموران مواجه میشود و پس از پافشاری و تاکید نامبرده برای حضور در منزل به عنوان سرپرست خانواده، یکی از ماموران با فحاشی به آقای خوان یغما که فردی ۶۰ ساله میباشد سیلی محکمی میزند سپس دست و پای نامبرده را میگیرند و در آشپزخانه محبوس میاندازند و درب را هم قفل میکنند.
یاداوری میشود فاران خوان یغما دانشجوی محروم از تحصیل بهایی است که در سال ۱۳۸۵ در رشته ریاضیات محض دانشگاه بابلسر قبول که پس از ۶ ترم تحصیل به دلیل اعتقاد به آیین بهایی از دانشگاه مزبور اخراج شد.
بازداشت پنج نفر از دراویش گنابادی اصفهان
خبرگزاری
هرانا - روز جمعه پنج نفر از دراویش گنابادی اصفهان که برای دیدار با
دراویش گنابادی شهرستان گراش در استان فارس به آنجا رفته بودند، توسط
نیروهای امنیتی و لباس شخصی بازداشت شدند.
به گزارش تارنمای مجذوبان نور، احمد
اسماعیلی، عزت رحیمی، فرهاد اسماعیلی، غضنفر عالیوند و امید رحیمی درحالی
بازداشت شدهاند که امام جمعه موقت شهرستان گراش روز جمعه دراویش را برای
جامعه اسلامی خطرناک خواند.
پایگاه خبری دراویش گنابادی گزارش داده که
امام جمعه موقت شهرستان گراش در نماز جمعه با تهدید به تخریب حسینیه
دراویش گنابادی در شهر گراش، دراویش گنابادی را که شیعهٔ اثنی عشری هستند
«ضاله» خطاب کرده و گفته است: دراویش برای جامعهٔ اسلامی خطرناک هستند و
باید با آنان برخورد کرد، در انتهای نماز جمعه نیز طوماری را که بر علیه
دراویش گنابادی آماده کرده بودند را خوانده و برای امضا در اختیار نماز
گزاران قرار دادند.
هرانا؛ بی خبری مطلق از فعالین دانشجوئی دانشگاه اصفهان
خبرگزاری
هرانا - از وضعیت دو تن از فعالین دانشجویی دانشگاه اصفهان که از بیست روز
پیش در بازداشت وزارت اطلاعات بسر میبرند اطلاعی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عرفان محمدی و مجتبی کریمی دو تن از
فعالین دانشجویی دانشگاه اصفهان که از ۲۰ روز پیش در بازداشت وزارت اطلاعات
بسر میبرند تا کنون تنها یکبار موفق به ارتباط با خانواده خود شدهاند و
پیگیری خانواده بازداشت شدگان تا کنون به نتیجهای نرسیده است.
گفتنیست، محمد مرادی دیگر فعال دانشجویی با تودیع وثیقه ۵۰ میلیون تومانی روز ۱۰ خرداد ماه سالجاری آزاد شده است.
شایان ذکر است از زمان بازداشت سه تن از
فعالین دانشجوئی دانشگاه اصفهان در روز ۱ خرداد، فشار بر نشریات و تشکلهای
منتقد این دانشگاه افزایش یافته است و تعداد زیادی از فعالین نشریاتی این
دانشگاه به اداره اطلاعات اصفهان احضار شدهاند.
محمد مرادی مدیر مسئول نشریع توسکا، مجتبی
کریمی مدیر مسئول نشریه کبریت، عرفان محمدی همکار نشریات تکاپو و توسکا
هستند که در روز یکم خرداد ماه توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شدند.
نوشین احمدیخراسانی به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد
خبرگزاری
هرانا - نوشین احمدیخراسانی، فعال حقوق زنان و از بنیانگذاران مرکز
فرهنگی زنان به اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی به یکسال حبس
تعلیقی محکوم شد.
به گزارش تارنمای کانون زنان ایرانی،
فریده غیرت، حقوقدان و وکیل خانم احمدیخراسانی گفت که این حکم از سوی
دادگاه انقلاب صادر شده و مدت زمان تعلیق آن ۵ سال است.
نوشین احمدیخراسانی سردبیر سایت مدرسه
فمینیستی، مترجم، نویسنده و نیز از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضاست که
دارای تالیفات و ترجمههای مختلفی در حوزه مسائل زنان است.
