روزنامه های امروز فرانسه، همچنان تغییرات کشورهای عرب و بخصوص لیبی را تعقیب کرده اند و درپی تحلیل زوایای جدیدی از حوادث جاری پرداخته اند.
فیگارو و لوموند، در چند مقاله سیاست غرب را در پیش گرفتن اقدامات جدی علیه قذافی بررسی کرده اند.
فیگارو تیتر خود می نویسد، "پاریس و لندن می خواهند کاری کنند که نیروی هوایی لیبی نتواند از زمین بلند شود".
همزمان پل هوایی اروپایی ها برای کمک به پناهندگان براه افتاده است. به نوشته فیگارو، آلن ژوپه وزیر امور خارجه فرانسه، پیشنهاد میانجیگری هوگو چاوز رییس جمهوری ونزوئلا را رد می کند و معتقد است که میانجیگری به ژنرال قذافی مهلت می دهد تا خود را بازسازی کند.
فیگارو و لوموند، در چند مقاله سیاست غرب را در پیش گرفتن اقدامات جدی علیه قذافی بررسی کرده اند.
فیگارو تیتر خود می نویسد، "پاریس و لندن می خواهند کاری کنند که نیروی هوایی لیبی نتواند از زمین بلند شود".
همزمان پل هوایی اروپایی ها برای کمک به پناهندگان براه افتاده است. به نوشته فیگارو، آلن ژوپه وزیر امور خارجه فرانسه، پیشنهاد میانجیگری هوگو چاوز رییس جمهوری ونزوئلا را رد می کند و معتقد است که میانجیگری به ژنرال قذافی مهلت می دهد تا خود را بازسازی کند.
اما در بخش دیدگاههای فیگارو به مقاله ای برمی خوریم که پیامد جنبش مردمی عرب را در فرانسه تحلیل می کند.
ایوان ریوفل، نویسند ه مقاله که مردم معترض کشورهای عرب را در پی دفاع از "هویت" می بیند، از کسانی که در فرانسه برای شورش اعراب دست می زنند دعوت می کند تا به خشم فرانسویان نیز توجه کنند.
نویسنده با یادآوری اینکه مردم کشورهای عربی به دموکراسی غرب واکنش دارند و به دنبال مدل خاص خود از دموکراسی می گردند و به همین دلیل کاریکاتور اسلام، ساخت ایران را رد می کنند.
وی به این اصل بر می گردد که در فرانسه، دفاع از هویت فرانسوی بیگانه ستیزی و افراطی گری تلقی می شود و این امر خشم فرانسویان فراموش شده را بر می انگیزد.
به نظر او در جو موجود، مبارزه علیه تبعیض نژادی یعنی رنگین پوستان خود تبدیل به تبعیض از نوع دیگر آن، علیه سفید پوستان، در حومه نشین های شهرهای فرانسه شده است.
ایوان ریوفل، نویسند ه مقاله که مردم معترض کشورهای عرب را در پی دفاع از "هویت" می بیند، از کسانی که در فرانسه برای شورش اعراب دست می زنند دعوت می کند تا به خشم فرانسویان نیز توجه کنند.
نویسنده با یادآوری اینکه مردم کشورهای عربی به دموکراسی غرب واکنش دارند و به دنبال مدل خاص خود از دموکراسی می گردند و به همین دلیل کاریکاتور اسلام، ساخت ایران را رد می کنند.
وی به این اصل بر می گردد که در فرانسه، دفاع از هویت فرانسوی بیگانه ستیزی و افراطی گری تلقی می شود و این امر خشم فرانسویان فراموش شده را بر می انگیزد.
به نظر او در جو موجود، مبارزه علیه تبعیض نژادی یعنی رنگین پوستان خود تبدیل به تبعیض از نوع دیگر آن، علیه سفید پوستان، در حومه نشین های شهرهای فرانسه شده است.
این روزها مرتب از "مردم" صحبت می شود، لاکروا بحث تازه ای در روزنامه امروز خود باز کرده است و با تیتر درشت می پرسد که، "مردم" چه معنی دارد؟
در مقدمه این بحث می خوانیم که از تونس تا میدان تحریر در قاهره و در خیابانهای بن غازی در لیبی لغت "شعب" کلمه عربی برای "مردم"، دوباره کاربرد پیدا کرده است. درمقابل، لغت اسلامی "امت" مدتهاست که کهنه شده است. اما "مردم" در کشورهای عرب هنوز مفهوم روشنی ندارد و حد حدود مشخصی در ارتباط با بافت قبیله ای و خانوادگی و مذهبی نیافته است. اما آنچه مسلم است اینست که مردم عرب دارند سرنوشت خودشان را بدست می گیرند و یک وجدان جمعی در حال پیدایش است.
لیبراسیون مقایسه رایج میان شورش کشورهای عرب با جنبش آزادیخواهانه کشورهای اروپای شرقی در سال 1989 را بررسی کرده و با دلایلی که یک به یک توضیح داده می شود جستجوی تشابه میان این دو حرکت عمومی را غلط می داند. زیرا به نظر نویسنده، کشورهای اروپای شرقی با یک نکته مشترک یعنی مقابله با شوروی که یک عامل خارجی بودن وارد عمل شدند، در حالیکه کشورهای عرب با دشمن داخلی روبرو بودند و هریک از آنها شرایط جداگانه ای داشتند.
در مقدمه این بحث می خوانیم که از تونس تا میدان تحریر در قاهره و در خیابانهای بن غازی در لیبی لغت "شعب" کلمه عربی برای "مردم"، دوباره کاربرد پیدا کرده است. درمقابل، لغت اسلامی "امت" مدتهاست که کهنه شده است. اما "مردم" در کشورهای عرب هنوز مفهوم روشنی ندارد و حد حدود مشخصی در ارتباط با بافت قبیله ای و خانوادگی و مذهبی نیافته است. اما آنچه مسلم است اینست که مردم عرب دارند سرنوشت خودشان را بدست می گیرند و یک وجدان جمعی در حال پیدایش است.
لیبراسیون مقایسه رایج میان شورش کشورهای عرب با جنبش آزادیخواهانه کشورهای اروپای شرقی در سال 1989 را بررسی کرده و با دلایلی که یک به یک توضیح داده می شود جستجوی تشابه میان این دو حرکت عمومی را غلط می داند. زیرا به نظر نویسنده، کشورهای اروپای شرقی با یک نکته مشترک یعنی مقابله با شوروی که یک عامل خارجی بودن وارد عمل شدند، در حالیکه کشورهای عرب با دشمن داخلی روبرو بودند و هریک از آنها شرایط جداگانه ای داشتند.
خارجی ستیزی در بحرین
لوموند به بروزنشانه های جدیدی ازبیگانه ستیزی در بحرین اشاره می کند که این روزها در منامه دیده شده و در تظاهرات شنیده می شود.
بحرینی ها تاکنون به باز بودن بروی مهاجران معروف بودند.
نویسنده توضیح می دهد که پس از آزادی بازار کار سیل خارجی ها به بحرین سرازیر شد. به نحوی که تعداد آنان درسال 2010 به اندکی بیش از 666 هزار نفر رسیده و به نسبت سال 2001 تقریباً دوبرابر شده است.
اما به نظر می رسید شهروندان غیر بومی بیشتر از مهاجران مورد هدف تهدید ها هستند. زیرا گمان عمومی بر آنست که انتخاب این افراد بصورت عمدی و باهدف سیاسی برای افزایش تعداد سنی ها در مقابل سکنه شیعه، صورت گرفته است. جمعیت شیعه از آن بیم دارد که پادشاهی حاکم بدنبال سنگین تر کردن کفه ترازو به نفع سنی هاست. درحال حاضر شیعه ها 70 درصد و سنی ها 30 درصد جمعیت مسلمان بحرین را تشکیل می دهند. چنانچه می خوانیم، در شرایط نارضایتی و اعتراض عمومی، این شهروندان جدید سنی بحرین هدف احساسات ضد حکومتی قرار دارند.
لوموند به بروزنشانه های جدیدی ازبیگانه ستیزی در بحرین اشاره می کند که این روزها در منامه دیده شده و در تظاهرات شنیده می شود.
بحرینی ها تاکنون به باز بودن بروی مهاجران معروف بودند.
نویسنده توضیح می دهد که پس از آزادی بازار کار سیل خارجی ها به بحرین سرازیر شد. به نحوی که تعداد آنان درسال 2010 به اندکی بیش از 666 هزار نفر رسیده و به نسبت سال 2001 تقریباً دوبرابر شده است.
اما به نظر می رسید شهروندان غیر بومی بیشتر از مهاجران مورد هدف تهدید ها هستند. زیرا گمان عمومی بر آنست که انتخاب این افراد بصورت عمدی و باهدف سیاسی برای افزایش تعداد سنی ها در مقابل سکنه شیعه، صورت گرفته است. جمعیت شیعه از آن بیم دارد که پادشاهی حاکم بدنبال سنگین تر کردن کفه ترازو به نفع سنی هاست. درحال حاضر شیعه ها 70 درصد و سنی ها 30 درصد جمعیت مسلمان بحرین را تشکیل می دهند. چنانچه می خوانیم، در شرایط نارضایتی و اعتراض عمومی، این شهروندان جدید سنی بحرین هدف احساسات ضد حکومتی قرار دارند.
نگاهی نیز به نارضایتی جوانان غزه می اندازیم که بنا به نوشته روزنامه لیبراسیون، با الهام از حرکت تونس و مصر تلاش می کنند تا از تنگنای زندگی در سایه حماس رهایی یابند.
این جوانان که هنوز تعداشان زیاد نیست روز دوشنبه تجمع کوچکی ترتیب دادند که با فشار امنیتی به سرعت متفرق شد.
به نظر نویسنده، حماس که بیصبرانه منتظر ورود اخوان المسلمین به پارلمان مصر است، خوب می داند که نسیم آزادیخواهی جوانان می تواند به قدرت مطلق وی خلل وارد کند و به همین دلیل هشیار است و اجازه فعالیت به طرفداران لائیسته و آزادیها ی فردی نمی دهد. اما آنان به هرحال در فضای اینترنت از اشتیاق خود به آزادی حرف می زنند و خود را برای اعتراض آماده می کنند.
این درحالیست که مقاله دیگری در همین بخش، به موضوع آمادگی محمود عباس برای راه اندازی انتخابات آینده و تمایل بر آشتی ملی با حماس، اختصاص دارد.
نویسنده مقاله خروج حسنی مبارک را که از متحدین اصلی محمود عباس به حساب می آمد عامل این تصمیم می داند.
بعضی از سیاستمداران فلسطینی معتقدند که تحولات دنیای عرب در دراز مدت به نفع فلسطینی ها و علیه اسراییل تمام می شود.
این جوانان که هنوز تعداشان زیاد نیست روز دوشنبه تجمع کوچکی ترتیب دادند که با فشار امنیتی به سرعت متفرق شد.
به نظر نویسنده، حماس که بیصبرانه منتظر ورود اخوان المسلمین به پارلمان مصر است، خوب می داند که نسیم آزادیخواهی جوانان می تواند به قدرت مطلق وی خلل وارد کند و به همین دلیل هشیار است و اجازه فعالیت به طرفداران لائیسته و آزادیها ی فردی نمی دهد. اما آنان به هرحال در فضای اینترنت از اشتیاق خود به آزادی حرف می زنند و خود را برای اعتراض آماده می کنند.
این درحالیست که مقاله دیگری در همین بخش، به موضوع آمادگی محمود عباس برای راه اندازی انتخابات آینده و تمایل بر آشتی ملی با حماس، اختصاص دارد.
نویسنده مقاله خروج حسنی مبارک را که از متحدین اصلی محمود عباس به حساب می آمد عامل این تصمیم می داند.
بعضی از سیاستمداران فلسطینی معتقدند که تحولات دنیای عرب در دراز مدت به نفع فلسطینی ها و علیه اسراییل تمام می شود.
درپایان اشاره می کنم که خبرکنفرانس مطبوعاتی اردشیر امیر ارجمند از مشاوران نزدیک میرحسین موسوی و اظهارات وی مبنی بر گروگان گرفته شدن میرحسین موسوی و مهدی کروبی توسط مسئولین دولتی ایران در روزنامه لوموند منعکس شده است. در این خبر، احتمال برگزاری تظاهرات جدید در ایران نیز در تاریخ 15 مارس مطرح شده است.
سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت فرانسه اعمال فشارهای غیر قابل قبول مقامات جمهوری اسلامی ایران برنمایندگان اپوزیسیون دراین کشوررا قویاً محکوم کرده و بار دیگر از دولت ایران می خواهد اقایان کروبی و موسوی را فوراً آزاد کنند.
سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه امروز (جمعه) گفت این کشور ازسرنوشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران جنبش سبز ایران، که در "مکانی نامعلوم" نگه داری می شوند "عمیقاً نگران" است.
برنار والرو، سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه، دریک کنفرانس مطبوعاتی گفت فرانسه اعمال فشارهای غیرقابل قبول مقامات جمهوری اسلامی ایران برنمایندگان اپوزیسیون دراین کشور را قویاً محکوم کرده و باردیگر ازدولت ایران می خواهد آقایان کروبی و موسوی را فوراً آزاد کنند.
سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه تأکید کرد که کشور متبوع او کماکان به گونه ی عمیق نگران وضعیت این دو سیاستمدار ایرانی است که از مدتی پیش درمکانی نامعلوم دربازداشت هستند.
خبرگزاری فرانسه پس ازمخابرۀ سخنان امروز سخنگوی وزارت امورخارجۀ این کشور یادآوی می کند که به رغم آن که اعضای خانوادۀ آقایان کروبی وموسوی می گویند ازسرنوشت آنان و همسران شان هیچ اطلاعی ندارند و براین باورند که نیروهای امنیتی آنان را از منازل شان به جائی نا مشخص برده اند، مسئولان قضائی جمهوری اسلامی ایران مصرانه می گویند که آقایان موسوی و کروبی درکنار همسران شان درمنازل خود به سرمی برند.
برنار والرو، سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه، دریک کنفرانس مطبوعاتی گفت فرانسه اعمال فشارهای غیرقابل قبول مقامات جمهوری اسلامی ایران برنمایندگان اپوزیسیون دراین کشور را قویاً محکوم کرده و باردیگر ازدولت ایران می خواهد آقایان کروبی و موسوی را فوراً آزاد کنند.
سخنگوی وزارت امورخارجۀ فرانسه تأکید کرد که کشور متبوع او کماکان به گونه ی عمیق نگران وضعیت این دو سیاستمدار ایرانی است که از مدتی پیش درمکانی نامعلوم دربازداشت هستند.
خبرگزاری فرانسه پس ازمخابرۀ سخنان امروز سخنگوی وزارت امورخارجۀ این کشور یادآوی می کند که به رغم آن که اعضای خانوادۀ آقایان کروبی وموسوی می گویند ازسرنوشت آنان و همسران شان هیچ اطلاعی ندارند و براین باورند که نیروهای امنیتی آنان را از منازل شان به جائی نا مشخص برده اند، مسئولان قضائی جمهوری اسلامی ایران مصرانه می گویند که آقایان موسوی و کروبی درکنار همسران شان درمنازل خود به سرمی برند.
مقامات آمریکائی نگرانی های خود از احتمال عدم رعایت تحریم های تصویب شده علیه جمهوری اسلامی ایران از سوی ونزوئلا را با مسئولان این کشور مورد بحث قرار داده اند.
به گفتۀ "فیلیپ کراولی"، سخنگوی وزارت امورخارجۀ آمریکا، واشنگتن در این تبادل نظر با مقامات ونزوئلایی، قانون تصویب شده در آمریکا زیر عنوان "قانون مجازات های ایران" را مطرح کرده اند که بر اساس آن شرکت ها و مؤسسات خارجی که با ایران در زمینه ها و حجم های مالی مشخصی به داد وستد بپردازند مشمول مجازات هائی در آمریکا خواهند شد.
ایالات متحدۀ آمریکا این نکته را که آیا ونزوئلا در زمینۀ انرژی با ایران همکاری هائی دارد که ناقض تحریم های بین المللی علیه تهران است یا نه به دقت تحت بررسی دارد.
این تحریم ها در ارتباط با فعالیت های هسته ای ایران از سوی سازمان ملل متحد، اتحادیۀ اروپا و آمریکا تصویب شده است.
توجه دقیق آمریکا به روابط کاراکاس- تهران و به زیر ذره بین رفتن همکاری های ایران و ونزوئلا در واشنگتن، به ویژه پس از امضای یازده قرارداد میان دو کشور در ماه اکتبر گذشته در تهران از شدت بیشتری برخوردار شده است.
خانم هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجۀ آمریکا نیز در روز سه شنبه در نشست کمیسیون تخصیص بودجۀ سنای این کشور تأکید کرد که اگر ونزوئلا تحریم های تصویب شده علیه جمهوری اسلامی ایران را نقض کند، آمریکا به اعمال مجازات هائی علیه ونزوئلا اقدام خواهد کرد.
ایالات متحدۀ آمریکا این نکته را که آیا ونزوئلا در زمینۀ انرژی با ایران همکاری هائی دارد که ناقض تحریم های بین المللی علیه تهران است یا نه به دقت تحت بررسی دارد.
این تحریم ها در ارتباط با فعالیت های هسته ای ایران از سوی سازمان ملل متحد، اتحادیۀ اروپا و آمریکا تصویب شده است.
توجه دقیق آمریکا به روابط کاراکاس- تهران و به زیر ذره بین رفتن همکاری های ایران و ونزوئلا در واشنگتن، به ویژه پس از امضای یازده قرارداد میان دو کشور در ماه اکتبر گذشته در تهران از شدت بیشتری برخوردار شده است.
خانم هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجۀ آمریکا نیز در روز سه شنبه در نشست کمیسیون تخصیص بودجۀ سنای این کشور تأکید کرد که اگر ونزوئلا تحریم های تصویب شده علیه جمهوری اسلامی ایران را نقض کند، آمریکا به اعمال مجازات هائی علیه ونزوئلا اقدام خواهد کرد.
گرونگانگیری به شیوه نظام اسلامی
از مهدی کروبی، میرحسین موسوی و همسران آنان هیچ خبری نیست. مقامات ارشد نظام اسلامی نیز در این باره نظرات متناقضی را اظهار کردهاند. با این حال اردشیر امیرارجمند که از او به عنوان مشاور ارشد میرحسین موسوی یاد میشود عقیده دارد، بازداشتشدگان اخیر، گروگانهایی هستند در دست اقتدارگرایان.
به گزارش پایگاههای خبری، اردشیر امیرارجمند در یک نشست مطبوعاتی ضمن اشاره به ضد و نقیض بودن اخبار درباره دستگیری کروبی و موسوی، گفت: «هیچکس حتی خانواده این عزیزان از وضعیت آنان خبر ندارد و حاکمیت هم در انتشار این خبر اقدام به دروغگویی و فرافکنی کرده است به طوریکه ابتدا دادستان تهران اعلام کرد که رهبران جنبش مردمی ایران در منزلشان محبوساند و تنها وسائل ارتباطی آنان قطع شده است در حالی که خبر انتقال مهدی کروبی و همسرش پیش از انتقال میرحسین موسوی و زهرا رهنورد تایید شده بود و از سوی دیگر وبسایت فارس که وابسته به سپاه ایران است چنین خبری را از قول منبع معتبری که نخواست نامش فاش شود کذب خواند در حالیکه اگر حاکمیت جرات اعلام این خبر را داشت حداقل ترتیب دیدارشان با خانوادهشان را میداد.»
وی در گفتوگو با خبرنگار رادیو فرانسه تاکید کرد: «هيچيک از مقامات رسمی کشور در يک چارچوب قانونی به ويژه مقامات قضايی حاضر نشدهاند وضعيت حقوقی اين آقايان (موسوی و کروبی) را مشخص کنند، آيا آنها دستگير شدهاند و اینکه چه اتهامی متوجه آنها است.»
مقامات قضايی جمهوری اسلامی ايران طی روزهای اخير بازداشت ميرحسين موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، و فاطمه کروبی را تکذيب کردهاند. در همين زمينه، عباس جعفری دولتآبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران روز چهارشنبه گفت که خبر انتقال کروبی و موسوی به زندان کاملاً کذب و شايعه است. در عین حال علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه نظام اسلامی در مصاحبه با یورونیوز اعلام کرد که موسوی و کروبی در خانههای خود هستند و با بستگان خود ملاقات میکنند.
به گفته امیرارجمند، مردم با صبوری نشان خواهند داد که راهکار حاکمیت در سرکوب مردم در خیابانها دوامی نخواهد داشت اما از نظر حقوقی برای دفاع از خود دو مساله تفکیک شده از هم وجود دارد؛ یک بحث مقابله به مثل است و دیگری دفاع مشروع. وی افزود: «دفاع مشروع یک حق ذاتی است و کسی نمیتواند از دیگری سلب کند، اگر کسی خواست دیگری را بکشد طرف مقابل نباید بایستد و مقاومتی نشان ندهد و لزوما باید از خود دفاع کند و اجازه چنین کاری را ندهد اما اگر این روش بخواهد بستری برای توجیه خشونت در لوای دفاع شود، ما با آن مخالفت خواهیم کرد.»
مشاور ارشد میرحسین موسوی در مصاحبه با رادیو فرا نیز اظهار داشت: «مردم در تظاهرات دهم اسفند از رهبران خود حمايت کردند و به رغم حضور گسترده نيروهای پليس که برای مقابله با تظاهرات نه تنها در تهران بلکه در شهرهای مختلف آماده شده بودند، اين تظاهرات صورت گرفت و مردم نشان دادند که عزم راسخ دارند برای تحقق مطالبات خود و در اين لحظه آزادی رهبران جنبش.»
یادی از پوران بازرگان: چهار سال گذشت
تراب حق شناس
«کسی که نمی جنبد سنگینی زنجیر را احساس نمی کند.»
روزا لوکزامبورگ
peykarandeesh.org
۱
پس از سالها که رکود و افت، سرکوب و کشتار، خبرهای هرروزهء تجاوز و اشغال و اعدام های دستجمعی بر صحنهء سیاست در منطقهء ما غلبه داشت، پس از سالها که لابه های تسلیم طلبی و توجیهات کرنش دربرابر سرمایه و زور فضا را انباشته بود، پس از سالها که اکتفا کردن به گدایی حقوق بشر آنهم از پایمال کنندگان آن، و نفرت از حتی حرف «براندازی» محتوای «فعالیت سیاسی» برخی از مدعیان بود، باری، پس از بحران سرمایهء جهانی در سال گذشته، و تحقیر دائمی توده های عرب چه در غارت اموالشان و چه در نابود کردن مردم فلسطین و حقوقشان، بالاخره نوبت شادی له شده ها و به جان آمده ها و تحقیر شدگان هم رسید. هیچکس به خاطرش هم خطورنمی کرد که توده های به جان آمده در کشورهای عرب یکی پس از دیگری به انقلاب توده ای دست بزنند و مصممانه آن را ادامه دهند. انقلاب ضرورتی ست که به گفتهء یک شاعر فرزانه: «می آید، می آید \ مثل بهار از همه سو می آید \ دیوار یا سیم خاردار نمی داند \ می آید، از پای و پویه باز نمی ماند» (از کوچه باغهای نشابور اثر شفیعی کدکنی). این زمانهء انقلاب های توده ای ست که یکی از دیگری شاهکارتر است و عصر ورود توده ها به تاریخ را صلا می دهد، عصر ابتکارها و سازمانیابی های بی سابقه، عصر جنبش های توده ای برخاسته از اعماق که نه سایهء خمینی ها بر سرشان سنگینی می کند نه گوششان به بیانات رهبران خود گمارده بدهکار است. باید هزار عامل دست به دست هم میداد، باید تراکم شرایط مادی و ذهنی به جایی می رسید تا چنین شاهکاری پدید آید که رئیس جمهوری های سلطنتی و بی شرم را نه تنها بلرزاند بلکه کله پا کند. چه سعادتی ست شاهد این تحولات بودن! تحولاتی که سالها انتظار اندکی از آن را می کشیدیم! تحولاتی که توده های ستمدیدهء عرب خالق آن هستند و شووینیست های ایرانی حسابی از آن دمغ شدند. یادتان هست چقدر دربارهء ذات دیکتاتورمنشی اعراب و مسلمانان و «تنها دمکراسی خاورمیانه در اسرائیل» هوچیگری می کردند؟ چقدر از پایان عصر انقلابات دم می زدند و حتی دست فوکویاما را هم از پشت بسته بودند؟ و برای «انقلاب مخملی» شان چه توجیهاتی سر می دادند؟
آگاهیم که بر سر راه موفقیت این انقلاب های توده ای چاه و چاله فراوان است و زحمتکشان به ویژه کارگران مهاجر رنج ها می برند و از همین الآن قدرتهای سرمایه داری محلی و جهانی طرح خفه کردن این انقلاب ها را در دست دارند، اما شب دراز است و قلندر بیدار. این توده ها که تجربهء هزاران نوع اسارت را با خود دارند بعید است که به آسانی سر فرود آرند. مهم این است که حتی اگر در این مسیر رهایی وقفه ای پدید آید توده های میلیونی که در کورهء انقلاب آبدیده شده اند درس هایی را که در این مدرسه فرا گرفته اند فراموش نخواهند کرد. فولاد سرگذشت حرارتی اش را حفظ می کند.
باری، در این روزهای پرشور و پر تأمل و سرشار از خبرهای خوش و غافلگیرکننده که از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس را دربرگرفته و به گفتهء روزنامه اسرائیلی هاآرتز، کسی که این روزها خواب ندارد ناتنیاهو است، و رابرت گیتس رئیس پنتاگون هشدار می دهد که هر رئیس جمهوری که به فکر حملهء نظامی در خارج آمریکا باشد مغزش معیوب است، آری در این روزها بسیار بجا ست از کسانی یاد کنیم که به امید رسیدن به چنین روزهایی از انقلاب توده ها، صادقانه به جان مبارزه می کردند و پنجه در پنجهء سازمانهای جهنمی سیا و موساد و ساواک انداخته بودند، روزگاری که پیروزی چون شمعی کم نور از دوردست کورسو می زد و آنها آن را چون خورشید پیش چشم می دیدند، روزهایی که مبارزه نه شهرت به بار می آورد، نه مقامی به کسی می رسید، نه دسته گل به گردن کسی می آویختند، بلکه تنها مرگ و زندان قسمت می کردند. بسیار بجا ست لحظه ای جدیت مبارزهء دشوار طبقاتی را در ذهن مجسم کنیم و به آنان که با سری نترس به انباشت تجارب مبارزاتی جوامع انسانی کمک کردند بیندیشیم؟ اسناد صوتی زیر شما را با خود به آن روزگار می برد، روزگاری که در خیلی عرصه ها هنوز به پایان نرسیده است.
۲
این فایل های صوتی گزیده ای ست از شنود بی سیم گشتی های ساواک که به تعقیب و مراقبت انقلابیون می پرداخته اند. این نوارها در سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۵۲ و ۵۳ تهیه شده و برای پخش در رادیو میهن پرستان ارسال شده بود؛ اما چون آن رادیو تعطیل شد پخش نگردید. این رادیو در آن زمان با همکاری مشترک جبههء ملی ایران در خاورمیانه و سازمان مجاهدین تأسیس شد و به همین نحو تا آخر اداره می شد و مخفیانه از عراق پخش می گردید. این جریان فعال در درون جبههء ملی (که بعداً «وحدت کمونیستی» نام گرفت) مدتی نمایندگی س چ ف خ را نیز بر عهده داشت. دو رادیوی دیگر یکی «صدای انقلابیون ایران» و دیگری «رادیو سروش» نیز به همین ترتیب، با مشارکت مجاهدین، و رفقای جبههء ملی، به وجود آمدند و ماهها ادامه داشتند.
باری، دریافت موج های کوتاه که ساواک و پلیس از آن استفاده می کردند، از طریق یک ابتکار فنی که مجاهد شهید مجید شریف واقفی با دستکاری در رادیوهای ترانزیستوری ساده انجام داده بود برای سازمان مجاهدین میسر شد. از آن پس با شنود دائمی بی سیم های ساواک و شهربانی، سازمان می توانست بداند که کدام منطقه مثلاً از تهران در محاصره است، گشتی ها مجهز به چه وسایلی هستند و به دنبال چه کسی می گردند و چه چیزهایی را در کوچه و خیابان کنترل می کنند و اطلاعات فراوان دیگر، تا بتوان از تور پلیسی فاصله گرفت و از ضربه خوردن جلوگیری کرد. از این طریق و با تحلیل اطلاعات می شد فهمید که یک ضربه از کجا وارد آمده و بدین وسیله از افتادن در دام توهمات و شایعاتی که گاه بی هیچ مسوولیتی بر سر زبانها می افتد و تر و خشک را با هم می سوزاند و به کل جنبش ضربه می زند جلوگیری کرد. در چارچوب همکاری هایی که بین سازمان مجاهدین و سازمان چریکهای فدائی خلق وجود داشته این امکان شنود رادیوی ساواک در اختیار رفقای فدائی قرار گرفته بود و آنها هم به این وسیله مجهز شده بودند (گفتنی ست که در پایگاه های سازمان پیکار نیز تا سال ۱۳۶۰ از این رادیوها برای شنود ارتباطات پاسداران و غیره استفاده می شد).
پوران بازرگان از ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۲ با فرار از دست ساواک که برای دستگیریش به دبیرستان دخترانهء رفاه (که وی مدیریت آن را بر عهده داشت) ریخته بودند در خانه های تیمی مخفی بسر می برد و یکی از وظایفش شنود همین ارتباطات گشتی های ساواک بود. او طی یادداشتی به یکی از این شنودها اشاره می کند:
«در آن سالهای خفقان و عملیات چریکی، کمیته [شهربانی] و ساواک با اکیپ های خود دائماً در سراسر تهران در پی مبارزین مسلح بودند و دائماً با بی سیم با اکیپ های خود در تماس. زنده یاد مجید شریف واقفی که در این کارها خبره بود [و مدتی مسوولیت نشریهء امنیتی سازمان را بر عهده داشت] با دستکاری در رادیوهای سادهء معمولی توانسته بود [ارتباطات] پلیس را ردیابی کند و [از این رو] با رادیوهای کوچک دستی می شد امواج پلیس و ساواک را شنید. از آن به بعد با گوش دادن مرتب به آن رادیو از تمام کارهای ساواک و اکیپ های او با خبر می شدیم و قرارها را قبلاً چک می کردیم. پس از این کشف، مجاهدین بلافاصله نمونه هایی از این رادیو گیرندهء امواج ساواک را در اختیار رفقای فدائی گذاشتند...
