گفتگوي راديو ندا با ناصر زرافشان در مورد فريبرز رئيس دانا و منيژه نجم عراقي
دكتر ناصر زرافشان ، وكيل دكتر فريبرز رئيس دانا، در گفتگو با راديو ندا گفت : ‹‹ ما تلاشمان را درهمه زمينه هاي ممكن ، با كاري كه رئيس دانا كرده ، با آرمانش و شخصيتش مباينت نداشته باشد خواهيم كرد ! ››
ژاله وفا
انصاف بايد داد که نظرات اقتصادی و صراحت بيان آقای رئيسدانا مسلمأ نظامی مافيايی همچون نظام ولايت فقيه را درمقابل چنين عنصری سياسی و چپ، آن هم به معنای درست عدالتخواهانهی آن، که هميشه در صف اول معترضين به بیعدالتی و ظلم قرار دارد، بیتفاوت نمیگذارد و نگذاشت.
فريبرز رئيس دانا عنصر سياسی هميشه بيدار و اقتصاد دانی مسئول و مستقل نه تنها برای مبارزان راه آزادی و استقلال و عدالت ،بلکه برای اقشار مختلف مردم و طبقات زحمتکش ايران فردی شناخته شده و محبوب است از اينرو نيازی به معرفی وی و نيز برشماری عملکرد های وی نيست.
بهترين نمود مبارزه درست وی با نمادهای بی عدالتی و ظلم و اجحاف ، همانا نظام ولايت فقيه ، جرم وی از ديد "داد"ستانی تهران است :" رئيس دانا به جرم مصاحبه با رسانه های بيگانه و اخلال در هدفمند کردن يارانه ها بازداشت شده است!"
آری جرم واقعی رئيس دانا اين است که اسرار هويدا می کرده است .
جرم وی اين است که طاقت ندارد ببيند مافيای مالی - نظامی حاکم بر کشور ، نئوليبراليسم اقتصادی را در قالب "طرحهای" اقتصادی وبدستور صندوق بين المللی پول به کشور تحميل کند و آنرا بدورغ در زرورق " طرحهای هدفمند" و "حامی طبقات زحمتکش" به خورد مردم دهد و بزرگترين آسيبها را نصيب طبقات ستمديده و زحمتکش کند.
رئيس دانا اين آزاده مرد دانا و ديده بان تيز ملت ما ، از ابتدای عوامفريبی دولت احمدی نژاد به افشای ماهيت طرح " هدفمند کردن يارانه " پرداخت. وی سالی قبل از آخرين مصاحبه اش با بی بی سی که در باره يارانه ها سخن گفت ، يعنی در مصاحبه با کانون مدافعان حقوق کارگر در ۷ بهمن ۱۳۸۸ در افشای نظام ولايت فقيه و دولت احمدی نژاد انگشت بر روی نکته اصلی همانا خطر انتقال اقتصاد ملی به نهاد های نظامی می گذارد:
" يک نوع گذار دارد اتفاق میافتد. به اين معنا که سرمايهها قدرت اقتصادی ، مديريت منابع مادی، منابع مالی و بانکی و اقتصاد ملی و زيرساختها از دولت و قسمتی از بخش خصوصی در حال انتقال به نهادهای نظامی کشور است. اين سهمی که بخشهای نظامی مستقيم و غيرمستقيم در اقتصاد دارند، تاکنون يکی از بی سابقه ترينها در تمام جهان بوده است .".
وی در رابطه باجهت گيری دولتهای موجود در نظام ولايت فقيه به اقتصاد نوليبرالی می گويد :" با اينکه دولت خاتمی يک جهت گيری قوی اقتصادی نوليبرالی داشت، اما در مقابل ، رعايت خيلی از جنبهها را میکرد. همين دولت خاتمی نتوانست يا نخواست همهی جنبههای منفی سياست تعديل ساختاری را مهار بزند. از همان زمان هم نشانهها و علايم خيلی جدی و برجسته ای وجود داشت که در بخش رقيب ،سرمايه داری ميليتاريستی در حال شکل گيری و قدرت گيری است. اين سرمايه داری که به قدرت رسيد به چند دليل برنامهی يارانهها را در دستور کار قرار دارد. يک بهانه اين بود که از برنامهی سوم تدراک هدفمند کردن يارانهها و نوعی تثبيت و جابه جايی ديده شده بود. بايد در اينجا ريشههای سياستهای خاص آن دولتها را نيز در نوليبراليسم بشناسيم. اما دليل ديگر دولت اين بود که تفسير اصل ۴۴ و نقش اين اصل در خدمت اين دولت قرار گرفت. پشتيبانی بسيار زيادی را دولت نهم از حيث قدرت عالی سياسی، نظامی، روحانيت و ايدئولوژيک بدست آورد. بنابراين امکان را بدست آورد که اين تحول و اين تغيير را انجام دهد. دليل ديگر اين بود که خود دولت احمدی نژاد به شدت مايل به چنين کاری بود.
اين توضيح را لازم میدانم که اين دولت راستگراترين دولتی است که تاکنون ايران به خودش ديده است."
و با اين سخنان پرده از فريب و نيرنگی که در پشت طرحهای به ظاهر مردمی اين نظام خوابيده است برمی دارد:
" اينکه اقشاری را مورد حمايت قرار میدهند که نه کارگرند و نه سرمايه دار، در واقع جنبهی عوام فريبانه و پوپوليستی دارد. اين جنبهاش را بايد سياسی بگيريم. برای اينکه میخواهد به اين وسيله اولا يک لايه دو سه ميليونی را به عنوان نيرويی که حاضرند حق الزحمه بگيرند وبه خيابان بيايند، به طور موظف در خدمت داشته باشند و بعد برای عوام تبليغ کند و بعد هم بحران امروز را به فردا بيفکند.اما فردا اين پرداختها، يعنی پرداختهای نقدی يارانه ای که ايشان به عمل میآورد در مقابل تابش آفتاب تموز تورم بخار خواهد شد و تازه آن موقع است که به هر کس که دلشان بخواهند پول میدهند و اتفاقا آن کسان را برای انباشت سرمايه میخواهند. من گمان نمیکنم که اين انباشت سرمايه را میخواهند برای عدالت اجتماعی!"
جدای از حق اختلافی که نگارنده اين سطور با برخی نگرشها و مواضع اقتصادی کلان آقای رئيس دانا ، و مسلما ايشان با نگارنده ميتوانند داشته باشدو آن در چهارچوب حق اختلاف مورد احترام و خود مسبب رشد و غنای فکر است ،ولی انصاف بايد داد که نظرات اقتصادی و صراحت بيان اقای رئيس دانا مسلما نظامی مافيايی همچون نظام ولايت فقيه را مقابل چنين عنصری سياسی وچپ آنهم به معنای درست عدالت خواهانه آن ، که هميشه در صف اول معترضين به بی عدالتی و ظلم قرار دارد ، بی تفاوت نميگذارد و نگذاشت.
هر نظام استبدادی بتدريج که ماهيتش بر مردم روشن می گردد و با امواج مخالفتها مواجه گشته و بسوی سقوط شتاب می گيرد ، در اوج ناتوانی آنچنان دچار توهم قدرت می شود که خود را فعال مايشا ء نيز تصور کرده و حتی قدرت خود را فرا تر از زمان در دسترسش می پندارد . نمونه اين توهم قدرت را در رفتارمسئولان نظام ولايت فقيه با مخالفان خود می توان ديد:
◄زيد آبادی را علاوه بر حبس ،مادام العمر از فعاليت سياسی محروم کرده است !
◄طاقت تحمل ابراهيم يزدی را حتی در بستر بيماری ندارد .
◄در مقابل ايستادگی نسرين ستوده وکيل بيدارايران در بيدادگاهش عاجر مانده ،انواع جرمها را برای وی جعل می کند و وی را به بی حجابی متهم می نمايد .
◄ در مقابل فشار جامعه که مانع اعدام حبيب الله لطيفی گرديد ، با اعدام علی صارمی به جرم محاربه ، به اصطلاح از جامعه انتقام می گيرد اين فهرست همانند فهرست مخالفان استبداد حاکم ، پايان ندارد ...
اما در مقابل ابعاد خشونتی که اين نظام بر ما اعمال ميکند چاره چيست؟
رئيس دانا و همه قربانيان خشونت نظام ولايت فقيه بخوبی ميدانند که اين نظام با فرو بردن جامعه در خشونت ، به تخريب نيروهای محرکه جامعه دست می زند و با اين تخريب بر دامنه بحران هايی که در درون و بيرون مرزها، پديد می ﺁورد ؛ نيز روز بروز افزوده می شود ، اما تنها نابسامانيها و ﺁسيبهای اجتماعی نيستند که هم خشونت روزافزونی را گزارش می کنند که مردم کشور بدان گرفتارند و هم از محيط اجتماعی ,ﺁن سلامت را که لازمه رشد اقتصادی است می ستاند و باز تنها از بين رفتن زمينه های کار انديشه و دست ، در کشاورزی و صنعت کشور نيست که جامعه را فقير تر می کند ، تنها نبود جريان ﺁزاد اطلاعات و فقدان امنيت قضائی و رعايت نشدن حقوق انسان و نبود منزلتها نيستند که جو خشونت را بازهم سنگين تر و سرمايه گذاريهای توليدی را ناممکن تر می گردانند ، تنها فرو کاستن دين از بيان آزادی و روش خشونت زدائی؛ به ضد دين و بيان خشونت توسط قدرتی نيست که هم دين و هم سياست و هم اقتصاد وهم هنر و انديشه و احساس و اخلاق را، همه را ابزار دست میکند تا انسانها را قربانی مطامع خود کند و باز تنها هولناکی ضربات فرو آمده بر شالوده ها و ملاطهای معنوی جامعه توسط قدرتی نيست که بقول شهيد نهضت ملی ايران دکتر حسين فاطمی:" سياست و ديانت را بعنوان نهادهای تامين حقوق عمومی به عوامل حفظ منافع خصوصی گروهی تبديل می کند ." آن خشونتی که از همه آنچه بر شمرديم فرو کاهنده تر است ، انکار قوه رهبری آحاد ملت و حق مشارکت ﺁحاد مردم ايران ، در اداره جامعه خويش است که از درون، هر ايرانی را، در قلمرو توليد ، اعم از توليد اقتصادی تا توليد فکر و انديشه و ابتکار تا توليد مهرو عشق و سخا وبخشش و داد , ستر ون و نازا ميگرداند.
و فاصله ميان مسئوليت و مشغوليت ما ملت عظيم است !
بی تفاوتی يا بی اعتنايی به روند شتاب گيرابعاد خشونت , فرايند انحطاط را به سراشيبی سقوط يک ملت نيز ميتواند راهبر گردد. در ايران امروز آن دانش آموز دچار افت تحصيلی , آن دانشجو و جوان بی آينده ؛آن کارگر بيکار و دهقان بی زمين و روستا و مهاجر به شهرهای تپيده در دود , آن کارمند عاطل و سرگ دان در ديوانسالاری لجام گسيخته و روزنامه نگار با روزنامه توقيف شده اش , و نيز نيروی مسلح حقيرو نازل شده در نقش نيروی سرکوبگر و آن بخش از زنان تحقير شده در سطح ظاهر و پوشش و دچار سرکوب روزمره , مگر ميتوانند به سرنوشت خود بی تفاوت باشند؟
و آيا مگر الزامات حيات فرصت تعلل و سوزاندن فرصت را بدانها ميدهد که بزرگترين جفا را بر خود روا داشته همانا خود را تا سرحد يک موجود لاقيد و بی تفاوت ناچيز کنند؟
اگرخود ما مردم تاريخ بنيادين ايران خود را به تاريخ فرمانروايان مستبد فرو نکاهيم ، بلکه تاريخ انديشه و ادب و هنر و زبانها و آيين ها و اقوام گوناگونی بدانيم که وحدت در تنوع اش از محدوده تنگ صرف نظام حکومتی و وحدت سياسی آن بسی فراتر رفته و ميرود و انديشمندان و اديبانش مدارا را در معنای هماهنگی در اختلاف و گرايشی ذهنی که حاصل شناخت حقوق خود و ديگری و کل بشريت و آزاديهای بنيادی و ذاتی ديگران است را در قالب ابيات پيوسته معتبر:
بنی آدم اعضای يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
را در عمق " وجدان جمعی "و" حافظه ملی " ايرانيان حک کرده اند ؛ همه جهانيان را با ويژگيهای عنصر ايرانی در مدارا و تساهل ورشد همراه با آگاهی، آزادی وصراحت و شفافيت بيان و وجدان و عقيده ؛ بار ديگر شگفت زده خواهيم کرد.
فريبرز رئيس دانا ، نسرين ستوده ، ابراهيم يزدی ، حبيب الله لطيفی ، علی صارمی ،ندا و سهرابها ، احمد زيد آبادی ، مصطفی تاج زاده ، مينا فرخ رضايی ، درسا سبحانی ، حشمت الله طبرزدی ، عباس امير انتظام ، مجيد توکلی ، بهاره هدايت ،رضا شهابی ، سيامک مهر ، نادر عسکری ، منصور اسانلو ، عيسی سحر خيز و... با هر عقيده و مرامی پارگان تن واحد ما ملت و اعضای پيکر ما يند ، پس از درد آنها قرار نيابيم و تا برداشتن مانع اين درد بزرگ استبداد و بازگردان آرام آزادی به ميهن از پای ننشينيم .
اين پيام را به همسران و دختران و پسران و مادران و پدران شهدای راه آزادی و استقلال ايران و نيززندانيان سياسی و بيگناه ايران برسانيم که در دفاع از حقوق اين مظلومان که حقوق خود ما نيز هست ، لحظه ای غفلت نمی کنيم وبا وجود همه تهديد ها در اعتراض دم فرو نمی بنديم و دفاع از حق آنها را دفاع از حقوق خود دانسته و درد آنها درد مشترک ما و شادی آزادی آنها شادی همه ماست .
زنهار که چشمان تيز بين شهيدان به خون غلطيده راه استقلال و آزادی بر فراز ايران ، همه ما را به نظاره ايستاده اند .
هموطنان!
همتی ، باشد کز اين گذرگه اندوه بگذريم
انصاف بايد داد که نظرات اقتصادی و صراحت بيان آقای رئيسدانا مسلمأ نظامی مافيايی همچون نظام ولايت فقيه را درمقابل چنين عنصری سياسی و چپ، آن هم به معنای درست عدالتخواهانهی آن، که هميشه در صف اول معترضين به بیعدالتی و ظلم قرار دارد، بیتفاوت نمیگذارد و نگذاشت.
فريبرز رئيس دانا عنصر سياسی هميشه بيدار و اقتصاد دانی مسئول و مستقل نه تنها برای مبارزان راه آزادی و استقلال و عدالت ،بلکه برای اقشار مختلف مردم و طبقات زحمتکش ايران فردی شناخته شده و محبوب است از اينرو نيازی به معرفی وی و نيز برشماری عملکرد های وی نيست.
بهترين نمود مبارزه درست وی با نمادهای بی عدالتی و ظلم و اجحاف ، همانا نظام ولايت فقيه ، جرم وی از ديد "داد"ستانی تهران است :" رئيس دانا به جرم مصاحبه با رسانه های بيگانه و اخلال در هدفمند کردن يارانه ها بازداشت شده است!"
آری جرم واقعی رئيس دانا اين است که اسرار هويدا می کرده است .
جرم وی اين است که طاقت ندارد ببيند مافيای مالی - نظامی حاکم بر کشور ، نئوليبراليسم اقتصادی را در قالب "طرحهای" اقتصادی وبدستور صندوق بين المللی پول به کشور تحميل کند و آنرا بدورغ در زرورق " طرحهای هدفمند" و "حامی طبقات زحمتکش" به خورد مردم دهد و بزرگترين آسيبها را نصيب طبقات ستمديده و زحمتکش کند.
رئيس دانا اين آزاده مرد دانا و ديده بان تيز ملت ما ، از ابتدای عوامفريبی دولت احمدی نژاد به افشای ماهيت طرح " هدفمند کردن يارانه " پرداخت. وی سالی قبل از آخرين مصاحبه اش با بی بی سی که در باره يارانه ها سخن گفت ، يعنی در مصاحبه با کانون مدافعان حقوق کارگر در ۷ بهمن ۱۳۸۸ در افشای نظام ولايت فقيه و دولت احمدی نژاد انگشت بر روی نکته اصلی همانا خطر انتقال اقتصاد ملی به نهاد های نظامی می گذارد:
" يک نوع گذار دارد اتفاق میافتد. به اين معنا که سرمايهها قدرت اقتصادی ، مديريت منابع مادی، منابع مالی و بانکی و اقتصاد ملی و زيرساختها از دولت و قسمتی از بخش خصوصی در حال انتقال به نهادهای نظامی کشور است. اين سهمی که بخشهای نظامی مستقيم و غيرمستقيم در اقتصاد دارند، تاکنون يکی از بی سابقه ترينها در تمام جهان بوده است .".
وی در رابطه باجهت گيری دولتهای موجود در نظام ولايت فقيه به اقتصاد نوليبرالی می گويد :" با اينکه دولت خاتمی يک جهت گيری قوی اقتصادی نوليبرالی داشت، اما در مقابل ، رعايت خيلی از جنبهها را میکرد. همين دولت خاتمی نتوانست يا نخواست همهی جنبههای منفی سياست تعديل ساختاری را مهار بزند. از همان زمان هم نشانهها و علايم خيلی جدی و برجسته ای وجود داشت که در بخش رقيب ،سرمايه داری ميليتاريستی در حال شکل گيری و قدرت گيری است. اين سرمايه داری که به قدرت رسيد به چند دليل برنامهی يارانهها را در دستور کار قرار دارد. يک بهانه اين بود که از برنامهی سوم تدراک هدفمند کردن يارانهها و نوعی تثبيت و جابه جايی ديده شده بود. بايد در اينجا ريشههای سياستهای خاص آن دولتها را نيز در نوليبراليسم بشناسيم. اما دليل ديگر دولت اين بود که تفسير اصل ۴۴ و نقش اين اصل در خدمت اين دولت قرار گرفت. پشتيبانی بسيار زيادی را دولت نهم از حيث قدرت عالی سياسی، نظامی، روحانيت و ايدئولوژيک بدست آورد. بنابراين امکان را بدست آورد که اين تحول و اين تغيير را انجام دهد. دليل ديگر اين بود که خود دولت احمدی نژاد به شدت مايل به چنين کاری بود.
اين توضيح را لازم میدانم که اين دولت راستگراترين دولتی است که تاکنون ايران به خودش ديده است."
و با اين سخنان پرده از فريب و نيرنگی که در پشت طرحهای به ظاهر مردمی اين نظام خوابيده است برمی دارد:
" اينکه اقشاری را مورد حمايت قرار میدهند که نه کارگرند و نه سرمايه دار، در واقع جنبهی عوام فريبانه و پوپوليستی دارد. اين جنبهاش را بايد سياسی بگيريم. برای اينکه میخواهد به اين وسيله اولا يک لايه دو سه ميليونی را به عنوان نيرويی که حاضرند حق الزحمه بگيرند وبه خيابان بيايند، به طور موظف در خدمت داشته باشند و بعد برای عوام تبليغ کند و بعد هم بحران امروز را به فردا بيفکند.اما فردا اين پرداختها، يعنی پرداختهای نقدی يارانه ای که ايشان به عمل میآورد در مقابل تابش آفتاب تموز تورم بخار خواهد شد و تازه آن موقع است که به هر کس که دلشان بخواهند پول میدهند و اتفاقا آن کسان را برای انباشت سرمايه میخواهند. من گمان نمیکنم که اين انباشت سرمايه را میخواهند برای عدالت اجتماعی!"
جدای از حق اختلافی که نگارنده اين سطور با برخی نگرشها و مواضع اقتصادی کلان آقای رئيس دانا ، و مسلما ايشان با نگارنده ميتوانند داشته باشدو آن در چهارچوب حق اختلاف مورد احترام و خود مسبب رشد و غنای فکر است ،ولی انصاف بايد داد که نظرات اقتصادی و صراحت بيان اقای رئيس دانا مسلما نظامی مافيايی همچون نظام ولايت فقيه را مقابل چنين عنصری سياسی وچپ آنهم به معنای درست عدالت خواهانه آن ، که هميشه در صف اول معترضين به بی عدالتی و ظلم قرار دارد ، بی تفاوت نميگذارد و نگذاشت.
هر نظام استبدادی بتدريج که ماهيتش بر مردم روشن می گردد و با امواج مخالفتها مواجه گشته و بسوی سقوط شتاب می گيرد ، در اوج ناتوانی آنچنان دچار توهم قدرت می شود که خود را فعال مايشا ء نيز تصور کرده و حتی قدرت خود را فرا تر از زمان در دسترسش می پندارد . نمونه اين توهم قدرت را در رفتارمسئولان نظام ولايت فقيه با مخالفان خود می توان ديد:
◄زيد آبادی را علاوه بر حبس ،مادام العمر از فعاليت سياسی محروم کرده است !
◄طاقت تحمل ابراهيم يزدی را حتی در بستر بيماری ندارد .
◄در مقابل ايستادگی نسرين ستوده وکيل بيدارايران در بيدادگاهش عاجر مانده ،انواع جرمها را برای وی جعل می کند و وی را به بی حجابی متهم می نمايد .
◄ در مقابل فشار جامعه که مانع اعدام حبيب الله لطيفی گرديد ، با اعدام علی صارمی به جرم محاربه ، به اصطلاح از جامعه انتقام می گيرد اين فهرست همانند فهرست مخالفان استبداد حاکم ، پايان ندارد ...
اما در مقابل ابعاد خشونتی که اين نظام بر ما اعمال ميکند چاره چيست؟
رئيس دانا و همه قربانيان خشونت نظام ولايت فقيه بخوبی ميدانند که اين نظام با فرو بردن جامعه در خشونت ، به تخريب نيروهای محرکه جامعه دست می زند و با اين تخريب بر دامنه بحران هايی که در درون و بيرون مرزها، پديد می ﺁورد ؛ نيز روز بروز افزوده می شود ، اما تنها نابسامانيها و ﺁسيبهای اجتماعی نيستند که هم خشونت روزافزونی را گزارش می کنند که مردم کشور بدان گرفتارند و هم از محيط اجتماعی ,ﺁن سلامت را که لازمه رشد اقتصادی است می ستاند و باز تنها از بين رفتن زمينه های کار انديشه و دست ، در کشاورزی و صنعت کشور نيست که جامعه را فقير تر می کند ، تنها نبود جريان ﺁزاد اطلاعات و فقدان امنيت قضائی و رعايت نشدن حقوق انسان و نبود منزلتها نيستند که جو خشونت را بازهم سنگين تر و سرمايه گذاريهای توليدی را ناممکن تر می گردانند ، تنها فرو کاستن دين از بيان آزادی و روش خشونت زدائی؛ به ضد دين و بيان خشونت توسط قدرتی نيست که هم دين و هم سياست و هم اقتصاد وهم هنر و انديشه و احساس و اخلاق را، همه را ابزار دست میکند تا انسانها را قربانی مطامع خود کند و باز تنها هولناکی ضربات فرو آمده بر شالوده ها و ملاطهای معنوی جامعه توسط قدرتی نيست که بقول شهيد نهضت ملی ايران دکتر حسين فاطمی:" سياست و ديانت را بعنوان نهادهای تامين حقوق عمومی به عوامل حفظ منافع خصوصی گروهی تبديل می کند ." آن خشونتی که از همه آنچه بر شمرديم فرو کاهنده تر است ، انکار قوه رهبری آحاد ملت و حق مشارکت ﺁحاد مردم ايران ، در اداره جامعه خويش است که از درون، هر ايرانی را، در قلمرو توليد ، اعم از توليد اقتصادی تا توليد فکر و انديشه و ابتکار تا توليد مهرو عشق و سخا وبخشش و داد , ستر ون و نازا ميگرداند.
و فاصله ميان مسئوليت و مشغوليت ما ملت عظيم است !
بی تفاوتی يا بی اعتنايی به روند شتاب گيرابعاد خشونت , فرايند انحطاط را به سراشيبی سقوط يک ملت نيز ميتواند راهبر گردد. در ايران امروز آن دانش آموز دچار افت تحصيلی , آن دانشجو و جوان بی آينده ؛آن کارگر بيکار و دهقان بی زمين و روستا و مهاجر به شهرهای تپيده در دود , آن کارمند عاطل و سرگ دان در ديوانسالاری لجام گسيخته و روزنامه نگار با روزنامه توقيف شده اش , و نيز نيروی مسلح حقيرو نازل شده در نقش نيروی سرکوبگر و آن بخش از زنان تحقير شده در سطح ظاهر و پوشش و دچار سرکوب روزمره , مگر ميتوانند به سرنوشت خود بی تفاوت باشند؟
و آيا مگر الزامات حيات فرصت تعلل و سوزاندن فرصت را بدانها ميدهد که بزرگترين جفا را بر خود روا داشته همانا خود را تا سرحد يک موجود لاقيد و بی تفاوت ناچيز کنند؟
اگرخود ما مردم تاريخ بنيادين ايران خود را به تاريخ فرمانروايان مستبد فرو نکاهيم ، بلکه تاريخ انديشه و ادب و هنر و زبانها و آيين ها و اقوام گوناگونی بدانيم که وحدت در تنوع اش از محدوده تنگ صرف نظام حکومتی و وحدت سياسی آن بسی فراتر رفته و ميرود و انديشمندان و اديبانش مدارا را در معنای هماهنگی در اختلاف و گرايشی ذهنی که حاصل شناخت حقوق خود و ديگری و کل بشريت و آزاديهای بنيادی و ذاتی ديگران است را در قالب ابيات پيوسته معتبر:
بنی آدم اعضای يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
را در عمق " وجدان جمعی "و" حافظه ملی " ايرانيان حک کرده اند ؛ همه جهانيان را با ويژگيهای عنصر ايرانی در مدارا و تساهل ورشد همراه با آگاهی، آزادی وصراحت و شفافيت بيان و وجدان و عقيده ؛ بار ديگر شگفت زده خواهيم کرد.
فريبرز رئيس دانا ، نسرين ستوده ، ابراهيم يزدی ، حبيب الله لطيفی ، علی صارمی ،ندا و سهرابها ، احمد زيد آبادی ، مصطفی تاج زاده ، مينا فرخ رضايی ، درسا سبحانی ، حشمت الله طبرزدی ، عباس امير انتظام ، مجيد توکلی ، بهاره هدايت ،رضا شهابی ، سيامک مهر ، نادر عسکری ، منصور اسانلو ، عيسی سحر خيز و... با هر عقيده و مرامی پارگان تن واحد ما ملت و اعضای پيکر ما يند ، پس از درد آنها قرار نيابيم و تا برداشتن مانع اين درد بزرگ استبداد و بازگردان آرام آزادی به ميهن از پای ننشينيم .
اين پيام را به همسران و دختران و پسران و مادران و پدران شهدای راه آزادی و استقلال ايران و نيززندانيان سياسی و بيگناه ايران برسانيم که در دفاع از حقوق اين مظلومان که حقوق خود ما نيز هست ، لحظه ای غفلت نمی کنيم وبا وجود همه تهديد ها در اعتراض دم فرو نمی بنديم و دفاع از حق آنها را دفاع از حقوق خود دانسته و درد آنها درد مشترک ما و شادی آزادی آنها شادی همه ماست .
زنهار که چشمان تيز بين شهيدان به خون غلطيده راه استقلال و آزادی بر فراز ايران ، همه ما را به نظاره ايستاده اند .
هموطنان!
همتی ، باشد کز اين گذرگه اندوه بگذريم
سیاست تکفیر
* مهدی خلجی پژوهشگر موسسه مطالعات خاورنزدیک واشنگتن و ساکن آمریکاست.فقیهان دینگردان یا دشنام دهنده به پیامبر (نزد سنیان) و امامان (نزد شیعیان) را سزاوار قتل میدانند مگر شماری نادر از آنان که به چشم نمیآیند. هنوز تاریخِ تکفیر در اسلام نوشته نشده، اما نگاهی به تاریخ فتواهای تکفیر و قتل نشان میدهد که معمولاً وقتی فقیهان در اوج قدرتِ خود بودهاند از این دست فتواها بیشتر صادر کردهاند. بنابراین، میتوان بحث تکفیر را در تناظر با قدرت فقیهان پیش کشید. تکفیر چه نقشی در تحکیم قدرت فقیه بازی میکند؟
با استقرار جمهوری اسلامی این امر قدری پیچیدهتر میشود؛ چون فقیه بر مسند حکومت نیز مینشیند. بنابراین تکفیر نه تنها به تثبیت قدرت فقیه، که به تقویت بنیادهای مذهبی حکومت نیز میآید.
متن، فرهنگ و سیاست
در ایرانِ عضر پهلوی با آغاز پادشاهی محمدرضاشاه، بازار تکفیر گرم شد. دهها تن در این دوره به حکم یک یا چند فقیه تکفیر شدهاند، از احمد کسروی، نویسندگان کتاب اسرار هزار ساله و رسالهی بیست و سه سال گرفته تا علی شریعتی خطیب و نویسندهی نامدار مذهبی. این دورهی بیست و هفت ساله، عصر اوجگیری قدرت فقیهان، نهادها و موسسات و نشریههای مذهبی پس از فترت دوران رضاشاه است. هیچ یک از کسانی که تکفیر شدند خود را کافر نمیدانستند، در هیچ محکمهای محاکمه نشدند و فرصت دفاع از خود را نیافتند. اساساً در سنت فقیهی، شخص تکفیرشونده باید آگاهی داشته باشد که سخناش کفرآمیز است.
اگر کسی بدون قصد کفرگویی سخن کافرانهای بگوید شرعاً نمیتوان او را کافر دانست. بسیاری متکلمان سخنهایی گفتهاند که از دیدگاهِ متکلمان دیگر شرکآمیز است؛ اما چون قصد شرکگویی در میان نبوده کسی آنان را به مشرک بودن و کافر بودن متهم نکرده است. اما مبانی فقهی تکفیر امری جدا از سیاستِ تکفیر است.
در بسیاری دورههای تاریخی اثری از تکفیر در میان نیست. آیا در آن دوره کفرگویان یا دینگردانان اندک بودند؟ احتمالاً چنین نیست. برای تکفیر کردن صرفاً وجود حکم فقهی تکفیر بسنده نیست. باید شرایط اجتماعی و سیاسی خاصی برای این امر فراهم باشد. به سخن دیگر، باید نیازی به سیاست تکفیر بیفتد. متن دینی با جهان فرامتن دادوستد دارد. با درهمآمیزی متن و فرامتن است که کانون و پیرامون متن مشخص میشود. در یک دوره، کانون متن چیزی است و در دورهای دیگر چیزی دیگر.
دورهها را میتوان با مطالعهی آنچه در متنهای بنیادینشان کانون به شمار میرفته شناخت. مثلاً وضعیت تشیع در ایران امروز را را میتوان با کانونیبودن مسألهی حجاب بازشناخت. درحالی که مطالعهی مسألهی حجاب در سدهی پنجم که امری حاشیهای بوده، نه چیز چندانی دربارهی دین به ما میگوید نه دربارهی سیاست. فقیه به تناسب نیازهای شخص یا زمانهی خود سراغ فقه میرود و فصلی یا حکمی را برجسته یا کمرنگ میکند.
در روزگار قدیم حجاب اساساً مسألهای فرعی در فقه بود و جز اندکشماری حکم فقهی چیزی دربارهی آن وجود نداشت. در عصر اسلامگرایی است که حجاب به نقطهای کانونی از گفتار اسلامی بدل میشود. حکم حجاب هیچ تغییری نکرده؛ آنچه عوض شده شرایط بیرونمتنی است که امری درون متن را مرکزیت میبخشد یا به حاشیه میراند. یکی از این شرایط بیرونمتنی، فرهنگ و سنت است. حکم ختنهی دختران که امری اساساً مستحب در فقه شیعه و سنی است در برخی فرهنگها اهمیت فراوانی دارد، اما در شهرهای بزرگ کشورهای اسلامی معمولاً حکمی فراموششده است. از آن طرف حکم ختنهی پسران (که مستحب است و جز برای طواف بیت الحرام واجب نیست) در فرهنگهای شهری به امری واجب بدل شده است.
تکفیر و اسلامگرایی
دو نمونه از تکفیرها در خارج ایران تأملبرانگیزند. چند دهه پیش، مارسل خلیفه، خوانندهی چپ مسیحی لبنانی ترانهای خواند و در آن از عبارت الله اکبر را به سبک اذان به کار گرفت. گروههای تندرو اسلامی به سرعت این را دستاویزی برای شعلهور کردن نزاع مذهبی و طائفی تازهای میان مسیحیان و مسلمانان کردند و مفتیانی به حلیت قتل او فتوا دادند. سید محمدحسین فضل الله روحانی درگذشتهی شیعه در لبنان از کسانی بود که آشکارا از مارسل خلیفه دفاع کرد و گفت در ترانهی او توهینی نیست و قصد این فتواهای قتل قربت به خدا نیست.
نمونهی دیگر نصر حامد ابوزید، قرآنشناس مصری بود که به خاطر نوشتههای قرآنشناختیاش از سوی دادگاهی مذهبی در مصر به تکفیر متهم شد. زن مسلمانِ شخص تکفیرشده خودبهخود بر او حرام میشود و نیاز به طلاق هم نیست (مرتد نمیتواند نه با زن مسلمان نه با زن غیرمسلمان ازدواج کند، چون در حکم آدم مرده است). همسر ابوزید، ابتهال یونس، به حکم دادگاه بر او حرام شده بود. همانطور که خود ابوزید در کتاب «تفکر در روزگار تکفیر» (التفکیر فی زمن التکفیر، ضد الجهل و الزیف و الخرافة، مکتبة مدبولی، القاهرة، الطبعة الثانیة 1995) شرح داد داستان این تکفیر از مخالفت عبدالصبور شاهین با نیل ابوزید به مقام استادی دانشگاه آغاز شد.
آغاز این جنجال، حسادتی اداری و دانشگاهی بود که خصمان با چیرهدستی رنگ و رویی مذهبی بدان دادند و تودهی مسلمان مصر را برانگیختند. این گونه فرصتهای طلایی به گروههای اسلامگرا امکان میدهد مردم را از نو گرد خود بسیج کنند و آنان را از خطر کفر جهانگیر بهراسانند. ابوزید ناگزیر شد مصر را ترک گوید و همراه همسرش سالهایی در آلمان و هلند بزید. اما ماجرای تکفیر او مناقشهبرانگیزترین تکفیر در جهان عرب شد. در همان هنگام در حالی که مفتیان فتوا از پی فتوا علیه او صادر میکردند، سید محمد حسین فضل الله با وجود نقدهایی که به او داشت آشکارا از مسلمانی او دفاع کرد و تکفیرها را موهن به اسلام خواند.
طرفه آنکه همین فضل الله سالها بعد به حکم فقیهانی در قم مانند شیخ جواد تبریزی به دلیل درک تاریخی متفاوتاش از چگونگی درگذشت دختر پیامبر اسلام لعن و تکفیر شد. کسانی که با سیاست شیعی در لبنان آشنا هستند میدانند که پشت این لعنها و تکفیرها جدال بر سر مرجعیت شیعه در لبنان بود. نه آیت الله خامنهای نه دیگر فقیهان نمیخواستند سید محمد حسین فضل الله مرجع بلا منازع شیعیان لبنان باشد.
جمهوری تکفیر
اما پرآوازهترین تکفیر در جهان، احتمالاً حکمی است که آیت الله خمینی چند ماه پیش از درگذشت خود علیه سلمان رشدی صادر کرد. سلمان رشدی نویسندهی هندیتبار بریتانیایی کتابی نوشت با نام آیات شیطانی. این رمان در کشور زادگاهاش خشم علمای سنی را برانگیخت. کتابها و عکسها او را در خیابانهای شهرهای مسلماننشین هند و پاکستان به آتش کشیدند. ماهها از این ماجرا گذشت. در ایران تنها در مجلهی کیهان فرهنگی با گردانندگی مصطفی رخصفت، رضا تهرانی و ماشاء الله شمس الواعظین مقالهای کوتاه در ذم کتاب با عنوان «چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است» نشر یافت.
اما هفت ماه پس از انتشار کتاب، وقتی آتش این اتفاق در هند و پاکستان در حال خاموش شدن بود - جایی که مردم میتوانستند کتاب را بخرند و بخوانند - ناگهان آیت الله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد. کتاب او نه در ایران ترجمه شده بود نه مردم عادی دسترسی به متن انگلیسی و توانایی خواندن آن را داشتند. احتمال آنکه آیت الله خمینی خود کتاب را خوانده بود نیز به همین دلایل بسیار ضعیف است.
فتوای قتل سلمان رشدی در زمانی صادر شد که آیت الله خمینی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد برای آتش بس میان ایران و عراق و پایان دادن به جنگ هشتساله را پذیرفته و پذیرش آن را به نوشیدن جام زهر تعبیر کرده بود. همچنین او در تدارک برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی خود بود. به مرگ قریبالوقوع خود آگاهی داشت و در پی صدور دستور برای تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی و هموار کردن راه برای تعیین جانشین بود. کشور از نظر اقتصادی در شرایط بسیاری ناگواری قرار داشت. چهرهی آیت الله خمینی در مقام رهبری نستوه و فرمانده جنگی که دعوی رهبری مسلمانان و آزادی قدس را دارد سخت مخدوش شده بود. نزاع میان دو آیت الله، سیاسیون و روحانیان و نظامیان را دوپاره و شکافته کرده بود. جامعهی ایرانی نیز در حالت سرگردانی قرار داشت. یک شوک بزرگ برای حفظ انسجام درونی و همینطور جلب توجه مسلمانان جهان ضروری به نظر میرسید. فتوای قتل سلمان رشدی میتوانست نقش این شوکآوری را به نیکی بگزارد.
نمونهی دیگر که سویهای داخلی داشت، حکم ارتداد هاشم آقاجری عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. این حکم ارتداد برای اصلاحطلبان بسیار سنگین میآمد. زیرا خطر آن بود که مخالفان اصلاحات از همان ترفندی برای حذف دشمنان خود بهره بگیرند که جمهوری اسلامی در اوائل انقلاب برای حذف گروههای چپ به کار گرفت؛ یعنی نزاع سیاسی را به جنگ کفر و ایمان بدل کنند.
نصر حامد ابوزید در مصر محاکمه شد و وکیلاش خلیل عبدالکریم فرصت دفاع از او یافت؛ اما نه سلمان رشدی در کشوری اسلامی محاکمه شد نه هاشم آقاجری در ایران. فقیهانی مانند مهدی حائری یزدی، شاگرد آیت الله خمینی و فرزند شیخ عبدالکریم حائری یزدی از فتوای آیت الله خمینی برای قتل سلمان رشدی سخت انتقاد کرد. این فتوا چهرهای خشن از اسلام در جهان تصویر کرد و فقه شیعه را مخالف با مقتضیات جامعهی متمدن فرانمود. حائری یزدی باور داشت حکم فقیه اولاً فقط در سرزمین اسلامی یا دارالاسلام نافذ است ثانیاً فقیه نمیتواند در اصدار چنین فتاوی مصالح مسلمین را در نظر نگیرد. بیتردید کار بر مسلمانان به ويژه مسلمانان مقیم کشورهای غربی پس از فتوا بسیار دشوارتر شد. این فتوا صرفاً حکم یک فقیه نبود؛ بلکه حاکم کشوری اسلامی این فتوا را صادر میکرد و برای کشندهی سلمان رشدی اگر کشته شود، درجهی شهادت قائل بود. اما تکفیر تنها کار استدلالهای فقیهی نیست. ورای استدلالهای الاهیاتی سیاست تکفیر است که در دورههایی نیازهایی سیاسی را برآورده میکند و در نتیجه فقهیان را به برگزیدن آن وامیدارد.
تکفیر به چه کار میآید؟
روشن است که کسانی که در یکصد سال اخیر تکفیر شدهاند، تنها کسانی نبودند که چنان گفتار و اندیشهای داشتند. هزاران هزار هر روز چیزی میگویند یا مینویسند که ممکن است با راستکیشی اسلامی سازگار درنیاید. اما چرا در موقعیتی خاص شخصی خاص برای تکفیرشدن برگزیده میشود؟ سیاست تکفیر، نمایش قدرت ویرانگری و سرکوب مخالفان و رعب انداختن در دل دشمنان است. تکفیر در خدمت تثبیت هیمنهی شریعت و نهاد شریعت بر جامعه است. تکفیر نه کفرگوی فرضی را از کفراندیشی و کفرگویی بازمیدارد نه مانند او را. اما ترس را همهگیر و همگانی میکند. ترس از فقیه و هواداران عاملاش.
