۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها




۱۰اسفند: آغاز مرحله تازه!

taheripour.jpg
جمشید طاهری پور
۱

دیشب با خود می گفتم؛ اتفاق فردا آغاز مرحله تازه-ای در جنبش حقوق شهروندی ملت ایران خواهد بود. اکنون این سطر ها را در آخرین دقایق شب ده اسفند می نویسم، با چشم های انترنت عزیز همه اتفاق را دیده-ام. با پاهای او از میدان "امام حسین" تا میدان انقلاب و از آنجا تا میدان آزادی و از آنجا تا اسلامشهر دویده-ام. همراه او در تبریز، در شیراز، در اصفهان، در مشهد و اهواز وسمنان، در رشت و کرمانشاه هم بوده-ام و حالا خوشحالم، چون بر آسمان شب تهران نوشتم؛ "دیکتاتور! به پایان سلام کن!"، "باتوم خوردم اما خوشحالم چون برای آزادی وطنم باتوم خوردم"! 
وقتی آقای موسوی و آقای کروبی و همسرانشان، دزدیده و به جائی برده شدند که حکومت این اندازه حرمت نگاه نداشت بگوید کجا! من احساس اهانت کردم. فکر می کنم اکثریت بزرگی از مردم ایران نیز احساس اهانت کردند! 
حکومت با این آدم دزدی پر از تحقیر و اهانت، جراحت تازه-ای بر روح ایرانی و وجدان جامعه ایران وارد آورد. احساس درد این جراحت، مردم را در اعلام انزجار از آدم دزدی حکومت و اعتراض به آن، با مطالبه "موسوی و کروبی آزاد باید گردند"، به خیابان کشید با علم به این که ممکن است دیگر به خانه-هاشان بر نگردند! مردم؛ نقض بربرمنشانه حقوق شهروندی سران نمادین جنبش را، همانگونه که بود؛ اهانت به حیثیت انسانی و وجدان شهروندی خود درک کردند و از وجدان و حیثیت خود به دفاع برخاستند. وقتی در میدان صادقیه تهران، پوستر بزرگ سید علی خامنه-ای را آتش زدند؛ وجدان خود را از ننگ و نکبت حکومت و حیثیت خود را از کثافت اهانت آن پاک می کردند! 
کم هستند فعالینی که می توانند از زاویه حقوق بشری و دموکراتیک به خیزش نافرمانی مردم نگاه کنند. توصیف دکتر مهدی خزعلی در این باره بسیار گویاست: "تظاهرات اعتراضی ۱۰ اسفند در شهر های مختلف ایران حرکتی آرام بود. ۱۰ اسفند روز صدای پای ساکت مردم بود". 
۱۰ اسفند نمایان تر از همیشه نشان داد که نافرمانی مدنی در قبال ساختار حقوقی- سیاسی حاکم، موجب انگیزش حقوق بشری است و جنبش شهروندی را در بستری خشونت پرهیز به پیش می راند. بستری که استبداد دینی و جباریت ولائی- سپاهی را افشاء و طرد و نفی می کند و کارسازترین ابزار را در عقب راندن و بی اثر کردن سیاست سرکوب و ارعاب رژیم، در اختیار می گذارد. 
ما هنوز یاد نگرفته-ایم ملت خود را در آن کس که هستند ببینیم! به مردم از منظر فرمول های خشک و بی جان نگاه می کنیم و فکر می کنیم همه چیز خلاصه است در آن بیان های سیاسی که از علایق و میل ها و مطالبات بدست می دهیم. مردم و جامعه فقط مطالبات آن نیست. چیزی بنام "Volks Geist" و یا "وجدان جامعه" نیز وجود دارد. این "روح" و "وجدان"؛ نگهبان و نگهدارنده هستی ملت و جامعه است. بقاء و دوام ملت ها و جوامع بشری از اوست و از اوست هم عزت و... هم ذلت آنان! 
اگر انقلاب اسلامی دروازه-ی ذلالت را به روی ایران و ایرانیان گشود، اراده همین روح و وجدان بوده و اگر امروز در کار گشایش افق تازه-ای از عزت به روی اوست، باید آنرا برساخته امروزین روح ایرانی و وجدان جامعه امروز ایران دانست. 
موضوع مرکزی؛ بازخوانی روح ملت و وجدان جامعه، در متن آزادی و حقوق بشر است. می توان دید که خیزش نافرمانی مدنی مردم ایران علیه استبداد دینی و بربریت نظام ولائی-سپاهی، تائید بیداری روح ایرانی و وجدان جامعه ایرانی در افق آزادی و انسانیت حقوق بشری و شهروندی است. تجلی اراده این روح و وجدان است برای بهرمند کردن خود از آزادی، حقوق بشر، برابر حقوقی شهروندی و عدالت. 

۲ 

از نشانه های ورود جنبش شهروندی ملت ایران به مرحله تازه، شفاف شدن سمت اصلی جنبش است. "مرگ بر دیکتاتور"؛ که دیگر عام ترین شعار در جنبش اعتراضی مردم است، بیان شفاف مطالبه آزادی است. سمت اصلی جنبش، پایان دادن به استبداد دینی با هدف انتخاب نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر در کشور است. این پرسش که این "تغییر" و "هدف"؛ چگونه و در چه مسیری تحقق پیدا می کند، پاسخ از پیش آماده-ای ندارد. اما در فهم فرایند پیشروی بسوی چنین تغییر و هدفی، دو نکته محرز است: اول؛ رویگردانی و گسست دموکراسی خواهانه از اسلام فقاهتی. و دوم؛ نقد حقوق بشری اسلام سیاسی بسود جدائی دین از دولت. با توجه به ترکیب بغرنج و پیچیده نیروها و گرایش های شرکت کننده در جنبش سبز، می توان درک کرد که پیشروی در این زمینه بیش از پیش محتاج فضای گفتگوی نقادانه است. تجربه می آموزد که گفتگوی نقادانه وقتی ثمر می دهد و به بار می نشیند که با اعتلای جنبش های اجتماعی و خیزش های مدنی همراه بوده و متوجه پاسخ به ضرورت ها و نیاز های آن باشد. 
نشانه با اهمیت دیگر از ورود به مرحله تازه؛ گسترش جنبش در سراسر کشور است. تظاهرات اعتراضی چشمگیر در شیراز و اصفهان، ودر مشهد و تبریز و اهواز و رشت، و نیز در ابعادی دیگر در کرمانشاه و برخی شهرهای کردستان، نوید دهنده اعتلای جنبش در چشم انداز نزدیک است. ترکیب اجتماعی و نسلی و ملیتی جنبش تنوع بیشتر پیدا کرده و بویژه حاکی از بسط دامنه جنبش در میان کارگران و زحمتکشان کشور است. کشیده شدن دامنه اعتراضات به غرب و جنوب غربی پایتخت، بیانگر چنین واقعیتی است. با افزایش گرانی و بالا رفتن نرخ بیکاری و اثراتی که حذف یارانه ها در وخیم تر کردن وضع معیشتی مردم و بویژه صاحبان در آمد ثابت و اقشار فرودست جامعه بر جا گذاشته و می گذارد، می توان چشم انداز روشن تری از پیوستن اقشار فرو دست جامعه به جنبش سبز، ترسیم کرد. 
۲۵ بهمن، اول و دهم اسفند، حامل نشانه های با اهمیتی دایر بر تثبیت موقعیت راه سبز امید، بمثابه اپوزسیون حکومت ولائی- سپاهی و بدیل دولت کودتا است. تشکیل "شورای همآهنگی راه سبز امید"، در برون مرز گام بلندی در این مسیر بوده و به نوبه خود بر تغییر اولویت پیکار سبز دلالت دارد. اولویت نخست پیکار سبز، تثبیت موقعیت راه سبز امید، بمثابه اپوزسیون قانونی در نظام ولائی-سپاهی بود. این هدف به دلایلی که با ساختار حقوقی-سیاسی حاکم مرتبط است، همانگونه که قابل پیش بینی بود تحقق نیافت. لیکن من این عدم تحقق را، روشنگر و توهم زدا ارزیابی کرده و از زاویه منافع جنبش حقوق شهروندی ملت ایران، از دستآوردهای جنبش مردم و یک موفقیت می شناسم. این موفقیت در عین حال، به یمن استقامت و پایداری و نیز رویکرد رهبران نمادین و میانی راه سبز... به راهکار نافرمانی مدنی ممکن شده است. چنین رویکردی، برخلاف برخی ارزیابی های شتابزده، در راستای نقض راهبرد استراتژیک محوری راه سبز... مبنی بر "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" قرار ندارد. ویراست دوم منشور راه سبز امید، نه کمتر بلکه بیشتر بر این استراتژی متکی است! این البته از پارادوکس های اصلی و سترون کننده در منشور است اما ایراد محوری منشور... در تمامیت خواهی آنست و ایراد اساسی که به بسیاری از منقدین سکولار- دموکرات این منشور می توان گرفت، عبارت از این است که آنرا از این منظر که منشور "تمامیت" جنبش نیست موضوع نقد خود قرار داده-اند! صحیح این است که کماکان از گذاشتن علامت مساوی میان راه سبز امید و جنبش شهروندی ملت ایران اجتناب کنیم و از این طریق برای برسمیت شناختن تفاوت ها و بر این بنیاد، شناسائی و تحکیم مشترکات، گام های بلند تری به پیش برداریم. در افق این واقعبینی که راه سبز امید موثر ترین نیروی درونی جنبش شهروندی ملت ایران و دارای نقش و وزن رهبری کننده درآن در حال حاضر است، می توان به نحوی ثمر بخش و ایجادگرانه، در پیکار علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، در چهار چوب "حمایت انتقادی" از فراخوان های "شورای هماهنگی" پشتیبانی کرد. به نظر من در مرحله تازه-ای که آغاز شده، سمت اصلی پیکار سبز، انتخابات آزاد –بدون نظارت شورای نگهبان- برای تشکیل مجلس ملی بازنگری قانون اساسی است. 

