یک از هزار. کاری جدید از شاپور باستانسیر با صدای مرجان و شعری از شهریار دادور
تقی روزبه
به مناست سالگرد جنبش خشمگینان وتظاهرات صدهزارنفری
آنها در مادرید واعتراضاتی که برای ۸۰ شهرسازمان داده اند!*
جنبش ها مهمترین واقعیت های اجتماعی –طبقاتی بشمارمی روند. نه فقط محصول
انباشت نیازهای بی پاسخ مانده هستند بلکه درعین حال متضمن پاسخهائی برای
برون رفت ازوضعیت نیزهستند. آنها ازیکسو به مثابه نقدعملی وگزنده
ازبنیانهای نظام حاکم عمل می کنند وآن را بزیرسوال می برند، وازسوی دیگر
حامل پاسخ های بالقوه رهگشا وچه بسا بکروخلاق برای مهمترین سوالات پیرامون
جامعه بدیل وبرداشتن گام های عملی درسمت وسوی آن می باشند.
بی تردید دراین جنبش ها وجه نفی وضعیت موجود نسبت به وجه اثباتی( آنچه که باید جایگزین نظم حاکم بشود) پررنگ تراست،اما تمرکزبردیالکتیک منفی نه نقطه ضعف که حاکی ازنقطه قوت آنهاست. چرا که نگاه آنها به آینده وجهان دیگر،وعبورازکلیشه های دست وپاگیر بجا مانده ازگذشته است وقرارنیست که ازمیان گزینه های موجود ویا گذشته برگزینند. آنها آنچه را که باید بوجود بیاورند درحین حرکت وبابهره گیری ازخلاقیت وخردجمعی بدست می آورند وتئوری انقلابی هم قاعدتا باید بازتاب دهنده همین تحولات وخلاقیت ها باشد(مگرنه این است که کمون ها وشوراها را خودجنبش ها آفریدند وسپس تئوریسین ها آنها را دستمایه نظرات خود ساختند). ازهمین رو قبل ازهرچیز باید به جنبش ها خیره شد وازآنها آموخت وازطریق مشارکت و نقدپراتیک مشترک ومعطوف به تغییرجهان به مسیر پیشارو روشنانی افکند. هرتحول وتغییر واقعی چه درحوزه عینی وچه ذهنی،مستقیم یا غیرمستقیم،محصول برآمد ونقش آفرینی جنبش ها هستند. لاجرم، آنانی که بدنبال جهان دیگری هستند بیش ازهرکسی وهرجریانی، ناگزیرند که این جنبش ها را نقطه عزیمت خود قرار دهند ودرمشارکت با آن به سهم خود برخلاقیت وآگاهی آن بیافزایند. اگربه تأسی از ارشمیدس بدنبال تکیه گاهی باشیم که با آن بتوان کره زمین را جابجا کرد،این تکیه گاه همانا جنبش های اجتماعی هستند که درفرایند تکوین خود قاطع ترین وژرف ترین تأثیرات را برزندگی وشرایط حاکم برجامعه بجای می نهند. حتی اگرآنها موفق هم نشوند بازهم تأثیراتشان را نمی توان نادیده گرفت
اما این جنبش ها ازآسمان نازل نمی شوند بلکه نتیجه بن بست ها و انباشت تضادهای حل نشده یک دوره تاریخی، دست آوردهای مادی ومعنوی بشر (ازجمله آگاهی ها و تجارب مثبت ومنفی بدست آمده) هستند وبطورمشخص جنبش های جدید محصول روندجهانی سازی مبتنی برسلطه سرمایه، بحرانهای مداوم وساختاری سرمایه داری ازدهه 60 باین سو( وازجمله واکنش به تعرض نئولیبرالیستی انباشت سرمایه)، دست آوردهای انقلاب سوم صنعتی انفورماتیک درعرصه های گوناگون اجتماعی وارتباطی، و بالأخره تجربه شکست خورده سوسیالیسم دولتی بلوک شرق می باشند. بهمین دلیل درگوهرودرونمایه خود دارای مشخصات و ویژگی های تازه وبکری هستند که منبع الهام بخشی برای گشودن افق های نوواشکال جدیدی ازمبارزه می باشند. جنبش های نوین(وحامل پارادایم جدید) دارای پیشینه وقدمت چندین دهه هستند.این جنبش ها درفرایند رشد خود گرچه دارای فرازوفرودهائی درتناسب با نوسانات بحران سرمایه داری و توازن قوای طبقاتی بوده اند،اما درمجموع سیرصعودی داشته اند. دریک نگاه کلی می توان سیرصعودی آن را درسه نقطه عطف وسه موج بلند مشاهده کرد:
موج نخست را می توان درجنبش مه 1968 دید که درشرایط پایان رونق سرمایه داری پس ازجنگ دوم ومقارن با آشکارشدن ماهیت سترون "سوسیالیسم دولتی" بلوک شرق ولشکرکشی شوروی به اقمارخود، دارای تأثیرات مهمی در فرانسه وسایرنقاط اروپا وجهان بود.موج دوم را می توان درسال 1999 با عروج جنبش سیاتل واعتراضات گسترده علیه جهانی سازی سرمایه داری وجنگ افروزی قدرتهای بزرگ سرمایه داری وتقارن آن با فروپاشی بلوک شرق، وتعرض جدید سرمایه داری نئولیبرال(ونئوکانها) دید.وبالأخره موج سوم وبرآمد تازه ای که با خیرش ها وابعاد گسترده تری همراه است باشروع فازجدید بحران سرمایه داری در سال 2008 شروع شد . جنبش خشمگینان اسپانیا و وال استریت وتسری آنها به نقاط دیگری ازجهان نمونه های برجسته ای ازآن هستند.
این جنبش ها،ازجمله جنبش خشمگینان اسپانیا ازنظرسازمان یابی درمقایسه با فروم های اجتماعی جهانی وقاره ای سال های اوائل قرن بیست ویکم گامی به جلونهاده و با اشغال میادین ونقاط حساس و برگزاری مجامع عمومی مستقیم، ونیز انتشارآن درمحلات ونقاط زیست وکاروآموزش و... وبهره گیری گسترده ازشبکه های اجتماعی واینترنت توانست درابعاد جهانی تأثیرگذارباشد. هم چنانکه درمقایسه بایک دهه قبل این جنبش توانسته است به شعارها وتاکتیکهای خود شفافیت بیشتری به بخشد.
مهمترین مختصات پارادایم جدید را که این جنبش ها تاحدی حاملین آنها هستند می توان در مولفه های زیرشماره کرد:
1- برپایه پیوند ناگسستنی آزادی وبرابری اجتماعی ویا رهائی سیاسی واقتصادی استوارهستند.درواقع جدائی آنها ازیکدیگروقراردادن آنها درتقابل با هم،چنانکه تجربه گواه آنست هردو را مسخ وبی معنامی کند (چنانکه چه سرمایه داری هم اکنون موجود وچه آن نوعی که دربلوک شرق به نام سوسیالیسم تجربه گردید،هرکدام به نحوخود ویژه ای، بر تقابل وجدائی این دوعرصه استواربوده اند).
2-برقراری دموکراسی مستقیم ومشارکتی مردم، پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست(به مثابه هم استراتژی وهم تاکتیک).درمرکزپارادیم جدید واندیشه دموکراسی مستقیم،باوربه نقش آفرینی کارگران وزحمتکشان وهمه استثمارشوندگان وطردشدگان، ویا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی ،رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وطردشدگان ازنظام گشته وآنها را به سیاهی لشکرِفرمان بر تبدیل می کند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها وعناصرآگاه ترجز بارورساختن عمل و اندیشه خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست.ازجنبه مناسبات درونی، مردم سوژه گی مبتنی بر رابطه آزاد وهمبسته بین عناصرتشکیل دهنده خود است.طبقه دربرگیرنده بیشماران سوژه های دارای اشتراکات وتمایزات است که برپایه اشتراکات خود به کنش مشترک می پردازند،بی آنکه تمایزات آن ها مورد انکارقرارگیرد.
3-دموکراسی مستقیم درعین حال بدون سازمان یابی افقی وبدون مقابله با سلطه و سلسه مراتب قابل تصورنیست. بهمین دلیل عصرسازمانهای سلسله مراتبی وآن ها که مشتاق انباشت قدرت وتمرکزتصمیم گیری برفرازسر کارگران وزحمتکشان به مثابه ابژه ها ونه به مثابه سوژه هائی که قادربه خودرهانی هستند، ودرتجربه های مکررنشان داده اند که برای رهائی وآزادی(آزادی ازسرمایه ودولت آن) ابزار نامناسبی هستند،بسرآمده است.
4-یکی دیگر ازمهمترین مشخصات این جنبش ها رویکرد جهانی آنهاست.آنها ضمن توجه به مسائل مشخص وخود ویژه وبسیج حول آنها، می داننددرشرایطی که سرمایه جهانی است وجهانی عمل می کند،ماهیت مطالبات نیزجهانی بوده وبدون بسیج وهمبستگی طبقه جهانی امکان عقب راندن و پیروزی همه جانبه بربورژوازی ناممکن است. لاجرم افق اقدامات خود را به چهارچوب دولت-ملتها محدودنمی کنند و تاکتیک واستراتژی آنها اساسا معطوف به پهنه جهانی وتأمین همبستگی جهانی است.
5-پلورالیسم،تکثر،رنگین کمان بودن، درتناسب باجنسیت،بانوع کاروبابسیاری ازخودیژگی های اقشار گوناگون طبقه بزرگ ومتکثر زحمت وکار درمقیاس جهانی، ازدیگرمشخصات مهم این جنبش های ضدسرمایه داری است.
6-برای این جنبش ها هدف، تسخیروتصرف ماشین هیولائی دولت و قدرت سیاسی( این ابزارهای بورژوائی سلطه) نیست. وجود دولت براساس تقسیم جامعه به نخبگان ویا حکومت کنندگان وحکومت شوندگان، وبه مثابه ابزارسیطره وقهرطبقاتی بورژوازی بناشده ونفس وجودش بیانگرمناسبات مبتنی براستثماروسلطه طبقاتی است. دربرابرقدرت جداشده ازجامعه ومسلط برفرازآن درجوامع طبقاتی، وباسپری شدن دوران میانجی های جایگزین طبقه وهمه زحمتکشان، آلترناتیو جنبش های خود رهان، چیزی جزتأسیس مجامع عمومی وخود بنیاد وتأمین خودحکومتی آنها درسطوح گوناگون جامعه نیست که البته درهرگام واقعی مبارزه به اندازه ی که می توانند آن را برپامی دارند.
7-ازنظرشیوه مبارزاتی مبنای حرکت آنها براساس مبارزات ضدسیستمی وخارج ازسازوکارهای نظام حاکم ،اشغال فضا-مکانهای تحت کنترل بورژوازی وفشارازبیرون به سیستم برای تحمیل مطالبات معین تا جایگزینی آلترناتیوخویشتن است. سخنگویان ورابطین وتسهیل کنندگان و..همه وهمه درخدمت نقش آفرینی هرچه بیشترآنها به مثابه کنشگران آزاد وفعال وخود سازمانده قراردارند.نمایندگی به معنی تفویض حق تصمیم گیری،که حاصلی جزازخود بیکانگی ومسلط کردن نیروی غیرومتعلق به بورژوازی برخود ندارد،امری است که جنبش های جدید تا آنجا که می توانند وتاآنجاکه درتوان آنهاست، درجهت امحاء آن می کوشند.بی تردید همه اینها بصورت یک فراینداست وضربتی ناشدنی است،اما جهت گیری عمومی دراین سمت وسواست ووظیفه نیروها وگروهائی که باوردارند سوسیالیسم جزبدستان خود کارگران وزحمتکشان ساخته نمی شود،تقویت همین رونداست.
8-گسترش کمی وکیفی طبقه و صفوف استثمارشوندگان. دردوران جدید به مقتضای تحولاتی که درمناسبات تولیدی و جهانی سازی و ساختارهای نظام سرمایه داری صورت گرفته ومی گیرد،وباتوجه به سلطه تقریبا فراگیرورسوخ یافته مناسبات سرمایه داری به تمامی نسوج و بافتهای جامعه بشری(نه فقط درکارخانه ها وکارگاه ها، بلکه به تعبیری تبدیل جامعه به کارگاههای بزرگ تحت کنترل واستثمار سرمایه) ،ماشاهد تغییرات عظیمی نه فقط درگستره کمی نیروی کار ودرترکیب پلورالیستی ومتکثرآن،بلکه هم چنین درهم تنیده شدن بیش ازپیش کارفکری و کارمادی(صنعتی) وافزایش نقش ارزش افزائی کارگران فکری،گسترش کمیت مازادجمعیت و بیکاران دائمی که سرمایه داری قادربه جذبشان نیست(ولاجرم افزایش وزن جوانان بیکار و مبارزات برون سیستمی آنها) ونیزاهمیت بخشهای بازتولیدی ومغفول مانده درکل تولید وارزش افزائی آن (ازجمله کارخانگی ویا دانشگاها ومدارس به مثابه محل پرور ش نیروی کارمتخصص ...) هستیم.باین ترتیب یک طبقه جهانی متکثرورنگین کمان ازکارگرصنعی تاکارگرفکری وبیکاران وطردشدگان ...اعم ازدستمزدی وغیردستمزدی و تحت اسثتمارمستقیم و غیرمستقیم،ولاجرم ضدسرمایه داری بوجود آمده است که به قطب بندی جامعه درمعنای تقابل اکثریت بسیارعظیم دربرابراقلیت کوچک معنا بخشیده است.
9-درک چند وچند وجهی ازمبارزات طبقاتی،جایگزین درک تک بعدی گذشته ازآن شده است. چنانکه مبارزه ریشه ای برای حفظ محیط زیست،مبارزه برای صلح (علیه جنگ، تجارت اسلحه، میلتاریسم،تسلیحات هسته ای...)،مبارزه ریشه ای برای برقراری برابری جنسیتی ویا مقابله با بحران مهاجرت وتبعیض های ملی ونژادی و.... جدا ازمبارزه طبقاتی علیه سلطه سرمایه داری وعلیه سودمحوری وتبدیل شدن آنها به کالابرای فروش وسودبیشتر،وعلیه بیکارسازی و.... نبوده وهمه آنها وجوهی ازانکشاف مبارزه طبقاتی پیچیده وچندوجهی را تشکیل می دهند.نباید فراموش کنیم که با انتگره شدن سرمایه با جوامع بشری وهمه حوزها وجوانب گوناگون آن وتسلط مطلق فرماسیون سرمایه داری برجهان وجوامع امروزین،رابطه تنگاتنگی بین منافع وسلطه سرمایه با انواع تبعیضات کهنه وجدید جوامع بشری بوجود آمده است که مبارزه علیه این تبعیضات اگربخواهد ازاصلاح جزئی دراین یا آن مورد فراتربرود، وریشه ای تربا معضل برخورد کند، بدون مبارزه با سلطه سرمایه وازجمله با وجوه درونی شده فرهنگ وارزشهای بورژوائی درصفوف زحمتکشان ودریک کلام یک مبارزه طبقاتی چندوجهی ومرکب ناممکن است.
*****
بی تردید ما دریک دوره انتقالی بسرمی بریم وپارادایم جدید وویژگی های آن نیز درحال شدن وتعمیق بوده وباندازه ای مشهود وقابل استناد ومسجل هستند که خود جنبش ها آن را بیافرینند وبه روی صحنه مبارزه طبقاتی بیاورند. ازهمین روتدقیق وشفاف شدن کامل آنها تنها می تواند درطی یک فرایند، درمتن پراتیک تغییرجهان وآزمون وخطای آن، نقدوگفتگو، وجمع بندی توسط کنشگران والبته بهره گرفتن ازنظرات وتئوری های اندیشمندان وصاحب نظران اجتماعی صورت گیرد.
2012-05-15 26-02-1391
www.taghi-roozbeh.blogspot.de
*- جنبش اعتراضی موسوم به «ایندیگنادوز» یا «خشمگینان» در اسپانیا به مناسبت سالگرد این جنبش درمادرید و80شهراسپانیا سازماندهی شده است که قراراست علیرغم فشارهای پلیس تاچهارشنبه ادامه پیداکند.دراولین گردهمائی اعتراضی این جنبش درمادرید حدود صدهزارنفردرمیدان خورشید جمع شدند..
گزارش تلویزیون اورونیوز ازجنبش اسپانیا به مناسب برگزاری اولین سالگرد آن،گوشه ای از ابعاد واهمیت این جنبش وقدرت بسیج آن وهم چنین برخی مشخصات این جنبش را به تصویرمی کشد. متن گزارش چنین است:
جنبش برآشفتگان، بزرگترین جنبش اجتماعی از زمان سقوط دیکتاتوری فرانکو است که در ۱۵ مه سال ۲۰۱۱ در اسپانیا شکل گرفت. دعوتی که از طریق شبکههای اجتماعی، معترضان خشمگین را در ۵۸ شهر این کشور به اعتراض علیه واکنشهای طبقه بالای سیاسی به بحران اقتصادی فراخواند.
شعار اصلی معترضان «دموکراسی واقعی فوری» بود که تظاهر کنندگان را طی روزهای انتخابات شهرداریها و انتخابات منطقهای در خیابانها نگاه داشت. معترضان خشمگین در سایه بسیج مردمی برای «خودداری از رای دادن» و مبارزه با قانون، استفاده قاعده مند از اینترنت چنان قدرتمند ظاهر شدند که دولت اسپانیا را در بهت و حیرت فرو بردند.
هزاران نفر در مادرید در میدان “پورتا دل سول” گرد هم آمدند. شهرهای دیگر اسپانیا نیز از قافله عقب نبودند. گامهای کوبنده تظاهر کنندگان به خوبی از حضور چشم گیر آنها در این حرکت اعتراضی حکایت داشت.
جنبش گرچه مبتنی بر پرهیز از خشونت، نبود سلسه مراتب و استقلال از احزاب سیاسی یا اتحادیههای کارگری بود، اما معترضان را به نافرمانی مدنی فراخوانده بود و این خود بهانهای را برای حمله به یک ساختمان دولتی در بارسلون بوجود آورد.
معترضان برآشفته روز ۱۲ ژوئن سال گذشته میدان پورتا دل سل را ترک کردند. اما مطالبات خود را بصورتی منسجم طرح کردند. جنبش با سازماندهی و ایجاد شعبههای محلی به راه خود ادامه داد و مرزهای اسپانیا را پشت سر گذاشت؛ فرانسه، ایالات متحده آمریکا و آلمان و سرانجام با فراخوان روز ۱۹ ژوئن برای بسیج بین المللی معترضان. در حال حاضر این جنبش در ۷۰ کشور و به پشتوانه حامیان و سازمانهای مرتبط با آن همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
اما چه کسانی در پشت مبارزات این جنبش هستند؟
جوانان بیکار و فاقد تحصیلات که نیمی از آنها کاری پیدا نکردهاند. با بحران جدی مسکن و پس از ترکیدن حباب رونق ساخت و ساز در سال ۲۰۰۸، معترضان خشمگین دلیلی برای دفاع از حق خود پیدا کردند. و همینطور آنهایی که توان پرداخت اقساط وامهای مسکن خود را ندارند ولی ملزم به پرداخت آن هستند.
برآشفتگان برای این گروههای محروم مبارزه میکنند و طی یک سال، موفق شدند تا از انفجارهای متعددی جلوگیری کنند. تنها در مادرید ۷۰ مورد از آن گزارش شده است.
گرچه جنبش برآشفتگان در برخی لایههای سیاسی و اقتصادی از اعتبار چندانی برخوردار نیست، اما بی تردید مبارزاتش به منزله بزرگترین افتخارش به شمار میآید.
لینک گزارش:
persian.euronews.com
بی تردید دراین جنبش ها وجه نفی وضعیت موجود نسبت به وجه اثباتی( آنچه که باید جایگزین نظم حاکم بشود) پررنگ تراست،اما تمرکزبردیالکتیک منفی نه نقطه ضعف که حاکی ازنقطه قوت آنهاست. چرا که نگاه آنها به آینده وجهان دیگر،وعبورازکلیشه های دست وپاگیر بجا مانده ازگذشته است وقرارنیست که ازمیان گزینه های موجود ویا گذشته برگزینند. آنها آنچه را که باید بوجود بیاورند درحین حرکت وبابهره گیری ازخلاقیت وخردجمعی بدست می آورند وتئوری انقلابی هم قاعدتا باید بازتاب دهنده همین تحولات وخلاقیت ها باشد(مگرنه این است که کمون ها وشوراها را خودجنبش ها آفریدند وسپس تئوریسین ها آنها را دستمایه نظرات خود ساختند). ازهمین رو قبل ازهرچیز باید به جنبش ها خیره شد وازآنها آموخت وازطریق مشارکت و نقدپراتیک مشترک ومعطوف به تغییرجهان به مسیر پیشارو روشنانی افکند. هرتحول وتغییر واقعی چه درحوزه عینی وچه ذهنی،مستقیم یا غیرمستقیم،محصول برآمد ونقش آفرینی جنبش ها هستند. لاجرم، آنانی که بدنبال جهان دیگری هستند بیش ازهرکسی وهرجریانی، ناگزیرند که این جنبش ها را نقطه عزیمت خود قرار دهند ودرمشارکت با آن به سهم خود برخلاقیت وآگاهی آن بیافزایند. اگربه تأسی از ارشمیدس بدنبال تکیه گاهی باشیم که با آن بتوان کره زمین را جابجا کرد،این تکیه گاه همانا جنبش های اجتماعی هستند که درفرایند تکوین خود قاطع ترین وژرف ترین تأثیرات را برزندگی وشرایط حاکم برجامعه بجای می نهند. حتی اگرآنها موفق هم نشوند بازهم تأثیراتشان را نمی توان نادیده گرفت
اما این جنبش ها ازآسمان نازل نمی شوند بلکه نتیجه بن بست ها و انباشت تضادهای حل نشده یک دوره تاریخی، دست آوردهای مادی ومعنوی بشر (ازجمله آگاهی ها و تجارب مثبت ومنفی بدست آمده) هستند وبطورمشخص جنبش های جدید محصول روندجهانی سازی مبتنی برسلطه سرمایه، بحرانهای مداوم وساختاری سرمایه داری ازدهه 60 باین سو( وازجمله واکنش به تعرض نئولیبرالیستی انباشت سرمایه)، دست آوردهای انقلاب سوم صنعتی انفورماتیک درعرصه های گوناگون اجتماعی وارتباطی، و بالأخره تجربه شکست خورده سوسیالیسم دولتی بلوک شرق می باشند. بهمین دلیل درگوهرودرونمایه خود دارای مشخصات و ویژگی های تازه وبکری هستند که منبع الهام بخشی برای گشودن افق های نوواشکال جدیدی ازمبارزه می باشند. جنبش های نوین(وحامل پارادایم جدید) دارای پیشینه وقدمت چندین دهه هستند.این جنبش ها درفرایند رشد خود گرچه دارای فرازوفرودهائی درتناسب با نوسانات بحران سرمایه داری و توازن قوای طبقاتی بوده اند،اما درمجموع سیرصعودی داشته اند. دریک نگاه کلی می توان سیرصعودی آن را درسه نقطه عطف وسه موج بلند مشاهده کرد:
موج نخست را می توان درجنبش مه 1968 دید که درشرایط پایان رونق سرمایه داری پس ازجنگ دوم ومقارن با آشکارشدن ماهیت سترون "سوسیالیسم دولتی" بلوک شرق ولشکرکشی شوروی به اقمارخود، دارای تأثیرات مهمی در فرانسه وسایرنقاط اروپا وجهان بود.موج دوم را می توان درسال 1999 با عروج جنبش سیاتل واعتراضات گسترده علیه جهانی سازی سرمایه داری وجنگ افروزی قدرتهای بزرگ سرمایه داری وتقارن آن با فروپاشی بلوک شرق، وتعرض جدید سرمایه داری نئولیبرال(ونئوکانها) دید.وبالأخره موج سوم وبرآمد تازه ای که با خیرش ها وابعاد گسترده تری همراه است باشروع فازجدید بحران سرمایه داری در سال 2008 شروع شد . جنبش خشمگینان اسپانیا و وال استریت وتسری آنها به نقاط دیگری ازجهان نمونه های برجسته ای ازآن هستند.
این جنبش ها،ازجمله جنبش خشمگینان اسپانیا ازنظرسازمان یابی درمقایسه با فروم های اجتماعی جهانی وقاره ای سال های اوائل قرن بیست ویکم گامی به جلونهاده و با اشغال میادین ونقاط حساس و برگزاری مجامع عمومی مستقیم، ونیز انتشارآن درمحلات ونقاط زیست وکاروآموزش و... وبهره گیری گسترده ازشبکه های اجتماعی واینترنت توانست درابعاد جهانی تأثیرگذارباشد. هم چنانکه درمقایسه بایک دهه قبل این جنبش توانسته است به شعارها وتاکتیکهای خود شفافیت بیشتری به بخشد.
مهمترین مختصات پارادایم جدید را که این جنبش ها تاحدی حاملین آنها هستند می توان در مولفه های زیرشماره کرد:
1- برپایه پیوند ناگسستنی آزادی وبرابری اجتماعی ویا رهائی سیاسی واقتصادی استوارهستند.درواقع جدائی آنها ازیکدیگروقراردادن آنها درتقابل با هم،چنانکه تجربه گواه آنست هردو را مسخ وبی معنامی کند (چنانکه چه سرمایه داری هم اکنون موجود وچه آن نوعی که دربلوک شرق به نام سوسیالیسم تجربه گردید،هرکدام به نحوخود ویژه ای، بر تقابل وجدائی این دوعرصه استواربوده اند).
2-برقراری دموکراسی مستقیم ومشارکتی مردم، پایه ای ترین بسترحرکتی این جنبش هاست(به مثابه هم استراتژی وهم تاکتیک).درمرکزپارادیم جدید واندیشه دموکراسی مستقیم،باوربه نقش آفرینی کارگران وزحمتکشان وهمه استثمارشوندگان وطردشدگان، ویا بعبارتی دیگر مردم سوژه گی قرار دارد که مبین سپری شدن مرحله تاریخی حزب سوژه گی ،رهبرسوژه گی وسایرمیانجی هائی است که مستمرا جایگزین نقش آفرینی خود طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وطردشدگان ازنظام گشته وآنها را به سیاهی لشکرِفرمان بر تبدیل می کند. دراین راستا وظیفه تمامی گروها وعناصرآگاه ترجز بارورساختن عمل و اندیشه خودحکومتی و کنشگری خلاق نیست.ازجنبه مناسبات درونی، مردم سوژه گی مبتنی بر رابطه آزاد وهمبسته بین عناصرتشکیل دهنده خود است.طبقه دربرگیرنده بیشماران سوژه های دارای اشتراکات وتمایزات است که برپایه اشتراکات خود به کنش مشترک می پردازند،بی آنکه تمایزات آن ها مورد انکارقرارگیرد.
3-دموکراسی مستقیم درعین حال بدون سازمان یابی افقی وبدون مقابله با سلطه و سلسه مراتب قابل تصورنیست. بهمین دلیل عصرسازمانهای سلسله مراتبی وآن ها که مشتاق انباشت قدرت وتمرکزتصمیم گیری برفرازسر کارگران وزحمتکشان به مثابه ابژه ها ونه به مثابه سوژه هائی که قادربه خودرهانی هستند، ودرتجربه های مکررنشان داده اند که برای رهائی وآزادی(آزادی ازسرمایه ودولت آن) ابزار نامناسبی هستند،بسرآمده است.
4-یکی دیگر ازمهمترین مشخصات این جنبش ها رویکرد جهانی آنهاست.آنها ضمن توجه به مسائل مشخص وخود ویژه وبسیج حول آنها، می داننددرشرایطی که سرمایه جهانی است وجهانی عمل می کند،ماهیت مطالبات نیزجهانی بوده وبدون بسیج وهمبستگی طبقه جهانی امکان عقب راندن و پیروزی همه جانبه بربورژوازی ناممکن است. لاجرم افق اقدامات خود را به چهارچوب دولت-ملتها محدودنمی کنند و تاکتیک واستراتژی آنها اساسا معطوف به پهنه جهانی وتأمین همبستگی جهانی است.
5-پلورالیسم،تکثر،رنگین کمان بودن، درتناسب باجنسیت،بانوع کاروبابسیاری ازخودیژگی های اقشار گوناگون طبقه بزرگ ومتکثر زحمت وکار درمقیاس جهانی، ازدیگرمشخصات مهم این جنبش های ضدسرمایه داری است.
6-برای این جنبش ها هدف، تسخیروتصرف ماشین هیولائی دولت و قدرت سیاسی( این ابزارهای بورژوائی سلطه) نیست. وجود دولت براساس تقسیم جامعه به نخبگان ویا حکومت کنندگان وحکومت شوندگان، وبه مثابه ابزارسیطره وقهرطبقاتی بورژوازی بناشده ونفس وجودش بیانگرمناسبات مبتنی براستثماروسلطه طبقاتی است. دربرابرقدرت جداشده ازجامعه ومسلط برفرازآن درجوامع طبقاتی، وباسپری شدن دوران میانجی های جایگزین طبقه وهمه زحمتکشان، آلترناتیو جنبش های خود رهان، چیزی جزتأسیس مجامع عمومی وخود بنیاد وتأمین خودحکومتی آنها درسطوح گوناگون جامعه نیست که البته درهرگام واقعی مبارزه به اندازه ی که می توانند آن را برپامی دارند.
7-ازنظرشیوه مبارزاتی مبنای حرکت آنها براساس مبارزات ضدسیستمی وخارج ازسازوکارهای نظام حاکم ،اشغال فضا-مکانهای تحت کنترل بورژوازی وفشارازبیرون به سیستم برای تحمیل مطالبات معین تا جایگزینی آلترناتیوخویشتن است. سخنگویان ورابطین وتسهیل کنندگان و..همه وهمه درخدمت نقش آفرینی هرچه بیشترآنها به مثابه کنشگران آزاد وفعال وخود سازمانده قراردارند.نمایندگی به معنی تفویض حق تصمیم گیری،که حاصلی جزازخود بیکانگی ومسلط کردن نیروی غیرومتعلق به بورژوازی برخود ندارد،امری است که جنبش های جدید تا آنجا که می توانند وتاآنجاکه درتوان آنهاست، درجهت امحاء آن می کوشند.بی تردید همه اینها بصورت یک فراینداست وضربتی ناشدنی است،اما جهت گیری عمومی دراین سمت وسواست ووظیفه نیروها وگروهائی که باوردارند سوسیالیسم جزبدستان خود کارگران وزحمتکشان ساخته نمی شود،تقویت همین رونداست.
8-گسترش کمی وکیفی طبقه و صفوف استثمارشوندگان. دردوران جدید به مقتضای تحولاتی که درمناسبات تولیدی و جهانی سازی و ساختارهای نظام سرمایه داری صورت گرفته ومی گیرد،وباتوجه به سلطه تقریبا فراگیرورسوخ یافته مناسبات سرمایه داری به تمامی نسوج و بافتهای جامعه بشری(نه فقط درکارخانه ها وکارگاه ها، بلکه به تعبیری تبدیل جامعه به کارگاههای بزرگ تحت کنترل واستثمار سرمایه) ،ماشاهد تغییرات عظیمی نه فقط درگستره کمی نیروی کار ودرترکیب پلورالیستی ومتکثرآن،بلکه هم چنین درهم تنیده شدن بیش ازپیش کارفکری و کارمادی(صنعتی) وافزایش نقش ارزش افزائی کارگران فکری،گسترش کمیت مازادجمعیت و بیکاران دائمی که سرمایه داری قادربه جذبشان نیست(ولاجرم افزایش وزن جوانان بیکار و مبارزات برون سیستمی آنها) ونیزاهمیت بخشهای بازتولیدی ومغفول مانده درکل تولید وارزش افزائی آن (ازجمله کارخانگی ویا دانشگاها ومدارس به مثابه محل پرور ش نیروی کارمتخصص ...) هستیم.باین ترتیب یک طبقه جهانی متکثرورنگین کمان ازکارگرصنعی تاکارگرفکری وبیکاران وطردشدگان ...اعم ازدستمزدی وغیردستمزدی و تحت اسثتمارمستقیم و غیرمستقیم،ولاجرم ضدسرمایه داری بوجود آمده است که به قطب بندی جامعه درمعنای تقابل اکثریت بسیارعظیم دربرابراقلیت کوچک معنا بخشیده است.
9-درک چند وچند وجهی ازمبارزات طبقاتی،جایگزین درک تک بعدی گذشته ازآن شده است. چنانکه مبارزه ریشه ای برای حفظ محیط زیست،مبارزه برای صلح (علیه جنگ، تجارت اسلحه، میلتاریسم،تسلیحات هسته ای...)،مبارزه ریشه ای برای برقراری برابری جنسیتی ویا مقابله با بحران مهاجرت وتبعیض های ملی ونژادی و.... جدا ازمبارزه طبقاتی علیه سلطه سرمایه داری وعلیه سودمحوری وتبدیل شدن آنها به کالابرای فروش وسودبیشتر،وعلیه بیکارسازی و.... نبوده وهمه آنها وجوهی ازانکشاف مبارزه طبقاتی پیچیده وچندوجهی را تشکیل می دهند.نباید فراموش کنیم که با انتگره شدن سرمایه با جوامع بشری وهمه حوزها وجوانب گوناگون آن وتسلط مطلق فرماسیون سرمایه داری برجهان وجوامع امروزین،رابطه تنگاتنگی بین منافع وسلطه سرمایه با انواع تبعیضات کهنه وجدید جوامع بشری بوجود آمده است که مبارزه علیه این تبعیضات اگربخواهد ازاصلاح جزئی دراین یا آن مورد فراتربرود، وریشه ای تربا معضل برخورد کند، بدون مبارزه با سلطه سرمایه وازجمله با وجوه درونی شده فرهنگ وارزشهای بورژوائی درصفوف زحمتکشان ودریک کلام یک مبارزه طبقاتی چندوجهی ومرکب ناممکن است.
*****
بی تردید ما دریک دوره انتقالی بسرمی بریم وپارادایم جدید وویژگی های آن نیز درحال شدن وتعمیق بوده وباندازه ای مشهود وقابل استناد ومسجل هستند که خود جنبش ها آن را بیافرینند وبه روی صحنه مبارزه طبقاتی بیاورند. ازهمین روتدقیق وشفاف شدن کامل آنها تنها می تواند درطی یک فرایند، درمتن پراتیک تغییرجهان وآزمون وخطای آن، نقدوگفتگو، وجمع بندی توسط کنشگران والبته بهره گرفتن ازنظرات وتئوری های اندیشمندان وصاحب نظران اجتماعی صورت گیرد.
2012-05-15 26-02-1391
www.taghi-roozbeh.blogspot.de
*- جنبش اعتراضی موسوم به «ایندیگنادوز» یا «خشمگینان» در اسپانیا به مناسبت سالگرد این جنبش درمادرید و80شهراسپانیا سازماندهی شده است که قراراست علیرغم فشارهای پلیس تاچهارشنبه ادامه پیداکند.دراولین گردهمائی اعتراضی این جنبش درمادرید حدود صدهزارنفردرمیدان خورشید جمع شدند..
گزارش تلویزیون اورونیوز ازجنبش اسپانیا به مناسب برگزاری اولین سالگرد آن،گوشه ای از ابعاد واهمیت این جنبش وقدرت بسیج آن وهم چنین برخی مشخصات این جنبش را به تصویرمی کشد. متن گزارش چنین است:
جنبش برآشفتگان، بزرگترین جنبش اجتماعی از زمان سقوط دیکتاتوری فرانکو است که در ۱۵ مه سال ۲۰۱۱ در اسپانیا شکل گرفت. دعوتی که از طریق شبکههای اجتماعی، معترضان خشمگین را در ۵۸ شهر این کشور به اعتراض علیه واکنشهای طبقه بالای سیاسی به بحران اقتصادی فراخواند.
شعار اصلی معترضان «دموکراسی واقعی فوری» بود که تظاهر کنندگان را طی روزهای انتخابات شهرداریها و انتخابات منطقهای در خیابانها نگاه داشت. معترضان خشمگین در سایه بسیج مردمی برای «خودداری از رای دادن» و مبارزه با قانون، استفاده قاعده مند از اینترنت چنان قدرتمند ظاهر شدند که دولت اسپانیا را در بهت و حیرت فرو بردند.
هزاران نفر در مادرید در میدان “پورتا دل سول” گرد هم آمدند. شهرهای دیگر اسپانیا نیز از قافله عقب نبودند. گامهای کوبنده تظاهر کنندگان به خوبی از حضور چشم گیر آنها در این حرکت اعتراضی حکایت داشت.
جنبش گرچه مبتنی بر پرهیز از خشونت، نبود سلسه مراتب و استقلال از احزاب سیاسی یا اتحادیههای کارگری بود، اما معترضان را به نافرمانی مدنی فراخوانده بود و این خود بهانهای را برای حمله به یک ساختمان دولتی در بارسلون بوجود آورد.
معترضان برآشفته روز ۱۲ ژوئن سال گذشته میدان پورتا دل سل را ترک کردند. اما مطالبات خود را بصورتی منسجم طرح کردند. جنبش با سازماندهی و ایجاد شعبههای محلی به راه خود ادامه داد و مرزهای اسپانیا را پشت سر گذاشت؛ فرانسه، ایالات متحده آمریکا و آلمان و سرانجام با فراخوان روز ۱۹ ژوئن برای بسیج بین المللی معترضان. در حال حاضر این جنبش در ۷۰ کشور و به پشتوانه حامیان و سازمانهای مرتبط با آن همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
اما چه کسانی در پشت مبارزات این جنبش هستند؟
جوانان بیکار و فاقد تحصیلات که نیمی از آنها کاری پیدا نکردهاند. با بحران جدی مسکن و پس از ترکیدن حباب رونق ساخت و ساز در سال ۲۰۰۸، معترضان خشمگین دلیلی برای دفاع از حق خود پیدا کردند. و همینطور آنهایی که توان پرداخت اقساط وامهای مسکن خود را ندارند ولی ملزم به پرداخت آن هستند.
برآشفتگان برای این گروههای محروم مبارزه میکنند و طی یک سال، موفق شدند تا از انفجارهای متعددی جلوگیری کنند. تنها در مادرید ۷۰ مورد از آن گزارش شده است.
گرچه جنبش برآشفتگان در برخی لایههای سیاسی و اقتصادی از اعتبار چندانی برخوردار نیست، اما بی تردید مبارزاتش به منزله بزرگترین افتخارش به شمار میآید.
لینک گزارش:
persian.euronews.com
اخبار روز:
گاهی وقتی میشنویم یک نفر کلیهاش را برای فروش گذاشته، کلی توی دلمان
به او بد و بیراه میگوییم و مدام به این و آن میگوییم: "میبینی چه دوره
و زمانهای شده، مردم به خودشان هم رحم نمیکنند؛ خوشی زده زیر دلشان؛
نمیدانند چکار کنند، کلیهشان را میفروشند." بعد هم به خودمان میبالیم
که عجب آدمهای خوبی هستیم که فکرمان اصلا به طرف این چیزها نمیرود و برای
به دست آوردن پول، دست به چنین کارهایی نمیزنیم.حتی یکبار به خودمان تلنگر نمیزنیم که چرا یک نفر باید از خیر کلیه کوچولوی دوست داشتنیاش بگذرد. فکر نمیکنیم که وقتی انجام چنین کاری برای ما سخت است، خوب برای او که کلیهاش را میفروشد هم سخت است؛ این همه سختی کشیدن به خاطر چیست؟
به گزارش خبرنگار ایسنا، منطقه خوزستان، معمولا وقتی افراد میخواهند ازدواج کنند، خوشحال هستند؛ سر و سامان میگیرند و از بلاتکلیفی راحت میشوند؛ آرامش آنها بیشتر میشود؛ ولی انگار بعضیها نمیخواهند این خوشحالیها دوام داشته باشد. میخواهم درباره "حامد" بگویم؛ او که یک روز نشست و با خودش فکر کرد که باید زن بگیرد و مثل بقیه جوانهای هم سن و سال خودش زندگی تشکیل بدهد و در نتیجه ازدواج کرد، ولی حالا به نظر نمیرسد حامد از ازدواجش خوشحال باشد. وقتی شنید باید یخچال "سایدبای ساید" بخرد، یا اجاق گاز گران قیمت و به قول مادر زنش، "چشم درآر" بخرد، وقتی شنید باید عروسیاش مجلل باشد و توی بهترین تالار شهر؛ حتما توی ذوقش خورد؛ حتما خانه و ماشین هم ضمیمه این لیست بلندبالا بوده است. خوب عروس است، حق دارد، آرزو دارد؛ ولی به چه قیمتی؟ به قیمت فروش کلیهاش؟ به قیمت از دست دادن عضوی از بدن؟
حتما با خودش فکر کرده که طلاق بگیرد و خودش را از دست این هزینهها راحت کند، ولی مهریه ۱۰۰۰ سکهای کاملا راه جدایی را بسته و فقط باید پول عروسی را جور کند. شاید حامد هیچ وقت فکر نمیکرد که زن گرفتن اینقدر دردسر داشته باشد. نمیدانم وجود یخچال "سایدبای ساید" و تلوزیون LCD و انواع کالایهای گران قیمت میتوانند جای کلیه حامد را بگیرند؟
حامد دلش نمیخواهد برای گرفتن پول به کسی رو بزند؛ شاید هم میخواهد، ولی میداند جواب مثبت نمیگیرد، پس کاری نمیکند؛ تنها امیدش شده همین یک کلیه. ۱۲ میلیون تومان روی آن قیمت گذاشته؛ دقیقا همان مقداری که برای خرج عروسی و تهیه لوازم زندگی مشترک احتیاج دارد. به کسی هم نگفته که چنین قصدی دارد. نمیدانم باید دعا کنم برای کلیهاش مشتری پیدا شود یا نه.
نمیدانم سارا توی زندگی چقدر سختی کشیده؛ پدر ندارد تا مثل من و خیلی از دانشجوهای دیگر خرج تحصیل را بدهد. دوبار رفته دانشگاه و هربار به خاطر مشکلات مالی انصراف داده، حالا هم به این نتیجه رسیده که تنها راه، فروش کلیه است. فقط ۲۱ سال دارد و برای او خیلی زود است که به این مسایل فکر کند، ولی به هر حال سارا در این سن رسیده که کلیهاش را حراج کند! نمیدانم بعدها که ازدواج کرد و خواست مادر شود برایش مشکلی ایجاد میشود یا نه؟ این سوال را از او میپرسم و میگوید: "میدانم، ولی میخواهم تا ته این خط بروم! نمیدانم انتهای این خط کجاست و نمیخواهم که بدانم." سارا درس خواندن را دوست دارد و تا حالا هم تنها درس خوانده و کار دیگری بلد نیست که بتواند از آن طریق درآمدی داشته باشد.
نمیدانم پدر سارا اگر بشوند که دخترش برای تامین هزینههای دانشگاه قصد دارد کلیهاش را بفروشد چه حسی پیدا میکند؟ خوشحال میشود که بالاخره هزینه تحصیل دخترش تامین شده و یا نگران سلامتی او میشود؟ نمیدانم چرا انگار هیچ کس افرادی مثل سارا را نمیبینند؛ شاید هم نمیخواهند ببینند.
دوست ندارم جای تو باشم مسعود! وقتی طلبکارها با یک عالمه چک برگشتی آمدند جلوی خانهات و زن و بچهات را تهدید کردند؛ وقتی همسرت زنگ میزند و به تو میگوید که چطور آبرویت را توی کوچه و خیابان بردند و به تو تهمت دزدی زدند، چه حالی شدی؟ ریختی به هم؟ به همه رو زدی شاید کسی کمک کند و مشکل حل شود، ولی نشد که نشد. حتما فکرت پیش پسرخالهات بود که با اطمینان پولت را به او سپردی و او رفت؛ رفت که رفت. حالا تو ماندهای و طلبکارها. چارهای نماند؛ مجبور شدی آگهی بزنی و کلیهات را بگذاری برای فروش؛ آن هم برای پرداخت قرض و حفظ آبرو.
وقتی داشتی آگهی را مینوشتی حتما یاد این هم افتادی که ۱۵ بار رفتی و خون اهدا کردی و گفتی در راه خدا. به این هم فکر کردی که دوست داشتی اگر روزی خواستی کلیهات را بدهی، آن را به بیماری که نیاز دارد اهدا کنی، ولی انگار تقدیر چیز دیگری خواسته و حالا تو اینجایی؛ در جایگاه یک فروشنده کلیه! به خانوادهات هم نگفتی که ناراحت نشوند و از این بیشتر نگران گرفتاریهای تو نباشند.
خیلی سخت است که مادرت توی بیمارستان باشد و با درد، شب را روز کند. خیلی سخت است وقتی میروی خانه و سلام میکنی، مادر جواب سلام تو را ندهد؛ نباشد که بدهد! روی تخت بیمارستان باشد و با درد، شب را روز کند. هر روز به او سر بزنی و ببینی که دارد آب میشود و تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی.
هر روز به خودت ناسزا بگویی که چرا آنقدر پول ندارم که مادرم را نجات بدهم. آخرش خودت و خواهرت مینشینید و تصمیم میگیرید؛ جان مادرتان را میخرید، آن هم به ازاء کلیهتان. میگویید: "وقتی مادر بفهمد حتما ناراحت میشود، ولی اصلا مهم نیست، مهم این است که مادر داخل خانه باشد و روشنی بدهد، امید بدهد؛ باشد و زیر سایهاش زندگی کنیم. مهم این است که باشد و مادری کند." به این ترتیب "مریم" میآید و آگهی فروش کلیه خودش و خواهرش را توی اینترنت منتشر میکند. مریم فقط ۲۵ سال دارد و خواهرش دو سال از خودش کوچکتر است. حالا این دو خواهر اهوازی منتظر نشستهاند تا تلفن زنگ بزند و مشتری قیمت بدهد؛ برای آنها مهم نیست که کلیهها را چند بفروشند؛ فقط هزینه عمل مادر باید تامین شود.
"وقتی میبینی شوهرت ۴۰۰ میلیون تومان بدهکار است، چه میتوانی بکنی؟ دست روی دست بگذاری تا شوهرت را ببرند زندان؟" این پاسخ "فاطمه" است، وقتی از او میپرسم که چرا کلیهاش را برای فروش گذاشته. ناراحت است، خیلی ناراحت. نمیتوانم او را درک کنم. حتما زندگیاش را دوست دارد، شوهرش را دوست دارد. میگوید: "به دلایلی شوهرم مجبور شد از افرادی زیادی قرض بگیرد؛ تقصیر خودش نبود، برایش مشکل درست کردند. تا حالا توانستهایم پول را جور کنیم، فقط مانده ٣۰ میلیون تومان که آن هم اگر کلیههایمان را بفروشیم درست میشود و از دست هرچه طلبکار و قرض و قوله است، راحت میشویم. کلیهام را میدهم، در ازای زندگی مشترکمان." راست میگوید؛ راحت میشوند، ولی قیمت این راحتی خیلی گران است؛ به این راحتیها به دست نمیآید.
یک روز برایت اتفاقی میافتد که به کسی نمیگویی؛ بین خودت و خدا نگهش میداری، ولی با خدا یک عهد میبندی؛ یک عهد بزرگ. بعد منتظر مینشینی تا زمانش برسد و عهد خود را عملی کنی. استوار پای عهد خود ایستادهای و هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند تو را منصرف کند. وقتی شرایط فراهم شد، میروی و آگهی میزنی که "من مرتضی، ۲۶ ساله، کاملا سالم، میخواهم کلیهام را به کسی که واقعا نیازمند است، اهدا کنم. گروه خونی O+ هر جای ایران هم که باشد، میآیم."
