نویسنده: دکتر حسین بشیریه
خلاصه: منظور از همبستگى ملى هماهنگى ميان اجزاى تشكيل دهنده كل نظام اجتماعى است. در جوامع سنتى پيوند هاى گوناگونى از قبيله تا مذهب و حكومت موجب همبستگى جامعه مى شد
اما در عصر جديد، نوسازى و تحولات صنعتى، ميان اجزاى متجانس و همبسته قديم ناهماهنگى به وجود آورده است. از اين رو مسئله حفظ همبستگى در سطح فرهنگى، اجتماعى و ملى يكى از موضوعات اصلى مورد علاقه در جوامع و نظام هاى در حال گذار است. روند نوسازى و صنعتى شدن به فروپاشى پيوند هاى سنتى مى انجامد ولى از سوى ديگر پيوند هاى مدرن به سهولت استقرار نمى يابند. در چنين شرايطى سياست گذارى براى حفظ همبستگى، اولويت مى يابد.
کلمات کلیدی: همبستگی ملی همبستگی هنجاری همبستگی کارکردی همبستگی ارتباطی دولت و همبستگی همبستگی در ایران
کلمات کلیدی: همبستگی ملی همبستگی هنجاری همبستگی کارکردی همبستگی ارتباطی دولت و همبستگی همبستگی در ایران
چنانكه اشاره شد همبستگى وجوه گوناگونى دارد و در سطوح فرهنگى، اجتماعى و سياسى مطرح مى شود. به علاوه همبستگى مفهومى نسبى است و درجات مختلفى از آن حوزه هاى مختلف قابل تصور است. همبستگى اجتماعى در مفهوم بسيار اساسى و حداقل آن هيچ گاه از ميان نمى رود و جز در شرايطى بسيار استثنايى، وضع هابزى جنگِ همه بر عليه همه پديد نمى آيد. از سوى ديگر همبستگى كامل به معناى فقدان هرگونه ناهماهنگى در نظام اجتماعى هم در عالم واقع رخ نمى دهد. بنابراين مى توان حدودى نسبى براى سنجش همبستگى جوامع و نظام هاى اجتماعى در نظر گرفت، يعنى مى توان از درجات بالاتر و پائين تر همبستگى سخن گفت و عوامل نوسان در اين درجات را بررسى كرد. به علاوه از انواع همبستگى هم سخن به ميان آمده است.
برخى از نويسندگان از چهار نوع همبستگى سخن گفته اند: همبستگى فرهنگى يعنى اشتراك كلى در ارزش ها، همبستگى هنجارى يعنى هماهنگى ميان ارزش هاى فرهنگى و شيوه هاى رفتار، همبستگى ارتباطى يعنى گسترش ارتباطات در كل سيستم اجتماعى و همبستگى كاركردى، يعنى وابستگى متقابل اجزاى نظام يا عدم تغاير ميان آنها. همبستگى ملى مستلزم هر چهار نوع است اما در سطح سياسى تر سه نوع آخر از اهميت بيشترى برخوردارند. نظريه كلاسيك در باب همبستگى همان نظريه اميل دوركهايم، جامعه شناس فرانسوى است كه از دو نوع همبستگى در فرآيند تحول جوامع سخن مى گفت: يكى همبستگى ابزار گونه يا همبستگى ارزشى، فرهنگى و هنجارى كه ويژگى جوامع سنتى تر است و دوم همبستگى اندام وار كه همبستگى كاركردى ميان اجزاء نظام اجتماعى است.
جوامع سنتى بر پايه اصل شباهت استوارند، اما هر چه مدرن تر مى شوند شباهت جاى خود را به تفاوت مى سپارد. در جوامع سنتى اجزاء به واسطه ارزرش ها و عقايد مشترك و يكسانى همبستگى و تداوم پيدا مى كنند كه به نظر دوركهايم وجدان جمعى را تشكيل مى دهد. البته هيچ جامعه اى بر شباهت كامل يا تفاوتى مطلق استوار نيست، بلكه منظور دوركهايم عرضه انواع مثالى جوامع است.
همبستگى اندام وار در جوامع پيشرفته تر مبتنى بر وابستگى متقابل اجزاء به صورت كاركردى است. با گسترش تقسيم كار اجتماعى، نوع همبستگى و روابط اجتماعى و اخلاقى مردم تحول مى يابد. بنابراين در جوامع مدرن بايد انتظار نوع ديگر از همبستگى را داشت كه با همبستگى مبتنى بر شباهت سنتى اساساً تفاوت دارد. در جوامع در حال گذارى مانند ايران بايد براى احياى همبستگى در مفهوم مدرن و كاركردى آن انديشيد.
هر چه تمدن و فرهنگ پيشتر مى رود ضرورت ايجاد همبستگى كاركردى و اندام وار افزايش مى يابد. در جوامع پيشرفته تر حفظ همبستگى سنتى معمولاً مستلزم توسل به قوانين سركوبگرانه و يكسان ساز است در حالى كه با گسترش همبستگى اندام وار، چنين قوانينى جاى خود را به قوانين ضامن حقوق فردى و جمعى مى دهند. همبستگى اندام وار و كاركردى عمدتاً در ميان نقش ها و گروه ها رخ مى دهد، در حالى كه همبستگى ابزاروار و فرهنگى ميان عناصر فرهنگى و عقيدتى برقرار مى شود. اينك سه نوع اصلى همبستگى را كه در همبستگى ملى گرد مى آيند، بررسى مى كنيم.
همبستگى هنجارى
همبستگى هنجارى به ويژه در آثار تالكوت پارسونز جامعه شناس آمريكايى مطرح شده است. همبستگى هنجارى وقتى پديد مى آيد كه عناصر اصلى نظام فرهنگى يعنى ارزش هاى مشترك جامعه در ساختارهاى نظام اجتماعى نهادينه شوند.
چنانكه خواهيم ديد يكى از عناصر بحران همبستگى ملى در ايران، فاصله فزاينده اى است كه ميان ارزش هاى صورى و كردار اجتماعى پديد آمده است. بحران همبستگى در اين مورد به معنى فقدان رابطه اندام وار ميان سطح و عمق نظام اجتماعى است. همبستگى هنجارى هم در سطح كل سيستم اجتماعى و هم در سطح سيستم هاى فرعى مطرح مى شود.اين مفهوم را مى توان در سطح ارزش ها و عملكرد هرگروه (مثلاً روحانيت، روشنفكران) و هر نهاد اجتماعى (مثلاً دانشگاه يا دولت) بررسى كرد.
با گسترش جمعيت و نارسايى دستگاه هاى آموزش مشكلات فزاينده اى بر سر راه درونى سازى هنجار هاى اجتماعى در فرد پديد مى آيد و اين خود بر دامنه بحران همبستگى مى افزايد.
يكى از اهداف اصلى سياست گذارى در همبستگى ملى كوشش براى نزديك سازى هنجارهاى رسمى و كردارهاى واقعى است. ضعف قدرت و گفتمان موجب اتباع هنجارها از كردارهاى رايج مى گردد و اين خود بر بحران همبستگى مى افزايد در حالى كه قوت گفتمان به پيروى بيشتر كردارها از هنجارها مى انجامد. در خصوص اين بحران مطالعات اندكى در ايران صورت گرفته است. همبستگى هنجارى بر طبق مطالعات موجود با ثبات سياسى و اجتماعى، استمرار نظام اجتماعى و معنادارى زندگى رابطه نزديكى دارد.
همبستگى كاركردى
حاصل عملكرد مثبت و يا اجراى كار ويژه هاى اجزاء هر سيستم اجتماعى است. در نتيجه اجزاء با يكديگر روابط متقابل و مكمل پيدا مى كنند و نقش ها، سازمان ها، گروه ها و ديگر عناصر نظام اجتماعى به تعادل متقابل مى رسند. همبستگى كاركردى مهمترين شكل همبستگى در نظام هاى اجتماعى مدرن است و اصولاً براساس الگوى بازار و يا كنش عقلانى معطوف به هدف مبتنى است. در اين نظام ها ميزان تخصص و نيز ميزان وابستگى متقابل افزايش مى يابد.ضعف يا قوت اين نوع همبستگى در سراسر سيستم يكسان نيست.در عين حال همبستگى كاركردى مستلزم ميزان استقلال نسبى در مورد اجزاء يا سيستم هاى فرعى است. پس همبستگى كاركردى نيازمند وابستگى و استقلال نسبى هر دو است. اگر مكانيسم هاى لازم براى حفظ استقلال نسبى اجزاء در كار نباشد احتمال منازعه و آسيب رسيدن به همبستگى كلى افزايش مى يابد. چنانكه قبلاً اشاره شد همبستگى كاركردى همان همبستگى اندام وار از نظر دوركهايم است.
همبستگى كاركردى و اندام وار اساساً از نظام اقتصادى يعنى هنجارهاى مربوط به مالكيت، قرارداد، روابط بازارى و غيره برمى خيزد، در حالى كه همبستگى مكانيكى و فرهنگى در جوامع معاصر محصول عملكرد حكومت است. با گسترش روابط اجتماعى مدرن نياز به همبستگى كاركردى شرط اصلى حفظ همبستگى سيستم در سطح كلان خواهد شد و امكان حفظ همبستگى ابزارى و شباهت، محور كاهش مى يابد. يكى از مشكلات اساسى همبستگى ملى در ايران كوشش براى ايجاد همبستگى مكانيكى در عصرى است كه جامعه به همبستگى كاركردى و اندام وار نياز فزاينده اى پيدا مى كند.
همبستگى ارتباطى
از اين ديدگاه ارتباطات و رسانه ها نقش عمده اى در دستيابى به وفاق و همبستگى در جوامع مدرن دارند. همبستگى تنها به واسطه ارزش هاى مشترك فرهنگى و نهادهاى اجتماعى حامى آنها، به وجود نمى آيد بلكه چنان ارزش ها، هنجارها و نهادهايى بايد در شبكه اى از ارتباطات گسترده قرار بگيرد .
جوامع مدرن و يا در حال نوسازى داراى مركز و پيرامون هستند و يكى از عرصه هاى گسيختگى اجتماعى و يا ضعف همبستگى بر حول همين محور پديد مى آيد. همبستگى در عصر جديد بدون بهره گيرى از وسايل ارتباطى در سطحى گسترده حاصل نمى شود. ميان وسايل ارتباطى جديد، افكار عمومى سازمان يافته، و همبستگى ملى ارتباط نزديكى وجود دارد. با اين حال نقش وسايل ارتباطى در ايجاد و گسترش همبستگى ملى بايد در پرتو تمايز ميان همبستگى ابزارى و شباهت پايه و همبستگى كاركردى و اندام وار در نظر گرفته شود.
ميان همبستگى ارتباطى و همبستگى كاركردى پيوندى اساسى وجود دارد. به عبارت ديگر مفهوم همبستگى ارتباطى ميان دو مفهوم همبستگى هنجارى و همبستگى كاركردى پيوند ايجاد مى كند و به آنها وحدت مى بخشد. با اين حال به نظر برخى صاحب نظران همبستگى ارتباطى ثانوى و ابزارى، و خود قائم به همبستگى كاركردى است. گسترش همبستگى ارتباطى از لحاظ توسعه سياسى، به افزايش كارآمدى در حوزه فرآيند هاى تصميم گيرى مى انجامد. دستگاه هاى ارتباطى در ايران برخى كارويژه هاى لازم براى همبستگى ارتباطى( مثل بسيج وفادارى هاى گسترده) را ايفا كرده اند ولى مشكل اصلى آنها پذيرش تصور همبستگى شباهت - محور به جاى همبستگى كاركردى بوده است. همچنين در بحث از ارتباط ميان اشكال همبستگى، استدلال اصلى اين است كه همبستگى ارتباطى كم با همبستگى هنجارى پائين ملازمت دارد. آنومى در نظريه دوركهايم خود يكى از عوارض ضعف در همبستگى ارتباطى است.
دولت و همبستگى ملى
دستگاه حكومت در وجه قانونگذارى و اجرايى و قضايى قاعدتاً نقش عمده اى در ايجاد و حفظ همبستگى در سطوح مختلف دارد. همبستگى خود محصول ساختار قدرت است. ميان همبستگى و ساختار دولت مدرن رابطه نزديكى وجود دارد.
دولت مدرن در پيدايش هويت ملى و مليت به عنوان چارچوب همبستگى در عصر جديد نقش اساسى داشته است. پيش از پيدايش دولت مدرن در همه جا، هويت هاى اجتماعى پراكنده موزائيك مانندى برقرار بود. به دلايل مختلف دولت هاى سنتى دغدغه ايجاد هويت جامعه اى يكسانى نداشتند، اما دولت مدرن به منظور دستيابى به اهداف اصلى خود در فرآيند نوسازى و توسعه اقتصادى و اجتماعى، نيازمند تعريف اتباع و جمعيت تابع خود بر حسب ملاك هاى مشترك بود. از اين رو برخلاف تصور رايج كه تكوين هويت ملى را در پيدايش دولت هاى مدرن مؤثر مى داند، ساختار قدرت دولت مدرن خود در تكوين و تشكيل هويت ملى و مليت به عنوان چارچوب همبستگى اجتماعى در عصر مدرن نقش عمده را ايفا كرد.
در جوامع در حال توسعه امروز هم بنا به همين استدلال بايد علت اساسى ضعف در همبستگى اجتماعى و ملى را در ضعف ساختار دولت مدرن و قدرت سياسى در اين كشورها جست وجو كرد. تقويت ساختار دولت مدرن لازمه تقويت مبانى همبستگى اجتماعى است.در ادبيات علوم سياسى مجموعه سياست هاى معطوف به ايجاد و تقويت همبستگى ملى، با عنوان ملت سازى شناخته مى شود.ساده ترين نوع ملت سازى موجب پيدايش نهادهاى ملى مشترك ارتباطات و نهادهاى وحدت بخش مى گردد. مسئله ايجاد و تقويت همبستگى ملى در كشورهاى در حال توسعه پس از زوال استعمار مطرح شد و به عنوان شرط اصلى نوسازى و توسعه سياسى عنوان گرديد.
در شرايطى كه مليت و دولت ملى به مفهوم مدرن واحد اصلى زندگى و مناسبات سياسى در سطح بين المللى است، تقويت همبستگى ملى شرط تقويت موضع دولت ها در آن مناسبات است.يكى از مشكلات همبستگى ملى در ايران پس از انقلاب اسلامى، ناديده گرفتن هويت و همبستگى ملى در مقابل نوعى همبستگى ايدئولوژيك بود كه در شرايط موجود در جهان قابل پيشرفت نبود. برعكس در مورد انقلاب فرانسه، مليت سمبل وحدت و پيوند ميان شهروندان شد و از طرق مختلف تقويت گرديد.
در ادبيات توسعه سياسى، ملت سازى داراى چند مرحله به شمار مى رود: اول- استقرار قدرت دولت در حدود سرزمينى معين؛ دوم- يكسان سازى فرهنگى از طريق دستگاه هاى آموزشى؛ سوم- ترويج مشاركت عمومى در سياست و چهارم- تقويت هويت و همبستگى ملى از طريق سياست توزيع خدمات رفاهى. ملت سازى در اين معنا دو بعد دارد: اول- گسترش اقتدار عمومى دولت و دوم - گسترش حقوق مدنى شهروندان. مفهوم شهروند و شهروندى به عنوان ملاك و واحد هويت در چارچوب مليت و همبستگى ملى مهمترين مفهوم در اين ميان است و به عناصر پراكنده و متفاوت وحدت مى بخشد. اين مفهوم نيز در ايران بعد از انقلاب به واسطه علائق ايدئولوژيك آسيب هايى ديده است و بايد بازسازى شود.يكى از شرايط لازم براى پيشبرد نقش دولت در اين خصوص انجام پژوهش هاى لازم است.