۳

۱۰ اسفند بار دیگر نشان داد که جنبش شهروندی مردم ایران، رنگین کمانی از گرایش ها و علایق موجود در صفوف ملت ایران و یک پدیدار پر از تکثر و تنوع است که نمی توان و نباید آنرا در این یا آن گرایش خلاصه و مصادره به مطلوب کرد. سرشت متکثر و فراگیر جنبش، چنان "شورای همآهنگی" را می طلبد که نماینده و بیانگر تکثر گرایش های اجتماعی وسیاسی موجود در جنبش حقوق شهروندی ملت ایران بر بنیاد مشترکات آن باشد. پاسداشت سرشت ملی و فراگیر جنبش، تنها در چنین صورتی ممکن است. متاسفانه "شورای هماهنگی راه سبز..." با این نیاز و ضرورت بسیار فاصله دارد و این در حالی است که آقای موسوی در مصاحبه اختصاصی با سایت قلم سبز، بر ضرورت تشکیل جبهه فراگیر، صحه گذارده و بر آن تاکید کرده بود. راه دستیابی ایران به آزادی، راه ناهموار و دشواری است اما نباید نومید شد، رفع دشواری ها و موانع از عهده بلوغ و توان جنبش شهروندی ملت ایران ساخته است اما کار و فعالیت ایجادگرانه و پیگیر و البته زمان می خواهد. 
راهی که جنبش سبز از آغاز و تا کنون پیموده با وضوح تمام نشان داده که شبکه های اجتماعی مجازی و واقعی، سلول های سازنده و باز تولید کننده-ی حیات جنبش و ستون فقرات آن هستند. این شبکه ها سلول سازنده جامعه مدنی و جهان گلوبال کنونی و نماد زیست جهان ملت های معاصرند و هم از اینرو بدون این شبکه ها سخنی از پیشروی و حیات بالنده جنبش سبز ملت ایران در میان نخواهد بود. نکته مرکزی این است که اولا" هیچ استبداد و سرکوبی قادر به از میان برداشتن این شبکه ها نیست زیرا ملت ها و جامعه و جهان گلوبال را نمی توان از میان برداشت! و ثانیا" ثمر بخشی فعالیت های اپوزسیون و برخورداری آن از اعتبار و اعتماد و قدرت سازمانگری و بسیج شهروندی، به میزان تعیین کننده-ای، مشروط است به کم و کیف اتکاء آن به این شبکه ها و پشتیبانی این شبکه ها از آن! 
پیدایش شبکه های اجتماعی مجازی و واقعی، مفهوم جدیدی از رهبری را جایگزین مفهوم قدیم ساخته است. در مفهوم جدید، رهبران فرهیخته و کاریسما جای خود را به "سران نمادین" داده است. در پرتو مفهوم جدید رابطه ها نیز دستخوش تغییر شده و بجای رابطه هرمی که بدنه را به پیروی از فرمان رهبر فرهیخته بر می انگیخت، رابطه متقابل، منعطف و شکل پذیری وجود دارد که فرایند رهبری را از پائین به سران نمادین تسری می دهد و الهام می بخشد. فراخوان های "شورای هماهنگی..." در ۲۵ بهمن و یکم و دهم اسفند، حاوی جلوه هائی از این گونه رهبری بوده است. 
برای این که رهبری از تراز نوین قوام و دوام داشته باشد، الزامش فعالیت در متن استراتژی های جامعه محور و شهروند مدار است که پرسش مرکزی در آن "چیستی حکومت" است. در برابر این گونه استراتژی ها که هدف خود را انتخاب نظام دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر می شناسند، استراتژی های قدرت محور و توده مدار قرار دارد که پرسش مرکزی در آن، "کیستی حکومت" است. استراتژی نخست بر جامعه مدنی متکی است و نیروی خود را از حق انتخاب و صیانت از صندوق رای و در یک کلام از انتخابات آزاد و آزادی انتخابات می گیرد. در حالی که استراتژی قدرتمدار، مشوق انواع توده گرائی – پوپولیسم- ، منادی تسلیم به ولایت فقیه و رضا به انتخابات ولائی تحت نظارت استصوابی فقها و آنگونه که در کودتای انتخاباتی شاهد بودیم؛ مستعد کسب قدرت با توسل به کودتا و جباریت بیرون از اراده و آرای مردم است. 
در اپوزسیون ایران هنوز گرایش هائی حضور دارند که "نبرد که بر که" در حکومت را نیروی محرکه اصلی تحول دموکراتیک در کشور می شناسند. این گرایش ها مستقل از ادبیاتی که بکار می گیرند، به استراتژی های قدرتمدار دلبستگی دارند و سمت فعالیت –شان در شرایط کنونی "تغییر رفتار رهبر" و در بیان موثرتری؛ انزوای جناح اقتدار گرا و بازگشت اصلاح طلبان حکومتی به درون ساختار قدرت است. صحبت بر سر این نیست که چنین رویکردی در هیچ شرایط و موقعیت، و اوضاع و احوالی موضوعیت ندارد. من چنین فکر نمی کنم. اما صحبت بر سر این است که مدافعان این رویکرد در نخستین دهه انقلاب بهمن بسر می برند و گفته و نا گفته؛ خواهان بازگشت به نخستین دهه عمر جمهوری اسلامی هستند. خود این واقعیت، بیانگر درجه دوری و بیگانگی این رویکرد؛ با علایق و خواست های اقشار اجتماعی جدید و نسل های جوان کشور است. صحبت اصلی بر سر ناتوانی آنست در عبور ایران از استبداد دینی به دموکراسی و حقوق بشر! صحبت بر سر این است که چنین رویکردی به انحلال گرایش سکولار- دموکراتیک می انجامد و در خدمت دوام و بقای حکومت دینی در کشور است. زیانباری بزرگ این گرایش، مانع تراشی در راه تقویت و بالندگی اپوزسیون سکولار- دموکرات ایران بوده است. اپوزسیونی که آینده ایران در گرو بالندگی و اعتبار آن است. 
با توجه به ملاحظات فوق شاخص با اهمیت دیگری که از ورود جنبش به مرحله تازه گواهی می دهد، فرایند تحکیم تحزب و نوسازی احزاب و سازمان های سیاسی کشور است. نوزایش و دگر گشت دموکراتیک در صفوف سکولار- دموکرات های ایران، در چپ، راست و میانه در راستای همین فرایند قرار دارد. نوزایش چپ نو در صفوف فدائیان خلق، برآمد شایانی از فرایند عینی یاد شده و پاسخی به این ضرورت عینی است. بر آمد عام تر؛ اهتمام در راه متحد ساختن نیروهای سکولار- دموکرات ایران و کوشش برای ارتقای نقش و اثر آنان در جنبش سبز است. 
اکنون با قاطعیت بیشتری می توان گفت که ثمر بخشی فرایند فوق تنها وقتی است که در خدمت تعمیق، رشد و اعتلای جنبش سبز قرار داشته باشد و اپوزسیون سکولار- دموکرات ایران را به موالفه-ی درونی جنبش شهروندی فرا برویاند. موالفه ای که در راه پایان دادن به استبداد دینی، در راه پایان دادن به نظام ولائی –سپاهی در کشور پیکار می کند و برپائی نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر، آماج و انتخاب اعلام شده-ی آن است.
ج - ط
۱۱ اسفند ماه ۱۳۸۹ 




اخبار روز:
ولی فقیه چند هفته ایست که سکوت کرده. او که مهمترین حرفهایش را زده، دیگر چه بگوید. مگر اینکه آقای خامنه ای دوباره همان حرفها را واگویه کند، گیرم این بار کمی مبهم تر و شاعرانه تر. دو راه پیش آقای خامنه ای گشوده است. راه اول، راه دل جویی و اصلاحات است. راه دوم، شمشیر کشیدن به روی مردم. چنین به نظر میرسد که آقای خامنه ای و شرکا راه دوم را برگزیده اند. راه سومی پیش رو نیست. راه دوم، یعنی سرکوب مردم، راه را بر اصلاحات خواهد بست. ولی فقیه و اعوان و انصار ایشان از جامعه و مسایل واقعی ان دور افتاده اند. ایشان در حلقه ای از مریدان و محافظان روزگار میگذرانند. و به درگاهشان تنها دست بوسان راه دارند. اما این روزها حتما به گوش آقا (خامنه ای) میرسانند که جامعه هنوز زنده است و حق خودش را میطلبد. و آقا هم طبق معمول با سرداران سپاه و سازمان امنیت نشست دارند و به فکر ترفندهای جدید، برای سرکوب مردم هستند.
مردم سکوت را شکسته اند. مهمتری شعار مردم و بویژه جوانان "مرگ بر دیکتاتور" است. هر روز که میگذرد و با هر تظاهراتی که صورت میگیرد، آقای خامنه ای و نزدیکان ایشان به پایان محتوم خویش نزدیکتر میشوند. سرکوب بیشتر مردم، راه را بر اصلاحات سیاسی خواهد بست. اما جمهوری اسلامی شعبده ها در آستین دارد. "سربازان گمنام امام زمان" منافع بیشماری در حفظ رژیم جمهوری اسلامی دارند. نان خوران این رژیم کم نیستند. این جماعت بی آنکه کاری مفید برای جامعه انجام دهند، از سرمایه ملی مردم، راحت و آسوده روزگار میگذرانند. حفظ این رژیم، حفظ منافع ایشان است. اما از سوی دیگر آقایان به راستی ناتوان از اداره سیاسی و اقتصادی جامعه هستند. فساد و ارتشاء همه جامعه را فرا گرفته است. دستگاه اداری کشور بجای اینکه به مسایل مردم بپردازد، به یک دستگاه کاغذ بازی بزرگ و پر هزینه و وقتگیر تبدیل شده است. نظام قضایی کشور پر از تناقض و بی نظمی است. کوهی از پرونده های قضائی روی هم انباشته شده است. بیش از شش میلیون پرونده قضائی در سال، اشاره به مشکلات جدی در جامعه میکند. بیش از نیمی از جوانان زیر سی سال ناتوان از استقال مالی و پرداخت اجاره خانه بوده و با پدر و مادرشان زندگی میکنند. به دلیل ناامیدی، بسیاری از مردم فقط به فکر امروزند و برای فراموش کردن آینده و نگرانی هایشان، به مواد مخدر روی آورده اند. جوانان بسیاری روزگار را با ناامیدی میگذرانند. در عوض شرکت های هرمی و آرزوی پول مفت و بی زحمت، طرفداران بسیاری پیدا کرده است. در نتیجه سرمایه گذاری در شرکت های هرمی، بسیاری از مردم سرمایه اندک، و عمر عزیز خود را، در این راه باخته اند. آرزوی بسیاری از جوانان، مهاجرت و زندگی در یک کشور اروپایی و یا آمریکایی است.
ماجرای انتخابات ریاست جمهوری، برای چند مدتی به مردم وامیدهایشان پر و بالی داد. اما حاکمان اسلامی کشور، آرزوهای دیگری در سر میپروراندند. آنها به فکر اسلام عزیز و عظمت میهن عزیز اسلامی، حق طبیعی مردم را در مبارزات انتخاباتی، براحتی زیر پا گذاشتند. هم اکنون اگر چه سرکوبهای سیاسی ادامه دارد، و پیش بینی آینده سیاسی ناممکن است، اما خشم فرو خورده مردم، آتش زیر خاکستر است. حرارت این آتش را میشود حس کرد. جامعه ملتهب است.
در جمهوری اسلامی، اختلافاتی بسیار جدی میان نهادهای قدرت وجود دارد. هر کدام ساز خودشان را میزنند، و به فکر منافع خودشان میباشند. آقای خامنه ای گاهی طرف این سازمان را میگیرد، گاهی طرف ان سازمان را؛ گاهی از این آدم طرفداری میکند، گاهی از ان دیگری. او که فرهمندی خمینی را ندارد، با مانور آمدن بین جناح های متفاوت، قدرت را قبضه کرده و سعی در هدایت ان میکند. آقای خامنه ای سلطان با عمامه است.
اما نیروی سرکوب جمهوری اسلامی را نباید دست کم گرفت. در هنگام تظاهرات، بخش بزرگی از نیروهای سرکوب، به حالت آماده باش، در پادگانها بسر میبرند. درعین حال باید به یاد داشت که این دستگاه عظیم سرکوب، از درون تهی شده است. فساد و رشوه میان فرماندهان سپاه رواج پیدا کرده است. بسیاری فرماندهان سپاه پاسداران، مردانی نالایق و فاسدند، که بجز رجز خوانی سیاسی بدرد هیچ کاری نمیخورند. مبارزات مردم این رژیم را فرسوده کرده و از پا خواهد انداخت. حرف آخر را مردم میزنند.


