اخبار روز:
فراخوان شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، و سه سازمان مدافع حقوق بشر
برای نجات جان زندانیان بیمار در ایران
در ایران جان زندانیان عقیدتی در خطر است
در زندان های جمهوری اسلامی ایران زندگی بسیاری از زندانیان عقیدتی در خطر است.
شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با زندانیان عقیدتی و از میان با مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران را محکوم میکنند.
«وضعیت حقوق بشر در ایران هر روز بدتر میشود، ما شاهد مرگ مشکوک زندانیان و بدرفتاری با آنها در زندانهای سراسر ایران و به ویژه در زندانهای اوین و رجایی شهر هستیم. خطر مرگ بسیاری از زندانیان عقیدتی را تهدید می کند. برای نمونه نرگس محمدی، محمد صدیق کبودوند و حسین رونقی ملکی به شدت بیمار هستند. ما خواهان ازادی فوری و بدون قید و شرط آنها هستیم. ما مقامات مسوول ایران را فرا میخوانیم از بد رفتاری با زندانیان و از به خطر انداختن جان این انسانها خودداری کنند. ما مسوولان جمهوری اسلامی ایران را مسئول هرگونه پیشامد بد برای آنها میدانیم.»
نرگس محمدی، روزنامهنگار و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ٢ اردیبهشت ١٣٩١، در زنجان بازداشت و به زندان اوین انتقال داده شد. او پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود، آخرین بار از ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در زندان بهسر برده بود. که در مدت بازداشت بر اثر فشارهای بازجویی دچار فلج عضلانی شد. در شهریور ماه همان سال از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران برای «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران»، به ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در اسفندماه ١٣٩٠ به شش سال کاهش یافت. در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ماه، خانواده نرگس محمدی مطلع شد که وی را به زندان شهر زنجان منتقل کرده اند.
تقی رحمانی، که خود نیز از قربانیان آزار و اذیت قضایی و بازداشتهای خودسرانه جمهوری اسلامی است و در اواخر سال گذشته مجبور به ترک کشور شده است، به سازمانهای مدافع حقوق بشر در باره وضعیت وضعیت سلامت همسرش نرگس محمدی گفت : «نرگس را به شکل غیر قانونی و با وجود مخالفتش به زندان زنجان بردهاند. وی با زندانیان جرائم عمومی همبند است. در زندانهای ایران به شکل عمومی امکانات پزشکی کم است، اما در شهرستانها این امکان محدودتر است. هر روز که بگذرد حدت بیماری نرگس بیشتر و درمان وی دشوارتر میشود.»
محمد صدیق کبودوند، سردبیر هفتهنامه توقیف شدهی پیام مردم کردستان، از دو هفته پیش در اعتصاب غذا بهسر میبرد. این روزنامهنگار که از تیر ماه ١٣٨٦ زندانی و یک سال بعد از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران برای تاسیس سازمانی در دفاع از حقوق بشر در کردستان به یازده سال زندان محکوم شده است، از بیماریهای متعددی رنج میبرد، و در اعتراض به تصمیم مقامات قضایی در ممانعت از دیدار با فرزندش که بیمار و در بیمارستانی در تهران بستری است، اعتصاب غذا کرده است. این روزنامهنگار یکی از قربانیان سختگیریهای بیرحمانهی مسوولان قضایی است. دستگاه قضایی درخواستهای مکرر وی برای معالجه و مرخصی را نظاممند رد میکند.
حسین رونقی ملکی، وبنگار از تاریخ ٦ خرداد ١٣٩١ در اعتراض به وضعیت بازداشت خود دست به اعتصاب غذا زده است. او با وجود دو عمل جراحی کلیه اما هنوز در وضعیت خطرناکی بسر میبرد. این مدافع حقوق بشر در تاریخ ٢٢ آذر ماه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت شد، تا هفتهها پس از زندانی شدنش خانواده از محل بازداشت و نگاهداری وی بی خبر بودند. این وبنگار به اتهام «استفاده و تولید فیلترشکن، میزبانی از سایتهای مدافع حقوق بشر» به پانزده سال زندان محکوم شده است. در تاریخ ١٣ خرداد ماه به دستور آیتالله صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضایی این وبنگار به بیمارستان انتقال داده شد، اما نزدیکان وی بر این باورند که تضمینی برای ادامه درمان وی وجود ندارد.
شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام میکنند : «جمهوری اسلامی ایران از وضعیت پرتنش منطقه و مذاکرات پیرامون برنامههای اتمی خود، بهره میبرد تا توجه افکار عمومی جهانی را از وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران دور کند. مقامات ایران همچنان از ورود احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، به این کشور ممانعت میکنند. بر خلاف قوانین ملی و بینالمللی هیچ نظارتی بر زندانهای ایران پیرامون حمایت از حقوق بنیادین زندانیان صورت نمیگیرد. جامعه جهانی باید مقامات جمهوری اسلامی ایران را به همکاری بدون قید و شرط با سازمان ملل وادار کند و امکان بازدید گزارشگر ویژه را از ایران فراهم آورد.»
برای نجات جان زندانیان بیمار در ایران
در ایران جان زندانیان عقیدتی در خطر است
در زندان های جمهوری اسلامی ایران زندگی بسیاری از زندانیان عقیدتی در خطر است.
شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با زندانیان عقیدتی و از میان با مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران را محکوم میکنند.
«وضعیت حقوق بشر در ایران هر روز بدتر میشود، ما شاهد مرگ مشکوک زندانیان و بدرفتاری با آنها در زندانهای سراسر ایران و به ویژه در زندانهای اوین و رجایی شهر هستیم. خطر مرگ بسیاری از زندانیان عقیدتی را تهدید می کند. برای نمونه نرگس محمدی، محمد صدیق کبودوند و حسین رونقی ملکی به شدت بیمار هستند. ما خواهان ازادی فوری و بدون قید و شرط آنها هستیم. ما مقامات مسوول ایران را فرا میخوانیم از بد رفتاری با زندانیان و از به خطر انداختن جان این انسانها خودداری کنند. ما مسوولان جمهوری اسلامی ایران را مسئول هرگونه پیشامد بد برای آنها میدانیم.»
نرگس محمدی، روزنامهنگار و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ٢ اردیبهشت ١٣٩١، در زنجان بازداشت و به زندان اوین انتقال داده شد. او پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود، آخرین بار از ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در زندان بهسر برده بود. که در مدت بازداشت بر اثر فشارهای بازجویی دچار فلج عضلانی شد. در شهریور ماه همان سال از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران برای «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران»، به ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در اسفندماه ١٣٩٠ به شش سال کاهش یافت. در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ماه، خانواده نرگس محمدی مطلع شد که وی را به زندان شهر زنجان منتقل کرده اند.
تقی رحمانی، که خود نیز از قربانیان آزار و اذیت قضایی و بازداشتهای خودسرانه جمهوری اسلامی است و در اواخر سال گذشته مجبور به ترک کشور شده است، به سازمانهای مدافع حقوق بشر در باره وضعیت وضعیت سلامت همسرش نرگس محمدی گفت : «نرگس را به شکل غیر قانونی و با وجود مخالفتش به زندان زنجان بردهاند. وی با زندانیان جرائم عمومی همبند است. در زندانهای ایران به شکل عمومی امکانات پزشکی کم است، اما در شهرستانها این امکان محدودتر است. هر روز که بگذرد حدت بیماری نرگس بیشتر و درمان وی دشوارتر میشود.»
محمد صدیق کبودوند، سردبیر هفتهنامه توقیف شدهی پیام مردم کردستان، از دو هفته پیش در اعتصاب غذا بهسر میبرد. این روزنامهنگار که از تیر ماه ١٣٨٦ زندانی و یک سال بعد از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران برای تاسیس سازمانی در دفاع از حقوق بشر در کردستان به یازده سال زندان محکوم شده است، از بیماریهای متعددی رنج میبرد، و در اعتراض به تصمیم مقامات قضایی در ممانعت از دیدار با فرزندش که بیمار و در بیمارستانی در تهران بستری است، اعتصاب غذا کرده است. این روزنامهنگار یکی از قربانیان سختگیریهای بیرحمانهی مسوولان قضایی است. دستگاه قضایی درخواستهای مکرر وی برای معالجه و مرخصی را نظاممند رد میکند.
حسین رونقی ملکی، وبنگار از تاریخ ٦ خرداد ١٣٩١ در اعتراض به وضعیت بازداشت خود دست به اعتصاب غذا زده است. او با وجود دو عمل جراحی کلیه اما هنوز در وضعیت خطرناکی بسر میبرد. این مدافع حقوق بشر در تاریخ ٢٢ آذر ماه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت شد، تا هفتهها پس از زندانی شدنش خانواده از محل بازداشت و نگاهداری وی بی خبر بودند. این وبنگار به اتهام «استفاده و تولید فیلترشکن، میزبانی از سایتهای مدافع حقوق بشر» به پانزده سال زندان محکوم شده است. در تاریخ ١٣ خرداد ماه به دستور آیتالله صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضایی این وبنگار به بیمارستان انتقال داده شد، اما نزدیکان وی بر این باورند که تضمینی برای ادامه درمان وی وجود ندارد.
شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام میکنند : «جمهوری اسلامی ایران از وضعیت پرتنش منطقه و مذاکرات پیرامون برنامههای اتمی خود، بهره میبرد تا توجه افکار عمومی جهانی را از وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران دور کند. مقامات ایران همچنان از ورود احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، به این کشور ممانعت میکنند. بر خلاف قوانین ملی و بینالمللی هیچ نظارتی بر زندانهای ایران پیرامون حمایت از حقوق بنیادین زندانیان صورت نمیگیرد. جامعه جهانی باید مقامات جمهوری اسلامی ایران را به همکاری بدون قید و شرط با سازمان ملل وادار کند و امکان بازدید گزارشگر ویژه را از ایران فراهم آورد.»
اخبار روز - گزارش دریافتی: در هفته های اخیر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی،
موج گسترده ای از فشار و تهدید و ارعاب را علیه خانواده های زندانیان و
فعالان سیاسی عرب آغاز کرده اند. طبق اخبار وارده، تعداد زیادی از اعضای
خانواده ها به مراکز ستاد خبری وزارت اطلاعات در اهواز و شهرهای تابعه
فراخوانده شده اند و از آنان خواسته شده هیچ گونه اطلاعات و اخباری از
فرزندان زندانی و بازداشتی خود را به اطلاع افکار عمومی و سازمان های حقوق
بشر و دیگران نرسانند و با تهدید و ارعاب، آنان را مجبور به سکوت کرده اند.
حتی بعضی از زنان بارداری که به مراکز ستاد خبری فراخوانده شده اند براثر
ترس و ارعاب و رفتار وحشیانه نیروهای امنیتی سقط جنین کرده اند. این اعمال
سرکوبگرانه درحق زنان و حتی مردان و زنان مسن، بدون رعایت کوچکترین اصول
اخلاقی و به دور از رفتارهای انسانی همچنان ادامه دارد .
ظاهرا هدف از این موج گسترده و وحشیانه امنیتی علیه خانوادهای زندانیان سیاسی و همچنین خانوادهای فعالان عرب خارج از کشور، پیشگیری از رساندن صدای مظلومانه ملت عرب و اخبار شکنجه ها در زندان ها و بازداشتگاه های مخفی و صدور احکام اعدام ظالمانه است تا به گوش سازمان های حقوق بشر و رسانه های گروهی و افکار عمومی جهان نرسد و جنایت های رژیم سرکوبگر ایران و نقض قوانین و مقررات بین المللی حقوق بشر در خوزستان برملا نشود
فعالین عرب در خوزستان انتظار دارند نهادهای حقوق بشر این موج سرکوبگرانه را محکوم و علیه آن اقدام کنند.
به گفته ی این فعالین تنها جرم این خانواده ها این است که بعضی از فرزندان و نزدیکان آنان برای احقاق حقوق قانونی و ملی و انسانی ملت خود فعالیت مسالمت آمیز انجام می دهند.
ظاهرا هدف از این موج گسترده و وحشیانه امنیتی علیه خانوادهای زندانیان سیاسی و همچنین خانوادهای فعالان عرب خارج از کشور، پیشگیری از رساندن صدای مظلومانه ملت عرب و اخبار شکنجه ها در زندان ها و بازداشتگاه های مخفی و صدور احکام اعدام ظالمانه است تا به گوش سازمان های حقوق بشر و رسانه های گروهی و افکار عمومی جهان نرسد و جنایت های رژیم سرکوبگر ایران و نقض قوانین و مقررات بین المللی حقوق بشر در خوزستان برملا نشود
فعالین عرب در خوزستان انتظار دارند نهادهای حقوق بشر این موج سرکوبگرانه را محکوم و علیه آن اقدام کنند.
به گفته ی این فعالین تنها جرم این خانواده ها این است که بعضی از فرزندان و نزدیکان آنان برای احقاق حقوق قانونی و ملی و انسانی ملت خود فعالیت مسالمت آمیز انجام می دهند.
اخبار روز: رضا شهابی عضو زندانی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در نامه ای خطاب به کارگران شرکت کننده در اجلاس سازمان جهانی کار خواهان توجه آن ها و این اجلاس به وضعیت کارگران و فعالین کارگری در ایران که تحت فشار قرار دارند، شد.
به گزارش کمیته ی دفاع از رضا شهابی، متن این نامه به قرار زیر است:
دوستان کارگر!
کارگران شرکت کننده در اجلاس سازمان جهانی کار
من رضا شهابی عضو هیأت مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد به دلیل فعالیتهای صنفی در تاریخ ۲۲/٣/٨۹ دستگیر و زندانی شدم و در زمان دستگیری و بازداشت مورد ضرب و شتم و فشارهای روحی و جسمی شدیدی قرار گرفتم و بمدت طولانی در انفرادی (۱۱ ماه) محبوس بودم بدون آنکه از خانواده ام خبری داشته باشم و در نهایت محکوم به ۶ سال زندان، ۵ سال محرومیت از فعالیت های سندیکائی و ۷ میلیون تومان جزای نقدی شدم و در حال حاضر هم به دلیل ضرب و شتم و فشارهای جسمی و روحی از ناحیه گردن و کمر و سمت چپ بدن دچار اختلالات حسی و حرکتی شده و در بیمارستان برای عمل جراحی بستری هستم. دوستان من مگر من خارج از قوانین و کنوانسیون های سازمان جهانی کار قدمی برداشته ام؟ سوال من از شما عزیزان حاضر در اجلاس این است در این مواقع نقش سازمان جهانی کار و نمایندگان کارگران حاضر در این اجلاس چیست؟ همکاران من، ما زمانی برای نظام های سرمایه داری و نمایندگان آنها اهمیت داریم که تولید ثروت کنیم و در جهت منافع آنها قدم برداریم در غیر اینصورت مثل من زندانی می شویم و از بدو دستگیری کارفرمایان حقوق و بیمه را قطع می کنند و خانواده هایمان را تحت فشار اقتصادی قرار می دهند تا از این طریق ما را تسلیم خواسته های خود کنند.
دوستان من، گناه من کارگر شرکت واحد چیست که باید ۶ سال زندانی بکشم و ۵ سال از فعالیت های سندیکایی محروم باشم؟ آیا درخواست افزایش دستمزد و مزایا بر اساس استانداردهای بین المللی و نرخ تورم واقعی جرم محسوب می شود؟ آیا دریافت حق عضویت از کارگران و اعضای سندیکای شرکت واحد جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست اجرایی شدن قوانین مربوط به مشاغل سخت و زیان آور جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست اجرایی شدن طرح طبقه بندی مشاغل جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست حقوق مساوی و برابر برای زنان و ممنوعیت کار کودک جرم محسوب می شود؟ آیا آموزش روابط کار، ایمنی و بهداشت کار جرم محسوب می شود؟ آیا خواستن یک زندگی شرافتمندانه انسانی که مطابق با استانداردهای بین الملی باشد جرم محسوب می شود؟ آیا رفتن به ادارات کار و هیات های تشخیص و حل اختلاف و دیوان عدالت اداری تحت عنوان نماینده کارگران و به خاطر دفاع از حقوق آنان جرم محسوب می شود؟ آیا ایجاد تشکل مستقل کارگری جرم محسوب می شود؟
سوال من از شما کارگران شرکت کننده در اجلاس سازمان جهانی کار این است که آیا شما از این نهاد بین المللی و نمایندگان دولت ایران پرسیده اید که به چه جرمی کارگران و فعالان کارگری مثل علی نجاتی، بهنام ابراهیم زاده، رضا شهابی، رسول بداقی، مهدی فراحی شاندیز، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، علیرضا اخوان، فریبرز رئیسدانا و . . . در زندان محبوس هستند و در این مواقع نقش سازمان جهانی کار و نمایندگان کارگران حاضر در این اجلاس چیست؟
در پایان از همه کارگران و فعالین کارگری ایران، فرانسه و دیگر نقاط جهان که برای آزادی من و دیگر کارگران زندانی تلاش کرده و می کنند تشکر می کنم.
رضا شهابی
عضو هیات مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد
۱۵ خرداد ۱٣۹۱ (۴ ژوئن ۲۰۱۲) - بیمارستان امام خمینی تهران
دوستان کارگر!
کارگران شرکت کننده در اجلاس سازمان جهانی کار
من رضا شهابی عضو هیأت مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد به دلیل فعالیتهای صنفی در تاریخ ۲۲/٣/٨۹ دستگیر و زندانی شدم و در زمان دستگیری و بازداشت مورد ضرب و شتم و فشارهای روحی و جسمی شدیدی قرار گرفتم و بمدت طولانی در انفرادی (۱۱ ماه) محبوس بودم بدون آنکه از خانواده ام خبری داشته باشم و در نهایت محکوم به ۶ سال زندان، ۵ سال محرومیت از فعالیت های سندیکائی و ۷ میلیون تومان جزای نقدی شدم و در حال حاضر هم به دلیل ضرب و شتم و فشارهای جسمی و روحی از ناحیه گردن و کمر و سمت چپ بدن دچار اختلالات حسی و حرکتی شده و در بیمارستان برای عمل جراحی بستری هستم. دوستان من مگر من خارج از قوانین و کنوانسیون های سازمان جهانی کار قدمی برداشته ام؟ سوال من از شما عزیزان حاضر در اجلاس این است در این مواقع نقش سازمان جهانی کار و نمایندگان کارگران حاضر در این اجلاس چیست؟ همکاران من، ما زمانی برای نظام های سرمایه داری و نمایندگان آنها اهمیت داریم که تولید ثروت کنیم و در جهت منافع آنها قدم برداریم در غیر اینصورت مثل من زندانی می شویم و از بدو دستگیری کارفرمایان حقوق و بیمه را قطع می کنند و خانواده هایمان را تحت فشار اقتصادی قرار می دهند تا از این طریق ما را تسلیم خواسته های خود کنند.
دوستان من، گناه من کارگر شرکت واحد چیست که باید ۶ سال زندانی بکشم و ۵ سال از فعالیت های سندیکایی محروم باشم؟ آیا درخواست افزایش دستمزد و مزایا بر اساس استانداردهای بین المللی و نرخ تورم واقعی جرم محسوب می شود؟ آیا دریافت حق عضویت از کارگران و اعضای سندیکای شرکت واحد جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست اجرایی شدن قوانین مربوط به مشاغل سخت و زیان آور جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست اجرایی شدن طرح طبقه بندی مشاغل جرم محسوب می شود؟ آیا درخواست حقوق مساوی و برابر برای زنان و ممنوعیت کار کودک جرم محسوب می شود؟ آیا آموزش روابط کار، ایمنی و بهداشت کار جرم محسوب می شود؟ آیا خواستن یک زندگی شرافتمندانه انسانی که مطابق با استانداردهای بین الملی باشد جرم محسوب می شود؟ آیا رفتن به ادارات کار و هیات های تشخیص و حل اختلاف و دیوان عدالت اداری تحت عنوان نماینده کارگران و به خاطر دفاع از حقوق آنان جرم محسوب می شود؟ آیا ایجاد تشکل مستقل کارگری جرم محسوب می شود؟
سوال من از شما کارگران شرکت کننده در اجلاس سازمان جهانی کار این است که آیا شما از این نهاد بین المللی و نمایندگان دولت ایران پرسیده اید که به چه جرمی کارگران و فعالان کارگری مثل علی نجاتی، بهنام ابراهیم زاده، رضا شهابی، رسول بداقی، مهدی فراحی شاندیز، شاهرخ زمانی، محمد جراحی، علیرضا اخوان، فریبرز رئیسدانا و . . . در زندان محبوس هستند و در این مواقع نقش سازمان جهانی کار و نمایندگان کارگران حاضر در این اجلاس چیست؟
در پایان از همه کارگران و فعالین کارگری ایران، فرانسه و دیگر نقاط جهان که برای آزادی من و دیگر کارگران زندانی تلاش کرده و می کنند تشکر می کنم.
رضا شهابی
عضو هیات مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد
۱۵ خرداد ۱٣۹۱ (۴ ژوئن ۲۰۱۲) - بیمارستان امام خمینی تهران
اخبار روز:
اعتماد - سمیه علیپور: برنامههای مدیریت سینما جهت سامان دادن به سینمای ایران همه در مسیری پیش رفته که افت سینما کاملا جدی شده و نگرانی برای ادامه حیات آن اینبار به معنای واقعی کلمه خودنمایی میکند
تغییر مسیر بازیگران ستاره از روی پرده سینما به شبکه نمایش خانگی یکی از واضحترین نتایج کمرونقی تولید و اکران در سینمای ایران است. کاهش رونق تولید فیلم در سینما و شرایط سخت اکران فیلمها از یک سو و از سوی دیگر افزایش هزینههای تولید، توزیع و نمایش فیلم در سینما همگی موجب شده ستارههایی که سالها موجب جذب تماشاگران به سالنها و پرفروش شدن فیلمها میشدند به سمت بازی در مجموعههایی که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود راغب شوند و در این میان آنچه به وضوح از سینما دریغ میشود جمع زیادی از مخاطبان هستند که به نظر میرسد مدتی است با سینما قهر کردهاند و سینماها دیگر شاهد حضور پرتعداد و استقبال گسترده آنان نیست. مهران مدیری، هدیه تهرانی، مهناز افشار، رضا کیانیان، هانیه توسلی، پژمان بازغی، حسین یاری، علی قربانزاده، رضا عطاران، امین حیایی و محمدرضا گلزار بازیگرانی هستند که با حضور در دو مجموعه «قلب یخی» و «ساخت ایران» از سینما دور شدهاند و این روزها فعالیت خود را در مدیوم دیگری غیر از سینما دنبال میکنند.
مدیومی جدید برای سریالها
در روزهایی که موج فارسیوان و سریالهای ماهوارهیی اغلب مخاطبان ایرانی را با خود همراه کرده بود و جمعی از سینماگران ایرانی از تهدیدهای این شبکهها برای مخاطبان سخن میگفتند، تولید مجموعههای تلویزیونی برای شبکه نمایش خانگی به عنوان راهکاری مطرح شد و اتفاقا درباره دو مجموعه «قهوه تلخ» ساخته مهران مدیری و «قلب یخی» به کارگردانی محمدحسین لطیفی به خوبی به نتیجه رسید و برای نخستینبار مخاطبان در ایران بار تماشای سریال هزینه کردند و سوپرمارکتها محل مراجعه علاقهمندان به این دو مجموعه شد. رقابت جدی میان این دو مجموعه بازار را گرمتر و از سوی دیگر تبلیغات برای کپی نکردن نسخهها میزان فروش را بالا برد و همهچیز به خوبی پیش میرفت که بالاخره مشکلاتی از راه رسید تا تولید و عرضه این آثار به صورت مرتب اتفاق نیفتد و فاصلههای ارائه مجموعهها آن تب تند مجموعههای شبکه نمایش خانگی را نسبتا کمتر کرد. چهرههایی که در جریان تولید این مجموعهها مشغول به کار شدند افرادی بودند که نمیتوان چنین جمعبندی کرد که آنان جمعی از مخاطبان گسترده خود را از سینما خارج و در خانهها و پای تلویزیونها مستقر کردند؛ حمید فرخنژاد با وجود بازی در مجموعه «قلب یخی» همچنان چهرهیی پرکار در سینما بود و مهران مدیری همانطور که هر از گاهی در فیلمی بازی میکرد این روند خود را ادامه داد. در این میان حمید گودرزی و الناز شاکردوست بودند که دیگر کمتر سراغ سینما آمدند، هرچند پیش از شروع به کار «قلب یخی» مدتی بود که این دو بازیگر که همکاریهای پرتعدادی در سینما با هم داشتند، کمتر روی پرده سینما ظاهر میشدند. همچنین لطیفی در عین حال که مشغول ساخت این مجموعه شده بود، فیلم سینمایی «پاریس تا پاریس» را نیز آماده نمایش کرد و این فیلم در بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. بر این اساس ساخت «قهوه تلخ» و «قلب یخی» پتانسیلی از مخاطبان سینما را خانهنشین نکرد و ستارهها را به خانهها نبرد تا اندک دلیلها برای حضور در سالن سینما و تماشای فیلم از بین برود، اما تولید مجموعه جدید «قلب یخی» با حضور پرتعداد ستارهها و «ساخت ایران» به کارگردانی محمدحسین لطیفی با حضور امین حیایی و محمدرضا گلزار، دو ستاره محبوب سینما، وضعیت را به شکل دیگری تغییر داد.
ستارههای پرشمار «قلب یخی»
تولید مجموعه «قلب یخی» از نیمه راه با تغییر کارگردان و رفتن محمدحسین لطیفی و جایگزین شدن سامان مقدم همراه شد؛ تغییراتی که تعطیلی موقت تولید این مجموعه و تغییر بازیگران را به همراه داشت. در مجموعه قبلی «قلب یخی» از میان بازیگران شناختهشده سینما حمید فرخنژاد، الناز شاکردوست، حسین یاری و مهراوه شریفینیا حضور داشتند و استقبال از این مجموعه نیز نسبتا قابلقبول بود؛ اما لطیفی از کارگردانی این مجموعه کنار کشید و سراغ «ساخت ایران» رفت تا از آذرماه سال ۱٣۹۰ صحبت از حضور کارگردان دیگری به میان بیاید و بازیگران مجموعه جذب کارهای دیگر شوند و اینبار برای برنده بودن در رقابت مجموعهسازی در شبکه نمایش خانگی نام ستارههای دیگری از سینما به میان آید. مهران مدیری، هدیه تهرانی، رضا کیانیان، هانیه توسلی، پژمان بازغی، حسین یاری، علی قربانزاده، رضا عطاران و مهناز افشار جزو بازیگرانی بودند که در چند وقت اخیر اخباری درباره حضور آنان در مجموعه «قلب یخی» به کارگردانی سامان مقدم مطرح شده است. این در حالی است که مدیری خود «قهوه تلخ» را در دست تولید دارد. جمع شدن این تعداد از ستارههای سینما در محصولی که دسترسی به آن به راحتی مراجعه به یک سوپرمارکت و هزینه آن به مبلغ ۲۵۰۰ تومان است در مقابل میزان سختیهایی که مخاطبان برای رفتن به سینما متحمل میشوند و هزینه ۴۰۰۰ یا ۵۰۰۰ تومانی برای تهیه بلیت یک نفر، به وضوح نابرابر بودن دو رقیب را به نمایش میگذارد. موضوع دستمزد دریافتی بازیگران از این مجموعه نیز در مقطعی خبرساز شد؛ بازیگرانی که در سینمای کمرونق این روزها پیشنهادی قابل توجه و فرصتی برای همکاری با فیلمسازی شناختهشده ندارند، زیرا اغلب پروانههای ساخت یا برای کارگردانان تازهکار یا کارگردانانی که پس از یکی دو تجربه فیلمسازی سالهای دور دوباره سراغ سینما آمدهاند صادر میشود، بازیگران نیز راهکار را در حضور در مجموعهها دیدهاند و طبیعتا جذب این ستارهها و تاثیری که آنها در مجموعهها و میزان استقبال مخاطبان دارد سبب شده موضوع دستمزد به صورت جدی مطرح شود. یکی از دستمزدهای خبرساز به مبلغی مربوط بود که هدیه تهرانی قصد داشت از سازندگان این مجموعه بگیرد. در خبرها آمده بود تهرانی قرار است برای حدود دو ماه کار، رقمی معادل ۴۰۰ میلیون تومان و نیز ۲ درصد از حق فروش ویدئویی این سریال را دریافت کند. این بازیگر در سال ۱٣۹۱ در فیلم «پل چوبی» به کارگردانی مهدی کرمپور هم بازی کرد و ۱۵۰ میلیون تومان برای این فیلم دریافت کرد. او سال قبل «یک روز دیگر» ساخته حسن فتحی را هم در جشنواره فیلم فجر داشت که البته برای حضور کوتاه او در این فیلم رقم دستمزدی اعلام نشد.
کارگردانی مقدم در مجموعه «قلب یخی» از دیگر موضوعات خبرساز بود؛ برخی خبرگزاریها در روزهایی که انتظار میرفت مقدم ساخت مجموعه را شروع کند از توقف تولید و تسویهحساب با عوامل خبر دادند و این اخبار واکنش مقدم را به همراه داشت. او در پاسخ به اخبار منتشرشده در این زمینه اظهار داشت: «از اخبار مختلف که حول و حوش «قلب یخی» منتشر میشوند، تعجب میکنم. درباره نویسندههای این مجموعه باید بگویم که من برای این مجموعه با آقای احمد رفیعزاده صحبتی نکردم. آخرین همکاری ما به سالها پیش و زمان ساخت سریال «پریدخت» برمیگردد. همینطور با نوید توحیدی اصلا آشنایی ندارم و حتی اسم ایشان به گوشم نخورده است. سابقه نویسندگان این مجموعه را باید اینگونه شرح داد: حامد عنقا، نویسنده دو فصل اول و دوم بود که به دلیل اختلاف نگاه و سلیقه نتوانستیم با هم همکاری کنیم. بعد از او با زامیاد سعدوندیان صحبت کردیم که ایشان پیش از سال نو به دلیل حجم کار و مسوولیت سنگین از این پروژه انصراف داد. پیمان عباسی، سومین نویسندهیی بود که با او صحبت کردیم، اما با او هم مثل عنقا به دلیل اختلاف سلیقه و دیدگاه نتوانستیم همکاری داشته باشیم.»او ادامه داد: «درباره این توقف کار، باید بگویم که من از تهیهکننده خواستم اجازه دهد ۲۰ روز تا یک ماه این کار را متوقف کنیم تا تیم جدید نویسندگان، فیلمنامه را آماده کنند. تیم جدید مشغول کار روی فیلمنامه هستند و علیرضا بذرافشان، به عنوان مشاور من در تیم فیلمنامهنویسان فعال است. تا امروز کار به خوبی پیش رفته و من به خروجیاش بسیار امیدوارم. این کار تا یک ماه دیگر کلید میخورد. در اصل ما یک ماه کار را متوقف کردهایم و پروژه «قلب یخی» تعطیل نشده است. انشاءالله تا یک ماه دیگر پروژه در آرامش و قدرت شروع به کار میکند. از تهیهکننده متشکرم که از آذرماه تاکنون صبر کرده است. این پروژه یک پروژه میلیاردی است. در حال حاضر، قصه را به تیم نویسندگان دادهام و مشغول نوشتن هستند. این توضیح را بدهم که این فصل ٣۰ قسمت دارد و به تلخی فصلهای قبل نیست، اما کمدی هم نیست و کاملا جدی و رئال است. در مجموعه سوم، مثل سریالهای خارجی که بر اساس فصلبندی تعریف میشوند، اصلیترین کاراکتر فصل قبل، به عنوان واسطه به این دو فصل حضور دارد که در قلب یخی سوم، شخصیت حامد با بازی حسین یاری این وظیفه را به عهده دارد.»مقدم همچنین درباره بازیگران این مجموعه گفت: «در نهایت باید از همه بازیگرانی که بدون فیلمنامه و صرفا براساس اطمینانی که به من داشتند، با ما همکاری میکنند، تشکر کنم. مهران مدیری، هدیه تهرانی، رضا کیانیان، هانیه توسلی، پژمان بازغی، حسین یاری، علی قربانزاده، رضا عطاران و همگی؛ سرمایهگذار هم سرمایه سنگینی برای این کار گذاشته و همین مسوولیت مرا سنگینتر میکند. من بهشدت به این کار اعتقاد دارم و امیدوارم همه سربلند باشیم.»
دو ستاره پولساز در «ساخت ایران»
ترکیب طلایی امین حیایی و محمدرضا گلزار در فیلمهایی چون «کما» و «شیش و بش» موجب رونق سالنهای نمایشدهنده آثار آنان شده است و این همکاری موفق بعد از سالها در مجموعه «ساخت ایران» ادامه پیدا کرد. چهره آشنای این دو بازیگر در کنار هم تداعیکننده آثاری است که زمانی مخاطبان بسیاری را به سالنهای سینما میآورد و حالا آنان را در خانهها مینشاند تا بازی دو بازیگر محبوب خود را تماشا کنند. حضور امین حیایی در این مجموعه در آغاز راه به مشکلاتی برخورد؛ صحبت از قرارداد همزمان بازی حیایی در این مجموعه و فیلمی سینمایی مطرح شد و اشکال وارد شده از سوی تهیهکنندگان به این موضوع که امکان همکاری همزمان یک بازیگر با دو پروژه وجود ندارد. این مساله بالاخره درباره حیایی برطرف شد و او برای بازی در «ساخت ایران» راهی لبنان شد. گلزار نیز چند سالی است که بنا به دلایلی نامشخص و گاه انتشار خبر ممنوعالفعالیت شدن او حضور کمرنگی در سینما دارد. او سال گذشته بعد از مدتی که کمتر تصویر او روی سردر سینماها نقش میبست، دو فیلم «در امتداد شهر» علی عطشانی و «شیش و بش» بهمن گودرزی را روی پرده داشت که البته حضور کمرنگ او در «در امتداد شهر» نتوانست کمک چندانی به فروش این فیلم بکند، هرچند «شیش و بش» نسبتا خوب فروخت. حالا دو بازیگر فیلمهای پرمخاطب سینمای ایران شهرت خود را در مجموعهیی که برای عرضه در شبکه نمایش خانگی تولید میشود، هزینه میکنند. البته «ساخت ایران» با وجود این دو ستاره و هزینههایی که برای تولید آن صرف شده، در جذب مخاطب چندان موفق عمل نکرده است.
مخاطبان را به سینما بازگردانید
مخاطبان برای دیدن فیلم خوب، بازیگر محبوب خود، جادو شدن به واسطه هنر سینما و تماشای تصاویر روی پرده بزرگ و مشاهده هنر کارگردان به سینما میروند؛ پرسش این است که اکنون فیلمهای سینمای ایران چه میزان از این خواست را برآورده میکنند؟ آیا تماشاگرانی که این روزها میروند میتوانند اثری قابل قبول از کارگردان محبوب خود ببیند؟ میتوانند یک بازی درخشان از بازیگر مورد علاقهشان را روی پرده عریض به تماشا بنشینند؟ میتوانند فیلمی را مشاهده کنند که برای اکران شدن آن روزشماری کردهاند و همه اخبار تولید آن و تبلیغات برای نمایش را پیگیری کردهاند؟ میتوانند با انگیزه از دست ندادن یک اثر هنری سختی راهی شدن از خانه و رسیدن به سالن و پرداخت قیمت بلیت را متحمل شوند؟از سوی دیگر بازیگران شناختهشده سینما با چه هدف و انگیزهیی میتوانند بازی در یک کار را بپذیرند؟ انگیزه هدایت شدن از سوی یک کارگردان مطرح و ثبت اثری موجه در کارنامه کاری خود؟ یا دریافت دستمزدی قابل قبول و توجیه کار متوسط به واسطه مبلغ دریافتی؟سینمایی که بخش خصوصی آن بعد از ناامنیهای ایجادشده در زمینه اکران دیگر بیش از پیش امیدی به بازگشت سرمایه فیلم ندارد و همچنین با هزینههای افزایشیافته تولید مواجه است، چه چیزی برای پرداخت به بازیگر و جلب نظر او و دریافت کاری قابلقبول از او دارد؟برنامههای مدیریت سینما جهت سامان دادن به سینمای ایران همه در مسیری پیش رفته که افت سینما کاملا جدی شده و نگرانی برای ادامه حیات آن اینبار به معنای واقعی کلمه خودنمایی میکند. روزبهروز تعداد مخاطبان کاهش مییابد و هیچ سیاستی برای تولید فیلمهای باکیفیت و پرمخاطب مشاهده نمیشود و چنین است که مجموعههای شبکه نمایش خانگی محلی پردرآمد برای بازیگران و محصولاتی کمهزینه برای تماشاگران محسوب میشود و این یکی از مهمترین دلایلی است که حتما در ماههای آتی تعداد مخاطبان سینما را قطعا بسیار کمتر از تعداد اندک این روزها خواهد کرد و همه اینها زنگ خطری برای کسانی است که از ایجاد تحول در سینما و آوردن خانوادهها به سالنها میگفتند.
اخبار روز:
اعتماد - نرگس رسولی: در حالی که این روزها بحثها برای انتخاب دبیرکل جدید
اوپک بر سر زبانها افتاده و هر یک از اعضا سعی دارند با کسب آرای بیشتر
کرسی دبیرکلی را از آن خود کنند رقابت بر سر این کرسی در بین سه رتبهدار
ذخایر نفتی بالا گرفته است و هر یک با معرفی نامزد خود و البته لابیهای
مختلف میخواهند فرصت سه ساله دبیرکلی جدید را که دوران مهمی در اقتصاد
نفتی جهان محسوب میشود از آن خود کنند.
بر این اساس بود که از چندی پیش ایران، عراق و عربستان سه رتبهدار آسیایی بر سر دبیرکلی اوپک رقابت خاموشی را آغاز کردند و حتی عراق و عربستان نامزد خود برای شرکت در این انتخابات را زودتر از موعد مقرر معرفی کردند تا نشاندهند تا چه حد در رسیدن به کرسی دبیرکلی اوپک مصر هستند، البته ایران نیز روز جمعه گذشته رسما حضور خود برای معرفی نامزد دبیرکلی اوپک را اعلام کرد اما به مثابه هر باره از ذکر نامی برای این سمت خودداری کرد و تنها خود را به عنوان یکی از نامزدهای دبیرکلی در لیست اوپک قرار داد.
مساله انتخاب دبیرکل اوپک از سال ۱۹٨٣ یعنی با پایان یافتن یک دوره دبیرکل شدن کلیه کشورهای عضو، همواره یکی از مسائل مورد اختلاف میان کشورهای عضو بوده است. براساس تعاریف دبیرکل، نماینده رسمی و قانونی سازمان و رییس اجرایی دبیرخانه اوپک است. دبیرکل به صورت دورهیی و برای سه سال تعیین میشود.
رقیبان تاریخی ایران
تاریخچه دبیرکلی اوپک نشان میدهد که دو رتبهدار ذخایر نفتی دنیا یعنی عربستان و ایران به ترتیب در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۷ یک بار به عنوان دبیرکل اوپک را در دست داشتند و از آن زمان تاکنون نتوانستهاند به این سمت دست یابند، به این جهت هر سه سال یکبار لابیهای رسمی و غیررسمی اعضا برای کسب امتیاز بیشتر برای دبیرکلی شروع میشود به این جهت نیز با به سر رسیدن زمان دبیرکلی عبدالله البدری، دبیرکل لیبییایی اوپک، رقابت تنگاتنگ عربستان، عراق و ایران کار را به جایی رسانده که از هماکنون تا روزهای باقی مانده به نشست ۲۵ خرداد، اعضا رایزنیهایی را برای کسب این کرسی ۵۰ ساله دارند.
رویای دستیابی به این کرسی در سال ۲۰۰۷ هم در حالی به عبدالله البدری، نماینده لیبی در اوپک رسید که در آن زمان ایران، عربستان و کویت نامزدهایی را برای این سمت انتخاب کرده بودند که به دلیل عدم اجماع اعضا بر سر آنها نهایتا البدری گزینه مورد توافق همه اعضا به عنوان دبیرکلی برگزیده شد. از سوی دیگر تاریخچه دبیرکلی اوپک نشان میدهد که دو رتبهدار ذخایر نفتی دنیا یعنی عربستان و ایران به ترتیب در سال۱۹۶۰ و ۱۹۶۷ یک بار به عنوان دبیرکل اوپک را در دست داشتند و از آن زمان تاکنون نتوانستهاند به این سمت دست یابند و ظاهرا بر اساس گمانههای فعلی این بار هم شانس ایران و عربستان برای دبیرکلی اوپک اندک است و عراق در جایگاه بهتری برای رسیدن به این سمت برخوردار است و این خود باب جدیدی شده است برای رایزنیهای بعدی این دو رتبهدار ذخایر برای دوران سه ساله دبیرکل جدید، چرا که ایران با قرار داشتن در شرایط تحریمهایی که تنها چند روز بعد از انتخاب دبیرکلی اوپک آغاز خواهد شد با علم به عدم حصول به سمت دبیرکلی از هماکنون رایزنیهای خود برای کسب اعتماد بیشتر اوپک را شروع کرده است و بنا به گزارشی که بلومبرگ از سخنگوی وزارت نفت عراق منتشر کرده است، ظاهرا بر همین اساس رستم قاسمی وزیر نفت ایران از حمایت ایران از نامزد عراق برای تصدی پست دبیرکلی سخن گفته است. طبق گفته سخنگوی وزارت نفت عراق از بغداد دو کشور ایران و عراق اعلام کردهاند که در نشست آتی وزرای کشورهای عضو اوپک درباره تعیین میزان سقف تولیدات نفتی موضعی مشترک اتخاذ خواهند کرد. در حالی که وزیر نفت کشورمان پس از سفر به عراق، مذاکرات ایران و عراق را در آستانه اجلاس وزیران اوپک مثبت ارزیابی کرده است، عاصم جهاد، سخنگوی وزارت نفت عراق در گفتوگویی تلفنی از بغداد با بلومبرگ اعلام کرد که این دو کشور همسایه قرار است در نشست آتی اوپک موضع مشترکی داشته باشند. وزرای نفت کشورهای عضو سازمان اوپک قرار است در روز چهاردهم ماه ژوئن سال جاری در شهر وین مقر اصلی این سازمان درباره سیاستهای نفتی جدید در شش ماهه دوم سال جاری مذاکره و گفتوگو کنند.
بر اساس این گزارش ایران و عراق قرار است در نشت آتی سران اوپک بر ضرورت تولید نفت بر اساس سقف تعیین شده از سوی این سازمان توسط ۱۲ کشور عضو تاکید کنند. ایران و عراق به ترتیب دومین و سومین کشورهای بزرگ تولیدکننده نفت در سازمان اوپک پس از عربستان سعودی به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت در این سازمان هستند. عربستان در پی تشدید تحریمهای نفتی علیه ایران برای پایین آوردن قیمتها میزان تولیدات نفتی خود را به بالاترین رقم در دهههای اخیر افزایش داده است. در ماه آوریل سال جاری میزان تولیدات نفتی سازمان اوپک ۶۲/٣۱ میلیون بشکه در روز بوده که این رقم پنج درصد بالاتر از ٣۰ میلیون بشکه سقف تعیین شده از سوی این سازمان بوده است. از سوی دیگر در گزارشی به نقل از مارکت واچ آمده است که ایران از کاندیدای تعیین شده از سوی عراق برای انتخاب در سمت دبیرکلی این سازمان حمایت میکند.
نامزد عراق کیست
حسین الشهرستانی، معاون نخستوزیر عراق در حوزه انرژی گفته است که بنا بر اظهارات رستم قاسمی وزیر نفت ایران، ایران از سمیر غضبان، وزیر سابق نفت عراق برای انتخاب در سمت دبیرکلی این سازمان حمایت خواهد کرد. بر اساس این گزارش در نشست مشترک قاسمی و شهرستانی راههای افزایش همکاریها میان دو کشور همسایه در حوزه انرژی از طریق تبادل متخصصان و ترغیب شرکتهای ایرانی به سرمایهگذاری درعراق مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. دولت عراق، غضبان ۶۷ ساله را برای پست دبیرکلی سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) کاندیدا کرده است. وی در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ میلادی در سمت وزیر نفت این کشور فعالیت داشته است. وی هماکنون مشاور ارشد نخستوزیر عراق است به اعتقاد کارشناسان انرژی ایران و عراق قصد دارند با اتحاد مشترک خود در نشست اوپک مانع از انتخاب نامزد معرفی شده از سوی عربستان برای احراز پست دبیرکل اوپک شوند. حمایت ایران از نامزد عراقی دبیرکلی اوپک هر چند که سوالات زیادی را به وجود میآورد ولی از سوی دیگر به نظر میرسد رستم قاسمی با روشن کردن این چراغ سبز خواهان حمایتهای پشت پرده عراق از ایران در دوران دبیرکلی این کشور بر اوپک است و ایران نمیخواهد بعد از انتخاب دبیرکل جدید در صورت عدم حضور ایران سایر اعضا در مواقع بحرانی ایران را در مناسبات بینالمللی تنها بگذارند به این جهت نیز با حمایت از عراق به گونهیی حمایت آتی اوپک از ایران را خواهان شده است. گزارشها حاکی است عربستان سعودی به عنوان بزرگترین کشور صادرکننده نفت در جهان مجید المنیف، نماینده خود در اوپک را به عنوان کاندیدای سمت دبیرکلی این سازمان معرفی کرده و اکوادور به عنوان کوچکترین تولیدکننده نفت این سازمان ویلسون پاستور وزیر نفت خود را برای شرکت در انتخابات سمت دبیر کلی سازمان اوپک معرفی کرده است. عربستان پیش از این مجید المنیف را برای احراز این پست معرفی کرده است. اکوادور نیز ویلسون پاستور وزیر نفت آن کشور را برای احراز این پست معرفی کرده است. رستم قاسمی، وزیر نفت ایران پیش از این گفت: انتخاب دبیرکل جدید اوپک یکی از موضوعاتی است که در نشست آتی این سازمان در وین مورد بحث قرار خواهد گرفت و ایران نیز نامزد خود را برای این پست معرفی خواهد کرد. البته محمدعلی خطیبی، نماینده ایران در اوپک نیز گفت: در صورت موافقت وزیر نفت، ایران خود را به عنوان نامزد دبیرکلی سازمان اوپک معرفی میکند. تاکنون کشورهای اکوادور، عربستان و عراق سه کاندیدای دبیرکلی سازمان اوپک هستند. تا آنجا که من اطلاع دارم ایران نیز قصد دارد خود را به عنوان نامزد دبیرکلی سازمان اوپک معرفی کند اما این تصمیم بستگی به نظر آقای وزیر دارد که بخواهد خود را به عنوان نامزد معرفی کند یا خیر.
شانس ایران چقدر است
گرچه دبیرکل در تصمیمگیریهای اصلی اوپک حق رای ندارد، اما در واقع اوست که زمینه تصمیمگیری را فراهم میکند. بنابراین، کشوری که سمت دبیرکلی را در اختیار داشته باشد، توان مضاعفی در دیپلماسی نفتی خود و تاثیرگذاری بر تصمیمات اوپک دارد. اما آنچه نقش دبیرکلی را برای ایران و دیگر کشورهای عضو اوپک با اهمیت کرده است، کسب پرستیژ در اوپک و در سطح جهانی است.
در طول این سالها با توجه به اهمیت انتخاب دبیرکل برای اوپک و البته ایران، اعضای اوپک تمایلی به پذیرش دبیرکلی ایران نشان ندادهاند و احتمال قبول آن دور از انتظار به نظر میرسد، گرچه رایزنیها نقش تعیینکنندهیی در انتخاب دبیرکل دارد، اما اختلافات موجود بر سر پرونده هستهیی نیز شانس انتخاب نامزد ایران را کاهش داده است. گذشته از موضع امریکا، مشکل دیگر ایران در اوپک برای دستیابی به سمت دبیرکلی، به کشورهای عربی، از جمله عربستان، امارات و... باز میگردد. مسائل بین این کشورها با ایران چند بعدی است و علاوه بر حس رقابت و دشمنی، نوعی حس حسادت را نیز شامل میشود. حس رقابت و دشمنی کشورهای عربی حتی پیش از انقلاب اسلامی نیز مشهود بود، چراکه عربستان توانست سه دوره سمت دبیرکلی را از آن خود کند در حالی که ایران در آن سالها نیز نتوانست به حق خود دست یابد. یکی دیگر از چالشهای ایران با کشورهای عرب عضو اوپک، که بازتاب آن را در مخالفت آنان با دبیرکلی ایران میتوان مشاهده کرد، چالش در زمینه سیاستهای نفتی است. سیاست نفتی اعراب مبتنی بر عرضه حداکثری نفت و افزایش تولید است. در حالی که ایران به دنبال کسب منافع ملی در چارچوب اوپک و کسب درآمد است. رقابت کشورهای عربی اوپک با ایران برای کسب این سمت از یک زاویه تعجببرانگیز است. انتخاب دبیرکل بر حسب اجماع نظر کارشناسان نفتی و براساس صلاحیت و شایستگی فرد معرفی شده صورت میپذیرد. به اینگونه بر اساس اعتقاد برخی کارشناسان ایران برای کسب ارا برای دبیرکلی اوپک باید از دید کلان جایگاه ایران در نظام بینالملل و رابطهاش با قدرتهای بزرگ و کشورهای عضو اوپک، خصوصا کشورهای عربی را تعریف کند. گروهی نیز پیرو سوق دادن اعضا به انتخاب دبیرکل به سمت روش چرخشی (اعم از تاریخی یا الفبایی) هستند، چرا که احتمال پذیرفته شدن ایران در نوبت اول یا نوبتهای نزدیک آینده بیشتر خواهد بود.
بر این اساس بود که از چندی پیش ایران، عراق و عربستان سه رتبهدار آسیایی بر سر دبیرکلی اوپک رقابت خاموشی را آغاز کردند و حتی عراق و عربستان نامزد خود برای شرکت در این انتخابات را زودتر از موعد مقرر معرفی کردند تا نشاندهند تا چه حد در رسیدن به کرسی دبیرکلی اوپک مصر هستند، البته ایران نیز روز جمعه گذشته رسما حضور خود برای معرفی نامزد دبیرکلی اوپک را اعلام کرد اما به مثابه هر باره از ذکر نامی برای این سمت خودداری کرد و تنها خود را به عنوان یکی از نامزدهای دبیرکلی در لیست اوپک قرار داد.
مساله انتخاب دبیرکل اوپک از سال ۱۹٨٣ یعنی با پایان یافتن یک دوره دبیرکل شدن کلیه کشورهای عضو، همواره یکی از مسائل مورد اختلاف میان کشورهای عضو بوده است. براساس تعاریف دبیرکل، نماینده رسمی و قانونی سازمان و رییس اجرایی دبیرخانه اوپک است. دبیرکل به صورت دورهیی و برای سه سال تعیین میشود.