مطالعه ميزان همبستگى هنجارى در سطح كل جامعه در اولويت قرار دارد. اين مطالعه را مى توان به صورت تطبيقى در بين طبقات اجتماعى، شهرها، گروه هاى سنتى، مردان و زنان و گروه ها يا اقليت هاى مختلف فرهنگى انجام داد.همواره بايد توجه داشت كه همبستگى چون ساير مقولات اجتماعى، پديده اى در حال تغيير است و عوامل مختلفى در تقويت يا تضعيف آن مؤثرند. شاخص هاى عمده براى چنين پژوهشى شامل ميزان نافرمانى مدنى، وفادارى سياسى و اجتماعى، بزهكارى، مهاجرت، رشد گروه هاى فكرى و فرهنگى در حاشيه و غيره است.
مطالعه در همبستگى كاركردى دامنه وسيع ترى از فعاليت ها را در بر مى گيرد. همبستگى كاركردى مستلزم برقرارى نهادها و رويه هاى نيرومند براى اجراى كار ويژه هاى اساسى نهادهاى مختلف به ويژه نهادهاى سياسى است. شاخص هاى مهم در اين مورد ميزان تنش يا همكارى ميان بخش ها و قواى مختلف حكومت، تعارض در وفادارى هاى سياسى، اعتماد متقابل، وحدت يا چندگانگى در نظام مشروعيت قدرت و غيره است. مطالعه در شكاف هاى مختلف اجتماعى و سياسى به عنوان مانع همبستگى در اين زمينه حائز اهميت و اولويت است.
كارآمدى دولت در اجراى كارويژه هاى اساسى خود (دريافت پيام ها، تصميم گيرى عقلانى، گردآورى منافع و علائق مختلف، اجراى سياست هاى اتخاذ شده) مهمترين عامل همبستگى كاركردى به شمار مى رود. در مطالعه همبستگى ارتباطى شاخص هاى عمده زير مورد بحث قرار مى گيرد: ميزان باز بودن مجارى ارتباطى، ميزان تكوين افكار عمومى به عنوان نيرويى مستقل، ميزان گسترش عرصه عمومى و نهادهاى جامعه مدنى مقاله و مقالات .
مورد ايران
بحث از همبستگى ملى در مفهوم جديد در ايران از انقلاب مشروطه به بعد مطرح شد. پيش از آن اصل بر تنوع قومى، فرهنگى، قبيله اى و زبانى بود. نفس عدم اعتناى دولت قاجار به مسئله همبستگى و هويت ملى يكى از نشانه هاى ماهيت سنتى آن دولت بود. جنبش مشروطه و دولت برخاسته از آن با طرح مسئله ترقى و پيشرفت اجتماعى و انديشه قدرت مركزى و تمركز سياسى و نيز تحديد قدرت مطلقه دربار به عنوان سه مسئله اساسى مشروطيت راه را براى طرح مسئله همبستگى ملى هموار كرد. ترقى اقتصادى، تمركز منابع قدرت و تحديد قدرت استبدادى نيازمند حضور ملتى يكپارچه و صاحب هويت واحد بود. در دوران پهلوى مسئله همبستگى ملى با ايدئولوژى مدرنيسم گره خورد.
تأثير اين ايدئولوژى در رابطه با همبستگى ملى تعارض آميز بود. از يك سو ناسيوناليسم جديد ايرانى تنها در بستر ايدئولوژى مدرنيسم قابل طرح و ترويج بود ولى از سوى ديگر اين ايدئولوژى با گرايش هاى عقل گرايانه خود به بسته شدن فضاى جامعه سنتى مى انجاميد و تمايلاتى به سوى بهنجارسازى و متجانس سازى ايجاد مى كرد؛ در حالى كه ميان يكسان سازى و همبستگى ملى آشكارا تفاوت هست. به عبارت ديگر همبستگى ملى تباينى با حفظ تنوعات و تفاوت ها ندارد بلكه خود نيازمند آن است. در پروژه مدرنيسم، سنت و مذهب و گروه هاى قومى و سنتى مى بايست به عنوان اغيار حذف شوند. پروژه مدرنيسم با تشويق سكولاريسم، ناسيوناليسم، صنعتى كردن و تمركز سياسى در دولت ملى، موجب بيگانه سازى بخش هاى عمده از جامعه سنتى از جمله گروه هاى مذهبى، اصناف، خرده بورژوازى، اقليت هاى قومى و شئون اجتماعى مى شد. روند صنعتى شدن نمى توانست بدون حذف يا تغيير نظام اصناف بازار و خرده بورژوازى سنتى پيش رود.
سكولاريسم تنها به قيمت ضعف و زوال نهادهاى مذهبى تحقق مى يافت. تمركز سياسى نيازمند انقياد جماعات محلى و عشاير و قبايل بود. ناسيوناليسم دولتى به ايجاد زبان ملى مركزى و تضعيف زبان ها و فرهنگ هاى محلى نياز داشت. بدين سان از يك حيث ايدئولوژى مدرنيسم و پروژه نوسازى مبانى كثرت گرايى را در جامعه تضعيف مى كرد. بدين سان در حالى كه پاتريمونياليسم سنتى دغدغه همبستگى ملى نداشت، مدرنيسم پهلوى زمينه را براى همبستگى به مفهوم مدرن ايجاد كرد، هر چند اين فرآيند و ايدئولوژى همواره متضمن ميزانى از بيگانه سازى و غيريت بوده است كه در شرايط افراطى به نقض غرض اصلى مى انجامد.
به طور كلى تر مسئله همبستگى ملى در ايران تابعى از گفتمان هاى مسلط سياسى بوده است. گفتمان پاتريمونياليسم سنتى اصولاً نيازى به مفهوم ملت و شهروند نداشت و براى مقاصد آن مفاهيمى چون رعايا كفايت مى كرد. رفتارهاى سياسى فرد در گفتمان پاتريمونياليسم سنتى به ويژه انفعال، ترس و تسليم، سكوت و اعتراض پنهان و بى اعتمادى متقابل مناسبتى با ملت سازى به مفهومى كه گذشت، ندارد. بدبينى، بى اعتمادى، احساس بى كفايتى و ناتوانى سياسى و انزوا و سياست گريزى، كه به عنوان عناصر فرهنگ سياسى سنتى در ايران ذكر شده اند، امكان تكوين مفهوم ملت به معناى مدرن را اصولاً منتفى مى سازد.
با ظهور ايدئولوژى مدرنيسم چنانكه اشاره شد، براى نخستين بار مسئله همبستگى ملى و تكوين هويت يگانه مطرح گرديد، هر چند شيوه هاى يكسان سازى مدرنيستى در شرايط اوايل قرن بيستم موجب نفى و بيگانه سازى عناصر مهمى از جامعه سياسى ايران مى شد و تنوعات جامعه سنتى تخريب مى گشت. در حقيقت به همين دليل بود كه مدرنيسم مطلقه دولت پهلوى با محدوديت ها و موانعى مواجه شد كه از ساختار سنتى و نيرومند جامعه ايران بر مى خاست و در برابر ساختار مدرن و ضعيف دولت پهلوى قرار مى گرفت. همين مقاومت در مقابل مدرنيسم پهلوى و راه حل هاى آن براى مسئله همبستگى ملى، زمينه ظهور گفتمان ديگرى را فراهم آورد كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عنوان سنتگرايى ايدئولوژيك شكل گرفت. مى توان گفت كه در اين گفتمان، مسئله همبستگى ملى به طور كلى مغفول ماند و به علاوه مشكلات تازه اى در اين ميان پيدا شد.
ايجاد هويت ايدئولوژيك و تقويت آن به جاى هويت ملى و عمومى،تأكيد بر بسيج توده اى، تحكيم مبانى دولت شيعى از نظر تئوريك و در قانون اساسى، تأكيد بر هويت اسلامى و فرا ايرانى، كوشش براى ايجاد همبستگى ابزارگونه و ارزشى به جاى همبستگى اندام وار و كاركردى، تأكيد بر ايمان به جاى شهروندى از ويژگى هاى اين گفتمان بوده اند. گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك با مقوله دولت مدرن و مسائل بغرنج آن الفتى نداشته است بلكه حتى مى توان گفت كه خود به عنوان واكنشى در مقابل آن ظاهر شده است. به علاوه اين گفتمان، به شيوه هاى معكوس با شيوه گفتمان مدرنيسم مطلقه پهلوى، جهان مدرن و انديشه ها و نيروهاى اصلى آن را اغيار خواند و با ايجاد غيريت تازه اى مشكلات بيشترى بر سر راه هويت و همبستگى ملى و شهروندى به وجود آورد.
به طور كلى به نظر مى رسد كه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك موجب تضعيف همبستگى هنجارى، كاركردى و ارتباطى، هر سه شده باشد. همبستگى هنجارى به معنى نهادينه شدن ارزش هاى مشترك جامعه در ساختارهاى نظام اجتماعى به واسطه مداخله عنصر قدرت و اجبار در حوزه ارزش ها دچار اختلال اساسى شده است.
حاصل اين وضعيت گسترش رفتار دوگانه است كه به اساسى ترين مبانى همبستگى اجتماعى و ملى آسيب مى رساند. نتيجه فاصله فزاينده اى ميان هنجار هاى ظاهرى و كردارى اجتماعى پديد مى آيد و فرد و جامعه دوزيستى مى شوند. جامعه و فرد دوزيستى با مقتضيات ملت سازى به مفهومى كه ذكر شد، تناسبى ندارد. همين اختلال خود به فرآيند هاى جامعه پذيرى، فرهنگ پذيرى و آموزشى انتشار مى يابد و در آنها بازتوليد مى گردد. نتيجه نهايى چنين وضعى، صورى شدن فزاينده هنجارهاى رسمى و منسوخ گشتن آنها در عمل و بالمآل بحران در همبستگى اجتماعى و مشروعيت سياسى خواهد بود. فقدان همبستگى هنجارى خود منشأ بسيارى از ناهنجارى هاى اجتماعى را تشكيل مى دهد و به بافت اخلاقى جامعه به طور كلى آسيب مى رساند. مطالعه در زمينه ها و اسباب فقدان همبستگى هنجارى در سطح ملى يكى از اولويت هاى پژوهش در حال حاضر محسوب مى شود.
در خصوص همبستگى كاركردى نيز اختلالات اساسى به واسطه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك وارد شده است. چنانكه ديديم منظور از همبستگى كاركردى، همبستگى ناشى از اجرا و ايفاى كارويژه هاى اصلى سيستم هاى مختلف جامعه به ويژه سيستم سياسى است. حل منازعه، گردآورى و تلفيق منافع و علائق گوناگون، پردازش خواست ها، تنظيم و عرضه سياست ها بر آن اساس و تطبيق با شرايط متحول و جديد، از جمله مهمترين كارويژه هاى نظام سياسى است و به واسطه آن گروه ها، سازمان ها و نهاد هاى مختلف انسجام و ارتباط پيدا مى كنند. چنان كه ذكر شد، همبستگى كاركردى براساس الگوى بازار و روابط بازارى استوار است. اما سنت گرايى ايدئولوژيك در ايران پس از انقلاب به جاى همبستگى كاركردى و اندام وار، به ايجاد و گسترش همبستگى ابزارگونه و فرهنگى روى آورد كه متناسب با شرايط جامعه سنتى است و استقلال نسبى اجزاى مختلف نظام اجتماعى را محو مى كند.
حفظ همبستگى مكانيكى و ارزشى تنها به واسطه عملكرد حكومت متصور بوده است و اين نيز خود از گسترش همبستگى كاركردى جلوگيرى كرده است. روى هم رفته به نظر مى رسد كه كوشش براى ايجاد همبستگى مكانيكى، ارزشى و سنتى در جامعه ايران با شكست مواجه شده است و پيدايش و گسترش خشونت سياسى در سال هاى اخير به عنوان جانشين چنان سياستى خودگواه بر نارسايى آن است. بايد به صراحت بيان داشت كه در شرايط فعلى و در حال تغيير جامعه اى مانند ايران، توسل به سياست همبستگى ابزارى، شباهت _ محور و فرهنگى توفيق آميز نخواهد بود و تنها بايد به پيشبرد همبستگى به شيوه كاركردى، اندام وار و مدنى انديشيد.
چنان كه قبلاً اشاره شد همبستگى كاركردى به نحو جدايى ناپذير نيازمند همبستگى است و به عبارت ديگر همبستگى كاركردى را تشكيل مى دهد. به علاوه همبستگى ارتباطى بر پايه كنش هاى ارتباطى و كلامى استوار است. در مقابل به نظر مى رسد كه سنت گرايى ايدئولوژيك ماهيتاً به نوعى حصر ارتباطى علاقه مند است كه با همبستگى كاركردى در عصر ارتباطات فزاينده مناسبتى ندارد.
از اين ديدگاه لازمه همبستگى ملى و اجتماعى، پيدايش و استقرار افكار عمومى هم تنها در پرتو همبستگى ارتباطى قوام پيدا مى كند. در ايدئولوژى سنت گرايى همبستگى ابزارى و شباهت _ محور بر پايه يكسان انديشى استوار است، در حالى كه حفظ و گسترش تنوعات فكرى لازمه همبستگى كاركردى و اندام وار به شمار مى آيد. ضعف و بحران در همبستگى ارتباطى نارسايى و بحران در همبستگى كاركردى را تشديد مى كند. به علاوه چون همبستگى ارتباطى خود برآيند همبستگى هنجارى و همبستگى كاركردى است و ميان آن دو وحدت ايجاد مى كند، ضعف و نارسايى در آن، به همبستگى هنجارى در مقياس ملى آسيب مى رساند. بدين سان به نظر مى رسد كه بحران همبستگى از هر سه جهت هنجارى، كاركردى و ارتباطى در حال گسترش باشد.
محمود احمدي نژاد پس از انتخابش در سال ٢٠٠٥ ، به بيشتر کشورهاي آمريکاي لاتين، از جمله برزيل سفر کرد و مورد استقبال قرار گرفت. سفر او به برزيل اولين ديدار رسمي از سال ١٩٧٩ از اين کشور است. نزديکي اقتصادي علي رغم دوري ايدئولوژيک : اتحاد بين تهران و آمريکاي لاتين يادآور اين مطلب است که در صحنه ژئوپوليتيک، متحدين هميشه به اختيار انتخاب نميشوند.
« تغييري ساختاري در شکل روابط بين الملل ايجاد شده است». اين مطلب از زبان سردبير روزنامه ترک زبان Radikal با اشتياق بيان شد. او اين جمله را بعد از توافقنامه سه جانبهاي بيان داشت که ميان برازيليا، استامبول و تهران در رابطه با مسئله هسته اي ايران در تاريخ ١٧ مه ٢٠١٠ به امضا رسيد. مقصود از اين سند اين بود که جايگزيني را براي تحريم هاي سازمان ملل عليه ايران بر پايه توافقنامه اي براي مبادله سوخت پيشنهاد کند. اين قرارداد به هيچ وجه بي پايه نبود. در آن زمان، رئيس سازمان انرژي ايران، آقاي علي اکبر صالحي (و نيز نايب رئيس جمهور)، بر اين عقيده بود که براي اولين بار کشورهاي غربي مجبور به پذيرش اين امر شدهاند که « کشورهاي نوظهور (با رشد سريع) مي توانند بدون نياز به قدرتهاي بزرگ از حقوق خود در صحنه بين الملل دفاع کنند».او سپس با حالتي حاکي از همدردي ادامه داد: «قبول اين مطلب البته براي ايشان سخت است (٢).»