در مورد اخیرِ تکفیر - شاهین نجفی - حکم تکفیر از سوی فقیهان قم صادر شد نه ولی فقیه. جدا از آنکه توجیه فقهی این تکفیر طبق مبانی فقه سنتی بسیار دشوار است، بر پایهی نظریهی ولی فقیه، فقیهانِ دیگر نمیتوانند در امور عمومی که مربوط به دولت است مداخلهای خلاف میل ولی فقیه کنند. طبق این نظریه، فقیهان در امور عمومی باید مانند دیگر شهروندان از ولی فقیه اطاعت کنند.
آیا سکوت ولی فقیه در این مورد میتواند به رضایت از این فتواها تعبیر شود؟ شماری از مقامات دولتی مانند محمد جعفر منتظری رییس دیوان عدالت اداری ابراز امیدواری کرده «عناصر خبیث» توهین کننده به امامان شیعه به ويژه امام دهم شیعیان «هرچه زودتر به سزای عمل خود برسند». این سخن ابهامهای بسیاری را میآفریند. آیا دستگاهِ قضایی میتواند صرفاً با استناد به فتوای چند فقیه از شهروندان بخواهد حکمی را اجرا کنند؟ یا دستگاه قضایی تنها باید محدود به رویه و روند قضایی و حقوقی باشد؟
در دورهای که مشروعیت جمهوری اسلامی همراه با مشروعیت سلطهی فقیهان بر قلمرو عمومی دچار بحران است، سیاست تکفیر میتواند بخشی از ذخیرهی بازماندهی مذهبی جامعه را صرف منازعات سیاسی و تحکیم پایههای قدرت حاکم کند. جمهوری اسلامی و فقیهان هر دو منتقدان خود را کافر خطاب میکنند؛ یعنی باز نبرد سیاسی را به نبرد کفر و ایمان برمیگردانند. این اعجاز سیاست تکفیر است که هنوز تکفیرگران را به بهره گرفتن از آن وسوسه میکند.
اخبار روز: در حالی که آلمان به عنوان یکی از اعضای گروه پنج به علاوه
یک خود را متعهد می داند تا مانع دست یابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای
شود، اکنون گزارش ها از کمک این دولت به توسعه ی اتمی اسرائیل خبر می دهند.
نشریه آلمانی اشپیگل، در شماره ی اخیر خود فاش کرده است اسرائیل زیردریاییهای آلمانی را که برای نیروی دریایی اسرائیل ساخته میشود، به سلاح هستهای مجهز میکند. به نوشته این نشریه آلمان در حال کمک به اسرائیل برای توسعه توانایی اتمی اسرائیل است.
به گزارش رادیو فردا، اشپیگل گزارش اصلی و عنوان روی جلد خود را به «عملیات محرمانه؛ سامسون» در زمینه تجهیز زیر دریاییهای آلمانی از نوع «دولفین» به توانایی حمل کلاهک هستهای از سوی اسرائیل اختصاص داده است.
اشپیگل یادآور شده است که سخن از زیر دریاییهایی است که ماه گذشته آلمان یکی دیگر از آنها را برای ارتش اسرائیل در بندر کیل آلمان به آب انداخت و قرار است که با تجهیز آن به سیستمهای داخلی دیگری که مورد نظر اسرائیل است، سرانجام تا سال آینده به نیروی دریایی اسرائیل تحویل شود.
این نشریه مینویسد که در زمینه تجهیز زیر دریاییهای فروخته شده آلمانی به اسرائیل به موشک هستهای، در طول سالها گمانهزنیهایی مطرح بود اما اکنون کارشناسان آلمانی و اسرائیلی تأیید میکنند که این زیر دریاییها به کلاهک هستهای مجهز میشوند و سران برلین نیز از مدتها قبل از این حقیقت آگاه بودهاند.
اشپیگل مدعی است که برای بررسی درستی گزارشها در مورد تجهیز زیردریاییها به موشک هستهای، چند ماه و از جمله از زمانی که از به آب انداختن زیردریایی جدید در آلمان سپری شده است، توسط سردبیر خود نشریه تحقیق صورت گرفته است.
گیورگ ماسکولو سردبیر اشپیگل مدعی است که پیش از این نیز تحقیقات او شواهدی را در زمینه مجهز کردن زیر دریاییهای آلمانی به سلاح هستهای از سوی اسرائیل نشان میداد.
کارشناسان نظامی میگویند زیردریاییهایی با تواناییهای هستهای میتواند به اسرائیل در آنچه که در قاموس نظامی، «ضربه دوم» نامیده میشود، دستی گشاده بدهد؛ بدین مفهوم که اگر یک پایگاه موشکهای هستهای اسرائیل از سوی عوامل دشمن مورد هدف قرار بگیرد، زیردریاییهای یادشده در واکنش به دشمن ضربه خواهند زد.
در حالی که صدراعظم آلمان خانم آنگلا مرکل تا کنون گفته بود که زیردریاییهای تحویلی از سوی آلمان به اسرائیل فاقد توانایی حمل سلاحها و موشکهای هستهای است، نشریه اشپیگل مدعی است که مقامات آلمان به خوبی از این امر آگاه بودهاند که اسرائیل در صدد تجهیز زیردریاییها به موشک اتمی است.
به نوشته اشپیگل، مقامات بلندپایه امنیتی آلمان مانند لوتر روهل و هانس روهله به این امر اذعان دارند و لوتر روهل مسئول پیشین برنامهریزیهای وزارت دفاع آلمان خود در تل آویو این موضوع را در دیدارهایش با مقامات اسرائیلی مطرح کرده بود.
روزنامه اسرائیلی هاآرتص نیز یکشنبه نوشته است در شرایطی که اپوزیسیون آلمان پیوسته خانم مرکل را به باد انتقاد میگرفت، حال افشاگری اشپیگل برای وی ناخوشآیند خواهد بود.
اسرائیل بر اساس یک رویه دیرینه سیاست «ابهام عمدی» را در زمینه توانایی هستهای که جهان به این کشور نسبت میدهد، پیگیری میکند؛ نه تکذیب میکند و نه تأیید.
اما به نوشته اشپیگل، آلمان از دیرباز از توانایی هستهای اسرائیل با خبربوده است؛ دستکم در مذاکراتی که موشه دایان وزیرخارجه وقت اسرائیل در سال ۱۹۷۷ با هلموت اشمیت صدراعظم آن زمان آلمان داشت، آلمان به این اطمینان رسید.
آلمان در سالهای گذشته سه زیردریایی را با بهای نازلتر از معمول به نیروی دریایی اسرائیل فروخت که هم اکنون در خدمت نیروی دریایی اسرائیل است.
اشپیگل پیشتر نیز نوشته بود که آلمان نه تنها با قیمت کمتر از معمول این زیردریاییها را به اسرائیل میفروشد بلکه خود نیز در تأمین بودجه برای این خرید نظامی از سوی اسرائیل فعالیت میکند.
آلمان حدود یک سوم از بهای هر زیردریایی را که حدود ۱۳۵ میلیون یورو ارزش دارد، تأمین میکند و اسرائیل میتواند اقساط را نیز در دورهای نسبتاً طولانی بپردازد.
در چارچوب معاملات جدید میان اسرائیل و آلمان نیز سه زیردریایی دیگر از مدل «دولفین» باید به اسرائیل تحویل شود.
یکی از سه زیردریاییهای جدید ماه گذشته با حضور مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی اسرائیل و آلمان در بندر کیل در شمال آلمان به آب انداخته شد اما تا موعد تحویل نهایی آن به اسرائیل هنوز حدود یک سال دیگر فاصله هست.
بر اساس قرارداد، صنایع دریایی آلمان باید ساخت دو زیردریایی دیگر را همزمان ادامه دهند؛ معامله باید تا سال ۲۰۱۷ تکمیل شده باشد.
در آلمان گروهی از چپگرایان این کشور و نیز گروه مشترکی از اسرائیلیها و ایرانیها ماه گذشته در تظاهراتی در برلین با تحویل این زیردریاییها به اسرائیل مخالفت کردند.
زیردریایی که ماه گذشته برای اسرائیل به آب انداخته شد، به موضوعی بیسابقه در نثری شعر گونه از گونتر گراس شاعر پرآوازه آلمانی نیز بازتاب یافت.
آقای گراس برنده نوبل ادبیات در نثر شعرگونه خویش از تقویت ارتش اسرائیل از سوی آلمان «با زیردریاییهایی با توانایی هستهای که میتواند همه چیز را منهدم کند» به عنوان «غرامتی» از گذشتهها، انتقاد کرد؛ شعری که در واکنش به آن نیز بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل یک بیانیه تند صادر کرد.
نشریه آلمانی اشپیگل، در شماره ی اخیر خود فاش کرده است اسرائیل زیردریاییهای آلمانی را که برای نیروی دریایی اسرائیل ساخته میشود، به سلاح هستهای مجهز میکند. به نوشته این نشریه آلمان در حال کمک به اسرائیل برای توسعه توانایی اتمی اسرائیل است.
به گزارش رادیو فردا، اشپیگل گزارش اصلی و عنوان روی جلد خود را به «عملیات محرمانه؛ سامسون» در زمینه تجهیز زیر دریاییهای آلمانی از نوع «دولفین» به توانایی حمل کلاهک هستهای از سوی اسرائیل اختصاص داده است.
اشپیگل یادآور شده است که سخن از زیر دریاییهایی است که ماه گذشته آلمان یکی دیگر از آنها را برای ارتش اسرائیل در بندر کیل آلمان به آب انداخت و قرار است که با تجهیز آن به سیستمهای داخلی دیگری که مورد نظر اسرائیل است، سرانجام تا سال آینده به نیروی دریایی اسرائیل تحویل شود.
این نشریه مینویسد که در زمینه تجهیز زیر دریاییهای فروخته شده آلمانی به اسرائیل به موشک هستهای، در طول سالها گمانهزنیهایی مطرح بود اما اکنون کارشناسان آلمانی و اسرائیلی تأیید میکنند که این زیر دریاییها به کلاهک هستهای مجهز میشوند و سران برلین نیز از مدتها قبل از این حقیقت آگاه بودهاند.
اشپیگل مدعی است که برای بررسی درستی گزارشها در مورد تجهیز زیردریاییها به موشک هستهای، چند ماه و از جمله از زمانی که از به آب انداختن زیردریایی جدید در آلمان سپری شده است، توسط سردبیر خود نشریه تحقیق صورت گرفته است.
گیورگ ماسکولو سردبیر اشپیگل مدعی است که پیش از این نیز تحقیقات او شواهدی را در زمینه مجهز کردن زیر دریاییهای آلمانی به سلاح هستهای از سوی اسرائیل نشان میداد.
کارشناسان نظامی میگویند زیردریاییهایی با تواناییهای هستهای میتواند به اسرائیل در آنچه که در قاموس نظامی، «ضربه دوم» نامیده میشود، دستی گشاده بدهد؛ بدین مفهوم که اگر یک پایگاه موشکهای هستهای اسرائیل از سوی عوامل دشمن مورد هدف قرار بگیرد، زیردریاییهای یادشده در واکنش به دشمن ضربه خواهند زد.
در حالی که صدراعظم آلمان خانم آنگلا مرکل تا کنون گفته بود که زیردریاییهای تحویلی از سوی آلمان به اسرائیل فاقد توانایی حمل سلاحها و موشکهای هستهای است، نشریه اشپیگل مدعی است که مقامات آلمان به خوبی از این امر آگاه بودهاند که اسرائیل در صدد تجهیز زیردریاییها به موشک اتمی است.
به نوشته اشپیگل، مقامات بلندپایه امنیتی آلمان مانند لوتر روهل و هانس روهله به این امر اذعان دارند و لوتر روهل مسئول پیشین برنامهریزیهای وزارت دفاع آلمان خود در تل آویو این موضوع را در دیدارهایش با مقامات اسرائیلی مطرح کرده بود.
روزنامه اسرائیلی هاآرتص نیز یکشنبه نوشته است در شرایطی که اپوزیسیون آلمان پیوسته خانم مرکل را به باد انتقاد میگرفت، حال افشاگری اشپیگل برای وی ناخوشآیند خواهد بود.
اسرائیل بر اساس یک رویه دیرینه سیاست «ابهام عمدی» را در زمینه توانایی هستهای که جهان به این کشور نسبت میدهد، پیگیری میکند؛ نه تکذیب میکند و نه تأیید.
اما به نوشته اشپیگل، آلمان از دیرباز از توانایی هستهای اسرائیل با خبربوده است؛ دستکم در مذاکراتی که موشه دایان وزیرخارجه وقت اسرائیل در سال ۱۹۷۷ با هلموت اشمیت صدراعظم آن زمان آلمان داشت، آلمان به این اطمینان رسید.
آلمان در سالهای گذشته سه زیردریایی را با بهای نازلتر از معمول به نیروی دریایی اسرائیل فروخت که هم اکنون در خدمت نیروی دریایی اسرائیل است.
اشپیگل پیشتر نیز نوشته بود که آلمان نه تنها با قیمت کمتر از معمول این زیردریاییها را به اسرائیل میفروشد بلکه خود نیز در تأمین بودجه برای این خرید نظامی از سوی اسرائیل فعالیت میکند.
آلمان حدود یک سوم از بهای هر زیردریایی را که حدود ۱۳۵ میلیون یورو ارزش دارد، تأمین میکند و اسرائیل میتواند اقساط را نیز در دورهای نسبتاً طولانی بپردازد.
در چارچوب معاملات جدید میان اسرائیل و آلمان نیز سه زیردریایی دیگر از مدل «دولفین» باید به اسرائیل تحویل شود.
یکی از سه زیردریاییهای جدید ماه گذشته با حضور مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی اسرائیل و آلمان در بندر کیل در شمال آلمان به آب انداخته شد اما تا موعد تحویل نهایی آن به اسرائیل هنوز حدود یک سال دیگر فاصله هست.
بر اساس قرارداد، صنایع دریایی آلمان باید ساخت دو زیردریایی دیگر را همزمان ادامه دهند؛ معامله باید تا سال ۲۰۱۷ تکمیل شده باشد.
در آلمان گروهی از چپگرایان این کشور و نیز گروه مشترکی از اسرائیلیها و ایرانیها ماه گذشته در تظاهراتی در برلین با تحویل این زیردریاییها به اسرائیل مخالفت کردند.
زیردریایی که ماه گذشته برای اسرائیل به آب انداخته شد، به موضوعی بیسابقه در نثری شعر گونه از گونتر گراس شاعر پرآوازه آلمانی نیز بازتاب یافت.
آقای گراس برنده نوبل ادبیات در نثر شعرگونه خویش از تقویت ارتش اسرائیل از سوی آلمان «با زیردریاییهایی با توانایی هستهای که میتواند همه چیز را منهدم کند» به عنوان «غرامتی» از گذشتهها، انتقاد کرد؛ شعری که در واکنش به آن نیز بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل یک بیانیه تند صادر کرد.
اخبار روز:
"خشونت ناموسی و مدارس در سوئد" نام کنفرانسی بود که روز سیام ماه مه ۲۰۱۲ در مجلس سوئد در استکهلم برگزار شد. در این کنفرانس که به دعوت شبکه فراحزبی پارلمان علیه تبعیض و ستم تحت نام ناموس در پارلمان سوئد برگزار شد، امینه کاکاباوه، نماینده پارلمانی حزب چپ ، آنا استله از حزب لیبرال مردم و اورلیکا کارلسون نماینده حزب مرکز در مجلس سوئد، دکتر مهرداد درویشپور و پروفسور پیریو لاهدن پرا از مدرسه عالی ملاردالن، مارگارات اولفسون رئیس نهاد "نجات کودک" از استکهلم، نادین فاخور و فرمان صدیق از نهاد "قهرمانان شرف" در استکهلم و گوتنبرگ، شرکت داشتند. نخست مهرداد درویشپور و پیریو لاهدن پرا به ارائه نتایج تحقیقی پرداختند که در سال ۲۰۱۰ تحت عنوان "بررسی مطالعات در باره مسئله ناموسی در مدارس سوئد" انجام شده و در ژانویه ۲۰۱۱ به صورت کتاب منتشر شده است. دراین کنفرانس بعد از سخن رانی ها، سخنرانان به پرسش های شرکت کنندگان پاسخ گفتند. این کنفرانس در رسانه های فارسی و سوئدی بازتاب در خوری یافت که در زیر گوشه های از آن آمده است.
اهمیت بررسی خشونت ناموسی در مدارس
همایون مروت خبرنگار پژواک - بخش فارسی رادیو سراسری سوئد- در گزارش خود از محل کنفرانس می گوید. تحقیقات مهرداد درویش پور و و پیریو لادنپره (Pirjo Lahdenperä) که نقطه ی آغاز این سمینار را تشکیل می داد مسائل ناموسی و تمام عوامل و پیامد های این پدیده را در مدارس، جایی که ریشه ی اصلی رشد و پرورش شخصیت های جامعه است در بر می گیرد. در گزارشی که درلینک زیر می شنوید با چندتن از شرکت کنندگان و همچنین با تهیه کنندگان این تحقیق گفتگو شده است.
sverigesradio.se
اقدامات مدارس علیه ستم ناموسی مورد انتقاد قرار گرفت
در گزارش تلویزیون سوئد- سورملند در تاریخ 30 ماه مه آمده است: از نظر پژوهشگران مدرسه عالی ملاردالن که امروز نتایج تحقیقات خود در باره نقش مدارس در پیش گیری از خشونت های ناموسی در پارلمان را معرفی کردند، هنوز اقدامات کافی صورت نمی گیرد. برای آن که بتوان ستم ناموسی در مدارس را کاهش داد. سازمان ها و مراجع گوناگون باید با یکدیگر همکاری موثر تری داشته باشند. این یکی از نتایج کتابی است که نویسندگان آن مهرداد درویش پور و پیریو لاهدن پرا از مدرسه عالی ملاردالن (و هانس لورن از دانشگاه لوند) می باشند. مهرداد درویش پور بر کمبود دانش در مدارس در این زمینه تاکید می کند و بر آن است که مدارس و جامعه مسئولیت و اتوریته والدین را دستکم میگیرند.
رویارویی ارزش ها
درویش پور میگوید این حقیقت شناخته شده ای است که حاشیه نشینی موجب می گردد. برخی خانواده های مهاجر نسبت به گذشته سنتی تر ومذهبی تر شوند. ما در بررسی های خود مشاهده کرده ایم که چگونه گاه ارزشها ی گوناگون رویاروی یکدیگر قرار می گیرند. برای مثال امکان رویارویی حق والدین در تربیت فرزندان خود و حق کودکان و نوجوانان در تحصیل. بهررو در همه حال می بایست حقوق کودکان مبنا قرار گیرد و نباید اجازه داد حقوق آنها نقض شود. او اشاره کرد گرچه در زمینه ستم ناموسی سرمایه گذاری گسترده ای در مدارس صورت گرفته است. اما دستاورد کار ناچیز بوده است. منظور ما آن است که باید نقش کل جامعه را ببینیم و از همکاری فعال ارگان های مختلف همچون پلیس، خانه های امن زنان، مراجع و سازمان هایی که با این مشکلات سر و کار دارند، بهره مند شویم تا بتوانیم اقدامات موثر پیشگیرانه انجام دهیم.
svt.se
مدارس باید به خشونت ناموسی توجه بیشتری کنند
فردریک بیورک هولم خبرنگار تلویزیون سوئد در گزارش دیگری در برنامه اخبار منطقه ای(SVT Tvärsnytt) می گوید: به گفته دو تن از پژوهش گران مدرسه عالی ملاردالن که گزارش تحقیق شان امروز در پارلمان سوئد معرفی شد مدارس باید به گونه موثرتر با مسئله خشونت ناموسی برخورد کنند. مهرداد درویش پور متخصص مسائل ستم ناموسی می گوید مهم است که مدارس از انگ راسیسم نهراسند، منفعل نشوند و نسبت به این خشونت ها بی توجه نباشند و جرات کنند به رویارویی با والدینی روند که به عنوان مثال مانع از حضور دخترانشان در کلاس های آموزشی شنا، ورزش و یا آموزش جنسی می شوند. پیریو لاهدنپره پرفسور رشته پداگوژی می گوید مهم است که شاگردان جرات کنند تا در مورد مشکلات خود در این زمینه سخن بگویند. آنجا که دختران در گروه های مخصوص خود گرد می آیند، آسان تر در باره مشکلات خود حرف میزنند.
svt.se
مدارس نیازمند دانش در زمینه خشونت ناموسی هستند
سارا چغریش خبرنگار رادیوی سوئد (SR-sörmland) نیز در گزارش خود در تاریخ 30 ماه مه می گوید: نتایج کتابی که امروز در پارلمان سوئد درباره ستم ناموسی در مدارس معرفی میشود تمرکز خاصی در باره اقدامات مدارس برای حمایت از جوانان و نوجوانانی که تحت ستم ناموسی بسر می برند، دارد. به گفته مهرداد درویش پور استاد دانشگاه در مدرسه عالی ملار دالن آنجا که بین احترام به فرهنگ های دیگر و اندیشه چند فرهنگی و احترام به حقوق زنان و کودکان رویارویی ایجاد می شود، نباید تردیدی به خود راه داد. حقوق بشر براحترام به فرهنگ های دیگر تقدم دارد. مهرداد درویش پور که یکی از نویسندگان کتاب است بر این باور است که مدراس به دانش بیشتری در زمینه فرهنگ ناموسی احتیاج دارند و می باست تمرکز بیشتری در باره خقوق بشر به عنوان مبنا صورت گیرد. او میگوید که مخاطبان این کتاب دولت، سیاستمداران و مقامات و مراجع رسمی است که درباره مدارس و اهمیت ملاقات و گفتگو با والدین باید به آنها آگاهی داد. او در جواب به این سئوال که اما والدین در مدارس نیستند، می گوید جلسات خانه و مدرسه محل مناسبی برای گفتگو در باره حقوق بشر با کسانی است که از فرهنگ ناموسی برخاسته اند.
sverigesradio.se
نیاز به راهکارهای عملی برای مبارزه با خشونتهای ناموسی
سایت فارسی زبان "پارس نیت" در سوئد در تاریخ 31 مه ضمن درج گزارشی از کنفرانس ا زجمله می نویسد: مهرداد درویش پور با نقد دو دیدگاه موجود نسبت به خشونت های ناموسی که یا آن را مسئله ای محدود به دین و فرهنگ و جغرافیای خاصی می داند و یا نگاهی که اصولا معتقد به چنین خشونتی نیست و مسئله را بخشی از خشونت عمومی علیه زنان می خواند معتفد است که باید به راه حل سومی اندیشید که نگاه فمینیسم ضد نژادپرستانه است. در این نوع نگاه زنی که مورد خشونت قرار می گیرد، تنها یک قربانی منفعل و سرخورده نیست، بلکه به عنوان انسانی پرسشگر و صاحب اراده می تواند مناسبات رفتارهای پدرسالارانه را به چالش بکشد و اینجاست که پژوهش باید به دنبال راهکارهایی عملی برای توانبخشی به زنان و دخترانی باشد که خود بهترین رهایی بخش خواهند بود. یکی از عملی ترین راهکارها، تقویت سیستم آموزشی و آگاهی رسانی به دختران جوان در مدارس است. درویش پور معتقد است به جای هزینه های هنگفت برای کنفرانس ها و گردهمایی هایی در این زمینه با حضور جامعه شناسان و یا صاحب نظران، باید از این دختران جوان دعوت کرد تا خود به طور فعالانه در این بحث ها شرکت کنند و از تجربیات خود بگویند.
او اضافه کرد خشونت ناموسی پدیده ای تازه و محدود به جغرافیای خاصی نیست، تاریخچه ی این نوع خشونت ها قدمتی بس طولانی دارد و حتی در جوامع اروپایی هم به اشکال مختلف وجود داشته است. به عنوان مثال زمانی که دو مرد بر سر یک زن دوئل می کنند، شکل بارزی از خشونت را به نمایش می گذارند. اینکه خشونت های ناموسی با عامل دین و جغرافیا ارتباط تنگاتنگی دارد مسئله ی پوشیده ای نیست، ولی کاهش دادن این معضل اجتماعی به دین اسلام و منطقه خاورمیانه تنها کار پژوهش را پیچیده تر می کند. این نوع خشونت ها بیش از هرچیز با طبقه اجتماعی، شرایط اقتصادی و فرهنگی افراد سروکار دارند. یکی دیگر از نکاتی که در این جلسه مطرح شد، زمینه سازی برای مشارکت گروه های مختلف در جامعه برای حل این مشکل است. خشونت ناموسی هم اکنون چنان با دین و اقلیت های جامعه سوئد پیوند خورده است که می تواند بر پیشانی هر منتقدی مهر نژادپرستی بزند، به همین دلیل بسیاری از کارشناسان سوئدی از مطرح کردن این مسائل به صورت آزاد واهمه دارند. اگر نگاه قومیتی به این معضل کمرنگ تر شود، امکان مشارکت گروه های مختلف در نتیجه امیدها برای راهکارهای عملی تر افزایش خواهد یافت.
قربانی یا کنشگر اجتماعی؟
زهرا باقری شاد، روزنامه نگار نیز در سایت زمانه 31 مه گزارش مفصلی از این کنفرانس منتشر ساخته است که در آن از جمله آمده است: این دو پژوهشگر و استاد دانشگاه، در این همایش ضمن انتقاد از سیاستهای دولت سوئد در زمینه مبارزه با خشونت ناموسی، تاکید کردند که با وجود سرمایهگذاریهای گسترده در این عرصه، هیچ نشانهای از کاهش خشونتهای ناموسی علیه دختران و زنان مهاجر مشاهده نمیشود. این در شرایطی است که آخرین قتل ناموسی، تنها یکماه پیش در سوئد رخ داده است. مهرداد درویشپور در ادامه جلسه با اشاره به نوع نگاه به خشونت ناموسی در سوئد گفت: "نوع نگاه به خشونتهای ناموسی نگاه فرهنگگرایانه و تاکید بر جدایی ما و آنهاست که شکاف بین مهاجران و جامعه اکثریت را افزایش میدهد. با انگشتنما کردن مهاجران، نه تنها گفتوگو با والدین و فرزندان مهاجرتبارشان افزایش پیدا نمیکند، بلکه سوء ظن بین جامعه اکثریت و مهاجران هم بر اثر این نگاه بیشتر میشود."مهرداد درویشپور در بخشی از سخنان خود، به یکی دیگر از نتایح این تحقیق مشترک اشاره کرد و گفت: "مسئله ما که در طول تحقیق آن را دریافتیم این بود که خشونت ناموسی در سوئد همواره با نگاه از بالا به پایین بررسی میشود؛ به این صورت که دختران و زنان مهاجر قربانی هستند و دولت سوئد به عنوان یک نجات دهنده بزرگ به آنها کمک میکند. این نگاه باید تغییر کند. ابتدا لازم است تجربه دختران و زنان مهاجر را نه تنها در زمینه خشونت ناموسی بلکه در بقیه موارد هم مورد توجه قرار بدهیم. ما نباید آنها را به عنوان قربانی و یک فرد ضعیف در نظر بگیریم، بلکه باید اجازه بدهیم آنها خودشان مسائلشان را تعریف کنند. بسیاری از دختران و زنان مهاجر نه تنها قربانی نیستند، بلکه می توانند به عنوان کنشگران فعال و الگوهای برجسته موفقیت مورد توجه قرار بگیرند.".
این پژوهشگر با اشاره به اینکه نظریه آنها یک نظریه فمینیستی ضدنژادپرستانه است، بر نقش منابع قدرت به جای تفاوتهای فرهنگی تاکید کردند. مهرداد درویشپور در این زمینه گفت: "کاهش فاصله طبقاتی، مبارزه فعال ضد تبعیض قومی، تشدید مجازاتهای موجود علیه خشونت جنسی و افزایش منابع قدرت زنان در مقابل مردان، محدود کردن نفوذ والدین و افزایش حقوق کودکان در برابر والدین از موارد کلیدی و مهم برای افزایش منابع قدرت هستند . برابری زن و مرد با نصیحت به دست نمیآید، بلکه در افزایش قدرت زنان ریشه دارد. به این ترتیب، برابری در خانوادههای مهاجر زمانی حاصل میشود که منابع قدرت کودکان و زنان افزایش پیدا کند."
پیریو لاهدن پرا نیز تاکید کرد برای کاهش خشونت ناموسی در مدارس، باید نوعی تفاهم فرهنگی به دست بیاید. او گفت:" باید توجه داشته باشیم که والدین هم حقی در برابر فرزندانشان دارند . به همین دلیل من بر مفهومی به نام نگرش میان فرهنگی تاکید دارم تا از طریق فهم فرهنگهای دیگران به زدودن سوء تفاهم ها و تردیدها یاری رسانیم و با فهم فرهنگهای یکدیگر به حل مسائلی چون خشونت ناموسی کمک کنیم." این پژوهشگر با بیان اینکه چیزی به نام "مترجم فرهنگی" باید وجود داشته باشد افزود: "مترجم فرهنگی یعنی کسی که فرهنگ گروههای مهاجر را میشناسد و میتواند در زدودن پیشداوریها و گفتوگوهای موفقیتآمیز با والدین کمک کند."
مارگارات اولفسون از نهاد نجات کودکان یکی دیگر از سخنرانان این همایش بود که اساس هرنوع سیاستگذاری در این زمینه را منافع کودکان دانست و گفت: "هر حرکتی در راستای مقابله با خشونتهای ناموسی باید از کنوانسیونهای بینالمللی در زمینه حقوق کودکان و یادآوری آنها به خانوادهها آغاز شود."
اورلیکا کارلسون نماینده حزب مرکز هم از دیگر افرادی بود که در این کنفرانس شرکت داشت و ضمن اشاره به پربار بودن این کنفرانس تاکید کرد که نمایندگان مجالس میتوانند با حضور در این جلسات به افزایش دانش خود دست بزنند و تاثیرات گستردهای بر جامعه بگذارند.
واکنش زنان ایرانی به خشونت ناموسی
در پایان تعدادی از زنان ایرانی حاضر در جلسه فرصت را مغتم شمرده و از نمایندگان احزاب سوئد درخواست کردند دولت سوئد از پناهجویان زن که از چنگال خشونت ناموسی به کار گرفته توسط دولت های چون جمهوری اسلامی ایران گریخته اند، نیز حمایت کند. در زیر لینک فیلم کوتاهی از این کنفرانس و اظهار نظر برخی از این زنان در پارلمان را می توان مشاهده کرد.
لازم به یادآوری است عکس های مندرج در بالا عمدتا برگرفته از سایت رادیو پژواک است.
www.youtube.com
اخبار روز:
در زیرنویس مقاله از مرکوزی تا مرکولاند و توهماتی که به عنوان چپ رادیکال
پراکنده می شود، دریکی ازسایت ها مطلبی درج شده است*، که حاوی انتقادهائی
به رویکرد آن مقاله است. اهم این انتقادها عبارتنداز: نادیده گرفتن اهمیت
انتخابات و دموکراسی درجریان انتقاد به پارلمانتاریسم، قراردادن سرمایه
داری فاشیستی وجنگ طلب سارکوزی (ومرکل) با اولاند دریک صف. هم چنین نقد
کننده براین نظراست که نقد سیاست های اولاند را باید درنیروهای مولده جستجو
کرد و بدون این ریشه یابی، گسست ازآن ها ناممکن است(البته خود ایشان
متأسفانه دراین مورد چیزروشنی را بیان نکرده است و یا لااقل من آن را
درنیافتم). بزعم وی انتخابات پارلمانی هم ربطی به بحران اقتصادی ندارد و
امرمستقلی است، ودرمورد بحران اقتصادی هم به ریشه بحران که مازاد تولید است
بی توجه بوده ام. وی ضمن برشمردن راه های سرمایه دارانه و یا رفرمیستی
خروج ازبحران راه انقلابی را براساس دیکتاتوری پرولتاریا دانسته است واز آن
جا که من به دیکتاتوری پرولتاریا باورندارم به ناچار موضع من همان موضع
رفرمیستی اولاند و امثالهم بوده و متعجب است که چرا به سوسیال دموکراسی و
دراصل به مواضع خود انتقاد می کنم! به گفته وی کسب قدرت سیاسی توسط طبقه
کارگر برای ایجاد عدالت اجتماعی یکی ازهدف های آن است. انتقاد کننده ضمن
باور به دیکتاتوری پرولتاریا نیم نگاهی هم به سایرگزینه ها برای کسب قدرت
دارد و مدعی است که فرق چپ انقلابی با رفرمیست ها آن است که برای آن همه
گزینه ها( برای کسب قدرت) ازجمله انتخابات، روی میزاست، وحال آن که برای
رفرمیست تنها راه ازطریق انتخابات است.
غرض اصلی ازاین پاسخ هم روشنائی افکندن به برخی نکات ومسائل مطرح شده درنوشته ام هست و نه نقد مواضع ایشان. روشن است رویکرد نویسنده زیرنویس درکلیت خود همان رویکرد چپ سنتی و در چهارچوب آن است. تمایز رویکردها پیرامون مقوله های مهمی چون کسب قدرت، دولت، دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم، تأکید برانتخابات دموکراتیک و بی توجهی به مختصات پارادایمی که جنبش های جدید حامل آنند، بی اعتنائی به اهمیت مبارزات ضدسیستمی و برون سیستمی ، بحران انباشت سرمایه و چگونگی ترمیم و بازتولید آن بخصوص دروجه سیاسی توسط بورژوازی و بطورکلی پیوند متقابل وجوه اقتصادی وسیاسی بحران، و نقش چپ و"سوسیالیست ها" دراین چرخه بازتولید و عبور ازبحران و بالأخره نگاه به تجربه گذشته ونقد به آن و... بخوبی مشهود است:
الف- درمقاله مورد نقد ازدموکراسی مستقیم صحبت شده است که مبین دموکراسی عمیق تراست وفراتررفتن از دموکراسی دموکراسی نیابتی ونمایندگی. دمکراسی مستقیم ومشارکتی حق انتخاب را نفی نمی کند بلکه آن را بطورکیفی و تعمیق یافته درسطح دیگری دنبال می کند. درنوشته دیگری با عنوان جنبش های جدید حامل چه پارادایمی هستند*، دموکراسی مستقیم به عنوان یکی ازمهم ترین مختصات این پارادایم عنوان شده است.
ب- تفاوت دو رویکرد سازکوزی و اولاند انکارنشده است، بلکه درچندجای مقاله هم آمده است. اما این تفاوت را اساسا چون وچرا پیرامون شتاب وآهنگ برنامه ریاضت اقتصادی وترکیب آن با سیاست رشد می داند و نه علیه نئولیبرالیسم ویا کلیت سیاست ریاضت اقتصادی( تصمیم اخیر نشست سران اتحادیه اروپا و تأکیدش به ضرورت تداوم سیاست ریاضت اقتصادی یونان با حضوراولاند نمونه ای ازآن است. حتی تهدید دولت جدید فرانسه به مداخله نظامی درسوریه تمایز سارکوزی و اولاند جنگ افروزی را اگر نه زائل که کمرنگ می سازد). اساسا حزب سوسیالیست درفرانسه و نقاط دیگر اروپا خود ازاجراکنندگان سیاست نئولیبرالی و از مسببین فجایع آن بوده است و اساسا عروج وافول آن ها -هردو حزب- دراین یا آن کشور اروپائی به این برمی گردد که کدامیک درقدرت باشند و کدام یک دراپوزیسیون. شانس حزب سوسیالیست فرانسه دربرآمد کنونی بحران قرارداشتن آن درموضع اپوزیسیون بود. و برای اپوزیسیون نیز پز مخالف وضعیت گرفتن و شعاردادن و موج سواری، برای بهره برداری ازفضای اعتراضات توده ای مالیات ندارد و سکه رایجی است. نمونه بیلان احزاب مشابه را می توان درآئینه رویدادهای یونان و اسپانیا و نیزگذشته خود فرانسه به روشنی مشاهده کرد. اما نکته اصلی آن است که کارکرد آن ها نجات سرمایه داری ازبحران انباشت و به قول انتقاد کننده ازبحران مازاد تولید است، بخصوص در متشتت کردن صفوف کارگران و کنترل اعتراضات، "سوسیالیست ها"نشان داده اند که در برابر رقبای راست ترازخودشان دارای تبحر و مزیت نسبی بیشتری هستند.
علاوه براین یکی ازمهم ترین ویژگی های بحران کنونی، ترکیب وجوه اقتصادی وسیاسی بحران و درهم تنیدگی آن ها است. لاجرم آن ها را نمی توان ازهم جداکرد و اقتصادسیاسی هم مبین پیوند آن دو است. والأن هردو وجه یعنی هم بحران دموکراسی(بی اعتباری سیستم دموکراسی غیرمستقیم و نیابتی مبتنی برنمایندگی) و بحران اقتصادی، بطور همزمان وجود دارند و درارتباط تنگاتنگ با یکدیگر عمل می کنند.
ج-درمورد دیکتاتوری پرولتاریا هم گفتنی است که درک یک جانبه سنتی ازآن شکست خورده است و فاجعه حاصل ازآن دیگر برکسی پوشیده نیست و با هیچ استدلال و توجیهی نمی توان آن را نجات داد و زنده اش کرد. در درک های نوین برآمده ازنقد تجربه گذشته، اولا صحبت از اکثریت بزرگ جامعه یعنی گستره عظیم استثمارشوندگانی هستند که ترکیب عمده جمعیتی جوامع سرمایه داری را تشکیل می دهند و حاکی از گستره دامنه طبقه ولاجرم مفهوم طبقه، درپرتو تغییرات ساختاری و جهان شمولی سرمایه هستند. دیگرآن درک های محدود نگرانه ازطبقه که بیانگر فقط نقش بی همتای کارگران صنعتی یعنی اقلیتی ازجامعه واز خود طبقه بوده است، اساسا پاسخ گو نیست. بدیهی است که حاکمیت این قشر، حتی دربهترین حالت دموکراتیک خود که وجود هم نداشته است، جزاستبداد اقلیتی ازجامعه براکثریت جامعه و ازجمله بر خود کارگران و زحمتکشان نخواهد بود( که درعمل بجای دیکتاتوری اکثریت براقلیت معنای دیکتاتوری پرولتاریا را به حاکمیت اقلیت براکثریت تبدیل کرده است). و آن چه هم بنام کارگران صنعتی و یا واحدهای بزرگ و جود داشته است، غالبا توسط حلقه های میانجی چون احزاب دولتی و تشکل های نمایشی نمایندگی می شده است و نه توسط مجامع خود بنیاد و مستقل آن ها (و ازجمله شوراها). وانگهی مفهوم فوق درعصر ارتباطات و اطلاعات و ضرورت نقش آفرینی کارگران به مثابه کنش گران و تقویت فرایند دموکراسی مستقیم ومشارکتی آن ها، دیگر درقالب های تنگ مفاهیم گذشته نمی گنجد، و سرانجام آن که معنا و مفهومی که این واژه در اذهان مردم جهان تداعی می کند ( صرفنظرازسوء استفاده بورژوازی)، اساسا بارمنفی داشته و حتی کاربرد آن درمعنای غیرمصطلح هم مفید نیست. ازهمین رو متناسب با تکامل و تکوین آگاهی و جامعه، مفاهیم نوینی ازچگونگی مبارزه طبقاتی جایگزین مفاهیم نارسا و کهنه می شوند ودرهمین رابطه جا انداختن مفهوم "خود حکومتی کارگران و زحمتکشان" و تبلیغ و ترویج دموکراسی مستقیم و مشارکتی ازاهم آن هاست. اساسا وظیفه آلترناتیوسرمایه داری درمعنای واقعی خود، نفی نظام حاکم درتمامیت خود و ازجمله درهم شکستن ماشین دولتی است ونه جایگزینی هیولای جدیدی بجای ماشین قدیم (و متأسفانه حتی سرکوبگرانه ترازآن!). از قضا دفاع از استقرارماشین دولت ولوآذین بندی شده بنام کارگران باشد وبا انواع پیشوندها و پسوندهای پرطمطراق انقلابی همراه باشد، درکنه خود جزحفظ ساختارهای طبقاتی موجود ولاجرم رفرم درآن نیست. بنابراین اگرازانقلاب های واقعی بخواهیم سخن بگوئیم، ضرورتا انقلاباتی هستند علیه این قدرت جداشده وبیگانه گشته ازطبقه و ازتک تک عناصرآن. بی تردید در رأس آن نفی ماشین دولتی بیگانه و جدا شده ازجامعه و مسلط برآن قرار دارد. جدائی توأمان ثروت وقدرت ازمولدین واقعی آن ها وتصاحب آن ها توسط اقلیتی صاحب امتیاز، درقالب سرمایه (و یا بقول منتقد مقاله- برگرفته ازمارکس- کارمرده ) و تسلط دولت برجامعه، متبلورمی شود. درهمین جا اضافه کنم که من درهمان مقاله ازبحران درانباشت سرمایه که ناشی از مازاد تولید و رقابت های درونی سرمایه درفازجهانی شدن آن است( وخود آن هم درتحلیل نهائی برخاسته ازتضاد ذاتی سرمایه دراخذ ارزش مازاد و اضافی ازکارگران و فقدان قدرت جذب کالاهای تولیدشده درجامعه است و باتوجه به ترفندهای بورژوازی برای ایجاد قدرت خرید و مصرف کاذب و ترکیدن حباب های آن)، سخن گفته ام. و بنابراین ادعای نویسنده درمورد بی توجهی به ریشه های بحران درعرصه تولید نمی تواند درست باشد. اما اگرمنظوراین باشد که فقط به عرصه تولید اکتقا نکرده وبه حوزه سیاست هم وارد شده ام درست است. در واقع تمرکز اصلی آن نوشته برچگونگی بازتولید سرمایه داری دچار بحران درعرصه سیاسی است. چرا که سرکوب اقتصادی اساسا ازطریق سرکوب سیاسی متحقق می شود. دراین عرصه است که طبقه حاکم عزم و نیات خود را یکدست کرده و به سرکوب جنبش و تحمیل سیاست های خود برکارگران وزحمتکشان می پردازد. ضرورت تأکید بر چپ با رویکردی واقعا مستقل وضدسرمایه داری نیز درهمین رابطه قابل فهم است. اساسا اگر تحلیل از بحران درعرصه تولید متوقف بشود و نتواند مابه أزاء خود را درمبارزه طبقاتی و سطح سیاسی (اقتصاد سیاسی) نشان بدهد، سترون بوده و قادر به تحلیل وضعیت واقعی و اتخاذ تاکتیک های مناسب با آن نخواهد بود. از قضا دقیقا بهمین دلیل، و با توجه به مزیت نسبی مدعیان دروغین سوسیالیسم نسبت به جناح راست ترسرمایه در بهم ریختن آرایش صفوف طبقاتی کارگران و زحمتکشان برای عبور از بحران و از جمله کنترل بحران بزرگی که "دموکراسی نیابتی" با آن مواجه شده ، و نقشی که این جریانت می توانند در ترمیم گسست های چرخه بازتولید سرمایه داری ایفاء کنند است، که ما باید به نقش این جریانات محلل بخصوص درشرایط بحرانی حساس باشیم و برشکل گیری صف واقعا مستقل مدافعان واقعی سوسیالیسم و جریانات چپ انقلابی تأکید مضاعف نمائیم. و گرنه همانطورکه درآن مقاله آمده است، بجای تحمیل سیاست های رادیکال تر به آن ها و یا تقویت گرایش های نسبتا رادیکال تر درون صفوف آن ها دربرابر گرایشات کمتر رادیکال، این چپ انقلابی خواهد بود که گروگان آن ها شده و نقش اسب تروای بورژوازی درصفوف کارگران را بازی خواهد کرد.