نمیدانم زمانی که این آگهی را نوشتی چه حسی داشتی. نمیدانم با خدای خودت چه عهدی بستی که بابت آن عهد چنین کاری میکنی. راستش منتظر دیدن هر نوع آگهی بودم، به جز این آگهی. فهم این موضوع برای ذهن من دشوار است. دلم میخواهد باور کنم، ولی نمیتوانم. زمانی که گفتی عازم مشهد هستی و میروی تا به پدر و نانآور یک خانواده که حالا به خاطر دیالیز نمیتواند کار کند، کلیهات را اهدا کنی، تازه باورم شد که راست میگویی. نمیدانم شاید تو خیلی مرفه هستی که بابت دادن کلیهات حتی یک ریال هم نمیخواهی؛ شاید هم تو در دنیای دیگری سیر میکنی که من و امثال من از آن بیخبرند؛ دنیایی که مردانگی هنوز توی رگهایش جریان دارد.
توی دنیای مادی ما که چنین چیزی ممکن نیست؛ میدانم که به مشکلات بعد از اهدا کلیه هم فکر کردهای.
داغ میشوی وقتی پای حرفهای این افراد مینشینی؛ جوش میآوری. حس میکنی اکسیژن هوا ناگهان تخلیه شده و هیچ راهی برای نفس کشیدن نداری. انگار زمین و زمان به هم ریخته. دلت برای کلیهات تنگ میشود و دست میگذاری گوشه پایین قفسه سینهات. کلیههایت را لمس میکنی و خیالت راحت میشود که سر جایشان هستند، ولی حامد، سارا، مسعود و فاطمه را فراموش نکنیم؛ حقیقت همین است که میبینی؛ در همین همسایگی ما چند نفر کمک میخواهند و خودشان را به آب و آتش میزنند که فردی پیدا شود و به آنها کمک کند تا مشکل آنها حل شود.
همین نزدیکیها پدری شرمنده دخترش شده و مادری کنج بیمارستانی خوابیده و محتاج تنها چند هزار تومان پول درمان است؛ ولی انگار همه چیز عادی شده و درد و رنج مردم، مال مردم است، نه مال ما. وقتی از نزدیک میبینی کسی مشکلی دارد و برای حل آن مشکل راضی میشود عضوی از بدن خود را حراج کند، تازه میفهمی آگهی فروش کلیه یعنی چه؟ دل بزرگی میخواهد نوشتن این آگهی. در همین نزدیکیها، توی همین شهر شلوغ و رنگارنگ، مردمی هستند که برای مرهم گذاشتن روی دردها، از جان هزینه میکنند.
طیبه رفیعی، خبرنگار ایسنا، منطقه خوزستان
اخبار روز:
اتحاد جمهوریخواهان ایران:
آزادی عقیده و بیان باید به رسمیت شناخته شود!
اقدامات فراقانونی روحانیون وابسته به حکومت باید متوقف گردد!
هیچ کس را نمی توان به دلیل عقایدش و یا بیان و انتشار آن با استناد به یک فتوا، تهدید به مرگ کرد. در کشور ما متاسفانه چنین روشی با شدت و ضعف آن، همواره رایج بوده است. دریافت حکم ارتداد، به مثابهی مجوزی برای قتل بدون محاکمهی افراد، سنت رایج جریانات افراطی بوده است. بعد از استقرار جمهوری اسلامی و با تبدیل قرائتی خاص از فقه شیعه ۱۲ امامی به شریان اصلی قوانین کشور، این سنت هم چنان ادامه یافته است. در دههی اول حیات جمهوری اسلامی، هزاران نفر از مخالفان رژیم با احکام ارتداد به جوخهی اعدام سپرده شدند. آیت الله خمینی خود راسا فتوای قتل سلمان رشدی را صادر نمود. قتل های زنجیره ای در سال ۷۸ که طی آن داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده توسط یکی از تیم های وزارت اطلاعات به قتل رسیدند، بنا به اعترافات عاملان این قتل ها با استناد به فتوای مراجع بوده اند. در ابعاد دیگری، قتل های زنجیره ای در کرمان هم از این جمله اند. قتل نویسندهی اهل باکو در جمهوری آذربایجان، پیآمد فتوای آیت الله فاضل لنکرانی در قم بود. اخیرا نیز فتوای دیگری از یکی از آیت الله های حوزه علمیه قم مطرح شده است که در ارتباط با یک کمپین اینترنتی در باره امام نقی صادر شده و حکم داده است که «چنانچه به حضرت اهانت و جسارت کرده باشند، مرتدند». این فتوا با این جمله مجوزی صادر نموده است که هر قداره کشی بتواند با استناد به آن، دیگری را به قتل رسانده، مدعی شود که او «به حضرت اهانت و جسارت کرده است». خبرگزاری فارس، خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران، با استناد به این فتوا، طبق معمول حوزه شمول آن را گسترش داده، شامل حال خواننده ای به نام شاهین نجفی هم نموده است که گویا چند هفته بعد از صدور آن فتوا، آهنگی را خوانده است که بوی «اهانت به حضرت» را می دهد. یک سایت اینترنتی هم جایزه صد هزار دلاری برای قاتل تعیین کرده است.
صدور فتوای ارتداد، تشویق عصبیت در جامعه و دامن زدن به خشونت و هرج و مرج در کشور است. عاملان سرکوب مردم و حافظان استبداد و مستبدین، نفع شان در حاکم شدن چنین شرائطی در جامعه است تا در سایهی هرج و مرجی که ایجاد می شود، تکیه بر سر نیزهی سرکوب را توجیه کنند و بتوانند خفقان حاکم بر جامعه را تداوم بخشند. جامعه ما برای گذار به دمکراسی نیازمند پایان دادن به این نوع خودسری ها و نیز خشونت است. جامعه ما برای رهایی از تعصب و خشونت نیازمند به رسمیت شناختن دگراندیشی و مدارا با مخالف و احترام به عقاید، مذاهب و مکاتب دیگر است.
صدور فتوا، نقض حق انحصاری دولت در اعمال قهر و اجرای احکام دادگاه ها به عنوان شاکلهی تفکیک ناپذیر هر دولتی، ترویج زیر سوال بردن قوانین جاری کشور، بی اعتنایی به دادرسی در مراجع ذی صلاح، باز گذاشتن دست روحانیون در صدور احکام مرگ است. مسئولان جمهوری اسلامی اگر به قوانینی که خود وضع کرده اند پایبند باشند، باید با صدور فتوا و زیر سوال بردن قوانین جاری کشور برخورد کرده و کسانی را که به هرج و مرج دامن می زنند، مجازات کنند.
زمان آن رسیده است که حکام جمهوری اسلامی به قوانین و به تعهدات بین المللی کشور از جمله امضای منشور جهانی حقوق بشر پای بند باشند. آزادی عقیده، بیان و تشکل را برای شهروندان کشور به رسمیت بشناسد؛ صدور احکام فراقانونی روحانیت وابسته به حکومت را متوقف سازند و با انطباق قوانین موجود با منشور جهانی حقوق بشر، نهادهای وابسته به حکومت را به حرکت در چارچوب قانون ملزم نمایند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران صدور فتوای ارتداد علیه دگراندیشان را غیر قابل قبول و محکوم دانسته، احترام به عقاید دیگران و حفظ حرمت انسانی را یکی از پایه های اصلی یک جامعه آزاد می داند و خواهان پایان دادن به تشویق به قتل و خشونت از طریق صدور فتوا و پایبندی همگان بر حاکمیت قانون در کشور است.
هیات سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
۱۷ مه ۲۰۱۲
آزادی عقیده و بیان باید به رسمیت شناخته شود!
اقدامات فراقانونی روحانیون وابسته به حکومت باید متوقف گردد!
هیچ کس را نمی توان به دلیل عقایدش و یا بیان و انتشار آن با استناد به یک فتوا، تهدید به مرگ کرد. در کشور ما متاسفانه چنین روشی با شدت و ضعف آن، همواره رایج بوده است. دریافت حکم ارتداد، به مثابهی مجوزی برای قتل بدون محاکمهی افراد، سنت رایج جریانات افراطی بوده است. بعد از استقرار جمهوری اسلامی و با تبدیل قرائتی خاص از فقه شیعه ۱۲ امامی به شریان اصلی قوانین کشور، این سنت هم چنان ادامه یافته است. در دههی اول حیات جمهوری اسلامی، هزاران نفر از مخالفان رژیم با احکام ارتداد به جوخهی اعدام سپرده شدند. آیت الله خمینی خود راسا فتوای قتل سلمان رشدی را صادر نمود. قتل های زنجیره ای در سال ۷۸ که طی آن داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده توسط یکی از تیم های وزارت اطلاعات به قتل رسیدند، بنا به اعترافات عاملان این قتل ها با استناد به فتوای مراجع بوده اند. در ابعاد دیگری، قتل های زنجیره ای در کرمان هم از این جمله اند. قتل نویسندهی اهل باکو در جمهوری آذربایجان، پیآمد فتوای آیت الله فاضل لنکرانی در قم بود. اخیرا نیز فتوای دیگری از یکی از آیت الله های حوزه علمیه قم مطرح شده است که در ارتباط با یک کمپین اینترنتی در باره امام نقی صادر شده و حکم داده است که «چنانچه به حضرت اهانت و جسارت کرده باشند، مرتدند». این فتوا با این جمله مجوزی صادر نموده است که هر قداره کشی بتواند با استناد به آن، دیگری را به قتل رسانده، مدعی شود که او «به حضرت اهانت و جسارت کرده است». خبرگزاری فارس، خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران، با استناد به این فتوا، طبق معمول حوزه شمول آن را گسترش داده، شامل حال خواننده ای به نام شاهین نجفی هم نموده است که گویا چند هفته بعد از صدور آن فتوا، آهنگی را خوانده است که بوی «اهانت به حضرت» را می دهد. یک سایت اینترنتی هم جایزه صد هزار دلاری برای قاتل تعیین کرده است.
صدور فتوای ارتداد، تشویق عصبیت در جامعه و دامن زدن به خشونت و هرج و مرج در کشور است. عاملان سرکوب مردم و حافظان استبداد و مستبدین، نفع شان در حاکم شدن چنین شرائطی در جامعه است تا در سایهی هرج و مرجی که ایجاد می شود، تکیه بر سر نیزهی سرکوب را توجیه کنند و بتوانند خفقان حاکم بر جامعه را تداوم بخشند. جامعه ما برای گذار به دمکراسی نیازمند پایان دادن به این نوع خودسری ها و نیز خشونت است. جامعه ما برای رهایی از تعصب و خشونت نیازمند به رسمیت شناختن دگراندیشی و مدارا با مخالف و احترام به عقاید، مذاهب و مکاتب دیگر است.
صدور فتوا، نقض حق انحصاری دولت در اعمال قهر و اجرای احکام دادگاه ها به عنوان شاکلهی تفکیک ناپذیر هر دولتی، ترویج زیر سوال بردن قوانین جاری کشور، بی اعتنایی به دادرسی در مراجع ذی صلاح، باز گذاشتن دست روحانیون در صدور احکام مرگ است. مسئولان جمهوری اسلامی اگر به قوانینی که خود وضع کرده اند پایبند باشند، باید با صدور فتوا و زیر سوال بردن قوانین جاری کشور برخورد کرده و کسانی را که به هرج و مرج دامن می زنند، مجازات کنند.
زمان آن رسیده است که حکام جمهوری اسلامی به قوانین و به تعهدات بین المللی کشور از جمله امضای منشور جهانی حقوق بشر پای بند باشند. آزادی عقیده، بیان و تشکل را برای شهروندان کشور به رسمیت بشناسد؛ صدور احکام فراقانونی روحانیت وابسته به حکومت را متوقف سازند و با انطباق قوانین موجود با منشور جهانی حقوق بشر، نهادهای وابسته به حکومت را به حرکت در چارچوب قانون ملزم نمایند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران صدور فتوای ارتداد علیه دگراندیشان را غیر قابل قبول و محکوم دانسته، احترام به عقاید دیگران و حفظ حرمت انسانی را یکی از پایه های اصلی یک جامعه آزاد می داند و خواهان پایان دادن به تشویق به قتل و خشونت از طریق صدور فتوا و پایبندی همگان بر حاکمیت قانون در کشور است.
هیات سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
۱۷ مه ۲۰۱۲
"در حکومت دینی دنبال دمکراسی نگردید"
گفتوگو با بوعالم صنصال، نویسنده الجزایری
دی سایت
برگردان:
اکبر فلاحزاده
روز پنجشنبه دهم ماه مه در الجزایر انتخابات پارلمانی برگزار شد که به
عقیده بسیاری کارشناسان نیروهای اسلامگرا اینجا نیز مانند مراکش، مصر و
تونس شانس بیشتری دارند.
بوتفلیقه، رئيس جمهوری الجزایر قصد دارد به کمک نیروهای
اسلامگرای معتدل و با اتکا به ارتش، دوره ریاست جمهوری خود را بدون انجام
اصلاحات اساسی به پایان ببرد.
الجزایر سالها درگیر جنگ داخلی خونین بوده و تا همین
پارسال در آن کشور وضعیت اضطراری حاکم بود. الجزایریها نیز از بهار عربی
دلگرم شدند و تظاهراتی به راه انداختند، اما از ترس آن که به سرنوشت مصر و
لیبی دچار شوند، دست نگه داشتند و تغییر حکومت راهدف قرار ندادند.
هفته نامه "دی سایت" آلمان به همین مناسبت با بوعالم صنصال (Boualem Sansal) نویسنده سرشناس الجزایری گفتوگو کرده است.
صنصال در الجزيره متولد شده اما به علت درگیری با سانسور
آثارش را به زبان فرانسه منتشر کرده و به علت فشار حکومت به همراه همسر و
دو دخترش مجبور به ترك الجزاير شده است. سال گذشته میلادی او به خاطر تلاش
براي استقرار صلح و دموكراسي در شمال آفريقا جايزه صلح اتحاديه ناشران
آلماني را دریافت کرد.
آقای صنصال شما به موفقیت قیام عربی اعتقادی ندارید و بیم آن دارید که
شیرازه امور از هم بپاشد و بلبشو شود؛ یک عراق جدید، یک سومالی جدید، از
منطقه ساحل آفریقا تا نوار غزه همه جا به آشوب کشیده میشود.
ما الجزایریها بهار عربی خودمان را عجالتا پشت سر
گذشتهایم. بیست و اندی سال پیش؛ در اکتبر ۱۹۸۸ ما به خیابانها ریختیم،
تظاهرات عظیمی شکل گرفت. حاصلش صدها کشته، هزاران شکنجه شده و گم و گور شده
بود. دریایی از خون میان ارتش و اسلامگرایان به راه افتاد. تا امروز
دویست هزار نفر کشته شدهاند. این بهار الجزایر بود. چی گیرمان آمد؟ هیچ.
یک دمکراسی جعلی. در حقیقت تظاهرات ما بر قدرت قدرتمداران افزود.
شما واقعا مدعی هستید که در نتیجه قیام مردم خفقان به جای آن که کم شود، بیشتر هم شده است؟
معلوم است. شکنجه قبلا هم بود. اما حد و اندازه داشت. دلیلش
هم این بود که حساب و کتابی در کار بود و قربانیان شکنجه میتوانستند
شکایت کنند و حتی طلب غرامت کنند. اما بعد از بهار الجزایر همه اینها به
باد یغما رفت. دیگر همه جا میشد مردم را دستگیر کرد یا کشت. قضات و
پلیسها جایشان را باهم عوض کردند. به نام مبارزه با تروریسم بدترین فجایع
به راه افتاد. جنبش دمکراسیخواهی فقط آب به آسیاب دیکتاتوری ریخت.
انقلاب عربی در تونس، مصر و لیبی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکل اینجاست: دیگر کشورهای عربی در معرض این خطرند که پا
جای پای ما بگذارند و از روی سرمشق بد الجزایر مشق بنویسند. این وضع امروز
در مصر پیش آمده. در مصر ارتش قدرتمندتر و قلدرتر از قبل شده، حتی با
نفوذتر از زمان مبارک. ارتش صد سال سیاه حاضر نیست از قدرتش دست بکشد.
روزنامهنگاران و روشنفکران بازداشت میشوند. قبطیهای مسیحی، یهودیان،
همجنسگرایان مورد تعقیب قرار میگیرند، زنهای بیحجاب را کتک میزنند،
یا این که موهایشان را میکشند، دختر بچهها را از رفتن به مدرسه منع
میکنند، کم کم دست دادن با زنها هم مجاز نخواهد بود. این وضع مصر. در
لیبی گروههای مسلحی هستند که ایجاد رعب و وحشت میکنند و پایش بیافتد مردم
را میکشند. در تونس هم به زنهایی که اسلامی لباس نپوشند، تف میاندازند.
اسلامگراها در دانشگاه جولان میدهند و قصد دارند زنها را از مردها جدا
کنند. رئیس دانشگاه تونس را اخراج کردند، چون زن بود. هر روز بساطمان همین
است.
تابستان گذشته گفتید که درعرض دوازده ماه در تونس، مصر و لیبی دیکتاتوریهای جدیدی ایجاد میشود.
ای کاش اشتباه میکردم. اما صابون این تجربهها به تنمان
خورده. روشنفکران با شوق و ذوق از دمکراسی حرف میزنند. ولی آیا دمکراسی آن
چیزی است که مردم ما میخواهند؟ این مردم میخواهند انتقام سی سال خفقان
را بگیرند. میخواهند مهرههای شاخص حکومتی را که مردم را چاپیدهاند،
بگیرند به زندان بیاندازند. اسلامگراها دقیقا همین را به مردم وعده
میدهند. میگویند دزدها و آدمکشانی را که بر شما مردم حکومت کردهاند، به
دار میآویزیم، تکه پارهشان میکنیم. پس بیایید به ما رای بدهید!
ما برای این که دل مردم را به دست بیاوریم، باید به روستاها
برویم. روشنفکران ما تماسی با مردم ندارند. بنابراین حرف زدن از دمکراسی
بیفایده است. فقط اسلامگراها هستند که با مردم تماس دارند.
شما جوری حرف میزنید که انگار مبارزه برای دمکراسی به زحمتش نمیارزد .
چرا، خیلی هم میارزد! اما لب کلام من این است که حماقت ما
در الجزایر را تکرار نکنید. دمکراسی در یک دولت دینی جایی ندارد، خیلی از
مردم هم اصلا برای دمکراسی آمادگی ندارند. توده مردم طالب امنیت و عدم
خشونت است، بحث سکولاریسم و اسلام در میان نیست.
پس بهار عربی باید چگونه پیش برود؟
ما به نهادهای مستقل، پلیس و دستگاه قضایی سالم و پاک نیاز
داریم. ما ابتدا باید علیه خودمان انقلاب کنیم. خیلیها هنوز پخته نشدهاند
- آنهایی را هم عرض میکنم که در جبهه پیشرو قرار دارند. وقتی از دوستانم
میپرسم: میپذیرید که زنها و دخترانتان در یک جامعه دمکرات مستقل باشند؟
میگویند، اساسا باید زنها به طور طبیعی آزاد باشند، فقط زن خود من نه!
دخترها هم باید زندگی آزاد داشته باشند، فقط دختر خود من نه! او تا هنگام
مرگ من دخترم میماند.
الجزایر دارد پنجاهمین سال استقلالش را جشن میگیرد، آیا هنوز از چنگ خشونت خلاص نشدهاید؟
ابدا. خشونت موج موج میآید. زمانی روزانه هزار نفر کشته
میشدند. حالا اشکال دیگر خشونت هم پیدا شده: دستگاه کاغذ بازی ما مردم را
زیر پا له میکند، دستگاه امنیتیمان همه مردم را در هر سوراخی که باشند،
میپاید و شنود میکند. پیشترها حداکثر دویست هزار پلیس داشتیم، امروز یک و
نیم میلیون. دو روز دیگر سفر میکنم به الجزایر، اما از حالا هول و ولا
برم داشته: خیلی پیش میآید که پلیس احضارت میکند، اما بعد که رفتی،
میگویند اشتباه شده. اینها شکلهای استالینی ترور هستند، مانند آنچه در
کتاب ۱۹۸۴"" جرج اورول آمده.
شما آخرین نویسنده بزرگ الجزایرید که در الجزایر ماندهاید. چرا؟
این را گاهی خودم هم میپرسم. به نظر من روشنفکران نباید بگریزند وقتی در کشورشان اتفاق تعیین کنندهای روی میدهد.
جایی نوشتهاید، یک دهم ثانیه کافیست تا هستی ما منفجر شود، اما برای آنکه آن را دوباره جمع و جور کنیم باید یک عمر وقت صرف کنیم.
خشونت مغز را ویران میکند. سبب آن میشود که توان تجزیه و
تحلیل و اندیشیدن را از دست بدهیم. کارکرد نویسندگان و روشنفکران از قضا
همینجاست: این است که ذهن را درمان کنند، و کمک کنند تا خودمان را بیابیم و
پیش برویم. در این راه همه باید دست به دست هم بدهند: پزشکان، نویسندگان،
روانشناسان، هنرمندان.
ورد زبان سیاستمداران این است: آنچه خراب شد، خراب شده،
فکر آینده باشیم. ولی ما نویسندگان درد مردم داریم و آنها را مانند کسانی
نگاه میکنیم که زبانشان را گم کردهاند و حرف زدن باید بیاموزند. در بهار
عربی فقدان این چیزها احساس میشود: فقدان کتاب، نمایشنامه در مورد قیام،
ولو این که خیلی خوب هم نوشته نشده باشند، سرود و ترانههایی که یاد آور
گذشته باشند و از فراموش شدن آنها جلوگیری کنند.
آینده کشورهای عربی را چطور میبینید؟
[شـب تاريك وبيم موج و گردابي چنين هايل...] فکر میکنم خطراتی در پیش است که کسی فکرش را هم نکرده.
الجزایر پنجاه سال پیش که تاسیس شد، ۹ میلیون جمعیت داشت.
امروز سی و شش میلیون شدهاند. بیست سال دیگر جمعیت به صد میلیون میرسد.
دولت باید فکر نان و آب این افراد باشد. ذخایر نفت ما فقط تا ده سال
میرسد. بعد از گرسنگی به جان هم میافتیم. اسلام برای مردم نان و آب
نمیشود. اسلامگراها معتقدند تا میتوانیم باید بچهدار شویم. خواست خدا
هر چه باشد همان میشود، اگر خواست او باشد، میمیریم.
ما به یک اقتصاد تکامل یافته نیاز داریم. یک دولت لائیک. وگرنه مانند کشورهای آفریقای سیاه دچار جنگ و قتل عام میشویم.
کار تونس، لیبی، مصر به کجا میکشد؟
این کشورها در خطر نابودیاند. نگاهی به لیبی بیاندازید! در
مرکز لیبی بربرها زندگی میکنند، که همیشه جنگ راه انداختهاند. در شرق
لیبی بازماندگان و نسلهای جدید یهودیان به زور مسلمان شده هستند. به همین
دلیل قذافی منطقه بن غازی (Bengasi) را به حال خودش
رها کرده بود. شمال آفریقا مانند یوگسلاوی سابق تجزیه شده. آنجا در قلب
اروپا آن همه قتل و خونریزی راه افتاد، حسابش را بکنید در کشورهای فقیر و
درب و داغان ما چه اتفاقی میافتد.
میتوانید تصورش را بکنید که روزی الجزایر از درون از هم بپاشد؟
فقط شانزده درصد الجزایریها عربند. یک جنبش
خودمختاریخواهانه بربرهای الجزایری، و یک دولت در تبعید در پاریس هست که
سه وزیرش در آلمان اقامت دارند. اینها خیلی فعالند و حتی با آنگلا مرکل
ملاقات داشتهاند. بربرها با عربها آبشان توی یک جوی نمیرود. بربرها
اصلا زیر بار یک دولت عربی نمیروند.
فرهاد منی (Farhad Men) خواننده معروف از همین بربرهاست و خواستههایشان را نمایندگی میکند. او سالها جنگید، حبس کشید و شکنجه شد.
در آینده در این جبهه خطر جنگ تهدیدمان میکند.
منبع: دی سایت
شاهين نجفی و بهرهبرداری برای مذهبستيزی
علی افشاری
ويژه خبرنامه گويا
آقای اصلانی می تواند مخالف و يا منتقد نظر من باشد و نظر خودش مبنی بر طرد اسلام را بيان کند . اين موضوع مورد اعتراض من نيست اگر چه با آن مخالف هستم اما حق ندارد واقعيت ها را وارونه جلوه داده و نسبت های ناروا بدهد
ماجرای ترانه جنجالی و حساسيت بر انگيز شاهين نجفی موجبی برای تحرک جريانات ضد مذهب شده است تا پروژه سياسی خيال بافانه خود مبنی بر حذف اسلام در ايران را جلو ببرند. مقاله مهدی اصلانی تحت عنوان " تبهکارِ تحقيرکار اعدام بايد گردد!" يکی از مصاديق تلاش های اين جريان است.
نويسنده که به شهادت مطالب پيشينش در برداشتی اشتباه اسلام را معادل جمهوری اسلامی می داند و در برداشتی کل گرايانه همه مذهبی ها را به يک چوب می راند اين بار با طرح دعاوی بی اساس برخی از منتقدين و مخالفين ترانه امام نقی شاهين نجفی را در کنار صدا های نا ميمون و شوم مرگ خواهان اين خواننده رپ قرار داده است.
وی در تحريفی آشکار و عملی مشمئزکننده به گمان خود فرصتی يافته است تا هم بغض و نفرت خود نسبت به نيرو های مذهبی را نشان دهد و هم از فرصت استفاده کرده کينه ديرينه خود نسبت به جريان اصلاحات را بيرون بريزد. در اين ميان بدون هر گونه شرم و خجالتی با دادن نسبت های دروغ و انتخاب گزينشی متن های برخی از مطالب بدون اينکه تصويری درست و مطابق با واقعيت مطالب به دست بدهد ، کوشيده است تا صافی گلپايگانی ، مهدی جامی ، مجتبی واحدی ، اينجانب و ... را در چهارچوب يک حرکت نشان دهد.
البته طبيعی است وقتی کسی بحثش با جنبش اصلاح طلبی ، انتقاد ،رويارويی منصفانه و سنجش آن از منظر معيار های مردم سالاری نباشد و از ديد يک رقيب و خصم به آن نگاه کند که آرزو ها و خيال های اش را به باد داده است ،حاضر می شود تا با چنگ کشيدن به روی حقيقت و پا گذاشتن بر روی اصول اخلاقی ،نسبت های نا روا به کسانی بدهد که به زعم خودش مانع وی هستند و بايد با ترور شخصيت آنها را از پيش پای بردارد.
جای جای مطلب وی آکنده از خشونت کلامی است. از ديد وی کسانی که در شکل گيری جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد نقض داشتند همه يک جور هستند و هيچ تفاوتی بين آنها نيست. از اينرو هيچ توجهی به تفاوت مواضع افراد و سوابق آنها نمی کند .
تعارض مطلب وی با اتفاقاتی که در صحنه سياست ايران در دهه های هفتاد و هشتاد رخ داد و اطلاعات ناچيز وی از رويداد های سياسی اين دوران حيرت بر انگيز است. اما از همه جالب تر اين کل گرايی بی بنياد از سوی کسی عنوان می شود که پيشينه سياسی وی به سازمان چريک های خلق بر می گردد که تا امروز جريانات مختلفی از آن منشعب شده اند . يکسان قلمداد کردن اصلاح طلب ها همان ميزان خطا است که به صرف عضويت در دوره ای از حيات سياسی در سازمان فدائيان خلق افراد را در يک دسته و گروه واحد قرار داد و داوری يکسانی برای همه آنان داشت. مطمئنم مهدی اصلانی هيچگاه نمی پذيرد که با فرخ نگهدار يکسان انگاشته شود!
اما مساله فوق در اصل ماهيت اعتقادی دارد که بعدی سياسی نيز يافته است. بنابراين حتی اگر اصلاح طلبان يکپارچه قلمداد شوند و تمايز ساختار شکنان و پارلمانتاريست ها ناديده گرفته شود ، باز دليل بر هم نظری اعتقادی آنها نمی شود. موارد زيادی وجود دارد که در گرايش های سياسی واحد، افراد نظرات مختلفی حول موضوعات عقيدتی و مذهبی دارند. در حال حاضر نيز در جامعه ايران نيرو های مذهبی به لحاظ سياسی و عقيدتی متنوع هستند. بخشی از منتقدان و مخالفان شاهين نجفی به مذهبی های مستقل و مخالف حکومت تعلق دارند.
اما برخورد با اصلاح طلبی نيز نه بر اساس واقعيت ها و معيار های نقد منصفانه بلکه برخوردی تخريب گرايانه برای حذف رقيبی است که خواب های خوش برخی را آشفته کرده است. حال به خاطر انتقام رويا های بر آورده نشده بايد در هر فرصتی لگدی به هر چه که نام اصلاح طلبی دارد زد و با هر وسيله ای آن را زير ضربه برد تا حقانيت کسانی آشکار شود که به کمتر از براندازی به يکباره حکومت رضايت نمی دهند و مخالفت آنها با جنبش اصلاح طلبی از جنس ايدئولوژيک و نفی کنندگی تام است. همانطور که برخی اصلاح طلبی به رفورم قداست و منزلتی هميشگی می بخشند.
البته شدت بالای ظلم و ستم هايی که زندانيان سياسی دهه شصت تحمل کرده اند و عملکرد برخی از اصلاح طلبان که حاضر به پذيرش خطا های گذشته خود نيستند نيز به اين فضا دامن زده تا برخی به سمت انتقام جويی متمايل شوند.
به نظر می رسد موضوع شاهين نجفی و ترانه مشکل ساز وی که عباراتی نا مناسب را برای امام دهم شيعيان بکار برده ، جريان ضد مذهبی را به طمع انداخته است تا با مخدوش کردن مرز بين نقد و توهين ،از اين عمل تحت عنوان نقد مذهب و ساختار شکنی تجليل کنند.
از ديد اين جريان و نويسنده مقاله فوق ،اسلام همان گفته های آيت الله صافی گلپايگانی و تهديد های مرگ باری است که شاهين نجفی را نشانه گرفته است. به گمان آنها عملکرد جمهوری اسلامی عين اسلام است و ده ها ادعای نادرست مشابه ديگر.
اصلانی در مطالب ديگر نيز با استدلال هايی نا درست فاجعه اعدام های گسترده ۱۳۶۷ را نيز محصول اسلام می داند چون حاکمان بنام اسلام آن فجايع را بوجود آوردند. اما چشم بر روی اين حقيقت می بندد که اکثر قربانيان نيز با اعتقاد به اسلام و ايمان به قرائت ديگر از آن جان باختند. بيشتر کسانی که قربانی آن جنايت ننگين شدند با عشق به ائمه و از جمله امام هادی مظلومانه چشم بر اين دنيا بستند. نماينده اسلام رحمانی و فقيهی طراز اول به خاطر اعتراض به آن اعمال غير انسانی و ضد دينی عطای ولايت فقيهی را به لقايش بخشيد.
او اين واقعيت های مسلم تاريخی را کتمان می کند که بخش مهمی از اپوزيسيون جمهوری اسلامی مذهبی بوده و هستند. او اعتراضات و هزينه هايی که روحانيون طراز اولی چون آيت الله شريعتمداری ، آيت الله محمد طاهر آل شبير خاقانی ،آيت الله مرتضی حائری يزدی ،آيت الله سيد صادق روحانی ، حجت الاسلام لاهوتی ،آيت الله حسن قمی ، آيت الله مرتضی حائری يزدی ،آيت الله پسنديده ، آيت الله منتظری ،آيت الله بهاء الدين محلاتی ،آيت الله سيد احمد خوانساری، آيت الله سيد علی اکبر برقعی، آيت الله گلزاده غفوری، آيت الله علامه نوری ،حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری، حجت الاسلام احمد قابل ،حجت الاسلام مرواريد ، حجت الاسلام سيد هاشم حکم آبادی آيت الله سيد محمد شيرازی ، شيخ عزالدين حسينی ، و نوگرايان مذهبی چون مهندس بازرگان ،مهندس عزت الله سحابی ، رياضی، دکتر جامی ، حاج مديرشانه چی ،مهندس برازنده ،خسرو منصوريان ،مهندس هاشم صباغيان ،اسلام کاظميه ،حسن نزيه ، عليزاده ، ، لطف الله ميثمی ، ابراهيم يزدی ، صادق قطب زاده ، طاهر احمد زاده ، آيت الله طالقانی ، دکتر محمد ملکی ، ابوالحسن بنی صدر ، حبيب الله پيمان ، دکتر سحابی، دکتر محمد توسلی و .. در دهه شصت پرداختند را کتمان می کند. و يا آنها را در سطح جنگ قدرت و دعوای داخلی تنزل می دهد. مسئله ای که به سازمان سياسی متبوع وی( سازمان چريک های فدائی خلق ( اکثريت) نيز در حد فاصل سرکوب گسترده ۱۳۶۰ تا زمان دستگيری از سوی برخی مخالفان گروه سياسی فوق نسبت داده می شود .
او غافل از آن است که بنام اسلام کاری را انجام دادن لزوما دليل نمی شود تا نفس و اساس اسلام را محکوم کرد. آن هم در شرايطی که قرائت های ديگری از اسلام مقابل قرائت رسمی حاکم ايستاده و مخالفت کرده است. اگر اين منطق غلط پذيرفته شود پس بايد هر کمونيسم و مارکسيستی را الی ابد برای جنايات استالين مورد شماتت قرار داد! يا بر اساس تجربه عملکرد آزادی ستيزانه و توتاليتر بلوک شرق سابق برای هميشه پرونده ايدئولوژی مارکسيسم را بست!
قدرت توتاليتر فراتر از مکتب، آئين و مذهب بر برداشت مطلق انگارانه از قدرت تکيه دارد. نمی توان بين مکتب سياسی و عقيدتی خاصی و جباريت سياسی پيوند الزام آور و تعيين کننده برقرار کرد. آنچه بنای اقتدار گرايی و تماميت خواهی سياسی را شکل می دهد احساس مالکيت حقيقت و مطلق گرايی است و استفاده بی رحمانه از منابع خشونت.
در متن آشفته اصلانی اين خود حق بينی مطلق مشاهده می شود که خود می تواند نطفه يک اقتدار گرايی سياسی را پرورش دهد.
نويسنده چنان طلبکارانه و از موضع بالا برخورد می کند انگار او آئينه ای زلال و عاری از خطا است که محق است هر عيب و ايرادی را بدون مستند به افراد مخالف وارد سازد. در حالی که چنين نيست و او نيز انسان محتمل الخطائی مانند ديگران است.
اولا او تنها کسی نيست که زندان رفته و هزينه داده است. ثانيا زندان رفتن برای نظرات کسی حقانيت و مشروعيت نمی آورد. ثالثا او سخنگو و نماينده جان باختگان کشتار وسيع ۱۳۶۷ نيست . رابعا اعتراض به سلب جان آن افراد و مطالبه عدالت برای کسانی که قربانی سرکوب حکومت در دهه شصت شدند به معنای تاييد ،همراهی و درستی مواضع سياسی و عقيدتی آنها نيست.
در قاموس حقوق بشر ، انسان فراتر از عقيده صاحب حقوقی سلب ناشدنی است و بنابراين دفاع در چهارچوب موازين حقوق بشری دفاع از حق است نه لزوما از عقيده. ديدگاه سياسی و عقيدتی اکثر کسانی که مورد ظلم و ستم حکومتی در آن دوران سياه واقع شدند ، مورد پشتيانی اکثريت مردم ايران نبودند. بنابراين جا ندارد تا دفاع از حق قربانيان را با تقديس و حقانيت مرام سياسی و ايدئولوژيک آنان خلط کرد . مسئله ای که متاسفانه از سوی برخی سازمان های سياسی ايدئولوژيک به شدن دنبال می شود و مرز بين اقدام انسانی و حقوق بشری با تبليغ سياسی در عملکرد آنها مخدوش شده است.
اصلانی در حالی منتقدين ترانه شاهين نجفی را به ناحق و دروغ متهم می کند که با اعدام شاهين نجفی همراه شده اند و يا تبعيضی نژاد پرستانه را دامن می زنند که مطالب بنده و مهدی جامی و سخنان مجتبی واحدی مخالفت صريح و آشکاری با کشتن و برخورد های خشونت آميز و موهن با شاهين نجفی دارد. بخش مهمی از مطلب نگارنده در محکوميت و مخالفت با فتوی آيت الله صافی گلپايگانی و ديگر مراجعی است که اين روزها انگار در ميدان مسابقه صدور فتوی ارتداد قرار گرفته اند تا موقعيت خود را بهبود بخشند!
من به صراحت در مطلب "ترانه جنجال برانگيز و نفی خشونت و اهانت" نوشته ام : «اما برخورد غير قابل پذيرش برخی از شيعيان در خصوص تهديد به قتل و بهره برداری از فتوی آيت الله گلپايگانی که قبل از خواندن اين ترانه صادر شده است ، به مراتب مشکل ساز تر است. تهديد به قتل و صدور جوازمرگ کسی که به هر دليلی ترانه ای خوانده که با باور های شيعيان تعارض دارد ، عملی غير انسانی ، مغاير با اصول مذهب ،غير مدنی و تبهکارانه است.
مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اوليه بعثت پيامبر بوده و سپس منسوخ شده است و به باور ديگری احاديث و روايات مربوط به آن ضعيف بوده و قابل استناد نيستند ،صد ها برابر ترانه شاهين نجفی و يا توهين هايی به اسلام می شود برای تشيع و آينده آن خطرناک است.
مسلمانان واقعی و علماء روشن بين بايد اراده جدی برای پايان دادن به مسئله ارتداد نشان دهند. تهديد به قتل کسانی که مخالفت با دين می پردازند و يا به رعايت خطوط قرمز شيعيان توجه نمی کنند و جايزه برای کشتن آنها تعيين کردن هم با آزادی های اساسی انسان تعارض دارد و هم با باور های اصيل دينی مطابق نيست. تاريخ اسلام روايات متعددی را از برخورد رئوفانه و روشنگرانه اوليای دين با کسانی می کند که به توهين و تخريب معتقدات دينی پرداخته بودند. ارتداد به معنای تعارض ديانت با آزادی است . يعنی حيات دين اسلام وابسته به ترساندن مخالفان و غير معتقدان از خشونت عريان است و توانايی در عرصه منطق و استدلال ندارد تا بتواند حقانيت خودش را اثبات کند. شخصيت و جايگاه امام نقی آنقدر ضعيف نيست که با يک ترانه طنز و يا غير محترمانه به متزلزل شود . اين اعتقادات ريشه های چند صد ساله دارد .»(۱)
حال چرا اصلانی به شيوه موسوم به " بولتن نويسی" اين بخش های مطلب من را سانسور کرده است و تصويری وارونه از مطلب را به خوانندگان القاء می کند !
من در نوشته فوق ديدگاهی از مذهب تشيع را مطرح کرده ام که با ارتداد در هر شکلش مخالف است و دلايلی درون دينی برای اين ادعا مطرح کرده ام. حال اين مطلب به مذاق آقای اصلانی خوش نيامده که می خواهد بگويد ارتداد جزء ذاتی اسلام است و در اين مسير با بنياد گرا ترين و قشری ترين بخش نيرو های مذهبی ايران هم نظر بوده ، و مسئله را بگونه ای مطرح می کند که انگار من منکر اين واقعيت تلخ شده ام که در طول تاريخ برخی از کوشندگان سياسی و صاحب نظران به دليل ارتداد کشته شده اند !
بحث من اساسا چيز ديگری است که هر ذهن منصفی می تواند بسادگی آن را دريابد. به باور من ارتداد در اسلام راستين جايی ندارد و هر جا جان انسانی به اين بهانه ستانده شده ،تعصب ،قشريت و دلايل سياسی نقش داشته است.
آنهايی که با قساوت هر چه تمام تر روشنفکران و مخالفان سياسی ايران را به بهانه ناصبی بودن و يا مرتد بودن کشتند در اصل بر اساس يک سناريوی امنيتی اين جنايت ها را مرتکب شدند. اعمال آنها خارج از معتقدات اسلامی بود و برخی از قربانيان نيز از کسانی بودند که به باور های تشيع معتقد بودند. آقای اصلانی می تواند مخالف و يا منتقد نظر من باشد و نظر خودش مبنی بر طرد اسلام را بيان کند . اين موضوع مورد اعتراض من نيست اگر چه با آن مخالف هستم اما حق ندارد واقعيت ها را وارونه جلوه داده و نسبت های ناروا بدهد.
ديدگاه افراد اگر گزينش می شوند اين گزينش بايد منطبق بر نظر واقعی آنها باشد نه اينکه گزينشی دلخواه صورت بگيرد.
نتيجه گيری وی مبنی بر پذيرش نقد مذهب و رعايت عدم توهين به ديگر مکاتب و ايدئولوژی ها در مطلب من به تفصيل آمده است. اگر واقعا دغدغه وی اين مساله بوده ، ديگر جايی برای طرح ماجرا و يا دستکم طعنه زدن به نويسنده نبوده است. مگر اينکه هدف تخطئه افرادی خاصی باشد که نويسنده با آنها زاويه دارد.
بديهی است افراد مذهبی از منظر خود به مسائل نگاه می کنند و منطق و زبان خاص خودشان را دارند . قرار نيست آنها طبق خوشايند مهدی اصلانی حرف بزنند و يا جايگاه او را به عنوان قيم فرهنگی بپذيرند ! نقد آداب و اصولی دارد.
نيروهای مذهبی حق دارند ناخرسندی و اعتراض خود ر ا به اين ترانه مشکل ساز نشان دهند که با باورها و مقدسات آنان نا سازگار است. آزادی بيان و نشر حق مطلق نيست بلکه در تمامی جوامع آزاد دنيا از حقوق مقيده است و در چهارچوب رعايت نظم موجود ، اخلاق حسنه ،مسائل بهداشتی ، حرمت و حيثيت افراد و عدم تضييع حق آنان محدود می شود. قانون و معيار های عرفی تعيين کننده اين محدوديت ها است که حالت تغيير يابنده و شناور در طول زمان را دارند.
مسئله اصلی اين است که افراد مذهبی و کسانی از آهنگ فوق ناراحت شدند و غيرت دينی آنها به جوش آمده است با شيوه های مدنی و غير خشونت آميز اعتراض شان را نشان دهند. کار غلط را با روش های غلط مثل توهين ،تهديد به قتل ،دشنام و هياهو جواب ندهند.
از سوی ديگر نخبگان فرهنگی ، نيرو های جامعه مدنی و شخصيت های مذهبی بکوشند تا با آرام کردن فضا زمينه بحث و گفتگوی سالم و کارگشا برای تعيين محدوده های مناسب آزادی بيان و بالا رفتن ظرفيت های تحمل بخش های مختلف جامعه فراهم شود.
در اين ميان افراد و يا گروه هايی که می خواهند اتفاق رخ داده را سوخت پروژه های مذهب ستيزانه خود نمايند ، نيرو های قشری و همچنين حکومت که ممکن است از اين رويداد برای بسيج جامعه مذهبی کشور در راستای برنامه های سياسی خود بهره برداری کند ، ايجاد اختلال می کنند.
منابع :
۱- ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت، روز آن لاين
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/may/12/article/-c893ea8ea0.html
ـــــــــــــــــــــــــ
در همين زمينه:
[تبهکارِ تحقيرکار اعدام بايد گردد! "آی نقی" خودت اصلاحطلبها را اصلاح کن، مهدی اصلانی]
لوا متحده
اخبار روز:
طی روزهای اخیرانتشار اینترنتی ترانه جدید شاهین نجفی خواننده ایرانی مهاجر
در اروپا موسوم به "نقی" واکنشهای مختلفی را برانگیخت. گروهی با
برافروختگی مدعی مخالفت با این اثر و دسته ای دیگر به تائید و پشتیبانی از
آن پرداختند. مخالفین آن را توهین به ائمه و امام دهم شیعیان دانستند و به
این بهانه فتوای قتل خواننده آن را صادر کردند و جایزه صد میلیون دلاری
برای سرش تعیین کردند ولی در مقابل ایشان، موافقین به صف کشیده شده قرار
داشتند که به دفاع از این ترانه پرداختند جلوداران این صف، ترانه مزبور را
بالکل بی ارتباط با امام نقی می دانستند و معتقد بودند در ترانه مزبور هیچ
توهینی به امام دهم شیعیان نشده است و در انتهای صف هم کسانی بودند که
مخالفتها در برابر این ترانه را مغایر اصل آزادی بیان و اندیشه اعلام می
کردند و به دفاع از آن که در واقع دفاع از آزادی بیان و اندیشه بود می
پرداختند. اما خود شاهین نجفی نیز طی روزهای گذشته بارها با رسانه های
مختلف مصاحبه کرده و علنا اعلام کرد که با خواندن ترانه "نقی" به هیچ وجه
قصد توهین به ائمه شیعه و امام دهم ایشان را نداشته است.
اما چه نکته ای در ترانه جدید شاهین نجفی وجود دارد که اینچنین موجب برافروختگی و وامصیبت گویی شیعیان دوازده امامی ولایت مدار شده است که فتوای قتل خواننده آن را صادر کرده اند در حالیکه طی سالهای اخیر شاهد نشر مقالات و کتب انتقادی بسیاری در خارج از کشور ایران هستیم از کتاب علی نماد شیعه گری گرفته تا کتابهای مرحوم شفا، دکتر انصاری، سیامک ستوده و بسیاری دیگر که همگی شامل نظریات منتقدانه سختی نسبت به آئین اسلام و مذهب شیعه هستند که اگر قرار بر توهین می بود مطمئنا این آثار بسیار اهانت آمیزتر از ترانه "نقی" شاهین نجفی محسوب می شوند.
از طرف دیگر آیا یک باورمذهبی مانند مذهب شیعه با قدمتی بیش از یک هزارسال آنقدر سست بنیان است که خواندن ترانه ای موجب تزلزل وبهم ریختن پایه های آن می گردد؟ همین آقایان تکفیرگو طی سه دهه اخیر بیشترین توهینها را به شکلهای مختلف در رسانه هایشان به ادیان یهودی، مسیحی و بهایی مجری داشته اند و هیچ ایرادی هم براین عمل خود مترتب نمی دانند. در همین آخرین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران غرفه ای با بیش از ۶۰۰ عنوان کتاب را اختصاص به آئین بهایی دادند که هدف از انتشاراین تعداد کثیر کتاب فقط اهانت به مقدسات آئین بهایی می توان دانست. سرویس خبری جامعه بهایی در مهر ماه سال گذشته اعلام کرد کمپینی توسط حکومت ایران راه اندازی شده که با چاپ کتب، تصاویر تحقیرآمیز و ساختن ویدئوها و فیلمهای اهانت آمیز سعی درایجاد نفرت و توهین به دیانت بهایی دارند (جامعه بهایی به عنوان نمونه به بیش از ۴۰۰ مورد در طی ۱۶ ماهه اخیر در این گزارش اشاره کرده است). در خبرهای هر روزه شاهد بازداشت تعداد زیادی از نوکیشان مسیحی و بهایی هستیم که همگی ایشان پس از طی مراحل بازداشت و بازجویی در ادارات اطلاعات به دامن اسلام و مذهب شیعه برمی گردند! همچنین در طی چند ساله اخیر شاهد آن هستیم که بسیاری از شهروندان بهایی و مسیحی به اتهام تبلیغ، دستگیر و به حبس محکوم می شوند ولی دستاورد همه این اعمال فشارها و رفتارهای توهین آمیز، ازدیاد علاقه و توجه ایرانیان بخصوص جوانان به این دو باور مذهبی شده است در واقع این توهینها دقیقا برعکس ترانه "نقی" که آن را ضربه ای به مذهب شیعه برشمرده اند، در مورد مسیحیت و بهائیت نتیجه ای معکوس داشته بطوریکه موجب گسترش و محکم شدن پایه های ایمانی معتقدانش شده است.