اين توافقنامه به نتيجهاي که از آن انتظار مي رفت نيانجاميد. آمريکا و فرانسه در مورد تصويب سريع قانون تحريمهاي جديد (١٠ ژوئن ٢٠١٠) فشار وارد کردند. برزيل و ترکيه راي منفي دادند اما زير فشار تصميم به اجراي آن گرفتند. « برزيل هميشه به قوانين بين الملل احترام مي گذارد»، اين توضيح وزير امور خارجه، آقاي سلسو آموريم بود.اين جمله از دشواري مقاومت در برابر جهتگيري ديکته شده توسط واشنگتن خبر ميدهد آنهم از سوي برزيلي که بر حق تمام ملتها در توسعه برنامه هسته اي غير نظامي تاکيد دارد. اين واقعه اهميت رو به رشد روابط بين ايران و آمريکاي لاتين را روشن ميکند.
رئيس جمهور ونزوئلا ، هوگو چاوز، نه بار از تهران بازديد کرده است. تهران همچنين پذيراي آقايان رافائل کوريا، لولا دا سيلوا، اوو مورالس و دانيل اورتگا بوده است— که به ترتيب رئيس جمهور اکوادور، برزيل، بوليوي و نيکاراگوئه هستند— که هر يک به نوبه خود پذيراي ميزبان خود بودهاند. ايران در بوليوي، شيلي، کلمبيا، نيکاراگوئه و اروگوئه سفارتخانه هاي جديدي را بازگشايي کرده است. اين سفارتخانهها را بايد به آنچه که در حال حاضر در آرژانتين ، برزيل، کوبا، مکزيک و ونزوئلا وجود دارد، اضافه کرد. به نوبه خود، بوليوي تصميم گرفته تا تنها سفارت خود در خاور ميانه را از قاهره به تهران منتقل کند.
باله سفارتها، والس دلارها را همراهي ميکند. بر اساس گفته موسسه تحقيقاتي Latin Business Chronicle، از سال ٢٠٠٧ تا سال ٢٠٠٨، تجارت موجود بين تهران و آمريکاي لاتين سه برابر شده است و به ٩/٢ ميليارد دلار رسيده است (٣). رقمي نسبتا قابل توجه. اهميت اين مبلغ از آنجا است که ميزان تجارت قبل از به قدرت رسيدن آقاي محمود احمدينژاد، در سال ٢٠٠٥، بسيار ناچيز مينمود. « تغييرات ساختاري» (تکتونيک ) اي که روزنامه Radikal از آن حرف مي زند در نتيجه بر جريانهاي اقتصادي -نيز- استوار است.
در سال ٢٠٠٤، تجارت دو جانبه بين ايران و ونزوئلا کمي بيشتر از ١ ميليون دلار بود. اما پنج سال بعد اين رقم پنجاه برابر شد. در اين بين، ايران مراکز توليدي مختلفي را براي شريک خود ايجاد کرده است: دوچرخه سازي، تراکتورسازي، خودرو سازي، کارخانه هاي سيمان. در شرائطي که کاراکاس از کمبودمزمن مهارت و نوآوري رنج مي برد، تهران اين کشور را در تلاشهايش براي صنعتي سازي خود، به ويژه در فرآوري شير و محصولات پتروشيمي، همراهي ميکند. اگرچه به دليل بحران بين المللي، تجارت بين دو کشور افتي برابر با ٨/٣٣ درصد را در سال ٢٠٠٩ ثبت کرده است، با اينهمه کاراکاس و تهران بر سر ايجاد يک بانک مشترک توسعه توافق کرده اند و نزديک به هفتاد توافقنامه جديد را به امضا رسانده اند (که در مجموع تعداد آنها به سيصد قرارداد ميرسد). از طرف ديگر اين دو پايتخت در سازمان کشورهاي صادر کننده نفت (اوپک) تلاشهاي خود را بر افزايش دوباره قيمت نفت خام، متمرکز کردند، که بودجه هر يک وابستگي زيادي به آن دارد. پروازهاي هفتگي حرکتي نمادين در جهت نزديکي دو ملت است، که از سال ٢٠٠٧ ارتباط بين تهران و کاراکاس را تضمين ميکنند.
از طريق ونزوئلا، نفوذ ايران در آمريکاي لاتين تشديد ميشود. در بين سالهاي ٢٠٠٧ و ٢٠٠٨، اکوادور از هفتمين شريک تجاري ايران در منطقه به سومين طرف معاملاتي(بعد از برزيل و آرژانتين) تبديل ميشود. کوئيتو در سال ٢٠٠٨ به اولين بازار محصولات ايراني تبديل شد (که بعدا در طي بحران اقتصادي به مقام سوم تنزل پيدا ميکند). ايران تنها به فروش اکتفا نمي کند ، بلکه وعده سرمايه گذاري نيز ميدهد. اين سرمايه گذاري مخصوصا در بخش نيروگاه آبي و پتروشيمي است. هنگام ملاقات رئيس جمهور اکوادور از تهران در تاريخ ٨ دسامبر ٢٠٠٨، او بيست و پنج توافقنامه دوجانبه را امضا نمود که انتظار ميرود اقتصاددو کشور را به يکديگر نزديک کند.
در آمريکاي مرکزي، ايران با ١ ميليارد دلار سرمايه گذاري اعلام شده، بندري در آب عميق ميسازد که بشدت مورد نياز نيکاراگوئه است. به علاوه سرمايه لازم براي احداث يک نيروگاه توليد برق آبي را براي اين کشور تامين مي کند. در بوليوي، تهران پيشنهاد کمک براي بهينه سازي استخراج گاز را داده است و همچنين مي تواند در تحقيقات ابتدايي مربوط به منابع وسيع ليتيوم اين کشور در رشته کوههاي آند شرکت کند.
مداخله در حياط خلوت آمريکا
اما در حال حاضر، ٩٤ درصد تبادلات بين ايران و آمريکاي لاتين از طريق آرژانتين و برزيل صورت ميپذيرد. برزيل— بازاريا متشکل از دويست ميليون نفر و اقتصادي که يک سوم توليد ناخالص داخلي منطقه است— يکي از تنها کشورهايي است که شاهد افزايش تجارت خود با ايران در سال ٢٠٠٩بوده است (+٤ درصد، بعد از رشد +٨٠ درصدي در سال ٢٠٠٨)، و ميزان آن به ٣/١ ميليون دلار رسيده. اين مبلغ در مقايسه با تبادلات ايران با چين ناچيز است. چين از اين پس اولين شريک تجاري اين کشور شده است( ١/٣٦ ميليارد دلار در سال ٢٠٠٩). اما، در ماه دسامبر ٢٠٠٩، در زمان ملاقات رئيس جمهور ايران از برازيليا، آقايان احمدي نژاد و لولا دا سيلوا متعهد شدند تا حجم تبادلات تجاريشان را تا سال ٢٠١٤ به ١٠ ميليارد دلار برسانند. که اين تعهد به لطف «تلاشهاي کارآفرينان دو کشور» عملي ميشود(٤).
اغراق آميز است اگر بگوييم که يک چنين فعاليتي واشنگتن را نگران مي کند. در ١١ دسامبر سال ٢٠٠٩، وزير امور خارجه آمريکا، هيلاري کلينتون هشدار داده است که هر گونه نزديکي با ايران به نظر او «ايده بسيار بدي است»، زيرا که تهران به «حمايت، ترويج و صادرات تروريسم» ميپردازد. خانم کلينتون هشدار داد که: «اگر کساني مي خواهند با ايران لاس بزنند، بايد به عواقب آن هم بيانديشند. آمريکا اميدوار است آنها در اين در رابطه عميق تر فکر کنند.» آقاي احمدي نژاد البته در اين نزديکي چيزي غير از نتايج روابط سالم برادرانه نميخواهد ببيند. او در ٢٤ سپتامبر ٢٠٠٩ (٥) موضوع را اينگونه خلاصه کرد که « با دوستان، روابط ما هيچ حد و مرزي نمي شناسد».
اما بيشتر از «دوستي» ، يک ضرب المثل قديمي ماهيت اصلي روابط را روشن ميکند: « دشمن دشمن من، دوست من است.» براين اساس است که بايد به مسئله نگريست. در سال ٢٠٠٢، آقاي چاوز قرباني کودتايي شد که از طرف واشنگتن حمايت ميشد. در سال ٢٠٠٩، آقاي کورئا وقتي که تصميم ميگيرد تا امتياز پايگاه نظامي آمريکا در مانتا را تجديد نکند، خشم کاخ سفيد را براميانگيزد. مهلت اين امتياز در تاريخ ١٨ سپتامبر ٢٠٠٩ پايان مييافت. ٥ اوت ٢٠١٠، رئيس جمهور بوليوي معتقد بود که آمريکا «به دنبال بهانه هايي همچون تروريسم و قاچاق مواد مخدر است» تا بتواند در آمريکاي لاتين دخالت کند. او همچنين تصريح کرد که « هدف اصلي اين مداخلهگري ها چنگ انداختن مجدد بر منابع طبيعي ما است (٦)». سياست چپ دولتهاي آمريکاي لاتين به دنبال کاهش نفوذ اقتصادي شرکتهاي چند مليتي است (حتي از اخراج آنها ابايي ندارند) و دفاع از حاکميت شان در زمينه منابع طبيعي آزار دهنده است. آدميرال مايکل مولن در ١ اوت ٢٠١٠ تصديق کرد که تهران به نوبه خود آگاه است که آمريکا طرحي براي حمله به ايران دارد (٧). کشوري که سومين منابع اثبات شده نفتي در جهان را دارا است.
در چنين شرائطي، تهديد به اقدامات تلافي جويانه از سوي آمريکا اهميت کمي در سياست خارجي رهبراني همچون آقاي چاوز دارد، که خود را « گلادياتور]هاي[ ضد امپرياليسم» يا « چريک ]هاي[ مسلح» معرفي مي کنند. آقاي احمدي نژاد به نوبه خود در ژوئن ٢٠٠٩، منطقي را روشن ميسازد که پايه سياستهاي خارجي او است: « در حالي که کشورهاي غربي تلاش در منزوي کردن ما دارند، ما به دنبال حامياني در حيات خلوت آمريکا هستيم (٨).»
آمريکا ناوگان چهارم خود را دوباره فعال کرده و در طول سواحل اقيانوس اطلس در آمريکاي لاتين در حال گشت زدن است.اين کشور از چندين پايگاه نظامي هم در قاره آمريکا و هم در مرزهاي ايران برخوردار است. کاراکاس با آگاهي از اين مسئله و به انتخاب خود به گسترش برنامه هاي همکاري نظامي با تهران مي پردازد. اين برنامه ها شامل آموزش پرسنل و توليد مهمات مي شود. در آوريل ٢٠٠٩، وزير دفاع ايران، آقاي مصطفي محمد نجار، متعهد شد تا « در رابطه با توسعه ظرفيت هاي نظامي ونزوئلا در چارچوب توافقنامه هاي دفاعي متقابل، حمايت کامل خود را ابراز دارد(٩)».
اثبات توانايي خويش براي ايستادگي در برابر شمال
همبستگي «ضد امپرياليستي» به زمينه نظامي محدود نميشود. بلکه همچنين شامل محکوم کردن « دسيسه هائي» مي شود که در مورد دوستان انجام مي گيرد و هر کس از آن ميترسد که شامل وي نيز بشود. بدين ترتيب اعتراض ها به انتخاباتي که به نظر مي رسد که در آن تقلب صورت گرفته، تلاشهايي در جهت بي ثبات کردن ايران ارزيابي مي شود. شايد بر اساس همين منطق است که برزيل، نيکاراگوئه، اکوادور، بوليوي و ونزوئلا— کشورهايي که در آن ناظران بين المللي همواره حکم به شفافيت انتخابات دادهاند— حمايت بي قيد وشرط خود را نسبت به آقاي احمدي نژاد در پي انتخابات رياست جمهوري ژوئن ٢٠٠٩ اعلام کردند، انتخاباتي که در آن تقلب صورت گرفته بود(١٠). آقاي چاوز بدون هيچ ترديدي در پس اعتراضات اپوزيسيون در ايران، عمليات CIA محکوم کرد.
آقاي لولا داسيلوا البته بيشتر به آرام کردن هيجانات «ضد امپرياليستي» اردوگاه خود بسنده کرد. او بدين ترتيب موفق شد تا هم با آقاي جورج دبليو بوش و هم آقاي چاوز روابط خوبي داشته باشد. هرچند براي همگان روشن بود که آمريکا جاي خود را به عنوان اولين شريک تجاري برزيل به چين داده است. برازيليا با رشدي قوي، به دنبال اين است تا صداي خود را در ميان ملت ها به گوش برساند. و اين کار را با شکستن « مدار اليزابت آردن»(رم، پاريس، لندن و واشنگتن) و فاصله گرفتن از ديپلماسي سنتي برزيل انجام ميدهد. براي بدست آوردن حمايت جنوب در جهت رسيدن به کرسي در شوراي امنيت سازمان ملل، برزيل بايد توانايي خود را براي ايستادگي در برابر شمال اثبات کند. آيا مي توان اين مطلب را يکي از انگيزه هاي توافق سه جانبه هسته اي ايران به حساب آورد؟ در اين زمينه نيز، رئيس جمهور جديد خانم ديلما روسف قول تداوم را داده است.
بعضي از ايرانيان، مانند نامزد انتخابات آقاي ميرحسين موسوي، از اين در تعجب است که «دولت ايران به جاي سرمايه گذاري نزد همسايگان خود پيوسته پول به حساب دولتهاي آمريکاي لاتين واريز ميکند(١١)». ايرانيان از اين مسئله غافل هستند که بي شک سرمايه گذاريهاي اقتصادي ايران در آمريکاي لاتين به اين کشور اجازه مي دهد، تا عليرغم تحريمهاي اقتصادي تحميل شده بر تهران، از اقتصاد خود و بويژه بخشهاي صنعتي پيشرفته از قبيل حمل و نقل هوايي، نفت و گاز، توليد خودرو... حمايت کند.آقاي احمدي نژاد براي صنعت خودرو در شخص خود آقاي چاوز تبليغات گر بي نظيري را يافته است. آقاي چاوز در حالي که از قابليتهاي يکي از مدلهاي خودرو، سنتارو، تعريف مي کرد که ايران در ونزوئلا توليد ميکند، به تازگي اعلام داشت: « اين خودرو کيفيتي بالا دارد و ارزان قيمت است.(...) قيمت آن ٧٦ هزار بوليوار ]١٢٩٠٠ يورو[ است. اگر شما به دنبال مدلي معادل، مثلا تويوتا کورولا باشيد، کمتر از ١٦٢ هزار بوليوار ]٢٧٧٠٠ يورو[ نمي توانيد آن را بخريد... تفاوت را مي بينيد؟ بيشتر از دو برابر (١٢)!» مدير شرکت تجاري پتروشيمي ايران، آقاي رضا حمزهلو در ١٨ اکتبر ٢٠١٠ ، با تکيه بر اينکه بايد «بازارهاي خود را تنوع بخشد»، از پيدا کردن مشتريان جديد بالقوه اي همچون برزيل و آرژانتين احساس خشنودي کرد(١٣).
ايجاد روابط حسنه بين ايران و اتحاد بوليواري ملتهاي آمريكاي ما (آلبا)— که بوليوي، اکوادور، کوبا و ونزوئلا را گردهم آورده است— تهران را به سوي يافتن نقش ناظر در اين اتحاديه هدايت کرد.با اين وجود آلبا خود را به پوشش هاي ديپلوماتيک و اقتصادي محدود نميکند. از آغاز پيدايشش، اين اتحاد خواستار دفاع از طرح سياسي رهائي سازي اجتماعي بوده است. در اين چارچوب ، مشارکت هاي ايجاد شده با ايران تناقضهايي را سبب ميشود، چرا که بسياري از آنها از امتيازهائي بهره مي برند که قانونا منحصر به کشورهاي امريکاي لاتين هستند (پيش مقاله را بخوانيد).