علاوه براین، درراستای مبارزه برای جهان بدیل، و برای مقابله با تلاش بورژوازی برای ترمیم شکاف های موجود در بازتولید سرمایه و انباشت، و باتوجه به بعد دوگانه بحران و این که عبور ازبحران انباشت سرمایه مستلزم عزم سیاسی و ساختار سیاسی مسنجم و دارای قدرت نفوذ برای کنترل جامعه است و این که اعمال هژمونی خود مشروط به چیره شدن بربحران سیاسی و ازجمله بحران دموکراسی نیابتی است، لاجرم عرصه سیاسی بحران در فرایند انباشت سرمایه و مقابله با ان واجد اهمیت زیادی است که متأسفانه اکثرنیروهای چپ سنتی نسبت به آن بی اعتنایند. دراین رابطه است که درنوشته فوق بریک نکته اساسی تأکید شده است که همانا پیش برد مبارزه طبقاتی در بسترهای خارج از ساز و کارهای بورژوازی وسیستم است. چرا که سازوکارهای رسمی اساسا درخدمت بازتولید همان سلطه و استثماری است که دستخوش بحران شده است.
نباید فراموش کنیم برای چپ انقلابی و ضدسرمایه داری مهم ترین مسأله و اهرم پیشروی، همانا مقاومت و مبارزه طبقاتی جاری و موجود است که درتحلیل نهائی منشأ اصلی بحران سرمایه داری را تشکیل می دهد. اگرمردم و کارگران به آن چه که بورژوازی می خواهد تحمیل کند- سرشکن کردن هرچه بیشتر بحران بردوش آن ها- تسلیم شوند، بدیهی است است که بورژوازی خواهد توانست برموانع بازتولید خود و بحران پروسه انباشت و بقول منتقد ما خارج کردن مازاد تولید ازگردش کالا، فائق آید. و اگر اکنون بحران یونان به کانون اصلی بحران اروپا و خطر ازهم پاشیدن پول واحد اروپائی تبدیل شده است، همانا بدلیل مقاومت کارگران در برابر پیش برد ریاضت اقتصادی و اعمال دیکتاتوری سرمایه است. اگر از این منظر به بحران و ریشه های آن نگاه بکنیم، آن گاه به نقشی که "سوسیال دموکراسی" می تواند برای خدمت به بورژوازی و حل بحران انباشت آن انجام دهد و ضرورت هوشیاری چپ انقلابی برای اجتناب از افتادن به تله آن ها به خوبی پی خواهیم برد.
خلاصه: رویکرد انقلابی به معنای مبارزه برای نفی نظام حاکم درکلیت اش و برای استقرار بدیل سرمایه داری است. هدف گرفتن کلیت نظام سرمایه داری هم، نه فقط شامل مبارزه درحوزه تولید وعلیه نظام مزدوری و جدائی تولید وثروت اجتماعی ازجامعه و مولدین ونیازهای انسانی آن ها است، بلکه هم چنین شامل مبارزه علیه هرگونه جدائی قدرت ازمولدین قدرت هم هست. و بنابراین مستلزم هدف گرفتن نفی ماشین دولتی، ساختارهای سلسه مراتبی و قراردادن آلترناتیو"خود حکومتی کارگران وزحمتکشان" درتمامی سطوح به مثابه سوژه های خود رهان و تبلور وحدت جامعه و قدرت بیگانه شده با آن است. جان کلام آن که هویت و چهره سرمایه داری را باید بطورهم زمان و جداناپذیر، در دومولفه بنیادی کار مزدوری وجدائی قدرت از مولدین قدرت دید و توأمان با این جدائی جنگید. متقابلا چهره بدیل نظام کنونی هم دراساسی ترین مشخصه های خود با نفی کارمزدوری و نفی هرگونه جدائی قدرت ازمولدین آن شناسائی وتعریف می شود. به بیان دیگر سوسیالیسم به معنای اجتماعی کردن توأمان ثروت و قدرت جدا و ربوده شده ازکف مولدین است. تجربه کلان قرن بیستم ثابت کرد که نمی توان تولید و ثروت متعلق به جامعه را بدون اجتماعی کردن قدرت وبه نیابت ازآنان ولو با خلوص نیت کامل وانقلابی و با عناوین و توجیهات مختلف، متحقق کرد. برعکس حاصل چنین فرایندی، پس از فرونشستن کردن گرد وخاک، به جز بازتولید نظام مزدوری واستثمار، وعروج یک هیولای سرکوب گر برفراز جامعه نخواهد بود.
*-
my.gooya.com/permalink/٣۹٨٣.htm
*- www.taghi-roozbeh.blogspot.de
مطلب زیرنویس:
فرهاد-فریاد ۲۶/۰۵/۲۰۱۲ ۰۴:۴۰:۱۱
بارها مقالات شما تنها به شعار دادن ختم شده است و متاسفانه شما تحلیلی که بر داده های مشخص استوار باشد ارائه نمی دهید , و متاسفانه سیاستهای فاشیستی سرکوزی و یا لیبرالیزم مرکل را با رولاند مقایسه می کنید و تاسف آور اینست که آنها را در یک صف قرار داده اید همینجا به شما یادآوری می کنم که اگر شما یکی از جریانهائی باشید که در فرانسه فعالیت می کند ضرورتا مردم و بخصوص طبقه ی کارگر فرانسه شما را مسخره خواهند کرد زیرا آنها دقیقا تفاوتهای آنها را با جزئیات بیان می کنند من در اینجا نمی خواهم در مورد این سه نفر چیزی بگویم زیرا موضوع بحث شما در اصل شرکت چپ ها در انتخابات است و تعریف صف مستقل. اما آنچه که شما می خواهید با زبانی الکن بیان کنید اینست که در نهایت ( تاکید می کنم در نهایت ) سیاستهای متفاوت هر سه نفر بر منافع سرمایه استوار است از اینرو مکانیزم نقد تئوریهای رولاند که سیاستهای باراک اوباما را در فرانسه پیاده می کند نهفته در وحدت نیروهای مولده است و گسست از این سیاستها تنها با تحلیل نیروهای مولده امکان پذیر است نه با شعارها و همچنین این مسائل ربطی به انتخابات پارلمانتاریستی ندارد . نقد انتخابات پارلمانتاریستی از مکانیزم دیگری برخوردار است که در ادامه تا حدی بدان خواهیم پرداخت زیرا نقد برنامه ی اقتصادی رولاند یا سرکوزی و راهکار بحران سرمایه داری نه با خط کش که با تحلیل و نقد سرمایه داری استوار است . نیروهای مولده که از نیروی کار و ابزار تولید تشکیل شده است در تولید سرمایه داری با شیوه ی تولید صنعتی انجام میشود کارگر بعنوان نیروی کار زنده و ابزار تولید بعنوان نیروی کار مرده چون به مالکیت سرمایه دار درآمده در مقابل نیروی کار زنده خود را همچون سرور نشان میدهد از اینرو منبع هر دو نیروی کار است که در تقابل با یکدیگر زمینه ی استثمار کارگران را ایجاد می کند نیروی کار مرده چون به تملک سرمایه درآمده سرمایه دار کارگر را از درون تولید بیرون کشیده و او را وادار به مبادله ی نیروی کارش نموده و بخشی از آنرا به تملک خود درآورده و مکانیزم انباشت را ادامه میدهد و این انباشت است که مازاد تولید را در هیبت یک بحران عظیم مازاد تولید به ما نشان میدهد از اینرو راه حل انقلابی بحران مازاد تولید استقرار دیکتاتوری پرولتاریا برای خلع ید از خلع ید کنندگان است که البته در مقالات متعدد شما مشاهده شده است که با آن مخالفید ( اینجا از تعریف دقیق دیکتاتوری پرولتاریا در می گذریم و در جای دیگری بدان خواهم پرداخت ) لذا شما با نفی دیکتاتوری پرولتاریا با راه حل انقلابی مخالفید . اما راه حلهای دیگر و همچنین گزینه های دیگری هم برای سرمایه در جهت غلبه بر بحران وجود دارند که ما آنرا راه حلهای سرمایه دارانه و در برخی موارد آنرا رفرمیستی می نامیم تا با ایجاد تاخیر در شورش و انقلاب زمان لازم برای بیرون رفتن کالاهای مازاد از گردش کالائی کل سیستم سرمایه را نجات دهد . یکی از راه حلهای بحران اگر سرمایه داری بخواهد مانند گردون براون نخست وزیر سابق انگلیس سیاست گذاری شود افزایش سرمایه از سوئی با جذب سرمایه برای سرمایه گذاری .و از سوی دیگر بالا بردن قدرت خرید کارگران با افزایش مالیاتها و افزایش خدمات اجتماعی که مازاد تولید را در خود فرودهند . راه حل دیگر آنست که سرمایه ها را به سوی منابع جدید سرمایه گذاری سوق داد ( باز هم این گردون براون بود که پیشنهاد کرد ) بحصوص سوخت سبز . از اینرو این هدایت سبب می شود تا سرمایه داران که در دوران مازاد تولید با کنار کشیدن سرمایه هایشان رکود را تحمیل می کنند به میدان آمده تا از منبع جدید سرمایه گذاری بازهم زمینه تولید ارزش اضافی و در نهایت کسب سود نمایند . یکی دیگر از راه حلها همان راه حلهای لیبرالیستی و فاشیستی مرکل و سرکوزی ست یعنی هدایت جامعه به سمت جنگ تا مانند رفرمیستها زمان لازم برای سرکوب جنبشهای اجتماعی را بدست آورده و در نهایت مازاد تولید را از گردش خارج سازند . در اینجا ما به تحلیل شما می رسیم که راست و چپ دو روی یک سکه هستند برای نجات سرمایه . اما روی رفرمیستی سکه کجاست و روی فاشیستی و جنگ طلبانه کجا ؟ اگر چه هر دو در نهایت برای نجات سرمایه اقدام می کنند اما یکی گرایشش را به سمت عدالت طلبی و دیگری خانمانسوز است و اینجاست که چپ انقلابی از سیاست بد و بدتر اجبارا از بد به سمت دفاع طلبی افتاده است . حال با این تحلیل شما کدام طرفید ؟ چپ انقلابی نمی توانید باشید چون دیکتاتوری پرولتاریا را نفی کرده اید سیاست راست افراطی را به دلیل مخالفت با جنگ نمی پسندید و تنها شما مجبور هستید رفرمیست باشید . اما من در تعجب هستم که چگونه شما خودتان را یعنی رولاند را با مرکل و سرکوزی مقایسه می کنید . اما راه حل دیگری هم برای بحران وجود دارد . شما در مورد یونان نوشته اید اما توجه نکرده اید که بحران جهانی سرمایه مازاد تولید است از اینرو کشورهائی که با صنایع عقب مانده و یا سرمایه های کوچک مدرن و یا سنتی تولید می کنند قادر به رقابت با کشورهای معظم سرمایه داری نیستند از اینرو اینگونه کشورها تنها با مدرن سازی صنایع و جذب سرمایه های خارجی قادر هستند قدرت رقابت خود را افزایش داده و با بحران مقابله کنند اما مرکل با وام دادن به یونان سبب شد تا کالاهای خارجی بخصوص آلمانی وارد یونان شده و آخرین تلاشهای تولید کننده های یونانی را با شکست مواجه کنند. کالاهائی که با مدرنترین صنایع تولیدی تولید می شوند هم از لحاظ هزینه و هم نیاز حداقل به نیروی کار لازم بسیار ارزانتر از تولید کننده های داخلی یونان کالاها را تولید می کنند از اینرو سیاست وام دهی مرکل سبب می شود تا آلمان تراز بازرگانی اش را مثبت کرده و تراز بازرگانی یونان را منفی نماید و از طرف دیگر دولتهای سرمایه داری تنها در گردش سرمایه است که سهم خود را با سیستم مالیاتی از تولید بدست آورده و هزینه هایش را تامین می کند اما ورشکستگی تولید یونان مزید بر علت شده و رکود را دامن زده و ضرورتا دولت نمی تواند هزینه هایش را تامین کرده و مجبور می شود تا به دستمزد نیروی کار علنا و با دیکتاتوری دستبرد بزند از اینرو درک بحران یونان در تحلیل بسیار مهم است و متاسفانه یونان اینروزها به سمت احزاب آنارشیستی سوق داده شده است که وضعیت ناگواری برای آینده ی یونان رقم خواهند زد.
اما موضوع دیگر شما نه انتخابات دموکراتیک که پارلمانتاریزم است اما باز هم متاسفانه شما انتخابات را زیر سئوال برده اید . در حالی که انتخابات نماد مشارکت اجتماعی مردم است و باید هر چه بیشتر تقویت شود و دقیقا از این زاویه است که ما پارلمانتاریزم را نقد می کنیم زیرا پارلمانتاریزم مشارکت جامعه را تنها تا پای صندوقهای رای خلاصه کرده و نمایندگان منتخب نیز پس از اتمام رای گیری تعهداتشان را در مقابل انتخاب گنندگان فراموشکرده و منافع لابی های سرمایه داری را فقط نمایندگی می کنند از اینرو پارلمانتاریزم یکی از موانع مهم مشارکت همگانی ست و انتخاب کننده قادر به دخالتگری در همه ی مسائل و خواسته های اجتماعی خودش نمی سازد . از اینرو شما از زاویه ی آنارشیستی ست که با انتخابات برخورد می کنید . اما قدرت یکی از اهداف طبقاتی طبقه ی کارگر برای استقرار عدالت اجتماعی ست اما این بدان معنا نیست که تنها فقط از راه جنگ شهری و رفتارهای خشن می گذرد بلکه برای کاهش هزینه ها در یک جامعه ی دموکرات که رای رای دهندگان تعیین کننده ی قدرت هستند یکی از امکانات است اما مشکل رفرمیست ها آنست که انتخابات را تنها راه کسب قدرت می دانند و حاضرند همه چیز را در پای آن فدا کنند،. برخورد رویکرد سنتی با انتخابات که برای افشای حریف بود این روزها با وجود اینترنت ابزاری ناکارآمد است و ما دیگر نمی توانیم در این دنیا که زمان دریافت اطلاعات به ثانیه ها وابسته شده اند منتظر فلان نماینده باشیم تا در فلان نطق جلسه ی علنی فلان موضوع را افشاء کند و علیه رقیب کاری انجام دهد راستی این نوع تفکر دیگر کمدی به نظر نمی آید ؟ پس ما باید زاویه ی تحلیل خودمان را از تحلیل های طوطی وار و تکراری گذشته تغییر داده و با درک صحیح تحلیل روز را برای آگاهی و جذب توده ها با اشکالی جدید متولد نمائیم.
غرض اصلی ازاین پاسخ هم روشنائی افکندن به برخی نکات ومسائل مطرح شده درنوشته ام هست و نه نقد مواضع ایشان. روشن است رویکرد نویسنده زیرنویس درکلیت خود همان رویکرد چپ سنتی و در چهارچوب آن است. تمایز رویکردها پیرامون مقوله های مهمی چون کسب قدرت، دولت، دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم، تأکید برانتخابات دموکراتیک و بی توجهی به مختصات پارادایمی که جنبش های جدید حامل آنند، بی اعتنائی به اهمیت مبارزات ضدسیستمی و برون سیستمی ، بحران انباشت سرمایه و چگونگی ترمیم و بازتولید آن بخصوص دروجه سیاسی توسط بورژوازی و بطورکلی پیوند متقابل وجوه اقتصادی وسیاسی بحران، و نقش چپ و"سوسیالیست ها" دراین چرخه بازتولید و عبور ازبحران و بالأخره نگاه به تجربه گذشته ونقد به آن و... بخوبی مشهود است:
الف- درمقاله مورد نقد ازدموکراسی مستقیم صحبت شده است که مبین دموکراسی عمیق تراست وفراتررفتن از دموکراسی دموکراسی نیابتی ونمایندگی. دمکراسی مستقیم ومشارکتی حق انتخاب را نفی نمی کند بلکه آن را بطورکیفی و تعمیق یافته درسطح دیگری دنبال می کند. درنوشته دیگری با عنوان جنبش های جدید حامل چه پارادایمی هستند*، دموکراسی مستقیم به عنوان یکی ازمهم ترین مختصات این پارادایم عنوان شده است.
ب- تفاوت دو رویکرد سازکوزی و اولاند انکارنشده است، بلکه درچندجای مقاله هم آمده است. اما این تفاوت را اساسا چون وچرا پیرامون شتاب وآهنگ برنامه ریاضت اقتصادی وترکیب آن با سیاست رشد می داند و نه علیه نئولیبرالیسم ویا کلیت سیاست ریاضت اقتصادی( تصمیم اخیر نشست سران اتحادیه اروپا و تأکیدش به ضرورت تداوم سیاست ریاضت اقتصادی یونان با حضوراولاند نمونه ای ازآن است. حتی تهدید دولت جدید فرانسه به مداخله نظامی درسوریه تمایز سارکوزی و اولاند جنگ افروزی را اگر نه زائل که کمرنگ می سازد). اساسا حزب سوسیالیست درفرانسه و نقاط دیگر اروپا خود ازاجراکنندگان سیاست نئولیبرالی و از مسببین فجایع آن بوده است و اساسا عروج وافول آن ها -هردو حزب- دراین یا آن کشور اروپائی به این برمی گردد که کدامیک درقدرت باشند و کدام یک دراپوزیسیون. شانس حزب سوسیالیست فرانسه دربرآمد کنونی بحران قرارداشتن آن درموضع اپوزیسیون بود. و برای اپوزیسیون نیز پز مخالف وضعیت گرفتن و شعاردادن و موج سواری، برای بهره برداری ازفضای اعتراضات توده ای مالیات ندارد و سکه رایجی است. نمونه بیلان احزاب مشابه را می توان درآئینه رویدادهای یونان و اسپانیا و نیزگذشته خود فرانسه به روشنی مشاهده کرد. اما نکته اصلی آن است که کارکرد آن ها نجات سرمایه داری ازبحران انباشت و به قول انتقاد کننده ازبحران مازاد تولید است، بخصوص در متشتت کردن صفوف کارگران و کنترل اعتراضات، "سوسیالیست ها"نشان داده اند که در برابر رقبای راست ترازخودشان دارای تبحر و مزیت نسبی بیشتری هستند.
علاوه براین یکی ازمهم ترین ویژگی های بحران کنونی، ترکیب وجوه اقتصادی وسیاسی بحران و درهم تنیدگی آن ها است. لاجرم آن ها را نمی توان ازهم جداکرد و اقتصادسیاسی هم مبین پیوند آن دو است. والأن هردو وجه یعنی هم بحران دموکراسی(بی اعتباری سیستم دموکراسی غیرمستقیم و نیابتی مبتنی برنمایندگی) و بحران اقتصادی، بطور همزمان وجود دارند و درارتباط تنگاتنگ با یکدیگر عمل می کنند.
ج-درمورد دیکتاتوری پرولتاریا هم گفتنی است که درک یک جانبه سنتی ازآن شکست خورده است و فاجعه حاصل ازآن دیگر برکسی پوشیده نیست و با هیچ استدلال و توجیهی نمی توان آن را نجات داد و زنده اش کرد. در درک های نوین برآمده ازنقد تجربه گذشته، اولا صحبت از اکثریت بزرگ جامعه یعنی گستره عظیم استثمارشوندگانی هستند که ترکیب عمده جمعیتی جوامع سرمایه داری را تشکیل می دهند و حاکی از گستره دامنه طبقه ولاجرم مفهوم طبقه، درپرتو تغییرات ساختاری و جهان شمولی سرمایه هستند. دیگرآن درک های محدود نگرانه ازطبقه که بیانگر فقط نقش بی همتای کارگران صنعتی یعنی اقلیتی ازجامعه واز خود طبقه بوده است، اساسا پاسخ گو نیست. بدیهی است که حاکمیت این قشر، حتی دربهترین حالت دموکراتیک خود که وجود هم نداشته است، جزاستبداد اقلیتی ازجامعه براکثریت جامعه و ازجمله بر خود کارگران و زحمتکشان نخواهد بود( که درعمل بجای دیکتاتوری اکثریت براقلیت معنای دیکتاتوری پرولتاریا را به حاکمیت اقلیت براکثریت تبدیل کرده است). و آن چه هم بنام کارگران صنعتی و یا واحدهای بزرگ و جود داشته است، غالبا توسط حلقه های میانجی چون احزاب دولتی و تشکل های نمایشی نمایندگی می شده است و نه توسط مجامع خود بنیاد و مستقل آن ها (و ازجمله شوراها). وانگهی مفهوم فوق درعصر ارتباطات و اطلاعات و ضرورت نقش آفرینی کارگران به مثابه کنش گران و تقویت فرایند دموکراسی مستقیم ومشارکتی آن ها، دیگر درقالب های تنگ مفاهیم گذشته نمی گنجد، و سرانجام آن که معنا و مفهومی که این واژه در اذهان مردم جهان تداعی می کند ( صرفنظرازسوء استفاده بورژوازی)، اساسا بارمنفی داشته و حتی کاربرد آن درمعنای غیرمصطلح هم مفید نیست. ازهمین رو متناسب با تکامل و تکوین آگاهی و جامعه، مفاهیم نوینی ازچگونگی مبارزه طبقاتی جایگزین مفاهیم نارسا و کهنه می شوند ودرهمین رابطه جا انداختن مفهوم "خود حکومتی کارگران و زحمتکشان" و تبلیغ و ترویج دموکراسی مستقیم و مشارکتی ازاهم آن هاست. اساسا وظیفه آلترناتیوسرمایه داری درمعنای واقعی خود، نفی نظام حاکم درتمامیت خود و ازجمله درهم شکستن ماشین دولتی است ونه جایگزینی هیولای جدیدی بجای ماشین قدیم (و متأسفانه حتی سرکوبگرانه ترازآن!). از قضا دفاع از استقرارماشین دولت ولوآذین بندی شده بنام کارگران باشد وبا انواع پیشوندها و پسوندهای پرطمطراق انقلابی همراه باشد، درکنه خود جزحفظ ساختارهای طبقاتی موجود ولاجرم رفرم درآن نیست. بنابراین اگرازانقلاب های واقعی بخواهیم سخن بگوئیم، ضرورتا انقلاباتی هستند علیه این قدرت جداشده وبیگانه گشته ازطبقه و ازتک تک عناصرآن. بی تردید در رأس آن نفی ماشین دولتی بیگانه و جدا شده ازجامعه و مسلط برآن قرار دارد. جدائی توأمان ثروت وقدرت ازمولدین واقعی آن ها وتصاحب آن ها توسط اقلیتی صاحب امتیاز، درقالب سرمایه (و یا بقول منتقد مقاله- برگرفته ازمارکس- کارمرده ) و تسلط دولت برجامعه، متبلورمی شود. درهمین جا اضافه کنم که من درهمان مقاله ازبحران درانباشت سرمایه که ناشی از مازاد تولید و رقابت های درونی سرمایه درفازجهانی شدن آن است( وخود آن هم درتحلیل نهائی برخاسته ازتضاد ذاتی سرمایه دراخذ ارزش مازاد و اضافی ازکارگران و فقدان قدرت جذب کالاهای تولیدشده درجامعه است و باتوجه به ترفندهای بورژوازی برای ایجاد قدرت خرید و مصرف کاذب و ترکیدن حباب های آن)، سخن گفته ام. و بنابراین ادعای نویسنده درمورد بی توجهی به ریشه های بحران درعرصه تولید نمی تواند درست باشد. اما اگرمنظوراین باشد که فقط به عرصه تولید اکتقا نکرده وبه حوزه سیاست هم وارد شده ام درست است. در واقع تمرکز اصلی آن نوشته برچگونگی بازتولید سرمایه داری دچار بحران درعرصه سیاسی است. چرا که سرکوب اقتصادی اساسا ازطریق سرکوب سیاسی متحقق می شود. دراین عرصه است که طبقه حاکم عزم و نیات خود را یکدست کرده و به سرکوب جنبش و تحمیل سیاست های خود برکارگران وزحمتکشان می پردازد. ضرورت تأکید بر چپ با رویکردی واقعا مستقل وضدسرمایه داری نیز درهمین رابطه قابل فهم است. اساسا اگر تحلیل از بحران درعرصه تولید متوقف بشود و نتواند مابه أزاء خود را درمبارزه طبقاتی و سطح سیاسی (اقتصاد سیاسی) نشان بدهد، سترون بوده و قادر به تحلیل وضعیت واقعی و اتخاذ تاکتیک های مناسب با آن نخواهد بود. از قضا دقیقا بهمین دلیل، و با توجه به مزیت نسبی مدعیان دروغین سوسیالیسم نسبت به جناح راست ترسرمایه در بهم ریختن آرایش صفوف طبقاتی کارگران و زحمتکشان برای عبور از بحران و از جمله کنترل بحران بزرگی که "دموکراسی نیابتی" با آن مواجه شده ، و نقشی که این جریانت می توانند در ترمیم گسست های چرخه بازتولید سرمایه داری ایفاء کنند است، که ما باید به نقش این جریانات محلل بخصوص درشرایط بحرانی حساس باشیم و برشکل گیری صف واقعا مستقل مدافعان واقعی سوسیالیسم و جریانات چپ انقلابی تأکید مضاعف نمائیم. و گرنه همانطورکه درآن مقاله آمده است، بجای تحمیل سیاست های رادیکال تر به آن ها و یا تقویت گرایش های نسبتا رادیکال تر درون صفوف آن ها دربرابر گرایشات کمتر رادیکال، این چپ انقلابی خواهد بود که گروگان آن ها شده و نقش اسب تروای بورژوازی درصفوف کارگران را بازی خواهد کرد.
علاوه براین، درراستای مبارزه برای جهان بدیل، و برای مقابله با تلاش بورژوازی برای ترمیم شکاف های موجود در بازتولید سرمایه و انباشت، و باتوجه به بعد دوگانه بحران و این که عبور ازبحران انباشت سرمایه مستلزم عزم سیاسی و ساختار سیاسی مسنجم و دارای قدرت نفوذ برای کنترل جامعه است و این که اعمال هژمونی خود مشروط به چیره شدن بربحران سیاسی و ازجمله بحران دموکراسی نیابتی است، لاجرم عرصه سیاسی بحران در فرایند انباشت سرمایه و مقابله با ان واجد اهمیت زیادی است که متأسفانه اکثرنیروهای چپ سنتی نسبت به آن بی اعتنایند. دراین رابطه است که درنوشته فوق بریک نکته اساسی تأکید شده است که همانا پیش برد مبارزه طبقاتی در بسترهای خارج از ساز و کارهای بورژوازی وسیستم است. چرا که سازوکارهای رسمی اساسا درخدمت بازتولید همان سلطه و استثماری است که دستخوش بحران شده است.
نباید فراموش کنیم برای چپ انقلابی و ضدسرمایه داری مهم ترین مسأله و اهرم پیشروی، همانا مقاومت و مبارزه طبقاتی جاری و موجود است که درتحلیل نهائی منشأ اصلی بحران سرمایه داری را تشکیل می دهد. اگرمردم و کارگران به آن چه که بورژوازی می خواهد تحمیل کند- سرشکن کردن هرچه بیشتر بحران بردوش آن ها- تسلیم شوند، بدیهی است است که بورژوازی خواهد توانست برموانع بازتولید خود و بحران پروسه انباشت و بقول منتقد ما خارج کردن مازاد تولید ازگردش کالا، فائق آید. و اگر اکنون بحران یونان به کانون اصلی بحران اروپا و خطر ازهم پاشیدن پول واحد اروپائی تبدیل شده است، همانا بدلیل مقاومت کارگران در برابر پیش برد ریاضت اقتصادی و اعمال دیکتاتوری سرمایه است. اگر از این منظر به بحران و ریشه های آن نگاه بکنیم، آن گاه به نقشی که "سوسیال دموکراسی" می تواند برای خدمت به بورژوازی و حل بحران انباشت آن انجام دهد و ضرورت هوشیاری چپ انقلابی برای اجتناب از افتادن به تله آن ها به خوبی پی خواهیم برد.
خلاصه: رویکرد انقلابی به معنای مبارزه برای نفی نظام حاکم درکلیت اش و برای استقرار بدیل سرمایه داری است. هدف گرفتن کلیت نظام سرمایه داری هم، نه فقط شامل مبارزه درحوزه تولید وعلیه نظام مزدوری و جدائی تولید وثروت اجتماعی ازجامعه و مولدین ونیازهای انسانی آن ها است، بلکه هم چنین شامل مبارزه علیه هرگونه جدائی قدرت ازمولدین قدرت هم هست. و بنابراین مستلزم هدف گرفتن نفی ماشین دولتی، ساختارهای سلسه مراتبی و قراردادن آلترناتیو"خود حکومتی کارگران وزحمتکشان" درتمامی سطوح به مثابه سوژه های خود رهان و تبلور وحدت جامعه و قدرت بیگانه شده با آن است. جان کلام آن که هویت و چهره سرمایه داری را باید بطورهم زمان و جداناپذیر، در دومولفه بنیادی کار مزدوری وجدائی قدرت از مولدین قدرت دید و توأمان با این جدائی جنگید. متقابلا چهره بدیل نظام کنونی هم دراساسی ترین مشخصه های خود با نفی کارمزدوری و نفی هرگونه جدائی قدرت ازمولدین آن شناسائی وتعریف می شود. به بیان دیگر سوسیالیسم به معنای اجتماعی کردن توأمان ثروت و قدرت جدا و ربوده شده ازکف مولدین است. تجربه کلان قرن بیستم ثابت کرد که نمی توان تولید و ثروت متعلق به جامعه را بدون اجتماعی کردن قدرت وبه نیابت ازآنان ولو با خلوص نیت کامل وانقلابی و با عناوین و توجیهات مختلف، متحقق کرد. برعکس حاصل چنین فرایندی، پس از فرونشستن کردن گرد وخاک، به جز بازتولید نظام مزدوری واستثمار، وعروج یک هیولای سرکوب گر برفراز جامعه نخواهد بود.
*-
my.gooya.com/permalink/٣۹٨٣.htm
*- www.taghi-roozbeh.blogspot.de
مطلب زیرنویس:
فرهاد-فریاد ۲۶/۰۵/۲۰۱۲ ۰۴:۴۰:۱۱
بارها مقالات شما تنها به شعار دادن ختم شده است و متاسفانه شما تحلیلی که بر داده های مشخص استوار باشد ارائه نمی دهید , و متاسفانه سیاستهای فاشیستی سرکوزی و یا لیبرالیزم مرکل را با رولاند مقایسه می کنید و تاسف آور اینست که آنها را در یک صف قرار داده اید همینجا به شما یادآوری می کنم که اگر شما یکی از جریانهائی باشید که در فرانسه فعالیت می کند ضرورتا مردم و بخصوص طبقه ی کارگر فرانسه شما را مسخره خواهند کرد زیرا آنها دقیقا تفاوتهای آنها را با جزئیات بیان می کنند من در اینجا نمی خواهم در مورد این سه نفر چیزی بگویم زیرا موضوع بحث شما در اصل شرکت چپ ها در انتخابات است و تعریف صف مستقل. اما آنچه که شما می خواهید با زبانی الکن بیان کنید اینست که در نهایت ( تاکید می کنم در نهایت ) سیاستهای متفاوت هر سه نفر بر منافع سرمایه استوار است از اینرو مکانیزم نقد تئوریهای رولاند که سیاستهای باراک اوباما را در فرانسه پیاده می کند نهفته در وحدت نیروهای مولده است و گسست از این سیاستها تنها با تحلیل نیروهای مولده امکان پذیر است نه با شعارها و همچنین این مسائل ربطی به انتخابات پارلمانتاریستی ندارد . نقد انتخابات پارلمانتاریستی از مکانیزم دیگری برخوردار است که در ادامه تا حدی بدان خواهیم پرداخت زیرا نقد برنامه ی اقتصادی رولاند یا سرکوزی و راهکار بحران سرمایه داری نه با خط کش که با تحلیل و نقد سرمایه داری استوار است . نیروهای مولده که از نیروی کار و ابزار تولید تشکیل شده است در تولید سرمایه داری با شیوه ی تولید صنعتی انجام میشود کارگر بعنوان نیروی کار زنده و ابزار تولید بعنوان نیروی کار مرده چون به مالکیت سرمایه دار درآمده در مقابل نیروی کار زنده خود را همچون سرور نشان میدهد از اینرو منبع هر دو نیروی کار است که در تقابل با یکدیگر زمینه ی استثمار کارگران را ایجاد می کند نیروی کار مرده چون به تملک سرمایه درآمده سرمایه دار کارگر را از درون تولید بیرون کشیده و او را وادار به مبادله ی نیروی کارش نموده و بخشی از آنرا به تملک خود درآورده و مکانیزم انباشت را ادامه میدهد و این انباشت است که مازاد تولید را در هیبت یک بحران عظیم مازاد تولید به ما نشان میدهد از اینرو راه حل انقلابی بحران مازاد تولید استقرار دیکتاتوری پرولتاریا برای خلع ید از خلع ید کنندگان است که البته در مقالات متعدد شما مشاهده شده است که با آن مخالفید ( اینجا از تعریف دقیق دیکتاتوری پرولتاریا در می گذریم و در جای دیگری بدان خواهم پرداخت ) لذا شما با نفی دیکتاتوری پرولتاریا با راه حل انقلابی مخالفید . اما راه حلهای دیگر و همچنین گزینه های دیگری هم برای سرمایه در جهت غلبه بر بحران وجود دارند که ما آنرا راه حلهای سرمایه دارانه و در برخی موارد آنرا رفرمیستی می نامیم تا با ایجاد تاخیر در شورش و انقلاب زمان لازم برای بیرون رفتن کالاهای مازاد از گردش کالائی کل سیستم سرمایه را نجات دهد . یکی از راه حلهای بحران اگر سرمایه داری بخواهد مانند گردون براون نخست وزیر سابق انگلیس سیاست گذاری شود افزایش سرمایه از سوئی با جذب سرمایه برای سرمایه گذاری .و از سوی دیگر بالا بردن قدرت خرید کارگران با افزایش مالیاتها و افزایش خدمات اجتماعی که مازاد تولید را در خود فرودهند . راه حل دیگر آنست که سرمایه ها را به سوی منابع جدید سرمایه گذاری سوق داد ( باز هم این گردون براون بود که پیشنهاد کرد ) بحصوص سوخت سبز . از اینرو این هدایت سبب می شود تا سرمایه داران که در دوران مازاد تولید با کنار کشیدن سرمایه هایشان رکود را تحمیل می کنند به میدان آمده تا از منبع جدید سرمایه گذاری بازهم زمینه تولید ارزش اضافی و در نهایت کسب سود نمایند . یکی دیگر از راه حلها همان راه حلهای لیبرالیستی و فاشیستی مرکل و سرکوزی ست یعنی هدایت جامعه به سمت جنگ تا مانند رفرمیستها زمان لازم برای سرکوب جنبشهای اجتماعی را بدست آورده و در نهایت مازاد تولید را از گردش خارج سازند . در اینجا ما به تحلیل شما می رسیم که راست و چپ دو روی یک سکه هستند برای نجات سرمایه . اما روی رفرمیستی سکه کجاست و روی فاشیستی و جنگ طلبانه کجا ؟ اگر چه هر دو در نهایت برای نجات سرمایه اقدام می کنند اما یکی گرایشش را به سمت عدالت طلبی و دیگری خانمانسوز است و اینجاست که چپ انقلابی از سیاست بد و بدتر اجبارا از بد به سمت دفاع طلبی افتاده است . حال با این تحلیل شما کدام طرفید ؟ چپ انقلابی نمی توانید باشید چون دیکتاتوری پرولتاریا را نفی کرده اید سیاست راست افراطی را به دلیل مخالفت با جنگ نمی پسندید و تنها شما مجبور هستید رفرمیست باشید . اما من در تعجب هستم که چگونه شما خودتان را یعنی رولاند را با مرکل و سرکوزی مقایسه می کنید . اما راه حل دیگری هم برای بحران وجود دارد . شما در مورد یونان نوشته اید اما توجه نکرده اید که بحران جهانی سرمایه مازاد تولید است از اینرو کشورهائی که با صنایع عقب مانده و یا سرمایه های کوچک مدرن و یا سنتی تولید می کنند قادر به رقابت با کشورهای معظم سرمایه داری نیستند از اینرو اینگونه کشورها تنها با مدرن سازی صنایع و جذب سرمایه های خارجی قادر هستند قدرت رقابت خود را افزایش داده و با بحران مقابله کنند اما مرکل با وام دادن به یونان سبب شد تا کالاهای خارجی بخصوص آلمانی وارد یونان شده و آخرین تلاشهای تولید کننده های یونانی را با شکست مواجه کنند. کالاهائی که با مدرنترین صنایع تولیدی تولید می شوند هم از لحاظ هزینه و هم نیاز حداقل به نیروی کار لازم بسیار ارزانتر از تولید کننده های داخلی یونان کالاها را تولید می کنند از اینرو سیاست وام دهی مرکل سبب می شود تا آلمان تراز بازرگانی اش را مثبت کرده و تراز بازرگانی یونان را منفی نماید و از طرف دیگر دولتهای سرمایه داری تنها در گردش سرمایه است که سهم خود را با سیستم مالیاتی از تولید بدست آورده و هزینه هایش را تامین می کند اما ورشکستگی تولید یونان مزید بر علت شده و رکود را دامن زده و ضرورتا دولت نمی تواند هزینه هایش را تامین کرده و مجبور می شود تا به دستمزد نیروی کار علنا و با دیکتاتوری دستبرد بزند از اینرو درک بحران یونان در تحلیل بسیار مهم است و متاسفانه یونان اینروزها به سمت احزاب آنارشیستی سوق داده شده است که وضعیت ناگواری برای آینده ی یونان رقم خواهند زد.