در دفاع از جهانشمولی هنجار‌های حقوق بشر

behrouz_bayat.jpg
بهروز بیات

درنگ فرصت‌طلبانۀ رهبران کشورهای غربی در دفاع از جنبش دمکراسی خواهی شهروندان تونس و مصر ایدۀ حقوق بشر و دمکراسی را نیز بی‌اعتبار می‌کند.
شهروندان تونس و مصر دیگر تاب تحمل مستبدینی چون بن علی و مبارک را نداشتند. کرامت انسانی شان را طلب کردند، خواستار آزادی و عدالت بودند به پا خواستند و قیام کردند. رهبران سیاسی غرب نه تنها این جنبش‌ها را یار شاطر خود نیافتند بلکه بار خاطر. نگرانی خود را آشکار کردند، از ضرورت قانونمندی و عدم خشونت سخن گفتند انگار که این رژیم‌های متحدانشان نبودند که ده‌ها سال بی قانونی ، بی عدالتی، فساد و خشونت را پیشۀ خود کرده بودند.
تا چه اندازه آقای اوباما در خور اعتماد است؟: کسی که "تغییر" را موعظه می‌کند امّا تا آنجا که ممکن است کوشش می‌کند که مبارک و رژیم‌اش را حفظ کند و هنگامی که این امر دیگر شدنی نیست خوشحالی‌اش را دورویانه از پیروزی جنبش مصر به نمایش می‌گذارد.
آیا خانم مرکل در آستانۀ دگرگونی‌های شگرف در رژیم‌های دیکتاتوری اروپای شرقی همین اندازه اظهار نگرانی می‌کرد؟ آیا ایشان از جایگزینی هونکر با میلکه رئیس سازمان امنیت آلمان شرقی به خاطر حفظ آرامش و تعادل همانگونه استقبال می‌کرد که از جایگزینی مبارک با سلیمان رئیس سازمان امنیت مصر. آیا می‌توان به صحبت خانم مرکل باور داشت هنگامیکه پس از سقوط شخصیت مطلوبش مبارک در مقابل دوربین رسانه‌ها خوشحالی اش را از پیروزی دمکراسی بشارت می‌دهد.
آیا می‌توان به آقای سارکوزی باور داشت در حالیکه وزیر کشورش چند روزی پیش از فرار بن علی به رژیم اش پیشنهاد کمک پلیسی می‌دهد و نخست وزیرش هنوز در ماه ژانویه از رژیم مبارک رشوه می‌گیرد.
چرا رهبران سیاسی غرب اظهار نگرانی نمی‌کنند هنگامی که متحد گرامی‌شان عربستان سعودی که حتی فارغ از نشانه‌های صوری دمکراسی به مستبد بودن خود اذعان دارد و بر ضد زنان و آزادی و حقوق بشر می‌تازد؟ مهم این است که پترول و پترودلار جاری باشد؟
آیا این مغایر حقوق بشر نیست که ملیون‌ها انسان در کشور‌های عربی از حقوق انسانی خود محروم وبه تنگددستی و فلاکت رانده می‌شوند از جمله بدین خاطر که این رژیم‌های "پایدار" متضمن امنیتی کاذب برای کشور اسرائیل هستند؟ نمی‌شود برین باور داشت که تنها با همسایگانی که بر مبانی یک دمکراسی پایدار و پایبند به حقوق بشر سازمان یافته‌اند می‌توان صلحی پابرجا برقرار کرد؟
ایران دوران شاه نمونۀ بارزی است از اینکه هر چه غرب بیشتر به نگهداری رژیم شاه پافشاری کرد، بیشتر خطر لغزیدن قیام شهروندان به سوی افراطگری بنیادگرایانه افزایش یافت. هر جند که اساسأ تاریخ کشور‌ها از میان کنش و واکنش‌های درونی شکل می‌گیرد اما این هم یک واقعیت است که در لحظات تاریخی‌ای که تعادل در جامعه ناپایدار باشد دخالت‌های بیرونی برای غلتیدن به این سوی یا سوی دیگر می‌توانند بسیار موثر باشد- به ویژه اگر دخالت کننده متنفذ باشد. بدون فشار توانمند جنبش شهروندان مصر و چنانچه غرب باز هم بیشتر در حفظ مبارک پافشاری می‌کرد خطر فرورفتن مصر در آشوب افزایش می‌یافت. بدیهی است که تحت چنین شرایطی گروه‌های سازمان یافته و ایدئولوژیک انگیزه مند مانند اخوان المسلمین کارشات برای دست یازیدن به قدرت آسانتر می‌شد. از اینرو شگفت انگیز است که چرا غرب این اندازه درنگ کرد که تازه پس از کشتار بیش از ۳۶۰ انسان به این نتیجه رسید که مبارک دیگر رفتنی است. در اینجا منظور این نیست که مبارک منتظر دستور غرب بود و آنرا فوری اجرا می‌کرد امّا هرچه پشتگرمی او کمتر می‌بود احتمال پافشاری اش برای ماندن در قدرت کاهش می‌یافت.
گفته می‌شود که رها کردن سریع مبارک از سوی غرب متحدان اش در منطقه را نامطمئن و تعهد ش را نسبت به آنها زیر پرسش می‌برد. این پیامی جالب و در عین حال افشاکننده دربردارد: متحدان ما جمعی رهبران خودکامه‌اند که ما باید آنها را در مقابل اشتیاق شهروندانشان به آزادی حفاظت کنیم.
جای تردید است که آیا غرب اصولأ علاقه‌ای به دموکراتیک شدن خاور میانه داشته باشد. به نظر می‌آید که غرب برای پیشبرد منافع اقتصادی و استراتژیک اش با دیکتاتور‌های فاقد پیشتیبانی مردمی و از اینروی دچار کمبود اعتماد به نفس آسانتر کنار می‌اید تا با نمایندگان برگزیده شهروندان و از اینروی متعهد به منافع شان.
و این واقعیت نیز قابل فهم و توجیه نیست که چرا رهبران غرب مبارزۀ شهروندان مصر و تونس را برای کرامت انسانی، دمکراسی و عدالت تهدیدی برای خود تلقی می‌کنند. چنین رفتاری این شبهه را ایجاد می‌کند که گویا آزادی‌های دمکراتیک تا زمانی مطلوب‌اند که بر خلاف منافع رقبا باشد.
چنانچه رهبری سیاسی کشور‌های غربی بر این باور می‌بودند که هنجار‌های حقوق بشر و دمکراسی تفکیک ناپذیر و جانشمول هستند واز آنها مزورانه تنها استفاده ابزاری نمی‌کردند اکنون خود را در سمت بازنده تاریخ و کنار اوباشان سوار بر شتر مبارک و نه دوش بدوش جوانان مدرن سوار بر فیس بوک مصر و تونس بازنمیافتند.
اعتماد شهروندان منطقۀ خاورمیانه به رهبران غربی لطمه خورده است. اینان بیم آن دارند که اکنون غرب مبارک را رها کرده است به این امید اینکه رژیم‌اش را نجات دهد.
پرسش اینست که چه عواملی باعث چنین رفتاری دورویانه می‌شوند: موعظه دمکراسی با بوق و سرنا امّا رها کردن مردم هنگامیکه آنرا خواستار می‌شوند.
پیش از فروپاشی بلوک شوروی پشتیبانی غرب از رژیم‌های دیکتاتوری طرفدار غرب، هرچند ضد دمکراتیک پر قساوت و ضد بشری هم که بودند، بوسیلۀ خطر کمونیسم توجیه می‌شد. اکنون چنین به نظر می‌اید که که اسلام بنیادگرا بعنوان دشمنی جدید تلقی می‌شود که به کمک آن بتوان جانبداری از دیکتاتور‌های عرب را موجه جلوه داد – هرچند که خود این رژیم‌ها زمینۀ مناسب برای جولان جنایتکارانۀ تروریزم بنیادگرایانه را فراهم می‌اورند .
رهبران فرصت طلب غرب متمرکز بر روی موفقیت‌های کوتاه مدت در دوران حکومتشان و باور بر پایداری ظاهری متکی به سرنیزه رژیم‌های متحدانشان این امر را نادیده می‌گیرند که آبشخور اصلی تروریسم بنیادگرایان فقدان دمکراسی و بی عدالتی ناشی از آن است که امید به آینده در جوانان را زایل و آنها را آماده برای پذیرش باورهای افراطی می‌کند. به نام رئالپولیتیک از این واقعیت چشم پوشیده می‌شود که رژیم‌های استبدادی هرگز دراز مدت پایدار نمی‌مانند و انفجارشان می‌تواند بسی ورطه ببارآورد. "جزیره پایدار ایران" در دوران پهلوی دوم می‌توانست نمونۀ آموزنده‌ای باشد.
با اطمینان می‌توان گفت که منافع شهروندان کشورهای غربی دراز مدت بیشتر با منافع کشور‌هائی از خاورمیانه همپوشی خواهند داشت که دارای نظام‌های دمکراتیک باشند. به لحاظ اقتصادی دموکراسی‌ها رفتارشان قابل محاسبه تر است. شفافیت، آزادی رقابت، نبودن رانت خواری و ارتشاء زمینه‌ای بهتر برای داد و ستد فراهم می‌کنند. به لحاظ امنیتی نیز حائز اهمیت است که دموکراسی با فراهم کردن فرصت‌های برابر برای به ویژه جوانان ریشۀ افراطگرائی وتروریزم را می‌خشکاند.
با وجود اینکه پندار حقوق بشری و دمکراسی خواهی برایند کوشش‌های بشریت در طول تاریخ بوده است و از اینروی هنجار‌هائی جهانشمول اند، اما بدین جهت که شکوفائی خود را نخست در غرب تجربه کرده‌اند در پهنۀ گیتی به مثابه باور‌های غربی تلقی می‌شوند. تحت سوال بردن این هنجار‌ها و نسبی کردن فرهنگی شان از یکسوگریزگاهی از مسولیت برای انواع دیکتاتور‌ها تعبیه می‌کند و از دیگرسو ابزاری برای سیاستمداران غربی فراهم می‌کند که از رویاروئی با واقعیت بگریزند- برای پیشگیری از هرگونه سوءتفاهم من براین باور نیستم که در هر کشوری در دنیا می‌توان یک دمکراسی نمونه ساخت بلکه دمکراسی نیاز به مجموعه‌ای از مفروضات دارد و مهم آنستکه گرایشی بدین سوی فراهم شود.
کاربرد استاندارد دوگانه از جانب دمکراسی‌های غربی در وابسته دانستن استحقاق دمکراسی به فرهنگ‌ها و کشور‌های مختلف تنها می‌تواند یک توجیه نژادپرستانه داشته باشد. چنین عملی مبارزین راه دمکراسی و حقوق بشر را دل سرد و دیکتاتوری‌ها را پشتگرم می‌کند. به ویژه در مورد دوم نتایجی دوگانه متصور اند: دیکتاتور‌های متحد با غرب مطمئن هستند که می‌توانند به نقض حقوق بشر و دمکراسی ادامه دهند بدون اینکه نگران اقدامی جدی از جانب دمکراسی‌های غربی باشند و از سوی دیگر دیکتاتوری‌های مخالف غرب چون ایران ابزاری می‌یابند که به آسانی همراه غرب ایدۀ دمکراسی و حقوق بشر را نیز بی اعتبار سازند.
پیشتیبانی سریع کشور‌های غربی از جنبش سبز دمکراسی خواهی شهروندان ایران در ۲۵ بهمن امسال ،چنانچه ادامه یابد، می‌تواند نشانۀ این باشد که سران این کشورها از آزمون مصر و تونس آموخته‌اند.
دفاع از جهانشمولی هنجار‌های حقوق بشر تنها اقدامی است که دراز مدت و پایدار با منافع ملی همۀ کشور‌های جهان سازگار است.

بهروز بیات
Behrooz Bayat
behroozbayat@netscape.net
27 بهمن 1389





 بیانیه شیرین عبادی در حمایت از راهپیمایی اعتراضی در روز جهانی زن

زنان و قانون اساسی‌ 
هم وطنان گرامی 
۳۲ سال قبل در ۸ مارس – روز جهانی زن – طبق اطلاعیه ای که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران قرائت شد ، زنانی که کارمند دولت بودند از ابتدائی ترین حق خود یعنی آزادی در پوشش محروم شدند و از آن پس به تدریج هویت و شخصیت زن ایرانی دستخوش هجوم مردانی شد که حق مادری را پاس نمی داشتند . آنان که خود را حتی از مادران شان با ارزش تر می پنداشتند، بیشرمانه در قانون شان نوشتند که : " دیه زن نصف دیه مرد است". 
سیاست پیشگان حق ناشناس ، مبارزات زنان را برای پیروزی انقلاب فراموش کرده و در قانون شان نوشتند : "شهادت دو زن معادل با شهادت یک مرد است ".
مردانی که دست پرورده فرهنگ پدر سالار بودند برای خوش گذرانی هم جنسان خود قانون نوشتند و چهار زن عقدی و ده ها زن صیغه ای را مجاز دانستند و حتی در چند مرکز دولتی علنا مردان را تشویق به ازدواج موقت کرده و علاوه بر لذت دنیوی ، ثواب اخروی را نیز وعده می دادند.
خواهران گرامی 
سالها صدای حق طلبی زنان را به انحاء مختلف خفه کرده اند . گاه به بهانه سوء استفاده ضد انقلاب ، گاه به دستاویز جنگ با عراق، زمانی برای حفظ امنیت ملی و زمانی دیگر به علت مبارزه با استکبار جهانی و دردناک تر آنکه نه تنها حاکمان سیاسی بلکه حتی بسیاری از روشنفکران نیز در به فراموشی سپردن زنان ، سهیم بوده اند – در سی و دو سال گذشته که برخی برای کسب قدرت سیاسی و بعضی دیگر برای تثبیت ایدئولوژی خود می جنگیدند ، فریاد حق طلبی زنان به گونه ای شایسته، شنیده نشد.
زنان شجاعی که از حق برابر دم زدند و ندای تساوی طلبی سر دادند ، گرفتار باتوم و شلاق پاسداران رژیم شده و یا سر از زندان ها در آوردند ، چند نفری هم به چوبه دار سپرده شدند - روزی که رهائی انسان و نه فقط مردان را جشن بگیریم ، فرزندانمان تاریخ را به گونه ای دیگر خواهند نوشت .
آزاد زنان ایرانی 
روز ۸ مارس امسال (۱۳۸۹) روز ویژه ای است ، در این روز علاوه بر حقوق برابر زنان ، خواست های دموکراتیک مردم ایران نیز مورد مطالبه قرا ر می گیرد – مبادا که در گیر و دار حوادث سیاسی، خواسته بر حق و همیشگی خود را که "تساوی حقوق " است فراموش کنیم – در این روز همگام و هم دوش با برادران هم وطن خود به خیابان ها آمده و از خواست همگانی حمایت می کنیم زیرا که دسترسی به "حقوق برابر " جز در یک حکومت دموکراتیک امکان پذیر نیست ، اما نباید اجازه داد که به بهانه بروز بحران سیاسی و یا پرهیز از تفرقه باز هم خواسته هایمان را نادیده بگیرند و بدیهی است که دسترسی به "حقوق برابر " متضمن اصلاح قوانین تبعیض آمیز است و رسیدن به این هدف، مستلزم اصلاح موادی از قانون اساسی است تا امکان چنین اصلاحاتی فراهم آید و از این رو باز نگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نه یک خواست سیاسی بلکه مقدمه یک حرکت مدنی است
زنان ایران نه تشنه قدرت سیاسی اند و نه طالب زندگی بی بند و بار ، بیزار از تحقیر و ستم، در جستجوی عدالت و برابری هستند .
با هم دلی و همراهی خود جنبش زنان ایران را برای رسیدن به " برابری" یاری کنید .