از طرف دیگر شاهد رفتار متناقضی هم در عملکرد مخالفین ترانه "نقی" که خود را مومنان راستین آئین اسلام و مذهب تشیع می دانند هستیم. ایشان از طرفی حکم به قتل خواننده ترانه مزبور می دهند چون به یکی از پیشوایان مذهبشان توهین کرده است و از طرف دیگر مبلغ این هستند که اسلام و مذهب حقه شیعه دوازده امامی ناشر رایحه دوستی و محبت بین بشریت می باشد!
و باز در رفتاری متناقض دیگری اعلام می کنند مذهب شیعه بر پایه برابری و مساوات انسانها بنا شده است و همه در برابر خداوند یکسان و برابرند ولی ناگهان فردی فقط به واسطه آنکه چند سال از عمرش را صرف مطالعه کتب دینی کرده است (مانند فردی که عمر خود را صرف علم ریاضی کرده باشد) و در آن به مقام آیت اللهی رسیده است مقامی معادل پی اچ دی و دکترا در علوم دیگر، اصل مساوات را درمی نوردد و در جایگاه خدایی تصمیم می گیرد که فرد دیگری که طبق باور شیعه با این آیت الله در برابر خالق برابراست دیگر حق زنده بودن ندارد، صادرکنندگان چنین فتواهایی از جایگاه خداوند (خالق انسانها به زعم شیعیان) هم پا را فراتر می گذارند چه که خالق، مخلوق را شایسته زندگی دانسته و به وی زندگی را هدیه داده ولی حضرت آیت الله با فتوایش حکم قطع این زندگی را صادر می کند هر چند به زعم نگارنده این حضرات اصلا ترانه مزبور را نشنیده اند و فقط به استناد تعاریف دیگران چنین فتوایی را صادر کرده اند.
به نظر در چنین شرایطی تنها توصیه ای که می توان به این حضرات علمای اعلام! کرد اینستکه حال که اهل گفتگو و دیالوگ تفاهم آمیز نیستید حداقل کمی مانند ادیان دیگر رفتاری عقلانی از خود بروز دهید چرا که صدور فتوای قتل خواننده ای بیش از ترانه آن خواننده به باورهای مذهبی شیعیان لطمه می زند چه که با اتخاذ چنین روشهایی، دیانت اسلام بخصوص مکتب شیعه اثنی عشری در نگاه جهانیان به باوری متعصابانه که مروج خشونت می باشد بدل می گردد نه آئینی برای پایه گذاری محبت و دوستی. و اما آنچه در چنین شرایطی (توهین به باور مذهبی) در ادیان دیگر بوقوع می پیوندد کاملا متنافر با فتواهای قتل حضرات علمای اعلام می باشد بطور مثال کلیسای کاتولیک توجه و نگاه کردن آثاری که مضمونشان به زعم ایشان توهین به مقدسات مسیحیت است را برای مسیحیان ممنوع اعلام می کند ولی هیچ نوع برخورد فیزیکی با صاحب اثر روا نمی دارد یا در آیین بهایی اگر فرد مزبور بهایی باشد این فرد از جامعه بهایی "طرد" (خارج) می شود ولی هیچگاه انسان بودن چنین فردی زیر سوال برده نمی شود و حکم نابودیش صادر نمی گردد حتی سعی می شود با گفتگو با فرد مزبوردیدگاه وی را تعدیل و به بهائیت نزدیک کنند.
آنچه از تمام گفته های فوق مستفاد میشود اینستکه با وجود همه این مخالفتها یا به عبارتی دیگر هوچیگریها، صدور فتوای قتل و جایزه گذاشتن برای کشتن شاهین نجفی - از سوی فردی مجهول الهویه – فقط یک بیانیه سیاسی است تا خواننده رپی به نام شاهین نجفی که چند سالی است به عنوان یک خواننده سیاسی و معترض به برنامه های حکومت ایران شناخته شده و طرفدارانی هم برای خود دست و پا کرده مجبور به انزوا و سکوت شود و البته در کنه آن، این اخطاریه هم به سایر هنرمندان خارج از کشورداده می شود تا دست از هنر اعتراضی – سیاسی خود بردارند چرا که در غیر اینصورت با سرنوشتی مشابه شاهین نجفی مواجه خواهند شد (در واقع اینگونه آثار پایه های حکومت ایران را که با پسوند دینی بر مردم حاکم است را متزلزل می کنند نه پایه های دین مردم را و البته برای پابرجاماندن، این حکومت کارگزاران و مزد بگیرانی هم دارد که حاضرند برای کسب درآمد و شهرت بیشتر حکم به قتل انسان دیگری هم بدهند چه که بقای این کارگزاران هم در گرو وجود همین حکومت دینی است پس باید به هر طریق ممکن آن را حفظ کرد) چه که خود این آقایان بهتر از هر کس میدانند که اگر بنا بر توهین و اعاده حیثیت در مورد این ترانه بود خانم گلشیفته فراهانی بیش از امام دهم شیعیان در این امر محق بود.
اما چه نکته ای در ترانه جدید شاهین نجفی وجود دارد که اینچنین موجب برافروختگی و وامصیبت گویی شیعیان دوازده امامی ولایت مدار شده است که فتوای قتل خواننده آن را صادر کرده اند در حالیکه طی سالهای اخیر شاهد نشر مقالات و کتب انتقادی بسیاری در خارج از کشور ایران هستیم از کتاب علی نماد شیعه گری گرفته تا کتابهای مرحوم شفا، دکتر انصاری، سیامک ستوده و بسیاری دیگر که همگی شامل نظریات منتقدانه سختی نسبت به آئین اسلام و مذهب شیعه هستند که اگر قرار بر توهین می بود مطمئنا این آثار بسیار اهانت آمیزتر از ترانه "نقی" شاهین نجفی محسوب می شوند.
از طرف دیگر آیا یک باورمذهبی مانند مذهب شیعه با قدمتی بیش از یک هزارسال آنقدر سست بنیان است که خواندن ترانه ای موجب تزلزل وبهم ریختن پایه های آن می گردد؟ همین آقایان تکفیرگو طی سه دهه اخیر بیشترین توهینها را به شکلهای مختلف در رسانه هایشان به ادیان یهودی، مسیحی و بهایی مجری داشته اند و هیچ ایرادی هم براین عمل خود مترتب نمی دانند. در همین آخرین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران غرفه ای با بیش از ۶۰۰ عنوان کتاب را اختصاص به آئین بهایی دادند که هدف از انتشاراین تعداد کثیر کتاب فقط اهانت به مقدسات آئین بهایی می توان دانست. سرویس خبری جامعه بهایی در مهر ماه سال گذشته اعلام کرد کمپینی توسط حکومت ایران راه اندازی شده که با چاپ کتب، تصاویر تحقیرآمیز و ساختن ویدئوها و فیلمهای اهانت آمیز سعی درایجاد نفرت و توهین به دیانت بهایی دارند (جامعه بهایی به عنوان نمونه به بیش از ۴۰۰ مورد در طی ۱۶ ماهه اخیر در این گزارش اشاره کرده است). در خبرهای هر روزه شاهد بازداشت تعداد زیادی از نوکیشان مسیحی و بهایی هستیم که همگی ایشان پس از طی مراحل بازداشت و بازجویی در ادارات اطلاعات به دامن اسلام و مذهب شیعه برمی گردند! همچنین در طی چند ساله اخیر شاهد آن هستیم که بسیاری از شهروندان بهایی و مسیحی به اتهام تبلیغ، دستگیر و به حبس محکوم می شوند ولی دستاورد همه این اعمال فشارها و رفتارهای توهین آمیز، ازدیاد علاقه و توجه ایرانیان بخصوص جوانان به این دو باور مذهبی شده است در واقع این توهینها دقیقا برعکس ترانه "نقی" که آن را ضربه ای به مذهب شیعه برشمرده اند، در مورد مسیحیت و بهائیت نتیجه ای معکوس داشته بطوریکه موجب گسترش و محکم شدن پایه های ایمانی معتقدانش شده است.
از طرف دیگر شاهد رفتار متناقضی هم در عملکرد مخالفین ترانه "نقی" که خود را مومنان راستین آئین اسلام و مذهب تشیع می دانند هستیم. ایشان از طرفی حکم به قتل خواننده ترانه مزبور می دهند چون به یکی از پیشوایان مذهبشان توهین کرده است و از طرف دیگر مبلغ این هستند که اسلام و مذهب حقه شیعه دوازده امامی ناشر رایحه دوستی و محبت بین بشریت می باشد!
و باز در رفتاری متناقض دیگری اعلام می کنند مذهب شیعه بر پایه برابری و مساوات انسانها بنا شده است و همه در برابر خداوند یکسان و برابرند ولی ناگهان فردی فقط به واسطه آنکه چند سال از عمرش را صرف مطالعه کتب دینی کرده است (مانند فردی که عمر خود را صرف علم ریاضی کرده باشد) و در آن به مقام آیت اللهی رسیده است مقامی معادل پی اچ دی و دکترا در علوم دیگر، اصل مساوات را درمی نوردد و در جایگاه خدایی تصمیم می گیرد که فرد دیگری که طبق باور شیعه با این آیت الله در برابر خالق برابراست دیگر حق زنده بودن ندارد، صادرکنندگان چنین فتواهایی از جایگاه خداوند (خالق انسانها به زعم شیعیان) هم پا را فراتر می گذارند چه که خالق، مخلوق را شایسته زندگی دانسته و به وی زندگی را هدیه داده ولی حضرت آیت الله با فتوایش حکم قطع این زندگی را صادر می کند هر چند به زعم نگارنده این حضرات اصلا ترانه مزبور را نشنیده اند و فقط به استناد تعاریف دیگران چنین فتوایی را صادر کرده اند.
به نظر در چنین شرایطی تنها توصیه ای که می توان به این حضرات علمای اعلام! کرد اینستکه حال که اهل گفتگو و دیالوگ تفاهم آمیز نیستید حداقل کمی مانند ادیان دیگر رفتاری عقلانی از خود بروز دهید چرا که صدور فتوای قتل خواننده ای بیش از ترانه آن خواننده به باورهای مذهبی شیعیان لطمه می زند چه که با اتخاذ چنین روشهایی، دیانت اسلام بخصوص مکتب شیعه اثنی عشری در نگاه جهانیان به باوری متعصابانه که مروج خشونت می باشد بدل می گردد نه آئینی برای پایه گذاری محبت و دوستی. و اما آنچه در چنین شرایطی (توهین به باور مذهبی) در ادیان دیگر بوقوع می پیوندد کاملا متنافر با فتواهای قتل حضرات علمای اعلام می باشد بطور مثال کلیسای کاتولیک توجه و نگاه کردن آثاری که مضمونشان به زعم ایشان توهین به مقدسات مسیحیت است را برای مسیحیان ممنوع اعلام می کند ولی هیچ نوع برخورد فیزیکی با صاحب اثر روا نمی دارد یا در آیین بهایی اگر فرد مزبور بهایی باشد این فرد از جامعه بهایی "طرد" (خارج) می شود ولی هیچگاه انسان بودن چنین فردی زیر سوال برده نمی شود و حکم نابودیش صادر نمی گردد حتی سعی می شود با گفتگو با فرد مزبوردیدگاه وی را تعدیل و به بهائیت نزدیک کنند.
آنچه از تمام گفته های فوق مستفاد میشود اینستکه با وجود همه این مخالفتها یا به عبارتی دیگر هوچیگریها، صدور فتوای قتل و جایزه گذاشتن برای کشتن شاهین نجفی - از سوی فردی مجهول الهویه – فقط یک بیانیه سیاسی است تا خواننده رپی به نام شاهین نجفی که چند سالی است به عنوان یک خواننده سیاسی و معترض به برنامه های حکومت ایران شناخته شده و طرفدارانی هم برای خود دست و پا کرده مجبور به انزوا و سکوت شود و البته در کنه آن، این اخطاریه هم به سایر هنرمندان خارج از کشورداده می شود تا دست از هنر اعتراضی – سیاسی خود بردارند چرا که در غیر اینصورت با سرنوشتی مشابه شاهین نجفی مواجه خواهند شد (در واقع اینگونه آثار پایه های حکومت ایران را که با پسوند دینی بر مردم حاکم است را متزلزل می کنند نه پایه های دین مردم را و البته برای پابرجاماندن، این حکومت کارگزاران و مزد بگیرانی هم دارد که حاضرند برای کسب درآمد و شهرت بیشتر حکم به قتل انسان دیگری هم بدهند چه که بقای این کارگزاران هم در گرو وجود همین حکومت دینی است پس باید به هر طریق ممکن آن را حفظ کرد) چه که خود این آقایان بهتر از هر کس میدانند که اگر بنا بر توهین و اعاده حیثیت در مورد این ترانه بود خانم گلشیفته فراهانی بیش از امام دهم شیعیان در این امر محق بود.
احمدینژاد: دوست دارم به المپیک بروم اما با حضورم مشکل دارند
در حالی که پیشتر اعلام شده بود محمود احمدینژاد تصمیمی ندارد تا در
المپیک ۲۰۱۲ لندن حضور پیدا کند، وی روز پنجشنبه گفت: «دوست دارم به المپیک
بروم اما آنها با حضور من مشکل دارند.»
به گزارش خبرگزاری فارس، محمود احمدینژاد روز پنجشنبه، ۲۸ اردیبهشتماه، در مراسم تجلیل از قهرمانان ورزشی سال ۹۰ گفت: «متأسفانه آنها با حضور من مشکل دارند و گرنه من دوست دارم که در المپیک حاضر شوم و جوانان عزیز را تشویق کنم.»
رییس جمهوری توضیح بیشتری درباره مشکل پیش روی وی برای حضور در المپیک لندن نداد ولی از زمان حمله دانشجویان بسیجی به سفارت بریتانیا در تهران در آذرماه سال ۹۰ مناسبات میان تهران و لندن با تنش زیادی روبرو شده است.
به دنبال این حمله، بریتانیا تمام کادر دیپلماتیک خود را از ایران خارج کرد و از دیپلماتهای ایرانی خواست تا خاک این کشور را ترک کنند.
محمود احمدینژاد در حالی از تمایلش به حضور در مراسم المپیک خبر داد که ۲۵ اردیبهشتماه محمد عباسی، وزیر ورزش و جوانان گفته بود که محمود احمدینژاد به المپیک لندن نخواهد رفت.
این اظهار نظر پس از آن صورت گرفت که برخی از وبسایتهای خبری ایران اعلام کردند که بریتانیا قصد دارد از کسانی که به قصد شرکت در المپیک به لندن میآیند، حتی مسئولان سیاسی کشورها، انگشتنگاری کند.
وزیر ورزش و جوانان ایران پیشتر ضمن ابراز بیاطلاعی از این تصمیم بریتانیا گفت: «البته رییس جمهوری کشورمان نیز تصمیمی برای حضور در المپیک ۲۰۱۲ لندن ندارد.»
این در حالی است که تلویزیون انگلیسی زبان پرستیوی وابسته به رادیو و تلویزیون دولتی ایران روز ۱۲ اردیبهشتماه گزارش داده بود که محمود احمدینژاد و وزیر ورزش ایران پس از آن که متوجه شدند که لندن قصد دارد از «ورزشکاران و مربیان انگشتنگاری و اسکن چهره» به عمل بیاورد، گفتهاند که در این مسابقات حضور نخواهند یافت.
محمود احمدینژاد روز پنجشنبه ضمن ابراز علاقه به حضور در مسابقات المپیک، در عین حال از ورزشکاران ایرانی راهی این مسابقات خواست تا «آرشوار» در این المپیک حاضر شوند و برای ایران افتخار کسب کنند.
وی گفت: «۳۳ سال است که آنها تبلیغ میکنند جوان ایرانی نمیتواند روی سکو برود، البته جوانان ما در میادین المپیک همواره کار آرش را میکنند.»
سیامین دوره بازیهای المپیک از ششم تا بیست و دوم مردادماه در لندن برگزار میشود و این در حالی است که بنا بر اظهارات دبیر کمیته ملی المپیک ایران، هنوز هیات ورزشی ایران دعوتنامهای برای بازیهای المپیک دریافت نکرده است.
این پانزدهمین بار است که ایران در بازیهای المپیک حضور پیدا میکند. به گفته کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی، ایران تا کنون در مسابقات المپیک موفق به کسب ۱۱ مدال طلا، ۱۵ مدال نقره و ۲۲ مدال برنز شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، محمود احمدینژاد روز پنجشنبه، ۲۸ اردیبهشتماه، در مراسم تجلیل از قهرمانان ورزشی سال ۹۰ گفت: «متأسفانه آنها با حضور من مشکل دارند و گرنه من دوست دارم که در المپیک حاضر شوم و جوانان عزیز را تشویق کنم.»
رییس جمهوری توضیح بیشتری درباره مشکل پیش روی وی برای حضور در المپیک لندن نداد ولی از زمان حمله دانشجویان بسیجی به سفارت بریتانیا در تهران در آذرماه سال ۹۰ مناسبات میان تهران و لندن با تنش زیادی روبرو شده است.
به دنبال این حمله، بریتانیا تمام کادر دیپلماتیک خود را از ایران خارج کرد و از دیپلماتهای ایرانی خواست تا خاک این کشور را ترک کنند.
محمود احمدینژاد در حالی از تمایلش به حضور در مراسم المپیک خبر داد که ۲۵ اردیبهشتماه محمد عباسی، وزیر ورزش و جوانان گفته بود که محمود احمدینژاد به المپیک لندن نخواهد رفت.
این اظهار نظر پس از آن صورت گرفت که برخی از وبسایتهای خبری ایران اعلام کردند که بریتانیا قصد دارد از کسانی که به قصد شرکت در المپیک به لندن میآیند، حتی مسئولان سیاسی کشورها، انگشتنگاری کند.
وزیر ورزش و جوانان ایران پیشتر ضمن ابراز بیاطلاعی از این تصمیم بریتانیا گفت: «البته رییس جمهوری کشورمان نیز تصمیمی برای حضور در المپیک ۲۰۱۲ لندن ندارد.»
این در حالی است که تلویزیون انگلیسی زبان پرستیوی وابسته به رادیو و تلویزیون دولتی ایران روز ۱۲ اردیبهشتماه گزارش داده بود که محمود احمدینژاد و وزیر ورزش ایران پس از آن که متوجه شدند که لندن قصد دارد از «ورزشکاران و مربیان انگشتنگاری و اسکن چهره» به عمل بیاورد، گفتهاند که در این مسابقات حضور نخواهند یافت.
محمود احمدینژاد روز پنجشنبه ضمن ابراز علاقه به حضور در مسابقات المپیک، در عین حال از ورزشکاران ایرانی راهی این مسابقات خواست تا «آرشوار» در این المپیک حاضر شوند و برای ایران افتخار کسب کنند.
وی گفت: «۳۳ سال است که آنها تبلیغ میکنند جوان ایرانی نمیتواند روی سکو برود، البته جوانان ما در میادین المپیک همواره کار آرش را میکنند.»
سیامین دوره بازیهای المپیک از ششم تا بیست و دوم مردادماه در لندن برگزار میشود و این در حالی است که بنا بر اظهارات دبیر کمیته ملی المپیک ایران، هنوز هیات ورزشی ایران دعوتنامهای برای بازیهای المپیک دریافت نکرده است.
این پانزدهمین بار است که ایران در بازیهای المپیک حضور پیدا میکند. به گفته کمیته ملی المپیک جمهوری اسلامی، ایران تا کنون در مسابقات المپیک موفق به کسب ۱۱ مدال طلا، ۱۵ مدال نقره و ۲۲ مدال برنز شده است.
کن با «مهتاب» و در غیاب زنان آغاز شد
شصت و پنجمین دوره جشنواره فیلم کن چهارشنبه شب، ۲۷ اردیبهشت، با نمایش
فیلم قلمرو مهتاب، تازهترین ساخته وس اندرسون آمریکایی، رسماً افتتاح شد،
در حالی که تنها نماینده ایرانی جشنواره، عباس کیارستمی است که با فیلمی که
در ژاپن ساخته در بخش مسابقه شرکت دارد.
جشنواره بدون زنان
در میان بیست و دو فیلم پذیرفته شده در بخش مسابقه این دوره از جشنواره کن در فرانسه هیچ فیلمساز زنی سهم ندارد و در واقع این مردان هستند که امسال در کن حکمرانی میکنند و برای نخل طلاییای میجنگند که تنها یک بار نصیب یک زن شده است، نصیب جین کمپیون برای فیلم پیانو.
همین امر اعتراض گروههایی را برانگیخته که در برنامهها و نامههایی گلایهآمیز از عدم حضور چشمگیر زنان در این جشنواره انتقاد کردهاند. برخی حتی به پوستر جشنواره که عکسی است از مریلین مونرو اعتراض داشتهاند و از این که از مونرو به عنوان نمادی جنسی برای پوستر این دوره از جشنواره استفاده شده، اعلام نارضایتی کردهاند.
ناگفته نماند که این دوره از جشنواره فیلم کن همزمان است با پنجاهمین سالگرد مرگ مریلین مونرو، اسطوره هالیوود، که در سال ۱۹۶۲ در تنهایی و بر اثر مصرف بیرویه دارو جان باخت.
اما جشنواره کن فارغ از این اعتراضها به کار خودش ادامه میدهد و تییری فرمو، مسئول اجرایی جشنواره، در جواب این اعتراضها میگوید که به هیچ وجه حاضر نیست فیلمی از یک فیلمساز زن را تنها به این دلیل که زن آن را ساخته در بین فیلمهای بخش مسابقه بپذیرد و نیازی نمیبیند که حتماً فیلمساز زنی در بخش مسابقه حضور داشته باشد.
با این حال سیستم پذیرش فیلمها در بخش مسابقه کن همواره حرف و حدیثهای زیادی را به همراه داشته و برخی معتقدند این تنها آقای فرمو است که فیلمها را برمی گزیند و گزینشهای او گاه سلیقهای و شخصی قلمداد شده و اصولاً شیوه انتخاب فیلمها بر اساس تکیه بر یک شخص مورد انتقاد فراوان قرار گرفته است.
فیلم افتتاحیه: دنیای کودکانه و جهان بزرگسال
قلمرو مهتاب فیلم سادهای است که میخواهد انبوه ستارگانش را در حاشیه داستانی کودکانه قرار دهد که در آن فانتزی و تخیل حرف اول را نمیزند و بیشتر – برخلاف ظاهر فیلم – با فیلم جدیای روبهرو هستیم که میخواهد درباره مفهوم ازخودبیگانگی باشد.
قهرمانهای فیلم نه ستارگان آن، بلکه دختر و پسری دوازده ساله هستند که در جزیرهای در سال ۱۹۶۴ هر یک مشکلات خانوادگی خاص خود را دارند و آشنایی آنها به هنگام اجرای نمایشی درباره کشتی نوح، آن دو را به هم نزدیک میکند تا این که به شکلی دست به شورش میزنند و با هم میگریزند.
در انتظار نخل طلا
عباس کیارستمی، تنها ایرانی برنده نخل طلای جشنواره کن، امسال با فیلم مثل یک عاشق که در ژاپن ساخته به رقابت با فیلمسازان کارکشتهای چون میشائیل هانکه (عشق)، آلن رنه (تو هنوز هیچی ندیدی)، کن لوچ (سهم فرشتگان)، والتر سالس (در جاده)، لئو کاراکس (موتورهای مقدس) و دیوید کراننبرگ (جهانشهر) خواهد پرداخت.
رئیس هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره کن امسال نانی مورتی، فیلمساز ایتالیایی، است که سال قبل با فیلم «ما یک پاپ داریم» در بخش مسابقه این جشنواره کن شرکت داشت.
در کنار او ژان پل گوتیه، طراح فرانسوی لباس، دایان کروگر، بازیگر آلمانی، یوئن مکگرگور، بازیگر بریتانیایی، آندریا آرنولد، کارگردان بریتانیایی، الکساندر پین، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی، هیام عباس، بازیگر و کارگردان فلسطینی، امانوئل دوو، بازیگر فرانسوی، و رائول پک، کارگردان و تهیهکننده از هائیتی، داوری جشنواره امسال را بر عهده دارند.
اعضای هیئت داوران روز چهارشنبه بعدازظهر پیش از مراسم افتتاحیه، در جلسه مطبوعاتی حاضر شدند و به سوالات خبرنگاران پاسخ گفتند.
هیئت داوران هرگونه تصمیمگیری از پیش تعیین شده را رد کرد و پیشبینیهای برخی مطبوعات برای توجه بیشتر به تعدادی از فیلمها را نادرست خواند. برخی از اعضای هیئت داوران خود را هواخواه برخی از فیلمسازان شناخته شده بخش مسابقه خواندند، اما تاکید کردند که بر اساس فیلمها قضاوت خواهند کرد، نه افراد.
از ژان پل گوتیه، طراح لباس مشهور فرانسوی، هم چند سوال شده که غالب آنها- شاید به طعنه- مبنای قضاوت او را لباس در فیلمها دانستند، اما گوتیه گفت سینما را میشناسد و فیلمهای کلاسیک خیلی زیادی دیده و عاشق فیلمسازانی چون میکل آنجلو آنتونیونی است.
جشنواره بدون زنان
در میان بیست و دو فیلم پذیرفته شده در بخش مسابقه این دوره از جشنواره کن در فرانسه هیچ فیلمساز زنی سهم ندارد و در واقع این مردان هستند که امسال در کن حکمرانی میکنند و برای نخل طلاییای میجنگند که تنها یک بار نصیب یک زن شده است، نصیب جین کمپیون برای فیلم پیانو.
همین امر اعتراض گروههایی را برانگیخته که در برنامهها و نامههایی گلایهآمیز از عدم حضور چشمگیر زنان در این جشنواره انتقاد کردهاند. برخی حتی به پوستر جشنواره که عکسی است از مریلین مونرو اعتراض داشتهاند و از این که از مونرو به عنوان نمادی جنسی برای پوستر این دوره از جشنواره استفاده شده، اعلام نارضایتی کردهاند.
ناگفته نماند که این دوره از جشنواره فیلم کن همزمان است با پنجاهمین سالگرد مرگ مریلین مونرو، اسطوره هالیوود، که در سال ۱۹۶۲ در تنهایی و بر اثر مصرف بیرویه دارو جان باخت.
اما جشنواره کن فارغ از این اعتراضها به کار خودش ادامه میدهد و تییری فرمو، مسئول اجرایی جشنواره، در جواب این اعتراضها میگوید که به هیچ وجه حاضر نیست فیلمی از یک فیلمساز زن را تنها به این دلیل که زن آن را ساخته در بین فیلمهای بخش مسابقه بپذیرد و نیازی نمیبیند که حتماً فیلمساز زنی در بخش مسابقه حضور داشته باشد.
با این حال سیستم پذیرش فیلمها در بخش مسابقه کن همواره حرف و حدیثهای زیادی را به همراه داشته و برخی معتقدند این تنها آقای فرمو است که فیلمها را برمی گزیند و گزینشهای او گاه سلیقهای و شخصی قلمداد شده و اصولاً شیوه انتخاب فیلمها بر اساس تکیه بر یک شخص مورد انتقاد فراوان قرار گرفته است.
فیلم افتتاحیه: دنیای کودکانه و جهان بزرگسال
قلمرو مهتاب فیلم سادهای است که میخواهد انبوه ستارگانش را در حاشیه داستانی کودکانه قرار دهد که در آن فانتزی و تخیل حرف اول را نمیزند و بیشتر – برخلاف ظاهر فیلم – با فیلم جدیای روبهرو هستیم که میخواهد درباره مفهوم ازخودبیگانگی باشد.
قهرمانهای فیلم نه ستارگان آن، بلکه دختر و پسری دوازده ساله هستند که در جزیرهای در سال ۱۹۶۴ هر یک مشکلات خانوادگی خاص خود را دارند و آشنایی آنها به هنگام اجرای نمایشی درباره کشتی نوح، آن دو را به هم نزدیک میکند تا این که به شکلی دست به شورش میزنند و با هم میگریزند.
در انتظار نخل طلا
عباس کیارستمی، تنها ایرانی برنده نخل طلای جشنواره کن، امسال با فیلم مثل یک عاشق که در ژاپن ساخته به رقابت با فیلمسازان کارکشتهای چون میشائیل هانکه (عشق)، آلن رنه (تو هنوز هیچی ندیدی)، کن لوچ (سهم فرشتگان)، والتر سالس (در جاده)، لئو کاراکس (موتورهای مقدس) و دیوید کراننبرگ (جهانشهر) خواهد پرداخت.
رئیس هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره کن امسال نانی مورتی، فیلمساز ایتالیایی، است که سال قبل با فیلم «ما یک پاپ داریم» در بخش مسابقه این جشنواره کن شرکت داشت.
در کنار او ژان پل گوتیه، طراح فرانسوی لباس، دایان کروگر، بازیگر آلمانی، یوئن مکگرگور، بازیگر بریتانیایی، آندریا آرنولد، کارگردان بریتانیایی، الکساندر پین، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی، هیام عباس، بازیگر و کارگردان فلسطینی، امانوئل دوو، بازیگر فرانسوی، و رائول پک، کارگردان و تهیهکننده از هائیتی، داوری جشنواره امسال را بر عهده دارند.
اعضای هیئت داوران روز چهارشنبه بعدازظهر پیش از مراسم افتتاحیه، در جلسه مطبوعاتی حاضر شدند و به سوالات خبرنگاران پاسخ گفتند.
هیئت داوران هرگونه تصمیمگیری از پیش تعیین شده را رد کرد و پیشبینیهای برخی مطبوعات برای توجه بیشتر به تعدادی از فیلمها را نادرست خواند. برخی از اعضای هیئت داوران خود را هواخواه برخی از فیلمسازان شناخته شده بخش مسابقه خواندند، اما تاکید کردند که بر اساس فیلمها قضاوت خواهند کرد، نه افراد.
از ژان پل گوتیه، طراح لباس مشهور فرانسوی، هم چند سوال شده که غالب آنها- شاید به طعنه- مبنای قضاوت او را لباس در فیلمها دانستند، اما گوتیه گفت سینما را میشناسد و فیلمهای کلاسیک خیلی زیادی دیده و عاشق فیلمسازانی چون میکل آنجلو آنتونیونی است.
«چهره ربودهشده» ندا سلطانی در آلمان
در پی اعتراضات خیابانی به نتیجه انتخابات بحثانگیز دهمین دوره ریاست
جمهوری در ایران در سال ۱۳۸۸، ندا آقاسلطان یکی از دهها تنی بود که در
سیام خردادماه ۸۸ به ضرب گلوله در امیرآباد تهران کشته شد.
انتشار فیلم کوتاه و دردناک آخرین لحظههای زندگی این دختر۲۷ ساله و به موازات آن، انتشار عکس ندای دیگری با نام خانوادگی سلطانی که از صفحه فیسبوکش برداشته میشود و اشتباها به نام خانوادگی ندا آقاسلطان انتشار مییابد، دردسر دیگری برای این ندا آفرید.
ندا سلطانی در پی انتشار عکسش مورد بازجویی مقامهای جمهوری اسلامی قرار میگیرد و در جریان این بازجوییها از او خواسته میشود که در سناریویی در مورد انکار کشته شدن ندا آقاسلطان شرکت کند، ولی او تن به این کار نمیدهد و به اجبار ایران را ترک میکند و خود را به آلمان میرساند و تقاضای پناهندگیاش را تسلیم مقامهای مسئول در این کشور میکند.
ندا سلطانی، ۳۵ ساله، پس از حدود دو سال زندگی در آلمان پس از آن که کتابی با عنوان «چهره ربوده شده من» در دست دارد، در گفتوگو با روزنامه بیلد، چاپ آلمان، مصائبی را که پس از انتشار اشتباهی عکسش پشت سر گذاشته شرح داده و گفته است که در پی انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه سال ۸۸ در هیچ یک از اعتراضهای خیابانی شرکت نکرده، زیرا بر این باور بوده که با روی کار آمدن رئیس جمهور تازهای «اوضاع سیاسی در ایران بهتر نمیشود».
ندا سلطانی در این گفتوگو به بازجوییها و فشارهایی که در ایران به او وارد شده میپردازد و میگوید که مجبور میشود در دوازدهم تیرماه سال ۸۸ از ایران فرار کند.
حال پس از پشت سر گذاشتن گرفتاریهای فراوان از حدود سه سال پیش به این سو، ندا سلطانی کتابی به زبان آلمانی در این کشور منتشر کرده که «چهره ربوده شده من» نام گرفته است.
او در گفتوگو با روزنامه بیلد گفته است که قصدش از نگارش این کتاب این بوده که همگان بدانند چه بر سرش آمده است.
ندا سلطانی به خطرها و مخاطره استفاده غلط از شبکههای مجازی هم در این گفتوگو اشاره میکند و میگوید آن چه طی سه سال پیش تاکنون بر او گذشته، ناشی از بهرهگیری غلط از فیسبوک بوده است.
خانم سلطانی در پایان این گفتوگو یادآور میشود که از دانشگاهی در آمریکا بورسیه تحصیلی دریافت کرده و پس از گذراندن این دوره قصد دارد بار دیگر به آلمان بازگردد، زیرا تصمیم گرفته که از این پس «برای آینده زندگی کند».
انتشار فیلم کوتاه و دردناک آخرین لحظههای زندگی این دختر۲۷ ساله و به موازات آن، انتشار عکس ندای دیگری با نام خانوادگی سلطانی که از صفحه فیسبوکش برداشته میشود و اشتباها به نام خانوادگی ندا آقاسلطان انتشار مییابد، دردسر دیگری برای این ندا آفرید.
ندا سلطانی در پی انتشار عکسش مورد بازجویی مقامهای جمهوری اسلامی قرار میگیرد و در جریان این بازجوییها از او خواسته میشود که در سناریویی در مورد انکار کشته شدن ندا آقاسلطان شرکت کند، ولی او تن به این کار نمیدهد و به اجبار ایران را ترک میکند و خود را به آلمان میرساند و تقاضای پناهندگیاش را تسلیم مقامهای مسئول در این کشور میکند.
ندا سلطانی، ۳۵ ساله، پس از حدود دو سال زندگی در آلمان پس از آن که کتابی با عنوان «چهره ربوده شده من» در دست دارد، در گفتوگو با روزنامه بیلد، چاپ آلمان، مصائبی را که پس از انتشار اشتباهی عکسش پشت سر گذاشته شرح داده و گفته است که در پی انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه سال ۸۸ در هیچ یک از اعتراضهای خیابانی شرکت نکرده، زیرا بر این باور بوده که با روی کار آمدن رئیس جمهور تازهای «اوضاع سیاسی در ایران بهتر نمیشود».
ندا سلطانی در این گفتوگو به بازجوییها و فشارهایی که در ایران به او وارد شده میپردازد و میگوید که مجبور میشود در دوازدهم تیرماه سال ۸۸ از ایران فرار کند.
حال پس از پشت سر گذاشتن گرفتاریهای فراوان از حدود سه سال پیش به این سو، ندا سلطانی کتابی به زبان آلمانی در این کشور منتشر کرده که «چهره ربوده شده من» نام گرفته است.
او در گفتوگو با روزنامه بیلد گفته است که قصدش از نگارش این کتاب این بوده که همگان بدانند چه بر سرش آمده است.
ندا سلطانی به خطرها و مخاطره استفاده غلط از شبکههای مجازی هم در این گفتوگو اشاره میکند و میگوید آن چه طی سه سال پیش تاکنون بر او گذشته، ناشی از بهرهگیری غلط از فیسبوک بوده است.
خانم سلطانی در پایان این گفتوگو یادآور میشود که از دانشگاهی در آمریکا بورسیه تحصیلی دریافت کرده و پس از گذراندن این دوره قصد دارد بار دیگر به آلمان بازگردد، زیرا تصمیم گرفته که از این پس «برای آینده زندگی کند».
چانهزنی ایران برای پارچین، خطر فرصتسوزی در بغداد
موضوع صدور اجازه بازدید فوری نمایندگان آژانس بینالمللی انرژی اتمی از
پارچین، پیش از اعلام جدول زمانی گفتوگوهای بعدی در تهران پیرامون
فعالیتهای مشکوک اتمی و رفع ابهامها، مانع از دست یافتن به توافق روشن در
مذاکرات دو روزه اتمی در وین شد.
روز دوشنبه، ۲۱ ماه مه، آخرین فرصت ایران برای نجات مذاکرات مهمتر اتمی در بغداد خواهد بود.
در پایان گفتوگوهای دو روزه وین بین هرمن ناکارتس، معاون مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و علیاصغر سلطانیه، سفیر جمهوری اسلامی در آژانس، بیانیه مشترکی انتشار نیافت و دو طرف تنها به اعلام توافق برای تجدید دیدار در روز دوشنبه ۲۱ مه بسنده کردند.
با این وجود متن پیشنویس مذاکرات بینتیجه مانده ماه فوریه نمایندگان آژانس در تهران که غیر رسمی انتشار یافته، و همچنین نامه رسمی سلطانیه به خالد رحمان، سفیر دائمی مصر در آژانس و رئیس گروه کشورهای غیرمتعهد، به تاریخ ۲۹ فوریه، و پیوستهای آن، موضوع مذاکرات بینتیجه مانده نیمه ماه فوریه در تهران را که اینک در وین در دست پیگیری است، روشن میسازد.
در این دور تازه از مذاکرات، بازدید از پارچین به صورت بازدارندهای جدی، تاکنون مانع از حصول توافق پیرامون قبول یک مدالیته تازه بین ایران و آژانس به منظور پاسخگویی به پرسشهای آژانس شده است.
بینتیجه ماندن مذاکرات دوشنبه آینده در وین، علیرغم آمادگی جامعه جهانی برای رسیدن به توافقهای قابل ملاحظه با ایران، گفتوگوهای تهران و نمایندگان گروه ۱+۵ را که قرار است دو روز بعد در بغداد صورت گیرد در خطر قرار خواهد داد.
در اولین گام، انتظار میرود جامعه اروپا موافقت خود را با ادامه صدور بیمهنامه از سوی مراکز بیمه در لندن، برای محمولههای نفتی ایران که راهی مقصدهای غیر اروپایی میشوند، از ابتدای ماه ژوئیه و حداقل به مدت ۶ ماه بعد از آن اعلام دارد.
تصمیم به منع صدور بیمهنامه برای محمولههای نفتی ایران از ابتدای ماه ژوئیه آینده، که مقصدهای غیر اروپایی را نیز در برمیگیرد، تاکنون به کاهش پیشگیرانه خرید نفت ایران توسط چند کشور آسیایی منجر شده، و لغو این تصمیم میتواند ثبات نسبی را به بازار صادرات نفت خام ایران بازگرداند.
مشکل پارچین
یک اختلاف عمده ایران و آژانس پیرامون بازدید فوری از پارچین و کسب اطلاعات دقیق در مورد کارشناسان خارجی و داخلی شاغل در برنامههای اتمی ایران، پیش از توافق بر سر جدول زمانبندی (مدالیته) برای رفع ابهامهاست.
اختلاف دیگر آژانس با ایران در مورد تداوم پرسشها در آینده، و بازگشت به پرسشهای پیشین، در صورت بروز ابهامهای تازه است.
ایران علاقهمند است صدور اجازه بازدید از پارچین را در گرو توافق پیرامون مدالیته بعدی نگاه داشته و بعد از پاسخگویی به ابهامها، پرونده سوال یا ابهام مربوط (منجمله فعالیت در پارچین یا هر مرکز بازدید شده دیگر را) برای همیشه مختومه اعلام کند.
یک استدلال روشن در جهت رد خواسته ایران، بر پایه کارکرد مقطعی مدالیتهای قرار دارد که پیشتر و در زمان اشتغال علی لاریجانی در منصب دبیری شورای امنیت جمهوری اسلامی به موقع اجرا گذاشته شد.
شکل گرفتن ابهامهای تازه ناشی از انجام آزمایشهای تازه در مقاطع بعدی نشان داد که انجام بازرسی از مراکز پیشتر بازرسی شده نظامی – اتمی ایران، منجمله پارچین در آینده ضروری خواهد بود.
موضوع دیگر مربوط به بازدید از پارچین است که شواهد موجود از نصب یک محفظه انفجاری برای آزمون شلیک نوترونی در آن حکایت دارد.
این مرکز در سال ۲۰۰۵ دو بار توسط نمایندگان آژانس مورد بازدید قرار گرفته، و اینک در نتیجه دست یافتن به اطلاعات تازه، آژانس تجدید بازدید از آن و نمونهبرداری از خاک در داخل محوطه مشکوک را بار دیگر ضروری میبیند.
نتایج پاکسازی
یکی از نگرانیهای ایران در مورد بازدید احتمالی ماموران آژانس از پارچین، کشف ذرات اتمی، و اثبات مبادرت به شلیک اتمی در محفظه انفجاری است.
گفته میشود که ایران از مدتی قبل مشغول خاکبرداری، شستشو و پاکسازی در پارچین به منظور آماده ساختن آن برای بازدید احتمالی آینده است.
علیاصغر سلطانیه اعلام کرده است که «بازدید از پارچین موضوع مهمی نیست، ولی میباید در قالب یک توافق جامع (مدالیته) صورت گیرد».
دیوید آلبرایت نیز که پرونده اتمی ایران را از نزدیک تعقیب میکند اخیرا در سایت خبری مرکز بینالمللی تحقیقات استراتژیکی (آی اسای اس) مدعی شده که آثار آلودگی اتمی در پارچین را میتوان با توسل به «خاکبرداری و شستشوی محل و پاکسازی کامل» از میان برد.
با این وجود، پارچین همچنان میتواند به عنوان مدرک اثبات فعالیتهای نظامی ایران برای دست یافتن به بمب اتمی مورد استفاده قرار گیرد.
کارشناسان معتبر با سابقه فعالیت بیشتر از آقای آلبرایت در مراکز اتمی، مانند رابرت کلی، بازرس سابق آژانس و عضو پیشین برنامه تولید بمب اتمی آمریکا در «لیورمور» و «لسآلاموس» در جهت عکس ادعای آقای آلبرایت، طی گفتوگویی با موسسه خدمات خبری (آی پی اس) تائید میکند که زدودن آثار مبادرت به شلیک نوترونی امکانپذیر نیست.
ایران پیشتر در تهران و محل شرکت موسوم به «کالای الکترونیک» به خاکبرداری به منظور پاکسازی آلودگیهای اتمی ناشی از استفاده از سانتریفیوژهای پی ۱ مبادرت نموده بود. با این وجود ماموران آژانس آلودگیها را ثبت کردند و ایران متعاقباً مدعی شد که آلودگی ناشی از کارکرد قبلی سانتریفیوژهای دست دوم وارداتی در پاکستان بوده است.
در مورد آلودگیهای اتمی در منطقه شیان لویزان نیز با وجود خاکبرداری با حجم بالا، این آلودگیها کشف شد و ایران طی مدالیته پیشین در مورد این مرکز تحقیقاتی پاسخهایی در اختیار ماموران آژانس قرار داد.
ایران حتی در صورت خاکبرداری، شستشو و پاکسازی محل نیز قادر به محو کامل ذرات باقیمانده پس از مبادرت به شلیک احتمالی نوترونی نخواهد بود. از این لحاظ ایران در صورت انجام آزمایش شلیک نوترونی در لویزان، ناگزیر از ارائه دلایلی است که در نهایت میباید به قبول ترک فعالیتهای مشابه در آینده و دادن اجازه نظارت آژانس بر این تعهد بینجامد.
ایران تا روز دوشنبه فرصت خواهد داشت که با قبول صدور اجازه بازدید از پارچین، مذاکرات جاری اتمی با آژانس را به نتایج اولیه رسانده، و از این راه مسیر رسیدن به توافقهای مهمتر دو روز بعد آن با گروه ۱+۵ در بغداد را هموار سازد.
در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات با آژانس در وین، ایران فرصت استفاده بهموقع از سنگینتر شدن نسبی کفه به نفع خود در درون گروه ۱+۵ را که بعد از تغییر رئیس جمهور فرانسه و به قدرت رسیدن اولاند شکل گرفته، از دست خواهد داد.
در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات وین، جو مذاکرات در بغداد ملتهب خواهد شد.
روز دوشنبه، ۲۱ ماه مه، آخرین فرصت ایران برای نجات مذاکرات مهمتر اتمی در بغداد خواهد بود.
در پایان گفتوگوهای دو روزه وین بین هرمن ناکارتس، معاون مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و علیاصغر سلطانیه، سفیر جمهوری اسلامی در آژانس، بیانیه مشترکی انتشار نیافت و دو طرف تنها به اعلام توافق برای تجدید دیدار در روز دوشنبه ۲۱ مه بسنده کردند.
با این وجود متن پیشنویس مذاکرات بینتیجه مانده ماه فوریه نمایندگان آژانس در تهران که غیر رسمی انتشار یافته، و همچنین نامه رسمی سلطانیه به خالد رحمان، سفیر دائمی مصر در آژانس و رئیس گروه کشورهای غیرمتعهد، به تاریخ ۲۹ فوریه، و پیوستهای آن، موضوع مذاکرات بینتیجه مانده نیمه ماه فوریه در تهران را که اینک در وین در دست پیگیری است، روشن میسازد.
در این دور تازه از مذاکرات، بازدید از پارچین به صورت بازدارندهای جدی، تاکنون مانع از حصول توافق پیرامون قبول یک مدالیته تازه بین ایران و آژانس به منظور پاسخگویی به پرسشهای آژانس شده است.
بینتیجه ماندن مذاکرات دوشنبه آینده در وین، علیرغم آمادگی جامعه جهانی برای رسیدن به توافقهای قابل ملاحظه با ایران، گفتوگوهای تهران و نمایندگان گروه ۱+۵ را که قرار است دو روز بعد در بغداد صورت گیرد در خطر قرار خواهد داد.
در اولین گام، انتظار میرود جامعه اروپا موافقت خود را با ادامه صدور بیمهنامه از سوی مراکز بیمه در لندن، برای محمولههای نفتی ایران که راهی مقصدهای غیر اروپایی میشوند، از ابتدای ماه ژوئیه و حداقل به مدت ۶ ماه بعد از آن اعلام دارد.
تصمیم به منع صدور بیمهنامه برای محمولههای نفتی ایران از ابتدای ماه ژوئیه آینده، که مقصدهای غیر اروپایی را نیز در برمیگیرد، تاکنون به کاهش پیشگیرانه خرید نفت ایران توسط چند کشور آسیایی منجر شده، و لغو این تصمیم میتواند ثبات نسبی را به بازار صادرات نفت خام ایران بازگرداند.
مشکل پارچین
یک اختلاف عمده ایران و آژانس پیرامون بازدید فوری از پارچین و کسب اطلاعات دقیق در مورد کارشناسان خارجی و داخلی شاغل در برنامههای اتمی ایران، پیش از توافق بر سر جدول زمانبندی (مدالیته) برای رفع ابهامهاست.
اختلاف دیگر آژانس با ایران در مورد تداوم پرسشها در آینده، و بازگشت به پرسشهای پیشین، در صورت بروز ابهامهای تازه است.
ایران علاقهمند است صدور اجازه بازدید از پارچین را در گرو توافق پیرامون مدالیته بعدی نگاه داشته و بعد از پاسخگویی به ابهامها، پرونده سوال یا ابهام مربوط (منجمله فعالیت در پارچین یا هر مرکز بازدید شده دیگر را) برای همیشه مختومه اعلام کند.
