انديشه تودهای، سد راه اپوزيسيون
از کودتای ۱۳۳۲ تا کنون، بيش از پنجاه سال است که در ادبيات سياسی ايران از حزب توده نقد نوشته شده است اما بنظر من اصل مسأله نقد نشده است، و هنوز هم اشکال اصلی اپوزيسيون ايران سنت حزب توده است
از کودتای ۱۳۳۲ تا کنون، بيش از پنجاه سال است که در ادبيات سياسی ايران از حزب توده نقد نوشته شده است اما بنظر من اصل مسأله نقد نشده است، و هنوز هم اشکال اصلی اپوزيسيون ايران سنت حزب توده است. منظور من خود حزب توده، و يا بازمانده های آن نيست، که امروز تفاوت چندانی با بقيه اپوزيسيون ايران ندارند. منظور من نکته ديگری است که در پائينتر توضيح ميدهم.
در سالهای پس از ۲۸ مرداد ۳۲ تا انقلاب ۵۷، در درون جنبش راديکال ايران، اساسأ نقد از حزب توده اين بود که حزب توده رفرميست بوده است. نقد مليون نيز اين بود که حزب توده دنبالچه شوروی بوده است. برخورد رژيم پهلوی هم اين بود که حزب توده جاسوس شوروی بوده، و در پی جايگزينی نفوذ انگليس و آمريکا در ايران، با نفوذ شوروی بوده است. جريانات اسلامی هم حزب توده را کافر ميناميدند، با آنکه حزب توده تأکيدی بر روی ترويج لامذهبی نميکرد.
در پس از انقلاب ۵۷، با بيشتر و بيشتر رفرميست شدن جنبش راديکال ايران، تفاوت حزب توده و بقيه چپ هم کمتر شد، و تا سال ۱۳۶۰، بخشهائی از جريانات راديکال چپ هم با حزب توده ادغام شدند. يک دهه بعد، با سقوط شوروی و بلوک شرق، بازماندههای حزب توده همانقدر مختلف بودند که بازماندههای بقيه چپ. مليون و مذهبيون هم حزب توده را مرده فرض ميکردند يا همان نقد های گذشته را ميکردند. سلطنت طلبان هم اساسأ با همان مفاهيم گذشته، نظير تعلق به رژيم کمونيستی يا جاسوسی اجنبی، حزب توده را مورد خطاب قرار ميدادند.
واقعيت اين است که حزب توده و بقايای آن، بهمثابه يک نيروی سياسی يا ايدئولوژيک، بويژه پس از سقوط شوروی، ديگر اهميتی ندارند. پس چرا انديشه تودهای را سد راه اپوزيسيون ايران ميخوانم؟
يک اشکال بزرگ اپوزيسيون ايران از زمان تأسيس حزب توده در هفتاد سال پيش، اين بوده است که اين حزب جدا از سياست، برنامه، و حتی ايدئولوژیاش، هم و کوشش خود را صرف نصيحت به رژيم حاکم ميکرده و ميگفته که رژيم چکار بايد بکند، گوئی که اين حزب در قدرت است و متفکرينش مشاورين رژيم وقت هستند، نه آن که اين حزب در قدرت *نيست* و ارائه دهنده آلترناتيو رژيم وقت باشد. مثلأ حزب دموکرات آمريکا وقتی در قدرت نيست، هم خود را صرف نصيحت حکومت جمهوريخواه وقت نميکند و انرژیاش مصروف برنامه روشن جهت کسب قدرت است (حتی اگر در عمل بخشأ قدرت را در قوه مقننه کسب کند).
در سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲ واقعيت حزب توده نظير حزب کمونيست ايتاليا نبود هرچند هردو اصلاح طلب بودند. حزب توده يک طرح رفرم برای جامعه ارائه نميکرد که سعی کند نيروی خود را متشکل کند تا کل يا بخشی از حکومت را بدست آورد و برنامه خود را به پيش ببرد. بجای آن، آنها به هر حکومتی که بود نصيحت ميکردند، و حتی وقتی در حکومت وزير داشتند، عملکردشان مثل يک ژورناليست ناظر بر اوضاع بود، تا مثل کسی که در قدرت است و در پی اجرای برنامه خود، حتی وقتی بخشأ در قدرت باشد.
در واقع در همه دنيا، چه تشکيلاتهای سياسی انقلابی، و چه رفرميست، در پی کسب قدرتند، و هيچگاه از داشتن چنين هدفی خجالت نميکشند، و آن را مخفی نميکنند، و از راه اصلاحات يا انقلاب، برای کسب قدرت استفاده ميکنند، چرا که فکر ميکنند بهتر ميتوانند جامعه را اداره کنند، و به اين خاطر بحث ميکنند و برنامه ميدهند، وگرنه دليلی نداشت حزب يا گروه خود را بسازند، عضو احزاب ديگر ميشدند.
در واقع اين فرق احزاب با مطبوعات است. مطبوعات هدفشان بيان نظرگاههای مختلف است، و به همين علت جرايد گوناگون شکل ميگيرند. اما هدف از شکل دادن گروه ها و احزاب سياسی مختلف، بحث و تبادل نطر نيست. هدف گرفتن قدرت است، حال چه آنها که از طريق رفرم بخواهند به آن هدف برسند، و چه آنها که از طريق انقلاب، در اصل هدف تشکيلت سياسی که کسب قدرت است، تفاوتی نيست.
انديشه توده ای در واقع دو سنت موجود در دنيا، که در ايران دوران مشروطيت نيز بوضوح هردو وجود داشتند، يعنی سنت مطبوعات و سنت احزاب سياسی را، در هم ريخته، يا بهتر بگويم، مخدوش کرده است. اشکال بزرگ همه جنبش سياسی ما در ۷۰ سال گذشته، از زمان تأسيس حزب توده، و بويژه در ۲۵ سال اخير که رفرم بيشتر مد نظر جريانات سياسی ايران بوده است تا انقلاب، درک از رفرم نظير سنت سياسی دوران مشروطيت نبوده، بلکه نظير انديشه توده ای بوده است که گوئی طرح احزاب سياسی برای رفرم، يعنی نقد و توصيه به حکومت وقت و نه کسب قدرت سياسي.
صرفنظر از برنامه سياسی و فکری جريانات سياسی مختلف، هر جريان سياسی بايستی تفاوت خود با مطبوعات را درک کند و هدف خود را کسب قدرت بداند. اگر چه درست است که احزاب هم کار فرهنگی و مطبوعاتی ميکنند، اما هدف از انجام همه آن کارها کسب قدرت است، و نبايستی از روشن بودن در آن باره، و اعلام آن رودربايستی کرد.
بسهم خود فکر ميکنم که اکنون زمان ايجاد حزب آينده نگر ايران است. پلاتفرم ضميمه را پيشنهاد کردهام. اين پلاتفرم از آنچه حتی پس از انقلاب آمريکا، حزب دموکرات آمريکا ارائه کرده بود، يا سوسياليستها در زمان مانيفست ارائه کردند، در عرصههای دموکراسی، عدالت، پيشرفت، و سياست خارجی، نسبت به جامعه فراصنعتی کنونی، همانقدر کامل است، که آنها نسبت به جامعه در زمان خود بودند.
مثلأ اگر بنيانگذاران انقلاب آمريکا، جهت برنامههای عدالت جامعه آينده مورد نظر خود را، در پرتو مالکيت خصوصی ميديدند و يا سوسياليستهای جامعه صنعتی عدالت آينده را در پرتو مالکيت دولتی ميديند، اين پلاتفرم جهت برنامههای عدالت آينده را در پرتو مالکيت سازمانهای غير دولتيNGO ميبيند، اما نظير اولين برنامههای سرمايه داری يا سوسياليستی جامعه صنعتی، اين برنامه نيز بعدآ توسط حزب دقيق تر خواهد شد، اما برای شروع در اين جامعه فراصنعتی، اگر اين برنامه از برنامههای سياسی سرمايه داری يا سوسياليستی اتبدای جامعه صنعتی غنی تر نباشد، ضعيفتر نيست.
ديگر آنکه هدف از بحث پلاتفرم حزبی، ايجاد يک کميته تدارکاتی برای تأسيس حزب آينده نگر است، حزبی که در پی کسب قدرت در ايران باشد، و البته کسب قدرت بهمعنی نداشتن متحد و عدم ائتلاف نيست، که درباره آن در مقاله ضميمه نوشته ام، اما برای موسسين حزب، بايستی روشن باشد، که هدف کميته تدارکاتی، هدفی سياسی برای کسب قدرت است، و نه هدفی صرفأ مطبوعاتي.
فکر ميکنم که عدم طرح روشن هدف گرفتن قدرت، باعث ميشود که اوج گيری ناگهانی جنبش، ميتواند يک نيروی سنتی، نظير مسجد در زمان انقلاب ۵۷ را، به رأس جنبش پرتاب کند، و بدينگونه نيروهای سياسی مدرن ميتوانند، به منقدين مطبوعاتی تحول بعدی جامعه ما مبدل شوند
در سالهای پس از ۲۸ مرداد ۳۲ تا انقلاب ۵۷، در درون جنبش راديکال ايران، اساسأ نقد از حزب توده اين بود که حزب توده رفرميست بوده است. نقد مليون نيز اين بود که حزب توده دنبالچه شوروی بوده است. برخورد رژيم پهلوی هم اين بود که حزب توده جاسوس شوروی بوده، و در پی جايگزينی نفوذ انگليس و آمريکا در ايران، با نفوذ شوروی بوده است. جريانات اسلامی هم حزب توده را کافر ميناميدند، با آنکه حزب توده تأکيدی بر روی ترويج لامذهبی نميکرد.
در پس از انقلاب ۵۷، با بيشتر و بيشتر رفرميست شدن جنبش راديکال ايران، تفاوت حزب توده و بقيه چپ هم کمتر شد، و تا سال ۱۳۶۰، بخشهائی از جريانات راديکال چپ هم با حزب توده ادغام شدند. يک دهه بعد، با سقوط شوروی و بلوک شرق، بازماندههای حزب توده همانقدر مختلف بودند که بازماندههای بقيه چپ. مليون و مذهبيون هم حزب توده را مرده فرض ميکردند يا همان نقد های گذشته را ميکردند. سلطنت طلبان هم اساسأ با همان مفاهيم گذشته، نظير تعلق به رژيم کمونيستی يا جاسوسی اجنبی، حزب توده را مورد خطاب قرار ميدادند.
واقعيت اين است که حزب توده و بقايای آن، بهمثابه يک نيروی سياسی يا ايدئولوژيک، بويژه پس از سقوط شوروی، ديگر اهميتی ندارند. پس چرا انديشه تودهای را سد راه اپوزيسيون ايران ميخوانم؟
يک اشکال بزرگ اپوزيسيون ايران از زمان تأسيس حزب توده در هفتاد سال پيش، اين بوده است که اين حزب جدا از سياست، برنامه، و حتی ايدئولوژیاش، هم و کوشش خود را صرف نصيحت به رژيم حاکم ميکرده و ميگفته که رژيم چکار بايد بکند، گوئی که اين حزب در قدرت است و متفکرينش مشاورين رژيم وقت هستند، نه آن که اين حزب در قدرت *نيست* و ارائه دهنده آلترناتيو رژيم وقت باشد. مثلأ حزب دموکرات آمريکا وقتی در قدرت نيست، هم خود را صرف نصيحت حکومت جمهوريخواه وقت نميکند و انرژیاش مصروف برنامه روشن جهت کسب قدرت است (حتی اگر در عمل بخشأ قدرت را در قوه مقننه کسب کند).
در سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲ واقعيت حزب توده نظير حزب کمونيست ايتاليا نبود هرچند هردو اصلاح طلب بودند. حزب توده يک طرح رفرم برای جامعه ارائه نميکرد که سعی کند نيروی خود را متشکل کند تا کل يا بخشی از حکومت را بدست آورد و برنامه خود را به پيش ببرد. بجای آن، آنها به هر حکومتی که بود نصيحت ميکردند، و حتی وقتی در حکومت وزير داشتند، عملکردشان مثل يک ژورناليست ناظر بر اوضاع بود، تا مثل کسی که در قدرت است و در پی اجرای برنامه خود، حتی وقتی بخشأ در قدرت باشد.
در واقع در همه دنيا، چه تشکيلاتهای سياسی انقلابی، و چه رفرميست، در پی کسب قدرتند، و هيچگاه از داشتن چنين هدفی خجالت نميکشند، و آن را مخفی نميکنند، و از راه اصلاحات يا انقلاب، برای کسب قدرت استفاده ميکنند، چرا که فکر ميکنند بهتر ميتوانند جامعه را اداره کنند، و به اين خاطر بحث ميکنند و برنامه ميدهند، وگرنه دليلی نداشت حزب يا گروه خود را بسازند، عضو احزاب ديگر ميشدند.
در واقع اين فرق احزاب با مطبوعات است. مطبوعات هدفشان بيان نظرگاههای مختلف است، و به همين علت جرايد گوناگون شکل ميگيرند. اما هدف از شکل دادن گروه ها و احزاب سياسی مختلف، بحث و تبادل نطر نيست. هدف گرفتن قدرت است، حال چه آنها که از طريق رفرم بخواهند به آن هدف برسند، و چه آنها که از طريق انقلاب، در اصل هدف تشکيلت سياسی که کسب قدرت است، تفاوتی نيست.
انديشه توده ای در واقع دو سنت موجود در دنيا، که در ايران دوران مشروطيت نيز بوضوح هردو وجود داشتند، يعنی سنت مطبوعات و سنت احزاب سياسی را، در هم ريخته، يا بهتر بگويم، مخدوش کرده است. اشکال بزرگ همه جنبش سياسی ما در ۷۰ سال گذشته، از زمان تأسيس حزب توده، و بويژه در ۲۵ سال اخير که رفرم بيشتر مد نظر جريانات سياسی ايران بوده است تا انقلاب، درک از رفرم نظير سنت سياسی دوران مشروطيت نبوده، بلکه نظير انديشه توده ای بوده است که گوئی طرح احزاب سياسی برای رفرم، يعنی نقد و توصيه به حکومت وقت و نه کسب قدرت سياسي.
صرفنظر از برنامه سياسی و فکری جريانات سياسی مختلف، هر جريان سياسی بايستی تفاوت خود با مطبوعات را درک کند و هدف خود را کسب قدرت بداند. اگر چه درست است که احزاب هم کار فرهنگی و مطبوعاتی ميکنند، اما هدف از انجام همه آن کارها کسب قدرت است، و نبايستی از روشن بودن در آن باره، و اعلام آن رودربايستی کرد.
بسهم خود فکر ميکنم که اکنون زمان ايجاد حزب آينده نگر ايران است. پلاتفرم ضميمه را پيشنهاد کردهام. اين پلاتفرم از آنچه حتی پس از انقلاب آمريکا، حزب دموکرات آمريکا ارائه کرده بود، يا سوسياليستها در زمان مانيفست ارائه کردند، در عرصههای دموکراسی، عدالت، پيشرفت، و سياست خارجی، نسبت به جامعه فراصنعتی کنونی، همانقدر کامل است، که آنها نسبت به جامعه در زمان خود بودند.
مثلأ اگر بنيانگذاران انقلاب آمريکا، جهت برنامههای عدالت جامعه آينده مورد نظر خود را، در پرتو مالکيت خصوصی ميديدند و يا سوسياليستهای جامعه صنعتی عدالت آينده را در پرتو مالکيت دولتی ميديند، اين پلاتفرم جهت برنامههای عدالت آينده را در پرتو مالکيت سازمانهای غير دولتيNGO ميبيند، اما نظير اولين برنامههای سرمايه داری يا سوسياليستی جامعه صنعتی، اين برنامه نيز بعدآ توسط حزب دقيق تر خواهد شد، اما برای شروع در اين جامعه فراصنعتی، اگر اين برنامه از برنامههای سياسی سرمايه داری يا سوسياليستی اتبدای جامعه صنعتی غنی تر نباشد، ضعيفتر نيست.
ديگر آنکه هدف از بحث پلاتفرم حزبی، ايجاد يک کميته تدارکاتی برای تأسيس حزب آينده نگر است، حزبی که در پی کسب قدرت در ايران باشد، و البته کسب قدرت بهمعنی نداشتن متحد و عدم ائتلاف نيست، که درباره آن در مقاله ضميمه نوشته ام، اما برای موسسين حزب، بايستی روشن باشد، که هدف کميته تدارکاتی، هدفی سياسی برای کسب قدرت است، و نه هدفی صرفأ مطبوعاتي.
فکر ميکنم که عدم طرح روشن هدف گرفتن قدرت، باعث ميشود که اوج گيری ناگهانی جنبش، ميتواند يک نيروی سنتی، نظير مسجد در زمان انقلاب ۵۷ را، به رأس جنبش پرتاب کند، و بدينگونه نيروهای سياسی مدرن ميتوانند، به منقدين مطبوعاتی تحول بعدی جامعه ما مبدل شوند
فهرستی که نیامده تکذیب شد: نگرانی اصولگرایان از جادوی مشایی
فهرست منتسب به مشایی هم مانند خود او خبر ساز است، این فهرست بیشتر ازآنکه به سبب انتشارش خبرساز شود به دلیل تکذیب هایش مطرح شد.
هنوز ساعاتی ازانتشار فهرست جبهه توحید و عدالت که مشهور به فهرست حامیان مشایی است نگذشته بود که خبرهای تکذیب منتشر شد و به جز کاندیداهای اختصاصی این فهرست که افرادی گمنام بودند همه اعضا حضورشان را تکذیب کردند. حتی مرتضی آقا تهرانی استاد اخلاق دولت. سرعت تکذیب ها به حدی بالابود که می شد از آن یک اقدام هماهنگ علیه این فهرست را استنباط کرد. برخی هم منتشر کنندگان این فهرست را به پیگیری قضایی متهم کردند.
بهمن شریفزاده سخنگوی جبهه توحید و عدالت هرچند انتصاب این فهرست به مشایی را رد کرده اما سخنانی نزدیک به سخنان مشایی گفته است. او به شکل دیگر درباره اسلام ایرانی سخن گفته و خاطرنشان کرده است: «ايران بايد حقيقت اسلام را معرفي كند. اين شعار ناسيوناليستي نيست، بلكه اين ترفندي است در برابر توطئه دشمن كه ميخواهد اسلام را به گونهاي معرفي كند كه كسي به آن روي نياورد.
هرچند فهرست حامیان مشایی درنطفه خفه شده اما اصولگرایان همچنان اصرار دارند که نقش مشایی را درانتخابات پررنگ جلوه دهند و تبلیغ میکنند که جریان انحرافی درانتخابات حضوری پررنگ دارد. شاید یکی از دلایلش این است که آنان ازبس درباره جادو و جنبل مشایی سخن گفتهاند خودشان هم باورشان شده و میترسند مشایی با جادو و جنبل این انتخابات را با چهرههای گمنام ببرد و یا اینکه اصولگرایان را سحر کند و آنان شکست بخورند. حجم حملات اصولگرایان به مشایی درطول چند سال گذشته به حدی بوده که کاندیداهای اصولگرا هراس دارند با رفتن زیر تابلوی مشایی رای خود را درپایگاههای سنتی اصولگرایان و مراکزی مانند بسیج از دست بدهند. البته شاید مجلس چندان برای مشایی و احمدینژاد مهم نباشد چرا که احمدینژاد درسالیان گذشته برای مجلس هیچ گونه شانیتی قائل نبوده و حتی صراحتا اعلام کرده که مجلس درراس امور نیست. احتمالا او به خوبی میداند درساختار قدرت ایران برای دولت زر تعریف شده و برای قوه قضائیه زور. کلید خزانه دردست دولت است و قوه قهریه نیز دست قوه قضائیه. آن چه برای مجلس میماند تنها گذراندن قانونهایی است که مشخص نیست تا چه حد اجرا شود و نظارتی که همیشه به دلیل مصلحت تعطیل بوده است.
تصویب قانون درمجلس لطیفه قدیمی پسر نماینده مجلس و پسرپاسبان را یادآور می شود و، احمدینژاد هرکدام از قوانین مجلس را که مایل نداشته باشد اجرا نمی کند. درباره نظارت هم احمدینژاد چندان هراسی ندارد، چرا که سئوال از احمدینژاد پس ازکش و قوسهای فراوان به نتیجه نرسیده و حتی اگر به نتیجه هم برسد عارضه ای متوجه احمدینژاد نخواهد کرد چرا که او به مجلس میرود و مانند گذشته هرچه دوست دارد بار نمایندگان می کند و اعتراض نمایندگان هم راه به جایی نخواهد برد.
به این ترتیب مجلس برای احمدینژاد تنها به لحاظ تریبون سیاسی اهمیت دارد آن هم البته برای ریاست جمهوری آینده. ازاین بابت هم شاید احمدینژاد و گروهش نگرانی چندانی نداشته باشند چرا که سابقه مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری نهم را درکارنامه خود دارند. درمجلس هفتم نمایندگان اصولگرای مجلس ازهاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی و محسن رضایی حمایت کردند و تنها کاندیدایی که درمجلس حامی جدی نداشت احمدینژاد بود. گروه احمدینژاد درانتخابات ریاست جمهوری آینده باید به دنبال حامیان جدید باشد چرا که اصولگرایان حامی احمدینژاد معتقدند او تغییر کرده است. حسین فدایی، دبیرکل جمعیت ایثارگران تغییرات احمدینژاد را منفی ارزیابی کرده است و درپاسخ به این سئوال که احمدینژاد تغییر کرده یا وجهی از احمدینژاد که قبلا دیده نشده بود بروز کرده است؟ گفته است هر دو.
البته فقط این احمدینژاد نبوده که تغییر کرده و مرور سخنان اصولگرایان درگذشته تغییر دربسیاری از آنان را نشان میدهد. اختلاف اصولگرایان سبب شده که آنان پرونده سخنان یکدیگر را از بایگانیها بیرون بکشند و افشاگری کنند. سایتهای اصولگرا بخشهایی از سخنان روح الله حسینیان را منتشر کردهاند که او از محمد سلامتی دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که این روزها بسیاری از اعضای آن زندانی هستند درمقابل اسدالله بادامچیان دفاع کرده است.
این مناظره که سایتهای اصولگرا بخشهایی از ان را منتشر کردهاند مربوط به مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ است که حسینیان دران زمان عضو جمعیت دفاع از ارزشها بود و از کاندیداتوری محمدی ری شهری وزیر سابق اطلاعات دفاع میکرد. همراهان حسینیان درآن زمان البته سرنوشتی متفاوت یافتند. احمد پورنجاتی دیگر جمعیت دفاع از ارزشها رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم شد و اینک گاه مطالبی درحمایت از میرحسین موسوی مینویسد. محمد شریعتمداری نیز وزیر بازرگانی دولت خاتمی شد.
گروه های احتیاط
مسوولین جمهوری اسلامی هرچند سعی دارند حوادث پس ازانتخابات سال ۸۸ را تمام شده اعلام کنند اما از حوادث غیرقابل پیش بینی درروز انتخابات نگرانند. این نگرانی گاهی درمصاحبههای مسوولین نیز بروز میکند. اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نيروي انتظامي ازحضور گروههاي احتياط در روز انتخابات خبر داده است. به گفته او اين افراد در مكانهايي كه احتمال و سابقه تنش وجود دارد، مستقر خواهند شد.
انتخابات مجلس ازجهاتی میتواند برای مسوولین امنیتی نگران کنندهتر ازانتخابات ریاست جمهوری باشد چرا که دراین انتخابات تنها نگاه به تهران نیست و علاوه برجریانات سیاسی ممکن است اختلافات محلی و قومی نیز کار را به درگیری درشهرستانها بکشاند.
فرمانده نیروی انتظامی ابراز امیدواری کرده که چند روز باقيمانده تا انتخابات مجلس نهم نيز به خوبي و آرامي طي شود تا او و دیگر مسئولین نفس راحتی بکشند.
-----
توضیح: نام آقای شریعتمداری به اشتباه "علی" آمده بود که اصلاح شده است.
جدال بر سر دانشگاه آزاد با پاتک هاشمی وارد مرحلهی تازهای شد
کشمکشها بر سر تصاحب دانشگاه آزاد مابین اکبر هاشمی رفسنجانی و «دولت احمدینژاد به همراه دفتر رهبری»، همچنان ادامه دارد و در آخرین پرده از این منازعه، هیات موسس این دانشگاه به ریاست هاشمی بیانیهی تند و تیزی علیه دولتیها منتشر کرد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که پس از انتصاب فرهاد دانشجو به ریاست این دانشگاه، هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس هیات موسس این دانشگاه حاضر به امضای حکم وی نشد و هر روز سنگ اندازی کرد؛ از طرفی دولتیها و دفتر رهبری هم بیکار ننشتند و سعی کردند از راههای دیگری حکم فرهاد دانشجو را برای ریاست دانشگاه آزاد امضاء کنند.
در واقع پس از امتناع هاشمی از امضای حکم آقای دانشجو، شورای عالی انقلاب فرهنگی (به ریاست احمدینژاد) تغییرات تازهای در اساسنامه دانشگاه ایجاد کرد تا حکم فرهاد دانشجو مستلزم امضای هاشمی نباشد؛ و در نهایت این حکم هم توسط وزیر علوم که برادر فرهاد دانشجوست امضاء شد.
بعد از امضای این حکم تیم مخالف هاشمی دست بهکار شد و سریعا مراسم معارفهای را با حضور مجتبی ثمره هاشمی، مشاور ارشد احمدینژاد، محمد محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی رهبر ایران در این دانشگاه، به همراه شاخصترین فرد، یعنی سردار وحید (رییس دفتر خامنهای) در سازمان مرکزی دانشگاه آزاد برگزار کرد.
اما هنوز ساعاتی از برگزاری این مراسم نگذشته بود که هیات موسس دانشگاه آزاد (به ریاست هاشمی رفسنجانی) پاسخ تند و تیزی به این اقدام داد.
به گزارش خبرگزاری مهر این هیات ضمن اعتراض شدید به اجرای حکم ریاست دانشجو، طی اطلاعیهای اعتراض خود را نسبت به روند انتخاب رییس جدید دانشگاه آزاد اعلام کرد.
هیات موسس همچنین در اطلاعیه خود تاکید کرده که اقدام کامران دانشجو وزیر علوم برای صدور حکم برادرش فرهاد دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد به دلیل روند غیرقانونی طی شده «فاقد اعتبار و وجاهت قانونی و مخالف اساسنامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی» است.
بهنظر میرسد با بیانیه تند هیات موسس دانشگاه آزاد، که با پاسخ وزارت علوم نیز روبرو شد، جدال و کشمکش بر سر تصاحب دانشگاه آزاد در روزهای آتی نیز ادامه یابد.
گفتنی است وزارت علوم در پاسخ به این اعتراض، طی اطلاعیهای اعلام کرد که اعتراض هیات موسس «به هیچ وجه وجاهت قانونی» ندارد.
پیامک حکومتی: اگر میزان مشارکت در انتخابات کمتر از ۵۰% باشد، امریکا حمله میکند
به گزارش همراهان خودنویس، پیامک تشویق به حضور و مشارکت در انتخابات به شکل متفاوتی به گروههای مختلف مشترک تلفن همراه ارسال شده. در این پیامک، به نقل از رادیو فردا جملهای آمده که عملا واقعیت ندارد و اثری از آن در سایت این رسانه منتشر نمیشود.
در حالی که در بسیاری از کشورهای جهان، تبلیغ با استفاده از پیامک تلفن همراه امری جا افتاده است، استفاده از این فنآوری برای تشویق مردم برای حضور در انتخابات آتی مجلس امری نسبتا جدید است.به گفته منبع خودنویس، این پیامک از تبریز ارسال شده است.
این در حالی است که چنین خبر و نظری متعلق به رادیو فردا نیست.
بنا به گفته گروهی از فعالان رسانهای، بیلبوردهایی نیز در تهران با همین محتوا توسط بسیج نصب شده است.
همچنین بیلبوردی در نقاط مختلف تهران نصب شده که در آن به نقل از «بالاترین» آمده است:«کشورهای غربی بهخاطر اینکه باور دارند مردم ایران نظام را قبول داشته و در انتخابات شرکت خواهند کرد، به ایران حمله نمیکنند.»
منبع: فیسبوک
علی مطهری٬ نماینده مجلس پس از دو سال اعلام کرد:
۳۰ تا ۵۰ نفر ۳۰ خرداد ۸۸ در تهران کشته شدند
به گزارش «خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی٬ آقای مطهری این مطلب را روز سهشنبه (نهم اسفند) در جریان یک مناظره انتخاباتی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرده است.
آقای مطهری گفته که جمهوری اسلامی باعث شد در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ۳۰ تا ۵۰ نفر کشته شوند.
این برای نخستینبار است که یک نماینده مجلس شمار قربانیان اعتراضهای روز ۳۰ خرداد سال ۸۸ را نزدیک به ۵۰ نفر اعلام میکند.
پیشتر مقامهای جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند در جریان کل این ناآرامیها حدود ۳۰ تن کشته شدند که بسیاری از آنها «بسیجی» بودند.
حمید رسایی٬ عضو «جبهه پایداری» نیز در جریان این مناظره و در واکنش به گفتههای مطهری گفته «بیبیسی بیشرف هم این ادعا را نکرد که بعد از انتخابات ۵۰ تا ۶۰ نفر کشته شدند.»
۳۰ خرداد ماه سال ۱۳۸۸ مردم معترض در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در خیابانها حضور یافتند که نیروهای نظامی به شدت آنها را سرکوب کردند.
ندا آقاسلطان نیز در همین روز به ضرب گلوله جان باخت. مقامهای جمهوری اسلامی تاکنون حاضر نشدهاند مسئولیت کشته شدن خانم آقاسلطان و دیگر قربانیان اعتراضهای سال ۸۸ را بپذیرند.
از سوی معاون فرهنگی، اجتماعی سپاه صورت گرفت:
انتقاد بیسابقه از فهرستهای انتخاباتی محافظهکاران
حمیدرضا مقدمفر٬ معاون فرهنگی، اجتماعی فرمانده کل سپاه در اقدامی بیسابقه با حمله به گروهی از محافظهکاران٬ مواضع انتخاباتی خود را اعلام کرد.
به گزارش روز دوشنبه (هشتم اسفند) سایت «نسیمآنلاین» آقای مقدمفر در جمع گروهی از دانشجویان دانشگاه «امام صادق» گفته که وجود ۱۶ فهرست انتخاباتی در میان محافظهکاران باعث دغدغه وی شده است.
وی به صراحت گفته به ترکیبی از فهرستهای انتخاباتی محافظهکاران رای خواهد داد و جریان نوپای «صدای ملت» که از سوی علی مطهری راهاندازی شده «کاملا خطا میکند.»
این مقام سپاه اظهار کرده است: «صدای ملت کاملا خطا میکند و از آب گل آلود ماهی میگیرد و آنها نه برای قصد قربت بلکه جذب رای مردم به دولت نقد میکنند.»
مقدمفر افزوده در انتخابات به علی مطهری و حمیدرضا کاتوزیان رای نخواهد داد و انتقادهایی نسبت به عملکرد علی لاریجانی و محدباقر قالیباف دارد.
وی در عین حال ادعا کرده که ۶۰ درصد واجدین شرایط در انتخابات ۱۲ اسفند مجلس نهم شرکت خواهند کرد و تیم احمدینژاد با ۸۰ نامزد در این دوره از انتخابات حضور دارد.
معاون فرهنگی، اجتماعی فرمانده کل سپاه گفته است: «در حال حاضر تبلیغات و هدف گذاری دشمن نتیجه عکس داده است و مشارکت مردم طبق نظرسنجیها بالای ۶۰ درصد هست.»
علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه نیز در گفتگو با «باشگاه خبرنگاران جوان» بار دیگر ادعا کرده که نرخ مشارکت در انتخابات بیش از ۶۰ درصد خواهد بود.