شیرین عبادی






جنبش نيازمند «تغيير روش» است! / «سه شنبه هاي خريد» يا «روزهاي ممتد اعتراض»؟

 


بابک داد
بعد از دستگيري آقايان موسوي و كروبي و همسرانشان، حكومت وارد فاز جديدي از سركوب جنبش سبز شد؛«حذف سران»! بازداشت سران جنبش، شروع فاز جديد سركوب است. ترديد نكنيد آنها اكنون تحت بدرفتاري و شكنجه اند. حكومتي كه در صلاة ظهر به دختر هاشمي رفسنجاني در خيابان حمله مي كند و مي گويد:«جرت مي دهيم!» آيا برخورد بهتري با موسوي و كروبي و همسرانشان خواهد داشت؟ در اين شرايط سئوال اين است آيا جنبش بايد همچنان در فاز سابق خود باقي بماند؟ آيا روش قبل، براي اين رفتارهاي تازه حكومت كارآمد و مؤثر خواهد بود؟ بعد از تغيير رفتار حكومت، آيا لازم نيست جنبش هم تغيير رفتار و تغيير تاكتيك بدهد؟
جنبش اعتراضي ايرانيان، نمي تواند و نبايد نسبت به سرنوشت آقايان موسوي و كروبي بي تفاوت بماند. دو شخصيتي كه به رغم تهديدها، حذف اطرافيان، كشتن بستگان، شكنجه فرزندان و حتي خوردن باتوم و گاز اشك آور و حصر خانگي، در تمام اين بيست ماه در كنار ملت معترض ايستادند و لحظه اي فكر سازشگري و عقب نشيني را به سر راه ندادند. آنها امكانش را داشتند كه مانند رفسنجاني و علماي اعلام(!) و جيره خوار حكومتي، در خانه هايشان بنشينند و نان و ماست شان را بخورند و سكوت كنند. موسوي و كروبي مي توانستند مثل محسن رضايي جيره خواري و حقارت را انتخاب كنند و خفقان خود را به نام «دفاع از نظام» توجيه كنند. آنها مي توانستند مثل دهها نماينده اصلاح طلب و حقير مجلس، خفقان بگيرند و سكوت كنند. يا مي توانستند مثل برخي چهره هاي ظاهرا" ناراضي و منتقد و اصلاح طلب(!)، كه ماههاست از كهكشان جامعه خارج شده اند و حتي نامي از آنها نيست، زندگي و خانواده و رفت و آمدشان را داشته باشند و نهايتا" هر از گاهي «ژست منتقد» بگيرند. موسوي و كروبي و همسرانشان خانم رهنورد و كروبي، هرگز از خون جوانان بيگناه مردم، ابزاري براي «معامله و تباني با قدرت» نساختند.(كاري كه پدر محسن روح الاميني شهيد كهريزك، با خون فرزند خود كرد و ننگي ابدي بر پيشاني اش ماند.) اما موسوي و كروبي چنين نكردند و جانانه و با تمام خانواده خود پاي حق ايستادند. آنها پاي مردم ايستادند. به همراه مردم شهيد دادند. كتك خوردند. زنداني دادند. و اكنون به زندان رفته اند. جايي كه يقين كنيد اكنون زير شكنجه هاي سختي قرار دارند تا سخناني بگويند كه دل ديكتاتور حقير را خوش بيايد و بر سوزش بيست ماهه اش، مرهمي باشد. همين شرافت و پايداري است كه هر آدمي را، حتي اگر با عقايد موسوي و كروبي اختلاف فكري داشته باشد، به تعظيم و احترام ناگزير مي كند. در كشوري كه سكوت كليد خوشبختي آدمهاست، آنها «حق» را فرياد كردند و پاي عهد خود با ملت ايستادند.
اكنون وظيفه ما چيست؟ آيا نبايد متناسب با فاز جديد سركوبها، ما هم برنامه هاي تازه و مستحكمي براي مبارزه با ديكتاتوري داشته باشيم؟ آيا برگزاري راهپيمايي، آن هم هفته اي يكبار كافي است؟ آيا نبايد قالب زمانبندي و من در آوردي «سه شنبه هاي خريد» را به «روزهاي اعتراض» تبديل كنيم؟ تعيين روزهاي سه شنبه براي تجمعات اعتراضي، درست مثل اين است كه ما به حكومت مهلتي يك هفته اي مي دهيم تا نفسي تازه كند، تجديد قوا كند، سازماندهي شود و در هر سه شنبه، تعدادي از جوانان ما را بكشد يا دستگير و زنداني و شكنجه كند. اينگونه ما فقط هفته اي يك بار، فرصت سركوب داوطلبانه(!) مردم را به اوباش حكومتي مي دهيم و هر هفته از شمار مردمي كه داراي انگيزه مبارزاتي هستند، كم و كمتر مي شود و دامنه دستگيري هاي فله اي بيشتر و بيشتر مي شود. در اين فاصله البته، حكومت نه از شكنجه و اعتراف گيري از موسوي و كروبي و ساير زندانيان دست بر مي دارد. نه اعدامها را متوقف مي كند و نه زندانيان عقيدتي را آزاد مي كند. و نه قدمي به عقب مي گذارد!
آيا ما «نذر» كرده ايم سه شنبه به سه شنبه به خيابانها برويم، كتك بخوريم، قرباني و اسير تقديم حكومت كنيم؟ چرا متناسب با اقتضائات اين مبارزه، تاكتيك و روشهاي مناسب را انتخاب نمي كنيم؟ بر اساس «روانشناسي خشم» با صراحت مي گويم طرح «سه شنبه هاي اعتراض» فقط باعث تخليه خشم و خنثي سازي شور و انگيزه هاي مردم براي حق طلبي و تغيير مي شود. گويا ما خودمان بهترين روش را براي تخليه شور حق طلبانه مردم برگزيده ايم! اگر جنبش در وضعيت كنوني، موقعيت را بدرستي نشناسد و اگر متناسب با پتانسيلي كه در مردم وجود دارد، تغيير روش ندهد و اگر متناسب با رخدادهاي تلخي كه در حال وقوع اند، نتواند روزآمد شود، ترديدي نيست هم بايد نگران جان موسوي و كروبي باشيم و هم براي صدها زنداني سرشناس و ناشناس ديگر هم عميقا" دلواپس باشيم. در حال حاضر مسئوليت تجهيز و فراخوان مردم را شوراي هماهنگي راه سبز اميد و دو مشاور آقايان موسوي و كروبي بر عهده گرفته اند. و اين يعني، شوراي هماهنگي هم مسئوليت حركت جنبش را بر عهده گرفته و هم مسئوليت خطراتي كه متوجه مردم و آقايان كروبي و موسوي است، برعهده تصميمات اين شوراست.
به نظرم شوراي هماهنگي راه سبز اميد، بايد در روشها تجديدنظر كند. با سياسيون مشورت كند و دايره بسته اي را كه اكنون حول «خودي ها» تشكيل داده، باز كند و به روشهاي نوين براي مبارزه با اين هيولاي هفت سر(نظام ولايت فقيه) تن بدهد. نبايد به صرف سخنگويي آقايان موسوي و كروبي، يك شوراي دربسته تشكيل شود و اين شورا «غيرخودي ها» را حذف كند و ارتباط خود را با بدنه جنبش و ياران اين حركت حق طلبانه ملي مسدود كند و اشتباهات بيشتري مرتكب شود.
در اين وضعيت حساس و خطير، با طرح «سه شنبه هاي خريد» نمي توان با نظامي سركوبگر مقابله كرد و اين حكومت را به آزادي زندانيان و سران جنبش و رعايت موازين ديگر مجبور كرد. اين طرحهاي عجيب، كه به شوخي و بازي كودكانه شبيه ترند تا به «تاكتيك مبارزاتي»، فقط باعث تخليه تدريجي شور و فرسايش عزم ملت براي مبارزه مي شوند. بايد اين وضعيت دشوار را به دوستان شوراي هماهنگي راه سبز اميد متذكر شويم كه ديگر نمي توان با خودي و غيرخودي كردن مردم، از آنها خواست فقط تابع فرمانها و فراخوانها باشند. اين يك حركت جمعي است و يك «خرد جمعي» و بايد فارغ از تقسيم بنديهاي خودي و غيرخودي براي قدمهاي بعدي آن برنامه ريزي شود. فراخوان بعدي بايد «يك» فراخوان براي هميشه باشد و يكبار براي هميشه، بايد مردم را به خيزش، نافرماني مدني و ماندن در خيابان تا رسيدن به هدف و اعتصابات سراسري دعوت كرد. اين حكومت اصلاح پذير، اهل مماشات و چانه زني و تغيير داوطلبانه نيست. تعارفات اصلاح طلبانه را بايد به كنار گذاشت و به جاي «سه شنبه هاي خريد» بايد «روزهاي اعتراض» را تا رسيدن به پيروزي مردم آغاز كرد.  




سن باطوم به دستان کاهش می‌یابد 

دانا دبیر

image
حسین پسر بچه چهارده ساله‌ایست که با این باطوم‌ها تعداد زیادی را کتک زده‌است. مادر این پسر بچه که زنی تقریبا بی‌سواد و از اهالی جنوب شهر تهران است به خبرنگار خودنویس گفت:« با دیدن صورت خسته و عرق کرده حسین و باطومی که با خود به خانه آورد شوکه شدم. پرسید این دیگر چیست؟ گفت ابزاری جدید برای کسب درآمد بدون دردسر.»
« از حدود خرداد ماه  گذشته و بعد از شلوغی‌هایی که بعد از انتخابات در تهران و شهرهای دیگر به وجود آمد فروش باتوم و وسایلی از این دست زیاد شده و بیشتر مشتری ها به دنبال خرید این باتوم های پلاستیکی و فنری هستند.» اینها را منصور یکی از فروشندگان  لباس‌های سربازی در خیابان سپه می‌گوید.
فرزانه که خبرنگار یکی از روزنامه‌های اصلاح طلب بوده  از مشاهداتش در خیابان امام خمینی و فروش باطوم می‌گوید:« چند ماه پیش بود که برای خرید یک پرچم روی میزی به فروشگاه‌های نظامی منظقه خیابان سپه رفتم و با دیدن باطوم‌هایی  که جوانان خریداری می‌کردند و از سه هزار تومان تا هفت هزار تومان قیمت داشت شوکه شدم.»
 اینها را فیروزه می‌گوید زنی پنجاه و اندی ساله که دیگر از باطوم نمی‌ترسد.«وقتی کمرم تیر کشید برگشتم تا صورت کسی که باطوم را به کمرم کوبید ببینم. پسری دوازده ساله بود که  نگاهش هیچ حسی نداشت. نه غضب را می‌توانستم در آن ببینم نه نفرت را. انگار در بازی  حیاط مدرسه‌اش گرفتار شده‌بود.» 
مریم می‌گوید:« به چشم خودم دیدم که چطور بچه‌های دبیرستانی باطوم‌هایشان را در هوا می‌چرخاندند و فریاد یا حسین سر می‌دادند و بر تن مردم می‌کوبیدند.انگار در یک رقابت باهم شرکت  داشتند. چهره‌هایشان متفاوت بود، بعضی فقیر بودند ، بعضی به نظر می‌آمد برای سرگرمی هم شده آمده‌اند. کلا نمی‌شد فهمید این جماعت از چه قشری و از چه مرامی هستند.»
حسین پسر بچه چهارده ساله‌ایست که با این باطوم‌ها  تعداد زیادی را کتک زده‌است. مادر این پسر بچه که زنی تقریبا بی‌سواد و از اهالی جنوب شهر تهران است  به خبرنگار خودنویس گفت:« با دیدن صورت خسته و عرق کرده حسین و باطومی که با خود به خانه آورد شوکه شدم. پرسید این دیگر چیست؟ گفت ابزاری جدید برای کسب درآمد بدون دردسر.»
مادر حسین می‌گوید:« حسین به هیچ چیزی باور ندارد و به هیچ مساله‌ای در زندگی‌اش اهمیت نمی‌دهد او فقط می‌گوید پول می‌دهند می‌روم. خسته ام بسکه دستم به دهان مردم بوده.»
حمله به معترضین این روزها شدت بیشتری به خود گرفته‌است و باطوم به دستان دیگر سرباز وظیفه‌ها نیستند. در کنار آنها بچه‌هایی هستند که برای دریافت امکانات و کمک‌های مالی از سوی رژیم حاضرند باطوم‌های خود را در هوا بچرخانند و بر تن نحیف مادران و زنانی فرود بیاوردند که می‌تواند مادر یا خواهر خود این بچه‌ها باشند. حکومت با چیدمان جدید خود تلاش می‌کند  وجه جدیدی به ماجرا بدهد تا بر مبنای آن جامعه را با بحران‌های جدید اختلاف و  درگیری همراهی کند. 
مرضیه می‌گوید:« فقط می‌خواهم به این بچه‌ها بگویم بجای تخم کینه و خشونت جوانی کنند. دلم می‌خواهد دست همه این کودکان وطنم بگیرم و ملتمسانه برایشان تعریف کنم که زندگی چیز دیگری است. گول این قصه‌ها را نخورند که فردا قصه چیز دیگری خواهد بود.»


قدرت ما در تنوع ماست!

farzaneh-azimi.jpg
فرزانه عظیمی
امسال در شرایطی به استقبال بهار می رویم، که خاور میانه در تب و تابی بی نظیر و با خانه تکانی شدید، خود را از شر دیکتاتوری های سی، چهل ساله رها می کند. دولت های دیکتاتوری در تونس و مصر فرو ریخته اند، دولت لیبی به رهبری قذافی نیز علیرغم سرکوب شدید و کشتار مردم این کشور، در حال سقوط است. دامنه این زلزله نه فقط به سایر کشورهای خاورمیانه، بلکه به شهرهای چین نیز رسیده است.
مردم ما که ۳۲ سال پیش، در گام های مشابهی با شعار «مرگ بر شاه» و «شاه باید برود» و « دیو چو بیرون برود، فرشته درآید» خود را از یوغ دیکتاتوری شاه خلاص کردند، اما بهار آزادی شان چندان دیری نپائید. استبداد مخوف تری جای آن را گرفت.

ما امروز به دلیل همین تجربه تلخ، در عین سرور بسیار از فرو ریزی هر یک از دیکتاتوری های منطقه، با نگرانی تحولات در این کشورها را دنبال می کنیم و امیدواریم که این پیروزی های زودرس، آینده موفقی نیز داشته باشند.

مردم خاور میانه امروز پس از چند دهه، در حالی طعم رهائی از دیکتاتوری را می چشند که در بسیاری از آن ها هنوز دولت آلترناتیو شکل نگرفته است. این قیام ها علیرغم تفاوت ها در چگونگی آن ها، نیروهای درگیر و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این کشورها، در یک چیز مشترک اند و آن این که در نتیجه سرکوب تشکل های سیاسی و مدنی در طی دهه ها، هنوز امکان سازماندهی دولت جدید را نیافته اند و برای این گذار باید وارد عمل شوند.