رقیبان تاریخی ایران
تاریخچه دبیرکلی اوپک نشان میدهد که دو رتبهدار ذخایر نفتی دنیا یعنی عربستان و ایران به ترتیب در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۷ یک بار به عنوان دبیرکل اوپک را در دست داشتند و از آن زمان تاکنون نتوانستهاند به این سمت دست یابند، به این جهت هر سه سال یکبار لابیهای رسمی و غیررسمی اعضا برای کسب امتیاز بیشتر برای دبیرکلی شروع میشود به این جهت نیز با به سر رسیدن زمان دبیرکلی عبدالله البدری، دبیرکل لیبییایی اوپک، رقابت تنگاتنگ عربستان، عراق و ایران کار را به جایی رسانده که از هماکنون تا روزهای باقی مانده به نشست ۲۵ خرداد، اعضا رایزنیهایی را برای کسب این کرسی ۵۰ ساله دارند.
رویای دستیابی به این کرسی در سال ۲۰۰۷ هم در حالی به عبدالله البدری، نماینده لیبی در اوپک رسید که در آن زمان ایران، عربستان و کویت نامزدهایی را برای این سمت انتخاب کرده بودند که به دلیل عدم اجماع اعضا بر سر آنها نهایتا البدری گزینه مورد توافق همه اعضا به عنوان دبیرکلی برگزیده شد. از سوی دیگر تاریخچه دبیرکلی اوپک نشان میدهد که دو رتبهدار ذخایر نفتی دنیا یعنی عربستان و ایران به ترتیب در سال۱۹۶۰ و ۱۹۶۷ یک بار به عنوان دبیرکل اوپک را در دست داشتند و از آن زمان تاکنون نتوانستهاند به این سمت دست یابند و ظاهرا بر اساس گمانههای فعلی این بار هم شانس ایران و عربستان برای دبیرکلی اوپک اندک است و عراق در جایگاه بهتری برای رسیدن به این سمت برخوردار است و این خود باب جدیدی شده است برای رایزنیهای بعدی این دو رتبهدار ذخایر برای دوران سه ساله دبیرکل جدید، چرا که ایران با قرار داشتن در شرایط تحریمهایی که تنها چند روز بعد از انتخاب دبیرکلی اوپک آغاز خواهد شد با علم به عدم حصول به سمت دبیرکلی از هماکنون رایزنیهای خود برای کسب اعتماد بیشتر اوپک را شروع کرده است و بنا به گزارشی که بلومبرگ از سخنگوی وزارت نفت عراق منتشر کرده است، ظاهرا بر همین اساس رستم قاسمی وزیر نفت ایران از حمایت ایران از نامزد عراق برای تصدی پست دبیرکلی سخن گفته است. طبق گفته سخنگوی وزارت نفت عراق از بغداد دو کشور ایران و عراق اعلام کردهاند که در نشست آتی وزرای کشورهای عضو اوپک درباره تعیین میزان سقف تولیدات نفتی موضعی مشترک اتخاذ خواهند کرد. در حالی که وزیر نفت کشورمان پس از سفر به عراق، مذاکرات ایران و عراق را در آستانه اجلاس وزیران اوپک مثبت ارزیابی کرده است، عاصم جهاد، سخنگوی وزارت نفت عراق در گفتوگویی تلفنی از بغداد با بلومبرگ اعلام کرد که این دو کشور همسایه قرار است در نشست آتی اوپک موضع مشترکی داشته باشند. وزرای نفت کشورهای عضو سازمان اوپک قرار است در روز چهاردهم ماه ژوئن سال جاری در شهر وین مقر اصلی این سازمان درباره سیاستهای نفتی جدید در شش ماهه دوم سال جاری مذاکره و گفتوگو کنند.
بر اساس این گزارش ایران و عراق قرار است در نشت آتی سران اوپک بر ضرورت تولید نفت بر اساس سقف تعیین شده از سوی این سازمان توسط ۱۲ کشور عضو تاکید کنند. ایران و عراق به ترتیب دومین و سومین کشورهای بزرگ تولیدکننده نفت در سازمان اوپک پس از عربستان سعودی به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت در این سازمان هستند. عربستان در پی تشدید تحریمهای نفتی علیه ایران برای پایین آوردن قیمتها میزان تولیدات نفتی خود را به بالاترین رقم در دهههای اخیر افزایش داده است. در ماه آوریل سال جاری میزان تولیدات نفتی سازمان اوپک ۶۲/٣۱ میلیون بشکه در روز بوده که این رقم پنج درصد بالاتر از ٣۰ میلیون بشکه سقف تعیین شده از سوی این سازمان بوده است. از سوی دیگر در گزارشی به نقل از مارکت واچ آمده است که ایران از کاندیدای تعیین شده از سوی عراق برای انتخاب در سمت دبیرکلی این سازمان حمایت میکند.
نامزد عراق کیست
حسین الشهرستانی، معاون نخستوزیر عراق در حوزه انرژی گفته است که بنا بر اظهارات رستم قاسمی وزیر نفت ایران، ایران از سمیر غضبان، وزیر سابق نفت عراق برای انتخاب در سمت دبیرکلی این سازمان حمایت خواهد کرد. بر اساس این گزارش در نشست مشترک قاسمی و شهرستانی راههای افزایش همکاریها میان دو کشور همسایه در حوزه انرژی از طریق تبادل متخصصان و ترغیب شرکتهای ایرانی به سرمایهگذاری درعراق مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. دولت عراق، غضبان ۶۷ ساله را برای پست دبیرکلی سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) کاندیدا کرده است. وی در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ میلادی در سمت وزیر نفت این کشور فعالیت داشته است. وی هماکنون مشاور ارشد نخستوزیر عراق است به اعتقاد کارشناسان انرژی ایران و عراق قصد دارند با اتحاد مشترک خود در نشست اوپک مانع از انتخاب نامزد معرفی شده از سوی عربستان برای احراز پست دبیرکل اوپک شوند. حمایت ایران از نامزد عراقی دبیرکلی اوپک هر چند که سوالات زیادی را به وجود میآورد ولی از سوی دیگر به نظر میرسد رستم قاسمی با روشن کردن این چراغ سبز خواهان حمایتهای پشت پرده عراق از ایران در دوران دبیرکلی این کشور بر اوپک است و ایران نمیخواهد بعد از انتخاب دبیرکل جدید در صورت عدم حضور ایران سایر اعضا در مواقع بحرانی ایران را در مناسبات بینالمللی تنها بگذارند به این جهت نیز با حمایت از عراق به گونهیی حمایت آتی اوپک از ایران را خواهان شده است. گزارشها حاکی است عربستان سعودی به عنوان بزرگترین کشور صادرکننده نفت در جهان مجید المنیف، نماینده خود در اوپک را به عنوان کاندیدای سمت دبیرکلی این سازمان معرفی کرده و اکوادور به عنوان کوچکترین تولیدکننده نفت این سازمان ویلسون پاستور وزیر نفت خود را برای شرکت در انتخابات سمت دبیر کلی سازمان اوپک معرفی کرده است. عربستان پیش از این مجید المنیف را برای احراز این پست معرفی کرده است. اکوادور نیز ویلسون پاستور وزیر نفت آن کشور را برای احراز این پست معرفی کرده است. رستم قاسمی، وزیر نفت ایران پیش از این گفت: انتخاب دبیرکل جدید اوپک یکی از موضوعاتی است که در نشست آتی این سازمان در وین مورد بحث قرار خواهد گرفت و ایران نیز نامزد خود را برای این پست معرفی خواهد کرد. البته محمدعلی خطیبی، نماینده ایران در اوپک نیز گفت: در صورت موافقت وزیر نفت، ایران خود را به عنوان نامزد دبیرکلی سازمان اوپک معرفی میکند. تاکنون کشورهای اکوادور، عربستان و عراق سه کاندیدای دبیرکلی سازمان اوپک هستند. تا آنجا که من اطلاع دارم ایران نیز قصد دارد خود را به عنوان نامزد دبیرکلی سازمان اوپک معرفی کند اما این تصمیم بستگی به نظر آقای وزیر دارد که بخواهد خود را به عنوان نامزد معرفی کند یا خیر.
شانس ایران چقدر است
گرچه دبیرکل در تصمیمگیریهای اصلی اوپک حق رای ندارد، اما در واقع اوست که زمینه تصمیمگیری را فراهم میکند. بنابراین، کشوری که سمت دبیرکلی را در اختیار داشته باشد، توان مضاعفی در دیپلماسی نفتی خود و تاثیرگذاری بر تصمیمات اوپک دارد. اما آنچه نقش دبیرکلی را برای ایران و دیگر کشورهای عضو اوپک با اهمیت کرده است، کسب پرستیژ در اوپک و در سطح جهانی است.
در طول این سالها با توجه به اهمیت انتخاب دبیرکل برای اوپک و البته ایران، اعضای اوپک تمایلی به پذیرش دبیرکلی ایران نشان ندادهاند و احتمال قبول آن دور از انتظار به نظر میرسد، گرچه رایزنیها نقش تعیینکنندهیی در انتخاب دبیرکل دارد، اما اختلافات موجود بر سر پرونده هستهیی نیز شانس انتخاب نامزد ایران را کاهش داده است. گذشته از موضع امریکا، مشکل دیگر ایران در اوپک برای دستیابی به سمت دبیرکلی، به کشورهای عربی، از جمله عربستان، امارات و... باز میگردد. مسائل بین این کشورها با ایران چند بعدی است و علاوه بر حس رقابت و دشمنی، نوعی حس حسادت را نیز شامل میشود. حس رقابت و دشمنی کشورهای عربی حتی پیش از انقلاب اسلامی نیز مشهود بود، چراکه عربستان توانست سه دوره سمت دبیرکلی را از آن خود کند در حالی که ایران در آن سالها نیز نتوانست به حق خود دست یابد. یکی دیگر از چالشهای ایران با کشورهای عرب عضو اوپک، که بازتاب آن را در مخالفت آنان با دبیرکلی ایران میتوان مشاهده کرد، چالش در زمینه سیاستهای نفتی است. سیاست نفتی اعراب مبتنی بر عرضه حداکثری نفت و افزایش تولید است. در حالی که ایران به دنبال کسب منافع ملی در چارچوب اوپک و کسب درآمد است. رقابت کشورهای عربی اوپک با ایران برای کسب این سمت از یک زاویه تعجببرانگیز است. انتخاب دبیرکل بر حسب اجماع نظر کارشناسان نفتی و براساس صلاحیت و شایستگی فرد معرفی شده صورت میپذیرد. به اینگونه بر اساس اعتقاد برخی کارشناسان ایران برای کسب ارا برای دبیرکلی اوپک باید از دید کلان جایگاه ایران در نظام بینالملل و رابطهاش با قدرتهای بزرگ و کشورهای عضو اوپک، خصوصا کشورهای عربی را تعریف کند. گروهی نیز پیرو سوق دادن اعضا به انتخاب دبیرکل به سمت روش چرخشی (اعم از تاریخی یا الفبایی) هستند، چرا که احتمال پذیرفته شدن ایران در نوبت اول یا نوبتهای نزدیک آینده بیشتر خواهد بود.
بخش ۳۰: از جسدهای "باغ ابريشم" اصفهان تا کشتار در بندرعباس
مسعود نقره کارويژه خبرنامه گويا
هفته دوم آذرماه سال ۱۳۶۰،زندان سيد علی خان اصفهان در محله ی سيد اسماعيل
«.....با محمد رضا قربانی، بازپرس و معروف به بازجو اکبر، نجمه فرهادی مسؤل زندان زنان معروف به جلاد و فرزانه، با همان صورت خشک و عصبی و ابروهای پرپشت و صورتی پرمو که لباس پوشيدن آن روزاش عجيب وغيرعادی به نظرم رسيد(مانتو و دامن، وشلوارسبز که پاچه ی شلوارش را هم کرده بود توی چکمه ی بلندش)، گوشه ای از حياط زندان ايستاده بوديم . حجت الاسلام محمد سليمی با لباس شخصی، و دادستان دادسرای انقلاب ويژه روحانيت که باريک اندام بود و صورتی سرخ و سفيد و چشمانی ريز داشت ( نام اش را متاسفانه فراموش کردم) هم به ما پيوستند.
آمده بودم زندان سيد علی خان تا داريوش را ببينم. داريوش از بچه های شيميائی جبهه بود، فرماندهی که مجبور بود با خودش کپسول اکسيژن حمل کند و به کمک آن نفس بکشد.او هروقت از جبهه بر می گشت به زندان می آمد و در زندان می ماند، انگار زندان خانه اش بود.داريوش آمد، و بعد از خوش و بش، مثل هميشه رک و صريح، و کمی شوخ، رو به سليمی کرد و گفت : « شما هم آخوندی؟» و سليمی با خنده سری تکان داد. داريوش رو کرد به من و گفت: « حاجی داری می ری بندر عباس اين حاج آقا سليمی رو ببر به کارت می خوره ». داريوش ضمن خوش و بش از نجمه پرسيد: « چه خبر؟» و نجمه که خبر ها را می داد از اعدام ۱۷ نفر که همان روز اعدام شده بودند هم گفت. داريوش پرسيد:« کجا دفن شدن؟» ، و نجمه گفت:« جای هميشگی، باغ ابريشم». داريوش خواست سری به باغ ابريشم بزنيم. نجمه محل دفن آن ۱۷ اعدامی را نشان داد و گفت : « اسامی شونم تو دفتر هست». اکثر اعدامی های زندان سيد علی خان در باغ ابريشم دفن شدند. باغ ابريشم به منطقه ای می گفتند که در جوار زندان بود و همانجا زندانی ها را اعدام ودفن می کردند. « باغ ابريشم » باغ جسد شده بود. در اصفهان در مناطقی در حاشيه ی زاينده رود هم قربانيان را درگورهای جمعی دفن کردند.
ساعت هايی را با داريوش گذراندم، با خاطره هايی از جبهه . بايد می رفتم بندرعباس، آنجا بازپرس داد سرای انقلاب را در خيابان به قتل رسانده بودند.عمادی بازپرس دادسرای بندرعباس با دو نفر محافظ و راننده ی مسلح که به طرف زندان شقو می رفتند، توسط موتور سواری که سوارهوندای قرمز رنگ سرقتی بود، مورد حمله قرار گرفته بود. در حين درگيری فرد ديگری وارد عمليات شده بود و عمادی را به قتل رسانده بود. راننده موتور کشته شده بود اما فرد ثانی که زخمی هم شده بود، فرار کرده بود. ستاد عمليات سپاه کليه راه های خروجی شهر را بسته بود و تورامنيتی و نظامی وسيعی گسترده شده بود. از من خواستند بروم و در جريان کار قرار بگيرم. گفته بودند ضارب بايد سريع دستگير شود چون احتمال می دادند اوبازهم ترور خواهد کرد. تنها به بندرعباس رفتم ، سليمی نيامد، ماموريت ديگری داشت.
ضارب سعيد مشکينی، فرزند کوچک آيت الله مشکينی ( فيض مشکينی) ، به وسيله ی نيروهای پشتيبانی اش توانست از تور بگريزد و به سيرجان و اصطهبانات، و بعد شيراز به خانه ی امنی در خيابان قاانی کهنه ، کوچه امتياز( روبروی مدرسه حاج قوام، نزديک به دروازه کازرون) منتقل شود. مسؤل خانه ی تيمی علی اصداقی، اهل جهرم بود که گويا سال آخر پزشکی اش را می گذراند، جوان خوش چهره و بلند بالائی بود. او گلوله را از کتف سعيد مشکينی در آورد، وسعيد خوب شد. در اين فاصله اما اصداقی دستگيرشد. سعيد به اصفهان رفت ، در عملياتی لباس افراد سپاه را پوشيد و با موتور هوندای ۱۰۰ به خانه ی بهشتی نژاد، حاکم شرع مشهور در اصفهان، مراجعه کرد، و وانمود کرد که از طرف سپاه پيامی برای او دارد.بهشتی نژاد با دختر ۴ يا ۵ ساله اش معصومه به دم در آمده بود تا پيام را دريافت کند، سعيد مشکينی، بهشتی نژاد را به قتل رساند. معصومه دختر خردسال بهشتی نژاد نيزکشته شد. سعيد گريخت، اما سرانجام در دروازه شيراز اصفهان در حالی که با اتوبوس می خواست از شهر بيرون برود شناسايی و در يک در گيری و مقاومت خونين به قتل رسيد.
بندرعباس بعد از اين ترور وچند ترور ديگر شاهد اعدام های زيادی بود.عليرغم حضورتيم قضائی ی ساکن و شاغل در بندرعباس، اوائل اسفند واحد قضائی ويژه ای از گروه ثامن الائمه که شامل داود اميری ( حاکم شرع) ، سيد ضيا ميرعماد( دادستان ، اهل مشهد)، محمد رضا رمضانی ( معاون دادستان)، علی قاسمی ( مسؤل اجرای احکام)، رسولی ( روحانی) بودند وارد بندرعباس شدند . آن ها تا ۱۷ ارديبهشت سال ۶۱ در بندر ماندند. اين گروه در شهرهای شمال و آذربايجان( به ويژه تبريز) نيز قتل عام کرده بودند. اين گروه در بندرعباس ۷۳۴ نفررا محاکمه کردند که ۱۸۳ نفر آنان اعدام شدند، و بقيه اکثرا به زندان های بيش از ۷ سال محکوم شدند. اعدام های بندرعباس که بسياری ازآن ها در ملاعام و در ميادين شهر انجام شد، بسيارهولناک بودند. گزارشی شنيدم در باره ی ضجه ها و فرياد های پدری که جوان اش را برای دارزدن آماده می کردند. التماس ها و استغاثه های اين پدر که فرزند اش را نکشند عده ای از مردم را به گريه وا داشته بود، اما جوان او را در برابرچشم پدر دار زدند.
افراد گروه ويژه بعد از بندرعباس برای انجام ماموريت های مشابه به شهر های جهرم، اصطهبانات و نی ريز رفتند و عده ای را محاکمه و اعدام کردند. از افراد اين گروه داود اميری بعد از مدتی رئيس دادگستری شيراز شد.(داود تلاش می کرد خود را لوطی و خاکی نشان دهد، به ياد دارم روزی برای کاری به دفترش رفته بودم ، پشت ميز رياست دادگستری روی زانوی راستش نشسته بود و زانوی چپ اش را هم بغل کرده بود، خشتک شلوارش پاره بود که به محض ورود به دفترش توی چشم می زد. به شوخی به او گفتم : « حاج آقا به استحکام صندلی اعتمادی هست؟ » ،خنديد و خودش را جمع و جور کرد.)
از آن جمع ميرعماد، رمضانی و قاسمی به دادسرای شيراز منتقل شدند. مير عماد مدتی در دادگاه انقلاب حکم صادر کرد و سپس رئيس دادگستری استان فارس شد.ميرعماد در شيراز به جای فردی به نام ماهرخ زاد، که تحصيلکرده ی ايالت تگزاس امريکا بود به مقام دادستانی شيرازنيز رسيد. ماهرخ زاد جوانی خوش سيما و ورزشکار، و از طرفداران ابراهيم يزدی و از فعالين مذهبی در خارج از کشور بود. او قبل از رسيدن به مقام دادستانی شيراز دادستان کازرون شد. سواد قضائی و حقوقی اين فرد زير صفر بود، او ابتدا در اوين بازجوئی می کرد و بعد از مدتی داديار شد و سرانجام در شيراز به مقام دادستانی و رياست رسيد. در يک مورد ماهرخ زاد را به نورآباد فرستاده بودند تا غائله ای را خاتمه دهد، دردرگيری ای در نورآباد معلمی کشته شده بود، مردم می گفتند اين معلم را افراد سپاه کشتند و سپاه ادعا می کرد تعدادی از اهالی محل معلم مذکور را به قتل رسانده اند، وسپاه عده ای را هم به جرم شرکت در قتل دستگير کرده بود، به من ماموريت دادند تا همراه او به نور آباد بروم، و به ماهرخ زاد طرز صحيح بررسی پرونده ها را نشان بدهم....»
***
زير نويس:
* سلسله مطالبی که سی امين بخش آن را خوانديد، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های اين حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانيان سياسی و عقيدتی، از گوشه هايی از جنايت های پنهان مانده ی جنايتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اينکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلين در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فاميلی ها می توانند واقعی، و حقيقی، نباشند).
برای پيشبرد گفت و گوها قرارمان اين شد که در صورت امکان يک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و يک هفته مسائل روز. راوی اين سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ايران را ترک کرده است و در يکی از کشورهای شرق آسيا پناهنده است، او اما به دليل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نيروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائيه و روحانيون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پيرامون مسائل جاری داده می شود از طريق همين ارتباط هاست.
جناب دکتر سروش؛ نگران کافران مسلمانخوار نباشيد!
ف.م.سخن
سخن دکتر سروش روشن و قابل فهم است و از نظر محتوا می توان آن را در چند جمله خلاصه کرد: به اعتقادات مردم توهين نکنيد؛ فرق هست ميان دين حکومتی با دين مردم؛ با جريحه دار کردن احساسات مردم مومن به جايی نمی رسيد و آن ها را از خود می رانيد. دل آن ها را به دست آوريد و با خود همراه کنيد. هر قدر هم به دين و بزرگان دين اهانت کنيد، آن ها جايگاه خود را در ميان مردم حفظ خواهند کرد و از ميان نخواهند رفت. بزرگان دين دست از مرتد خواندن و تکفير بردارند، و کافران هم دست از توهين به دين و مقدسات مردم. نقد دين، با زبان محترم ايرادی ندارد و ايرادی اگر هست در توهين است و زبان به دشنام گشودن...
اين حرف ها کاملا متين و منطقی ست و ظاهرا در آن ايرادی نيست. اما در اينجا بايد گفت که جناب دکتر به جای علت، به معلول پرداخته اند و اندکی هم در عملکرد و گفتار "کافران" مبالغه فرموده اند. اين که برنامه ی يکی دو تلويزيون لس آنجلسی را ملاک قرار دهيم و ده ها نوشته و گفت و گوی منطقی جاری در رسانه های اينترنتی را ناديده بگيريم، نشان اعتدال در گزينش پايه های استدلال نيست.
با اين حال، فرض بگيريم که وزن آن چه در لس آنجلس گفته می شود، بيش از همه ی اينهاست و انبوه کافران مسلمان خوار پشت دروازه ی کاخ اسلام تجمع کرده اند و منتظر يافتن روزنی برای ورود به آن هستند تا اين کاخ و ساکنان اش را نيست و نابود کنند. سوال اين است: چرا اين عده اينچنين کينه ی اسلام را به دل گرفته اند؟ اين ها که اغلب شان طرفداران بازگرداندن نظام پادشاهی به ايران اند چرا در دوران پيش از انقلاب با اسلام و مسلمين کاری نداشتند و پادشاه و ملکه و وليعهدشان، دست کم سالی يک بار در مکان های مقدس مسلمين حاضر می شدند و با رعايت تمام قواعد حاکم بر آن محل (مثل کفش از پا در آوردن و چادر به سر کردن) به دعا و نيايش می پرداختند؟ يک سوال اساسی که من هميشه آن را مطرح می کنم اين است، که کجا ديده شده است اگر کسی ظلم و تعدی از اصحاب دين نديده باشد، بی جهت و ابتدا به ساکن شروع به "فحاشی" و "ناسزا گويی" به دين کند؟ (روی فحاشی و ناسزاگويی تاکيد می کنم و آن به معنای به کار بردن الفاظ زشت و رکيک است نه آنچه به عنوان توهين ضمنی يا پوشيده يا قابل تفسير می تواند خوانده شود که شايد در نزد برخی عين فحاشی و ناسزاگويی باشد و در نزد برخی حتی توهين هم نباشد).
آقای دکتر سروش به عنوان يک حکيم اهل خرد بايد به اين علت ها توجه کنند نه به معلول ها؛ يا دقيق تر بگويم ايشان بايد کفه ی سخن اش را به سمت علت ها سنگين کند نه معلول ها. علت اين گونه فحاشی ها -که من به دليل نداشتن ماهواره خوشبختانه آن ها را نمی شنوم- معلوم است. شيشه گری با شيشه ی نازک دين وارد بازار مسگرها می شود و از ديدن ضربات دگرگون کننده و تغيير شکل دهنده ای که بر اجسام مسی می خورد و سر و صدای کر کننده ی آنجا دچار وحشت می گردد و اميدوار است که به شيشه ی نازک او آسيبی وارد نشود. وقتی دين وارد عرصه ی سياست و حکومت شد، و وقتی دين مورد استفاده (از نگاه به قول آقای دکتر "کافران") يا سوءاستفاده (از نگاه نوانديشان دينی) حکام قرار گرفت و وقتی دين ابزار ظلم و ستم و ضرب و شتم و کشتار شد نمی توان انتظار داشت که آسيب ديدگان از حکومت، ميان حکّام با مقدسان و بزرگان دين فرق بگذارند و آن ها را از هم سوا کنند. وقتی امروز در ايران به نام علی (ع) آدم بر دار می کشند، به نام فاطمه ی زهرا (س) زنان را کتک می زنند، به نام امام نقی (ع) حکم ارتداد و قتل صادر می کنند، نمی توان انتظار داشت که خانواده ی بر دار کشيده شدگان و کتک خوردگان و مرتد شمرده شدگان چشم بر علی و فاطمه و نقی ببندند و تنها عاملان قتل و ضرب و شتم و مرتد خواندن را مورد لعن و نفرين قرار دهند.
نکته ی جالب توجه که جناب دکتر به آن اشاره نمی کنند، نسبت ميانِ جناياتِ به نام دين و توهين هايی از اين قبيل است که واقعا نسبت اندکی ست و اين نشان از فهم و صبر و درايت اهل قلم اين سرزمين دارد. شما به سايت های جدی اينترنتی که نگاه کنيد، به رغم داشتن هر گونه آزادی، نشانی از توهين و فحاشی در آن ها نمی بينيد و حتی مشاهده می کنيد که مسئولان آن ها چه تلاشی برای پاکيزه نگاه داشتن فضای اين سايت ها می کنند. همين چند روز پيش، اين جانب در سايت "گويای من" مطلبی منتشر کردم با عنوان "بخش نظرها را تبديل به لجن زار نکنيم" و از نظرنويسان تقاضا کردم فضای سايت را با فحاشی و ناسزاگويی آلوده نکنند. اين مطلب را کسی نوشته است که شايد نوشته های طنزش از نظر آقايان مومن، عين توهين به دين و ناسزاگويی به مقدسات باشد!
اين که در آينده چه خواهد شد را ما نمی دانيم. آيا لشکر کافران مسلمانخوار خواهند توانست از طريق لس آنجلس کاخ اسلام را فتح کنند بر ما معلوم نيست. آن چه می دانيم و بر ما معلوم است اين است که حکومت اسلامی ايران و آيت الله های نامدار و فقيهان برجسته، کماکان مشغول زدن و کشتن و شکنجه ی اهل فکر و نابود کردن پايه های اقتصاد و فرهنگ ايران اند. اين واقعيتی ست که فعلا موجود است و ما و آقای دکتر مستقيما با آن سر و کار داريم. آقای دکتر بهتر است به جای نگران شدن برای آينده ی مومنان، فعلا نگران کسانی باشند که در زندان هايی که به نام علی و فاطمه و نقی اداره می شود در حال پوسيدن اند و مردمی که عمر و جوانی شان در کشوری بيمار و عقب مانده به خاطر سوء مديريت آقايان مقدسان و آيات خداوندی در حال بر باد رفتن است. ايشان مطمئن باشند که با از بين رفتن علت، معلول نيز از بين خواهد رفت و يا از شدت آن کاسته خواهد شد. امروز در غرب مردم کليسای شان را می روند و دعای شان را می خوانند و کسی به کار دين آن ها کاری ندارد مگر آن که کليسا در عرصه ی اجتماع دچار خطاکاری شود و مثلا کشيشی بچهبازی کند و پاپ در اموری مانند سقط جنين و استفاده از کاندوم دخالت نمايد. به رغم تمام انتقادها و طنزها و تمسخرهای در حد متعارف اجتماعی، دين مردم برقرار است و کليسای شان نيز، و کسی از "شنعت زدن" و "خبث گفتن"ِ بی دليل، دچار "بشاشت" نمی شود. در ايران نيز چنين خواهد شد و با از ميان رفتن علت، معلول نيز از ميان خواهد رفت.
اميدواريم جناب آقای دکتر، به همان شفافيت که از حقوق دين داران در حکومت آينده دفاع می کنند، به همان شفافيت و با نام، از کسانی که امروز تحت تعقيب آدمکشان دينی هستند نيز دفاع کنند و نشان دهند، که اصلْ وجود انسان است و حقوق انسانی و نه چيز ديگر. اميدواريم چنين باشد...
در همين زمينه:
[که دل بهدست کمانابرويست کافرکيش...، عبدالکريم سروش]
که دل بهدست کمانابرويست کافرکيش...
عبدالکريم سروش
به نام خدا
از يک سؤ فقيهان رسمی جمهوری" کافر" پرور ايران در صدور حکم ارتداد با يکديکر مسابقه گذاشته اندواز سوی ديگر منکران در خوار داشت نام پاکان و پيامبران و ناسزا گفتن به آنان ، گوی سبقت را از يکديگر ربوده اند. صف آرايئ حيرت انگيزی است.
فقيهان به عمد و اصرار ميکوشند تا نشان دهند که اگر بيش از اين قدرت يابند ، سری را بر گردن مرتدی و جانی را در کالبد کافری به جا نخواهند نهاد . کافر کيشان نيز به صد زبان با هم ميهنان خود میگويند که اگر از چنبر استبداد بجهند، بی ترديد و بی دريغ ،آزادی بدست آمده را صرف تمسخر و تخفيف آموزگاران دين و آموزههای آنان خواهند کرد و پيش از آن که به صنعت و اقتصاد و سياست برسند ، به حساب دينداران خواهند رسيد و با آنان و عقايدشان تصفيه حساب خواهند کرد و ناظران به درستی در يافته اند که آينده را نه به دست فقيهان کافرخوار ميتوانند بسپارند و نه به دست کافران مسلمان خوار که رويه های زشت يک سکه منحوس اند: اسلام کشی يا کفر کشی.
تهمت تکفير پيشينه يی کهن دارد و دامان نامداران بسياری را دريده است. نقد منکرانه دين نيز در دوران جديد ، حديث کهنه يی است و دست کم قدمت چند صد ساله دارد . پيش از آنکه مارکس نقد دين را در صدر همه نقدها قرار دهد ، ولترها و ديدروها پيکر دين را به تيرهای طعن و طنز خسته بودند. با اين همه دين جان سختی کرد و چراغ کليساها روشن ماند و همين که پيکر نيم جانش، بر خلاف انتظار سکولارها ،در دوران پسامدرن جان دوباره گرفت و ابراز هويت نمود و خرق عادتها کرد و انقلابها آفريد، خرد ورزانی چون هابرماس سکولار بر آن شدند تا از جامعه پسا سکولار سخن بگويند و " ديالوگ " ميان مؤمنان و مخالفان را پيشنهاد و توصيه کنند.
رفتار پاره يی از منکران غربت گزيده ايرانی، اما، نشان ميدهد که نه تنها دماغ ديالوگ ندارند و شيوه نقد راستين را نياموخته اند، بلکه در بی خبری و عقب ماندگی از قافله تاريخ وعقلانيت ، فقط زبان طعن و تمسخرشان باز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی و آشتی درآيند و دل اهل ايمان را به دست آورند و همدلانه، کجیهای انديشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالايند وبه ديالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنيدن نقد و نظر کنند ، به شنعت زدن و خبث گفتن رو میآورند و از لذت موهوم آن بشاشت میاندوزند.
نقد علمی البته صورت و سيرت ديگر دارد. و کورچشمی بسيار میخواهد که آدمی تفاوت ميان نقد موقر و طعن موذی را در نيابد . صاحب اين قلم خود به سبب نقد دين داغ تکفير و زخم ارتداد بر چهرهٔ دارد و ديری است که صليب مرگ خود را بر دوش میکشد .همين قلم بود که سالها پيش نوشت " امر دين عظيم تر از آن است که فقط به عاشقان سپرده شود.کافران ومنکران هم درين وادی حقی وحظی دارند" .وباز صاحب همين قلم بود که برای اولين وآخرين بار در دانشکده الاهيات دانشگاه تهران آراء لودويگ فويرباخ وديويد هيوم را در نقددين تدريس کرد وبه دانشجويان طريقه ساخت شکنی دين را آموخت. شريعتی هم چندان از نفاق دينی و تزوير روحانی سخن گفت که دين فروشان برآشوفتند و برای فروکوفتنش با شکنجه گران سلطنتی هم داستان شدند. ما البته دين را نقد همدلانه می کرديم. و گلزار ديانت را تهی از آفات و خرافات و گزندگان و درندگان ميخواستيم وميخواهيم.
هيوم و کانت و هگل و مارکس و فويرباخ هم ناقدان محترم دين بودند و دينداران الی الابد وامدار موشکافی های انديشه گرانه آنانند.هيوم وقوع معجزات را نقد کرد، کانت دعا کردن را بیمعنا ميدانست، هگل خدايی تاريخی وحلولی را می پرستيد، فويرباخ ومارکس هم دين راافيون روان يا افيون توده ها ميدانستند. کسانی هم بودند و هستند که فراتر از مصلحان می روند و نه به اصلاح دين بل به امحاء آن میانديشند و می کوشند. اينان هم مادام که به نقد عقلانی پايبند باشند سعيشان مشکور است و جهدشان مأجور
روی سخن با کسانيست که جرعه صحبت را به حرمت نمی نوشند و شرط ادب را در محضر خرد نگه نمی دارند و دين ورزان را به تازيانه تحقير می رانند و دامن بزرگان دين را به لکه اهانت می آلايند.
روی سخن با دين ستيزانی است که بنام نقد اهانت و نفرت می پراکنند و رقم مغلطه بر دفتر دانش می کشند و سر حق بر ورق شعبده ملحق ميکنندو نفس کافری را عين روشنفکری و ترقی می انگارند وچهره ای کريه از آزادی می نگارند وپليدی ها و زشتی ها را ببهانه حق و آزادی مجاز و مطاع می شمارند و "نه آن در سر دارند که سر بکسی فرود آرند."
مغالطه مهلکی که ذهن و ضمير اين طاعنان را تسخير کرده اين است که هرچه "آزاد است رواست." به قوت بايد گفت که اين سخن سخت نارواست.
آدميان برای طمع ورزيدن و حسد ورزيدن ، بخل ورزيدن، غيبت کردن، مسخره کردن، پرخوردن، پر گفتن، آدرس غلط به جويندگان دادن و هنگام بيماری نزد طبيب نرفتن و... آزاداند، يعنی هيچ قانونی آنان را منع و مجازات نمی کند. اما در عين آزاد بودن ، پاره ای از آن خصال و افعال از اقبح قبائح اند و بهيچ حيله و بهانه يی پليدی شان پاک و پيراسته نمی شود.
آزادی ، جراحی پلاستيک نيست که زشتی ها را زيبا کند. آزادی چون نور است که زشتی ها و زيبايی ها را آنچنان که هستند می نماياند. تمسخر کردن و نام بزرگان را بزشتی بردن ، رذيلت است ولو آزادانه انجام شود. اهانت ناروا است ولو نام نيکوی نقد بر آن نهاده شود.خودرا فريب ندهيم. چه کسی می تواند بپذيرد پيامبر اسلام را به صورت خوک نشان دادن يا امامان شيعه را سيد گدا خواندن (در رسانههای لوس آنجلسی) ، نقدعلمی يا تحليل تاريخی يامبارزه سياسی است؟ درسراسر دوران روشنگری که نقد دين در صدر کارنامه منکران قرار داشت ، هيچ کس عيسی مسيح را به صورت خوک نکشيد و هيچ کس حواريون عيسی را بی سر و پا نخواند.”يارب به که شايد گفت اين نکته که در عالم" دين گريزان غربت گزيده ايرانی گشاده دستانه شيپور آزادی را از دهانه گشادش مینوازند و تمرين آزادی را از آزادی پلشتی ها و قرآن سوزیها آغاز کرده اند و نعمت زيستن در اقاليم آزاد را چنين کفران ميکنند؟
صاحب اين قلم و همراهانش سالهاست بر شيعيان بانگ ميزنند که خلفای پيامبر را سب و لعن نکنيد و دشنام و ناسزا نگوييد و تخم نفرت و کينه مپراکنيد و آتش دشمنی برنيفروزيد ، حالا بيايند و ازين آزادی پروران! بشنوند که اهانت به مقدسات ديگران و دامان فضيلتشان را به رذيلت آلودن شرط و لازمه آزادی است و کسی را به خاطر آن نبايد نکوهش کرد!
"حيرت اندر حيرت آمد زين قصص"
من نمیدانم اگر فردا و پس فردا رعدی بخروشد و برقی بدرخشد و راه بازگشت آوارگان به وطن هموار شود، اين ناسزا گويان چگونه ميتوانند بی خفّت و بی خجلت ، چشم در چشم مردان و زنان و دختران و پسران بی شماری بدوزند که عقدشان را در محضر قرآن بسته اند و به آيين محمدی بر يکدگر حلال شده اند وباذن خدا ازيکديگرکام گرفته اند ، فرزندانشان را محمد و فاطمه نام نهاده اند و الگوی مروّت و شجاعت را در علی ديده اند ؟ نام محمد را بی صلوات بر زبان نمیآورند و قرآن را بی بوسيدن به دست نميگيرند و آب خنک را بی ياد تشنگی حسين نمینوشند و غبار تربتش را بر ديدگان ميسايند
چگونه میتوان در خرمن ايمان و آرامش قومی آتش عداوت زد و در ميانشان به آرامی زيست؟
پدر کشتی و تخم کين کاشتی
پدر کشته را کی بود آشتی
با طاعنان دين گريزمیگويم : اگر در پی برکندن بيخ اسلاميد ، آب در هاون میکوبيد و جهد بی توفيق میکنيد. هم خدای مسلمانان (به شهادت قرآن) وعده تثبيت اين دين را در زمين داده است، ليظهره علی الدين کله، و هم ( به شهادت تاريخ ) اين شجره طيبه محمدی در فزونی و تناوری بوده است و از آمد و رفت کلاغان ، شاخ و برگش نفرسوده است .به قول جلال الدين بلخی : "مصطفا را وعده کرد الطاف حق.........او بخفت و بخت و اقبالش نخفت “. در افتادن با تمدنی چنين ستبر و سترگ نه کاری است خرد. بل
از حريصی عاقبت ناديدن است
بر خود و بر عقل خود خنديدن است "
و به قول خواجه شيراز :
صد باد صبا اين جا با سلسله ميرقصند
اين است حريفای دل! تا باد نپيمايی .
و اگر برای تشفی خاطر چنين میکنيد ، وجدان شرمگين اخلاق نميپسندد که دل ديگران را خون کنيد تا دل خودتان خوش شود.
اگر استبداد دينی ايران را نشانه رفته ايد، نشانه گيری تان خطاست . دل مردم را به دست آوريد تا در مبارزه با استبداد همدست شما شوند. زخم زبان زدن و دل مؤمنان را آزردن از خرد سياسی به دور است و راهی بدهی نمیبرد.
اگر قصد روشنگری و خرافه زدايی و دين پيرأيی داريد ،بسم الله. راهش نقد علمی و تحليل محققانه و همدلانه است و فتح باب ديالوگ و قبول شرافتمندانه رقيب، نه طعن و تخفيف و تمسخر.
من در عجبم که چرا از اردوگاه "سکولار" ندايی و صدايی بر نمی خيزد و چرا از تاريخ مغرب زمين درس نميگيرند و همزبان با مومنان، بر قبيله طاعنان نمی شورند و به نصح ناقدانه ايشان دهان نمی گشايند؟ مگر نهی آنان فقط برعهده دينداران است؟ اينهمه تلويزيون و اينهمه سايت اينترنتی، روزان و شبان در کار توليد نفرت و فضيحت اند و جدال کفر ودين را دامن می زنند و عقلای قوم نشسته اند و تماشا می کنند و زبان از هدايت بسته اند. سکولارها به داد سکولاريزم برسيد! اين نفرت فروشی های تندروانه، چهره دين ستيزانه به سکولاريزم خواهدبخشيد و در فردای موعود کار بدست همه خواهد داد.
آنچه را آوردم هم از سر غيرت مسلمانی بود هم مصلحت سياسی و هم دغدغه فرهنگی. آيا کمال بی
فرهنگی و بی تدبيری نيست محبوب مسلمانان را آزردن و در ميدان مبارزه با استبداد، آتش اختلاف عقيدتی افروختن؟
باری اگر، ايرانيان همه يهودی يا مسيحی يا.... هم بودند، بی کم وبيش با طاعنان در يهوديت و مسيحيت و... همينگونه خطاب می کردم و آنان را به نقد مشفقانه و ترک طعن دشمنانه فرا می خواندم و مروت و مدارا و ادبl
و حرمت نگهداشتن را که ارزشهای فرادينی اند، در گوششان فرو ميخواندم که .
بیادب تنها نه خودرا داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين وجيزه ناقدانه وناصحانه بی تکمله يی تمام نيست. خطابی هم با قبيله فقيهان دارم:
روشنفکران دينی بی نفاق و بی تزوير دغدغه ديانت دارند، به پيامبر مکرم اسلام ايمان وارادت می ورزند و بر خوان آن خوانسالار معنويت نشسته اند و از دست او جرعه معرفت می نوشند، اما سه چيز آنان را از شما جداميسازد.
الف: اخلاق و تجربه متعالی عرفانی را از فقه برترمی نشانند.
ب: بر کثرت انديشه ها و اديان مهر قبول می نهند و در آرزوی محال مسلمان کردن و مسلمان شدن همه مردم ننشسته اند وهمه کافران را لزوماگمراه ودشمن حقيقت نميشمارند.
ج: برون رفتن از دين را همچون درآمدن در دين ، از حقوق آدميان می شناسند وجان را برتر ازعقيده می نشانند و عقل را همه جا محترم می دارند چه وقتی که فتوا به ايمان دهد و چه وقتيکه فتوا به کفر دهد.
برين قرار، بالا جماع مباح کردن خون و آبروی کسی را به سبب خروج از دين مباح نمی شمارند.
سفارش من به شما اين است که عالم باعمل باشيد و در درجه نخست به مقلدان خود بگوييد تا در مقدسات ديگران طعن نزنند و خلفای ثلاث را لعن نکنند و آنگاه اگر غم اسلام می خوريد و آنرا توانا و آبرو مند می خواهيد با طاعنان وکافران ازدر محبت درآييد و به نصيحت مشفقانه بپردازيد و برای هدايتشان دعای مخلصانه کنيد . به کرشمه يی بازار ساحری وناموس سامری را بشکنيد. بگذاريد از قم بانگ ارشاد و شفقت برخيزد نه نعره قتل و خشونت.
از مولانا، چهره متبسم اسلام، بياموزيد :
میشنيدم فحش و خر ميراندم
رب يسر زير لب ميخواندم -
هر زمان میگفتم از سوز درون
اهد قومی انهملا يعلمون
امروز در جهان، ايران تنها کشوری (و قم تنها شهری)ست که در آن حکم رسمی قتل مرتدان صادر ميشود و چنين نشانی بر پيشانی اسلام و ايران ، موجب فخر و ابتهاج نيست. برين کارنامه بی افتخار مهر خاتمت نهيد.
اگر میترسيد طعن طاعنان و کفر کافران در استواری درخت پر صلابت اسلام رخنه افکند ، دل دلير داريد که آن آفت موجب چندين مخافت نيست .
به صبر کوش توايدل که حق رها نکند
چنين عزيز نگينی به دست اهرمنی
اگر آفتی و مخافتی هست سکوت شما فقيهان در ستم بازار جمهوری اسلامی ايران است که خبر قساوت های قصابانش به تواتر رسيده است ودل انسانيت واسلاميت را بدرد آورده است.سکوت شما اينک کم از شرکت درآن مفسده ها ومظلمه ها نيست.
و اگر اهانت به رسول مکرم و آل او شما را خشمگين میکند ، خشم خود را برای خدا فرو خوريد و ادب از بی ادبان بياموزيد و به هوش باشيد که:
صد ملک دل به نيم نظر میتوان خريد
خوبان در اين معامله تقصير ميکنند
و چنانکه قرآن فرمود : ادفع بالتی احسن . و جادلهم بالتی احسن
ــــــــــــــــــــــــــــــ
شنيدم که مردان راه خدا
دل دشمنان را نکردند تنگ
تورا کی ميسّر شود اين مقام
که با دوستانت خلاف است و جنگ
عبدالکريم سروش
خرداد ۱۳۹۱
***
• کافر به معنای نامسلمان است وهيچ بار ارزشی ندارد. اين واژه را از آنروی بکار گرفتهام که پاره يی از غربت گزيدگان خودرا کافِر می شمارند و حتی به آن افتخار می کنند
انقلاب مصر در آزمون انتخابات
حميد فرخنده
ويژه خبرنامه گويا
hamidfarkhondeh@hotmail.com
دور اول انتخاب رياست جمهوری مصر و نتايج حاصل از آن، نه تنها رويدادی تاريخی در بزرگترين کشور عربی بلکه در تاريخ انقلاب های جهان است. اين رويداد از يک سو اولين انتخابات آزاد رياست جمهوری با آرای مستقيم مردم در يک کشور عربی است و از سوی ديگر اولين بار است که اندکی بيش از يک سال پس از انقلاب، کانديدای نظام پيشين در کنار ديگر کانديداهای انقلابی در انتخابات شرکت می کند و به دور دوم نيز راه می يابد.
مردم مصر عليرغم مشکلات و التهابی که کشورشان اکنون با آن روبروست شايد از بسياری جهات خوش شانس تر از مردم ديگر کشورهای انقلاب ديده، بودند. آنها در خيابان ها کشته و زخمی دادند، چماق سرکوب بر تن خريدند، بازداشت شدند، شور و همبستگی انقلابی برای برکناری ديکتاتور را تجربه کردند و سرانجام شادی و شعف سقوط ديکتاتور در ميدان تحرير فرياد زدند و پيروزی را جشن گرفتند، اما نه تنها بطور نسبی از تلخی ها و صدمات معمول انقلاب ها مصون ماندند بلکه راه انقلابشان نيز، چنانکه رسم انقلاب هاست، بی بازگشت نشد. شايد از آنرو که عليرغم خواست بسياری از جوانان پرشور ميدان تحرير، مردم مصر اين شانس را داشتند که انقلابشان کاملا پيروز نشد و ماشين حکومتی نظام پيشين کاملا متلاشی نگشت.
در فرصت کوتاه اندکی بيش از يک سال و چند ماه مردم مصر فرصت يافتند تا گفته ها، وعده ها و اعمال احزاب اسلامی مخالف حکومت حسنی مبارک را در زندگی روزمره و نتايج آن بر اقتصاد وابسته به توريسم کشور خود را تجربه کنند. آنها فرصت يافتند دريابند نه بيرون رفتگان از قدرت همه ديو و ديوصفت بودند نه واردشدگان به مجلس قدرت و فعال شدگان عرصه ی سياست و اجتماع همه فرشته و فرشته خو هستند. ديدند که برخی گروه های اسلامی مخالف رژيم حسنی مبارک که در انقلاب نيز سهم چندانی نداشتند اما ۲۵ % کرسی های پارلمان مصر را در اختيار دارند به برخی آرايش گاه های زنانه حمله کردند، اينجا و آنجا ضديت خود را با آزادی زنان نشان دادند و از برنامه های خود برای پياده کردن قانون شريعت سخن گفتند.
مردم مصر ديدند ناامنی ايجاد شده توسط برخی گروه های اسلامی و خلاف کارانی که دوران پساانقلابی و کم شدن قدرت کنترل نيروهای امنيتی را غنيمت شمرده تا بر ناامنی اجتماعی بيافزايند، توريست ها را از مصر فراری داده و شريان اقتصادی کشور را معرض خطر جدی قرار داده است. ديدند که نماينده ی يکی از گروه های اسلامی حاضر به مصاحبه در تلويزيون به علت اينکه خبرنگار زن مصاحبه کنندحجاب اسلامی نداشت، نشد و شرط انجام اين مصاحبه را وجود پرده ای ميان خود و زن مصاحبه کننده غيرمحجبه اعلام کرد. دورويی اخوان المسلمين درمورد معرفی کانديدای رياست جمهوری، اعمال و کردار برخی مسلمانان تندرو مصری در اين يکساله چون پيش پرده ی انقلاب اسلامی کابوسی شد نه تنها برای اقشار تحصيل کرده و قبطی های مصری، بلکه برای بسياری از مردم کوچه و بازار اين کشور. و البته می دانستند اينها همه از نتايج سحر انقلاب است و دولت انتخابات چه شگفتی ها که در انبان نخواهد داشت.
ارزيابی نتايج دور اول انتخابات
ميزان پايين مشارکت آن هم اندکی بيش از يکسال پس از انقلاب و ۵ ماه پس از برگزاری انتخابات پارلمانی گويای بی تفاوتی بخش بزرگی از مردم مصر نسبت به برآيند انتخابات رياست جمهوری است. در انتخابات مجلس مصر که در آذر و دی ۹۰ برگزار شد حدود ۶۵ درصد واجدين شرايط در انتخابات شرکت کردند، اما در دور اول انتخابات رياست جمهوری ميزان مشارکت به حدود ۴۲ % کاهش يافت. کاهش بيش از ۲۰ درصدی ميزان مشارکت در فاصله ۵ ماه ميان انتخابات مجلس و رياست جمهوری مصر آن هم برای جامعه ای که يکسال و چند ماه پيش شاهد انقلاب بود گويای سرخوردگی سريع مردم از انقلاب و انقلابيون است. راه يابی احمد شفيق، آخرين نخست وزير حسنی مبارک، به عنوان نماينده ی رژيم پيشين، با وجود تنوع کانديداهای انتخابات رياست جمهوری، تاييدی بر نگرانی مردم از افزايش ناامنی در جامعه ی مصر و صدمات آن بر زندگی روزمره از جمله مختل شدن اقتصاد و به تبع آن گسترش فقر و بيکاری در اين کشور است.
پيروزی احمد شفيق در دور اول انتخابات گويای اين نيز هست که نيروهای ليبرل-دمکرات، روشنفکران، سکولارها و چپ های دمکرات احتمال راه يابی وی به دور دوم انتخابات را بسيار کم ارزيابی می کرده اند. اگر غير از اين بود جا داشت و منطق سياسی حکم می کرد اين مخالفان سکولار رژيم حسنی مبارک همراه با جوانان انقلابی ميدان تحرير که موتور انقلاب مصر را در اين ميدان روشن کردند و بيشترين هزينه ها نيز در آن روزها پرداختند، يعنی آنها که نه خواهان پيروزی اخوان المسلمين اسلامگرا هستند و نه از پيروزی احمد شفيق، آخرين نخست وزير حسنی مبارک استقبال می کنند، بر اختلافات خود فائق آيند و با دست زدن به يک ائتلاف، کانديدای خود يا نزديک تر به گروه يا طيف خود را به دور دوم بفرستند.