این فعال حوزه زنان به دلیل حضور و
سازماندهی تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر به ۳ سال حبس محکوم شد. وی
بار دیگر در ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ به همراه ۳۲ تن دیگر از فعالان جنبش زنان دستگیر
شد و سپس دادگاهی گردید.
نوشین احمدی خراسانی، روز ۲۹ شهریور ۱۳۸۹
با احضاریه کتبی به شعبه ۵ دادسرای ویژه مستقر در زندان اوین احضار شد. در
پی این احضاریه، وی در روز چهارشنبه ۳۱ شهریور ماه ۱۳۸۹، پس از چندین ساعت
بازجویی کتبی، و تشکیل یک پرونده جدید در شعبه ۵ دادسرای اوین، توسط بازپرس
پرونده تفهیم اتهام شد. اتهام وارده بر وی «فعالیت تبلیغی علیه نظام از
طریق نوشتن و درج مطالب علیه نظام در سایت مدرسه فمینیستی، وشرکت در تجمعات
غیرقانونی پس از انتخابات ۱۳۸۸» بود. پس از تفهیم اتهام، نوشین احمدی
خراسانی از خود دفاع کرد و پس از آن، برای وی قرار کفالت صادر شد.
هرانا؛ احتمال اجرای حکم اعدام صفیه غفوری (مریم) در زندان شیراز
خبرگزاری هرانا - با پایان مهلت ۱۰ روزه دستگاه قضایی کشور اجرای حکم اعدام صفیه غفوری زندانی متهم به قتل قریب الوقوع است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صفیه غفوری (معروف به مریم) زن ۲۸
سالهای است که از سال ۱۳۸۵ به اتهام قتل عمد در زندان عادل آباد شیراز
محبوس است که در آستانه اعدام قرار دارد.
این زندانی که ۹ روز پیش جهت اجرای حکم
فراخوانده شده بود با تلاش افراد خیر و وکلای وی، اجرای حکم ایشان برای مدت
ده روز جهت جلب رضایت اولیا دم متوقف شد.
نامبرده در حالی برای چهارمین بار پای
چوبه دار حاضر خواهد شد که دیوانعالی کشور درخواست رسیدگی مجدد به پرونده
او را مورد پذیرش قرار داده، اما گفته میشود، پذیرش این درخواست موکول به
نظر ریاست قوه قضاییه است و از آنجایی که رییس قوه قضاییه دستور به اجرای
حکم اعدام وی را صادر نموده بود، توقف کامل اجرای حکم با دستور وی قابل
اجراست.
شورای نگهبان طرح تابعیت فرزندان زنان ایرانی و مردان خارجی را رد کرد
خبرگزاری
هرانا - سخنگوی شورای نگهبان از رد طرح اصلاح قانون تعیین تکلیف تابعیت
فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی و بازگشت این طرح به
مجلس خبر داد.
به گزارش تارنمای جرس، عباسعلی کدخدایی در
این باره گفت: طرح اصلاح قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج
زنان ایرانی با مردان خارجی در جلسه شورای نگهبان بررسی شد که با توجه به
تبصره ۳ الحاقی از این حیث که به افزایش هزینه عمومی میانجامد و طریق
جبران آن نیز پیشبینی نشده است، مغایر با اصل ۷۵ قانون اساسی شناخته شد.
براساس طرح مصوب نمایندگان مجلس فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با
مردان خارجی علاوه بر اقامت دائم در ایران همانند شهروندان ایرانی از حق
تحصیل، بهداشت و درمان رایگان، تامین اجتماعی و یارانه برخوردارند.
در حال حاضر بنا بر اعلام ادارهٔ اتباع و
مهاجران خارجی، ۳۲ هزار کودک بدون هویت و شناسنامه حاصل ازدواج زنان و
دختران ایرانی با اتباع بیگانه در کشور زندگی میکنند که از ابتداییترین
حقوق خود نیز محروم هستند.
روز ۱۷ اردیبهشت ماه سال جاری نمایندگان
مجلس با اصلاح طرح قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان
ایرانی با مردان خارجی تصویب کردند که این فرزندان علاوه بر اقامت دائم در
ایران همانند شهروندان ایرانی از حق تحصیل، بهداشت و درمان رایگان، تامین
اجتماعی و یارانه برخوردارند.