اما موضوع دیگر شما نه انتخابات دموکراتیک که پارلمانتاریزم است اما باز هم متاسفانه شما انتخابات را زیر سئوال برده اید . در حالی که انتخابات نماد مشارکت اجتماعی مردم است و باید هر چه بیشتر تقویت شود و دقیقا از این زاویه است که ما پارلمانتاریزم را نقد می کنیم زیرا پارلمانتاریزم مشارکت جامعه را تنها تا پای صندوقهای رای خلاصه کرده و نمایندگان منتخب نیز پس از اتمام رای گیری تعهداتشان را در مقابل انتخاب گنندگان فراموشکرده و منافع لابی های سرمایه داری را فقط نمایندگی می کنند از اینرو پارلمانتاریزم یکی از موانع مهم مشارکت همگانی ست و انتخاب کننده قادر به دخالتگری در همه ی مسائل و خواسته های اجتماعی خودش نمی سازد . از اینرو شما از زاویه ی آنارشیستی ست که با انتخابات برخورد می کنید . اما قدرت یکی از اهداف طبقاتی طبقه ی کارگر برای استقرار عدالت اجتماعی ست اما این بدان معنا نیست که تنها فقط از راه جنگ شهری و رفتارهای خشن می گذرد بلکه برای کاهش هزینه ها در یک جامعه ی دموکرات که رای رای دهندگان تعیین کننده ی قدرت هستند یکی از امکانات است اما مشکل رفرمیست ها آنست که انتخابات را تنها راه کسب قدرت می دانند و حاضرند همه چیز را در پای آن فدا کنند،. برخورد رویکرد سنتی با انتخابات که برای افشای حریف بود این روزها با وجود اینترنت ابزاری ناکارآمد است و ما دیگر نمی توانیم در این دنیا که زمان دریافت اطلاعات به ثانیه ها وابسته شده اند منتظر فلان نماینده باشیم تا در فلان نطق جلسه ی علنی فلان موضوع را افشاء کند و علیه رقیب کاری انجام دهد راستی این نوع تفکر دیگر کمدی به نظر نمی آید ؟ پس ما باید زاویه ی تحلیل خودمان را از تحلیل های طوطی وار و تکراری گذشته تغییر داده و با درک صحیح تحلیل روز را برای آگاهی و جذب توده ها با اشکالی جدید متولد نمائیم.
اخبار روز:
مقدمه: مساله ملی یا مساله ملیت ها، نتیجه پیدایش مناسبات سرمایه داری در
جهان است. این مساله ابتدا در اروپای قرن ۱٨ و ۱۹ پدیدار شد که تشکیل
کنفدراسیون سویس در سال ۱٨۴٨ پیامد آن بود که سپس به فدراسیون تبدیل شد.
در سال ۱۹۰۵ پارلمان نروژ رای به استقلال و جدایی از سوئد داد. در اواخر
قرن بیستم، اسلواکی از کشور چکسلواکی جدا شد. هم اکنون در کانادا و بلژیک
نظام فدرال برقرار است و در اسپانیا و بریتانیا به ملیت های غیراسپانیایی و
غیرانگلیسی خود مختاری داده اند. لذا در این جا ما شاهد سه نوع راه حل
برای مساله ملی در غرب هستیم: استقلال، فدرالیسم و خود مختاری.
می توان گفت مساله ملیت ها در جهان عرب، ایران، اروپا و سایر کشورهای دنیا، یک مساله واحد است که در آن ستم ملی برای نخستین بار در تاریخ علیه ملیت های زیر سلطه ملیت غالب اعمال می شود. ستم ملی که زاده نوعی نابرابری است و صفت تبعیض را می توان به آن اطلاق کرد عرصه های زبانی، فرهنگی، نژادی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. این امر در همه نقاط دنیا که ستم ملی وجود دارد صدق می کند و در ایران و دنیای عرب هم کارکرد دارد.
همزمانی مساله ملیت ها در ایران و جهان عرب
بحران ملیت ها در جهان عرب با بحران ملیت ها در ایران همزمان است. به طور مثال مساله کرد در عراق در اوایل قرن بیستم بروز کرد. هنگامی که جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد در نیمه چهل قرن بیستم برپا گردید، ملا مصطفی بارزانی وزیر دفاع اش بود که بعدها رهبری جنبش خلق کرد در عراق را به عهده گرفت. در همان هنگام، حکومت خود مختار جعفر پیشه وری در آزربایجان ایران ایجاد شد.
به نظر نگارنده مساله شیخ خزعل آخرین حکمران عربستان (خوزستان کنونی) هم بخشی از مساله ملی در ایران به شمار می رود. در دوره فرمانروایی شیخ خزعل (۱٨۹۷ - ۱۹۲۵) که با انقلاب مشروطیت همزمان بود، ما شاهد رشد اقتصاد سرمایه داری و پیدایش طبقه بورژوازی در ایران هستیم. در همان هنگام میرزا کوچک خان جنگلی، خواستار برپایی منطقه خودمختار گیلان و رسمی شدن زبان گیلکی بود.
مساله شیخ خزعل و مساله ملی در عربستان ایران یک مساله عربی – ایرانی است که در تلاقی دو جهان عرب وایران رخ می دهد، گرچه در نهایت یک مساله درون ایران به شمار می رود.
در واقع نقاط تماس جهان عرب و ایران، از نظر جغرافیایی – انسانی، عربستان [خوزستان] و کردستان یعنی عرب ها و کردها هستند و از نظر انسانی، ترکمن ها.
قبل از پرداختن به مساله ملی در جهان عرب، بی مورد نیست اگر به آخرین نمونه انفجار مساله ملی اشاره کنم. این امر در کشور مسلمان مالی در غرب آفریقا و در همسایگی جهان عرب رخ داده است. در ماه مارس ۲۰۱۲ ملت ستمدیده "طوارق"، اقلیم "ازواد" در شمال مالی را مستقل اعلام کرد. "طوارق" بخشی از بربرهای شمال آفریقا و منطقه صحرای این قاره هستند که دین شان اسلام و زبانشان "آمازیغی" است.
گستره مساله ملی در جهان عرب
استقلال سودان جنوبی: از سودان آغاز می کنیم. جبهه خلق برای آزادی سودان، همان گونه که از نامش پیداست، برای رهایی تمامی سرزمین سودان مبارزه می کرد اما در واقع، سازمان شورشیان جنوب سودان بود. مبارزه زنگیان جنوب با حکومت مرکزی خارطوم طی چند دهه، بیش از دو ملیون کشته برجای نهاد. سرانجام جبهه خلق برای آزادی سودان در سال ۲۰۰۵ و پس از سال ها مذاکره، با برقراری نظام فدرال در سودان موافقت کرد. البته این موافقت، با شرط "حق تعیین سرنوشت" – به شکل جدایی یا ادامه فدرالیسم – همراه بود. شش سال بعد هر دو ملت عرب در شمال و زنگیان در جنوب سودان تشخیص دادند که همزیستی ناممکن است. لذا مردم جنوب سودان در اول ژوییه ۲۰۱۱ رای به جدایی از سودان دادند و جمهوری سودان جنوبی را تشکیل دادند که اکنون کشور مستقلی به شمار می رود. گرچه توافق در سال ۲۰۰۵ انجام شده بود اما وقوع انقلاب های عربی در سال ۲۰۱۱ این زایمان را آسان تر کرد که از بطن آن، جمهوری سودان جنوبی بر آمد. عمر حسن البشیر رییس جمهور سودان با پای خود به "جوبا" پایتخت سودان جنوبی رفت و سودان نخستین کشوری بود که کشور نواستقلال را به رسمیت شناخت.
مساله بربرها در شمال آفریقا: جغرافیای مردم "آمازیغ" یا بربرها از جزایر قناری در اقیانوس اطلس در غرب، تا مصر در شرق گسترده است. آنان به ویژه در مراکش، الجزایر و لیبی حضور جمعیتی پررنگی دارند. طارق بن زیاد، فاتح اسپانیا، و ابن بطوطه، جهانگرد نامدار، آمازیغ تباراند.
مراکش - مبارزات نوین بربرها در این کشور از ده سال پیش برای رسمیت زبان بربری یا آمازیغی آغاز شد واین تقریبا همزمان است با مبارزات ملیت های غیرفارس در ایران در دوره اصلاحات. سرانجام حکومت مراکش در سال ۲۰۱۱ تحت تاثیر بهار عربی، زبان آمازیغی را در کنار زبان عربی، رسمی اعلام کرد. اما در ایران و بعد از آن همه مبازره ملیت های غیر فارس، نه تنها زبان هایشان رسمی نشد بلکه با آمدن باند احمدی نژاد، هر آن چه را که داشتند، از دست دادند والبته این باعث رادکالیزه شدن جنبش ملیت های غیرفارس در ایران شد. "امپریالیسم زبانی" در ایران همچنان می تازد ونه تنها هیچ حقی برای سایر زبان های بومی غیرفارسی قایل نیست بلکه می کوشد گستره جغرافیایی خود را در خارج از ایران تثبیت و توسعه دهد.
بربرها در مراکش هم اکنون نهادهای مدنی و فرهنگی خود را دارند. آنان گرچه نسبت به کندی اجرای مصوبات پادشاه و پارلمان این کشور اعتراض دارند اما با سرکوب وحشیانه ای رو به رو نیستند که ترک و کرد و عرب و بلوچ در ایران با ان روبه روهستند.
الجزایر – جنبش ملی بربرها دست کم تاریخی چهل ساله دارد. کوشش ها و مبارزاتی که در منطقه "قبایل" رخ داده به شکل تظاهرات و اعتصابات نمود داشته است. اما دستاوردهایی که بربرها در مراکش به دست آورده اند در الجزایر به آن نرسیده اند. با این وجود مردم بربر در الجزایر، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی و مدنی خاص خود را دارند که در پایتخت و عمدتا در منطقه "قبایل" فعال هستند. حکومت الجزایر فقط در این حد به بربرها امتیاز داده است.
منطقه "قبایل" در شرق الجزیره – پایتخت الجزایر - واقع است. ناآرامی های این منطقه در دهه اول قرن بیست ویکم شدت پیدا کرد وطی آن ده ها تن کشته شدند. رژیم الجزایر توانست جنبش بربرها را مهار کند اما فعالیت های سیاسی و فرهنگی آنان همچنان به شکل مسالمت آمیز و قانونی ادامه دارد.
در نیمه دوم قرن بیستم همه طبقات و ملیت های الجزایر در مبارزه علیه استعمار متحد شدند. در همان هنگام مساله بربرها هم وجود داشت اما زیر سایه مبارزه ضد استعماری بود. جنبش ملی الجزایر از دو بخش متنافر "اصلاح طلبان ملی – اسلامی" و"لاییک فرانکوفون" تشکیل می شد. ملی – اسلامی ها شبیه ملی – مذهبی های ایران بودند. این دو بخش در تبار و میهن، متحد بودند اما در زبان و فرهنگ متفرق. "ملی - اسلامی" ها به شرق عربی تمایل داشتند واز ناسیونالیسم عربی متاثر بودند. آنان اسلام را در عربیت خلاصه می کردند. شخصی به نام "ابن بادیس" رهبری فکری و سیاسی این جریان را به عهده داشت. او گرچه یک بربر بود اما می گفت "ملت الجزایر مسلمان است و تبار در عربیت دارد". شخصیت "ابن بادیس" را می توان با شخصیت احمد کسروی مقایسه کرد که یک ترک آزربایجانی مبلغ ناسیونالیسم فارس محور بود.
جریان سوم اکنون سر بر آورده است و گفتمان الجزایر پلورال چند ملیتی را مطرح می کند. این جریان در دوره مبارزه با استعمار فرانسه زیر سایه آن دو بخش جنبش ملی الجزایر به سر می برد. جنبش ملی خلق "بربر" ده سال است که بر این گفتمان پای می فشرد.
• این بخش اول سخنرانی من در جلسه پالتاک "آذرتاک" است که چندی پیش انجام شد. در بخش دوم، جنبش های ملی و فدرالی در لیبی، سوریه، عراق و یمن بررسی خواهد شد.
می توان گفت مساله ملیت ها در جهان عرب، ایران، اروپا و سایر کشورهای دنیا، یک مساله واحد است که در آن ستم ملی برای نخستین بار در تاریخ علیه ملیت های زیر سلطه ملیت غالب اعمال می شود. ستم ملی که زاده نوعی نابرابری است و صفت تبعیض را می توان به آن اطلاق کرد عرصه های زبانی، فرهنگی، نژادی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. این امر در همه نقاط دنیا که ستم ملی وجود دارد صدق می کند و در ایران و دنیای عرب هم کارکرد دارد.
همزمانی مساله ملیت ها در ایران و جهان عرب
بحران ملیت ها در جهان عرب با بحران ملیت ها در ایران همزمان است. به طور مثال مساله کرد در عراق در اوایل قرن بیستم بروز کرد. هنگامی که جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد در نیمه چهل قرن بیستم برپا گردید، ملا مصطفی بارزانی وزیر دفاع اش بود که بعدها رهبری جنبش خلق کرد در عراق را به عهده گرفت. در همان هنگام، حکومت خود مختار جعفر پیشه وری در آزربایجان ایران ایجاد شد.
به نظر نگارنده مساله شیخ خزعل آخرین حکمران عربستان (خوزستان کنونی) هم بخشی از مساله ملی در ایران به شمار می رود. در دوره فرمانروایی شیخ خزعل (۱٨۹۷ - ۱۹۲۵) که با انقلاب مشروطیت همزمان بود، ما شاهد رشد اقتصاد سرمایه داری و پیدایش طبقه بورژوازی در ایران هستیم. در همان هنگام میرزا کوچک خان جنگلی، خواستار برپایی منطقه خودمختار گیلان و رسمی شدن زبان گیلکی بود.
مساله شیخ خزعل و مساله ملی در عربستان ایران یک مساله عربی – ایرانی است که در تلاقی دو جهان عرب وایران رخ می دهد، گرچه در نهایت یک مساله درون ایران به شمار می رود.
در واقع نقاط تماس جهان عرب و ایران، از نظر جغرافیایی – انسانی، عربستان [خوزستان] و کردستان یعنی عرب ها و کردها هستند و از نظر انسانی، ترکمن ها.
قبل از پرداختن به مساله ملی در جهان عرب، بی مورد نیست اگر به آخرین نمونه انفجار مساله ملی اشاره کنم. این امر در کشور مسلمان مالی در غرب آفریقا و در همسایگی جهان عرب رخ داده است. در ماه مارس ۲۰۱۲ ملت ستمدیده "طوارق"، اقلیم "ازواد" در شمال مالی را مستقل اعلام کرد. "طوارق" بخشی از بربرهای شمال آفریقا و منطقه صحرای این قاره هستند که دین شان اسلام و زبانشان "آمازیغی" است.
گستره مساله ملی در جهان عرب
استقلال سودان جنوبی: از سودان آغاز می کنیم. جبهه خلق برای آزادی سودان، همان گونه که از نامش پیداست، برای رهایی تمامی سرزمین سودان مبارزه می کرد اما در واقع، سازمان شورشیان جنوب سودان بود. مبارزه زنگیان جنوب با حکومت مرکزی خارطوم طی چند دهه، بیش از دو ملیون کشته برجای نهاد. سرانجام جبهه خلق برای آزادی سودان در سال ۲۰۰۵ و پس از سال ها مذاکره، با برقراری نظام فدرال در سودان موافقت کرد. البته این موافقت، با شرط "حق تعیین سرنوشت" – به شکل جدایی یا ادامه فدرالیسم – همراه بود. شش سال بعد هر دو ملت عرب در شمال و زنگیان در جنوب سودان تشخیص دادند که همزیستی ناممکن است. لذا مردم جنوب سودان در اول ژوییه ۲۰۱۱ رای به جدایی از سودان دادند و جمهوری سودان جنوبی را تشکیل دادند که اکنون کشور مستقلی به شمار می رود. گرچه توافق در سال ۲۰۰۵ انجام شده بود اما وقوع انقلاب های عربی در سال ۲۰۱۱ این زایمان را آسان تر کرد که از بطن آن، جمهوری سودان جنوبی بر آمد. عمر حسن البشیر رییس جمهور سودان با پای خود به "جوبا" پایتخت سودان جنوبی رفت و سودان نخستین کشوری بود که کشور نواستقلال را به رسمیت شناخت.
مساله بربرها در شمال آفریقا: جغرافیای مردم "آمازیغ" یا بربرها از جزایر قناری در اقیانوس اطلس در غرب، تا مصر در شرق گسترده است. آنان به ویژه در مراکش، الجزایر و لیبی حضور جمعیتی پررنگی دارند. طارق بن زیاد، فاتح اسپانیا، و ابن بطوطه، جهانگرد نامدار، آمازیغ تباراند.
مراکش - مبارزات نوین بربرها در این کشور از ده سال پیش برای رسمیت زبان بربری یا آمازیغی آغاز شد واین تقریبا همزمان است با مبارزات ملیت های غیرفارس در ایران در دوره اصلاحات. سرانجام حکومت مراکش در سال ۲۰۱۱ تحت تاثیر بهار عربی، زبان آمازیغی را در کنار زبان عربی، رسمی اعلام کرد. اما در ایران و بعد از آن همه مبازره ملیت های غیر فارس، نه تنها زبان هایشان رسمی نشد بلکه با آمدن باند احمدی نژاد، هر آن چه را که داشتند، از دست دادند والبته این باعث رادکالیزه شدن جنبش ملیت های غیرفارس در ایران شد. "امپریالیسم زبانی" در ایران همچنان می تازد ونه تنها هیچ حقی برای سایر زبان های بومی غیرفارسی قایل نیست بلکه می کوشد گستره جغرافیایی خود را در خارج از ایران تثبیت و توسعه دهد.
بربرها در مراکش هم اکنون نهادهای مدنی و فرهنگی خود را دارند. آنان گرچه نسبت به کندی اجرای مصوبات پادشاه و پارلمان این کشور اعتراض دارند اما با سرکوب وحشیانه ای رو به رو نیستند که ترک و کرد و عرب و بلوچ در ایران با ان روبه روهستند.
الجزایر – جنبش ملی بربرها دست کم تاریخی چهل ساله دارد. کوشش ها و مبارزاتی که در منطقه "قبایل" رخ داده به شکل تظاهرات و اعتصابات نمود داشته است. اما دستاوردهایی که بربرها در مراکش به دست آورده اند در الجزایر به آن نرسیده اند. با این وجود مردم بربر در الجزایر، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی و مدنی خاص خود را دارند که در پایتخت و عمدتا در منطقه "قبایل" فعال هستند. حکومت الجزایر فقط در این حد به بربرها امتیاز داده است.
منطقه "قبایل" در شرق الجزیره – پایتخت الجزایر - واقع است. ناآرامی های این منطقه در دهه اول قرن بیست ویکم شدت پیدا کرد وطی آن ده ها تن کشته شدند. رژیم الجزایر توانست جنبش بربرها را مهار کند اما فعالیت های سیاسی و فرهنگی آنان همچنان به شکل مسالمت آمیز و قانونی ادامه دارد.
در نیمه دوم قرن بیستم همه طبقات و ملیت های الجزایر در مبارزه علیه استعمار متحد شدند. در همان هنگام مساله بربرها هم وجود داشت اما زیر سایه مبارزه ضد استعماری بود. جنبش ملی الجزایر از دو بخش متنافر "اصلاح طلبان ملی – اسلامی" و"لاییک فرانکوفون" تشکیل می شد. ملی – اسلامی ها شبیه ملی – مذهبی های ایران بودند. این دو بخش در تبار و میهن، متحد بودند اما در زبان و فرهنگ متفرق. "ملی - اسلامی" ها به شرق عربی تمایل داشتند واز ناسیونالیسم عربی متاثر بودند. آنان اسلام را در عربیت خلاصه می کردند. شخصی به نام "ابن بادیس" رهبری فکری و سیاسی این جریان را به عهده داشت. او گرچه یک بربر بود اما می گفت "ملت الجزایر مسلمان است و تبار در عربیت دارد". شخصیت "ابن بادیس" را می توان با شخصیت احمد کسروی مقایسه کرد که یک ترک آزربایجانی مبلغ ناسیونالیسم فارس محور بود.
جریان سوم اکنون سر بر آورده است و گفتمان الجزایر پلورال چند ملیتی را مطرح می کند. این جریان در دوره مبارزه با استعمار فرانسه زیر سایه آن دو بخش جنبش ملی الجزایر به سر می برد. جنبش ملی خلق "بربر" ده سال است که بر این گفتمان پای می فشرد.
• این بخش اول سخنرانی من در جلسه پالتاک "آذرتاک" است که چندی پیش انجام شد. در بخش دوم، جنبش های ملی و فدرالی در لیبی، سوریه، عراق و یمن بررسی خواهد شد.
اخبار روز:
مصیبت وقتی می آید، از در و دیوار می آید. حالا هم مصیبت دامن کُچیر(1)
را گرفته است. اگر چه کودک در سنی نبود که مَرگ پدر و پی آمد های آن را
درک کند، ولی فقر حاکم برخانواده، با مَرگ پدر شدت یافت و رنج تنگدستی می
رفت تا مادر و فرزند را بیشتر بیازارد. پس از چندی روزمرگی و تحمل محنت،
اسماعیل و مادرش که خود را وارث خونی کچیر می دانستند، کودک را از مادر
گرفته تا فرشتهی خیر او شوند. بدینسان اسماعیل، دائی زاده و مادرش برادر
زاده خود را یافتند.با این وجود، تقدیر بازی اش را تازه آغاز کرده بود. مادر بینوا در نا کجا آبادِ زندگی، تنها بر جای ماند؛ با چاره ای نسناس که نصیبش شد، و کچیر هم با آینده ای بس نامعلوم...
خانواده کچیر از سوز و سردِ روستای کوهستانی و برف گیر الیگودرز به گرمای تفتیدهی اندیمشک آمده و در آنجا ماندگار شدند. این همان شهری بود که سال ها پذیرای غریبی ی خود اسماعیل شده بود. عجالتاً سرنوشت چنان کلید خورده بود که سفرهی بی رونق اسماعیل پذیرای کُجیر هم باشد. اسماعیل، که خود غربت نشین ِجنوب شده بود، این معنا را خوب می دانست. آدمی که از روزگار خیری ندیده بود.
جوانی نابینا، با ضمیری روشن، دارای قدی کوتاه، موهای مشکی و پر پشت، که تا پیشانی اش را می پوشاند. هیکلی به غایت ورزیده و قوی داشت. اهل بحث و گفتگو؛ و خیلی هم خوش صحبت بود. ذهن و حافظهی اسماعیل براستی حیرت انگیز بود. او با شنیدن صدای اغلب بچه هائی که با وی آشنا بودند، نام شان را می گفت و با آنها احوالپرسی می کرد.
از راه سیگارفروشی زندگی اش را می گذراند. در آن سال ها قیمت سیگار ِوینستون ِآمریکائی ِ چهارخط بین بیست و دو تا بیست و هفت ریال در نوسان بود. تعدادی فندک و گاز فندک و آدامس خروس نشان و مشتی خرت و پرت دیگر را که به آن اضافه کنی، می شد کل سرمایه اسماعیل. او همه این ها را داخل دکه کوچکی که ویترینی شیشه ای داشت، می چید و از قسمت پائین آن نیز بعنوان انبار استفاده می کرد. بَر "پاساژ اقبال"، یعنی حد فاصل انتهای خیابان راه آهن و خیابان اصلی شهر محل کاسبی او بود.
به فاصله کمتر از سی متر از دکه اسماعیل سه مشروب فروشی بود که یکی بالای هتل اقبال، و دو میخانهی دیگر بنام های "ممد لوشه" و "جرج"؛ که به سلامتی حاضر و غایب شیشه ها خالی می شد. از اعتیاد خبری نبود. «خلاف بزرگ» او همان آبجو شمس و عرق کشمش و فیروزه بود.
اسماعیل، کُچیر را که هنوز نونهالی بیش نبود، به شاگردی پیش دوچرخه ساز محل برد تا هم برای آینده اش صنعتی بیاموزد و هم از دریافت ِ شاگردانه و انعام چیزی دستش را بگیرد. کچیر هر روز از بام تا شام در آن کارگاه کوچک که در چند قدمی سینما "تاج" قرارداشت، لابلای آچار و "اسواک" و "گریس" می پلکید و بزرگ می شد. شاگرد جوان با گرفتن شناسنامه در دفتر ثبت و احوال بالاخره به ثبت رسید و با نام محمد رضا نامداری فرزند علی بابا، هویتی تازه یافت. مادر نیز تا روزی که از دنیای کوچک او نرفته بود، به دیدن وی می آمد.
غروب های دل انگیز تابستان ِاندیمشک، بعد از خواب دلچسب ظهر و پشت سرگذاشتن گرمای طاقت فرسای روز، کم کم شهر جانی دوباره می گرفت و سر و کله مردم پیدا می شد. اغلبِ جوانان و برخی خانواده ها به مرکز شهر روی می آوردند تا کرختی خواب ظهر را با گِل و گَشت درشهر، دیدار با دوستان و تازگی درختان همیشه سبز کُنار و نخل و بهارنارنج باغ های نواحی راه آهن و محوطه ایستگاه قطار که آخرین گردش گاه شبانه جوانان بود به سر کنند. با رد شدن آخرین قطار مسافری از دل شهر و خلوت شدن ایستگاه راه آهن، پایان زنگ تفریح شبانه جوانان زده می شد. هرچه بود، جاذبه این نواحی چشم گیرتر از سایر مناطق همجوار، از جمله شهر و شهرک ها و مناطق بزرگ ِنظامی ِمنطقه بود. به همین دلیل شب های زیبای شهر بویژه در آخر هفته زیباتر از گذشته می شد. شهری کوچک با جاذبه های بسیار، و مردمی غریب نواز و خون گرم؛ دوستی و صمیمیتی عجیب و غیر قابل انکار بین جوانان بود. طوری که بعد از سه ده تزریق تفرقه و نفاق بین مردمان شهر توسط نظام حاکم، هنوز جوانان قدیم از صَفای آن دوران به خوبی یاد می کنند.
شاگرد جوان، که حالا به محمد رضا چرخی معروف شده، به دلیل طبیعتِ کار و اخلاق مردمی اش تعداد زیادی دوست و آشنا پیدا کرده بود. اغلب او را به نام صدا می زدند و آدمهای زیادی با وی دم خور بودند. محمدرضا برای اینکه از تخت بند آن دکان و روزهای طولانی و خسته کننده کار بکاهد، گاهی به شوخی کردن با دیگران روی می آورد. اما پیش می آمد که با نهیب آمرانه صاحب کار، که اغلب با لعاب خیر خواهانهی او همراه بود، کوتاه می آمد و به کارش می چسبید. صاحب کار خوب می دانست که باید قدر جوان پرانرژی و چالاک را بداند- که می دانست. هم او بود که عامل وصل مجدد محمد رضا به مادرش شده بود.
محمد رضا، تمام کودکی گم شده اش را در آن دکان مُحقر جستجو می کرد. اگر چه بخت این را نداشت که مثل اغلب نوجوانان به ورزش و تفریح روی آورد، و همان طور که امکان درس خواندن او با جبر روزگار از بین رفته بود، اما در آن کارگاه کوچک خاطرات تلخ و شیرین فراوانی را تجربه می کرد.
در مجموع، پشت چهره محمدرضا رضایت مندی موج می زد. اما این همهی واقعیت نبود. او خود را به سختی می کشید تا از غافله زندگی عقب نماند. کار، عضو جدائی ناپذیر و یار وفادار روستازاده جوان شده بود.
محوطه وسیع بیرون دکان، درست کنار تنها سینمای شهر، یکی از نقاط تلاقی شهر و پاتوق بسیاری از جوانان و ورزشکاران بود. اغلب سری به آنجا می زدند. بازار بحث های ورزشی داغ بود: تفسیر مسابقات ورزشی داخلی و خارجی، به خصوص فوتبال، کشتی و بوکس... هر آنچه بود، آبی و قرمز، تختی و حبیبی، کلی و فریزر بود و ملی پوشان همشهری، و رقابت های ورزشی شهر. مباحث اجتماعی نیز جای خود را داشت و گاهی نیز بحث سیاسی خودی نشان می داد. این آخری کار هر کسی نبود و فقط آن ها که به قول آن روزی ها کله شان بوی قرمه سبزی می داد وارد معقولات می شدند. هر چند، سایه ساواک همه جا حس می شد.
محمد رضا هم ساکت نبود و گاهی تعصب تیمی اش گل می کرد. البته جواز ورود او به بحث و جدل بسته به خلق و خوی آن لحظه صاحب کارش داشت. گاهی می شد، از ته دکان صدایش در می آمد وچیزی می پراند؛ در حالی که دوچرخه ای را وارونه کرده و روی چهار پایه فلزی نشسته و مشغول تاب گیری چرخ ها بود.
عاشق ورزش، به ویژه فوتبال بود و طرفدار تیم پرسپولیس. در آن سال ها که از طریق حسین کازرانی، که خود ملی پوش فوتبال شهرمان بود، تعدادی پیراهن فوتبال بازیکنان پرسپولیس و تیم ملی را برایش سوغات آوردم، انگار دنیا را به او داده اند. پیراهن "جواد الله وردی" درست اندازه تن اش بود. عجب کیفی می کرد. همیشه می پوشیدش و می گفت پیراهن خودِ جواده ... این ها تمام تفریح محمد رضای نوجوان و جوان بود که در آن دوچرخه سازی ارزانی اش می شد.
"فرج کورده"، از مهاجران ساکن شهر، خیلی سر به سر محمدرضا می گذاشت و گاهی با کف دست به سینه اش می زد و می گفت: « داش هرمله(2) این هم سی شاوسط (3)». در واقع اشاره فرج به انگشترطلائی اش بود که با نگین سکه پهلوی تزئین شده بود، و نیز ساعت مچی اش که بند طلای آن از خود ساعت پهن تر بود!
دنیای پر تضادی بود. مردم در لابلای سکه هایی که با زور پیوند خورده بود، پایمال می شدند. تازه هنوز سکهی "بهار آزادی" نیامده بود، تا بهار و آزادی را توأمان ببلعد. آن دوران، فقط شاه بود که جولان می داد و هیچ خدائی را بنده نبود. ساواک روی سبیل شاه نقاره می زد و چون سلطان محمود غزنوی دست به هرسوراخی می برد تا با شکار قرمطی ها، آزادیخواهان را در"اوین" و"قصر" و "قزلحصار"... اسیر کند. در این میان "ملا انگوری" های عهد عتیق از سفره مردم ارتزاق می کردند و نشانی"بهشت" را به خلق الله می دادند.
محمد رضا بزرگتر شده بود. حالا دیگر فارسی را با لهجه جنوبی صحبت می کرد و دیگر کسی از این بابت سر به سرش نمی گذاشت، هیکلی ورزیده، قدی کوتاه، چشمانی درشت و درخشان داشت. هر چند استعداد و قابلیت های او زیر بار فقر و محرومیت ها گم شده و به یغما رفته بود، اما پشت چهره بی پیرایه او هاله ای از اعتماد به نفس و امید به چشم می خورد.
بیشتر دوستان محمدرضا در تیم فوتبال "نیرو" بازی می کردند. تیمی که بعد از انقلاب 1357 به تیم هواداران مجاهدین معروف شده بود. بیشتر بچه های این تیم در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اول فعال بودند و با ستاد انتخاباتی مجاهدین همکاری می کردند.
با اختناق زودهنگام و موج دستگیری و کشتار در سال 1360 و سالهای بعد از آن، تعداد زیادی ازبچه های تیم نیرو، و سایر ورزشکاران شهر جوانی شان پرپر شد. از جمله عبدالرضا زنگوئی، قدرت کایدی، جمال آرام، حمید آسخ، هوشنگ رستمی، آقارضا ماکیانی، چنگیز شریفی، یاراحمدی، رضا قلاوند، هوشنگ حیدری... نیز حسین صادقی، پینه باقری، و غلامرضا زنگوئی و... در رو یاروئی با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.
تغییر شغل صاحب کار، این فرصت را به محمدرضا داد تا اتاق کوچکی درخیابان لهراسبی واقع در محله "ساختمان" کرایه کند و با نصب کردن در کرکره ای مشرف به خیابان اصلی، آن را به کارگاهی تبدیل کند و برای همیشه با شاگردی مغازه خداحافظی کند.
کارش پر بدک نبود. طولی نکشید که آقای خودش شد و خانواده ای تشکیل داد. اما عمر این روزگار کوتاه بود. هنوز از پیروزی مردم بر رژیم خودکامه پادشاهی زمان زیادی نگذشته بود که ایلغار نوکیسه ماهیت تاریخی خود را به نمایش گذاشت. حاکمیت جدید قبل از هر چیز بذر نفاق و کینه در دل عمله های خود کاشت و چوب و چماق و سلاح به دستشان داد تا به جان و مال مردم مسلط شان کند. آخوندهایی که تمام عمرشان، یک خشت جا بجا نکرده بودند، میدان دار شدند و عده ای با دست های چلیپا شده بر سینه، و هم چون "تُل پا سوار"بی مایگی و سرسپردگی خود را به نمایش گذاشتند و از پی آنان روان شدند.
طولی نکشید که شهر کوچک و صمیمی اندیمشک، چون سایر مناطق میدان تاخت و تاز عده ای نوکیسه برای تحقیر و توهین مردم شد. شهر جوان و آزاده ای که جمعیت آن قبل از انقلاب حدود پنجاه هزار نفر بود، و اغلب به دلیل ایجاد بازار کار و وجود دوایر دولتی نظیر راه آهن، سازمان آب و برق خوزستان، پادگان های زمینی و هوائی و ... شهری سرزنده بود، می رفت که گرد مرگ بر رویش پاشیده شود.
مهاجران و کوچیدگان به اندیمشک؛ با فرهنگ و رسوم متنوع شان، در کنار مردم بومی زندگی بسیار مسالمت آمیز و پر تفاهمی داشتند. اما کوچ اجباری تعداد زیادی از اهالی منطقه به این شهر، به دلیل سرکوب روزمره، و نیز مشکلات ناشی از جنگ باعث افزایش بی رویه جمعیت در این شهر شد. نظام حاکم ناتوان از حل مشکلات اجتماعی مردم، از همان آغاز به قدرت رسیدن با جهان بینی ارتجاعی اش سر نیزهی سرکوب را به سوی مردم و خواسته های آنها نشانه گرفت. با این وجود بخش هائی ازمردم آزادیخواه و اغلب سازمان های سیاسی، به دفاع از دستآورد های انقلاب و پرنسیپ های مترقی خویش برخاستند و در مقابل زورگوئی های رژیم تشکل هایی نظیر کانون بیکاران، کانون مستقل معلمان و... را ایجاد کردند. تشکل های نامبرده با تمامی مظاهر ارتجاع به مخالفت می پرداختند.
"کانون بیکاران"، نهادی بود که ابتدا با خواست های صنفی تشکیل شده بود. کانون، از حق اشتغال به کار انبوه بیکاران شهر دفاع می کرد و به شیوه انتصابی حاکم بر ادارات و دخالت انجمن های اسلامی در امور استخدامی اعتراض می کرد و گاهی تظاهراتهایی را سازمان می داد. اغلب جوانان بیکار که به پشتیبانی از کانون برخاسته بودند، در یکی از تظاهراتهای صلح آمیز توسط نیروهای سرکوبگر به خاک و خون کشیدند که منجر به کشته شدن چهار نفر به اسامی شاهین دژشکن(4)، خوش کفا، علی باوادی و نوجوان دیگری گردید.
پس از سرکوب و کشتار مردم، شهر چون روزهای انقلاب حالت فوق العاده به خود گرفت و تظاهرات مردمی ادامه یافت. تعدادی از پاسداران و بسیجی ها هتل بزرگ شهر (هتل اقبال) را که مشرف به چند خیابان اصلی در مرکزشهر بود را تصرف کرده و با سلاح های خود در آنجا مستقر شدند تا هر حرکتی را با گلوله پاسخ دهند.
مردم اما کوتاه نیامدند. به دنبال ادامه تظاهراتهای مردمی، بالاخره مقامات مسئول پذیرفتند تا با حضور نمایندگان کانون بیکاران هیئتی با هدف شناسائی عاملان جنایات انتخاب کنند و مسببین سرکوب و کشتار را محاکمه و مجارات نمایند. بدین منظور جلساتی با حضور نمایندگان کانون و مقامات استان از جمله "علی شمخانی" (5) که از مسئولان سپاه پاسداران استان بود، درمحل شهربانی اندیمشک برگزار گردید. در عین حال جمعیتی کثیر و خشمگین بیرون شهربانی منتظر نتیجه مذاکرات بودند. عاقبت مقرر گشت، هر چه زودتر به درخواست مردم رسیدگی شود. ولی چنان که پیش بینی می شد نه تنها آدمکشان مجازات نشدند، بلکه چندی بعد دوتن از فعالان کانون بنام های هوشنگ رستمی و حسین شاکری و دو تن دیگر از مردم بی گناه به اسامی محمد رضارستمی و محمدرضا نامداری را به عنوان عاملان نا آرامی ها دستگیر و در زندان بدنام "یونسکو" در دزفول زندانی، و درتاریخ سوم مرداد سال 59، آنان را به اتهام واهی تحریک مردم به تظاهرات و جاسوسی برای "سیا"ی آمریکا و... اعدام کردند.
محمدرضا، که کارگری ساده بود، حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ به سختی نام خود را رونویسی می کرد و هرگز عضو کانون بیکاران نبود. تنها گناه نا بخشودنی محمدرضا پشتیبانی از مردم و شرکت در تظاهرات برحق بیکاران بود. نظام سر کوبگر، اتهام وی را تحریک مردم و جاسوسی برای "سیا" اعلام کرده بود!
محمدرضا در طی مدت زندانش همه چیز را به شوخی برگزار می کرد و اساساً تصور اینکه مدتی طولانی در زندان بماند را نداشت. حتی صدور حکم دادکاه را در مورد خود جدی نمی گرفت و رو به زندانیان گفته بود: «نمردیم و سیاسی شدیم!»
او هنوز نمی دانست در "بهار آزادی" چه سرنوشتی برایش تدارک دیده اند. روز اجرای حکم اعدام، قبل از همه نام هوشنگ رستمی خوانده می شود. هوشنگ دلاورانه، بدون تزلزل و به گفته شاهدان عینی با گفتن "انالله و انا الیه راجعون" به استقبال جوخه های مرگ می رود.
محمدرضا در شوک و ناباوری بود که پاسداران برای بردن وی به بند می آیند. اما کارگر 26ساله حاضر نمی شود به محل اعدام برود. به گفته شاهدان عینی سه تن از پاسداران نمی توانستند او را با خود ببرند. محمدرضا دستانش را به در و دستگیره و ستون ها قفل کرده بود و از جایش تکان نمی خورد. او فریاد برمی آورد: «من کاری نکرده ام که اعدام شوم، فقط درتظاهرات شرکت داشته ام، همه شرکت داشتند، من گناهی نکرده ام...» فریادش همه زندان را در بر گرفته بود. دژخیمان مأیوس ازتلاش خود برای بردن وی به قتلگاه، طنابی دور گردن محمدرضا می اندازند و چند نفری شروع به کشیدن او می کنند. چیزی نمی گذرد که صدای قربانی در گلو خفه شده و هر لحظه ضعیف و ضعیف تر می شود تا عاقبت ساکت می شود. محمدرضا به زمین می افتد. دژخیمان کشان کشان پیکر نیمه جان وی را به مسلخ می برند تا حکم او را اجرا کنند. در این هنگام از محمدرضا دیگر صدائی شنیده نمی شود و چشمان درشتش به آسمان خیره مانده بود. ظاهراً فقط تیرخلاص او باقی مانده بود.
و بدینسان دفتر زندگی کارگری محروم که سراسر عمرش با محنت و فقر سپری شده بود، برای همیشه بسته می شود. اما پرونده وی در پیشگاه عدالت و وجدان های بیدار، همچنان مفتوح است.
اگر قبرستان "ولی آباد" دزفول سخن می گفت و درختان بید و اکالیپتوس های سوراخ سوراخ شده اش، که همراه آن چهار تن تیرباران شدند، قدرت تکلم می داشتند، بی شک از کثرت جوخه های اعدام برای اهالی شهرک "مدرس" که بر خرابه های آن قبرستان متروک بنا شده است، سخن ها می گفتند.
مختار شلالوند
سی ام ماه می 2012
11 خرداد 1391
* * *
-------
1- کُچیر، نام کودکی محمدرضا ، به زبان لری بختیاری یعنی کوچک.
2- فرج برای اینکه محمد رضا را عصبانی کند گاهی او را «هرمله» صدا می کرد.
3- فرج به اسکناس های صد تومانی رژیم سابق که عکس شاه در وسط آن قرار داشت، «شاه وسط»، می گفت.
4- شاهین دژشکن قهرمان سابق بوکس ِ رقابت های "برگ زیتون طلائی"ایران که در خوزستان انجام می گرفت. نامبرده شاعر هم بود و لااقل یک دفترچه شعر بنام "طلوع"به چاپ رسانده بود.
5- علی شمخانی، بعد ها به فرماندهی نیروی دریائی رژیم و نهایتاً به وزارت دفاع رسید.
نسل رو به انقراض؟
نسل
طالقانی-بازرگان-سحابی ها و پرورش یافتگان مکتب آنان از جهات مختلف
«ویژه»اند. در سالهای اخیر بارها به این نکته اندیشیده ام که این نسل ویژه
تا کی بقا خواهد داشت؟ می توان امیدوار بود که نسلهای کنونی و بعدتر این
میراث پر بها را حفظ کنند؟
.
این روزها نخستین سالگشت سه
عزیز است. مهندس عزت الله سحابی، دخترش هاله سحابی و هدی صابر. یک سال از
اندوه از دست دادن این سه یار و یاور مردم و همکار و همراه نحلة
«ملی-مذهبی» گذشت. سه مبارز آشتی ناپذیر با «مثلث شوم زر و زور و تزویر».
از دست دادنشان، به ویژه هاله و هدی که نابهنگام و مظلومانه به شهادت
رسیدند، رنجی عمیق برای خانواده هایشان و خسرانی بزرگ برای مردم و همراهان
ملی-مذهبی بود. به جاست که در اینجا یادی بکنم از عزیز دیگر از دست رفته از
جمع ملی-مذهبی در سال گذشته، مهندس وحید میرزاده که ناگهان و با شتاب پر
کشید و از محفل یاران رفت. یادشان و خاطرة زیبای شان جاودان باد.
در بارة این سه عزیز، به ویژه
مهندس سحابی، در این یک سال سخن بسیار گفته شده و باز هم می توان گفت و من
هم سخنانی گفته و منتشر کرده ام، اما در این گفتار کوتاه فقط می خواهم به
نکته ای و در واقع دغدغه ای اشاره کنم. با ذکر مقدمه ای:
زندگی بیشتر محصول تجربه است تا
علم و منطق و استدلال و عقل نظری. بدان معنا که بسیاری از باورها و ارزشها
و حتی عقاید و سنتها از طریق تجربه و درک و تشخیص حسی و عینی به دست می
آیند نه از طریق داده های علمی و عقلی و انتزاعی و در امور عقلی نیز به طور
انضمامی به نتایج معینی می رسیم و به آنها باورمند می شویم. به همین دلیل
است که از امام علی نقل شده است که «التجربه فوق العلم». با تجارب مکرر و
اعتماد بخش است که به کسی اعتماد می کنیم یا نمی کنیم و کسی را به عنوان
آدم خوب و یا بد می شناسیم و می شناسانیم و به دوستی و مصاحبت بر می گزینیم
یا نمی گزینیم.
آنچه گفته شد شاید مورد توافق
همه نباشد اما در زندگی شخصی من در این ۶۳ سال چنین مدعایی مستند است. از
دوران کودکی در ده تا دوران جوانی در شهر و در حوزة دینی قم تا عصر انقلاب و
پس از آن در مجلس اول و تب و تاب دهه ۶۰ و پس از آن تا کنون با افراد
زیادی آشنا شده و مرتبط بوده ام؛ از افراد منفرد و مستقل گرفته تا وابسته و
مرتبط با احزاب و جریانهای مختلف و متنوع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی.
در این دوران با هزاران شخص و
شخصیت با گرایشهای متنوع و متضاد فکری و سیاسی آشنا شده و در دوره هایی به
مناسبت هایی ارتباط داشته و همراهی و گاه همکاری داشته ام. اما امروز پس از
حدود نیم قرن می توانم با عدد بگویم که از دوستان و همراهان نیمة اول عمرم
یعنی تا مقطع انقلاب شمار اندکی باقی مانده اند و در مقابل اکثریت قریب به
اتفاق دوستان نزدیک و همدلان و همکاران سه دهه اخیرم محصول آشنایی های این
دوره و در زندگی در تهران است. از این رو به طور نمادین می توان گفت که
«قم» و «تهران» دو فصل زندگی من است اما فراتر از دو مکان. این دو شهر نماد
دو فرهنگ و دو تجربه در زندگی شخصی و اجتماعی ام محسوب می شوند.
زمانی که به دلیل عضویت در
مجلس به تهران آمدم به دلیل افکار و آرای سیاسی و فرهنگی ام در مجلس و
بیرون آن از فضای قم و روحانیت و دوستان و همسنگران سابق در دوران مبارزه
فاصله گرفته و به تدریج از سوی آنان طرد شدم، چرا که آنان افکارم را غریب و
انحراف از دین و روحانیت و «امام» و به تعبیر رایج آن ایام غیر «انقلابی»
می دانستند. برخی از این دوستان روحانی پیش از انقلاب در مجلس هم بودند اما
گسسته و حتی قهر با من. بگویم تا آنجا که به من مربوط می شد با هیچ کسی
قطع رابطه نکردم چرا که از آن زمان تا کنون باورم این است که حداقل روابط
انسانی و عاطفی، ولو در حد سلام علیک و احوالپرسی، می تواند در هرحال (جز
مواردی نادر) وجود داشته باشد و افکار و عقاید و مواضع سیاسی نباید مانع
روابط اخلاقی و انسانی افراد بشود.
در هرحال اکنون از دوستان
روحانی پیش از انقلاب قم و نیز شهرهای دیگر تقریبا هیچ کس باقی نمانده اند.
گویی ۱۵ سال در حوزه نبوده و با کسی آشنا نبوده ام. قابل توجه این که در
بازداشت دوم من در سال ۵۴ با سه تن از این یاران روحانی هم پرونده بوده ام.
اما دوستان کنونی من عمدتا
محصول آشنایی ها و روابط دوران پس از انقلاب در تهران هستند. از قضا مَفصَل
این دوستی ها نیز مجلس اول است. در مجلس دوستان قدیمی و بیشتر روحانی را
از دست دادم و در مقابل در همان مجلس با دوستان و همفکران تازه ای آشنا شده
و این آشنایی و ارتباط هر روز استوارتر شده و تا کنون ادامه یافته است.
قرآن اشاره می کند که خداوند
اگر آیه ای را نسخ کند حتما آیة مانند او و یا آیة بهتری را جانشین آن می
کند. در مورد دوستان قدیم و جدید من چنین تحولی رخ داده است. گرچه در مجلس
اول با دوستان منفرد و از قبل ناشناخته ای نیز آشنا شدم که تا کنون نیز با
اکثرشان دوست و مرتبط هستم اما در این دوران به طور خاص با دوستانی و
بزرگانی از جریان و در واقع گروه نهضت آزادی آشنا شدم که اکثرشان را به نام
از قبل می شناختم و برخی از آنان از سالها پیش در شمار معلمان و الگوهای
فکری و سیاسی ام بودند. به طور مشخص مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی
و مهندس عزت الله سحابی. نیز با برخی از جوانان انقلابی از طیف دکتر حبیب
الله پیمان (جنبش مسلمانان مبارز) آشنا شدم که بعدها این آشنایی ها گسترده
تر شد و عمق و ژرفای بیشتری یافت.
منظور از نقل این خاطره به
عنوان مقدمة ضروری این بود که بگویم سیر زندگی شخصی و تجربة نیم قرن من
چنین بوده است که در عمل و در صیرورت تحولات و فراز و فرودهای روزگار طیفی
از دوستان را از دست داده و در مقابل طیف دیگری را به دست آورده م و این
گسست و پیوست پیوندها عمدتا محصول تجربة عینی و درک و تشخیص در پروسة
پراتیک است نه لزوما به طور پیشینی برآمده از عقل نظری و برهان و استدلال.
حال می خواهم بگویم در عمل و
تجربه دریافتم که دوستان دوران دوم زندگی ام حداقل در قیاس با دوستان دوران
اول و به طور خاص دوستان طلبه و روحانی از جهات مختلف متمایز و ممتازند.
بیش از همه در ایمان، اخلاص، دانش اجتماعی، وفاداری، اخلاقمداری، وطن دوستی
و نگاه ملی، رواداری، عدالت خواهی با معیار برابری طلبی، صدق و راستی،
خیرخواهی. این ویژگیها را در دوستان دوران اول زندگی ام و به ویژه در
روحانیان از مقامات عالی تا دانی به مراتب کمتر دیده ام و می بینم. همین
خصوصیات مرا جذب این شخصیت ها و افراد وابسته به این جریان کرد تا لزوما
گرایشهای سیاسی زودگذر. قابل توجه این که در کیفرخواست دادگاه ویژه روحانیت
علیه من انحراف مرا از زمان آشنایی ام با جریان نهضت آزادی می داند: «آقای
یوسفی اشکوری متأسفانه از زمان نمایندگی مجلس در دامان لیبرالها و نهضت
باصطلاح آزادی و روشنفکران غرب زده گرفتار شده که زمینه ساز همه انحرافاتش
همین ابتلاء و گرفتاری وی بوده است».
نام و عنوان این جریان می تواند
«مکتب طالقانی-بازرگان-سحابی» باشد. این مکتب به لحاظ تاریخی از دهة بیست
آغاز شده و در دهة سی تا پنجاه با گستردگی و عمق زیادی در تهران و شهرهای
بزرگ فعال و اثرگذار بود. در این نیم قرن انجمن های اسلامی و نهادهای دینی
و مدنی و حتی اقتصادی متعددی به وسیلة بزرگان این نحله و همراهی و مددکاری
شاگردان شان بنیاد نهاده شده که غالب آنها هنوز برجاست. مانند انجمن
اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پژشکان. (بگویم که نحله هایی چون جاما و
جنبش مسلمانان مبارز را در این تحلیل، به رغم تفاوتهایی، زیر مجموعة همین
مکتب می شمارم).
تجربه و آشنایی بیش از سی ساله
ام مرا به این نتیجه می رساند که شاگردان این مکتب و مدرسه در قیاس با
افراد و شخصیت های فراوان دینی و اجتماعی و به ویژه سیاسی ایران در همین
نیم قرن اخیر و اکنون فعال در صحنه، اخلاقیتر، مذهبیتر، دموکراتتر،
ملیتر، فساد ناپذیرتر، و در مجموع و به طور نسبی مورد اعتمادترند.
به طور خاص می توان نهاد دینی-
سیاسی نهضت آزادی را با همتای آن یعنی در جریان راست سنتی یعنی نهاد دینی-
سیاسی حزب مؤتلفه مقایسه کرد که تقریبا همزمان تأسیس شده و هر دو هنوز هم
برجا هستند و در عرصة سیاست مدعی و فعال. هرچند یکی در این ۳۴ سال با رانت
حکومت بقا یافته و دیگری با رانت ملت و به مدد ایمان و صداقت و استقامت خود
بر جا مانده است. به طور عینی می توان ویژگیهای بر شمرده را در این دو
جریان دینی-سیاسی پر سابقه به محک آموزن نهاد و به داوری منصفانه رسید.
در سالهای اخیر بارها به این نکته اندیشیده ام که این نسل ویژه تا کی بقا خواهد داشت؟
نسل طالقانی-بازرگان-سحابی ها و
پرورش یافتگان مکتب آنان از جهات مختلف «ویژه» اند. از جمله آنان عموما
دینداری را با روشنفکری و مقتضیات جهان مدرن سازگار کرده اند. این نسل در
قیاس با همتایان سنتی و مدرن جریانهای راست مذهبی و حتی دموکراتهای سکولار
از جامعیت بیشتری برخوردارند. دینداری و روشنفکری آنان الگویی است برای
گذار از سنت به مدرنیته و از دین به سیاست و از تخصص به تعهد و از زیست
اخلاقی در زندگی فردی به عرصه هایی چون جامعه و سیاست و حکومت. مهم این است
که بسیاری از اینان در نیم قرن تا حدودی به آزمون نهاده شده اند و از این
نظر برای حال و آیندة ایران و برای تحقق پروژة گذار به دموکراسی مفیدتر و
کارآمدترند.
اکنون پرسش این است که آیا این
جریان با زوال و فروپاشی روبروست؟ به ویژه در شرایط نگران کنندة چند دهه
اخیر، که محصول عملکردهای ویرانگر جمهوری اسلامی در عرصه های دینی و
اخلاقی و ملی است، جامعه ایران با یک فروپاشی واقعی مواجه است. در این
شرایط نامساعد این دغدغه بیش از پیش جدی است.
این نگرانی پس از مرگ بازرگان و
سحابی بزرگ در من قوت گرفت اما پس از درگذشت سحابی دوم و به ویژه پرپر شدن
دو میوة شیرین این درخت تناور و ریشه دار یعنی هاله و هدی و در پی آن مرگ
وحید بیش از پیش بر نگرانی و حتی اضطرابم افزود و با خود گفتم آیا این نسل
رو به انقراض است؟ می توان امیدوار بود که نسلهای کنونی و بعدتر این میراث
پر بها را حفظ کنند؟
به هرحال واقعیت این است که
اغلب شاگردان این مکتب اکنون از معمرین اند و بازمانده از نسل گذشته و به
مقتضای طبیعت و قانون خلقت به زودی جای خود را خالی خواهند کرد . اما آیا
نسل دوم و سومی هست که راه آنان را ادامه دهد؟ اصولا باید پرسید که
آموزگاران در این نیم قرن برای تربیت و پرورش نسلهای بعد و تکثیر نوع به
قدر کافی همت کرده اند؟ روزگار نامساعدی است؛ چندان نامساعد که هر لحظه
آدمی به تعبیر شریعتی بر سر ایمان خود می لرزد. مرزها به شدت به هم ریخته و
ارزشها دچار بحران و حتی فروپاشی شده است. روزگاری که کسانی چون سحابی،
شریعتی و پیمان و سامی تربیت شدند روزگار دیگری بود و حتی روزگار تربیتی
کسانی چون هاله و هدی و وحید با شرایط کنونی به کلی فرق داشت.
با این همه نباید نا امید بود و
بر نسل دیروز و امروز است که با تمام بصیرت و تدبیر و آموزش و عمل به
تداوم این راه بکوشند. هاله سحابی، به رغم خصوصیات گاه منحصر به فردش، باید
در زنان و حتی مردان جامعه تکثیر شود. هدی و وحید نیز در حد خود از چنین
ظرفیت و امکانی برخوردارند.
پیامدهای کاهش قیمت نفت بر اقتصاد ایران
ایران هم اکنون با
معضل دریافت دلارهای نفتی نیز مواجه است و همچنین تحریم صنایع نفت را تجربه
می کند. بنابراین تاثیر کاهش قیمت نفت بسیار موثر تر از گذشته عمل خواهد
نمود. بدین ترتیب اگر دولت تا کنون میتوانست با توزیع رانت مبتنی بر درآمد
نفت نارضایتی ها را محدود کند، اینک و به شرط تداوم کاهش قیمت نفت این
ابزار موثر را از دست خواهد داد. در همین راستا اگر تا پیش از این دولت
توانسته بود با واردات افسار گسیخته، عمق تورم را پنهان کند، اینک با
محدودیت های جدید، چنین امکانی را نیز در اختیار نخواهد داشت
پیامدهای کاهش قیمت نفت بر اقتصاد ایران
قیمت نفت خام بطور کلی و قیمت میانگین سبد نفتی سازمان اوپک
که ایران جزئی از آن است در سال میلادی جاری افزایش چشم گیری داشت. میانگین
قیمت سبد نفت خام اوپک که در ساله گذشته به حدود ۱۰۷ دلار در بشکه رسیده
بود در سال جاری به بیش از ۱۱۵ رسید.نمایه و آمار زیر این مطلب را به نمایش
می گذارد.
نمایه شماره ۱: اوج گیری میانگین میانگین سالانه قیمت سبد نفت خام اوپک
منبع: سازمان اوپک
در هفته های اخیر امابازار نفت سقوط قیمت نفت را تجربه نمود.
به گونه ای که میانگین هفتگی قیمت نفت خام اوپک که در بالاترین نقطه خود به
حدود ۱۲۴ دلار رسیده بود با شیبی تند و با افتی حدود ۲۰ دلار به زیر ۱۰۴
دلار سقوط کرد. و این سقوط البته هنوز ادامه دارد.
نمایه شماره ۲: سقوط میانگین هفتگی قیمت سبد نفت خام اوپک
علل و انگیزههای سقوط قیمت نفت
دست کم سه دسته از عوامل یعنی عوامل بنیادی، عوامل مالی و
عامل انتظاری مربوط به آینده که عامل روان شناختی است در تشکیل قیمت نفت و
سقوط آن نقش دارد.
در میان عوامل بنیادی میتوان به کاهش تقاضا تحت تاثیر رکود
اقتصادی در اروپا، بحران یورو، کاهش نرخ رشد اقتصادی چین و همچنین اقدامات
صرفه جویانه مانند تمایل به استفاده از منابع جایگزین و تجدید پذیری چون
انرژی بادی اشاره کرد. پیدایش نشانههای رکود در اقتصاد کشورهای پیشرفته به
معنی کاهش نرخ رشد اقتصادی در همهی جهان نیز هست. تمرکز اقتصادی در
کشورهای اروپایی و امریکای شمالی، قدرت خرید آنها و همچنین سهم این مناطق
اقتصادی در تجارت بینالمللی این امر را توضیح میدهد. همچنین نرخ رشد
اقتصادی در کشورهایی همچون چین، هند و برزیل- که نرخ رشد اقتصادی قابل
توجهی را دارند – وابسته به چگونگی وضع اقتصادی امریکای شمالی و اروپاست.
رکود اقتصادی در جهان از جمله شاخصهای مهمی است که تقاضا
برای نفت و مشتقات آن را کاهش میدهد. چه با پیدایش نشانهی رکود اقتصادی،
موسسات اقتصادی در واکنش به نشانهها برای جلوگیری از مشکلات اقتصادی در
آینده، سیاست انقباضی را پیش میگیرند و فعالیتهای خود را کاهش میدهند.
به همین دلیل بیکاری افزایش یافته و به دنبال آن قدرت خرید کل نیز کاهش
مییابد. بنابراین انتظار میرود که تا پیدایش چشم انداز روشنتر و رونق
اقتصادی و کاهش ریسک ادامهی سرمایهگذاری موسسات متوقف شده و مصرف خانوار
نیز کاهش یابد. کاهش اشتغال، قدرت خرید و مصرف تقاضای کل برای انرژی و سوخت
را نیز کاهش میدهد. اما این همهی داستان نیست. چون همزمان با کاهش
سرمایهگذاری و تقاضا برای سرمایه، تعادل بازار پولی و مالی نیز با کاهش
تقاضا دچار تزلزل شده، نرخ بهره برای وام کوتاه و بلندمدت نیز کاهش پیدا
میکند.
ترکیب کاهش تقاضا برای نفت فیزیکی، کاهش بهره، بازده
سرمایهگذاری در بازار مالی قیمت نفت را نیز پایین میکشد. نقش افزایش ارزش
دلار نیز در این فرایند قابل توجه است. چون با پیدایش رکود اقتصادی بخش
قابل توجهی از سرمایههای فعال در بورسهای بازار مشتقات مالی نفت به بازار
ارز (دلار) منتقل میشود و ارزش دلار را به بالا سوق میدهد.
پیامد کاهش تقاضا برای مشتقات مالی نفت، از سوی دیگر به معنی
کاهش قیمتها در بازار فیزیکی نفت نیز هست. افزایش ارزش اسمی دلار البته
همزمان بخشی از کاهش قیمت نفت را نیز جبران میکند. چون در شرایط فعلی نوعی
همبتسگی منفی میان ارزش دلار و قیمت نفت در بازار نفت وجود دارد. چون با
افزایش ارزش دلار قیمت نفت کاهش یافته و کاهش ارزش دلار غالبا زمینه را
برای افزایش قیمت نفت فراهم می کند.
عامل روانشناختی که مبتنی بر انتظار از وضع اقتصاد جهانی در
آینده است نیز سهمی در کاهش قیمت نفت دارد. چون چشم انداز روشن و
امیدوارکننده ای برای برون رفت از رکود ملموس نیست. روشن است که سه دسته
این عوامل باهم یک رابطه متقابل و متقارنی دارند و عوامل مستقلی نیستند. هر
سه دسته این عوامل در شرایط فعلی کلا قیمت نفت خام را به پایین سوق
میدهند.
پیامدهای کاهش قیمت نفت برای اقتصاد ایران
برای تشریح پیامدهای کاهش قیمت نفت بر اقتصاد ایران توصیفی از
آن ضروری به نظر میرسد. اقتصاد ایران را در توصیفی کلی میتوان نوعی
افتصاد شبه سرمایهداری دانست که در مرحلهی پیشاصنعتی در حال گذار است. هر
چند نمیتوان سهم دولت و نهادهای شبهدولتی اعم از نظامی و غیر نظامی را
در این اقتصاد به دقت تعیین کرد، اما تردیدی نیست که نقش این نهادها در
فرایند تصمیمگیریهای اقتصادی و توزیع منافع حاصله از فرآیند آنها
تعیینکننده است.
اقتصاد ایران به شکلی فعال در فرآیند جهانی شدن مشارکت نکرده
است اما به ناچار- هر چند در حاشیه- به نوعی آن را پذیرفته است. و از
آنجا که بخش عمدهی درآمد دولت محصول صادرات نفت و سایر مواد خام است،
نمیتوان این اقتصاد را جزیرهای جدا افتاده و متروک در اقتصاد جهانی
دانست. افزون بر این اقتصاد ایران از نظر واردات نیز در مقابل اقتصاد جهانی
بسیار حساس است. چون توان تولید مدرن درونزا در این اقتصاد ناچیز است و
تولید داخلی در موارد بسیاری وابسته به واردات ماشین آلات، مواد اولیه و
نیمساخته است. واردات همچنین بخش قابل توجهی از کالاهای مصرفی را نیز در
بر میگیرد که به محض بروز بحران در روابط اقتصاد بینالمللی اثر آن برای
مصرفکنندگان بهزودی قابل احساس است.
امواج بحران در اقتصاد جهانی از طریق تکانههای مالی،
اطلاعاتی و روانی بر اقتصاد ایران تاثیر میگذارند. مثلاً با افزایش ارزش
دلار، بهره و یا افزایش ارزش سهام در بازارهای بینالمللی بخشهای گوناگون
اقتصاد ایران به سرعت نسبت به آنها واکنش نشان میدهد. چون دگرگونی
متغیرهای یاد شده بر قیمت کالای وارداتی و صادراتی موثر است. با توجه به
دیجیتالیزه شدن نظام اطلاعاتی اقتصاد بینالمللی هر دگرگونی به سرعت به
سراسر کره خاک منتقل شده و در نتیجه بازیگران صحنهی اقتصاد نسبت به
اطلاعاتی که در دسترس آنهاست واکنش نشان میدهند.
نمایه شماره ۳: رابطه درآمدهای نفتی و سایر متغیرهای اقتصادی در اقتصاد تک محصولی و وابسته به نفت مانند ایران
منبع:نگارنده
روابط میان متغیرهای اقتصادی در مدل فوق در برگیرندهی بخش
واقعی و مالی- پولی اقتصاد ایران است. البته باید توجه داشت که رابطهی
میان متغیرهای اقتصادی یکطرفه و یک لایه نیست و روابط آنها بسیار
پیچیدهتر از آن است که بتوان همهی جوانب آنها را در یک نماگر ساده نشان
داد. مدل فوق نشان میدهد که کاهش قیمت نفت به سرعت و ابتدا بر درآمدهای
نفتی تاثیر میگذارد. بخش دیگری از درآمدهای غیر نفتی- مثلاً کالاهایی که
مواد اولیهی آن با درآمدهای نفتی تهیه میشود- نیز که به نوبه خود به
صادرات نفت وابسته هستند خواه ناخواه از این دگرگونی تاثیر میپذیرند.
بازتاب این امر بلافاصله نقش خود را بر ترازهای پرداختهای خارجی حک میکند
و تاثیر آن به سایر متغیرها نیز سرایت میکند. چون متغیرهای متعددی از
جمله تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی مستقیم و غیر مستقیم به چگونگی تراز
پرداختهای خارجی وابستهاند.
بنابراین کاهش درآمدهای نفتی که از واردات میکاهد، مستقیم و
غیر مستقیم موجب پایین آمدن تولید ناخالص ملی و کاستن رشد اقتصادی میشود.
طبیعی است که با کاهش رشد اقتصادی نرخ اشتغال نیز کاهش یافته و به دنبال
آن از درآمد مالیاتی دولت نیز کاسته خواهد شد. دولت که با محدود شدن منابع
مالی ناشی از صادرات نفتی و مالیاتها روبهرو است یا باید با از ذخایر
ارزی استفاده کند یا با انتشار پول حجم نقدینگی را افزایش دهد یا از
هزینههای جاری و عمرانی بکاهد. گزینهی اول و دوم با توجه به ثبات توان
تولیدی به افزایش تورم دامن خواهد زد. پیامد انتخاب گزینهی دوم کاهش
فعالیتهای اقتصادی، کاهش نرخ رشد اقتصادی و گسترش بیکاری است. این امر
البته درآمدهای مالیاتی از محل حقوق یا سود بخش خصوصی را محدودتر خواهد
کرد. بنابراین امواج کاهش قیمت نفت همچون حلقه تودرتویی است که با
انداختن سنگی در درون آب ایجاد شده و متغیرهای بی شمار دیگری را در بر
میگیرد.
کاهش قیمت نفت اما دارای تاثیرات دیگری نیز هست که تحت عنوان
واکنش اطلاعاتی و روانی سقوط نفت قابل طبقهبندی است. به محض کاهش قیمت نفت
اطلاعات مربوط به آن بلافاصله به سراسر جهان منتشر میشود و تصیمگیرندگان
اقتصادی را در عرصهی خرد و کلان- پیش از پیدایش پیامدهای واقعی- به واکنش
وامیدارد. با توجه به این که تصمیمگیرندگان در شرایط ریسک و عدم اطمینان
هستند، نمیتوانند اطلاعات کاملی نسبت به آینده داشته باشند. به همین دلیل
است که کنشهای روانی در موارد زیادی جایگاه کنش عقلانی را میگیرد.
نمونهی واکنشهای اطلاعاتی و روانی تاثیر کاهش قیمت نفت روی
بازار ارز است. در بازار ارز پیش از آن که اثرات واقعی کاهش قیمت در روابط
بخش واقعی اقتصاد ظاهر شود، واکنش اطلاعاتی و روانی نشان داده میشود. چون
انتظار میرود که قیمت نفت، عرضهی دلار در بازار داخلی در آینده را دچار
محدودیت کند، فروشندگان ارز قیمتها را افزایش میدهند. خریداران نیز برای
مقابله با خطرات احتمالی آینده حاضر میشوند قیمت بالاتری را برای دلار
بپردازند. بنابراین هردو بازیگر، یعنی فروشنده و خریدار پیش از آن که اثرات
کاهش قیمت نفت در بخش واقعی اقتصاد نمودار شود، بر اساس نگرانی- که واکنشی
روانی است- و با استفاده از اطلاعات بهسرعت واکنش نشان میدهند.
اما ایران هم اکنون با معضل دریافت دلارهای نفتی نیز مواجه
است و همچنین تحریم صنایع نفت را تجربه می کند. بنابراین تاثیر کاهش قیمت
نفت بسیار موثر تر از گذشته عمل خواهد نمود. بدین ترتیب اگر دولت تا کنون
میتوانست با توزیع رانت مبتنی بر درآمد نفت نارضایتی ها را محدود کند، اینک
و به شرط تداوم کاهش قیمت نفت این ابزار موثر را از دست خواهد داد. در
همین راستا اگر تا پیش از این دولت توانسته بود با واردات افسار گسیخته،
عمق تورم را پنهان کند، اینک با محدودیت های جدید، چنین امکانی را نیز در
اختیار نخواهد داشت.
+ استاد اقتصاد دانشگاه در سوئد
ایستاد و همه چیز را گردن گرفت
زندگی عزتالله سحابی مقاطعی مختلف
دارد و یکی از این مقاطع زندان سال ۱۳۵۰ است، زندانی که هفت سال به درازا
میکشد. محمد توسلی در این زندان همپرونده مهندس سحابی بود و چند صباحی را
با او در زندان گذراند. مقابل محمد توسلی نشستیم تا از تجربه آن زندان
برایمان بگوید و از آشناییاش با مهندس عزتالله سحابی، حاصلش شد این
گفتوگوی او با “تاریخ ایرانی” که در پی میآید:
***
میخواهیم به گذشته بازگردیم و در
اولین آشنایی و فعالیت مشترک سیاسی شما با مهندس سحابی متمرکز شویم. شما
به دلیل همراهی و فعالیت مشترک با مهندس سحابی اولین زندان خود را نیز
تجربه کردید. از اولین آشنایی با مهندس سحابی بگویید؟
ابتدا لازم میدانم درگذشت برادر و همفکر
دیرینهام شادروان مهندس عزتالله سحابی را به خانواده محترم آن مرحوم،
دوستان و همفکران و همه آزادیخواهان ایران تسلیت بگویم. به نظر من مرور
زندگینامه مهندس سحابی و خصوصیات و شخصیت ویژه او میتواند برای نسل امروز و
فردای جامعه ما بسیار آموزنده و عبرت آمیز باشد.
قبل از اینکه به گذشته بازگردم و اولین
شناخت خود از مهندس سحابی را بگویم و آنطور که شما خواستهاید تجربه زندان
سال ۱۳۵۰ با مهندس سحابی را بازگو کنم لازم میدانم این مقدمه را بیان کنم
که در سه مقطع با مهندس سحابی تجربه مشترک زندان داشتهام. یکبار در سال
۱۳۵۰، دفعه دوم سال ۱۳۶۹ و دفعه سوم نیز ۱۳۸۰. در هر سه دوره از آقای مهندس
سحابی متاثر بودم ولی همواره ایشان را دوست داشتهام و از ایشان تقدیر
کردهام. جامعه ما نیز همواره چنین نگاهی به مهندس سحابی داشته و دارد و
همواره او را دوست داشته است. یافتن پاسخ به این پرسش برای امروز ما کلیدی
است که چهرههایی همچون مهندس سحابی واجد چه ویژگیهای اخلاقی هستند که بعد
از ۶۰ سال مبارزه تا آخرین لحظات زندگی نیز به اندیشه و راه خود پایبند
بوده و از خود پایداری و صبوری به خرج دادهاند؟ به نظر من شاید پاسخ این
باشد که مهندس سحابی علاوه بر تاثیرپذیری از محیط خانوادگی و شادروانان
دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان، مبانی فکری خود را مستقیما از
قرآن گرفت و مبانی محکم اعتقادیاش را نه از دیگری که خود از قرآن اخذ کرده
و لذا با نگاه آخرتنگرانه و احساس تکلیف دینی و اجتماعی وارد عرصه
فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شده و در نتیجه تحمل مصائب و مشکلات
زندگی برای او در طول زندگی پرفراز و نشیباش سهل و قابل تحمل شده بود.
اما آشنایی من با مهندس سحابی چگونه شکل
گرفت؟ در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و بلافاصله به عضویت
انجمن اسلامی دانشجویان درآمدم. آشنایی من با مهندس عزتالله سحابی نیز از
طریق فعالیتهای انجمن اسلامی دانشجویان صورت گرفت. به لحاظ سنی ۸ سال
کوچکتر از مهندس سحابی هستم و ایشان از جمله فارغالتحصیلان و پیشکسوتان
انجمن اسلامی دانشجویان بود که در جلسات عمومی انجمن اسلامی دانشجویان
مهندس سحابی را میدیدم و با ایشان آشنایی پیدا کردم. اما قبل از آنکه با
مهندس عزتالله سحابی آشنا شوم با پدر ایشان دکتر یدالله سحابی آشنا شده
بودم. این آشنایی به دوران دبیرستان من باز میگشت. دانش آموز دبیرستان
«رهنما» بودم و دکتر سحابی نیز که یکی از فرزندانش در این مدرسه درس
میخواند از جمله اعضای انجمن خانه و مدرسه بود و بسیار نامشان را
میشنیدم.
به عنوان عضو انجمن اسلامی دانشجویان چقدر با مهندس سحابی که از قدیمیهای انجمن بودند مرتبط بودید؟
سال ۱۳۳۹ دوره اوج فعالیتهای اجتماعی و
سیاسی در دانشگاه تهران بود و بطور طبیعی اعضای انجمن اسلامی دانشجویان نیز
در عرصه سیاسی فعال بودند. در آن زمان فعالیت و اقدامات مشترکی با مهندس
سحابی انجام نداده بودم و بیشتر نام ایشان را میشنیدم. در اردیبهشت ۱۳۴۰ و
بعد از تاسیس نهضت آزادی ایران از جمله اعضای فعال دانشجویی نهضت آزادی
بودم و دانشجویان و حتی چهرههایی مثل لطفالله میثمی را برای عضویت در
نهضت عضوگیری میکردم. در این مقطع به واسطه فعالیت برای نهضت آزادی با
مهندس سحابی مرتبط شدم. مهرماه سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیل از ایران رفتم و
پنج سال بعد در سال ۱۳۴۶ به ایران بازگشتم که مهندس سحابی به همراه دیگر
اعضای نهضت آزادی به تازگی از زندان آزاد شده بودند. در دورانی که خارج از
ایران بودم عملا ارتباطی با دوستان نهضت آزادی نداشتم اما دوستان من همچون
دکتر ابراهیم یزدی مکاتباتی با مرحوم بازرگان و مرحوم رحیم عطایی داشتند.
بعد از سال ۴۴ هم که فعالیت نهضت آزادی تحت فشار ساواک عملا متوقف شده بود
در قالب انجمن اسلامی مهندسین بیشتر به انجام فعالیتهای فرهنگی متمایل شده
بودیم و دور و نزدیک با مهندس سحابی مرتبط بودم.
پس چه شد که مسئولیت رساندن نامه مهندس سحابی به قطبزاده در حمایت از زندانیان سال ۱۳۵۰ را برعهده گرفتید؟
در شهریور ۱۳۵۰ یک روز مرحوم رجایی اطلاع
داد که تعداد بسیار زیادی از دوستان بازداشت شدهاند. احساس تکلیف میکردیم
که باید برای دوستان زندانی اقدامی بکنیم و در این میان مهندس سحابی به من
گفتند که نامهای مینویسند و از من درخواست کردند که نامه را به طریقی به
دست صادق قطبزاده برسانم تا ایشان از طریق ارتباطات بینالمللی خود بر
حکومت وقت فشار بیاورد. وقتی نامه را از مهندس سحابی دریافت کردم به واسطه
برادرم نامه را به مسافری به مقصد آلمان سپردم تا یکی از دوستان در آلمان
نامه را برای صادق قطبزاده ارسال کند.
تصمیم برای نوشتن این نامه در کجا گرفته شده بود؟ تصمیم شخصی مهندس سحابی بود یا به نهضت آزادی مربوط میشد؟
به صورت دقیق اطلاع ندارم که مهندس سحابی
آیا با اشخاص خاصی مشورت کرده بود یا خیر. آن روزها فضای امنیتی خاصی حاکم
بود و مقتضای فعالیت سیاسی نیز حکم میکرد که پرسوجو نکنیم. نامه ارسال
شد و مدتی بعد در روز نوزدهم مهرماه ۱۳۵۰ مامورین ساواک به منزل ما در
خیابان ایران آمدند و به سلول انفرادی در اوین منتقل شدم. سه سال بود که
ازدواج کرده بودم و دو فرزند کوچک داشتم. بازجویم در اوین منوچهری بود که
دو جلسه من را بازجویی کرد و من هر دو بار جریان فرستادن نامه به اروپا را
تکذیب کرده و نپذیرفتم. در فاصله همین روزها یک بار صدای آقای هاشمی
رفسنجانی را شنیدم و متوجه بازداشت او شدم. یک روز صبح منوچهری من را از
سلول کشان کشان به اتاق بازجویی برد و روی تخت خواباند و شروع کرد به شکنجه
تا جایی که بیهوش شدم و در شرایطی که تعادل ذهنی خود را از دست داده بودم
واقعیت را گفتم. فردای آن روز به سلول دیگری منتقل شدم و هنگام رفتن به
دستشویی از آخرین سلول راهرو، علی میهندوست نام من را پرسید و بعد از
معرفی خود به من خبر داد که مهندس سحابی نیز بازداشت شده و من فهمیدم که او
نیز در اوین است.
شما اسم مهندس سحابی را نیز در بازجویی آورده بودید یا فقط ارسال نامه را پذیرفته بودید؟
قاعدتا اسم مهندس سحابی را نیز آورده بودم
که نامه را از ایشان تحویل گرفتم. چند روز بعد همسلول مهندس سحابی شدم و
از طریق ایشان فهمیدم که بعد از بازداشت من، اسدلله خالدی از بچههای انجمن
اسلامی آلمان بازداشت شده بود و برای اعتراف گرفتن بسیار هم شکنجه شده بود
اما او هیچ اطلاعی از جریان این نامه نداشت. مهندس سحابی برای من توضیح
داد که بعد از بازداشت با احتمال دادن اینکه من جریان را در بازجویی ها
گفتهام، هیچ چیز را تکذیب نکرده بود و از موضع بالا و با شجاعت با
بازجویان برخورد کرده و همه چیز را برعهده گرفته و از بازداشت اعضای سازمان
مجاهدین انتقاد کرده و میگوید که مبتنی بر نگاه ملی خود قصد کمک به این
زندانیان را داشتهاند. در این پرونده من و مهندس را نیز به عنوان عضو
مجاهدین طبقهبندی کردند درحالیکه ما عضو این سازمان نبودیم و تنها به قصد
کمک به زندانیان این سازمان که پایه گذارانشان سوابق دیرینهای با نهضت
آزادی داشتند دست به عمل زده بودیم.
نامه چگونه دست ساواک افتاده بود؟
من بعدها مطلع شدم که دو نامه به مقصد
صادق قطبزاده ارسال شده بود. یک نامه همان بود که مهندس سحابی تهیه کرده
بود و نامه دیگر را هم آقای هاشمی رفسنجانی برای آقای خمینی نوشته بود که
احتمالا در همان پاکت قرار داده شده و توسط من ارسال شده بود که من از
نامه دوم خبر نداشتم. ماجرا اما از صندوق پستی صادق قطبزاده در پاریس لو
میرود که گویا تحت نظر ساواک بوده است.
پس نامهها از ایران خارج میشود؟ مهندس سحابی در کتاب خاطرات خود نوشتهاند که نامهها در فرودگاه مهرآباد کشف میشود؟
من این روایت را نشنیدهام. مهندس سحابی
در خاطرات خود نوشتهاند که نامهها را از درون وسایل یک خانم در فرودگاه
مهرآباد پیدا میکنند، درحالیکه نامهها توسط یکی از دوستان برادرم که مرد
بود از ایران خارج شده بود. شاید مهندس سحابی برای اطمینان از طریق دیگری
هم عمل کرده و نامهها را فرستاده باشند. تا جایی که اطلاع دارم ساواک
نامهها را از درون صندوق پستی صادق قطبزاده درآورده و لذا چون از ارسال
کنندگان نامه اطلاعی نداشتند به صورت کور و تنها براساس حدسیات، من و
اسدالله خالدی را که با دانشجویان اروپا ارتباط تنگاتنگی داشتیم بازداشت
کردند.
پس شما معتقدید که بازداشت شما کاملا کور و به قصد اعترافگیری بوده است؟
کاملا. آنها بر اساس تحلیل خود به این
نتیجه رسیده بودند که شاید من این نامهها را به اروپا فرستاده باشم. البته
بعدها صادق قطبزاده هم این روایت را تایید کرد. جالب اینکه نامه آقای
هاشمی را در بازجوییها در مقابلش میگذارند اما او قبول نمیکند که این
نامه نوشته اوست و حتی در مطابقت دستخط نامه و دستخط آقای هاشمی نیز ناتوان
میمانند. خلاصه چون آقای هاشمی به نوشتن نامه اعتراف نکرد بعد از شش ماه
آزاد شد. اما چون من اعتراف کرده بودم در دادگاه اول سه سال محکوم شدم و در
دادگاه دوم که همزمان با خرداد ۱۳۵۱ و اعدام پنج نفر از پایهگذاران
سازمان مجاهدین خلق بود حکم من به یکسال کاهش پیدا کرد. مهندس سحابی نیز
چون مسئولیت را برعهده گرفتند و بر مواضع خود نیز ایستادند، یازده سال حکم
زندان گرفتند. بعد از پایان بازجوییها هم همراه با مهندس سحابی و آقای
هاشمی رفسنجانی و مهندس غرضی و تعداد زیادی از اعضای سازمان مجاهدین به
زندان قزل قلعه منتقل شدیم. در این دوران با آقای هاشمی و سحابی به دلیل هم
پرونده بودن بسیار نزدیک بودم. در ملاقاتهایی هم که با خانوادههای خود
داشتیم و در یک فضای عمومی صورت میگرفت دکتر سحابی که برای دیدن عزت الله
سحابی میآمدند هنگام خداحافظی جمله «والعاقبه للمتقین» را بر زبان
میآوردند که برای آن روزهای ما بسیار امیدبخش و روحیه بخش بود.