اگر آنها توانسته بودند نارضايتی مردم از عدم امنيت را زير پوست کشور درک کنند و يا توسط نظرسنجی های معتبر قادر شده بودند از اقبال عمومی نسبت به نيروهای مختلف سياسی ارزيابی نسبتا درستی داشته باشند، حتما احتمال به دور دوم رفتن احمد شفيق را جدی ارزيابی می کردند. در اين صورت آنها می توانستند با نيروهای سياسی نزديک به خود ائتلاف کنند و بر سر معرفی يک کانديدای مشترک، عمرو موسی يا حمدين صباحی از حزب ناصری الکرامت، به توافق برسند. در اين حالت به احتمال بسيار زياد به دور دوم نيز راه پيدا می کردند، چراکه جمع آرای حمدين صباحی نفر سوم انتخابات و عمرو موسی نفر پنجم ۷.۴۰۹.۱۲۳ يعنی حدود ۳۵ درصد آرای اخذ شده است. در اين صورت در دور دوم انتخابات مصر نيروهای ليبرال و سکولارهای دمکراسی خواه و انقلابی با کانديدای اخوان المسلمين به رقابت می پرداختند و شانس پيروزی شان نيز بسيار زياد بود، چون طبيعتا بخش اصلی آرای کسب شده توسط احمد شفيق در دور اول (حدود ۲۳ %) نيز به نفع کانديدای نيروهای سکولار در دور دوم به صندوق ريخته می شد.
اکنون اما نيروهای سکولار، ليبرال و دمکرات مصر ار جمله جوانان انقلابی دمکراسی خواه با انتخاب مهمی روبرو هستند. انتخاب بين احمد شفيق سمبل نظام پيشين يا محمد مرسی نماينده ی اخوان المسلمين اسلامگرا. آن هم درشرايطی که اخوان المسلمين و اسلام گرايان سلفی اکثريت کرسی های پارلمان کشور را در اختيار دارند.
در کشورهايی که نظام دمکراسی در آنها نهادينه شده است و اصل تفکيک قوا در سيستم سياسی کشور رعايت می شود و تنها اصلی زينت بخش در قانون اساسی کشور نيست، همچنين نهادهای مدنی قوی و احزاب سياسی اساس دمکراسی و ادامه آن را تضمين می کنند، از اين که پارلمان و مقام رياست جمهوری در دست يک نيروی سياسی باشد، خطری نظام دمکراسی کشور را تهديد نمی کند. اما در کشورهايی مانند مصر که دمکراسی در آنجا نهادينه نشده است، تجمع قدرت پارلمان و رياست جمهوری در دست يک حزب يا نيروی سياسی همواره تهديدی است برای ادامه روند دمکراسی. تجربه ی کشورهای در حال گذار به دمکراسی که دارای نهادهای مدنی ضعيف هستند بيانگر اين امر است که ميان ساختار حقيقی و حقوقی قدرت بسيار تفاوت وجود دارد. چنين خطری دمکراسی نوپای مصر را نيز تهديد می کند. سلطه ی نيروهای اسلامگرا بر همه ی نهادهای قدرت می تواند آنها را به زيرپا گذاشتن قوانين بازی دمکراسی ترغيب کند. البته تنها نيروهای اسلامگرا نيستند که از چنين پتانسيلی برخوردار هستند. نيروهای سکولار غيردمکرات، مانند حسنی مبارک و هوادارانش در قدرت نيز از چنين پتانسيلی برخوردارند، کمااينکه در دهه های گذشته نظامی سکولار اما ديکتاتوری در مصر برقرار بود.
در چنين شرايط سياسی شکننده ای تنها راه ادامه ی حيات دمکراتيک در کشوری مانند مصر برای نيروهای دمکراسی خواه اگر خود نتوانند نيروی اصلی در پارلمان يا قوه ی اجرائيه کشور باشند، بايد معطوف به ممانعت از تجمع قدرت سياسی توسط يک حزب يا نيروی سياسی مشخص باشد، چرا که يکدست شدن قدرت سياسی به معنای نبود يا کمبود کنترل نيروهای سياسی رقيب است. در نبود چنين نيروی کنترل کننده ای از يک سو و ضعف جامعه مدنی ازسوی ديگر خطر بازگشت تدريجی ديکتاتوری امری ممکن است.
اگر نيروهای هوادار نظام پيشين و نزديک به نظاميان مصر اکثريت کرسی های مجلس را در اختيار داشتند، زنده نگاه داشتن تعادل ميان نيروهای عمده ی سياسی در کشور حکم می کرد که دمکراسی خواهان سکولار مصر در دور دوم انتخابات رياست جمهوری آرای خود را به نفع کانديدای اخوان المسلمين به صندوق ها بريزند، اما اکنون که اسلامگرايان اکثريت کرسی های مجلس را در اختيار دارند، منطق پاسداری از روند دمکراتيزه شدن جامعه و روشن نگهداشتن شعله ی چراغ چندصدايی در فضای سياسی مصر حکم می کند که سکولارهای دمکراسی خواه کشور در دور دوم انتخابات از احمد شفيق حمايت کنند.
طبيعتا احمد شفيقی که با آرای مردم انتخاب شود همان احمد شفيقی نيست که نخست وزير منتخب حسنی مبارک برای ماه های پايانی حکومتش بود.
اسلامگرايانی که با در دست داشتن اکثريت مجلس موفق به تسخير نهاد رياست جمهوری شوند نيز همان اسلامگرايان فروتنی که، البته منافقانه، حتی قصد ارائه ی کانديدای رياست جمهوری را نداشتند، نخواهند بود. برخی خوش بينانه سرنوشت سياسی ترکيه را در انتظار مصر می دانند. مصر و ترکيه اما تفاوت های مهم سياسی هم در طول تاريخ و هم در عرض جغرافيا دارند. محمد مرسی "حزب آزادی و عدالت" اخوان المسلمين همان رجب طيب اردوغان "حزب عدالت و توسعه" نيست.
اخوان المسلمين در فردای انقلاب مصر وعده داد کانديدای رياست جمهوری ارائه ندهد، که البته موضع گيری سياسی بسيار عجيب و غريبی بود از يک نيروی سياسی بزرگ و با سابقه در جامعه ی مصر. هيچ نيروی سياسی البته آن وعده را باور نکرد. سکولارهای دمکراسی خواه مصر بايد مواظب باشند که آنها که با چراغ خاموش از کنار ميدان تحرير گذشتند تا به مجلس وارد شوند و آن را در کنترل خود بگيرند، اکنون سودای تسخير نهاد رياست جمهوری مصر را دارند.
براستی آنها که در امری چنين روشن و مشخص مانند معرفی کردن يا نکردن کانديدا برای انتخابات رياست جمهوری آن هم هنگامی که هنوز در قدرت نيستند ۱۸۰ درجه تغيير عقيده می دهند، در مورد اسلامی کردن تدريجی قوانين و حکومت در مصر هنگامی که هم مجلس و هم رياست جمهوری را در اختيار داشته باشند، بويژه با توجه به قوانين مبهم و تفسيربردار اسلامی، چگونه عمل خواهند کرد؟
دور اول انتخاب رياست جمهوری مصر و نتايج حاصل از آن، نه تنها رويدادی تاريخی در بزرگترين کشور عربی بلکه در تاريخ انقلاب های جهان است. اين رويداد از يک سو اولين انتخابات آزاد رياست جمهوری با آرای مستقيم مردم در يک کشور عربی است و از سوی ديگر اولين بار است که اندکی بيش از يک سال پس از انقلاب، کانديدای نظام پيشين در کنار ديگر کانديداهای انقلابی در انتخابات شرکت می کند و به دور دوم نيز راه می يابد.
مردم مصر عليرغم مشکلات و التهابی که کشورشان اکنون با آن روبروست شايد از بسياری جهات خوش شانس تر از مردم ديگر کشورهای انقلاب ديده، بودند. آنها در خيابان ها کشته و زخمی دادند، چماق سرکوب بر تن خريدند، بازداشت شدند، شور و همبستگی انقلابی برای برکناری ديکتاتور را تجربه کردند و سرانجام شادی و شعف سقوط ديکتاتور در ميدان تحرير فرياد زدند و پيروزی را جشن گرفتند، اما نه تنها بطور نسبی از تلخی ها و صدمات معمول انقلاب ها مصون ماندند بلکه راه انقلابشان نيز، چنانکه رسم انقلاب هاست، بی بازگشت نشد. شايد از آنرو که عليرغم خواست بسياری از جوانان پرشور ميدان تحرير، مردم مصر اين شانس را داشتند که انقلابشان کاملا پيروز نشد و ماشين حکومتی نظام پيشين کاملا متلاشی نگشت.
در فرصت کوتاه اندکی بيش از يک سال و چند ماه مردم مصر فرصت يافتند تا گفته ها، وعده ها و اعمال احزاب اسلامی مخالف حکومت حسنی مبارک را در زندگی روزمره و نتايج آن بر اقتصاد وابسته به توريسم کشور خود را تجربه کنند. آنها فرصت يافتند دريابند نه بيرون رفتگان از قدرت همه ديو و ديوصفت بودند نه واردشدگان به مجلس قدرت و فعال شدگان عرصه ی سياست و اجتماع همه فرشته و فرشته خو هستند. ديدند که برخی گروه های اسلامی مخالف رژيم حسنی مبارک که در انقلاب نيز سهم چندانی نداشتند اما ۲۵ % کرسی های پارلمان مصر را در اختيار دارند به برخی آرايش گاه های زنانه حمله کردند، اينجا و آنجا ضديت خود را با آزادی زنان نشان دادند و از برنامه های خود برای پياده کردن قانون شريعت سخن گفتند.
مردم مصر ديدند ناامنی ايجاد شده توسط برخی گروه های اسلامی و خلاف کارانی که دوران پساانقلابی و کم شدن قدرت کنترل نيروهای امنيتی را غنيمت شمرده تا بر ناامنی اجتماعی بيافزايند، توريست ها را از مصر فراری داده و شريان اقتصادی کشور را معرض خطر جدی قرار داده است. ديدند که نماينده ی يکی از گروه های اسلامی حاضر به مصاحبه در تلويزيون به علت اينکه خبرنگار زن مصاحبه کنندحجاب اسلامی نداشت، نشد و شرط انجام اين مصاحبه را وجود پرده ای ميان خود و زن مصاحبه کننده غيرمحجبه اعلام کرد. دورويی اخوان المسلمين درمورد معرفی کانديدای رياست جمهوری، اعمال و کردار برخی مسلمانان تندرو مصری در اين يکساله چون پيش پرده ی انقلاب اسلامی کابوسی شد نه تنها برای اقشار تحصيل کرده و قبطی های مصری، بلکه برای بسياری از مردم کوچه و بازار اين کشور. و البته می دانستند اينها همه از نتايج سحر انقلاب است و دولت انتخابات چه شگفتی ها که در انبان نخواهد داشت.
ارزيابی نتايج دور اول انتخابات
ميزان پايين مشارکت آن هم اندکی بيش از يکسال پس از انقلاب و ۵ ماه پس از برگزاری انتخابات پارلمانی گويای بی تفاوتی بخش بزرگی از مردم مصر نسبت به برآيند انتخابات رياست جمهوری است. در انتخابات مجلس مصر که در آذر و دی ۹۰ برگزار شد حدود ۶۵ درصد واجدين شرايط در انتخابات شرکت کردند، اما در دور اول انتخابات رياست جمهوری ميزان مشارکت به حدود ۴۲ % کاهش يافت. کاهش بيش از ۲۰ درصدی ميزان مشارکت در فاصله ۵ ماه ميان انتخابات مجلس و رياست جمهوری مصر آن هم برای جامعه ای که يکسال و چند ماه پيش شاهد انقلاب بود گويای سرخوردگی سريع مردم از انقلاب و انقلابيون است. راه يابی احمد شفيق، آخرين نخست وزير حسنی مبارک، به عنوان نماينده ی رژيم پيشين، با وجود تنوع کانديداهای انتخابات رياست جمهوری، تاييدی بر نگرانی مردم از افزايش ناامنی در جامعه ی مصر و صدمات آن بر زندگی روزمره از جمله مختل شدن اقتصاد و به تبع آن گسترش فقر و بيکاری در اين کشور است.
پيروزی احمد شفيق در دور اول انتخابات گويای اين نيز هست که نيروهای ليبرل-دمکرات، روشنفکران، سکولارها و چپ های دمکرات احتمال راه يابی وی به دور دوم انتخابات را بسيار کم ارزيابی می کرده اند. اگر غير از اين بود جا داشت و منطق سياسی حکم می کرد اين مخالفان سکولار رژيم حسنی مبارک همراه با جوانان انقلابی ميدان تحرير که موتور انقلاب مصر را در اين ميدان روشن کردند و بيشترين هزينه ها نيز در آن روزها پرداختند، يعنی آنها که نه خواهان پيروزی اخوان المسلمين اسلامگرا هستند و نه از پيروزی احمد شفيق، آخرين نخست وزير حسنی مبارک استقبال می کنند، بر اختلافات خود فائق آيند و با دست زدن به يک ائتلاف، کانديدای خود يا نزديک تر به گروه يا طيف خود را به دور دوم بفرستند.
اگر آنها توانسته بودند نارضايتی مردم از عدم امنيت را زير پوست کشور درک کنند و يا توسط نظرسنجی های معتبر قادر شده بودند از اقبال عمومی نسبت به نيروهای مختلف سياسی ارزيابی نسبتا درستی داشته باشند، حتما احتمال به دور دوم رفتن احمد شفيق را جدی ارزيابی می کردند. در اين صورت آنها می توانستند با نيروهای سياسی نزديک به خود ائتلاف کنند و بر سر معرفی يک کانديدای مشترک، عمرو موسی يا حمدين صباحی از حزب ناصری الکرامت، به توافق برسند. در اين حالت به احتمال بسيار زياد به دور دوم نيز راه پيدا می کردند، چراکه جمع آرای حمدين صباحی نفر سوم انتخابات و عمرو موسی نفر پنجم ۷.۴۰۹.۱۲۳ يعنی حدود ۳۵ درصد آرای اخذ شده است. در اين صورت در دور دوم انتخابات مصر نيروهای ليبرال و سکولارهای دمکراسی خواه و انقلابی با کانديدای اخوان المسلمين به رقابت می پرداختند و شانس پيروزی شان نيز بسيار زياد بود، چون طبيعتا بخش اصلی آرای کسب شده توسط احمد شفيق در دور اول (حدود ۲۳ %) نيز به نفع کانديدای نيروهای سکولار در دور دوم به صندوق ريخته می شد.
اکنون اما نيروهای سکولار، ليبرال و دمکرات مصر ار جمله جوانان انقلابی دمکراسی خواه با انتخاب مهمی روبرو هستند. انتخاب بين احمد شفيق سمبل نظام پيشين يا محمد مرسی نماينده ی اخوان المسلمين اسلامگرا. آن هم درشرايطی که اخوان المسلمين و اسلام گرايان سلفی اکثريت کرسی های پارلمان کشور را در اختيار دارند.
در کشورهايی که نظام دمکراسی در آنها نهادينه شده است و اصل تفکيک قوا در سيستم سياسی کشور رعايت می شود و تنها اصلی زينت بخش در قانون اساسی کشور نيست، همچنين نهادهای مدنی قوی و احزاب سياسی اساس دمکراسی و ادامه آن را تضمين می کنند، از اين که پارلمان و مقام رياست جمهوری در دست يک نيروی سياسی باشد، خطری نظام دمکراسی کشور را تهديد نمی کند. اما در کشورهايی مانند مصر که دمکراسی در آنجا نهادينه نشده است، تجمع قدرت پارلمان و رياست جمهوری در دست يک حزب يا نيروی سياسی همواره تهديدی است برای ادامه روند دمکراسی. تجربه ی کشورهای در حال گذار به دمکراسی که دارای نهادهای مدنی ضعيف هستند بيانگر اين امر است که ميان ساختار حقيقی و حقوقی قدرت بسيار تفاوت وجود دارد. چنين خطری دمکراسی نوپای مصر را نيز تهديد می کند. سلطه ی نيروهای اسلامگرا بر همه ی نهادهای قدرت می تواند آنها را به زيرپا گذاشتن قوانين بازی دمکراسی ترغيب کند. البته تنها نيروهای اسلامگرا نيستند که از چنين پتانسيلی برخوردار هستند. نيروهای سکولار غيردمکرات، مانند حسنی مبارک و هوادارانش در قدرت نيز از چنين پتانسيلی برخوردارند، کمااينکه در دهه های گذشته نظامی سکولار اما ديکتاتوری در مصر برقرار بود.
در چنين شرايط سياسی شکننده ای تنها راه ادامه ی حيات دمکراتيک در کشوری مانند مصر برای نيروهای دمکراسی خواه اگر خود نتوانند نيروی اصلی در پارلمان يا قوه ی اجرائيه کشور باشند، بايد معطوف به ممانعت از تجمع قدرت سياسی توسط يک حزب يا نيروی سياسی مشخص باشد، چرا که يکدست شدن قدرت سياسی به معنای نبود يا کمبود کنترل نيروهای سياسی رقيب است. در نبود چنين نيروی کنترل کننده ای از يک سو و ضعف جامعه مدنی ازسوی ديگر خطر بازگشت تدريجی ديکتاتوری امری ممکن است.
اگر نيروهای هوادار نظام پيشين و نزديک به نظاميان مصر اکثريت کرسی های مجلس را در اختيار داشتند، زنده نگاه داشتن تعادل ميان نيروهای عمده ی سياسی در کشور حکم می کرد که دمکراسی خواهان سکولار مصر در دور دوم انتخابات رياست جمهوری آرای خود را به نفع کانديدای اخوان المسلمين به صندوق ها بريزند، اما اکنون که اسلامگرايان اکثريت کرسی های مجلس را در اختيار دارند، منطق پاسداری از روند دمکراتيزه شدن جامعه و روشن نگهداشتن شعله ی چراغ چندصدايی در فضای سياسی مصر حکم می کند که سکولارهای دمکراسی خواه کشور در دور دوم انتخابات از احمد شفيق حمايت کنند.
طبيعتا احمد شفيقی که با آرای مردم انتخاب شود همان احمد شفيقی نيست که نخست وزير منتخب حسنی مبارک برای ماه های پايانی حکومتش بود.
اسلامگرايانی که با در دست داشتن اکثريت مجلس موفق به تسخير نهاد رياست جمهوری شوند نيز همان اسلامگرايان فروتنی که، البته منافقانه، حتی قصد ارائه ی کانديدای رياست جمهوری را نداشتند، نخواهند بود. برخی خوش بينانه سرنوشت سياسی ترکيه را در انتظار مصر می دانند. مصر و ترکيه اما تفاوت های مهم سياسی هم در طول تاريخ و هم در عرض جغرافيا دارند. محمد مرسی "حزب آزادی و عدالت" اخوان المسلمين همان رجب طيب اردوغان "حزب عدالت و توسعه" نيست.
اخوان المسلمين در فردای انقلاب مصر وعده داد کانديدای رياست جمهوری ارائه ندهد، که البته موضع گيری سياسی بسيار عجيب و غريبی بود از يک نيروی سياسی بزرگ و با سابقه در جامعه ی مصر. هيچ نيروی سياسی البته آن وعده را باور نکرد. سکولارهای دمکراسی خواه مصر بايد مواظب باشند که آنها که با چراغ خاموش از کنار ميدان تحرير گذشتند تا به مجلس وارد شوند و آن را در کنترل خود بگيرند، اکنون سودای تسخير نهاد رياست جمهوری مصر را دارند.
براستی آنها که در امری چنين روشن و مشخص مانند معرفی کردن يا نکردن کانديدا برای انتخابات رياست جمهوری آن هم هنگامی که هنوز در قدرت نيستند ۱۸۰ درجه تغيير عقيده می دهند، در مورد اسلامی کردن تدريجی قوانين و حکومت در مصر هنگامی که هم مجلس و هم رياست جمهوری را در اختيار داشته باشند، بويژه با توجه به قوانين مبهم و تفسيربردار اسلامی، چگونه عمل خواهند کرد؟
بهجای فدراليسم و قومگرايی به فکر قدرت اجتماعی باشيم
کورش عرفانی
ويژه خبرنامه گويا
همزمان با آشکار شدن علائم - به زعم برخی ديررس و به گفته ی بعضی زودرس- فروپاشی نظام جمهوری اسلامی زمزمه های قوميت طلبی از گوشه و کنار هر چه بيشتر شنيده می شود. به همين دليل، بد نيست که به اين مهم از منظر ديگری در ورای موافقت يا مخالفت صرف بپردازيم و تلاش کنيم که پيش و بيش از قضاوت، به ذات شناسی مطالبات حول اين محور اقدام کنيم.
***
در اين شک نيست که جمهوری اسلامی به عنوان يک نظام ستم سالار هيچ ايرانی «غير خودی» را از دايره ی ظلم خويش بيرون نگذاشته است. بديهی است که در اين ميان، وجود فرهنگ های چندگانه ی قومی می تواند در تفسير ستم روا رفته بر اين يا آن قوميت دخالت کرده و باور مظلوميت های منطقه ای و محلی و قومی و مذهبی را تقويت کند. اما کيست که نداند رژيم جمهوری اسلامی نظامی است ضد بشر، بيشتر از آن چه با کرد و بلوچ و آذری و خوزستانی مشکل داشته باشد با انسان مشکل دارد، حتی با انسان غير ايرانی.
درک اين کليت برای پرهيز از افتادن در گفتمان های قوميت گرا، که محدوده ی جنايت عليه بشريت را به طور مثال به ستم بر اهالی يک استان تقليل می دهند، لازم است. بهترين مبنا، به زعم نويسنده، برای قضاوت پيرامون ماهيت رژيم، همانا نگاهی است به تنوع قومی و زبانی همه ی آنهايی که در اين سی و سه سال در زندان های رژيم، يا در اين مکان و آن مکان، به اسم مخالف و محارب و ضد انقلاب جان باختند. مجموعه ی اعدامی ها و قربانيان قتل و شکنجه و تجاوزگری رژيم هيچ مرز جغرافيايی و فرهنگی و قومی و زبانی را برجسته نمی کند، مشکل اصلی نظام با همه ی اين قربانيان در «انسان» بودن آنها بود.
درک ماهيت ضد بشری جنايت و سرکوب در ايران ياری می دهد تا در آن سوی، برای يافتن راه حلی جهت خاتمه بخشيدن به اين ستم ها، واقع گرايانه و بی تعصب برخورد کنيم. اگر جنايت و ستم رژيم دارای ماهيت ضد انسانی بوده است، راه برون رفت از اين ستم سالاری نيز بايد راه حلی انسانی باشد. به اين معنی که کليت جامعه ی ايرانی را در برگيرد و استثنايی برای زبان و قوم و فرهنگ و جغرافيا قائل نشود. يک نگاه جهان شمول و بشردوستانه ما را دعوت می کند که بر عکس راه هايی که به «جدايی» و «قطعه قطعه شدن» و «تجزيه» ی ساکنان يک کشور منجر شود در پی مسيری باشيم که ما را به عنوان «بشر» و در ورای هر خصوصيت قومی و زبانی و فرهنگی يا جغرافيايی با هم پيوند می دهد و نسبت به سرنوشت هم علاقمند و درگير می سازد.
نگارنده اصطلاح «ستم به قوميت» ها را در ايران نه بی پايه و اساس، بلکه گمراه کننده می بيند، زيرا اين اصطلاح، ماهيت طبقاتی و اجتماعی را که جوهره ی اصلی رفتار رژيم با هر ايرانی می باشد به رده ی دوم و سوم و دهم می راند و پارامترهايی را عمده می کند که جز شکل و روبنای اين ماهيت چيزی نيستند، يعنی زبان و تعلق قومی و امثال آن. اگر ستم جمهوری اسلامی را ستمی اجتماعی و اقتصادی بدانيم، که هيچ مبنايی جز منافع طبقاتی ندارد، بسيار بهتر می توانيم مبارزه ی خويش را هدف و مسير داده و به سوی يک موفقيت همگانی و همه جانبه پيش بريم.
چرا بياييم و گفتمان و شعارهايی را مطرح کنيم که ما را جداتر و پراکنده تر می سازد در حالی که نياز داريم که نزديک تر و همبسته تر باشيم تا بر اين دشمن ايران و ايرانی، يا بهتر است نام واقعی اش را بگوييم، بر اين دشمن ضد بشر غلبه کنيم؟ و چرا از حالا برای فردای ايران هزار و يک راه حل پراکنده ساز را عنوان کنيم تا به جای تشکيل يک همبستگی آگاه و سازمان يافته ی عظيم از مردم ايران، يک مجموعه ی تکه پاره ی بی آينده را بسازد.
فدراليسم در اين نگاه گامی است به عقب نه به جلو. مشکل در تمرکز قدرت در دست غير کرد و غير آذری نيست، مشکل در تمرکز قدرت در دست حکومت است، هر حکومتی. راهکار در جدا شدن کرد و آذری از مجموعه ی ايران نيست، در اين است که قدرت اجتماعی در جای جای ايران شکل گيرد. نياز به اين است که شهروند ايرانی، آذری و خراسانی و خوزستانی و بلوچ و کرد و غيره در سرنوشت اجتماعی خويش و نه در جستجوی تعيين تکليف قومی خويش فعال شوند. نياز است به اين که در سراسر کشور شوراهای مردمی، انجمن ها، سنديکاهای کارگری، اتحاديه های دانشجويی، سازمان های غير دولتی و گروه های دفاع از منافع مردمی شکل گيرد. چاره ی کار در پراکندگی و چند شقه شدن نيست، در کسب قدرت جمعی سازمان يافته در تماميت جامعه است.
در حالی که سير تکامل تاريخ بشر به سوی تشکيل واحدهای کلان و ابرکلان بشری به عنوان کشور و يا اتحاديه – مانند اتحاديه ی اروپا- بوده است، چرا ما بايد مسير قهقرای تاريخی را پيش بگيريم و به عقب برويم و هر قوم و قبيله ای بخواهد برای خود کشوری برپا کند؟ آيا اين جز چند مجموعه ی متحد قدرتمند – مانند ايالات متحده ی آمريکا و اتحاديه اروپا، فدراسيون روسيه – در يک سو و شمار زيادی کشورها و شبه کشورهای کوچک ضعيف و پراکنده در سوی ديگر باقی خواهد گذاشت؟ چرا بر عليه منافع خود عمل کنيم؟ چرا نياييم و يک بار برای هميشه در کشورمان به داستان قوم و قوميت و محلی گرايی و استان گرايی خاتمه ندهيم و تصوری فراقومی از جامعه ی ايران را مطرح نسازيم. جامعه ای مدرن، پويا و انسان مدار. جامعه ای که در آن، ميليون ها «شهروند» ايرانی در قالب های اجتماعی سازمان يافته به طور آگاهانه از حقوق خويش به عنوان يک کليت در مقابل ساختار حکومتی – هر که و هر چه باشد- دفاع می کنند. سعادت يک ملت در گرو تکه پاره شدن آن نيست در گرو نهادينه کردن فرهنگ مسئوليت پذيری فردی، ظهور فرد به عنوان موجود مستقل آگاه، شهروندگرايی و کار جمعی هدفمند و سازمان يافته با يکديگر است.
استراتژی مناسب برای اين کار شکل دهی به قدرت اجتماعی است، يعنی قدرت سازمان يافته ی مردم در همه جا: درمحله ها، در کارخانه ها، در مدارس و دانشگاه ها، در ادارات دولتی، در وزارتخانه ها، در تيم های ورزشی و غيره. ما بايد به فکر استقرار فرهنگ شوراسالاری باشيم تا به واسطه ی آن، شهروندان در هر کجا که هستند بتوانند در ابتدا مديريت خرد و به تدريج، مديريت کلان جامعه را بر عهده گيرند و جامعه را آن گونه که منافع جمعی شان ايجاب می کند اداره کنند. حکومت، در يک منظر تاريخی و بخصوص برای جوامع استبداد زده ای مانند ما، يک زائده ی تاريخی ضررآفرين و بی فايده است که بايد در يک فرايند درازمدت، هوشمند و برنامه ريزی شده به حداقل لازم کاهش پيدا کند و هميشه و هميشه در پايين اراده ی جامعه باشد نه در ورای آن. ما در ايران بيش از هر گونه تشتت و جداسازی مردم از هم نياز به پيوندزنی شهروندان داريم.
اگر بتوانيم از همين حالا در هزارتوی بحث های قوميتی نيافتيم و وقت و توان خود را بر شبکه سازی اجتماعی گسترده ی شهروندان متمرکز کنيم موفق خواهيم شد نطفه های يک قدرت اجتماعی نهادينه شده را فراهم آوريم که هم می تواند رژيم ضد بشری جمهوری اسلامی را به زير کشد، هم می تواند دوران گذار را با فرايندی دمکراتيک مديريت کند و هم به عنوان ضد قدرت، در حکومت آينده، حفاظت از منافع نيروهای اجتماعی را در سراسر ايران بر عهده گيرد. چنين روندی، به عنوان يک نوآوری تاريخی در ايران، به هرگونه ستم سالاری و ظلم طبقاتی يا فرهنگی و قوميتی که تابعی از نخستين هستند خاتمه خواهد بخشيد و زمينه های يک همگرايی ميان نيروهای اجتماعی و حتی سياسی را به دنبال خواهد د اشت.
پس بياييد به جای راه حل هايی که ما را به عقب می برند به فکر راهکارهايی باشيم که رو به جلو دارند.
korosherfani@yahoo.com
همزمان با آشکار شدن علائم - به زعم برخی ديررس و به گفته ی بعضی زودرس- فروپاشی نظام جمهوری اسلامی زمزمه های قوميت طلبی از گوشه و کنار هر چه بيشتر شنيده می شود. به همين دليل، بد نيست که به اين مهم از منظر ديگری در ورای موافقت يا مخالفت صرف بپردازيم و تلاش کنيم که پيش و بيش از قضاوت، به ذات شناسی مطالبات حول اين محور اقدام کنيم.
***
در اين شک نيست که جمهوری اسلامی به عنوان يک نظام ستم سالار هيچ ايرانی «غير خودی» را از دايره ی ظلم خويش بيرون نگذاشته است. بديهی است که در اين ميان، وجود فرهنگ های چندگانه ی قومی می تواند در تفسير ستم روا رفته بر اين يا آن قوميت دخالت کرده و باور مظلوميت های منطقه ای و محلی و قومی و مذهبی را تقويت کند. اما کيست که نداند رژيم جمهوری اسلامی نظامی است ضد بشر، بيشتر از آن چه با کرد و بلوچ و آذری و خوزستانی مشکل داشته باشد با انسان مشکل دارد، حتی با انسان غير ايرانی.
درک اين کليت برای پرهيز از افتادن در گفتمان های قوميت گرا، که محدوده ی جنايت عليه بشريت را به طور مثال به ستم بر اهالی يک استان تقليل می دهند، لازم است. بهترين مبنا، به زعم نويسنده، برای قضاوت پيرامون ماهيت رژيم، همانا نگاهی است به تنوع قومی و زبانی همه ی آنهايی که در اين سی و سه سال در زندان های رژيم، يا در اين مکان و آن مکان، به اسم مخالف و محارب و ضد انقلاب جان باختند. مجموعه ی اعدامی ها و قربانيان قتل و شکنجه و تجاوزگری رژيم هيچ مرز جغرافيايی و فرهنگی و قومی و زبانی را برجسته نمی کند، مشکل اصلی نظام با همه ی اين قربانيان در «انسان» بودن آنها بود.
درک ماهيت ضد بشری جنايت و سرکوب در ايران ياری می دهد تا در آن سوی، برای يافتن راه حلی جهت خاتمه بخشيدن به اين ستم ها، واقع گرايانه و بی تعصب برخورد کنيم. اگر جنايت و ستم رژيم دارای ماهيت ضد انسانی بوده است، راه برون رفت از اين ستم سالاری نيز بايد راه حلی انسانی باشد. به اين معنی که کليت جامعه ی ايرانی را در برگيرد و استثنايی برای زبان و قوم و فرهنگ و جغرافيا قائل نشود. يک نگاه جهان شمول و بشردوستانه ما را دعوت می کند که بر عکس راه هايی که به «جدايی» و «قطعه قطعه شدن» و «تجزيه» ی ساکنان يک کشور منجر شود در پی مسيری باشيم که ما را به عنوان «بشر» و در ورای هر خصوصيت قومی و زبانی و فرهنگی يا جغرافيايی با هم پيوند می دهد و نسبت به سرنوشت هم علاقمند و درگير می سازد.
نگارنده اصطلاح «ستم به قوميت» ها را در ايران نه بی پايه و اساس، بلکه گمراه کننده می بيند، زيرا اين اصطلاح، ماهيت طبقاتی و اجتماعی را که جوهره ی اصلی رفتار رژيم با هر ايرانی می باشد به رده ی دوم و سوم و دهم می راند و پارامترهايی را عمده می کند که جز شکل و روبنای اين ماهيت چيزی نيستند، يعنی زبان و تعلق قومی و امثال آن. اگر ستم جمهوری اسلامی را ستمی اجتماعی و اقتصادی بدانيم، که هيچ مبنايی جز منافع طبقاتی ندارد، بسيار بهتر می توانيم مبارزه ی خويش را هدف و مسير داده و به سوی يک موفقيت همگانی و همه جانبه پيش بريم.
چرا بياييم و گفتمان و شعارهايی را مطرح کنيم که ما را جداتر و پراکنده تر می سازد در حالی که نياز داريم که نزديک تر و همبسته تر باشيم تا بر اين دشمن ايران و ايرانی، يا بهتر است نام واقعی اش را بگوييم، بر اين دشمن ضد بشر غلبه کنيم؟ و چرا از حالا برای فردای ايران هزار و يک راه حل پراکنده ساز را عنوان کنيم تا به جای تشکيل يک همبستگی آگاه و سازمان يافته ی عظيم از مردم ايران، يک مجموعه ی تکه پاره ی بی آينده را بسازد.
فدراليسم در اين نگاه گامی است به عقب نه به جلو. مشکل در تمرکز قدرت در دست غير کرد و غير آذری نيست، مشکل در تمرکز قدرت در دست حکومت است، هر حکومتی. راهکار در جدا شدن کرد و آذری از مجموعه ی ايران نيست، در اين است که قدرت اجتماعی در جای جای ايران شکل گيرد. نياز به اين است که شهروند ايرانی، آذری و خراسانی و خوزستانی و بلوچ و کرد و غيره در سرنوشت اجتماعی خويش و نه در جستجوی تعيين تکليف قومی خويش فعال شوند. نياز است به اين که در سراسر کشور شوراهای مردمی، انجمن ها، سنديکاهای کارگری، اتحاديه های دانشجويی، سازمان های غير دولتی و گروه های دفاع از منافع مردمی شکل گيرد. چاره ی کار در پراکندگی و چند شقه شدن نيست، در کسب قدرت جمعی سازمان يافته در تماميت جامعه است.
در حالی که سير تکامل تاريخ بشر به سوی تشکيل واحدهای کلان و ابرکلان بشری به عنوان کشور و يا اتحاديه – مانند اتحاديه ی اروپا- بوده است، چرا ما بايد مسير قهقرای تاريخی را پيش بگيريم و به عقب برويم و هر قوم و قبيله ای بخواهد برای خود کشوری برپا کند؟ آيا اين جز چند مجموعه ی متحد قدرتمند – مانند ايالات متحده ی آمريکا و اتحاديه اروپا، فدراسيون روسيه – در يک سو و شمار زيادی کشورها و شبه کشورهای کوچک ضعيف و پراکنده در سوی ديگر باقی خواهد گذاشت؟ چرا بر عليه منافع خود عمل کنيم؟ چرا نياييم و يک بار برای هميشه در کشورمان به داستان قوم و قوميت و محلی گرايی و استان گرايی خاتمه ندهيم و تصوری فراقومی از جامعه ی ايران را مطرح نسازيم. جامعه ای مدرن، پويا و انسان مدار. جامعه ای که در آن، ميليون ها «شهروند» ايرانی در قالب های اجتماعی سازمان يافته به طور آگاهانه از حقوق خويش به عنوان يک کليت در مقابل ساختار حکومتی – هر که و هر چه باشد- دفاع می کنند. سعادت يک ملت در گرو تکه پاره شدن آن نيست در گرو نهادينه کردن فرهنگ مسئوليت پذيری فردی، ظهور فرد به عنوان موجود مستقل آگاه، شهروندگرايی و کار جمعی هدفمند و سازمان يافته با يکديگر است.
استراتژی مناسب برای اين کار شکل دهی به قدرت اجتماعی است، يعنی قدرت سازمان يافته ی مردم در همه جا: درمحله ها، در کارخانه ها، در مدارس و دانشگاه ها، در ادارات دولتی، در وزارتخانه ها، در تيم های ورزشی و غيره. ما بايد به فکر استقرار فرهنگ شوراسالاری باشيم تا به واسطه ی آن، شهروندان در هر کجا که هستند بتوانند در ابتدا مديريت خرد و به تدريج، مديريت کلان جامعه را بر عهده گيرند و جامعه را آن گونه که منافع جمعی شان ايجاب می کند اداره کنند. حکومت، در يک منظر تاريخی و بخصوص برای جوامع استبداد زده ای مانند ما، يک زائده ی تاريخی ضررآفرين و بی فايده است که بايد در يک فرايند درازمدت، هوشمند و برنامه ريزی شده به حداقل لازم کاهش پيدا کند و هميشه و هميشه در پايين اراده ی جامعه باشد نه در ورای آن. ما در ايران بيش از هر گونه تشتت و جداسازی مردم از هم نياز به پيوندزنی شهروندان داريم.
اگر بتوانيم از همين حالا در هزارتوی بحث های قوميتی نيافتيم و وقت و توان خود را بر شبکه سازی اجتماعی گسترده ی شهروندان متمرکز کنيم موفق خواهيم شد نطفه های يک قدرت اجتماعی نهادينه شده را فراهم آوريم که هم می تواند رژيم ضد بشری جمهوری اسلامی را به زير کشد، هم می تواند دوران گذار را با فرايندی دمکراتيک مديريت کند و هم به عنوان ضد قدرت، در حکومت آينده، حفاظت از منافع نيروهای اجتماعی را در سراسر ايران بر عهده گيرد. چنين روندی، به عنوان يک نوآوری تاريخی در ايران، به هرگونه ستم سالاری و ظلم طبقاتی يا فرهنگی و قوميتی که تابعی از نخستين هستند خاتمه خواهد بخشيد و زمينه های يک همگرايی ميان نيروهای اجتماعی و حتی سياسی را به دنبال خواهد د اشت.
پس بياييد به جای راه حل هايی که ما را به عقب می برند به فکر راهکارهايی باشيم که رو به جلو دارند.
korosherfani@yahoo.com
تقاطع "شکم گرسنه" با "دين و ايمان"
پرويز فغفوری
ويژه خبرنامه گويا
به ضرس قاطع میتوان گفت در طول تاريخ در هيچ کشوری به اندازهی ايران،
اين همه ناله و نفرين و «مرگ بر ...» و «لعنت بر ...» وجود نداشته است.
از دعای پس از نماز صبح در مساجد و مشتهای گره کرده در صفوف مدارس (در تمامی سطوح) گرفته تا نماز ظهر ادارات و سازمانهای کشوری و لشکری و ... هر روز شعار است که خيرات میشود؛ مفت و بدون کوچکترين پشتوانهای از شعور.
ميدان جنگ که نيست، پس تير و ترکش که به بدن کسی نمیخورد، گذشت و ايثار هم لازم ندارد، صرفاً حرف است و باد هوا و در نتيجه، انرژی چندانی برای شعار دادن لازم نيست. از همه مهمتر: خرج هم ندارد بلکه ممکن است درآمدِ ناشی از اضافهکاری هم در پی داشته باشد!
***
اگر چشم واقعبين داشته باشيم، خواهيم ديد که سياست در خلاصهترين تعريف خود يعنی: حرکت در بستر واقعيت.
اين حرکت میتواند آرمانی و به سمت هدفی والا باشد، اما بايد از نقطهای مشخص و با درک واقعيات و هضم ِ درست ِ حقايق باشد.
تمام کشورهای جهان، اعم از ابرقدرتها، کشورهای بزرگ صنعتی، کشورهای در حال توسعه و کشورهای عقبماندهای که دوان دوان در پی لقمه نانی برای خود هستند نيز آرمانهای خود را دارند و به سمت آن حرکت میکنند، اما آنچه برای همهی اين کشورها ثابت است و بر همهی آنها تحميل میشود، «نفس واقعيت» است. اين واقعيت، لزوماً رسيدن به آرمانی که در ابتدای حرکت برای اينان و در ذهنشان ساخته و پرداخته شده بود، نيست اما هرچه هست، آن را بايد پذيرفت و گريزی از آن نيست.
در اين تعريف، بزرگانی چون کوروش، گاندی، ماندلا و ... را داريم که آرمان آنها دقيقاً برعکس آرمان ديکتاتورهايی چون آتيلا، چنگيزخان، هيتلر، استالين و ... است، اما چه کنيم که همهی نامبردگان در دو سمت خوب و بد ِ سياست را به ناچار بايد در صفحهی سياه و سفيد شطرنج روزگار چيده و شاهد جدال خير و شر باشيم و بسياری از اوقات بايد حرص خوردنمان را پنهان کرده و لب به دندان بگيريم که گزش آن، مانع از ريزش اشکمان به خاطر باخت و حذف شدن خوبهای زمانه گردد.
در ساليان اخير شاهد بوديم که حرکت به سمت آرمان، مخصوصاً در حکومتهای ايدئولوژيک، اغلب اوقات «حرکتی داخلی» بوده تا «تحرکی بينالمللی و فرامنطقهای» و چه بسيار بودند زمانهايی که آرمانها صرفاً برای داخل توليد میشدند، دارای مصرف داخلی بودند و معنايی برای خارج از منطقهی توليدشان نداشتند، چون در مواجهه با واقعيتهای جهانی و بيرون از منطقهی توليدشان با حقايقی رودررو میگشتند که تحقق آنها را به امری غيرممکن تبديل میکرد.
نيز شاهد بوديم آرمانها بر حسب برخوردهای بينالمللی، بازتوليد میشدند و گاهی دقيقاً برعکس هدفی که ۱۰ سال از کوشش برای رسيدن آن میگذشت، میشدند و در اين بين، بيچاره مقلدانی که تقليد از آرمانسازان را پيشهی خود ساخته و بر اثر تکثر در بازتوليد هدفهای غايی ِ تعيين شده توسط رهبرانشان و از فرط خستگی، صرفاً به «رسيدن» اکتفا میکردند؛ هر جا که شد، هر وقت که شد.
البته که برای دواندن مقلدان به سوی هدفهای تعيين شده توسط رهبران، انگيزهها و بعضاً پاداشهايی نيز لازم بود.
درمورد کشور خودمان: رايگان کردن حمل و نقل عمومی، نفت، بنزين، اختياری کردن حجاب، رايگان کردن آموزش و پرورش و ... اين اواخر هم که شاهد بوديم قرار بود پول نفت بر روی سفرههای مردم بيايد که نه تنها نيامد، بلکه بنزين ِ دولتی را نيز بر روی نان ۵۰ تومانی مردم پاشيدند و هردو را با هم آتش زدند تا دست مردم نه به نان قبلی برسد، نه به بنزين قبلی. به همين سادگی دست مردم از خرمای آرمانهايی که بر نخل انقلابشان روييده بود، کوتاه و کوتاهتر شد.
بدون تعارف هر يک از خوانندگان اين مطلب میتواند با آوردن ِ مثالی نغز، بر درازای اين طومار سياه و فلاکتبار بيفزايد.
اما بشنويد از اوضاع کار...
در ايران هرنوع تصميمی برای تغيير و تحول (در هر کاری) به طرزی شجاعانه و با مقاومتی عجيب، پس زده میشود.
دقيقاً مثل ويروسها و آنتیويروسهای کامپيوتری؛ همانگونه که قاطبهی مردم (کارگران و کارمندان) برای حفظ و از دست ندادن اندک داشتههايشان به لطايفالحيل متوسل میشوند، مديران آنها برای بهرهوری بيشترِ کارخانههايی که بدون مواد اوليه (ناشی از تحريم همهجانبه) به فکر توليد و در کنار آن، افزودن بر ثروت مديران کارخانهها، هستند و جالب اينجاست که هر دو طرف ِ اين درگيری، ديتابيس ِ نگرش منفیشان به يکديگر را نيز روزانه آپديت میکنند!
در اين ميان، تنها کالايی که میتوان روی آن جهت درآمد کشور حساب باز کرد، نفت است و مشتقات آن. تنها به لطف تکيه کردن به ذخاير فسيلی است که رهبر ايران قادر به هديه کردن چفيه خود به ديگران است. اما اين نفت و مشتقاتش ابتدا نياز به استخراج دارند، سپس تقطير و در نهايت، فروش. پروسهای که با تحريمهای حال حاضر، بيشتر به يک سوهان اعصاب شبيه است تا مسير کسب درآمد.
به سلامتی از رتبه دومی اوپک در صادرات به سوم و چهارم و همين طور به رتبههای پايينتر در حال سقوط هستيم و حتی اگر استخراجی هم صورت بگيرد به صورت آينهی دق مجبور به انبار کردن نفت استخراج شده در تانکرهای معطل مانده روی آب هستيم؛ چرا؟ مشتری نداريم! به همين سادگی.
بانک مرکزیمان تحريم شده، سوئيفت که خدايش رحمت کند. نتيجه؟ تانکرمان بايد اسکله به اسکله به دنبال خريداری باشد که معلوم نيست بتواند پول نفت خريداری شده را بدهد يا نه. سقوط آزادمان از نقل و انتقال بانکی و الکترونيکی پول، به جابجايی دستی و اصطلاحا «کيفی» پول، شاهکار ديگری است از نظامی الهی که قرار بود همه چيز را برای ملتش رايگان کرده و مراقب باشد که مبادا آب در دل کسی از شهروندانش تکان بخورد، اما ...
اختلاسهای پی در پی که با تمام لاپوشانیها، بالاخره تق يکی از آنها دررفت و فقط يک قلم آن ۳۰۰۰ ميليارد تومان به اقتصاد ورشکستهی ايران ضربه زد و پس از آن نيز تک به تک و قلم به قلم شاهد رو شدن بقيه آنها هستيم را نيز به اين آلبوم سراسر افتخار اضافه کنيد.
لطفا آرمانها فراموش نشود. تبديل ايران به امالقرای جهان اسلام و صدور اسلام ناب محمدی به سراسر جهان. البته به صورت خلاصه شده عرض شد.
سردار عظيمالجثهای که از قرارگاه خاتمالانبيا به وزارت نفت رسيد و سپس بدون آن که برای کسی معلوم شود «چطور» تبديل به مهندس شد نيز آتشی میافروزد که معاونش با رد حرفهای او درمورد تحريم صادرات به يونان، کپسول آتشنشانی به دست، آن آتش را خاموش میکند! نهايت هماهنگی در پولسازترين و پولدارترين وزارتخانهی ايران را شاهد باشيد لطفاً. بگذريم از رکوردشکنیهايی که هر روز در رسانههای مختلف شاهد بر زبان راندن آنها توسط مسئولان هستيم اما کِی و چطور به کسب اين رکوردها مفتخر شديم، نه تو دانی و نه من.
کنار کشيدن غولهای نفتی همچون شل، توتال، بريتيش پتروليوم و ... پس از اعمال تحريمها و تهديدشدنشان به پرداخت جريمههای سنگين درصورت همکاری با ايران از عمليات اکتشاف و استخراج نفت و گاز در خليج فارس و ميادين مشترک هيدروکربوری ايران و کشورهای جنوبی خليج فارس و نيز مکيدن قطره قطرههای انرژی فسيلی ايران در حوزه نفتی دريای خزر توسط همسايگان شمالی صرفاً به خاطر تحريمهايی که عليه ايران وضع شده، فاجعهای که با آن مواجه هستيم را تکميل میکند. حال آن که شاهد هستيم مرتباً به خاطر کسب رکوردهای عجيب و غريب در اکتشاف، استخراج و استحصال منابع فسيلی، مدام به خودشان آفرين و احسنت میگويند.
طبق آمارها در سال ۱۹۸۰ (سالی که عراق به ايران حمله کرد) درآمد سرانهی اين کشور ۱۸۴۶۴ دلار در سال بود در حالی که درآمد سرانهی ايران تنها ۷۰۰۷ دلار (کمتر از نصف درآمد سرانهی عراقیها) بود. نابود کردن اسکلههای البکر و الاميه و نيز بسته شدن خط لوله انتقال نفت عراق از سمت سوريهی حافظ اسد و تامين نفت سوریها توسط ايران، کاری کرد که در سال ۱۹۸۸ (با پايان جنگ هشت ساله ايران و عراق) درآمد سرانهی عراق به ۸۸۰۲ دلار تنزل پيدا کند، در حالی که درآمد سرانهی ايران به ۵۸۹۲ دلار رسيده بود.
عراق در اين زمان تنها دلخوش به کمکهای اعراب بود و ايران هنوز اسکلهی عظيم خارک را داشت و به بازسازی بقيهی اسکلهها نيز میپرداخت. همين امر کمک بزرگی برای بازگشت درآمد از دست رفتهی ايران، حتی در زمان فروش نفت به قيمت هر بشکه ۷ دلار بود.
بلايی که بر سر اقتصاد و زيرساختهای صنعتی عراق طی دو جنگ دوران رياست جمهوری بوشها (پدر و پسر) آمد، کار را به جايی رساند که نفت عراق فقط به صورت تهاتری و در قبال دريافت غذا و دارو به جای نفت صادر میشد.
اما درآمد سرانهی ايران و عراق به گونهای شگفتانگيز معکوس شد. سرانهی درآمد در عراقِ سال ۲۰۱۰ ۳۴۵۸ دلار بود، در حالی که سرانهی درآمد در ايران درست در همين سال به ۱۱۶۶۶دلار افزايش يافت؛ يعنی بيش از سه برابر عراق.
درآمد نفتی افسانهای دولتهای نهم و دهم را در نظر بگيريد، حتی اگر اختلاسهای پيدا و پنهان را هم از آنها کم کنيد، باز هم در بدترين سناريوی ممکن، بايد امنيت مالی ِ زمان جنگ ايران و عراق را در بين مردم شاهد باشيم اما نيستيم. چرا؟
برگرديم به ابتدای اين نوشتار و آرمانی به نام جهانی کردن انقلاب اسلامی و صدور آن به ديگر ممالک روی کره زمين. حتی در هنگام تايپ نيز طولانی و خستهکننده است چه رسد به زمان عمل!