به هر حال، جاي تعجب نيست که دولتهاي چپ خواهان روابط حسنه با کشوري باشند که با ديدگاههاي آنان هميشه مطابقت ندارد؟ در ديپلوماسي، اغلب پراگماتيسم(واقع بيني عمل گرايانه) پيش برنده است، چه در مورد روابط بين اتحاد شوروي و کشورهاي عربي اي که کمونيستها را ميکشتند، و چه در مورد پيوندهائي که در زمان مائو چين را با شيلي پينوشه مرتبط مي ساختند و يا اتحادي که همچنان آمريکا را به عربستان سعودي مرتبط ميکند. يک قرن و نيم پيش لورد پالمرستون، نخست وزير ملکه ويکتوريا اين مطلب را چنين بيان داشت که « من دوستي ندارم، دشمني هم ندارم، من فقط منافع دارم».
(١) توسط آلن گرش، که محتواي قرارداد به تفصيل، در مقاله «ايران، به سوي يک جامعه بين المللي با گذر از غرب؟» نوول دوريان، ٢١ مه ٢٠١٠ ، به نقل از http://blog.mondediplo.net.
(٢) "برزيل و ترکيه از شوراي امنيت سازمان ملل متحد در خواست مي کنندکه ايران را تحريم نکند»، خبرگزاري فرانسه ٢٠ مه ٢٠١٠.
(٣) « Latin America : Iran trade triples», Latin Business Chronicle, ٢ دسامبر ٢٠٠٩ ، www.latinbusinesschronicle.com
(٤) «ايران و برزيل تجارت به ١٠ بيليون دلار در پنج سال مبلغ»، Iran Trade News، تهران، ١٢ دسامبر ٢٠٠٩ تغيير يافته است. (٥) Fabiola Moura، « احمدينژاد مي گويد، روابط ايران با برزيل "هيچ محدوديتي" وجود ندارد»، گفت"، بلومبرگ، ٢٠٠٩ سپتامبر ٢٤، www.blomberg.com
(٦) « « Evo denuncia a Washington por los ataques a Sudamérica، خبرگزاري فرانسه ٦ اوت ٢٠١٠.
(٧) « US military chief admits to Iran attack plan»، خبرگزاري فرانسه ١ اوت ٢٠١٠.
(٨) « Israel and Iran compete to expand influence in Latin America »، The Sunday Times ، لندن، ١٢ نوامبر ٢٠٠٩.
(٩) دانيل کورتسليبن، Alliance problematic for the U.S., but not threatening»» Inter Press Services، ١٠ آگوست، ٢٠٠٩.
(١٠) مشاهده کنيد احمد سلامتيان: « در ديگ قدرت دولت ايران»، لوموند ديپلوماتيک، ژوئيه ٢٠٠٩.
(١١) « Ahmadinejad foreign policy “rattled” Iran foes »، Press TV، ٢٥ مه ٢٠٠٩ ، www.presstv.ir
(١٢) « "Chávez : “Los coches iraníes son mejores que los Toyota » ، El Mundo ، مادريد ٢٤ خرداد، ٢٠١٠.
(١٣) Iran targets South America for petchem exports », Tehran Times» ، ايران، ١٨ اکتبر ، ٢٠١٠
قول رهایی جعفر پناهی و محمد رسول اف از زبان رحیم مشایی
سینمای ایران در هفتهای که گذشت
امیر محمد بهرامی نوا
یک: اتفاق منحصر به فرد در سینمای ایران
از خبرهای خوب شروع کنیم تا به منفیبافی و سیاهنمایی متهم نشویم. خبر خوب احتمال اکران دو فیلم عباس کیارستمی در سینمایی در تهران است. پردیس ملت همیشه سورپرایزهای جالبی برای سینما دوستان داشته و حالا قرار است دو فیلم به نمایش درنیامده عباس کیارستمی را برای سینمادوستان تهرانی اکران کند. پردیس ملت قرار است شیرین و کپی برابر اصل را که در جشنوارههای مختلف جهانی به نمایش درآمدهاند، برای اولین بار در تهران روی پرده بیاورد. سالهاست که فیلمهای عباس کیارستمی، سینماگر نامآور ایرانی در سالنهای سینمای کشورش اکران نشده و حالا همه از این اتفاق خوشحالیم. براساس آمار منتشرشده در وبسایتهای مربوط به فروش جهانی فیلمهای درحال اکران، فیلم «کپی برابر اصل» به کارگردانی عباس کیارستمی و نقشآفرینی «ژولیت بینوش» تا روز ١٢ دسامبر ٢٠١٠ فروش جهانی ٣٨٨/٣ میلیون دلار (بیش از ۴ میلیارد تومان) را در کشورهای نمایشدهنده داشته است. این فیلم که از روز ۷ آبان (۲۹ اکتبر) در سینماهای اسپانیا بهروی پرده رفته است، تاکنون به فروش ٢/١ میلیون دلار رسیده است تا پس از فرانسه دومین کشور استقبالکننده از این فیلم نام بگیرد.
دو: قول رهایی پناهی از زبان مشایی
اعضای خانه سینما در یک اقدام بینظیر با رییس دفتر محمود احمدینژاد دیدار کردند و این کشش و کوشش نشان داد که رحیم مشایی چقدر در نامزدی دوره بعدی ریاست جمهوری مصمم است و در این مسیر قصد دارد از ابزار سینما و سینماگران نیز استفاده کند. البته توحیدی میگوید: «دیدار اهالی سینما با رحیم مشایی به دعوت خانه سینما نبوده است.» فرهاد توحیدی رییس هیأت مدیره خانه سینما در ادامه این صحبت گفت: «با یک مجموعه اقتصادی برای انجام طرحهای مشترک که مربوط به رفاه و تامین اجتماعی اعضاء خانه سینماست، در حال مذاکره و گفتوگوهایی درباره کارآفرینی هستیم. این دوستان اصرار داشتند به دلیل اینکه مسوولان دولتی به خصوص رئیس کمیسیون فرهنگی دولت آقای مشایی در این زمینه نقش موثری دارند، در جریان این فعالیت قرار بگیرند و در ادامه راه از تسهیلات دولتی در این زمینه استفاده شود.» وی تصریح کرد: «آقای مشایی به دعوت آن دوستان مجموعه اقتصادی در جلسه شرکت کردهاند و ما هم استقبال کردیم.» رییس هیأت مدیره خانه سینما به موارد مطرح شده در زمینه پناهی و رسولاف اشاره کرد و گفت: «آقای مشایی در زمینه مسأله آقای پناهی و رسولاف قول مساعد دادند و گفتند آقای رئیسجمهور هم پیگیر این ماجراست و خبرهای خوبی خواهیم شنید.» در این مملکت اتفاقات جالبی میافتد، یکی از این اتفاقات این است که فیلمسازی به انتخاب فردی اعتراض دارد، به خاطر آن اعتراض زندانی میشود و به او تهمت میزنند و برایش حکم سنگین میبرند، آن وقت معاونش قول مساعد میدهد تا برای نجات او اقدام کند. با نمک است، نه؟
سه: دستمزد زیاد بازیگران غرامت بازی آنهاست
سیل فیلمهای جریان ابتذال در سینمای ایران به حدی است که حالا دیگر برایش دلیل و برهان خلق میشود. در تازهترین این دلیلها یک منتقد سینما گفت: «بازیگران چهره سینما با مطالبه دستمزدهای زیاد در فیلمهای سطح پایین، غرامت بازی خود در این فیلمها را طلب میکنند.»
امیر پوریا، منتقد سینما در ارتباط با مطالبه دستمزدهای متفاوت بازیگران سینما در پروژههای مختلف گفت: «تهیهکنندگان و کارگردانهایی که توانایی ساخت آثار مورد توجه مخاطبان را ندارند، در فیلمهای خود به استفاده از بازیگران چهره پناه میبرند و مسلماً از جانب آنها نیز با ارقام متفاوت برای دستمزد روبرو میشوند. در سینما و تلویزیون ایران متأسفانه فرهنگ شناخت ستاره وجود ندارد اما مسأله دستمزد بازیگران چهره نیز تنها منوط به سینمای ایران نمیشود، امری اپیدمی است که در تمام جهان وجود دارد و نباید با یک نگاه رسمی و اداری با این مقوله برخورد شود.» این منتقد بیان کرد: «استفاده از بازیگران چهره برای فروش آثار سینمایی تنها منوط به سینما نمیشود، مسألهای است که در تئاتر نیز، البته بسیار کمتر، دیده میشود، اما به دلیل طلب کردن جنس خاصی از بازی در تئاتر، این بازیگران توانایی کمتری برای حضور دارند و نمونههای آن نیز امسال در روی صحنههای تئاتر دیده شد.» پوریا گفت: «بازی کردن در فیلمهای کپی دست چندم فیلم فارسی پیش از انقلاب، مسلماً اعتبار و تجربهای را به بازیگر نمیافزاید؛ به همین دلیلی بازیگر غرامت بازی و اسم خود را در این فیلمها طلب میکند و این مسأله کاملا طبیعی است.»
چهار: تلفات اخراجیها ۳ آغاز شد
قسمت تازه اخراجیها هنوز روی پرده نیامده تلفات جبران ناپذیرش را آغاز کرد. این بار البته این تلفات جانی بود ویکی از هنروران فیلم اخراجیها ۳ ظهر سهشنبه گذشته در حالی که گروه مشغول صرف ناهار بودند بر اثر بیاحتیاطی از طبقه دوم ساختمانی سقوط کرد و درگذشت. این حادثه در یکی از مجتمعهای تجاری پایتخت رخ داد و طی آن هنرور ۵۵ ساله درگذشت.
دکتر شجاعی، پزشک کشیک اورژانس تهران، با بیان اینکه امدادگران اورژانس در ساعت ۱۵ و۲۰ دقیقه عصر امروز از طریق تماس شهروندی در جریان حادثهای در یکی از مجتمعهای تجاری تهران قرار گرفتند، گفت: «امدادگران پس از حضور در صحنه با جسد بیجان مرد میانسالی مواجه شدند که از طبقه دوم در چاهک آسانسور سقوط کرده بود.» وی گفت: «این مرد میانسال پیش از رسیدن امدادگران، به علت شدت جراحات وارده ناشی از سقوط از طبقه دوم جان خود را از دست داده بود.» فیلمبرداری اخراجیها ۳ به کارگردانی مسعود دهنمکی از روز شنبه در لوکیشن جدید آغاز شده و جمع زیادی از هنروران نیز در این لوکیشن مقابل دوربین میروند. به این خبراضافه کنید حضور اکبر عبدی را به عنوان بوقچی ستاد انتخاباتی محمد رضا شریفینیا که در نقش نامزد انتخابات در این فیلم بازی میکند. ظاهراً همه چیز مهیاست تا اخراجیها ۳ همه باورهای جامعه ما را زیر سؤال ببرد، حتی با بازیگران ستاره مقبول مردم!
پنج: تشکیل صنف تهیه کنندگان توسط دولت تمرکزگرایی فرمایشی است
«در مجمع عمومی اتحادیه تهیهکنندگان که به اتحادیه شماره ۲ معروف است شرکت نمیکنیم زیرا تشکیل چنین اتحادیهای را یک سانترالیسم فرمایشی میدانیم و این تصمیم نیز یک عمل کاملا صنفی است.» این جمله بخشی از بیانیهای است که اعضای انجمن تهیهکنندگان مستقل سینمای ایران چهارشنبه شب ۲۲دی ماه با حضور اعضای شورای عالی تهیهکنندگان بر آن تاکید کردند.
عبدالله اسفندیاری از مدیران سابق بنیاد سینمایی فارابی با مثبت ارزیابی کردن تشکیل چنین جلساتی گفت: «ما بعد از مدتها با یک اتفاق نظر دور هم جمع شدهایم و من بسیار واضح این مسئله را حس میکنم. ما بیش از هم طرفدار وحدت هستیم و حتی این ما هستیم که سوال میکنیم چرا عدهای میخواهند وحدتی را که به خوبی زیر نظر شورای عالی و به صورت فدراتیو تشکیل شده است به هم بزنند. در سیستم فدراتیو مطالبات به خوبی تامین میشود و امکان راندخواری نیز حذف میشود. ما امروز دیگرانی را که بر طبل تفرقه میکوبند دعوت میکنیم تا دست از تفرقه بردارند. زیرا کار ما زیر چتر خانه سینما است و یک فعالیت صنفی همراه با تعامل با دولت است و تهیهکنندگان نیز جزء خانواده سینما هستند.»
عبدالله اسفندیاری طی سخنانی با اشاره به دلایل شرکت نکردن در مجمع عمومی اتحادیه جدیدالتاسیس تهیهکنندگان که به اتحادیه شماره ۲ معروف است گفت: «ما در مجمع عمومی اتحادیه تهیهکنندگان که به اتحادیه شماره ۲ معروف است شرکت نمیکنیم زیرا تشکیل چنین اتحادیهای را یک سانترالیسم فرمایشی میدانیم و این تصمیم نیز یک عمل کاملا صنفی است.»
شش: وزیر ارشاد دیدن هر فیلمی را به خانوادهاش توصیه نمیکند
از بلبشو بودن اوضاع همین بس که رأس فرهنگ کشور زیر مجموعههایش را تلویحاً زیر سوال میبرد و در این شرایط با حرفهایش عملا مشروعیت سینما را به چالش میکشد. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در برنامه متن. حاشیه تلویزیون گفت: «توصیه نمیکنم هر فیلمی که در سینما اکران میشود را خانوادهام ببینند.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این برنامه گفت: «بعضی فیلمها هنوز به استانداردهای ما نرسیدهاند ولی همه تلاشمان را میکنیم تا هرچه جلوتر میرویم فیلمهایی بسازیم که بتوانیم دیدن آن را به دیگران هم توصیه کنیم. در جشنواره امسال فیلمهای قابل پیشنهاد برای دیدن، بیش از سال گذشته است و این روند مطلوبی است که روز به روز بهتر خواهد شد و چون در رابطه با یک سری سوژهها اعلام حمایت کردیم، باید از این ابزار در جهت مناسب استفاده کنیم تا بتوانیم با ارایه پیامهای درست به مقابله با ایران هراسی و اسلام هراسی در فیلمها و بازیهای رایانهای غربی بپردازیم.»
وی افزود: «خط قرمزهایی هست که هرگز اجازه نمیدهیم از آن تخطی شود و فرهنگ غرب بدین وسیله ترویج شود، اما باید این نکته را هم در نظر داشت بعضی اختلاف نظرها به تفاوت سلیقه برمیگردد و این تشخیص مسایل فرهنگی را دشوار میکند، ولی به مواردی که صریحاً با فرهنگ ما مغایر باشد اجازه پخش نمیدهیم و تلاش میکنیم تا با پرهیز از افراط و تفریط و کنار گذاشتن سلیقهها طبق ضوابط عمل کنیم.» این هم از کرامات شیخ ماست به هر حال!
هفت: یک فیلم نیم ساعته از ۸ سال جنگ نداریم
ناصر تقوایی را همهتان میشناسید. فیلمسازی که آن قدر فیلم کم ساخته و کیفیت برایش اهمیت بالایی داشته که حاضر است خانهنشین باشد اما کاری نکند که نتواند پایش بایستد. چند روز قبل او در جایی درباره محدودیتهای سینمای ایران حرفهایی زد که شاید برایتان شنیدنی باشد. او گفت: «آنچه که امروز به آن کم بها داده میشود بحث آموزش است. امروز دانشکدهها سدی قوی در برابر استعدادها هستند و این سد آنچنان قوی است که حتی اگر نیما یوشیج نیز امروز حضور داشت نمیتوانست وارد این دانشکدهها شود.» ناصر تقوایی معتقد است سینمای امروز ایران بازتاب واقعیتهای جامعه نیست و به همین دلیل است که مخاطبان و مردم از سینما استقبال نمیکنند.
