اعتراض شورای فعالان ملی- مذهبی به بازداشت تقی رحمانی
۱۳۸۹/۱۲/۰۲
شورای فعالان ملی مذهبی روز دوشنبه در بيانيه ای بازداشت تقی رحمانی، نويسنده و يکی از اعضای اين شورا را «غيرقانونی» خوانده و محکوم کرده است و بازداشت فعالان سياسی را در راستای «سياست های ايران برانداز» ارزيابی کرده است.
تقی رحمانی، از مشاوران انتخاباتی مهدی کروبی روز ۲۱ بهمن در منزلش در تهران بازداشت شد و برخی از سايتهای خبری هوادار دولت علت بازداشت وی را «نقش اساسی در فراخوان تجمعهای غيرقانونی جريان فتنه» اعلام کرده بودند.
تقی رحمانی پس از بیانیه مهدی کروبی و ميرحسين موسوی برای دعوت مردم به شرکت در راهپيمايی ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس بازداشت شد.
در بخشی از اطلاعيه فعالان ملی – مذهبی درباره چگونگی بازداشت تقی رحمانی آمده است: «بازداشت او بدون ارائه هيچ حکم رسمی با ورود مأموران ناشناسی که در خانه را با ديلم باز کرده بودند، صورت گرفت. همسر وی (خانم نرگس محمدی) در پی اين حمله، در حالی که لباس درون منزل بر تن داشت، دچار شوک شده و به زمين افتاد. منزل ايشان به مدت دو ساعت در حضور دو کودک خردسال بهت زده که شاهد حال و وضع مادر و برخورد توهينآميز مأموران با پدر بودند، مورد بازرسی و تفتيش قرار گرفت.»
در اين بيانيه همچنين آمده است: «شورای فعالان ملی – مذهبی ضمن اظهار تأسف از زير پا گذاشتن اصول و آموزه های اخلاقی و مذهبی در هنگام ورود به حريم خصوصی منزل، اين بازداشت غيرقانونی را محکوم میکند و آن را ادامه سياستهایِ ايرانْبرانداز ساليان اخير میداند که سرمايههای انسانی کشور را همانند سرمايههای ملیاش مورد حمله قرار داده است.»
فعالان ملی مذهبی در بيانيه خود با اشاره به «موج حقوق بشر و دموکراسیخواهی در منطقه» و رسيدن «صدای ناراضيان به گوش حاکميتها» از حکومت جمهوری اسلامی خواسته است «صدای انتقاد و اعتراض بسياری از نخبگان جامعه و به ويژه نسل جوان» را بشنود.
تقی رحمانی در دوران نظام جمهوری اسلامی بارها روانه زندان شده است. وی سال گذشته و پس از انتخابات رياست جمهوری بازداشت شده بود که پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
تقی رحمانی طولانی دوران زندان خود را در دهه شصت تجربه کرد. ابتدا در سال ۱۳۶۰ به سه سال حبس محکوم شد. سپس در سال ۱۳۶۵ به اتهام همکاری با نشريه موحدين که متاثر از آرا علی شريعتی بود بازداشت و مدت يازده سال در زندان به سر برد.
تقی رحمانی در ۲۰ اسفند ۱۳۷۹ به همراه تعداد ديگری از اعضای جريان ملی مذهبی دستگير شد و در ۲۷ فروردين ۱۳۸۱ با سپردن وثيقه از زندان آزاد شد.
تقی رحمانی همراه با دو همکارش هدی صابر و رضا عليجانی در ۲۵ خرداد ۱۳۸۲ هم از سوی سعيد مرتضوی، بازداشت و ۲۲ ماه در زندان بسر برد.
تقی رحمانی، از مشاوران انتخاباتی مهدی کروبی روز ۲۱ بهمن در منزلش در تهران بازداشت شد و برخی از سايتهای خبری هوادار دولت علت بازداشت وی را «نقش اساسی در فراخوان تجمعهای غيرقانونی جريان فتنه» اعلام کرده بودند.
تقی رحمانی پس از بیانیه مهدی کروبی و ميرحسين موسوی برای دعوت مردم به شرکت در راهپيمايی ۲۵ بهمن در حمايت از قيام مردم مصر و تونس بازداشت شد.
در بخشی از اطلاعيه فعالان ملی – مذهبی درباره چگونگی بازداشت تقی رحمانی آمده است: «بازداشت او بدون ارائه هيچ حکم رسمی با ورود مأموران ناشناسی که در خانه را با ديلم باز کرده بودند، صورت گرفت. همسر وی (خانم نرگس محمدی) در پی اين حمله، در حالی که لباس درون منزل بر تن داشت، دچار شوک شده و به زمين افتاد. منزل ايشان به مدت دو ساعت در حضور دو کودک خردسال بهت زده که شاهد حال و وضع مادر و برخورد توهينآميز مأموران با پدر بودند، مورد بازرسی و تفتيش قرار گرفت.»
در اين بيانيه همچنين آمده است: «شورای فعالان ملی – مذهبی ضمن اظهار تأسف از زير پا گذاشتن اصول و آموزه های اخلاقی و مذهبی در هنگام ورود به حريم خصوصی منزل، اين بازداشت غيرقانونی را محکوم میکند و آن را ادامه سياستهایِ ايرانْبرانداز ساليان اخير میداند که سرمايههای انسانی کشور را همانند سرمايههای ملیاش مورد حمله قرار داده است.»
فعالان ملی مذهبی در بيانيه خود با اشاره به «موج حقوق بشر و دموکراسیخواهی در منطقه» و رسيدن «صدای ناراضيان به گوش حاکميتها» از حکومت جمهوری اسلامی خواسته است «صدای انتقاد و اعتراض بسياری از نخبگان جامعه و به ويژه نسل جوان» را بشنود.
تقی رحمانی در دوران نظام جمهوری اسلامی بارها روانه زندان شده است. وی سال گذشته و پس از انتخابات رياست جمهوری بازداشت شده بود که پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
تقی رحمانی طولانی دوران زندان خود را در دهه شصت تجربه کرد. ابتدا در سال ۱۳۶۰ به سه سال حبس محکوم شد. سپس در سال ۱۳۶۵ به اتهام همکاری با نشريه موحدين که متاثر از آرا علی شريعتی بود بازداشت و مدت يازده سال در زندان به سر برد.
تقی رحمانی در ۲۰ اسفند ۱۳۷۹ به همراه تعداد ديگری از اعضای جريان ملی مذهبی دستگير شد و در ۲۷ فروردين ۱۳۸۱ با سپردن وثيقه از زندان آزاد شد.
تقی رحمانی همراه با دو همکارش هدی صابر و رضا عليجانی در ۲۵ خرداد ۱۳۸۲ هم از سوی سعيد مرتضوی، بازداشت و ۲۲ ماه در زندان بسر برد.
«قدمهای بعد از حرکت اول اسفند به زودی اعلام میشود»
تجمعات اعتراضی روز اول اسفند به دعوت شورای هماهنگی جبهه سبز، در تهران و چندین شهر دیگر برگزار شد. این تجمعات به دلیل حضور پرشمار نیروهای امنیتی و نظامی نتوانست شکل راهپیمایی به خود بگیرد اما به گفتهی دعوتکنندگان هدف از این فراخوان را که ادامه اعتراض بود برآورده ساخت.
علاوه بر تهران در شیراز، مشهد، اصفهان، مهاباد، سنندج، رشت و چند شهر دیگر نیز این تجمعات اعتراضی برگزار شد. بنا بر گزارش منابع غیررسمی تا زمان تهیه این گزارش در ناآرامیهای روز اول اسفند در سراسر کشور تنها یک دانشجوی اهل خرمآباد در شیراز کشته شد.
حامد نورمحمدی دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه شیراز، روز اول اسفند در میدان نمازی شیراز مقابل ساختمان شماره یک دانشکده مهندسی، در حال فرار از دست ماموران امنیتی و بسیجی کشته شده است. به گفته شاهدان عينی، وی از پل روگذر حد فاصل ميدان دانشجو و میدان نمازی توسط ماموران امنیتی به پایین یرت شده و پس از برخورد با یک خودرو در سطح خیابان ساحلی، جان خود را از دست داده است.
اردشیر امیرارجمند یکی از دعوتکنندگان به تجمع در روز اول اسفند به دویچهوله گفت که به دلیل نبودن منابع خبری مطمئن و مستقل در ایران نمیتواند این خبر را صد در صد تایید کند اما به گفتهی وی به احتمال زیاد این خبر درست است.
معدود فیلمهایی که از تجمعات روز اول اسفند در اینترنت منتشر شد، نشان از درگیری و زد و خورد بین مردم و نیروهای امنیتی داشت. آقای امیر ارجمند میگوید: «علیرغم تمام شایعههایی که صورت گرفته بود، با تدبیر و با بصیرت نیروهای مردمی اجازه داده نشد که خشونتطلبان به اهداف خودشان دست پیدا کنند و این تجمعات در آرامش نسبی برگزار شد. علیرغم حملاتی که واقعاً از جانب نیروهای لباس شخصی و لشکر اوباش صورت میگرفت، اما مردم توانستند در جو نسبتاً آرامی تجمعات خودشان را داشته باشند».
به عقیدهی آقای امیرارجمند حضور نیروهای امنیتی با آنچه در ۳۰ خرداد ۸۸ صورت گرفته بود، قابل مقایسه بود. وی میگوید: «این نشان میدهد که حکومت به همان میزان که در ابتدای جنبش از حضور مردم واهمه داشت، همچنان این واهمه باقیست و این نقطهی قوتی بود که ما میتوانستیم از آن نام ببریم».
مبارزه تعطیلبردار نیست
برخی از منتقدان به حضور خیابانی مردم در شرایط کنونی معتقدند که با توجه به حصر رهبران جنبش و عدم امکان برقراری ارتباط صحیح به مردم، این تجمعات میتواند به شورشی کور تبدیل شود. اردشیر امیرارجمند اما چنین چیزی را قبول ندارد. او میگوید: «مبارزه تعطیلبردار نیست. اقتدارگرایان باید بدانند که فعالان جنبش سبز با تکیه بر عقل جمعی، درایت، صبر، استقامت و شجاعت مراحل بعدی مبارزه را تعیین میکنند. ما نباید اجازه دهیم جو بر ما تحمیل شود و عکسالعملی عمل کنیم، بلکه باید براساس اصولی که داشتهایم و همیشه اصول جنبش بوده برآن پافشاری کنیم و پافشاری بر این اصول است که راز موفقیت ما هست. با همان اصولی که داشتیم و داریم حرکت کنیم. با صبر، با اندیشه و با استقامت و براساس عقل جمعی و با ارزیابی دقیق و واقعبینی شرایط و اوضاع و احوال، تاکتیکهای بعدی را برگزینیم و عمل کنیم».
گروهی دیگر از منتقدان نیز بر این نظرند که مردم سطح خیابانها مطالبات مشخص و دست یافتنی ندارند و تنها شعارهای کلی را مطرح میکنند و این میتواند به ضرر جنبش باشد.
آقای امیرارجمند اما قائل به خواستهای مشخص برای حرکت اخیر است. او میگوید: «در شرایط حاضر یکی از مسائلی که فوریت دارد، برطرف شدن حصر خانگی و بازداشت خانگی آقایان است. مسئلهی انتخابات آزاد و منصفانه مسئلهی بسیار مهم و جدی بعدی است. مسئلهی زندانیان سیاسی، احزاب سیاسی، مطبوعات، مسائل بسیار مهمیاند و اینها یک مجموعه از مطالباتی را تشکیل میدهند که قبلاً هم وجود داشته و ما باید برآنها پافشاری کنیم. بههرحال باید در مورد هر مسئلهای در زمان خودش به صورت صریح و روشنتصمیمگیری و ارائه طریق شود و این مجموعه مطالباتی هم که در سطوح مختلف مطرح شده، به همین ترتیب بوده است».
اردشیر امیرارجمند که به عنوان سخنگوی میرحسین موسوی در خارج از ایران اقامت دارد درباره حرکتهای بعدی به دویچهوله گفت که به زودی و پس از مشورت و نظرخواهی جمعی، گامهای بعدی اعلام خواهد شد.
میترا شجاعی
تحریریه: عباس کوشک جلالی
واکنش منفی رسانههای آلمانیزبان به دیدار وستروله با احمدینژاد
وزرای امور خارجه اتحادیه اروپا، چندی پیش تصویب کردند که هیچیک از آنها به ایران سفر نکند. به این دلیل سفر گیدو وستروله، وزیر امورخارجه آلمان، به تهران واکنش رسانههای آلمانیزبان را برانگیخته است.
بسیاری از رسانهها، در آلمان و اتریش نوشتهاند که وستروله، صرفا برای بازگرداندن مارکوس هلویگ و ینس کوخ، دو خبرنگار زندانی در ایران، به تهران سفر کرده بود، اما او را برخلاف میل خودش مجبور به دیدار با احمدینژاد کردند.
سه شرط آزادی خبرنگاران
"اشپیگل آنلاین" مینویسد که برای نخستین بار علیاکبر صالحی در تاریخ ۲۷ دسامبر سال گذشته، در یک تماس تلفنی با همتای آلمانی خود، سه شرط برای آزاد ساختن خبرنگاران زندانی تعیین کرد: اول معذرت خواهی رسمی بنیاد انتشاراتی آکسل اشپرینگر که این دو خبرنگار را در پوشش گردشگر به ایران فرستاده بود، دوم تبدیل مجازات زندان به جریمه نقدی و سوم سفر شخص وستروله به ایران و ملاقات وی با نمایندگان بلندپایه دولت.
اما روزنامه اتریشی "کلاینه تسایتونگ" گزارش میدهد که تنها ساعتی پیش از آزادی دو زندانی، در تهران به وستروله گفته شد که آنها به شرطی آزاد میشوند که وی با محمود احمدینژاد دیدار کند.
"اشپیگل آنلاین" در ترسیم فضائی که پس از دیدار آقای وستروله با احمدینژاد بر محافل دولتی آلمان حاکم است مینویسد: «در وزارت امور خارجه گفته میشود که آلمان برای آزاد ساختن خبرنگاران بهای دیپلماتیک بسیار سنگینی پرداخته است. دولت احمدینژاد به خاطر برنامه اتمی خود مورد نفرت جامعه جهانی است. به تازگی انتقاد غرب علیه وی به خاطر سرکوب خشونتآمیز مخالفان اوج گرفته است. دیدار وزیر امور خارجه آلمان یا هر سیاستمدار برجسته غربی، هرگز نمیتوانست به اندازه امروز به نفع احمدینژاد باشد. به همین دلیل بود که تهران، با روشهای گروگانگیری که در موارد دیگر شناخته شده است، وستروله را مجبور کرد که علاوه بر دیدار با احمدینژاد با او دست هم بدهد.»
تنها هدف سفر وستروله
بر پایه گزارش "اشپیگل آنلاین"، وستروله در بازگشت به برلین کوشیده است انتقادهای احتمالی به ماموریت خود را خنثی کند. وی رسما توضیح داده است که در دیدار با احمدینژاد به هیچ وجه مذاکرهای بر سر برنامه اتمی ایران صورت نگرفته و وی هیچ قولی به احمدینژاد نداده است.
به گفته وستروله، دیدار یک ساعته وی با رئیسجمهوری اسلامی در فضائی سرد و حرفهای صورت گرفته و وی حتی حامل انتقاد غرب از سرکوب مخالفان بوده است و همچنین موضوع حقوق بشر و آزادی عقیده از سوی وی مطرح شده است.
روزنامه "دیولت" آلمان نیز در گزارشی زیر عنوان "فشردن دست دیکتاتور تهران، بهای نجات" به نقل از وزارت امور خارجه آلمان تاکید دارد که در دیدار وستروله و احمدینژاد صحبتی از برنامه هستهای ایران به میان نیامده است. این روزنامه مینویسد: «به رغم قولی که مقامات ایرانی داده بودند، هیئت آلمانی تا آخرین لحظه مطمئن نبود که آزادی دو خبرنگار تحقق خواهد یافت. دو خبرنگار، زمانی که وستروله با احمدینژاد دیدار میکرد، در خودروی سفارت که بخشی از خاک آلمان محسوب میشود به فرودگاه انتقال یافتند. اما باید در خودرو میماندند تا وستروله به آنان ملحق شود.»
تلاشهای دوماهه آلمانیها
خبرگزاری آلمان گزارش میدهد: «ظرف دو ماه گذشته تماسهای تلفنی متعددی میان وزیر امور خارجه آلمان و همتای ایرانی وی برقرار شد و چند دیپلمات آلمانی نیز به ایران سفر کردند. نتیجه همه این تلاشها نشان داد که بدون موافقت احمدینژاد، آزادی خبرنگاران امکانپذیر نیست. در نهایت وزیر امور خارجه آلمان تصمیم گرفت همه انتقادهای ممکن را به جان بخرد و به دیدار احمدینژاد برود.»
خبرگزاری آلمان میافزاید که دولت ایران، دیدار وستروله با احمدینژاد را موفقیت بزرگ سیاست خارجی خود جلوه میدهد. در حالی که وستروله گفته است: «دیدار تهران در خدمت آزاد ساختن دو آلمانی بوده و نه روز انجام مذاکرات بزرگ.»