سدسازی در فلان کشور افريقايی، پروژههای عظيم ساختمانسازی در فلان کشور امريکای جنوبی، کمکهای بی حد و حساب به حزبالله و حماس در لبنان و فلسطين، حمايتی که ديگر علنی شده از رژيم بشار اسد، دخالتهای علنی در عراق و خرج کردن پولهای بیحساب در اين کشور به منظور خريد سياستمداران يا ارعاب آنها، همين طور کمکرسانی به قبايل شيعه در جنوب عراق به منظور همصدايی آنها با رژيم جمهوری اسلامی و ... بعيد است جايی برای رسيدگی به مشکلات داخلی باقی بگذارد. موافق هستيد؟
هزينهی نجومی هستهایسازی ايران که فقط مايه تأسف است، زيرا با نيمی از آن هزينه، بسياری از پروژههای نيمهکاره به اتمام میرسيدند و اين همه کشته به خاطر باريک بودن فلان جاده، تعداد زيادی کارگر بيکار و بیپول به خاطر نگرفتن حقوق ماهيانه از شرکتها و در نتيجه تعطيلی آن شرکتها يا کارخانهها و ... باعث سرگردانی مقلدانی شده که آرمانهايی را دنبال میکردند که هماکنون شاهد آن هستند آرمانهايشان صرفاً مصرف داخلی داشتند و بس.
فقط هزينه کرديم، بیآن که برداشت کنيم. به جای صدور انقلاب به خارج از کشور، برای خود تا توانستيم دشمنتراشی کرديم تا جايی که نه از شمال، نه از جنوب، نه از شرق و نه از غرب، هيچ کشوری خواهان و خواستار روش حکومتی ما نبوده و نيست. اعتراض افغانیها به برگزاری مراسم ۱۴ و ۱۵ خرداد در کابل را که فراموش نکردهايد؟ افت پول ما در برابر دينار عراق، طی يکی دو سال اخير را چطور؟ ترخيص نشدن کالاهايمان از دوبی و بنادر شيخنشينهای خليج فارس يادتان که هست، نيست؟ مثالهای ديگر به عهده خوانندگان اين مطلب.
اين تنها يکی از نتايج خيالپردازی در سياست است. يکی از نتايج آرمانگرايی به جای واقعبينی.
خيالپردازیها و فرار از پذيرش واقعيات، کمر مردم را خم کرده و همين امر، ريزش مقلدان و آرمانگرايان خردهپا را به همراه میتواند داشته باشد که ممکن است به حرکتی خزنده و زيرپوستی (در ابتدا) و خيزش علنیِ منجر به براندازی (در نهايت) عليه حاکميت منجر گردد. بهتر است فراموش نشود که «شکم گرسنه، دين و ايمان نمیشناسد».
پرويز فغفوری
از دعای پس از نماز صبح در مساجد و مشتهای گره کرده در صفوف مدارس (در تمامی سطوح) گرفته تا نماز ظهر ادارات و سازمانهای کشوری و لشکری و ... هر روز شعار است که خيرات میشود؛ مفت و بدون کوچکترين پشتوانهای از شعور.
ميدان جنگ که نيست، پس تير و ترکش که به بدن کسی نمیخورد، گذشت و ايثار هم لازم ندارد، صرفاً حرف است و باد هوا و در نتيجه، انرژی چندانی برای شعار دادن لازم نيست. از همه مهمتر: خرج هم ندارد بلکه ممکن است درآمدِ ناشی از اضافهکاری هم در پی داشته باشد!
***
اگر چشم واقعبين داشته باشيم، خواهيم ديد که سياست در خلاصهترين تعريف خود يعنی: حرکت در بستر واقعيت.
اين حرکت میتواند آرمانی و به سمت هدفی والا باشد، اما بايد از نقطهای مشخص و با درک واقعيات و هضم ِ درست ِ حقايق باشد.
تمام کشورهای جهان، اعم از ابرقدرتها، کشورهای بزرگ صنعتی، کشورهای در حال توسعه و کشورهای عقبماندهای که دوان دوان در پی لقمه نانی برای خود هستند نيز آرمانهای خود را دارند و به سمت آن حرکت میکنند، اما آنچه برای همهی اين کشورها ثابت است و بر همهی آنها تحميل میشود، «نفس واقعيت» است. اين واقعيت، لزوماً رسيدن به آرمانی که در ابتدای حرکت برای اينان و در ذهنشان ساخته و پرداخته شده بود، نيست اما هرچه هست، آن را بايد پذيرفت و گريزی از آن نيست.
در اين تعريف، بزرگانی چون کوروش، گاندی، ماندلا و ... را داريم که آرمان آنها دقيقاً برعکس آرمان ديکتاتورهايی چون آتيلا، چنگيزخان، هيتلر، استالين و ... است، اما چه کنيم که همهی نامبردگان در دو سمت خوب و بد ِ سياست را به ناچار بايد در صفحهی سياه و سفيد شطرنج روزگار چيده و شاهد جدال خير و شر باشيم و بسياری از اوقات بايد حرص خوردنمان را پنهان کرده و لب به دندان بگيريم که گزش آن، مانع از ريزش اشکمان به خاطر باخت و حذف شدن خوبهای زمانه گردد.
در ساليان اخير شاهد بوديم که حرکت به سمت آرمان، مخصوصاً در حکومتهای ايدئولوژيک، اغلب اوقات «حرکتی داخلی» بوده تا «تحرکی بينالمللی و فرامنطقهای» و چه بسيار بودند زمانهايی که آرمانها صرفاً برای داخل توليد میشدند، دارای مصرف داخلی بودند و معنايی برای خارج از منطقهی توليدشان نداشتند، چون در مواجهه با واقعيتهای جهانی و بيرون از منطقهی توليدشان با حقايقی رودررو میگشتند که تحقق آنها را به امری غيرممکن تبديل میکرد.
نيز شاهد بوديم آرمانها بر حسب برخوردهای بينالمللی، بازتوليد میشدند و گاهی دقيقاً برعکس هدفی که ۱۰ سال از کوشش برای رسيدن آن میگذشت، میشدند و در اين بين، بيچاره مقلدانی که تقليد از آرمانسازان را پيشهی خود ساخته و بر اثر تکثر در بازتوليد هدفهای غايی ِ تعيين شده توسط رهبرانشان و از فرط خستگی، صرفاً به «رسيدن» اکتفا میکردند؛ هر جا که شد، هر وقت که شد.
البته که برای دواندن مقلدان به سوی هدفهای تعيين شده توسط رهبران، انگيزهها و بعضاً پاداشهايی نيز لازم بود.
درمورد کشور خودمان: رايگان کردن حمل و نقل عمومی، نفت، بنزين، اختياری کردن حجاب، رايگان کردن آموزش و پرورش و ... اين اواخر هم که شاهد بوديم قرار بود پول نفت بر روی سفرههای مردم بيايد که نه تنها نيامد، بلکه بنزين ِ دولتی را نيز بر روی نان ۵۰ تومانی مردم پاشيدند و هردو را با هم آتش زدند تا دست مردم نه به نان قبلی برسد، نه به بنزين قبلی. به همين سادگی دست مردم از خرمای آرمانهايی که بر نخل انقلابشان روييده بود، کوتاه و کوتاهتر شد.
بدون تعارف هر يک از خوانندگان اين مطلب میتواند با آوردن ِ مثالی نغز، بر درازای اين طومار سياه و فلاکتبار بيفزايد.
اما بشنويد از اوضاع کار...
در ايران هرنوع تصميمی برای تغيير و تحول (در هر کاری) به طرزی شجاعانه و با مقاومتی عجيب، پس زده میشود.
دقيقاً مثل ويروسها و آنتیويروسهای کامپيوتری؛ همانگونه که قاطبهی مردم (کارگران و کارمندان) برای حفظ و از دست ندادن اندک داشتههايشان به لطايفالحيل متوسل میشوند، مديران آنها برای بهرهوری بيشترِ کارخانههايی که بدون مواد اوليه (ناشی از تحريم همهجانبه) به فکر توليد و در کنار آن، افزودن بر ثروت مديران کارخانهها، هستند و جالب اينجاست که هر دو طرف ِ اين درگيری، ديتابيس ِ نگرش منفیشان به يکديگر را نيز روزانه آپديت میکنند!
در اين ميان، تنها کالايی که میتوان روی آن جهت درآمد کشور حساب باز کرد، نفت است و مشتقات آن. تنها به لطف تکيه کردن به ذخاير فسيلی است که رهبر ايران قادر به هديه کردن چفيه خود به ديگران است. اما اين نفت و مشتقاتش ابتدا نياز به استخراج دارند، سپس تقطير و در نهايت، فروش. پروسهای که با تحريمهای حال حاضر، بيشتر به يک سوهان اعصاب شبيه است تا مسير کسب درآمد.
به سلامتی از رتبه دومی اوپک در صادرات به سوم و چهارم و همين طور به رتبههای پايينتر در حال سقوط هستيم و حتی اگر استخراجی هم صورت بگيرد به صورت آينهی دق مجبور به انبار کردن نفت استخراج شده در تانکرهای معطل مانده روی آب هستيم؛ چرا؟ مشتری نداريم! به همين سادگی.
بانک مرکزیمان تحريم شده، سوئيفت که خدايش رحمت کند. نتيجه؟ تانکرمان بايد اسکله به اسکله به دنبال خريداری باشد که معلوم نيست بتواند پول نفت خريداری شده را بدهد يا نه. سقوط آزادمان از نقل و انتقال بانکی و الکترونيکی پول، به جابجايی دستی و اصطلاحا «کيفی» پول، شاهکار ديگری است از نظامی الهی که قرار بود همه چيز را برای ملتش رايگان کرده و مراقب باشد که مبادا آب در دل کسی از شهروندانش تکان بخورد، اما ...
اختلاسهای پی در پی که با تمام لاپوشانیها، بالاخره تق يکی از آنها دررفت و فقط يک قلم آن ۳۰۰۰ ميليارد تومان به اقتصاد ورشکستهی ايران ضربه زد و پس از آن نيز تک به تک و قلم به قلم شاهد رو شدن بقيه آنها هستيم را نيز به اين آلبوم سراسر افتخار اضافه کنيد.
لطفا آرمانها فراموش نشود. تبديل ايران به امالقرای جهان اسلام و صدور اسلام ناب محمدی به سراسر جهان. البته به صورت خلاصه شده عرض شد.
سردار عظيمالجثهای که از قرارگاه خاتمالانبيا به وزارت نفت رسيد و سپس بدون آن که برای کسی معلوم شود «چطور» تبديل به مهندس شد نيز آتشی میافروزد که معاونش با رد حرفهای او درمورد تحريم صادرات به يونان، کپسول آتشنشانی به دست، آن آتش را خاموش میکند! نهايت هماهنگی در پولسازترين و پولدارترين وزارتخانهی ايران را شاهد باشيد لطفاً. بگذريم از رکوردشکنیهايی که هر روز در رسانههای مختلف شاهد بر زبان راندن آنها توسط مسئولان هستيم اما کِی و چطور به کسب اين رکوردها مفتخر شديم، نه تو دانی و نه من.
کنار کشيدن غولهای نفتی همچون شل، توتال، بريتيش پتروليوم و ... پس از اعمال تحريمها و تهديدشدنشان به پرداخت جريمههای سنگين درصورت همکاری با ايران از عمليات اکتشاف و استخراج نفت و گاز در خليج فارس و ميادين مشترک هيدروکربوری ايران و کشورهای جنوبی خليج فارس و نيز مکيدن قطره قطرههای انرژی فسيلی ايران در حوزه نفتی دريای خزر توسط همسايگان شمالی صرفاً به خاطر تحريمهايی که عليه ايران وضع شده، فاجعهای که با آن مواجه هستيم را تکميل میکند. حال آن که شاهد هستيم مرتباً به خاطر کسب رکوردهای عجيب و غريب در اکتشاف، استخراج و استحصال منابع فسيلی، مدام به خودشان آفرين و احسنت میگويند.
طبق آمارها در سال ۱۹۸۰ (سالی که عراق به ايران حمله کرد) درآمد سرانهی اين کشور ۱۸۴۶۴ دلار در سال بود در حالی که درآمد سرانهی ايران تنها ۷۰۰۷ دلار (کمتر از نصف درآمد سرانهی عراقیها) بود. نابود کردن اسکلههای البکر و الاميه و نيز بسته شدن خط لوله انتقال نفت عراق از سمت سوريهی حافظ اسد و تامين نفت سوریها توسط ايران، کاری کرد که در سال ۱۹۸۸ (با پايان جنگ هشت ساله ايران و عراق) درآمد سرانهی عراق به ۸۸۰۲ دلار تنزل پيدا کند، در حالی که درآمد سرانهی ايران به ۵۸۹۲ دلار رسيده بود.
عراق در اين زمان تنها دلخوش به کمکهای اعراب بود و ايران هنوز اسکلهی عظيم خارک را داشت و به بازسازی بقيهی اسکلهها نيز میپرداخت. همين امر کمک بزرگی برای بازگشت درآمد از دست رفتهی ايران، حتی در زمان فروش نفت به قيمت هر بشکه ۷ دلار بود.
بلايی که بر سر اقتصاد و زيرساختهای صنعتی عراق طی دو جنگ دوران رياست جمهوری بوشها (پدر و پسر) آمد، کار را به جايی رساند که نفت عراق فقط به صورت تهاتری و در قبال دريافت غذا و دارو به جای نفت صادر میشد.
اما درآمد سرانهی ايران و عراق به گونهای شگفتانگيز معکوس شد. سرانهی درآمد در عراقِ سال ۲۰۱۰ ۳۴۵۸ دلار بود، در حالی که سرانهی درآمد در ايران درست در همين سال به ۱۱۶۶۶دلار افزايش يافت؛ يعنی بيش از سه برابر عراق.
درآمد نفتی افسانهای دولتهای نهم و دهم را در نظر بگيريد، حتی اگر اختلاسهای پيدا و پنهان را هم از آنها کم کنيد، باز هم در بدترين سناريوی ممکن، بايد امنيت مالی ِ زمان جنگ ايران و عراق را در بين مردم شاهد باشيم اما نيستيم. چرا؟
برگرديم به ابتدای اين نوشتار و آرمانی به نام جهانی کردن انقلاب اسلامی و صدور آن به ديگر ممالک روی کره زمين. حتی در هنگام تايپ نيز طولانی و خستهکننده است چه رسد به زمان عمل!
سدسازی در فلان کشور افريقايی، پروژههای عظيم ساختمانسازی در فلان کشور امريکای جنوبی، کمکهای بی حد و حساب به حزبالله و حماس در لبنان و فلسطين، حمايتی که ديگر علنی شده از رژيم بشار اسد، دخالتهای علنی در عراق و خرج کردن پولهای بیحساب در اين کشور به منظور خريد سياستمداران يا ارعاب آنها، همين طور کمکرسانی به قبايل شيعه در جنوب عراق به منظور همصدايی آنها با رژيم جمهوری اسلامی و ... بعيد است جايی برای رسيدگی به مشکلات داخلی باقی بگذارد. موافق هستيد؟
هزينهی نجومی هستهایسازی ايران که فقط مايه تأسف است، زيرا با نيمی از آن هزينه، بسياری از پروژههای نيمهکاره به اتمام میرسيدند و اين همه کشته به خاطر باريک بودن فلان جاده، تعداد زيادی کارگر بيکار و بیپول به خاطر نگرفتن حقوق ماهيانه از شرکتها و در نتيجه تعطيلی آن شرکتها يا کارخانهها و ... باعث سرگردانی مقلدانی شده که آرمانهايی را دنبال میکردند که هماکنون شاهد آن هستند آرمانهايشان صرفاً مصرف داخلی داشتند و بس.
فقط هزينه کرديم، بیآن که برداشت کنيم. به جای صدور انقلاب به خارج از کشور، برای خود تا توانستيم دشمنتراشی کرديم تا جايی که نه از شمال، نه از جنوب، نه از شرق و نه از غرب، هيچ کشوری خواهان و خواستار روش حکومتی ما نبوده و نيست. اعتراض افغانیها به برگزاری مراسم ۱۴ و ۱۵ خرداد در کابل را که فراموش نکردهايد؟ افت پول ما در برابر دينار عراق، طی يکی دو سال اخير را چطور؟ ترخيص نشدن کالاهايمان از دوبی و بنادر شيخنشينهای خليج فارس يادتان که هست، نيست؟ مثالهای ديگر به عهده خوانندگان اين مطلب.
اين تنها يکی از نتايج خيالپردازی در سياست است. يکی از نتايج آرمانگرايی به جای واقعبينی.
خيالپردازیها و فرار از پذيرش واقعيات، کمر مردم را خم کرده و همين امر، ريزش مقلدان و آرمانگرايان خردهپا را به همراه میتواند داشته باشد که ممکن است به حرکتی خزنده و زيرپوستی (در ابتدا) و خيزش علنیِ منجر به براندازی (در نهايت) عليه حاکميت منجر گردد. بهتر است فراموش نشود که «شکم گرسنه، دين و ايمان نمیشناسد».
پرويز فغفوری
ملحدان چگونه سخن بگویند که مومنان نرنجند؟
سخنی با استاد سروش
♦ بهزاد مهرانیآنچه قصد نوشتنش کردهام سخن گفتن با استادی است که بیشک بسیاری از جوانان مومن این دیار درک و فهمشان را از واژههای مبارکی چون آزادی، لیبرالیسم و سکولاریسم مرهون و مدیون اندیشههای او هستند. مومنانی که آموختند چگونه میتوان هم دیندار بود و هم لیبرال و سکولار.از اینرو به عنوان شاگردی که در مکتب و جریان عمیق و ریشهدار نواندیشی دینی بسیار آموختهام با دکتر عبدالکریم سروش سخن میگویم.دکتر سروش در نوشتهی اخیر خود با عنوان “که دل به دست کمان ابرویست کافرکیش” از دغدغه و واهمهای سخن گفته است که هیچ مسلمان مومنی را از اندیشیدن و تفطن به آن گریز و گزیری نیست. هر مسلمان مومنی همچون باورمند ِ به هر اندیشه و مسلک و مرام و ایدئولوژیای از تمسخر و طعن باور خویش میرنجد.آنچه در این میان متفاوت خواهد بود، نحوهی مواجهه با این رنجش خاطر است.یکی مانند یک فقیه پشمینهپوش تندخو قلم به دست میگیرد و در چند جمله حکم به ارتداد و تکفیر میدهد و به بهانهی حفظ بیضهی اسلام، جان و مال و دودمان –به زعم خود- فرد موهن را بر باد میدهد و دلخوش و ایمانخوش که بیدادی را داد پاسخ داده است و کسی نیز چون دکتر سروش از موضعی بالا به هر دو سوی معامله نهیب میزند که حد بشناسند و پا از گلیم خویش بیرون نیاورند که ” این معامله تا صبحدم نخواهد ماند”.
“رفتار پاره یی از منکران غربت گزیده ایرانی، اما، نشان میدهد که نه تنها دماغ دیالوگ ندارند و شیوه نقد راستین را نیاموخته اند، بلکه در بی خبری و عقب ماندگی از قافله تاریخ وعقلانیت ، فقط زبان طعن و تمسخرشان باز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی و آشتی درآیند و دل اهل ایمان را به دست آورند و همدلانه، کجیهای اندیشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالایند وبه دیالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنیدن نقد و نظر کنند ، به شنعت زدن و خبث گفتن رو میآورند و از لذت موهوم آن بشاشت میاندوزند”.
بهزاد مهرانی و عبدالکریم سروش، محمدیه معرفت، ۱۳۷۶، منبع: فیسبوک بهزاد مهرانی
سینهی شکافتهی احمد کسروی و در همین اواخر رافق تقی نشان میدهد که برخی مومنان بسیار زود رنجند و شیوهی بیان مخالفان چندان مدخلیتی در رنجش اینان ندارد. ملحدان با هر زبان و به هر شیوهای سخن بگویند این مومنان آزردهخاطر میشوند و برخیشان در بیان این رنجش، قلم به دست نمیگیرند بلکه صاحب قلم را قلعوقمع میکنند و گردنش را قلم.
از آنجاکه قرار نیست هر مومن مسلمانی پس از سالها مطالعه و تحصیل علوم دینی به دین اسلام مشرف شود و تنها با گفتن شهادتین پا در وادی سلام میگذارد بر ملحدان نیز وظیفه نیست با نقدهای موقر و متین کانت و مارکس و هگل و فویرباخ آشنا باشند تا بتوانند اسلام ِ مسلمین را به نقد بکشند و سخن از موهوم بودن باورهای آنان بگویند.
من نیز در غیرت مسلمانی و مصلحت سیاسی با شما همراه و همنظر هستم. اما آیا آن کس که به اسلام و خدا باور ندارد و مقدسات من ِ مسلمان را مقدسات خود نمیداند باید در این غیرتورزی با ما همقدم باشد؟ آیا کسی که به درست یا غلط در این عالم هیچ امر مقدسی را سراغ ندارد باید پاسدار مقدسات من باشد؟ با درسی که در مکتب فکری شما آموختهام گمان دارم که چنین باوری ندارید و تنها میگویید که نباید با زبان طعن و تمسخر سخن بگوید و آنچنان عمل کند که چینی نازک دل مومنان نشکند. پرسش من با توجه به تاریخ رنجش مومنان این است که ملحدان چگونه سخن بگویند که مومنان نرنجند؟ اگر ملحدی بر این باور باشد که نعوذبالله پیامبر گرامی اسلام به تعبیر قرآن و به نقل از معاندین، مجنون و یا ساحر و … بوده است و یا اینکه کودکی خردسال نمیتواند امام باشد و خیر و صلاح امتی را تعیین کند و یا اینکه احکام اسلام در باب زنان مانند تعدد زوجات و یا نکاح یک مرد پا به سن گذاشته با دختری نُه ساله غیرعادلانه است و آنگاه بخواهد نظر خود را با زبان کاریکاتور و فیلم و طنز وشعر و رمان بیان کند، چگونه تصویرگری باشد که مومنان نرنجند؟ اگر ملحدی بر این باور باشد که دین اسلام و پیامبر گرامی آن نعوذبالله اهل خشونت است و با شمشیر رشد کرده است و آنگاه بخواهد با زبان هنر آن را بیان کند، چگونه باور خود را ترسیم کند که رسم ادب در باور مومنان به جاآورده شده باشد؟ُمگر قرآن کریم تمامی طعن و تمسخری که کافران بر این کتاب آسمانی و رسول گرامی اسلام میبستند را در کتاب مبین نیاورده است؟ مگر قرآن در پاسخ کفار آنها را نادان و گاهی قابل قیاس با حیوانات نخوانده است؟
من با شما موافقت دارم که طعن و تمسخر باور مومنان به مصلحت سیاسی نیست و حتا یک کنشگر سیاسی غیر مومن بنا بر مصلحت نباید بیپروا ایمان مردم را نشانه رود اما مگر میتوان از یک هنرمند خواست که مصلحتهای سیاسی را همچون یک کنشگر سیاسی هواره لحاظ کند؟مگر این مصلحتسنجیهای سیاسی را هیچگاه پایانی متصور هست؟ تاریخ ما نشان داده که “شرایط حساس کنونی” همیشه وجود داشته و دارد و شاید خواهد داشت.
گفتهاید:” آینده را نه به دست فقیهان کافرخوار میتوانند بسپارند و نه به دست کافران مسلمانخوار که رویههای زشت یک سکهی منحوساند:اسلامکشی یا کفرکشی”.
کاملن درست است. مگر قرار است که آیندهی ایران را به دست حاکمانی بسپاریم که خود یک طرف منازعهی کفر و ایمان هستند؟ مگر قرارمان نیست که حکومت نسبت به دینداری و بیدینی ِ شهروندان بیطرف باشد؟ اگر اینگونه باشد دیگر نه نگران مومنان کافرخوار خواهیم بود و نه دلنگران کافران مومنخوار. نکند فردا میخواهیم نبردی آغاز کنیم که گروهی در آن بخواهند در ِ شبکههای اطلاعرسانی کافران – به تعبیر شما تلویزیونهای لسآنجلسی- را گِل بگیرند و گروهی دیگر ارتباطات مومنین را قطع کنند.
استاد عزیز! مدارا و تساهل تنها در احترام اهل تسنن به ائمهی شیعه و احترام اهل تشیع به خلفای پیامبر خلاصه نمیشود. سالها است که در ایران زنان، دگرباشان جنسی، بهاییان و ملحدان نه فقط از جانب حکومت که از جانب برخی مومنان در تنگنا و ستم قرار گرفتهاند و تا سالها صدایی از جریان نواندیشی دینی برنخاسته بود. از آنجا که سبک زندگی اکثریت قریب به اتفاق جریان نواندیشی دینی تفاوت چندانی با حاکمان جمهوری اسلامی نداشته است این جریان فکری توجه چندانی به ستمی که بر بسیاری از کسانی که سبکهای متفاوت و بلکه متضاد با آنچه نظام اسلامی و اسلام تبلیغ کرده است را برگزیدهاند، نداشته است.لاجرم شاهد طغیانی هستیم که ستمدیدگان آغاز کردهاند.باور بفرمایید که این مسئله هیچ ربط وثیقی به داخل یا خارج کشور بودن ندارد. مومنان حق دارند و شایسته و فریضه است که ناراحتی و اعتراض خود را به ملحدینی که باورهایشان را تمسخر میکنند ابراز کنند. کاریکاتور در برابر کاریکاتور، شعر در برابر شعر، ترانه و آهنگ در برابر ترانه و آهنگ، فیلم در برابر فیلم، سخن در برابر سخن و من غیر از این راهی نمیشناسم.
اگر فردا و پسفردا رعدی خروشید و برقی درخشید و راه بازگشت آوارگان به وطن هموار شد من راهی را برای بستن دهان دهنهی جعبهی جادویی ملحدان نمیشناسم. دشنام و توهین در نظام دموکراتیک آینده با شاکی خصوصی قطعن بار حقوقی خواهد داشت اما برخی مومنان نشان دادهاند که مشکلشان تنها دشنام و تمسخر نیست. مگر شما دشنام دادهاید که قدم در راه هماکنون بیبازگشت غربت نهادهاید؟ من با بسیاری از مومنان ِ حتا مخالف نظام اسلامی سخن گفتهام که بر این باورند که “کلام محمد” شما پایههای ایمان مردم را لرزانده است و ایمانشان را ملکوک ساخته است.
مگر داماد شما پس از آزار و اذیتی که از جانب حکومت بر او رفته بود بانگ برنیاورد که “خدایی وجود ندارد”. بر شما که این رفته است بر ملحدان در همهی این سالها چه رفته است.بر آن همجنسگرا، بر آن بهایی، بر آن زن چه رفته است؟
مگر در همین فضای مجازی و همچنین تلویزیونهایی که به برکت پول نفت مردم در خارج و یا برای خارجنشینان راهاندازی شده از بام تا شام خرافات نمیپراکنند؟ کافران عوام که زبان هیوم و کانت نمیشناسند نیز شبکههایی به راه انداختهاند که بعضن ایمان مردم را به سخره میگیرند.من هیچ راهی برای ساکت کردنشان نه در امروز و نه در آیندهی ایران نمیشناسم. تنها به احترام وافری که برای کتاب خدا و پیامبر گرامی اسلام قائلم، کنترل تلویزیون را به دست میگیرم و در غیرقابل شمارشْ شبکههایی که به برکت تکنولوژی ایجاد شده، شبکهی مورد علاقهام را جستوجو میکنم و شک ندارم که حتمن آن را خواهم یافت.
استاد گرامی! از اینکه مصدع اوقات شریف شدم عذرخواهم.تمامی این سخنان را بگذارید به پای درس پس دادن شاگردی که شاید از پیامدهای خواسته و یاناخواستهی کلاس درس شما بوده باشد که اینگونه علاوه بر اینکه دغدغه و درد دین دارد دغدغهمند حق ناحق بودن و حتا حق تمسخر ملحدین است.من نیز چون شما باور دارم که شجرهی طیبهای که به مجاهدت پیامبر گرامی اسلام و تاییدات الهی بالیده است با طعن طاعنان به تسخیر تمسخرکنندگان درنخواهد آمد. وعدهی خداوند دروغ نخواهد بود:
انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون
*از اینرو از کلمهی ملحد در این نوشته استفاده کردهام که گمان دارم مراد دکتر سروش از سکولارها همان ملحدین بوده باشد.چون تا آنجا که میدانم سکولاریسم خواهان تفکیک نهاد دین از دولت است و کلمهی ملحد در اینجا بهتر افادهی معنا میکند.
منبع: بامداد خبر
تعداد دستگیر شدگان پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری خرداد ٨٨، پرسشی بی پاسخ
تعیین این رقم دستگیر شدگان بسیار مشکل است، برای این که یکی از
سیاست های وزارت اطلاعات همواره این بوده که از لحظه دستگیری، هم زندانی و
هم خانواده آنها را زیر فشار می گذارد که خبر دستگیری را به بیرون منتشر
نکنند. اما به رغم همه این فشارها ادامه روند دستگیری حکایت از آن دارد که
هنوز فعالیت مخالفان نظام جمهوری اسلامی در ایران جریان دارد.
در پی انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست
جمهوری ایران و اعلام پیروزی دوباره محمود احمدینژاد، تظاهرات و
راهپیماییهای گستردهای در نقاط مختلف تهران و همچنین شهرهای دیگر ایران،
توسط هزاران تن از معترضان به نحوه شمارش آراء و حامیان میرحسین موسوی،
رقیب اصلی احمدینژاد در انتخابات، از جمله در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به راه
افتاد.
بعد از ظهر این روز۲۵ خرداد در خیابان آزادی تهران با افزون شدن لحظه به لحظه معترضان، راهپیمایی میلیونی شکل گرفت که به بزرگترین راهپیمایی ضد دولتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ بدل شد. موسوی و کروبی نیز در این راهپیمایی شرکت و در آن سخنرانی کردند. این راهپیمایی در نهایت با درگیریای که در کنار یک پایگاه بسیج در میدان آزادی رخ داد، به خشونت کشیده شد و یکی از نیروهای بسیج به سوی مردم آتش گشود. رادیو دولتی ایران کشته شدن ۷ نفر را در این حادثه تائید کرد. در همین راستا افراد زیادی از اقشار مختلف دستگیر شدند. دستگیریها طی سه سال گذشته همچنان ادامه دارد. اما آمار دقیق دستگیر شدگان و زندانیان را هیچ یک از مجامع حقوق بشری ندارند.
بعد از ظهر این روز۲۵ خرداد در خیابان آزادی تهران با افزون شدن لحظه به لحظه معترضان، راهپیمایی میلیونی شکل گرفت که به بزرگترین راهپیمایی ضد دولتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ بدل شد. موسوی و کروبی نیز در این راهپیمایی شرکت و در آن سخنرانی کردند. این راهپیمایی در نهایت با درگیریای که در کنار یک پایگاه بسیج در میدان آزادی رخ داد، به خشونت کشیده شد و یکی از نیروهای بسیج به سوی مردم آتش گشود. رادیو دولتی ایران کشته شدن ۷ نفر را در این حادثه تائید کرد. در همین راستا افراد زیادی از اقشار مختلف دستگیر شدند. دستگیریها طی سه سال گذشته همچنان ادامه دارد. اما آمار دقیق دستگیر شدگان و زندانیان را هیچ یک از مجامع حقوق بشری ندارند.
دکتر عبدالکریم لاهیجی- نایب رئیس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر،
دراین خصوص گفت: «هیچ گونه آمار دقیق از تعداد دستگیر شدگان وجود ندارد.
نه در فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر و نه در جامعه دفاع از حقوق بشر و
نه در سایر سازمانهای حقوق بشری فعال در دنیا. درهیچ کدام از این
سازمانها نمیتوان آمار دقیقی از زندانیان سیاسی و تعداد دستگیر شدگان
پیدا کرد.»
نایب رئیس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر در
ادامه گفت: «پس از انتخابات و با شروع حوادث خیابانی، خبرنگاران خارجی را
از ایران اخراج کردند و دستگیریهای وسیعی صورت گرفت. بنا براین آماری که
به طور وسیع در روزهای اول اعتراضات خیابانی به دست ما میرسید به مرور
کمتر و کمتر شد و حالت قطرهای پیدا کرد. البته به رغم آنکه جمهوری اسلامی
فضایی را ایجاد کرد تا رسانههای خبری و مردم در داخل ایران نتوانند از
طریق تلفن یا ایمیل با ما تماس بگیرند، خانوادههای بسیاری از دستگیر شدگان
با ما ارتباط گرفتند و بدین ترتیب بود که در آن زمان بر اساس گزارشهایی
که به دستمان رسید، رقم دستگیر شدگان را بیش از ۴ هزار نفر اعلام کردیم که
کم و بیش هم مورد تائید مقامات جمهوری اسلامی نیز قرار گرفت و بعد به مرور
تعداد زیادی از آنها آزاد شدند. اما در نیمه دوم سال ۱۳۸۸ در آن ماههای
آخر سال، رقم ۷۰۰ تا ۸۰۰ زندانی به طور مسلم در زندان اوین تائید شد.»
لاهیجی در پاسخ به این پرسش که، آیا آماری از زندانیان
سیاسی که در حال حاضردر زندانهای ایران به سر میبرند در دسترس است؟ گفت:
«تعیین این رقم بسیار مشکل است، برای اینکه یکی از سیاستهای وزارت
اطلاعات همواره این بوده که از لحظه دستگیری هم زندانی و هم خانواده آنها
را زیر فشار میگذارد که خبر دستگیری را به بیرون منتشر نکنند. در خیلی از
مواقع به خانواده زندانی توصیه میکنند که حتا وکیل هم برای زندانی
نگیرند.»
او در ادامه گفت: «آنچه مسلم است، اینکه الان فقط در
دو زندان "اوین" و "رجایی شهر" بیش از ۴۰۰ زندانی سیاسی در حبس بسر
میبرند. البته بسیاری از زندانیهایی که محکوم شدند باید محکومیت خود را
در تبعید بگذرانند و تعدادی از آنها را هم به شهرستانها فرستادند. از
جمله «نرگس محمدی» که او را به زنجان انتقال دادند. بنا براین آمار دقیق
زندانیها به خصوص زندانیهایی که در دیگر زندانها بسر میبرند را نداریم.
به همین دلیل است که در گزارشها و آماری که ارائه میدهیم و خواستار
آزادی زندانیان سیاسی میشویم، هرگز نگفتهایم که تعداد زندانیها در چه حد
ومرزی است و این مسئولیت جمهوری اسلامی است که آمار زندانیها را اعلام
کند تا مشخص شود چه تعدادی همچنان در زندانها هستند و چه تعدادی از دستگیر
شدگان به مرور آزاد شدند.»
تغییر سطح دستگیریها از طبقه روشنفکر و
نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی به عام جامعه از دیگر نکات در
خور توجه است که پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ شاهد آن هستیم.
نایب رئیس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر، در
پاسخ به این پرسش که طی ۳۰ سال گذشته شاهد دستگیری مخالفان جمهوری اسلامی و
نخبگان بودیم اما پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ سطح دستگیریها از
افراد نخبه و روشنفکر به سطح عام جامعه رسیده این حکایت از چه اتفاقی در
دوران نظام دارد؟ گفت: «آنچه مسلم است حوادث سال ۱۳۸۸ شوک بزرگی را بر بدنه
جمهوری اسلامی وارد کرد یعنی بزرگترین تظاهراتی بود که پس از دوران
انقلاب در ایران اتفاق افتاد و میدانیم که این تظاهرات فقط در تهران هم
نبود ودر شهرستانهای دیگر هم شاهد این رخداد بودیم و مقامات جمهوری اسلامی
میپنداشتند که با دستگیر کردن تعدادی از سَر پُلهای ارتباطات، یعنی
آنهایی که مثلا در اطرافیان آقای کروبی یا موسوی بودند یا دستگیری تعداد
زیادی از روزنامه نگاران مدافعان حقوق بشر وکلای دادگستری مدافعان حقوق زن
در سطح جامعه، اتفاقی نخواهد افتاد.»
او در ادامه گفت: «در ماههای بعد از خرداد هم در
تظاهراتهای بعدی وقتی دیدند که تعداد مردم در خیابانها کم نیست روز بروز
سیاستشان را خشنتر کردند. به این ترتیب سیاست سرکوب و بالا بردن بهای
فعالیت اجتماعی- سیاسی بیشتر شد به طوری که اگر در گذشته برای این جور
فعالیتها در ایران فرد دستگیر شده به ۶ ماه تا یک سال زندان محکوم میشد
الان با دادن حبسهای ۱۵ سال و ۱۰ سال حتا به مدافعان حقوق بشر و وکلای
دادگستری و روزنامه نگاران، خواستند مردم را بترسانند. یعنی مسلم است که
اینجا دیگر مخاطب آنها سران جامعه نیستد برای اینکه آنها برای اولین بار
نبود که سر وکارشان به زندان میافتاد بلکه منظورشان ارعاب و ترساندن
بخشهای بزرگی از مردم بود.»
لاهیجی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی موفق نشده است
که جلوی معترضان بگیرد گفت: «در این حوزه هم سیاست جمهوری اسلامی شکست
خورد چرا که به رغم همه این دستگیریها و با آنکه الان ماهها است که در
ایران تظاهراتی صورت نمیگیرد، با این وجود روزی نیست که اخباری که از
ایران میرسد حاکی از یک یا چند دستگیری نباشد و این نشان میدهد که هر چند
موج اعتراضات علنی و گردهماییها در ایران فروکش کرده است اما فعالیت
سیاسی، متوقف نشده و اعتراضات مردم همچنان ادامه دارد.»
۳۲ روزنامه نگار و وب نگار در زندان به سر میبرند
سازمان گزارشگران بدون مرز نیز تنها آمار کسانی را که درارتباط با جرائم مطبوعاتی دستگیر شدند در دست دارد.
رضا معینی- مسئول دفتر ایران و افغانستان در سازمان گزارشگران بدون مرز، در این خصوص گفت: «از۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ تا اول خرداد ماه۱۳۹۱ بیش از سی صد نفر در رابطه با جرائم مطبوعاتی دستگیر شدند که از این تعداد دستگیر شدگان ۳۲ روزنامه نگارو وب نگار همچنان در زندان به سر میبرند.»
رضا معینی- مسئول دفتر ایران و افغانستان در سازمان گزارشگران بدون مرز، در این خصوص گفت: «از۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ تا اول خرداد ماه۱۳۹۱ بیش از سی صد نفر در رابطه با جرائم مطبوعاتی دستگیر شدند که از این تعداد دستگیر شدگان ۳۲ روزنامه نگارو وب نگار همچنان در زندان به سر میبرند.»
معینی در پاسخ به این پرسش که مجموع محکومیتهای این
افراد چقد بوده است؟ گفت: «این افراد به احکامی بین یک تا شش سال زندان
محکوم شدند نکته جالبتر اینکه برخی از این افراد بعد از محکومیتشان
پروندههای دیگری دارند که دردستگاه قضایی گشوده شده است. باید بگویم که
متأسفانه جالب است و فقط در دستگاه قضایی ایران ممکن است اتفاق بیافتد که
زندانیانی هستند در حال گذراندن مدت محکومیتشان، اما همچنان دارای
پروندههای گشودهای هستند که برخی از این پروندهها در زندان گشوده شده
است.»
مسئول دفتر ایران و افغانستان در سازمان گزارشگران
بدون مرز، در خصوص تغییر سطح دستگیریها از نخبگان به سطح عام جامعه گفت:
«آنچه که به ما مربوط میشود و در این رابطه میتوانم اظهار نظر کنم همین
مسئله اطلاع رسانی است. در سالهای اولیه بویژه دردهه اول سال ۶۰
دستگیریهای وسیعی از عموم مردم که در انقلاب شرکت کرده بودند، انجام شده
بود این افراد در یکی از انجمنها و یا گروهها فعال بودند. البته بدون شک
پس از هر جنبشی این دستگیرهای عمومی وجود دارد. اما تفاوت درطی این مدت در
رشد و توسعه ابزار و دستگاههای اطلاع رسانی است. هر آنچه بیشتر این
ابزارها درخدمت مردم گرفته شده نوک تیز حملات حکومت بر مبنای محدود کردن
این اطلاع رسانیها بیشتر به سوی مردم هدف گرفته شد.»
ناآرامیهای بعد از انتخابات درایران، یک حادثهٔ استثنایی بود
"دِروری دایک"- پژوهشگر بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان عفو بین الملل،
نیز با آنکه معتقد است ناآرامی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد
۱۳۸۸ در ایران روی داد، یک حادثهای استثنایی بود اما اشاره دارد به این
موضوع که، ضبط کردن یا جمع کردن همه اسامی کسانی که دستگیر یا کشته شدند
خیلی سخت بود.
او با تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی آمار دستگیری را
در روزهای اول ناآرامیها اعلام کرده است، گفت: «دولت ایران خودش اعلام
کرد که حداقل ۴ هزار نفر را در ماههای بعد از انتخابات دستگیرکردند.»
او در ادامه گفت: «سازمان عفو بین الملل به طور معمول
هر سال یک گزارش کلی از وضعیت حقوق بشر در ایران ارائه میکرده است اما در
سال ۱۳۸۸ با توجه به اتفاقاتی که رخ داد و سطح گسترده دستگیریها ۶ ماه بعد
از روز انتخابات، در دسامبر۲۰۰۹ یک گزارش مفصل ارائه کردیم و ۶ ماه بعد از
آن نیزگزارش دیگری ارائه شد تا بتوانیم درمورد این حادثههای استثنایی
اطلاع رسانی بیشتری انجام بدهیم.»
"دِروری دایک" گفت: «یکی از نمایندههای مجلس هم در
سپتامبر سال ۲۰۰۹اعلام کرد که مجلس ۱۰۴ شکایت مربوط به کهریزک دریافت کرده
است. اما هیچ وقت تعداد کشته شدگان به طور رسمی اعلام نشد.»
این عضو سازمان عفو بین الملل در خصوص افزایش فعالان
حقوق بشر در یاران گفت: «ما وابسته فعالان حقوق بشر هستیم و این را
نمیتوان انکار کرد. خوشبختانه تعداد فعالان حقوق بشر در ایران خود به خود
به یک سطح توسعه یافته رسیده است و هر اتفاقی که حکایت از نقض حقوق بشر
دارد و در ایران اتفاق میافتد را به نوعی به مقامات خارج از کشور انعکاس
میدهند.»
فراخوان شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و سه سازمان مدافع حقوق بشر برای نجات جان زندانیان بیمار در ایران
شیرین عبادی- برندۀ جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی
جامعههای حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز
درباره وضع زندانیان بیمار می گویند: «وضعیت حقوق بشر در ایران هر روز
بدتر میشود، ما شاهد مرگ مشکوک زندانیان و بدرفتاری با آنها در زندانهای
سراسر ایران و بویژه در زندانهای اوین و رجایی شهر هستیم. خطر مرگ بسیاری
از زندانیان عقیدتی را تهدید می کند. برای نمونه نرگس محمدی، محمد صدیق
کبودوند و حسین رونقی ملکی به شدت بیمار هستند».
:به گزارش این نهادهای دفاع از حقوق بشر، خلاصه ای از آنچه بر این روزنامهنگاران زندانی بیمار گذشته است
نرگس محمدی- روزنامهنگار و سخنگوی
کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ٢ اردیبهشت ١٣٩١ در زنجان بازداشت و به
زندان اوین انتقال داده شد. پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود.
او آخرین بار از ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در
زندان بسر برده بود، که در مدت بازداشت بر اثر فشارهای بازجویی دچار فلج
عضلانی شد. در شهریور ماه همان سال از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران
برای «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و
فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران» به ۱۱ سال زندان محکوم شد که
این حکم در اسفندماه ١٣٩٠ به شش سال کاهش یافت.
در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ماه، خانواده نرگس محمدی مطلع
شد که وی را به زندان شهر زنجان منتقل کرده اند؛ تقی رحمانی، که خود نیز
از قربانیان آزار و اذیت قضایی و بازداشتهای خودسرانه جمهوری اسلامی است و
در اواخر سال گذشته مجبور به ترک کشور شده است، به سازمانهای مدافع حقوق
بشر در باره وضعیت وضعیت سلامت همسرش نرگس محمدی گفت: «نرگس به شکل غیر
قانونی و با وجود مخالفتش به زندان زنجان بردهاند. وی با زندانیان جرائم
عمومی همبند است. در زندانهای ایران بشکل عمومی امکانات پزشکی کم است اما
در شهرستانها این امکان محدودتر است. هر روز که بگذرد حدت بیماری نرگس
بیشتر و درمان وی دشوارتر میشود».
محمد صدیق کبودوند- سردبیر هفتهنامه
توقیف شدۀ پیام مردم کردستان، از دو هفته پیش در اعتصاب غذا بسر میبرد.
این روزنامهنگار که از تیر ماه ١٣٨٦ زندانی و یک سال بعد، از سوی شعبه ١٥
دادگاه انقلاب تهران برای تأسیس سازمانی در دفاع از حقوق بشر در کردستان به
یازده سال زندان محکوم شده است، از بیماریهای متعددی رنج میبرد و در
اعتراض به تصمیم مقامات قضایی در ممانعت از دیدار با فرزندش که بیمار و در
بیمارستانی در تهران بستری است اعتصاب غذا کرده است.
این روزنامهنگار یکی از قربانیان سختگیریهای
بیرحمانۀ مسئولان قضایی است. دستگاه قضایی درخواستهای مکرر وی برای
معالجه و مرخصی را رد میکند.
حسین رونقی ملکی- وبنگار، از تاریخ ٦
خرداد ١٣٩١ در اعتراض به وضعیت بازداشت خود دست به اعتصاب غذا زده است. با
وجود دو عمل جراحی کلیه اما هنوز در وضعیت خطرناکی بسر میبرد.
این مدافع حقوق بشر در تاریخ ٢٢ آذر ماه از سوی سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت شد، تا هفتهها پس از زندانی شدنش خانواده
از محل بازداشت و نگاهداری وی بی خبر بودند. این وبنگار به اتهام «استفاده
و تولید فیلترشکن، میزبانی از سایتهای مدافع حقوق بشر» به پانزده سال
زندان محکوم شده است.
در تاریخ ١٣ خرداد ماه به دستور آیتالله صادق
لاریجانی- رئیس دستگاه قضایی، این وبنگار به بیمارستان انتقال داده شد،
اما نزدیکان وی بر این باورند که تضمینی برای ادامه درمان وی وجود ندارد.
به گزارش ندای سبز آزادی، 320 فعال حقوق بشر, سیاسی و
مدنی و روزنامه نگار طی نامه ای ضمن ابراز نگرانی از وضعیت سلامتی حسین
رونقی ملکی، از وی خواستار پایان اعتصاب غذایش شدند.
سایت کلمه هم می نویسد: ۱۱۸زندانی سیاسی بند ۳۵۰
زندان اوین در نامه ای خطاب به رییس این بند با اشاره به خطرات جدی اعتصاب
غذای اعتراضی سیدحسین رونقی- وبلاگ نویس زندانی، که از شنبه گذشته دست به
اعتصاب غذا زده هشدار داده اند.
از سوی دیگر بنابه گزارش های رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی کرد- مهدی زالیه پس از تحمل دو دهه رنج و شکنجه در زندانهای مختلف، شب گذشته درگذشت.
مهدی زالیه پس از تحمل نزدیگ به 21 سال رنج زندان و
شکنجه که در اثر آن دچار بیماریهای حاد جسمی شده بود و مدتها در سالن 12
بند 4 زندان گوهردشت کرج بدون درمان به حال خود رها شده بود، جان سپرده است
.
به گفته فعالین حقوق بشر، بازجویان وزارت اطلاعات با
مانع شدن از درمان این زندانی سیاسی، باعث غیر قابل برگشت شدن وضعیت
جسمانی اش شدند. سرانجام در روزهای آخر، این مسئولان برای سلب مسئولیت از
کاستیهائی که در حق این زندانی سیاسی روا داشته بودند او را به یکی از
بیمارستانها منتقل کردند تا در آنجاجان بسپرد.
آغاز بسیج مردمی در آذربایجان در مقابله با سیاست ناکارآمد حکومت در باره دریاچه ارومیه
در آستانه روز جهانی محیط زیست و به دنبال انتشار گزارش سازمان
ملل متحد در باره روند خشک شدن دریاچه ارومیه، صد ها تن از مردم تبریز دیشب
در پارک "ائل گلی" این شهر تجمع نموده و به روند این نابودی و سیاست های
دولت جمهوری اسلامی در این باره اعتراض کردند.حسن شریعتمداری فعال سیاسی
مقیم آلمان اعتقاد دارد که موضوع خشک شدن دریاچه ارومیه و ناکارآمدی حکومت
جمهوری اسلامی در این باره نقطه آغازی است برای بسیج گسترده مردمی در
آذربایجان که می تواند ابعاد گسترده سیاسی داشته باشد
آنان شعار میدادند که اگر آذربایجان در این
باره سکوت کند، بازنده خواهد بود. تظاهر کنندگان دیشب تبریز همچنین تصاویری
از بازداشت کنندگان فراخوان اول خرداد در تبریز و ارومیه در دست داشتند و
به بازداشت آنان از سوی نیروهای امنیتی-انتظامی اعتراض داشتند.
یاد آور می شویم که فراخوان روز اول خرداد در شهرهای
تبریز و ارومیه که به منظور اعتراض به سیاست های محیط زیستی دولت بر گزار
گردیده بود، رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و با بازداشت ده ها تن از فعالان
جامعه مدنی در این دوشهر همراه بود.
در تازه ترین گزارش برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد
به کاهش سریع آب دریاچه ارومیه طی 15 سال گذشته و روند خشک شدن این دریاچه
تأکید شده است.
مساحت دریاچه ارومیه از 6100 کیلومتر مربع به 1366
کیلومتر مربع در پایان سال 2011 کاهش یافته است.این دریاچه همچنین با افت
هفت متری ارتفاع آب مواجه بوده است. نتیجه کاهش گسترده آب دریاچه، افزایش
غلظت نمک موجود در آب به مقدار بیش از 300 گرم در لیتر، یعنی هشت برابر
درجه شوری آب دریا ها بوده است.
روند خشک شدن آب دریاچه ارومیه تعادل زیست محیطی این منطقه را با چالشی جدی روبرو کرده است. در عمل با روند خشک شدن آب دریاچه ارومیه بسیاری از گونه های نادر جانوری و گیاهی در معرض نابودی قرار گرفته اند.