یک استدلال روشن در جهت رد خواسته ایران، بر پایه کارکرد مقطعی مدالیتهای قرار دارد که پیشتر و در زمان اشتغال علی لاریجانی در منصب دبیری شورای امنیت جمهوری اسلامی به موقع اجرا گذاشته شد.
شکل گرفتن ابهامهای تازه ناشی از انجام آزمایشهای تازه در مقاطع بعدی نشان داد که انجام بازرسی از مراکز پیشتر بازرسی شده نظامی – اتمی ایران، منجمله پارچین در آینده ضروری خواهد بود.
موضوع دیگر مربوط به بازدید از پارچین است که شواهد موجود از نصب یک محفظه انفجاری برای آزمون شلیک نوترونی در آن حکایت دارد.
این مرکز در سال ۲۰۰۵ دو بار توسط نمایندگان آژانس مورد بازدید قرار گرفته، و اینک در نتیجه دست یافتن به اطلاعات تازه، آژانس تجدید بازدید از آن و نمونهبرداری از خاک در داخل محوطه مشکوک را بار دیگر ضروری میبیند.
نتایج پاکسازی
یکی از نگرانیهای ایران در مورد بازدید احتمالی ماموران آژانس از پارچین، کشف ذرات اتمی، و اثبات مبادرت به شلیک اتمی در محفظه انفجاری است.
گفته میشود که ایران از مدتی قبل مشغول خاکبرداری، شستشو و پاکسازی در پارچین به منظور آماده ساختن آن برای بازدید احتمالی آینده است.
علیاصغر سلطانیه اعلام کرده است که «بازدید از پارچین موضوع مهمی نیست، ولی میباید در قالب یک توافق جامع (مدالیته) صورت گیرد».
دیوید آلبرایت نیز که پرونده اتمی ایران را از نزدیک تعقیب میکند اخیرا در سایت خبری مرکز بینالمللی تحقیقات استراتژیکی (آی اسای اس) مدعی شده که آثار آلودگی اتمی در پارچین را میتوان با توسل به «خاکبرداری و شستشوی محل و پاکسازی کامل» از میان برد.
با این وجود، پارچین همچنان میتواند به عنوان مدرک اثبات فعالیتهای نظامی ایران برای دست یافتن به بمب اتمی مورد استفاده قرار گیرد.
کارشناسان معتبر با سابقه فعالیت بیشتر از آقای آلبرایت در مراکز اتمی، مانند رابرت کلی، بازرس سابق آژانس و عضو پیشین برنامه تولید بمب اتمی آمریکا در «لیورمور» و «لسآلاموس» در جهت عکس ادعای آقای آلبرایت، طی گفتوگویی با موسسه خدمات خبری (آی پی اس) تائید میکند که زدودن آثار مبادرت به شلیک نوترونی امکانپذیر نیست.
ایران پیشتر در تهران و محل شرکت موسوم به «کالای الکترونیک» به خاکبرداری به منظور پاکسازی آلودگیهای اتمی ناشی از استفاده از سانتریفیوژهای پی ۱ مبادرت نموده بود. با این وجود ماموران آژانس آلودگیها را ثبت کردند و ایران متعاقباً مدعی شد که آلودگی ناشی از کارکرد قبلی سانتریفیوژهای دست دوم وارداتی در پاکستان بوده است.
در مورد آلودگیهای اتمی در منطقه شیان لویزان نیز با وجود خاکبرداری با حجم بالا، این آلودگیها کشف شد و ایران طی مدالیته پیشین در مورد این مرکز تحقیقاتی پاسخهایی در اختیار ماموران آژانس قرار داد.
ایران حتی در صورت خاکبرداری، شستشو و پاکسازی محل نیز قادر به محو کامل ذرات باقیمانده پس از مبادرت به شلیک احتمالی نوترونی نخواهد بود. از این لحاظ ایران در صورت انجام آزمایش شلیک نوترونی در لویزان، ناگزیر از ارائه دلایلی است که در نهایت میباید به قبول ترک فعالیتهای مشابه در آینده و دادن اجازه نظارت آژانس بر این تعهد بینجامد.
ایران تا روز دوشنبه فرصت خواهد داشت که با قبول صدور اجازه بازدید از پارچین، مذاکرات جاری اتمی با آژانس را به نتایج اولیه رسانده، و از این راه مسیر رسیدن به توافقهای مهمتر دو روز بعد آن با گروه ۱+۵ در بغداد را هموار سازد.
در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات با آژانس در وین، ایران فرصت استفاده بهموقع از سنگینتر شدن نسبی کفه به نفع خود در درون گروه ۱+۵ را که بعد از تغییر رئیس جمهور فرانسه و به قدرت رسیدن اولاند شکل گرفته، از دست خواهد داد.
در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات وین، جو مذاکرات در بغداد ملتهب خواهد شد.
«لزبوفوبی» و «فمينيسم»
هفدهم ماه مه، روز جهانی مبارزه با هموفوبی (International Day Against Homophobia
) است. همفوبی يا همجنسگراهراسی، تنها به منحصر به هراس نمیشود و شامل احساس خشم و نفرت نسبت به فردی که مايل به برقراری ارتباط احساسی و جنسی با همجنس خود باشد نيز هست.
بنابراين هموفوبی هم لزبوفوبی، يعنی هراس از زنان همجنسگرا، هم گیفوبی يعنی هراس از مردان همجنسگرا و هم هراس از زنان و مردان دوجنسگرا را در بر میگيرد. با اين حال وقتی به هموسکسواليته يا همجنسگرايی و هموفوبی فکر میکنيم، کمتر پيش میآيد تصوير زنی همجنسگرا در ذهن نقش ببندد. به نظر میرسد در ميان انسانهايی که به نادرستی به اقليتهای جنسی و جنسيتی خوانده میشوند، زنان باز هم دچار تبعيضهای بيشتری هستند و ـ ناخودآگاه ـ ناديده گرفته میشوند.
در سال ۱۹۹۸، کنشگران حقوق لزبينها برای اولين بار کلمه «لزبوفوبی» را برای تأکيد بر همجنسگراهراسی نسبت به زنان بکار بردند. در کشوری چون فرانسه، لزبينها به مراتب بيشتر از گیها مورد آزار و اذيت روانی و خشونتهای فيزيکی ناشی از هموفوبی هستند. اما کلمه لزبوفوبی هنوز در لغتنامهها و دايرهالمعارفهای فرانسه ثبت نشده است و يکی از مطالبات اصلی امسال گروههای فعالLGBT يعنی لزبينها، گیها، دوجنسگرايان و ترانسسکسوالها، همچنين فمينيستها به مناسبت ۱۷ مه ست. در زبان فارسی کلمه دگرباش جايگزين LGBT شده است که مخالفان بسياری دارد. آنها با مرکز قرار دادن دگرجنسخواهی برای ناميدن هر گرايش جنسی غير آن، به "دگرباش" را مضموم و نشانه سلطه استاندارد دگرجنسخواه محوری میدانند.
مفاهيم جنس، جنسيت و برتری يکی بر ديگری با هموفوبی و بويژه لزبوفوبی گره خورده است.
لزبوفوبی، تبعيض دوگانه هموفوبی و سکسيسم
نه تنها نيازهای جنسی زنان، که روابط جنسی بين زنان همچنان در اکثر جوامع به رسميت شناخته نمیشود و بسياری جوامع و فرهنگها آنرا رابطهای غيررسمی و موقتی میدانند. در اين تفکر جسم مرد، رفتار مردانه و قدرت برترش برای لذت جنسی زن، مکمل رفتارهای زنانه و پرکننده ضعف ذاتی اوست. زنی که به مرد گرايشی ندارد، بر خلاف تمام آموزشهايی که جامعه دگرجنسخواه محور به او داده است، اصولا نقش سنتی مادر خانواده و همسر جنس ديگر بودن را پس میزند.
او زندگی شخصیاش را در اختيار ساختاری که او را جنس دوم میپندارد و میخواهد، نمیگذارد و با رد آميزش با مردان و پرورش فرزند يک مرد در بدن خود، مردان را از ادامه نسل محروم میکند و به موجودی بیفايده برای ادامه حيات بشريت و باروری تبديل میشود. اين درحاليست که يک لزبين میتواند با انتخاب خود،برای فرزندش مادری کند و در عين حال نقش همسری زن ديگری را هم داشته باشد.
دليل اصلی ناديده گرفته شدن لزبينها را شايد بتوان در ساختار جوامع انسانی امروزی يافت که از طرفی دگرجنسگرايی را استاندارد روابط انسانی قرار داده است و هر نوع رابطه غير از اين را در دسته اقليت، غيرطبيعی و استثنا دستهبندی میکند و از طرفی ديگر سکسيت است، يعنی به وجود تنها دو جنسيت مرد و زن اعتقاد دارد و مرد را بر زن برتر میداند. ترکيب اين دگرجنسخواه محوری و سکسيسم موجب میشود لزبوفوبی پديدهای عميقتر از گیفوبی باشد و زنی که به همجنس خود گرايش دارد، هم به دليل همجنسگرايی به حاشيه رانده شود و هم به دليل زن بودن. بر همين اساس است که بسياری از کنشگران برابری جنسيتی و حقوق لزبينها بر قائل شدن تفاوت بين مکانيزمها و نتايج همجنسگراهراسی عليه زنان و مردان تأکيد دارند.
در فانتزیهای جنسی، در حاليکه تصور رابطه جنسی دو مرد مضموم و نشانه عدم مردانگی آنهاست، رابطه جنسی دو زن شهوتانگيز است، چرا که در ذهنيت عام، زن عشوهگر است و مرد را به خود فرا میخواند و مرد با قدرت زنی را تحت سلطه بدن خود قرار میدهد. از آنجا که اساس رابطه جنسی دگرجنسخواه محور بر توليدمثل بنانهاده شده، رابطهای بدون حضور آلت جنسی مردانه ناقص تلقی میشود. صنعت پورنوگرافی که روابط جنسی مردسالارانه را با غلو به تصوير میکشد، همجنسگرايی زنان را به رابطهای جنسی برای تحريک بيشتر مردان بيننده - و بازيگر مردی که نهايتا سر میرسد تا زنان ناتوان را به ارگاسم برساند - تقليل میدهد.
خشونتهای ناشی از لزبوفوبی
همانطور که گفته شد لفظ هموفوبی بطورعام نمیتواند لزبوفوبی و گیفوبی را عادلانه دربربگيرد. خشونتهای ناشی از لزبوفوبی به خشونت روانی و فيزيکی رايج هموفوب که گاهی تا قتل عمد هم پيش میرود، خلاصه نمیشود. علاوه بر خشونتهايی که يک همجنسگرا بايد در خانواده، محيط تحصيل و کار، گروه دوستان، مقابل قانون و فضای عمومی و... تحمل کند، در مورد زنان از تجاوزجنسی تکنفره مرد يا گروهی مردانی هم به زن همجنسگرا برای اصلاح او استفاده میشود.
در جوامع سنتی ازدواجهای اجباری در واقع ابزاری برای تحقق دگرجنسخواهی اجباری تحميل شده توسط جامعه است. اين تجاوز به منزله تنبيهی برای لزبينها با هدف هدايت آنها به راه راست و درست مردخواهیست.
شادی امين، کنشگر حقوق همجنسگرايان و برابری جنسيتی میگويد: «با اينکه آمار دقيقی از جامعه LGBT در ايران وجود ندارد، زنان لزبين ايرانی بدليل فشارهای فرهنگی جامعه و سياستهای حکومت که استقلال مالی زنان را ناديده میگيرد، حتی امکان زندگی مشترک پنهانی را هم ندارند. در حاليکه مردان همجنسگرا و دوجنسگرا بدليل استقلال مالی و شرايط فرهنگی میتوانند تا مدتها با شريک زندگی خود، زير يک سقف و البته پنهانی زندگی کنند.»
خانم امين ادامه میدهد: «هر گرايش جنسی غير از دگرجنسخواهی در ايران بيماری روحی روانی تلقی میشود و فردی که به روانشناس مراجعه میکند، در واقع قدم در مسير تغيير جنسيت و اعمال جراحی تغيير ظاهر فيزيکی میگذارد. ازدواج اجباری لزبينها در ايران معمولا تحت فشار خانوادهها و يا به دلايل اقتصادی صورت میگيرد، در حاليکه اين ازدواج مهر مجاز زدن بر فشارهای روحی و خشونتهای فيزيکی خانوادگیست. در واقع انتخاب شريک زندگی غيرهمجنس برای يک لزبين، انواع فشارهای روحی و جسمی را برای او به بار میآورد.»
با اين که به نظر میرسد به دليل قوانين حاکم بر ايران، زندگی لزبينها در محيطهای عمومی سادهتر از زندگی گیها باشد، گزارشهايی از دستگيری زنان همجنسگرا در خيابان به دليل «نوع قدم زدن با زنی ديگر» و يا « عدم رعايت حجاب و ظاهر مردانه» وجود دارد.
اگر دستگيری و عواقب بعدی آنرا هم يکی از انواع خشونت بر لزبينهای ايرانی بدانيم، میتوانيم بگوييم لزبينها در همه جای دنيا در اماکن عمومی مورد تهديد بيشتری واقع میشوند. بر طبق پژوهش لزبوفوبی (http://www.sos-homophobie.org/enquete-sur-la-lesbophobie/enquete-sur-la-lesbophobie) منتشر شده توسط سازمان اورژانس هموفوبی فرانسه (http://www.sos-homophobie.org) در سال ۲۰۰۸، لزبينها بيش از هرجا در محيطهای عمومی چون پارکها و خيابان مورد آزار و خشونت قرار گرفتهاند. بيش از ۴۵٪ لزبينهای مورد مطالعه اعلام کردهاند که حداقل يکبار هدف اين خشونتها قرار گرفتهاند. اين خشونتها شامل ۹۶٪ ناسزا و فحاشی، ۱۹٪ تهديد، ۱۱٪ خشونت فيزيکی بوده است. اين زنان دليل اين که هدف لزبوفوبی قرار گرفته اند را " آشکار بودن گرايش جنسیشان در زمان بروز حمله" میدانند: ۷۳٪ همراهی دوستدختر خود، ۳۰٪ ظاهر خود را -که مردانه قضاوت میشود-، ۲۰٪ رفتارشان و ۱۰٪ صحبتهای خود را در زمان وقوع حمله علت آن دانستهاند.
اين فشارهای روانی و فيزيکی برای پنهان کردن گرايش جنسی موجب میشود در کشوری چون فرانسه زنان همجنسگرا دو و نیم برابر بيشتر از زنان دگرجنسخواه دست به خودکشی بزنند و در ايران بسياری از آنها بیآنکه دليل خودکشی يا اقدام به آن مشخص شود، با مرگ خود را از فشارها رهانيدهاند. از طرفی عموما لزبينها به مراتب کمتر از گیها به خشونتهای هموفوب اعتراض میکنند. از سال ۱۹۹۴ تاکنون در فرانسه از هر ۵ تماس تلفنی با سازمان اورژانس هموفوبی تنها يک تماس از جانب لزبينها بوده است و اين در حاليست که طبق پژوهش سال ۲۰۰۸ منتشر شد، ۵۷٪ جامعه آماری لزبين اظهار داشته اند که حداقل يکبار قربانی لزبوفوبی بوده اند. وقتی آمار و دلايل خشونت عليه زنان - از هر نوع گرايش جنسی- را در فرانسه بررسی میکنيم به نرخ تأملبرانگيز مرگ يک زن هر دو روز و نيم بر اثر خشونتهای خانگی برمیخوريم. بیترديد آموزشهای سکسيت و تبعيضآميز که زن را در قبال خشونتهای فردی و اجتماعی به سکوت فرامیخواند، در اين ناپيدايی و عدم اعتراض نقش عمدهای دارد.
مبارزه با لزبوفوبی، نه تنها به دليل تبعيضهای مضاعف که بر زنان همجنسگرا و دوجنسگرا روا داشته میشود، که به دليل دفاع از حق آزادی انتخاب گرايش جنسی زنان برای فمينيستها اهميت ميابد. چرا که هر دو اينها محورهای تلاشها و مطالبات فمينيستی برای تحقق آرمان برابری جنسيتی، بدون دستهبندی نقشهای زنانه - مردانه و حق انتخاب برابر هستند.
حقوق قانونی و اجتماعی برابر برای لزبينها، گیها، دوجنسگرايان و ترانسها يکی از محورهای مطالبات کمپينهای اخير فمينيستهای فرانسوی در طول انتخابات بود. فرانسوا اولاند، رئيس جمهور جديد فرانسه با اعطای حق ثبت ازدواج همجنسگرايان موافق است وتغيير سياستهای فراگير در کشوری چون فرانسه میتواند اميدی برای احقاق حقوق شهروندی لزبينها، همچون ساير شهروندان باشد. در امريکا هم باراک اوباما عدم مخالفت خود را با ازدواج همجنسگرايان اعلام کرده است. در سالهای ۱۹۶۰ لزبينها در کنار ساير زنان برای حق پايان دادن داوطلبانه به بارداری در فرانسه مبارزه کردند و اينبار جنبش فمينيستی در کنار جنبش دگرباشان برای حق برابر شهروندی و انتخاب گرايش جنسی تلاش میکند.
) است. همفوبی يا همجنسگراهراسی، تنها به منحصر به هراس نمیشود و شامل احساس خشم و نفرت نسبت به فردی که مايل به برقراری ارتباط احساسی و جنسی با همجنس خود باشد نيز هست.
بنابراين هموفوبی هم لزبوفوبی، يعنی هراس از زنان همجنسگرا، هم گیفوبی يعنی هراس از مردان همجنسگرا و هم هراس از زنان و مردان دوجنسگرا را در بر میگيرد. با اين حال وقتی به هموسکسواليته يا همجنسگرايی و هموفوبی فکر میکنيم، کمتر پيش میآيد تصوير زنی همجنسگرا در ذهن نقش ببندد. به نظر میرسد در ميان انسانهايی که به نادرستی به اقليتهای جنسی و جنسيتی خوانده میشوند، زنان باز هم دچار تبعيضهای بيشتری هستند و ـ ناخودآگاه ـ ناديده گرفته میشوند.
در سال ۱۹۹۸، کنشگران حقوق لزبينها برای اولين بار کلمه «لزبوفوبی» را برای تأکيد بر همجنسگراهراسی نسبت به زنان بکار بردند. در کشوری چون فرانسه، لزبينها به مراتب بيشتر از گیها مورد آزار و اذيت روانی و خشونتهای فيزيکی ناشی از هموفوبی هستند. اما کلمه لزبوفوبی هنوز در لغتنامهها و دايرهالمعارفهای فرانسه ثبت نشده است و يکی از مطالبات اصلی امسال گروههای فعالLGBT يعنی لزبينها، گیها، دوجنسگرايان و ترانسسکسوالها، همچنين فمينيستها به مناسبت ۱۷ مه ست. در زبان فارسی کلمه دگرباش جايگزين LGBT شده است که مخالفان بسياری دارد. آنها با مرکز قرار دادن دگرجنسخواهی برای ناميدن هر گرايش جنسی غير آن، به "دگرباش" را مضموم و نشانه سلطه استاندارد دگرجنسخواه محوری میدانند.
مفاهيم جنس، جنسيت و برتری يکی بر ديگری با هموفوبی و بويژه لزبوفوبی گره خورده است.
لزبوفوبی، تبعيض دوگانه هموفوبی و سکسيسم
نه تنها نيازهای جنسی زنان، که روابط جنسی بين زنان همچنان در اکثر جوامع به رسميت شناخته نمیشود و بسياری جوامع و فرهنگها آنرا رابطهای غيررسمی و موقتی میدانند. در اين تفکر جسم مرد، رفتار مردانه و قدرت برترش برای لذت جنسی زن، مکمل رفتارهای زنانه و پرکننده ضعف ذاتی اوست. زنی که به مرد گرايشی ندارد، بر خلاف تمام آموزشهايی که جامعه دگرجنسخواه محور به او داده است، اصولا نقش سنتی مادر خانواده و همسر جنس ديگر بودن را پس میزند.
او زندگی شخصیاش را در اختيار ساختاری که او را جنس دوم میپندارد و میخواهد، نمیگذارد و با رد آميزش با مردان و پرورش فرزند يک مرد در بدن خود، مردان را از ادامه نسل محروم میکند و به موجودی بیفايده برای ادامه حيات بشريت و باروری تبديل میشود. اين درحاليست که يک لزبين میتواند با انتخاب خود،برای فرزندش مادری کند و در عين حال نقش همسری زن ديگری را هم داشته باشد.
دليل اصلی ناديده گرفته شدن لزبينها را شايد بتوان در ساختار جوامع انسانی امروزی يافت که از طرفی دگرجنسگرايی را استاندارد روابط انسانی قرار داده است و هر نوع رابطه غير از اين را در دسته اقليت، غيرطبيعی و استثنا دستهبندی میکند و از طرفی ديگر سکسيت است، يعنی به وجود تنها دو جنسيت مرد و زن اعتقاد دارد و مرد را بر زن برتر میداند. ترکيب اين دگرجنسخواه محوری و سکسيسم موجب میشود لزبوفوبی پديدهای عميقتر از گیفوبی باشد و زنی که به همجنس خود گرايش دارد، هم به دليل همجنسگرايی به حاشيه رانده شود و هم به دليل زن بودن. بر همين اساس است که بسياری از کنشگران برابری جنسيتی و حقوق لزبينها بر قائل شدن تفاوت بين مکانيزمها و نتايج همجنسگراهراسی عليه زنان و مردان تأکيد دارند.
در فانتزیهای جنسی، در حاليکه تصور رابطه جنسی دو مرد مضموم و نشانه عدم مردانگی آنهاست، رابطه جنسی دو زن شهوتانگيز است، چرا که در ذهنيت عام، زن عشوهگر است و مرد را به خود فرا میخواند و مرد با قدرت زنی را تحت سلطه بدن خود قرار میدهد. از آنجا که اساس رابطه جنسی دگرجنسخواه محور بر توليدمثل بنانهاده شده، رابطهای بدون حضور آلت جنسی مردانه ناقص تلقی میشود. صنعت پورنوگرافی که روابط جنسی مردسالارانه را با غلو به تصوير میکشد، همجنسگرايی زنان را به رابطهای جنسی برای تحريک بيشتر مردان بيننده - و بازيگر مردی که نهايتا سر میرسد تا زنان ناتوان را به ارگاسم برساند - تقليل میدهد.
خشونتهای ناشی از لزبوفوبی
همانطور که گفته شد لفظ هموفوبی بطورعام نمیتواند لزبوفوبی و گیفوبی را عادلانه دربربگيرد. خشونتهای ناشی از لزبوفوبی به خشونت روانی و فيزيکی رايج هموفوب که گاهی تا قتل عمد هم پيش میرود، خلاصه نمیشود. علاوه بر خشونتهايی که يک همجنسگرا بايد در خانواده، محيط تحصيل و کار، گروه دوستان، مقابل قانون و فضای عمومی و... تحمل کند، در مورد زنان از تجاوزجنسی تکنفره مرد يا گروهی مردانی هم به زن همجنسگرا برای اصلاح او استفاده میشود.
در جوامع سنتی ازدواجهای اجباری در واقع ابزاری برای تحقق دگرجنسخواهی اجباری تحميل شده توسط جامعه است. اين تجاوز به منزله تنبيهی برای لزبينها با هدف هدايت آنها به راه راست و درست مردخواهیست.
شادی امين، کنشگر حقوق همجنسگرايان و برابری جنسيتی میگويد: «با اينکه آمار دقيقی از جامعه LGBT در ايران وجود ندارد، زنان لزبين ايرانی بدليل فشارهای فرهنگی جامعه و سياستهای حکومت که استقلال مالی زنان را ناديده میگيرد، حتی امکان زندگی مشترک پنهانی را هم ندارند. در حاليکه مردان همجنسگرا و دوجنسگرا بدليل استقلال مالی و شرايط فرهنگی میتوانند تا مدتها با شريک زندگی خود، زير يک سقف و البته پنهانی زندگی کنند.»
خانم امين ادامه میدهد: «هر گرايش جنسی غير از دگرجنسخواهی در ايران بيماری روحی روانی تلقی میشود و فردی که به روانشناس مراجعه میکند، در واقع قدم در مسير تغيير جنسيت و اعمال جراحی تغيير ظاهر فيزيکی میگذارد. ازدواج اجباری لزبينها در ايران معمولا تحت فشار خانوادهها و يا به دلايل اقتصادی صورت میگيرد، در حاليکه اين ازدواج مهر مجاز زدن بر فشارهای روحی و خشونتهای فيزيکی خانوادگیست. در واقع انتخاب شريک زندگی غيرهمجنس برای يک لزبين، انواع فشارهای روحی و جسمی را برای او به بار میآورد.»
با اين که به نظر میرسد به دليل قوانين حاکم بر ايران، زندگی لزبينها در محيطهای عمومی سادهتر از زندگی گیها باشد، گزارشهايی از دستگيری زنان همجنسگرا در خيابان به دليل «نوع قدم زدن با زنی ديگر» و يا « عدم رعايت حجاب و ظاهر مردانه» وجود دارد.
اگر دستگيری و عواقب بعدی آنرا هم يکی از انواع خشونت بر لزبينهای ايرانی بدانيم، میتوانيم بگوييم لزبينها در همه جای دنيا در اماکن عمومی مورد تهديد بيشتری واقع میشوند. بر طبق پژوهش لزبوفوبی (http://www.sos-homophobie.org/enquete-sur-la-lesbophobie/enquete-sur-la-lesbophobie) منتشر شده توسط سازمان اورژانس هموفوبی فرانسه (http://www.sos-homophobie.org) در سال ۲۰۰۸، لزبينها بيش از هرجا در محيطهای عمومی چون پارکها و خيابان مورد آزار و خشونت قرار گرفتهاند. بيش از ۴۵٪ لزبينهای مورد مطالعه اعلام کردهاند که حداقل يکبار هدف اين خشونتها قرار گرفتهاند. اين خشونتها شامل ۹۶٪ ناسزا و فحاشی، ۱۹٪ تهديد، ۱۱٪ خشونت فيزيکی بوده است. اين زنان دليل اين که هدف لزبوفوبی قرار گرفته اند را " آشکار بودن گرايش جنسیشان در زمان بروز حمله" میدانند: ۷۳٪ همراهی دوستدختر خود، ۳۰٪ ظاهر خود را -که مردانه قضاوت میشود-، ۲۰٪ رفتارشان و ۱۰٪ صحبتهای خود را در زمان وقوع حمله علت آن دانستهاند.
اين فشارهای روانی و فيزيکی برای پنهان کردن گرايش جنسی موجب میشود در کشوری چون فرانسه زنان همجنسگرا دو و نیم برابر بيشتر از زنان دگرجنسخواه دست به خودکشی بزنند و در ايران بسياری از آنها بیآنکه دليل خودکشی يا اقدام به آن مشخص شود، با مرگ خود را از فشارها رهانيدهاند. از طرفی عموما لزبينها به مراتب کمتر از گیها به خشونتهای هموفوب اعتراض میکنند. از سال ۱۹۹۴ تاکنون در فرانسه از هر ۵ تماس تلفنی با سازمان اورژانس هموفوبی تنها يک تماس از جانب لزبينها بوده است و اين در حاليست که طبق پژوهش سال ۲۰۰۸ منتشر شد، ۵۷٪ جامعه آماری لزبين اظهار داشته اند که حداقل يکبار قربانی لزبوفوبی بوده اند. وقتی آمار و دلايل خشونت عليه زنان - از هر نوع گرايش جنسی- را در فرانسه بررسی میکنيم به نرخ تأملبرانگيز مرگ يک زن هر دو روز و نيم بر اثر خشونتهای خانگی برمیخوريم. بیترديد آموزشهای سکسيت و تبعيضآميز که زن را در قبال خشونتهای فردی و اجتماعی به سکوت فرامیخواند، در اين ناپيدايی و عدم اعتراض نقش عمدهای دارد.
مبارزه با لزبوفوبی، نه تنها به دليل تبعيضهای مضاعف که بر زنان همجنسگرا و دوجنسگرا روا داشته میشود، که به دليل دفاع از حق آزادی انتخاب گرايش جنسی زنان برای فمينيستها اهميت ميابد. چرا که هر دو اينها محورهای تلاشها و مطالبات فمينيستی برای تحقق آرمان برابری جنسيتی، بدون دستهبندی نقشهای زنانه - مردانه و حق انتخاب برابر هستند.
حقوق قانونی و اجتماعی برابر برای لزبينها، گیها، دوجنسگرايان و ترانسها يکی از محورهای مطالبات کمپينهای اخير فمينيستهای فرانسوی در طول انتخابات بود. فرانسوا اولاند، رئيس جمهور جديد فرانسه با اعطای حق ثبت ازدواج همجنسگرايان موافق است وتغيير سياستهای فراگير در کشوری چون فرانسه میتواند اميدی برای احقاق حقوق شهروندی لزبينها، همچون ساير شهروندان باشد. در امريکا هم باراک اوباما عدم مخالفت خود را با ازدواج همجنسگرايان اعلام کرده است. در سالهای ۱۹۶۰ لزبينها در کنار ساير زنان برای حق پايان دادن داوطلبانه به بارداری در فرانسه مبارزه کردند و اينبار جنبش فمينيستی در کنار جنبش دگرباشان برای حق برابر شهروندی و انتخاب گرايش جنسی تلاش میکند.
در آستانه اجرای تحریمهای اتحادیه اروپا علیه صنایع نفت ایران،
صادرات محصولات پتروشیمی جمهوری اسلامی در مدت دو هفته ۹۰ درصد کاهش داشته
است. همزمان آمریکا خواستار آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت برای جایگزینی
نفت ایران است.
خبرگزاری رویترز پنجشنبه (۲۸ اردیبهشت / ۱۷ مه) بر پایه اطلاعات منتشر
شده توسط نمایندگیهای حمل و نقل دریایی، از کاهش صادرات محصولات پتروشیمی
ایران خبر داد.
به نقل از این خبرگزاری، در مدت دو هفته اخیر، صادرات محصولات پتروشیمی ایران حدود ۹۰ درصد کاهش یافته است. دلیل این کاهش یکباره عدم امکان بیمه محصولاتی مانند متانول، اکسیلن و سود سوزآور است.
بیمه صادرات پتروشیمی ایران از آغاز ماه مه (۱۲اردیبهشت) و با آغاز اجرای بخشی از تحریمهای اتحادیه اروپا علیه صنایع نفت ایران ممنوع شده است.
پوشش محصولات پتروشیمی ایران تا کنون به طور عمده توسط شرکتهای بیمه اروپایی مستقر در لندن صورت میگرفت. این شرکتها اکنون از بیمه محمولههایی که در ایران بارگیری میشوند خودداری میکنند.
طرحی برای حفظ ثبات قیمت نفت
بخش دوم تحریمهای ایران با توقف خرید نفت این کشور از سوی کشورهای عضو اتحادیه اروپا از اول ماه ژوئیه (۱۱ تیر) آغاز میشود.
در آستانه آغاز این تحریمها، علیرغم کاهش قیمت نفت در حال حاضر، شماری از خریدان عمده نفت ایران نگران افزایش یکباره قیمت نفت در بازارهای جهانی هستند.
ژاپن، هند و کره جنوبی از جملهی این کشورها هستند. خبرگزاری کیودو ژاپن در آستانه نشست گروه ۸ در کمپ دیوید در ایالات مریلند آمریکا، از بررسی احتمال آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت کشورهای صنعتی جهان در این نشست خبر داده است.
به نقل از این خبرگزاری، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، تصمیم دارد از رهبران کشورهای صنعتی جهان بخواهد، ذخایر استراتژیک نفت خود را برای جایگزینی نفت ایران آزاد کنند. همزمان به نقل از رسانههای آمریکایی، باراک اوباما نگران است که افزایش احتمالی قیمت نفت و در پی آن افزایش قیمت بنزین، بر انتخابات ریاست جمهوری این کشور در ماه نوامبر تأثیر گذارد.
موافقت احتمالی فرانسه و ژاپن با آزادسازی ذخایر استراتژیک
روشن نیست که آیا رهبران هشت کشور صنعتی جهان از ایدهی اوباما حمایت خواهند کرد یا خیر. آلمان تا کنون از طرح آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت خود استقبال نکرده است.
در مقابل، محافل دیپلماتیک فرانسه معتقدند که فرانسوا اولاند، رئیس جمهور جدبد فرانسه، از این طرح حمایت میکند.
یکی از دیپلماتهای حزب سوسیالیست فرانسه که پس از انتخابات ریاست جمهوری دولت این کشور را در اختیار گرفته است، در گفتوگو با خبرگزاری کیودو ژاپن تأکید کرده :«ما پیشنهاد آمریکا را رد نمیکنیم.»
به نقل از این خبرگزاری، یوشیهیکو نودا، نخست وزیر ژاپن، از طرح باراک اوباما در نشست کمپ دیوید حمایت خواهد کرد.
آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت کشورهای صنعتی جهان توسط سازمان بینالمللی انرژی، سال گذشته، همزمان با جنگ لیبی، در حفظ ثبات بازارهای اقتصادی جهان موثر ارزیابی شد.
به نقل از این خبرگزاری، در مدت دو هفته اخیر، صادرات محصولات پتروشیمی ایران حدود ۹۰ درصد کاهش یافته است. دلیل این کاهش یکباره عدم امکان بیمه محصولاتی مانند متانول، اکسیلن و سود سوزآور است.
بیمه صادرات پتروشیمی ایران از آغاز ماه مه (۱۲اردیبهشت) و با آغاز اجرای بخشی از تحریمهای اتحادیه اروپا علیه صنایع نفت ایران ممنوع شده است.
پوشش محصولات پتروشیمی ایران تا کنون به طور عمده توسط شرکتهای بیمه اروپایی مستقر در لندن صورت میگرفت. این شرکتها اکنون از بیمه محمولههایی که در ایران بارگیری میشوند خودداری میکنند.
طرحی برای حفظ ثبات قیمت نفت
بخش دوم تحریمهای ایران با توقف خرید نفت این کشور از سوی کشورهای عضو اتحادیه اروپا از اول ماه ژوئیه (۱۱ تیر) آغاز میشود.
در آستانه آغاز این تحریمها، علیرغم کاهش قیمت نفت در حال حاضر، شماری از خریدان عمده نفت ایران نگران افزایش یکباره قیمت نفت در بازارهای جهانی هستند.
ژاپن، هند و کره جنوبی از جملهی این کشورها هستند. خبرگزاری کیودو ژاپن در آستانه نشست گروه ۸ در کمپ دیوید در ایالات مریلند آمریکا، از بررسی احتمال آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت کشورهای صنعتی جهان در این نشست خبر داده است.
به نقل از این خبرگزاری، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، تصمیم دارد از رهبران کشورهای صنعتی جهان بخواهد، ذخایر استراتژیک نفت خود را برای جایگزینی نفت ایران آزاد کنند. همزمان به نقل از رسانههای آمریکایی، باراک اوباما نگران است که افزایش احتمالی قیمت نفت و در پی آن افزایش قیمت بنزین، بر انتخابات ریاست جمهوری این کشور در ماه نوامبر تأثیر گذارد.
موافقت احتمالی فرانسه و ژاپن با آزادسازی ذخایر استراتژیک
روشن نیست که آیا رهبران هشت کشور صنعتی جهان از ایدهی اوباما حمایت خواهند کرد یا خیر. آلمان تا کنون از طرح آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت خود استقبال نکرده است.
یکی از دیپلماتهای حزب سوسیالیست فرانسه که پس از انتخابات ریاست جمهوری دولت این کشور را در اختیار گرفته است، در گفتوگو با خبرگزاری کیودو ژاپن تأکید کرده :«ما پیشنهاد آمریکا را رد نمیکنیم.»
به نقل از این خبرگزاری، یوشیهیکو نودا، نخست وزیر ژاپن، از طرح باراک اوباما در نشست کمپ دیوید حمایت خواهد کرد.
آزادسازی ذخایر استراتژیک نفت کشورهای صنعتی جهان توسط سازمان بینالمللی انرژی، سال گذشته، همزمان با جنگ لیبی، در حفظ ثبات بازارهای اقتصادی جهان موثر ارزیابی شد.
سازمانهای امداد فعال در افغانستان نسبت به ایجاد بیثباتی در پی
خروج نیروهای حافظ صلح از این کشور هشدار دادهاند. به ویژه زنان افغان
نگرانند که مردسالاران طالبان بار دیگر حقوق اولیه را از آنان دریغ دارند.
نیروهای ائتلافی نظامی ناتو در سال ۲۰۱۴ افغانستان را ترک خواهند کرد. این
امر از هماکنون باعث نگرانی مردم افغانستان، بهویژه زنان افغانی شده
است. در این رابطه سازمانهای بینالمللی امداد هشدار دادهاند.
اتحادی از ۲۰ نهاد بینالمللی امداد روز پنجشنبه (۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) با انتشار بیانیهای از جامعهی بینالملل خواست تضمین بدهد که نیروهای انتظامی افغانی که توسط نیروهای ائتلافی آموزش دیدهاند، این توانایی را خواهند داشت که پس از خروج نیروهای ناتو، از قانون و امنیت در سطح کشور دفاع و از مردم این کشور حفاظت کنند.
از جملهسازمانهای امدادی که این بیانیه را امضا کردهاند میتوان از نهادهای "آکسفام"، "دیدهبان حقوق بشر" و "کریسشن اید" نام برد.
این سازمانها خواستهاند که در ملاقات سران کشورها در اجلاس ناتو که در ۲۰ و ۲۱ مه (۳۱ اردیبهشت/ اول خرداد) در شیکاگو برگزار خواهد شد، این مسئله روشن شود.
سران کشورهای عضو ناتو قرار است در این اجلاس درباره فعالیتهای آتی غرب در افغانستان تصمیم بگیرند. انتظار میرود تضمینهایی در رابطه با کمکهای میلیاردی به این کشور برای دورهی پس از ۲۰۱۴ داده شود.
آنیو وان تورن، مسئول بخش جنوب آسیای سازمان امداد "آکسفام" در این رابطه گفت: «یک نیروهای انتظامی که بسیار بد آموزش دیده و قادر به حفاظت از نظم و قانون نیست، نه برای افغانها خوب است و نه برای صلح و امنیت در منطقه.»
از نظر نهادهای بینالمللی امداد، در ساختار پلیس و ارتش افغانستان باید به فوریت اصلاحاتی صورت پذیرد تا آنها به وظایف خود آگاه و مسلط شوند.
این سازمانها هشدار میدهند که طرح تقلیل پرسنل ارتش افغانستان تا سطح ۱۲۰ هزار سرباز برای دورهی پس از ۲۰۱۴، زمینه را برای گسترش خشونت و بیامنی فراهم خواهد ساخت.
نماینده زن افغان: هیچکس قضیه را جدی نمیگیرد
از هماکنون نشانههای عقبنشینی نیروهای ائتلافی دیدهمیشوند. به جای واحدهای رزمی قرار است با نیروهای طالبان مذاکره شود تا آنها نیز در برقراری امنیت و ثبات در سطح کشور سهیم شوند.
فوزیه کوفی، نماینده پارلمان افغانستان معتقد است، این زنان افغانستان هستند که باید بهای آن را بپردازند. وی میگوید: «قضیه خیلی ساده است؛ آنها دوباره حقوق جدیدی که به زنان و کودکان تعلق گرفته را از آنها پس خواهند گرفت. زنان نه دردسر میسازند، نه میجنگند. زنان کشور را به نابودی نمیکشند. زنان در این جامعهی مردسالار فقط جنس دوم را تشکیل میدهد. ما بیش از اینها میخواهیم، ولی کسی ما را جدی نمیگیرد. و این من را نگران میکند.»
اتحادی از ۲۰ نهاد بینالمللی امداد روز پنجشنبه (۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) با انتشار بیانیهای از جامعهی بینالملل خواست تضمین بدهد که نیروهای انتظامی افغانی که توسط نیروهای ائتلافی آموزش دیدهاند، این توانایی را خواهند داشت که پس از خروج نیروهای ناتو، از قانون و امنیت در سطح کشور دفاع و از مردم این کشور حفاظت کنند.
از جملهسازمانهای امدادی که این بیانیه را امضا کردهاند میتوان از نهادهای "آکسفام"، "دیدهبان حقوق بشر" و "کریسشن اید" نام برد.
این سازمانها خواستهاند که در ملاقات سران کشورها در اجلاس ناتو که در ۲۰ و ۲۱ مه (۳۱ اردیبهشت/ اول خرداد) در شیکاگو برگزار خواهد شد، این مسئله روشن شود.
سران کشورهای عضو ناتو قرار است در این اجلاس درباره فعالیتهای آتی غرب در افغانستان تصمیم بگیرند. انتظار میرود تضمینهایی در رابطه با کمکهای میلیاردی به این کشور برای دورهی پس از ۲۰۱۴ داده شود.
آنیو وان تورن، مسئول بخش جنوب آسیای سازمان امداد "آکسفام" در این رابطه گفت: «یک نیروهای انتظامی که بسیار بد آموزش دیده و قادر به حفاظت از نظم و قانون نیست، نه برای افغانها خوب است و نه برای صلح و امنیت در منطقه.»
از نظر نهادهای بینالمللی امداد، در ساختار پلیس و ارتش افغانستان باید به فوریت اصلاحاتی صورت پذیرد تا آنها به وظایف خود آگاه و مسلط شوند.
این سازمانها هشدار میدهند که طرح تقلیل پرسنل ارتش افغانستان تا سطح ۱۲۰ هزار سرباز برای دورهی پس از ۲۰۱۴، زمینه را برای گسترش خشونت و بیامنی فراهم خواهد ساخت.
نماینده زن افغان: هیچکس قضیه را جدی نمیگیرد
از هماکنون نشانههای عقبنشینی نیروهای ائتلافی دیدهمیشوند. به جای واحدهای رزمی قرار است با نیروهای طالبان مذاکره شود تا آنها نیز در برقراری امنیت و ثبات در سطح کشور سهیم شوند.
فوزیه کوفی، نماینده پارلمان افغانستان معتقد است، این زنان افغانستان هستند که باید بهای آن را بپردازند. وی میگوید: «قضیه خیلی ساده است؛ آنها دوباره حقوق جدیدی که به زنان و کودکان تعلق گرفته را از آنها پس خواهند گرفت. زنان نه دردسر میسازند، نه میجنگند. زنان کشور را به نابودی نمیکشند. زنان در این جامعهی مردسالار فقط جنس دوم را تشکیل میدهد. ما بیش از اینها میخواهیم، ولی کسی ما را جدی نمیگیرد. و این من را نگران میکند.»
وزیر خارجه بحرین در مورد "پیامدهای دخالت" ایران در امور داخلی
کشورش هشدار داد. در روزهای اخیر تنش در روابط دو کشور با برداشتن گامهای
عملی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس برای تشکیل "اتحاد خلیج" افزایش یافت.
تشکیل "اتحاد خلیج" یکی از موضوعاتی است که در روزهای اخیر موجب تنش در
روابط جمهوری اسلامی و کشورهای عربی حوزهی خلیج فارس شده است. وزیر
خارجهی بحرین روز پنجشنبه (۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) بار دیگر به این موضوع
اشاره کرد و به ایران در مورد مداخله در امور داخلی بحرین هشدار داد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شیخ خالد بن احمد آل خلیفه در گفتوگو با خبرگزاری دولتی بحرین (BNA)، اتحاد خلیج را «خواست مردم» کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس خواند. به گفتهی شیخ خالد، «هر از گاهی میشنویم که ایرانیان ادعا میکنند بحرین استان چهاردهم» جمهوری اسلامی ایران است و بحرین میخواهد «به آغوش مام وطن بازگردد».
او افزود: «این دخالت بیجا و این موضع ایرانیان تنها متوجه بحرین نیست» بلکه متوجه همهی کشورهای خلیج [فارس] است. او تهران را به تنشزایی در روابط با کشورهای عرب همسایه متهم کرد و در مورد «پیامدهای این دخالتها» به جمهوری اسلامی هشدار داد.
"لزوم بازگشت بحرین به ایران"
روزنامهی کیهان چاپ تهران در شماره روز سهشنبه (۱۵ مه/ ۲۶ اردیبهشت) به "اتحاد خلیج" واکنش نشان داد. این روزنامه از قول "ناظران سياسي منطقه" نوشت که «موضوع الحاق بحرين به عربستان يك توطئه خطرناك آمريكايي است كه هدف آن متشنجكردن اوضاع خاورميانه است».
بنا بر تحلیل کیهان، «آل خليفه [خاندان حاکم بر بحرین] براي كنترل اوضاع و مهار بحران داخلی ناتوان شده و به همين خاطر دست به دامن عربستان شده است».
"ناظران سياسي" که کیهان از آنان نقل قول آورده، این "توطئه" را ناممکن خوانده و اذعان كرده بودند که «گرايش اكثر مردم بحرين اين است بحرين بخشی از ايران است و به جای اينكه به عربستان ملحق شود بايد به سرزمين اصلی خود يعنی ايران بازگردد.»
روز سه شنبه همچنین ۱۹۰ نماینده مجلس شورای اسلامی با امضای بیانیهای طرح اتحاد بحرین و عربستان را محکوم و حمایت کامل خود را از مردم بحرین و استقلال و تمامیت ارضی این کشور اعلام کردند. بحرین با احضار کاردار سفارت جمهوری اسلامی در منامه به این اقدام واکنش نشان داد.
از سوی دیگر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در ایران روز چهارشنبه از «ملت بزرگ، شجاع و بصیر ایران اسلامی» خواست در اعتراض به "طرح شیطنتآمیز آمریکایی" در روز جمعه راهپیمایی کنند.
گفته میشود "اتحاد خلیج" با الگوبرداری از اتحادیه اروپا و برای مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه تشکیل خواهد شد. همکاریهای اقتصادی و امنیتی عربستان سعودی و بحرین نیز نخستین گام تشکیل آن برشمرده شده است.
نشست سران شورای همکاری کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس به منظور تاسیس این اتحاد در روزهای اخیر ناکام ماند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شیخ خالد بن احمد آل خلیفه در گفتوگو با خبرگزاری دولتی بحرین (BNA)، اتحاد خلیج را «خواست مردم» کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس خواند. به گفتهی شیخ خالد، «هر از گاهی میشنویم که ایرانیان ادعا میکنند بحرین استان چهاردهم» جمهوری اسلامی ایران است و بحرین میخواهد «به آغوش مام وطن بازگردد».
او افزود: «این دخالت بیجا و این موضع ایرانیان تنها متوجه بحرین نیست» بلکه متوجه همهی کشورهای خلیج [فارس] است. او تهران را به تنشزایی در روابط با کشورهای عرب همسایه متهم کرد و در مورد «پیامدهای این دخالتها» به جمهوری اسلامی هشدار داد.
"لزوم بازگشت بحرین به ایران"
روزنامهی کیهان چاپ تهران در شماره روز سهشنبه (۱۵ مه/ ۲۶ اردیبهشت) به "اتحاد خلیج" واکنش نشان داد. این روزنامه از قول "ناظران سياسي منطقه" نوشت که «موضوع الحاق بحرين به عربستان يك توطئه خطرناك آمريكايي است كه هدف آن متشنجكردن اوضاع خاورميانه است».
بنا بر تحلیل کیهان، «آل خليفه [خاندان حاکم بر بحرین] براي كنترل اوضاع و مهار بحران داخلی ناتوان شده و به همين خاطر دست به دامن عربستان شده است».
"ناظران سياسي" که کیهان از آنان نقل قول آورده، این "توطئه" را ناممکن خوانده و اذعان كرده بودند که «گرايش اكثر مردم بحرين اين است بحرين بخشی از ايران است و به جای اينكه به عربستان ملحق شود بايد به سرزمين اصلی خود يعنی ايران بازگردد.»