«حالا جریان رادیو و واقعهء روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ را که خودم از بی سیم ساواک شنیدم برای شما بازگو می کنم. خوشبختانه پس از ۳۱ سال همه چیز در ذهنم نقش بسته است. در این روز از اردیبهشت ۵۳ من که به بی سیم ساواک گوش می دادم ناگهان متوجه شدم که مسألهء حادی در پیش است و ساواک مشغول عملیاتی ست. عملیات در خیابان ویلا بود نزدیک همان ایستگاه ویلا در خیابان شاهرضای قدیم، بین میدان فوزیه و میدان ۲۴ اسفند. اکیپ ها به مرکز می گفتند که همه چیز درست و مرتب است و سوژه هم خیلی طبیعی راه می رود (سوژه را ساواک به فردی می گفت که با خود سرقرار می برد تا فرد لورفته را شناسایی کند). در اینجا سوژه دختری بود که سر قرار می آوردند برای شناسایی رفیقش. در حینی که اکیپ ها منتظر بودند که فرد مزبور بیاید، ناگهان به مرکز خبر دادند که یک مرد وارد محوطه شد و می پرسیدند که او را دستگیر کنیم یا نه. مرکز جواب داد که قرار است زنی سر قرار بیاید، با آن مرد کاری نداشته باشید. برای من لحظات به کندی می گذشت. بالاخره اکیپ به مرکز گفت زنی وارد محوطهء قرار شده و سوژه هم خیلی طبیعی راه می رود. مرکز گفت فرد را تعقیب کنید. از قرار، فرد تعقیب شده متوجه وضع غیر عادی می شود. اکیپ ها تا میدان فوزیه فرد اول را تعقیب می کنند. در همین زمان، یک زن دیگر با زن اول تماس می گیرد. اکیپ این امر را به مرکز اطلاع می دهد. مرکز در جواب گفت فرد اول را بگیرید و دومی را تعقیب کنید (البته قصد آنها رسیدن به خانه ای بود که در کوچهء شترداران [خیابان ری] قرار داشت. در میدان فوزیه، فرد [زن] اول را که گویا، آنطور که بعداً فهمیدیم، شیرین معاضد بوده می گیرند و فرد [زن] دومی را که مرضیهء احمدی اسکویی بوده تا نزدیکی میدان ژاله تعقیب می کنند. در همین وقت، اکیپ می گوید: دومی به نظر می رسد مسلح است، چه کنیم؟ (می دانید که ساواکی ها بیش از مبارزین مسلح از جان خود می ترسیدند.) مرکز دستور داد به رگبار ببندید. در اینجا پروندهء دومی هم که مرضیهء اسکویی باشد بسته می شود. تا اینجا من خودم شخصاً از بی سیم شنیدم. بعداً از رفقای خودمان شنیدم که آن مردی که وارد محوطه شده بوده حمید اشرف بوده است. باری، موج بی سیم ساواک از آن روز به بعد قطع شد...».
این سطوری بود از نوشته ای در دفتر یادداشت پوران بازرگان. یاد او و رفقای مبارز و شهید مجاهد و فدایی که نامشان در اینجا آمده گرامی باد. بجا ست این شعر را به یاد آوریم که می گوید:
«به گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید ای رفیقان \ که ما در ظلمت شب \ زیر بال وحشی خفاش خون آشام \ نشاندیم این نگین صبح روشن را \ به روی پایهء انگشتر فردا...» (از محمد زهری)
اکنون دربارهء نوار تماسهای گشتی های ساواک:
از این ردیف اسناد صوتی دو حلقه کاست (هریک پشت و رو ۱۲۰ دقیقه) در دست است یکی همین شنود تعقیب و مراقبت گشتی های ساواک و دیگری یک مانور ژاندارمری که برای آزمایش و آمادگی پرسنل جهت مقابله با شورش های احتمالی انجام شده و چنانکه اشاره شد رفقا از داخل کشور آنها را در سال ۱۳۵۳ برای پخش از رادیو میهن پرستان تنظیم و ارسال کرده بودند.
نوار با پارازیت و موارد نامفهوم همراه است. اما این توضیحات که رفقا در همان سال ۱۳۵۳هنگام تنظیم کاست ها داده اند و تیتر هر قسمت محسوب می شود قابل شنیدن است، از جمله موارد زیر در روی اول کاست که در اینجا به نقل همین تیترها و نکات بسنده می کنیم:
ــ ... منازل بی شماری ست که بدون هیچگونه محدودیت و ضوابطی آنها را مورد یورش وحشیانه قرار می دهند و در صورت مشاهدهء موارد مشکوکی برای دستگیری کسانی که به آنجا می آیند در آن تله می نشینند...
ــ نمونه ای از چپاول اموال انقلابیون پس از دستگیری آنها،
ــ وقتی یک انقلابی شهید می شود از ترس اینکه مبادا رفقایش منزل او را تخلیه کنند، تمام منطقه ای که حدس زده می شود حدود منزلش باشد مورد بازرسی و کنترل قرار می گیرد،
ــ نمونه ای از فعالیت وسیع کمیته و همکاری گاردهای دانشگاهها برای دستگیری دانشجویان مبارز و احیاناً وابسته به گروه های چریکی،
ــ نمونهء تعقیب: دختری هست با شلوار ...، بلوز مشکی، موهای روشن بلند و قد متوسط،
ــ نمونهء دیگری از دستگیری ها و بازرسی هایی که توسط کمیته هر روز انجام می شود،
ــ نمونه ای از بازرسی و شناسایی محل یک قرار در پارک فرح در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲،
ــ این هم چند نمونه از دستگیری هایی که در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۵۲ توسط دژخیمان کمیته صورت گرفته است،
ــ قرار است تجمعی از طرف کارگران شرکت واحد انجام شود. مراقبت کنید و اطلاع دهید،
ــ خیابان پهلوی نرسیده به تخت طاووس، کوچهء افتخار،
ــ این صدای دکتر شیبانی مدیر عامل ذوب آهن است که از اتومبیل خود با بی سیم ساواک صحبت می کند،
ــ از دستوراتی که داده شده به خوبی مشخص می شود که به مأمورین دستورات اکید می دهند که رفت و آمدشان، تحقیق و بررسی شان، و حتی مراجعتشان برای دستگیری، حتی المقدور غیرمحسوس و مخفیانه باشد تا کسی متوجه نشود.
ــ این هم نمونه ای از وحشیگری مأمورین،
ــ اول تلفن می زنند تا اگر فرد در خانه بود اقدام به دستگیری اش کنند،
ــ دستگیری یک گروه چند نفری که البته با تعقیب و برنامه ریزی قبلی صورت می گیرد.
اما روی دوم کاست را که نسبتاً خوب شنیده می شود در سه فایل می آوریم با مطالبی از جمله:
ــ ملاقات زندانیان ضدامنیتی: ملاقات با زندانی احمد بناساز نوری را با خانواده اش کنترل کنید که رئیس زندان...
ــ مربوط به تعقیب خانمی ست که برای شرکت در سوگ یکی از افراد خانواده اش از خارج آمده و توصیه می شود که بدون اینکه او یا کسانش متوجه شوند، درمراسم شرکت کنید، زیر تابوت را بگیرید و بلند لااله الا الله بگویید و از او دود بگیرید یعنی عکس بگیرید.
ــ مواخذهء فرمانده اکیپ ساواک از یک ساواکی دیگر،
ــ دربارهء تشکیل ساواک نهاوند: اطلاعیه ای را دیکته می کند،
ــ مربوط به اعتصابات کارگری...
سه فایل صوتی را از سایت اندیشه و پیکار بردارید و بشنوید.
www.peykarandeesh.org
روزا لوکزامبورگ
peykarandeesh.org
۱
پس از سالها که رکود و افت، سرکوب و کشتار، خبرهای هرروزهء تجاوز و اشغال و اعدام های دستجمعی بر صحنهء سیاست در منطقهء ما غلبه داشت، پس از سالها که لابه های تسلیم طلبی و توجیهات کرنش دربرابر سرمایه و زور فضا را انباشته بود، پس از سالها که اکتفا کردن به گدایی حقوق بشر آنهم از پایمال کنندگان آن، و نفرت از حتی حرف «براندازی» محتوای «فعالیت سیاسی» برخی از مدعیان بود، باری، پس از بحران سرمایهء جهانی در سال گذشته، و تحقیر دائمی توده های عرب چه در غارت اموالشان و چه در نابود کردن مردم فلسطین و حقوقشان، بالاخره نوبت شادی له شده ها و به جان آمده ها و تحقیر شدگان هم رسید. هیچکس به خاطرش هم خطورنمی کرد که توده های به جان آمده در کشورهای عرب یکی پس از دیگری به انقلاب توده ای دست بزنند و مصممانه آن را ادامه دهند. انقلاب ضرورتی ست که به گفتهء یک شاعر فرزانه: «می آید، می آید \ مثل بهار از همه سو می آید \ دیوار یا سیم خاردار نمی داند \ می آید، از پای و پویه باز نمی ماند» (از کوچه باغهای نشابور اثر شفیعی کدکنی). این زمانهء انقلاب های توده ای ست که یکی از دیگری شاهکارتر است و عصر ورود توده ها به تاریخ را صلا می دهد، عصر ابتکارها و سازمانیابی های بی سابقه، عصر جنبش های توده ای برخاسته از اعماق که نه سایهء خمینی ها بر سرشان سنگینی می کند نه گوششان به بیانات رهبران خود گمارده بدهکار است. باید هزار عامل دست به دست هم میداد، باید تراکم شرایط مادی و ذهنی به جایی می رسید تا چنین شاهکاری پدید آید که رئیس جمهوری های سلطنتی و بی شرم را نه تنها بلرزاند بلکه کله پا کند. چه سعادتی ست شاهد این تحولات بودن! تحولاتی که سالها انتظار اندکی از آن را می کشیدیم! تحولاتی که توده های ستمدیدهء عرب خالق آن هستند و شووینیست های ایرانی حسابی از آن دمغ شدند. یادتان هست چقدر دربارهء ذات دیکتاتورمنشی اعراب و مسلمانان و «تنها دمکراسی خاورمیانه در اسرائیل» هوچیگری می کردند؟ چقدر از پایان عصر انقلابات دم می زدند و حتی دست فوکویاما را هم از پشت بسته بودند؟ و برای «انقلاب مخملی» شان چه توجیهاتی سر می دادند؟
آگاهیم که بر سر راه موفقیت این انقلاب های توده ای چاه و چاله فراوان است و زحمتکشان به ویژه کارگران مهاجر رنج ها می برند و از همین الآن قدرتهای سرمایه داری محلی و جهانی طرح خفه کردن این انقلاب ها را در دست دارند، اما شب دراز است و قلندر بیدار. این توده ها که تجربهء هزاران نوع اسارت را با خود دارند بعید است که به آسانی سر فرود آرند. مهم این است که حتی اگر در این مسیر رهایی وقفه ای پدید آید توده های میلیونی که در کورهء انقلاب آبدیده شده اند درس هایی را که در این مدرسه فرا گرفته اند فراموش نخواهند کرد. فولاد سرگذشت حرارتی اش را حفظ می کند.
باری، در این روزهای پرشور و پر تأمل و سرشار از خبرهای خوش و غافلگیرکننده که از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس را دربرگرفته و به گفتهء روزنامه اسرائیلی هاآرتز، کسی که این روزها خواب ندارد ناتنیاهو است، و رابرت گیتس رئیس پنتاگون هشدار می دهد که هر رئیس جمهوری که به فکر حملهء نظامی در خارج آمریکا باشد مغزش معیوب است، آری در این روزها بسیار بجا ست از کسانی یاد کنیم که به امید رسیدن به چنین روزهایی از انقلاب توده ها، صادقانه به جان مبارزه می کردند و پنجه در پنجهء سازمانهای جهنمی سیا و موساد و ساواک انداخته بودند، روزگاری که پیروزی چون شمعی کم نور از دوردست کورسو می زد و آنها آن را چون خورشید پیش چشم می دیدند، روزهایی که مبارزه نه شهرت به بار می آورد، نه مقامی به کسی می رسید، نه دسته گل به گردن کسی می آویختند، بلکه تنها مرگ و زندان قسمت می کردند. بسیار بجا ست لحظه ای جدیت مبارزهء دشوار طبقاتی را در ذهن مجسم کنیم و به آنان که با سری نترس به انباشت تجارب مبارزاتی جوامع انسانی کمک کردند بیندیشیم؟ اسناد صوتی زیر شما را با خود به آن روزگار می برد، روزگاری که در خیلی عرصه ها هنوز به پایان نرسیده است.
۲
این فایل های صوتی گزیده ای ست از شنود بی سیم گشتی های ساواک که به تعقیب و مراقبت انقلابیون می پرداخته اند. این نوارها در سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۵۲ و ۵۳ تهیه شده و برای پخش در رادیو میهن پرستان ارسال شده بود؛ اما چون آن رادیو تعطیل شد پخش نگردید. این رادیو در آن زمان با همکاری مشترک جبههء ملی ایران در خاورمیانه و سازمان مجاهدین تأسیس شد و به همین نحو تا آخر اداره می شد و مخفیانه از عراق پخش می گردید. این جریان فعال در درون جبههء ملی (که بعداً «وحدت کمونیستی» نام گرفت) مدتی نمایندگی س چ ف خ را نیز بر عهده داشت. دو رادیوی دیگر یکی «صدای انقلابیون ایران» و دیگری «رادیو سروش» نیز به همین ترتیب، با مشارکت مجاهدین، و رفقای جبههء ملی، به وجود آمدند و ماهها ادامه داشتند.
باری، دریافت موج های کوتاه که ساواک و پلیس از آن استفاده می کردند، از طریق یک ابتکار فنی که مجاهد شهید مجید شریف واقفی با دستکاری در رادیوهای ترانزیستوری ساده انجام داده بود برای سازمان مجاهدین میسر شد. از آن پس با شنود دائمی بی سیم های ساواک و شهربانی، سازمان می توانست بداند که کدام منطقه مثلاً از تهران در محاصره است، گشتی ها مجهز به چه وسایلی هستند و به دنبال چه کسی می گردند و چه چیزهایی را در کوچه و خیابان کنترل می کنند و اطلاعات فراوان دیگر، تا بتوان از تور پلیسی فاصله گرفت و از ضربه خوردن جلوگیری کرد. از این طریق و با تحلیل اطلاعات می شد فهمید که یک ضربه از کجا وارد آمده و بدین وسیله از افتادن در دام توهمات و شایعاتی که گاه بی هیچ مسوولیتی بر سر زبانها می افتد و تر و خشک را با هم می سوزاند و به کل جنبش ضربه می زند جلوگیری کرد. در چارچوب همکاری هایی که بین سازمان مجاهدین و سازمان چریکهای فدائی خلق وجود داشته این امکان شنود رادیوی ساواک در اختیار رفقای فدائی قرار گرفته بود و آنها هم به این وسیله مجهز شده بودند (گفتنی ست که در پایگاه های سازمان پیکار نیز تا سال ۱۳۶۰ از این رادیوها برای شنود ارتباطات پاسداران و غیره استفاده می شد).
پوران بازرگان از ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۲ با فرار از دست ساواک که برای دستگیریش به دبیرستان دخترانهء رفاه (که وی مدیریت آن را بر عهده داشت) ریخته بودند در خانه های تیمی مخفی بسر می برد و یکی از وظایفش شنود همین ارتباطات گشتی های ساواک بود. او طی یادداشتی به یکی از این شنودها اشاره می کند:
«در آن سالهای خفقان و عملیات چریکی، کمیته [شهربانی] و ساواک با اکیپ های خود دائماً در سراسر تهران در پی مبارزین مسلح بودند و دائماً با بی سیم با اکیپ های خود در تماس. زنده یاد مجید شریف واقفی که در این کارها خبره بود [و مدتی مسوولیت نشریهء امنیتی سازمان را بر عهده داشت] با دستکاری در رادیوهای سادهء معمولی توانسته بود [ارتباطات] پلیس را ردیابی کند و [از این رو] با رادیوهای کوچک دستی می شد امواج پلیس و ساواک را شنید. از آن به بعد با گوش دادن مرتب به آن رادیو از تمام کارهای ساواک و اکیپ های او با خبر می شدیم و قرارها را قبلاً چک می کردیم. پس از این کشف، مجاهدین بلافاصله نمونه هایی از این رادیو گیرندهء امواج ساواک را در اختیار رفقای فدائی گذاشتند...
«حالا جریان رادیو و واقعهء روز ششم اردیبهشت ۱۳۵۳ را که خودم از بی سیم ساواک شنیدم برای شما بازگو می کنم. خوشبختانه پس از ۳۱ سال همه چیز در ذهنم نقش بسته است. در این روز از اردیبهشت ۵۳ من که به بی سیم ساواک گوش می دادم ناگهان متوجه شدم که مسألهء حادی در پیش است و ساواک مشغول عملیاتی ست. عملیات در خیابان ویلا بود نزدیک همان ایستگاه ویلا در خیابان شاهرضای قدیم، بین میدان فوزیه و میدان ۲۴ اسفند. اکیپ ها به مرکز می گفتند که همه چیز درست و مرتب است و سوژه هم خیلی طبیعی راه می رود (سوژه را ساواک به فردی می گفت که با خود سرقرار می برد تا فرد لورفته را شناسایی کند). در اینجا سوژه دختری بود که سر قرار می آوردند برای شناسایی رفیقش. در حینی که اکیپ ها منتظر بودند که فرد مزبور بیاید، ناگهان به مرکز خبر دادند که یک مرد وارد محوطه شد و می پرسیدند که او را دستگیر کنیم یا نه. مرکز جواب داد که قرار است زنی سر قرار بیاید، با آن مرد کاری نداشته باشید. برای من لحظات به کندی می گذشت. بالاخره اکیپ به مرکز گفت زنی وارد محوطهء قرار شده و سوژه هم خیلی طبیعی راه می رود. مرکز گفت فرد را تعقیب کنید. از قرار، فرد تعقیب شده متوجه وضع غیر عادی می شود. اکیپ ها تا میدان فوزیه فرد اول را تعقیب می کنند. در همین زمان، یک زن دیگر با زن اول تماس می گیرد. اکیپ این امر را به مرکز اطلاع می دهد. مرکز در جواب گفت فرد اول را بگیرید و دومی را تعقیب کنید (البته قصد آنها رسیدن به خانه ای بود که در کوچهء شترداران [خیابان ری] قرار داشت. در میدان فوزیه، فرد [زن] اول را که گویا، آنطور که بعداً فهمیدیم، شیرین معاضد بوده می گیرند و فرد [زن] دومی را که مرضیهء احمدی اسکویی بوده تا نزدیکی میدان ژاله تعقیب می کنند. در همین وقت، اکیپ می گوید: دومی به نظر می رسد مسلح است، چه کنیم؟ (می دانید که ساواکی ها بیش از مبارزین مسلح از جان خود می ترسیدند.) مرکز دستور داد به رگبار ببندید. در اینجا پروندهء دومی هم که مرضیهء اسکویی باشد بسته می شود. تا اینجا من خودم شخصاً از بی سیم شنیدم. بعداً از رفقای خودمان شنیدم که آن مردی که وارد محوطه شده بوده حمید اشرف بوده است. باری، موج بی سیم ساواک از آن روز به بعد قطع شد...».
این سطوری بود از نوشته ای در دفتر یادداشت پوران بازرگان. یاد او و رفقای مبارز و شهید مجاهد و فدایی که نامشان در اینجا آمده گرامی باد. بجا ست این شعر را به یاد آوریم که می گوید:
«به گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید ای رفیقان \ که ما در ظلمت شب \ زیر بال وحشی خفاش خون آشام \ نشاندیم این نگین صبح روشن را \ به روی پایهء انگشتر فردا...» (از محمد زهری)
اکنون دربارهء نوار تماسهای گشتی های ساواک:
از این ردیف اسناد صوتی دو حلقه کاست (هریک پشت و رو ۱۲۰ دقیقه) در دست است یکی همین شنود تعقیب و مراقبت گشتی های ساواک و دیگری یک مانور ژاندارمری که برای آزمایش و آمادگی پرسنل جهت مقابله با شورش های احتمالی انجام شده و چنانکه اشاره شد رفقا از داخل کشور آنها را در سال ۱۳۵۳ برای پخش از رادیو میهن پرستان تنظیم و ارسال کرده بودند.
نوار با پارازیت و موارد نامفهوم همراه است. اما این توضیحات که رفقا در همان سال ۱۳۵۳هنگام تنظیم کاست ها داده اند و تیتر هر قسمت محسوب می شود قابل شنیدن است، از جمله موارد زیر در روی اول کاست که در اینجا به نقل همین تیترها و نکات بسنده می کنیم:
ــ ... منازل بی شماری ست که بدون هیچگونه محدودیت و ضوابطی آنها را مورد یورش وحشیانه قرار می دهند و در صورت مشاهدهء موارد مشکوکی برای دستگیری کسانی که به آنجا می آیند در آن تله می نشینند...
ــ نمونه ای از چپاول اموال انقلابیون پس از دستگیری آنها،
ــ وقتی یک انقلابی شهید می شود از ترس اینکه مبادا رفقایش منزل او را تخلیه کنند، تمام منطقه ای که حدس زده می شود حدود منزلش باشد مورد بازرسی و کنترل قرار می گیرد،
ــ نمونه ای از فعالیت وسیع کمیته و همکاری گاردهای دانشگاهها برای دستگیری دانشجویان مبارز و احیاناً وابسته به گروه های چریکی،
ــ نمونهء تعقیب: دختری هست با شلوار ...، بلوز مشکی، موهای روشن بلند و قد متوسط،
ــ نمونهء دیگری از دستگیری ها و بازرسی هایی که توسط کمیته هر روز انجام می شود،
ــ نمونه ای از بازرسی و شناسایی محل یک قرار در پارک فرح در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲،
ــ این هم چند نمونه از دستگیری هایی که در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۵۲ توسط دژخیمان کمیته صورت گرفته است،
ــ قرار است تجمعی از طرف کارگران شرکت واحد انجام شود. مراقبت کنید و اطلاع دهید،
ــ خیابان پهلوی نرسیده به تخت طاووس، کوچهء افتخار،
ــ این صدای دکتر شیبانی مدیر عامل ذوب آهن است که از اتومبیل خود با بی سیم ساواک صحبت می کند،
ــ از دستوراتی که داده شده به خوبی مشخص می شود که به مأمورین دستورات اکید می دهند که رفت و آمدشان، تحقیق و بررسی شان، و حتی مراجعتشان برای دستگیری، حتی المقدور غیرمحسوس و مخفیانه باشد تا کسی متوجه نشود.
ــ این هم نمونه ای از وحشیگری مأمورین،
ــ اول تلفن می زنند تا اگر فرد در خانه بود اقدام به دستگیری اش کنند،
ــ دستگیری یک گروه چند نفری که البته با تعقیب و برنامه ریزی قبلی صورت می گیرد.
اما روی دوم کاست را که نسبتاً خوب شنیده می شود در سه فایل می آوریم با مطالبی از جمله:
ــ ملاقات زندانیان ضدامنیتی: ملاقات با زندانی احمد بناساز نوری را با خانواده اش کنترل کنید که رئیس زندان...
ــ مربوط به تعقیب خانمی ست که برای شرکت در سوگ یکی از افراد خانواده اش از خارج آمده و توصیه می شود که بدون اینکه او یا کسانش متوجه شوند، درمراسم شرکت کنید، زیر تابوت را بگیرید و بلند لااله الا الله بگویید و از او دود بگیرید یعنی عکس بگیرید.
ــ مواخذهء فرمانده اکیپ ساواک از یک ساواکی دیگر،
ــ دربارهء تشکیل ساواک نهاوند: اطلاعیه ای را دیکته می کند،
ــ مربوط به اعتصابات کارگری...
سه فایل صوتی را از سایت اندیشه و پیکار بردارید و بشنوید.
www.peykarandeesh.org
مسئله اول: رابطه خرافی ای است که عبدالکریم حاج فرج نامی باسم "سروش" برای بالا بردن ظلم جمهوری اسلامی به خانواده شخصی وی میان اعمال جمهوری اسلامی و "کفر" برقرار کرده است. خرافتی که نشان دهنده سخافت اساسی این شخص و جنبش سبزی است که اجازه میدهد چنین اشخاصی (با آن سابقه معلوم عضویت در شورای انقلاب فرهنگی رژیم اسلامی) در معیت کسانی چون داریوش همایون (با سابقه معلوم تر وزارت اطلاعات آریامهری) آنرا در خارج نمایندگی کنند.
مسئله دوم: عدم حمایت آشکار مردم آذربایجان از جنبش سبز است. جنبشی که صلاحیت خودرا بر دو پایه استوار می تواند ببیند: اولا ملیگرائی و ثانیا مذهبگرائی آن. که بجهت بداهت ذهنیت (سوبژکتیو یته) مذهبگرائی تنها مورد ملیگرائی جنبش سبز (در صورت اثبات جنبه عینی آن) میتواند مورد بحث منطقی قرار بگیرد. چه منطق تنها با متعینات ( مقولات ابژکتیو) مربوط است. بگذریم که پس از تجربه مردم آذربایجان با "حزب (مذهبی) خلق مسلمان" و انتقاد همه جانبه از این تجربه، طبیعی است که آنان از جریانات مذهبگرا دوری کنند. آنچه که میاید بحثی است در این مورد که آیا ملیگرایی امری منطقی یا عینی میتواند باشد یانه و اگر نه: این خاصیت جنبش سبز منجر به به چه اشکالات اساسی دیگری میشود؟
ناسیونالیستها و ملی گرایان ایران که از چپ تا مذهبیون در همه حوزه ها جولان داده و میدهند از بدو کار اشتباهات اساسی ای داشته اند که اکنون گریبان ملی گرایان جنبش سبز را هم در رابطه با مسائل یادشده گرفته است:
اشکال اساسی اینست که "ملت" و بتبع آن "ملیت" و "ملیگرائی" حتی در اروپا که مرجع این اصطلاحات است، تعریف جامع و مانعی ندارد و دقیقا به همین علت فقدان تعریف منطقی ملیگرائی قابل تشخیص منطقی و عملی از شوینیسم، فاشیسم و نازیسم نیست، چه رسد به ایران که از ابتدا تاکنون جایگاه اقوام گوناگون بوده است (1). لذا بداهتا به جهت غیر منطقی بودن مذهب و ملیگرائی هردو است که اشخاصی حتی با سابقه فاشیستی (حزب سومکا) نظیر داریوش همایون (بنص زندگینامه وی (2)) قابل گنجایش درون جنبش مذهبی ملی سبز بوده اند و حداقل در خارج از ایران موثر در این جنبش واقع شده اند. چه بفرض محال اگر هم کسی دعوی تشخیص میان ملیگرائی و شوینیسم یا فاشیسم را بکند این تشخیص تنها در حدود تقریب فاصله خیالات این عقاید میسر است و نه به دقت معیاری منطقی و میزانی تجربی.
دوم اینکه به همین جهت عدم اعتبار و یا کفایت منطقی ملیگرائی این مقوله ذهنی به تنهائی برنامه سیاسی کافی و کاملی محسوب نمیشود و همواره در ترکیب با اندیشه های سیاسی دیگری معمول شده است. کمااینکه در مورد مثلا "نهظت آزادی" و نیز "جنبش سبز " در ایران این ذهنیت در ترکیب ایده "مذهبی ـ ملی" تحقق یافته است. اما بجهت بی کفایتی منطقی اصطلاح ملت و ملحقات گوناگون آن نظیر ملیگرائی بر طبق تجارب تاریخی همواره بعنوان ضمیمه ظاهری و فرعی مذهب و یا اندیشه های سیاسی محافظه کار قدیم تر دیگر برای توجیه اندیشه های اصلی دیگر مورد سوء استفاده قرار گرفته است. همچنانکه تبلیغ ملیگرائی همواره مهمترین وسلیه سانترالیسم رژیمهای دیکتاتور بوده است.
همچنین لازم به توضیح است که صحت عدم اعتبار منطقی اصطلاح ملت و ملیت و سوء استفاده از آنها طبق تجارب تاریخی نه تنها سابقا در همین نشریه مطرح شده است، بلکه تحقیقات اخیر متخصصین آکادمیک چون "موریس گودولیه" و نیز مطالعات "بندیکت آندرسون" موید این نظر قدیم راقم اند که "ملت" مقوله ای مجعول است: برطبق نظر "گودولیه" وجود "ملت" نه قابل تشخیص در متن تکامل تاریخی جوامع است (3) و نه اینکه "ملت" بعنوان یک "جامعه ذهنی" وجودی واقعی میتواند بشمار آید (آندرسون) (4).
توضیح دیگر در اینمورد اینست که سخن در اینجا نه در اعتقاد ذهنی و یا متداول بودن این اصطلاح در ادبیات سیاسی و اقتصادی نظیر مورد " آدام اسمیت" است که البته فاقد دقت منطقی در استعمال اصطلاحات متداول بود؛ بلکه بحث بر سر عدم وجود (واقعی)، ساختگی بودن و ذهنی بودن مقوله "ملت" است: همچنانکه حتی بعضی از "مقولات ارسطوئی" که در غیاب دقت حتی "طبیعی" بنظر میرسند بعد از دقت منطقی نامعتبر محسوب شده اند. چه بعضا برای اختصار کلام اصطلاحاتی بکار برده میشوند که چون کفایت منطقی ندارند، ابتدا بعد از دقت منطقی مورد اشکال واقع میشوند. در این رابطه باید به جنبه منفی (!) انحصار روابط انسانی به "پول" (فرضا منعکس در ملت از طریق پول ملی) در عصر سرمایه داری در نظرات مربوطه مارکس دقت کرد تا مانع سوء تعبیر باشد. در ثانی دقیقا وارد کردن "پول" (ملی) بعنوان یک "واقعیت" مادی بجای "ملت" در مرز بندی "ملل" از هم، نشان از ناکفائی منطقی مقوله ذهنی ملت دارد که نیازمند این نماد مادی برای توجیه خویش بوده است . باز دقت شود که بسیاری مقولات بظاهر منطقی بعد از استعمال واقعی منطق در رابطه صبیعی اش با تجربه است که رنگ میبازند. لذا آنچه که سرانجام از مقوله ملت و ملی گرائی باقی میماند جز عجله ادبی ، سوء استفاده سیاسی و بیدقتی منطقی چیز دیگری نیست. چه بجای ملت البته میتوان از فرهنگ، جامعه، انسانها و بشریت سخن گفت و به اینان گرایش داشت که نماینده مقولات واقعی و منطقی هستند. و در مقابل آن کسی که با وجود این مقولات منطقی اصرار در حمایت و وابستگی به مقوله غیر واقعی و نامنطقی ملت و ملیگرائی بکند، یا فاقد دقت منطقی است و یا عمدا برای سوء استفاده است که چنین میکند. اکثر قریب به اتفاق جریانات ملیگرا در تاریخ کمابیش (به نسبت توفیق و تکامل شان) منتهی به جریانات شوینیستی و فاشیستی شده اند: و این ضرورت منطقی مسئله است که چنین شود. همچنانکه گروه ملیگرایان ایرانی ـ ونه مردم ! ـ نیز بدو دسته قابل تقسیم اند: اکثریتی متساهل (بیعلاقه به منطق) و اقلیتی مغرض (غیر منطقی).
باین لحاظ همچنانکه نظرات سروش از ابتدا تا مذمت متحجرانه "کافر سازی" جمهوری اسلامی از خرافات مذهبی محسوب میشوند، ملیگرائی نیز خرافه ای سیاسی بشمار میرود. لذا طبیعی است که در جنبش سبز این دو خصیصه خرافی ( ضد منطقی) توام شده اند. چه زمانیکه اصطلاحاتی از نظر منطق چنین نامعتبر بدست الخناصان افتاد بداهتا سوء استفاده از آن متداول و مکرر میشود. و یعنی در رابطه با عدم دقت منطقی مقوله ملیگرائی منعکس در ایده های جنبش سبز است که افرادی غیر منطقی چون موسوی و سروش به رهبری آن میرسند. ویا چون روال زندگی اجتماعی و سیاسی این آقایان مذهبی متحجر فاقد منطق است و توجیهی برای خیانتهای گذشته خود نمیتوانند داشته باشند، لذا نه تنها به این جنبش "ملیگرا" (غیر منطقی) پیوسته اند بلکه حتی آنرا در داخل و خارج رهبری و نمایندگی میکنند. چه در عین اینکه مردم (!) همواره در رابطه با خواسته های خود منطقی میاندیشند لذا ضد منطقی تر از ایندو کسی را در این جنبش نمیتوان یافت. و همچنانکه پیوستن شخصی ضد منطقی چون داریوش همایون با آن سابقه حزب فاشیستی سومکا و سابقه وزارت اطلاعات شاه در دوران سانسور مطلق که فرهنگ، اندیشه و مطبوعات در ایران تعطیل شد به چنین جنبشی صرفا بجهت غلط اندازی ملیگرائی این جنبش بود. بگذریم که این هرسه دست بوسان قدرتهای مطلقه در دوران قدر قدرتی خویش ید طولائی در سانسور اندیشه و افکار داشتند که مخرج مشترک مخبط بودن آنان و مخالفتشان با منطق محسوب میشود. چون افراد بی منطق تنها میتوانند محتوی جریانات غیرمنطقی باشند. همچنانکه تحجر و خرافه "ضد آته ئیسم " سروش قرینه مذهبی تحجر و خرافه سیاسی "ضد فدرالیسم" داریوش همایون بشمار میاید. و این ضد منطقی بودن مذهب و فاشیسم است که این سه را نه تنها در نظر بلکه در عمل نیز به هم پیوند میدهد: چه موسوی، سروش و همایون هرسه هم از اعوان اصلی عقیدتی و هم از عوامل اصلی اجرائی استبداد دوران اخیر ایران بوده اند و همین تقارن نظری و عملی ای سه فرد بظاهر متفاوت است که منجر به تقارن شان در درون جنبش سبز شده است. تقارنی که به یاد آورنده تقارن تاریخی منعکس در آن نظر مشهور است که: "تسبیح، سرنیزه و شمشیر در یک صف حرکت میکنند" (5).
