حکومت اسلامی و هراس از شهر قم
آیتالله موسوی اردبیلی، از مراجع تقلید شیعه در قم، روز ۱5 اسفند در بیانیهای از رواج توهین و افترا در ایران انتقاد کرد. پیش از او نیز آیتالله سیدعلیمحمد دستغیب، مرجع تقلید، با ارسال نامهای خطاب به اعضای مجلس خبرگان خواستار پایان دادن به «سانسور»، «سرکوب»، «حصر خانوادههای موسوی و کروبی» و «آزادی زندانیان سیاسی» شد.
آیت الله یوسف صانعی و آیت الله اسدالله بیات، از مراجع تقلید منتقد نیز پیشتر به رفتار حکومت با میرحسین موسوی و مهدی کروبی اعتراض کرده بودند.
در گفتوگو با محمدجواد اکبرین، روزنامهنگار و دین پژوه مقیم پاریس، از او پرسیدهام: اطلاعیهی آیتالله موسوی اردبیلی پس از یک دورهی سکوت آنهم همراه با کمی احتیاط را دارای چه پیام و مفهومی میدانید؟
محمدجواد اکبرین: من فکر میکنم که آیتالله موسوی اردبیلی در ادامهی اعتراضهای مراجع مستقل حوزهی علمیهی قم و در کنار مراجع منتقد پیامی را بههمراه دارد که تا بهحال به صراحت به آن اشاره نشده بود. ایشان در پیام خود تصریح میکند که هیچ ضابطهی شرعی اجازه نمیدهد که به متهم و حتی مجرم بعد از صدور حکم توهین شود و آیهای که در بیانیهاش بهکار میبرد، هشدار به نزول عذاب الهی است و با استفاده از آیه واتقوا الله، حکومت را به تقوا و پرهیزکاری دعوت میکند و به آن یادآوری میکند که در مقابل این وضعیت مسئول است؛ با اشاره به آیهی کل اولئک کان عنه مسؤولاً.
بهویژه اگر هشدار به نزول عذاب الهی را در کنار بیانیهی آیتالله صانعی بگذاریم که در آن از آیهی وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَار استفاده کرده بود و حکومت را به ظالم بودن توصیف کرده بود، به این نتیجه میرسیم که این روند جدیدی است که بیانیههای مراجع ما و اظهارنظرهای آنان را به صراحت و شفافیت بیشتری نزدیک کرده است. این میتواند در آینده تبدیل به یک موضع تمام عیار، شفاف و دور از احتیاط در مقابل حکومت شود.
پیش از این اطلاعیه، شاهد ایجاد تنگناهای جدیدی برای مراجع تقلید سنتی نیز بودیم؛ ازجمله نصب دوربینهای نظارت در برابر دفتر آیتالله وحید خراسانی. به نظر شما حکومت از جانب این طیف از مراجع تقلید سنتی چه احساس خطری میکند؟
من ترس حکومت از مراجع تقلید سنتی را جدا نمیکنم از ترس حکومت از آنچه در مجموع دارد اتفاق میافتد. اساساً حکومت اگر با اعتراضی مواجه شود، اگر نتواند آن را بهعنوان یک سوژه بررسی کند و به معالجهاش بپردازد، قاعدتاً دچار هراس از آن اعتراض میشود. هر نقدی بهجای این که فرصتی برای اصلاح حکومت شود، تبدیل به تهدید آن میشود. به عنوان نمونه، حکومت بعد از جنبش زنان در ایران، دچار زنهراسی شد؛ بهخصوص بعد از کمپین یک میلیون امضا. بعدها دچار سبزهراسی شد و حتی رنگ سبز میدید میترسید. امروز حکومت دچار قمهراسی شده است. من فکر میکنم تا دیروز مشکلش مراجع اصلاحطلب و منتقد بودند، خب نام آیتالله را از آنها حذف کرد. رسانههای حکومتی دیگر نام آیتالله صانعی را با پیشوند آیتالله نمیآوردند.
سالها در خصوص مرحوم آیتالله منتظری همین کار را کردند. امروز میبینند که نام آیتالله حذف نشده و به مراجع مستقل رسیده است و آیتالله وحید خراسانی بهصراحت در درس خارج فقهاش از ابن مسعود، از صحابی پیامبر یاد میکند که فقط به جرم نقل روایت و سنت پیامبر او را به زندان بردند. آن وقت در حاشیهی این روایت نقل میکند که فقط یک فقیه تمام عیار میفهمد که از نظر اسلام، حذف در چه مواردی و با چه دقت و حساسیتی مطرح شده است. زیرا اساس دین حریت بشر است. البته این نخستینبار است که مراجع مستقل ما که در سفر آقای خامنهای حاضر به دیدار با او نشدند، وضعیت حبس افراد و زندانها را در کشور و همچنین احکام دادگاههای جمهوری اسلامی را این گونه به زیر سئوال میبرند. آنها هم آرام آرام به انتقادهایی میپردازند که قبلاً فقط از طریق مراجع منتقد شنیده میشد.
بعد از اطلاعیهی آیتالله موسوی اردبیلی، شاهد موضعگیری بسیار تند کیهان بودیم که به نظر میرسد حاکی از ترس حکومت از تزلزل بیشتر در میان قشر دیندار است. برخی براین باورند که این تزلزل در میان دینداران جدی است. به نظر شما قشر دیندار سنتی، بین ارعاب و ترسی که حکومت ایجاد کرده و اصول اخلاقی منبعث از متن شریعت، کدام را انتخاب میکنند؟
جامعهی دینی ما متون دینی را از طریق مراجعی شناخته است که در طول تاریخ در کنار قدرت نبودند، بلکه در کنار مردم و در مقابل قدرت بودند. شما به این تاریخ هزارسالهی فقه و به کسانی که بهعنوان فقیهان برتر شیعه معروف شدهاند نگاه کنید. نسبت آنها را، البته به جز اقلیتی از آنها، با قدرت نگاه کنید. همیشه قدرتها از آنها میترسیدند و مراعات آنها را میکردند. چرا؟ به خاطر این که آنها در مردم تأثیر داشتند، با مردم پیوند داشتند و لازم بود که قدرتمداران صدای مردم را از طریق آنها بشنوند و مراعات جامعه و مردم را کنند، تا مراجع به نمایندگی از مردم و بهعنوان حاملان امانت احکام الهی برنیآشوبند.
امروز حکومت جمهوری اسلامی با صرف هزینههای بسیار زیاد و با استفاده از اسلامیت نظام سعی میکند به جای این که مراجع را در کنار مردم ببیند و سخنشان را بشنود، آنها را در کنار خود ببیند و علیه مردم بسیجشان کند. این اتفاق هنوز نیفتاده است و گمان نمیکنم نه جامعهی دینی مراجعی را بپذیرد که در این شرایط در کنار قدرت ایستادهاند و نه مراجع تقلید در پایان راه میان حکومت و مردمع حکومت را انتخاب کنند، حتی اگر این حکومت پسوند اسلامی را با خود همراه کند.
اشاره کردید به موضعگیری روزنامهی کیهان. مهمترین بخش موضعگیری این روزنامه، به اعتقاد من این است که کیهان نوشته: «بعید است که این بیانیه نوشتهی آیتالله موسوی اردبیلی باشد.» این نشانهی یک هراس تمام عیار از بیانیهی آقای موسوی اردبیلی است. آنها پیشتر هم همین کار را کردند. وقتی آیتالله طاهری اصفهانی در سال ۸۲ نامهی سرگشادهای به آقای خامنهای نوشت و به وضعیت دیکتاتوری حاکم بر کشور انتقاد کرد، رسانهها گفتند این نامه را بستگان آقای طاهری برای ایشان نوشتهاند. بعدها هم که آیتالله خامنهای به آیتالله طاهری اصفهانی پاسخ داد، پاسخش را با این جمله آغاز کرد که «نامهی منسوب به جانب عالی را خواندم».
آنها حتی نمیخواهند در مرحلهی اول باور کنند که چه اتفاقی برای مشروعیت و مقبولیت آنها افتاده است. ابتدا نسبت آن را انکار میکنند، بعدها در مقابلش موضعگیری میکنند و در نهایت توهین میکنند. این اتفاقی است که ما در خصوص آیتالله منتظری نیز شاهد بودیم؛ در خصوص آیتالله صانعی نیز شاهد بودیم. امروز قدم اول را در خصوص آیتالله موسوی اردبیلی برداشتهاند و فردا خواهیم دید که چه خواهد شد.
آیتالله خامنهای پس از انتخابات جنجالبرانگیز حدود دوسال پیش، بارها به قم سفر داشتند و این سفرها اعم از سفرهای رسمی و آشکار و سفرهای غیر رسمی و پنهان بوده است. هدف این سفرها هیچگاه مطرح نشده است، اما به نظر میرسد که این رفت و آمدها به قم که همچنان ادامه دارد، نتایجی در برنداشته است. ارزیابی شما از این سفرها چیست؟ آیا میتواند در راستای همین بحران مشروعیت دینی در قم ارزیابی شود؟
من ترجیح میدهم استناد کنم به گفتهی دوستانم در قم که از نزدیک شاهد این رفت و آمدهای پیدرپی بودند. آنها گزارش میکنند که دیدارهای آیتالله خامنهای دیگر از سطح مراجع و فقیهان تراز اول و دوم هم تنزل کرده و به روحانیون و اساتیدی با درجات بسیار پایینتر رسیده است. از سوی دیگر گفته میشود که از دیدارهای هفتگی ایشان با خانوادههای شهدا کاسته شده و جای خود را به دیدار با روحانیون قم داده است.
این نشان میدهد پس از آن که جمهوریت نظام توسط بیدرایتی حاکمیت مخدوش و مختل شد، آنها به این نتیجه رسیدند حالا که نمیتوانند با جمهوریت کنار بیایند، پس بهتر است که اسلامیت آن را با توسل به حوزهی علمیه قم و بهترکردن ارتباط با آن تثبیت کنند. وقتی سراغ قم رفتند، در آخرین دیدار رسمی رهبری با قم، متوجه شدند که زحمت بسیاری باید بکشند تا روحانیون قم را متقاعد کنند که از رهبری استقبال کنند.
شما نگاه کنید به تصاویری که روز اول در استقبال از آیتالله خامنهای در حرم حضرت فاطمه معصومه منتشر شد. قریب به اتفاق روحانیونی که به استقبال او آمدند، از مسئولان حکومتی بودند یا از نمایندگان آقای خامنهای در مسئولیتهای مختلف. این نکتهی بسیار مهمی است و نشان میدهد که آنها موفق نشدند قم را با خودشان همراه کنند. من فکر میکنم همهی این دیدارها و تلاشها به خاطر این است که این نقیصه را جبران کنند. چون میترسند اگر قم را از دست دهند، این اسلامیت باقیمانده را هم، که البته ادعای آن را دارند، از دست بدهند.
ما شاهد اطلاعیهی بسیار تند و صریح آیتالله یوسف صانعی در حوادث اخیر بودیم؛ بهویژه پس از حصر آقایان موسوی و کروبی و خانمها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و همچنین اهانت به خانم فائزه هاشمی. ارزیابی شما از این اطلاعیه چیست؟
به طور مشخص اطلاعیهی آیتالله صانعی را من یکی از اسناد تاریخی حوزهی علمیهی قم تلقی میکنم. این بیانیه، هم در شجاعت و هم در گفتمان دینی و حقوق بشری ممتاز است. علت این که میگویم در شجاعت ممتاز است، به خاطر این است که وقتی به محتوای بیانیه نگاه میکنیم، میبینیم که صدور چنین بیانیهای در قم که آیتالله منتظری را پنج سال حبس کردند و پارهای از طلبههای عضو «تیپ ۸۳ امام صادق» بهجای دروس حوزوی مشغول به کارهای نظامی هستند، برای این که حوزه را مهار کنند؛ یا به خیابانها میریزند و دفاتر مراجع را سنگباران و به آنها حمله میکنند. در چنان فضایی صدور چنین بیانیهای بسیار شجاعت میخواهد.
به لحاظ شرعی و حقوق بشری هم به این جملهها نگاه کنیم تا دریابیم چرا این بیانیه به لحاظ تاریخی ممتاز است. به لحاظ شرعی و حقوق بشری ایشان در این بیانیه تصریح میکند که حملات مکرر به معترضان سیاسی و حبس آنها، هم غیر اسلامی است و هم غیر انسانی. یعنی بحث فقط مربوط به آقایان موسوی و کروبی و خانوادههایشان نیست. اساساً ایشان تصریح میکند بر این که حبس معترضان سیاسی و حملات به آنها نه ریشهی اسلامی دارد و نه ریشهی انسانی. بعد اشارهی تاریخی میکنند. میگویند شما نگاه کنید به دادگاههای دکتر مصدق و فداییان اسلام و دهها محاکمهی سیاسی دیگر در زمان شاه. حداقل صوری هم شده است، بیایید کسانی را که قبول ندارید و منتقد شما هستند محاکمه کنید.
آیتالله صانعی نخستین مرجع تقلید پس از آیتالله منتظری است که خطاب به این حکومت میگوید شما از شاه بدترید، از حکومت شاه بدترید. دستگاه قضایی شما به مراتب فاسدتر از دادگاههای نظامی است که برای معترضان سیاسی در زمان شاه تشکیل میشد. به خاطر همین من فکر میکنم علت عصبانیت بسیاری از رسانهها که او را «مرجعی متصل به خارج از کشور» میدانند (تهمتی که این روزها سکهی رایج همهی رسانههای دولتی و حکومتی است)، از این زبان صریح است. این شجاعت و این احساس مسئولیت در بیان صریح اعتراضها در تاریخ خواهد ماند.
مسئلهی زن در اسلام
محمدرضا نیکفر
۱. تبعیض علیه زن جزئی از یک نظام تبعیضی است. سویههایی از این نظام تبعیضی در اسلام − افزون بر خوارشماری زنان − از این قرارند: برتری مسلمان بر غیر مسلمان، برتری محمد و آل او بر دیگر مسلمانان، برتری سنت محمدی بر هر سنت دیگری در همهی زمانها و در همهی مکانها، برتری صحابه بر دیگران، برتری قبیلهی قریش بر دیگر قبایل، برتری زبان عربی بر دیگر زبانها، برتری نقل بر عقل، برتری صاحب امر بر تحت امر، برتری ولی بر مَولی (تحت ولایت)، برتری آزاد بر اسیر و برده.
جایگاه زن در نظام تبعیض بستگی به ترکیب عوامل دارد. والاترین جایگاه از آن کسانی است که قشر اجتماعیشان در موضع فرمانروایی باشد، و از میان آنان در طول تاریخ والاترین جایگاه طبعاً از خانوادهی پیغمبر است. مردان ارج ویژهی خود را دارند، ولی زنانی که مقدس خوانده شدهاند، تنها به عنوان مادر یا همسر یا دختر مردی مقدس، ارجی دینی یافتهاند. فروترین جایگاه از آن کنیزان و اسیرانِ غیر مسلمان است. آنان از هیچ حقی برخوردار نیستند. درست با نظر به موقعیت آنان میتوان دریافت که اسلام، در تظاهرِ تاریخی خود در دورهی شکلگیریاش، چه نظری نسبت به زن داشته است. زنِ غیرِ مسلمانِ اسیر هیچ حقی ندارد. او غنیمتِ جنگی است؛ فروخته میشود؛ بدین هیچ تشریفات دینیای که از او "زوجه" بسازد، به او تجاوز میشود؛ زدنش و کشتنش مجازاتی در بر ندارد.
۲. گفته میشود که پاگیریِ اسلام دگرگونیهای مهم مثبتی را در زندگیِ زنان از پی آورده است. در این باره اطمینانی وجود ندارد. نکتهای را که میتوانیم، با مقایسهی جامعهی شبه جزیره عربستان پیش از اسلام با بعد از اسلام، با اطمینان بگوییم این است: جامعهی عرب پیش از اسلام روادارتر از جامعهی عرب پس از اسلام بوده است. روایتهای رسمیِ زندگیِ محمد هم گواه این موضوع هستند. او توانسته به باورهای دیگری بگرود و آنها را تبلیغ کند، بی آنکه با مزاحمتهای جدیای مواجه شود. پس از او اما مجازات گرایش به باوری دیگر مرگ بوده است. پس از سلطهی دین او دیگر حتّا هیچ مسیحی و یهودیای نتوانست در شبه جزیرهی عربستان زندگی کند تا چه برسد به کسانی که به اصطلاح اهل کتاب نبودند. کاهش تساهل طبعاً به زیانِ حضورِ اجتماعی زنان بوده است. پس از اسلام دیگر در خطهی کانونی این دین به زنانی برنمیخوریم که به عنوان آنچه خود هستند، یعنی بدون در نظر گرفتنِ وابستگیشان به مردی خاص، شخصیتِ بارزی داشته باشند. خدیجه و عایشه، دو زن نامدار محمد، دو تن از آخرین چهرههای زنان قدرتمند عرب بودهاند.
مبلغان اسلام در عصر ما به این فخر میفروشند که اسلام باعث شد زنان از بیحقوقیِ مطلق درآیند و در موردهای اساسیِ مختلفی چون ارث بردن و نفقه گرفتن، موضوعِ احکامِ دینیِ مثبتِ روشنی قرار گیرند. از این بابت نمیتوانیم به اسلام امتیاز ویژهای دهیم. اطلاعات محدودی که از جامعهی عرب در دوران شکلگیری اسلام داریم حاکی از آن نیستند که زنان هیچ حقوقی نداشتهاند. خود زندگیِ خدیجه، همسر نخست محمد، شاهدی بر بهرهمندیِ زنان از یک پایگاه حقوقی در عرصهی مالکیت است. بسطِ اسلام در سرزمینهای غیر عربی، موقعیتِ زنان را فروکاسته است.
برای دادن امتیازی ویژه به اسلام در بحث بر سر مسئلهی زن، مبلغان اسلام در عصر ما مدام تکرار میکنند که رواج دین محمدی باعث شد اعراب از زندهبهگور کردن دختران دست بردارند. سندهای تاریخی بر این موضوع گواهی نمیدهند که کشتن نوزادانِ دختر، عملی رایج بوده باشد. تحلیل منطقی هم ما را به این نتیجه میرساند که جامعه در کلیت آن به رسمی نمیگرود که با بازتولیدِ خود منافات داشته باشد. این جنایت شاید در میان برخی خانوادههای اشرافی رایج بوده، اما نمیتوانسته است بنابر منطق زندگی و نیاز به بازتولید آن، در میان مردم عادی رواج و رسمیت یابد.
ما از آنچه نیز در مورد موضوع زنده به گور کردن نوزادان دختر در جامعهی عرب، در آستانهی اسلامی شدن آن نقل میشود، به این نتیجه میرسیم که با جامعهای مواجه بودهایم که در آن مردان ثروتمندش، که زنان متعددی داشتهاند، دچار این کمپلکس بودهاند: میخواستهاند زن ندهند، اما زن بستانند. اطفای شهوت این مرد، ننگ آن مرد دیگر تعبیر میشده است. شهوتِ جنسی در این جامعه موضوع رابطهای است که یک سوی آن مردانگی است که نشان قدرت و برتری است، و سوی دیگر زنانگی است که فروافتادگی و ننگ شاخصهای آناند. در این جامعه مرد نامآور است، زن ننگآور.
فرهنگی که اسلامی خوانده میشود، به این دلیل که دین محمدی آموزگار آن بوده است، همچنان زیر تأثیر این کمپلکس است. اسلام نه تنها این کمپلکس را علاج نکرده، بلکه آن را کنسرو کرده و تا روزگار ما رسانده است.
۳. گفتیم که اسلام با مجموعهای از تبعیضها مشخص میشود. تا زمانی که جامعههای اسلامی نظم سنتی خود را داشتند، این تبعیضها از دید کسانی که در آن جامعهها میزیستند، نابهنجار نمینمودند. ساختارهای کهن که به هم ریخت، آن نظام تبعیضی ویژهی اسلام نیز، هم در سطح ایده و هم در سطح واقعیت اجتماعی، بحرانزده شد. در سطح ایده کوششهای فراوانی شد برای توجیه آن تبعیضها و بازتفسیر موجهساز آنها یا معطوف به فاصلهگیری محترمانه از آنها. برخی تبعیضها فراموش شدند. مثلاً در رابطهگیری با اجانب غیرمسلمان، احکام مربوط به نجاست آنان و کراهت ارتباط با آنان مصلحتگرانه در عمل تعدیل شدند. آنچه در اسلامِ جزمی تعدیلی کیفی نیافت، احکامِ جزمیِ تبعیضآور در مورد زنان بود. هر چه پیش آمدهایم، مشخصتر شده که مسئلهی زن جایگاهی کانونی در کمپلکس اسلام دارد.
۴. مسئلهی زن به معنای اختصاص جایگاه اجتماعی کهتر به زن و آلوده پنداشتن زنانگی و نمادهای زنانه به گناه و ننگ است. این مسئله را در خطهی فرهنگی ما اسلام ایجاد نکرده است. اسلام باورهای رایج روزگار پیدایش خود را برگرفته و احکام خود را بر پایهی آنها بنیان گذاشته است. در تاریخنویسیِ رسمی اسلامی نیز هیچ شاهد قابل اعتنایی در این باره نمییابیم که معاصرانِ محمد در دعوت دینی او ابتکار تازهی تحولبرانگیزی در رابطه با وضعیت زنان دیده باشند. دستورهای او در مورد حجاب، حقی که برای خود در تصاحب زنان قایل شده و نیز امتیازهایی که به مجاهدانش برای تصاحب زنان اسیر داده است، همه طبیعی پنداشته شده و به سادگی از طرف جامعهی مردانِ عربِ گرویده به محمد پذیرفته شدهاند. مخالفان نیز در این رابطه زبان به انتقاد از او نگشودند. او را شاعر، ساحر و برهمزنندهی سنت سلف در پرستشگری خواندند، اما هیچگاه نگفتند او میخواهد در رابطه با جایگاه اجتماعی زن و تلقی از زنانگی سنتشکنی کند. خلاصه اینکه پذیرشی که جامعهی مردان عرب نسبت به احکام اسلام دربارهی زنان داشته حاکی از آن است که دین تازه در این حوزه گسستی از سنت تلقی نشده است.
رابطهی اسلام با فرهنگ همچون دینهای بزرگ دیگر، در قبال باورها و رسومی عمومی، هم شاگردی کردن بوده است، هم ایفای نقش آموزگاری. به عنوان شاگرد، خود، ساختهی فرهنگ است و بهعنوان آموزگار، خود، فرهنگساز است. به عنوان شاگرد، برگرفته و به عنوان آموزگار، برنهاده است.
اسلام تاریخی، دین احکام است. احکام دینی استخوانبندی سنت در جامعههای کهن را در حوزهی اعتقادات و روابط اجتماعی تشکیل میدهند. ثبوتِ نسبی این احکام که در دورهی حدوداً چهارصدسالهی پیدایش و استوار گشتنِ اسلام در مکاتب فقهی تقریر و انتظام یافتند، به جامعه نظم ایستایی داد. اسلام، ایدئولوژی مسلط و منبع صدور حکم و مبنای قضاوت بود. این نکته مهم است که در میان بحثها و مشاجرههایی که میان مِلَل و نِحَل اسلامی درگرفت، موضوعِ زن هیچگاه اهمیتی نداشته است. شاید تنها استثنا، بحث میان شیعه و سنی بر سر "متعه" (صیغه) باشد.
پیش نیامد که پیش از عصر جدید یک موج انتقادیِ دروندینی شکل گیرد که مضمون آن دست گذاشتن بر انحرافی از سنت محمدی در نگاه به زنان در خوانشهای عمده از کتاب و حدیث باشد. در مجموع این توافق وجود داشته که وضعیت زنان متناسب با سنت محمدی است و این تناسب بیشتر میشود اگر در مورد زنان سختگیریهای بیشتری برای در پرده نگه داشتن آنان و مجبور کردنِشان به تبعیت از مردان صورت گیرد. پیش آمده است که عالمانِ دینی موضعی انتقادی در برابر شاهی و سرکردهای داشته باشند، ولی هیچگاه انتقادشان متوجه وضعیت زنان به دلیل خوار و زار کردنِشان نبوده است. هرگاه در انتقادهایشان احیاناً به زنان هم اشارهای کردهاند، گله از سست شدنِ اخلاقِ دینی است که رکنی از آن خوارداشتِ زنان و نمادهای زنانه است.
در مجموع میتوانیم بگوییم که اسلام سنتی، یعنی اسلامی که بر بنیادِ سنتِ محمدی شکل گرفته و حضورِ مسلطِ مداومِ بیبحرانی را تا آغاز عصر جدید داشته، همهی استعدادهای خود را در برداشت از زن و زنانگی بروز داده است. هیچ دلیلی نداریم که اسلام تاریخی را متهم کنیم که تاریخش تاریخِ سوءتفاهم بوده و از جمله برداشتهای غلطی از کتاب و حدیث در مورد زنان داشته است. اسلام همان تاریخِ اسلام است و حقوق زن در اسلام سنتی، همان حقوقِ متحققشدهی زنان در طول تاریخ این دین است.
۵. مَقالِ اسلامی در متنهای پایهای آن ترکیبی از گفتار سلحشوران و تاجران در جامعهای قبیلهای است. دینهای جامعههای کشاورزی یا برآمده در جامعههای شهری، نگرشِ نرمتری به زن دارند. خودِ فقهِ اسلامی در شهر ایجاد شده است. بخشی از احکام آن در مورد زنان جنگجویانه است، آن جایی که از زن به عنوان غنمیت جنگی و برده سخن میرود. زمینهی عمومی بحث در مورد زنان با تعصب قبیلهای همراه است. اخلاق قبیله، تعصب و غیرت است. تعصب، عاطفه شدید به خودیها و غیرت، نفرت شدید به غیرخودیهاست. زن از موضوعهای اصلیِ منشِ غیرت است. او نباید با غیر ارتباط داشته باشد. دایرهی غیر در مورد زن، بسیار محدودتر از دایرهی غیر در مورد مرد است. مردی که زن، خواهر و مادر خود را در محدودهی مقرر محصور نکند، بیغیرت است، یعنی گمان میرود که از تعصب و غیرت قبیلهای هم بیبهره باشد. یکی از نمادهای غیرت، حجاب است. حجاب، شکلی از دیوارهای اندرونی است. زن آن دیوار را با خود حمل میکند، اگر لازم شود از خانه پا را بیرون بگذارد. مطلوب دین آن است که زن همواره در خانه بماند. چنین تصوری از مطلوب، در جامعهی کشاورزی پدید نمیآید. پس پرسیدنی است که فقه چه مدل اجتماعی را مبنای صدور احکام خود قرار میدهد.
جامعهای که فقه بدان نظر دارد، از حالت جنگی، یعنی موقعیت جهاد که به درآید، شهرِ قرونِ وسطایی میشود. توجه اصلی فقه در شهر به طبقهی تاجران است. موقعیت تاجر موقعیت یک تیپِ ایدهآل مسلمان است: مکنتی دارد، خمس و زکاتش را میپردازد و از این نظر روزیرسانِ علماست، میتواند اندرونی و بیرونی خود را جدا کند و زنان خانهی خود را در اندرونی محصور کند. همپیوسته به ایدئولوژیِ "مکاسب"، یک فانتزی و اخلاق جنسی است. زن تاجر نیازی به کار کردن ندارد. دو وظیفهی اصلی او در مقام زوجه برآوردن نیازِ جنسیِ مرد و زاییدن است. در ایدئولوژی "مکاسب"، کاسبکارانه اجرتی برای او تعیین شده است. این تعیینِ اجرت، باعث داعیههای اسلام در مورد رعایت عدالت در مورد زنان شده است.
مرد تاجر، در محدودهی شرعی امکان فراوانی برای کامروایی دارد. فانتزیِ سکسیِ اسلامی، اساساً فانتزیِ مردِ تاجر است. او زنان متعدد دارد و کامرواییهایش هم کاسبکارانه است. برای کامرواییهای شرعی او طبق ایدئولوژی "مکاسب" پاداشهایی در نظر گرفته شده است. او در آن جهان پاداشهای خود را میگیرد: حور و غلمان در انتظار او هستند.
یک مبنای اخلاق و فانتزی جنسی مرد شاخص اسلامی این است که قادر است زنی را که میخواهد، به حرمسرای خود بیفزاید. در اندرونی همه چیز حلال است و هر مکروهی را هم میتوان با دادن کفاره جبران کرد تا طبق ایدئولوژی "مکاسب" چیزی از امتیازات اخروی کاسته نشود. حریم حرمسرا مرز میان حلال و حرام است.
در عصر جدید حفظ حریم مشکل میشود. مطلوبِ تاجر مسلمان ای بسا زنی میشود که او را نمیتواند به حرمسرای خود بیفزاید، چون آن زن به او اعتنا نمیکند و اگر هم تصرفشدنی باشد، دیگر در حرمسرا مهارشدنی نیست. عصر جدید، با آشفتگیِ فانتزیِ جنسیِ مردِ تیپیکِ مسلمان همراه است. زن مطلوب، زنی که او در فیلم میبیندش، به او تن نمیدهد. او از پس چنین زنی برنمیآید و از پسِ زن برنیامدن بزرگترین ننگ برای مردِ تیپیکِ مسلمان است. او به آنچه مطلوب است، نفرت میورزد؛ میخواهد او را از میان بردارد؛ میخواهد او نباشد. مرد ایدهآل مسلمان دچار سادیسم است.
شهر اسلامی برای زنان شهر ناامنی است. در هیچ جایی در جهان همچون قاهره و تهران به زنان تعرضِ زبانی و چشمی و دستی نمیکنند. زن همواره باید در موضع دفاعی باشد. پدیدهی حجاب و سادیسم مردانه را باید با هم دید. هستند زنانی که حجاب را بر بیحجابی ترجیح میدهند، چون در حجاب یک سپر دفاعی میبینند. حل نهایی مسئلهی حجاب در گرو درمانِ سادیسم مردانه است. جامعهی مردان به یک اصلاحِ اساسی فرهنگی نیاز دارد.
۶. عصر جدید، انقلابی در فانتزی جنسی انسانها پدید میآورد. تحول در این عرصه نیز با پریشانی همراه است، بویژه در جامعههای اسلامی. کتابهای فقهی و کتابهایی که در مورد اخلاق اسلامی نوشته شدهاند (نمونهی مشهوری از آنها "حلیة المتقین" علامه محمدباقر مجلسی است)، منبع دست اولی برای شناختن فانتزی جنسی مرد تیپیک مسلمان است. مکانِ این فانتزی خلوتِ اندرونی است و موضوع آن زنانی است که مشخصهی بارزشان این است که تمکین میکنند. عصر جدید این فانتزی را پریشان میکند. مناظر بیرونی در چشم مرد مسلمان شهوانیتر از مناظر درونی میشوند و زن سرکش میشود و از تمکین سرباز میزند، از جمله در خلوت خود او.