روند خشک شدن آب دریاچه ارومیه تعادل زیست محیطی این منطقه را با چالشی جدی روبرو کرده است. در عمل با روند خشک شدن آب دریاچه ارومیه بسیاری از گونه های نادر جانوری و گیاهی در معرض نابودی قرار گرفته اند.
مطالعات انجام شده توسط سازمان ملل متحد نشان می دهد
که 65 در صد کاهش سطح آب دریاچه ارومیه ناشی از تغییر اقلیمی و احداث کانال
های انحرافی برای استفاده کشاورزی در بالا دست بوده است. 25 در صد به دلیل
ساخت سدها و 10 در صد به دلیل کاهش میزان بارندگی سالانه بوده است.
***
در باره تظاهرات مردم تبریز و اعتراض آنان به سیاست های ناکارآمد دولت در باره دریاچه ارومیه گفتگویی انجام داده ایم با حسن شریعتمداری فعال سیاسی مقیم آلمان
و از وی میپرسیم که چه عواملی موجب گردیده که یک موضوع زیست محیطی، یعنی
روند خشک شدن دریاچه ارومیه، ابعاد وسیع و گسترده سیاسی به خود بگیرد؟
حسن شریعتمداری می گوید که عوامل نارضایتی در استان
های آذربایجان زیاد است و فقط منحصر به این موضوع زیست- محیطی بسیار مهم
نمی شود؛ ولی باید گفت که این بار مردم آذربایجان با آگاهی یافتن به پیامد
هایی که خشک شدن دریاچه ارومیه می تواند برای این منطقه در بر داشته باشد
بسیج شده و در برابر یک حکومت ناکارآمد که توجه چندانی نسبت به عمق این
مشکل ندارد اعتراض کرده اند.
چشم انداز تاریک زیست- محیطی در آذربایجان، بر مشکلات زندگی مردم این منطقه افزوده شده و نارضایتی را به اوج خود رسانیده است...اعتراض به وضعيت درياچه اروميه در تبريز به مناسبت روز جهانی محيط زيست
شماری از شهروندان در تبريز، بنا به گزارش خبرگزاری هرانا، در
پارک ائل گلی تبريز به مناسبت روز جهانی محيط زيست گرد آمدند و سپس در
اعتراض به وضعيت درياچه اروميه به راهپیمائی پرداختند.
تجمع کنندگان همچنین در اعتراض به خشک شدن
درياچه اروميه شعار سر دادند. در اين تجمع که به صورت خودجوش انجام شده است
تجمع کنندگان شعار (درياچه اروميه بی آب است - آذربايجان سوکت کند بازنده
است) سر دادند.
هم چنين در اين تجمع، تصاويری از بازداشت شدگان
اعتراضات روز يکم خرداد ماه سال جاری نيز در دست برخی از تجمع کنندگان ديده
شده است. اين گرد هم آئی پيش از رسيدن نيروهای امنيتی به محل تجمع بدون
خشونت به پایان رسيد.
پیش از آن رئيس سازمان بازرسي کل کشور- مصطفي
پورمحمدی، گفته بود: نهادهاي تصميم گيرنده درباره درياچه اروميه بايد چه به
صورت واگذاری و چه به صورت مشارکتي با مراکز علمي و دانشگاهي همکاري داشته
باشند، برنامه ريزی ما براي حل اين بحران خوب انجام نمي شود.
او که در نشست «بررسي وضعيت درياچه اروميه» با شرکت
استادان دانشگاه اروميه سخن می گفت، با اشاره به اهميت درياچه اروميه و
نگراني بخشهاي مختلف نظام از بحران خشک شدن آن، افزود: امروزه موضوع زيست
محيطي در دنيا حايز اهميت ويژهایست؛ اين مقوله از نظر توسعه، بينالمللي،
اجتماعي و حتي سياسي و امنيتي نيز قابل توجه است؛ اين مسئله مناقشههاي
جدی را در دنيا به وجود آورده است؛ بنابراين ما نيز از طرفهاي مختلف تحت
تأثير منابع طبيعي هستيم. آب، دريا، جنگل و... موضوعات جدي زيست محيطي در
کشور ما هستند.
مصطفی پور محمدی گفت: به عنوان مثال در زمينه صنعتي
شدن، طبق آخرين آمار، ميزان توليد کربن امسال به 700 تن رسيده است، اين در
حالي است که ميزان توليد کربن در 10 سال گذشته 300 تن بود؛ نکته مهم اين
است که حجم توليد کربن در کشور بسيار بالا رفته و ما جزو چند کشور اول دنيا
از نظر توليد کربن هستيم، هر چند ما با کشورهاي صنعتي فاصله زياد داريم.
وي در ادامه به پديده ريزگردها اشاره کرد و با جدی
خواندن پدیده ريزگردها که به شدت همه را دچار مشکل کرده گفت: «11 شهر ما در
مرز آلودگي هوا بوده و دچار آلايندههای صنعتي هستند؛ نميتوان از کنار
اين مسائل ساده گذشت».
رئيس سازمان بازرسي کل کشور افزود: «متأسفانه بسياري
از تصميم گيریها متکي به کارشناسی نيست. بايد از بخشي از بريزوبپاشهای
همين استان پرهيز و بودجه آن را براي رفع معضل درياچه اروميه به کار بست و
اگر بحران است بايد هر سال مقداری از بودجههاي استان را به اين موضوع
اختصاص داد و روی بودجه عمومی حساب نکرد».
قرارداد میان ناتو و سه کشور آسیای مرکزی
آندرس فوگ راسموسن٭- دبیر کل ناتو، اعلان کرده است که این پیمان
برای ترک افغانستان از راه شمال، با کشور های آسیای میانه قرار داد بسته
است.
در حالیکه رابطه ناتو، هنوز هم با پاکستان خراب
است، برای باز گرداندن وسایل نظامی خود از افغانستان، ناتو با کشور های
قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان قراداد امضاء کرده است.
دبیر کل این سازمان، با نتیجه گیری از اجلاس اخیر ناتو
در شیکاگو، از اینکه با سه کشور آسیایی این قرار داد را عقد کرده
است، اظهار خوشی کرد و گفت: «این قرار داد به ما امکانات جدید میدهد و شبکۀ
محکم و انعطاف پذیر ترانسپورتی را که ما با آن ضرورت داریم، بروی ما باز
میکند». "راسموسن"، که این سخنان را طی یک کنفرانس مطبوعاتی اعلان کرد، در
مورد شرایط این قرارداد ها چیزی نگفت.
مشکل راه ترانزیتی، مهمترین چالش اکمالاتی نیروهای
غربی در افغانستان است. بر اساس پیش بینی ها، برگشت نیروهای خارجی با وسایل
آنان، که مقدار آن در طی این ده سال بسیار زیاد شده است، باید تا آخر سال
2014 تمام شود. ناتو با روسیه هم در حال مذاکره است تا بتواند برای خروج
وسایل نظامیش از افغانستان، از فرودگاه "وستوچنی" در نزدیکی اولیانووسک" که
در ٩٠٠ کیلومتری شهر مسکو قرار دارد استفاده کند".
این مذاکرات در حالی صورت میگیرد که ایالات متحده با
پاکستان برای باز کردن دوبارۀ راه های این کشور بروی اکمالات نظامی
آمریکایی، مشکل دارد. از شش ماه به اینسو، پاکستان در واکنش به قتل 24
سربازش توسط نیروهای ناتو، راه را بروی نیروهای آمریکایی بسته است. دراین
مورد، "راسموسن" ابراز امیدواری میکند که پاکستان موضعش را تغیر بدهد.
در هر صورت برای خروج مقادیر عظیم وسایل نظامی که در طی ده سال به کشور کوهستانی افغانستان سرازیر شده است، ماهها وقت لازم است.
مقدمات امضای قرارداد میان افغانستان و چین
حامد کرزی امروز عازم چین شد، تا علاوه بر شرکت در اجلاس کشور
های عضو پیمان شانگهای، زمینه را برای امضای قرار داد ستراتیژیکی میان
افغانستان و چین هم آماده کند.
بر اساس یک اعلامیۀ حکومت افغانستان، حامد کرزی
با همتای چینایی خود- "هیو جینتاو"٭، یک اعلامیۀ مشترک را امضا خواهند کرد
که قدمی در راه ایجاد همکاری های استراتژیکی میان دو کشور خواهد بود.
این ملاقات میان دو رئیس جمهور، در حاشیۀ اجلاس سران
کشورهای عضو پیمان شانگهای، سازمانی که روس ها و چینی ها، برای مقابله با
نفوذ غرب در کشور های آسیایی، ایجاد کرده اند صورت میگیرد.
طی این سفر حامد کرزی با سران کشور های پاکستان،
ایران، و روسیه هم ملاقات خواهد کرد. در این سفر، تعددی از وزرا هم حامد
کرزی را همراهی میکنند.
***
دراین رابطه و در مورد قرارداد هایی که در آن، روابط آیندۀ کشور های آسیایی شکل میگیرند، گفتگویی داریم با سنجر سهیل، صاحب امتیاز روزنامۀ هشت صبح.
آقای سهیل بعد از باز شماری جذابیت های اقتصادی و
سیاسی منطقۀ ما، یعنی کشور های آسیایی، روی این تاکید میکند که برای
اطمینان در قرارداد های اقتصادی، لازم است از نگاه سیاسی هم، روابط میان
کشور ها روشن باشد.
در مورد نقش و مرام های آیندۀ افغانستان، آقای سهیل
میگوید که افغانستان تلاش دارد در روابطش با ممالکی که امروز به کشور ما
علاقمند استند، یک نوع توازن را نگه دارد ولی در دراز مدت، حفظ توازن مشکل
است و این احتمال وجود دارد که این توازن بهم بخورد و یا لااقل مورد چالش
قرار بگیرد.
در مورد هویت افغانستان و نقش این کشور در آینده، آقای
سهیل روی اهمیت خدمات برای تجار ها و جلب سرمایه گذاری تاکید میکند و
میگوید که اگر در این ساحات افغانستان پیشرفت کند، کشور به یک محل تردد
اموال تجارتی جهانی تبدیل میشود و این، برای افغانستان و اقتصاد آن بسیار
مثبت خواهد بود. در غیر آن افغانستان در رابطه با مسایل منطقه، یک نقش
منفعلانه میداشته باشد.
Hu Jintao
گفتگو با سنجر سهیل، صاحب امتیاز روزنامۀ هشت صبح
تحقیق پیرامون اتهام فساد به شرکت تلفنی "ام تی ان" حاضر در ایران
پلیس آفریقای جنوبی در حال تحقیق پیرامون اتهام فسادی است که
شرکت "ترکسل" به شرکت تلفن همراه آفریقای جنوبی "آم تی ان" می زند که از
سال ٢٠٠٥ پروانه ایجاد شبکه تلفن همراه را در ایران به دست آورده است.
"ترکسل" که این اتهامات را در برابر دادگاهی در آمریکا مطرح کرده خواستار ٤٫٢ میلیارد دلار خسارت شده است.
"ترکسل" می گوید شرکت "ام تی ان" به مسئولان ایرانی
رشوه داده و در کنار آن قول تحویل اسلحه و حمایت از رژیم تهران را در ازای
بدست آوردن امتیاز ایجاد دومین شبکه تلفنی ایران داده است.
"ترکسل" می افزاید که این مناقصه را برده بود اما
رقیبش از راههای نامشروع، قرار داد را از چنگش در آورده است. البته "ام تی
ان" این اتهامات را رد می کند و می گوید "ترکسل" تنها به دلیل ناتوانی در
پاسخگوئی به خواستهای قانونی و بازرگانی ایران شکست خوده است.
گفتنی است که "ام تی ان" ٤٩ درصد "ایرانسل" را در دست
دارد که دارای ٣٤٫٧ میلیون آبونه است. در آمد این شرکت در سال ٢٠١١- ١٫١
میلیارد یورو بوده است.
شرکت "ام تی آن" می گوید ١٦٤٫٥ میلیون آبونه در ٢١
کشور آفریقائی، آسیائی و خاور میانه دارد که در سال ٢٠١١ برای این شرکت ٢
میلیارد یورو سود خالص به بار آورده است.
دیدار سران روسیه و چین، کوششی برای کنار گذاشتن آبرومندانه بشار اسد
روسای جمهور روسیه و چین در پکن با هم ملاقات کردند. به گفتۀ
ولادیمیر پوتین، همکاری های استراتژیک میان دو کشور همچنان گسترش خواهد
یافت. تورج اتابکی- کارشناس مسائل آسیای مرکزی، می گوید دیدار پوتین با
همتای چینی خود حول محور بحران سوریه و با تکیه بر این است که راهی برای
کنار گذاشتن آبرومندانه بشار اسد بیابند
ولادیمیر پوتین- رئیس جمهوری روسیه، که صبح
امروز بقصد یک دیدار سه روزه وارد پکن شد، بعد از ظهر امروز با همتای چینی
خود- "هو جین تائو"٭، ملاقات و مذاکره کرد.
بررسی مناسبات اقتصادی میان دو کشور ونیز بازبینی
سیاست های راهبردی چین و روسیه در عرصه بین المللی، بویژه بحران سوریه و
پرونده هستهای ایران، از محور های اساسی گفتگو ها بشمار می روند.
این در حالی است که ولادیمیر پوتین امروز تأکید کرد که
منافع دو کشور در عرصه های بسیار مهمی همسوئی دارد؛ او اضافه کرد که
همکاری های استراتژیک میان دو کشور در حال گذر کردن از یک مرحله جدید است
که ما را به سطح بالاتری از روابط میرساند.
"لوئی وی مین"- سخنگوی وزارت خارجه چین، نیز امروز در
یک کنفرانس خبری از موضع مشترک هر دو کشور درباره سوریه خبر داد و گفت که
روسیه و چین با قاطعیت، هر نوع مداخله در امور داخلی سوریه را بقصد تغییر
رژیم این کشور مردود می دانند و هر دو کشور در این ارتباط برای ایجاد
هماهنگی، هم در نیوریورک (مقر سازمان ملل) و هم در پکن و مسکو ارتباط
تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
"لوئی وی مین" همچنین خاطر نشان کرد که موضوع مشترک ما
کاملاً روشن است: ابتدا باید خشونت قطع گردد و سپس در کوتاهترین فاصله
مذاکرات سیاسی میان دو طرف آغاز گردد.
رئیس جمهوری روسیه باید روز های چهارشنبه و پنجشنبه در
همایش سران سازمان همکاری های شانگهای شرکت کند که در آن، رؤسای کشور های
چین، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان نیز حضور دارند.
ایران و افغانستان هم بعنوان ناظر در این همایش شرکت می کنند. بهمین دلیل پیش بینی شده است که ولادیمیر پوتین، در دو روز آینده با حامد کرزی و نیز محمود احمدی نژاد ملاقات و گفتگو کند.
ایران و افغانستان هم بعنوان ناظر در این همایش شرکت می کنند. بهمین دلیل پیش بینی شده است که ولادیمیر پوتین، در دو روز آینده با حامد کرزی و نیز محمود احمدی نژاد ملاقات و گفتگو کند.
به روایت خبرگزاری فرانسه، امتناع ولادیمیر پوتین از
شرکت در همایش سران هشت کشور بزرگ جهان و سپس اجلاس ناتو در شیکاگو و سپس
شرکت وی در همایش شانگهای، معنای سمبولیکی به این سفر می دهد.
در حالیکه چین به اولین شریک تجاری روسیه در جهان
تبدیل شده است، اخیراً پوتین برای توصیف مناسبات دو کشور از واژه «بیسابقه»
استفاده کرده بود.
***
بمناسبت این سفر گفتگوئی داریم با تورج اتابکی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آسیای مرکزی که شما را به شنیدن آن دعوت می کنیم.
تورج اتابکی در ارتباط با مواضع مشترک روسیه و چین
نسبت به سوریه معتقد است که نشانه هائی از صحبت های مقامات چینی و روسی
دیده می شود که همه گواه بر آن است که هر دو کشور می خواهند خودشان را با
حکومت بشار اسد متعین نکنند، بلکه با کشور سوریه و مردم آن هماهنگی نشان
دهند.
تورج اتابکی می گوید من فکر می کنم که دیدار پوتین از
چین، حول محور بحران سوریه و با تکیه بر این است که راهی برای کنار گذاشتن
آبرومندانه بشار اسد بیابند.
بنظر اتابکی، همه حتی چینی ها و روس ها مطمئن شده اند
که حکومت بشار اسد ماندنی نیست و وی باید برود. آنچه مهم است چگونگی رفتن
بشار اسد، بگونهای که منافع چین و روسیه در آن لحاظ شده باشد.
سوریه و ایران دو سوژه مهم "فوروم" ضد تروریست استانبول
نمایندگان حدود ٣٠ کشور در روزهای پنج شنبه و جمعه، در فورومی
در استانبول پیرامون راههای مبارزه با تروریسم در سطح جهان به گفتگو
خواهند پرداخت.
ایران و پرونده هسته ای این کشور و نیز تنش در سوریه دو موضوع مهم این "فوروم" خواهند بود.
هیلاری کلینتون- وزیر امور خارجه آمریکا، یکی از رؤسای
این "فوروم" است که برای نخستین بار، در سطح وزیران در حاشیه مجمع عمومی
سازمان ملل در ماه سپتامبر در نیویورک برگزار شد.
هیلاری کلینتون، در جلسات روز پنجشنبه شرکت خواهد کرد
که به مسائل سیاسی اختصاص خواهد داشت و در روز جمعه به راههای فنی
پرداخته خواهد شد.
سفر به استانبول، پایان دوره سفرهای خانم کلینتون به کشورهای اسکاندیناوی و قفقاز خواهد بود.
ادامه تظاهرات درمیدان تحریر
تحریر، میدان مرکزی شهرقاهره- پایتخت مصر، امروزنیز شاهد گردهم آئی مخالفین رژیم نظامی این کشوربود.
به گزارش منابع خبری، این تظاهرات ازروز شنبه
بدنبال اعلام حکم محکومیت حسنی مبارک- رئیس جمهوری سابق این کشور، و
دراعتراض به این حکم آغاز شد.
دادگاه عالی مصرروزشنبه دوم ماه ژوئن، حسنی مبارک را
به جرم صدورفرمان تیراندازی به سوی متعرضین میدان تحریر درسال 2011 میلادی
به حبس ابد محکوم کرد
همزمان با اعلام حکم محکومیت حسنی مبارک، آخرین وزیرکشوردرکابینه وی- حبیب ال عدلی، نیز به حبس ابد محکوم گردید.
همزمان با اعلام حکم محکومیت حسنی مبارک، آخرین وزیرکشوردرکابینه وی- حبیب ال عدلی، نیز به حبس ابد محکوم گردید.
براساس گزارش خبرگزاریها، درقاهره گفته می شود که درطول انقلاب مصرکه "انقلاب نیل" نامیده شده 850 نفرجان خود را ازدست داده اند.
شش تن از متهمین سازمان های امنیتی مصردراین دادگاه
ازاتهامات وارد تبرئه شدند. همچنین دو پسر حسنی مبارک وخود وی نیز
ازاتهامات فساد مالی تبرئه شدند.
سازمان های حقوق بشری مصر که درفراخوان های امروز و
دیروزشریک بودند، احکام صادره علیه مبارک و مأمورین امنیتی دستگاه دولتی وی
را ناعادلانه و درواقع اغماض آمیزمی دانند.
دادستان مصردرهفته های گذشته تا چند روز قبل از اعلام
احکام نهائی برای حسنی مبارک تقاضای اعدام کرده بود، ولی دردورنهائی این
حکم به حبس ابد تقلیل داده شد.
این تظاهرات درحالی ازسرگرفته می شود که دوردوم
انتخابات ریاست جمهوری مصر پس از حسنی مبارک قرار است روزهای هفدهم و هجدهم
ماه جاری میلادی (ژوئن) انجام پذیرد.
دردور اول این انتخابات دو تن با بیشترین آراء به دست
آمده به دوردوم راه یافتند که یکی ازآنها احمد شفیق- افسرسابق نیروی هوائی و
آخرین نخست وزیر حسنی مبارک و دومی محمد مُرسی- نامزد اخوان المسلمین
هستند.
درپاسخ به اعتراضات خیابانی به سبک بودن حکم صادره
علیه حسنی مبارک، نامزد اخوان المسلمین اعلام داشته است که درصورت پیروزی
در انتخابات دادگاه رئیس جمهوری سابق را تجدید خواهد کرد.
شرکت حامد کرزی در نشست شانگهای و تحکیم روابط افغانستان با چین
حامد کرزی همچنین با رؤسای جمهوری روسیه، پاکستان و ایران گفتگو خواهد کرد.
در این سفر وزرای امور خارجه، معدن و کشاورزی، یعنی زلمای رسول،
وحیداله شهرانی و محمد آصف رحیم، حامد کرزی را همراهی می کنند. گفتنی است
که مبارزه برای داشتن موقعیتی در افغانستان و اعمال نفوذ در این کشور تا
زمان خروج اکثر نیروهای ناتو از افغانستان بالا خواهد گرفت. در عین حال
روسیه، از زبان وزیر امور حارجه اش ، سرگئی لاوروف، این خروج نیروها را پیش
رس دانست. گفتنی است که چین که مرز کوچکی با افغانستان دارد، هم اکنون
قرار داد بهره برداری از یک معدن مس و یک سفره نفتی در افغانستان را به دست
آورده است. ارزش سرمایه های معدنی افغانستان حدود هزار میلیارد دلار
برآورد شده است. چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان
عضو سازمان همکاری شانگهای هستند و جمهوری اسلامی بعنوان ناظر در این نشست
شرکت می کند. افغانستان نیز در گذشته به عنوان میهمان در این نشست شرکت می
کرد اما این بار به عنوان ناظر در آن حضور دارد.
٦٢ در صد فرانسویان نسبت به رئیس جمهوری جدید نظر مثبت دارند
درفرانسه بدنبال ماهها مبارزات پرسروصدا وداغ انتخاباتی ریاست
جمهوری جامعه درنوعی انفعال نسبی درحال انتظارآغازجدی برنامه های دولت جدید
بسرمی برد.
درفرانسه سه ماه اول پس ازانتخاب رئیس جمهوری
جدید را، صد روز انتظارمی نامند؛ دراین صد روز افکارعمومی به مقام جدید
کشوربا اعتماد فرصت می دهد تا گام های نخستین وی را ارزیابی کند. درپایان
این سه ماه است که وسائل ارتباط جمعی با انجام نظرسنجی ها و تحلیل های
کارشناسی به ارزیابی عملکرد دولت جدید می پردازد.
همانگونه که گفته شد فرانسه درصد روز اول ریاست جمهوری
فرانسوا هولاند به سرمی برد وازهمین روست که پنج روزمانده به انتخابات
پارلمانی شورو حال چندانی ازسوی نمایندگان سابق و لاحق مجلس ملی فرانسه
دیده نمی شود.
به هرحال روزیک شنبه دهم ماه ژوئن، اولین دورانتخابات
پارلمانی فرانسه درحالی انجام خواهد گرفت که دولت آقای هولاند برای تحقق
برنامه ها و وعده های رئیس جمهوری جدید به یک اکثریت قاطع درپارلمان
نیازدارد.
معمولاً سابقه سیاست درفرانسه نشان داده است که
شهروندان اکثریت پارلمانی را برای رئیس جدید جمهوری فراهم می آورند تا
درطول یک دوره به ارزیابی عملکرد وی بپردازند؛ از این رو انتظارمی رود حزب
سوسیالیست به تنهائی بتواند به ٣٨٩ کرسی مجلس یعنی اکثریت قاطع دست یابد،
درغیراین صورت با کمک جبهه چپ که همراه حزب سوسیالیست فرانسوا هُولاند را
به کاخ الیزه فرستاد یک فراکسیون ائتلافی اکثریت تشکیل دهد.
درهمین رابطه لیبراسیون- روزنامه صبح
پاریس صفحه اول و دوصفحه داخلی خود را به یک تحلیل گسترده ازافکارعمومی
فرانسه اختصاص داده که موضوع کانونی آن نوع انتخاب شهروندان فرانسه
دردودوره انتخابات پارلمانی دهم و هفدهم ژوئن خواهد بود.
لیبراسیون می نویسد: تازه ترین نظرسنجی انجام گرفته
برای این روزنامه نشان می دهد که ٦٢ درصد پرسششوندگان به رئیس جمهورجدید
اعتماد نشان می دهند. ٥٩ درصد خواستارپیروزی هواداران او درانتخابات
پارلمانی هستند و بالاخره ٥١ درصد همزیستی سیاسی میان راست و چپ را دردوران
کنونی برای کشورمفید نمی دانند. همزیستی سیاسی زمانی می تواند الزامی شود
که درانتخابات دهم و هفدهم ماه ژوئن نامزدهای راست میانه پیروزشده و اکثریت
پارلمانی را ازآن خود کنند. آن چیزی که دردهه های اخیردو باردرفرانسه پیش
آمده است.
راست میانه که با شکست نیکولا سارکوزی ازقدرت
کنارگذاشته شد، درمبارزات انتخاباتی خود استدلال می کند که ازآنجائی که
سوسیالیست ها هم اکنون درمجلس سنا اکثریت دارند و دولت را نیز
دراختیارگرفته اند، فرانسویان نباید با دادن اکثریت به این حزب درمجلس همه
اهرمهای قدرت درکشوررا به دست یک جناح سیاسی سپرده و تعادل ترازوی قدرت را
درکشور کاملاُ به دست جناح چپ کشور بسپارد. ولی لیبراسیون پیش بینی می کند
که مجلس ملی نیز به احتمال قوی دراختیارحزب سوسیالیست و تشکل های ائتلافی
این حزب قرار خواهد گرفت.
لیبراسیون یاد آوری می کند که این احتمال نیزوجود دارد که درصد غایبین از حوزه های رأی گیری این بارچشم گیرباشد.
درگزارش لیبراسیون به ادامه اقبال عمومی از رئیس جمهور و رئیس دولت جدید اشاره شده است.
درگزارش لیبراسیون به ادامه اقبال عمومی از رئیس جمهور و رئیس دولت جدید اشاره شده است.
به نوشته لیبراسیون درحال حاضر که دو هفته از تشکیل
دولت جدید می گذرد، فرانسوا هُولاند- رئیس جمهوری با ٦٢ درصد نظرمثبت، ٣١
درصد نظرمنفی، نخست وزیرجدید با ٥٧ درصد نظرمثبت و ٢٤ چهاردرصد نظرمنفی
ارزیابی می شود، که این می تواند یک پیروزی برای جناح چپ حاکم درکشورباشد.
لاکروا- ارگان جامعه مسیحیان فرانسه، صفحه اول خود را به یک گزارش جالب از زندگی جوانان درفرانسه اختصاص داده .
این ارقام درگزارش تحقیقی لاکروا جلب توجه می کند:
تحقیق میان جوانان ١٨ تا ٣٥ سال انجام گرفته و موضوع آن تنهائی بوده است.
٤٢ درصد افرادی راکه ازتنهائی رنج می برند مردان و ٥٨ درصد را زنان تشکیل
می دهند. ٣٨ درصد ازآنها یا درمدرسه و یا دردانشگاه مشغول به تحصیل هستند و
بقیه، ٦٦ درصد بیکار و ٥٨ درصد دراشتغال قراردارند.
ازاین جمع ١٩درصد گفته اند که ازتنهائی دررنجند و اولین مشکل آنها دراین راه نیافتن شخص دیگری برای دردل ویا بقول معروف بازکردن سفره دل هستند.
گزارش لاکروا مجموعهای ازجلب ترین اطلاعات درمورد
زندگی جوانان درفرانسه است. میرانا دخترجوان فرانسوی که دراین تحقیق شرکت
کرده درمورد آسیبهای احساس تنهائی می گوید: درتنهائی انسان به مرور زمان
اعتماد به نفس خود را ازدست می دهد. میرانا بیست و شش ساله، زادۀ
ماداگاسکار در آفریقاست، پس مدت ها جستجو توانسته است کاری بیابد و درپاریس
ساکن شود. وی می گوید: مشکلات فراوانی داشته ام ولی نه مایل بودم
خانوادهام درمادگاسکار را نگران کنم و نه بارگرفتاریهایم را روی دوش
دوستانم درفرانسه بگذارم، اینجاست که تنهائی رنج آور می شود.ازاین جمع ١٩درصد گفته اند که ازتنهائی دررنجند و اولین مشکل آنها دراین راه نیافتن شخص دیگری برای دردل ویا بقول معروف بازکردن سفره دل هستند.
مخالفان مسلح سوریه: طرح صلح کوفی عنان را اجرا نمی کنیم
مخالفان بشار اسد می گویند که دیگر به طرح آتش بس در سوریه که
از سوی کوفی عنان- فرستاده ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب، ارائه شد،
متعهد نیستند. این در حالی است که کوفی عنان اعتقاد دارد که طرح صلحش
همچنان نقش محوری در حل بحران سوریه ایفا می نماید
سمی الکردی، سخنگوی ارتش آزاد سوریه، روز دوشنبه
٤ ژوئن، به خبرگزاری رویترز گفت که ارتش آزاد سوریه بمنظور «حمایت و دفاع
از مردم»، حمله به نیروهای دولتی را شروع کرده است.
به گفته سخنگوی ارتش آزاد سوریه، مخالفان در حالی این
تصمیم خود را اعلام کرده اند که به عقیده آنان طرح صلح کوفی عنان در پایان
دادن به خشونت ها با شکست روبرو شده است.
ناظران می گویند که تنها بخش کوچکی از طرح صلح شش مادهای کوفی عنان برای پایان دادن به خشونت ها به اجرا گذاشته شده است.
برپایه گزارش فعالان سوری در بریتانیا، در جریان
درگیریهای میان مخالفان مسلح با نیروهای دولتی سوریه دست کم ٨۰ سرباز
نیروهای دولتی این کشور در استانهای دمشق و ادلب کشته شدند.
مخالفان رژیم بشار اسد تصمیم خود مبنی بر عدم تعهد به
اجرای طرح صلح کوفی عنان را پس از سخنان روز یکشنبه بشار اسد در برابر
پارلمان جدید سوریه اعلام می کنند.
بشار اسد، روز یکشنبه در جلسه افتتاحیه پارلمان این
کشور، ضمن متهم کردن مخالفان به همکاری با افرادی که با خارج از سوریه و با
فعالیتهای تروریستی ارتباط دارند گفت که همواره آماده گفتگو با مخالفان
است ولی با تروریسم و حامیان آن وارد مذاکره نخواهد شد.
کوفی عنان، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه
عرب، می گوید که طرح صلحی که ارائه کرده است همچنان نقش محوری در حل بحران
سوریه ایفا می نماید.
احمدی نژاد: ایران پیشنهادات جدید به سازمان همکاری شانگهای می دهد
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی، به منظور شرکت در اجلاس سران سازمان همکاریهای شانگهای، تهران را به مقصد پکن ترک کرد.
دوازدهمین نشست سران سازمان همکاری شانگهای روزهای چهارشنبه ۱٧و پنج شنبه ۱٨خرداد ماه (ششم و هفتم ژوئن) در پکن برگزار می شود.
سازمان همکاریهای شانگهای یک سازمان منطقهای، متشکل
از شش عضو اصلی و چند عضو ناظر است. جمهوری اسلامی بعنوان ناظر در این
اجلاس شرکت می کند.
محمود احمدی نژاد، پیش از ترک تهران گفت: جمهوری
اسلامی ایران در اجلاس آتی شانگهای در چین پیشنهاد جدیدی را برای عبور از
تحولات جاری و بحرانهای اقتصادی جهان ارائه می کند.
محمود احمدی نژاد، در فرودگاه مهرآباد و در جمع
خبرنگاران در خصوص اهداف این سفر متذکر شد: هدف نخست در این سفر، شرکت در
اجلاس سران کشورهای عضو و ناظر شانگهای است.
آقای احمدی نژاد هدف دوم از سفر به چین را به منظور
دیدار و ملاقات دو جانبه با مقامات عالی رتبه این کشور عنوان کرد و
خاطرنشان کرد روابط میان تهران و پکن در گذشته های دور در سطح بالا و بسیار
خوب بوده است، بطوریکه در حال حاضر حجم تجارت اقتصادی میان دو کشور در سطح
بالائی قرار دارد.
سفر محمود احمدی نژاد به چین ٤ روز به طول خواهد انجامید.
ولادیمیر پوتین در پکن
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، در نخستین ساعات
روز سه شنبه، به منظور شرکت در اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای و گسترش
روابط سیاسی و اقتصادی میان پکن و مسکو وارد چین شد.
رئیس جمهوری روسیه، در این سفر با همتای چینی خود دیدار می کند. بحران در سوریه در محور مذاکرات میان رهبران روسیه و چین قرار دارد.
ولادیمیر پوتین در جریان سفر سه روزه به چین با محمود احمدی نژاد و حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان، دیدار و گفتگو خواهد کرد.
روسیه، چین، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، شش کشور عضو سازمان همکاری شانگهای هستند.
علی لاریجانی به ریاست مجلس نهم برگزیده شد
در انتخابات روز سه شنبه که در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی
برگزار شد، علی لاریجانی، رقیب غلامعلی حداد عادل، با کسب ۱٧٧ رأی از مجموع
٢٧۰ رأی نمایندگان، به مدت یک سال به ریاست مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
به گزارش ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران، در
جلسه علنی روز سه شنبه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رأی خود را برای
تعیین رئیس مجلس، از میان دو نامزد ریاست مجلس، علی لاریجانی و غلامعلی
حداد عادل، برای مدت یک سال به صندوق ریختند.
علی لاریجانی با کسب ۱٧٧ رأی بر کرسی مجلس شورای
اسلامی تکیه زد و غلامعلی حداد عادل ٨٩ رأی کسب کرد و بار دیگر در انتخابات
ریاست مجلس شورای شکست خورد.
علی لاریجانی، نماینده قم، ریاست مجلس نهم را برای یک سال به عهده خواهد داشت.
همچنین نمایندگان مجلس در جریان انتخابات روز سه شنبه، هیات رئیسه دائم مجلس را نیز انتخاب نمودند.
پیش از برگزاری انتخابات هیات رئیسه دائم مجلس شورای
اسلامی، اعتبارنامه تمامی نمایندگانی که به مجلس نهم راه یافته بودند، به
جز ١۰ تن از منتخبین تهران، تائید شد.
محمد حسن ابوترابی فرد و محمدرضا باهنر به ترتیب بعنوان نواب رئیس مجلس انتخاب شدند.
در این انتخابات، دبیران هیات رئیسه، حسین سبحانی نیا،
محمد حسین فرهنگی، محمد دهقان، محمد صادقی، منادی و جهانگیرزاده بعنوان
هیأت دبیران رئیسه مجلس برای یک سال آینده برگزیده شدند.
***
در باره انتخاب علی لاریجانی به ریاست مجلس نهم و
همچنین تنش ها و اعتراضات گوناگون نمایندگان در باره روند بررسی اعتبار
نامههای نمایندگان، گفتگویی انحام داده ایم با مرتضی کاظمیان روزنامه نگار و فعال سیاسی مقیم فرانسه.
از وی میپرسیم که در چارچوب تعادل قدرت در مجلس شورای
اسلامی، پیروزی علی لاریجانی برغلامعلی حداد عادل چه پیامی در درون خود
نهفته دارد؟
مرتضی کاظمیان انتخاب علی لاریجانی را با توجه به
اکثریت جبهه متحد اصولگرایان در مجلس شورای اسلامی امری طبیعی میداند. وی
می گوید که هر دو جناح اصولگرای مجلس، چه "جبهه متحد اصولگرایان" چه "جبهه
پایداری" با توجه به وجود سلایق مختلف از گفتمان مشترکی استفاده می کنند
که با دموکراسی پارلمانی و نظام مردم سالاری فاصله بسیار زیادی دارد.
وی اعتقاد دارد رقابتی که بین نمایندگان مختلف مجلس
وجود دارد، در واقع رقابتی است بین دوجریان اصلی جبهه متحد اصولگرایان و
نزدیکان آقای مصباح یزدی و برخی از همدلان با آقای احمدی نژاد.
این موضوع بدان معنا نیست که محمود احمدی نژاد موفق
شده تا یک فراکسیون مشخصی را در مجلس برای دفاع از پروژه های خود شکل داده
باشد. رقابت بین جبهه پایداری با جبهه متحد اصولگرایان را شاید بتوان به
عنوان رقابت بین آنانی که همدل تر با آقای احمدی نژاد هستند و آنانی که در
تقابل با اوقرار گرفته اند تشبیه کرد. چنانجه آقای حداد عادل طی سخنانی
گفته است که مجلس نباید به منازعه و مخاصمه با قوه مجریه بپردازد...وضعیت وخیم وکیل دعاوی هوتن کیان درزندان
جاوید هوتن کیان، وکیل جوان ایرانی که وکالت خانم سکینه محمدی
را برعهده داشت اکنون حدود بیست ماه است که درزندان به سرمی برد. وی طی
نامه ای ازوضعیت وخیم خود سخن می گوید و خواستارکمک ازافکارعمومی ایران شده
است.
وی به خاطرشرایط بد زندان نامه ای را اززندان منتشرکرده است که
درآن یادآوری می کند که وی را پس ازماه ها به بند معتادان مواد مخدر و یا
به گفته وی بند" متادون" ای ها منتقل کرده اند. لازم به یادآوری است که
خانم سکینه محمدی دریکی ازدادگاه های ایران به سنگسارمحکوم شده بود که
درحال حاضرهمچنان درزندان به سرمی برد. هوتن کیان وکیل وی متهم بود پیرامون
پرونده موکل خود با دو روزنامه نگار آلمانی درتبریزگفت وگو کرده است.
نامه وی علاوه به برخی از سایت های ایرانی دراختیارسازمان های حقوق بشری نیز قرارگرفته است. درباره این نامه ومحتویات آن، نظر دکترعبدالکریم لاهیجی حقوقدان و نایب رئیس جامعه های حقوق بشربین المللی را جویا شدم. دکترلاهیجی درپاریس. گوش کنید:
نامه وی علاوه به برخی از سایت های ایرانی دراختیارسازمان های حقوق بشری نیز قرارگرفته است. درباره این نامه ومحتویات آن، نظر دکترعبدالکریم لاهیجی حقوقدان و نایب رئیس جامعه های حقوق بشربین المللی را جویا شدم. دکترلاهیجی درپاریس. گوش کنید:
سالروز مرگ آیت الله خمینی
روز یک شنبه ١٤ خرداد درتهران و برخی از شهرهای بزرگ ایران
مراسمی به مناسبت بیست وسومین سالروز فوت آیت الله روح الله خمینی،
بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران برگزار شد.
درتهران مقامات بلند پایه نظام اسلامی دراین
مراسم درآرامگاه رهبرانقلاب اسلامی شرکت کردند. خبرگزاری های بین المللی به
صورت بسیارمحدود به مراسم تهران اشاره کردند. خبرگزاری فرانسه با اشاره به
سخنان آیت الله علی خامنهای درمورد پرونده اتمی این کشورخبری درمورد
برگزاری مراسم یاد بود درشهرهای ایران منتشرنکرد.
محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی نیز درمیان
سخنرانان روزیک شنبه نبود وی شب قبل دراین مورد سخنرانی کرده بود که بخش
های محدودی ازآن ازتلویزیون دولتی ایران پخش شد.
***
دریک گفت وگوی تلفنی با ابوالحسن بین صدررئیس اسبق جمهوری اسلامی ایران ازوی درآغاز ازدلیل محدود بودن مراسم روز گذشته پرسیدم. ابوالحسن بنی صدردرپاریس. گوش کنید:
سپاه به دنبال تعیین رئیس جمهوری بعدی
بخش تحلیل
خودنویس: سال آینده گروهی از کاندیداها یا سپاهیاند، یا بخشهایی از سپاه
از آنها حمایت میکند. یک سال مانده به خرداد ۱۳۹۲، خودنویس به بررسی برخی
از این چهرهها پرداخته است؛ چهرهای از جمله حداد عادل، ضرقامی، قالیباف،
علی لاریجانی، سعید جلیلی و دیگرانی که شاید تا سال دیگر از دیره حدس و
گمان نیز خارج شوند.
باور
کنیم یا نه زنگ انتخابات رياست جمهوري يازدهم، نواخته شده است. در اين ميان
اما سپاه پاسداران كماكان مايل است در اين انتخابات نقش عمدهای داشته
باشد. سوگيري حركت سرداران سپاه حكايت از آن دارد كه میخواهند اصولگرايان
منتقد را هم از سرراه بردارند. سردار ابراهیم جباری فرمانده سپاه ولي امر
در سوم خرداد درمراسم گرامیداشت سالروز فتح خرمشهر با انتقاد از عملکرد
ساکتان فتنه، گفت كه "خواصی که چند ماه مولای ما را تنها گذاشتند نیز جزو
ریزشها بودند ولی مردم در صراط مستقیم با تأسی از مکتب امام راحل، شهدا و
مقام معظم رهبری از مولایشان دفاع کردند و با حضور در صحنه به روشنگری
پرداختند.مردم در صف این خواص بیبصیرت و دنیاطلب نیستند و با آگاهی در
مسیر ولایت قرار گرفتند."ساكتان فتنه و خواص بي بصيرت در سخناني از اين دست بيشتر متوجه قاليباف شهردار تهران و قاليباف رييس مجلس است. ضد حمله اين دست از مواضع، سخنان مطهري در مجلس شوراي اسلامي بود كه برخي فرماندهان نظامي سپاه پاسداران را متهم به دخالت در انتخابات كرد كه از سوي بنيانگذارجمهوري اسلامي ايران منع شده بودند.
هر چند روابط عمومي سپاه پاسداران اعلام كرد كه اقدام به شكايت از مطهري میكند ولي در واكنش مجدد، مطهري اعلام كرد كه در صورت ادامه اين روند اسامي فرماندهاني كه در انتخابات دخالت كردهاند را منتشر خواهد كرد. رييس مجلس علي لاريجاني هم در يك نطق سياستمدارانه تنها به اين امر اكتفا كرد كه آقاي مطهري بهتر بود امر به معروف را با زبان بهتري مطرح میكرد. اما همه اصولگرايان چه منتقدين و چه تندروها از منظر پايگاه اجتماعي نيازمند جلب آراء طبقه متوسط هستند. اين موضوع در انتخابات آينده نقش تعيين كنندهای برعهده خواهد داشت.صادق زیباکلام كه به نقطه ضعف اصولگرايان به ويژه اصولگراهاي منتقد دولت پي برده تاكيد دارد که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده باید حول محور محمد باقر قالیباف اجماع کنند.
نظرات او كه در نشریه شما ارگان حزب موتلفه منتشر شده میگوید:"اجماع اصلاحطلبان باید بیاید و پشت قالیباف قرار بگیرد خدمتی که قالیباف میتواند برای امیال و آرزوهای اصلاحطلبان انجام بدهد، در چهار سال ریاست جمهوریاش از تیر ماه ۹۲ به بعد، یکدهم و یکصدمش را یک رئیسجمهور اصلاحطلب نمیتواند انجام بدهد"وی همچینین از سید محمد خاتمی در خواست کرد که برای در نظر گرفتن کمک به اصلاحات از آقای قالیباف حمایت کنند.زيبا كلام به خوبي میداند كه تيم احمدي نژاد به توزيع يارانهها و جذب آراء مردم براي ادامه قدرتش توسط نيروهاي جايگزين همچون مهندس نيكزاد دلبسته و بر اساس پروژههای انجام شده در حوزه وزارت راه و مسكن و شهرسازي معتقدند بي ترديد آراء زيادي از كساني كه از طرح مذكور منتفع میشوند را به خود جذب كند. تيم احمدي نژاد پايگاه اصلي خود را در طبقه فرودست میداند و رياست جمهوري بارها در سخنراني خود براين امر تاكيد داشته است.ولي كارشناسان معتقدند كه گرانيهای بيش از اندازه منجربه ريزش آراء احمدي نژاد در طبقه فرودست شده و او سعي دارد كه با طرح شعارهاي ملي گرايانه آراء اين بخش از جامعه را به خود اختصاص بدهد.
عصر ایران به نقل از خبرگزاري رويترز نوشت كه کمپ احمدینژاد میداند که به دلیل ایستادن در مقابل روحانیون و بسیاری از دینداران جامعه، تعداد زیادی از حامیان خود را از دست دادهاند و به همین سبب به ملی گرایان امید بسته اند.می توان پیش بینی کرد که ۱۰ تا ۱۵ میلیون رای به سود مخالفان احمدینژاد به صندوقها ریخته خواهد شد.
با اين همه، همه جناحهای موجود در جريان اصولگرايي اعم از منتقدين، جبهه پايداري و و هواداران دولت سعي دارند با چراغ خاموش و هر يك با چند كانديدا وارد عمليات تبليغات انتخاباتي رياست جمهوري شوند. از اين رو در اين روزها شايعهها و تاييدها و تكذيبها بيش از گذشته رواج دارد.
الف- كانديداهاي هوادار دولت
اسامي زيادي در اين حوزه وجود دارد، به عنوان مثال در شايعه هايي كه در باره اسامي كانديداها مطرح شده نام سردار سليماني هم به چشم میخورد. ولي تاكنون او در اين باره اظهار نظري نكرده و در محافل سياسي ايران نيز تا كنون از او به عنوان كانديداي رياست جمهوري نامي برده نشده است.غلامعلي حداد عادل، الهام، ضرغامي، نيكزاد، باقري لنكراني و ولايتي بيشترين اسامي هستند كه در ليستهای اعلام شده نامشان تكرار شده ودر محافل سياسي ايران از آنان به عنوان كانديداهاي احتمالي رياست جمهوري ياد شده است.
۱-غلامعلي حداد عادل از كانديداهاي طيف اصولگرايان به شمار میرود. او در دفتر فرح پهلوي از شاگردان سيد حسين نصر بود. به گفته مطهري او در ايجاد اختلاف ميان اصولگرايان جبهه متحد نقش تعيين كنندهای داشته و در نهايت كانديداي رياست مجلس از سوي جبهه پايداري رقيب اصلي جبهه متحد در مجلس شد. حداد عادل در مجلس هفتم راه مماشات با احمدي نژاد را در پيش گرفت تا جايي كه به دليل تضعيف جايگاه مجلس، اصولگرايان ترجيح دادند تا علي لاريجاني را در انتخابات هيات رييسه مجلس جايگزين او سازند. او همه امور خود را با رييس شوراي راهبردي دفتر آيت الله خامنهای، مجتبي خامنهای كه دامادش هم هست هماهنگ میكند تا نكند سخني خارج از سياستهای دفتر گفته باشد. با اين همه به گفته عباسپور یکی از اختلاف نظرهای جبهه متحد و جبهه پایداری بر سر قرائت از مواضع رهبر انقلاب در نوع اتحاد بود. تاکید آیتالله مهدویکنی بر این نکته بود که نظر ولیفقیه بر وحدت کامل است اما جبهه پایداری با این قرائت که میان وحدت فلسفی و وحدت سیاسی تفاوت وجود دارد، زیر بار چنین وحدتی نرفت. از اين منظر ناظران سياسي معتقدند كه گرايش حداد عادل به جبهه پايداري كه به نوعي محصولي وزيركشورسابق احمدي نژاد در آن دست بالا را دارد، میتواند چرخش حسابشده وي به اين جبهه تلقي شود.
هم اکنون جمعیت ایثارگران به دبیر کلی سردار پاسدار حسین فدایی و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی به دبیرکلی سرهنگ پاسدار علیرضا زاکانی احزاب و گروه های نزدیک به حداد عادل را تشکیل میدهند. فریدالدین حداد عادل فرزند حداد نیز نقش مشاور راهبردی حداد عادل در حوزه رسانه ای را ایفا میکند و سایت هایی مانند جهان نیوز و نشریاتی مانند پنجره با مدیریت مستقیم وی مشغول فعالیت رسانه ای هستند. گفته میشود فریدالدین حداد عادل مامور اصلی تخریب رسانه ای سید حسن خمینی است. چرا که وی را رقیب آینده مجتبی خامنهای میداند و تقریبا تندترین مواضع علیه سید حسن خمینی در رسانه های تحت نظر فرید حداد عادل اتخاذ میشود. برخی از نظامیان از جمله سردار محمد رضا نقدی فرمانده بسیج و حسین طائب فرمانده حفاظات اطلاعات سپاه از جمله حامیان جدی حداد عادل برای نامزدی در انتخابات آتی ریاست جمهوری هستند.
۲-غلامحسین الهام که پیش از این انتخابات مجلس نهم را مقدمه ریاست جمهوری یازدهم خوانده بود به تشریح برنامه های تشکل متبوعش در این زمینه پرداخت.مشاور حقوقی رییس جمهور و عضو جبهه پایداری در گفت وگویی که ایسنا منتشر کرد با بیان اینکه «برای ریاست جمهوری آینده افرادی از گفتمان جبهه پایداری ظهور پیدا خواهند کرد»، ادامه داد: «جبهه پایداری دور برگردان ندارد، افرادی که بخواهند در گفتمان انحراف ایجاد کنند تحمیلی هستند.» حالا اخبار رسانهها حاكي از آن است كه او يكي از گزينههای جبهه پايداري براي انتخابات رياست جمهوري است. همسراو فاطمه رجبي است.
۳- عزت الله ضرغامي رئیس کنونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است که از سوم خرداد ۱۳۸۳ این سمت را بر عهده دارد. وی از دانشجویانی بود که در اشغال سفارت آمریکا شرکت داشتند و پيشنهاد اشغال سفارت شوروی را دادند که با مخالفت بقیه دانشجویان و مقامات وقت روبرو شد. وي در انتخابات رياست جمهوري اسلامي تا آن جا جانب احمدي نژاد را گرفت كه در نهايت منجر به كاهش مخاطبان صدا وسيما تا زير ۴۰ درصد و كاهش درآمد بخش آگهيهای اين سازمان شد. او سازمان خود را يكي از سازمانهای پيشرو در اجراي طرح تفكيك جنسيتي میداند. خبرآنلاين در اين باره مینويسد «چندی قبل یکی از دوستان روزنامهنگار که با یکی از شبکههای تلویزیونی همکاری دارد، در تماسی با من گفت که دستورالعملی از طرف یکی از مدیران بالای سازمان صدا و سیما به مدیران شبکهها ابلاغ و از آنها خواسته شده که هنگام اجرای برنامهها از مجری زن برای گفت وگو با مصاحبه شونده مرد استفاده نکنند و بالعکس اگر گفت و گو شونده زن باشد، مجری مرد نباید با او بر سر یک میز بنشیند.»