نظری اجمالی به باصطلاح تغییراتی که کروبی، موسوی و توابع اجبارا (!) در متن جدید منشور سبز نسبت به متن اولیه داده اند روشن کننده دوام نیت سوء استفاده کن این سیاست مداران (!) اسلامی است که سیاست را از دید "سیّاس" میکنند.
این سرسپردگان ایدئولوژی اسلامی در متن جدید "منشور جنبش سبز" در مقابل کم کردن تزاید اصطلاح اسلامی نسبت به متن قبلی برای جبران مافات چه در زیر تیترها و چه در محتوی آنجا که پیشتر اصطلاح "ایرانی" مقدم بر "اسلامی" آمده بود در متن جدید "اسلامی" را بر "ایرانی" مقدم آورده اند. که یعنی آقایان موسوی و کروبی حاظر به اصلاح عقاید متحجر مذهبی خویش نیستند و اگر که مجبور به تغییراتی در متن اولیه مذکور شده اند برای ارضاء غرض عقیدتی اسلامی خویش با تعویض تقدم و تاخر اصطلاحات "ایرانی" و "اسلامی" سعی در جبران آن تغییرات دارند. و این یعنی فریب سیاسی مردم .
با این اوصاف طبیعی است که آذربایجانی و یا هر شخص معقولی به صرافت منطق نتواند تا زمانیکه جنبش بوسیله چنین کسانی نمایندگی شود، از این جنبش دفاع کند: این صرفا یک تشخیص منطقی است که افرادی چون موسوی، سروش و سابقا داریوش همایون که فاقد توجیه منطقی برای اعمال سیاسی گذشته خود هستند، لذا فاقد صلاحیت منطقی برای نمایندگی یک جنبش اجتماعی هستند. در ثانی مشارکت هر جامعه ای نظیر جامعه آذربایجان درهر جنبشی زمانی منطقی است که خواسته هایش در آن منعکس باشند. آدم معقول میداند که با طناب مفت نباید خود را دار زد: کمااینکه نعره های آزاد سازی ایران بسیاری ملیگرایان نظیر داریوش همایون هرگز سبب نشد که خود جان بر سر این خیالات بگذارند بلکه لم داده در امنیت سویس دیگران را به اینکار تشویق کردند. چه هر آدم معقولی که در این جنبش شرکت کند دلایل مادی شخصی خودرا دارد که اساسا هیچ ربطی به ملیگرائی او نخوهد داشت بلکه فقط به ظاهر است که به آن ربط داده میشود تا رابط از این آب گل آلود ملیگرائی ماهی بگیرد.
لذا تا زمانیکه این جنبش با درجازدن در اصول غیر منطقی قادر به انعکاس خواستهای منطقی مردم آذربایجان نشود قادر به جذب آنان نخواهد بود.
توضیحات:
(1) مثلا ملت ترجمه عربی ایرانی از ( Nation ) زبانهای اروپائی است در حالیکه در زبانهای عربی این اصطلاح باین معنی بکار نمیرود. این "عربی سازی" ایرانیان ملیگرا و یعنی صرف جعل لغت در یک زبان دیگر (عربی) نشان روشن جعلی بودن اصطلاح "ملت" به لحاظ فنی و کّمی آن است که مضاف بر کیفیت جعلی این اصطلاح در زبان فارسی است.
(2) داریوش همایون: "گذار از تاریخ". در این نوشتجات همایون معترف به عضویت در حزب "مقلد حزب نازی آلمان" سومکا است: پس فاشیسم حزب سومکا حتی طبق نظر خود وی نیز محرز است: چون نازیسم نوعی از فاشیسم محسوب میشود.
نیز بنگرید به: صفاء الدین تبرائیان: "سومکا و باز آفرینی نازیسم"، (فصلنامه) مطالعات ایرانی، سال اول، شماره یکم، پائیز 1382،پاریس: صفحات 17 ـ 106.
(3) M. Godelier: „ Stamm, Ethnie, Staat “, Lettre International 91.
(4) B. Anderson: „ Imagined Communities“, German: “Die Erfindung der Nation”, 1998,
( Berlin, Ulstein).
(5) در اصل جمله البته صلیب بجای سرنیزه آمده است. اما همچنانکه "تسبیح عقیدتی" در دست سروش و موسوی هنوز می چرخد و خاطره کشتار "سر نیزه" سربازان موسوی نخست وزیر نیز هنوز زنده است: "سر نیزه وزارتی" سالهای وزارت داریوش همایون بدلی از آن چماق دست این عضو مهم سومکا بنظر میرسد که به چرم تخریب مرکز فرهنگی حزب توده با آن، به زندان افتاد (2).
مسئله دوم: عدم حمایت آشکار مردم آذربایجان از جنبش سبز است. جنبشی که صلاحیت خودرا بر دو پایه استوار می تواند ببیند: اولا ملیگرائی و ثانیا مذهبگرائی آن. که بجهت بداهت ذهنیت (سوبژکتیو یته) مذهبگرائی تنها مورد ملیگرائی جنبش سبز (در صورت اثبات جنبه عینی آن) میتواند مورد بحث منطقی قرار بگیرد. چه منطق تنها با متعینات ( مقولات ابژکتیو) مربوط است. بگذریم که پس از تجربه مردم آذربایجان با "حزب (مذهبی) خلق مسلمان" و انتقاد همه جانبه از این تجربه، طبیعی است که آنان از جریانات مذهبگرا دوری کنند. آنچه که میاید بحثی است در این مورد که آیا ملیگرایی امری منطقی یا عینی میتواند باشد یانه و اگر نه: این خاصیت جنبش سبز منجر به به چه اشکالات اساسی دیگری میشود؟
ناسیونالیستها و ملی گرایان ایران که از چپ تا مذهبیون در همه حوزه ها جولان داده و میدهند از بدو کار اشتباهات اساسی ای داشته اند که اکنون گریبان ملی گرایان جنبش سبز را هم در رابطه با مسائل یادشده گرفته است:
اشکال اساسی اینست که "ملت" و بتبع آن "ملیت" و "ملیگرائی" حتی در اروپا که مرجع این اصطلاحات است، تعریف جامع و مانعی ندارد و دقیقا به همین علت فقدان تعریف منطقی ملیگرائی قابل تشخیص منطقی و عملی از شوینیسم، فاشیسم و نازیسم نیست، چه رسد به ایران که از ابتدا تاکنون جایگاه اقوام گوناگون بوده است (1). لذا بداهتا به جهت غیر منطقی بودن مذهب و ملیگرائی هردو است که اشخاصی حتی با سابقه فاشیستی (حزب سومکا) نظیر داریوش همایون (بنص زندگینامه وی (2)) قابل گنجایش درون جنبش مذهبی ملی سبز بوده اند و حداقل در خارج از ایران موثر در این جنبش واقع شده اند. چه بفرض محال اگر هم کسی دعوی تشخیص میان ملیگرائی و شوینیسم یا فاشیسم را بکند این تشخیص تنها در حدود تقریب فاصله خیالات این عقاید میسر است و نه به دقت معیاری منطقی و میزانی تجربی.
دوم اینکه به همین جهت عدم اعتبار و یا کفایت منطقی ملیگرائی این مقوله ذهنی به تنهائی برنامه سیاسی کافی و کاملی محسوب نمیشود و همواره در ترکیب با اندیشه های سیاسی دیگری معمول شده است. کمااینکه در مورد مثلا "نهظت آزادی" و نیز "جنبش سبز " در ایران این ذهنیت در ترکیب ایده "مذهبی ـ ملی" تحقق یافته است. اما بجهت بی کفایتی منطقی اصطلاح ملت و ملحقات گوناگون آن نظیر ملیگرائی بر طبق تجارب تاریخی همواره بعنوان ضمیمه ظاهری و فرعی مذهب و یا اندیشه های سیاسی محافظه کار قدیم تر دیگر برای توجیه اندیشه های اصلی دیگر مورد سوء استفاده قرار گرفته است. همچنانکه تبلیغ ملیگرائی همواره مهمترین وسلیه سانترالیسم رژیمهای دیکتاتور بوده است.
همچنین لازم به توضیح است که صحت عدم اعتبار منطقی اصطلاح ملت و ملیت و سوء استفاده از آنها طبق تجارب تاریخی نه تنها سابقا در همین نشریه مطرح شده است، بلکه تحقیقات اخیر متخصصین آکادمیک چون "موریس گودولیه" و نیز مطالعات "بندیکت آندرسون" موید این نظر قدیم راقم اند که "ملت" مقوله ای مجعول است: برطبق نظر "گودولیه" وجود "ملت" نه قابل تشخیص در متن تکامل تاریخی جوامع است (3) و نه اینکه "ملت" بعنوان یک "جامعه ذهنی" وجودی واقعی میتواند بشمار آید (آندرسون) (4).
توضیح دیگر در اینمورد اینست که سخن در اینجا نه در اعتقاد ذهنی و یا متداول بودن این اصطلاح در ادبیات سیاسی و اقتصادی نظیر مورد " آدام اسمیت" است که البته فاقد دقت منطقی در استعمال اصطلاحات متداول بود؛ بلکه بحث بر سر عدم وجود (واقعی)، ساختگی بودن و ذهنی بودن مقوله "ملت" است: همچنانکه حتی بعضی از "مقولات ارسطوئی" که در غیاب دقت حتی "طبیعی" بنظر میرسند بعد از دقت منطقی نامعتبر محسوب شده اند. چه بعضا برای اختصار کلام اصطلاحاتی بکار برده میشوند که چون کفایت منطقی ندارند، ابتدا بعد از دقت منطقی مورد اشکال واقع میشوند. در این رابطه باید به جنبه منفی (!) انحصار روابط انسانی به "پول" (فرضا منعکس در ملت از طریق پول ملی) در عصر سرمایه داری در نظرات مربوطه مارکس دقت کرد تا مانع سوء تعبیر باشد. در ثانی دقیقا وارد کردن "پول" (ملی) بعنوان یک "واقعیت" مادی بجای "ملت" در مرز بندی "ملل" از هم، نشان از ناکفائی منطقی مقوله ذهنی ملت دارد که نیازمند این نماد مادی برای توجیه خویش بوده است . باز دقت شود که بسیاری مقولات بظاهر منطقی بعد از استعمال واقعی منطق در رابطه صبیعی اش با تجربه است که رنگ میبازند. لذا آنچه که سرانجام از مقوله ملت و ملی گرائی باقی میماند جز عجله ادبی ، سوء استفاده سیاسی و بیدقتی منطقی چیز دیگری نیست. چه بجای ملت البته میتوان از فرهنگ، جامعه، انسانها و بشریت سخن گفت و به اینان گرایش داشت که نماینده مقولات واقعی و منطقی هستند. و در مقابل آن کسی که با وجود این مقولات منطقی اصرار در حمایت و وابستگی به مقوله غیر واقعی و نامنطقی ملت و ملیگرائی بکند، یا فاقد دقت منطقی است و یا عمدا برای سوء استفاده است که چنین میکند. اکثر قریب به اتفاق جریانات ملیگرا در تاریخ کمابیش (به نسبت توفیق و تکامل شان) منتهی به جریانات شوینیستی و فاشیستی شده اند: و این ضرورت منطقی مسئله است که چنین شود. همچنانکه گروه ملیگرایان ایرانی ـ ونه مردم ! ـ نیز بدو دسته قابل تقسیم اند: اکثریتی متساهل (بیعلاقه به منطق) و اقلیتی مغرض (غیر منطقی).
باین لحاظ همچنانکه نظرات سروش از ابتدا تا مذمت متحجرانه "کافر سازی" جمهوری اسلامی از خرافات مذهبی محسوب میشوند، ملیگرائی نیز خرافه ای سیاسی بشمار میرود. لذا طبیعی است که در جنبش سبز این دو خصیصه خرافی ( ضد منطقی) توام شده اند. چه زمانیکه اصطلاحاتی از نظر منطق چنین نامعتبر بدست الخناصان افتاد بداهتا سوء استفاده از آن متداول و مکرر میشود. و یعنی در رابطه با عدم دقت منطقی مقوله ملیگرائی منعکس در ایده های جنبش سبز است که افرادی غیر منطقی چون موسوی و سروش به رهبری آن میرسند. ویا چون روال زندگی اجتماعی و سیاسی این آقایان مذهبی متحجر فاقد منطق است و توجیهی برای خیانتهای گذشته خود نمیتوانند داشته باشند، لذا نه تنها به این جنبش "ملیگرا" (غیر منطقی) پیوسته اند بلکه حتی آنرا در داخل و خارج رهبری و نمایندگی میکنند. چه در عین اینکه مردم (!) همواره در رابطه با خواسته های خود منطقی میاندیشند لذا ضد منطقی تر از ایندو کسی را در این جنبش نمیتوان یافت. و همچنانکه پیوستن شخصی ضد منطقی چون داریوش همایون با آن سابقه حزب فاشیستی سومکا و سابقه وزارت اطلاعات شاه در دوران سانسور مطلق که فرهنگ، اندیشه و مطبوعات در ایران تعطیل شد به چنین جنبشی صرفا بجهت غلط اندازی ملیگرائی این جنبش بود. بگذریم که این هرسه دست بوسان قدرتهای مطلقه در دوران قدر قدرتی خویش ید طولائی در سانسور اندیشه و افکار داشتند که مخرج مشترک مخبط بودن آنان و مخالفتشان با منطق محسوب میشود. چون افراد بی منطق تنها میتوانند محتوی جریانات غیرمنطقی باشند. همچنانکه تحجر و خرافه "ضد آته ئیسم " سروش قرینه مذهبی تحجر و خرافه سیاسی "ضد فدرالیسم" داریوش همایون بشمار میاید. و این ضد منطقی بودن مذهب و فاشیسم است که این سه را نه تنها در نظر بلکه در عمل نیز به هم پیوند میدهد: چه موسوی، سروش و همایون هرسه هم از اعوان اصلی عقیدتی و هم از عوامل اصلی اجرائی استبداد دوران اخیر ایران بوده اند و همین تقارن نظری و عملی ای سه فرد بظاهر متفاوت است که منجر به تقارن شان در درون جنبش سبز شده است. تقارنی که به یاد آورنده تقارن تاریخی منعکس در آن نظر مشهور است که: "تسبیح، سرنیزه و شمشیر در یک صف حرکت میکنند" (5).
نظری اجمالی به باصطلاح تغییراتی که کروبی، موسوی و توابع اجبارا (!) در متن جدید منشور سبز نسبت به متن اولیه داده اند روشن کننده دوام نیت سوء استفاده کن این سیاست مداران (!) اسلامی است که سیاست را از دید "سیّاس" میکنند.
این سرسپردگان ایدئولوژی اسلامی در متن جدید "منشور جنبش سبز" در مقابل کم کردن تزاید اصطلاح اسلامی نسبت به متن قبلی برای جبران مافات چه در زیر تیترها و چه در محتوی آنجا که پیشتر اصطلاح "ایرانی" مقدم بر "اسلامی" آمده بود در متن جدید "اسلامی" را بر "ایرانی" مقدم آورده اند. که یعنی آقایان موسوی و کروبی حاظر به اصلاح عقاید متحجر مذهبی خویش نیستند و اگر که مجبور به تغییراتی در متن اولیه مذکور شده اند برای ارضاء غرض عقیدتی اسلامی خویش با تعویض تقدم و تاخر اصطلاحات "ایرانی" و "اسلامی" سعی در جبران آن تغییرات دارند. و این یعنی فریب سیاسی مردم .
با این اوصاف طبیعی است که آذربایجانی و یا هر شخص معقولی به صرافت منطق نتواند تا زمانیکه جنبش بوسیله چنین کسانی نمایندگی شود، از این جنبش دفاع کند: این صرفا یک تشخیص منطقی است که افرادی چون موسوی، سروش و سابقا داریوش همایون که فاقد توجیه منطقی برای اعمال سیاسی گذشته خود هستند، لذا فاقد صلاحیت منطقی برای نمایندگی یک جنبش اجتماعی هستند. در ثانی مشارکت هر جامعه ای نظیر جامعه آذربایجان درهر جنبشی زمانی منطقی است که خواسته هایش در آن منعکس باشند. آدم معقول میداند که با طناب مفت نباید خود را دار زد: کمااینکه نعره های آزاد سازی ایران بسیاری ملیگرایان نظیر داریوش همایون هرگز سبب نشد که خود جان بر سر این خیالات بگذارند بلکه لم داده در امنیت سویس دیگران را به اینکار تشویق کردند. چه هر آدم معقولی که در این جنبش شرکت کند دلایل مادی شخصی خودرا دارد که اساسا هیچ ربطی به ملیگرائی او نخوهد داشت بلکه فقط به ظاهر است که به آن ربط داده میشود تا رابط از این آب گل آلود ملیگرائی ماهی بگیرد.
لذا تا زمانیکه این جنبش با درجازدن در اصول غیر منطقی قادر به انعکاس خواستهای منطقی مردم آذربایجان نشود قادر به جذب آنان نخواهد بود.
توضیحات:
(1) مثلا ملت ترجمه عربی ایرانی از ( Nation ) زبانهای اروپائی است در حالیکه در زبانهای عربی این اصطلاح باین معنی بکار نمیرود. این "عربی سازی" ایرانیان ملیگرا و یعنی صرف جعل لغت در یک زبان دیگر (عربی) نشان روشن جعلی بودن اصطلاح "ملت" به لحاظ فنی و کّمی آن است که مضاف بر کیفیت جعلی این اصطلاح در زبان فارسی است.
(2) داریوش همایون: "گذار از تاریخ". در این نوشتجات همایون معترف به عضویت در حزب "مقلد حزب نازی آلمان" سومکا است: پس فاشیسم حزب سومکا حتی طبق نظر خود وی نیز محرز است: چون نازیسم نوعی از فاشیسم محسوب میشود.
نیز بنگرید به: صفاء الدین تبرائیان: "سومکا و باز آفرینی نازیسم"، (فصلنامه) مطالعات ایرانی، سال اول، شماره یکم، پائیز 1382،پاریس: صفحات 17 ـ 106.
(3) M. Godelier: „ Stamm, Ethnie, Staat “, Lettre International 91.
(4) B. Anderson: „ Imagined Communities“, German: “Die Erfindung der Nation”, 1998,
( Berlin, Ulstein).
(5) در اصل جمله البته صلیب بجای سرنیزه آمده است. اما همچنانکه "تسبیح عقیدتی" در دست سروش و موسوی هنوز می چرخد و خاطره کشتار "سر نیزه" سربازان موسوی نخست وزیر نیز هنوز زنده است: "سر نیزه وزارتی" سالهای وزارت داریوش همایون بدلی از آن چماق دست این عضو مهم سومکا بنظر میرسد که به چرم تخریب مرکز فرهنگی حزب توده با آن، به زندان افتاد (2).
محمدرضا قاسمپور
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
مارا نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
(عارف قزوینی)
درد آوراست یکصد سال پس از فریاد دردمندانه عارف شوریده، کلمات ساده و از دل برآمده ی او توصیف گر وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی سرزمین غنی و مردم ظلم ستیز ایران باشد. و هنوز عده ای باید دعا کنند که خدا حق ظالمان را کف دست شان بگذارد.
اصلاح طلبان مجلس که در ابتدا با ایجاد فراکسیون اقلیت امیدوارانه و هیاهوزا در این اندیشه بودند که می توانند بعنوان صدای مردم در خانه ملت امیدآور و کارساز باشند، در عمل نه توانستند تاثیر تعیین کننده ای در ارائه و تصویب قوانینی بنفع مردم داشته باشند و نه توانستند از تدوین قوانین ضدمردمی و ضدملی جناح حاکم جلوگیری نمایند. این فراکسیون علیرغم دارا بودن تعداد قابل توجه ای از کرسی های مجلس یعنی تریبونی که به قول خود آنها حتی یک نفر هم با بهره گیری ازآن می تواند نقش موثر و خط دهنده ای ایفا نماید نه تنها نتوانستند از این تریبون کارساز بنفع مردم و منافع طبقاتی جریان سیاسی وابسته به آن بهره برند، بلکه حتی نتوانستند از جایگاه فردی خود بعنوان نماینده گان صاحب رای و نگرش مستقل نیز دفاع کرده و شان خود را تا حد گوش به فرمان های مجالس شریف امامی و ریاضی تنزل دادند و از درک نقش تاریخی خود حتی از جنبه مصلحت جویانه آن یعنی رجوع به مردم در آخرین لحظات نیز عاجز ماندند. آیا نشستن درصندلی مجلسی که حتی کارگرازان درجه دوم حکومتی نیز برای نمایندگان آن بهائی بیشتر از مشتی بازیگر سیاهی لشگر نمایشنامه کمیک بازنویسی شده قائل نیستند، آنقدر ارزش دارد که در آن فرو رفت و حقارت را نظاره کرد؟ چه کس بهتر از این نمایندگان می داند که هیچ یک از آنها نه تنها بعنوان جناح اصلاح طلب، بلکه بعنوان فرد نیز جائی در مجلس آینده و آینده سیاسی نظام نخواهند داشت، حتی اگر کلیت شرم انسانی خود را نیز درم عرض فروش کامل قرار دهند. مانند آن شرم برباد داده ای که در روز فرود دشنه بر جان و روح ملت، در تریبون قرار گرفت و فریاد برائت از آزادی و عدالت سر داد. مگر دور زدن همین قوانین فرمایشی دست پخت مجلس ، یکسال کشور را بدون برنامه کذائی اداره کردن و به حکم دیرکرد مجلس در تصویب برنامه پنج ساله، تحویل کاغذ پاره بودجه در آخرین روزها و درخواست صعود و جلوس سیاهی لشگرها و فشردن تکمه های سرشماری برای تصویب آن و... به لجن کشیدن همان نمایش کمیک تاریخی نیست که به آن تمکین کرده اند؟ اگر در دوره گذشته امثال اعلمی را که بخشی از خواست های مردم را عریان تر بیان می کردند و بر آن پای می فشردند از گردونه خارج کردند، در مجلس آتی فقط نمایندگانی می توانند ساکت و مغموم در گوشه صندلی کز کرده و گوش به فرمان تکمه را فشار دهند که در این مقطع نه در یک بزنگاه، که تمام وقت همه حیثیت سیاسی و اجتماعی خود را رسما" در تریبون به باد دهند.
آقایان نماینده! مگر نه آنکه فعالیت سیاسی می تواند انگیزه و محرک های متعدد و گوناگونی داشته باشد. از حس انساندوستی ایثارگرانه، میهن دوستی فداکارانه، مبارزه طلبی، قدرت طلبی، جاه و مقام خواهی، ثروت اندوزی... تا شخصیت سازی ماندگارانه! خب در هنگامه ای که توان برداشتن قدمی عملی و اثر گذار برای آسایش ملت و سرافرازی میهن را از دست داده و از شما کاری ساخته نیست، فرد و نظام و سیستم فاسدی را به مبارزه نمی طلبید، قدرت نظارت حتی بر یک بخشدار نیز از شما ساقط است، در رویاروئی با قداره کشان چفیه بند، جاه و مقام و حتی شخصیت انسانی تان به سخره گرفته می شود، با کمال احترام و ارادت در لوای قوانین سفارشی ثروت را بسته بندی کرده و به امیران تقدیم می کنید! (نگارنده تا بدانجا مطلع است که بجز استثنائاتی چند، بسیاری از نمایندگان اقلیت از نظر روابط مالی و اداری سالمترین نمایندگان مجلس می باشند.) این شخصیت سازی و فعالیت سیاسی به چه کارآید! صرف دریافت حقوق نمایندگی و امتیازات سردستی ای چون اتوموبیل و خانه و دفتر؟ آنهم برای دوره موقت چهارساله! تصور نمی کنم ندانید در یک جامعه دموکرات، آزاد و خالی از فساد سیاسی و اقتصادی سازمان داده شده، برای تحصیل کرده گان و متخصصانی چون شما دسترسی به این حداقل ها بسهولت تحقق پذیر است. چه می کنید؟ اگر فضاحت آشکار و بدوی استعمارگران روس و انگلیس در چپاول کشور از عصر عارف و غارت نهان و متمدانه امپریالیستم تا آستانه انقلاب بهمن، این امکان را فراهم می ساخت که نوک پیکان مبارزات نمایندگان مردمی مجلس، مرکزی واحد، یعنی استعمارگران و استثمارگران بیگانه را نشانه رفته و طالب استقلال باشد، نمایش مضحک اسقلال طلبی ساختگی و مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا توسط نظام اسلامی و مجلس وابسته آن، این امکان را نیز از شما ستانده است تا بر هر ندای آزادی خواهی و عدالت طلبی تان انگ وابستگی نقش بندد و ندا دهنده از هراس انگ تا گردن در انگستان فرو رود.
"- بی تفاوتی اصحاب سکوت موجب طمع دشمنان گردیده است. اتخاذ مواضع مبهم توسط اصحاب تردید به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. امروز حجت بر همگان تمام گشته و انتظار این است که به صورت قاطع و شفاف و بی ابهام صف بندی خود را مشخص و این اقدامات را محکوم و ضدانقلاب و نظام سلطه را از خود مایوس نمایند و به توقع بر حق ملت ایران پاسخ مثبت داده و بر این منوال باقی بمانند. طبیعی است این انتظار از خواص جامعه بیشتر از دیگران است."
این بندی ازگزارش اوباشان هم مجلسی شماست! نظام اسلامی نمایندگان را فقط در نقش بازیگران این نمایش مضحک می پذیرد. بگذرید از آن که نظام حاکم نه تنها همه واقعیت ها، بلکه کلمات را هم وارونه به یغما می برد. صدای نحس گزارش دهنده را خاموش کنید و به مفهوم به یغما گرفته شده بیاندیشید. "اتخاذ مواضع مبهم پذیرفتنی نیست. اقدامات ضدانقلابی را محکوم کنید و نظام سلطه را از خود مایوس نمائید وبه توقع برحق ملت ایران پاسخ دهید. این انتظار از شما بیشتر از دیگران است!"
نمایندگان سیاست مدار و سیاست گذارند، حداقل انتظار آنست که در قلب مجلس سلطه، نظام سلطه را تشخیص دهند. ملت ایران کدامند؟ کارگرانی که از بار بیکاری، فقر و درماندگی شانه هایشان خم و کمرهایشان شکسته است؟ دانشجویان و جوانان آینده ساز بی آینده کشور؟ مادران و پدران رنج دیده و جوان از دست د اده، دختران و زنان مورد تحقیر و تعدی واقع شده و... که همه و همه صلح جویانه و مسالمت خواه در پی کسب حداقل های انسانی اند؟ یا چماقداران موتورسوار و چکمه پوشان اسلحه بدست که جانورانه به صف موکلان پیر و جوان شما حمله می برند و خون می طلبند؟
گذر از درد ملت چه دشوار است و درمان چه سهل! می توان راست قامت در صندلی های خود ایستاد و همدوش مردم تریبون در اختیار را وسیله ای برای به چالش کشیدن نظام سلطه و پائین کشیدن غاصبان از تخت قرار داد. می توان با استعفای جمعی و به انحلال کشاندن مجلس فرمایشی، نمایش مضحک دموکراسی اسلامی را پایان داد و... دراین مقطع مردم با شما همراهند و از راه های عملی و تاثیرگذار انتخابی شما نیز حمایت می کنند. آینده با مردم است، شما هم با مردم بمانید! اعتراض، بیان حقیقت، دفاع از آزادی و شخصیت انسانی، مقاومت در برابر ظلم، آدم کشی، فساد و غارت سرمایه های کشور حق و وظیفه شماست! بیست و شش بهمن بوی تعفن مجلس اسلامی در سراسر جهان دست ها را بر دهان چسباند، نمیدانم چگونه توانستید بر صندلی ها نشسته و استنشاق کنید!
محمد رضا قاسمپور
دوازده اسفند هشتاد و نه
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
مارا نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
(عارف قزوینی)
درد آوراست یکصد سال پس از فریاد دردمندانه عارف شوریده، کلمات ساده و از دل برآمده ی او توصیف گر وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی سرزمین غنی و مردم ظلم ستیز ایران باشد. و هنوز عده ای باید دعا کنند که خدا حق ظالمان را کف دست شان بگذارد.
اصلاح طلبان مجلس که در ابتدا با ایجاد فراکسیون اقلیت امیدوارانه و هیاهوزا در این اندیشه بودند که می توانند بعنوان صدای مردم در خانه ملت امیدآور و کارساز باشند، در عمل نه توانستند تاثیر تعیین کننده ای در ارائه و تصویب قوانینی بنفع مردم داشته باشند و نه توانستند از تدوین قوانین ضدمردمی و ضدملی جناح حاکم جلوگیری نمایند. این فراکسیون علیرغم دارا بودن تعداد قابل توجه ای از کرسی های مجلس یعنی تریبونی که به قول خود آنها حتی یک نفر هم با بهره گیری ازآن می تواند نقش موثر و خط دهنده ای ایفا نماید نه تنها نتوانستند از این تریبون کارساز بنفع مردم و منافع طبقاتی جریان سیاسی وابسته به آن بهره برند، بلکه حتی نتوانستند از جایگاه فردی خود بعنوان نماینده گان صاحب رای و نگرش مستقل نیز دفاع کرده و شان خود را تا حد گوش به فرمان های مجالس شریف امامی و ریاضی تنزل دادند و از درک نقش تاریخی خود حتی از جنبه مصلحت جویانه آن یعنی رجوع به مردم در آخرین لحظات نیز عاجز ماندند. آیا نشستن درصندلی مجلسی که حتی کارگرازان درجه دوم حکومتی نیز برای نمایندگان آن بهائی بیشتر از مشتی بازیگر سیاهی لشگر نمایشنامه کمیک بازنویسی شده قائل نیستند، آنقدر ارزش دارد که در آن فرو رفت و حقارت را نظاره کرد؟ چه کس بهتر از این نمایندگان می داند که هیچ یک از آنها نه تنها بعنوان جناح اصلاح طلب، بلکه بعنوان فرد نیز جائی در مجلس آینده و آینده سیاسی نظام نخواهند داشت، حتی اگر کلیت شرم انسانی خود را نیز درم عرض فروش کامل قرار دهند. مانند آن شرم برباد داده ای که در روز فرود دشنه بر جان و روح ملت، در تریبون قرار گرفت و فریاد برائت از آزادی و عدالت سر داد. مگر دور زدن همین قوانین فرمایشی دست پخت مجلس ، یکسال کشور را بدون برنامه کذائی اداره کردن و به حکم دیرکرد مجلس در تصویب برنامه پنج ساله، تحویل کاغذ پاره بودجه در آخرین روزها و درخواست صعود و جلوس سیاهی لشگرها و فشردن تکمه های سرشماری برای تصویب آن و... به لجن کشیدن همان نمایش کمیک تاریخی نیست که به آن تمکین کرده اند؟ اگر در دوره گذشته امثال اعلمی را که بخشی از خواست های مردم را عریان تر بیان می کردند و بر آن پای می فشردند از گردونه خارج کردند، در مجلس آتی فقط نمایندگانی می توانند ساکت و مغموم در گوشه صندلی کز کرده و گوش به فرمان تکمه را فشار دهند که در این مقطع نه در یک بزنگاه، که تمام وقت همه حیثیت سیاسی و اجتماعی خود را رسما" در تریبون به باد دهند.