سوء استفاده سیاسی ایران
روزنامه "راینیشه پست" در تفسیر سفر وزیر امور خارجه آلمان چنین می نویسد: «آلمان همیشه کوشیده است با اعمال فشار و سیاست تشدید تحریمها ایران را به تجدیدنظر وادار کند. اکنون وستروله، وزیر امور خارجه، با این که میدانست احمدینژاد دیدار وی را مورد سوءاستفاده سیاسی قرار خواهد داد، جرات کرد به ایران سفر کند. تصویرهائی که احمدینژاد را با وزیر امور خارجه آلمان نشان میدهد، در خدمت این مصرف داخلی است که: ببینید! ما موفق شدیم وزیر امور خارجه آلمان را به تهران بیاوریم.»
"راینیشه پست"، تبلیغات رسانههای دولتی ایران را جعل واقعیت میداند و توضیح میدهد: «رسانههای ایرانی به دروغ وانمود میکنند که دیدار وستروله نشانه تلاش دولت آلمان برای تحرک بخشیدن به تماس با ایران بوده است. این بهای سیاسی آزادی خبرنگاران است.»
«فشردن دست دیکتاتور»
روزنامه "برلینر تسایتونگ"، در تفسیر کوتاهی نشانمیدهد که وزیر امور خارجه آلمان چارهای جز دیدار با احمدینژاد نداشته است. این روزنامه مینویسد: «اگر وستروله دست احمدینژاد ضدحقوق بشر، غیردموکراتیک و سامیستیز را نمیفشرد و با او حرف نمیزد، مورد ستایش کسانی قرار میگرفت که مایلند سیاستخارجی را صرفا دنباله حقوقبشر به شمار بیاورند. اما در این صورت، دو خبرنگار همچنان در زندان تبریز باقی میماندند.»
روزنامه "میتلدویچه تسایتونگ" دیدار وستروله با احمدینژاد را به لحاظ انسانی درست میداند، اما بهای سیاسی آن را بسیار سنگین ارزیابی میکند. تفسیر این روزنامه چنین است: «وستروله، وزیر امور خارجه آلمان، مجبور شد کمابیش در مقابل صلیبها زانو بزند. به لحاظ انسانی پرداخت این بها برای آنکه دو خبرنگار بتوانند ایران را ترک کنند، درست بود، اما از دیدگاه سیاسی، بهای بسیار سنگینی پرداخته شد. با آدمی مثل احمدینژاد نباید معامله کرد. او باید در عرصه بینالمللی طرد شود.»
جواد طالعی
تحریریه: کیواندخت قهاری
روز جهانی زبان مادری
زبان، بازتابدهندهی فرهنگ مردمی است که به آن زبان سخن میگویند، نمایندهی هویت آنهاست و دنیای آنها را تشریح میکند. زبان پدیدهای است که همچون موجودی جاندار با مردمی که به آن زبان سخن میگویند زندگی میکند، آنها را در بیان و درک دنیایشان یاری میدهد و حتی گاهی میمیرد. در یک کلام، زبان هم با گویندگانش زنده است. در اینجاست که لفظ زبان مادری به ذهن خطور میکند؛ لفظی که شاید معنی و تعریف آن در لحظهی نخست کاملا روشن به نظر بیاید، اما در نگاه دوم اینگونه نیست.
زبان مادری را گاهی نخستین زبانی به شمار میآورند که کودک یاد میگیرد. این تعریف مورد مناقشه است؛ کودکان مهاجر و کودکان قومها یا حتا مذاهبی که در اقلیت به دنیا میآیند، الزاما زبان مادرانشان را یاد نمیگیرند، یا به اندازه زبان کشور میزبان و قوم حاکم، به آن تسلط ندارند. به عبارتی، زبان مادری الزاما مهمترین زبانی نیست که در زندگی یک فرد میماند و نقش ایفا میکند.
دکتر محمدرضا باطنی، یکی از زبانشناسان برجستهی ایران، درباره تعریف زبان مادری میگوید: «زبان مادرى همانطور که از اسمش برمىآید، یعنى زبانى که کودک از مادر خودش براى اولین بار مىشنود و آن زبان را یاد مىگیرد. ولى این اصطلاح گاهى گمراهکننده است، چون زبان مادرى همیشه مهمترین زبان در زندگی کودک نیست. از این رو امروزه زبانشناسان به جاى زبان مادرى اصطلاح زبان اول را بکار مىبرند؛ مىگویند زبان اول. زبانى را که بعدا یاد مىگیرند، مىگویند زبان دوم و به همینترتیب.»
در ایران قومهای گوناگونی زندگی میکنند که هر یک زبان و فرهنگ خاص خود را دارند. اگرچه حق آموزش زبان مادری برای قومهای مختلف ایران به رسمیت شناخته شده، اما این کار از حمایت کافی و موثر دولت برخوردار نیست.
در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، ضمن تاکید بر اینکه زبان و خط رسمی کشور فارسی است و کتابهای درسی باید به این زبان باشد، آمده است: «ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.» گرچه در بسیاری از استانها رادیو و تلویزیون برنامههایی نیز به زبان محلی پخش میکند، به آموزش این زبانها در مدرسه توجه جدی نمیشود.
محرومیت از تحصیل به زبان مادری بسیاری از کودکان ایران را به ویژه در دوران دبستان با مشکلات فراوانی روبرو میسازد. افزون بر این، همانطور که کارشناسان یونسکو نیز میگویند، زبانهای شفاهی بیش از زبانهای مکتوب با خطر نابودی روبرو هستند.
دوزبانگی و زبان مادری
همانگونه که اشاره شد، بسیاری زبان مادری را زبان بومی یا زبان والدین میدانند و حمایت از آن و فراهم کردن امکانات فراگیری آن، به ویژه برای مهاجران و اقلیتهای قومی را گامی مهم در حفاظت از تنوع زبانها به شمار میآورند. بحث زبان مادری به ویژه زمانی پیچیده و به نوعی جذاب میشود که مسئله قومیت، هویت و دوزبانگی به میان آید.
لفظ دوزبانگی نیز مانند لفظ زبان مادری تنها در نگاه نخست روشن به نظر میرسد. خانم دکتر امیلیا نرسیسیانس، زبانشناس و جامعهشناس تعلیم و تربیت که یکی از حوزههای پژوهشی او دوزبانگی است، به گونهها یا درجههای مختلف دوزبانهبودن اشاره میکند: « ما اشخاصی را داریم که دو زبانهی کامل هستند. یعنی اگر بخواهند از دو زبان در دو حوزهی متفاوت یا حوزههای متفاوت استفاده کنند، کاملا از عهدهی این کار برمیآیند. البته یک دو زبانهی کامل به خودی خود نمیتواند یک دوزبانهی کامل باشد، مگر اینکه شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن منطقه که در آن زندگی میکند نیز برای او مناسب باشد. ما دوزبانههایی را داریم که دوزبانههای کامل و همرتبه نیستند. یعنی یکی از زبانهای آنها بر زبان دیگرشان غالب است که دلایل آن را باید در جامعه جستجو کرد.»
او به مورد ارامنه در ایران اشاره میکند: «برای ارامنه زبان ارمنی زبان خانه است، زبانی است که یک کودک ارمنی با پدر و مادرش صحبت میکند و از آنجایی که ارامنه جمعیت نسبتا بستهای هستند، از زبان ارمنی هم در مراوداتش با دوستانش یا در مدارس ارامنه استفاده میکند. این زبان ارمنی اما جایی برای ارتقاء، برای پرورش، برای توسعه بیشتر پیدا نمیکند، زبان ارمنیای که به خانه محدود شود، نتیجتا حوزهی پیشرفت ندارد. یعنی حوزههای متفاوتیی ندارد که فرد در آن تمرین زبان ارمنی کند. حوزههای زندگیشان هم که بسته است و با جمعیتی بیشتر، مثلا فرض کنید با فارسزبانها، تماس چندانی ندارند. پس فارسی را هم آنچنان که باید و شاید یاد نمیگیرند.»
زبان مادری و هویت رابطهای تنگاتنگ دارند. پرسش اینجاست که آیا میزان احاطه به زبان نیز در تعیین آنکه فرد کدامیک از زبانها را زبان مادری خود تلقی کند، تاثیرگذار است؟
به عقیدهی دکتر محمدرضا باطنی، نمیتوان به این پرسش پاسخی کلی داد، بلکه باید به شکل موردی به این مسئله نگریست. وی میگوید: «یک نفر ممکن است که آذرى باشد و از سن ۵ سالگى به تهران آمده باشد. و یک نفر ممکن است که در جستجوى کار در سن ۳۵ یا ۴۰ سالگى آمده باشد که زبان فارسى را شکسته بسته صحبت مىکند. ولى در عرق ملى و در عرق این که من ترک یا آذرى هستم، داستان فرق مىکند. ممکن است همان بچهاى که در سن ۵ سالگى آمده و الان فارسى را هم بىلهجه صحبت مىکند، بگوید که من آذرى هستم و در انجمن آذرىهاى تهران هم شرکت داشته باشد.»
خانم دکتر نرسسیانس نیز بر این باور است که «مسئلهی تملک زبان یا هویت پیدا کردن نسبت به زبان یکمقدار هم جنبهی فردی میتواند داشته باشد که طرف تعلق بیشتری به گروه «آ» حس کند یا به گروه «ب». از آن گذشته، جنبههای عاطفی که فرد شاید نسبت به این زبانها داشته باشد، میتوانند نقش بازی کنند.»
خطر روزافزون نابودی زبانها
از میان رفتن قبیلهها و قومهای کوچک بر اثر از میان رفتن زیستگاههای طبیعی، یا کوچ دادن آنها به حاشیهی شهرهای بزرگ و اردوگاهها، یکی از تهدیدهای زبان مادری است. در چند دههی گذشته بسیاری از قبیلههای جنگلنشین به این شکل زبان و هویت قومیشان را از دست دادهاند. جنگهای داخلی و مهاجرت وسیع قومهای مغلوب به کشورهای همسایه نیز از دیگر دلیلهای فراموش شدن بعضی از زبانها هستند.
عصر مدرن و تغییراتی که در ساختار سنتی زندگی بشر پدید آمده، عرصهی زندگی گروههای کوچک را تنگ کرده و باعث گسترش و تسلط چند زبان در میان اکثریت جامعهی جهانی شده است. زبانهای شفاهی که تعدادشان حدود ۱۲۰۰ زبان تخمین زده میشود، بیشتر در معرض خطر نابودی قرار دارند. بخش عمده این زبانها متعلق به مردم قاره آفریقاست که به ۲ هزار زبان سخن میگویند.
مطابق برآورد یونسکو، از حدود ۶ هزار زبانی که در جهان شناخته شده است، بیش از سه هزار زبان در حال نابودی هستند. این زبانها هم اکنون نیز توسط گروههای بسیار کوچکی به کار برده میشوند و تقریبا هیچکدام شانسی برای بقا ندارند. ۹۶ درصد از زبانها تنها در بین ۴ درصد از جمعیت جهان رواج دارند. برای نمونه، در جزایر پاپوآ گینه نو واقع در اقیانوس آرام، بیش از ۸۰۰ زبان وجود دارد که بعضی از آنها متعلق به جمعیتی کمتر از ۲۰۰ نفر هستند. تعداد کل ساکنان این جزایر به هفت میلیون نفر نمیرسد.
به باور سازمان یونسکو، باید تلاش کرد تا زبانهایی که گسترش زیادی ندارند در کنار زبانهای فراگیر شانس ادامه حیات داشته باشند. چنین تلاشی با توجه به نقش زبان در شکلگیری شخصیت فردی و هویت فرهنگی قومها و ملیتها، میتواند فرهنگ جهانی را شکوفاتر کند.
بازداشت گسترده فعالان دانشجویی در اول اسفند
سرشناسترین بازداشتی حوادث اول اسفند در ایران فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی بود. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، ایرنا روز گذشته با انتشار این خبر عکسی را منتشر کرد که خانم هاشمی را در یک خودرو متعلق به نیروهای امنیتی نشان میداد.
رسانههای دولتی مدتی بعد خبر آزادی فرزند رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را منتشر کردند. این رسانهها مدعی شدند که فائزه هاشمی قصد ایجاد "آشوب و درگیری" داشته است.
در همین حال سایت کلمه، از رسانههای مخالفان دولت ایران در گزارشی مدعی شد که در حدود ۵۰۰ نفر در تجمع دیروز تهران دستگیر شدهاند.
این وبسایت به نقل از یکی از دستگیر شدگان نوشت: «اکثر بازداشتشدگانی که او مشاهده کرده، در محدودهی خیابان و میدان آزادی و توسط پلیس امنیت دستگیر شده بودند و بسیاری از آنها در ساعات پایانی دیشب (اول اسفند/۲۰ فوریه) و بامداد امروز آزاد شدند.»
این فرد به کلمه گفته است که "همزمان با دستگیری، مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفته اما در مدت بازداشت برخورد بدی با آنها صورت نمیگرفت مگر کسانی که به گفتهی او «بلبل زبانی» میکردند که به شدت کتک میخوردند."
بر اساس این گزارش تلفنهای همراه همهی بازداشتشدگان توقیف و به آنها گفته شده که بعد از عید برای پس گرفتن آنها مراجعه کنند.
محمد صادقی فرزند آیتالله خلخالی یکی دیگر از بازداشت شدگان تجمع اول اسفند است. به گزارش منابع خبری نزدیک به مخالفان دولت، محمد صادقی توسط نیروهای امنیتی در حوالی میدان انقلاب دستگیر شده است.
دستگیری فعالان دانشجویی
حبیب فرحزادی و سهراب جعفری، دو فعال دانشجویی دانشگاه تهران و سعیده عسگری و فرناز کمالی دو تن از فعالان دانشجویی دانشگاه آزاد تهران مرکز نیز روز یکشنبه اول اسفند ماه، در جریان برگزاری مراسم یادبود کشتهشدگان ٢۵ بهمن، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: نمایی از تظاهرات اول اسفند در اصفهانسایت جرس که این گزارش را منتشر کرده اضافه میکند «حبیب فرحزادی، دانشجوی محروم از تحصیل دانشکدهحقوق و علوم سیاسی و عضو انجمن دانشجویان دموکراسیخواه و سهراب جعفری دانشجوی دانشکده علوم دانشگاه تهران هستند.»
منابع خبری دانشجویی از بازداشت چند دانشجوی دیگر در بابل، مشهد و تهران خبر میدهند. ایمان صدیقی، فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است که روز اول اسفند توسط نیروهای امنیتی مازندران دستگیر شد .
ایمان صدیقی در حوادث پس از انتخابات در خرداد ۸۸ توسط اداره اطلاعات استان مازندران دستگیر و از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب شهرستان بابل به ۱۰ ماه حبس تعزیری و یک سال محرومیت از تحصیل محکوم شده بود.
علی منصوری دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه فردوسی و محمد هرمززاده دانشجوی رشتهی مدیریت بازرگانی این دانشگاه نیز صبح دیروز، اول اسفند بازداشت شدهاند.
در تهران نیز نیروهای امنیتی با مراجعه به دانشکده علوم دانشگاه خواجه نصیر پنج تن از دانشجویان این دانشگاه را بازداشت کردند. در گزارشها از بهنام مومنی، علی محبی، سینا جمولی و سعید ابریشمی نام بردهشده است. وبسایت دانشجونیوز مینویسد که "یکی از دانشجویان رشته فیزیک این دانشگاه که هویتش مشخص نشده، جزو دستگیرشدگان است."
این وبسایت همچنین از کشته شدن یک دانشجوی دانشگاه شیراز در جریان درگیریهای دیروز این شهر خبر داد. بنا بر این گزارش «حامد نورمحمدی دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه شیراز، اهل شهر خرم آباد، در میدان نمازی مقابل ساختمان شماره ۱ دانشکده مهندسی، در حال فرار از دست ماموران امنیتی و بسیجی کشته شده است.»
تاکنون منابع خبری مستقل این گزارش را تایید نکردهاند. خبرگزاری دولتی فارس نیز دیروز نوشته بود که در جریان سرکوب تظاهرات اول اسفند هیچکس کشته نشده است.
بهنظر میرسد دستگیری فعالان دانشجویی برای جلوگیری از گسترش و تداوم اعتراضها صورت گرفته باشند. دور جدید اعتراضات خیابانی در ایران از ۲۵ بهمن ماه همراه با فراخوان مهدی کروبی و میرحسین موسوی آغاز شد. معترضان میگویند که به حضور خیابانی خود ادامه خواهند داد.
مشکل آمریکا در مواجهه با حرکتهای اعتراضی جهان عرب
زمانی که دولت حسنی مبارک در مصر سقوط کرد، رییس جمهور آمریکا، باراک اوباما، از لحظهای تاریخی سخن گفت و این واقعه را با درهمشکستن دیوار برلین مقایسه کرد. اما سقوط مبارک در ادامه حرکات اعتراضی تونس بوقوع پیوست و سرآغاز سلسله امواج اعتراضی در دیگر کشورهای عربی بود، بیآنکه روشن باشد تحولات حاصل از این حرکتها چه نتیجهای میتواند برای سیاست خارجی آمریکا داشته باشد.
از نظر یک تحلیلگر خبرگزاری آلمان، از نطق اوباما پس از سرنگونی مبارک هنوز نمیشد حدس زد که تحولات پیاپی در جهان عرب میتواند برای آمریکا مشکلزا باشد. اوباما ناظر آن است که ساختار امنیتیای که در طول سالها در منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک بوجود آورده، ثبات خود را تنها در عرض چند هفته از دست میدهد. سیاستمداران آمریکایی از خود میپرسند که آیا کشورهایی چون مصر، اردن یا یمن میتوانند به عنوان ستونهای استراتژی آنها در برابر زلزله سیاسی موجود دوام آورند؟
بحرین به عنوان پایگاه مهم آمریکاییها در منطقه
حول سیاسی در بحرین ممکن است موجب شود که حکومت کنونی این کشور که طرفدار آمریکاست از قدرت کنار گذاشته شود. این نگرانی برای دولت آمریکا وجود دارد که در بحرین حکومتی سر کار بیاید که چندان روی خوش به آمریکا نشان ندهد.
این کشور کوچک پایگاه پنجمین ناوگان دریایی آمریکاست. حدود سه هزار وابسته نظامی در این کشور مستقرند. آنها ۳۰ کشتی و ۳۰ هزار دریانورد را هدایت میکنند که در خلیج فارس و دریای سرخ پاس میدهند.
بحرین از این نظر برای آمریکا بسیار مهم است. عربستان سعودی هم که متحد و مهمترین صادرکننده نفت برای آمریکاست از بحرین فاصله چندانی ندارد. عربستان سعودی خشنود است که از حفاظت دریانوردان سود میبرد بیآنکه آنان را در خاک خود مستقر کرده باشد.
الیوت آبرامس از موسسه بررسی روابط بینالملل در واشنگتن میگوید که ایران از بودن این پایگاه ناخشنوداست و هدف طبیعیاش این است که ناوگان پنجم دریایی آمریکا را از بحرین بیرون براند.
امید اوباما به ثبات
اوباما در مورد بحرین نیز همانند مصر، موضعی دوگانه دارد: او به عنوان برنده جایزه صلح نوبل امیدوار است در بحرین نظامی دمکراتیک برقرار شود، اما به عنوان سیاستمدار واقعگرا خواستار ثبات در این کشور است. این سیاست از سوی رسانههای آمریکا مورد انتقاد قرار گرفته، از جمله "لس آنجلس تایمز" مینویسد: «ساده نیست، هم طرفدار دمکراسی بود و هم از رژیم سلطنتی حمایت کرد.»
اوباما نخست در برابر خشونتی که دولت بحرین علیه معترضان اعمال میکرد سکوت کرد تا سرانجام از حامد بن عیسی آل خلیفه، پادشاه بحرین، خواست متعادل رفتار کند و دست به انجام اصلاحات بزند. احتمال دارد که این موضعگیریبرای اوباما نامطبوع بوده باشد، چون درست دو ماه پیش وزیر امور خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون، در دیدار از بحرین، از این کشور به عنوان سرمشق در منطقه و اینکه تلاش میکند رفتاری دمکراتیک داشته باشد، نام برده بود.
«نبود یک استراتژی کلی»
"نیوزویک" در آخرین شماره خود مینویسد، تحولات تونس و مصر نشان داد که اوباما فاقد «هرگونه شکلی از استراتژی کلی» است. این نشریه از مشکل اوباما برای آنکه راهی میان سیاست واقعی و آرمانهای خود بیابد به عنوان «شکست عظیم سیاست خارجی آمریکا» یاد میکند.
واقعیت این است که آمریکا با یک مشکل و دو مشکل مواجه نیست. این روزها دولت اوباما باید به پرسشهای بسیاری در باره منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک پاسخ دهد: اگر دولت یمن سرنگون شود، با مبارزه پنهان علیه القاعده در آنجا چه باید کرد؟ چه موضعی باید در برابر تظاهرات اعتراضی در ایران یا لیبی گرفت؟
آرون دیوید میلر، کارشناس مسائل خاورمیانه که تاکنون مشاور چند تن از وزرای امور خارجه آمریکا بوده، در مورد سیاستی که دولت آمریکا میتواند اتخاذ کند میگوید: «واقعیت این است که ما به بنبست رسیدهایم.»
«احمدینژاد و مشایی دنبال حذف رفسنجانی هستند»
محمدرضا باهنر، نماینده اصولگرای مجلس با حمله شدیداللحن به رفسنجانی خواستار موضعگیری او علیه "سران فتنه" شده است. حامیان دولت نیز ضمن تجمع در برابر خانه کروبی و موسوی، شعارهای تندی علیه رفسنجانی سر دادهاند.
اصولگرایان پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران همواره خواستار مرزبندی شفاف رفسنجانی با مخالفان دولت و حاکمیت شدهاند. حمله آنها به رفسنجانی پس از تظاهرات ۲۵ بهمن بالا گرفته و چهرهها و رسانههای تندرو اینک سخن از احتمال برکناری او از ریاست مجلس خبرگان میگویند.
دکتر علیرضا نامورحقیقی، استاد دانشگاه تورنتو و تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکند که حذف رفسنجانی خواست احمدینژاد و مشایی و شعار "مرگ بر رفسنجانی" یک خودزنی برای نظام است.
دویچهوله: آقای رفسنجانی موضعی کاملا محتاطانه و از نظر برخی ناامیدکننده نسبت به اعتراضات روز ۲۵ بهمن گرفت. با اینهمه، اصولگراها و تندروها از حملههای خود علیه ایشان کم نکرده و خواهان مرزبندی وی با جریان به اصطلاح "فتنه" هستند. رفسنجانی در چه موقعیتی قرار دارد؟
علیرضا نامورحقیقی: اهدافی که گروههای تندرو در حال حاضردنبال میکنند چند جنبه دارد. اول آنکه با انجام اقدامات ایذایی از جمله تظاهرات در برابر منزل رفسنجانی، پخش شعار "مرگ بر هاشمی" از تلویزیون و تجمعهای مختلف ومخالفت با او از تریبونهای مختلف و سایتهای اینترنتی، فضایی ایجاد کنند که یا خود رفسنجانی از مجلس خبرگان استعفا دهد، یا در مجلس خبرگان انتخاب نشود و یا وادار شود اظهارات تندی علیه کروبی و موسوی بر زبان بیاورد.
اینمیتواند به موضع میانهروانه رفسنجانی لطمه جدی بزند. البته احمدینژاد و مشایی مایلاند که رفسنجانی کاملا حذف شود و آنها جای خالی او را پر کنند. ایندو هم اکنون با بخشی از تکنوکراتها و حتی جناحهای صاحبان سرمایه که با رفسنجانی کار میکردند، تماسهایی برقرارکردهاند و سعی دارند آنها را جذب خود کنند.
آیا این تلاشها دورنمایی موفقیتآمیز خواهد داشت؟ محمدرضا باهنر هم با گلایه از رفسنجانی گفته که وقت ایشان تمام شده و دیگر نمیتواند در مسئولیتهای سیاسی و حکومتی باقی بماند.
جناح مقابل دارد بدترین حالت را میگیرد تا کمترین نتیجه را ببرد. کمترین نتیجه هم اظهارنظر رفسنجانی علیه جنبش سبز یا عدم انتخاب او به ریاست مجلس خبرگان است. اینها همه بستگی دارد به عواملی چون تصمیم آیتالله خامنهای، نظراعضای مجلس خبرگان یا حوادث خیابانی دارد.
نظر آقای خامنهای تاکنون این بوده که به دلیل خدمات و سوابق ونقش آقای رفسنجانی در انقلاب و دوستی با رفسنجانی، فشار بر ایشان را محدود کند اما در عین حال انتظار داشته که وی درمسائل کلیدی از کلیت نظام حمایت کند.
البته دادن شعار "مرگ بر رفسنجانی" در برابر خانه او، یک خودزنی برای نظام است. ادامه این وضع، فضایی کاملا ناامن برای کل جامعه فراهم میکند.
فکر میکنید میانهداری یا خودداری آقای رفسنجانی با توجه به تشدید حملات علیه ایشان ادامه خواهد یافت؟
واقعیت این است که رفسنجانی نمیتواند نقش اپوزیسیون را در نظام ایفا کند ولی درعینحال مقاومت هم کرده که حرفهای تندروها و رادیکالها را در باره شرایط موجود تکرار نکند.
فشار بیش از حد به هاشمی بستگی به نظر صاحبان قدرت دارد، اما نباید فراموش کرد که ایران با ادامه وضعیت کنونی، بزرگترین فرصت تاریخی در تحولات منطقه را از دست خواهد داد. شورشهای خیابانی در کشورهای منطقه میتواند عمدتا تعییراتی را در منطقه به نفع ایران رقم زند و رادیکال کردن وضع در داخل کشور، این فرصت تاریخی را از ایران میگیرد.
نکته بعدی این است که جناح نخبگان در بین صاحبان قدرت معتقد است که احمدینژاد آن کسی نیست که بتوان همه تخممرغها را در سبد او گذاشت و همه چیز را برایش قربانی کرد.
احمدینژاد و مشایی دارند با زیرکی تمام از این وضع جاخالی میدهند. مشایی سال گذشته گفته بود که این دعوا میان رفسنجانی و خامنهای است و دولت دارد کار خود را انجام میدهد. حال آنکه مسئولیت شرایط کنونی با دولت است زیرا دعوا اساسا بر سر احمدینژاد است. اما الان که رقبای انتخابات ریاست جمهوری دور آینده دارند شعارهای "مرگ بر موسوی و کروبی" سر میدهند، مشایی در حال پخش جایزه به هنرمندان در جشنواره فجر است. این اولین بار بود که رییس دفتر رییس جمهور در این مراسم حضور یافت.
آیا سکوت رفسنجانی ربطی به انتخابات بعدی دارد؟
نه، ایشان قصد شرکت در انتخابات را ندارد. ایشان میگوید دولت احمدینژاد دارد انقلاب را از مسیر خود به دلیل مدیریت ناکارآمد و ماجراجویی منحرف میکند. البته الان روشن شده که احمدینژاد در حال امتیاز دادن و سازش با غربیهاست. این مخالفت خیلیها از جمله محسن رضایی و اکثریت سپاه پاسداران را برانگیخته که میگویند نباید آبروی سپاه را قربانی احمدینژاد کرد.
تحلیل نهایی شما از موقعیت رفسنجانی چیست؟ او دارای نفوذی جدی در لایههای مختلف بدنه و مدیریت حاکمیت است. ایشان با این سرمایه چه میخواهد بکند؟
آقای رفسنجانی در میان روحانیت، کشورهای عربی، صاحبان صنایع و تکنوکراتها و بخشهایی از اصولگرایان و سپاه پاسداران نفوذ دارد. به نظر میرسد ایشان در حال حاضر میخواهد موج انتخابات خبرگان را رد کند. در عین حال اگر دامنه حمله علیه رفسنجانی گسترده شود، ممکن است سیستم دو راه حل را انتخاب کند: راه حل مصالحه یا یک انقلاب در ساختار نظام. اگر انتخاب دوم صورت بگیرد، امکان حذف رفسنجانی در آینده خواهد بود.
مهیندخت مصباح
تحریریه: داود خدابخش
شهردار: تا 15 اسفند تمام مطالبات کارکنان شهرداری ساری پرداخت می شود
خبرگزاری مهر
شهردار ساری از پرداخت همه مطالبات کارکنان این نهاد تا 15 اسفند ماه سال جاری خبر داد.
به گزارش خبرنگار مهر، سید علی حجازی شامگاه یکشنبه در سیصد و بیستمین جلسه علنی شورای شهر ساری... با بیان اینکه مناطق یک و دو شهرداری ساری از صبح در حال جمع آوری و ساماندهی دستفروشان سطح شهر هستند افزود: این ساماندهی با مقاومت ضعیف برخی از دستفروشان روبه رو شده بود.
وی با اشاره به اینکه برخی مقامات هم نسبت به این قضیه واکنش نشان دادند تصریح کرد: اما شهرداری ساری جهت مکانی که برای ساماندهی دستفروشان اتخاذ کرده، هزینه پرداخته و محل آبرومندانه ای را در نظر گرفته ایم.
شهردار مرکز استان یادآور شد: کلیه مطالبات کارکنان شهرداری تا 15 اسفندماه پرداخت می شود.
شهر ساری مرکز مازندران بیش از 300 هزار نفر جمعیت دارد.
خبرگزاری مهر
شهردار ساری از پرداخت همه مطالبات کارکنان این نهاد تا 15 اسفند ماه سال جاری خبر داد.
به گزارش خبرنگار مهر، سید علی حجازی شامگاه یکشنبه در سیصد و بیستمین جلسه علنی شورای شهر ساری... با بیان اینکه مناطق یک و دو شهرداری ساری از صبح در حال جمع آوری و ساماندهی دستفروشان سطح شهر هستند افزود: این ساماندهی با مقاومت ضعیف برخی از دستفروشان روبه رو شده بود.
وی با اشاره به اینکه برخی مقامات هم نسبت به این قضیه واکنش نشان دادند تصریح کرد: اما شهرداری ساری جهت مکانی که برای ساماندهی دستفروشان اتخاذ کرده، هزینه پرداخته و محل آبرومندانه ای را در نظر گرفته ایم.
شهردار مرکز استان یادآور شد: کلیه مطالبات کارکنان شهرداری تا 15 اسفندماه پرداخت می شود.
شهر ساری مرکز مازندران بیش از 300 هزار نفر جمعیت دارد.
یک فعال دانشجویی وشاهدعینی تجمعات:
تصورعمومی این بود که پلیس مجوز تیراندازی دارد
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران
یک فعال دانشجویی که در تجمعات روزگذشته تهران حضور داشت به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که با توجه به خبر خبرگزاری فارس مبنی بر اینکه تظاهرکنندگان تلاش می کنند با کشتن تعدادی آن را به گردن لباس شخصی بیاندازند این تصور در ذهن خیلی از تجمع کنندگان بود که نیروهای انتظامی مجوز تیراندازی گرفته اند. او همچنین گفت که نیروهای لباس شخصی به همراه پلیس به بازداشت برخی از تظاهرکنندگان اقدام کرده اند و در جریان تجمعات بار دیگر از گاز اشک آور و باتون برای متفرق کردن تجمع کنندگان استفاده شده است.
این شاهدعینی به کمپین گفت: « امروز از حوالی ظهر ساعت ۱ بعد از ظهر با توجه به آنکه مسیر مشخصی برای راه پیمایی در سایت های نزدیک به رهبران جنبش سبز مشخص نشده بود تمامی میادین مهم شهر تهران به علاوه مسیر همیشگی راه پیمایی از میدان امام حسین تا میدان آزادی و خیابان های اصلی مرکز شهر مملو از نیروهای انتظامی و ماشین های پلیس شورش و یگان ویژه و مسیرهای مهم منتهی به خیابان آزادی و میدان آزادی به خصوص پر از نیروهای انتظامی، پلیس ضد شورش بود. علاوه بر مسیرهای اصلی و میادین خیابان ولیعصر از چهارراه ولیعصر(پارک دانشجو) تا میدان ونک و پارک وی دائما در حال حرکت موتورسوارهای باتوم به دست بود در حوالی خیابان حافظ شمالی و خیابان کریم خان و برخی موتورسوارها نیروهای امنیتی سلاح گرم نیز به همراه داشتند چون پیرو خبری که صبح امروز خبرگزاری نیمه دولتی فارس وابسته به سپاه پاسداران که در آن ذکر شده بود که منافقان(حامیان جنبش سبز) قصد دارند با کشتن تعدادی سعی کنند که این اقدام را به گردن نیروهای لباس شخصی بیندازند به گونه ای بیان می داشت که نیروهای نظامی مجوز تیراندازی گرفته اند.»
وی افزود: «از حوالی ساعت ۳ بعدازظهر به مرور تجمعات مردم و حرکت مردم به سمت خیابان انقلاب آغاز شد. در تمامی تقاطع های خیابان انقلاب تونل هایی از نیروهای لباس شخصی مردم را محاصره می کردند تا مردم از گایدهایی که شکل می دادند عبور کنند در این میان هم برخی لباس شخصی در این راهروی نیروهای نظامی به بازداشت برخی مبادرت می کردند در عین آنکه امروز هوای تهران بارانی بود تعداد زیادی از تجمع کنندگان نیز زیر چتر سایبان های مغازه های مسیر خیابان انقلاب می نشستند که در برخی موارد با برخورد نیروهای امنیتی و نظامی مواجه می شدند. تعداد نیروهای لباس شخصی، موتورسوارها و نیروهای نظامی چند برابر روز دوشنبه ۲۵ بهمن ماه بود.»
این فعال دانشجویی وحاضر در تجمعات ادامه داد: «جمعیت هم به تناسب آن بیشتر در سطح شهر پخش شده بود. در خیابان ها که ترافیک شدیدی از سمت موتورسوارها به وجود می امد مردم از بوق های ممتد برای نشان دادن اعتراض استفاده می کردند. در اتوبوس های معروف به بی.آر.تی که خط میدان آزادی تا شرق تهران را پوشش می دهد. در هر یک ایستگاه ها نیروهای لباس شخصی در آن مستقر می شدند و گاها اقدام به ضرب و شتم مردم می کردند برخی موارد هم با برخورد با مردمی که سوار اتوبوس بودند در هنگام باز شدن درب ها خارج از ایستگاه میکردند. در میدان انقلاب مردم را به درون ایستگاه مترو می راندند یا با اقداماتی از این دست سعی در متفرق کردن مردم داشتند. استراتژی نیروهای انتظامی امروز هم همانند دوشنبه متفرق کردن و راهی کردن مردم به خیابان های فرعی اطراف انقلاب تا ازادی بود تا بدین وسیله هم از تجمع بیشتر مردم جلوگیری کنند و هم بدین وسیله با بازداشت تعدادی از مردم به مرور آنها را خسته و منصرف از ادامه دادن مسیر کنند که این استراتژی به طور نسبی می توانست موفق باشد. اما در همین خیابان های فرعی مردم شعار میدادند بیشتر و راحت تر با هم صحبت می کردند یا برای ادامه دادن مسیر خود تصمیم گیری می کردند.»
وی درخصوص استفاده از گاز اشک آور به کمپین گفت: « برخورد وگاز اشک آور هم امروز بود. در بی آرتی ها من خودم برخوردهاشون را در کنار خیابان که بودم مشاهده کردم در مورد گاز اشک اور هم در مسیرهایی من وقتی رسیدم اثرات گاز اشک آور باقی مانده بود. درمورد برخودر با باتوم خوب خیلی زد و خورد به آن صورت شکل نمیگرفت یا من کمتر دیدم ولی در مورد گاز اشک آور برای متفرق کردن مردم تو خیابان هایی که به مسیر انقلاب منتهی می شد وقتی مردم متفرق می شدند با گاز اشک آور تعداد و سیل جمعیت را روانه کوجه ها می کردند.»
منصور امان
برای دُوُمین بار در هفته اخیر، جُنبش اعتراضی مردُم ایران با شُعار "مرگ بر خامنه ای" شهرهای بُزُرگ کشور را به تسخیر حُضور قُدرتمند خود درآورد. در تهران، تظاهرات در سراسر شهر گُسترش یافت و شدت و دامنه آن، اعتراضات شکوهمند 25 بهمن را نیز پُشت سر گذاشت.
گُزارشهای اولیه از به میدان آمدن توده های خشمگین در اصفهان، شیراز، رشت، مهاباد، بوکان، سنندج، زاهدان، تبریز، همدان و نیز اعتصاب در شُماری دیگر از شهرهای کُردستان حکایت می کند.
اعتراضهای خیابانی روز گُذشته در حالی شکل گرفت که حُکومت پس از خیزش 25 بهمن، نیروهای خود را به حالت آماده باش کامل درآورده بود و برای سرکوبی این تظاهُرات از پیش اعلام شده، دست به تدارُکات دوچندان زده بود. در اوایل روز یکشنبه، منابع حُکومتی با طرح این ادعا که مُخالفان و مُعترضان قصد درگیری مُسلحانه را دارند، از قصد آقای خامنه ای و همدستانش برای وادار کردن نیروهای تحت امر خود به تیراندازی و کُشتار شرکت کنندگان در گردهماییها پرده برداشتند.
هُجوم انبوه مردُم به خیابانها با وجود تهدیدها و فضای جنگی حاکم شده توسط مُزدوران مُسلح حُکومت، یک بار دیگر عُمق ناچیز خندقی که رژیم ولایت فقیه برای پاسداری از خود در برابر سیل جُنبش اجتماعی کنده است را اندازه گرفت و نتیجه را به سینه اش کوبید.
خیزش یک اسفند، تشدید مُبارزه مُستقیم توده ای علیه حُکومت را نشانه دارد. نبردهای این روز ثابت کرد که نیروهای جُنبش، از تجربیات قیامهای سال گُذشته به مثابه اُلگویی از آنچه که نباید و آنچه که باید کرد، بهره می گیرند. این پروسه رشد، برخلاف آرزو و تلاش مالکان گله شُتریزه و موتوریزه، رو به جلو ادامه خواهد یافت.
روبرو شدن استراتژی مهار بُحران آقای خامنه ای با واکُشنهای خُردکننده در خیابانها، کوچه ها، پارکها، مغازه ها، روی پُشت بام، کنار پیاده رو و هر جای دیگری که پدیدار می شود، آن را به نقشه راه سرنگونی بدل گردانده است.
یک اسفند، دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی را چند پله بیشتر در گرداب بُحران فرو بُرد؛ این اما هنوز همه نگون بختی آقای خامنه ای و همدستانش نیست زیرا بیشتر از خود حُکومت گیج سر، این جُنبش اجتماعی است که به زیر رفتن آن را احساس می کند.
گُزارشهای اولیه از به میدان آمدن توده های خشمگین در اصفهان، شیراز، رشت، مهاباد، بوکان، سنندج، زاهدان، تبریز، همدان و نیز اعتصاب در شُماری دیگر از شهرهای کُردستان حکایت می کند.
اعتراضهای خیابانی روز گُذشته در حالی شکل گرفت که حُکومت پس از خیزش 25 بهمن، نیروهای خود را به حالت آماده باش کامل درآورده بود و برای سرکوبی این تظاهُرات از پیش اعلام شده، دست به تدارُکات دوچندان زده بود. در اوایل روز یکشنبه، منابع حُکومتی با طرح این ادعا که مُخالفان و مُعترضان قصد درگیری مُسلحانه را دارند، از قصد آقای خامنه ای و همدستانش برای وادار کردن نیروهای تحت امر خود به تیراندازی و کُشتار شرکت کنندگان در گردهماییها پرده برداشتند.
هُجوم انبوه مردُم به خیابانها با وجود تهدیدها و فضای جنگی حاکم شده توسط مُزدوران مُسلح حُکومت، یک بار دیگر عُمق ناچیز خندقی که رژیم ولایت فقیه برای پاسداری از خود در برابر سیل جُنبش اجتماعی کنده است را اندازه گرفت و نتیجه را به سینه اش کوبید.
خیزش یک اسفند، تشدید مُبارزه مُستقیم توده ای علیه حُکومت را نشانه دارد. نبردهای این روز ثابت کرد که نیروهای جُنبش، از تجربیات قیامهای سال گُذشته به مثابه اُلگویی از آنچه که نباید و آنچه که باید کرد، بهره می گیرند. این پروسه رشد، برخلاف آرزو و تلاش مالکان گله شُتریزه و موتوریزه، رو به جلو ادامه خواهد یافت.
روبرو شدن استراتژی مهار بُحران آقای خامنه ای با واکُشنهای خُردکننده در خیابانها، کوچه ها، پارکها، مغازه ها، روی پُشت بام، کنار پیاده رو و هر جای دیگری که پدیدار می شود، آن را به نقشه راه سرنگونی بدل گردانده است.
یک اسفند، دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی را چند پله بیشتر در گرداب بُحران فرو بُرد؛ این اما هنوز همه نگون بختی آقای خامنه ای و همدستانش نیست زیرا بیشتر از خود حُکومت گیج سر، این جُنبش اجتماعی است که به زیر رفتن آن را احساس می کند.
آغاز شب دراز سیدعلی
از درازی شب گفته بودیم؛از رهبری که خودکشی کرد؛از فرجام دیکتاتورها،از شتری که قرارست تنها پشت در همسایه بخوابد؛ از گره دیگری که بر گردن خویش گره زد خامنه ای،....گفتیم، گفتیم،«آقا»نشنید که نشنید.حاصل:مبارک، بن علی، نوبتته سیدعلی. آن هم نه یک بار، نه صدبار،هزارهزار بار.نه از یک تن ، نه از صدهاتن، که ازمیلیون ها تن؛اززبان یک ملت:سیدعلی سرنگونه.
دلاور مردمان ایران، دیروز را نیز به تاریخ پیوند زدند.دیروز هم به سان بسیاری روزهای دیگر،زخم برداشتند، افتادند، برخاستند، فریادزدند، زخم خوردند، افتادند .... و باز برخاستند. همت شان را درود.
دیروز مردمان ما باز زخمی اما از جان گذشته و با دستان خالی، ماموران حکومتی را که می رود تا«اسقاط»شود، به مبارزه طلبیدند.خواب شان را برآشفتند،باز فریاد «دیکتاتور»نمی خواهیم و«خدمتگزار دروغگونمی خواهیم»سردادند.
خطاب شان هم آن ۱۵۰۰ عضو حزب الله لبنان نبود که ساعتی پول می گیرند تا مردمان ایران رابه فرمان رهبران جمهوری اسلامی به خاک و خون کشند؛خطاب، خود خود«آقا»بود.
این صدادر بلندگوی توپخانه و خبرگزاری های دولتی ـ امنیتی انعکاس نیافت؛طبیعی ست که حسین شریعتمداری و همپالکی هایش، اوضاع را«آرام و در کنترل» ببینند؛به اینان هرجی نیست. هر چند خبر از دستگیری فائزه هاشمی بدهند که درحال تحریک«جمعی خس و خاشاک» بوده است.
خامنه ای اما شنید،آنگاه که در کاخ فرعونی صدای گام مردمان پیچید وخبر از آغاز شب دراز آقا داد.شب پر کابوس؛شب و شب هایی که روح فرزندان شکنجه شده ما، خواب را از «آقا»خواهد ربود برای همیشه.شب دراز صدام ها در چاه، شب بی پایان همه رانده شدگان از میهن و مردمان.شب همه آنان که کسی می گویددیگر«آقا»نخوانیم شان که «آغا» برازنده شان است.
حالا باز فرصتی دیگر در پیش است؛می توان این فرصت را نادیده گرفت و دیوار آهنی خانه میرحسین موسوی را بالاتر برد و مزدوانی بیشتر، روانه خانه مهدی کروبی کرد.می توان هر روز زندانی بر زندان های کشور افزود، می توان دهان گشاد حسین شریعتمداری را گشادترکرد، می توان به اصطلاح سرداران افسار گسیخته را به اسلحه های بیشتری مجهز کرد، می توان مزدور بیشتری از لبنان آورد،می توان مجلس جنتی ساخته و لاریجانی پرداخته راعین «رسایی» و«حسینیان»کرد،می توان صدا و سیما را پر از«یامین پور»کرد؛می توان.....
بله «آقا»می تواند همه «سپاه ولی امر»راراهی میدان کند.جنایت می تواند بی انتها باشد اما....اما این پایان راه است؛و این پایان در خود فرصتی نهفته هم دارد:پس دادن رای مردم،دعوت موسوی و کروبی به اداره امور،تعیین فرصتی برای برگزاری انتخاباتی آزاد، بازگشت نظامیان به پادگان ها،مجازات قانونی همه مسببان وضعیت امروز ایران،... در یک کلام تن دادن به خواست مردم.
این فرصت، تکرار شدنی نیست.تکرار می کنم:آخرین فرصت است.
آقای خامنه ای! یا این فرصت را دریابید یا با طناب هزاربار پاره مصباح و یزدی و جنتی و احمدی نژاد به چاهی روید که انتهایش همه دیکتاتورهای از تخت پایین کشیده تاریخ،همایش تاریخی دارند. آنجا که هیچکس از شرم به چشمان دیگری نمی نگرد؛آنجا که تنها صدای متن،صدای «لعنت لعنت» همه مادران فرزند از دست داده و«شرم ات باد شرم ات باد» همه مردمانست.
ما گفتیم.
ادامه اعتراضات مردمی در ایران
وحشیانه زدند، مردم نگریختند
مردم ایران روز گذشته در هفتمین روز جان باختن صانع ژاله و محمد مختاری به خیابان ها آمدند وبا دادن شعار مرگ بر دیکتاتور، خواستار سرنگونی سیدعلی خامنه ای شدند. آنها شعار میدادند: "اسفند دونه دونه، سیدعلی سرنگونه".
معترضان به انتخابات مخدوش 22 خرداد دیروز در حالی در تهران به خیابان ها آمدند که براساس گزارش خبرنگاران "روز" تهران به شهری نظامی تبدیل شده بود و به گفته خبرنگاران و شاهدان عینی، نیروهای سپاه پاسداران، گارد ویژه ، بسیج و لباس شخصی ها با آرایش جنگی در سطح شهر حضور داشتند و از شکل گیری هسته اصلی تجمع جلوگیری میکردند.
دو فیلمی که از وضعیت دیروز تهران در سطح اینترنت منتشر شده، نیروهای لباس شخصی را نشان میدهد که در خیابان ها و پیاده روها حضور دارند.
اما با این حال مردم تهران که شب قبل "پیامک هایی" مشکوک مبنی بر لغو تجمع دریافت کرده بودند به خیابان ها آمدند تا هم حمایت خود را از رهبران جنبش سبز که در حصر خانگی به سر می برند اعلام کنند هم یاد دو جان باخته تجمعات 25 بهمن را گرامی دارند.پیامک هایی که با نام "شورای هماهنگی راه سبز امید" برای مردم ارسال شده اما اردشیر امیر ارجمند، مشاور میرحسین موسوی با تکذیب آنها اعلام کرده بود تجمع در هر شرایطی برگزار می شود.
درگیری با نیروهای نظامی
براساس گزارش خبرنگاران "روز" تهران دیروز شاهد درگیری های مردم معترض و نیروهای نظامی بود.
یک شاهد عینی به "روز" می گوید: من ساعت 4 در پارک وی بودم. بسیجی ها با باتوم فلزی در پیاده روها در حرکت بودند و موتور سوارها در خیابان مانور می دادند. مردم که به سمت ونک در حرکت بودند، مدام از سوی نیروهای بسیج و لباس شخصی متفرق و به خیابان ها و کوچه های فرعی اطراف رانده می شدند اما باز جمع می شدند و به مسیر خود ادامه میدادند.
این شاهد عینی می افزاید: پایین باشگاه وزارت کار که نرده های صدا و سیما شروع می شود، دیگر نمی شد جلو برویم. گویا از اینکه به سمت صدا و سیما برویم می ترسیدند و تمام تلاششان این بود که مردم به آن سمت نروند. اما نتوانستند جمعیت را کنترل و متفرق کنند. مردم هم شعار میدادند "اسفند دونه دونه سید علی سرنگونه" نیروهای یگان ویژه دور تا دور مقابل نرده های صدا و سیما ایستاده بودند و یکباره لباس شخصی ها به جمعیت حمله کردند و گاز اشک آور زدند. همان جا چند نفر را دیدم که بازداشت شدند.
به گفته این شاهد عینی برای پراکنده کردن مردم از گاز فلفل نیز استفاده شده است. او میگوید: روبروی باشگاه خبرنگاران جوان به شدت مردم را با باتوم های فلزی مورد ضرب و شتم قرار دادند؛ خیلی وحشیانه می زدند. زن و مرد را می زدند. باور کنید صحنه های ضرب و شتم فلسطینی ها توسط اسرائیلی ها برایمان زنده شد؛ از ان هم بدتر می زدند. من دیگر گریه ام گرفته بود. خیلی صحنه بدی بود اما مردم فرار نمی کردند و تلاش میکردند راهی برای ادامه راهپیمایی پیدا کنند.
یک شاهد عینی دیگر که در میرداماد حضور داشته به "روز" می گوید: از داخل دانشگاه خواجه نصیر از مردم فیلم می گرفتند. ما هم تا دیدیم فیلم می گیرند محکم تر شعار میدادیم "یا حسین، میرحسین" و "مبارک ، بن علی، نوبتته سید علی". تا اینکه صدای تیراندازی آمد؛ با بوی خیلی بد، مثل ماهی مانده وگندیده. نمیدانم بوی چه بود. اما یکباره دیدیم مردم از بالای ونک به سمت ما می دوند و بعد همه داد میزدند یکی را کشتند، یکی را کشتند، نمیدانم قضیه چی بود؛ فرصتی هم برای سئوال کردن از کسی نبود چون همه را می زدند. خیلی ها را بازداشت کردند. من به زحمت توانستم جدا شوم و به خانه برگردم.
تمام طول مسیر خیابان ولیعصر دیروز پر از نیروهای نظامی بود. پیش از این مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی مسیر راهیپیمایی روز یک اسفند را خیابان ولیعصر اعلام کرده بود.
اما خبرنگاران "روز" گزارش داده اند که میادین اصلی شهر از جمله صادقیه، میدان انقلاب، آزادی، تهران پارس، هفت حوض و 7 تیر مملو از نیروهای نظامی بوده است.
برخی وب سایت ها از کشته شدن یک نفر در میدان 7 تیر خبر داده اند. یک شاهد عینی در تهران به "روز" می گوید: سمت خیابان نجات الهی بودیم که صدای تیراندازی آمد؛ مردمی که از سمت میدان می امدند گفتند یک نفر را با تیر زده اند اما کسی نمیدانست آن فرد چه شده است.
با اینحال صفرعلي براتلو، سرپرست معاونت امنيتي انتظامي استانداري تهران در مصاحبه با خبرگزاری فارس کشته شدن یک شهروند در تهران را تکذیب کرده است.
آرامش مردم و عصبانیت نیروهای نظامی
مردمی که دیروز در خیابان های تهران حضور یافتند و شعار سرنگونی رهبر جمهوری اسلامی را سر دادند به گفته خبرنگاران و شاهدان عینی از اقشار مختلف جامعه بودند.
یک شاهد عینی به "روز" می گوید: مردم به هم می گفتند گویا 30 خرداد باز تکرار شده بعد از 25 خرداد و اکنون بعد از 25 اسفند. دقیقا هم مثل همان 30 خرداد سال گذشته و حتی بیشتر از آن روز نیرو آورده بودند. نگذاشتند هسته اصلی شکل بگیرد اما مردم بودند؛ حضور داشتند، شعار دادند. کتک خوردند ولی بودند و این خیلی به همه ما روحیه میداد که باز در کنار هم بودیم. با اینکه نگذاشتند مردم به هم بپیوندند اما مردم حتی روحیه طنز خود را داشتند و با خنده می گفتند می بینید مرده ایم این همه نیرو آورده اند؟ زنده بودیم چه میکردند؟
یک روزنامه نگار در تهران می گوید: با آن حجم نیروی حکومتی، خیلی برای من جالب بود که مردم آرامش خوبی داشتند انگار میدانند چه میکنند. خیلی آرام بودند.
او می افزاید: از همه قشری بودند. مردم خود من یک قاضی دادگستری را دیدم که کارت شناسایی اش را هم نشان ما داد و رو به مردم گفت ما همه با هم هستیم. یک سرهنگ ارتشی و دو نفر سپاهی را هم دیدم. یکی از این سپاهی ها را می شناختم؛ در دفتر دایی ام دیده بودم. رفتم جلو و گفتم شما اینجا چه میکنید؟ گفت تنها نیستیم با یکی دیگر از همکاران با مردم هستیم.
بازداشت فائزه هاشمی
فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس و دختر هاشمی رفسنجانی از بازداشت شدگان روز گذشته بود. یک شاهد عینی که شاهد بازداشت خانم هاشمی بوده به "روز" می گوید: خانم هاشمی را در خیابان ولیعصر نرسیده به مطهری بازداشت کردند. حدود 20 تا 30 نفر لباس شخصی بودند. خیلی خشن بودند و سریع خانم هاشمی را سوار ون کردند. حدود سه ساعتی این ون همان جا بود. فریاد می زدند که تو لیدر منافقان هستی و آشوب را رهبری می کنی و ....
خبرگزاری دولتی ایرنا عکس هایی از فائزه هاشمی در درون ون را منتشر کرده و خبرگزاری فارس مدعی شده است که« فائزه هاشمی در حال ليدري، شعار دادن و تحريك مردم» دستگير شده بود.
خانم هاشمی پس از سه ساعت آزاد شد.
آرایش جنگی سپاه در خیابان های تهران
خبرنگاران "روز" گزارش داده اند: نيروي انتظاي و يگان ويژه در خيابان هاي اصلي مثل وليعصر و انقلاب و آزادي بودند. در ميادين اصلي هم شهر كاملا تقسيم شده بود. سپاه با لباسهاي لجني روشن آمده بودند با جليقه فسفري رنگ كه آرم سپاه پاسداران به قدري بزرگ بر روي آنها دوخته شده بود كه كامل به مردم نشان دهد كه از سپاه هستند.
به گفته خبرنگاران "روز" نیروهای سپاه بيشتر در خيابان هاي فرعي و كوچه ها طوری ارايش گرفته بودند كه در صورت بروز تظاهرات و درگيري از پشت سر مردم را غافلگير كنند و همچنين مانع جمع شدن مردم در خيابان ها و كوچه هاي اطراف شوند. لباس شخصي ها هم سوار بر موتور مدام در خيابان ها مانور مي دادند و تعدادی از آنها با پرچم در خيابان حركت مي كردند و شعارهايي به نفع حزب الله مي دادند.
بیشتر موتورها بيشتر پلاك نداشتند و هر ماشيني بوق ميزد پلاكش را مي كندند و مي بردند.
یک روزنامه نگار در تهران که در تجمعات دیروز حضور داشت به "روز" می گوید: تحرك ماموران يگان ويژه خيلي تحریك آميز بود. با موتورهای پرشی و غول پيكر با تجهيزات كامل وارد پياده رو مي شدند و مردم را بي جهت مي زدند. انگار جوري كه از سكوتي كه حاكم شده بود ناراضي بودند و دنبال بهانه براي سركوب بودند. بعد سر چهارراه ها لباس شخصي ها موتورهايشان را نگاه مي داشتند و مردم داخل پياده رو را زير نظر داشتند و هر جوانی مي ديدند جلويش را مي گرفتند و موبايلش را چك مي كردند و كارت شناسايي مي خواستند.
این روزنامه نگار می افزاید: من در تمام تجمعات و درگيري ها بوده ام اما تا كنون تركيب اينچنيني نديده بودم. سپاه ارايش جنگي گرفته بود، كاملا جنگي. خودش را براي يك نبرد خياباني تمام عيار آماده كرده بود. جوري استقرار پيدا كرده بودند كه واقعا خلائي براي ايجاد هسته هاي اعتراضي نگذاشته بودند.
فرهاد رجبعلی، خبرنگار عکاس در تهران در این زمینه در صفحه فیس بوک خود نوشته است: امروز سپاه به تمام معني كلمه قدرت نمايي كرد و از صبح حدود ساعت 11 هر چه نيرو داشت، به همراه نيروهاي بسيج در خيابان هاي تهران مستقر كرد. آرايش نيروهاي سپاه و بسيج فوق العاده حساب شده بود. تمام راه هاي فرار و تجمع را بسته بودند. كاملا از قبل برنامه ريزي و طراحي شده بود.
به گفته او "بيشتر نيروهاي سپاه و بسيج در خيابان هاي فرعي و كوچه ها مستقر بودند و منتظر سركوب مردم بودند. تمام خيابان هاي اصلي و ميادين در دست نيروهاي يگان ويژه بود و خيابان هاي اطراف كاملا در كنترل نيروهاي سپاه و بسيج بود كه همگي لباس فرم و متحدالشكل داشتند. اما نيروهاي لباس شخصي به صورت بسيار چشمگير سوار بر موتورسيكلت در سطح شهر تهران در حال گشت زني بودند".
گزارشات حاکیست در دیگر نقاط کشور از جمله اصفهان نیز تجمعات اعتراضی بر پاو با برخورد شدید نیروهای نظامی رو به رو شده است.
معترضان به انتخابات مخدوش 22 خرداد دیروز در حالی در تهران به خیابان ها آمدند که براساس گزارش خبرنگاران "روز" تهران به شهری نظامی تبدیل شده بود و به گفته خبرنگاران و شاهدان عینی، نیروهای سپاه پاسداران، گارد ویژه ، بسیج و لباس شخصی ها با آرایش جنگی در سطح شهر حضور داشتند و از شکل گیری هسته اصلی تجمع جلوگیری میکردند.
دو فیلمی که از وضعیت دیروز تهران در سطح اینترنت منتشر شده، نیروهای لباس شخصی را نشان میدهد که در خیابان ها و پیاده روها حضور دارند.
اما با این حال مردم تهران که شب قبل "پیامک هایی" مشکوک مبنی بر لغو تجمع دریافت کرده بودند به خیابان ها آمدند تا هم حمایت خود را از رهبران جنبش سبز که در حصر خانگی به سر می برند اعلام کنند هم یاد دو جان باخته تجمعات 25 بهمن را گرامی دارند.پیامک هایی که با نام "شورای هماهنگی راه سبز امید" برای مردم ارسال شده اما اردشیر امیر ارجمند، مشاور میرحسین موسوی با تکذیب آنها اعلام کرده بود تجمع در هر شرایطی برگزار می شود.
درگیری با نیروهای نظامی
براساس گزارش خبرنگاران "روز" تهران دیروز شاهد درگیری های مردم معترض و نیروهای نظامی بود.
یک شاهد عینی به "روز" می گوید: من ساعت 4 در پارک وی بودم. بسیجی ها با باتوم فلزی در پیاده روها در حرکت بودند و موتور سوارها در خیابان مانور می دادند. مردم که به سمت ونک در حرکت بودند، مدام از سوی نیروهای بسیج و لباس شخصی متفرق و به خیابان ها و کوچه های فرعی اطراف رانده می شدند اما باز جمع می شدند و به مسیر خود ادامه میدادند.
این شاهد عینی می افزاید: پایین باشگاه وزارت کار که نرده های صدا و سیما شروع می شود، دیگر نمی شد جلو برویم. گویا از اینکه به سمت صدا و سیما برویم می ترسیدند و تمام تلاششان این بود که مردم به آن سمت نروند. اما نتوانستند جمعیت را کنترل و متفرق کنند. مردم هم شعار میدادند "اسفند دونه دونه سید علی سرنگونه" نیروهای یگان ویژه دور تا دور مقابل نرده های صدا و سیما ایستاده بودند و یکباره لباس شخصی ها به جمعیت حمله کردند و گاز اشک آور زدند. همان جا چند نفر را دیدم که بازداشت شدند.
به گفته این شاهد عینی برای پراکنده کردن مردم از گاز فلفل نیز استفاده شده است. او میگوید: روبروی باشگاه خبرنگاران جوان به شدت مردم را با باتوم های فلزی مورد ضرب و شتم قرار دادند؛ خیلی وحشیانه می زدند. زن و مرد را می زدند. باور کنید صحنه های ضرب و شتم فلسطینی ها توسط اسرائیلی ها برایمان زنده شد؛ از ان هم بدتر می زدند. من دیگر گریه ام گرفته بود. خیلی صحنه بدی بود اما مردم فرار نمی کردند و تلاش میکردند راهی برای ادامه راهپیمایی پیدا کنند.
یک شاهد عینی دیگر که در میرداماد حضور داشته به "روز" می گوید: از داخل دانشگاه خواجه نصیر از مردم فیلم می گرفتند. ما هم تا دیدیم فیلم می گیرند محکم تر شعار میدادیم "یا حسین، میرحسین" و "مبارک ، بن علی، نوبتته سید علی". تا اینکه صدای تیراندازی آمد؛ با بوی خیلی بد، مثل ماهی مانده وگندیده. نمیدانم بوی چه بود. اما یکباره دیدیم مردم از بالای ونک به سمت ما می دوند و بعد همه داد میزدند یکی را کشتند، یکی را کشتند، نمیدانم قضیه چی بود؛ فرصتی هم برای سئوال کردن از کسی نبود چون همه را می زدند. خیلی ها را بازداشت کردند. من به زحمت توانستم جدا شوم و به خانه برگردم.
تمام طول مسیر خیابان ولیعصر دیروز پر از نیروهای نظامی بود. پیش از این مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی مسیر راهیپیمایی روز یک اسفند را خیابان ولیعصر اعلام کرده بود.
اما خبرنگاران "روز" گزارش داده اند که میادین اصلی شهر از جمله صادقیه، میدان انقلاب، آزادی، تهران پارس، هفت حوض و 7 تیر مملو از نیروهای نظامی بوده است.
برخی وب سایت ها از کشته شدن یک نفر در میدان 7 تیر خبر داده اند. یک شاهد عینی در تهران به "روز" می گوید: سمت خیابان نجات الهی بودیم که صدای تیراندازی آمد؛ مردمی که از سمت میدان می امدند گفتند یک نفر را با تیر زده اند اما کسی نمیدانست آن فرد چه شده است.
با اینحال صفرعلي براتلو، سرپرست معاونت امنيتي انتظامي استانداري تهران در مصاحبه با خبرگزاری فارس کشته شدن یک شهروند در تهران را تکذیب کرده است.
آرامش مردم و عصبانیت نیروهای نظامی
مردمی که دیروز در خیابان های تهران حضور یافتند و شعار سرنگونی رهبر جمهوری اسلامی را سر دادند به گفته خبرنگاران و شاهدان عینی از اقشار مختلف جامعه بودند.
یک شاهد عینی به "روز" می گوید: مردم به هم می گفتند گویا 30 خرداد باز تکرار شده بعد از 25 خرداد و اکنون بعد از 25 اسفند. دقیقا هم مثل همان 30 خرداد سال گذشته و حتی بیشتر از آن روز نیرو آورده بودند. نگذاشتند هسته اصلی شکل بگیرد اما مردم بودند؛ حضور داشتند، شعار دادند. کتک خوردند ولی بودند و این خیلی به همه ما روحیه میداد که باز در کنار هم بودیم. با اینکه نگذاشتند مردم به هم بپیوندند اما مردم حتی روحیه طنز خود را داشتند و با خنده می گفتند می بینید مرده ایم این همه نیرو آورده اند؟ زنده بودیم چه میکردند؟
یک روزنامه نگار در تهران می گوید: با آن حجم نیروی حکومتی، خیلی برای من جالب بود که مردم آرامش خوبی داشتند انگار میدانند چه میکنند. خیلی آرام بودند.
او می افزاید: از همه قشری بودند. مردم خود من یک قاضی دادگستری را دیدم که کارت شناسایی اش را هم نشان ما داد و رو به مردم گفت ما همه با هم هستیم. یک سرهنگ ارتشی و دو نفر سپاهی را هم دیدم. یکی از این سپاهی ها را می شناختم؛ در دفتر دایی ام دیده بودم. رفتم جلو و گفتم شما اینجا چه میکنید؟ گفت تنها نیستیم با یکی دیگر از همکاران با مردم هستیم.
بازداشت فائزه هاشمی
فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس و دختر هاشمی رفسنجانی از بازداشت شدگان روز گذشته بود. یک شاهد عینی که شاهد بازداشت خانم هاشمی بوده به "روز" می گوید: خانم هاشمی را در خیابان ولیعصر نرسیده به مطهری بازداشت کردند. حدود 20 تا 30 نفر لباس شخصی بودند. خیلی خشن بودند و سریع خانم هاشمی را سوار ون کردند. حدود سه ساعتی این ون همان جا بود. فریاد می زدند که تو لیدر منافقان هستی و آشوب را رهبری می کنی و ....
خبرگزاری دولتی ایرنا عکس هایی از فائزه هاشمی در درون ون را منتشر کرده و خبرگزاری فارس مدعی شده است که« فائزه هاشمی در حال ليدري، شعار دادن و تحريك مردم» دستگير شده بود.
خانم هاشمی پس از سه ساعت آزاد شد.
آرایش جنگی سپاه در خیابان های تهران
خبرنگاران "روز" گزارش داده اند: نيروي انتظاي و يگان ويژه در خيابان هاي اصلي مثل وليعصر و انقلاب و آزادي بودند. در ميادين اصلي هم شهر كاملا تقسيم شده بود. سپاه با لباسهاي لجني روشن آمده بودند با جليقه فسفري رنگ كه آرم سپاه پاسداران به قدري بزرگ بر روي آنها دوخته شده بود كه كامل به مردم نشان دهد كه از سپاه هستند.
به گفته خبرنگاران "روز" نیروهای سپاه بيشتر در خيابان هاي فرعي و كوچه ها طوری ارايش گرفته بودند كه در صورت بروز تظاهرات و درگيري از پشت سر مردم را غافلگير كنند و همچنين مانع جمع شدن مردم در خيابان ها و كوچه هاي اطراف شوند. لباس شخصي ها هم سوار بر موتور مدام در خيابان ها مانور مي دادند و تعدادی از آنها با پرچم در خيابان حركت مي كردند و شعارهايي به نفع حزب الله مي دادند.
بیشتر موتورها بيشتر پلاك نداشتند و هر ماشيني بوق ميزد پلاكش را مي كندند و مي بردند.
یک روزنامه نگار در تهران که در تجمعات دیروز حضور داشت به "روز" می گوید: تحرك ماموران يگان ويژه خيلي تحریك آميز بود. با موتورهای پرشی و غول پيكر با تجهيزات كامل وارد پياده رو مي شدند و مردم را بي جهت مي زدند. انگار جوري كه از سكوتي كه حاكم شده بود ناراضي بودند و دنبال بهانه براي سركوب بودند. بعد سر چهارراه ها لباس شخصي ها موتورهايشان را نگاه مي داشتند و مردم داخل پياده رو را زير نظر داشتند و هر جوانی مي ديدند جلويش را مي گرفتند و موبايلش را چك مي كردند و كارت شناسايي مي خواستند.
این روزنامه نگار می افزاید: من در تمام تجمعات و درگيري ها بوده ام اما تا كنون تركيب اينچنيني نديده بودم. سپاه ارايش جنگي گرفته بود، كاملا جنگي. خودش را براي يك نبرد خياباني تمام عيار آماده كرده بود. جوري استقرار پيدا كرده بودند كه واقعا خلائي براي ايجاد هسته هاي اعتراضي نگذاشته بودند.
فرهاد رجبعلی، خبرنگار عکاس در تهران در این زمینه در صفحه فیس بوک خود نوشته است: امروز سپاه به تمام معني كلمه قدرت نمايي كرد و از صبح حدود ساعت 11 هر چه نيرو داشت، به همراه نيروهاي بسيج در خيابان هاي تهران مستقر كرد. آرايش نيروهاي سپاه و بسيج فوق العاده حساب شده بود. تمام راه هاي فرار و تجمع را بسته بودند. كاملا از قبل برنامه ريزي و طراحي شده بود.
به گفته او "بيشتر نيروهاي سپاه و بسيج در خيابان هاي فرعي و كوچه ها مستقر بودند و منتظر سركوب مردم بودند. تمام خيابان هاي اصلي و ميادين در دست نيروهاي يگان ويژه بود و خيابان هاي اطراف كاملا در كنترل نيروهاي سپاه و بسيج بود كه همگي لباس فرم و متحدالشكل داشتند. اما نيروهاي لباس شخصي به صورت بسيار چشمگير سوار بر موتورسيكلت در سطح شهر تهران در حال گشت زني بودند".
گزارشات حاکیست در دیگر نقاط کشور از جمله اصفهان نیز تجمعات اعتراضی بر پاو با برخورد شدید نیروهای نظامی رو به رو شده است.
سبز بودن و خشونت ورزی
آنچه که چند روز پیش و در جریان تظاهرات روز 25 بهمن رخ داد، سندی گویا بود بر ادامه "جنبش سبز" مردم ایران؛ جنبشی که با وجود 20 ماه سرکوب و بازداشت و فشار، هنوز زنده و سرحال به راه خود ادامه میدهد. گرچه شاید در طی حرکات خود، دچار قبض و بسط شود، اما این مساله، نشاندهنده آن است که معترضان، هوشمندانه، اراده خودرا هر زمان که مایل باشند، بر حاکمیت تحمیل میکنند و تصور خاموش شدن این جنبش، خیال خامی بیش نیست.
دعوت به حضور در خیابانها برای امروز و استقبال از آن در شبکههای مجازی، نشانگر آن است که جنبش سبز، خونی تازه را در رگهای خود میبیند. اماآنچه موجب نگرانیها شده احتمال به کار گرفتن خشونت در مبارزات است.به ویژه اینکه برخی از حامیان جنبش سبز در اظهارنظرهای خود، با پیش کشیدن بحث دفاع مشروع، به تشویق و ترویج خشونت پرداخته اند؛ مسالهای که نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
اساسا آنچه که جنبش سبز را مقبولیتی جهانی بخشید و آوازهاش را به گوشها رساند، چیزی نبود جز تساهل و رواداری این جنبش. عدم دست یازیدن به حرکات خشونتآمیز، از جمله مشخصههای اصلی جنبشی بوده که برخلاف بسیاری از مبارزات صد ساله اخیر ایرانیان، به دنبال ساختن مدینه فاضله و اصلاح همه امور جهان نیست، بلکه به دنبال آن است که با فراهم کردن فضای لازم، به هر فرد "حق انتخاب" نحوه زندگی، تفکرات سیاسی، اجتماعی و... را بدهد؛ حق انتخابی که به راحتی و تحت هر شرایطی سلب نشود.
البته شکی نیس آنان که دستشان را به خون مردم آلوده کردهاند، استحقاق محاکمه و مجازات را دارند، اما نمیتوان بدون محاکمه عادلانه آنان در دادگاهی بیطرف و با رعایت تمامی مواد حقوقی، پیشاپیش دست به محاکمه زد، حکم صادر کرد و چه بسا در پی اجرای آن برآمد.
اساسا قرار است تفاوت جنبش سبز با دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین ایران، این باشد که روندهای قانونی درباره هر شخص و فردی – فارغ از جرم آنان – رعایت شود.
از آن سو نباید فراموش کرد که وارد شدن به چرخه خشونت به هر بهانهای – از جمله دفاع مشروع – وارد شدن به چرخه باطلی است که پایانی بر آن متصور نیست. بحث دفاع مشروع، سالهاست که در بسیاری از سیستمهای حقوقی پیشرفته دنیا نیز از جمله موارد بحثبرانگیز و جنجالی استو هنوز کسی نتوانسته حد و مرزی برای دفاع مشروع پیدا کند: اگر کسی مرا با باتوم زد، تا چه حد اعمال خشونت از سوی من دفاع مشروع به حساب میآید؟ جواب این سئوال، سالهاست مورد مناقشه حقوقدانان است.
نکته مهمی که در این دعوت به خشونت وجود دارد، این است که نباید فراموش کرد که وارد شدن به بازی خشونت، همان میدانی است که حکومت در آن دست بالا را دارد. استفاده از خشونت، میتواند توجیه لازم را برای سرکوب شدیدتر و – احتمالا – خونینتر جنبش برای حکومت فراهم کند.
البته بسیاری – شاید به درستی – بر این باورند که وقتی در میانه تظاهرات، سربازان با باتوم، فردی را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، چارهای جز اعمال خشونت وجود ندارد. این مساله را شاید بتوان با جو احساسی موجود در تظاهرات و مسایل دیگر، به نوعی توجیه کرد، اما توجیه تئوریک آن و تلاش برای مشروعیتبخشی به این مساله و یا تشویق تظاهراتکنندگان به استفاده از چنین روشهایی، عملا فایدهای ندارد جز ریختن آب در آسیاب حکومت.
در این میان اما سئوالی باقی میماند و آن هم اینکه چگونه جنبشی که مدتها بر طبل مسالمتآمیز بودن میکوبید، در برخی از لایههای خود تشویق به اعمال خشونت و توجیه آن را شاهد است؟
گرچه پاسخ به چنین سئوالی، نیازمند گفتاری مستقل و تحقیق پیرامون آن است، اما در یک پاسخ اجمالی میتوان چنین اظهارنظر کرد که عدم وجود یک استراتژی مناسب و مشخص نبودن هدف اعتراضات، کمک شایانی به این مساله کرده است.
توجه کنیم که در 20 ماه گذشته، طیف گوناگونی از خواستهها و مطالبات، میان آنان که در جنبش هستند، مطرح شده است. البته این تنوع و تکثر در جنبش سبز را باید به فال نیک گرفت، اما نکته مهم این است که نباید اجازه داد چنین تنوعی باعث شود مطالبات مشخص جنبش نیز دچار تنوع شود. دعوت به حضور چند ساعته مردم در خیابانها، سر دادن شعار، بازگشت به خانهها و خالی کردن خیابان پس از چند ساعت، همه نشان از آن دارد که در میان رهبران جنبش سردرگمی در هدفگذاری وجود داشته است.
هر چند نباید فراموش کرد که در طول این 20 ماه، موسوی و کروبی، خود سیر تکاملی عظیمی را پشت سر گذاشتند، به گونهای که به هیچ روی نمیتوان موضع امروز آنان در دفاع از حقوق مردم را مشابه با 20 ماه قبل دانست.
اما در هر حال جنبش سبز در 20 ماه گذشته بر اثر همین مشخص نبودن هدف و در نتیجه عدم اتخاذ تاکتیکهای مناسب، "دستاورد عینی" در خور نداشته است. البته سلب مشروعیت جمهوریاسلامی و حاکمان آن در عرصه بینالملل و میان اقشار وسیعی از مردم را نمیتوان فراموش کرد. اما اگر اهدافی چون برکناری احمدینژاد، تجدید انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی و... را به عنوان برخی از اهداف جنبش سبز مطرح کرد، باید گفت جنبش به هیچکدام از این اهداف نرسیده است.
این عدم موفقیت در رسیدن به اهداف، باعث آن میشود که جا برای آنان که دم از خشونت میزنند – به عنوان یک راه حل سریع و کوتاه، اما در واقع بدون داشتن هیچگونه دستاورد بلندمدت – باز شود. لذا برای آنکه جنبش سبز قدم در جاده موفقیت بگذارد و چون دیگر جنبشهای صد سال اخیر ایرانیان، عقیم نشود، لازم است بزرگان جنبش، راهی برای برونرفت ازاین وضعیت بیابند. وضعیتی که نتیجه محتوم آن چیزی جز کور شدن شورشها و خشونت نیست؛ همان پاشنه آشیل جنبش سبز.
دعوت به حضور در خیابانها برای امروز و استقبال از آن در شبکههای مجازی، نشانگر آن است که جنبش سبز، خونی تازه را در رگهای خود میبیند. اماآنچه موجب نگرانیها شده احتمال به کار گرفتن خشونت در مبارزات است.به ویژه اینکه برخی از حامیان جنبش سبز در اظهارنظرهای خود، با پیش کشیدن بحث دفاع مشروع، به تشویق و ترویج خشونت پرداخته اند؛ مسالهای که نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
اساسا آنچه که جنبش سبز را مقبولیتی جهانی بخشید و آوازهاش را به گوشها رساند، چیزی نبود جز تساهل و رواداری این جنبش. عدم دست یازیدن به حرکات خشونتآمیز، از جمله مشخصههای اصلی جنبشی بوده که برخلاف بسیاری از مبارزات صد ساله اخیر ایرانیان، به دنبال ساختن مدینه فاضله و اصلاح همه امور جهان نیست، بلکه به دنبال آن است که با فراهم کردن فضای لازم، به هر فرد "حق انتخاب" نحوه زندگی، تفکرات سیاسی، اجتماعی و... را بدهد؛ حق انتخابی که به راحتی و تحت هر شرایطی سلب نشود.
البته شکی نیس آنان که دستشان را به خون مردم آلوده کردهاند، استحقاق محاکمه و مجازات را دارند، اما نمیتوان بدون محاکمه عادلانه آنان در دادگاهی بیطرف و با رعایت تمامی مواد حقوقی، پیشاپیش دست به محاکمه زد، حکم صادر کرد و چه بسا در پی اجرای آن برآمد.
اساسا قرار است تفاوت جنبش سبز با دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین ایران، این باشد که روندهای قانونی درباره هر شخص و فردی – فارغ از جرم آنان – رعایت شود.
از آن سو نباید فراموش کرد که وارد شدن به چرخه خشونت به هر بهانهای – از جمله دفاع مشروع – وارد شدن به چرخه باطلی است که پایانی بر آن متصور نیست. بحث دفاع مشروع، سالهاست که در بسیاری از سیستمهای حقوقی پیشرفته دنیا نیز از جمله موارد بحثبرانگیز و جنجالی استو هنوز کسی نتوانسته حد و مرزی برای دفاع مشروع پیدا کند: اگر کسی مرا با باتوم زد، تا چه حد اعمال خشونت از سوی من دفاع مشروع به حساب میآید؟ جواب این سئوال، سالهاست مورد مناقشه حقوقدانان است.
نکته مهمی که در این دعوت به خشونت وجود دارد، این است که نباید فراموش کرد که وارد شدن به بازی خشونت، همان میدانی است که حکومت در آن دست بالا را دارد. استفاده از خشونت، میتواند توجیه لازم را برای سرکوب شدیدتر و – احتمالا – خونینتر جنبش برای حکومت فراهم کند.
البته بسیاری – شاید به درستی – بر این باورند که وقتی در میانه تظاهرات، سربازان با باتوم، فردی را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، چارهای جز اعمال خشونت وجود ندارد. این مساله را شاید بتوان با جو احساسی موجود در تظاهرات و مسایل دیگر، به نوعی توجیه کرد، اما توجیه تئوریک آن و تلاش برای مشروعیتبخشی به این مساله و یا تشویق تظاهراتکنندگان به استفاده از چنین روشهایی، عملا فایدهای ندارد جز ریختن آب در آسیاب حکومت.
در این میان اما سئوالی باقی میماند و آن هم اینکه چگونه جنبشی که مدتها بر طبل مسالمتآمیز بودن میکوبید، در برخی از لایههای خود تشویق به اعمال خشونت و توجیه آن را شاهد است؟
گرچه پاسخ به چنین سئوالی، نیازمند گفتاری مستقل و تحقیق پیرامون آن است، اما در یک پاسخ اجمالی میتوان چنین اظهارنظر کرد که عدم وجود یک استراتژی مناسب و مشخص نبودن هدف اعتراضات، کمک شایانی به این مساله کرده است.
توجه کنیم که در 20 ماه گذشته، طیف گوناگونی از خواستهها و مطالبات، میان آنان که در جنبش هستند، مطرح شده است. البته این تنوع و تکثر در جنبش سبز را باید به فال نیک گرفت، اما نکته مهم این است که نباید اجازه داد چنین تنوعی باعث شود مطالبات مشخص جنبش نیز دچار تنوع شود. دعوت به حضور چند ساعته مردم در خیابانها، سر دادن شعار، بازگشت به خانهها و خالی کردن خیابان پس از چند ساعت، همه نشان از آن دارد که در میان رهبران جنبش سردرگمی در هدفگذاری وجود داشته است.
هر چند نباید فراموش کرد که در طول این 20 ماه، موسوی و کروبی، خود سیر تکاملی عظیمی را پشت سر گذاشتند، به گونهای که به هیچ روی نمیتوان موضع امروز آنان در دفاع از حقوق مردم را مشابه با 20 ماه قبل دانست.
اما در هر حال جنبش سبز در 20 ماه گذشته بر اثر همین مشخص نبودن هدف و در نتیجه عدم اتخاذ تاکتیکهای مناسب، "دستاورد عینی" در خور نداشته است. البته سلب مشروعیت جمهوریاسلامی و حاکمان آن در عرصه بینالملل و میان اقشار وسیعی از مردم را نمیتوان فراموش کرد. اما اگر اهدافی چون برکناری احمدینژاد، تجدید انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی و... را به عنوان برخی از اهداف جنبش سبز مطرح کرد، باید گفت جنبش به هیچکدام از این اهداف نرسیده است.
این عدم موفقیت در رسیدن به اهداف، باعث آن میشود که جا برای آنان که دم از خشونت میزنند – به عنوان یک راه حل سریع و کوتاه، اما در واقع بدون داشتن هیچگونه دستاورد بلندمدت – باز شود. لذا برای آنکه جنبش سبز قدم در جاده موفقیت بگذارد و چون دیگر جنبشهای صد سال اخیر ایرانیان، عقیم نشود، لازم است بزرگان جنبش، راهی برای برونرفت ازاین وضعیت بیابند. وضعیتی که نتیجه محتوم آن چیزی جز کور شدن شورشها و خشونت نیست؛ همان پاشنه آشیل جنبش سبز.
دموکراسی مستقیم
آنچه در خیابانهای تهران و ایران می گذرد، نه شورش است، چه این جمعیت از آغوش خانواده های گرم می آیند و دستشان به شکستن و غارت نمی رود و چشم های نگران خانه به انتظارشان است.
نه حتی "انقلاب" است که بخواهند شهر به شهر را فتح کنند و پایتخت را تسخیر.
این "دموکراسی مستقیم" است.
دوسال پیش در شب کودتای 22 خرداد، "جمهوری اسلامی" سقوط کرد و نظامی بر آمد، بی نام و بی ُبته.
"انتخابات" در جمهوری اسلامی با هر نقص و قصوری، به هر حال برگزار می شد و باز امیدی بود که از راه دموکراسی "غیر مستقیم" و رای دادن، "سید محمد خاتمی" بیاید و "مجلس ششم" تشکیل شود. اما در آن "شب نحس" همه چیز بر باد رفت و ماند نظامی که تئوریسین اش مصباح یزدی است که نه مردم را قبول دارد و نه دموکراسی و نه قانون اساسی.
مردم بارها آمدند و در "جمهوری اسلامی" به رای آهسته و آرام و دریایی، گفتند چه می خواهند، صبر کردند و ساختند و سوختند. پیر" دنیا دار" احمد جنتی، نسل صندوق رای را منقرض کرد و با
"ورد ولایت" از کلاه شُعبده، "احمدی نژاد" را برکشید.
"سید علی خامنه ای" هم از "کارگاه بت سازی" پیروانش بیرون آمد و پرده بر انداخت و دیدیم که
مجسمه ای شده است از خاکِ فرعون و جنس اهرام.
آنچه امروز در خیابان می گذرد، دموکراسی مستقیم است.
راهِ رای بسته و "قانون" بر زمین مانده است. مجلسِ بهارستان در اشغالِ لباس شخصی هاست که نام نماینده دارند و این میان "اقلیتِ مجلس"، با خنجری در دست، پیکرِ "اصلاح طلبی" را تشییع می کند، همان گونه که قاتلان "ژاله" را بر دست می بردند.
قوه قضاییه به بد نامی شهره و عدالت از کاخدادگستری بیزار است. شیخِ سفسطه، "لاریجانیِ سیاه" نشسته و تمثالِ ابلیس را به جای فرشته عدالت بالای سر نهاده است.
مجلس خواب آلودهِ خبرگان هم هست، که قرار بود تا ناظری باشد بر کردار و گفتار آنکه به رهبری رسانده بودند، اما چنان" بت" ساختند که حالا شکستنش بر عهده دستِ ابراهیمی مردم است.
خیابان چه می خواهد؟دوسال پیش می خواست، تا "رایی" که دزدیده اند، باز پس دهند، پاسخ را "شاه دزد" در نماز جمعه داد و گفت که با "تنی علیل" به "مغز معیوب" احمدی نژاد نزدیکتر است. سرب داغ و شکنجه و زندان، نصیب مردم شد که به سکوت و رنگ آمده بودند.
خیابان از آن روز آمد و آمد تا به امروز رسید که چیزی جز "عزلِ خامنه ای" نمی خواهد.
این دستانِ خالی از رای، همان آتشفشان بیدار است. اگر "رای" رفت، "صاحب رای" مانده است.
مردم آمده اند تا به روشی دموکراتیک، مسالمت آمیز و به مقاومت نشان دهند که آن رای حقیقتی بود از طلای حضور.
بازگشت به قانونِ اساسی بدون خامنه ای
قانون اساسی، تنها توافق و قرار دادِ اجتماعی ایرانیان در سی سال اخیر است. قانونی متناقض و
"استبداد خیز" که اصولی به نفع مردمان دارد و فصلی هم در بابِ نظریه منقرضِ "ولایت فقیه".