۳۲
سال پیش، پیروزی ما نیز در فاصله نسبتا کمی پس از شروع اعتراضات علنی، به موفقیت انجامید، اما خودمان هم درست نمی دانستیم چه می خواهیم. شعارها و تاکتیک های مبارزاتی مان بیشتر بر حول نفی رژیم حاکم و نه در چگونگی برقراری رژیم آلترناتیو دور می زد، در عمل هم پس از پیروزی، نتوانستیم به موقع برای مستحکم کردن پایه های پیروزی مردم با استقرار یک رژیم دمکراتیک و مردمی، قدم های لازم را برداریم.
اما توده میلیونی که برای کسب آزادی به خیابان آمده بود، حاضر نبود که به راحتی از خواست خود دست بردارد. بازداشت و شکنجه وکشتار نسل بزرگی از مبارزان تنها پاسخ حکومت جدید بود. اما علیرغم سرکوب شدید و خونین، خواست آزادی و رهائی از استبداد هم چون آتشی زیر خاکستر به حیات خود ادامه داد. مردمی که برای تعیین سرنوشت خود به پا خاسته بودند، دیگر به راحتی به دنبال زندگی خود نرفتند. زنانی که به خیابان آمده بودند، دیگر علیرغم تلاش چند جانبه دست اندر کاران جمهوری اسلامی، راضی به بازگشت به چهاردیوار خود نبودند و علیرغم همه محدودیت ها و تبعیضات رسمی حکومت جدید، راه رشد خود را در دانشگاه ها، در ادارات، پشت دوربین های فیلم برداری، در روزنامه ها، مجلات و همه عرصه های زندگی اجتماعی جستند. راه انداختن انقلاب فرهنگی، بستن دانشگاه ها، اخراج هزاران دانشجو واستاد هم دانشگاه ها را اسلامی نکرد. با انفجار جمعیت تعداد دانشجویان هم به میلیون ها رسید و مراکز دانشگاهی هم چنان سنگر دفاع از حقوق و آزادی های مردم باقی ماند. گرچه احزاب مخالف در همان سالهای اولیه پس از قیام با پیگرد مواجه شده و فعالین و رهبران آن یا زندانی و به جوخه اعدام سپرده شدند و یا مجبور به ترک وطن شدند، اما ریشه کن نشدند. به علاوه احزاب و نهادهای مدنی جدیدی در مقیاس گسترده شکل گرفت و سیمای جامعه را علیرغم همه محدودیت ها دگرگون کرد.
میلیونها ایرانی که با محرومیت از حقوق اولیه و انسانی خود در سراسر جهان به تبعید تن داده بودند، از کار باز نماندند. در قالب نهادهای مدنی ایرانیان در سراسر جهان سنگری برای دفاع از مبارزات مردم ایران برای آزادی و دمکراسی بنیان گذاشتند. سازمان های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی نیز که با خشن ترین روش های سرکوب و حذف فیزیکی از حضور در صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شده بوند، علیرغم از دست دادن بخش بزرگی از کادرها، رهبران و سازماندهندگان خود، علیرغم قطع ارتباط با پایه های اجتماعی شان و محدود شدن بسیار دامنه عملشان، توانستند در خارج از کشور با همه دشواری های شرائط جدید، تجدید حیات نمایند. سازمان یابی ایرانیان مهاجر و پناهنده،‌ در قالب نهادهای سیاسی یا مدنی جزئی از مقاومت مدنی مردم ایران علیه استبداد و بی حقوقی حاکم بر مردم کشور ما بوده و هست و کانون ها، انجمن ها و کمیته های ایرانی در عرصه های مختلف در سراسر جهان نقش برجسته ای در پشتیبانی از جنبش سبز مردم ایران در مبارزه برای آزادی و دمکراسی طی یک سال و نیم گذشته داشته است.

جنبش سبز که به دنبال کودتای انتخاباتی به یک جنبش همگانی فراروئید، نشان داد که امروز نیروهای وسیعی در جامعه ما عزم جزم کرده اند که به استبداد در کشور پایان دهند. خودکامگی حاکمان و بی حقوقی مردم را دگرگون کنند. تابعیت حکومت از اراده مردم را جایگزین تحمیل اراده حاکمان بر مقدرات مردم کنند. همه ایرانیان آزادیخواه در این دگرگونی ذینفع اند. رمز تداوم جنبش سبز در فراگیر شدن این خواست و گسترش این اراده به تغییر در ارکان جامعه ما و در میان هموطنان ما در اقصی نقاط کشور و جهان است. تحولات در منطقه علیرغم همه سرکوب های یک سال و نیم گذشته، امید به تغییر در کشور ما را نیز بارورتر کرده است.

طی هفته های اخیر به دنبال تظاهرات مردم در پشتیبانی از جنبش های ضد دیکتاتوری در منطقه، حکومت هم در ایران بر ابعاد سرکوب ها افزوده است. کشتار جوانان و سرکوب و دستگیری های گسترده را دوباره از سر گرفته شده است. «شعار مرگ بر» صحن مجلس را پر کرده است. اوباش حکومتی به خانه های آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی و خانم فاطمه کروبی حمله کرده، آن ها را در خانه هایشان زندانی کرده اند و بنا به اخبار منتشره همراه به مکاتن های نامعلومی برده اند.

اما جنبش سبز نه فقط با بازداشت بسیاری از روشنفکران، رهبران سندیکاهای کارگری، دانشجویان، فعالین جنبش زنان، فعالان حقوق بشر و وکلا، روزنامه نگاران و … از پای ننشسته است، بلکه امروز با درس گیری از تجارب ارزنده جنبش آزادیخواهی مردم ایران در طول سی سال گذشته، می رود تا سرنوشت جدیدی را برای کشور ما رقم بزند.

نقطه قوت این جنبش در شبکه ای بودن آن است. این شبکه ای عمل کردن فقط در سازماندهی آن نیست، بلکه در تنوع درونی آن هم مطرح است. شبکه های درون این جنبش نه فقط در عمل خود مختارند و فقط خود را با همدیگر و در جهت هدف مشترک هماهنگ می کننند، بلکه در فکر و در اندیشه نیز این تنوع عمل می کند، بر اساس اشتراکات است که هم سو با هم گام بر می دارند و نه از طریق تحلیل رفتن در هویت یا فکر دیگری. این تنوع در عین هم سوئی و حتی فقدان ارتباط مستقیم بین شبکه ها نقطه قوت و رمز موفقیت جنبش سبز علیرغم شدت سرکوب و یا اختلافات عدیده فکری و حتی تاریخی بین نحله های مختلف آن است.

شکل گیری سریع شبکه های وسیع و اتحاد عمل های گسترده حول سه شنبه های اعتراضی علیه حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی، در اعتراض به دستگیری ها و زندان نقطه قوت جنبش ماست. یکی از این سه شنبه های که همزمان با ۱۷ اسفند روز جهانی زن و دیگری شب چهارشنبه سوری، جشن باستانی ایرانیان است. باید از این فرصت ها بهره جست و نیروی هر چه وسیع تری را برای رسیدن به خواست آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، اجتماعات، احزاب و بالاخره انتخابات آزاد و پایان دادن به حیات استبداد بسیچ نمود.

اعلام سه شنبه های اعتراضی به ابتکار شبکه های خودجوش بوده و با فراخوان شورای تازه تاسیس «هماهنگی راه سبز امید» و حمایت وسیع ایرانیان در خارج از کشور مواجه شده است. این استقبال را اما نمی توان و نباید، چه در ایران و چه در خارج از کشور، به حل شدن همه در هماهنگی راه سبز امید تلقی کرد. بخش مهمی از نیروی جنبش سبز و پیش از آن جنبش اصلاحات، نیروی حذف شده جامعه بوده و هست. این نیرو مثل تمامی کشورهای استبداد زده منطقه با زندان و کشتار از هر گونه تشکل و حضور مستقیم در کشور محروم شده است، اما از جامعه حذف نشده است. هر گاه که توانسته است، وزن خود را در ترازوی تغییر قرار داده است و امروز علیرغم همه مشکلات در حضور مستقل در جامعه، ذینفع ترین نیروی اجتماعی در تغییر و تحولات جاری است، هر موفقیتی در مقابله با استبداد تنها با حضور این نیرو ممکن است. همین نیرو هم نیروی محرکه برآمد جامعه مدنی در ایران و شکل گرفتن شبکه های اجتماعی بر اساس تجربه پیچیده مبارزه سی ساله با استبداد مذهبی است.

گرایش به انحصار در جریان مبارزه بزرگ ترین آفتی است که می تواند جنبش سبز را از دورن فروپاشد. مردم کشور ما از این نوع انحصار طلبی تجربه تلخی دارند. شعار هائی از قبیل: «بحث بعد از مرگ شاه» در جریان روزهای مبارزه علیه دیکتاتوری شاه که قصد حذف مخالفان خمینی را داشت، و یا «حزب فقط حزب الله» که توجیه سرکوب همه جریانات و گرایش های دیگر غیر از پیروان خمینی را دنبال می کرد، در ذهنیت تاریخی هر ایرانی هنوز حی و حاضر است. ما در عین استقبال و شرکت وسیع در این اعتراضات، اما باید با درس گیری از گذشته، از تکرار خطاها و یا درغلتیدن به خطاهای جدید بپرهیزیم. امروز بعضی از نیروها سه شنبه اول را که مصادف با تولد آقای موسوی است، به آن گره زده اند. گرچه در سال گذشته که ایشان در حصر نبودند، شدیدا از چنین اقدامی انتقاد کردند و چه بسا اگر امروز می توانستیم صدای ایشان را بشنویم، دوباره با چنین مخالفتی روبرو می شدیم. باید دقت کنیم که این نوع حرکات نه تنها به تقویت چنین اعتراضاتی نمی انجامد، بلکه می تواند ما را از هدف اصلی دور کرده و اتحاد شکل گرفته در جنبش ضد دیکتاتوری را زیر سوال ببرد.

جامعه مدرن امروز با شعارهای ضد دیکتاتوری و آزدی طلبانه خود، می رود که خود را از زنجیرهای استبداد رها کند. جامعه ما امروز نه به رهبران جدید، بلکه به مدیران لایق نیاز دارد. بنابراین بیائیم و تلاش کنیم با تربیت مدیران لایق، نیاز به رهبری افراد فرهیخته را از بین برده، خرد جمعی را افزایش داده و جامعه آینده را با درس گیری از انقلاب گذشته مان، بنا کنیم. شعار ایران برای همه ایرانیان را با حق شرکت تک تک آن ها در سرنوشت آینده خود و کشور، جامه عمل پوشانده و بهار آزادی را همراه با همه ایرانیان در هر کجای دنیا، با هر مذهب، هر جنسیت، و هر عقیده ای جشن بگیریم.




تهران در ۱۰ اسفند؛ پادگانی نسبتا به هم ریخته

 خودنویس
image
در حالیکه بسیاری از طرفداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی درشب تولد آخرین نخست‌وزیر تاریخ ایران، برای اعتراض به حبس رهبران جنبش سبز به خیابان‌ها آمده بودند، با ضرب و شتم نیروهای امنیتی و انتظامی روبرو شدند. نیروهایی که از ساعت‌ها قبل و بر اساس اطلاع از برنامه امروز، در بسیاری از نقاط تهران مستقر شده بودند.
 امروز، خبرهای متفاوتی از نقاط مختلف کشور رسیده است. در بعضی شهرها مثل اصفهان، شیراز و مشهد خبر از شعارهای اعتراضی گروهی از مردم و نیز استقرار نیروهای انتظامی در خیابان‌های مهم این شهرها مخابره شده است.
در ساعات آخر شب به وقت تهران هم خبر از دستگیری همسر تاج‌زاده به گوش می‌رسد.
اما در تهران درگیری‌ها شدیدتر بود. چهار راه ولی‌عصر از نقاط مهم درگیری بود.
برخی از نقاط ارتباطی شهر توسط نیروهای انتظامی و امنیتی بسته شده بود.
برخی از شاهدان عینی به خودنویس گفتند که میزان ضرب و شتم توسط نیروهای باتوم به‌دست شدید بوده است. 
 دیشب بخش‌های مختلف تهران به خاطر بارندگی و بارش برف خاموش‌تر از برخی مناطق شلوغ‌ از تکبیرهای شبانه بود، اما مردم بسیاری می‌دانستند که روز ۱۰ اسفند اهمیت زیادی دارد. به گفته دو منبع، با وجود شنیده‌ شدن تکبیر معترضان در بسیاری از نقاط تهران، اما مثلا در بخش‌هایی مثل «منظریه» و «منیریه» میزان اعتراض‌ها به حدی نبوده که از سوی شهروندان زیادی شندیه شود.
خبر دیگر امروز، رفتن نیروهای انتظامی به خانه بسیار از شهروندان برای برداشتن دیش‌های ماهواره‌ای بوده است.
یک شهروند تهرانی به خودنویس گفت که بسیاری از برنامه‌های ماهواره‌ای را نتوانسته از بامداد امروز ببیند.
یک روزنامه‌نگار نیز که در مرکز تهران حاضر بوده است گفت که خبرهای زیادی که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی خوانده، اغراق آمیز بوده و تجمع متمرکزی ندیده است. این روزنامه‌نگار می‌نویسد: «شعار هم بجز نرسیده به چهارراه ولیعصر، بالاتر از وصال، توحید و حوالی خوش و رودکی هیچ جا نشنیدم و اما جمعیت گرچه از یک اسفند بیشتر بود به هیچ عنوان با ۲۵ بهمن قابل مقایسه نبود.»
این در حالی است که سایت‌های سبز خبرهایی از درگیری‌های زیادی در تهران می‌دهند، چیزی که در برخی نقاط تهران توسط شهروندان تایید نشده است.
در نقاط مختلف پایتخت نیز گزارش‌هایی از به هم‌ریختگی ترافیک به خودنویس رسیده است.
آخرین خبرها حاکی از قطع امکان ارسال پیامک از طریق تلفن همراه بوده است.


