تارنمای دموکراسی - دکتر محمد رضا نیکفر
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
"طلاق ۲۵ هزار کودک ايرانی پس از ازدواج"
۲۵ هزار کودک ايرانی که پيش از رسيدن به سن قانونی ازدواج کردهاند، از همسران خود جدا شدهاند.
به گزارش خبرگزاری مهر، فتحيه قنادی، پژوهشگر فعال حوزه کودکان گفت: "به نظر میرسد که ازدواج زودرس يکی از ويژگیها و مقتضيات خانوادههای استان هرمزگان شده است."
به گفته قنادی "ازدواج زودهنگام دختران در خانوادههای پرجمعيت که از نظر اقتصادی در تنگنا هستند، بيشتر اتفاق میافتد، زيرا والدين بودن دختران را هزينه و بار اضافی بر هزينه خانوار میدانند. از سويی ازدياد مواليد که يکی از تبعات ازدواج زودرس است، موجب شده که هرمزگان به عنوان يکی از پر زاد و ولدترين استانها در کشور شناخته شود."
به گفته رضا غلامپور، مديرکل پيشين اداره ثبت احوال استان هرمزگان، ۴۵۸ مورد ازدواج زير ۱۴ سال در هشت ماهه نخست سال ۱۳۸۹ در اين استان ثبت شده است. همسران اين دختران بين ۱۷ تا ۲۷ سال سن دارند
اين ازدواجها در شهرهای بندرعباس، ميناب، رودان، جاسک و بشاگرد، بندرخمير، بستک، بندرلنگه، پارسيان، قشم و حاجیآباد به ثبت رسيده است.
بر پايه اين گزارش همچنين در ۱۰ ماهه نخست سال ۹۰ شش ازدواج با دختران زير ۱۰سال ثبت شده است.
عصمت لطفیزاده، مسوول دفتر پيشگيری از آسيبهای اجتماعی بهزيستی هرمزگان نيز گفته است: "آسيبهای ازدواج زودهنگام دختران بيش از ازدواج ديرهنگام است و همچنين دختران زير ۱۸ سالی که ازدواج میکنند، مشکلات جسمی و روانی جدیای زندگی آنان و کودکانشان را تهديد میکند."
فرشيد يزدانی، عضو انجمن حمايت از حقوق کودکان زمستان سال گذشته در مورد ازدواج دختران زير ۱۵ سال به خبرگزاری کانون دانشآموزی (پانا) گفته بود: "در سال ۸۵، ۳۳ هزار و ۳۸۳ دختر زير ۱۵ سال ازدواج کردند که اين ميزان در سال ۱۳۸۹ به ۴۳ هزار و ۴۵۹ مورد رسيد."
به گفته وی هر سال ٤٠ هزار نفر به آمار کودکان ازدواج کرده، افزوده میشود.
همچنين بهمنماه سال گذشته، نيره اخوان، نماينده و عضو کميسيون قضايی مجلس ايران در گفتوگو با پانا گفته بود: "برای ازدواج کودکان هرمزگانی نمیتوان چارهای انديشيد زيرا منع ازدواج کودکان زير ۱۰ سال با شرع تضاد دارد ممکن است کودکی با سن زير ۱۰ سال به بلوغ کامل جنسی و فکری رسيده باشد."
بر پايه قانون ايران، سن ازدواج برای دختران ۱۳سال و برای پسران ۱۵سال تعيين شده است. البته برپايه يکی از اين موارد قانونی، چنانچه دختران دارای ويژگیهای جسمانی خاصی باشند، میتوانند از معافيت از شرط سن استفاده کنند. اين درحالی است که پيماننامه جهانی حقوق کودک، افراد زير ۱۸سال را کودک میداند.
به گزارش خبرگزاری مهر، فتحيه قنادی، پژوهشگر فعال حوزه کودکان گفت: "به نظر میرسد که ازدواج زودرس يکی از ويژگیها و مقتضيات خانوادههای استان هرمزگان شده است."
به گفته قنادی "ازدواج زودهنگام دختران در خانوادههای پرجمعيت که از نظر اقتصادی در تنگنا هستند، بيشتر اتفاق میافتد، زيرا والدين بودن دختران را هزينه و بار اضافی بر هزينه خانوار میدانند. از سويی ازدياد مواليد که يکی از تبعات ازدواج زودرس است، موجب شده که هرمزگان به عنوان يکی از پر زاد و ولدترين استانها در کشور شناخته شود."
به گفته رضا غلامپور، مديرکل پيشين اداره ثبت احوال استان هرمزگان، ۴۵۸ مورد ازدواج زير ۱۴ سال در هشت ماهه نخست سال ۱۳۸۹ در اين استان ثبت شده است. همسران اين دختران بين ۱۷ تا ۲۷ سال سن دارند
اين ازدواجها در شهرهای بندرعباس، ميناب، رودان، جاسک و بشاگرد، بندرخمير، بستک، بندرلنگه، پارسيان، قشم و حاجیآباد به ثبت رسيده است.
بر پايه اين گزارش همچنين در ۱۰ ماهه نخست سال ۹۰ شش ازدواج با دختران زير ۱۰سال ثبت شده است.
عصمت لطفیزاده، مسوول دفتر پيشگيری از آسيبهای اجتماعی بهزيستی هرمزگان نيز گفته است: "آسيبهای ازدواج زودهنگام دختران بيش از ازدواج ديرهنگام است و همچنين دختران زير ۱۸ سالی که ازدواج میکنند، مشکلات جسمی و روانی جدیای زندگی آنان و کودکانشان را تهديد میکند."
فرشيد يزدانی، عضو انجمن حمايت از حقوق کودکان زمستان سال گذشته در مورد ازدواج دختران زير ۱۵ سال به خبرگزاری کانون دانشآموزی (پانا) گفته بود: "در سال ۸۵، ۳۳ هزار و ۳۸۳ دختر زير ۱۵ سال ازدواج کردند که اين ميزان در سال ۱۳۸۹ به ۴۳ هزار و ۴۵۹ مورد رسيد."
به گفته وی هر سال ٤٠ هزار نفر به آمار کودکان ازدواج کرده، افزوده میشود.
همچنين بهمنماه سال گذشته، نيره اخوان، نماينده و عضو کميسيون قضايی مجلس ايران در گفتوگو با پانا گفته بود: "برای ازدواج کودکان هرمزگانی نمیتوان چارهای انديشيد زيرا منع ازدواج کودکان زير ۱۰ سال با شرع تضاد دارد ممکن است کودکی با سن زير ۱۰ سال به بلوغ کامل جنسی و فکری رسيده باشد."
بر پايه قانون ايران، سن ازدواج برای دختران ۱۳سال و برای پسران ۱۵سال تعيين شده است. البته برپايه يکی از اين موارد قانونی، چنانچه دختران دارای ويژگیهای جسمانی خاصی باشند، میتوانند از معافيت از شرط سن استفاده کنند. اين درحالی است که پيماننامه جهانی حقوق کودک، افراد زير ۱۸سال را کودک میداند.
نظرسنجی درباره برنامه هسته ای ايران در ۲۱ کشور جهان
موسسه تحقیقاتی پيو در آمریکا روز جمعه نتايج نظر سنجی از مردم ۲۱ کشور
جهان درباره برنامه هسته ای ايران را منتشر کرده است. بيشتر پاسخ دهندگان
به اين نظر سنجی با دستيابی ايران به سلاح هسته ای مخالفت کرده اند.
به گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس، مخالفت با دستيابی ايران به سلاح هسته ای در بين پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در ترکيه، اردن و مصر نيز بالا بوده است.
طبق اين گزارش با اين حال پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در خصوص استفاده از گزينه نظامی برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح هسته ای ديدگاه های واحدی نداشته اند.
بيشترين حمايت از گزينه نظامی در قبال ايران را پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در آمريکا با ۶۳ درصد داشته اند. اين درحالی است کمترین میزان حمایت از بکارگیری گزینه نظامی در قبال ایران را پاسخ دهندگان در روسیه داشته اند. ۲۴ درصد پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در روسيه از گزینه نظامی حمایت کرده اند.
دست کم ۵۰ درصد از پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در کشورهای بريتانيا، فرانسه، آلمان، اسپانيا، ايتاليا، هلند و جمهوری چک از گزينه نظامی برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح هسته ای حمايت کرده اند.
اين در حالی است که اکثريت پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در ترکيه و يونان، دو کشور عضو سازمان پيمان آتلانتيک شمالی، ناتو، يا با گزينه نظامی در قبال ايران مخالفت کرده يا به آن پاسخ نداده اند. اما اکثريت پاسخ دهندگان در این دو کشور مخالف دستيابی ايران به سلاح هسته ای بوده اند.
در پاکستان نیز بيش از ۵۰ درصد از پاسخ دهندگان به نظر سنجی از بلند پروازی های هسته ای ايران حمايت کرده اند.
به رغم اين که قوميت های مختلف در لبنان با برنامه هسته ای ايران مخالفت کرده اند، اما ۷۳ درصد شيعيان در اين کشور از برنامه هسته ای ايران حمايت کرده اند.
در اين نظر سنجی بيش از ۲۶ هزار نفر در ۲۱ کشور در بين ۱۷ مارس تا ۲۰ آوريل سال جاری به پرسش ها در خصوص برنامه هسته ای ايران پاسخ داده اند.
کشورهای غربی و اسرائيل مي گويند ايران در پوشش برنامه هسته ای خود در صدد دستيابی به سلاح هسته ای است.
اين در حالی است که ايران با رد اين اتهام می گويد، برنامه هسته ايش کاملا صلح آميز و برای توليد انرژی است.
در حالی نيتجه اين نظر سنجی منتشر شده است که يوکيا آمانو، مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی قرار است به تهران سفر کند و در خصوص برنامه هسته ای ايران با مقامات اين کشور مذاکره کند.
به گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس، مخالفت با دستيابی ايران به سلاح هسته ای در بين پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در ترکيه، اردن و مصر نيز بالا بوده است.
طبق اين گزارش با اين حال پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در خصوص استفاده از گزينه نظامی برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح هسته ای ديدگاه های واحدی نداشته اند.
بيشترين حمايت از گزينه نظامی در قبال ايران را پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در آمريکا با ۶۳ درصد داشته اند. اين درحالی است کمترین میزان حمایت از بکارگیری گزینه نظامی در قبال ایران را پاسخ دهندگان در روسیه داشته اند. ۲۴ درصد پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در روسيه از گزینه نظامی حمایت کرده اند.
دست کم ۵۰ درصد از پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در کشورهای بريتانيا، فرانسه، آلمان، اسپانيا، ايتاليا، هلند و جمهوری چک از گزينه نظامی برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح هسته ای حمايت کرده اند.
اين در حالی است که اکثريت پاسخ دهندگان به اين نظر سنجی در ترکيه و يونان، دو کشور عضو سازمان پيمان آتلانتيک شمالی، ناتو، يا با گزينه نظامی در قبال ايران مخالفت کرده يا به آن پاسخ نداده اند. اما اکثريت پاسخ دهندگان در این دو کشور مخالف دستيابی ايران به سلاح هسته ای بوده اند.
در پاکستان نیز بيش از ۵۰ درصد از پاسخ دهندگان به نظر سنجی از بلند پروازی های هسته ای ايران حمايت کرده اند.
به رغم اين که قوميت های مختلف در لبنان با برنامه هسته ای ايران مخالفت کرده اند، اما ۷۳ درصد شيعيان در اين کشور از برنامه هسته ای ايران حمايت کرده اند.
در اين نظر سنجی بيش از ۲۶ هزار نفر در ۲۱ کشور در بين ۱۷ مارس تا ۲۰ آوريل سال جاری به پرسش ها در خصوص برنامه هسته ای ايران پاسخ داده اند.
کشورهای غربی و اسرائيل مي گويند ايران در پوشش برنامه هسته ای خود در صدد دستيابی به سلاح هسته ای است.
اين در حالی است که ايران با رد اين اتهام می گويد، برنامه هسته ايش کاملا صلح آميز و برای توليد انرژی است.
در حالی نيتجه اين نظر سنجی منتشر شده است که يوکيا آمانو، مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی قرار است به تهران سفر کند و در خصوص برنامه هسته ای ايران با مقامات اين کشور مذاکره کند.
مصوبه مجلس نمايندگان آمريکا در مورد استفاده از گزينه نظامی در قبال ايران
مجلس نمايندگان آمريکا روز جمعه ۲۹ ارديبهشت بودجه دفاعی این کشور را
تصویب کرد. در این مصوبه تصریح شده است، در صورتی که آمريکا يا متحدان اين
کشور از سوی ايران مورد تهديد هسته ای قرار گيرند، ايالات متحده می تواند
از گزينه نظامی در قبال جمهوری اسلامی استفاده کند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در مصوبه قانون اختيارات دفاع ملی آمده است: «سياست ايالات متحده می بايست اين باشد که تمام اقدامات لازم از جمله اقدام نظامی را در صورت لزوم، بکارگيرد تا مانع آن شود که ايران ايالات متحده و متحدانش، و همچنین کشورهای همسايه اش را با سلاح هسته ای تهديد کند. »
نمايندگان مجلس نمايندگان آمريکا با ۲۹۹ رای موافق در مقابل ۱۲۰ رای مخالف، بودجه نظامی ۶۴۲ ميليارد و ۵۰۰ ميليون دلاری را برای سال آینده تصویب کردند.
درحالی مصوبه روزجمعه مجلس نمايندگان تصويب شده است که ۴۰۱ نماينده این مجلس روز پنجشنبه با تصويب قطعنامه ای ضمن هشدار در خصوص خطر دستيابی ايران به سلاح هسته ای از باراک اوباما، رييس جمهوری اين کشور خواسته اند تا فشار های اقتصادی و ديپلماتيک عليه ايران را افزايش دهد.
این در حالی است که به گزارش خبرگزاری رویترز مجلس نمایندگان آمریکا روز جمعه با تصویب متممی به مصوبه بودجه دفاعی تصریح کرده است: هیچ نکته ای در این مصوبه نمی تواند به عنوان مجوزی برای استفاده از زور علیه ایران تعبیر شود.
در مجلس نمايندگان آمريکا جمهوريخواهان اکثريت را در اختيار دارند.
مصوبه روزجمعه مجلس نمايندگان بايد به تاييد مجلس سنا برسد، ولی با توجه به اين که دمکرات در مجلس سنا اکثريت را در اختيار دارند احتمال کمی وجود دارد که سناتورهای آمريکايی اين طرح را تصويب کنند.
باراک اوباما پيشتر تهديد کرده بود، در صورتی که اين طرح مانع اجرای سياست های دفاع دولت او شود، آن را «وتو» خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری رويترز، تصويب قانون اختيارات دفاع ملی توسط مجلس نمايندگان آمريکا در روز جمعه زمينه ای برای روريارويی با سياست ها و هزينه های دفاعی کاخ سفيد است.
در مصوبه روز جمعه مجلس نمايندگان آمريکا ۵۵۴ ميليارد دلار، از جمله هزينه های پنتاگون و فعاليت های دفاع هسته ای وزارت انرژی اختصاص داده شده است. همچنين مجلس نمايندگان ۸۸ ميليارد و ۵۰۰۰ ميليون دلار به جنگ افغانستان و ديگر عمليات های خارج از کشور اختصاص داده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در مصوبه قانون اختيارات دفاع ملی آمده است: «سياست ايالات متحده می بايست اين باشد که تمام اقدامات لازم از جمله اقدام نظامی را در صورت لزوم، بکارگيرد تا مانع آن شود که ايران ايالات متحده و متحدانش، و همچنین کشورهای همسايه اش را با سلاح هسته ای تهديد کند. »
نمايندگان مجلس نمايندگان آمريکا با ۲۹۹ رای موافق در مقابل ۱۲۰ رای مخالف، بودجه نظامی ۶۴۲ ميليارد و ۵۰۰ ميليون دلاری را برای سال آینده تصویب کردند.
درحالی مصوبه روزجمعه مجلس نمايندگان تصويب شده است که ۴۰۱ نماينده این مجلس روز پنجشنبه با تصويب قطعنامه ای ضمن هشدار در خصوص خطر دستيابی ايران به سلاح هسته ای از باراک اوباما، رييس جمهوری اين کشور خواسته اند تا فشار های اقتصادی و ديپلماتيک عليه ايران را افزايش دهد.
این در حالی است که به گزارش خبرگزاری رویترز مجلس نمایندگان آمریکا روز جمعه با تصویب متممی به مصوبه بودجه دفاعی تصریح کرده است: هیچ نکته ای در این مصوبه نمی تواند به عنوان مجوزی برای استفاده از زور علیه ایران تعبیر شود.
در مجلس نمايندگان آمريکا جمهوريخواهان اکثريت را در اختيار دارند.
مصوبه روزجمعه مجلس نمايندگان بايد به تاييد مجلس سنا برسد، ولی با توجه به اين که دمکرات در مجلس سنا اکثريت را در اختيار دارند احتمال کمی وجود دارد که سناتورهای آمريکايی اين طرح را تصويب کنند.
باراک اوباما پيشتر تهديد کرده بود، در صورتی که اين طرح مانع اجرای سياست های دفاع دولت او شود، آن را «وتو» خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری رويترز، تصويب قانون اختيارات دفاع ملی توسط مجلس نمايندگان آمريکا در روز جمعه زمينه ای برای روريارويی با سياست ها و هزينه های دفاعی کاخ سفيد است.
در مصوبه روز جمعه مجلس نمايندگان آمريکا ۵۵۴ ميليارد دلار، از جمله هزينه های پنتاگون و فعاليت های دفاع هسته ای وزارت انرژی اختصاص داده شده است. همچنين مجلس نمايندگان ۸۸ ميليارد و ۵۰۰۰ ميليون دلار به جنگ افغانستان و ديگر عمليات های خارج از کشور اختصاص داده است.
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ایران در گزارشی از درصد پایین
ساعات کار مفید در این کشور خبر داده است. بر اساس این گزارش ساعات کار
مفید کارمندان بخش دولتی از شاغلین بخش خصوصی به مراتب کمتر است.
به گزارش خبرگزاری مهر ایران، کار مفید در ایران سالانه ۸۰۰ ساعت است. این
در حالی است که ساعات سالانه کار مفید در کشورهای ژاپن، کرهجنوبی و چین
به ترتیب ۲۴۲۰، ۱۹۰۰ و ۱۴۲۰ ساعت است.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش خود تصریح میکند که در «خوشبینانهترین» حالت، ساعات کار مفید در هر روز تا دو ساعت است که بر این اساس در طول هفته به ۱۱ ساعت نمیرسد. گرچه آمارهای دیگری از ۶ تا ۷ ساعت کار مفید در هفته حکایت دارد. بر اساس قانون ساعات کار هفتگی در ایران ۴۴ تا ۴۹ ساعت است.
ساعات کار هفتگی در کشورهای توسعه یافته اروپایی در حدود ۴۴ ساعت است (در فرانسه ۳۸ ساعت) که از این میزان ۲۸ ساعت از آن کار مفید انجام میشود.
آمار کار مفید اندک در ایران در حالی منتشر میشود که علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی سال جدید خورشیدی را با عنوان «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» نامگذاری کرده است. در سالهای اخیر مقامات رسمی ایرانی بیش از پیش روی "افزایش بهرهوری" تاکید کردهاند.
بخش دولتی عقبتر از بخش خصوصی ایران
بررسی ساعات کار مفید در بخش دولتی آمار منحصر به فردی را ارائه میدهد. به گزارش خبرگزاری مهر متوسط کار مفید روزانهدر این بخش تنها ۲۲ دقیقه است. با توجه به اقتصاد دولتی ایران این آمار اهمیت بیشتری مییابد.
بر اساس گزارشی که مرداد ماه سال۱۳۹۰ توسط سایت آفتاب در همین باره منتشر شد، میزان کار مفید بخش خصوصی در سال گذشته، ۲ ساعت وشش دقیقه و در بخش دولتی یک ساعت و چهار دقیقه بود.
کارشناسان اقتصادی معتقدند عدم تناسب دستمزدها با کار، ضعف مدیریت و نظارت، سیستم فرسوده اداری که از تکنولوژیهای نوین بهرهای نبرده و ضعف فرهنگی و آموزشی کارکنان، از موارد موثر در پایین بودن ساعات کار مفید در ایران است.
آمار سالانهی ساعات کار مفید ایران در مقایسه با کشورهای ترکیه، افغانستان و پاکستان نیز جالب توجه است. ساعات کار مفید سالانه در ترکیه ۱۳۳۰ساعت، در پاکستان ۱۱۰۰ ساعت و در افغانستان ۹۵۰ ساعت براورد شده است که در مقایسه با ایران (۸۰۰ ساعت) شرایط مناسبتری را دارند.
البته وضعیت ایران در مقایسه با کشورهای کویت و عربستان بهتر است. این کشورها به ترتیب با ۶۰۰ و ۷۲۰ ساعت کار مفید سالانه پس از ایران قرار گرفتهاند.
در این شرایط کاهش ساعات کار ادارات در ماهرمضان هر سال و افزایش تعطیلیرسمی ادارت دولتی در چند سال اخیر، بر انتقاد کارشناسان افزده است. آنها میگویند که با وجود پایین بودن بهروری کار، این تعطیلیها آسیبهای بیشتری به اقتصاد ایران وارد میکند.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش خود تصریح میکند که در «خوشبینانهترین» حالت، ساعات کار مفید در هر روز تا دو ساعت است که بر این اساس در طول هفته به ۱۱ ساعت نمیرسد. گرچه آمارهای دیگری از ۶ تا ۷ ساعت کار مفید در هفته حکایت دارد. بر اساس قانون ساعات کار هفتگی در ایران ۴۴ تا ۴۹ ساعت است.
ساعات کار هفتگی در کشورهای توسعه یافته اروپایی در حدود ۴۴ ساعت است (در فرانسه ۳۸ ساعت) که از این میزان ۲۸ ساعت از آن کار مفید انجام میشود.
آمار کار مفید اندک در ایران در حالی منتشر میشود که علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی سال جدید خورشیدی را با عنوان «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» نامگذاری کرده است. در سالهای اخیر مقامات رسمی ایرانی بیش از پیش روی "افزایش بهرهوری" تاکید کردهاند.
بخش دولتی عقبتر از بخش خصوصی ایران
بررسی ساعات کار مفید در بخش دولتی آمار منحصر به فردی را ارائه میدهد. به گزارش خبرگزاری مهر متوسط کار مفید روزانهدر این بخش تنها ۲۲ دقیقه است. با توجه به اقتصاد دولتی ایران این آمار اهمیت بیشتری مییابد.
بر اساس گزارشی که مرداد ماه سال۱۳۹۰ توسط سایت آفتاب در همین باره منتشر شد، میزان کار مفید بخش خصوصی در سال گذشته، ۲ ساعت وشش دقیقه و در بخش دولتی یک ساعت و چهار دقیقه بود.
کارشناسان اقتصادی معتقدند عدم تناسب دستمزدها با کار، ضعف مدیریت و نظارت، سیستم فرسوده اداری که از تکنولوژیهای نوین بهرهای نبرده و ضعف فرهنگی و آموزشی کارکنان، از موارد موثر در پایین بودن ساعات کار مفید در ایران است.
آمار سالانهی ساعات کار مفید ایران در مقایسه با کشورهای ترکیه، افغانستان و پاکستان نیز جالب توجه است. ساعات کار مفید سالانه در ترکیه ۱۳۳۰ساعت، در پاکستان ۱۱۰۰ ساعت و در افغانستان ۹۵۰ ساعت براورد شده است که در مقایسه با ایران (۸۰۰ ساعت) شرایط مناسبتری را دارند.
البته وضعیت ایران در مقایسه با کشورهای کویت و عربستان بهتر است. این کشورها به ترتیب با ۶۰۰ و ۷۲۰ ساعت کار مفید سالانه پس از ایران قرار گرفتهاند.
در این شرایط کاهش ساعات کار ادارات در ماهرمضان هر سال و افزایش تعطیلیرسمی ادارت دولتی در چند سال اخیر، بر انتقاد کارشناسان افزده است. آنها میگویند که با وجود پایین بودن بهروری کار، این تعطیلیها آسیبهای بیشتری به اقتصاد ایران وارد میکند.
تحریمهای فلجکننده علیه ایران موجب کنارهگیری کمپانیهای بزرگ و
معتبر خودروسازی جهان از بازار ایران شده است. خودروسازان چینی برای پر
کردن خلاء کمپانیهایی نظیر هیوندای، پژو- سیتروئن و کیاموتورز خیز
برداشتهاند.
با کنار کشیدن کمپانیهای بزرگ خودروسازی و شرکای سابق ایران، نظیر کمپانی
کرهای هیوندای و کمپانی فرانسوی پژو- سیتروئن از صنعت خودروی کشور،
کمپانیهای چینی خود را برای پر کردن شکاف پدیدآمده در این حوزه آماده
میکنند؛ شکافی که در نتیجه تحریمهای فلجکننده علیه جمهوری اسلامی پدید
آمده است.
خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، به نقل از محمدجعفر مجذوبی، سخنگوی گروه صنعتی «کرمان خودرو» اعلام کرد که با تغییر رویکرد کمپانی هیوندای، جمهوری اسلامی با کمپانی چینی «گریت وال» (Great Wall) قراردادی امضا کرده تا خودروهای تولید این کمپانی چینی، جایگزین محصولات پرطرفدار هیوندای در ایران شود.
به گفته آقای مجذوبی، خط مونتاژ این خودروها در تاسیسات کرمان خودرو نصب شده و از اوایل خرداد ماه سه محصول از این کمپانی با نامهای «سی ۳۰»، «سی ۱۰» و «هاوال» جایگزین مدلهای آوانته و ورنای هیوندای خواهند شد. قیمت این خودروها بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان اعلام شده است.
کمپانیهای چینی پیشتر در حوزههای دیگری نظیر انرژی و ارتباطات نیز تلاش کردند تا جای خالی دیگر کمپانیهای خارجی کنارکشیده از بازار ایران را پر کنند.
اثرات تحریمها بر صنعت خودروسازی ایران
در نتیجه فشارهای غرب علیه ایران و ترغیب کمپانیهای بینالمللی به قطع همکاریها با جمهوری اسلامی، کمپانی هیوندای اوایل ماه آوریل ۲۰۱۲ اعلام کرد که همه همکاریهای خود با ایران را قطع و همه پروژههای اجرایی از جمله عملیات مشترک برای تولید خودرو و فروش آن در بازار ایران را متوقف کرده است. پس از کمپانی پژو- سیتروئن، هیوندای دومین خودروساز فعال در صنعت خودروی ایران بود.
یک هفته پیش از آن، کمپانی آمریکایی «جنرال موتورز» هم اعلام کرده بود که شریک فرانسویاش، پژو- سیتروئن، انتقال لوازم یدکی و تجهیزات خودرو به گروه صنعتی ایران خودرو را متوقف کرده تا از محدودیتها و مجازات احتمالی آمریکا در امان بماند.
گفته میشود کمپانی کرهای «کیا موتورز» هم قصد دارد در روابط تجاری خود با ایران تجدید نظر کند. پیشتر اعلام شده بود که فروش قطعات ساخت برخی دیگر از کمپانیهای خودروسازی به ایران نیز با مشکلات و موانعی مواجه شده است.
کنار کشیدن از بازار ایران، نتیجه تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران است که بهواسطه آنها کمپانیهایی که مبادلات خود با ایران را متوقف نکنند، شانس رقابت در بازار بزرگ ایالات متحده را از دست خواهند داد.
در اثر تحریمها، تولید کارخانههای داخلی خودرو در ایران هم به شدت کاهش یافته است. گزارشها حاکی از کاهش دستکم ۳۲ درصدی تولید خودروی ایران است و گفته میشود بسیاری از کارگران شرکتهای ایرانخودرو و سایپا نیز بیکار شدهاند.
خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، به نقل از محمدجعفر مجذوبی، سخنگوی گروه صنعتی «کرمان خودرو» اعلام کرد که با تغییر رویکرد کمپانی هیوندای، جمهوری اسلامی با کمپانی چینی «گریت وال» (Great Wall) قراردادی امضا کرده تا خودروهای تولید این کمپانی چینی، جایگزین محصولات پرطرفدار هیوندای در ایران شود.
به گفته آقای مجذوبی، خط مونتاژ این خودروها در تاسیسات کرمان خودرو نصب شده و از اوایل خرداد ماه سه محصول از این کمپانی با نامهای «سی ۳۰»، «سی ۱۰» و «هاوال» جایگزین مدلهای آوانته و ورنای هیوندای خواهند شد. قیمت این خودروها بین ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان اعلام شده است.
کمپانیهای چینی پیشتر در حوزههای دیگری نظیر انرژی و ارتباطات نیز تلاش کردند تا جای خالی دیگر کمپانیهای خارجی کنارکشیده از بازار ایران را پر کنند.
اثرات تحریمها بر صنعت خودروسازی ایران
در نتیجه فشارهای غرب علیه ایران و ترغیب کمپانیهای بینالمللی به قطع همکاریها با جمهوری اسلامی، کمپانی هیوندای اوایل ماه آوریل ۲۰۱۲ اعلام کرد که همه همکاریهای خود با ایران را قطع و همه پروژههای اجرایی از جمله عملیات مشترک برای تولید خودرو و فروش آن در بازار ایران را متوقف کرده است. پس از کمپانی پژو- سیتروئن، هیوندای دومین خودروساز فعال در صنعت خودروی ایران بود.
یک هفته پیش از آن، کمپانی آمریکایی «جنرال موتورز» هم اعلام کرده بود که شریک فرانسویاش، پژو- سیتروئن، انتقال لوازم یدکی و تجهیزات خودرو به گروه صنعتی ایران خودرو را متوقف کرده تا از محدودیتها و مجازات احتمالی آمریکا در امان بماند.
گفته میشود کمپانی کرهای «کیا موتورز» هم قصد دارد در روابط تجاری خود با ایران تجدید نظر کند. پیشتر اعلام شده بود که فروش قطعات ساخت برخی دیگر از کمپانیهای خودروسازی به ایران نیز با مشکلات و موانعی مواجه شده است.
کنار کشیدن از بازار ایران، نتیجه تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران است که بهواسطه آنها کمپانیهایی که مبادلات خود با ایران را متوقف نکنند، شانس رقابت در بازار بزرگ ایالات متحده را از دست خواهند داد.
در اثر تحریمها، تولید کارخانههای داخلی خودرو در ایران هم به شدت کاهش یافته است. گزارشها حاکی از کاهش دستکم ۳۲ درصدی تولید خودروی ایران است و گفته میشود بسیاری از کارگران شرکتهای ایرانخودرو و سایپا نیز بیکار شدهاند.
قرار است شش شهروند خوزستانی روز یکشنبه، ۳۱ اردیبهشت، در دادگاه
انقلاب دزفول محاکمه شوند. سازمان عفو بینالملل با انتشار بیانیهای نسبت
به وضعیت این زندانیان و خطر محکوم شدن آنها به اعدام هشدار داده است.
شش شهروند عربتبار خوزستانی بهمن ماه سال ۸۹ در خلفآباد (رامشیر)، در
شرق اهواز، دستگیر و به "اقدام علیه امنیت ملی از راه تجمع غیر قانونی" و
"تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" متهم شدهاند. نیروهای امنیتی علت بازداشت
این افراد را ارتباط با فعالان عرب ایرانی در شهر اهواز اعلام کردهاند.
تفهیم اتهام در کمتر از پنج دقیقه
سازمان عفو بینالملل نسبت به شکنجهی شش خوزستانی زندانی و محرومیت آنها از داشتن وکیل و محاکمهای عادلانه ابراز نگرانی کرده است. این سازمان از مقامهای ایرانی میخواهد حقوق این افراد را رعایت و آنها را بر پایهی معیارهای پذیرفته شدهی بینالمللی محاکمه کند.
شبکه خبری العربیه گزارش داد تفهیم اتهام به این متهمان در دادگاههایی انجام شده که مدت آنها از پنج دقیقه تجاوز نکرده است. دادستان انقلاب شش فرد یاد شده را به "محاربه با خدا و فساد فیالارض" متهم کرده است. این اتهامها میتواند به صدور حکم اعدام منجر شود. ظاهرا دستکم چهار نفر از این بازداشتشدگان تا هشت ماه پس از بازداشت از داشتن وکیل محروم بودهاند.
هشدار در مورد بدرفتاری و شکنجه زندانیان
شبکه خبری العربیه در گزارشی نوشت: «به نظر میرسد این افراد در معرض شکنجه قرار گرفتهاند زیرا گزارشها از وضعیت بد جسمیشان حکایت میکند. یکی از آنها مدتی پس از دستگیری به بیمارستان انتقال داده شد و گفته میشود هم اکنون در وضعیت جسمی بدی به سر میبرد. یکی دیگر ۱۰ کیلو از وزن خود را از دست داده و دیگری از افسردگی و بیماری فراموشی رنج میبرد.»
عفو بینالملل در بیانیهی خود خواستار پرهیز از بدرفتاری با زندانیان و رساندن کمکهای پزشکی به افرادی شده که به درمان نیاز دارند. همچنین از مقامهای ایرانی خواسته شده به متهمان امکان داده شود با وکیلان خود ملاقات کنند. ظاهرا دستگیری افراد یاد شده که اکنون در زندان کارون اهواز به سر میبرند در سالگرد حرکتهای اعتراضی شهروندان عربزبان در این منطقه صورت گرفته است.
ادامهی بازداشت معترضان خوزستانی
فعالان حقوق بشری فروردین ماه سال گذشته اعلام کردند شش خوزستانی بازداشت شده از چهرههای شناخته شده در میان اقلیت عرب در منطقه هستند و فعالیتشان در حوزه مسائل فرهنگی و شبکههای اجتماعی متمرکز بوده است. بنابرگزارشها یکی از این افراد رئیس سابق شورای شهر خلفآباد بوده است و برخی دیگر به تدریس در دبیرستانهای منطقه و فعالیت رسانهای میپرداختهاند.
خلفآباد در مثلثی میان شهرهای اهواز، امیدیه و ماهشهر واقع شده است. این شهر با تولید روزانه ۷۰۰ هزار بشکه نفت سومین شهر نفتخیز ایران و در عین حال یکی از محرومترین شهرهای خوزستان است. در سالهای گذشته حرکتهای اعتراضی فراوانی در این منطقه رخ داده که به بازداشت شماری از فعالان مدنی منجر شده است.
نیروهای امنیتی جنبش اعتراضی و فعالان مدنی در این منطقه را به ارتباط با بیگانگان و جدایی طلبی متهم میکنند. کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران ماه گذشته اسامی ۲۶ نفر را اعلام کرد که گفته میشود در جریان حرکتهای اعتراضی اخیر در شهرهای مختلف خوزستان بازداشت شدهاند. از وضعیت بسیاری از این افراد تاکنون اطلاع دقیقی در دست نیست.
تفهیم اتهام در کمتر از پنج دقیقه
سازمان عفو بینالملل نسبت به شکنجهی شش خوزستانی زندانی و محرومیت آنها از داشتن وکیل و محاکمهای عادلانه ابراز نگرانی کرده است. این سازمان از مقامهای ایرانی میخواهد حقوق این افراد را رعایت و آنها را بر پایهی معیارهای پذیرفته شدهی بینالمللی محاکمه کند.
شبکه خبری العربیه گزارش داد تفهیم اتهام به این متهمان در دادگاههایی انجام شده که مدت آنها از پنج دقیقه تجاوز نکرده است. دادستان انقلاب شش فرد یاد شده را به "محاربه با خدا و فساد فیالارض" متهم کرده است. این اتهامها میتواند به صدور حکم اعدام منجر شود. ظاهرا دستکم چهار نفر از این بازداشتشدگان تا هشت ماه پس از بازداشت از داشتن وکیل محروم بودهاند.
هشدار در مورد بدرفتاری و شکنجه زندانیان
شبکه خبری العربیه در گزارشی نوشت: «به نظر میرسد این افراد در معرض شکنجه قرار گرفتهاند زیرا گزارشها از وضعیت بد جسمیشان حکایت میکند. یکی از آنها مدتی پس از دستگیری به بیمارستان انتقال داده شد و گفته میشود هم اکنون در وضعیت جسمی بدی به سر میبرد. یکی دیگر ۱۰ کیلو از وزن خود را از دست داده و دیگری از افسردگی و بیماری فراموشی رنج میبرد.»
عفو بینالملل در بیانیهی خود خواستار پرهیز از بدرفتاری با زندانیان و رساندن کمکهای پزشکی به افرادی شده که به درمان نیاز دارند. همچنین از مقامهای ایرانی خواسته شده به متهمان امکان داده شود با وکیلان خود ملاقات کنند. ظاهرا دستگیری افراد یاد شده که اکنون در زندان کارون اهواز به سر میبرند در سالگرد حرکتهای اعتراضی شهروندان عربزبان در این منطقه صورت گرفته است.
ادامهی بازداشت معترضان خوزستانی
فعالان حقوق بشری فروردین ماه سال گذشته اعلام کردند شش خوزستانی بازداشت شده از چهرههای شناخته شده در میان اقلیت عرب در منطقه هستند و فعالیتشان در حوزه مسائل فرهنگی و شبکههای اجتماعی متمرکز بوده است. بنابرگزارشها یکی از این افراد رئیس سابق شورای شهر خلفآباد بوده است و برخی دیگر به تدریس در دبیرستانهای منطقه و فعالیت رسانهای میپرداختهاند.
خلفآباد در مثلثی میان شهرهای اهواز، امیدیه و ماهشهر واقع شده است. این شهر با تولید روزانه ۷۰۰ هزار بشکه نفت سومین شهر نفتخیز ایران و در عین حال یکی از محرومترین شهرهای خوزستان است. در سالهای گذشته حرکتهای اعتراضی فراوانی در این منطقه رخ داده که به بازداشت شماری از فعالان مدنی منجر شده است.
نیروهای امنیتی جنبش اعتراضی و فعالان مدنی در این منطقه را به ارتباط با بیگانگان و جدایی طلبی متهم میکنند. کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران ماه گذشته اسامی ۲۶ نفر را اعلام کرد که گفته میشود در جریان حرکتهای اعتراضی اخیر در شهرهای مختلف خوزستان بازداشت شدهاند. از وضعیت بسیاری از این افراد تاکنون اطلاع دقیقی در دست نیست.
محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج
مستضعفین ایران گفته است که گردانهای واکنش سریع که اعضای آنها از نیروهای
رزمی هستند، در همه حوزههای مقاومت بسیج تشکیل شدهاند.
آقای نقدی روز شنبه، سیام اردیبهشت، به خبرگزاری
رسمی ایران (ایرنا) گفته است که الگوهای جدیدی از مسایل رزمی و دفاعی در
طرح سازماندهی جدید سازمان بسیج پیشبینی شده است که ایجاد گردانهای واکنش
سریع از جمله آنهاست.او گفت که این گردانها ماهیت رزمی دارند و از افرادی تشکیل شدهاند که از توان لازم برای جنگ همهجانبه برخوردار هستند.
به گفته رئیس سازمان بسیج مستضعفین ایران، گردانهای واکنش سریع بسیج برای اولینبار در سلسله رزمایشهایی که در ۳۰ استان ایران برگزار میشود، شرکت خواهند کرد تا عملکرد آنها ارزیابی شود.
دور جدید مذاکرات صلح بین دولت و گروه شورشیان شان در شرق برمه آغاز شده است.
شورشیان شان از اقلیتهای قومی برمه هستند و گزارش
شده است که رهبران نظامیان این گروه در گفتوگو با نمایندگان دولت برمه به
دنبال تحکیم مفاد توافقنامهای هستند که دو طرف در ماه دسامبر گذشته برای
برقراری آتشبس نهایی کردند.درگیری نیروهای دولتی با تعدادی از گروههای مسلح در برمه برای چندین دهه ادامه داشته است. این گروهها از اقلیتهای قومی برمه هستند و دولت برمه به عنوان بخشی از فعالیتهایش برای اصلاحات سیاسی، به دنبال پایان دادن به این درگیریها بوده است.
دیتریش فیشر دیسکاو، خواننده باریتون پرآوازه آلمانی در سن ۸۷ سالگی در خانه اش در ایالت باواریای آلمان درگذشت.
فیشر دیسکاو به دلیل تسلطش بر تکنیک آواز خوانی،
یکی از برجسته ترین خوانندگان عرصه موسیقی کلاسیک به حساب می آمد و بسیاری
از کارشناسان موسیقی او را "برترین خواننده قرن بیستم" می دانستند.یکی از مشهورترین کارهای او اجرا و تفسیری است که از مجموعه آواز "سفر زمستانی" (وینتر رایزه) داشته که از آثار مشهور فرانتس شوبرت، آهنگساز اتریشی است.
این خواننده، معلم موسیقی و نمایشنامه نویس تا پیش از بازنشستگی در سال ۱۹۹۲ نقش مهمی در جشنواره زالسبورگ در اتریش داشت.
او بارها در اپرا هاوس های برلین، وین، لندن و کارنگی هال نیویورک برنامه اجرا کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر
اسرائیل میگوید که به باور او ایران از مذاکرات هستهای هفته آینده برای
"فریب دادن" کشورهای جهان استفاده خواهد کرد.
او گفت که ایران به دنبال ادامه فعالیتهایش برای توسعه فناوری تسلیحات هستهای است.آقای نتانیاهو گفت: "هیچ مدرکی که نشان دهد ایران مصمم است برنامه تسلیحات هستهای اش را متوقف کند، وجود ندارد. در واقع، به نظر میرسد آنها این مذاکرات را فرصت دیگری برای به تاخیر انداختن (توافقات) و "خرید زمان" میدانند. تقریبا مشابه کاری که کره شمالی برای سالها انجام میداد."
نشست مذاکرهکنندگان ایران و نمایندگان گروه ۱+۵ روز چهارشنبه آینده (سوم خرداد) در بغداد برگزار خواهد شد.
قرار است پیش از این نشست، یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی هسته ای با مقامهای ایرانی در تهران گفت و گو کند.
گروه ۱+۵ شامل نمایندگان پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد یعنی آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه، به علاوه آلمان است و کاترین اشتون ریاست هیات مذاکرهکننده با ایران را به عهده دارد.
دور پیشین مذاکرات ایران و ۱+۵ پس از ۱۴ ماه توقف، روز شنبه، ۲۶ فروردین در شهر استانبول ترکیه برگزار شد. دو طرف این مذاکرات را "سازنده" توصیف کردهاند و کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا ابراز امیدواری کرده است که مذاکرات بغداد، مقدمات لازم را برای ایران فراهم کند تا از برنامه هستهای بحثبرانگیز خود دست بردارد.
آقای نتانیاهو گفت که این مذاکرات باید بر متوقف کردن برنامه هستهای ایران متمرکز باشند.
او اضافه کرد: "به نظر من، هدف مذاکرات باید بسیار روشن باشد؛ (یعنی) تمام فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم را در داخل ایران متوقف کنید. تمام مواد هستهای غنیشده را از ایران خارج کنید و تاسیسات هستهای زیرزمینی در نزدیکی شهر قم را برچینید. وقتی این هدفها محقق شد، من اولین نفری خواهم بود که از این بابت، خوشحالی میکند."
ایران تاکید دارد که فعالیتهای هستهای اش اهدافی صلحجویانه دارند، ولی کشورهای غربی همواره این کشور را متهم کردهاند که برنامههای هستهای خود را با اهدافی نظامی دنبال میکند.
درخواست نخستوزیر اسرائیل برای تلاش قدرتهای غربی به منظور متوقف کردن تمام فعالیتهای هسته ای ایران در شرایطی مطرح شده است که گفته میشود طرفهای مذاکره با ایران، بیش از هر اقدامی، به دنبال واداشتن ایران برای متوقف کردن فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم در درجات بالاتر و نه توقف کامل فعالیتهای هستهای هستند.
گفته میشود که کشورهای غربی خواهان دسترسی بازرسان بینالمللی به تعدادی از تاسیسات هستهای ایران شدهاند تا اطمینان حاصل شود که برنامه هستهای این کشور ابعاد نظامی ندارد.
برای واداشتن ایران به پذیرش شروط طرفهای مذاکره، اتحادیه اروپا و آمریکا تحریمهایی را علیه ایران تصویب کردهاند که در کمتر از دو ماه آینده اجرایی خواهند شد، هرچند گفته میشود که در صورت حصول توافق در مذاکرات هستهای، از شدت این تحریمها کاسته و یا بخشی از اقدامات تنبیهی کنونی علیه ایران متوقف میشود.
افزایش تحریمها به جای حمله نظامی
در آستانه مذاکرات هستهای ایران با گروه ۱+۵ شماری از دیپلماتهای بینالمللی و مقامات امنیتی سابق اسرائیل خواهان اعمال تحریمهای سختتر علیه ایران به منظور پایان دادن به فعالیتهای هستهای این کشور شدهاند.این گروه که مئیر داگان، رئیس پیشین موساد، جیمز وولسی، رئیس پیشین سیا و چارلز گاتری، رئیس پیشین نیروهای مسلح بریتانیا هم از جمله آنها هستند، در یادداشتی که در والاستریت ژورنال منتشر شد، تصریح کردهاند که "انتخابی حساس پیش روی جهان است."
در این یادداشت با اشاره به وجود خطر بروز درگیری نظامی و یا مسابقه تسلیحاتی در منطقه خاورمیانه آمده است: "هنوز این امکان وجود دارد که مانع چنین وضعیتی شد. اما تنها در صورتی این کار امکانپذیر است که کشورهای همفکر هرچه سریعتر وارد عمل شوند و ضربه اقتصادی سختی به ایران وارد کنند."
نویسندگان این یادداشت پیشنهاد کردهاند تا برای آن که ایران در تنگنای اقتصادی قرار بگیرد، ارتباط تمام موسسههای مالی این کشور با شبکه بانکی بینالمللی و نیز دسترسی ایران به شبکه حملونقل بینالمللی قطع شود، شرکتها وادار شوند تمام سرمایهگذاریها و تبادلات تجاری با ایران را متوقف کنند و شرکتهای بیمهگر فعال در ایران نیز از تجارت در آمریکا و اتحادیه اروپا محروم شوند.
آنها تاکید کردهاند: "تجربه نشان داده است که تنها اقداماتی جدی، مشابه آنچه ما پیشنهاد کردهایم، میتواند با موفقیت همراه شود و اکنون که ایران سرانجام آثار واقعی تحریمهای بینالمللی را درک میکند، زمان آن رسیده است که فشارها شدت بیشتری پیدا کند."
ارزش سهام شرکت فیس بوک، روز جمعه با کمی افزایش، نسبت به قیمت تعیین شده اولیه، به مبلغ ۳۸ دلار و ۲۳ سنت به فروش رسید.
قیمت اولیه پیشنهادی ۳۸ دلار اعلام شده بود.در ساعات اولیه ارائه سهام، ارزش آن به ۴۲ دلار هم رسید، اما بعد از مدت کوتاهی کاهش یافت. در کل، فروش سهام این شرکت در روز اول با نواسان همراه بود.
مارک زاکربرگ ۲۸ ساله، صبح روز جمعه، آغاز فروش سهام شرکتش را در بازار بورس نزدک، در مراسمی اعلام کرد.
با در نظر گرفتن سهام ۳۸ دلاری، ارزش شرکت فیس بوک، که هشت سال از آغاز فعالیت های آن می گذرد، به ۱۰۴ میلیارد دلار می رسد.
در ابتدای روز، فروش سهام، به دلیل مشکلات فنی، با تاخیر روبرو شد.
ناظران می گویند این نشان دهنده حجم بالای خریداران بوده است.
اما بعد از رفع این مشکلات، بیش از ۵۶۶ میلیون سهام دست به دست گشت. این فروش، برای روز اول عرضه سهام در آمریکا، یک رکورد به حساب می آید.
مارک گرگوری، خبرنگار بی بی سی می گوید اگر کسی خارج از دفتر نزدک حضور داشت، دشوار بود بتواند حدس بزند که در داخل این دفتر، یکی از تاریخی ترین روزهای فروش سهام در بازار بورس در حال شکل گرفتن است.
او می گوید اطراف این دفتر تنها چند توریست خواب آلود و کسانی که به طور عادی به دنبال کارهای روزانه خود بودند، دیده می شدند.
به گفته او در نهایت مشخص نیست که آیا این شرکت هشت ساله، که در خوابگاه دانشجویی پایه گذاری شده، بتواند ثابت کند بیش از یکصد میلیارد دلار ارزش دارد، اما لااقل می تواند به خود ببالد که ۱۳ درصد مردم دنیا در وب سایت اش اشتراک دارند.
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا،
از رهبران کشورهای صنعتی جهان در کمپ دیوید، محل برگزاری نشست گروه هشت در
نزدیکی واشنگتن، استقبال کرده است.
انتظار میرود بحران مالی حوزه یورو محور اصلی
گفتوگوهای گروه هشت باشد، ولی اعلام شده که برنامههای هستهای ایران و
کره شمالی و ناآرامی در سوریه نیز مورد توجه رهبران حاضر در این نشست بوده
است.سران کشورهای آمریکا، آلمان، فرانسه، بریتانیا، ژاپن، روسیه، ایتالیا و کانادا در نشست کمپ دیوید حضور دارند.
مقامات رسمی اعلام کردهاند که رهبران حاضر در کمپ دیوید در گفتوگوهایی که در یک مهمانی شام در جمعه شب انجام شد، بر سر موضوعاتی همچون بلندپروازیهای هستهای کره شمالی و ایران اتفاق نظر داشتهاند.
بر اساس گزارشها، رهبران گروه هشت گفتهاند که "اگر کره شمالی به روند اقدامات تحریکآمیز خود ادامه دهد"، با انزوای بیشتری (در عرصه جهانی) روبهرو میشود.
همچنین گزارش شده است که رهبران حاضر در این نشست معتقدند که دولت ایران این وظیفه و مسئولیت را دارد که ادعاهای مربوط به صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای خود را ثابت کند.
بر اساس اعلام مقامات رسمی آمریکا، رهبران حاضر در کمپ دیوید از جمله دمیتری مدودیف، نخست وزیر روسیه، درباره تحولات سوریه بر این عقیده بودهاند که طرح صلح مورد حمایت سازمان ملل متحد باید به طور کامل اجرایی شود و در شرایط کنونی لازم است که اقدامات برای انتقال قدرت سیاسی آغاز شود.
استیو کینگستون، خبرنگار بیبیسی میگوید که هیچ یک از این موضوعات، به راحتی قابل حلوفصل نیست، اما در مقایسه با موضوع بحران مالی حوزه یورو میتوان گفت که مراسم شام جمعه شب یکی از راحتترین و صریحترین بخشهای نشست گروه هشت در کمپ دیوید بوده است.
در آستانه نشست گروه هشت، یونان اعلام کرد که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان پیشنهاد کرده است که ادامه عضویت یونان در حوزه یورو به همهپرسی گذاشته شود. هرچند آلمان این ادعا را رد کرد.
افزایش تردیدها از آینده اقتصادی یونان، شرایط دشواری را برای تصمیمگیران حوزه یورو به وجود آورده است و سرمایهداران نگران هستند که خروج یونان از حوزه یورو آغازی برای یک بحران جهانی باشد.
پیش از مراسم شام جمعه شب، باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا و فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه در دیدار دوجانبهای که داشتند، تاکید کردند که به دنبال تمرکز بیشتر بر رشد اقتصادی هستند.
در اولین روز حضور رهبران گروه هشت در کمپ دیوید، به یوشیهیکو نودا، نخستوزیر ژاپن هم یک کیک شکلاتی داده شد. روز یکشنبه آینده تولد آقای نودا است.
گزارش شده است که با پایان نشست گروه هشت در روز شنبه اغلب سران حاضر در این نشست به شیکاگو سفر خواهند کرد تا در اجلاس ناتو در روزهای یکشنبه و دوشنبه شرکت کنند.
هفته صندلی زاپاس برای امام غایب
راستی دقت
کردید در جلسه هیئت دولت در مشهد باز هم یک صندلی خالی در کنار احمدینژاد
بود و گفته میشد که این صندلی برای امام غایب تدارک دیده شده تا شخصاً
جلسه هیات دولت را اداره کند! خدایا یک عقلی به این احمدینژاد بده یک وام
قرض الحسنهای به من!
بهترین دفاع، حمله است!
یعنی من بمیرم برای این «بسیج» که گفته شده هیچکس را ندارد که ازش دفاع کند
سایت ۵۹۸ از قول ابوالقاسم طالبی کارگردان فیلم "قلاده های طلا" گفته که «در رسانههای غربی و علیالخصوص رسانههای ضد انقلاب، ترور بسیج صورت می گیرد و در برخی از فیلم های داخلی هم این اتفاق در حال رخ دادن است و متاسفانه بسیج کسی را ندارد که از آن دفاع کند.»
البته از آن جا که از قدیم گفتهاند «بهترین دفاع، حمله است» بسیج معمولا احتیاجی به دفاع ندارد و از صبح علیالطلوع تا بوق سگ مشغول حمله به این و آن است و اصلا مهلت به کسی نمیدهد که بخواهد از او دفاع کند.
شما یک نگاه به ریخت و هیبت سردار نقدی بیاندازید خدا وکیلی اگر توانستید شب با آرامش سر بر بالین بگذارید آن وقت به فکر دفاع از بسیج بیافتید!
مراجع عظام فوتبالی
من نمیدانم چرا همین آیتالله نوری همدانی یا صافی گلپایگانی را به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال نمیگذارند تا هم وضعیت فوتبالمان یک سر و سامانی بگیرد و هم خیالمان از ایحاد مفسده در ورزش کشور راحت شود.
بعد از بوقی میزبانی مسابقات فوتبال آسیا آن هم در سطح نوجوانان را به ایران داده اند و حالا این وسط مراجع تقلید گیر داده اند که الا و بلا نباید هیچ موجود مونثی وارد ورزشگاه شود و کماکان بر حکم قبلی خود مبنی بر حرام بودن حضور خانم ها در ورزشگاه ها ثابت قدم هستند.
یکی نیست به این مراجع بگوید که بابا جان، هواداران تیم های فوتبال ژاپن و چین و ازبکستان و قزقیزستان و .... کدامشان از شما تقلید میکند که حالا به خاطر فتوای شما به ورزشگاه نیایند!
در همین رابطه علی کفاشیان یا به قول برو بچ علی شادابیان! رییس فدراسیون فوتبال ایران گفته که با وجود مخالفت مراجع تقلید از حضور بانوان در ورزشگاهها، از حضور بانوان در ورزشگاهها دفاع میکند.
بدبختی اینجاست که اگر این بار مراجع از خر شیطان پیاده نشوند و بر حرام بودن حضور زنان در ورزشگاه اصرار بورزند ممکن است هم میزبانی مسابقات را از ایران بگیرند و هم کلی محرومیت برای فوتبال ایران به بار بیاید.
فلذا الیوم بای نحو کان باید یکی از مراجع عظام خود رأساً امور فدراسیون فوتبال را در اختیار گیرد و بنا بر احتیاط واجب، افضل آن است که مسلمین فوتبال بازی کنند و مسلمات هم به امور منزل رسیدگی کنند و دورادور مسلمین را مورد عنایت قرار دهند.
روش احمدی نژادی!
هفته پیش در ادامه تور ایرانگردی ببخشید سفرهای استانی محمود احمدی نژاد و شرکا در سرخس، در جواب درخواستهای مردم گفته بود: «قول می دهم مشکلات این شهرستان را "احمدی نژادی" دنبال کنم»
روش احمدی نژادی هم که معرف حضورتان هست؟
برای حل مشکلات ابتدا مشکلات را یک نگاهی می اندازیم بعد شروع می کنیم «اللهم اجل لویک الفرج...» را میگیریم و میرویم تا آخر و بدین ترتیب خود آقا امام زمان همه مشکلات را حل می کنند و پس از آن هر چه که خودشان را جر دادند که والله و بالله به پیر به پیغمبر ما هنوز مشکل داریم، زیر بار نمیرویم و میگوییم «اینها همه تبلیغات بدخواهان و دشمنان است» و اگر خیلی گیر دادند میگوییم «این مسائل تهاش می خوره به پسر آقای هاشمی و پسر آقای ناطق نوری...»
راستی دقت کردید در جلسه هیئت دولت در مشهد باز هم یک صندلی خالی در کنار احمدینژاد بود و گفته میشد که این صندلی برای امام غایب تدارک دیده شده تا شخصاً جلسه هیات دولت را اداره کند!
خدایا یک عقلی به این احمدینژاد بده یک وام قرض الحسنهای به من!
مونتاژ کاران گمنام امام زمان!
تقریباً سالهاست که صداو سیما پخش فیلم و عکس از مراسمهای مختلف اعم از راهپیمایی، انتخابات و سفرهای رهبرجمهوری اسلامی این جور مسائل را به طور کنترات به «واحد مونتاژ و تدوین» سپرده است و این عزیزان به طور شبانهروزی تلاش دارند با جدیدترین تکنولوژیهای تدوین، مونتاژ و جلوههای ویژه بر حجم جمعیت حاضر در اینگونه مراسمها هر چه بیشتر بیافزایند.
اخیراً هم برادران زحمتکش در واحد مونتاژ صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران باید سه شیفته کار کنند چرا که این دم آخری تعداد سفرهای استانی احمدینژاد رو به افزایش است و از بخت بد هم در هر سفر تعداد کسانی که به استقبال احمدینژاد می روند نهایت به اندازه انگشتان دست و پا است و تازه اینها هم همه برای این میروند تا یقه احمدینژاد را بگیرند که چرا دفعه قبل الکی قول داده و جهت عرض «گشنهام» خدمت میرسند که خب در پخش تصاویر به ویژه از نمای بالا و از دور جمعیت شبیه بیماری کچلی به نظر میرسد!
فلذا عزیزان مونتاژ کار باید حداقل در صدا و سیما جبران مافات کنند.
عباس سلیمی نمین٬ رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران هم هفته گذشته گفته بود که «صدا و سیما از تصاویر غیرواقعی و آرشیوی برای نشان دادن میزان استقبال مردم از صدمین سفر استانی احمدینژاد به مشهد استفاده کرده است»
سلیمی نمین که همین چند وقت پیش خودش را برای احمدی نژاد جر می داد و اخیراً همزمان با اتمام دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد به صف دشمنان جریان انحرافی پیوسته است افزوده که «خبرنگار رسانه ملی تصاویری را از سفر قبلی آقای احمدینژاد عاریت گرفته است تا نمای دیگری را ارائه دهد!»
سلیمی نمین این اقدام صدا و سیما را «نابخشودنی» اعلام کرده و از رئیس این سازمان خواسته است که «با خبرنگاری که این کار را کرده برخورد شدید اداری کند.»
باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود
حاج آقا نقویان، هفته پیش در مشهد یک تعبیری از حجاب زنان انجام داد در حد چمپیونز لیگ که تا امروز کلی اسباب خنده و شوخی دوستان در فضای مجازی را فراهم آورد.
نقویان با تاکید بر مسئله حجاب و عفاف زنان در جامعه گفت: «کادو در مقابل صاحب آن باز می شود و حجاب نیز مانند کادوست که نباید در مقابل نامحرم قرار گیرد و باز شود»
ما که هر چه فکر کردیم یادمان نیامد که کدام کادو بوده که زیر لحاف و دور از چشم نامحرم باز شده و تا آنجا که خاطرامان است از مهیج ترین بخش های هر مراسم تولدی باز کردن کادو است و این تنها بخش مراسم جشن تولد است که همه از پیر و جوان و کودک و زن و مرد و دختر و پسر همه چهار چشمی حواسشان است تا ببینند که کدام کادو برای کدام میهمان است!
خلاصه برخلاف نظر حاج آقا نقویان صاحب کادو از همه دیر تر کادو ها را میبیند و وقتی همه مهمانها تشریفشان را بردند تازه باید بنشیند و ببیند که چه کادوهایی گرفته است و کلا این همه خرج و مخارج جشن تولد به این کادوها می ارزید یا نه!
مسوولیت جهانی حوزه!
حسن رحیم پور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در همایش نظریه بیداری اسلامی گفته که «دانشگاه و حوزه هنوز خود را برای پذیرش مسئولیت جهانی آماده نکرده و وقت خود را با بحث های پیش پا افتاده می گذرانند»
عجب!
حالا مثلا اگر خودش را آماده کرده بود، الان کدام مغز خر خوردهای مسوولیت جهان را بر عهده حوزه علمیه قم قرار می داد!؟
همین مسوولیت ایرانی که به عهده حوزه است و تقریباً تمامی دستاوردهای علمی، هنری و فرهنگی و تاریخی ایران را با خاک یکسان کرده کفایت میکند و مسوولیت جهانی پیش کش!
والله به خدا... تصور کن مسوولیت جهانی بر روی دوش صافی گلپایگانی و نوری همدانی و جعفر آقای سبحانی و کروکودیل هایی نظیر استاد تمساح بیافتد و آن وقت همه دنیا باید از طریق کوههای شیمبولاس پولیتوس جقوس به کره مریخ فرار میکردیم و از دست حوزه علیمه که مسوولیت جهانی دارد به مریخ پناهنده میشدیم و کلا سیاره زمین را در اختیار نوری همدانی و شرکایش قرار میدادیم درست مثل ایران!
یورو ویژن به شما چه!؟
انگار هر غلطی در هر سواخ سمبهای یا سنبه ای دقیق نمیدانم اما خلاصه هر کس هر کاری در هر طرف از دنیا انجام میدهد این جمهوری اسلامی به خودش می گیرد و خیال می کند که طرف خواسته لج آخوندها را در بیاورد و در نهایت هم مشخص می شود که به ساعت امام توهین شده و خلاص!
حجت الاسلام و المسلمین و مسلمات سید حسن عاملی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل، که رقابت شدیدی با غلامرضا حسنی امام جمعه بامزه ارومیه دارد درباره برنامه “یورو ویژن” که قرار است در کشور آذربایجان برگزار شود گفته که «کشورهای غربی برای انتقام گرفتن از اصل اسلام در ایران یوروویژن را که قتلگاه و سلاخخانه زنان است به راه انداختهاند. رژه این گروه روسیاهان در این روز مایه ننگ و بیآبرویی تمام آنانی است که در حمایت از شخصیت زن کوتاهی میکنند. غرب برای اینکه بخواهد از ایران انتقام بگیرد یوروویژن را به عمد در بیخ گوش ایران و در جمهوری آذربایجان به راه میاندازد و با آن در صدد است تا تمام ارزشهای دینی و هویت اسلامی را تخطئه کند».
آقا جان به شما چه ربطی دارد اصلا! طرف نمایندهاش در مسابقات سال قبل برنده شده و طبق قانون یورو ویژن که مسابقات در کشور برنده دوره قبل برگزار میشود قرار است امسال در کشور آذربایجان برگزار شود و از این بابت هم کلی افتخار برای این کشور کسب شده هم این که شهرت جهانی پیدا کرده و علاقهمندان بسیاری از سراسر دنیال برای دیدن این فستیوال موسیقی به آذربایجان سفر خواهند کرد که این خود باعث رونق اقتصادی و فرهنگی این کشور می شود و الی آخر!
هیچ چیز بی ناموسی هم قرار نیست آنجا اتفاق بیافتد و یورو ویژن صرفا یه فستیوال موسیقی و آواز است که هر سال در یک کشور برگزار می شود و علاقه مندان بسیاری در سراسر جهان دارد.
بعد این موضوع چه ربطی به آخوندها دارد که یک هفته است جزع و فزع افتادهاند و در نماز جمعه مسابقه گذاشتهاند که حرف مقت بزنند من نمی دانم؟
خب شما هم به جای این کارها مسابقات تواشیح و قرائت قرآن کریم یا مجید- فرقی نمی کند- برگزار کنید و تلاش کنید در سطح جهانی مطرح شود و مثل یورو ویژن مورد توجه دنیا قرار بگیرد!
حجاب رشوهای!
چند وقت پیش بود که احمد خاتمی (با سید محمد اشتباه نشود، این یکی دو سه متری بیشتر در آفساید است) گفته که برای حل معضل بدحجابی باید خون ریخته شود و تا خونی ریخته نشود این مشکل حل نمی شود!
خب بعد از آن هم شاهد شَل و پَل کردن بسیاری از جوانان از سوی برادران زحمتکش گشت ارشاد بودیم که جوانان را از طریق "باتوم درمانی" ارشاد کردند اما خب افاقه نکرد و مانتوها هر روز آب رفت و روسری ها فقط قسمت مَسح سر که وضو واجب است را پوشش داد و این وضعیتی است که الان در شهر مشاهده می فرمایید.
حالا بعد از این "خین و خینریزی" که صورت گرفت و نتیجه نداد دانشگاه علامه طباطبایی به عنوان نمونه به روش معمول و نتیجه بخش در نظام جمهوری اسلامی که در ادارات، نهادهای دولتی، سازمان ها، بانک ها و ... استفاده می شود یعنی رشوه! روی آورده و درباره طرح عفاف و حجاب در این دانشگاه اعلام شده که «دانشجویان دختری که پوشش خود را تغییر بدهند و حجاب خود را در دانشگاه رعایت کنند با بن های ۲۰ هزارتومانی تشویق می شوند»
نماینده بهتر است یا ثروت؟
در حالی که وام های بلاعوض ۱۰۰ میلیونی نمایندگان مجلس هشتم با تف و لعنت های فراوانی روبرو شده بود، در جلسه کمیسیون تلفیق پیشنهاد شد تا تسهیلات ۲۰۰ میلیارد تومانی تازه ای برای رهن دفاتر منتخبان مجلس نهم و همچنین منازل مسکونی آنها اختصاص داده شود!
بر اساس این مصوبه کمیسیون تلفیق برای هزینه های دفاتر ، اسکان و همچنین امکانات رفاهی و ایاب و ذهاب آنها حدود ۲۰۰ میلیارد تومان تسهیلات در نظر گرفت که اگر بین ۲۹۰ نماینده تقسیم گردد به هر نماینده حدود ۷۰۰ میلیون تومان تسهیلات اهدا خواهد شد.
باور کنید اگر همین ۲۰۰ میلیارد را به جای ۲۹۰ نماینده چل قوز بین ۲۹۰ شهر کشور تقسیم کنند، به هر شهر هم ۲۰۰ میلیون تومان میرسد و این ۲۰۰ میلیون تومان را هم ببرند درب منازل توزیع کنند بین مردمی که برای 1 میلیون تومان وام پدر صاحبشان در می آید اصلا هیچ شهری نیاز به نماینده ندارد و همه مردم مشکلاتشان خود به خود حل خواهد شد!
بهار سبز ايرانی پيروز شد يا شکست خورد؟
در آستانه سومين سالگرد جنبش سبز ايران هستيم و بسياری از مردمی که جان و مال و زندگی خود را در اين رويداد تاريخی مايه گذاشتند حق دارند که بپرسند اين بهار سبز ايرانی پيروز شد يا شکست خورد. اين سؤال فقط برای حاميان اصلاح طلبان مطرح نيست بلکه حتی برای کسانی نظير اين حقير که در آن زمان از حرکت هايی نظير سکولارهای سبز حمايت کرديم، مورد پرسش است.تا آنجا که به اشتباهات رهبران اصلاح طلب در آن جنبش مربوط می شود در همان اولين سالگرد جنبش سبز در سال ۱۳۸۹ موضوع به تفصيل مورد بحث جنبش سياسی ايران قرار گرفت.
ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، اين دو بزرگواری که رهبری جنبش سبز را در دست داشتند، و زهرا رهنورد، کماکان در حصر خانگی هستند و به گزارش همراهانی نظير فاطمه کروبی، همچنان آنها استوار ايستادهاند، و ابداً اين بحثها برای تخطئه زحمات آن عزيزان نيست.
شايد بشود گفت بهار سبز ايرانی همانقدر شکست خورد و موفق شد که بهار پراگ!
بهار پراگ شديدا سرکوب شد و تا بيست سال پس از آن، جامعه چکسلواکی تحت خفقان بود، اما در عين حال بايد گفت که بهار پراگ موفق بود چون مردم آموختند که در عين احترام به الکساندر دوبچک و اصلاح طلبان کمونيست لازم است که فراسوی خط مشی آنان برای رهبری آينده جنبش دموکراسی خواهی خود جستجو کنند و به اين طريق بود که امثال واسلاو هاول ها در آن جامعه مطرح شدند؛ البته بياد داشته باشيم که خود واسلاو هاول تا آخرين سالهای خفقان در چکسلواکی هيچگاه در عرصه سياسی مطرح نبود و بعنوان يک نويسنده مورد حمايت مردم بود، نويسنده ای نظير محمد مختاری ما در ايران. اما منظور اينکه ديگر بيست سال بعد از بهار پراگ در دوران سقوط بلوک شرق به رغم احترام جنبش به الکساندر دوبچک، مردم به او و نظرات اصلاح طلبان کمونيست بمثابه راه حل نمينگريستند. حتی خود اصلاح طلبان کمونيست هم ديگر نظرات گذشته خود را قبول نداشتند و در پايان از رهبری واسلاو هاول حمايت کردند به همانگونه که امروز بسياری از اصلاح طلبان ايران در جنبش دموکراسی خواهی ايران به سکولاريسم رسيده اند.
در يک سال اخير جنبش های موسوم به بهار عرب در خاورميانه شعله ور شده اند که در تونس، مصر، ليبی، و يمن، در هريک به نوعی، به پيروز دست يافتند. اما وقتی به وضعيت تازه در آن کشورها می نگريم واقعاً معلوم نيست که اين پيروزی ها را بايد موفقيت خواند يا که ظاهراً پيروز نشدن بهار پراگ در ۱۹۶۸ را بايد موفقيت آميز تلقی کرد؟ بسياری اوقات پيروزی يک حرکت لزوماً به معنی موفقيت در رسيدن به آرمانهای کنشگران آن نيست. شايد موفقيت يا عدم توفيق بستگی به انتظار ما از هر جنبش دارد همانگونه که هنوز موفقيت يا عدم توفيق انقلاب ۱۳۵۷ ايران را هم مردم و هم صاحب نظران مورد پرسش قرار میدهند.
پیشنهاد به نظام: قرعهکشی بجای انتخابات
علی لاریجانی در ۲۷ اردیبهشت ۹۰ گفت «به هر تقدیر کاهش دفعات برگزاری انتخابات وضعیت مردم و کشور را بهتر میکند» [۱].
در این که انتخابات به معضلی برای نظام تبدیل شده شکی نیست. مردم رای
بدهند یا ندهند، نظام مشکل دارد. اگر رای بدهند مایل به حضور همهی
سلیقهها و نتایج دور از تقلب هستند، و اگر ندهند نظام باید به نمودار
متوسل شود. حتی اشارهی رهبر به فوائد نظام پارلمانی از این ناشی میشود که
راس نظام تحمل شخصی که به واقع یا تقلب به تازگی از جانب مردم مورد تائید
قرار گرفته است را ندارد.
به
نظرم یک راه حل برای نظام این است که به قرعهکشی متوسل شود – شوخی
نمیکنم. به این شکل که با استفاده از قرعهکشی از میان داوطلبین مورد
تائید شورای نگهبان، نمایندگان مجلس (شورا و خبرگان) و رئیسجمهور مشخص
شوند. در زیر فوائد این روش آورده میشود:
۱. تا جائی که به اکثریت مردم (موافق و مخالف نظام) مربوط میشود، فرق چندانی بین افراد مورد تائید شورای نگهبان وجود ندارد. پس به غیر از بعضی نقها، ما شاهد نارضایتی از طرف اکثر مردم نخواهیم بود.
۲. با قرعهکشی این احتمال اندک وجود دارد که در مواردی افرادی که کمتر چاپلوس هستند و احیاناً چیزی بلد هستند برای مدتی بر سر کار قرار گیرند، که میتواند به نفع مردم باشد.
۳. با قرعهکشی کمتر شاهد چهرههای تکراری هستیم. ولی با مشارکت ثابت ۲۵ درصدی در انتخابات چهرههای انتخابشده تکراری میشوند.
۴. انتخابات هزینه دارد، ولی قرعهکشی نه تنها هزینه ندارد، بلکه میتواند درآمدزا هم باشد. با چاپ و فروش بلیط (چیزی شبیه «بلیط بختآزمائی») میتوان درآمد هم داشت. مردمی هم که بلیطشان برنده شده خیلی خوشحال میشوند.
۵. انتخابات کسلکننده هست. ولی قرعهکشی و مراسم آن میتواند یکی از سرگرمکنندهترین برنامههای رسانهها شود: قرعهکشی مجلس در سطح استانها، و قرعهکشی ریاستجمهوری در سطح ملی.
۶. مسئولی که با قرعهکشی سرکار آمده برای راس نظام کمتر شاخ و شانه میکشد.
۷. با قرعهکشی دعواهای داخلی، که معمولاً نزدیک انتخابات بیشتر هم میشوند، کمتر میشود.
فقط از نظام خواهش میکنم در قرعهکشی تقلب نکند.
«درخت»ِ گوگل بار «دانش» بگیرد
وقتی کسی کلمهای را جستجو میکند، در واقع ممکن است یک واژه معانی مختلفی داشته باشد. اما «درخت دانش»، شیوه اتازه رتباطی معنایی میان واژگان است که گوگل از طریق آن سعی میکند نتیجهها را شخصیتر کند.
در حالِ حاضر تصمیم گوگل برای اینکه کدام معنای
آن را نشان شما بدهد بر اساس تعداد لینکهایی که دیگران به یک کلمه میدهند
و الگوریتمهای اینچنینی به آنها اولویت میدهد. اما با راه اندازی «درخت دانش»
که ابتدا در آمریکا آزمایش میشود و سپس به تمام نقاط دنیا تسری پیدا
میکند نتیجه جستجوهای هر فرد نزدیک به چیزی خواهد بود که مدِ نظر اوست.
با این توصیفات، اگر شما کلمه شیر را جستجو کنید،
گوگل بر اساس رفتارهای شما در گوگل و شناختی که از شما پیدا کرده تشخیص
میدهد که منظور شیر خوراکی است، حیوانیست که در جنگل زندگی میکند یا
ابزاری برای کنترل آب.
محمود امجد: فتوای خمینی درباره ارتداد سلمان رشدی «اشتباه» بود
سهند خوانساری
محمود امجد،
یکی از روحانیان، با بیان این که مراجع تقلیدی که حکم ارتداد شاهین نجفی را
صادر کردهاند، فتوایشان «جاهلانه» است، فتوای خمینی درباره ارتداد سلمان
رشدی را نیز «اشتباه» خواند.
محمود امجد، یکی از روحانیانی است که در اعتراض به وضعیت سیاسی موجود، ایران را ترک کرده و مقیم مالزی شده است.در ویدئویی که به تازگی منتشر شده، وی به صدور فتوای قتل شاهین نجفی از سوی مراجع تقلید در ایران اعتراض میکند و آن را عملی «جاهلانه» و «خطرناک» توصیف میکند.
امجد میگوید موضوع ارتداد دیگر امروز مطرح نیست.
وی درباره فتوای ارتداد سلمان رشدی که از سوی روحالله خمینی صادر شد نیز معتقد است این فتوا اشتباه بود و اگر خمینی به عواقب کارش فکر میکرد این فتوا را صادر نمیکرد.
امجد میگوید که خمینی برای اقرار به اشتباهش، شجاعت میخواست.
زنگ ارائه سهام فیسبوک به صدا درآمد
مارک زوکربرگ
جوان، امروز زنگ چهارمین عرضه بزرگ تاریخ بورس دنیا را به صدا در آورد.
قیمت هر سهام فیسبوک ۳۸ دلار پایه تعیین شده و با این حساب، فیسبوک بیش
از ۱۰۰ میلیارد دلار ارزش دارد.
او که طی چند روز گذشته مذاکراتی را با شرکتهای بزرگ برای متقاعد کردن آنها به خرید سهام فیسبوک
آغاز کرده بود امروز موفق شد زنگ فروش این سهام را در نزدک، یکی از
بزرگترین بازار های بورس دنیا، در ایالات متحده آمریکا به صدا در بیاورد.
قیمت هر سهام فیسبوک ۳۸ دلار پایه تعیین شده و با این حساب، فیسبوک بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار ارزش دارد.
قیمت هر سهام فیسبوک ۳۸ دلار پایه تعیین شده و با این حساب، فیسبوک بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار ارزش دارد.
فیسبوک که
بزرگترین شبکه اجتماعی جهان است، بیشترین سود خود را از تبلیغات میبرد.
تبلیغات هوشمندی که توانسته جایگزین آگهیهای بی حساب و کتاب نشریات و
همچنین وبسایتهای کوچکتر شود.
فیسبوک خود
البته طی یک سال گذشته خریدهای بزرگی مثل سرویس اشتراک عکس «اینستاگرام» را
پشت سر گذاشته که تنها همین مورد، رکورد رقم خرید را با یک میلیارد دلار
شکست.
در حالی روز به روز به قیمت فیسبوک افزوده میشود که رقبایی مثل گوگل پلاس تلاش میکنند تا در این زمینه عرض اندام کنند.
در حالی روز به روز به قیمت فیسبوک افزوده میشود که رقبایی مثل گوگل پلاس تلاش میکنند تا در این زمینه عرض اندام کنند.
تئاتر بهرام بیضایی با حضور محسن نامجو در آمریکا
تازهترین
نمایش بهرام بیضایی، با عنوان «جانا و بلا دور» با حضور مژده شمسایی و محسن
نامجو در ایالت کالیفرنیای آمریکا روی صحنه میرود.
نمایش «جانا و بلا دور» به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی، با استفاده از تکنیک «سایهبازی» اجرا خواهد شد.به گزارش سایت نمایشگر، بیضایی در نمایش تازه خود بار دیگر به سنتهای نمایشی ایرانی و استفاده از مضامین اسطورهای رجعت میکند و با ترکیب شعر، موسیقی، عروسک و مضامین اسطورهای، به صحنه تئاتر باز میگردد.
«جانا و بلا دور» روایتگر داستانی از ستیز و پیکار میان چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش خواهد بود که در نهایت به خلقت جهانی تازه منتهی میشود.
در این نمایش، محسن نامجو و مژده شمسایی، روایت داستان و زندگی بخشیدن به دنیای سایهها را با شعر و موسیقی بر عهده خواهند داشت.
تازهترین نمایش بهرام بیضایی به زبان فارسی و به همراه بالانویس انگلیسی از 27 تا 30 ژوئن در یکی از سالنهای تئاتر ایالت کالیفرنیا روی صحنه خواهد رفت.
بیضایی اکنون به دعوت دانشگاه استنفورد برای تدریس در زمینه سینما و تئاتر ایران در آمریکا اقامت دارد.
تازهترین کتاب این کارگردان سینما و تئاتر ایران، با نام «هزار افسان کجاست؟» به تازگی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در تهران منتشر شده است.
نوشته مانس یورگن فاکن هاگن و بریگیته کوئک
برگردان:خ.طهوری
تارنگاشت عدالت
آنچه که رسانههای معمولی در مورد سوریه منتشر نمیکنند: آیاحمله ناتو به سوریه درپیش است؟
حتا باوجود برنامه صلح کوفی عنان که از طرف نیروهای
انتظامی سوریه رعایت میشود، اپوزیسیون مسلح، به حملات تروریستی خود ادامه
میدهد. اپوزیسیون مسلح «سوری» با مدرنترین سلاحهای آمریکائی مجهز و
معمولاً از مزدورانیتشکیل شده که خارج از سوریه به عنوان تروریست جلب
میشوند و تعلیم میبینند. هرروز آژانس خبری عربی سوریه SANA از ترور،
قتل،آدمربائی، تاراج و سرقت در بین شهروندان غیرنظامی ، از انفجار اشیاء و
ابنیه مثل ساختمان، لولههای نفتی و خطوط آهن گزارش میدهد.
قربانیان فعالیتهای تروریستی به اصطلاح اپوزیسیون، به عنوان شهید راه آزادی و استقلال خلق سوریه با اعلام نام، منصب و منشاء، طی مراسم رسمی و احترامات ویژه به خاک سپرده میشوند. مثلاً روز دوشنبه ۲۳ آوریل ۵ نفر از نفرات ارتش و پلیس و یک نفر غیرنظامی به خاک سپردهشدند. آنها سرگرد حصامالدین محمد حسن امین از حمص، گروهبان حسین عبدوزینو از حلب، سرباز سعدالدین شیخ سعادیه از حلب، سرباز عبداله عبداله از حلب و غیرنظامی کارمند دولت حسن سلیمعلی از لاذقیه بودند. این افراد تنها نمونههای چندی از هزاران قربانی دیگر هستند. سانا در مورد این قربانیان تروریستهای مسلح با ذکر نام به زبان عربی، انگلیسی، اسپانیائی، فرانسوی، ترکی، روسی، چینی و فارسی گزارش میدهد. یعنی هرروز انظاربینالمللی از طریق وبسایت سانا در مورد قربانیان ترور با ذکر نام و آدرس آگاه میگردد، که البته اصلاً مورد توجه سانههای غربی قرار نمیگیرد.
از طرف دیگر رسانههای غربی که از طرف انحصارات، از جمله بورژوازی انحصاری تسلیحاتی اجیر شدهاند روزانه مردم را با اخبار دروغ در مورد تعداد قربانیان اپوزیسیون سوری بمباران میکنند. ولی در این جا نامی منتشر نمی شود، زیرا که اغلب این قربانیان فرضی هستند. ولی دولت سوریه برعکس حتا نام تروریستهای کشته شده در جنگ را تا آنجا که قابل تعقیب است اعلام میدارد. مثلاً اخیراً دو تروریست الجزایری شناسائی شدند که به عنوان مزدور در اردوگاه تروریستها خارج از مرز سوریه تعلیم دیده بودند. بسیاری از تروریستهای دستگیر شده و یا به قتل رسیده که در اردوگاههای تعلیمی سازمان جاسوسی سیا در کویت، آموزش دیده بودند، شناسائی شدهاند. این را هم میتوان بطور مستند در سایت سانا یافت.
چرا رسانههای غربی در این مورد گزارشی نمیدهند؟ چرا سوریه سیبل سیاستمداران غربی و رسانههای خبری غربی شده است؟ مسئله غرب در سوریه چیست؟
تروریستها از بدو امر از طرف واشنگتن و اورشلیم با توافق کشورهای دستنشانده قطر، بحرین، عربستان سعودی، کویت و اردن از نظر مالی تامین، تجهیز و مسلح شدند و همینطور با تبلیغات جنگی و اشاعه دروغ شدیداً مورد پشتیبانی قرار گرفتند. هدف قدرتهای غربی روز به روز روشنتر میشود: آنها در نظر دارند سوریه را در یک جنگ طولانی فرسایشی گرفتار کنند و به زانو درآورند و حاکمیت و استقلال آن را برباد دهند و نهایتاً تغییر رژیم را به آن تحمیل نمایند و کشور را زیر قیمومیت نواستعماری غرب قرار دهند. و تازه تنها مسئله برسر سوریه با ۲۲ میلیون جمعیت و ۱۸۵٫۱۸۰ کیلومتر مربع سرزمین نیست. این بار استثناً مسئله بطور عمده مسئله برسرمواد خام نیز نمیباشد. سوریه به عنوان تولیدکننده نفت و گاز و همینطور تولید آهن و معادن فلزات دیگر هم زیاد جالب نیست. مهمتر از همه اهمیت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی کشور برای سیاستهایکاربردی جهانی ایالات متحده آمریکا در راه دستیابی به سلطه جهانی است، که لجاجت و سرسختی را که آمریکا برای سقوط دولت در دمشق به خرج میدهد، توجیه میکند.
سوریه یکی از آخرین ستون های عرب مبارزه ضدامپریالیستی و ضداستعماری در خاور میانه و نزدیک است. پس از تلاشی برنامهریزی شده سیستم جهانی سوسیالیستی، هدف غرب کشورهائی است که هنوز دارای یک سیستم دستنخورده و عملکننده اقتصاد بازار اجتماعی هستند که در مقابل سیستم غربی سرمایهداری جهانی مقاومت میکنند. سوریه دشمن محسوب میشود، زیرا که ایجاد یک فرماسیون اجتماعی سوسیالیستی را هدف خود قرار داده است. این کشور مسلمان دارای رژیم جمهوری، دمکراتیک و سکولار که در آن مسلمانان، مسیحیان و شهروندان دیگر مذاهب در صلح و صفا در جوار هم زندگی میکنند خاری در چشم غرب به ویژه آمریکاست زیرا، چون کشورهای دیگر مثل عراق و لیبی با سیستم اجتماعی نمونه خود از جمله در فرهنگ، آموزش و پرورش و بهداشت میتواند نمونهای برای کلیه کشورهای خاور میانه و کل افریقا باشد.
کشورهای غربی میتوانند با به اصطلاح «سیستم ارزشی» خود که زحمتکشان را از آموزش و پرورش، تامین بهداشتی و فرهنگ تقریباً بینصیب میگذارد، نفوذ سیاسی و همین طور اقتصادی خود را از دست بدهند. در نتیجه مسئله برای کشورهای غربی اصلاً مسئله «حقوق بشر و دمکراسی»، که بطور دائم از طرف رسانهها به عنوان دلیل خصومت غرب با رئیسجمهور اسد اعلام میشود، نیست، زیرا که این حقوق در سوریه به خوبی تکامل یافتهاند. مثلاً در ماه مه انتخابات آزاد و دمکراتیک پارلمان در پیش است. درسوریه پایه ضروی قانون اساسی دمکراتیک را که برپایه اسلام و آزادی مذهب بنا شده است، حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگ و مذهبی مردم تشکیل میدهد، حقوقی که مثلاً در ایالات متحده آمریکا و یا کشورهای عضو اتحادیه اروپا فقط بهصورت محدود موجود است، زیرا که در ۲۰ تا ۳۰ سال اخیر قربانی تخریب سیستماتیک حقوق بشر شدهاست.
لذا قابل درک است که در ستادهای رهبری کشورهای غربی، خشم و نفرت در مورد حقوق بشر اقتصادی و اجتماعی هنوز موجود در سوریه وجود داشته باشد، زیرا که با منافع و سود حداکثر الیگارشهای مالی و بانکی و همینطور تحقق سیاستهای استراتژیکی جهانی ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی در تضاد قرار گرفته است.
سوریه که یک ارتش منظم و توانا در اختیار دارد برای غرب آخرین مانع واقعی عربی برای احیای استعمار خاورمیانه و نزدیک است که باید از میان برداشته شود. به این دلیل کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا تمامی سعی و کوشش خود را به کارگرفتهاند تا این کشور را بطور کامل در اختیار خود گیرند. اگر آنها موفق شوند، استثمارگران و سرکوبگران غربی خواهند توانست بنا به میل و رغبت خود به تاخت و تاز بپردازند.
ایالات متحده آمریکا و اسرائیل در حال حاضر به دلیل وجود سوریه مستقل قادر نیستند سلطه خود را بر عراق، لبنان و یا لیبی بگسترند و نهائی کنند. با سقوط دولت حاکم در دمشق به رهبری اسد، میتوانند امیدوار باشندکه این مشکلات نیز از سرراه برداشته شوند. این رئیس جمهور سوریه اسد است که مثل قذافی رئیس جمهور لیبی همواره بدنبال توازن و وحدت بین کشورهای عربی بوده و هرگز اجازه تبدیل کشورهای عربی به استعمارات نوین را نداده است.
(در صورت سقوط سوریه) جنبش آزادیبخش فلسطین آخرین ماوای خود را از دست خواهد داد(که به نفع اسرائیل خواهد بود). (در صورت سقوط دولت سوریه) ملاحظات سیاسی ایالات متحده آمریکا درقبال کشورهای دیگر عربی فوراً زائد خواهد بود و پس از تسخیر نظامی سوریه توسط ناتو (بازوی نظامی کشورهای غربی) بقیه رهبران عرب باید نگران آینده خود باشند.
ایالات متحده اهرم جنوبی را به دست خواهد آورد تا ترکیه را بطور کامل تحت کنترل خود گرفته و سلطه خود را دراز مدت برآن نیز تحمیل کند و در آنصورت هرنوع سیاست مستقل ترکیه مثل رفتار ترکیه در طی تجاوز آمریکا و انگلیس در سومین جنگ خلیج علیه عراق در سال ۲۰۰۳ غیرممکن خواهد شد.
و ایالات متحده میتواند در صورت لزوم به راحتی کارت برنده تحریک کردها علیه دولت ترکیه را به کار گیرد زیرا که در خاور میانه رقیب نظامی واقعی وجود نخواهد داشت که بتواند ایجاد نگرانی کند!
ایالات متحده آمریکا در نظر دارد با تلاشی حاکمیت کشور سوریه زیر رهبری اسد بطور قطعی روسیه، جمهوری خلق چین، هندوستان و دیگر بازیگران جهانی را از خاور میانه و نزدیک و منطقه مدیترانه بیرون کند. واحیای «امپراتوری عثمانی» به کمک غرب که ترکیه رویای آن را در سر میپروراند، هیچگاه مورد تائید ایالات متحده قرار نخواهد گرفت، زیرا که مغایر منافع جهانی ـ استراتژیکی آن در این منطقه خواهد بود.
همدستی و همکاری برای سقوط دولت سوریه، نهایتاً آخرین حقوق حاکمیت ترکیه را از بین خواهد برد! هم امروز برای ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ترکیه زیر رهبری اردوغان بسیار مستقل و بسیار اسلامی است ولی چون در حال حاضر این کشور هنوز مورد نیاز آمریکا و اسرائیل است و میتواند بدرد انجام خدمات نوکری سودمند برای بزانو درآوردن سوریه بخورد، از طرف آنها تحمل می شود.
با بزانو درآوردن سوریه، آمریکا، اسرائیل و ناتو آزادی عمل برای حمله نظامی به ایران و نهایتاً به زیر یوغ کشیدن کشورهای آسیای مرکزی از قبیل تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان را خواهند یافت.
این مسئله را روسیه نیزدریافته. همانطور که مجله آلمانی اشپیگل (شماره ۱۷/۲۰۱۲ روز ۲۳ آوریل) در صفحه ۹۴ انتشار داد، روسیه خود را از نظر نظامی برای حمله احتمالی اسرائیل به ایران آماده میکند. وزارت دفاع روسیه نیروهای نظامی خود در قفقاز را با مدرنترین تکنیک تجهیز میکند. مثلاً و از جمله گردان موشکهای بالیستیک به حالت آمادهباش درآمده. مدرنترین تانکها از نوع T-90 برای عملیات تهاجمی آماده شدهاند. ناوگان دریای خزر تقویت شده است. ستاد فرماندهی ارتش روسیه اقدامات احتیاطی همینطور در ارمنستان که دارای پیمان نظامی مشترکند، به عمل آورده است.
مسکو خود را برای این مورد آماده میکند که گرجستان احتمالاً به نفع عملیات نظامی ضدایرانی جبهه خواهد گرفت و در آن صورت مناقشه نظامی نه تنها بین ایران و گرجستان ، بلکه همینطور گرجستان و روسیه در خواهد گرفت. رویکرد آذربایجان در این میان هنوز قابل پیشبینی نیست. آذربایجان میتواند از وضعیت جنگی در خاور میانه استفاده کرده و مشکل ارضی خود را با ارمنستان (قرهباغ) حل کند ولی همینطور نیز وارد خاک شمال ایران شود. آذربایجان میتواند به عنوان همپیمان ایران به کمک ایران بشتابد ولی همینطور نیروهای ارتش روسیه نیز میتوانند مجبور باشند در مقام همپیمان ایران، وارد خاک ایران شوند.
ازطرف دیگر جمهوری خلق چین حضور نظامی خود در مرزهای غربی کشور و در کنار خاک افغانستان و بخش آسیائی خاور میانه را توسعه میبخشد و خود را نه تنها آماده اقدامات دفاعی، بلکه عملیات تهاجمی میکند.
باید درنظر داشت که چین و روسیه مانند اسرائیل و آمریکا قدرت های اتمی هموزنی هستند و از اینرو مشخص می شود که بازی آمریکا و اسرائیل، بازی با آتش است!
بیهوده نیست که برنده جایزه نوبل در ادبیات ، گونتر گراس نگران از وضعیت کنونی اخیراً با شعر خود به اسرائیل، که آمریکا آنرا یک کشور دستنشانده ارزان تلقی میکند و با حمله نظامی به تاءسیسات اتمی ایران احتمالاً هستی خود را به بازی میگیرد، هشدار داد!
در منطق استراتژی جهانی ایالات متحده یک خواست کهنه نیز موجود است و آن از میان برداشتن کامل کشورهای سلطنتی خلیج ، از جمله سلطنت اردن است، البته نه بخاطر عشق و علاقهوافر به دمکراسی، بلکه برای خلاص شدن از شر این پارازیتهای شاهنشاهی ـ اسلامی در تاراج نفت و گاز خاورمیانه که امکان سوددهی حداکثر را برای کنسرنهای آنگلو ـ آمریکائی در خاور میانه کاهش می بخشند.
اگر الیگارشیهای بانکی و مالی حاکم سرانجام به این آزادی دست یابند که بنا به میل خود در خاور میانه تاخت و تاز کنند، بدون آنکه مجبور باشند مثلاً ملاحظه خاندان سلطنتی عربستان سعودی، خاندان سلطنتی اردنی، خاندان سلطنتی بحرینی، قطری و یا عمانی را بکنند، این یک پیروزی مطلق خواهد بود.
نتیجتاً پس از نابودی یک سوریه مستقل، با سیستم منطقی سلطه جهانی ایالات متحده آمریکا منطبق خواهد بود که آمریکا مستقیماً و بدون انجام اقدامات زائد بسرعت کار کشورهای سلطنتی نفتی منطقه (عربستان سعودی، امارات متحده، قطر، بحرین، کویت و عمان) را یکسره کند. ولی تاوقتی که دژ سوری هنوز سرنگون نشده، لازم است موقتاً کاری به سهم عظیم آنها از سود فروش نفت و گاز نداشت و به کشورهای سلطنتی ـ نفتی این طور تلقین کرد که با سرنگونی دولت دمشق نفوذ آنها افزایش خواهد یافت.
نتیجهگیری: سیاستمداران موثر عرب و ترک که امروز خود را به سطح عوامل دستنشانده برای سقوط اسد و دولت او تنزل دادهاند، با اینکار در حال کندن گور خود میباشند. همینطور اسلامگرایانی که خود را در اختیار آمریکا و غرب قرار میدهند و به عنوان دستیار در عملیاتی تروریستی در سوریه و یا همینطور در عراق خود را مورد سوءاستفاده آنها قرار میدهند، به همین صورت پایان تاریخی وجود خود را تسریع میکنند، زیرا که که طبق شعار قدیمی مستعمرهگران «تقسیم کن و حکومت کن!» به پیروزی آنها کمک میکنند.
در آنصورت تاریخ شناسان خواهند نوشت که غرب با استفاده از پرنسیپ «تقسیم کن و حکومت کن!» این بار نیز با موفقیت عمل کرد، در ابتدا بین اعراب و مسلمانان تفرقه افکند، سپس با موفقیت آنها را علیه یکدیگر شوراند بهطوری که واشنگتن توانست نهایتاً چکمههای خود را بر این منطقه غرقه در خون، ویران شده و در نتیجه بیدفاع فروبنهد.
آیا اینکه این سناریو به واقعیت خواهد پیوست یا نه، بطور عمده منوط برآن است که آیا قدرتهای امپریالیستی بتوانند جهان را با دروغهای خود کماکان در جهل و نادانی نگاهدارند و چه برداشت خردمندانه و چه قدرت مقاومتی را خلقها و رهبران آنان از خود بروز خواهند داد.
درحال حاضر کشورهائی چون روسیه، جمهوری خلق چین، هندوستان، برزیل، کشورهای عضو آلبا و همینطور آرژانتین کوششهای سیاسی عظیمی به خرج میدهند تا از حمله ناتو به سوریه جلوگیری کنند. اعزام ناظرین سازمان ملل برای کنترل وضعیت آتشبس در سوریه نتیجه تصمیم شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آراء بود. این اقدام باید انجام اقدامات تروریستی علیه خلق سوریه را مانع گردد. مهم، ترکیب هیات نظارت سازمان ملل برای کنترل آتشبس است. طبیعی است که تنها سربازان کشورهای غربی نمیتوانند درآن شرکت داشته باشند.
در سوریه باید گفتمان میان دولت و اپوزیسیون دنبال شود و نه آنطور که کنفرانس پاریس درنظر داشت و روسیه و چین از شرکت در آن خودداری کردند، دامن به تعمیق اختلافات زد.
وزرای امور خارجه روسیه و چین هردو تاکید کردند که باید از معاشرت با «دوستان کاذب سوریه» که تنها به دنبال تعمیق اختلافات در سوریه هستند، پرهیز کرد. آنها در نظر دارند هیات نظارت سازمان ملل را با بالگردانهای سازمان نظامی ناتو و اتحادیه اروپا مجهز کنند و راهروئی برای به اصطلاح کمکهای انساندوستانه که در واقع دخالت نظامی پنهانی ناتوست، ایجاد کنند.
در این وضعیت بسیار خطرناک برای سوریه، مهم است جنبش صلح در سطح جهان علیه دخالت نظامی مورد نظر کشورهای عضو ناتو و پیش از همه ایالات متحده آمریکا در سوریه متحد شود. جنبش صلح اجازه ندارد مانند سالهای گذشته در دام ناتو بیافتد (که در آغاز کنارهگیری روسای کشورهای مورد نظر ناتو را مطرح میکند) و تاکنون همیشه پله اول تجاوز نظامی نیروهای ناتو و استقرار رژیمی که مورد پسند آمریکا بود، بوده است!
اصول حقوق خلقها در مورد چشمپوشی از خشونت در روابط بینالمللی برای کلیه کشورهای جهان صادق است و باید از همه طرف رعایت گردد. حق حاکمیت کشورهای عضو سازمان ملل متحد باید بی هیچ محدودیتی مورد احترام همه باشد. آلترناتیوی که در غیراینصورت در مقابل جهان قرار خواهد داشت، جنگ سوم جهانی است که در آن صورت همه چیز نابود خواهد شد.
قربانیان فعالیتهای تروریستی به اصطلاح اپوزیسیون، به عنوان شهید راه آزادی و استقلال خلق سوریه با اعلام نام، منصب و منشاء، طی مراسم رسمی و احترامات ویژه به خاک سپرده میشوند. مثلاً روز دوشنبه ۲۳ آوریل ۵ نفر از نفرات ارتش و پلیس و یک نفر غیرنظامی به خاک سپردهشدند. آنها سرگرد حصامالدین محمد حسن امین از حمص، گروهبان حسین عبدوزینو از حلب، سرباز سعدالدین شیخ سعادیه از حلب، سرباز عبداله عبداله از حلب و غیرنظامی کارمند دولت حسن سلیمعلی از لاذقیه بودند. این افراد تنها نمونههای چندی از هزاران قربانی دیگر هستند. سانا در مورد این قربانیان تروریستهای مسلح با ذکر نام به زبان عربی، انگلیسی، اسپانیائی، فرانسوی، ترکی، روسی، چینی و فارسی گزارش میدهد. یعنی هرروز انظاربینالمللی از طریق وبسایت سانا در مورد قربانیان ترور با ذکر نام و آدرس آگاه میگردد، که البته اصلاً مورد توجه سانههای غربی قرار نمیگیرد.
از طرف دیگر رسانههای غربی که از طرف انحصارات، از جمله بورژوازی انحصاری تسلیحاتی اجیر شدهاند روزانه مردم را با اخبار دروغ در مورد تعداد قربانیان اپوزیسیون سوری بمباران میکنند. ولی در این جا نامی منتشر نمی شود، زیرا که اغلب این قربانیان فرضی هستند. ولی دولت سوریه برعکس حتا نام تروریستهای کشته شده در جنگ را تا آنجا که قابل تعقیب است اعلام میدارد. مثلاً اخیراً دو تروریست الجزایری شناسائی شدند که به عنوان مزدور در اردوگاه تروریستها خارج از مرز سوریه تعلیم دیده بودند. بسیاری از تروریستهای دستگیر شده و یا به قتل رسیده که در اردوگاههای تعلیمی سازمان جاسوسی سیا در کویت، آموزش دیده بودند، شناسائی شدهاند. این را هم میتوان بطور مستند در سایت سانا یافت.
چرا رسانههای غربی در این مورد گزارشی نمیدهند؟ چرا سوریه سیبل سیاستمداران غربی و رسانههای خبری غربی شده است؟ مسئله غرب در سوریه چیست؟
تروریستها از بدو امر از طرف واشنگتن و اورشلیم با توافق کشورهای دستنشانده قطر، بحرین، عربستان سعودی، کویت و اردن از نظر مالی تامین، تجهیز و مسلح شدند و همینطور با تبلیغات جنگی و اشاعه دروغ شدیداً مورد پشتیبانی قرار گرفتند. هدف قدرتهای غربی روز به روز روشنتر میشود: آنها در نظر دارند سوریه را در یک جنگ طولانی فرسایشی گرفتار کنند و به زانو درآورند و حاکمیت و استقلال آن را برباد دهند و نهایتاً تغییر رژیم را به آن تحمیل نمایند و کشور را زیر قیمومیت نواستعماری غرب قرار دهند. و تازه تنها مسئله برسر سوریه با ۲۲ میلیون جمعیت و ۱۸۵٫۱۸۰ کیلومتر مربع سرزمین نیست. این بار استثناً مسئله بطور عمده مسئله برسرمواد خام نیز نمیباشد. سوریه به عنوان تولیدکننده نفت و گاز و همینطور تولید آهن و معادن فلزات دیگر هم زیاد جالب نیست. مهمتر از همه اهمیت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی کشور برای سیاستهایکاربردی جهانی ایالات متحده آمریکا در راه دستیابی به سلطه جهانی است، که لجاجت و سرسختی را که آمریکا برای سقوط دولت در دمشق به خرج میدهد، توجیه میکند.
سوریه یکی از آخرین ستون های عرب مبارزه ضدامپریالیستی و ضداستعماری در خاور میانه و نزدیک است. پس از تلاشی برنامهریزی شده سیستم جهانی سوسیالیستی، هدف غرب کشورهائی است که هنوز دارای یک سیستم دستنخورده و عملکننده اقتصاد بازار اجتماعی هستند که در مقابل سیستم غربی سرمایهداری جهانی مقاومت میکنند. سوریه دشمن محسوب میشود، زیرا که ایجاد یک فرماسیون اجتماعی سوسیالیستی را هدف خود قرار داده است. این کشور مسلمان دارای رژیم جمهوری، دمکراتیک و سکولار که در آن مسلمانان، مسیحیان و شهروندان دیگر مذاهب در صلح و صفا در جوار هم زندگی میکنند خاری در چشم غرب به ویژه آمریکاست زیرا، چون کشورهای دیگر مثل عراق و لیبی با سیستم اجتماعی نمونه خود از جمله در فرهنگ، آموزش و پرورش و بهداشت میتواند نمونهای برای کلیه کشورهای خاور میانه و کل افریقا باشد.
کشورهای غربی میتوانند با به اصطلاح «سیستم ارزشی» خود که زحمتکشان را از آموزش و پرورش، تامین بهداشتی و فرهنگ تقریباً بینصیب میگذارد، نفوذ سیاسی و همین طور اقتصادی خود را از دست بدهند. در نتیجه مسئله برای کشورهای غربی اصلاً مسئله «حقوق بشر و دمکراسی»، که بطور دائم از طرف رسانهها به عنوان دلیل خصومت غرب با رئیسجمهور اسد اعلام میشود، نیست، زیرا که این حقوق در سوریه به خوبی تکامل یافتهاند. مثلاً در ماه مه انتخابات آزاد و دمکراتیک پارلمان در پیش است. درسوریه پایه ضروی قانون اساسی دمکراتیک را که برپایه اسلام و آزادی مذهب بنا شده است، حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگ و مذهبی مردم تشکیل میدهد، حقوقی که مثلاً در ایالات متحده آمریکا و یا کشورهای عضو اتحادیه اروپا فقط بهصورت محدود موجود است، زیرا که در ۲۰ تا ۳۰ سال اخیر قربانی تخریب سیستماتیک حقوق بشر شدهاست.
لذا قابل درک است که در ستادهای رهبری کشورهای غربی، خشم و نفرت در مورد حقوق بشر اقتصادی و اجتماعی هنوز موجود در سوریه وجود داشته باشد، زیرا که با منافع و سود حداکثر الیگارشهای مالی و بانکی و همینطور تحقق سیاستهای استراتژیکی جهانی ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی در تضاد قرار گرفته است.
سوریه که یک ارتش منظم و توانا در اختیار دارد برای غرب آخرین مانع واقعی عربی برای احیای استعمار خاورمیانه و نزدیک است که باید از میان برداشته شود. به این دلیل کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا تمامی سعی و کوشش خود را به کارگرفتهاند تا این کشور را بطور کامل در اختیار خود گیرند. اگر آنها موفق شوند، استثمارگران و سرکوبگران غربی خواهند توانست بنا به میل و رغبت خود به تاخت و تاز بپردازند.
ایالات متحده آمریکا و اسرائیل در حال حاضر به دلیل وجود سوریه مستقل قادر نیستند سلطه خود را بر عراق، لبنان و یا لیبی بگسترند و نهائی کنند. با سقوط دولت حاکم در دمشق به رهبری اسد، میتوانند امیدوار باشندکه این مشکلات نیز از سرراه برداشته شوند. این رئیس جمهور سوریه اسد است که مثل قذافی رئیس جمهور لیبی همواره بدنبال توازن و وحدت بین کشورهای عربی بوده و هرگز اجازه تبدیل کشورهای عربی به استعمارات نوین را نداده است.
(در صورت سقوط سوریه) جنبش آزادیبخش فلسطین آخرین ماوای خود را از دست خواهد داد(که به نفع اسرائیل خواهد بود). (در صورت سقوط دولت سوریه) ملاحظات سیاسی ایالات متحده آمریکا درقبال کشورهای دیگر عربی فوراً زائد خواهد بود و پس از تسخیر نظامی سوریه توسط ناتو (بازوی نظامی کشورهای غربی) بقیه رهبران عرب باید نگران آینده خود باشند.
ایالات متحده اهرم جنوبی را به دست خواهد آورد تا ترکیه را بطور کامل تحت کنترل خود گرفته و سلطه خود را دراز مدت برآن نیز تحمیل کند و در آنصورت هرنوع سیاست مستقل ترکیه مثل رفتار ترکیه در طی تجاوز آمریکا و انگلیس در سومین جنگ خلیج علیه عراق در سال ۲۰۰۳ غیرممکن خواهد شد.
و ایالات متحده میتواند در صورت لزوم به راحتی کارت برنده تحریک کردها علیه دولت ترکیه را به کار گیرد زیرا که در خاور میانه رقیب نظامی واقعی وجود نخواهد داشت که بتواند ایجاد نگرانی کند!
ایالات متحده آمریکا در نظر دارد با تلاشی حاکمیت کشور سوریه زیر رهبری اسد بطور قطعی روسیه، جمهوری خلق چین، هندوستان و دیگر بازیگران جهانی را از خاور میانه و نزدیک و منطقه مدیترانه بیرون کند. واحیای «امپراتوری عثمانی» به کمک غرب که ترکیه رویای آن را در سر میپروراند، هیچگاه مورد تائید ایالات متحده قرار نخواهد گرفت، زیرا که مغایر منافع جهانی ـ استراتژیکی آن در این منطقه خواهد بود.
همدستی و همکاری برای سقوط دولت سوریه، نهایتاً آخرین حقوق حاکمیت ترکیه را از بین خواهد برد! هم امروز برای ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ترکیه زیر رهبری اردوغان بسیار مستقل و بسیار اسلامی است ولی چون در حال حاضر این کشور هنوز مورد نیاز آمریکا و اسرائیل است و میتواند بدرد انجام خدمات نوکری سودمند برای بزانو درآوردن سوریه بخورد، از طرف آنها تحمل می شود.
با بزانو درآوردن سوریه، آمریکا، اسرائیل و ناتو آزادی عمل برای حمله نظامی به ایران و نهایتاً به زیر یوغ کشیدن کشورهای آسیای مرکزی از قبیل تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان را خواهند یافت.
این مسئله را روسیه نیزدریافته. همانطور که مجله آلمانی اشپیگل (شماره ۱۷/۲۰۱۲ روز ۲۳ آوریل) در صفحه ۹۴ انتشار داد، روسیه خود را از نظر نظامی برای حمله احتمالی اسرائیل به ایران آماده میکند. وزارت دفاع روسیه نیروهای نظامی خود در قفقاز را با مدرنترین تکنیک تجهیز میکند. مثلاً و از جمله گردان موشکهای بالیستیک به حالت آمادهباش درآمده. مدرنترین تانکها از نوع T-90 برای عملیات تهاجمی آماده شدهاند. ناوگان دریای خزر تقویت شده است. ستاد فرماندهی ارتش روسیه اقدامات احتیاطی همینطور در ارمنستان که دارای پیمان نظامی مشترکند، به عمل آورده است.
مسکو خود را برای این مورد آماده میکند که گرجستان احتمالاً به نفع عملیات نظامی ضدایرانی جبهه خواهد گرفت و در آن صورت مناقشه نظامی نه تنها بین ایران و گرجستان ، بلکه همینطور گرجستان و روسیه در خواهد گرفت. رویکرد آذربایجان در این میان هنوز قابل پیشبینی نیست. آذربایجان میتواند از وضعیت جنگی در خاور میانه استفاده کرده و مشکل ارضی خود را با ارمنستان (قرهباغ) حل کند ولی همینطور نیز وارد خاک شمال ایران شود. آذربایجان میتواند به عنوان همپیمان ایران به کمک ایران بشتابد ولی همینطور نیروهای ارتش روسیه نیز میتوانند مجبور باشند در مقام همپیمان ایران، وارد خاک ایران شوند.
ازطرف دیگر جمهوری خلق چین حضور نظامی خود در مرزهای غربی کشور و در کنار خاک افغانستان و بخش آسیائی خاور میانه را توسعه میبخشد و خود را نه تنها آماده اقدامات دفاعی، بلکه عملیات تهاجمی میکند.
باید درنظر داشت که چین و روسیه مانند اسرائیل و آمریکا قدرت های اتمی هموزنی هستند و از اینرو مشخص می شود که بازی آمریکا و اسرائیل، بازی با آتش است!
بیهوده نیست که برنده جایزه نوبل در ادبیات ، گونتر گراس نگران از وضعیت کنونی اخیراً با شعر خود به اسرائیل، که آمریکا آنرا یک کشور دستنشانده ارزان تلقی میکند و با حمله نظامی به تاءسیسات اتمی ایران احتمالاً هستی خود را به بازی میگیرد، هشدار داد!
در منطق استراتژی جهانی ایالات متحده یک خواست کهنه نیز موجود است و آن از میان برداشتن کامل کشورهای سلطنتی خلیج ، از جمله سلطنت اردن است، البته نه بخاطر عشق و علاقهوافر به دمکراسی، بلکه برای خلاص شدن از شر این پارازیتهای شاهنشاهی ـ اسلامی در تاراج نفت و گاز خاورمیانه که امکان سوددهی حداکثر را برای کنسرنهای آنگلو ـ آمریکائی در خاور میانه کاهش می بخشند.
اگر الیگارشیهای بانکی و مالی حاکم سرانجام به این آزادی دست یابند که بنا به میل خود در خاور میانه تاخت و تاز کنند، بدون آنکه مجبور باشند مثلاً ملاحظه خاندان سلطنتی عربستان سعودی، خاندان سلطنتی اردنی، خاندان سلطنتی بحرینی، قطری و یا عمانی را بکنند، این یک پیروزی مطلق خواهد بود.
نتیجتاً پس از نابودی یک سوریه مستقل، با سیستم منطقی سلطه جهانی ایالات متحده آمریکا منطبق خواهد بود که آمریکا مستقیماً و بدون انجام اقدامات زائد بسرعت کار کشورهای سلطنتی نفتی منطقه (عربستان سعودی، امارات متحده، قطر، بحرین، کویت و عمان) را یکسره کند. ولی تاوقتی که دژ سوری هنوز سرنگون نشده، لازم است موقتاً کاری به سهم عظیم آنها از سود فروش نفت و گاز نداشت و به کشورهای سلطنتی ـ نفتی این طور تلقین کرد که با سرنگونی دولت دمشق نفوذ آنها افزایش خواهد یافت.
نتیجهگیری: سیاستمداران موثر عرب و ترک که امروز خود را به سطح عوامل دستنشانده برای سقوط اسد و دولت او تنزل دادهاند، با اینکار در حال کندن گور خود میباشند. همینطور اسلامگرایانی که خود را در اختیار آمریکا و غرب قرار میدهند و به عنوان دستیار در عملیاتی تروریستی در سوریه و یا همینطور در عراق خود را مورد سوءاستفاده آنها قرار میدهند، به همین صورت پایان تاریخی وجود خود را تسریع میکنند، زیرا که که طبق شعار قدیمی مستعمرهگران «تقسیم کن و حکومت کن!» به پیروزی آنها کمک میکنند.
در آنصورت تاریخ شناسان خواهند نوشت که غرب با استفاده از پرنسیپ «تقسیم کن و حکومت کن!» این بار نیز با موفقیت عمل کرد، در ابتدا بین اعراب و مسلمانان تفرقه افکند، سپس با موفقیت آنها را علیه یکدیگر شوراند بهطوری که واشنگتن توانست نهایتاً چکمههای خود را بر این منطقه غرقه در خون، ویران شده و در نتیجه بیدفاع فروبنهد.
آیا اینکه این سناریو به واقعیت خواهد پیوست یا نه، بطور عمده منوط برآن است که آیا قدرتهای امپریالیستی بتوانند جهان را با دروغهای خود کماکان در جهل و نادانی نگاهدارند و چه برداشت خردمندانه و چه قدرت مقاومتی را خلقها و رهبران آنان از خود بروز خواهند داد.
درحال حاضر کشورهائی چون روسیه، جمهوری خلق چین، هندوستان، برزیل، کشورهای عضو آلبا و همینطور آرژانتین کوششهای سیاسی عظیمی به خرج میدهند تا از حمله ناتو به سوریه جلوگیری کنند. اعزام ناظرین سازمان ملل برای کنترل وضعیت آتشبس در سوریه نتیجه تصمیم شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آراء بود. این اقدام باید انجام اقدامات تروریستی علیه خلق سوریه را مانع گردد. مهم، ترکیب هیات نظارت سازمان ملل برای کنترل آتشبس است. طبیعی است که تنها سربازان کشورهای غربی نمیتوانند درآن شرکت داشته باشند.
در سوریه باید گفتمان میان دولت و اپوزیسیون دنبال شود و نه آنطور که کنفرانس پاریس درنظر داشت و روسیه و چین از شرکت در آن خودداری کردند، دامن به تعمیق اختلافات زد.
وزرای امور خارجه روسیه و چین هردو تاکید کردند که باید از معاشرت با «دوستان کاذب سوریه» که تنها به دنبال تعمیق اختلافات در سوریه هستند، پرهیز کرد. آنها در نظر دارند هیات نظارت سازمان ملل را با بالگردانهای سازمان نظامی ناتو و اتحادیه اروپا مجهز کنند و راهروئی برای به اصطلاح کمکهای انساندوستانه که در واقع دخالت نظامی پنهانی ناتوست، ایجاد کنند.
در این وضعیت بسیار خطرناک برای سوریه، مهم است جنبش صلح در سطح جهان علیه دخالت نظامی مورد نظر کشورهای عضو ناتو و پیش از همه ایالات متحده آمریکا در سوریه متحد شود. جنبش صلح اجازه ندارد مانند سالهای گذشته در دام ناتو بیافتد (که در آغاز کنارهگیری روسای کشورهای مورد نظر ناتو را مطرح میکند) و تاکنون همیشه پله اول تجاوز نظامی نیروهای ناتو و استقرار رژیمی که مورد پسند آمریکا بود، بوده است!
اصول حقوق خلقها در مورد چشمپوشی از خشونت در روابط بینالمللی برای کلیه کشورهای جهان صادق است و باید از همه طرف رعایت گردد. حق حاکمیت کشورهای عضو سازمان ملل متحد باید بی هیچ محدودیتی مورد احترام همه باشد. آلترناتیوی که در غیراینصورت در مقابل جهان قرار خواهد داشت، جنگ سوم جهانی است که در آن صورت همه چیز نابود خواهد شد.
سیمین روزگرد
در جامعهی نمایش و نولیبرالزدهی سرمایهداری متاخر، علیرغم اینکه مردم از آزادیهای نسبیای مانند برپایی تجمعات، فعالیت احزاب و سایر تشکلهای صنفی- سندیکائی برخوردارند، کارگران اتمیزه شده و بالطبع از همبستگی طبقاتی در چهارچوب جهانی برخوردار نیستند. از این رو کارگران هر کشور با دغدغههای منطقهای و محدود خود به صحنه میآیند و متناسب با فرهنگ و پیش زمینههای ذهنی و فکری خود اعتراضشان را بیان میکنند.
در کشورهای سرمایهداری، فرهنگِ تحت هژمونی این ساختار، جزو ساز و برگ ایدئولوژیک دولت (به تعبیر لوئی آلتوسر) درآمده است. در چنین جامعهی کالاشدهای که تمامی مناسبات جامعه به شکل کالاهای قابل خرید و فروش و از سوی دیگر قابل نمایش درآمده است، اعتراض نیز جدای این منطق انگاشته نمیشود.
برای اثباتِ چنین ادعایی کافی ست به بسیاری از تجمعات (مثلاً در یکم میاخیر) نگاهی گذرا بیندازیم. در این نوع از اعتراضات بعضاً شاهد رقص و پایکوبی (هرچند که نمادِ اعتراضی داشته باشد) هستیم، شعارها که اتفاقاً با همراهی بخش کوچکی از جمعیت هم مواجه میشوند، معمولاً ساختار شکن نیستند و خیابان در کمتر از نیم روز به حالتِ قبلیاش بازمیگردد. تجمع کنندگان خودشان هم آگاهند که قرار نیست هیچ کارِ خاصی جز پیاده روی- آن هم در یک مسیرِ از پیش تعیین شده که اگر فردی از آن خارج شود هم توسط باقیِ افراد آنارشیست خوانده میشود- انجام دهند و درست به همین خاطر است که پلیسها هم به آنها اعتماد دارند و سعی میکنند زیاده مته به خشخاش نگذارند و در حالی که باتومهایشان را در نزدیکترین نقطه به واکنشِ دستِ راست قرار دادهاند و بیسیمهایشان هم روشن است، با لبخندی پیروزمندانه و البته مشمئز کننده در کنار مردم قدم میزنند که آنها از چنین اعتراضی که رضایت کاذب به همراه میآورد و از سوی دیگر ترفند امتیازِ اعطای آزادی به مخالفان را به آنان میدهد، استقبال هم میکنند.
کارگر اما یک نمایش نیست که خود سوژه است و به یک روز-مناسبت هم محدود نمیشود. در جوامع سرمایهداری اما که روبنای فکری و پس زمینهی ذهنی کارگران را فرهنگی زاییدهی همین نظام تشکیل میدهد، هنگام برپایی یک تجمع اعتراض آمیز، چهارچوبهای همین ساختار، با رعایت استانداردها و جذابیتهای بصری حفظ میشود و این دقیقاً بخشی از جامعهی نمایشیای است که “گی دوبور” جامعهشناس انقلابی به آن اشاره میکند.
چنین تجمعاتی که عموماً به اصطلاحِ دهان پر کنِ مسالمت آمیز هم مزین هستند، در نهایت برای یادمانها یا مثلاً روز جهانی بهداشت کارایی بیشتری دارند.
از دیگر سو، این روند در نظامهای توتالیتر تا آنجا دیگرگونه است که حتی “اندیشه”ی تشکیل یک تجمع معمولاً با سرکوب مواجه میشود. مردم در اینجا برای بدیهیترین حقوقشان هم بایستی ستیز کنند. و اینجاست که تفاوت تجمعات روز کارگر در شهرهایی مانند سنندج ایران و مثلاً تورنتوی کانادا عیان میشود.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا کلیت چنین ستیزی برای دستیابی به همان حقوق نیم بند است که پس از دستیابی به آن اعتراضها متوقف شود؟ پاسخ اما ساده است؛ سرمایه داری همه چیز را درون خودش جذب و هضم میکند حتی به اعتراض هم فرمی سانتی مانتال و نمایش گونه میدهد و آن را به نوعی مصرف نمایشی تقلیل میدهد. تحلیل این مهم در قالب جامعهٔ نمایش، به خوبی نشان میدهد که همه چیز در این سیستم به کالا بدل میشود و خود کالا نیز به عنوان بازنمود چیزهای دیگر ظاهر میشود.
پلیس باتوم به دستی که معترضان را همراهی و مشایعت میکند، قصد دارد اعتراض آنها را “کنترل” کند تا از سطح در نگذرد و از مسیری که دولت طبقاتی سرمایهداری تعیین کرده است عدول نکند. به این تعبیر اعتراض کنندگان از آزادی برخوردارند اما آزادی آن “نیم بند” است. “نیم بند”؛ چرا که ساختار طبقاتی موجود از آزادی بیان و انتقاد برای استحکام بخشیدن به خود بهره میبرد؛ و حتی خودش در نقد خودش پیشقدم میشود زیرا در صورتی که سیستم سرمایهداری، خود قادر به تولید نقد خود باشد، نشاندهنده آن است که خود واقعاً بیبدیل و غیرقابل قطع نظرکردن است. هدف تمام نقدها و طنزهای نمایشی علیه سیستم، آگاهانه یا ناآگاهانه همین است: “شریکشدن در قدرت نقد، برای آسیبناپذیرکردن سیستم”.
یک دیکتاتور یا یک سیستم استبدادی با سرکوب مستقیم و عریان نقدها، در حقیقت اقرار میکند که تغییر ناممکن نیست و نقدها میتوانند مؤثر باشند، در حالیکه سرمایهداری که خود را هم پیوند دائمی دموکراسی و آزادی میپندارد با اعطای چنین آزادیهایی و سهیم کردن دیگران در انتقاد، پیام وحشتناکی صادر میکند که در چند جمله خلاصه میشود: “البته که نقد کنید، ما همه مخالف بیماری هستیم، ولی نقد فایدهای ندارد.”
سه و نیم ميليون کودک ايرانی محروم از مدرسه
به گزارش جام جم، فرشيد يزداني، فعال حقوق کودک، نگران تبعات
اجتماعی اين جاافتادگی از قافله تحصيل است؛ پيامدهايی که به زعم او،
بالارفتن نرخ بيکاری ، استمرار نابرابريها، کاهش فرصتهای اشتغال و گسترش
آسيبهای اجتماعی تنها بخشی از گرفتاريهای کشور در سالهای آينده خواهد
بود.
در خصوص حقوق کودکان، مرضيه قاسمپور با اشاره به تبعيضها و نبود حمايتهای قانونی ميگويد: در زمينه مسائل مربوط به کودکان قوانين زيادی در کشور وجود دارد اما در عمل اين موضوعات جنبه تزئينی دارد و در بورس موضوعات مهم اجتماعی قرار ندارد که اين مساله در کنار مشکلات خانوادگي، سبب شده قوانين مربوط به کودکان معطل و بينتيجه بماند.
او توضيح ميدهد: در قوانين مدنی ايران تاکيد زيادی به ماندن بچهها کنار خانوادهشان شده به طوری که حتی اگر آنها مانع تحصيل بچهها بشوند نيز هيچ نهادی نميتواند آنها را از خانواده دور کند (چون در قانون مدنی ما تحصيل به عنوان يکی از نيازهای کودکان مشخص نشده و تکليف پدر تنها تامين لباس، مسکن و خوراک آن هم در حد رفع نياز است)، قانون خاصی هم که به مجازات والدينی که مانع از تحصيل کودکان شود اشاره دارد نياز به جرح و تعديل دارد و به نظرمی رسد ضمانت اجرايی اين قانون بايد سختگيرانه و کيفری باشد.
اين حقوقدان در عين حال به موانع فرهنگی در حوزه کودکان تاکيد زيادی دارد. او ناآشنايی خانوادهها به حقوق کودکان از جمله حق آنها برای تحصيل را علت اصلی اجرا نشدن اين قوانين ميداند و توضيح ميدهد: يکی از دلايل عدم تمکين خانوادهها به قانون، فقر اقتصادی است يعنی معضلی که کودکان را به بازوی خانواده برای تامين مخارج زندگی تبديل ميکند ضمن اينکه سطح سواد کم والدين، سقف تحصيلی قائل شدن برای دختران و بيفايده دانستن تحصيل آنها و تفکراتی چون وجود فاصله ميان مدرسه تا محل زندگی نيز به اين مشکل دامن ميزند.
قاسمپور که مشکلات کودکان را زنجيرهای به هم پيوسته از ناکارآمديها ميداند و معتقد است در ميانه اين بحث چند قطعه از پازل گم شده، باور دارد که دستگاههای متولی اعم از ناجا، بهزيستي، شهرداری و ngoهای فعال در حوزه حقوق کودک ميتوانند با همکاری يکديگر، به کمک آموزش و پرورش بيايند و کودکان بازمانده از چرخه تحصيل را به مدارس بازگردانند، هر چند که به گفته او در حال حاضر موازيکاری نهادهای مختلف که هيچ نوع ارتباطی با يکديگر ندارند و از ماموريتهای هم بيخبرند، مانع به ثمر نشستن تلاشها در اين بخش است.
فاطمه قربان، معاون ابتدايی وزير آموزش و پرورش سال گذشته از اجرای طرحی ملی در کشور خبر داد که بر اساس آن تمام استانها موظفند دانشآموزان لازمالتعليم بازمانده از تحصيل را شناسايی کنند.
حالا يکسال از آن زمان گذشته و اين روزها تقريبا زمان به ثمر نشستن تلاشی است که فاطمه قربان سال پيش از آن حرف زده و اعلام کرده بود که تعداد دقيق اين کودکان در سه ماهه نخست سال ۹۱ مشخص خواهد شد.
البته فعلا از اين آمار خبری نيست که البته خودش مانعی برای حل مشکلات اين دسته از کودکان است، چون اگر آماری دقيق موجود نباشد احتمال بياهميت تلقيشدن موضوع زياد است. اما در اين ميان معطل ماندن بخشی از قانون برنامه پنجم توسعه نيز به عنوان نقشه راه توسعه کشور اهميت پيدا ميکند، بويژه آنکه قانونگذار در اين قانون پيشبينی کرده تا پنج سال آينده بيسوادی در بين دانشآموزان لازمالتعليم بايد به صفر برسد، يعنی رقمی که به نظر ميرسد؛ با آمار فعلی ۳٫۵ ميليونی جاماندگان از تحصيل، شانس تحقق ضعيفی داشته باشد.
در خصوص حقوق کودکان، مرضيه قاسمپور با اشاره به تبعيضها و نبود حمايتهای قانونی ميگويد: در زمينه مسائل مربوط به کودکان قوانين زيادی در کشور وجود دارد اما در عمل اين موضوعات جنبه تزئينی دارد و در بورس موضوعات مهم اجتماعی قرار ندارد که اين مساله در کنار مشکلات خانوادگي، سبب شده قوانين مربوط به کودکان معطل و بينتيجه بماند.
او توضيح ميدهد: در قوانين مدنی ايران تاکيد زيادی به ماندن بچهها کنار خانوادهشان شده به طوری که حتی اگر آنها مانع تحصيل بچهها بشوند نيز هيچ نهادی نميتواند آنها را از خانواده دور کند (چون در قانون مدنی ما تحصيل به عنوان يکی از نيازهای کودکان مشخص نشده و تکليف پدر تنها تامين لباس، مسکن و خوراک آن هم در حد رفع نياز است)، قانون خاصی هم که به مجازات والدينی که مانع از تحصيل کودکان شود اشاره دارد نياز به جرح و تعديل دارد و به نظرمی رسد ضمانت اجرايی اين قانون بايد سختگيرانه و کيفری باشد.
اين حقوقدان در عين حال به موانع فرهنگی در حوزه کودکان تاکيد زيادی دارد. او ناآشنايی خانوادهها به حقوق کودکان از جمله حق آنها برای تحصيل را علت اصلی اجرا نشدن اين قوانين ميداند و توضيح ميدهد: يکی از دلايل عدم تمکين خانوادهها به قانون، فقر اقتصادی است يعنی معضلی که کودکان را به بازوی خانواده برای تامين مخارج زندگی تبديل ميکند ضمن اينکه سطح سواد کم والدين، سقف تحصيلی قائل شدن برای دختران و بيفايده دانستن تحصيل آنها و تفکراتی چون وجود فاصله ميان مدرسه تا محل زندگی نيز به اين مشکل دامن ميزند.
قاسمپور که مشکلات کودکان را زنجيرهای به هم پيوسته از ناکارآمديها ميداند و معتقد است در ميانه اين بحث چند قطعه از پازل گم شده، باور دارد که دستگاههای متولی اعم از ناجا، بهزيستي، شهرداری و ngoهای فعال در حوزه حقوق کودک ميتوانند با همکاری يکديگر، به کمک آموزش و پرورش بيايند و کودکان بازمانده از چرخه تحصيل را به مدارس بازگردانند، هر چند که به گفته او در حال حاضر موازيکاری نهادهای مختلف که هيچ نوع ارتباطی با يکديگر ندارند و از ماموريتهای هم بيخبرند، مانع به ثمر نشستن تلاشها در اين بخش است.
فاطمه قربان، معاون ابتدايی وزير آموزش و پرورش سال گذشته از اجرای طرحی ملی در کشور خبر داد که بر اساس آن تمام استانها موظفند دانشآموزان لازمالتعليم بازمانده از تحصيل را شناسايی کنند.
حالا يکسال از آن زمان گذشته و اين روزها تقريبا زمان به ثمر نشستن تلاشی است که فاطمه قربان سال پيش از آن حرف زده و اعلام کرده بود که تعداد دقيق اين کودکان در سه ماهه نخست سال ۹۱ مشخص خواهد شد.
البته فعلا از اين آمار خبری نيست که البته خودش مانعی برای حل مشکلات اين دسته از کودکان است، چون اگر آماری دقيق موجود نباشد احتمال بياهميت تلقيشدن موضوع زياد است. اما در اين ميان معطل ماندن بخشی از قانون برنامه پنجم توسعه نيز به عنوان نقشه راه توسعه کشور اهميت پيدا ميکند، بويژه آنکه قانونگذار در اين قانون پيشبينی کرده تا پنج سال آينده بيسوادی در بين دانشآموزان لازمالتعليم بايد به صفر برسد، يعنی رقمی که به نظر ميرسد؛ با آمار فعلی ۳٫۵ ميليونی جاماندگان از تحصيل، شانس تحقق ضعيفی داشته باشد.
«پسرم مرد، من یتیم شدم»
ناصرآقاجري
هواي بامداد، دلنشين و بهاري بود. کارگرانِ احداث دست جمعی ورزش می
کردند. ما باید صبر مي كرديم تا ورزششان تمام شود تا بتوانیم به محل کارمان
برویم. کار از ساعت 30/6 دقیقه بامداد آغاز می شود. با رسیدن به کانکس
اولین کاری که می کنیم، روشن کردن کولر گازی است. دیروز یکی از مهندسان
همکارمان با صدایی غیردوستانه، بی اعتنا و تحقیرآمیز، پیرمرد آبدارچی را
بازخواست کرده بود – تو اول باید به کانکس ما بیایی و وسایل چای را آماده
کنی.
– من باید 5 تا کانکس دیگر را هم خدمات بدهم. همه ی آقایان مهندسان، همین حرف شما را می زنند . من چه باید بکنم؟
همکار ما از بالا به پایین نگاه می کرد از این رو منطق برایش اهمیت نداشت. منافع فردی را فراتر از منطق می دید. امروز همین که کولر را روشن کردیم. آبدارچی خودش را به کانکس ما رساند. لیوان های چای و فلاکس و.....جمع کرد و با خودش برد. به سختی راه می رفت ولی همه ی تلاشش را می کرد. پس از مدت کوتاهی بازگشت و چای را آماده نمود.در پایان کارش با لهجه قشقایی پرسید:
ببخشید آقایان مهندس ،فرمایش دیگری ندارید؟
مهندس پرخاشگر دیروزی: بعدا برگرد و کانکس را جارو کن، همیشه به شما باید تذکر داد؟ خودت که چشم داری. پرسیدن نداره....
من حرف او را قطع کردم و خیلی دوستانه گفتم: خسته نباشی عموجان . برگشت و به من نگاه کرد. گویی در این جا فقط انتظار امر و نهی شنیدن را دارد، برخورد دوستانه حیرت زده اش کرده بود. بسیار فروتنانه تشکر کرد. چهره اش را چنان غمی فرا گرفته بود که انرژی منفی را با قدرت به مخاطب منتقل می کرد. پرسیدم : چی شده عمو جان ، خیلی گرفته اي؟ پرسشي نا به جا و درد آور پرسيده بودم. بغض گلوي پیرمرد را گرفت. چهره اش سراسر گریه شد. نمی توانست به راحتی حرف بزند. در حالی که با کف دستانش اشك از گونه هایش می سترد، به زحمت این جمله را بیان کرد: پسرم مرد، من یتیم شدم. آرام برگشت و از در بیرون رفت.
دانیال کارگر داربست بود، ولی به دلیل شکستگی زانوی پای چپش نمی توانست در پروژه های عسلویه کار فنی خود را ادامه دهد. یک دختر و چهار پسر داشت که به قول خودش «چون با نون حلال بزرگشان کردم همه دانشگاه رفتند» دخترش لیسانس را گرفته و بیکار در خانه نشسته است. سال های متمادی برای پیروزی در کنکور شب و روز درس خواند، با فقر پدر همزیستی کرد، دندان بر جگر گذاشت، با هزاران آرزو که پس از پایان دانشگاه ، کار خواهد کرد، پول و درآمد خواهد داشت و زندگی . ولی حالا در یک شهر کوچک (فیروزآباد فارس) در چهار دیواری خانه ی پدری ، زندانی است. همه ی سرمایه گذاری های مادی – انسانی برای گرفتن یک مدرک دانشگاهی به باد رفته است.
دانیال مردی متوسط قامت و نیرومند بود. کار دشوار و پر خطر داربست بندی دستان نیرومندی به او داده بود. با خوش رویی کار می کرد وهمیشه کارهای دشوار را به عهده می گرفت .آن روز بامداد مثل هر روز یک دستمال نان تیری (نان محلی) یک خیار و دو گوجه و مقدار ناچیزی پنیر برای ناهارش در دستمال پیچید و به سر کار رفت . به تنهایی می باید همه ی کارهای داربست ساختمان را انجام دهد، چون پیمانکار معتقد بود این کار یک نفراست ، تنها یک کمکی داشت که در حقیقت کارآموز بود و وسایل را در اختیار دانیال قرار می داد..پیمانکار اعتقادی به دادن کفش ایمنی یا کمربند ویژه داربست بندها نداشت. در پاسخ به تقاضاي دانیال برای کمربند ایمنی می گفت :
خجالت بکش مگه تو ، دین نداری؟! هر وقت موقعش برسه ، چه کمربند داشته باشی چه نداشته باشی ، کارت تمومه . برو،برو سر کارِت ، وقتو هدر نده .
طبق اصول نانوشته ی لیبرالیسم وطنی و تعدیل ساختاری، اداره کار هم در این زمینه هیچ مسئولیتی ندارد. تخته های داربست این بساز و بفروش، سال های سال برای پیمانکار کار کرده بود و اکثرا شکاف های عمقی وسراسری داشتند که بوسیله گچ و سیمان پر شده بود و از نظر ایمنی قابل استفاده نبودند. در این موارد هیچ نظارت عملی وجود ندارد. پیمانکار حاضر نیست برای خرید تخته تازه پول بپردازد و کارگر که زندگی خانواده اش در گرو چنین کارهایی است (با توجه به بیکاری هایی گسترده ) مجبور است با همین ابزار زندگی اش را به خطر بیندازد. آن روز ارتفاع 5 متری را ، باید تخته ریزی مي كرد. از این رو، ابتدا به سراغ حاجی آقای بساز و بفروش رفت.
حاجی سلام ، والله این تخته ها اعتبار ندارند ، حالا من می تونم خودمو به داربست ها گیر بدم، ولی بنا و گچکار این کاره نیستند، می افتند و.....
پیمانکار حرفش را قطع کرد و با عصبانیت گفت :
اول صبح آمدی و گیر می دی ، برو عمو، برو سرت توی کار خودت باشه ، تو همیشه باید فضولی بکنی؟
حاج آقا من داربست بندم من باید تخته ریزی کنم، می دونم.....
ببین اگه نمی خوای کار کنی، برو پی کارت ، مثل تو ریخته توی شهر ، آرزو می کنن من صداشون بزنم. مردتیکه عمله برای من تکلیف معین می کنه .
توهین های حاجی ، دانیال را از خود بی خود کرد.داشت مشت هایش را گره می کرد که کمکی آرام آستینش را کشید:
دانیال ولش کن این بی پدر که آدم نیست ، پسرت دو ساله دیگه باید دانشگاه آزاد درس بخونه ، تو فیروزآباد هم برای همه کار نیست .
سیل مشکلات مالی در برابر چشمانش هویدا شد ، به خود آمد . سرش را پایین انداخت و برگشت. در دلش هر چه ناسزای رکیک بود نثار پیمانکار کرد. تعداد کارگرهای کارگاه بیش از ده نفر هستند. ولی ترفندهای دلال ها همه قوانین را می توانند دور بزنند. کار ساختن و بنایی را به چند نفر پیمان داده در ازای مقدار کاری که پیمانکار تعیین می کند.آن ها می توانند پس از انجام کارشان به خانه بروند ولی مقدار کار به اندازه ای است که همیشه این افراد تا دیر وقت باید کار کنند . گچکاری را به دسته ی دیگر واگذار کرده و بدین صورت به کارگاهی تبدیل شده که زیر ده نفر نیروی کار دارد . بدین جهت از قانون کار معاف شده است. کارگران نه بیمه و خدمات درمانی دارند ، نه بازنشستگی و نه حداقل حقوق. این شاهکاری است که در تاریخ اقتصادی کشور ما برای همیشه به یادگار خواهد ماند . قانونی که دولت اصلاحات لايحه ی آن را تنظیم و به مجلس برد و نمايندگان مجلس ششم، با اکثریت اصلاح طلب آن را تصویب کردند.
دانیال و کمکی اش به محل داربست برگشتند. حالا می باید یک طبقه بالاتر تخته ریزی کنند. باید تخته ها را با سیم نرم ببندند تا تخته حرکت نکند. به پیام های درونی اش که نگرانش مي كرد توجهی نکرد. به خصوص که پیمانکار پایین ایستاده بود و با داد و بیداد از کندی کار ایراد می گرفت و مرتب تکرار می کرد:
شما یک مشت تنبل بی عار هستید،این دیگه چه جور کار کردنه ، تا حالا باید داربست را تمام کرده باشید ، کارگرا معطل شما هستند و...»
یک ریز غر می زد. دانیال طناب را پایین انداخت. همکارش بدون شتاب، بدون اعتنا به غرولند صاحب کار یک سر تخته چهار تراش 4 متری را بدان بست، با گره مخصوص داربست بندها و طناب را به علامت آماده بودن یک تکان داد. دستان پر پینه و نیرومند دانیال تخته را به راحتی بالا کشید و آن را روی فاصله بین دو لوله داربست انداخت . در این شرایط می بایست دو سر تخته را با سیم نرم به لوله داربست ها محکم ببندند تا ایمن شود و حادثه بوجود نیاورد. دانیال با سرعت مشغول بستن تخته بود که پیمانکار فریادش بلند شد:
هی عمو، حالا ن نبند این صاحب مرده ها رو، زودتر تخته ها را بالا بکش ، بعد می بندی.همه اش نون مفت می خورند.
(در دنیای لیبرال – پیمانکاران – ایمنی در کار نان مفت خوردن است) دانیال دستور صاحب کار را اجرا کرد. او برای بالا کشیدن تخته های بلند چهار متری آن ها را پس از بالا کشیدن به لوله داربست ها تکیه می داد و با یک حرکت سریع (یک شوک قدرتی) آن ها را در اختیار می گرفت. در حالی که زیر پایش تخته ها تحت تاثیر وزن وفشار آرام آرام جا به جا می شدند، او با هوشیاری کارش را انجام می داد. همه چیز را می دید و به سرعت واکنش درست را عملی می کرد. ولی تخته بعدی که روی داربست انداخته بود یک شکاف عمیق سراسری داشت که گچ و بتن آن را پر کرده بود . دانیال حرکات بعدی اش را باید از روی این تخته انجام دهد. روی تخته شکسته قرار گرفت و طناب را پایین انداخت . همکارش تخته بعدی را به طناب بست و طناب را تکانی داد. دانیال شروع کرد به بالا کشیدن. تخته زیر پایش به جیر جیر افتاده بود، برای لحظه ای توقف کرد. تردید و ترس وجودش را فرا گرفته بود . ولی اگر ادامه ندهد نه فقط اخراج می شود ، معلوم نیست پیمانکار کی حقوق باقی مانده اش را پرداخت کند. ترس دوم قوی تر از مرگ بود. سرش را بالا گرفت وردی خواند و تخته را بالا کشید . طبق معمول آن را به لوله داربست تکیه داد و برای در اختیار گرفتن کامل تخته می باید یک فشار قوی به آن وارد کند تا سر دیگر تخته بالا بیاید. با یک حرکت تند و قوی تخته را در آغوش گرفت ولی هم زمان با آن تخته زیر پایش مقاومتش را از دست داد. صدای شکستن تخته در سرش پیچید، ولی دستانش در اختیار نگه داشتن تخته بعدی بود. آن را رها کرد و با همه ی نیرو دستانش را بسوی داربست ها دراز کرد. اگر دستش به داربست می رسید ... ولی دیگر دیر شده بود. دانيال سقوط کرد. زیر پایش فونداسیون بتن آماده ی استقبال از او بود. با دو پا و با شدت روی فونداسیون افتاد. تنها حس کرد پای چپش به شکل غیر عادی جلوتر از اوست و دیگر بیهوش شد.
روی پای چپش ساعت ها عمل جراحی صورت گرفته بود. زانوي چپ او به شدت آسيب ديده بود. وقتي در بیمارستان چشمانش را باز کرد به اطراف نگاه کرد همسرش را دید که در لباس قشقایی به او چشم دوخته و با ديدگاني پر از اشك با نگراني حركات او را مي پايد. زن به هوش آمدن همسر را ديد. ولي حرفي نمي زد. مي ترسيد نتواند جلوي هق هق اش را بگيرد. چانه اش مي لرزيد و لبانش را گاز گرفته بود. دختر و دو پسرش آن سوي تختش ايستاده بودند. همه نگران و ماتم زده بودند. تنها نان آور و يگانه منبع كسب درآمد خانواده صدمات جدي ديده بود. ديگر امكان كار به شكل قبل را نداشت. پاي چپ كه مي بايد به دور لوله ي داربست قفل شود تا تعادل او را در ارتفاع حفظ كند ديگر آن انعطاف را پيدا نخواهد كرد. مصيبت بر خانه ي اين رنجبر سايه افكند. بچه هايي كه درس مي خواندند به شدت نگران بودند. پسر دوم ليسانس تربيت بدني داشت. ازدواج كرده و با اين مدركش با كار عملگي روي ساختمان ها چندرغاز به دست مي آورد كه با سياست هاي اقتصادي موجود روز به روز ارزش آن كمتر مي شد و قدرت خريدشان سقوط مي كرد. دخترش هم كه ليسانس گرفته بيكار درخانه نشسته بود. پسر سوم دانشجوي سال دوم دانشگاه است. پدر قادر نيست نام رشته ي فرزند را اعلام كن و پسر چهارم ديپلمه بيكار و پشت كنكوري است. همه مي دانستند كه ديگر پدر نمي تواند آن حداقل هاي ديروزي را هم براي خانواده فراهم كند.
دانيال يكي از كارگراني است كه نوازش مجلس اصلاحات، مجلس ششم و دولت آن زمان شامل حالش شده است.(معاف شدن كارگران زير ده نفر از شمول قانون كار) كارگران اين كارگاه ها حق بهره مندي از اين قانون كار بي يال و دم و اشكم را ندارند. چرا؟! پاسخ خيلي شفاف است: بخش خصوصي ! حمايت از بخش خصوصي براي سرمايه گذاري ، به قيمت لگدمال كردن حداقل حقوق ناچيز زحمتكشان. اين كارگران زماني كه در اثر عدم رعايت اصول ايمني به وسيله ي آقايان بخش خصوصي يعني همان سرمايه داران و دلالان و واسطه ها صدمه مي بينند، رها مي شوند تا كاسه ي گدايي به دست بگيرند. ولي كارگران شرافتمندتر از آن هستند كه در نگرش دلال ها به تصوير كشيده مي شود.
دانيال با زانوي شكسته هنوز كار مي كند. او سال ها رنج برده وخون دل خورده تا به قول خودش نان حلال روي سفره ي خانواده اش برسد. تا چهار نيروي كار تحصيل كرده ي دانشگاهي در سطح كارشناس ارزان و مفت در اختيار جامعه قرار دهد. ولي مناسبات موجود كه مدعي بهترين مناسبات روي زمين است، تعهدش را در قبال زحمتكشان جامعه با تصويب چنان قانوني نديده مي گيرد.
پسر اول دانيال مهندس عمران در پروژه لامرد است. او با شنيدن خبر سقوط پدر به سمت فيروز آباد به راه مي افتد. خانواده كه از پرداخت هزينه هاي بيمارستان ناتوان شده بود، تصميم مي گيرند براي ادامه درمان ، پدر را به خانه ببرند. هم زمان پسر بزرگ از راه مي رسد. او فقط دو سال سابقه ي كار دارد، اما مانند بقيه افراد خانواده مهربان وعاشق خانواده است. با ديدن چهره ي افسرده ي خواهر و برادران و مادر كه بيشتر از همه زانوي غم به بغل گرفته ، قلبش ريش ريش مي شود. به سوي پدر مي رود كه از درد به خود مي پيچيد. دستش را مي بوسد. جو ماتم زده ي خانه او را تحت تاثير قرار داده ولي براي روحيه دادن به خانواده به دشواري بغض را در گلويش فرو مي دهد. به سختي جلوي اشك هايش را مي گيرد و رو به همه مي گويد:
چه خبره؟ چرا اينقدر ترسيده ايد. خدا را شكر كه پدر زنده است. حالش هم خوب مي شود. تازه مگه من مردم. من هر چه دارم مال شماست. پول دانشگاه بچه ها را مي دم.خرجي خونه و خرج دواي پدر را مي دهم. چرا اين قدر منو دست كم گرفتيد؟
مادر از اتاق بيرون مي رود تا اشك هايش را در تنهايي بريزد. حركت انساني پسر بزرگش او را زير و رو كرده است. صداي گرم او هنوز به گوش مادر مي رسد:
پدر مگه تو يك عمر بدبختي نكشيدي تا ما سر بلند شويم. حالا من نمي گذارم برادر و خواهرم دچار مشكل شوند. مادر به سوي آشپزخانه مي رود تا غذايي براي عزيزانش آماده كند. دانيال درد را فراموش كرده و در دل مرتب خدا را به خاطر اين فرزندش سپاس و درود مي گويد.
فرزند بزرگ به قولش عمل مي كرد و پدر با عصا راه رفتن را شروع كرده بود و زندگي بار ديگر چهره ي زيبايش را به خانواده نشان مي داد. يك خوشبختي كوچك و زودگذر. اما يك حادثه ي غيرمنتظره همه چيز را عوض كرد. پسر بزرگ شب و روز كار مي كرد و اغلب شب ها اضافه كاري مي ماند تا بتواند از پس مشكلات خانواده برآيد. پس از چند ماه كار فشرده دچار سرگيجه و تاري چشم شد. هر روز وضعش بدتر مي شد به طوري كه در كار دچار مشكل مي شد. مجبور شد به پزشك برود. تشخيص پزشك تومور مغزي و بعد عمل جراحي و ... مرگ.
آري پدر حق داشت بگويد:"پسرم مرد و من يتيم شدم."
پسر سوم مجبور شد دانشگاه را رها كند. پسر چهارم ديگر براي كنكور درس نخواند و همراه پسر دوم كه ليسانس تربيت بدني دارد روي ساختمان هاي شهر عملگي مي كنند . پدر هم با پاي شكسته آبدارچي ما شده است. تنها خواهرشان نيز در ميان 4 ديواري هاي يك زندان خانگي در شهري دور افتاده و كوچك بر بدبختي هاي خانواده اش اشك مي ريزد.
آيا برنامه ريزان اقتصادي كه به حاكمان قبولانده اند، برنامه ي اقتصادي صندوق بين المللي پول يعني همان(اقتصاد امريكايي) را بپذيرند، براي ميليون ها نفر خانواده ي بدون پشتوانه كارگران كارگاه هاي زير ده نفر هيچ راهكاري انديشيده اند؟ و يا همانند تئوريسين هاي نئوليبراليستي اعتقاد دارند :"دولت در اين زمينه مسووليتي ندارد" آيا طراحان تعديل ساختاري در ايران قصد دارند ايران را به بازار خريد كالاهاي خارجي از سير و پياز و گندم و برنج و ميوه تا وسايل و ابزار آلات ساخت پالايشگاه ها تبديل كنند؟ با اين ترفند ليبرالي كه توليد همه چيز در ايران بي كيفيت است و گران تمام مي شود. بهانه اي كه دلالان بازار سنتي، كه حالا پيشرفت كرده اند و نزول خوار مدرنيته (بورس باز) شده اند، ورد زبان همه ي رسانه ها كرده اند. آيا سرنخ اين اقتصاد دانان نئوليبراليستي وطني در دستان پنهان صهيونيست ها نيست تا ايران را به بحراني غيرقابل برگشت بكشانند. تا برنامه ي بوش پسر(تجزيه ايران) عملي گردد؟
با كمال تاسف ذخاير و منابع ايران كه سرمايه نسل هاي آينده ايران هم هستند، به جاي اين كه ايران را از نظر صنعتي و كشاورزي مستقل و توسعه يافته كند، آن را به مصرف كننده ي كالاهاي ديگر كشورها تبديل كرد و باعث رونق اقتصادي كشورهايي چون چين و هند و كره و... شده است.
دانيال يكي از ميليون ها قرباني سياست هاي تعديل ساختاري و خصوصي سازي است. او امروز به كانكس ما آمد و وقتي ديد من تنها هستم درد دلش را برايم گفت. از فقر بي رحم و سياهي كه خانواه ي او را گرفته ، از بچه هايي كه مجبور شدند درس و دانشگاه را رها كنند و دختر و پسري ليسانسه و بيكار گفت. همه سربار پدري شده اند كه معلول حوادث نا ايمن كار است و هر آن امكان دارد اخراجش كنند.
مي گفت: دختر ليسانسه ام كه هيچ، اون پسرم كه ليسانس تربيت بدني داره و زن و بچه داره هم توقع زيادي نداره. تو رو به آن خدايي كه مي پرستيد او رو بزار سر يه كار. توقعي نداره. كاري مثل نگهباني، ايمني. آقا به خدا پسرام همه شون آدماي پاك و متديني هستند. آقا...
عسلويه پر است از فارغ التحصيلاني كه با ليسانس و كارداني به عنوان كارگر ساده كار مي كنند.
آري تعديل ساختاري وخصوصي سازي همه چيز ما را دارد نابود مي كند. امريكا بدون اينكه پا به اين كشور بگذارد با برنامه هاي اقتصادي اش ما را زمين گير كرده است. آيا واسطه هاي بورس باز دركي ازنابودي سرمايه انساني دارند؟
عسلويه 20 ارديبهشت 91
– من باید 5 تا کانکس دیگر را هم خدمات بدهم. همه ی آقایان مهندسان، همین حرف شما را می زنند . من چه باید بکنم؟
همکار ما از بالا به پایین نگاه می کرد از این رو منطق برایش اهمیت نداشت. منافع فردی را فراتر از منطق می دید. امروز همین که کولر را روشن کردیم. آبدارچی خودش را به کانکس ما رساند. لیوان های چای و فلاکس و.....جمع کرد و با خودش برد. به سختی راه می رفت ولی همه ی تلاشش را می کرد. پس از مدت کوتاهی بازگشت و چای را آماده نمود.در پایان کارش با لهجه قشقایی پرسید:
ببخشید آقایان مهندس ،فرمایش دیگری ندارید؟
مهندس پرخاشگر دیروزی: بعدا برگرد و کانکس را جارو کن، همیشه به شما باید تذکر داد؟ خودت که چشم داری. پرسیدن نداره....
من حرف او را قطع کردم و خیلی دوستانه گفتم: خسته نباشی عموجان . برگشت و به من نگاه کرد. گویی در این جا فقط انتظار امر و نهی شنیدن را دارد، برخورد دوستانه حیرت زده اش کرده بود. بسیار فروتنانه تشکر کرد. چهره اش را چنان غمی فرا گرفته بود که انرژی منفی را با قدرت به مخاطب منتقل می کرد. پرسیدم : چی شده عمو جان ، خیلی گرفته اي؟ پرسشي نا به جا و درد آور پرسيده بودم. بغض گلوي پیرمرد را گرفت. چهره اش سراسر گریه شد. نمی توانست به راحتی حرف بزند. در حالی که با کف دستانش اشك از گونه هایش می سترد، به زحمت این جمله را بیان کرد: پسرم مرد، من یتیم شدم. آرام برگشت و از در بیرون رفت.
دانیال کارگر داربست بود، ولی به دلیل شکستگی زانوی پای چپش نمی توانست در پروژه های عسلویه کار فنی خود را ادامه دهد. یک دختر و چهار پسر داشت که به قول خودش «چون با نون حلال بزرگشان کردم همه دانشگاه رفتند» دخترش لیسانس را گرفته و بیکار در خانه نشسته است. سال های متمادی برای پیروزی در کنکور شب و روز درس خواند، با فقر پدر همزیستی کرد، دندان بر جگر گذاشت، با هزاران آرزو که پس از پایان دانشگاه ، کار خواهد کرد، پول و درآمد خواهد داشت و زندگی . ولی حالا در یک شهر کوچک (فیروزآباد فارس) در چهار دیواری خانه ی پدری ، زندانی است. همه ی سرمایه گذاری های مادی – انسانی برای گرفتن یک مدرک دانشگاهی به باد رفته است.
دانیال مردی متوسط قامت و نیرومند بود. کار دشوار و پر خطر داربست بندی دستان نیرومندی به او داده بود. با خوش رویی کار می کرد وهمیشه کارهای دشوار را به عهده می گرفت .آن روز بامداد مثل هر روز یک دستمال نان تیری (نان محلی) یک خیار و دو گوجه و مقدار ناچیزی پنیر برای ناهارش در دستمال پیچید و به سر کار رفت . به تنهایی می باید همه ی کارهای داربست ساختمان را انجام دهد، چون پیمانکار معتقد بود این کار یک نفراست ، تنها یک کمکی داشت که در حقیقت کارآموز بود و وسایل را در اختیار دانیال قرار می داد..پیمانکار اعتقادی به دادن کفش ایمنی یا کمربند ویژه داربست بندها نداشت. در پاسخ به تقاضاي دانیال برای کمربند ایمنی می گفت :
خجالت بکش مگه تو ، دین نداری؟! هر وقت موقعش برسه ، چه کمربند داشته باشی چه نداشته باشی ، کارت تمومه . برو،برو سر کارِت ، وقتو هدر نده .
طبق اصول نانوشته ی لیبرالیسم وطنی و تعدیل ساختاری، اداره کار هم در این زمینه هیچ مسئولیتی ندارد. تخته های داربست این بساز و بفروش، سال های سال برای پیمانکار کار کرده بود و اکثرا شکاف های عمقی وسراسری داشتند که بوسیله گچ و سیمان پر شده بود و از نظر ایمنی قابل استفاده نبودند. در این موارد هیچ نظارت عملی وجود ندارد. پیمانکار حاضر نیست برای خرید تخته تازه پول بپردازد و کارگر که زندگی خانواده اش در گرو چنین کارهایی است (با توجه به بیکاری هایی گسترده ) مجبور است با همین ابزار زندگی اش را به خطر بیندازد. آن روز ارتفاع 5 متری را ، باید تخته ریزی مي كرد. از این رو، ابتدا به سراغ حاجی آقای بساز و بفروش رفت.
حاجی سلام ، والله این تخته ها اعتبار ندارند ، حالا من می تونم خودمو به داربست ها گیر بدم، ولی بنا و گچکار این کاره نیستند، می افتند و.....
پیمانکار حرفش را قطع کرد و با عصبانیت گفت :
اول صبح آمدی و گیر می دی ، برو عمو، برو سرت توی کار خودت باشه ، تو همیشه باید فضولی بکنی؟
حاج آقا من داربست بندم من باید تخته ریزی کنم، می دونم.....
ببین اگه نمی خوای کار کنی، برو پی کارت ، مثل تو ریخته توی شهر ، آرزو می کنن من صداشون بزنم. مردتیکه عمله برای من تکلیف معین می کنه .
توهین های حاجی ، دانیال را از خود بی خود کرد.داشت مشت هایش را گره می کرد که کمکی آرام آستینش را کشید:
دانیال ولش کن این بی پدر که آدم نیست ، پسرت دو ساله دیگه باید دانشگاه آزاد درس بخونه ، تو فیروزآباد هم برای همه کار نیست .
سیل مشکلات مالی در برابر چشمانش هویدا شد ، به خود آمد . سرش را پایین انداخت و برگشت. در دلش هر چه ناسزای رکیک بود نثار پیمانکار کرد. تعداد کارگرهای کارگاه بیش از ده نفر هستند. ولی ترفندهای دلال ها همه قوانین را می توانند دور بزنند. کار ساختن و بنایی را به چند نفر پیمان داده در ازای مقدار کاری که پیمانکار تعیین می کند.آن ها می توانند پس از انجام کارشان به خانه بروند ولی مقدار کار به اندازه ای است که همیشه این افراد تا دیر وقت باید کار کنند . گچکاری را به دسته ی دیگر واگذار کرده و بدین صورت به کارگاهی تبدیل شده که زیر ده نفر نیروی کار دارد . بدین جهت از قانون کار معاف شده است. کارگران نه بیمه و خدمات درمانی دارند ، نه بازنشستگی و نه حداقل حقوق. این شاهکاری است که در تاریخ اقتصادی کشور ما برای همیشه به یادگار خواهد ماند . قانونی که دولت اصلاحات لايحه ی آن را تنظیم و به مجلس برد و نمايندگان مجلس ششم، با اکثریت اصلاح طلب آن را تصویب کردند.
دانیال و کمکی اش به محل داربست برگشتند. حالا می باید یک طبقه بالاتر تخته ریزی کنند. باید تخته ها را با سیم نرم ببندند تا تخته حرکت نکند. به پیام های درونی اش که نگرانش مي كرد توجهی نکرد. به خصوص که پیمانکار پایین ایستاده بود و با داد و بیداد از کندی کار ایراد می گرفت و مرتب تکرار می کرد:
شما یک مشت تنبل بی عار هستید،این دیگه چه جور کار کردنه ، تا حالا باید داربست را تمام کرده باشید ، کارگرا معطل شما هستند و...»
یک ریز غر می زد. دانیال طناب را پایین انداخت. همکارش بدون شتاب، بدون اعتنا به غرولند صاحب کار یک سر تخته چهار تراش 4 متری را بدان بست، با گره مخصوص داربست بندها و طناب را به علامت آماده بودن یک تکان داد. دستان پر پینه و نیرومند دانیال تخته را به راحتی بالا کشید و آن را روی فاصله بین دو لوله داربست انداخت . در این شرایط می بایست دو سر تخته را با سیم نرم به لوله داربست ها محکم ببندند تا ایمن شود و حادثه بوجود نیاورد. دانیال با سرعت مشغول بستن تخته بود که پیمانکار فریادش بلند شد:
هی عمو، حالا ن نبند این صاحب مرده ها رو، زودتر تخته ها را بالا بکش ، بعد می بندی.همه اش نون مفت می خورند.
(در دنیای لیبرال – پیمانکاران – ایمنی در کار نان مفت خوردن است) دانیال دستور صاحب کار را اجرا کرد. او برای بالا کشیدن تخته های بلند چهار متری آن ها را پس از بالا کشیدن به لوله داربست ها تکیه می داد و با یک حرکت سریع (یک شوک قدرتی) آن ها را در اختیار می گرفت. در حالی که زیر پایش تخته ها تحت تاثیر وزن وفشار آرام آرام جا به جا می شدند، او با هوشیاری کارش را انجام می داد. همه چیز را می دید و به سرعت واکنش درست را عملی می کرد. ولی تخته بعدی که روی داربست انداخته بود یک شکاف عمیق سراسری داشت که گچ و بتن آن را پر کرده بود . دانیال حرکات بعدی اش را باید از روی این تخته انجام دهد. روی تخته شکسته قرار گرفت و طناب را پایین انداخت . همکارش تخته بعدی را به طناب بست و طناب را تکانی داد. دانیال شروع کرد به بالا کشیدن. تخته زیر پایش به جیر جیر افتاده بود، برای لحظه ای توقف کرد. تردید و ترس وجودش را فرا گرفته بود . ولی اگر ادامه ندهد نه فقط اخراج می شود ، معلوم نیست پیمانکار کی حقوق باقی مانده اش را پرداخت کند. ترس دوم قوی تر از مرگ بود. سرش را بالا گرفت وردی خواند و تخته را بالا کشید . طبق معمول آن را به لوله داربست تکیه داد و برای در اختیار گرفتن کامل تخته می باید یک فشار قوی به آن وارد کند تا سر دیگر تخته بالا بیاید. با یک حرکت تند و قوی تخته را در آغوش گرفت ولی هم زمان با آن تخته زیر پایش مقاومتش را از دست داد. صدای شکستن تخته در سرش پیچید، ولی دستانش در اختیار نگه داشتن تخته بعدی بود. آن را رها کرد و با همه ی نیرو دستانش را بسوی داربست ها دراز کرد. اگر دستش به داربست می رسید ... ولی دیگر دیر شده بود. دانيال سقوط کرد. زیر پایش فونداسیون بتن آماده ی استقبال از او بود. با دو پا و با شدت روی فونداسیون افتاد. تنها حس کرد پای چپش به شکل غیر عادی جلوتر از اوست و دیگر بیهوش شد.
روی پای چپش ساعت ها عمل جراحی صورت گرفته بود. زانوي چپ او به شدت آسيب ديده بود. وقتي در بیمارستان چشمانش را باز کرد به اطراف نگاه کرد همسرش را دید که در لباس قشقایی به او چشم دوخته و با ديدگاني پر از اشك با نگراني حركات او را مي پايد. زن به هوش آمدن همسر را ديد. ولي حرفي نمي زد. مي ترسيد نتواند جلوي هق هق اش را بگيرد. چانه اش مي لرزيد و لبانش را گاز گرفته بود. دختر و دو پسرش آن سوي تختش ايستاده بودند. همه نگران و ماتم زده بودند. تنها نان آور و يگانه منبع كسب درآمد خانواده صدمات جدي ديده بود. ديگر امكان كار به شكل قبل را نداشت. پاي چپ كه مي بايد به دور لوله ي داربست قفل شود تا تعادل او را در ارتفاع حفظ كند ديگر آن انعطاف را پيدا نخواهد كرد. مصيبت بر خانه ي اين رنجبر سايه افكند. بچه هايي كه درس مي خواندند به شدت نگران بودند. پسر دوم ليسانس تربيت بدني داشت. ازدواج كرده و با اين مدركش با كار عملگي روي ساختمان ها چندرغاز به دست مي آورد كه با سياست هاي اقتصادي موجود روز به روز ارزش آن كمتر مي شد و قدرت خريدشان سقوط مي كرد. دخترش هم كه ليسانس گرفته بيكار درخانه نشسته بود. پسر سوم دانشجوي سال دوم دانشگاه است. پدر قادر نيست نام رشته ي فرزند را اعلام كن و پسر چهارم ديپلمه بيكار و پشت كنكوري است. همه مي دانستند كه ديگر پدر نمي تواند آن حداقل هاي ديروزي را هم براي خانواده فراهم كند.
دانيال يكي از كارگراني است كه نوازش مجلس اصلاحات، مجلس ششم و دولت آن زمان شامل حالش شده است.(معاف شدن كارگران زير ده نفر از شمول قانون كار) كارگران اين كارگاه ها حق بهره مندي از اين قانون كار بي يال و دم و اشكم را ندارند. چرا؟! پاسخ خيلي شفاف است: بخش خصوصي ! حمايت از بخش خصوصي براي سرمايه گذاري ، به قيمت لگدمال كردن حداقل حقوق ناچيز زحمتكشان. اين كارگران زماني كه در اثر عدم رعايت اصول ايمني به وسيله ي آقايان بخش خصوصي يعني همان سرمايه داران و دلالان و واسطه ها صدمه مي بينند، رها مي شوند تا كاسه ي گدايي به دست بگيرند. ولي كارگران شرافتمندتر از آن هستند كه در نگرش دلال ها به تصوير كشيده مي شود.
دانيال با زانوي شكسته هنوز كار مي كند. او سال ها رنج برده وخون دل خورده تا به قول خودش نان حلال روي سفره ي خانواده اش برسد. تا چهار نيروي كار تحصيل كرده ي دانشگاهي در سطح كارشناس ارزان و مفت در اختيار جامعه قرار دهد. ولي مناسبات موجود كه مدعي بهترين مناسبات روي زمين است، تعهدش را در قبال زحمتكشان جامعه با تصويب چنان قانوني نديده مي گيرد.
پسر اول دانيال مهندس عمران در پروژه لامرد است. او با شنيدن خبر سقوط پدر به سمت فيروز آباد به راه مي افتد. خانواده كه از پرداخت هزينه هاي بيمارستان ناتوان شده بود، تصميم مي گيرند براي ادامه درمان ، پدر را به خانه ببرند. هم زمان پسر بزرگ از راه مي رسد. او فقط دو سال سابقه ي كار دارد، اما مانند بقيه افراد خانواده مهربان وعاشق خانواده است. با ديدن چهره ي افسرده ي خواهر و برادران و مادر كه بيشتر از همه زانوي غم به بغل گرفته ، قلبش ريش ريش مي شود. به سوي پدر مي رود كه از درد به خود مي پيچيد. دستش را مي بوسد. جو ماتم زده ي خانه او را تحت تاثير قرار داده ولي براي روحيه دادن به خانواده به دشواري بغض را در گلويش فرو مي دهد. به سختي جلوي اشك هايش را مي گيرد و رو به همه مي گويد:
چه خبره؟ چرا اينقدر ترسيده ايد. خدا را شكر كه پدر زنده است. حالش هم خوب مي شود. تازه مگه من مردم. من هر چه دارم مال شماست. پول دانشگاه بچه ها را مي دم.خرجي خونه و خرج دواي پدر را مي دهم. چرا اين قدر منو دست كم گرفتيد؟
مادر از اتاق بيرون مي رود تا اشك هايش را در تنهايي بريزد. حركت انساني پسر بزرگش او را زير و رو كرده است. صداي گرم او هنوز به گوش مادر مي رسد:
پدر مگه تو يك عمر بدبختي نكشيدي تا ما سر بلند شويم. حالا من نمي گذارم برادر و خواهرم دچار مشكل شوند. مادر به سوي آشپزخانه مي رود تا غذايي براي عزيزانش آماده كند. دانيال درد را فراموش كرده و در دل مرتب خدا را به خاطر اين فرزندش سپاس و درود مي گويد.
فرزند بزرگ به قولش عمل مي كرد و پدر با عصا راه رفتن را شروع كرده بود و زندگي بار ديگر چهره ي زيبايش را به خانواده نشان مي داد. يك خوشبختي كوچك و زودگذر. اما يك حادثه ي غيرمنتظره همه چيز را عوض كرد. پسر بزرگ شب و روز كار مي كرد و اغلب شب ها اضافه كاري مي ماند تا بتواند از پس مشكلات خانواده برآيد. پس از چند ماه كار فشرده دچار سرگيجه و تاري چشم شد. هر روز وضعش بدتر مي شد به طوري كه در كار دچار مشكل مي شد. مجبور شد به پزشك برود. تشخيص پزشك تومور مغزي و بعد عمل جراحي و ... مرگ.
آري پدر حق داشت بگويد:"پسرم مرد و من يتيم شدم."
پسر سوم مجبور شد دانشگاه را رها كند. پسر چهارم ديگر براي كنكور درس نخواند و همراه پسر دوم كه ليسانس تربيت بدني دارد روي ساختمان هاي شهر عملگي مي كنند . پدر هم با پاي شكسته آبدارچي ما شده است. تنها خواهرشان نيز در ميان 4 ديواري هاي يك زندان خانگي در شهري دور افتاده و كوچك بر بدبختي هاي خانواده اش اشك مي ريزد.
آيا برنامه ريزان اقتصادي كه به حاكمان قبولانده اند، برنامه ي اقتصادي صندوق بين المللي پول يعني همان(اقتصاد امريكايي) را بپذيرند، براي ميليون ها نفر خانواده ي بدون پشتوانه كارگران كارگاه هاي زير ده نفر هيچ راهكاري انديشيده اند؟ و يا همانند تئوريسين هاي نئوليبراليستي اعتقاد دارند :"دولت در اين زمينه مسووليتي ندارد" آيا طراحان تعديل ساختاري در ايران قصد دارند ايران را به بازار خريد كالاهاي خارجي از سير و پياز و گندم و برنج و ميوه تا وسايل و ابزار آلات ساخت پالايشگاه ها تبديل كنند؟ با اين ترفند ليبرالي كه توليد همه چيز در ايران بي كيفيت است و گران تمام مي شود. بهانه اي كه دلالان بازار سنتي، كه حالا پيشرفت كرده اند و نزول خوار مدرنيته (بورس باز) شده اند، ورد زبان همه ي رسانه ها كرده اند. آيا سرنخ اين اقتصاد دانان نئوليبراليستي وطني در دستان پنهان صهيونيست ها نيست تا ايران را به بحراني غيرقابل برگشت بكشانند. تا برنامه ي بوش پسر(تجزيه ايران) عملي گردد؟
با كمال تاسف ذخاير و منابع ايران كه سرمايه نسل هاي آينده ايران هم هستند، به جاي اين كه ايران را از نظر صنعتي و كشاورزي مستقل و توسعه يافته كند، آن را به مصرف كننده ي كالاهاي ديگر كشورها تبديل كرد و باعث رونق اقتصادي كشورهايي چون چين و هند و كره و... شده است.
دانيال يكي از ميليون ها قرباني سياست هاي تعديل ساختاري و خصوصي سازي است. او امروز به كانكس ما آمد و وقتي ديد من تنها هستم درد دلش را برايم گفت. از فقر بي رحم و سياهي كه خانواه ي او را گرفته ، از بچه هايي كه مجبور شدند درس و دانشگاه را رها كنند و دختر و پسري ليسانسه و بيكار گفت. همه سربار پدري شده اند كه معلول حوادث نا ايمن كار است و هر آن امكان دارد اخراجش كنند.
مي گفت: دختر ليسانسه ام كه هيچ، اون پسرم كه ليسانس تربيت بدني داره و زن و بچه داره هم توقع زيادي نداره. تو رو به آن خدايي كه مي پرستيد او رو بزار سر يه كار. توقعي نداره. كاري مثل نگهباني، ايمني. آقا به خدا پسرام همه شون آدماي پاك و متديني هستند. آقا...
عسلويه پر است از فارغ التحصيلاني كه با ليسانس و كارداني به عنوان كارگر ساده كار مي كنند.
آري تعديل ساختاري وخصوصي سازي همه چيز ما را دارد نابود مي كند. امريكا بدون اينكه پا به اين كشور بگذارد با برنامه هاي اقتصادي اش ما را زمين گير كرده است. آيا واسطه هاي بورس باز دركي ازنابودي سرمايه انساني دارند؟
عسلويه 20 ارديبهشت 91
سازمان عفو بینالملل ابراز نگرانی کرد:
احتمال اعدام شش فعال عرب خوزستانی
سازمان
عفو بینالملل در بیانیهای، نسبت به خطر شکنجه و محاکمه غیر عادلانه شماری
از شهروندان عرب خوزستانی دستگیر شده توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی
ایران هشدار داد و گفته است که آنها به اتهام محاربه در معرض خطر اعدام
قرار دارند .
در بیانیه این سازمان، آمده است که شش تن از اقلیت عرب ایرانی، قرار است ۲۰ ماه می جاری در دادگاه انقلاب محاکمه شوند.
بنا بر این بیانیه، این افراد حدود یک سال پیش بدون این که اتهام مشخصی به آن ها تفهیم شود، دستگیر شدند. دلیل دستگیری آنها ارتباط با فعالیتهایی عنوان شده که مرتبط با فعالان عرب ایرانی در اهواز است.
سازمان عفو بین الملل نسبت به این که این افراد در معرض شکنجه قرار گرفتهاند و به شکلی عادلانه محاکمه نشوند، ابراز نگرانی کرده است.
این شش نفر ماه مارس ۲۰۱۱ در خانه هایشان در روستای خلف آباد واقع در استان خوزستان در آستانه سالگرد اعتراض های مردم عرب اهواز در سال ۲۰۰۵ دستگیر شده اند.
بر اساس این گزارش این افراد که هم اینک در زندان کارون اهواز نگهداری می شوند. دستکم چهار تن از آن ها تا هشت ماه پس از بازداشت، از حق داشتن وکیل مدافع محروم بودند.
پس از آن در دادگاههایی که مدت زمان آن ها از پنج دقیقه تجاوز نکرد، اتهام مبهم “محاربه با خدا و فساد فی الارض” از راه “اقدام علیه امنیت ملی از راه تجمع غیر قانونی” و “تبلیغ علیه نظام” به آن ها تفهیم شد. این اتهام ها آن ها را در آستانه حکم احتمالی اعدام قرار می دهد.
این شش نفر قرار است ۲۰ ماه می در شعبه ۲ دادگاه انقلاب دزفول محاکمه شوند.
همچنین به نظر می رسد این افراد در معرض شکنجه قرار گرفتهاند زیرا گزارشها از وضعیت بد جسمی آنها حکایت میکند. یکی از آن ها مدتی پس از دستگیری به بیمارستان انتقال داده شد و گفته میشود هم اکنون در وضعیت جسمی بدی به سر می برد. یکی دیگر ۱۰ کیلو از وزن خود را از دست داده و دیگری از افسردگی و بیماری فراموشی رنج میبرد.
سازمان عفو
بین الملل از مقام های ایرانی خواسته است حقوق این افراد را رعایت کرده و
بر پایه معیارهای شناخته شده بین المللی، آن ها را محاکمه کرده بدون این که
حکم اعدام در حقشان صادر شود.
این بیانیه
همچنین خواستار آن شده است که از شکنجه و بدرفتاری با این افراد جلوگیری
شده و اجازه ارتباط منظم با وکیل مدافع به آن ها داده شود.
عفو بین الملل همچنین خواستار تضمین رسیدن کمک های پزشکی به تعدادی از آن ها که نیاز به درمان دارند شده است.
راهبردها، تعامل یا تقابل؟
زمانی
که اصلاحطلبان با ناهماهنگی با یکدیگر، از هم فاصله میگرفتند و عبور از
خاتمی، عبور از اصلاحات، عبور از… را مطرح میکردند سحابی با خاتمی دموکرات
نشده بود که بخواهد از او عبور کند یا از او جلو بزند. او پیشاهنگ قافله
دموکراسی بود. اما میدانست اصلاحات آهنگ و توان خاص خود را دارد. حتی
زمانی که سمفونی اصلاحطلبی حکومتی ناموزون شد، سحابی تلاش کرد همچنان
شرایط و مناسبات قدرت در درون حکومت را درک کند.
.
در انتخابات ۱۳۷۶ هجری شمسی در میان کاندیداهای پست ریاستجمهوری دو نفر حضور داشتند که یکی رد صلاحیت شد و دیگری رئیسجمهور.
مهندس
سحابی که زندهکننده گفتمان دموکراسی ملی با الگوی مصدقی بود، با طرح شعار
عدم اعتقاد به ولایتفقیه اما التزام به قوانین اعلام کاندیداتوری کرد. این
شعار در میان روشنفکران و دانشجویان دلبری کرد و شوق انتخاباتی آفرید. در
حقیقت گفتمان دموکراسی ملی ادامه گفتمان ملی ـ– مذهبیها از سال ۱۳۵۸ هجری
شمسی بود که با حکومت دینی مرزبندی داشت. به استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر
اعتقاد نداشت؛ همان گونه که نتایج و استمرار گروگانگیری را برای منافع ملی
خطرناک میدانست و روش حذف بنیصدر را نادرست ارزیابی میکرد.
مهندس
سحابی که در قالب گفتمان ملی ـ– مذهبی با دید همگرایی ملی وارد ریاست
جمهوری هفتم شد توانست گفتمان موثر خود را در کنار گفتمان تعیینکننده
خاتمی قرار دهد. گفتمان خاتمی جامعه مدنی و قانونمداری بود. جامعه مدنی به
معنی واقعی آن با گفتمان ولایتمطلقه فقیه مشکل پیدا کرد. البته سید محمد
خاتمی پاسخی برای این مشکل پیدا نکرد، اگر چه بسیاری از واقعیتها برای نسل
جدید هویدا شد. اگر سیاستورزی یک هنر است، پس هنر سحابی چه بود؟ هنری که
به حوصله و درایت نیاز داشت. چرا که از یک سو دموکراسی نیاز جامعه ایران
بود، از طرف دیگر روابط قدرت در چارچوب حکومت فقط برای خودیها امکان
داشت. در آن سالها حتی اصلاحطلبان گفتگو با غیرخودیها را باور نداشتند.
سحابی توانست با حمایت از خاتمی در پرسش و پاسخها که از وی میپرسیدند که
در صورت رد صلاحیت به چه کسی رای میدهد، بیان کند خاتمی. بدین وسیله او
گفتمان تعیینکننده در آن زمان را که میتوانست به دموکراسیخواهی در ایران
یاری برساند مورد حمایت قرار داد. در حالی که به طور غیرمستقیم گفتمان
خویش را نیز به پیش برد. روابط دولت نفتی به شکلی بود که تعیینکننده شدن
گفتمان سحابی امکانپذیر نبود، اما توازن قوا در حاکمیت جمهوری اسلامی
میتوانست گفتمان قانونمداری و جامعه مدنی خاتمی را تحمل کند.
گفتمان
جامعه مدنی از قبل در دو نشریه ایران فردا و کیان مطرح شده بود در چنین
شرایطی این امکان وجود داشت که گفتمان سحابی با گفتمان خاتمی به تقابل برسد
که نتیجه آن خنثی سازی گفتمان خاتمی به نفع جناح راست بود؛ کاری که برخی
از نیروها کردند و در حقیقت بر توان پرکرشمه و کم شدت خاتمی ضربه وارد
کردند. بسیار از حامیان خاتمی بعد از دلخوری از وی، رادیکالیسمی را در قالب
اصلاحطلبان حکومتی ادامه دادند که پروژه فردی بود. بیشتر بر شهرتشان
افزود تا بر قدرتیافتن اصلاحطلبی. که البته این اقدامات از توان خاتمی در
پیشبرد اصلاحاتاش کاست. اما سحابی تا جایی که خاتمی حاضر به گفتگو بود با
حوصله با وی همراهی کرد، منتها با حفظ هویت ملی ـ– مذهبی. و بهای گرانی
برای این سیاست پرداخت که ۱۴ ماه زندان انفرادی در سن هفتادسالگی بود؛
زندانی که بعد از آن دیگر مهندس سحابی به حالت طبیعی جسمی قبل بازنگشت.
در زمانی
که اصلاحطلبان با ناهماهنگی با یکدیگر، از هم فاصله میگرفتند و عبور از
خاتمی، عبور از اصلاحات، عبور از… را مطرح میکردند سحابی با خاتمی دموکرات
نشده بود که بخواهد از او عبور کند یا از او جلو بزند. او پیشاهنگ قافله
دموکراسی بود. اما میدانست اصلاحات آهنگ و توان خاص خود را دارد. حتی
زمانی که سمفونی اصلاحطلبی حکومتی ناموزون شد، سحابی تلاش کرد همچنان
شرایط و مناسبات قدرت در درون حکومت را درک کند. اما گفتمان موثر سحابی و
ملی ـ مذهبیها به خاطر ناموزونی اصلاحطلبان نیز دچار مشکل میشد.
رسم بر آن
است که وقتی به مانع برخورد میکنند راهبردها را تحلیل و بررسی میکند اما
اصلاحطلبان ایدئولوژی عوض کردند، عدهای از شعار اصلاحطلبی عدول کردند،
جمعی همچنان بدون راهبرد عملی بر سر پیمان خود ایستادند؛ اما حمایت گفتمانی
مهندس سحابی و ملی ـ– مذهبیها از جریان اصلاحطلبی تعیینکننده ادامه
یافت. جالب آن بود که سیدمحمد خاتمی در پاسخ نامه ۱۷ صفحهای مهندس سحابی
در آغاز جوابیهای دلگرمکننده داد. سحابی در آن نامه با دید کارشناسانه بر
محور آزادیهای معقول قانونی، ایجاد کار و اشتغال و عدالت اجتماعی ممکن
تأکید کرده بود. بعد از آن رابطه تیم اقتصادی خاتمی با سحابی، قطع شد.
اصلاحطلبان از همان عدالت اجتماعی که به آن نپرداختند در سال ۱۳۸۴ ضربه
خوردند. همین قطع رابطه اصلاحطلبان، سحابی را دچار خشم نکرد. او به توان
خود و میزان تاثیرگذاریاش آگاه بود. اما آیا دیگران چنین کردند و توانستند
تاثیرگذاری خود را رصد کنند و توان موثر را از آرمانگرایی جدا کنند؟ یا
حتی سیدمحمد خاتمی از توان خود به خوبی سود برد؟
اینها را باید به بحث گذاشت و درباره آن اندیشید.
جنبش سبز و گفتمانهای موازی
سحابی و
ملی – مذهبیها با قبول رهبری موسوی و کروبی بر جنبش در حین حفظ هویت خود،
رابطه حمایتی –ـ انتقادی با جنبش برقرار کردند. اما باید دید که گفتمانهای
جنبش سبز توانستند نقش مفیدی در رابطه با گفتمان حاکم ایجاد کنند و تا چه
میزان توانستند به گفتمان اصلی یاری برسانند؟
آیا این
گفتمانهای موازی نقش خنثیکننده بر گفتمان اصلی ایجاد نکردند و گاه
ناخواسته در زمین حریف که با آن مخالف بودند، بازی نکردند؟
چرا که
همگان میدانند غلبه گفتمانی نیاز به ابزاری دارد که ابزار عمده آن قدرت
کافی، توان تشکیلاتی و ارتباط و شناخت مخاطب است. به عبارتی در عرصه قدرت
اگر بخواهی تاثیرگذار باشی باید به اندازه اعتبار و نفوذ فکری، توان مالی و
سازمان مناسب و میزان رابطه با مخاطبان حامی خود توجه کنی. در این مورد
مثالی میزنم. در انتخابات ۱۳۸۸ تردید نباید کرد جدا از حمایت گسترده اقشار
متوسط از موسوی و اقشار دیگری از کروبی، این امکانات مالی و تشکیلات
دانشگاه آزاد بود که با حمایت از موسوی، امکان فعالیت فراگیر او را در
ایران امکانپذیر کرد. بسیج تمام امکانات خود را در اختیار احمدینژاد
گذاشت. همچنین این اعتبار خاتمی بود که در پشت موسوی قرار گرفت.
در همین
رابطه مهندس سحابی میگفت این دو بزرگوار از صافی شورای نگهبان عبور
کردهاند. میلیونها نفر آنها را در تلویزیون دیدهاند. در نتیجه مقبول
افتادهاند. در سیاست بحث حقانیت لازم است ولی کافی نیست. من که در
مناظرههای تلویزیونی جلوی چشم مردم قرار نگرفتهام. اگر این دو تن سازش
کنند و تسلیم شوند جامعه رهبری جدیدی را در جنبش نمیپذیرد. در نتیجه مردم
مایوس میشوند و بیاعتماد میگردند. سحابی ادامه میداد اگر جنبش شکست
بخورد بهتر از آن است که مردم به این دو تن بیاعتماد شوند. وی معتقد بود
امکان تغییر رهبری جنبش نه ممکن است و نه درست. بیگمان آیتالله منتظری در
این برخورد از مهندس سحابی هم سرآمدتر بود. به عبارتی در سیاست نیروی
تعیینکننده اگر اشتباه کند این اشتباه باعث نمیشود که جریان دیگر که توان
تعیینکنندگی ندارد سکاندار همان حرکت شود مگر آنکه اسباب قدرت فراهم
کرده باشد. حال باید گفتمانهای مدعی ثابت کنند که آیا چنین توانی را
داشتند، حتی اگر دارای حقانیت بودند. چنین محاسبهای از توان، خود تجربهای
گران میخواهد. صرف نقد یک راهبرد دلیل آن نمیشود که نقاد بتواند بدیل
مناسب عملی ارائه دهد تا سکاندار حرکت شود. حال سئوال این است که چگونه
میشود در بستر دموکراسیخواهی ایرانی راهبردی تدارک دید که اگر گفتمان
تعیینکننده دارای نقص بود را در بستر تعالی قرار داد. یا اینکه بتوان
گفتمان تعیینکننده با نقص کمتری را تدارک دید. در غیر این صورت هر سخنی و
اندیشهای بحثی نظری است که جایگاه خود را دارد. از همین رو میتوان تجربه
ملی ـ– مذهبیها و نهضت آزادی را با اصلاحطلبان در دوره اصلاحات و جنبش
سبز و نقاط ضعف و قوت آن را مورد بررسی قرار داد. بررسی این تجربه، به دلیل
محاسبه توان و قدرت عمل در میان نیروهای سیاسی و موازنه قوا قدمی به جلو
است که کمک به درک قدرت موثر و رابطه آن با قدرت تعیین کننده میکند. چرا
که اتخاذ راهبرد به معنی رسیدن به اهداف است والا فرق است میان آرمانها،
اهداف مرحلهای و راهبرد.
نگارنده
تلاش خواهد کرد تا در فرصت مناسب نقصان گفتمان موثر ملی ـ– مذهبیها را در
رابطه با گفتمان تعیین کننده اصلاحطلبان و گفتمان تعیینکننده سبز بررسی
کند تا ابعاد روابط قدرت موثر و تعیین کننده را بهتر بشکافد.
اگر سیاست
عرصه توازن قواست و خواست مردم رسیدن به دستاوردی محسوس و ملموس است پس
باید روابط قدرت را به خوبی شناخت و آنگاه به گفتمان مطرح، موثر و تعیین
کننده پرداخت و تاثیر آنها را بر یکدیگر بررسی کرد. بیگمان هدف از این کار
تعامل منطقی گفتمانها برای رسیدن به دموکراسی است.
منبع: روز
واژگونه نمایی های انقلاب مصر دررسانه های غربی
انقلاب مصر از روز نخست مورد حملات، تحریف ها و واژگونه نمایی های بسیاری واقع شد. رسانه های استعماری ابتدا این انقلاب را به جنبش فیسبوکی طبقه متوسط فروکاستند. بعد در یک سال گذشته به جای پرداختن به این همه اعتصاب و تظاهرات و شورای محلی و کارگری و تغییر بنیادین روابط اجتماعی و روابط قدرت در زیرین ترین لایه های اجتماعی، تمرکز خود را روی قدرت گرفتن اخوان المسلمین و سلفی ها گذاشته اند.در حالی که پیروزی اسلامگرا ها در پارلمان، که برای دهه ها تنها اپوزیسیون مصر بودند نه محصول انقلاب که محصول برداشته شدن محدودیت های زمان مبارک بود.
اما در عمل اسلام گراها ریزش زیادی در نیروهای خود داشتند. از چرخش به چپ اتحادیه معلمان و پزشکان تا رادیکالیزه شدن جوانان محلات.
فمینیست های لیبرال هم در این یک سال از حمله و توهین به انقلاب کوتاهی نکرده اند. همان ها که در اتاق های فکری حمایت شده از طرف دولت های غربی تا پیش از این از «آزادسازی» زنان افغانستان به دست نیروهای اشغالگر دم می زدند.
مقاله اشمئزاز برانگیز مونا التحاوی آخرین مثال از این حملات است: دوگانه های کاذب ما و آنها، مرد و زن، در چارچوب نرم های استعماری و کلیشه های رایج غرب پسند از زنان مسلمان به عنوان قربانیان خاموش زیر نقاب، به نام دفاع از زنان غالب می شود. نابرابری های اجتماعی از چارچوب نابرابری های اقتصادی و اجتماعی تنها به نابرابری های جنسیتی فروکاسته می شوند. چنین تصویری بهترین خدمت به اخوان و سلفی هاست که درپی ارای طبقات پایین جامعه هستند که نابرابری ها را بسی وسیع تر حس می کنند.
جیجی ابراهیم، زن مصری و عضو حزب سوسیالیست های انقلابی به التحاوی می گوید: «مقاله ات مرا نمایندگی نمی کند، آن سه هزار زن مصری را نمایندگی نمی کند که در اپیزودی که از مقدمه های انقلاب بود در سال ۲۰۰۶، به اعتصاب در شهرک محله دست زدند و فریاد زدند: مردان کجا هستند، زنان اینجا هستند. از زنانی که خط مقدم اعتصاب و تظاهرات بوده اند سخن نمی گوید. چگونه ساختارهایی که برای دهه ها زن و مرد را استثمار کرد و هیچ نهاد اجتماعی و اقتصادی سالم و عادلانه ای باقی نگذاشت، چگونه این تصویر پیچیده به صفر و یک زن دربرابر مرد به عنوان دیگری فروکاسته می شود.
مقاله التحاوی در فارن پالیسی به تصویر زنی مزین شده که توسط نظامیان برهنه و لگدمال شد . اما التحاوی نمی گوید که این زن، این قهرمان مصری برای آزادی و برابری و به نیابت از تمامی محرومان و بردگان مصری به مصاف ارتشیان رفت. برای آزادی و برابری مردان و زنان، مسلمان و مسیحی، پیر و جوان، مصری و مهاجر. اگر از او بپرسید نمی گوید عمل من فقط برای بهبود وضع زنان بود» ترجمه نقل به مضمون است. اصل مقاله به انگلیسی:
http://theangryegyptian.wordpress.com/2012/04/25/mona-hate-us/
در پایان مقاله هفت پاسخ دیگر از زنان انقلابی مصر به التحاوی درج شده.
—
[مقالهی التحاوی] تمرکزش برروی سعودی است
چون می تواند عقب مانده ترین بخش فرهنگ خاورمیانه را با انقلاب مصر یک کاسه
کند. این مثل گذاشتن نرگس محمدی در کنار احکام قرون وسطایی رساله بعضی
فقهای قم است.
مساله فمینیسم لیبرال با انقلاب اینست که
چون دورتر از پارلمان را نمی تواند ببیند انقلاب را شکست خورده می بیند.
انقلاب مصر در خیابان ها و کارخانه ها ادامه دارد و آنجاست که زنان قدرتی
را تجربه کرده اند که کسی از آنها نمی تواند بگیرد.
حرف من اینست که انقلاب با زیرساخت های تبعیض عمیقی مبارزه می کند که
تبعیض جنسی شقه ای از آنست. چطور جامعه انقلاب ندیده سعودی می شود دلیل و
سند ۸۰ درصد این مقاله. مساله آسان است. زنانی که در جنبش سبز به خیابان
رفتند تا با تبعیض های سیاسی کلی مبارزه کنند و جلوی سپاه و بسیج ایستادند
با احساس قدرتی که کسب کردند هرگز نقش جنس دوم را دیگر نپذیرفتند. حتی اگر
تمامی مواد حقوقی جمهوری اسلامی برضد انان باشد
—
اولا مثال زن مبارز برای الحیتاوی همانطور که اشاره کرده زنی است که به
تست کثیف بکارت اعتراض کرده است. این در جای خود ایراد ندارد اگر مثال های
دیگری هم می آورد از زنانی که در جنبش به صورت امری عمومی و در راستای
خواسته های برابری و آزادی کلی نقش داشتند.دوما دولت امریکا را از منظری لیبرال شماتت می کند. انگار اگر امریکا بر سعودی به خاطر تبعیض زنان فشار آورد همه چیز حل است. انگار نه انگار وجود سعودی به طور کلی و حمایت امریکا از آن، محل سوال است و نشانه ای از استعمار نوین.
همینطور هم اگر دیده باشید تنها کشوری که در لیست کشورهایی که زنان از اسلام رنج نمی برند نیامده افغانستان است آن هم احتمالا چون فوتبال زنان دارد و کرزای اصلاحات حقوقی برقرار کرده است . مساله این نیست که ایشان عاملیت را از یک یا چند گروه گرفته است. مساله اینست که این نگاه، که در بین بعضی فمینیست های ایران هم شیوع دارد عاملیت را از زنان به طور کلی می گیرد، چون تغییر نظام قانونی برایش نهایت محسوب می شود. عاملیت و سوژگی اما همیشه از پایین و در طی مبارزه ساخته می شود.
به نظر می آید هدف مونا و محل چاپ این مقاله تاثیرگذاری بر سیاست گذاران غرب برای اعمال فشار به دولت مصر است.
—
آیا در پس شکست ۵۷، این تنها زنان بودند که مورد تبعیض قرار گرفتند؟آیا
محصول شکست ۵۷ اعدام کمونیست ها، مجاهدین، اسلامیون غیر خمینیست، مردان،
همجنسگرایان، کارگران، کرد ها ، ترکمن ها زندانی شدن اقلیت های دینی،
انقلابی های سابق، روحانیون معترض، ملی مذهبی ها، …. نبود؟عقب انداختن رفع تبعیض زنان را از کجای متن من استنتاج می شود؟ مساله اول اینست که پاره پاره کردن مردم معترض به گروه هایی با خواسته های مختلف، یعنی اصل سیاست لیبرال هویتی، حتی از نظر استراتژیک هم نادرست است. دربرابر نیروهای اسلامی طرفدار آقای خمینی، جدا کردن مساله زنان از کل نظام تبعیضی که اسلامگرا ها آغاز به اعمال کرده بودند، شقه شقه کردن و تضعیف نیروی مقاومت بود.
آیا باید تنها زنان به تبعیض بر علیه خود اعتراض می کردند و از اعتراض به جنبه های دیگر خودداری می کردند؟ به علاوه تبعیض زنان در انتزاع رخ نمی دهد. تنها در خانه و در رابطه با شوهر و پدر رخ نمی دهد، بلکه به عنوان کارگر، معلم، دانشجو و … هست. آیا نباید این زنان به بستن دانشگاه اعتراض می کردند؟ به اخراج کارگران و کارمندان غیر-خمینیست اعتراض می کردند و فقط به اعتراض به مسایل جنسیتی می پرداختند؟ اتفاقا این نگاه که تبعیض های زنان را هم صنفی می بیند اجحاف به نیمی از آنان است.
مساله پایانی در بی ربط بودن قیاس مصر و ایران در اینست که از نیروهای طرفدار اقای خمینی از پایان ۵۸ نیروهایی هژمونیک بودند در حالیکه اسلامگراها به رغم دست بالا داشتن در پارلمان هژمونی خود را در لایه های اجتماعی از دست داده اند. اخوان نئولیبرال هایی هستند تا گردن در تجارت جهانی غرق شده که تا همین جا از برآورده کردن خواسته های اقتصادی انتخاب کنندگانشان طفره رفته اند. مبارزه بر علیه تبعیض های زنان در مصر در تحریر و کارخانه ادامه خواهد یافت و از آنجا مجلس مجبور به عقب نشینی خواهد شد و نه برعکس.
منبع: فیسبوک نویسنده
طبق آمار مؤسسه نظرسنجی «پو»:
بیش از ۵۰ درصد مردم کشورهای غربی، موافق حمله نظامی به ایران هستند
موسسه تحقیقاتی پو در آمریکا روز جمعه نتایج نظرسنجی از مردم ۲۱ کشور جهان درباره برنامه هستهای ایران را منتشر کرده است. بیشتر پاسخ دهندگان به این نظر سنجی با دستیابی ایران به سلاح هسته ای مخالفت کرده اند.
به گزارش
خبرگزاری آسوشیتدپرس، مخالفت با دستیابی ایران به سلاح هستهای در بین
پاسخدهندگان به این نظر سنجی در ترکیه، اردن و مصر نیز بالا بوده است.
طبق این
گزارش با این حال پاسخ دهندگان به این نظر سنجی در خصوص استفاده از گزینه
نظامی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای دیدگاههای واحدی
نداشتهاند.
بیشترین حمایت از گزینه نظامی در قبال ایران را پاسخ دهندگان به این نظر سنجی در آمریکا با ۶۳ درصد داشتهاند. این درحالی است کمترین میزان حمایت از بهکارگیری گزینه نظامی در قبال ایران را پاسخ دهندگان در روسیه داشتهاند. ۲۴ درصد پاسخ دهندگان به این نظر سنجی در روسیه از گزینه نظامی حمایت کردهاند.
دست کم ۵۰
درصد از پاسخ دهندگان به این نظر سنجی در کشورهای بریتانیا، فرانسه، آلمان،
اسپانیا، ایتالیا، هلند و جمهوری چک از گزینه نظامی برای جلوگیری از
دستیابی ایران به سلاح هستهای حمایت کردهاند.
این در
حالی است که اکثریت پاسخ دهندگان به این نظر سنجی در ترکیه و یونان، دو
کشور عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، یا با گزینه نظامی در قبال
ایران مخالفت کرده یا به آن پاسخ نداده اند. اما اکثریت پاسخ دهندگان در این دو کشور مخالف دستیابی ایران به سلاح هسته ای بودهاند.
در پاکستان نیز بیش از ۵۰ درصد از پاسخ دهندگان به نظر سنجی از بلند پروازی های هستهای ایران حمایت کردهاند.
به رغم این
که قومیت های مختلف در لبنان با برنامه هستهای ایران مخالفت کردهاند،
اما ۷۳ درصد شیعیان در این کشور از برنامه هسته ای ایران حمایت کردهاند.
در این نظر
سنجی بیش از ۲۶ هزار نفر در ۲۱ کشور در بین ۱۷ مارس تا ۲۰ آوریل سال جاری
به پرسشها در خصوص برنامه هستهای ایران پاسخ داده اند.
کشورهای غربی و اسرائیل می گویند جمهوری اسلامی در پوشش برنامه هستهای خود در صدد دستیابی به سلاح هستهای است.
در حالی
نتیجه این نظر سنجی منتشر شده است که یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی
انرژی اتمی قرار است به تهران سفر کند و در خصوص برنامه هسته ای ایران با
مقامات این کشور مذاکره کند.
اهمّیّت چندلایهگی مفاهیم و لزوم بررسی تصمیم اخیر جنبش دموکراسی برمه
تقدیم به پروین فهیمی (مادر سهراب)، نماد مادران عزیز صلح *
چند روزی بیش از اردیبهشت ۹۱ نگذشته بود که مخابرهی این خبر در رسانهها توجه مرا به خود جلب کرد:
“آنگ سان سوچی (رهبر جنبش دموکراسی برمه) گفت او و دیگر نمایندگان عضو جنبش به تحریم پارلمان پایان میدهند و در مراسم ادای سوگند در پارلمان، عبارت “پاسداری” از قانون اساسی را ذکر خواهند کرد. با این تصمیم، به اختلاف جنبش دموکراسی با دولت در این زمینه پایان داده میشود. این حزب پیشتر به عبارت “پاسداری از قانون اساسی” در زمان ادای سوگند در پارلمان اعتراض داشت و میخواست این عبارت به”احترام به قانون اساسی”، تغییر یابد.
آنگ سان سوچی گفت: ما برای نشاندادن احترام، از سیاست مصالحه با گروههای مختلف پیروی خواهیم کرد. از این رو میخواهم اعلام کنم ما بلافاصله با ادای سوگند به عضویت پارلمان در خواهیم آمد. او تأکید کرد که اعضای حزب اتحاد ملی برای دموکراسی به خواستهای مردم احترام میگذارند. برنده جایزه صلح نوبل گفت: مردم اعضای این حزب را انتخاب کردند و اکنون از این که آنها در کرسیهای خود در پارلمان قرار ندارند، ناراضی هستند.
خانم سوچی افزود: ما تصمیم به مصالحه در این شرایط گرفتیم، زیرا ما نمیخواهیم به یک مشکل سیاسی در برمه بدل شویم. بعضیها ممکن است بگویند ما تسلیم شدهایم، اما بگذارید هر چه میخواهند فکر کنند.”
حقیقت این است که اغلب ما، اعمال اجتماعی- سیاسی را عمدتاً بهصورت مستقیم در لایهی کنشهای روزمرّهی اخلاقی و در سطح روابط بینفردی تحلیل میکنیم. این البته امری طبیعی است، چرا که تجربهی زندگی عادی و روزمرّه در همین لایه جاری است؛ و قاعدتاً اگر تلاش جداگانهای جهت کسب شناخت و آشنایی با قواعد اساسی تحلیل سیاسی کلان نکرده باشیم، ابزار دیگری جز همین قواعد روابط اخلاقی روزمرّهی بینفردی برای تحلیل در دست نخواهیم داشت. اَعمال در این وضعیّت، صورتبندیای به صورت ۰ و۱ پیدا میکنند. در این نوع نگرش، عملی نظیر “سوگند خوردن”، یک معنا دارد در یک لایه. اگر معنای منطبق با همان تکلایه تولید شد، مقبول است؛ وگرنه خروج از آن تکلایه به معنای درآمدن در سلک خوارج(!) است و حاصل آن خروج، ضدّاخلاقی است.
امّا به نظر میرسد واقعیّت جاری اعمال اجتماعی جامعتر و فراتر از اینها باشد. این متن کوتهنوشت- و مهمتر از آن، نگارندهاش!- توان توضیح جامع ماهیّت امر اجتماعی- سیاسی را ندارد. امّا سپردن گوش جان به ترنّم نغمههای صلحجویانه و انساندوستانهی بانو آنگ سان سوچی، بهخوبیبه دریافت آن لایههای موازی و مغفول مفاهیم اجتماعی کمک میکند؛ آنجا که در بیان علّت سوگند خوردنشان میگوید: “برای نشان دادن احترام …”. بدین ترتیب، نشان میدهد که اعمال اجتماعی-سیاسی دارای مفاهیم تکلایه نیستند و بنابراین نباید هم که منحصراً در آن معنای تکلایه تحلیل شوند. میتوان “سوگند” خورد، و صراحتاً هم تأکید کرد که معنای این سوگند، نشان دادن “احترام” است، و نیز این که: “زیرا ما نمیخواهیم به یک مشکل سیاسی در برمه بدل شویم.”
منظور من بههیچوجه اینها نیست که عرصهی سیاست فاقد معیارهای اخلاقی است؛ ملاحظات اخلاقی بسیار مهم در آن عرصه جایگاهی ندارند، یا آن همه فریب و دغل که در عرصهی سیاست روزمرّهی جهان شاهد هستیم، وجود ندارد! قطعاً تفاوت از آسمان تا زمین است بین دو سیاستورز که یکی مهاتما گاندی باشد و دیگری سیلویو برلوسکونی! امّا سخن آن است که با وجود همپوشانیهای قابل توجّه، تفاوتهای مهمّی نیز بین “معیار”های قضاوت اخلاقی در این دو ساحت وجود دارد؛ به نحوی که در “برخی” موارد، تعمیم دادن سرراست معیارها از یکی از این دو ساحت به دیگری، تعمیمی نادرست است. از همین بابت است که رادمردی همچون قائم مقام فراهانی در گفت و شنود با فرستادگان انگلیسی- که جهت مذاکره دربارهی تجارت آزاد و تأسیس “قنسولگری” به ایران آمده بودند- صراحتاً میگوید: “تا بهحال اجرای موادّ عهدنامهی ترکمانچای را در تأسیس قنسولخانهی روس رد کردهام و تا آخر نیز به هر طریقی باشد، با “مردی” یا “نامردی” رد خواهم کرد. چنین حقّی را به هیچ دولت دیگری هم نمیدهم، چه برای ایران “زیانبخش” است.”
این چه امری است که فردی با فضائل اخلاقی و دیانت قائم مقام فراهانی را اگر لازم باشد به “نامردی” هم واخواهد داشت و او تأکید میکند که به مردی یا حتّی به “نامردی” جلوی آن را خواهد گرفت؟ مگر “نامردی” ممکن است در عرصهای و در زمانی مجاز باشد یا معنای مثبت داشته باشد؟! راستش من هنگام خواندن “نامردی” قائم مقام فراهانی هم همچون هنگام خواندن “سوگند” آنگ سان سوچی احساس می کردم که نه تنها با یک عمل غیراخلاقی مواجه نیستم، بلکه دقیقاً با یک عمل بیش از حدّ معمول اخلاقی مواجهم!
اینجاست که سؤالات مهمّی پیش میآید … کدام توضیح از منظر اخلاق و فلسفهی اخلاق، یا سایر عرصههای علوم اجتماعی مرتبط، برای توضیح این پدیده وجود دارد؟ چه تفاوتی وجود دارد بین این پدیده، و تعبیر رایجتر و منفی “هدف وسیله را توجیه میکند”؟ آیا به رسمیّت شناختن این پدیده موجب نمیشود ناصالحان در این میان، هر عمل ضدّاخلاقی خود را با دستاویز قراردادن مفهوم چندلایهگی توجیه و تطهیر کنند؟ آیا اینها واقعاً دو پدیدهی مختلفاند؟ اگر بلی، چگونه میتوان این دو را تشخیص داد و تفکیک کرد؟ اگر خیر هم که هیچ!
اینها سؤالات مهمّی هستند که باید در نوشتارهای دبگر بهدقّت به آنها پرداخت. هدف فعلی این نوشتار، طرح بحث است و نه ارائهی تعاریف جامع و پاسخ به همهی پرسشها- که اگر میخواست باشد هم بضاعت نگارنده کفایت آن را نمیکرد. علیالحساب اجمالاً فقط در مقام طرح بحث (و نه شرح بحث) میتوان این منظر طرحشده را هم در نظر داشت. اعمالی که ذکر آنها رفت، نه از آن قماش هزاران دروغ و ریا و فریب روزمرّهی سیاستورزان عادّی بهمنظور کسب قدرت و منافع شخصی، بلکه اعمالی با اهداف و نتایج خیراندیشانهی مشخص از سوی کسانی هستند که مُصلحیّت آنها در طول زمان به مردمانشان ثابت شده است. اگرچه منظور بههیچوجه این نیست که اساساً ارزش اَعمال را، قائم به اعتبار اشخاص انجامدهندهی عمل و مُصلحیّت آنها کنیم؛ باید در مقالات مبسوط تر، تعریف مستقلّی ارائه داد که مرز مشخّص قابل تبیینی بین این دو گروه افعال با توجّه به ویژگیهای خود فعل – و نه فاعل آنها- ترسیم کند.
امّا جدا از نیاز به این تبیین مهم، بدون آن که قصد مقایسهی مستقیم و سادهانگارانهی شرایط ایران و برمه را داشته باشم، این سؤال در ذهنم پیش میآید که آیا فرهنگ سیاسی ما آمادگی تولید مفاهیم و اعمال اجتماعی از این دست را – که در تصمیم بانوی برمه میبینیم – به حدّ کافی و با غلظت کافی دارد؟ مسلّم است که شرایط امروز ایران نسبتی با آنچه امروز در برمه اتفاق افتاده ندارد. نظامیان حاکم بر برمه در پی صبوری و پایداری اپوزیسیون و استمرار محدودیتهای شدید بینالمللی، در نهایت به این نتیجه رسیدهاند که حقیقتاً مقدّمات بازشدن فضای سیاسی برمه را فراهم کنند و در این راستا، با عمل خود دارند مرحله به مرحله تضمینهای لازم را، هم برای اپوزیسیون و هم برای جامعهی بینالمللی فراهم میکنند، به نحوی که اَعمال آنها نشانگر احتمال بالایی از راستگفتاری/ راستکرداریشان باشد و اعتماد لازم را در هر دو سطح داخلی و بینالمللی پدید آورد. طبعاً فعّالان اپوزیسیون برمه آنقدر سادهلوح نیستند که پس از یک بار تخلّف به آن بزرگی در انتخابات برمه و عدم تحویل قدرت توسط نظامیان و بعد از تحمّل ۱۵سال حصر خانگی رهبر اپوزیسیون، بهسادگی در یک بازیخوردن ابتدایی گرفتار شوند. امّا در هر حال، بعد از بررسیها و تضمینهای مهم و جدّی در عرصهی سیاسی از هر دو منظر داخلی و بینالمللی، و پس از اعتمادسازی گام به گام توسط حاکمان، اپوزیسیون برمه نهایتاً همان مسیر اساسی جنبشهای مدنی بیخشونت، یعنی “مصالحه” برای پیشبرد پروژهی اصلاح و تغییر را پی گرفته است. و حتّی از باب احترام و پدیدآوردن شرایط مصالحه، به “پاسداری” از قانون اساسی فعلی برمه هم “سوگند” خورده است. در این مسیرها، تمام ارکان جامعه- حتّی قدرتمداران سابق- در راه ساخت جامعهی بعدی مشارکت دارند.
از نظر من، حسّاسیّت شرایط بینالمللی در مناقشات با ایران بیش از آن است که رسیدن به چنین بزنگاه سیاسی- تاریخیای برای ایران بخواهد خیلی دور باشد. نگرانی من از آن است که بهگاه پیشآمدن آن شرایط در زمانی نهچندان دور، فرهنگ سیاسی جامعه هنوز به اندازهی کافی توانمندی تئوریک و پراگماتیک لازم برای طی این مرحله را نیافته باشد. “مصالحه” یا “سازش” (قطعاً با کاربرد دقیق ملزومات راهبردی) هنوز به اندازهی کافی بار مثبت مورد نیاز در فرهنگ سیاسی ما نیافته است و سایهی کشآمده در تاریخ “سازشکار” به عنوان بیراه و ناسزا در گفتار سیاسی، هنوز بر گردهی مفهوم ارزشمند “مصالحه” سنگینی میکند.
صریح بگویم. آیا آمادگی پذیرش آن را داریم که رهبری از حصر درآید و در شرایط قطعاً حسابشده و مناسب، “مصالحه” را به عنوان تاکتیک غیرقابل تفکیک از راهبرد به کار گیرد؟ زمانی بهخاطر یک “تککلمه”- کاربرد دوفاکتوی عبارت “رییس جمهور” از طرف مهدی کرّوبی- بر سرش آوار شدیم؛ زمانی دیگر یک “تکرأی” شخصی خاتمی در روستایی به دور از چشمها را گاه تا حدّ خیانت نامیدیم (نقد این عمل از بابتهایی دیگر جای خود)؛ آیا با راهبری که در شرایط مقتضی، “مصالحه” را پیشهی خود سازد همراهی خواهیم کرد؟ چه تعداد از ما چنین عملی را دوگانگی، تضاد، عمل غیراخلاقی یا حتی خیانت یا بدتر از آن(!) توصیف خواهیم کرد؟ آیا آن زمان میخواهیم آن عمل را پشت کردن به هزینههایی که کنشگران جنبش دادهاند یا پایمال کردن خون جانباختگان و آسیبدیدگان جنبش بنامیم؟ از این بابتهاست که معتقدم تأمّل بر عملکرد اخیر آنگ سان سوچی و نقد و بحث دربارهی آن در ادبیات جنبش سبز ایران بسیار مهم است؛ اگرچه در این زمان کوتاه، هنوز ندیدهام که این اتّفاق اخیر برمه، چندان جلب توجه اندیشهوران و نویسندگان سبز را کرده باشد.
در کمرنگی و کمجانی فضای بحثهای تئوریک در این باره، عملکرد، منش و روحیهی مادران بزرگوار صلح که چند تن از آنان مکرّراً اعلام کردهاند از خون فرزندانشان حتّی فقط در ازای آزادی زندانیان سیاسی فعلی میگذرند – تا چه رسد به دستاوردهای اجتماعی بزرگتر که هدف آن رفتگان عزیز بود- مرا به تعظیمی تمام قد در برابر این همه بزرگواری و خیراندیشی وامیدارد. پروین عزیز (مادر سهراب) به عنوان نمادی و نمایندهای از آن عزیزان، چه بزرگوارانه و بامتانت، و در عین حال مستحکم، مفهوم “گذشت” فعّال را در بستر حرکت جنبش معنا کرده است. اینها و خیلی چیزهای دیگر سبب میشود از سویدای قلبم آرزو کنم که سایهی وجود مبارک این مادران عزیز بر سر این جنبش همواره مستدام بماند و رایحهی “عشق” جاری با هر نفس آنها همچنان و هماره معنابخش جانهایمان و جامعهمان باشد.
چارچوب مفهومی “گذشت” – در معنای فعّال آن و نه در معنای منفعلانهاش- از عناصر بسیار برجستهی جنبشهای مدنی بیخشونت است. آنگ سان سوچی بارها تأکید کرده که آنان در “گذشته” نمیمانند و با “گذشت” و “بخشش” در معنای کاملاً فعّالانهی آن، در مسیر تحقّق اهداف آن “گذشته”، در جادّهی “آینده” گام برمیدارند. این نه تنها پشت کردن به هزینههایی که جنبش سابقاً داده نیست بلکه بازتولید روح جنبش به نحوی ریشهدارتر در بطن حرکت مستدام اجتماع است. فرهنگ سیاسی یکشبه به این آمادگیها نمیرسد. با وجود این که جنبش سبز نشان داده بهنیکویی آمادگی پروراندن چنین مفاهیمی را دارد، نگرانیام این است که فراگیری آن برای زمانی که نیازمندش خواهیم شد به حدّ کفایت نرسد. اگر در این باره کمکاری شود، در آن گردنهی حسّاس تاریخ ایران، جرقههای کمتحمّلی، ضعف تئوریک/پراگماتیک و تندروی، آتشی خواهد افروخت که دود آن به چشم همگان خواهد رفت. امّا با بحث، ظرفیتسازی، بسط و تبیین مفاهیمی که ذکرشان رفت و بر اهل سبزاندیشی هم پوشیده نبود، در طی زمان، شاید آن تعداد که بخواهند در آن زمان تنورهی تندروی برکشند، چنان در اقلّیّت قرار گیرند که بشود همچون این روزهای آنگ سان سوچی در ضرورت عمل خویش بگوییم:
“ما تصمیم به مصالحه در این شرایط گرفتیم،… بعضی ها ممکن است بگویند ماتسلیم شده ایم، اما بگذارید هرچه میخواهند فکر کنند!”
آیا جنبش سبز ظرفیت مصالحه و گذشت را در خود پرورانده است
کلمه – فرهاد میثمی:تقدیم به پروین فهیمی (مادر سهراب)، نماد مادران عزیز صلح *
چند روزی بیش از اردیبهشت ۹۱ نگذشته بود که مخابرهی این خبر در رسانهها توجه مرا به خود جلب کرد:
“آنگ سان سوچی (رهبر جنبش دموکراسی برمه) گفت او و دیگر نمایندگان عضو جنبش به تحریم پارلمان پایان میدهند و در مراسم ادای سوگند در پارلمان، عبارت “پاسداری” از قانون اساسی را ذکر خواهند کرد. با این تصمیم، به اختلاف جنبش دموکراسی با دولت در این زمینه پایان داده میشود. این حزب پیشتر به عبارت “پاسداری از قانون اساسی” در زمان ادای سوگند در پارلمان اعتراض داشت و میخواست این عبارت به”احترام به قانون اساسی”، تغییر یابد.
آنگ سان سوچی گفت: ما برای نشاندادن احترام، از سیاست مصالحه با گروههای مختلف پیروی خواهیم کرد. از این رو میخواهم اعلام کنم ما بلافاصله با ادای سوگند به عضویت پارلمان در خواهیم آمد. او تأکید کرد که اعضای حزب اتحاد ملی برای دموکراسی به خواستهای مردم احترام میگذارند. برنده جایزه صلح نوبل گفت: مردم اعضای این حزب را انتخاب کردند و اکنون از این که آنها در کرسیهای خود در پارلمان قرار ندارند، ناراضی هستند.
خانم سوچی افزود: ما تصمیم به مصالحه در این شرایط گرفتیم، زیرا ما نمیخواهیم به یک مشکل سیاسی در برمه بدل شویم. بعضیها ممکن است بگویند ما تسلیم شدهایم، اما بگذارید هر چه میخواهند فکر کنند.”
***
اتّفاقی که در این میان افتاده، قابل تأمّل است. بانوی صلح برمه-
برندهی بهحقّ جایزهی جهانی صلح نوبل- که منش اخلاقی، ایستادگی و سلامت
نفسش مقبولیّتی عالمگیر دارد، کسی که مجموعاً پانزده سال در حصر خانگی
بهسر برده، امّا همواره، کلامش دعوت به “عشق” و “بخشش” و “صداقت” بوده،
همراه با جمع همرهانش، هنگام عضویّت در پارلمان صراحتاً “سوگند”ی میخورند
که هم خودشان، هم رقبای سیاسیشان و هم همهی دیگر ناظران آشنا به امور
میدانند که صحّت ندارد! چگونه کسی میتواند به “پاسداری” از قانون
اساسیای سوگند یاد کند که تلاشش بر تغییر بنیادین آن است؟ چنین حرکتی را
چگونه معنی کنیم؟ آیا این مصداق “دروغ” یا “فریب” نیست؟ یا شاید هم “تسلیم”
شدن؟ آیا این مصداق همان است که: “سیاست پدر و مادر ندارد”؟حقیقت این است که اغلب ما، اعمال اجتماعی- سیاسی را عمدتاً بهصورت مستقیم در لایهی کنشهای روزمرّهی اخلاقی و در سطح روابط بینفردی تحلیل میکنیم. این البته امری طبیعی است، چرا که تجربهی زندگی عادی و روزمرّه در همین لایه جاری است؛ و قاعدتاً اگر تلاش جداگانهای جهت کسب شناخت و آشنایی با قواعد اساسی تحلیل سیاسی کلان نکرده باشیم، ابزار دیگری جز همین قواعد روابط اخلاقی روزمرّهی بینفردی برای تحلیل در دست نخواهیم داشت. اَعمال در این وضعیّت، صورتبندیای به صورت ۰ و۱ پیدا میکنند. در این نوع نگرش، عملی نظیر “سوگند خوردن”، یک معنا دارد در یک لایه. اگر معنای منطبق با همان تکلایه تولید شد، مقبول است؛ وگرنه خروج از آن تکلایه به معنای درآمدن در سلک خوارج(!) است و حاصل آن خروج، ضدّاخلاقی است.
امّا به نظر میرسد واقعیّت جاری اعمال اجتماعی جامعتر و فراتر از اینها باشد. این متن کوتهنوشت- و مهمتر از آن، نگارندهاش!- توان توضیح جامع ماهیّت امر اجتماعی- سیاسی را ندارد. امّا سپردن گوش جان به ترنّم نغمههای صلحجویانه و انساندوستانهی بانو آنگ سان سوچی، بهخوبیبه دریافت آن لایههای موازی و مغفول مفاهیم اجتماعی کمک میکند؛ آنجا که در بیان علّت سوگند خوردنشان میگوید: “برای نشان دادن احترام …”. بدین ترتیب، نشان میدهد که اعمال اجتماعی-سیاسی دارای مفاهیم تکلایه نیستند و بنابراین نباید هم که منحصراً در آن معنای تکلایه تحلیل شوند. میتوان “سوگند” خورد، و صراحتاً هم تأکید کرد که معنای این سوگند، نشان دادن “احترام” است، و نیز این که: “زیرا ما نمیخواهیم به یک مشکل سیاسی در برمه بدل شویم.”
منظور من بههیچوجه اینها نیست که عرصهی سیاست فاقد معیارهای اخلاقی است؛ ملاحظات اخلاقی بسیار مهم در آن عرصه جایگاهی ندارند، یا آن همه فریب و دغل که در عرصهی سیاست روزمرّهی جهان شاهد هستیم، وجود ندارد! قطعاً تفاوت از آسمان تا زمین است بین دو سیاستورز که یکی مهاتما گاندی باشد و دیگری سیلویو برلوسکونی! امّا سخن آن است که با وجود همپوشانیهای قابل توجّه، تفاوتهای مهمّی نیز بین “معیار”های قضاوت اخلاقی در این دو ساحت وجود دارد؛ به نحوی که در “برخی” موارد، تعمیم دادن سرراست معیارها از یکی از این دو ساحت به دیگری، تعمیمی نادرست است. از همین بابت است که رادمردی همچون قائم مقام فراهانی در گفت و شنود با فرستادگان انگلیسی- که جهت مذاکره دربارهی تجارت آزاد و تأسیس “قنسولگری” به ایران آمده بودند- صراحتاً میگوید: “تا بهحال اجرای موادّ عهدنامهی ترکمانچای را در تأسیس قنسولخانهی روس رد کردهام و تا آخر نیز به هر طریقی باشد، با “مردی” یا “نامردی” رد خواهم کرد. چنین حقّی را به هیچ دولت دیگری هم نمیدهم، چه برای ایران “زیانبخش” است.”
این چه امری است که فردی با فضائل اخلاقی و دیانت قائم مقام فراهانی را اگر لازم باشد به “نامردی” هم واخواهد داشت و او تأکید میکند که به مردی یا حتّی به “نامردی” جلوی آن را خواهد گرفت؟ مگر “نامردی” ممکن است در عرصهای و در زمانی مجاز باشد یا معنای مثبت داشته باشد؟! راستش من هنگام خواندن “نامردی” قائم مقام فراهانی هم همچون هنگام خواندن “سوگند” آنگ سان سوچی احساس می کردم که نه تنها با یک عمل غیراخلاقی مواجه نیستم، بلکه دقیقاً با یک عمل بیش از حدّ معمول اخلاقی مواجهم!
اینجاست که سؤالات مهمّی پیش میآید … کدام توضیح از منظر اخلاق و فلسفهی اخلاق، یا سایر عرصههای علوم اجتماعی مرتبط، برای توضیح این پدیده وجود دارد؟ چه تفاوتی وجود دارد بین این پدیده، و تعبیر رایجتر و منفی “هدف وسیله را توجیه میکند”؟ آیا به رسمیّت شناختن این پدیده موجب نمیشود ناصالحان در این میان، هر عمل ضدّاخلاقی خود را با دستاویز قراردادن مفهوم چندلایهگی توجیه و تطهیر کنند؟ آیا اینها واقعاً دو پدیدهی مختلفاند؟ اگر بلی، چگونه میتوان این دو را تشخیص داد و تفکیک کرد؟ اگر خیر هم که هیچ!
اینها سؤالات مهمّی هستند که باید در نوشتارهای دبگر بهدقّت به آنها پرداخت. هدف فعلی این نوشتار، طرح بحث است و نه ارائهی تعاریف جامع و پاسخ به همهی پرسشها- که اگر میخواست باشد هم بضاعت نگارنده کفایت آن را نمیکرد. علیالحساب اجمالاً فقط در مقام طرح بحث (و نه شرح بحث) میتوان این منظر طرحشده را هم در نظر داشت. اعمالی که ذکر آنها رفت، نه از آن قماش هزاران دروغ و ریا و فریب روزمرّهی سیاستورزان عادّی بهمنظور کسب قدرت و منافع شخصی، بلکه اعمالی با اهداف و نتایج خیراندیشانهی مشخص از سوی کسانی هستند که مُصلحیّت آنها در طول زمان به مردمانشان ثابت شده است. اگرچه منظور بههیچوجه این نیست که اساساً ارزش اَعمال را، قائم به اعتبار اشخاص انجامدهندهی عمل و مُصلحیّت آنها کنیم؛ باید در مقالات مبسوط تر، تعریف مستقلّی ارائه داد که مرز مشخّص قابل تبیینی بین این دو گروه افعال با توجّه به ویژگیهای خود فعل – و نه فاعل آنها- ترسیم کند.
امّا جدا از نیاز به این تبیین مهم، بدون آن که قصد مقایسهی مستقیم و سادهانگارانهی شرایط ایران و برمه را داشته باشم، این سؤال در ذهنم پیش میآید که آیا فرهنگ سیاسی ما آمادگی تولید مفاهیم و اعمال اجتماعی از این دست را – که در تصمیم بانوی برمه میبینیم – به حدّ کافی و با غلظت کافی دارد؟ مسلّم است که شرایط امروز ایران نسبتی با آنچه امروز در برمه اتفاق افتاده ندارد. نظامیان حاکم بر برمه در پی صبوری و پایداری اپوزیسیون و استمرار محدودیتهای شدید بینالمللی، در نهایت به این نتیجه رسیدهاند که حقیقتاً مقدّمات بازشدن فضای سیاسی برمه را فراهم کنند و در این راستا، با عمل خود دارند مرحله به مرحله تضمینهای لازم را، هم برای اپوزیسیون و هم برای جامعهی بینالمللی فراهم میکنند، به نحوی که اَعمال آنها نشانگر احتمال بالایی از راستگفتاری/ راستکرداریشان باشد و اعتماد لازم را در هر دو سطح داخلی و بینالمللی پدید آورد. طبعاً فعّالان اپوزیسیون برمه آنقدر سادهلوح نیستند که پس از یک بار تخلّف به آن بزرگی در انتخابات برمه و عدم تحویل قدرت توسط نظامیان و بعد از تحمّل ۱۵سال حصر خانگی رهبر اپوزیسیون، بهسادگی در یک بازیخوردن ابتدایی گرفتار شوند. امّا در هر حال، بعد از بررسیها و تضمینهای مهم و جدّی در عرصهی سیاسی از هر دو منظر داخلی و بینالمللی، و پس از اعتمادسازی گام به گام توسط حاکمان، اپوزیسیون برمه نهایتاً همان مسیر اساسی جنبشهای مدنی بیخشونت، یعنی “مصالحه” برای پیشبرد پروژهی اصلاح و تغییر را پی گرفته است. و حتّی از باب احترام و پدیدآوردن شرایط مصالحه، به “پاسداری” از قانون اساسی فعلی برمه هم “سوگند” خورده است. در این مسیرها، تمام ارکان جامعه- حتّی قدرتمداران سابق- در راه ساخت جامعهی بعدی مشارکت دارند.
از نظر من، حسّاسیّت شرایط بینالمللی در مناقشات با ایران بیش از آن است که رسیدن به چنین بزنگاه سیاسی- تاریخیای برای ایران بخواهد خیلی دور باشد. نگرانی من از آن است که بهگاه پیشآمدن آن شرایط در زمانی نهچندان دور، فرهنگ سیاسی جامعه هنوز به اندازهی کافی توانمندی تئوریک و پراگماتیک لازم برای طی این مرحله را نیافته باشد. “مصالحه” یا “سازش” (قطعاً با کاربرد دقیق ملزومات راهبردی) هنوز به اندازهی کافی بار مثبت مورد نیاز در فرهنگ سیاسی ما نیافته است و سایهی کشآمده در تاریخ “سازشکار” به عنوان بیراه و ناسزا در گفتار سیاسی، هنوز بر گردهی مفهوم ارزشمند “مصالحه” سنگینی میکند.
صریح بگویم. آیا آمادگی پذیرش آن را داریم که رهبری از حصر درآید و در شرایط قطعاً حسابشده و مناسب، “مصالحه” را به عنوان تاکتیک غیرقابل تفکیک از راهبرد به کار گیرد؟ زمانی بهخاطر یک “تککلمه”- کاربرد دوفاکتوی عبارت “رییس جمهور” از طرف مهدی کرّوبی- بر سرش آوار شدیم؛ زمانی دیگر یک “تکرأی” شخصی خاتمی در روستایی به دور از چشمها را گاه تا حدّ خیانت نامیدیم (نقد این عمل از بابتهایی دیگر جای خود)؛ آیا با راهبری که در شرایط مقتضی، “مصالحه” را پیشهی خود سازد همراهی خواهیم کرد؟ چه تعداد از ما چنین عملی را دوگانگی، تضاد، عمل غیراخلاقی یا حتی خیانت یا بدتر از آن(!) توصیف خواهیم کرد؟ آیا آن زمان میخواهیم آن عمل را پشت کردن به هزینههایی که کنشگران جنبش دادهاند یا پایمال کردن خون جانباختگان و آسیبدیدگان جنبش بنامیم؟ از این بابتهاست که معتقدم تأمّل بر عملکرد اخیر آنگ سان سوچی و نقد و بحث دربارهی آن در ادبیات جنبش سبز ایران بسیار مهم است؛ اگرچه در این زمان کوتاه، هنوز ندیدهام که این اتّفاق اخیر برمه، چندان جلب توجه اندیشهوران و نویسندگان سبز را کرده باشد.
در کمرنگی و کمجانی فضای بحثهای تئوریک در این باره، عملکرد، منش و روحیهی مادران بزرگوار صلح که چند تن از آنان مکرّراً اعلام کردهاند از خون فرزندانشان حتّی فقط در ازای آزادی زندانیان سیاسی فعلی میگذرند – تا چه رسد به دستاوردهای اجتماعی بزرگتر که هدف آن رفتگان عزیز بود- مرا به تعظیمی تمام قد در برابر این همه بزرگواری و خیراندیشی وامیدارد. پروین عزیز (مادر سهراب) به عنوان نمادی و نمایندهای از آن عزیزان، چه بزرگوارانه و بامتانت، و در عین حال مستحکم، مفهوم “گذشت” فعّال را در بستر حرکت جنبش معنا کرده است. اینها و خیلی چیزهای دیگر سبب میشود از سویدای قلبم آرزو کنم که سایهی وجود مبارک این مادران عزیز بر سر این جنبش همواره مستدام بماند و رایحهی “عشق” جاری با هر نفس آنها همچنان و هماره معنابخش جانهایمان و جامعهمان باشد.
چارچوب مفهومی “گذشت” – در معنای فعّال آن و نه در معنای منفعلانهاش- از عناصر بسیار برجستهی جنبشهای مدنی بیخشونت است. آنگ سان سوچی بارها تأکید کرده که آنان در “گذشته” نمیمانند و با “گذشت” و “بخشش” در معنای کاملاً فعّالانهی آن، در مسیر تحقّق اهداف آن “گذشته”، در جادّهی “آینده” گام برمیدارند. این نه تنها پشت کردن به هزینههایی که جنبش سابقاً داده نیست بلکه بازتولید روح جنبش به نحوی ریشهدارتر در بطن حرکت مستدام اجتماع است. فرهنگ سیاسی یکشبه به این آمادگیها نمیرسد. با وجود این که جنبش سبز نشان داده بهنیکویی آمادگی پروراندن چنین مفاهیمی را دارد، نگرانیام این است که فراگیری آن برای زمانی که نیازمندش خواهیم شد به حدّ کفایت نرسد. اگر در این باره کمکاری شود، در آن گردنهی حسّاس تاریخ ایران، جرقههای کمتحمّلی، ضعف تئوریک/پراگماتیک و تندروی، آتشی خواهد افروخت که دود آن به چشم همگان خواهد رفت. امّا با بحث، ظرفیتسازی، بسط و تبیین مفاهیمی که ذکرشان رفت و بر اهل سبزاندیشی هم پوشیده نبود، در طی زمان، شاید آن تعداد که بخواهند در آن زمان تنورهی تندروی برکشند، چنان در اقلّیّت قرار گیرند که بشود همچون این روزهای آنگ سان سوچی در ضرورت عمل خویش بگوییم:
“ما تصمیم به مصالحه در این شرایط گرفتیم،… بعضی ها ممکن است بگویند ماتسلیم شده ایم، اما بگذارید هرچه میخواهند فکر کنند!”
* مقاله در دیدار حضوری با پروین فهیمی به آن عزیز تقدیم شده است.
چهل روز از اعتصاب غذا گذشت
به گزارش خبرنگار کلمه، با وجود آنکه این زندانی سیاسی اعلام کرده بود تنها در صورتی که میرحسین موسوی از او بخواهد اعتصاب خود را خواهد شکست، ماموران امنیتی مانع انتقال این پیام به معتمدنیا شدند و وی با وجود بدحالی شدید همچنان در اعتصاب غذا به سر می برد.
بر اساس این گزارش مشاور شهیدان رجایی و باهنر شب گذشته پس از انکه در بند ۳۵۰ اوین حالش به هم خورده است به بیمارستان طالقانی تهران منتقل شده است.
روز چهارشنبه کلمه گزارش داده بود که میرحسین موسوی به محض اطلاع از اعتصاب غذای محمدرضا معتمدنیا، از او خواست به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد.
براساس این گزارش ماموران امنیتی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را به دیدار خانم نواب صفوی مادر زهرا رهنورد برده بودند. میرحسین موسوی در این دیدار از سوی یکی از اقوام، از اعتصاب غذای محمدرضا معتمدنیا با درخواست آزادی رهبران جنبش سبز با خبرشد.
محمدرضامعتمدنیا در چهل و یکمین روز اعتصاب غذای خود بیش از ۳۰ کیلو کاهش وزن داشته، دچار رعشه های شدید و ضربان قلب نامنظم شده و خانواده و نزدیکانش به شدت نگران سلامتی وی هستند.
این زندانی سیاسی ۶۲ ساله که هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین زندانی است، سابقه مشاورت ویژه شهیدان رجایی و باهنر و مهندس موسوی در زمان جنگ و مسئولیت در بخش پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا در دوران دفاع مقدس را در کارنامه خود دارد. او در ۲۱ فروردین ماه اعلام کرد که در اعتراض به همه ظلم های حاکمیت و به طور مشخص حبس خانگی موسوی و کروبی و رهنورد، اعتصاب غذا می کند.
معتمدنیا از آن زمان تا امروز در اعتصاب غذا بوده و ۲۰ روز از این مدت را هم در یک سلول انفرادی در بند ۲۴۰ اوین گذرانده است. بسیاری از فعالان و زندانیان سیاسی، و نیز دختران مهندس موسوی، در این مدت به وی پیام داده بودند که به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد. اما او ضمن تشکر از ایشان، تاکید کرده بود که تنها با شکسته شدن حصر و یا پیام نخست وزیر امام حاضر است اقدام اعتراضی خود را متوقف کند.
اکنون این خواسته او محقق شده و میرحسین در ملاقاتی که پس از یک ماه بی خبری داشته، از خبر اعتصاب معتمدنیا مطلع شده و به او پیام داده که به اعتصابش خاتمه دهد، اما زندانبانان و مسئولان نه تنها پیغام میرحسین را به وی نرساندند بلکه اجازه ندادند فرزندش در بینارستان از این فرصت کوتاه استفاده و با رساندن این پیام او را مجاب به شکستن اعتصاب کند.
محمدرضا معتمدنیا در بیمارستان؛ مسئولان مانع از انتقال پیام میرحسین شدند
محمدرضا معتمدنیا، زندانی سیاسی محبوس دربند ۳۵۰ زندان اوین، شب گذشته در چهلمین روز اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد، اما ماموران اجازه فرصت دیدار چند دقیقه ای را برای رساندن درخواست میرحسین موسوی از وی برای پایان اعتصاب را از فرزند معتمدنیا گرفتند.به گزارش خبرنگار کلمه، با وجود آنکه این زندانی سیاسی اعلام کرده بود تنها در صورتی که میرحسین موسوی از او بخواهد اعتصاب خود را خواهد شکست، ماموران امنیتی مانع انتقال این پیام به معتمدنیا شدند و وی با وجود بدحالی شدید همچنان در اعتصاب غذا به سر می برد.
بر اساس این گزارش مشاور شهیدان رجایی و باهنر شب گذشته پس از انکه در بند ۳۵۰ اوین حالش به هم خورده است به بیمارستان طالقانی تهران منتقل شده است.
روز چهارشنبه کلمه گزارش داده بود که میرحسین موسوی به محض اطلاع از اعتصاب غذای محمدرضا معتمدنیا، از او خواست به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد.
براساس این گزارش ماموران امنیتی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را به دیدار خانم نواب صفوی مادر زهرا رهنورد برده بودند. میرحسین موسوی در این دیدار از سوی یکی از اقوام، از اعتصاب غذای محمدرضا معتمدنیا با درخواست آزادی رهبران جنبش سبز با خبرشد.
محمدرضامعتمدنیا در چهل و یکمین روز اعتصاب غذای خود بیش از ۳۰ کیلو کاهش وزن داشته، دچار رعشه های شدید و ضربان قلب نامنظم شده و خانواده و نزدیکانش به شدت نگران سلامتی وی هستند.
این زندانی سیاسی ۶۲ ساله که هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین زندانی است، سابقه مشاورت ویژه شهیدان رجایی و باهنر و مهندس موسوی در زمان جنگ و مسئولیت در بخش پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا در دوران دفاع مقدس را در کارنامه خود دارد. او در ۲۱ فروردین ماه اعلام کرد که در اعتراض به همه ظلم های حاکمیت و به طور مشخص حبس خانگی موسوی و کروبی و رهنورد، اعتصاب غذا می کند.
معتمدنیا از آن زمان تا امروز در اعتصاب غذا بوده و ۲۰ روز از این مدت را هم در یک سلول انفرادی در بند ۲۴۰ اوین گذرانده است. بسیاری از فعالان و زندانیان سیاسی، و نیز دختران مهندس موسوی، در این مدت به وی پیام داده بودند که به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد. اما او ضمن تشکر از ایشان، تاکید کرده بود که تنها با شکسته شدن حصر و یا پیام نخست وزیر امام حاضر است اقدام اعتراضی خود را متوقف کند.
اکنون این خواسته او محقق شده و میرحسین در ملاقاتی که پس از یک ماه بی خبری داشته، از خبر اعتصاب معتمدنیا مطلع شده و به او پیام داده که به اعتصابش خاتمه دهد، اما زندانبانان و مسئولان نه تنها پیغام میرحسین را به وی نرساندند بلکه اجازه ندادند فرزندش در بینارستان از این فرصت کوتاه استفاده و با رساندن این پیام او را مجاب به شکستن اعتصاب کند.
واکنش سفارت ایران در باکو نسبت به توهین تظاهرکنندگان به رهبری
بدنبال تجمع تعدادی در برابر سفارت ایران در باکو در اعتراض به اظهار نظرهای مقامات ایرانی در خصوص یوروویژن، سفارت ایران در باکو ضمن محکومیت شدید و ابراز انزجار از تجمع عناصری در مقابل نمایندگی و توهین به مقامات کشورمان و با هشدار به عوامل آن، از دولت باکو خواست هرچه سریعتر نسبت به چنین اهانتی واکنش نشان دهد.پنجاه و هفتمین دوره سالانه مسابقه آواز یوروویژن (Eurovision Song Contest) قرار است ۲۲ تا ۲۶ می ۲۰۱۲ در باکو پایتخت جمهوری آذربایجان برگزار شود و طی آن زیباترین موسیقی کشورهای فعال عضو اتحادیه پخش اروپا، برگزیده شود.
این مسابقه با مخالفت هایی در ایران رو به رو شده است. صدا و سیما، خبرگزاری فارس و شبکه برون مرزی تلویزیون سحر که به زبان آذری برنامه پخش میکند، تبلیغات وسیعی علیه برگزاری یوروویژن۲۰۱۲ در باکو برپا کردهاند. همچنین در تریبونهای مختلف نماز جمعه برخی شهرهای ایران از جمله تبریز و اردبیل امامان جمعه با برگزاری این مراسم “غیر اخلاقی” و “ضداسلامی” مخالفت کرده اند.
برخی مخالفت ها در داخل آذربایجان نیز علیه این برنامه بوده است.
اما اینک بدنبال تجمع در مقابل سفارت ایران در باکو، این سفارت در بیانیه ای توهین به رهبری را محکوم کرده است.
در این بیانیه از آیت الله خامنه ای به عنوان “رهبر شیعیان جهان و ولی فقیه امت اسلامی” یاد شده است که توهین به ایشان دل هر مسلمانی را می آزارد.
سفارت جمهوری اسلامی ایران ضمن محکومیت شدید و ابراز انزجار از این اقدام خصمانه و جنایتکارانه و با هشدار به عوامل آن، اعلام میدارد که این اقدام به هیچ وجه قابل توجیه نبوده و لازم است دولت جمهوری آذربایجان هرچه سریعتر نسبت به چنین اهانتی واکنش نشان داده و مرتکبان آن را به سزای اعمالشان برساند.
اجرای یک سال حبس تعزیری برای قدیانی به جرم نوشتن نامه به رهبری
حکم یک سال حبس تعزیری برای ابوالفضل قدیانی به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق نوشتن نامه به رهبری در حالی که آذر ماه سال گذشته، حکم یک سال او تمام شده بود اما همچنان در زندان نگهداری می شد، به اجرا گذاشته شد.به گزارش خبرنگار کلمه، این حکم توسط قاضی مقیسه رییس شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران صادر و از ازسوی واحد ابلاغ اجرای احکام اوین به وی ابلاغ شده است.
ابوالفضل قدیانی که از سال گذشته اعلام کرده بود در اعتراض به غیرقانونی بودن دادگاه انقلاب در آن شرکت نخواهد کرد اواخر فروردین ماه سال جاری با توسل به شیوه های فریب کارانه توسط ماموران قضایی و به دستور قاضی مقیسه به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب منتقل شده و جلسه دادگاه را تریبونی برای اعتراض مجدد به عملکرد رهبری تبدیل کرده و تاکیده بود: به جای ۳ پرونده که تا کنون برای من تشکیل داده اید ۳۰ پرونده، ۳۰۰ پرونده، ۳۰۰۰ پرونده تشکیل دهید و اصلا مرا به ۳ هزار میلیارد سال زندان محکوم کنید! اما دادگاه شما غیر قانونی است و تحمل زندان شما نیز تغییری در عقاید من ایجاد نخواهد کرد.
ماموران زندان اوین روز ۲۹ فروردین ماه به بهانه انتقال این زندانی سیاسی به بیمارستان جهت مداوای بیماری قلبی، قدیانی را از بند ۳۵۰ خارج کرده و به دادگاه برده بودند.
بر اساس این گزارش، این عضو دربند شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به دنبال انتشار نامه ۹ دی ماه خطاب به رهبری به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری به دادگاه احضار شده بود خطاب به مقیسه قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب گفته بود: «متاسفانه شما به عنوان رییس دادگاه، دست نشانده دستگاه امنیتی هستی و دستگاه قضایی اساسا استقلال ندارد، آقای صادق لاریجانی که قاضی القضات این مملکت است می گوید افتخار می کنم که امر بر و فرمانبردار رهبری هستم. شما اگر خود را مسلمان می دانید حتما خبر دارید که دادگاه امیرالمومنین و آن یهودی چطور برگزار شد، وقتی قاضی علی (ع) را با کنیه خطاب کرد، علی (ع) اعتراض کرد که عدالت و مساوات را میان او یک یهودی رعایت کند و اما آیا امروز دستگاه قضایی که قاضی القضاتش خود را فرمانبر رهبری می داند، می تواند آقای خامنه ای را به دادگاه بیاورد و به شکایت من از او رسیدگی کند؟»
بر اساس این گزارش پس از این دادگاه و درج خبر آن در کلمه، شورای عالی امنیت ملی با ارسال نامه ای به دادستانی تهران که به امضای سعید جلیلی دبیر این شورا رسیده است، با اشاره به مواضع ابوالفضل قدیانی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب از درون زندان، خواستار برخورد و تشدید مجازات این زندانی سیاسی شد.
بر اساس اطلاعات بدست آمده ورود سعید جلیلی مسئول عالی ترین نهاد امنیتی کشور در این پرونده که این روزها مشغول مذاکرات با قدرت های جهانی است پس از آن صورت می گیرد که موضوع “خطر نقد مستقیم مقام رهبری در سطح جامعه از طریق نامه های سرگشاده” در شورای عالی امنیت ملی به عنوان تهدیدی جدی علیه امنیت نظام تلقی شده است.
ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی ۶۷ ساله هم اینک به اتهام توهین به رهبری در حال گذراندن محکومیت ۳ ساله خود در بند ۳۵۰ اوین است.
آقای قدیانی که در سال ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس محکوم شده بود، چندی قبل به ۳ سال زندان دیگر محکوم شد. دادگاه ۲۹ فروردین ماه سومین دادگاهی است که در طول ۳ سال گذشته قدیانی را به اتهام تبلیغ علیه نظام به محاکمه می کشاند.
ابوالفضل قدیانی از مبارزان سیاسی قبل از انقلاب بوده که در دوران ستمشاهی نیز ۴ سال زندان و شکنجه را تحمل کرده است.
مدارس اسلامی می شوند؛ راه اندازی ۱۸۰۰ مدرسه پیش حوزوی در کشور
راهاندازی مدارس وابسته به حوزههای علمیه، از تکذیب در سال ۸۸، افتتاح ۳۰ مدرسه در سال ۸۹، توسعه ۱۰۰ مدرسه در سال ۹۰ به راهاندازی ۱۸۰۰ مدرسه پیشحوزوی در سراسر کشور رسیده است.روند صعودی حضور و فعالیت اجرایی حوزویان در آموزش و پرورش امروز به بالاترین حد خود رسیده است. به طوریکه معاون تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزههای علمیه از راهاندازی ۱۸۰۰ مدرسه پیشحوزوی یا «مدرسه امین» با مدیریت ۳۰۰ مدرسه علمیه در سراسر کشور خبر میدهد. طرحی که به موجب آن قرار است تعدادی از مدارس کشور در قالب سه مدرسه ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان دخترانه و پسرانه با استفاده از ظرفیتهای تربیتی حوزههای علمیه در کنار آموزش عمومی دروس مدارس اقدام به تدریس علوم دینی به دانشآموزان کنند.
این مساله بیش از آنکه در راستای سیاستهای آموزشی وزارت آموزشوپرورش باشد، ناشی از «درهای باز آموزشوپرورش برای حوزه علمیه» و «اعلام آمادگی تمامقد حوزه علمیه و معاونان آن برای همکاری با آموزشوپرورش» است. چرا که روز گذشته مدیر حوزه علمیه قم در ششمین نشست سالانه همکاریهای حوزه و آموزشوپرورش گفت: حوزه علمیه و معاونان آن تمامقد برای همکاری با آموزشوپرورش اعلام آمادگی میکنند. همچنین حجتالاسلام دکتر ذوعلم دبیر سابق ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزشوپرورش عنوان کرد: امروز درهای آموزشوپرورش روی حوزههای علمیه باز است و عزم جدی برای برداشتن گامهای بلندتر در راستای ایجاد زیرساختهای تعلیم و تربیت دینی محسوس است.
شرق نوشت: تداوم سیاست افزایش سهم حوزههای علمیه در اجرای سیاستهای آموزشوپرورش و آموزش عالی در شرایطی است که هدف غایی این اقدامات با توجه به اظهارنظرهای مطرحشده «ایجاد زیرساختهای تعلیم و تربیت دینی» در مدارس است. با این حال حجتالاسلام نبوی معاون تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزههای علمیه با اشاره به استقبال مردم از این مدارس اظهار داشت: در سال گذشته ۳۲ مدرسه از این مدارس راهاندازی شدهاند و در سالجاری تعداد این مدارس به ۸۰ مدرسه افزایش خواهد یافت. وی ادامه میدهد: انتخاب هیات امنا و مدیر مدرسه بر عهده حوزه و پرداخت هزینههای عوامل مدارس، مدیر و معلمان بر عهده آموزشوپرورش است، مدیران این مدارس نیز از میان افراد فرهنگی یا حوزوی متدین و دقیق انتخاب میشود. وی با اشاره به موضوعاتی که قرار است در این مدارس به دانشآموزان تدریس شود، میافزاید: در این مدارس دانشآموزان با اجرای برنامههای تربیتی و دینی با مبانی دینی همچون خواندن نماز، شیوه صحیح وضو گرفتن، احترام به پدر و مادر و مانند آن در مدارس امین آشنا خواهند شد.
اجرای ۲۴هزار برنامه حوزههای علمیه در مدارس
نبوی تاکید میکند: برنامههای تربیتی و فرهنگی این مدارس تدوین و ارایه شده است. این طرح کاملا بومی و ابداعی است و به جای اینکه بگوییم لازم است دانشآموزان به تمامی شاخصههای تربیت دینی دست پیدا کنند، گفتهایم یک دانشآموز لازم است به ۱۰ شاخص تربیت دینی همچون اعتقاد به خدا، حجاب، راستگویی و مانند آن برسد و راههای رسیدن به آن را هم بیان کردهایم. وی با بیان اینکه در قراردادهایی که با آموزشوپرورش داشتهایم، مبلغان با حضور در مدارس به تبلیغ دین و ارشاد دانشآموزان پرداختهاند و در سال ۱۳۸۹ مبلغان این معاونت بیش از ۲۴هزار برنامه در مدارس سراسر کشور اجرا کردهاند، ادامه میدهد: همچنین برنامهریزی کردهایم دانشآموزان با مفاهیمی همچون صله رحم، صدقه دادن و کمک به نیازمندان و مفاهیمی همچون آن به صورت ضمنی آشنا شوند.
اسلامی کردن علوم خواسته آموزشوپرورش از حوزه
معاون وزیر و رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی نیز در ادامه در ششمین نشست سالانه همکاریهای حوزه و آموزشوپرورش با بیان اینکه اسلامی کردن جوهره علوم، خواسته آموزشوپرورش از حوزههای علمیه است، میگوید: دانشآموز در سند تحول بنیادین به گونهای تعریف شده که بتواند به مراتبی از حیات طیبه برسد. رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با اشاره به اینکه کتاب مفاتیحالحیات حضرت آیتالله جوادیآملی امسال در نمایشگاه کتاب با استقبال وسیعی روبهرو و یکی از پرفروشترین کتابها بود، تصریح کرد: این کتاب میتواند یکی از منابع تولید محتوا برای برنامه درسی باشد. وی با تاکید بر ارایه محتوای آموزشی و توزیع علوم تولیدشده توسط حوزه و دانشگاه افزود: آموزشوپرورش براساس شناخت زبان نسل جدید، روانشناسی تعلیم و تربیت و برخورداری از تخصص مدیریت رفتار، هنرمندانه منابع تولیدی را به نونهالان، نوجوانان و جوانان آموزش میدهد. رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با اشاره به اینکه حوزهها باید در اسلامی کردن علوم ورود پیدا کنند و کارهای تبلیغی جزو وظایف عمومی حوزههای علمیه بهشمار میرود، افزود: آموزشوپرورش در دوره دکتر حاجیبابایی گامهای بلندی در حوزه مدارس قرآنی و تعظیم شعایر دینی و مذهبی برداشته است که این نشان از عزم آموزشوپرورش در بهرهمندی حداکثری از آموزههای اسلامی در موضوع تعلیم و تربیت است.
ایجاد ۱۰هزار مدرسه قرآنی در کشور
علاوه بر ایجاد مدارس وابسته به حوزههای علمیه و اجرای ۲۴هزار برنامه فرهنگی از سوی حوزههای علمیه در مدارس با هدف ایجاد زیرساختهای تعلیم و تربیت دینی، ایجاد مدارس قرآنی نیز از دیگر اقدامات آموزشوپرورش برای اجرای سیاستهای خاص خود است. وزیر آموزشوپرورش با بیان اینکه در کلان کار و در کشور مدارس قرآن از ۱۰هزار عدد افزایش پیدا کرده است، به خبرگزاری دانشآموزان ایران (پانا) میگوید: این مدارس در طول دو سال گذشته خوب عمل کردهاند و در بعضی جاها بیش از حد معمول کار انجام داده و در برخی جاها ممکن است کمتر باشد اما در کلان کار در کشور مدارس قرآن از ۱۰هزار عدد افزایش پیدا کرده است.
«حاجیبابایی» تاکید میکند: نقایصی را در نیروی انسانی داشتیم که امسال با جذب پنجهزار نفر از قاریان و نخبگان قرآنی که جذب در استانها کردیم، آن مشکلات را هم برطرف کردیم. وزیر آموزشوپرورش با اشاره به اینکه در ارایه نتیجه کیفیت مهم است، تصریح میکند: هرکسی استانداردها را کسب کند او ملاک است؛ یعنی در ثبتنام طرح ملی حفظ قرآن کریم ۵/۳میلیون نفر ثبتنام کردهاند و وقتی که کارها را انجام میدهیم و هرکسی بتواند از نظر تخصص به آن جایگاه برسد، آن عدد ملاک حافظان قرآن خواهد بود.
ایرانی ها روزانه ۴ میلیارد تومان سیگار دود می کنند
در حالی که آمار اعتیاد جوانان و دانش آموزان روز به روز افزایش می یابد، عضو هیات مدیره جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات خبر داد که روزانه ۴ میلیارد تومان هزینه سیگار می شود.پیش از این، سرپرست شرکت دخانیات ایران میزان مصرف سیگار در کشور را ۶۰ میلیارد نخ برآورد کرده و گفته بود: از این میزان سهم تولیدات داخلی (ملی، مشارکتی و عاملین صنعتی) حدود ۴۵ میلیارد نخ است.
از سوی دیگر دبیر خانه ستاد کشوری کنترل و مبارزه ملی با دخانیات وزارت بهداشت اعلام کرده بود: ۱۰ میلیون ایرانی سالانه هزار و ۱۰۰ میلیارد تومان سیگار دود میکنند که منجر به قربانی شدن ۶۰ هزار ایرانی در سال میشود.
در همین حال، محمداسماعیل افشار با بیان اینکه در حال حاضر ۱۴۵ کشور عضو کنوانسیون مبارزه با دخانیات هستند، گفت: در ایران این یک هفته را تبدیل به ۱۰ روز کرده ایم و با همکاری جراید و صداوسیما سعی می کنیم درخصوص مضرات سیگار اطلاع رسانی کنیم.
وی با بیان اینکه هر یک نخ سیگار حدود نیم لیتر دود ایجاد می کند، افزود: در دود سیگار متجاوز از ۵۰۰۰ ماده سمی وجود دارد که این مواد در دود قلیان به ۷۰۰۰ می رسد.
افشار با بیان اینکه هر قلیان ۲۰ تا ۵۰ نخ سیگار ضرر به انسان می رساند و این غیر از بیماری های دهانه قلیان است، گفت: حداقل ۸۵ بیماری بر اثر دود سیگار در بدن انسان ایجاد می شود.
عضو هیات مدیره جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات افزود: در دود سیگار بیش از ۵۰ ماده سرطانزا وجود دارد که می تواند در بدن ۲۵ نوع سرطان ایجاد کند.
افشار گفت: روزانه حدود سه تا چهار میلیارد تومان هزینه سیگار می شود که در سال با این پول می توان کارهای عمرانی فراوانی در کشور انجام داد.
عضو هیات مدیره جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات، سیگار را دروازه ورود به انواع اعتیاد به مواد مخدر دانست و گفت: یک عزم ملی برای جلوگیری از اعتیاد جوانان نیاز است و این باید از داخل خانوادهها تا مسئولان رده بالا به وجود آید.
افشار همچنین بودجه مربوط به مبارزه با مواد دخانی را ناکافی دانست.
شتاب در تصویب بودجه؛ سه ایراد شورای نگهبان و جلسه عصر امروز مجلس
بودجه ای که بسرعت و شتاب در آخرین روزهای عمر مجلس هشتم به تصویب رسیده بود بار دیگر از سوی شورای نگهبان عودت داده شد.سخنگوی شورای نگهبان از سه ایراد شورای نگهبان بر لایحه بودجه سال ۱۳۹۱ خبر داد و گفت: لایحه بودجه برای رفع ایرادات به مجلس عودت داده شد.
عباسعلی کدخدایی در گفتوگو با جام جم آنلاین با بیان اینکه شورای نگهبان کار بررسی لایحه بودجه را روز پنج شنبه به اتمام رساند، گفت: ما پس از بررسی لایحه بودجه در همان روز پنج شنبه، آن را به مجلس عودت دادیم.
وی با بیان اینکه شورای نگهبان سه ایراد بر لایحه بودجه ۱۳۹۱ گرفته است، گفت: یکی از ایرادات در خصوص شرکت ملی نفت و گاز بود که مصوبه مجلس در این زمینه ابهام دارد چرا که هنوز اساسنامه این شرکت مصوب نشده است.
وی افزود: ایراد دیگر شورای نگهبان منطبق با اصل ۳۵ قانون اساسی است.
“بر اساس اصل ۵۳ قانون اساسی کلیه دریافتهای دولت در حسابهای خزانهداری کل متمرکز میشود و همه پرداختها در حدود اعتبارات مصوب به موجب قانون انجام میگیرد”.
سخنگوی شورای نگهبان از جلسه فوقالعاده شورای نگهبان خبر داد و اظهار داشت: قرار است مجلس بعدازظهر شنبه ایرادات شورای نگهبان بر لایحه بودجه را اصلاح کند که پس از اصلاحات، این شورا جلسه فوقالعاده خواهد گذاشت و مصوبه مجلس را بررسی میکند.
کدخدایی اظهار امیدواری کرد تا لایحه بودجه شنبه نهایی شود.
هشدار روزنامه جمهوری اسلامی: به نام اصولگرایی دروغ می گویند و رقیب را حذف می کنند
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با انتقاد از کسانی که از نام اصولگرایی استفاده می کنند، نوشته است: بیچاره اصولگرائی که متهم ردیف اول است و فریاد مظلومیتش به گوش هیچکس نمیرسد. اصولگرایان واقعی به کیسه بوکس صحنهگردانانی تبدیل شدهاند که از راه رسیدهاند و با استفاده ابزاری از اصولگرائی دنیای خود را آباد میکنند و انقلاب و نظام دینی را که مردم برای آن بهای سنگینی پرداختهاند به غربت میکشانند.در این یادداشت با انتقاد از رفتارهای سیاسی آمده است: از جمله مظلومیتهای اصولگرائی اینست که کسانی با همین شعار و همین نام و همین عنوان، دروغ میگویند و به این و آن نسبت دروغ میدهند و برای اثبات خود دیگران را با توسل به ابزارهای خلاف شرع و خلاف اخلاق نفی میکنند. قرآن کریم، پیامبر اکرم را به “خلق عظیم” میستاید و خود آن حضرت فلسفه بعثت خود را کامل ساختن مکارم اخلاق میداند (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) ولی عدهای زیر تابلوی اصولگرائی آنهم در سایه نظام جمهوری اسلامی مرتکب بدترین بداخلاقیها میشوند تا خود را تثبیت و رقیب را حذف کنند.
نویسنده با اشاره به رقابت های اخیر بر سر ریاست مجلس می آورد: سبقت گرفتن در خدمت کردن بینام و نشان و بیمزد و منت، از معیارهای مهم اصولگرائی است، ولی مدعیترین مدعیان اصولگرائی در کشور ما برای رسیدن به پست و مقام با یکدیگر مسابقه میدهند. در هیچیک از متون دینی به مسلمانان دستور داده نشده درباره به دست آوردن ریاست، احساس تکلیف کنند ولی رقیبان رسیدن به ریاست با صراحت به زبان میآورند که برای رئیس شدن احساس تکلیف کردهاند! اصولگرای واقعی آنکس بود که وقتی جماعتی از بزرگان به در خانه او رفتند و از او خواستند ریاست و زعامت دینی کل شیعیان را به عهده بگیرد گفت “تلک الدارالاخرة نجعلها للذین لایریدون علواً فیالارض ولافساداً والعاقبة للمتقین” و آن جماعت را به شخص دیگری ارجاع داد و در را به روی آنها بست. اصولگرائی با تنافس قدرت هیچ نسبتی ندارد.
حداد عادل هفته پیش گفته بود بنا به تکلیف کاندیدای ریاست مجلس می شود حتی اگر فقط خودش به این ریاست رای بدهد.
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
ظلم بر کلمات، یکی از ا نواع ظلمهاست که رواج زیادی دارد هر چند در بسیاری موارد مورد توجه نیست ویا ترتیب اثری به شکایتهای مربوط به آن داده نمیشود.
استعمار، یکی از کلمات مظلوم است. با اینکه ذهن از شنیدن این کلمه متوجه عمران و آبادی میشود، ولی آنچه در طول دو سه قرن اخیر تحت عنوان “استعمار” انجام شده فقط قتل و غارت و تخریب و ناامنی و عقبماندگی بوده است. همین عملکرد خلاف موجب شده اکنون کلمه “استعمار” در ادبیات سیاسی جهان در معنا و مفهومی بکار میرود که نقطه مقابل معنای واقعی آنست.
در سالهای اخیر، ادبیات سیاسی کشور ما نیز پذیرای کلمهای زیبا شد که به دلیل برخورداری از معنا و مفهوم امیدوار کنندهاش، مورد استقبال قرار گرفت ولی متأسفانه سوءاستفادههای زیادی از آن به عمل آمد و به سرعت مفهوم واقعی خود را از دست داد و به سرنوشت سایر کلمات مظلوم دچار شد. اصولگرائی، اکنون در ادبیات سیاسی ما از مظلومترین کلمات است. کلمات، هر چند خود فریادند ولی هنگامی که دچار مظلومیت میشوند فریادرسی ندارند. ما اگر به ادبیات سیاسی خود رحم نمیکنیم، لااقل به سرنوشت سیاسی نظام جمهوری اسلامی و ملتی که برای برپائی این نظام بهای سنگینی پرداخت، اندکی اندیشه کنیم و برای روسفیدی نزد نسلهای آینده که حق دارند از ما انتظار داشته باشند فرهنگ سیاسی متکی به اخلاق اسلامی را نهادینه شده به آنها منتقل نمائیم، کاری انجام دهیم.
در تاریخ ۹/۲/۱۳۷۹ یعنی ۱۲ سال قبل و زمانی که هنوز اصولگرائی به عنوان یک جریان سیاسی سهمخواه مطرح نبود، مقالهای تحت عنوان “ما اصولگرا هستیم” در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید که یکی از محورهای آن این بود: “امروز، معیار معیارگزاران اینست که “هر کس با من نیست با دشمن من است!” و عجیبتر از این معیار مادیگرایانه اینکه اینان دشمنان اصلی را به فراموشی سپردهاند و از میان خودیها به دشمنتراشی مشغولند. این، حکایت فقط امروز نیست، متأسفانه اینگونه فکر کردن بیماری قدرتمندان است. تشنگی قدرت است که انسانها را این چنین بیمار میکند. این بیماری راست و چپ نمیشناسد.”
ما هم اکنون نیز به اصولگرا بودن خود افتخار میکنیم، اما در عین حال بشدت نگران سرنوشت اصولگرائی هستیم و برای این جریان اصیل احساس خطر میکنیم.
امروزه در کشور ما به نام اصولگرائی به قانون بیاعتنائی میکنند و خارج از ضوابط مشخص شده در قانون اساسی، برای اجرای قانون شرط میگذارند. این، نه تنها اصولگرائی نیست بلکه درست نقطه مقابل اصولگرائی است. قانون در نظام جمهوری اسلامی تا زمانی که قانون است لازمالاتباع است حتی برای کسانی که به آن ایراد داشته باشند. کسانی که خود را اصولگرا میدانند باید در تبعیت از قانون از دیگران سبقت بگیرند و برای همه الگوی قانونمندی باشند، ولی متأسفانه کسانی که خود را معیار اصولگرائی میدانند و دیگران را خارج از جرگه اصولگرائی تصور میکنند در صف مقدم تخلف از قانون قرار دارند.
سبقت گرفتن در خدمت کردن بینام و نشان و بیمزد و منت، از معیارهای مهم اصولگرائی است، ولی مدعیترین مدعیان اصولگرائی در کشور ما برای رسیدن به پست و مقام با یکدیگر مسابقه میدهند. در هیچیک از متون دینی به مسلمانان دستور داده نشده درباره به دست آوردن ریاست، احساس تکلیف کنند ولی رقیبان رسیدن به ریاست با صراحت به زبان میآورند که برای رئیس شدن احساس تکلیف کردهاند! اصولگرای واقعی آنکس بود که وقتی جماعتی از بزرگان به در خانه او رفتند و از او خواستند ریاست و زعامت دینی کل شیعیان را به عهده بگیرد گفت “تلک الدارالاخرة نجعلها للذین لایریدون علواً فیالارض ولافساداً والعاقبة للمتقین” و آن جماعت را به شخص دیگری ارجاع داد و در را به روی آنها بست. اصولگرائی با تنافس قدرت هیچ نسبتی ندارد.
از جمله مظلومیتهای اصولگرائی اینست که کسانی با همین شعار و همین نام و همین عنوان، دروغ میگویند و به این و آن نسبت دروغ میدهند و برای اثبات خود دیگران را با توسل به ابزارهای خلاف شرع و خلاف اخلاق نفی میکنند. قرآن کریم، پیامبر اکرم را به “خلق عظیم” میستاید و خود آن حضرت فلسفه بعثت خود را کامل ساختن مکارم اخلاق میداند (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) ولی عدهای زیر تابلوی اصولگرائی آنهم در سایه نظام جمهوری اسلامی مرتکب بدترین بداخلاقیها میشوند تا خود را تثبیت و رقیب را حذف کنند.
حفظ آبروی افراد، بزرگ نشان دادن برجستگیهای اخلاقی و معنوی و عملکردهای مثبت آنان و انگشت روی عیوب آنان گذاشتن، از دستورات مؤکد دینی است. خدا را هم که ستارالعیوب میدانیم باید برای ما مسلمانان همین فرهنگ را در بر داشته باشد، ولی در اردوگاه اصولگرایان فراوان هستند کسانی که دست در جهت مقابل این دستورالعمل دینی حرکت میکنند و چه پرشتاب و وظیفهمندانه! هم عمل میکنند. تأسفبار اینکه این جماعت، این کار خلاف را با نیت قربة الیالله انجام میدهند و احساس میکنند اگر انجام ندهند یک تکلیف مهم الهی را بر زمین گذاشتهاند! از اینهم تأسفبارتر اینکه مدتی است اصولگرایان در انجام این باصطلاح تکلیف شرعی! به جان همدیگر افتادهاند و در بیآبرو کردن خودهایشان از همدیگر سبقت میگیرند…
شاید خاصیت قدرت این باشد که افراد را به جان همدیگر میاندازد و درستی جمله معروف هارونالرشید را که گفت “الملک عقیم” به اثبات میرساند. ولی هارون از خلفای عباسی بود و خلافت او از بیخ و بن غصبی بود و طبیعی است که حکومت غصبی را با ابزارهای نامشروع باید نگهداشت و ادامه داد. این تفکر نباید در اردوگاه اصولگرایان آنهم در یک نظام حکومتی دینی و قانونی و مردمی که نظام جمهوری اسلامی باشد جریان پیدا کند. ما معتقدیم انقلاب بزرگ و ریشهدار اسلامی که مردم ایران پرچمدار آن هستند و نظام جمهوری اسلامی که اساس و بنیانی مردمی و محتوائی دینی دارد و در جهان نمونه است، باید برای ملتها الگو باشد تا بتواند جهان را از ظلم و نفاق و بداخلاقیها نجات دهد. این هدف فقط در صورتی تحقق خواهد یافت که مسئولان در تمام مراحل، پایبندی عملی خود را به اصول دینی و اخلاقی، یعنی همان پایههائی که این نظام را شکل داده است، به اثبات برسانند. اصولگرائی واقعی، که چیزی غیر از همین پایبندی عملی نیست، راه و رسم رسیدن به این هدف است، اما صد افسوس که امروز گرفتار انواع و اقسام آفتهاست.
بیچاره اصولگرائی که متهم ردیف اول است و فریاد مظلومیتش به گوش هیچکس نمیرسد. اصولگرایان واقعی به کیسه بوکس صحنهگردانانی تبدیل شدهاند که از راه رسیدهاند و با استفاده ابزاری از اصولگرائی دنیای خود را آباد میکنند و انقلاب و نظام دینی را که مردم برای آن بهای سنگینی پرداختهاند به غربت میکشانند.
هشدار که اگر همین امروز اصولگرائی از این غربت نجات داده نشود، فردا بسیار دیر است.
سفر مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران در آستانه مذاکرات هسته ای بغداد
آژانس بین المللی انرژی اتمی در بیانیه ای اعلام کرده بود که آمانو "درباره مسائل مربوط به منافع متفابل" با مقامات بلندپایه ایران گفتوگو خواهد کرد. این دیدار یک روزه دوشنبه اول خرداد ماه انجام خواهد شد.
آقای آمانو علاوه بر دیدار با علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه، با سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و نیز فریدون عباسی، رییس سازمان انرژی اتمی نیز دیدار و مذاکره خواهد کرد.
صالحی در گفتگو با خبرنگار ایسنا ضمن استقبال از سفر مدیر کل آژانس به تهران گفته است که در این سفر بحث مدالیته و چارچوب کاری جدید برای رفع ابهامات و سوالات آژانس مورد توجه است.
سفر غیر منتظره آقای آمانو در آستانه دور تازه ای از مذاکرات هسته ای بین گروه 5+1 و جمهوری اسلامی در روز سوم خرداد ماه در بغداد از اهمیت بالایی برخوردار است.
همکاری آموزش و پرورش با حوزه های علمیه برای تدوین کتب درسی پایه ابتدایی
به گزارش دانشجونیوز، حجت الاسلام محمدیان ضمن اشاره به اصلاح دروس پایه دوم ابتدایی در سال تحصیلی جدید بر مبنای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اظهار داشت که "هدف اصلی آن تربیت دانش آموزانی است که بتوانند به مراتبی از حیات طیبه دست پیدا کنند."
وی گفته است که "اعتلای ایمان، علم، عمل و اخلاق" باید در تدوین محتوای آموزش مورد توجه قرا گیرند.
معاون وزیر آموزش و پرورش در ادامه افزود: "تدوین کتابهای درسی توسط شاگردان آیت الله جوادی آملی صورت میگیرد که آموزههای مفاتیح الحیات نیز در آن مشاهده میشود."
آقای محمدیان ضمن تاکید بر حضور روحانیون در مدارس برای تبلیغ گفته است که
کمک حوزههای علمیه به آموزش و پرورش زمانی مفید است که منجر به تولید دروس
اسلامی شده و تربیت اسلامی را منعکس کند.در حالی که بحث های مرتبط با اسلامی کردن علوم انسانی در دانشگاه های کشور
در سال های اخیر مورد توجه مسئولان وزارت علوم قرار گرفته، به نظر می رسد
اسلامی کردن دروس مدارس ابتدایی نیز در دستور کار وزارت آموزش و پرورش قرار
گرفته است.
نظرسنجی جدید درباره احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای
به نوشته بی بی سی، در میان کشورهای مورد نظر، پاسخ دهندگان مصر، اردن و ترکیه با دستیابی ایران به سلاح هسته ای مخالفت نشان داده اند.
اما درباره حمله نظامی به ایران، در صورت دستیابی این کشور به سلاح اتمی، در میان پاسخ دهندگان اختلاف وجود داشت.
در میان کشورهایی که نظرسنجی در آنها صورت گرفت، مردم آمریکا با ۶۳ درصد، بیشترین موافقت را با حمله نظامی به ایران، در صورت دستیابی این کشور به سلاح اتمی نشان دادند.
روسیه با ۲۴ درصد، کمترین میزان موافقان جنگ با ایران را داشت.
در کشورهای دیگری همچون بریتانیا، فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا، لهستان و جمهوری چک، دست کم ۵۰ درصد پاسخ دهندگان با حمله نظامی به ایران موافق بودند.
نظر دهندگان در پاکستان و لبنان، بیشترین حمایت را از فعالیت های هسته ای ایران ابراز کردند.
این نظرسنجی از حدود ۲۷ هزار نفر و از ۲۷ اسفند تا اول اردیبهشت انجام شد.
ایران می گوید فعالیت های هسته ای اش جنبه صلح آمیز دارد اما کشورهای غربی از این فعالیت ها ابراز نگرانی کرده اند.
رئیس دفتر نهاد رهبری در دانشگاههای آزاد: "فمینیسم" خیانت به جامعه زنان است
به گزارش دانشجونیوز، رئیس دفتر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاههای آزاد اسلامی استان زنجان در جدیدترین اظهار نظر در خصوص روز زن با اشاره به تفاوت «نگاه زن در اسلام با غرب» تاکید کرده و افزوده است: «اسلام فرقی بین زن و مرد قائل نیست ، بلکه اسلام تفاوت ها را در بین دو جنس زن و مرد مطرح می کند در اسلام بین زن و مرد جز تقوا هیچ رجحان دیگری وجود ندارد و ملاک ارزش هر زن و مردی، همان تقوای الهی است.»
عنایتالله شامی در بخش دیگری از اظهاراتش نگرش پیامبر و اسلام به زن را خط بطلان دوران جاهلیت دانسته و ادعا کرده است: «پیامبر در دورانی که زن در اوج غربت و خواری در جامعه قرار گرفته بود، موضوع بیعه النساء را مطرح کرد که زن حق اظهار نظر و رای داشت.در دوران کنونی نیز جوامع غربی با طرح شعارهای فمنیستی، غالبا نگاههای ابزار گونه به زنان دارند .»
این مقام حکومتی در دانشگاه در ادامه با اشاره به اینکه "نگاه فمنیستی ، نگاه واقعی به زن نیست" تاکید کرد: «همین نگاههای ضد ارزشی به زن بزرگترین خیانت به جامعه زنان است.»
مشاور سابق شورایعالی امنیت ملی ایران به ۷ سال حبس محکوم شد
به گزارش کلمه، شاهین دادخواه، ٢۴ بهمن سال گذشته توسط قاضی پیر عباسی رییس شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب محاکمه و پس از گذشت ٣ماه از آخرین جلسه دادگاه در یک اتفاق کم سابقه شعبه ای دیگر به ریاست قاضی صلواتی برای این زندانی سیاسی ٧سال حبس صادر کرد.
در دادنامه صادره ۵سال از این حکم به حالت تعلیق درآمده است. اتهام وی همکاری با دول متخاصم است که پیش از این ناظران آگاه گفته بودند بازداشت کارشناسان و مشاوران تیم هسته ای سابق به ریاست حسن روحانی در حقیقت تلاشی برای پرونده سازی علیه شخص روحانی وسیاست های هسته ای تیم او است.
آغاز این روند با ایراد اتهام علیه حسین موسویان سخنگوی تیم هسته ای سابق بوده است و در ادامه به شاهین دادخواه و برخی دیگر از اطرافیان روحانی رسیده است.
مرگ قهرمان اسلامی، دانشجوی دانشگاه لرستان، در حادثه دریاچه آبشارپیشه
به گزارش دانشجونیوز، سجاد معین، فرماندار شهر بروجرد، در گفتگو با خبرگزاری ها گفته است که جمعه هفته گذشته «قهرمان اسلامی» دانشجوی ترم آخر رشته مهندسی دانشگاه لرستان به همراه چند نفر از دوستانش برای تفريح به اين منطقه رفته بودند كه با صدای فريادهای دختر جوانی كه به داخل درياچه افتاده بود و از اطرافيان استمداد می طلبید، مواجه شدند.
وی ادامه داد که "قهرمان اسلامی" به همراه دوستانش پس از شنيدن صداهای اين
دختر جوان موفق به نجات جان این دختر شدند اما هنگامی كه وی قصد خروج از آب
را داشت پايش سر خورده و با صخرههای كف درياچه برخورد كرده است.
فرماندار بروجرد گفته است با وجود حضور نیروهای امدادی پس از این حادثه، جسد وی فردای آن روز توسط نیروهای آتش نشانی پیدا شده است.
دانشجونیوز نیز در گذشت این دانشجو را به خانواده و جامعه دانشگاهی کشور تسلیت می گوید.
فرماندار بروجرد گفته است با وجود حضور نیروهای امدادی پس از این حادثه، جسد وی فردای آن روز توسط نیروهای آتش نشانی پیدا شده است.
دانشجونیوز نیز در گذشت این دانشجو را به خانواده و جامعه دانشگاهی کشور تسلیت می گوید.
هرانا؛ زخمی شدن چند زندانی توسط سگهای تربیت شده در زندان رجایی شهر
خبرگزاری
هرانا - بتازگی مسئولین زندان رجایی شهر کرج برای اخذ اعتراف به تخلفات
داخل زندان و تنبیه زندانیان از سگهای تربیت شده استفاده میکنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مسئولین زندان رجایی شهر کرج بتازگی از
سگهایی که از سوی سازمان زندانها به ایشان جهت کشف مواد مخدر واگذار شده
است برای تنبیه و اخذ اعتراف از زندانیان استفاده میکنند.
در انجام این روش ابتدا دست و پای زندانی را با دستبند و پابند به زنجیر میکشند و سپس سگ تحریک شده را بسویش رها میکنند.
گفتنیست، این شیوه که برای زندانیان عادی بکار میرود تا کنون باعث زخمی شدن تعدادی از زندانیان در بندهای ۳، ۵ و ۶ شده است.
هرانا؛ احمدرضا احمد پور از زندان سپیدار اهواز به مرخصی اعزام شد
خبرگزاری
هرانا - احمدرضا احمدپور روحانی منتقد و وبلاگنویس و از اعضای جبهه
مشارکت که بتازگی در اعتراض به شرایط بحرانی خود و به سبب بیماری دست به
اعتصاب غذا زده بود با اعطای مرخصی به اعتصاب خود پایان داد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، احمدرضا
احمدپور روحانی منتقد و وبلاگ نویس و از اعضای جبهه مشارکت در آخرین
محکومیت خود در سال ۹۰ به سه سال حبس در تبعید در زندان سپیدار اهواز و ده
سال تبعید در شهر ایذه محکوم شده بود. وی که بتازگی در اعتراض به شرایط
بحرانی خود و به سبب بیماری دست به اعتصاب غذا زده بود با اعطای مرخصی به
اعتصاب خود پایان داد.
احمد رضا احمدپور که در سال ۸۸ نیز به یک
سال حبس محکوم شده بود، بعد از اتمام محکومیت خود به دلیل نوشتن نامه به
سازمان ملل و اعتراض به شیوه دادگاه ویژه روحانیت مجددا محکوم شد.
هرانا؛ مخالفت با مرخصی درمانی جعفر اقدامی
خبرگزاری
هرانا - جعفر اقدامی زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر کرج که به نوعی
سندرم مبتلاست و با مشکلات شدید اعصاب در ناحیه کمر و پا رو بروست تا کنون
موفق به جلب موافقت مسئولین زندان جهت اعزام به مرخصی استعلاجی یا بستری
شدن در بیمارستان نشده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، جعفر
اقدامی زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج نزدیک به یک سال است که
به نوعی سندرم مبتلا گشته و از مشکلات شدید عصبی در ناحیه کمر و پا رنج
میبرد
و با وجود دستور پزشک زندان و همچنین پزشک قانونی مبنی بر اینکه وی باید در
بیمارستانی مجهز بستری شود مسئولین زندان هیچ گونه اقدام جدی برای بستری
نمودن وی در بیمارستانی خارج زندان انجام ندادهاند و همچنین از اعزام وی
به مرخصی استعلاجی نیز تا کنون سر باز زدهاند.
گفتنیست، وضعیت جسمی جعفر اقدامی بقدری وخیم است که در اکثر مواقع قادر به راه رفتن و انجام کارهای شخصی خویش نیز نمیباشد.
جعفر اقدامی که دومین محکومیت سیاسی خویش
را سپری میکند به جرم شرکت در مراسم سالگرد اعدامهای دهه ۶۰ در گورستان
خاوران و خواندن شعری به یاد قربانیان آن دهه ابتدا به ۵ سال حبس و پس از
تجدید نظر خواهی در اقدامی نامتعارف به ۱۰ سال حبس محکوم شد.
هرانا؛ گزارشی از انتقال زانیار و لقمان مرادی به دادسرای اوین
خبرگزاری
هرانا - روز چهارشنبه لقمان و زانیار مرادی به دادسرای امنیتی اوین
(مقدسی) احضار و توسط نماینده دادستانی تهران مورد بازجویی قرار گرفتند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز چهارشنبه لقمان و زانیار مرادی
دوجوان کرد که به اتهام قتل پسر امام جمعه مریوان و دو محافظ شخصی وی در
آستانه اجرای حکم اعدام میباشند به دادسرای امنیتی اوین (مقدسی) احضار و
توسط نماینده دادستانی تهران مورد بازجویی قرار گرفتند.
در طی این جلسه دادستان با اشاره به فعالیتهای حقوق بشری که تا کنون برای این دو جوان صورت گرفته گفت چه تقاضایی دارند؟
لقمان و زانیار مرادی نیز از دادستان تقاضای تجدید بازجوییها و برگزاری دادگاه مجدد برای خویش را نمودند، زیرا این دو جوان انجام هر گونه قتل، ترور یا فعالیت سیاسی از سوی خود را تکذیب میکنند و میگویند در اداره اطلاعات زندان سنندج در زیر شکنجه و تهدید به آزار و اذیت جنسی وادار به اعتراف دروغ علیه خود شدند.
در انتهای این جلسه به لقمان و زانیار مرادی ابلاغ شد که با وکالت آسو رسولزاده برای پرونده ایشان موافقت شده و روز یکشنبه ۲۸ خرداد ماه از سوی مسئولین قضایی برای تشکیل دادگاه مجدد، تعین شعبه خواهند شد.
لقمان و زانیار مرادی نیز از دادستان تقاضای تجدید بازجوییها و برگزاری دادگاه مجدد برای خویش را نمودند، زیرا این دو جوان انجام هر گونه قتل، ترور یا فعالیت سیاسی از سوی خود را تکذیب میکنند و میگویند در اداره اطلاعات زندان سنندج در زیر شکنجه و تهدید به آزار و اذیت جنسی وادار به اعتراف دروغ علیه خود شدند.
در انتهای این جلسه به لقمان و زانیار مرادی ابلاغ شد که با وکالت آسو رسولزاده برای پرونده ایشان موافقت شده و روز یکشنبه ۲۸ خرداد ماه از سوی مسئولین قضایی برای تشکیل دادگاه مجدد، تعین شعبه خواهند شد.
هرانا؛ انتقال ریاض سبحانی به بیمارستان
خبرگزاری
هرانا - ریاض سبحانی شهروند بهایی و از اساتید دانشگاه آنلاین بهاییان که
در زندان رجایی شهر کرج بسر میبرد به بیمارستان منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ریاض سبحانی شهروند ۶۶ ساله بهایی و از
اساتید دانشگاه آنلاین بهاییان که از بیماری قلبی رنج میبرد و یک هفته قبل
از بازداشت در سال ۹۰ مورد عمل آنژیو قرار گرفته است، به بیمارستانی در
بیرون زندان منتقل شد.
گفتنیست، پیشتر با وجود تقاضاهای فراوان با مرخصی درمانی این شهروند بهایی مخالفت به عمل آمده بود.
ریاض سبحانی۲۴ خردادماه در منزل مسکونی
خود بازداشت شد. وی توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ۴ سال حبس تعزیری محکوم
شده بود که این حکم، درشعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران تائید شد.
دانشگاه آنلاین بهائیان مؤسسهای علمی است
که در پی محرومیت جوانان بهائی از تحصیلات دانشگاهی در ایران، توسط
بهائیان بنیاد گذاشته شد.
نشریه دانشجویی "صبح فردا" توقیف شد
خبرگراری
هرانا - معاون فرهنگی دانشگاه تهران از توقيف نشريه دانشجويی "صبح فردا"
اين دانشگاه به دليل انتشار مقالهای که گفته میشود از شاهين نجفی حمايت
کرده خبر داد.
به گزارش خبرگزاری نيمهدولتی فارس،
عبدالرضا سيف، معاون فرهنگی دانشگاه تهران در مورد اين نشريه دانشجويی
گفت: "بلافاصله پس از انتشار نشريه «صبح فردا»، امتياز اين نشريه تعليق شد
و مدير مسئول، سردبير و نويسنده اين نشريه به کميته انضباطی معرفی شدند."
وی که تيراژ اين نشريه را ۱۰۰ تا ۱۵۰
نسخه اعلام کرد، افزود: "طبق قانون میبايست يک نسخه از نشريات برای رئيس
دانشکده يا معاون دانشجويی ارسال شود که پس از دريافت اين نشريه توسط
معاون فرهنگی و مشاهده مطلب مسئلهدار در آن، سريعأ اين موضوع گزارش شد و
پس از آن سريع اين نشريه که تنها چند نسخه از آن در دانشگاه توزيع شده
بود، جمعآوری شد."
بهنوشته تارنمای "بازتاب" مقاله نشريه
دانشجويی "صبح فردا" با عنوان "آدم میکشم، پس هستم"، ضمن آوردن بندهايی
از بيانيه حقوق بشر، بدون آوردن نام، به صدور حکم فتوا عليه "خواننده
توهينکننده"، "حمله" کرده بود و به کسانی که "آزادی بيان را متفاوت با
آزادی توهين میدانند" تاخته بود.
اشاره تارنمای "بازتاب" به جنجالهايی است
که پس از انتشار ترانه "نقی" ساخته شاهين نجفی در محافل ايرانی رخ داد و
چند تن از مراجع دينی شيعه، از جمله آيتالله صافی گلپايگانی، آيتالله
مکارم شيرازی، آيتالله حسين نوری همدانی و آيتالله جعفر سبحانی عليه
شاهين نجفی حکم فتوا صادر کردند.
"گوگل پلاس در حال مرگ است"
شبکه اجتماعی "گوگل پلاس" که در حال حاضر بيش از ۱۰۰ ميليون کابر در
دنيا دارد، با "بیعلاقگی" کاربران روز به روز "ويرانتر" میشود.
تحليلگران اينترنت میگويند اين شبکه اجتماعی در حال مرگ" است.
به گزارش تارنمای پیسی ورلد، بر پايه مطالعات و بررسیها "ميانگين گذاشتن پست، نوشتن کامنت و اشتراکگذاری در گوگل پلاس به کمتر از يک رسيده است."
شرکت RJMetrics اعلام کرده "ميانگين گذاشتن پست در گوگل پلاس هر ۱۲ روز يک بار است. بيش از ۳۰ درصد از کاربران اين شبکه اجتماعی نيز پس از يک بار ورود به گوگل پلاس ديگر علاقهای به گذاشتن پست ندارند."
دليل "مرگ" گوگل پلاس "بیتوجهی کابران" به آن اعلام شده است. تحليلگران اينترنتی از اين شبکه اجتماعی با نام "شهر مردگان" ياد میکنند.
پیسی ورلد نوشته است: "بزرگترين مشکل گوگل در حال حاضر اين است که تلاش کند برای اين مشکل يک راه حل پيدا کند، پيش از اينکه خيلی دير شود."
گوگل پلاس از ژوئن ۲۰۱۱ توسط گوگل راهاندازی شد.
گوگل پلاس شبکهای اجتماعی برای اشتراکگذاری آنلاين است و همچون ديگر پروژههای تازه شرکت گوگل، ابتدا در اختيار گروه محدودی از کاربران قرار گرفت و سپس عمومی شد.
يک گروه از مسئولان و مديران شرکت گوگل به مدت يک سالونيم بر روی اين پروژه کار کرده است.
يه گفته مديران اين شبکه، گوگل پلاس امکانات بيشتری نسبت به فيسبوک، شبکه اجتماعی ديگر دارد و با درنظر گرفتن ضعفهای فيسبوک راهاندازی شده است. فيسبوک در حال حاضر بيش از ۸۰۰ ميليون کاربر در جهان دارد.
به گزارش تارنمای پیسی ورلد، بر پايه مطالعات و بررسیها "ميانگين گذاشتن پست، نوشتن کامنت و اشتراکگذاری در گوگل پلاس به کمتر از يک رسيده است."
شرکت RJMetrics اعلام کرده "ميانگين گذاشتن پست در گوگل پلاس هر ۱۲ روز يک بار است. بيش از ۳۰ درصد از کاربران اين شبکه اجتماعی نيز پس از يک بار ورود به گوگل پلاس ديگر علاقهای به گذاشتن پست ندارند."
دليل "مرگ" گوگل پلاس "بیتوجهی کابران" به آن اعلام شده است. تحليلگران اينترنتی از اين شبکه اجتماعی با نام "شهر مردگان" ياد میکنند.
پیسی ورلد نوشته است: "بزرگترين مشکل گوگل در حال حاضر اين است که تلاش کند برای اين مشکل يک راه حل پيدا کند، پيش از اينکه خيلی دير شود."
گوگل پلاس از ژوئن ۲۰۱۱ توسط گوگل راهاندازی شد.
گوگل پلاس شبکهای اجتماعی برای اشتراکگذاری آنلاين است و همچون ديگر پروژههای تازه شرکت گوگل، ابتدا در اختيار گروه محدودی از کاربران قرار گرفت و سپس عمومی شد.
يک گروه از مسئولان و مديران شرکت گوگل به مدت يک سالونيم بر روی اين پروژه کار کرده است.
يه گفته مديران اين شبکه، گوگل پلاس امکانات بيشتری نسبت به فيسبوک، شبکه اجتماعی ديگر دارد و با درنظر گرفتن ضعفهای فيسبوک راهاندازی شده است. فيسبوک در حال حاضر بيش از ۸۰۰ ميليون کاربر در جهان دارد.
نقشه روسی درنشست بغداد
آقای دکتر مهران براتی دبیر روابط خارجی سازمان جمهوری خواهان ایران
به نظر میرسد که ایران هم اکنون حاضر است تحت شرایطی این پروتکل را بپذیرد. شرط ایران احتمالا این خواهد بود که بازرسان اجازه سرکشی به تاسیسات تحت نظر نیروهای نظامی را نداشته باشند و غرب هم میداند و نگران این است که ایران در تاسیسات پارچین که زیر نظر سپاه است اقدامات نظامی انجام دهد. برای همین به نظر می رسد که خواستار اجازه سرکشی به این تاسیسات باشد. ایران هم برای اعتمادسازی میتواند این اجازه را بدهد و این یک گام موثر و موفقیت آمیز برای هر دو طرف خواهد بود.
موضع ایران در نشست بغداد همان نقشه ای است که روسیه به آژانس بین المللی انرژی اتمی و گروه ۵+۱ پیشنهاد کرده است. بر اساس این پیشنهاد هر دو طرف باید گام به گام جلو بیایند. به این صورت که یک گام از طرف شورای امنیت یا همان گروه ۵+۱ برداشته شود و در مقابل ایران هم یک گام موثر برای اعتماد سازی بر می دارد.
به عنوان مثال گروه ۵+۱ پیشنهاد می کند که ایران غنی سازی بیست درصد را برای یک دوره زمانی تعلیق کند و اورانیوم غنیسازی شده را به صورت امانت به یک کشور دیگر منتقل کند و در مقابل بخشی از تحریم های اعمال شده از سوی شورای امنیت و اتحادیه اروپا و امریکا برداشته شود.
ایران در این راه باید گام موثری بردارد تا بتواند اعتمادسازی کند و به سمت گام دوم پیش بروند. حال این که ایران چقدر در انجام گامی که قبول کند صادقانه پیش برود و چگونه پیش برود، در مذاکرات مرحله بعدی تاثیر گذار است.
به گمان من ایران راهی جز این ندارد که اولین گام را مثبت بردارد. بازهم به عنوان نمونه، ایران نمی تواند بگوید غنیسازی بیست درصد را انجام نمی دهد و به جای آن غنی سازی ۱۵ درصد را در دستور کار قرار میدهد. این موضع بدون شک برای غرب و شورای امنیت قابل قبول نخواهد بود.
در آن طرف هم به نظر می رسد که غربی ها هم نقشه راه روسیه را پذیرفتهاند و خواستههایشان کاملا مشخص است. گروه ۵+۱ نگران این است که ایران در پارچین اقدامی فراسوی غنی سازی انجام دهد و به سمت دست یابی به چاشنی انفجاری کلاهکهای هستهای و تسلیحات اتمی برود.
حال دو طرف در گام نخست به دنبال اعتمادسازی هستند تا گام های بعدی را بردارند. شاید گروه ۵+۱ در نشست بغداد اصلا به دنبال خواست تعلیق درجه غنی سازی نرود و از ایران بخواهد که پروتکل الحاقی به معاهده ان پی تی را بپذیرد و در مجلس آن را تصویب کند و به بازرسان آژانس اجازه بازرسی گسترده و بدون محدودیتی بدهد.
به نظر میرسد که ایران هم اکنون حاضر است تحت شرایطی این پروتکل را بپذیرد. شرط ایران احتمالا این خواهد بود که بازرسان اجازه سرکشی به تاسیسات تحت نظر نیروهای نظامی را نداشته باشند و غرب هم میداند و نگران این است که ایران در تاسیسات پارچین که زیر نظر سپاه است اقدامات نظامی انجام دهد. برای همین به نظر می رسد که خواستار اجازه سرکشی به این تاسیسات باشد. ایران هم برای اعتمادسازی میتواند این اجازه را بدهد و این یک گام موثر و موفقیت آمیز برای هر دو طرف خواهد بود.
چنانچه این گامها برداشته شود میتوان به نتایج مذاکرات در دورهای بعد امیدوار بود. اما نمی توان انتظار داشت که تحریمها یک باره برداشته شوند. چرا که از قبل نیز اعلام کردهاند که تحریمها یک باره لغو نخواهد شد بلکه بنا بر درجه پیشرفت مذاکرات و تعهداتی که ایران قبول می کند و گام هایی برای اجرای این تعهدها برمیدارد از میزان فشارها و تحریمها کاسته میشود.
در مجموع من چشم انداز مذاکرات را منفی نمی بینم. با توجه به شرایط فجیع اقتصادی ایران و نیز مشکلات عدیده ای که در رابطه با تورم دارد، کمبود درامدهای ارزی پائین آمدن تولید نفت و … ؛ نظام سیاسی مجبور است برای بیرون آمدن از این شرایط و در امان ماندن از انفجار اجتماعی که در شرایط فعلی بعید نیست، به این مصالحه تن بدهد.
حال ممکن است که این تعهدات در دو سال آینده برای ایران الزامآور نباشد اما در شرایط فعلی چاره ای جز این ندارد تا به یک درجهای از موفقیت برسد.
نقطه مقابل عدم مصالحه دو طرف خطر جنگ است و می دانیم که دولت اسرائیل تلاش زیادی دارد تا غرب را برای حمله نظامی به ایران بسیج کند و تحریم های اعمال شده از سوی امریکا هم در راستای جلوگیری از خطر جنگ بوده است . امریکا معتقد است که تحریم ها اثر گذار بوده و ایران به پذیرش تعهدات بین المللی تن خواهد داد و من این راه را موثر و مثبت می دانم.
چنته خالی آیات عظام!
علی کشتگر
ویژه خبرنامه گویا
Ali.keshtgar@yahoo.fr
آقایان آیات عظام آیا یکبار از خود پرسیده اید چرا پیش از آن که به نام اسلام بر گرده مردم ایران سوار شوید، یعنی در دوران شاه یا به اصطلاح شما طاغوت پدیده هایی مثل "اهانت به مقدسات" شما، گرایش به تعویض دین، بی اعتمادی و بیزاری از روحانیون اموری نادر بودند، اما امروز رایج اند؟
یادتان هست که در انقلاب 57 یعنی در دوران شاه مردم با چه صمیمیتی شمایان را باور کرده بودند و حتی تصویر امام تان را در ماه جستجو می کردند؟ و چگونه در توهمی دسته جمعی به دروغهایی که شما می گفتید اقتدا می کردند؟ و حالا سی وسه سال پس از حکومت یکه تاز و انحصاری شما، برسر این سرزمین و نسلی که در دوران حکومت شما پرورش یافته است، چه آورده اید که اگر ترس ازحکومت نظامی، تفنگ پاسدار و شکنجه بازجو در کار نباشد شما را با خفت از جایگاهی که به ناحق اشغال کرده اید پائین می کشند و بر صندلی های اتهام، اتهامات بسیار سنگین می نشانند؟
آیا آن قدر وجدان انسانی در شما باقی مانده است تا گاهی اگر نه در جلوت بلکه درخلوت خویش، مسوولیت تان را در کشاندن کسانی همچون شاهین نجفی به ضدیت با "مقدسات" تان، بپذیرید و از آنچه کرده اید شرم کنید؟
آیا از مغزتان خطور می کند که آنچه شما در این سالهای یکه تازی تان، با اسلام، و "مقدسات" مذهبی تان کرده اید، هرگز از عهده هیچ یک از دشمنان دین و مذهبتان ساخته نبوده و نیست؟
من اگر یک "آیت اله" باورمند به حقانیت تشیع بودم در دفاع از دینی که لابد برایش دل می سوزاندم، در کشف علل اصلی این همه بی اعتباری بساط روحانیت و امامت که در تاریخ ایران بی سابقه است، به جای صدور فتوای قتل فلان جوان آزرده وجدانم را قاضی می کردم و علت واکنش های عصبی و یا اهانت آمیز را به جستجو می نشستم. و احتمالا در آن صورت متوجه می شدم که مسوولیت سقوط آزاد آبرو و اعتبار روحانیت و رونق بازار سروده شاهین نجفی خود روحانیت و حکومت برساخته آن می باشد. و آن وقت به جای صدورفتوای قتل، عرق شرم بر پیشانی ام می نشست و به اصلاح راه و رفتار خود کمر می بستم!
از خود می پرسیدم چرا کار روحانیت و "مقدسات" آن به این جا کشیده است؟ چرا افکار ضد روحانیت و رویگردانی از مذهب در دوره ای گسترش بی سابقه پیدا کرده که همه ی امکانات اقتصادی، سیاسی، نظامی، قضایی و تبلیغی ایران در قبضه ما بوده است؟ چرا؟ واگر در اعماق ظلمات قلبم هنوز اندک وجدانی باقی مانده بود، صدای ضعیف اش را می شنیدم که می گوید:
برای آن که آیات کوچک و بزرگ در برابر غارت ها و دزدی های میلیاردی حکومت اسلامی یا همدستند و یا ذینفع! برای آن که اگر حکومت خامنه ای به نام اسلام و به نام دفاع از مقدسات مذهبی مخالفان خود را در آتش کینه و غضب بسوزاند و هم کیشان خود را به گناه ابراز نظر و انتقاد و یا به قول خود آقایان "امر به معروف و نهی ازمنکر" به دست بازجویان فحاش، زجرکش کند، "آیات عظام" یا همدستند یا مصلحت و منفعت خود را در سکوت می بینند!
برای آن که حکومت روحانیون به خود اجازه داده، به نام دفاع از مقدسات رای ملت را بدزدد، جوانان معترض را به جرم آن که پرسیده اند رای من کو به خاک و خون بکشد و بدتر از جهنمی که خداوند، ستمگران را از آن ترسانده در همین دنیا برای ستمدیدگان و قربانیان خود برپا کند که کهریزک نمونه کوچکی از آن است. برای آن که هیچ یک از این آیت های بزرگ خدا فتوایی علیه آمران و مجریان این همه جنایات صادر نکرده است، سهل است، یکایک آنان مستقیم و یا غیرمستقیم دستش به خون مردم آلوده است!
مکتبی که شیادی را به آنجا کشانده که از زبان مداحانش مدعی می شود که رهبراز شکم مادرش یاعلی گویان پابه عرصه هستی گذاشته، اسلامی که به نام "امام حسین شهید" در روز عاشورا جوانان را در زیر چرخهای ظلم له می کند، و با مردم ستمدیده همانی می کند که خود تاکنون به یزید و فرعون نسبت می داده است، دینی که دست غارت در جیب مردم کرده، دینی که به جان و مال و ناموس یک ملت بخاطر قدرت طلبی تجاوز می کند و همراهان دیروز آن نیز امروز از همراهی با آن شرم دارند و رنج شکنجه، حصر و زندان را برسکوت و همکاری با آن ترجیح داده اند چرا نباید مضحکه خاص و عام شود؟
و من اگر یک طلبه معتقد بودم به جای آن که کینه امثال شاهین نجفی را به دل بگیرم در انجام وظیفه تبلیغ و دفاع از مسلمانی علیه مداحان و شارلاتان هایی که دین را دکان کرده اند، علیه فجایع حکومتگرانی که به نام اسلام آن را در انظار جامعه و جوانان خواروخفیف کرده اند می شوریدم و اگر استدلال و برهانی در چنته داشتم می کوشیدم با زبان و قلم اثبات کنم که دین آن چیزی نیست که به ضرب جنایات حکومتگران در ذهن جوانان حک شده است.
اما اگر دین را دکانی برای منافع و مطامع شخصی قرار داده بودم در آن صورت کار دیگری جز فتوای قتل شاهین نجفی از من ساخته نبود.
فتوای قتل سلمان رشدی توسط آیت اله خمینی شمار خوانندگان کتاب "آیه های شیطانی" را از هزاران نفر به صدها هزار نفر در جهان افزایش داد. از این رهگذر سلمان رشدی و کتابش به اشتهار جهانی رسید اما آیت اله خمینی و قرائت او از اسلام به عنوان مبلغ نامدارا و خشونت بی اعتبار شد. سلمان رشدی البته نویسنده ای توانا است. اما می توان هنرمند و نویسنده توانایی هم نبود لیکن به برکت فتاوی آیت اله های تروریست به شهرت و محبوبیت رسید.
دنیا از زمانه ای که کلید داران بهشت دگراندیشان را بخاطر ابراز عقیده و نظر در جهنم خشم خود بسوزانند فاصله گرفته است. فتوای قتل به هر دلیلی و علیه هر فکر و عقیده درست و یا نادرستی که صادر شود، فقط نشانه توحش و عقب ماندگی صادر کنندگان آن نیست، نشانه درماندگی فکری و شکست اخلاقی نیز هست. سروده شاهین نجفی هرچه که باشد چه از منظر عمومی توهین به مقدسات باشد و چه نباشد، چه احساسات شیعیان را جریحه دار کند و چه خیر فقط می تواند در حوزه نقد و نظر مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه را که افکار عمومی باید قویا محکوم کند و می کند مسوولیت ناپذیری و گستاخی روحانیونی است که تاب تماشای چهره زشت خود را در آینه زمان از دست داده اند و پاسخ هرگونه واکنش و سرخوردگی جامعه ایران را فقط در آدم کشی جستجو می کنند. چرا که در چنته آنها هیچ فکر و اندیشه ای که بتوان در حوزه گفتگو از آن دفاع کرد وجود ندارد.
در این جهان هیچ چیز مقدس تر از جان انسان و آزادی انسان نیست. مکتبی که به جان و به آزادی انسان به نام دفاع از "مقدسات" تجاوز می کند و اندیشه و عقاید و"مقدسات" مخالف خود را خوار می شمارد، پیشاپیش خود را از ارزش و اعتبار ساقط کرده است. و اتفاقا مسوولیت هر اهانتی به ساحت "مقدسات" اعتقادی اش را نیز بر دوش دارد.
می توان به مکتب و اندیشه ای معتقد بود و آن را مقدس شمرد، اما نمی توان برای مخالفان همین حق را قائل نبود. نطفه استبداد، ستم، جنگ و خشونت درآنجایی بسته می شود که عده ای به خود حق دهند عقیده و مذهب خود را مقدس بدانند، اما عین همین حق را برای مخالفان خود قائل نشوند.
آقایان آیات عظام آیا یکبار از خود پرسیده اید چرا پیش از آن که به نام اسلام بر گرده مردم ایران سوار شوید، یعنی در دوران شاه یا به اصطلاح شما طاغوت پدیده هایی مثل "اهانت به مقدسات" شما، گرایش به تعویض دین، بی اعتمادی و بیزاری از روحانیون اموری نادر بودند، اما امروز رایج اند؟
یادتان هست که در انقلاب 57 یعنی در دوران شاه مردم با چه صمیمیتی شمایان را باور کرده بودند و حتی تصویر امام تان را در ماه جستجو می کردند؟ و چگونه در توهمی دسته جمعی به دروغهایی که شما می گفتید اقتدا می کردند؟ و حالا سی وسه سال پس از حکومت یکه تاز و انحصاری شما، برسر این سرزمین و نسلی که در دوران حکومت شما پرورش یافته است، چه آورده اید که اگر ترس ازحکومت نظامی، تفنگ پاسدار و شکنجه بازجو در کار نباشد شما را با خفت از جایگاهی که به ناحق اشغال کرده اید پائین می کشند و بر صندلی های اتهام، اتهامات بسیار سنگین می نشانند؟
آیا آن قدر وجدان انسانی در شما باقی مانده است تا گاهی اگر نه در جلوت بلکه درخلوت خویش، مسوولیت تان را در کشاندن کسانی همچون شاهین نجفی به ضدیت با "مقدسات" تان، بپذیرید و از آنچه کرده اید شرم کنید؟
آیا از مغزتان خطور می کند که آنچه شما در این سالهای یکه تازی تان، با اسلام، و "مقدسات" مذهبی تان کرده اید، هرگز از عهده هیچ یک از دشمنان دین و مذهبتان ساخته نبوده و نیست؟
من اگر یک "آیت اله" باورمند به حقانیت تشیع بودم در دفاع از دینی که لابد برایش دل می سوزاندم، در کشف علل اصلی این همه بی اعتباری بساط روحانیت و امامت که در تاریخ ایران بی سابقه است، به جای صدور فتوای قتل فلان جوان آزرده وجدانم را قاضی می کردم و علت واکنش های عصبی و یا اهانت آمیز را به جستجو می نشستم. و احتمالا در آن صورت متوجه می شدم که مسوولیت سقوط آزاد آبرو و اعتبار روحانیت و رونق بازار سروده شاهین نجفی خود روحانیت و حکومت برساخته آن می باشد. و آن وقت به جای صدورفتوای قتل، عرق شرم بر پیشانی ام می نشست و به اصلاح راه و رفتار خود کمر می بستم!
از خود می پرسیدم چرا کار روحانیت و "مقدسات" آن به این جا کشیده است؟ چرا افکار ضد روحانیت و رویگردانی از مذهب در دوره ای گسترش بی سابقه پیدا کرده که همه ی امکانات اقتصادی، سیاسی، نظامی، قضایی و تبلیغی ایران در قبضه ما بوده است؟ چرا؟ واگر در اعماق ظلمات قلبم هنوز اندک وجدانی باقی مانده بود، صدای ضعیف اش را می شنیدم که می گوید:
برای آن که آیات کوچک و بزرگ در برابر غارت ها و دزدی های میلیاردی حکومت اسلامی یا همدستند و یا ذینفع! برای آن که اگر حکومت خامنه ای به نام اسلام و به نام دفاع از مقدسات مذهبی مخالفان خود را در آتش کینه و غضب بسوزاند و هم کیشان خود را به گناه ابراز نظر و انتقاد و یا به قول خود آقایان "امر به معروف و نهی ازمنکر" به دست بازجویان فحاش، زجرکش کند، "آیات عظام" یا همدستند یا مصلحت و منفعت خود را در سکوت می بینند!
برای آن که حکومت روحانیون به خود اجازه داده، به نام دفاع از مقدسات رای ملت را بدزدد، جوانان معترض را به جرم آن که پرسیده اند رای من کو به خاک و خون بکشد و بدتر از جهنمی که خداوند، ستمگران را از آن ترسانده در همین دنیا برای ستمدیدگان و قربانیان خود برپا کند که کهریزک نمونه کوچکی از آن است. برای آن که هیچ یک از این آیت های بزرگ خدا فتوایی علیه آمران و مجریان این همه جنایات صادر نکرده است، سهل است، یکایک آنان مستقیم و یا غیرمستقیم دستش به خون مردم آلوده است!
مکتبی که شیادی را به آنجا کشانده که از زبان مداحانش مدعی می شود که رهبراز شکم مادرش یاعلی گویان پابه عرصه هستی گذاشته، اسلامی که به نام "امام حسین شهید" در روز عاشورا جوانان را در زیر چرخهای ظلم له می کند، و با مردم ستمدیده همانی می کند که خود تاکنون به یزید و فرعون نسبت می داده است، دینی که دست غارت در جیب مردم کرده، دینی که به جان و مال و ناموس یک ملت بخاطر قدرت طلبی تجاوز می کند و همراهان دیروز آن نیز امروز از همراهی با آن شرم دارند و رنج شکنجه، حصر و زندان را برسکوت و همکاری با آن ترجیح داده اند چرا نباید مضحکه خاص و عام شود؟
و من اگر یک طلبه معتقد بودم به جای آن که کینه امثال شاهین نجفی را به دل بگیرم در انجام وظیفه تبلیغ و دفاع از مسلمانی علیه مداحان و شارلاتان هایی که دین را دکان کرده اند، علیه فجایع حکومتگرانی که به نام اسلام آن را در انظار جامعه و جوانان خواروخفیف کرده اند می شوریدم و اگر استدلال و برهانی در چنته داشتم می کوشیدم با زبان و قلم اثبات کنم که دین آن چیزی نیست که به ضرب جنایات حکومتگران در ذهن جوانان حک شده است.
اما اگر دین را دکانی برای منافع و مطامع شخصی قرار داده بودم در آن صورت کار دیگری جز فتوای قتل شاهین نجفی از من ساخته نبود.
فتوای قتل سلمان رشدی توسط آیت اله خمینی شمار خوانندگان کتاب "آیه های شیطانی" را از هزاران نفر به صدها هزار نفر در جهان افزایش داد. از این رهگذر سلمان رشدی و کتابش به اشتهار جهانی رسید اما آیت اله خمینی و قرائت او از اسلام به عنوان مبلغ نامدارا و خشونت بی اعتبار شد. سلمان رشدی البته نویسنده ای توانا است. اما می توان هنرمند و نویسنده توانایی هم نبود لیکن به برکت فتاوی آیت اله های تروریست به شهرت و محبوبیت رسید.
دنیا از زمانه ای که کلید داران بهشت دگراندیشان را بخاطر ابراز عقیده و نظر در جهنم خشم خود بسوزانند فاصله گرفته است. فتوای قتل به هر دلیلی و علیه هر فکر و عقیده درست و یا نادرستی که صادر شود، فقط نشانه توحش و عقب ماندگی صادر کنندگان آن نیست، نشانه درماندگی فکری و شکست اخلاقی نیز هست. سروده شاهین نجفی هرچه که باشد چه از منظر عمومی توهین به مقدسات باشد و چه نباشد، چه احساسات شیعیان را جریحه دار کند و چه خیر فقط می تواند در حوزه نقد و نظر مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه را که افکار عمومی باید قویا محکوم کند و می کند مسوولیت ناپذیری و گستاخی روحانیونی است که تاب تماشای چهره زشت خود را در آینه زمان از دست داده اند و پاسخ هرگونه واکنش و سرخوردگی جامعه ایران را فقط در آدم کشی جستجو می کنند. چرا که در چنته آنها هیچ فکر و اندیشه ای که بتوان در حوزه گفتگو از آن دفاع کرد وجود ندارد.
در این جهان هیچ چیز مقدس تر از جان انسان و آزادی انسان نیست. مکتبی که به جان و به آزادی انسان به نام دفاع از "مقدسات" تجاوز می کند و اندیشه و عقاید و"مقدسات" مخالف خود را خوار می شمارد، پیشاپیش خود را از ارزش و اعتبار ساقط کرده است. و اتفاقا مسوولیت هر اهانتی به ساحت "مقدسات" اعتقادی اش را نیز بر دوش دارد.
می توان به مکتب و اندیشه ای معتقد بود و آن را مقدس شمرد، اما نمی توان برای مخالفان همین حق را قائل نبود. نطفه استبداد، ستم، جنگ و خشونت درآنجایی بسته می شود که عده ای به خود حق دهند عقیده و مذهب خود را مقدس بدانند، اما عین همین حق را برای مخالفان خود قائل نشوند.
جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: در چند و چون آلترناتيو
ویژه خبرنامه گویا
esmail@nooriala.com
اکنون که مفهوم «آلترناتيو سازی» بصورت پارهء جدائی ناپذيری از گفتمان سياسی غالب در ميان اپوزيسيون ايران در آمده است، بد نمی دانم که برخی از فکرها را در مورد آن مطرح سازم؛ باشد که با قرار دادن اين افکار در معرض نقد و بررسی صاحب نظران به غنای هرچه بيشتر اين مبحث افزوده شود.(1)
آنگونه که از اسم اش پيداست، «آلترناتيو» در معادل فارسی اش به «بديل» نزديک تر است تا به «جايگزين» يا «جانشين»، چرا که اين دو واژه لزوماً نشانگر وجود تقابلی با آنچه که جايگزين اش می شوند نيستند. هر وليعهدی جانشين پدر می شود و هر رئيس جمهوری جانشين رئيس جمهور قبلی. در واقع، می توان گفت که هر آن جايگزينی و جانشينی ای که فاقد تضاد و تخالف بنيادين با آنچه جانشينی برايش پيدا شده باشند همواره خبر از عادی بودن اوضاع و ضروری نبودن تغييرات بنيادين دارند. در اوضاع آرام و بی تشويش است که امر جانشينی براحتی و طبق پيش بينی ها و برنامه ريزی ها انجام می پذيرد و هيچگونه «بحران جانشينی» هم پيش نمی آيد(2). آلترناتيو اما، در معنای کلامی خود حتی، سر تخالف و تنافر با آنچه های را دارد که قرار است جانشين شان شود. بدينسان، می توان ديد که آلترناتيو هم نوعی جانشين است اما اين جانشين از جنس و جنم آنکه ـ يا آنچه ـ قبلاً وجود داشته و اکنون در معرض تهديد براندازی است نبوده و با آن در تخالف و ضديی از نوع مانعة الجمع بودن است. «روز» آلترناتيو «شب» است چرا که هم در کليهء جهات با آن تفاوت و تضاد دارد، هم جانشين آن می شود، و هم با وجودش موجوديت شب را کلاً نفی می کند.
اگر از اين منظر به مفهوم «سياسی» آلترناتيو بنگريم بلافاصله در می يابيم که آلترناتيو يک «تشکل سياسی» است که می خواهد تشکل سياسی مقابل و متضاد خود را کنار زده و جايگزين آن شود. در اينجا نوعی «تبديل» انجام می شود و به همين من «بديل» را به معنای آلترناتيو نزديک تر می دانم تا «جايگزين» يا «جانشين». آنچه مهم می نمايد توجه به اين نکته است که آلترناتيو يک تشکل سياسی متضاد با تشکل سياسی نشسته در قدرت است، خواهان خلع يد از آن و بدست اوردن قدرت است، و می خواهد وضع موجودی را که در جميع جهات با او در تخالف است براندارد و خود جانشين آن شود.
پس، مثلاً، يک نيروی مذهبی که خواهان برقراری حکومتی مذهبی ديگر باشد نمی تواند آلترناتيو حکومت اسلامی فعلی محسوب شود، حتی اگر توپ و تانک و مسلسل و ارتش مجهز داشته باشد. در اينجا قرار است يک نيروی مذهبی «جانشين» يک نيروی مذهبی ديگر شود. اما آلترناتيوی که در برابر يک حکومت مذهبی قد علم می کند لزوماً يک حکومت «سکولار» است؛ يعنی خواستار آن است که شرايع مذاهب را کلاً از حوزهء حکومت خارج کند.
به اين ترتيب، به لحاظ تعريف، آلترناتيو حکومت اسلامی، لزوماً هم در تنافر با اين حکومت است و هم قصد آن را دارد که اين حکومت را براندازد (به زبان من، منحل کند) و خود بعنوان جانشين موقت آن مديريت کشور را با همکاری ياران داخلی خويش بر عهده گيرد و راه را در راستای انتخابات آزاد و عمومی برای بقدرت رسيدن مديران حکومت سکولار کشور هموار سازد.
آلترناتيو هم از لحاظ مبانی و خواسته هايش ضد مبانی و خواسته های حکومت اسلامی است، هم برانداز آن است و هم می خواهد تا در پی برافتادن حکومت اسلامی کشور را تا برگزاری يک سلسله انتخابات آزاد بصورتی موقت اداره کند.
در اين زمينه هيچ نبايد خجالتی بود و کار را به تعارف و درويش بازی برگزار کرد. آلترناتيو نمی تواند بگويد که من قصد منحل کردن حکومت فعلی را ندارم و فقط می خواهم دست به مبارزات بشر دوستانه و افشاگرانه بزنم و جهانيان را از بدکاری های اين رژيم ورشکسته با خبر سازم. برای آن ها که می خواهند آلترناتیو یک حکومت دیکتاتوری را بسازند، اين کارها همه مفيد و مهمند و به سود آلترناتيو هم هست که در مسير مبارزه به این اعمال نیز دست بزند. اما نمی توان وظايف يک آلترناتيو را به اينگونه زمينه ها محدود کرد. آلترناتيو قدرت را در آماج خود می گيرد، جريان انحلال و براندازی رژيم نشسته در قدرت را هدايت می کند و اگر موفق شد، در پی فروپاشی رژيم کهنه، مديريت جريان آماده سازی کشور برای يک سلسله انتخابات آزاد بمنظور ايجاد ساختارهای جديد حکومتی را هدايت می کند.
****
بر من روشن است که عدهء زيادی مخالف همهء آنچه هائی هستند که تا اينجا مطرح کرده ام. اغلب آنها در سر راه اجرائی شدن اين فکر آنچنان موانعی را مشاهده می کنند که در نظرشان آلترناتيوسازی برای انحلال حکومت اسلامی بصورت امری تعليق شده به محال جلوه می کند. اما من تا کنون در ميان اظهارات و شعارهای اين مخالفان يا شک کنندگان دليل قانع کننده ای را در راستای اثبات آنچه که اقامه می کنند پيدا نکرده ام. من اين مخالفان را به چند دسته تقسيم می کنم:
نخستين دسته را کسانی تشکيل می دهند که اساساً با انحلال و براندازی حکومت اسلامی مخالفند يا وادار به مخالفت می شوند. نشان دارترين اين دسته «اصلاح طلبان» اند که از اسم شان پيداست چه می خواهند. اگر حکومت اسلامی نباشد قرار است آنها چه چيزی را اصلاح کنند؟ تکليف آنکه با افتخار خود را اصلاح طلب حکومت اسلامی می داند و، با اينکه از همين حکومت کتک خورده و از درگاهش رانده شده، ماجراهای رفته بر موضع گيری هايش تأثيری ندارد روشن است. او آلترناتيو سکولار دموکرات و انحلال طلب را رقيب و مانع کاميابی احتمالی خود می بيند و می کوشد تا مفيديت آن را منکر شود. از ميان دلايل اينگونه مخالفان می توان چند تائی را دست چين کرد:
- می گويند مبارزه در ايران جريان دارد و رهبری مبارزه هم در ايران است (موسوی ـ کروبی) و ايجاد يک آلترناتيو در خارج کشور اين رهبری را تضعيف می کند.
- می گويند رهبری بالقوه ای در کشور وجود دارد که در طول جريان مبارزه در همان داخل کشور آشکار و معرفی خواهد شد و نبايد با آلترناتيو سازی در خارج کار آن را به عقب انداخت.
- می گويند چون آلترناتيو خارج کشور نمی تواند با رهبران داخل ارتباط برقرار کند در عمل منزوی شده و از بين می رود و، پس، اقدام در راستای ايجاد آن کار عبثی است.
- می گويند مردم ايران يک آلترناتيو ساخته شده در خارج را بيگانه تلقی کرده و به آن اعتنائی نخواهند کرد.
- می گويند اساساً خارج کشوری ها در موقعيتی قرار ندارند که بتوانند بر سير جريانات در داخل کشور اثر بگذارند.
- می گويند مردم داخل کشور اصولاً به خارج کشوری ها با ديدهء سوء ظن می نگرند.
- و...
دسته ای ديگر ـ در اردوگاه کمونيست ها ـ معتقدند که بزودی در ايران يک انقلاب «عدالت خواهانه» حادث می شود که بساط هرگونه ليبراليسم و دموکراسی قلابی بورژوائی را بهم زده و اقشار ستمديده و انقلابی را بقدرت خواهد رساند و پس، نه تنها ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات در خارج کشور لازم نيست بلکه بايد در سر راه آن مانع ايجاد کرد و جلوگير شکل گيری آن شد.
دستهء سومی نيز هستند که اعتقادی به امکان ايجاد ائتلافی فراگير در ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات ندارند چرا که اين اپوزيسيون را شامل «نخاله گی» های بسيار (مثلاً، وجود پادشاهی خواهان) می بينند و بخاطر جلوگيری از بقدرت رسيدن اين «نخاله گی» ها ترجيح می دهند که آلترناتيوی برخاسته از ائتلاف وسيع نيروها بوجود نيايد. ترجيح اين گروه معطوف به ايجاد ائتلاف در ميان نيروهای خودی (در اينجا بخوان: جمهوری خواه) است. اما در حال حاضر بجای آنکه در اين حوزه شاهد حرکت بسوی چنان ائتلافی باشيم می بينيم که فعلاً بر اين اردوگاه تفرقه حاکم است و جمهوريخواهان مرتباً به گروه های کوچک تری تقسيم شده و تحليل می روند و، در نتيجه، نمی توان روی آنها حساب کرد.
و بالاخره دستهء چهارمی نيز وجود دارند که معتقدند گروه های همگن بايد در خارج کشور آلترناتيوهای متعددی را بوجود آورند و نبايد در ايجاد يک آلترناتيو يگانه پافشاری کرد. چنين کاری هم ممکن نيست و هم اگر ممکن شود می تواند به ايجاد مقدمات برقراری يک نظام استبدادی جديد بيانجامد.
****
از همين آخری شروع کنيم. معمولاً، در شرايط عادی و در جامعه ای دموکراتيک، که حاکميت و حکومت بر بنياد قوانين اساسی مبتنی بر حقوق بشر عمل می کنند، هر تشکل سياسی «وظيفه دارد» که در برابر «دولت ِ نشسته در قدرت» آلترناتيو خاص خويش را ارائه دهد تا مردم بتوانند از بين همهء آلترناتيوهای عرضه شده يکی را انتخاب کنند. اما در يک جامعهء استبدادی که قدرت در دست جمعی معدود و محدود متمرکز است و هرگونه اعتراض و مخالفتی با سرکوب روبرو می شود ديگر نمی توان دست به ايجاد آلترناتيوهای مختلفی زد که برانداختن حکومت استبدادی را آماج خود گرفته باشند. اين کار قطعاً موجب تفرقه، تکه تکه شدن نيروها، برقراری رقابت بجای همکاری، و ناکام ماندن کار براندازی می شود. در اين شرايط لازم است که، برای جلوگيری از چيرگی تفرقه بر جمع سکولار دموکرات های انحلال طلب، آلترناتيو حکومت اسلامی برخاسته از ائتلاف وسيع نيروهائی باشد که برای برانداختن اين «حکومت» متفق القول اند و نوعی بديل را برای جانشين ساختن حکومت فعلی از ميان خود بر می سازند.
طبيعی است که، در زير سايهء سنگين حکومتی که قرار است برانداخته شود و به همين دليل روز به روز هارتر می شود، چنين آلترناتيوی شانس شکل گرفتن ندارد. تجربهء تاريخی هم از همين واقعيت خبر می دهد. آلترناتيو ِ برانداز تنها در بيرون از حوزهء نفوذ حکومت استبدادی شکل می گيرد و «از بيرون» مبارزات درونی را هدايت کرده و اسباب فروپاشی حکومت استبدادی را فراهم می سازد. اين يک قاعدهء کلی و بديهی است و، لذا، کسانی که معتقدند نمی توان با يک آلترناتيو بيرونی حکومتی را که در درون مرزهای کشور بصورت فعال مايشاء عمل می کند برانداخت در واقع منکر يک اصل بديهی سياسی شده اند(3) و، طبعاً، ناچارند که سطح آلترناتيو خود را به حد تشکلی فعال در زمينه های حقوق بشری و افشاگرانه تقليل دهند و، بدين ترتيب، آلترناتيو را از مأموريت و وظيفهء اصلی خود دور کنند.
با توجه به آنچه در اين زمينه گفته و نوشته می شود، می توان ديد که مهمترين موضوع مورد مناقشه بر سر آلترناتيو نيز به همين «تفکيک داخل و خارج» بر می گردد. اما واقعيت چيست؟ از يکسو، در طول سه دههء اخير، حکومت اسلامی بهترين مديران و مغزهای کشور را وادار به خروج از کشور کرده است و می کند ـ امری که ساليانه در آمار های صد هزار نفره همچنان ادامه دارد ـ و، از سوی ديگر، معتقدان به «ناتوانی خارج کشوری ها» جار می زنند که خارج کشور نمی تواند در کار مبارزات داخل کشور و ادارهء ايران آينده مؤثر باشد. يعنی، از نظر اينان، هر که چمدان اش را بست و بهر صورتی از مرز گذشت و بعنوان آدمی خود تبعيدی به خارج از مرزهای کشور آمد يکباره مسلوب الاختيار و ناتوان در انجام وظيفه ای بنيادين عليه حکومت اسلامی می شود؛ آن سان که گوئی «خارج کشور» فضائی است که برای اخته کردن فعالان سياسی تبعيدی بوجود آمده است.
اين نگاه ويرانگر و خسران بار سه دهه است که خارج کشوری ها را دچار فلجی همراه با خجالت و تعارف کرده است. اعتقاد بر آن است که چون جبههء مبارزه در داخل کشور قرار دارد پس همهء مبارزان و همهء رهبران مخالف حکومت بايد در داخل کشور حضور داشته باشند و خارج کشوری ها موظفند که امکانات فکری و تبليغی خود را در اختيار آنها بگذارند تا هرگونه استفادهء ابزاری که داخل کشوری ها بخواهند در موردشان اعمال شود. در حاليکه آلترناتيو نمی تواند تابعی از رهنمودهای داخل کشوری های زير تيغ باشد که زمانی سخنی می گويند و وقتی در رسانه های خارج منعکس می شود متقاضی حذف آن می شوند(4). آلترناتيو بايد با دست باز عمل کرده و نگذارد که حکومت اسلامی کاری را به آن ديکته کند.
توجه کنيد که اين سخنان به هيچ وجه دال بر ناديده گرفتن توان مديريتی رهبران سکولار دموکرات داخل کشور نيست. اما دست و پای اين رهبران در زنجير سرکوب حکومت استبدادی گرفتار است و آنها توان شکل دادن و مديريت مبارزات را تا حدود زيادی از دست داده اند و تنها زمانی می توانند فعال و کارا شوند که آلترناتيو حکومت اسلامی در خارج بوجود آمده و آنها با آن ارتباط تنگاتنگ و ارگانيک برقرار کنند و بصورت های آشکار و مخفی خود جزئی از آن شوند.
باری، بنظر من، درست همين نگاه ويرانگر است که بايد عوض شود. بايد خارج کشور را، در همهء زمينه ها، انبار ذخيرهء مديريت کشور دانست، در راستای مؤتلف کردن و همداستان نمودن اعضاء اين گنجينه کوشيد و امکانی را فراهم آورد تا استعدادهای بزرگ موجود در خارج کشور بتوانند در راستای ايجاد و فعال ساختن يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات دست به عمل زنند و از هم اکنون آلترناتيو حکومت اسلامی را برای ادارهء کشور در فردای فروپاشی حکومت فعلی مجهز کنند.
تبليع اينکه خارج کشوری ها حق دخالت در مبارزات مردم ايران را ندارند و تنها بايد حامی و مؤيد آنها باشند، اگر از ناحيهء اصلاح طلبان حکومتی انجام نشود تيری است که فعالان سکولار دموکرات و انحلال طلب به پای خود زده و با ناتوان سازی خويش تاريخ فروپاشی حکومت اسلامی را به عقب انداخته اند.
نکتهء ديگری که در رابطه با مسئلهء بغرنج داخل و خارج کشور بيان می شود به تجربهء انقلاب 57 (که آن هم بوسيلهء آلترناتيوی ساخته شده در خارج کشور هدايت شد) بر می گردد. در آن زمان، مردم قيام کردهء ايران جز خمينی کسی را در مجموعهء آلترناتيوی که او سرآمد آن بود نمی شناختند. آن هواپيما که خمينی را به داخل کشور برد پر از چهره های ناشناسی برای مردم ايران بود که به فرمان خمينی آنها را پذيرا می شدند اما با ترديد و سوء ظن و همراه با حسی از غريبگی و بیگانگی به آنان می نگريستند. خمينی لشگری از به اصطلاح «مديران» را با خود به داخل کشور می برد که برای مردم «خودی» محسوب نمی شدند و در تجربه هم نشان داده شد که چندان برای مردم ايران «خودی» نبودند و هم اکنون نيز همچنان ناخودی مانده و کشور را بصورت يک ارتش اشغالگر و بيگانه اداره می کنند. اما آيا خارج کشوری های کنونی نيز با همين مشکل در سر راه آلترناتيوسازی خود روياروی هستند؟ به گمان من چنين نيست.
اکنون ما کاملاً در درون دوران انقلاب ارتباطات قرار داريم و مردم ايران می توانند، ماه ها پيش از پيروزی آلترناتيو بر حکومت اسلامی، با چهره و رفتار و گفتار و پندار شخصيت هائی که برای عضويت در آلترناتيو برگزيده می شوند آشنا گردند، با آنها خو بگيرند، و در صورت راست کاری و راستگوئی آنها، به ايشان اعتماد کنند و آنها را از آن خود بدانند. اکنون زمانهء غالب کردن چهره هائی که سال ها در غبار غربت گم شده و برای اين نسل خواستار تغيير ناشناس بوده اند گذشته است.
و، در واقع، درست همين نگرانی است که حکومت اسلامی را وا می دارد تا بکوشد مجاری ارتباطی مدرن را مسدود سازد. کج خيالی است اگر تصور کنيم که اين تلاش برای آن است که مردم ايران از «افشاگری» های خارج کشورهای در مورد خيانت های رژيم فعلی آگاه نشوند. هيچ کدام از خارج کشوری ها نمی تواند ادعا کند که بهتر و بيشتر از ايرانيان داخل کشور از ماهيت و رفتار اين حکومت خونريز آگاه است. شايد روزگاری تمرکز بر يک چنين تلاش آگاه کننده ای ضروری بود و، بنظر من، در طی سه دههء گذشته خارج کشوری ها الحق که در افشای ماهيت سرکوبگر و ضد ملی حکومت اسلامی، هم برای داخل کشوری ها و هم برای جهانيان، سنگ تمام گذاشته اند. اما اکنون دوران افشاگری صرف به سر آمده است و زمانهء کنونی از خارج کشوری ها طلب می کند که قدم بعدی و اصلی را در سرنگون سازی حکومت اسلامی برداشته و نيروی بديلی را که بايد به مبارزات ِ از اين پس ِ ايرانيان راستا داده و در دوران انتقال قدرت به مردم نيز کشور را اداره کند بيافرينند، بی آنکه آفرينش اين نيرو حکم ابطال انواع کوشش های بشر دوستانه و افشاگرانه را داشته باشد. در واقع، وجود چنين مرکز هدايت کننده ای می تواند به همهء اقداماتی که تاکنون بصورتی مؤثر انجام می شده راستا و شدت و عمق بيشتری ببخشد.
****
اما اين نکته نيز آشکار و بديهی است که نمی توان صرفاً با گرد هم آمدن عده ای سکولار دموکرات انحلال طلب دست به ايجاد آلترناتيوی در برابر حکومت اسلامی زد. چرا که هر جمع مدعی آلترناتيو سازی بايد مورد اعتماد و احترام مردم باشد و اعتماد را نمی توان يک شبه کسب کرد. اما، بنظر من، اين هم تصور باطلی است که اول بايد در جلب اعتماد کوشيد و سپس در مسير آلترناتيو سازی گام برداشت. آلترناتيو، به هنگام آفريده شدن و در ابتدای کار خود، فقط و فقط يک وظيفه را در صدر فهرست وظائف خويش دارد و آن جلب اعتماد عمومی آن مردمی است که بی صبرانه و مشتاقانه در اين انتظار به سر می برند که دست اندر کاران سياسی شان در راستای ايجاد مرکزيتی برای ادارهء مبارزات اقدام کرده و سپس در عمل نشان دهند که در آفرينش يک بديل قابل اعتماد توفيق يافته اند.
****
همچنين، به اعتقاد من، بايد بدقت توجه داشت که بين «آلترناتيو سازی» و «چلبی سازی» (اصطلاحی که مخالفان برای بی اعتبار کردن فکر آلترناتيو سازی اختراع کرده اند) تفاوتی اساسی وجود دارد. اگر اصطلاح چلبی سازی را به آفرينش بديلی با تکيه بر نيروهای خارجی و حتی پشتگرمی داشتن به ارتش های بيگانه ای که قصد حمله به ايران را دارند تعريف کنيم، آنگاه در می يابيم که برای چنين کاری اتفاقاً هيچ نيازی به جلب اعتماد مردم وجود ندارد و، در واقع، لازم است که مردم را بکلی از جرياناتی که می گذرد غافل نگاه داشت. چلبی سازی شکلی و صورتی از توطئه چينی عليه مردم است و مردم در آن نقشی ندارند، حال آنکه آلترناتيوسازی شکلی از مردم مداری دموکراتيک است در راستای نجات کشور و تضمين سريع آينده ای که اگر حکومت اسلامی ادامه پيدا کند هر روز از روز قبل دورتر و ناممکن تر می شود.
****
با توجه به آنچه که گفته شد می توان ديد که يک آلترناتيو سکولار دموکرات که به قصد منحل سازی حکومت اسلامی و جانشين موقت آن شدن آفريده می شود، بايد در جبهه های گوناگونی عمل کند که جلب اعتماد ايرانيان، از يکسو، و استفاده از اين اعتماد برای تبديل شدن به سخنگوی انحلال طلبان، از سوی ديگر، مهمترين آنها هستند.
--------------------------------------------
1. در اين زمينه رجوع به مقالات قبلی من، و از جمله مقالهء «راهی برای خروج از بن بست آلترناتیو» می تواند مفيد افتد.
2. در مورد چند و چون «بحران جانشينی» نگاه کنيد به مقالهء «چرا همه به 28 مرداد محتاجند؟»
3. در اين مورد نگاه کنيد به ويدئوی «انتقال رهبری به خارج کشور»
4. در اين مورد نگاه کنيد به مقالهء «به سانسور رسانه های خارج کشور پایان دهیم!» از شکوه ميرزادگی
esmail@nooriala.com
اکنون که مفهوم «آلترناتيو سازی» بصورت پارهء جدائی ناپذيری از گفتمان سياسی غالب در ميان اپوزيسيون ايران در آمده است، بد نمی دانم که برخی از فکرها را در مورد آن مطرح سازم؛ باشد که با قرار دادن اين افکار در معرض نقد و بررسی صاحب نظران به غنای هرچه بيشتر اين مبحث افزوده شود.(1)
آنگونه که از اسم اش پيداست، «آلترناتيو» در معادل فارسی اش به «بديل» نزديک تر است تا به «جايگزين» يا «جانشين»، چرا که اين دو واژه لزوماً نشانگر وجود تقابلی با آنچه که جايگزين اش می شوند نيستند. هر وليعهدی جانشين پدر می شود و هر رئيس جمهوری جانشين رئيس جمهور قبلی. در واقع، می توان گفت که هر آن جايگزينی و جانشينی ای که فاقد تضاد و تخالف بنيادين با آنچه جانشينی برايش پيدا شده باشند همواره خبر از عادی بودن اوضاع و ضروری نبودن تغييرات بنيادين دارند. در اوضاع آرام و بی تشويش است که امر جانشينی براحتی و طبق پيش بينی ها و برنامه ريزی ها انجام می پذيرد و هيچگونه «بحران جانشينی» هم پيش نمی آيد(2). آلترناتيو اما، در معنای کلامی خود حتی، سر تخالف و تنافر با آنچه های را دارد که قرار است جانشين شان شود. بدينسان، می توان ديد که آلترناتيو هم نوعی جانشين است اما اين جانشين از جنس و جنم آنکه ـ يا آنچه ـ قبلاً وجود داشته و اکنون در معرض تهديد براندازی است نبوده و با آن در تخالف و ضديی از نوع مانعة الجمع بودن است. «روز» آلترناتيو «شب» است چرا که هم در کليهء جهات با آن تفاوت و تضاد دارد، هم جانشين آن می شود، و هم با وجودش موجوديت شب را کلاً نفی می کند.
اگر از اين منظر به مفهوم «سياسی» آلترناتيو بنگريم بلافاصله در می يابيم که آلترناتيو يک «تشکل سياسی» است که می خواهد تشکل سياسی مقابل و متضاد خود را کنار زده و جايگزين آن شود. در اينجا نوعی «تبديل» انجام می شود و به همين من «بديل» را به معنای آلترناتيو نزديک تر می دانم تا «جايگزين» يا «جانشين». آنچه مهم می نمايد توجه به اين نکته است که آلترناتيو يک تشکل سياسی متضاد با تشکل سياسی نشسته در قدرت است، خواهان خلع يد از آن و بدست اوردن قدرت است، و می خواهد وضع موجودی را که در جميع جهات با او در تخالف است براندارد و خود جانشين آن شود.
پس، مثلاً، يک نيروی مذهبی که خواهان برقراری حکومتی مذهبی ديگر باشد نمی تواند آلترناتيو حکومت اسلامی فعلی محسوب شود، حتی اگر توپ و تانک و مسلسل و ارتش مجهز داشته باشد. در اينجا قرار است يک نيروی مذهبی «جانشين» يک نيروی مذهبی ديگر شود. اما آلترناتيوی که در برابر يک حکومت مذهبی قد علم می کند لزوماً يک حکومت «سکولار» است؛ يعنی خواستار آن است که شرايع مذاهب را کلاً از حوزهء حکومت خارج کند.
به اين ترتيب، به لحاظ تعريف، آلترناتيو حکومت اسلامی، لزوماً هم در تنافر با اين حکومت است و هم قصد آن را دارد که اين حکومت را براندازد (به زبان من، منحل کند) و خود بعنوان جانشين موقت آن مديريت کشور را با همکاری ياران داخلی خويش بر عهده گيرد و راه را در راستای انتخابات آزاد و عمومی برای بقدرت رسيدن مديران حکومت سکولار کشور هموار سازد.
آلترناتيو هم از لحاظ مبانی و خواسته هايش ضد مبانی و خواسته های حکومت اسلامی است، هم برانداز آن است و هم می خواهد تا در پی برافتادن حکومت اسلامی کشور را تا برگزاری يک سلسله انتخابات آزاد بصورتی موقت اداره کند.
در اين زمينه هيچ نبايد خجالتی بود و کار را به تعارف و درويش بازی برگزار کرد. آلترناتيو نمی تواند بگويد که من قصد منحل کردن حکومت فعلی را ندارم و فقط می خواهم دست به مبارزات بشر دوستانه و افشاگرانه بزنم و جهانيان را از بدکاری های اين رژيم ورشکسته با خبر سازم. برای آن ها که می خواهند آلترناتیو یک حکومت دیکتاتوری را بسازند، اين کارها همه مفيد و مهمند و به سود آلترناتيو هم هست که در مسير مبارزه به این اعمال نیز دست بزند. اما نمی توان وظايف يک آلترناتيو را به اينگونه زمينه ها محدود کرد. آلترناتيو قدرت را در آماج خود می گيرد، جريان انحلال و براندازی رژيم نشسته در قدرت را هدايت می کند و اگر موفق شد، در پی فروپاشی رژيم کهنه، مديريت جريان آماده سازی کشور برای يک سلسله انتخابات آزاد بمنظور ايجاد ساختارهای جديد حکومتی را هدايت می کند.
****
بر من روشن است که عدهء زيادی مخالف همهء آنچه هائی هستند که تا اينجا مطرح کرده ام. اغلب آنها در سر راه اجرائی شدن اين فکر آنچنان موانعی را مشاهده می کنند که در نظرشان آلترناتيوسازی برای انحلال حکومت اسلامی بصورت امری تعليق شده به محال جلوه می کند. اما من تا کنون در ميان اظهارات و شعارهای اين مخالفان يا شک کنندگان دليل قانع کننده ای را در راستای اثبات آنچه که اقامه می کنند پيدا نکرده ام. من اين مخالفان را به چند دسته تقسيم می کنم:
نخستين دسته را کسانی تشکيل می دهند که اساساً با انحلال و براندازی حکومت اسلامی مخالفند يا وادار به مخالفت می شوند. نشان دارترين اين دسته «اصلاح طلبان» اند که از اسم شان پيداست چه می خواهند. اگر حکومت اسلامی نباشد قرار است آنها چه چيزی را اصلاح کنند؟ تکليف آنکه با افتخار خود را اصلاح طلب حکومت اسلامی می داند و، با اينکه از همين حکومت کتک خورده و از درگاهش رانده شده، ماجراهای رفته بر موضع گيری هايش تأثيری ندارد روشن است. او آلترناتيو سکولار دموکرات و انحلال طلب را رقيب و مانع کاميابی احتمالی خود می بيند و می کوشد تا مفيديت آن را منکر شود. از ميان دلايل اينگونه مخالفان می توان چند تائی را دست چين کرد:
- می گويند مبارزه در ايران جريان دارد و رهبری مبارزه هم در ايران است (موسوی ـ کروبی) و ايجاد يک آلترناتيو در خارج کشور اين رهبری را تضعيف می کند.
- می گويند رهبری بالقوه ای در کشور وجود دارد که در طول جريان مبارزه در همان داخل کشور آشکار و معرفی خواهد شد و نبايد با آلترناتيو سازی در خارج کار آن را به عقب انداخت.
- می گويند چون آلترناتيو خارج کشور نمی تواند با رهبران داخل ارتباط برقرار کند در عمل منزوی شده و از بين می رود و، پس، اقدام در راستای ايجاد آن کار عبثی است.
- می گويند مردم ايران يک آلترناتيو ساخته شده در خارج را بيگانه تلقی کرده و به آن اعتنائی نخواهند کرد.
- می گويند اساساً خارج کشوری ها در موقعيتی قرار ندارند که بتوانند بر سير جريانات در داخل کشور اثر بگذارند.
- می گويند مردم داخل کشور اصولاً به خارج کشوری ها با ديدهء سوء ظن می نگرند.
- و...
دسته ای ديگر ـ در اردوگاه کمونيست ها ـ معتقدند که بزودی در ايران يک انقلاب «عدالت خواهانه» حادث می شود که بساط هرگونه ليبراليسم و دموکراسی قلابی بورژوائی را بهم زده و اقشار ستمديده و انقلابی را بقدرت خواهد رساند و پس، نه تنها ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات در خارج کشور لازم نيست بلکه بايد در سر راه آن مانع ايجاد کرد و جلوگير شکل گيری آن شد.
دستهء سومی نيز هستند که اعتقادی به امکان ايجاد ائتلافی فراگير در ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات ندارند چرا که اين اپوزيسيون را شامل «نخاله گی» های بسيار (مثلاً، وجود پادشاهی خواهان) می بينند و بخاطر جلوگيری از بقدرت رسيدن اين «نخاله گی» ها ترجيح می دهند که آلترناتيوی برخاسته از ائتلاف وسيع نيروها بوجود نيايد. ترجيح اين گروه معطوف به ايجاد ائتلاف در ميان نيروهای خودی (در اينجا بخوان: جمهوری خواه) است. اما در حال حاضر بجای آنکه در اين حوزه شاهد حرکت بسوی چنان ائتلافی باشيم می بينيم که فعلاً بر اين اردوگاه تفرقه حاکم است و جمهوريخواهان مرتباً به گروه های کوچک تری تقسيم شده و تحليل می روند و، در نتيجه، نمی توان روی آنها حساب کرد.
و بالاخره دستهء چهارمی نيز وجود دارند که معتقدند گروه های همگن بايد در خارج کشور آلترناتيوهای متعددی را بوجود آورند و نبايد در ايجاد يک آلترناتيو يگانه پافشاری کرد. چنين کاری هم ممکن نيست و هم اگر ممکن شود می تواند به ايجاد مقدمات برقراری يک نظام استبدادی جديد بيانجامد.
****
از همين آخری شروع کنيم. معمولاً، در شرايط عادی و در جامعه ای دموکراتيک، که حاکميت و حکومت بر بنياد قوانين اساسی مبتنی بر حقوق بشر عمل می کنند، هر تشکل سياسی «وظيفه دارد» که در برابر «دولت ِ نشسته در قدرت» آلترناتيو خاص خويش را ارائه دهد تا مردم بتوانند از بين همهء آلترناتيوهای عرضه شده يکی را انتخاب کنند. اما در يک جامعهء استبدادی که قدرت در دست جمعی معدود و محدود متمرکز است و هرگونه اعتراض و مخالفتی با سرکوب روبرو می شود ديگر نمی توان دست به ايجاد آلترناتيوهای مختلفی زد که برانداختن حکومت استبدادی را آماج خود گرفته باشند. اين کار قطعاً موجب تفرقه، تکه تکه شدن نيروها، برقراری رقابت بجای همکاری، و ناکام ماندن کار براندازی می شود. در اين شرايط لازم است که، برای جلوگيری از چيرگی تفرقه بر جمع سکولار دموکرات های انحلال طلب، آلترناتيو حکومت اسلامی برخاسته از ائتلاف وسيع نيروهائی باشد که برای برانداختن اين «حکومت» متفق القول اند و نوعی بديل را برای جانشين ساختن حکومت فعلی از ميان خود بر می سازند.
طبيعی است که، در زير سايهء سنگين حکومتی که قرار است برانداخته شود و به همين دليل روز به روز هارتر می شود، چنين آلترناتيوی شانس شکل گرفتن ندارد. تجربهء تاريخی هم از همين واقعيت خبر می دهد. آلترناتيو ِ برانداز تنها در بيرون از حوزهء نفوذ حکومت استبدادی شکل می گيرد و «از بيرون» مبارزات درونی را هدايت کرده و اسباب فروپاشی حکومت استبدادی را فراهم می سازد. اين يک قاعدهء کلی و بديهی است و، لذا، کسانی که معتقدند نمی توان با يک آلترناتيو بيرونی حکومتی را که در درون مرزهای کشور بصورت فعال مايشاء عمل می کند برانداخت در واقع منکر يک اصل بديهی سياسی شده اند(3) و، طبعاً، ناچارند که سطح آلترناتيو خود را به حد تشکلی فعال در زمينه های حقوق بشری و افشاگرانه تقليل دهند و، بدين ترتيب، آلترناتيو را از مأموريت و وظيفهء اصلی خود دور کنند.
با توجه به آنچه در اين زمينه گفته و نوشته می شود، می توان ديد که مهمترين موضوع مورد مناقشه بر سر آلترناتيو نيز به همين «تفکيک داخل و خارج» بر می گردد. اما واقعيت چيست؟ از يکسو، در طول سه دههء اخير، حکومت اسلامی بهترين مديران و مغزهای کشور را وادار به خروج از کشور کرده است و می کند ـ امری که ساليانه در آمار های صد هزار نفره همچنان ادامه دارد ـ و، از سوی ديگر، معتقدان به «ناتوانی خارج کشوری ها» جار می زنند که خارج کشور نمی تواند در کار مبارزات داخل کشور و ادارهء ايران آينده مؤثر باشد. يعنی، از نظر اينان، هر که چمدان اش را بست و بهر صورتی از مرز گذشت و بعنوان آدمی خود تبعيدی به خارج از مرزهای کشور آمد يکباره مسلوب الاختيار و ناتوان در انجام وظيفه ای بنيادين عليه حکومت اسلامی می شود؛ آن سان که گوئی «خارج کشور» فضائی است که برای اخته کردن فعالان سياسی تبعيدی بوجود آمده است.
اين نگاه ويرانگر و خسران بار سه دهه است که خارج کشوری ها را دچار فلجی همراه با خجالت و تعارف کرده است. اعتقاد بر آن است که چون جبههء مبارزه در داخل کشور قرار دارد پس همهء مبارزان و همهء رهبران مخالف حکومت بايد در داخل کشور حضور داشته باشند و خارج کشوری ها موظفند که امکانات فکری و تبليغی خود را در اختيار آنها بگذارند تا هرگونه استفادهء ابزاری که داخل کشوری ها بخواهند در موردشان اعمال شود. در حاليکه آلترناتيو نمی تواند تابعی از رهنمودهای داخل کشوری های زير تيغ باشد که زمانی سخنی می گويند و وقتی در رسانه های خارج منعکس می شود متقاضی حذف آن می شوند(4). آلترناتيو بايد با دست باز عمل کرده و نگذارد که حکومت اسلامی کاری را به آن ديکته کند.
توجه کنيد که اين سخنان به هيچ وجه دال بر ناديده گرفتن توان مديريتی رهبران سکولار دموکرات داخل کشور نيست. اما دست و پای اين رهبران در زنجير سرکوب حکومت استبدادی گرفتار است و آنها توان شکل دادن و مديريت مبارزات را تا حدود زيادی از دست داده اند و تنها زمانی می توانند فعال و کارا شوند که آلترناتيو حکومت اسلامی در خارج بوجود آمده و آنها با آن ارتباط تنگاتنگ و ارگانيک برقرار کنند و بصورت های آشکار و مخفی خود جزئی از آن شوند.
باری، بنظر من، درست همين نگاه ويرانگر است که بايد عوض شود. بايد خارج کشور را، در همهء زمينه ها، انبار ذخيرهء مديريت کشور دانست، در راستای مؤتلف کردن و همداستان نمودن اعضاء اين گنجينه کوشيد و امکانی را فراهم آورد تا استعدادهای بزرگ موجود در خارج کشور بتوانند در راستای ايجاد و فعال ساختن يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات دست به عمل زنند و از هم اکنون آلترناتيو حکومت اسلامی را برای ادارهء کشور در فردای فروپاشی حکومت فعلی مجهز کنند.
تبليع اينکه خارج کشوری ها حق دخالت در مبارزات مردم ايران را ندارند و تنها بايد حامی و مؤيد آنها باشند، اگر از ناحيهء اصلاح طلبان حکومتی انجام نشود تيری است که فعالان سکولار دموکرات و انحلال طلب به پای خود زده و با ناتوان سازی خويش تاريخ فروپاشی حکومت اسلامی را به عقب انداخته اند.
نکتهء ديگری که در رابطه با مسئلهء بغرنج داخل و خارج کشور بيان می شود به تجربهء انقلاب 57 (که آن هم بوسيلهء آلترناتيوی ساخته شده در خارج کشور هدايت شد) بر می گردد. در آن زمان، مردم قيام کردهء ايران جز خمينی کسی را در مجموعهء آلترناتيوی که او سرآمد آن بود نمی شناختند. آن هواپيما که خمينی را به داخل کشور برد پر از چهره های ناشناسی برای مردم ايران بود که به فرمان خمينی آنها را پذيرا می شدند اما با ترديد و سوء ظن و همراه با حسی از غريبگی و بیگانگی به آنان می نگريستند. خمينی لشگری از به اصطلاح «مديران» را با خود به داخل کشور می برد که برای مردم «خودی» محسوب نمی شدند و در تجربه هم نشان داده شد که چندان برای مردم ايران «خودی» نبودند و هم اکنون نيز همچنان ناخودی مانده و کشور را بصورت يک ارتش اشغالگر و بيگانه اداره می کنند. اما آيا خارج کشوری های کنونی نيز با همين مشکل در سر راه آلترناتيوسازی خود روياروی هستند؟ به گمان من چنين نيست.
اکنون ما کاملاً در درون دوران انقلاب ارتباطات قرار داريم و مردم ايران می توانند، ماه ها پيش از پيروزی آلترناتيو بر حکومت اسلامی، با چهره و رفتار و گفتار و پندار شخصيت هائی که برای عضويت در آلترناتيو برگزيده می شوند آشنا گردند، با آنها خو بگيرند، و در صورت راست کاری و راستگوئی آنها، به ايشان اعتماد کنند و آنها را از آن خود بدانند. اکنون زمانهء غالب کردن چهره هائی که سال ها در غبار غربت گم شده و برای اين نسل خواستار تغيير ناشناس بوده اند گذشته است.
و، در واقع، درست همين نگرانی است که حکومت اسلامی را وا می دارد تا بکوشد مجاری ارتباطی مدرن را مسدود سازد. کج خيالی است اگر تصور کنيم که اين تلاش برای آن است که مردم ايران از «افشاگری» های خارج کشورهای در مورد خيانت های رژيم فعلی آگاه نشوند. هيچ کدام از خارج کشوری ها نمی تواند ادعا کند که بهتر و بيشتر از ايرانيان داخل کشور از ماهيت و رفتار اين حکومت خونريز آگاه است. شايد روزگاری تمرکز بر يک چنين تلاش آگاه کننده ای ضروری بود و، بنظر من، در طی سه دههء گذشته خارج کشوری ها الحق که در افشای ماهيت سرکوبگر و ضد ملی حکومت اسلامی، هم برای داخل کشوری ها و هم برای جهانيان، سنگ تمام گذاشته اند. اما اکنون دوران افشاگری صرف به سر آمده است و زمانهء کنونی از خارج کشوری ها طلب می کند که قدم بعدی و اصلی را در سرنگون سازی حکومت اسلامی برداشته و نيروی بديلی را که بايد به مبارزات ِ از اين پس ِ ايرانيان راستا داده و در دوران انتقال قدرت به مردم نيز کشور را اداره کند بيافرينند، بی آنکه آفرينش اين نيرو حکم ابطال انواع کوشش های بشر دوستانه و افشاگرانه را داشته باشد. در واقع، وجود چنين مرکز هدايت کننده ای می تواند به همهء اقداماتی که تاکنون بصورتی مؤثر انجام می شده راستا و شدت و عمق بيشتری ببخشد.
****
اما اين نکته نيز آشکار و بديهی است که نمی توان صرفاً با گرد هم آمدن عده ای سکولار دموکرات انحلال طلب دست به ايجاد آلترناتيوی در برابر حکومت اسلامی زد. چرا که هر جمع مدعی آلترناتيو سازی بايد مورد اعتماد و احترام مردم باشد و اعتماد را نمی توان يک شبه کسب کرد. اما، بنظر من، اين هم تصور باطلی است که اول بايد در جلب اعتماد کوشيد و سپس در مسير آلترناتيو سازی گام برداشت. آلترناتيو، به هنگام آفريده شدن و در ابتدای کار خود، فقط و فقط يک وظيفه را در صدر فهرست وظائف خويش دارد و آن جلب اعتماد عمومی آن مردمی است که بی صبرانه و مشتاقانه در اين انتظار به سر می برند که دست اندر کاران سياسی شان در راستای ايجاد مرکزيتی برای ادارهء مبارزات اقدام کرده و سپس در عمل نشان دهند که در آفرينش يک بديل قابل اعتماد توفيق يافته اند.
****
همچنين، به اعتقاد من، بايد بدقت توجه داشت که بين «آلترناتيو سازی» و «چلبی سازی» (اصطلاحی که مخالفان برای بی اعتبار کردن فکر آلترناتيو سازی اختراع کرده اند) تفاوتی اساسی وجود دارد. اگر اصطلاح چلبی سازی را به آفرينش بديلی با تکيه بر نيروهای خارجی و حتی پشتگرمی داشتن به ارتش های بيگانه ای که قصد حمله به ايران را دارند تعريف کنيم، آنگاه در می يابيم که برای چنين کاری اتفاقاً هيچ نيازی به جلب اعتماد مردم وجود ندارد و، در واقع، لازم است که مردم را بکلی از جرياناتی که می گذرد غافل نگاه داشت. چلبی سازی شکلی و صورتی از توطئه چينی عليه مردم است و مردم در آن نقشی ندارند، حال آنکه آلترناتيوسازی شکلی از مردم مداری دموکراتيک است در راستای نجات کشور و تضمين سريع آينده ای که اگر حکومت اسلامی ادامه پيدا کند هر روز از روز قبل دورتر و ناممکن تر می شود.
****
با توجه به آنچه که گفته شد می توان ديد که يک آلترناتيو سکولار دموکرات که به قصد منحل سازی حکومت اسلامی و جانشين موقت آن شدن آفريده می شود، بايد در جبهه های گوناگونی عمل کند که جلب اعتماد ايرانيان، از يکسو، و استفاده از اين اعتماد برای تبديل شدن به سخنگوی انحلال طلبان، از سوی ديگر، مهمترين آنها هستند.
--------------------------------------------
1. در اين زمينه رجوع به مقالات قبلی من، و از جمله مقالهء «راهی برای خروج از بن بست آلترناتیو» می تواند مفيد افتد.
2. در مورد چند و چون «بحران جانشينی» نگاه کنيد به مقالهء «چرا همه به 28 مرداد محتاجند؟»
3. در اين مورد نگاه کنيد به ويدئوی «انتقال رهبری به خارج کشور»
4. در اين مورد نگاه کنيد به مقالهء «به سانسور رسانه های خارج کشور پایان دهیم!» از شکوه ميرزادگی