۴- علی نيكزاد وزير راه وشهرسازي است. منتقدان وي میگويند كه وي بودجههای راه و ترابري را به حوزه مسكن برده بيشتر پروژههای عمراني در اين حوزه تعطيل شده اند. نيكزاد طراح مسكن مهر است و براي اين منظور بيش از ۵۰ بار سفر استاني داشته به نحوي كه در كارنامه وي میگويند مكاني نيست كه پروژه مذكور كلنگ خورده باشد و او به آن جا سفرنكرده باشد. نيكزاد بارها در محافل مختلف اعلام كرده سفرهاي استاني وي تا آن اندازه بوده كه افكارعمومي از وي شناخت كافي براي راي دادن در انتخابات رياست جمهوري به دست آورده است. ناظران سياسي میگويند احمدي نژاد تمايل دارد با يكي از كانديداهاي ذكر شده به گونهای انتخابات رياست جمهوري را به پيش ببرد تا بتواند صحنه شطرنج بازي پوتين – مدودف را در ايران پياده كند.
از علی نیکزاد به عنوان گزینه مورد نظر احمدینژاد برای انتخابات آتی ریاست جمهوری یاد میشود. نیکزاد پیشتر استاندار اردبیل بوده و آذری است. نزدیکانش معتقدند وی میتواند آرای طبقات فرودست جامعه بعلاوه آذری زبانها را کسب کند و از گزینه های جدی آنتخاباتی آتی باشد. برخی از نزدیکانش هم اکنون فعالیت های انتخاباتی خود را در ساختمان مرکزی وزارت راه و شهرسازی آغاز کرده اند.
۵- باقر لنکراني سخنگوي جبهه پايداري است. وزير جوان کابينه نهم که يك بار احمدي نژاد در يک مصاحبه تلويزيوني او را از فرط علاقه «هلو» خوانده بود که میتوان او را خورد. با اين همه خبرهايي رسيده حاكي از آن است كه درآخرين روزهای دولت نهم ميان او و احمدينژاد اختلافاتي رشد كرده كه منجر به حذف او از ليست وزراء براي دولت دهم شده است. از اين رو شايد بتوان گفت در حال حاضر تيم احمدينژاد كمتر به لنكراني میانديشد هر چند در روزهاي گذشته نام وي درشمار برخي از چهرههای مطرح براي رياست جمهوري زمزمه میشود. در ميان اطرافيان رييس جمهوري و محافل وابسته به جبهه پايداري در حال حاضر نام او به عنوان شانس ورود به رقابتهای رياست جمهوري مطرح است. چهره هایی مانند حمید رسایی و روح الله حسینیان از نمایندگان جبهه پایداری در مجلس حامی نامزدی باقری لنکرانی هستند و سایت رجانیوز که وابسته به صادق محصولی است اخیراً تبدیل به تریبون باقری لنکرانی شده است. گفته میشود وی در صورت موفقیت صادق محصولی را به عنوان معاون اول خود معرفی خواهد کرد.
۶- علي اكبر ولايتي مشاور رهبر ايران وتكنوكرات ميانه رويي است كه در حوزه سياست خارجي از عنفوان جواني فعاليت داشته و وزيرامور خارجه دولت ميرحسين موسوي در زمان جنگ بوده است. چند روز پيش نيز خبري مبني بر حمايت هاشمي رفسنجاني از دكتر ولايتي در انتخابات رياست جمهوري سال آينده منتشر شد. در كنار اين خبر دكتر ولايتي هم در پاسخ به خبرنگاران موضع روشني درباره آمدن يا نيامدن به صحنه انتخابات اظهار نكرد. اما بلافاصله روزنامه جمهوري اسلامي نوشت آيت الله هاشمي رفسنجاني هيچ اظهار نظري در باره رياست جمهوري آينده نكرده است. به گزارش اين روزنامه محافل مطلع نزديك به آيت الله هاشمي رفسنجاني ضمن تكذيب اين خبر میگويند كه ايشان اصولا در زمينه رياست جمهوري آينده تاكنون اظهار نظري نكرده اند.البته كارشناسان معتقدند حضور کمرنگ ولايتي در عرصههای سياسي واحتمالا سن بالاي وي شانس او را براي تثبيت کانديداتوري اش کاهش میدهد. حاميان ولايتي در جبهه اصولگرايي میتواند در چارچوب جبهه متحد تعريف شوند ولي براي راي آوري او نيز نيازمند پشتوانه راي هاشمي رفسنجاني است به همين دليل شايعه حمايت هاشمي از وي در هفته گذشته قوت گرفت.
برخی از تحلیلگران در ایران از علی اکبر ولایتی به عنوان فردی که میتواند سبب اتحاد مجدد خامنه ای و هاشمی رفسنجانی شود یاد میکنند. به عقیده این افراد هاشمی رفسنجانی معتقد است یک بار وی از خاتمی حمایت کرده و خاتمی سبب ناراحتی آیت ا... خامنه ای شده است و یک بار خامنه ای از احمدینژاد حمایت کرده که سبب ناراحتی هاشمی شده است. پس بهتر است پس از ۱۶ سال اختلاف اینک بر سر گزینهای چون ولایتی به تفاهم برسند و رئیس جمهوری روی کار بیاید که با هر دو طرف دوست باشد.
۷- سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی است که برخی از نظامیان بر ساده زیستی و رویکردی که انقلابی خوانده میشود تاکید دارند. گفته میشود سعید جلیلی نیز در میان فرماندهان سپاه پاسداران حامیانی جدی دارد. اما آیت ا... خامنهای معتقد است که او از توانایی مدیریت کافی برخوردار نیست و جلیلی را برای چنین پستی ضعیف میداند. حتی گفته میشود بعد از مذاکرات اخیر هستهای سعید جلیلی بار دیگر به ضعف در دیپلماسی و مذاکره متهم شده است.
ب- كانديداهاي اصولگراي منتقد دولت
اصولگرايان منتقد دولت، داراي يك ويژگي عمده اند: آنان برخلاف اصولگرايان وابسته به جبهه پايداري و هوادار دولت، راي مردم و پايگاه اجتماعي را يك عامل بسيار مهم براي تغييرات مورد ملاحظه قرار میدهند. از اين نظر ميان اصولگرايان منتقد دولت و اصلاحطلبان نزديكي بسيار زيادي مشاهده میشود.اين كانديداها شامل مصطفي پورمحمدي، قاليباف، لاريجاني و محسن رضايي میشوند.
۱-مصطفي پورمحمدي نخستين وزير كشور دولت نهم، اگر چه در خط مشي سياسي و مخالفت با اصلاحطلبان نزديکي بيشتري به گروه اول دارد اما برکناري وي از وزارت کشور توسط محمود احمدي نژاد و سپس انتقادات تند وتيزش در مقام رياست بازرسي کل کشور از فعاليتهای دولت، او را در اين گروه قرار داده است و همين موضوع نيز سبب شد که برخي نام او را براي رياست جمهوري حتي پيش از برگزاري انتخابات دهم زمزمه کنند. پورمحمدي و سازماني كه اورياستش را برعهده دارد يعني سازمان بازرسي كل كشور، در سنوات گذشته بيشتر گزارشها در باره تخلفات و قانون گريزي دولت نهم و دهم را به سطح رسانهها كشانده است.
۲--قاليباف مديركارآمد اصولگرايان است. عملكرد او و تيم همراهش در بين ۵ شهر برتر دنيا در زمينه توسعه حمل و نقل پايدار انتخاب شد. اين انتخاب ناشي از توسعه حمل و نقل عمومي و توجه به گسترش كيفي و كمي اين بخش است. او طرحهای كرباسچي در حوزه شهري را كاملا مديريت و ادامه داده است.برخي از تحليل گران معتقدند قاليباف با حضور در شهرداري تهران به دنبال اثبات تواناييهای خود و تمرين مديريت در سطح کلان است. شاخصهای مديريتي نزديك به اصلاحطلبان باعث شده صادق زیباکلام تحلیل گر مسائل سیاسی و استاد دانشگاه تهران در گفت و گو با «شما» ارگان حزب موتلفه اعلام كند که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده بهتر است حول محور محمد باقر قالیباف اجماع کنند زيرا«خدمتی که قالیباف میتواند برای امیال و آرزوهای اصلاحطلبان انجام بدهد، در چهار سال ریاست جمهوریاش از تیر ماه ۹۲ به بعد، یکدهم و یکصدمش را یک رئیسجمهور اصلاحطلب نمیتواند انجام بدهد.» وی همچینین از سید محمد خاتمی در خواست کرد که برای در نظر گرفتن کمک به اصلاحات از آقای قالیباف حمایت کنند. او در برابر حوادث بعد از انتخابات ۸۸ سكوت كردو از سوي تندروهاي اصولگرا همچون حداد عادل و جمعيت ايثارگران ( حسين فدايي) و جمعيت رهپويان انقلاب اسلامي وابسته به زاكاني به همراه محسن رضايي ساكتين فتنه نام گرفت.
۳- محسن رضايي آخرين مواضع اش در باره حوادث پس از سال ۸۸ است. او در آخرين اظهارنظراتش اعلام كرده كه «سال ۸۸ مردم اعتراض داشتند و علت اصلي فتنه سوء مديريت بود...اگر مسوولان نظام با سوء مديريت با آن برخورد نمي كردند فتنه به وجود نمي آمد.» سخنان تند او در مخالفت با ادامه رياست جمهوري احمدي نژاد در زمان تبليغات انتخاباتي و اعتراضات او پس از انتخابات نيز گروه اصولگرايان وابسته به جبهه پايداري و دولت را نسبت به او حساس کرده است. رضایی به ناگهان پس از انتخابات تغییر فاز داد و به شدت علیه کروبی و موسوی موضع گیری کرد. این موضع گیریها چنان تند بود که بسیاری از اصلاحطلبان وی را متهم به بی انصافی کردند و مدعی شدند رضایی برای خوش آمد آیت ا... خامنه ای حاضر است دست به هر کاری بزند. اما این حملات اصولگرایان تندرو را راضی نکرد. چرا که به عقیده آنان این حملات تند به کروبی و موسوی بیشتر از آنکه برای خوش آمد ایت ا... خامنه ای باشد تلاشی آشکار برای بقا در قدرت محسوب میشود و لذا از دید این گروه از اصولگرایان محسن رضایی فردی است شیفته قدرت.
۴-علي لاريجاني اين روزها بسيار متفاوت تر از گذشته اظهار نظر میكند. رئيس مجلس هشتم به قوه مقننه رفت تا مشق رياست مجلس را نيز در کارنامه خود داشته باشد. اين كه لاريجاني براحزاب و آزادي به عنوان آب حيات تاكيد دارد نشان دهنده نزديك شدن او به شعارهاي اصلاحطلبان دارد. هنگامي كه مطهري در مجلس سخن از دخالت فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب كرد او تنها به اين تذكر اكتفا كرد كه بهتر بود امر به معروف مطهري با لحن ملايم تري بيان شود. او ريشه پارلمان را در مشروطه جستجو میكند و سعي دارد.
با این حال برخی از موضع گیری های لاریجانی در کسوت ریاست مجلس هشتم به زیانش شده است. حمایت از حسینی وزیر اقتصاد در جریان استیضاح وی از جمله نکاتی است که سبب بروز اتهاماتی به لاریجانی شد. برخی از رسانهها ادعا کردند لاریجانی به دلیل نقطه ضعف هایی که خودش و برادرانش نزد احمدینژاد دارند گاهی ناچار است در برابر وی کوتاه بیاید.
ولي نبايد فراموش كرد كه در گروه منتقدان دولت، به ويژه لاريجاني، رضايي و قاليباف، ريشه خود را در مشروطيت و حركت احياء گري ديني جستجو میكنند. ولي در نهايت اين تحليل هفته نامه انصارحزب الله درباره «گروگان گرفتن دولت یازدهم توسط احمدینژاد» بسيار به جا به نظر میرسد. اين هفته نامه تاكيد دارد كه «سیاستهای دولت آقای احمدینژاد، دولت یازدهم را به گروگان میگیرد. گروگان گرفتن دولتها را در نظام سیاسی به استراتژی زمین سوخته، در ادبیات نظامی نیز تشبیه میکند.تعبیر به گروگانگیری دولتها ناشی از دست دادن قدرت عمل و ابتکار در دولتهای آینده است. هر دولتی و یا هر نامی سر کار بیاید ناچار است مسیری را باید برود که دولت نهم و دهم رفته است. این پیشبینی برای دولت یازدهم در ابعاد ملی و با توجه به ملاحظات اقتصادی - سیاسی بسیار نگرانکننده است.»
با اين ملاحظه بايد منتظر بمانيم تا ببنيم برنامههای هر يك از كانديداهاي دوجناح براي زمين سوخته مذكور چيست؟
ادعاهای جدید رضا ملک
رضا ملک، از
مدیران سابق وزارت اطلاعات که هماینک زندانی نظام است، از طریقی آخرین
نامه خود را به بیرون از زندان فرستاده و مدعی است بر اساس شواهد که فرزند
محسن رضایی بهدست ماموران امنیتی نظام کشته شده است. ملک در این نامه،
ادعاهای متعددی درباره مسائلی از جمله ترورهای خارج از کشور، سقوط هواپیمای
مسافربری در لاکربی، ترور رفیق حریری، سفر ملا محمد عمر، لاریجانیها و
حوزه دیگر ادعاهایی طرح کرده که ضمیمه این گزارش است.
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ فردی را با ریشها و موهای بلند به خاطر دارند.
زمانی که مسوولین زندان موها و ریشهای او را به زور کوتاه کردند مشخص شد
که سنش جوانتر از چیزی است که با موهای بلند نشان میدهد.هر کس از او درباره اتهامش میپرسد با جمله ای متفاوت رو به رو میشد. بعدها به تعدادی از زندانیان گفته بود این اتهام را به شوخی ذکر میکند تا قداست رهبری جمهوری اسلامی را بشکند.
به زندانیان می گوید که زندان و آزادی فرقی برایش ندارد چرا که وزارت اطلاعات زندگیش را متلاشی کرده است و دیگر کسی را ندارد. برای همین وقتی که بند ۳۵۰ تلفن داشت تنها مدتی به نوهاش زنگ میزد و وقت تلفنش را به دیگران میداد. به زندانیان دیگر میگفت مامورین وزارت اطلاعات همسرش را وادار کردهاند که طلاق بگیرد و دیگر در بیرون زندان کسی منتظر او نیست.
در روزهای ملاقات هم ملاقاتی نداشت. نام او در لیست زندان البته «غلامرضا مکعیان» بود.مشهور بود که از مدیران وزارت اطلاعات بوده است و در افشای قتلهای زنجیره ای نقش داشته است. در مدتی هم که در زندان بود تعدادی فیلم از بند امنیتی ۲۰۹ اوین را ضبط و به بیرون منتقل کرده است. به تعدادی از زندانیان هم گفته بود که دلیل اصلی بازداشتش انتشار فیلمهای شکنجه متهمان قتل های زنجیرهای بوده است.
آنچه که زندانیان درباره آن اتفاق نظر دارند این است که مسوولین وزارت اطلاعات و قوه قضائیه دستوری از بالا برای برخورد با او دارند و به این زودیها ول کن او نیستند چرا که هر زمان نزدیک به پایان حکمش میشود یک حکم جدید برای او صادر میکنند تا از زندان آزاد نشود. پس از اینکه مدتی در بند ۳۵۰ زندان اوین بود و زندانیان سیاسی داستان او را فهمیدند مجددا به بندهای عادی زندان منتقل شده است.
ملک در نامه ۱۲ صفحهای خود به برخوردهای ماموران و روشهای بازجوییشان اشاره کرده است.
سال گذشته نیز از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به تحمل یک سال زندان دیگر و ۵۰ ضربه شلاق، محکوم شد.
باید توجه داشت که راهی برای بررسی کامل ادعاهای نویسنده نامه وجود ندارد و این زندانی سالهاست که از دسترسی به اطلاعات خارج از زندان محروم بوده است، اما خوانندگان محترم میتوانند متن کامل نامه را به شکل «پی-دی-اف» ملاحظه و مطالعه کنند.
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
وزیر ارتباطات و مصوبات «الزام»آورِ تازه
رضا تقیپور که مدتی بود نامه نگاریهایش درباره اینترنت ملی متوقف شده بود، حالا دوباره به میدان آمده تا جدول مصوبات راهاندازی شبکه ملی اینترنت را به دستگاهها ابلاغ کند.
وزیر ارتباطات جمهوری اسلامی ایران، این بار مصوباتی را به دستگاهها ابلاغ کرده است که عنوان بیش از نیمی از آنها با کلمهی «الزام» آغاز میشود.
عناوین این مصوبات «الزامی» عبارتند از: «الزام برای پیاده سازی نسخه ۶ آدرسهای اینترنت»، «الزام برای استفاده از ایمیل ملی»، «الزام برای تفکیک اینترنت از اینترانت»، «الزام برای اتصال همه دستگاهها به شبکه ملی اطلاعات»، «الزام برای میزبانی سایتهای دستگاههای اجرایی در داخل کشور» و «الزام برای ایجاد شبکههای اختصاصی».
عناوین این مصوبات «الزامی» عبارتند از: «الزام برای پیاده سازی نسخه ۶ آدرسهای اینترنت»، «الزام برای استفاده از ایمیل ملی»، «الزام برای تفکیک اینترنت از اینترانت»، «الزام برای اتصال همه دستگاهها به شبکه ملی اطلاعات»، «الزام برای میزبانی سایتهای دستگاههای اجرایی در داخل کشور» و «الزام برای ایجاد شبکههای اختصاصی».
بر اساس جدولی که همراه این خبر منتشر شده
است، این اتفاقات مربوط به دستگاههای اجرایی هستند. جز برخی مثل تفکیک
ترافیک اینترنت و اینترانت که مشمولان آن، کلیه بانکها و موسسات مالی و
اعتبار دولتی و غیر حصوصی و همچنین بیمههای دولتی و غیر دولتی هستند.
در اینباره در خودنویس بخوانیم:
تصویری از مجلس: فقط در ایران
در جلسه علنی
امروز مجلس ایران، رایگیری برای نهایی کردن اعضای هیات رئیسه دائم مجلس
نهم انجام شد که علی لاریجانی توانست با ۱۷۷ رای بر رقیبش، غلامعلی
حدادعادل با ۸۹ رای پیروز شود و به مدت یکسال رییس دائم مجلس نهم شود.
بازتاب: حدادعادل ضایع شد
به گزارش خبرگزاری مهر جلسه علنی امروز مجلس در حالی برگزار شد که پیشتر، گمانهزنیها بر آن بود آقای حدادعادل در انتخاتاب دائم هیات رییسه شرکت نخواهد کرد؛ چراکه براساس تاریخ مجلس، معمولا روسای موقت مجلس، بدون رقیب در انتخاب هیات رییسه دائمی مجلس شرکت میکنند.
اما حداد عادل که پای وی نیز در جریان مسابقهی فوتبالی شکسته بود؛ با دشداشه و عصا به مجلس آمد تا بازهم کاندیدا شود بلکه این بار پیروز شود. اما بازتاب نوشت حدادعادل آدم سیاسی نیست و دوستانش بار دیگر او را «ضایع» کردند.
به گزارش خبرگزاری مهر جلسه علنی امروز مجلس در حالی برگزار شد که پیشتر، گمانهزنیها بر آن بود آقای حدادعادل در انتخاتاب دائم هیات رییسه شرکت نخواهد کرد؛ چراکه براساس تاریخ مجلس، معمولا روسای موقت مجلس، بدون رقیب در انتخاب هیات رییسه دائمی مجلس شرکت میکنند.
اما حداد عادل که پای وی نیز در جریان مسابقهی فوتبالی شکسته بود؛ با دشداشه و عصا به مجلس آمد تا بازهم کاندیدا شود بلکه این بار پیروز شود. اما بازتاب نوشت حدادعادل آدم سیاسی نیست و دوستانش بار دیگر او را «ضایع» کردند.
بازتاب در
این خصوص نوشت: «به نظر میرسد برخی درصدد ضایع کردن تاریخی حداد در لباس
دوست هستند، چرا که با زدن تیتر هماهنگ «لاریجانی برای یک سال رییس مجلس
شد»، در پرده عنوان کردهاند سال بعد دوباره همین بساط را راه خواهند
انداخت و لابد موجهترین کاندیدایشان که حدادعادل است را جلو هل میدهند.»
آقای شاخگذار! دبیر هیات رییسه مجلس
آقای شاخگذار! دبیر هیات رییسه مجلس
این تصویر علیرضا منادی است؛ منتخب مجلس نهم که تصویر وی در حالی که برای یک نماینده دیگر شاخ گذاشته است پیشتر منتشر و سوژهی رسانهها شد.
حالا وی با ۱۴۰ رای به عنوان دبیر هیات رییسه مجلس نهم انتخاب شد!
گفتنی است در انتخابات هیات رییسه مجلس نهم، شش نفر به عنوان دبیران هیات رییسه انتخاب شدند که عبارتند از: «جواد جهانگیرزاده، حسین سبحانینیا، محمد حسن فرهنگی، شاهین محمدصادقی، علیرضا منادی و محمد دهقان»
مفتی سرشناس مصری: دیدن صحنههای جنسی در فیلمها حلال است
شیخ «أسامه القوصی» مفتی سرشناس مصری در جدیدترین فتوای خود دیدن صحنههای جنسی موجود در فیلمها را حلال دانست.
به گزارش شیعه آنلاین، شیخ «أسامه القوصی» با تکیه بر آیات قرآن کریم چنین فتوایی صادر کرده است.
وی برای اثبات درستی فتوایش گفته است: «در سوره حضرت یوسف، آیاتی وجود دارد که چگونگی رفتار جنسی همسر عزیز را نشان میدهد. با توجه به وجود این آیه، بودن صحنههای جنسی در فیلم امری حلال به شمار میرود. البته به شرط اینکه با هدف هدایت امت باشد.»
گفتنی است آیات مورد اشاره این مفتی در سوره یوسف، ظاهرا باید مربوط به قسمتی باشد که زلیخا در خانهاش میخواست از یوسف «کام» گیرد و «درها را چفت کرد و گفت بیا که از آن توام» و یوسف نپذیرفت و هر دو به سمت در دویدند و زلیخا پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد «و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند»..
آنطور که شیعه آنلاین نوشته است صدور این فتوا توسط این مفتی، «خشم و اعتراض شدید افکار عمومی مصر را برانگیخته و صدور چنین فتوایی را فاسد کننده جامعه مصر و عاملی برای نابودی بنیان خانواده دانستهاند.»
وی برای اثبات درستی فتوایش گفته است: «در سوره حضرت یوسف، آیاتی وجود دارد که چگونگی رفتار جنسی همسر عزیز را نشان میدهد. با توجه به وجود این آیه، بودن صحنههای جنسی در فیلم امری حلال به شمار میرود. البته به شرط اینکه با هدف هدایت امت باشد.»
گفتنی است آیات مورد اشاره این مفتی در سوره یوسف، ظاهرا باید مربوط به قسمتی باشد که زلیخا در خانهاش میخواست از یوسف «کام» گیرد و «درها را چفت کرد و گفت بیا که از آن توام» و یوسف نپذیرفت و هر دو به سمت در دویدند و زلیخا پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد «و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند»..
آنطور که شیعه آنلاین نوشته است صدور این فتوا توسط این مفتی، «خشم و اعتراض شدید افکار عمومی مصر را برانگیخته و صدور چنین فتوایی را فاسد کننده جامعه مصر و عاملی برای نابودی بنیان خانواده دانستهاند.»
کمپین وبلاگی برای ریاست جمهوری سعید جلیلی
این کمپین از حدود دو ماه پیش راهاندازی شده و هدف آن دعوت از آقای جلیلی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ است.
اعضای این کمپین «مشی و مشرب فکری» خود را «تبعیت محض از ولایت مطلقه فقیه و پیروی از روحانیون ولایی و انقلابی» به خصوص محمدتقی مصباح یزدی اعلام کردهاند.
آنها همچنین افزودهاند: «در انتخابات مجلس و پس از آن حامی تفکرات و عقاید جبههٔ پایداری» هستند.
از دیگر وبلاگهای حامیان ریاست جمهوری سعید جلیلی، وبلاگهای «حامیان دکتر سعید جلیلی»، «هواداران کاندیداتوری دکتر سعید جلیلی» و «جوانان حامی سعید جلیلی برای ریاست جمهوری» است.
سعید جلیلی در دولت نهم معاون اروپا و آمریکای وزارت خارجه بود و در حال حاضر دبیر شورای عالی امنیت ملی و عضو ارشد تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی با غرب بر سر برنامه هستهای ایران است.
چندی پیش یک سردار سپاه پاسداران گفته بود تیم محمود احمدینژاد گمان میکند سعید جلیلی مهمترین نامزد نظام برای انتخابات ریاست جمهوری است و تلاش میکند تا «زیرآب» وی را بزند.
پیش از این نیز گزارشهایی از احتمال نامزدی جلیلی در انتخابات آینده ریاست جمهوری منتشر شده بود٬ اما دبیر شورای عالی امنیت ملی تاکنون درباره این گزارشها واکنشی نشان نداده است.
انتقاد تند احمد خاتمی از ملیگرایی احمدینژاد
به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای خاتمی روز سهشنبه (۱۶ خرداد) در جمع گروهی از مردم در مشهد گفته است: «۳۳ سال دین این کشور را اداره کرده و کسانی که امروز تریبون دارند مراقب صحبتهای خود باشند.»
این عضو مجلس خبرگان رهبری همچنین افزوده که «تقویت رگ و ریشههای ناسیونالیستی و ملیگرایی از اولویتهای اوباما» است.
وی از آمریکا با عنوان «دشمنی» یاد کرده که به دنبال تقویت ملیگرایی در ایران است.
محمود احمدینژاد حدود دو هفته پیش در سخنانی از شاهنامه با عنوان تفسیری از قرآن یاد کرده و گفته بود: «شاهنامه فردوسی در حقیقت توحیدنامه، خدانامه و تفسیر قرآن است.»
رئیس دولت دهم فروردین ماه امسال نیز در سخنانی از ابوالقاسم فردوسی با عنوان «نجات دهنده مکتب پیامبر» نام برده بود که گفتههای وی با اعتراض گروهی از روحانیون مواجه شد.
برخورد تاخیری مقامات امنیتی با برگزاری مراسم سالگرد شهید صابر
خوب طبیعی است ما خواستار برگزاری مراسم در حسینیه ارشاد یا مسجد قلهک هستیم اما تا کنون با برگزاری این مراسم موافقت نشده است. سه شنبه گذشته یکی از مامورین امنیتی با من تماس گرفت و در مورد مراسم سالگرد هدی سوال کرد که کجا مراسم خواهید گرفت. او به من گفت از بالا به من گفته اند که با شما در برگزار ی مراسم همکاری کنم. من گفتم ما می خواهیم در حسینیه ارشاد باشد. او گفت حسینه نه. امکان پذیر نیست. نزدیک منزل خودتان مسجدی را انتخاب کنید. من گفتم با مسجد نزدیک خانه خودمان مخالفم بهتر است مسجد قلهک باشد باز هم قبول نکرد. او گفت چرا با مسجد نزدیک خانه تان مخالفید؟. من گفتم برای اینکه شما لشکر کشی می کنید و برای همسایگان مزاحمت فراهم می شود. او گفت امسال با سال گذشته فرق می کنداما باید فرمانداری موافقت کند. من گفتم شما برای چهلم ما را سر کار گذاشتید . آخر فرمانداری جوابی نداد. مگر آنکه خودتان مجوز را بگیرید و به مسجد قلهک بدهید و به ما خبر دهید. فقط باید زودتر بگویید حداقل یک هفته زودتر که بتوان اطلاع رسانی کرد . نه آنکه یک روز قبل خبر دهید.
تا الان خبری نداده اند؟
نه مامور اطلاعات گفت من موضوع را دنبال می کنم اگر برای مسجد قلهک موافقت شد به شما اطلاع می دهم.
پس تا کنون اطلاعی به شما داده نشده. برنامه شما برای برگزاری مراسم چیست؟
اتفاقا این مامور اطلاعات پرسید اگر مسجد نشد چه؟ گفتم سر مزار مراسم را برگزار می کنیم. پرسید چه روزی گفتم یا پنجشنبه یا جمعه و یا شنبه. اگر موافقت نشد قطعا سر مزار شهید صابر مراسم را برگزار می کنیم.
پس برگزاری مراسم بر سر مزار شهید صابر قطعی است؟
قطعا. به امید خدا و با حضور دوستان و شاگردان هدی مراسم سالگرد برگزار خواهد شد.به احتمال فراوان بر سر مزار.
فیروزه صابر: مراسم سالگرد هدی قطعا برگزار خواهد شد
فیروزه صابر خواهر شهید هدی صابر در گفت و گو با سایت ملی-مذهبی در مورد برگزاری مراسم سالگرد شهید هدی صابر نکاتی را مطرح کرد.
خانم صابر در این گفت و گو با اشاره به تماس مامور وزارت اطلاعات در مورد برگزاری مراسم سالگرد از برخورد تاخیری مقامات امنیتی خبر داده و خاطرنشان کرده است این مراسم بر سر خاک شهید صابر برگزار خواهد شد.
خاطرنشان می شود بعد از این مصاحبه خانواده صابر اعلام کرده اند که مراسم سالگرد شهید صابر روز جمعه ساعت ۹ صبح بر سر مزار ایشان برگزار می شود.
متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
خانم صابر برای برگزاری مراسم سالگرد شهید صابر درخواستی داده اید؟خوب طبیعی است ما خواستار برگزاری مراسم در حسینیه ارشاد یا مسجد قلهک هستیم اما تا کنون با برگزاری این مراسم موافقت نشده است. سه شنبه گذشته یکی از مامورین امنیتی با من تماس گرفت و در مورد مراسم سالگرد هدی سوال کرد که کجا مراسم خواهید گرفت. او به من گفت از بالا به من گفته اند که با شما در برگزار ی مراسم همکاری کنم. من گفتم ما می خواهیم در حسینیه ارشاد باشد. او گفت حسینه نه. امکان پذیر نیست. نزدیک منزل خودتان مسجدی را انتخاب کنید. من گفتم با مسجد نزدیک خانه خودمان مخالفم بهتر است مسجد قلهک باشد باز هم قبول نکرد. او گفت چرا با مسجد نزدیک خانه تان مخالفید؟. من گفتم برای اینکه شما لشکر کشی می کنید و برای همسایگان مزاحمت فراهم می شود. او گفت امسال با سال گذشته فرق می کنداما باید فرمانداری موافقت کند. من گفتم شما برای چهلم ما را سر کار گذاشتید . آخر فرمانداری جوابی نداد. مگر آنکه خودتان مجوز را بگیرید و به مسجد قلهک بدهید و به ما خبر دهید. فقط باید زودتر بگویید حداقل یک هفته زودتر که بتوان اطلاع رسانی کرد . نه آنکه یک روز قبل خبر دهید.
تا الان خبری نداده اند؟
نه مامور اطلاعات گفت من موضوع را دنبال می کنم اگر برای مسجد قلهک موافقت شد به شما اطلاع می دهم.
پس تا کنون اطلاعی به شما داده نشده. برنامه شما برای برگزاری مراسم چیست؟
اتفاقا این مامور اطلاعات پرسید اگر مسجد نشد چه؟ گفتم سر مزار مراسم را برگزار می کنیم. پرسید چه روزی گفتم یا پنجشنبه یا جمعه و یا شنبه. اگر موافقت نشد قطعا سر مزار شهید صابر مراسم را برگزار می کنیم.
پس برگزاری مراسم بر سر مزار شهید صابر قطعی است؟
قطعا. به امید خدا و با حضور دوستان و شاگردان هدی مراسم سالگرد برگزار خواهد شد.به احتمال فراوان بر سر مزار.
آمریکا: نسبت به امضای تفاهمنامه بین ایران و آژانس انرژی اتمی خوشبین نیستیم
نماینده آمریکا در آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد که کشورش به امضای تفاهمنامهای بین ایران و آژانس خوشبین نیست. رابرت وود دراین باره افزوده است که به نظر او تهران برای امضای چنین تفاهمنامهای آمادگی ندارد.
به گزارش
رادیو فردا در سفر مدیرکل آژانس به ایران، او اعلام کرد که به زودی تفاهم
نامهای بین تهران و آژانس امضا خواهد شد که دسترسی به برخی تاسیسات مرتبط
با برنامه اتمی تهران را ممکن می کند.
«پارچین» یکی از این تاسیسات است که آژانس می گوید اخیرا فعالیت های پاکسازی در آن انجام شده است.
روسیه: برنامهای برای ساخت فاز دوم نیروگاه اتمی بوشهر نداریم
رئیس سازمان اتمی روسیه روز سهشنبه گفت مسکو مذاکراتی مبنی بر ساخت فاز دوم نیروگاه اتمی بوشهر با ایران انجام نداده است.
به گزارش رادیو فردا سرگئی کریِنکو رئیس «روس اتم» این اظهار نظر را پس از اعلام برنامه ایران برای احداث فاز دوم نیروگاه اتمی بوشهر اعلام کرد. او
همچنین افزوده است که روسیه همواره پیش از اجرای هر طرحی قوانین بین
المللی، پیش شرط های سازمان بین المللی انرژی اتمی و برنامه های خلع سلاح
را در نظر می گیرد.
پیشتر یک مقام روسی گفته بود که روسیه ممکن است به طرح احداث فاز دوم نیروگاه اتمی بوشهر بپیوندد.
چقدر از درآمدهای نفتی صرف سرمایه گذاری شده؟
جـــرس: در ادامه وعده های عملی نشده
دولت، یک فعال کارگری در کرمان نیز خاطرنشان کرد که "مصوبات اشتغالزایی
دولت در سفرهای استانی به کرمان هنوز محقق نشده است"به گزارش ایلنا، عباس کاربخش در این زمینه گفت: در سفرهای استانی سالهای گذشته دولت به استان کرمان، ساخت هشت واحد صنعتی فولاد در شهرهای مختلف استان جهت فراهم كردن زمینه اشتغالزایی وعده داده شده بود که تا به امروز اجرایی نشده است.
دبیر اجرایی خانه كارگر كرمان همچنین با بیان اینکه رئیس دولت در آخرین سفر استانی خود به کرمان گفته بود تا پایان دولت نهم ما هیچ بیکاری در استان نخواهیم داشت و حتی برای تامین نیروی کار واحدهای در دست احداث باید از نیروهای بیکار استانهای همجوار بهرهگیری شود، افزود: هنوز بیكاری یكی از معضلات استان كرمان است و هیچ عملی که نشان دهد دولت در راستای اشتغالزایی حرکت میكند، مشاهده نمیشود.
او با بیان اینکه وضعیت اشتغال در استان کرمان مطلوب نیست اظهار داشت: استان کرمان با داشتن دو و نیم میلیون جمعیت بیش از ۸۰۰ هزار نفر جمعیت فعال دارد که از این میزان طبق آمار بیمه شدگان تامین اجتماعی ۲۵۰ هزار نفر نیروی كار شاغل قانونی محسوب میشوند.
كاربخش ادامه داد: از تعداد ۸۰۰ هزار نفر نیروی فعال آماده به كار، ۲۵۰ تا۳۰۰ هزار نفر بیکار یا جویای کار بوده یا در مشاغل کاذب فعالیت میکنند.
به گفته این فعال كارگری، به دلیل فقدان فرصتهای شغلی در مناطق جنوبی کشور از جمله کرمان تعداد کارگرانی که به مشاغل کاذب و مخرب روی میآورند رو به افزایش است که این روند تبعات اجتماعی زیادی به همراه خواهد داشت.
كاربخش در ادامه خواستار تحقق مصوبات اشتغال زایی دولت شد و گفت: دولت میتواند در بخشهای مختلف با توجه به استعدادهای اشتغال زایی ویژه مناطق مختلف استان، با ارائه طرحهای کارشناسی شده كشور را از منابع سرشار انسانی بهره مند كند.
او همچنین با تشریح وضعیت اشتغال در بخش کشاورزی استان کرمان عنوان کرد: استان کرمان با داشتن ۴۰۰ هزار هکتار باغات مرکبات در مناطق جیرفت و ۲۰۰ هزار هکتار باغات پسته و همچنین ۲۰۰ هزار هکتار نخلستانهای خرما، از زمینه اشتغال زایی فراوانی در بخش کشاورزی داراست.
دبیر اجرایی خانه كارگر كرمان افزود: اگر دولت بخواهد با مدیریت صحیح به ازای هر هکتار یک نفر را در بخش کشاورزی بکار گمارد ما شاهد اشتغال جمع کثیری در این بخش خواهیم بود.
او همچنین گفت: با وجود ۴۰ هزار چاه آب در بخش کشاورزی دولت میتواند به ازای هر حلقه چاه یک نفر را با مدیریت صحیح در این بخش فعال کند.
كاربخش با بیان اینکه هم اکنون بیشترین فرصتهای شغلی در بخش کشاورزی در اختیار اتباع بیگانه قرار دارد، تصریح کرد: کارگران ایرانی بخش کشاورزی به جهت سوء مدیریت و فقدان حقوق ثابت و مکفی و همچنین به جهت بیمه نبودن از فعالیت در این بخش خودداری میکنند.
این فعال کارگری در خاتمه اظهار داشت: استان کرمان دارای استعداد اشتغال زایی فراوانی است که باید کارشناسی و مدیریت شود این در حالی است که متاسفانه تا به امروز به هیچ یک از این فرصتها و استعدادها توجهای نشده است.
گفتنی است، چند روز پییش، رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران، از افزایش نرخ بیکاری در بخش کشاورزی خبر داده و گفته بود: هم اکنون ۲۰ درصد از شاغلین کشور در بخش کشاورزی فعالیت میکنند اما به دلیل اعمال سیاستهای اقتصادی از جمله تثبیت نرخ ارز طی ده سال گذشته و واردات بیرویه کالای خارجی نرخ بیکاری در این بخش رو به افزایش است.
چقدر از درآمدهای نفتی صرف سرمایه گذاری شده؟
همچنین سامانه خبری – تحلیلی «فردا نیوز» نوشت: مرکز پژوهش های مجلس در آخرین گزارش های خود در خصوص نتیجه پایش محیط کسب و کار ایران در پاییز ۹۰، نتایج حاصل از سوالی پیرامون اینکه "سفرهای استانی دولت در شش سال گذشته چقدر در رفع موانع تولید و سرمایهگذاری در استان شما تأثیر گذاشته است؟" آورده است:
۲۴ درصد تشکلهای اقتصادی مشارکت کننده در این مطالعه پاسخ دادند تا حدودی، ۲۲ درصد پاسخ دادند کم، ۳۲ درصد نیز پاسخ دادند خیلی کم و ۶ درصد تشکلهای اقتصادی مشارکتکننده در این مطالعه، اثر سفرهای استانی دولت در رفع موانع تولید و سرمایه گذاری در استان خود را زیاد و بسیار زیاد ارزیابی کردهاند.
این گزارش همچنین تصریح می کند: به گفته برخی نمایندگان مجلس میزان سرمایه گذاری دولت تنها در یک حوزه نفت و گاز به منفی سه دهم درصد رسیده است. از سوی دیگر به گفته برخی کارشناسان مجموعه سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژاد، خصوصا از زمان اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و عدم پرداخت یارانه بخش تولید و تولید داخلی ایران را با بحران روبرو کرده است. و باعث سرازیر شدن نقدینگی به بخش های کاذب اقتصادی مثل مسکن، سکه وارز و ... شده است به گونه ای که کارشناسان اقتصادی از شرایط رکود تورمی در ایران خبر می دهند.
جـــرس:
بهمن احمدی امویی، یکی از روزنامه
نگاران زندانی در ایران و از محکومین حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری
دهم است، که چند روز پس از انتخابات در منزل مسکونی اش در تهران بازداشت شد
و از آن زمان تاکنون در زندان اوین به سر می برد. وی هر از گاهی برای
همسرش ژیلا بنی یعقوب که او نیز روزنامه نگار است و مدتی نیز در زندان
بوده، نامه می نویسد و به توصیف زندگی در زندان هر بار از زاویه ای می
پردازد.
احمدی امویی، برنده جایزه جهانی
هلمن-همت در سال2011 است که به اتهام «نگارش مقالات انتقادی درباره عملکرد
اقتصادی دولت احمدی نژاد» در روزنامه «سرمایه» و وب سایت شخصی اش و همچنین
سردبیری وب سایت «خرداد نو» در زندان به سر می برد.
این نامه نخستین بار در روزنامه نروژی «نی تید» منتشر شده و اکنون متن فارسی اش در جرس انتشار می یابد.
متن کامل این نامه به این شرح است :
ژیلای عزیزم، شب گذشته که مسئولان از
بچههای خدمات آن روز خواستند کیسههای زباله را به بیرون بند ببرند، به
خاطرم گذشت که تو باید چهار طبقه پائین بیایی و کیسه زباله را جلوی در
ساختمان بگذاری. هر روز، تازه خریدهای روزانه هم هست. یادم میآید من روزی
چهار، پنج مرتبه برای خرید نمکی که یادمان رفته بود، نان و یا شیر، از این
پلهها، بالا و پائین میرفتم، و تو همیشه میگفتی: «بهمن، تو، خسته
نمیشوی اینقدر این پلهها را بالا و پائین میروی؟» من هم که به ندرت یکجا
بند میشوم، با خوشحالی این کار را میکردم. اما یک خبر خوب برایت دارم،
در این 32 ماه به اجبار یاد گرفتم در یک جا بند شوم. آنهم کنج اتاقی 35
متری که 22 نفر در آن زندگی میکنند. راستی یک سؤال هم دارم؟ ژیلا! آیا تو
از این همه تنهایی زندگی کردن خسته نشدهای؟
دوشنبهها(روز ملاقات) که میبینمت، یکی
از پرسشهای همیشگیام درباره همینجور موارد دست و پا گیر و معمول زندگی
است و تو از دوستان و همسایههای خوب و مهربانی میگویی که در این مدت بهتر
آنها را شناختی و نمیگذارند خیلی از کارهای معمول را خودت انجام
دهی.همسایه هایی که به تو می گویند:« می دانیم همسرت نه به خاطر خودش که
برای بهتر شدن زندگی مردم، رنج زندان را به جان خریده است، پس باید یک جوری
آن را برای تو جبران کنیم.» پیش خودم میگویم چطور میتوانم از آنها
قدردانی کنم.
امروز را اصلاً خوب شروع نکردم. در
حقیقت خیلی بد بود. تا شش صبح بیدار بودم. بیرون هنوز تاریک بود و زمستان
حکمفرما. بدون هیچ اثری از باران و برف. تنها سوز سرمای زمستان، تازه خوابم
برد که نزدیک هشت صبح برای آمار صبحگاهی بیدار شدم. خیلی کوتاه خوابیدم.
یادم نمیآید خواب دیده باشم. نوبت آشپزیام بود. فکر کنم قبلاً برایت
گفتم. چهار نفریم که کار آشپزی برای 25 نفر را که معمولاً تعدادشان کم و
زیاد میشود، انجام میدهیم. من، علی جمالی، سعید متینپور و حسن اسدی
زیدآبادی.
اول صبح بعد از آمار صبحگاهی، جمال
عاملی که معمولاً شبها نمیخوابد، گفت شطرنج بازی کنیم. دور اول را او برد
و دور دوم را من. در حال بازی دور سوم بودیم که با یکی از بچهها سر یک
موضوع پیش پا افتاده حرفم شد. نمیدانم چرا پرخاشگر شده بودم. بازی را
باختم. البته دلیلش آن جر و بحث نبود، بیشتر وقتها از جمال میبازم. در
حال درست کردن ناهار بودم، یکی خبر آورد که شب گذشته چند خبرنگار را دستگیر
کردهاند. چهار نفر. دو نفرشان را میشناختم، پرستو دوکوهی و سهامالدین
بورقانی.
ناهار چلوگوشت داشتیم. واقعاً غذا پختن
برای 25 نفر کار شاقی است. از همه مهمتر بعمل آوردن آن و این که پس از
خوردن، آدم فکر نکند چه مزخرفی را خورده است،انرژی زیادی از ما میگیرد.
بعضیوقتها به شوخی میگوئیم: ما که کار آیندهمان را داریم. بیرون که
رفتیم یک غذاخوری راه میاندازیم.
چهار روز بعد نوبت دوباره آشپزیام است.
با انگشتهایم میشمارم. یکشنبه هفته بعد. میخواهم کاری مرغ درست کنم.
دستور پختش را علی رشیدی داده است. وقتی در آمریکا بوده از هندیها یاد
گرفته است.
دستورش را برای تو هم مینویسم: اول
پیاز و سیر را خوب سرخ میکنی. هفت، هشت قاشق غذاخوری پودر کاری به همراه
فلفل سیاه، برگ بو و زیره را در دو سه لیوان ماست میریزی و مخلوط میکنی.
اگر ماست چکیده باشد، بهتر است. بعد آن را به سیر و پیاز سرخ شده اضافه
میکنی و تکههای مرغ را در آن میگذاری. با شعله خیلی کم. یک ساعت بعد
کاری مرغ آماده است. هر چند ما اینجا برگ بو و زیره نداریم، اما نوبت بعدی
آشپزی، آن را درست میکنم. یادم باشد در ملاقات بعدی از تو بپرسم که آن را
پختی یا نه.
مسعود پدرام، سعید جلالی و فرشاد
قربانپور سرمای سختی خوردهاند. از آن طرف مسئولان زندان اعلام کردند، تا
چند روز آینده گازوئیل نیست و باید با همین آب سرد کنار بیائیم. با خودم
گفتم این همه بد بیاری برای یک روز کافی نیست. ساعت 10 شب یکدفعه به سرم زد
سیگار بکشم. تا حالا جز یکی دو پوک، در زمان دانشجویی، سیگار نکشیدهام.
یادم میآید اولین پوکی که زدم تا چند دقیقه سرفه میکردم. صورتم سرخ شده
بود.
از بابک داشاب پرسیدم که کی میخواهد سیگار بکشد، گفت: «همین الآن.»
به او گفتم: من هم یک نخ میخواهم.
علی جمالی و علی ملیحی هم گفتند: حالا که تو میخواهی سیگار بکشی، ما هم یکی دود میکنیم.
بقیه بچهها هم متعجب از این کار من، با
کنجکاوی دنبالم راه افتادند تا اتاق 11، اتاقی که روزها محل برگزاری
کلاسهای مختلف است و شبها جایی برای سیگار کشیدن و شب بیداری چند نفری از
خوابزدگان.
یک نخ سیگار "اسه" ابی را تا ته کشیدم.
تند و بیوقفه. از خودم تعجب کردم. فرشاد قربانپور هم اولین سیگارش را
کشید. حس خوبی نداشتم. انگار به خودم خیانت کردهام. دهانم طعم گس میداد،
صدایم تا مدتی دو رگه شده بود. حالم از خودم به هم میخورد.
علی ملیحی گفت:«امروز، روز خوبی برای
رونامهنگاران نبود.» احساس کردم مقداری از عصبیتی که صبح داشتم کاسته شده
بود. آخر شب مسابقه فوتبال دو تیم رئال مادرید و بارسلونا بود.
ژیلا، یکهو یاد آن وقتهایی افتادم که
برای سرگرم شدن باشیرینکاریهای امیر مهدی، خواهر زاده ی ده ساله ات که
خیلی دوستش داریم، به بهانه فوتبال و بازی تیمهای خارجی مخصوصا برزیل و
ایتالیا دور هم جمع میشدیم. من طرفدار برزیل بودم و امیر مهدی طرفدار
ایتالیا. از قبل مقداری هلههوله میخریدیم و آن لحظهها شده بودند لذت
بزرگ زندگیمان.
خاطرت هست آخرین باری که امیر مهدی را
به ملاقات من آورده بودی. از این که دروازهبان تیم مدرسهشان شده خوشحال
بود و تعریف میکرد که تا به حال چند گل به دروازه خودشان زده است.
خیلی به این حرفش خندیدیم. آن روز گفت
که طرفدار تیم مادرید است. اما من برای کل کل با او گفتم من طرفدار
بارسلونا هستم. مادریدی ها یک تیم دولتی ـ حکومتی هستند،تیم پولدارها . اما
بارسلونا یک تیم مردمی است. او هم زود گفت: من دیگر طرفدار آنها نیستم و
بارسلونایی هستم. از اون به بعد هم مرتب برای من پیغام میفرستاد که
بارسلونا چه کرده و از این حرفها. آن شب بارسلونا دو بر یک برنده شد.
روز به پایان رسیده بود. اما انگاری
هنوز چیزهای بد بیشتری در راه بودند. یکی خبر آورد که دلار امروز 1810
تومان و سکه 750 هزار تومان و کره جنوبی خرید نفت از ایران را به نصف کاهش
داده است. به نظر روزهای سختی در پیش داریم. در کمتر از چهار ماه سکه با دو
برابر شدن قیمت و دلار با 800 تومان افزایش، یکبار دیگر به مقامات ایران
نشان داد که اقتصاد فرمانبردار نیست و بر اساس قوانین خودش کار میکند.
اما کو آدمی که از گذشته درس بگیرد و آنها را به کار ببندد. جمهوری اسلامی
دست کم چهار مرتبه این شیوه کلنجار رفتن با اقتصاد را تجربه کرده و هر بار
نتایج اسفباری را مشاهده کرده است. و من متعجبم که همواره تکرار میکنند یک
مسلمان دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشود.
29 دی ماه سالروز درگذشت مهندس مهدی
بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی است که خیلی زود تبدیل به یکی از
ناراضیان آن شد. 17 سال پیش در چنین روزی در بیمارستانی در سوئیس درگذشت.
مراسمی برای یادبودش توسط زندانیان ملی
-مذهبی درنمازخانه بند 350 برگزار شد. سید امیر خرم، یکی از زندانیان
علاقمند به او در 20 دقیقه به سه وجه بارز دینداری، اخلاقگرایی و
سیاستورزی بازرگان اشاره کرد. موضوع جالبی بود. با خودم گفتم شاید بد
نباشد خلاصهای از آن را برایت بنویسم.
ابتدا از سه نوع اخلاق گفت و سه فلسفه
اخلاقی را مطرح کرد: 1ـ اخلاق وظیفهگرا که خود عمل و اقدام را مهم میداند
و توجهی به این که چه نتیجهای از آن عمل به دست میاید ندارد. 2ـ اخلاق
نتیجهگرا که تمرکزش روی نتیجه عمل و رفتار آدمها است و 3ـ اخلاق
فضیلتگرا، بر این اساس اثری که بواسطه اقدام و نتیجه حاصل از آن بر روی
فرد میگذارد دارای اهمیت است.