 موسوی و کروبی ناپدید شده اند

اخبار روز: 

فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران (LDDHI) به شدت در باره پیامدهای ناپدیدشدن چهار تن از رهبران مخالف، نامزدهای پیشین انتخابات ریاست جمهوری آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران ایشان خانم زهرا رهنورد و خانم فاطمه کروبی هشدار می دهند. فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران در حال انجام اقداماتی برای طرح شکایت نزد گروه تحقیق سازمان ملل برای ناپدیدشدن های قهری یا ناخواسته (UNWGEID) هستند. 
امروز دو تن از مقامات قضایی، یعنی دادستان کل و سخنگوی قوه قضاییه، غلامحسین محسنی اژه ای، و دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی، بازداشت این چهار نفر را تکذیب کردند و ادعا کردند که آنها در خانه هایشان هستند. از طرف دیگر، فرزندان آقای موسوی و خانم رهنورد و پسر آقای کروبی و خانم کروبی اعلام کرده اند که ده ها مامور امنیتی در روز دوشنبه ۹ اسفند ۱٣٨۹ این چهار نفر را از خانه هایشان به محل نامعلومی منتقل کرده اند. گزارش های غیررسمی حاکی است که آنها در زندانی در اختیار سپاه پاسداران به سر می برند. فرزندان آقای موسوی از روز ۲۷ بهمن ۱٣٨۹ ـ در پی اعتراض های خیابانی ۲۵ بهمن ـ هیچ تماسی با پدر و مادر خود نداشته اند و از آن روز امکان هیچ گونه تماسی با آنها وجود نداشته است. به علاوه به گفته یکی از پسران آقای کروبی، در روز ۹ اسفند ۱٣٨۹ در حدود ٣۰ مامور امنیتی به خانه آقای کروبی و خانم کروبی حمله کرده و آنها را با خود برده اند. یکی دیگر از پسران آقای کروبی دستگیر شده و گویا در زندان اوین به سر می برد. از روز ۹ اسفند تمام تماس ها با آقای کروبی و خانم کروبی قطع شده است. 
در روز سه شنبه ۱۰ اسفند، صدهاهزار نفر از مردم ایران در شهرهای مختلف، از جمله تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز، رشت و دیگر شهرها، علیه سرکوب ادامه دار و محرومیت از حقوق اساسی تجمع، تشکل و بیان به تظاهرات پرداختند و خواهان پایان یافتن دیکتاتوری و آزادی چهار رهبر مخالف شدند. حکومت یک بار دیگر با استفاده از نیروهای رسمی امنیتی مثل نیروی انتظامی، نیروهای ضد شورش، پاسداران و نیز نیروی شبه نظامی لباس شخصی بسیج به تیراندازی، پرتاب گاز اشک آور و گلوله های رنگی، و حمله با باتوم به سوی معترضان پرداخت و نیز با گلوله های ساچمه ای به سوی آنها شلیک کرد که در نتیجه آن بسیاری از معترضان مجروح شدند. بنا به گزارش ها صدها نفر در شهرهای مختلف دستگیر شده اند. 
عبدالکریم لاهیجی، نایب رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رییس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، گفت: «ماه هاست که نیروهای امنیتی خانه های این چهار رهبر مخالف را محاصره کرده و تمام تماس های آنها را زیر نظر داشته اند. حال آنها ناپدید شده اند. ناپدید شدن آنها مصداق آشکار ناپدید شدن قهری یا ناخواسته است. دولتمردان ایران مسوول حفظ جان آنها هستند. ما این موضوع را به گروه تحقیق سازمان ملل برای ناپدیدشدن های قهری یا ناخواسته (UNWGEID) اطلاع داده و شکایتی در این باره نزد این گروه طرح خواهیم کرد. 
«سرکوب ادامه دار معترضان مسالمت جو و ناپدید شدن ها در جمهوری اسلامی ایران باید جامعه بین المللی را متقاعد کند که قطعنامه قاطعی در شورای حقوق بشر سازمان ملل به تصویب برساند و گزارشگر ویژه ای برای حقوق بشر در ایران منصوب نماید. 
«در عین حال ما خوشبین هستیم که اتحادیه اروپا در مورد لیست ناقضان حقوق بشر که در اواسط ماه فوریه ۲۰۱۱ در اختیار آن گذاشتیم، از طریق مسدود کردن دارایی های آنها، برقراری ممنوعیت صدور ویزا برای آنها و نیز تصریح دوباره منع دیدار دولتمردان اروپایی از ایران اقدام خواهد کرد.»

اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی درایران

ما بازداشت آقایان موسوی و کروبی را محکوم می کنیم

و خواهان آزادی فوری و رفع محدودیت های سیاسی، فردی و اجتماعی ایشان هستیم!

 اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران، اخبار نگران کننده مبنی بربازداشت آقایان میرحسین موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی را علی رغم اینکه بصورت حصر خانگی یا هرشکل دیگری از محرومیت ازحقوق فردی آنان باشد را، بخشی از برنامه زمامداران جمهوری اسلامی برای درهم شکستن جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران میداند وآنرا محکوم می کند. زمامداران جمهوری اسلامی که از بازگشت حماسی مردم به خیابان ها به خشم و هراس آمده اند، به امید این که مردم را از بازگشت به خیابان ها بیمناک کنند، نخست به خانه این دو شخصیّت یورش برده و پس از گسستن هرگونه رابطه ایشان با هواداران و اعضای خانواده هایشان، به ربودن ایشان اقدام کرده اند. ما مقامات جمهوری اسلامی و شخص ولی فقیه را مسئول هر پیشآمد ناگواری می دانیم که می تواند پیآمد این بازداشت و رویدادهای احتمالی آتی باشد. ما خواهان آزادی آقایان موسوی و کروبی و همه بازداشت شدگان جنبش اعتراضی مردم وتمامی زندانیان سیاسی ایران هستیم.

هیئت اجرائی
اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی درایران
۹ اسفند ۱٣٨۹ - ۲۷ فوريه ۲۰۱۱


 

نهضت مقاومت ملی ایران

بازداشت  آقایان موسوی و کروبی را محکوم می نماید

طبق ا خبار رسیده به دستور آقای علی خامنه ای مآموران امنیتی نظام ولایت فقیه آقایان حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان را  بازداشت کرده به زندان  حشمتیه انتقال داده اند. اگرچه آقایان موسوی و کروبی خود در بنیان گذاری این نظام شرکت داشته اند و هنوز هم به بقای این نظام امید وارند، از زمانی که شاهد دخالت ولی فقیه در انتخابات سال 1388 و تقلب وسیع مراکز قدرت در آن گردیدند، در اعتراض به دستکاری در راًی های داده شده  از مردم خواستند به خیابان آیند و بصورت مسالمت آمیز و در چارچوب قوانین همین نظام بدین دخالت نامشروع اعتراض نمایند. از آن زمان تا کنون مردمی که فقط به تقلب فاحش در انتخابات معترض بوده اند صدها کشته داده اند  و تعداد زیادتری از آنان بزندان افتاده اند. بعلاوه در نتیجه ی این انتخابات تقلبی  رئیس جمهوری نا مشروعی بر سر کار آمده است که در داخل کشور مروج  خشونت و حیف و میل اموال عمومی است و در خارج از کشور آتش افروزی میکند.  
مراجع و مقامات قانونی بین المللی که در مقابل رفتار خشونت بار رژیم لیبی نسبت به مردمی که برای احقاق حق حاکمیت بر سرنوشت خویش و از طریق مسالمت آمیز اعتراض میکنند  بدرستی عکس العمل سریع و قاطع نشان داده، نظام حاکم بر این کشور را به انواع تحریم ها و سران آن را به محاکمه به جرم قتل عام مردم بیگناه تهدید میکنند، و در این کار از پشتیبانی برخی از کشور های دموکرات نیز برخوردار بوده اند، سزاوار است که در مقابل رفتار خلاف قانون و ضد بشری جمهوری اسلامی هم روش مشابهی در پیش گیرند و سران این رژیم را برای قطع اعدام های روزافزون و زندان های بی شمار جوانان و دیگر آزادیخواهان ایران دست به اقدامات قانونی لازم زده، از جمله برای رفع کلیه ی محدودیت های غیرقانونی و قطع تهدید های ننگین علیه آقایان موسوی و کروبی حاکمان ایران را مورد پرسش قرار داده پایان این رفتارها را با قاطعیت از آنان خواستار شوند.
ما همچنین اعلام می کنیم که ملت ایران  در راه بدست آوردن کلیه ی حقوق پایمال شده ی خود در نظام جمهوری اسلامی از پای نخواهد نشست و تا آزادی کلیه زندانیان سیاسی و بر فراری نظامی متکی به اراده ی آزاد خود به مبارزه ادامه خواهد داد.

ایران هر گز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملی ایران

سه شنبه 10 اسفند 1388، 01 مارچ 2011


گزارشی از برگزاری مراسم مشترک چهلمین سالگرد جنبش فدائی



پس از سی سال جدائی، روز ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ برابر ۱۹ فوریه ۲۰۱۱، در شهر کلن آلمان، طلسم برگزاری مراسم مشترک در ارتباط با سالگرد جنبش فدائی شکسته شد. دو جریان اصلی این جنبش، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، چهلمین سالگرد این جنبش را با بر پائی مراسمی مشترک، پاس داشتند. مراسم توسط یکی از کادرهای قدیمی فدائی، علی ستاری که مجری مراسم سازمان در مقطع بعد از انقلاب بهمن بود و با صدای خاطره انگیز او چنین آغاز شد:

"خوش آمده اید گرامی یاران! "سیاهکل" چهل ساله را.
شکفته بلوغ بیداری، در "نوزده بهمن" را.
روز انفجار یگانگی اندیشه و رفتار، وحدت حرف و کردار.
روز سر برآوردن اراده ای متحد، برای پی ریزی "جنبشی نوین".
جنبش فرزند زمانه خویش، بستر تکوین اندیشه چپ در کوران عمل.
شوخ بته ایی پر دستاورد بر بستر خطا های درس آموز؛ در زمانه ای که همه فراز و فرود های آن را به جسارت زیست تا بلوغ را به میوه بنشیند.
شادباش می گوییم سالروز "فدایی خلق" را بر شما؛ و شادباشی به نام "چریک فدایی خلق"، آن شیفته جان برخاسته برای تغییر، که در مسیر صمیمانه ایستادگی، هم دگرگون کرد میدان زندگی خویش را و هم خود، تحول یافت در بوته عمل.
یاران! این راه دراز، آسان طی نشد ما را؛ از معبر رنج بسیار گذشته ایم.
این راه، به بهای پرپر شدن دردانه جان ها بر فراز کوه های "سیاهکل" و بالای تپه های "اوین" به این جا رسیده است، در مسیر خون شتک زده روی اسفالت ها، درون پایگاه ها و بر تخت های شکنجه ؛
به قیمت جبران ناپذیر آن پر شورسرهایی که در دو رژیم سلطنت "شاه" و "فقیه" بربالای دار رقصیدند و ستبر سینه هایی که، گلوله ها را در میادین تیر به جان خریدند؛
و این راه دراز ایستادگی، طی نمی شد جز با گذشت از آن جوانی های آرزومندانه که در زندان ها گذشت، و بسیار سال های غربت، که دور از دیار، از دست برفت.
اگر با اندوه عمیق می اندیشیم در ژرفای از دست دادن آن گزاف ثروتی که سوخت، اما هرگز حسرت نمی خوریم هیچ عافیت طلبی حقیرانه را به جای آن انتخاب حماسی! ما امروز نیز، مفتخر آن عزم آگاهانه ای هستیم که چهل سال پیش برگزیده شد: عزم درآویختن با استبداد؛ که هرگز رایگان نیست! این، نخستین آموزه فدایی خلق است برای میراث داران خویش.
یاران! بیایید در پاسداشت تمامی آن فداکاری ها و از خودگذشتگی ها، و به احترام شکوهمند نام و خاطره همه جانباختگان جنبش چهل ساله "سیاهکل"، به پا خیزیم و ادای احترام کنیم بر همه آن ایثاری که پشتوانه ماندگاری جنبش ماست!"