آقایان نماینده! مگر نه آنکه فعالیت سیاسی می تواند انگیزه و محرک های متعدد و گوناگونی داشته باشد. از حس انساندوستی ایثارگرانه، میهن دوستی فداکارانه، مبارزه طلبی، قدرت طلبی، جاه و مقام خواهی، ثروت اندوزی... تا شخصیت سازی ماندگارانه! خب در هنگامه ای که توان برداشتن قدمی عملی و اثر گذار برای آسایش ملت و سرافرازی میهن را از دست داده و از شما کاری ساخته نیست، فرد و نظام و سیستم فاسدی را به مبارزه نمی طلبید، قدرت نظارت حتی بر یک بخشدار نیز از شما ساقط است، در رویاروئی با قداره کشان چفیه بند، جاه و مقام و حتی شخصیت انسانی تان به سخره گرفته می شود، با کمال احترام و ارادت در لوای قوانین سفارشی ثروت را بسته بندی کرده و به امیران تقدیم می کنید! (نگارنده تا بدانجا مطلع است که بجز استثنائاتی چند، بسیاری از نمایندگان اقلیت از نظر روابط مالی و اداری سالمترین نمایندگان مجلس می باشند.) این شخصیت سازی و فعالیت سیاسی به چه کارآید! صرف دریافت حقوق نمایندگی و امتیازات سردستی ای چون اتوموبیل و خانه و دفتر؟ آنهم برای دوره موقت چهارساله! تصور نمی کنم ندانید در یک جامعه دموکرات، آزاد و خالی از فساد سیاسی و اقتصادی سازمان داده شده، برای تحصیل کرده گان و متخصصانی چون شما دسترسی به این حداقل ها بسهولت تحقق پذیر است. چه می کنید؟ اگر فضاحت آشکار و بدوی استعمارگران روس و انگلیس در چپاول کشور از عصر عارف و غارت نهان و متمدانه امپریالیستم تا آستانه انقلاب بهمن، این امکان را فراهم می ساخت که نوک پیکان مبارزات نمایندگان مردمی مجلس، مرکزی واحد، یعنی استعمارگران و استثمارگران بیگانه را نشانه رفته و طالب استقلال باشد، نمایش مضحک اسقلال طلبی ساختگی و مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا توسط نظام اسلامی و مجلس وابسته آن، این امکان را نیز از شما ستانده است تا بر هر ندای آزادی خواهی و عدالت طلبی تان انگ وابستگی نقش بندد و ندا دهنده از هراس انگ تا گردن در انگستان فرو رود.
"- بی تفاوتی اصحاب سکوت موجب طمع دشمنان گردیده است. اتخاذ مواضع مبهم توسط اصحاب تردید به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. امروز حجت بر همگان تمام گشته و انتظار این است که به صورت قاطع و شفاف و بی ابهام صف بندی خود را مشخص و این اقدامات را محکوم و ضدانقلاب و نظام سلطه را از خود مایوس نمایند و به توقع بر حق ملت ایران پاسخ مثبت داده و بر این منوال باقی بمانند. طبیعی است این انتظار از خواص جامعه بیشتر از دیگران است."
این بندی ازگزارش اوباشان هم مجلسی شماست! نظام اسلامی نمایندگان را فقط در نقش بازیگران این نمایش مضحک می پذیرد. بگذرید از آن که نظام حاکم نه تنها همه واقعیت ها، بلکه کلمات را هم وارونه به یغما می برد. صدای نحس گزارش دهنده را خاموش کنید و به مفهوم به یغما گرفته شده بیاندیشید. "اتخاذ مواضع مبهم پذیرفتنی نیست. اقدامات ضدانقلابی را محکوم کنید و نظام سلطه را از خود مایوس نمائید وبه توقع برحق ملت ایران پاسخ دهید. این انتظار از شما بیشتر از دیگران است!"
نمایندگان سیاست مدار و سیاست گذارند، حداقل انتظار آنست که در قلب مجلس سلطه، نظام سلطه را تشخیص دهند. ملت ایران کدامند؟ کارگرانی که از بار بیکاری، فقر و درماندگی شانه هایشان خم و کمرهایشان شکسته است؟ دانشجویان و جوانان آینده ساز بی آینده کشور؟ مادران و پدران رنج دیده و جوان از دست د اده، دختران و زنان مورد تحقیر و تعدی واقع شده و... که همه و همه صلح جویانه و مسالمت خواه در پی کسب حداقل های انسانی اند؟ یا چماقداران موتورسوار و چکمه پوشان اسلحه بدست که جانورانه به صف موکلان پیر و جوان شما حمله می برند و خون می طلبند؟
گذر از درد ملت چه دشوار است و درمان چه سهل! می توان راست قامت در صندلی های خود ایستاد و همدوش مردم تریبون در اختیار را وسیله ای برای به چالش کشیدن نظام سلطه و پائین کشیدن غاصبان از تخت قرار داد. می توان با استعفای جمعی و به انحلال کشاندن مجلس فرمایشی، نمایش مضحک دموکراسی اسلامی را پایان داد و... دراین مقطع مردم با شما همراهند و از راه های عملی و تاثیرگذار انتخابی شما نیز حمایت می کنند. آینده با مردم است، شما هم با مردم بمانید! اعتراض، بیان حقیقت، دفاع از آزادی و شخصیت انسانی، مقاومت در برابر ظلم، آدم کشی، فساد و غارت سرمایه های کشور حق و وظیفه شماست! بیست و شش بهمن بوی تعفن مجلس اسلامی در سراسر جهان دست ها را بر دهان چسباند، نمیدانم چگونه توانستید بر صندلی ها نشسته و استنشاق کنید!
محمد رضا قاسمپور
دوازده اسفند هشتاد و نه
افشا شد:
توهین کننده به فائزه هاشمی، رباعی خوان در بیت خامنه ای است
(تیتر از جنگ خبر)
جرس
«سعید تاجیک» از اعضای بسیج که چندی پیش فائزه هاشمی را در جوار حرم حضرت عبدالعظمیم مورد هتاکی قرار داد، در جلسات شعرخوانی رهبری مورد تشویق آقای خامنه ای بوده است.
تاجیک که خود را نویسنده جنگ معرفی می کند، یک کتاب به عنوان "جنگ دوست داشتنی" منتشر ساخته و تاکنون چند بار در جلسات شعرخوانی رهبر جمهوری اسلامی شرکت کرده و مورد تشویق وی قرار گرفته است.
این عنصر لباس شخصی همچنین مجری یک برنامه تلویزیونی مستند درباره دوران جنگ است که تاکنون چند قسمت از آن پخش شده است.
تاجیک در جمع دوستان خود اعتراف کرده که سال گذشته در جریان اعتراضهای پس از انتخابات به عنوان نیروی سرکوب حضور داشته و در راهپیمایی روز عاشورای هواداران جنبش سبز در سال ٨٨ نیز، وقتی خود را در جمع تعداد زیادی از سبزها دیده از ترس اقدام به شلیک شش گلوله کرده است.
این چهره بسیجی پیش از هتاکی به فائزه هاشمی که فیلم آن روی شبکه های اجتماعی و مجازی قرار گرفته به همراه برخی دوستان خود مزاحمت هایی را نیز برای خانواده هاشمی ایجاد کرده بود است.
گفتنی است اقدام تاجیک در ایجاد مزاحمت و هتاکی برای دختر هاشمی رفسنجانی واکنش به ظاهر انتقادی برخی چهره های حکومتی را به همراه داشته است اما چهره های شناخته شده بسیج از او به شدت حمایت کرده اند.
حسین قدیانی از وبلاگ نویس های بسیجی در یادداشتی نوشته است که پس از مشاهده هتاکی تاجیک به فائزه هاشمی ارادتش به او صدبرابر شده است. حسین قدیانی در وبلاگ خود هویت کسی که به فائزه هاشمی فحاشی کرده را سعید تاجیک اعلام کرد و نوشت که مخالفان با فحاشی به وی و خانواده هاشمی باید اول از علی خامنهای انتقاد کنند. حسین قدیانی نوشته که منتقدان سعید تاجیک گروهی وبلاگنویس "دوزاری" و مومنان مسجد نرفته هستند.
توهین کننده به فائزه هاشمی، رباعی خوان در بیت خامنه ای است
(تیتر از جنگ خبر)
جرس
«سعید تاجیک» از اعضای بسیج که چندی پیش فائزه هاشمی را در جوار حرم حضرت عبدالعظمیم مورد هتاکی قرار داد، در جلسات شعرخوانی رهبری مورد تشویق آقای خامنه ای بوده است.
تاجیک که خود را نویسنده جنگ معرفی می کند، یک کتاب به عنوان "جنگ دوست داشتنی" منتشر ساخته و تاکنون چند بار در جلسات شعرخوانی رهبر جمهوری اسلامی شرکت کرده و مورد تشویق وی قرار گرفته است.
این عنصر لباس شخصی همچنین مجری یک برنامه تلویزیونی مستند درباره دوران جنگ است که تاکنون چند قسمت از آن پخش شده است.
تاجیک در جمع دوستان خود اعتراف کرده که سال گذشته در جریان اعتراضهای پس از انتخابات به عنوان نیروی سرکوب حضور داشته و در راهپیمایی روز عاشورای هواداران جنبش سبز در سال ٨٨ نیز، وقتی خود را در جمع تعداد زیادی از سبزها دیده از ترس اقدام به شلیک شش گلوله کرده است.
این چهره بسیجی پیش از هتاکی به فائزه هاشمی که فیلم آن روی شبکه های اجتماعی و مجازی قرار گرفته به همراه برخی دوستان خود مزاحمت هایی را نیز برای خانواده هاشمی ایجاد کرده بود است.
گفتنی است اقدام تاجیک در ایجاد مزاحمت و هتاکی برای دختر هاشمی رفسنجانی واکنش به ظاهر انتقادی برخی چهره های حکومتی را به همراه داشته است اما چهره های شناخته شده بسیج از او به شدت حمایت کرده اند.
حسین قدیانی از وبلاگ نویس های بسیجی در یادداشتی نوشته است که پس از مشاهده هتاکی تاجیک به فائزه هاشمی ارادتش به او صدبرابر شده است. حسین قدیانی در وبلاگ خود هویت کسی که به فائزه هاشمی فحاشی کرده را سعید تاجیک اعلام کرد و نوشت که مخالفان با فحاشی به وی و خانواده هاشمی باید اول از علی خامنهای انتقاد کنند. حسین قدیانی نوشته که منتقدان سعید تاجیک گروهی وبلاگنویس "دوزاری" و مومنان مسجد نرفته هستند.
لطفا به “سعید تاجیک” فحش ندهید!
صاحب کتاب فاخر و دوست داشتنی “جنگ دوست داشتنی” همیشه برایم عزیز بوده است، اما وقتی فهمیدم سعید تاجیک در شهرری همان را که لایقش بود نثار “ف. ه” کرد، ارادتم به او ۲ صد چندان شد. بسی بیش از قبل. هم الان مجسمه ساز بودم تندیسش را می زدم ورودی سیدالکریم. سعید تاجیک نه فقط بسیجی ۸ سال دفاع مقدس، که بسیجی ۸ ماه دفاع مقدس است و مثل بعضی ها در لاک سابقه اش فرو نرفته و آن عهد که با شهدا در شلمچه بسته، فراموش نکرده. غیرت دارد و اگر چه مرز فحاشی و هتاکی را با خشم انقلابی، بهتر از من و شما آگاه است، اما برایش غیر قابل باور است که دور و بری های همین “ف. ه” علیه رهبرش نامه سرگشاده بنویسند، مرگ بر اصل ولایت فقیه گویند، خیمه عباس را آتش بزنند، تمثال خمینی را پاره کنند و سیدعلی را با بن علی مقایسه کنند. آنکه عهدی با شهدا دارد، دق می کند از این همه غصه و آن می گوید خطاب به فاحشه ها که در نگاه اول به ناسزا می ماند ولی در نگاه پر از آه، سزای فائزه همین فاحشه است و آن دیگر چیزهایی که سعید و اطرافیانش کف دست این آقازاده ولگرد و همه جا اهل خرید، گذاشتند.
عده ای که خود را نماد شعور فرض کرده اند، ادب را با هالو بودن اشتباه گرفته اند. تا وقتی قوه قضائیه به هر دلیلی با “ف. ه” برخورد نمی کند، لحن سخن ما هر جا که فاحشه های سیاسی را ببینیم، به خصوص “ف. ه” را، همان لحن خشن مولاست در نهج البلاغه. قطعا سعید تاجیک از عده ای وبلاگ نویس ۲ زاری بهتر می داند که فحش چیز بدی است و نباید زبان را آلوده به ناسزا کرد، اما هر آنچه این بسیجی به آن فاحشه سیاسی گفته، حق “ف. ه” بوده است. اینکه یک بسیجی از آقازاده بودن این و آن نترسد و کاری کند که “ف. ه” خاک پاک و مقدس شهرری و سیدالکریم را ترک کند و در این راه ۲ تا درشت هم بار این فاحشه سیاسی کند، قطعا جگر این فرد را باید طلا گرفت. عده ای از دوستان متاسفانه باادب نیستند، بلکه هالو هستند و هالو بودن اتفاقا نه فقط نشانه خرد نیست که بارزترین نشانه خریت و بی شعوری است. سعید تاجیک مسئول سردرد عده ای مومن مسجد ندیده و بسیجی پایگاه نرفته نیست، موظف به خشم انقلابی خویش است. در نظر بگیرید حال این جماعت هالو را وقتی که مولای متقیان عده ای را زنازاده خطاب کرد یا اصلا خود خدا را که عده ای از علمای احمق را در کتاب خود قرآن رسما خر خواند. آیا باز هم مثلا به این “یوزارسیف زشت” که آبرو از اهل فضل برده، نباید از گل نازک تر گفت؟! عده ای مع الاسف دیر دچار سردرد شده اند! اینکه نباید در زمین هاشمی بازی کرد و از وی چهره مظلوم ماجرا ساخت، حرفی بود که ما پیشتر زده بودیم اما این حرف قطعا به آن معنی نیست که تو وقتی “ف. ه” را در سیدالکریم می بینی، در اعتراض به این فاحشه بی عفت بگویی: “سرکار خانم! لطف کنید و قدوم مبارک را از شهرری، بر سر ما منت نهاده، خارج نموده، در غیر این صورت به ریش ما بخندید”!
در عجبم وقت هرزگی های اجتماعی-سیاسی “ف. ه” چرا این جماعت هالو به فکر ادب اسلامی نبودند؟… و فقط هنگامی که خشم بسیجی ها را می بینند، مبادی آداب می شوند؟ چرا وقتی سایت بالاترین به همین بچه بسیجی ها فحش ناموس می دهد، آقایان در مقام دفاع بلند نمی شوند، اما وقتی آقاسعید سزای “ف. ه” را کف دستش می گذارد، با چنین هجمه ای مواجه می شود؟
آن روز که عده ای خود را در پستو مخفی کرده بودند، سعید تاجیک، بسیجی عملیات کربلای ۵ بود و هنوز هم بسیجی است. اثبات بسیجی بودن آقاسعید، یکی هم به زبان سرخش برمی گردد علیه “ف. ه”. در مذمت ناسزا می توانم قصه حسین کرد بنویسم، اما آنچه آقاسعید خطاب به “ف. ه” گفت، سزای دختر بی شرم و حیای آقای هاشمی است و آن جماعتی که این سزا را ناسزا می دانند، بروند به خمینی گیر بدهند، آنجا که “سگ زرد” و “شغال” را وارد ادبیات سیاسی ما کرد و بروند به “آقا” گیر بدهند که چرا اسرائیلی ها را “سگ” خواند.
“ف. ه” از آنجا که مورد حمایت یک مشت صهیونیست سگ صفت است، قطعا وقتی پا به سیدالکریم مقدس می گذارد، آنجا را نجس می کند و سعید تاجیک به خوبی، این لکه نجس را از شهرری پاک کرد. دمش گرم! جز این می کرد سعید تاجیک ما از او گلایه می کردیم و من هم اگر “ف. ه” را هر کجا ببینم دقیقا با همان لحن آقاسعید می نوازمش. اگر این کار مصداق بی ادبی است، من ترجیح می دهم بی ادب باشم تا هالو. سر من بر خلاف بعضی دوستان نازنازو آن وقتی درد می گیرد که می بینم “ف. ه” راست راست دارد می چرخد و کسی چون سعید پیدا نمی شود که با خشم انقلابی تشرش زند که این چه آتشی بود که با آن خانه عزای سیدالشهدا را آتش زدی؟
حال بیاییم فرض کنیم که سعید تاجیک در این مورد اشتباه کرده است. آقایان نگران ادب و شعور آیا درباره همه اشتباهاتی که یک فرد می کند، اینچنین رگ گردن کلفت می کنند؟ وزن اشتباه فرضی سعید تاجیک در برابر این همه خبط و خطای امثال “ف. ه” و نحوه واکنش برخی ها نسبت به این ۲ موضوع مقداری عجیب نیست؟! گیرم که آقاسعید این یک مورد را اشتباه کرده باشد. شما چند بار در برابر اشتباهات ریز و درشت “ف. ه” و خود آقای هاشمی و دیگران و دیگران و ابلهی مثل علی فریمانی و خائنی مثل ولایت مترو واکنش نشان داده اید، که حالا دور ادب و آداب برتان داشته است و اینقدر منظم و بابرنامه و همه جانبه علیه آقاسعید محبوب جبهه ها بلند شده اید؟! چطور است که این همه اهانت شما به این سابقون جبهه های خیبر و بدر، اهانت و بی ادبی نیست؟! چگونه است که همرزم همت و متوسلیان را “بچه ریشو” خواندن، بی ادبی نیست؟! پس شما دغدغه ادب ندارید که اگر داشتید مودبانه حرف می زدید و خود در نقد مثلا فحاشی و بی ادبی، آلوده به همین فحاشی و بی ادبی نمی شدید.
و باز گیرم که سعید دوست داشتنی ما اشتباه کرده است. اگر در برابر مطالبه محاکمه سران فتنه، ما را به قوه قضائیه ارجاع می دهید و از ما رعایت حرمت قانون را می طلبید، چرا به بچه حزب اللهی های اصیل و با ریشه و جنوب شهری که می رسد، خود در مقام قاضی، حکم صادر می کنید؟! مگر مملکت قوه قضائیه ندارد؟! سعید تاجیک هم مثل سران فتنه آیا باید حق شهروندی داشته باشد یا خیر؟!
و باز فرض کنیم که کار آقاسعید نادرست بوده. در این صورت فرق شما با سعید تاجیک این است که او علیه آقازاده مورد حمایت سگ صفتان اسرائیلی ناسزا گفته و شما علیه یک بچه حزب اللهی. اگر این اوج شعور شماست، خاک بر سر شعورتان… و اگر ما به جرم احساس و محبت و شور نسبت به خامنه ای باید متهم به بی شعوری شویم، خاک بر سر کسی که در مواجهه آقازاده ظالم و ویلاباز و مورد حمایت آمریکا و اسرائیل با یک بچه بسیجی یک لاقبای اهل شهرری، طرف “ف. ه” را می گیرد و اسم این را منافقانه بی طرفی و جانبداری از شعور و ادب می گذارد. خاک بر سر این ادب. خاک بر سر این شعور.
آنانکه با اصول ریاضی ولایت فقیه را پذیرفته اند، روزی با قواعد علمی دیگر ولایت فقیه را پس می زنند. محبت و معرفت نسبت به ولایت فقیه اگر از دل برنیامده باشد و اگر با اشک چشم گره نخورده باشد، همین می شود که تو برداری در اوج این خمسه خمسه جنگ تحلیلی، که ۲۵۰۰ ماهواره جاسوسی دشمن، سیدعلی را همان بن علی می خوانند و هر ۵ روز یک بار به آشوبی تازه دعوت می کنند، شمر را در گودی قتلگاه روی سینه حسین رها کنی و گیر بدهی به عباس که چرا جواب امان نامه شمر را با بی ادبی داد و پهن هم بار آن خر نکرد به فامیل خود سلام نکرد!
به اینکه دوستان با سعید تاجیک کردند، شعور نمی گویند، می گویند خریت. خریت محض. کاش به جای این همه بغض نسبت به حزب الله، کمی شعور داشتید. شما به محبت ما نسبت به ولایت یقین دارید اما ما شک داریم به شعورتان.
کسانی که سعید تاجیک و همرزمانش را یک مشت ریشوی چفیه به دوش می خوانند، هاشمی و دخترش را می توانند پاچه خواری کنند اما غلط کرده اند خودشان را جزء حزب الله بدانند. هالوهایی که در نقد فحش و ناسزا، خود زبان به فحش و ناسزا باز می کنند باید جداگانه برای خود حزبی دست و پا کنند؛ حزب هالوها.
در مرام حزب الله، عالم بی عمل یعنی همان که قرآن گفت، “خر” و در مرام حزب الله، آنکه علی، “زنازاده” اش خواند، قطعا زنازاده است. در مرام حزب الله، “ف. ه” فاحشه ای سیاسی-اجتماعی است که سزایش همان ناسزاهایی بود که سعید تاجیک از زبان ما بارش کرد. کسی در فاحشه بودن “ف. ه” شک دارد؟! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که یاسر هاشمی از ترس، اینکه فرزند آقای هاشمی است را کتمان می کرد! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که عده ای هالو به او بی ادبی می کنند. در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که خوب می داند فرق باادبی و هالو بودن چیست.
فائزه هاشمی آنقدر قدرتش را دارد که از خودش دفاع کند. آنکه بی دفاع است و مظلوم، سعید تاجیک دوست داشتنی ماست. آنانکه از نزدیک دریده بودن آقازاده اهل خرید را دیده اند، هر جا آقاسعید را ببینند می گویند؛ دمت گرم پهلوان!
عده ای که خود را نماد شعور فرض کرده اند، ادب را با هالو بودن اشتباه گرفته اند. تا وقتی قوه قضائیه به هر دلیلی با “ف. ه” برخورد نمی کند، لحن سخن ما هر جا که فاحشه های سیاسی را ببینیم، به خصوص “ف. ه” را، همان لحن خشن مولاست در نهج البلاغه. قطعا سعید تاجیک از عده ای وبلاگ نویس ۲ زاری بهتر می داند که فحش چیز بدی است و نباید زبان را آلوده به ناسزا کرد، اما هر آنچه این بسیجی به آن فاحشه سیاسی گفته، حق “ف. ه” بوده است. اینکه یک بسیجی از آقازاده بودن این و آن نترسد و کاری کند که “ف. ه” خاک پاک و مقدس شهرری و سیدالکریم را ترک کند و در این راه ۲ تا درشت هم بار این فاحشه سیاسی کند، قطعا جگر این فرد را باید طلا گرفت. عده ای از دوستان متاسفانه باادب نیستند، بلکه هالو هستند و هالو بودن اتفاقا نه فقط نشانه خرد نیست که بارزترین نشانه خریت و بی شعوری است. سعید تاجیک مسئول سردرد عده ای مومن مسجد ندیده و بسیجی پایگاه نرفته نیست، موظف به خشم انقلابی خویش است. در نظر بگیرید حال این جماعت هالو را وقتی که مولای متقیان عده ای را زنازاده خطاب کرد یا اصلا خود خدا را که عده ای از علمای احمق را در کتاب خود قرآن رسما خر خواند. آیا باز هم مثلا به این “یوزارسیف زشت” که آبرو از اهل فضل برده، نباید از گل نازک تر گفت؟! عده ای مع الاسف دیر دچار سردرد شده اند! اینکه نباید در زمین هاشمی بازی کرد و از وی چهره مظلوم ماجرا ساخت، حرفی بود که ما پیشتر زده بودیم اما این حرف قطعا به آن معنی نیست که تو وقتی “ف. ه” را در سیدالکریم می بینی، در اعتراض به این فاحشه بی عفت بگویی: “سرکار خانم! لطف کنید و قدوم مبارک را از شهرری، بر سر ما منت نهاده، خارج نموده، در غیر این صورت به ریش ما بخندید”!
در عجبم وقت هرزگی های اجتماعی-سیاسی “ف. ه” چرا این جماعت هالو به فکر ادب اسلامی نبودند؟… و فقط هنگامی که خشم بسیجی ها را می بینند، مبادی آداب می شوند؟ چرا وقتی سایت بالاترین به همین بچه بسیجی ها فحش ناموس می دهد، آقایان در مقام دفاع بلند نمی شوند، اما وقتی آقاسعید سزای “ف. ه” را کف دستش می گذارد، با چنین هجمه ای مواجه می شود؟
آن روز که عده ای خود را در پستو مخفی کرده بودند، سعید تاجیک، بسیجی عملیات کربلای ۵ بود و هنوز هم بسیجی است. اثبات بسیجی بودن آقاسعید، یکی هم به زبان سرخش برمی گردد علیه “ف. ه”. در مذمت ناسزا می توانم قصه حسین کرد بنویسم، اما آنچه آقاسعید خطاب به “ف. ه” گفت، سزای دختر بی شرم و حیای آقای هاشمی است و آن جماعتی که این سزا را ناسزا می دانند، بروند به خمینی گیر بدهند، آنجا که “سگ زرد” و “شغال” را وارد ادبیات سیاسی ما کرد و بروند به “آقا” گیر بدهند که چرا اسرائیلی ها را “سگ” خواند.
“ف. ه” از آنجا که مورد حمایت یک مشت صهیونیست سگ صفت است، قطعا وقتی پا به سیدالکریم مقدس می گذارد، آنجا را نجس می کند و سعید تاجیک به خوبی، این لکه نجس را از شهرری پاک کرد. دمش گرم! جز این می کرد سعید تاجیک ما از او گلایه می کردیم و من هم اگر “ف. ه” را هر کجا ببینم دقیقا با همان لحن آقاسعید می نوازمش. اگر این کار مصداق بی ادبی است، من ترجیح می دهم بی ادب باشم تا هالو. سر من بر خلاف بعضی دوستان نازنازو آن وقتی درد می گیرد که می بینم “ف. ه” راست راست دارد می چرخد و کسی چون سعید پیدا نمی شود که با خشم انقلابی تشرش زند که این چه آتشی بود که با آن خانه عزای سیدالشهدا را آتش زدی؟
حال بیاییم فرض کنیم که سعید تاجیک در این مورد اشتباه کرده است. آقایان نگران ادب و شعور آیا درباره همه اشتباهاتی که یک فرد می کند، اینچنین رگ گردن کلفت می کنند؟ وزن اشتباه فرضی سعید تاجیک در برابر این همه خبط و خطای امثال “ف. ه” و نحوه واکنش برخی ها نسبت به این ۲ موضوع مقداری عجیب نیست؟! گیرم که آقاسعید این یک مورد را اشتباه کرده باشد. شما چند بار در برابر اشتباهات ریز و درشت “ف. ه” و خود آقای هاشمی و دیگران و دیگران و ابلهی مثل علی فریمانی و خائنی مثل ولایت مترو واکنش نشان داده اید، که حالا دور ادب و آداب برتان داشته است و اینقدر منظم و بابرنامه و همه جانبه علیه آقاسعید محبوب جبهه ها بلند شده اید؟! چطور است که این همه اهانت شما به این سابقون جبهه های خیبر و بدر، اهانت و بی ادبی نیست؟! چگونه است که همرزم همت و متوسلیان را “بچه ریشو” خواندن، بی ادبی نیست؟! پس شما دغدغه ادب ندارید که اگر داشتید مودبانه حرف می زدید و خود در نقد مثلا فحاشی و بی ادبی، آلوده به همین فحاشی و بی ادبی نمی شدید.
و باز گیرم که سعید دوست داشتنی ما اشتباه کرده است. اگر در برابر مطالبه محاکمه سران فتنه، ما را به قوه قضائیه ارجاع می دهید و از ما رعایت حرمت قانون را می طلبید، چرا به بچه حزب اللهی های اصیل و با ریشه و جنوب شهری که می رسد، خود در مقام قاضی، حکم صادر می کنید؟! مگر مملکت قوه قضائیه ندارد؟! سعید تاجیک هم مثل سران فتنه آیا باید حق شهروندی داشته باشد یا خیر؟!
و باز فرض کنیم که کار آقاسعید نادرست بوده. در این صورت فرق شما با سعید تاجیک این است که او علیه آقازاده مورد حمایت سگ صفتان اسرائیلی ناسزا گفته و شما علیه یک بچه حزب اللهی. اگر این اوج شعور شماست، خاک بر سر شعورتان… و اگر ما به جرم احساس و محبت و شور نسبت به خامنه ای باید متهم به بی شعوری شویم، خاک بر سر کسی که در مواجهه آقازاده ظالم و ویلاباز و مورد حمایت آمریکا و اسرائیل با یک بچه بسیجی یک لاقبای اهل شهرری، طرف “ف. ه” را می گیرد و اسم این را منافقانه بی طرفی و جانبداری از شعور و ادب می گذارد. خاک بر سر این ادب. خاک بر سر این شعور.
آنانکه با اصول ریاضی ولایت فقیه را پذیرفته اند، روزی با قواعد علمی دیگر ولایت فقیه را پس می زنند. محبت و معرفت نسبت به ولایت فقیه اگر از دل برنیامده باشد و اگر با اشک چشم گره نخورده باشد، همین می شود که تو برداری در اوج این خمسه خمسه جنگ تحلیلی، که ۲۵۰۰ ماهواره جاسوسی دشمن، سیدعلی را همان بن علی می خوانند و هر ۵ روز یک بار به آشوبی تازه دعوت می کنند، شمر را در گودی قتلگاه روی سینه حسین رها کنی و گیر بدهی به عباس که چرا جواب امان نامه شمر را با بی ادبی داد و پهن هم بار آن خر نکرد به فامیل خود سلام نکرد!
به اینکه دوستان با سعید تاجیک کردند، شعور نمی گویند، می گویند خریت. خریت محض. کاش به جای این همه بغض نسبت به حزب الله، کمی شعور داشتید. شما به محبت ما نسبت به ولایت یقین دارید اما ما شک داریم به شعورتان.
کسانی که سعید تاجیک و همرزمانش را یک مشت ریشوی چفیه به دوش می خوانند، هاشمی و دخترش را می توانند پاچه خواری کنند اما غلط کرده اند خودشان را جزء حزب الله بدانند. هالوهایی که در نقد فحش و ناسزا، خود زبان به فحش و ناسزا باز می کنند باید جداگانه برای خود حزبی دست و پا کنند؛ حزب هالوها.
در مرام حزب الله، عالم بی عمل یعنی همان که قرآن گفت، “خر” و در مرام حزب الله، آنکه علی، “زنازاده” اش خواند، قطعا زنازاده است. در مرام حزب الله، “ف. ه” فاحشه ای سیاسی-اجتماعی است که سزایش همان ناسزاهایی بود که سعید تاجیک از زبان ما بارش کرد. کسی در فاحشه بودن “ف. ه” شک دارد؟! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که یاسر هاشمی از ترس، اینکه فرزند آقای هاشمی است را کتمان می کرد! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که عده ای هالو به او بی ادبی می کنند. در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که خوب می داند فرق باادبی و هالو بودن چیست.