فرماندهان سپاه مدتهاست به طور علنی در سیاست و انتخابات دخالت میکنند و این دخالتها را دفاع از «آرمانهای» جمهوری اسلامی نام گذاشتهاند.
جـــرس:
طبق گزارش اخیر بانک مرکزی ایران از رشد اقتصادی سالهای اخیر کشور، این میزان رشد در سال گذشته (۸۹)، ۵.۸ درصد، در سال ۱۳۸۸ حدود ۳ درصد و طی سال ۱۳۸۷حدود ۰.۸ درصد بوده است.
دولت محمود احمدی نژاد، از پائیز سال ۱۳۸۷ انتشار گزارش از وضعیت اقتصادی کشور توسط بانک مرکزی را متوقف کرده بود. آخرین نرخ رشد اقتصادی اعلام شده مربوط به تابستان سال ۱۳۸۷ بود، که ۲.۳ درصد اعلام شد.
در سایت رسمی بانک مرکزی ایران آمده است که براساس دادههای حاصل از منابع آماری و برآوردهای مقدماتی، تولید ناخالص داخلی کشور طی سالهای ۸۹ و ۸۸ به قیمت پایه افزایش یافته است.
این گزارش میافزاید: نتایج مقدماتی حاصل از بررسی روند تحولات ارزش افزوده فعالیتهای اقتصادی حاکی از رشد ۳.۷ و ۶.۱ درصدی بدون نفت برای سالهای ۸۸ و ۸۹ است.
گزارش بانک مرکزی پیرامون سال ۱۳۸۷ نشان می دهد که بخش کشاورزی با رشد منفی ۱۱.۸ درصد، خدمات موسسات پولی و مالی با رشد منفی ۵.۳ درصد، خدمات اجتماعی منفی ۶.۱ درصد و بخش نفت با منفی ۲ درصد مواجه بوده، اما این وضعیت در سال ۱۳۸۸ بهبود یافته است.
بر اساس این گزارش که پس از سه سال و نیم وقفه منتشر شده، در سال ۸۸ وضعیت بخش صنعت نفت نسبت به سال ۸۷ بدتر شده و به مرز منفی چهار درصد رسیده و رشد بخش صنعت و معدن نیز نسبت به سال قبل نصف شده است.
چندی پیش حسین قضاوی معاون اقتصادی بانک مرکزی گفته بود که رشد اقتصادی ایران در سال ۱۳۸۸ خورشیدی ۳.۵ درصد بوده است.
پیرامون وضعیت سال ۸۹ نیز، بانک مرکزی ادعا کرده است که وضعیت اقتصادی از سال قبل تر بهتر شده و عملکرد بخش های مختلف به گونه ای شده که رشد اقتصادی به ۵.۸ درصد افزایش پیدا کرده است.
گفتنی است، چندی پیش مرکز آمار ایران در باره وضعیت صنعت و معدن آماری بسیار متفاوت با گزارش اخیر بانک مرکزی ارائه داده و گفته بود نرخ شد بخش های صنعت و معدن در سال ۱۳۸۹ را به ترتیب شش و منفی ۱.۴ درصد بوده است.
مرکز آمار ایران همچنین رشد اقتصادی سال گذشته را ۶.۵ درصد اعلام کرده بود، که بیشتر از آمار بانک مرکزی است.
احسان عابدی
جرس: کتاب را "دلالت الحائرین" نام نهاد که همچون راهنمایی بود برای آنانی که از تعارض میان علم با آنچه در پارهای از بخشهای تورات مییافتند دچار سرگشتگی شده بودند. "دلالت الحائرین" یا "راهنمای سرگشتگان" تفسیریست بر کتاب مقدس یهودیان که در طول قرنها الهامبخش بسیاری از بزرگان فلسفه جهان بودهاست، چنانچه فلاسفهای چون کانت و هگل بر آن شرح نوشتهاند و اصول هرمنوتیک آن بر آرای فیلسوفان مدرنی چون سورن کی یر کگارد، والتر کافمن و رولان بارت تاثیر گذاشتهاست. این کتاب شاخصترین اثر موسی ابن میمون، فیلسوف یهودی قرن دوازدهم است که با فرارفتن از سطح لفظی تورات، تفسیری دیگر از آن به دست میدهد؛ تفسیری که جمع علم و ایمان و اخلاق را ممکن میسازد و در فلسفه راههای جدیدی میگشاید.
اما شگفت آنکه چنین کتابی هیچگاه به زبان فارسی ترجمه نشده بود تا به امروز که خانم شیریندخت دقیقیان، مترجم و محقق فلسفه، کار ترجمه و انتشار آن را در چهار جلد به سامان رساند. دقیقیان شرحی نیز بر ترجمه افزودهاست که باز اولین شرح فارسی بر "دلالت الحائرین" – راهنمای سرگشتگان– محسوب میشود. این مجموعه را بنیاد ایرانی هارامبام در آمریکا منتشر کرده است. درباره "دلالت الحائرین" و فلسفه ابن میمون گفتوگویی با شیرین دخت دقیقیان انجام دادهایم که میخوانید. اما پیش از آن در رابطه با تلفظ و املای اسم فیلسوف باید توضیح مختصری داد. خانم دقیقیان، تلفظ و املای "ابن مایمون" را صحیح میداند و در پاسخهای خود، نام فیلسوف را به این شکل مینویسد. در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی اما "ابن میمون" ثبت شده که در بین فارسیزبانان هم بیشتر مصطلح است. از این رو برای آنکه آشناییزدایی نکرده باشیم و هم آنکه خواسته مصاحبه شونده تامین شده باشد، نام فیلسوف در این گفتوگو به هر دو شیوه تحریر شدهاست.
***
- "دلالت الحآئرین" - یا "راهنمای سرگشتگان" - در چه دورهای و در پاسخ به چه نیازهایی نگاشته شد؟
در پاسخ به بخش اول پرسش پیرامون دورهء تاریخی باید بگویم موسی ابن مایمون (۱۱۳۵-۱۲۰۴م) در سال ۱۱۹۰، دلالت الحائرین را به نگارش درآورد، یعنی در اواخر دوران چهار قرنی شکوفایی در حوزهء مشترک تمدنهای ایرانی، عرب و فرهنگ یهود که میتوان آن را یک نوزایی صغیر نامید. متفکران و دانشمندان این دوران بسیاری از ابزارهای نوزایی فرهنگی و فکری اروپا در قرن چهاردهم را فراهم کردند. فیلسوف/دانشمندان مکتب کوردووا (قرطبه در جنوب اسپانیا) از جمله ابن رشد (در غرب مشهور به اوروز)، ابن باجه (ابوبکر ابن الصائغ، در غرب مشهور به اومپاس) و موسی ابن مایمون (در غرب مشهور به میمانیدس) نقش بسزایی در این نوزایی داشتند. این دوران شکوفایی به چند دلیل که در "شرحی بر دلالت الحائرین" نوشتهام، در زمان زندگی ابن مایمون به افول گرایید. در واکنش به موج دوم جنگهای صلیبی در سال ۱۱۳۶م، فرقهء سختگیر الموحدون (با این نام در دائرة المعارف اسلامی ایران)، یا به قول منابع غربی "المحاد" در مراکش جانشین خلفای مور یا المراوید شده، یمن و جنوب اسپانیا را زیر فرمان خود درآورند. با روی کار آمدن فرقۀ المحاد، موج خشک اندیشی و تعصب، جایگزین آزاداندیشی و مدارای سابق شد. همان گونه که امروز نیز جنگها یکی از عوامل مهم رو آمدن خوانشهای بنیادگرا از ادیان هستند. این میان، یهودیان مناطق وسیع سه قاره با وضعیت خطیر تغییر مذهب، کشتار و رانده شدن از شهرهای خود روبهرو شدند؛ هم از سوی المحاد و هم از سوی صلیبیون. ابن مایمون سیزده ساله بود و نزد ابن رشد نجوم، ریاضیات و منطق و فلسفه میآموخت که کوردووا به تسخیر المحاد درآمد. یهودیان و حتی آزاداندیشان مسلمان از جمله ابن رشد مورد ییگرد قرار گرفتند. دیدرو در دانشنامهء فرانسه میگوید، یهودیان ابن رشد را پنهان و محافظت کردند. چند دهه بعد، مکتب ترجمهء ابن تیبون از شاگردان ابن مایمون، آثار ابن مایمون و ابن رشد را در کنار آثار فارابی به عبری ترجمه کردند. این ترجمهها به اروپا رسید و مورد استفادهء آبای کلیسا از جمله توماس آکویناس که عربی نمیدانستند ولی عبری را میخواندند، قرار گرفت. این دوران شکوفایی که طی آن فیلسوفان و عارفان آزاداندیش مسلمان و یهودی با هم در تبادل افکار و گفتوگو و حتی جدل فلسفی سازنده بودند، در اواخرعمر ابن مایمون دیگر افول کرده بود. دلالت الحائرین در کنار دیگر جوانب مهم خود، همچون سندی از روشنگری و نوزایی صغیری چهار قرن پیش از اروپا در حوزههای تمدن ایرانی، عرب و فرهنگ یهودیان به جا ماند.
در پاسخ به بخش دوم پرسش شما که پرسیدید ابن مایمون دلالت الحائرین را در پاسخ به چه نیازهایی نوشته بود: فیلسوف این رساله را راهنمایی میدانست برای کسانی که علوم طبیعی، نجوم، ریاضیات، منطق و فلسفه آموختهاند، ولی سطح لفظی تورات آنها را دچار سرگشتگی کردهاست. در حقیقت، این رساله، ریشۀ معضل بزرگ ادیان در گذشته و حتی در قرن بیست و یکم را نشانه میرود، زیرا همواره، تعبیر لفظی از متون مقدس مایۀ بدفهمی، سختگیری و شکاف داخلی و جنگها و اختلافهای بین ادیان بودهاست. ابن مایمون مخاطب خود را این گونه معرفی میکند:
"چنین فردی در دین و شخصیت فردی [خُلق] به کمال رسیده، علوم فیلسوفان و علم معانی فلسفی را آموخته و جذبۀ خرد انسانی او را در چهارچوب خود نگه داشته و از این رو هنگام مطالعۀ فردی و یادگیری از دیگران، در اثر تأویلهای لفظی از تورات و در برابر واژههای چندمعنایی، استعاری و چند پهلو دچارسرگشتگی و دهشت میشود. این گونه او سرگردان و راه گم کرده از خود میپرسد که آیا باید خِرد خویش را ملاک قرار دهد و فهم لفظی خود از این واژهها را کنار بگذارد؟ و اگر چنین کند، آیا اصول بنیادی شریعت را رد کردهاست؟ یا آن که باید معانی برخاسته از تفسیر لفظی را حفظ و به جای دنباله کردن خرد خود، راهنمای عقلانی را یکسره رها کند و آن گاه، دچار احساس خسران و فساد در باورهای ایمانیاش گردد؟ پس او میماند و آن اعتقادهای خیالی که هراس و وخامت برمیانگیزند. رنج قلبی و سرگشتگی چنین کسی را پایانی نیست".
او در عین حال آگاه است که چنین فهمی از متون مقدس بر اساس موازین خردگرایی، تأویل چندلایهء متن و مبانی فلسفه، به گفتهء خودش "آماج حملۀ هر نادان ِعالِم نمایی و درمعرض تیرهای جهل آنان" قرار میگیرد.
دلالت الحائرین به دلیل این زاویهء برخورد و نیز دربرداشتن نقد مفصل آراء متکلمین، مباحث الهیاتی مشترک میان یهودیان و مسلمانان، جدل با اصل تثلیث و نیز مبانی هرمنوتیک متن مقدس، مورد توجه فیلسوفان مسلمان و مسیحیان روشن اندیش قرون وسطی قرارگرفت و در قرن سیزدهم، مشمول کتاب سوزان تفتیش عقاید فرانسه شد. اصول هرمنوتیک ابن مایمون، فیلسوفان مدرن را بسیار تحت تاثیر قرار داده و در آثار والتر کافمن، رولان بارت و مارتین بوبر مورد بحث قرار گرفته؛ هگل در درسگفتارهای خود به آنها پرداخته و مایستر اکهارت از این اصول الهام گرفتهاست. سورن کیر که گارد، کتاب "ترس و لرز" را با الگوی هرمنوتیکی ابن مایمون و نیز با الهام از دو فصل دلالت الحائرین، یکی دربارهء حضرت ابراهیم و یکی پیرامون دکترین "هیبت و عشق" نوشت.
- دورانی که شما در "شرحی بر دلالت الحائرین" نوزایی صغیر نامیدهاید، چه مشخصاتی داشت؟
اول از همه برآمد روش شناسی و نگرش ارسطویی در برابر نگاه افلاطونی. چنانچه میدانیم افلاطون عالم مادی را سایه و نسخهای درجه دو از عالم مثل میدانست و گونهای توهم. ولی نگاه ارسطویی مبتنی بر بررسی علت و معلولی و اهمیت شناخت و طبقهبندی پدیدههای طبیعی بود. نگاه افلاطونی، به جسم انسان به عنوان "زندان روح" مینگریست که نزد کلیسای قرون وسطی تبدیل شد به "جسم همچون لانهء شیطان" و از این رو علم پزشکی در اروپا پیشرفتی نکرد. ولی پزشکان مسلمان و یهودی جسم انسان را حریمی برای اتصال به آفریدگار میدیدند که باید از آن مراقبت شود و روح سالم در آن باشد. این نگاه متفاوت، به پیشرفتهای پزشکی عظیمی در حوزهء دانشمندان و فلاسفهء مسلمان و یهودی انجامید. میدانیم ابن سینا، رازی و ابن مایمون از پزشکان و دانشمندان برجستهء این دوران بودند. کشفهای علمی ابن سینا و رازی را میدانیم، ولی شاید ندانیم که در تاریخ پزشکی ابن مایمون را کاشف منشاء روان- تنی بیماری آسم، اولین نگارندهء مقالهء علمی دربارهء افسردگی و پایهگذار شناخت درمانی میدانند.
در اروپا از قرن سوم میلادی آثار ارسطو گم شده بودند و نگاه افلاطونی بر آبای کلیسا حاکم بود. هیچ کس ارسطو را نمی شناخت و این آثار فیلسوفان یهودی و مسلمان بودند که آبای کلیسا از جمله توماس آکویناس را با ارسطو آشنا کردند. ویژگیهای دیگر این دوران عبارت بودند از: تحول عمیق در فلسفه و الهیات با ابن سینا، ابونصر فارابی، ابن رشد، ابن باجه و ابن مایمون؛ برآمد نگرش علمی و رونق دانشهایی چون نجوم و پزشکی نزد مسلمانان و یهودیان؛ گفتوگو و تعامل سازنده میان ادیان بر سر نکات مشترک و تدقیق وجوه تمایز آنها؛ موج وسیع انتشار آثار خطی دست اول فیلسوفان و ترجمههای گوناگون؛ به نگارش درآمدن اولین دانشنامههای علمی و فلسفی قرنها پیش از اصحاب دانشنامه در فرانسهء قرن هجدهم، از جمله نگارش دانشنامهء اخوان الصفا و اولین دانشنامهء علمی شیمی توسط جابر ابن حیان؛ ترجمهء "کتاب ابراهیم" به نام "سفر یتسیرا" از عبری/آرامی به عربی توسط فیلسوف و روحانی یهودی سعدیا گائون که انفجاری از مکاتب وحدت وجودی و حروفی را به دنبال داشت؛ نظریهها و کشفها و محاسبات نجومی پیشرفته از سوی خواجه نصیرالدین طوسی، عمر خیام، ابوریحان بیرونی، ثابت ابن قره و ابن باجه و خود ابن مایمون در این رساله که نظریهء فلکهای تدویری را زیر سؤال میبرد و نقطهء صفر زمان را همزمان با مبدأ آفرینش جهان از عدم میداند؛ نظریههای زبان شناسی پیشرفته از جمله در مکتب های بصره و بغداد و سرانجام، توجه به هرمنوتیک متن مقدس که به جرأت میتوان گفت هرمنوتیک مدرن همان زیربناها را بازپردازش کردهاست. نباید تصور کنیم که در این دوران در مقاطعی آزاداندیشان مورد آزار و کشتار قرار نگرفتند. در شرح خود نام بردهام از چهرههای بزرگ بسیاری در این دوران در سه حوزهء یاد شده که یا مانند منصور حلاج، شیخ شهاب الدین سهروردی، ابن باجه، عین القضات همدانی و فیلسوف یهودی ابن داد به قتل رسیدند، یا مانند ناصر خسرو، فردوسی طوسی، ابن سینا و دیگران مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند. ولی دینامیسم روشنگری دراین دوران برقرار و نیرومند بود. در مقاطعی خلفا و حکمرانان محلی با روشنگری مدارا میکردند یا مشوق آن بودند که ریشهء آن را باید در شکوفایی اقتصادی و مناسبت تجاری پررونق نیز جستجو کرد، درکنار دیگرعوامل.
- پیشینه هرمنوتیک در میان عالمان یهودی چیست؟
پیشینهء تأویل و تفسیر متن مقدس در حقیقت به کتب انبیاء یهود برمیگردد که نه به شکل تفسیر رسمی، بلکه به صورت شرح و بسط مفاهیم تورات هستند. کتب انبیاء یهود در کنار جنبههای تاریخی و دینی، دارای جنبههای فلسفی نیرومندی هستند. برتراند راسل در "تاریخ فلسفهء غرب"، ویل دورانت در "تاریخ تمدن" و "تاریخ فلسفه"، مکس دایمونت در "یهودیان، خدا و تاریخ" آنها را به عنوان بخشی از تاریخ فلسفهء جهان بررسی کردهاند. به نظر این محققان، کتابهای امثال و جامعهء سلیمان، مزامیر داوود، یشعیای نبی، یرمیای نبی، ایوب نبی و عاموس نبی، آغاز جمعبندی فلسفی از تورات هستند. این انبیاء مورد قبول و احترام مسلمانان و مسیحیان نیز هستند. آثار آنان با زبان تمثیلی و استعاری خود، روشهای تفسیر متن و بیرون کشیدن معنا از لایههای چندگانهء متن مقدس را به کار رفتهاند و مقدمهء هرمنوتیک همهء ادیان ابراهیمی هستند. از نظر آموزههای فلسفی، این کتب، نگاه بشر را از دورهء اسطورهای عبور دادهاند. من نظر خاصی دارم و این تعریف مارتین بوبر از اسطوره را مبنای آن قرار میدهم: "اسطوره داستانی است که خدای وارگان در آن صورت انسانی پیدا میکنند"؛ که تعریفی تکنیکی است. با نگاه از دریچهء این تعریف، اولین کارمایهء فلسفی کتب انبیاء، حرکت در خلاف مسیر اسطوره، شکل دادن به مفهوم تجریدی از خدای یکتا و برکنار کردن آن از هر تصویر انسان واره است. به نظر من میتوان گفت که آیهء پیدایش ۱:۲۶ "انسان را به صورت و شباهت خود بیافرینیم" درست، خلاف مسیر اسطوره را شکل میدهد، یعنی انسان را خلق شده به صورت و شباهت خدا مستقر میکند. انبیاء یهود همین مسیر را بسط دادهاند و ابن مایمون هم آن صورت را "صورت عقل" میداند که در انسان، زایندهء اختیار آزاد است. این مسیر، خلاف اسطوره است. نیز تبیین خدای یکتا به عنوان خدای همهء ملل و انسانها به ویژه در یشعیای نبی از خطوط فلسفی کتب انبیاء یهود است که در کتاب "نیایشگاه در تاریخ و فلسفهء یهود" شرح دادهام.
قدم بعدی در زمینهء هرمنوتیک را فیلسوفان یهودی قبل از میلاد برداشتند. تحلیل و طبقهبندی روشهای تأویل متون مقدس از دو قرن پیش از میلاد با فیلسوف یهودی به نام اریستابولوس پانئاس آغاز شد. او درمکتب فیلسوفان گردشگر، یعنی پیروان متأخر ارسطو فلسفه را آموخت و به عنوان یکی از فیلسوفان این مکتب در قرن دوم پیش از میلاد شناخته شد. اریستابولوس اولین فیلسوف رسمی یهودی بود که بر اساس منطق و فن بیان و بوطیقای ارسطویی (مبانی دو اثر ارسطو: رتوریکا و پویئتیکا) نظام تأویل متن مقدس را پایه گذاشت. کار مهم اریستوبولوس خوانش استعاری و تمثیلی متن تورات بود و نشان دادن این امر که تشبیهها و تصاویر انسان وارۀ خدا باید به معنای استعاری گرفته شوند. کاری که انبیاء یهود از شش قرن پیش از اریستوبولوس آغاز کردند، این بار از سوی او در قالب و اصطلاحهای فلسفهء یونان انجام شد. اریستوبولوس تصریح کرد که "دست خدا" یعنی قدرت الهی که در دنیای مادی تجلی پیدا میکند؛ "ایستادن خدا" به معنای پابرجایی و ثبات در آفرینش جهان؛ "استراحت خدا" در روز هفتم نه به معنای پایان یافتن کار الهی، بلکه به معنای دادن نظمی همیشگی به امور؛ و "کار شش روزه" به معنای سلسله مراتب ساختار جهان است. بخشی از شرح من بر دلالت الحائرین به این تاریخ هرمنوتیک اختصاص دارد.
اریستابولوس در قطعهای موجود در یکی از مراکز دانشگاهی جهان، نوشته که هر دو فیلسوف یونان، افلاطون و فیثاغورث، به ترجمهای از تورات پیش از دورۀ پادشاهی دیمیتریوس فالروس (قرن دوم میلادی که تورات به یونانی ترجمه شد)، دسترسی داشتهاند. در حقیقت، بخش بزرگی از این ترجمهء یونانی قدیمیتر از تورات دورهء دیمیتریوس درسال ۱۸۸۹ توسط شرق شناسی آلمانی، در صومعهء سنت کاترین در پای کوه سینا کشف شد که باستان شناسان، قدمت آن نسخه را به چهار قرن قبل از میلاد بازمیگردانند که مطابقت کامل با تورات دارد. این نسخه نزد باستان شناسان به متن ساینای معروف است. دانشنامۀ یهود به این نکته اشاره دارد که پیش از اریستابولوس، اریستیاس یونانی نیز وجود ترجمهای قدیمی از تورات به زبان یونانی را تصدیق کرده بود.
تفسیر اسطوره زدا و تأویل تمثیلی/استعاری از تورات توسط عیسی بن سیرا (۱۸۰ ق م) دنبال شد. فیلون اسکندرانی فیلسوف قرن اول، در اثری به نام "زبان تمثیلی تورات" به تفسیر تمثیلی کتاب مقدس پرداخت و اثر دیگری با نام پرسش و پاسخ پیرامون کتاب آفرینش و خروج نوشت. فیلون فیلسوف و روحانی یهودی بود و مکتب نوافلاطونی به نام او ثبت است. دکتر سید حسین نصر فیلون را پایهگذار فلسفهء ادیان سه دین ابراهیمی داند.
یهودیان اصولا خیلی زود به اجبار، متوجه ظرایف هرمنوتیک ترجمه شدند. به ویژه از دو قرن قبل از میلاد که زبان آرامی در مناطق وسیعی رسمیت داشت، مترجمان یهودی به دشوار بودن ترجمهء متن مقدس برخورد کردند. به نظر من، به دو دلیل، تعابیر انسان واره در تورات برای خوانندهء عبری زبان چندان مشکلزا نبوده: اول از آن رو که به طور سنتی از زمان حضرت ابراهیم، مفهوم خدای جهان و جدا از نقش و تصویر برای بنی اسرائیل آشنا بوده و آنها ادبیت این گونه استعارهها را درک میکردند. اما اخلاف یهودیانی که پس از ویرانی معبد دوم به اسارت بابل رفتند و سپس در مناطق امپراتوری هخامنشی و اشکانیان ساکن شده و زبان آرامی را گرفتند، دیگر زبان عبری نمیدانستند. از سوی دیگر، زبان آرامی در این مناطق بیشتر زبان تودهها و مکاتبات رسمی و اداری دوران هخامنشی و اشکانیان بود و آن ظرفیت زبان عبری را نداشت. زبان عبری با ظرفیت ادبی و تعداد بالای آثار، خواننده را راحتتر به مسیر فهم ظرافتهای ادبی متن و استعارهها میبرد و خوانندگان متن عبری همواره تفسیرهای آن را نیز میشنیدند. اما نگرانی این مترجمان این بود که ترجمهء آرامی قرار بود به بابل و کلده و آشور برود. در آن مناطق، هنوز آیینهای بعل، بت پرستی و پرستش مار و جانوران دیگر و نزد سابیان این مناطق، پرستش ستارگان رایج بود و پیش زمینهء یکتاپرستی و مفاهیم مجرد وجود نداشت. مترجمان آرامی تورات در قرن اول میلادی، یعنی انکلوس حکیم و ربی یهوناتان بن عوزیئل، با توجه به این شرایط همه جا هنگام ترجمهء استعارههای انسان واره دربارهء خدا، به جای ترجمهء تحت اللفظی، واژه یا مفهوم مستتر در استعاره را افزودند (به روش فیلون و بن سیرا). مثلا "دست خدا" را "قدرت خدا" ترجمه کردند و" بارگاه خدا" را "بارگاه جلال خدا". این نکته را هم اضافه کنم که به نظر میرسد سوءتفاهمها پیرامون "تحریف تورات" ناشی از ملاک قراردادن ترجمههای آرامی آن باشد، وگرنه قدیمیترین نسخههای تورات که در موزههای لندن و کاخ واتیکان نگهداری میشوند و به قرنهای دور پیش از میلاد برمیگردند، با نسخهء کنونی آنها یکی ارزیابی شدهاند و کاتبان در طول تاریخ در نگارش نسخهها قواعد بسیار سنگینی را رعایت کردهاند.
- ابن میمون با اتکا به آرای کدام یک از دانشمندان پیشین، متن مقدس یهودیان را تفسیر کرد؟
ابن مایمون یا ربی مُشه بن مایمون، همهء این پیشینه را که گفتم در اختیار داشت. به ویژه تلمودهای یروشلمی و بابلی را ملاک قرار داد که جمعبندی کل روشهای فوق به شمار میرفتند. اگر بخواهم تاریخچهء مختصری از تلمود بدهم، باید بگویم در قرن اول میلادی گرایش تفسیرگرایی (در برابر تفسیر لفظی) نمایندهء برجستهای پیدا کرد به نام هیلل که روحانی و رئیس بیت دین بود، ولی از راه تدریس منطق و علوم ریاضی و نجوم، زندگی خود را میگذراند. او مقدمات نوشتن تلمود و میشنا را ریخت. تلمود یروشلمی تفسیر رسمی تورات و بازتاب دهندهء جدلها و مباحثات ربیهای قرون دوم و سوم میلادی است. روش جدلهای تلمودی بسیار نزدیک به روش گفتوگویی سقراطی و ارائهء تز، آنتی تز و سنتز است. تلمود، چندگانگی معنا و تفسیر را به رسمیت میشناسد و نظریهء "چهار سطح معنایی" از سوی ربی اکیوا در آن بیان شده که مفصل در شرح خود توضیح دادهام. تلمود به دلیل برخورد با تورات همچون متنی گشوده به تأویلهای موجه چندگانه، مورد دشمنی و کتاب سوزان تفتیش عقاید قرون وسطی قرار گرفت. این خلاصهء بنای هرمنوتیکی ابن مایمون در کار تفسیر فلسفی تورات بود.
مکتب فلسفی قرطبه با فیلسوفانی چون ابن رشد و ابن باجه تأثیر مهمی بر ابن مایمون داشت. او در نامه به ابن تیبون که سرپرست مکتب ترجمهء آثار فلسفی یونان و فیلسوفان مسلمان به عبری برای فرستادن به اروپا بود، مینویسد که آنها برای آمادهسازی خود باید همهء آثار فارابی را بخوانند، زیرا نوشتههای فارابی چون "آرد مرغوب" هستند. او در نامه به ربیهای فرانسه از حکیمان ایرانی به عنوان دانشمندانی بزرگ و قابل اعتماد یاد میکند. در نامه به ابن تیبون، تنها شرحهای ابن رشد و فارابی از فلسفهء یونان را معتبر میداند. میدانیم که ابن مایمون با آن که زبانهای اسپانیایی، عبری، عربی و آرامی را به خوبی میدانست، ولی یونانی نمیدانست. او با فلسفهء یونان از طریق متون عربی شرحهای الکساندر افرودیزیاس (افرسیوس)، فارابی و ابن رشد آشنا شد. ابن مایمون بر اساس این آموختهها، نقد بدیع خود از ارسطو و فارابی را که هر دو به ازلی بودن جهان مادی باور داشتند، ارائه داد. ابن مایمون بر اساس تورات، به اثبات آفرینش از عدم (حدوث) پرداخت و در این زمینه از نظریههای پیشرفتهء نجوم زمانهء خود سود جست. او در این نقدها از گزارههای منطقی و علمی اثبات شده توسط پیشینیان یا خود او (اصول موضوعه)، کاوش در زنجیرهء علت و معلول و استدلال منظم و منطقی استفاده کرد. از موسی ابن مایمون این جمله در مقدمهء دلالت الحائرین بسیار نقل شدهاست: "حقیقت به طور اتفاقی روی نمینماید و تنها از راه نظمی مدون میتوان به حقیقت دست یافت".
- ابن میمون چگونه به تعارضی که گاه میان علم و متن مقدس دیده میشود، پاسخ میدهد؟
او معتقد است که متن مقدس در سطوح معنای لفظی، تمثیلی و باطنی حاوی اطلاعاتی پیرامون جهان و مخلوقات و قوانین حاکم بر آن است. کار بارز او، اهمیت دادن به تأویل و تفسیر بهجای این موارد است و تشخیص این امر که کجا تاویلی لفظی درست است، کجا تمثیلی، کجا اخلاقی و کجا باطنی. خوانندهء متن مقدس باید بیاموزد کجا میتواند متن را اطلاعاتی دربارهء جهان طبیعت بداند و همخوان با علم زمان و کجا آن را گشوده به تأویل باطنی و روحانی. او در این زمینه ابزارهایی فلسفی، منطقی، زبان شناختی و رتوریک به دست میدهد. آن چه او را برای فیلسوفان روشنگری و مدرن بسیار جذاب کرد این بود که تأکید میکرد، بشر هنوز راه درازی برای کشف قوانین جهان در پیش دارد و در نهایت تفسیر متن مقدس بر اساس فرضیههای علم زمانهء خود را قابل بسط به همهء موارد نمیدانست؛ مگر آن جا که مثلا محاسبات نجومی دانشمندان پیشتاز عصر او ابعاد افلاک را عظیمتر از چه نشان میدهد که علم باستان میدانست. در این مورد و تنها در موارد مشابهاز متون مقدس نیز تأیید میآورد.
طرح اساسی ابن مایمون این نیست که متن مقدس را با علم زمانه تطبیق دهد و چند بار در بحث علمی پیرامون افلاک و گردش اجرام فضا میگوید: "آیندگان در این باره به نتایج درستتری خواهند رسید". کار مهم او به دست دادن روش شناسی برخورد با دادههای مربوط به طبیعت و افلاک در متون مقدس است. او نمونههایی را از متن مقدس ذکر میکند که تأویل لفظی آن خلاف حقیقت جهان و متضاد بخشهای دیگر متن مقدس است. نمونهای برای شما میآورم: ابن مایمون در فصل سوم رساله پیش از ورود به مبحث شرهای طبیعی و انسانی، مینویسد:
"همچنین گمان میرود که غایت هر چه وجود دارد، تنها وجود نوع انسان است تا خداوند را پرستش کند؛ هر چه آفریده شده فقط برای اوست؛ و حتی افلاک آسمانی تنها به خاطر او و تحقق نیازهای او گردش میکنند. برخی از بخشهای کتب انبیاء در صورت خوانش لفظی چنین دیدگاهی را القا میکنند، مانند: " آن را [زمین را] شکل داد تا مسکونی شود" یشعیا ۴۵:۱۸؛ "اگر عهد من با روز و شب نبود، زمین و افلاک را این گونه مستقر نمیکردم" یرمیا ۳۳:۲۵؛ " و آنها را چون چادری برای سکونت گستراند" ۴۰:۲۲".