انقلاب اسلامی، خیزشی برای احیای زمینهی تحقّقِ فانتزیِ جنسیِ سنتیِ اسلامی بود. جانمایهی نقد تیپیک اسلامی بر "فساد" و "جاهلیت" دوران مدرن، عذابی است که مرد تیپیک مسلمان به خاطر پریشان شدنِ آن فانتزی میکشد. او احساس ناتوانی میکند و سرخودگیاش را با سادیسم در رفتار و منشی فاشیستی در حرکاتِ سیاسی نشان میدهد.
بخش بزرگی از مردان ایرانی، در نظام اسلامی نجات فانتزی جنسی خود را دیدند. آنان ممکن بود با بسیاری از کارکردهای رژیم اسلامی موافق نباشند، اما سیاست سکسیستی آن را میپذیرفتند. رژیم نمیتوانست این سیاست را پیش برد، اگر بخش بزرگی از مردان به همدستی با آن نمیگرویدند.
مشکلِ پریشانیِ مردِ ایرانی با احیای فانتزی جنسی گذشته و تلاش برای ایجاد زمینههای تحقق آن حل نشد. توپولوژیِ شهوت (مکانِ ارضا) سیاق سنتی خود را نیافت و زنان تمکین نکردند. انقلاب اسلامی شکست خورد. شهوترانیِ اسلامی نتوانست بدیلِ اروتیسم مدرن شود و جامعه را ارضا کند. تأثیر آن، پریشانیِ بیشتر بود. این پریشانی منشأ خشونتهای مهلکی است.
۷. سادیسم مردانه در جامعههای اسلامی بیماری تازهای نیست. عیانشدگیِ آن به خاطر بحرانی شدنِ نظمی است که آن سادیسم در آن طبیعی مینمود. بحرانی شدنِ آن نظم باعث برجسته شدنِ مسئلهی زن در اسلام به عنوان همتفافتهای (کمپلکسی) از مسائل شده است. موضوع زن، افزون بر این که جایگاه و وزن ویژهی خود را دارد، به مسئلهی آزادی سیاسی و تعیین تکلیف با قدرت سیاسی گره خورده است.
ساختارِ کنونیِ قدرت در ایران بر پایهی تبعیض است: تبعیض به نفع فقیهان و واعظان و دیگر عُمّالِ دینی، تبعیض میان خودی و غیرخودیِ حکومتی، تبعیض میان مسلمان و نامسلمان، شیعه و سنی، دیندار و بیدین، و تبعیض میان مرد و زن. این تبعیضها با مجموعهای از تبعیضهای اجتماعی دیگر، که از پیش وجود داشتهاند یا در دورهی اخیر پا گرفتهاند، ترکیب شدهاند.
شرط رفع تبعیض، شرط گامبرداری به سوی آزادی و عدالت، جدایی دین و دولت است. موضوع زن موضوع کانونی سکولاریزاسیون در ایران و دیگر کشورهای اسلامی است. ممکن است با تحولی سیاسی منصبهای حکومتی از فقیهان گرفته شود، اما تنها آنجا میتوان با قطعیت گفت که دین، از دخالت در دولت دست برداشته که امکان لغو همهی قانونهایی که در مورد زنان تبعیضآور بودهاند فراهم شود و در مقابل این امکان پدید آید که زنان از حقوق برابر با مردان بهرهمند گردند.
۸. در میان طیف دینی نیز بسیار کسان هستند که با اعمال تبعیض در مورد زنان، در این یا عرصه مخالفاند، به رفتاری که با توجیه دینی در طول تاریخ با زنان شده است، انتقاد میکنند و صمیمانه در صدد تفسیری از دین هستند که آن را برای پذیرشِ آزادی و برابری، دست کم در وجوهی از آنها، آماده کند. خود این اصلاحطلبان از طرف نظام دینی حاکم زیر فشار قرار دارند. شرط این که آنان متنهای دینی را آزادانه تفسیر کنند و بتوانند تفسیرهای اصلاحطلبانهی خود را به جامعه عرضه کنند، این شده است که بساط سانسور و سرکوب دینی برچیده شود، یعنی دین از عرصهی قدرت دولتی بیرون گذاشته شود. بر این قرار شاخصِ باور به ضرورتِ دینپیرایی نیز باور به ضرورت سکولار شدن نظام سیاسی است.
خلافِ اصول آزادمنشی است که از کسی این آزادی گرفته شود که هم مؤمن باشد و هم آزادیخواه. این که او چگونه جهان را برای خود تفسیر میکند، مسئلهی خود او است و یک باور یقینی به این که او تناقض دارد، نبایستی منجر به آن شود که حق او در این که هر گونه که میخواهد بیندیشد، برشناخته نشود. بحث حقیقت یک چیز است و بحثِ همزیستیِ صلحآمیز و همبستگی برای دموکراسی یک چیز دیگر.
جامعهی ایران در سه دههی اخیر بسیار دگرگون شده است. در میان طیف مذهبی جامعه نیز نسلی سربرآورده که بسیاری از وجوه فرهنگ پدرسالاری را نمیپذیرد، در عین حال که هنوز اکثر بخشهای آن پایبندی عمیقی به مذهب دارد. در میان این نسل، رفتار دو جنس در چارچوب الگوی ولایت و تمکین نیست. هم زنان و هم مردان تحول یافتهاند. برای پذیرش برابرحقوقی، زمینههای عینی و ذهنی مناسبی پدید آمده است.
۹. سکولاریزاسیون سیاسی، نقطهی عطفی در حل مسئله زن است، اما مشکل تنها با این تحول حل نمیشود. سادیسمی که بدان اشاره شد، با تحول سیاسی از میان نمیرود و نیز محافظهکاری عمیقی که در فرهنگ ایرانی وجود دارد − و آن را در میان مهاجران ایرانی در غرب هم، که زیر فشار استبداد نیستند، میتوان مشاهده کرد − به یکباره رنگ نمیبازد.
به لحاظ اجتماعی، پدرسالاری یک نظام تأمینی است. نظام تأمینیِ دیگری باید ایجاد شود که در آن پدر و شوهر و پسر ستونهای اصلی تأمین اجتماعی برای زن نباشند. از این نظر، حل مسئلهی زن در گرو حل مسئلهی تأمین اجتماعی، یعنی حل مسئلهی نان، شغل و مسکن است. پیشرفت و عدالت، بنیادهای حل مسئلهی تبعیض جنسیتی هستند.
«آیندهی قذافی به نفت لیبی گره خورده است»
ایرج ادیبزاده
«ایلنا» خبرگزاری کار ایران در یک بررسی از قول کارشناسانی که البته معرفی نکرده، برای نفت دویست دلاری در آیندهی نزدیک شرط بندی کرده است.
بحران لیبی هر روز بالاتر میگیرد و حالا از دخالت نظامی نیروهای غربی به طور محکمتری صحبت میشود. دلیل هم بالارفتن بهای نفت و برهم خوردن تعادل قیمت این کالای صنعتی است.
در گفتوگو با رضا تقیزاده، تحلیلگر سیاسی در گلاسکو اسکاتلند پرسیدهام: آیندهی بهای نفت چقدر به این بحران لیبی وابسته است و این که آیندهی قذافی چقدر به نفت آن کشور بستگی دارد؟
رضا تقیزاده: به سئوال دوم، اول جواب میدهم. قدافی بدون داشتن دسترسی به نفت شرق آن کشور و منطقهی بنغازی و پنج پایانهی نفتی، قادر به ادامهی حکومت حتی در میانمدت هم نیست. بنابراین یا مجبور به اعمال کنترل مجدد منطقهی بنغازی است و یا کنار رفتن از حکومت. وضعیت موجود را هم نه جامعهی اروپا، نه کشورهای تولیدکننده و نه کشورهای مصرفکننده میتوانند تحمل کنند. برای این که ادامهی وضع موجود به ناآرامی در بازار نفت و عدم امنیت در منطقه و بیتعادلی اقتصاد دنیا کمک خواهد کرد. در حالی که ماندن آقای قذافی بر قدرت بههیچ کشور خاصی کمک ویژهای در کوتاه مدت نمیکند. بنابراین یا باید انتظار داشته باشیم یک خونریزی بزرگ در اندازهای دارفو- سودان- در لیبی شکل گیرد و یا قذافی به نوعی با مداخلهی کشورهای اروپایی، آمریکا، ناتو و یا با مصوبهی شورای امنیت از قدرت کنار برود.
دربارهی قیمت نفت و آیندهی بازار نفت چگونه پیش بینی میکنید؟
در این مورد پاسخ من به بخش دوم پرسشی بود که شما مطرح کردید. در مورد قیمت نفت، عربستان سعودی که بزرگترین تولیدکننده و صادرکنندهی نفت است، از این مسئله، یعنی از افزایش بیرویهی قیمتهای نفتی خیلی رضایت ندارد. روسیه نیز که دومین تولیدکنندهی بزرگ است، باز از این وضعیت خیلی راضی نیست. زیرا اقتصاد این دو کشور به اقتصاد جهانی مرتبط است و بحرانی تازه در اقتصاد جهانی هر دو کشور را با زیانهای بزرگی روبهرو خواهد کرد. آنها خیلی مایل به داشتن تعادل در بازار نفت هستند. به همین علت عربستان سعودی با داشتن بیش از ۲/۵ میلیون بشکه ظرفیت اضافی تولید، همین حالا تولید نفت خود را افزایش داده و بخشی از کاهش صادرات نفت لیبی را به بازار جبران کرده است. اگرچه بازارهای صادراتی عربستان سعودی و لیبی با همدیگر متفاوت هستند، با وجود این افزایش تولید عربستان میتواند به نگرانیهای بازار تا حدود زیادی خاتمه دهد و عربستان برای پیشگیری از افزایش بیرویهی نفت، به یقین از همهی قدرتش علیرغم مخالفت کشورهایی مثل ایران استفاده خواهد کرد.
وزیر نفت جمهوری اسلامی تصمیم عربستان را برای بالابردن تولید نفت عجولانه خوانده است.
ایران به این علت که اقتصادش با اقتصاد بقیهی دنیا مرتبط نیست و تقریباً جزیرهی خاص خودش را درست کرده، منهای البته افزایش قیمت صادرات کالا که ایران به علت واردکننده بودن میتواند از آن متأثر شود، خیلی نگران بحران در اقتصاد دنیا نیست. به این علت افزایش قیمت نفت را میپسندد. همیشه ایران از بالا رفتن بهای نفت حمایت کرده و می خواهد بهای نفت به حداکثر افزایش پیدا کند حتی اگر اقتصاد دنیا متضرر هم بشود. در حالی که دیگر کشورهای تولیدکنندهی نفت و بهخصوص کشورهای حوزهی خلیج فارس با این سیاست روی موافقت ندارند. به این علت ایران نه تنها از افزایش بیرویهی قیمتهای نفت حمایت میکند، که حتی دامن زدن به بحرانهای منطقهای با هدف افزایش قیمت نفت را هم گاهی مورد توجه قرار میدهد. این بههرحال نشانهی تضاد کامل بین نگاه ایران به آینده و قیمت نفت است و البته تضاد با نگاه کشوری مثل عربستان. البته ایران برای تأثیر گذاشتن در قیمتهای نفت به علت محدود بودن ظرفیت صادراتش در مقایسه با عربستان امکاناتی کم و در مورد متشنج کردن اوضاع امکانات کاملاً بیشتری دارد.
کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس گفتهاند که ما موافق اعمال منطقهی پروازممنوع بر فراز لیبی هستیم. به این ترتیب نشان میدهد که این کشورها خواستار پایان یافتن دوران آقای قذافی در آن کشور هستند.
همین طور است که شما میگویید. کشورهای حوزهی خلیج فارس میخواهند این بحران در کوتاهترین فرصت ممکن و با کمترین هزینه خاتمه پیدا کند و بهخصوص در منطقهی شمال آفریقا و منطقهی جنوب مدیترانه محدود بماند. کشورهای خلیج فارس در عمل در کنار این حرکتها قرار میگیرند. این که خواستار اعمال منطقهی ممنوعه پرواز بر فراز لیبی شوند گام بلند آن هاست. ممکن است از این سیاست در مورد قذافی اتحادیهی عرب و اتحادیهی آفریقا هم حمایت کنند که در آن صورت مقاومت کشورهایی مثل روسیه و چین در شورای امنیت برای مخالفت با آن یا حتی استفاده از حق وتو بسیار میتواند کاهش پیدا کند و مشروعیت این اقدام را تسریع کند. این سیاست به نوعی شاید با سیاست ایران هماهنگ است. ایران از اعمال این سیاست هدف دیگری دارد. آنها میخواهند بگویند که اینها همه انقلابهای اسلامی است که در منطقه صورت میگیرد. آنها بعد از پیروزی هماهنگ و همراه با ما خواهند شد . البته در تعریف این هدف فقط ایران است که با نتیجهگیریای که اعلام میکند موافق است. ولی کشورهای دیگر منطقهی خلیج فارس میخواهند به نوعی بحران را دور از منطقهی خودشان نگه دارند. همان طور که گفتم با کمک و فراهم کردن تسهیلات در جهت به نتیجه رسیدن این تغییرات در کنار آنها قرار گیرند و بعد از اعمال تغییرات خودشان از دامنهی این تغییرات مصون بمانند.
به نظر شما اگر قذافی همچنان مقاومت کند، چه پیش میآید؟
به نظر نمیرسد که آقای قذافی با نیروی مسلحی حدود پنج، شش هزار نفر که در اختیار دارد، قادر به ادامهی وضع موجود در درازمدت باشد. همان طور که گفتم به علت شرایط منطقه و نامتعادل بودن اوضاع اقتصادی دنیا و بازار نفت به این وضعیت باید خاتمه داده شود. بنابراین اگر منطقهی ممنوعهی پرواز بر فراز لیبی قطعیت پیدا کند و اعمال شود، این مقدمهی مداخله نظامی در آن کشور خواهد بود. یعنی برای اعمال منطقهی ممنوعهی پرواز نیروی هوایی آمریکا مجبور به انجام پروازهای شناسایی و استفاده از هواپیماهای آواکس خواهد بود و همین طور بمباران مراکز رادار و توپهای ضد هوایی لیبی که در حقیقت بضاعت دفاعی این نیروها را کم میکند، ظرفیت روحی آنها را به حداقل کاهش میدهد و باعث تقویت روحیهی شورشیان در منطقهی بنغازی خواهد شد. بنابراین این گام اول برای گسترش مداخلهی نظامی و قطعاً کنارگذاشتن آقای قذافی است.
به نظر شما در صورت مقاومت قذافی این خطر وجود ندارد که لیبی به یک سودان تازه مبدل شود؟
این خطری است که ناظران آن را هشدار میدهند. اگر اجازه داده شود که این وضعیت در لیبی ادامه پیدا کند، بیتردید لیبی در منطقهی جنوب مدیترانه تبدیل به سودان خواهد شد. حال آن که سودان در یک منطقهی تقریباً دورافتادهی آفریقا قرار دارد. در حالیکه که شمال آفریقا در یک منطقهی حساس جنوب مدیترانه است و نزدیکی و قرابت آن با اروپا این حساسیت را بیشتر از پیش افزایش میدهد و دنیا نمیتواند تحمل کند که دارفوی تازهای در بنغازی تکرار شود.
امنیت کردستان و کولبران مرزی
محسن کاکارش
کشته شدن نیروهای دولتی در این مدت توسط افراد ناشناس صورت گرفته است.حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) که در سالهای اخیر تلفاتی به نیروهای دولتی در مناطق مرزی وارد کرده است، مسئولیت کشته و زخمی شدن چهار تن از نیروهای انتظامی در اواخر بهمن ماه را به عهده گرفته است، اما در اطلاعیهای کشته شدن چهار محیطبان را محکوم کرد.
تاکنون مسئولیت کشته شدن دیگر افراد نیروی انتظامی را هیچ گروهی به عهده نگرفته و مشخص نشده است که چه جریانی در کشته شدن این افراد دست داشته است.فعالان حقوق بشر در ایران میگویند، بیشتر کولبران و افراد کاسب در مرزهای کردستان از قشرهای کم درآمد جامعه هستند که برای امرار معاش به حمل و نقل کالای مرزی روی میآورند.
این شهروندان طی سالهای گذشته مورد تیراندازی نیروهای انتظامی و امنیتی واقع شدند و هر سال دهها تن از آنها کشته و زخمی میشوند.طبق آمارهای منتشر شده، بیش از 90 تن از افراد کاسب و کولبر در مناطق مرزی کردستان توسط نیروهای انتظامی کشته شدند.
در این میان شماری از حیوانات بارکش نیز که در مناطق مرزی برای حمل و نقل کالاها مورد استفاده قرار میگیرند، کشته شدند.در رابطه با وضعیت کولبران با امید مریوانی که 25 سال سن دارد و مشغول کار کولبری است گفتوگویی کردهام.
شما بیشتر در کدام قسمت از مرزهای کردستان کار میکنید؟
در مناطق مرزی مریوان، بیش از سه سال است به کار کولبری مشغول هستم و هدفم از این کار، کسب درآمدی آبرومندانه است تا بتوانم مایحتاج خود و خانوادهام را تامین کنم.
چه نوع کالاهایی را حمل و نقل میکنید؟
بیشتر چای، موبایل و سیگار هستند.
این کالاها قاچاق محسوب میشوند؟
بله، این کالاها چون با هماهنگی بازارچهها وارد ایران نمیشوند، قاچاق محسوب میشوند و از وارد کردن آنان به خاک ایران جلوگیری به عمل میآید.
کار بازارچهها در مرزها چیست؟ چرا شما به آنجا مراجعه نمیکنید؟
بازارچهها جایگاه یا محلی هستند که توسط نیروها و ماموران دولتی ایجاد شدهاند و کالاهای مرزی را کنترل میکنند. مراجعهی ما به این بازارچهها هیچ سودی نخواهد داشت. این بازارچهها بیشتر برای سرگرمی و منافع این نیروها درست شدهاند. اگر بخواهیم در آنجا کار کنیم روزانه به غیر از کرایهی رفت و آمد باید هشتهزار تومان به بازارچه بدهیم و در ازای حمل و نقل کالایی که از سوی آنان تعیین میشود کمتر از 25 هزار تومان دریافت میکنیم. کالاها در نزدیکترین روستا به نقطهی مرزی، جمعآوری و سپس با اتومبیل به شهرها فرستاده میشوند. البته در این مسیر هم خطراتی جان راننده و سرنشینان آن را تهدید میکند. بارها اتومبیلها از سوی نیروهای انتظامی به آتش کشیده شدهاند و کالاها ضبط یا راننده و سرنشینانش بر اثر تیراندازی کشته شدهاند.
در غیر اینصورت در روز به طور میانگین چقدر دریافت میکنید؟
اگر به بازارچهها هم مراجعه نکنیم باز با مشکلاتی مواجه خواهیم شد. شاید حداکثر دوبار طبق نوبت بتوانیم کالاها را حمل و نقل کنیم. هربار چهل هزار تومان دریافت میکنیم. یعنی در هرماه 80 هزار تومان. تازه اگر شانس بیاوریم میتوانیم دو بار به مرز برویم و کار داشته باشیم. بعضی از دوست و همکارانم بیش از پنج ماه است هنوز نتوانستهاند هیچ درآمدی کسب کنند.
اکثر بستههایی که شما حمل میکنید چند کیلو وزن دارند؟
تقریبا صد کیلو هستند. از ده نفر جوانی که به این کار روی میآورند شش تا هفت نفر از آنان بعد از یک سال دچار بیماری دیسک کمر و بسیاری از بیماریهای خطرناک میشوند.
تا کنون اتفاق افتاده مورد تیراندازی نیروهای انتظامی واقع شوید؟
بله، طی این سه سال دهها بار این کار توسط نیروهای انتظامی اتفاق افتاده و چندین نفر از دوست و همکارانم جلو چشمان خودم کشته و زخمی شدند.
آیا خانوادهی کشتهشدگان پیگیری میکنند و به نتیجهای میرسند؟
هیچکس پاسخگو نیست. در خوشبینانهترین حالت یک سرباز وظیفهی بیگناه را مقصر اعلام میکنند که آنهم بهندرت روی داده است.
سال گذشته در سردشت به خانوادهی کشتهشدگان دیههای صد هزار تومانی تعلق میگرفت. در مریوان چه کارهایی صورت گرفته است؟
نوع کنترل نقاط مرزی هر شهری باهم فرق میکند. در مریوان چنین کاری انجام نشده است. شاید باور نکنید! سال گذشته یکی از کولبران بر اثر سه گلوله زخمی شده بود. در بیمارستان با ضمانت ترخیص شد. نهادهای دولتی میخواستند 700 هزار تومان بابت خسارت گلولهها از وی بگیرند. من برای تمام گفتههایم دلایل و مدارک در دست دارم. از جسد کولبری که به شدت مورد شکنجه واقع شده بود و سپس با ضرب گلوله وی را کشته بودند، فیلم گرفتهایم. اگر خواستید میتوانم آن را در اختیار شما قرار دهم.
آیا نیروهای انتظامی توضیحی به کولبرها دادهاند مبنی بر اینکه چرا بدینشیوه رفتار میکنند؟
در نقاط مرزی مناطق تیر وجود دارد. هر انسان یا حیوانی از این مناطق عبور کند مورد تیراندازی قرار میگیرد. البته یک نکته را بگویم، افرادی از کولبران که با نیروهای امنیتی و انتظامی همکاری دارند، مناطق تیر برای آنان وجود ندارد و به راحتی رفت و آمد میکنند و کار کولبری برای آنان بسیار بهتر از ماست.
چه نوع همکاریای از شما میخواهند؟
بیشتر اطلاعاتی در مورد نیروهای کردستان عراق و نیروهای احزاب اپوزسیون میخواهند که در خاک عراق مستقر هستند.
تشدید نگاه امنیتی
کارشناسان بیکاری، فقر و نبود برنامهی توسعهی اقتصادی در مناطق کردستان را از عوامل اصلی روی آوردن شهروندان به کارهای مرزی میدانند.
همچنین در سالهای اخیر مسئلهی تبعیض اقتصادی و عملکرد ناموفق دولت در زمینهی اشتغال پایدار و سرمایهگذاری همواره به عنوان معضلات کردستان به مجلس شورای اسلامی کشیده شده است.
زمینههای اصلی بروز چنین مشکلاتی را در کردستان با رحمان جوانمردی، روزنامه نگار کرد و فعال حقوق بشر در میان گذاشتهام.
به عقیدهی وی، «نابسامانی اقتصادی و فقر در جامعهی کردستان دلیل ریسکهای جانی کولبرها برای امرار معاش و سیر کردن شکم خانوادههایشان است. برای تامین زندگی و رفع نیازمندیهای آحاد و اهالی جامعه، نیاز به برنامهریزی سیاسی اقتصادی و اجتماعی است و مدیریت این برنامهریزی را در غیاب نهادهای مدنی و مدیریت محلی مردم، دولتهای مرکزی مدیریت و هدایت میکنند. طرح پیشرفت جامعه بر اساس رشد جمعیتی، پیشرفت زمانه و نیازهای آن تهیه و اجرا میشود.»
این فعال حقوق بشر با تاکید بر اینکه جامعهی کردستان فاقد هرگونه نهاد مدنی و مدیریت محلی است و حکومت مرکزی ایران باید به نیازمندیهای آن پاسخ بدهد، میگوید: «مسکن، تغذیه، بهداشت و تحصیل که نیازهای ابتدایی هر خانوادهای در جهان است طبیعتاً نیازهای خانوادههای کرد نیز هست. هرچند آمار در ایران به تناسب منافع سیاسی قدرت حاکم تهیه میشود و کمتر قابل اعتماد هستند، چارهای جز مراجعه به آنها نداریم. ارجاع میدهم به گفتهی دکتر بایزید مردوخی، استاد دانشگاه و از اعضای جبههی متحد کرد که درصد شاخص فقر در کشور ۱۸ درصد و در استان کردستان ۳۱درصد است. نرخ بیکاری در مناطق کردنشین، به ویژه در میان دانشآموختگان مراکز آموزش عالی کشور، همچنان سیر صعودی دارد و با سیاستهایی که دولت در پیش گرفته است این روند تداوم خواهد داشت.»
نگاه امنیتی حاکمیت و ناامن جلوه دادن مناطق کردستان در سالهای اخیر همواره مورد انتقاد کارشناسان واقع شده است.
آقای جوانمردی در این زمینه میگوید: «تشدید نگاه امنیتی و ناامن جلوه دادن کردستان موجب شده است بخش خصوصی داخلی و خارجی از سرمایهگذاری در این مناطق هراسان و صاحبان محلی سرمایههای کوچک هم از سرمایهگذاری در این مناطق گریزان شوند. مجموعه عوامل فوق موجب شده که شاخص رشد اجتماعی و فرهنگی سال به سال سقوط کرده و نتایج آن خود را در منطقه به صورت اعتیاد، بزهکاری، خودکشی و خودسوزی و ... نشان بدهد. این تصویری از جامعهی فقیر کردستان است که طبق طرح توسعهی متوازن که مصوب مجلس ششم است بودجهای به هشت استان توسعه نیافته تعلق میگرفت، از این هشت استان چهار استان آن را مناطق کردنشین تشکیل میداد: قسمت كردنشین آذربایجان غربی، كردستان، كرمانشاه و ایلام.»
این روزنامهنگار کرد در ادامه میافزاید: «کردستان مرز طولانی با اقلیم کردستان و کشور ترکیه دارد. به طور طبیعی کمیاب بودن یا محدودیت ورود کالاها در آنطرف مرز باعث و انگیزهی دست زدن به ورد این نوع کالاها میشود. طرف معامله که همسایهی آنطرف مرز است معمولاً از آشنایان همدیگر یا گاهی فامیل هستند که مرزهای بیعدالتی هرکدام را به سرنوشتی و سمتی پرتاب کرده است. در زمانی که روز به روز مرزها برداشته میشود، کردهای دو طرف مرز ایران و عراق باید برای معامله و تجارت با هم تاوان گرانی بپردازند. این معامله و تجارت نیز که طبق قوانین جمهوری اسلامی میبایست مقدور و بر اساس مقرراتی قابل انجام باشد، بهدلیل سیاست امنیتی فوقالذکر بسیار محدود شده و به کاریکاتوری از اجرای آن قانون اکتفا میکنند.»
سنجش افکار عمومی کردستان
چهارتن از محیطبانان روز پنجشنبه سیزدهم اسفندماه سال ۱389 توسط افراد ناشناس کشته شدند.
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان حقوق بشر کردستان در این زمینه گفت: «سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان کشتن افراد غیر نظامی در اطراف سنندج را عملی غیر انسانی و غیر حقوق بشری میداند و حق حیات را برای همهی انسانها فارغ از رنگ، نژاد و دین مسلم میداند. این اقدامات کور تروریستی در حقیقت میتواند زنگ خطری باشد برای تمام فعالان مدنی و انساندوستی که دغدغهای جز توسعه، آبادانی و پیشرفت کردستان ندارند.»
رویدادهای خشونتبار در کردستان تنها به چند هفتهی اخیر برنمیگردد، بلکه دور جدید آن از شهریورماه گذشته آغاز شده است.
به باور سخنگوی سازمان حقوق بشر کردستان، «عاملان این حوادث که دور جدید آن از اواخر شهریور ماه گذشته و همزمان با حادثه انفجار مهاباد شروع شد و با حادثهی میدان اقبال سنندج و حادثهی چند روز گذشته ادامه یافت، در پی سنجش افکار عمومی کردستان و میزان استقبال آنها از فعالیتهای خشونتآمیز هستند.»
این فعال حقوق بشر میافزاید: «افکار عمومی کردستان از هیچ نوع کشتار و خشونتی که به ویژه افراد غیر نظامی را هدف قرار دهد استقبال نمیکند و آن را در شرایط حساس کشور به نفع مطالبات واقعی شهروندان نمیداند و بادیده تردید به آن مینگرند.»
صدای گنجشکها در بحران جنگل
سراجالدین میردامادی
در گفتوگو با نوشابه امیری، روزنامهنگار در پاریس از او پرسیدهام: ارزیابی شما از تقابل جدید مجلس و دولت چیست؟
نوشابه امیری: این تقابل جدیدی نیست. یعنی از فردای انتخابات و انتخاب یا انتصاب آقای محمود احمدینژاد به این سمت و حتی در دور قبل این تقابل ادامه داشته است. بههرحال گروههایی در داخل همین مجموعه هستند که بر سر قدرت باهم درگیرند. این درگیری بازی هم نیست، یک دعوا بین دو گروه داخل حکومت است. یک دعوای جدی، ولی در عین حال با مرزهای مشخص است. ضمن این که با توجه به شرایط مختلف و این که هرچه به سالهای آخر ریاست جمهوری آقای احمدینژاد نزدیک میشویم و طبعاً حمایتهای آقای خامنهای از دولت هم کمتر میشود، براساس سوابق گذشته، این دعواها میتواند نمود بیشتری داشته باشد.
در عمل اما مجلس با دو استیضاح و مکاتباتی از این دست، اختلافات زیادی با دولت داشته است. اگر تبعیت از ولی فقیه یک فصل مشترک اصولگرایی در دولت و مجلس باشد و تأکیدات مکرر رهبری به این که رؤسای قوا به جدال و تقابل با هم در عرصهی آشکار جامعه نپردازند، فکر میکنید چرا رؤسای قوا به چنین توصیهای عمل نمیکنند؟
ابتدا باید بگویم مجلس با آخرین واکنشهایش، منظورم بعد از ماجرای راهپیمایی ۲۵ بهمن و آن نمایش جمعی و گفتن «مرگ بر موسوی؛ مرگ بر کروبی» (و در واقع مرگ بر ملتی که حق خودش را میخواهد)، نشان داد که برادران درون مجلس، گوشت هم را اگر بخورند، استخوان هم را دور نمیریزند. دیگر این که در دل همین مجموعه از چند تن معدود بگذریم که اتفاقاً اصلاحطلبان حکومتی بینشان نیستند بلکه اصولگرایان هستند، بقیه نشان دادهاند که قواعد این بازی را رعایت میکنند. من این نکته را در پرانتز به شما میگویم که اصلاحطلبان حکومتیای که امروز در مجلس هستند، بدترین نمونهی اصلاحطلبی در کشور ما بودند. آنها به بهانهی این که حالا از این باقیماندهی ایمنی که بهعنوان نمایندهی مجلس دارند استفاده و آن سنگر را حفظ کنند، در واقع دارند به حکومت این فرصت را میدهند که یک اپوزیسیون تمیز تحت کنترل داشته باشد که بتواند در دوران بعدی هم آنها را تأیید کند. بههرحال هر حکومتی و هر دیکتاتوری دوست دارد که مخالفین تحت کنترل خودش را داشته باشد.