کارگردان فیلم کاغذ بیخط با اشاره به وضعیت فیلم کوتاه گفت: «امروز فیلمهای کوتاه به لحاظ تکنیکی رشد زیادی کردهاند و قابل مقایسه با دورههای گذشته نیستند. امروز ابزار دیجیتال به دلیل سهولت و آزادی که به فیلمسازان داده است به آنها اجازه میدهد تا هر کاری را تمرین کنند و تجربه به دست آورند و کمکم به یک زبان شسته و رفته و قوام یافته برسند.»
تقوایی با اشاره به سینمایی کیارستمی گفت: «به طور مثال موضوعاتی که در فیلمهای کیارستمی مطرح میشود اگر به فیلمساز دیگری داده شود نهایت میتواند یک فیلم ۲۰ دقیقهای بسازد اما کیارستمی با ساختن درست یک فیلم بلند از درون این مضمون خارج میکند.»
تقوایی با اشاره به علاقهمندی مردم به سینما گفت: «اگر دامنه محدودیتها کمتر بود سینما بزرگترین شغل مردم این کشور بود. سینما این قابلیت را دارد و آنقدر وسیع و گسترده است که همه به آن روی بیاورند. اما به دلیل بعضی مشکلات امروز از بین نزدیک به ۱۰۰ گونه فیلم موجود فقط چند نوع آن در کشور ساخته میشود. لذا ما مشاهده میکنیم که فیلمهایی در گونههای علمی، نظامی، تخیلی و... نداریم. حتی در بحثهای تاریخی نیز به طول مثال درباره ۸ سال دفاع مقدس آثار قابل درخوری نداریم و اگر بگویند یک فیلم نیم ساعته از این ۸ سال نشان داده شود وجود ندارد.»
معطل نکنید!
گفتوگو با رابرت دنیرو
اکبر فلاحزاده
او بازیگری را از ۱۰سالگی در تئاتر شروع کرده و آن را در دانشگاه و در دورههای گوناگون بازیگری أموخته است. او در دهها فیلم در نقشهای مختلف بازی کرده و چند فیلم را هم خودش کارگردانی کرده است. در کنار جوایز متعدد شش بار نامزد اسکار شده و دو بار آن را دریافت کرده است. در حاشیهی جشنوارهی تورمینا در ایتالیا رابرت دنیریرو کاری میکند که معمولاً کمتر انجام میدهد: او مصاحبه میکند. با جملات کوتاه نگاهی به گذشتهاش میاندازد و از فیلم تازهاش و رابطهاش با مارتین اسکورسیزی و مارلون براندو حرف میزند.
از اینکه به شما «افسانه زنده» میگویند، به خودتان میبالید؟
آه، فقط میتوانم بگویم خیلی سخت است. هر روز که به آینه نگاه میکنم، فکر میکنم، روز از نو روزی از نو. امروز دیگر با این چهرهی معروف چه غلطی میتوانم بکنم. (میخندد)
وقتی امروز فیلمهایی را که با آنها معروف شدهاید میبینید، چه حسی دارید؟
آه، خیلی وقت است که این فیلمها را دیگر ندیدهام. مدتهاست که فکر میکنم یک ماه تمام به خودم مرخصی بدهم و بنشینم تمام فیلمهایم را سر فرصت به ترتیب زمانی نگاه کنم و ببینم از دیدشان چه احساسی به من دست میدهد و چگونه میتوانم خودم را احیاناً اصلاح کنم. این یک ماه را به خودم هنوز بدهکارم. تاکنون که وقت نکردهام.
فکر میکنید در طول این سالها کارتان بهتر شده؟
یاد گرفتهام اقتصادیتر کار کنم. اگر خوب به کار مردم دقت کنید، پی میبرید که اغلب با ظرافت، کمگویی و گزیدهگویی میشود همه چیز را گفت. پرگویی و دنگ و فنگ اصلاً لازم نیست.
پیشترها ظاهرتان را در هر نقشی که بازی میکردید، بهکلی عوض میکردید: برای فیلم «مانند گاو وحشی» تقریبا ۲۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردید و بعد دوباره خودتان را لاغر کردید. امروز هم حاضرید برای نقشها این همه از خودتان مایه بگذارید؟
با این سن و سال دیگر ابداً امکانش نیست. آنوقتها به این کارها تن میدادم تا شخصیت فیلم تا جایی که ممکن است واقعی جلوه کند. اما به هیچ هنرپیشهای اینکار را توصیه نمیکنم. چون واقعاً کاریست به غایت ناسالم.
تاکنون هشت بار با مارتین اسکورسیزی، کارگردان سرشناس کار کردهاید. هردو در همسایگی هم در منهتن بزرگ شدهاید. بیرون از محیط کار هم با هم دوست هستید؟
نه. اما از لحاظ حرفهای تیم معرکهای هستیم. دوست دارم حتماً دوتا فیلم دیگر هم با او بسازم تا فیلمهای مشترکمان دو رقمی شود. البته در پارهای نکات مهم اختلافاتی هم با هم داریم.
چه اختلافاتی؟
مارتین با نمایش آشکار خشونت در فیلمهایش مشکلی ندارد، اما من شخصاً از قتل و خونریزی در سینما خوشم نمیآید. او بر خلاف من مؤمن کاتولیک است و بهویژه به زیرساخت دینی داستان علاقه دارد. از این اختلافات که بگذریم، او تمام و کمال کارگردان ایدهآل من است: طرح مشخصی دارد اما با روی باز از ایدههای خوب استقبال میکند. در موقع لزوم با ظرافت اما مصمم آدم را به راه مطلوب میکشاند.
آیا او بر کار شما بهعنوان کارگردان تأثیر گذاشته؟
بیتردید من ازاو کلی چیز آموختهام. من همیشه موقع فیلمبرداری خوب نگاه میکنم که این یا آن کارگردان چطور کار را پیش وقتی با مایکل مان فیلم «مخمصه» را کار کردم، خیلی تخت تأثیر او قرار گرفتم. مایکل مان دقیقاً میدانست چه میخواهد. حتی موقع تمرین آدم احساس میکرد که در یک کار متفاوت شرکت کرده است. هیچوقت فراموش نمیکنم که با چه تردستی دزدی از بانک در فیلم گنجانده شد و چه خوب در داستان جا افتاد و بازی شد.
یعنی خوب یاد گرفتید، چطور هر وقت خواستید یک بانک را بزنید؟
بله، دقیقاً. (میخندد)
شما هنرمند بزرگی هستید که خوب میتواند از نقشی به نقشی دیگر برود. چند بار نقش مأمور سیا را بازی کردهاید و با فیلم «چوپان خوب» فیلمی راجع به دنیای مأموران مخفی ساختید. فکر میکنید بتوانید جاسوس خوبی هم باشید؟
نه، فکر نمیکنم به درد مأمور مخفی شدن بخورم. من به جاسوسی همانقدر علاقمندم که به بعضی رشتههای ورزشی. این به این معنی نیست که من دوست دارم خودم جاسوس باشم یا اینکه ورزشکار رشتههای ورزشی مورد علاقهام بشوم - تازه اگر استعداد لازم برای این رشتهها را داشته باشم. من فقط فکر میکنم دنیای جاسوسان پر است از حوادث جالب و ناب برای فیلم شدن.
در فیلم «چوپان خوب» که خودتان کارگردانی کردید، یک نقش فرعی مهم هم داشتید. در این موارد که خودتان کارگردان و بازیگر هستید آیا با خودتان دعواتان نمیشود؟
اصراری ندارم حتماً در فیلم خودم بازی کنم. چون نظارت کافی به کار نخواهم داشت و نامطمئن میشوم. در این موارد از فیلمبردار میپرسم که آیا بازی مرا قابل باور ارزیابی میکند. بدم نمیآید کار بازیگری را هنوز ادامه بدهم، اما دیگر نمیخواهم چندان کارگردانی را ادامه بدهم. راستش فقط برای این در فیلم خودم بازی کردهام که بتوانم دستمزد بازیگریام را دوباره در فیلم سرمایهگذاری کنم.
در موقع کارگردانی و هدایت بازیگران چطور با این واقعیت کنار میآیید که برای خیلی از آنها مانند یک تمثال بازیگری هستید؟
این موضوع باعث خوشحالی من است. به همین دلیل است که میتوانم بازیگران دلخواهم را بهکار بگیرم و فیلمهایم را سرمایهگذاری کنم. اگر بازیگرانم از دستمزدشان صرف نظر نکنند، پروژههای من شکست میخورند.
به عنوان کارگردان چطور با بازیگران کار میکنید؟
سعی میکنم بیشترین آزادی عمل ممکن را به آنها بدهم. چون عمیقاً باور دارم که بازیگران نقش تعیینکننده دارند. همین که بازیگران خوبی برای فیلمتان پیدا کنید نود درصد کار را انجام دادهاید. از اینجا به بعد باید فقط یک محیط کاری ایجاد کرد که در آن همه خود را راحت حس کنند. بنا به تجربه میدانم که بازیگران مدام تحت فشارند. یک قانون بیچون و چرا در هالیوود حاکم است که میگوید: تو باید از دیگران بهتر باشی. همین است که اکثر بازیگران خوب فروتن هستند.
شما به این هم معروف هستید که اغلب در موقع بازیگری کارگردانها را اذیت میکنید.
واقعاً؟ فکر نمیکنم آدم چغری باشم. فلسفه من همیشه راحت و روشن بوده است: فیلم ساختن به حد کافی پیچیده هست و آن را پیچیدهتر نباید کرد. مسایل شخصی را موقع بازیگری باید کنار گذاشت. من هرگز از آن ستارههای بازیگری نبودهام که موی دماغ کارگردانها میشوند. البته اگر ببینم که یک جای کار میلنگد، نظرم را به کارگردان میگویم.
شما الهامبخش یک نسل از بازیگران بودهاید. کدام بازیگران الگوی خود شما بودهاند؟
مارلون براندو، مونتگمری کلیفت و جیمز دین. مارلون براندو حتی مرا به جزیره شخصیاش دعوت کرد و در آنجا مدتی باهم بهسر بردیم. یک پارچه آقاست. پندهای خوبی به من داد.
چه پندهایی؟
به هیچ کس نمیگویم. فقط بگذارید خیالتان را راحت کنم: لام تا کام از بازیگری حرف نزدیم.
به شغل دیگری به جز بازیگری فکر کردهاید؟
نه. هیچ وقت نمیخواستم کار دیگری پیشه کنم و از همان ده سالگی میدانستم که میخواهم بازیگر شوم. از همان نوجوانی موضوع را جدی گرفتم. چندین دوره بازیگری را با موفقیت تمام کردم و در چند تئاتر در نیویورک تقاضای کار کردم. زود هم نقشها را یکی پس از دیگری دریافت کردم. بخت یارم بود.
در سالهای اخیر به کمدی تمایل نشان دادهاید.
برایتان عجیب است؟ فکر میکنم که فیلم «راننده تاکسی» هم پارهای لحظات شوخی داشت. طنز و شوخی همیشه نزد من اهمیت داشتهاند. مادرم هم میگفت که من شوخ طبعم. حیف که عمرش کفاف نداد کمدیهای مرا ببیند. اگر میدید حتماً میپسندید.
برخی از همکاران شما ادعا میکنند که کمدی غالبا کار بیشتری میبرد، تا درام.
من نظر دیگری دارم. من لذت میبرم که موقع کار کمی هم تفریح کنم به جای اینکه مدام آدمکشی کنم. بر خلاف درام، در کمدی من آزادی عمل و فراغ بالی دارم که در درام هرگز نمیشود داشت.
به همین جهت است که تصمیم گرفتید در قسمت سوم فیلم کمدی «زنم، بچههایمان و من» که در حال حاضر در آلمان اکران شده، همکاری کنید؟
بیایید صادق باشیم: مجموعه فیلمهایی نظیر این فیلم راه خودشان را باز میکنند و خوب هم فروش میکنند، حتی اگر پسند منتقدان نیفتند. از هر موقعیتی باید بهترین استفاده را کرد. پولی که از این جور فیلمها در میآورم را میتوانم برای کارهای جدیتر سرمایهگذاری کنم.
اما خیلی از دوستداران شما از خودشان میپرسند کی باز رابرت دنیرو یک فیلم درست و حسابی میسازد.
باور کنید خودم هم جز این نمیخواهم. اما این کار به سادگی میسر نیست. هیچیک از ما آن وقتها نمیدانست که فیلم «راننده تاکسی» چنان توفیقی خواهد داشت. مونولوگ معروف من در آن سکانسی که همه از آن حرف میزنند، فیالبداهه بود. اما اثر خودش را گذاشت. در سالهای گذشته فیلمهایی ساختهام و امیدوار بودم تماشاگران را تکان میدهد؛ فیلمهایی مانند «همه چیز خوب است»، که خودم خیلی آن را دوست دارم.
شما در این فیلم نقش پدری را بازی میکنید که ناراحت است چرا بچههاش همیشه با مادرشان درد دل میکنند. شما خودتان پنج تا بچه دارید. آنها با شما درد دل میکنند؟
من البته آنها را به این کار تشویق میکنم. میگویم، هرچه به من بگویید مرا حیرتزده نمیکنید. قول میدهم عصبانی نشوم. اما از من گفتن و از آنها نشنیدن. من متأسفانه اغلب آخرین نفری هستم که از ماجراها در خانه باخبر میشوم.
در خانه کار خانه هم میکنید؟ پایش بیافتد ظرف هم میشویید؟
گاهی پیش میآید یک فنجان را بشویم. گاهی هم قهوهجوش را از قهوه پر میکنم. این یکجور اثر درمانی بر من دارد.
آیا نوههای احتمالی شما هم از شما همانطور حساب میبرند که در سری فیلمهای «زنم، بچههایمان و من» شاهدیم؟
نمیدانم. در ابتدا شاید. رویهمرفته با من خوب میشود کنار آمد. من پدر بدی نیستم اما مانند پدربزرگ در این فیلم، محشر نیستم.
مهمترین پندی که به بچههایتان میدهید، چیست؟
وقت را غنیمت شمرید! در جوانی میخواستم یک وقتی، یک روزی این یا کار را انجام بدهم. اما چشم به هم زدم، دیدم چهل سال گذشت و هنوز آن کارها را انجام ندادهام. پند من این است: کار امروز را به فردا نیفکنید. اگر میخواهید کاری کنید، همین حالا دست به کار شوید! معطل نکنید!
منبع:
اینجا کلیک کنید
احضار سفير افغانستان به وزارت خارجه ايران
وزارت امور خارجه ايران با احضار عبيدالله عبيد، سفير افغانستان در تهران، «اعتراض شديد» خود را به دليل «تجمع عدهای در مقابل سفارت ايران در افغانستان و تعرض به آن» به وی اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاریهای ايران، محمدعلی قانعزاده، مدير کل آسيای غربی وزارت امور خارجه ايران در اين ديدار درباره «تأثيرات منفی» اينگونه تجمعات بر روابط دو جانبه ایران و افغانستان «هشدار» داد.
وی همچنين از دولت افغانستان خواست با عاملان اين حادثه برخورد قانونی کند.
بنا بر گزارش خبرگزاریهای ايران، سفير افغانستان با اعلام «تأسف» دولت متبوعش از حوادث رخ داده، اطمینان داده که دولت افغانستان «اقدامات لازم» را در این زمینه انجام خواهد داد.