جمعیت چند صدنفری سالن، که هر دم بر آن افزوده می شد، برای احترام بپا خاست و سکوت راه ورود جمعیت به سالن را سد کرد. سکوت با این جملات شکسته شد:

"دوستان عزیز!
مراسم ما امسال، شور و حالی دیگر دارد.
گرامی داشتی است به اشتراک از سوی آن بخش از میراث داران "سیاهکل"، که بر معاصر شدن تاکید دارند. آنان که گزینش در پی چهل سال پیکار و کنکاش و به پشتوانه رنج و تجربه بسیار را، گزینشی می خواهند در راه نوزایی و نوسازی جنبش چپ امروز ایران.
شادمانیم از این که بگوییم امسال را، شاهد به شکوفه نشستن تلاش های شایسته "اتحاد فداییان خلق ایران" و"فداییان خلق ایران – اکثریت" هستیم برای تجلی انجام آن چه که نیاز روز جنبش چپ ایران است:
- برای پیگیری تحقق آرمان های انسانی "سیاهکل" با فکری تازه، و راه و روشی امروزین.
- برای آن که آرزوی دیرینه و کماکان پابرجای سوسیالیستی شدن مناسبات اجتماعی را، در پیوند ساختاری با بزرگ ترین یافته عمر چهل ساله مان محقق سازیم، یعنی، با آزادی و دمکراسی.
- برای آن که همگرایی، نزدیکی و تلاش مشترک را، در خدمت وحدت چپ دمکرات ایران قرار دهیم.
- برای آن که در هنگامه خیزش مردمان منطقه با خواست های روشن دمکراسی، حرمت حقوق بشر و عدالت اجتماعی، راه بجوییم در کشور، استمرار و شکوفایی خیزش شهروندی را.
- و برای آن که این بزرگداشت ، گرمای بیشتری بنشاند جان ما و همراهان ما را، در عزم مان برای از میان برداشتن استبداد مذهبی در ایران و استقرار ساختاری دمکراتیک و سکولار در میهن.
باور داریم که در راه آرمان های بزرگ "فدایی خلق"، ما را جمعی وسیع تر از این، نیاز است.
با ایمان به پیروزی راهمان!"

گشايش مراسم

پس از این سخنان، از دو یادگار با سابقه جنبش فدائی، میهن جزنی، همسر رهبر نامدار فدائیان خلق، بیژن جزنی و از ایرج نیری تنها بازماندۀ سیاهکل دعوت شد تا گشاینده مراسم به یاد ماندنی جشن امسال باشند.



میهن جزنی
سخنان خود را با درود به شهدای خلق از طاهره قرة العین تا ندا آقا سلطان و از صور اسرافیل تا فرزاد کمانگر و با درود به همه زندانیانی که با ایستادگی خود شرف انسانی را پاس می دارند، آغاز نمود. او با تاکید بر اینکه رویدادهای تاریخی تکرار نشدنی است و هر رویداد ویژگی خود را دارد، به نقل از بیژن جزنی در مورد ویژگی پیشاهنگ انقلابی گفت "پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مظهر فداکاری و پایداری باشد، توده ها را در راه انقلاب بسیج کند..." او گفت این عصاره تجربه نسلی است که طعم تلخ کودتای ۲۸ مرداد و شکست استراتژیک رهبری حزب توده را چشیده بود و مصمم بود تا مفهومی تازه و سیمای جدیدی از رهبری ارائه دهد، رهبری که دیگر با "صدر نشینی" و "امتیاز جوئی" و " عافیت طلبی" تعریف نمی شد، بلکه با تقبل خطر و استقبال از آن و با یگانگی گفتار و کردار مشخص می گردید. او با بیان خاطراتی از برخوردهای انسانی بیژن با اطرافیان خود در محل کار و زندگی و اثرات این برخوردها روی آن ها، سخنان خود را به پایان رساند.



ایرج نیری
با زبانی عاطفی و در شکل بیان خاطره، به چند نکته اشاره کرد. اول آن که مطرح نمود که در سازمان مسئولان می کوشیدند از خودگذشتگی بیشتری نشان دهند. برای این ویژگی به خاطراتی در کوه و به نقش مسئولانۀ غفور حسن پور اشاره نمود. دوم با بیان خاطره ای از مسعود احمدزاده، عنوان نمود که مسعود می گفت که می بایست دوباره این مشی بازبینی شده، ایراداتش برطرف شود و از برخورد مسعود احمدزاده نتیجه می گرفت که رفقای بنیان گذار فدائی به سیاست و مشی سیاسی خشک و جامد نگاه نمی کردند و اگر زنده می ماندند، بازبینی در آن را در برنامه خود می گذاشتند. سوم به کتاب «چریک های فدائی خلق از کنش های اولیه تا انقلاب بهمن» نوشته محمود نادری اشاره کرد و به نیرنگ های ناشران این کتاب انگشت گذاشت که چگونه در لابلای سخنان درست، مطالب نادرست را می گنجانند و برای نمونه اشاره می کرد که در سه صفحه بازجوئی او مطالبی افزوده شده است که اساسا با نگاه او به مسائل بیگانه بوده از جمله شناسائی کارخانه چای لاهیجان برای به آتش کشیدن آن. چیزی که در ذهن هیچ فدائی خلق نمی گنجید.

میز گرد سیاسی

در ادامه میز گرد سیاسی با حضور امیر ممبینی و رسول آذر نوش از فعالان با سابقه جنبش فدائی و پرویز نویدی و مسعود فتحی از سازمان اتحاد فدائیان خلق، بهروز خلیق و مجید عبدالرحیم پور از سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به همراه میهن جزنی و ایرج نیری تشکیل شد. گردانندۀ این میز گرد فرزانه عظیمی از زنان فعال جنبش و از کادرهای سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران بود. خلاصه این مباحث چنین بود:



امیر ممبینی
به نقد مشی مسلحانه پرداخت و اشاره نمود که هیچ چیز زیان بارتر از سکوت در برابر استبداد نیست. او ایستادگی مبارزان فدائی را ستود. امیر ممبینی به دو عنصر از نظرات مسعود احمدزاده اشاره کرد. یکی وجود شرایط عینی انقلاب که مطرح نمود این شرایط وجود داشته است و هفت سال بعد بزرگ ترین انقلابی که رخ داد، قوی ترین سند در تائید این نظر است. دوم بر درستی تز موتور کوچک و موتور بزرگ تاکید کرد و نتیجه گرفت که در مبارزات جاری نیز، بایست پیشاهنگ صفوف خود را فشرده تر کند تا بتواند در مبارزه اثر گذار شود. بدون یک پیشاهنگ امکان اثر گذاری نیروهای چپ و ترقی خواه ضعیف خواهد بود. او به اهمیت امر وحدت تاکید نمود و مطرح کرد که این دو جریان هیچ دلیلی برای جدائی ندارند. حتی در ابتدای صحبت خود به طنز وحدت دو جریان را تبریک گفت.



رسول آذرنوش
ضمن تاکید بر مبارزه جوئی و ایستادگی فدائیان در برابر استبداد، گفت که بعد از انقلاب برخی از ما به بررسی مشی گذشته نظر داشتیم و برخی نیز به بررسی شرایط کنونی و تدوین مشی جدید. و این باعث شد که به اختلاف نظر برسیم و در ادامه، تشکیلات به انشعاب کشیده شود. رسول که خود در جریان انشعاب با بخش اقلیت سازمان همراه بوده است، مطرح نمود که در همان زمان هم، انشعاب را زودرس می دانستم و فکر می کردم می بایست ماند و بحث را دامن زد. او در ادامه صحبت خود تاکید نمود که امروز نیز به جای ماندن روی مسائل تاریخی، که به هر جهت ارزیابی از آن ها نسبی است و به احتمال زیاد اختلافات باقی خواهند ماند، بایست به طرح و حل مسائل مربوط به اندیشه سیاسی، چشم انداز اجتماعی و روش های راهبردی پرداخت و این مسائل را روشن تر کرد.



پرویز نویدی
در سخنان خود تاکید نمود که خطاست جنبش فدائی را در مشی مسلحانه آن خلاصه نمود. او گفت که بزرگ ترین مشخصه این جنبش، گسست از قطب گرائی بود. اگر این گسست صورت نمی گرفت امکان اتخاذ این مشی ممکن نبود. چون نه شوروی و نه چین با این حرکت توافقی نداشتند. در واقع امر استقلال از قطب ها، در اندیشه بنیانگذران این جنبش، گر چه به درجاتی متفاوت، ولی جایگاه والائی داشت. دومین مشخصه فدائیان را می توان یگانگی فکر و عمل، گفتار و کردار آن ها دانست. او افزود بخشی از سازمان بعد از انقلاب با فراموش کردن مهمترین قدرت فدائیان به قطب گرائی بازگشت و به سمت دیدگاه های حزب توده و در نهایت به سیاست زیانبار حمایت از حکومت جمهوری اسلامی، کشیده شد. بخش دیگر نیز، بر ضعف های جنبش فدائی تکیه نمود و به سکتاریسم کشیده شد. او در ادامه گفت مهم این است که امروز از آن ضعف ها فاصله گرفته و مصمم باشیم آینده را دست در دست هم بسازیم. او بر وحدت چپ تاکید نمود و عنوان نمود که پروژه سازمان اتحاد فدائان خلق ایران پروژه اتحاد چپی است که امروز حداقل عناصر تشکیل دهنده اش سه سازمان ما و اکثریت و شورای موقت و فعالان چپ هستند.



بهروز خلیق
گفت که در هفته‏های گذشته و در سخنان ديگر سخنرانان به قدر کافی به دهه اول حيات سازمان پرداخته شده است. لازم است به دهه‏های بعدی و سير تحولی اين جريان هم پرداخت و مشخص کرد که امروز ما کجا قرار داريم، نگاه امروزين ما پيرامون مسائل نظری چپ، برنامه، استراتژی سياسی و الگوی حزبی چيست و چه برنامه‏ای برای آينده داريم؟ او به تحولات بخش اکثریت سازمان پرداخت و سير گذر از سازمان چريکی به سازمان سياسی و از سازمان ايدئولوژيک به سازمان چپ دمکرات و سوسياليست در حوزه مسائل نظری، برنامه‏ای، سياسی و سازمانی را بيان نمود. او گفت که نگاه سازمان اکثریت نسبت به تحولات اجتماعی تغيير کرده و استراتژی سياسی تحول‏طلبی را مبنای سياست‏گذاری خود قرار داده است. اين استراتژی هم از انقلاب و اصلاحات متمايز است و هم اشتراکاتی با آن‏ها دارد. او گفت ما از برخورد مطلق با مبارزه طبقاتی فاصله گرفته‏ايم و به جوانب دیگر مسائل اجتماعی که استقلالی نسبی از مبارزه طبقاتی دارند توجه داريم، به طوری که بدون در نظر گرفتن شکاف های میان نیروهای مدرن و سنتی نمی‏توان تحولات جامعه را تبيين کرد. و بالاخره تاکید کرد سازمان اکثریت اکنون به ساختاری دموکراتیک از حزب رسیده است. بهروز خلیق تجهيز سازمان به سند ديدگاهی، برنامه‏ای و اساسنامه و استراتژی سياسی را مغایر با تلاش مشترک برای رسیدن به وحدت چپ دموکرات و سوسياليست ندانست. او گفت که برنامه ما تلاش برای تشکيل حزب چپ دمکرات و فراگير است و وحدت چپ دمکرات و سوسياليست را در اين راستا می‏بينيم. او گفت ما در سال‏های اول انقلاب به مشی نادرست حمایت از جمهوری اسلامی کشیده شدیم، اما به تدریج از آن مشی فاصله گرفته و در پلنوم سال ۱۳۶۵ و کنگره اول سازمان، این دیدگاه را نقد کردیم. او نسبت به اظهارات نادقیقی که به این تاریخ توجه ندارد، انتقاد نمود.



مجید عبدالرحیم پور
به نقد زمینه های فرهنگی سنتی و فرهنگ مارکسیستی لنینیستی، به عنوان مانع شکل گیری یک اندیشه دموکراتیک در سازمان اشاره نمود. او با توجه به شرائط اجتماعی و فرهنگ حاکم بر جامعه، به رویکرد فدائیان خلق به مشی مسلحانه پرداخت و انتخاب مشی گذشته را در آن زمان هم نادرست دانست و گفت ما می بایست به کار سیاسی که همان زمان هم انجام می دادیم، بیشتر اهمیت داده و مثلا به جای عملیات مسلحانه انفجار نارنجک، سراسر ایران را از طریق اعلامیه بمب باران می کردیم. مجید عبدالرحیم پور در گوشه دیگری از بحث نیز بر ضرورت جایگزینی گفتگو به جای برخوردهای انقطابی و انشعابی گذشته تاکید کرد. مساله دیگری که او روی آن مکث نمود، عدم وجود آزادی بیان و روحیه تحمل و مدارا در سازمان بود؛ که علل انشعابات را باید در آن جست و جو کرد. او در صحبت خود روشن ساخت که اگر اهمیت این مساله درک نشود، در آینده نیز در صورت شکل گیری وحدت، دوباره، باید منتظر انشعابات دیگر بود.



مسعود فتحی
نیز گفت نیمه دوم دهه چهل زمانی که رفقای ما در اندیشه انتخاب راه بودند، محافل محدود و کوچکی بودند. هشت سال بعد اما، حتی در غیاب حسرت برانگیز تقریبا همۀ آن ها، در نیمۀ دوم دهۀ ۵۰، جنبشی که آن ها با آتش جان خود بارور ساخته بودند، به یکی از مهم ترین مولفه های جنبش آن روز جامعه ما تبدیل شده بود. اما ما در ادامه راه به دو دلیل موفق نبودیم.