اما در مورد بحثهایی که بینشان میشود و بالا پایینهایی که دارند: این طور نگاه کنید که دولت احمدینژاد بیشترین موارد تخلف را در طول این چندسال از قانون اساسی داشته است. تمام بودجههایی که در طول این چند سال داده، با تأخیر و تحقیر داده است. یعنی وقتی شما روی ورقه مینویسید که آقا این بودجه است و باید تصویب کنید و بعد مجلس در مواردی مخالف آن رأی داده و رأیش را پس گرفته است، نشان میدهد چهارچوبها و زمین بازی این دعوا خیلی تنگ است و قبلاً ترسیم شده و هرچه هست در این محدوده انجام میشود. طبعاً وقتی اینطور نگاه کنید، در دعوای درون خود بعضیوقتها کسانی که به حکومت نزدیک هستند، خودشان را بیشتر نشان میدهند و بعضیوقتها کمتر.
مهم این گرد و خاک و سروصدایی نیست که بهپا میکنند. مهم این است که نتیجهاش چه بوده. به عنوان مثال در آخرین استیضاحی که بهاصطلاح به برکناری وزیر رأی دادند، آقای احمدینژاد حتی در جلسه حاضر نشد. یکی از تحلیلهایی که مطرح شد این بود که اصولاً این وزارتخانه که قرار است جمع شود! یعنی آقای احمدینژاد میخواهند وزارتخانهها را درهم ادغام کنند، خب به یکی از آنها هم آقایان رأی نداده باشند. شما بدترین مورد را دیروز دارید که میبینید بههرحال رأی میآورند و در آن جهتی عمل میشود که آقای احمدینژاد میخواهد.
ما مواردی غیر از این هم داریم؛ میزان میلیاردهایی که در واقع آقای احمدینژاد معلوم نیست چه کرده. مواردی اینچنین و خارج از چهارچوب همین قانون و همین مجلس، آن قدر زیاد است که خود آقایان به آن اعتراض کردند، ولی ما هیچ واکنشی ندیدیم. یعنی موضوع از ۳۰تا و ۳۶تا تخلف گذشته است. کل عملکرد آقای احمدینژاد مغایر قانون بوده، ولی آقایان بعضیوقتها راجع به آن صحبت میکنند، بعضیوقتها صحبت نمیکنند و رسانهایش میکنند. نتیجه اما در واقع همیشه این بوده است که تا اینجا آقای احمدینژاد هرکاری خواسته کرده و مجلس هم سروصداهایی کرده و بعدهم عقبنشینی کرده است.
یک چندنفری هم هستند مثل آقای علی مطهری که به واقع به نظر میرسد که از اعتقاداتشان صحبت میکنند، ولی بیشتر من را یاد گنجشکهایی میاندازند که در جنگل گرگها به جان هم افتادند و اینها هم گاهگاه یک جیکجیکی میکنند و در همین حد. وقتی مجلسی علیه ۲۵ بهمن شعار میدهد، تظاهرات میکند، نامه مینویسد، خواستار اعدام میشود، مرگ بر این و آن میگوید و از این مجلس صدای مخالفی هم برنمیآید، معنایش چیست؟ میگویند البته معلوم نیست چه کسانی آن نامه را امضا کردهاند، ولی ما برعکسش را هم ندیدیم که کسانی بگویند ما اصلاً امضا نکردیم.
در مورد استیضاحها این طور بوده، در مورد سئوال از احمدینژاد همین طور بوده است. چندبار مطرح شده که از آقای احمدینژاد سئوال کنند و هنوز این سئوالها در هوا مانده؟ خلاصه من این دعوا را دعوای درون گروهی آقایان میدانم که براساس محاسباتی که خودشان دارند و ملت همیشه از آنها بیگانهاند و اطلاعی ندارند، در محدودهای مشخص بازی میشود و در همین حد هم میماند.
بههرحال در درون خانوادهی اصولگرایان نظر و اراده و دستور آشکار و پنهان رهبر جمهوری اسلامی بهنوعی فصلالخطاب محسوب میشد. به نظر میرسد این ویژگی رنگ باخته و یا از دو طرف دعوا در داخل مجلس و در داخل دولت خیلی به رسمیت شناخته نمیشود. این را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید این واقعیت وجود دارد که آقای خامنهای بعد از انتخابات اخیر بهخصوص (حالا قبلش هم دخالتهای فراوان دارند)، حکمهای حکومتی فراوان دارند و پیامهای مختلف فرستادهاند و از طریق نوع انتخابها و گزینشهایی که در مجلس شده، همیشه اعمال دخالت کردهاند. به نظر میرسد بعد از انتخابات اخیر ایشان مشروعیتاش را نه بین مردم، بلکه در درون خود جبههی اصولگرایان هم از دست دادهاند.
جایی میخواندم که یکی از آقایان در حوزهی علمیهی قم گفته بود، بعضیها برای حفظ آبروشان در واقع پشت آقای خامنهای میایستند و سکوت میکنند. حالا دلایل سکوتشان هم خب فراوان است. منظور این است که آقای خامنهای دیگر آن مشروعیت قبلی را ندارد و تبعاً ایشان آن صدا را هم نمیتواند داشته باشد. یعنی شما وقتی صدایی را خیلی بهکار بگیرید، دیگر کارآییاش را از دست میدهد. میگویند کشورهای عربی بعد از ماجرای تونس و مصر دیگر هرگز آن کشورهای عربی پیشین نخواهند شد. آقای خامنهای هم هرگز آن ولی فقیه مقتدر پیشین نخواهد شد. با این حال بازهم این مجموعه را من در دل این دعواهای درونی میبینم که آقایان با وجود این که میدانند حقانیت وجود ندارد، قانونیتی وجود ندارد، اما عملکردشان نشان میدهد که چندان واکنش جدیای در میان نیست. وگرنه قاعدتاً مجلس به دلایل مختلف میتوانست عملکرد این دوران را زیر علامت سئوال ببرد و همان طور که سریع توانست در طول یک هفته یک بیانیه علیه راهپیمایی ۲۵ بهمن بدهد (که آن را آقایی مثل آقای حسینیان تنظیم میکند که خودش به خودش میگوید قاتل و پسر آقای خامنهای و ...)، میتوانست در موارد دیگر هم بکند؛ مثل مورد کهریزک. شما میبینید که هنوز با آن بیانیهای که دادند و تازه آن گزارش مجلس در مورد جنایت کهریزک که گزارش نرم و نازکی هم بود، نتوانستهاند به جایی برسند.
پس معنایش این است که واقعاً عزم راسخی وجود ندارد. حالا یا به دلیل قدرت امنیتی حکومت است، یا به دلیل نوع ارتباطی که با این آقایان دارد؛ آقایانی که قبلاً صحنه را اینطوری چیدند؛ به خاطر قدرت شورای نگهبان؛ به خاطر قدرت نظامیـ امنیتی پشت دولت... بههرحال به هر دلیل و به هر مجموعه دلایلی که باشد، از یکسو قدرت مشروعیت آقای خامنهای کمرنگ شده ولی از طرف دیگر واکنشی که در برابر او انجام میشود، واکنشی قانونی، بهحق و جدی نیست.
آیتالله خامنهای و رفیق فداکارش
همن سیدی
اینهمه هم برای آن نیست که آن دوران، کوتاهمدت بوده است. در تقویم جمهوری اسلامی، رویدادهای یکروزه هم اگر در راستای منافع باشند، گم نمیشوند. واقعیت این است که در دل حذف یا کنارهگیری مهدوی کنی از نخستوزیری در سال ۱۳۶۰، یک نوع فداکاری صنفی- سیاسی نهفته است. او «برای باز بودن دست آقای خامنهای»، رئیسجمهور تازه به قدرت رسیدهٔ ایران، از مقام نخستوزیری استعفا داد و این فداکاری، برای جامعهٔ روحانیون ایران بسیار ارزنده بود. آنها پس از دو سال تلاش توانسته بودند نمایندهای از طیف خود را به سمت ریاست جمهوری برسانند؛ رویدادی که تا پیش از آن، رهبر جمهوری اسلامی مانع آن بود.
تلاش آنها برای قانع کردن آیتالله خمینی پیش از ریاست جمهوری ابوالحسن بنیصدر به جایی نرسیده بود. در پی عزل او هم باز نتوانسته بودند نظر او را برای نامزد نشدن روحانیون تغییر بدهند. آنها البته ضمن آنکه از تلاشهای خود در این زمینه دست برنداشتند، از پرداختن به تلاش برای کسب سایر مجاری قدرت باز نماندند. تنها طی دوسال پس از انقلاب، ریاست دو قوهٔ مقننه و قضاییه را به دست گرفته بودند، دو تجربه از تصدی نخستوزیری را هم در کارنامهٔ خود داشتند که دومین آن، نخستوزیری مهدوی کنی بود، اما اینها هیچکدام برای روحانیون تازه به قدرت رسیده، به اندازهٔ ریاستجمهوری اهمیت نداشت. تغییر نظر رهبر انقلاب هم آسان نبود. او بارها بر عدم دخالت روحانیون در کار حکومتی و اجرایی تاکید کرده بود؛ هم قبل از پیروزی انقلاب، هم در اوایل انقلاب به طور مکرر از «بازگشت آقایان به مدرسه و مسجد» سخن گفته بود. وی حتی پس از دستیابی روحانیون به این سمتها هم آن را موقتی اعلام میکرد.
آیتالله خمینی در پائیز سال ۱٣۶۰ در سخنرانی برای نمایندگان مجلس که به جماران آمده بودند گفته بود: «حضور آقایان روحانیون در این مقامات، موقتی و از سر ناچاری بوده است؛ زیرا وقتی کار را به روشنفکران دادیم به طرف غرب یا شرق رفتند و حالا به محض آن که رفع احتیاج و ضرورت بشود، آقایان به مدرسه و مسجدهای خود برخواهند گشت»، اما نه تنها چنین نشد بلکه با انتخاب سیدعلی خامنهای، سمت ریاست جمهوری هم به دست روحانیون افتاد؛ یعنی پنج پست کلیدی کشور در دست روحانیون بود: رهبری، ریاست سهقوه و نخستوزیری!
در این مرحله بود که شوری خلف وعده، صدای خان را هم درآورد و در این میان سادهترین مهرهٔ جمع، میبایست کنار بکشد. به پیشنهاد رئیسجمهور جدید، مهدوی کنی از سمت نخستوزیری استعفا داد تا به تثبیت سایر دستاوردهای روحانیون کمکی کرده باشد. اکبر هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای ۲۳ مهرماه خود چنین به کنارهگیری مهدوی کنی اشاره میکند: «آقای مهدوی کنی استعفا دادهاند که دست آقای خامنهای برای انتخاب نخستوزیر باز باشد، آقای خامنهای هم به دلیل اینکه معتقد است نباید همهٔ روسای درجه اول، رئیس جمهور، رئیس مجلس، نخستوزیر، رئیس دیوان عالی کشور و... روحانی باشند با ایشان موافق نیستند» و به این ترتیب یک تکنوکرات غیر روحانی که توانایی کارهای اجرایی و دوندگی برای امور روزانه را هم داشته باشد به سمت نخستوزیری انتخاب شد: میرحسین موسوی.
در این میان اما دو سئوال مطرح است: اگر رفتن آن زمان مهدوی کنی در جهت تثبیت جمع جدید روحانیون فرض شود، آیا آمدن امروز او پس از ۳۰ سال باز برای ادامه یا تثبیت این جمع است؟ آیا اینبار باید رفسنجانی کنار برود؟ از آن جمع آیتالله خمینی فوت کرده است، موسوی اردبیلی منزوی است، میرحسین موسوی به دست حکومت مفقود است، رفسنجانی کنار رفته است و در واقع خامنهای مانده است و رفیق فداکارش: مهدوی کنی پیر و سالخورده.
آیا تغییر فضای سیاسی کشور در این ۳۰ سال معادلات قدرت را تغییر نمیدهد؟ آیا در این جمع سابق، آنکه تنها از سر مصلحت به جمع روحانیون راه یافته بود- میرحسین موسوی- در میان افکار عمومی ایران جایگاهی بهتر از سایر اعضای جمع سابق ندارد؟ آیا او که «ظاهراً» برای تثبیت جایگاه آقای خامنهای به جمع روحانیون در حکومت راه داده شد، اکنون «واقعاً» جمعی از روحانیون را علیه جایگاه خامنهای بسیج نکرده است؟
معلوم نیست در پی بحرانهای کنونی، این آمدن و رفتنهای اخیر تا چه اندازه به ادامهٔ حاکمیت موجود کمک میکند. آن آمدن و رفتنهای سابق اما برای حکومت بسیار مفید واقع شد. نه تنها در عمل حضور روحانیون برای چند دهه به واقعیت سیاسی ایران تبدیل شد بلکه «نظراً» هم با آخرین موضع آیتالله خمینی، برای همیشه ماندگار شدند. آیتالله خمینی دو سال بعد به طور رسمی اعلام کرد که او قبلا اشتباه میکرده که مخالف شرکت روحانیون در حکومت بوده است. سوای آنکه آیا رهبر یا ولی فقیه یا مرجع تقلید چه اندازه مجاز به اشتباه است و چه کسانی هزینهٔ چنین اشتباهاتی را میپردازند، ایشان در ۲۰ آذر ماه ۱٣۶۲ چنین گفت: «پیش از انقلاب من خیال میکردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند، دیدم حرفی که زدهام درست نبوده است. آمدم صریحاً اعلام کنم من اشتباه کردم.»
«دستور رهبر ایران برای برخورد با تندروها»
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، هاشمی رفسنجانی شامگاه سهشنبه ۱۷ اسفند در ديدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری گفت: «خوشبختانه رهبری معظم انقلاب، دستور برخورد با افراطيون خاطی را که خارج از قانون، اقدام به توهين و افترا میکنند صادر کردهاند و اميدواريم اين پديده زشت و مضر در کشور متوقف شود.»
هاشمی رفسنجانی افزوده: «البته نقد و انتقاد کار پسنديدهای است ولی افترا و هوچیگری و تهمت زدن آن هم به بهانه دفاع از ارزشها و اسلام، مذموم است. »
آيتالله مکارمشيرازی، یکی از مراجع تقلید شیعه نیز امروز گفته است «فحاشی، آسيبی برای نظام اسلامی است.»
دو هفته پيش فيلمی در يوتيوب منتشر شد که نشان میداد چند نفر در حال حمله لفظی عليه فائزه هاشمی رفسنجانی، دختر رفسنجانی هستند.
با انتشار این فیلم، علی مطهری، نماينده تهران در مجلس ١٢ اسفند طی نامهای به آیتالله صادق لاريجانی، رئیس قوه قضائیه ایران نوشت: «در حالی که خانم فائزه هاشمی و پسر خواهرشان پس از تشييع جنازه يکی از اقوام نزديک خود در شهر ری به سوی خودروی خود در حال حرکت بودند، چند تن از اراذل سياسی بیبصيرت به وی نزديک شده و دشنامهايی به ايشان و پدر بزرگوارشان (اکبر هاشمی رفسنجانی) میدهند که قابل ذکر نيست و بیترديد مصداق حد قذف يعنی ٨٠ ضربه شلاق است.»
مطهری از رئيس قوه قضائيه خواسته تا «افراد هتاک» شناسايی شوند و پس از اثبات جرم در دادگاه صالح، حکمشان در انظار عمومی اجرا شود.
صادق لاريجانی نیز همان روز در همايش دادستانهای سراسر کشور گفت: «در همين چند روز اخير نسبت به برخی مسئولان و خانوادههای آنان هتاکی شد. اين ظلم است، ظلم که شاخ و دم ندارد.»
وی افزوده بود: «شعار و محاکمه در خيابان را که توسط عدهای معدود انجام میشود، تحمل نمیکنيم.»
همچنین عباس جعفری دولتآبادی، دادستان عمومی انقلاب تهران روز گذشته گفت: «در رابطه با اين پرونده (حمله لفظی به فائزه هاشمی) هم خانواده آقای هاشمی در دادسرا مطلبی اعلام کردند و هم ما از جنبه عمومی در مورد پرونده اقدام کرديم.»
وی با بيان اينکه دستور شناسايی متهمان صادر شده بود، افزود: «دو متهم شناسايی و پرونده برای آنها تشکيل و بهزودی به دادسرای تهران ارجاع خواهد شد.»
"ولایی ها" و "صفوی ها"، پیشتاز در خوار نمودن "زنان" و سرکوب کردن "دگراندیشان"
بهروز آرمان
آن چه بر زنان شوربخت ما در سه دهه گذشته رفته است، چیزی نیست جز تداوم تندروی های نهادهای دینی-بازاری در سده های میانی، و با هدف "چیرگی بر بیت المال". "روسری های اجباری" و "دگراندیش ستیزی های ولایی"، بُرندگی همان شمشیر "غنیمت آوری" را دارند، که یک ونیزی پانصد سال پیش به تصویر کشیده بود"شاه اسماعیل سپس روی به تبریز نهاد. در آن جا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با این همه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد. سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یک را دو نیمه کردند. سپس هشتصد تن از ملازمان را که در دستگاه الوند پرورش یافته بودند، سر بریدند. حتی سگان تبریز را کشتار کردند. سپس مادر خود را فراخواند که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت، و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران در نبرد دربند درآمده بود، پس از طعن و لعن فراوان، فرمان داد تا او را در برابرش سربریدند. گمان نمی کنم از زمان نرون چنین ستمکاره ی خون آشامی به جهان آمده باشد."
-------------
پیش گفتار
اين رشته نوشتارها، کنکاشی هستند "بسیار کوتاه" در چهار برشِ برجسته ی تاریخ اجتماعی-اقتصادی ایران. گزينش اين چهار دوران، کم وبیش تازگی دارد، چرا كه بيشتر نويسندگان، تاريخ ايران را به دو دوره ي پيش و پس از اسلام بخش كرده، و به ارزيابي سپرده اند. از دیدگاه نگارنده، شیوه ی لایه بندی چهارگانه می تواند به روشنيِ دگرگوني هاي زیربنایی و روبنایی در گذشته و اکنون، یاری رساند.
برآیندِ پایانیِ این کنکاش ها، از اهمیتی امروزی برخوردار است، چرا که برگرفته از این ازریابی ها، به نظر می رسد کشور ما در پایانِ چهارمین پاره ی تاریخ خود، و در آستانِ پنجمین برش جای گرفته باشد. نگریستنی اینکه، برش چهارم با "سوگ گستری ها" و تندروی های دینی، آغاز و پایان می یابد. صفوی ها آغازکننده ی آن، و ولایی ها (گویا) پایان دهنده ی آنند.
برای پایان دادن به این برش تاریخی، شرایط داخلی آرام آرام فراهم تر می گردد. چهار دگردیسی "کوچک ولی امیدبخش" در میان "نیروهای بیرون از نظام" را، می توان در این راستا ارزیابی کرد.
نخست اینکه، نشانه های تازه ای از رویکردهای "مستقل" ولی "جبهه ای" آشکار می شوند. این امر می تواند به شکل گیری "جبهه ی راستین نیروهای ملی-دمکرات" یاری رساند. در این برش که به گمان بسیار با "خانه تکانی های درونی" همراه خواهد بود، دستیابی به یک "برنامه ی جامع و فراگیر" سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ضرورتی است گریزناپذیر. بجاست که در این راستا، از آزمون "گفتمان های مطالبه محور" بهره گیریم.
دوم اینکه، جنبش زنان با خواست های "مستقل تر" و "روشن تر"، و آگاه به ضرورت همراهی با جنبش ملی و دمکرات کشورمان، دوباره نقش چشمگیرتری در مبارزه بازی می کند. این خیزش نوین، هم متاثر است از جان فشانی های "کردیه های" ما، و هم برگرفته از خواست های رو به رشد جنبش. اگر این گام ها وزین تر برداشته شوند، بی گمان پژواک آن را در کشورهای همسایه خواهیم شنید.
سوم اینکه، مبارزات کارخانه ها هر چه بیشتر با اعتراضات خیابان ها درهم می آمیزند. مبارزات کارگری که نیاز به سازماندهی بهتری دارند، شکل های گوناگونی می یابند: اعتصاب های کم شمار سیاسی، اعتصاب های رو به رشد اقتصادی، و اعتصاب های خاموش و توام با کم کاری.
چهارم اینکه، جنبش دانشجویی علیرغم ناروشنی در نگرش ها، خود را با جنبش کارگری همراه تر می کند، و بدین گونه پس از ضربات سهمگین "انقلاب فرهنگی"، گام به گام به جایگاه "مستقل" و "انقلابی" و "تاریخی" خود نزدیک می شود. بیهوده نیست که "امنیتی ها"، نیروی خود را هر چه بیشتر بر روی دانشجویان "دمکرات و دادخواه" متمرکز کرده اند.
این دگردیسی های "کوچک ولی امیدبخش" را می توان ژرفا داد و شتاب بخشید.
این پیش گفتار را با گزارش یک بارزگان ونیزی، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه و خودباورانه از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است.
"(شاه اسماعیل) سپس روی به تبریز نهاد. در آن جا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با این همه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد ... سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یک را دو نیمه کردند. سپس هشتصد تن از ملازمان را که در دستگاه الوند پرورش یافته بودند، سر بریدند. حتی سگان تبریز را کشتار کردند ... سپس مادر خود را فراخواند که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران در نبرد دربند درآمده بود، پس از طعن و لعن فراوان، فرمان داد تا او را در برابرش سربریدند. گمان نمی کنم از زمان نرون چنین ستمکاره ی خون آشامی به جهان آمده باشد."
صفویان، تراژدی عباسیان (بخش دوم)
از کتاب "ایران در آستان پنجمین برش تاریخی"
"احساس ضد تصوف دوره ی صفویان در شکل رسمی خود، پس از شاه عباس اول چیزی نبود جز بازگشت به دیدگاه اصلی شیعه اثنی عشری که بطور سنتی در مقابل تجربه عرفانی قرار داشت. اهمیت تصوف در تکوین مذهب در سده ی پانزدهم، در ارزشِ «کارکردی و جانشینی» آن نهفته بود. اشکال مذهبی خاصی که در نهضت تصوف متکامل شده بود، با تنه ای از شیعه ی مخالف و بدعت گذار پیوند خورد، و سپس به روحانیت رسمی دوره ی صفوی منتقل گشت، ولی در این انتقال، قدرت و توان انقلابی خود را از دست داد ... هنگامی که طبقه ی مذهبی دوازده امامی با تشکیلات فقهی خود، و سلسله مراتبی که دقیق تر از هر بخش و فرقه ی دیگر اسلامی بود، تثبیت شد، به آن «عناصر خارج از تشکیلات» که «مخاطرات» تمرکز قدرت در دو ساخت سیاسی و مذهبی را «به جان خریده بود، حق زندگی!!!» داد." (افزوده ی نگارنده: شبیه آن چیزی که "اصلاح طلبان و پراگماتیست ها" و دستیاران برون مرزی شان پس از سی سال سرکوب "دگراندیشان"، خواستار آنند، همانا دادن "حق زندگی" به "غیرخودی ها"، همراه با پذیرش "مخاطرات" در جمهوری "غیرولایی" ولی "اسلامی")
ب. س. امورتی، مذهب در دوره صفوی
گرايش به مذهب شيعه را که تنها چندی با تصوف همراه شد، و به منزله ي پايه ي معنوي خلافت صفوي شناخته شده است، مي توان از چند زاويه به ارزیابی سپرد.
نخست اينكه، گرايش آریستوکراسی ايرانی-خاوری به مذهب رسمی-دیوانی به مثابه ي ابزاري براي آرام سازی توده ها، دفاع از مرزهای پادشاهی، و پاسداری از منافع زمینداران بزرگ، از دودمان ساساني و با گسترش توان موبدان زرتشتي در ساختار زمامداری، بويژه پس از پشتيباني امپراتوری روم از آئين مسيحيت، کمابیش آغاز شده بود. (اگر چه در آن زمان زمینه ی چندانی برای رشد نیافت و پس از دوره ی کوتاهی -150 سال از 430 سال زمامداری ساسانی- دوباره به مدارای دینی پیشین روی آورده شد)
اين گرايش کمرنگ، با چيرگي عرب ها بر ايران و پذيرش اسلام سني از سوي بخشی از زمينداران بزرگ، و رونق شاخه ي شيعه در بخشی از لايه هاي پائين اجتماعي، مانند كشاورزان و پيشه وران و چادرنشينان بی چیز، وارد مرحله ي نويني شد. با پيدايش حكومت هاي محلي ايراني چون طاهريان و سامانيان و آل بويه، و پشتيباني اسمي آنان از خلیفه های عباسي به منزله ي نمايندگان "خلافت اسلامی"، از ابزار دین برای تثبیت موقعیت فئودال ها به شيوه ي ظريفي بهره برداری گردید. این "دولت در دولت" های فئودالی، از یک سو با به رسمیت شناساندن خود از جانب خلیفه ها، گاه با شمشیر و گاه با کرنش، اعتبار دینی به دست می آوردند، و از دیگر سو با عوامفریبی، پیوند خود با کشاورزان و پیشه وران و بازرگانان کوچک را بهبود می بخشیدند.
دولت آل بويه نیز كه از شمال ايران و گيلان (همانجا كه فرقه ي صفوي به رهبري شيخ تاج الدين زاهد گيلاني آموزگار شيخ صفي الدين صفوي و جد شاه اسماعيل صفوي شكل گرفت و گسترش يافت) برخاسته بود، و گرايش های تمرکزگراي دوران ساساني را بازتاب می داد، کمابیش گرايشی به شيعيان داشت (اگرچه از قزلباشان متعصب صفوی فاصله ی زیادی داشت و بیشتر مدارای دینی را برگزیده بود). پاره اي از رسوم اين شاخه ي مذهبي كه هنوز هم در ايران گسترده است، مانند مراسم عاشورا، ریشه در این دوران دارد. به ديگر سخن، زمامداری تمركزگراي ايراني پس از اسلام، در پاره ای از دوره هاي تاريخي با گرايش به مذهب، البته با درون مایه ی ضد بیگانه، تا حدی در پيوند بوده است. تلاش دوباره ي ايرانيان براي دستيابي به استقلال سياسي و اقتصادي پس از سرنگوني حكومت هاي محلي ايراني، نمي توانست خود را از اين "خلفیه گرایی"، رها سازد. بدین گونه از شیوه ی کهنسال مدارای دینی یا گونه ی ایرانی سکولاریسم اشرافی-ساتراپی، فاصله گرفته شد.
دوم اينكه، پادشاهي صفوي كه گویا براي نخستين بار در تاريخ ايران بر پايه ي دین به وجود آمد و بنيانگذار آن يك خاندان روحاني بود، در آغاز، مبارزه های درازگاه توده ها برای استقلال را که به شكست انجاميده بود، تجلي می داد. با سازش موقت میان آرمندگان و کوچندگان در فلات ایران، و نیز بازتاب پاره ای از خواسته هاي مردم در جنبش صفوی، دولت نوین از پشتيباني زمینداران و نیز لایه های پایین اجتماعی، خاصه در بخش هایی از ایران برخوردار گرديد.
در این برش، شاهان صفوي در جامعه کمابیش پايگاه داشتند، و بخشی از مردم، آنان را "مرشد كامل" مي خواندند. گروهی از توده ها در اجراي دستورهايشان فداکاری مي كردند و از جمله به كمك همين مريدان و هواداران بود كه سپاهيان ايران در برابر همسايگان توانمند خود، حكومت هاي عثماني و ازبك، استواري از خود نشان دادند و در دفاع از مرزها به پيروزي هایی نیز دست يافتند. با این وجود در آغاز کار صفویان نیز، همگامي خان های عشایر و زمینداران بزرگ و بازرگانان بزرگ با توده هاي مردم، و پشتيباني آنان از خواست هاي لایه های پایین اجتماعی، ریاکارانه بود، و بسته به نياز آنان به توده ها، كاهش يا افزايش مي يافت. اين روند بدانجا انجاميد كه خلافت صفوي كه خود از خانقاه ها زاده شد، پس از استوار کردن پايه هاي خود، به سركوب آنان پرداخت و براي ازميان برداشتن شان تلاش بسيار نمود و به پيروزي هائي نيز دست يافت.
سوم اينكه، تهديدهاي هميشگي همسايگان توانمند ايران، دولت عثماني در باختر و حكومت شیبانی در خاور كه هر دو سني بودند، بر گرايش های مذهبي شاهان و بر چگونگی برخورد آنان با مذهب شيعه تأثير مي گذاشتند. صفویان از همان آغاز به منظور جلوگيري از نفوذ رقیبان و تثبيت موقعيت در پهنه ي زمامداری، به تحميل خشن مذهب شيعه روی آوردند.
بویژه در آناتولی خاوری و مرکزی، صفویان دارای نفوذی بودند و حتی گاه رهبری ایدئولوژیک را دست داشتند. بي دليل نبود كه هم تركان عثماني به شدت از گسترش مذهب شيعه جلوگيري كردند و در يورش هاي خود به شيعيان آناتولي، نزديك به چهل هزار شيعه را از دم شمشير گذراندند، و هم ازبكان سني كه از بازماندگان مغول در آسياي ميانه بودند، برای جلوگیری از گسترش مذهب شيعه در آسياي ميانه به شدت می تاختند. به دیگر سخن، مذهب، چه شیعه و چه سنتی، بیشتر ابزاری بود در دست کوچندگان برای مشروعیت بخشیدن به کشتار مخالفان و گسترش پهنه ی خلافت های عثمانی و صفوی.