ابن مایمون سپس میگوید اگر از این آیهها برداشت کنیم که همه چیز برای انسان آفریده شدهاست، اشتباه و سادهنگری است. این آیهها بیشتر اطلاعاتی میدهند از منظر انسان و بیانی ادبی هستند از مناسبت انسان و طبیعت. اما گفتهء سلیمان نبی را در امثال ۴:۱۶ بیانگر یک حقیقت کلی میداند: "خدا هر چیز را به خاطر خود آن چیز آفرید". او روش شناسی برخورد با اطلاعات طبیعی در متن مقدس را تبیین کرد.
"همچنین گمان میرود که غایت هر چه وجود دارد، تنها وجود نوع انسان است تا خداوند را پرستش کند؛ هر چه آفریده شده فقط برای اوست؛ و حتی افلاک آسمانی تنها به خاطر او و تحقق نیازهای او گردش میکنند. برخی از بخشهای کتب انبیاء در صورت خوانش لفظی چنین دیدگاهی را القا میکنند، مانند: " آن را [زمین را] شکل داد تا مسکونی شود" یشعیا ۴۵:۱۸؛ "اگر عهد من با روز و شب نبود، زمین و افلاک را این گونه مستقر نمیکردم" یرمیا ۳۳:۲۵؛ " و آنها را چون چادری برای سکونت گستراند" ۴۰:۲۲".
ابن مایمون سپس میگوید اگر از این آیهها برداشت کنیم که همه چیز برای انسان آفریده شدهاست، اشتباه و سادهنگری است. این آیهها بیشتر اطلاعاتی میدهند از منظر انسان و بیانی ادبی هستند از مناسبت انسان و طبیعت. اما گفتهء سلیمان نبی را در امثال ۴:۱۶ بیانگر یک حقیقت کلی میداند: "خدا هر چیز را به خاطر خود آن چیز آفرید". او روش شناسی برخورد با اطلاعات طبیعی در متن مقدس را تبیین کرد.
- درباره مقولات خیر و شر چگونه میاندیشید؟
موسی ابن مایمون نظریهای منحصر به فرد دربارهء خیر و شر ارائه داد: خیر موجودیت اثباتی دارد، ولی شر موجودیتی سلبی. شر یعنی غیبت خیر. او مثال نور را میآورد که موجودیت ثبوتی دارد، ولی تاریکی تنها نبود و عدم آشکارگی نور است. فعل روشن کردن اتاق با افزودن یک پدیدهء خودپاینده یعنی نور انجام میگیرد و فعل تاریک کردن اتاق، حاصل قطع نور است به عنوان یک پدیدهء خودپاینده. ما کاری به نام افزودن تاریکی نداریم. تاریک شدن فعل غیرمستقیمی است که از فعل مستقیم قطع نور حاصل میشود. به همین ترتیب، استدلال میکند که خدا شر را به صورت خودپاینده نیافریده، ولی خیر قایم به ذات است. این نگاهی متفاوت با دوانگاری مطلق خیر و شر است. برخی مکاتب باستانی قائل به خدای وارهای ناظر بر خیر و خدای وارهای ناظر بر شر بودند. این نگاه، تاثیر ریشهدار و منفی بر روی نگاه انسان به خود، دیگری، جامعه و مناسبات انسانی داشت. نفوذ چنین دیدگاهی در طول تاریخ موجب شده که گروهی سربازان آن خدای وارهء خیر و گروهی سربازان خدای وارهء شر تلقی شوند و جنگها و سختگیریها و تنگ نظریها از همین نگاه برخاستهاست. ولی از نظر موسی ابن مایمون، آفریدههای خدای یکتا همه خیر هستند، چنان چه در متن سفر پیدایش به دنبال آفرینش هر چیز، گفته میشود: "نیکوست".
ابن مایمون شر را به دو دستهء شر طبیعی و شر انسانی تقسیم میکند و برای هر یک، محک و معیار متفاوتی میآورد. او در اثبات نظر خود، افزون بر تفسیر متن مقدس - که بسیار مفصل و خواندنی است - از گزارههای منطقی یا اصل موضوعه یا حقایق علمی و بدیهی استفاده میکند. در بحث "شر طبیعی" بر آن است که انسان به غلط، خود را مرکز توجه آفرینش تصور کرده، هر چند که اوج کمال موجودات زمین است. او همان دیدگاه سلیمان نبی را که در پاسخ به پرسش قبلی شما آوردم، معیار قرار میدهد در امثال ۴:۱۶: "خدا هر چیز را به خاطر خود آن چیز آفرید". بنابراین، خطای شناختی انسان است اگر پدیدههای طبیعی ویرانگر برای بشر را شر خودپاینده و مطلق ارزیابی میکند. او اشاره میکند که این پدیدهها تنها از منظر منافع انسان شر هستند و بسط خودشیفتگی انسان به غایت عالم هستی را نادرست میداند. در قرنهای بعد فیلسوفان دیگری چون اسپینوزا و لایپ نیتز این دیدگاه ابن مایمون دربارهء شر طبیعی را دنبال کردند.
ابن مایمون برای تشخیص ملاک خیر و شر در حیطهء انسانی معیار و ملاک دیگر و پرسشی بنیادین جدیدی مستقر میکند: غایت و علت وجودی انسان چیست تا بعد ببینیم چه چیز خیر میشود و چه چیز شر؟ با یک گزارهء منطقی شروع میکند: "هر فاعلی که با هدفی فعلی را انجام میدهد، محصول فعل او باید الزامأ هدفی داشته باشد." سپس استدلال میکند که خدا یعنی فاعل اول و علت العلل آفرینش که از هر گونه فعل بیهوده، عبث و بینتیجه و بیهدف برکنار است، با هدفی انسان را آفریده. این مخلوق بر اساس گزارهء منطقی فوق باید همان هدف را دنبال کند. این جا آیهء پیدایش ۱:۲۶"انسان را به صورت و شباهت خود بیافرینیم" را مورد تأویل و تفسیر قرار میدهد و میگوید این "صورت" همان صورت عقل است که در انسان شکل متعالی اختیار آزاد را به خود میگیرد.
پس غایت نهایی انسان به نظر موسی بن مایمون این است که انسان از راه رسیدن به کمال عقل و اختیار آزاد، صورت خود را هر چه شبیهتر به خدا بکند. اما تذکر میدهد که جسمانیت انسان او را محدود میکند و بشر قادر به فهم ذات خدا که بری از هر گونه جسمانیت است، نیست. انسان خدا را تنها از روی جوهرهء "کارها"ی او میشناسد و از این رو آموزش علوم طبیعی، نجوم، منطق، فلسفه و ریاضیات را پیش شرط ورود به الهیات میداند، زیرا این رشتهها به فهم کارهای خدا کمک میکنند. موسی ابن مایمون میگوید که هنگام تامل در جهان طبیعت درمییابیم که جوهر کارهای خدا که افلاک و هر چه در آن را تدبیر و بقای انواع را تضمین میکند، "احسان" است که در تورات با واژهء خسد آمدهاست. دیگر صفاتی که انسان برای خدا قائل است، یعنی بخشندگی و رحمت و عدل، وجههایی از احسان او هستند. هر یک از کارهای آفرینش، حکایت از این احسان و رحمت دارد. او نتیجه میگیرد که پس انسان ملاکی دارد برای کمال خود. هر چیز در مسیر شباهت به این رحمت مطلق، خیر به شمار میرود. ابن مایمون استدلالی طولانی میکند که شر در روابط انسانی، محصول خود انسان است و به حکیمان تلمودی نیز استنناد میکند که "شر از بالا نمیآید" و ایوب نبی که "بلا از خاک نمیآید و از زمین نمیجوشد". تا آنجا که میدانم، در قرآن کریم نیز همین آموزه هست که نقل به معنا میکنم: هر چه خوبی برای تو میآید از خداست و هر چه بدی از خود توست. ابن مایمون شر در حیطهء انسانی را غیبت خیر و فضای تهی از خیر و راه از میان بردن شر را افزودن خیر و پر کردن فضای منفی غیبت خیر می داند. او آن گونه که بعدها کانت معتقد بود، قائل به وجود "شر بنیادی" در انسان نیست. برای ابن مایمون، امر بنیادی در انسان، همان صورت و اخگر خدایی درون هر انسان است. طبیعت خام مادی و محدود به غرایز انسان اگر به مهار عقل و اختیار آزاد او درنیاید، آن گاه شر تولید میکند. ابن مایمون به صراحت، حساب خود را از مکاتب دوانگاری جسم و روح نیز جدا میکند و کمال انسان را در همین طرح مادی موجود او مطرح میکند. او برای کمال انسان منتظر نمیماند که انسان از "تخته بند تن" جدا شود، بلکه راه کمال او را در همین طرح مادی و غلبهء خودآگاهی عقل و اختیار بر انگیزشهای خام میداند. در فصل سوم می نویسد:
"همان گونه که درستی این دیدگاه آشکار است و حکمت الهی مقرر ساخته که ماده بدون صورت وجود نداشته باشد، صورت نیز بدون ماده امکان وجود ندارد. در نتیجه، صورت شریف انسان که گفتیم "با صورت و شباهت خداوند" آفریده شده، لازم بود با مادۀ خاکی، تیره و تاریک پیوند بخورد که همۀ نقصها و فسادها را برای انسان به همراه می آورد. خداوند صورت انسانی، یعنی قدرت، تسلط، فرمانروایی و نظارت بر ماده را به انسان عطا کرد تا او بر ماده غلبه کند، انگیزشهای آن را مهار سازد و ماده را به بهترین و هماهنگترین وضع ممکن بازگرداند".
فیلسوف که در عین حال از سرآمدان علم پزشکی زمان خود بوده، روح و جسم انسان را در چنین طرح ارگانیکی میبیند و نه از زاویهء دوانگاری جسم و روح. او همهء شرهای موجود در روابط انسانی را برخاسته از انسانهای کمال نیافته در زمینهء مهار انگیزشهای خام توسط عقل و اختیار آزاد میداند. شرهایی نیز که گریبان فرد را میگیرند ناشی ازعدم توانایی او در بستن این مهارهاست و نه ناشی از نیروهای شر در عالم. او طی فصلهای متعدد، این دیدگاه را در زمینهء اخلاق و مناسبت انسانی بررسی میکند. در تبیین فلسفهء حقوق خود در فصل سوم تأکید میکند که جامعه و سامانهای مدنی وظیفه دارند که نیازهای بنیادی افراد را تأمین کنند تا مسیر کمال فردی امکان پذیر شود و میزان شرهای انسانی کاهش یابد. خوب میدانیم که فیلسوفان قرنهای بعد از جمله کارل مارکس در مورد تأمین نیازهای انسانی و آبراهام مزلو در تبیین هرم سلسله مراتب نیازهای انسان در روانشناسی قرن بیستم همین مضمون را بیان کردند. به هر حال، در زمینهء خیر و شر، تفسیر ابن مایمون از کتاب ایوب هم بسیار خواندنی است که در این جا فرصتی نیست به آن بپردازم. در شرحی بر دلالت الحائرین هم یک بخش کامل را به مبحث خیر و شر اختصاص دادهام.
- ابن میمون با احکامی نظیر اعدام و سنگسار که در متن مقدس یهودیان آمدهاست، چگونه مواجهه میشود؟ آیا احکام جزایی تورات را ابدی و غیرقابل تغییر میدانست؟
یازده قرن پیش از ابن مایمون، در قرن اول میلادی مجمع فقیهان یهود یا سنهدرین بزرگ متشکل از هفتاد تن از حکیمان و مفسران تورات، شرایط دشوار و به بیانی، ناممکن را برای صدور احکام اعدام و سنگسار و قصاص جسمانی تصویب و در عمل، اجرای آنها را در میان یهودیان لغو کرد. مباحثههای مربوطه یک قرن بعد در رسالهء سنهدرین در تلمود ثبت شد. در "فصول پدران" از مجموعهء تلمود، گفته شده که براساس خود تورات، باید "تضمینی برای تورات" بنا شود و از نظر آنان این تضمین، شامل تطابق با روح زمانه نیز میشد. به این ترتیب، در قرن اول میلادی، در اثر تفسیر حقوقی، اجرای مجازاتهای تورات متوقف شدند، ولی معنای این مجازاتها در ابعاد تفسیر اخلاقی و باطنی به قوت خود باقی مانده و متن مقدس، مورد انکار قرار نگرفت. مجازاتهای نقل شده در تورات نشان دهندهء جدیت خطاهایی که این مجازاتها را میگرفتند، بود. تلمود به عنوان تورات شفاهی زمانی نگاشته شده که یهودیان دیگر قرنها بود از سامانهای قبیلهای و پیشامدنی بیرون آمده بودند. در میشنا، رسالۀ ماکوت ۱:۱۰ مباحثۀ ربیها دربارهء اعدام این گونه بازتاب یافتهاست:
"سنهدرینی که در هفت سال، یک حکم اعدام صادر کند، ویرانگر است. ربی الیعزر بن عَزَویا میگوید که این حرف برای سنهدرینی که حتی در هفتاد سال یک نفر را به مرگ محکوم کند، صادق است. ربی اکیوا و ربی ترفون میگویند: اگر ما در سنهدرین(های گذشته) بودیم، هیچ کس محکوم به مرگ نمیشد. ربان شیمعون بن گملیئل میگوید: "آنها [سنهدرین] خونریزی در سرزمین ایسرائل را چند برابر کرده بودند".
اشاره به "خونریزی" به این است که رومیان در زمان نوشته شدن تلمود بر سرزمین مقدس حاکم بودند و آن قدر خون میریختند که حکم اعدام توسط سنهدرین، ویرانگری و خونریزی مضاعف بود. دو مقوله در تلمود مشخص شد: "میان انسان و انسان" و"میان انسان و خدا". کلیهء مجازات گناهان مربوط به "میان انسان و خدا"، مجازاتهای آسمان دانسته شد و نه توسط انسانهای دیگر. به جای قصاصهای جسمانی نیز مجازات های نقدی تعیین شد.
ابن مایمون در این زمینه راه حکیمان تلمودی را دنبال میکند و در فصل سوم رساله مینویسد:
"از آن جا که خدای متعال میدانست برخی دستورهای تورات در هر زمان و مکانی، متناسب با مکانها، رویدادها، تلاقیها و شرایط گوناگون نیاز به جرح و تعدیل خواهند داشت، از این رو جرح و تعدیل در متن تورات را ممنوع کرد: "نباید به آن بیافزایی یا از آن بکاهی" تثنیه ۱۳:۱. زیرا چنین کاری[دست بردن در متن تورات] میتوانست به ابطال قوانین تورات و این فکر بینجامد که تورات از سوی خداوند نازل نشدهاست. با این حال او به مردان فاضل ِهر دوران، یعنی محکمۀ بزرگ قانون [سنهدرین بزرگ] اجازه داده تا اقداماتی جهت متناسب کردن دستورهای تورات به اقتضای زمان و مکان اتخاذ کنند، قواعدی برای ترمیم شکافها وضع نمایند و این اقدامهای پیشگیرانه را به طور مداوم دنبال کنند: تضمینی برای تورات بنا کن. به همین ترتیب به آنها مجوز داده شده که در مواردی و با توجه به برخی رویدادها، اجرای برخی کارهای تجویز شده از سوی تورات را منسوخ و یا برخی چیزهای ممنوع در آن را مجاز سازند... با چنین تدبیری تورات یکی میماند... ".
در شرح خود بر دلالت در بخش "هرمنوتیک و تأویل متن در دلالت الحائرین" مفصل به این موضوع پرداختهام.
- گمان میکنید که ابن میمون برای دوران ما چه حرف خاصی دارد که سودمند باشد؟
خواندن همهء فیلسوفان بزرگ تاریخ از هر نحله و گرایشی برای فلسفه خوانها ضرورت دارد. به نظر من، ما در خواندن فلسفه پیش از آن که به دنبال حرفهای قشنگ بگردیم و یا بخواهیم طرفدار این یا آن فیلسوف بشویم و یا مخالف این یا آن، ابتدا باید دنبال کردن سیر تطور اندیشه و فلسفه را در نظر داشته باشیم. ما در روش درست مطالعهء فلسفه به این درک میرسیم که مفاهیم و مقولههای فلسفی که پرسشهای بنیادین بشر حول محور آنها مطرح میشوند، چگونه به هر فیلسوف که رسیدهاند و تطور و تحول یافتهاند، چه چرخشهایی در تاریخ فسلفه، حول این مفاهیم و مقولهها صورت گرفته، فیلسوفان هر یک چگونه در این فرایندها شرکت کردهاند، چه نکته یا نکتههایی افزودهاند و چه نقدهایی بر یکدیگر آوردهاند. سودمندی فلسفه از همین زاویه معنا دارد. خواندن فلسفه از این زاویه گونهای آزاداندیشی، دید گشوده به دگربودگیها و دگراندیشیها میدهد که مسیر متضاد ایدئولوژی است. ما ایرانیان پس از سرگردانی در ایدئولوژیهای گوناگون بیش از هر چیز به این ساحت نیاز داریم. فلسفه را نباید برای اعلام مواضع مخالفت و موافقت خواند. در مسیر کاوش دگربودگیها و دگراندیشیها است که آن "لذت فلسفه" که ویل دورانت میگوید دست میدهد. من سودمندی خواندن ابن مایمون به زبان فارسی را در همین چارچوب کلی میبینم. دستاوردهای فیلسوفان برای اندیشه و تمدن جهانی نیز مسئلهای است که شارحان در مورد هر فیلسوف بررسی میکنند. این دستاوردها در مورد ابن مایمون بسیار بودهاند و فیلسوفانی چون اسپینوزا، دیدرو، هگل در درسگفتارهای خود، لئو استروس، شلومو پینس، مایستر اکهارت، والتر کافمن، ویل دورانت در "تاریخ تمدن" و "تاریخ فسلفه"، مکس دایمونت و دانشنامههای فلسفی سراسر جهان ثبت و بررسی کردهاند. در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی ایران نیز بخشی به ابن مایمون اختصاص یافته و به تازگی غلامحسین ابراهیمی دینانی، محقق نیز بخشی از اثر خود به نام "فیلسوفان یهودی و یک مسئلهء بزرگ" را به ابن مایمون اختصاص دادهاست.
برجستهترین جذابیت دلالت الحائرین برای خوانندهء ایرانی اهل فلسفه و الهیات میتواند در زمینههای روشهای تأویل متن ادبی، زبان شناسی تحلیل متن، هرمنوتیک متون مقدس، معرفت شناسی، خردگرایی و روشنگری باشد و نیز نمونهای باشد از چندصدایی هیجان انگیز دانشمندان، منجمان، پزشکان و فیلسوفان مسلمان ایرانی و عرب و یهودی در چند قرن پیش از نوزایی اروپا که فرازی شد حیرت انگیز از علم گرایی و فلسفه و روشنگری در تاریکی قرون وسطی. امیدوارم که به ویژه در مورد ابن رشد، ترجمهها و شرحهایی به فارسی امروزی منتشر شود و این مفاخر جهانی فلسفه و علم هر چه بهتر معرفی شوند. با سپاس فراوان از شما و سایت جرس و با بهترین امیدها برای هم میهنانم.
لینک خرید اینترنتی کتاب
جرس: فشار بر امضاکنندگان نامه حمایت از سعید ملک پور افزایش یافت.
به گزارش جرس، در پی انتشار نامه ی حمایت گروهی از زندانیان سیاسی و هم بندیان سابق "سعید ملک پور" خطاب به نهاد های بین المللی و مراجع حقوق بشری برای جلوگیری از اجرای حکم او، گروهی از امضا کنندگان این نامه در روزهای اخیر مورد بازجویی قرار گرفتند.
در تازه ترین این موارد "مسعود لواسانی" روزنامه نگار و زندانی سیاسی سابق برای تکذیب امضای خود و باز پس گیری ان از سوی نهادهای امنیتی تحت فشار شدید قرار گرفته است .
نهادهای امنیتی در روزهای اخیر با تماس های مکرر و تهدید تلفنی به بازداشت و به جریان انداختن پرونده قضایی جدید از وی خواستند که امضای این بیانیه را تکذیب کند.
بر اساس آمار سازمان ملل متحد در ناآرامیهای سوریه از آغاز تا کنون بیش از ۷۵۰۰ نفر جان باختهاند. هماینک بحث بر سر محاکمه بشار اسد به اتهام جنایت علیه بشریت در دادگاه لاهه در جریان است.
همزمان گزارش شده است که روزسه شنبه هیئت سوریه از شرکت در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل خودداری کرد.
وزیر امور خارجه فرانسه نیز از روسیه و چین دعوت کرده است پیشنویس قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل در خصوص سوریه را وتو نکنند.
به گزارش خبرگزاری آلمان، لین پاسکو، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد در امور سیاسی، روز سهشنبه (۲۸ فوریه/ ۹ اسفند) پیش از نشست شورای امنیت خبر داد که بر اساس گزارشهای موثق روزانه نزدیک به ۱۰۰ نفر جان خود را در سوریه از دست میدهند که شمار زیادی از آنان زنان و کودکان هستند.
پاسکو با بیان اینکه نمیتوان آمار دقیقی از کشتهشدگان ناآرامیهای یک ساله سوریه ارائه داد، با اطمینان خاطر شمار جان باختگان را بیش از ۷۵۰۰ تن ارزیابی کرد.
وی با استناد به گزارشهای ناظران سیاسی از وضعیت کنونی در سوریه از خدشهدار شدن گسترده و سیستماتیک حقوق بشر و همچنین جنایت علیه بشریت در این کشور خبر داد و افزود که "تمامی این وقایع با آگاهی عالیترین مقام اجرایی سوریه رخ میدهد."
لین پاسکو گفت، بخش بزرگی از تظاهرات معترضان صلحآمیز بوده است اما رفتار خشن حکومت و استفاده از سلاحهای سنگین برای پایان دادن به اعتراضات باعث شدهاند تا در این میان برخی از این اجتماعات به خشونت کشیده شود و میان طرفین درگیریهای مسلحانه رخ دهد. او با این همه سلاحمعترضان را در مقایسه با توپخانه ارتش سوریه ناچیز دانست.
سفیر آلمان در سازمان ملل نیز با تأکید مجدد این کشور بر تصویب قطعنامه علیه سوریه گفت: "ما نمیتوانیم تنها شاهد وخامت شدید وضعیت انسانی در سوریه باشیم."
تصویب قطعنامه علیه خشونتهای دولتی در سوریه تا کنون دو بار در شورای امنیت سازمان ملل با ناکامی روبرو شده است. علیرغم اینکه این قطعنامهها شامل تحریمهای اقتصادی و سیاسی علیه سوریه نمیشوند با این همه روسیه و چین با این امر مخالفت ورزیده و از حق خود برای وتو کردن این قطعنامهها استفاده کردهاند.
به گفتهی معاون دبیرکل سازمان ملل وتوی این قطعنامهها و همچنین عدم واکنش مناسب جهانی به این اقدام روسیه و چین، باعث "جسارت بخشیدن به رژیم سوریه برای خشونت بیشتر علیه مردمش" شده است.
بحث بر سر محاکمه اسد به اتهام "جنایت علیه بشریت"
در همین حال روز سهشنبه (۲۸ فوریه/ ۹ اسفند) در جریان نشستی ویژه در شورای حقوق بشر سازمان ملل در شهر ژنو بسیاری از نمایندگان کشورهای غربی حملات دولت سوریه علیه بخشهایی از مردم این کشور را محکوم کردند. کشور آلمان همراه با اتحادیه اروپا نیز خواهان آن شدهاند تا پرونده دولت سوریه به دلیل "جنایت علیه بشریت" در دادگاه بینالمللی مورد بررسی قرار گیرد.
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در واکنش به این درخواست چنین اقدامی را موجب پیچیدهتر شدن بحران در سوریه خواند.
کلینتون گفت: "بر اساس تعاریفی که در مورد جنایتکار جنگی و جنایت علیه بشریت وجود دارند، میتوان بشار اسد را در این دسته جای داد. اما با توجه به تجربه طولانی فکر میکنم، این اقدام موجب سخت و پیچیده شدن وضعیت در سوریه خواهد شد زیرا گزینهها را برای وادار کردن رهبران به کنارهگیری از قدرت محدود میکند."
خروج خبرنگار فرانسوی و عکاس بریتانیایی از حمص
در همین حال آخرین گزارشها حاکی از خروج موفقیتآمیز ادیت بوویر، خبرنگار زن فرانسوی و پل کونروی، عکاس بریتانیایی از شهر حمص است. نیکولا سارکوزی، رییسجمهور فرانسه، روز سهشنبه با اعلام این خبر گفت، خانم بوویر به شهر بیروت منتقل شده است.
یکی از نمایندگان سفارت لبنان نیز اظهار داشت، پل کونروی در سفارت بریتانیاست و از وضعیت جسمانی مناسبی برخوردار است.
ادیت بوویر و پل کونروی چهارشنبهی گذشته در پی حملات شدید توپخانهی ارتش سوریه از ناحیهی پا مجروح شدند. حملات شدید آتشبار ارتش در این روز منجر به کشتهشدن ماری کالوین، خبرنگار مشهور آمریکایی، و رمی اوشلیک، عکاس و خبرنگار فرانسوی شد.
خروج سوریه از شورای حقوق بشر
بخش فارسی خبرگزاری روسی «ریا نووستی» نیز شامگاه سه شنبه گزارش داده است که هیئت نمایندگی سوریه روز سه شنبه اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در خصوص مساله سوریه را به نشانه اعتراض ترک کرد. این مطلب را خبرگزاری "فرانس پرس" گزارش داده است.
"فیصل الحمودی" نماینده سوریه در مقر سازمان ملل در ژنو اظهار داشت: "هدف این اجلاس عبارت از دامن زدن به تروریسم در سوریه است، و بدین علت، هیئت ما عدم شرکت خود در این بحث های بی نتیجه را اعلام می کند".
وی ادعا کرد که هیئت سوریه مشروعیت این اجلاس شورای حقوق بشر را نشناخته و هر قطعنامه ضد سوری را که در پایان آن تصویب شود، غیر قانونی خواهد دانست.
بسیاری از شرکت کنندگان در این اجلاس مقامات سوری را بشدت مورد تقبیح و نکوهش قرار می دهند. "ناوانتهم پیلی" کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل طی سخنرانی خود یک بار دیگر از رهبری سوریه دعوت کرد که به عملیات سرکوب گرانه خود علیه اپوزیسیون پایان دهد. وی همچنین تاکید کرد که جنایات انجام شده توسط مقامات این کشور باید در دیوان بین المللی کیفری مورد دادرسی قرار گیرد.
الکسی بوروداوکین نماینده دائم روسیه در مقر سازمان ملل و دیگر سازمان های بین الملل در ژنو به نوبه خود اظهار داشت که دولت و گروه های مسلح سوریه باید فورا به اقداماتی برای جلوگیری از وخیم شدن اوضاع بشردوستانه در این کشور دست بزنند. با این حال، وی گفت که " تمایل برای تحمیل دموکراسی به این کشور منجر به نتیجه معکوسی می شود" و در حال حاضر وظیفه عمده اینست که از وقوع جنگ تمام عیار داخلی در این کشور جلوگیری شود.
گفتنی است، آلن ژوپه، وزیر امور خارجه فرانسه از روسیه و چین دعوت کرده است پیشنویس قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل در خصوص سوریه را وتو نکنند.
جـــرس:
به گزارش منابع خبری، چین از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون 350 هزار تن معادل 10 محموله ، بنزین به ایران صادر کرده است.
به گزارش عصر ایران، رویترز به نقل از منابع آگاه در بازرگانی نفت و فرآوده های آن در دبی و سنگاپور می نویسد که این اقدام چین، نقش مهمی را در مقاومت ایران در برابر تحریم بنزین ایفا کرد.
بر اساس این گزارش، چین به طور منظم و براساس برنامه زمانبندی شده، به ایران بنزین فروخته است.
چین دومین مصرف کننده بزرگ نفت خام جهان و بزرگترین واردکننده نفت خام از ایران است.
پیش از این آمریکا صادرات فرآورده های نفتی و از جمله بنزین به ایران را تحریم کرده بود.
براساس این تحریم ها، آمریکا هر صادر کننده فرآورده های نفتی به ایران را مجازات می کند.
جـــرس:
درحالیکه طی دو روز گذشته وزارت ارشاد در برابر موفقیت جهانی فیلم «جدایی نادر از سیمین» و کسب جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی سکوت اختیار کرده، وزیر ارشاد روز سه شنبه با شریک توصیف کردن دولت در کسب جایزه اسکار توسط فرهادی، مدعی شد: "کسب پنج سیمرغ جشنواره فیلم فجر در معرفی این فیلم موثر بوده است."
به گزارش مهر، سید محمد حسینی روز سهشنبه درباره موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» در جایزه اسکار و اینکه چرا پیام تبریکی در این باره صادر نکرده است، گفت: رئیس سازمان سینمای و مسئولان بنیاد سینمایی فارابی و دوستان سینماگر این کار (صدور پیام تبریک) را انجام دادهاند.
این مقام ارشد دولت، بدون اشاره به محدودیت ها و توقیف موقت فیلم مذکور توسط وزارت ارشاد، مدعی شد: "این موفقیت ابتدا در وزارت ارشاد و با صدور مجوز برای این فیلم، کلید خورد و در جشنواره فیلم فجر هم به عنوان یکی از فیلمهای برتر انتخاب شد و توانست پنج سیمرغ را دریافت کند. همه این اقدامات در معرفی این فیلم موثر بود."
حسینی در برابر خبرنگاران گفت: خوشحالیم که در طول تاریخ سینمای ایران برای اولین بار شاهد این هستیم که یک فیلم از ایران توانسته این جایزه را به خودش اختصاص میدهد و امیدواریم در آینده هم شاهد موفقیتهایی در عرصه سینمایی کشور باشیم و هنرمندان ما بتوانند در معرفی چهره واقعی و روحیه پر از صفا و صمیمیت مردم ما در دنیا موثر باشند.
وزیر ارشاد تاکید کرد: الان غربیها تلاش میکنند چهره نادرستی از مردم ایران معرفی کنند و قطعاً سینما، موسیقی، تئاتر و همه هنرهای ما میتوانند در ارائه چهره فرهیخته مردم ما در سراسر دنیا موثر باشند.
جـــرس:
رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام كرد كه كشورهای عضو این اتحادیه پس از دریافت نامه مذاكرهكننده هسته ای ایران در حال بررسی از سرگیری مذاكرات هستهای با تهران هستند.
به گزارش ایسنا، كاترین اشتون، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا پس از ورود به بروكسل به منظور شركت در نشست وزرای خارجه اتحادیه اروپا در جمع خبرنگاران با اشاره به نامه سعید جلیلی، مذاكرهكننده هستهیی ارشد جمهوری اسلامی گفت: نامه كوتاهی است، اما نامهای است كه درباره برنامه هستهیی ایران صحبت میكند و پیشنهاد میدهد كه ما بازگشت به مذاكرات را در نظر بگیریم.
اشتون افزود كه مدیران سیاسی دفترش به همراه مدیران سیاسی كشورهای عضو گروه 1+5 شامل آمریكا، انگلیس،فرانسه، روسیه، چین و آلمان در تلاشند كه بررسی كنند و ببینند آیا "این (نامه) برای آغاز مذاكرات كافی است یا خیر و من در این زمینه به نحو محتاطانهای خوشبین هستم".
رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا افزود كه با مدیران سیاسی دیدار میكند تا نتیجه گفتوگوهایشان را بشنود.
اشتون گفت: اتفاقات بعدی از اینجا دنبال میشود، اینكه در كجا مذاكره كنیم و مذاكرات درباره چه چیزی باشند و چه كارهایی باید از نظر فنی انجام شود تا وضعیت موجود را درك كنیم، چه كارهایی باید انجام دهیم و برای جلو رفتن چه گامهایی را باید برداریم.
نامه جلیلی
سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران مذاكرهكننده هستهیی ارشد تهران در تاریخ 15 فوریه (26 بهمن) نامهای برای اشتون فرستاد و در این نامه تاكید كرد كه موفقیت مذاكرات به رویكرد سازنده قدرتهای جهانی نسبت به ابتكارات ایران بستگی دارد.
جمهوری اسلامی و گروه 1+5 دو دور مذاكرات چند جانبه با گروه 1+5 داشتند كه در دسامبر سال 2010 در ژنو و در ژانویه سال 2011 در استانبول، پایتخت تركیه برگزار شد.
انتقاد فرانسه از جمهوری اسلامی
همزمان فرانسه، جمهوری اسلامی را به خاطر فعالیتهای هستهیی "حساس" و رفتارهایی "فاقد روحیه همكاری" سرزنش كرد.
این گزارش می افزاید رومن نادال، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه روز دوشنبه گفت كه گزارش اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی "بر تداوم فعالیتهای حساس كه ناقض قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و هیچگونه هدف غیرنظامی قابل قبولی ندارد" تاكید میكند.
نادال گفت: ما قویا تداوم این فعالیتهای حساس را محكوم میكنیم و از ایران میخواهیم بلافاصله با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و جامعه بینالمللی همكاری كند.
سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه افزود: ما از رفتار ایران كه فاقد روحیه همكاری است و با مقاصدی كه در نامه مورخ 15 فوریه (از طرف سعید جلیلی، مذاكرهكننده هستهیی ارشد ایران به كاترین اشتون، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا) بیان شده است تضاد دارد، ابراز تاسف میكنیم.
نشست توجیهی آژانس درباره ایران فردا برگزار میشود
جلسه توجیهی فنی شورای حكام برای ارایه توضیحات درمورد آخرین گزارش مدیركل درباره ایران روز چهارشنبه در محل آژانس بینالمللی انرژی اتمی برگزار میشود.
در این جلسه كه به منظور توجیه فنی گزارش مدیركل آژانس درباره ایران انجام میشود، علیاصغر سلطانیه، نماینده دائم جمهوری اسلامی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز حضور دارد و به ارایه توضیحات بیشتر و تكمیلی در بعد حقوقی، فنی و سیاسی میپردازد.
هرمان ناكارتس، معاون یوكیا آمانو در امور پادمانها اداره این جلسه را بر عهده دارد.
صلحت امت اسلام و خطر دشمن خارجی همه بهانه است
شرک، با زر رأی خریدن و با زور رأی گرفتن است
کلمه_ میرصادق صبحدل: بنگر! ببین چگونه از سربالایی مقابل زندان اوین بالا و پائین می روم. جست می زنم، این سو و آن سو می دوم. انگار بیست ساله ام. ولی بیست ساله نیستم. در مرز شصت سالگی ام. یادگار چهار دهه گذشته. شاهد اتفاقات بزرگ، حادثه های سهمگین، تلخکامی های جانکاه و پیروزی های شیرین.
از نسل هفده شهریورم. نه، از نسل نوزده دی پنجاه و شش که امتداد لحظه های بی انقطاع انقلاب بود از زمانی که اولین انسان برخاست و به ظالم تاخت و خطاب به ستم دیدگان گفت اگر برنخیزید، در دنیا ذلیل و در آخرت زیانکار خواهید شد. پدرانمان برخاستند و در شطح خونین شکستند. سپس فرزندانشان از پی آنان و از آن روز تاکنون همچنان پیش می آید قافله شهیدان. ببین! وقتی نظر می اندازی به آن، تا دور دست ها، تا آنجا، آنجایی که زمین و آسمان یکدیگر را در آغوش کشیده اند، تداوم دارد این خط شهیدان. در افق پیش رو نیز، رنگین کمان آزادی، عدالت، برابری، و … فرا می خواند ما را.
حالا تو مرا فراخوانده ای به اوین. و من آمده ام. عصایی به دستی و یک ساک سبک به دست دیگر. تعجیل کن لطفا. من عجله دارم. تعلل و وقفه حرام است بر من. مگر نمی بینی این قافله را که بی وفقه و تعلل پیش آمده است تا حالا. تعلل، وسوسه شیطان است. وسوسه برای ایجاد انقطاع در خط مستقیم، در صراط مستقیم. در راهی که به آزادی، عدالت، برابری، … رهنمون است ما را. باز کن در را، من به شیطنت تو تن در نمی دهم. چنان که دیگران نداده اند. هیچ یک از این ها که اینجا، مقابل دادسرای شهید مقدسی ایستاده اند، اهل تعلل و سستی نیستند. ما توالی تاریخ قافله شهیدانیم.
پیر و جوان، زن و مر، دختر و پسر، همه آمده ایم اینجا، مقابل دادسرای شهید مقدسی. تو خواسته ای و ما آمده ایم. حالا این ما و این شما! در سربالایی مقابل دادسرا جمعیت موج می زند. اکثرا مسن و تک و توکی هم جوان در میانشان دیده می شود. کپه کپه جمع شده اند و با هم حرف می زنند. صحبت از بازداشت های دیشب و پریشب است. و هر کس در جستجوی یکی. این مادر پیر که قادر به راه رفتن نیست دنبال که می گردد؟
- مادر! اجازه بده کمکت کنم.
- خدا عزیزت کنه مادر.
- شما برای چی اومدی مادر؟
- برای پسرم. بچه ام را پنج ماه پیش دزدیده اند.
- پنج ماه؟!
- آره مادر، پنج ماه پیش دزدیدنش.
- امروز موفق شدی ببینیش؟
- نه مادر. میگن اینجا نیست. هر جا می رم می گن اینجا نیست. همه جا را پر زده ام. اگر می خواستن نشونش بدند نمی دزدیدنش که مادر.
- براتون چایی بگیرم بخورین؟
- نه مادر، دستم را بگیر تا این سرازیری رو برم پایین.
- بعدش چکار می کنید؟
- پنج ماهه همه جا رو گشتم. اینجا آخرش بود مادر. حواله شان می دهم به فاطمه زهرا، به فرق شکافته علی، به اباعبدالله و به ظهر عاشورا.
- خدا عزیزت کنه مادر.
- شما برای چی اومدی مادر؟
- برای پسرم. بچه ام را پنج ماه پیش دزدیده اند.
- پنج ماه؟!
- آره مادر، پنج ماه پیش دزدیدنش.
- امروز موفق شدی ببینیش؟
- نه مادر. میگن اینجا نیست. هر جا می رم می گن اینجا نیست. همه جا را پر زده ام. اگر می خواستن نشونش بدند نمی دزدیدنش که مادر.
- براتون چایی بگیرم بخورین؟
- نه مادر، دستم را بگیر تا این سرازیری رو برم پایین.
- بعدش چکار می کنید؟
- پنج ماهه همه جا رو گشتم. اینجا آخرش بود مادر. حواله شان می دهم به فاطمه زهرا، به فرق شکافته علی، به اباعبدالله و به ظهر عاشورا.
ظهر عاشورا! آره، ظهر عاشورا، همان لحظه ای که حسین (ع) خدا را گواه خون خویش گرفت و خطاب به لشگر پسر معاویه گفت اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. آزادگی چیست که اباعبدالله (ع) آن را در کنار دینداری قرار داد؟ آزادگی، عمل حسین (ع) است در کربلا. پایبندی بر عهد و پیمان. عدول نکردن از میثاق. نپذیرفتن ننگین نامه بدعت که همان سلطانیزه کردن حکومت مسلمین است. و تن ندادن به برهان مصلحت طلبان که به بهانه می گفتند اختلاف بین مسلمین باعث تضعیف امت اسلام می شود.
مصلحت امت اسلام، اقتدار امت اسلام، و خطر دشمن خارجی همه بهانه بود. ابی عبدلله می دانست آن که از میثاق عدول کند و عهد و پیمان زیر پا می گذارد، حتما دین خدا را زیر پا گذاشته است. وگرنه، چطور می شود ادعای دینداری کرد و از مردم به زور سرنیزه بیعت گرفت، و به نام دین، مصلحت اندیشان را با زر خرید، و اهل تردید را تهدید کرد و راه بر آل محمد (ص) بست؟
پسر معاویه راه را بر ابی عبدالله بسته بود. اما ابی عبد الله قصد ستیز با پسر معاویه را نداشت. او با شرک در ستیز بود، چون شرک نقطه مقابل دینداری و آزادگی است. شرک با زر رأی خریدن و با زور رأی گرفتن است. شرک، به حصر و حبس کشیدن کسانی است که مخالف نظر سلطان رأی داده و بر رأی خود پافشاری می کنند. شرک، شمشیری است که فرق علی (ع) را در محراب می شکافد و دست های ناپاکی است که استخوان جمجمه جوانان را خرد کرد. شرک، شمشیرهایی است که در کربلا بر پیکر ابی عبدالله فرود آمد و دشنه هایی است که در تاریکی شب، در کوی دانشگاه بر تن دانشجویان فرو رفت و چشم از حدقه درآورد. شرک، به اسارت کشیدن زینب (س) و خاندان رسول خداست و به غل و زنجیر کشیدن جوانان میهن در کهریزک و دیگر بازداشتگاه های مخوف مخفی است. شرک، بریدن سر پسر رسول خدا در کربلا است. شرک، زدن تیر مستقیم به وسط پیشانی کسانی است که در خیابان های تهران رأی خود را طلب می کردند. شرک، خس و خاشاک خواندن بندگان خداست. شرک، ستاندن آزادی از مردم به مصلحت حکومت سلطان است. شرک، سلطانیزم است. و سلطان، شرک مجسم است در قامت انسان که ردای ریا و فریب بر تن دارد.
به اتاق نگهبانی سرک می کشم، سرکار می خندد. یعنی، فعلا خبری نیست. با تکیه بر عصا می چرخم به این سو. هنوز گردن صاف نکرده ام که صدایی آشنا شنیده می شود:
- به به! چطوری پیرمرد؟
- به! جوان برومند. اینجا چکار می کنی؟
- مرخصی بودم (کیفش را نشان می دهد) برگشته ام.
- تمام شد؟ چند روز بود؟
- پانزده روز بود، امروز تمام شد.
- دیگه کیا بیرونند؟
می شمارد، یک، دو، … و می پرسد،
- تو چی؟
- خواستنم، آمده ام.
- ای بابا، تو هم مثل چک برگشتی هی میری و هی میایی. یکبارگی بیا تو خلاص مان کن. زندان ها را نباید خالی گذاشت. برای تسخیر زندان ها کلی هزینه داده ایم. در تمام نهضت ها و انقلاب ها، زندان آخرین جایی است که تسخیر می شود. ولی جنبش سبز اول از همه زندان ها را تسخیر کرد. آن هم با اقتدار تمام. ما زندانی نیستیم، زندان در انحصار ماست. راستی، دیگه کیا رو خواستن؟
می شمارم برایش: یک، دو، سه، چهار، … . می گوید:
- برای این ده بیست روز آینده است. از آلان فلان افتاده به تنبونشون. راستی این جماعت برای چی اینجا جمع شده ان؟
- دیشب و پریشب ریختن خونه هاشون و بچه هاشون را بازداشت کرده ان.
- به جرم؟
- همه فیس بوکی اند و بلا استثناء. و اکثرا دختر. دختر آن خانم نوزده سالشه، دختر آن خانم که پالتوی نخودی رنگ به تن داره، سال اول شهید بهشتی است. دختر این خانم که سرش رو پائین گرفته و قدم می زنه، سال سوم معماری است و دیشب بازداشتش کردن. وقتی همه چیز را جمع کرده و می رفته اند، این خانم گفته منم میرم توی سایت ها، ایمیل و جی میل هم دارم. چرا منو نمی برین؟ یکی از مأمورها در جواب گفته مفتخور اضافی لازم نداریم. خانم خیز برداشته به سمت او و داد زده مفتخور شمایید که گونی گونی پول می گیرید و فک و فامیل هاتون رو می آرین اینجا برای مردم شو اجرا کنن …
صدای بلند خنده ای جلب توجه می کند. مردی که خندیده است حالا سرفه می کند. دود سیگار توی حلقش پیچیده و از شدت سرفه خم شده و دست روی زانویش گذاشته است. اشک خنده از کناره های بینی اش آرام سر می خورد و پایین می آید. حالا کمرش را صاف می کند. دوباره می خندد و می گوید:
- می بینید، این لامروت ها اشک منم رو درآوردند. شیطان پیش اینا «باباگوریه». بعد می گن حاج آقا رفته نماز. تو اصلا می دونی قبله محمودی کدوم وره؟ تو که قبله ات مسکوست حاجی. حاجی مسکو برو مسکو.
اطرافیانش همه می خندند. اهل یک محل هستند و با هم دوست و آشنا. یکی شان چند تا لیوان چایی گذاشته تو جعبه شیرینی و می آورد می گذارد وسط. آن که گفته بود حاجی مسکو دوباره حرف می زند و دور و بری هایش می خندند.
- این بابا خوشحاله چه مشکلی داره؟
- پریشب ریختن خونه ش و پسرش رو گرفتن. می گفت محل را قرق کرده بودن و خونه به خونه می گشتن. پسرش رو گرفتن. خیلی خوش روحیه است. می گفت در کارنامه ام جای یک مهر خالی بود اونم زده شد. البته خیلی هم ارزون تمام شد: یک کامپیوتر و دو تا رسیور. دومی رو خورم دادم. موقع رفتن، رئیسشان گفت ببخشیدها. منم گفتم خواهش می کنم، قابل شما را نداشت. ولی این یکی جا موند. پرسید اینم مال پسرتونه؟ گفتم نه، مال خودمه. گفت اگه ببرم چی کار می کنی؟ گفتم فردا می رم یه مدل جدیدشو می خرم تا تکراری نباشه مثل قیافة تو!
آفتاب از کمرکش دیوار شرقی دادسرای شهید مقدسی سریده پایین و چند متر هم جلوتر رفته است. سرما در سایه نفوذ کرده و سایه آرام آرام پبش می رود. بعضی ها قصد رفتن دارند. پچ پچه های درگوشی به صدا های واضح تبدیل شده است: تو بمون، من می رم. اگه تا چهار خبری نشد بیا میدون توحید. دیگری می گوید: این که نمی شه مادر، یکی بمونه بقیه برن؟ بحث بالا گرفته و صداها بلندتر شده است. مادربزرگ که برای خبرگیری از وضع نوه اش آمده از سایه به سمت آفتاب می آید. دست بلند می کند و می گوید: «ببینیند! امروز بیست و پنجم بهمنه. یادتون هست که پارسال این روزا مردان و زنانی را به حصر کشیدند که نمونه اعلای شرافت و صداقت بودن؟ اونا مایه سربلندی همه ما ایرانیا شدن. امروز …» دختر آستین پالتوی مادر را می گیرد و تکان می دهد و پی در پی می گوید مادر، مادر، مادر. نهیب می زند: «من خواب نیستم دختر، آستینمو ول کن. خلاصه کنم، امروز پیاده روی سکوت داریم. این جنگولک بازی های چند روز اخیر اینام برای همینه که ما اینور و آنور سرگرم باشیم. همه تان بروید. من اینجام. بچه ام که آزاد شد مستقیم می فرستمش میدون فردوسی!» بعد می خندد. گره روسری اش را محکم می کند و می گوید: «شوخی کردم. همه را می فرستم خونه هاتون».
خالق «حاجی مسکو» پیش می آید. عرض ادب می کند و مشخصات پسرش را به مادربزرگ می دهد و می گوید: «هر کجا خواستی بفرستش به جز مسکو». می خندد و بعد از کیف پولش یک چک پول بیرون می کشد. «اینم کرایه ماشینش». مادربزرگ پول را پس می زند. در کیفش را باز می کند و پول های داخل کیف را نشان می دهد. خالق «حاجی مسکو» از نظر دور شده و حالا رفقایش هم یکی یکی از سرازیری پایین می روند. مادربزرگ سرگرم صحبت با این و آن است و در دفترچه اش چیزهایی یادداشت می کند. همسرم می آید کنارم و می گوید:«میدونی مادربزرگ چکاره است؟»
- به! جوان برومند. اینجا چکار می کنی؟
- مرخصی بودم (کیفش را نشان می دهد) برگشته ام.
- تمام شد؟ چند روز بود؟
- پانزده روز بود، امروز تمام شد.
- دیگه کیا بیرونند؟
می شمارد، یک، دو، … و می پرسد،
- تو چی؟
- خواستنم، آمده ام.
- ای بابا، تو هم مثل چک برگشتی هی میری و هی میایی. یکبارگی بیا تو خلاص مان کن. زندان ها را نباید خالی گذاشت. برای تسخیر زندان ها کلی هزینه داده ایم. در تمام نهضت ها و انقلاب ها، زندان آخرین جایی است که تسخیر می شود. ولی جنبش سبز اول از همه زندان ها را تسخیر کرد. آن هم با اقتدار تمام. ما زندانی نیستیم، زندان در انحصار ماست. راستی، دیگه کیا رو خواستن؟
می شمارم برایش: یک، دو، سه، چهار، … . می گوید:
- برای این ده بیست روز آینده است. از آلان فلان افتاده به تنبونشون. راستی این جماعت برای چی اینجا جمع شده ان؟
- دیشب و پریشب ریختن خونه هاشون و بچه هاشون را بازداشت کرده ان.
- به جرم؟
- همه فیس بوکی اند و بلا استثناء. و اکثرا دختر. دختر آن خانم نوزده سالشه، دختر آن خانم که پالتوی نخودی رنگ به تن داره، سال اول شهید بهشتی است. دختر این خانم که سرش رو پائین گرفته و قدم می زنه، سال سوم معماری است و دیشب بازداشتش کردن. وقتی همه چیز را جمع کرده و می رفته اند، این خانم گفته منم میرم توی سایت ها، ایمیل و جی میل هم دارم. چرا منو نمی برین؟ یکی از مأمورها در جواب گفته مفتخور اضافی لازم نداریم. خانم خیز برداشته به سمت او و داد زده مفتخور شمایید که گونی گونی پول می گیرید و فک و فامیل هاتون رو می آرین اینجا برای مردم شو اجرا کنن …
صدای بلند خنده ای جلب توجه می کند. مردی که خندیده است حالا سرفه می کند. دود سیگار توی حلقش پیچیده و از شدت سرفه خم شده و دست روی زانویش گذاشته است. اشک خنده از کناره های بینی اش آرام سر می خورد و پایین می آید. حالا کمرش را صاف می کند. دوباره می خندد و می گوید:
- می بینید، این لامروت ها اشک منم رو درآوردند. شیطان پیش اینا «باباگوریه». بعد می گن حاج آقا رفته نماز. تو اصلا می دونی قبله محمودی کدوم وره؟ تو که قبله ات مسکوست حاجی. حاجی مسکو برو مسکو.
اطرافیانش همه می خندند. اهل یک محل هستند و با هم دوست و آشنا. یکی شان چند تا لیوان چایی گذاشته تو جعبه شیرینی و می آورد می گذارد وسط. آن که گفته بود حاجی مسکو دوباره حرف می زند و دور و بری هایش می خندند.
- این بابا خوشحاله چه مشکلی داره؟
- پریشب ریختن خونه ش و پسرش رو گرفتن. می گفت محل را قرق کرده بودن و خونه به خونه می گشتن. پسرش رو گرفتن. خیلی خوش روحیه است. می گفت در کارنامه ام جای یک مهر خالی بود اونم زده شد. البته خیلی هم ارزون تمام شد: یک کامپیوتر و دو تا رسیور. دومی رو خورم دادم. موقع رفتن، رئیسشان گفت ببخشیدها. منم گفتم خواهش می کنم، قابل شما را نداشت. ولی این یکی جا موند. پرسید اینم مال پسرتونه؟ گفتم نه، مال خودمه. گفت اگه ببرم چی کار می کنی؟ گفتم فردا می رم یه مدل جدیدشو می خرم تا تکراری نباشه مثل قیافة تو!
آفتاب از کمرکش دیوار شرقی دادسرای شهید مقدسی سریده پایین و چند متر هم جلوتر رفته است. سرما در سایه نفوذ کرده و سایه آرام آرام پبش می رود. بعضی ها قصد رفتن دارند. پچ پچه های درگوشی به صدا های واضح تبدیل شده است: تو بمون، من می رم. اگه تا چهار خبری نشد بیا میدون توحید. دیگری می گوید: این که نمی شه مادر، یکی بمونه بقیه برن؟ بحث بالا گرفته و صداها بلندتر شده است. مادربزرگ که برای خبرگیری از وضع نوه اش آمده از سایه به سمت آفتاب می آید. دست بلند می کند و می گوید: «ببینیند! امروز بیست و پنجم بهمنه. یادتون هست که پارسال این روزا مردان و زنانی را به حصر کشیدند که نمونه اعلای شرافت و صداقت بودن؟ اونا مایه سربلندی همه ما ایرانیا شدن. امروز …» دختر آستین پالتوی مادر را می گیرد و تکان می دهد و پی در پی می گوید مادر، مادر، مادر. نهیب می زند: «من خواب نیستم دختر، آستینمو ول کن. خلاصه کنم، امروز پیاده روی سکوت داریم. این جنگولک بازی های چند روز اخیر اینام برای همینه که ما اینور و آنور سرگرم باشیم. همه تان بروید. من اینجام. بچه ام که آزاد شد مستقیم می فرستمش میدون فردوسی!» بعد می خندد. گره روسری اش را محکم می کند و می گوید: «شوخی کردم. همه را می فرستم خونه هاتون».
خالق «حاجی مسکو» پیش می آید. عرض ادب می کند و مشخصات پسرش را به مادربزرگ می دهد و می گوید: «هر کجا خواستی بفرستش به جز مسکو». می خندد و بعد از کیف پولش یک چک پول بیرون می کشد. «اینم کرایه ماشینش». مادربزرگ پول را پس می زند. در کیفش را باز می کند و پول های داخل کیف را نشان می دهد. خالق «حاجی مسکو» از نظر دور شده و حالا رفقایش هم یکی یکی از سرازیری پایین می روند. مادربزرگ سرگرم صحبت با این و آن است و در دفترچه اش چیزهایی یادداشت می کند. همسرم می آید کنارم و می گوید:«میدونی مادربزرگ چکاره است؟»
- نه، از کجا بدونم.
- دبیر بازنشسته است.
- چه جوری کشف کردی؟
- از دخترش پرسیدم.
سایه رسیده بود لب سرازیری، ولی آفتاب را پس می زد. اگر کمی محکم تر هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند. با صدای پق خنده ام همسرم رو بر می گرداند به سوی من.
- به چی می خندی؟
- به بازی سایه و آفتاب. یعنی به بازی ای که با کلمات کردم: «سایه اگر کمی هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند».
- نه، خوب نیست. نه به کامو می خورد، نه به کافکا و نه همینگوی. فضاهای همینگوی روشن و پرنور است. انگار تمام پروژکتورهای ایالات متحده می تابند روی فضاهایی که همینگوی می سازد. حتی در «پروانه و تانک» که آن همه دل آزار است. کامو هم مرد سقوط نیست. حتی اگر هزاران بار پایین بلغزد، مثل سیزیف، ولی کافکا …
کسی می زند روی شانه ام:
- آقا، پدرجان، کارت دارند.
من و همسرم خیز بر می داریم سوی اتاق نگهبانی. چند قدم مانده به نگهبانی، مادربزرگ می گوید:
- کجا با این عجله؟
- خواستنم.
- من کارت دارم مرد. چرا وقت تلف می کنین؟ چرا نمی رین؟
دست می کنم توی جیبم و برگه احضاریه را نشان می دهم. دست می کند توی کیفش و یک برگه در می آورد. «بیا، اینم مال من.» نگاهش می کنم. تاریخ ابلاغ هر دو یکی است.
- برید مادر، معطل نکنید. سر کارمان گذاشته اند.
همین موقع تلفن زنگ می خورد.
- بله.
- الو دایی، سلام.
- سلام دایی کجایی؟
- میدون آزادی. ولی مترو رو بسته اند و بی آر تی ها هم توقف ندارند.
- پیاده برید بالا.
- راه ها رو بستند. دنبال بهانه برای درگیری اند. شما کجایید؟
- ما مقابل مجسمه ابوالهول.
- اون که خیلی وقته ترک برداشته. مواظب باشین رو سرتون خراب نشه!
- بذار خراب بشه دایی. فدای سرت.
- سرت سلامت. دارن میان دایی … اومدن … فعلا خداحافظ.
- دبیر بازنشسته است.
- چه جوری کشف کردی؟
- از دخترش پرسیدم.
سایه رسیده بود لب سرازیری، ولی آفتاب را پس می زد. اگر کمی محکم تر هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند. با صدای پق خنده ام همسرم رو بر می گرداند به سوی من.
- به چی می خندی؟
- به بازی سایه و آفتاب. یعنی به بازی ای که با کلمات کردم: «سایه اگر کمی هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند».
- نه، خوب نیست. نه به کامو می خورد، نه به کافکا و نه همینگوی. فضاهای همینگوی روشن و پرنور است. انگار تمام پروژکتورهای ایالات متحده می تابند روی فضاهایی که همینگوی می سازد. حتی در «پروانه و تانک» که آن همه دل آزار است. کامو هم مرد سقوط نیست. حتی اگر هزاران بار پایین بلغزد، مثل سیزیف، ولی کافکا …
کسی می زند روی شانه ام:
- آقا، پدرجان، کارت دارند.
من و همسرم خیز بر می داریم سوی اتاق نگهبانی. چند قدم مانده به نگهبانی، مادربزرگ می گوید:
- کجا با این عجله؟
- خواستنم.
- من کارت دارم مرد. چرا وقت تلف می کنین؟ چرا نمی رین؟
دست می کنم توی جیبم و برگه احضاریه را نشان می دهم. دست می کند توی کیفش و یک برگه در می آورد. «بیا، اینم مال من.» نگاهش می کنم. تاریخ ابلاغ هر دو یکی است.
- برید مادر، معطل نکنید. سر کارمان گذاشته اند.
همین موقع تلفن زنگ می خورد.
- بله.
- الو دایی، سلام.
- سلام دایی کجایی؟
- میدون آزادی. ولی مترو رو بسته اند و بی آر تی ها هم توقف ندارند.
- پیاده برید بالا.
- راه ها رو بستند. دنبال بهانه برای درگیری اند. شما کجایید؟
- ما مقابل مجسمه ابوالهول.
- اون که خیلی وقته ترک برداشته. مواظب باشین رو سرتون خراب نشه!
- بذار خراب بشه دایی. فدای سرت.
- سرت سلامت. دارن میان دایی … اومدن … فعلا خداحافظ.
مادربزرگ نهیب می زند: «د برید دیگه. توی راه هم می شه با تلفن صحبت کرد. مگه نمی دونی امروز چه روزیه؟»
می دانم مادربزرگ، می دانم. امروز بیست و پنجم بهمن است، فرایند تکامل انقلاب بیست و دوم بهمن. از بیست و دوم بهمن تا بیست و پنج بهمن، سه دهه راه طی کرده ایم: تثبیت انقلاب، تأسیس نظام، حفظ تمامیت ارضی، ریاضت اقتصادی و بازسازی کشور جنگ زده. سی سال عمر صرف کرده ایم مادربزرگ. سی سال زمین خوردیم و برخاستیم. تبعات ناشی از آزمون و خطاهای پی در پی را به تن خریدیم. جان کندیم و زندگی کردیم. حرفم را بد تعبیر نکنی و سخن آن شاعر را هم تکرار نمی کنم که گفت
«زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن که جان کند تنم عمر حسابش کردم»
«زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن که جان کند تنم عمر حسابش کردم»
چون ما عمر پرباری داشتیم. هر چند روزهای سختی از سر گذراندیم. ولی همیشه دلگرم و امیدوار بودیم. چون چشم به تحقق بیست و پنجم بهمن داشتیم. بیست و پنج بهمن، بلوغ انقلاب بیست و دوم بهمن ماست. بیست و پنج بهمن، عصر فراانقلاب است، عصر مدنیت، فرهنگ، گفتگو و اجرای بدون تنازل قانون اساسی. بیست و پنج بهمن یعنی: حاکمیت رأی، حکومت اکثریت با حفظ حرمت و تأمین آزادی اقلیت. بیست و پنج بهمن آغاز دوران جدیدی است در مدیریت برنامه ریزی شده ، خلاصی از آزمون و خطاهای پیاپی و حفظ ذخائر ملی، ایجاد اشتغال، تولید کار و صعود از خط فقر به سوی رفاه عمومی. بیست و پنج بهمن آرمان نیست، واقعیت تکامل انقلاب ماست.
می دانم مادربزرگ. می خواهی بازهم یشمارم. نه مادربزرگ ناامید نیستم. مأیوس نیستم. چرا مأیوس باشم؟ هنوز جان در بدن دارم و نفس می کشم. خواهرزاده هایم از غرب و برادرها و برادرزاده هایم از شرق تهران حرکت کرده اند. مادرم عصا زنان از جنوب تهران می آید. تقریبا همسن و سال شماست، ولی خیلی پیر و شکسته است. گفتم نیایید مادر، ولی قبول نکرد. گفت مگر مرده ام؟ چه ام مگر؟ پنجاه ساله که مسافر این راهم. بی عبا و باعبا مگر فرق دارند باهم؟ قبول نکرد. نگران چشمهایش هستم که تازه عمل کرده. اگر گاز اشک آور یزنند، اگر با باتوم بکوبند فرق سرش؟ اینها و ملاحظه؟ اینها و مروت؟ این ها دیوانه قدرتند. جنون گرفته اند. هار شده اند. البته تقصیر اینها نیست. دلارهای نفتی ناقل بیماری جنون، هاری و قدرت است. مادربزرگ، مگر در پارک لاله، مادران صلح را نزدند؟ این ها می کشند. هانطور که هاله را کشتند. دیدی چه مظلومانه مرد هاله سحابی؟ چه غریبانه بود مراسم دفن عزت سحابی.
دلداری ام می دهی مادربزرگ؟ نه، نگران نباش. منم چهل ساله که مسافر این راهم. اسم مادرم؟ اسم مادرم زهراست. آره من هم فرزند زهرا و از سلاله پیامبرم. باشه، بریم مادربزرگ. بریم که امروز روز باشکوهی است. مثل یک جشن پرشکوه. ترنم آهنگ تکامل جان ها را به جنبش درآورده است. و جشنی است همچون جشن غدیر. عید است چون عید غدیر. حاجیان همه آمده اند. امت اسلام در غدیر خم بهم پیوسته و رسول خدا در بلندای امت خویش ایستاده و می گوید امروز دین را تکمیل کردم. امروز روز تکامل است. و کسی از بلندای تاریخ خونین انقلاب اسلامی ندایی سر داده است: بیست و پنج بهمن روز تکمیل انقلاب بیست و دوم بهمن است. یریم مادربزرگ. بریم به جشن پرشکوه تکامل بپیوندیم.
نامه رضا جلالی جانباز دوران دفاع مقدس به رهبری
عضو ارشد و سابق سپاه پاسداران: رای دادن در این انتخابات، تایید مفاسد حاکمان و فاصله گرفته از اهداف شهیدان و دفاع مقدس است
رضا جلالی از پرسنل سابق و ارشد سپاه پاسداران در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق و کاندیدای رد صلاحیت شده سه دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است؛ که پس از انتخابات گذشته ریاست جمهوری به اتهام حمایت از میرحسین موسوی و فعالیت در ستادهای انتخاباتی میرحسین نیز در زمره دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات قرار گرفت.
وی از جمله رزمندگان دفاع مقدس است که طی حوادث پس از انتخابات بارها مورد هجمه قرار گرفته است. رضا جلالی از ۱۳ سالگی به عنوان کوچکترین جانباز جنگ شناخته شده او در یکی از عملیات ها در ۷۰ کیلومتری خاک دشمن چشم چپ خویش را از دست داده، رضا جلالی که یکی از اعضای تیم ملی نوجوانان فوتبال در سال ۱۳۶۰ بوده در پی شهادت مربی تیم اش و به عشق مربی شهید خود سنگرهای جبهه را جایگزین میادین ورزش در دوران جوانی خود کرده و عازم جبهه های جنگ شده؛ وی در دوران دفاع مقدس مسئول یکی از گروه های شناسایی برون مرزی بوده. و همیشه نیز به خود افتخار کرده است که سرباز فرمانده هانی چون، باکری، زین الدین و خرازی بوده. اما در این سالها او نیز از سوی افراد معلوم الحال از جمله بسیجیان بی بصیرتی خطاب میشود، بصیرتی که مشخص نیست ملاک آن چیست؟
این جانباز و بسیجی ارزشمند دفاع مقدس حال در سنگری دیگر آماده رزم شده و این بار نه در مبارزه با دشمن بلکه مبارزه میکند برای آنچه فرماندهانش در دوران دفاع مقدس جان خویش را دادند، آرمانهایی که امروز با گذشت زمان فاصله ی مان از آنها بیشتر و بیشتر میشود.
به گزارش چمران نیوز، این عضو سابق سپاه پاسداران در بخشی از نامه ی انتقادی خود به رهبری با بیان ناهنجاری های موجود و گلایه نسبت به تداوم این شرایط آورده است: حیرت می کنم وقتی می بینم بهترین و خوش فکرترین فعالین سیاسی این مرز و بوم و از جمله برخی دانشجویان من توسط قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران به گروگان گرفته می شوند و نهاد امنیتی این کشور که باید حافظ جان و مال و ناموس ملت ما باشد، تبدیل به شبکه تبهکاری می شود که یک جوان ناپخته به واسطه عضویت در آن می تواند دختری دانشجو را که تصویر وی به عنوان محارب در نشریه نیروی انتظامی به چاپ رسیده تهدید به تجاوز به عنف کند و آن دختر مجبور به هجرت از وطن به سوی غربت می شود.
متن کامل نامه انتقادی رضا جلالی به رهبری به شرح زیر است:
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
رهبر معظم انقلاب اسلامی
با عرض سلام
اینجانب رضا جلالی سرباز وطن که از سن سیزده سالگی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم و به لطف خدا مدت ۷۵ ماه از جوانی خود را در مصاف با دشمنان بعثی ملت ایران سپری کردم و به توفیق جانبازی ۷۰ ٪ و اهدای یک چشم به درگاه احدیت دست یافتم ، به مدت هشت سال است که در عرصه انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی شورای نگهبان به اتهاماتی چون ” عدم اعتقاد و التزام به اسلام ” و عدم التزام به ولایت فقیه رد صلاحیت می شوم و همواره آقایان از بیان مصادیق عینی این عدم التزام طفره می روند .
وقتی به کارنامه سیاسی و اعتقادات خود می اندیشم ، به این نتیجه می رسم که اعضای محترم شورای نگهبان ممکن است در ادعای خود محق باشند؛ چرا که سالهای متمادی است قدرتمندان و رانت خواران سیاسی در این مرز و بوم نام مستعار ” اسلام ” را برای خود برگزیده اند و البته من از روزی که با پایان حماسه هشت ساله ملت ایران به صحنه علمی و سیاسی بازگشته ام هیچگاه نتوانسته ام اعتقاد و التزامی به منافع این رانت خواران داشته باشم.
روزی که از جنگ بازگشتم و هنوز پیکر بسیاری از همرزمان شهیدم به آغوش وطن بازنگشته بود ، بر این باور بودم که باید آنچه از دانشگاه خاکریزها در ایثار و شهادت آموخته ام به دیگر هموطنانم عرضه کنم و لذا با گروهی از دوستان اردوهای راهیان نور را بر پا کردیم تا هم یاد و خاطره شهدای سرفراز وطن را گرامی بداریم و هم بتوانیم آن تفکری که یک ملت را در مقابل دشمنان تا بن دندان مسلح خود و محاصره شرق و غرب هشت سال مقاوم نگه داشت ، ترویج کنیم.
آری ، همان تفکری که همرزمانم را در شب های عملیات وا می داشت تا برای عشق بازی عروس شهادت را به حجله ببرند و با پوست و گوشت خود بر روی منورهای آتشین بعثی ها بغلطند و این تفکر می توانست راهگشای بسیاری از مسائل دوران پس از جنگ ما نیز باشد ، اما کسانی که چفیه آن بزرگمردان را بر گردن خود آویختند متاسفانه هیچگاه اجازه ندادند که حقیقت آن تفکر برای متولدین دوران پس از جنگ آشکار شود! افسوس که بسیاری از همرزمان سپاهی من ، دین خود را به متاع دنیا فروختند و با گرفتن انواع امتیازات اقتصادی و تحصیلی و سیاسی ملت ایران را نسبت به اهداف و آرمان های شهدای والا مقام ما چون همت ها ، باکری ها ، خرازی ها و زین الدین ها بدبین ساختند و هر چه از آن روزهای عاشقانه فاصله گرفتیم شب های بی قراری ایثارگران راستین، تیره تر گشت و سکه تزویر از نام متعالی خداوند به سوی نام ابلیس چرخید و مجروحین سطحی جنگ ، کاسه داغ تر از آش شدند تا هر کسی را که پرسشی مطرح کند منافق و فتنه گر و مزدور بنامند !
به راستی نمی توانم شگفتی خود را پنهان کنم وقتی که می بینم روزنامه کیهان و نماینده حضرتعالی در این روزنامه که بیشترین سوء استفاده های مالی و اقتصادی را به نام تعاونی مسکن کارکنان موسسه کیهان از بیت المال داشته است، مواضع و سخنان شما را چنان تبیین و تفسیر می کنند که مقصود حضرتعالی را دقیقا معکوس به جامعه منتقل می کند و از آن بدتر اینکه این رسانه منعکس کننده انحصاری دیدگاههای حضرتعالی شناخته می شود و این چه جفای بزرگی است به شما و اهداف شما !
حیرت می کنم وقتی می بینم بهترین و خوش فکرترین فعالین سیاسی این مرز و بوم و از جمله برخی دانشجویان من توسط قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران به گروگان گرفته می شوند و نهاد امنیتی این کشور که باید حافظ جان و مال و ناموس ملت ما باشد ، تبدیل به شبکه تبهکاری می شود که یک جوان ناپخته به واسطه عضویت در آن می تواند دختری دانشجو را که تصویر وی به عنوان محارب در نشریه نیروی انتظامی به چاپ رسیده تهدید به تجاوز به عنف کند و آن دختر مجبور به هجرت از وطن به سوی غربت می شود.
بیشتر از آن شگفت زده می شوم که می بینم تفکری که من مبانی آن را از زیارت عاشورا و فراز ” انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ” آن آموخته ام و سلم حضرت سید الشهدا یعنی عزت مندی انسان و جامعه را مبنای کنشگری می شناسد از سوی رانت خواران و چپاولگران مورد هجمه واقع میشود و علیرضا زاکانی یکی از این افراد که مدرک تحصیلی خود را با توصیه مقامات بلند پایه بسیج چون سردار حجازی دریافت کرده از من شکایت می کند و در سایت خود رد صلاحیت اینجانب را نشانه تلاش جنبش سبز برای ورود به مجلس تبلیغ می کند.
از آن عجیب تر برایم این است که همین محافل با تسلط بر تمامی تریبون های کشور آنچنان فضایی را ظرف دو سال گذشته بر کشور حاکم کرده اند که با سوءاستفاده از احساسات پاک اقشار متدین ملت ما بهترین فرزندان این کشور را روانه زندان و حبس خانگی کرده اند و انواع جنایات را علیه ملت رقم میزنند و هر بانگ حق طلبانه ای را در نطفه خاموش می کنند.
در چنین فضایی است که آقایان با خارج کردن نمایندگان واقعی مردم از صحنه، عروسک های بزک کرده را بر جای آنها می نشانند و افسوس که این عروسک های بزک کرده نه می خواهند و نه می توانند قدمی در دفاع از ملت خود بردارند و از این روست که کثیری از اقشار ملت ایران از صندوق های رای قطع امید میکنند.
اینجاست که سرباز وطن رضا جلالی که دیروز در برابر دشمن بعثی به عمق ۱۵۰ کیلومتری خاک دشمن میرفت ، این مرتبه در مقابل خون شهدا خود را مسئول می بیند تا علی رغم تاکید حضرتعالی مبتنی بر مشارکت در انتخابات، از صحنه خارج شده و انتخابات مجلس نهم را تحریم کند چرا که هر شکلی از حضور و فعالیت در این عرصه باعث می شود تا مقامات فاسد و مسئولین ناکارآمد حضور و برگه های رای ملت را تایید عملکرد خود قلمداد کنند و هر لحظه بیشتر از پیش از آرمان ها و اهداف شهدای عالی مقام انقلاب و دفاع مقدس فاصله بگیریم!
اگر برخی از دوستان هم فکر اینجانب به خاطر لقمه نانی خشک و کپک زده که از این سفره های رنگین به ایشان رسیده جرات افشای فساد و تباهی را ندارند و نمی توانند حتی نیت خود مبنی بر تحریم انتخابات مجلس را علنی کنند، خداوند را سپاسگزارم که این بنده کوچک خود را مشمول لطف و رحمت خود قرار داده تا با داشتن رتبه ۱۸ سرداری سپاه و رتبه ۱۵ علمی همچنان دست هایم پاک بماند و بتوانم قاطعانه این صحنه آرایی را ترک کنم و از همه دلسوزان این مرز و بوم هم میخواهم تا قاطعانه این انتخابات را تحریم کنند و راه دروغ و تزویر بسته شود.
ابایی از برخورد حذفی گرگ های خون خوار ندارم، چرا که فکر می کنم من از ” محمد بوعزیزی ” آن جوان سبزی فروش تونسی کمتر نیستم که با خودسوزی اش وجدان و غیرت ملت های عرب را برانگیخت و شعله های آتش از وجود او، سرمای استبداد را در جوامع عرب زبان منطقه به بهار آزادی پیوند داد.
والسلام علی من اتبع هدی
رضا
مصلحت امت اسلام و خطر دشمن خارجی همه بهانه است
شرک، با زر رأی خریدن و با زور رأی گرفتن است
کلمه_ میرصادق صبحدل: بنگر! ببین چگونه از سربالایی مقابل زندان اوین بالا و پائین می روم. جست می زنم، این سو و آن سو می دوم. انگار بیست ساله ام. ولی بیست ساله نیستم. در مرز شصت سالگی ام. یادگار چهار دهه گذشته. شاهد اتفاقات بزرگ، حادثه های سهمگین، تلخکامی های جانکاه و پیروزی های شیرین.
از نسل هفده شهریورم. نه، از نسل نوزده دی پنجاه و شش که امتداد لحظه های بی انقطاع انقلاب بود از زمانی که اولین انسان برخاست و به ظالم تاخت و خطاب به ستم دیدگان گفت اگر برنخیزید، در دنیا ذلیل و در آخرت زیانکار خواهید شد. پدرانمان برخاستند و در شطح خونین شکستند. سپس فرزندانشان از پی آنان و از آن روز تاکنون همچنان پیش می آید قافله شهیدان. ببین! وقتی نظر می اندازی به آن، تا دور دست ها، تا آنجا، آنجایی که زمین و آسمان یکدیگر را در آغوش کشیده اند، تداوم دارد این خط شهیدان. در افق پیش رو نیز، رنگین کمان آزادی، عدالت، برابری، و … فرا می خواند ما را.
حالا تو مرا فراخوانده ای به اوین. و من آمده ام. عصایی به دستی و یک ساک سبک به دست دیگر. تعجیل کن لطفا. من عجله دارم. تعلل و وقفه حرام است بر من. مگر نمی بینی این قافله را که بی وفقه و تعلل پیش آمده است تا حالا. تعلل، وسوسه شیطان است. وسوسه برای ایجاد انقطاع در خط مستقیم، در صراط مستقیم. در راهی که به آزادی، عدالت، برابری، … رهنمون است ما را. باز کن در را، من به شیطنت تو تن در نمی دهم. چنان که دیگران نداده اند. هیچ یک از این ها که اینجا، مقابل دادسرای شهید مقدسی ایستاده اند، اهل تعلل و سستی نیستند. ما توالی تاریخ قافله شهیدانیم.
پیر و جوان، زن و مر، دختر و پسر، همه آمده ایم اینجا، مقابل دادسرای شهید مقدسی. تو خواسته ای و ما آمده ایم. حالا این ما و این شما! در سربالایی مقابل دادسرا جمعیت موج می زند. اکثرا مسن و تک و توکی هم جوان در میانشان دیده می شود. کپه کپه جمع شده اند و با هم حرف می زنند. صحبت از بازداشت های دیشب و پریشب است. و هر کس در جستجوی یکی. این مادر پیر که قادر به راه رفتن نیست دنبال که می گردد؟
- مادر! اجازه بده کمکت کنم.
- خدا عزیزت کنه مادر.
- شما برای چی اومدی مادر؟
- برای پسرم. بچه ام را پنج ماه پیش دزدیده اند.
- پنج ماه؟!
- آره مادر، پنج ماه پیش دزدیدنش.
- امروز موفق شدی ببینیش؟
- نه مادر. میگن اینجا نیست. هر جا می رم می گن اینجا نیست. همه جا را پر زده ام. اگر می خواستن نشونش بدند نمی دزدیدنش که مادر.
- براتون چایی بگیرم بخورین؟
- نه مادر، دستم را بگیر تا این سرازیری رو برم پایین.
- بعدش چکار می کنید؟
- پنج ماهه همه جا رو گشتم. اینجا آخرش بود مادر. حواله شان می دهم به فاطمه زهرا، به فرق شکافته علی، به اباعبدالله و به ظهر عاشورا.
- خدا عزیزت کنه مادر.
- شما برای چی اومدی مادر؟
- برای پسرم. بچه ام را پنج ماه پیش دزدیده اند.
- پنج ماه؟!
- آره مادر، پنج ماه پیش دزدیدنش.
- امروز موفق شدی ببینیش؟
- نه مادر. میگن اینجا نیست. هر جا می رم می گن اینجا نیست. همه جا را پر زده ام. اگر می خواستن نشونش بدند نمی دزدیدنش که مادر.
- براتون چایی بگیرم بخورین؟
- نه مادر، دستم را بگیر تا این سرازیری رو برم پایین.
- بعدش چکار می کنید؟
- پنج ماهه همه جا رو گشتم. اینجا آخرش بود مادر. حواله شان می دهم به فاطمه زهرا، به فرق شکافته علی، به اباعبدالله و به ظهر عاشورا.
ظهر عاشورا! آره، ظهر عاشورا، همان لحظه ای که حسین (ع) خدا را گواه خون خویش گرفت و خطاب به لشگر پسر معاویه گفت اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. آزادگی چیست که اباعبدالله (ع) آن را در کنار دینداری قرار داد؟ آزادگی، عمل حسین (ع) است در کربلا. پایبندی بر عهد و پیمان. عدول نکردن از میثاق. نپذیرفتن ننگین نامه بدعت که همان سلطانیزه کردن حکومت مسلمین است. و تن ندادن به برهان مصلحت طلبان که به بهانه می گفتند اختلاف بین مسلمین باعث تضعیف امت اسلام می شود.
مصلحت امت اسلام، اقتدار امت اسلام، و خطر دشمن خارجی همه بهانه بود. ابی عبدلله می دانست آن که از میثاق عدول کند و عهد و پیمان زیر پا می گذارد، حتما دین خدا را زیر پا گذاشته است. وگرنه، چطور می شود ادعای دینداری کرد و از مردم به زور سرنیزه بیعت گرفت، و به نام دین، مصلحت اندیشان را با زر خرید، و اهل تردید را تهدید کرد و راه بر آل محمد (ص) بست؟
پسر معاویه راه را بر ابی عبدالله بسته بود. اما ابی عبد الله قصد ستیز با پسر معاویه را نداشت. او با شرک در ستیز بود، چون شرک نقطه مقابل دینداری و آزادگی است. شرک با زر رأی خریدن و با زور رأی گرفتن است. شرک، به حصر و حبس کشیدن کسانی است که مخالف نظر سلطان رأی داده و بر رأی خود پافشاری می کنند. شرک، شمشیری است که فرق علی (ع) را در محراب می شکافد و دست های ناپاکی است که استخوان جمجمه جوانان را خرد کرد. شرک، شمشیرهایی است که در کربلا بر پیکر ابی عبدالله فرود آمد و دشنه هایی است که در تاریکی شب، در کوی دانشگاه بر تن دانشجویان فرو رفت و چشم از حدقه درآورد. شرک، به اسارت کشیدن زینب (س) و خاندان رسول خداست و به غل و زنجیر کشیدن جوانان میهن در کهریزک و دیگر بازداشتگاه های مخوف مخفی است. شرک، بریدن سر پسر رسول خدا در کربلا است. شرک، زدن تیر مستقیم به وسط پیشانی کسانی است که در خیابان های تهران رأی خود را طلب می کردند. شرک، خس و خاشاک خواندن بندگان خداست. شرک، ستاندن آزادی از مردم به مصلحت حکومت سلطان است. شرک، سلطانیزم است. و سلطان، شرک مجسم است در قامت انسان که ردای ریا و فریب بر تن دارد.
به اتاق نگهبانی سرک می کشم، سرکار می خندد. یعنی، فعلا خبری نیست. با تکیه بر عصا می چرخم به این سو. هنوز گردن صاف نکرده ام که صدایی آشنا شنیده می شود:
- به به! چطوری پیرمرد؟
- به! جوان برومند. اینجا چکار می کنی؟
- مرخصی بودم (کیفش را نشان می دهد) برگشته ام.
- تمام شد؟ چند روز بود؟
- پانزده روز بود، امروز تمام شد.
- دیگه کیا بیرونند؟
می شمارد، یک، دو، … و می پرسد،
- تو چی؟
- خواستنم، آمده ام.
- ای بابا، تو هم مثل چک برگشتی هی میری و هی میایی. یکبارگی بیا تو خلاص مان کن. زندان ها را نباید خالی گذاشت. برای تسخیر زندان ها کلی هزینه داده ایم. در تمام نهضت ها و انقلاب ها، زندان آخرین جایی است که تسخیر می شود. ولی جنبش سبز اول از همه زندان ها را تسخیر کرد. آن هم با اقتدار تمام. ما زندانی نیستیم، زندان در انحصار ماست. راستی، دیگه کیا رو خواستن؟
می شمارم برایش: یک، دو، سه، چهار، … . می گوید:
- برای این ده بیست روز آینده است. از آلان فلان افتاده به تنبونشون. راستی این جماعت برای چی اینجا جمع شده ان؟
- دیشب و پریشب ریختن خونه هاشون و بچه هاشون را بازداشت کرده ان.
- به جرم؟
- همه فیس بوکی اند و بلا استثناء. و اکثرا دختر. دختر آن خانم نوزده سالشه، دختر آن خانم که پالتوی نخودی رنگ به تن داره، سال اول شهید بهشتی است. دختر این خانم که سرش رو پائین گرفته و قدم می زنه، سال سوم معماری است و دیشب بازداشتش کردن. وقتی همه چیز را جمع کرده و می رفته اند، این خانم گفته منم میرم توی سایت ها، ایمیل و جی میل هم دارم. چرا منو نمی برین؟ یکی از مأمورها در جواب گفته مفتخور اضافی لازم نداریم. خانم خیز برداشته به سمت او و داد زده مفتخور شمایید که گونی گونی پول می گیرید و فک و فامیل هاتون رو می آرین اینجا برای مردم شو اجرا کنن …
صدای بلند خنده ای جلب توجه می کند. مردی که خندیده است حالا سرفه می کند. دود سیگار توی حلقش پیچیده و از شدت سرفه خم شده و دست روی زانویش گذاشته است. اشک خنده از کناره های بینی اش آرام سر می خورد و پایین می آید. حالا کمرش را صاف می کند. دوباره می خندد و می گوید:
- می بینید، این لامروت ها اشک منم رو درآوردند. شیطان پیش اینا «باباگوریه». بعد می گن حاج آقا رفته نماز. تو اصلا می دونی قبله محمودی کدوم وره؟ تو که قبله ات مسکوست حاجی. حاجی مسکو برو مسکو.
اطرافیانش همه می خندند. اهل یک محل هستند و با هم دوست و آشنا. یکی شان چند تا لیوان چایی گذاشته تو جعبه شیرینی و می آورد می گذارد وسط. آن که گفته بود حاجی مسکو دوباره حرف می زند و دور و بری هایش می خندند.
- این بابا خوشحاله چه مشکلی داره؟
- پریشب ریختن خونه ش و پسرش رو گرفتن. می گفت محل را قرق کرده بودن و خونه به خونه می گشتن. پسرش رو گرفتن. خیلی خوش روحیه است. می گفت در کارنامه ام جای یک مهر خالی بود اونم زده شد. البته خیلی هم ارزون تمام شد: یک کامپیوتر و دو تا رسیور. دومی رو خورم دادم. موقع رفتن، رئیسشان گفت ببخشیدها. منم گفتم خواهش می کنم، قابل شما را نداشت. ولی این یکی جا موند. پرسید اینم مال پسرتونه؟ گفتم نه، مال خودمه. گفت اگه ببرم چی کار می کنی؟ گفتم فردا می رم یه مدل جدیدشو می خرم تا تکراری نباشه مثل قیافة تو!
آفتاب از کمرکش دیوار شرقی دادسرای شهید مقدسی سریده پایین و چند متر هم جلوتر رفته است. سرما در سایه نفوذ کرده و سایه آرام آرام پبش می رود. بعضی ها قصد رفتن دارند. پچ پچه های درگوشی به صدا های واضح تبدیل شده است: تو بمون، من می رم. اگه تا چهار خبری نشد بیا میدون توحید. دیگری می گوید: این که نمی شه مادر، یکی بمونه بقیه برن؟ بحث بالا گرفته و صداها بلندتر شده است. مادربزرگ که برای خبرگیری از وضع نوه اش آمده از سایه به سمت آفتاب می آید. دست بلند می کند و می گوید: «ببینیند! امروز بیست و پنجم بهمنه. یادتون هست که پارسال این روزا مردان و زنانی را به حصر کشیدند که نمونه اعلای شرافت و صداقت بودن؟ اونا مایه سربلندی همه ما ایرانیا شدن. امروز …» دختر آستین پالتوی مادر را می گیرد و تکان می دهد و پی در پی می گوید مادر، مادر، مادر. نهیب می زند: «من خواب نیستم دختر، آستینمو ول کن. خلاصه کنم، امروز پیاده روی سکوت داریم. این جنگولک بازی های چند روز اخیر اینام برای همینه که ما اینور و آنور سرگرم باشیم. همه تان بروید. من اینجام. بچه ام که آزاد شد مستقیم می فرستمش میدون فردوسی!» بعد می خندد. گره روسری اش را محکم می کند و می گوید: «شوخی کردم. همه را می فرستم خونه هاتون».
خالق «حاجی مسکو» پیش می آید. عرض ادب می کند و مشخصات پسرش را به مادربزرگ می دهد و می گوید: «هر کجا خواستی بفرستش به جز مسکو». می خندد و بعد از کیف پولش یک چک پول بیرون می کشد. «اینم کرایه ماشینش». مادربزرگ پول را پس می زند. در کیفش را باز می کند و پول های داخل کیف را نشان می دهد. خالق «حاجی مسکو» از نظر دور شده و حالا رفقایش هم یکی یکی از سرازیری پایین می روند. مادربزرگ سرگرم صحبت با این و آن است و در دفترچه اش چیزهایی یادداشت می کند. همسرم می آید کنارم و می گوید:«میدونی مادربزرگ چکاره است؟»
- به! جوان برومند. اینجا چکار می کنی؟
- مرخصی بودم (کیفش را نشان می دهد) برگشته ام.
- تمام شد؟ چند روز بود؟
- پانزده روز بود، امروز تمام شد.
- دیگه کیا بیرونند؟
می شمارد، یک، دو، … و می پرسد،
- تو چی؟
- خواستنم، آمده ام.
- ای بابا، تو هم مثل چک برگشتی هی میری و هی میایی. یکبارگی بیا تو خلاص مان کن. زندان ها را نباید خالی گذاشت. برای تسخیر زندان ها کلی هزینه داده ایم. در تمام نهضت ها و انقلاب ها، زندان آخرین جایی است که تسخیر می شود. ولی جنبش سبز اول از همه زندان ها را تسخیر کرد. آن هم با اقتدار تمام. ما زندانی نیستیم، زندان در انحصار ماست. راستی، دیگه کیا رو خواستن؟
می شمارم برایش: یک، دو، سه، چهار، … . می گوید:
- برای این ده بیست روز آینده است. از آلان فلان افتاده به تنبونشون. راستی این جماعت برای چی اینجا جمع شده ان؟
- دیشب و پریشب ریختن خونه هاشون و بچه هاشون را بازداشت کرده ان.
- به جرم؟
- همه فیس بوکی اند و بلا استثناء. و اکثرا دختر. دختر آن خانم نوزده سالشه، دختر آن خانم که پالتوی نخودی رنگ به تن داره، سال اول شهید بهشتی است. دختر این خانم که سرش رو پائین گرفته و قدم می زنه، سال سوم معماری است و دیشب بازداشتش کردن. وقتی همه چیز را جمع کرده و می رفته اند، این خانم گفته منم میرم توی سایت ها، ایمیل و جی میل هم دارم. چرا منو نمی برین؟ یکی از مأمورها در جواب گفته مفتخور اضافی لازم نداریم. خانم خیز برداشته به سمت او و داد زده مفتخور شمایید که گونی گونی پول می گیرید و فک و فامیل هاتون رو می آرین اینجا برای مردم شو اجرا کنن …
صدای بلند خنده ای جلب توجه می کند. مردی که خندیده است حالا سرفه می کند. دود سیگار توی حلقش پیچیده و از شدت سرفه خم شده و دست روی زانویش گذاشته است. اشک خنده از کناره های بینی اش آرام سر می خورد و پایین می آید. حالا کمرش را صاف می کند. دوباره می خندد و می گوید:
- می بینید، این لامروت ها اشک منم رو درآوردند. شیطان پیش اینا «باباگوریه». بعد می گن حاج آقا رفته نماز. تو اصلا می دونی قبله محمودی کدوم وره؟ تو که قبله ات مسکوست حاجی. حاجی مسکو برو مسکو.
اطرافیانش همه می خندند. اهل یک محل هستند و با هم دوست و آشنا. یکی شان چند تا لیوان چایی گذاشته تو جعبه شیرینی و می آورد می گذارد وسط. آن که گفته بود حاجی مسکو دوباره حرف می زند و دور و بری هایش می خندند.
- این بابا خوشحاله چه مشکلی داره؟
- پریشب ریختن خونه ش و پسرش رو گرفتن. می گفت محل را قرق کرده بودن و خونه به خونه می گشتن. پسرش رو گرفتن. خیلی خوش روحیه است. می گفت در کارنامه ام جای یک مهر خالی بود اونم زده شد. البته خیلی هم ارزون تمام شد: یک کامپیوتر و دو تا رسیور. دومی رو خورم دادم. موقع رفتن، رئیسشان گفت ببخشیدها. منم گفتم خواهش می کنم، قابل شما را نداشت. ولی این یکی جا موند. پرسید اینم مال پسرتونه؟ گفتم نه، مال خودمه. گفت اگه ببرم چی کار می کنی؟ گفتم فردا می رم یه مدل جدیدشو می خرم تا تکراری نباشه مثل قیافة تو!
آفتاب از کمرکش دیوار شرقی دادسرای شهید مقدسی سریده پایین و چند متر هم جلوتر رفته است. سرما در سایه نفوذ کرده و سایه آرام آرام پبش می رود. بعضی ها قصد رفتن دارند. پچ پچه های درگوشی به صدا های واضح تبدیل شده است: تو بمون، من می رم. اگه تا چهار خبری نشد بیا میدون توحید. دیگری می گوید: این که نمی شه مادر، یکی بمونه بقیه برن؟ بحث بالا گرفته و صداها بلندتر شده است. مادربزرگ که برای خبرگیری از وضع نوه اش آمده از سایه به سمت آفتاب می آید. دست بلند می کند و می گوید: «ببینیند! امروز بیست و پنجم بهمنه. یادتون هست که پارسال این روزا مردان و زنانی را به حصر کشیدند که نمونه اعلای شرافت و صداقت بودن؟ اونا مایه سربلندی همه ما ایرانیا شدن. امروز …» دختر آستین پالتوی مادر را می گیرد و تکان می دهد و پی در پی می گوید مادر، مادر، مادر. نهیب می زند: «من خواب نیستم دختر، آستینمو ول کن. خلاصه کنم، امروز پیاده روی سکوت داریم. این جنگولک بازی های چند روز اخیر اینام برای همینه که ما اینور و آنور سرگرم باشیم. همه تان بروید. من اینجام. بچه ام که آزاد شد مستقیم می فرستمش میدون فردوسی!» بعد می خندد. گره روسری اش را محکم می کند و می گوید: «شوخی کردم. همه را می فرستم خونه هاتون».
خالق «حاجی مسکو» پیش می آید. عرض ادب می کند و مشخصات پسرش را به مادربزرگ می دهد و می گوید: «هر کجا خواستی بفرستش به جز مسکو». می خندد و بعد از کیف پولش یک چک پول بیرون می کشد. «اینم کرایه ماشینش». مادربزرگ پول را پس می زند. در کیفش را باز می کند و پول های داخل کیف را نشان می دهد. خالق «حاجی مسکو» از نظر دور شده و حالا رفقایش هم یکی یکی از سرازیری پایین می روند. مادربزرگ سرگرم صحبت با این و آن است و در دفترچه اش چیزهایی یادداشت می کند. همسرم می آید کنارم و می گوید:«میدونی مادربزرگ چکاره است؟»
- نه، از کجا بدونم.
- دبیر بازنشسته است.
- چه جوری کشف کردی؟
- از دخترش پرسیدم.
سایه رسیده بود لب سرازیری، ولی آفتاب را پس می زد. اگر کمی محکم تر هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند. با صدای پق خنده ام همسرم رو بر می گرداند به سوی من.
- به چی می خندی؟
- به بازی سایه و آفتاب. یعنی به بازی ای که با کلمات کردم: «سایه اگر کمی هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند».
- نه، خوب نیست. نه به کامو می خورد، نه به کافکا و نه همینگوی. فضاهای همینگوی روشن و پرنور است. انگار تمام پروژکتورهای ایالات متحده می تابند روی فضاهایی که همینگوی می سازد. حتی در «پروانه و تانک» که آن همه دل آزار است. کامو هم مرد سقوط نیست. حتی اگر هزاران بار پایین بلغزد، مثل سیزیف، ولی کافکا …
کسی می زند روی شانه ام:
- آقا، پدرجان، کارت دارند.
من و همسرم خیز بر می داریم سوی اتاق نگهبانی. چند قدم مانده به نگهبانی، مادربزرگ می گوید:
- کجا با این عجله؟
- خواستنم.
- من کارت دارم مرد. چرا وقت تلف می کنین؟ چرا نمی رین؟
دست می کنم توی جیبم و برگه احضاریه را نشان می دهم. دست می کند توی کیفش و یک برگه در می آورد. «بیا، اینم مال من.» نگاهش می کنم. تاریخ ابلاغ هر دو یکی است.
- برید مادر، معطل نکنید. سر کارمان گذاشته اند.
همین موقع تلفن زنگ می خورد.
- بله.
- الو دایی، سلام.
- سلام دایی کجایی؟
- میدون آزادی. ولی مترو رو بسته اند و بی آر تی ها هم توقف ندارند.
- پیاده برید بالا.
- راه ها رو بستند. دنبال بهانه برای درگیری اند. شما کجایید؟
- ما مقابل مجسمه ابوالهول.
- اون که خیلی وقته ترک برداشته. مواظب باشین رو سرتون خراب نشه!
- بذار خراب بشه دایی. فدای سرت.
- سرت سلامت. دارن میان دایی … اومدن … فعلا خداحافظ.
- دبیر بازنشسته است.
- چه جوری کشف کردی؟
- از دخترش پرسیدم.
سایه رسیده بود لب سرازیری، ولی آفتاب را پس می زد. اگر کمی محکم تر هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند. با صدای پق خنده ام همسرم رو بر می گرداند به سوی من.
- به چی می خندی؟
- به بازی سایه و آفتاب. یعنی به بازی ای که با کلمات کردم: «سایه اگر کمی هل بدهد شاید آفتاب از سرازیری سقوط کند».
- نه، خوب نیست. نه به کامو می خورد، نه به کافکا و نه همینگوی. فضاهای همینگوی روشن و پرنور است. انگار تمام پروژکتورهای ایالات متحده می تابند روی فضاهایی که همینگوی می سازد. حتی در «پروانه و تانک» که آن همه دل آزار است. کامو هم مرد سقوط نیست. حتی اگر هزاران بار پایین بلغزد، مثل سیزیف، ولی کافکا …
کسی می زند روی شانه ام:
- آقا، پدرجان، کارت دارند.
من و همسرم خیز بر می داریم سوی اتاق نگهبانی. چند قدم مانده به نگهبانی، مادربزرگ می گوید:
- کجا با این عجله؟
- خواستنم.
- من کارت دارم مرد. چرا وقت تلف می کنین؟ چرا نمی رین؟
دست می کنم توی جیبم و برگه احضاریه را نشان می دهم. دست می کند توی کیفش و یک برگه در می آورد. «بیا، اینم مال من.» نگاهش می کنم. تاریخ ابلاغ هر دو یکی است.
- برید مادر، معطل نکنید. سر کارمان گذاشته اند.
همین موقع تلفن زنگ می خورد.
- بله.
- الو دایی، سلام.
- سلام دایی کجایی؟
- میدون آزادی. ولی مترو رو بسته اند و بی آر تی ها هم توقف ندارند.
- پیاده برید بالا.
- راه ها رو بستند. دنبال بهانه برای درگیری اند. شما کجایید؟
- ما مقابل مجسمه ابوالهول.
- اون که خیلی وقته ترک برداشته. مواظب باشین رو سرتون خراب نشه!
- بذار خراب بشه دایی. فدای سرت.
- سرت سلامت. دارن میان دایی … اومدن … فعلا خداحافظ.
مادربزرگ نهیب می زند: «د برید دیگه. توی راه هم می شه با تلفن صحبت کرد. مگه نمی دونی امروز چه روزیه؟»
می دانم مادربزرگ، می دانم. امروز بیست و پنجم بهمن است، فرایند تکامل انقلاب بیست و دوم بهمن. از بیست و دوم بهمن تا بیست و پنج بهمن، سه دهه راه طی کرده ایم: تثبیت انقلاب، تأسیس نظام، حفظ تمامیت ارضی، ریاضت اقتصادی و بازسازی کشور جنگ زده. سی سال عمر صرف کرده ایم مادربزرگ. سی سال زمین خوردیم و برخاستیم. تبعات ناشی از آزمون و خطاهای پی در پی را به تن خریدیم. جان کندیم و زندگی کردیم. حرفم را بد تعبیر نکنی و سخن آن شاعر را هم تکرار نمی کنم که گفت
«زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن که جان کند تنم عمر حسابش کردم»
«زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن که جان کند تنم عمر حسابش کردم»
چون ما عمر پرباری داشتیم. هر چند روزهای سختی از سر گذراندیم. ولی همیشه دلگرم و امیدوار بودیم. چون چشم به تحقق بیست و پنجم بهمن داشتیم. بیست و پنج بهمن، بلوغ انقلاب بیست و دوم بهمن ماست. بیست و پنج بهمن، عصر فراانقلاب است، عصر مدنیت، فرهنگ، گفتگو و اجرای بدون تنازل قانون اساسی. بیست و پنج بهمن یعنی: حاکمیت رأی، حکومت اکثریت با حفظ حرمت و تأمین آزادی اقلیت. بیست و پنج بهمن آغاز دوران جدیدی است در مدیریت برنامه ریزی شده ، خلاصی از آزمون و خطاهای پیاپی و حفظ ذخائر ملی، ایجاد اشتغال، تولید کار و صعود از خط فقر به سوی رفاه عمومی. بیست و پنج بهمن آرمان نیست، واقعیت تکامل انقلاب ماست.
می دانم مادربزرگ. می خواهی بازهم یشمارم. نه مادربزرگ ناامید نیستم. مأیوس نیستم. چرا مأیوس باشم؟ هنوز جان در بدن دارم و نفس می کشم. خواهرزاده هایم از غرب و برادرها و برادرزاده هایم از شرق تهران حرکت کرده اند. مادرم عصا زنان از جنوب تهران می آید. تقریبا همسن و سال شماست، ولی خیلی پیر و شکسته است. گفتم نیایید مادر، ولی قبول نکرد. گفت مگر مرده ام؟ چه ام مگر؟ پنجاه ساله که مسافر این راهم. بی عبا و باعبا مگر فرق دارند باهم؟ قبول نکرد. نگران چشمهایش هستم که تازه عمل کرده. اگر گاز اشک آور یزنند، اگر با باتوم بکوبند فرق سرش؟ اینها و ملاحظه؟ اینها و مروت؟ این ها دیوانه قدرتند. جنون گرفته اند. هار شده اند. البته تقصیر اینها نیست. دلارهای نفتی ناقل بیماری جنون، هاری و قدرت است. مادربزرگ، مگر در پارک لاله، مادران صلح را نزدند؟ این ها می کشند. هانطور که هاله را کشتند. دیدی چه مظلومانه مرد هاله سحابی؟ چه غریبانه بود مراسم دفن عزت سحابی.
دلداری ام می دهی مادربزرگ؟ نه، نگران نباش. منم چهل ساله که مسافر این راهم. اسم مادرم؟ اسم مادرم زهراست. آره من هم فرزند زهرا و از سلاله پیامبرم. باشه، بریم مادربزرگ. بریم که امروز روز باشکوهی است. مثل یک جشن پرشکوه. ترنم آهنگ تکامل جان ها را به جنبش درآورده است. و جشنی است همچون جشن غدیر. عید است چون عید غدیر. حاجیان همه آمده اند. امت اسلام در غدیر خم بهم پیوسته و رسول خدا در بلندای امت خویش ایستاده و می گوید امروز دین را تکمیل کردم. امروز روز تکامل است. و کسی از بلندای تاریخ خونین انقلاب اسلامی ندایی سر داده است: بیست و پنج بهمن روز تکمیل انقلاب بیست و دوم بهمن است. یریم مادربزرگ. بریم به جشن پرشکوه تکامل بپیوندیم.
من” رای ” نمی دهم
من” رای ” نمی دهم
کلمه_ زینت سادات حسینی: اولین صندوق رایی که بعد از انقلاب برپا شد را شاید کسی فراموش نکند و هر کس خاطره ای از آن دارد. اولین انتخابات پس از پیروزی یک انقلاب بزرگ. انتخاباتی در بهار و ایام نوروزی. شوری و اشتیاقی وصف ناشدنی. حضوری خواستنی برای نظامی که گمانت بود همه آرزوهای سالها مبارزه را می توانی در آن متجلی ببینی.
شاید تنها انتخاباتی که با طیب خاطر می توانستی برگه “سبز” آری را به صندوق بیندازی. و اگر هنوز حق رای نداشتی آنقدر اشتیاق در وجودت بود که بعنوان یکی از مجریان صندوق حضور یابی و با حسرت به کسانی نگاه کنی که “حق رای” دارند و شریکند در این انتخاب بزرگ.
امروز باز هنگامه انتخابات است. اولین بار است که پای صندوق رای نمی روی و عزم کرده ای که با گذشتن از ” حق انتخابت” فریاد کنی که این نظام آن چیزی نیست که برایش سالها تلاش کرده ام.
حال خوبی نداری. وقتی باورت بوده که صندوق محل تعیین سرنوشت کشورت است. اما اینک برای این صندوق ” امینی” نمی یابی تا پاسدار “رای” ت باشد.
باور نمی کنی که این تویی که رای نمی دهی و همه را تشویق می کنی که در خانه بمانند.
سخت است سی و سه سال است در هر انتخاباتی همه هم خود را گذاشته بودی تا تعداد بیشتری را به پای صندوق ببری و اینک این تویی که روزهاست در صدد اقناع همانها هستی که سالها مشوق حضورشان بودی!
هنوز خاطره خرداد ۸۸ هر روز از جلوی دیدگانت رژه می رود. آن شوری که زنجیره ای سبز آفرید از تجریش تا راه آهن. آن اشتیاقی که تا دورترین روستاهای کشور رفته بود. حس بودن و رای دادن. حس مشارکت و سهیم شدن در سرنوشت کشورت.
ایرانیان در همه جای دنیا بسیج شده بودند تا با حضور خود یک بار دیگر نشان دهند که می خواهند به همان ارزش هایی برگردنند که برایش انقلاب شده بود.
یادت می آید چه عزمی جزم کرده بودیم که بار دیگر امانت حکومت را به دست سیاستمداری ” امین” بدهیم.
همو که در همه آن سختی های سالهای جنگ و جهاد، همراهمان بود در همه جا. همو که وقتی زمان میراث خواری شد، به خانه رفت و در خلوت خود با یاد روزهای پرحماسه، سکوت پیشه کرد.
از آمدنش چه خشنود بودی. باورت نبود که باز آن روزها تکرار می شوند و آن سیاستمدار مومن باز به خیابان پاستور می رود.
اما با رویایش چه روزهای شیرینی داشتی. بازگشت دوباره ای به خیلی چیزهایی که آن روزها گم شده بود در غبار قدرت.
ایران باز صحنه حضور پدران و پسران، مادران و دخترانی بود که سالها بینشان جدایی افتاده بود. رای من و فرزندم، مادر و مادربزرگم در یک بزنگاه تاریخ مشترک شده بود و همه می دانستیم چرا و به چه کسی رای می دهیم.
شکوه آن روز بهاری آنقدر بود که ساعت ها در صف انتظار ایستادن برای رای دادن را نمی فهمیدیم. وقتی مسئولان حوزه انتخابیه اعلام کردند که ساعت اخذ رای گذشته است و تو هنوز نتوانسته بودی رایت را در صندوق بیندازی، سخت ترین لحظه زندگیت شده بود. اعتراض داشتی که من می خواهم ” رای” بدهم!
اما امروز تو نمی خواهی رای بدهی. عزمت برای ساخت کشورت با رای ندادن و خانه ماندنت رقم خورده است.
تو دیده بودی که رایت را چه راحت دزدیدند. تو شاهد بودی در برابر پرسشگری یک سوال ساده ” رای من کجاست؟” برادرت را بر سنگفرش همان خیابانی که تا دیروز غریو شادی بر آن می خواندی، به خون خفته بودند.
خواهرت را دیده بودی با کبودهایی که بر صورت و دست خود داشت. همو که روسری سبز را بر سر کرده بود و بعد از سالها بانگ تکبیر از یاد رفته از خیابانها را زنده کرده بود.
وقتی می خواستی با سکوتت از حق یک راهپیمایی اعتراضی بهره مند شوی، با مشت به دهانت کوبیدند و زنجیر بر دستانی زدند که عزم سازندگی وطن کرده بود.
حال خوشی نداری وقتی همه این سالها با اشتیاق مجری یکی از حوزه های انتخابیه رای بوده ای و امروز که حاکمان در سکوت مرگبارقبرستانی هلهله کنان میراث خوار شهیدان و آرمان امام تان شده اند، تو مانده ای که با نرفتنت و رای ندادنت از خون برادرت، پدرت و همسرت پاسداری کنی.
آن زمان که در زیر بمباران بعثی ها و موشکباران با افتخار به پای صندوق می رفتی را به یاد می آوری و می دانی که امروز اگر می خواهی بار دیگر فرزندانت شاهد آن بمباران ها نباشند باید در خانه بمانی و رای ندهی.
می دانستی آن دگر روز که رای تو، سرنوشتت را رقم می زند. می دانستی کسی را به صحنه قدرت می آوری که از جنس خود توست. کسی که امروز نیست. او امروز در خانه ” حصر” است تو هم در خانه می مانی که بگویی “نماینده واقعی” من کیست.
امروز بر خلاف همه باورهایی که داشتم، عزم کرده ام که در این انتخابات شرکت نکنم. نظامی که مراجع عظام بارها حکم داده اند که نه ” اسلامی” است و نه “جمهوری”.
من در انتخاباتی شرکت می کنم که رایم در در جمهوریت و اسلامیتش تاثیر گذار باشد.
انتخابی که دست غارتگران بر بیت المال را ببندد. انتخابی که بر عزاداران سالار شهیدان نتازند. انتخابی که فاطمه گویان را مشت نکوبند. انتخابی که مظلومیت علی را باز ببینم که در محراب است و برای ماندن نام خدا، جان می دهد و به شهادت می رسد نه “علی” که به صلابه می کشد، مومنان را که بماند.
من با عدم مشارکت در این انتخابات نشان می دهم که “رای” من تاثیر گذار است.
من نشان می دهم که نه خوارجم، نه اهل کوفه، نه پیرو طلحه ام نه زیبر. من پیرو آن مکتبی هستم که سیاستش عین دیانتش است. و امروز برای دفاع از دینم و باورهایم مذهبی ام، رای نمی دهم.
من چون مولایم که سالها خانه نشین شد و میراث خواران بر اریکه قدرت پایکوبی کردند، خانه نشینی می کنم حتی برای یک روز. تا نشان دهم علویان در خانه می مانند و حامیان معاویه لشکرکشی خیابانی می کنند.
بگذار صندوق ها انباشته باشد از کاغذهای رایی که از پیش نوشته اند. بگذار صف های طولانی فقط در سیمای حکومتی به تصویر کشیده شود. اینها همه ” کاریکاتور” همان باورهایی که من داشته ام.
بهمن ۵۷ با حضورم، شهریور ۵۸ با خونم، خرداد ۸۸ با رایم، بهمن ۸۹ با سکوتم و امروز با عدم مشارکتم باز نشان خواهم داد که من یک ” ایرانی ام” و ایرانی آباد آرزویم است.
من” رای ” نمی دهم.
ضرورت عدالت اجتماعی و کاهش شکاف طبقاتی
سعید لیلاز
قلم فرسودن در باب اهمیت و ضرورت عدالت اجتماعی و کاهش شکاف طبقاتی یا ذکر چندباره ی تاریخچه ی آن دست کم برای این گزارش زائد است همین قدر ناگزیر از تکرار به سبب طرح چند باره این موضوع در جامعه ی ایران هستم که هنوز هیچ حکومتی نه در طول تاریخ و نه عرض جغرافیایی نیامده است که تحقق بی چون و چرای عدالت، محو کامل فقر و نابرابری و کاهش شکاف طبقاطی را یک برنامه و رسالت بنیادین خود اعلام نکرده باشد. تفاوتش که بین انواع حکومتهاو دولتهاست، عمدتا در دو چیز است. نخست راه هریک در دستیابی به این آرمان و دوم میزان پای بندی عملی هر یک به مبانی و الزامات تحقق عدالت و گسترش برابری اجتماعی.
این دومی، یعنی پای بندی عملی، یک «اگر» دیگر هم وجود دارد و آن عبارت از تعریف مقولهی عدالت در ذهن و زبان هر یک از دولتها یا حتی گروههای اجتماعی است. هم چنین، در تفاوت دوم، این واقعیت نیز جاری است که در بسیاری موارد، هواداری پر شور از عدالت ، نقابی است بر چهره ی نازیبای درو کردن آرای مردم سوار بر احساسات تحریک شدهی عمومی و پنهان کردن دیگر مقاصد سیاسی پشت چهرهی زیبایی به دوش کشیدن علم مبارزه با فقر و بی عدالتی.
مثلا در مورد همین کشور خودمان ایران، اسناد و شواهد تاریخی لبالب است از اینکه مسئولان ارشد کشور در پیش از انقلاب اسلامی بویژه شخص شاه همواره خود را پیشگام در تحقق عدالت اجتماعی، محو فقر و کاهش شکاف طبقاتی معرفی و تبلیغ می کردند. شاه خود در تبلیغ این شعار تا آنجا پیش رفت که به گواه اسناد شورای اقتصاد در سالهای دههی ۱۳۴۰ خورشیدی، از اینکه او را حتی «بلشویک» هم بنامند، نمی هراسید. هم چنین اسناد سازمان برنامه نشان میدهد که تحقق عدالت اجتماعی همواره یک پای ثابت همه ی برنامه های عمرانی ۵ ساله ی سوم تا پنجم پیش از انقلاب بود و طرفه اینکه این برنامهها، در اجرا به جای کاهش نا برابریها ، بنا به اذعان اسناد رسمی به شدت آن افزود. هم نابرابری طبقاتی و هم نابرابری جغرافیایی میان شهر و روستا . در این گزارش کوتاه مجال بسط سخن نیست، و گرنه بی اغراق می توان از جملات شاه سابق و نیز تاکیدات مکرر اسناد رسمی در پیش از انقلاب در ضرورت و برنامه های محو نابرابری، کتابی در خور و قطور نگاشت.تنها به ذکر این سند بسنده میکنم که ۳۵ سال پس از تکیه زدن بر قدرت و اجرای ۵ برنامه عمرانی، شاه در یک جلسه رسمی پیرامون اهداف و برنامه ی ششم عمرانی(۶۱-۱۳۵۷)که البته هرگز به اجرا در نیامد، در ۲۶ مرداد ۱۳۵۵ اعلام کرد که جلوگیری از تشدید اختلاف سطح درآمد از مهمترین اولویتهای برنامه ی ششم عمرانی خواهد بود.
مثلا در مورد همین کشور خودمان ایران، اسناد و شواهد تاریخی لبالب است از اینکه مسئولان ارشد کشور در پیش از انقلاب اسلامی بویژه شخص شاه همواره خود را پیشگام در تحقق عدالت اجتماعی، محو فقر و کاهش شکاف طبقاتی معرفی و تبلیغ می کردند. شاه خود در تبلیغ این شعار تا آنجا پیش رفت که به گواه اسناد شورای اقتصاد در سالهای دههی ۱۳۴۰ خورشیدی، از اینکه او را حتی «بلشویک» هم بنامند، نمی هراسید. هم چنین اسناد سازمان برنامه نشان میدهد که تحقق عدالت اجتماعی همواره یک پای ثابت همه ی برنامه های عمرانی ۵ ساله ی سوم تا پنجم پیش از انقلاب بود و طرفه اینکه این برنامهها، در اجرا به جای کاهش نا برابریها ، بنا به اذعان اسناد رسمی به شدت آن افزود. هم نابرابری طبقاتی و هم نابرابری جغرافیایی میان شهر و روستا . در این گزارش کوتاه مجال بسط سخن نیست، و گرنه بی اغراق می توان از جملات شاه سابق و نیز تاکیدات مکرر اسناد رسمی در پیش از انقلاب در ضرورت و برنامه های محو نابرابری، کتابی در خور و قطور نگاشت.تنها به ذکر این سند بسنده میکنم که ۳۵ سال پس از تکیه زدن بر قدرت و اجرای ۵ برنامه عمرانی، شاه در یک جلسه رسمی پیرامون اهداف و برنامه ی ششم عمرانی(۶۱-۱۳۵۷)که البته هرگز به اجرا در نیامد، در ۲۶ مرداد ۱۳۵۵ اعلام کرد که جلوگیری از تشدید اختلاف سطح درآمد از مهمترین اولویتهای برنامه ی ششم عمرانی خواهد بود.
تا سال ۱۳۵۶ و در پایان ۱۶ سال اجرای برنامه ی عمرانی نسبتا موفق در زمینه ی اقتصاد کلان، تولید ناخالص داخلی ایران از ۲/۴ میلیارد دلار در سال ۱۳۴۰ به بیش از ۷۷ میلیارد دلار رسید و ۱۸برابر شد. در همین مدت، تولید ناخالص داخلی سرانه از ۱۸۶ دلار به ۲۲۳۵ دلار رسید و ۱۲ برابر شد که در مقایسه با دیگر کشورهای مشابه و هم عملکرد همه ی دیگر ادوار مشابه تاریخ نوین اقتصاد ایران در قبل و پس از آن، عملکردی قابل قبول و حتی خیره کننده بوده و هرگز تکرار نشد.
اما در درون این پیشرفت عظیم در تولید و درآمد ملی سرانه، نظامی متفاوت حاکمیت داشت. در سال ۱۳۵۶ یعنی بر قله ی تاریخی این دستاورد سترگ در اقتصاد کلان، متوسط هزینه ی ماهیانه یک خانوار نمونه شهری ایران۱۱۲ درصد بیش از همتای روستایی خود بود که نابرابری در حوزه ی جغرافیایی را به نمایش می گذاشت. این فاصله در سال ۱۳۵۰ کمتر از ۸۶ درصد بود و نشان می داد که سرازیر شدن میلیارد ها دلار در آمد نفتی در طی سالهای ۱۳۵۲تا ۱۳۵۶ نه تنها به کاهش نابرابریهای نینجامید، بلکه بر آن افزوده است. در واقع افزایش سرعت رشد اقتصادی بر شکاف درآمدی میان شهر و روستا افزود.تا سال ۱۳۵۵ و در حالی که هنوز بیش از یک سوم نیروی کار ایران را کشاورزان تشکیل می دادند، بهرهوری نیروی شاغل در این بخش در مقایسه با رقم مشابه صنعت ۲۹ درصدکمتر بود.تا سال ۵۶ یک خانوار شهری به طور متوسط ۳۳ درصد هزینه های خود را به خوراک اختصاص می داد.حال آنکه این نسبت برای خانوار مشابه روستایی در همان سال ۳/۴۹ در صد بود و رقم مطلق هزینه های خوراکی خانوارهای شهری به ۸/۲ برابر خانوار های روستایی می رسید.
اما در درون این پیشرفت عظیم در تولید و درآمد ملی سرانه، نظامی متفاوت حاکمیت داشت. در سال ۱۳۵۶ یعنی بر قله ی تاریخی این دستاورد سترگ در اقتصاد کلان، متوسط هزینه ی ماهیانه یک خانوار نمونه شهری ایران۱۱۲ درصد بیش از همتای روستایی خود بود که نابرابری در حوزه ی جغرافیایی را به نمایش می گذاشت. این فاصله در سال ۱۳۵۰ کمتر از ۸۶ درصد بود و نشان می داد که سرازیر شدن میلیارد ها دلار در آمد نفتی در طی سالهای ۱۳۵۲تا ۱۳۵۶ نه تنها به کاهش نابرابریهای نینجامید، بلکه بر آن افزوده است. در واقع افزایش سرعت رشد اقتصادی بر شکاف درآمدی میان شهر و روستا افزود.تا سال ۱۳۵۵ و در حالی که هنوز بیش از یک سوم نیروی کار ایران را کشاورزان تشکیل می دادند، بهرهوری نیروی شاغل در این بخش در مقایسه با رقم مشابه صنعت ۲۹ درصدکمتر بود.تا سال ۵۶ یک خانوار شهری به طور متوسط ۳۳ درصد هزینه های خود را به خوراک اختصاص می داد.حال آنکه این نسبت برای خانوار مشابه روستایی در همان سال ۳/۴۹ در صد بود و رقم مطلق هزینه های خوراکی خانوارهای شهری به ۸/۲ برابر خانوار های روستایی می رسید.
البته انصاف این است که بویژه در خلال برنامه ی عمرانی پنچم(۵۶-۱۳۵۱)شاخصهای رفاهی و زیستی جامعه ی روستایی ایران به طرز چشمگیر و با سرعتی فراتر از بهبود مشابه درشهر بهتر شد. شمار بیمه شدگان روستایی ۷ برابر شد و خانوارهای روستایی بهرهمند از آب آشامیدنی سالم ۱۰۲ درصد، برق ۴۱ درصد، تلفن ۳۰۰ درصد، … افزایش یافتند. حتی در مدت ۵ سال شمار خانوارهای روستایی دارای خودروی شخصی ۵ برابر شد. اما اولا تا سال ۵۶ و پس از ۱۶ سال اجرای برنامه های اقتصادی با هدف محو نابرابری و رشد اقتصادی دو رقمی نیز رفاه یا پیشرفت اقتصادی به هیچ وجه جز در سطوح فوقانی و ظاهری روستایی ایران رسوخ نکرد و مثلا با وجود در برگرفتن ۵۲ درصد کل جمعیت کشور توسط روستاییان، هنوز فقط ۱۲ درصد آنها آب آشامیدنی سالم یا ۱۶ درصدشان برق داشتند و نسبت نفوذ تلفن در روستاهای ایران ۴/۰ در صد هم نرسید و ثانیا تفاوت بین شهر و روستا همچنان بسیار چشمگیر و همچون درهای ژرف و پر ناشدنی بود.
در سال پایانی برنامه ی پنجم عمرانی۱۳۵۶ که مقارن سال پایانی رژیم شاهنشاهی نیز بود، نسبت روستاییان به شهرنشینان در بهرهمندی از آب سالم ۱۵ درصد، برق ۱۸ درصد، تلفن۲ درصد، حمام ۴ درصد، کولر۲درصد، یخچال ۱۰ درصد، تلویزیون ۶ درصد بود، که طبیعتا می توانست نصیب یک دهک جامعه ی روستایی ایران بشود. به عبارت دیگر، ۹۰ درصد روستاییان ایران معادل ۴۷ درصد جمعییت کشور، تا پایان عمر رژیم پهلوی در شرایط کما بیش قرون وسطایی می زیستند و حتی ۶۸ درصد خانههای روستایی ایران از خشت و گل ساخته شده بود.
در سال پایانی برنامه ی پنجم عمرانی۱۳۵۶ که مقارن سال پایانی رژیم شاهنشاهی نیز بود، نسبت روستاییان به شهرنشینان در بهرهمندی از آب سالم ۱۵ درصد، برق ۱۸ درصد، تلفن۲ درصد، حمام ۴ درصد، کولر۲درصد، یخچال ۱۰ درصد، تلویزیون ۶ درصد بود، که طبیعتا می توانست نصیب یک دهک جامعه ی روستایی ایران بشود. به عبارت دیگر، ۹۰ درصد روستاییان ایران معادل ۴۷ درصد جمعییت کشور، تا پایان عمر رژیم پهلوی در شرایط کما بیش قرون وسطایی می زیستند و حتی ۶۸ درصد خانههای روستایی ایران از خشت و گل ساخته شده بود.
تازه این یگانه شکاف درآمدی در ایران آستانه ی انقلاب نبود. در درون هر یک از این دو جامعه ی شهری و روستایی، تا نیمه ی دهه ۵۰ شکاف طبقاتی- و نه جغرافیایی- به حداکثر تاریخی خود نزدیک می شد چنانکه اسناد رسمی منتشر شده در همان سالها نشان میدهد، طی سالهای اجرای برنامه ی عمرانی چهارم از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱، روند توزیع ثروت در درون طبقات اجتماعی در مجموع رو به بهبود می گذاشت. تا سال ۱۳۵۱ نسبت درآمد دهک دهم به دهک اول در جامعه ی شهری از ۲۲ برابر در سال ۱۳۴۷ به ۱۵ برابر کاهش یافت که در مدتی پنچ ساله، تحول چشمگیر به شمار می آمد. ظرف این مدت، سهم دهک اول با کمترین درآمد در گروهای ده گانه، بیش از ۲۹ درصد بهبود یافت و از ۷/۱ درصد کل درآمد به ۲/۲ درصد تا سال ۵۱ رسید و در برابر آن، سهم دهک دهم ۱۳ درصد کاهش یافت. با این همه، حتی تا سال ۵۱ به مثابه بهترین سال در طول دوره ی ۱۳۴۰-۵۶ نیز درآمد ده درصد فوقانی جامعه ی ایران در مناطق شهری، با ۶۵ درصد کل افراد این جامعه برابر بوده است.
به نظر میرسد ورود عنصر نفت به صورت سیلابی از دلارهای باد آوردهی حاصل از صادرات نفت خام از سال ۵۲ به بعد،از مهمترین عوامل وخامت یکباره شاخصهای عدالت اجتماعی در پیش از انقلاب بوده است. این وخامت، نه تنها دستاوردهای یازده سال برنامه ریزی اقتصادی در برنامه های سوم و چهارم را نابود کرد، بلکه وضعیت توزیع ثروت در ایران را به مراحلی رساند که پیش و پس از آن هرگز بابت فاصله ی درآمدی در جامعه ی شهری ایران تکرار نشد. نسبت درآمد دهک دهم جمیعتی به دهک نخست در مناطق شهری که تا سال ۵۱ به متعادلترین سطح -۱۵برابر- رسیده بود، از سال ۵۲ افزایش یکباره یافت و تا سال ۵۶ به بالاترین و بدترین حد ممکن در تاریخ مکتوب و مستند اقتصاد ایران یعنی ۳۸ برابر رسید.
دست کم یا عمدتا از بابت همین شاخص، بروز انقلاب اسلامی و محو رژیم سلطنتی تا یک سال بعد، کاملا طبیعی و حتی اجتناب ناپذیر بود. ده درصد درآمد جامعه ی شهری ایران، در سال ۵۶ به اندازه ۷۴ درصد بقیه جامعه درآمد داشتند.این درحالی بود که عمدتا به سبب مهاجرت ایرانیان ثروتمند و فرار بی سابقه سرمایه از کشور از همان اوایل دهه ۵۰، می توانستیم با تحرک در دهکهای درآمدی پایین، دهک های درآمدی بالا دائما متعادلتر نشان می دادند و تعدیل می شدند. در مقایسه با ایرانیان کالیفرنیا و نیویورک، احتمالا نسبت درآمدی دهک نخست و دهم از ۵۰ برابر بالاتر نیز عبور می کرد و بیشتر می شد.
اینها همه در حالی بود که دولت های موقت، به موازات بدتر شدن همه ی شاخصها و روند های توزیع درآمد در جامعه ی شهری ایران، پرداخت انواع یارانه مستقیم و غیر مستقیم به عمدتا شهرنشینان را نیز شدت بخشیده بودند.برخی پژوهشها حاکی از آن هستند که به قیمت ثابت سال ۱۳۷۶، میزان یارانه ی سرانه ی پرداختی در سال ۵۳ به بالاترین حد تاریخی آن یعنی حدود ۲۱۰ هزار ریال رسید. در تمام سه دهه ی بعد در پس از انقلاب، این رقم از ۱۴۰ هزار ریال فراتر نرفت . تا سال ۵۶ و در ظرف سه سال، یارانه ی پرداختی توسط دولت یکباره به ۵۰ هزار ریال یعنی ۲۴ درصد مبلغ پرداختی در سال ۵۳ سقوط کرده بود.چنان که از ماهیت و روش پرداخت یارانه در اقتصاد ایران از دهه ی ۵۰ به این سو انتظار میرود، این یارانه ها به سمت گروههایی کم درآمد جامعه ی ایران نرفت؛ زیرا اساسا به آن سمت هدف گیری نشده بود.