او در نقد دیدگاه های مطلق گرا ادامه داد که امروز دنیای ما دیگر سیاه و سفید نیست. تاکید ما در استقرار عدالت اجتماعی از طریق تصمیم آزادانه کل جامعه، با استفاده از مکانیزم های دمکراتیک مورد قبول همه نیروهای اجتماعی است. سوسیالیسم ما دیگر نه جبر تاریخ، بلکه یک برنامه ای سیاسی برای بهبود جامعه از طریق انتخاب آزادانه شهروندان کشور است.
دمکراسی، جزئی از هویت ماست. آزادی های بی قید و شرط سیاسی، اجتماعی، پلورالیسم سیاسی، حق رای همگانی، احترام به رای اکثریت، تابعیت حکومت ها از رای ملت، آزادی های فردی، حقوق اجتماعی، آزادی عقیده، مرام، مذهب، برابری انسان ها و ... بشر جزو بدیهیات برنامه ماست. در عرصه تشکیلات، تنوع در نظر، وحدت در عمل سرلوحه کار ماست. آزادی در نظر، تشکیل فراکسیون های نظری، انتشار علنی مباحثات، جزئی از جریان زندگی ماست.
او پس از برشمردن ایرادات نظری سیاسی و تشکیلاتی فدائیان، سخنان خود را این گونه پایان رساند: بازگشت ما به زیر یک سقف بر اساس این تحولات در درون دو سازمان میسر شده است و با نگاه مشترک به چشم اندازهای آینده به بار نشسته است. ما امروز برای سازمان دادن قدرت عمل چپ دمکرات و سوسیالیست، برای تبدیل نمودن این نیرو به بازیگر عرصۀ کلان سیاست ایران به هم نزدیک شده ایم و با آموزش از تجربه بنیانگذاران جنبش فدائیان خلق و چهل سال تاریخ پر فراز و نشیب آن چشم به آینده داریم.
۱) تاریخ ما را در مقابل انتخاب دشوارتری قرار داده بود. تحولی که رخ داده بود، زمین را زیر پای ما هر لحظه داغ تر می نمود. ۲) نگاه ما به واقعیت های اجتماعی هنوز اسیر محدودیت هائی بود که بر ذهنیت ما حاکم بود.
بعد از سخنرانی ها برنامه پرسش و پاسخ اجرا شد و سخنرانان به سوالات کتبی حاضران پاسخ گفتند.
در پایان این بخش پیام پالتاکی رفیق خلیل مومنی به جشن چهل سالگی فدائیان خلق ایران، که به دلیل بیماری امکان شرکت در این مراسم را نداشت، با صدای خود وی پخش شد.

اعلام همبستگی با خيزش مردم

مراسم امسال با جنب و جوش مردم در داخل کشور همراه بود. ما تمایل داشتیم این موضوع از مرکز توجه ما دور نماند. اما تغییر برنامه این مراسم که در ارتباط با سالگرد چهلمین سال جنبش فدائی تدارک شده بود، به آسانی ممکن نبود. به رغم این، مسئولان دو سازمان تصمیم گرفتند در ارتباط با جنبش کنونی مردم ایران و به نشانۀ همبستگی و همراهی شرکت کنندگان در اين مراسم با خيزش تاريخی مردم ايران عليه استبداد حاکم بر کشورمان، بیانیه ای را تهیه کنند. این بیانیه که برای جمع آوری امضا تهيه شده بود، از تريبون قرائت شد و مورد استقبال جمعیت حاضر در سالن قرار گرفت، متن بیانیه چنین بود:

ما همه با هم هستیم!

ما، چه آنانی که در همین لحظات صدور بیانیه زیر در زمره حاضرین مراسم مشترک دو سازمان اتحاد فداییان خلق ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت چهل سالگی جنبش سیاهکل هستیم، و چه آنانی که در جریان مفاد این بیانیه قرار گرفته ایم، هم صدا اعلام می داریم که:
شجاعت و آگاهی مردمی را که روز بیست و پنج بهمن به خیابان آمدند، تا یک بار دیگر تداوم ندای تغییر را در پهنه میهن به نمایش بگذارند، به گرمی می ستاییم و به این هشیاری سیاسی افتخار می کنیم.
ما، تمرکز جنبش استقرار دمکراسی در کشور بر طرد و نفی ولی فقیه را بیانگر تعمیق و وسعت گیری اين حرکت میدانيم و بر اهمیت سمت دهنده چنین تمرکزی تاکید داریم.
ما، از جنایت علیه " صانع ژاله" و "محمد مختاری" توسط نیروی سرکوب حکومتی ابراز انزجار کرده و به همراه مردم آزادیخواه کشور، خود را هم سوگ خانواده این دو جانباخته جنبش می خوانیم. ما، همدل و همراه همه زنان و مردانی هستیم که درجریان تظاهرات اخیر، زخم عمله استبداد بر تن و جان آنان نشست و متحداً آزادی همه آن عزیزانی را خواهانیم که به خیل زندانیان سیاسی پیوسته اند. ما، اقدام آقایان موسوی و کروبی برای دعوت مردم به تظاهرات روز دوشنبه را، که تاکید بر حق طبیعی و قانونی مردم ایران، وبازتاب انتظار نیروی اعتراض از آن ها بود، تصمیمی به موقع دانسته و ایستادگی های این دو را ارج می نهیم.
ما، صدور به موقع بیانیه "دفتر تحکیم وحدت" مبنی بر اعلام هفته جاری به عنوان "هفته عزای عمومی" را برآمدی جسورانه می شناسیم و بر خصلت ایستادگی و تعرضی این ابتکار تاکید داریم.
ما، از فراخوان مبارزان کرد برای اعتراض عمومی در کردستان به مناسبت قتل یک فرزند دیگر این دیار مقاومت و همه جانباختگان راه آزادی در ایران، الهام می گیریم و با آنان هم صدا می شویم.
ما، با تاکید برنقش نافذ و ماندگار زنان آزادیخواه کشور در جنبش اعتراضی علیه استبداد دینی، فراخوان اخیر "مادران صلح" به ایستادگی در برابرحکومت زور را، نشانه افزایش این نقش تلقی می کنیم.
ما،باستودن موضع فعالانی از حرکت ضد تبعیض ملی در کشورکه دوام و قوام جنبش دمکراتیک سراسری را خواهانند، بر نیاز به مراتب بیشتر این جنبش به نقش آفرینی های آن فعالان پای می فشاریم.
ما، حس مسئولیت هموطنان ایرانی در اقصی نقاط جهان، در حمایت از جنبش اعتراضی جاری را، چه در قالب همگامی احزاب و سازمان های اپوزسيون، تشکل های سیاسی و دمکراتیک و چه به صورت فردی، ارج نهاده و امید به ارتقاء این رویکرد داریم.
ما،با قدردانی از پشتیبانی افکار عمومی دنیا و نهادهای سیاسی درسطح جهان نسبت به جنبش دمکراتیک مردم ایران،از نقش فعالان ایرانی دربیداری و بیدار نگهداشتن وجدان بشریت، ستایش می کنیم.
ما، در این لحظات خطیر وظیفه خود میدانیم که به هر طریق ممکن توطئه حکومت مستبد برای حبس و "حصر"آقایان موسوی و کروبی را افشاء کرده و با دعوت از همگان به ایستادگی، آن را ناکام بگذاریم.
ما، تداوم مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و تشدید اعتراض علیه صدور حکم اعدام و اجرای آن را یک وظیفه ملی تاخیرناپذیر می دانیم و خواهان فشرده شدن صفوف اتحاد ملی در این گستره هستیم.
ما،شادمان از دستاوردهای قیام های دمکراتیک و مردمی منطقه علیه دیکتاتوری ها،از باور استوار به فرجام پیروزمند خیزش مردم آزادیخواه میهنمان برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک سخن می گوییم!

بخش دوم برنامه

در بخش دوم، برنامه مشترک ترانه سرود های بهرخ بابائی و شعر خوانی علی ستاری اجرا شد. این برنامه که بسیار شورانگیز بود، با استقبال گرم حضار مواجه شد.
هم چنین در طول برنامه فراخوان به تظاهرات و راهپیمائی ها در خارج از کشور خوانده شد.
قبل از آخرین بخش برنامه، پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت مادر رفیقمان احد واحدی، بیوک خانم بالائی، خوانده شد: به یاد و احترام همه مادرانی که با غم از دست دادن عزیزانشان در خاوران و هر گوشه ایران دست به گریبانند؛ مادرانی که بی نام و نشان، با دلی پر مهر و پرآشوب رفیق راه و شریک رنج های فرزندانشان در مبارزه برای دنیایی بهتر بوده اند؛ به احترام آنان که در اشتیاق دیدار فرزند اسیر و تبعیدی خود با چشمانی به در دوخته از جهان رفتند و نیز مادرانی که پس از کودتای انتخاباتی هم چنان به عزای فرزندانشان می ننشینند.

بخش پایانی برنامه

در این بخش نخست بر گروه رحمان خواننده آذربایجان برنامه شادی اجرا نمود که با رقص آذری جمعیت همراهی شد.
پایان برنامه به ترانه های شاد فرهاد و همکار او مسعود از گروه «شبق» اختصاص یافت، که تا پاسی از شب با رقص و پایکوبی ادامه داشت.

******

مراسم مشترک امسال در سالن بزرگی برگزار شد. سالن با پوسترهای جان باختگان و شعارهائی در جهت وحدت چپ تزئین شده بود. در پشت سخنران ها یک پوستر بسیار بزرگ حدود ۵ در ۶ متری نصب شده بود و دیوارها را شعارهای مختلف پوشانده بود. چند میز کتاب در ورودی سالن وجود داشت که با پوسترهائی که عزم جنبش کنونی را نمایش می دادند، تزئین شده بود.

کتابی با عنوان
"باز خوانی جنبش فدائیان خلق، چالشی در نوزائی چپ ایران" به کوشش مسعود فتحی و بهروز خلیق در بیش از ۴۰۰ صفحه توسط انتشارات سازمان اتحاد فدائیان خلق و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) برای این مراسم آماده شده بود که توزیع شد. در این کتاب مصاحبه هایی در مورد نقاط قوت و ضعف جنبش فدائی و نقش و جایگاه نیروهای این جنبش در شرایط امروز، صورت گرفته و تلاش شده است که نگرش فعالين فدائی و صاحب‮نظران در شکل مصاحبه‮ و مقاله پيرامون اين جنبش به عنوان یک تجربۀ تاریخی در دسترس نسل جديد قرار گيرد. هم چنین مقالات، خاطرات و ارزیابی های متعددی در رابطه با «چریک های فدائی خلق»، زمانه آن ها، ضربات و نیز مسائل مربوط به جنبش فدائی آورده شده است.
در مراسم امسال حدود ۵۰۰ تن شرکت داشتند و برنامه سیاسی از طریق پالتاک نیز پخش می شد. مهم ترین ویژگی این مراسم تنوع سیاسی شرکت کنندگان آن بود، که می توان آن را بی بدیل دانست.

در این مراسم، نمایندگان احزاب و سازمان های چپ و دموکرات ایران نیز، حضور داشتند. به دلیل محدودیت زمانی امکان خواندن پیام های ارسالی آن ها مقدور نشد: اتحاد جمهوری خواهان ایران، حزب دموکرات کردستان، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب دموکراتیک مردم ایران، حزب کو مه له کردستان ایران، جبهه ملی ایران- اروپا، حزب توده ایران و کمیته هماهنگی شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران، از جمله این تشکل ها بودند. آقای مهرداد درویش پور از اعضای شورای هماهنگی جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران، با ارسال پیام شادباشی اطلاع دادند که به دلیل مشارکت در تظاهرات ایرانیان سوئد، نمی توانند در مراسم شرکت کنند.
پیام اصلی مراسم مشترک چهلمین سالگرد جنبش فدائی، همان گونه که در اعلامیۀ مشترک این دو جریان منعکس شده است، وحدت بود. این روحیۀ وحدت طلبانۀ چپ ایران در اعلامیۀ مشترک، چنین بازتاب یافته است:

"هر دو سازمان تاکید دارند که فدائیان خلق به عنوان وسیع ترین بخش فعالان چپ می توانند نقش شایسته خود را در وحدت چپ دمکرات و سوسياليست ایران حول برنامه و اهداف روشن در جهت استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی در ایران و همراهی با تمامی نیروهای دمکرات و آزادیخواه کشورمان ایفا کنند. کشور ما برای رهائی از بختک استبداد مذهبی و برای استقرار یک جمهوری دمکراتیک و سکولار در ایران، نیازمند یک چپ قدرتمند و موثر در حیات سیاسی کشور است. گذار به دمکراسی و استقرار عدالت اجتماعی و تحقق اهداف سوسیالیستی که بر سرلوحه برنامه جنبش فدائیان خلق از همان آغاز حک شده است، به خودی خود تحقق نخواهد یافت. تحقق هر برنامه ای در گرو سازماندهی و بسیج نیرو برای پیشبرد آن است. ما بر این باوریم که جنبش چپ ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری برای آن که بتواند نقشی در خور در تحولات آتی جامعه ایفا کند، نیازمند برآمدی متحدتر و با قدرت عمل بیشتر در صحنه سیاسی کشور است. چپ متحد و قدرتمند تضمینی برای استقرار یک جامعه آزاد و عادلانه است."

هیئت برگزاری مراسم مشترک
چهلمین سالگرد جنبش فدائی

۲ اسفند ۹۸۳۱– ۱۲ فوریه ۱۱۰۲


گزارش تصویری: