بیش از ۱۴ سال از قتل داریوش و پروانه فروهر میگذرد. در طی این سالها پرستو فروهر همواره کوشیده است که این "جنایت سیاسی" به دست فراموشی سپرده نشود. تازهترین کتاب او به زبان فارسی، تلاشی موفق در این راستا ست.
کتاب "بخوان، به نام ایران"، روایت پرستو فروهر از زندگی و فعالیتهای سیاسی پدر و مادر خود، با یادی پریشانکننده از واکنشهای این دو پس از شنیدن خبر مرگ دکتر مصدق آغاز میشود. این روشنترین تصویری است که فضای سیاسی حاکم بر خانهی فروهرها را در ذهن او بازمیتاباند؛ تصویری که با وحشت و نگرانی دیدن اندوه عمیق مادر و بیتابی غیرعادی پدر همراه است. برای پرستوی ۴ ساله که معنا و ژرفای این فاجعهی سیاسی عظیم را برای پدر و مادر خود درک نمیکند، این واکنشها فراموش نشدنیاند. تازه هنگامی که پرستو "بزرگ" میشود و خود به فعالیت سیاسی دست میزند، اهمیت فاجعهی نبود "پیر احمدآباد" در صحنهی سیاسی ایران بر او روشن میشود.
خاطرات سیاسی و خانوادگی
پرستو فروهر، در کتاب خودعلاوه بر پرداختن به رویدادهای تاریخی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، از خاطرات "خصوصی و روابط بین افراد فامیل" نیز یاد میکند. در این خاطرات شلوغ فروهرها دائم در حال رفت و آمد و دید و بازدید و بحث و گفتوگو در بارهی مسائل مختلف اجتماعی ـ سیاسی روز هستند. با اینحال، حس تنهایی و غیبت همیشگی پدر و مادر در یادهایی که او از دوران کودکی با خود دارد، موج میزند. اولین و روشنترین تصویری که پرستو در این رابطه از پروانه فروهر دارد، بسیار گویاست: مادری که آراسته و پیراسته با بوی عطری خوش، هر روز جلوی او که روی زمین نشسته، زانو میزند و بعداز آن که بارها به او اطمینان میدهد که "خیلی دوستش دارد"، گونههایش را میبوسد و پس از مکثی کوتاه او و خانه را ترک میکند.
پرستو فروهر با تصاویری گویا و رنگارنگ این لحظات سرشار از عشق و حس را در متن دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی روز که با لحن خشک اعلامیهها و اطلاعیههای رسمی بیان میشود، میگنجاند و به این ترتیب از دید خود تصویری کامل از زندگی این پیروان راه مصدق را بهدست میدهد. کتاب "بخوان، به نام ایران"، که با مرگ مصدق آغاز میشود، با قتل فروهرها در نوامبر ۱۹۹۸ پایان مییابد.
ادامهی راه
شاید بتوان کتاب "بخوان، به نام ایران" را از نظر توالی رویدادها، به مثابه جلد نخست کتاب افشاگرانهی "سرزمینی که پدر و مادرم در آن به قتل رسیدند ـ ابراز عشقی به ایران" خواند. این کتاب ۲۰۰ صفحهای که پرستو فروهر آن را به زبان آلمانی نوشته، در ماه اکتبر سال پیش در انتشارات "هردر" منتشر شد.
فروهر در این کتاب سفرهای متعدد خود به ایران را روایت میکند که هر ساله برای برگزاری مراسم ممنوعهی یادبود فروهرها و پیگیری پروندهی قتل آنان در ۱۴ سال گذشته انجام داده است. او با بازگویی ماجراهای این سفرها، خواننده را با سیستم تودرتوی فشار، تهدید، خفقان و ارعاب دستگاههای دولتی جمهوری اسلامی آشنا میسازد.
پرستو فروهر در کارهای هنری خود نیز (فیلمهای ویدئویی، چیدهمانهای گوناگون، خوشنویسی و...) همواره این "جنایت سیاسی" را به عنوان حلقهی آغازین "قتلهای زنجیرهای" دستمایه قرار داده است. انگیزهی او در این پرداختهای هنری ـ ادبی، آنطور که خود میگوید، مبارزه با "قلب تاریخ و مقابله با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی" بوده است. تلاشی که این بار هم به ثمر نشسته است.
دویچهوله با این هنرمند و نویسندهی ساکن آلمان در بارهی کتاب او "بخوان، به نام ایران" به گفتوگو نشسته است:
دویچه وله: کتاب "بخوان به نام ایران"، برخلاف رسم معمول "کتابهای خاطرات" با پیشگفتاری که دلیل و انگیزه نگارش این گونه "زندگینامهها" را با خواننده در میان میگذارد، شروع نمیشود. البته در کتاب اشاره شده که دوستی بستهای از پدرتان حاوی نامههای دکتر مصدق به والدینتان را به شما داده و نیز در اعلام انتشار کتاب نوشتهاید که با استناد به "یادگارها"یی که به مرور پیدا کردهاید، روایت خود را از زندگی و فعالیتهای سیاسی پروانه و داریوش فروهر نقل کردهاید. انگیزه شما برای نوشتن کتاب، ادای دین به آنها بود یا پر کردن گوشه خالیای از تاریخ معاصر ایران یا گردآوری اسناد و مدارکی برای تاریخ نویسان یا خداحافظیای درونی از عزیزترین کسانی که از دست دادهاید یا …
پرستو فروهر: من در نوشتن این روایت خودم را پایبند بسیاری از چارچوبهایی که رسوم معمول میسازند، نکردم. مقدمه ننوشتم تا خواننده را یکباره به درون دنیایی که قصد تصویرش را داشتم ببرم٬ به درون خانه کودکیام٬ توصیف شخصیتهای ساکن آن و رابطهشان با یکدیگر. در توصیف این آدمها از سه نسل پیاپی: مادربزرگ پدرم٬ مادربزرگم٬ مادرم و پدرم٬ و با اشارههایی به نوع حضور اجتماعی آنها سعی کردم کلیتی از فضای اجتماعی که آنها را دربرگرفته بود٬ ترسیم کنم. میخواستم با فضایی قصه گونه شروع کنم تا خواننده امکان همراهی حسی و بازیابی خود را در این فضا پیدا کند.
در عین حال کتاب با یک تاریخ مشخص آغاز میشود٬ با روز مرگ دکتر مصدق که پدرومادرم حضور سیاسی خود را با او تعریف میکردند. همین آغاز کتاب میتواند به نوعی بیانگر انگیزه من باشد: گشودن دریچهای به فضای درونی زندگی سیاسی پدرومادرم در بستر تحولات اجتماعی آن سه دهه و اندی٬ که من به همراه آنها زندگی کردهام. این کتاب اگرچه حاوی اطلاعات تاریخیست اما بیش از آن بازگو کننده فضاهای حسی و اندیشهای در خانه دو مخالف سیاسی است. متن یک اعلامیه اگرچه بیانگر مواضع سیاسی آنهاست اما بیانگر چالشهای انسانی آنان نیست. روبرویی با تهدید و ناامنی و تحمیل انزوا٬ کلنجارهای ذهنی و موقعیتی در مواجهه با سرکوب یا رخوت اجتماعی٬ بستری پنهان برای هر کنش سیاسی ساختهاند٬ که قصد من ترسیم آن بستر پنهان بوده است. در جامعه استبدادزده ما که قدرت حاکم در دورههای پیاپی مخالفان سیاسی را از حق حضور محروم کرده٬ وظیفه ما بازپسگیری این حق است. من امیدوارم با بازگویی صادقانه آنچه شاهدش بودهام در غنای حافظه جمعی قدمی برداشته باشم.
شما عنوان کتاب خود را از سوره "علق" که نگاهی فرازمینی و لحنی پر تحکم دارد، وام گرفتهاید. چرا این قالب مذهبی را برای عنوان کتاب انتخاب کردید؟
وام گرفتن همیشه به معنای پذیرش نیست، بلکه حتی میتواند با ساختن ترکیبهای جدید٬ دادههای فرهنگی را از چارچوبهای خشک سنتی و معمولشان رها کند. من در حرفهام به عنوان هنرمند همواره از این شیوه استفاده کردهام و اینگونه تداعی و بدعت را در رابطهای متقابل با یکدیگر قرار دادهام. درضمن عنوان کتاب تنها وام گرفته از این سوره نیست، بلکه یادآور تعبیر زیبای "بخوان به نام گل سرخ" سروده شفیعی کدکنی هم هست. با انتخاب این عنوان میخواستم واژه ایران را به عنوان مفهومی کلیدی برای درک ذهنیت و چگونگی حضور سیاسی پدرومادرم در ترکیبی شاعرانه و در عین حال تعهدساز بنشانم.
در کتاب مفهوم "ایران"، به طور کلی با برداشتهای تجریدی و شخصی شما و برخوردها و موضعگیریهای حزب ملت ایران در کنار هم قرار گرفته، یعنی اغلب رویدادهای تاریخ معاصر ایران از این زاویه بازنمایی میشود. به این ترتیب آیا عنوان "بخوان به نام ایران" بر کتاب سنگینی نمیکند؟
به نظرم این سؤال از این رویکرد ناشی میشود که بافت کلی متن من را به ساختارهایی مجزا از هم تجزیه میکند. من تلاش کردهام با گشودن زوایای متفاوت، خواننده را به درون پیچیدگیهای فکری و موقعیتیای ببرم٬ که مسیر زندگی سیاسی پدرومادرم را ساختهاند. همزمانی چالش انسانی و کنشگری سیاسی را در رابطه متقابلشان با یکدیگر نشان بدهم. تعلقات حسی و اندیشهای آنها، اگرچه در برخورد با وقایع سیاسی در قالب اعلامیهها و مصاحبهها، بیانی سیاسی پیدا کرده اند که طبیعتا از زبان سازمانی که عضو آن بودهاند بیان شدهاند٬ اما محدود به این اسناد نیستند. به اعتقاد من برای دریافت عمق چالش سیاسی و انسانی مخالفان سیاسی باید رابطه متقابل تجرید و عینیت را در نزد آنها حفظ کرد. کشیدن مرز میان برداشتهای تجریدی و موضعگیریهای سیاسی تنها به یکسویهنگری میانجامد٬ که من تلاشی پروسواس برای حذر از آن کردهام. اینکه تا چه حد موفق بودهام را نمیدانم، اما قصدم پرهیز از اینگونه نگاه یک بعدی بوده که متأسفانه رویکرد غالب در بررسی کارنامه سیاسی افراد در فرهنگ سیاسی ما شده است.
در این کتاب چند خط روایتی در چند لایه به موازات هم دنبال می شود: خاطرات و یادهای کودکی شما در رابطه با مادر و پدرتان، فعالیتهای اعتراضی آنان از اواخر دههی چهل تا انقلاب، دنیای درونی و رشد ذهنی و سیاسی شما، جایگاه و نظرات و وضعیت خانوادگی فروهرها، دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب تا زمان قتل پروانه و داریوش فروهر ... شما ماهرانه همه این بندها را به هم می بافید و به هر رشتهای از جایگاه امروز نگاه میکنید. چرا این بافت پیچیده را برای این کتاب در نظر گرفتید؟
من در ابتدا بافتی برای این روایت انتخاب نکردم. بلکه در مسیر نوشتن و در جریان بازگویی٬ این رشتهها به هم بافته شد. در ابتدا سعی کردم خودم را به حرکت سیال ذهن در بستر یادآوری بسپرم. از تصویری یا جملهای که در حافظه داشتم شروع کردم و سعی کردم به فضای فکری و حسیای که این خاطره را در برگرفته بود٬ بازگردم و بازگویش کنم. یعنی فضاهایی از تجربه زیست شده بازکنم. این بازگشت طبیعتاً از منظر زمان حال و ذهنیت امروز من اتفاق افتاده.
در امتداد این یادآوری٬ آن فضاهایی را که در ارتباط تنگاتنگ با تحرکات سیاسی پدرومادرم ساخته شدهاند٬ با نقل قولهایی از اسناد زندگی سیاسی آنها همراه کردهام تا خواننده خود امکان شناخت و نقد پیدا کند. برای مثال آنجا که صحنه بازداشت پدرم را در سال ۱۳۴۹ به تفصیل بازسازی میکنم، نقل قولی از اعلامیهای را که دلیل این بازداشت بوده آوردهام٬ تا به خواننده امکان درک واقعیتری از آن را بدهم. یا آنجا که در ماههای اول انقلاب از کلنجارهای حسی مادرم در برخورد با تحمیلهای اجتماعی به زنان میگویم، نقلقولی از مقالهاش را که بازگوکننده چگونگی برخورد سیاسی او با این کلنجار است٬ هم آوردهام.
لحن پر احساس شما وقتی به نقل روابط عاطفی خود با فروهرها که سرشار از عشق و امید و حسرت و درد است، میپردازید با لحن خشک و رسمی زمانی که برخوردها و برداشتهای آنان را از مسایل سیاسی بررسی میکنید، بسیار متفاوت است. خواننده با علاقه سیر در این دو دنیای متضاد را دنبال میکند که از مهارت شما در پرداخت و شرح و بسط این فضاها خبر میدهد. با این حال گاهی اجبار ترک این دنیا و پاگذاشتن به دنیای دیگر آزاردهنده میشود. چرا این شیوه پرداخت را انتخاب کردید؟
من در بیان فضاها سعی کردهام خواننده را با تلاطمهای درونی شخصیتهای کتاب همراه کنم اما آنجا که به نقل قول از موضع گیریهای سیاسی آنها پرداختهام، سعی کردهام امکان خواننده برای تفاوت دیدگاه حفظ شود. کتاب در چالشی ممتد در ایجاد نزدیکی و احترام به فاصله نوشته شده است. این به شیوه فکر کردن و کار کردن من برمیگردد که در این روایت هم دیده میشود.
شما در بررسی رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب با احتیاط از سر مواضع و برخوردهای نیروهای دیگر گذشتید و با برجسته کردن برداشتهای حزب ملت ایران و پدر و مادرتان از انتقاد مشخص به رویکردهای این نیروها پرهیز کردید. به نظر شما این شیوه به همه سویه بودن بررسی شما خدشه وارد نمیکند؟
من نه قصد و نه توان بازگویی همهسویه تحولات سیاسی و چگونگی حضور نیروهای سیاسی گوناگون را داشتهام. آنچه که در برهههای متوالی در طول کتاب همواره بیان میشود چگونگی موضع و برخورد پدرومادرم در برابر قدرت حاکم است. حضور آن جریانهای سیاسی که به صورت کوتاه یا درازمدت با آنها همراه یا در تماسهایی بودهاند هم جابهجا در طول روایت هست٬ اما حتی در این مورد نیز الزاماً به همه آنها نپرداختهام. همانطور که گفتم من از مبدأ خاطراتم حرکت کردهام و سعی نکردهام نمای کاملی از وقایع بدهم. بلکه دریچههایی باز کردهام و سعی کردهام از این دریچهها خواننده را به عمق فضای درونی ببرم. اما در فاصله این دریچهها، بسیاری وقایع و سرنوشتهای ناگفته وجود دارند. شاید روزی در آیندهای نه چندان نزدیک دوباره به سراغ حافظهام بروم و بتوانم دریچههای دیگری را هم پیدا و باز کنم. اما حتی آن موقع هم به دنبال بیانی همه سویه نخواهم بود. به نظر من اصولاً همهسویگی ادعای ناممکنی است.
اگر روایت های کتاب ۳۹۵ صفحهای شما را که در چهار فصل نوشته شده مبنا قرار بدهیم، پروانه فروهر در مقطع انقلاب به قول معروف شم سیاسی تیزتری داشته و زمانی که پدرتان در اوایل جمهوری اسلامی هنوز به "ظرفیت انقلابی" جامعه و امکان پیشبرد اهداف آن از درون حاکمیت باور داشته، این موضوع را زیر سوال میبرده (امری که، به نقل از شما در کتاب، به ایجاد کدورت بین آنان و سردشدن رابطهشان هم انجامیده). از سوی دیگر او مسایل اجتماعی را نه تنها از زاویه سیاسی، بلکه از جنبه فلسفی و هستیشناسانه هم بررسی میکرده (مثل متن سخنرانی او در کنفرانس سیاتل). گذشته از آن اشعار زیبای بسیاری هم از او بجا مانده... چرا از این خصوصیات بارز پروانه فروهر کمتر یاد میشود؟
آنچه که شما به حق در مورد خصوصیات بارز مادرم ذکر میکنید همگی برگرفته از متن کتاب است.
اما در این پرسش چند نکته نیاز به توضیح دارد. اول آنکه در باور به انقلاب، هر دوی آنها همداستان بودند. منتها هریک در موقعیت متفاوتی قرار گرفت که چالشهای ویژه خود را در پی داشت. من به تفصیل به آنها پرداختهام و سعی کردهام به روی خواننده امکانی به دریافت پیچیدگیهای آن برهه زمانی باز کنم٬ بدون آنکه امکان داوری فردی را از خواننده بگیرم.
دوم آنکه آنچه به سردی رابطه و دورافتادگی پدرومادرم از یکدیگر انجامید، تجربه شکست سنگین انقلاب بود. آنچه که پدر و مادرم "به کج راهه افتادن انقلاب" مینامیدند٬ و بهویژه درپی سرکوب خونین و بیرحمانه دگراندیشان از خرداد ۱۳۶۰ قطعیت یافت. زیر بار این شکست، هریک از آن دو به کلنجاری تلخ و تنها محکوم شده بود. انگار دیگر توان تقسیم بار سرنوشت با یکدیگر را نداشتند. من سعی کردهام انزوای درونی و تنگنای هریک از آنان را میان سرخوردگی و عصیان نشان بدهم٬ که تجربهای مشترک میان بسیاری از مخالفان سیاسی با دیدگاههای متفاوت بود. در کتاب از واکنشهای متفاوت آن دو نوشتهام و از روند دشواری که طی کردند تا دوباره در تلاش مشترک سیاسی٬ پیوند خود را بازیافتند.
نکته آخر اینکه پدرومادرم در رقابت با یکدیگر زندگی و مبارزه نمیکردند. به همین دلیل شاید من هم در بازگویی زندگی آنها با آنکه اختلاف عقیدهها و سلیقهها یا حتی تفاوت عادتها و منشهایشان را بازگوکردهام، دلیلی برای بارز کردن یکی در برابر دیگری نداشتهام.
قطعا یادآوری و نوشتن این خاطرات با تنشهای روحی ـ روانی هم همراه بوده. رد آنها جا به جا در فصلهای مختلف کتاب دیده میشود. چطور با این دشواریها کنار آمدید؟ چه مدت برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتید؟
شاید به طور کلی بتوانم بگویم که بزرگترین مزیت من در کلنجار با دشواریهایی که سرنوشت برایم رقم زده٬ تربیتم و سپس نیز حرفهام بوده است. من از پدرومادرم و همچنین به واسطه هنر، آموختهام که در رویارویی با بغرنجیهای زندگی به عمق آنها نگاه کنم و درپی التیامهای دروغین و پاسخهای سطحی نگردم. اندیشیدن و کارکردن با این بغرنجیها امکان خلاصی از تحمل مفعولانۀ آنها را به روی من باز میکند. در ضمن این که من خودم را به روند پرچالش یادآوری سپردم، تنها تلخ نبوده، بلکه بازیابی خاطرات پرارزشی را برای من به همراه داشته٬ و به من این باور شیرین را داده که علیرغم سلطه استبداد و تحمیل بیامانش برای قلب تاریخ، میتوان گذشته را بازیافت و به استمرار تلاش انسانی برای رهایی از سلطه دل بست.
نوشتن این کتاب را بیش از سه سال پیش آغاز کردم. اما پرداختن ذهنی به آن از مدتها پیش آغاز شده بود. از همان هنگام که با زندگی غارتشده پدرومادرم روبروشدم و در پیگیری پروندۀ قتل آنها با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی در برابر سرنوشت عزیزانم روبرو شدم. انگار قدرت حاکم، قصد محو آنها از صحنه حیات و حافظه را کرده بود.
در همان سالهای نخست پس از قتل پدرومادرم دوستی در تهران قصد انتشار یادنامهای را برای آنها داشت. من هم یادهایی از کودکیام را برای این یادنامه نوشتم که بعدها در نوشتن کتابم از آنها استفاده کردم. اما آن یادنامه اگرچه مطالبش چندبار سانسور شد٬ سرانجام هم اجازه چاپ نیافت. سال ۱۳۷۹ بود. حالا فکر میکنم خوب شد که درنیامد. حق نبود که درباره پدر و مادرم که هیچگاه زیر بار سانسور و خودسانسوری نرفته بودند و سرانجام هم به این جرم آن چنان وحشیانه به قتل رسیدند٬ کتابی سانسور شده منتشر بشود که انتقاداتی را که بر سرش جانشان را گذاشتند٬ دربرنداشته باشد، یا کمرنگ کرده باشد.
بهجت امید
تحریریه: شهرام اسلامی
خاطرات سیاسی و خانوادگی
پرستو فروهر، در کتاب خودعلاوه بر پرداختن به رویدادهای تاریخی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، از خاطرات "خصوصی و روابط بین افراد فامیل" نیز یاد میکند. در این خاطرات شلوغ فروهرها دائم در حال رفت و آمد و دید و بازدید و بحث و گفتوگو در بارهی مسائل مختلف اجتماعی ـ سیاسی روز هستند. با اینحال، حس تنهایی و غیبت همیشگی پدر و مادر در یادهایی که او از دوران کودکی با خود دارد، موج میزند. اولین و روشنترین تصویری که پرستو در این رابطه از پروانه فروهر دارد، بسیار گویاست: مادری که آراسته و پیراسته با بوی عطری خوش، هر روز جلوی او که روی زمین نشسته، زانو میزند و بعداز آن که بارها به او اطمینان میدهد که "خیلی دوستش دارد"، گونههایش را میبوسد و پس از مکثی کوتاه او و خانه را ترک میکند.
پرستو فروهر با تصاویری گویا و رنگارنگ این لحظات سرشار از عشق و حس را در متن دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی روز که با لحن خشک اعلامیهها و اطلاعیههای رسمی بیان میشود، میگنجاند و به این ترتیب از دید خود تصویری کامل از زندگی این پیروان راه مصدق را بهدست میدهد. کتاب "بخوان، به نام ایران"، که با مرگ مصدق آغاز میشود، با قتل فروهرها در نوامبر ۱۹۹۸ پایان مییابد.
ادامهی راه
شاید بتوان کتاب "بخوان، به نام ایران" را از نظر توالی رویدادها، به مثابه جلد نخست کتاب افشاگرانهی "سرزمینی که پدر و مادرم در آن به قتل رسیدند ـ ابراز عشقی به ایران" خواند. این کتاب ۲۰۰ صفحهای که پرستو فروهر آن را به زبان آلمانی نوشته، در ماه اکتبر سال پیش در انتشارات "هردر" منتشر شد.
فروهر در این کتاب سفرهای متعدد خود به ایران را روایت میکند که هر ساله برای برگزاری مراسم ممنوعهی یادبود فروهرها و پیگیری پروندهی قتل آنان در ۱۴ سال گذشته انجام داده است. او با بازگویی ماجراهای این سفرها، خواننده را با سیستم تودرتوی فشار، تهدید، خفقان و ارعاب دستگاههای دولتی جمهوری اسلامی آشنا میسازد.
پرستو فروهر در کارهای هنری خود نیز (فیلمهای ویدئویی، چیدهمانهای گوناگون، خوشنویسی و...) همواره این "جنایت سیاسی" را به عنوان حلقهی آغازین "قتلهای زنجیرهای" دستمایه قرار داده است. انگیزهی او در این پرداختهای هنری ـ ادبی، آنطور که خود میگوید، مبارزه با "قلب تاریخ و مقابله با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی" بوده است. تلاشی که این بار هم به ثمر نشسته است.
دویچهوله با این هنرمند و نویسندهی ساکن آلمان در بارهی کتاب او "بخوان، به نام ایران" به گفتوگو نشسته است:
دویچه وله: کتاب "بخوان به نام ایران"، برخلاف رسم معمول "کتابهای خاطرات" با پیشگفتاری که دلیل و انگیزه نگارش این گونه "زندگینامهها" را با خواننده در میان میگذارد، شروع نمیشود. البته در کتاب اشاره شده که دوستی بستهای از پدرتان حاوی نامههای دکتر مصدق به والدینتان را به شما داده و نیز در اعلام انتشار کتاب نوشتهاید که با استناد به "یادگارها"یی که به مرور پیدا کردهاید، روایت خود را از زندگی و فعالیتهای سیاسی پروانه و داریوش فروهر نقل کردهاید. انگیزه شما برای نوشتن کتاب، ادای دین به آنها بود یا پر کردن گوشه خالیای از تاریخ معاصر ایران یا گردآوری اسناد و مدارکی برای تاریخ نویسان یا خداحافظیای درونی از عزیزترین کسانی که از دست دادهاید یا …
پرستو فروهر: من در نوشتن این روایت خودم را پایبند بسیاری از چارچوبهایی که رسوم معمول میسازند، نکردم. مقدمه ننوشتم تا خواننده را یکباره به درون دنیایی که قصد تصویرش را داشتم ببرم٬ به درون خانه کودکیام٬ توصیف شخصیتهای ساکن آن و رابطهشان با یکدیگر. در توصیف این آدمها از سه نسل پیاپی: مادربزرگ پدرم٬ مادربزرگم٬ مادرم و پدرم٬ و با اشارههایی به نوع حضور اجتماعی آنها سعی کردم کلیتی از فضای اجتماعی که آنها را دربرگرفته بود٬ ترسیم کنم. میخواستم با فضایی قصه گونه شروع کنم تا خواننده امکان همراهی حسی و بازیابی خود را در این فضا پیدا کند.
در عین حال کتاب با یک تاریخ مشخص آغاز میشود٬ با روز مرگ دکتر مصدق که پدرومادرم حضور سیاسی خود را با او تعریف میکردند. همین آغاز کتاب میتواند به نوعی بیانگر انگیزه من باشد: گشودن دریچهای به فضای درونی زندگی سیاسی پدرومادرم در بستر تحولات اجتماعی آن سه دهه و اندی٬ که من به همراه آنها زندگی کردهام. این کتاب اگرچه حاوی اطلاعات تاریخیست اما بیش از آن بازگو کننده فضاهای حسی و اندیشهای در خانه دو مخالف سیاسی است. متن یک اعلامیه اگرچه بیانگر مواضع سیاسی آنهاست اما بیانگر چالشهای انسانی آنان نیست. روبرویی با تهدید و ناامنی و تحمیل انزوا٬ کلنجارهای ذهنی و موقعیتی در مواجهه با سرکوب یا رخوت اجتماعی٬ بستری پنهان برای هر کنش سیاسی ساختهاند٬ که قصد من ترسیم آن بستر پنهان بوده است. در جامعه استبدادزده ما که قدرت حاکم در دورههای پیاپی مخالفان سیاسی را از حق حضور محروم کرده٬ وظیفه ما بازپسگیری این حق است. من امیدوارم با بازگویی صادقانه آنچه شاهدش بودهام در غنای حافظه جمعی قدمی برداشته باشم.
پرستو فروهر: «در جامعه استبدادزده ما که قدرت حاکم در دورههای پیاپی مخالفان سیاسی را از حق حضور محروم کرده٬ وظیفه ما بازپس گیری این حق است.»
نمیدانم که آیا یادآوری به خداحافظی درونی میانجامد یا نه. فکر میکنم خداحافظی یا خاکسپاری هنگامی اتفاق میافتد که بتوان دادخواهی جنایتی که آنها قربانیاش شدند، را به سرانجامی عادلانه رساند. تنها آنوقت میشود مرگ آنها را به گذشته سپرد و به تاریخ اعتماد کرد که راوی عادلی برای سرگذشتشان باشد.شما عنوان کتاب خود را از سوره "علق" که نگاهی فرازمینی و لحنی پر تحکم دارد، وام گرفتهاید. چرا این قالب مذهبی را برای عنوان کتاب انتخاب کردید؟
وام گرفتن همیشه به معنای پذیرش نیست، بلکه حتی میتواند با ساختن ترکیبهای جدید٬ دادههای فرهنگی را از چارچوبهای خشک سنتی و معمولشان رها کند. من در حرفهام به عنوان هنرمند همواره از این شیوه استفاده کردهام و اینگونه تداعی و بدعت را در رابطهای متقابل با یکدیگر قرار دادهام. درضمن عنوان کتاب تنها وام گرفته از این سوره نیست، بلکه یادآور تعبیر زیبای "بخوان به نام گل سرخ" سروده شفیعی کدکنی هم هست. با انتخاب این عنوان میخواستم واژه ایران را به عنوان مفهومی کلیدی برای درک ذهنیت و چگونگی حضور سیاسی پدرومادرم در ترکیبی شاعرانه و در عین حال تعهدساز بنشانم.
در کتاب مفهوم "ایران"، به طور کلی با برداشتهای تجریدی و شخصی شما و برخوردها و موضعگیریهای حزب ملت ایران در کنار هم قرار گرفته، یعنی اغلب رویدادهای تاریخ معاصر ایران از این زاویه بازنمایی میشود. به این ترتیب آیا عنوان "بخوان به نام ایران" بر کتاب سنگینی نمیکند؟
به نظرم این سؤال از این رویکرد ناشی میشود که بافت کلی متن من را به ساختارهایی مجزا از هم تجزیه میکند. من تلاش کردهام با گشودن زوایای متفاوت، خواننده را به درون پیچیدگیهای فکری و موقعیتیای ببرم٬ که مسیر زندگی سیاسی پدرومادرم را ساختهاند. همزمانی چالش انسانی و کنشگری سیاسی را در رابطه متقابلشان با یکدیگر نشان بدهم. تعلقات حسی و اندیشهای آنها، اگرچه در برخورد با وقایع سیاسی در قالب اعلامیهها و مصاحبهها، بیانی سیاسی پیدا کرده اند که طبیعتا از زبان سازمانی که عضو آن بودهاند بیان شدهاند٬ اما محدود به این اسناد نیستند. به اعتقاد من برای دریافت عمق چالش سیاسی و انسانی مخالفان سیاسی باید رابطه متقابل تجرید و عینیت را در نزد آنها حفظ کرد. کشیدن مرز میان برداشتهای تجریدی و موضعگیریهای سیاسی تنها به یکسویهنگری میانجامد٬ که من تلاشی پروسواس برای حذر از آن کردهام. اینکه تا چه حد موفق بودهام را نمیدانم، اما قصدم پرهیز از اینگونه نگاه یک بعدی بوده که متأسفانه رویکرد غالب در بررسی کارنامه سیاسی افراد در فرهنگ سیاسی ما شده است.
در این کتاب چند خط روایتی در چند لایه به موازات هم دنبال می شود: خاطرات و یادهای کودکی شما در رابطه با مادر و پدرتان، فعالیتهای اعتراضی آنان از اواخر دههی چهل تا انقلاب، دنیای درونی و رشد ذهنی و سیاسی شما، جایگاه و نظرات و وضعیت خانوادگی فروهرها، دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب تا زمان قتل پروانه و داریوش فروهر ... شما ماهرانه همه این بندها را به هم می بافید و به هر رشتهای از جایگاه امروز نگاه میکنید. چرا این بافت پیچیده را برای این کتاب در نظر گرفتید؟
من در ابتدا بافتی برای این روایت انتخاب نکردم. بلکه در مسیر نوشتن و در جریان بازگویی٬ این رشتهها به هم بافته شد. در ابتدا سعی کردم خودم را به حرکت سیال ذهن در بستر یادآوری بسپرم. از تصویری یا جملهای که در حافظه داشتم شروع کردم و سعی کردم به فضای فکری و حسیای که این خاطره را در برگرفته بود٬ بازگردم و بازگویش کنم. یعنی فضاهایی از تجربه زیست شده بازکنم. این بازگشت طبیعتاً از منظر زمان حال و ذهنیت امروز من اتفاق افتاده.
در امتداد این یادآوری٬ آن فضاهایی را که در ارتباط تنگاتنگ با تحرکات سیاسی پدرومادرم ساخته شدهاند٬ با نقل قولهایی از اسناد زندگی سیاسی آنها همراه کردهام تا خواننده خود امکان شناخت و نقد پیدا کند. برای مثال آنجا که صحنه بازداشت پدرم را در سال ۱۳۴۹ به تفصیل بازسازی میکنم، نقل قولی از اعلامیهای را که دلیل این بازداشت بوده آوردهام٬ تا به خواننده امکان درک واقعیتری از آن را بدهم. یا آنجا که در ماههای اول انقلاب از کلنجارهای حسی مادرم در برخورد با تحمیلهای اجتماعی به زنان میگویم، نقلقولی از مقالهاش را که بازگوکننده چگونگی برخورد سیاسی او با این کلنجار است٬ هم آوردهام.
لحن پر احساس شما وقتی به نقل روابط عاطفی خود با فروهرها که سرشار از عشق و امید و حسرت و درد است، میپردازید با لحن خشک و رسمی زمانی که برخوردها و برداشتهای آنان را از مسایل سیاسی بررسی میکنید، بسیار متفاوت است. خواننده با علاقه سیر در این دو دنیای متضاد را دنبال میکند که از مهارت شما در پرداخت و شرح و بسط این فضاها خبر میدهد. با این حال گاهی اجبار ترک این دنیا و پاگذاشتن به دنیای دیگر آزاردهنده میشود. چرا این شیوه پرداخت را انتخاب کردید؟
من در بیان فضاها سعی کردهام خواننده را با تلاطمهای درونی شخصیتهای کتاب همراه کنم اما آنجا که به نقل قول از موضع گیریهای سیاسی آنها پرداختهام، سعی کردهام امکان خواننده برای تفاوت دیدگاه حفظ شود. کتاب در چالشی ممتد در ایجاد نزدیکی و احترام به فاصله نوشته شده است. این به شیوه فکر کردن و کار کردن من برمیگردد که در این روایت هم دیده میشود.
شما در بررسی رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب با احتیاط از سر مواضع و برخوردهای نیروهای دیگر گذشتید و با برجسته کردن برداشتهای حزب ملت ایران و پدر و مادرتان از انتقاد مشخص به رویکردهای این نیروها پرهیز کردید. به نظر شما این شیوه به همه سویه بودن بررسی شما خدشه وارد نمیکند؟
من نه قصد و نه توان بازگویی همهسویه تحولات سیاسی و چگونگی حضور نیروهای سیاسی گوناگون را داشتهام. آنچه که در برهههای متوالی در طول کتاب همواره بیان میشود چگونگی موضع و برخورد پدرومادرم در برابر قدرت حاکم است. حضور آن جریانهای سیاسی که به صورت کوتاه یا درازمدت با آنها همراه یا در تماسهایی بودهاند هم جابهجا در طول روایت هست٬ اما حتی در این مورد نیز الزاماً به همه آنها نپرداختهام. همانطور که گفتم من از مبدأ خاطراتم حرکت کردهام و سعی نکردهام نمای کاملی از وقایع بدهم. بلکه دریچههایی باز کردهام و سعی کردهام از این دریچهها خواننده را به عمق فضای درونی ببرم. اما در فاصله این دریچهها، بسیاری وقایع و سرنوشتهای ناگفته وجود دارند. شاید روزی در آیندهای نه چندان نزدیک دوباره به سراغ حافظهام بروم و بتوانم دریچههای دیگری را هم پیدا و باز کنم. اما حتی آن موقع هم به دنبال بیانی همه سویه نخواهم بود. به نظر من اصولاً همهسویگی ادعای ناممکنی است.
اگر روایت های کتاب ۳۹۵ صفحهای شما را که در چهار فصل نوشته شده مبنا قرار بدهیم، پروانه فروهر در مقطع انقلاب به قول معروف شم سیاسی تیزتری داشته و زمانی که پدرتان در اوایل جمهوری اسلامی هنوز به "ظرفیت انقلابی" جامعه و امکان پیشبرد اهداف آن از درون حاکمیت باور داشته، این موضوع را زیر سوال میبرده (امری که، به نقل از شما در کتاب، به ایجاد کدورت بین آنان و سردشدن رابطهشان هم انجامیده). از سوی دیگر او مسایل اجتماعی را نه تنها از زاویه سیاسی، بلکه از جنبه فلسفی و هستیشناسانه هم بررسی میکرده (مثل متن سخنرانی او در کنفرانس سیاتل). گذشته از آن اشعار زیبای بسیاری هم از او بجا مانده... چرا از این خصوصیات بارز پروانه فروهر کمتر یاد میشود؟
آنچه که شما به حق در مورد خصوصیات بارز مادرم ذکر میکنید همگی برگرفته از متن کتاب است.
اما در این پرسش چند نکته نیاز به توضیح دارد. اول آنکه در باور به انقلاب، هر دوی آنها همداستان بودند. منتها هریک در موقعیت متفاوتی قرار گرفت که چالشهای ویژه خود را در پی داشت. من به تفصیل به آنها پرداختهام و سعی کردهام به روی خواننده امکانی به دریافت پیچیدگیهای آن برهه زمانی باز کنم٬ بدون آنکه امکان داوری فردی را از خواننده بگیرم.
دوم آنکه آنچه به سردی رابطه و دورافتادگی پدرومادرم از یکدیگر انجامید، تجربه شکست سنگین انقلاب بود. آنچه که پدر و مادرم "به کج راهه افتادن انقلاب" مینامیدند٬ و بهویژه درپی سرکوب خونین و بیرحمانه دگراندیشان از خرداد ۱۳۶۰ قطعیت یافت. زیر بار این شکست، هریک از آن دو به کلنجاری تلخ و تنها محکوم شده بود. انگار دیگر توان تقسیم بار سرنوشت با یکدیگر را نداشتند. من سعی کردهام انزوای درونی و تنگنای هریک از آنان را میان سرخوردگی و عصیان نشان بدهم٬ که تجربهای مشترک میان بسیاری از مخالفان سیاسی با دیدگاههای متفاوت بود. در کتاب از واکنشهای متفاوت آن دو نوشتهام و از روند دشواری که طی کردند تا دوباره در تلاش مشترک سیاسی٬ پیوند خود را بازیافتند.
نکته آخر اینکه پدرومادرم در رقابت با یکدیگر زندگی و مبارزه نمیکردند. به همین دلیل شاید من هم در بازگویی زندگی آنها با آنکه اختلاف عقیدهها و سلیقهها یا حتی تفاوت عادتها و منشهایشان را بازگوکردهام، دلیلی برای بارز کردن یکی در برابر دیگری نداشتهام.
قطعا یادآوری و نوشتن این خاطرات با تنشهای روحی ـ روانی هم همراه بوده. رد آنها جا به جا در فصلهای مختلف کتاب دیده میشود. چطور با این دشواریها کنار آمدید؟ چه مدت برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتید؟
شاید به طور کلی بتوانم بگویم که بزرگترین مزیت من در کلنجار با دشواریهایی که سرنوشت برایم رقم زده٬ تربیتم و سپس نیز حرفهام بوده است. من از پدرومادرم و همچنین به واسطه هنر، آموختهام که در رویارویی با بغرنجیهای زندگی به عمق آنها نگاه کنم و درپی التیامهای دروغین و پاسخهای سطحی نگردم. اندیشیدن و کارکردن با این بغرنجیها امکان خلاصی از تحمل مفعولانۀ آنها را به روی من باز میکند. در ضمن این که من خودم را به روند پرچالش یادآوری سپردم، تنها تلخ نبوده، بلکه بازیابی خاطرات پرارزشی را برای من به همراه داشته٬ و به من این باور شیرین را داده که علیرغم سلطه استبداد و تحمیل بیامانش برای قلب تاریخ، میتوان گذشته را بازیافت و به استمرار تلاش انسانی برای رهایی از سلطه دل بست.
نوشتن این کتاب را بیش از سه سال پیش آغاز کردم. اما پرداختن ذهنی به آن از مدتها پیش آغاز شده بود. از همان هنگام که با زندگی غارتشده پدرومادرم روبروشدم و در پیگیری پروندۀ قتل آنها با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی در برابر سرنوشت عزیزانم روبرو شدم. انگار قدرت حاکم، قصد محو آنها از صحنه حیات و حافظه را کرده بود.
در همان سالهای نخست پس از قتل پدرومادرم دوستی در تهران قصد انتشار یادنامهای را برای آنها داشت. من هم یادهایی از کودکیام را برای این یادنامه نوشتم که بعدها در نوشتن کتابم از آنها استفاده کردم. اما آن یادنامه اگرچه مطالبش چندبار سانسور شد٬ سرانجام هم اجازه چاپ نیافت. سال ۱۳۷۹ بود. حالا فکر میکنم خوب شد که درنیامد. حق نبود که درباره پدر و مادرم که هیچگاه زیر بار سانسور و خودسانسوری نرفته بودند و سرانجام هم به این جرم آن چنان وحشیانه به قتل رسیدند٬ کتابی سانسور شده منتشر بشود که انتقاداتی را که بر سرش جانشان را گذاشتند٬ دربرنداشته باشد، یا کمرنگ کرده باشد.
بهجت امید
تحریریه: شهرام اسلامی
فرمانده ارتش ایران: ارتش به هر تجاوزی پاسخ کوبنده خواهد داد
فرمانده كل ارتش جمهوری اسلامی ایران روز شنبه (۲۶ فروردین) در پیامی به مناسبت روز ارتش تاكید كرد، ارتش ایران به هر گونه تجاوزی "پاسخ کوبنده" میدهد.
به گزارش ایرنا، سرلشکر عطاءالله صالحی گفت: «ارتش ایران همگام با سایر قوای مسلح با هوشیاری هر گونه تهدید را رصد نموده و با اقتدار و در کوتاهترین زمان به هر تجاوزی پاسخ کوبنده خواهد داد»
در پی عدم توقف برنامه هستهای ایران تهدیدهای غرب به ویژه اسرائیل و احتمال حمله به مراکز اتمی ایران شدت گرفته است.
به گزارش ایرنا، سرلشکر عطاءالله صالحی گفت: «ارتش ایران همگام با سایر قوای مسلح با هوشیاری هر گونه تهدید را رصد نموده و با اقتدار و در کوتاهترین زمان به هر تجاوزی پاسخ کوبنده خواهد داد»
در پی عدم توقف برنامه هستهای ایران تهدیدهای غرب به ویژه اسرائیل و احتمال حمله به مراکز اتمی ایران شدت گرفته است.
اتحادیه اروپا: آمریکا آماده دیدار دوجانبه با ایران در استانبول است
دو منبع آگاه در اتحادیه اروپا روز شنبه (۲۶ فروردین/ ۱۴ آوریل) از آمادگی هیأت اعزامی آمریکا برای دیدار دوجانبه با نمایندگان ایران در حاشیه مذاکرات اتمی استانبول خبر دادند.
به موجب خبر خبرگزاری فرانسه از استانبول، یک منبع متعلق به هیأت اعزامی یکی از کشورهای اروپایی مذاکرهکننده با ایران گفت: «آمریکاییها برای دیدار با ایرانیها آمادهاند.»
مایکل من، سخنگوی اتحادیه اروپا نیز گفت: «همه کشورها برای دیدار دوجانبه با نمایندگان ایران اعلام آمادگی کردهاند.»
برخی دیپلماتها نخستین دور مذاکرات گروه ۵+۱ با ایران در استانبول را "سازنده" ارزیابی کردهاند. مذاکرات هستهای با ایران بعد از ۱۵ ماه توقف از سر گرفته شده است.
به موجب خبر خبرگزاری فرانسه از استانبول، یک منبع متعلق به هیأت اعزامی یکی از کشورهای اروپایی مذاکرهکننده با ایران گفت: «آمریکاییها برای دیدار با ایرانیها آمادهاند.»
مایکل من، سخنگوی اتحادیه اروپا نیز گفت: «همه کشورها برای دیدار دوجانبه با نمایندگان ایران اعلام آمادگی کردهاند.»
برخی دیپلماتها نخستین دور مذاکرات گروه ۵+۱ با ایران در استانبول را "سازنده" ارزیابی کردهاند. مذاکرات هستهای با ایران بعد از ۱۵ ماه توقف از سر گرفته شده است.
روزنامه آلمانی "زود دویچه" از وجود "شواهد محکمی" خبر میدهد که احتمال تلاش ایران برای دستیافتن به سلاح هستهای را تقویت میکند. گزارش این روزنامه همزمان با آغاز دور تازهی مذاکرات هستهای منتشر شده است.
فعالیتهای اعلام نشده و احتمال آزمایشهای پنهانی هستهای جمهوری اسلامی از جمله مسائلی هستند که یوکیا آمانو دبیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی بارها آنها را مایهی نگرانی توصیف کرده است. یکی از این مسائل آزمایش چاشنی انفجاری کلاهک هستهای است که گفته میشود ایران با یاری کارشناسان خارجی در پایگاه نظامی پارچین انجام داده است.
«آزمایشهای مشکوک» و نگرانیهای آژانس
روزنامه آلمانی "زود دویچه" روز شنبه، ۱۴ آوریل/ ۲۶ فروردین در گزارشی نوشت که ایران ظاهرا در سال ۲۰۰۳ میلادی آزمایشهایی را انجام داده که بخش مهمی از فرایند ساخت کلاهکهای سلاحهای اتمی تلقی میشود. گفته میشود این آزمایشها به یک سیستم چاشنی انفجاری مربوط است که میتواند برای تجهیز موشکهای شهاب ۳ به کلاهک اتمی به کار گرفته شود.
چنین اتهامهایی پیشتر در گزارشهای آژانس نیز منعکس شده است. بر این اساس احتمال میرود که یک محفظه فولادی در تاسیسات پایگاه پارچین محل این آزمایشها بوده باشد.
یوکیا آمانو در گزارش نوامبر ۲۰۱۱ خود نسبت به "فعالیتهای مرتبط با توسعه کلاهک هستهای برای نوعی موشک" ابراز نگرانی کرده بود. در این گزارش آمده که آژانس در طول سال ۲۰۱۱ نیز به اطلاعات جدیدی در این مورد دست یافته که مشغول بررسی آن است.
«همکاری دانشمند روسی در پارچین»
به نوشته منابع خبری غربی در گزارش ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ یوکیا آمانو که در اختیار شورای حکام آژانس قرار گرفته به مواردی از "آزمایشهای مشکوک" در پایگاه پارچین اشاره شده است. زود دویچه به نقل از یک مامور اطلاعاتی غربی مدعی است "شواهد محکمی" در اختیار آژانس قرار دارد که انجام آزمایش چاشنیهای انفجاری را در یک محفظه فولادی در پارچین تایید میکند.
بنابر گزارش یاد شده جمهوری اسلامی محفظهی فولادی مورد اشاره را در سال ۲۰۰۰ میلادی با یاری یک دانشمند روسی که ۳۰ سال تجربهی کار در آزمایشگاههای هستهای این کشور را دارد آماده کرده است. بازرسان آژانس در سالهای گذشته موفق شدهاند با این دانشمند روسی که نامش فاش نشده گفتگو کنند.
ارائه اطلاعات جدید به بازرسان آژانس
بر اساس اطلاعاتی که در اختیار روزنامه زود دویچه قرار گرفته آزمایشهای چاشنی انفجاری در پارچین زیر نظر مجید شهریاری و فریدون عباسی صورت گرفته که در سال ۲۰۱۰ میلادی هدف دو حملهی تروریستی همزمان قرار گرفتند. در این حادثه انفجار دو بمب به کشته شدن شهریاری و زخمی شدن عباسی انجامید. فریدون عباسی اندکی پس از این سوء قصد به ریاست سازمان انرژی اتمی ایران منصوب شد.
به گزارش روزنامه زود دویچه سایتونگ، اطلاعات مربوط به جزییات فنی آزمایشهای هستهای در پارچین و اشخاصی که در این پروژه همکاری داشتهاند نیز در اختیار آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفته است. این گزارش به نقل از یک دیپلمات اروپایی میافزاید، با این همه موضوع این آزمایشها و نگرانیهای آمانو در مورد "ابعاد احتمالا نظامی برنامههای هستهای ایران" در دستور کار مذاکرات استانبول قرار ندارد.
دور قبلی مذاکرات هستهای ایران با نمایندگان کشورهای پنج به علاوه یک در ژانویهی سال ۲۰۱۱ به دلیل مخالفت تهران با توقف غنیسازی اورانیوم و شفافسازی برنامههای هستهایش بدون نتیجه خاتمه یافت. جمهوری اسلامی اتهامهای غرب را بیاساس و هدف فعالیتهای هستهای خود را صلحآمیز عنوان میکند. شکست مذاکرات سال گذشته به اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران انجامید.
«آزمایشهای مشکوک» و نگرانیهای آژانس
روزنامه آلمانی "زود دویچه" روز شنبه، ۱۴ آوریل/ ۲۶ فروردین در گزارشی نوشت که ایران ظاهرا در سال ۲۰۰۳ میلادی آزمایشهایی را انجام داده که بخش مهمی از فرایند ساخت کلاهکهای سلاحهای اتمی تلقی میشود. گفته میشود این آزمایشها به یک سیستم چاشنی انفجاری مربوط است که میتواند برای تجهیز موشکهای شهاب ۳ به کلاهک اتمی به کار گرفته شود.
چنین اتهامهایی پیشتر در گزارشهای آژانس نیز منعکس شده است. بر این اساس احتمال میرود که یک محفظه فولادی در تاسیسات پایگاه پارچین محل این آزمایشها بوده باشد.
موشکهای ع شهاب در رژه نظامی در تهران
در ماههای اخیر بازرسان آژانس بارها درخواست کردهاند که از تاسیسات پارچین دیدن کنند که با مخالفت مقامات جمهوری اسلامی روبرو شدهاند. "زود دویچه" مینویسد به اطلاعاتی دست یافته که نشان میدهد یک تشکیلات اطلاعاتی غربی یافتههای خود در مورد این آزمایشها را در اختیار آژانس قرار داده است.یوکیا آمانو در گزارش نوامبر ۲۰۱۱ خود نسبت به "فعالیتهای مرتبط با توسعه کلاهک هستهای برای نوعی موشک" ابراز نگرانی کرده بود. در این گزارش آمده که آژانس در طول سال ۲۰۱۱ نیز به اطلاعات جدیدی در این مورد دست یافته که مشغول بررسی آن است.
«همکاری دانشمند روسی در پارچین»
به نوشته منابع خبری غربی در گزارش ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ یوکیا آمانو که در اختیار شورای حکام آژانس قرار گرفته به مواردی از "آزمایشهای مشکوک" در پایگاه پارچین اشاره شده است. زود دویچه به نقل از یک مامور اطلاعاتی غربی مدعی است "شواهد محکمی" در اختیار آژانس قرار دارد که انجام آزمایش چاشنیهای انفجاری را در یک محفظه فولادی در پارچین تایید میکند.
بنابر گزارش یاد شده جمهوری اسلامی محفظهی فولادی مورد اشاره را در سال ۲۰۰۰ میلادی با یاری یک دانشمند روسی که ۳۰ سال تجربهی کار در آزمایشگاههای هستهای این کشور را دارد آماده کرده است. بازرسان آژانس در سالهای گذشته موفق شدهاند با این دانشمند روسی که نامش فاش نشده گفتگو کنند.
ارائه اطلاعات جدید به بازرسان آژانس
بر اساس اطلاعاتی که در اختیار روزنامه زود دویچه قرار گرفته آزمایشهای چاشنی انفجاری در پارچین زیر نظر مجید شهریاری و فریدون عباسی صورت گرفته که در سال ۲۰۱۰ میلادی هدف دو حملهی تروریستی همزمان قرار گرفتند. در این حادثه انفجار دو بمب به کشته شدن شهریاری و زخمی شدن عباسی انجامید. فریدون عباسی اندکی پس از این سوء قصد به ریاست سازمان انرژی اتمی ایران منصوب شد.
به گزارش روزنامه زود دویچه سایتونگ، اطلاعات مربوط به جزییات فنی آزمایشهای هستهای در پارچین و اشخاصی که در این پروژه همکاری داشتهاند نیز در اختیار آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفته است. این گزارش به نقل از یک دیپلمات اروپایی میافزاید، با این همه موضوع این آزمایشها و نگرانیهای آمانو در مورد "ابعاد احتمالا نظامی برنامههای هستهای ایران" در دستور کار مذاکرات استانبول قرار ندارد.
دور قبلی مذاکرات هستهای ایران با نمایندگان کشورهای پنج به علاوه یک در ژانویهی سال ۲۰۱۱ به دلیل مخالفت تهران با توقف غنیسازی اورانیوم و شفافسازی برنامههای هستهایش بدون نتیجه خاتمه یافت. جمهوری اسلامی اتهامهای غرب را بیاساس و هدف فعالیتهای هستهای خود را صلحآمیز عنوان میکند. شکست مذاکرات سال گذشته به اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران انجامید.
با نزدیک شدن موعد استیضاح وزیر کار به علت انتصاب سعید مرتضوی به ریاست سازمان تامین اجتماعی، رایزنیها برای استعفای مرتضوی اوج گرفته است. عضو هیات رییسه مجلس میگوید مرتضوی قصد استعفا دارد.
در حالی تنها یک روز به موعد استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی، عبدالرضا شیخالاسلامی، در سطح علنی مجلس باقی مانده، نمایندگان مجلس همچنان خواهان استعفای سعید مرتضوی،دادستان سابق تهران و متهم پرونده کهریرک، از سمت خود هستند تا استیضاح وزیر کار منتفی شود.
بر اساس آخرین خبرها، یک عضو هیئت رئیسه مجلس ایران روز شنبه، ۲۶ فروردین از احتمال بالای استعفای مرتضوی خبر داد. محمد دهقان در گفتوگو با خبرگزاری مهر گفت: «بر اساس اخبار رسیده با رایزنیهای صورت گرفته سعید مرتضوی قصد استعفا از مدیریت تامین اجتماعی را دارد».
وی اظهار داشت: «انتظار میرود در صورت استعفای مرتضوی، وزیر کار و امور اجتماعی بدون فوت فرصت و بلادرنگ استعفای وی را بپذیرد تا موضوع استیضاح منتفی اعلام شود.»
محمد دهقان در گفتوگویی دیگر که خبرگزاری فارس داشت، تنها راه لغو استیضاح وزیر کار را «استعفای مرتضوی» دانست و گفت رایزنیها برای کنارهگیری مرتضوی همچنان ادامه دارد.
الیاس نادران، یک نمانیده دیگر مجلس نیز به ایسنا گفته است که در صورت استیضاح وزیر کار، مسایلی درباره مرتضوی مطرح خواهد شد که نظر محمود احمدینژاد را «تغییر» خواهد داد.
این عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با بیان اینکه ماندن مرتضوی در هر مسئولیتی در پی افشاگریهای روز استیضاح بسیار سخت خواهد بود، گفت: «استیضاحکنندگان چندان تمایلی به این ندارند که ضعفها و کاستیهای سعید مرتضوی از تریبون مجلس مطرح شود ولی اگر ناچار شویم فردا یکشنبه مسائل مربوط به آقای مرتضوی را از تریبون مجلس مطرح میکنیم.»
الیاس نادران با تاکید بر اینکه هنوز هم این فرصت وجود دارد که استیضاح انجام نشود، گفت: «اگر سعید مرتضوی خودش اصرار داشته باشد مسائلاش از تریبون مجلس گفته شود این مسئله دیگری است در حالیکه ما از ابتدا چنین اصراری نداشتیم در عین اینکه راه حل دیگری هم نداریم.»
غلامعلی حدادعادل، نماینده تهران نیز پنجشنبه شب در تلویزیون دولتی ایران اعلام کرد «بعضی نمایندگان سعی کردند گره استیضاح وزیر کار را به جای دندان با دست باز کنند اما به نتیجه نرسیدند.» او گفت: «اگر مرتضوی تا فردا از سمت خود کنار نرود استیضاح قطعی است و هیچ راهی وجود ندارد.»
با این حال سعید مرتضوی در مجلس حامیانی نیز داد که بنابر گزارش خبرگزاری دولتی ایران، ایرنا، از نمایندگان حامی طرح استیضاح خواستهاند از «لجبازی و سیاسیکاری» دست بردارند.
مدافعان طرح استیضاح دلایلی چون مفتوح بودن پرونده اتهامی مرتضوی در مقام دادستان تهران، مقصر شناختهشدن وی در فاجعه کهریزک، سوءاستفاده در دانشگاه آزاد، واکنش غیرقانونی و خلاف شئون در رسانهها نسبت به قرائت گزارش مربوط به تخلف در قوه قضاییه و سوءاستفاده مرتضوی از موقعیت شغلی خویش را از جمله نمونههایی برشمردهاند که به نظر آنها انتصاب وی به سمت رییس صندوق تامین اجتماعی را ناموجه میکند.
طرح استیضاح وزیر کار ایران به دلیل انتصاب سعید مرتضوی، متهم ردیف اول حوادث زندان کهریزک به ریاست صندوق تأمین اجتماعی مطرح شد. در اعتراضهای تابستان سال ۱۳۸۸ به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، دستکم سه نفر در این زندان در اثر شکنجه جان خود را از دست دادند. جوانان معترض به دستور سعید مرتضوی در این زندان نگهداری میشدند.
دادستان تهران: بازپرسی مجدد مرتضوی انجام میشود
احتمال استعفای مرتضوی در حالی مطرح میشود که امروز دادستان تهران از بازپرسی سعید مرتضوی و ۲ متهم دیگر پرونده کهریزک خبر داد. به گزارش خبرگزاریها عباس جعفری دولتآبادی گفت: «پرونده ایشان در سال گذشته با صدور قرار منع تعقیب به دادگاه رفت و دادگاه رای ۶۰ صفحهای استدلال کرد و قرار بازپرس را نپذیرفت و پرونده با قرار جلب دادرسی به دادسرا برگشته و از هر سه متهم پرونده به زودی تحقیق میشود. سرنوشت نهایی پرونده در دادسرای کیفری استان رقم خواهد خورد.»
روز گذشته (جمعه، ۲۵ فروردین) مشاور فرهنگی و رسانهای صندوق تامین اجتماعی در تماس با خبرگزاری فارس مرتضوی گفته بود استیضاحکنندگان چنانچه حکم محکومیتی ارائه کنند و یا اتهامی علیه مرتضوی ثابت شود که بهموجب آن صلاحیت تصدی تامین اجتماعی را نداشته باشند از سمت خود کنار میرود.
حسن ضابطی گفته بود تا این زمان در رابطه با مرتضوی کوچکترین حکم محکومیتی صادر نشده و هیچ اتهامی که مستوجب سلب صلاحیت از تصدی سازمان باشد ارائه نشده است.
مشاور مرتضوی مباحث پیرامون استیضاح وزیر کار با تکیه بر پیشینه مرتضوی را «خبرسازی و دامن زدن به مطالب کذب و عاری از حقیقت،» خوانده و گفته بود: «جز مشوش کردن فضای رسانهای کشور حاصلی ندارد.» وی خبر درخواست مرتضوی از احمد توکلی برای حکمیت میان او و نمایندگان حامی استیضاح را کذب خواند.
بر اساس آخرین خبرها، یک عضو هیئت رئیسه مجلس ایران روز شنبه، ۲۶ فروردین از احتمال بالای استعفای مرتضوی خبر داد. محمد دهقان در گفتوگو با خبرگزاری مهر گفت: «بر اساس اخبار رسیده با رایزنیهای صورت گرفته سعید مرتضوی قصد استعفا از مدیریت تامین اجتماعی را دارد».
وی اظهار داشت: «انتظار میرود در صورت استعفای مرتضوی، وزیر کار و امور اجتماعی بدون فوت فرصت و بلادرنگ استعفای وی را بپذیرد تا موضوع استیضاح منتفی اعلام شود.»
محمد دهقان در گفتوگویی دیگر که خبرگزاری فارس داشت، تنها راه لغو استیضاح وزیر کار را «استعفای مرتضوی» دانست و گفت رایزنیها برای کنارهگیری مرتضوی همچنان ادامه دارد.
الیاس نادران، یک نمانیده دیگر مجلس نیز به ایسنا گفته است که در صورت استیضاح وزیر کار، مسایلی درباره مرتضوی مطرح خواهد شد که نظر محمود احمدینژاد را «تغییر» خواهد داد.
این عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با بیان اینکه ماندن مرتضوی در هر مسئولیتی در پی افشاگریهای روز استیضاح بسیار سخت خواهد بود، گفت: «استیضاحکنندگان چندان تمایلی به این ندارند که ضعفها و کاستیهای سعید مرتضوی از تریبون مجلس مطرح شود ولی اگر ناچار شویم فردا یکشنبه مسائل مربوط به آقای مرتضوی را از تریبون مجلس مطرح میکنیم.»
الیاس نادران با تاکید بر اینکه هنوز هم این فرصت وجود دارد که استیضاح انجام نشود، گفت: «اگر سعید مرتضوی خودش اصرار داشته باشد مسائلاش از تریبون مجلس گفته شود این مسئله دیگری است در حالیکه ما از ابتدا چنین اصراری نداشتیم در عین اینکه راه حل دیگری هم نداریم.»
غلامعلی حدادعادل، نماینده تهران نیز پنجشنبه شب در تلویزیون دولتی ایران اعلام کرد «بعضی نمایندگان سعی کردند گره استیضاح وزیر کار را به جای دندان با دست باز کنند اما به نتیجه نرسیدند.» او گفت: «اگر مرتضوی تا فردا از سمت خود کنار نرود استیضاح قطعی است و هیچ راهی وجود ندارد.»
با این حال سعید مرتضوی در مجلس حامیانی نیز داد که بنابر گزارش خبرگزاری دولتی ایران، ایرنا، از نمایندگان حامی طرح استیضاح خواستهاند از «لجبازی و سیاسیکاری» دست بردارند.
مدافعان طرح استیضاح دلایلی چون مفتوح بودن پرونده اتهامی مرتضوی در مقام دادستان تهران، مقصر شناختهشدن وی در فاجعه کهریزک، سوءاستفاده در دانشگاه آزاد، واکنش غیرقانونی و خلاف شئون در رسانهها نسبت به قرائت گزارش مربوط به تخلف در قوه قضاییه و سوءاستفاده مرتضوی از موقعیت شغلی خویش را از جمله نمونههایی برشمردهاند که به نظر آنها انتصاب وی به سمت رییس صندوق تامین اجتماعی را ناموجه میکند.
طرح استیضاح وزیر کار ایران به دلیل انتصاب سعید مرتضوی، متهم ردیف اول حوادث زندان کهریزک به ریاست صندوق تأمین اجتماعی مطرح شد. در اعتراضهای تابستان سال ۱۳۸۸ به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، دستکم سه نفر در این زندان در اثر شکنجه جان خود را از دست دادند. جوانان معترض به دستور سعید مرتضوی در این زندان نگهداری میشدند.
دادستان تهران: بازپرسی مجدد مرتضوی انجام میشود
احتمال استعفای مرتضوی در حالی مطرح میشود که امروز دادستان تهران از بازپرسی سعید مرتضوی و ۲ متهم دیگر پرونده کهریزک خبر داد. به گزارش خبرگزاریها عباس جعفری دولتآبادی گفت: «پرونده ایشان در سال گذشته با صدور قرار منع تعقیب به دادگاه رفت و دادگاه رای ۶۰ صفحهای استدلال کرد و قرار بازپرس را نپذیرفت و پرونده با قرار جلب دادرسی به دادسرا برگشته و از هر سه متهم پرونده به زودی تحقیق میشود. سرنوشت نهایی پرونده در دادسرای کیفری استان رقم خواهد خورد.»
روز گذشته (جمعه، ۲۵ فروردین) مشاور فرهنگی و رسانهای صندوق تامین اجتماعی در تماس با خبرگزاری فارس مرتضوی گفته بود استیضاحکنندگان چنانچه حکم محکومیتی ارائه کنند و یا اتهامی علیه مرتضوی ثابت شود که بهموجب آن صلاحیت تصدی تامین اجتماعی را نداشته باشند از سمت خود کنار میرود.
حسن ضابطی گفته بود تا این زمان در رابطه با مرتضوی کوچکترین حکم محکومیتی صادر نشده و هیچ اتهامی که مستوجب سلب صلاحیت از تصدی سازمان باشد ارائه نشده است.
مشاور مرتضوی مباحث پیرامون استیضاح وزیر کار با تکیه بر پیشینه مرتضوی را «خبرسازی و دامن زدن به مطالب کذب و عاری از حقیقت،» خوانده و گفته بود: «جز مشوش کردن فضای رسانهای کشور حاصلی ندارد.» وی خبر درخواست مرتضوی از احمد توکلی برای حکمیت میان او و نمایندگان حامی استیضاح را کذب خواند.
«نشست اضطراری کشورهای عربی» در پی اعتراض امارات به احمدینژاد
خبرگزاری رویترز روز شنبه، ۲۶ فروردینماه، از نشست اضطراری کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در هفته جاری به دنبال اعتراض امارات متحده عربی به سفر محمود احمدینژاد به جزیره ابوموسی خبر داد.
رویترز میگوید که این نشست اضطراری قرار است روز چهارشنبه هفته جاری در شهر ریاض، پایتخت عربستان سعودی، برگزار شود.
محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران، ۲۳ فروردینماه، در ادامه سفر خود به استان هرمزگان وارد جزيره ابوموسی شد و در سخنانی گفت که «ملت ايران هيچ نگرانی از ناحيه تحريف اسامی چون خليج فارس ندارد، چرا که نگرانی ناشی از ناتوانی و ضعف است که ملت ايران از اين نقيصه دور هستند».
این سفر مورد انتقاد شدید امارات متحده عربی قرار گرفت و وزیر امور خارجه امارات سفر آقای احمدینژاد به ابوموسی را «نقض آشکار حاکميت امارات بر سرزمين های خود» دانست.
خبرگزاری رویترز روز شنبه به نقل از منبع خود موضوع نشست اضطراری شورای همکاری خلیج فارس را «بحث بر سر دعوای امارات و ایران به دنبال سفر رئیس جمهور ایران» عنوان کرده است.
این منبع همچنین به رویترز گفته است که نشست روز چهارشنبه آینده به درخواست امارات برگزار خواهد شد.
خبر برگزاری نشست «اضطراری» درباره دعوای اخیر ایران و امارات در حالی منتشر شده است که وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی روز پنجشنبه گذشته اعلام کرد که سفر محمود احمدینژاد به ابوموسی موضوعی داخلی است.
سه جزيره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک که تا سال ۱۹۷۱ در تصرف بريتانيا بودند همزمان با عقبنشينی نيروهای نظامی اين کشور از خليج فارس و استقلال کشورهای زير سلطه آن، به کنترل ايران درآمد.
در این میان ابوموسی که تنها جزيره دارای جمعيت در ميان اين سه جزيره است، بر اساس توافقی ميان ايران و شيخنشين شارجه که اکنون بخشی از امارات متحده عربی است به صورت مشترک اداره میشود.
با این حال امارات میگويد که ايران در سال ۱۹۹۲ کنترل کامل جزيره ابوموسی را در اختيار گرفته و اقدام به ايجاد فرودگاه و پايگاه نظامی در آن کرده است.
ايران در مقابل اظهارات مقامات اماراتی درباره حاکميت بر سه جزيره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را بیاساس دانسته و اختلافات ميان دو کشور را «سوء تفاهم» میخواند.
رویترز میگوید که این نشست اضطراری قرار است روز چهارشنبه هفته جاری در شهر ریاض، پایتخت عربستان سعودی، برگزار شود.
محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران، ۲۳ فروردینماه، در ادامه سفر خود به استان هرمزگان وارد جزيره ابوموسی شد و در سخنانی گفت که «ملت ايران هيچ نگرانی از ناحيه تحريف اسامی چون خليج فارس ندارد، چرا که نگرانی ناشی از ناتوانی و ضعف است که ملت ايران از اين نقيصه دور هستند».
این سفر مورد انتقاد شدید امارات متحده عربی قرار گرفت و وزیر امور خارجه امارات سفر آقای احمدینژاد به ابوموسی را «نقض آشکار حاکميت امارات بر سرزمين های خود» دانست.
خبرگزاری رویترز روز شنبه به نقل از منبع خود موضوع نشست اضطراری شورای همکاری خلیج فارس را «بحث بر سر دعوای امارات و ایران به دنبال سفر رئیس جمهور ایران» عنوان کرده است.
این منبع همچنین به رویترز گفته است که نشست روز چهارشنبه آینده به درخواست امارات برگزار خواهد شد.
خبر برگزاری نشست «اضطراری» درباره دعوای اخیر ایران و امارات در حالی منتشر شده است که وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی روز پنجشنبه گذشته اعلام کرد که سفر محمود احمدینژاد به ابوموسی موضوعی داخلی است.
سه جزيره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک که تا سال ۱۹۷۱ در تصرف بريتانيا بودند همزمان با عقبنشينی نيروهای نظامی اين کشور از خليج فارس و استقلال کشورهای زير سلطه آن، به کنترل ايران درآمد.
در این میان ابوموسی که تنها جزيره دارای جمعيت در ميان اين سه جزيره است، بر اساس توافقی ميان ايران و شيخنشين شارجه که اکنون بخشی از امارات متحده عربی است به صورت مشترک اداره میشود.
با این حال امارات میگويد که ايران در سال ۱۹۹۲ کنترل کامل جزيره ابوموسی را در اختيار گرفته و اقدام به ايجاد فرودگاه و پايگاه نظامی در آن کرده است.
ايران در مقابل اظهارات مقامات اماراتی درباره حاکميت بر سه جزيره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را بیاساس دانسته و اختلافات ميان دو کشور را «سوء تفاهم» میخواند.
بانک مرکزی: تهران پردرآمدترین و خراسان شمالی کمدرآمدترین
آمار جدید بانک مرکزی جمهوری اسلامی از هزینه و درآمد خانوارهای شهری در ایران نشان میدهد که در سال ۸۹، تهران پردرآمدترین و پرهزینهترین استان بوده و خراسان شمالی و هرمزگان به ترتیب کمدرآمدترین و کمهزینهترین استانهای کشور بودهاند.
بر اساس این گزارش در سال ۸۹، متوسط هزینه یک خانوار شهری بیش از متوسط درآمد آن بوده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، بر اساس آمار جدید بانک مرکزی ایران که جزئیات درآمد و هزینههای خانوار شهری در سال ۸۹ در ایران را منتشر کرده در این سال متوسط درآمد پولی و غیر پولی ناخالص سالانه یک خانوار شهری حدود ۱۳ میلیون و ۶۸۱ هزار تومان بوده که برابر است با ماهانه حدود یک میلیون و ۱۴۰ هزار تومان.
این آمار که پس از بررسی ۷۵ شهر و با مراجعه به هشت هزار و ۶۳۰ خانوار تهیه شده، در عین حال آورده است که در همین سال هزینه یک خانوار شهری حدود ۱۴ میلیون و ۱۶۶ هزار تومان- ماهانه یک میلیون و ۱۸۰ هزار تومان- بوده است.
بر اساس این آمار، درآمد خانوار شهری در ایران نسبت به سال ۱۳۸۸ حدود ۱۰.۴ درصد و هزینه آن ۱۱.۴ درصد افزایش یافته است.
بانک مرکزی ایران میگوید که در سال ۸۹ ساکنان استان تهران با حدود ۱۸ میلیون و ۵۳۷ هزار تومان درآمد متوسط برای هر خانوار یا به عبارتی یک میلیون و ۵۴۴ هزار تومان درآمد ماهیانه، در صدر جدول پردآمدترینهای بانک مرکزی قرار گرفتهاند.
البته این استان همچنین با حدود ۱۸ میلیون و ۷۹۱ هزار تومان هزینه درآمد متوسط سالانه برای هر خانوار- ماهانه حدود ۱ میلیون و ۵۶۹ هزار تومان- پرهزینهترین استان کشور نیز به حساب میآید.
بانک مرکزی آورده است که طبق آمار دریافتی در سال ۸۹، استان خراسان شمالی با حدود سالانه هشت میلیون و ۱۵۰ هزار تومان درآمد- ماهانه حدود ۶۷۵ هزار تومان- کمدرآمدترین و استان هرمزگان با حدود سالانه هشت میلیون و ۷۳۸ هزار تومان هزینه- ماهانه حدود ۷۲۸ هزار تومان- کمهزینهترین استان ایران بوده است.
۲۲.۵ درصد خانوارها بدون فرد شاغل و ۶۴.۴ درصد فاقد سیستم فاضلاب شهری
بر اساس این آمار، همچنین ۲۲.۵ درصد از خانوارهای شهری در سال ۸۹ بدون فرد شاغل بودهاند. همچنین در بین افراد بیشتر از شش سال خانوارها، ۳۰.۵ درصد به شغلی مشغول بودهاند.
این آمار، وضعیت شغلی را به دستههای «شاغل»، «بیکار»، «با درآمد بدون کار»، «محصل» و «سایر/ خانهدار» تقسیم کرده و آورده است که در بین اعضای مذکر شش سال به بالای خانوارها ۵۲.۲ درصد شاغل بودهاند.
در میان همین گروه از زنان خانوارها با هفت دهم درصد افزایش، ۸.۷ درصد زنان شاغل و ۵۳.۲ درصد آنها خانهدار بودهاند.
همچنین بانک مرکزی آورده است که در سال ۱۳۸۹، بیش از ۹۹ درصد خانوارهای شهری از آب لولهکشی و برق، ۹۱.۵ درصد از گاز شهری و ۳۵.۶ درصد از سیستم فاضلاب شهری برخوردار بودهاند.
در عین حال در همین سال ۸۸.۲ درصد از شهروندان از تلفن، ۳۹.۵ درصد از خودروی شخصی، ۴۳.۸ درصد از رایانه و ۲۲.۳ درصد از اینترنت بهرهمند بودهاند.
بر اساس این گزارش در سال ۸۹، متوسط هزینه یک خانوار شهری بیش از متوسط درآمد آن بوده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، بر اساس آمار جدید بانک مرکزی ایران که جزئیات درآمد و هزینههای خانوار شهری در سال ۸۹ در ایران را منتشر کرده در این سال متوسط درآمد پولی و غیر پولی ناخالص سالانه یک خانوار شهری حدود ۱۳ میلیون و ۶۸۱ هزار تومان بوده که برابر است با ماهانه حدود یک میلیون و ۱۴۰ هزار تومان.
این آمار که پس از بررسی ۷۵ شهر و با مراجعه به هشت هزار و ۶۳۰ خانوار تهیه شده، در عین حال آورده است که در همین سال هزینه یک خانوار شهری حدود ۱۴ میلیون و ۱۶۶ هزار تومان- ماهانه یک میلیون و ۱۸۰ هزار تومان- بوده است.
بر اساس این آمار، درآمد خانوار شهری در ایران نسبت به سال ۱۳۸۸ حدود ۱۰.۴ درصد و هزینه آن ۱۱.۴ درصد افزایش یافته است.
بانک مرکزی ایران میگوید که در سال ۸۹ ساکنان استان تهران با حدود ۱۸ میلیون و ۵۳۷ هزار تومان درآمد متوسط برای هر خانوار یا به عبارتی یک میلیون و ۵۴۴ هزار تومان درآمد ماهیانه، در صدر جدول پردآمدترینهای بانک مرکزی قرار گرفتهاند.
البته این استان همچنین با حدود ۱۸ میلیون و ۷۹۱ هزار تومان هزینه درآمد متوسط سالانه برای هر خانوار- ماهانه حدود ۱ میلیون و ۵۶۹ هزار تومان- پرهزینهترین استان کشور نیز به حساب میآید.
بانک مرکزی آورده است که طبق آمار دریافتی در سال ۸۹، استان خراسان شمالی با حدود سالانه هشت میلیون و ۱۵۰ هزار تومان درآمد- ماهانه حدود ۶۷۵ هزار تومان- کمدرآمدترین و استان هرمزگان با حدود سالانه هشت میلیون و ۷۳۸ هزار تومان هزینه- ماهانه حدود ۷۲۸ هزار تومان- کمهزینهترین استان ایران بوده است.
۲۲.۵ درصد خانوارها بدون فرد شاغل و ۶۴.۴ درصد فاقد سیستم فاضلاب شهری
بر اساس این آمار، همچنین ۲۲.۵ درصد از خانوارهای شهری در سال ۸۹ بدون فرد شاغل بودهاند. همچنین در بین افراد بیشتر از شش سال خانوارها، ۳۰.۵ درصد به شغلی مشغول بودهاند.
این آمار، وضعیت شغلی را به دستههای «شاغل»، «بیکار»، «با درآمد بدون کار»، «محصل» و «سایر/ خانهدار» تقسیم کرده و آورده است که در بین اعضای مذکر شش سال به بالای خانوارها ۵۲.۲ درصد شاغل بودهاند.
در میان همین گروه از زنان خانوارها با هفت دهم درصد افزایش، ۸.۷ درصد زنان شاغل و ۵۳.۲ درصد آنها خانهدار بودهاند.
همچنین بانک مرکزی آورده است که در سال ۱۳۸۹، بیش از ۹۹ درصد خانوارهای شهری از آب لولهکشی و برق، ۹۱.۵ درصد از گاز شهری و ۳۵.۶ درصد از سیستم فاضلاب شهری برخوردار بودهاند.
در عین حال در همین سال ۸۸.۲ درصد از شهروندان از تلفن، ۳۹.۵ درصد از خودروی شخصی، ۴۳.۸ درصد از رایانه و ۲۲.۳ درصد از اینترنت بهرهمند بودهاند.
الگویی برای رهبری مؤثر جنبش دموکراسیخواهی ایران
فقدان رهبری موثر کماکان یکی از نقاط ضعف اصلی جنبش دموکراسیخواهی ایران است. جنبش سبز را اگر مصداقی خاص از جنبش عام دموکراسیخواهی در نظر بگیریم، در طول حیات خود از نبود رهبری توانا رنج زیاد برد و در نهایت نیز این عامل نقش مهمی در به گل نشستن کشتی جنبش ایفا کرد.
اکنون که غروب این جنبش در افق سیاسی ایران پدیدار شدهاست، تردیدها نسبت به شایستگی شورای هماهنگی راه سبز امید برای مدیریت جنبش سبز نیز رو به افزایش است. برخی از کوشندگان سیاسی برونمرزی نیز در تدارک ایجاد رهبری جدید و جایگزین هستند و جمعی برای راهاندازی جبههای تحت عنوان شورای ملی میکوشند. برخی دیگر از فعالان سیاسی در اندیشه تشکیل کنگره ملی هستند. برخی طرح ایجاد دبیرخانه اپوزیسیون و انتخاب رئیس جمهور نمادین توسط ایرانیان خارج از کشور را در نظر دارند. شماری دل در گرو تکوین جبهه همبستگی دارند. تلاشهای مشابهی نیز در دست اجرا است.
حال در چنین شرایطی چه الگوی رهبری کارآمد خواهد بود و میتواند چشماندازی امیدبخش برای تسریع گذار مسالمتآمیز به دموکراسی خلق کند؟ اگر رهبری فرایندی وابسته و درهمتنیده با جنبش اعتراضی و در ارتباط تنگاتنگ با آن تعریف شود و امری ارادی تلقی نگردد، آنگاه باید مرکز ثقل در روند شکلگیری رهبری قدرتمند را به داخل کشور داد. رهبری در خلاء و منفک از بدنه جنبش بیمعناست. رهبری امری نیست که بتوان آن را پیشاپیش و مجزا از مبارزه واقعی تحقق بخشید.
رهبری زمانی از حالت فانتزی و نمایشی خارج میشود و شکل جدی به خود میگیرد که بتواند اعتماد بخش مهمی از ناراضیان را جلب کند و آنها را برای یک جنبش اعتراضی بسیج نماید.
در شرایط کنونی که رکود سیاسی بر فضای اپوزیسیون و نیروهای خواهان تغییر سایه افکنده است منطقی نیست که انتظار داشت رهبری موثری در بازه زمانی کوتاهمدت و یا دفعتا متولد شود. اما بررسی همهجانبه و عمقی شرایط، شناخت نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصتها و آسیبشناسی افول جنبش سبز میتواند راه را برای شکلگیری رهبری کارآمد هموار نماید. همچنین بررسی تجارب جهانی و بهویژه جدیدترین اشکال مبارزات سیاسی در دنیا و بخصوص منطقه خاورمیانه آموزنده است.
تجربه بهار عربی درسهایی برای جنبش دموکراسیخواهی در ایران دارد. در این جنبشها رهبری جمعی شکل گرفت که با وحدت مقطعی و هدفمند گروههای مختلف خیزش فراگیر برای سرنگونی حکومتها و دولتهای خودکامه و جایگزینی آنها با نظم دموکراتیک را به خوبی تا ساحل موفقیت هدایت کرد. البته گروههایی آغازگر و پیشگام بودند و سپس دیگران به آن پیوستند.
در شرایط کنونی ایران، کماکان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به طور نسبی در موقعیت بهتری برای ساماندهی به رهبری قرار دارند. به عبارت دیگر آنها میتوانند محور تجمع نیروها باشند. اما حضور آنها شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
رهبری جنبش اعتراضی زمانی سامان مناسب خود را پیدا میکند و از سیر قهقرایی کنونی نجات مییابد که همه نیروهای باورمند به جنبش اجتماعی و اعتراضات خیابانی به عنوان راهبرد اصلی گذار به دموکراسی در ایران نیز در رهبری مشارکت موثر داشته باشند. این مشارکت نباید جنبه تشریفاتی و تزئینی داشته باشد و از سر رفع تکلیف و یا صرفا اجرای سیاستهای نزدیکان به رهبران نمادین جنبش سبز صورت بگیرد. همه اعضاء رهبری باید در تصمیمسازی و تصمیمگیری حضور فعال داشته باشند.
رهبری نخست باید مسئولیت رهبری را پذیرفته باشد و اراده جدی و مصمم داشته باشد. سپس باید موازین دموکراسی، اصول توسعه سیاسی و الزامات کار مدرن سیاسی را رعایت بکند. همچنین تکثر و تنوعی که موسوی و کروبی مرتب در مواضع خود به آن تکیه کردهاند باید جنبه عملیاتی به خودش بگیرد. همچنین هیچ نیرویی سعی نکند خود را در موقعیت برتری قرار دهد و به دنبال سلطهجویی باشد.
بنابراین تکمیل رهبری نیازمند پیوستن نمایندگان دیگر گرایشها و جریانات سیاسی دموکراسیخواهی است که بتوانند با حفظ موجودیت مستقل و متمایز خود به آن بپیوندند. این جریانات باید پشتوانهای در جامعه ایران داشته باشند و در عرصه سیاسی ایران از موجودیت قابل ملاحظهای برخوردار باشند.
اعضاء جدید شورای رهبری میتوانند از بین افراد خوشنام و قابل اتکاء از نیروهای ملی–مذهبی، ملی، چپ، لائیک، عرفیمسلک لیبرال و همچنین جنبشهای اجتماعی نظیر دانشجویی، جنبش زنان، کارگری، هنرمندان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، فعالان «هویتطلب قومیتی» که حاکمیت ملی و حفظ تمامیت سرزمینی ایران را قبول دارند، انتخاب شوند.
برگزیدن نمایندگان خود نیازمند تعیین روند و سازوکار مشخصی است تا بر اساس وزن اجتماعی هر گروه نمایندگان برگزیده شوند و هرم رهبری حالت از پایین به بالا داشته باشد. در این صورت هم رهبری جمعی تحقق مییابد که هیچ جریانی در آن چیرگی ندارد و همچنین احتمال و خطر شکلگیری انحصارطلبی در آینده به میزان چشمگیری کاهش مییابد. ثانیا بستر مناسبی برای تعامل و رقابت سالم بین نیروهای خواهان تغییر بهوجود میآید. ماموریت این رهبری، موقتی است و هدف گشایش عرصه سیاسی و پایان دادن به فضای پلیسی و سرکوب را دنبال مینماید. کار آن پس از سپری شدن دوران گذار پایان مییابد. این رهبری حالت پرجذبه و مرید و مراد بازی ندارد. شخصمحور نیست و تکیه آن بر جذب حداکثری و گردآوری نیروها است.
البته تحقق این الگو از رهبری با توجه به فرهنگ نخبگان سیاسی در ایران امر دشواری است. اما در عین حال به نظر میرسد گریزی از آن نیست. تا رهبری دستهجمعی متکی به ترکیب همبسته و منسجم نیروهای دموکراسیخواه خلق نگردد هم گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دور از دسترس به نظر میرسد و هم حتی در صورت موفقیت در تغییر وضع موجود سیاسی در ایران تضمینی وجود نخواهد داشت که دموکراسی استقرار یابد.
روند شکلگیری رهبری دستهجمعی متشکل و هماهنگ که با همافزایی نیروها، انرژی جهشی خلق کند و قدرت مردم را متبلور سازد، خود بخشی از ساماندهی گذار به دموکراسی و یکی از سرفصلهای اصلی آن است. این اتفاق به یکباره رخ نمیدهد بلکه روندی تدریجی و مرحلهای است که میتواند با ابتکار یک جمع اولیه کلید بخورد. منتها این کلید خوردن اولیه باید با رعایت اصول کار سیاسی درست و موازین اخلاقی همراه باشد و حتما چشمانداز مناسبی برای جذب نیروهای هدف و تکمیل رهبری دستهجمعی داشته باشد. نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی دارند و آمادگی لازم برای یک کار دستهجمعی با رویکردهای گوناگون را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند.
اکنون که غروب این جنبش در افق سیاسی ایران پدیدار شدهاست، تردیدها نسبت به شایستگی شورای هماهنگی راه سبز امید برای مدیریت جنبش سبز نیز رو به افزایش است. برخی از کوشندگان سیاسی برونمرزی نیز در تدارک ایجاد رهبری جدید و جایگزین هستند و جمعی برای راهاندازی جبههای تحت عنوان شورای ملی میکوشند. برخی دیگر از فعالان سیاسی در اندیشه تشکیل کنگره ملی هستند. برخی طرح ایجاد دبیرخانه اپوزیسیون و انتخاب رئیس جمهور نمادین توسط ایرانیان خارج از کشور را در نظر دارند. شماری دل در گرو تکوین جبهه همبستگی دارند. تلاشهای مشابهی نیز در دست اجرا است.
حال در چنین شرایطی چه الگوی رهبری کارآمد خواهد بود و میتواند چشماندازی امیدبخش برای تسریع گذار مسالمتآمیز به دموکراسی خلق کند؟ اگر رهبری فرایندی وابسته و درهمتنیده با جنبش اعتراضی و در ارتباط تنگاتنگ با آن تعریف شود و امری ارادی تلقی نگردد، آنگاه باید مرکز ثقل در روند شکلگیری رهبری قدرتمند را به داخل کشور داد. رهبری در خلاء و منفک از بدنه جنبش بیمعناست. رهبری امری نیست که بتوان آن را پیشاپیش و مجزا از مبارزه واقعی تحقق بخشید.
رهبری زمانی از حالت فانتزی و نمایشی خارج میشود و شکل جدی به خود میگیرد که بتواند اعتماد بخش مهمی از ناراضیان را جلب کند و آنها را برای یک جنبش اعتراضی بسیج نماید.
در شرایط کنونی که رکود سیاسی بر فضای اپوزیسیون و نیروهای خواهان تغییر سایه افکنده است منطقی نیست که انتظار داشت رهبری موثری در بازه زمانی کوتاهمدت و یا دفعتا متولد شود. اما بررسی همهجانبه و عمقی شرایط، شناخت نقاط قوت و ضعف و تهدید و فرصتها و آسیبشناسی افول جنبش سبز میتواند راه را برای شکلگیری رهبری کارآمد هموار نماید. همچنین بررسی تجارب جهانی و بهویژه جدیدترین اشکال مبارزات سیاسی در دنیا و بخصوص منطقه خاورمیانه آموزنده است.
تجربه بهار عربی درسهایی برای جنبش دموکراسیخواهی در ایران دارد. در این جنبشها رهبری جمعی شکل گرفت که با وحدت مقطعی و هدفمند گروههای مختلف خیزش فراگیر برای سرنگونی حکومتها و دولتهای خودکامه و جایگزینی آنها با نظم دموکراتیک را به خوبی تا ساحل موفقیت هدایت کرد. البته گروههایی آغازگر و پیشگام بودند و سپس دیگران به آن پیوستند.
در شرایط کنونی ایران، کماکان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به طور نسبی در موقعیت بهتری برای ساماندهی به رهبری قرار دارند. به عبارت دیگر آنها میتوانند محور تجمع نیروها باشند. اما حضور آنها شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند...
رهبری نخست باید مسئولیت رهبری را پذیرفته باشد و اراده جدی و مصمم داشته باشد. سپس باید موازین دموکراسی، اصول توسعه سیاسی و الزامات کار مدرن سیاسی را رعایت بکند. همچنین تکثر و تنوعی که موسوی و کروبی مرتب در مواضع خود به آن تکیه کردهاند باید جنبه عملیاتی به خودش بگیرد. همچنین هیچ نیرویی سعی نکند خود را در موقعیت برتری قرار دهد و به دنبال سلطهجویی باشد.
بنابراین تکمیل رهبری نیازمند پیوستن نمایندگان دیگر گرایشها و جریانات سیاسی دموکراسیخواهی است که بتوانند با حفظ موجودیت مستقل و متمایز خود به آن بپیوندند. این جریانات باید پشتوانهای در جامعه ایران داشته باشند و در عرصه سیاسی ایران از موجودیت قابل ملاحظهای برخوردار باشند.
اعضاء جدید شورای رهبری میتوانند از بین افراد خوشنام و قابل اتکاء از نیروهای ملی–مذهبی، ملی، چپ، لائیک، عرفیمسلک لیبرال و همچنین جنبشهای اجتماعی نظیر دانشجویی، جنبش زنان، کارگری، هنرمندان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، فعالان «هویتطلب قومیتی» که حاکمیت ملی و حفظ تمامیت سرزمینی ایران را قبول دارند، انتخاب شوند.
برگزیدن نمایندگان خود نیازمند تعیین روند و سازوکار مشخصی است تا بر اساس وزن اجتماعی هر گروه نمایندگان برگزیده شوند و هرم رهبری حالت از پایین به بالا داشته باشد. در این صورت هم رهبری جمعی تحقق مییابد که هیچ جریانی در آن چیرگی ندارد و همچنین احتمال و خطر شکلگیری انحصارطلبی در آینده به میزان چشمگیری کاهش مییابد. ثانیا بستر مناسبی برای تعامل و رقابت سالم بین نیروهای خواهان تغییر بهوجود میآید. ماموریت این رهبری، موقتی است و هدف گشایش عرصه سیاسی و پایان دادن به فضای پلیسی و سرکوب را دنبال مینماید. کار آن پس از سپری شدن دوران گذار پایان مییابد. این رهبری حالت پرجذبه و مرید و مراد بازی ندارد. شخصمحور نیست و تکیه آن بر جذب حداکثری و گردآوری نیروها است.
البته تحقق این الگو از رهبری با توجه به فرهنگ نخبگان سیاسی در ایران امر دشواری است. اما در عین حال به نظر میرسد گریزی از آن نیست. تا رهبری دستهجمعی متکی به ترکیب همبسته و منسجم نیروهای دموکراسیخواه خلق نگردد هم گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دور از دسترس به نظر میرسد و هم حتی در صورت موفقیت در تغییر وضع موجود سیاسی در ایران تضمینی وجود نخواهد داشت که دموکراسی استقرار یابد.
روند شکلگیری رهبری دستهجمعی متشکل و هماهنگ که با همافزایی نیروها، انرژی جهشی خلق کند و قدرت مردم را متبلور سازد، خود بخشی از ساماندهی گذار به دموکراسی و یکی از سرفصلهای اصلی آن است. این اتفاق به یکباره رخ نمیدهد بلکه روندی تدریجی و مرحلهای است که میتواند با ابتکار یک جمع اولیه کلید بخورد. منتها این کلید خوردن اولیه باید با رعایت اصول کار سیاسی درست و موازین اخلاقی همراه باشد و حتما چشمانداز مناسبی برای جذب نیروهای هدف و تکمیل رهبری دستهجمعی داشته باشد. نزدیکان خوشفکر موسوی و کروبی که آمادگی برای عبور از دیوار خودی و غیر خودی دارند و آمادگی لازم برای یک کار دستهجمعی با رویکردهای گوناگون را دارند از ظرفیت خوبی برای راهاندازی جنبش دستهجمعی برخوردار هستند.
دیپلماسی ایران برای مذاکرات مهم: "مقاومت تا زمان نوشیدن جام زهر"
*بهمن آقایی دیبا، کارشناس حقوق بین الملل در آمریکا است.
جمهوری اسلامی ایران در طول بیش از سی سال گذشته، درگیر مذاکرات متعدد بین المللی بوده و تقریبا همه آنها بر پایه روش های معمول مذاکره همراه بوده ولی در همین مدت، با چند مذاکره مهم دیپلماتیک هم روبرو بوده که به نظر می رسد روند دیپلماسی ایران برای مذاکرات بین المللی مهم را نشان می دهد.
این موارد عبارت بودند از مذاکرات مربوط به آزادی گروگانهای آمریکائی در ایران، مذاکرات جنگ ایران و عراق و بالاخره قضیه اتمی ایران. دو مورد اول به پایان رسیده و مورد سوم نیز نشان های روشنی دارد که گویای حرکت در همان مسیر است.
در قضیه آزادی گروگانهای آمریکائی و نیز جنگ ایران و عراق، راه حل های خوب متعددی در مراحل مختلف قضیه، جلوی پای دولت جمهوری اسلامی ایران قرار داشت.
در ماجرای گروگان گیری، ایران در وضعیتی بود که می توانست از دولت جیمی کارتر در آمریکا امتیازات زیادی بابت آزادی افرادی که در سفارت سابق آمریکا در تهران به گروگان گرفته شده بودند، به دست آورد. ولی ایران مدت زیادی (۴۴۴ روز) قضیه را طول داد، و سرانجام "اعلامیه الجزیره" را پذیرفت و گروگانها را آزاد کرد.
دادن عنوان "اعلامیه" به این سند بین المللی که در واقع نوعی پیمان یا معاهده محسوب می شد، کلاهی بود که هیات مذاکره کننده ایرانی در این قضیه بر سر خودش و مردم ایران گذاشت.
مذاکره کنندگان ایرانی از نگرانی آنکه مطالب مندرج در پیمان را بایستی به تصویب مجلس می رساندند و نیز با هراس از اینکه بازیگران سیاسی همتای خودشان در ایران، آنها را متهم به انعقاد معاهده یا پیمان با آمریکائی ها نکنند، اسم این سند را "اعلامیه" گذاشتند.
بر اساس این به اصطلاح اعلامیه (پیمان)، یکی از عجیب ترین مخلوقات در تاریخ دیوان های داوری بین المللی به وجود آمد. طبق اعلامیه الجزیره، قرار شد که ایران مبلغ هنگفتی از پول در یک حساب بگذارد و سپس دیوان داوری بین ایران و آمریکا در لاهه (هلند) به اختلافات دو طرف رسیدگی کند و اگر رای به نفع یک طرف داد، آن طرف بتواند پولش را از این حساب بردارد. (بر خلاف برداشت های عمومی، این دیوان ربطی به دیوان بین المللی دادگستری که یکی از ارکان سازمان ملل متحد و مستقر در لاهه می باشد و یا دیوان بین المللی داوری ندارد و دو طرف دعوی تصمیم گرفته اند که محل رسیدگی دیوان داوری ایران و آمریکا در لاهه باشد. به عبارت دیگر، دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا تابع هیچکدام از ضوابط دو نهاد فوق الذکر نیست و بر پایه اعلامیه یا پیمان الجزیره تشکیل شده است).
جالب توجه اینست که دیوان های داوری، چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، همیشه دچار مشکل اساسی و مهمی هستند که عبارت است از اجرای احکام داوری.
به عبارت دیگر، پس از آنکه دیوان ها یا هیات های داوری، احکام داوری خود را صادر می کنند، در اکثریت موارد اجرای این احکام با مراحل پیچیده و مشکل برانگیزی روبرو می شود و گاه اصلا به نتیجه ای نمی رسد. برخی اوقات، اجرای احکام داوری منجر به آغاز نوع دیگری از رسیدگی و حتی مراجعه به مراحل قضائی (در مقایسه با مراحل داوری) می شود. به عبارت دیگر، طرف برنده داوری، پس از دریافت حکم داوری به نفع خود، ممکن است مجبور شود به دادگاه های قضائی مراجعه کند تا آنها تصمیم بگیرند که چرا حکم اجرا نشده است و بسیاری اوقات در همین مراحل، مشکلات ماهوی دعوائی که به داوری ارجاع شده است نیز مطرح می گردند.
به هرحال، در قضیه داوری ایران و آمریکا، طبق "اعلامیه الجزیره"، هیچ مشکلی برای اجرای احکام داوری نیست و طرف برنده می تواند به محض دریافت حکم داوری به نفع خود، اقدام به دریافت آنچه که در حکم پیش بینی شده است، کند.
چنین سیستمی از داوری در هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارد و حقوقدانان این پدیده جدید داوری بین المللی (یعنی دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا) را با دقت و علاقه مطالعه می کند و درس می دهند.
"حقوقدانانی" که از طرف ایران در مذاکراتی که منجر به انعقاد "اعلامیه" شد شرکت کردند، به ساده ترین نکات حقوقی مربوط به داوری بین المللی احاطه نداشتند. وارن کریستوفر، که از سوی آمریکا مامور پیگیری این مذاکرات بود (و بعدها وزیر خارجه آمریکا شد) در خاطرات خود از این مذاکرات می نویسد که تیم آمریکائی چقدر نگران چند نکته ساده حقوقی در باره این دعاوی بود و مدتها وقت صرف کرده بود که آماده پاسخ دادن به آنها شود (ضمن اینکه فکر می کردند در نهایت بایستی خواست های ایرانیان را در این موارد اگر مطرح می شد، بپذیرند)، ولی طرف ایرانی از اول تا آخر مذاکرات، حتی یک کلمه راجع به این نکات حرفی نزد و این امر باعث شگفتی و مسرت هیات آمریکائی شد.
به مدت بیش از سی سال گذشته، سازمانی به عرض و طول یک وزارتخانه برای کارکردن روی مسائل مطروحه در دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا فعالیت کرده است. این سازمان در ایران و کشورهای متعددی، از جمله در هلند، دفاتری داشته و از خدمات هزاران وکیل، مشاور حقوقی و کارشناس قضائی ایرانی و خارجی برای کار خود بهره گرفته است و در کل سابقه ای از شکست در اکثر مواردی که بدان رسیدگی شده است، بدست آورده است. مفاد "اعلامیه" الجزیره، چنان دست و پای کارشناسان ایرانی را بسته است که هر چه تلاش می کنند بی فایده است و یاد آور ضرب المثل معروف سنگ انداخته شده به چاه است که هزاران عاقل نمی توانند آن را در بیاورند.
ایران در زمان آیت الله خمینی می توانست همه این مسائل را با یک تصمیم سیاسی در همان مراحل اولیه گروگان گیری پایان دهد ولی شوق بهره گیری از قضیه، همراه با بی توجهی به منافع ملی، ایران را در چاهی انداخته است که اگر به همین ترتیب فعلی پیش برود، تا چند دهه آینده هم این دعاوی به آخر نخواهد رسید.
سیاست سازان ایرانی، آنقدر صبر کردند تا دیوان بین المللی دادگستری در لاهه، ایران را به دلیل نقض صریح و عمده کنوانسیون های حقوق دیپلماتیک و کنسولی (کنوانسیون های وین) محکوم کند و همه گزینه ها از دست برود.
آمریکائیان که آغاز انقلاب، نوعی همدردی با حکومت جدید ایران داشتند (عده ای در ایران معتقد بوده و هستند که حکومت اسلامی را آمریکائی ها در ایران روی کار آوردند تا طبق سیاست کمربندهای سبز یا اسلامی، حلقه ای از کشورهای مذهبی را به دور کمونیست های روسی ایجاد کنند) شروع به مخالفت با حکومت ایران کردند و به قول سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران، صدام را برای حمله به ایران تشویق کردند.
در مراحل اولیه قضیه گروگان گیری توسط عده ای که خود را "دانشجویان خط امام" می خواندند، صدها راه حل برای بیرون آمدن از این وضعیت، توسط آمریکائیان و کشورها یا افراد دیگر پیشنهاد شد و همراهان آیت الله خمینی همه آنها را با اتکا به شعارهای بی معنی و بدون ذره ای توجه به منافع مردم ایران، رد کردند و دیپلماسی کشاندن موضوع به لبه آخر را دنبال کردند بدون اینکه بفهمند لبه آخر کجاست.
راه حلی که در نهایت آیت الله خمینی پذیرفت (انعقاد اعلامیه الجزیر و آزاد کردن گروگان ها) چیزی جز نوشیدن جام زهر نبود و جمهوری اسلامی از هراس اینکه دولت جدید آمریکا (دولت رونالد ریگان) همانطور قول داده بود، حملات ویران کننده علیه ایران آغاز نکند، عده ای را به الجزیره فرستاد تا زیر کاغذی را امضا کنند و سپس حتی بدون اینکه این "پیمان" را به تائید مجلس برساند، مفاد آن را به اجرا گذارند.
در مورد جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، نیز همین الگوی طولانی و معطل کردن قضیه تا زمانی که بدترین حالت به ایران تحمیل شود ادامه یافت.
در مراحل مختلف جنگ، پیشنهادات متعددی توسط سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان های منطقه ای بین المللی، دول عرب، اتحادیه عرب، افراد متشخص بین المللی برای حل مساله و پایان دادن به خونریزی سرسام آور توسط دو کشور همسایه و مسلمان و پایان بخشیدن به یکی از خونبارترین و طولانی ترین جنگهای تاریخ بشریت مطرح شد.
علی الخصوص، پس از بیرون راندن عراقی ها از خاک ایران و بازپسگیری خرمشهر توسط ایران، کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی و کویت حاضر شدند که خسارات جنگ را به ایران پرداخت کنند و مخاصمات متوقف شود. ولی آیتالله خمینی همه آنها را رد کرد.
علت اصلی این امر، این بود که آیتالله خمینی و اطرافیانش فکر می کردند به زودی صدام را سرنگون خواهند کرد و سپس جنگ را به اسرائیل خواهند کشاند. آیتالله خمینی مرتب تکرار می کرد که راه قدس از کربلا می گذرد.
رد کردن راه حل ها و پیشنهادات موجود آنقدر ادامه یافت تا صدام حسین موفق شد به "بمب اتمی فقرا" ، یعنی سلاح های شیمیائی دست یابد.
در عرض چند ماه پیش از اوت ۱۹۸۸ که آیت الله خمینی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت و جنگ خاتمه یافت، عراقی ها دسته های بزرگی از سربازان ایرانی را به راحتی از بین بردند. سربازان ایرانی زیر حملات گسترده سلاح های شیمیائی در همه جبهه ها عقب نشینی کردند و پس از ۶ سال که نیروهای ایرانی در خاک عراق مستقر بودند، این نیروها به طرف داخل کشور عقب نشستند.
در این مرحله، حتی عراق آماده بود که دوباره بخش هائی از سرزمین ایران را به اشغال در آورد و به وضعیت اولیه جنگ برگردد ولی کشورهای دیگر جهان، عراق را از این کار باز داشتند.
در عرض چند ماه، عراق ۴۰ هزار ایرانی را اسیر گرفت (در حالیکه پیش از آن ایران همیشه تعداد بسیار بیشتری، اسیر عراقی داشت، در این مرحله، تعداد اسراء جنگ دو طرف یکسان شد). اکنون دیگر سیاست های جنگی "حملات امواج انسانی" در مقابل قدرت وحشتناک سلاح های شیمیائی رنگ باخته بود. در همین زمان، فشارهای بین المللی، مثل درگیری در خلیج فارس بین ایران و آمریکا و نیز کمک های دول غربی به عراق هم گسترش یافت. آیتالله خمینی که هیچگاه قصد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را نداشت، از روی ناچاری "جام زهر" را نوشید و جنگ تمام شد.
اکنون در قضیه انرژی اتمی ایران نیز شاهد روش های مشابهی هستیم: ادامه دادن قضیه به امید اینکه اتفاق بهتری رخ بدهد، خودداری از دادن جواب روشن به راه حل های پیشنهادی، این بحث که راه حل های موجود قادر به حل مساله نیست و بایستی طرف مقابل امتیازات مهمی بدهد، و بالاخره احتمالا پذیرش بدترین راه حل تحت شرایط محتوم و پذیرش شرایطی مغایر منافع ملی.
دادن عنوان "اعلامیه" به این سند بین المللی که در واقع نوعی پیمان یا معاهده محسوب می شد، کلاهی بود که هیات مذاکره کننده ایرانی در این قضیه بر سر خودش و مردم ایران گذاشت.
مذاکره کنندگان ایرانی از نگرانی آنکه مطالب مندرج در پیمان را بایستی به تصویب مجلس می رساندند و نیز با هراس از اینکه بازیگران سیاسی همتای خودشان در ایران، آنها را متهم به انعقاد معاهده یا پیمان با آمریکائی ها نکنند، اسم این سند را "اعلامیه" گذاشتند.
بر اساس این به اصطلاح اعلامیه (پیمان)، یکی از عجیب ترین مخلوقات در تاریخ دیوان های داوری بین المللی به وجود آمد. طبق اعلامیه الجزیره، قرار شد که ایران مبلغ هنگفتی از پول در یک حساب بگذارد و سپس دیوان داوری بین ایران و آمریکا در لاهه (هلند) به اختلافات دو طرف رسیدگی کند و اگر رای به نفع یک طرف داد، آن طرف بتواند پولش را از این حساب بردارد. (بر خلاف برداشت های عمومی، این دیوان ربطی به دیوان بین المللی دادگستری که یکی از ارکان سازمان ملل متحد و مستقر در لاهه می باشد و یا دیوان بین المللی داوری ندارد و دو طرف دعوی تصمیم گرفته اند که محل رسیدگی دیوان داوری ایران و آمریکا در لاهه باشد. به عبارت دیگر، دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا تابع هیچکدام از ضوابط دو نهاد فوق الذکر نیست و بر پایه اعلامیه یا پیمان الجزیره تشکیل شده است).
جالب توجه اینست که دیوان های داوری، چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، همیشه دچار مشکل اساسی و مهمی هستند که عبارت است از اجرای احکام داوری.
به عبارت دیگر، پس از آنکه دیوان ها یا هیات های داوری، احکام داوری خود را صادر می کنند، در اکثریت موارد اجرای این احکام با مراحل پیچیده و مشکل برانگیزی روبرو می شود و گاه اصلا به نتیجه ای نمی رسد. برخی اوقات، اجرای احکام داوری منجر به آغاز نوع دیگری از رسیدگی و حتی مراجعه به مراحل قضائی (در مقایسه با مراحل داوری) می شود. به عبارت دیگر، طرف برنده داوری، پس از دریافت حکم داوری به نفع خود، ممکن است مجبور شود به دادگاه های قضائی مراجعه کند تا آنها تصمیم بگیرند که چرا حکم اجرا نشده است و بسیاری اوقات در همین مراحل، مشکلات ماهوی دعوائی که به داوری ارجاع شده است نیز مطرح می گردند.
به هرحال، در قضیه داوری ایران و آمریکا، طبق "اعلامیه الجزیره"، هیچ مشکلی برای اجرای احکام داوری نیست و طرف برنده می تواند به محض دریافت حکم داوری به نفع خود، اقدام به دریافت آنچه که در حکم پیش بینی شده است، کند.
چنین سیستمی از داوری در هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارد و حقوقدانان این پدیده جدید داوری بین المللی (یعنی دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا) را با دقت و علاقه مطالعه می کند و درس می دهند.
"حقوقدانانی" که از طرف ایران در مذاکراتی که منجر به انعقاد "اعلامیه" شد شرکت کردند، به ساده ترین نکات حقوقی مربوط به داوری بین المللی احاطه نداشتند. وارن کریستوفر، که از سوی آمریکا مامور پیگیری این مذاکرات بود (و بعدها وزیر خارجه آمریکا شد) در خاطرات خود از این مذاکرات می نویسد که تیم آمریکائی چقدر نگران چند نکته ساده حقوقی در باره این دعاوی بود و مدتها وقت صرف کرده بود که آماده پاسخ دادن به آنها شود (ضمن اینکه فکر می کردند در نهایت بایستی خواست های ایرانیان را در این موارد اگر مطرح می شد، بپذیرند)، ولی طرف ایرانی از اول تا آخر مذاکرات، حتی یک کلمه راجع به این نکات حرفی نزد و این امر باعث شگفتی و مسرت هیات آمریکائی شد.
به مدت بیش از سی سال گذشته، سازمانی به عرض و طول یک وزارتخانه برای کارکردن روی مسائل مطروحه در دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا فعالیت کرده است. این سازمان در ایران و کشورهای متعددی، از جمله در هلند، دفاتری داشته و از خدمات هزاران وکیل، مشاور حقوقی و کارشناس قضائی ایرانی و خارجی برای کار خود بهره گرفته است و در کل سابقه ای از شکست در اکثر مواردی که بدان رسیدگی شده است، بدست آورده است. مفاد "اعلامیه" الجزیره، چنان دست و پای کارشناسان ایرانی را بسته است که هر چه تلاش می کنند بی فایده است و یاد آور ضرب المثل معروف سنگ انداخته شده به چاه است که هزاران عاقل نمی توانند آن را در بیاورند.
ایران در زمان آیت الله خمینی می توانست همه این مسائل را با یک تصمیم سیاسی در همان مراحل اولیه گروگان گیری پایان دهد ولی شوق بهره گیری از قضیه، همراه با بی توجهی به منافع ملی، ایران را در چاهی انداخته است که اگر به همین ترتیب فعلی پیش برود، تا چند دهه آینده هم این دعاوی به آخر نخواهد رسید.
سیاست سازان ایرانی، آنقدر صبر کردند تا دیوان بین المللی دادگستری در لاهه، ایران را به دلیل نقض صریح و عمده کنوانسیون های حقوق دیپلماتیک و کنسولی (کنوانسیون های وین) محکوم کند و همه گزینه ها از دست برود.
آمریکائیان که آغاز انقلاب، نوعی همدردی با حکومت جدید ایران داشتند (عده ای در ایران معتقد بوده و هستند که حکومت اسلامی را آمریکائی ها در ایران روی کار آوردند تا طبق سیاست کمربندهای سبز یا اسلامی، حلقه ای از کشورهای مذهبی را به دور کمونیست های روسی ایجاد کنند) شروع به مخالفت با حکومت ایران کردند و به قول سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران، صدام را برای حمله به ایران تشویق کردند.
در مراحل اولیه قضیه گروگان گیری توسط عده ای که خود را "دانشجویان خط امام" می خواندند، صدها راه حل برای بیرون آمدن از این وضعیت، توسط آمریکائیان و کشورها یا افراد دیگر پیشنهاد شد و همراهان آیت الله خمینی همه آنها را با اتکا به شعارهای بی معنی و بدون ذره ای توجه به منافع مردم ایران، رد کردند و دیپلماسی کشاندن موضوع به لبه آخر را دنبال کردند بدون اینکه بفهمند لبه آخر کجاست.
راه حلی که در نهایت آیت الله خمینی پذیرفت (انعقاد اعلامیه الجزیر و آزاد کردن گروگان ها) چیزی جز نوشیدن جام زهر نبود و جمهوری اسلامی از هراس اینکه دولت جدید آمریکا (دولت رونالد ریگان) همانطور قول داده بود، حملات ویران کننده علیه ایران آغاز نکند، عده ای را به الجزیره فرستاد تا زیر کاغذی را امضا کنند و سپس حتی بدون اینکه این "پیمان" را به تائید مجلس برساند، مفاد آن را به اجرا گذارند.
در مورد جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰)، نیز همین الگوی طولانی و معطل کردن قضیه تا زمانی که بدترین حالت به ایران تحمیل شود ادامه یافت.
در مراحل مختلف جنگ، پیشنهادات متعددی توسط سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان های منطقه ای بین المللی، دول عرب، اتحادیه عرب، افراد متشخص بین المللی برای حل مساله و پایان دادن به خونریزی سرسام آور توسط دو کشور همسایه و مسلمان و پایان بخشیدن به یکی از خونبارترین و طولانی ترین جنگهای تاریخ بشریت مطرح شد.
علی الخصوص، پس از بیرون راندن عراقی ها از خاک ایران و بازپسگیری خرمشهر توسط ایران، کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی و کویت حاضر شدند که خسارات جنگ را به ایران پرداخت کنند و مخاصمات متوقف شود. ولی آیتالله خمینی همه آنها را رد کرد.
علت اصلی این امر، این بود که آیتالله خمینی و اطرافیانش فکر می کردند به زودی صدام را سرنگون خواهند کرد و سپس جنگ را به اسرائیل خواهند کشاند. آیتالله خمینی مرتب تکرار می کرد که راه قدس از کربلا می گذرد.
رد کردن راه حل ها و پیشنهادات موجود آنقدر ادامه یافت تا صدام حسین موفق شد به "بمب اتمی فقرا" ، یعنی سلاح های شیمیائی دست یابد.
در عرض چند ماه پیش از اوت ۱۹۸۸ که آیت الله خمینی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت و جنگ خاتمه یافت، عراقی ها دسته های بزرگی از سربازان ایرانی را به راحتی از بین بردند. سربازان ایرانی زیر حملات گسترده سلاح های شیمیائی در همه جبهه ها عقب نشینی کردند و پس از ۶ سال که نیروهای ایرانی در خاک عراق مستقر بودند، این نیروها به طرف داخل کشور عقب نشستند.
در این مرحله، حتی عراق آماده بود که دوباره بخش هائی از سرزمین ایران را به اشغال در آورد و به وضعیت اولیه جنگ برگردد ولی کشورهای دیگر جهان، عراق را از این کار باز داشتند.
در عرض چند ماه، عراق ۴۰ هزار ایرانی را اسیر گرفت (در حالیکه پیش از آن ایران همیشه تعداد بسیار بیشتری، اسیر عراقی داشت، در این مرحله، تعداد اسراء جنگ دو طرف یکسان شد). اکنون دیگر سیاست های جنگی "حملات امواج انسانی" در مقابل قدرت وحشتناک سلاح های شیمیائی رنگ باخته بود. در همین زمان، فشارهای بین المللی، مثل درگیری در خلیج فارس بین ایران و آمریکا و نیز کمک های دول غربی به عراق هم گسترش یافت. آیتالله خمینی که هیچگاه قصد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را نداشت، از روی ناچاری "جام زهر" را نوشید و جنگ تمام شد.
اکنون در قضیه انرژی اتمی ایران نیز شاهد روش های مشابهی هستیم: ادامه دادن قضیه به امید اینکه اتفاق بهتری رخ بدهد، خودداری از دادن جواب روشن به راه حل های پیشنهادی، این بحث که راه حل های موجود قادر به حل مساله نیست و بایستی طرف مقابل امتیازات مهمی بدهد، و بالاخره احتمالا پذیرش بدترین راه حل تحت شرایط محتوم و پذیرش شرایطی مغایر منافع ملی.
الیاس نادران، از نمایندگان مجلس شورای اسلامی تا (فردا) یکشنبه بیست و هفتم فروردین به سعید مرتضوی مدیرعامل تامین اجتماعی فرصت داده تا از شغل خود استعفا کند در غیر این صورت طرح استیضاح عبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی که آقای مرتضوی به عنوان مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی زیر نظر آن فعالیت می کند، مطابق اعلان پیشین در جلسه علنی روز یکشنبه مجلس مطرح می شود.
آقای نادران به خبرگزاری مهر گفته است: "استیضاح کنندگان وزیر کار چندان تمایلی به این ندارند که ضعف ها و کاستی های سعید مرتضوی از تریبون مجلس مطرح شود ولی اگر ناچار شویم، یکشنبه مسائل مربوط به آقای مرتضوی را از تریبون مجلس مطرح می کنیم."استیضاح وزیر کار ایران که در اولین جلسه علنی مجلس شورای در سال جدید خورشیدی اعلام وصول شد، در دستور کار روز یکشنبه مجلس قرار دارد.
امیدوار رضایی از نمایندگان مجلس ایران به خبرگزاری خانه ملت وابسته به مجلس شورای اسلامی از برنامه حضور محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران برای دفاع از وزیر کابینه اش در روز استیضاح خبر داده است.
طرح استیضاح وزیر کار با امضای ۱۹ نماینده مجلس در دستور کار روز یکشنبه قرار دارد.
الیاس نادران هشدار داده در صورت خودداری سعید مرتضوی از استعفا تا روز یکشنبه، "حرف هایی که استیضاح کنندگان از تریبون مجلس در خصوص مرتضوی می زنند" که "اگر رئیس جمهور بشنود، فکر می کنم دیگر اصراری به ماندن او در مسئولیتهای فعلی نخواهد داشت."
سعید مرتضوی که از متهمان اصلی پرونده فجایع بازداشتگاه کهریزک است، اخیرا به رغم مخالفت شماری از نمایندگان مجلس، از سوی محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران به مدیرعاملی صندوق تامین اجتماعی منصوب شده است.
این سازمان بزرگترین موسسه بیمه گر ایران است و بیش از ۳۰ میلیون ایرانی را تحت پوشش خود دارد.
آقای مرتضوی در حال حاضر به طور همزمان مدیرعامل تامین اجتماعی و رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز است.
دادستان تهران: دادسرا از مرتضوی تحقیق می کند
همزمان با قوت گرفتن احتمال استیضاح وزیر کار ایران به دلیل ادامه ریاست سعید مرتضوی بر صندوق تامین اجتماعی، یک مقام قضایی ایران هم گفته است که با به جریان افتادن مجدد پرونده شکایت از آقای مرتضوی، معاون پیشین دادستان کل ایران، به زودی از او و دو متهم دیگر پرونده کهریزک، تحقیق خواهد شد.
به گفته عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران "چون با صدور قرار جلب دادرسی، دادستان فقط میتواند کیفرخواست صادر کند، سرنوشت نهایی این پرونده در دادگاه کیفری استان تهران تعیین خواهد شد."
شکایت از سعید مرتضوی، از سوی خانواده یکی بازداشت شدگان معترض به نتایج انتخابات سال ۱۳۸۸ مطرح شده که فرزندشان در زمان نگهداری در این بازداشتگاه کشته شده است.
پیشتر با صدور قرار منع تعقیب برای سعید مرتضوی، محاکمه او در دادگاه منتفی شده بود، اما با شکایت خانواده شاکی از این رای، در حدود یک هفته پیش از این، قاضی شعبه ۱۰۶۰ دادگاه عمومی تهران مجددا برای آقای مرتضوی "قرار جلب به دادرسی" صادر کرد.
سعید مرتضوی و بازداشتگاه کهریزک
با افشای فجایع بازداشتگاه کهریزک که به برکناری آقای مرتضوی انجامید، مقام های امنیتی ایران آن زمان اعلام کردند که این بازداشتگاه به دستور آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران برچیده شد.
کمیسیون ویژه مجلس شورای اسلامی درباره حوادث بعد از انتخابات، سعید مرتضوی معاون وقت دادستان کل ایران را به عنوان صادر کننده دستور انتقال بازداشت شدگان روز ۱۸ تیر به بازداشتگاه کهریزک، معرفی کرده است.
بر اساس گزارش کمیته ویژه مجلس، آقای مرتضوی در جلسهای با اعضای این کمیته گفته بود که دلیل انتقال برخی از بازداشت شدگان به کهریزک "فقدان ظرفیت زندان اوین" بوده است.
او از زمانی خبر ساز شد که به عنوان قاضی شعبه ۱۴۱۰ که دادگاه رسیدگی به تخلفات کارکنان دولت بود، حکم توقیف بسیاری از نشریات و بازداشت و زندانی شدن شمار کثیری از روزنامه نگاران ایرانی را صادر می کرد.
اما آقای مرتضوی زمانی مورد توجه رسانه های بین المللی و نهادهای حقوق بشری قرار گرفت که زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی – کانادایی در زندان اوین تهران و در جریان بازجویی توسط او به شکل مشکوکی کشته و جسدش فورا به خاک سپرده شد.
اخبار روز: کمیته ی دفاع از رضا شهابی در اطلاعیه ی شماره ی ۲۶ خود از محکومیت سنگین رضا شهابی عضو سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه خبر داده است.
پس از بیش از ۲۲ ماه حبس و آزار و اذیت برای رضا شهابی، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی صلواتی، حکم ۶ سال حبس تعزیری برای رضا شهابی صادر کرد.
این حکم شامل یک سال زندان به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام" و پنج سال زندان به اتهام واهی "تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی" میباشد که با توجه به اینکه اساسا این اتهامات پوچ و واهی بوده است چیزی جز ماهیت ضد کارگری دادگاه را نشان نمیدهد. زیرا رضا شهابی تنها و تنها در راستای دفاع از حقوق کارگری خود و همکارانش فعالیت کرده است. با توجه به وضعیت بسیار وخیم شهابی در زندان که حتا مقامات پزشک قانونی را نیز وادار به اعتراض و هشدار کرده است، هر روز زندان برای رضا شهابی چیزی جز شکنجه ی جسمی نیست.
همچنین در این حکم، رضا شهابی، کارگر و عضو هیات مدیره و مسوول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، به ۵ سال ممنوعیت از فعالیت نیز محکوم شده است که به معنای تلاش برای خاموش کردن این انسان تلاشگر و شریف است.
در ادامه این حکم ضد کارگری، رضا شهابی محکوم به بازگرداندن ۷ میلیون تومان پول به صندوق حاکمیت شده است. پولی از سوی تعداد زیادی کارگر( که لیست نام آنها در سایت ها موجود است) جمع آوری شده است و رضا به عنوان امین این کارگران، این مبلغ را به خانواده ی کارگران زندانی داده است.
در چنین شرایطی که احکام ضد انسانی اینچنینی علیه کارگران و فعالان کارگری صادر میشود دولت ایران با حضور در مراجع جهانی، از جمله سازمان جهانی کار، وانمود میکند که هیچ کارگر و فعال کارگری در ایران در بند نیست!
کمیته دفاع از رضا شهابی ضمن محکوم کردن این حکم ضد کارگری، به نمایندگی از ۵۰۰ نفر عضو خود مشتمل بر اعضای خانواده رضا شهابی، و کارگران و فعالان کارگری عضو خود، از تمامی کارگران، فعالان کارگری و تشکل های و نهاد های داخلی و جهانی کارگری اکیدا درخواست میکند که برای لغو احکام صادره علیه رضا شهابی، به صورتی متحد و یکپارچه اقدام و اعتراض کنند و برنامه ها و اقدامات پیشنهادی خود را برای هماهنگی و اجرا به این کمیته اعلام نمایند.
پس از بیش از ۲۲ ماه حبس و آزار و اذیت برای رضا شهابی، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی صلواتی، حکم ۶ سال حبس تعزیری برای رضا شهابی صادر کرد.
این حکم شامل یک سال زندان به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام" و پنج سال زندان به اتهام واهی "تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی" میباشد که با توجه به اینکه اساسا این اتهامات پوچ و واهی بوده است چیزی جز ماهیت ضد کارگری دادگاه را نشان نمیدهد. زیرا رضا شهابی تنها و تنها در راستای دفاع از حقوق کارگری خود و همکارانش فعالیت کرده است. با توجه به وضعیت بسیار وخیم شهابی در زندان که حتا مقامات پزشک قانونی را نیز وادار به اعتراض و هشدار کرده است، هر روز زندان برای رضا شهابی چیزی جز شکنجه ی جسمی نیست.
همچنین در این حکم، رضا شهابی، کارگر و عضو هیات مدیره و مسوول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، به ۵ سال ممنوعیت از فعالیت نیز محکوم شده است که به معنای تلاش برای خاموش کردن این انسان تلاشگر و شریف است.
در ادامه این حکم ضد کارگری، رضا شهابی محکوم به بازگرداندن ۷ میلیون تومان پول به صندوق حاکمیت شده است. پولی از سوی تعداد زیادی کارگر( که لیست نام آنها در سایت ها موجود است) جمع آوری شده است و رضا به عنوان امین این کارگران، این مبلغ را به خانواده ی کارگران زندانی داده است.
در چنین شرایطی که احکام ضد انسانی اینچنینی علیه کارگران و فعالان کارگری صادر میشود دولت ایران با حضور در مراجع جهانی، از جمله سازمان جهانی کار، وانمود میکند که هیچ کارگر و فعال کارگری در ایران در بند نیست!
کمیته دفاع از رضا شهابی ضمن محکوم کردن این حکم ضد کارگری، به نمایندگی از ۵۰۰ نفر عضو خود مشتمل بر اعضای خانواده رضا شهابی، و کارگران و فعالان کارگری عضو خود، از تمامی کارگران، فعالان کارگری و تشکل های و نهاد های داخلی و جهانی کارگری اکیدا درخواست میکند که برای لغو احکام صادره علیه رضا شهابی، به صورتی متحد و یکپارچه اقدام و اعتراض کنند و برنامه ها و اقدامات پیشنهادی خود را برای هماهنگی و اجرا به این کمیته اعلام نمایند.
اخبار روز: سازمان جمهوری خواهان ایران درباره ی ادعاهای ارضی امارات متحده به ایران که دوباره تکرار شده است، روز پنجشنبه ۲۴ فروردین بیانیه ی زیر را تحت عنوان «دست ها و صداهای مدعی، از تمامیت ارضی ایران کوتاه» منتشر کرده است:
به گزارش خبرگزاری دولتی امارات متحده عربی، وزیر خارجه این کشور سفر اخیر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به جزیره ابوموسی در خلیج فارس را نقض حاکمیت امارات خوانده و سفیر این کشور نیز به عنوان اعتراض از تهران فراخوانده شده است.
ادعای مالکیت امارات متحده عربی بر سه جزیره ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی ادعای تازه ای نیست و علیرغم سستی ها و تزلزل های سیاسی جمهوری اسلامی ایران در دفاع از تمامیت ارضی کشور، مردم ایران و فعالان سیاسی و فرهنگی میهن دوست همواره نسبت به چنین ادعایی که خلاف واقعیت های تاریخی و مستندات حقوق بین الملل است واکنش نشان داده و آنرا ادعایی واهی دانسته اند.
باردیگر برای آگاهی مقامات امارات متحده لازم به یاد آوری است که این سه جزیره ایرانی که از عهد باستان بخشی از ایران بوده، چهل سال قبل و پس از اشغال شصت و هشت ساله آن توسط نیروهای بریتانیا، زمانی به کنترل مجدد ایران درآمد که هنوز کشوری به نام امارات متحده عربی (با استقلال از بریتانیا) در جغرافیای سیاسی منطقه بوجود نیامده و در سازمان ملل متحد به ثبت نرسیده بود.
سازمان جمهوری خواهان ایران ضمن اعتراض شدید به تکرار چنین ادعاهایی هشدار می دهد که علیرغم شرایط دشواری که مردم ایران به دلیل استبداد حاکم بر کشور و بحران در سیاست خارجی با آن مواجهند، هرگز اجازه نخواهند داد تا تمامیت ارضی کشور با فرصت طلبی مدعیان از اوضاع بحرانی کنونی، مورد تهدید قرار گیرد.
سازمان جمهوری خواهان ایران
به گزارش خبرگزاری دولتی امارات متحده عربی، وزیر خارجه این کشور سفر اخیر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به جزیره ابوموسی در خلیج فارس را نقض حاکمیت امارات خوانده و سفیر این کشور نیز به عنوان اعتراض از تهران فراخوانده شده است.
ادعای مالکیت امارات متحده عربی بر سه جزیره ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی ادعای تازه ای نیست و علیرغم سستی ها و تزلزل های سیاسی جمهوری اسلامی ایران در دفاع از تمامیت ارضی کشور، مردم ایران و فعالان سیاسی و فرهنگی میهن دوست همواره نسبت به چنین ادعایی که خلاف واقعیت های تاریخی و مستندات حقوق بین الملل است واکنش نشان داده و آنرا ادعایی واهی دانسته اند.
باردیگر برای آگاهی مقامات امارات متحده لازم به یاد آوری است که این سه جزیره ایرانی که از عهد باستان بخشی از ایران بوده، چهل سال قبل و پس از اشغال شصت و هشت ساله آن توسط نیروهای بریتانیا، زمانی به کنترل مجدد ایران درآمد که هنوز کشوری به نام امارات متحده عربی (با استقلال از بریتانیا) در جغرافیای سیاسی منطقه بوجود نیامده و در سازمان ملل متحد به ثبت نرسیده بود.
سازمان جمهوری خواهان ایران ضمن اعتراض شدید به تکرار چنین ادعاهایی هشدار می دهد که علیرغم شرایط دشواری که مردم ایران به دلیل استبداد حاکم بر کشور و بحران در سیاست خارجی با آن مواجهند، هرگز اجازه نخواهند داد تا تمامیت ارضی کشور با فرصت طلبی مدعیان از اوضاع بحرانی کنونی، مورد تهدید قرار گیرد.
سازمان جمهوری خواهان ایران
اخبار روز:
بیانیه کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران
با موضعگیری های خود، احساسات هموطنان عرب خود را نیازارید
طی چهار ماه گذشته شاهد برخی از بیانیه ها و نوشته هایی بودیم که یا در موضعگیری های خود، وجود مردم عرب در عربستان ایران را نادیده گرفته اند، یا حاوی احساسات نژاد پرستانه ضد عربی و ضد ترکی بودند. بیانیه سخنگوی "َشورای هماهنگی راه سبز امید" به امضای اردشیر امیرارجمند، نمونه اول و مقاله سایتی به نام "فضول محله" و شعر منتشر شده در خبرگزاری فارس، نمونه دوم این نوشته ها بود. ما در این جا به بررسی این سه مورد می پردازیم:
۱- بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید
نخست، آقای اردشیر امیرارجمند سخنگوی "شورای هماهنگی راه سبز امید" روز بیست و دوم بهمن ماه گذشته بیانیه ای در محکوم کردن "بازداشت واعمال خشونت های غیر قانونی نسبت به شهروندان خوزستانی" صادر کردند. پیش از آن نیز شماری از شخصیت ها و سازمان سیاسی وحقوق بشری – از جمله دیده بان حقوق بشر و عفو بین الملل - در باره دستگیری ۶۵ تن از شهروندان عرب ومرگ دو تن از آنان بیانیه هایی صادر کرده واین اعمال سرکوبگرانه را محکوم کرده بودند که از این بابت از همه آنان سپاسگزاریم. در بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید آمده است: "ضمن محکوم کردن سرکوب، بازداشت و اعمال خشونتهای غیر قانونی نسبت به شهروندان خوزستانی که مطالبات خود را از طرق مسالمت آمیز دنبال میکنند، یک بار دیگر به اقتدارگرایان حاکم که ایجاد رعب و وحشت و اعمال خشونت و سرکوب رانشان از قدرت توخالی خود می دانند، لزوم آزادی همه زندانیان سیاسی فارغ از قومیت و مذهب آنها و رعایت حقوق همه قومیتها و اقلیتهای مذهبی را یادآور میشود". در حالی که همه رسانه ها، سازمان های سیاسی و حقوق بشری ایرانی وخارجی از دستگیری و مرگ "شهروندان عرب" در شوش و حمیدیه واهواز سخن گفته اند بیانیه یاد شده هویت قومی این افراد را نادیده می گیرد. ما از صادر کنندگان بیانیه می پرسیم که آیا حساسیت خاصی نسبت به واژه "عرب" دارند که از ذکر آن ابا داشته اند؟ ظاهرا آقایان از همگنان خود در حزب مشارکت، بسی محافظه کارتراند که مطبوعاتشان در روزگار اصلاحات، مقاله ها و گفتگوها درباره "شهروندان عرب" را منتشر می کردند و حساسیتی هم نداشتند. وقتی آقای امیرارجمند و شورای هماهنگی راه سبز امید از بر زبان راندن نام یکی از ملیت های تشکیل دهنده جامعه ایران یعنی عرب ها - با شش ملیون نفر جمعیت - پرهیز می کنند، چگونه می توان امیدوار بود که آقایان در فردای ایران، حقوق ملی و تاریخی این مردم را رعایت کنند؟ ما از این شورا انتظار داریم از رسوبات ذهنی نسبت به "عرب ها" رها شوند و این خطای خود را تصحیح کنند.
دوم، سایتی به نام "فضول محله" www.fozoolemahaleh.com مطلبی منشر کرده است با عنوان "ساختن هزاران مسجد و نامگذاری عربی خیابان ها، فرهنگ ما را به کجا میبرد؟" به قلم شخصی به نام سهراب ارژنگ. اگر مساله محدود به این سایت می بود شاید به این سایت گمنام ونویسنده گمنام ترش نمی پرداختیم اما وقتی برخی از سایت های فارسی این مطلب را نقل می کنند، نقد این گونه مطالب عرب ستیز بر ما واجب می آید. در بخشی از این مقاله آمده است: "از مسجد، حسینیه، مراکز به اصطلاح علمی، حوزه های آخوندی ملاها که در شهرهای گوناگون که بگذریم، به یک نوع فرهنگ زدایی و پایمال کردن آن سرتاسر کشور می رسیم و آن تغییر نام های زیبای پارسی میدان ها، و خیابان ها، موسسات، و ساختمان ها به تازی و یا نامیدن تازیان به خاک خفته و بلای کشورمان و یا کشورهای عربی، چون امام و امام زاده است. نیازی به ذکر مثال نیست. همه می دانند که نام های ابوذر، حر، غدیر، و یا هریک از امامان ۱۲ گانه، و مشابه آن، جایگزین نام های زیبای پارسی ما شده است".
البته هر شهر واستانی که اکثریت مردمش فارس باشند حق دارند میدان ها، خیابان ها و اماکن عموی را به "نام های زیبای پارسی" بنامند بی آن که لفظ تحقیر آمیز "تازی" را به کار گیرند و به ملیت های دیگر توهین نمایند. اما از گردانندگان این سایت و دیگرانی که این مطلب را نقل کرده اند می پرسیم که آیا این حق را برای دیگر خلق های ایران هم قائلند تا "نام های زیبای ترکی، کردی، عربی، بلوچی یا ترکمنی" بر میدان ها و خیابان ها و اماکن عمومی شهرها و استان های خود بگذارند؟ آیا مثلا هموطنان عرب حق دارند در عربستان (خوزستان) "نام های زیبای عربی" بر استان، شهرها و محله های خود بگذارند و جایگزین نام های تحمیلی "پارسی" کنند که با زور سرنیزه بر آنان تحمیل شده است؟ از سال ۱۹۲۵ تاکنون نام تاریخی استان ما را از عربستان به خوزستان و شهرهای ما را از "محمره" و"عبادان" و"خفاجیه" و"فلاحیه" و"معشور" و"خلف آباد" به خرمشهر و آبادان وسوسنگرد و شادگان و ماهشهر و رامشیر تبدیل کرده اند. کار به جایی رسیده که نام رودخانه ها، اماکن طبیعی، روستاها، کوچه ها و خیابان را هم به "نام های پارسی" بدل کرده اند که برخی از آنان افرادی عرب ستیز بوده اند مثل ابراهیم پورداود وامثال ایشان. ما حق نداریم نام نوزادانمان را از میان نام های عربی غیرمذهبی بگذاریم. تابلوهای مغازه های عرب ها در استان عربستان باید به "زبان پارسی" باشد والبته سنگ قبر مرده هایمان نیز. این امر در مورد دیگر ملیت های غیر فارس نیز کمابیش صدق می کند. و ما از نویسنده مقاله می پرسیم که آیا این فرهنگ زدایی نیست که شما هیچ اشاره ای به آن نمی کنید و فقط خود را می بینید و ملیت خودرا و در واقع تنها به قاضی می روید. شما که با تبختر نژادپرستانه سخن از ملتی می کنید که گویا "فرهنگ غنی و اصیل خود را رها کرده و دنباله رو پا برهنگان عرب گشته است" نود هشتاد وپنج سال است که با چماق "فرهنگ غنی واصیل" شصت در صد از مردمان ایران را از زبان و فرهنگ و ادبیات شان محروم کرده اید والبته به برکت زبان رسمی، در همه دوران تحصیل به زبان مادری خود تعلیم می بینید و هنوز هم اغلب میدان ها و خیابان ها واماکن عمومی، ونیز صدها کتابفروشی و رسانه های ارتباطی در سراسر ایران همگی به "زبان پارسی" است و سالانه صدها عنوان کتاب به "زبان زیبای پارسی" رسمی چاپ ومنتشر می شوند و البته با پشتوانه پول نفت همان "پابرهنگان عرب"، که بر اثر سیاست های نژاد پرستانه شما در بدترین حالت اقتصادی واجتماعی وفرهنگی نگه داشته شده اند. حال که با دیدن کمترین خدشه ای به این وضع به خروش می آیید آیا هیچ گاه فکر کرده اید که هموطنان غیرفارس شما یعنی اکثریت شهروندان این مملکت، یک در صد آن چه شما دارید ندارند؟
سوم، سایت خبرگزاری نیمه رسمی فارس وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ۲۱ فروردین ۹۱ برابر با ۹ آوریل ۱۲ در بخش گروه فرهنگی/ حوزه کتاب و ادبیات، رباعیاتی را منتشر کرده که در آن به عرب ها و ترک ها توهین کرده است .
در این گزارش که زیر عنوان "شعری درباره عملکرد ترکیه در قبال سوریه" منتشر شده شخصی به نام "شجاعالدین ابراهیمی" به قول خبرگزاری فارس "در پی رخدادهای سوریه و مداخله کشورهای غربی، عربی و ترکیه در امور داخلی این کشور رباعیهایی را سروده است."
در رباعی اول که نام "توطئه جدید" بر آن اطلاق شده شاعر ضمن "تازی" نامیدن عرب ها می گوید: "در سوریه «ترک» در پی «تاز» شده ست"..."چون «توطئهای «جدید» آغاز شده ست".
بی گمان واژه "تازی" در زبان فارسی امروزی برای توهین به عرب ها به کار می رود و خبرگزاری نیمه دولتی حکومت اسلامی – آریایی این را می داند.
این فرد به ظاهر شاعر که در مناسبت های مختلف هواداری خود را از نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر آن آیت الله علی خامنه ای اعلام داشته است در رباعی دیگری که نام "دم شیر" دارد چنین می گوید: "در «بیشه» چو ابراز به طنازی کرد... ترکیه «سگ» مراد را «تازی» کرد". و در ادامه با تاکید بر این که سوریه عراق نیست می افزاید: "«سوریه» عراق نیست حتم است سقط... با این «دم شیر» خر اگر بازی کرد .
در اینجا شاعر با استفاده از استعاره، عرب ها را "سگ" توصیف کرده و ترک ها را "خرانی" نامیده که با دم شیر بازی می کنند. شیر در اینجا اشاره به بشار اسد است زیرا "اسد" در زبان عربی یکی از نام های شیر است.
به نظر می رسد خبرگزاری نهاد نظامی - اسلامی سپاه پاسداران هم، حجاب های به ظاهر اسلامی و دینی را کنار گذاشته و باطن حقیقی خویش را نشان داده است. در این جا گرچه در ظاهر رهبران ایران و ترکیه و سوریه مضمون این شعر بی مایه هستند، اما نفرت نژادی علیه ملت های عرب و ترک در این شعر کاملا هویداست.
در پایان ضمن نکوهش این برخوردهای عرب ستیز و ترک ستیز بر اصرار خود در مبارزه علیه نژادپرستی در ایران ادامه داده و از شخصیت ها و نیروهای دموکرات وانسان دوست می خواهیم ما را در این راه یاری نمایند.
کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران
بیانیه شماره ۹/۱٣/۰۴/۱۲
با موضعگیری های خود، احساسات هموطنان عرب خود را نیازارید
طی چهار ماه گذشته شاهد برخی از بیانیه ها و نوشته هایی بودیم که یا در موضعگیری های خود، وجود مردم عرب در عربستان ایران را نادیده گرفته اند، یا حاوی احساسات نژاد پرستانه ضد عربی و ضد ترکی بودند. بیانیه سخنگوی "َشورای هماهنگی راه سبز امید" به امضای اردشیر امیرارجمند، نمونه اول و مقاله سایتی به نام "فضول محله" و شعر منتشر شده در خبرگزاری فارس، نمونه دوم این نوشته ها بود. ما در این جا به بررسی این سه مورد می پردازیم:
۱- بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید
نخست، آقای اردشیر امیرارجمند سخنگوی "شورای هماهنگی راه سبز امید" روز بیست و دوم بهمن ماه گذشته بیانیه ای در محکوم کردن "بازداشت واعمال خشونت های غیر قانونی نسبت به شهروندان خوزستانی" صادر کردند. پیش از آن نیز شماری از شخصیت ها و سازمان سیاسی وحقوق بشری – از جمله دیده بان حقوق بشر و عفو بین الملل - در باره دستگیری ۶۵ تن از شهروندان عرب ومرگ دو تن از آنان بیانیه هایی صادر کرده واین اعمال سرکوبگرانه را محکوم کرده بودند که از این بابت از همه آنان سپاسگزاریم. در بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید آمده است: "ضمن محکوم کردن سرکوب، بازداشت و اعمال خشونتهای غیر قانونی نسبت به شهروندان خوزستانی که مطالبات خود را از طرق مسالمت آمیز دنبال میکنند، یک بار دیگر به اقتدارگرایان حاکم که ایجاد رعب و وحشت و اعمال خشونت و سرکوب رانشان از قدرت توخالی خود می دانند، لزوم آزادی همه زندانیان سیاسی فارغ از قومیت و مذهب آنها و رعایت حقوق همه قومیتها و اقلیتهای مذهبی را یادآور میشود". در حالی که همه رسانه ها، سازمان های سیاسی و حقوق بشری ایرانی وخارجی از دستگیری و مرگ "شهروندان عرب" در شوش و حمیدیه واهواز سخن گفته اند بیانیه یاد شده هویت قومی این افراد را نادیده می گیرد. ما از صادر کنندگان بیانیه می پرسیم که آیا حساسیت خاصی نسبت به واژه "عرب" دارند که از ذکر آن ابا داشته اند؟ ظاهرا آقایان از همگنان خود در حزب مشارکت، بسی محافظه کارتراند که مطبوعاتشان در روزگار اصلاحات، مقاله ها و گفتگوها درباره "شهروندان عرب" را منتشر می کردند و حساسیتی هم نداشتند. وقتی آقای امیرارجمند و شورای هماهنگی راه سبز امید از بر زبان راندن نام یکی از ملیت های تشکیل دهنده جامعه ایران یعنی عرب ها - با شش ملیون نفر جمعیت - پرهیز می کنند، چگونه می توان امیدوار بود که آقایان در فردای ایران، حقوق ملی و تاریخی این مردم را رعایت کنند؟ ما از این شورا انتظار داریم از رسوبات ذهنی نسبت به "عرب ها" رها شوند و این خطای خود را تصحیح کنند.
دوم، سایتی به نام "فضول محله" www.fozoolemahaleh.com مطلبی منشر کرده است با عنوان "ساختن هزاران مسجد و نامگذاری عربی خیابان ها، فرهنگ ما را به کجا میبرد؟" به قلم شخصی به نام سهراب ارژنگ. اگر مساله محدود به این سایت می بود شاید به این سایت گمنام ونویسنده گمنام ترش نمی پرداختیم اما وقتی برخی از سایت های فارسی این مطلب را نقل می کنند، نقد این گونه مطالب عرب ستیز بر ما واجب می آید. در بخشی از این مقاله آمده است: "از مسجد، حسینیه، مراکز به اصطلاح علمی، حوزه های آخوندی ملاها که در شهرهای گوناگون که بگذریم، به یک نوع فرهنگ زدایی و پایمال کردن آن سرتاسر کشور می رسیم و آن تغییر نام های زیبای پارسی میدان ها، و خیابان ها، موسسات، و ساختمان ها به تازی و یا نامیدن تازیان به خاک خفته و بلای کشورمان و یا کشورهای عربی، چون امام و امام زاده است. نیازی به ذکر مثال نیست. همه می دانند که نام های ابوذر، حر، غدیر، و یا هریک از امامان ۱۲ گانه، و مشابه آن، جایگزین نام های زیبای پارسی ما شده است".
البته هر شهر واستانی که اکثریت مردمش فارس باشند حق دارند میدان ها، خیابان ها و اماکن عموی را به "نام های زیبای پارسی" بنامند بی آن که لفظ تحقیر آمیز "تازی" را به کار گیرند و به ملیت های دیگر توهین نمایند. اما از گردانندگان این سایت و دیگرانی که این مطلب را نقل کرده اند می پرسیم که آیا این حق را برای دیگر خلق های ایران هم قائلند تا "نام های زیبای ترکی، کردی، عربی، بلوچی یا ترکمنی" بر میدان ها و خیابان ها و اماکن عمومی شهرها و استان های خود بگذارند؟ آیا مثلا هموطنان عرب حق دارند در عربستان (خوزستان) "نام های زیبای عربی" بر استان، شهرها و محله های خود بگذارند و جایگزین نام های تحمیلی "پارسی" کنند که با زور سرنیزه بر آنان تحمیل شده است؟ از سال ۱۹۲۵ تاکنون نام تاریخی استان ما را از عربستان به خوزستان و شهرهای ما را از "محمره" و"عبادان" و"خفاجیه" و"فلاحیه" و"معشور" و"خلف آباد" به خرمشهر و آبادان وسوسنگرد و شادگان و ماهشهر و رامشیر تبدیل کرده اند. کار به جایی رسیده که نام رودخانه ها، اماکن طبیعی، روستاها، کوچه ها و خیابان را هم به "نام های پارسی" بدل کرده اند که برخی از آنان افرادی عرب ستیز بوده اند مثل ابراهیم پورداود وامثال ایشان. ما حق نداریم نام نوزادانمان را از میان نام های عربی غیرمذهبی بگذاریم. تابلوهای مغازه های عرب ها در استان عربستان باید به "زبان پارسی" باشد والبته سنگ قبر مرده هایمان نیز. این امر در مورد دیگر ملیت های غیر فارس نیز کمابیش صدق می کند. و ما از نویسنده مقاله می پرسیم که آیا این فرهنگ زدایی نیست که شما هیچ اشاره ای به آن نمی کنید و فقط خود را می بینید و ملیت خودرا و در واقع تنها به قاضی می روید. شما که با تبختر نژادپرستانه سخن از ملتی می کنید که گویا "فرهنگ غنی و اصیل خود را رها کرده و دنباله رو پا برهنگان عرب گشته است" نود هشتاد وپنج سال است که با چماق "فرهنگ غنی واصیل" شصت در صد از مردمان ایران را از زبان و فرهنگ و ادبیات شان محروم کرده اید والبته به برکت زبان رسمی، در همه دوران تحصیل به زبان مادری خود تعلیم می بینید و هنوز هم اغلب میدان ها و خیابان ها واماکن عمومی، ونیز صدها کتابفروشی و رسانه های ارتباطی در سراسر ایران همگی به "زبان پارسی" است و سالانه صدها عنوان کتاب به "زبان زیبای پارسی" رسمی چاپ ومنتشر می شوند و البته با پشتوانه پول نفت همان "پابرهنگان عرب"، که بر اثر سیاست های نژاد پرستانه شما در بدترین حالت اقتصادی واجتماعی وفرهنگی نگه داشته شده اند. حال که با دیدن کمترین خدشه ای به این وضع به خروش می آیید آیا هیچ گاه فکر کرده اید که هموطنان غیرفارس شما یعنی اکثریت شهروندان این مملکت، یک در صد آن چه شما دارید ندارند؟
سوم، سایت خبرگزاری نیمه رسمی فارس وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ۲۱ فروردین ۹۱ برابر با ۹ آوریل ۱۲ در بخش گروه فرهنگی/ حوزه کتاب و ادبیات، رباعیاتی را منتشر کرده که در آن به عرب ها و ترک ها توهین کرده است .
در این گزارش که زیر عنوان "شعری درباره عملکرد ترکیه در قبال سوریه" منتشر شده شخصی به نام "شجاعالدین ابراهیمی" به قول خبرگزاری فارس "در پی رخدادهای سوریه و مداخله کشورهای غربی، عربی و ترکیه در امور داخلی این کشور رباعیهایی را سروده است."
در رباعی اول که نام "توطئه جدید" بر آن اطلاق شده شاعر ضمن "تازی" نامیدن عرب ها می گوید: "در سوریه «ترک» در پی «تاز» شده ست"..."چون «توطئهای «جدید» آغاز شده ست".
بی گمان واژه "تازی" در زبان فارسی امروزی برای توهین به عرب ها به کار می رود و خبرگزاری نیمه دولتی حکومت اسلامی – آریایی این را می داند.
این فرد به ظاهر شاعر که در مناسبت های مختلف هواداری خود را از نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر آن آیت الله علی خامنه ای اعلام داشته است در رباعی دیگری که نام "دم شیر" دارد چنین می گوید: "در «بیشه» چو ابراز به طنازی کرد... ترکیه «سگ» مراد را «تازی» کرد". و در ادامه با تاکید بر این که سوریه عراق نیست می افزاید: "«سوریه» عراق نیست حتم است سقط... با این «دم شیر» خر اگر بازی کرد .
در اینجا شاعر با استفاده از استعاره، عرب ها را "سگ" توصیف کرده و ترک ها را "خرانی" نامیده که با دم شیر بازی می کنند. شیر در اینجا اشاره به بشار اسد است زیرا "اسد" در زبان عربی یکی از نام های شیر است.
به نظر می رسد خبرگزاری نهاد نظامی - اسلامی سپاه پاسداران هم، حجاب های به ظاهر اسلامی و دینی را کنار گذاشته و باطن حقیقی خویش را نشان داده است. در این جا گرچه در ظاهر رهبران ایران و ترکیه و سوریه مضمون این شعر بی مایه هستند، اما نفرت نژادی علیه ملت های عرب و ترک در این شعر کاملا هویداست.
در پایان ضمن نکوهش این برخوردهای عرب ستیز و ترک ستیز بر اصرار خود در مبارزه علیه نژادپرستی در ایران ادامه داده و از شخصیت ها و نیروهای دموکرات وانسان دوست می خواهیم ما را در این راه یاری نمایند.
کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران
بیانیه شماره ۹/۱٣/۰۴/۱۲
رفتار ناپسند زمامداران اسرائیل با گونتر گراس
حسين اسدی
|
من آنچه شر ط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند بگیر و خواه ملال
آقای جی شایی وزیر امورداخله اسرائیل درباره ی شعر"آنچه را که باید گفت" (Was gesagt werden muss) که گونتر گراس نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل سروده است، او را برای دولت اسرائیل "شخصیت نامطلوب" (Persona no grata)، ومسافترش به اسرائیل را به استناد ماده ای از قوانین این کشور که بمسافرت اعضاء حزب نازی مربوط میگردد ممنوع نموده است. استدلال آقای جی شایی این است که:
"اگرگونتر گراس میخواهد همچنان به نشر آثار دروغ و پریشانگویی های خود بپردازد، این کار را در ایران انجام دهد، چه در آنجا او با مخاطبین مشتاق تری روبرو خواهد بود."
آقای لیبرمن وزیر امور خارجه اسرائیل هم آقای گراس را انتلکتوئلی میداند که حاضراست "یهودیان را در محراب ضد صهیونیستی قربانی نماید."
این گاو مقددسی که سر چشمه طوفانی از کینه و نفرت و اتهام سیاستمداران اسرائیلی علیه گراس گردیده است، انتقادی است که این نویسنده بخود اجازه داده است نسبت به سیاست اسرائیل و نه به یهودیان در مجموع و حتیمردم اسرائیل نماید. چه آقای گراس در مصاحبه ای علاوه بر هشدار به اعمال و گفتاری که میتواند باعث بروز جنگ خانمان برانداز دیگری در منطقه گردد، جنگی که شروع آن ساده به نظر میرسد ولی پایان آن برای هیچکس قابل پیش بینی نخواهد بود، سخن و منظور اصلی خود را چنین بیان میکند که:
"من در درجه اول به حکومت کنونی اسرائیل آقای نتانیاهو انتقاد دارم، فردی که به نظر من در شرایط کنونی بزرگترین صدمه را به کشور اسرائیل وارد می آورد. چه او بر خلاف قطعنامه های سازمان ملل متحد کماکان به ساختن شهرک های یهودی نشین [در سرزمین های اشغالی] اجازه میدهد. و من به سیاست هایی انتقاد دارم که هرروز بر دشمنان کشور اسرائیل می افزایند و این کشور را هرروزه به طرف انزوای بیشتر سوق میدهند."
وزرای اسرائیلی که خواهان سکوت گراس هستند، مثل اینکه بیاد ندارند که آنچه عمدتأ باعث بوجود آمدن هولوکاست شد، سکوت مردم آلمان و روشنفکران این کشور و بطور کلی جامعه جهانی بود، که در برابر تجاوزات رژیم توتالیتر نازی که از ابتدا به حقوق دیگرانی که بهر دلیل خارج از چارچوب خود می پنداشت خاموشی گزید. و اگر قرار باشد که سکوت برقرار شود بعید نخواهد بود روزی که آنان خود به صدای اعتراضی نیاز دارند کسی پیدا نگردد که چنین صدایی ازگلویش بر خیزد. و آنوقت است که سخنان برتولد برشت در این مورد مصداق پیدا میکند، که نوشت:
اول کمونیست ها را گرفتند
من سکوت کردم چون کمونیست نبودم
بعد یهودی ها را گرفتند
من سکوت کردم چون یهودی نبودم
سپس کار گران عضو سندیکا را گرفتند
من سکوت کردم چون عضو سندیکا نبودم
بعد از آنهم کاتو لیک ها را گرفتند
و من سکوت کردم چون من پروتستانت بودم
آخر سر هم من را گرفتند
و دیگر کسی باقی نمانده بود که حرفی بزند
بنابراین اگر امروز نویسنده مسٶلی به سیاست های اسرائیل که بوی جنگ میدهد، و به ستمی که به مردم فلسطین روا میدارند که اظهر من الشمس است انتقاد میکند، بایستی از این صدای اعتراض علیه ناحق استقبال کرد. و مشخص نیست که سیاستمداران کشور اسرائیل به چه دلیل این قدر برآشفته میشوند، مگر آنان برای سیاست های خود چه تقدسی و چه نقشی قائلند که قصد دارند حتی زبان نویسنده توانایی چون گراس هم بخاطر هشدارش نسبت به ادامه این سیاست ها که هر روز بر دشمنان کشور اسرائیل می افزاید و این کشور را به طرف انزوای بیشتر سوق میدهد، و یا هشدار او نسبت به عواقب جنگی که زندگی ملتی (ایران) بی گناه را به خطر می اندازد و آنان دائمأ بر طبل آن میکوبند را ببندند، و با چنین وضع خشنی او را مورد توهین و افترا قرار دهند. مگر این که از دید آنها دولت اسرائیل نه هم چون سایر دول دنیا، بلکه تافته جدا بافته ای باشد، مقدس و از هر گونه انتقاد مبرا.
اگر سران دولت و نظام غیرمشروع حاکم بر ایران هم طاقت شنیدن تمام حرفهای آقای گراس را نداشته، و فقط به پخش آن بخش از سخنان او می پردازند که به مذاق آنان سازگار است، و آنچه را که در انتقاد بدانان است سانسورمیکنند، آیا سیاستمداران اسرائیلی شرم و ابایی ندارند اگر مردم ایران و بطور کلی آنان که چنین سخنانی را می خوانند، و چنین رفتاری را مشاهده می کنند، تشابهی بین اعمال آنان که خود را نماینده دولتی دموکرات می دانند و سردمداران نظام جمهوری اسلامی برقرار کنند؟
من در مقاله قبلی خود تذکر داده بودم و باز هم تکرار میکنم که:
"نابودی تآسیسات هسته ای ایران زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که از ایران هم همچون عراق و افغانستان جز سرزمین های سوخته چیزی باقی نمانده باشد. مقامات جمهوری اسلامی درجۀ بی اعتنایی خود به جان مردم را بارها نشان داده اند. این جماعت غیر مسئول که در میان مردم ایران فاقد هرگونه مشروعیتند، سعی نموده اند بخشی از تآسیسات هسته ای را به درون شهرها و مراکز پر جمعیت کشور انتقال دهند و در نقاطی مستقرکنند که اگر شما بخواهید[ از طریق جنگ] به مقصود خود برسید ناچار از بمباران این نواحی و بالنتیجه کشتار تعداد زیادی مردم بی گناه خواهید بود. و این همان چیزی است که دلخواه سران جمهوری اسلامی است. و اما ارتکاب چنین جنایتی گناهی خواهد بود که هیچ ایرانی علاقمند به سرزمینش [و هیچ انسان صلح طلبی همچون آقای گراس] بر شما و متحدین تان نخواهد بخشید." و هسته اصلی سخن آقای گراس هم همین است.
فر وردین ۱۳۹۱
تو خواه از سخنم پند بگیر و خواه ملال
آقای جی شایی وزیر امورداخله اسرائیل درباره ی شعر"آنچه را که باید گفت" (Was gesagt werden muss) که گونتر گراس نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل سروده است، او را برای دولت اسرائیل "شخصیت نامطلوب" (Persona no grata)، ومسافترش به اسرائیل را به استناد ماده ای از قوانین این کشور که بمسافرت اعضاء حزب نازی مربوط میگردد ممنوع نموده است. استدلال آقای جی شایی این است که:
"اگرگونتر گراس میخواهد همچنان به نشر آثار دروغ و پریشانگویی های خود بپردازد، این کار را در ایران انجام دهد، چه در آنجا او با مخاطبین مشتاق تری روبرو خواهد بود."
آقای لیبرمن وزیر امور خارجه اسرائیل هم آقای گراس را انتلکتوئلی میداند که حاضراست "یهودیان را در محراب ضد صهیونیستی قربانی نماید."
این گاو مقددسی که سر چشمه طوفانی از کینه و نفرت و اتهام سیاستمداران اسرائیلی علیه گراس گردیده است، انتقادی است که این نویسنده بخود اجازه داده است نسبت به سیاست اسرائیل و نه به یهودیان در مجموع و حتیمردم اسرائیل نماید. چه آقای گراس در مصاحبه ای علاوه بر هشدار به اعمال و گفتاری که میتواند باعث بروز جنگ خانمان برانداز دیگری در منطقه گردد، جنگی که شروع آن ساده به نظر میرسد ولی پایان آن برای هیچکس قابل پیش بینی نخواهد بود، سخن و منظور اصلی خود را چنین بیان میکند که:
"من در درجه اول به حکومت کنونی اسرائیل آقای نتانیاهو انتقاد دارم، فردی که به نظر من در شرایط کنونی بزرگترین صدمه را به کشور اسرائیل وارد می آورد. چه او بر خلاف قطعنامه های سازمان ملل متحد کماکان به ساختن شهرک های یهودی نشین [در سرزمین های اشغالی] اجازه میدهد. و من به سیاست هایی انتقاد دارم که هرروز بر دشمنان کشور اسرائیل می افزایند و این کشور را هرروزه به طرف انزوای بیشتر سوق میدهند."
وزرای اسرائیلی که خواهان سکوت گراس هستند، مثل اینکه بیاد ندارند که آنچه عمدتأ باعث بوجود آمدن هولوکاست شد، سکوت مردم آلمان و روشنفکران این کشور و بطور کلی جامعه جهانی بود، که در برابر تجاوزات رژیم توتالیتر نازی که از ابتدا به حقوق دیگرانی که بهر دلیل خارج از چارچوب خود می پنداشت خاموشی گزید. و اگر قرار باشد که سکوت برقرار شود بعید نخواهد بود روزی که آنان خود به صدای اعتراضی نیاز دارند کسی پیدا نگردد که چنین صدایی ازگلویش بر خیزد. و آنوقت است که سخنان برتولد برشت در این مورد مصداق پیدا میکند، که نوشت:
اول کمونیست ها را گرفتند
من سکوت کردم چون کمونیست نبودم
بعد یهودی ها را گرفتند
من سکوت کردم چون یهودی نبودم
سپس کار گران عضو سندیکا را گرفتند
من سکوت کردم چون عضو سندیکا نبودم
بعد از آنهم کاتو لیک ها را گرفتند
و من سکوت کردم چون من پروتستانت بودم
آخر سر هم من را گرفتند
و دیگر کسی باقی نمانده بود که حرفی بزند
بنابراین اگر امروز نویسنده مسٶلی به سیاست های اسرائیل که بوی جنگ میدهد، و به ستمی که به مردم فلسطین روا میدارند که اظهر من الشمس است انتقاد میکند، بایستی از این صدای اعتراض علیه ناحق استقبال کرد. و مشخص نیست که سیاستمداران کشور اسرائیل به چه دلیل این قدر برآشفته میشوند، مگر آنان برای سیاست های خود چه تقدسی و چه نقشی قائلند که قصد دارند حتی زبان نویسنده توانایی چون گراس هم بخاطر هشدارش نسبت به ادامه این سیاست ها که هر روز بر دشمنان کشور اسرائیل می افزاید و این کشور را به طرف انزوای بیشتر سوق میدهد، و یا هشدار او نسبت به عواقب جنگی که زندگی ملتی (ایران) بی گناه را به خطر می اندازد و آنان دائمأ بر طبل آن میکوبند را ببندند، و با چنین وضع خشنی او را مورد توهین و افترا قرار دهند. مگر این که از دید آنها دولت اسرائیل نه هم چون سایر دول دنیا، بلکه تافته جدا بافته ای باشد، مقدس و از هر گونه انتقاد مبرا.
اگر سران دولت و نظام غیرمشروع حاکم بر ایران هم طاقت شنیدن تمام حرفهای آقای گراس را نداشته، و فقط به پخش آن بخش از سخنان او می پردازند که به مذاق آنان سازگار است، و آنچه را که در انتقاد بدانان است سانسورمیکنند، آیا سیاستمداران اسرائیلی شرم و ابایی ندارند اگر مردم ایران و بطور کلی آنان که چنین سخنانی را می خوانند، و چنین رفتاری را مشاهده می کنند، تشابهی بین اعمال آنان که خود را نماینده دولتی دموکرات می دانند و سردمداران نظام جمهوری اسلامی برقرار کنند؟
من در مقاله قبلی خود تذکر داده بودم و باز هم تکرار میکنم که:
"نابودی تآسیسات هسته ای ایران زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که از ایران هم همچون عراق و افغانستان جز سرزمین های سوخته چیزی باقی نمانده باشد. مقامات جمهوری اسلامی درجۀ بی اعتنایی خود به جان مردم را بارها نشان داده اند. این جماعت غیر مسئول که در میان مردم ایران فاقد هرگونه مشروعیتند، سعی نموده اند بخشی از تآسیسات هسته ای را به درون شهرها و مراکز پر جمعیت کشور انتقال دهند و در نقاطی مستقرکنند که اگر شما بخواهید[ از طریق جنگ] به مقصود خود برسید ناچار از بمباران این نواحی و بالنتیجه کشتار تعداد زیادی مردم بی گناه خواهید بود. و این همان چیزی است که دلخواه سران جمهوری اسلامی است. و اما ارتکاب چنین جنایتی گناهی خواهد بود که هیچ ایرانی علاقمند به سرزمینش [و هیچ انسان صلح طلبی همچون آقای گراس] بر شما و متحدین تان نخواهد بخشید." و هسته اصلی سخن آقای گراس هم همین است.
فر وردین ۱۳۹۱
بیانیه سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا
در گذشت احمد بن بلا ، نخستین رئیسجمهور الجزایر نوین، یکی از دوستداران بزرگ دکتر محمد مصدق
احمد بن بلا در شامگاه چهارشنبه (۱۱ آوریل/۲۳ فروردین) در خانهی خود در الجزیره درگذشت.
در سال ۱۹۶۴ کنگرهً تاریخی جبهه آزادیبخش ملی الجزایرکه یک هزار و هشتصد تن نماینده ی جبهه ی آزادیبخش الجزایر در آن شرکت داشتند، در بارهً آزادی دکتر محمد مصدق قطعنامه زیر را تصویب کرد.
«کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر آزادی فوری آقای دکتر محمد مصدق رئیس دولت ایران را که پس از کودتای امپریالیستی ۱۹۵۳ زندانی شده اند خواستار است.»
بن بلا که شخصیتی محبوب و مورد احترام مردم کشورخود و بسیاری از مردم جهان بود در سال ۱۹۱۶ در مارنیا، در نزدیکی شهر اوران به دنیا آمد. او که از آغاز جوانی در سازمان های استقلال طلب سرزمینش مبارزه کرده بود از بنیانگذاران "جبهه آزادیبخش ملی" الجزایر و از کسانی بود که قیام ۱۹۵۴ برای کسب استقلال الجزایر علیه استعمارگران فرانسوی را سازمان دادند. وی پس از استقلال الجزایر، سمت ریاست جمهوری و رهبری حزب حاکم را برعهده گرفت.
بن بلا در برخی از اظهارات خود گفته بود که مصدق یکی از شخصیت های الهام بخش مبارزات استقلال طلبانه الجزایر بوده است.
در آغاز کنگرهً تاریخی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در سال ۱۹۶۴ که یک هزار و هشتصد تن نماینده ی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در آن شرکت داشتند، پیام شادباش هیاًت اجرائیه سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا خطاب به کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر خوانده شد. سپس این کنگره در بارهً آزادی دکتر محمد مصدق قطعنامه زیر را در میان شور و هیجان شدید نمایندگان و حاضران صادر کرد.
«کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر آزادی فوری آقای دکتر محمد مصدق رئیس دولت ایران را که پس از کودتای امپریالیستی ۱۹۵۳ زندانی شده اند خواستار است.»
روزنامه "الشعب" ارگان کمیته مرکزی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در این باره نوشت:
"همینکه نام مصدق برده شد، نمایندگان کنگره از جای برخاستند و با کف زدنهای ممتد این قطعنامه را تصویب کردند."
در همین کنگره، بن بلا یک قطعه عکس خود را نیز به نشریه "ایران آزاد، ارگان سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا" اهدا کرده و در زیر آن به خط خویش نوشته است: "به ایران آزاد، با بهترین آرزوها، الجزیره، ۲۳ ژوپن ۶۴، بن بلا "
بن بلا از جمله ٩ تن از رهبران جنبش استقلال الجزایر بود که از آنان با عنوان "٩ رهبر تاریخی" یاد می شود.
احمد بن بلا مسئول روابط خارجی "جبهۀ آزادیبخش ملی الجزایر" (FLN) بود که در سال ١٩٥٤ تأسیس شد و پس از استقلال این کشور در سال ١٩٦٢، تا سال ١٩٨٩ قدرت را به مدت ٢٧ سال به گونه ای بلامنازع و بی رقیب در دست داشت.
از این تاریخ به بعد الجزایر دارای نظام چند حزبی شد.
احمد بن بلا، از پیشگامان جنگ مردم الجزایر علیه استعمار فرانسه، ٢٤ سال از عمر خود را در زندان گذراند.
از این ٢٤ سال در حدود ١٠ سال آن در زندان فرانسویان سپری شد و قهرمان استقلال الجزایر پس از سرنگون شدن از قدرت در سال ١٩٦٣ با کودتای سرهنگ بومدّین، تا سال ١٩٧٨ زندانی انقلابی شد که خود از رهبران طراز اول آن بود.
احمد بن بلا که پس از آزادی از زندان در پی مرگ بومدین، مدتی در منزلش تحت نظر بود سرانجام در مقام منتقد رژیم راه تبعید را در پیش گرفت و ابتدا در فرانسه و سپس در سوییس اقامت گزید.
در سال ١٩٨٢ در سوییس، "جنبش برای دموکراسی در الجزایر" را تأسیس کرد.
در پی باز شدن نسبی فضای سیاسی در سال های دهۀ ٨٠ سدۀ بیستم، احمد بن بلا به کشورش بازگشت.
در سال ١٩٩٠ جنبش تشکیل شده توسط او و در حدود سی حزب و تشکل سیاسی دیگر اجازۀ فعالیت گرفتند.
مراسم تشییع جنازۀ احمد بن بلا امروز (جمعه) برگذار گردید و پیکر او در قطعۀ شهدا در گورستان بزرگ العالیه در پایتخت الجزایر طی مراسمی رسمی به خاک سپرده شد.