او در ادامه بحث به دو سیاست نتیجهگرا و
فرایندگیر اشاره کرد و در انتها دو نوع اسلام فقهی و معرفتی را مورد توجه
قرار داد. اسلام فقهی به گفته خرم تنها به دنبال پوسته و ظاهر دین است. در
ظاهر و در یک جامعه مردم نماز بخوانند، روزه بگیرند، صدای اذان به موقع از
جاهای مختلف شهر پخش شود و زنان حجاب داشته باشند، کفایت میکند.یعنی همان
مشخصات جمهوری اسلامی ایران. اما این که چه نتیجهای از این ظواهرگرایی و
آئینگرایی حاصل میشود چندان مورد توجه و اهمیت اسلام فقهی نیست. برای
همین اگر به زیر پوست جامعه برویم و کمی با دقت بیشتری به آن توجه کنیم
اثری از فلسفه نماز که باز داشتن فرد از فساد و فحشا و عمل منکر است
نمیبینیم. نتایج روزه و دیگر آئینهای ظاهری اسلام هم به همچنین. در واقع
از نظر ظاهری جامعه به نظر اسلامگرا است اما در عمل اثری از دستورات
اسلام در آن نیست. برای همین است که در جامعهای مثل ایران بیشترین نرخهای
فساد، ناهنجاریهای اجتماعی، طلاق، دزدی و عدم اطمینان و عدم امنیت روانی
را شاهد هستیم.
سخنران در انتهای بحث خود اینطور نتیجه
گرفت که مهندس بازرگان در تمام دورانهای زندگی اجتماعی ـ سیاسیاش
اخلاقگرایی فضیلت محور، سیاستورزی فرایندگرا و دیندار معرفتی بود.
همینطور که او حرف میزد، دیگر توجهی به
سخنانش نداشتم. داشتم فکر میکردم 17 سال پیش در چنین روزی کجا بودم. یادم
افتاد که در بندر عباس بودم و برای یک شرکت فنی ـ مهندسی که در کار توسعه
پالایشگاه آن بود، کار میکردم. یک روز بعد از ظهر، در واقع فردای روزی که
مهندس بازرگان فوت کرد در صفحهای از روزنامه اطلاعات خبرش را خواندم.
بعد گفتم حدس بزنم که تو آن روز کجا
بودی. در مراسم تشییع جنازه بودی. خودت برایم تعریف کردی، آن روزها یک
دانشجوی جوان بودی و در کنار روزنامه همشهری در مجله ایران فردا (تحت
مسوولیت مهندس عزت الله سحابی) نیز کار میکردی و قرار بود که پوشش خبری
مراسم را برای ایران فردا بنویسی.
تازهگیها در جایی خواندم هیچ آدمی
نمیتواند روند زندگی پنج سال بعدش را حدس بزند. نویسنده، این جمله را
درباره مردم کشورهای اروپایی نوشته بود که با توجه به قابل پیشبینی بودن
بسیاری از مسائل، سرانجام اتفاقاتی میافتد که به راحتی مسیر زندگی آدم را
عوض میکنند. حال تصور کن یک آدم ایرانی با این جامعه بیثبات تا چند ماه
آیندهاش را میتواند حدس بزند؟
آخر شب در اتاق ورزش با محمد طاهری
قزوینی از زندانیان نهضت آزادی حرف میزدم. از او خواستم کمی از خودش
بگوید. بارها او را در روزهای ملاقات از پشت شیشه های کابین دیدهای. خیلی
آرام و متین است. تمام کارها و حتی حرفزدنهایش را به قدری با آرامش انجام
میدهد که آدم فکر میکند او برای همیشه زمان در اختیار دارد، برای همین
هیچ اثری از عجله در او نمیبینی. با همان آرامش همیشگیاش، کمی فکر کرد و
گفت: «مهندسی سازه خواندهام. سال 73 برای یک شرکت مهندسی مشاور کار
میکردم.»
بعد با لبخندی که روی لبانش نقش بسته
بودف ادامه داد: «روزی که قرار بود از زندان به دادگاه برویم، دستبند به
دستمان زدند و با یک مینیبوس از اتوبان نیایش و کردستان رد شدیم. شرکتی که
در آن کار میکردم آن پلها و بخشی از اتوبان را ساخته بود. در دادگاه قاضی
مقیسه به من گفت که تو به کشور و مملکت خیانت کردهای. به او جواب دادم،
همین الان از روی پلها و اتوبانهایی که ساختهایم عبور کردیم تا به دادگاه
برسیم؛ در روزهای افتتاح مرتب از ما تقدیر و تشکر کردند و با ما عکس
یادگاری میگرفتند و لوح یادبود رد و بدل کردند. حالا ما شدهایم خائن به
این مملکت، فقط به این دلیل که متفاوت با شما اندیشیده ایم و به حکومت
انتقاد کرده ایم.»
آن شب خیلی دیروقت خوابیدم. اصلاً تمام
برنامههای عادی زندگی اینجا به هم ریخته است. شبها بیداریم و روزها
خواب. معمولاً وقتی بیدار میشوم، خوابهایم را به یاد ندارم. اما صبح روز
شنبه کاملاً موضوع خواب کوتاهی که داشتم، در خاطرم مانده بود. هر چه
میخواستم به آن فکر نکنم نمیشد. مرتب جلو چشمهایم بود. در کوبا بودم. تا
چشم کار میکرد، جنگل و سبزه بود. درختهای استوایی و درختهای موز تمام
اطرافمان را گرفته بود. سوار یک کشتی قدیمی و زهوار در رفته بودیم و از
مسیر رودخانه از میان جنگل میگذشتیم. مرد ریشویی در کنارم ایستاده بود.
انگار رابطه خوبی با هم داشتیم، مرتب اسم مرا صدا میزد. از یکی پرسیدم آن
مرد کیست، انگار که تعجب کرده باشد، گفت: فیدل.
هیچ شباهتی با عکسهایی که از او
دیدهام نداشت، قدش کوتاه بود و چاق به نظر میرسید. طوری رفتار کرد که
انگار سوار کشتی گرانما هستیم. همان کشتیای که او و چه گوارا را از مکزیک
به سواحل کوبا رسانده بود.
هنوز هم نمیدانم چرا چنین خوابی دیدم.
شاید به خاطر این باشد که این روزها با امید کوکبی، زبان اسپانیولی تمرین
میکنیم. نمیدانم. یادم افتاد که شب قبل، حسن زیدآبادی خبری را گفته بود
که براساس آن فیدل کاسترو هم نامزد شدن فیلم "جدایی نادر از سیمین" در میان
هشت فیلم دیگر برای اسکار را تبریک گفته بود. چیزی که خود مقامات ایران
اصلاً برای شان مهم نیست. حتی از همین حالا شروع به تخریب آن هم کردهاند.
به هر حال هر چه بود، بعد از مدتی خوابی
را دیده بودم که هم برایم جالب بود و هم فراموشش نمیکردم و از همه مهمتر
خارج از محیط زندان بود. بعد از ظهر آن روز خبری آمد که یک زندانی سیاسی از
کوبا پس از 50 روز اعتصاب غذا درگذشته است.شاید تعبیری برای آن خوابم بوده
باشد.
یکشنبه دوم بهمن ماه را خوب شروع نکردم.
شل کن، سفت کن سرماخوردگیام که حالا دیگر خیلی طولانی شده، اعصابم را به
هم ریخته است. خودم هم دیگر از این وضعیت خسته شدهام. از خواب که بیدار
شدم نفس کشیدن برایم سخت بود و گوشهایم گرفته بود. صداها را به زحمت تشخیص
میدادم.
روز قبل از دکتر زندان کمک خواسته بودم. او هم دو آمپول 800 میلیگرمی برایم تجویز کرد که امروز اولیاش را تزریق میکنند.
با این وجود به حیاط بند رفتم. آسمان
صاف بود و هیچ اثری از لکههای ابر در آن دیده نمیشد. برفی که از دو شب
پیش باریده بود حالا دیگر کاملاً آب شده بود. نور خورشید هم چندان توانی
برای گرم کردن نداشت. هنوز باید یک ماه دیگر بگذرد، تا بتوانی گرمایش را
خوب حس کنی.
علی رشیدی، اقتصاددان منتقد دولت با
کلاهی بر سر و چشمانی که نشاط و زندگی و شیطنت جوانی را در آنها میتوانی
بخوانی با عبداللـه مؤمنی پینگپونگ بازی میکرد. مرد شوخطبعی است. حالا
او مسنترین زندانی بند است. 73 سال دارد. عبداللـه از او شکست خورد. پشت
سرش من هم از او باختم.
با خنده گفت: «شما جوانهای انقلاب اسلامی نمیتوانید حریف من شوید.»
گفتم: شما رفتید انقلاب کردید، حالا ما را درگیر مصیبتهایش کردهاید، هر چند خودتان هم نتوانستید از تبعاتش قصر در بروید.
گفت: «ببین، احمدی جان، من از آنهایی
بودم که موافق تغییر رژیم شاه بودیم. اما 48 روز پس از پیروزی انقلاب، در
11 فروردین 58 فهمیدم که این آن حکومتی نیست که ما دنبالاش بودیم. همان
روز به همسرم گفتم، خانم، تا خرخره کلاه سرمان گذاشتهاند.» و با دستهایش
به خرخرهاش اشاره کرد.
خندید و اضافه کرد: «جالب اینجاست که هنوز خیلیها این را نفهمیدهاند. »
این حرف دکتر علی رشیدی به ذهنم انداخت
که از برخی از زندانیها بپرسم که اگر بخواهند امروز و پس از 33 سال که از
پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد، دستاورد جمهوری اسلامی را در یک جمله، خلاصه
کنند، چه خواهند گفت.
ابتدا از محسن امینزاده(معاون وزارت
خارجه در دولت اصلاحات) شروع کردم. نوبت شهرداریاش بود و در حال شستن ظرف،
کمی فکر کرد و گفت:« استقلال، استقلال سیاسی.»
علیرضا ...،فعال سیاسی با همان حالت
همیشگیاش که با آرامش حرف میزند، سرش را پائین انداخته بود و انگار به
جلو پایش زل زده باشد، گفت: "نکبت و فلاکت."
جواد مظفر(نویسنده و ناشر )در حال خارج
شدن از کلاس درس انقلاب اسلامیاش بود. کلاسی که در آن خاطرات خود را از
انقلاب برای تعدادی از زندانیان بازگو میکند. در جوابم گفت: «اسلامگریزی
مردم. چرا که آنقدر رفتارهای نامناسب از حاکمان خود به نام اسلام دیده اند
که از اسلام گریزان شده اند، هرچند که بسیاری از این اعمال ارتباطی به
اسلام راستین ندارد. »
فیضاللـه عرب سرخی(معاون وزارت
بازرگانی دولت اصلاحات) همان حرف امینزاده را تکرار کرد؛ استقلال سیاسی.
اما در ادامه گفت: «تا هفت، هشت سال پیش میشد چیزهایی از دستاوردهای مثبت
انقلاب اسلامی گفت، اما حالا دیگر به زحمت میتوان به موردی اشاره کرد. غیر
از همان استقلال سیاسی. »
علیرضا بهشتی شیرازی(مشاور میرحسین
موسوی) "جنبش مبارکه سبز" را میوه و دستاورد انقلاب 57 دانست و افزود: «اما
دلم نمیخواست در مقابل این پرسش قرار بگیرم.»
محسن .... نیز با افسوسی که میتوانستی در چهرهاش ببینی، گفت: «واقعا هیچ.» و بعد توضیحاتی درباره چرایی این "هیچ" داد.
از ... هم پرسیدم،خیلی نیاز به فکر کردن
نداشت،گفت :«به نظرم جمهوری اسلامی موجب نهادینه کردن دروغ، فساد و
ناکارآمدی در حل ابتداییترین مسائل و مشکلات جامعه بوده است.»
ژیلای عزیزم، اگر تو بخواهی به همین سوال جواب بدهی، چه خواهی گفت؟
تا یادم نرفته بد نیست به این موضوع
اشاره کنم که در اینجا چند زندانی داریم که مسلمان بوده اند و تازه مسیحی
شده اند و به همین جرم هم الان در زندان اند.
آدم را یاد این حرف جواد مظفر میاندازند: "اسلام گریزی مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی"
فعلاً تعدادشان چهار نفر است. همه جوان و
زیر 40 سال. یکی- دوتایشان هم به درجات بالایی رسیدهاند و حالا مبلغ دین
مسیحی هستند. کلیسای خانگی داشتند و آن را اداره میکردند.
قبلاً شنیده بودم، چنین پدیدهای در
جامعه شروع شده، اما هرگز این فرصت دست نداده بود که از نزدیک با آنها
برخورد کنم. حرفهای جالبی برای شنیدن دارند که شاید در نامه های بعدی برایت
بنویسم.
مواظب خودت باش.
بیشتر از همیشه دوستت دارم.
بهمن احمدی امویی
یکشنبه دوم بهمن 1390/ بند 350 ـ زندان اوین
داد یک نماینده مجلس نهم هم در آمد
جـــرس: یک نماینده مجلس شورای اسلامی روز
سه شنبه با انتقاد از گرانی در کشور گفت: اثر گرانی بر روی سفره های مردم
بیداد می کند و آنها هر روز در خرید مایحتاج خود با مشکلات بیشتری مواجه می
شوند.به گزارش تارنمای خانه ملت، ناصر موسوی لارگانی در نشست علنی سه شنبه ۱۶ خرداد در تذکر شفاهی گفت: قیمت خرید تضمینی محصولات کشاورزی واقعی نیست و دولت یک چهارم هزینه تولید را برای خرید این محصولات به کشاورزان می پردازد.
وی ادامه داد: تورم و گرانی روی سفره های مردم بسیار تاثیر گذاشته و آمارهایی که از سوی بانک مرکزی و دیگر مراکز آماری کشور عرضه می شود با واقعیت تناسبی ندارد، چون سفره های مردم هر روز کوچکتر می شود.
موسوی با تاکید بر اینکه تورم موجود بیش از آن چیزی است که از سوی بانک مرکزی اعلام می شود، از دولت و شخص رئیس دولت خواست تا توجه جدی به نیازهای روزمره مردم داشته باشند.
وی گفت: آنچه از سوی بانک مرکزی و سایر مراکز آماری درباره تورم اعلام می شود دلخوش کنکی بیش نیست تورم بیش از آن است که اعلام می شود.
نماینده فلاورجان در مجلس نهم با یادآوری گرانی نهاده های کشاورزی افزود: بهای خرید کود شیمیایی بسیار گران است و کشاورزان برای تامین آب در مضیقه هستند، اما مسئولان هیچ تدبیری در این باره نمی اندیشند.
وي در ادامه بيان كرد: در حال حاضر كشاوزان كود شيمايي را كيسه اي پنجاه هزارتومان خريداري مي كنند و پنج الي شش سال است كه سهم آب كشاورزي به آنان داده نشده است.
بدهی دولت به بانکها در دوره احمدینژاد چهار برابر شده است
چکیده :بدهی دولت به بانکها طی
سالهای 84 تا 90 چهار برابر شده و از 11.2 هزار میلیارد تومان در سال 84 به
رقمی معادل 40.3 هزار میلیارد تومان در بهمن ماه سال 90 رسیده است. حال
آنکه درآمد نفتی دولت از سال 84 تا بهمن 90 رقمی معادل 526 میلیارد دلار
بوده است....
بر اساس گزارش بانک مرکزی، بدهی دولت به بانکها طی سالهای ۸۴ تا ۹۰ چهار برابر شده است.
با وجود تاکید برنامه چهارم بر انضباط مالی دولت و کاهش بدهی دولت به سیستم بانکی، این موضوع در دولت نهم و دهم روندی معکوس داشته است و بدهی دولت به سیستم بانکی کشور از ۱۱٫۲ هزار میلیارد تومان در سال ۸۴ به رقمی معادل ۴۰٫۳ هزار میلیارد تومان در بهمن ماه سال ۹۰ رسیده است که این نشان از افزایش شدید کسری بودجه دولت در این سالها دارد.
خبر آنلاین در پاسخ به این سؤال که چرا باید دولت در این سالها تا این اندازه بدهی به بار بیاورد، نوشت: واقعیت این است که دولت در سالهای مورد اشاره بی سابقه ترین میزان درآمدهای نفتی تاریخ کشور را در اختیار داشته است و آمارها نشان می دهد طی سالهای ۸۴ تا نیمه اول سال ۹۰ تنها از محل درآمدهای نفتی، فروش اوراق مشارکت، خصوصی سازی و درآمدهای مالیاتی رقمی معادل ۷۲۰ میلیارد دلار درآمد داشته است.
البته این درآمد با لحاظ کردن درآمد ۵۶ میلیارد دلاری صادرات نفت در نیمه اول سال ۹۰ برآورد شده است، در حالی که براساس آخرین گزارش بانک مرکزی در یازده ماهه منتهی به بهمن سال ۹۰ درآمد نفتی ایران به رقم بی سابقه ۱۱۱ میلیارد دلار رسیده و به این ترتیب می توان گفت تنها درآمد نفتی دولت طی سال ۸۴ تا بهمن سال ۹۰ رقمی معادل ۵۲۶ میلیارد دلار بوده است.
بر اساس گزارش خبرآنلاین، با احتساب این ارقام می توان گفت تنها دلیل افزایش بدهی دولت به سیستم بانکی افزایش هزینه های دولت ناشی از بی انضباطی مالی بوده است.
روند رو به رشد این بدهی ها به سیستم بانکی نشان می دهد طی سالهای ۸۸ تا ۹۰ به ترتیب سالانه نزدیک به ۱۰ هزار میلیارد تومان به بدهی دولت به سیستم بانکی افزوده شده است و این وضعیت البته تا حدود زیادی همزمان است با بحث اجرای قانون هدفمندی یارانه ها که می تواند مهر تائیدی باشد بر مباحثی که حول محور استقراض دولت از سیستم بانکی برای پرداخت یارانه های نقدی مطرح شده بود.
تراز سپرده ها و بدهی بخش دولتی به سیستم بانکی | |||||||
سال | ۸۴ | ۸۵ | ۸۶ | ۸۷ | ۸۸ | ۸۹ | ۹۰* |
بدهی بخش دولتی | ۱۱٫۲ | ۱۲٫۵ | ۱۴٫۹ | ۱۶٫۱ | ۲۳٫۰ | ۳۳٫۱ | ۴۰٫۳ |
دولت | ۳٫۵ | ۵٫۶ | ۹٫۱ | ۱۱٫۶ | ۱۹٫۳ | ۲۹٫۶ | ۳۷٫۰ |
شرکتهای دولتی | ۷٫۸ | ۶٫۹ | ۵٫۸ | ۴٫۶ | ۳٫۷ | ۳٫۵ | ۳٫۳ |
وامها و سپرده های دولتی | ۵٫۳ | ۷٫۱ | ۸٫۹ | ۹٫۵ | ۱۱٫۷ | ۱۲٫۶ | ۱۰٫۷ |
دولت | ۵٫۳ | ۷٫۱ | ۸٫۹ | ۹٫۵ | ۱۱٫۷ | ۱۲٫۶ | ۱۰٫۷ |
شرکتهای دولتی | ۰٫۰ | ۰٫۰ | ۰٫۰ | ۰٫۰ | ۰٫۰ | ۰٫۰ | ۰٫۰ |
منبع: بانک مرکزی واحد: هزار میلیارد تومان * آمارهای سال ۹۰ یازده ماهه است |
ترکمانچای ارزی ۲۵ میلیارد دلاری و سکوت دولت و مجلس
سه ماه پس از افشای قرارداد موسوم به ترکمانچای ارزی و دارایی ۲۵ میلیارد دلاری ملت ایران - معادل یک سال یارانه دریافتی کل مردم – که دولت احمدی نژاد در قراردادی یکسویه در اختیار دولت چین گذاشته تا به عنوان پشتوانه ال سی های خرید کالای چینی برای ایران استفاده شود، تنها نتیجه ای که این افشاگری داشته، فیلترینگ سایت منتشر کننده خبر (بازتاب) بوده و حال آنکه مقامات مسوول حتی به تکذیب این خبر هم نپرداخته اند.هر چند به نوشته این سایت، در مقطع انتشار خبر در اواخر اسفند ماه سال گذشته برخی نمایندگان مجلس هشتم بررسی این موضوع را لازم دانسته و قول پیگیری دادند، اما رو به پایان بودن مجلس و دغدغه های مرحله دوم انتخابات و رقابت هیات رئیسه مجلس مجال بررسی به این مسائل بی اهمیت! را به مجلس نداد. دولت هم به دلیل درستی خبر نتوانست آن را تکذیب کند.
این سایت اکنون در پیگیری خبر نوشته است: اکنون که مجلس نهم با نمایندگان تازه نفس کار خود را آغاز کرده و ماجرای هیات رئیسه مجلس و اعتبارنامه ها هم در پایان راه است و رئیس مجلس نیز خانه ملت را برادر قدرتمند دولت، نه برادر ذلیل خوانده، از مجلس انتظار می رود این موضوع را پیگیری کند و مانع ضرر و زیان منافع کشور شود.
در خبر سه ماه قبل بازتاب آمده بود:
سرانجام بعد از گذشت سه سال، جزئیات یکی از زیان بار ترین قراردادهای اقتصادی بعد از انقلاب با کشور چین برملا شد.
سه سال قبل مطابق با یک قرارداد عجیب، دولت ایران درآمد حاصل از فروش نفت را نزد دولت چین در اختیار این کشور می گذارد تا به عنوان پشتوانه ال سی های خرید کالای چینی برای ایران استفاده گردد.
بنابر این قرارداد، دولت چین علاوه بر آن که پول خرید نفت ایران را نزد خود نگه می دارد، مدیریت این پول را نیز به عهده دارد و خود این پول را به ارزهای مختلف می تواند تبدیل کند.
یکی از نکات جالب و البته تاسف بار در این قرارداد، این بوده است که دولت چین، هیچ گونه تعهدی نسبت به نتیجه اقدام خود ندارد و اگر به خاطر اشتباه سهوی یا عمدی دولت چین بخشی از سود یا اصل پول ایران با نوسانات نرخهای ارز از بین برود، مسئولیت آن بر عهده ایران است.
اما ترکمانچای بودن این قرارداد به اینجا ختم نشده و سایر مفاد قرارداد عجیب تر است؛ از جمله اینکه دولت چین برای افتتاح ال سی یا فروش نسیه کالا به ایران، در حالی که پول نقد ایران به عنوان پشتوانه در اختیار آن است، اقدام به دریافت بیمه از ایران می کند که امری عجیب و کم سابقه در بانکداری جهان است.
این موضوع به این معناست که فروشنده در حالی که مبلغی بسیار بیشتر از پول کالا به صورت نقد در اختیار دارد، اقدام به کشیدن درصد قابل توجهی بر روی مبلغ کالا به عنوان حق بیمه یا هزینه ریسک کرده که این مبلغ در سالهای قبل ۴ درصد بوده و احتمالا در شرایط فعلی به دو برابر این رقم افزایش یافته است که در مقیاس کلی میلیاردها دلار می شود.
محور سوم این قرارداد ترکمانچای، عدم استفاده کامل ایران از انبوه سرمایه کشور است که نزد چین سرمایه گذاری شده است و گفته می شود این رقم در حال حاضر از مرز ۲۵ میلیارد دلار گذشته است.
به بیان دیگر، ۲۵ میلیارد دلار از سرمایه کشور طبق این قرارداد در اختیار دولت چین می باشد، اما به جای پرداخت سود به ایران، از ایران مبالغ سنگینی به عنوان بیمه و ریسک دریافت می شود.
برای مشخص شدن ابعاد زیان کشور از محل این قرارداد، تنها به ذکر این نکته بسنده می کنیم که اگر این مبلغ هنگفت به جای سپرده گذاری نزد برادران چینی به خرید طلا اختصاص یافته بود، طی این مدت ارزش آن چندین برابر شده بود و علاوه بر آنکه اصل ۲۵ میلیارد دلار موجود بود، حدود ۵۰ میلیارد دلار دیگر که یارانه دو سال مردم است، سود عاید ایران شده بود.
گفت و گوی کلمه با شیوا فلاح، درباره نامه اخیر به دادستان تهران
همسر امیرخسرو دلیرثانی: خانوادههای زندانیان سیاسی چیزی بیشتر از حقوق قانونی خود نمیخواهند
کلمه- زهرا صدر:شیوا فلاح، همسر امیرخسرو دلیرثانی در مورد آخرین وضعیت همسرش می گوید: آخرین ملاقات ما دوشنبه هفته گذشته بود و این هفته هم که متاسفانه تعطیل بود و نتوانستیم ملاقات داشته باشیم. خوشبختانه چه از نظر جسمی چه از نظر روحی وضعیتشان خوب است.
امیر خسرو دلیر ثانی از فعالان ملی-مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
دلیر ثانی در بهمن ماه ۱۳۸۹ به دلایل نامعلوم به بند ۲۰۹ منتقل شد و مدتی را در این بند گذراند. گفته می شود دلیل اصلی انتقال وی به بند ۲۰۹ و بازجویی های دوباره، به خاطر امضای بیانیه های مختلف از جمله بیانیه معروف به ۱۴ نفر است.
همسر این فعال سیاسی در گفتگو با کلمه با اشاره به نامه ۴۶ خانواده زندانی سیاسی به دادستان خاطرنشان می کند: مشکلاتی که هم برای من و هم برای یک سری از خانواده های دیگر وجود دارد این است که یک سری از حقوقی که برای زندانیان تعیین شده رعایت نمی شود. مثلا در مورد حق ملاقات حضوری، مرخصی، تماس تلفنی. مثلا ما الان مجبوریم ۲ هفته بی خبر باشیم یعنی هیچ طریق دیگری نیست که ما بتوانیم از حالشان با خبر شویم و این خیلی خانواده ها را نگران می کند و باعث میشود که استرس دو چندان داشته باشند
خانواده های ۴۶ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین اخیرا در نامه ای خطاب به دادستان با یادآوری عرف جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از آنانکه مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند، تاکید کرده اند که در تبعیضی آشکار توسط شخص شما حقوق قانونی و انسانی از فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما که به صرف حق گویی و مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده است.
به گزارش کلمه، این خانواده ها که از سه سال پیش در دادستانی ها و دادگاه ها و راهروهای دادسراها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده اند در این نامه خاطر نشان کرده اند: ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟
شیوا فلاح با تاکید بر اینکه اینها بخشی از حقوق طبیعی زندانیان است تصریح می کند: همانطور که در نامه هم اشاره شده بود خانواده ها واقعا چیزی بیشتر از آن حقوقی که برای زندانیان دیگر هم تعیین شده نمی خواهند. خانواده ها هیچ چیز غیر قانونی و یا خواسته دیگری ندارند.
همسر این فعال ملی مذهبی با ابراز امیدواری از اینکه عدم پاسخ دادستان در این چند روز شاید به دلیلی تعطیلی این هفته باشد می گوید: احتمالا چون مراکز اداری تعطیل بوده هنوز واکنشی نشان ندادند اما به هر حال اگر واکنشی نشان بدهند باید ببینند خواسته ما چیست. واکنش نشان دادن باید به این شکل باشد که بیایند خواسته های مارا ببینند چیست و آن ها را انجام دهند.
شیوا فلاح همچنین خاطرنشان می کند: اگر حقیقتش را بخواهید به اینکه این نامه پاسخی داشته باشد امید نداریم اما باید به قول معروف خودمان را امیدوار کنیم. چاره ی دیگری نداریم غیر از اینکه امید داشته باشیم. حالا به هر حال خواسته هایمان را مطرح کردیم ببینیم که مسوولین چطور می خواهند به خواسته هایمان پاسخ دهند.
وی در پایان با تاکید بر اینکه ما از مسوولین خواسته غیر قانونی نداریم و هرچه می خواهیم در چهارچوب قانون است می گوید: ما دوست داریم که آن ها نیز این پایبندی به قانون را داشته باشند و هرآن چیزی که در قانون تعیین شده را اجرا کنند و دیگر اینکه آرزو می کنم که هر چه زودتر شرایطی برقرار شود که تمامی زندانیان سیاسی آزاد شوند.
نماینده در «کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه» و کانون مدافعان حقوق بشر و از فعالان حقوق بشر در ایران است. بازداشت او در راستای مجموعه بازداشتهای موسوم به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ انجام شد که در آن به بهانه اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات خیل فعالان سیاسی و مدنی در ایران بازداشت و به حبسهای طولانی مدت محکوم شدند.
همسر وی چندی پیش در گفت و گو با کلمه گفته بود: بچه ی ۵ ساله ی من می فهمد که پدرش زندان است حتی اگر به درستی درک نکند که زندان یعنی چه. این اتفاق خوبی نیست که شرایط بوجود آورده اند و باعث شدند این بچه ها از این سن و سال با این چیزها سر و کار داشته باشند. چیزهایی را تحمل می کنند که بیشتر از سنشان هست. نمی دانم چرا در حق بچه ها و خانواده ها اینقدر ظلم می شود.
نام امیر خسرو دلیرثانی در کنار نام شهید هدی صابر به عنوان اولین معترضین به شهادت هاله سحابی ثبت شده است. سی و یک خرداد ۹۰ امیرخسرو دلیرثانی با صدور نامه ای به شرح جزییات اعتصاب غذا و جان باختن هدی صابر پرداخت. او که به همراه هدی صابر در اعتراض به شهادت هاله سحابی اعتصاب غذا کرده بود با انتشار این نامه به جزییات تصمیم مشترکش با هدی صابر برای شروع اعتصاب غذا و اتفاقات رخ داده در طول مدت اعتصاب که در نهایت به جان باختن صابر منجر شد پرداخته است.
شیوا فلاح دی ماه سال گذشته در نامه ای خطاب به همسرش نوشته بود: گویی فشار روز افزون حاکم بر شما تاثیری معکوس داشته و بر انگیزه و روحیه شما برای مبارزه افزوده است و اینگونه است که اوین دانشگاهی شده است برای تجمیع آرا و افکار رادمردانی که گرچه ممکن است رویه فکری و عقیدتی متفاوتی داشته باشند ولی آرمان واحد آنان برای آزادی ایران، دلهای آنان را به هم نزدیک ساخته و آنها را تبدیل به فعالترین گروه مبارزان داخل کشور نموده است؛ بیسبب نیست که جوانانی که در تجمعات اعتراضی دستگیر شده و روانه اوین شدهاند پس از مدتی تبدیل به مبارزان سیاسی با خط فکری مشخص شدهاند.
همسر این مبارز سیاسی در بخش دیگری از نامه ی خود آورده بود: این گونه است که شاید برخی از شما دیگر نمیخواهید بدون یاران خود از آن بند بیرون بیایید که شاید در هیچ کجای دیگری در این کشور نتوان در یک زمان این تعداد از نخبگان سیاسی و اجتماعی را در یک مکان جمع کرد و شاید اگر دلتنگی خانواده نبود برای شما، بودن در کنار همرزمان بهتر از زندگی در زندان جامعهای است که پر شده از نفاق و دورویی و دروغ و این همه را حاکمانی گسترش میدهند که بقای خود را در ترویج فساد و دروغ میدانند تا جامعه را از بالندگی و پویایی و شکوفایی، باز دارند و حضور امثال تو کار را برای آنان بسی دشوار میسازد زیرا که مروج راستی و درستی و پاکی و صداقت هستید و طلسم دیو سیاه جهل و استبداد را باطل میکنید و بدین منظور شما را در بند ساخته، غافل از اینکه فریاد رسای آزادیخواهی شما از پس دیوارها، این خفتگان را بیدار میسازد و شوری میانگیزد در دل جوانان تشنه آزادی و برابری و دیری نپاید که همه با هم فرشی از گل و ریحان پهن کنیم در مقابل قدم سبز شما راست قامتان آزاده.
گفت و گوی کلمه با مریم شفیعی، درباره نامه اخیر به دادستان تهران
همسر عماد بهاور: میخواهند ما فقط سکوت کنیم/ با هر حرکتی، فشارها را بیشتر میکنند
کلمه – سپند میریوسفی:مریم شفیعی، همسر عماد بهاور در مورد آخرین وضعیت عماد بهاور با تاکید بر اینکه از مرخصی هیچ خبری نیست می گوید: مادرشان هفته ای دو سه بار می روند و می آیند من هم می روم اما هنوز که خبری نیست.
وی در گفت و گو با کلمه، تصریح می کند که مسئولان هیچ دلیلی برای این که اجازه ی مرخصی صادر نمی شود هم نمی اورند و فقط همیشه می گویند ما پیگیریم.
عماد بهاور مسئول شاخه جوانان و عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران عضو هسته مرکزی «پویش حمایت ازخاتمی و موسوی» (موج سوم) بود که ۷ خرداد ۱۳۸۸در بحبوحه ی فعالیت های انتخاباتی توسط دادگاه انقلاب به اتهام تبلیغ علیه نظام بازداشت و پس از ۹۶ ساعت آزاد شد. اما پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر و تحت فشارهای روانی برای اقرار تلویزیونی قرار گرفت.
این فعال سیاسی روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد اما ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که برای آخرین دفاعیات به دادگاه انقلاب احضار شده بود، برای چندمین بار بازداشت شد. بهاور پس از چندین ماه بازداشت در زندان اوین، به اتهام اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و عضویت در نهضت آزادی به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شد.
مریم شفیعی درباره ی دلیل این که تاکنون همسرش از حق مرخصی بهره مند نشده، خاطر نشان می کند: من نمی دانم چرا، فقط فکر می کنم که وزارت اطلاعات باید خودش بخواهد. به نظرم چون نامه هایی که ما برای تقاضای مرخصی می فرستیم از روی پرونده برداشته می شود.
وی در ادامه با اشاره به روحیه خوب عماد بهاور می گوید: خدا را شکر خوب هستند و فعلا مشغول درس خواندن است.
خانواده های ۴۶ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین اخیرا در نامه ای خطاب به دادستان با یادآوری عرف جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از آنانکه مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند، تاکید کرده اند که در تبعیضی آشکار توسط شخص شما حقوق قانونی و انسانی از فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما که به صرف حق گویی و مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده است.
به گزارش کلمه، این خانواده ها که از سه سال پیش در دادستانی ها و دادگاه ها و راهروهای دادسراها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده اند در این نامه خاطر نشان کرده اند: ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟
همسر عماد بهاور در پاسخ به اینکه آیا امیدی دارید که نامه ی اخیر به دادستان، پاسخی داشته باشد یا نه، می گوید: الان نمی دانم و نظر خاصی ندارم. گرچه هر بار که حرکتی انجام می دهیم فشارها بر ما زیاد تر می شود. چه ما و چه زندانیان مان، کوچکترین حرکتی که می کنیم فشار می آورند. حالا هم که یاد گرفته اند مرخصی ها را کنسل می کنند، تلفن هایشان را قطع می کنند و یا پرونده های جدید برایشان درست می کنند. از نظر آن ها فقط ما اگر سکوت کنیم خوب است و خوشحال اند و کاری به ما ندارند.
وی در ادامه خاطرنشان می کند: حتی الان که این نامه رفته من مطمئنم دوباره می آیند و این را دستاویز می کنند برای اذیت کردن.
مریم شغیعی همسر عماد بهاور با بیان اینکه “اگر متن نامه را ببینید متوجه می شوید درد دلمان چیست” می گوید: البته این نظر شخصی من است، اما به هر حال با انتشار همین درد دل ها هم فشار روی ما زیاد می شود و فقط می توانیم امیدوار باشیم هرچه زودتر این روزها تمام شود.
عماد بهاور، شهریور ماه سال گذشته در نامه ای خطاب به همسرش مریم شفیعی نوشته بود: ما نمی توانیم از وضعیت کنونی خود به شناخت حقیقی از دیگران دست یابیم. شناخت حقیقی از یک انسان یا یک پدیده زمانی حاصل می شود که در وضعیت خود او قرار بگیریم، با آن یکی شویم و به جای آن باشیم، پس یک جابجایی لازم است: جابجایی از بودن در وضعیت خود به بودن در وضعیت دیگری، درک کامل تجربه ها، احساسات و ذهنیات انسان ها تنها زمانی میسر است که بدانیم فاصله ای بین ما نیست، ما یکی هستیم. پس چشمهایت را ببند و با من بنشین به تماشای هستی و انسان هایی که تجلی هستی اند.
وی در بخش دیگری از نامه ی خود آورده بود: ما مسیرهایی را طی می کنیم که نشانه های روشنی دارد. باید در تماشای هستی غرقه بود. باید انسانها را دید ، رنجها و شادی هایشان را، باید قضات و بازجویان را دید، ظلمت و نفرت را، و نتیجه این دیدنها شاید آن باشد که در نهایت خود را پیدا کنیم. در آن هنگام شاید همان طور که گفته اند شاهد باشیم که کل هستی سرشار از نور و صوت است، حتی ظالمان و نااهلان نیز چیزی جز ذرات نور نخواهند بود. شاید در نهایت بشنویم سرود سلام را.
عماد بهاور، جوان محبوبی که به گفته ی همبندیان ادب و متانتش زبانزد است، حدود دو سال نیم است بی آنکه حتی برای یک ساعت به مرخصی بیاید، در بند ۳۵۰ زندان اوین روزگار می گذراند.
مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی زمانی که از سوی قاضی صلواتی به ده سال حبس محکوم شد، اعلام کرد: من در خط بازرگان مانده ام و خواهم بود. همیشه در عمل به چارچوب قانون اساسی تاکید کرده ام و اصلاح طلب خواهم ماند.
جعفر پناهی کارگردان بنام کشورمان همان زمان در نامه ای خطاب به قاضی دادگاه درباره عماد نوشته بود: “فقط به قاضی پرونده عماد می توانم بگویم اگر ذره ای به حکمی که داده اید ایمان دارید و فکر می کنید این جوان پاک سرزمین من -که شما جوانی اش را می خواهید در زندا ن فنا کنید- مستحق چنین حکم سنگینی است. و به راستی اگر همانند عماد به آخرت ایمان دارید، شجاعت داشته باشید و قضاوت در آخرتتان را به او واگذارید.“
آمریکا: ایران آشکارا در حال پاکسازی پارچین است
سحام نیوز: روبرت وود، نماینده آمریکا در آژانس بین
المللی انرژی اتمی، می گوید که ایران آشکارا در حال تلاش برای پاکسازی
محوطه سایت نظامی پارچین است.
به گزارش رادیو فردا، در گزارش ماه نوامبر سال گذشته یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای، گفته شده بود که ایران احتمالا در سایت پارچین آزمایش های انفجار قوی که می تواند درتولید سلاح اتمی کاربرد داشته باشد،انجام داده است.
به گزارش رویترز، روبرت وود در اجلاس شورای حکام آژانس، متشکل از ۳۵ عضو از جامعه جهانی که روز سه شنبه برگزار شد، گفته است که ذخایر اورانیوم با غلظت پایین ایران در صورت ادامه غنی سازی تا غظلت بالاتر می تواند برای ساخت چند بمب اتمی کافی باشد.
بگفته وی، «ایران عملا سرعت غنی سازی اورانیوم در سطوح پایین را شدت بخشیده است، در حالی که ایران نیازی فوری به این میزان از ذخایر اورانیوم برای مصارف صلح آمیز و شتاب بخشیدن به برنامه غنی سازی ندارد».
رابرت وود از این که ایران تاکنون اجازه بازرسی از سایت نظامی پارچین در شرق تهران را نداده، ابراز نگرانی کرده است.
آقای آمانو در گزارش ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ درباره برنامه هسته ای ایران، اعلام کرد که ایران از سال ۲۰۰۳ به این سو احتمالأ آزمایشهای انفجاری قوی که می تواند در تولید سلاح اتمی کاربرد داشته باشد در پادگان پارچین انجام داده است، موضوعی که ایران به شدت آن را رد کرده است، اما کشورهای عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل نیز خواستار اجازه فوری ایران برای بازدید بازرسان آژانس از این سایت نظامی شده اند.
آقای آمانو نیز روز دوشنبه، ۱۵ خرداد ماه، تصریح کرد که تصاویر ماهواره ای از سایت نظامی پارچین نشانگر پاکسازی و تخریب برخی ساختمانها و جابجایی خاک منطقه دارد.
دیپلماتهای غربی بر این گمان هستند که ایران، قبل از موافقت برای بازدید از سایت نظامی پارچین در حال پاکسازی تمامی نشانه ها و علایم مربوط به اتهاماتی است که آژانس در رابطه با آزمایشهای هسته ای در این محل بر ایران وارد کرده است.
آقای وود در ادامه گفته است که اگر ایران چیزی برای مخفی کردن ندارد، چرا از دسترسی بازرسان آژانس به سایت نظامی پارچین جلوگیری می کند و چنین آشکارا در تقلای پاکسازی محوطه پارچین است؟
موسسه علوم و امنیت بین الملل، در ۱۲ خرداد ماه طی گزارشی، تصاویری ماهواره ای از سایت نظامی پارچین منتشر کرد که حاکی از تخریب برخی ساختمانها، جابجایی و شسشوی خاک این محل داشت . یک روز بعد، علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی طی واکنشی به این گزارش گفت که «این نوع جار و جنجال و اتهامات، بیپایه و اساس است».
فریدون عباسی، رییس سازمان انرژی اتمی ایران، نیز ۷ خردادماه در واکنش به درخواست گروه پنج بعلاوه یک (امریکا، فرانسه، بریتانیا، روسیه، چین به همراه آلمان) و آژانس بین المللی انرژی اتمی برای بازدید فوری از سایت پارچین اظهار داشت که «آنها میخواهند پارچین را ببینند اما ما باید قانع شویم که این مکان جزو مکانهایی است که باید به آژانس نشان دهیم».
به گزارش رادیو فردا، در گزارش ماه نوامبر سال گذشته یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای، گفته شده بود که ایران احتمالا در سایت پارچین آزمایش های انفجار قوی که می تواند درتولید سلاح اتمی کاربرد داشته باشد،انجام داده است.
به گزارش رویترز، روبرت وود در اجلاس شورای حکام آژانس، متشکل از ۳۵ عضو از جامعه جهانی که روز سه شنبه برگزار شد، گفته است که ذخایر اورانیوم با غلظت پایین ایران در صورت ادامه غنی سازی تا غظلت بالاتر می تواند برای ساخت چند بمب اتمی کافی باشد.
بگفته وی، «ایران عملا سرعت غنی سازی اورانیوم در سطوح پایین را شدت بخشیده است، در حالی که ایران نیازی فوری به این میزان از ذخایر اورانیوم برای مصارف صلح آمیز و شتاب بخشیدن به برنامه غنی سازی ندارد».
رابرت وود از این که ایران تاکنون اجازه بازرسی از سایت نظامی پارچین در شرق تهران را نداده، ابراز نگرانی کرده است.
آقای آمانو در گزارش ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ درباره برنامه هسته ای ایران، اعلام کرد که ایران از سال ۲۰۰۳ به این سو احتمالأ آزمایشهای انفجاری قوی که می تواند در تولید سلاح اتمی کاربرد داشته باشد در پادگان پارچین انجام داده است، موضوعی که ایران به شدت آن را رد کرده است، اما کشورهای عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل نیز خواستار اجازه فوری ایران برای بازدید بازرسان آژانس از این سایت نظامی شده اند.
آقای آمانو نیز روز دوشنبه، ۱۵ خرداد ماه، تصریح کرد که تصاویر ماهواره ای از سایت نظامی پارچین نشانگر پاکسازی و تخریب برخی ساختمانها و جابجایی خاک منطقه دارد.
دیپلماتهای غربی بر این گمان هستند که ایران، قبل از موافقت برای بازدید از سایت نظامی پارچین در حال پاکسازی تمامی نشانه ها و علایم مربوط به اتهاماتی است که آژانس در رابطه با آزمایشهای هسته ای در این محل بر ایران وارد کرده است.
آقای وود در ادامه گفته است که اگر ایران چیزی برای مخفی کردن ندارد، چرا از دسترسی بازرسان آژانس به سایت نظامی پارچین جلوگیری می کند و چنین آشکارا در تقلای پاکسازی محوطه پارچین است؟
موسسه علوم و امنیت بین الملل، در ۱۲ خرداد ماه طی گزارشی، تصاویری ماهواره ای از سایت نظامی پارچین منتشر کرد که حاکی از تخریب برخی ساختمانها، جابجایی و شسشوی خاک این محل داشت . یک روز بعد، علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی طی واکنشی به این گزارش گفت که «این نوع جار و جنجال و اتهامات، بیپایه و اساس است».
فریدون عباسی، رییس سازمان انرژی اتمی ایران، نیز ۷ خردادماه در واکنش به درخواست گروه پنج بعلاوه یک (امریکا، فرانسه، بریتانیا، روسیه، چین به همراه آلمان) و آژانس بین المللی انرژی اتمی برای بازدید فوری از سایت پارچین اظهار داشت که «آنها میخواهند پارچین را ببینند اما ما باید قانع شویم که این مکان جزو مکانهایی است که باید به آژانس نشان دهیم».
تاجزاده: شاه و دربار و ساواک هم با خانواده های مخالفان خود چنین نمی کردند
سحام
نیوز: مصطفی تاجزاده زندانی سیاسی در نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه به
صدور بی دلیل حکم ممنوع المعامله شدن دختر خود اعتراض کرد.
به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی چنین اقداماتی را در جهت تحقق راهبرد «النصر بالرعب» و تلاش برای ساکت و مرعوب کردن منتقدان سیاست های نادرست جاری در کشور و حکومت مطلقه فردی خوانده است.
عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی که در قرنطینه زندان اوین به سر می برددر بخشی از نامه خود آورده است:” احتمالا تاکنون متوجه شده اید که چنان چه سازمان اطلاعات سپاه به جای ۵۰۰ صفحه، ۵۰۰۰ صفحه پرونده علیه این جانب بسازد و دادگاه نمایشی با حکمی فرمایشی چند سال دیگر بر محکومیت زندانم بیفزاید و تمام خویشانم را نیز از حقوق خود محروم کنید، قادر نخواهید بود که مرا از انجام وظیفه انسانی، اسلامی و ملی خود بازدارید و من به یاری خداوند از آن چه حق می دانم دفاع کرده با ارائه چهره ای استبدادی، خشن و ضدحقوق بشر از اسلام و جمهوری اسلامی مقابله خواهم کرد.”
تاجزاده در پایان نامه خود ابراز امیدواری کرده است تا این موضوع توسط لاریجانی حل شود تا مجبور نباشد با “ولی” وی مکاتبه کند.
متن کامل این نامه در پی می آید:
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام
همان گونه که مستحضرید از سه ماه پیش فرزند این جانب فاطمه سادات تاج زاد بدون ارائه هیچ گونه دلیلی ممنوع المعامله شده و تلاش من برای حل مشکل، از جمله رساندن پیغام به شما بی نتیجه بوده است. بناچار این نامه سرگشاده را برایتان ارسال می کنم:
جناب آقای لاریجانی
به راستی با استناد به کدام مواد و موازین قانونی و شرعی، یک شهروند قانون گرا اما منتقد افزون بر تحمل سال ها حبس و حتی بی بهره شدن از حقوق اولیه خود در زندان، باید شاهد محکومیت همسر و محرومیت فرزندانش از حقوق قانونی و بدیهی خود باشد؟ از مبارزان رژیم ستم شاهی بپرسید شاه و دربار و ساواک، همسر کدام یک از مخالفان قانون گرای خود را به چهارسال حبس محکوم کردند و علاوه بر آن، از دو دخترش یکی را ممنوع الخروج و دیگری را ممنوع المعامله نمودند؟! و به شنود تلفنی بسنده نکرده در اطاق خوابشان نیز شنود گذاشتند؟ تردید ندارم که این اقدامات خلاف قانون و شرع و اخلاق، در جهت تحقق راهبرد «النصر بالرعب» یا «کسب و حفظ قدرت برپایه ترس» انجام می شود و هدف اصلی از این گونه اقدامات از جمله تشکیل پرونده اتهامی جدید علیه زندانیان سیاسی، در ایام حبس، تلاش برای ساکت و مرعوب کردن منتقدان سیاست های نادرست جاری در کشور و حکومت مطلقه فردی است. شما به نیکی آگاهید که مشی و شعار فعالان انتخاباتی و سیاسی بازداشت شده در سه سال گذشته، اجرای کامل قانون اساسی از جمله دو فصل سوم و پنجم آن که بر حقوق شهروندی آحاد ایرانیان تأکید دارد، بوده است.
اما گذشته از آن که عملکرد زندانیان سیاسی قانون گرا که مشی و هدفشان اجرای کامل قانون اساسی و خلاصه نکردن آن در یک اصل و در حقیقت در یک نفر است، بطلان آن راهبرد را به اثبات رسانده است، از جناب عالی می پرسم فرض کنیم جناح حاکم بتواند در عصر اینترنت و ماهواره و تلفن همراه و هم زمان با بهار عربی دهان منتقدان استبداد دینی ومخالفان «احیای مناسبات شاهنشاهی به نام اسلام» را ببندد و آزادی مطبوعات و نیزاطلاع رسانی آزاد، احزاب آزاد، تجمعات آزاد و انتخابات آزاد را برای مدتی به محاق برد، در آن صورت آیا شاهد گرانی و تورم لجام گسیخته، بیکاری روزافزون، فساد مالی- اقتصادی روبه رشد، تضعیف پایه های تولید و پول ملی و چینی شدن اقتصاد کشور آن هم در دوره درآمدهای طلایی نفت نخواهیم بود؟ آیا بزه ها و نابهنجاری های اجتماعی، فرار سرمایه ها، مهاجرت نخبگان و مهم تر از همه سست شدن پایه های ایمان و اعتقاد و اخلاق جامعه پایان خواهد یافت یا مهار خواهد شد؟!
جناب آقای لاریجانی
احتمالا تاکنون متوجه شده اید که چنان چه سازمان اطلاعات سپاه به جای ۵۰۰ صفحه، ۵۰۰۰ صفحه پرونده علیه این جانب بسازد و دادگاه نمایشی با حکمی فرمایشی چند سال دیگر بر محکومیت زندانم بیفزاید و تمام خویشانم را نیز از حقوق خود محروم کنید، قادر نخواهید بود که مرا از انجام وظیفه انسانی، اسلامی و ملی خود بازدارید و من به یاری خداوند از آن چه حق می دانم دفاع کرده با ارائه چهره ای استبدادی، خشن و ضدحقوق بشر از اسلام و جمهوری اسلامی مقابله خواهم کرد. عجالتاً امیدوارم در حدی اختیار و آزادگی داشته باشید که نام دخترم را از فهرست ممنوع المعامله ها خارج کنید تا مجبور نشوم در این زمینه با «ولیّ» آن جناب مکاتبه کنم.
با احترام
سید مصطفی تاجزاده
اوین ۱۸/۲/۱۳۹۱
به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی چنین اقداماتی را در جهت تحقق راهبرد «النصر بالرعب» و تلاش برای ساکت و مرعوب کردن منتقدان سیاست های نادرست جاری در کشور و حکومت مطلقه فردی خوانده است.
عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی که در قرنطینه زندان اوین به سر می برددر بخشی از نامه خود آورده است:” احتمالا تاکنون متوجه شده اید که چنان چه سازمان اطلاعات سپاه به جای ۵۰۰ صفحه، ۵۰۰۰ صفحه پرونده علیه این جانب بسازد و دادگاه نمایشی با حکمی فرمایشی چند سال دیگر بر محکومیت زندانم بیفزاید و تمام خویشانم را نیز از حقوق خود محروم کنید، قادر نخواهید بود که مرا از انجام وظیفه انسانی، اسلامی و ملی خود بازدارید و من به یاری خداوند از آن چه حق می دانم دفاع کرده با ارائه چهره ای استبدادی، خشن و ضدحقوق بشر از اسلام و جمهوری اسلامی مقابله خواهم کرد.”
تاجزاده در پایان نامه خود ابراز امیدواری کرده است تا این موضوع توسط لاریجانی حل شود تا مجبور نباشد با “ولی” وی مکاتبه کند.
متن کامل این نامه در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای صادق لاریجانیرئیس محترم قوه قضائیه
با سلام
همان گونه که مستحضرید از سه ماه پیش فرزند این جانب فاطمه سادات تاج زاد بدون ارائه هیچ گونه دلیلی ممنوع المعامله شده و تلاش من برای حل مشکل، از جمله رساندن پیغام به شما بی نتیجه بوده است. بناچار این نامه سرگشاده را برایتان ارسال می کنم:
جناب آقای لاریجانی
به راستی با استناد به کدام مواد و موازین قانونی و شرعی، یک شهروند قانون گرا اما منتقد افزون بر تحمل سال ها حبس و حتی بی بهره شدن از حقوق اولیه خود در زندان، باید شاهد محکومیت همسر و محرومیت فرزندانش از حقوق قانونی و بدیهی خود باشد؟ از مبارزان رژیم ستم شاهی بپرسید شاه و دربار و ساواک، همسر کدام یک از مخالفان قانون گرای خود را به چهارسال حبس محکوم کردند و علاوه بر آن، از دو دخترش یکی را ممنوع الخروج و دیگری را ممنوع المعامله نمودند؟! و به شنود تلفنی بسنده نکرده در اطاق خوابشان نیز شنود گذاشتند؟ تردید ندارم که این اقدامات خلاف قانون و شرع و اخلاق، در جهت تحقق راهبرد «النصر بالرعب» یا «کسب و حفظ قدرت برپایه ترس» انجام می شود و هدف اصلی از این گونه اقدامات از جمله تشکیل پرونده اتهامی جدید علیه زندانیان سیاسی، در ایام حبس، تلاش برای ساکت و مرعوب کردن منتقدان سیاست های نادرست جاری در کشور و حکومت مطلقه فردی است. شما به نیکی آگاهید که مشی و شعار فعالان انتخاباتی و سیاسی بازداشت شده در سه سال گذشته، اجرای کامل قانون اساسی از جمله دو فصل سوم و پنجم آن که بر حقوق شهروندی آحاد ایرانیان تأکید دارد، بوده است.
اما گذشته از آن که عملکرد زندانیان سیاسی قانون گرا که مشی و هدفشان اجرای کامل قانون اساسی و خلاصه نکردن آن در یک اصل و در حقیقت در یک نفر است، بطلان آن راهبرد را به اثبات رسانده است، از جناب عالی می پرسم فرض کنیم جناح حاکم بتواند در عصر اینترنت و ماهواره و تلفن همراه و هم زمان با بهار عربی دهان منتقدان استبداد دینی ومخالفان «احیای مناسبات شاهنشاهی به نام اسلام» را ببندد و آزادی مطبوعات و نیزاطلاع رسانی آزاد، احزاب آزاد، تجمعات آزاد و انتخابات آزاد را برای مدتی به محاق برد، در آن صورت آیا شاهد گرانی و تورم لجام گسیخته، بیکاری روزافزون، فساد مالی- اقتصادی روبه رشد، تضعیف پایه های تولید و پول ملی و چینی شدن اقتصاد کشور آن هم در دوره درآمدهای طلایی نفت نخواهیم بود؟ آیا بزه ها و نابهنجاری های اجتماعی، فرار سرمایه ها، مهاجرت نخبگان و مهم تر از همه سست شدن پایه های ایمان و اعتقاد و اخلاق جامعه پایان خواهد یافت یا مهار خواهد شد؟!
جناب آقای لاریجانی
احتمالا تاکنون متوجه شده اید که چنان چه سازمان اطلاعات سپاه به جای ۵۰۰ صفحه، ۵۰۰۰ صفحه پرونده علیه این جانب بسازد و دادگاه نمایشی با حکمی فرمایشی چند سال دیگر بر محکومیت زندانم بیفزاید و تمام خویشانم را نیز از حقوق خود محروم کنید، قادر نخواهید بود که مرا از انجام وظیفه انسانی، اسلامی و ملی خود بازدارید و من به یاری خداوند از آن چه حق می دانم دفاع کرده با ارائه چهره ای استبدادی، خشن و ضدحقوق بشر از اسلام و جمهوری اسلامی مقابله خواهم کرد. عجالتاً امیدوارم در حدی اختیار و آزادگی داشته باشید که نام دخترم را از فهرست ممنوع المعامله ها خارج کنید تا مجبور نشوم در این زمینه با «ولیّ» آن جناب مکاتبه کنم.
با احترام
سید مصطفی تاجزاده
اوین ۱۸/۲/۱۳۹۱
هجوم ماموران امنیتی سپاه به محل بستری حسین رونقی ملکی
سحام نیوز: حسین رونقی ملکی، دقایقی قبل با هجوم نیروهای اطلاعات سپاه به اتاق بیمارستان، به اتاق دیگری در همان بیمارستان منتقل شد.به گزارش خبرنگار سحام و به گفته یکی از نزدیکان خانواده این زندانی سیاسی، دقایقی قبل ماموران امنیتی اطلاعات سپاه با هجوم به اتاقی که حسین رونقی ملکی در آن بستری بود ضمن بیرون کردن ماموران وزارت اطلاعات و پدر و مادر حسین، وی را به اتاقی دیگری انتقال دادند.
ماموران از دادن اطلاعات در مورد مکان جدید و نیز امکان ملاقات با پدر و مادر وی نیز خودداری کردند. ماموران سپاه به ایشان گفتند که فقط در روزهای ملاقات مجاز به دیدار با حسین هستند.
از سویی دیگر برادر وی، حسن رونقی ملکی نیز دقایقی قبل توسط نیروهای امنیتی به صورت تلفنی تهدید به سکوت شده است.
حسین رونقی ملکی به علت وخیم بودن وضعیت جسمی اش به دستور رئیس قوه قضائیه به بیمارستان منتقل شده است.
این زندانی سیاسی یک کلیه خود را از دست داده و در آستانه از دست دادن دومین کلیه خود است. آقای ملکی همکنون در اعتصاب غذا به سر میبرد.
اجرای فاز نخست اینترنت ملی از مهرماه
سحام نیوز: رضا تقی پور، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در آخرین اظهارات خود راه اندازی عملیاتی فاز نخست شبکه ملی اینترنت را تا پایان نیمه اول امسال وعده داده است که این فاز شامل تفکیک شبکههای اینترنت و اینترانت خواهد بود و در فاز دوم این شبکه که تا پایان سال ۹۲ به اتمام می رسد تمامی میزبانیهای سایتهای اینترنتی به داخل کشور منتقل می شود و در نهایت در فاز سوم و پایانی شبکه ملی اطلاعات که سال ۹۵ و پایان برنامه پنجم توسعه خواهد بود قرار است مدیریت شبکه اینترنت در داخل کشور انجام شود.به گزارش مهر براین اساس و در راستای اجرای مرحله نخست بهره برداری از شبکه ملی اینترنت، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ۷ بخشنامه را شامل استفاده از ایمیل داخلی، تفکیک ترافیک اینترنت و اینترانت، اتصال به شبکه ملی، میزبانی سایتها، ایجاد شبکه های اختصاصی و ایجاد مراکز داده به تمامی دستگاه های اجرایی، رئیس کل بانک مرکزی، موسسات مالی و اعتباری و بیمه های دولتی و غیردولتی، وزیر امور اقتصادی و دارایی و رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی ارسال کرد.
اسد، سفرای کشورهای غربی را اخراج کرد
سحام نیوز: دولت سوریه سفرای چندین کشور غربی را “عناصر نامطلوب” خوانده و آنها را اخراج کرده است.
به گزارش بی بی سی، سفرا و نمایندگان آمریکا، بریتانیا، فرانسه و ترکیه در میان ۱۷ دیپلماتی قرار دارند که دولت سوریه آنها را “عنصر نامطلوب” خوانده است.
این کشورها یک هفته پیش، سفرا و دیپلماتهای ارشد سوریه را از کشورهای خود اخراج و برای خروج آنها مهلت تعیین کردند.
بسیاری از کشورها به دلایل امنیتی یا سیاسی، از مدتها قبل سفرای خود را از سوریه خارج کرده بودند.
رابرت فورد، سفیر آمریکا در سوریه به دلیل نگرانی در مورد امنیت جانی او، مهر ماه گذشته به کشورش بازگشت و سفارت بریتانیا نیز به دلایل امنیتی، کارمندان خود را در ماه مارس از این کشور خارج کرد.
آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، اسپانیا، کانادا، ترکیه، ژاپن، ایتالیا و استرالیا در زمره کشورهایی قرار دارند که دیپلماتهای سوریه را اخراج کردهاند.
بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه، در سخنرانی روز یکشنبه خود، “دخالت خارجی” را دلیل مسایل سوریه خواند.
او گفت دولتش همواره آماده گفتوگو با مخالفان است، ولی با افرادی که با خارج از این کشور همکاری میکنند و با فعالیتهای تروریستی ارتباط دارند، وارد مذاکره نخواهد شد.
کشتار بیش از یکصد شهروند غیرنظامی سوریه در حوله با واکنش شدید جامعه جهانی رو به رو شد و بیشتر کشورها با شدیدترین لحن ممکن این کشتار را محکوم کردند.
اقدام دولت سوریه در حالی صورت گرفته که فعالان مخالف دولت سوریه میگویند در خشونتهای امروز سه شنبه، پنجم ژوئن حداقل هفت نفر کشته شدهاند.
مرکز نظارت بر حقوق بشر سوریه مستقر در بریتانیا میگوید چهار نفر در عملیات “گسترده” نظامی در روستای کفرعوید در استان ادلب کشته شدهاند.
همچنین گزارش شده که نیروهای دولتی و شبه نظامیان وفادار به دولت به شهرک کفر زیتا در استان حماة حمله کرده و در لاذقیه نیز دو تن از مخالفان مسلح کشته شدهاند.
به گزارش بی بی سی، سفرا و نمایندگان آمریکا، بریتانیا، فرانسه و ترکیه در میان ۱۷ دیپلماتی قرار دارند که دولت سوریه آنها را “عنصر نامطلوب” خوانده است.
این کشورها یک هفته پیش، سفرا و دیپلماتهای ارشد سوریه را از کشورهای خود اخراج و برای خروج آنها مهلت تعیین کردند.
بسیاری از کشورها به دلایل امنیتی یا سیاسی، از مدتها قبل سفرای خود را از سوریه خارج کرده بودند.
رابرت فورد، سفیر آمریکا در سوریه به دلیل نگرانی در مورد امنیت جانی او، مهر ماه گذشته به کشورش بازگشت و سفارت بریتانیا نیز به دلایل امنیتی، کارمندان خود را در ماه مارس از این کشور خارج کرد.
آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، اسپانیا، کانادا، ترکیه، ژاپن، ایتالیا و استرالیا در زمره کشورهایی قرار دارند که دیپلماتهای سوریه را اخراج کردهاند.
بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه، در سخنرانی روز یکشنبه خود، “دخالت خارجی” را دلیل مسایل سوریه خواند.
او گفت دولتش همواره آماده گفتوگو با مخالفان است، ولی با افرادی که با خارج از این کشور همکاری میکنند و با فعالیتهای تروریستی ارتباط دارند، وارد مذاکره نخواهد شد.
کشتار بیش از یکصد شهروند غیرنظامی سوریه در حوله با واکنش شدید جامعه جهانی رو به رو شد و بیشتر کشورها با شدیدترین لحن ممکن این کشتار را محکوم کردند.
اقدام دولت سوریه در حالی صورت گرفته که فعالان مخالف دولت سوریه میگویند در خشونتهای امروز سه شنبه، پنجم ژوئن حداقل هفت نفر کشته شدهاند.
مرکز نظارت بر حقوق بشر سوریه مستقر در بریتانیا میگوید چهار نفر در عملیات “گسترده” نظامی در روستای کفرعوید در استان ادلب کشته شدهاند.
همچنین گزارش شده که نیروهای دولتی و شبه نظامیان وفادار به دولت به شهرک کفر زیتا در استان حماة حمله کرده و در لاذقیه نیز دو تن از مخالفان مسلح کشته شدهاند.
فراخوان شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، و سه سازمان مدافع حقوق بشر برای نجات جان زندانیان بیمار در ایران
در زندان های جمهوری اسلامی ایران زندگی بسیاری از زندانیان عقیدتی در خطر است. شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر ایران و گزارشگران بدون مرز رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با زندانیان عقیدتی و از میان با مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران را محکوم میکنند.«وضعیت حقوق بشر در ایران هر روز بدتر میشود، ما شاهد مرگ مشکوک زندانیان و بدرفتاری با آنها در زندانهای سراسر ایران و به ویژه در زندانهای اوین و رجایی شهر هستیم. خطر مرگ بسیاری از زندانیان عقیدتی را تهدید می کند. برای نمونه نرگس محمدی، محمد صدیق کبودوند و حسین رونقی ملکی به شدت بیمار هستند. ما خواهان ازادی فوری و بدون قید و شرط آنها هستیم. ما مقامات مسوول ایران را فرا میخوانیم به بد رفتاری با زندانیان و از به خطر انداختن جان این انسانها خود داری کنند. ما مسوولان جمهوری اسلامی ایران را مسئول هرگونه پیشامد بد برای آنها میدانیم.
نرگس محمدی، روزنامهنگار و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ٢ اردیبهشت ١٣٩١، در زنجان بازداشت و به زندان اوین انتقال داده شد. پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود، او آخرین بار از ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در زندان بسر برده بود. که در مدت بازداشت بر اثر فشارهای بازجویی دچار فلج عضلانی شد. در شهریور ماه همان سال از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران برای "اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران»، به ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در اسفندماه ١٣٩٠ به شش سال کاهش یافت. در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ماه، خانواده نرگس محمدی مطلع شد که وی را به زندان شهر زنجان منتقل کرده اند.
تقی رحمانی، که خود نیز از قربانیان آزار و اذیت قضایی و بازداشتهای خودسرانه جمهوری اسلامی است و در اواخر سال گذشته مجبور به ترک کشور شده است. به سازمانهای مدافع حقوق بشر در باره وضعیت وضعیت سلامت همسرش نرگس محمدی گفت : " نرگس به شکل غیر قانونی و با وجود مخالفتش به زندان زنجان بردهاند. وی با زندانیان جرائم عمومی همبند است. در زندانهای ایران به شکل عمومی امکانات پزشکی کم است، اما در شهرستانها این امکان محدودتر است. هر روز که بگذرد حدت بیماری نرگس بیشتر و درمان وی دشوارتر میشود."
محمد صدیق کبودوند، سردبیر هفتهنامه توقیف شدهی پیام مردم کردستان، از دو هفته پیش در اعتصاب غذا بسر میبرد. این روزنامهنگار که از تیر ماه ١٣٨٦ زندانی و یک سال بعد از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران برای تاسیس سازمانی در دفاع از حقوق بشر در کردستان به یازده سال زندان محکوم شده است، از بیماریهای متعددی رنج میبرد، و در اعتراض به تصمیم مقامات قضایی در ممانعت از دیدار با فرزندش که بیمار و در بیمارستانی در تهران بستری است، اعتصاب غذا کرده است. این روزنامهنگار یکی از قربانیان سختگیریهای بیرحمانهی مسوولان قضایی است. دستگاه قضایی درخواستهای مکرر وی برای معالجه و مرخصی را نظاممند رد میکند.
حسین رونقی ملکی، وبنگار از تاریخ ٦ خرداد ١٣٩١ در اعتراض به وضعیت بازداشت خود دست به اعتصاب غذا زده است. با وجود دو عمل جراحی کلیه اما هنوز در وضعیت خطرناکی بسر میبرد. این مدافع حقوق بشر در تاریخ ٢٢ آذر ماه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت شد، تا هفتهها پس از زندانی شدنش خانواده از محل بازداشت و نگاهداری وی بی خبر بودند. این وبنگار به اتهام " استفاده و تولید فیلترشکن، میزبانی از سایتهای مدافع حقوق بشر " به پانزده سال زندان محکوم شده است. در تاریخ ١٣ خرداد ماه به دستور آیتالله صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضایی این وبنگار به بیمارستان انتقال داده شد، اما نزدیکان وی بر این باورند که تضمینی برای ادامه درمان وی وجود ندارد.
شیرین عبادی برندهی ایرانی جایزه صلح نوبل، ،فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام میکنند : "جمهوری اسلامی ایران از وضعیت پرتنش منطقه و مذاکرات پیرامون برنامههای اتمی خود، بهره میبرد تا توجه افکار عمومی جهانی را از وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران دور کند. مقامات ایران همچنان از ورود احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، به این کشور ممانعت میکنند. بر خلاف قوانین ملی و بینالمللی هیچ نظارتی بر زندانهای ایران پیرامون حمایت از حقوق بنیادین زندانیان صورت نمیگیرد. جامعه جهانی باید مقامات جمهوری اسلامی ایران را به همکاری بدون قید و شرط با سازمان ملل وادار کند و امکان بازدید گزارشگر ویژه را از ایران فراهم آورد. "
مهدی کروبی با همسر و فرزندان خود دیدار کرد
مهدی کروبی، از نامزدهای معترض به انتخابات ریاست جمهوری و از رهبران مخالفان در ایران که از ۱۶ ماه گذاشته در بازداشت خانگی نیروهای امنیتی بسر می برد، با خانواده خود دیدار کرده است. این خبر را محمد حسین کروبی، فرزند ارشد مهدی کروبی اعلام کرده است.به گزارش دانشجونیوز، بر اساس آنچه که محمد حسین کروبی، فرزند ارشد مهدی کروبی در فیس بوک شخصی خود منتشر ساخته، مهدی کروبی، از رهبران جنبش سبز به مناسبت روز پدر در ایران با خانواده خود دیدار داشته است.
محمد حسین کروبی عکسی را در صفحه فیس بوک خود،منتشر ساخته که به گفته وی مرتبط با دیدار عصر دیروز خانواده با مهدی کروبی بوده است.
بنا به این گزارش آقای کروبی عصر امروز به مدت سه ساعت در منزل شخصی خود در منطقه جماران با همسر و فرزندان خود دیدار و گفتگو کرد.
مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو نامزد معترض انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و همسران این دو، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی که از رهبران این اعتراضات در ایران به شمار می روند، به دنبال دعوت از شهروندان ایرانی برای شرکت در تظاهرات ۲۵ بهمن ۸۹ در حمایت از قیامها در کشورهای عربی در حبس خانگی بودهاند. فاطمه کروبی پس از ۷۱ روز از حصر خانگی آزاد شد.
مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی و رئیس مجلس ششم در دوران اصلاحات در ایران بوده است.
به گواه فرزندان مهدی کروبی و میرحسین موسوی، طی شانزده ماه گذاشته، آنها تنها اجازه پیدا کردهاند که در قالب چند دیدار کوتاه و یا تلفنی کنترل شده با خانوادههای خود ارتباط برقرار کنند.
این دو رقیب انتخاباتی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری با اعتراض به نتیجه این انتخابات از «مهندسی آرا و تقلب» در انتخابات سخن گفتند.
حصر خانگی این رهبران مخالف دولت، از همان ساعات اولیه، موجی از اعتراضهای داخلی و برخی از مجامع بینالمللی و مراجع تقلید منتقد دولت را به دنبال داشت اما به رغم تلاشهای فعالان و نهادهای حقوق بشری، اعتراضها راه به جایی نبرده است.
در مدت زمان گذشته پس از انتخابات، شمار فراوانی از معترضان و فعالان سیاسی و اجتماعی بازداشت شده و گروههایی از آنان مجازات شدهاند. همچنین عدهای از معترضان در جریان این اعتراضها یا بازداشتهای پس از آن، جان باختهاند.
به نوشته وبسایت سحام نیوز، نزدیک به مهدی کروبی، در حال حاضر آقای کروبی در ساختمانی تحت حفاظت و نظارت نیروهای امنیتی، جدا از همسر خود در حبس خانگی به سر می برد.
چندی پیش خانم فاطمه کروبی، همسر آقای کروبی؛ از اجازه دوبار ملاقات با همسرش در هفته خبر داده بود.
همکنون بیش از ۴۵۰ روز از حبس خانگی مهدی کروبی به همراه مهندس موسوی و خانم رهنورد سپری شده است.
بیانیه مشترک ۱۷ سازمان حقوق بشری در مورد حق تحصیل و آزادی علمی در ایران
بنیاد
عبدالرحمن برومند، عفو بین الملل، عرصه سوم، مادهٔ ۱۹، جامعه بین المللی
بهاییان، کمیته گزارشگران حقوق بشر، موسسه مطالعات حقوق بشر قاهره،
دانشجویان سبز حامی دموکراسی برای ایران – جنوب کالیفرنیا، مجموعه فعالان
حقوق بشر در ایران، دیدهبان حقوق بش، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران،
فدراسیون بین المللی جامعههای حقوق بشر، مرکز اسناد حقوق بشر ایران،
جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، انجمن
دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جورج واشینگتن، اتحاد برای ایران
بیانیه مشترک در مورد حق تحصیل و آزادی علمی در ایران
سازمانهای امضا کنندهٔ این بیانیه، ۱۷
سازمان حقوق بشری و دانشجویی فوق الذکر، نگرانی عمیق خود را از وضعیت نگران
کننده آزادی علمی در جمهوری اسلامی ایران ابراز میکنند؛ به ویژه، در
زمینه نقض آزادی بیان، آزادی تشکل و گردهم آیی در محوطههای دانشگاهی، و
نیز رویههای نهادینه شدهای که برای مقامات دولتی این امکان را فراهم
آورده است تا به صورت خودسرانه دانشجویان را اخراج و یا از تحصیل محروم و
مدرسین و اساتید آموزش عالی را به خاطرعقاید و یا فعالیتهای سیاسیشان از
کار برکنار کنند. از سال ۲۰۰۹ تا کنون بیش از ششصد دانشجو، و همچنین چندین
استاد دانشگاه، بازداشت شده و متعاقبا بسیاری از آنان به زندان افتادهاند.
علاوه بر این، صدها تن به خاطر فعالیتهای سیاسی خود از تحصیل محروم
شدهاند.
حق تحصیل برای تمامی انسانها و بدون
هرگونه تبعیضی به صراحت در پیمانهای بین المللی، از جمله آن دسته از
معاهدههایی که ایران امضا کرده است، تضمین شده است؛ از جمله در اعلامیه
جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و
کنوانسیون یونسکو علیه تبعیض تحصیلی. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز
آنرا تضمین کرده است. میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) و
کنوانسیون بین المللی حذف تبعیض نژادی (CERD) نیز به نوبهٔ خود حقوق افراد
در آزادی عقیده، بیان، تشکل و گردهم آیی را مورد حمایت قرار میدهند و
اعمال تبعیض علیه افراد به خاطرنژاد، جنسیت، مذهب یا اعتقاد، یا قومیت یا
عقاید سیاسی یا عقاید دیگر را منع میکنند. میثاق بین المللی حقوق مدنی و
سیاسی همچنین از حقوق اقلیتها، در اشتراک با دیگران، حمایت میکند تا
بتوانند از فرهنگ خود بهرهمند شوند، به مذهب خود عمل کنند و زبان خود را
به کار برند.
نظریه عمومی شمارهٔ ۱۳ مربوط به میثاق بین
المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (ICESCR) در سال ۱۹۹۹، در تعریف
آزادی علمی از جمله این موارد را متذکر شده است:
«اختیار افراد در بیان آزادانه نظرات خود
پیرامون موسسه یا دستگاهی که در آن مشغول به کار هستند، انجام وظایف خود
بدون تبعیض و یا داشتن هراس از سرکوب توسط دولت یا عوامل دیگر، مشارکت در
نهادهای علمی حرفهای یا انتخابی، و بهرهمند شدن از تمامی حقوق بشر که در
سطح بین المللی به رسمیت شناخته شده و در مورد سایر افراد همان حوزه قابل
اعمال است».
علاوه بر این، نظریه عمومی شمارهٔ ۱۳
مربوط به میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (ICESCR) عنوان
میدارد که «محرومیت دانشجویان و مدرسان از آزادی علمی» نقض مادهٔ ۱۳ این
میثاق (ICESCR) است.
خط مشی مورد توصیه یونسکو در رابطه با
وضعیت مدرسان آموزش عالی در سال ۱۹۹۷ عنوان میکند که از حق تحصیل «تنها
در محیطی میتوان به طور کامل بهرهمند شد که استقلال موسسات آموزش عالی و
آزادی علمی وجود داشته باشد.» آزادی علمی در آن خط مشی به این صورت تعریف
میشود:
«بدون اعمال محدودیت از جانب ایدئولوژی
رسمی، آزادی تدریس و مباحثه، آزادی انجام تحقیق و پخش و انتشار نتایج آن،
آزادی بیان عقاید و نظرات، آزادی از سانسورنهادینه، و آزادی مشارکت در
نهادهای تخصصی و انتخابی… بدون هرگونه تبعیضی و بدون داشتن هراس از سرکوب
توسط حکومت یا سایر مراجع».
خط مشی یونسکو در ادامه تاکید میکند که
اساتید نباید به تدریس مطالبی که بر خلاف دانش و عقاید آنهاست واداشته
شوند، نباید مجبور به استفاده از برنامههای درسی و یا روشهایی شوند که در
تضاد با استانداردهای بین المللی حقوق بشری هستند، و نمیبایست به هیچ وجه
در معرض اخراج قرار بگیرند، مگر آنکه دلایل کافی در ارتباط با عملکرد
حرفهای آنها وجود داشته باشد و این دلایل در پیشگاه اشخاص ثالث مستقل و
بیطرف مطرح گردد و مورد رسیدگی قرار بگیرد. با توجه به این استانداردها و
معیارها، موسسات آموزش عالی میبایست از آزادی علمی و حقوق بشر اساسی
پشتیبانی کنند، از رفتار منصفانه و عادلانه با دانشجویان اطمینان حاصل
کنند، سیاستهایی اتخاذ کنند که متضمن برخورد یکسان و برابر با زنان و
اقلیتها باشند و تضمین کنند که خشونت، ارعاب و آزارو اذیت مانع کار کادر
آموزش عالی نشود. با این حال در ایران، دانشجویان و اساتید دانشگاه به
خاطرعقاید، جنسیت، مذهب و قومیت خود، کماکان با نقض روزمره و فراگیر حقوق
خود مواجه هستند. شبکهٔ آموزش و حقوق علمی (NEAR)، سازمان غیردولتی و
مستقلی که بر وضعیت آزادی علمی نظارت دارد، در سال ۲۰۱۱ حداقل ۹۲ مورد نقض
حقوق علمی در ایران را ثبت کرده است. دفتر تحکیم وحدت، بزرگترین سازمان
مستقل دانشجویی در ایران، گزارش داده است که در فاصله ماه مارس سال ۲۰۰۹ تا
ماه فوریه سال ۲۰۱۲، حداقل ۳۹۶ دانشجو به علت ابراز مخالفت سیاسی مسالمت
آمیزیا مخالفتهای مسالمت آمیز دیگر توسط وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از
ادامه تحصیل محروم شدهاند. علاوه بر این، حداقل ۶۳۴ دانشجو توسط نهادهای
امنیتی و اطلاعاتی بازداشت، و ۲۵۴ دانشجو به دلایل مشابه محاکمه شدهاند،
که بر امکان ادامه تحصیل آنان تاثیر گذاشته است. وزارت علوم، تحقیقات و
فناوری در سال ۲۰۰۹ دفتر تحکیم وحدت را به علت «شرکت در فعالیتهایی که
امنیت ملی را به مخاطره انداخته» یک اتحادیه غیرقانونی اعلام کرد.
سازمانهای امضاکننده میگویند اطلاعاتی
جمع آوری کردهاند حاکی از آنکه مقامات ایرانی مرتبا فعالان دانشجویی در
ایران را به خاطر انتقادات مسالمت آمیزشان از سیاستهای حکومت، مورد تهدید،
تعلیق از تحصیل، بازداشت، تعقیب و پیگرد قانونی قرار میدهند و محکوم
میکنند. این مقامات همچنین صدها گردهمایی، سازمان مستقل و نشریه دانشجویی
را از ادامه فعالیت بازداشتهاند. در حال حاضر بیش از ۳۰ دانشجو تنها به
خاطر استفاده از حق خود در آزادی بیان، تشکل و گردهم آیی، از طریق بیان
نظرات خود، شرکت در تظاهرات، و یا عضویت در سازمانهای دانشجویی مستقل و
منتقد دولت، در زندان محکومیتهای طولانی حبس خود را میگذرانند … این
دانشجویان در مجموع به بیش از ۱۳۰ سال زندان محکوم شدهاند؛ احکام زندان
برخی از آنان به ۱۵ سال نیز میرسد.
سازمانهای امضاکننده نگرانی دیگر خود را
از این مهم ابراز کردهاند که ظاهرا دولت ایران دانشجویان متقاضی ورود به
دورههای بالاتر از کارشناسی و نیز داوطلبین تدریس در دورههای آموزش
عالی را بر اساس عقاید ایدئولوژیک آنها مورد گزینش قرار میدهد. به منظور
ممانعت از بروز مخالفت سیاسی در مراکز دانشگاهی، شورای عالی انقلاب فرهنگی
برای دانشجویان داوطلب به ادامه تحصیل در مقطع آموزش عالی پیش نیازهای
عقیدتی و سیاسی وضع کرده است. این مقررات دانشجویان را ملزم به اعتقاد به
اسلام و یا یکی از ادیان دیگرمورد شناسایی حکومت میکند و احراز «عدم
معاندت آنها با جمهوری اسلامی» و نداشتن «فساد اخلاقی» آنها را ضروری
میداند. این مقررات توسط وزارت اطلاعات، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و
کمیتههای انضباطی دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرند تا به صورت
«خودسرانه» بر دانشجویان اعمال فشار کنند و آنها را به خاطر عقاید و
نظراتشان مورد مجازات قرار دهند، و از جمله آنها را از پذیرش و ثبت نام در
دانشگاهها محروم کنند. به این ترتیب، این مقررات ناقض مادهٔ ۳ قانون
اساسی ایران هستند که به صراحت حق تحصیل را برای تمامی شهروندان تضمین کرده
است.
سازمانهای امضاکننده همچنین عنوان
کردهاند که واحدهای اطلاعاتی و شبه نظامی در ایران، از جمله نیروی شبه
نظامی بسیج، حضور فعالی در مراکز دانشگاهی دارند و در برخوردهای خشونت آمیز
با دانشجویان مشارکت میکنند؛ از جمله با حملات مکرر به گردهم آییهای
مسالمت آمیز دانشجویان و خوابگاهها که جراحات جدی و مرگ چندین تن از
دانشجویان را در پی داشته است. اگرچه وقوع چنین حملاتی به مراکز دانشگاهی
بیسابقه نبوده است، وقوع آنها در پی انتخابات مورد مناقشه سال ۲۰۰۹ در
دانشگاههای سراسر کشور افزایش چشمگیری داشته است.
علاوه بر این، اقلیتهای ایران در
دورههای تحصیلی آموزش عالی با محرومیت و تبعیض سیستماتیک مواجه هستند.
مقامات ایران مشخصا پیروان آیین بهایی را مورد هدف قرار داده و آنها را،
تنها به خاطر عقاید مذهبیشان، از ادامه تحصیل در مقطع آموزش عالی محروم
میکنند. اساس این کار مقررات مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی است که اعتقاد
به اسلام یا یکی از ادیان اقلیت مورد شناسایی رسمی حکومت راـ که شامل آیین
بهایی نیست ـ به عنوان شرط تحصیل در دانشگاهها تعیین کرده است.
سازمانهای امضاکننده گفتهاند که بنا بر اطلاع آنها از ورود صدها تن از
دانشجویان واجد شرایط بهایی به دانشگاههای دولتی و خصوصی و مراکز آموزش
حرفهای جلوگیری به عمل آمده است. در سال ۲۰۱۱، مقامات ایرانی به موسسهٔ
آموزش عالی بهاییان (BIHE)، که به عنوان یک دانشگاه مکاتبهای آنلاین در
سال ۱۹۸۷ تاسیس شده، یورش بردند و سی مدرس آن را بازداشت و زندانی کردند.
حداقل نه تن از این مدرسین با اتهاماتی مرتبط با استفادهٔ مسالمت آمیز از
آزادی بیان، تشکل و گردهم آیی محکوم شدهاند و هم اکنون گویا هفت تن از
آنان دوران محکومیت خود را در زندان سپری میکنند.
فعالین دانشجویی که برای دفاع از حقوق
اقلیتهای قومی فعالیت میکنند، به خاطر ابراز نارضایتی از تبعیض علیه خود
معمولا با خشنترین مجازاتها توسط مقامات ایرانی مواجه میشوند؛ از جمله
با بازداشتهای خودسرانه وگاه خشونت آمیز، حکمهای سنگین زندان و حتی در
برخی موارد، با حکم اعدام. برای نمونه، در سال ۲۰۱۱، چهار تن از اعضای
اتحادیه دموکراتیک دانشجویان کُرد بازداشت و چندین نفر دیگر از اعضا به
نهادها و ارگانهای اطلاعاتی امنیتی احضار شدند.
همچنین، تبعیض علیه زنان در سیستم آموزش عالی ایران افزایش یافته است. جداسازی جنسیتی که اخیرا در برخی دانشگاه به اجرا گذاشته شده است این سوال را پیش میآورد که آیا، به شرط وجود ظرفیت و آنگونه که قوانین بین المللی مقرر کردهاند، زنان و مردان به آموزش عالی با کیفیت یکسان دسترسی برابر خواهند داشت یا خیر. گزارشات مبنی بر اعمال سهمیههایی از جانب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری که پذیرش زنان در برخی از رشتههای تحصیلی دانشگاهی را محدود میکنند، حاکی از آن است که زنان برای استفاده از حق خود مبنی بر دسترسی بدون تبعیض به آموزش عالی، با محدودیتهای فزایندهای روبه رو هستند. به نظر میرسد این سهمیهها به منظور افزایش نسبت تعداد دانشجویان پسر پذیرفته شده در دانشگاهها و کاهش دسترسی زنان به برخی رشتههای تحصیلی مشخص، طراحی گردیده است. این گونه محدودیتها بر امکان انتخاب تحصیلی زنان، اصل ممنوعیت تبعیض و نیزتعهدات ایران تحت قوانین بین المللی را نقض میکند. این قوانین از دولتها میخواهند تا اطمینان حاصل کنند که زنان و مردان به صورت برابر از حق تحصیل برخوردار خواهند بود. علاوه بر این، در واقعهای آزاردهنده و ناخوشایند در اردیبهشت ماه، مامورین انتظامات دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن تعدادی از دانشجویان دختر را به علت عدم رعایت معیارهای حجاب مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دادهاند.
همچنین، تبعیض علیه زنان در سیستم آموزش عالی ایران افزایش یافته است. جداسازی جنسیتی که اخیرا در برخی دانشگاه به اجرا گذاشته شده است این سوال را پیش میآورد که آیا، به شرط وجود ظرفیت و آنگونه که قوانین بین المللی مقرر کردهاند، زنان و مردان به آموزش عالی با کیفیت یکسان دسترسی برابر خواهند داشت یا خیر. گزارشات مبنی بر اعمال سهمیههایی از جانب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری که پذیرش زنان در برخی از رشتههای تحصیلی دانشگاهی را محدود میکنند، حاکی از آن است که زنان برای استفاده از حق خود مبنی بر دسترسی بدون تبعیض به آموزش عالی، با محدودیتهای فزایندهای روبه رو هستند. به نظر میرسد این سهمیهها به منظور افزایش نسبت تعداد دانشجویان پسر پذیرفته شده در دانشگاهها و کاهش دسترسی زنان به برخی رشتههای تحصیلی مشخص، طراحی گردیده است. این گونه محدودیتها بر امکان انتخاب تحصیلی زنان، اصل ممنوعیت تبعیض و نیزتعهدات ایران تحت قوانین بین المللی را نقض میکند. این قوانین از دولتها میخواهند تا اطمینان حاصل کنند که زنان و مردان به صورت برابر از حق تحصیل برخوردار خواهند بود. علاوه بر این، در واقعهای آزاردهنده و ناخوشایند در اردیبهشت ماه، مامورین انتظامات دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن تعدادی از دانشجویان دختر را به علت عدم رعایت معیارهای حجاب مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دادهاند.
وضعیت اساتید و مدرسین آموزش عالی چندان
بهتر نیست. از انتخابات سال ۲۰۰۹ تا کنون، مقامات ایرانی بیش از یکصد تن از
اساتید دانشگاه را به خاطر عقاید سیاسیشان و یا مخالفت با دولت اخراج
کردهاند. این عمل در تناقض و مغایرت با مادهٔ ۱۳ میثاق بین المللی حقوق
اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (ICESCR) است، که دولتها را ملزم میکند تا
آزادی علمی و استقلال دانشگاهها را تضمین کنند. در حال حاضرچندین تن از
استادان دانشگاه، تنها به علت ابراز مسالمت آمیزنظرات مخالف خود با حکومت،
محکومیت زندان خود را سپری میکنند.
و سرانجام، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
برنامهای را در دستور کار قرار داده که هدف آن «تطبیق دادن» برخی از
رشتههای تحصیلی با ایدئولوژی اسلامی به تعریف حکومت است. رشتههای حقوق،
مطالعات زنان، حقوق بشر، مدیریت، هنر و مدیریت فرهنگی، جامعهشناسی، علوم
اجتماعی، فلسفه، روانشناسی وعلوم سیاسی از این جمله هستند. چنین سیاستی به
معنای نقض شدید آزادی علمی از طریق اعمال سانسورمستقیم و کنترل ایدئولوژیک
آموزش عالی توسط دولت است.
سازمانهای امضاکننده قویا از مقامات
ایرانی میخواهند تا ایران به تعهدات بین المللی خود برای پاسداشت حق تحصیل
و آزادی علمی از راههای زیر عمل کند:
فورا و بیهیچ قید و شرطی، تمامی
دانشجویان و مدرسان آموزش عالی در ایران را، که به خاطر استفادهٔ مسالمت
آمیز از حق آزادی بیان، تشکل و گردهم آیی زندانی شدهاند، آزاد کنند، از
جمله مدرسان موسسه آموزش عالی بهاییان، و نیز کسانی را که نظرات سیاسی خود
را بیان کردهاند. (لیستهای اسامی در پایین آمده است)؛
به شناسایی و برخورد منظم با دانشجویان به
خاطرعقاید، و یا فعالیتهای سیاسی، مدنی، ویا مذهبیشان پایان دهند و
مقررات پذیرش دانشجو و نیز مقررات مربوط به کمیتههای انضباطی را مورد
تغییر و بازبینی قرار دهند، به گونهای که از رعایت اصول آزادی بیان، تشکل و
گردهم آیی اطمینان حاصل شود؛
تمامی واحدهای اطلاعاتی و شبه نظامیان بسیج را از مراکز دانشگاهی بیرون ببرند؛
به سازمانهای دانشجویی مستقل و مسالمت
جوی ایرانی اجازه دهند تا آزادانه و بدون دخالت و مزاحمت از جانب نهادها
ومقامات دولتی به فعالیت بپردازند؛
به سیاستهای تبعیض آمیز علیه زنان پایان
دهند، از جمله به سیستم سهمیه بندی که مشارکت زنان در مقطع آموزش عالی را
محدود میسازد، جداسازی جنسیتی که ممکن است به اعمال تبعیض علیه زنان در
مقطع آموزش عالی بیانجامد، و محدودیتها بر محوطههای دانشگاهی و رشتههای
تحصیلی که زنان امکان حضور و مشارکت در آنرا داشته باشند؛ و همچنین اجبار
به رعایت استانداردهای پوششی برای زنان را، که حقوق شخصی، آزادی بیان و
آزادی مذهب و عقیده را نقض میکند، متوقف سازند؛
به تمامی سیاستها و اقداماتی که علیه اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران، به ویژه جامعه بهایی، تبعیض اعمال میکنند، یا به طریقی حقوق آنها را نقض میکنند، پایان دهند، از جمله در ارتباط با امکان دسترسی آنها به آموزش عالی و آزادی علمی؛
به سیاست استخدام، ارتقا و یا اخراج مدرسین موسسات آموزش عالی بر اساس عقاید شخصی و سیاسی آنها خاتمه دهند و کمیتههای دانشگاهی مستقلی برای بازبینی پروندهٔ اساتید اخراج شده تشکیل دهند و استادانی را که به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک اخراج شدهاند به مقام و موقعیت سابق خود بازگردانند؛
به تمامی سیاستها و اقداماتی که علیه اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران، به ویژه جامعه بهایی، تبعیض اعمال میکنند، یا به طریقی حقوق آنها را نقض میکنند، پایان دهند، از جمله در ارتباط با امکان دسترسی آنها به آموزش عالی و آزادی علمی؛
به سیاست استخدام، ارتقا و یا اخراج مدرسین موسسات آموزش عالی بر اساس عقاید شخصی و سیاسی آنها خاتمه دهند و کمیتههای دانشگاهی مستقلی برای بازبینی پروندهٔ اساتید اخراج شده تشکیل دهند و استادانی را که به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک اخراج شدهاند به مقام و موقعیت سابق خود بازگردانند؛
اطمینان حاصل کنند که مدیریت دانشگاهها،
برنامههای درسی، و فرآیند پذیرش در دانشگاهها مستقل از کنترل دولت، به
دور از گزینش ایدئولوژیک، از جمله بر پایه مقررات مصوب شورای عالی انقلاب
فرهنگی، باشند و استانداردهای بین المللی آزادی علمی به تعیین یونسکو و
میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را رعایت کنند.
دانشجویان زندانی در ایران
بهاره هدایت، ضیا نبوی، مجید دری، مجید
توکلی، ایقان شهیدی، علی اکبر محمدزاده، علی ملیحی، حسن اسدی زیدآبادی،
حامد امیدی، سعید جلالی فر، مهدی خدایی، میلاد کریمی، بابک داشاب، حامد
روحینژاد، حسین رونقی ملکی، شاهین زینعلی، آرش صادقی، جواد علیخانی، امید
کوکبی، حبیب الله لطیفی (محکوم به اعدام)، شبنم مددزاده، عاطفه نبوی، فرشته
شیرازی، افشین شهبازی، روزبه سعادتی، مهرداد کرمی، علی جمالی، محمد احدی،
روح الله روزی طلب، سما نورانی، عماد بهاور و کاوه رضایی شیراز
مدرسین و اساتید دانشگاهی زندانی در ایران
مسعود سپهر، قربانعلی بهزادیاننژاد، قاسم شعله سعدی، داوود سلیمانی، محسن میردامادی، زهرا رهنورد (حبس خانگی) و احمد میری
مدرسین موسسه آموزش عالی بهاییان:
محمود با دوام، ریاض سبحانی، رامین زیبایی، فرهاد صدقی، نوشین خادم، کامران مرتضایی و کامران رحیمیان
مدرسین و اساتید دانشگاهی زندانی در ایران
مسعود سپهر، قربانعلی بهزادیاننژاد، قاسم شعله سعدی، داوود سلیمانی، محسن میردامادی، زهرا رهنورد (حبس خانگی) و احمد میری
مدرسین موسسه آموزش عالی بهاییان:
محمود با دوام، ریاض سبحانی، رامین زیبایی، فرهاد صدقی، نوشین خادم، کامران مرتضایی و کامران رحیمیان
هرانا؛ حسین رونقی ملکی دست به اعتصاب غذای خشک زد / تهدید خانواده
خبرگزاری
هرانا – با تشدید فشارها بر حسین رونقی ملکی، ممنوع الملاقات شدن و تهدید
خانواده وی، این زندانی سیاسی در بیمارستان اعلام اعتصاب غذای خشک نمود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در
ایران، روز گذشته بازجویان اطلاعات سپاه پاسداران در اقدام فر اقانونی با
مراجعه به بیمارستان هاشمینژاد تهران با ارائه صورت جلسهای ضمن مرخص کردن
ماموران همراه وی، این زندانی سیاسی را با مسئولیت خود به اتاق دیگری در
بیمارستان منتقل و از ملاقات خانواده وی با ایشان جلوگیری کردند.
بازجویان پرونده هم چنین نسبت به هر گونه
اطلاع رسانی در مورد وضعیت جسمی این زندانی اقدام به تهدید خانواده وی
کردند و به خانواده ایشان اعلام کردند که تلاشهای شما برای اخذ مرخصی
استعلاجی بینتیجه است و ما اجازه آن را نخواهیم داد.
با تشدید فشارهای غیر قانونی بازجویان
اطلاعات سپاه که به گفته نزدیکان ایشان در بزرگنمایی پرونده این وبلاگ نویس
نیز نقش موثری داشتند، حسین رونقی در یازدهمین روز اعتصاب غذای خود وارد
اعتصاب غذا خشک شد.
وی اعلام کرده است تا زمان رفع این
فشارها و رفتارهای فراقانونی بازجویان پرونده مجبور به اعتصاب غذای خشک
است و در خواستههای خود کوتاه نخواهد آمد.
حسین رونقی ملکی که از روز یکشنبه به
بیمارستان منتقل شده بود؛ اعلام کرده است تا زمان موافقت دادستانی با مرخصی
استعلاجی پس از عملاش، دست از اعتصاب غذا برنخواهد داشت.
شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه صلح
نوبل، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در
ایران و گزارشگران بدون مرز امروز با صدور اطلاعیه مطبوعاتی خواهان آزادی
فوری و بدون قید و شرط وی شده و مسوولان جمهوری اسلامی ایران را مسئول
هرگونه پیشامد بد برای وی دانستند.
در طی خرداد ماه دو زندانی سیاسی به
نامهای منصور رادپور و سید محمد مهدی زالیه نقشبندیان به دلیل عدم رسیدگی
پزشکی بموقع جان خود را از دست دادند.
هرانا؛ مرگ دومین زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر
خبرگزاری
هرانا – "سید محمد مهدی زالیه نقشبندیان" زندانی سیاسی کرد که اوایل ماه
جاری به بیمارستان منتقل شده بود، شب گذشته فوت کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی سیاسی و مجروح شیمیایی جنگ
ایران و عراق پس از تحمل بیش از ۱۸ سال حبس در زندانهای ارومیه و رجایی شهر
کرج پس از وخامت حال جسمیاش در زندان رجایی شهر کرج و انتقال به
بیمارستان شب گذشته درگذشت.
سید محمد مهدی زالیه نقشبندیان به اتهام
همکاری با یک حزب کردی بازداشت و به حبس ابد محکوم شده بود، وی در ماههای
اخیر حبس خود در زندان رجایی شهر به دلیل آلودگی محیط زندان و سابقه آلودگی
شیمیایی ریههایش در وضعیت وخیمی بسر میبرد.
مسئولین زندان رجایی شهر کرج با بیتوجهی
به وضعیت این زندانی وی را تا سوم خرداد ماه سال جاری در این زندان بدون
رسیدگی پزشکی نگهداری کردند.
گفتیست، یکم خرداد ماه سالجاری نیز منصور
رادپور دیگر زندانی سیاسی محبوس در این بند بر اثر سکته مغزی در زندان جان
خود را از دست داد، وی نیز پیش از سکته مغزی از بیماریهای عدیده جسمی رنج
میبرد.
گزارشات تکمیلی در این رابطه منتشر خواهد شد
هرانا؛ نگهداری غیر قانونی شهرام مختاری در قرنطینه زندان بیرجند
خبرگزاری
هرانا – شهرام مختاری، شهروند بهایی اهل بیرجند با گذشت یک ماه از زمان
بازداشت کماکان در قرنطینه زندان بیرجند نگهداری میشود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شهرام مختاری شهروند بهایی اهل بیرجند که در روز سه شنبه ۵ اردیبهشت ماه توسط ماموران امنیتی دستگیر شده بود، پس از یک ماه بازداشت موقت در اداره اطلاعات شهر مزبور به بند قرنطینه زندان بیرجند منتقل و در همان مکان محبوس میباشد.
قابل ذکر است بند قرنطینه بخشی از زندان است که زندانیان قبل از ورود به بند عمومی حداکثر ۴۸ ساعت نگهداری میشوند و دارای هیچ نوع امکانات بهداشتی، غذایی و خواب نیست.
قابل توجه است مسئولین مربوطه تاکنون پاسخ روشنی در مورد اتهام شهرام مختاری به خانوادهاش ارائه نکردهاند در ابتدا دلیل دستگیری را تبلیغ بهاییت و داشتن شاکی خصوصی عنوان کردهاند ولی بعد تبلیغ علیه نظام را اتهام اصلی نامبرده بیان نمودهاند و بتازگی هم به همسر نامبرده اظهار داشتهاند شاکی اصلی پرونده، اداره اطلاعات است.
یاداوری میشود یک شهروند بهایی دیگر به نام محمد حسین نخعی (۸۵ ساله) هم طی ماه گذشته در بیرجند بازداشت شده است که نامبرده به یند عمومی انتقال یافته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شهرام مختاری شهروند بهایی اهل بیرجند که در روز سه شنبه ۵ اردیبهشت ماه توسط ماموران امنیتی دستگیر شده بود، پس از یک ماه بازداشت موقت در اداره اطلاعات شهر مزبور به بند قرنطینه زندان بیرجند منتقل و در همان مکان محبوس میباشد.
قابل ذکر است بند قرنطینه بخشی از زندان است که زندانیان قبل از ورود به بند عمومی حداکثر ۴۸ ساعت نگهداری میشوند و دارای هیچ نوع امکانات بهداشتی، غذایی و خواب نیست.
قابل توجه است مسئولین مربوطه تاکنون پاسخ روشنی در مورد اتهام شهرام مختاری به خانوادهاش ارائه نکردهاند در ابتدا دلیل دستگیری را تبلیغ بهاییت و داشتن شاکی خصوصی عنوان کردهاند ولی بعد تبلیغ علیه نظام را اتهام اصلی نامبرده بیان نمودهاند و بتازگی هم به همسر نامبرده اظهار داشتهاند شاکی اصلی پرونده، اداره اطلاعات است.
یاداوری میشود یک شهروند بهایی دیگر به نام محمد حسین نخعی (۸۵ ساله) هم طی ماه گذشته در بیرجند بازداشت شده است که نامبرده به یند عمومی انتقال یافته است.