روز سه شنبه همچنین ۱۹۰ نماینده مجلس شورای اسلامی با امضای بیانیهای طرح اتحاد بحرین و عربستان را محکوم و حمایت کامل خود را از مردم بحرین و استقلال و تمامیت ارضی این کشور اعلام کردند. بحرین با احضار کاردار سفارت جمهوری اسلامی در منامه به این اقدام واکنش نشان داد.
از سوی دیگر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در ایران روز چهارشنبه از «ملت بزرگ، شجاع و بصیر ایران اسلامی» خواست در اعتراض به "طرح شیطنتآمیز آمریکایی" در روز جمعه راهپیمایی کنند.
گفته میشود "اتحاد خلیج" با الگوبرداری از اتحادیه اروپا و برای مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه تشکیل خواهد شد. همکاریهای اقتصادی و امنیتی عربستان سعودی و بحرین نیز نخستین گام تشکیل آن برشمرده شده است.
نشست سران شورای همکاری کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس به منظور تاسیس این اتحاد در روزهای اخیر ناکام ماند.
در آستانهی مذاکرات هستهای میان ایران و آژانس بینالمللی انرژی
اتمی، سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکرهکننده ارشد هستهای
ایران بار دیگر به مقامات غربی نسبت به "اشتباه محاسباتی" هشدار داد.
سعید جلیلی روز پنجشنبه (۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) با اشاره به تحریمهای وضع
شده از سوی آمریکا و اروپا علیه ایران اظهار داشت: «این کشورها در زمین
ایران بازی میکنند.»
آقای جلیلی در بخشی از سخنانش با اشاره به مذاکرات ژنو ۲ که در مهر ماه سال ۱۳۸۸ برگزار شد، یادآور شد: «در آن موقع بحث سوخت ۲۰ درصدی نیز مطرح شد و ما به آنها گفته بودیم اگر تمایل دارید ما حاضریم این سوخت را خریداری کنیم. اما من هیچگاه لبخند برخی از اعضایی که در آن گفتگو شرکت کرده بودند را فراموش نکردم. البته تولید این درصد سوخت هم کار سخت و پیچیدهای بود.»
تهران از دو سال پیش تلاشها برای تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را آغاز کرده است. پیشتر آژانس انرژی اتمی در گزارشی گفته بود ایران از ماههای پایانی سال ۲۰۱۱ و پس از بهرهبرداری از تأسیسات فردو تا زمان تنظیم این گزارش در ماه فوریه سال ۲۰۱۲ تولید اورانیوم ۲۰ درصدی خود را سه برابر کرده است.
در این میان دیپلماتهای غربی معتقدند پس از گزارش آژانس و در ماههای اخیر تولید اورانیوم ۲۰ درصدی در تهران ثابت مانده است.
سعید جلیلی، مذاکرهکننده ارشد هستهای ایران، همچنین عدم پذیرش پیشنهاد غرب مبنی بر تحویل سوخت ۲۰ درصدی به ایران را که در مذاکرات ژنو ۲ مطرح شد، تصمیمی صحیح از جانب تهران ارزیابی کرد. زیرا به ادعای وی اگر تهران در آن زمان این پیشنهاد را میپذیرفت، «دیگر امروز نمیتوانست به سوختهای مورد نظر خود دست یابد.»
آقای جلیلی به تازگی نیز در دیداری با میشل روکار، نخستوزیر پیشین فرانسه، در تهران سخنان برخی مقامات غربی در مورد برنامههای هستهای ایران را "ادعاهای واهی" خوانده و گفته بود: «در بغداد منتظر اقدام برای جلب اعتماد ملت ایران هستیم.»
"تعامل خوب دیدگاهها"
دور تازهی مذاکرات هستهای میان نمایندگان ایران و آژانس انرژی اتمی روز ۲۳ مه (۳ خرداد) در پایتخت عراق برگزار میشود. این در حالی است که دو طرف به تازگی نیز در وین دیدار کردند. هدف از نشست دو روزه در وین سنجش آمادگی ایران در پاسخگویی به ابهامات در باره برنامه نظامی اتمی این کشور عنوان شده بود.
یکی از مسائل مورد بحث در مناقشه هستهای با ایران فعالیتهای مشکوک در سایت نظامی پارچین است که ایران تاکنون اجازه بازدید از آن را به بازرسان آژانس نداده است.
کشورهای غربی احتمال میدهند ایران در این مکان آزمایشهای انفجار هستهای انجام داده باشد. تصاویری که اخیرا از سوی سازمانهای اطلاعاتی غرب از سایت پارچین منتشر شده حاکی از وجود "اتاقک مهار انفجار" در این سایت است که در انجام آزمایشهای هستهای کاربرد دارند.
هر چند جزئیاتی در مورد نشست وین به رسانهها راه نیافت اما خبرگزاری آلمان به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد که ظاهرا در این گفتوگوها آژانس با هیچکدام از شرایط تهران برای صدور اجازه بازرسی از سایت پارچین موافقت نکرده است.
هرمان نارکارتس، رئیس بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پس از نشست وین از "تعامل خوب دیدگاهها" میان دو طرف خبر داده بود و علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس نیز اظهار داشته بود که دو طرف "گفتوگوهای پرباری را در فضایی مساعد" پیش بردهاند.
مذاکرات هستهای با ایران پس از یک وقفهی بیش از یک ساله، در جریان افزایش بیسابقه تنشها، تشدید تحریمها و احتمال درگرفتن جنگی دیگر در خاورمیانه، اواسط ماه آوریل در استانبول از سر گرفته شد.
آقای جلیلی در بخشی از سخنانش با اشاره به مذاکرات ژنو ۲ که در مهر ماه سال ۱۳۸۸ برگزار شد، یادآور شد: «در آن موقع بحث سوخت ۲۰ درصدی نیز مطرح شد و ما به آنها گفته بودیم اگر تمایل دارید ما حاضریم این سوخت را خریداری کنیم. اما من هیچگاه لبخند برخی از اعضایی که در آن گفتگو شرکت کرده بودند را فراموش نکردم. البته تولید این درصد سوخت هم کار سخت و پیچیدهای بود.»
تهران از دو سال پیش تلاشها برای تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را آغاز کرده است. پیشتر آژانس انرژی اتمی در گزارشی گفته بود ایران از ماههای پایانی سال ۲۰۱۱ و پس از بهرهبرداری از تأسیسات فردو تا زمان تنظیم این گزارش در ماه فوریه سال ۲۰۱۲ تولید اورانیوم ۲۰ درصدی خود را سه برابر کرده است.
در این میان دیپلماتهای غربی معتقدند پس از گزارش آژانس و در ماههای اخیر تولید اورانیوم ۲۰ درصدی در تهران ثابت مانده است.
سعید جلیلی، مذاکرهکننده ارشد هستهای ایران، همچنین عدم پذیرش پیشنهاد غرب مبنی بر تحویل سوخت ۲۰ درصدی به ایران را که در مذاکرات ژنو ۲ مطرح شد، تصمیمی صحیح از جانب تهران ارزیابی کرد. زیرا به ادعای وی اگر تهران در آن زمان این پیشنهاد را میپذیرفت، «دیگر امروز نمیتوانست به سوختهای مورد نظر خود دست یابد.»
آقای جلیلی به تازگی نیز در دیداری با میشل روکار، نخستوزیر پیشین فرانسه، در تهران سخنان برخی مقامات غربی در مورد برنامههای هستهای ایران را "ادعاهای واهی" خوانده و گفته بود: «در بغداد منتظر اقدام برای جلب اعتماد ملت ایران هستیم.»
"تعامل خوب دیدگاهها"
دور تازهی مذاکرات هستهای میان نمایندگان ایران و آژانس انرژی اتمی روز ۲۳ مه (۳ خرداد) در پایتخت عراق برگزار میشود. این در حالی است که دو طرف به تازگی نیز در وین دیدار کردند. هدف از نشست دو روزه در وین سنجش آمادگی ایران در پاسخگویی به ابهامات در باره برنامه نظامی اتمی این کشور عنوان شده بود.
یکی از مسائل مورد بحث در مناقشه هستهای با ایران فعالیتهای مشکوک در سایت نظامی پارچین است که ایران تاکنون اجازه بازدید از آن را به بازرسان آژانس نداده است.
کشورهای غربی احتمال میدهند ایران در این مکان آزمایشهای انفجار هستهای انجام داده باشد. تصاویری که اخیرا از سوی سازمانهای اطلاعاتی غرب از سایت پارچین منتشر شده حاکی از وجود "اتاقک مهار انفجار" در این سایت است که در انجام آزمایشهای هستهای کاربرد دارند.
هر چند جزئیاتی در مورد نشست وین به رسانهها راه نیافت اما خبرگزاری آلمان به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد که ظاهرا در این گفتوگوها آژانس با هیچکدام از شرایط تهران برای صدور اجازه بازرسی از سایت پارچین موافقت نکرده است.
هرمان نارکارتس، رئیس بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پس از نشست وین از "تعامل خوب دیدگاهها" میان دو طرف خبر داده بود و علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس نیز اظهار داشته بود که دو طرف "گفتوگوهای پرباری را در فضایی مساعد" پیش بردهاند.
مذاکرات هستهای با ایران پس از یک وقفهی بیش از یک ساله، در جریان افزایش بیسابقه تنشها، تشدید تحریمها و احتمال درگرفتن جنگی دیگر در خاورمیانه، اواسط ماه آوریل در استانبول از سر گرفته شد.
سفیر ایالات متحده آمریکا در اسرائیل میگوید، گزینه نظامی آمریکا
به ایران نه تنها مطرح است، بلکه طرح آن هم آماده است. از سوی دیگر تردید
افکار عمومی اسرائیل نسبت به موفقیت حمله به ایران افزایش یافته است.
اسرائیل خواستار افزایش فشار جامعه جهانی بر جمهوری اسلامی با هدف متوقف
کردن برنامه اتمی این کشور است. در آستانه دور دوم مذاکرات اتمی گروه ۵+۱
با ایران در بغداد، دولت اسرائیل تأکید کرده، درصورت عدم موفقیت این
مذاکرات، حمله پیشگرانه نظامی به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی را برای خود
محفوظ میداند.
دان شایپرو، سفیر ایالات متحده آمریکا در اسرائیل، اکنون تأکید کرده است که گزینه حمله نظامی به ایران برای دولت آمریکا نیز به عنوان "گزینهای جدی" مطرح است.
دان شاپیرو پنجشنبه (۲۸ اردیبهشت / ۱۷ مه) در مصاحبه با یک ایستگاه رادیویی اورشلیم (بیتالمقدس) تأکید کرد: «ترجیح ما این است که این مناقشه از راه دیپلماتیک به نتیجه برسد تا از راه فشار نظامی.»
سفیر ایالات متحده آمریکا پیشتر، در ژانویه سال جاری نیز در گفتوگو با یک روزنامه اسرائیلی تأکید کرده بود: «گزینه نظامی به ایران آماده و در دسترس است و هر لحظه که رئیسجمهور تصمیم بگیرد از آن استفاده خواهد شد.»
افزایش هزینههای برنامه اتمی برای ایران با هدف توقف آن
علیرغم آمادگی چنین طرحی به گفته دان شاپیرو، دولت دمکرات ایالات متحده آمریکا همچنان بر این باور است که افزایش تحریمها علیه جمهوری اسلامی و منزوی کردن این کشور در سطح جهانی بر روند برنامه غنیسازی اورانیوم موثر بوده است.
از سوی دیگر، همزمان با پافشاری دولت بنیامین نتانیاهو برای حمله پیشگیرانه به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، به نظر میرسد تردید افکار عمومی اسرائیل در مورد موفقیت چنین اقدامی رو به گسترش است. شمار سیاستمداران و مقامهای اسرائیلی که مخالف حمله نظامی به ایران هستند و این مخالفت را در محافل عمومی مطرح میکنند، در هفتههای اخیر افزایش یافته است.
معیر داگان، رئیس پیشین سازمان ضد جاسوسی اسرائیل (موساد)، معتقد است: «
بمباران ایران احمقانهترین چیزی است که من تا به حال شنیدهام. هر کسی
باید بفهمد که حمله به ایران به مفهوم آغاز جنگی منطقهای با آغاز حملات
موشکی ایران و حزبالله از لبنان به اسرائیل خواهد بود.»
ایهود اولمرت، نخستوزیر پیشین اسرائیل، هم میگوید: «اینها
[دولت نتانیاهو] زیادی بلند حرف میزنند و با این کار فضا و تحرکاتی ایجاد
کردهاند که ممکن است کنترل آن از دستشان خارج شود. در حال حاضر هیچ
دلیلی برای به راه انداختن یک حمله نظامی وجود ندارد.»
بنی گانتس، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، نیز بر این باور است که رهبران ایران منطقی فکر میکنند و تصمیم ساختن بمب اتمی را نخواهند گرفت.
در ایالات متحده آمریکا نیز جرالد سلنت، مدیر موسسه تحقیقاتی ترند، معتقد است که اگر ایالات متحده آمریکا از حمله نظامی اسرائیل به ایران حمایت کند، جنگی دیگر را خواهد باخت؛ اما این بار جنگی بدون مرز: جنگ جهانی سوم.
از سوی دیگر، به نظر میرسد که فشار تحریمهای گستردهی تصویبشدهی اخیر علیه جمهوری اسلامی، از جمله تحریم بانک مرکزی و تحریم نفت این کشور، دولت ایران را با بحرانی جدی مواجه کرده است.
بسیاری از مخالفان حمله نظامی به ایران اکنون امیدوارند که شرایط جدید و افزایش هزینههای ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی، رهبران این کشور را متقاعد به همکاری سازنده و کامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی کند.
دان شایپرو، سفیر ایالات متحده آمریکا در اسرائیل، اکنون تأکید کرده است که گزینه حمله نظامی به ایران برای دولت آمریکا نیز به عنوان "گزینهای جدی" مطرح است.
دان شاپیرو پنجشنبه (۲۸ اردیبهشت / ۱۷ مه) در مصاحبه با یک ایستگاه رادیویی اورشلیم (بیتالمقدس) تأکید کرد: «ترجیح ما این است که این مناقشه از راه دیپلماتیک به نتیجه برسد تا از راه فشار نظامی.»
دولت اسرائیل حق حمله پیشگرانه به تأسیسات اتمی ایران را برای خود محفوظ میداند
وی در ادامه تصریح کرد: «اما این به این معنا نیست که گزینه نظامی به طور کامل مطرح نیست. این گزینه نه تنها مطرح، بلکه آماده است.»سفیر ایالات متحده آمریکا پیشتر، در ژانویه سال جاری نیز در گفتوگو با یک روزنامه اسرائیلی تأکید کرده بود: «گزینه نظامی به ایران آماده و در دسترس است و هر لحظه که رئیسجمهور تصمیم بگیرد از آن استفاده خواهد شد.»
افزایش هزینههای برنامه اتمی برای ایران با هدف توقف آن
علیرغم آمادگی چنین طرحی به گفته دان شاپیرو، دولت دمکرات ایالات متحده آمریکا همچنان بر این باور است که افزایش تحریمها علیه جمهوری اسلامی و منزوی کردن این کشور در سطح جهانی بر روند برنامه غنیسازی اورانیوم موثر بوده است.
از سوی دیگر، همزمان با پافشاری دولت بنیامین نتانیاهو برای حمله پیشگیرانه به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، به نظر میرسد تردید افکار عمومی اسرائیل در مورد موفقیت چنین اقدامی رو به گسترش است. شمار سیاستمداران و مقامهای اسرائیلی که مخالف حمله نظامی به ایران هستند و این مخالفت را در محافل عمومی مطرح میکنند، در هفتههای اخیر افزایش یافته است.
بنی گانتس، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، نیز بر این باور است که رهبران ایران منطقی فکر میکنند و تصمیم ساختن بمب اتمی را نخواهند گرفت.
در ایالات متحده آمریکا نیز جرالد سلنت، مدیر موسسه تحقیقاتی ترند، معتقد است که اگر ایالات متحده آمریکا از حمله نظامی اسرائیل به ایران حمایت کند، جنگی دیگر را خواهد باخت؛ اما این بار جنگی بدون مرز: جنگ جهانی سوم.
از سوی دیگر، به نظر میرسد که فشار تحریمهای گستردهی تصویبشدهی اخیر علیه جمهوری اسلامی، از جمله تحریم بانک مرکزی و تحریم نفت این کشور، دولت ایران را با بحرانی جدی مواجه کرده است.
بسیاری از مخالفان حمله نظامی به ایران اکنون امیدوارند که شرایط جدید و افزایش هزینههای ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی، رهبران این کشور را متقاعد به همکاری سازنده و کامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی کند.
به گفته سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، در صورتی که گوگل از
واژهای غیر از "خلیج فارس" استفاده کند، ایران از این کنسرن شکایت خواهد
کرد. اعتراضها به گوگل پس از حذف واژه خلیج فارس از "گوگل-مپز" آغاز شد.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجهی جمهوری اسلامی ایران، روز پنجشنبه
(۱۷ مه/ ۲۸ اردیبهشت) در جمع خبرنگاران گفت: «ایران به گوگل اخطار داده که
در صورت استفاده از واژههای جایگزین "خلیج فارس" از آنان شکایت خواهد
کرد».
اعتراضها به گوگل پس از آن بالا گرفت که در هفتههای اخیر کاربران سرویس "گوگل-مپز" متوجه شدند که بر روی خلیج فارس در نقشههای این کنسرن اینترنتی هیچ نامی پدیدار نمیشود.
روز شنبه (۱۶ اردیبهشت) نیز بهمن دری، معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، اقدام گوگل را "اقدامی ایذایی" خواند و گفت که "دشمنان" جمهوری اسلامی نمیتوانند با چنین اقداماتی «حقایق و اسناد موجود در مورد خلیج فارس را پنهان كنند».
گوگل در قبال حذف عنوان "خلیج فارس" از نقشه خود و اعتراض برخی مقامات و همچنین عدهای از شهروندان ایران توضیحی نداد و تنها به نقل از یک نمایندهی این شرکت اعلام شد که گوگل تمایلی به موضعگیری سیاسی در برابر "ایرانیان خشمگین" ندارد.
سخنگوی وزارت خارجهی جمهوری اسلامی در سخنان پیش از ظهر پنج شنبه خود "بازیچه قرار دادن فناوریهای نوین در مباحث سیاسی" را "از جمله اقدامات جدید دشمنان علیه ایران" خوانده و اضافه کرده که گوگل "بازیچه" قرار گرفته است.
بالا گرفتن تنش در پی سخنان احمدینژاد در جزیره ابوموسی
"عدم تمایل گوگل به ورود به منازعات سیاسی" ظاهرا اشاره به تمایل برخی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به استفاده از واژهی "خلیج" یا "خلیج عربی" به جای خلیج فارس و همچنین ادعای امارات در مورد بر جزایر سهگانه ایران است.
تنش در روابط جمهوری اسلامی و امارات متحدهی عربی بار دیگر با سفر محمود احمدینژاد به جزیرهی ابوموسی اوج گرفت. وزیر خارجه امارات، اتحادیه عرب، اتحادیه بینالمجالس این را "تحریکآمیز" دانستند؛ تهران اما آن را سفری استانی و امری داخلی دانست.
امارات متحدهی عربی در واکنش به این سفر سفیر خود را از تهران فراخواند، به سازمان ملل شکایت و با احضار سفیر ایران در ابوظبی به سیاستهای تهران در زمینه جزایر سهگانه اعتراض کرد.
نماینده ایران در سازمان ملل هم در نامهای به شورای امنیت این سازمان بر مالکیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ تاکید کرد. رئیس مجلس ایران نیز سخنان مقامهای امارات درباره جزایر سهگانه را "گستاخی" خواند.
دامنهی این تنشها حتی به شورای همکاریهای خلیج فارس هم کشیده شد. وزیران خارجه کشورهای عضو این شورا سفر اخیر محمود احمدینژاد، به جزیره ابوموسی را محکوم کردند و از ایران خواستند که به سیاست "اشغال" سه جزیره مورد مناقشه پایان دهد.
اعتراضها به گوگل پس از آن بالا گرفت که در هفتههای اخیر کاربران سرویس "گوگل-مپز" متوجه شدند که بر روی خلیج فارس در نقشههای این کنسرن اینترنتی هیچ نامی پدیدار نمیشود.
روز شنبه (۱۶ اردیبهشت) نیز بهمن دری، معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، اقدام گوگل را "اقدامی ایذایی" خواند و گفت که "دشمنان" جمهوری اسلامی نمیتوانند با چنین اقداماتی «حقایق و اسناد موجود در مورد خلیج فارس را پنهان كنند».
گوگل در قبال حذف عنوان "خلیج فارس" از نقشه خود و اعتراض برخی مقامات و همچنین عدهای از شهروندان ایران توضیحی نداد و تنها به نقل از یک نمایندهی این شرکت اعلام شد که گوگل تمایلی به موضعگیری سیاسی در برابر "ایرانیان خشمگین" ندارد.
سخنگوی وزارت خارجهی جمهوری اسلامی در سخنان پیش از ظهر پنج شنبه خود "بازیچه قرار دادن فناوریهای نوین در مباحث سیاسی" را "از جمله اقدامات جدید دشمنان علیه ایران" خوانده و اضافه کرده که گوگل "بازیچه" قرار گرفته است.
بالا گرفتن تنش در پی سخنان احمدینژاد در جزیره ابوموسی
"عدم تمایل گوگل به ورود به منازعات سیاسی" ظاهرا اشاره به تمایل برخی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به استفاده از واژهی "خلیج" یا "خلیج عربی" به جای خلیج فارس و همچنین ادعای امارات در مورد بر جزایر سهگانه ایران است.
تنش در روابط جمهوری اسلامی و امارات متحدهی عربی بار دیگر با سفر محمود احمدینژاد به جزیرهی ابوموسی اوج گرفت. وزیر خارجه امارات، اتحادیه عرب، اتحادیه بینالمجالس این را "تحریکآمیز" دانستند؛ تهران اما آن را سفری استانی و امری داخلی دانست.
امارات متحدهی عربی در واکنش به این سفر سفیر خود را از تهران فراخواند، به سازمان ملل شکایت و با احضار سفیر ایران در ابوظبی به سیاستهای تهران در زمینه جزایر سهگانه اعتراض کرد.
نماینده ایران در سازمان ملل هم در نامهای به شورای امنیت این سازمان بر مالکیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ تاکید کرد. رئیس مجلس ایران نیز سخنان مقامهای امارات درباره جزایر سهگانه را "گستاخی" خواند.
دامنهی این تنشها حتی به شورای همکاریهای خلیج فارس هم کشیده شد. وزیران خارجه کشورهای عضو این شورا سفر اخیر محمود احمدینژاد، به جزیره ابوموسی را محکوم کردند و از ایران خواستند که به سیاست "اشغال" سه جزیره مورد مناقشه پایان دهد.
سنای آمریکا روز پنجشنبه طرحی را به رأی میگذارد که حلقه تحریمها
علیه ایران را تنگتر میکند. این تحریمها از صنایع نفت و سیستم بانکی
ایران تا ارائه خدمات ماهوارهای به شبکههای دولتی ایران را در بر
میگیرند.
هری رید، رئیس فراکسیون دمکراتها در مجلس سنای آمریکا، روز پنجشنبه (۱۷
مه / ۲۸ اردیبهشت به وقت محلی) از نمایندگان سنا خواهد خواست، به بستهی
تحریمی جدیدی علیه ایران رأی دهند. این بستهی جدید، آنطور که خبرگزاری
رویتروز نوشته است، بر پایهی طرحی بنا شده که در فوریه سال جاری از تصویب
کمیته بانکداری سنای آمریکا گذشت؛ همان طرحی که با هدف قطع خدمات سویفت به سیستم بانکی ایران تنظیم شد.
طرح یادشده را رید در ماه مارس به سنا آورد، اما برخی از جمهوریخواهان آن
را رد کردند. این دسته از سناتورهای جمهوریخواه خواستار افزودن بندهایی
به طرح بودند؛ از جمله اینکه شرکتهای ارائهکنندهی خدمات بیمهای به بخش
بازرگانی ایران مشمول تحریمها شوند.
طرح جدید حاوی پارهای تغییرات و یک سرفصل کاملا جدید است. یک مشاور دمکرات در سنای آمریکا میگوید، بستهی جدید شرکتهای ماهوارهای اروپایی را که به شبکههای دولتی جمهوری اسلامی خدمات ارائه میکنند، تحریم میکند.
این بسته همچنین دیگر خدماتدهندهها مانند سویفت را هم از معامله با طرف ایرانی منع میکند. نهادهای کشورهای سوم هم از دسترسی به سیستم بانکداری الکترونیکی طرف ایرانی منع شدهاند.
از قرار آن دسته از بانکهای خارجی که مقدمات تراکنشهای مالی صنایع نفت و شرکتهای فعال در زمینه نقل و انتقال نفت ایران را فراهم میکنند، نیز در کانون توجه بستهی تحریمی جدید هستند. این بسته علاوه بر این سعی میکند کاستیهای تحریمهای پیشین را نیز برطرف کند.
بستهی جدید همچنین در بندی غیرالزامآور از دولت آمریکا میخواهد تحریمها علیه شرکتهای بیمهکنندهی محمولههای نفتی ایران و شرکتهای حملکنندهی نفت ایران را گسترش دهد.
خوشبینی به تصویب طرح جدید
"کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل" (آیپک) نیز از قرار از تحریمهای جدید حمایت کرده است. آیپک یکی از لابیهای قدرتمندِ موافق اسرائیل در آمریکاست. یک مشاور ارشد جمهوریخواه کنگرهی آمریکا پیشبینی کرده است که طرح مورد نظر هری رید با موافقت مجلس سنای ایالات متحده روبهرو شود: «آیپک این طرح را تأیید و از آن به شدت حمایت کرده و جمهوریخواهان را هم فرا خوانده تا همین رویه را در پیش بگیرند».
به گفتهی رابرت منِندِز، سناتور دمکرات آمریکا و معمار تحریمها،
«ایران یا باید برای پایاندادن به برنامهی هستهای خود با میل همکاری
کند، یا ما این کشور را با تحریمهای فلجکننده به این کار وادار میکنیم».
هاوارد برمن، نمایندهی ارشد دمکرات در کمیته روابط خارجی سنای آمریکا، نیز معتقد است که تحریمهای گستردهتر ممکن است به تغییر سیاستهای هستهای تهران منجر شود. وی در عین حال از دولت باراک اوباما خواست، شرکتهای چینیای را در دایرهی تحریمها قرار دهد که همچنان نفت ایران را میخرند، پول آن را پرداخت میکنند و آن را جابهجا میکنند.
مجلس نمایندگان آمریکا که اکثریت آن را جمهوریخواهان در دست دارند، نسخهای مشابه از بستهی تحریمی جدید را در ماه دسامبر تصویب کرد. اگر مجلس سنا روز پنجشنبه به بستهی مورد نظر هری رید رأی مثبت دهد، دو مجلس آمریکا بایست اختلافات احتمالی موجود در دو نسخه را برطرف کنند.
تحریمهای پیشین ایالات متحدهی آمریکا در مورد صنایع نفت و سیستم بانکی ایران مشکلات فراوانی را برای جمهوری اسلامی در پی داشته است. در روزهای اخیر خبری منتشر شد مبنی بر اینکه نفتکشهای ایرانی برای دورزدن تحریمها با رادار خاموش در آبهای بینالمللی حرکت میکنند.
طرح جدید حاوی پارهای تغییرات و یک سرفصل کاملا جدید است. یک مشاور دمکرات در سنای آمریکا میگوید، بستهی جدید شرکتهای ماهوارهای اروپایی را که به شبکههای دولتی جمهوری اسلامی خدمات ارائه میکنند، تحریم میکند.
این بسته همچنین دیگر خدماتدهندهها مانند سویفت را هم از معامله با طرف ایرانی منع میکند. نهادهای کشورهای سوم هم از دسترسی به سیستم بانکداری الکترونیکی طرف ایرانی منع شدهاند.
از قرار آن دسته از بانکهای خارجی که مقدمات تراکنشهای مالی صنایع نفت و شرکتهای فعال در زمینه نقل و انتقال نفت ایران را فراهم میکنند، نیز در کانون توجه بستهی تحریمی جدید هستند. این بسته علاوه بر این سعی میکند کاستیهای تحریمهای پیشین را نیز برطرف کند.
بستهی جدید همچنین در بندی غیرالزامآور از دولت آمریکا میخواهد تحریمها علیه شرکتهای بیمهکنندهی محمولههای نفتی ایران و شرکتهای حملکنندهی نفت ایران را گسترش دهد.
خوشبینی به تصویب طرح جدید
"کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل" (آیپک) نیز از قرار از تحریمهای جدید حمایت کرده است. آیپک یکی از لابیهای قدرتمندِ موافق اسرائیل در آمریکاست. یک مشاور ارشد جمهوریخواه کنگرهی آمریکا پیشبینی کرده است که طرح مورد نظر هری رید با موافقت مجلس سنای ایالات متحده روبهرو شود: «آیپک این طرح را تأیید و از آن به شدت حمایت کرده و جمهوریخواهان را هم فرا خوانده تا همین رویه را در پیش بگیرند».
هاوارد برمن، نمایندهی ارشد دمکرات در کمیته روابط خارجی سنای آمریکا، نیز معتقد است که تحریمهای گستردهتر ممکن است به تغییر سیاستهای هستهای تهران منجر شود. وی در عین حال از دولت باراک اوباما خواست، شرکتهای چینیای را در دایرهی تحریمها قرار دهد که همچنان نفت ایران را میخرند، پول آن را پرداخت میکنند و آن را جابهجا میکنند.
مجلس نمایندگان آمریکا که اکثریت آن را جمهوریخواهان در دست دارند، نسخهای مشابه از بستهی تحریمی جدید را در ماه دسامبر تصویب کرد. اگر مجلس سنا روز پنجشنبه به بستهی مورد نظر هری رید رأی مثبت دهد، دو مجلس آمریکا بایست اختلافات احتمالی موجود در دو نسخه را برطرف کنند.
تحریمهای پیشین ایالات متحدهی آمریکا در مورد صنایع نفت و سیستم بانکی ایران مشکلات فراوانی را برای جمهوری اسلامی در پی داشته است. در روزهای اخیر خبری منتشر شد مبنی بر اینکه نفتکشهای ایرانی برای دورزدن تحریمها با رادار خاموش در آبهای بینالمللی حرکت میکنند.
کرد، ترک، بلوچ و فارس بودن چه معنایی دارد؟
کریچ کالهن می گوید: "ما هیچ مردم بی نامی نمی شناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ نداریم، که بین خود و دیگری، ما و آنها، تمایز برقرار نساخته باشد... شناسایی خویشتن- که همواره نوعی برساختن محسوب می شود صرف نظر از این که تا چه حد همچون یک کشف احساس شود- هرگز بتمامه از داعیه های شناخته شدن به طریق خاص به وسیله دیگران جدایی پذیر نیست".ساختن هویت توسط فرد یا گروهی از افراد، بر مبنای یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوسته ای از ویژگی های فرهنگی صورت می گیرد که نسبت به دیگر منابع معنایی، به آن یا آنها اولویت داده می شود. هویت به زندگی فرد و جمع معنا می بخشد. بدین ترتیب، همه هویت ها برساخته می شوند. اما پرسش اصلی این است: چگونه؟ از چه چیزی؟ توسط چه کسی؟ به چه منظوری؟
تاریخ، جغرافی، زیست شناسی، نهادهای تولید و بازتولید، خاطره جمعی، رویاهای شخصی، سازمان قدرت و وحی و الهامات دینی مجموعه مواد و مصالحی هستند که با استفاده از آنها هویت برساخته می شود.
این مواد و مصالح حاضر و آماده نیستند تا به کار روند. هرمنیوتیک همیشه در کار خواهد بود. یعنی، افراد، گروه های اجتماعی و جوامع، همه این "مواد خام" را از نو معنا و تفسیر می کنند. تنظیم معنای تازه، مطابق با الزامات اجتماعی و پروژه های فرهنگی صورت می گیرد که خود این دو در ساخت اجتماعی و چارچوب زمانی- مکانی آنها ریشه دارند.
جامعه شناس برجسته ای چون ارنست گلنر هویت های ملی را
"مصنوعات خودسرانه تاریخی" به شمار آورده است. به نظر او ملی گرایی و ملتها
صرفاً مصنوعات ایدئولوژیکی هستند که توسط روشنفکران- با دستکاری خودسرانه
اسطوره های تاریخی- برای منافع نخبگان اقتصادی و اجتماعی برساخته می شود.
گلنر می گوید: "تمامی انواع ملی گرایی چیزی جز نوعی قبیله پرستی، یا هر نوع
دیگری از گروه پرستی، نیست که به مدد بخت و اقبال یا با اتکا به تلاش و
تکاپو یا مساعدت اوضاع و احوال، موفق می شود بدل به نیروی موثری در شرایط
مدرن امروزی گردد". به گمان گلنر موفقیت ملی گرایی معنایی جز تشکیل دولت
ملی مدرن ندارد.
اگرچه قدرت طلبی نخبگان سیاسی در برساختن هویت های ملی موثر است، اما نمی توان ملی گرایی را به سوء استفاده نخبگان از توده ها برای منافع شخصی و گروهی فروکاست. از سوی دیگر، هویت سازی فرهنگی را باید از هویت سازی سیاسی متمایز ساخت. به تعبیر دیگر، هر نوع ملت سازی یا ملی گرایی لزوماً به دنبال برساختن دولت ملی مستقل (تجزیه طلبی) نیست. بسیاری از هویت سازی ها واکنشی هستند. یعنی واکنش به فرهنگی که از سوی دولت ملی مدرن مرکزی به طرق مختلف به همه تحمیل می شود و هرگونه تفاوت را نفی و سرکوب می کند. هویت زبانی برای دفاع از فرهنگ های تحت ستم و منافع انکار شده از سوی دولت مرکزی به عنوان سنگر دفاعی برساخته می شود. گفته می شود که رضا شاه در ایران برای تشکیل دولت ملی مدرن دست به همین عمل زد (رجوع شود به کتاب: سیروس غنی، ایران برآمدن رضا خان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها)
پرسش جامعه شناس این است که هویت کرد، هویت بلوچ، هویت ترک، هویت فارس، هویت لر و غیره چگونه، از چه چیزی، توسط چه کسی و برای چه هدفی برساخته می شود؟ بدیهی است که در نقاط مختلف کشور مردم به زبان های گوناگون سخن گفته و خود را تحت عنوانی خاص (مثلاً ترکمن) می نامند و هیچ کس نمی تواند منکر وجود این افراد یا حق نام گذاری شان باشد. اما در بحث تحلیلی می توان پرسید که کرد یا ترک یا فارس بودن چه معنایی دارد؟ چه چیز یک ترک را ترک می کند و او را از دیگران متمایز می سازد؟ زبان ترکی؟ محل تولد؟ پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ؟
از هویت فارس شروع کنیم. امروزه بیشتر کسانی که از "هویت فارس" سخن می گویند، ناقدان آنند. آنان یک هویت ستمگر فارس اختراع کرده و هویت واکنشی خود را در برابر آن می سازند. اما این هویت فارس چیست؟ چه ویژگی هایی یک فرد یا گروه را فارس می کند؟ همین پرسش درباره هویت کرد، هویت ترک ، هویت بلوچ و غیره قابل طرح است. "هویت کرد" چیست و چه ویژگی هایی آن را از دیگر هویت ها متمایز می سازد؟ بحث تحلیلی با "ایضاح مفهومی" دقیق پیش می رود، نه مدعیات سراسر ابهام و ایهام.
به این نمونه توجه کنید. یک زن خود را با "هویت مسلمان" به ما می شناساند. ما می دانیم که "هویت تکواره" مطلقا وجود ندارد و هر فردی دارای هویات متعدد است و هیچ گاه هویت یک فرد فقط و فقط به "مسلمانی"- یا هر ویژگی تکواره دیگری- فروکاسته نمی شود. اما از این زن می پرسیم: "هویت مسلمان" چه معنایی دارد و چه ویژگی هایی تو را از دیگران متمایز می سازد؟ او در پاسخ می گوید:
"من پیرو حضرت محمد هستم. او پیامبر خداوند است. کتاب او قرآن است. این کتاب دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و فقه است. خدایی که قرآن به من می شناساند و من به آن باور دارم، خدای متشخص انسانوار شارع است. قرآن به ما می گوید که پس از مرگ زندگی شخصی دیگری را آغاز خواهیم کرد که تابع رفتارهای ما در این جهان است. اگر مطابق فرامین اخلاقی و احکام فقهی قرآن عمل کرده باشیم، به بهشت می رویم و اگر برخلاف اوامر قرآن عمل کرده باشیم، به جهنم خواهیم رفت. قرآن ما را به عمل به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی فراخوانده و تنها ملاک برتری و فروتری مسلمین نسبت به یکدیگر را تقوا قرار داده است، نه جنسیت یا قومیت. خداوند به وسیله پیامبرش مجموعه شعائر و مناسکی فرستاده که من به آنها عمل می کنم. حجاب من یکی از آنهاست که مرا از زنان غیر مسلمان متمایز می سازد. قرآن به من اجازه هیچ نوع روابط جنسی خارج از نهاد خانواده را نمی دهد. سبک زندگی قرآنی نافی شرابخواری است. من هر روز چند بار به همراه بیش از یک میلیارد تن در سراسر جهان نماز می خوانم. من همه ساله یک ماه به همراه بیش از یک میلیارد تن در سراسر جهان روزه می گیرم. من به همراه میلیون ها انسان از سراسر جهان در مراسم حج شرکت می کنم و..."
حالا من می فهمم که "هویت مسلمانی" این زن چه معنایی دارد و چگونه او را از دیگران متمایز می سازد. اما هنوز نمی فهمم که "هویت فارس"، "هویت کرد"، "هویت بلوچ"، "هویت ترک" و... چیست؟ "هویت مسلمانی" هم- البته در دوران مدرن- در بحث تحلیلی به هویت های متمایزتری تقسیم می شود: هویت "مسلمانی بنیادگرایانه"، هویت "مسلمانی سنت گرایانه"، هویت "مسلمانی مدرنیستی". این سه نوع متمایز هویت اسلامی را می توان با بیش از ده ملاک از یکدیگر تفکیک کرد. فرض کنید من خود را با "مسلمانی مدرنیستی" به شما معرفی می کنم و خود را در برابر "مسلمانی بنیادگرایانه" قرار می دهم. شما از من می پرسید: مسلمانی بنیادگرایانه چیست و وجوه تمایز آن از مسلمانی نوگرایانه کدام است؟ من در پاسخ می گویم:
"مسلمانی بنیادگرایانه" یعنی: بی اعتباری عقل استدلالگر، ظاهرگرایی، شریعت اندیشی، تأسیس حکومت و جامعه فقهی، نابرابر فرض کردن انسان ها (مسلمان و غیرمسلمان، زنان و مردان، برده و آزاد، فقیه و غیرفقیه)، سکولاریسم ستیزی، نفی پلورالیسم دینی و سیاسی و اجتماعی، دین را پاسخگوی همه مسائل و مشکلات این جهانی قلمداد کردن، مخالفت با اندیشه تجدد و نظام اجتماعی مدرن، غرب ستیزی (جهان غرب مسئول همه مسائل و مشکلات مسلمین است)، خشونت گرایی (اجرای شریعت از طریق خشونت)، تکفیرگری.
در این مرحله شما از من می پرسید: خوب مسلمانی مدرنیستی تو چه ویژگی هایی دارد که هویت تو را از هویت مسلمانان بنیادگرا متمایز می سازد؟ من می گویم:
"مسلمانی نوگرایانه" یعنی: پذیرش حجیت عقل استدلالگر (در صورت تعارض عقل و وحی، دست کشیدن از ظاهر متن و تأویل آن)، روح گرایی (روح معنوی قرآن در برابر ظواهر آن)، اخلاق گرایی، موقتی به شمار آوردن احکام فقهی غیر عبادی (آنها متعلق به صدر اسلام اند)، برابر به شمار آوردن همه انسان ها مستقل از دین و جنسیت و قومیت، قائل به جدایی نهاد دین از نهاد دولت (نفی حکومت فقهی)، دفاع از پلورالیسم دینی و سیاسی و اجتماعی، محدود کردن دین به پرسش های وجودی و معنابخشی به زندگی (نه پاسخگوی همه مسائل و مشکلات این جهانی بودن)، پذیرش اندیشه تجدد و نظام اجتماعی مدرن (ضمن نگاه نقدی)، عامل اصلی عقب ماندگی جوامع اسلامی را خود آنها به شمار آوردن، نفی خشونت و تکفیرگری.
اینک شما می توانید با من وارد گفت و گویی سودمند درباره این دو نوع هویت شوید. همین پرسش ها در رابطه با افرادی مطرح است که برای خود هویت "روشنفکری دینی" می سازند. روشنفکری دینی چیست و وجوه تمایز آن از هویت "روشنفکری غیر دینی" کدامست؟ پس منطقاً باید به این پرسش پاسخ گفت:
"هویت فارس"، "هویت کرد"، "هویت بلوچ"، "هویت ترک" و غیره چه معنایی دارد و چه ملاک های تحلیلی آنها را از یکدیگر متمایز می سازد؟ در مباحث "هویت گرایان قوم گرا" جای این نکته کلیدی خالی است. به تعبیر دیگر، وقتی فردی به من می گوید تو "فارس" هستی و من "کرد"، و این گونه برای من و خود هویت سازی می کند، من می خواهم بدانم دقیقاً چه ویژگی هایی من و او را از یکدیگر متمایز می سازد؟
این پرسش ها، پرسش هایی انتزاعی نیستند، کاملاً انضمامی اند. تاریخ در برابر ماست. به فرایند جهانی شدن بنگرید. سرکوب شدید نیروهای مرکز گریز، بخشی از پروژه آمرانه ساختن "دولت مدرن ملی" توسط رضا شاه بود. می دانیم که پروژه او را "تجددآمرانه" خوانده اند. رضا شاه به شدت شیفته ظواهر تمدن غربی بود و می خواست ایران و ایرانیان را با "ظواهر تمدن غربی" توسعه دهد. به عنوان نمونه، به شیوه خشونت بار تغییر لباس ایرانیان توجه کنید. او لباس ایرانیان را فارسی نکرد- که مدعایی بی معنا و کاذب است- بلکه آن را غربی کرد. کلاه پهلوی- کپی کلاه فرانسوی- در سال ۱۳۰۶ برای مردان اجباری شد. وقتی در ۴ دی ماه ۱۳۰۷ مقررات لباس پوشیدن به تصویب مجلس هفتم رسید، فقط نماینده فارس زبان یزد با آن مخالفت کرد. در ششم بهمن ۱۳۰۷ وزیر داخله مقررات "لباس متحدالشکل" را جهت اجرا اعلام کرد. ماده اول آن می گفت: "لباس متحدالشکل کلاه پهلوی و کت و شلوار اروپایی است". بدین ترتیب، رضاشاه لباس های کردها و عرب ها را به زور نگرفت تا لباس "فارسی" برتن آنان کند، بلکه به زور لباس های اروپاییان را بر تن همه ایرانیان- از جمله فارس زبان ها- کرد. رضا شاه در خرداد ۱۳۱۴ دستور غربی سازی تمام عیار را صادر کرد و گفت که همه وزرا باید از ۱۶ خرداد کلاه نمدی اروپایی بر سر بگذارند. آخوندهای حوزه علمیه مشهد در برابر او ایستادند و ماجرای خونبار حرم امام رضا در تیر ماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوست. در گام بعد هم داستان "کشف حجاب" اجباری در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوست که باز هم به دنبال غربی سازی پوشش کلیه زنان ایرانی بود. رضاشاه در برابر غربیان احساس حقارت می کرد و بر آن گمان بود که اگر ظواهر ایرانیان همانند غربیان شود، دیگر اروپایی ها نمی توانند ایرانی ها را مسخره کنند.
رضا شاه و محمد رضا شاه نظام آموزشی ایران را غربی ساختند. جمهوری اسلامی نیز با تمام کوشش ناممکنی که کرده، نتوانسته است که دانشگاه ها و علوم تدریسی آنها را اسلامی سازد. آنچه در مدارس و دانشگاه های ایران به زبان فارسی به همه آموزش داده می شود، علوم تجربی طبیعی، علوم تجربی انسانی، فلسفه های مدرن، هنر مدرن یا اسلامی است، به همین دلیل فارس یا فارسی قلمداد کردن معارف بشری، مدعایی کاذب و فاقد معناست. سهم فارس زبان ها در ساختن علوم تجربی طبیعی و علوم انسانی مدرن اگر صفر نباشد، تقریباً صفر است. تئوری ها و نظریه هایی که در دانشگاه ها در علوم مختلف تدریس می شود را متفکران دوران مدرن مغرب زمین برساخته اند، نه فارس زبان های ایرانی. آن علوم اگر ریشه های جغرافیایی داشته باشند، مغرب زمین محل رویش آنهاست، نه مراکز فارس نشین.
نهادهای مدرنی چون پارلمان، تفکیک قوا، جمهوری، بانک، حزب و... همه برساخته غربیان است، نه فارس زبان ها. تفکیک قوا را منتسکیو ساخت، نه فارس ها.
فیلسوف برجسته مدافع "چندفرهنگی" کانادا، چارلز تیلور، تحولات هویتی جهانی را بررسی کرده و نشان می دهد که سه دوره پشت سر گذاشته شده است:
دوره دیرینه دورکمی (paleo- Durkheimian)، دوره نودورکمی (neo- Durkheimian)و دوره پسادورکمی. آخرین دوره، دوره انقلاب در مصرف است. یکی از مهمترین وجوه انقلاب در مصرف، درست کردن بازاری خاص جوانان بود که چون سیل عظیمی لباس و مد به همراه آورد. لباسی که یک جوان می پوشد، عینکی که بر چشم می زند موسیقی ای که به آن گوش می سپارد، او را در سراسر جهان با میلیون تن هم هویت می سازد. جوان با کلاهی که بر سر می گذارد به خود- نمایش گری دیگری (self-display) پاسخ می گوید. "زبان مشترک مد" ، امروزه برای جوان ها هویت ساز است. فرهنگ این هویت پسادورکمی، فرهنگی دروننمایی گرا (expressivist) است.
فرایند جهانی شدن، پیامدهای بسیاری داشته است. به "فاست فودی" شدن غذا ها بنگرید. "مک دونالدی" شدن جوانان را چگونه می توان تفسیر کرد؟ آیا گسترش غذاهای غربیان در میان ایرانیان جزیی از پروژه فارسی سازی اجباری است؟ مسأله فقط و فقط غذاها نیست، هنر هم همین وضع را دارد. "هالیوودخواهی" از یک سو و سیطره موسیقی های غربی از دیگر سو، واقعیت کنونی ایران امروز را بهتر نشان می دهد.
جوانان شهرنشین "سبک های زندگی غربی" را انتخاب می کنند. این سبک های زندگی، هرچه که باشد، هیچ ارتباطی به فارسی زبان ها ندارد، چرا که جوان های مسلط به زبان ترکی، عربی، کردی، بلوچ و غیره نیز در استفاده از این سبک های زندگی با جوان هایی که فقط و فقط زبان فارسی می دانند، اشتراک دارند. به این متغیر باید توجه کرد که حدود ۷۰ درصد جمعیت ایران را افراد زیر ۳۵ سال تشکیل می دهند.