اینها همه در حالی بود که دولت های موقت، به موازات بدتر شدن همه ی شاخصها و روند های توزیع درآمد در جامعه ی شهری ایران، پرداخت انواع یارانه مستقیم و غیر مستقیم به عمدتا شهرنشینان را نیز شدت بخشیده بودند.برخی پژوهشها حاکی از آن هستند که به قیمت ثابت سال ۱۳۷۶، میزان یارانه ی سرانه ی پرداختی در سال ۵۳ به بالاترین حد تاریخی آن یعنی حدود ۲۱۰ هزار ریال رسید. در تمام سه دهه ی بعد در پس از انقلاب، این رقم از ۱۴۰ هزار ریال فراتر نرفت . تا سال ۵۶ و در ظرف سه سال، یارانه ی پرداختی توسط دولت یکباره به ۵۰ هزار ریال یعنی ۲۴ درصد مبلغ پرداختی در سال ۵۳ سقوط کرده بود.چنان که از ماهیت و روش پرداخت یارانه در اقتصاد ایران از دهه ی ۵۰ به این سو انتظار میرود، این یارانه ها به سمت گروههایی کم درآمد جامعه ی ایران نرفت؛ زیرا اساسا به آن سمت هدف گیری نشده بود.
این اعداد هنوز شکاف بین گروههای مختلف مردم به تفکیک مناطق جغرافیایی و استانها را بازتاب نمی داد. از جمله این شکافها و به عنوان صرفا چند نمونه، در سال ۵۶ حدود ۵/۳۶ درصد خانوارهای نمونه ی شهری کشور در استان تهران سکونت داشتند؛ اما سهم این استان از خانوارهای با هزینه ی ماهیانه کمتر از ۲۵۰۰ ریال، کمتر از ۴/۱۰ درصد بود. در عوض، استان خراسان با داشتن ۲/۸ درصد کل خانوارهای نمونه گیری شده، حدود۲۴ درصد این گروه درآمدی- سه برابر سهم متوسط را در خود جا داده بود. متقابلا، شهرهای استان تهران ۴۶ درصد و استان خراسان ۴ درصد کل خانوارهای با هزینه ماهیانه ۱۰۰هزار ریال به بالا را در بر گرفته بودند.
هم چنین در این سال یعنی ۱۳۵۶، ۶/۷۹ درصد از کل خانوارهای شهری کشور از آب لوله کشی استفاده میکردند.این رقم در مورد تهران ۹۰ درصد، بوشهر۱۹درصد، چهارمحال بختیاری ۳۶ درصد و گیلان ۳۷ درصد بود که نشان از توزیع بشدت ناعادلانه امکانات در بین مناطق شهری دور و نزدیک به مرکز سیاسی می داد.
در روستا ها نیز گرچه با شدت و تفاوتی بسیار کمتر، همان روند کاهش و سپی افزایش سریع شکاف درآمدی تکرار شد ظرف سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۱ شکاف درآمدی بین دهکهای دهم و یکم از ۲۲ برابر در سال ۱۳۴۷ به ۱۲ برابر تا سال ۱۳۵۱ کاهش یافت که سرعت درخشانی را در بهبود توزیع ثروت در کشور نشان میداد. اما این نسبت تا سال ۱۳۵۶ مجددا به ۵/۱۷ برابر رسید که بازتابی از غلبه دلارهای نفتی بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی بود. شاخص ضریب جینی نیز در همین مدت بشدت نامتعادلتر شد و ار حدود۴/۰ در سال ۱۳۴۶ به ۴۴/۰ تا سال ۱۳۵۶ خورشیدی رسید.
در روستا ها نیز گرچه با شدت و تفاوتی بسیار کمتر، همان روند کاهش و سپی افزایش سریع شکاف درآمدی تکرار شد ظرف سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۱ شکاف درآمدی بین دهکهای دهم و یکم از ۲۲ برابر در سال ۱۳۴۷ به ۱۲ برابر تا سال ۱۳۵۱ کاهش یافت که سرعت درخشانی را در بهبود توزیع ثروت در کشور نشان میداد. اما این نسبت تا سال ۱۳۵۶ مجددا به ۵/۱۷ برابر رسید که بازتابی از غلبه دلارهای نفتی بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی بود. شاخص ضریب جینی نیز در همین مدت بشدت نامتعادلتر شد و ار حدود۴/۰ در سال ۱۳۴۶ به ۴۴/۰ تا سال ۱۳۵۶ خورشیدی رسید.
در درون این جامعه ی روستایی نیز موج میزد. فقط به عنوان یک نمونه درباره ی بدیهی ترین مظاهر هر پیشرفت در همان سالهای منتهی به انقلاب اسلامی که قرار بود ایران را به دروازه های تمدن بزرگ رهنمون کند یعنی آب لوله کشی، برق، متوسط سهم کل جامعه ی روستایی از این دو تسهیلات تا سال ۵۶به ترتیب ۷/۱۱ و ۳/۱۶ درصد بود. اما در آذربایجان غربی فقط ۴/۰ درصد خانوارهای روستایی آب و ۳/۵ درصد آنها برق داشتند. این ارقام در کردستان به ترتیب۹۸/۰ درصد و ۶/۱ درصد، زنجان ۵/۴ درصد و ۹/۱ درصد و کرمانشاه ۴/۱۱درصد و ۹/۵ درصد بود. پس از ۱۶ سال اجرای برنامه های اقتصادی و رشد دو رقمی اقتصاد کلان، هنوز اکثریت مردم ایران در سال ۵۶ تا آن زمان که شاه در نظر داشت تمام خطوط راه آهن کشور را برقی کند، از نعمت برق بی بهره بودند.
در دوره ی منتهی به سال ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی، جامعه ی ایران اعم از شهری و روستایی، به هر جا رسید دست کم در حوزه ی توزیع عادلانه درآمد و ثروت به جایی نرسید. بر عکس و با وجود همه ی شعارها و سیاستگزاریها، سمت گیری عملی از جمله روش اعطای رایانه ها، اختصاص اعتبارات عمرانی به بخش ها و نهادهای جغرافیایی، معافیت های مالیاتی و گمرکی، تخصیص اعتبارات بانکی ،… همه و همه به شکاف طبقاتی در جامعه عمدتا طبقاتی و نامتعادل ایران، دامن زدند.
شواهد و اسناد رسمی روشن منتشر شده در همان سالها نشان می دهد که در طول دوره ۵۶-۴۷ ،بدون استثنا همه شاخص های مربوط به عدالت اجتماعی و توزیع ثروت اعم از ضریب جینی، سهم درآمد دهک ،همگی به سمت بدتر شدند راه پیمودهاند .
در میان شاخص ها ، وضع فعلی کشور را از هر یک از جوامع شهری و روستایی بدتر بوده است تا سال ۵۶- به عنوان مثال-و در مقایسه با سال ۱۳۴۷،ضریب جینی در کل کشور ۵/۸ درصد،سهم ۴۰ درصد پایین جامعه از کل درآمد ۱۸ درصد،و سهم ۲۰ درصد بالای جامعه از کل درآمد ۶ درصد بدتر شد وبه شکاف طبقاتی بیشتر انجامید.یک گزارش رسمی سازمان ملل می گوید که در سال ۱۹۷۵ میلادی مقارن با سال ۱۳۵۴ یعنی دوران اوج شکوفایی اقتصادی ایران در پیش از انقلاب شاخص توسعه انسانی موسوم به HDI که تا کنون معتبرترین و دقیق ترین در توسعه کشورها به شمار می آید،برای ایران معادل ۵۷۱/۰ از یک بوده است. در همان سال رتبه کشورهای کره جنوبی ۷۱۳/۰ ،کویت۷۷۱/۰ ، مالت۷۳۸/۰،مجارستان ۷۷۶/۰ ،آرژانتین ۷۹۰/۰، شیلی۷۰۸/۰، مکزیک ۶۹۴/۰، مالزی۶۱۹/۰، برزیل۶۴۹/۰، ترکیه ۵۹۴/۰، ونزوئلا۷۲۳/۰ و همگی بالاتر از ایران بوده است.
در میان شاخص ها ، وضع فعلی کشور را از هر یک از جوامع شهری و روستایی بدتر بوده است تا سال ۵۶- به عنوان مثال-و در مقایسه با سال ۱۳۴۷،ضریب جینی در کل کشور ۵/۸ درصد،سهم ۴۰ درصد پایین جامعه از کل درآمد ۱۸ درصد،و سهم ۲۰ درصد بالای جامعه از کل درآمد ۶ درصد بدتر شد وبه شکاف طبقاتی بیشتر انجامید.یک گزارش رسمی سازمان ملل می گوید که در سال ۱۹۷۵ میلادی مقارن با سال ۱۳۵۴ یعنی دوران اوج شکوفایی اقتصادی ایران در پیش از انقلاب شاخص توسعه انسانی موسوم به HDI که تا کنون معتبرترین و دقیق ترین در توسعه کشورها به شمار می آید،برای ایران معادل ۵۷۱/۰ از یک بوده است. در همان سال رتبه کشورهای کره جنوبی ۷۱۳/۰ ،کویت۷۷۱/۰ ، مالت۷۳۸/۰،مجارستان ۷۷۶/۰ ،آرژانتین ۷۹۰/۰، شیلی۷۰۸/۰، مکزیک ۶۹۴/۰، مالزی۶۱۹/۰، برزیل۶۴۹/۰، ترکیه ۵۹۴/۰، ونزوئلا۷۲۳/۰ و همگی بالاتر از ایران بوده است.
از جمله یافته های این شاخص مهم در عدالت اجتماعی و اندازه گیری آن در کشور آن است که مثلا در هیچ یک ازسالهای پس از پیروزی انقلاب حتی در سال ۱۳۶۴ یعنی در اوج جنگ تحمیلی این شاخص به بدی و رکود سالهای پیش از انقلاب نشده است و مثلا برای سال ۱۳۶۴ به ۶۱۵/۰ رسیده است.کشورهای دیگری که در آن سالها پیش از انقلاب همگی رتبه توسعه انسانی بهتر از ایران داشتند بعضی درآمدهای هنگفت نفتی را مانند ایران به کار می گرفتند و بعضی نه؛بعضی نظام برنامه ریزی متمرکز و دولتی داشتند و بعضی نه؛ بعضی حکومت های دیکتاتوری نظامی داشتند و بعضی نه؛ بعضی بزرگ و پرجمعیت بودند و بعضی نه؛ بعضی کاپیتالیستی بودند و بعضی نه…اما همگی بر مبنای شاخص توسعه انسانی از ایران پیشرفته تر، توسعه یافته تر و خلاصه متوازن تر بودند.
بدین ترتیب در تمام دهه منتهی به انقلاب اسلامی، قطار شهر با سرعتی بیش از قطار روستا در حرکت بود و از آن فاصله می گرفت. در درون همین قطار شهر، شهرهای بزرگ با سرعت بسیار بیشتر از شهرهای کوچک ،ثروتمند می شدند.در درون قطار دوم نیز، قطار شهر تهران با سرعتی نجومی به سهم بهرهمندی خود در مقایسه با دیگر شهرهای بزرگ می افزود، و نهایتا در درون همین شهر تهران،دهک بالا،با سرعت سرسام آور ثروت می اندوخت و فاصله خود را با دیگر طبقات اضافه می کرد.
بدین ترتیب در تمام دهه منتهی به انقلاب اسلامی، قطار شهر با سرعتی بیش از قطار روستا در حرکت بود و از آن فاصله می گرفت. در درون همین قطار شهر، شهرهای بزرگ با سرعت بسیار بیشتر از شهرهای کوچک ،ثروتمند می شدند.در درون قطار دوم نیز، قطار شهر تهران با سرعتی نجومی به سهم بهرهمندی خود در مقایسه با دیگر شهرهای بزرگ می افزود، و نهایتا در درون همین شهر تهران،دهک بالا،با سرعت سرسام آور ثروت می اندوخت و فاصله خود را با دیگر طبقات اضافه می کرد.
تازه این در حالی بود که همان سال های ابتدایی دهه ۱۳۵۰ خروج یا فرار سرمایه داران به موجی بزرگ تبدیل شده بود که موجب می شد دائما از تراکم ثروت در دهک بسیار مرفه جامعه یا حتی یک درصد اوج ثروتمندان کاسته شود. و گرنه ،اگر بنا بود همه ثروتمندان جدید خود و سرمایه هایشان را در داخل ایران قرار دهند،شکاف بین دهک اول و دهم جامعه حتی از عدد استثنایی و بی همتای ۳۸ برابر در سال ۵۶ بالاتر می رفت و قطعا مرزهای ۵۰ برابر را نیز پشت سر می گذاشت. در نتیجه و عملا، در آغاز سال ۵۷ جامعه ایران از لحاظ شکاف های درآمدی و طبقاتی که اجرای سه برنامه عمرانی هدف اصلی خود را محو یا دست کم کاهش آن قرار داده بود در موقعیتی انفجار آمیز قرار داشت.موقعیتی که هرگز نه پیش و نه پس از آن این همه تفاوت و نا برابری درآمدی بین شهر و روستا و درون هر یک از این دوجامعه درک نکردهبود در آن دو دهه تاریخ ساز دست کم در حوزه عدالت اجتماعی همه درمان ها و درآمد ها و برنامه ریزی ها ،جامعه ایران را ولو با بنیه اقتصادی بسیار ثروتمندتر،در جهت عکس رانده بود.در این حال و با همه اعداد و ارقامی که تنها بخش کوچکی از آن در این گزارش آمده است صرف نظر از همه دیگر عوامل فرهنگی و سیاسی،بروز پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ گریز ناپذیر می نمود و رویدادها نیز به همان مسیر رفت.
منبع: جماران
کوچ تجار ایرانی از دبی به مسکو
روزنامه خراسان نوشت: طی هفته های اخیر تقاضای فعالان اقتصادی ایرانیان مقیم امارات عربی متحده برای انتقال فعالیت خود به روسیه افزایش یافته است .
این اتفاق پس از وقوع چند برخورد نادرست با تجار بزرگ کشورمان در این منطقه و اعمال برخی محدودیت های فراقانونی در گشایش اعتبار بانکی رخ داده و به همین خاطر، درخواست برای دریافت بروشورهای آشنایی با مسایل بانکی و تجاری روسیه از نمایندگان تجاری ایران در روسیه رشد چشمگیری داشته است
انرژی هستهای؛ اعراب و ایران
صادق ربانی*
برگزاری اجلاس کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس برای بررسی استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای، به منظور تنوعبخشی به منابع انرژی آن کشورها، درست همان استدلالی است که رژیم شاه در ایران برای تاسیس نیروگاههای هستهای مطرح میکرد. همان زمانها کارشناسان انرژی این پرسش را در مورد اقدام ایران مطرح میکردند که با وجود منابع عظیم نفتی در ایران، چه نیازی به ساخت نیروگاههای هستهای هست؟ اکنون پاسخ کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس هم میتواند همان دلایل رژیم گذشته ایران مبنی بر پیشبینی اتمام منابع نفتی و جایگزین کردن نفت با سایر منابع انرژی، استفاده از فنون هستهای و سایر فنون پیشرفته هستهای باشد. آن زمانها استدلال میشد که استفاده از انرژی هستهای موجب خواهد شد تا به جای سوختن نفت آن را به فرآوردههای با ارزشتر «پتروشیمیایی» تبدیل کرد.
بررسی دقیق و بیطرفانه صحت استدلالها به فرصت بیشتری نیازمند است و باید منتظر نتایج تصمیمگیریها در این اجلاس مذکور ماند. به طور مختصر میتوان گفت اگر این کشورها با استدلال رژیم گذشته ایران وارد باشگاه دارندگان انرژی هستهای میشوند؛ باید قدری تامل کنند. آنها تفاوتهای میان ایران پس از انقلاب و پیش از انقلاب را باید در نظر داشته باشند، زیرا ایران پس از انقلاب با حجم عظیمی از سرمایهگذاریهای انجام شده قبل از انقلاب مواجه بود و نمیتوانست تاسیسات نیمهکاره گذشته را بلااستفاده رها کند.
تکمیل نیروگاه نیمهتمام بوشهر یا تکمیل و استفاده از تاسیسات چرخه سوخت هستهای و به کارگیری نیروی انسانی تربیتشده موجود در ایران از قبل از انقلاب، به وسواس کمتری نیازمند است تا آغاز یک سرمایهگذاری عظیم برای ساخت نیروگاههای هستهای به بهانه استفاده بهینه از نفت. رژیم گذشته ایران هم توجیه مستدل و قابل قبولی برای ساخت نیروگاههای هستهای به منظور استفاده بهینه از منابع نفتی در مصارف پتروشیمیایی نداشت زیرا کشورهای نفتی پرداخت هزینه ساخت نیروگاههای هستهای را با صدور نفت خود تامین میکنند. بهعلاوه هزینه تولید انرژی هستهای، به ویژه در کشورهای غیرصنعتی، بسیار بالاتر از استفاده از سوخت فسیلی است. یعنی با پرداخت هزینههای تاسیس نیروگاههای هستهای از طریق صدور نفت، مقدار نفت بیشتری از این کشورها صادر خواهد شد. به بیان دیگر میزان نفت صادراتی برای خرید نیروگاه هستهای، انرژی بیشتری در نیروگاههای فسیلی تولید خواهد کرد.
اصولا حتی در کشورهای صنعتی، هزینههای تولید انرژی هستهای و فسیلی در رقابت نزدیک با یکدیگر هستند با این تفاوت که کشورهای صنعتی برای گریز از وابستگی به نفت از انرژی هستهای استفاده میکنند. در حالی که استفاده از انرژی هستهای در کشورهای صادرکننده نفت حوزه خلیجفارس، آن کشورها را به کشورهای صنعتی وابستهتر میکند. جالب توجه است که هجمههای کشورهای غربی علیه برنامه هستهای ایران، مبتنی بر غیراقتصادی بودن سرمایهگذاری ایران در زمینه انرژی هستهای است. البته یکی از دلایل غیراقتصادی بودن انرژی هستهای در ایران، وابستگی ایران به سوخت هستهای بوده که ایران را ناگزیر از سرمایهگذاری در زمینه غنیسازی اورانیوم کرده است. به نظر میرسد با توجه به تجربه ایران در تاسیس نیروگاههای هستهای، کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس دلایل دیگری برای روی آوردن به انرژی هستهای باید داشته باشند.
منبع: شرق
*قائممقام پیشین سازمان انرژی اتمی
اعتمادی به شبکه اینترنت نیست/شبکه موازی پاک راه اندازی می شود
وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه اعتمادی به شبکه اینترنت نیست، ادعا: بسیاری از کشورها شبکهای موازی اینترنت را در کشور خود راه اندازی کردهاند از این رو ما نیز اینترنت پاک را به تعبیری موازی با شبکه اینترنت در کشور راه اندازی میکنیم.
رضا تقی پور در تشریح اقدامات و برنامههای وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات برای راه اندازی اینترنت پاک در کشور اظهار داشت: وجود آسیب های امنیتی در کنار آسیبهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی در شبکه اینترنت امروزه بسیاری از کشورها را وادار کرده که شبکه ای موازی در کنار اینترنت راه اندازی کنند.
وی در پاسخ به این سوال که آیا قرار است به موازات شبکه اینترنت در کشور ما نیز شبکه ای با محتوای اینترنت پاک راه اندازی شود، گفت: این هم یک نوع تعبیر است؛ البته می دانید که امروز اعتمادی به شبکه اینترنت نیست و اینکه بخواهم وارد این بحث شویم قطعا طولانی خواهد بود اما توجه به این نکته ضروری است که بسیاری از کشورها امروز برای کارهای جدی شان شبکه ای موازی اینترنت را در کشور خود راه اندازی کردند.
وزیر ارتباطات با تاکید براینکه مشابه ایده شبکه ملی اطلاعات که ما امروز آن را به عنوان برنامه درحال پیاده سازی داریم امروز در بسیاری از کشورها شکل گرفته است، خاطرنشان کرد: براین اساس من فکر میکنم یکی از راههای شکل گرفتن اینترنت پاک به صورت منطقهای و بین المللی، ارتباط همین شبکههای امن و پاک است که میتواند شبکهای را فراتر و با محتوای سودمندتر برای انسانها شکل دهد.
وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه امروز اینترنت به اذعان مجامع بین المللی تا حدود زیادی از اهداف خود که تامین ارتباطات برای دهکده واحد جهانی بود فاصله گرفته است به مهر گفت: امروز شاهد هستیم که عمدتا صاحبان محتوا، کسب و کارهایی را به خاطر سودجویی و بعضی تجارتهای کثیف و غیراخلاقی وارد شبکه های اینترنت کردهاند به نحوی که در اغلب نشستهای جهانی به این مسائل اشاره می شود.
تقی پور با تاکید براینکه حتی اتحادیه جهانی مخابرات سال ۲۰۰۹ را با عنوان سال حفاظت از کودکان در برابر آسیبهای اینترنت نامگذاری کرد افزود: این نشان می دهد در کنار مزیتهایی که در شبکه باند پهن اینترنت متصور هستیم این شبکه امروز آسیبهایی هم به ویژه برای کشورهایی که قائل به ارزشهای ملی، خانوادگی و اعتقادی هستند وارد کرده است.
وی تصریح کرد: در این راستا بسیاری از کشورها مجبور به پالایش محتواهای غیراخلاقی و غیرمفید شبکه اینترنت شدهاند که به ابعاد مختلف اجتماعی و سطوح مختلف برای جوانان و خانوادهها ضرر و زیان وارد میکند؛ حتی بسیاری از این جوامع تلاش کردهاند که راه حلی برای این موضوع پیدا کنند که به نظر ما اینترنت پاک یک راه حل جامع و کامل است.
در نامه به رییس قوه قضاییه خواستار لغو مجازات سنگسار شد
سید مصطفی تاجزاده: برای جلوگیری از ناهنجاری های اجتماعی، بستری برای مشارکت مردم فراهم کنید
مصطفی تاجزاده در نامه ای خطاب به رئیس قوه قضائیه به نقد مجازات سنگسار پرداخته و از وی خواسته است تا یکبار برای همیشه با حذف مجازاتهایی مانند سنگسار و قطع دست، حقوق قانونی مردم را به رسمیت بشناسند.
عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی در نامه خود”عدم تلاش برای توجیه و جا انداختن ضرورت اجرای احکام شرعی، مانند قطع دست سارق را یکی از اتهامات خود و دیگر دوستانش برشمرده و از صادق لاریجانی می پرسد:”آیا معتقدید اجرای این مجازات خواست اکثریت مردم است؟ آیا حاضرید در این زمینه نظرسنجی کنید و نتایج آن را منتشر نمایید؟ اگر معلوم شود اکثریت ایرانیان که آنان را ولایتمدار و بصیر میخوانید، با اجرای این حکم موافق نیستند چه خواهید گفت؟”
به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی معتقد است: “دلیل اصلی صدور حکم سنگسار را باید در تحلیل سیاسی کسانی دید که حاضرند اسلام بدنام شود اما به قدرت و حاکمیت شان کمترین آسیبی وارد نیاید.”
در بخشی از نامه تاجزاده به صادق لاریجانی آمده است: “کاش اقتدارگرایان اگر آنقدر آزاده نیستند که نه فقط در شعار، بلکه در عمل مردمگرایی خود را نشان دهند، یعنی به آنان اطمینان و اعتماد کنند و حقوق قانونیشان را به رسمیت بشناسند و به رقابت آزاد و سالم سیاسی با رقبای خود تن دهند، که البته به باور من دیر یا زود به این کار مجبور خواهند شد، این مقدار دیندار باشند که اجازه ندهند اجرای مجازاتهایی مانند سنگسار و قطع دست، موجب خشنودی مخالفان دین و مذهب ما شود و به اسلام و تشیع بیش از این آسیب برسد.”
متن کامل این نامه در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای صادق لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام
موضوع اولین نامه خود را خطاب به شما به “سنگسار” اختصاص دادهام! چرا که این مسأله پس از صدور حکم دادگاه بدوی سنگسار علیه خانم س.م. به جرم زنای محصنه و قتل همسر، به یکی از موضوعات جنجالی در جهان و حتی افکار عمومی خودمان تبدیل شده است. برای مدت ها، بخش خبری بیست و سی صدا و سیما، هر ماه دست کم یکبار گزارشی درباره “تبلیغات سوء دشمنان اسلام”در این زمینه پخش کرده و “مظلومیت جمهوری اسلامی”و “دروغگویی غربیها و صهیونیستها”درباره نقض حقوق بشر در ایران را به رخ بینندگان خود کشیده است.
در این مدت حکم سنگسار وی، طبق ادعای مقامات قضایی و سیاسی کشورمان، منتفی شده اگر چه ظاهراً محکومیت او به مرگ به قوت خود باقی است. شاید بپرسید چرا موضوع سنگسار را در این نامه مورد توجه قرار داده ام؟ علت در پایان همین نامه معلوم خواهد شد.
اجمالاً بگویم یکی از اتهاماتی که در ایام بازجویی متوجه من و دوستانم میشد، آن بود که چرا شما اصلاح طلبان و به طور مشخص “جبهه مشارکت ایران اسلامی” و “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران” جنبههای اسلامی فعالیتهایتان ضعیف بوده است؟ وقتی دلیل این اتهام را میپرسیدم، میگفتند شما هیچ تلاشی برای توجیه و جا انداختن ضرورت اجرای احکام شرعی، مانند “قطع دست سارق”، انجام نمیدهید.میگفتم آیا ما انقلاب کردیم تا با استفاده از یک فرصت بینظیر به توجیه چنین احکامی مثلاً برای افکار عمومی اروپایی بپردازیم؟ چرا به جای این نکوشیم تا اساساً دزدی نشود و قطع دست سارق ضرورت نیابد؟ چرا در صورت سرقت، مجازاتهای جایگزین را اعمال نکنیم ؟
از جنابعالی چه پنهان که مجادله فوق مرا به یاد اختلافات درونی”سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” در سال ۱۳۶۰ میانداخت. زمانی که نماینده محترم امام در سازمان، از جمله به این دلیل با “عدالت اجتماعی” و ” از بین بردن فقر” مخالفت میکرد که این روش را دخالت در کار خداوند میدانست و میگفت اگر خدا میخواست خود میتوانست فقر را ریشه کن کند. پس شما کاتولیکتر از پاپ نشوید.
به علاوه با فرض موفقیت دولت در از بین بردن فقر، مؤمنان نمیتوانند به فقرا صدقه بدهند و آیات مربوط به انفاق و صدقه بلا استفاده میماند! وقتی این موضوع را خدمت آیتالله موسوی اردبیلی شرح دادیم، فرمود بر مبنای استدلال آقایان، در جامعه ایدهآل اسلامی زنا و شرب خمر و سرقت و قتل و … همیشه باید وجود داشته باشد تا آیات قرآن در این موارد بلا موضوع نشود. حال در نظر بگیرید انقلابی که داعیه راه جدیدی برای نجات بشر دارد، هم و غم خود را در جهان صرف توجیه این موضوع کند که “بریدن دست دزد بهترین راه مقابله با دزدی است” ! آنهم در عصر حقوق بشر و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه و در دورهای که برخی کشورهای غربی مانند سوئد و سوئیس، جرائمی مانند سرقت را بدون بریدن دست دزد، به حداقل ممکن و در برخی موارد نزدیک به صفر رساندهاند.
طبق نظر دوستان شما، ما باید آنان را قانع کنیم که غرب به بنبست رسیده است. اسلامی که ما عرضه میکنیم راه نجات انسان امروز است. شما باید زناکار محصنه را سنگسار یا از کوه پرت کنید، دست دزد را ببرید، شرابخوار را تازیانه بزنید و زمانی که با جنس مخالف در خیابان راه میروید هر لحظه آماده پاسخگویی به “گشتهای نسبت” باشید! و مادام که جوان هستید، در همه حال عقد نامه خود را همراه داشته باشید! کوتاهی در این زمینه، نشانه بیتوجهی ما به شرع مقدس است.
جناب آقای لاریجانی!
فرض میکنیم حق با جنابعالی و همفکرانتان باشد که “سنگسار” بدون برو برگرد “حکم شرع مقدس” است و مردم انقلاب کردهاند به نام اسلام، تا احکام دین مبین از جمله حدود و مجازاتهای شرعی اجرا شود. همفکران شما معتقدند: مهم نیست دنیا، بهویژه افکار عمومی در غرب درباره حدود و مجازاتهای اسلامی چه فکر میکنند. آنان با اصل اسلام مخالفند. پس مخالفتشان با احکام اسلام مهم نیست. هر قدر ما کوتاه بیاییم تا هنگامی که بهطور کامل دست از اعتقادات دینی خود برنداریم، انتقادها، مخالفتها و اعتراضاتشان علیه ما همچنان ادامه خواهد داشت.
بسیار خوب! اگر چنین است و سنگسار “حکم شرع” است و در برابر غرب نباید کوتاه بیائیم، اولین پرسشی که به ذهن متبادر میشود این است که چرا از اجرای “حکم شرع مقدس” البته پس از انتقاد گسترده غربیها منصرف میشوید؟ چرا آقای احمدینژاد در مصاحبه با شبکه سی. بی. اس. در نیویورک از مجازات سنگسار مطلقاً دفاع نکرد؟ به عکس، صدور حکم سنگسار برای خانم س.م. را شایعه خواند و حتی به دولت امریکا انتقاد کرد که اگر راست میگوید چرا به سر بریدن افراد در برخی کشورها (منظورش عربستان سعودی بود) انتقاد نمیکند؟ گویی میپذیرد که چنین احکام و مجازاتهایی در حال حاضر غیرانسانی به شمار میروند و قابل دفاع نیستند. لطفاً نگویید سخنگوی آقای احمدینژاد نیستید. میدانم! اما بفرمایید که چرا به این بخش از مصاحبه او که تخفیف و حتی تکذیب حکم رجم بود، انتقاد نکردید و با انتشار بیانیهای ضمن دفاع از این مجازات، حکم دادگاه بدوی خانم س. م. را منتشر نکردید تا معلوم شود رییس دولت یکبار دیگر دروغ میگوید و شما شجاعانه از اجرای احکام اسلام دفاع میکنید؟ جالب آنکه نه شما و نه دیگر مقامات روحانی قوه قضائیه نیز از حکم صادره دفاع نمیکنند و آقایان مصباح و جنتی نیز سکوت کردهاند. چرا؟
سئوال دوم این است که چرا درخواست نمیکنید اجرای چنین مجازاتی از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شود؟ دست کم چرا از آن مراسم گزارش تصویری منتشر نمیکنید تا هم غیرت دینی حاکمان و قاضیان و نیز اقتدار حکومت معلوم شود و هم مجرمان حساب کار دستشان بیاید و از تکرار جرم بپرهیزند؟
پرسش سوم درباره میزان اقبال افکار عمومی داخلی است. آیا معتقدید اجرای این مجازات خواست اکثریت مردم است؟ آیا حاضرید در این زمینه نظرسنجی کنید و نتایج آن را منتشر نمایید؟ اگر معلوم شود اکثریت ایرانیان که آنان را ولایتمدار و بصیر میخوانید، با اجرای این حکم موافق نیستند چه خواهید گفت؟
سئوال چهارم این است که اگر معتقدید آنچه در صدر اسلام رخ داده، باید عیناً امروز پیاده شود، بفرمایید مگر ما در دوران پیامبر اکرم (ص) و حکومت علی (ع) زندان داشتیم؟ مگر روحانیت قشری خاص را با لباس ویژه تشکیل میدادهاند ؟ مگر انتخابات برگزار میشد و سه قوه و مطبوعات داشتیم ؟ جواب شما حتماً این است که الزامات دوره جدید ایجاب میکند که چنین روشها یا نهادهایی را بپذیریم یا ایجاد کنیم. من هم با شما موافقم که الزامات تشکیل حکومت مقتدر در عصر جدید را با اسلام سازگار میخوانید، ولی چرا آنجا که به “حقوق انسانها” میرسید، الزامات زندگی در عصر دموکراسی و آزادیخواهی و دستاوردهای بشر جدید در “انسانیتر” یا “غیر خشنتر” کردن مناسبات اجتماعی و سیاسی را مخالف اسلام مینامید و به روشهایی متمسک میشوید که غربیها در قرون وسطی از آنها بهره میبردند؟
جناب آقای لاریجانی!