از دیگر منظرههای فراموش نشدنی آن
ملاقاتها وقتی بود که آقای هاشمی بر خلاف سایر زندانیان عبای خود را روی
زمین خاکی ملاقات پهن میکردند و همسر و فرزندانش و خودش روی آن مینشستند و
صحبت میکردند درحالیکه همه ما ایستاده با خانوادههای خود ملاقات
میکردیم. بعد از مدتی به زندان عشرت آباد و بعد هم به کمیته مشترک منتقل
شدیم و در این دوران با بچههای مجاهدین بسیار بحث و گفتوگو کرده بودم و
احساس کرده بودم که زمینههای تغییر ایدئولوژیک در آنها قابل ردیابی است.
لذا روز در حیاط زندان عشرت آباد و درحال قدم زدن به آقای هاشمی گفتم که
نسبت به مواضع بچههای مجاهدین نگران هستم اما آقای هاشمی با قاطعیت به من
پاسخ داد که: «اصلا نگران نباشید چرا که اینها در فرایندی خود را ترمیم و
اصلاح میکنند.» من اما تا این حد خوشبین نبودم چراکه تجربه کنفدراسیون
دانشجویان و گروههای چپ در خارج از کشور را دیده و شناخت داشتم و بعدها
هم متاسفانه در عمل چنین پیش آمد.
در خاطرات آقای لطفالله میثمی
درباره بازداشت آقای سحابی به دنبال نگارش نامه حمایت از زندانیان مجاهدین
آمده است که بازداشت آقای سحابی بدان دلیل که از چهرههای شناخته شده سیاسی
بودند، شور و نشاط خاصی در بچههای مجاهدین در زندان ایجاد کرد. آن زمان
آقای سحابی چه جایگاهی در عرصه سیاسی داشتند؟
با تاسیس سازمان مجاهدین، مهندس سحابی و
آیتالله طالقانی به دلیل رابطه نزدیکی که با پایهگذاران سازمان داشتند به
لحاظ سیاسی از آنها حمایت میکردند و به مباحث ایدئولوژیک آنها حساسیت
کمتری نشان دادند. بعد از آزادی مهندس بازرگان از زندان و گفتوگو با
پایهگذاران سازمان مجاهدین با ایشان، مهندس بازرگان به دلیل انتقاداتی که
به مبانیشناختی آنها داشتند و نیز عدم تعلق خاطر به مشی مسلحانه حریم خود
را با بچههای مجاهدین حفظ کردند. بنابراین بازداشت مهندس سحابی، اثر مثبت
زیادی روی روحیه زندانیان برجای گذاشت. لذا در زندان هفت سالهای که
گذراندند، بسیار مورد احترام بچههای زندانی سازمان بودند و با یکدیگر
تعامل فکری نیز داشتند. نتیجه اینکه وقتی مهندس سحابی در سال ۱۳۵۷ از زندان
آزاد شد در جلسات خصوصی اعضای نهضت آزادی هیچگاه قانع نشد که نظراتش را با
نظریات مهندس بازرگان یکی کند و اگر به اسناد نهضت آزادی در سالهای اولیه
انقلاب که توسط مهندس سحابی اداره میشد رجوع کنید به تحلیلهای مفصل
مهندس سحابی بر میخورید که اتفاقا تفاوتهایی نیز با تحلیلهای مهندس
بازرگان دارد.
اما یک نکته مهم برای شناخت شخصیت مهندس
سحابی بازخوانی تجربه جدایی او از نهضت آزادی بود، سال ۱۳۵۸ که سیزده نفر
از اعضای نهضت آزادی از جمله مهندس سحابی با نگارش یک نامه از نهضت جدا
شدند. اما مسئله این است که در ایران اصلا سابقه نداشته و ندارد که جریانی
انشعاب کرده باشد و نه تنها پنجه به صورت یکدیگر نکشیده باشند بلکه روابط
برادرانه خود را نیز حفظ کرده و همکاریهایی جدی با یکدیگر داشته باشند.
همه اینها نمودار خصوصیات برجسته شخصیت اخلاقی مهندس سحابی است که کمتر در
فعالین سیاسی ایران و به خصوص فعالین سیاسی چپ میتوان سراغ گرفت. مهندس
سحابی به لحاظ سلوک سیاسی میتواند الگو و سمبل رفتار سیاسی و اجتماعی در
ایران ما باشند. از جمله خصوصیات دیگر مهندس سحابی اخلاقمداری و صداقت
اوست. در سالهای اخیر مهندس سحابی در یادداشتها و مصاحبههای خود تصریح
کرده است که در اختلاف نظرهایی که قبلا با مهندس بازرگان داشته حق با
بازرگان بوده است. رحمت خدا بر او باد.
راه حل وزیر نیرو برای مواجه با کمبود تولید برق: افزایش مجدد قیمت برق!
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاری مهر
همزمان با ورود به دوره تابستانی در حالی رشد مصرف از تولید برق پیشی گرفته است که وزارت نیرو نسبت به استفاده گسترده از کولرهای گازی و اسپیلیت و احتمال صدور قبوض نجومی برق هشدار داده است.
به گزارش خبرنگار مهر، با وجود آنکه هنوز 15 روز به آغاز تیر ماه و روزهای گرم تابستانی و افزایش مصرف برق مشترکان خانگی و تجاری باقی مانده اما متوسط مصرف انرژی الکتریکی ایران در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته در ساعات پیک حدود یکهزار مگاوات افزایش یافته است.
آمارهای رسمی وزارت نیرو حاکی از آن است که در روزهای اخیر پیک مصرف برق کشور از مرز 33.6 هزار مگاوات عبور کرده است که این در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته مصرف این حامل انرژی پاک نزدیک به یکهزار مگاوات افزایش یافته است.
بر این اساس با وجود افزایش بیش از 6 درصدی تولید برق ایران اما رشد فزاینده انرژی الکتریکی نگرانیهایی را در سطح کلان وزارت نیرو به وجود آورده است به طوریکه از ابتدای سالجاری تاکنون مصرف برق کشور حدود هفت درصد افزایش یافته است.
در همین حال مجید نامجو وزیر نیرو اخیرا با تاکید بر اینکه به نظر می رسد افزایش قیمت برق در فاز اول اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها برای مردم عادی شده است، تاکید کرد: رشد مصرف برق نشان می دهد که در روزهای اخیر مردم کمتر به رعایت الگوهای مصرف این حامل انرژی توجه می کنند.
به گفته این عضو ستاد هدفمندی یارانهها افزایش مجدد قیمت برق می تواند تا حدودی منجر به توقف رشد مصرف برق در کشور شود.
محمد بهزاد معاون وزیر نیرو در امور برق و انرژی هم با اظهار نگرانی از وضعیت رشد مصرف برق در کشور به ویژه در خردادماه سالجاری به خبرنگار مهر، گفت: از تابستان سال گذشته تاکنون تولید برق کشور حدود 5 هزار مگاوات افزایش یافته است اما به نظر می رسد با ورود این میزان افزایش ظرفیت تولید اما رشد مصرف از تولید پیشی گرفته است.
این مقام مسئول خواستار رعایت الگوهای مصرف برق در استان های مختلف کشور شد و افزود: یکی از دلایل رشد فزاینده مصرف برق در سالجاری افزایش استفاده از کولرهای گازی و اسپیلیتها در ساختمان های جدید تاسیس است.
وی با استفاده از استفاده گسترده از کولرهای گازی، تاکید کرد: استفاده از این تجهیزات سرمایشی مصرف برق خانوادهها و مراکز تجاری و ادارای را بیش از 50 درصد افزایش میدهد.
این در حالی است که نتایج با آخرین مطالعات انجام گرفته در وزارت نیرو حاکی از آن است که هزینه برق استفاده از کولرهای آبی در یکماه 140 هزار ریال اما هزینه برق کولرهای گازی ماهانه 840 هزار ریال تمام می شود و این بدان معنی است که هر مشترک به ازای استفاده از کولر گازی در یک دوره دو ماهه باید یک میلیون و 400 هزار ریال هزینه برق بیشتری بپردازد.
از سوی دیگر اخیرا وزارت نیرو با انجام مکاتباتی با وزارت صنعت و معدن و گمرک خواستار توقف واردات کالاهای سرمایشی و گرمایشی پایین تر از درجه B و A شده است.
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاری مهر
همزمان با ورود به دوره تابستانی در حالی رشد مصرف از تولید برق پیشی گرفته است که وزارت نیرو نسبت به استفاده گسترده از کولرهای گازی و اسپیلیت و احتمال صدور قبوض نجومی برق هشدار داده است.
به گزارش خبرنگار مهر، با وجود آنکه هنوز 15 روز به آغاز تیر ماه و روزهای گرم تابستانی و افزایش مصرف برق مشترکان خانگی و تجاری باقی مانده اما متوسط مصرف انرژی الکتریکی ایران در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته در ساعات پیک حدود یکهزار مگاوات افزایش یافته است.
آمارهای رسمی وزارت نیرو حاکی از آن است که در روزهای اخیر پیک مصرف برق کشور از مرز 33.6 هزار مگاوات عبور کرده است که این در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته مصرف این حامل انرژی پاک نزدیک به یکهزار مگاوات افزایش یافته است.
بر این اساس با وجود افزایش بیش از 6 درصدی تولید برق ایران اما رشد فزاینده انرژی الکتریکی نگرانیهایی را در سطح کلان وزارت نیرو به وجود آورده است به طوریکه از ابتدای سالجاری تاکنون مصرف برق کشور حدود هفت درصد افزایش یافته است.
در همین حال مجید نامجو وزیر نیرو اخیرا با تاکید بر اینکه به نظر می رسد افزایش قیمت برق در فاز اول اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها برای مردم عادی شده است، تاکید کرد: رشد مصرف برق نشان می دهد که در روزهای اخیر مردم کمتر به رعایت الگوهای مصرف این حامل انرژی توجه می کنند.
به گفته این عضو ستاد هدفمندی یارانهها افزایش مجدد قیمت برق می تواند تا حدودی منجر به توقف رشد مصرف برق در کشور شود.
محمد بهزاد معاون وزیر نیرو در امور برق و انرژی هم با اظهار نگرانی از وضعیت رشد مصرف برق در کشور به ویژه در خردادماه سالجاری به خبرنگار مهر، گفت: از تابستان سال گذشته تاکنون تولید برق کشور حدود 5 هزار مگاوات افزایش یافته است اما به نظر می رسد با ورود این میزان افزایش ظرفیت تولید اما رشد مصرف از تولید پیشی گرفته است.
این مقام مسئول خواستار رعایت الگوهای مصرف برق در استان های مختلف کشور شد و افزود: یکی از دلایل رشد فزاینده مصرف برق در سالجاری افزایش استفاده از کولرهای گازی و اسپیلیتها در ساختمان های جدید تاسیس است.
وی با استفاده از استفاده گسترده از کولرهای گازی، تاکید کرد: استفاده از این تجهیزات سرمایشی مصرف برق خانوادهها و مراکز تجاری و ادارای را بیش از 50 درصد افزایش میدهد.
این در حالی است که نتایج با آخرین مطالعات انجام گرفته در وزارت نیرو حاکی از آن است که هزینه برق استفاده از کولرهای آبی در یکماه 140 هزار ریال اما هزینه برق کولرهای گازی ماهانه 840 هزار ریال تمام می شود و این بدان معنی است که هر مشترک به ازای استفاده از کولر گازی در یک دوره دو ماهه باید یک میلیون و 400 هزار ریال هزینه برق بیشتری بپردازد.
از سوی دیگر اخیرا وزارت نیرو با انجام مکاتباتی با وزارت صنعت و معدن و گمرک خواستار توقف واردات کالاهای سرمایشی و گرمایشی پایین تر از درجه B و A شده است.
گریز از رویارویی با تضاد اصلی و حل آن
عیسی صفا
چرا بعضی انسانها و گروه ها، در زندگی و مبارزه ،از رویارویی با تضاد اصلی و به بیان دیگر« مشکل اصلی » ابا دارند؟چندی پیش ، پس از شعله ور شدن جنبش مردمی علیه رژیم ولایت فقیه ، اکبر گنجی در جلسه سخنرانی خود در پاریس به جوانان اصلاح طلب توصیه می کرد که تصور نکنند که مارکس و لنین مرده اند و نمی توانند بر افکار سیاسی تاثیرآنان گذار باشند. او مدعی بود که قبل از انقلاب تمام روحانیت ایران از جمله خمینی تحت تاثیر لنینیسم و بویژه کتاب « دولت و انقلاب » لنین بوده اند. حرف گنجی در این جلسه، دعوت اپوزیسیون برای مذاکره با حاکمیت بود. البته طبق معمول وی با بلوف بگونه ای حرف می زد که گویا از طرف خامنه ای ماموریت مذاکره با اپوزیسون را دریافت کرده است و کافی است« اینطرفیها» سر عقل بیاند تا همین روزها مذاکره شروع شود إ. وی در سخنرانی دیگری در پاریس ، اما این بار قبل از انفجار جنبش مردمی علیه کودتای انتخاباتی « تز» ی که برای فعالیت می داد بر این پایه بود که باید مردم ایران را که خصوصیات دمکراتیک ندارند با کار فرهنگی دمکرات کرد و انگاه و فقط آنگاه مشکل دیکتاتوری در ایران حل خواهد شد إ یعنی بجای تغییر رژیم باید مردم را عوض کرد إ. در عین حال او مدعی بود که اصلاح طلبان قدرت بسیج پنج هزار نفر را هم ندارند. جوهر حرف گنجی در دو شرایط متفاوت یکی بود : گریز از مبارزه مشخص با تضاد اصلی جامعه ایران ، یعنی دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه. شاهکار اندیشه سیاسی مارکس و لنین در این زمینه این است که از نظر آنها « هر مبارزه طبقاتی قبل از هر چیز ، مبارزه ایست سیاسی یعنی علیه دولت و برای سرنگونی آن ». گنجی بخوبی خطر این تز واقعی را دریافته بود إ
بازهم چندی پیش و بازهم در جلسه ای در پاریس ، عبد الکریم سروش در سخنرانی خود ادعا می کرد که همه مشکلات اصلی جامعه ایران و تضادهای درون حاکمیت اختلاف بر سر در ک متفاوت از « فقه» است إ یعنی سپاه پاسداران به دلیل اختلاف در فقه انحصار بخش بزرگی از اقتصاد ایران را بدست گرفته است إ. من در همین جلسه هنگام پرسش و پاسخ گفتم که کروبی خطاب به یزدی گفته است : « اختلاف ما بر سر در ک از فقه نیست ، اعتراض به پسر شماست که غیر قانونی کارخانه لاستیک سازی نکا را به تصاحب در آورده است إ ». چرا یک « روشنفکر» مانند سروش این همه در تشخیص تضاد اصلی جامعه پرت است ؟ برای این که وی در بهترین حالت می خواهد نقطه قوت خود را که تخصص در فقه است تا آن حد بالا کشیده و مسلط کند که جای تضاد اصلی مردم با ولایت فقیه را اشغال کند. او خواهان تبدیل یکی از تضادهای فرعی در جامعه ، یعنی اختلاف در برداشتهای متفاوت از فقه ، به تضاد اصلی است. ا ین « فیلسوف» در این زمینه ، در حد پاسبانی است که معتقد است تمام مشکل اصلی جامعه نادیده گرفتن قوانین از طرف مردم است.
در پیش روی ما ماجرای شاهین نجفی به عنوان نمونه خوبی برای بررسی تضادها قرار دارد. عده ای بعد از فتواها علیه این خواننده فکر کردند روی « گنجی از تضادها» افتاده اند و می توانند با زنده کردن « جنگ تمدنها» جبهه ای به وسعت « تضاد تمام دنیای غیر مذهبی علیه تمام تاریخ شیعه در ایران به اضافه رژیم » راه بیاندازند و تکلیف مذهب و رژیم ولایت فقیه را یکجا تعیین کنند. روشن است که ما در این رابطه با نیروهایی روبرو هستیم که می خواهند با گشودن یک جبهه انحرافی در مبارزه علیه دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه ، منافع نامشروع گروهی و فرقه ای خود را دنبال کنند.
بعد از این سوالها برگردیم به پاسخ به علل گریز از تضاد اصلی و حل آن. در نمونه هاییکه من مطرح کردم تضاد اصلی در جامعه ایران مورد توجه قرار گرفته است. تشخیص تضاد اصلی در جامعه، قبل از هر چیز در گرو فهم نقش « دولت» است. دولت ابزار سرکوب یک طبقه علیه طبقات دیگر است. حجاریان نظریه پرداز اصلاح طلبان بعد از دو دهه سرکوب « کشف» کرد که در پس ظاهر دولت ، یک دولت « صلب» وجود دارد. یک نویسنده فرانسوی می گوید : انسان باید زندان بیفتد تا بفهمد دولت یعنی چه إ در واقع توهم بخشی از اصلاح طلبان به مماشات با رژیم ولایت فقیه درک قبیله ای و عشیرتی آنها از قدرت سیاسی است. آنها به ویژه تاقبل از جنبش سبز فکر می کردند که با « چانه زنی» بین رهبران قوم مشکلات حل خواهد شد. هنوز هم بسیاری از آنها باور نمی کنند دولتی بیگانه با آنها در قدرت است که منافع سرمایه داران بزرگ و چپاول انحصاری سپاه پاسداران را نمایندگی می کند و بسادگی از موقعیت افسانه ای خود در قدرت کنار نخواهد کشید.
تضاد اصلی یک تضاد بزرگ از نظر اندازه است. این تضاد در هر جایی که باشد، یک ریشه واقعی و مادی دارد. ندیدن همین پایه مادی تضاد اصلی است که باعث می شود تا فردی نظیر سروش مشکل اصلی جامعه ایران را در دریافتهای ذهنی و تفسیر فقهی متفاوت بین « علما» بداند. ایشان قادر به دیدن ریشه دیکتاتوری ، فقر ، بیکاری و بی آیندگی میلیونها انسان در ایران نیستند. خود محوری ایشان مانع دیدن وسعت و بزرگی تضاد اصلی است. تضاد بین نخبگان فقهی برای وی اساس هستی و بشریت است و از همانجا به جامعه نگاه می کند. یعنی تلاش برای آفریدن یک تضاد مصنوعی و فرعی که هدف آن پوشاندن تضاد اصلی است. لازمه درک تضاد اصلی، تمیز دادن آن از میان انبوهی از تضادهای فرعی است که از طرف نیروهای ارتجاعی به عنوان تضاد اصلی معرفی می شوند. رودرویی با تضاد اصلی و اراده حل آن، روشن بینی ، دانش انقلابی و شجاعت می خواهد. حل تضاد اصلی، ترک دنیای کهن و ورود به روابط نوین با چشم اندازی دگرگونه است. بریدن از سنتها ، دوستیها ، منافع و.. کار ساده ای نیست. در اینجا با احساسات انسانی هم روبرو هستیم.
تضاد بطور کلی و تضاد اصلی بطور اخص، در گیر شونده و دینامیک است. تضاد « مرده» بی معناست. تضاد اصلی در جامعه باید بتواند به قول لنین توضیح دهد که« هر لحظه قدرت سیاسی در کجاست » . بازرگان که با تصور واهی از خود به عنوان نخست وزیر واقعی و پرقدرت شروع به کار کرده بود هر روز با قدرت واقعی به رهبری خمینی مواجه شده و می گفت که « آقا از آن بالا دست و پای ما را در پوست گردو گذاشت » منظور وی خمینی بود که قدرت واقعی را در اختیار داشت. بنی صدر قربانی بعدی تفاوت قدرت رسمی تعریف شده با قدرت واقعی تعریف نشده شد و تشان داد که معنای قدرت دولتی را نمی داند. بنی صدر تا امروز هم قادر به کشف موازانه قدرت در سیاست و وزن تضادها نیست و در مورد وزن خود دچار خود بزرگ بینی جنون آمیز است. در فضایی دیگر، خاتمی بارها خودرا « تدارکاتچی» و بی قدرت تعریف میکر د و این که تصمیمها « جایی دیگر» گرفته می شنوند. حتی ایشان کشف کرده بود که سیکل این بحرانها « 9 روز یک بار» سازماندهی شده است إ هجوم مردم به صندوقهای رای برای انتخاب غیر منتظره خاتمی نشانگر این بود که مردم خواهان مقابله با رژیم ولایت فقیه و کاندیدای مورد نظر وی هستند و با تجربه زندگی خود تضاد با ولایت فقیه را به عنوان تضاد اصلی تشخیص داده اند. این تشخیص باردیگر در رای مردم به موسوی و کودتای انتخاباتی بطور شفاف وروشن ماهیت درگیری را نشان داد. مرگ بر خامنه ای إ به عنوان مظهر تضاد اصلی جامعه ایران. بخش بزرگی از تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی تضاد بین نظام انتخاباتی و قدرت غیر انتخابی نظام ولایت فقیه است. نادیده گرفتن و انکار چنین تضادی انکار خود واقعیت تاریخی خواهد بود. بزرگترین حادثه تاریخی جمهوری اسلامی بر پایه این تضاد رخ دارد. این حادثه سیاسی با شعار رای من کو چهارمین حادثه تاریخی ایران در صد سال اخیر بعد از انقلاب مشروطیت ، دوران مبارزات ملی شدن نفت و انقلاب بهمن است. کروبی و موسوی نخست با ایستادن شجاعانه خود در برابر کودتای انتخاباتی و رهبر آن خامنه ای و بعد با همراهی جبنش عظیم مردم علیه رژیم و بیانیه ها و طرح برنامه های خود نشان دادند که درک روشنی از تضاد اصلی جامعه ایران دارند. تاکید انان بر نقش سپاه پاسدران در سرکوب ، انحصار و چپاول اقتصادی ، عدم مشروعیت شورای نگهبان و دیگر ارکانهای رژیم ولایت فقیه نشانگر در ک در ست آنان از محتوای « مادی» تضاد اصلی جامعه ایران بود.
در شرایط کنونی سه گرایش با زاویه ها ی متفاوت از شناخت ولایت فقیه مطلقه به عنوان تضاد اصلی ، یعنی دشمن اصلی سرباز می زنند. گرایش اول ورقه ای از حاشیه اصلاح طلبان حکومتی است که بدنبال تعامل خفت بار با قدرت حاکم و در واقع تسلیم هستند. . نمونه این گرایش خاتمی است که در میان حیرت همگانی در نمایش انتخابات ورشکسته مجلس شرکت کرد و وفاداری خود را به « نظام» نشان داد. نامه نویسی فرخ نگهدار به خامنه ای هم در چارچوب همین دعوت به خواری و ذلت در برابر دیکتاتور خون آشام است.
شعار سرنگونی کلیت جهموری اسلامی با همه جناحهایش گرایش کودکی چپروانه است که از طرف سازمان مجاهدین خلق و گروه های چپ افراطی نظیر سازمان راه کارگر مطرح می شود. این شعار چپروانه تا کنون هر بار که شکافهای درونی جمهوری اسلامی باعث رشد جنبش مردمی و ریزش نیرو در صفوف حاکمیت شده است ، از توضیح واقعی حوادث سیاسی بازمانده و به کاریکاتوری از نظریات سیاسی تبدیل شده است. آنچه بویژه باعث تاسف در رابطه با این نیروها ست عدم تمرکز آنها بر تضاد با حلقه اصلی قدرت یعنی ولایت فقیه است. مجاهدین گاهی این ساده اندیشی را رواج می دادند که خاتمی خطرناکتر از خامنه ای است، چون در پشت شعارهای عوام فریبانه مخفی شده است إ این مشی چپروانه، نیروهای اصلاح طلب و واقعیت آنها را نادیده می گیرد و در عین حال بر توان خود در مبارزه غلو می کند.
گرایش دیگری که خواهان انتقال تضاد درونی جامعه ایران به صحنه خارجی و وسیع است ، کوشش می کند « جنگ تمدنها» را به مرکز تضاد اصلی ایران تبدیل کند. سلطنت طلبها و طرفداران رنگارنگ امپریالیسم جهانی در این جبهه قرار دارند. این جریان ها تنها پرنسیپی که دارند ، نداشتن هیچ پرنسیپ است إ هدف آنها باز کردن راه مداخله قدرتهای امپریالیستی در ایران است. آنها از جنگ و اشغال نظامی ایران استقبال می کنند. در واقع تنها شیوه قابل تصور به قدرت رسیدن آنها در ایران، با اشغال نظامی کشور خواهد بود. شعار انتخابات آزاد از طرف آنها با قید زیر نظارت بین المللی، هدف مصادره مبارزات مردم در لحظه معین و حساس سیاسی را دنبال می کند. یعنی لحظه ایکه جمهوری اسلامی زیر تهدید خارجی، زیر فشار ، تسلیم و فروپاشی باشد. این گرایش برای شخم زدن ایران و دست یافتن به قدرت دولتی، نیاز به یک نیروی نظامی بیگانه و ضد مردم دارد.
در چارچوب درک چپروانه و مکانیکی از تضاد اصلی ، با این دیدگاه هم روبرو هستیم که تضاد اصلی جامعه ایران را تضاد کار و سرمایه می داند. بر اساس این دید ، نظام مسلط در ایران سرمایه داری است و بنابرین تضاد اصلی بین کار و سرمایه است. این دیدگاه فراموش می کند که تضاد اصلی در عرصه فشرده اقتصاد ، یعنی سیاست است که خود را بیان می کند. یعنی در مبارزه طبقاتی . از طرف دیگر ، همه جناحهای سرمایه داری در ایران در حاکمیت شرکت دارند و تضاد خلق های ایران با رژیم ولایت فقیه به عنوان تضاد اصلی، در برگیرنده تضاد با حاکمیت سرمایه داری است. روبنای سیاسی این حاکمیت دیکتاتوری است. در اساس مبارزه سیاسی و انقلاب در روبنا معنا دارد و به این لحاظ مرگ بر دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه و استقرار حکومت ملی ـ دمکراتیک شعار اصلی انقلاب آینده ایران است ونه مرگ بر جمهوری اسلامی و زنده باد سوسیالیسم .
انسانها بدون اینکه دانشمند و یا فیلسوف باشند به مقوله ای بنام مساله اصلی ، الاهم فالاهم ، ورنرفتن به جزییات و رفتن سر اصل قضیه و... در زندگی و مبارزه آگاهی نسبی دارند. مشکل اصلی همواره چند جانبه و پیچیده است و شناخت آن به کوشش پی گیر نیاز دارد. در عرصه سیاست به علت گره خوردن آن با منافع طبقات اجتماعی و نمایندگان سیاسی آن ، تعیین تضاد اصلی خود به عرصه مبارزه فکری کشانیده می شود. اقشار و طبقات غیر پرولتری همیشه درک محدودی از تضادهای اجتماعی دارند. آنها خود محور هستند و از کشف منافع مشترک همگانی طبقات خلقی ناتوان. لازمه حل تضاد اصلی بسیج تمام نیروهای خلقی و مردمی علیه دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه و احتراز از در گیر شدن با تضادهای فرعی است.
اگر تضاد اصلی و در جامعه یعنی تضاد با رژیم ولایت فقیه به شکل برکناری آن حل نشود چه خواهد شد؟ آب که خود سرچشمه زندگی است اگر در جنب و جوش نباشد می گند د و مرداب می شود. نیروهایی که با سیاست « انتظار» خوش بینی تقدیرگرایانه به فردا را دارند، باید بدانند که تاریخ منتظر آنان نخواهد ماند. رژیم ولایت فقیه میهن ما را در پرتگاه جنگ و مداخله نظامی قدرتهای بزرگ قرار داده است. ماهم اکنون شاهد روند گندیده شدن تضادها و تشکیل مردابهای بزرگ در ایران هستیم. ارتجاع ولایت فقیه تضادهایی را آفریده که خود قادر به حل آن نیست.
خمینی کوچک و ایران بزرگ
فرزان فرامرز
نوشتن از شخصیت های تاثیرگذار، شخصیت های تاریخ ساز، سیاسیون و یا هنرمندانی که بنوعی سرنوشت یک ملت را تغییر داده اند، سخت است. ایران کشوری بزرگ با پیشینه ی تاریخی بسیار زیادی است و قدر مسلم شخصیت های تاریخ ساز بسیاری داشته است. چه این شخصیت ها از دل فرهنگ همین سرزمین بیرون آمده باشند و چه به فرهنگ این سرزمین تزریق شده باشند.یکی از این شخصیت ها که به سالمرگش هم نزدیک هستیم، روح الله خمینی است. کسی که چه بخواهیم چه نخواهیم، ایران را تغییر داد. در طول تاریخ ایران، این سرزمین بارها و بارها مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته است. ثروتمند بودن این کشور باعث شده که همیشه همسایگان و قدرت های جهانی چشم طمع به آن داشته باشند. پس از هر حمله ای به خاک ایران، شاهد ویرانی و خرابی هایی بوده ایم، آمدن خمینی به ایران نیز به مانند حمله ی مغولان خرابی های بسیاری، در تمام زمینه ها، چه اقتصادی و چه اعتقادی، در ایران برجا گذاشت.
خمینی از یک حیث منحصر به فرد بود: او از همان روزهای اول می دانست دقیقا چه می خواهد. خمینی با آزادی و تضارب آرا مخالف بود. خمینی حتی با روشنفکر غیر اسلامی هم مخالف بود1. به بیان دیگر از دیدگاه او روشنفکری قابل قبول و قابل احترام است که مسلمان باشد و بر طبق سنت اسلامی عمل کند. بگذریم که آیا اصولا چنین کسی را می تواند روشنفکر نامید یا نه؟ او دقیقا می دانست که چه می خواهد، و برای این کار برنامه ریزی دقیقی کرده بود. دروغ هایش، یا همان تقیه هایش، حساب شده بود؛ و جای تعجب دارد که بسیاری از روشنفکران آن زمان دیر فهمیدند که چه کلاهی بر سرشان رفته است.
خمینی منطقا به این نتیجه رسیده بود که چه می خواهد و چکار می خواهد بکند. او مانند بسیاری از اطرافیشان جو زده نشده بود. خمینی برای این سرزمین نقشه ها کشیده بود و مو به مو نقشه هایش را اجرا کرد. بسیاری از اطرافیان اون تنها "باران می خواستند." اما او از همان ابتدا برای همه چیز و همه کس برنامه ریزی کرده بود.
خمینی شاید از معدود برگزیدگانی، زیرا در زمان خود برگزیده ی اکثریت بود، می باشد که بعد از سال ها دوری از وطن، در راه بازگشت در جواب پرسش خبرنگاری که از او می پرسد چه احساسی دارید، می گوید "هیچ!"2 شاید اصل و نسب غیر ایرانی وی باعث شده که او عشق به میهن نداشته باشد3.
اگر این گذاره را هم بپذیریم، قدر مسلم مغول ها، اعراب و دیگر مهاجمانی که به این خاک آمدند و رفتند، از تصرف سرزمینی حاصلخیز، ثروتمند و دارای زنان زیبا، در پوست خود نمی گنجیدند و حال آنکه، خمینی که هوادارانش در ایران و در نبودش جان خود را نثارش می کردند، تنها به یک هیچ بسنده می کند؛ و باز هم روشنفکران و نخبگان آن زمان و حتی این زمان، آنانی که صحبت از دوران طلایی خمینی می کنند، متوجه نیستند فرمانروایی که هیچ احساسی نسبت به ملکش ندارد، شخص قابل اعتمادی نیست.
در ابتدای مقاله آمدن خمینی و گروهش به ایران را با تجاوز مغولان مقایسه کردم، برای روشن تر شدن موضوع بگذارید یک مثال بزنم:
"مغول ها زن ها را نیز مانند مردها به قتل می رسانیدند و نزد آنان جوانمردی هیچ مفهوم نداشت و شرم و حیاء مانع از این است که گفته شود قبل از این که زن ها را به قتل برسانند مرتکب چه اعمال می شدند. تجاوز دسته جمعی به زن ها و عریان كردن همه زنان اسیر تا قبل از قتل عام آن ها از جمله جنایات مغول ها بود.4"
کیست که نداند در دوران طلایی امام، دهه ی ۶۰، در زندان به زنان و دختران تجاوز می شده است. دختران باکره را قبل از اعدام به عقد و یا صیغه ی بازجوها در می آورده اند و پس از تجاوز آنان را اعدام می کردند5. میراث تجاوز به دختران که اکنون نیز در زندان های رژیم اسلامی رایج است، یادگار همان دوران سیاه است. دیگر گفتن از آمار تجاوز در این چند سال اخیر و مخصوصا بعد از انتخابات پر حرف و حدیث ریاست جمهوری، تکرار مکررات است6.
رفتار مغول ها با زنان به این علت بود که می اندیشیدند اگر زن ها را به اسیری ببرند باید هزینه غذای آن ها را بدهند، لذا بعد از تجاوز، آن ها و حتی كودكانشان را به قتل می رساندند. اما در زندان های ایران اسلامی، این عمل برای دفاع از اسلام و بنام اسلام و شریعت انجام می گرفت.
رفتار خمینی و هم قطارانش بی شباهت به رفتار لشکر مغول و حتی سپاه اعراب نبود. ویران کردن ایران، تجاوز به نوامیس و توهین به شعور و شخصیت ایرانیان و مبارزه با نمادها، سمبل ها و جشن های ملی نظیر نوروز و چهارشنبه سوری از جمله پارامترهای مشترک در رفتار وی با دیگر متجاوزین به این خاک می باشد.
گفتن از خمینی و دستاوردهایش جای بسیار دارد. اما بعقیده بنده، آمدن خمینی به ایران نقطه ی عطفی بود که باعث شد سنگ بنای سکولاریسم در ایران بوجود بیاید! شاید این گذاره مسخره و حتی خنده دار باشد. اما یک مقایسه بین ایران و ترکیه نشان می دهد که اسلام زدایی ای که خمینی و گروهش کردند، حتی آتاتورک با ریختن آخوند در دریا هم نتوانست آن را به درستی انجام بدهد.
اگر خمینی به ایران نیامده بود و مردم ایران، حکومت مبتنی بر مذهب را نمی دیدند، شاید سال ها در این خیال باطل به سر می بردند که اگر آن طور شده بود، اکنون وضعمان بهتر بود. در ترکیه شخصا با ترک هایی برخورد کردم که آرزو می کردند که ای کاش دارای حکومت اسلامی مانند ایران بودند تا مملکتشان پیشرفت کند! حال آنکه حکومت توتالیتر اسلامی، بجز تحجر، واپسگرایی و منزوی کردن ایران در مجامع بین المللی و خرد کردن شخصیت جمعی ایرانیان، حاصل دیگری نداشته است.
خمینی با آمدن با ایران و پایه گذاری یک حکومت توتالیتر مذهبی، به جهان نشان داد که حکومت مذهبی جوابگوی نیاز بشر نیست. همین طور به ایرانیان نیز نشان داد که مذهب باید از سیاست جدا باشد و گرنه حاصلش حکومتی فاشیستی-اسلامی خواهد بود که اکنون نیز با آن روبرو هستیم. حکومتی دزد پرور، که قاتلین مردم، بجای محاکمه و زندانی، پست مقام می گیرند و دزدهایش با عفو رهبری مواجهه می شوند.
خمینی در ورود به ایران در سخنرانی تاریخی خود چنین گفت "زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه کنیم... معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می دهیم... شما را به مقام انسانیت می رسانیم. 7" از وعده های معروف آب و برق مجانی نیز می گذریم. او می گوید شما را به مقام انسانیت می رسانیم، تو گویی که مستمعین سخنرانی او مشتی حیوان هستند که حالا او آمده آنها را "آدم" کند!
بعد از ۳۱ سال، بازماندگان خمینی در قدرت، نه تنها موفق نمی شوند معنویات را گسترش دهند که به بسط فساد و فحشا هم کمک کرده اند. پائین آمدن سن فحشا و اعتیاد، پدیده ی مردان فاحشه، ایجاد فاحشه خانه در قالب ازدواج موقت و... مشکلاتی است که جامعه امروز ایران با آن روبرو است. تعویق حقوق چند ماهه و حتی چند ساله کارگران برخی کارخانه ها که دیگر جای خود دارد.
همین پیش فرض است، آدم کردن مشتی نا آدم، که به او مجوز می دهد، بسیاری از فرزندان این خاک را بکشد، در زندان ها به دختران، زنان و حتی مردان، تجاوز کند و هزار پلیدی دیگر به بار آورد و راضی و خشنود هم باشد. اما انجام تمامی این اعمال به نام دین، بعد از سال ها باعث شده که مردم ایران و علی الخصوص جوانان، دین گریز و حتی دین ستیز بشوند. نگاهی به اخبار خبرگزاری های داخلی روشن می کند که آنچه جمهوری اسلامی "عرفان های کاذب8" می خواند رشد داشته و برگزاری ده ها سمینار و نشست در این زمینه تائید کنند همین موضوع است.
خمینی با آمدنش به ایران، چهریه ی کریه حکومت اسلامی را به مردم ایران نشان داد، باشد که دیگر مردم این سرزمین حتی در خیالشان نیز به دنبال حکومت دینی آن هم از نوع اسلامی نباشد. همین کراهت و همین زشتی باعث شده که امروز بسیاری از جوانان و روشنفکران ایرانی، حتی اگر متدین و دین دار هم باشند بر این نکته تاکید داشته باشند که بهتر است دین از سیاست جدا باشد9.
خمینی ایران را ویران کرد، چند سالی ما را به عقب برگرداند و بسیاری از فرزندان راستین این سرزمین را به کام مرگ فرستاد و یا وادار با فرار از ایران کرد. ادامه دهندگان راه او نیز همین طریق را پیش گرفتند و باعث شدند ایران بیش از پیش در جهان منزوی شود. اما تجربه ی خمینی به مردم ایران و جهان نشان داد که عمر حکومت های دینی و حکومت هایی که مبتنی بر دروغ هستند به سر آمده. درسی که باید از تجربه ی آمدن خمینی بگیریم این است که به هیچ قیمتی نباید در تشکیل حکومت آینده، از سکولاریسم و حکومتی مبتنی بر لیبرال دموکراسی کوتاه بیاییم. به امید روزی که در ایران، حتی اقلیت هم بتواند حرفش را بزند و حقش را بستاند، نه در حرف، بلکه در عمل.
منابع:
لیلا جدیدی
این امری آشکار است که خانم کلینتون سیاستهای آمریکا برای ساخت و پاخت با
حکومتهای ارتجاعی و غیر مردمی را تا آخرین لحظه ممکن به پیش می برد. آخرین
نمونه آن را در جنبشهای "بهار عربی" نظاره گر بودیم که تحت فشار خیزشهای
مردمی، گام به گام عقب گرد کرد. اینک وی باید به زور و ضرب رای دادگاهی در
کشور خود که نتیجه فعالیتهای شبانه روزی دوستداران، هواداران، اعضای سازمان
مجاهدین و مدافعان حقوق بشر است، تصمیم به عقب گرد از یک توطیه سیاسی
بگیرد.
سرانجام، پس از 15 سال که از تبانی دولت آمریکا با جمهوری اسلامی در قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی می گذرد، دادگاه واشنگتن به خانم کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، یک ضرب الاجل 4 ماهه برای رسیدگی نهایی به این تصمیم داد.
هیات سه نفره دادگاه استیناف آمریکا گفتند، وزیرخارجه در تهيه اسناد مورد نياز برای پاسخگويی به ليست گذاری مجاهدين خلق ايران، دفع وقت کرده و چنانچه این بار طی فرصت داده شده اقدامی صورت نگیرد، درخواست خروج از لیست بالفعل اجرا خواهد شد.
دادگاه مذکور در اين حکم می گويد: "به خاطر بی عملی وزير، سازمان مجاهدين در ميان کاغذبازيهای بوروکراتيک قفل شده است".
حکم دادگاه می افزايد: "هيچ توضيح کافی به ما داده نشد که چرا وزير طی 600 روز گذشته نتوانسته است تصميم بگيرد."
فرصت پیشین دادگاه 180 روز بود. در این مدت، مسوولان در وزارت خارجه بهانه می آوردند که خانم کلینتون "فرصت نکرده". روشن است که این دروغی بیش نیست، زیرا در این مورد تنها کافی بود ایشان برای تعدادی از هزاران کارمند وزارتخانه خود دستور عملی صادر می کرد و نیازی به وقت گذاشتن برای این کار نداشت. پس علت را جز در بند و بستهای سیاسی با جمهوری اسلامی در جای دیگری نمی توان یافت.
رژیم جمهوری اسلامی طی این سالها هم از طریق مزدوران خود در "نایاک" و لابی گریهای پر خرج و هم در مذاکرات پشت پرده برای ادامه این تبانی مزورانه که بیشتر به باج گیری شبیه است، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. حتی در ماه گذشته رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه رژیم به شدت کشورهای همسایه را در صورت اجازه اسکان مجاهدین تهدید کرد و گفت، "ما بشدت واکنش نشان خواهیم داد" و این اقدام "تبعات منفی بالایی" خواهد داشت.