این روزها ساکنان مناطقی که از نظر برسازندگان هویت های متعارض فارس و غیر فارس، مناطق فارس نشین به شمار می روند (تهران، اصفهان، مشهد، شیراز و...) بیشتر تلاش می کنند که خود را با فرهنگ مدرن جهانی تطبیق دهند، نه "هویت فارس" که معلوم نیست چیست؟
بدون روشن کردن معنای هویت کرد، هویت ترک، هویت فارس، هویت بلوچ و غیره نمی توان گفت و گوی تحلیلی را پیش برد. هویت سازان قوم گرا/ ملت گرا ابتدا باید این نکته را دقیقاً روشن سازند.
شاید هم مشکل به راقم این سطور باز می گردد که هیچ اطلاعی از نظریه های تحلیلی برسازندگان هویت های متعارض فارس و غیر فارس ندارد.
اگرچه قدرت طلبی نخبگان سیاسی در برساختن هویت های ملی موثر است، اما نمی توان ملی گرایی را به سوء استفاده نخبگان از توده ها برای منافع شخصی و گروهی فروکاست. از سوی دیگر، هویت سازی فرهنگی را باید از هویت سازی سیاسی متمایز ساخت. به تعبیر دیگر، هر نوع ملت سازی یا ملی گرایی لزوماً به دنبال برساختن دولت ملی مستقل (تجزیه طلبی) نیست. بسیاری از هویت سازی ها واکنشی هستند. یعنی واکنش به فرهنگی که از سوی دولت ملی مدرن مرکزی به طرق مختلف به همه تحمیل می شود و هرگونه تفاوت را نفی و سرکوب می کند. هویت زبانی برای دفاع از فرهنگ های تحت ستم و منافع انکار شده از سوی دولت مرکزی به عنوان سنگر دفاعی برساخته می شود. گفته می شود که رضا شاه در ایران برای تشکیل دولت ملی مدرن دست به همین عمل زد (رجوع شود به کتاب: سیروس غنی، ایران برآمدن رضا خان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها)
پرسش جامعه شناس این است که هویت کرد، هویت بلوچ، هویت ترک، هویت فارس، هویت لر و غیره چگونه، از چه چیزی، توسط چه کسی و برای چه هدفی برساخته می شود؟ بدیهی است که در نقاط مختلف کشور مردم به زبان های گوناگون سخن گفته و خود را تحت عنوانی خاص (مثلاً ترکمن) می نامند و هیچ کس نمی تواند منکر وجود این افراد یا حق نام گذاری شان باشد. اما در بحث تحلیلی می توان پرسید که کرد یا ترک یا فارس بودن چه معنایی دارد؟ چه چیز یک ترک را ترک می کند و او را از دیگران متمایز می سازد؟ زبان ترکی؟ محل تولد؟ پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ؟
از هویت فارس شروع کنیم. امروزه بیشتر کسانی که از "هویت فارس" سخن می گویند، ناقدان آنند. آنان یک هویت ستمگر فارس اختراع کرده و هویت واکنشی خود را در برابر آن می سازند. اما این هویت فارس چیست؟ چه ویژگی هایی یک فرد یا گروه را فارس می کند؟ همین پرسش درباره هویت کرد، هویت ترک ، هویت بلوچ و غیره قابل طرح است. "هویت کرد" چیست و چه ویژگی هایی آن را از دیگر هویت ها متمایز می سازد؟ بحث تحلیلی با "ایضاح مفهومی" دقیق پیش می رود، نه مدعیات سراسر ابهام و ایهام.
به این نمونه توجه کنید. یک زن خود را با "هویت مسلمان" به ما می شناساند. ما می دانیم که "هویت تکواره" مطلقا وجود ندارد و هر فردی دارای هویات متعدد است و هیچ گاه هویت یک فرد فقط و فقط به "مسلمانی"- یا هر ویژگی تکواره دیگری- فروکاسته نمی شود. اما از این زن می پرسیم: "هویت مسلمان" چه معنایی دارد و چه ویژگی هایی تو را از دیگران متمایز می سازد؟ او در پاسخ می گوید:
"من پیرو حضرت محمد هستم. او پیامبر خداوند است. کتاب او قرآن است. این کتاب دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و فقه است. خدایی که قرآن به من می شناساند و من به آن باور دارم، خدای متشخص انسانوار شارع است. قرآن به ما می گوید که پس از مرگ زندگی شخصی دیگری را آغاز خواهیم کرد که تابع رفتارهای ما در این جهان است. اگر مطابق فرامین اخلاقی و احکام فقهی قرآن عمل کرده باشیم، به بهشت می رویم و اگر برخلاف اوامر قرآن عمل کرده باشیم، به جهنم خواهیم رفت. قرآن ما را به عمل به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل اخلاقی فراخوانده و تنها ملاک برتری و فروتری مسلمین نسبت به یکدیگر را تقوا قرار داده است، نه جنسیت یا قومیت. خداوند به وسیله پیامبرش مجموعه شعائر و مناسکی فرستاده که من به آنها عمل می کنم. حجاب من یکی از آنهاست که مرا از زنان غیر مسلمان متمایز می سازد. قرآن به من اجازه هیچ نوع روابط جنسی خارج از نهاد خانواده را نمی دهد. سبک زندگی قرآنی نافی شرابخواری است. من هر روز چند بار به همراه بیش از یک میلیارد تن در سراسر جهان نماز می خوانم. من همه ساله یک ماه به همراه بیش از یک میلیارد تن در سراسر جهان روزه می گیرم. من به همراه میلیون ها انسان از سراسر جهان در مراسم حج شرکت می کنم و..."
حالا من می فهمم که "هویت مسلمانی" این زن چه معنایی دارد و چگونه او را از دیگران متمایز می سازد. اما هنوز نمی فهمم که "هویت فارس"، "هویت کرد"، "هویت بلوچ"، "هویت ترک" و... چیست؟ "هویت مسلمانی" هم- البته در دوران مدرن- در بحث تحلیلی به هویت های متمایزتری تقسیم می شود: هویت "مسلمانی بنیادگرایانه"، هویت "مسلمانی سنت گرایانه"، هویت "مسلمانی مدرنیستی". این سه نوع متمایز هویت اسلامی را می توان با بیش از ده ملاک از یکدیگر تفکیک کرد. فرض کنید من خود را با "مسلمانی مدرنیستی" به شما معرفی می کنم و خود را در برابر "مسلمانی بنیادگرایانه" قرار می دهم. شما از من می پرسید: مسلمانی بنیادگرایانه چیست و وجوه تمایز آن از مسلمانی نوگرایانه کدام است؟ من در پاسخ می گویم:
"مسلمانی بنیادگرایانه" یعنی: بی اعتباری عقل استدلالگر، ظاهرگرایی، شریعت اندیشی، تأسیس حکومت و جامعه فقهی، نابرابر فرض کردن انسان ها (مسلمان و غیرمسلمان، زنان و مردان، برده و آزاد، فقیه و غیرفقیه)، سکولاریسم ستیزی، نفی پلورالیسم دینی و سیاسی و اجتماعی، دین را پاسخگوی همه مسائل و مشکلات این جهانی قلمداد کردن، مخالفت با اندیشه تجدد و نظام اجتماعی مدرن، غرب ستیزی (جهان غرب مسئول همه مسائل و مشکلات مسلمین است)، خشونت گرایی (اجرای شریعت از طریق خشونت)، تکفیرگری.
در این مرحله شما از من می پرسید: خوب مسلمانی مدرنیستی تو چه ویژگی هایی دارد که هویت تو را از هویت مسلمانان بنیادگرا متمایز می سازد؟ من می گویم:
"مسلمانی نوگرایانه" یعنی: پذیرش حجیت عقل استدلالگر (در صورت تعارض عقل و وحی، دست کشیدن از ظاهر متن و تأویل آن)، روح گرایی (روح معنوی قرآن در برابر ظواهر آن)، اخلاق گرایی، موقتی به شمار آوردن احکام فقهی غیر عبادی (آنها متعلق به صدر اسلام اند)، برابر به شمار آوردن همه انسان ها مستقل از دین و جنسیت و قومیت، قائل به جدایی نهاد دین از نهاد دولت (نفی حکومت فقهی)، دفاع از پلورالیسم دینی و سیاسی و اجتماعی، محدود کردن دین به پرسش های وجودی و معنابخشی به زندگی (نه پاسخگوی همه مسائل و مشکلات این جهانی بودن)، پذیرش اندیشه تجدد و نظام اجتماعی مدرن (ضمن نگاه نقدی)، عامل اصلی عقب ماندگی جوامع اسلامی را خود آنها به شمار آوردن، نفی خشونت و تکفیرگری.
اینک شما می توانید با من وارد گفت و گویی سودمند درباره این دو نوع هویت شوید. همین پرسش ها در رابطه با افرادی مطرح است که برای خود هویت "روشنفکری دینی" می سازند. روشنفکری دینی چیست و وجوه تمایز آن از هویت "روشنفکری غیر دینی" کدامست؟ پس منطقاً باید به این پرسش پاسخ گفت:
"هویت فارس"، "هویت کرد"، "هویت بلوچ"، "هویت ترک" و غیره چه معنایی دارد و چه ملاک های تحلیلی آنها را از یکدیگر متمایز می سازد؟ در مباحث "هویت گرایان قوم گرا" جای این نکته کلیدی خالی است. به تعبیر دیگر، وقتی فردی به من می گوید تو "فارس" هستی و من "کرد"، و این گونه برای من و خود هویت سازی می کند، من می خواهم بدانم دقیقاً چه ویژگی هایی من و او را از یکدیگر متمایز می سازد؟
این پرسش ها، پرسش هایی انتزاعی نیستند، کاملاً انضمامی اند. تاریخ در برابر ماست. به فرایند جهانی شدن بنگرید. سرکوب شدید نیروهای مرکز گریز، بخشی از پروژه آمرانه ساختن "دولت مدرن ملی" توسط رضا شاه بود. می دانیم که پروژه او را "تجددآمرانه" خوانده اند. رضا شاه به شدت شیفته ظواهر تمدن غربی بود و می خواست ایران و ایرانیان را با "ظواهر تمدن غربی" توسعه دهد. به عنوان نمونه، به شیوه خشونت بار تغییر لباس ایرانیان توجه کنید. او لباس ایرانیان را فارسی نکرد- که مدعایی بی معنا و کاذب است- بلکه آن را غربی کرد. کلاه پهلوی- کپی کلاه فرانسوی- در سال ۱۳۰۶ برای مردان اجباری شد. وقتی در ۴ دی ماه ۱۳۰۷ مقررات لباس پوشیدن به تصویب مجلس هفتم رسید، فقط نماینده فارس زبان یزد با آن مخالفت کرد. در ششم بهمن ۱۳۰۷ وزیر داخله مقررات "لباس متحدالشکل" را جهت اجرا اعلام کرد. ماده اول آن می گفت: "لباس متحدالشکل کلاه پهلوی و کت و شلوار اروپایی است". بدین ترتیب، رضاشاه لباس های کردها و عرب ها را به زور نگرفت تا لباس "فارسی" برتن آنان کند، بلکه به زور لباس های اروپاییان را بر تن همه ایرانیان- از جمله فارس زبان ها- کرد. رضا شاه در خرداد ۱۳۱۴ دستور غربی سازی تمام عیار را صادر کرد و گفت که همه وزرا باید از ۱۶ خرداد کلاه نمدی اروپایی بر سر بگذارند. آخوندهای حوزه علمیه مشهد در برابر او ایستادند و ماجرای خونبار حرم امام رضا در تیر ماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوست. در گام بعد هم داستان "کشف حجاب" اجباری در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ به وقوع پیوست که باز هم به دنبال غربی سازی پوشش کلیه زنان ایرانی بود. رضاشاه در برابر غربیان احساس حقارت می کرد و بر آن گمان بود که اگر ظواهر ایرانیان همانند غربیان شود، دیگر اروپایی ها نمی توانند ایرانی ها را مسخره کنند.
رضا شاه و محمد رضا شاه نظام آموزشی ایران را غربی ساختند. جمهوری اسلامی نیز با تمام کوشش ناممکنی که کرده، نتوانسته است که دانشگاه ها و علوم تدریسی آنها را اسلامی سازد. آنچه در مدارس و دانشگاه های ایران به زبان فارسی به همه آموزش داده می شود، علوم تجربی طبیعی، علوم تجربی انسانی، فلسفه های مدرن، هنر مدرن یا اسلامی است، به همین دلیل فارس یا فارسی قلمداد کردن معارف بشری، مدعایی کاذب و فاقد معناست. سهم فارس زبان ها در ساختن علوم تجربی طبیعی و علوم انسانی مدرن اگر صفر نباشد، تقریباً صفر است. تئوری ها و نظریه هایی که در دانشگاه ها در علوم مختلف تدریس می شود را متفکران دوران مدرن مغرب زمین برساخته اند، نه فارس زبان های ایرانی. آن علوم اگر ریشه های جغرافیایی داشته باشند، مغرب زمین محل رویش آنهاست، نه مراکز فارس نشین.
نهادهای مدرنی چون پارلمان، تفکیک قوا، جمهوری، بانک، حزب و... همه برساخته غربیان است، نه فارس زبان ها. تفکیک قوا را منتسکیو ساخت، نه فارس ها.
فیلسوف برجسته مدافع "چندفرهنگی" کانادا، چارلز تیلور، تحولات هویتی جهانی را بررسی کرده و نشان می دهد که سه دوره پشت سر گذاشته شده است:
دوره دیرینه دورکمی (paleo- Durkheimian)، دوره نودورکمی (neo- Durkheimian)و دوره پسادورکمی. آخرین دوره، دوره انقلاب در مصرف است. یکی از مهمترین وجوه انقلاب در مصرف، درست کردن بازاری خاص جوانان بود که چون سیل عظیمی لباس و مد به همراه آورد. لباسی که یک جوان می پوشد، عینکی که بر چشم می زند موسیقی ای که به آن گوش می سپارد، او را در سراسر جهان با میلیون تن هم هویت می سازد. جوان با کلاهی که بر سر می گذارد به خود- نمایش گری دیگری (self-display) پاسخ می گوید. "زبان مشترک مد" ، امروزه برای جوان ها هویت ساز است. فرهنگ این هویت پسادورکمی، فرهنگی دروننمایی گرا (expressivist) است.
فرایند جهانی شدن، پیامدهای بسیاری داشته است. به "فاست فودی" شدن غذا ها بنگرید. "مک دونالدی" شدن جوانان را چگونه می توان تفسیر کرد؟ آیا گسترش غذاهای غربیان در میان ایرانیان جزیی از پروژه فارسی سازی اجباری است؟ مسأله فقط و فقط غذاها نیست، هنر هم همین وضع را دارد. "هالیوودخواهی" از یک سو و سیطره موسیقی های غربی از دیگر سو، واقعیت کنونی ایران امروز را بهتر نشان می دهد.
جوانان شهرنشین "سبک های زندگی غربی" را انتخاب می کنند. این سبک های زندگی، هرچه که باشد، هیچ ارتباطی به فارسی زبان ها ندارد، چرا که جوان های مسلط به زبان ترکی، عربی، کردی، بلوچ و غیره نیز در استفاده از این سبک های زندگی با جوان هایی که فقط و فقط زبان فارسی می دانند، اشتراک دارند. به این متغیر باید توجه کرد که حدود ۷۰ درصد جمعیت ایران را افراد زیر ۳۵ سال تشکیل می دهند.
این روزها ساکنان مناطقی که از نظر برسازندگان هویت های متعارض فارس و غیر فارس، مناطق فارس نشین به شمار می روند (تهران، اصفهان، مشهد، شیراز و...) بیشتر تلاش می کنند که خود را با فرهنگ مدرن جهانی تطبیق دهند، نه "هویت فارس" که معلوم نیست چیست؟
بدون روشن کردن معنای هویت کرد، هویت ترک، هویت فارس، هویت بلوچ و غیره نمی توان گفت و گوی تحلیلی را پیش برد. هویت سازان قوم گرا/ ملت گرا ابتدا باید این نکته را دقیقاً روشن سازند.
شاید هم مشکل به راقم این سطور باز می گردد که هیچ اطلاعی از نظریه های تحلیلی برسازندگان هویت های متعارض فارس و غیر فارس ندارد.
اسدالله عسگراولادی، رییس اتاق بازرگانی ایران و چین، در گفتگو با روزنامه جوان گفته است که از تسهیلات بانکی استفاده نمیکند.
آقای عسگراولادی با "نزول" خواندن تسهیلات بانکی
گفته است: "از لحاظ شرعی به پولی که از بانکها میگیرم اشکال وارد
میدانم. نه میگیرم، نه میدهم".او، که به گفته خودش "به دستور" آیتالله خمینی، رهبر انقلاب سال ۵۷ ایران، وارد اتاق بازرگانی شده است، آنچه را درباره ثروت شخصیاش گفته میشود، رد کرده و گفته است:"من آدم سادهای هستم، از کسبه جزء تهران" و "سعی میکنم صورتم را با سیلی سرخ نگه دارم".
آقای عسگراولادی تاکید کرده که اسلام با ثروت و دارایی مشکلی ندارد و همچنین گفتهای منتسب به حضرت علی، امام اول شیعیان را مبنی بر این که "هیچ ثروتی انباشته نمیشود مگر این که حقی از بین رفته باشد" رد کرده و گفته است: "اینها ساخته کمونیستها یا کمونیستهای وطنی است".
رهبران گروه اسلامگرای اخوان
المسلمین مصر از هواداران این تشکیلات خواسته اند تا به منظور حمایت از
محمد مرسی، نامزد این گروه در انتخابات ریاست جمهوری، طولانی ترین زنجیره
انسانی در جهان را تشکیل دهند.
سازمان دهنده این برنامه گفته است که طرفداران
اخوان المسلمین خواهند کوشید با گرفتن دست یکدیگر، یک صف انسانی به طول
یکهزار و دویست کیلومتر بین شهرهای اسکندریه در شمال و اسوان درجنوب ایجاد
کنند.هفته آینده نخستین انتخابات ریاست جمهوری مصر از زمان قیام اعتراضی مردم و کناره گیری حسنی مبارک، رئیس جمهوری سابق، با سیزده نامزد برگزار می شود.
دادستانان در دومین روز محاکمه
راتکو ملادیچ، فرمانده نظامی سابق صربهای بوسنی، برخی جزییات قتل عام ۸۰۰۰
نفر از مسلمانان در شهر سربرنیتسا را تشریح کرده اند.
ژنرال ملادیچ به یازده مورد جنایت در جریان جنگ بوسنی در سالهای ۹۵ - ۱۹۹۲ متهم است، از جمله نسل کشی.دادستانان گفته اند که جنایات ارتکاب یافته در سربرنیتسا هرگز مورد تردید نبوده اند و بنابراین توجه آنها بر مسوولیت کیفری شخصی راتکو ملادیچ خواهد بود.
آنها می گویند ارتش صربهای بوسنی یک ارتش "غیر قابل کنترل" نبوده است و زنرال ملادیچ راسا عملیات آنها را فرماندهی می کرده است.
ویدیوهایی در دادگاه نمایش داده شد که نشان می داد مسلمانان قبل از ورود صربها به شهر و قتل عام مردان و پسران، چگونه به مقر سازمان ملل متحد پناه برده بودند و این که ملادیچ چگونه مقابل دوربینها گفت که شهر را به صربها "هدیه" می کند.
پیتر مککلاسکی، یکی از دادستانان، گفته است که ماجرای سربرنیتسا "یک نسل کشی بوسنیایی ها بوده که هرگز نباید فراموش شود."
علاوه بر قتل عام سربرنیتسا، یک اتهام دیگر ملادیچ در خصوص محاصره ۴۴ ماهه سارایوو، پایتخت بوسنی است که در آن بیش از ۱۰،۰۰۰ نفر در آتش توپخانه صربها کشته شدند.
ملادیچ که تا کنون حاضر نشده به سئوالات دادگاه در مورد اتهاماتش پاسخ دهد، در جلسه امروز دادگاه نیز صرفا شنونده بود.
او به مدت ۱۵ سال به صورت مخفیانه زندگی می کرده تا سرانجام در ماه مه سال گذشته دستگیر و به لاهه فرستاده شد.
ملادیچ در همان زندانی که رادوان کاراجیچ، رهبر سیاسی سابق صرب های بوسنی در آن به سر می برد، در انتظار محاکمه بوده است. کاراجیچ در سال ۲۰۰۸ دستگیر شد و با اتهاماتی شبیه اتهامات ژنرال ملادیچ، تاکنون نیمی از محاکمه خود را طی کرده است.
ستاد تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی ایران
اعلام کرد که به دلیل تحریم های بین المللی این کشور از راههای دیگری برای
مبادلات ارزی استفاده می کند و از علما خواسته که به مردم بگویند کالای
خارجی نخرند.
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای محراب دبیر ستاد ویژه تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی ایران با انتقاد از مراجع قم گفت که چرا "وارد میدان نمی شوند" و به مردم نمی گویند که "کالای خارجی خریداری نکنند؟"
آقای محراب گفت"با الگوهای کنونی نمی توان با استکبار برخورد کرد بلکه باید یک نگاه اقتصاد مقاومتی در پیش گرفت که مبتنی بر الگوهای بومی و اسلامی باشد."
دبیر ستاد تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی در همایش اقتصاد مقاومتی در تهران گفت ایران می تواند برای مبادلات ارزی از روش های جایگزین فارکس (بازار بین المللی تبادل ارز) و سوئیفت (انجمن ارتباط مالی بین بانکی بینالمللی) استفاده کند.
آقای محراب دبیر ستاد تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی همچنین گفت که "تحریم ها برای ایران مطلب جدیدی نیست و از صدر اسلام تا کنون با آن آشنا هستیم."
به گفته آقای محراب "در مبادلات ارزی و پولی گلوگاههایی مانند فارکس و سوئیفت وجود داشت اما روش های دیگری نیز وجود دارد که از سلطه آنها در امان باشیم."
وی گفت همانگونه که چین با ۱۸ کشور دیگر معاملات بر اساس یوان انجام می دهد ایران نیز می تواند با کشورهای دیگر با ارز خاص خودشان مبادله کند.
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای محراب به عنوان مثال به موضوع تحریم در زمینه بیمه کردن کشتی های نفتکش اشاره کرد و گفت به یک تا چهار میلیارد دلار هزینه برای بیمه کردن نفتکش ها نیاز هست که شرکت های بزرگ بیمه بین المللی از این کار سر باز می زدند اما "با تدبیر شرکت های داخلی بیمه چنین امکانی فراهم شده است و کشتی های نفتکش با خیال راحت حرکت می کنند."
تحریم نظام بانکی ایران توسط آمریکا و کشورهای اروپایی، سبب شده است که این کشور بخشی از خریدهای خود را به صورت پایاپای انجام دهد.
این در حالیست که گزارشها نشان می دهد که به دلیل تنگ تر شدن حلقه تحریم ها، ایران برای انتقال پول نفت خود با دیگر مشتریان نفتی نیز با مشکلی مشابه مواجه شده است و برخی کشورها نظیر چین و پاکستان در عوض پول نفت، کالا به ایران می فروشند.
به عنوان مثال هند که از جمله مشتریان اصلی نفت خام ایران است، در پی تشدید تحریم اقتصادی و مالی ایران، در پائیز دو سال پیش، اعلام کرد که قادر به ارائه تسهیلات برای تسویه حساب های ارزی با جمهوری اسلامی نیست و از آن زمان، پرداخت های نفتی هند به ایران با دشواری روبرو بوده است.
از جمله راه هایی که برای غلبه بر مشکل دریافت های ارزی ایران پیشنهاد شده است، مبادله کالا و معاملات تهاتری است، اما کارشناسان اقتصادی این روش را باعث محدود شدن حق انتخاب خریداران و زیان مصرف کننده ایرانی می دانند.
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای محراب دبیر ستاد ویژه تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی ایران با انتقاد از مراجع قم گفت که چرا "وارد میدان نمی شوند" و به مردم نمی گویند که "کالای خارجی خریداری نکنند؟"
آقای محراب گفت"با الگوهای کنونی نمی توان با استکبار برخورد کرد بلکه باید یک نگاه اقتصاد مقاومتی در پیش گرفت که مبتنی بر الگوهای بومی و اسلامی باشد."
دبیر ستاد تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی در همایش اقتصاد مقاومتی در تهران گفت ایران می تواند برای مبادلات ارزی از روش های جایگزین فارکس (بازار بین المللی تبادل ارز) و سوئیفت (انجمن ارتباط مالی بین بانکی بینالمللی) استفاده کند.
آقای محراب دبیر ستاد تدابیر اقتصادی شورای عالی امنیت ملی همچنین گفت که "تحریم ها برای ایران مطلب جدیدی نیست و از صدر اسلام تا کنون با آن آشنا هستیم."
به گفته آقای محراب "در مبادلات ارزی و پولی گلوگاههایی مانند فارکس و سوئیفت وجود داشت اما روش های دیگری نیز وجود دارد که از سلطه آنها در امان باشیم."
وی گفت همانگونه که چین با ۱۸ کشور دیگر معاملات بر اساس یوان انجام می دهد ایران نیز می تواند با کشورهای دیگر با ارز خاص خودشان مبادله کند.
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای محراب به عنوان مثال به موضوع تحریم در زمینه بیمه کردن کشتی های نفتکش اشاره کرد و گفت به یک تا چهار میلیارد دلار هزینه برای بیمه کردن نفتکش ها نیاز هست که شرکت های بزرگ بیمه بین المللی از این کار سر باز می زدند اما "با تدبیر شرکت های داخلی بیمه چنین امکانی فراهم شده است و کشتی های نفتکش با خیال راحت حرکت می کنند."
تحریم نظام بانکی ایران توسط آمریکا و کشورهای اروپایی، سبب شده است که این کشور بخشی از خریدهای خود را به صورت پایاپای انجام دهد.
این در حالیست که گزارشها نشان می دهد که به دلیل تنگ تر شدن حلقه تحریم ها، ایران برای انتقال پول نفت خود با دیگر مشتریان نفتی نیز با مشکلی مشابه مواجه شده است و برخی کشورها نظیر چین و پاکستان در عوض پول نفت، کالا به ایران می فروشند.
به عنوان مثال هند که از جمله مشتریان اصلی نفت خام ایران است، در پی تشدید تحریم اقتصادی و مالی ایران، در پائیز دو سال پیش، اعلام کرد که قادر به ارائه تسهیلات برای تسویه حساب های ارزی با جمهوری اسلامی نیست و از آن زمان، پرداخت های نفتی هند به ایران با دشواری روبرو بوده است.
از جمله راه هایی که برای غلبه بر مشکل دریافت های ارزی ایران پیشنهاد شده است، مبادله کالا و معاملات تهاتری است، اما کارشناسان اقتصادی این روش را باعث محدود شدن حق انتخاب خریداران و زیان مصرف کننده ایرانی می دانند.
سعید جلیلی، دبیر شورای عالی
امنیت ملی و مذاکرهکننده ارشد ایران در گفتگوهای هستهای با گروه ۵+۱،
امروز پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت(۱۷ مه) در کنفرانس "اقتصاد مقاومتی" که در
دانشگاه علم و صنعت برگزار میشد، گفت ایران استفاده از انرژی هستهای را
حق خود میداند و از آن کوتاه نمیآید.
آقای جلیلی افزود: "بحثهای مربوط به تعلیق را نمیپذیریم".آقای جلیلی پیشتر در دیدار با میشل ورکار، نخستوزیر سابق فرانسه نیز هشداری مشابه داده و از اظهارات دیپلماتهای اروپایی پس از مذاکرات استانبول گلایه کرده بود.
یک ماه پیش ایران و گروه ۵+۱ (متشکل از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و آلمان) در مورد برنامه هسته ای ایران در استانبول به مذاکره نشسته بودند.
محافل دیپلماتیک جهتگیری ایران در این مذاکرات را "رضایتبخش" توصیف کردند. آنان تغییر مشی ایران در مذاکرات استانبول را ناشی از فشارهای بینالمللی، از جمله تحریمهای نفتی و بانکی میدانند.
اما آقای جلیلی تاثیر فشارها را رد کرد و گفت طرفهای مقابل ایران "میگویند زمان برای گفتگو رو به پایان است، اما من میگویم امروز زمان برای راهبرد فشار [علیه ایران] رو به پایان است".
او پیشرفت، انسجام ملی و همبستگی را تنها نتیجه اعمال فشار بر ایران دانست و گفت: "این فشارها پیوند مردم و نظام را عمیق و ناگسستنی کرده است".
دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در توضیح بی اثر بودن فشارهای بینالمللی بر فعالیتهای هستهای کشورش گفت ایران در مذاکرات ژنو ۲ ، که در سال ۲۰۱۰ انجام شد، برای خرید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد اعلام آمادگی کرده بود؛ پیشنهادی که به نتیجه عملی نینجامید.
به گفته او پس از آن ایران به طرف مقابل اعلام آمادگی کرد که خود اقدام به تولید اورانیوم ۲۰درصد خواهد کرد. امری که به گفته آقای جلیلی توسط دیپلماتهای غربی دشوار ارزیابی شد.
در همین حال دیپلماتهای غربی روز گذشته به خبرگزاری رویترز گفته بودند که ایران در ماههای اخیر مشغول غنیسازی اورانیوم با غلظت ۲۰درصد بوده است.
غنیسازی اورانیوم از موارد مناقشهبرانگیز در پرونده هستهای ایران است. ایران ادامه آن را حق خود میداند، در حالی که قدرتهای غربی خواهان تعلیق آن هستند.
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکا روز گذشته و در آستانه مذاکرات بغداد در مصاحبه با روزنامه "یواسای تودی" گفت گروه ۵+۱ از ایران انتظار اقدامات مشخصی را دارد که به گفته او باید برای رفع نگرانیهای جامعه بینالمللی انجام شوند.
خانم کلینتون گفت: "گروه ۵+۱ با موضعی واحد در مذاکرات بغداد شرکت خواهد کرد".
ایران و گروه ۵+۱ پس از مذاکرات ماه گذشته استانبول به توافق رسیدند که گفتگوها را در بغداد پی بگیرند. دور جدید مذاکرات ایران و شش قدرت جهان از روز ۳ خرداد در بغداد آغاز میشود.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، امروز درباره این مذاکرات گفت: "ارزیابی ما از نشست عراق مثبت است".
نخستین کابینۀ رئیس جمهوری جدید فرانسه
ترکیب نخستین دولت فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری جدید فرانسه،
دیشب (چهارشنبه شب) اعلام شد. این دولت که نخست وزیری آن را "ژان- مارک
ایرو"*، رئیس فراکسیون حزب بر عهده دارد در مجموع از ٣٤ وزیر تشکیل است که
دقیقاً ١٧ تن از آنان را زنان تشکیل می دهند.
در این نخستین دولت "فرانسوا هولاند"، "لوران
فَبیوس"*- نخست وزیر پیشین فرانسه در دوران ریاست "فرانسوا میتران" که
اکنون ٦٥ سال دارد به سمت وزیر امورخارجه منصوب شده است.
مانوئل والس"*، از چهره های جناح راست حزب سوسیالیست
وزارت کشور را اداره خواهد کرد و "پیر مسکوویسی"*، مسئول مبارزات انتخاباتی
فرانسوا هولاند وزیر اقتصاد و دارائی است.
وزارت دفاع به "ژان- ایو لو دریان"*، نمایندۀ "بروتانی"* در مجلس ملی فرانسه سپرده شده است.
خانم "کریستیان توبیرا"*، نمایندۀ گویان در مجلس در دولت جدید ادارۀ وزارت دادگستری را بر عهده دارد.
از دیگر زنان دولت جدید باید به خانم "اورلی
فیلیپتی"*، وزیر فرهنگ، خانم "ماریسل تورن"*، وزیر امور بهداشتی و اجتماعی،
"نجات ولو بلکاسم"، وزیرحقوق زنان و سخنگوی دولت و "سسیل دوفلو"*، رهبر
حزب سبزها و وزیر مسکن اشاره کرد.
برابری شمار زنان و مردان در دولت جدید یکی از وعده
های انتخاباتی "فرانسوا هولاند" در جریان مبارزات انتخاباتی است که از قوه
به فعل درآمده است.
فرانسوا هولاند در روز سه شنبه "ژان- مارک ایرو"،
شهردار شهر نانت و رئیس فراکسیون سوسیالیست ها در مجلس کنونی را به عنوان
نخست وزیر خود برگزید.
پس از انتخابات پارلمانی ماه آینده چنانچه حزب
سوسیالیست و طرفدارانشان حائز اکثریت پارلمانی شوند احتمال تغییراتی در
کابینه وجود دارد اما اگر احزاب مخالف در آن انتخابات پیروز شوند دولتی از
سوی آنان تشکیل می شود و فرانسه وارد دوره ای خواهد شد که در آن رئیس
جمهوری از چپ و دولت از راست خواهد بود.
این امر دو بار در دوران "فرانسوا میتران" و یک بار در
دوران "ژاک شیراک"- رؤسای جمهوری پیشین فرانسه، به وجود آمده و به آن
دوران «همزیستی» می گویند.
فراخوان ایران به عدم مداخله در امور بحرین
وزیر امورخارجۀ بحرین در گفتگوئی با خبرگزاری رسمی این کشور
کوچک خلیج فارس گفت: پادشاهی بحرین مداخلات ایران در امور داخلی بحرین را
رد می کند و این مداخلات و اظهارات را نه تنها علیه بحرین بلکه علیه تمامی
کشورهای عرب خلیج فارس اعم از امارات، کویت و به ویژه عربستان سعودی می
داند.
شیخ خالد بن احمد آل خلیفه- وزیر امورخارجۀ بحرین، از جمهوری اسلامی ایران خواست دست از مداخله در امور داخلی بحرین بردارد.
وزیرامورخارجۀ بحرین ضمن دفاع از طرح وحدت این کشوربا
دیگر کشورهای عرب خلیج فارس و از جمله عربستان سعودی در اشاره به نمونهای
از مداخلات ایران گفت بارها از مقامات جمهوری اسلامی ایران سخنانی از نوع
«بحرین استان چهاردهم ایران است و مردم بحرین خواهان بازگشت به آغوش مام
میهن هستند» به گوش می رسد.
وزیر امورخارجۀ بحرین در گفتگوئی با خبرگزاری رسمی این
کشور کوچک خلیج فارس گفت: پادشاهی بحرین مداخلات ایران در امور داخلی
بحرین را رد می کند و این مداخلات و اظهارات را نه تنها علیه بحرین بلکه
علیه تمامی کشورهای عرب خلیج فارس اعم از امارات، کویت و بویژه عربستان
سعودی می داند.
وزیر امورخارجۀ بحرین در مصاحبۀ امروز خود با خبرگزاری
دولتی کشورش گفت شاه ایران که به بحرین چشم داشت، مالاً با پذیرش خواست
مردم بحرین مبنی بر استقلال این سرزمین، خردمندی از خود نشان داد.
روابط جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عرب خلیج فارس
بویژه بحرین و عربستان سعودی پس از اعلام طرح ریاض برای وحدت با بحرین و در
پی آن با دیگر کشورهای عرب خلیج فارس به شدت به تیرگی گرائیده است.
بحرین از سال ١٧٨٣ تا اعلام استقلال در سال ١٩٧١تحت
الحمایۀ انگلیس بود و در آن سال مردم آن در یک همه پرسی یا رفراندم میان
استقلال یا الحاق به ایران به استقلال بحرین رأی دادند.
وزیر امورخارجۀ بحرین در دفاع از طرح وحدت این کشور با عربستان گفت، طرح وحدت پاسخگوی مطالبات و آرزوهای های مردم این کشوراست.
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ایران دیروز با صدور
بیانیه ای از مردم خواست پس از برگزاری نماز جمعۀ فردا علیه این طرح دست به
تظاهرات بزنند و «نفرت و انزجار خود از رژیم های دست نشاندۀ عربستان و
بحرین» را ابراز کنند.
باز گشت دو ایرانی ربوده شده در سوریه پس از ١٥٠ روز اسارت به تهران
حسن قشقاوی- معاون وزارت امورخارجه، در مراسم استقبال از احمد
سهرابی و مجید قنبری از زحمات و تلاش های ترکیه و توصیف این کشور به عنوان
کشور «همسایه و مسلمان» سپاسگزاری و قدردانی کرد. ایران نیز متقابلاً در
آزادی دو خبرنگار ترک در سوریه سهیم بوده است.
دو تن از مهندسان ربوده شدۀ ایرانی در سوریه پس از ١٥٠ روز اسارت امروز از ترکیه به تهران بازگشتند.
احمد سهرابی و مجید قنبری به هنگام ورود به تهران، در فرودگاه "امام خمینی" مورد استقبال حسن قشقاوی- معاون مجلس، کنسولی و امور ایرانیان در وزارت امورخارجه، قرار گرفتند.
احمد سهرابی و مجید قنبری به هنگام ورود به تهران، در فرودگاه "امام خمینی" مورد استقبال حسن قشقاوی- معاون مجلس، کنسولی و امور ایرانیان در وزارت امورخارجه، قرار گرفتند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از تهران،
مهندسان آزاد شده که نحیف، لاغر وخسته بودند ترجیح دادند در مقابل رسانه ها
در مورد وضعیت خود در زمان اسارت سخنی نگویند.
این دو تن همچنین از وضعیت دیگر ایرانیان ربوده شده در سوریه ابرازبی اطلاعی کردند.
این دو تن همچنین از وضعیت دیگر ایرانیان ربوده شده در سوریه ابرازبی اطلاعی کردند.
خبرگزاری ایسنا از ربایندگان دو ایرانی با عناوینی چون «تروریست ها» یا «معارضان سوری» یاد کرده است.
حسن قشقاوی- معاون وزارت امورخارجه، در مراسم استقبال
از احمد سهرابی و مجید قنبری از زحمات و تلاش های ترکیه و توصیف این کشور
به عنوان کشور «همسایه و مسلمان» سپاسگزاری و قدردانی کرد.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی که به آزادی این دو ایرانی و
بازگشت آنان به ایران اختصاص داده است، پس از اشاره به نقشی که ترکیه در
کسب آزادی آنان داشته است یادآور می شود که جموری اسلامی ایران نیز به نوبۀ
خود به آزادی دو خبرنگار ترکیه که در سوریه اسیر شده بودند کمک کرده است.
حسن قشقاوی- معاون وزارت امورخارجه، بدون آن که رقم
دقیقی ارائه کند ابراز امیدواری کرد که دیگر شهروندان ایرانی ربوده شده و
به گروگان گرفته شده در سوریه نیز هر چه زودتر آزاد شوند و به کشور خود
بازگردند.
اسرائیل خواهان تسریع سقوط رژیم بشار اسد و ایران خواستار دادن مهلت بیشتر به آن شد
در حالی که وزیر دفاع اسرائیل خواهان اعمال فشار بیشتر جامعۀ
بین المللی بر رژیم سوریه و تسریع روند سقوط بشار اسد است، وزیر امورخارجۀ
جمهوری اسلامی ایران ضمن دفاع از اصلاحات و اقدامات بشار اسد خواهان دادن
مهلتی بیشتر به رژیم سوریه و کمک به آن برای اجرای طرح کوفی عنان است.
اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، بر این باور است که کار بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، تمام است.
وزیر دفاع اسرائیل در گفتگوئی با شبکۀ تلویزیونی خبری سی. ان. ان. (CNN)، ضمن این پیش بینی که رئیس جمهوری سوریه به پایان خط رسیده است از جامعۀ بین المللی خواست اعمال فشار بر رژیم سوریه را افزایش دهد.
وزیر دفاع اسرائیل در گفتگوئی با شبکۀ تلویزیونی خبری سی. ان. ان. (CNN)، ضمن این پیش بینی که رئیس جمهوری سوریه به پایان خط رسیده است از جامعۀ بین المللی خواست اعمال فشار بر رژیم سوریه را افزایش دهد.
اهود بارک در دنبالۀ سخنان خود گفت برکناری بشار اسد
از قدرت ضربه ای مهم به جمهوری اسلامی ایران، حزب الله لبنان و جهاد اسلامی
فلسطین است.
وزیر دفاع اسرائیل در بخش دیگری از سخنان خود بر اهمیت
روسیه دریافتن راه حلی برای بحران سوریه تأکید کرد و گفت به عقیدۀ او تنها
بشار اسد و اطرافیان او و مقامات بلندپایۀ رژیم باید کنار گذاشته شوند و
دیگر ساختارهای رژیم بر جای بماند.
وزیر دفاع اسرائیل همزمان با ابراز یأس و نومیدی از کندی روند سقوط بشار اسد گفت با همۀ این ها بر این اعتقاد است که اسد رفتنی است.
وزیر دفاع اسرائیل همزمان با ابراز یأس و نومیدی از کندی روند سقوط بشار اسد گفت با همۀ این ها بر این اعتقاد است که اسد رفتنی است.
اهود باراک خواستار کلیۀ اقدامات لازم در این راستا از
سوی جامعۀ بین المللی، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و روسیه شد و
گفت ترکیه می تواند در تسریع کل روند نقشی ویژه ایفا کند.
اهود باراک خواستار حل بحران سوریه با استفاده از راه حلی مشابه راه حل به کار گرفته شده در یمن شد که در آن حزب حاکم، سرویس های اطلاعاتی و نیروهای ارتش از هم پاشیده نشود.
اهود باراک خواستار حل بحران سوریه با استفاده از راه حلی مشابه راه حل به کار گرفته شده در یمن شد که در آن حزب حاکم، سرویس های اطلاعاتی و نیروهای ارتش از هم پاشیده نشود.
همزمان با این اظهارات اهود باراک در مورد سوریه و شخص
بشار اسد، علی اکبر صالحی- وزیر امورخارجۀ جمهوری اسلامی ایران- دیروز
خواستار دادن مهلتی بیشتر به سوریه برای به اجرا در آوردن طرح کوفی عنان-
نمایندۀ سازمان ملل و اتحادیۀ عرب برای سوریه، شد و از دیگر کشورها به ویژه
کشورهای منطقه خواست دمشق را در به ثمر رسیدن طرح کوفی عنان یاری دهند.
وزیر امورخارجۀ ایران گفت به باور او رژیم دمشق در راستای اصلاحات سیاسی به اقدامات خوبی دست زده است.علی اکبر صالحی هشدار داد که بروز یک خلاء سیاسی در دمشق مشکلاتی جدی برای کل منطقه بوجود می آورد.
حکم دادگاه آمریکائی برای مسدود کردن دارائی دولت ایران در یک بانک در ژاپن
یک دادگاه آمریکا به یک بانک بزرگ ژاپن دستور داد مبلغ ٢
میلیارد ٦٠٠ میلیون دلار از دارائی های جمهوری اسلامی ایران در این بانک را
به خاطر حملۀ تروریستی که در سال ١٩٨٣ در یک پایگاه نظامیان آمریکا در
بیروت به وقوع پیوست مسدود کند.
یک سخنگوی بانک ژاپنی "توکیو- میتسوبیشی"٭ در
پایتخت ژاپن در گفتگو با خبرگزاری فرانسه تأیید کرد که این بانک دستور
دادگاه آمریکائی را اخیراً دریافت کرده است.
به گفتۀ این سخنگو مبلغی که باید مسدود شود برابر مبلغ
غرامتی است که بر اساس تصمیم دادگستری آمریکا باید به بازماندگان قربانیان
سوء قصد تروریستی سال ١٩٨٣ پرداخت شود.
به گزارش خبرگزاری ژاپنی "جیجی" (Jiji)، این بانک ژاپنی تصمیم گرفته است از حکم صادره از سوی دادگاه آمریکائی تقاضای تجدید نظر کند.
سخنگوی بانک ژاپنی حاضر نشد توضیح دهد که کل دارائی دولت ایران در این بانک چقدر است.
به گزارش خبرگزاری ژاپنی "جیجی" (Jiji)، این بانک ژاپنی تصمیم گرفته است از حکم صادره از سوی دادگاه آمریکائی تقاضای تجدید نظر کند.
سخنگوی بانک ژاپنی حاضر نشد توضیح دهد که کل دارائی دولت ایران در این بانک چقدر است.
در سوء قصد تروریستی ٢٣ اکتبر ١٩٨٣ در پایگاه نظامیان
آمریکا در بیروت که با استفاده از یک کامیون مملو از مواد منفجره صورت گرفت
٢٤١ سرباز آمریکائی کشته شدند.
در همان زمان، در یک سوء قصد تروریستی دیگر در یک پایگاه سربازان فرانسوی در بیروت نیز ٥٨ نفر جان باخته بودند.
در همان زمان، در یک سوء قصد تروریستی دیگر در یک پایگاه سربازان فرانسوی در بیروت نیز ٥٨ نفر جان باخته بودند.
پس از وقوع این سوء قصد تروریستی، آمریکا جمهوری
اسلامی ایران را به دست داشتن در آن متهم کرد و سرانجام در سال ٢٠٠٧ (٢٤
سال پس از وقوع ماجرا) یک دادگاه آمریکائی دولت ایران را به پرداخت ٢
میلیارد و ٦٥٠ میلیون دلار خسارت به بازماندگان کشته شدگان محکوم کرد.
جمهوری اسلامی ایران هرگونه دست داشتن در این سو.ء قصدها را رد کرده است.
طاها پارسا
درآمد
مرتد، مسلمانی است که از دین اسلام خارج شود و ساب النبی یعنی اهانت به پیامبر اسلام ( و در تشیع به ائمه).
اگرچه برخی از فقهای شیعه و سنی و یا مفسران قرآن، گفته اند و نوشته اند که مجازات ارتداد و ساب النبی، اعدام است، اما صرف اظهارنظر این فقها و مفسران به این معنا نیست که چنین مجازاتی در قرآن آمده است و یا این مجازات پایه ی قرآنی قابل دفاعی دارد.( و البته به این معنا هم نیست که فقها در این خصوص اجماع دارند و نظر همه ی فقها چنین است)
در میان علمای تشیع، شیخ طوسی در کتابی به نام الارتداد، اگرچه در آغاز آیاتی از قرآن را می آورد تا خطر ارتداد و حرمت آن را نشان دهد. اما هنگامی که به لزوم قتل مرتد می پردازد، از روایات و اجماع فقها بهره می گیرد و نه خود قرآن.
محمدجواد فاضل لنکرانی - فرزند آیت الله لنکرانی که مشهوراست فتوای پدرایشان منجر به قتل رافق تقی نویسنده آذربایجانی شد- پس از مراجعه به آرای مفسران تشیع و تسنن، به آیاتی از قرآن در خصوص موضوع ارتداد اشاره می کند اما در هر مورد رجوع ایشان نه به متن قرآن بلکه به تفسیری معین و یا روایتی است که آن آیه را تفسیر می کند و با اینهمه او نیز در پایان اعتراف می کند که آیات مورد نظر، " به تنهايي براي استدلال مشكل است و به عبارت ديگر چنانچه روايات دلالت واضحي بر حكم داشته باشند ميتوانيم لااقل از اين آيات به عنوان مؤيّد استفاده كنيم."
مطابق با آیات قرآن، مرتدین در کنار کافرین، مشرکین، ظالمین، منافقین، ناقضین عهدالله، بنی اسرائیل، قاذفین محصنات و قاتلین از جمله ملعونین الهی اند، اما از این ملعونین تنها " قاتلین مرتکب قتل عمد" مجازات اعدام دارد و رمی محصنات نیز مجازات تازیانه دارد و مرتدین علیرغم ملعون بودن مشمول هیچ مجازات دنیوی نیستند.
در این یادداشت، برآنیم که نشان دهیم "هیچگونه مستند قرآنی برای مجازات مرتد در این دنیا وجود ندارد." منبع اصلی این یادداشت رساله ای است از محسن کدیور، روحانی نواندیش دینی که سال گذشته در رد مجازات اعدام برای ارتداد و توهین به پیامبر، نوشته است.