هفته گذشته دهها نفر در کابل برای چهارمين بار در دو هفته گذشته طی تظاهراتی اعتراض آميز علیه دولت ايران، سفارت اين کشور در کابل را با تخم مرغ و سنگ مورد حمله قرار دادند.
تظاهرکنندگان، اقدام دولت ايران در توقف ترانزيت محمولههای مواد نفتی افغانستان را به «شدت» محکوم کرده و ضمن شعار عليه مقامات ايرانی، تصاوير آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران و محمود احمدینژاد، رئيس جمهور ايران را آتش زدند.
فداحسين مالکی، سفير جمهوری اسلامی ايران در افغانستان از مقامهای این کشور خواسته عوامل تظاهرات در مقابل سفارت ايران در کابل را شناسايی و بازداشت کند.
وی معترضان تظاهرکننده در برابر سفارت ايران را «عناصر غربی مغرض» خطاب کرد و برخی رسانههای افغانستان را به «همسويی با غرب» متهم نمود.
سفير ايران به کابل هشدار داد در صورت عدم شناسايی و يا دستگيری اين افراد، «احتمال دارد جمهوری اسلامی ايران نسبت به ترانزيت سوخت و يا در برخی مسائل تجديد نظر کند.»
اما رفیع فردوس، مشاور مرکز رسانههای حکومت افغانستان به بیبیسی گفته است آزادی بیان و حق اعتراض در قانون اساسی این کشور تسجیل شده و حکومت قصد ندارد علیه این قانون عمل کند.
وی افزوده: «کابل تهران نیست. بر بنیاد آزادی بیان که در قانون اساسی ما تضمین شده هر کس حق دارد در هر موردی که می خواهد معترض باشد و نظر خود را ابراز کند.»
از ابتدای آذرماه سال جاری بيش از ۱۹۰۰ تانکر حامل بنزين و گازوئيل که از سوی افغانستان از کشورهای ترکمنستان و عراق خريداری شده، در خاک ايران متوقف شدهاند.
ايران میگوید نگران است که مواد نفتی ترانزيتی از طريق دولت افغانستان در اختيار نظاميان ناتو قرار گيرد اما دولت این کشور و ناتو اين موضوع را رد کردهاند.
در همین حال رامين مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ايران هفته گذشته گفت «جريانی» میخواهد روابط ايران و افغانستان را «تخريب» کند. وی گفت مسأله ترانزيت سوخت به افغانستان در مذاکرات نمايندگان دو کشور بررسی گرديد و «اين مسأله حل شد و هفته گذشته نيز سوخت به داخل افغانستان منتقل شد.»
با این حال، مقامات افغانستان میگويند با وجود توافق ایران و افغانستان بر سر اجازه عبور تانکرهای سوخت، جمهوری اسلامی ايران همچنان مانع از ورود تانکرهای مواد سوختی به افغانستان میشود.
در پی «انقلاب یاس»، رئیس مجلس تونس کفیل ریاست جمهوری شد
یک روز پس از آنکه زینالعابدین بنعلی، رئیس جمهور ۷۴ ساله تونس از کشورش گریخت، رئیس مجلس تونس، فوآد المبزع، با ظاهر شدن در تلویزیون دولتی این کشور اعلام کرد که رسماً به عنوان کفیل ریاست جمهوری تونس انتخاب شده است.
شورای قانون اساسی تونس روز شنبه اعلام کرد که بنا بر اصل ۵۷ قانون اساسی این کشور، نه نخستوزیر، بلکه رئیس مجلس باید در غیاب رئیس جمهور دائمی کفالت ریاست جمهوری کشور را بر عهده بگیرد.
پیشتر محمد الغنوشی، نخستوزیر تونس، در روز جمعه اعلام کرده بود که چون آقای بنعلی موقتاً قادر به انجام وظایف خود نیست نخستوزیر موقتاً بر جایگاه ریاست جمهوری مینشیند.
با این حال در روز شنبه شورای قانون اساسی تونس به عنوان عالیترین مقام قانونی در این کشور با رجوع به اصل ۵۷ قانون اساسی اعلام کرد که «رئیس مجلس موقتا مقام ریاست جمهوری را اشغال میکند تا در دوره زمانی بین ۴۵ تا ۶۰ روز در کشور انتخاباتی آزاد برای ریاست جمهوری بر پا کند».
به گزارش خبرگزاریهای خارجی، این شورا همچنین زینالعابدین بن علی را که هماکنون در عربستان سعودی به سر میبرد «قطعاً» از کار برکنار اعلام کرده است.
این خبرگزاریها به نقل از تحلیلگران آشنا به مسائل کشورهای عربی، اتفاق کنونی در کشور تونس را «نخستین قیام مردمی در جهان عرب» و «انقلاب یاس» توصیف کردهاند.
آقای بن علی روز جمعه گذشته پس از ۲۳ سال حکومت بیمنازع در کشور تونس و به دنبال کمتر از یک ماه اعتراضات مردمی که با خودسوزی یک جوان آغاز شد از کشورش گریخت.
در همین حال خبرگزاری فرانسه نیز به نقل از یک مقام امنیتی فرانسه گزارش داده است که تعدادی از اقوام و نزدیکان آقای بن علی «چند روزی است» در هتل دیزنیلند در خارج از شهر پاریس اقامت دارند.
از سوی دیگر به گزارش خبرگزاریها تنها ۲۴ ساعت پس از آن که فرودگاه بینالمللی شهر تونس، پایتخت، بسته اعلام شد و به توریستها توصیه شد که این کشور را ترک کنند، خبر میرسد که حریم هوایی کشور باز است و هواپیماها میتوانند پرواز خود را از سر بگیرند.
اما در حالی که از تونس خبر میرسد بعضی خانهها و مغازهها طعمه غارت و چپاول شدهاند، آتشسوزی در یک زندان در شهر منصتر، در شرق تونس، نیز به کشته و زخمی شدن تعدادی از زندانیها منجر شده است.
خبرگزاری فرانسه به نقل از پزشکی در بیمارستان این شهر تعداد کشتههای این آتشسوزی را «دستکم ۴۲ نفر» اعلام کرده است.
شورای قانون اساسی تونس روز شنبه اعلام کرد که بنا بر اصل ۵۷ قانون اساسی این کشور، نه نخستوزیر، بلکه رئیس مجلس باید در غیاب رئیس جمهور دائمی کفالت ریاست جمهوری کشور را بر عهده بگیرد.
پیشتر محمد الغنوشی، نخستوزیر تونس، در روز جمعه اعلام کرده بود که چون آقای بنعلی موقتاً قادر به انجام وظایف خود نیست نخستوزیر موقتاً بر جایگاه ریاست جمهوری مینشیند.
با این حال در روز شنبه شورای قانون اساسی تونس به عنوان عالیترین مقام قانونی در این کشور با رجوع به اصل ۵۷ قانون اساسی اعلام کرد که «رئیس مجلس موقتا مقام ریاست جمهوری را اشغال میکند تا در دوره زمانی بین ۴۵ تا ۶۰ روز در کشور انتخاباتی آزاد برای ریاست جمهوری بر پا کند».
به گزارش خبرگزاریهای خارجی، این شورا همچنین زینالعابدین بن علی را که هماکنون در عربستان سعودی به سر میبرد «قطعاً» از کار برکنار اعلام کرده است.
این خبرگزاریها به نقل از تحلیلگران آشنا به مسائل کشورهای عربی، اتفاق کنونی در کشور تونس را «نخستین قیام مردمی در جهان عرب» و «انقلاب یاس» توصیف کردهاند.
آقای بن علی روز جمعه گذشته پس از ۲۳ سال حکومت بیمنازع در کشور تونس و به دنبال کمتر از یک ماه اعتراضات مردمی که با خودسوزی یک جوان آغاز شد از کشورش گریخت.
در همین حال خبرگزاری فرانسه نیز به نقل از یک مقام امنیتی فرانسه گزارش داده است که تعدادی از اقوام و نزدیکان آقای بن علی «چند روزی است» در هتل دیزنیلند در خارج از شهر پاریس اقامت دارند.
از سوی دیگر به گزارش خبرگزاریها تنها ۲۴ ساعت پس از آن که فرودگاه بینالمللی شهر تونس، پایتخت، بسته اعلام شد و به توریستها توصیه شد که این کشور را ترک کنند، خبر میرسد که حریم هوایی کشور باز است و هواپیماها میتوانند پرواز خود را از سر بگیرند.
اما در حالی که از تونس خبر میرسد بعضی خانهها و مغازهها طعمه غارت و چپاول شدهاند، آتشسوزی در یک زندان در شهر منصتر، در شرق تونس، نیز به کشته و زخمی شدن تعدادی از زندانیها منجر شده است.
خبرگزاری فرانسه به نقل از پزشکی در بیمارستان این شهر تعداد کشتههای این آتشسوزی را «دستکم ۴۲ نفر» اعلام کرده است.
واکنش ایران به تحولات تونس؛ «برای ما خواست ملت تونس اهمیت دارد»
وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران روز شنبه در واکنش به تحولات اخیر در کشور تونس که به فرار رئیس جمهور آن به عربستان انجامید اعلام کرد که برای جمهوری اسلامی «اجرای خواست ملت تونس در بهترین شرایط اهمیت دارد».
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، روز شنبه در پاسخ خبرنگاران به رهبران جریانهای سیاسی در تونس توصیه کرد که «وضعیتی را که به نفع مردم تونس است دنبال کنند».
زینالعابدین بن علی، رئیسجمهور فراری تونس، روز جمعه، کمتر از ۲۴ ساعت پس از آن که به مردم کشور گفت صدایشان را شنیده است، از تونس گریخت و اداره کشور را به نخست وزیر ۱۱ سالهاش واگذاشت.
این در حالی است که به گزارش خبرگزاری رویترز هنوز مشخص نیست که مردم تونس پذیرای آقای غنوشی باشند که در این سالها رابطهای نزدیک با رئیس جمهور فراری تونس داشته است.
سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی روز شنبه همچنین به «گروههای سیاسی و فکری» تونس توصیه کرد که «با درایت» امنیت را در کشور برقرار کنند.
رامین مهمانپرست ابراز امیدواری کرد: «هر چه سریعتر امنیت در این کشور برقرار شود و آن چیزی که خواست ملت تونس است به بهترین شکل دنبال شود.»
در حال حاضر،خبرگزاریهای خارجی گزارش میدهند در حالی که نخست وزیر تونس در حال گفتوگو و مذاکره با گروههای اپوزیسیون کشور است صدها نیروی نظامی کنترل خیابانهای پایتخت، از جمله خیابان اصلی شهر به نام حبیب بورقیبه، را در دست دارند.
در یک ماه گذشته خیابان حبیب بورقیبه که تعدادی از ساختمانهای دولتی از جمله وزارت کشور را در خود جای داده است محل اصلی اجتماعات و اعتراضات مردمی در تونس بوده است.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، روز شنبه در پاسخ خبرنگاران به رهبران جریانهای سیاسی در تونس توصیه کرد که «وضعیتی را که به نفع مردم تونس است دنبال کنند».
زینالعابدین بن علی، رئیسجمهور فراری تونس، روز جمعه، کمتر از ۲۴ ساعت پس از آن که به مردم کشور گفت صدایشان را شنیده است، از تونس گریخت و اداره کشور را به نخست وزیر ۱۱ سالهاش واگذاشت.
محمد الغنوشی، نخست وزیر تونس
محمد الغنوشی که از سال ۱۹۹۹ تاکنون نخست وزیری تونس را در ارتباط نزدیک با آقای بن علی بر عهده داشته قرار است روز شنبه در دیدار با نمایندگان احزاب سیاسی کشورش در جهت تلاش برای تشکیل دولتی ائتلافی به گفتوگو بنشیند. این در حالی است که به گزارش خبرگزاری رویترز هنوز مشخص نیست که مردم تونس پذیرای آقای غنوشی باشند که در این سالها رابطهای نزدیک با رئیس جمهور فراری تونس داشته است.
سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی روز شنبه همچنین به «گروههای سیاسی و فکری» تونس توصیه کرد که «با درایت» امنیت را در کشور برقرار کنند.
رامین مهمانپرست ابراز امیدواری کرد: «هر چه سریعتر امنیت در این کشور برقرار شود و آن چیزی که خواست ملت تونس است به بهترین شکل دنبال شود.»
در حال حاضر،خبرگزاریهای خارجی گزارش میدهند در حالی که نخست وزیر تونس در حال گفتوگو و مذاکره با گروههای اپوزیسیون کشور است صدها نیروی نظامی کنترل خیابانهای پایتخت، از جمله خیابان اصلی شهر به نام حبیب بورقیبه، را در دست دارند.
در یک ماه گذشته خیابان حبیب بورقیبه که تعدادی از ساختمانهای دولتی از جمله وزارت کشور را در خود جای داده است محل اصلی اجتماعات و اعتراضات مردمی در تونس بوده است.
تئاتر، سانسور و استعاره
خبرگزاری فارس با انتشار عکس هايی از اجرای تئاتر"هدا گابلر" در مجموعه تئاترشهر، در حاليکه چهره بازيگران را تارکرده، می نويسد: اين نمايش ترويج اباحه گری، ابتذال، عادی سازی چندشوهری، بردگی جنسی و فراماسونری است.
نمايش هدا گابلر از آثار مهم هنريک ايبسن نمايشنامه نويس مشهور نروژی است که آن را در سال ۱۸۹۰ يعنی حدود ۱۲۰ سال پيش نوشته است. اين اثر توسط وحيد رهبانی از کارگردانان شاخص نسل جوان ايران از اوايل دی ماه در سالن چهارسو تئاتر شهر به روی صحنه رفته بود که روز سه شنبه به دستور اداره هنرهای نمايشی اجرای آن متوقف ماند. دادستان تهران از احضار عوامل نمايش به دادگاه و تشکيل پرونده قضايی برای آنها سخن گفته است.راديو فردا در گفت وگو با صدرالدين زاهد کارگردان و بازيگر قديمی تئاتر ايران که مقيم پاريس است، ابتدا از او می پرسد چه مضامينی در نمايشنامه هدا گابلر مطرح شده که از سوی رسانه های راست گرا، برداشتی چون ابتذال و اباحه گری از آن شده است؟
اين نمايش داستان غم انگيز زنی است به نام هدا گابلر، که نمی داند و نمی تواند به زندگی اش معنا بدهد. هدا گابلر دختر يک ژنرال است که شيفته تيراندازی با هفت تير است.
خود تمام اين مسائل هم در اين نمايش با توجه به موقعيت ايران خيلی برای من خيلی جالب است. نکاتی را نقل می کنم برايتان، که خيلی برجسته است که چرا کارگردان اين نمايش را انتخاب کرده. هدا گابلر با مردی ازدواج می کند که يک آدمی است بسيار معمولی. آدمی است که متخصص قرون وسطی است و طی اين ازدواج ما متوجه می شويم اين مرد قادر نيست که روياهای هداگابلر را به تحقق بيانجامد.
رويايی که خود هدا هم از تعريف آن عاجز است. بعد از ماه عسل بر می گردد و باخبر می شود که يکی از معشوقه های قديمی اش به شهرت دست يافته اما تحت نفوذ یکی از هم کلاسی های قدیم هدا گابلر است. زنی که هدا از او متنفر است. در نتیجه هدا تلاش می کند معشوق را از چنگ وی دربیاورد.
آقای زاهد، با توجه به اين که در ايران تئآترهای مختلف و متنوعی به روی صحنه می رود، نويسنده های خيلی بزرگ جهانی تا نويسندگان خيلی مشهور ايرانی،
اما چطور می شود دست می گذارند روی فرد خاصی يا يک نمايش خاصی؟آنچه که مهم است اينست که اين نمايش در تهران به چه صورتی و به چه نحوی به روی صحنه آمده. من نمی توانم از راه دور و با توجه به عکس هايی که از اين نمايش ديده ام، قضاوت صريحی کنم راجع به آنچه که در تهران اجرا شده.