بازی دو جانبه ی فشار بر جمهوری اسلامی (چماق) و ساخت و پاخت بر سر وضعیت مجاهدین (هویج) از سوی واشنگتن که تا کنون سبب ادامه حیات منفور جمهوری اسلامی از یک سو و دو کشتار وحشیانه ساکنان اشرف در عراق به پشتیبانی رژیم، سرکوب در ایران و غیره گردیده، نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند. زمان آن رسیده است که دستی که جمهوری اسلامی به دامن آمریکا برای اعمال فشار و سرکوب علیه مخالفان سرسخت خود آویخته، کوتاه شود.
سرانجام، پس از 15 سال که از تبانی دولت آمریکا با جمهوری اسلامی در قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست تروریستی می گذرد، دادگاه واشنگتن به خانم کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، یک ضرب الاجل 4 ماهه برای رسیدگی نهایی به این تصمیم داد.
هیات سه نفره دادگاه استیناف آمریکا گفتند، وزیرخارجه در تهيه اسناد مورد نياز برای پاسخگويی به ليست گذاری مجاهدين خلق ايران، دفع وقت کرده و چنانچه این بار طی فرصت داده شده اقدامی صورت نگیرد، درخواست خروج از لیست بالفعل اجرا خواهد شد.
دادگاه مذکور در اين حکم می گويد: "به خاطر بی عملی وزير، سازمان مجاهدين در ميان کاغذبازيهای بوروکراتيک قفل شده است".
حکم دادگاه می افزايد: "هيچ توضيح کافی به ما داده نشد که چرا وزير طی 600 روز گذشته نتوانسته است تصميم بگيرد."
فرصت پیشین دادگاه 180 روز بود. در این مدت، مسوولان در وزارت خارجه بهانه می آوردند که خانم کلینتون "فرصت نکرده". روشن است که این دروغی بیش نیست، زیرا در این مورد تنها کافی بود ایشان برای تعدادی از هزاران کارمند وزارتخانه خود دستور عملی صادر می کرد و نیازی به وقت گذاشتن برای این کار نداشت. پس علت را جز در بند و بستهای سیاسی با جمهوری اسلامی در جای دیگری نمی توان یافت.
رژیم جمهوری اسلامی طی این سالها هم از طریق مزدوران خود در "نایاک" و لابی گریهای پر خرج و هم در مذاکرات پشت پرده برای ادامه این تبانی مزورانه که بیشتر به باج گیری شبیه است، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. حتی در ماه گذشته رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه رژیم به شدت کشورهای همسایه را در صورت اجازه اسکان مجاهدین تهدید کرد و گفت، "ما بشدت واکنش نشان خواهیم داد" و این اقدام "تبعات منفی بالایی" خواهد داشت.
بازی دو جانبه ی فشار بر جمهوری اسلامی (چماق) و ساخت و پاخت بر سر وضعیت مجاهدین (هویج) از سوی واشنگتن که تا کنون سبب ادامه حیات منفور جمهوری اسلامی از یک سو و دو کشتار وحشیانه ساکنان اشرف در عراق به پشتیبانی رژیم، سرکوب در ایران و غیره گردیده، نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند. زمان آن رسیده است که دستی که جمهوری اسلامی به دامن آمریکا برای اعمال فشار و سرکوب علیه مخالفان سرسخت خود آویخته، کوتاه شود.
اظهارات رییس سازمان بازرسی کل کشوردر مورد دریاچه ارومیه:
اگر بحران این دریاچه برای شما جدی است، خودتان حلش کنید
(تیتر از جنگ خبر)
خبرآنلاین
حجتالاسلام والمسلمین مصطفی پورمحمدی در نشست «بررسی وضعیت دریاچه ارومیه» که با حضور اساتید دانشگاه ارومیه برگزار شد، با اشاره به اهمیت دریاچه ارومیه و نگرانی از بحران خشک شدن آن، اظهارکرد: امروزه بحث زیست محیطی در دنیا حائز اهمیت ویژه است
...
پورمحمدی همچنین با تاکید بر اینکه برای حل بحران دریاچه ارومیه باید در وهلهی اول از ظرفیتهای استان آذربایجان غربی استفاده کرد، گفت: اگر بحران این دریاچه از نظر صاحب نظران استان جدی است پس باید از خود استان شروع کنیم؛ باید از بخشی از بریز و بپاشهای همین استان پرهیز و بودجه آن را برای رفع معضل دریاچه ارومیه به کار بست. در استان، نباید منتظر بودجههای ملی باشید و اگر بحران است باید هر سال مقداری از بودجههای استان را به این موضوع اختصاص دهید، همچنین باید مانع هرز منابع آب و برداشتهای غیرمجاز شوید.
رییس سازمان بازرسی کل کشور در پایان با بیان اینکه مشکلات مطرح شده در این نشست به مدیریت استان ابلاغ خواهد شد، گفت: اول باید ظرفیت علمی استان در اختیار حل این بحران قرار گیرد، اگر با بهبود روشهای استانی تغییرات جدی اتفاق میافتد باید انجام داد، همچنین چنانچه قرار است باروری ابرها انجام گیرد از دانشگاه ارومیه و موسسههای علمی و تحقیقاتی استان استفاده شود.
پاسدار وحیدی مدعی شد: پرونده موشکهای اس-300 در دادگاه مربوطه در مرحله داوری است
(تیتراز جنگ خبر)
شبکهایران
وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با اشاره به آخرین وضعیت دادگاه رسیدگیکننده به شکایت ایران از روسیه به دلیل تحویل ندادن سامانه موشکی S300 به ایران گفت: این موضوع در دادگاه مربوطه در مرحله داوری است.
به گزارش شبکه ایران سردار احمد وحیدی درباره احتمال صدور حکم پرداخت غرامت از سوی روسیه به ایران اظهار کرد: مراجع داوری باید درباره این موضوع تصمیمگیری کنند.
وی در گفتگو با ایسنا همچنین درباره آخرین وضعیت سامانه بومی جایگزین S300 گفت: این کار در حال پیگیری است و ما در حال کار بر روی این پروژه هستیم.
ابراز شرمندگی نماینده اصلاح طلب مجلس نهم؛ به عنوان اصلاح طلب در مجلس نیستم
(تیتر از جنگ خبر)
ایسنا
يك نماينده اصلاحطلب مجلس نهم تشكيل فراكسيون اصلاحطلبان (خط امام ) را در دوره نهم مجلس منتفي دانست.
محمدرضا تابش در گفتوگو با خبرنگار پارلماني خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اظهار داشت: سياست اصلاحطلبان بر اين بودكه در انتخابات حضور داشته باشند و ليست ندهند و هيچ اصلاحطلبي به عنوان اينكه اصلاحطلب است در انتخابات شركت نكرد بلكه افراد به صورت مستقل در انتخابات شركت كردند.
وي افزود: تشكيل فراكسيون اصلاحطلبان در مجلس نهم منتفي است چرا كه عده ما عده قابل توجهي نيست و ما قصد نداريم فراكسيون اصلاحطلبان را تشكيل دهيم.
دبيركل خط امام مجلس هشتم همچنين گفت: ما چشم به آينده داريم و معتقديم كهآينده با اصلاحطلبان است.
رئیس کل بانک مرکزی با اشاره به تحریمها و افزایش تقاضا: گریزی از گرانی دلار نیست
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاری فارس
رئیس کل بانک مرکزی گفت: افزایش قیمت دلار طی چند ماه گذشته معلول اتفاقات و عوامل متعددی بوده که با بر طرف شدن آنها باید منتظر کاهش قیمت دلار باشیم.
محمود بهمنی در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی باشگاه خبری فارس "توانا" اظهار داشت: نکته ظریفی که در مورد قیمت تمامی ارزها از جمله دلار باید مورد نظر باشد این است که در واقع قیمت ارزی مانند دلار در میان زنجیره ای از علل و عوامل قرار دارد و همزمان از مجموعه علل تأثیر می گیرد و بر مجموعه نیز تأثیر می گذارد.
رئیس کل بانک مرکزی ادامه داد: به این ترتیب تا زمانی که علل تأثیرگذار بر قیمت دلار به قوت خود باقی است نباید انتظار داشت روند حرکتی برابری دلار با ریال تغییر اساسی کند. مثلا انتظار داشته باشیم قیمت جهانی نفت بالا رود و قیمت کالاهای وارداتی اضافه شود ولی قیمت دلار به زیر قیمت 1150 تا 1226 تومان برسد. به همین اعتبار نیز نمی توان انتظار داشت مجموعه حوزه های تأثیر پذیر از قیمت ارز نیز تغییر شرایط دهند.
وی با اشاره به سخنان چندی قبل خود که طی آن رابطه ای میان قیمت دلار و قیمت سایر کالاها برقرار ساخته بود، گفت: توجه دوستان را به ظرافتهایی که در مباحث اقتصادی وجود دارد بیش از پیش جلب می کنم؛ من در واقع به این نکته اشاره کرده بودم که قیمت دلار نیز هم راستا با قیمت سایر کالاها افزایش پیدا کرده و نمی توان انتظار داشت در بازه زمانی که قیمت ها عمدتا در سطح داخلی و خارجی افزایش داشته قیمت دلار نیز از سوی بانک مرکزی همان نرخ پیشین تعیین شود.
وی گفت: به عبارت تخصصی تر، بانک مرکزی به این علت که سایر کالاها گرانتر شده، قیمت دلار را ناگزیر بالاتر از 1050 تومان سابق تعیین کرده نه اینکه خود بانک بنا به دلائلی علاقهمند باشد قیمت را بالا ببرد.
رئیس کل بانک مرکزی افزود: میزان تقاضا برای ارز بالا رفته، محدودیت هایی در پی تحریم ها برایمان در نقل و انتقال ارز وجود دارد، قیمت ها در سطح جهانی بالا رفته و در داخل نیز همچنان شاهد تورم دو رقمی هستیم.
به گفته وی، در چنین شرایطی بدیهی و منطقی است که قیمت تعیین شده برای دلار باید بالاتر از رقم پیشین تعیین شود چرا که در غیر این صورت یارانه ارزی به واردات از حجم بالاتری برخوردار خواهد شد.
کلاهبرداری در سازمان سنجش؛ علت لغو چهارباره آزمون آيلتس
(تیتر از جنگ خبر)
ایلنا
به دنبال لغو آزمون زبان آیلتس سازمان سنجش برای چهارمین بار پیاپی درسال جاری که منجربه سردرگمی متقاضیان شرکت درآن شده است خبرنگارایلنا پیگیریهای خودرادراین زمینه آغازکرد اما هرباربا این پاسخ ازسوی سازمان سنجش کشورمواجه شد که باید صبرکنید تاازکارشناس مربوطه، اطلاعات لازم گرفته شود.
با وجود عدم پاسخ قانع كننده توسط مسئولان سازمان سنجش، خبرنگار ايلنا پيگيريهاي خود را ادامه داد تا سرانجام به سرنخهاي جديدي رسيد كه گرچه سازمان سنجش بايد صحت و سقم آن را تاييد كند اما با اين وجود برخي والدین داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس حرفهای شنیدنی تري درمورد علت لغو چهار آزمون آیتس سازمان سنجش در سال جاری دارند.
چند تن از اين والدين داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس كه لغو چهارباره آزمون آيلتس سازمان سنجش آنان را به شدت سردرگم كرده است در گفتوگو با خبرنگارایلنا به ذکرتوضیحاتی دراین زمینه پرداخته وگفتند: در اسفند ماه سال گذشته آزمون آیلتسی به نام سازمان سنجش اما از سوی یک شرکت خصوصی برگزار شد این در حالی است که افراد برای شرکت در آزمون از طریق سایت سازمان سنجش ثبت نام کرده بودند و خبر نداشتند که این آزمون ازسوی یک شرکت خصوصی برگزارمی شود.
يكي ازاين والدین تصریح کرد: این شرکت خصوصی (مرکز ایران- آیلتس) ابتدا در تابستان وپاییز از هر ۲۵۰۰ نفر شرکت کننده ۲۵۰ هزار تومان دریافت کرد اما بعد در اسفندماه ویک هفته قبل از برگزاری آزمون با ارسال پیامکی به آنان اعلام کرد که به دلیل افزایش نرخ ارز باید ۲۰۰ هزار تومان دیگر پرداخت کنید ودر غیر این صورت نمیتوانید در آزمون شرکت کنید.
به گفته وی قبل از هر چیز سازمان سنجش باید توضیح دهد که چرا این شرکت خصوصی ۲۰۰ هزار تومان اضافه از شرکت کنندگان در آزمون دریافت کرده است زیرا از آنها باید براساس میزان نرخ ارز در همان زمانی که ثبت نام کردهاند پول گرفته میشد و علاوه بر آن تصفیه حساب با شرکت انگلیسی آیلتس باید در همان زمان صورت میگرفت.
او با اشاره به اینکه براساس مقررات سازمان سنجش نتایج آزمون آیلتس ۱۴ روز بعداز برگزاری آن باید اعلام شود افزود: با گذشت سه ماه از برگزاری آزمون اما هنوز نتایج آن اعلام نشده و گفته ميشود فردی که این آزمون را برگزار کرده دفاترش در تهران و اصفهان رابسته و به لندن رفته یا فرارکرده است.
وي افزود: ما هربار که به دفتراو دردربلوارمیرداماد رفتيم با درهای بسته روبه رو میشویم البته دوستان به لندن هم رفته و در آنجا نیز مراجعه کردهاند ولی نتیجهای نگرفتهاند.
يكي ديگر از والدین كه فرزندنش جهت شركت در آزمون دكتري و انجام مصاحبه اقدام به شركت در آزمون آیلتس سازمان سنجش گرفته است نيز ضمن تاييد اين مطالب خاطرنشان کرد: هر روز صبح تعداد زیادی از افرادشرکت کننده درآزمون آیلتس سازمان سنجش مراجعه میکنند در حالی که ورود به این سازمان ممنوع است و تنها یک نفر جلوی در برای پاسخگوی گذاشته اند.
او با اشاره به پاسخ سازمان سنجش مبنی بر اینکه شرکت برگزار کننده آزمون خصوصی بوده وازهمین روما نمیتوانیم کاری انجام دهیم و افزود: افراد شرکت کننده در آزمون میگویند چون ما بر حسب اعتماد به سازمان سنجش در این آزمون شرکت کردهایم بنابراین این سازمان باید پاسخگو باشد.
والدین یکی از داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس با تاکید بر اینکه سازمان سنجش بایداز فردی که آزمون آیلتس را برگزار کرده است شکایت کند افزود: تاکنون این اقدام انجام نشده است که دلیل این کار معلوم نیست.
وی تصریح کرد: این فرد با گرفتن ۴۵۰ هزار تومان از ۲۵۰۰ نفر شرکت کننده در مجموع دو نيم میلیارد از آنها دریافت کرده است و اکنون معلوم نیست که کجا به سر میبرد.
او خاطرنشان کرد: چهارشنبه هفته گذشته که به سازمان سنجش رفتیم به ما گفتند که این فرد از لندن بازگشته است، به دفترش مراجعه کنید امابا پی گیریهایی که کردیم دفترش هنوز بسته است و جوابی داده نمیشود.
به گفته وی در حالی که داوطلبان از طریق سایت سنجش برای شرکت در این آزمون ثبت نام کردهاند سازمان سنجش میگوید که ما برگزار کننده آزمون نیستیم و تنها به کار این شرکت خصوصی نظارت میکردیم.
وی با تاکید بر اینکه سازمان سنجش باید توضیح دهد که چگونه برکار این شرکت خصوصی نظارت میکرده است افزود: به نظر میرسد شرکت خصوصی برگزار کننده آزمون از پولی که از هر نفر شرکت کننده دریافت میکرده است بخشی از آن را به سازمان سنجش میداده است وبه احتمال زیاد سازمان سنجش وثیقهای از این فرد دریافت نکرده است .
عباسي یکی از داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس در مورد اطلاعیه سازمان سنجش که در آن علت لغو آزمون آیلتس در سال جاری را مشکل فنی عنوان کرده بود نيز گفت: اگر مشکل فنی است پس چرا جاهای دیگر آزمون آیلتس را برگزار میکنند.
وی خاطرنشان کرد: اینکه شرکت خصوصی به نام سازمان سنجش آزمون آیلتس برگزار کنند برای اولین بار نیست و در سال گذشته نیز چندین بار این اتفاق رخ داده است اما برای بار آخر در اسفند ماه با مشکل مواجه شده است.
اوتاکیدکرد: ما برای شرکت در آزمون آیلتس وقت زیادی را گذاشتهايم وا کنون با این وضعیت یکسال از زندگی عقب میافتند زیرا پذیرش دانشگاهها دیگر از نظر زمانی تمام شده است.
به گزارش ايلنا، سازمان سنجش کشورپیش ازاین با صدوراطلاعیههایی لغو آزمونهای آیلتس موسسه ایران آیلتس در تاریخ ۲۴ و ۲۶ فروردین، ۳۰ اردیبهشت و ۶ خرداد رابه علت پارهای مشکلات فنی اعلام کرده بود.
سازمان سنجش کشور همچنین اعلام انصراف از شرکت در آزمون، درخواست استرداد وجه ثبتنام، تغییر تاریخ و مرکز آزمون رااز راههای پیش روی داوطلبان عنوان کرده بود.
(تیتر از جنگ خبر)
ایلنا
به دنبال لغو آزمون زبان آیلتس سازمان سنجش برای چهارمین بار پیاپی درسال جاری که منجربه سردرگمی متقاضیان شرکت درآن شده است خبرنگارایلنا پیگیریهای خودرادراین زمینه آغازکرد اما هرباربا این پاسخ ازسوی سازمان سنجش کشورمواجه شد که باید صبرکنید تاازکارشناس مربوطه، اطلاعات لازم گرفته شود.
با وجود عدم پاسخ قانع كننده توسط مسئولان سازمان سنجش، خبرنگار ايلنا پيگيريهاي خود را ادامه داد تا سرانجام به سرنخهاي جديدي رسيد كه گرچه سازمان سنجش بايد صحت و سقم آن را تاييد كند اما با اين وجود برخي والدین داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس حرفهای شنیدنی تري درمورد علت لغو چهار آزمون آیتس سازمان سنجش در سال جاری دارند.
چند تن از اين والدين داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس كه لغو چهارباره آزمون آيلتس سازمان سنجش آنان را به شدت سردرگم كرده است در گفتوگو با خبرنگارایلنا به ذکرتوضیحاتی دراین زمینه پرداخته وگفتند: در اسفند ماه سال گذشته آزمون آیلتسی به نام سازمان سنجش اما از سوی یک شرکت خصوصی برگزار شد این در حالی است که افراد برای شرکت در آزمون از طریق سایت سازمان سنجش ثبت نام کرده بودند و خبر نداشتند که این آزمون ازسوی یک شرکت خصوصی برگزارمی شود.
يكي ازاين والدین تصریح کرد: این شرکت خصوصی (مرکز ایران- آیلتس) ابتدا در تابستان وپاییز از هر ۲۵۰۰ نفر شرکت کننده ۲۵۰ هزار تومان دریافت کرد اما بعد در اسفندماه ویک هفته قبل از برگزاری آزمون با ارسال پیامکی به آنان اعلام کرد که به دلیل افزایش نرخ ارز باید ۲۰۰ هزار تومان دیگر پرداخت کنید ودر غیر این صورت نمیتوانید در آزمون شرکت کنید.
به گفته وی قبل از هر چیز سازمان سنجش باید توضیح دهد که چرا این شرکت خصوصی ۲۰۰ هزار تومان اضافه از شرکت کنندگان در آزمون دریافت کرده است زیرا از آنها باید براساس میزان نرخ ارز در همان زمانی که ثبت نام کردهاند پول گرفته میشد و علاوه بر آن تصفیه حساب با شرکت انگلیسی آیلتس باید در همان زمان صورت میگرفت.
او با اشاره به اینکه براساس مقررات سازمان سنجش نتایج آزمون آیلتس ۱۴ روز بعداز برگزاری آن باید اعلام شود افزود: با گذشت سه ماه از برگزاری آزمون اما هنوز نتایج آن اعلام نشده و گفته ميشود فردی که این آزمون را برگزار کرده دفاترش در تهران و اصفهان رابسته و به لندن رفته یا فرارکرده است.
وي افزود: ما هربار که به دفتراو دردربلوارمیرداماد رفتيم با درهای بسته روبه رو میشویم البته دوستان به لندن هم رفته و در آنجا نیز مراجعه کردهاند ولی نتیجهای نگرفتهاند.
يكي ديگر از والدین كه فرزندنش جهت شركت در آزمون دكتري و انجام مصاحبه اقدام به شركت در آزمون آیلتس سازمان سنجش گرفته است نيز ضمن تاييد اين مطالب خاطرنشان کرد: هر روز صبح تعداد زیادی از افرادشرکت کننده درآزمون آیلتس سازمان سنجش مراجعه میکنند در حالی که ورود به این سازمان ممنوع است و تنها یک نفر جلوی در برای پاسخگوی گذاشته اند.
او با اشاره به پاسخ سازمان سنجش مبنی بر اینکه شرکت برگزار کننده آزمون خصوصی بوده وازهمین روما نمیتوانیم کاری انجام دهیم و افزود: افراد شرکت کننده در آزمون میگویند چون ما بر حسب اعتماد به سازمان سنجش در این آزمون شرکت کردهایم بنابراین این سازمان باید پاسخگو باشد.
والدین یکی از داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس با تاکید بر اینکه سازمان سنجش بایداز فردی که آزمون آیلتس را برگزار کرده است شکایت کند افزود: تاکنون این اقدام انجام نشده است که دلیل این کار معلوم نیست.
وی تصریح کرد: این فرد با گرفتن ۴۵۰ هزار تومان از ۲۵۰۰ نفر شرکت کننده در مجموع دو نيم میلیارد از آنها دریافت کرده است و اکنون معلوم نیست که کجا به سر میبرد.
او خاطرنشان کرد: چهارشنبه هفته گذشته که به سازمان سنجش رفتیم به ما گفتند که این فرد از لندن بازگشته است، به دفترش مراجعه کنید امابا پی گیریهایی که کردیم دفترش هنوز بسته است و جوابی داده نمیشود.
به گفته وی در حالی که داوطلبان از طریق سایت سنجش برای شرکت در این آزمون ثبت نام کردهاند سازمان سنجش میگوید که ما برگزار کننده آزمون نیستیم و تنها به کار این شرکت خصوصی نظارت میکردیم.
وی با تاکید بر اینکه سازمان سنجش باید توضیح دهد که چگونه برکار این شرکت خصوصی نظارت میکرده است افزود: به نظر میرسد شرکت خصوصی برگزار کننده آزمون از پولی که از هر نفر شرکت کننده دریافت میکرده است بخشی از آن را به سازمان سنجش میداده است وبه احتمال زیاد سازمان سنجش وثیقهای از این فرد دریافت نکرده است .
عباسي یکی از داوطلبان شرکتکننده در آزمون آیلتس در مورد اطلاعیه سازمان سنجش که در آن علت لغو آزمون آیلتس در سال جاری را مشکل فنی عنوان کرده بود نيز گفت: اگر مشکل فنی است پس چرا جاهای دیگر آزمون آیلتس را برگزار میکنند.
وی خاطرنشان کرد: اینکه شرکت خصوصی به نام سازمان سنجش آزمون آیلتس برگزار کنند برای اولین بار نیست و در سال گذشته نیز چندین بار این اتفاق رخ داده است اما برای بار آخر در اسفند ماه با مشکل مواجه شده است.
اوتاکیدکرد: ما برای شرکت در آزمون آیلتس وقت زیادی را گذاشتهايم وا کنون با این وضعیت یکسال از زندگی عقب میافتند زیرا پذیرش دانشگاهها دیگر از نظر زمانی تمام شده است.
به گزارش ايلنا، سازمان سنجش کشورپیش ازاین با صدوراطلاعیههایی لغو آزمونهای آیلتس موسسه ایران آیلتس در تاریخ ۲۴ و ۲۶ فروردین، ۳۰ اردیبهشت و ۶ خرداد رابه علت پارهای مشکلات فنی اعلام کرده بود.
سازمان سنجش کشور همچنین اعلام انصراف از شرکت در آزمون، درخواست استرداد وجه ثبتنام، تغییر تاریخ و مرکز آزمون رااز راههای پیش روی داوطلبان عنوان کرده بود.
حاشیه های مراسم بزرگداشت خمینی: شعار علیه حسن خمینی (عکس)
مراسم بیست و سومین سالگرد درگذشت آیت الله خمینی با حاشیه هایی همراه بود.به گزارش خبرنگار مهر، قبل از شروع رسمی مراسم مردم حاضر در صحن شهید مصطفی خمینی(ره) که از ساعت ها قبل حضور یافته بودند با دادن شعارهایی خود را برای آغاز مراسم آماده می کردند.
سردار محمد رضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین و سردار محسن کاظمینی فرمانده سپاه محمد رسول الله از اولین مسئولانی بودند که به جایگاه ویژه وارد شدند و استقرار پیدا کردند.
بعد از ورود این دو، حاج عیسی خادم امام خمینی(ره) به محل برگزاری مراسم وارد شد که مورد استقبال ویژه اعضای ستاد بزرگداشت سالگرد امام خمینی(ره) قرار گرفت و به جایگاه ویژه مسئولان هدایت شد.
امیر احمد رضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش، سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ، احمد توکلی و حسین سبحانی نیا از منتخبان مردم در مجلس نهم ، علاء الدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هشتم، غلامحسین امیری عضو شورای نگهبان ، امیردریادار سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش، امیر موسوی جانشین فرمانده کل ارتش ، امیر سرلشگر صالحی فرمانده کل ارتش، آیت الله ناصری نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد، علی فلاحیان عضو مجلس خبرگان رهبری ، امیر فرزاد اسماعیلی فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء، سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه ، سردار عزیز جعفری فرمانده کل سپاه ، حجت الاسلام محمود علوی عضو مجلس خبرگان رهبری ، آیت الله جلالی خمینی(ره) از اعضای بیت امام، مصطفی محمد نجار وزیر کشور ، مهدی غضنفری وزیر صنعت معدن و تجارت، آیت الله رضا استادی رئیس شورای عالی حوزه علمیه قم ، علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه، حجت الاسلام حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، محمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، سردار فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه، محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور، صادق محصولی عضو ارشد جبهه پایداری و از وزرای دولت نهم، آیت الله امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران ، محمد باقر قالیباف شهردار تهران، ابراهیم عزیزی معاون رئیس جمهور، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی، محمد حسن رحیمیان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید جمعی از مسئولانی بودند که در بیست و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) حضور داشتند.
محمد رضا عارف از اعضای ارشد جریان اصلاحات و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز قبل از شروع مراسم به صحن جامع مصطفی خمینی(ره) وارد شد و به محض رویت احمد توکلی با وی به روبوسی و خوش و بش پرداخت و در کنار وی نشست. این دو تا دقایق زیادی مشغول صحبت و گفتگو بودند. گفتگویی که مشخص نبود درباره مباحث انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بوده است یا خیر.
به جز محمدرضا عارف تعداد دیگری از اصلاح طلبان نیز در این مراسم حضور یافته بودند که کمال خرازی، مجید انصاری، محمود دعایی، اسحاق جهانگیری ، قدرت الله علیخانی، برخی از از آنها بودند. این در حالی است که به غیر از مجید انصاری و محمد رضا عارف و کمال خرازی دیگر اصلاح طلبان ترجیح دادند در جایگاهی به غیر از جایگاه ویژه مسئولین استقرار پیدا کنند.
مراسم اصلی سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) از ساعت 9:3 با تلاوت آیاتی از قرآن شروع و با مداحی حاج احمد اصفهانی ادامه پیدا کرد.
همچنین در ابتدای مراسم مجری از مردم درخواست کرد تنها به شعارهایی که از تریبون اصلی مراسم سر داده میشود توجه کنند.
در این مراسم جمعی از وابستگان نظامی و سفرای خارجی، نمایندگان اقلیت های دینی، خانواده شهدا و ایثارگران در جایگاههایی ویژه ای که از سوی ستاد بزرگداشت سالگرد امام (ره) تدارک دیده شده بود حضور یافته بودند.
اصرار این عده در سر دادن شعار علیه سید حسن خمینی درحالی است که اقدام مشابه در مراسم 14 خرداد سال 89 با نهی و عتاب رهبری همراه بود و رهبری در آن سال سیدحسن خمینی را مورد تفقد ویژه قرار دادند.
سردار محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه که به هنگام ورود در جایگاه ویژه مسئولان استقرار یافته بود به محض مشاهده محسن رضایی به استقبال وی رفت و در کنار وی نشست.
سخنرانی رهبر معظم انقلاب راس ساعت 9:45 آغاز شد. دقایقی قبل از شروع سخنرانی ایشان محمود احمدی نژاد، علی لاریجانی، صادق آملی لاریجانی، حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی و سید یاسر خمینی، در کنار یکدیگر در جایگاهی که برای استقرار روسای قوا در نظر گرفته شده بود نشستند. همچنین بعد از شروع سخنرانی رهبر انقلاب سید حسن خمینی نیز در کنار آیت الله آملی لاریجانی استقرار پیدا کرد.
آیت الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان بعد از شروع دقایقی از آغاز سخنرانی رهبر معظم انقلاب به جایگاه ویژه مسئولان وارد شد. اما به درخواست اعضای ستاد بزرگداشت امام (ره) صندلی ویژه ای برای ایشان در کنار روسای قوا در نظر گرفته شد که به محض ورود ایشان به این جایگاه علی لاریجانی رئیس موقت قوه مقننه، آیت الله صادق آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه، سید علی و سید یاسر خمینی(ره) از یاداگاران امام راحل و حجت الاسلم اکبر هاشمی رفسنجانی به احترام وی از جای برخاستند.
حضور برخی مسئولان با فرزندانشان در این مراسم بسیار جالب بود. امیر پوردستان فرمانده نیروی زمینی و امیر دریادار سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش ترجیح دادند در این مراسم با فرزندان خود حضور پیدا کنند. همچنین پسر سعید جلیلی که پای ثابت پدر در مراسم ها و مناسبت های مذهبی و دینی است در این مراسم نیز پا به پای پدر حضور یافته بود.
در اواسط برگزاری مراسم محمود احمدی نژاد با مشاهده برخی از مردم که نامه هایی داشتند تلاش کرد تا به آنها بفهماند که بعد از دریافت نامه هایشان به صورت تلفنی با آنها تماس گرفته خواهد شد. لذا تلاش کرد با برقراری ارتباط تصویری و نشان دادن دستان خود به عنوان گوشی تلفن و بردن آن به کنار گوش این منظور را به آنها بفهماند این در حالی است که این ارتباط تصویری با برخی مردم دیگر تا بخش پایانی مراسم ادامه داشت.
احمدی نژاد همچنین بلافاصله بعد از رد و بدل این موضوعات از اعضای تیم حفاظت جایگاه درخواست کرد تا نامه های مردمی را از آنها دریافت و به دست وی برسانند.
بعد از پایان مراسم که بسیاری از مسئولان به سرعت ازمحل مراسم خارج شدند، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی به مانند رسم همیشگی خود بعد از مشاهده برخی مردم و مواجهه با سئوالات آنها به کنار آنها رفت و با مردم به گفتگو پرداخت.
همچنین عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران نیزبعد از پایان مراسم با سئوال های زیادی از سوی مردم در مورد دادگاه اختلاس سه هزار میلیاردی مواجه شد و وی نیز با متانت تلاش کرد به همه سئوال ها جواب دهد.
پایان سخنرانی رهبر معظم انقلاب و خروج بسیاری از مسئولین از جایگاه ویژه پایان بخش مراسم بیست و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) بود و در پایان آن تنها می شد ازدحامی از جمعیت را مشاهده کرد.
اسرائیل میگوید که از فضای مجازی برای حمله به دشمناناش استفاده
میکند. پیش از این منابع خبری تاکید کردند که ایالات متحده آمریکا یک رشته
عملیات سایبری را علیه فعالیتهای هستهای ایران انجام داده است.
روز یکشنبه سوم ژوئن (۱۴ خرداد) ارتش اسرائیل در بیانیهای تصریح کرد که
برای جنگهای سایبری برنامهریزیهای مشخصی انجام داده است. این بیانیه
میافزاید که ارتش اسرائیل به طور مداوم و خستگیناپذیر مشغول فعالیتهای
سایبری است.
بر پایه این گزارش، ارتش اسرائیل از فضای مجازی برای جمع آوری اطلاعات مهم بهره میبرد. این اطلاعات برای اجرای عملیات سری مورد استفاده قرار میگیرند. اسرائیل همچنین مدعی است برای حفظ "برتری نظامیاش" و محدود کردن توان نظامی دشمنان این کشور، از فعالیتهای سایبری استفاده میکند.
این بیانیه میافزاید یکی از اهداف این فعالیتها "خنثی کردن و اخلال در پروژههای دشمنان" است که دولت و ارتش اسرائیل را هدف قرار دادهاند.
گمانهزنی در مورد عامل انتشار "شعله آتش"
این بیانیه پس از آن منتشر میشود که در هفته گذشته محققان علوم سایبری گفتهاند که ایران و چند کشور دیگر در منطقه خاورمیانه مورد یک حملهی پیچیدهی سایبری قرار گرفتهاند.
شرکت امنیتی کاسپرسکی در روسیه که اولین بار از این حمله سایبری خبر داد، گفت که به نظر میرسد یک بدافزار با نام "فلیم" (شعله آتش) از ماه اوت ۲۰۱۰ عملیات پیچیدهای همچون ثبت ترافیک شبکه، ضبط مکالمات صوتی، ثبت رکورد صفحه کلید، نفوذ به پست الکترونیک و برداشتن عکس از صفحات اینترنتی را انجام میدهد.
گرچه هیچ کشوری مسوولیت انتشار این بدافزار را نپذیرفته اما کارشناسان میگویند با توجه به پیچیدگیهای این ویروس میتوان مطمئن بود که یک دولت پیشرفته در پس این حملات است.
لابراتوار کسپرسکی میگوید اکثر آلودگیها (۱۸۹ مورد) در ایران یافت شده است. آلودگیهایی نیز (۹۸ مورد) در اسرائیل و همچنین مناطق تحت کنترل حکومت خودگردان فلسطین مشاهده شده است. بر این اساس رسانهها خبری این گمانه زنی را مطرح کردند که احتمالا اسرائیل منبع انتشار این بدافزار بوده است.
در همین حال مرکز مدیریت امداد و هماهنگی عملیات رخدادهای رایانهای ایران (ماهر) در مورد این بدافزار مدعی شد به احتمال قریب به یقین و با در نظر گرفتن پیچیدگی و کیفیت بالای عملکرد و همچنین اهداف مشابه این بدافزار، میتوان آن را محصولی از خانواده "استاکسنت" و "دیوکیو" دانست.
کارشناسان این مرکز میافزایند: نشانههای یافت شده حاکی از آن است که رویدادهای رخ داده اخیر درخصوص از بین رفتن همزمان اطلاعات سیستمهای کامپیوتری (در درون ایران) نتیجه فعالیت یکی از اجزای این بدافزار است.
پیش از این منابع خبری گزارش کرده بودند که باراک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا، هدایت اقدامات سایبری علیه ایران را برعهده دارد.
روزنامه نیویورک تایمز در این باره گزارش داد که بد افزار "استاکسنت" که دو سال پیش کارشناسان امنیت اینترنت را وحشتزده کرد، بخشی از برنامهی مخفی جنگ سایبری علیه فعالیتهای هستهای ایران بوده که دستور استفاده از آن توسط باراک اوباما صادر شده است.
بر پایه این گزارش، ارتش اسرائیل از فضای مجازی برای جمع آوری اطلاعات مهم بهره میبرد. این اطلاعات برای اجرای عملیات سری مورد استفاده قرار میگیرند. اسرائیل همچنین مدعی است برای حفظ "برتری نظامیاش" و محدود کردن توان نظامی دشمنان این کشور، از فعالیتهای سایبری استفاده میکند.
این بیانیه میافزاید یکی از اهداف این فعالیتها "خنثی کردن و اخلال در پروژههای دشمنان" است که دولت و ارتش اسرائیل را هدف قرار دادهاند.
گمانهزنی در مورد عامل انتشار "شعله آتش"
این بیانیه پس از آن منتشر میشود که در هفته گذشته محققان علوم سایبری گفتهاند که ایران و چند کشور دیگر در منطقه خاورمیانه مورد یک حملهی پیچیدهی سایبری قرار گرفتهاند.
شرکت امنیتی کاسپرسکی در روسیه که اولین بار از این حمله سایبری خبر داد، گفت که به نظر میرسد یک بدافزار با نام "فلیم" (شعله آتش) از ماه اوت ۲۰۱۰ عملیات پیچیدهای همچون ثبت ترافیک شبکه، ضبط مکالمات صوتی، ثبت رکورد صفحه کلید، نفوذ به پست الکترونیک و برداشتن عکس از صفحات اینترنتی را انجام میدهد.
گرچه هیچ کشوری مسوولیت انتشار این بدافزار را نپذیرفته اما کارشناسان میگویند با توجه به پیچیدگیهای این ویروس میتوان مطمئن بود که یک دولت پیشرفته در پس این حملات است.
لابراتوار کسپرسکی میگوید اکثر آلودگیها (۱۸۹ مورد) در ایران یافت شده است. آلودگیهایی نیز (۹۸ مورد) در اسرائیل و همچنین مناطق تحت کنترل حکومت خودگردان فلسطین مشاهده شده است. بر این اساس رسانهها خبری این گمانه زنی را مطرح کردند که احتمالا اسرائیل منبع انتشار این بدافزار بوده است.
در همین حال مرکز مدیریت امداد و هماهنگی عملیات رخدادهای رایانهای ایران (ماهر) در مورد این بدافزار مدعی شد به احتمال قریب به یقین و با در نظر گرفتن پیچیدگی و کیفیت بالای عملکرد و همچنین اهداف مشابه این بدافزار، میتوان آن را محصولی از خانواده "استاکسنت" و "دیوکیو" دانست.
کارشناسان این مرکز میافزایند: نشانههای یافت شده حاکی از آن است که رویدادهای رخ داده اخیر درخصوص از بین رفتن همزمان اطلاعات سیستمهای کامپیوتری (در درون ایران) نتیجه فعالیت یکی از اجزای این بدافزار است.
پیش از این منابع خبری گزارش کرده بودند که باراک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا، هدایت اقدامات سایبری علیه ایران را برعهده دارد.
روزنامه نیویورک تایمز در این باره گزارش داد که بد افزار "استاکسنت" که دو سال پیش کارشناسان امنیت اینترنت را وحشتزده کرد، بخشی از برنامهی مخفی جنگ سایبری علیه فعالیتهای هستهای ایران بوده که دستور استفاده از آن توسط باراک اوباما صادر شده است.
انتخاب دبیرکل سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) عامل کشمش
همیشگی میان ایران و عربستان است. با این حال معاون نخستوزیر عراق میگوید
ایران در این دوره از نامزد این کشور برای دبیرکلی اوپک حمایت میکند.
با پایان یافتن سال ۲۰۱۲ میلادی، سومین سال از دومین دورهی دبیرکلی سالم
البدری لیبیایی در سازمان کشورهای صادرکننده نفت ((OPEC به پایان میرسد و
کشورهای عضو اوپک باید دبیرکل جدیدی انتخاب کنند.
کشورهای عراق، عربستان، اکوادور و کویت میگویند برای این دوره نامزد معرفی خواهند کرد. ایران نیز پیشتر گفته بود که قطعا برای دبیرکلی اوپک فردی را پیشنهاد خواهد کرد. بررسی نامزهای دبیرکلی در جلسهی ۱۵ ژوئن (۲۵خرداد) اعضای اوپک در مقر دائمی این سازمان در وین صورت خواهد گرفت.
در همین حال روز یکشنبه سوم ژوئن (۱۴خرداد) حسین الشهرستانی، معاون نخست وزیر عراق در امور انرژی اعلام کرد که بر اساس گفتوگوهای صورت گرفته با رستم قاسمی وزیر نفت ایران در بغداد، این کشور از کاندیداتوری وزیر نفت سابق عراق برای برعهده گرفتن دبیرکلی اوپک حمایت خواهد کرد.
ثامر غضبان ۶۷ ساله که هم اکنون مشاور ارشد انرژی نوری المالکی نخست وزیر عراق است، در سال ۱۹۷۳ در وزارت نفت عراق و شرکتهای وابسته به آن فعالیت خود را آغاز کرد. وی همچنین به مدت یک سال و پس از حملهی نظامی ایالات متحده آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین، هدایت وزرات نفت عراق را بر عهده داشته است.
نوری المالکی نخست وزیر عراق روابط حسنهای با رهبران جمهوری اسلامی ایران دارد. این در شرایطی است که روابط دولت شیعه عراق با همسایگان عرب خود بهخصوص عربستان سعودی تحت کنترل سنیها چندان گرم و دوستانه نیست. حمایت ایران از کاندیدای عراقی را میتوان در این چهارچوب تحلیل کرد.