***
قرآن منبع اصلی اسلام است. سنتِ پیامبر دومین منبع اسلام است( و سنت ائمه برای شیعه سومین منبع اسلام است.)شرط اعتبار روایاتی که از پیامبر و ائمه ذکر می شود عدم مخالفت با قرآن است؛ زیرا اگر روایاتی وجود داشته باشد که با قرآن ناسازگار بیافتد، سبب ناسازگاری در کل دین و منابع دینی می شود. از طرف دیگر پیامبر اسلام در سخنی -که تردیدی در آن نیست- گفته است: "هر حدیثی را که از من شنیدید آنرا به کتاب خدا عرضه کنید، اگر موافق قرآن بود، به آن عمل کنید و اگر مخالف قرآن نبود حدیث من نیست و به دروغ به من نسبت داده شده است." ( دست کم سه روایت مشهور نیز از امامان شیعه وجود دارد که تاکید کرده اند که اگر روایتی از ایشان رسید نخست بر کتاب خدا عرضه شود، اگر مخالف قرآن بود، سخن آنان نیست، بلکه باطل و مردود و زخرف است .)
از این مقدمه پیداست که در شریعت اسلام دلایل عقلی و نقلی کافی وجود دارد تا روایاتی را که با متن قرآن ناسازگار می افتند، نادیده گرفت.
آیاتی از قرآن که با روایات قتل ساب النبی ناسازگارند
آیاتی از قرآن را که روایات قتلِ ساب النبی با آنها ناسازگاراند، می توان در دو دسته جای داد.
دسته نخست آیاتی هستند که صراحتاً به موضوع ساب النبی پرداخته اند و ضمن تاکید بر مجازات آخروی آن، نحوه مواجهه ی پیامبر و مومنان را با این افراد را سفارش می کند و البته در هیچ موردی از آنان سخنی از لزوم مجازات دنیوی آنها نیامده است. ( نمونه هایی از این آیات عبارتند از: الاحزاب ۴۸-۴۵؛ آل عمران ۱۸۶؛ احزاب ۵۷؛ توبه ۶۱؛ التوبه ۴۹ )
لازم به ذکر است که این پنج آیه که در لزوم بی اعتنایی پیامبر و صبر و تقوای مومنان در قبال آزارهای کافران و مشرکان و منافقان و عدم مجازات دنیوی آنها آمده اند، از آیات محکم هستند نه متشابه و نیز این آیات مربوط به سور مدنی و برخی از آنها مربوط به سوری هستند که در دوره متأخر مدینه و اوج قدرت پیامبر نازل شده اند و به این وسیله شائبه ی هرگونه سازش احتمالی بین می رود.
دسته دوم آیاتی هستند که می گویند پیامبر اسلام برای مکارم اخلاق مبعوث شده و صاحب خلق عظیم معرفی شده و به او امر شده است که خطاهای مردم را عفو کند، نرمخو باشد و اسباب استغفار از گناهان مردم و رحمت برای جهانیان و رأفت برای مومنان شود. ( در باب نمونه: قلم ۴؛ الانبیاء ۱۰۷؛ آل عمران ۱۵۹؛ التوبــة ۱۲۸)
در این آیات، خُلق عظیم و مکارم اخلاقی برای پیامبر شامل مولفه های زیر است: رحمت برای جهانیان، نرمخویی، عفو و گذشت از خطاهای مردم، استغفار از خداوند برای بخشش گناهان مردم، مشورت با ایشان، توکل بر خداوند، غمخوار مردم، شائق هدایت مردم، اهل رأفت و شفقت بر اهل ایمان.
روایاتی که که به هر دلیل حکم قتل و مهدورالدمی سابّ النبی را آورده اند، تناسبی با این خلق عظیم و مکارم اخلاق ندارد، بلکه ناسازگارند. زیرا لازمه خلق عظیم عفو و گذشت از خطاهای مردم و رحمت و رأفت نسبت به آنان است. و معلوم است که اعدام دشنام دهنده و سابّ النبی یعنی عدم گذشت و عفو.
با مراجعه با این آیات، کلیه روایاتی که قتل سابّ النبی را به پیامبر نسبت می دهند از حجیت ساقط می شوند. (به باور شیعه علی نفس نبیّ است و ولیّ نمی تواند چیزی جز خلق عظیم داشته باشد، اگر نبی مجاز به دستور قتل سابّ النبی نیست، بواسطه مخالفت با خلق عظیم، ولیّ نیز به همین دلیل مجاز به دستور قتل سابّ النبی نمی باشد.)
معنای فقهی این تبیین، عدم حجیت روایات وجوب قتل سابّ النبی به دلیل مخالفت این روایات با محکمات آیات قران کریم است.
آیاتی از قرآن که با روایات قتل مرتد ناسازگارند
روایات مبتنی بر وجوب قتل و مهدورالدم بودن مرتد با آیاتی از قرآن ناسازگارند که می شود آنها را در چهار دسته قرار داد.
دسته اول آیاتی هستند که اسلام آوردن را اجباری نمیدانند به اختیار انسان در ورود و خروج از آن تاکید دارند. (البقره ؛یونس ۹۹؛ هود ۲۸ )
از این سه آیه می توان این قاعده بلکه این دستور قرآنی را نتیجه گرفت که نمی توان و نباید کسی را به دین و ایمان مجبور کرد. آزادی مذهب چیزی جز نفی اکراه و اجبار در این حوزه نیست. روایات وجوب قتل و مهدورالدم بودن مرتد معنایی جز "اکراه در بقای دین" ندارد و در مخالفت آشکار با آیات نفی اکراه قرآن است.
دسته دوم آیاتی هستند که به آزادی و اختیار انسان و جزا و پاداش متناسب با آن در انتخاب عقیده و راه زندگی پرداخته اند. (کهف ۲۹؛ یونس ۱۰۸؛ زمر ۴۱؛ نمل ۹۳-۹۱)
این دسته از آیات که نمونه ای از آن گذشت با تأکید بر آزادی و اختیار دنیوی برای هدایت و یا گمراه شدن است . آزادی در اتخاب عقیده و مذهب با وضع هر گونه مجازات دنیوی به دلیل امور اعتقادی و دینی بویژه وضع مجازات اعدام برای خروج از دین در تعارض کامل است
دسته سوم آیاتی هستند که وظیفه ی پیامبر را تنها ابلاغ و تذکار اسلام و نه اجبار بر آن می دانند. (غاشیه ۲۱ تا ۲۲؛ ق ۴۵؛ فرقان ۵۶ تا ۵۸؛ رعد ۴۰؛ مائده ۹۹)
لازمه اینکه پیامبر فقط تذکر دهنده باشد و سیطره ای بر مردم نداشته باشد، تنها هشدار دهنده و مژده رسان باشد، ابلاغ پیام به عهده او و حساب رسی به عهده خداوند باشد، این است که ورود و خروج در دین اختیاری باشد، نه اینکه فرد بین بقای در دین و مرگ مخیر باشد. اگر مجازات مرگ در انتظار کسی که از اسلام خارج می شود باشد، دیگر اینکه فقط تذکر دهنده است بی معنی خواهد بود، همچنانکه با مجازات اعدام برای مرتد اینکه پیامبر(ص) فقط انذار دهنده و ابلاغ کننده است بی معنی خواهد بود.
دسته چهارم آیاتی از قرآن اند اگرچه تغییر ایمان به کفر را مذموم دانسته و از عاقبت سوء اخروی آنها خبرداده اند، اما هیچ مجازات دنیوی از قبیل اعدام و حبس ابد را بر ارتداد تجویز نکرده اند. (البقرة ۲۱۷؛ آل عمران ۹۰-۸۶؛ النساء ۱۳۷؛ المائده ۵؛ المائده ۵۴؛ التوبــة ۷۴؛ النحل ۱۰۶؛ محمد ۲۸-۲۵)
در این آیات مجازاتی از قبیل: حبط اعمال در دنیا ملعون دائمی خدا و فرشتگان و مردم، محرومیت از هدایت الهی ، مغضوب خداوند بودن، محبوب خداوند نبودن، تسویل و فریب شیطان در این دنیا برای فرد مرتد برشمرده شده است و به آثار اخروی ارتداد از قبیل: حبط اعمال، عذاب عظیم، خلود در عذاب دوزخ، محرومیت از تخفیف عذاب و ، محرومیت از مغفرت الهی و خسران در آخرت وعده داده است اما کمترین اشاره ای به مجازات از قبیل زندان و شلاق و اعدام و تبعید و محرومیت اجتماعی سیاسی به چشم نمی خورد، قتل و حبس ابد که جای خود دارد.
نتیجه گیری:
تأمل در تمامی آیات مرتبط با ارتداد نشان می دهد، روایاتی که حکم قتل نفس مرتد را صادر می کنند، از اصالت برخوردار نیستند؛ بلکه نتایج مهم دیگری به دست می دهد. نتایجی چون:
۱ـ درقرآن، تبدیل ایمان به کفر- مطلقاً- امر مذموم ، ناپسند و مردودی است.
۲ـ برای ارتداد نظری در قرآن هیچ مجازاتی پیش بینی نشده است، نه در دنیا و نه در آخرت.
۳ـ برای ارتداد عملی و سیاسی مجازات اخروی پیش بینی شده است.
۴ـ برای مرتد ـ مطلقاً ـ در قرآن هیچ مجازات دنیوی از قبیل اعدام و حبس ابد پیش بینی نشده است
بمناسبت پنجاه و یکمین سالروز تاسیس
نهضت آزادی ایران (۲۷ اردیبهشت ماه) اعضا و علاقمندان نهضت آزادی در خارج
کشور بیانیه ای منتشر نمودند.
به گزارش ندای آزادی، در بخشی از این بیانیه آمده است : "نهضت آزادی ایران
به رغم فشارها و محدودیت ها توانسته است بیش از نیم قرن در راه آزادی،
استقلال و پیشرفت ایران در چارچوب فعالیت جمعی پیگیر تلاش خود را ادامه دهد
و از این رو، پنجاه و یک سال حضور و تلاش سیاسی، از توفیق این حزب دیرپای
ملی و اسلامی در میهن استبداد زده ما حکایت می کند."
متن کامل این بیانیه بشرح زیر است :
نهضت آزادی ایران ؛ پنجاه و یک سال مبارزه با استبداد
اي مومنان، به صورت فردی و جمعی ایستادگی کنید، پیوندتان محکم
سازید و برنفس خویش مسلط باشید تا پيروز شويد (آل عمران ۲۰۰)
اي مومنان، به صورت فردی و جمعی ایستادگی کنید، پیوندتان محکم
سازید و برنفس خویش مسلط باشید تا پيروز شويد (آل عمران ۲۰۰)
ملت شریف و ستمدیده ایران!
پنجاه و یک سال پیش، در بیست و پنجم
اردیبهشت سال ۱۳۴۰، زنده یادان: مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و
آیت الله سید محمود طالقانی بر اساس درک شرایط تاریخی و تکلیف ملی و شرعی
خود و به منظور صيانت از حقوق ملت، آزادی تشكيل اجتماعات و تامين عدالت
اجتماعی و تحقق حاكميت ملی و توجه به اين اصل مسلم كه پيشرفت هيچ نهضت و
بقای هيچ قومی بدون فعاليت و فداكاری و تقوای فردی و اجتماعی امكانپذير
نيست، با هویتی اسلامی، ايرانی و مصدقی، موجوديت نهضت آزادی ایران را اعلام
كردند.
برخی از اصول مرام و هدف نهضت، در مرامنامهای كه در همان تاريخ تصويب شد، از اين قرار است:
۱- احياء حقوق اساسی ملت ايران با استقرار
حكومت قانون به منظور تعيين حدود «اختيارات» و «مسووليتها»ی قوای مختلف
مملكت و برای تأمين حكومت مردم بر مردم.
۲- تفويض قدرت ملی و قانونی حكومت به افرادی
كه صلاحيت رهبری سياست مملكت را در دنيای مترقی امروز و در رديف كشورهای
بيدار جهان داشته باشند.
۳- ترويج اصول اخلاقی و اجتماعی و سياسی بر اساس مبادی دين مبين اسلام با توجه به مقتضيات سياسی و فرهنگی عصر حاضر.
۴- تشويق اصل درستی و تقوی
۵- مبارزه برعليه دشمنان سلامت جسمی و فكری و روحی مردم يعنی غلبه بر « ترس » و « ياس » و « جهل » و « عقب ماندگي » و« نفاق»
۶- آماده كردن تدريجی و اصولی مردم برای شركت در اداره امور عمومی و همچنين برای حسن استفاده از دمكراسی و استيفای حقوق ملی.
در اعلامیه تاسیس نهضت آزادی ایران آمده است:
"اقتضای اطاعت از خدا مبارزه با بندگی غير
او، و شرط سپاس ايزدی تحصيل آزادی برای به كار بستن آن در طريق حق و عدالت و
خدمت است. ما بايد منزلت و مسووليت خود را در جهان خلقت بشناسيم تا به
رستگاری و پيروزی نائل شويم."
بنیانگزاران نهضت آزادی ایران در تبیین بینش دینی خویش ابراز داشتند:
"مسلمانيم نه به اين معنی كه يگانه وظيفه
خود را روزه و نماز بدانيم. بلكه ورود ما به سياست و فعاليت اجتماعی من باب
وظيفه ملی و فريضه دينی بوده؛ دين را از سياست جدا نمی دانيم و خدمت به
خلق و اداره امور ملت را عبادت می شماريم. آزادی را به عنوان موهبت اوليه
الهی و كسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتيازات تشيع می شناسيم. مسلمانيم
به اين معنی كه به اصول عدالت و مساوات و صميميت و ساير وظايف اجتماعی و
انسانی قبل از آن كه انقلاب كبير فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نمايد،
معتقد بودهايم..."
نهضت آزادی ایران به رغم فشارها و محدودیت ها توانسته است بیش از نیم قرن
در راه آزادی، استقلال و پیشرفت ایران در چارچوب فعالیت جمعی پیگیر تلاش
خود را ادامه دهد و از این رو، پنجاه و یک سال حضور و تلاش سیاسی، از توفیق
این حزب دیرپای ملی و اسلامی در میهن استبداد زده ما حکایت می کند.
در روزگار غلبه افکار چپ و اولویت یافتن مبارزه با امپریالیسم، نهضت آزادی
بر ضرورت دستیابی به حقوق و کرامت انسانی و اولویت دادن "آزادی" بر سایر
آرمان ها، نیازها و مطالبات تاریخی ملت ایران اصرار می کرد که امروزه
خوشبختانه به خواست اصلی و زیربنایی عموم ملت ایران با هر گرایش سیاسی و
اعتقادی بدل شده است و از این روی نهضت آزادی به رغم عدم امکان حضور در
عرصه سیاسی، به جهت اثرگذاری در بسط و فراگیری این اندیشه در سپهر افکار
عمومی، شکرگزار است.
از سوی دیگر، نهضت آزادی ایران افتخار دارد که در پرتو پایداری بر رسالت
آگاهی بخشی و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر، به گسترش بستری مدد
رسانده که امروز پرورش دهنده سرمایه های انسانی و مفاخر ملی ارجمندی گشته
که بسیاری از آنها در زندانهای نظام تاریک ولایت مطلقه چراغ آزادی و آگاهی
را روشن نگه داشته اند.
مؤسسان و اعضای اين حزب، به رغم شكنجههای ساواك و حبسها و تبعيدهای
طولانی، هيچگاه از مشی مبارزه عليه زور و زر و تزوير و جهل و جور و جنایت
دست بر نداشته و در اوج گيری مبارزات ملت و پيروزی انقلاب نقشی تعیین کننده
داشتند. بر كسی پوشيده نيست كه واگذاری مسووليت دولت موقت در آن شرايط
بحرانی - كه برخلاف امروز، تكيه زدن بر مسند دولت مايه برخورداری از هيچ
موهبتی نبود - نشان از نیت خیرخواهانه، احساس مسوولیت پذیری و جايگاهی داشت
كه نهضت آزادی ايران و دبير كل فقيد آن در دوران مبارزه با نظام سلطنتی و
پيروزی انقلاب بر عهده داشتند.
در سالهای پس از پيروزی انقلاب، اعضای نهضت آزادی ايران همواره تلاش كرده
اند كه با برگزاری مراسم سالگرد تأسيس از يك سو با آرمانهای بنيانگزاران
تجديد پيمان كنند و از سوی ديگر، عدم تحقق اين آرمانها را به جامعه يادآور
شوند. با اين انگيزه، تا سال ها نهضت در اوج مظلوميت و در حد توان، این
مراسم را در دفتر خود يا در كنار مزار شهدا در بهشت زهرا و یا در منازل
شخصی اعضا – به رغم تمامی فشارها و تضييقات، از جمله حمله گروههای فشار
رسمی و شبه دولتی - برگزار می کرد. اما در سالیان اخیر و در سایه قدرت گیری
جریانی تمامیت خواه در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، حتی امکان برگزاری
همین جلسات و دیدارهای محدود نیز از اعضا و علاقمندان نهضت آزادی ایران سلب
شده است.
کودتای انتخاباتی خرداد ۸۸ نیز موجب افزایش و تشدید بی سابقه فشارها و
تضییقات بر نهضت آزادی ایران گردید و ۲۰ نفر از اعضای شورای مرکزی نهضت
آزادی ایران، دفتر سیاسی و شاخه جوانان بازاشت شدند و در حال حاضر نیز شش
نفر از این افراد با محکومیت های سنگین، در زندان اوین هستند و دبیرکل و
تنی چند از اعضای دیگر نیز جهت اجرای احکام حبس به زندان فراخوانده شده
اند.
در پنجاه و یکمین سالگرد حیات و حضور موثر در صحنه فعالیت های سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی ایران، آرزوی سلامت و آزادی تمامی زندانیان سیاسی افتخار
آفرین ایران، از جمله یاران دربند نهضت آزادی ایران، آقایان محسن محققی،
امیر خرم، محمد فرید طاهری، عماد بهاور و جعفر گنجی را داریم.
بود آیا که در میـــــکده ها بگشایند / گره از کار فروبسته ما بگشــــایند
در میخانه ببستند خــــــــدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشــــایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین بستند / دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
در میخانه ببستند خــــــــدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشــــایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین بستند / دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی ایران در خارج کشور
آیدا قجر
جرس: در آستانه سومین سال از آغاز جنبش سبز
قرار داریم، جنبشی که هر چند اکنون حضور خیابانی را از دست داده، اما آینده
را آبستن تغییری ریشه ای و عمیق کرده است. نقاط ضعف و قوت، آینده،
دستاوردها و خلل ها و همچنین پیش بینی آینده با تکیه بر تجارب تاریخی صد
سال اخیر؛ از جمله نکاتی است که در مورد آنها با شروین نکویی، جامعه شناس
ساکن هلند و سردبیر سابق سایت تهران ریویو به گفتگو نشسته ایم. نکویی معتقد
است که جنبش سبز شباهت های فراوانی با انقلاب مشروطه داشت و از نظر بلوغ
فکری و نحوه عملکرد نیز از انقلاب 57 بسیار بالغ تر ظاهر شد. به نظر نکویی،
حصر میر حسین موسوی و مهدی کروبی ممکن است که اکنون به سود جمهوری اسلامی
باشد، اما در آینده نتایجی برعکس توقعات حکومت داشته و به سود جنبش اعتراضی
مردمی تمام خواهد شد.
مقدمه: هنگامی که در مورد جنبش سبز
صحبت میکنیم و از آنجایی که هر کدام از ما پای هدف به ثمر رساندن جنبش سبز
ایستاده ایم، سیری را طی کرده ایم و امروز به این نتیجه رسیده ایم که
میخواهیم جزیی از این جنبش باشیم. شخصا با این که ۲۴ سال ایران نبوده ام،
به هیچ وجه با تحولات ایران بیگانه نبودم. در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری
خاتمی، ۴ سفر به ایران داشتم و در یکی از این سفرها سه ماه کار تحقیقاتی
کردم و کتابی بر آن مبنا نگاشته ام. شاید بیشتر از اکثر دوستانی که بعد از
انقلاب خارج از ایران زندگی میکنند، این امکان برایم مهیا بود که با رهبران
فکری و سیاسی، اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب در حشر و نشر قرار گیرم؛ به
همراه آنان بازبینی داشته باشم در مورد انقلابی که چند نسل بزرگ در آن نقش
داشتند. به همین دلیل اگر نگاه انتقادی دارم، بر اساس انزجار از گروهی خاص
یا بیگانه بودن با گروهی دیگر نیست. درست است که من خودم را از قشر سکولار
ایران میدانم؛ اما نه با مذهب و نه با انقلاب ایران بیگانه نیستم.فکر میکنم آرمان گرایی عمومی که در جامعه ایران در زمان انقلاب ۵۷ بود، به نوعی سیر تاریخی اش به آنجا رسید که اسلام گرایان آرمان گرا قدرت را در دست گرفتند. سال های بسیار خونینی بود، سکولارها سرکوب شدیدی شدند؛ اما واقعیت جامعه ایران این بود که امروز طیف های مختلف به پختگی فکری سیاسی رسیده اند و فرهنگ مدارا دارند. حس من در این لحظه این است که جامعه ایران در زمینه فرهنگ دموکراتیک بسیار جلوتر از ۳۳ سال پیش است و ظرفیت های بیشتری برای جهانی شدن دارد؛ اما ما احتیاج به یک تغییر و راه دیگر داریم و مثل عارفی که باید به خدا برسد، باید به خود بیاید و این مستلزم بیخودی از خود است. در خصوص جامعه و متفکران، نیاز به تغییر داریم و این راهش در رک گویی و بی تعارف بودن است. حرف های من بر اثر دلسوزی و حس ام است که در این برهه ی تاریخی اگر بخواهیم میتوانیم به آن سویی برویم که بیش از صد است برایش مبارزه می کنیم.
در هر تحولی، نقطه ی عطفی وجود دارد که هر جامعه ای برای ایجاد «تغییر» باید به آن برسد. نزدیک به سه سال از تحولات پس از انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری می گذرد و اکنون در آستانه ی سومین سالگرد شکل گیری جنبش سبز هستیم. به نظر شما به عنوان یک جامعه شناس و کسی که تحولات ایران را پی گیری می کند، آیا این نقطه ی عطف در جنبش سبز اتفاق افتاد؟
جنبش سبز در بسیاری از موارد شباهت های زیادی به جنبش مشروطه دارد و از خود بلوغ بیشتری در مقایسه با انقلاب آرمان گرایانه ۵۷ نشان داده و می دهد، یعنی به دنبال عدالت و حقوق شهروندی است. از «رای من کجاست» شروع کرد تا به «حق من کجاست» رسیده و از این منظر، تفکر و گفتمان جنبش سبز که امروز متاسفانه کمی خاموش شده، زمینه ساز بسیاری از تحولات و یک نقطه ی عطف است.
اشاره کردید به شباهت های جنبش سبز و انقلاب مشروطه در ایران. این شباهت ها کجاست؟
دو شاخصه ی مهم مشروطه، عدالت و جمهور مردم بود. این دو، یک طیف بسیار بزرگی از مردم ایران از کمونیست تا مراجع مهم تقلید را در بر میگرفت و آنها را برای خواسته های مدنی و شهروندی به صحنه آورده بود. کسی به دنبال مدینه ی فاضله ی مشترکی نبود؛ بلکه همه می خواستند که شهروندان حقوق مساوی داشته باشند و این بسیار نزدیک به خواسته های مدنی جنبش سبز است.
اکنون و با توجه به وقایع سه سال گذشته، تعدادی از تحلیل گران و جامعه شناسان بر این باور هستند که مردم، خیابان را از دست داده اند و چهره ای از جنبش اعتراضی مردم در رسانه ها وجود ندارد و در نتیجه جنبش سبز از بین رفته است.
سعی میکنم واقع بینانه نگاه کنم به این سوال و پرده ی رمانتیکی که بسیاری از دوستان بر واقعیت می کشند را کنار بزنم. مردم ایران در سال ۸۸ خیابان را فتح نکردند که از دست بدهند؛ بلکه قبل از انتخابات، حکومت جمهوری اسلامی اجازه حضور در خیابان ها را به مردم داد، همانطوری که شاه از دو سال و اندی پیش از انقلاب فضای باز سیاسی را ایجاد کرد. این فضای باز خیابانی یا فضای باز سیاسی به این دلیل ایجاد نشد که شاه یا حکومت جمهوری اسلامی دلش برای مردم سوخته بود؛ بلکه آنها به علت تحولات سیاسی جهانی مثل روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا احتیاج داشتند که پشتوانه مردمی خود را نشان دهند.
باز کردن فضای خیابان در ایران استبداد زده همانا و تجربه ی حداقل ۱۰۶ ساله ما همان. وقتی در فضای عمومی کوچکترین فرصتی ایجاد می شود، مردم هجوم می آورند؛ زیرا منتظر چنین فرصتی هستند هر چند که در انتخابات به ضرر نامزد مورد توجه جمهوری اسلامی بود. پس از آن حکومت دوباره توانست با تدابیر سرکوبگرانه و به کارگیری هوشمندانه این تدابیر، از آن در یک جنگ استهلاکی با مردم استفاده کرده و فضای خیابان را بار دیگر ببندد.
بدین ترتیب معتقدید فضای باز خیابانی به خاطر حضور اوباما و تحولات جهانی و نیاز به ارائه چهره ی جهانی مقبول از جمهوری اسلامی، در اختیار مردم قرار گرفت؟
نه فقط به خاطر چهره بین المللی. حکومت ایران همین اکنون هم به مرحله ای رسیده که در نهایت باید راهی برای مذاکره با آمریکا پیدا کند؛ اما حکومتی که سیدعلی خامنه ای در صدر آن است همیشه می خواهد از موضع قدرت وارد مذاکره با آمریکا شود و این یعنی «مردم ایران پشت من هستند»؛ کاری که امید داشتند در انتخابات مجلس نهم اتفاق بیافتند. در زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم، انتخاب آقای خامنه ای واقعا برد احمدی نژاد با همه ی عوام فریبی اش در انتخاباتی نیمه آزاد بود. اما وی در انتخابات مجلس، اشتباه قبلی را تکرار نکرد و فضای باز در اختیار مردم قرار نداد؛ بلکه مهندسی شده عمل کرد. در هر حال، حکومتی که پشتوانه مردمی دارد با قدرت بیشتری سر میز مذاکره حضور پیدا میکند.
برخی از منتقدان جنبش سبز این مساله را مطرح می کنند که حصر آقایان موسوی و کروبی به مرور زمان برای هواداران دموکراسی عادی شده و حساسیت اولیه درباره آن وجود ندارد. دیدگاه شما درباره این تحلیل چیست؟
این تحلیل خیلی استفاده می شود که چون در ایران برعکس خیلی دیگر از کشورهای منطقه، طبقه ی متوسط و متوسط بالا بودند که در جنبش مردمی حضور داشتند و این طبقه نیز «جان بر کف» نیست پس راحت تر سرکوب می شود. به نظر من این تحلیل درستی نیست. خاموش شدن یا شعله ور ماندن حرکت های اجتماعی که به خیابان می رسد، به عوامل زیادی بستگی دارد.
تا چه حد در داخل حرکت ها شبکه سازی تنگاتنگ سازماندهی شده است؟ تا چه حد اهداف مشترکی تعیین شده و این اهداف حداقلی، چقدر شفاف و ساده است؟ تا چه حد جهت فکری و سرعت تصمیم گیری جمعیت و رهبران یکی است؟
چنانچه به این عوامل نگاه کنیم و مثلا مساله ی شبکه را با زمان انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم به این نتیجه میرسیم که بسیار ضعیف تر عمل شد. در مورد اهداف شاید هفته ی اول «رای من کو» بود؛ اما وقتی خامنه ای حکم تیر را در خطبه ی نماز جمعه داد، هدف تغییر کرد؛ ولی هدف بعدی اگر چه در شعارها شنیده میشد؛ اما با تفکرات رهبران همخوانی نداشت و اینها از جمله عوامل اصلی ضعف هستند.
یعنی معتقدید که همخوانی و همسویی بین تفکرات رهبران جنبش با مردم وجود نداشت؟
رهبران نمادین جنبش سبز از دل جمهوری اسلامی برخاسته اند. تاریخ مبارزه آنها، مبارزه برای به ثمر رسیدن جمهوری اسلامی بوده است. برای آنها فاصله گرفتن از شخص اول این نظام و اهداف آن، ظرف یک شب رخ نخواهد داد. در حالیکه حفظ شور و خشم مردم در خیابان احتیاج به پیام های قاطع دارد. به عنوان مثال، آقای خمینی گفت «شاه باید برود» و مردم مصر استعفای مبارک را در میدان تحریر خواستند. این شعارها طیف گسترده ای را جذب میکند و نگه میدارد.
اعلامیه های آقای موسوی بسیار فرهیخته بود؛ اما تکلیف مردم را مشخص نمی کرد و این را هم نمی توانستیم از آقای موسوی انتظار داشته باشیم چون تا آن زمان هنوز تکلیف خود او نیز با جمهوری اسلامی مشخص نبود. وقتی ایشان از داخل حصر پیغام می دهند که کتاب «وجدان بیدار» را بخوانید و در آن کتاب در مورد دیکتاتوری که بر اساس یک ارمان گرایی زیبا ایجاد شده اما فاجعه است صحبت میشود، این نشان می دهد شاید ایشان رودربایستی را با خود و هوادارانش کنار می گذارد و در مورد جمهوری اسلامی به نتیجه رادیکال تری برسد.
شاید یکی از بزرگ ترین امیدها و سرمایه گذاری های جنبش سبز، حصر آقای موسوی است؛ به این معنا که وقتی ناخودآگاه مجبور شوی از طوفان های هر روزه کناره گیری کنی، وقت برای تفکر عمیق تر آن هم برای فرد فرهیخته ای مثل آقای موسوی ایجاد می شود و این امر زمینه ای برای سیر و سلوک تحول ایران را ایجاد خواهد کرد و این امید من است. زمانی که آقای موسوی از حصر بیرون بیاید با قاطعیت بیشتری هدف را برای خود و طرفدارانش مشخص می کند.
اگر از سال اول و دوم جلوتر بیاییم، شعاری که این روزها بیشتر شنیده می شود این است که «مردم می دانند چه نمی خواهند اما نمیدانند چه می خواهند». چقدر با این شعار موافق هستید و به نظر شما چقدر اپوزیسیون داخل و خارج با خواسته های مردم هماهنگ عمل می کنند و آیا آنها می دانند «چه می خواهند»؟
نباید از مردم انتظار داشت که به دقت بدانند چه می خواهند. مردم ایران عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می خواهند و به آزادی معتقدند. این که دقیقا قانون اساسی ایران چه باید باشد را نمی توان از مردم انتظار داشت و کسی هم نمی تواند از قبل این را تعیین کند؛ اما این وظیفه ی آنهایی است که خودشان را اپوزیسیون می نامند یا دلسوخته جامعه ایران هستند که تا آنجایی که ممکن است با طیف وسیعی به یک حداقل هایی برسند.
خواسته هایی است که وقتی با دوستان از اصلاح طلب تا سکولار یا رادیکال صحبت می کنیم با آنها موافق هستند. اصولی مانند رابطه دولت و ملت، دین و سیاست، ایران و جهان، زن و مرد، اقلیت و اکثریت. سال گذشته در رسانه ی تهران ریویو ما گفتگویی با آقای کدیور داشتیم. ایشان در آن مصاحبه تاکید کردند که به جامعه ای دمکراتیک فکر می کنند. رادیکال ترین سوسیالیست ها و سکولارهای ایرانی هم به همین امر می اندیشند؛ اما باید در کوتاه مدت هم یک هدف حداقلی تعیین شود.
جنبش سبز باید خودش را بازبینی کند و با نگاهی منصفانه و منتقدانه شورای هماهنگی را بررسی کند. وقتی این اتفاق بیافتد و با قاطعیت هدف تعیین کند؛ طیف گسترده ای از ایرانیان می توانند به جامعه ایده دهند تا در مورد اصول به یک تعریف برسیم.
به شورای هماهنگی اشاره کردید که نیاز به یک نقد و باز تعریف دارد. نقد خود شما چیست؟
بزرگترین نقد به شورای هماهنگی عدم شفافیت در مورد اعضای این شوراست که در واقع به نوعی یاور همیشه غائب ماست و این مساله با ایده آل هایی جنبش سبز در ماه های اول مطرح کرد، تناقض دارد. این شورا وقتی شفاف نیست، نمی توان از آن انتقاد کرد و شاید این موضوع بیشتر از همه شامل آقای امیرارجمند شود.
آقای امیرارجمند به نظرم بسیار شخص محترم، امین و استاد بزرگی در حقوق بشر هستند. آنچه آقای موسوی به امانت به ایشان سپرده را حفظ می کنند. مشکل اینجاست که آقایان موسوی و کروبی از موقع انتخابات تا حصرشان یک سیری را طی کرده اند. متن بیانیه های آنان ناشی از همین تحول است. آنها در این مسیر نه به معنای منفی؛ بلکه مثبت و رادیکال تر شده اند بطوریکه در بیانیه ی آخر صراحتا گفته شد که ما مقابل فرعون ایستاده ایم.
تفکر آنها پویاست اما صدای آنها به گوش ما نمی رسد. آقای امیرارجمند اما به علت امانت داری در زمان حصر متوقف شده اند و این امر به ضرر جنبش است و آن را از تحول به سکون میکشاند. ایشان هیچ گاه ادعای رهبری هم نداشتند. کسی که می توانست چنین باشد آقای خاتمی بود که ایشان هم راه دیگری را انتخاب کرده اند.
در ایران حوادث به سکون نرسیده؛ بلکه این حکومت با کمال وقاحت انتخابات دیگری را برگزار کرده است و احساس اعتماد به نفس بیشتری می کند و این سکون به ضرر جنبش است در نتیجه حکومت در حصر آقایان موسوی و کروبی درست عمل کرده اما در میان مدت امیدوارم به نفع جنبش باشد.
در صحبت هایتان اشاره کردید به تجربه خود در گفتگو با نسل های مختلف با ایدئولوژی های گوناگون برای به ثمر رساندن جنبش سبز. آیا به راهکارهایی هم رسیدید؟
به نظرم باید طرح مساله ی اساسی در مورد گذار به دموکراسی داشت. باید تعریف کنیم نهادهای قدرت اجتماعی و سیاسی کجا هستند؟ می توانند موجب تغییر شوند یا جلوی آن را می گیرند؟ ما که خواستار تغییر هستیم باید اول آنها را خوب بشناسیم.
در جامعه ایران سه نهاد هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. سپاه پاسداران به عنوان نهاد اجتماعی که بیش از هفت میلیون ایرانی از نظر اقتصادی یا ایدئولوژیک به آن وابسته است و دیگری روحانیت است که نیازی به توضیح ندارد و سومی دانشگاه و دانشجویان است.
نهاد روحانیت شاید این طور به نظر بیاید که جلوی تغییر را گرفته؛ اما در داخل خودش بسیار این زمینه را دارد که همگام با تغییر شود.
ایجاد دانشگاه های آزاد یکی از بهترین تحولاتی است که در سال های اخیر رخ داده است. زمانی تنها نهاد اجتماعی که در شهر کوچکی پیدا می شد، مسجد بود؛ اما الان در شهرهای کوچک هم دانشگاه آزاد وجود دارد در نتیجه به عنوان یک نهاد اجتماعی در همه جای ایران وجود دارد و قشر جوان تحصیلکرده ی به دنبال تجدد را در خود جای داده است.
نهاد سپاه به عنوان مهمترین نهاد به دلیل رقابت با روحانیت و قدرت روزافزونش، زمینه ی ایجاد تغییر را دارد. باید این سه نهاد را مورد بررسی قرار داد که چگونه می توان آن ها را به سمت و سوی دمکراتیک رساند.
معتقدم ما در میان مدت در ایران شاهد تغییر خواهیم بودیم. این تغییر می تواند به سمتی باشد که افرادی مانند پوتین آن را هدایت می کنند یا به سمت دهه ای برود که به عراق بعد از ورود آمریکایی ها تبدیل شویم یا در نهایت می توانیم به سمت یک جامعه دمکراتیک پیش برویم.
به عنوان آخرین سوال به نظر شما برای زنده و پویا نگه داشتن جنبش سبز چه باید کرد؟
مهم ترین مساله برای جنبش که طیف بسیار وسیعی را در بر میگیرد، کلامی اخلاقی عرفانی است یعنی مدارا با تفاوت فکری که باید بر آن تکیه کرد و باید به راه دیگری رفت. باید بگذریم از تصور قابل اصلاح بودن این حکومت. راه دیگری که می رویم باید بر اساس کار جمعی باشد که لازمه ی آن مداراست. اگر به این همراهی و وحدت وجودی برسیم، به قول عطار به آن علم می رسیم که سیمرغی در ما نهفته است که به راحتی می تواند تغییر را در جامعه ایجاد کند.
و سخن آخر؟
حداقل چهار میلیون و حداکثر ۸ میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی می کنند. قسمت اعظم این ایرانیان از نظر مادی در وضعیتی خوب یا عالی هستند؛ اما ما کم کاری کردیم. کار حرفه ای در جلب اعتماد آنان در کمک و حمایت از جنبش سبز انجام نشد. حداقل یک میلیون از این ایرانیان هنوز هم در اعماق وجودشان؛ ایران مساله اصلی شان است و زمانی که اعتمادسازی شود، حاضر به کمک هستند. اگر این کار صورت می گرفت شخص من شرمنده ی بچه هایی نبودم که در ترکیه و عراق عذاب کشیده و میکشند. چرا ما باید برای کارهای مدنی مان از جامعه ی ملت های اروپا و نهادهای خارجی کمک بگیریم؟
ما باید بر اعتمادسازی میان خودمان سرمایه گذاری کنیم. به عنوان مثال هر ایرانی در یک جامعه آماری یک میلیون نفری اگر روزی تنها یک یورو که پول یک قهوه هم نیست را برای جنبش سبز کنار می گذاشت، سالی ۳۶۰ میلیون یورو جمع آوری میشد اما ما کم کاری کردیم.
تنها راه پرداختن به این موضوع اعتمادسازی و بها دادن به مردم است.
پای شیر هم به دیوان عدالت اداری باز شد
در حالی که طی چند روز گذشته تولید و توزیع شیر سی درصد کاهش داشته است، وزیر دادگستری گفت: پرونده یکی از کارخانجات متخلف تولیدکننده محصولات لبنی، با اعتراض به حکم صادره به دیوان عدالت اداری ارسال شد.در همین حال، مدیرعامل اتحادیه فرآوردههای لبنی از کاهش ۳۰ درصدی تولید و عرضه شیر پاستوریزه خبر داد و اعلام کرد: به دلیل بازگشت قیمت محصولات لبنی به نرخ سابق و مقرون به صرفه نبودن تولید شیر و ماست، کارخانههای لبنی تولید این محصولات را کاهش دادهاند تا شیر خام ارزان شود.
سیدمرتضی بختیاری در گفتوگو با فارس درباره اینکه قانون تعزیرات در برخورد با متخلفان بازدارندگی لازم را ندارد، اظهار داشت: اولویت باید تنظیم بازار باشد و در کنار آن برخورد قاطع با متخلفان صورت گیرد؛ اگر بازار تنظیم شود و در کنار آن با متخلف هم برخورد شود، اثربخشی بهتری خواهد داشت.
وی با بیان اینکه تخلفات را هم باید سازمان حمایت اعلام کند تا تعزیرات مورد رسیدگی قرار دهد، گفت: اینکه انتظار داشته باشیم تعزیرات حکم دهد اما بازار تنظیم نشود، درست نیست.
بختیاری در پاسخ به این سوال که چرا قانون اجازه میدهد که فردی ۴ بار تخلف کند آنگاه مجری قانون اقدام به پلمب آن واحد متخلف کند بیان کرد: این قانون است و باید اصلاح شود اما نباید این موضوع را عمومیت بدهیم زیرا در مواردی محکومیتهای میلیاردی داشتهایم.
وزیر دادگستری درباره تخلفات کارخانجات تولید محصول لبنی در افزایش قیمتها افزود: علیه این کارخانهها مخصوصا کارخانهای که رئیس سازمان تعزیرات حکومتی از آن بازدید کرد، حکم صادر شده است و با اعتراض مدیران کارخانه به حکم صادره، پرونده به دیوان عدالت اداری ارسال شد.
۳۰۰ نیروی انتظامی در دانشگاه کرج؛ زد و خورد و درگیری با حراست
نماینده تام الاختیار دانشگاه هنر در طرح جامع کرج گفت: پیش از ظهر امروز نیروی انتظامی کرج با ورود به دانشگاه هنر با هدف دیوارکشی در این دانشگاه زمینههای درگیری را به وجود آورد.به گزارش فارس، سعید زاویه گفت: ورود عوامل نیروی انتظامی در یک روز نیمه تعطیل جای سئوال دارد.
وی ادامه داد: اختلافات ملکی بر سر زمین این دانشگاه سالها است که گریبانگیر مسئولان دانشگاه و دانشجویان بوده اما متأسفانه تا کنون اقدامی شایسته در این باره صورت نگرفته است.
عضو هیئت علمی دانشگاه هنر افزود: در چنین شرایط سیاسی که کشور نیازمند آرامش است اقدام نیروی انتظامی و عوامل دادستانی خارج از درایت و تدبیر بوده است.
زاویه خاطرنشان کرد: طی تماسهای مکرر با مسئولان ذیربط از جمله استانداری، هیچ پاسخی دریافت نشده است.
وی اظهار داشت: امروز حدود ۳۰۰ نفر از عوامل نیروی انتظامی با ورود به دانشگاه با همراهی لودر و بیل مکانیکی قصد اجرای یک حکم حقوقی را در این دانشگاه داشتند که با مقاومت حراست دانشگاه مواجه شده و همین مسئله منجر به درگیری و ضرب و شتم عدهای از کارکنان این دانشگاه شد.
زاویه تأکید کرد: زمین این دانشگاه حدود ۴۰ سال است که در خدمت دانشگاه هنر بوده و ملک آن محسوب میشود.
وی افزود: هم اکنون نیروی انتظامی در محوطه دانشگاه حضور دارد و همین مسئله را پیچیدهتر کرده است.
این مسئول تصریح کرد: باتوجه به این که خوابگاه دانشجویان نیز در این مکان وجود دارد، تعدادی از نیروهای خود را برای آرامش دادن به دانشجویان مستقر کردهایم، اما با توجه به جوان بودن دانشجویان و حضور نیروی انتظامی در این محیط آموزشی نمیتوانیم به طور کامل بر عکس العمل دانشجویان احاطه داشته باشیم.
زاویه گفت: صدور حکم دیوارکشی از سوی دادستانی بدون این که بدانند این حکم در چه مکانی و در چه زمانی اجرا شود بیتدبیری است.
اسراییل به وعده خود وفا کرد: خروج زندانیان فلسطینی از سلول های انفرادی
بدنبال قبول خواسته های زندانیان فلسطینی که بیش از سی روز در اعتصاب غذا بسر می بردند، اداره زندانهای اسراییل در راستای اجرای مفاد توافق امضا شده با اسرا، تمامی اسرای دربند حبس انفرادی را از سلولها خارج کرده و در زندان «هداریم» جمع کرد.به گزارش مرکز اطلاعرسانی فلسطین، اسرای دربند حبس انفرادی پس از خروج از سلولهای انفرادی، اکنون در میان دیگر اسرای دربند زندان هداریم هستند.
پس از انتشار این خبر و انتقال اسرای دربند سلولهای انفرادی به زندان هداریم، موجی از شادی تمامی زندانها را در برگرفت.
از سوی دیگر یک مقام فلسطینی گفته بود: اسرائیلی ها توافق کردند تا تمامی زندانیان فلسطینی را از سلول های انفرادی خارج کنند.
وی همچنین افزود: بر اساس این توافق خانواده زندانیان می توانند با آنها در زندان ملاقات کنند و همچنین اسرائیل قبول کرده مدت زندان این افراد را که در بازداشت اداری به سر می برند، پس از محکومیتشان تمدید نکند.
پیش از این به دنبال پایان اعتصاب غذای ۱۵۰۰ زندانی فلسطینی موجی از شادمانی در سرزمین های اشغالی برپا بود.
زندانیان سیاسی به منظور پایان دادن به حبس های انفرادی و شرایط ناگوار زندان اعتصاب کرده بودند.
در همین حال، کریستین ساینس مانیتور نوشت افزایش انگیزه فلسطینی ها برای استفاده از راهبردهای مسالمت آمیز و به دور از خشونت برای نشان دادن اعتراض می تواند فشارهای داخلی و بین المللی بر اسرائیل برای تن دادن به توافق صلح با فلسطینی ها را افزایش دهد.
این روزنامه آمریکایی در نسخه اینترنتی خود نوشت: هرچند اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی خیلی مورد توجه جامعه بین المللی قرار نگرفت، اما نشان داد از پتانسیل بسیار بالایی برای تغییر وضعیت تنش میان اسرائیل و فلسطین برخوردار است.
در واقع اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی نوعی اعتراض مسالمت آمیز به شرایط زندانهای اسرائیلی ها است. ماهیت مسالمت آمیز بودن این اعتراض به شدت بر میزان تاثیرگذاری آن افزوده است.
باید خاطرنشان کرد پافشاری زندانیان فلسطینی برای دست یابی به هدف خود یعنی بهبود شرایط زندانهای اسرائیل، آن هم به شیوه ای بدون درگیری و خشونت، اعتصاب غذا را به اهرم فشار بسیار قدرتمندی در برابر مقاومت تل آویو برای تن دادن به خواسته های آنها مبدل کرد.
افزایش انگیزه فلسطینی ها برای استفاده از راهبردهای مسالمت آمیز و به دور از خشونت برای نشان دادن اعتراض می تواند فشارهای داخلی و بین المللی بر اسرائیل برای تن دادن به توافق صلح با فلسطینی ها افزایش دهد. از سوی دیگر رو آوردن به چنین شیوه های صلح آمیزی می تواند گروههای فلسطینی را که اکنون به شدت تفرقه دارند را با یکدیگر متحد کند.
این روزنامه در ادامه مقاله خود نوشت: پس از گسترش تحولات کشورهای عربی ،فلسطینی ها به خوبی از قدرت اعتراضات مسالمت آمیز آگاه شدند و اکنون از آن به عنوان ابزاری برای دست یابی به خواسته های خود استفاده می کنند. اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی نمونه آشکاری برای تغییر رویکرد فلسطینی ها برای اتخاذ استراتژی های بدون خشونت و نیز نشان دهنده بیداری جهان عرب است. زندانیان فلسطینی در اعتصاب غذا به خوبی سازمان دهی شده، از حمایت گروههای فلسطینی برخوردار بودند و برای دست یابی به هدف خود مدت طولانی پافشاری کردند.
اعتصاب غذا یک شیوه کاملا نو برای فلسطینی ها نیست. سال گذشته نیز آنها به اقدام مشابهی دست زده بودند تا خواسته های خود را مطرح کنند. تفاوتی که اعتصاب غذای اخیر فلسطینی ها با دیگر اقدام آنها به این کار داشت، این بود که آنها توانستند به خواسته های خود دست پیدا کنند. در توافق اسرائیل با رهبران فلسطینی قرار شد زندانیان از امکان دیدار با خانواده های خود، پایان یافتن زمان بازداشت بدون محاکمه حداکثر پس از شش ماه از زمان بازداشت برخوردار شوند.در این دور از اعتصاب غذا بالغ بر یک هزار و پانصد نفر از چهار هزار و پانصد زندانی در زندانهای اسرائیل در اعتصاب غذا مشارکت داشتند.