فائزه هاشمی آنقدر قدرتش را دارد که از خودش دفاع کند. آنکه بی دفاع است و مظلوم، سعید تاجیک دوست داشتنی ماست. آنانکه از نزدیک دریده بودن آقازاده اهل خرید را دیده اند، هر جا آقاسعید را ببینند می گویند؛ دمت گرم پهلوان!
جعفر پویه
در آستانه عید نوروز و پایان سال، کارگران ایران همچنان بی حقوق و دستمزد دست به اعتراضهای صنفی می زنند. در حالی که دولت احمدی نژاد از اعلام حداقل دستمزد برای سال آینده طفره می رود، بسیاری از کارگران قراردادی همچون برده با قراردادهای کوتاه مدت توسط شرکتهای پیمانکاری غارت می شوند. اعتراضات کارگران توسط دولت نادیده گرفته می شود و به دستور وزارت اطلاعات رژیم، روزنامه ها و سایتهای خبری، مجاز به مخابره این اعتراضها نیستند اما هر روز اخبار تجمعها و تحصنهای کارگران برای همان حداقلهای خود توسط منابع مستقل و فعالان کارگری منتشر می شود.
در روزهای گذشته کارگران کیان تایر در جاده کرج دست به برپایی تجمعهای اعتراضی زده اند و با روشن کردن آتش در محوطه کارخانه و نصب پلاکارد بر نرده های آن تلاش می کنند تا فریاد اعتراضی خود را به گوش مردم برسانند. کارگران کیان تایر مدتهاست که حقوق و دستمزد دریافت نکرده اند و خانواده های آنان با مشکل معیشتی روبرو هستند. به همین دلیل در روز 10 اسفند، همزمان با اعتراضات جنبش اجتماعی، کارگران این کارخانه نیز همراه با خانواده هایشان در مقابل کارخانه تجمع کرده و با آتش زدن لاستیک به شعار دادن پرداختند. آنان از ماشینهای عبوری درخواست می کردند تا با بوق زدن از تحصن آنان حمایت کنند. به گفته شاهدان عینی، نه تنها رانندگان ماشینها به این خواسته کارگران جواب مثبت داند، بلکه بسیاری از مردم نیز برای پیوستن به آنها روانه شدند که نیروهای سرکوبگر رژیم با محاصره کارگران اجازه پیوستن مردم به آنان را ندادند. همچنین به دلیل تعداد زیاد کارگران و خانواده هایشان و حمایت مردم که با فاصله از آنان ناظر محل بودند، نیروهای سرکوبگر جرات نزدیک شدن و یا حمله به آنان را نیافتند. تجمع و تحصن کارگران کیان تایر همچنان ادامه دارد.
همزمان از تبریز خبر می رسد که کارگران قراردادی کارخانه مجتمع پتروشیمی تبریز اقدام به تجمع و تحصن کرده اند. بیش از 1800 تن از کارگران پیمانکار به رسمی نشدن قراردادهای موقت خود اعتراض دارند. آنان معتقدند مدیریت مجتمع در همدستی با شرکتهای پیمانکاری، مصوبه هیات دولت در مورد استخدام آنها را نادیده می گیرد. همچنین این کارگران به ناچیز بودن دستمزد خود اعتراض دارند و خواستار افزایش دستمزد متناسب با نرخ تورم و افزایش قیمتها به دلیل قطع سوبسیدهای دولتی هستند. این کارگران، بیمه اجتماعی و برخورداری از امکانات رفاهی را نیز در لیست خواسته های خود دارند.
این درحالی است که طبق گزارش مالی 1388 دولت، مجتمع پتروشیمی تبریز جزو یکصد شرکت برتر سود ده قرار دارد. همچنین این کارخانه به عنوان سومین شرکت بزرگ و برتر اقتصادی منطقه شمال غرب شناخته شده است اما مدیریت کارخانه در زد و بند با شرکتهای پیمانکاری همان حداقل حقوق و دستمزد کارگران را پرداخت نکرده و از استخدام رسمی طفره می رود. اینگونه، سفره کارگران نه تنها روز به روز خالی تر می شود، بلکه با موج افزایش قیمتها در پی قطع سوبسیدهای دولتی، کارگران ناتوان از گذران امور معیشتی خود هستند.
نزدیک به همه کارگران ایران وضعیتی مشابه کارگران کیان تایر و مجتمع پتروشیمی تبریز دارند. اعتصابات و تجمعهای اعتراضی شان نادیده گرفته می شود و کسی به خواسته آنان توجهی ندارد. دولت ضد کارگری احمدی نژاد که نعره های حمایتش از مردم دیگر کشورها، گوش خودیهایشان را نیز کر کرده، ناتوان از پاسخگویی به خواسته های کارگران است.
این دولت ضد مردمی و ضد کارگری باید در همبستگی کارگران با جنبش اجتماعی مردم برانداخته شود و دولتی سرکار آید تا به خواسته اکثریت مردم ایران که همانان آزادی و عدالت اجتماعی برای زندگی ای بهتر است، جامه عمل بپوشاند.
در روزهای گذشته کارگران کیان تایر در جاده کرج دست به برپایی تجمعهای اعتراضی زده اند و با روشن کردن آتش در محوطه کارخانه و نصب پلاکارد بر نرده های آن تلاش می کنند تا فریاد اعتراضی خود را به گوش مردم برسانند. کارگران کیان تایر مدتهاست که حقوق و دستمزد دریافت نکرده اند و خانواده های آنان با مشکل معیشتی روبرو هستند. به همین دلیل در روز 10 اسفند، همزمان با اعتراضات جنبش اجتماعی، کارگران این کارخانه نیز همراه با خانواده هایشان در مقابل کارخانه تجمع کرده و با آتش زدن لاستیک به شعار دادن پرداختند. آنان از ماشینهای عبوری درخواست می کردند تا با بوق زدن از تحصن آنان حمایت کنند. به گفته شاهدان عینی، نه تنها رانندگان ماشینها به این خواسته کارگران جواب مثبت داند، بلکه بسیاری از مردم نیز برای پیوستن به آنها روانه شدند که نیروهای سرکوبگر رژیم با محاصره کارگران اجازه پیوستن مردم به آنان را ندادند. همچنین به دلیل تعداد زیاد کارگران و خانواده هایشان و حمایت مردم که با فاصله از آنان ناظر محل بودند، نیروهای سرکوبگر جرات نزدیک شدن و یا حمله به آنان را نیافتند. تجمع و تحصن کارگران کیان تایر همچنان ادامه دارد.
همزمان از تبریز خبر می رسد که کارگران قراردادی کارخانه مجتمع پتروشیمی تبریز اقدام به تجمع و تحصن کرده اند. بیش از 1800 تن از کارگران پیمانکار به رسمی نشدن قراردادهای موقت خود اعتراض دارند. آنان معتقدند مدیریت مجتمع در همدستی با شرکتهای پیمانکاری، مصوبه هیات دولت در مورد استخدام آنها را نادیده می گیرد. همچنین این کارگران به ناچیز بودن دستمزد خود اعتراض دارند و خواستار افزایش دستمزد متناسب با نرخ تورم و افزایش قیمتها به دلیل قطع سوبسیدهای دولتی هستند. این کارگران، بیمه اجتماعی و برخورداری از امکانات رفاهی را نیز در لیست خواسته های خود دارند.
این درحالی است که طبق گزارش مالی 1388 دولت، مجتمع پتروشیمی تبریز جزو یکصد شرکت برتر سود ده قرار دارد. همچنین این کارخانه به عنوان سومین شرکت بزرگ و برتر اقتصادی منطقه شمال غرب شناخته شده است اما مدیریت کارخانه در زد و بند با شرکتهای پیمانکاری همان حداقل حقوق و دستمزد کارگران را پرداخت نکرده و از استخدام رسمی طفره می رود. اینگونه، سفره کارگران نه تنها روز به روز خالی تر می شود، بلکه با موج افزایش قیمتها در پی قطع سوبسیدهای دولتی، کارگران ناتوان از گذران امور معیشتی خود هستند.
نزدیک به همه کارگران ایران وضعیتی مشابه کارگران کیان تایر و مجتمع پتروشیمی تبریز دارند. اعتصابات و تجمعهای اعتراضی شان نادیده گرفته می شود و کسی به خواسته آنان توجهی ندارد. دولت ضد کارگری احمدی نژاد که نعره های حمایتش از مردم دیگر کشورها، گوش خودیهایشان را نیز کر کرده، ناتوان از پاسخگویی به خواسته های کارگران است.
این دولت ضد مردمی و ضد کارگری باید در همبستگی کارگران با جنبش اجتماعی مردم برانداخته شود و دولتی سرکار آید تا به خواسته اکثریت مردم ایران که همانان آزادی و عدالت اجتماعی برای زندگی ای بهتر است، جامه عمل بپوشاند.
امير ارجمند: مقامات ایران حاضر به تعیین وضعيت حقوقی موسوی و کروبی نشدهاند
اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی، در گفتوگو با رادیو فردا می گوید: به رغم اظهارات اخیر مقامهای جمهوری اسلامی در خصوص وضعیت میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و فاطمه کروبی، ولی هیچ کدام از آنها حاضر نشدهاند وضعیت حقوقی این افراد را مشخص کنند تا معلوم شود که در چه وضعیتی به سر میبرند.
اردشير امير ارجمند، مشاور ميرحسين موسوی، که روز پنجشنبه پس از یک کنفرانس خبری در پاريس با خبرنگار رادیو فردا صحبت میکرد، توضیحاتی در خصوص آنچه در این کنفرانس خبری با رسانههای بینالمللی در میان گذاشت، ارائه کرد.
آقای امير ارجمند در این گفتوگو تأکید کرد که «مدت مديدی است از وضعيت آقای موسوی و آقای کروبی خبری در دست نيست و مقامات کشوری حاضر نيستند مسئوليتهای قانونی اعمال را خودشان را برعهده بگيرند.»
مشاور میرحسین موسوی ادامه داد: «هيچيک از مقامات رسمی کشور در يک چارچوب قانونی به ويژه مقامات قضايی حاضر نشدهاند وضعيت حقوقی اين آقايان (موسوی و کروبی) را مشخص کنند، آيا آنها دستگير شدهاند و اینکه چه اتهامی متوجه آنها است.»
وی افزود: «هيچ چيز مشخص نيست و از نظر ما آنها گروگانهايی هستند در دست اقتدارگرايان.»
به دنبال فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، برای راهپيمايی در روز ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس و برگزاری تظاهرات در تهران و چند شهر ديگر ايران، مقامهای جمهوری اسلامی با افزايش محدوديتها برای اين دو رهبر مخالفان، آنها را به طور کامل در حصر خانگی قرار داده و برخی از سایتهای خبری مخالفان از انتقال زهرا رهنورد، فاطمه کروبی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به زندان حشمتیه خبر دادند.
مقامات قضايی جمهوری اسلامی ايران طی روزهای اخير بازداشت ميرحسين موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، و فاطمه کروبی را تکذيب کردهاند.
در همين زمينه، عباس جعفری دولتآبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران روز چهارشنبه گفت که خبر انتقال کروبی و موسوی به زندان «کاملاً کذب و شايعه است.»
وی همچنين افزود: «البته استفاده از واژه حصر خانگی صحيح نيست. آقايان موسوی و کروبی همراه با همسرانشان درخانه هستند حال اين که شما مطرح کنيد چراغ خانهشان روشن است يا خاموش، با خودشان است.»
این در حالی است که همزمان وزیر خارجه ایران نیز در گفتوگو با شبکه تلویزیونی یورونیوز تأکید کرد که «موسوی و کروبی در خانههای خود هستند و با بستگانشان ملاقات میکنند»، گرچه افزود که این دو رهبر مخالفان در ایران «ممکن است به میل خود در خانه نباشند».
مقامات ايران در حالی بازداشت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان را تکذيب می کنند که دختران ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد روز پنجشنبه با انتشار بيانيهای از بیخبری ۱۸ روزه خود از وضعيت و سلامتی پدر و مادر خود ابراز نگرانی کردند.
فرزندان آقای موسوی و خانم رهنورد می گويند که چهارشنبه شب برای ديدار پدر و مادر خود رفته اند، ولی نيروهای مستقر در محل به آنها گفتند که خبر مربوط به حضور مير حسين موسوی و زهرا رهنورد در خانه اشتباه بوده است و هر کسی هم که اين موضوع را گفته، اشتباه گفته است.
بر اساس اين بيانيه، اين نيروها همچنين به دختران آقای موسوی و خانم رهنورد گفته اند که به دادگاه انقلاب بروند.
«حمایت مردم از رهبران»
اردشیر امیر ارجمند در بخش دیگری مصاحبه خود با رادیو فردا همچنين می گويد در اين کنفرانس خبری تصريح کرده است :«مردم در تظاهرات دهم اسفند از رهبران خود حمايت کردند و به رغم حضور گسترده نيروهای پليس که برای مقابله با تظاهرات نه تنها در تهران بلکه در شهرهای مختلف آماده شده بودند، اين تظاهرات صورت گرفت و مردم نشان دادند که عزم راسخ دارند برای تحقق مطالبات خود و در اين لحظه آزادی رهبران جنبش.»
روز سهشنبه دهم اسفندماه جاری تجمعهای اعتراضی در تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، اهواز، تبریز و چند شهر دیگر برگزار شد.
به گفته سایتهای خبری مخالفان در این تظاهرات صدها نفر بازداشت شدهاند.
اردشير امير ارجمند، مشاور ميرحسين موسوی، که روز پنجشنبه پس از یک کنفرانس خبری در پاريس با خبرنگار رادیو فردا صحبت میکرد، توضیحاتی در خصوص آنچه در این کنفرانس خبری با رسانههای بینالمللی در میان گذاشت، ارائه کرد.
آقای امير ارجمند در این گفتوگو تأکید کرد که «مدت مديدی است از وضعيت آقای موسوی و آقای کروبی خبری در دست نيست و مقامات کشوری حاضر نيستند مسئوليتهای قانونی اعمال را خودشان را برعهده بگيرند.»
مشاور میرحسین موسوی ادامه داد: «هيچيک از مقامات رسمی کشور در يک چارچوب قانونی به ويژه مقامات قضايی حاضر نشدهاند وضعيت حقوقی اين آقايان (موسوی و کروبی) را مشخص کنند، آيا آنها دستگير شدهاند و اینکه چه اتهامی متوجه آنها است.»
وی افزود: «هيچ چيز مشخص نيست و از نظر ما آنها گروگانهايی هستند در دست اقتدارگرايان.»
به دنبال فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، برای راهپيمايی در روز ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس و برگزاری تظاهرات در تهران و چند شهر ديگر ايران، مقامهای جمهوری اسلامی با افزايش محدوديتها برای اين دو رهبر مخالفان، آنها را به طور کامل در حصر خانگی قرار داده و برخی از سایتهای خبری مخالفان از انتقال زهرا رهنورد، فاطمه کروبی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به زندان حشمتیه خبر دادند.
مقامات قضايی جمهوری اسلامی ايران طی روزهای اخير بازداشت ميرحسين موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، و فاطمه کروبی را تکذيب کردهاند.
در همين زمينه، عباس جعفری دولتآبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران روز چهارشنبه گفت که خبر انتقال کروبی و موسوی به زندان «کاملاً کذب و شايعه است.»
وی همچنين افزود: «البته استفاده از واژه حصر خانگی صحيح نيست. آقايان موسوی و کروبی همراه با همسرانشان درخانه هستند حال اين که شما مطرح کنيد چراغ خانهشان روشن است يا خاموش، با خودشان است.»
این در حالی است که همزمان وزیر خارجه ایران نیز در گفتوگو با شبکه تلویزیونی یورونیوز تأکید کرد که «موسوی و کروبی در خانههای خود هستند و با بستگانشان ملاقات میکنند»، گرچه افزود که این دو رهبر مخالفان در ایران «ممکن است به میل خود در خانه نباشند».
مقامات ايران در حالی بازداشت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان را تکذيب می کنند که دختران ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد روز پنجشنبه با انتشار بيانيهای از بیخبری ۱۸ روزه خود از وضعيت و سلامتی پدر و مادر خود ابراز نگرانی کردند.
فرزندان آقای موسوی و خانم رهنورد می گويند که چهارشنبه شب برای ديدار پدر و مادر خود رفته اند، ولی نيروهای مستقر در محل به آنها گفتند که خبر مربوط به حضور مير حسين موسوی و زهرا رهنورد در خانه اشتباه بوده است و هر کسی هم که اين موضوع را گفته، اشتباه گفته است.
بر اساس اين بيانيه، اين نيروها همچنين به دختران آقای موسوی و خانم رهنورد گفته اند که به دادگاه انقلاب بروند.
«حمایت مردم از رهبران»
اردشیر امیر ارجمند در بخش دیگری مصاحبه خود با رادیو فردا همچنين می گويد در اين کنفرانس خبری تصريح کرده است :«مردم در تظاهرات دهم اسفند از رهبران خود حمايت کردند و به رغم حضور گسترده نيروهای پليس که برای مقابله با تظاهرات نه تنها در تهران بلکه در شهرهای مختلف آماده شده بودند، اين تظاهرات صورت گرفت و مردم نشان دادند که عزم راسخ دارند برای تحقق مطالبات خود و در اين لحظه آزادی رهبران جنبش.»
روز سهشنبه دهم اسفندماه جاری تجمعهای اعتراضی در تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، اهواز، تبریز و چند شهر دیگر برگزار شد.
به گفته سایتهای خبری مخالفان در این تظاهرات صدها نفر بازداشت شدهاند.
مصباح یزدی، ارتقادهنده سطح مداحی و مجیزگویی
خامنهای در سفر پنجم خود به قم پس از سفر پر سروصدای مهر ۸۹ به این شهر، به دیدار مصباح یزدی رفته است تا به تکریم وی بپردازد، چه به تعبیر ولایتمداران «تکریم حضرت آقای مصباح تکریم «راه حق» و نشان دادن «مصداق» و «الگوی شایسته» است». (الف، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹) مصباح یزدی چه اهمیتی برای حکومت خامنهای دارد؟ چه نوع رابطهای میان این دو برقرار است؟ مصباح چه در اختیار حاکمیت میگذارد و چه دریافت میکند؟
خلاقیت و نوآوری در مداحی قدرت
محمدتقی مصباح یزدی علاوه بر تربیت شاگردان مطیع ولایت برای پر کردن مدیریتهای فرهنگی رژیم، برای مداحی خامنهای سنگ تمام گذاشته است و نه تنها همانند روحانیون درباری برای طول عمر ولی فقیه دعا میکند، بلکه وی را فراتر از نقادی نشانده و از نعمات الهی معرفی کرده است: «هیچ انسان منصفی در اصل ولایت فقیه و ولایت آیتالله خامنهای تشکیک نمیکند.... از بزرگترین نعمتهای الهی که خدا برای مسلمانان بعد از غیبت امام زمان مرحمت کرده وجود مقدس رهبر معظم انقلاب است.... آیتالله خامنهای برکات و آثار فراوانی برای جامعه اسلامی دارد.... باید در پیشگاه عظمت الهی سر به خاک بگذاریم و طول عمر بیشتر برای رهبر معظم انقلاب را درخواست کنیم.» (مصباح یزدی، خبر آنلاین، ۱۱ خرداد ۱۳۸۹)
مصباح یزدی از این جهت یگانه و منفرد نیست. خامنهای اصولا دستگاهی مداحپرور دارد و مداحان در این دستگاه ارج و قرب و پاداش میبینند و منتقدان با داغ و درفش روبهرو میشوند.
اما مصباح یزدی در میان روحانیون همعرض با خامنهای در مداحی وی از پنج جهت پیشگام و خلاق بوده و مداحی را در تاریخ سلطهٔ ولایت فقیه در کشور ارتقا داده است: بوسیدن پای ولی فقیه، قسم جلاله خوردن برای عظمت خامنهای، تلقی وی به عنوان برترین نعمت الهی، معرفی وی به عنوان علامهٔ دهر و همهچیزدان، و نشاندن وی در مقامی فراتر از درک عقلی. مصباح هیچ یک از این رفتارها یا توصیفات را برای خمینی به کار نبرده بود. پیش از این یک روحانی روحانی دیگری همسطح خود را نیز این چنین مدح و ثنا نگفته است.
ایدئولوگ تهی از استدلال
خامنهای در توصیف مصباح، وی را فیلسوف و متفکر میخواند: «من جناب آقاى مصباح را نزدیک به چهل سال است مىشناسم و به ایشان ارادت قلبى دارم؛ ایشان فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسى اسلام هستند. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مثل مرحوم علامه طباطبایى یا مرحوم شهید مطهرى استفاده کنند، اما بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر مىکنند. وجود شریف حضرت آقاى مصباح (دامت برکاته)، واقعاً از مفاخر زمان ما و از برکات خدا بر ملت و بر حوزهها و بر جوانهاى ماست.» (جملات قصار رهبری، سایت آوینی/رجانیوز)
اما فیلسوف رسمی یا ایدئولوگ جمهوری اسلامی در دوران خامنهای که رسانههای دولتی و شبهدولتی از وی با عنوان علامه (همهچیزدان) یاد میکنند برای بیان دیدگاه خویش در مورد وی نه به استدلال و برهان یا حتی جدل و قیاس، بلکه به سوگند متوسل میشود: «بنده برای هر مسئلهای سوگند نمیخورم، ولی با این حال؛ به خدا قسم، من نعمتی به عظمت نعمت وجودی مقام معظم رهبری در میان خود ندیدهام.... تقوا، روشنبینی، بزرگواری، دوراندیشی، حکمت و... از جمله صفاتی است که خداوند همه را یک جا در وجود مقام معظم رهبری قرار داده است.» (مصباح یزدی، تابناک، ۶ دی ۱۳۸۹)
مخاطبان سپاهی و بسیجی مصباح نباید در معرض استدلال قرار گیرند تا مبادا به استدلال و استدلالطلبی عادت کنند.
برابری خامنهای با همهٔ نعمتهای الهی
اغراق و مبالغه در مداحی مصباح تا آنجا پیش میرود که خامنهای و در واقع استبداد دینی و منابع اقتصادی تحت تملک آن از همهٔ نعمات فراتر انگاشته میشوند: «شخصیت ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان ایرانی و بهویژه مسلمان شیعه ایرانی آن قدر نعمت عظیمی است که همه نعمتهای دیگر با آن قابل مقایسه نیست؛ یعنی اگر همه نعمتهای مادی را در یک کفه بگذاریم و این نعمت را در کفه دیگر، ارزش و نفع وجود شخص ایشان بهعنوان یک نعمت برای فرد فرد ما، نه برای کل جامعه از مجموع نعمتهای مادی که خدا به هر فردی میدهد بیشتر است.» (مصباح یزدی، خبرنامه دانشجویان ایران، ۳۰ مهر ۱۳۸۹)
مصباح در جایی دیگر برای این نعمت قیمت تعیین میکند: «امروز هم رهبری مقام معظم رهبری به اندازه میلیاردها دلار برای ما ارزش دارد.» (انتخاب، ۲۹ بهمن ۱۳۸۹)
این اغراقها با اغراقهای شاعرانه در ادبیات مداحی ایران برابری میکند با این تفاوت که زبان شاعران صلهگیر زبانی شاعرانه بود و اغراق را برمیتابید، اما مصباح با زبان نثر سخن میگوید که ظرفیت اغراقگویی آن پایین است و دست مداح را به سادگی رو میکند.
علامه دهر، جامع منقول و منقول و فنون
تصور علامه بودن و همهچیزدانی یک فرد در دنیای امروز بیشتر به شوخی میماند. ثناگویان این شوخی را به منزلهٔ واقعیت به مردمانی که از بسط دانش در جهان امروز بیخبرند عرضه میکنند: «ایشان با هر گروهی که مینشینند و در هر زمینهای که صحبت میکنند، نه فقط حرفی برای گفتن دارند، بلکه گاهی بر متخصصین امر پیشی میگیرند؛ مگر در بعضی مسائل فنی و تخصصی مثل پزشکی یا فیزیک و نظایر آن که از یک شخصیت روحانی توقعی نیست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی که در جامعه مطرح است، در ادبیات، شعر، علم موسیقی ـ یعنی تمیز درست و نادرست و حق و باطل آنـ در ورزش، خطاطی، هنر و اموری از این قبیل سرآمد هستند. در مسائل مدیریتی کشور که برجستگی ایشان خیلی بارز است.» (مصباح یزدی، خبرنامه دانشجویان ایران، ۳۰ مهر ۱۳۸۹)
فراتر از درک عقل
مصباح برای بخشیدن جنبهٔ قدسی و آسمانی به خامنهای شخصیت وی را فراتر از عقل مینشاند. او با این امر به طور تلویحی از این موضع سخن میگوید که وقتی فیلسوفی چون وی از درک خامنهای عاجز است مردم عادی همه باید به پرستش وی بپردازند: «شخصیتهای برجسته زیادی دیدهام، ولی خصوصیاتی که این فرزند پیامبر یعنی رهبر معظم انقلاب دارند در وجود هیچ کس ندیدم و عقل من برای ارزیابی زوایا و ابعاد شخصیتی ایشان کافی نیست.» (مصباح یزدی، فرارو، ۲۴ آبان ۱۳۸۹)
آیتالله ترور
غیر از مداحیهای پیشتازانه و چاکرانه، «فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر و زمانشناس بصیر» جمهوری اسلامی (الف، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹) از جهتی دیگر نیز در خدمت رژیم خامنهای بوده است. بنا به گفتهٔ مرتکبان قتلهای زنجیرهای کرمان، مصباح فتوای قتل افراد ناهمرنگ با وفاداران به رژیم را صادر کرده بود. وی همچنین از ارعاب و ارهاب (ترور) مخالفان به نحو نظری دفاع کرده است. وی همچنین مدافع نصب الهی ولی فقیه و عدم نیاز وی به مشروعیت مردمی است.
پاداشها
در برابر این مداحیها و خوشخدمتیها چه نصیب مصباح یزدی شده است؟
۱- معرفی شدن به عنوان فیلسوف رسمی نظام: مصباح سخنران اصلی در مجامع نظامی و امنیتی و یکی از سخنرانان اصلی در همهٔ مجامع مهم فرهنگی نظام در عصر خامنهای بوده است. همچنین بخش دولتی از خریداران اصلی کتابهای مصباح و شاگردان وی بوده است. شاگردان وی امروز در همهٔ دستگاههای فرهنگی و سیاسی نظام حضور دارند؛
۲- اعزام شاگردان وی بدون شرکت در هیچ آزمونی به خارج از کشور (و در مواردی بدون داشتن مدرک دانشگاهی) برای تحصیل در دورههای دکترا با هزینه وزارت علوم و آموزش عالی؛
۳- برخورداری از امتیازات و رانتهای حکومتی؛ هزینهٔ جاری موسسات تحت نظر مصباح مانند اکثر روحانیون قم- غیر از برخورداری از کمکهای حکومتی و دولتی مستقیم- از طریق مجوزهای صادرات و واردات و کارخانهها و شرکتهای مصادرهای و منابع تخصیصی بانکی و دولتی برای شرکتهای تحت مالکیت یا تحت نظر روحانیون تامین میشود. در این میان مصباح با لطف ویژهٔ رهبری و دولت احمدینژاد مواجه بوده است. به دلیل عدم شفافیت در این گونه کمکها، تفصیل و جزئیات آنها مشخص نیست، اما روشن است که هزینههای چند ده میلیاردی این موسسات با خمس و زکات و حتی با بودجههای تخصیصی دولتی در ردیفهای بودجه قابل تامین نیست؛ امکانات مالی اختصاص یافته به موسسات تحت نظر مصباح تا حدی افزایش یافته که میگوید: «روزی کار خود را با یک اتاق و ۲۰ دانشپژوه شروع کردیم، اما امروز ملاحظه کنید خداوند چه امکاناتی را مهیا کرده است که حساب آن از دست ما خارج است.» (خبر آنلاین، ۲۲ دی ۱۳۸۹)
۴- دریافت سالانه دهها میلیارد تومان از بودجههای عمومی برای توسعهٔ تاسیسات زیر نظر مصباح بدون هیچ گونه پاسخگویی به دستگاههای نظارتی. جدول تخصیص اعتبارات هزینهای دستگاههای اجرایی در سال ۱۳۸۸ نشان میدهد که در یک مورد پنج میلیارد تومان بودجه به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، متعلق به مصباح یزدی، اختصاص داده شده است. این بودجه غیر از ۷. ۲ میلیارد تومانی است که دولت احمدینژاد برای احداث و تجهیز ساختمان به موسسه مصباح داده است. (آمار معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری، نقل از جرس، ۶ دی ۱۳۸۹)
از میزان بودجههای تخصیصی دستگاه رهبری به این موسسه اطلاعی در دست نیست.
خلاقیت و نوآوری در مداحی قدرت
محمدتقی مصباح یزدی علاوه بر تربیت شاگردان مطیع ولایت برای پر کردن مدیریتهای فرهنگی رژیم، برای مداحی خامنهای سنگ تمام گذاشته است و نه تنها همانند روحانیون درباری برای طول عمر ولی فقیه دعا میکند، بلکه وی را فراتر از نقادی نشانده و از نعمات الهی معرفی کرده است: «هیچ انسان منصفی در اصل ولایت فقیه و ولایت آیتالله خامنهای تشکیک نمیکند.... از بزرگترین نعمتهای الهی که خدا برای مسلمانان بعد از غیبت امام زمان مرحمت کرده وجود مقدس رهبر معظم انقلاب است.... آیتالله خامنهای برکات و آثار فراوانی برای جامعه اسلامی دارد.... باید در پیشگاه عظمت الهی سر به خاک بگذاریم و طول عمر بیشتر برای رهبر معظم انقلاب را درخواست کنیم.» (مصباح یزدی، خبر آنلاین، ۱۱ خرداد ۱۳۸۹)
مصباح یزدی از این جهت یگانه و منفرد نیست. خامنهای اصولا دستگاهی مداحپرور دارد و مداحان در این دستگاه ارج و قرب و پاداش میبینند و منتقدان با داغ و درفش روبهرو میشوند.
اما مصباح یزدی در میان روحانیون همعرض با خامنهای در مداحی وی از پنج جهت پیشگام و خلاق بوده و مداحی را در تاریخ سلطهٔ ولایت فقیه در کشور ارتقا داده است: بوسیدن پای ولی فقیه، قسم جلاله خوردن برای عظمت خامنهای، تلقی وی به عنوان برترین نعمت الهی، معرفی وی به عنوان علامهٔ دهر و همهچیزدان، و نشاندن وی در مقامی فراتر از درک عقلی. مصباح هیچ یک از این رفتارها یا توصیفات را برای خمینی به کار نبرده بود. پیش از این یک روحانی روحانی دیگری همسطح خود را نیز این چنین مدح و ثنا نگفته است.