عربستان سعودی به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت در جهان، مجید المنیف را کاندیدای دبیر کلی اوپک کرده است. المنیف پیشتر نماینده عربستان سعودی در اوپک بود. اکوادور کوچکترین صادرکننده اوپک نیز وزیر نفت این کشور، ویلسون پاستور را کاندیدای کسب این مسوولیت کرده است.
ایران و عربستان، ناکامان همیشگی
از زمان تاسیس اوپک در سال ۱۹۶۰ تاکنون، ایران تنها در دوره اول به مدت سه سال توانست دبیرکلی این سازمان را بر عهده داشته باشد. نمایندهای از عربستان سعودی نیز تنها در سال ۱۹۶۷ عهده دار این مسوولیت بود.
اختلاف میان کشورهای اصلی صادرکننده نفت موجب شده است که کشورهای کوچکتر بتوانند نامزدهای پیشنهادی خود را برای دورههای بیشتری به کرسی دبیرکلی اوپک برسانند. نمایندگان نیجریه (۱۰سال)، اندونزی (۱۴ سال)، لیبی (۸ سال) و ونزوئلا (۵ سال) هر کدام چهار دوره دبیرکل اوپک بودهاند.
البته عضویت اندونزی از سال ۲۰۰۹ مورد تجدیدنظر قرار گرفته است و این کشور عضوی از کشورهای صادرکننده محسوب نمیشود.
انتخاب دبیرکل بر اساس اجماع همه اعضا صورت میگیرد و در شرایطی که بر سر یک نامزد مشخص توافق حاصل نشود از رئیس اوپک میخواهند تا انتخاب دبیرکل، مسولیتهای وی را به انجام برساند.
در حال حاضر دوازده کشور عضو سازمان کشورهای صادرکننده نفت ایران، الجزایر، آنگولا، اکوادور، عراق، کویت، لیبی، نیجریه، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و ونزوئلا هستند. بر اساس آخرین آمارهای منتشر شده، کشورهای عضو اوپک بیش از یک سوم نفت مورد نیاز جهان را تامین میکنند.
کشورهای عراق، عربستان، اکوادور و کویت میگویند برای این دوره نامزد معرفی خواهند کرد. ایران نیز پیشتر گفته بود که قطعا برای دبیرکلی اوپک فردی را پیشنهاد خواهد کرد. بررسی نامزهای دبیرکلی در جلسهی ۱۵ ژوئن (۲۵خرداد) اعضای اوپک در مقر دائمی این سازمان در وین صورت خواهد گرفت.
در همین حال روز یکشنبه سوم ژوئن (۱۴خرداد) حسین الشهرستانی، معاون نخست وزیر عراق در امور انرژی اعلام کرد که بر اساس گفتوگوهای صورت گرفته با رستم قاسمی وزیر نفت ایران در بغداد، این کشور از کاندیداتوری وزیر نفت سابق عراق برای برعهده گرفتن دبیرکلی اوپک حمایت خواهد کرد.
ثامر غضبان ۶۷ ساله که هم اکنون مشاور ارشد انرژی نوری المالکی نخست وزیر عراق است، در سال ۱۹۷۳ در وزارت نفت عراق و شرکتهای وابسته به آن فعالیت خود را آغاز کرد. وی همچنین به مدت یک سال و پس از حملهی نظامی ایالات متحده آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین، هدایت وزرات نفت عراق را بر عهده داشته است.
نوری المالکی نخست وزیر عراق روابط حسنهای با رهبران جمهوری اسلامی ایران دارد. این در شرایطی است که روابط دولت شیعه عراق با همسایگان عرب خود بهخصوص عربستان سعودی تحت کنترل سنیها چندان گرم و دوستانه نیست. حمایت ایران از کاندیدای عراقی را میتوان در این چهارچوب تحلیل کرد.
عربستان سعودی به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت در جهان، مجید المنیف را کاندیدای دبیر کلی اوپک کرده است. المنیف پیشتر نماینده عربستان سعودی در اوپک بود. اکوادور کوچکترین صادرکننده اوپک نیز وزیر نفت این کشور، ویلسون پاستور را کاندیدای کسب این مسوولیت کرده است.
ایران و عربستان، ناکامان همیشگی
از زمان تاسیس اوپک در سال ۱۹۶۰ تاکنون، ایران تنها در دوره اول به مدت سه سال توانست دبیرکلی این سازمان را بر عهده داشته باشد. نمایندهای از عربستان سعودی نیز تنها در سال ۱۹۶۷ عهده دار این مسوولیت بود.
اختلاف میان کشورهای اصلی صادرکننده نفت موجب شده است که کشورهای کوچکتر بتوانند نامزدهای پیشنهادی خود را برای دورههای بیشتری به کرسی دبیرکلی اوپک برسانند. نمایندگان نیجریه (۱۰سال)، اندونزی (۱۴ سال)، لیبی (۸ سال) و ونزوئلا (۵ سال) هر کدام چهار دوره دبیرکل اوپک بودهاند.
البته عضویت اندونزی از سال ۲۰۰۹ مورد تجدیدنظر قرار گرفته است و این کشور عضوی از کشورهای صادرکننده محسوب نمیشود.
انتخاب دبیرکل بر اساس اجماع همه اعضا صورت میگیرد و در شرایطی که بر سر یک نامزد مشخص توافق حاصل نشود از رئیس اوپک میخواهند تا انتخاب دبیرکل، مسولیتهای وی را به انجام برساند.
در حال حاضر دوازده کشور عضو سازمان کشورهای صادرکننده نفت ایران، الجزایر، آنگولا، اکوادور، عراق، کویت، لیبی، نیجریه، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و ونزوئلا هستند. بر اساس آخرین آمارهای منتشر شده، کشورهای عضو اوپک بیش از یک سوم نفت مورد نیاز جهان را تامین میکنند.
نشست اتحادیه اروپا امروز دوشنبه،
چهارم ماه ژوئن، در سنپترزبورگ روسیه برگزار میشود. انتظار میرود
رهبران این اتحادیه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه را برای در پیش گرفتن
سیاستی سختگیرانهتر علیه سوریه تحت فشار بگذارند.
روسیه از متحدان بشار اسد، رئیسجمهور سوریه به شمار میرود.اتحادیه اروپا به دنبال آن است که روسیه به دولت سوریه فشار بیاورد تا تسلیحات سنگین را از شهرها و مناطق مسکونی خارج کند و به طور کامل طرح صلح پیشنهادی کوفی عنان، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد را اجرایی کند.
روسیه و چین همچنان درخواستهای اتحادیه اروپا و آمریکا را برای محکوم کردن دولت سوریه و برکناری بشار اسد رد میکنند.
روز یکشنبه، سوم ژوئن، آقای اسد برای اولینبار بعد از انتشار گزارشها درباره کشته شدن بیش از یکصد نفر در شهر حوله اعلام کرد که نیروهای دولتی هیچ نقشی در این کشتار نداشتهاند.
او به نمایندگان مجلس سوریه گفت که "دخالتهای خارجی" عامل تفرقه و بحران در سوریه بوده است.
در نشست امروز اتحادیه اروپا در سنپترزبورگ، رئیس شورای اروپا، رئیس کمیسیون اروپا و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم حضور دارند.
آقای پوتین یکشنبه شب در یک مهمانی شام میزبان رهبران اتحادیه اروپا بود.
او به تازگی توانست برای دومینبار در انتخابات ریاستجمهوری روسیه پیروز شود و دیپلماتهای اروپایی، نشست امروز را فرصتی برای تجدید روابط با آقای پوتین ارزیابی میکنند.
انتظار میرود همکاریهای بازرگانی و نیز فعالیتهای هستهای بحثبرانگیز ایران از دیگر محورهای مذاکرات در نشست امروز باشد. هرچند به گفته خبرنگاران، موضوع سوریه احتمالا بحث غالب گفتوگوها خواهد بود.
'نقش کلیدی روسیه'
یک مقام رسمی اتحادیه اروپا به خبرگزاری رویترز گفته است: "لازم است مطمئن شویم که روسیه از تمام نفوذ خود استفاده میکند تا رژیم (اسد) را برای اجرایی کردن طرح (صلح) قانع کند."او گفت: "موضعگیری روسیه در یافتن راهحلهایی برای حل (بحران در سوریه) با روشهای دیپلماتیک، چندان موثر نبوده است."
دولت روسیه تاکید دارد که از حکومت بشار اسد محافظت نمیکند، ولی در عین حال، میگوید که برکناری او نمیتواند پیششرطی برای مذاکرات سیاسی باشد.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که روز یکشنبه، سوم ژوئن، با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه دیدار داشت، در اطلاعیهای اعلام کرد که "نقش روسیه در موفقیت طرح (صلح) عنان کلیدی است".
در این اطلاعیه آمده است که اتحادیه اروپا به دنبال "همکاری نزدیک با روسیه برای یافتن راهی برای پایان دادن به خشونتهاست".
در اطلاعیه خانم اشتون اضافه شده است که او روز یکشنبه با کوفی عنان، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب در امور سوریه، گفتوگویی تلفنی داشت و دو طرف تاکید کردهاند که بحران (در سوریه) به "نقطهای بحرانی" رسیده است.
علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران
در آژانس بین المللی انرژی اتمی نشست جاری شورای حکام آژانس در وین را یک
نشست عادی خواند و گفت که احتمالا یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس در جریان این
نشست گزارشی از سفر خود به تهران ارائه خواهد کرد.
آقای سلطانیه از آژانس و قدرت های جهانی خواست که
پرونده هسته ای ایران را سیاسی نکنند تا ایران و آژانس بتوانند در فضایی
مثبت همکاری کنند.نشست شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی از امروز آغاز شده و به مدت پنج روز در وین ادامه خواهد یافت.
گفته می شود که تمرکز این نشست در مورد پرونده اتمی ایران بر تأسیسات پارچین در شرق تهران خواهد بود که کارشناسان آژانس مشکوک هستند که ایران در آن آزمایش های مخفیانه تسلیحاتی انجام داده است.
وزیر انرژی و صنایع تاجیکستان اعلام کرده که این کشور خواستار واردات نفت خام از ایران است.
گل شیرعلی در حاشیه اجلاس کمیسیونهای مشترک
همکاریهای ایران و تاجیکستان در تهران به خبرگزاری مهر گفته است:
"تاجیکستان به طور رسمی درخواست خود را برای خرید نفت خام از ایران اعلام
کرده است و در صورت توافق نهایی قرار است نفت خام مورد نیاز تاجیکستان از
مسیر ریلی و با عبور از خاک افغانستان وارد شود."او همچنین از آمادگی این کشور برای واردات فرآوردههای نفتی از ایران خبر داده است.
خبرگزاری مهر روز دوشنبه، ۱۵ خرداد، به نقل از وزیر انرژی و صنایع تاجیکستان گزارش داده است که در آینده نزدیک احتمال دارد خط لوله مشترکی برای انتقال گاز بین ایران، افغانستان و تاجیکستان احداث شود.
معاون وزیر امور خارجه ایران گفته است که اگر لبنان ناامن شود، "دشمنان منطقه" و اسرائیل سود خواهند برد.
حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت
امور خارجه ایران به خبرگزاری فارس گفته است: "کسانی که از ارسال سلاح به
سوریه آشکارا حمایت کردند، مسئول گسترش ناامنی به طرابلس در لبنان هستند."او سوریه و لبنان را خط مقدم مقاومت در برابر اسرائیل خواند و گفت: "امروز برخی طرفها، وحدت ملی لبنان را مورد تهاجم قرار دادهاند."
در دو روز گذشته درگیری بین طرفداران و مخالفان دولت سوریه در شهر بندری طرابلس در شمال لبنان، مرگ دست کم ۱۲ نفر را به دنبال داشته است.
بیشتر این درگیریها در دو منطقه شیعهنشین و سنینشین طرابلس رخ داده که زمینهساز افزایش نگرانیها از احتمال بروز و گسترش درگیریهای فرقهای در منطقه بوده است.
احمد شفیق نخست وزیر سابق در
دوران حکومت حسنی مبارک در مصر و نامزد انتخابات ریاست جمهوری، محمد مرسی
رقیب اسلامگرای خود را به آزار مسیحیان متهم کرده است.
آقای شفیق که درحالی صحبت می کرد که اعتراضات به
حکم حسنی مبارک ادامه دارد، گفت که اخوان المسلمین قصد ایجاد یک جامعه
"فرقه ای" را دارد.این دو نامزد در دور اول انتخابات مصر که روز ۲۵ مه (ششم خرداد) برگزار شد در صدر قرار گرفتند و به دور دوم راه یافتند.
این اولین انتخابات ریاست جمهوری در مصر از زمان سقوط حکومت حسنی مبارک، رئیس جمهور سابق آن کشور بود.
هم اکنون حدود هزار فعال مخالف حسنی مبارک همچنان در میدان تحریر قاهره هستند.
آنها از اینکه او و دو پسرش از اتهامات فساد تبرئه شده اند خشمگین هستند. تبرئه شش رئیس پلیس سابق نیز از جمله علل نارضایتی آنهاست.
آقای مبارک پس از محکومیت به جرم همدستی در کشتار تظاهرکنندگان در جریان قیام عمومی سال گذشته در جریان بهار عربی به حبس ابد محکوم شد.
اما بسیاری از فعالان از اینکه او به مرگ محکوم نشده مایوس هستند.
نمایندگی ایران در سازمان ملل
متحد تاکید کرده است که در مذاکرات هستهای پیش رو، این کشور بر برخورداری
از تمام حقوق خود، از جمله داشتن چرخه کامل سوخت هستهای "اصرار خواهد
کرد".
به گزارش خبرگزاری رسمی ایران (ایرنا)، نمایندگی
جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد تصریح کرده است که ایران خود را به
طور کامل بر انجام وظایف قانونی مندرج در معاهده عدم گسترش تسلیحات
هستهای (انپیتی) متعهد میداند و در مقابل، "قاطعانه بر برخورداری از
حقوق قانونی خود اصرار دارد".در متن جوابیه علیرضا میریوسفی، مسئول مطبوعاتی نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد به گزارشهایی که درباره روند مذاکرات و فعالیتهای هستهای ایران در دو نشریه واشنگتنپست و نیویورکتایمز منتشر شدهاند، آمده است که انپیتی بدون کوچکترین ابهامی، "حق غیرقابل انکار و تبعیضناپذیر تمام کشورهای عضو این معاهده را برای توسعه تحقیقات، تولید و بهرهبرداری صلحآمیز از انرژی هستهای" به رسمیت شناخته است.
آقای میریوسفی اضافه کرده است: این موضوع تمام جنبههای بهرهبرداری صلحآمیز از فناوری هستهای از جمله ایجاد و توسعه چرخه کامل سوخت هستهای به صورت مستقل و ملی را شامل میشود.
او نوشته است: براساس اصل احترام به حاکمیت ملی کشورها، هر کشور عضو انپیتی، حق انتخاب و طراحی مستقل سیاستهای انرژی خود را در سطح ملی دارد که بر اساس آن، تصمیمگیری درباره بهرهگیری از چرخه سوخت هستهای از اختیارات دولتهای حاکم به شمار میرود.
او تاکید کرده است: از آنجا که سیاست فشار بر ایران توسط برخی دولتهای غربی در سالهای گذشته "همواره با شکست مواجه شده و نتیجهای به همراه نداشته است"، اتخاذ رویکردی سازنده و مثبت در قبال برنامه هستهای ایران انتظاری به جا خواهد بود.
روند فعالیتهای هسته ای ایران از جمله مواردی است که در نشست پنجروزه آژانس بینالمللی انرژی اتمی بررسی خواهد شد.
این نشست از امروز دوشنبه، چهارم ژوئن (۱۵ خرداد) در وین برگزار میشود.
آخرین دور گفتوگوهای هستهای ایران و نمایندگان گروه ۱+۵ در روزهای سوم و چهارم خرداد (۲۳ و ۲۴ ماه مه) در بغداد برگزار شد، ولی به گفته سعید جلیلی، سرپرست هیات مذاکرهکننده ایران "ناتمام ماند".
بر اساس گزارشها، در پایان دو روز گفتوگو دو طرف پذیرفتند که "اختلافات جدی هنوز وجود دارد".
با این حال، آقای جلیلی گفت که این مذاکرات در "فضای خوبی برای طرح شفاف دیدگاهها " برگزار شد.
دور آتی مذاکرات هستهای ایران و نمایندگان گروه ۱+۵ در روزهای ۲۸ تا ۳۰ خرداد (۱۷ تا ۱۹ ماه ژوئن) در مسکو برگزار خواهد شد.
کاترین اشتون، رئیس مذاکرهکنندگان گروه ۱+۵ در بغداد گفت که امیدوار است ایران تا دور آتی مذاکرات در مسکو، نسبت به جلب اعتماد جامعه جهانی اقدام کند.
دولت آمریکا چین را ترغیب کرده
است کلیه کسانی که ۲۳ سال پس از واقعه سرکوب تظاهرات میدان تیانانمن پکن،
هنوز در زندان هستند آزاد کند.
وزارت خارجه آمریکا همچنین در بیانیه ای خواستار
ارائه "یک گزارش علنی کامل در مورد کشته ها، بازداشتی ها و مفقودهای" آن
حادثه از سوی دولت چین شد.پکن رویدادهای ژوئن ۱۹۸۹ را یک حرکت ضدانقلابی می داند و از واکنش خود به آن دفاع می کند.
در آن زمان ارتش چین صدها غیرنظامی را که در تظاهرات دموکراسی خواهانه شرکت کرده بودند کشت.
مارک تونر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت: "ما درخواست خود از چین برای حفاظت از حقوق انسانی جهان شمول کلیه شهروندان این کشور را تکرار می کنیم؛ خواستار آزادی کسانی که به اشتباه بازداشت، محاکمه، زندانی، علیرغم میل خود مفقود یا بازداشت خانگی شده اند هستیم؛ و خواستار پایان آزار فعالان حقوق بشر و خانواده های آنها هستیم."
مقام های چینی هرگونه بحث درباره ناآرامی های سال ۱۹۸۹ را ممنوع کرده اند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از شی لیپینگ همسر فعال چینی، لین بینگسینگ، گزارش داد که حدود ۲۰ فعال حقوق بشر در استان فوجیان در جنوب شرقی این کشور در بیست و سومین سالگرد سرکوب تیانانمن توسط پلیس کتک خوردند.
پلیس فوجیان این ادعا را رد کرده است.
گروه حقوق بشر "بنیاد دوی هوا" تخمین می زند که کمتر از ۱۲ فعالی که در سرکوب ۱۹۸۹ تانانمن دستگیر شدند هنوز در زندان باشند. در آن زمان صدها نفر دستگیر شده بودند.
جان کام مدیر این گروه به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که این زندانی ها نه دانشجویان بلکه کسانی هستند که مرتکب آتش سوزی عمدی یا حمله به نیروهای حکومت نظامی شده بودند.
نشست آژانس بین المللی انرژی اتمی
سازمان ملل متحد از امروز در وین آغاز می شود. این نشست كه با حضور اعضای
شورای حكام صورت می گیرد به مدت پنج روز ادامه خواهد داشت.
انتظار می رود كه بررسی پرونده برنامه هسته ای
ایران نه در آغاز نشست بلكه در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه صورت گیرد. این
امر در نشست های آژانس معمول است.این نشست آژانس را می توان از دو زاویه دید: نشستی در راستای تقویم كاری این نهاد و دوم اهمیت آن با در نظر گرفتن مذاكراتی كه بین ایران و كشورهای موسوم به ٥+١ جریان دارد.
از منظر نخست، آژانس و مدیر كل آن نهاد، یوكیو آمانو، طبق روال كاری معمول خود نتیجه بازرسی ها، نمونه برداری های محیطی، اطلاعات ارایه شده توسط كشورهای عضو، اطلاعات بدست آمده از منابع مستقل (نظیر تصاویر ماهواره ای)، نحوه همكاری یا عدم همكاری كشور مورد تحقیق و سایر موارد را بررسی و در قالب گزارشی نهایی منتشر می كنند.
آژانس طی یك دهه گذشته كه برنامه هسته ای ایران به طور جدی در دستور كارش قرار داشته یازده قطعنامه درباره برنامه هسته ای ایران صادر كرده است. البته تمامی نشست های شورای حكام كه ٣٥ عضو دارد به صدور قطعنامه منتهی نمی شوند.
گزنده ترین گزارش آژانس در ماه نوامبر ٢٠١١ منتشر شد كه در آن آمده بود شواهدی در دست است كه ایران فعالیت های مرتبط با ساخت سلاح های هسته ای انجام داده است. ایران این موضع را رد كرده و مدعی است كه برنامه هسته ای آن كشور ماهیتی صلح آمیز دارد و هدفش تولید انرژی هسته ای است.
از منظر دیگر، نتیجه این نشست بر مذاكراتی كه در چارچوبی جداگانه بین ایران و مجموعه موسوم به كشورهای ٥+١ (پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل به علاوه آلمان) در جریان است را هم نمی توان نادیده گرفت.
نشست های شورای حكام اگرچه به گفته رییس آژانس با مذاكرات ایران با گروه ٥+١ ارتباطی ندارد، ولی ناگفته پیداست كه مواضع آژانس به عنوان نهاد اصلی كارشناسی سازمان ملل متحد مورد استناد شورای امنیت و اعضایش قرار می گیرند.
شاهد بوده ایم كه آژانس بر آهنگ مذاكره و حتی فشارهایش بر ایران برای یافتن پاسخ برای آنچه آنها را "مسایل باقی مانده" می خواند، افزوده است. این امر در مصاحبه های خبری یوكیا آمانو بارها مطرح شده است.
سفر دو تیم آژانس در ماههای نخست سال جاری میلادی به ایران، مذاكرات ماه مارس، مذاكرات دو روزه هرمان ناكارتس، معاون آژانس با علی اصغر سلطانیه، سفیر جمهوری اسلامی ایران در آژانس و بالاخره سفر دو هفته پیش شخص آقای آمانو به تهران از جمله موارد این شتاب در مذاكره با ایران هستند.
همه این تحركات و نتایج بدست آمده یا نیامده در نشست جاری در وین روی میز خواهد بود تا مشخص شود كه میزان پیشرفت در كار آژانس چقدر بوده است.
یک عضو مجلس خبرگان رهبری:
قانون، پشتیبانی قوی به نام ولایت فقیه دارد
آقای ممدوحی روز دوشنبه (۱۵ خرداد) به «خبرگزاری دانشجو» گفته که «ولایت فقیه چراغ و راهنماست و در تمام کشاکشها و موضوعات، ولایت فقیه و قانون ضامن پایداری نظام و پیشرفت» است.
این عضو مجلس خبرگان رهبری در بخش دیگری از سخنان خود افزوده که جمهوری اسلامی به دست امام دوازدهم شیعیان خواهد رسید و «تمام تلاشهای کفر نقش بر آب خواهد شد.»
روحانیون حاکم بر ایران مشروعیت تمام ارکان جمهوری اسلامی و مسئولان آن را در گرو تائید ولی فقیه میدانند.
این روحانیون همچنین مقام ولی فقیه را بالاتر از قانون میدانند.
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه:
رهبر بدنبال انتقامجویی از دشمنان خود نیست
عبدالله حاجیصادقی٬ جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه میگوید: «امروز بسیاری از آزادیخواهان جهان در سراسر دنیا رهبر معظم انقلاب را به عنوان رهبر خود میشناسند.»
آقای حاجیصادقی روز یکشنبه (۱۴ خرداد) به خبرگزاری فارس ادعا کرده که علی خامنهای «امروز به بهترین شیوه جهان اسلام و انقلابیون را در سراسر جهان اداره میکند.»
وی اظهار کرده است: «دشمنان امروز به صراحت میگویند بزرگترین مشکل در ادامه دشمنیهایشان علیه ملتها، مردی است که امروز ایران را رهبری میکند.»
حاجی صادقی ادامه داده که خامنهای با قاطعیت از اسلام دفاع میکند٬ اما «جایی که بحث خودشان باشد، با بزرگواری با افراد برخورد کرده و هیچگاه در پی انتقامجویی از افرادی که با ایشان دشمنی کردهاند، نبودهاند.»
این روحانی در بخش دیگری از این گفتگو از رهبر جمهوری اسلامی با عنوان رهبری یاد کرده که به مردم «اعتماد» دارد و «پیروی واقعی» مردمسالاری دینی در ایران است.
محمدحسن رحیمیان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران هم هشتم خرداد در سخنان مشابهی از علی خامنهای و نحوه برخورد وی با مخالفان و منتقدانش تمجید کرده بود.
آقای رحیمیان گفته بود رهبر جمهوری اسلامی در حوادث سال ۸۸ دستور داده بود «اهانت کنندگان» به وی را آزاد کنند و با آنها برخورد نشود.
تعاریف و تمجیدها از علی خامنهای برای بازسازی چهره مخدوش شده وی پس از انتخابات سال۱۳۸۸ همچنان از سوی وفاداران او با جدیت دنبال میشود.
بر اساس آمار گمرک:
تجارت ایران و برزیل هشت درصد کاهش داشته است
حجم تجارت ایران و بزرگترین اقتصاد آمریکای لاتین در سال ۱۳۹۰ با کاهش بیش از ۸٫۳ درصدی به حدود ۶۳۵ میلیون دلار رسید.
به گزارش ایسنا، براساس آمار گمرک ایران، حجم تجارت ایران و برزیل از ۶۹۲ میلیون دلار در سال ۱۳۸۹ با افزایش کاهش ۸٫۳ درصدی به حدود ۶۳۵ میلیون دلار در سال گذشته رسید.
آمار نشان میدهد که صادرات ایران به برزیل در سال گذشته ۶/۹۶ درصد کاهش یافته و به حدود ۱۷٫۷ میلیون دلار رسید. در حالی که واردات ایران از برزیل با کاهش ۲٫۶ درصدی به حدود ۶۱۷ میلیون دلار رسید.
انواع فرش، انگور و مغز پسته عمدهترین محصولات صادراتی ایران به برزیل در سال گذشته بودند.
گوشت
گاو و مرغ، دانه ذرت دامی، روغن خام سویا، تراکتورهای جادها ی، توتون و
تنباکو، قند و شکر، قطعات خودرو، ژلاتینها و مشتقات آنها و ظروف چدنی و
آهنی اصلیترین محصولات وارداتی ایران از برزیل در سال۱۳۹۰ بودند. برزیل از بزرگترین صادرکنندگان انواع گوشت به ایران محسوب میشود.
براساس آمار منتشر شده برزیل در سال ۲۰۱۱ ششمین صادرکننده بزرگ کالا در جهان بود. این کشور از نظر حجم تولید ناخالص داخلی بزرگترین اقتصاد منطقه آمریکای لاتین محسوب میشود.
واکنش دادستان تهران به افشاگری امیرخسروی علیه مقامات دولتی:
با عدهای ملاقات کرده، ملاقات کردن هم جرم نیست
عباس
جعفری دولتآبادی در حاشیه مراسم بیست و سومین سالگرد مرگ آقای خمینی در
جمع خبرنگاران و در پاسخ به سوالی درباره خروج مدیرعامل سابق بانک ملی از
کشور اظهار کرد: کیفرخواست برای آقای خاوری صادر شده و در مورد کسانی هم که از خروج او مطلع بودهاند اگر به نتیجهای برسیم، اقدام خواهیم کرد.
وی همچنین در پاسخ به سوالی دیگر در مورد مسئولانی که از سوی «مهآفرید امیرخسروی» ـ متهم ردیف اول پرونده فساد بزرگ مالی ـ نامشان در دادگاه ذکر شده است، گفت: مطلب خاصی گفته نشده است. متهم فقط گفته است که با آنان ملاقات کرده و ملاقات کردن هم جرم نیست.
دادستان تهران در پاسخ به سوالی دیگر نیز اطمینان داد که دادگاه رسیدگی به پرونده فساد بزرگ مالی، “صوری” و “ظاهری” نیست.
مژگان مدرس علوم
جرس: وضعیت جسمی نرگس محمدی، نایب رئیس کانون
مدافعان حقوق بشر در زندان زنجان بر اثر عدم درمان پزشکی رو به وخامت است.
در آخرین ملاقات خانواده، او از وضعیت مناسبی برخوردار نبوده و بسختی قادر
به تکلم بوده است بطوریکه پس از این ملاقات بر نگرانی ها و ناراحتی های
خانواده و فرزندان خردسال او افزوده شده است.
زهرا رحمانی مادر تقی رحمانی با ابراز
نگرانی از شرایط جسمانی عروس خود به "جرس" می گوید: "دو روز پیش با نرگس
ملاقات داشتیم که اصلا حال مناسبی نداشت. اول ما را داخل راه ندادند و او
را آوردند و نشانند. بعد در را باز کردند ما رفتیم او را ملاقات کردیم. علی
و کیانا هم نرگس را بغل کرده بودند و می گفتند چرا حالت اینجوری است؟ داری
می میری؟ و از این حرفها...زمانی هم که وقت ملاقات تمام شد از مادرشان جدا
نمی شدند و به سختی آنها را آوردیم. خیلی صحنه غم انگیزی بود. نرگس حتی
زمین هم خورده بود و چند جای بدنش کبود بود و آنچه ما دیدیم بسیار نگران
کننده بود. خودش هم می گفت حالش بهم می خورد و وضعیت مناسبی ندارد."خانم رحمانی با اشاره به اضطراب و نگرانی علی و کیانا خاطرنشان کرد: "حال و روز بچه ها هم که دیگر نیازی به گفتن ندارد. پدر در کنارشان نیست و مادرشان هم که می روند در آن شرایط می بینند... شرایط روحی بچه ها بعد از دیدن حال مادرشان بدتر شد. علی دیشب از خواب پرید از من می پرسید که مامان من می میره؟ گفتم نه عزیزم انشالله مادرت را آزاد می کنند و پیشتان می آید. بچه ها حساس هستند و عقلشان هم می رسد الان هم گوش می دهند ببینند من و شما چه می گوییم. مدام نگران هستند و واکنش هایی نشان می دهند که گریه ام می گیرد و نمی توانم حرف بزنم ..."
در پی این ملاقات و افزایش نگرانی خانواده ها نسبت به وضعیت وخیم جسمانی خانم محمدی، عذرا بازرگان مادر نرگس محمدی با بغض و ناراحتی به ملاقات دو روز پیش اشاره کرده و تاکید می کند: "حال دخترم اصلا خوب نبود حتی زمین هم خورده بود و دستش کبود بود و نمی توانست بچه هایش را بغل کند. از همان دفعه قبل که نرگس در زندان بود و نیمی از بدنش فلج شد و الان همان مشکلات جسمانی اش شدت پیدا کرده است. ریه هایش هم دوباره بدتر شده و خیلی سخت نفس می کشد. دکترای زندان می گویند ما بیماری نرگس را تشخیص نمی دهیم و باید متخصص او را ببیند اما نمی گذارند نرگس را پیش دکتر خودش ببریم تا درمانش را ادامه دهد. دیروز هم رنگ و رویش زرد بود اصلا نمی توانست حرف بزند."
نرگس محمدی در حالی در زندان زنجان در کنار زندانیان غیرسیاسی نگهداری می شود که محاکمه او در تهران بوده است و طبق قوانین باید در زندان اوین تهران حکم خود را بگذراند.
مادر نرگس در این زمینه می گوید: "در زندان زنجان اصلا زندانی سیاسی زن نداریم و نرگس الان در کنار زندانیان غیرسیاسی و معتادان و قاتلین نگهداری می شود. این در حالی است که نرگس باید در بند زندانیان سیاسی نگهداری شود. اصلا نمی دانیم چرا او را به زندان زنجان آورده اند هر چه هم پیگیری می کنیم پاسخی نمی دهند. می خواهند او را اینجوری شکنجه کنند. دستمان هم به هیچ جا بند نیست.
او می افزاید: "سوال من این است اگر با این شرایط اتفاقی برای نرگس بیافتد که هر لحظه هم امکان این است که خدای نکرده اتفاقی برایش بیافتد و جانش به خطر بیافتد، چه کسی جواب ما و این دو بچه بی گناه را می دهد؟ (در این لحظه گریه امان به این مادر دردمند نداد و گفتگو برای مدتی قطع شد) بخدا نمی دانید دیروز در ملاقات بچه ها چه حالی داشتند دستشان را انداخته بودند گردن نرگس و می گفتند مامان تو داری می میری؟ مگر می توانستیم بچه ها را از مادرشان جدا کنیم و برگردانیم."
خانم بازرگان در پایان عنوان می کند: "من از مسئولین خواهش می کنم من را به جای نرگس در زندان نگه دارند و بگذارند نرگس دکتر برود و تحت درمان قرار گیرد تا حالش از این که هست بدتر نشود. بخدا حال نرگس خطرناک است و هر لحظه ممکن است اتفاقی برایش بیافتد که دیگر قابل جبران نباشد. نمی دانم به چه کسی حرفهایم را بزنم که جوابی بدهند؟ من خودم مریض هستم پدر 85 ساله اش فشار خونش بالا می رود. وقتی وضع نرگس را در آن حال و روز می بینیم اعصاب برایمان نمی ماند و نمی دانیم به کجا مراجعه کنیم تا بدادمان برسند؟ من از مسئولین می خواهم تا وضع از این بدتر نشده کاری کنند و نرگس را آزاد کنند تا تحت درمان قرار گیرد."
گفتنی است، نرگس محمدی به دلیل فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر از محل کار خود (شرکت بازرسی مهندسی ایران) اخراج و در اردیبهشت سال 88 به اتهام عضویت در کانون به شعبه 4 دادگاه انقلاب اسلامی احضار و پس از چند جلسه دفاع برای وی قرار 50 میلیون تومان صادر شد. اما تنها چند روز بعد، توسط مأموران امنیتی، شبانه و در منزل خود بازداشت شد و در تیرماه سال 90 در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به یازده سال حبس تعزیری محکوم شد، حکمی که از سوی دادگاه تجدیدنظر به شش سال حبس تعزیری کاهش یافت.
جـــرس:
رئیس کل بانک مرکزی ایران با اعتراف به افزایش تورم و تاثیر تحریم ها بر افزایش قیمت ارز مدعی شد: میزان تقاضا برای ارز بالا رفته، محدودیت هایی در پی تحریم ها برایمان در نقل و انتقال ارز وجود دارد، قیمت ها در سطح جهانی بالا رفته و در داخل نیز همچنان شاهد تورم دو رقمی هستیم.
به گزارش فارس، محمود بهمنی پیرامون دلایل افزایش نرخ ارز اظهار داشت: نکته ظریفی که در مورد قیمت تمامی ارزها از جمله دلار باید مورد نظر باشد این است که در واقع قیمت ارزی مانند دلار در میان زنجیره ای از علل و عوامل قرار دارد و همزمان از مجموعه علل تأثیر می گیرد و بر مجموعه نیز تأثیر می گذارد.
رئیس کل بانک مرکزی ایران ادامه داد: به این ترتیب تا زمانی که علل تأثیرگذار بر قیمت دلار به قوت خود باقی است نباید انتظار داشت روند حرکتی برابری دلار با ریال تغییر اساسی کند. مثلا انتظار داشته باشیم قیمت جهانی نفت بالا رود و قیمت کالاهای وارداتی اضافه شود ولی قیمت دلار به زیر قیمت ۱۱۵۰ تا ۱۲۲۶ تومان برسد. به همین اعتبار نیز نمی توان انتظار داشت مجموعه حوزه های تأثیر پذیر از قیمت ارز نیز تغییر شرایط دهند.
وی با اشاره به سخنان چندی قبل خود که طی آن رابطه ای میان قیمت دلار و قیمت سایر کالاها برقرار ساخته بود، گفت: توجه دوستان را به ظرافتهایی که در مباحث اقتصادی وجود دارد بیش از پیش جلب می کنم؛ من در واقع به این نکته اشاره کرده بودم که قیمت دلار نیز هم راستا با قیمت سایر کالاها افزایش پیدا کرده و نمی توان انتظار داشت در بازه زمانی که قیمت ها عمدتا در سطح داخلی و خارجی افزایش داشته قیمت دلار نیز از سوی بانک مرکزی همان نرخ پیشین تعیین شود.
وی گفت: به عبارت تخصصی تر، بانک مرکزی به این علت که سایر کالاها گرانتر شده، قیمت دلار را ناگزیر بالاتر از ۱۰۵۰ تومان سابق تعیین کرده نه اینکه خود بانک بنا به دلائلی علاقهمند باشد قیمت را بالا ببرد.
ادعای این مقام ارشد دولتی در حالیست که، با گذشت ماهها، دولت و بانک مرکزی، همچنان از کنترل و کاهش نرخ ارز ناتوان بوده، و تنها مدعی کاهش قریب الوقوع آن و برخوردهای امنیتی با بازار آزاد را داده اند.
رئیس کل بانک مرکزی افزود: میزان تقاضا برای ارز بالا رفته، محدودیت هایی در پی تحریم ها برایمان در نقل و انتقال ارز وجود دارد، قیمت ها در سطح جهانی بالا رفته و در داخل نیز همچنان شاهد تورم دو رقمی هستیم.
به گفته وی، در چنین شرایطی بدیهی و منطقی است که قیمت تعیین شده برای دلار باید بالاتر از رقم پیشین تعیین شود چرا که در غیر این صورت یارانه ارزی به واردات از حجم بالاتری برخوردار خواهد شد.
رئیس کل بانک مرکزی ایران با اعتراف به افزایش تورم و تاثیر تحریم ها بر افزایش قیمت ارز مدعی شد: میزان تقاضا برای ارز بالا رفته، محدودیت هایی در پی تحریم ها برایمان در نقل و انتقال ارز وجود دارد، قیمت ها در سطح جهانی بالا رفته و در داخل نیز همچنان شاهد تورم دو رقمی هستیم.
به گزارش فارس، محمود بهمنی پیرامون دلایل افزایش نرخ ارز اظهار داشت: نکته ظریفی که در مورد قیمت تمامی ارزها از جمله دلار باید مورد نظر باشد این است که در واقع قیمت ارزی مانند دلار در میان زنجیره ای از علل و عوامل قرار دارد و همزمان از مجموعه علل تأثیر می گیرد و بر مجموعه نیز تأثیر می گذارد.
رئیس کل بانک مرکزی ایران ادامه داد: به این ترتیب تا زمانی که علل تأثیرگذار بر قیمت دلار به قوت خود باقی است نباید انتظار داشت روند حرکتی برابری دلار با ریال تغییر اساسی کند. مثلا انتظار داشته باشیم قیمت جهانی نفت بالا رود و قیمت کالاهای وارداتی اضافه شود ولی قیمت دلار به زیر قیمت ۱۱۵۰ تا ۱۲۲۶ تومان برسد. به همین اعتبار نیز نمی توان انتظار داشت مجموعه حوزه های تأثیر پذیر از قیمت ارز نیز تغییر شرایط دهند.
وی با اشاره به سخنان چندی قبل خود که طی آن رابطه ای میان قیمت دلار و قیمت سایر کالاها برقرار ساخته بود، گفت: توجه دوستان را به ظرافتهایی که در مباحث اقتصادی وجود دارد بیش از پیش جلب می کنم؛ من در واقع به این نکته اشاره کرده بودم که قیمت دلار نیز هم راستا با قیمت سایر کالاها افزایش پیدا کرده و نمی توان انتظار داشت در بازه زمانی که قیمت ها عمدتا در سطح داخلی و خارجی افزایش داشته قیمت دلار نیز از سوی بانک مرکزی همان نرخ پیشین تعیین شود.
وی گفت: به عبارت تخصصی تر، بانک مرکزی به این علت که سایر کالاها گرانتر شده، قیمت دلار را ناگزیر بالاتر از ۱۰۵۰ تومان سابق تعیین کرده نه اینکه خود بانک بنا به دلائلی علاقهمند باشد قیمت را بالا ببرد.
ادعای این مقام ارشد دولتی در حالیست که، با گذشت ماهها، دولت و بانک مرکزی، همچنان از کنترل و کاهش نرخ ارز ناتوان بوده، و تنها مدعی کاهش قریب الوقوع آن و برخوردهای امنیتی با بازار آزاد را داده اند.
رئیس کل بانک مرکزی افزود: میزان تقاضا برای ارز بالا رفته، محدودیت هایی در پی تحریم ها برایمان در نقل و انتقال ارز وجود دارد، قیمت ها در سطح جهانی بالا رفته و در داخل نیز همچنان شاهد تورم دو رقمی هستیم.
به گفته وی، در چنین شرایطی بدیهی و منطقی است که قیمت تعیین شده برای دلار باید بالاتر از رقم پیشین تعیین شود چرا که در غیر این صورت یارانه ارزی به واردات از حجم بالاتری برخوردار خواهد شد.