باید خاطر نشان کرد علاوه بر شرکت تعداد گسترده ای زندانیان در اعتصاب غذا، مقامات فلسطینی از جمله گروه شبه نظامی جنبش حماس و جنبش فتح از آن به شدت حمایت کردند. یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در موفقیت این حرکت زندانیان حمایت عمومی مردم فلسطین در برگزاری تظاهرات خیابانی در حمایت از زندانیان محسوب می شود.
این روزنامه در ادامه افزود: تاثیر این موفقیت فلسطینی ها در آینده اختلافات آنها با اسرائیل هننوز نامشخص است ، اما کاملا روشن است این پیروزی انگیزه و استراتژی جدید و به دور از خشونتی را به گروههای فلسطینی معرفی کرده است. اعتراضات و تظاهرات مردمی عاملی برای متحد کردن گروههای متفرق فلسطینی بود.
از سوی دیگر تغییر رویکرد فلسطینی ها به طور قطع در تغییر نقشه بازی اسرائیل برای مقابله با آنها تاثیرگذار خواهد بود. مقامات اسرائیل به خوبی می دانند اگر به اعتراضات مسالمت آمیز فلسطینی ها با خشونت پاسخ دهند از سوی گروههای فلسطینی، داخلی و جامعه بین المللی به شدت تحت فشار قرار خواهند گرفت.
پیام محمدعلی ولایتی، زندانی بند 350، در پایان اعتصاب غذا
محمدعلی ولایتی: کاش از ظاهرسازی رژیم صهیونیستی یاد میگرفتید و زندانیان سیاسی را آزاد میکردید
محمدعلی ولایتی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که هفته ی گذشته پس از بیش از ۵۰ روز اعتصاب غذای تر در پاسخ به درخواست فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به اعتصاب غذای خود پایان داده بود با ارسال نامه ای از همه ی دوستان و دلسوزان تشکر کرده و خاطرنشان کرده است: ای کاش برای حفظ ظاهر هم شده همانند رژیم صهیونیستی که دشمن خود را بعد از ۴۳ روز اعتصاب غذا آزاد کرد یک زندانی سیاسی را که نه تنها مسلح نیست نه تنها شهروند یک سرزمین دیگر نیست بلکه به عنوان شیعه ایرانی که سی و یک سال را صادقانه خدمت کرده است و تنها منتقد سیاست های جاری است خرافی خواندند و پاسخی در خور به درخواست های قانونی کوچک او (اعاده دادرسی، ملاقات با دادستان کل) می دادند.به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی در نامه خود که همان روز پایان اعتصاب نگاشته، با بیان اینکه در این زمان به تلاشم برای رفع ظلم افزودم و همه راه های قانونی را پیمودم ولی متاسفانه باز هم تمام این تلاش ها بی فایده بود و عملا راهی به غیر از اعتصاب غذا برای رساندن صدایم به گوش تصمیم گیرندگان باقی نماند بنا بر این علی رغم میل باطنی دست به اعتصاب غذا زدم، آورده است: اما باز هم به جای رسیدگی یا حداقل توجه به مطالباتم به مدت ۲۰ روز به سلول انفرادی منتقل شدم و خوشبختانه علی رغم بی تفاوتی مسئولین امنیتی و قضایی نسبت به سلامت اعتصاب کنندگان از جمله بنده و برادر بزرگوارم آقای معتمدنیا و … تهدید دائمی انتقال به سلول انفرادی!!
هفته ی گذشته فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در پیامی از محمدرضا معتمدنیا و محمدعلی ولایتی، دو زندانی سیاسی که در زندان اوین دست به اعتصاب غذای اعتراضی زده اند در خواست کرده بودند که به این اعتصاب نامحدود پایان دهند.
دختران این دو همراه سبز، در این پیام با بیان اینکه برای ما در این روزهای سخت که به جبر و ظلم از پدر و مادر خود دوریم وجودتان که برایشان عزیز بود دو صد چندان عزیزتر گشته است، تاکید کرده اند: ما همه، وعده حق خدا را باور داریم که ان مع العسر یسری، به یقین پس از سختی آسانی است.
محمد علی ولایتی معاونت امور استان های ستاد مردمی مهندس میر حسین موسوی را در انتخابات ۱۳۸۸ بر عهده داشت. او شهریور ماه سال جاری به دو سال حبس محکوم شده است.
این زندانی سیاسی به مدت سی سال در پست هایی از جمله بخشداری فیروزکوه، معاونت اداری و مالی دانشکده وزارت اطلاعات، و دبیر پشتیبانی دانشگاه شاهد، معاونت بازرسی وزارت کشور در ۸ سال دولت اصلاحات فعالیت داشت در حال حاضر دبیر اجرایی خانه احزاب و بازرسی آن می باشد.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
به نام خداوند بخشنده مهربان
سروران گرامی، شخصیت های محترم، هم بندیان عزیز
بیشتر از هر چیز وظیفه دارم از طرف خودم و خانواده ام از همه شخصیت های عزیز، دوستان، فامیل ها و هم شهریان عزیزم که به دلیل اعتصاب غذا ۵۰ روزه ام ابراز نگرانی و همدلی نمودند صمیمانه تشکر نمایم.
بویژه هم بندیان فرهیخته، مظلوم و زجر کشیده که با دلایل واهی حکم های سنگین برای آنان صادر شده است. دعا می کنم هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده خود بازگردند.
اینجانب از سال ۱۳۷۶ مورد ظلم برخی از نهادهای امنیتی قرار گرفته ام و علی رغم پیگیری های جدی نه تنها نتیجه ای از این تلاشها به دست نیامد، بلکه نهایتا با صدور حکم دو سال حبس دوساله در بند ۳۵۰ اوین زندانی شدم.
در این زمان هم به تلاشم برای رفع ظلم افزودم و همه راه های قانونی را پیمودم ولی متاسفانه باز هم تمام این تلاش ها بی فایده بود و عملا راهی به غیر از اعتصاب غذا برای رساندن صدایم به گوش تصمیم گیرندگان باقی نماند بنا بر این علی رغم میل باطنی دست به اعتصاب غذا زدم. اما باز هم به جای رسیدگی یا حداقل توجه به مطالباتم به مدت ۲۰ روز به سلول انفرادی منتقل شدم و خوشبختانه علی رغم بی تفاوتی مسئولین امنیتی و قضایی نسبت به سلامت اعتصاب کنندگان از جمله بنده و برادر بزرگوارم آقای معتمدنیا و … تهدید دائمی انتقال به سلول انفرادی!! شخصیت های سیاسیِ فرهنگی و اجتماعی با ابراز همدلی و پشتیبانی از مطالبات زندانیان سیاسی به خصوص اعتصاب کنندگان خواستار پایان بخشیدن به این اعتصاب غذا شدند و از بروز عوارض احتمالی جبران ناپذیر ناشی از اعتماد که خود، خانواده و جامعه عمری باید هزینه آنرا بپردازند، اظهار نگرانی کردند.
همه این موارد در حالی است که رسانه های دولتی و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در بخش های مختلف خبری سنگ تمام گذاشتند و اطلاع رسانی همه جانبه ای نمودند؟! ولی هیچ یک از روزنامه های رسانه های غیر حکومتی و اصلاح طلبان ایران اجازه چاپ یک کلمه در مورد اعتصاب کنندگان را ندارند و این است سیاست یک بام و دو هوای حاکمان ما که یا ما را شیعه، ایرانی و اعتصابی نمی دانند یا اعضا خانه را رها کرده اند و تنها به فکر همسایه اند. و این همان کشوری است که رییس دولت آن در مجامع بین المللی ادعا می کند اینجا آزادترین کشور دنیاست؟! ای کاش حاکمان ما به اندازه ی بحرینی برای شهروندان ایرانی حقوق شهروندی قایل بودند.
ای کاش برای حفظ ظاهر هم شده همانند رژیم صهیونیستی که دشمن خود را بعد از ۴۳ روز اعتصاب غذا آزاد کرد یک زندانی سیاسی را که نه تنها مسلح نیست نه تنها شهروند یک سرزمین دیگر نیست بلکه به عنوان شیعه ایرانی که سی و یک سال را صادقانه خدمت کرده است و تنها منتقد سیاست های جاری است خرافی خواندند و پاسخی در خور به درخواست های قانونی کوچک او (اعاده دادرسی، ملاقات با دادستان کل) میدادند.
اکنون اینجانب با عنایت به ارسال پیام های محبت آمیز بزرگان و سروران عزیز از جمله فرزندان نخست وزیر محبوب دوران دفاع جناب آقای مهندس میر حسین موسوی، جمعی از اعضای شورای مرکزی خانه احزاب ایران، سرکار خانم طالقانی بازرس خانه احزاب و همه شخصیت های فرهیخته معزز (از اسم بردند آنان به دلیل فضای امنیتی معذورم) که به صورت مکتوب، شفاهی، حضوری، تلفنی در خواست نمودند علی الخصوص در خواست مکرر هم بندیان مظلوم و دلسوزم در پنجاهمین روز، به اعتصاب خود پایان می دهم امیدوارم اولا همه زندانیان سیاسی به خصوص مهندس میر حسین موسوی سرکار خانم زهرا رهنورد و حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی هرچه زود تر از بند اسارت آزاد و ثانیا ملت بزرگ ایران با تلاشی مضاعف هرچه زودتر به حق مسلم خود که همان دموکراسی و انتخابات آزاد است دست یابند.
محمد علی ولایتی
بند آزادگان – بند ۳۵۰ اوین
برای جلوگیری از تهدید امنیت ملی، زندانیان سیاسی را آزاد کنید
سحام
نیوز: احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی، اعظم طالقانی، محمد
بستهنگار و نظامالدین قهاری شخصیت های مطرح و با سابقه جریان ملی-مذهبی
در نامهای خطاب به آقای علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، ضمن اعتراض به
برخوردهای تحدیدکننده حاکمیت علیه فعالان سیاسی، فرهنگی، دانشجویی، کارگری
، رسانهای و حوادثی که منجر به شهادت هاله سحابی و هدی صابر شد از
بازداشت فعالان فرهنگی و سیاسی از جمله آقایان محمد توسلی،، سعید مدنی،
مسعود پدرام ، علیرضا رجایی انتقاد کردند.
در این نامه که سایت ملی-مذهبی آن را منتشر نموده است، ضمن اشاره به وضعیت وخیم جسمی نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و دلتنگی های دو فرزند خردسالش از رهبر جمهوری اسلامی خواسته شده در راستای حفظ حقوق شهروندی و مقابله با تهدید امنیت ملی دستور آزادی زندانی های سیاسی به ویژه زندانی های بیمار را صادر کند.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
مقام محترم رهبری حضرت آیتالله خامنهای
با سلام و احترام
ما امضاءکنندگان زیر که در دوران استبداد شاهنشاهی همراه با جنابعالی در صف مبارزه با دیکتاتوری با اعتقاد به استقرار عدالت،آزادی و حکومت قانون بودهایم و هنوز هم بر آن اعتقادات هستیم لازم دانستیم که در شرایط خطیر کنونی که امنیت ملی و مصالح کشور به شدت تهدید میشود مواردی را به اطلاع جنابعالی برسانیم:
۱- در چند سال گذشته برخوردهای تحدیدکنندهای به فعالان حوزه سیاست، فرهنگی، دانشجویی، کارگری، رسانهای و… شده و در یکسال گذشته نیز تشدید گردیده است. بطوری که در مراسم تشییع جنازه شادروان مهندس سحابی، منجر به شهادت دختر ایشان، هاله سحابی و متعاقب آن آقای هدی صابر در زندان گردید.
۲- بازداشت فعالان فرهنگی ، سیاسی و… ازجمله آقایان محمد توسلی،، سعید مدنی، مسعود پدرام ، علیرضا رجایی و بسیاری از شخصیتها
۳- اخیراً بازداشت مجدد خانم نرگس محمدی، فعال حقوق بشر، که در بازداشت وی در سال گذشته، منجر به بیماری فلج عضلانی وی شد ما را به شدت نگران کرده است. خبرهای موثق در ملاقات با وی حاکی از این است که وی مجدداً دچار فلج عضلانی شده و در بهداری زندان اوین بستری و در شرایط بحرانی بسر میبرد. دو فرزند خردسال او در غیبت پدر که علیرغم فعالیتهای مسالمتآمیز قانون سیاسی، ۱۴ سال زندان جمهوری اسلامی را تحمل کرده و هماکنون از روی اجبار درخارج از کشور به سر میبرد و هیچوقت از قانونگرایی و اصلاحطلبی عدول نکرده است. در شرایط خاص کودکانه خود بسر میبرند.
درخواست دستور مستقیم جنابعالی برای استخلاص و آزادی کلیه شخصیتهای زندانی بهویژه افراد بیمار باتوجه به مصالح کشور و جلوگیری از تهدید امنیت ملی و رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی آنها را داریم.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی، اعظم طالقانی، محمد بستهنگار، نظامالدین قهاری
در این نامه که سایت ملی-مذهبی آن را منتشر نموده است، ضمن اشاره به وضعیت وخیم جسمی نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و دلتنگی های دو فرزند خردسالش از رهبر جمهوری اسلامی خواسته شده در راستای حفظ حقوق شهروندی و مقابله با تهدید امنیت ملی دستور آزادی زندانی های سیاسی به ویژه زندانی های بیمار را صادر کند.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
مقام محترم رهبری حضرت آیتالله خامنهای
با سلام و احترام
ما امضاءکنندگان زیر که در دوران استبداد شاهنشاهی همراه با جنابعالی در صف مبارزه با دیکتاتوری با اعتقاد به استقرار عدالت،آزادی و حکومت قانون بودهایم و هنوز هم بر آن اعتقادات هستیم لازم دانستیم که در شرایط خطیر کنونی که امنیت ملی و مصالح کشور به شدت تهدید میشود مواردی را به اطلاع جنابعالی برسانیم:
۱- در چند سال گذشته برخوردهای تحدیدکنندهای به فعالان حوزه سیاست، فرهنگی، دانشجویی، کارگری، رسانهای و… شده و در یکسال گذشته نیز تشدید گردیده است. بطوری که در مراسم تشییع جنازه شادروان مهندس سحابی، منجر به شهادت دختر ایشان، هاله سحابی و متعاقب آن آقای هدی صابر در زندان گردید.
۲- بازداشت فعالان فرهنگی ، سیاسی و… ازجمله آقایان محمد توسلی،، سعید مدنی، مسعود پدرام ، علیرضا رجایی و بسیاری از شخصیتها
۳- اخیراً بازداشت مجدد خانم نرگس محمدی، فعال حقوق بشر، که در بازداشت وی در سال گذشته، منجر به بیماری فلج عضلانی وی شد ما را به شدت نگران کرده است. خبرهای موثق در ملاقات با وی حاکی از این است که وی مجدداً دچار فلج عضلانی شده و در بهداری زندان اوین بستری و در شرایط بحرانی بسر میبرد. دو فرزند خردسال او در غیبت پدر که علیرغم فعالیتهای مسالمتآمیز قانون سیاسی، ۱۴ سال زندان جمهوری اسلامی را تحمل کرده و هماکنون از روی اجبار درخارج از کشور به سر میبرد و هیچوقت از قانونگرایی و اصلاحطلبی عدول نکرده است. در شرایط خاص کودکانه خود بسر میبرند.
درخواست دستور مستقیم جنابعالی برای استخلاص و آزادی کلیه شخصیتهای زندانی بهویژه افراد بیمار باتوجه به مصالح کشور و جلوگیری از تهدید امنیت ملی و رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی آنها را داریم.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی، اعظم طالقانی، محمد بستهنگار، نظامالدین قهاری
محسن رضایی٬ دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام:
اعتراضها به نتیجه انتخابات سال ۸۸ مردمی بود
به گزارش خبرنامه دانشجویان ایران آقای رضایی این مطلب را روز چهارشنبه (۲۷ اردیبهشت) در جمع گروهی از دانشجویان دانشگاه «شهید چمران» بیان کرده است.
وی گفته است: «مشکل فتنه، آمدن مردم به خیابانها نبود بلکه مشکل این بود که آنها {نظام} نتوانستند اعتراض مردم را مدیریت کنند و حوادث بعد از انتخابات بر مشارکت مردم و جایگاه سیاسی ایران در دنیا تأثیر گذاشت.»
اظهارات رضایی در شرایطی مطرح میشود که مقامهای جمهوری اسلامی مدعی هستند نرخ مشارکت مردم در انتخابات نهمین دوره مجلس افزایش چشمگیری داشته است.
اظهارات دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تائید تلویحی گزارشهایی است که نرخ مشارکت در انتخابات مجلس نهم را بسیار کمتر از آنچیزی میدانند که مقامهای جمهوری اسلامی ادعا میکنند.
رضایی افزوده است: «مردم به نتیجه انتخابات معترض بودند و اعتراض آنها از نوع اجتماعی بود نه سیاسی و در حالی که میتوانست مسالمتآمیز ادامه یابد و ختم شود اما به علت ضعف مدیریت، به فتنه تبدیل شد.»
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به وقایع سال ۱۳۸۸ گفته است: «در آن زمان افکار عمومی دچار تشویش شده بود و اگر دولت در آن زمان اجازه شمارش آرا را میداد، هیچ موقع تظاهرات به ناهنجاری کشیده نمیشد.»
این اظهارات در شرایطی مطرح میشود که مقامهای جمهوری اسلامی طی دو سال گذشته بارها از بازشماری درصدی از آرای ریخته شده به صندوقها در انتخابات سال ۱۳۸۸ خبر دادهاند.
این اظهارات نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نشان میدهد که وی نیز بازشماری درصدی از آراء این دوره از انتخابات را قبول ندارد و مسئولیت آن را متوجه دولت میداند.
این در حالی است که علی خامنهای٬ رهبر جمهوری اسلامی به عنوان بالاترین مرجع تصمیمگیری در جمهوری اسلامی به صراحت با خواسته نامزدهای معترض مخالفت کرده و نتیجه انتخابات را تائید کرده بود.
رضایی در پاسخ به این پرسش که «آیا شما حوادث بعد از انتخابات را فتنه میدانید یا اعتراض» گفته است: «بنده آنها را تخلف و اعتراض میدانم و اگر مسولان نظام با سوءمدیریت با آن بر خورد نمیکردند فتنه بوجود نیامده بود.»
از سوی یک نماینده مجلس مطرح شد:
اختصاص بدون نظارت ۷۰۰ میلیارد تومان به افراد بانفوذ
موید حسینی صدر یکی از نمایندگان مجلس در نامهای خطاب به فقهای شورای نگهبان از تخصیص ۷۰۰ میلیارد تومان در بودجه سال ۱۳۹۱ برای افراد «با نفوذ» بدون هیچگونه نظارتی انتقاد کرد.
به گزارش روز چهارشنبه (۲۷ اردیبهشت) خبرگزاری مهر٬ آقای حسینیصدر در نامه خود از تخصیص همه ساله مساعدتهای بدون نظارت به نهادها٬ بنیادها و اشخاص در بودجه کشور انتقاد کرده است.
وی نوشته در جدول شماره ۱۲ بودجه ۹۱ رقمی معادل ۷۰۰ میلیارد تومان بدون هیچ نظارتی به بنیادهایی نظیر «مولانا»٬ «شمس» و «سعدی» اختصاص داده شده است.
حسینیصدر در ادامه نامه خود این پرسشها را مطرح کرده است: «این بنیادها، اشخاص و افراد چگونه برای دریافت کمک بلاعوض انتخاب میشوند؟ و مبالغ دریافتی چرا بدون نظارت و حساب و کتاب هزینه میشود؟»
این نماینده مجلس همچنین پرسیده که «چرا برای همه امکان دریافت این مساعدتها وجود ندارد؟ و چه افراد بانفوذی در این مجموعههایی که پول دریافت میکنند سهم دارند؟»
ولایتی مامور ویژه خامنهای در جهان عرب
آقای ولایتی که از وی با عنوان «دبیرکل مجمع جهانی بيداری اسلامی» یاد میشود از شهریور ماه سال گذشته تاکنون با چندین گروه مصری٬ سوری٬ لیبیایی٬ بحرینی و تونسی در تهران دیدار و گفتگو داشته است.
از زمان آغاز اعتراضها در برخی کشورهای عربی٬ هیاتهای سیاسی٬ مذهبی٬ دانشگاهی و اقتصادی قابل توجهی از این کشورها با سفر به ایران با آقای ولایتی و برخی مقامهای جمهوری اسلامی دیدار داشتهاند.
علی خامنهای از تحولات یکسال گذشته جهان عرب با عنوان «بیداری اسلامی» یاد میکند و تلاشهای گستردهای برای نفوذ در کشورهایی که دچار تغییرات شدهاند را آغاز کرده است.
از سال گذشته تاکنون با مدیریت علیاکبر ولایتی و حمایتهای مستقیم خامنهای چندین همایش و کنفرانس بینالمللی با عنوان «بیداری اسلامی» در تهران برگزار شده که مهمانهای ویژه آن از کشورهای مصر٬ تونس٬ لیبی و بحرین بودهاند.
طی این مدت چندین سایت اینترنتی (+)٬ (+)٬ (+) به زبانهای فارسی٬ عربی و انگلیسی در ایران راهاندازی شده که هدف آنها پوشش اخبار و تحولات جهان عرب اعلام شده است.
در سایت علی خامنهای نیز صفحه ویژهای با عنوان «بیداری اسلامی» راهاندازی شده که مواضع رهبر جمهوری اسلامی در خصوص تحولات یکسال گذشته را جمعآوری میکند.
هزینه این همایشها٬ کنفرانسها٬ نشستها و تبلیغات گستردهای که از یکسال گذشته با حمایت مستقیم رهبر جمهوری اسلامی آغاز شده مشخص نیست.
نمایندگانی از کشورهای مصر٬ سوریه٬ یمن٬ تاجیکستان٬ عراق٬ بحرین٬ لیبی٬ تونس٬ ترکیه٬ فلسطین٬ ازبکستان٬ پاکستان و قرقیزستان طی یکسال گذشته به طور مکرر به تهران سفر کرده و با مقامهای جمهوری اسلامی دیدار داشتهاند.
در صورت عدم رسیدگی پزشکی، کلیه های حسین رونقی ملکی از بین خواهند رفت
وضعیت جسمانی حسین رونقی، دانشجوی زندانی، به شدت وخیم بوده و در صورت عدم رسیدگی پزشکی کلیه های وی از بین خواهد رفت.سایت کلمه گزارش داده است که بعد ازظهر روز دوشنبه ٢۵ اردیبهشت با وخامت حال حسین رونقی، بهداری زندان اوین وی را به بیمارستان هاشمی نژاد اعزام کردند.
بنابراین گزارش پزشکان اعلام کرده اند در صورت ادامه حضور وی در زندان و جلوگیری از درمان و عمل جراحی، کلیه های حسین رونقی ملکی از دست خواهد داد.
پدر این فعال دانشجویی و زندانی سیاسی در نامه ای که اخیرا به دادستان تهران نوشته عنوان کرده است: جناب آقای دادستان سپاه ارگان مقدسی می باشد، اما چند نفر از ماموران سپاه گفته بودند اگر به مقامات قضایی شکایت کنید فرزندتان کشته می شود و نیز نمی گذاریم از زندان بیرون بیاید. جناب دادستان دارند به گفته هایشان عمل می کنند و فرزندم را می کشند.
کلیه های وی به دلیل ضربات وارده در دوران بازجویی بشدت آسیب دیدند که تحت عمل جراحی پلیوپلاستی قرار گرفت. اما به دلیل بازگردانده شدن به زندان در دوران نقاهت، با عفونت و خونریزی کلیه مواجه شد که این امر موجب شد بعد از آن ۴بار تحت عمل جراحی قرار گیرد و در نهایت کلیه وی عمل جراحی را پس زد.
حسین رونقی ملکی، دانشجوی رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد اراک، در ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در منزل پدری اش در شهر ملکان تبریز بازداشت شد.
این وبلاگ نویس، یک روز پس از بازداشت به بند ۲ الف در زندان اوین منتقل شد و تحت فشارهایی شدید برای اخذ اعترافات تلویزیونی قرار گرفت. وی عضوی از گروه ضد فیلترینگ "ایران پراکسی" بود که تلاش های گسترده ای در زمینه مبارزه با سانسور در فضای اینترنتی ایران انجام داد. وی همچنین با نام مستعار بابک خرمدین در بین وبلاگ نویسان شناخته می شود.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی پیرعباسی، در مهرماه ١٣٨٩ وی را به اتهام «عضویت در شبکه ایران پراکسی، توهین به رهبری و رئیس جمهوری از طریق وبلاگ نویسی» به ١٥ سال حبس تعزیری محکوم نمود. شعبه ٥٤ دادگاه تجدید نظر نیز این حکم را عینا تایید کرد.
صدور حکم سی سال زندان برای یک شهروند در سقز
پنجشنبه، ۲۸ ارديبهشت، ۱۳۹۱ یک شهروند بانه ای به نام مطلب احمدیان توسط دادگاه انقلاب اسلامی شهر سقز به زندان محکوم شد.به گزارش موکریان و به نقل از دوستان این زندانی در بند عمومی، احمدیان که حدود دو سال پیش توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه زندان شده بود، از سوی دادگاه انقلاب اسلامی سقز به اتهام همکاری با احزاب غیرقانونی به سی سال حبس محکوم شده است. گفتنی است این شهروند که مدت زیادی را در سوئیت انفرادی به سر برده هم اکنون در بند عمومی زندان مرکزی سقز دوران محکومیت خود را می گذراند.
محمد جواد شاهپری، سومین عضو از یک خانواده وارد بند ٣۵٠ اوین شد
پنجشنبه، ۲۸ ارديبهشت، ۱۳۹۱ محمد جواد شاهپری (داریوش) پس از احضار به دادسرای مقدسی برای اجرای حکمش به بند ٣۵٠ انتقال یافت.به گزارش کلمه، وی در بهمن ماه ٨٨ در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و پس از گذراندن یکماه حبس در سلول های انفرادی بند ٢٠٩ با قرار وثیقه ١٠٠ میلیون تومانی آزاد و سپس در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب توسط قاضی پیرعباسی به ٢سال و ۴ماه حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد.
محمد جواد شاهپری٢١ ساله هم اکنون در کنار برادر و داماد خانواده شان به نام های پوریا شاهپری و بهمن صادقی نور دربند٣۵٠ اوین به سر می برد.
كودكان زباله گرد ٤۵ درصد بيشتر از ساير كودكان كار در معرض ايدز قرار دارند
طیبه شریف پور، عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان کار و خيابان در اين باره اظهار كرد: با تشديد برخوردها براي بازگشت مهاجرين افغان پس از دهه ٧٠ با پديده بازگشت فرزندان مهاجرين افغان مواجه شديم.
او در تشريح اين پديده گفت: بسياري از کودکان زیر ١٨ سال که ممکن است یکی از بستگان آنها در ایران باشند به شکل غیر قانونی وارد ایران ميشوند و به دور از خانواده به صورت گروهی در مناطق حاشیهای تهران کار و زندگی کار میکنند.
شريفپور ادامه داد: در بازدیدهایی که از طریق انجمن متبوعش به طور نامحسوس در باغها و اماكن حاشیهای شهر تهران صورت گرفته مشاهده شده است که کودکان زبالهگرد در گروههایي با یکی از بستگان بزرگسال بدون امکانات اولیه بهداشتی به کار تفکیک زباله مشغول هستند و در محیطهای آلوده بدون حداقل امکانات همچون دستكش و ماسك، سرنگ و تیغهای مصرفشدهي داخل زبالهها را لمس ميكنند بي آنكه از روشهاي انتقال بيماريهاي عفوني اطلاعي داشته باشند.
او به تغذیه و بهداشت نامناسب در محيط كار كودكان زبالهگرد اشاره كرد و افزود: طبق ارزيابيهاي انجام شده سکونت غیر بهداشتی و تماس با مواد آلوده باعث شده است كه اين كودكان ٤۵ برابر بيشتر از ساير كودكان كار در معرض بيماري ايدز و ساير بيماريهاي عفوني قرار داشته باشند.
عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان کار و خيابان در ادامه به فقدان امكانات دولتي براي درمان اين كودكان اشاره كرد و گفت: به جز واکسیناسیون كودكان افغان بايد براي ساير مراقبتهای بهداشتی پول پرداخت کنند كه متاسفانه تامین این هزینهها مقدور نیست.
او در خاتمه با انتقاد از نهادهاي دولتي در خصوص عدم شناساسي مافياي جمعآوري زباله در كشور گفت: معلوم نيست سود ميلياردي زبالهگردي كه حاصل كار پر خطر اين كودكان است به جيب چه كساني ميرود.
درگیری نیروی انتظامی با مامورین حراست دانشگاه هنر
ورود عوامل نیروی انتظامی کرج به دانشگاه هنر به درگیری با نیروهای حراست این دانشگاه انجامید. مامورین نیروی انتظامی برای اجرای یک حکم حقوقی و دیوارکشی در محوطه دانشگاه هنر در شهر کرج حاضر شده بودند.به گزارش دانشجونیوز، سعید زاویه، نماینده تام الاختیار دانشگاه هنر در طرح جامع کرج، در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته است که امروز حدود ٣٠٠ نفر از عوامل نیروی انتظامی با ورود به دانشگاه با همراهی لودر و بیل مکانیکی قصد اجرای یک حکم حقوقی را در این دانشگاه داشتند که با مقاومت حراست دانشگاه مواجه شده و همین مسئله منجر به درگیری و ضرب و شتم عدهای از کارکنان این دانشگاه شد.وی همچنین افزود که زمین این دانشگاه حدود ٤٠ سال است که در خدمت دانشگاه هنر بوده و ملک آن محسوب میشود.
این عضو هیات علمی دانشگاه هنر اقدام نیروی انتظامی و عوامل دادستانی را خارج از درایت و تدبیر عنوان کرد و افزود: باتوجه به این که خوابگاه دانشجویان نیز در این مکان وجود دارد، تعدادی از نیروهای خود را برای آرامش دادن به دانشجویان مستقر کردهایم، اما با توجه به جوان بودن دانشجویان و حضور نیروی انتظامی در این محیط آموزشی نمیتوانیم به طور کامل بر عکس العمل دانشجویان احاطه داشته باشیم.
هرانا؛ پیام زانیار و لقمان مرادی به مناسبت روز مادر
خبرگزاری
هرانا - زانیار و لقمان مرادی دو زندانی محکوم به اعدام در زندان رجایی
شهر کرج نامه ای به مناسبت روز مادر نوشته اند که در زیر می آید:
پیام زانیار و لقمان مرادی به مناسبت روز مادر
امروز اگر میوهٔ سرخ اسارت را بر چیدهایم
ماحصل رشد بذر شرافت و آزادگیست که مادران این سرزمین سالها پیش در احساس
ما به ودیعه گذاشتند.
و ما از پشت این میلههای حقیر دستان
عزیز شما را، که روزگاری طرح عزت را در اندیشهٔ ما به نقش کشید را صادقانه و
در نهایت احترام میبوسیم.
سالیان سال است که خواهران و برادران ما:
ندا، ترانه، سهراب و کیانوش
فرهاد، شیرین و علی
احسان و فرزاد...
و حتی ابراهیمها که نام پس از مرگ را در
هم راه شریفشان بر خود حرام میدانستند و حرمت قطره قطره اشکهای شما را با
قطره قطره خون خود پاس داشتند.
ما نیز به حرمت ثانیههایی که این خونین
جامگان در بالین شما بزرگ شدند و رسم بزرگواری آموختند و سری را از وحشت
هیچ استبدادی خم نکردند، روبروی شما و به حرمت رنجهایتان تعظیم میکنیم.
تقدیم به تمام مادران آزادهٔ این سرزمین، دگر سرزمینها و دگر دورانها
فرزندان دربندتان
فرزندان دربندتان
زانیار و لقمان مرادی
زندان رجایی شهر
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
معین غمین از زندان بابل آزاد شد
خبرگزاری
هرانا - معین غمین دانشجوی سال سوم رشتهٔ صنایع دانشگاه علوم و فنون بابل،
فعال دانشجویی چپ و از فعالین لغو کار کودک که عصر روز دوشنبه چهارم
اردیبهشت ماه ۹۱ بازداشت شده بود، سر انجام دیروز ۲۷ اردیبهشت، پساز ۲۳
روز بازداشت آزاد شد.
به گزارش تارنمای گزارشگران حقوق بشر، این
فعال دانشجویی به تاریخ چهارم اردیبهشت هنگامی که از دانشگاه به منزل
بازمیگشت مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفته و بازداشت شده بود.
پس از آن ۵ نفر از نیروهای امنیتی به همراه وی بدون حکم تفتیش وارد منزل او
شدند و به تفتیش و ضبط وسایل شخصی وی از جمله کتاب، لپ تاپ، و سی دیهای
او پرداختند و همچنین لپ تاپهای دو هم خانهٔ وی را به همراه تمامی فلشها و
هارد دیسکهای آنان ضبط کردند.
معین غمین ۲۲ روز را در انفرادی وزارت اطلاعات و ۱ روز را در زندان متی کلای بابل گذرانده است.
هرانا؛ ابوالفضل عابدینی با وجود مشکلات شدید قلبی از مرخصی استعلاجی محروم است
خبرگزاری
هرانا - ابوالفضل عابدینی نصر خبرنگار و از مسوولان پیشین مجموعه فعالان
حقوق بشر در ایران با وجود ناراحتی شدید قلبی از مرخصی درمانی محروم است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ابوافضل عابدینی نصر خبرنگار و از
مسئولان پیشین مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران که در بند ۳۵۰ زندان اوین
نگهداری میشود با وجود افتادگی دریچه میترال قلب از حق مرخصی محروم است و
مسئولین زندان تقاضای وی برای مرخصی درمانی را همچنان بدون پاسخ
گذاشتهاند.
برادر ابوالفضل عابدینی در گفتگو با
گزارشگر هرانا گفت: ما هم تقاضای مرخصی برای ابوالفضل عابدینی را کردیم ولی
مسئولین هیچگونه جوابی نمیدهند. ابوالفضل به شدت از ناراحتی قلبی رنج
میبرد و بارها پزشک ایشان نسبت به قرار گرفتن طولانی مدت در زندان، قرار
گرفتن در محیط بسته، استرس و عدم دسترسی به داروهایش هشدار داده است.
مسئولین حتی با تقاضای ما برای ملاقات حضوری با وی نیز موافقت نکردند.
وی در فروردین ۸۹ از سوی شعبه یکم دادگاه
انقلاب اهواز به تحمل یازده سال حبس تعزیری محکوم و در مدت کمتر از یک هفته
پس از ابلاغ حکم به وکیل ایشان محمد اولیاییفرد و در حالی که برای اعتراض
به حکم صادره بیش از ۱۴ روز مهلت قانونی باقی مانده بود؛ از سوی شعبه
یازده دادگاه تجدید نظر این استان محکومیت ایشان تایید شد.
مسئولین قوه قضاییه به همین نیز راضی نشده
و در اردیبهشت ۱۳۹۰ پرونده جدیدی برای ابوالفضل عابدینی مبنی بر تبلیغ
علیه نظام مفتوح نموده و وی را به ۱ سال حبس دیگر نیز محکوم نمودند.
این فعال حقوق بشر در پی سناریوی از پیش
تعیین شده دستگاه امنیتی بر علیه فعالین حقوق بشر مورخ ۱۱ اسفندماه سال
گذشته در منزل پدریاش توسط هجوم بیش از شصت نیروی مسلح امنیتی بازداشت شد.
وی در مدت بازداشت در بند ۲ الف سپاه
پاسداران شکنجههای جسمی و روحی متعددی را متحمل شد تا حدی که چندین بار به
دلیل شکنجه شدید جسمی راهی بهداری زندان اوین شد.
هرانا؛ بازداشت شهروند ۸۵ ساله بهایی در روستای خوسف بیرجند
خبرگزاری
هرانا - محمد حسین نخعی شهروند ۸۵ ساله اهل روستای خوسف از توابع بیرجند
در مراجعه ماموران اداره اطلاعات بازداشت شده و تاکنون خبری از وی در دست
نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، روز یکشنبه
۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ ماموران اداره اطلاعات بیرجند بدون ارائه حکم به
منزل یک شهروند بهایی به نام محمد حسین نخعی در روستای خوسف از توابع
بیرجند مراجعه کرده و پس از تفتیش منزل و ضبط کتب و عکسهای مذهبی و
خانوادگی، نامبرده را نیز دستگیر و به بازداشتگاه اداره اطلاعات بیرجند
منتقل نمودند که تا این تاریخ هیچ اطلاعی از وضعیت نامبرده به خانوادهاش
داده نشده است.
گفتنیست، محمد حسین نخعی ۸۵ ساله متولد
روستای خوسف میباشد و به همراه همسر ۸۸ سالهاش سالهاست که در این روستا
ساکن است و طی این سالها همواره با اهالی روستا درنهایت خوبی و سازگاری
زندگی کرده و مشکلی نداشتهاند.
یاداوری میشود محمد حسین نخعی در پی
بازداشت گسترده شهروندان بهایی دراوایل دهه ۶۰ یک دوره محکومیت چندین ساله
را در زندان بیرجند گذرانده است.
تعطیلی ۳۲۵ واحد تولید کود شیمیایی همراه با بیکاری ۱۵ هزار کارگر این واحدها
خبرگزاری
هرانا - رئیس انجمن صنفی تولید کنندگان کود شیمیایی از بیکاری ۱۵ هزار
کارگر فعال در واحدهای تولید کود شمیایی به دلیل عدم خرید کود توسط دولت
خبر داد.
به گزارش ایلنا، صیاد فرهادی رئیس انجمن
صنفی تولید کنندگان کود شیمیایی گفت: طی پنج سال گذشته تا کنون ۳۲۵ واحد
تولیدی در کشور تعطیل شدهاند.
او با انتقاد از واردات بیرویه کود
شمیایی به داخل کشور تصریح کرد: هم اکنون دولت با واردات بیرویه کودهای
چینی بیکیفیت روند تعطیلی واحدهای تولیدی کشور را تسریع میکند.
فرهادی از عدم انجام تعهدات دولت طی یک سال گذشته در خصوص ارائه کود به کشاورزان خبر داد و گفت: با اجرای قانون هدفمندی یارانهها دولت متعهد به ارائه یک میلیون و ۸۰۰ هزار تن کود شیمیایی به کشاورزان شد اما به دلیل عدم اجرای تعهدات هم اکنون کشاورزان با کمبود شدید کود مواجه شدهاند.
فرهادی از عدم انجام تعهدات دولت طی یک سال گذشته در خصوص ارائه کود به کشاورزان خبر داد و گفت: با اجرای قانون هدفمندی یارانهها دولت متعهد به ارائه یک میلیون و ۸۰۰ هزار تن کود شیمیایی به کشاورزان شد اما به دلیل عدم اجرای تعهدات هم اکنون کشاورزان با کمبود شدید کود مواجه شدهاند.
رئیس انجمن صنفی تولیدکنندگان کود شیمیایی
با بیان اینکه کشاورزان در کشت محصولات پاییزه با مشکلات عمدهای مواجه
خواهند شد گفت: به دلیل عدم اجرای تعهدات دولت در خصوص ارائه کود به
کشاورزان با افت در تولید محصولات کشاورزی مواجه خواهیم شد.
او با بیان اینکه کود شیمیایی یکی از
مهمترین نهادههای کشاورزی است که نیاز سالانهٔ مزارع کشور به آن در سال
حدود ۴ میلیون تن است خاطرنشان ساخت: از این میزان حدود ۶۰ درصد وارداتی و
۴۰ درصد مابقی را تولیدکنندگانی تشکیل میدهند که تمام کود تولیدی خود را
باید به دولت بفروشند و به واقع از این راه امرار معاش میکنند.
اجرای حکم قطع ۴ انگشت یک متهم به سرقت در مشهد
خبرگزاری هرانا - ۴ انگشت دست یک زندانی که متهم به سرقت شده است امروز در مشهد قطع میشود.
به گزارش خراسان، دادگاهی در شهرستان ایرانشهر سارقی را به اتهام ارتکاب سرقتهای متعدد به تحمل مجازات اسلامی و قطع ۴ انگشت دست راست محکوم کرد.
این حکم پس از ارسال به دیوان عالی کشور در شعبه ۲۹ تایید شد و قرار است امروز در مشهد اجرا شود.
پس از انتقال این سارق به مشهد، ۴ انگشت دست وی در حضور متهمان و سارقان دیگر قطع میشود.
به گزارش خراسان، دادگاهی در شهرستان ایرانشهر سارقی را به اتهام ارتکاب سرقتهای متعدد به تحمل مجازات اسلامی و قطع ۴ انگشت دست راست محکوم کرد.
این حکم پس از ارسال به دیوان عالی کشور در شعبه ۲۹ تایید شد و قرار است امروز در مشهد اجرا شود.
پس از انتقال این سارق به مشهد، ۴ انگشت دست وی در حضور متهمان و سارقان دیگر قطع میشود.
اعدام سه متهم قاچاق مواد مخدر در اردبیل
خبرگزاری هرانا - امروز صبح سه زندانی که متهم به قاچاق مواد مخدر بودند در محوطه زندان مرکزی اردبیل اعدام شدند.
به گزارش مهر، این حکم پس از تائید در
دادگستری کل استان اردبیل و قوه قضائیه و پیرو اعدامهای گذشته متهمان قاچاق
مواد مخدر در اردبیل، صبح امروز در اردبیل به اجرا گذاشته شد.
این سه زندانی به اتهام خرید و حمل
موادمخدر از نوع هروئین به میزان ۱۰۵ گرم و ۴۹۸ گرم و تریاک به مقدار بیش
از ۱۶۰ کیلوگرم دستگیر شده بودند.
به گفته یوسفی مدیر روابط عمومی و
ارتباطات دادگستری کل استان اردبیل با اجرای مقتدرانه احکام اعدام متهمان
قاچاق موادمخدر در اردبیل، وعدههای رئیس دادگستری استان به مردم در مبارزه
بیامان با بلای خانمانسوز موادمخدر، یکی پس از دیگری تحقق مییابد.
پیش از این رئیس کل دادگستری استان اردبیل از صدور حکم اعدام حدود ۴۰ نفر از متهمان قاچاق مواد مخدر در این استان خبر داده بود.
غلامعلی رضایی یادآور شده بود هم اکنون تعدادی از احکام صادره مراحل قانونی لازم را طی کردهاند و به زودی به مرحله اجرا در خواهند آمد.
وی که در جمع مردم اردبیل سخن میگفت تاکید کرد: در آینده نزدیک مردم استان اردبیل شاهد اعدام دشمنان دین، اخلاق، هویت و باورهای ملت خواهند بود و دستگاه قضایی دغدغه خانوادهها در خصوص موادمخدر را با اعدام سوداگران مرگ پاسخ خواهد داد.
پیش از این رئیس کل دادگستری استان اردبیل از صدور حکم اعدام حدود ۴۰ نفر از متهمان قاچاق مواد مخدر در این استان خبر داده بود.
غلامعلی رضایی یادآور شده بود هم اکنون تعدادی از احکام صادره مراحل قانونی لازم را طی کردهاند و به زودی به مرحله اجرا در خواهند آمد.
وی که در جمع مردم اردبیل سخن میگفت تاکید کرد: در آینده نزدیک مردم استان اردبیل شاهد اعدام دشمنان دین، اخلاق، هویت و باورهای ملت خواهند بود و دستگاه قضایی دغدغه خانوادهها در خصوص موادمخدر را با اعدام سوداگران مرگ پاسخ خواهد داد.
اعدام هفت نفر در زندان کرمانشاه که متهم به قاچاق مواد مخدر بودند
خبرگزاری
هرانا - هفت نفر از زندانیان زندان کرمانشاه که از سوی دادگاه جمهوری
اسلامی متهم به خرید و فروش مواد مخدر بودند سحرگاه چهارشنبه در زندان
مرکزی این شهر اعدام شدند.
به گزارش ایلنا، دادستان عمومی و انقلاب
کرمانشاه از اعدام ۷ نفر از متهمان قاچاق مواد مخدر در سحرگاه چهارشنبه در
زندان مرکزی این شهر خبر داد.
براساس این گزارش، دادستان کرمانشاه در
این باره گفت: به موجب احکام جداگانه صادره از سوی دادگاه انقلاب شهرستان
کنگاور، هفت تن از محکومین در زندان مرکزی کرمانشاه به دار مجازات آویخته
شدهاند.
ملکی تاکید کرد: این افراد اعدام شده به
بنامهای «ر. ع» به اتهام شرکت در حمل و نگهداری ۱۰۰ کیلوگرم مرفین و ۲۵۴
کیلوگرم تریاک، «خ. ش» به اتهام شرکت در حمل و نگهداری ۵۷ کیلوگرم تریاک
برای بار دوم، «م. ب» به اتهام شرکت در حمل و نگهداری ۶۹ کیلوگرم تریاک
برای بار دوم، «ع. س» به اتهام شرکت در حمل و نگهداری ۴ کیلو و ۵۴۸ گرم
مرفین، «م. ص» به اتهام شرکت در حمل و نگهداری مواد مخدر، «م. خ» به اتهام
شرکت در حمل یک کیلو ۵۲۹ گرم کراک و خانم «ع. آ» به جرم حمل و نگهداری ۲۷
کیلو گرم هروئین، بودهاند.
دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه تاکید کرد: امروز دستگاه قضائی کشور اهتمام جدی و قاطع خود را صرف تحفظ و تأمین آرامش مردم کرده وبه تبع آن دادگستری کل استان کرمانشاه نیز با همین رویکرد هر کس را که سهمی در تشویش امنیت مردم داشته به سزای عمل خود رسانده است.
ملکی افزود: همواره گفتهایم که ابزار کار ما قانون است و قاطعیت و سرعت در امر رسیدگی از سیاستهای اساسی دادگستری است، بنابراین به همه افراد توصیه میکنیم قبل از اینکه در محضر دادگاه حاضرشوند و ابراز ندامت کنند بر خویشتن مسلط باشند و از قانون خود کنترلی پیروی نمایند.
ملکی گفت: محوریت راهبردی رئیس کل دادگستری استان ستودنی است و هدایت ایشان که در همه جزئیات نظارت دقیق و عالمانه دارند موجب دلگرمی و افزایش انگیزه ما بوده و هست.
دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه در پایان به مردم اطمینان داد چنانکه تا به امروز مسامحهای با اخلالگران امنیت عمومی نداشتهایم از این پس نیز با حساسیت بیشتری حافظ کیان امنیت خواهیم بود.
دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه تاکید کرد: امروز دستگاه قضائی کشور اهتمام جدی و قاطع خود را صرف تحفظ و تأمین آرامش مردم کرده وبه تبع آن دادگستری کل استان کرمانشاه نیز با همین رویکرد هر کس را که سهمی در تشویش امنیت مردم داشته به سزای عمل خود رسانده است.
ملکی افزود: همواره گفتهایم که ابزار کار ما قانون است و قاطعیت و سرعت در امر رسیدگی از سیاستهای اساسی دادگستری است، بنابراین به همه افراد توصیه میکنیم قبل از اینکه در محضر دادگاه حاضرشوند و ابراز ندامت کنند بر خویشتن مسلط باشند و از قانون خود کنترلی پیروی نمایند.
ملکی گفت: محوریت راهبردی رئیس کل دادگستری استان ستودنی است و هدایت ایشان که در همه جزئیات نظارت دقیق و عالمانه دارند موجب دلگرمی و افزایش انگیزه ما بوده و هست.
دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه در پایان به مردم اطمینان داد چنانکه تا به امروز مسامحهای با اخلالگران امنیت عمومی نداشتهایم از این پس نیز با حساسیت بیشتری حافظ کیان امنیت خواهیم بود.