ایدئولوگ تهی از استدلال
خامنهای در توصیف مصباح، وی را فیلسوف و متفکر میخواند: «من جناب آقاى مصباح را نزدیک به چهل سال است مىشناسم و به ایشان ارادت قلبى دارم؛ ایشان فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسى اسلام هستند. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مثل مرحوم علامه طباطبایى یا مرحوم شهید مطهرى استفاده کنند، اما بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر مىکنند. وجود شریف حضرت آقاى مصباح (دامت برکاته)، واقعاً از مفاخر زمان ما و از برکات خدا بر ملت و بر حوزهها و بر جوانهاى ماست.» (جملات قصار رهبری، سایت آوینی/رجانیوز)
اما فیلسوف رسمی یا ایدئولوگ جمهوری اسلامی در دوران خامنهای که رسانههای دولتی و شبهدولتی از وی با عنوان علامه (همهچیزدان) یاد میکنند برای بیان دیدگاه خویش در مورد وی نه به استدلال و برهان یا حتی جدل و قیاس، بلکه به سوگند متوسل میشود: «بنده برای هر مسئلهای سوگند نمیخورم، ولی با این حال؛ به خدا قسم، من نعمتی به عظمت نعمت وجودی مقام معظم رهبری در میان خود ندیدهام.... تقوا، روشنبینی، بزرگواری، دوراندیشی، حکمت و... از جمله صفاتی است که خداوند همه را یک جا در وجود مقام معظم رهبری قرار داده است.» (مصباح یزدی، تابناک، ۶ دی ۱۳۸۹)
مخاطبان سپاهی و بسیجی مصباح نباید در معرض استدلال قرار گیرند تا مبادا به استدلال و استدلالطلبی عادت کنند.
برابری خامنهای با همهٔ نعمتهای الهی
اغراق و مبالغه در مداحی مصباح تا آنجا پیش میرود که خامنهای و در واقع استبداد دینی و منابع اقتصادی تحت تملک آن از همهٔ نعمات فراتر انگاشته میشوند: «شخصیت ایشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان ایرانی و بهویژه مسلمان شیعه ایرانی آن قدر نعمت عظیمی است که همه نعمتهای دیگر با آن قابل مقایسه نیست؛ یعنی اگر همه نعمتهای مادی را در یک کفه بگذاریم و این نعمت را در کفه دیگر، ارزش و نفع وجود شخص ایشان بهعنوان یک نعمت برای فرد فرد ما، نه برای کل جامعه از مجموع نعمتهای مادی که خدا به هر فردی میدهد بیشتر است.» (مصباح یزدی، خبرنامه دانشجویان ایران، ۳۰ مهر ۱۳۸۹)
مصباح در جایی دیگر برای این نعمت قیمت تعیین میکند: «امروز هم رهبری مقام معظم رهبری به اندازه میلیاردها دلار برای ما ارزش دارد.» (انتخاب، ۲۹ بهمن ۱۳۸۹)
این اغراقها با اغراقهای شاعرانه در ادبیات مداحی ایران برابری میکند با این تفاوت که زبان شاعران صلهگیر زبانی شاعرانه بود و اغراق را برمیتابید، اما مصباح با زبان نثر سخن میگوید که ظرفیت اغراقگویی آن پایین است و دست مداح را به سادگی رو میکند.
علامه دهر، جامع منقول و منقول و فنون
تصور علامه بودن و همهچیزدانی یک فرد در دنیای امروز بیشتر به شوخی میماند. ثناگویان این شوخی را به منزلهٔ واقعیت به مردمانی که از بسط دانش در جهان امروز بیخبرند عرضه میکنند: «ایشان با هر گروهی که مینشینند و در هر زمینهای که صحبت میکنند، نه فقط حرفی برای گفتن دارند، بلکه گاهی بر متخصصین امر پیشی میگیرند؛ مگر در بعضی مسائل فنی و تخصصی مثل پزشکی یا فیزیک و نظایر آن که از یک شخصیت روحانی توقعی نیست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی که در جامعه مطرح است، در ادبیات، شعر، علم موسیقی ـ یعنی تمیز درست و نادرست و حق و باطل آنـ در ورزش، خطاطی، هنر و اموری از این قبیل سرآمد هستند. در مسائل مدیریتی کشور که برجستگی ایشان خیلی بارز است.» (مصباح یزدی، خبرنامه دانشجویان ایران، ۳۰ مهر ۱۳۸۹)
فراتر از درک عقل
مصباح برای بخشیدن جنبهٔ قدسی و آسمانی به خامنهای شخصیت وی را فراتر از عقل مینشاند. او با این امر به طور تلویحی از این موضع سخن میگوید که وقتی فیلسوفی چون وی از درک خامنهای عاجز است مردم عادی همه باید به پرستش وی بپردازند: «شخصیتهای برجسته زیادی دیدهام، ولی خصوصیاتی که این فرزند پیامبر یعنی رهبر معظم انقلاب دارند در وجود هیچ کس ندیدم و عقل من برای ارزیابی زوایا و ابعاد شخصیتی ایشان کافی نیست.» (مصباح یزدی، فرارو، ۲۴ آبان ۱۳۸۹)
آیتالله ترور
غیر از مداحیهای پیشتازانه و چاکرانه، «فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر و زمانشناس بصیر» جمهوری اسلامی (الف، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹) از جهتی دیگر نیز در خدمت رژیم خامنهای بوده است. بنا به گفتهٔ مرتکبان قتلهای زنجیرهای کرمان، مصباح فتوای قتل افراد ناهمرنگ با وفاداران به رژیم را صادر کرده بود. وی همچنین از ارعاب و ارهاب (ترور) مخالفان به نحو نظری دفاع کرده است. وی همچنین مدافع نصب الهی ولی فقیه و عدم نیاز وی به مشروعیت مردمی است.
پاداشها
در برابر این مداحیها و خوشخدمتیها چه نصیب مصباح یزدی شده است؟
۱- معرفی شدن به عنوان فیلسوف رسمی نظام: مصباح سخنران اصلی در مجامع نظامی و امنیتی و یکی از سخنرانان اصلی در همهٔ مجامع مهم فرهنگی نظام در عصر خامنهای بوده است. همچنین بخش دولتی از خریداران اصلی کتابهای مصباح و شاگردان وی بوده است. شاگردان وی امروز در همهٔ دستگاههای فرهنگی و سیاسی نظام حضور دارند؛
۲- اعزام شاگردان وی بدون شرکت در هیچ آزمونی به خارج از کشور (و در مواردی بدون داشتن مدرک دانشگاهی) برای تحصیل در دورههای دکترا با هزینه وزارت علوم و آموزش عالی؛
۳- برخورداری از امتیازات و رانتهای حکومتی؛ هزینهٔ جاری موسسات تحت نظر مصباح مانند اکثر روحانیون قم- غیر از برخورداری از کمکهای حکومتی و دولتی مستقیم- از طریق مجوزهای صادرات و واردات و کارخانهها و شرکتهای مصادرهای و منابع تخصیصی بانکی و دولتی برای شرکتهای تحت مالکیت یا تحت نظر روحانیون تامین میشود. در این میان مصباح با لطف ویژهٔ رهبری و دولت احمدینژاد مواجه بوده است. به دلیل عدم شفافیت در این گونه کمکها، تفصیل و جزئیات آنها مشخص نیست، اما روشن است که هزینههای چند ده میلیاردی این موسسات با خمس و زکات و حتی با بودجههای تخصیصی دولتی در ردیفهای بودجه قابل تامین نیست؛ امکانات مالی اختصاص یافته به موسسات تحت نظر مصباح تا حدی افزایش یافته که میگوید: «روزی کار خود را با یک اتاق و ۲۰ دانشپژوه شروع کردیم، اما امروز ملاحظه کنید خداوند چه امکاناتی را مهیا کرده است که حساب آن از دست ما خارج است.» (خبر آنلاین، ۲۲ دی ۱۳۸۹)
۴- دریافت سالانه دهها میلیارد تومان از بودجههای عمومی برای توسعهٔ تاسیسات زیر نظر مصباح بدون هیچ گونه پاسخگویی به دستگاههای نظارتی. جدول تخصیص اعتبارات هزینهای دستگاههای اجرایی در سال ۱۳۸۸ نشان میدهد که در یک مورد پنج میلیارد تومان بودجه به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، متعلق به مصباح یزدی، اختصاص داده شده است. این بودجه غیر از ۷. ۲ میلیارد تومانی است که دولت احمدینژاد برای احداث و تجهیز ساختمان به موسسه مصباح داده است. (آمار معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری، نقل از جرس، ۶ دی ۱۳۸۹)
از میزان بودجههای تخصیصی دستگاه رهبری به این موسسه اطلاعی در دست نیست.
واحدی: وحيد مديريت بازداشت فاطمه و مهدی کروبی را به عهده داشت
خانواده مهدی کروبی میگویند بیش از دوازده روز است که از که از پدر و مادر خود خبری ندارند، و مشاور مهدی کروبی تصریح کرده است: وحيد، معاون اجرايی بيت رهبری جمهوری اسلامی، بر بازداشت مهدی کروبی و فاطمه کروبی شخصا نظارت داشته و در محل حاضر بوده است.
وبسايت سحام نيوز روز جمعه نوشته است: «در شب آدم ربايی، آقای وحيد از مسئولين رده بالای دفتر رهبری و معاون اجرايی ايشان، به همراه چندين نفر ديگر با حضور در منزل آقای کروبی، شخصا فرماندهی اصلی اين کار را به عهده داشته و آقای کروبی و خانم فاطمه کروبی را از منزل بيرون نموده و به مکان نامعلومی منتقل کردند.»
درهمين زمينه، مجتبی واحدی، از مشاوران مهدی کروبی، نیز به راديو فردا گفته است: «اين خبر که آقای وحيد بر زندانی کردن مهدی کروبی به همراه همسرشان نظارت و نقش داشته مطمئن هستيم و گمان میکنم به دليل اين که منزل آقای موسوی نيز که در نزديکی منزل رهبری در خیابان پاستور قرار دارد حتما آنجا هم بوده است.»
درهمين زمينه، مجتبی واحدی، از مشاوران مهدی کروبی، نیز به راديو فردا گفته است: «اين خبر که آقای وحيد بر زندانی کردن مهدی کروبی به همراه همسرشان نظارت و نقش داشته مطمئن هستيم و گمان میکنم به دليل اين که منزل آقای موسوی نيز که در نزديکی منزل رهبری در خیابان پاستور قرار دارد حتما آنجا هم بوده است.»
مجتبی واحدی با بیان اینکه آیتلله خامنهای دارای «افسردگی شديد» است، گفت: «تاريخ در ايران بارديگر تکرار شده است و به همان نحوی که دستور قتل امير کبير را از ناصرالدين شاه گرفتند اينبار افرادی درهمان حال و احوال ظاهرا دستور بازداشت آقايان موسوی و کروبی را میگیرند و میترسيدند ايشان به حالت طبيعی برگردد و اين دستور را لغو کند.»
مجتبی واحدی اضافه کرده است: «شخصی در محل حضور پيدا کرده بود که دیگر کسی نتواند اين دستور را لغو کند.»
به دنبال فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، برای راهپيمايی در روز ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس و برگزاری تظاهرات در تهران و چند شهر ديگر ايران، مقامهای جمهوری اسلامی با افزايش محدوديتها برای اين دو رهبر مخالفان، در آغاز آنها را به طور کامل در حصر خانگی قرار داده و برخی از سايتهای خبری مخالفان از انتقال زهرا رهنورد، فاطمه کروبی، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به زندان حشمتيه خبر دادند.
مجتبی واحدی يکی از دلايل ديگر حضور معاون اجرايی بيت رهبری به هنگام انتقال مهدی و فاطمه کروبی را فقدان اعتماد افراد حاضر در بیت رهبری به نيروهای امنيتی دانست.
وی در اين زمينه، گفت: «آقايان حتی به نيروهای امنيتی خود اعتماد نداشتند و حق هم داشتند که اعتماد نداشته باشند. در همين مدت که نيروهای امنيتی در مقابل منزل آقای کروبی حضور داشتند از بين همين نيروها خبر و فيلم به بيرون برده میشد. اينها نگران بودند که اگر فردی مورد اعتماد بيت رهبری و آقا مجتبی در موقع دستگيری حضور نداشته باشد، نيروهای امنيتی خبرهايی به ما بدهند يا اقدامات تند انجام بدهند.»
مجتبی واحدی در ادامه در خصوص روند تصميمگيری دربيت رهبری جمهوری اسلامی گفته است: «آقای خامنه دچار بيماریهای شديد از جمله افسردگی شديد هستند و نمیتوانند شخصا تصميمگيری بکنند. اين کارها با هدايت باندی که آقا مجتبی در راس آن قرار دارد انجام میشود. اين باند نگران است که با کنار رفتن آقای خامنهای از قدرت منافعش به خطر بيفتد.»
«وحيد» يا آن گونه که برخی از سايت خبری می گويند «وحيد حقانيان» به گفته مخالفان در ايران از افراد پر نفوذ و قدرتمند بيت رهبر جمهوری اسلامی محسوب میشود که « وظيفه ابلاغ تصميمات و نقطه نظرات آيت الله خامنهای به دستگاه های مختلف سياسی، امنيتی و نظامی و ايجاد هماهنگی ميان آنها را بر عهده دارد.»
گرچه اطلاعات زيادی در خصوص سابقه فعاليت وحید منشر نشده است ولی با اين حال گفته می شود وی «دست راست رهبر جمهوری اسلامی» و « مباشر اصلی» وی است.
روز پنجشنبه، وحید، هنگام بازدید «شش ساعته» آیتالله خامنهای از وزارت اطلاعات همراه رهبر جمهوری اسلامی بود.
وحید همچنین در مراسم تنفیذ و تحلیف محمود احمدینژاد در سال گذشته حاضر بود.
مجتبی واحدی اضافه کرده است: «شخصی در محل حضور پيدا کرده بود که دیگر کسی نتواند اين دستور را لغو کند.»
به دنبال فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، برای راهپيمايی در روز ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس و برگزاری تظاهرات در تهران و چند شهر ديگر ايران، مقامهای جمهوری اسلامی با افزايش محدوديتها برای اين دو رهبر مخالفان، در آغاز آنها را به طور کامل در حصر خانگی قرار داده و برخی از سايتهای خبری مخالفان از انتقال زهرا رهنورد، فاطمه کروبی، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به زندان حشمتيه خبر دادند.
مجتبی واحدی يکی از دلايل ديگر حضور معاون اجرايی بيت رهبری به هنگام انتقال مهدی و فاطمه کروبی را فقدان اعتماد افراد حاضر در بیت رهبری به نيروهای امنيتی دانست.
وی در اين زمينه، گفت: «آقايان حتی به نيروهای امنيتی خود اعتماد نداشتند و حق هم داشتند که اعتماد نداشته باشند. در همين مدت که نيروهای امنيتی در مقابل منزل آقای کروبی حضور داشتند از بين همين نيروها خبر و فيلم به بيرون برده میشد. اينها نگران بودند که اگر فردی مورد اعتماد بيت رهبری و آقا مجتبی در موقع دستگيری حضور نداشته باشد، نيروهای امنيتی خبرهايی به ما بدهند يا اقدامات تند انجام بدهند.»
مجتبی واحدی در ادامه در خصوص روند تصميمگيری دربيت رهبری جمهوری اسلامی گفته است: «آقای خامنه دچار بيماریهای شديد از جمله افسردگی شديد هستند و نمیتوانند شخصا تصميمگيری بکنند. اين کارها با هدايت باندی که آقا مجتبی در راس آن قرار دارد انجام میشود. اين باند نگران است که با کنار رفتن آقای خامنهای از قدرت منافعش به خطر بيفتد.»
«وحيد» يا آن گونه که برخی از سايت خبری می گويند «وحيد حقانيان» به گفته مخالفان در ايران از افراد پر نفوذ و قدرتمند بيت رهبر جمهوری اسلامی محسوب میشود که « وظيفه ابلاغ تصميمات و نقطه نظرات آيت الله خامنهای به دستگاه های مختلف سياسی، امنيتی و نظامی و ايجاد هماهنگی ميان آنها را بر عهده دارد.»
گرچه اطلاعات زيادی در خصوص سابقه فعاليت وحید منشر نشده است ولی با اين حال گفته می شود وی «دست راست رهبر جمهوری اسلامی» و « مباشر اصلی» وی است.
روز پنجشنبه، وحید، هنگام بازدید «شش ساعته» آیتالله خامنهای از وزارت اطلاعات همراه رهبر جمهوری اسلامی بود.
وحید همچنین در مراسم تنفیذ و تحلیف محمود احمدینژاد در سال گذشته حاضر بود.
پشت پرده استعفای محسن هاشمی از مدیریت مترو
محسن هاشمی از مدیریت متروی تهران استعفا داد. آقای هاشمی در متن استعفانامه خود که امروز ۱۳ اسفند ۱۳۸۹، منتشر شده است، به "فراهم نشدن نقدینگی" برای توسعه خطوط مترو، علیرغم حمایت مجلس، شورای شهر و شهرداری تهران اشاره کرده است.
مدیر سابق متروی تهران که از ۱۷ سال پیش مدیریت این بخش دولتی ایران را بر عهده داشته است، در متن استعفانامه خود که به موافقت محمد باقر قالیباف شهردار تهران هم رسیده است، فراهم نشدن اعتبارات مترو را از محل "حساب ذخیره ارزی"، "بودجه سالیانه" و... با وجود درآمد ارزی بالای ایران در سالهای اخیر دانسته است.
پیشتر، محمدرضا رويانيان، رئيس ستاد حمل و نقل ایران، اعلام "قیمت نجومی" بلیت مترو را "برهمزننده آرامش فکری مردم" دانسته بود و از "آمادگی دولت ایران برای مدیریت تمام فعالیتهای مترو" خبر داده بود. محمدرضا رويانيان افزوده بود: «در صورت مدیریت دولت، قیمت بلیت مترو كمتر از ۴۰۰ تومان برای هر بليت و سهم مردم از آن ۱۵۰ تومان و كمتر خواهد بود.»
آیا با استعفای محسن هاشمی از مدیریت متروی تهران، کشمکش میان دولت و مدیریت متروی تهران خاتمه پیدا خواهد کرد؟ عباس عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی در تهران، معتقد است که "دولت (محمود احمدینژاد) به استعفای محسن هاشمی از مدیریت مترو تهران هم راضی نخواهد بود".
کشمکش تمام نشدنی
عباس عبدی در گفتوگو با دویچه وله میگوید: «فکر نمیکنم این کشمکش تمام شود. بیشتر از آنکه آقای محسن هاشمی در این دعوا موضوعیت داشته باشد، برای دولت مستمسک بود. بنابراین اکنون که آقای هاشمی استعفا داده، فقط این مستمسک کنار میرود. دولت مستمسک دیگری پیدا خواهد کرد، چون در پیدا کردن مستمسک ضعفی ندارد. مگر آنکه مسئله کل ساختار سیاسی ایران محسن هاشمی بوده باشد، و با رفتن او تصمیم گرفته باشند که خیلی در کار شهرداری سختگیری نکنند و بودجههایی که مجلس تصویب کرده است را در اختیار مترو بگذارند. در این صورت اختلافات باقی میماند ولی پول پرداخت میشود.»
دو میلیارد دلار، رقمی که مجلس ایران سال ۱۳۸۸ به عنوان بودجه توسعه مترو تهران تصویب کرده بود و قرار بود برای گسترش مترو تهران در اختیار مدیریت مترو قرار داده شود، از سوی دولت ایران پرداخت نشد. دلیل پرداخت نشدن این رقم به گفته وزیر اقتصاد ایران "خالی بودن صندوق ذخیره ارزی" عنوان شده بود. همچنین سایت مترو تهران، از افزایش مسافران مترو تهران به "۲ میلیون مسافر در روز" و "افزایش ۳۰ درصدی هزینه مترو تهران" با اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها" خبر داده بود.
در حالی که در هفتههای گذشته فائزه هاشمی دختر مهدی هاشمی مورد "حمله و هتاکی" افرادی که خود را "بچه حزبالهی" معرفی کردند قرار گرفته است، آیا استعفای محسن هاشمی از مدیریت تهران در ادامه فشارها بر خانواده اکبر هاشمی رفسنجانی است؟ عباس عبدی نظر دیگری دارد. او میگوید: «اینجا دو مسئله وجود دارد. یکی این که دولت مسئلهای با شهرداری داشته، دوم اینکه کل ساخت سیاسی با خانوادهی آقای هاشمی مشکل دارد. این دو را باید ازهم تفکیک کرد. آنچه الان اتفاق افتاده مورد دوم است.»
واگنها در حال خاک خوردن
عباس عبدی درباره کشمکش میان دولت محمود احمدینژاد، شهرداری تهران و مجلس ایران درباره مترو ادامه میدهد: «حتی ایناحتمال دارد که خود آقای هاشمی از ریاست خبرگان بیفتند، یا نامزد نشود یا رأی نیاورد، همینطور برای فرزندانش مشکلاتی پیش آمده، آقای محسن هاشمی هم جزیی از این مسئله است و با رفتن او این مسئله باقی میماند. مسئلهی اصلی دولت بههیچوجه این نبوده است. مسئلهی اصلی دولت این است که حاضر نیست رقیبی به عنوان شهرداری را برای خودش بپذیرد یا بههیچ وجه زیر بار نهادی جدای از خودش نمیرود. دولت حتی برای مجلس هم استقلالی قائل نیست و میگوید بودجهای که من میدهم همین طور تصویب کن یا خیلی چیزهایی دیگر. بنابراین شهرداری که جای خودش را دارد. اختلافات دولت با مجلس باقی میماند.»
در بخش دیگری از متن استعفای محسن هاشمی از مدیریت متروی تهران، به استفاد ه از "نصف ظرفیت خطوط مترو" به دلیل "کمبود واگن در حالی که واگنها در گمرک در حال خاک خوردن هستند" اشاره شده و درباره اینکه ممکن است "برخی مشکلات به وجود آمده"، بهدلیل حضور او در مدیریت متروی تهران باشد، "عذرخواهی کرده" است. عباس عبدی مترو را "نماد شهرداری" میداند که البته دولت درصدد در اختیار گرفتن آن است.
به گفته این کارشناس مسائل سیاسی، مسئله مهم برای دولت در این دعوا " آقای قالیباف بود و نه محسن هاشمی".
حسین کرمانی
تحریریه: علی امینی
مجلس پیگیر ۱۲ میلیارد دلاری است که دولت به خزانه وارد نکرده
فرهاد دلقپوش، عضو فراکسیون مدیریت شهری مجلس شورای اسلامی واریزنکردن ۱۲ میلیارد دلار عواید فروش نفت به خزانه را "تخلفی از جانب دولت" خواند و تاکید نمود که مجلس این تخلف را پیگیری میکند. خبرگزاری ایلنا به نقل از دلقپوش نوشت، نمایندگان مجلس در این رابطه گزارشی تهیه خواهند کرد و آنرا در اختیار قوهی قضاییه و رهبر جمهوری اسلامی خواهند گذاشت.
احمد خاتمی: «چهارشنبه سوری در شأن ملت ایران نیست»
احمد خاتمی، امام جمعهی موقت تهران در خطبههای نماز جمعهی امروز (۱۳ اسفند/۴ مارس) گفت: «شادی با خرافات نباید همراه شود و در شأن ملت فرهنگسازی مانند ایران نیست که پایبند به خرافاتی مانند چهارشنبه سوری باشد». وی ضمن یادآوری این نکته که در مکتب اسلام هم شادی و هم حزن وجود دارد هشدار داد که «به اسم شادی نباید به سراغ گناه برویم». به نظر میرسد که مسئولان حکومتی نگران جشن چهارشنبه سوری هستند، زیرا دیروز نیز نیروی انتظامی اعلام کرد که برای چهارشنبه سوری در "آمادهباش کامل" بهسر میبرد. جعفری دولتآبادی، دادستان تهران هم تهدید کرد که در چهارشنبه سوری استفاده از مواد محترقه ممنوع است و خریداران و فروشندگان آن مجازات خواهند شد.
جهان عرب، میان بیم و امید
رئیس جمهور موقت تونس، فواد مبزع روز پنجشنبه، ۳ فوریه، اعلام کرد انتخابات مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید این کشور ۲۴ ژوئیه سال جاری میلادی برگزار خواهد شد. در چند روز گذشته محمد غنوشی، نخست وزیر و شش عضو دیگر کابینه استعفا دادند تا راه برای تحولات سیاسی در تونس هموارتر شود. دولت حاضر پس از سقوط حکومت زینالعابدین بنعلی تشکیل شد که در پی اعتراضهای مردمی ۱۴ ژانویه مجبور به ترک تونس شد.
تغییر در دولت موقت مصر
روز پنجشنبه رئیس دولت موقت مصر، احمد شفیق نیز در پی افزایش اعتراض شهروندان مجبور به استعفا شد. شفیق چند روز پیش از کنارهگیری حسنی مبارک برای جلب رضایت معترضان مامور تشکیل یک دولت جدید در این کشور شده بود. مخالفان به شرکت اعضای ارشد حکومت مبارک در دولت جدید اعتراض دارند.
شورای نظامی که کنترل مصر را در دوره گذار برعهده دارد اکنون عصام شرف، وزیر سابق حمل و نقل را مامور تشکیل کابینه کرده است. شرف پنج سال پیش از سمت خود استعفا داده بود و یکی از سیاستمدران منتقد مبارک محسوب میشود. او در جریان جنبش اعتراضی به حمایت از معترضان پرداخت. جنبش دموکراسیخواهی در مصر از مردم دعوت کرد تا روز جمعه بار دیگر در میدان تحریر قاهره گردهم آیند و به حضور سیاستمداران نزدیک به حسنی مبارک در دولت جدید اعتراض کنند.
معترضان یمن خواهان کنارهگیری فوری صالح
در حالیکه اعتراضها در تونس و مصر به ترکیب دولتهای گذار و برای تسریع در روند شکل گیری نهادهای دموکراتیک انجام و تقریبا بدون خشونت برگزار میشود، درگیریهای شدیدی در دیگر کشورهای منطقه در جریان است. خبرگزاری رویترز به نقل از منابع اپوزیسیون یمن گزارش میدهد، روز حمعه بیش از نیم میلیون نفر در شهرهای مختلف این کشور دست به تظاهرات زدهاند.
ظاهرا شمار معترضان که خواهان کناره گیری علی عبالله صالح هستند در صنعا بیش از صد هزار نفر بوده است. صالح که از ۳۲ سال پیش سمت ریاست جمهوری را در اختیار دارد گفته است در پایان این دوره که سال ۲۰۱۳ خاتمه مییابد از قدرت کنارهگیری میکند. او همچنین پیشنهاد تشکیل یک دولت آشتی ملی را به مخالفان داده که با مخالفت آنها روبرو شده است.
درگیری میان شیعیان و سنیان در بحرین
روز جمعه شورشیان شیعه حوثی که در شمال یمن مستقر هستند به منابع خبری گفتهاند نظامیان یمن به سوی تظاهرکنندگان آتش گشودند و دست کم دو نفر را کشته و بیش از ۱۳ نفر را زخمی کردهاند. در صنعا پایتخت یمن نیز دهها هزار نفر از طرفداران صالح با چوب و چماق به معترضان حمله کردهاند. از جزییات در گیریها در این شهر هنوز گزارش موثقی در دست نیست.
روز جمعه بحرین نیز شاهد درگیریهای سختی میان شیعیان و سنیان بوده است. از دو هفته پیش که اعتراضها در بحرین آغاز شده این نخستین درگیری شدید میان معتقدان به این دو مذهب بوده است. وزارت کشور بحرین اعلام کرده صدها نفر در درگیریهایی که شب جمعه در شهر حمد، جنوب منامه، رخ داده شرکت داشتهاند. بنابر این گزارش زد و خورد حدود دو ساعت طول کشیده و با مداخله پلیس خاتمه یافته است.
ادامه تظاهرات در عراق
اکثریت جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل میدهند. جنبش اعتراضی در این کشور پادشاهی خواهان قدرت بیشتری برای مجلس انتخابی کشور است. در روزهای نخست اعتراض که از هفتهی آخر بهمن ماه آغاز شد پلیس بحرین با خشونت با معترضان برخورد میکرد. در پی افزایش اعتراضهای بینالمللی رویهی پلیس اندکی تغییر کرد و دولت برای گفتگو با معترضان اعلام آمادگی کرده است.
در مواردی شعارهای پراکندهای علیه خانواده سلطنتی بحرین که اهل سنت هستند شنیده شده است اما خواستهی اصلی معترضان همچنان اصلاح ساختارهای سیاسی کشور است. جنبش اعتراضی در کشورهای عربی گرچه الهام بخش یکدیگر بودهاند خواستههای یکسانی ندارند. روز جمعه در شهرهای مختلف عراق نیز مردم به خیابانها آمدهاند تا علیه بیکاری، فساد اداری و ناتوانی دولت در تامین نیازهای عمومی اعتراض کنند.
در خواست اوباما، کناره گیری قذافی
روز جمعه شدیدترین درگیریها و خشونتآمیزترین برخورد با معترضان از لیبی گزارش شده است. به گزارش منابع خبری هزاران نفر در طرابلس، پایتخت لیبی که مهمترین مرکز حامیان معمر قذافی به شمار میرود دست به تظاهرات زدهاند و با حامیان قذافی درگیر شدهاند. از جنوب و شرق لیبی نیز درگیریهای شدید گزارش شده است.
نیروهای وفادار به حکومت در روزهای گذشته کوشیدهاند به برخی از شهرهایی که در دست مخالفان قرار دارد حمله کنند. مخالفان موفق شدهاند نیروهای وفادار به قذافی را از بندر بریقه که از مراکز مهم تولید نفت در کشور است عقب برانند. از شهر زاویه که در پنجاه کیلومتری جنوب طرابلس قرار دارد نیز خبر از درگیریهای سختی میرسد که ظاهرا کشتههای فراوانی بر جا گذاشته است.
نیروهای امنیتی لیبی از حضور خبرنگاران خارجی در مناطق تحت تسلطشان جلوگیری میکنند. مخالفان، حکومت را متهم میکنند با هواپیماهای جنگنده و هلیکوپتر به معترضان حمله میکنند. دولت لیبی این اقدام را تکذیب کرده است. مخالفان از کشورهای غربی خواهان جلوگیری از پرواز هواپیماها بر فراز لیبی هستند. کشورهای اروپایی و آمریکایی تا کنون به این درخواست پاسخ مثبت ندادهاند. باراک اوبا رئیس جمهور ایالات متحده شب گذشته از قذافی خواست به جای ادامهی خونریزی به درخواست مردم احترام بگذارد و از قدرت کنارهگیری کند.
صدها کشته و زخمی در لیبی
بنا بر گزارشها عصر جمعه سربازان حدود هزار نفر را که در شرق طرابلس مشغول تظاهرات علیه قذافی بودهاند محاصره کردهاند. از سرنوشت این عده هنوز اطلاعی در دست نیست. یک خبرنگار گاردین به خبرگزاری الجزیره گفته است نیروهای دولتی با دهها تانک و صدها سرباز به مقابله با معترضان پرداختهاند. شاهدان عینی از تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور به سوی مخالفان گزارش دادهاند.
یکی از سخنگویان مخالفان به خبرنگاران گفته است جنگندههای ارتش لیبی یک انبار مهمات را در جنوب بنغازی بمباران کردهاند. دو هدف اصلی حملههای هوایی جلوگیری از دست یافتن مخالفان به مهمات و ممانعت از تسلط آنها بر مناطق نفتخیز است. از شمار دقیق کشته شدگان و زخمیهای درگیری روز جمعه گزارشهای متفاوتی مخابره شده است.
خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش میدهد در حملهی سنگین نظامیان به شهر زاویه بیش از ۱۲۰ نفر زخمی شدهاند. الجزیره از پیدا شذن جسد ۲۰ نفر گزارش میدهد که ظاهرا با دستهای بسته مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند. برخی از منابع شمار قربانیان خشونتهای روز جمعه را صدها نفر گزارش کردهاند.
مخالفان: مذاکره فقط بر سر رفتن قذافی
مخالفان با تشکیل یک شورای ملی در بنغازی در صدد سامان دادن به اوضاع در شهرهای آزاد شده و سازماندهی اقدامهای بعدی علیه نیروهای وفادار به دیکتاتور لیبی هستند. این شورا پیشنهاد مذاکره با حکومت را که ظاهرا از سوی هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا مطرح شده رد کرد و گفته است، مذاکرات تنها میتواند حول چگونگی خروج قذافی از کشور و راههای کنارهگیری او از مسئولیتهایش انجام شود.
گفته میشود قذافی نیز به رئیس سازمان امنیت لیبی دستور داده مخالفان را به پای میز مذاکره بکشاند. رویترز از قول مصطفی عبدالجلیل، وزیر کشور سابق معمر قذافی که رهبری شورای ملی لیبی را برعهده دارد گزارش داد مذاکرات بی نتیجه خواهد بود زیرا تنها قصد رهبر لیبی ادامهی زمامداری است. قذافی از ۴۲ سال پیش که با یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت خود را "رهبر انقلاب" میخواند. او اخیرا مدعی شده بود همهی مردم لیبی عاشق او هستند.
گشتاپو: چماقداران رایش سوم
۷۵ سال پيش حكومت آلمان نازي، قانونی تصويب كرد كه بر پايهی آن هر بیقانونی ای را برای پليس سياسی كشور "گشتاپو" مجاز ميساخت. يك مقايسه سرانگشتی آشكار ميكند كه آلمان امروز چند سال نوری با چنين نهادهايی فاصله گرفته است.
گشتاپو، كوتاهشدهی عبارت geheime Staatspolizei به معنی ادارهی پليس مخفی حكومتی بود. اين نهاد نخست با روی كار آمدن هيتلر در سال ۱۹۳۳، از ميان برگزيدگان و درسخواندگان نيروهای امنيتی جمهوری وايمار آلمان، پايهگذاری شد و در كنار نيروهای ضربتی حزب نازی یعنی "اس اس"، به كار جاسوسی و دستگيری مخالفان حكومت ديكتاتوری نوپا دست يازيد.
گشتاپو در آغاز كار، زير نظر وزارت كشور آن زمان آلمان فعاليت ميكرد اما هيتلر كه ميخواست نهادی حزبی و فراقانونی برای سركوب هر مخالفی ايجاد كند، در روز ۱۰ فوريه ۱۹۳۶ يعنی ۷۵ سال پيش، قانونی از مجلس فرمايشی كشور گذراند كه بر پايهی آن گشتاپو را از رعايت هرگونه قانونی معاف ميساخت. هيچ دادگاهی شكايت عليه اين نهاد را نمیپذيرفت و هيچ مقام دولتی حق دخالت در كارهای آن را نداشت. كافی بود شخصی كارت گشتاپو را داشته باشد تا اجازه دخالت در كارهای خصوصی هر شهروندی به او داده شود.
ستاد مركزی گشتاپو كه در آغاز كار تنها ۵۰ عضو داشت، رفته رفته به سازمان پرقدرتی تبديل شد كه در پايان حكومت هيتلری، بيش از ۳۰ هزار جاسوس و مقام اداری را در بر ميگرفت.
اما اين تعداد نسبتا اندك چگونه توانسته بودند سايهی سياه خود را بر سر ميليونها انسان بيگناه بيندازند كه حتا گوش دادن به راديوهای خارجي، نبردن "نام مقدس رهبر" به هنگام سلام يا مهربانی به يك كودك يهودی، ميتوانست برای آنها به بهای افتادن به زندانها و شكنجهگاهها تمام شود؟ٌ
آگاهان تاريخی و گواهان عينی گفته و نوشتهاند كه اين كار تنها با همكاری عده نه چندان كمی از خود مردم، امكانپذير بود. مردم در آن زمان بر ضد خود عمل ميكردند و خويشاوند و همسايه و دوست و رفيق خود را لو ميدادند.
ميلو دور شهروند اتريشی كه به خاطر كمك به نيروهای مقاومت عليه هيتلر در سال ۱۹۴۲ گرفتار گشتاپو شد، در يك گفتگوی راديويی ميگويد كه همه را زير عنوان توقيف حفاظی ميگرفتند:
«توی فيلمهای امريكايی حتماً ديدهايد كه شاهدان يك محكمه را برای حمايت از خودشان، توقيف حفاظی ميكنند. ولی آنها به اصطلاح از مردم دربرابر ما حمايت ميكردند. برای بردنمان به اردوگاهها حتا اردوگاههای مرگ، به هيچ دليل و توجيهی هم نياز نداشتند. هر كار ناروایی که ميخواستند ميكردند. همه چیز به اراده آنها بود و ترور».
سرانجام گشتاپو
با پايان جنگ دوم جهانی و فروپاشی نازيسم، هيملر رئيس گشتاپو خود را كشت و سازمان وحشتبار او نيز از هم پاشيد. البته بودند افرادی از اين نهاد كه توانستند تا چندی پس از آن در پليس آلمان رسوخ كنند اما با جان گرفتن قانون و دموكراسي، پليس آلمان نيز از يك دستيار و دستآموز سياسی به نهادی اجرايی و امنيتی به سود مردم كشور، تبديل شد.
هانس برند گزويوس Gsevius از مقامهای ارشد گشتاپو كه در اواخر كار به جنبش ضدفاشيستی پيوست، در دادگاه نورنبرگ در سال ۱۹۴۶ درباره كار خود و گشتاپو شهادت داد:
«اين پليسی نبود كه بر ضد خشونت، قتل يا سلب آزادی مردم، اقدام كند بلكه پليسی بود در پشتيبانی از كسانی كه مرتكب چنين تجاوزهايی ميشدند».
امروزه محل پيشين اداره مركزی گشتاپو در برلين، به موزه "منطقه تدارك ترور" تبديل شده است. همه ساله هزاران پژوهشگر و علاقهمند به آموزههای تاريخی، از اين مركز افشای اقدامات خشونتبار اين نهاد پليسی سياسی ديدار میكنند.
نوشته: اسکندر آبادی
تحریریه: علی امینی
حقوق زن در ایران: یک قرن ایستایی و پویایی
امام جماعت مسجد عبدالعظیم در زمان تاسیس "مدرسه دوشیزگان" در تهران گفته بود که کلمه دوشیزه شهوتانگیز است، وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد...
این مدرسه که در سال ۱۲۸۱شمسی بنا شد، سرانجام در سکوت مشروطهخواهان و با تلاش سنتگرایان و دینپرستان تعطیل شد. یکی از شروط بازگشایی دوباره مدرسه آن بود که نام "دوشیزه" از تابلوی آن برداشته شود!
وضعیت آموزشی، حقوقی و فرهنگی زنان از آن زمان تاکنون تغییرات زیادی داشته است. برخی از این دگرگونیها، مانند حق تحصیل یا حضور در پهنه اجتماع و اقتصاد، سیری ماهوی و صعودی داشتهاند. اما باورها، تعبیرها و تعریفهای سنتی از زن همچنان در افکار عمومی جامعه جای دارند و سیاستهای کلان دولتی نیز با تبلیغات، الگوسازی یا لوایح قانونی، نقشی انکارناپذیر در بازتولید و تحمیل نقشهای سنتی برای زنان ایفا میکنند.
دکتر شهلا اعزازی، استاد دانشگاه و پژوهشگر دررشتههای جامعهشناسی و مطالعات زنان، در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکند که دوگانگی سنت و مدرنیته در مناسبات اجتماعی و حقوقی موجب شده که بخشی از خواستهای زنان ایران همان خواستهای آغاز مشروطیت و مطالبات یکصد سال پیش باشند.
دویچهوله: ما در مرور تاریخ میبینیم که بحث حقوق زنان از اوان مشروطه آغاز میشود و نمایندگی آن را هم شاهزادگان قاجار یا دختران خانوادههای اشراف بر عهده دارند. الان پژوهشی وجود دارد که نشان دهد مطالبات زنان را چه گروه خاصی نمایندگی میکند؟
شهلا اعزازی: در دوران مورد اشاره شما، قشر بالای جامعه تحصیلکرده بودند و مزایایی برای خود داشتند. برخی از آنها بخشی از این مزایا از جمله حق آموزش را برای عموم نیز خواستند. البته درخواستهای دیگری نیز وجود داشت که متاسفانه هنوز بعضی از آنها امروزه هم مورد تقاضای مدافعان حقوق زنان است.
در شرایط امروزه، روشنفکران هستند که پیشگام بوده و مسائل زنان را طرح کردهاند. البته این روشنفکر را باید در گیومه بهکار ببرم. از بعد فرهنگی زنان تحصیلکرده و زنان متوسط به بالا بیانگر درخواستها هستند. اما واقعیت دیگر این است که پیگیری حقوق زن توسط کسان دیگری نیز انجام میشود که در این ابعاد "روشنفکری" نمیگنجند. گروهی از زنان در زندگی عینی خود با قوانین و آداب و رسومی روبرو میشوند که اصلا با شرایط زیستن در دنیای کنونی وفق ندارد. این گروه زنان، بدون آنکه آموزشی دیده باشند، تنها به دلیل شرایط شخصی خود این مسائل را درک کرده و در قبال ناحقیها مقاومت نشان میدهند؛ دستکم اگر مقاومت اجتماعی و گروهی نکنند، مقاومت فردی میکنند.
درخواستها از طرف زنان تحصیلکرده قشر متوسط بهبالای جامعه ایران طرح شده و میشود، زیرا اینها به رسانهها دسترسی دارند و امکاناتی برای بیان خواستهای خود دارند. اما آگاه بودن به مشکلات زنان، تقریبا در میان کلیه قشرها و بر اساس تجربه وجود دارد. عمده زنان میدانند که شرایط زندگیشان آنگونه نیست که باید باشد. برخی اقدام فردی میکنند و برخی از طریق اقدامهای جمعی در صدد تغییر قوانین برمیآیند.
سوادآموزی بهعنوان پایه اولیه بیداری و آگاهی زن، هم در دوران مشروطیت و هم در آغاز حکومت پهلوی مورد توجه بوده است. اما آیا دیپلمگرفتن و لیسانسیه شدن زنان ما، نقش قاطع و برگشتناپذیری در رشد اجتماعی و فکری آنان داشته؟ ما میبینیم که بسیاری دختران درسخوانده به حقوق خود واقف نیستند و حتی از حقوق موجود نیز دفاع نمیکنند.
واقعیت این است که ضرورت ندارد که همه مردم فرمهای حقوقی را بدانند و بشناسند. در جامعه ایران، اگر به دختران ما آموخته نشود که کمبودهای حقوقیشان چیست، خودشان به سراغ کتابهای قانون نمیروند. تازه من از دختران دانشجو صحبت میکنم، وگرنه در دبیرستان که اصلا چنین درکی را ندارند.
در جامعه ایران دختران ما به تجربه و در زندگی متوجه این مشکلات و متوجه نقص در حقوق خود میشوند. آنها نه تنها آموزش نمیبینند، بلکه در رسانهها دایما تبلیغ میکنند که بینهایت حقوق به زنان در خانواده داده میشود. اما اینها بهمحض تشکیل خانواده، میبینند که مشکلات زیادی از نظر حقوقی هست. در بهترین حالت، این دختران با ابتکارهایی مثل مهریه بالا، حقوق فردی خود را تضمین میکنند.
من حرف شما را تصدیق میکنم که بسیاری زنان آن آگاهی واعتماد به خود را ندارند. وقتی به بعضی زنان میگوییم حق طلاق داشته باشید، همان صحبتهای کلیشهای را طرح میکنند که زن احساساتی است و اگر این حق را داشته باشد، فورا تصمیم میگیرد؛ این یک تلقین است.
اما من که با قشر جوان دانشجو سر و کار دارم، میبینم که دیگر این تلقینها اثر ندارند. در این ده سال اخیر به جرات میتوانم بگویم که در نوع آگاهی دختران و پسران ما تغییر ایجاد شده است. دختران اعتماد بهنفس بیشتری پیدا کردهاند و از کمبود حقوق ناراحتند.
اما آیا این توجه و تغییر فراگیر است؟ یعنی خارج از پایتخت و شهرهای بزرگ ایران هم دیده میشود؟
نه، همه جا تهران نیست. ما در شهرستانها مواردی داریم که نه تنها اصلا بحث حقوق در کار نیست، بلکه دخترها از کوچکترین تحرک، تفکر و هر فعالیتی که فکرش را بکنید، بهدور هستند و در مورد آنها تنها نمیتوانیم روی سواد مدرسهای با همه مشکلات آموزش مدرسهای تاکید کنیم و بگوییم که حالا که آموزش دیدهاند، میتوانند درک بهتری از زندگی و حقوق خود داشته باشند.
دروس مدرسه باید به نوعی باشد که شما را آماده زندگی در جامعه معاصر بکند. من نه تنها در مسایل زنان یا حقوق، بلکه روی متون کتابهای درسی صحبت دارم که تنها کاری که نمیکنند این است که فرد را با خلاقیت، با اعتماد به نفس و با قدرت تصمیمگیری به جامعه تحویل دهند. در نتیجه انتظار درستی نیست که بگوییم چون درس خواندهاند، حتما حقوق خود را میخواهند.
حال که صحبت به اینجا کشید، شما فکر میکنید همان گروههای پیشرو و "روشنفکر" جامعه ایران چه درکی از برابری زن و مرد دارند؟ مثلا در غرب این برابری، کار و کوشش مشترک، مساوات در برابر قانون، مسئولیتهای اجتماعی و اقتصادی مشترک را صرفنظر از نتایج آن در بر میگیرد.
باید تاحدودی موافقت کنم با شما که شواهدی در جامعه ما از درک ناقص در این زمینه هست. مفهومی را که شما درباره مسئولیت و حق میگویید، در جامعه ایران نیست و دلیل آن هم تضادهای بین سنت و مدرنیته است. من و همکارانم در پژوهشهای مربوط به همسرگزینی و روابط زندگی دیدیم که دختران و پسران ما درگیر دو نوع هنجار و ارزش موجود در جامعه هستند. یکی ارزشهای مدرن است که تمام این مسائل دوشادوش هم بودن، همفکر بودن و کار کردن و غیره را در بر میگیرد، اما شرایط سنتی همچنان خود را تحمیل میکنند.
دختران ما میخواهند کار کنند، فعال و همقدم همسر خود باشند، اما جامعه فاقد آن نهادهای مدرن جوامع دمکراتیک است. در نتیجه بهطور فردی اقدام به گرفتن حق خود میکنند. مثلا در اول ازدواج مهریهی بالا میگذارند که اگر کار روزی به طلاق کشید، سرمایه یا پشتوانهای داشته باشند.
آمار بیکاری در ایران در میان زنان بیشتر است و این آمار در میان دختران تحصیلکرده به مراتب بالاتر میرود. این نشان میدهد که این جامعه به نوعی شکل گرفته که از استخدام دختران با تحصیلات بالا جلوگیری میکند.
آن نهادهایی که در جوامع دمکراتیک روابط افراد و زن و مرد را سامان میدهد، در ایران نیست و در نتیجه مردم مجبورند با وجودیکه فکر و عقیده نو دارند، بهدلیل کمبود سازمانهای حمایتکننده، به سنتها رو بیاورند.
این دوگانگی، یعنی گردش بین راهکارهای سنتی و رفتارهای مدرن، خودش مسئلهساز است. در عینحال باید گفت، وقتی مشکلات قانونی کنونی را با درست کردن قوانین غلط دیگر مانند چند همسری و صیغه دامن میزنند، این اساسا برابری زن و مرد را به قهقرا میبرد. در این شرایط نمیتوان انتظار داشت که درک جامعه از برابری زن و مرد تعمیق یابد.
در سال ۱۳۰۶، حضور زنان در سالنهای تئاتر و سینما ممنوع بوده و گروهی کوشیدهاند این مشکل را با کمک عرف و قوانین وقت رفع کنند. اینک ما در آستانه سال ۱۳۹۰ با ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها یا سینماهایی که مسابقه فوتبال را نشان میدهند یا با ممنوعیت قلیان کشیدن زنان در کافهها روبرو هستیم. مشابهتها در چیست؟ چرا پس از ۸۵ سال ما در مواردی در همان نقطه صفر هستیم؟
این همان بحثی بود که من اول صحبت کردم و گفتم که زنان دوره مشروطه، تنها به بخشی از خواستهای خود رسیدند. توجه کنید که آموزش روزگاری کفر بود اما الان عادی شده است. همزمان میبینیم که بسیاری مفاهیم آن دوران همچنان مطرح است. آنچه شما مثال زدید، نمونههای آشکار است، اما بسیاری رفتارهای منسوخ شده در مناسبات زن و مرد در جامعه ما دوباره رواج پیدا کردهاند. مثلا قتلهای ناموسی تنها در بخشهایی از ایران دیده میشد که آن هم در حال فروکش بود، اما الان میبینیم این پدیده در تهران و شهرهای بزرگ ایران نیز رایج شده و روز بهروز بیشتر میشود.
آدم فکرش را که میکند، میبیند در هشتاد سال پیش خود جامعه هم عقب بوده و عملا مقاومت افکار عمومی کمکی برای جلوگیری از پیشرفت اجتماعی زنان محسوب میشده است. اما الان بهنظر میرسد که افکار عمومی جلوست و مدیریت کلان حکومتی نبض این سنتگرایی و عقبگردها را در دست دارد. فکر میکنید بالاخره زور چه کس در این میان میچربد؟
طبیعتا زور آن کس که منابع قدرت را در اختیار دارد بیشتر است. اما اینطور هم نیست که مردم اصلا نتوانند کاری بکنند. مشکل عمده در همان تضاد میان سنت و جامعه مدرن است. تهران از نظر شهرنشینی، وسعت، تکنولوژی موجود و ظواهر موجود، مدرن است. از نظر تفکری، جامعه ما بسیاری از مفاهیم مدرن از جمله دمکراسی یا برابری زن و مرد را پذیرفته است.
بهنظر من، جامعه ما از این مرحله عبور کرده که قانونگذاران و کسانی که قدرت دارند، چنین سدهایی مقابل زنان بگذارند. جامعه این فشارها را قبول نمیکند ولو اگر به صورت قانون هم در بیایند.
زنان ما در ماههای اول انقلاب با شعار "یا روسری یا توسری" روبرو شده و مجبور شدند برای تحصیل و کار و ادامه حضور در اجتماع، روسری سرکنند. این شعار را مردان نمایندگی یا توجیه کردند و هنوز هم بسیاری مردان شهری ایرانی بهدلیل سنتی بودن خودشان و توافق ذهنی با درجه دوم بودن زن، بهطور ضمنی با فشارهای مختلف دولتی و قانونی نسبت به زنان تفاهم نشان میدهند. آیا الان زنان ما میتوانند همین مردان را به مرزبندی با چنین سیاستهایی بکشانند؟
درآغاز انقلاب گروههایی بودند، اما در برابر موج انقلاب قدرتی نداشتند و بیشتر هم متوجه مسائل سیاسی بودند.
من حرف شما را قبول دارم. مردانی هستند که دوست دارند زنانشان در خانه بمانند. من حتی شک دارم بسیاری از افراد که در مورد دمکراسی صحبت میکنند، در مورد زنان دور و بر خود رعایت دمکراسی و حقوق انسانی را بکنند. برای بسیاری از این افراد، حوزه خصوصی و خانوادگی با حوزه عمومی فرق میکند.
اما در شرایط حاضر گمان نمیکنم که حتی این گروه مردان بتوانند چنین کاری بکنند. البته این بستگی دارد که زنان چه مقاومتی کنند. اما دیگر دوران آن که زنان در تغییرات اجتماعی به کلی نادیده گرفته و منکوب شوند، گذشته است.
مهیندخت مصباح
تحریریه: کیواندخت قهاری
مشاور ارشد موسوی: تظاهرات خیابانی تنها نوع اعتراض نیست
پاریس در روز پنجشنبه (۳ مارس/۱۲ اسفند) شاهد برگزاری نخستین کنفرانس مطبوعاتی اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی بود.
خبرنگاران فرانسوی برای اولین بار پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ شاهد حضور یک چهره اپوزیسیون از ایران بودند که به زبان فرانسه به پرسشهای آنان پاسخ میگفت. خبرنگاران حتی بعد از خاتمه زمان کنفرانس، امیرارجمند را رها نکرده و در راهروهای باشگاه مطبوعات پاریس، او را احاطه کرده بودند.
کنفرانس مطبوعاتی امیرارجمند که دو ساعت به طول انجامید، به دو بخش تقسیم شد که در بخش دوم، خبرنگاران ایرانی، سوالات خود را از مشاور ارشد موسوی پرسیدند.
وی در پاسخ به پرسش دویچهوله مبنی بر اینکه با توجه به عبور حاکمیت از خط قرمزی که توسط مردم معترض به نتیجه انتخابات تعیین شده بود و بازداشت موسوی و کروبی، آیا تغییر فاز اعتراض و ارائه راهکارهایی جدید در دستور کار قرار نگرفته است، گفت: «طرف مقابل به اهداف خودش دست پیدا نکرده است که اگر چنین بود بعد از قریب دو سال سرکوب، زندانی کردن و حبس رهبران جنبش، سران احزاب، دانشجویان، خبرنگاران و به کار بردن عمل شنیع تجاوز نتوانست این جنبش را متوقف کند و البته باید گفت که آنها نیروی بسیار زیاد و امکانات مالی بسیاری دارند که به جای صرف آن برای توسعه ایران، صرف سرکوب مردم میکنند و از آخرین تجربه کشورهای حامیشان هم کمک میگیرند».
وی در ادامه تاکید کرد که مردم، خود تاکتیک و روشهایشان را عوض کردهاند و افزود: «ما باید بدانیم که تظاهرات خیابانی تنها نوع ابراز نظر و وجود نیست و تظاهرات خیابانی هم میتواند مثل قبل نباشد. باید دنبال راههای جدید مانند به وجود آوردن شبکههای جدید محلی و اجتماعی بود که میتواند وضعیت را عوض کند. انواع دیگری از اعتراض مانند اعتصاب، تحصن، مقاومت مدنی را نیز باید در نظر داشت و نباید انتظار داشت رهبران هر روز بگویند امروز چه کاری انجام دهیم».
به گفته امیرارجمند، این بدنه مردم است که باید راهحلها را پیدا کند و راههای زیادی برای ادامه تحرک و اعتراض وجود دارد که باید عملی شوند.
مشاور موسوی در پاسخ به این سوال که آيا خطر سرخوردگی مردم پس از دستگیری موسوی و کروبی و سرکوب حاکمیت وجود دارد یا خیر، گفت: «مردم نه تنها سرخورده نشدهاند بلکه برعکس با همه سرکوبها، مقاومتر شدهاند و به بلوغ بالایی رسیدهاند. مردم توانستهاند که خود را با مسائل روز وفق دهند و با صبر و استقامت و اعتقاد به عقل جمعی و لزوم همبستگی پیش بروند. قبول کنیم که تفاوتهایی هم میان مردم وجود دارد و باید بر اساس مطالبات حداقلی مشترک حرکت کنیم».
وی در پاسخ به سوال دوم در این زمینه که با توجه به آنچه در تونس و مصر رخ داد، چهرههای تاثیرگذار جنبش برای جذب حمایت خارجی از تحرک مردم و ایجاد یک جبهه مشترک در جامعه بینالمللی چه راهکارهایی را در نظر دارند، گفت: «ارتش مصر وابسته به آمریکا است و فشار آمریکا بر ارتش مصر تعیینکننده است. اگر ارتش مصر به دیگران وابسته بود، فشارها برداشته میشد و به راحتی سقوط میکرد. نباید فکر کرد که سپاه پاسداران ایران مانند ارتش مصر است و حمایت خارجی میتواند موضع آن را ضعیف کند. لذا وضعیت ایران با مصر کاملا متفاوت است و مقایسه این دو با هم اشتباهی استراتژیک خواهد بود».
امیر ارجمند: دفاع مشروع حقی ذاتی است
مشاور ارشد موسوی افزود: «ما همه افرادی را که با مردم مخالفند را دشمن نمیدانیم، برخی افراد بینش متفاوتی با ما دارند و از آنجا که ما نمیخواهیم مانند احمدینژاد عمل کنیم، خواستار این هستیم که آنها نیز چنین تفاوتی را باور کنند. بخشی از نیروهای انتظامی ما، یک دستهای از افراد هستند که آلوده به منافع اقتصادی مشخص شدهاند به طوریکه کاری به ایدئولوژی، دین و منافع ملی ندارند و دستشان نیز به خون مردم آلوده شده است؛ اما از نظر ما بدنه سپاه آمادگی پیوستن به مردم را دارد و به همین دلیل نیز امروز حکومت به نهادهای غیررسمی روی آورده است و بچههای ۱۴ ساله را همهجوره مجهز میکنند و به خیابان میفرستند».
در بخش دیگری از این کنفرانس مطبوعاتی، امیرارجمند در پاسخ به این سوال که با توجه به خشونت گسترده حکومت علیه مردم، آیا دفاع نیز خشونت محسوب میشود، گفت: «از نظر حقوقی دو مساله از هم تفکیکپذیر است، یک بحث مقابله به مثل است و دیگری دفاع مشروع؛ دفاع مشروع یک حق ذاتی است و کسی نمیتواند از دیگری سلب کند. اگر کسی خواست دیگری را بکشد، طرف مقابل نباید بایستد و بگوید من را بکشید و باید از خودش دفاع کند و اجازه چنین کاری را ندهد؛ اما اگر این روش بخواهد بستری شود برای توجیه خشونت در لوای دفاع، ما با آن مخالفیم».
بیاطلاعی از وضعیت موسوی و کروبی
امیرارجمند در مورد وضعیت کنونی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران آنها گفت: «هیچکسی این آقایان و همسرانشان را ندیده است و حتی عدم حضور کروبی و همسرش در منزل پیشتر از خبر انتقال موسوی و رهنورد تایید شد و اگر آنها در منازل خود بودند، حاکمیت در مقابل اعلام حضور آنها چنین سرسخت عمل نمیکرد؛ به طوریکه از سویی دادستان تهران میگوید تنها وسائل ارتباطی آنها قطع شده است اما میتوانند با خانواده خود ارتباط برقرار کنند در حالیکه وقتی رهبر یک حزب را در کشوری بازداشت میشود معمولا موضوع به شکل رسمی اعلام میشود».
از سرنوشت موسوی اطلاعی در دست نیستوی افزود: «رفتار حکومت ایران، نشانه ترس است. آنها حتی جرات اعلام و تائید خبر دستگیری موسوی و کروبی را ندارند و پس از انتشار خبر، خبرگزاری فارس به نقل از یک مسئول قوه قضاییه که نامش را نیز اعلام نکرد، گفت که این آقایان و همسرانشان بازداشت نیستند یا رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه چیز دیگری را مطرح کرد. این نشانی ترس و دروغگویی آنهاست زیرا کسی در این مجموعه نیست که جرات چنین کاری را داشته باشد».
در پایان امیرارجمند ابراز امیدواری کرد که با ایجاد بستری مناسب و ایجاد هماهنگی میان مطالبات مردم، راهها و شبکههایی ایجاد شوند تا این هماهنگی بیشتر شده و طیف بازاریان را نیز در بر بگیرد.
وی در مورد اعلام اسامی اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید که پس از بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی اعلام موجودیت کرده، گفت: «شورا با پیشبینی و نظر رهبران جنبش تشکیل شده و سعی میکند که نقش هماهنگسازی را اجرا کند؛ اما اطلاعات بیشتری با توجه به ملاحظات امنیتی نمیتوان داد و باید چنین مسالهای درک شود؛ زیرا ممکن است جان این افراد مورد خطر قرار گیرد. باید صبور بود و شورا در موقعیت مناسب حتما اطلاعات بیشتری در اختیار مردم قرار خواهد داد».
علی مهتدی
تحریریه: شهرام اسلامی
اقتصاد ایران در سال ۱۳۸۹: امسال دریغ از پارسال
تحریمهای بینالمللی به ویژه بر صنایع نفت و گاز ایران تاثیری شدید داشت. در سال ۱۳۸۷ مسئولان شرکت نفت پیشبینی کرده بودند که اگر کسری بودجه ۲۰ میلیارد دلاری این شرکت جبران نشود، بسیاری از طرحها و پروژههای نفتی در سال ۱۳۸۸ متوقف خواهند شد. در سال گذشته این پیشبینیدرست از آب درآمد. بهگزارش شرکت نفت، بیش از ۹۰ درصد پروژههای نفتی با بحران مالی روبرو و ۵۰ درصد آنها کاملا متوقف شدند.
در جستوجوی مشتری نفت
در سال ۱۳۸۹ مشکل تازهای بر مشکلات صنعت نفت ایران افزوده شد. ۲۲ اردیبهشت آژانس بینالمللی انرژی در گزارش ماهانه خود فاش کرد که کیفیت پائین نفت خام ایران و نرخ بالای آن سبب شده است که جمهوری اسلامی نتواند در بازار جهانی برای نفت خود مشتری کافی پیدا کند.
در همان زمان، فاینشنال تایمز آلمان گزارش داد که بسیاری از خریداران نفت ایران قراردادهای پیشین خود را فسخ کردهاند. یکماه پیش از آن، حمید حسینی رئیس اتحادیه صادرکنندگان فراوردههای نفت، گاز و پتروشیمی، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود که چین، خرید نفت ایران را از روزانه ۴۰۰ هزار بشکه به ۲۰۰ هزار بشکه کاهش داده است.
رئیس اتحادیه صادرکنندگان همچنین گفته بود:«اگر فروش نفت ما را با مشکل روبرو کنند، قطعا فشار تحریمها میتواند موثر باشد. به همین دلیل وزارت نفت باید به بخش خصوصی اجازه حضور بدهد و بازارهای تازهای پیدا کند.»
تابستان امسال، وزارت نفت ۷۰ هزار بشکه بر تولید روزانه خود افزود و آن را به ۳ میلیون و ۷۵۰ هزار بشکه در روز رساند. اما همزمان تعداد تانکرهای شناور ایرانی که مازاد تولید نفت در آنها ذخیره میشود، به دو برابر رسید. برپایه گزارش آژانس بینالمللی انرژی، ۳۰ تا ۳۸ میلیون بشکه نفت برای تحویل به خریداران ناگهانی در این تانکرها ذخیره شده بود.
در کنار صنایع نفت و گاز، تحریمها، اثرات منفی خود را در ناوگان هوائی ایران نیز نشان داده است. روز ۲۶ تیرماه امسال یک فانتوم پایگاه ششم شکاری بوشهر سقوط کرد و خلبان و کمک خلبان آن کشته شدند.
سانحه بزرگتر، روز ۱۹ دی در نزدیکی ارومیه رخ داد. در اینجا بوئینگ ۷۲۷ ایران ایر سقوط کرد و ۷۸ سرنشین آن جان باختند. ۲۶ سرنشین دیگر هواپیما نیز، با جراحتهای شدید به بیمارستانها منتقل شدند.
از زمان اعمال تحریمها در سال ۱۳۸۴ تاکنون، ایران شاهد ۳۵ سانحه هوائی با صدها کشته و زخمی و میلیاردها دلار خسارت مالی بوده است.
یارانهها، نگرانیها و چشماندازها
بحث اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها، در تمام طول سال رسانهها و محافل اقتصادی ایران را به خود مشغول کرده بود. در آغاز سال کشمکش شدید دولت و مجلس این بحث را داغ کرد. احمدینژاد برای اجرای طرح هدفمندی یارانهها درخواست ۴۰ هزار میلیارد تومان (نزدیک به ۴۰ میلیارد دلار) بودجه درخواست کرده بود، اما مجلس این رقم را به ۲۰ هزار میلیارد تومان کاهش داد.
کشمکش میان مجلس و دولت تا آنجا بالا گرفت که احمدینژاد ابتدا اعلام کرد لایحه تقدیمی خود را پس خواهد گرفت و بعد قدمی فراتر رفت و گفت که طرح خود را به همهپرسی خواهد گذاشت.
اما هیچیک از این تهدیدها عملی نشد و سرانجام در دیماه امسال اجرای طرح هدفمندی یارانهها، با حذف یارانههای انرژی، خدمات عمومی و برخی کالاهای مورد نیاز مردم آغاز شد. اثرات تورمی طرح، پیش از اجرای آن، به دلیل بحثهای کشداری که به وجود آمد، آشکار شد و قیمتکالاهای ضروری به شدت بالا رفت. اما به نظر کارشناسان، اثرات تورمی واقعی طرح دولت، هنوز به درستی آشکار نشده است.
مردم ایران، به تدریج قبضهای آب و برق و گاز و تلفن را دریافت میکنند و متوجه میشوند کمک نقدییی که دولت در اختیار آنها قرار میدهد، قادر به جبران تفاوت قیمتها نیست. شهریورماه امسال روزنامه "گلوبال پست" پیشبینی کرد:«آنچه ممکن است در نهایت سبب شکست ایران شود، احتمالا نه تحریمهای بینالمللی و یا جنبش مخالفان که اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها است.»
بسیاری از کارشناسان ایرانی نیز پیشبینی کردهاند که همزمانی تحریمهای بینالمللی و اجرای طرح هدفمندی یارانهها، مردم ایران را فقیرتر و دولت را ورشکستهتر میکند و ممکن است در سال ۱۳۹۰ به طغیان همگانی بیانجامد.
رشد بیکاری
یکی از دستاوردهای برنامههای اقتصادی دولتهای نهم و دهم افزایش تعداد بیکاران بوده است. بهار امسال، مرکز آمار ایران آمار بیکاران را ۶ / ۱۴ درصد اعلام کرد، اما خانه کارگر ادعا کرد که این رقم درست نیست و ۱۷ درصد ایرانیان آماده کار بیکار هستند.
در سال ۱۳۸۴ محمود احمدینژاد هنگامی که مسئولیت دولت را به عهده میگرفت، اشتغالزائی را یکی از مهمترین هدفهای دولت خود اعلام کرد. در آن زمان تنها ۷ درصد نیروی آماده کار ایران بیکار بود. حتی اگر آمار مرکز آمار ایران را معتبر بدانیم، تعداد بیکاران کشور در دوران احمدینژاد حداقل به دو برابر رسیده است.
اما در این زمینه خطر آفرینتر از همه بیکاری در میان جوانان است. ۷۰ درصد جمعیت ایران را افراد زیر ۳۰ ساله تشکیل میدهند. امسال، برپایه گزارش مرکز آمار، نرخ بیکاری در میان گروه سنی ۱۵ تا ۲۹ ساله به ۲۶ درصد رسید. بیکاری جوانان، در هفتههای گذشته یکی از مهمترین عوامل طغیانهای بزرگ در مصر، تونس، لیبی، یمن و الجزایر بوده است. در همه این کشورها، بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جوانان بیکار هستند.
تاخیر در تحویل بودجه ۸۹
از آغاز اسفندماه امسال، بحث بودجه سال آینده ایران بیش از هر بحث دیگری رسانهها را به خود مشغول کرد. دولت احمدینژاد، اینبار نیز لایحه بودجه را با ۷۵ روز تاخیر در شرایطی تسلیم مجلس کرد که تعطیلات نوروزی مجلس نیز نزدیک است.
برخی از منابع ایرانی معتقدند احمدینژاد با تعمد لایحه بودجه را با ۷۵ روز تاخیر در اختیار مجلس قرار داده تا نمایندگان وقت کمتری برای بحث درباره آن داشته باشند.
در طرح تقدیمی احمدینژاد به مجلس، بودجه عمومی دولت در سال آینده حدود ۱۷۷ هزار میلیارد تومان (حدود ۱۸۰ میلیارد دلار) در نظر گرفته شده که ده برابر بودجه سال ۱۳۸۰ خورشیدی است. ۸۹ هزار میلیارد تومان از این رقم در بخش هزینههای دولت جای گرفته است که ۳۹ درصد بیش از سال ۱۳۸۳ است که محمد خاتمی رئیسجمهور بود.
بهنظر کارشناسان دولت مجبور است به خاطر اجرای طرح هدفمندی یارانهها سهم خود را در اقتصاد ملی افزایش دهد و این تصمیم با اصول کلی برنامه توسعه پنجم مغایرت دارد. کوچک کردن دولت و کاهش هزینههای آن، یکی از اهداف اصلی برنامه پنجم است، اما دولت همواره در حال بزرگتر شدن و پر هزینهتر شدن است.
تنها بودجه شرکتهای دولتی در لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ در مقایسه با امسال ۴۲ درصد افزایش یافته است. در حالی که بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی، دولت وظیفه داشت بخش خصوصی را گسترش دهد. گسترش درست بخش خصوصی میتوانست هم اشتغالزا باشد و هم از مسئولیتها و هزینههای سنگین دولت بکاهد.
جواد طالعی
تحریریه: عباس کوشک جلالی
«اینترنتیها اهل سوختن و ساختن نیستند»
یک مقام انتظامی در ایران آمار بالایی را از شکست ازدواجهای مبتنی بر روابط اینترنتی ارایه داد. به گفتهی رییس پلیس امنیت اخلاقی نیروی انتظامی «از هر۱۰ ازدواج اينترنتی، هشت مورد منتهی به شکست میشود.»
به گزارش ایسنا، احمد روز بهانی که درجمع "مبلغان دفتر تبليغات اسلامی" سخن میگفت اضافه کرد که «بيش از نيمی از آشنايیهای دختران و پسران در فضای مجازی به فساد اخلاقی و ارتباطات نامشروع منجر شده است.»
این آمار در حالی از سوی این مقام عالیرتبه ایرانی ارایه و از سوی خبرگزاریهای داخلی نقل شد که هیچ منبعی برای استخراج چنین آماری اعلام نشده است. اگر بتوان در نظر گرفت برای ارایه آمار طلاق دادگاههای خانواده منبع بودهاند، سوال اینجاست که آماری که دربارهی کیفیت روابط دختران و پسران ارایه شده، چطور استخراج شده است.
یک فعال اجتماعی در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکند که « ارایه آمار باید متکی بر بهرهوری از یک سیستم هوشمند و پایگاه نظام آماری باشد. صرفاَ بیان اینکه یک موضوعی اینقدر درصدش بوده، نمیتوان قابل استناد باشد مگر اینکه منبع آمارگیری مشخص باشد.»
فریبا داوودی مهاجر، فعال ایرانی ساکن واشینگتن، با بیان اینکه «یافتههای آماری در تصمیمگیری مدیران موثر و حتی استفاده از آن اجتنابناپذیر است،» نتیجه میگیرد: «وقتی که آمار غلط یا مخدوش ارایه میشود، مسلماَ هدفی از آن وجود دارد.»
او میگوید: «میخواهند برنامهریزیای را بر اساس آمار غلط انجام دهند و نیازمند این هستند که خود را برای جامعه اثبات کنند.»
شکست در عرصهی اطلاعرسانی
رئیس پلیس امنیت اخلاقی نیروی انتظامی ایران در ادامهی اظهارات خود و پس از ارایهی آمار بالای طلاق و "روابط نامشروع" بین زوجهای اینترنتی به بجث جنگ نرم وارد شد. به گزارش ایسنا، روزبهانی گفت که « در جنگ تحميلي ميدان نبرد محدود بود اما در جنگ نرم حتی دورافتادهترين روستاها نيز از گزند جنگ نرم در امان نيستند.»
او نتیجه گرفت: «اينترنت پديدهای است که چه بخواهيم چه نخواهيم ظرف سه سال آينده در همه خانهها وارد میشود اما از آنجا که ما به فکر نبوديم و فرهنگ استفاده را ياد نگرفتيم و ياد نداديم، به دشمن اجازه داديم تا فرزندانمان را در خانه و در اتاقهایشان مورد هجوم قرار دهند.»
فریبا داوودی مهاجر هدف از بیان چنین اظهاراتی از سوی این مقام انتظامی را «تلاش برای ورود هرچه بیشتر حاکمیت ایران به عرصهی خصوصی مردم» میداند.
او میگوید: «حاکمیت ایران از طریق پیشکشیدن آمار طلاق، روابط نامشروع، جنگ نرم و هجوم دشمن به خانهها در پی گسترش سلطهی خود بر زندگی مردم و از آن طریق کنترل جریان اطلاعرسانیاست.»
فریبا داوودی میگوید: «این قبیل اظهارنظرها به معنای استیصال مسئولان ایران از پاسخگویی به مطالبات جوانان ماست. میروند در فضاهایی که سراسر اتهام و افتراست. مثل اینکه از روابط نامشروع جوانان و اینکه دارند به تباهی کشیدهمیشوند، حرف میزنند.»
این فعال ادامه میدهد: «اینترنت یک فضای باز است، در سادهترین حالت میتوان گفت خب آنها هم بیایند هزاران سایت درست کنند و عقاید خودشان را ترویج کنند. ولی موضوع این است که تجربه نشان داده که جوانان به آنها اقبال نشان نمیدهند و اینجاست که به جای حل ریشههای مساله سعی در کنترل فضای اینترنت دارند.»
داوودی مهاجر میگوید: «باید از خود بپرسند اینکه در فضای آزاد اینترنت جوانان اقبال به آنها نشان نمیدهند آیا به علت رفتار خشونتآمیز آنها در طول این ۳۲ سال نبوده است؟ آیا به دلیل رفتار همراه با سلطه نبوده است؟ وگرنه چنین اظهارنظرهایی هیچ نتیجهای برایشان نخواهد داشت.»
«شاید طلاق را ترجیح میدهند»
مساله روابط دختران و پسران در اینترنت و آمار ۸۰ درصدی طلاق در ازدواجهای حاصل از این روابط موضوع گپ چند دقیقهای ما شد با مهران، پسری ۲۶ ساله، که ساکن تهران است.
او که از کاربران فعال شبکههای اجتماعی اینترنتی نظیر فیسبوک میتواند محسوب شود، میگوید: «وقتی دربارهی این صحبت میشود که طلاق بین کسانی که در اینترنت با هم آشنا شدهاند چه آماری دارد، چیزی که مهم است این است که مقایسه شود. یعنی مثلا شاید طلاق بین کسانی که در خیابان آشنا میشوند صد در صد باشد. یا اصلاَ آمار طلاق بین کسانی که از طریق خواستگاری آشنا شدهاند چقدر است؟»
او ادامه میدهد: «ثانیاَ چه کسی میخواد مشخص کند لزوماَ طلاق پدیدهی بدی است. شاید افرادی هستند که مستقل میتوانند زندگی کنند و تنهایی را به زندگی مشکلدار ترجیح میدهند.»
مهران میگوید: «شاید این قشری که در اینترنت هستند، از آنهایی نیستند که بسوزند و بسازند.»
«دروغ فقط در چت یک ساعته ممکن است»
با اینهمه هستند کسانی که نظر خلاف مهران دارند. فرزاد پسر ۲۳ سالهای که او هم ساکن شهر تهران است میگوید با ازدواج اینترنتی موافق نیست و این ازدواجها را دارای «زیربنای محکمی» نمیداند.
او البته میگوید که به اظهارات رئیس پلیس امنیت کاری ندارد بلکه: «به نظرم ازدواجهایی که افراد در اینترنت با هم آشنا میشوند، فرق دارد و اصلاَ چهارچوب خاص خودش را دارد که اگر طرف نتواند در ادامه در آن چهارچوب حرکت کند، زندگی شادی هم نخواهد داشت.»
اما نسترن، دختر جوان ۲۷ سالهی تهرانی، خواهرش را به عنوان مثال میآورد و با نظر فرزاد مخالفت میکند: «آشنایی خواهرم با همسرش از طریق اینترنت نبود ولی به علت فاصله اینترنتی پیش رفت. بعد هم با هم ازدواج کردند و هنوز هم بعد از چند سال زندگی، جزو آن ۸۰ درصد نشدهاند.»
او از تجربهی خودش هم صحبت میکند: «من اولین دوست پسر زندگیام را توی چت پیدا کردم. آن موقعها چت تازه بین جوانهای ایرانی مد شده بود. حدود ۹ ماه هم دوست بودیم. دلیل جداشدنمان هم این بود که من زیاد کادو میخریدم، ولی او نمیتوانست بخرد، روز تولدم گذاشت من را و رفت. بچهگانه! بنابراین علت جدا شدنمان یک چیزی بود که فرق نمیکرد توی اینترنت آشنا شده باشیم یا مثلا در میهمانی.»
او میگوید: «اگر فکر میکنند کسانی که توی اینترنت آشنا میشوند اطلاعات غلط میدهند، باید گفت دروغ گفتن مال چت یکی دو ساعته است. برای ازدواج آدمها از پشت کامپیوترهایشان بلند میشوند و با هم معاشرت میکنند. اگر دروغگوهای خوبی باشند، بدون آشنایی در اینترنت هم میتوانستند دروغ بگویند.»
نسترن هم مثل مهران آشنایی در اینترنت را معیار خوبی برای دستهبندی روابط و ازدواجهای خوب یا بد نمیداند.
مریم میرزا
تحریریه: یلدا کیانی
تحریریه: یلدا کیانی
اعتراف مسئولان ایرانی به افزایش جرم و جنایت
پایگاه اطلاعرسانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران ضمن انتشار متن کامل سخنان آیتالله صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه در گردهمایی ائمه جمعه اعلام کرد که بخشهائی از سخنان وی در برخی روزنامهها و سایتهای اینترنتی منتشر نشده است.
رئیس قوه قضاییه در این سخنان به میلیونها پروندهای که در دادگاهها در دست بررسی است اشاره میکند. در میان این میلیونها پرونده، تجاوز، قمهکشی، سرقت مسلحانه و دهها جرم دیگر کم نیستند. به گفته آقای لاریجانی این جرائم سنگین در سطحی کلان در جامعه وجود دارد.
رئيس قوه قضائيه در جای دیگری میگوید: «اخیراً در ماه مبارک رمضان شنیدیم در یک روستای خراسان جنوبی به خانه یک خانواده متدین هجوم بردند و چند جوان در سحرگاه یک روزی در جلوی چشمان پدر و مادر به دختر جوان خانواده تجاوز کردند.» وی اضافه میکند: «در ورامین دو سه ماه پیش یک جانی و یک جنایتکار بالفطرهای به طرز فجیعی به چندین کودک تجاوز کرد.»
رئيس قوه قضائيه در جای دیگری میگوید: «اخیراً در ماه مبارک رمضان شنیدیم در یک روستای خراسان جنوبی به خانه یک خانواده متدین هجوم بردند و چند جوان در سحرگاه یک روزی در جلوی چشمان پدر و مادر به دختر جوان خانواده تجاوز کردند.» وی اضافه میکند: «در ورامین دو سه ماه پیش یک جانی و یک جنایتکار بالفطرهای به طرز فجیعی به چندین کودک تجاوز کرد.»
تیترهای برخی روزنامههای ایران، تصویری را که رئیس قوه قضائيه ترسیم میکند، روشنتر میکنند:
- «صد نفر از اراذل و اوباش سابقه دار دستگیر شدند»
- «طی پنج روز یک هزار و ۱۴۸ نفر دستگیر و ۲۰۰۰ و ۴۵۹ قبضه سلاح سرد، کشف و ضبط شده اند.»
- «در بعضی از نقاط تهران، جوانان چاقو را ناموس خود می دانند»
مسئولان به ستوه آمده
رییس سازمان زندانها با اشاره به افزایش جمعیت در زندانهای کشور، تراکم زیاد محکومان در درون زندانها و کمبود فضا برای زندانیان را از مشکلات عمده درون زندانها دانسته و گفته است: «ورودی زندانها دست ما نیست بلکه نشات گرفته از اوضاع و احوال اجتماعی است. متاسفانه آمارجرم و جنایت در سطح کشور زیاد است.»
- «طی پنج روز یک هزار و ۱۴۸ نفر دستگیر و ۲۰۰۰ و ۴۵۹ قبضه سلاح سرد، کشف و ضبط شده اند.»
- «در بعضی از نقاط تهران، جوانان چاقو را ناموس خود می دانند»
مسئولان به ستوه آمده
رییس سازمان زندانها با اشاره به افزایش جمعیت در زندانهای کشور، تراکم زیاد محکومان در درون زندانها و کمبود فضا برای زندانیان را از مشکلات عمده درون زندانها دانسته و گفته است: «ورودی زندانها دست ما نیست بلکه نشات گرفته از اوضاع و احوال اجتماعی است. متاسفانه آمارجرم و جنایت در سطح کشور زیاد است.»
معاون عملیات پلیس امنیت تهران بزرگ میگوید: «بیشتر اراذل و اوباش دستگیر شده، جزو افرادی نبودند که پیش از این از سوی پلیس دستگیر شدهاند». او اضافه میکند: «این امر نشان از این واقعیت دارد که علی رغم اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و وعدههای داده شده مبنی بر پاکسازی کشور از اراذل و اوباش، میزان جرایم در سطوح مختلف جامعه رو به افزایش است.»
اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده نیروی انتظامی به افزایش جمعیت در زندانهای ایران اشاره کرده و گفته است که تراکم زیاد محکومان در درون زندانها و کمبود فضا برای زندانیان از مشکلات عمده درون زندانهاست.
«جامعه پر افتخار» یا پر جنایت؟
سخنان مقامهای قضایی و امنیتی در ایران نشان افزایش هولناک خشونت و جنایت در ایران است. نمونهای از این جنایتها هفته گذشته در میدان کاج تهران رخ داد که شخصی در برابر چشمان پلیس و رهگذران در نهایت قصاوت فردی را با ضربات متعدد چاقو کشت.»
مسئولان ضمن انتقاد از پلیس به «بیتفاوتی مردم» هم انتقاد کردند. جعفری دولت آبادی دادستان تهران در این باره گفت: «مردم نمی توانند تماشاگر صرف باشند. در جامعه پرافتخار ایران، مردم همواره صف اول کمک و مبارزه بوده اند، چرا این اتفاق رخ داد و یک عدهای صرفا تماشا کردند که فردی جلوی آنها بمیرد؟ این حادثه تلخی بود و از مردم فهمیم مان می خواهیم که در جایی که میتوانند کمک کنند و از کمک کردن دریغ نکنند».
برخی کارشناسان آدمکشی میدان کاج را «واجد ارزشهای جرمشناسانه» دانستند. گروهی دیگر از کارشناسان به عللی مانند آمار رو به افزایش نرخ بیکاری، فقر و تبعیضات اجتماعی اشاره میکنند که باعث افزایش دزدی و تجاوز و قتل شده است.
گروهی دیگر به حوادث پس از انتخابات اشاره میکنند و موجی از خشونت که نیروهای انتظامی و بسیج نسبت به مردم عادی روا داشتند. به عقیده این گروه کتک زدن، چاقو کشیدن و حتی کشتن انسانهایی که با دست خالی در خیابانها حضور داشتند، در افزایش خشونت در جامعه نقش دارد.
نسلی که جایی انقلاب میکند و جایی دیگر رسوا
تنها دو سال طول کشید تا از پلههای ترقی در عالم سیاست بالا برود: از یک نمایندهی ساده تا دبیرکل حزب سوسیال مسیحی، از وزیر اقتصاد تا وزیر دفاع. صحبت از کارل تئودور تسو گوتنبرگ، سیاستمدار ۳۹ ساله آلمانی است که محافظهکاران امیدهای فراوانی به آیندهاش بسته بودند. اشرافزادهای خوشچهره، سیاستمداری جوان، خوشپوش و تحصیلکرده با همسری زیبا. او در سال ۲۰۱۰ به عنوان مرد سال مجلهی "فوکوس" برگزیده شد. کم نبودند زبانشناسانی که قدرت بیان او را میستودند، هنرپیشگانی که استعداد بازیگریاش را در مقابل دوربین ستایش میکردند و میگفتند حرکات موزون و به جای دست و سر او هنگام سخن گفتن به او هالهای از اعتبار میبخشد. آلمانیها به او امیدها بسته بودند.
توماس هابس، فیلسوف بریتانیایی قرن ۱۷ام میگوید: «پادشاه ملت است.» با ظهور گوتنبرگ میرفت که در آلمان هم تجسم یک ملت در یک سیاستمدار به واقعیت بدل شود. نظرسنجیهای معتبر، او را سکسیترین مرد در عرصه سیاست آلمان و محبوبترین و خوشپوشترین سیاستمدار این کشور معرفی می کردند.
هنگامی که او در نیویورک در Times Square عکس گرفت، خیلی از رسانهها نوشتند که هیچ سیاستمداری به خوبی او نمیتواند جلوی دوربین ژست بگیرد. در کشوری مانند آلمان که ساکنانش از نظر زیبایی، نمایندهی شایستهای برای معرفی خود در صحنه بینالمللی نداشتند، حالا امیدها در قالب گوتنبرگ ظهور کرده بود؛ یا مثل این که آلمانیها او را از یک کاتالوگ سفارش داده باشند، انگار که این اشرافزاده نه در انتخابات که در یک "کاستینگ شو" برنده شده باشد.
یکی از ویژگیهای گوتنبرگ که در محبوبیت او نقش فراوانی داشته، اهمیتی است که او میگفت برای صراحت، درستکاری و پاکدامنی در عالم سیاست قائل است. این سیاستمدار محبوب سال ۲۰۱۰ در مصاحبهای گفت: «با احتیاط و خویشتنداری باید از محبوبیت لذت برد، چون در عرض یک ثانیه میتواند ورق برگردد.»
در روز ۱۶ فوریه (۲۷ بهمن) ورق برگشت. خبری مثل بمب در فضای سیاسی و علمی آلمان صدا کرد. روزنامهی "زوددویچه" گزارشی منتشر کرد که در آن از قول یک استاد حقوق نوشته شده بود،«بخشهایی از رسالهی دکترای حقوق وزیر دفاع آلمان رونویسی مقالهها و دیگر کارهای علمی و البته بدون ذکری از منابع است.» اتهامی بزرگ که نامی جز تقلب یا سرقت علمی برای آن نمی شد یافت.
گویا برای وزیر دفاع که پایاننامه اش در سال ۲۰۰۷ موفق به اخذ بهترین نمره از دانشگاه بایروت شده بود، هنوز ابعاد این رسوایی چندان ملموس نبود. او همچنان با اعتماد به نفس پشت میکروفن ایستاد و گفت: «حساب و وجدانش پاک است و پایاننامه خود را با صداقت نوشته است.»
اولین واکنشهای سیاستمداران آلمان چنین بود: صدراعظم آلمان با خونسردی تمام گفت: «فکر میکنم وزیر دفاع و دانشگاه بایروت موضوع را روشن خواهند کرد.» وزارت دفاع پشت وزیرش را خالی نکرد و اتهامی را که متوجه وزیر بود، «بیشرمانه» خواند. همحزبیهای وزیر، انگشت اتهام به سوی جریان سیاسی چپ دراز کردند که «در فکر حمله به گوتنبرگاند».
اما اپوزیسیون ول کن ماجرا نبود؛ اپوزیسیون از یک سو خواهان پس دادن عنوان دکترای وزیر و از سوی دیگر کنارهگیری او از مقام وزارت بود. در نخستین واکنشهایی که دانشگاه بایروت نسبت به این رسوایی علمی از خود نشان داد، آمده بود، بررسی ادعای سرقت علمی در پایاننامهی وزیر ماهها به درازا خواهد کشید.
بای بای گوتنبرگ
به نظر میرسید جنجال سرقت علمی وزیر به کمک داروی زمان و در سایه «موضوع های مهم دیگر» به فراموشی سپرده شود. اما عصر، عصر اینترنت است. گروهی بسیج شدند و در خط به خط و صفحه به صفحهی پایان نامهی وزیر به دنبال سرقت علمی گشتند و یافتههایشان را در پلاتفرمی به نام GuttenPlag Wiki منتشر کردند.
بررسی پایاننامه هنوز به اتمام نرسیده، جمله ای بر این سایت نقش بست: « در ۳۲۴ صفحه از مجموع ۳۹۳ صفحه پایاننامه سرقت علمی صورت گرفته است. معادل ۸۲،۴۴ درصد از کل پایان نامه.» و این هنوز نتیجهی نهایی نیست.
در این سایت، هر کاربر سادهی اینترنت، تنها با چند کلیک روی " Interaktiven Guttenberg Report" می تواند به ابعاد این سرقت علمی پی ببرد. دیگر تلاش سیاستمداران و استادان راهنمای گوتنبرگ که در ابتدا میخواستند ابعاد این سرقت علمی را تا حد چند خطای غیرعمد تقلیل دهند، بینتیجه بود.
هر کاربر اینترنت میتوانست دربارهی سطر به سطر این کار علمی، خود قضاوت کند. نتیجه آن قدر گویا بود، مدارک آن قدر بیخدشه و جامعه علمی تا آن حد آبروی خود را در معرض تهدید میدید، که دانشگاه عنوان دکترا را پس گرفت و وزیر که در ابتدا خیال ترک قدرت را نداشت، استعفا داد و این تصمیم را «دردناکترین گام زندگی خود» توصیف کرد.
اکسیون های اینترنتی طرفداران وزیر
وزیر دفاع آلمان پیش از استعفا در فیس بوک ۳۰۰ هزار فن داشت و حالا نزدیک به ۴۰۰ هزار دارد. طرفداران او دستبردار نیستند و خواهان بازگشتاش به قلعهی سیاستاند. به تازگی گروهی هم با نام "علیه تعقیب کارل گوتنبرگ" در فیس بوک شکل گرفته که تا صبح جمعه (۴ مارس / ۱۳ اسفند) بیش از ۳۴۰ هزار عضو داشت. هر دقیقه به شمار این افراد اضافه میشود.
نمایندهی این گروه در فیس بوک مینویسد: «ما بودیم و سیاستمداری که نه پیر بود و نه رسوب کرده.» صفحهای دیگر، "ما خواهان بازگشت کارل تئودور گوتنبرگ هستیم" است که ۲۵ هزار نفر در آن عضویت دارند. ۱۶ میلیون آلمانی عضو فیس بوکاند. به این ترتیب ۲ درصد از کاربران آلمانی خواهان بازگشت گوتنبرگاند.
در کنار دنیای مجازی، تا آخرین لحظه نتایج نظرسنجیها دم از محبوییت گوتنبرگ میزدند و پشت وزیر به صدراعظم و رسانهای پرتیراژ مثل روزنامه «بیلد» گرم بود که در موردش میگویند: «اگر از سیاستمداری طرفداری کند، آن سیاستمدار شکست نمی خورد.» آیا اگر پای قدرت تازه یعنی اینترنت در میان نبود، وزیر دفاع تسلیم می شد؟ قدرتی که شفافیت میآفریند، اطلاعات را در دسترس همه قرار میدهد و اگر خطایی صورت گرفته باشد با رجوع به حافظه و آرشیو بیعیب و نقص دیجیتال و با ارایه سند و مدرک راهی برای انکار باقی نمیگذارد.
پاسخ به این پرسش"خیر" است. شفافیت محض و دسترسی آسان به تمامی اطلاعات برای تمامی کاربران اینترنت، نقشی تعیینکننده را در استعفای وزیر بازی کردند.
گردانندگان GuttenPlag Wiki چه کسانی بودند
در روز ۱۶ فوریه هنگامی که خبر سرقت علمی منتشر شد، گروهی از صدها دانشجوی رشتههای کامپیوتر و فلسفه، مخالفان سیاسی، محققان و کسانی که به این رویداد علاقمند بودند به سرعت شبکهای به راه انداختند. هدف «ماموریت برای شفافسازی در عرصهی علمی» عنوان شد. تعقیب و بررسی اینترنتی پایاننامه آغاز شد.
نتایج لحظه به لحظه در پلاتفرم GuttenPlag Wiki منتشر میشد. تا روز استعفای وزیر ۸۹۱ مورد سرقت علمی را در پایاننامه مورد اتهام پیدا کردند. رمز موفقیت شبکه: شمار بالای اعضا و نرمافزارهای مخصوصی که سرعت جستجو و تطبیق را بالا میبرند.
حالا خبری که در ابتدا در رسانهی کلاسیک منتشر شده بود، بهانهای برای فعالان اینترنتی بود تا سند جمع کنند؛ در پایان دوباره این یک رسانهی کلاسیک یعنی شبکهی اول تلویزیون آلمان بود که خبر مربوط به یافتههای «گوتن پلاگ ویکی» را منتشر میکرد.
در این مثلث اطلاعرسانی این بار وظیفهی تحقیق و جستجو و ایجاد شفافیت را نه خبرنگاران حرفهای که فعالان اینترنتی به عهده گرفتند؛ شکست رسانههای سنتی از اینترنت.
مارکوس بکه دال از سایت netzpolitik.org که از قدرت اینترنت به عنوان "قوه پنجم" نام میبرد، کاربرانی را که در این پلاتفرم فعالیت کردهاند به سه دسته تقسیم میکند، دستهای با گرایشهای مشخص سیاسی از جبههی میانه و چپ که حالا در این رسوایی شانسی میدیدند برای به زیر کشیدن یک وزیر از جناح دیگر، دستهی دوم محققان و دانشجویان جوانی که فکر میکردند نمیتوان به راحتی سرقت علمی کرد و چون متخلف سیاستمداری است مشهور، به راحتی از آن گذشت و دسته ی سوم خورههای اینترنت که تنها برای تفریح و سرگرمی به دنبال چنین ماجراهایی هستند. این سه گروه سه مشخصه مشترک دارند: همه جواناند، تکرواند، اما توانایی کار گروهی دارند و به دنبال شهرت نیستند.
این تقسیمبندی ما را به یاد کاربران فعال "ویکی پدیا" میاندازد یا حتی گروه "ناشناسها". شاید بتوان روش کار این خورههای اینترنت را این طور خلاصه کرد : انتخاب سوژه، شبکهسازی سریع در مدت زمانی کوتاه برای تحقق یک هدف در محدودهی زمانی مشخص و پایان فعالیت شبکه.
میتوان گفت، دنیای سیاست و رسانه با نسل جدیدی از کاربران اینترنت روبروست، نسلی که خود شهروند - خبرنگار است و تولیدکنندهی محتوا، عجیب تشنهی شفافیت، با اتصالات مجازی قوی، مخالف سانسور، سوار بر تکنولوژی مدرن که یکجا در لباس "ناشناسها" خودنمایی می کند، جای دیگر برای اثبات سرقت علمی یک وزیر سرگرم جمعآوری مدرک و سند میشود.
نسلی که با اینترنت بزرگ میشود و میداند، حافظهی اینترنت به شکل نفرینشدهای فراموشیناپذیر است. شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم گوتنبرگ هم، هم جنس این نسل است. وزیری که اکنون با اصطلاحاتی چون "دکتر کپی/پیس" از او یاد میشود، پایان نامهای نوشت که در آن به بهترین شکل در آن از اینترنت بهره گرفته بود. پایاننامهای که به لحاف چند صد تکهای میماند از نوشتههایی که روزی در اینترنت در جایی منتشر شده بودند.
سقوط گوتنبرگ را می توان به حساب این نسل گذاشت که دیگر زیر لحاف زمان نمیخوابد و خود به جستجوی مدرک میرود، میتوان این عقبنشینی سیاست را پای جامعه و نخبگان علمی آلمان نوشت که آبروی علمی خود را در معرض خطر میدیدند و زود دانستند که باید کاری کرد، آنان که مصرانه و تا روشن شدن قضیه سکوت نکردند.
مثلثی که به دنبال کاندیدای بعدی خود میگردد تا کارنامه علمیاش را زیر ذره بین بگذارد. کسی چه می داند شاید این بار نوبت به دکتر آنگلا مرکل، صدر اعظم، یا دکتر وستروله، وزیر امور خارجه آلمان باشد.
یلدا کیانی
تحریریه: کیواندخت قهاری