ولی می توانم بگويم که گاه گاهی من خبرهايی را می شنوم از تهران که برای من مورد سئوال هست. که چطوری ممکن است بعضی از نمايشنامه ها به صحنه بروند؟
من شنيده ام مثلاً نمايشی از چخوف درباره زن و شوهرهايی که با ديگران رابطه داشته اند به صحنه رفته و يا «عروسی خون» به صحنه رفته که يک حس و حال شديد جنسی دارد.
خوب ممکن است که آدم تصور کند که با بازبينی قبل و بعد و زمان اجرا و غير اجرا و با اين مميزی شديدی که هست نمايش به يک شير بی يال و دم و اشکم تبديل شود که هيچ مفهومی نداشته باشد.
الان در تئآتر ايران هم به اعتقاد من که دور هستم و دستی از دور بر آتش دارم، يک چنين شيوه ای مد شده. اما آن استعاره چه کار می کند؟ با ذهن آدم ها شروع می کند بازی کردن. و اين چيزی است به مراتب خطرناک تر از آن کار اوليه است. يعنی اگر شما اجازه بدهيد که يک نمايش آن طور که نوشته شده روی صحنه برود، ممکن است آنچنان تاثيری نداشته باشد که بخواهند برداشتی را از آن نمايش بردارند.
اگر که جار و جنجالی الان سر هدا گابلر برپا شده، از اين می آيد که جمهوری اسلامی متوجه نيست که سانسور و مميزی کار را برعکس خواهد کرد. هرچقدر سخت گيری بيشتر شود، نويسندگان، هنرمندان پناه می برند به استعاره و حرف خودشان را... آدم ها حرف خودشان را به هر حال به نوعی خواهند زد.
پس شما در حقيقت معتقديد که تئآتر راه خودش را پيدا می کند و در جامعه ای که سانسور هست به جلو می رود و حرفش را می زند؟من معتقدم که حتماً اين کار خواهد شد به خاطر اين که ما دلايل بسيار داريم. دلايل بسيار داريم که حکومت هايی که بسيار بسيار ارگانيزه تر از حکومت ايران بودند، مثل حکومت کمونيست ها در روسيه شوروی، نتوانستند تمام و کمال صدای هنرمندان را خفه کنند. با هداگابلر دو مسئله عنوان شده. يکی مسئله مميزی است و يکی ظلمی است که به زن ايرانی می شود و اين ظلم را هنرمندان عزيز کشور ما دوست دارند ازش صحبت کنند. و چه کسی بهتر از ايبسن به اين مسئله در قرن نوزدهم پرداخته که اين مسئله آن موقع هم مسئله روز بود.
نمايش هدا گابلر از آثار مهم هنريک ايبسن نمايشنامه نويس مشهور نروژی است که آن را در سال ۱۸۹۰ يعنی حدود ۱۲۰ سال پيش نوشته است. اين اثر توسط وحيد رهبانی از کارگردانان شاخص نسل جوان ايران از اوايل دی ماه در سالن چهارسو تئاتر شهر به روی صحنه رفته بود که روز سه شنبه به دستور اداره هنرهای نمايشی اجرای آن متوقف ماند. دادستان تهران از احضار عوامل نمايش به دادگاه و تشکيل پرونده قضايی برای آنها سخن گفته است.راديو فردا در گفت وگو با صدرالدين زاهد کارگردان و بازيگر قديمی تئاتر ايران که مقيم پاريس است، ابتدا از او می پرسد چه مضامينی در نمايشنامه هدا گابلر مطرح شده که از سوی رسانه های راست گرا، برداشتی چون ابتذال و اباحه گری از آن شده است؟
اين نمايش داستان غم انگيز زنی است به نام هدا گابلر، که نمی داند و نمی تواند به زندگی اش معنا بدهد. هدا گابلر دختر يک ژنرال است که شيفته تيراندازی با هفت تير است.
خود تمام اين مسائل هم در اين نمايش با توجه به موقعيت ايران خيلی برای من خيلی جالب است. نکاتی را نقل می کنم برايتان، که خيلی برجسته است که چرا کارگردان اين نمايش را انتخاب کرده. هدا گابلر با مردی ازدواج می کند که يک آدمی است بسيار معمولی. آدمی است که متخصص قرون وسطی است و طی اين ازدواج ما متوجه می شويم اين مرد قادر نيست که روياهای هداگابلر را به تحقق بيانجامد.
رويايی که خود هدا هم از تعريف آن عاجز است. بعد از ماه عسل بر می گردد و باخبر می شود که يکی از معشوقه های قديمی اش به شهرت دست يافته اما تحت نفوذ یکی از هم کلاسی های قدیم هدا گابلر است. زنی که هدا از او متنفر است. در نتیجه هدا تلاش می کند معشوق را از چنگ وی دربیاورد.
آقای زاهد، با توجه به اين که در ايران تئآترهای مختلف و متنوعی به روی صحنه می رود، نويسنده های خيلی بزرگ جهانی تا نويسندگان خيلی مشهور ايرانی،
اما چطور می شود دست می گذارند روی فرد خاصی يا يک نمايش خاصی؟آنچه که مهم است اينست که اين نمايش در تهران به چه صورتی و به چه نحوی به روی صحنه آمده. من نمی توانم از راه دور و با توجه به عکس هايی که از اين نمايش ديده ام، قضاوت صريحی کنم راجع به آنچه که در تهران اجرا شده.
ولی می توانم بگويم که گاه گاهی من خبرهايی را می شنوم از تهران که برای من مورد سئوال هست. که چطوری ممکن است بعضی از نمايشنامه ها به صحنه بروند؟
من شنيده ام مثلاً نمايشی از چخوف درباره زن و شوهرهايی که با ديگران رابطه داشته اند به صحنه رفته و يا «عروسی خون» به صحنه رفته که يک حس و حال شديد جنسی دارد.
خوب ممکن است که آدم تصور کند که با بازبينی قبل و بعد و زمان اجرا و غير اجرا و با اين مميزی شديدی که هست نمايش به يک شير بی يال و دم و اشکم تبديل شود که هيچ مفهومی نداشته باشد.
اما ممکن است که کارگردانی هم باشد که اين عقل و درايت را داشته باشد که بتواند حتی در همين موقعيت حرفهای خودش را بزند. اين کارگردان چه کار خواهد کرد؟ به استعاره روی خواهد آورد، به اشاره خواهد پرداخت و مثل کسانی خواهد شد که خطوط را نمی خوانند بلکه بين خطوط را می خوانند. برای اينکه می دانند کتابی که در جمهوری اسلامی منتشر می شود، حروفی که نوشته شده، آن حروف لزوماً گويای حرفی که نويسنده می خواهد بزند، نيست. در نتيجه بايد بين حروف را بخوانند.
الان در تئآتر ايران هم به اعتقاد من که دور هستم و دستی از دور بر آتش دارم، يک چنين شيوه ای مد شده. اما آن استعاره چه کار می کند؟ با ذهن آدم ها شروع می کند بازی کردن. و اين چيزی است به مراتب خطرناک تر از آن کار اوليه است. يعنی اگر شما اجازه بدهيد که يک نمايش آن طور که نوشته شده روی صحنه برود، ممکن است آنچنان تاثيری نداشته باشد که بخواهند برداشتی را از آن نمايش بردارند.
اگر که جار و جنجالی الان سر هدا گابلر برپا شده، از اين می آيد که جمهوری اسلامی متوجه نيست که سانسور و مميزی کار را برعکس خواهد کرد. هرچقدر سخت گيری بيشتر شود، نويسندگان، هنرمندان پناه می برند به استعاره و حرف خودشان را... آدم ها حرف خودشان را به هر حال به نوعی خواهند زد.
پس شما در حقيقت معتقديد که تئآتر راه خودش را پيدا می کند و در جامعه ای که سانسور هست به جلو می رود و حرفش را می زند؟من معتقدم که حتماً اين کار خواهد شد به خاطر اين که ما دلايل بسيار داريم. دلايل بسيار داريم که حکومت هايی که بسيار بسيار ارگانيزه تر از حکومت ايران بودند، مثل حکومت کمونيست ها در روسيه شوروی، نتوانستند تمام و کمال صدای هنرمندان را خفه کنند. با هداگابلر دو مسئله عنوان شده. يکی مسئله مميزی است و يکی ظلمی است که به زن ايرانی می شود و اين ظلم را هنرمندان عزيز کشور ما دوست دارند ازش صحبت کنند. و چه کسی بهتر از ايبسن به اين مسئله در قرن نوزدهم پرداخته که اين مسئله آن موقع هم مسئله روز بود.
خروج یک مخالف دیگر مشایی از دولت: برکناری اشعری، رئیس کتابخانه ملی
سرانجام پس از یک دوره دو ماهه طرح برخی شایعات، علی اکبر اشعری محترمانه از کتابخانه ملی کنار گذاشته شد.
به گزارش آینده، اشعری که چهره های باسابقه و معتدل جناح اصولگرا و از معتمدین احمدی نژاد در دوره شهرداری بود، در دور اول ابتدا برای وزارت آموزش و پرورش معرفی شد که در مرحله رای اعتماد باز ماند و بعد از آن به عنوان مشاور رئیس جمهور و رئیس کتابخانه ملی و مرکز اسناد منصوب شد.
با این حال از همان دوره برخی اختلافات کاری میان حوزه مسوولیت وی و مشایی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری وجود داشت که این موارد با پایان دولت نهم و قرار گرفتن مشایی به عنوان رئیس کمیسیون فرهنگی دولت تشدید شد.
تا جایی که تا به امروز که یک سال و نیم از دوره دولت دهم می گذرد، هنوز حکم ریاست کتابخانه ملی برای دور دوم به وی داده نشده بود که می توان آن را نوعی برکناری محترمانه تلقی کرد.
اواسط آبان ماه در مراسمی که خانه کتاب در کتابخانه ملی برگزار کرد، جایزه بهترین رئیس کتابخانه به اشعری تقدیم شد و برخی این را به معنای خداحافظی با وی تلقی کردند که البته این اتفاق به تاخیر افتاد.
با وجود آن که در پی عدم صدور حکم جدید، امضای اعضای هیات امنای کتابخانه ملی، بهانه عدم صدور حکم اعلام شده بود، اما بعد از امضای اعضای این هیات امنا نیز حکم رئیس کتابخانه از دفتر رئیس جمهور صادر نشده بود
با این وجود اشعری که حضور با حکم قانونی و رسمی برایش مهم بود، عصر امروز استعفای خود را اعلام و با کارمندان کتابخانه ملی خداحافظی کرد .
با وجود برخی انتقادات به عملکرد اشعری در دوره ریاست کتابخانه ملی، این کتابخانه در دوره وی اصلاحات مثبتی در نحوه خدمات رسانی به مخاطبان به خود دید.
احتمال می رود اسفندیار رحیم مشایی کسی را که با خودش همسویی دارد، برای ریاست کتابخانه ملی در نظر گرفته باشد.
رئیس کتابخانه ملی ایران استعفا داد
علیاکبر اشعری، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، عصر روز شنبه (۱۵ ژانویه/ ۲۵ دی) استعفای خود را اعلام و با کارمندان کتابخانه ملی خداحافظی کرد. به گزارش واحد مرکزی خبر، وی علت استعفای خود را پایان حکم ماموریتاش و امضا نشدن حکم تمدید آن از جانب محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران بیان کرده است. اشعری شش سال رئیس کتابخانه ملی بوده است.
تاکسیرانی یکی از شغلهای رایج میان مهاجران ایرانی است. اما بسیاری از ایرانیان، نه از روی علاقه بلکه از روی اجبار این شغل را انتخاب میکنند. حسین سازور یکی از این رانندگان تاکسی در شهر بن از تجربیات خود میگوید.
زمستان امسال در آلمان زمستانی سرد و سفید بود. برف، فضای زیبایی را برای جشن کریسمس فراهم کرده بود. بارش برف اما برابر بود با یخبندان و اختلال در رفت و آمد وسایل نقلیه عمومی از جمله قطار و اتوبوس، که در آلمان به مراتب بیشتر از اتومبیلهای شخصی و تاکسیها مورد استفاده مردم قرار میگیرند. در این شرایط تاکسیها که در حالت عادی به دلیل گرانی، به ندرت استفاده میشوند نقش فرشته نجات را بازی میکردند.
حسین سازور، یکی از رانندگان تاکسی در شهر بن است که هر سال در این موقع برای بردن مسافران به مقصدشان خطر خیابانهای لغزنده را میپذیرد. او پالتوی بلند مشکی رنگی بر تن کرده ، چهرهای آرام دارد و با مسافران خود دوستانه برخورد میکند.
عدم علاقه ایرانیان به کار بدنی
حسین سازور مانند بسیاری دیگر از مهاجران ایرانی نتوانسته شغلی مناسب مربوط به رشته خود پیدا کند و مجبور بوده به تاکسیرانی روی آورد. برای بسیاری این پرسش مطرح است که چرا تعداد چشمگیری از ایرانیان شغل تاکسیرانی را برمیگزینند. حسین سازور یکی از دلائل گرایش ایرانیان به این شغل را مشکلات اقتصادی میداند و میگوید: «ایرانیها مجبور هستند این کار را انجام دهند. شما وقتی جایی استخدام میشوید، بعد از یک ماه حقوق خود را دریافت میکنید. اما یک راننده تاکسی در پایان روز کاری، سهم صاحب کار را پرداخت میکند و سهم خود را همان روز دریافت میکند. یعنی فرد مبلغی را که باید برای فردای خانوادهاش تهیه کند، در پایان یک روز در دست دارد.» او یکی دیگر از دلايل گرایش ایرانیان به شغل تاکسیرانی را بالا بودن نسبی تحصیلات آنها میداند. او اعتقاد دارد که افراد تحصیل کرده حاضر نیستند شغلی را انتخاب کنند که در آن مجبور به انجام کار بدنی هستند. در صورتی که بسیاری از مهاجران هنگام ورود به کشوری جدید به اینگونه شغلها روی میآوردند.
ارتباطات: یکی از دلائل گرایش ایرانیان به تاکسیرانی
حسین سازور ۶۰ سال دارد. او بیش از سی سال است که در آلمان زندگی میکند و صاحب دو دختر است. او در ایران در رشته فیزیک تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کرده و در ابتدای ورود خود به آلمان تلاش کرد با کمک اداره کار، شغلی در زمینه تخصص خودش پیدا کند. اما تلاشهای او با موفقیت مواجه نشد. او در اینباره میگوید: «بالاخره من مجبور شدم بروم و کار تاکسیرانی را شروع کنم. آن هم به خاطر اینکه دوستی داشتم که راننده تاکسی بود و او مرا راهنمایی کرد.»
او در کل ارتباطات را یکی دیگر از دلائل روی آوردن ایرانیان به این شغل میداند، چون افرادی که تازه وارد کشوری با فرهنگ و زبان جدید میشوند، خود اطلاعات کافی برای راه یافتن به شغلی معین را ندارند. او توضیح میدهد: «اجبار و ارتباطات، ایرانیان را به سمت این شغل کشیده است. به طور مثال یکی از افرادی که کار تاکسی را شروع کرده بود ایرانیهای مهاجر دیگر را که با او در تماس بودهاند راهنمایی کرده و این کمک باعث شد که بسیاری دیگر نیز همین شغل را انتخاب کنند.»
یکی از امتیازات که برای مهاجران در مورد شغل تاکسیرانی وجود دارد این است که آنها لازم نیست به زبان مسلط باشند. حسن سازور در این باره میگوید: «کسی که قصد دارد در بانک یا در بنگاه معاملات ملکی کار کند باید به زبان آلمانی مسلط باشد، اما راننده تاکسی نیازی به زبان پیشرفته ندارد. فقط کافی است که بپرسد "کجا میروید؟"، آنگاه مسافر اسم خیابان را میگوید و راننده به آن سمت حرکت میکند.»