سرکوب "بد دینان"
بازتاب منفي پيدايش دولت مذهبی در ايران و دوری از شیوه ی کهنسال مدارای دینی، تعقيب و كشتار سنيان و "غلات" بود به طور گسترده. به گونه اي كه در هر جائي دودمان صفوي استوار مي شد، اغلب گروه هاي "بد دين" مورد پيگرد و سرکوب و كشتار قرار مي گرفتند. در پيامد آن، روحانيون توانمند شيعه در دو سده ي زمامداری، هر دگرانديشي را به بند کشیدند و چراغ روشن فرهنگ ايراني را، كه در دوران حكومت هاي محلي طاهريان و سامانيان و بوییان و صفاریان به اوج تابش خود رسيده بود، و در دوران سخت و خشونت بار چادرنشينان خاوري هنوز از آن اشعه هاي اميدبخشي مي تابيد، با تنگ نگري هاي خشك مذهبي کم کم خاموش نمودند. در این برش فعالیت فکری و فرهیختگی دچار کساد شد، به رشد هنري بويژه شعر و حكمت و زبان، و به طور كلي زندگي فرهنگي-علمی ايران آسیب های جدي وارد آمد. بیهوده نیست که ا. گ. براون خاطر نشان می کند، که در این برش، دانشمندان و فرهیختگان "از دست علمای متعصب آزار" فراوان دیدند و به دلیل دیدگاه های انتقادی خود، با مشکلات و گرفتاری های زیادی روبرو گردیدند. بخش بزرگی از آنان به هندوستان پناه آورند و در رشد فرهنگ و زبان فارسی در این کشور سهم بسزا داشتند.
با این پیش زمینه ها، از آغاز دوران صفوی، از میان بردن و فراری دادن و منفعل کردن دگراندیشان و فرهیختگان در دستور کار بود، و بدین گونه از خیزش اندیشه ها که پیش زمینه ی دگرگونی های ژرف اجتماعی-اقتصادی است، نشانی دیده نشد. به جای نوزایی علمی-فرهنگی، خرافات گسترش یافت، چه در میان بالایی ها و چه در میان پایینی ها.
یک "عامل کمپانی مسکوی" درباره ی باورهای توده ها در این برش می نویسد: "مردم سخت گرفتار خرافاتند و معتقد به تفال و جادو و جنبل، و تصور می کنند که با توسل به دعا در مسجد به شفای عاجل خواهند رسید و یا به دردهایشان درمانی پیدا خواهد شد." شاردن نیز در "سفرنامه ی اصفهان"، پیرامون میزان تاثیرگذای "ملا ها" و "وعاظ" که از پشتیبانی دولت صفوی برخوردار بودند، گزارش روشنگرانه ای می دهد:
"در سال 1645 مسیحی در این قبرستان (گورستان جماله در اصفهان) در گوشه ی قبر کهنه، زمین را می کندند، سنگ قبری یافت شد که نام شیخ ابوالفتح روی آن نقش بود. همه گمان کردند که این سنگ متعلق به شیخ ابوالفتح رازی است که تفسیر قران را به فارسی نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدی در آن جا بنا کرده، قبری نیز در محلی که سنگ پیدا شده بود، ساختند. مردم نیز با تقدیم نذور و هدایا آن جا را مزین کردند، اما به زودی این دستگاه برچیده شد، زیرا در این زمان ملایی که من او را دیده ام و نام او «میرلوحی» است و یکی از وعاظ مشهور، و گاهی در میدان ها وعظ می کند، بنای مخالفت را با این کار گذارد و شروع کرده به وسیله ی تواریخ و روایات ثابت کند که شیخ ابوالفتح رازی حقیقی در ری مدفون و این ابوالفتح، سنی و یا یک ترک کافر است که دشمن ائمه بوده است. او چنان مردم را به این کلام معتقد ساخت، که روزی پس از پایان وعظ بیش از هزار نفر به مسجد و مقبره ریخته، اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ریشه کن کردند. من حتی این مکان را دیدم که تبدیل به مستراح و مزبله شده بود. از این جا می توان قضاوت کرد که جامعه روحانیت اسلام چقدر از کلیسای روم از نظر قدرت و دوراندیشی دور است. زیرا کلیسای روم اجازه نمی دهد که مردم در شعائر مذهبی و امور مربوط به آن دخالت کنند."
میزان نفوذ ملاها در میان مردم، حتی در اوج قدرت شاهان صفوی، چشمگیر بود. شاردن پیرامون "تسلیم شاه عباس کبیر" به هیجانات دینی مردم می نویسد:
"نزدیک دروازه عباسی کاخ زینب بیگم، دختر شاه تهماسب و عمه شاه عباس کبیر است. این زن، بسیار زیبا، و شاه عباس کبیر عاشق شیدا و دلخسته او بود و می خواست با او ازدواج کند. چندین ملا و مخصوصا یکی از معاریف ایشان موسوم به میرباقر، به این کار فتوا دادند. ملایان دیگر که عده ایشان انبوه بود، از این عمل ناشایست و غیرمشروع متنفر شده، روزی جمع شدند، بعضی با شمشیر و برخی با چوب و عده ای با سلاح های دیگر مسلح شده، فریادکنان به درسرای سلطنتی حاضر و دادخواهی کردند. مردم در سختی ها و ظلم های فاحش، به این قسم داد خود می ستادند. شاه عباس دم در حاضر شده، پرسید چه می خواهید؟ جواب دادند: «ما سر یک سگ، یک نفر کافر، یک نفر مرتد که نام او میرباقر است، و برخلاف قول خدا و قران و رسول رای داده است، می خواهیم. او بدعت در دین گزارده که فتوای وصلت شاه با عمه خویش داده است. این گناه کبیره و نفرت انگیزی است که حتی در مخیله هیچ کافری نمی گنجد.» شاه عباس تسلیم هیجانات ایشان شده و هرگز با عمه خویش که عشقی سوزان به او داشت، وصلت نکرد." و شاردن به ناله می افزاید: "این ملاها از مذهب مسیح اطلاح صحیحی ندارند ... در رم این قدر مردم دقیق و وسواسی نیستند"
افزایش تنش های درونی
بازسازی خلافت و گسترش خرافات در فلات ایران در زمانی صورت می گرفت که زمینه های عینی برای پایان دادن به نظام ملوک الطوایفی و ورود به عصر نوین بازرگانی از راه های دریایی، داد و ستدهای غیر پایاپای و پولی، کشت محصولات کشاورزی برای بازار خارجی، و تولید انبوه کارگاهی-کارخانه ای برای بازارهای درون و برون مرزی، آرام آرام فراهم می شد: هم با گسترش زمین های کشاورزی (بویژه در استان های شمالی و قفقاز)، هم با رشد یا پیدایش شهرها با مراکز تولیدی-بازرگانی، هم با دامنه گرفتن باورهای چندگانه از "الحاد" گرفته تا گرایش های دینی "اصلاح" شده، و هم افزایش داد و ستدهای فنی و علمی و فرهنگی با همسایگان، حتی با اروپیان.
سلطان های صفوی و از آن میان شاه عباس، می کوشیدند با یاری گرفتن از "شمشیر" قزلباش ها و شاهسون ها و گرجی ها، و "ترفندهای" صدرها و ملاباشی ها، بر این دگردیسی ها و نوزایی های اجتماعی نقطه ی پایان بگذارند، و به گمان خود، "ارتداد از صراط مستقیم دین را که در عصر ملوک الطوایفی و ایلاتی (یا ایلخانی) بسیار رواج داشت"، خاتمه دهند.
بازسازی خلافت ها در باختر آسیا و چیرگی کوچندگان و دین سالاران بر نهادهای زمامداری، اگر چه در پاره ای زمینه ها جوامع باختر آسیا را به پیش راند، در ابعاد تاریخی اما روند رشد آن را کند نمود: چه در زمینه های اقتصادی-اجتماعی، و چه در پهنه های علمی-فرهنگی.
در کوران درگیری های پیاپی میان کوچندگان و آرمندگان در ولایت ها، یا در پی درگیری های دسته بندی های تازه ی دینی و غیردینی در شهرها و روستاها، و نیز در جریان جنگ های میان کوچندگان برای به دست آوردن سهم بیشتر، به دفعات زمین های کشاورزی و سیستم های آبیاری و یکان های اقتصادی شهری و روستایی آسیب دیدند. برای نمونه جنگ میان اتحادیه ی تکلو-رملو بر علیه قزلباشان استاجلو، که برای چیرگی بر خلافت صفوی جریان داشت، ده سال ویرانی و خرابی به بار آورد.
در این کشاکش ها، مناطق مرزی بیش از مناطق مرکزی آسیب ها دیدند. چرا که نه تنها در معرض یورش رقیبان داخلی، بلکه در تیررس حمله ی همسایگان قرار داشتند. برای نمونه تبریز که پایتخت سه مهاجر کوچ نشین آق قویونلو و قره قویونلو و قزلباش بود، در کوران درگیری های مرزی پیاپی دست به دست و ویران می شد. پس از استقرار صفویان، غروب این شهر مهم اقتصادی-بازرگانی که در دوره ی ایلخانان از مراکز مهم ایران بشمار می آمد، آغازید.
در سال های نخست روی کار آمدن قزلباشان، تبریز شاهد "سی سال نفرت" میان حیدری ها و نعمتی ها بود. در پی جنگ های خونین در سال های نخست زمامداری قزلباشان، شمار شهرنشینان کلا کم شده بود. برای نمونه جمعیت شهر بزرگ تبریز به هشتاد هزار تن کاهش یافت. در هرمز هم، تنها پنجاه هزار تن می زیستند. در دیگر شهرها نیز میانگین جمعیت میان پانزده تا بیست هزار نفر بود. بویژه فرار پیشه وران ورزیده و یا کوچ اجباری آنان، به رشد اقتصادی-اجتماعی آسیب می رساند. تنها در دوره ی سلطان سلیم عثمانی، و پس از شکست چالدران، صدها فلزکار تبریزی به استانبول رانده شدند. مهاجرت اجباری پیشه وران ورزیده، در کنار تحریم های آشکار و ناآشکار صادرات فلزات به ایران از سوی عثمانیان و اروپاییان، که تقریبا تا پایان دوره ی صفوی پی گرفته شد، یکی از راهبندهای رشد کارگاه های پیشه وری در ایران بود.
حتی پس از اصلاحات شاه عباس و چیرگی کوتاه گاه آرمندگان بر کوچندگان، در پایتخت تازه که به گفته ی شاردن جمعیت اش با پرجمعیت ترین شهر اروپا یا لندن برابری می کرد ، نیمی از مردم اصفهان به نعمتی ها، و نیمی به حیدری ها گرویده بودند و با هم ناسازگاری داشتند. گسترش ایدئولوژی های فئودالی سده های میانه، آن هم در دوران نوزایی اقتصادی-اجتماعی باختر آسیا و رشد مناسبات پیش-سرمایه داری، ثبات اجتماعی را به خطر می انداخت و نیروهای مولده را به بند می کشید. تاثیرات منفی بازسازی خلافت عباسی، بویژه بر زندگی شهری ایران که خود با دشواری های دوران گذار از فرهنگ کوچنده به آرمنده روبرو بود، بسیار ژرف و درازگاه بود. حتی بیش از صد سال پس از فروپاشی دودمان صفوی، جان ملکم درباره ی تنش های زندگی شهری در ایران می نویسد:
"چند دستگی های شهرهای بزرگ به صورت محلات حیدری و نعمتی، که مولفی آن را به شاه عباس صفوی نسبت می دهد، هنوز هم وجود دارد و مانند گذشته دشمنی هایی را برمی انگیزد. همیشه میان این دو دسته، حسادت وجود دارد، و در سه روز آخر ماه محرم با شدت و خشونت به یکدیگر حمله می کنند. اگر دسته ای مسجدی را آذین بندی کند، دسته ی دیگر، اگر بتواند آن را کنده و بیرق ها و یادبودهای آن ها را نابود می کند. اگر آن ها مخالفان خود را از خانه و کاشانه شان بیرون کنند، بر در خانه هایشان شکل تبری کوچک را به نشانه ی پیروزی نصب می کنند. این نزاع ها اغلب بسیار جدی است و خیلی از مردم جان خود را از دست می دهند."
دکتر بهروز آرمان
info@b-arman.com
خنده را جدی بگيريم
فرنگيس حبيبی
حال اگر خنديدن در ملاء عام برای زنان نکوهيده است، خنداندن میتواند به مراتب کاری گناهآلود تلقی شود. از اين روست که میبينيم زنان در بسياری از هنرها چون سرودن شعر، نقاشی، خوشنويسی، گلدوزی ، موسيقی و قصهگويی در تمام دورهها و تمدنها دستی در کار داشتهاند ولی در هنر خندهپردازی يا نمايشهای فکاهی، حتی در کشورهای غربی، از نورسيدگاناند
اخيراً به مناسبتی دنبال نام و احوالات کاريکاتوريست های زن می گشتم. با شگفتی در يافتم که هيچ کاريکاتوريست زنی در ميان کاريکاتوريست های برجستۀ فرانسه، انگلستان، آمريکا، آلمان و کانادا ديده نمی شود. پرس و جو کردم و مسئله را با دوستانم در ميان گذاشتم. دوستی گفت هنرکاريکاتور با چند خط خشک آنچه بيش از همه در چهره و هيکل کسی توی چشم می خورد به نمايش می گذارد. نمايشی که اغلب عاری از خيرخواهی و ملاطفت است و با هدف تمسخر و تحقير صورت می گيرد. حال آنکه زنان رمانتيک هستند و مقصود خود را در قالب واژگانی رنگين ، آهنگين و مواج بيان می کنند.
فکرم از کاريکاتور به فکاهی نويسی و نمايش های تک نفرۀ خنده دار کشيده شد. باز ديدم که مثلاً در فرانسه، تا قبل از دهۀ نودٍ قرن بيستم، کمدين طنز پرداز در ميان زنان تقريباً وجود نداشته است. و امروز نيز در جمع بازيگران فکاهی بيشتر از سه چهار زن هنرمند موفق طنز نويس ديده نمی شود.
آيا خنداندن کاری مردانه است؟ اين پرسش در گوشۀ ذهنم خانه کرده است. می گويند خنديدن از شاخص های انسانی است و حيوانات با خنده بيگانه اند. برگسون، فيلسوف فرانسوی اوائل قرن بيستم، معتقد است که "خنده موسيقیِ جان است". پس چگونه است که زنان به ساختن اين موسيقی بی ميل بوده اند؟ چرا هيچ دلقک زنی در سيرک ها نمی بينيم ويا در دربار سلاطين ـ حتی در دنيای غير مسلمان ـ هيچ زن بذله گويی را سراغ نداريم که برای تفريح خاطر بزرگزادگان ذوق آزمايی کرده باشد؟
در آستانۀ هشتم مارس اين پرسش ها را همچون گرده هايی در فضای ذهن خوانندگان می پراکنم شايد به جوانه های پاسخ بدل شوند.
پاسخ نارسی که در سر من شکل گرفته است و در بيان آن از برگسون کمک گرفته ام اينست که خنده گسستی است در حالات عادی بدن و رفتار های اتوماتيک زندگی معمولی. وقتی می خنديم بدن ما از حالت تعادل متعارفش بيرون می آيد. گسستی در رشته رفتار های معمول و خودکار گونه امان پديدار می شود و وجودمان برای لحظاتی کوتاه در واحه ای سوای مکان و زمان عادی قرار می گيرد. انگار که پروازی کوتاه را تجربه کرده باشيم، حسی از گشايش و آزادی در درونمان پخش می شود و سبک می شويم. لذت خنده از همين سبکبالی سرچشمه می گيرد و شايد همين لذت و حس آزادی است که سبب شده خندۀ زنان را در ملاء عام نکوهيده شمرند.
در ايرانٍ چهل پنجاه سال پيش، و امروز نيز در خرده فرهنگ سنتی ـ مذهبی، دخترانی که در کوچه و خيابان می خنديدند دخترانی جلف و سبک توصيف می شدند. حتی بياد دارم در اوائل انقلاب دختری را از دانشکده ای اخراج کردند. يکی از اتهاماتش که گروه های سياسی چب نيز با آن موافق بودند اين بود که زياد می خنديده است.
اگر خنديدن را گسسنی در روال عادی و متعارف رفتار ها بدانيم، از ديدگاه سنتی ـ مذهبی اين وقفه در نزد زنان تمردی سزاوارٍ سرزنش به شمار می آيد. زنی که می خندد و طبيعتاً خنده را پخش می کند از قالبی که برای رفتارهايش تعيين و برسميت شناخته شده است خارج می شود. بيرون از صف حرکت می کند و اين امر مخاطراتی در پی دارد که از آن جمله است انتشار بی ضابطۀ لذت و حس آزادی.
حال اگر خنديدن در ملاء عام برای زنان نکوهيده است، خنداندن می تواند به مراتب کاری گناه آلود تلقی شود. از اين روست که می بينيم زنان در بسياری از هنرها چون سرودن شعر، نقاشی، خوش نويسی، گلدوزی ، موسيقی و قصه گويی در تمام دوره ها و تمدن ها دستی در کار داشته اند ولی در هنر خنده پردازی يا نمايش های فکاهی، حتی در کشور های غربی، از نورسيدگانند.
اگر به گنجينۀ ادبی ايران نگاه کنيم نه تنها معادل زنانۀ عبيد زاکانی و يا ايرج ميرزا را نمی يابيم بلکه از نمونۀ زنانۀ عمران صلاحی نيز اثری نمی بينيم. چرا که نويسندگان و شعرای زن ايران چندان در تکاپوی بيان امواج تاريک اندوه و درد زندگی بوده اند، آنچنان واقعيت تراژيک محيط آن ها را در چنگال خود گرفته بوده است که مجالی برای طنز گويی نداشته اند. و شايد ناخودآگاه با بيان جنبۀ تراژيک و جدی واقعيت آسان تر می توانسته اند خود را در حرفۀ نويسندگی " به ثبت رسانند"، حرفه ای که تا صد سال پيش صد در صد مردانه بود. شايد هم آن اعتماد به نفس"مردانه" را ننداشته اند که طنز بگويند ولی اگر خنده ای بر لب کسی نشکفت از ميدان در نروند.
با اين حال در ده پانزده سال گذشته، در پهنۀ ادبيات زنان در ايران آثاری پديد آمده است که نشانۀ اعتنای جدی زنان به طنز است.در اين زمينه می توان نمونه واراز "ماجراهای غريب آقای الف در غربت" اثر گلی ترقی، "حکايت ساختن مبال در بم" نوشتۀ سهيلابسکی، " عطر سنبل، عطر کاج"، اثر فيروزۀ جزايری(دوما)، "گورستان شيشه ای"، اثر سرور کسمايی و البته "پرسپوليس"، نوشتۀ مرجان ساتراپی ياد کرد. در برخی از اشعار خام سيمين بهبهانی نيز طنزی آشکار نهفته است.
هدف اولیۀ هيچيک از اين آثار خنداندن مخاطبان نبوده است. نه حس غربت و کسالت "آقای الف" که از ايران مهاجرت کرده است (گلی ترقی)، نه داستان انقلاب از نگاه يک دختر بچه(مرجان ساتراپی)، نه حکايت زلزلۀ بم و ساختن مبال برای آسيب ديدگان آن(سهيلا بسکی)، نه جوانی که نام و عکسش بروی سنگ قبری قرار گرفته است ولی خود زنده و سرگردان برای پس گرفتن عکسش دوندگی می کند(سرور کسمايی)هيچيک موضوعی برای خنديدن نيست. ولی اين نويسندگان توانسته اند از اين صحنه ها و از غم و بی خانمانی و بيهودگی و حسرتی که از آن ها تراوش می شود فاصله بگيرند و با نگاهی غير متعارف و خارج از قالب های رايج به آن ها بنگرند و روايت و جلوۀ ديگری از واقعيت تبعيد، انقلاب، جنگ و زلزله ارائه دهند.
اين آثار ـ و شايد بتوان نام های ديگری را نيزبه آ ن ها افزود ـ نشان می دهتد که توانايی آفرينش طنز در نويسندگان زن امروز ايران در حال شکفتن است. پرسش اينست که آيا می توان به اين استعداد ميدان بروز گسترده تری داد؟ به سخن ديگر می توان خنده و طنز را جدی گرفت و به عنوان يک شکل هنریٍ تمام عيار در جهت بازنماياندن نکته ها و صحنه ها و زير و بم های زندگی زنان به آن پرداخت؟ آيا نمی توان قانون چند همسری، مقررات ديه، سهميه بندی دانشگاه ها، بازرسی های بدنی، جدا سازی فضا ها و هزاران ماجرايی را که هر روز در تاکسی، مطب دکتر، اطاق بازجو، فرودگاه، دفترروزنامه، ادارۀ سانسور، کارخانه، آشپزخانه، دفتر فالگيرو محضردار رخ می دهد، خميرمایۀ حکايات و امثال و حکمی زنانه قلمداد کرد و آن ها را در قالب نوشته، نمايش، ويدئو، عکس و داستان مصور منتشر کرد؟ آيا بدين ترتيب نمی توان فرهنگ تازه ای مبتنی بر طنز اشاعه داد که جوک های "ترکه و رشتيه و قزوينيه" را کمی عقب براند؟
چنين بيان هنری گسترۀ همدلی های زنانه را بيشتر می کند و اعتماد به نفسی را همراه با سبکبالی در ميان زنانی که الزاماً با ادبيات سياسی و حقوقی انس و الفتی ندارند بوجود می آورد. قابليت درک و جذب زبان طنز و فکاهيلت مرز های طبقاتی را نيز پشت سر می گذارد. زبان هوشمند ـ و نه گزنده ـ طنز دعوتی است به تأمل و از همين رو درجۀ تسامح را در جامعه بالا می برد و به تلطيف مناسبات کمک می کند.
زنان هنرمند و نويسنده و فعالان عرصۀ زنان در سال های گذشته چندان خلاقيت، تلاش و درايت از خود نشان داده اند که بی جا نيست اميد داشته باشيم که با رشد فکاهيات زنانه به افق های تازه ای از ارتباط مدنی دست يابند.
چشم و لبشان پر خنده!
هشت مارس و نقش زنان در جنبش سبز
علی صمد
فعالين جنبش زنان در جامعه و در جنبش سبز در شرايط کنونی با توجه به دستگيری هزاران منتقد و مخالف حکومت اسلامی ايران و نيز دستگيری رهبران نمادين جنبش سبز مناسب است در روش ها و تاکتيک های خود تغييراتی برای گسترش هر چه بيشتر اعتراضات در مناطق جنوب شهر و در شهرهای ديگر، تدارک ببينند
هشت مارس روز جهانی زن
حوادث ايران چنان سريع می گذرند که اگر با آن همراه نشويم براحتی می توانند ما را در آنجايی که هستيم بجا بگذارند. امروز نزديک به سه هفته از ۲۵ بهمن، دوهفته از اول اسفند و پنج روز از ده اسفند می گذرد و دو روز ديگر هشت مارس، روز جهانی زن، روز ديگر بودن، روز مقاومت، روز با هم بودن، روز مبارزه برای آزادی و برابری جنسيتی می باشد. البته قابل تاکيد است که مبارزه زنان برای برابری حقوقی دهه هاست که در ايران پی گرفته می شود. در اصل می توان چنين ادعايی را طرح کرد که جنبش زنان در ايران، به عنوان پيشروترين و مترقی ترين جنبش يکصد و پنجاه سال کشور، محسوب می شود و اين روز بر همه زنان و دختران کشورمان مبارک و پيروز باد!
تلاش جنبش زنان برای ماندن در جهان مدرن امروزی
از کودتای انتخاباتی تا امروز، زنان و دختران جوان توانسته اند به شکلی محسوس و در سطحی گسترده در خيابان های شهرهای مختلف ايران، برای احقاق حقوق انسانی و شهروندی، با مردان همراه شوند. انعکاس چنين حقيقتی از مبارزه پر شکوه زنان و مردان جوانی که آگاهانه ميخواهند برای آزاد زيستن و آزاد ماندن در يک جهان امروزی، برابر، مدرن و بدون تبعيض، اميد وعشق به تغيير را مشترکاً با هم در خيابان ها تجربه کنند بسيار مسرت بخش است. اکنون در جامعه اهميت و ارزش آزادی برای نسل جوان ايرانی چنان موضوعيت عينی يافته است که حاضر است برای زمينی کردن چنين تصويری زنده و مدرن از زندگی به خيابان ها بيايد و برای احقاق حقوق ضايعه شده اش، اعتراضات مدنی و دمکراتيک سازمان دهد. اين نسل از جوانان و زنان کشور به اهميت قدرت وحرکت مشترک برای احقاق بديهی ترين حقوق اجتماعی، سياسی، فرهنگی، هنری خود پی برده اند و اين در واقع نشان از بلوغ اجتماعی شهروندان جوان آگاهی است که تصميم به ماندن و زندگی در جهان مدرن امروز را جزء حقوق اوليه و انسانی خود می دانند و برای رسيدن به آن خواسته های مدرن و دمکراتيک تلاش مشترک و مداوم می کنند.
تلاش انسانی زنان برای با هم بودن
امروز در صحنه سياسی و اجتماعی کشور فعالين جنبش زنان با داشتن ده ها سال تجربه مبارزه مستقلانه توانسته اند از جايگاه بسيار مهمی در ميان جنبش های اجتماعی و دمکراتيک کشور برخوردار شوند. مبارزه آنان حاصل صد و پنجاه سال تلاش حق طلبانه و پيگير در کشورمان می باشد. آنها با تجربه اندوزی از گذشته و نگاه به حال و آينده جنبش، در اعتراضات خيابانی شهرهای مختلف کشور شرکت می کنند و مبارزه و مقاومت مشترک به همراه مردان را به اشکال گوناگون پيش می برند. آنها در عمل نشان داده اند که ديگر حاضر نيستند بی حقوقی، تحقير، تبعيض و نابرابری را در جامعه استبدادی ايران پذيرا شوند و تاکنون برای نه گفتن به بی عدالتی و تبعيض همه گونه هزينه را نيز پرداخته اند. زنان با مبارزات دليرانه، بدون ترس و بدون خشونت خود توانسته اند در برابر تعرض نيروهای استبدادی، مقاومت کنند. چنين روحيه ای موجب حيرت و ترس نيروهای سرکوبگر و همراهی و همياری همه فعالين سياسی، اجتماعی و مدنی ايران و نيز موجب جلب همبستگی و احترام مردم جهان از خواسته ها و مبارزات آنها شده است.
اميد زنان برای تغيير
در واقع شرکت وسيع زنان در جنبش اعتراضی کنونی ايران و مقاومت هدفمند وهمه جانبه آنها، اميد برای تغيير و روحيه برای ادامه مبارزه آگاهانه و مقاومت برای مبارزه بدون خشونت را در ميان معترضين بسيار تقويت کرده است. زنان جوان ايرانی سالهاست که با هم بودن را توانسته اند با وجود داشتن اختلافات و تنوعات مختلف به علايق و منافع مشترک تبديل کنند و بدين ترتيب مشترکاً برای کسب حقوق برابر شهروندی تلاش و تجربه مثبتی را در اختيار جنبش دمکراتيک مردم ايران قرار دهند. در واقع در دو سال اخير، آنها بخوبی موفق شده اند که چنين تجربه مثبتی را وارد جنبش اعتراضی و سبز کشور کنند. مبارزه مشترک زنان، مردان، دختران و پسران برای حقوق شهروندی و نيز برعليه ديکتاتوری موجب ريختن ترس آنان از نيروهای سرکوبگر و خشونت آميز رژيم اسلامی ايران شده است. زنان جوان در همه جا در صحنه مبارزه مدنی ايران حضور سنگين دارند و اين احساس خوب هر چه بيشتر در داخل و خارج از کشور تقويت می شود که بدون حضور و همراهی زنان، جنبش اعتراضی کنونی در سطحی که امروز در آن قرار دارد، نمی توانست وجود داشته باشد.
حضور گسترده زنان در جنبش های اعتراضی و سبز کنونی
مدتهاست که مبارزه حق طلبانه و برابری خواهانه زنان و دختران جوان برای احقاق ارزش های دمکراتيک شهروندی در جامعه با خواسته های دمکراتيک و شهروندی جنبش سبز تلاقی پيدا کرده است و امروز حضور زنان در ميادين اعتراضات اجتماعی و سياسی از چنان شدت و قوه ای برخورد است که کسی نمی تواند وجود فاکتور زنان را در اين مبارزه ناديده بگيرد. زنان برای داشتن چنين کيفيتی در مبارزات جاری، چندين دهه است که به اشکال گوناگون و با احترام به تنوع موجود ميان خود و با بهره گرفتن مناسب از تکنيک های ارتباطی، اينترنتی و نيز با کمک شبکه های اجتماعی و مدنی که در سطح اقشار مختلف جامعه وجود دارد، تلاش و مبارزه همه جانبه ای را متحداً پيش می برند و خوشبختانه تنوعات و تفاوت ها در ميان آنان منجر به کم کاری، دوری و پراکندگی نيروهايشان نشده است. جريانات مختلف جنبش زنان در همه جا و هر کدام بنا به ظرفيت و توان خويش، انواع و اقسام راهکارها را انتخاب و تجربه می کنند تا بلکه از اين طريق بتوانند کانون های مقاومت در جامعه را زنده، پايدار، موثر و همه جانبه کنند. آنها تجربه با هم بودن را با توجه به ظرفيت، توان و تنوعی که در ميانشان برای مقاومت پايدار وجود دارد برای يافتن راهکارهای مدنی و دمکراتيک، در اختيار جنبش دمکراتيک ايران قرار داده اند و چنانکه می دانيم در اين عرصه مجبور شده اند هزينه های بسياری را نيز تقبل کنند.
پتانسيل های جديد در مبارزه زنان
تجربه دو ساله گذشته مبارزه زنان، مادران، دختران به همراه پسران و پدران نشانگر اين واقعيت جدی است که آنها اين بار برای مبارزه برعليه ديکتاتوری و حقوق شهروندی مشترکاً در کنار هم در اعتراضات خيابانی شرکت می کنند. نقش پيشتاز زنان و نگاه تغيير يافته مردان در مبارزه کنونی موجب ايجاد پتانسيل های جديدی در جنبش اعتراضی کشور شده است و اين وضعيت باعث گشته است که اينبار همگان بصورت جمعی و با احترام به يکديگر و تنوعات موجود به دنبال يافتن راهکارهای نو و متنوع برای ادامه و تضمين فعاليت جنبش مسالمت آميز و شهروندی مردم ايران باشند.
روشن است که در دو سال اخير جنبش سبز چنان پتانسيلی را فراهم کرده است که جنبش زنان می تواند هر چه گسترده تر خواسته ها و مطالبات برابری طلبانه خود را در جامعه مطرح کند. در گذشته چنين فرصتی هيچگاه فراهم نشده بود و زنان تا اين حد از آگاهی و سواد، آموزش، تجربه و گستردگی نيرو برای تاثير گذاری در جامعه برخوردار نبودند. دفاع از حقوق شهروندی و مدنی می تواند فضا و زمينه را برای طرح و احقاق خواسته های ديگر زنان که به منافع آنان مربوط می شود را فراهم کند و سالهاست که فعالين جنبش زنان و حتی ديگر بخش های زنان و دختران جوان نسبت به اهميت اين موضوع، بخوبی آگاه هستند. در دو سال اخير شرکت و حضور فعالين زن در حرکات اعتراضی مسالمت آميز باعث شده است که ارتباط زنان با اقشار ديگر جامعه تقويت شود و نيز همکاری های متفاوتی ميان آنها سازمان داده شود. در ضمن زنان تاکنون توانسته اند با حضور در اعتراضات ميليونی نقش خود را هر چه بيشتر به عنوان نيروی تغيير در جامعه و مشخصاً در جنبش سبز تقويت کنند و از اين طريق فرصت ها و فضاهای مناسبی را برای طرح و گسترش خواستهای دمکراتيک و برابر طلبانه خود در سطح ميليونی ايجاد کنند. منافع جنبش سبز ايجاب می کند به چنين نيروی با تجربه و گسترده ای هرچه بيشتر توجه نشان دهد و آنرا به عنوان يک نيروی بالقوه و موثر در ميان خود در نظر بگيرد.
روشن است که در دو سال اخير جنبش سبز چنان پتانسيلی را فراهم کرده است که جنبش زنان می تواند هر چه گسترده تر خواسته ها و مطالبات برابری طلبانه خود را در جامعه مطرح کند. در گذشته چنين فرصتی هيچگاه فراهم نشده بود و زنان تا اين حد از آگاهی و سواد، آموزش، تجربه و گستردگی نيرو برای تاثير گذاری در جامعه برخوردار نبودند. دفاع از حقوق شهروندی و مدنی می تواند فضا و زمينه را برای طرح و احقاق خواسته های ديگر زنان که به منافع آنان مربوط می شود را فراهم کند و سالهاست که فعالين جنبش زنان و حتی ديگر بخش های زنان و دختران جوان نسبت به اهميت اين موضوع، بخوبی آگاه هستند. در دو سال اخير شرکت و حضور فعالين زن در حرکات اعتراضی مسالمت آميز باعث شده است که ارتباط زنان با اقشار ديگر جامعه تقويت شود و نيز همکاری های متفاوتی ميان آنها سازمان داده شود. در ضمن زنان تاکنون توانسته اند با حضور در اعتراضات ميليونی نقش خود را هر چه بيشتر به عنوان نيروی تغيير در جامعه و مشخصاً در جنبش سبز تقويت کنند و از اين طريق فرصت ها و فضاهای مناسبی را برای طرح و گسترش خواستهای دمکراتيک و برابر طلبانه خود در سطح ميليونی ايجاد کنند. منافع جنبش سبز ايجاب می کند به چنين نيروی با تجربه و گسترده ای هرچه بيشتر توجه نشان دهد و آنرا به عنوان يک نيروی بالقوه و موثر در ميان خود در نظر بگيرد.
مشکلات پيش روی زنان و فعالين جنبش سبز
حضور زنان در جنبش سبز باعث شده است که قدرت مقاومت و ايستادگی معترضان برای تحقق مطالبات جنبش افزايش يابد. آنها برای ايجاد همبستگی در مبارزات اعتراضی و اجتماعی نيرو زيادی را صرف می کنند. روشن است که کوشش برای جمع کردن نگرش های متفاوت بر اساس توافقات مشترک و سپس پايبندی نشان دادن نسبت به آن توافقات بسيار دشوار و انرژی و پتانسيل زيادی را از فعالين جنبش می گيرد. روشن است که قدرت واقعی جنبش ها و حرکت های دمکراتيک هميشه در گرو اتحاد نيروهای متنوع و بهره مندی مناسب از انرژی آنها در جهت توافقات دمکراتيک صورت گرفته ميان فعالين جنبش های اجتماعی و مدنی بوده است. البته مشخص است که در اين عرصه جنبش های دمکراتيک مدنی نيز در درون خود با موانعی همچون عدم پايبندی به توافقات، بی توجهی، حذف عمدی، خودی و غير خودی کردن، حقير شمردن ديگر جريانات و حتی توده های مردم روبروهستند و همه اين موارد موجب اتلاف وقت، انرژی و مانع رشد جدی اين جنبش ها می شوند. روشن است که چنين مشکلاتی ضربات اساسی و نابود کننده ای را به منافع و وحدت ملی ايرانيان وارد می کند. بدليل حضور تاريخی و سنگين استبداد در کشورمان، جنبش های اجتماعی همواره به اشکال گوناگون با خطر فردگرايی، خود محور بينی، سياه نمايی، سياه و سفيد کردن و غيره مواجه بوده اند. اين تفکرات و رفتارهای غير دمکراتيک برای توجيه برخوردهای خود سعی می کنند به طريقی راديکاليزم کور، خشونت گرايی و انتقام جويی و بی اعتمادی را در ميان مردم نسبت به فعالين و اعضای جنبش های اعتراضی و مدنی ايجاد کنند. ارگان های امنيتی و اطلاعاتی حکومت اسلامی ايران نيرو و امکانات زيادی را برای تقويت چنين نگرش هايی در جامعه هزينه می کنند. فعالين جنبش های اعتراضی در ايران می بايست در اين عرصه ها نسبت به ترفندهای جمهوری اسلامی ايران بسيار هوشيار باشند و تاکيد ويژه بر اشتراکات برای با هم بودن را در جنبش کنونی تقويت کنند.
بايد هزينه نيروهای سرکوبگر را بالا برد
فعالين جنبش زنان در درون و بيرون جنبش سبز می توانند با توجه به تجربياتی که در سالهای اخير کسب کرده اند راهکارهای موثری را برای تحقق کم هزينه تر مبارزه پيشنهاد کنند. اگر چنين تلاشی صورت نگيرد، مبارزين عرصه اجتماعی و مدنی در ادامه مبارزه حتماً با فشارها و هزينه های بيشتری مواجه خواهند شد. اين ضرورت دارد که بطريقی در مبارزات مدنی و اجتماعی همواره راه هايی اتخاذ و انتخاب شوند که بشود با تکيه به آنها هزينه نيروهای سرکوبگر را در جامعه ايران و در عرصه بين المللی هر چه بيشتر بالا برد. ارگان های سرکوب رژيم اسلامی ايران، به هيچوجهی نبايد هزينه های مبارزه را بصورت يکطرفانه بر سر فعالين جنبش زنان و جنبش سبز سر شکن کنند. شناسايی عناصر سرکوبگر می تواند چهره های سرکوبگران را در سطح داخلی و خارجی افشا کند. بايد بدنبال راهايی بود که هزينه ها بر عليه جنبش سبز با توجه به تنوعی که در آن وجود دارد، کاهش يابد و اين جز با همراهی و همفکری و مشارکت وسيع بخش های متنوع جنبش سبز امکانپذير نيست.
توازن نيرو و انتخاب عرصه مبارزه
اين بر کسی پوشيده نيست که جنبش سبز و جنبش زنان متکثر و متنوع می باشند و مناسب است در هر لجظه در اين جنبش ها همواره شعارها و خواستهايی با توجه به توازن و تنوع نيروها سنجيده و انتخاب شوند و اينکه روشن گردد که کدام شعار يا خواست می تواند در شرايط سرکوب، نيروی هر چه بيشتری را در خيابانها برای تقويت جنبش اعتراضی بسيج کند. فعالين جنبش های دمکراتيک مدنی و شهروندی می توانند با اتخاذ سياست ها و تاکتيک های مناسب، دستاوردهای خود را برای نيرو بخشی و تقويت نگرش های دمکراتيک و متنوع در درون جنبش، بسط دهند. البته در اين عرصه نيز مناسب و لازم است که همه ما در تلاشی سهيم شويم که بتواند با تکيه به آن بشود هر چه بيشتر اقدامات خشونت آميزی که برای ايجاد رعب، تهديد و ترور در ميان مردم و مبارزين انجام می شود را با تلاش های مشترک و به موقع، خنثی و افشا کنيم. اگر چنين تدابيری اتخاذ نشود جنبش دموکراسی خواهی در ايران و نيزجنبش زنان، فشارها و هزينه های بازهم بيشتری را متحمل خواهند شد.
جنبش زنان و جنبش سبز به عنوان نماد مبارزه برای آزادی، حقوق برابر شهروندی وعليه تبعيض، درعمل اجتماعی نشان داده اند که می توانند با وجود سرکوب و با تکيه به خود هرچه بيشتر با هم بودن را در حين تنوع و احترام به هم گسترش دهند و از اين طريق به حيات خود ادامه دهند و کانون های مقاومت را برای روزهای سرنوشت ساز آماده کنند.
جنبش زنان و جنبش سبز به عنوان نماد مبارزه برای آزادی، حقوق برابر شهروندی وعليه تبعيض، درعمل اجتماعی نشان داده اند که می توانند با وجود سرکوب و با تکيه به خود هرچه بيشتر با هم بودن را در حين تنوع و احترام به هم گسترش دهند و از اين طريق به حيات خود ادامه دهند و کانون های مقاومت را برای روزهای سرنوشت ساز آماده کنند.
تغيير روش و تاکتيک مبارزه با توجه به سرکوب گسترده
فعالين جنبش زنان در جامعه و در جنبش سبز در شرايط کنونی با توجه به دستگيری هزاران منتقد و مخالف حکومت اسلامی ايران و نيز دستگيری رهبران نمادين جنبش سبز مناسب است در روش ها و تاکتيک های خود تغييراتی برای گسترش هر چه بيشتر اعتراضات در مناطق جنوب شهر و در شهرهای ديگر، تدارک ببينند. ماندن در مراکز شهری و تا حدودی مناطق بالا شهر نمی تواند منجر به اين شود که ارتباط ها با مردم مناطق جنوب شهر يا حاشيه ای برقرار و گسترش يابد. روشن است که گستردگی و سطح سنگين سرکوب و شجاعت و مقاومت دليرانه زنان و مردان معترض که بصورت مسالمت آميز و غير خشونت آميز اعتراضات خود را در خيابان ها نشان می کنند متاسفانه در بسياری از مناطق جنوبی، حاشيه ای و مجاور شهرها، صدای اعتراض آنان بازتاب نمی يابد و حکومت بدليل در دست داشتن انحصاری امکانات رسانه ای خبر و گستردگی اعتراضات را به گوش مردم نمی رساند و با اعلام اينکه ۳۰۰ يا ۷۰۰ نفر ضد انقلاب می خواستند برای امريکا و عوامل اسرائيل توطئه کنند که با هوشياری سربازان امام زمان – تو بخوان نيروهای سرکوبگر و باندهای جنايتکارشان - همه آنها دستگير يا متواری شدند و در حين فرار دو نفر از بسيجی ها توسط "منافقين" با گلوله به قتل رسيدند. مفهوم اين جو سازی اين است که امکانات رسانه ای جلوی انعکاس خبر اعتراضات را نه تنها می گيرد بلکه خبر را وارانه می کند و از آن بخوبی خوراک تبليغاتی به نفع جمهوری اسلامی درست می کند. همه فاکتورها نشان می دهد که اعلام برگزاری اعتراضات در روزهای مشخص يا هفتگی در اين يا آن نقطه مراکز شهری باعث می شود که نيروهای سرکوب خود را هر چه آماده تر و متمرکزتر برای سرکوب معترضين کنند. تجربه نشان می دهد که شبکه های اجتماعی و مدنی زنان و جوانان و ... که به اشکال گوناگون با هم در ارتباط هستند مناسب است تغييراتی را در نوع اعلام اعتراضات خود به شکل علنی بوجود آورند. نيروهای سرکوب در اين يا آن نقطه مراکز شهرها، نيروی خود را متمرکز می کنند و به اشکال مختلف آگاهانه جلوی وصل شدن معترضين به يکديگر و تجمع وسيع متعرضين در يک منطقه مشخص می شوند و بدين ترتيب امکان سرکوب و دستگيری ها را بالا می برند. شکستن تمرکز نيروهای سرکوب در مراکز مناطق شهری و ايجاد هر چه بيشتر فاصله در ميان اين نيروها از يک طرف امکان رفت و آمد و انتقال راحت نيروهای آنان و فرصت سازماندهی گسترده برای سرکوب را از آنان می گيرد و از طرف ديگر حضور گسترده نيروهای سرکوب در مناطق شمالی، جنوبی، مرکزی و حاشيه ای شهرها، باعث می شود که مردم با چشمان خود متوجه گستردگی سرکوب و ترس حکومت از سطح وسيع اعتراضات معترضين شوند و حضورهزاران نيروی سرکوب و رنگارنگ، افسانه ۳۰۰ يا ۷۰۰ نفری معترضين را در برابر اقشار مختلف مردم زير سوال می برد و از اين طريق تعداد بيشتری از مردم کشورمان در ارتباط با اخبار اعتراضات قرار می گيرند. کشاندن اعتراضات به محلات ديگر شهرهای بزرگ امکانات عوام فريبی ارگان های رسانه ای و تبليغاتی رژيم را براحتی می گيرد. در اين عرصه جنبش زنان با توجه به ارتباطات و تجربياتی که برای همکاری و توافق با اقشار متنوع و وسيع مردم دارد می بايست با ديگر امکاناتی که در داخل و خارج از کشور، ديگر نيروهای متنوع جنبش سبز در اختيار دارند، چنين راهکاری را هر چه بيشتر و وسيع تر برای اطلاع رسانی، مشترکا! زمينی کنند.
شورای هماهنگی راه سبز اميد، جنبش زنان وديگر نيروهای متنوع و رنگارنگ در جنبش سبز
چنين شورائی مدتی است که برای هماهنگی اعتراضات مردم در ايران توسط نيروهای طرفدار آقايان موسوی و کروبی تشکيل شده است. روشن است که تشکيل چنين شورايی برای هماهنگی فعاليت ها و مبارزات معترضين ضروری، مفيد و لازم بود؛ اما متاسفانه تاکنون از نيروهای موجود در اين شورا اطلاع دقيقی وجود ندارد و معلوم نيست که چه طيف يا طيف هايی در آن حضور دارند؟ در واقع چنين به نظر می آيد که شورايی از نيروهای "خودی" تشکيل شده است و طيف های ديگر جنبش سبز در داخل و خارج از کشور در آن حضور ندارند. ضرورت دارد تاکيد شود که چنين روش بسته ای برای هماهنگی و همکاری ميان نيروهای متنوع و رنگارنگ جنبش سبز در داخل و خارج از کشور منطقی، عقلانی و دمکراتيک نيست. در واقع خيلی روشن و شفاف می توان با تاکيد گفت که چنين ترکيبی با ترکيب اعضای شرکت کننده در اين جنبش هماهنگی ندارد و می شود متذکر شد که بخش های بزرگی ازجنبش سبز در اين شورا سخنگويان و نمايندگان خود را ندارند و همين امر می تواند ايده خوب تشکيل چنين شورايی را تضعيف و نيروهای آنرا دچار پراکندگی کند!
در تجربه انقلاب بهمن و شورای انقلاب ما با چنين وضعيتی مواجه بوديم و آموزش های بسيار بدی در حذف ديگر بخش های دگر انديشان، از آن دوران باقی مانده است. بنابر اين شورای هماهنگی راه سبز اميد، بايد و حتماً در جهت گسترش نيروهای اين شورا در داخل و خارج از کشور کوشش کند و رنگارنگی را که جزيی از وجود جنبش سبز است را در شورای رهبری آن بازتاب دهد. برای مثال بخش بزرگی از جنبش اعتراضی در ايران از ميان زنان، دختران و فعالين جنبش زنان تشکيل می شود. طيف بزرگی از اين زنان طرفدار يک حکومت مدرن، امروزی بر مبنای حقوق بشر و حقوق شهروندی و نيز بر عليه تبعيض می باشند. اين طيف وسيع از فعالين زن در جامعه مناسب و منطقی است که بتوانند نمايندگانشان را در داخل و خارج از کشور در کنار ديگر طيف های رنگارنگ اين جنبش، در اين شورا ببينند.
در نتيجه دارای اهميت است که در چنين شورايی، نمايندگان افکار متنوع و رنگارنگ وجود داشته باشند. اگر اين ايده مرکزی در ميان ما مورد قبول باشد که معترضين از طيف های مختلف بايد متحد باقی بمانند پس اين ضرورت صد چندان می شود که به تنوع موجود در ميان آنها نيز احترام گذاشته شود و در شورای مربوطه از نمايندگان همه طيف های متنوع چون جنبش زنان، جوانان، دانشجويان، اقليت های مذهبی و قومی و... حضور داشته باشند. اما شواهد تاکنونی مويد اين واقعيت است که در حال حاضر چنين حضور متنوعی در اين شورای هماهنگی ديده نمی شود و در حال حاضر نيروهای رنگارنگ جنبش سبز بايد از افراد و شخصيت هايی که برای تشکيل چنين شورايی تلاش کرده اند بخواهند که اقدامات لازم و ضروری برای حضور ديگر طيف های متنوع جنبش سبز را هر چه زودتر در اين شورای هماهنگی فراهم سازند.
در تجربه انقلاب بهمن و شورای انقلاب ما با چنين وضعيتی مواجه بوديم و آموزش های بسيار بدی در حذف ديگر بخش های دگر انديشان، از آن دوران باقی مانده است. بنابر اين شورای هماهنگی راه سبز اميد، بايد و حتماً در جهت گسترش نيروهای اين شورا در داخل و خارج از کشور کوشش کند و رنگارنگی را که جزيی از وجود جنبش سبز است را در شورای رهبری آن بازتاب دهد. برای مثال بخش بزرگی از جنبش اعتراضی در ايران از ميان زنان، دختران و فعالين جنبش زنان تشکيل می شود. طيف بزرگی از اين زنان طرفدار يک حکومت مدرن، امروزی بر مبنای حقوق بشر و حقوق شهروندی و نيز بر عليه تبعيض می باشند. اين طيف وسيع از فعالين زن در جامعه مناسب و منطقی است که بتوانند نمايندگانشان را در داخل و خارج از کشور در کنار ديگر طيف های رنگارنگ اين جنبش، در اين شورا ببينند.
در نتيجه دارای اهميت است که در چنين شورايی، نمايندگان افکار متنوع و رنگارنگ وجود داشته باشند. اگر اين ايده مرکزی در ميان ما مورد قبول باشد که معترضين از طيف های مختلف بايد متحد باقی بمانند پس اين ضرورت صد چندان می شود که به تنوع موجود در ميان آنها نيز احترام گذاشته شود و در شورای مربوطه از نمايندگان همه طيف های متنوع چون جنبش زنان، جوانان، دانشجويان، اقليت های مذهبی و قومی و... حضور داشته باشند. اما شواهد تاکنونی مويد اين واقعيت است که در حال حاضر چنين حضور متنوعی در اين شورای هماهنگی ديده نمی شود و در حال حاضر نيروهای رنگارنگ جنبش سبز بايد از افراد و شخصيت هايی که برای تشکيل چنين شورايی تلاش کرده اند بخواهند که اقدامات لازم و ضروری برای حضور ديگر طيف های متنوع جنبش سبز را هر چه زودتر در اين شورای هماهنگی فراهم سازند.
آقا به کوچه علی چپ می رود
انتخابات خبرگان برگزار شد و همه راهها به قم ختم شد و فعلا هاشمی رفت کنار. مراسم هفدهم اسفند یا همان هشت مارس هم که بفهمی نفهمی برگزار شد و فعلا تا چهارشنبه سوری کاری نداریم، لذا به سووالات زیر پاسخ بدهید.
سووال اول: چرا همین امروز که روز زن و انتخابات خبرگان بود، رهبر انقلاب بر مقابله با زمین خواران تاکید کرد؟
گزینه اول: چون کوچه علی چپ از این طرف است.
گزینه دوم: چون حرف راست را باید از بچه شنید، آقا هم بزرگ شده.
گزینه سوم: چون شب شعر نبود وگرنه راجع به بیدل دهلوی حرف می زد.
گزینه چهارم: دقت کردید چقدر حواسش جمع است؟
سووال دوم: چرا احمدی مقدم گفت: "چهارشنبه سوری زود به خانه بروید."
گزینه اول: چون شام تمام می شود از گرسنگی می میریم.
گزینه دوم: چون شب تاریک می شود می افتیم توی چاه.
گزینه سوم: چون قرار است نیروی انتظامی به خانه حمله کند، کسی خانه نباشد بد است.
گزینه چهارم: داداش! کسی خونه نمی ره شما خودش سبک نکن.
سووال سوم: جنتی گفت: "امام این روزها را پیش بینی می کرد." از کدام جمله امام می فهمیم که این روزها را پیش بینی می کرد؟
گزینه اول: از اینکه گفته بود سپاه حق ندارد در انتخابات دخالت کند.
گزینه دوم: از اینکه گفته بود مجلس باید در راس امور باشد تا دیکتاتوری نشود.
گزینه سوم: از اینکه به بهزاد نبوی گفته بود در آینده شما را به خیلی چیزها متهم می کنند و خدا آن روزها را نیاورد.
گزینه چهارم: از اینکه گفته بود مراجع تقلید خودشان را از مسائل کشور کنار نکشند و آنها خودشان را کنار کشیدند.
سووال چهارم: رحیم مشائی گفت "روسای جمهور کشورهای همسایه در جشن نوروز" به ایران می آیند، احتمالا چه اتفاقی باعث این موضوع می شود؟
گزینه اول: انقلاب می شود، فرار می کنند، به ایران می آیند.
گزینه دوم: احتمالا تا ده روز دیگر همه حکومت های همسایه سقوط می کنند.
گزینه سوم: یعنی افغانستان و پاکستان هم شلوغ می شود؟
گزینه چهارم: شاید هم تا عید رهبران ایران رفتند کشورهای همسایه
سووال پنجم: آیت الله نمازی گفت: "دنیا تشنه شناخت نقش ولایت فقیه و قدرت آن در جهان است" از کجا به این نتیجه رسید؟
گزینه اول: از فروش بالای کتابهای هری پاتر
گزینه دوم: از تعداد زیاد تماشاگران مراسم اسکار امسال
گزینه سوم: از فحش خوردن احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا
گزینه چهارم: از بالا بودن فروش سی دی های لیدی گاگا
سووال ششم: سایت تابناک سووال کرد: "چرا دمشق به سرنوشت قاهره دچار نمی شود؟"
گزینه اول: چون مبارک آمریکایی بود به او گفتند برو رفت، ولی بشار اسد را می زنند پس کله اش مجبور می شود خودش برود.
گزینه دوم: چون مردم مصر می توانستند یک جا جمع شوند و اعتراض کنند، اما مردم سوریه فقط یک جا ممکن است دور هم جمع شوند و آنجا هم درش قفل است.
گزینه سوم: چون هنوز بشار اسد جیش نکرده ولی شب دراز است.
گزینه چهارم: چون شاهنامه را آخر پائیز می شمرند.
سووال هفتم: علی لاریجانی انتخاب مهدوی کنی به ریاست مجلس خبرگان را تبریک گفت، وی قبلا وقتی میرحسین موسوی انتخاب شده بود، فورا انتخابش را تبریک گفته و بعدا پشیمان شده بود، حالا بهتر است این علی لاریجانی چکار کند؟
گزینه اول: بگذارد دو روز بگذرد بعد تبریک بگوید، یک دفعه دیدی کودتا شد.
گزینه دوم: شش ساعت صبر کند، اگر مردم دستگیر نشدند تبریک بگوید.
گزینه سوم: صبر کند، بعد از آقا تبریک بگوید.
گزینه چهارم: اصلا تبریک نگوید که دو سال بخواهد جمع و جورش کند.
سووال هشتم: حالا که دولت آبادی دادستان کل کشورگفت: "اینجا مصر نیست که با چهار سروصدا تکان بخورد." چند تکان لازم است؟
گزینه اول: هشت تکان
گزینه دوم: بیش از ده تکان
گزینه سوم: پنج تکان با دو تا لگد
گزینه چهارم: هفت تکان با سه قطعنامه و دویست سنگ
هم زنان آمدند هم ماموران زن
آنقدر مأمور بود که انگار جنگی در پیش است!
تهران در روز جهانی زن، روز امنیتی دیگری را پشت سر گذاشت. نیروهای نظامی، امنیتی به همراه لباس شخصی ها و نیروهای بسیج در خیابان ها و میادین اصلی شهر، مستقر شده بودند تا ازهرگونه تجمع مردمی جلوگیری به عمل آورند.
به گزارش خبرنگاران "روز" از تهران، روز گذشته برای اولین بار مردم شاهد حضور ماموران زن در خیابان های تهران بودند. زنانی که هرچند در طرح های اجتماعی جمهوری اسلامی برای برخورد با زنانی که حجابشان مورد تایید حکومت نیست حضور داشته اند اما اولین بار بود که از آنها برای سرکوب اعتراضات مردمی استفاده می شد.
میدان محسنی، چهارراه امیر آباد و محل جان باختن ندا آقا سلطان، مراکزی بود که از سوی مادران عزادار و برخی شبکه های اجتماعی به عنوان محل تجمع مردمی اعلام شده بود؛ سه محلی که دیروز در اختیار نظامیان و امنیتی ها بود و اجازه حضور مردم در آنها داده نمی شد.
یکی از خبرنگاران "روز" از تهران گزارش داده است: از ساعت ها قبل از زمان اعلام شده برای تجمع، چهارراه امیر آباد و خیابان کارگر را نیروهای نظامی بسته بودند. ورودی های پارک لاله نیز در کنترل نیروهای نظامی بود و اجازه تردد به مردم داده نمی شد و پارک کاملا در اختیار ماموران بود.
به گفته او ماموران به هر کسی که مشکوک می شدند بازداشت اش می کردند؛ دختر جوانی با روسری سبز از خيابان فاطمي وارد كارگر شد و نرسيده به موزه هنرهاي معاصر بلافاصله بازداشت شد. خیلی سریع او را سوار ون کردند و بردند.
یک شاهد عینی نیز به "روز" می گوید: انگار یک ارتش در مقابل پارک لاله پیاده کرده بودند؛ اینقدر مامور بود که انگار جنگی در پیش است. مردمی هم که برای تجمع آمده بودند حتی اجازه یک لحظه توقف هم نمی یافتند، تا کسی می ایستاد بازداشت می شدولی مردم همچنان در پیاده روها راه می رفتند و شعاری هم سر داده نمی شد.
امیر آباد نیز وضعیت مشابهی داشته است. یک شاهد عینی به "روز" می گوید: مردم راه می رفتند و حتی اجازه داده نمی شد برای سوار شدن بر ماشین نیز بایستند. سمت محل جان باختن ندا کاملا مسدود بود و کسی امکان رفتن به آن سمت را اصلا نداشت.
مادران عزادار اعلام کرده بودند در این محل تجمع خواهند کرد اما گزارش خبرنگاران "روز" حاکیست ماموران با تجمع در این محل اجازه تجمع مادران را ندادند و با کسانی که به این سمت می رفتند بخصوص با زنان برخورد خشنی داشتند. بااینحال مادران در دسته های چند نفری آمدند و هرچند اجازه توقف و پیوستن به هم دیگر را نداشتند اما در سکوت حضور داشتند.
خبرنگار "روز" از میدان محسنی نیز گزارش داده است که: وضعیت عجیبی در این منطقه حاکم بود و نیروهای نظامی خیلی زیاد بودند تمام مغازه ها و پاساژهای اطراف را از ساعت ها قبل بسته بودند تا کسی در پیاده روها تردد نکند؛ ميدان را هم کاملا در اختيار گرفته بودند. اینقدر زیاد بودند که واقعا حتي قدم زدن از لابلای آنها دشوار بود. بعد به صورت عمدي تقاطع ورودی ماشین به میدان را بسته بودند و ماشین های خیلی محدودی می توانستند وارد میدان شوند.در اصل کاری کرده بودند که ترافیک تا سر میرداماد و ولیعصر کشیده شود اما میدان در اختیارشان باشد و مردم نتوانند وارد شوند.
به گفته خبرنگار روز: امکان هیچ گونه تجمعی وجود نداشت و همه را متفرق میکردند حدود ساعت 17:30 مردم توانستند در دسته ای حدودا 50 نفره جمع شوند اما خیلی سریع ماموران ریختند و متفرق کردند.
یک شاهد عینی به "روز" می گوید: برخورد نیروهای بسیج، روزبهروز بی ملاحظه تر می شوند. دیروز در یکی از ایستگاههای اصلی بی. آر. تی در خيابان انقلاب روبروي سينما بهمن که به کنترل نیروهای بسیج در آمده بود، بسیجی ها در حضور دیدگان مردم، این ایستگاه را پر از ساندیس و کیک کرده بودند و پخش میکردند. خیلی هم رفتارشان زننده بود.
خبرنگاران "روز" گزارش داده اند که روز گذشته هر کدام از نیروهای بسیج دوربيني همراه داشتند و از همه عکس و فیلم می گرفتند. چه از مردمی که حس می کردند برای اعتراض آمده اند و چه از کسان دیگری که در حال عبور بودند؛ جالب این بود که مدام از زنان و دختران، عکس و فیلم می گرفتند؛ مثلا از دختري كه منتظر تاكسي بود و....
بر اساس گزارش خبرنگاران و شاهدان عینی میدان انقلاب، خیابان آزادی، خیابان های اطراف دانشگاه تهران، میدان ونک، میدان صادقیه، پونک، خیابان فاطمی، میدان تجریش، میر داماد، شهرک غرب و شریعتی نیز شاهد حضور نیروهای نظامی بود. نیروهایی که به تعداد بسیار و برای جلوگیری از هرگونه تجمعی حضور داشتند و در تردد عادی مردم نیز مشکل ایجاد می کردند.
در خیابان انقلاب به گفته شاهدان عینی، نیروهای نظامی با مردم درگیر شده و اقدام به پرتاب گاز اشک آور کرده اند. براساس این گزارش درخیابان 12 فروردین و همچنین خیابان دانشگاه درگیری رخ داده و تعدادی از مردم بازداشت شده اند.
یک شاهد عینی از حمله موتورسواران بسیجی به مردمی که در پیاده روها در میدان انقلاب حضور داشتند خبر می دهد و به "روز" می گوید: من آنجا بودم بالاتر و سر 12 فروردین گاز اشک آور زده بودند و ما می خواستیم بدان سمت برویم که یکباره موتور سواران یورش آوردند رسما با موتور روی ما می آمدند و سعی میکردند پراکنده کنند.
براساس ویدئویی که در یوتیوب منتشر شده موتور سواران بسیجی به صورت دسته ای در اطراف میدان انقلاب در حال ویراژ دادن بودند.
ویدئوهایی نیز از حضور گسترده نیروهای نظامی منتشر شده که در یکی از این ویدئو ها که توسط تلویزیون بی بی سی پخش شد ماموران در حال ضرب و شتم مردم معترض با باتوم هستند.
بعد از نوجوانان، زنان هم آمدند
اما آنچه دیروز بیش از همه توجه همگان را به خود جلب کرده بود حضور ماموران زن برای سرکوب مردم معترض بود. در تجمع سه شنبه گذشته، از نوجوانان 14 – 15 ساله برای سرکوب مردم استفاده شده بود و اکنون در روز جهانی زن، حکومت، زنان را در کنار مردان نظامی و بسیجی برای مقابله با مردم فرستاده بود.
خبرنگار "روز" گزارش داده است: دیروز براي اولين بار زنان بسيجي در شهر مستقر شده بودند و در ميدان انقلاب و روبروي دانشگاه تهران به تعداد زیاد حضور داشتند و گارد گرفته بودند. زیر چادر و دور مقنعه، چفیه داشتند و از نظر سنی هم حدودا بالای 40 سال به نظر می رسیدند.
براساس این گزارش، این زنان از نیروهای بسیج بودند و همزمان حضور نوجوانان کم سن وسال باعث اعتراض مردم شده بود. مردم در اتوبوس ها و تاکسی ها مدام از این قضیه ابراز تاسف میکردند که چرا از بچه های کم سن و سال برای سرکوب مردم استفاده می شود.
یک شاهد عینی از آرایش نظامیان حکومتی به روز می گوید: نیروهای گارد را به فواصل مختلف از هم چيده بودند؛ خيلي برایم جالب بود تا به حال چنين اتفاقي نيفتاده بود. يک عده هم ماسك به صورت زده بودند مثل همان ماسك هايي كه نیروهای بسيجي مي زنند و اين كنتراست سياه و سفيد كه داشتند بيش از پيش در خيابان آنها را تابلو كرده بود.
در آستانه روز جهانی زن که مصادف با دومین سه شنبه اعتراضی بود، فعالان جنبش زنان و حامیان آنها این روز را "روز اعتراض" نامیده واعلام کرده بودند که به خیابان ها خواهند آمد.
شورای هماهنگی راه سبز امید نیز با انتشار بیانیه ای روز جهانی زن را "فرصت دیگری برای پیوند روزجهانی زن با جنبش سبز مردم ایران در پیگیری مطالبات جامعه زنان" دانسته واز مردم خواسته بود در حمایت از خواسته های زنان به خیابان بیایند و همزمان به بازداشت و حصر رهبران جنبش سبز اعتراض کنند.
ریاست یک مرده برقبرستان
صندلی ریاست مجلس خبرگان عاقبت دست به دست شد و ایت الله کهنسال و بیماری که در سال های اخیر یا روی صندلی چرخدار بوده و یا تخت بیمارستان، بر آن تکیه زد. از اینکه بگذریم که این جا به جایی یک موهبت بود برای هاشمی رفسنجانی، یک نشانه بسیار دقیق هم بود برای بازخوانی وضعیت حکومت. حکومتی که دیگر نه تنها "ستون" نظامش ـ لقبی که به هاشمی داده بودند ـ قابل جایجایی است بلکه ادامه حیات اش در گرو نمایش اقتدار، مشروعیت و البته در متن سکوت قبرستانی ست؛ هر چقدر هم که غیر این بنماید.
قانون اساسی جمهوری اسلامی برای مجلس خبرگان، وظایفی تعیین کرده که در طول حکومت سیدعلی خامنه ای، یک بار به منصه ظهور رسیده و آنهم پر از داستان: انتخاب حجت السلامی بدون رساله به مقام ولایت فقیه.
از آن زمان تاکنون نزدیک به سه دهه گذشته؛ سه دهه پر ماجرا که حتی یک لحظه آن نیز موجب گزیدن کک این مجلس نشده است. آخرین این ماجراها هم تقلب در انتخابات، قرار گرفتن ولی برگزیده این مجلس در راس سرکوب ها وسپس کشتار و نقض روز به روز حقوق مردمان. واکنش مجلس خبرگان اماچه بود؟ دادن بیانیه ای که لباس رهبری را زیبنده سید علی خامنه ای می دانست.
از چند صدای معترض که بگذریم ـ که این صداها الزاما برای شنیده شدن به تریبون مجلس خبرگان نیاز نداشتند ـ بیش از ۶۰ روحانی این مجلس با عمری بیش از۵۰۰۰ سال، سال هاست که نام خبره یدک می کشند و هزینه گزاف بر بودجه مملکت تحمل می کنند و دفتر و دستک دارند و... بی هیچ ثمری. حالا هم که معمم دیگری از این جمع، تکیه زده بر صندلی ریاست قوه قضا، گفته است نظارت بر رهبری کار این مجلس نیست. لپ کلام.
حال سئوال این است:این آقایان که همه تریبون ها را دراختیار دارند تا در مدح "رهبری" سخن بگویند، چرت را هم که می توانند در بیوت خود بزنند، چرتکه ها را هم که در حجره ها می اندازند، جمع شدن شان در اینجا به چه کار می آید؟
در یک کلام کارکرد این مجلس چیست؟ گماردن مرده ای بر مسندریاست یک قبرستان، چه اندازه اهمیت دارد که کودتاچیان اینگونه به میدان می آیند و داد سخن می دهند؟
پاسخ را باید در گذشته و در آرمان های ادعایی جمهوری اسلامی که دیگر هیچ نشانی از آنها باقی نمانده یافت؛ حکومت آقای خامنه ای مجبورست هفت دست آفتابه و لگن داشته باشد؛ مجبورست یک سالش را سال "عدالت علی" بنامد و سال دیگرش را "قانون" تا بتواند این عجوزه درمانده را بزک کرده در میان نگاه دارد. باید که هم مجلس باشد و هم قوه قضاییه و هم دادگاه و هم دیوان عدالت اداری و..... تا احمدی نژادش بتواند بگوید ایران آزادترین کشوردنیاست، و دیگری شان بگوید استقلال داریم و آخر سر اینکه این ملغمه ای که می بینیدهم "جمهوری" است و هم "اسلامی".
این مخلوق سیاهدل وچرک، به این نمایش ها نیاز دارد؛ مجلس خبرگان را می خواهد، مجلس اسلامی را می خواهد، قوه قضاییه را می خواهد، روزنامه و رسانه را می خواهد... اما همه را در سکوت قبرستانی. بر صندلی چرخدار، روی تخت بیمارستان، با صدایی که در نمی آید، با کلامی که بی محتواست.
بله؛ وقتی "ستون" نظامی جا به جا شدنی باشد، کار به بیمار بیمارستانی می کشد. در بیمارستان هم معمولا تابلویی نصب شده به این معنا: سکوت
"مذاق"ویرانگر علی خامنه ای1
این مدعا که رژیم جمهوری اسلامی "نظام سلطانی فقیه سالار" است، نیازمند تبیین است.چرا فقیه سالاری؟ چرا سلطانی؟
یکم- شواهد فقیه سالاری
موارد زیر حداقل ادله ی تأیید مدعای فقیه سالاری است.
1-1- مطابق اصل پنجم قانون اساسی "در جمهوری اسلامی ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه" است. اگر چه همین یک اصل برای تأیید مدعای فقیه سالاری کفایت دارد، اما با شواهد بیشتری می توان این مدعا را تحکیم کرد.
2-1- مطابق اصل 107 قانون اساسی، انتخاب رهبر بر عهده ی مجلس خبرگان رهبری است. اصل 108 قانون اساسی به گونه ای است که در عمل مجلس خبرگان فقط و فقط از فقیهان/مجتهدان تشکیل می گردد.
3-1- مطابق اصل چهارم قانون اساسی "كليه ی قوانين و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سياسی و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامی باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است".بدینترتیب، اسلامی بودن کل قانون اساسی و نظام با فقیهان شورای نگهبان است.این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است.
4-1- تفسیر اصول قانون اساسی در همه ی نظام ها یکی از مهمترین ارکان زمامداری سیاسی است.مطابق اصل 98، "تفسیر قانون اساسی بر عهده ی شورای نگهبان است".فقیه سالاری بر همه ی ارکان نظام جاری و ساری است. به عنوان مثال، فصل سوم قانون اساسی(42- 19)، ناظر به "حقوق ملت" است.تک تک این اصول باید توسط مجلس به قانون تبدیل شده و به تصویب شورای نگهبان رسانده شود.به عنوان مثال، قانون مطبوعات به روش های گوناگون مانع آزادی رسانه ها شده است.اصل 27 قانون اساسی، "تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها...به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد" اعلم کرده است.تشخیص "مخل به مبانی اسلام" با فقیهان شورای نگهبان است.
5-1- مردم از طریق نمایندگان مجلس اعمال اراده می کنند. اما مطابق اصل 93 "مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد".مطابق اصل 94 "کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود". مطابق اصل 96 "تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسی بر عهده اکثریت همه اعضای شورای نگهبان است". این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است.
6-1- مطابق اصل 157 ولی فقیه/رهبر یک فقیه/مجتهد را به ریاست قوه ی قضائیه منصوب می کند. مطابق اصل 162 قانون اساسی، رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور باید فقیه/مجتهد باشند. مطابق اصل 163 قانون اساسی، "صفات و شرايط قاضی طبق موازين فقهی به وسيله قانون معين می شود". مطابق موازین فقهی، قاضی باید فقیه/مجتهد باشد.
7-1- مطابق قانون تأسیس وزارت اطلاعات، وزیر اطلاعات باید فقیه/مجتهد باشد.
8-1- در عمل فقیهان بیش از قانون اساسی پیش رفته اند. به عنوان مثال، ائمه ی جمعه که جملگی فقیهان منصوب رهبرند، برای خود تشکیلاتی دارند و مطابق میل رهبر کار می کنند.
دوم- شواهد سلطانی/شخصی بودن نظام/رژیم
مطابق اصل 57 قانون اساسی، "قوای حاکم در جمهوری اسلامی(قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه) زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامت امت" اداره می گردند.این اصل، در قانون اساسی اول وجود نداشت. شورای بازنگری قانون اساسی، برمبنای نظریه ی "ولایت مطلقه ی فقیه" آیت الله خمینی این اصل را به قانون اساسی اضافه کرد.
آیت الله خمینی پس از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1358، در مصاحبه(در واقع سخنرانی) با حامدالگار گفت، اصل ولایت فقیه بهترین اصل قانون اساسی است و میزان اختیارات ولی فقیه بسیار بیشتر از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده است. می گوید:
"اینکه در این قانون اساسی یک مطلبی ـ ولو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند ـ اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همۀ شئون ولایت فقیه...بهترین اصل در اصول قانون اساسی این اصل ولایت فقیه است"[1].
در سال 1366 او نظریه ی "ولایت مطلقه ی فقیه" را جعل/اختراع کرد.مطابق این نظریه، ولی فقیه اگر مصلحت تشخیص دهد، می تواند کلیه ی احکام اولیه ی اسلام(عبادی و غیر عبادی) را تعطیل سازد و کلیه ی "قراردادهای شرعی[به عنوان مثال:قانون اساسی] را كه خود با مردم بسته است، در موقعی كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو كند"[2].
همه ی این اختیارات مطلقه، اختیارات "شخص" ولی فقیه/سلطان است.این همان لویاتان هابز و بهیموت نویمان است[3]. شخصی سازی شدید زمامداری سیاسی تا این حد، نظریه ی آیت الله خمینی را به نظریه ی سلطانیسم ماکس وبر نزدیک ساخت. سلطانی که از قید و بند سنت/فقه/اخلاق رها شده و مجاز به هر کاری است. این نظریه با اصل 57 قانون اساسی، قانونی و مشروع شد.
سوم- شواهد سلطانی گری علی خامنه ای
پرسش اصلی این است:آیا سلطان علی خامنه ای از این اختیارات استفاده کرده و سلطه ی شخصی خود را به تمامی قلمروها بسط داده است، یا نه؟ پاسخ نوشتار کنونی مثبت است. بسط سلطه ی سلطان به امور فرهنگی تنها به امور سیستماتیک از قبیل دخالت در عزل و نصب وزرای فرهنگ و آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی و سیاستهای کلان فرهنگی محدود نمی شود، او حتی در جزیی ترین امور فرهنگی نیز خود شخصا مداخله می کند.برای تأیید مدعا، برخی از وجوه دخالت های وی در یک قلمرو خاص را به طور نمونه ذکر خواهیم کرد.
1-3- سلطان و تعیین استراتژی رمان نویسی: علی لاریجانی، رئیس قوه ی مقننه، گفته است در دورانی که وزیر فرهنگ و ارشاد بود، علی خامنه ای طی نامه ای محرمانه به وی استراتژی رمان نویسی را تعیین کرده بود:
"در زمينه ی رمان و داستان رهبری نظرات دقيقی را دارند و يادم هست در دورانی که وزير ارشاد بودم رهبری نامهای محرمانه برای من نوشتند که الان ديگر آن نامه جنبه ی محرمانه ندارد و ايشان در آن نامه استراتژی و جهت گيری ما را در رمان و داستان مورد اشاره قرار داده بودند که بايد به چه سمت و سويی برويم تا استعدادهای خلاق شکل بگيرد و ايشان حتی مثالهايی از کارهای داستايوفسکی زدند"[4].
2-3- سلطان معیار تشخیص شعر عرفانی: شعر و شاعری هم مصون از دخالت های شخصی او نیست. خطاب به شورای سیاست گذاری صدا و سیما در خصوص شعرهایی که از رادیو و تلویزیون پخش می شوند، می گوید:
"هر شعر قلندری مستانه يی كه عرفانی نيست. بعضی خيال می كنند، هر چيزی كه در آن، اسم می و معشوق و امثال آن باشد، عرفانی است. اينها كه عرفانی نيست، نه، شعرهای قلندری مستانه ی خیلی پستی وجود دارد که اصلاً عرفانی نیست. فرض بفرماييد، يك قهرمان پهلوان خيلی قوی هيكل برود، چاه مستراح خالی كند! مگر نمی شود؟ ممكن است يك شاعر در حد اعلای ذوق شعری، دربارهی يك چيز پست بشری بسيار پايين ـ مثل يك عمل جنسی ـ بهترين و زيباترين شعرهای دنيا را بگويد. پس، چنين چيزی تحقق پيدا می كند. چنين نيست كه هر شعر خوب از لحاظ هنری، از لحاظ مضمون هم يك چيز عالی باشد. نه، ممكن است مضمون آن، پستترين مضامين باشد؛ كما اينكه در شعرهای سعدی، فراوان وجود دارد. حتی اشاره كردم كه در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همه ی شعرهای حافظ هم، شعر عرفانی نيست. در بين آنها، شعرهای مادی بشری هم پيدا می شود كه مربوط به دورههايی از زندگی اوست؛ شايد از جوانی های او باشد"[5].
در دیداری دیگر با مسئولان صدا و سیما، خود را معیار تشخیص شعرهای عرفانی از غیر عرفانی معرفی کرده و می گوید اگر شعری را من عرفانی ندانم، آن شعر عرفانی نیست:
"سعدی و حافظ هم شعر عشقی محض دارند. اينطور نيست كه همه ی اشعار آنها عرفانی باشد. بعضی ها به مسايل دينی و عرفانی، از خود ما واردتر شدهاند! ما می گوييم كه اين شعر اشكال دارد؛ ولی آنها می گويند نه، اين مفاهيم عرفانی دارد! اين مفاهيم عرفانی كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفانی است...اگر مهيج شهوت و گناهان جنسی و بی بندوباری بود، اشكال دارد"[6].
3-3- سجع های بی خودی، پوک و چرند: اگر برنامه ای مطابق میل او نباشد، چرند و پوک و بی خود است:
"چند سال قبل از اين، من يك برنامه ی مذهبی را از راديو گوش می كردم. الفاظ علی الظاهر مذهبی و باطنا پوك، سجعها بی خودی، و عبارتها قديمی بودند. يك نثر زيبای قديمی نبود؛ بلكه عبارت من درآوردی ساختنی چرندی را به شكل عبارات مذهبی درآورده بودند و گوينده هم همينطور پشت سرهم می گفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتی كه مرتب هم حرف می زد، چه می خواهد بگويد ـ می خواهد توحيد را ثابت كند؟ می خواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ ـ ديدم كه اصلا هيچ مفهومی ندارد"[7].
4-3- غلط های ادبی: برخی برنامه های رادیویی خون او را به جوش آورده و احساس می کرده که یک سیلی، یک مشت و یک لگد به او زده اند:
"از غلط گويی، واقعا انسان خيلی جوش می خورد. وقتی كه غلطی گفته می شود ـ بخصوص در بخش های پرشنونده، مثل خبر و امثال آن ـ واقعا مثل اين است كه كسی يك سيلی به من می زند...من يك روز بعدازظهر می خواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدری بخوابم. گوينده چيزی را غلط خواند ـ غلط ادبی و عبارتی ـ و من هم در آن روز واقعا چند ساعت خواب از سرم رفت! اينكه می گويم مثل آن است كه يك سيلی می زنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است؛ گاهی بعضی از غلطها، مثل يك سيلی ويك مشت است! بعضی از غلطها هم مثل يك سيلی و يك مشت و يك لگد است"[8].
5-4- ویرایش اخبار رادیو تلویزیون: در دیداری دیگر، اعتراف می کند که به رادیو وتلویزیون ابلاغ کرده است که در پخش اخبار از چه عباراتی استفاده کنند و از چه عباراتی استفاده نکنند تا او در موقعیتی قرار نگیرد که مجبور شود یقه ی خود را پاره کند:
"ما اين همه تكرار كرديم، در راديو و تلويزيون هم گفتيم كه نگوييد "لازم به ذكر است"؛ اما هر كارى مى كنيم، نمى شود! رسماً گفتيم، ابلاغ هم كردند، در سخنرانى هم گفتيم كه اين تركيب "لازم به ذكر است" را نگوييد؛ ولى باز مى گويند...اما گاهى هم هست كه شعر حافظ يا صائب را غلط مى خوانند؛ آدم مى خواهد يقهى خودش را پاره كند"[9].
پاورقی ها:
1- صحیفه ی امام، جلد 11، صص 464- 463.
2- صحیفه ی امام، جلد 20، صص 452- 451.
3- رجوع شود به:
توماس هابز، لویاتان، ترجمه ی حسین بشیریه، نشر نی.
فرانتس نویمان، بهیموت، ترجمه ی محمد رضا سوداگر.
در این باره در مقاله ی "خدا مرده است، زنده باد دولت"، به تفصیل سخن گفته ایم..
5- دیدار با شورای سیاستگذاری صدا و سیما، 14 اسفند 1369.
6- دیدار با مسئولان صدا و سیما 7 مرداد 1369.
7 و 8- دیدار با مسئولان صدا و سیما 7 مرداد 1369.
9- خطاب به اعضای فرهنگستان زبان فارسی 29 بهمن 1370.
"مذاق"ویرانگر علی خامنه ای(2)
6-3- آموزش موسیقی: سه مورد بعدی متعلق به دیدار خصوصی خامنه ای با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی است. علی خامنه ای 3 مورد از موارد خلاف اسلامی شدن دانشگاه را به عنوان اعتراض بیان می کند.اولین موضوع مربوط به آموزش موسیقی در دانشگاه ها می باشد که به نظر سلطان با "مذاق اسلام" سازگار نیست. می گوید:
"همین اسلامی شدن دانشگاه ها. ای کاش آقای دکتر معین[وزیر فرهنگ و آموزش عالی] می بود که من این حرف رو می خواهم بزنم. درباب اسلامی شدن دانشگاه ها، همان طور که به من گزارش رسیده، گفتم به نظر هفتاد و دو- سه جلسه تشکیل شده. اون شورای مربوط به اسلامی شدن دانشگاه ها. از آقای معین باید سئوال کنید که این مصوبات چندتاس و چگونه در دانشگاه اجرا شده؟ من به ایشون گفته ام: من اعتراض دارم، یه چیزهایش عکس شده، یعنی الان در دانشگاه های کشور ترویج موسیقی می شه، نباید بشود، ترویج موسیقی می شه، ترویج موسیقی یک کاری است برخلاف مذاق اسلام. درسته که هر نوع موسیقی حرام نیست، اما ترویج موسیقی، معناش این نیست که یک موسیقی را که حرام نیست می گردند با دقت پیدا می کنند، اونو تعلیم می دند به مردم و ترویج می کنند. این نیست، نخیر، درست عکس این است. در موارد بسیاری عکس این است. مثلاً، این خب در دانشگاه ها بی جهت ترویج می شود"[10].
7-3- سفر دانشجویان به خارج: دومین مورد به سفرهای علمی- تفریحی دانشجویان به خارج از کشور، و یا مناطقی چون کیش، مربوط می شود. خامنه ای به آنها می گوید به جای سفر به خارج از کشور یا کیش، دانشجویان را به روستاها ببرید تا کیف کنند. می گوید:
"بعضی از سفرهای خارجی که دانشجویان می کنند. من پیغام دادم به آقای دکتر معین، برای یک دانشجو سفر علمی- تفریحی گذاشتند، به کجا؟ به خارج از کشور. خارج از کشور؟ به چه مناسبت؟ دانشجو برود خارج از کشور که چه بکند؟ برای چه سفری؟ دانشجو، کیش، خب به جای کیش بگذارید اصفهان، بگذارید مشهد، بگذارید یک جایی که توش یک دستاورد معنوی داشته باشه، جوون هر جا برود اون کیف حلال را می کنه، اون چیزیی که برای جوان حلال است و مجاز است، اون خوشی های جوانی که در سنین ما از اون غذایی که ما خیلی لذت نمی بریم، جوون می خوره و لذت می بره، از اون منظره یی که هیچ برای مان همچین جاذبه ای نداره، جوون نگاه می کنه کیف می کنه، خاصیت جوانی است، این دوره را پیر مردها هم گذرانده اند، این کسانی که اطلاع ندارند، بدانند، می دونند که چه خبره اونجا، جوون کیف خودش رو می کنه، می خواهید ببریدش سفر، ببرید یک سفر عرض کنم روستایی هم که جوون رو ببرید برای جوون را ببرید براش تنوعه، براش یک شادیه، حالا حتماً باید ببرند کیش؟ چون درآنجا برخی از ضوابط سست هست؟ برخلاف حق البته سست است بعضی ضوابط، ، اونجا ببرند که این جوون بتواند برخلاف ضوابط عمل کنه؟ ضابطه شکنی کنه؟ چرا؟ اسلامی شدن دانشگاه ها این است"[11].
8-3- اردوی مختلط دانشجویان: سومین مورد، درباره ی اردوهای مختلط پسرها و دخترهای دانشجوست. علی خامنه ای براین باور است که به دلیل برتری علمی- تکنولوژیک غرب، جوان های ما از الگوهای رفتاری غربیان تقلید می کنند، اگر مسلمان ها از نظر علمی ـ– تکنولوژیک برتر از غربیان بودند، در آن صورت، روابط دختران و پسران غربی مسخره می کردیم، آنها را مچل می کردیم و روابط شان را وحشی گری قلمداد می کردیم. می گوید:
"یا اردوی مختلط؟ من خیلی تعجب کردم، اردوی مختلط دانشجویی؟ دختر و پسر اردوی مختلط، ؟ خب، نفس اردوی مختلط بد است، آقایان، همان کسانی هستند، این آقایان که حالا دست اندر کار اردوی مختلط اند، همان کسانی هستند که سال 64- 63 توی کلاس ها دیوار کشیدند، بنده به دستور امام رفتم توی نماز جمعه گفتم این کار بد است، من نمی فهمم چگونه اینها این طور عوض می شوند؟ 180 درجه راهشان را عوض می کنند؟ امام به بنده گفتند این چه کاریه؟ ما رفتیم تو نماز جمعه ی تهران گفتیم که این کار مناسبی نیست. خود دانشجو هرکاری می خواهند بکنند، خلاصه دیوار کشی حرف ما نیست، حرف انقلاب و حرف امام. حالا همون آقایون نه توی کلاس، توی اردو، اردوی شبانه روزی چند روزی دختر و پسر را همراه می کنند. یعنی چه؟ بسیار کار بی قاعده، غلط، این که می گم فرهنگ، بالاخره در یک گوشه هایی از دنیا، در یک مناطقی از دنیا معاشرت دختر و پسر و زن و مرد با یکدیگر یه امری است کاملاً عادی، هیچ گونه حساسیتی وجود نداره، یعنی زن و مرد همان طوری که، دو تا مرد، دو تا زن، با هم تماس دارند، دو تا زن و مرد هم با هم تماس دارند. اما در کشور ما و در محیط اسلامی مطلقا این جوری نیست، هر مقداری هم که کشور اسلامی، به این جهت نزدیک شدیم، به خاطر رنگ پذیری از اون فرهنگ بیگانه است، چون اونا از لحاظ تکنولوژی قوی تر از ما بودند، اینو به ما دادند، والا اگر ما از نظر علم و تکنولوژی از اروپا قوی تر بودیم، همین اختلاط اونارو مسخره می کردیم، مچل می کردیم، وحشی گری می خواندیم، این جوری بود، به برکت علم و تکنولوژی این فرهنگ را کرده اند فرهنگ ساعد و رایج که باید حتماً این باشد، انوقت ما تو دانشگاه هامون این را ترویج کنیم"[12].
9-3- صدا و سیما: فقط دانشگاه ها نیستند که باید تابع محض شخص سلطان باشند، صدا و سیما هم باید مطابق میل او عمل کنند. تعارض این رویکرد با دموکراسی از نظر او مهم نیست، صدا و سیما دقیقاً باید در خدمت سیاست های ترسیم شده از سوی او باشند. می گوید:
"من نمی خواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسی مثلا بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايدهی خاص را به مردم بدهند، آيا منافی با اصول دمكراسی است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهای تمامشده و حلشده يی است. يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقی و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسی در دنيا اداره می شود و سخن گفتنی دارد و می خواهد آن را به مخاطبان خودش ـ چه در داخل و چه در خارج ـ بگويد. اين سخن، بايد از رسانهها گفته بشود و نه چيز ديگر...حالا ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتما راديو و تلويزيون بايستی مفاهيم پذيرفته شده ی دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلی مطرح كند؛ يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلا قابل بحث و قابل طرح نيست... بنابراين، صدا و سيما را دانشگاهی برای تدريس اصول اسلام انقلابی بدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. آن چه كه در اين دانشگاه تدريس می شود، عبارت از پيامها، پايهها، مفاهيم و درسهای اسلام ناب و اسلام انقلابی و اسلام واقعی است. اين، آن چيزی است كه در صدا و سيما ايدهآل است. ما می خواهيم به اين نقطه برسيم. راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهای اصولی نظام را با تمام قوت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همه ی بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطی خارج می كنيد و به گوش و قلب مستمعتان می رسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهای اصولی نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد...من می گويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانههای زيادی در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازی را به شكل سنتی انجام می دهند...شما بايد در مقابل اين حركت موذيانه یی رسانهها، واقعا سينه سپر كنيد"[13].
10-3- کتاب: علی خامنه ای در جمع ناشران، کارهای فرهنگی غلط را به سه نوع تقسیم می کند و نوع برخورد با هریک از آنها را معین می سازد: اول- کتاب هایی که از نظر ما محتوا و منطق اش غلط است، اما نویسنده آنها را درست می داند. دوم- فعالیت های هنری، انتشاراتی که موجب فساد اخلاقی- جنسی مردم می شوند: "جلوِ اين کار فرهنگی را بايد گرفت؛ اين آن مميّزی واجب است که در جنجال عليه مميّزی و سانسور نبايد هدف را گم کرد...طبيعی است که ما با آزاديهايی مخالفيم؛ مگر کسی شک دارد؟ ما با بعضی از آزاديها مخالفيم. ما با آزاديهای جنسی مخالفيم؛ ما با آزادی گناه مخالفيم...با آزادی گناه و آزادی ويرانگری مخالفيم. نمی شود اجازه داد که نسل جوان يک کشور که به اعتماد ما می آيد کتاب را از شما می خرد و می گويد اينها متديّنين و در رأس کار هستند، از اين طريق گمراه يا فاسد شود؛ يا از اين طريق دشمن بخواهد کاری انجام دهد...يک جريان و يک حرکت فرهنگی و سياسی تندتر و پُرشتابتری از طرف مخالفان نظام جمهوری اسلامی - که در واقع مخالف اسلامند - وجود دارد که متوجّه ذهنيّت در جامعه ی ماست...بايد مراقبت کنيد و مراقبت شما بايد يک مراقبت مضاعف باشد. از جنجالها و از متّهم شدن به اينکه اينها ضدّ آزاديند، نترسيد. شما حتّی اگر بالاترين انواع آزادی را هم بدهيد، اما اصولتان را حفظ کنيد، باز هم خواهند گفت که شما ضدّ آزادی هستيد".
سوم- کتاب هایی که جزیی از طرح براندازی نظام اند. فعالیت هایی که: "جزئی از چارچوب يک طرح براندازی است. نشر اين هم مضرّ است. دشمن وقتی که می خواهد با ابزار فرهنگی به کشور و جامعه و نظامی حمله کند، چيزهايی را هدف می گيرد، که به نظر من امروز در کشور ما چنين چيزهايی هست. هم در عالم کتاب هست، هم در عالم مطبوعات هست، هم در عالم هنر هست. البته وقتی ما می گوييم که اين فکر غلط، يا اين طرح غلط، يا اين سخن نادرست، در چارچوب يک طرح امنيتی و براندازی قرار دارد، ممکن است صاحب آن انديشه، مطلقاً نداند که چه کار می کند! اين به معنای آن نيست که خود او هم در آن طرح براندازی يا خرابکاری شريک است؛ نه، گاهی اصلاً او هيچ سهمی ندارد، اما دشمن از او استفاده می کند. اينجا يک انسان خيرخواه، به مجرّد اينکه ديد از سخن او، از حرف او و از کار او به عنوان جزئی از يک مجموعه ی خرابکاری در اين کشور استفاده می شود، اگر خود او به اين کار براندازی يا خرابکاری مايل نيست، فوراً عقب می کشد. قاعدهاش اين است؛ اگر عقب نکشيد، پس او هم سهيم و شريک است"[14].
11-3- ممنوعیت ماهواره: بر خورد با ماهواره ها، بخشی از سیاست هایی است که او در زمینه ی رسانه ها ترسیم و تحمیل کرده است:
"امروز سلطهگران در همه جای دنيا ـ- هر جايی به تناسب ـ- در فکر سلطه ی فرهنگيند؛ يک نمونهاش هم همين ماهواره است که حالا باز هم می بينم بحث ماهواره را مطرح کردهاند. اين منطق درست نيست که ما بگوييم چون تا پنج سال ديگر فنآوری ماهواره پيشرفت خواهد کرد و بدون بشقاب هم مردم ممکن است تصاوير ماهواره را بگيرند، پس از حالا جلويش را باز کنيم! اين منطق، منطق صحيحی نيست. آن کسی که اين منطق را مطرح می کند، بايد بگويد برای جلوگيری از آن، چه کار تازهای بايد کرد. اين منطق و استدلال، اينگونه بايد نتيجه بدهد. البته دشمن فنآوری را پيشرفته می کند. در مقابل، شما بايد فکر کنيد که با تطوّر و پيشرفت فنآوری ماهواره، چه کارهايی را می توانيد انجام دهيد تا از نفوذ ماهواره جلوگيری کنيد. اما اين استدلال، که چون دشمن پيشرفت می کند، پس ما بياييم هر مانعی را از جلوِ راهش برداريم، منطقی نيست. اين مانع، علیالعجاله مانع است. مثل اين است که دشمن تا مرزهای ما پيش آمده، آن وقت بگوييم، ما که نمی توانيم بيشتر از دو ساعت مقاومت کنيم، پس برويم! نه آقا! اين دو ساعت را مقاومت کنيد، شايد پيروز شديد. اين چه حرفی است؟! قانون ممنوعيت ماهواره - که مجلس شورای اسلامی، چند سال قبل از اين، آن را تصويب کرد - يک قانون کاملاً درست و بجا بود. حدّاقلش اين است شما توانستهايد چند سال اين نفوذ را به عقب بيندازيد و انشاءالله باز هم خواهيد توانست"[15].
12-3- نام گذاری نشریه: او به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعتراض می کند که چرا نامی نادرست برای روزنامه ی جشنواره ی مطبوعات برگزیده اند:
"ما برای اسم روزنامه هم، به آقای ميرسليم، اعتراض کرديم. "کاغذ اخبار" گرته برداری زياد شيرينی نيست. اسم روزنامه را "کاغذ اخبار" گذاشتهاند؛ آن هم نه "کاغذ خبر"، در حالی که اگر واقعاً Newspaper هم بخواهند ترجمه کنند، "کاغذ خبر" می شود و نه "کاغذ اخبار". به نظر من که اين گرته برداری، لزومی نداشت. کردهاند ديگر! ايشان متعذّر شدند که چون اسم اوّلين روزنامه، "کاغذ اخبار" بوده، از آن جهت برای روزنامه ی جشنواره هم از آن اسم استفاده کرديم. انتخاب اسمِ "کاغذ اخبار" کار زياد شيرينی نبود"[16].
13-3- سینما: سینما یکی دیگر از قلمروهایی است که باید مطابق میل سلطان عمل کند و اوست که به طور خودسرانه معین می سازد چه نوع فیلم هایی خوب است و چه نوع فیلم هایی بد؟ ضعف اصلی فیلم های ایرانی را هم مشخص می کند:
"صنعت سینمای امروز، صنعتی به ظاهر هنری ولی در باطن سیاسی است. بیشتر شرکتها و مؤسسات سینمایی در هالیوود مظهر اراده سیاسی دستگاه منسجمی هستند که پشت صحنه ی سیاست امریکا قرار دارد و حتی در برخی موارد فراتر از دولتها نیز قرار گرفته است... پیشرفت وسایل ارتباطاتی و هنری، صنعت سینما و فیلم سازی را به ابزاری تأثیرگذار برای بیان افکار و همچنین اهداف سیاسی تبدیل کرده است.حرفها و ایده های جذاب و بسیار پرطرفدار در میان ملتها، در نظام اسلامی ایران وجود دارد، که می توان آنها را در قالب داستانهای نمایشی بلند و یا کوتاه و با شیوه ای هنرمندانه عرضه کرد... چنین آثار هنری، قطعاً آثار بزرگی خواهند شد اما هیچگاه جایزه ی اسکار و یا نوبل هنری را دریافت نخواهند کرد زیرا امروز کوس رسوایی دستگاههای جهانی پشتیبان هنر، در دنیا زده شده است.این جایزه ها هیچ ارزشی ندارند و هنرمندان نیز نباید برای کسب این جایزه ها به دنبال ساخت اثر هنری باشند... یکی از ضعف های اصلی فیلم ها و مجموعه های نمایشی داخل نداشتن قصه خوب است"[17].
14-3- اخوان:بیمار، بی ارزش، دروغگو و فریبکار:سلطان از اخوان می خواهد که به سود نظام جدید شعر بگوید.اخوان به او پاسخ می دهد که "ما همیشه بر سلطه بوده ایم نه با سلطه". به دنبال آن جمعی از لباس شخصی ها در خیابان راه را بر او بسته و به شدت کتکش می زنند و حقوق بازنشستگی اش را هم قطع می کنند.این ماجرا به سلطان بسیار گران آمد. بارها و بارها با تلخی آن را ذکر کرده است. در یکی از موارد، پس از جلوس به مقام سلطانی، می گوید:
"يك وقت شايد به بعضى از آقايان اين قضيه را دوستانه گفته باشم كه در سالهاى اول انقلاب كه شور و هيجان و جوشش عجيبى وجود داشت، با يكى از اين شعراى سابق صحبت مىكردم. او حقاً آدم بىارزشى بود و ثابت كرد كه از لحاظ ارزشهاى انسانى و اجتماعى و معنوى و تاريخى، واقعاً بىارزش است. افرادى همچون او، نه پس از پيروزى انقلاب، كه در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند كه خيلى سبك و كموزن هستند؛ هرچند طبع شعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الان واقعاً انتظار مردم و انقلاب و كشور از شما، اين است. او به من گفت: "ما فكر مىكنيم كه شاعر بايستى بر سلطه باشد، نه با سلطه!" اين، معيارى شده بود كه بايد بر سلطه بود، نه با سلطه. يعنى اگر پيامبر(ص) يا اميرالمؤمنين(ع) هم در رأس كار بودند، آدم بايد به آنها بد بگويد؛ چون بايد بر سلطه بود، نه با سلطه! خود اين معيار، نشاندهندهى بيمارى و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشكالى ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ايران، مجموعهى مستضعفى هستند كه با سلطههاى ظالم جهانى دارند مىجنگند. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم كردند. بعد از قرنها، اين ملت سرى بلند كردهاند و با فداكارى و با خطر كردن، راهى را انتخاب كردهاند و دارند مىروند؛ اما نمىگذارند، اذيت مىكنند، روى مردم فشار وارد مىآورند، واقعاً نامردمى مىكنند و قوانين انسانى را زير پا مىگذارند. به او گفتم: اين سلطه است؛ با اين سلطه بجنگ. البته معلوم بود كه آماده نيستند و نمىخواهند چنين كارى را بكنند؛ به خاطر اينكه هيچوقت با مردم همدلى نداشتند. اين آقايانى كه در آن دوران اختناق، داعيهى مبارزهى فرهنگى داشتند، غالباً اهل مبارزه نبودند. ادعايشان يك دروغ و يك فريب بود، وسايل فريب هم آن روز در اينجا فراهم بود، بعد هم همينطور ادامه پيدا كرد"[18].
علی خامنه ای یک بار هم در نماز جمعه ی تهران این داستان را تعریف کرد و اخوان را "هیچ" خطاب کرد.اخوان هم یکی از زیباترین شعرهایش را با مطلع "هیچم و چیزی کم" در پاسخ او سرود. در این کلام هم وقتی علی خامنه ای می گوید:"آدعایشان یک دروغ و یک فریب بود"، در واقع شعر "قاصدک" اخوان را تحقیر و تخطئه می کند.
چهارم- نتیجه: صدها شاهد و قرینه از قلمروهای گوناگون بر سلطانی/شخصی بودن نظام می توان ارائه کرد و ما فقط به ذکر شواهدی از حوزه ی فرهنگ بسنده کردیم.سلطان در قلمرو فرهنگ هم سرهنگی می کند و با ورود سپاه و بسیج به این حوزه، می خواهد تکلیف مسائل فرهنگی را روشن سازد. فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صراحت گفته است که به دستور شخص ولی فقیه وارد این حوزه شده اند. می گوید:
"اين تحولات اراده ی شخص مقام معظم رهبری بود كه در راستای حفظ قوی تر و مطلوبتر انقلاب و نظام اسلامی صورت گرفته بود. مقابله با تهديدات نرم مهمترين ماموريت سپاههای استانی است.تيپهای عملياتی بسيج نيز در ذيل اين سپاهها قرار می گيرند چرا كه محور اصلی آمادگی و مولفه اصلی قدرت در سپاه همين يگانهای مردمی بسيج است. اينكه نيروی مقاومت بسيج هم كار نظامی بكند، اشتباه بود بلكه بايد تمركز اصلی بر روی تهديدات فرهنگی و اجتماعی قرار بگيرد.ما از طرف مقام معظم ماموريم تا انسانهايی همطراز امام و انقلاب تربيت كرده و اشراف اطلاعاتی در ماموريتها و تشكيل بسيج دهها ميليونی را در اولويت كاری خود قرار دهيم. مقام معظم رهبری از اقدامات بسيج و سپاه در فرو نشاندن آتش فتنه[حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری]، تقدير كردهاند"[19].
سلطانی که موسیقی، شعر، داستان، سینما، ادبیات، خبر، کتاب، و...باید مطابق میل و سلیقه اش باشد، و مطابق میل اش می کند/می کنند؛در هر قلمروهای مهمتر با قاطعیت بیشتری نظرات خود را تحمیل می کند.فرض کنید که نظر او این باشد که "کوخ نشینی" بهتر از "کاخ نشینی" است و کوخ نشینی با "مذاق اسلام" بیشتر سازگار است؛ در آن صورت همه ی مردم کشور را به زور کوخ نشین خواهد کرد تا "مذاق اسلام" که کشف اش با شخص اوست، محقق شود."مذاق اسلام" چیزی جز "مذاق سلطان" نیست.به تعبیر دیگر، "مذاق اسلام"، فقط و فقط همان "مذاق سلطان" است.
22 سال است که به طور "خودسرانه" سرنوشت مردم را تعیین می کند.کشور مطابق "مذاق سلطان" اداره می شود.آیت الله منتظری با مذاق او سازگار نبود، تا آنجا که زورش می چربید کار را بر آن مرحوم دشوار کرد.امروز هم کروبی و موسوی با مذاق او نمی سازند. نظام های دموکراتیک براساس ترجیحات، خوشایند و بدآیند مردم سامان می یابند. ممکن است مردم اشتباه کنند- قطعاً اشتباه هم می کنند- اما انسان موجودی انتخابگری است که از میان شقوق مختلف سبکی را برای زندگی بر می گزیند. جامعه ای که براساس مذاق علی خامنه ای سامان می یابد، در چنگال دخالت خودسرانه ی سلطانی اسیر شده است که از حیات پیش از انقلاب خود انتقام می گیرد. هر امری که کوچکترین ارتباطی با روشنفکری داشته باشد، باید به شدت سرکوب شود.نظامی که مطابق مذاق/میل او اداره می شود، یکی از فاسدترین نظام های جهان است.ایران در سال 2010 در میان 178 کشور جهان از نظر فساد در رتبه ی 146 قرار داشته است. رتبه ی فساد تونس بن علی 59 و مصر مبارک 98 بوده است. یعنی، نظام علی خامنه ای سه برابر فاسدتر از نظام بن علی است.این مذاق، ویرانگر است.نگاه او به این نظام، همان چیزی است که در مقاله توضیح داده شد. کل نظام را با خود یکی می داند. می گوید:
"الان هر تلنگرى به اين نظام مثل مشت به من است؛ يعنى من احساسم نسبت به نظام اين است كه هر گوشهى نظام را شما يك تلنگر بزنيد، مثل اينكه يك مشت به من زدهايد"[20].
حال که نظام چیزی جز میل و مذاق سلطان نیست، حمله ی های اصلی باید معطوف به او باشد.
پاورقی ها:
13- دیدار با مسئولان صدا و سیما 7مرداد 1369.
14- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28اردیبهشت 1378 .
15- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28اردیبهشت 1378 .
16- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28اردیبهشت 1378 .
در مصاحبه روز با خانواده های یزدی و اسانلو مطرح شد:
در "خانه های امن" چه می گذرد؟
خانواده های منصور اسانلو و ابراهیم یزدی در مصاحبه با روز نسبت به وضعیت جسمانی این دو زندانی سیاسی ابراز نگرانی کردند و خواهان آزادی آنها شدند.
خانواده منصور اسانلو به روز گفته اند که این زندانی سیاسی نیاز به جراحی قلب دارد و بر اساس نامه پزشکان زندان، باید هر چه سریع تر تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
خانواده ابراهیم یزدی نیز از شرایط نامعلوم این زندانی سیاسی که مسن ترین زندانی سیاسی ایران است ابراز نگرانی کرده و گفته اند که نسبت به نگهداری آقای یزدی در "خانه های امن" وزارت اطلاعات نگران هستند.
ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی ایران است که از 9 مهرماه و به اتهام برگزاری نماز جمعه غیر قانونی به اتفاق تعدادی دیگر از اعضای این تشکل سیاسی در اصفهان بازداشت شدند. چند روز بعد، بازداشت شدگان آزاد شدند اما ابراهیم یزدی که به زندان اوین منتقل شده بود همچنان در بازداشت ماند. او از دو ماه پیش به "خانه امن" وازرت اطلاعات منتقل شده است.
منصور اسانلو نیزرئیس هيأت مديرۀ سنديكای کارگران شركت واحد اتوبوسرانی و از سرشناس ترین فعالان کارگری ایران است که با اتهاماتی امنیتی به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شده و از 4 سال و نیم پیش در زندان به سر می برد؛ او در زندان رجایی شهر است و به تازگی یکسال دیگر بر محکومیت او اضافه شده است.
"خانه امن" مشکوک
خلیل یزدی، فرزند ابراهیم یزدی می گوید که خانواده او به شدت نگران وضعیت نامعلوم آقای یزدی در "خانه امن" هستند.
او در مصاحبه با روز توضیح می دهد: پدر را به "خانه امن" برده اند و هیچ اطلاعی از وضعیت او نداریم. تنها خبری که از او می گیریم این است که هفته ای یکبار و گاهی هم دو هفته یکبار با مادرم تماس می گیرد و ما می فهمیم که او زنده است. تاکنون هم از وقتی به خانه امن منتقل کرده اند تنها یکبار همان اوایل انتقال، یعنی حدود دو ماه پیش مادرم با او ملاقات داشته و از آن موقع نتوانسته پدر را ببیند.
به گفته آقای یزدی، ماموران امنیتی، چشم های همسر دکتر یزدی را بسته و به محلی برده اند که او در آنجا دقایقی با دکتر یزدی ملاقات کرده و سپس چشم های او را دوباره بسته و از آن محل خارج کرده اند.
آقای یزدی با اشاره به نوسانهای فشار خون که دکتر یزدی بدان مبتلاست می گوید: گویا چند بار کارشان به بیمارستان کشیده اما متاسفانه از وقتی به خانه امن منتقل کرده اند هیچ خبری به ما نمی رسد و هیچ راهی نداریم که بدانیم در چه شرایطی است. یکبار شایع کردند که پدر فوت کرده؛ آن طور که ما فهمیدیدم ظاهرا حال پدر خیلی بد بوده و به بیمارستان کشیده و آن شایعه هم از همان جا شروع شده بود.
او سپس نسبت به وضعیت جسمی و روحی پدرش ابراز نگرانی کرده و می گوید: پدرم از لحاظ جسمی انسانی قوی و سالم بود اما بیماری سرطان و جراحی که انجام داد باعث شد خیلی ضعیف شود و اکنون نوسانهای قلبی و فشار خون او به شدت نگران کننده است و میدانید که پدر سالمند ترین زندانی سیاسی در ایران و شاید در دنیا است چون هیچ کجای دنیا آدم 80 ساله را به زندان و خانه امن نمی اندازند.
فرزند دکتر یزدی از نگهداری پدرش در "خانه امن" ابراز نگرانی کرده و می گوید: ماخواهان آزادی پدرم هستیم اما اگر نمیخواهند او را آزاد کنند حداقل به زندان منتقلاش کنند. چون در زندان حداقل تماس هایی با افراد دیگر می تواند داشته باشد اما در خانه امن، او هیچ انسانی نمی بیند و همین مساله به شدت از نظر روحی و روانی به او ضربه می زند.
او می افزاید: چرا باید آقای یزدی را در خانه امن نگهدارند؟ او را تنها در یک خانه ای که مشخص نیست چه وضعیتی دارد و اسمش را گذاشته اند خانه امن، برده اند که نه کسی را می بیند نه با کسی می تواند حرف بزند؛ این به شدت نگران کننده است که ما حتی نمی دانیم در آن خانه چه می گذرد حداقل در زندان که بود خبرهایی از وضعیت پدر به ما می رسید و گویا به خانه امن برده اند که هیچ خبری نرسد و ما واقعا به این قضیه مشکوک هستیم زیرا خانه امن جای سالمی نیست، مشکوک است و واقعا نگران هستیم.
از فرزند دکتر یزدی درباره دادگاه این فعال سیاسی می پرسم، می گوید: دوبار تاریخ دادگاه تعیین کردند اما هر بار عقب انداختند اکنون نیز گفته اند که 22 اسفند دادگاه برگزار خواهد شد و نمیدانیم آیا واقعا برگزار خواهند کرد یا نه؟
آقای یزدی در پایان می گوید: امیدوارم پدر از خانه امن به مملکتی امن منتقل شود؛ کشور ما اگر اسلامی میخواهد باشد مردم باید بتوانند حرف بزنند و آزادی داشته باشند و مملکت برایشان امن باشد نه اینکه برای دو رکعت نماز، کسی را بازداشت و به زندان ببرند.
اسانلو باید جراحی شود
منصور اسانلو نیز از نظر جسمی در شرایط نگران کننده ای است. همسر او به "روز" می گوید که سه رگ قلب این فعال کارگری مسدود شده و باید هر چه سریع تر تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
پروانه اسانلو همزمان خبر می دهد که با مرخصی برای درمان و جراحی آقای اسانلو مخالفت شده است.
منصور اسانلو بیش از 4 سال و نیم است که بدون مرخصی در زندان به سر می برد. و همسرش در خصوص آخرین وضعیت او به "روز" می گوید: سه تا از رگ های قلب آقای اسانلو گرفتگی صد در صد دارد و او را برای آنژیوگرافی به بیمارستانی خارج از زندان برده بودند که این مساله مشخص شده و پزشکان گفته اند که باید هر چه سریع تر تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
او می افزاید: به دادستان تهران نامه نوشتم و درخواست کردم حداقل برای انجام جراحی به منصور مرخصی بدهند اما برای پی گیری که رفتم گفتند دادستان مخالفت کرده است من هم خیلی ناراحت شدم و باز گفتند که نامه دیگری بنویس ببینیم چه می شود و... در اصل همین طور ما را سر می دوانند.
فرزندان آقای اسانلو روز پنج شنبه با او ملاقات کرده اند و خانم اسانلو می گوید: روز پنج شنبه که بچه ها با منصور ملاقات کرده بودند گفته بود که برای درمان او هیچ اقدامی نکرده اند و قرصی را خواسته بود که من رفتم تهیه کرده و برایش فرستادم فعلا با این قرص سر می کند. از طرفی دیسک شدید کمر دارد و چشم اش هم به شدت آب ریزش دارد چون قبلا جراحی کرده بود و باید پزشک جراحش او را معاینه کند اما متاسفانه حتی یک روز هم مرخصی نداده اند در حالیکه پزشکان زنان هم نامه داده اند که او باید در بیرون از زندان مورد معالجه قرار بگیرد.
همسر آقای اسانلو با اشاره به محروم بودن همسرش از حقوقی که زندانیان عادی دارند می گوید: زندانیان امنیتی خیلی تحت فشار هستند، تلفن هایشان قطع است و اجازه تماس ندارند، ملاقات حضوری ندارند و مرخصی هم ندارند، آقای اسانلو الان 4 سال و نیم هست که در زندان است حتی یک روز هم به او مرخصی نداده اند.
او می افزاید: کاش گوش شنوایی باشد و حداقل به زندانیانی که بیماری دارند و مریض هستند حداقل هایی از حقوقی که در قانون دارند را بدهند. آقای مددی، نایب رئیس سندیکای کارگران هم همین وضعیت را دارد دیابت دارد و چشمانش به شدت ناراحت است و آب مروارید آورده وباید جراحی شود اما به او هم مرخصی نیم دهند در حالیکه هم به او و هم به منصور باید مرخصی دهند. هر دو بیش از دو سوم محکومیت شان را گذرانده اند.
خانم اسانلو سپس با ابراز نگرانی از وضعیت سلامت همسرش می گوید: بیشتر به خاطر مریضی او نگران هستم والا داشتیم خود را عادت میدادیم که دارد محکومیت اش را می گذراند، اما از وقتی که قضیه سه رگ قلبش را فهمیده ایم و با پزشکش در بیمارستان کرج صحبت کردیم به شدت نگران هستیم متاسفانه کاری هم زا ما بر نمی آید و هر جا می رویم با در بسته مواجه می شویم.
بی خبری از مهدی و فاطمه کروبی
موسوی و رهنورد به منزل شان بازگردانده شدند
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در خانه های خود در بازداشت به سر می برند و از وضعیت مهدی کروبی و فاطمه کروبی خبری در دست نیست.
در حالیکه تاکنون هیچ یک از مقامات جمهوری اسلامی، مسئولیت بازداشت و حصر خانگی رهبران جنبش سبز را نپذیرفته اند، پی گیری های "روز" حکایت از آن دارد که میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به منزل خود بازگردانده شده اند.
براساس اخبار رسیده به روز نیروهای امنیتی، آقای موسوی و خانم رهنورد را از منزل خود خارج و به مکانی نامعلوم منتقل کرده بودند اما پس از یک روز مجددا آنها را به منزل خودشان بازگردانده اند.
هنوز مشخص نیست نخست وزیر زمان جنگ و خانم رهنورد، آن یک روز به کجا منتقل شده بودند و آیا قرار بوده تغییراتی در منزل شخصی آنها داده و تجهیزاتی نصب شود یا مسئولین حکومتی در این زمینه دچار اختلاف و شکاف هستند و به همین علت آنها را از منزل خود خارج و مجددا بازگردانده اند.
هر چند از وضعیت فعلی آقای موسوی و خانم رهنورد هم هیچ خبری در دست نیست و تمام ارتباطات آنها با خارج قطع است.
پیش از این وب سایت کلمه از انتقال موسوی و رهنورد به بازداشتگاه حشمتیه خبر داده بود. این وب سایت روز گذشته اما در خبری اعلام کرد پس از سه هفته ابهام و تناقض در گفتار مسئولین عالیرتبه و نپذیرفتن مسئولیت قطع ارتباط موسوی و کروبی توسط متصدیان امور، تحقیق و بررسی کلمه مشخص کرد آقای موسوی و خانم رهنورد در بازداشت خانگی به سر می برند.
این وب سایت ضمن عذرخواهی از مخاطبان خود" از "تناقض گویی، پرده پوشی و ابهام در گفتار مسئولان" درخصوص وضعیت خانم رهنورد و آقای موسوی نوشته است: عدم شفافیت و صداقت مسئولان در این زمینه و عدم اطلاع رسانی امکان دریافت خبر دقیق و قطعی را تا کنون با مشکلات جدی مواجه کرده است.
وب سایت کلمه نوشته است: با توجه به قطع کامل ارتباطات با دنیای خارج و سلب اختیار تردد از ایشان، چیزی فراتر از حصر به معنای ممنوعیت تردد و خروج از منزل است و در واقع نوعی بازداشت خانگی است که تاکنون هیچ مرجع قانونی حاضر به موضع گیری و پذیرش مسئولیت رسمی این عمل غیر اخلاقی و غیر حقوقی نشده است.
همزمان اعضای خانواده کروبی اعلام کردند که در بی خبری مطلق به سر می برند و هیچ اطلاعی از وضعیت آقا و خانم کروبی ندارند.
وب سایت سحام نیوز روز گذشته به نقل از اعضای خانواده آقای کروبی اعلام کرد: متاسفانه تا اين لحظه هيچ اطلاعی از وضعیت مهدی کروبی و فاطمه کروبي نداريم و بنا به شواهد قوي معتقديم ايشان در منزل نبوده و به مكان نامعلومي منتقل شده اند.
اين عضو خانواده كروبي تاکید کرده است: تا زماني كه به صورت حضوري با پدر و مادر در منزل ديدار نداشته باشيم، هرگونه خبر مبني بر حصر خانگي ايشان و مواردي از اين دست را تكذيب مي كنيم.
هنوز از سرنوشت سومين عضو خانواده كروبي، يعني علي كروبي كه در بازداشت به سر مي برد نيز هیچ خبری در دست نیست.
مهدی کروبی پیش ازتجمع 25 بهمن در حصر خانگی قرار گرفت و تمام تلفن های ثابت و همراه و اینترنت او قطع شد. همسر او، فاطمه کروبی نیز در حصر قرار گرفت و اکنون مشخص نیست آنها در چه شرایطی، کجا و در چه وضعیتی به سر می برند.
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از روز 25 بهمن در حصر قرار گرفتند و بعد از صدور پیام موسوی درباره اعتراضات مردمی 25 بهمن، این حصر کامل شد به طوریکه تمام راههای ارتباطی او و همسرش با خارج از منزل، دیدارها، تلفن ها و اینترنت، قطع شد.
میر حسین موسوی اوایل حصر تنها دو تماس کوتاه تلفنی با خانواده خود داشت اما از وضعیت جسمانی و شرایط نگهداری او و خانم رهنورد هیچ خبری در دست نیست.
دادستان: برانداز بودند
اتهامات سپاهیان از زبان دستگاه قضا
عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران روز گذشته در اظهاراتی که محورهای مشترک فراوانی با سخنان فرماندهان سپاه پاسداران در طول 20 ماه گذشته داشت، معترضان به شرایط جاری کشور و رهبران جنبش سبز را "ضد انقلاب" خواند و آنها را به "تلاش برای براندازی" و "مخالفت با ولی فقیه" و از بین بردن "اسلامیت نظام" متهم کرد.
دادستان تهران گفت: "بعد از يكسال آرامش جريان فتنه در 25 بهمن تصميم به خودنمايي گرفت و اين تصميم نيازمند تحليل است. جريان فتنه خودش را تا روز عاشورا پشت ادعای تقلب انتخاباتی و از دست رفتن جمهوریت نظام پنهان بود و مدعي بود در آراي مردم دست برده شده است اما اين نقاب دروغين در عاشورا از بين رفت و مشخص شد كه آنها بيشتر با اسلاميت نظام مشكل دارند."
عباس جعفری دولت آبادی افزود: "همگان فهميدند اينها مشكلشان انتخابات و جمهوريت نيست بلكه مشكل اصليشان با ولايت فقيه است و نميخواهند ولايت فقيه باشد، مشكل اساسي آنها ولايت فقيه و ولي فقيه مفهوماً و مصداقاً است كه به آنها اجازه نميدهد به اهداف خود برسند و به اين ترتيب ادعاي تقلب رنگ باخت و آنها شكست سنگيني خوردند."
وی با بیان اینکه "راهپیمایی 25 بهمن یک رسوایی برای جریان فتنه بود" مدعی شد: "بعد از 25 بهمن جريان فتنه به يك جريان ضد انقلابي تبديل شده است، غرب حمايت آشكاري از اين جريان كرد كه نشان داد عقبه جريان در خارج از كشور است. جريان فتنه كه در فاز جديدي آمده چند ويژگي دارد كه يكي از آنها اين است كه آنها فكر كرده و ميكنند ميتوانند با مشغولسازي نظام، ما را خسته كنند."
جعفری دولت آبادی با اشاره به از سرگیری اعتراضات خیابانی از سوی جنبش سبز همچنین گفت: "ويژگي ديگر فاز جديد فتنه اين است كه آنها شورشها را هفتگي كرده تا ما را درگير كنند و هزينههاي ما را در زمينه حقوق بشر بالا ببرند البته پيوندي كه فتنه با ضد نظام يافته كار ما را آسانتر كرده است و نشان ميدهد كه مديريت فتنه به خارج از مرزها رفته و آنها براي داخليان تعيين تكليف ميكنند."
دادستان تهران همچنین با تهدید به دستگیری شهروندان در روزهایی که اعتراضات خیابانی برگزار می شود افزود: "امروز هر كس در تجمعات ضد انقلابي دستگير شود به محكمه معرفي و محكوم خواهد شد و مشكلاتي براي وي ايجاد خواهد شد."
سپاه یا قوه قضاییه؟
اظهارات جعفری دولت آبادی درشرایطی مطرح می شود که پیش از این مقامات ارشد سپاه پاسداران نیز از آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری تاکنون معترضان و رهبران جنبش سبز و همچنین چهرهای برجسته اصلاح طلب را به تلاش برای "براندازی" و "به زیر کشیدن آیت الله خامنه ای از تخت رهبری" و "مخالفت با اسلامیت نظام" متهم کرده اند.
محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در شهریورماه سال گذشته طی اظهاراتی در همایشی به نام "پیشکسوتان ایثار و شهادت" بسیاری از چهره های اصلاح طلب از جمله سیدمحمد خاتمی، آیت الله موسوی خویینی ها، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، ابولفضل فاتح، مهدی هاشمی و در کل اصلاح طلبان را متهم کرد که قصد داشته اند رهبری را از تخت بزیر بکشند.
فرمانده سپاه پس از آن نیز بارها با اشاره به اعتراضات پس از انتخابات تکرار کرد که: "دشمنان اسلام با شكلگيري يك كودتاي مخملين در اين برهه از زمان با هدف هتك حرمت اسلام، انقلاب، ولايت و ولايتمداري به ويژه شخص محترم ولي فقيه قصد نابودي نظام و كشور را داشتهاند."
همزمان یداله جوانی، رییس اداره سیاسی سپاه طی مقاله ای در صبح صادق مدعی ضد ولایت فقیه بودن میرحسین موسوی شدو نوشت که: "میرحسین موسوی از ابتدای انقلاب تا به امروز رفتاری منافقانه داشته و در حالی که اعتقاد به نظام دینی و قانون اساسی و ولایت فقیه نداشته، طوری رفتار کرد که حتی توانست در یک مقطعی نخست وزیر گردد".
در آبان ماه سال گذشته هم شخصی به نام سردار مشفق طی اظهاراتی با تکراراتهامات و اسامی مورد اشاره فرمانده کل سپاه، احزاب اصلاح طلبی مانند مجمع روحانیون مبارز، مجمع نیروهای خط امام، مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، همبستگی و مردمسالاری را با اشاره به اعتراضات پس از انتخابات به برنامه ریزی برای براندازی علیه جمهوری اسلامی و ولی فقیه متهم و تاکید کرد: "ما (سپاه پاسداران) با اطلاع از این مساله تلاش آنها(اصلاح طلبان) را مختل کردیم و نگذاشتیم ادامه بدهند."
در همین راستا اسفندماه سال گذشته محمدحسین صفارهرندی، مشاور کنونی فرمانده کل سپاه با اشاره به اعتراضات پس انتخابات و مقصر دانستن اصلاح طلبان ادعا کرد که اصلاح طلبان قصد داشتند "اسلامیت نظام" را از بین ببرند و "اختیارات رهبری" را کاهش دهند.
شباهت های ناگزیر
اشتراکات اتهاماتی که روز گذشته عباس جعفری دولت آبادی به معترضان نسبت داد با اظهارات و ادعاهای 20 ماه گذشته مقامات سپاه پاسداران، در حالی است که بخش دیگری از تهدیدات وی خطاب به مردم معترض هم شباهت زیادی به سرمقاله رییس اداره سیاسی سپاه در هفته نامه صبح صادق 9 اسفندماه داشت.
عباس جعفری دولت آبادی درحالی معترضان داخلی را "ضد انقلاب" خوانده است که یداله جوانی رییس اداره سیاسی سپاه نیز دوشنبه پیش در سرمقاله هفته نامه سپاه نوشته بود: "فتنه سال 88، نشان داد در درون خانواده انقلاب، يك جريان ضد انقلابي به دلايل گوناگون شكل گرفته است. اين جريان به دليل همين ماهيت ضد انقلابي اش، با جريان ضدانقلاب شناسنامه دار از اول انقلاب تاكنون مانند سلطنت طلب ها، منافقين، توده اي ها، وهابي ها، بهايي ها و... از يك طرف و با دشمنان خارجي انقلاب كه در رأس آنان مثلث شوم آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي قرار دارد از طرف ديگر پيوند خورده است."
این مقام ارشد سپاه همچنین مدعی شده بود که: "حمايت پنهان و آشكار دشمنان خارجي و جريان ضدانقلاب خارج نشين از جريان فتنه و سران آن، نشان مي دهد كه سران فتنه نه تنها ديگر نيروهاي انقلاب نيستند، بلكه به گونه اي استحاله و داراي ماهيتي كاملاً ضدانقلابي شده اند. بنابراين وقتي موسوي و كروبي براي 25 بهمن اعلاميه فراخوان به هواداران مي دهند، اهداف و اغراضي كاملاً ضدانقلابي و ضد نظام جمهوري اسلامي و برخلاف منافع و امنيت ملي را دنبال مي كنند."
یکی از شباهت های دیگر اظهارات دادستان تهران با مقامات سپاه، به ویژه یداله جوانی در بخش مربوط به راهپیمایی 25 بهمن و اعتراضات هفتگی جنبش سبز است که نشان از تاثیر پذیری دستگاه قضایی از سپاه پاسداران دارد. چرا که پیش از سخنان دیروز عباس جعفری دولت آبادی نیز یداله جوانی در سرمقاله صبح صادق نوشته بود: "همه مردم مشاهده كردند كه چگونه دو جريان دشمنان خارجي و ضدانقلاب خارج نشين با تمام توان بسيج شده و پشت اين فراخوان قرار گرفتند تا شايد بتوانند با كشاندن عده اي فريب خورده و مزدور به خيابان هاي تهران در روز 25 بهمن، سناريوي مشغول سازي و بي ثبات سازي جمهوري اسلامي را پياده كنند."
تاکید برقانون اساسی
اتهامات اخیر دادستان تهران و همچنین ادعاهای 20 ماه گذشته فرماندهان سپاه پاسداران برعلیه معترضان به نتیجه انتخابات و رهبران جنبش سبز در شرایطی است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی از ابتدای شروع اعتراضات، خواسته های خود را با تاکید بر قانون اساسی کشور و در این چارچوب عنوان و اعلام کرده اند که جریان حاکم بر کشور قانون اساسی را به سلیقه خود اجرا می کند.
از جمله موسوی پس از سرکوب نخستین اعتراضات در کشور پس از انتخابات سال گذشته در مردادماه تاکید کرده بود که: "نظام هیچ چارهای ندارد جز این که به آرمانها، ساختارها و قانون اساسی بازگردد و به نظر من اگر برنگردد مردم آن را برخواهند گرداند و مردم خود از راهی که آمدهاند باز نخواهند گشت."
وی همچنین وی در فروردین ماه سال جاری نیز تاکید کرده بود که: "اجرای بدون تنازل قانون اساسی را به عنوان خواسته و محور اصلی جنبش سبز می دانم و باید در این باره کالبد شکافی بیشتری در ادبیات جنبش انجام گیرد... برداشت و امید من این است که جریان حاکم به اجرای قانون اساسی و همه اصول آن برگردند و فضای امنیتی و نظامی را کنار گذارند و فضا را باز کنند ولی اگر اینراه رفته نشود مجبوریم بایستیم چون ما نظام و کشور و انقلاب را دوست داریم."
آقای موسوی خاطر نشان کرده بود: "نظام ما دچار مشکلاتی شده است که بازتاب آن فقط در تظاهرات خیابانی محدود نمی شود، مسائل و مشکلات خیلی عمیق تر از اینهاست. یکی از اینها همین است که حاکمیت فکر کند با جمع کردن تظاهرات خیابانی مسئله معترضان حل شده است."
همچنین مهدی کروبی دیگر رهبر جنبش سبز نیز در فروردین ماه سال جاری طی اظهاراتی در جمع اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تاکید کرده بود که: "ما همچنان به قانون اساسی و ظرفیتهای موجود آن اعتقاد داریم و محکمتر از قبل ایستادهایم و عمل به قانون اساسی را مطالبه میکنیم."
او البته پیش از این نیز در دی ماه 88 در نامه سرگشاده ای به ملت ایران، استقلال قوه قضاییه را یکی از راهکارهای خروج حاکمیت از بحران کنونی دانسته و تصریح کرده بود که: "خروج از بحران در گرو اجرای کلیه اصول قانون اساسی است؛ امری که شرط اساسی آن استقلال قوه قضائیه و اجتناب از سیاست در امر قضاوت است؛ همچنان که امام بزرگوار نیز فرمودند «قوه قضائیه قوه ای است مستقل و هیچ مقامی حق دخالت در آن را ندارد» و «قضات نیز نباید گوش به هیچ کس بدهند». اما ما کجا و توصیه حضرت امام کجا!"
مهدی کروبی همچنین در نامه خود یادآور شده بود: "انحرافی که از انقلاب ایران صورت گرفته باید اصلاح شود. انقلاب را بی شک صاحبان قدرت منحرف کرده اند و نمی توان بار این انحراف را بر دوش مردم گذاشت. اصلاح این انحراف نیز تنها در گرو اجرای قانون اساسی و کنوانسیون های بین المللی است که ما آنها را امضا کرده و به اجرای آنها متعهدیم. آزادی مطبوعات و به رسمیت شناختن فضای نقد و نقادی، آزادی زندانیان سیاسی و حاکمیت حقوق ملت حرکت در مسیر اصلاحی است."
آقای کروبی همچنین به مقامات حکومت مستقر خاطر نشان کرده بود که: "نمی توان افراد را به صورت فله ای بازداشت و محاکمه کرد و بدون وکیل و هیات منصفه و به صورت غیرعلنی و در فضایی امنیتی و بدون رعایت اصول آیین دادرسی هر اتهامی را بر آنها بار کرد و با این حال دم از انقلاب و جمهوریت و اسلامیت نیز زد. انقلاب ما به انحراف رفته است و این انحراف تنها با به رسمیت شناختن آزادیهای مصرح در قانون اساسی اصلاح خواهد شد."
مقاله واشنگتن تایمز درباره سر و صدای تازه برنامه هسته ای
ایران در گزارش جدید امنیت ملی آمریکا
بیل گرتز
یک گزارش سالانه اطلاعاتی در کنگره، برداشت موجود مبنی بر اینکه بلندپروازی های هسته ای ایران مربوط به آینده است، را تغییر داده است.
این بازنگری اطلاعاتی در حالی صورت گرفته است که نهادهای اطلاعاتی آمریکا اخیراً ارزیابی بحث انگیز سال 2007 مبنی بر توقف برنامه تسلیحات هسته ای ایران در سال 2003 و توقف روند تولید یک بمب هسته ای، را تغییر دادند.
در گزارش قبلی ذکر شده بود که ایران به مدت دو سال گزینه تولید سلاح هسته ای را برای خود محفوظ نگاه داشته است. با این حال، در گزارش جدید برای کنگره که در 23 فوریه به اطلاع عموم رسید، دیگر ذکر نشده که تولید تسلیحات هسته ای برای ایران یک گزینه است.
یک مقام آمریکایی تأکید کرد این تغییر یک تردستی نیست اما در عین حال نتوانست توضیح دهد چرا گزارش اخیرا با نسخه های قبلی متفاوت است.
انتظار می رود تغییر لحن یاد شده در اطلاعیه آماده شده از سوی جیمز کلپر رئیس اداره امنیت ملی آمریکا در هنگام حضور در مقابل کمیته خدمات مسلحانه سنا در هفته جاری، نیز به چشم بخورد.
مقامات آمریکایی از صحبت درباره اصلاحات صورت گرفته در برآوردهای گزارش امنیت ملی در سال 2007 در خصوص برنامه هسته ای ایران خودداری می کنند و می گویند علیرغم ارائه گزارش رسمی به کنگره در هفته آینده، قصد بر این است که این تغییرات به اطلاع عموم نیز برسد.
ضمناً این مقامات گفتند میان کمیته منع گسترش سلاح های هسته ای سازمان سیا که گزارش یاد شده را تدوین کرده و شورای امنیت ملی آمریکا به ریاست آقای کلپر که تهیه گزارش نهایی را "هماهنگ" کرده است، اختلافی وجود ندارد.
در عبارت تغییر یافته آمده است که ارزیابی نهادهای اطلاعاتی آمریکا "حاکی از آن است که ایران در همچنان گزینه توسعه تسلیحات هسته ای ادامه را مد نظر دارد، هرچند ما نمی دانیم آیا تهران در نهایت تسلیحات هسته ای تولید خواهد کرد یا خیر."
ضمناً این عبارت در گزارش دست نخورده باقی مانده است که "ایران به توسعه مجموعه ای از توانمندی ها مشغول است که در صورت اخذ تصمیم، قابلیت استفاده در تولید تسلیحات هسته ای را دارند."
در جلسه 16 سپتامبر از آقای کلپر درباره لحن گزارش پرسیده شد و او پاسخ داد نهادهای اطلاعاتی در حال تکمیل یک "یادداشت تکمیلی" برای برآوردهای امنیت ملی هستند که نسخه بروز شدۀ ارزیابی سال 2007 محسوب می شود.
برآوردهای امنیت ملی قبلی به طور نسبی در اختیار عموم قرار گرفت و به طور گسترده با انتقاد مسؤولان امنیتی فعلی و سابق قرار گرفت زیرا در آن گفته شده بود ایران کار بر روی برنامه تسلیحاتی خود را در سال 2003 متوقف کرده است اما با این وجود، به توسعه برنامه غنی سازی اورانیوم ادامه می داد.
این تغییر در لحن گزارش در حالی فاش شده است که رئیس آژانس بین المللی انرژی هسته ای روز دوشنبه در وین گفت وی اطلاعات جدیدی در اختیار دارد که از ابعاد نظامی برنامه هسته ای ایران حکایت می کنند.
در گزارش بین المللی آژانس در 25 فوریه آمده است اطلاعات اخیر از "فعالیت های هسته ای مربوط به سازمان های وابسته نظامی، شامل فعالیت های مربوط به یک کلاهک هسته ای برای تولید موشک" پرده برداشته است.
در این گزارش آمده است "نشانه هایی وجود دارد که برخی از این فعالیت ها ممکن است تا پس از سال 2004 ادامه داشته است."
در تازه ترین گزارش سازمان سیا آمده است که ایران در سال گذشته از شمار سانتریفوژهای غنی سازی کاسته است اما در تولید پیشرفت کرده است و اکنون حدود 3,200 کیلوگرم اورانیوم با درجه خلوص پایین، یعنی حدود دو برابر برآورد سال گذشته، در اختیار دارد.
در طول مدت مورد اشاره در این گزارش، ایران به توسعه زیرساخت های هسته ای و غنی سازی اورانیوم و فعالیت های مربوط به رآکتور تحقیقاتی آب سنگین ادامه داده است. این علیرغم قطعنامه های متعددی است که از سال 2006 تا کنون از سوی شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسیده است و آخرین آنها هم مربوط به ژوئن 2010 است و خواستار تعلیق چنین فعالیت هایی شده است.
ایرانی ها با موانعی روبرو شدند که پیشرفت آنها در توسعه هسته ای در سال گذشته را کند کرد و این موانع شناسایی نشدند. نیروگاه هسته ای زیرزمینی در نطنز نیز به افزودن دستگاه های سانتریفوژ قدیمی و جدید ادامه داد.
گری میلهولین مدیر پروژه کنترل تسلیحات هسته ای در ویسکانسین گفت: "شما نمی توانید برنامه هسته ای ایران را با یک برنامه غیرنظامی توجیه کنید. هرطوری که به این برنامه نگاه می کنید، شبیه یک برنامه نظامی به نظر می آید و نهادهای اطلاعاتی ما نیز ظاهراً می خواهند همین نکته را بازگو کنند."
منبع: واشنگتن تایمز- 7 مارس
یک گزارش سالانه اطلاعاتی در کنگره، برداشت موجود مبنی بر اینکه بلندپروازی های هسته ای ایران مربوط به آینده است، را تغییر داده است.
این بازنگری اطلاعاتی در حالی صورت گرفته است که نهادهای اطلاعاتی آمریکا اخیراً ارزیابی بحث انگیز سال 2007 مبنی بر توقف برنامه تسلیحات هسته ای ایران در سال 2003 و توقف روند تولید یک بمب هسته ای، را تغییر دادند.
در گزارش قبلی ذکر شده بود که ایران به مدت دو سال گزینه تولید سلاح هسته ای را برای خود محفوظ نگاه داشته است. با این حال، در گزارش جدید برای کنگره که در 23 فوریه به اطلاع عموم رسید، دیگر ذکر نشده که تولید تسلیحات هسته ای برای ایران یک گزینه است.
یک مقام آمریکایی تأکید کرد این تغییر یک تردستی نیست اما در عین حال نتوانست توضیح دهد چرا گزارش اخیرا با نسخه های قبلی متفاوت است.
انتظار می رود تغییر لحن یاد شده در اطلاعیه آماده شده از سوی جیمز کلپر رئیس اداره امنیت ملی آمریکا در هنگام حضور در مقابل کمیته خدمات مسلحانه سنا در هفته جاری، نیز به چشم بخورد.
مقامات آمریکایی از صحبت درباره اصلاحات صورت گرفته در برآوردهای گزارش امنیت ملی در سال 2007 در خصوص برنامه هسته ای ایران خودداری می کنند و می گویند علیرغم ارائه گزارش رسمی به کنگره در هفته آینده، قصد بر این است که این تغییرات به اطلاع عموم نیز برسد.
ضمناً این مقامات گفتند میان کمیته منع گسترش سلاح های هسته ای سازمان سیا که گزارش یاد شده را تدوین کرده و شورای امنیت ملی آمریکا به ریاست آقای کلپر که تهیه گزارش نهایی را "هماهنگ" کرده است، اختلافی وجود ندارد.
در عبارت تغییر یافته آمده است که ارزیابی نهادهای اطلاعاتی آمریکا "حاکی از آن است که ایران در همچنان گزینه توسعه تسلیحات هسته ای ادامه را مد نظر دارد، هرچند ما نمی دانیم آیا تهران در نهایت تسلیحات هسته ای تولید خواهد کرد یا خیر."
ضمناً این عبارت در گزارش دست نخورده باقی مانده است که "ایران به توسعه مجموعه ای از توانمندی ها مشغول است که در صورت اخذ تصمیم، قابلیت استفاده در تولید تسلیحات هسته ای را دارند."
در جلسه 16 سپتامبر از آقای کلپر درباره لحن گزارش پرسیده شد و او پاسخ داد نهادهای اطلاعاتی در حال تکمیل یک "یادداشت تکمیلی" برای برآوردهای امنیت ملی هستند که نسخه بروز شدۀ ارزیابی سال 2007 محسوب می شود.
برآوردهای امنیت ملی قبلی به طور نسبی در اختیار عموم قرار گرفت و به طور گسترده با انتقاد مسؤولان امنیتی فعلی و سابق قرار گرفت زیرا در آن گفته شده بود ایران کار بر روی برنامه تسلیحاتی خود را در سال 2003 متوقف کرده است اما با این وجود، به توسعه برنامه غنی سازی اورانیوم ادامه می داد.
این تغییر در لحن گزارش در حالی فاش شده است که رئیس آژانس بین المللی انرژی هسته ای روز دوشنبه در وین گفت وی اطلاعات جدیدی در اختیار دارد که از ابعاد نظامی برنامه هسته ای ایران حکایت می کنند.
در گزارش بین المللی آژانس در 25 فوریه آمده است اطلاعات اخیر از "فعالیت های هسته ای مربوط به سازمان های وابسته نظامی، شامل فعالیت های مربوط به یک کلاهک هسته ای برای تولید موشک" پرده برداشته است.
در این گزارش آمده است "نشانه هایی وجود دارد که برخی از این فعالیت ها ممکن است تا پس از سال 2004 ادامه داشته است."
در تازه ترین گزارش سازمان سیا آمده است که ایران در سال گذشته از شمار سانتریفوژهای غنی سازی کاسته است اما در تولید پیشرفت کرده است و اکنون حدود 3,200 کیلوگرم اورانیوم با درجه خلوص پایین، یعنی حدود دو برابر برآورد سال گذشته، در اختیار دارد.
در طول مدت مورد اشاره در این گزارش، ایران به توسعه زیرساخت های هسته ای و غنی سازی اورانیوم و فعالیت های مربوط به رآکتور تحقیقاتی آب سنگین ادامه داده است. این علیرغم قطعنامه های متعددی است که از سال 2006 تا کنون از سوی شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسیده است و آخرین آنها هم مربوط به ژوئن 2010 است و خواستار تعلیق چنین فعالیت هایی شده است.
ایرانی ها با موانعی روبرو شدند که پیشرفت آنها در توسعه هسته ای در سال گذشته را کند کرد و این موانع شناسایی نشدند. نیروگاه هسته ای زیرزمینی در نطنز نیز به افزودن دستگاه های سانتریفوژ قدیمی و جدید ادامه داد.
گری میلهولین مدیر پروژه کنترل تسلیحات هسته ای در ویسکانسین گفت: "شما نمی توانید برنامه هسته ای ایران را با یک برنامه غیرنظامی توجیه کنید. هرطوری که به این برنامه نگاه می کنید، شبیه یک برنامه نظامی به نظر می آید و نهادهای اطلاعاتی ما نیز ظاهراً می خواهند همین نکته را بازگو کنند."
منبع: واشنگتن تایمز- 7 مارس
گزارش لوموند:
ایران و سوریه زیر ذره بین آژانس اتمی
در نشست آژانس اتمی که روز دوشنبه ۷ مارس افتتاح شد، ایران و سوریه به دلیل عدم همکاری به شدت مورد انتقاد قرار گرفته اند.
یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس اتمی، در اظهارات خود در زمان افتتاحیه با ابراز تأسف گفت: "ایران همکاری لازم را با آژانس نداشته است تا بازرسان بتوانند مستنداتی را درخصوص نبود تجهیزات و فعالیت های هسته ای اعلام نشده تهیه کنند."
به گفته او، آژانس درحقیقت این امکان را ندارد تا آن طور که دولت تهران می گوید مشخص کند "آیا کلیه تجهیزات هسته ای موجود در تأسیسات ایران برای مصارف صلح آمیز به کار می روند یا خیر". آژانس بین المللی انرژی اتمی از دولت جمهوری اسلامی خواسته است تا "به سوی همکاری گام بردارد".
سوریه نیز به نوبه خود مظنون به داشتن تأسیسات هسته ای مشکوک است و به آژانس امکان انجام بازرسی را نمی دهد. در سال ۲۰۰۷ مرکز الکیبر که مظنون به داشتن رآکتور هسته ای بود توسط اسراییل بمباران شد. آقای آمانو با قدردانی از برخی اقدامات گشایشگر در این زمینه گفت: "عدم همکاری دمشق اجازه نمی دهد آژانس در جمع آوری اطلاعات صحیح پیشروی کند."
دیپلمات های حاضر در وین معتقدند که جمهوری اسلامی و سوریه نباید در پایان همین جلسات تحت فشار قرار گیرند، به ویژه اینکه دولت های غربی نسبت به رفتاری که باید اتخاذ کنند و شیوه ای که باید به کار بندند مردد هستند.
منبع: لوموند، ۷ مارس
یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس اتمی، در اظهارات خود در زمان افتتاحیه با ابراز تأسف گفت: "ایران همکاری لازم را با آژانس نداشته است تا بازرسان بتوانند مستنداتی را درخصوص نبود تجهیزات و فعالیت های هسته ای اعلام نشده تهیه کنند."
به گفته او، آژانس درحقیقت این امکان را ندارد تا آن طور که دولت تهران می گوید مشخص کند "آیا کلیه تجهیزات هسته ای موجود در تأسیسات ایران برای مصارف صلح آمیز به کار می روند یا خیر". آژانس بین المللی انرژی اتمی از دولت جمهوری اسلامی خواسته است تا "به سوی همکاری گام بردارد".
سوریه نیز به نوبه خود مظنون به داشتن تأسیسات هسته ای مشکوک است و به آژانس امکان انجام بازرسی را نمی دهد. در سال ۲۰۰۷ مرکز الکیبر که مظنون به داشتن رآکتور هسته ای بود توسط اسراییل بمباران شد. آقای آمانو با قدردانی از برخی اقدامات گشایشگر در این زمینه گفت: "عدم همکاری دمشق اجازه نمی دهد آژانس در جمع آوری اطلاعات صحیح پیشروی کند."
دیپلمات های حاضر در وین معتقدند که جمهوری اسلامی و سوریه نباید در پایان همین جلسات تحت فشار قرار گیرند، به ویژه اینکه دولت های غربی نسبت به رفتاری که باید اتخاذ کنند و شیوه ای که باید به کار بندند مردد هستند.
منبع: لوموند، ۷ مارس
مقاله اي از شیکاگو تریبون
هاشمي رفسنجاني از ریاست مجلس خبرگان کنار گذاشته شد
رئیس جمهور سابق ایران، علي اکبر هاشمی رفسنجاني، جایگاه خود را بعنوان رئیس مجلس خبرگان از دست داد. پیش از این روحانیون تندرو از او انتقاد کرده بودند که به اصلاح طلبان نزدیک است.
شکست یکي از بزرگترین چهره هاي انقلاب اسلامي سال 1979 در ایران نشان مي دهد که چطور مخالفان رئیس جمهور تندرو ایران، محمود احمدي نژاد منزوي و کنار گذاشته مي شوند.
در جلسه دیروز مجلس خبرگان زمانی که آیت الله محمدرضا مهدوي کني، روحاني محافظه کار کهنه کار، بعنوان رئیس جدید مجلس خبرگان کاندیدا شد و رفسنجاني از ادامه رقابت خودداري کرد.
این راي گیري نتیجه عملي فوري ندارد. اما نشاندهنده این است که اردوگاه تندرو ها حلقه فشار را در راس قدرت هر روز تنگ تر مي کنند.
رفسنجاني از سال 2007، ریاست مجلس خبرگان را به عهده دارد. این مجلس را روحانیوني که انتخاب شده اند، تشکیل داده اند و وظیفه شان نظارت بر کار رهبر است و مي توانند آیت الله خامنه اي، رهبر ایران را عزل کنند.
شکست رفسنجاني که قصد داشت نقش پلي را بازی کند بین تندرو هاي بر سر قدرت و مخالفان اصلاح طلب که روز به روز به تعدادشان افزوده مي شود، برای نیروهای میانه رو و اصلاح طلب خبر خوبی نیست.
این شکست همچنین موقعیت احتمالي و را به عنوان جانشین خامنه اي 71 ساله، پیچیده کرد. رفسنجاني بعد از انتقاد از سرکوب مخالفان بعد از انتخاب شدن محمود احمدي نژاد به عنوان رئیس جمهور ایران در سال 2009، در نماز جمعه تهران، از امامت جمعه کنار گذاشته شد.
او همچنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است که وظیفه اش داوري در مشاجران بین مجلس و دولت است.
رسانه هاي وابسته به جریان تندرو از انتخاب آیت الله مهدوي کني، استقبال کردند.
شیکاگو تریبون، 8 مارس
ادامه موازی کاری در سیاست خارجی
مشایی نوروز در امریکا خواهد بود
پس از آنکه علی اکبر صالحی وزیر خارجه جدید احمدی نژاد در تازه ترین اظهارات خود، از "رفتار نادرست" آمریکا با ایران سخن گفت و وعده داد که در صورت اصلاح این رفتار، روابط بین دو کشور برقرار خواهد شد; و در حالیکه دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی همچنان از "شیطان بزرگ" بودن امریکا دم می زند، سایت خبری بی.بی.سی فارسی فاش کرد که اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر احمدی نژاد از امریکا تقاضای درخواست صدور روادید کرده است تا به همراه یک هیات سیاسی به آن کشور سفر کند.
بنا به گزارش بی.بی.سی، بهانه این سفر تقارن زمانی نوروز با برپایی اجلاس زمین در سازمان ملل عنوان شده است.یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا هم در گفتگو با بی بی سی تایید کرده که یک هیات سیاسی دولت ایران برای سفر به نیویورک تقاضای ویزا کرده است.
در این خبرهمچنین آمده: "این مقام که خواست نامش فاش نشود از ذکر اسامی اعضای هیات بلند پایه ایرانی خودداری کرد...مقامات آگاه به دفتر بی بی سی فارسی در واشنگتن گفته اند که این هیات شامل مشاورین و اعضای دفتر ریاست جمهوری و احتمالا اسفندیار رحیم مشائی، رئیس دفتر محمود احمدی نژاد است".
بنا به نوشته بی بی سی، هدف این سفر شرکت در مراسم روز زمین سازمان ملل متحد که همزمان با جشن نوروز است. اما هیات ایرانی ممکن است در کنار این مراسم مایل به انجام ملاقات هایی به منظور بهبود رابطه با آمریکا باشد.
در پایان این خبرآمده: "وزارت خارجه آمریکا از اظهار نظر درباره اینکه آیا با درخواست ویزای این هیات موافقت می شود، خودداری کرده است".
این خبر که ابتدا با سکوت رسانه های حکومتی همراه بود، سرانجام از سوی رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه تایید شد اما او نیز از ذکر نام اعضای هیات خودداری کرد.
به نوشته ایسنا، مهمانپرست در پاسخ به سوال خبرنگاری که در مورد«شایعه شرکت ایران در اجلاس زمین» پرسیده، گفته است:" اجلاس زمین در سازمان ملل همزمان با نوروز برگزار میشود و طبیعی است که در این اجلاس هیاتی از کشورمان نیز شرکت کنند چرا که نوروز و تاریخ آن متعلق به کشورمان و همه کشورهای منطقه است و بنابراین نباید از این سفرهای عادی که برای حضور در اجلاسهای سازمان ملل صورت گیرد تفسیر دیگری داشت".
خبر سفر احتمالی رئیس دفتر احمدی نژاد به امریکا در حالی منتشر می شود که سه روز پیش اعضای هیات تحقیق و تفحص از نشست ایرانیان خارج از کشور که پس از جنجال های گسترده و افزایش انتقادات محافظه کاران به مدعوین این نشست تشکیل شد، با مشایی دیدار کرده بودند.
خبرگزاری فارس جزئیات این دیدار را منتشر نکرده اما از تشکیل نشست هیات تحقیق و تفحص در دفتر مشایی ابراز تعجب کرده و در عین حال خبر داده که الیاس نادران و پرویز سروری، دو عضو این هیات به دلیل "تعاملات" اعضای دیگر با مشایی از این هیات استعفاء داده اند.
گفتنی است همایش ایرانیان خارج از کشور که در مرداد گذشته برگزار شد به دلیل هزینه 80 میلیارد تومانی آن و نیز حضور برخی ایرانیان مقیم خارج که کیهان آنان را "برانداز" و "جاسوس" نامیده بود، بسیار پرحاشیه شد.
پس از جنجال ها بر سر همایش ایرانیان خارج از کشور، ماجرای "موازی کاری در سیاست خارجی" به عنوان یک معضل از سوی آیت الله خامنه ای مطرح شد.در نهایت احمدی نژاد که مشایی را به عنوان "نماینده ویژه" اش در امور خاور میانه منصوب کرده بود تنها حاضر شد عنوان او را از "نماینده ویژه" به "مشاور ارشد" تغییر دهد، و به این ترتیب مسئله دخالت مشایی در دیپلماسی جمهوری اسلامی با برکناری منوچهر متکی، در حالیکه در سفر خارج به سر می برد، ادامه یافت.
مشایی دیروز در سخنانی در یک همایش دولتی درباره نوروز صحبت و گمانه زنی ها درخصوص احتمال سفرش به امریکا راتقویت کرد.
مشایی گفته است: "آنها که بین نوروز و مسائل دینی تفاوت قائلاند با عمق اندیشههای دینی آشنا نیستند. نوروز یک حقیقت متعالی و معنوی الهی است. نوروز مظهر صمیمیت، لطف، عشق، صفا و مهربانی است. در نوروز خوبیها و بدیها دیده میشود. در نوروز، اتحاد به جامعه ارزانی میشود و دست شیطان بسته میشود و فرشتگان آزادانه حرکت میکنند. افتخار میکنم بهعنوان یک ایرانی که نوروز نماد خداوند، انسان کامل، عشق، محبت و معرفت است".