چه بد و چه خوب، البته قابل اصلاح است و راهکارش هم مشخص. می دانیم و مطمئن هستیم که در تصویب قانون اساسی تقلبی نشده، گرچه بسیاری نخوانده به آن رای دادند و بسیاری هم نخوانده با آن مخالفند. از سویی آنچه رای دهندگان در "رفراندوم" بیان می کنند، توافق و تعهد اجمالی است و نمی توان انتظار داشت که همه افراد با تمام ِ مفاد قانون اساسی در یک "رای گیری کلی " موافق باشند.
قانون اساسی، ظرفی است که در دست داریم، می توان آنچه از مقامات در آن است را خالی کرد و از قضا انتخابات همین خالی و پر کردن ظرف قانون اساسی بود.
حال اگر این ظرف سفال است و ما به جنس بلور راغبیم، بماند برای بعد که سرمایه ای اندوختیم و بیشتر دانستیم.
بنابرقانون اساسی، به تصمیم خبرگان، رهبری می تواند عزل و خلع شود واین تصمیم در اصل به اراده مردم است.
از شروط رهبری عدل است، آنچه در ایران می گذرد، در تمام زمینه ها، "اقتصاد" و "سیاست" و "اجتماع" و "روابط با دنیا"، حجت موجه ماست که در شخص رهبری به عنوان "مختارترین" شخصیت قانون اساسی نه عدلی است و نه تدبیری.
این است که بنابر قانون اساسی، خواسته برکناری "سید علی خامنه ای" کاملا قانونی است. این خواسته که در خیابان فریاد زده می شود، رادیکال هم به نظر نمی رسد، در واقع این نظام است که رادیکال و بنیاد گرا شده است، با دست به خون بردن و بر خاک نشاندن آزادی ومردم ایران همچنان اصلاح طلب و صلح جو مانده اند.
سنت مظلومیت
دموکراسی آنگاه که به گونه غیر مستقیم متوقف می شود و ابزار آلاتِ انتخابات به بن بست می خورد، برای" روز مبادا" روش و راهکار دارد. چگونه می توان چرخ دنده هایِ زنگ زدهِ قانون اساسی را به چرخش انداخت، وقتی مجلس خبر گان خواب است و مجلس شورا بر باد و دولت به فنا.
اعتراض و خیابان شاه کلید است، وقتی حضور همه گیر شد و از خانه به خیابان آمد و به مدرسه و دانشگاه و کارخانه و اداره و بازار رسید، همان کاری را می کند که آن سه قوه بیمار نکردند و خواستش در عزل سید علی خامنه ای در گوش سنگین خبرگان می پیچد.
خبرگان و دیگر اذناب نظام، بادبانهای برافراشته و روبه باد قدرت سید علی هستند. اما آنگاه که توفان نوح آغاز شود، این کشتی شکستگان به تنها جایی که نمی روند "بیت" است.
این میانه روش عین هدف است. گاندی می گفت نمی توان با روش بد به هدف خوب رسید. خشونت و دست خالی را پر کردن، عنصر مظلومیت را از سبز ها می گیرد، مظلومیت کیمیایی است که می تواند قلب های سنگی را تسخیر کند و کسانی را که هنوز خونی نریخته اند به آغوش مردم بازگرداند و آنها که دستی آلوده اند را به کنج توبه برساند. جنبش می تواند تا آنجا گسترده شود که آنکه باتوم بلند کرده مقابلش خواهر و برادر را ببیند و باتوم رابشکند.
اصلاح طلبی همراه با مقاومت است و بی آن، مثل کوه بی برف و آدم بی سر، نه هیبت دارد و نه جان. اگر در این مقاومت، موج خشونت به صخره پا یداری مردم برخورد و صدای مهیب شکستن برخاست، این صدای مقاومت است نه خشونت، مثل رعد که بارانِ لطافت در پی دارد.
استبداد آشفته است
پس لرزه های 25 بهمن در پیکر استبداد نشان از لرزه ای فرو انگیزنده در روزهای آتی دارد؛ دست و پا زدن های استبداد پس از 25 بهمن هیچ حرفی جز وجود ترسی عظیم در پیکره آن برای گفتن ندارد.
اقتدار گرایان حاکمیت که گویی هیچ بویی از عقلانیت و سیاست ورزی نبرده اند در حال تقلا زدن برای ادامه حیات سیاسی خود هستند و در این میان نقش عقلایی که همچنان اندک خردی و اندک سیاست ورزی در پستوی ذهنشان باقی ست، میتواند بسیار پر رنگ و حیاتی باشد.
برای ارزیابی این حرکات اقتدارگرایان که نشان از پریشانی سیاست ورزی شان دارد، باید کمی به عقب تر برویم؛ به آنجایی که ماشین تبلیغاتی شان هر روزه در شیپور مرگ مخالفین می دمید و کاسه لیسان والی شهر از مرگ سبز خواب هر شب او را سیراب قدرت میکردند تا شاید با دروغ به فرجی برسند.
دروغی که چون خورشید پشت ابر ماندنی نبود و در 25 بهمن عیان شد و تا پشت دیوار اتاق والی شهر فریادش هوار شد، اینبار والی مدهوش از قدرت میداند که یک سال و اندی ست که بر سرش هر روز دروغ هوار شده است و بی شک اگر اندک هوشی مانده باشد، نباید اندک اطمینانی به دوستان یک سال گذشته اش در پستوی ذهنش باقی مانده باشد.
در ماه های اخیر شبح حضور خیابانی معترضین اگر چه با پروپاگاندای سیاه اقتدار گرایان روبرو بود، اما اثرات وجودی اش در همان ادبیات سیاه تبلیغاتی به وضوح دیده میشد که اگر شبحی وجود نداشت، اقتدار گرایان نیازی به پروپاگاندای سیاه برای مقابله نداشتند!
امید میرفت تا شاید خرد ورزی از دل سیاست ورزان بی خرد حاکمیت بیرون بیاید و گوشه چشمی خردمندانه به خواست های مخالفین بیاندازد. این امید با اعلام خواست های حداقلی اصلاح طلبان پر رنگ تر و با انقلاب های تونس و مصر و گمانه سرایت نهضت مردمی خاورمیانه به ایران پر رنگ تر شد، اما گویی خوش خیالی مخالفین هیچ فرصتی برای خرد ورزی به استبداد عطا نکرد.
25 بهمن اما روز دیگری برای والی استبداد بود؛ روزی که مخالفین گویی دیکتاتور کوچک را به دست فراموشی سپردند و بیت والی استبداد را هدف قرار دادند؛ فریادی که میتواند هر استبدادی را به لرزه بی اندازد اینباره یکباره بر سر والی خراب شد که دل به مرگ سبز بسته بود.
اما آگاهی استبداد از بیداری سبز و پریشانی اش از خواب زمستانی، گویی به یکباره هوار شده است بر سر همان ماشین سیاه تبلیغاتی که یک سال است از مرگ سبز سخن میراند، ماشین سیاه آنچنان به تکاپو افتاده است تا خود را از سیلی حاکم شهر در امان دارد، سیلی که شاید با فریاد های سبز صورت والی را نیز نوازش کرده است.
تکاپوی اقتدار گرایان در روزهای اخیر هیچ منطقی جز منطق ترس همراه خود ندارد، ترسی عمیق که همه نیروی آنها را به میدان آورده است، ترسی که گریبان همه استبداد ها را میگیرد و همه اطرافیان و همراهان استبداد را با خود به قهقرای تاریخ می برد.
تمام تلاش ماشین سیاه اقتدارگرایان در این روزها، بر عکس آنچه فریاد میکنند، قانع کردن والی شهر است و کسب اعتمادی دوباره از سوی وی، با تهدید های تو خالی و فریاد های پوچ، استبداد تنها به دنبال کسب اعتماد والی استبداد است، تا اطمینان بدهد که اینبار میتواند کار معترضین را یکسره کند.
اما معترضین که 25 بهمن آمدند تا بر لکه تاریک نیامدن هایشان در تاریخ ایران رنگی سبز بپاشند، نباید گرفتار بازی تبلیغاتی اقتدار گرایان بشوند و با آمدن هایشان باید این تهدیدات کودتاچیان را پاسخ دهند؛ تا لحظه ی تاریخی ایرانمان فرصت چندانی باقی نمانده است، این را استبداد هم میداند برای همین هم تقلای حیات میکند تا این برگ تاریخ را تلخ بنویسد، آمدن مردم و ماندنشان در صحنه بی شک امید بازگشت خرد ورزی به فضای سیاسی کشور را باز میکند، امیدی که اگر به سرانجام نرسد ضربات هولناکی را به پیکره استبداد خواهد زد.
بر عکس آنچه پروپاگاندای سیاه حاکمیت تصویر سازی میکند این مخالفین دولت هستند که امروز سوار بر موج تغییرات در ایران اند و بازی کننده نقش اصلی این برگ تاریخ، به کار افتادن این ماشین تبلیغاتی سیاه هم گواه همین مدعاست.
مماشات مخالفین با اینکه با نیت بازگشت فضای سیاست ورزی در کشور صورت گرفت، اما با وقاحت کودتاچیان به انجام نرسید، تجربه یک سال گذشته نشان داد که هر قدمی که به قصد خیر و بازگشت فضای سیاست ورزی خردمندانه، سبز ها به عقب میگذارند نه تنها امتیازی به سبد آنها از سوی حاکمیت واریز نمیشود بلکه فشار ها، بازداشت ها و اعدامها فزونی میگیرد.
فریادی که در 25 بهمن از حنجره سبزها در فضای شهر پخش شده است، باید تا پشت در بیت آیت الله همچنان هوار باشد تا شاید ایران با مدنیت مردم اش از رفتن به سمت خشونت کور نجات یابد.
امید است آیت الله در روزهای آتی گوش هایش اندکی شنوا شود.
اقتدار گرایان حاکمیت که گویی هیچ بویی از عقلانیت و سیاست ورزی نبرده اند در حال تقلا زدن برای ادامه حیات سیاسی خود هستند و در این میان نقش عقلایی که همچنان اندک خردی و اندک سیاست ورزی در پستوی ذهنشان باقی ست، میتواند بسیار پر رنگ و حیاتی باشد.
برای ارزیابی این حرکات اقتدارگرایان که نشان از پریشانی سیاست ورزی شان دارد، باید کمی به عقب تر برویم؛ به آنجایی که ماشین تبلیغاتی شان هر روزه در شیپور مرگ مخالفین می دمید و کاسه لیسان والی شهر از مرگ سبز خواب هر شب او را سیراب قدرت میکردند تا شاید با دروغ به فرجی برسند.
دروغی که چون خورشید پشت ابر ماندنی نبود و در 25 بهمن عیان شد و تا پشت دیوار اتاق والی شهر فریادش هوار شد، اینبار والی مدهوش از قدرت میداند که یک سال و اندی ست که بر سرش هر روز دروغ هوار شده است و بی شک اگر اندک هوشی مانده باشد، نباید اندک اطمینانی به دوستان یک سال گذشته اش در پستوی ذهنش باقی مانده باشد.
در ماه های اخیر شبح حضور خیابانی معترضین اگر چه با پروپاگاندای سیاه اقتدار گرایان روبرو بود، اما اثرات وجودی اش در همان ادبیات سیاه تبلیغاتی به وضوح دیده میشد که اگر شبحی وجود نداشت، اقتدار گرایان نیازی به پروپاگاندای سیاه برای مقابله نداشتند!
امید میرفت تا شاید خرد ورزی از دل سیاست ورزان بی خرد حاکمیت بیرون بیاید و گوشه چشمی خردمندانه به خواست های مخالفین بیاندازد. این امید با اعلام خواست های حداقلی اصلاح طلبان پر رنگ تر و با انقلاب های تونس و مصر و گمانه سرایت نهضت مردمی خاورمیانه به ایران پر رنگ تر شد، اما گویی خوش خیالی مخالفین هیچ فرصتی برای خرد ورزی به استبداد عطا نکرد.
25 بهمن اما روز دیگری برای والی استبداد بود؛ روزی که مخالفین گویی دیکتاتور کوچک را به دست فراموشی سپردند و بیت والی استبداد را هدف قرار دادند؛ فریادی که میتواند هر استبدادی را به لرزه بی اندازد اینباره یکباره بر سر والی خراب شد که دل به مرگ سبز بسته بود.
اما آگاهی استبداد از بیداری سبز و پریشانی اش از خواب زمستانی، گویی به یکباره هوار شده است بر سر همان ماشین سیاه تبلیغاتی که یک سال است از مرگ سبز سخن میراند، ماشین سیاه آنچنان به تکاپو افتاده است تا خود را از سیلی حاکم شهر در امان دارد، سیلی که شاید با فریاد های سبز صورت والی را نیز نوازش کرده است.
تکاپوی اقتدار گرایان در روزهای اخیر هیچ منطقی جز منطق ترس همراه خود ندارد، ترسی عمیق که همه نیروی آنها را به میدان آورده است، ترسی که گریبان همه استبداد ها را میگیرد و همه اطرافیان و همراهان استبداد را با خود به قهقرای تاریخ می برد.
تمام تلاش ماشین سیاه اقتدارگرایان در این روزها، بر عکس آنچه فریاد میکنند، قانع کردن والی شهر است و کسب اعتمادی دوباره از سوی وی، با تهدید های تو خالی و فریاد های پوچ، استبداد تنها به دنبال کسب اعتماد والی استبداد است، تا اطمینان بدهد که اینبار میتواند کار معترضین را یکسره کند.
اما معترضین که 25 بهمن آمدند تا بر لکه تاریک نیامدن هایشان در تاریخ ایران رنگی سبز بپاشند، نباید گرفتار بازی تبلیغاتی اقتدار گرایان بشوند و با آمدن هایشان باید این تهدیدات کودتاچیان را پاسخ دهند؛ تا لحظه ی تاریخی ایرانمان فرصت چندانی باقی نمانده است، این را استبداد هم میداند برای همین هم تقلای حیات میکند تا این برگ تاریخ را تلخ بنویسد، آمدن مردم و ماندنشان در صحنه بی شک امید بازگشت خرد ورزی به فضای سیاسی کشور را باز میکند، امیدی که اگر به سرانجام نرسد ضربات هولناکی را به پیکره استبداد خواهد زد.
بر عکس آنچه پروپاگاندای سیاه حاکمیت تصویر سازی میکند این مخالفین دولت هستند که امروز سوار بر موج تغییرات در ایران اند و بازی کننده نقش اصلی این برگ تاریخ، به کار افتادن این ماشین تبلیغاتی سیاه هم گواه همین مدعاست.
مماشات مخالفین با اینکه با نیت بازگشت فضای سیاست ورزی در کشور صورت گرفت، اما با وقاحت کودتاچیان به انجام نرسید، تجربه یک سال گذشته نشان داد که هر قدمی که به قصد خیر و بازگشت فضای سیاست ورزی خردمندانه، سبز ها به عقب میگذارند نه تنها امتیازی به سبد آنها از سوی حاکمیت واریز نمیشود بلکه فشار ها، بازداشت ها و اعدامها فزونی میگیرد.
فریادی که در 25 بهمن از حنجره سبزها در فضای شهر پخش شده است، باید تا پشت در بیت آیت الله همچنان هوار باشد تا شاید ایران با مدنیت مردم اش از رفتن به سمت خشونت کور نجات یابد.
امید است آیت الله در روزهای آتی گوش هایش اندکی شنوا شود.
معاونت مخفی رسانه ای صدا و سیما
تولید انبوه فیلم و اخبار نادرست
معاونت رسانه ای صداوسیما یا بخش لجستیک ارتش سایبری که یکی از معاونت های در سایه این سازمان است، فعالیت خود را افزایش بخشیده. این معاونت که حدود نه ماه است در ساختمانی واقع در سعادت آباد راه اندازی شده، وظیفه دارد با پخش فیلم و خبرهای جعلی، فضای رسانه ای را دچار اخلال کند.
ساختمان این معاونت فاقد تابلوست به گونه ای که شهرداری یکبار قصد تیغه کشیدن بر در ورودی آن را داشته و اداره برق منطقه تا قطع کنتور سه فاز آن پیش رفته است.
این ساختمان 5 طبقه و 20 واحدی، شامل 4 شبکه سایبری، یک ساختار اداری و چند رسانه خبری و خدماتی است
این معاونت با بودجه ای 100 میلیاردی فعالیت می کندوریاست آن بر عهده یکی از افراد نزدیک به بیت رهبری است.
در این معاونت شبکه های اینترنتی به نام "ما"، "شما" و "پایداری" راه اندازی شده که در بخش ویژه خود در حال پاکسازی فیس بوک، یوتیوب، تویتر و درگیر کردن مخاطبان با سوژه های سطحی در سایت بالاترین هستند.
شبکه پایداری با ارایه خدمات مختلف به 12 هزار طلبه که ارتباط منظمی با این معاونت دارند، در حال ایجاد فضای جدید انسانی با نام های جعلی و تصاویر غیر واقعی از زنان و دختران و پسران در فیس بوک است و تا به حال بیش از 25 هزار کاربر جعلی در فیس بوک ساخته و در حال بک آپ گرفتن از تصاویر افراد و اطلاعات شخصی آنهاست.
شبکه های ما و شبکه شما، در حال پخش گسترده ویدیو و تصاویر هدفمند و تزریق به یوتیوب است تا به تعبیر گردانندگان این معاونت باعث پاکسازی یوتیوب شود.