نتیجه تجربیات تاکسیرانی در قالب مجموعه داستانهای کوتاه
با وجود اینکه تاکسیرانی برای حسین سازور گزینه نخست نبوده، اما او پس از سالها فعالیت در این زمینه توانسته خود را با این شرایط وفق دهد. او میگوید: «این کار، کار مورد علاقه من نیست. اما سعی میکنم از آن در جهت علاقه خودم استفاده کنم، بیشتر با مسافرها ارتباط داشته باشم، از وقت آزادی که هنگام تاکسیرانی دارم استفاده کنم و کتاب بخوانم با وجود اینکه کار تاکسی با روحیه من سازگار نیست.» نتیجه مصاحبت او با مسافران مختلف، مجموعه داستانهای کوتاهی درباره تجربیات او در دوران تاکسیرانی است که او قصد دارد آن را به زودی به چاپ برساند. این مجموعه حاوی داستانهای ملاقاتاو با مسافران مختلف است، مسافران ایرانی، سیاستمدار، روسپی و حتی کسی که قصد داشته خود را به قتل برساند.
آیدا آذرنوش
تحریریه: یلدا کیانی
کوچه برلن: پای صحبت راننده تاکسی ایرانی در آلمان
تاکسیرانی یکی از شغلهای رایج میان مهاجران ایرانی است. اما بسیاری از ایرانیان، نه از روی علاقه بلکه از روی اجبار این شغل را انتخاب میکنند. حسین سازور یکی از این رانندگان تاکسی در شهر بن از تجربیات خود میگوید.
زمستان امسال در آلمان زمستانی سرد و سفید بود. برف، فضای زیبایی را برای جشن کریسمس فراهم کرده بود. بارش برف اما برابر بود با یخبندان و اختلال در رفت و آمد وسایل نقلیه عمومی از جمله قطار و اتوبوس، که در آلمان به مراتب بیشتر از اتومبیلهای شخصی و تاکسیها مورد استفاده مردم قرار میگیرند. در این شرایط تاکسیها که در حالت عادی به دلیل گرانی، به ندرت استفاده میشوند نقش فرشته نجات را بازی میکردند.
حسین سازور، یکی از رانندگان تاکسی در شهر بن است که هر سال در این موقع برای بردن مسافران به مقصدشان خطر خیابانهای لغزنده را میپذیرد. او پالتوی بلند مشکی رنگی بر تن کرده ، چهرهای آرام دارد و با مسافران خود دوستانه برخورد میکند.
عدم علاقه ایرانیان به کار بدنی
حسین سازور مانند بسیاری دیگر از مهاجران ایرانی نتوانسته شغلی مناسب مربوط به رشته خود پیدا کند و مجبور بوده به تاکسیرانی روی آورد. برای بسیاری این پرسش مطرح است که چرا تعداد چشمگیری از ایرانیان شغل تاکسیرانی را برمیگزینند. حسین سازور یکی از دلائل گرایش ایرانیان به این شغل را مشکلات اقتصادی میداند و میگوید: «ایرانیها مجبور هستند این کار را انجام دهند. شما وقتی جایی استخدام میشوید، بعد از یک ماه حقوق خود را دریافت میکنید. اما یک راننده تاکسی در پایان روز کاری، سهم صاحب کار را پرداخت میکند و سهم خود را همان روز دریافت میکند. یعنی فرد مبلغی را که باید برای فردای خانوادهاش تهیه کند، در پایان یک روز در دست دارد.» او یکی دیگر از دلايل گرایش ایرانیان به شغل تاکسیرانی را بالا بودن نسبی تحصیلات آنها میداند. او اعتقاد دارد که افراد تحصیل کرده حاضر نیستند شغلی را انتخاب کنند که در آن مجبور به انجام کار بدنی هستند. در صورتی که بسیاری از مهاجران هنگام ورود به کشوری جدید به اینگونه شغلها روی میآوردند.
ارتباطات: یکی از دلائل گرایش ایرانیان به تاکسیرانی
حسین سازور ۶۰ سال دارد. او بیش از سی سال است که در آلمان زندگی میکند و صاحب دو دختر است. او در ایران در رشته فیزیک تا مقطع فوق لیسانس تحصیل کرده و در ابتدای ورود خود به آلمان تلاش کرد با کمک اداره کار، شغلی در زمینه تخصص خودش پیدا کند. اما تلاشهای او با موفقیت مواجه نشد. او در اینباره میگوید: «بالاخره من مجبور شدم بروم و کار تاکسیرانی را شروع کنم. آن هم به خاطر اینکه دوستی داشتم که راننده تاکسی بود و او مرا راهنمایی کرد.»
او در کل ارتباطات را یکی دیگر از دلائل روی آوردن ایرانیان به این شغل میداند، چون افرادی که تازه وارد کشوری با فرهنگ و زبان جدید میشوند، خود اطلاعات کافی برای راه یافتن به شغلی معین را ندارند. او توضیح میدهد: «اجبار و ارتباطات، ایرانیان را به سمت این شغل کشیده است. به طور مثال یکی از افرادی که کار تاکسی را شروع کرده بود ایرانیهای مهاجر دیگر را که با او در تماس بودهاند راهنمایی کرده و این کمک باعث شد که بسیاری دیگر نیز همین شغل را انتخاب کنند.»
یکی از امتیازات که برای مهاجران در مورد شغل تاکسیرانی وجود دارد این است که آنها لازم نیست به زبان مسلط باشند. حسن سازور در این باره میگوید: «کسی که قصد دارد در بانک یا در بنگاه معاملات ملکی کار کند باید به زبان آلمانی مسلط باشد، اما راننده تاکسی نیازی به زبان پیشرفته ندارد. فقط کافی است که بپرسد "کجا میروید؟"، آنگاه مسافر اسم خیابان را میگوید و راننده به آن سمت حرکت میکند.»
نتیجه تجربیات تاکسیرانی در قالب مجموعه داستانهای کوتاه
با وجود اینکه تاکسیرانی برای حسین سازور گزینه نخست نبوده، اما او پس از سالها فعالیت در این زمینه توانسته خود را با این شرایط وفق دهد. او میگوید: «این کار، کار مورد علاقه من نیست. اما سعی میکنم از آن در جهت علاقه خودم استفاده کنم، بیشتر با مسافرها ارتباط داشته باشم، از وقت آزادی که هنگام تاکسیرانی دارم استفاده کنم و کتاب بخوانم با وجود اینکه کار تاکسی با روحیه من سازگار نیست.» نتیجه مصاحبت او با مسافران مختلف، مجموعه داستانهای کوتاهی درباره تجربیات او در دوران تاکسیرانی است که او قصد دارد آن را به زودی به چاپ برساند. این مجموعه حاوی داستانهای ملاقاتاو با مسافران مختلف است، مسافران ایرانی، سیاستمدار، روسپی و حتی کسی که قصد داشته خود را به قتل برساند.
آیدا آذرنوش
تحریریه: یلدا کیانی
ورشکستگی کتابفروشیها ادامه دارد
در شرایطی که کتابهای خواندنی مجوز انتشار نمیگیرند، کتابفروشیهای خیابان کریمخان یکی پس از دیگری ورشکسته و تعطیل میشوند. وزیر ارشاد میگوید اتفاق خاصی نیفتاده است.
به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه اکنون مدتی است که برخی از مهمترین کتابفروشیهای تهران در خیابان کریمخان زند کرکرههایشان را پائین میکشند و تعطیل میکنند. کتابفروشی نشر نی به مدیریت جعفر همایی، یکی از مهمترین ناشران ایران بهویژه در عرصه علوم انسانی و اجتماعی نخستین کتابفروشی نامآشنای خیابان کریمخان زند بود که کرکرههایش را پایین کشید.
قرار است پس از نشر نی، کتابفروشیهای ثالث، ویستار و آبی نیز تعطیل شوند.
فرخنده حاجیزاده نویسنده و مدیر کتابفروشی ویستار به خبرآنلاین گفت کتابفروشیها بهدلیل مشکلات اقتصادی و همچنین وضع بد نشر تعطیل می شوند. نشر ویستار از یک ماه پیش آگهی فروش داده است.
حاجی زاده به خبرآنلاین گفت:«خیلی سعی کردیم به این نقطه نرسیم، ولی رسیدیم. تاریخ فرهنگی پشت ویستار خوابیده ، ولی دیگر نمیشود ادامه داد. خیلی عرصه تنگ شده و دیگر چارهای نداریم.»
قرار است که مکان کتابفروشی نشر ثالث در خیابان کریمخان زند به یکی از بانکهای خصوصی فروخته شود.
در این میان سید محمد حسینی، وزیر ارشاد درباره تعطیلی کتابفروشیها اظهار نظر کرد. او به خبرگزاری دانشجویان ایرانی (ایسنا) گفت: شاید انتظاری كه ناشران از این كار داشتهاند، برآورده نشده و دیدهاند درآمدزایی ندارد و به همین دلیل دنبال مشاغل دیگری رفتهاند. كارهای فرهنگی مثل بقیهی كارهای خدماتی و تجاری در كشور نیست كه درآمد بالایی داشته باشد.»
وزیر ارشاد در ادامه افزود: «در واقع، میخواهم بگویم كه اكنون اتفاق خاصی نیفتاده است كه آنها حالا متوجه این موضوع شده باشند.»
وزیر ارشاد همچنین دربارهی اینكه در ماجرای تعطیلی كتابفروشیها، روند طولانی دریافت مجوز نشر كتاب هم عنوان شده است، گفت: «ممكن است یك كتاب اشكالاتی داشته باشد و به خاطر اینكه تصحیح شود و ایرادهایش برطرف شود، معطل شود؛ اما اینكه یك كتاب اینگونه بر یك كتابفروشی تأثیر بگذارد، استدلال بیاساسی است.»
همین چندی پیش بود که امین فقیری، از مهمترین نویسندگان ایران در سالهای پایانی دههی پنجاه اعلام کرد که رماناش مجوز نشر نگرفته است. نویسندگانی مانند محمود دولت آبادی، شهریار مندنیپور و امیر حسن چهلتن که در حال حاضر از شناختهشدهترین و مهمترین نویسندگان ایران بهشمار میآیند، آثارشان را به فارسی منتشر نکردند، بلکه ترجمهای از این آثار را در آمریکا و آلمان به چاپ سپردند و از قضا با اقبال گسترده خوانندگان غربی نیز مواجه شدند.
در تاریخ هجدهم دی ماه جزوهای با نام واکاوی براندازی نرم در حوزه نشر» منتشر شده بود. در این جزوه علاوه بر برخی ناشران، دهها نویسنده و مترجم نیز به تلاش برای «براندازی» جمهوری اسلامی متهم شدهاند.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻧﯽ»، «چشمه»، «کویر»، «عطایی»، «روشنگران»، «ققنوس» و «اختران» هفت ناشری هستند که در این جزوه فعالیتهای آنها «براندازانه» اعلام شده است.
در این جزوه از نشر «نی» به عنوان ناشر «ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻧﺎﺷﺮان ﻣﻌﺎرض ﺑﺎ ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﯽ» یاد شده است و جعفر همایی مدیر این انتشارات نیز به عنوان «ﯾﮑﯽ از ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺟﺪی وزارت ﻓﺮﻫﻨﮓ و ارﺷﺎد اﺳﻼﻣﯽ در دوﻟﺖ ﻧﻬﻢ» معرفی شده است.
به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه اکنون مدتی است که برخی از مهمترین کتابفروشیهای تهران در خیابان کریمخان زند کرکرههایشان را پائین میکشند و تعطیل میکنند. کتابفروشی نشر نی به مدیریت جعفر همایی، یکی از مهمترین ناشران ایران بهویژه در عرصه علوم انسانی و اجتماعی نخستین کتابفروشی نامآشنای خیابان کریمخان زند بود که کرکرههایش را پایین کشید.
قرار است پس از نشر نی، کتابفروشیهای ثالث، ویستار و آبی نیز تعطیل شوند.
فرخنده حاجیزاده نویسنده و مدیر کتابفروشی ویستار به خبرآنلاین گفت کتابفروشیها بهدلیل مشکلات اقتصادی و همچنین وضع بد نشر تعطیل می شوند. نشر ویستار از یک ماه پیش آگهی فروش داده است.
حاجی زاده به خبرآنلاین گفت:«خیلی سعی کردیم به این نقطه نرسیم، ولی رسیدیم. تاریخ فرهنگی پشت ویستار خوابیده ، ولی دیگر نمیشود ادامه داد. خیلی عرصه تنگ شده و دیگر چارهای نداریم.»
قرار است که مکان کتابفروشی نشر ثالث در خیابان کریمخان زند به یکی از بانکهای خصوصی فروخته شود.
در این میان سید محمد حسینی، وزیر ارشاد درباره تعطیلی کتابفروشیها اظهار نظر کرد. او به خبرگزاری دانشجویان ایرانی (ایسنا) گفت: شاید انتظاری كه ناشران از این كار داشتهاند، برآورده نشده و دیدهاند درآمدزایی ندارد و به همین دلیل دنبال مشاغل دیگری رفتهاند. كارهای فرهنگی مثل بقیهی كارهای خدماتی و تجاری در كشور نیست كه درآمد بالایی داشته باشد.»
وزیر ارشاد در ادامه افزود: «در واقع، میخواهم بگویم كه اكنون اتفاق خاصی نیفتاده است كه آنها حالا متوجه این موضوع شده باشند.»
وزیر ارشاد همچنین دربارهی اینكه در ماجرای تعطیلی كتابفروشیها، روند طولانی دریافت مجوز نشر كتاب هم عنوان شده است، گفت: «ممكن است یك كتاب اشكالاتی داشته باشد و به خاطر اینكه تصحیح شود و ایرادهایش برطرف شود، معطل شود؛ اما اینكه یك كتاب اینگونه بر یك كتابفروشی تأثیر بگذارد، استدلال بیاساسی است.»
همین چندی پیش بود که امین فقیری، از مهمترین نویسندگان ایران در سالهای پایانی دههی پنجاه اعلام کرد که رماناش مجوز نشر نگرفته است. نویسندگانی مانند محمود دولت آبادی، شهریار مندنیپور و امیر حسن چهلتن که در حال حاضر از شناختهشدهترین و مهمترین نویسندگان ایران بهشمار میآیند، آثارشان را به فارسی منتشر نکردند، بلکه ترجمهای از این آثار را در آمریکا و آلمان به چاپ سپردند و از قضا با اقبال گسترده خوانندگان غربی نیز مواجه شدند.
در تاریخ هجدهم دی ماه جزوهای با نام واکاوی براندازی نرم در حوزه نشر» منتشر شده بود. در این جزوه علاوه بر برخی ناشران، دهها نویسنده و مترجم نیز به تلاش برای «براندازی» جمهوری اسلامی متهم شدهاند.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻧﯽ»، «چشمه»، «کویر»، «عطایی»، «روشنگران»، «ققنوس» و «اختران» هفت ناشری هستند که در این جزوه فعالیتهای آنها «براندازانه» اعلام شده است.
در این جزوه از نشر «نی» به عنوان ناشر «ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻧﺎﺷﺮان ﻣﻌﺎرض ﺑﺎ ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﯽ» یاد شده است و جعفر همایی مدیر این انتشارات نیز به عنوان «ﯾﮑﯽ از ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺟﺪی وزارت ﻓﺮﻫﻨﮓ و ارﺷﺎد اﺳﻼﻣﯽ در دوﻟﺖ ﻧﻬﻢ» معرفی شده است.