در قسمت دوم این نامه دلایلی را که به موجب آن نباید حکم سنگسار در جمهوری اسلامی ایران اجرا شود، شرح خواهم داد. روشن است که نه من در فقه تخصصی دارم و نه شما در این زمینه سرآمدید. بنابراین قصدم بازکردن باب بحثهای فقهی بین خودمان نیست. اما با وجود این برای روشن شدن موضوع چارهای ندارم جز اینکه با استناد به آموزهها و مکتوبات صاحبنظران و البته با امکانات محدودم در اوین چند نکته را درباره مجازاتهای اسلامی متذکر شوم.
تنها به این دلیل که نشان دهم حتی به لحاظ فقهی، علاوه بر جنبههای سیاسی و بینالمللی مساله، مجازات سنگسار برای زناکار، دست کم در جهان معاصر، ناموجه است و آثار سوء زیادی دارد. اگر استدلالهای ارائه شده درست باشد به این معنا خواهد بود که شما و دوستانتان از منظر شرع دچار عذاب وجدان نیستید که باید به هر قیمت حکم رجم را اجرا کنید. آن نکات را به این دلیل مطرح میکنم تا روشن شود انگیزه اصلی مدافعان ایرانی سنگسار و بریدن دست دزد در حال حاضر، ذوب شدن در اسلام و تعلق خاطر به دین نیست. زیرا شرع مقدس یا اساساً چنین حکمی نداشته است یا حداقل در جهان معاصر آن را تجویز نمیکند.
دلیل اصلی صدور حکم سنگسار را باید در تحلیل سیاسی کسانی دید که حاضرند اسلام بدنام شود اما به قدرت و حاکمیت شان کمترین آسیبی وارد نیاید.به باور من جنابعالی و همفکرانتان از آثار سوء چنین مجازاتی به خوبی آگاهید و از اجرای آن جلوگیری نمیکنید. به همین علت با شرمندگی از آن دفاع میکنید. ولی آنچه موجب میشود مساله سنگسار را سه دهه پس از پیروزی انقلاب همچنان زنده نگه دارید، اثبات این مساله است که جهان غرب، اعم از افکار عمومی و دولتهایش با ما درباره “اسلام” اختلاف و حتی “دشمنی” دارند.
انتقادهای آنان به نقض موازین حقوق بشر در ایران نیز به تفاوت دیدگاه “اسلام”و “غرب” برمیگردد و ما جز تداوم مسیر خویش راه دیگری نداریم. مگر آقای جواد لاریجانی پس از انتخاب نماینده ویژه کمیته حقوق بشر سازمان ملل اعلام نکرد که با این انتخاب معلوم شد غرب با اسلام مخالف است؟! حمله به کوی دانشگاه و کهریزک و توقیف فلهای مطبوعات و سرکوب خونین مردم در تظاهرات آرام و مدنی بهانه است.
و البته مقصود آن است که آنچه به نام حقوق بشر در غرب مطرح شده و میشود، با اسلام ناسازگار است چون از دو مبنا و انگیزه و نگاه متفاوت نشأت میگیرد. دعوای ما درباره حقوق اساسی انسان مانند آزادی اندیشه و عقیده و بیان و قلم و احزاب و تجمعات و انتخابات نیست. بلکه ما درباره حدود و مجازاتهای شرعی خود و حقوق عرفی آنان اختلاف داریم. جالب آنکه جناح افراطی طرف مقابل نیز با انگیزهای مشابه، چالش و هجوم خود را به ایران نه به علت “سلطهجویی” و “برتریطلبی” خود در منطقه زرخیز خلیجفارس، که به دلیل نگرانی از گسترش اسلام میخواند و چنین تبلیغ میکند: “اسلام دینی عقب مانده، تروریستپرور و خشونتورز است که با حقوق بشر نسبتی ندارد، نمونهاش حکم سنگسار در ایران (البته حق با شماست که آنان اجرای چنین احکامی را در عربستان که با دولتش پیوند دوستی دارند یا محکوم نمیکنند یا درباره آن اقدامها تبلیغات گسترده به راه نمیاندازند. آنان به آنچه در درون آن کشور میگذرد، اعم از استبداد سیاسی، فساد اقتصادی و انقیاد فرهنگی کار ندارند. برایشان نفت مهمتر است). به باور من آنچه در چالش بین جنگطلبان دو طرف بیشترین آسیب را میبیند، دین پیامبر رحمت است که صریحتر از هر دینی، حتی از دیگر ادیان ابراهیمی، انسان را صرفاً از آن جهت که انسان است و نه از آن جهت که مسلمان یا موحد است، دارای کرامت میخواند: “لقد کرمنا بنی آدم”.
آیا برای ما ننگ نیست که حکم سنگسار در تورات آمده و در قرآن نیامده باشد، اما صهیونیستها که دین موسی کلیم الله را بازیچه قدرت طلبی خود کردهاند، مسلمانان را به به دلیل اجرای این حکم، به “خشونت ورزی” و “عقب ماندگی” متهم کنند؟
رئیس محترم قوه قضائیه!
احتمالاً با من هم عقیدهاید که “رجم” یا “سنگسار” دردناکترین و سختترین مجازاتهاست؛ مرگ تدریجی همراه با شکنجه و فقط با پرتاب از کوه و بلندی یا سوزاندن مجرم قابل مقایسه است.
در آئین “یهود”، “رجم” مجازات زناکاران شمرده شده است. با اینکه مجازات فوق قبل از اسلام، دست کم بین یهودیها اعمال میشد، اما جزء احکامی نبود که قرآن کریم آن را امضاء و تأیید کند. در عوض در آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء و آیه ۲ سوره نور، مجازاتهای مربوط به زنا و فحشاء را برشمرده است. شدیدترین مجازاتی که در قرآن درباره این گناه بیان شده، آن است که یک صد تازیانه به مرد و زن زناکار بزنید.
در این زمینه نیز مانند بسیاری دیگر از احکام جزایی، کیفر جرایم در قرآن، در مقایسه با “تورات” بدون تردید سبکتراست. برای این که روش و منطق کتاب آسمانی پیامآور رحمت درباره مجازات قاتل روشن شود، یادآوری میکنم که طبق آیه ۱۷۸ سوره بقره، قرآن کریم سه راه در برابر صاحبان خون (اولیای دم) قرار داده است: ۱- قاتل را قصاص کنید ۲- مجازات مرگ را به دیه (پرداخت خون بها) تبدیل کنید ۳- قاتل را عفو کنید. به نظر علامه طباطبایی”لحن قرآن در مورد عفو کردن، تربیت است. یعنی مردم را به این سمت سوق میدهد که از انتقام و قصاص بپرهیزند و جانی را عفو کنند”. (تفسیر المیزان، جلد ۱، ص ۴۳۷) مرحوم آیتالله طالقانی نیز معتقد بود “قرآن حکم قصاص را اصل اولی و ثابت مقرر داشته و به عفو قاتل ترغیب کرده است تا سایه عدل و رحمت با هم گسترده شود. (پرتوی از قرآن، جلد۲، ص ۵۸)
آقای صادق لاریجانی!
من هم میدانم با این که قرآن کریم حکم به “سنگسار” نداده است، اکثر قریب به اتفاق فقها، مجازات زناکاری را که همسر دارد و منعی از معاشرت با او ندارد، “سنگسار” اعلام کردهاند. با وجود این در زمینه اجرا و اعمال آن شدیداً اختلافنظر دارند. افزون بر آن در منابع فقهی برای زنا مجازاتهای چندگانهای از تازیانه، تازیانه و تبعید، قتل و سنگسار ذکر شده است، هر چند به استناد سیره و روایاتی که ظاهراً مستندترین و موثقترین آنها، نظرخواهی گروهی از یهودیان مدینه از پیامبر اکرم (ص) درباره مجازات زن و مردی یهودی بود که مرتکب زنا شده بودند، طبق حدیثی که فقهای شیعه و سنی به آن استناد میکنند، رسول خدا اجازه داد یا توصیه کرد یهودیان طبق حکم تورات عمل کنند.
شواهد تاریخی بیانگر آن است که خلیفه دوم بر سنگسار اصرار داشت، همچنان که ازدواج موقت را قاطعانه نفی کرد. مطابق آنچه استاد مطهری میگفت خلیفه دوم براساس مخاطرات ناشی از گسترش سریع اسلام و در واقع بر اساس یک تحلیل سیاسی، اجتماعی حکمی صادر کرد که ماهیت آنها از جنس “حکم حکومتی” بود نه بیان حکم ازلی و ابدی شرعی. البته شهید مطهری بحث فوق را درباره “متعه” (کتاب نظام حقوق زن در اسلام) ارائه کرد ولی بعید نمیدانم که بتوان استدلال ایشان را به مساله مجازات سنگسار هم تعمیم داد.
جالب آن که این مجازات در جامعه امروز ما، در حالی تایید میشود که قرآن، سنت معصومین و سیره عقل (بنای عقل- عرف عقلا) دشوار میتواند حجیت خبر واحد را، بهویژه در امور مهم اثبات کند. من و شما خواندهایم که بسیاری از فقها (مانند سید مرتضی، ابن زهره و ابن ادریس) خبر واحد نه در عقاید و نه در احکام را معتبر ندانستهاند. به عقیده سیدمرتضی با خبر واحد نه میتوان قرآن را تخصیص زد نه نسخ کرد.
بر این اساس میتوان گفت که احکام قرآن را، به طریق اولی در امور مهمی مانند جان و آبروی شخص، نمیتوان به استناد خبر واحد نسخ کرد. به علاوه بعضی فقها، مانند آیتالله خویی معتقدند آیات مربوط به زنا نسخ نشده است. اگر نظر آیتالله خویی را که نظر مشهور مفسران و فقیهان معاصر است بپذیریم، آنگاه باید قبول کنیم که آیه: «فامسکوهنّ فی البیوت حتی یتوفهنّ الموت او یجعل لهنّ سبیلاً» اولاً حکم تورات را درباره زنا نسخ کرده است. ثانیاً مجازات زن زناکار محصن را حبس ابد در خانه تعیین فرموده است و ثالثاً وعده داده است که برای این گناهکاران راه سادهتری را خواهد گشود و حکم آسانتری مشخص خواهد کرد. آن حکم آسانتر همان آیه دوم سوره نور است که بعد از سوره نساء نازل شده و مجازات زناکاران محصن را به یکصد ضربه شلاق کاهش داده است.
با توجه به آنچه گفته شد مشکل بتوان از این آیات صریح قرآن که تنها آیات مربوط به مجازات زنا در قرآن به شمار میروند به نفع احادیث آحادی که در حد و کیفر زنا با یکدیگر تعارض و اختلاف دارند، دست شست و فراتر از آن سنگسار را نه تنها حکمی مشروع، بلکه “حکم شرع” خواند. به نظر شما آیا با ادله غیرقطعی و مشتبه به راستی میتوان انسان خطاکاری را با شدیدترین وجه به مرگ محکوم کرد و آبرویش را ریخت؟ آیا حداقل سخنی که در این مورد میتوان گفت این نیست که فقهای طرفدار حکم رجم نمیتوانند ادعا کنند روایات و استدلالهای مربوط به این مجازات غیرقابل مناقشه است؟ به نظر میرسد آنان نمیتوانند منکر شوند که روایات و براهین مؤید رجم مناقشه پذیرند؟
مگر ما از فقها نیاموختهایم که ورود مناقشه در ادله حدود به معنای ورود شبهه در آنهاست و به محض بروز احتمال باید از آن ادله دست شست؟ و آیا مشهور بین فقها آن نیست که اجرای حدود، بهویژه جایی که به جان و آبروی انسان مربوط باشد، با شبهه ساقط میشود؟ بگذریم از اینکه بعضی فقهای بزرگ مانند طبرسی، محقق حلی، ابن زهره، ابن ادریس و از فقهای معاصر سیداحمد خوانساری اساساً اقامه حدود را از اختیارات پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) دانستهاند. میرزای قمی نیز اجرای حدود را جایز ندانسته و تعزیر یا مجازاتهای عرف پسند را جایگزین آنها کرده است. منطق این فقیهان در این نظر احتمالاً آن بوده است که حدود با جان انسانها سروکار دارد و غیر معصوم صلاحیت تصرف و تصمیمگیری درباره جان آدمیان را ندارد.
جناب آقای لاریجانی!
باتوجه به ادله زیر، لطفاً جواب دهید که چرا در عصر حقوق بشر و ارتباطات، دردناکترین شکنجه را تا سرحد مرگ برای مجرمانی توصیه میکنید که قرآن مجید مجازات آنان را مرگ نخوانده است، چه رسد به آنکه سختترین نوع آن را توصیه کند؟ ابتدا به این دلایل توجه فرمایید:
۱٫ بسیاری از فقها اجرای حدود را منحصراً از اختیارات معصوم (پیامبر و امام) خواندهاند یا تعزیر را به جای آنها جایز دانستهاند. از جمله در این مورد گفتهاند که غیر از معصوم کسی حق اجرای رجم را ندارد.
۲٫ قرآن برای زناکار مجازات مرگ در نظر نگرفته است، چه رسد به سنگسار مجرم.
۳٫ بعضی فقها قائل به نسخ آیات مربوط به زنا نیستند (آخرین آنها آیتالله خویی). پس در منسوخ بودن آیات الهی بین مجتهدان اختلاف نظر است.
۴٫ بسیاری از فقها خبر واحد را معتبر نمیدانند که براساس آن بتوان بدترین مجازات متصور را علیه مجرمان اعمال کرد.
۵٫ حکم مقبول نزد فقها آن است که “شبهه ساقط کننده حدود است” و درباره “رجم”قطعاً چنین شبهاتی مطرح است.
۶٫ شرایط احراز ارتکاب جرم بسیار سنگین و تاحد ناممکن است، از جمله اینکه مرتکب این فعل ناشایست، خود داوطلبانه چهار بار در چهار مجلس جداگانه بدون هیچ اختلافی در گفتارش شهادت دهد یا چهار نفر شاهد عادل طبق قواعد فقهی خود ارتکاب جرم را مشاهده کرده و گزارش یکسانی ارائه کنند و کدام عادلی را میتوان یافت که به نظاره عمل زنا بنشیند و به جزئیات آن چشم بدوزد؟ جالبتر آنکه در کشور ما افراد را در سلولهای انفرادی تحت فشار قرار میدهند تا به داشتن روابط نامشروع با مردان یا زنان متاهل اعتراف کنند!
۷٫ دستگاه و سیستم فقهی موجود با بابها و قواعدی مانند “تزاحم، اهم و مهم، لاضرر و احکام ثانویه”قادر به حل موضوع قابل مناقشهای چون سنگسار است. یعنی میتوان از مجازات جایگزین بهره برد. بهخصوص آنکه تاکید شده است”هرگاه تادیب بزهکاران با مجازات ملایمتر ممکن باشد، روی آوردن به مجازات شدیدتر روا نیست.”مگر در “اهم و مهم” نمیتوان از “واجبات” صرفنظر کرد؟
۸٫ طبق نظر مشهور فقها آنچه دارای سند قطعی شرعی نیست، نمیتواند “حکم شرع” خوانده شود و اگر برخی فقها آن را قطعی یافتند و بدان فتوی دادند نظر فقهای مخالف نیز حکم شرع است.
۹٫ مطابق آنچه فقها اعلام کردهاند اجرای یک حکم شرعی نباید برای جامعه عوارض منفی داشته باشد. اساساً بعضی آنان دلیل نزول تدریجی احکام الهی را همین مساله میخوانند.
۱۰٫ حتی اگر همه موارد فوق را نادیده بگیریم و از راه حل فقهی نیز ناامید شویم، “مجمع تشخیص مصلحت نظام” راه برون رفت حکومتی پیش ما میگشاید. با ارجاع موضوع به آن از سوی رهبری، مجمع میتواند با یک تصمیم کارشناسانه به غائله خاتمه دهد. وقتی مجمع به علت جلوگیری از سوءاستفاده و یا حفظ امنیت و منافع و حیثیت آیین میهن و مردمش میتواند مانع اجرای یک حکم اسلامی قطعی شود، جایگزین کردن مجازات دیگری برای زناکار محصنه کار دشواری نیست.
۱۱٫ هیچ فشار داخلی و خارجی در مورد اجرای این حکم وجود ندارد. یعنی نه هواداران انقلاب اسلامی در خارج از ایران چنین درخواستی از جمهوری اسلامی ایران دارند و نه در داخل افکار عمومی و حتی قشرهای سنتی و متدینتر خواهان اجرای حکم سنگسار هستند.
۱۲٫ اجرای این مجازات تاکنون نه تنها جرم را کاهش نداده و موجب عبرت دیگران نشده است، بلکه به علت اینکه تعداد زیادی از مردم جهان اصل مجازات را غیرانسانی میدانند یا دست کم بین جرم (زنا) با مجازات (سنگسار) تناسب حقوقی نمیبینند، اجرای حکم فوق موجب انزجار از اسلام نیز شده است.
اکنون سئوال خود را تکرار میکنم: چرا چنین مجازات شبههناکی “حکم شرع” خوانده می شود که به قیمت زیانهای فراوان باید اجرا شود و نظر بسیاری از فقها در مخالفت با آن یا اجرای آن خلاف شرع خوانده می شود؟ چرا یکبار و برای همیشه- دست کم تا اطلاع ثانوی- با اخذ نظر یا فتوای رهبری یا مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام به این مجازات دردناک که باعث وهن اسلام و ایران شده است، پایان نمیدهید؟ به باور من دلیل آن همان است که در ابتدای نامه آوردم. انتقاد مجامع حقوق بشر به ما به علت پافشاری حکومت بر اجرای احکام اسلام است، نه اینکه چرا جزو سه کشوری شدهایم که در صدر ناقضان حقوق مطبوعات قرار داریم.
رئیس محترم قوه قضائیه!
اوضاع و احوال فرهنگی جامعه را پیش چشم دارید. از گزارشهای محرمانه ارگانها نیز درباره میزان و انواع بزههای اجتماعی و متاسفانه بدتر از آن، روند رو به گسترش ناهنجاریها به خوبی مطلعید. اما آن چه باید به آن توجه ویژه مبذول داشت این است: مادام که حکومت نتواند با مشارکت همه قشرها زمینه و بستری فراهم کند که عموم ایرانیان از یک زندگی شرافتمندانه بهرهمند شوند و مادام که حکومت حقوق فردی و جمعی مردم را به رسمیت نشناسد و فضای باز و بانشاط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایجاد نکند، هر مجازاتی اعم از مدرن یا سنتی و دینی یا عرفی نخواهد توانست با روند رو به رشد ناهنجاریهای اجتماعی مقابله کند.
کاش اقتدارگرایان اگر آنقدر آزاده نیستند که نه فقط در شعار، بلکه در عمل مردمگرایی خود را نشان دهند، یعنی به آنان اطمینان و اعتماد کنند و حقوق قانونیشان را به رسمیت بشناسند و به رقابت آزاد و سالم سیاسی با رقبای خود تن دهند، که البته به باور من دیر یا زود به این کار مجبور خواهند شد، این مقدار دیندار باشند که اجازه ندهند اجرای مجازاتهایی مانند سنگسار و قطع دست، موجب خشنودی مخالفان دین و مذهب ما شود و به اسلام و تشیع بیش از این آسیب برسد.در پایان امیدوارم متوجه شده باشید که چرا شما را مخاطب چنین مطلبی قرار دادم.
با احترام
سیدمصطفی تاجزاده
قرنطینه اوین
بهمن ماه ۱۳۹۰
چهارمین نوروز فرزاد و شبنم مددزاده در زندان
در حالیکه در آستانه آغاز سال نوهستیم و خانواده های زندانیان سیاسی با امید آزادی عزیزان دربند خود در انتظار تحویل سال نو در کنار آنها می باشند، اما فشارها و برخوردهای نامناسب روز به روز بر روی زندانیان سیاسی و خانواده های آنها افزایش می یابد. طی روزهای اخیراخباری مبنی بر وضعیت بد زندانیان سیاسی رجایی شهر و برخورد های غیر انسانی با آنها و خانواده هایشان انتشار یافته است.
اعظم مددزاده خواهر فرزاد و شبنم مدد زاده در خصوص این مشکلات و برخوردها به “جرس” می گوید: “متاسفانه روز ملاقات خانواده های زندانیان سیاسی و غیرسیاسی همزمان است و همان سخت گیری که برای خانواده های غیرسیاسی انجام می دهند برای ما هم اعمال می کنند که خیلی آزاردهنده است و استرس آور، اما خدا کند مشکلات فقط همین باشد چون باز اینها نسبت به بقیه مشکلات قابل تحمل است.”
وی می افزاید: “در زندان رجایی شهر قبلا یک کمدی بود تا وسایلمان را بگذاریم اما الان مدتی است که آن را برداشته اند و ما فقط پول رفت و برگشتمان را در دست می گیریم. حتی کیف دستی هم نمی توانیم با خود ببریم. اگر کسی شناسنامه اش را جا بگذارد حتی نمی تواند تلفن کند باید به بیرون از زندان برود و کارت تلفن بخرد و زنگ بزند. بارها هم این مشکلات را با رئیس زندان مطرح کردیم اما هیچ تغییر و تحولی صورت نگرفت. باز امیدواریم مشکلات روز به روز بیشتر نشود و از مسئولین می خواهیم حداقل حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان رعایت شود.”
بسیاری از این زندانیان در حالیکه سالهاست در زندان بسر می برند حتی از حقوق اولیه و ابتدایی خود نیز محروم هستند. ملاقات حضوری، مرخصی، تلفن و آزادی مشروط از جمله حقوقی است که بر خلاف قانون از زندانیان سیاسی و خانواده هایشان سلب شده است. فرزاد و شبنم مددزاده خواهر و برادری هستند که تلاش های خانواده آنها برای مرخصی تاکنون بی نتیجه مانده است و این چهارمین فروردینی است که بدور از خانواده سال را در پشت میله های زندان تحویل خواهند کرد اما هنوز تا آغاز سال نو فرصت باقی است…
مادر فرزاد و شبنم با اشاره مشکلات و دوری مسافت می گوید: “من و پدر بچه ها ساکن تبریز هستیم و رفت و آمد به تهران خیلی سخت است مخصوصا که فرزاد در رجایی شهر کرج است و روز ملاقاتش پنج شنبه است و شبنم در اوین و روزهای دوشنبه و بخاطر همین هر هفته آمدن سخت است. با این شرایط و مشکلات جسمانی که داریم هر یک یا دو ماهی یکبار می توانیم به ملاقات بچه ها بیاییم. اوایل که دلمان طاقت نمی آورد و دو هفته ای یکبار می آمدیم اما فرزاد و شبنم اصرار کردند که دیر به دیر بیایید خلاصه خیلی سخت است خیلی…”
این مادر رنج دیده با بغض اضافه می کند: “این چهارمین عیدی است که فرزاد و شبنمم در پشت میله ها سال را تحویل می کنند. هر چه هم پدر و خواهرشان تا الان برای مرخصی تلاش کردند اما موافقت نکردند. خودم مریض هستم و خیلی برای بچه ها دلتنگ و نگرانم…”
اعظم مددزاده ادامه می دهد: “حتی وقتی آنها مریض می شوند به مادر نمی گویم. امروز شبنم را برای جراحی دندان عقل بیرون آورده بودند جرات نکردم به مادرم بگویم زیرا نگران می شود و می گوید حتما یک اتفاقی برای بچه هایم افتاده، خیلی ناراحت بچه هاست. بخصوص که پدر و مادرم ناراحتی قلبی دارند و دارو مصرف می کنند و کوچکترین ناراحتی برایشان خطرناک است و سعی می کنم خبرهای نگران کننده را به آنها نرسانم. خدا را شکر وضعیت فرزاد نسبت به قبل بهتر شده است و حالش نسبتا خوب است اما خوب مشکلات زندان همچنان باقی است از جمله مشکلات تغذیه و …”
مددزاده خاطرنشان می کند: “بارها گفتم مشکلات خیلی زیاد است بارها هم در خصوص ملاقات حضوری درخواست کردیم و الان یکسال می شود که بابا بچه ها را حضوری ندیده است. از قبل هم به ما اطلاع نمی دهند ملاقات حضوری چه زمانی است که به پدر و مادرم بگویم از تبریز بیایند. من مطمئن هستم مسئولین می توانند این مشکلات را حل کنند فقط باید تصمیم گرفته شود. الان نزدیک عید است، می شود به پدر و مادری که سالها فرزندانشان در زندان هستند یک ملاقات حضوری یا مرخصی داد. درخواست هم دادیم که پدر و مادرم بتوانند فرزاد را با هم حضوری ملاقات کنند اما تا الان هیچ خبری نشده است. هفته اول فروردین هم تعطیل است اصلا نمی توانیم آنها را ببینیم.”
شبنم مددزاده، نایب رئیس شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و دبیر سیاسی انجمن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران بود که هسته اصلی اعتراضات صنفی و رفاهی دانشگاه تربیت معلم توسط وی شکل گرفت؛ همین مسأله باعث محرومیت از تحصیل، بازداشت و صدور حکم پنج سال زندان برای وی شد. فرزاد مددزاده نیز در اسفند ۸۷ به همراه خواهرش شبنم مددزاده بازداشت شد و به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت ملی به ۵ سال زندان با تبعید به زندان رجاییشهر محکوم شد.
عبدالعلی پدر فرزاد و شبنم با اشاره به روحیه قوی فرزندانشان تصریح می کند: “خود فرزاد و شبنم در مقابل این شرایط خیلی مقاومت می کنند و سعی می کنند ناراحتی های خودشان را به ما نگویند. ما وقتی به ملاقاتشان می رویم، وقتی می بینیم “اینقدر” مقاوم و صبور هستند، از آنها درس می گیریم. در این سالهای دشوار و مشکلات زندان اصلا از آنها بی تابی ندیدیم. حتی نه فقط فرزندان من بلکه همه زندانیان مقاوم هستند و واقعا روحیه قوی آنها قابل تحسین است. انشالله هر چه زودتر همه زندانیان سیاسی آزاد شوند تا این مشکلات هم بر طرف شود.”
حراست دانشگاه شهرکرد دانشجویان را به دلیل «برف بازی» احضار کرد
در طول یک سال گذشته دانشجویان دانشگاه شهرکرد متحمل فشارهای سنگینی از سوی حراست و مقامات قضایی بوده اند.
به گزارش دانشجونیوز، پس از بارش برف در شهرکرد، شماری از دانشجویان دختر و پسر این دانشگاه به شکلی مجزا به تفریح پرداخته و آدم برفی هایی با شال و کلاه سبز درست نمودند.
پس از این اقدام تفریحی، حراست دانشگاه با شناسایی تعدادی از این دانشجویان، آنها را احضار نموده و تفریح دانشجویان را عملی خلاف شرع وقانون عنوان کرده است.
عوامل حراست ضمن تهدید دانشجویان از آنها در خواست کرده اند که اسامی تمام افراد شرکت کننده در این حرکت تفریحی را اعلام کنند.
لازم به ذکر است که فضای شهر کرد در آستانه انتخابات مجلس امنیتی است.
در شهریور ماه امسال نیز شماری از شهروندان در شهرهای مختلف کشور به جرم «آب بازی» در بوستان های تفریحی، توسط نیروهای انتظامی و امنیتی بازداشت شده بودند.
گزارش یک ساله از دانشگاه شهرکرد؛ از اعتراض تا بازداشت، احضار و محرومیت از تحصیل
انتقال ناگهانی مهدی خزعلی به بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین
خبرگزاری هرانا - در پی تداوم اعتصاب غذای مهدی خزعلی و ارسال پیامهای متعدد بیرون از زندان، ظهر روز گذشته چند تن از ماموران بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین وی را از بند ۳۵۰ زندان اوین خارج کردند.
به گزارش کلمه، ظهر دوشنبه چند تن از ماموران بند امنیتی ۲۰۹ اوین مهدی خزعلی را که از فرط بی حالی با عصا حرکت می کرد با خود بردند.
از مهدی خزعلی، وبلاگ نویس و منتقد حکومت که امروز ۵۱ روز از اعتصاب غذایش می گذرد هیچ خبری در دست نیست.
مهدی خزعلی، نویسنده و رزمنده دوران جنگ هشت ساله با عراق، که بیش از ۵۰ روز پیش بازداشت شده و از همان روز در اعتراض به رفتارهای غیر قانونی ماموران و سیستم قضایی اعتصاب غذا کرده است.
وی در این مدت بارها به بهداری اوین منتقل و یک بار نیز به بیمارستان خارج از زندان اعزام شد اما همچنان اعتصاب خود را نشکسته است.
مهدی خزعلی اخیرا به ۱۴ سال حبس، ۱۰ سال تبعید و ۹۰ ضربه شلاق محکوم شده است.
۱۵ فروشگاه لباس توسط پلیس در تهران پلمپ شد
خبرگزاری هرانا - رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی تهران بزرگ از بازداشت فروشندگان و توزیع کنندگان محصولات و پوشاکی که از تحت عنوان ضد فرهنگی "ضد فرهنگی" از آن یاد میشود، و پلمپ ۱۵ فروشگاه لباس در تهران خبر داد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، علیرضا محرابی گفت: "در راستای اجرای تدابیر رییس پلیس تهران بزرگ ماموران زیر مجموعه پایگاههای پلیس امنیت تهران بزرگ اقدام به برخورد با توزیع کنندگان محصولات ضد فرهنگی از جمله البسه و پوشاک با مارکهای مبتذل و منحرف کردند."
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، علیرضا محرابی گفت: "در راستای اجرای تدابیر رییس پلیس تهران بزرگ ماموران زیر مجموعه پایگاههای پلیس امنیت تهران بزرگ اقدام به برخورد با توزیع کنندگان محصولات ضد فرهنگی از جمله البسه و پوشاک با مارکهای مبتذل و منحرف کردند."
سرهنگ محرابی گفت: "تیمهای عملیاتی پایگاههای چهار و پنجم با همکاری ماموران دایره اماکن این پایگاهها اقدام به بازدید و سرکشی از صنوف فروش پوشاک در محدوده شرق و جنوب غرب تهران کردند که طی آن از ۱۷۷ واحد صنفی توزیع کننده پوشاک بازدید به عمل آمد که در این خصوص ۱۵ واحد صنفی توزیع کننده و فروشنده پوشاک و البسه با مارکهای مبتذل و نامتعارف پلمپ و به مالکان ۳۸ واحد صنفی متخلف تذکر داده شد."
بنا بر ادعای رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی تهران بزرگ د"ر این طرح تعدادی سلاح سرد، چندین دست البسه نامتعارف و مبتذل، تعدادی ژورنالهای مبتذل و نامتعارف و همچنین تعدادی تجهیزات و لباسهای مراسمهای منحرف غربی کشف و ضبط شد که ضمن صورتجلسه توقیف و مالکان آن برای ادائه توضیحات به پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ دعوت شدند."
بنا بر ادعای رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی تهران بزرگ د"ر این طرح تعدادی سلاح سرد، چندین دست البسه نامتعارف و مبتذل، تعدادی ژورنالهای مبتذل و نامتعارف و همچنین تعدادی تجهیزات و لباسهای مراسمهای منحرف غربی کشف و ضبط شد که ضمن صورتجلسه توقیف و مالکان آن برای ادائه توضیحات به پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ دعوت شدند."