ارتش سایبری با حاشیه امنیت و سایه حمایتی بسیار قوی مخابرات برای حمله های اینترنتی و تخریب سایت های مخالف فعالیت می کند. گروهی از هکرهای دست دوم ایرانی با اداره کل فنی این معاونت همکاری می کنند.هک کردن سایت های رقیب جزو برنامه های این معاونت است.
هک سایت بالاترین در روز 25 بهمن توسط هکرهای این مجموعه به منظور نشان دادن قدرت انجام شد.
این گروه که متشکل از شورایی ناشناخته است پروژه هایی مانند انتشار فیلم ماهواره ای مهران مدیری، عکس جعلی از دختر میرحسین، بسیجی کردن شهید ژاله، حماسه سازی از راهپیمایی کم اثر 22 بهمن و تحقیر خبری رویداد 25 بهمن را انجام داده است.
ساختمان این معاونت فاقد تابلوست به گونه ای که شهرداری یکبار قصد تیغه کشیدن بر در ورودی آن را داشته و اداره برق منطقه تا قطع کنتور سه فاز آن پیش رفته است.
این ساختمان 5 طبقه و 20 واحدی، شامل 4 شبکه سایبری، یک ساختار اداری و چند رسانه خبری و خدماتی است
این معاونت با بودجه ای 100 میلیاردی فعالیت می کندوریاست آن بر عهده یکی از افراد نزدیک به بیت رهبری است.
در این معاونت شبکه های اینترنتی به نام "ما"، "شما" و "پایداری" راه اندازی شده که در بخش ویژه خود در حال پاکسازی فیس بوک، یوتیوب، تویتر و درگیر کردن مخاطبان با سوژه های سطحی در سایت بالاترین هستند.
شبکه پایداری با ارایه خدمات مختلف به 12 هزار طلبه که ارتباط منظمی با این معاونت دارند، در حال ایجاد فضای جدید انسانی با نام های جعلی و تصاویر غیر واقعی از زنان و دختران و پسران در فیس بوک است و تا به حال بیش از 25 هزار کاربر جعلی در فیس بوک ساخته و در حال بک آپ گرفتن از تصاویر افراد و اطلاعات شخصی آنهاست.
شبکه های ما و شبکه شما، در حال پخش گسترده ویدیو و تصاویر هدفمند و تزریق به یوتیوب است تا به تعبیر گردانندگان این معاونت باعث پاکسازی یوتیوب شود.
ارتش سایبری با حاشیه امنیت و سایه حمایتی بسیار قوی مخابرات برای حمله های اینترنتی و تخریب سایت های مخالف فعالیت می کند. گروهی از هکرهای دست دوم ایرانی با اداره کل فنی این معاونت همکاری می کنند.هک کردن سایت های رقیب جزو برنامه های این معاونت است.
هک سایت بالاترین در روز 25 بهمن توسط هکرهای این مجموعه به منظور نشان دادن قدرت انجام شد.
این گروه که متشکل از شورایی ناشناخته است پروژه هایی مانند انتشار فیلم ماهواره ای مهران مدیری، عکس جعلی از دختر میرحسین، بسیجی کردن شهید ژاله، حماسه سازی از راهپیمایی کم اثر 22 بهمن و تحقیر خبری رویداد 25 بهمن را انجام داده است.
حامد نورمحمدی پس از سقوط از پل، تصادف کرد و کشته شد
روایتهای متناقض از علت کشته شدن یک دانشجو در تجمع اول اسفند در شیراز
کلمه – گروه سیاسی: در حالی که منابع خبری از کشته شدن یک دانشجو در حاشیهی تجمع روز اول اسفند در شیراز خبر میدهند، فعال شدن مجدد خبرگزاری فارس در این زمینه و اشارهی برخی منابع مستقل به سپاهی بودن دایی این دانشجوی لرستانی و حضور سریع او در شیراز، پیش از رسیدن دیگر اعضای خانواده، این نگرانی را ایجاد کرده که این بار پروژهی شهیددزدی در دستور کار قرار گیرد.
به گزارش کلمه، چند ساعت پس از آنکه منابع مستقل خبری از کشته شدن دانشجویی به نام حامد نورمحمدی در تجمع دیروز شیراز خبر دادند، روابط عمومی دانشگاه شیراز در اطلاعیهای، گزارشهای مبنی بر شهادت این دانشجو را “خبر واهی و بیاساس رسانههای وابسته به ایادی استکبار” دانست و ادعا کرد که این دانشجو در سانحهی تصادف رانندگی با یک خودروی پژو پارس درگذشته است و رانندهی خودرو نیز در کلانتری ۱۱ زند شیراز در بازداشت به سر میبرد.
در این اطلاعیه، حامد نورمحمدی دانشجوی سال دوم رشته زیست شناسی گرایش سلولی ملکولی معرفی شده است. منابع خبری مستقل اضافه کردهاند که این دانشجو، اهل خرمآباد و ساکن خوابگاه دستغیب دانشگاه شیراز بوده است.
خبرگزاری فارس نیز اقدام به مصاحبه با رئیس دانشگاه شیراز کرده و او نیز ادعا کرده که با رانندهی خودروی مذکور صحبت کرده و او سرعت بالا را علت تصادف ذکر کرده و گفته است که نتوانسته خودروی خود را به خوبی کنترل کند و به همین دلیل با این دانشجو تصادف کرده است.
البته به مدعیات این خبرگزاری به هیچ وجه نمیتوان اعتماد کرد، پیش از این هم بارها به انتشار مصاحبههای جعلی با خانوادهی شهدای سبز از جمله شهید غنیان و شهید عبادی پرداخته بود و در ماجرای شهید دزدی ۲۵ بهمن به شدت فعال بود.
اما روایت منابع مستقل بدین ترتیب است که حامد نورمحمدی که در تجمع معترضان در میدان نمازی – روبهروی ساختمان شمارهی یک دانشکدهی مهندسی – حضور داشته، از پل روگذر حد فاصل میدان دانشجو و میدان نمازی به پایین پرت شده و پس از برخورد ماشین در سطح خیابان پایین (خیابان ساحلی) جان خود را از دست داده است.
جرس به نقل از شاهدان عینی گزارش کرده که این دانشجو را از بالای پل نمازی به پایین “پرت کردهاند.” دانشجونیوز هم از پرت شدن این دانشجو توسط “ماموران امنیتی” سخن به میان آورده است. اما در خبر رسانههای اقتدارگرا و وابسته به دولت، صحبتی از پرت شدن او از بالای پل به میان نیامده و تنها به تصادف او با یک خودرو اشاره شده است.
همزمان، منابع دانشجویی از حاکم شدن فضای امنیتی بر دانشگاه شیراز خبر داده و گفتهاند که از ورود برخی فعالان دانشجویی به خوابگاه و محوطهی دانشگاه ممانعت شده، تعدادی از این فعالان دانشجویی به حراست احضار و از هرگونه مصاحبه یا اظهارنظر دربارهی مرگ این دانشجو منع شدهاند و با خانوادههای آنها نیز تماسهای تهدیدآمیز برقرار شده است.
دانشجونیوز گزارش داد که “نیروهای حراست دانشگاه شیراز، دیشب با حضور یافتن در اتاق حامد نورمحمدی، کلیه وسایل ایشان را با خود جمع کرده و بردهاند.” اما رهانه ادعا کرد که “خانوادهی این دانشجوی خرم آبادی امروز به شهر شیراز مراجعه کرده و وسایل این دانشجو را تحویل گرفتند.”
همچنین دانشجونیوز گزارش داده که دانشجویان ساکن خوابگاه مفتح دانشگاه شیراز رأس ساعت ۱۰ شب به سر دادن فریاد الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور پرداختهاند.
اما آنچه در این میان نگرانکننده است، آخرین اخباری است که جرس و دانشجونیوز منتشر کردهاند. در خبر جرس تاکید شده که خانوادهی این دانشجو که “تحت فشار روحی و نیز تهدیدهای نیروهای امنیتی” قرار گرفتهاند و دانشجونیوز هم با اشاره به اینکه دانشجویان دانشگاه برای حامد نورمحمدی در خوابگاه مراسم بزرگداشت گرفتهاند و خانوادهی این دانشجو نیز امروز خود را به شیراز رساندهاند، دایی حامد نورمحمدی را که “اولین نفری از خانواده بوده است که به دانشگاه رسیده است” یک فرد سپاهی معرفی کرده و به طرح این نگرانی پرداخته است که: “این بار نیز پروژه شهید دزدی را در مورد حامد نورمحمدی اجرا کنند.”
پس از تجمع غیرمنتظرهی مردمی در روز ۲۵ بهمن نیز، رسانههای اقتدارگرا با هدف تحتالشعاع قرار دادن حضور گستردهی مردم در راهپیمایی، تلاش کردند که دانشجوی شهید صانع ژاله را بسیجی معرفی کنند.
گفته میشود برادر این شهید که در مصاحبهای با صدای آمریکا فاش کرده بود پسرخالهی سپاهیاش عکس صانع ژاله را دریافت کرده تا برایش کارت بسیج صادر شود، به شدت تحت فشار قرار دارد تا مصاحبهاش را تکذیب کند.
اخباری از دیگر کشتههای احتمالی تجمع اول اسفند
علاوه بر حامد نورمحمدی، جرس گزارش داده که در همان بیمارستانی که مرگ این دانشجو تایید شده، مرگ زنی سالخورده بر اثر برخورد باتوم با سرش نیز تأیید شده است. اما تاکنون هیچ خبر دیگری از هویت و چگونگی مرگ این زن، منتشر نشده است.
روز یکشنبه اول اسفند همچنین منابع خبری و شاهدان عینی، از کشته شدن یک نفر در میدان هفتم تیر تهران خبر داده بودند، که بعد از چند ساعت از سوی معاون استاندار تهران تکذیب شد. اما همزمان با این تکذیب، وبسایت نیروی انتظامی ادعا کرد یک نفر در متروی تهران خودکشی کرده است.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: به گفته رضا خندان همسر نسرین ستوده وکیل دربند دادگستری و فعال حقوق بشر، امکان ملاقات با وی و ارتباط تلفنی خانم ستوده با اعضای خانواده بطور کلی قطع شده است.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده که هم اکنون در زندان به سر می برد امروز در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از قطع تلفن و ملاقات و تغییرات جدید در پرونده این حقوقدا ن و فعال حقوق بشرخبرداد و گفت: «متاسفانه هفته گذشته که برای ملاقات خانم ستوده به زندان رفته بودیم و با وجود اینکه به ما قبلا اعلام نشده بود او ممنوع ملاقات است اما تا آخرین لحظات زمان ملاقات او برای دیدار نیامد و علتش را هم به ما نگفتند. ارتباط تلفنی اش نیز قطع شده است. تقریبا یکماه بود که هر هفته دوشنبه ها با منزل تماس می گرفت اما حالا ارتباط تلفنیش هم قطع شده و ما از حال او بی خبریم.»
رضا خندان درباره اتفاق جدید در پرونده اصلی نسرین ستوده گفت: «دادسرای اوین اخیرا تقاضای تعلیق پروانه وکالت ایشان را کرده است. بر اساس حکم دادگاه بدوی، خانم ستوده محکوم به ۲۰ سال محرومیت از وکالت شدند که در صورت تایید دادگاه تجدید نظر این حکم پس از تمام شدن ۱۱ سال حبس او آغاز می شد اما حالا با تقاضای جدید دادسری اوین اگر پروانه وکالت او لغو شود به این معنی است که او از این به بعد قادر به وکالت نخواهد بود.»
همسر نسرین ستوده گفت: «در طول حبس اگر او بتواند به مرخصی بیاید که حق هر زندانی است، شاید بخواهد وکالت پرونده ای را خودش یا با مشارکت همکارانش بگیرد. اما حالا اگر حکم تعلیق پروانه وکالت پذیرفته شود دیگر این اجازه را هم نخواهد داشت. البته معلوم هم نیست با این شرایطی که طی می شود به او در ایام حبسش مرخصی بدهند ولی بهرحال می توانست از این امکان استفاده کند.»
رضا خندان در خصوص دادگاه دوم خانم ستوده که مربوط به اتهام بدحجابی "در یک ویدئو شخصی" می شد با اظهار اینکه خانم ستوده هیچ دفاعی از خود نکردند و جلسه در سکوت کامل خبری برگزار شد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «هفته گذشته جلسه دوم و آخر دادگاه خانم ستوده به اتهام بدحجابی در یک ویدیو شخصی بود و به ما که خانواده اش بودیم علیرغم علنی بودن جلسه دادگاه اجازه ورود داده نشد و فقط یکی از وکلانش خانم پراکند در جلسه شرکت کردند که به گفته ایشان خانم ستوده در آن جلسه نیز مجددا به شرایط برگزاری دادگاه ایراد گرفتند و در طی دادگاه نیز هیچ دفاعی از خود نکردند. با این وجود دادگاه جلسه خود را ادامه و پایان داد و حالا ما منتظر حکم این دادگاهش نیز هستیم.»
رضا خندان درباره دلایل دفاع نکردن خانم ستوده از خودش در دادگاه گفت: «ایشان پس از پنج ماه و ۲۰ روز که از بازداشتش می گذرد همچنان در بند امنیتی و شرایط ویژه نگه داشته می شود در حالیکه دادگاهی که به اتهام های اصلی رسیدگی می کرده، برگزار شده و حکمش نیز صادر شده است بنابراین از لحاظ قانونی دلیلی ندارد که او همچنان در بند امنیتی و با شرایط خاص نگه داری شود. همچنین علیرغم درخواست های مکرر او، پس از این مدت هنوز از داشتن قلم وکاغذ محروم است. در جلسه قبلی و این بار نیز به قاضی گفت که او برای دفاعیاتش نیاز به قلم و کاغذ دارد تا حداقل بتواند مطالبی که در ذهنش است را روی کاغذ بیاورد و بتواند از خودش در دادگاه دفاع کند. اما توجهی به این خواسته نشد.»
همسر نسرین ستوده همچنین درباره دلیل دیگر امتناع این حقوقدان از دفاع خود در دادگاه اخیرش به کمپین گفت: «موضوع دیگری که باعث اعتراض مکرر او شده است، اجازه ندادن به ورود خانواده و دیگرا ن در دادگاه هایش است، در حالیکه جلسات علنی است و هر کسی می تواند در این جلسات شرکت کند اما حتی در آخرین جلسه از ورود خانواده درجه یک هم جلوگیری شد.»
رضا خندان درباره اینکه آیا این حقوقدان با وکلایش دیدار داشته است، گفت: «دیدارهای او فقط در زمان دادگاهیش است که طبعا زمان گفتگو در دادگاه چند دقیقه است و به محض اینکه یکدیگر را می بینند جلسه شروع می شود. فقط یکبار حدود سه و ماه نیم پیش وکلایش در زندان با او دیدار داشتند.»
رضا خندان درباره علت ممنوع ملاقاتی این هفته خانم ستوده گفت: «دلیلش را نمی دانم. قبلا هم یکبار این اتفاق افتاده بود، او درحالیکه ما منتظرش بودیم نیامد و بعدتر گفت چون می خواستند او را با چشم بند بیاورند مخالفت کرده و نیامده است. ظاهرا از محل نگهداری زندانیان تا محل ملاقات مسافت طولانی است و زندانیان را با ماشین و چشم بند می آورند که خانم ستوده نیز مخالفت می کند چون طبق قانون نباید به زندانی چشم بند زده شود. او در آن روز به ملاقات نیامد. حالا نمی دانم چیزی شبیه به این علت است و یا به فشارهای جدید بر او بر می گردد. باید او را ببینم تا علت را متوجه شوم. فقط در جلسات دادگاه توانستند وکلایشان را ببیند غیراز آنکه سه و ماه نیم پیش در زندان جلسه ای داشتند. و در زندان هم فرصتی نیست و به محض دیدن جلسات دادگاه شروع می شود.»
رضا خندان همچنین گفت: «من فعلا این اتفاق ها را به حساب اتفاق های عادی می گذارم اما اگر ادامه پیدا کند معلوم می شود که دوره جدید فشار بر خانواده است. وقتی اجازه ملاقات و تلفن داده نمی شود در واقع مجازات دوطرفه است. هم تنبیه خانواده و هم تنبیه زندانی. خانواده ای که هیچ اتهامی ندارد و باید حق دیدار داشته باشد و حتی خود نیز نباید دچار این محدودیت ها شود، او محکوم به زندان است و نه محکوم به ارتباط با خانواده اش، و قطع تلفن و دیدارش.»
جعفر گنجی از هواداران نهضت آزادی ایران، شامگاه ۲۵ بهمن ماه در منزل خود توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شده است.
تارنمای «میزان خبر» همچنین از بازداشت آرش نجبایی که وی نیز از هواداران نهضت آزادی ایران بوده، خبر داده است. نجبایی در تاریخ یکم اسفند ماه و بعد از احضار به دفتر پیگری وزارات اطلاعات بازداشت شده است.
تاکنون هیچ اطلاعی از وضعیت این دو به دست نیامده و تماسی با خانواده خود نداشتهاند.همچنین از علت بازداشت و اتهامات احتمالی نیز خبری در دست نیست.
طی دو هفتهی اخیر بسیاری از فعالین سیاسی و مدنی و فرهنگی توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدهاند. موج جدید اعتراضها در ایران علت بازداشتهای گسترده در طی این دو هفته بوده است.