دولت الجزایر به مناسبت درگذشت این رهبر تاریخی هشت روز عزای ملی اعلام کرده است.
احترام آزادی
۲۵ فروردين ۱٣۹۱ - ۱٣ آوريل ۲۰۱۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیانیه سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا
در سال ۱۹۶۴ کنگرهً تاریخی جبهه آزادیبخش ملی الجزایرکه یک هزار و هشتصد تن نماینده ی جبهه ی آزادیبخش الجزایر در آن شرکت داشتند، در بارهً آزادی دکتر محمد مصدق قطعنامه زیر را تصویب کرد.
«کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر آزادی فوری آقای دکتر محمد مصدق رئیس دولت ایران را که پس از کودتای امپریالیستی ۱۹۵۳ زندانی شده اند خواستار است.»
بن بلا که شخصیتی محبوب و مورد احترام مردم کشورخود و بسیاری از مردم جهان بود در سال ۱۹۱۶ در مارنیا، در نزدیکی شهر اوران به دنیا آمد. او که از آغاز جوانی در سازمان های استقلال طلب سرزمینش مبارزه کرده بود از بنیانگذاران "جبهه آزادیبخش ملی" الجزایر و از کسانی بود که قیام ۱۹۵۴ برای کسب استقلال الجزایر علیه استعمارگران فرانسوی را سازمان دادند. وی پس از استقلال الجزایر، سمت ریاست جمهوری و رهبری حزب حاکم را برعهده گرفت.
بن بلا در برخی از اظهارات خود گفته بود که مصدق یکی از شخصیت های الهام بخش مبارزات استقلال طلبانه الجزایر بوده است.
در آغاز کنگرهً تاریخی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در سال ۱۹۶۴ که یک هزار و هشتصد تن نماینده ی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در آن شرکت داشتند، پیام شادباش هیاًت اجرائیه سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا خطاب به کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر خوانده شد. سپس این کنگره در بارهً آزادی دکتر محمد مصدق قطعنامه زیر را در میان شور و هیجان شدید نمایندگان و حاضران صادر کرد.
«کنگره جبهه آزادیبخش ملی الجزایر آزادی فوری آقای دکتر محمد مصدق رئیس دولت ایران را که پس از کودتای امپریالیستی ۱۹۵۳ زندانی شده اند خواستار است.»
روزنامه "الشعب" ارگان کمیته مرکزی جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در این باره نوشت:
"همینکه نام مصدق برده شد، نمایندگان کنگره از جای برخاستند و با کف زدنهای ممتد این قطعنامه را تصویب کردند."
در همین کنگره، بن بلا یک قطعه عکس خود را نیز به نشریه "ایران آزاد، ارگان سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا" اهدا کرده و در زیر آن به خط خویش نوشته است: "به ایران آزاد، با بهترین آرزوها، الجزیره، ۲۳ ژوپن ۶۴، بن بلا "
بن بلا از جمله ٩ تن از رهبران جنبش استقلال الجزایر بود که از آنان با عنوان "٩ رهبر تاریخی" یاد می شود.
احمد بن بلا مسئول روابط خارجی "جبهۀ آزادیبخش ملی الجزایر" (FLN) بود که در سال ١٩٥٤ تأسیس شد و پس از استقلال این کشور در سال ١٩٦٢، تا سال ١٩٨٩ قدرت را به مدت ٢٧ سال به گونه ای بلامنازع و بی رقیب در دست داشت.
از این تاریخ به بعد الجزایر دارای نظام چند حزبی شد.
احمد بن بلا، از پیشگامان جنگ مردم الجزایر علیه استعمار فرانسه، ٢٤ سال از عمر خود را در زندان گذراند.
از این ٢٤ سال در حدود ١٠ سال آن در زندان فرانسویان سپری شد و قهرمان استقلال الجزایر پس از سرنگون شدن از قدرت در سال ١٩٦٣ با کودتای سرهنگ بومدّین، تا سال ١٩٧٨ زندانی انقلابی شد که خود از رهبران طراز اول آن بود.
احمد بن بلا که پس از آزادی از زندان در پی مرگ بومدین، مدتی در منزلش تحت نظر بود سرانجام در مقام منتقد رژیم راه تبعید را در پیش گرفت و ابتدا در فرانسه و سپس در سوییس اقامت گزید.
در سال ١٩٨٢ در سوییس، "جنبش برای دموکراسی در الجزایر" را تأسیس کرد.
در پی باز شدن نسبی فضای سیاسی در سال های دهۀ ٨٠ سدۀ بیستم، احمد بن بلا به کشورش بازگشت.
در سال ١٩٩٠ جنبش تشکیل شده توسط او و در حدود سی حزب و تشکل سیاسی دیگر اجازۀ فعالیت گرفتند.
مراسم تشییع جنازۀ احمد بن بلا امروز (جمعه) برگذار گردید و پیکر او در قطعۀ شهدا در گورستان بزرگ العالیه در پایتخت الجزایر طی مراسمی رسمی به خاک سپرده شد.
دولت الجزایر به مناسبت درگذشت این رهبر تاریخی هشت روز عزای ملی اعلام کرده است.
احترام آزادی
۲۵ فروردين ۱٣۹۱ - ۱٣ آوريل ۲۰۱۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیانیه سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا
دور اول مذاکرات هسته ای در استانبول "سازنده" و "مثبت" بود
در پایان دور اول گفتگوهای جمهوری اسلامی ایران و گروه (١+٥) در استانبول که امروز صورت گرفت، سخنگوی خانم کاترین اشتون- مسئول سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا و رئیس هیات نمایندگی گروه (١+٥) در این گفتگوها، فضای مذاکرات را فضائی "مثبت" و "کاملاً متفاوت" با دور پیشین این مذاکرات در ژانویۀ ٢٠١١ توصیف کرد.
به گزارش خبرگزاری رویترز از استانبول، "مایکل مان"*، سخنگوی خانم اشتون، پس از انجام دور اول گفتگوهای امروز رویکرد ایران را "سازنده" خواند و گفت استباط گروه (١+٥) این است که جمهوری اسلامی ایران "برای نخستین بار واقعاًٌ خواهان مذاکره و گفتگوست."یک دیپلمات غربی نیز فضای این گفتگوها را با مذاکرات پیشین کاملاً متفاوت خواند.
نشست دومی نیز همین امروز در استانبول میان دو طرف برگزار می شود.
نخستین نشست امروز به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سه ساعت به درازا کشیده و در پشت درهای بسته صورت گرفته است.
نشست دوم قرار است در ساعت پانزده و سی دقیقۀ امروز به وقت پاریس (شانزده و سی دقیقه در استانبول) آغاز شود.
در این میان خبرگزاری فرانسه به نقل از دو منبع غربی از آمادگی آمریکا برای برگزاری نشستی دوجانبه با هیات ایرانی خبر داد و سخنگوی مسئول سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا نیز به نوبۀ خود گفت همۀ کشورهای عضو گروه (١+٥) به داشتن گفتگوی دوجانبه با ایران ابراز تمایل کرده اند.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) می نویسد "مایکل مان" در جمع خبرنگاران در مورد امکان دیداری دو جانبه میان آمریکائیان و ایرانیان گفت مطمئن نیست چنین دیداری صورت گیرد اما گویا نمایندۀ امریکا درخواست کرده است با رئیس هیأت نمایندگی ایران دیدار کند.
*
توقیف کشتی حامل اسلحۀ ایران برای سوریه
هفته نامۀ آلمانی اشپیگل در سایت اینترنتی خود از توقیف یک کشتی آلمانی حامل تسلیحات ایران به مقصد سوریه در ٨٠ کیلومتری بندر طرطوس سوریه خبر داد.
به نوشتۀ این نشریه، کشتی آلمانی "آتلانتیک کروزر"* متعلق به شرکت "باک اشتایگل"* چند روز پیش در بندر جیبوتی محمولۀ تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران برای رژیم سوریه را بارگیری کرده است. این محموله را یک کشتی باربری ایران به جیبوتی حمل کرده بود.به کمک افرادی که از رژیم دمشق جدا شده اند وجود این محمولۀ تسلیحاتی افشا و شرکت آلمانی "باک اشتایگل" در جریان آن قرار گرفته است.
خبرگزاری فرانسه در پایان گزارشی که به این ماجرا اختصاص داده است یادآوری می کند که سازمان ملل متحد در حال حاضر سرگرم تحقیق در مورد انتقال جنگ افزار و تجهیزات نظامی از ایران به سوریه است.
بر اساس قطعنامه های تصویب شده علیه جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با فعالیت های هسته ای این کشور، ایران حق صدور اسلحه به کشوری دیگر را ندارد.
به عنوان نمونه می توان به قطعنامۀ شمارۀ ١٧٤٧ شورای امنیت سازمان ملل اشاره کرد که در سال ٢٠٠٧ به تصویب رسیده و بر اساس آن صادرات تسلیحاتی ایران مشمول تحریم و ممنوع اعلام شده است.
جـــرس:
هاشمی رفسنجانی در گفتگویی پیرامون آزاد اندیشی دینی و روشنفکری اسلامی با بیان اینکه این دو مفهوم را یکی می داند، معتقد است "گرچه كم بودن قید و بندها، كار نوآوری را برای نواندیشان غیردینی آسانتر میكند اما اسلام به روشنفكر دینی نشاط و سرزندگی میبخشد و او را در عمق وجدان متعهد میسازد."
به گزارش شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، وی با نسبی در نظر گرفتن مفهوم "آزاداندیش دینی"، یادآوری می کند که مصادیق روشنفکر دینی در هر زمانی زیاد نیست.
هاشمی "آزاداندیشی دینی" و "روشنفكری اسلامی" را یکی عنوان کرده و در تعریف روشنفكری دینی می گوید: "دهها صفت برای روشنفكر ارائه شده كه مهمترین آنها اینهاست؛ «آگاهی از احوال و اوضاع زمانه»، «شناخت دردها و آسیبها و امتیازات جامعه»، «شجاعت در شناخت و بیان درد و درمان جامعه»، «آزادمنشی در تفكر و اندیشه و نقادی نسبت به وضع موجود»، «رو به آینده داشتن و تنفر از عقبگرد و درجا زدن»، «عاشق نوآوری و پیشبرد جامعه» و «عاری از خرافه و تحجّر و مزین به عقلانیت در فكر و عقل». البته اینگونه توصیفها از منظر حامیان روشنفكری است و در مقابل توصیفهای مذمت گونهای از سوی مخالفان آزاداندیشی برای روشنفكران وجود دارد. "
هاشمی رفسنجانی در "تفاوت روشنفكر دینی و روشنفكر مطلق" می گوید: "تفاوتشان در اینجاست كه اولی در محدوده دین مورد قبولش عمل میكند . فرض این است كه او به دین اعتقاد دارد و برخلاف معتقدات خویش به راهی نمیرود و دومی چون چنین سرمایه و راهنمایی مثل معارف آسمانی ندارد، آزادتر، ولی بدون سرمایه پیش میرود. گرچه كم بودن قید و بندها، كار نوآوری را برای نواندیشان غیردینی آسانتر میكند، اما اولاً كمتر جامعهای هست كه نوعی قید و بند و تعصبهای سنتی، قومی، ملی و اجتماعی نداشته باشد و ثانیاً راهنماییهای الهی، محقق را از لغزشهایی از نوع آنكه فرهنگ غرب به آن آلوده شده، حفاظت میكند و باتوجه به تجربه و اسناد معتبر اسلامی میتوانیم بگوییم، اسلام به روشنفكر دینی نشاط و سرزندگی میبخشد و او را در عمق وجدان متعهد میسازد."
هاشمی تاکید می کند "توصیفهای مذمت گونهای ازسوی مخالفان آزاداندیشی برای روشنفكران وجود دارد و آزاد اندیش دینی در شناخت و بیان درد و درمان جامعه شجاعت دارد."جـــرس:
به گزارش منابع رسمی، پزشکان اورژانس تهران در یک عملیات امدادی سریع و انساندوستانه جان یک فرد آمریکایی که در هواپیما دچار عارضه قلبی شده بود را نجات دادند.
به گزارش ایرنا، حسن عباسی، مدیر کل روابط عمومی اورژانس تهران این خبر را روز شنبه اعلام کرد و افزود: یک فروند هواپیما متعلق به یکی از شرکتهای خارجی خطوط هوایی که روز گذشته عازم کشور امارات بود، به هنگام عبور از مرز هوایی کشورمان به علت وخیم شدن حال یک مسافر آمریکایی و نبود امکانات پزشکی در هواپیما مجبور به فرود اضطراری در فرودگاه امام تهران شد.
عباسی ادامه داد: این فرد آمریکایی که ۵۲ سال سن دارد، دچار عارضه ناگهانی قلبی شده بود که بلافاصله پس از فرود هواپیما از سوی پزشکان اورژانس تهران مورد معاینه و اقدامات اولیه پزشکی قرار گرفت.
وی افزود: سرعت عمل و مهارت پزشکان ایرانی که بدون توجه به ملیت فرد بیمار اقدامات اولیه پزشکی را بر روی فرد آمریکایی انجام می دادند، موجب حیرت و تحسین مسافران و خدمه هواپیما قرار گرفت.
مدیر روابط عمومی اورژانس تهران افزود: چنانچه تیم پزشکی اورژانس تهران به موقع خود را به فرودگاه نمی رساند، بدون شک این فرد آمریکایی جان خود را از دست می داد.
عباسی اظهار داشت: بیمار مذکور پس از هماهنگی با مسئولان فرودگاه برای مداوا به یکی از بیمارستانهای مجهز تهران اعزام شد و هم اکنون در این بیمارستان تحت درمان قرار دارد.
هنوز از واکنش های دیپلماتیک و گزارش رسانه های بین المللی در این زمینه خبری منتشر نشده است.
یاداشت ریحانه طباطبایی به اسماعیل صحابه
جـــرس: ریحانه طباطبایی، روزنامه نگار محکوم به زندان، طی یادداشتی خطاب به اسماعیل صحابه تبریزی، عضو جوان جبهه مشارکت که هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین مدت زمان حبس خود را می گذارند، می نویسد: "می بینی راست می گویند که همه چی عادی می شود حتی سخت ترین روزها، فقط زمان نیاز داری تا به هر غمی عادت کنی، گویا ما هم داریم به همه چی عادت می کنیم، نبودن شماها، به سیاه بودن روزهایمان، به نبودن نخست وزیر امام، به دربند بودن شیخ و …"
ریحانه در پست وبلاگی اخیر خود به این زندانی سیاسی همزمان تاکید می کند: "اما نه برادر عادت نمی کنیم، تا زمانیکه می نویسم و تا زمانیکه از دلتتگی هایمان می گوییم عادت نمی کنیم، تا زمانیکه این دلتتگی ها آزارمان می دهد عادت نمی کنیم، اصلا همین نامه نوشتن ها نشان دهنده این هست که اسیر سیاهی شب نمی شویم که برای دیدن دوباره خورشید که برای رسیدن به صبح هنوز هستیم، که هنوز ایستاده ایم…"
گفتنی است اسماعیل صحابه تبریزی، عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت، مهر ماه سال ۸۸ در جران مراسم دعای کمیل خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت و پس از دو ماه انفرادی آزاد شد، اما مرداد ماه ۸۹ در دادگاهی که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، به اتهام همین "جرم" (دعای کمیل) به چهار سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد.
ریحانه طباطبایی، روزنامه نگار منتقد نیز، به اتهام فعالیت برای دستیابی به انتخابات آزاد و انتشار اخبار جنبش سبز، چندی پیش از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
متن یادداشت ریحانه طباطبایی به اسماعیل صحابه که در پست اخیر وبلاگش آمده، به شرح زیر است:
سلام اسماعیل جان!
مدتها است که می خواهم برایت بنویسم، خصوصا از آن زمانی که با مامان یک روز مانده به عید رفته بودیم تجریش و یک هو گفتم مامان امسال عید هم اسماعیل نیست و مامان یکهو بغض کرد و گفت این پسر چقدر دوست داشتنیه، چقدر مظلومه و ….دلم می خواست تمامی این ها را آن زمان بنویسم و از دومین عیدی بگویم که نیستی اما نشد تنبلی و خیلی ملاحظه کاری ها مانع شد اما امروز که روز قشنگیه؛ که روز عزیزی هست برایت به دور از همه ملاحظه کاری ها می نویسم.
اصلا چه می خواهم بنویسم؟ نمی دانم! از چه می خواهم بنویسم؟ بازهم نمی دانم! می گویند این نامه نگاری ها بی اثر شده است، که مانند قبل خوانده نمی شود که چی می نویسیم و از هم می گوییم و یکدیگر را تقدیس می کنیم و …..اما من دوست دارم که بنویسم، حس آرامش عجیبی دارد این نوشتن ها، یاد آن روزهای نخست می افتم، یاد آن ماه های نخست، سال ۸۸، یادته آن موقع ها را که همسران و دوستان و خانواده های زندانیان سیاسی نامه می نوشتند؟ نامه هایی که تمامی آن روزهای تلخ و سیاه را سبز می کرد، که رنگ می داد به روزهای خاکستری مان، که عشق می داد به روزهایی که خانه ها خالی میشد از گرمای وجود صاحبانشان، نمی دانم چه بر سر آن نامه ها آمده است؟ چرا کمتر می نویسیم؟ یعنی انقدر عادت کرده ایم به همه چی؟ زندان و مرگ و شلاق و این دوری ها انقدر عادی و روزمره شده که دیگر از دلتنگی هایمان نمی نویسیم؟
می بینی اسماعیل راست می گویند که همه چی عادی میشود حتی سخت ترین روزها، فقط زمان نیاز داری تا به هر غمی عادت کنی، گویا ما هم داریم به همه چی عادت می کنیم، نبودن شماها، به سیاه بودن روزهایمان، به نبودن نخست وزیر امام، به دربند بودن شیخ و ……اما نه برادر عادت نمی کنیم، تا زمانیکه می نویسم و تا زمانیکه از دلتگی هایمان می گوییم عادت نمی کنیم، تا زمانیکه این دلتگی ها آزارمان می دهد عادت نمی کنیم، اصلا همین نامه نوشتن ها نشان دهنده این هست که اسیر سیاهی شب نمی شویم که برای دیدن دوباره خورشید که برای رسیدن به صبح هنوز هستیم، که هنوز ایستاده ایم…
بگذار از دلتتگی ها بگویم؛ از اینکه دلم برای خندیدن هایت تنگ شده، برای آن چشمانی که از شیطنت برق می زند و برای تمام شیطنت هات، برای شر به پا کردن هات، برای تمام شام هایی که بهت بدهکارم و هربار یادآوریشان می کردی و من از زیرشان در میرفتم و قول دادم بعد از اینکه برگشتی شام را بدهم، برای آخرین باری که نشد ببینمت، نگذاشتند که بیایم…اصلا جای تو آنجا نیست؟ تو آنجا چه می کنی؟ برای چه تو باید آنجا باشی و ما انقدر دلتتگ؟ از همه ما دلتتگ تر آن قلب مهربانی هست که این روزها از دوریت دلگیره و پر از بغض اما چقدر قشنگ تاب می آورد این روزهای سخت را و چه صبوری می کند این بانوی کوچک حتی در روز میلادش که میبایست تو در کنارش می بودی. سهم تو از بهترین روزهای زندگیت و از جوانیت شده زندان، زندانی که از یک پسر جوون یک مرد ساخته که به یک باره قد کشیده و سرو شده، اما زمان برای مرد شدن زیاد بود، تو باید جوونی می کردی و عاشقی. باید خانه ات را می ساختی و در کنار بانویت زندگی می کردی. اما مطمئنا همیشه این شکل نخواهد بود، یک روز خانه ات را خواهی ساخت آن روز که خانه مان دوباره خانه شده است. یک روز من و تو و ما دوباره شاد خواهیم شد، حتما یک روز که خیلی دیر نیست در آن ساختمان لعنتی بر بالای آن تپه ها باز خواهد شد و یک روز تمام قفل ها شکسته خواهد شد و یک روز دوباره روزهای ما رنگی میشه به هفت رنگ رنگین کمان…
نزدیک به سه سال شد برادر از آن شب کذایی که صبح نداشت و از فردایش زندگی ما ورق خود، انگار که دستی آمد و یکهو شب و روز را قاطی کرد و ما را که داشتیم زندگی می کردیم و اوج کار سیاسی مان شرکت در انتخابات بود و نهایتا حضور در جبهه مشارکت و روزنامه را پرت کرد توی خلاء؟ پرت کرد توی سیاهی، پرت کرد توی شب…اما می دانی اسماعیل جان ما اسیر این شب و سیاهی اش نشدیم، ما سبزی را در اعماق وجودمان کاشته بودیم و به نور باور داشتیم و برای همین نیز اسیر اهرمن نشدیم و به سیاهی نه گفتیم و برای همین نیز از آن روز شرکت در دعای کمیل و صدا کردن خدا شد اتهام و جرم و حکمش ۵ سال، از آن روز روزنامه نگاری جرم شد و شرکت در انتخابات اتهامی در رده امنیت ملی و به هرحال انگار کشور جدید و قوانین جدید و روزگار جدیدی خلق شد که هیچ تناسبی نداشت با آن چه ما شنیده بودیم و می خواستیم و می خواستند…
به هر حال اسماعیل راهی را انتخاب کردیم که متفاوت بود، زیستی متفاوت همان گونه که رفیقی گفت نمی توانستیم در مقابل آن همه اتفاق و فاجعه بی تفاوت باشیم و چشم ببندیم و زندگی راحتی را در پیش گیریم که این گونه بزرگ نشده بودیم برای همین نه از روی هوس ونه برای خوش گذرانی، که آگاهانه و شجاعانه این راه را انتخاب کردیم برای فردا، برای فردایی که در آن دوست داشتن جرم نباشد و سبز بودن گناه….
برادر برای فردا زندگی می کنیم، برای فردایی که مال ماست، مال تو و مهدیه، مال زینب دختر مهدی، مال مهسا و مسعود، بهاره و امین، مهدیه و وحید،عاطفه و حسن و مریم و عماد وضیاء و مجید و ……انقدر هست که باید تمام نامه را اسم بیاورم، برادر فردا مال ماست، برای فردا می جنگیم و مبارزه می کنیم تا شاید فردای این سرزمین کسی به جرم شرکت در انتخابات راهی زندان نشود…
برادر، فردا را دوست دارم فردا را برای خودمان می دانم برای دوستانمان، برای همه ی آنها که صبور ایستاده اند تا آن روز، فردا مال مادران وپدران سرزمین ما است، فردا برای برادران او خواهران ستوارم است ، فردا برای مادر سهراب است تا سیاه از تن به در آورد، فردا برای همه آنها و برای مایی هست که این سال ها را عاشقانه زندگی کردیم ….
خواهرت ریحانه
بخش دوم گفتگوی کلمه با محمد نوریزاد
محمد نوریزاد در ادامه گفتگوی خود با کلمه که بخش اول آن هفته ی گذشته منتشر شد، می گوید: فقها و مراجع مگر از عمل شنیع بسیجیان حکومتی با خبر نشدند که با آقایان کروبی و صانعی و دستغیب شیرازی چه کردند؟ پس چرا دم نزدند؟ تا ازشان بپرسید آقا چرا به بدحجابی معترضید و به غارت اموال مردم نه، می گویند: اقتضائات و مصلحت اسلام فعلاً این را حکم می کند.
او که پیشتر در نامه هایش به رهبری و مردم از دغدغه های خود گفته بود همچنان امید دارد که وضعیت کشورهایی مانند سوریه عبرتی باشد برای ادامه ی مدیریت بحران در کشورمان، او می گوید: شورش امروز مردم سوریه برآیند سالها تحقیر و ظلم و بی عدالتی است. برآیند تنگ نظری های حزبی است. که انگشت به سمت جماعتی از مردم می برد و صرفاً بخاطر گرایشات سیاسی و صنفی به یک نفر از آن جماعت اشاره می کند که تو بیا جلو. بقیه چی؟ بقیه بروند به همان مختصری که در حلقشان می چکانیم قانع و شاکر باشند. این دوره اش سرآمده.
این نویسنده و مستندساز منتقد با بیان این که بعضی وقت ها که خودم را بجای یک پاسدار فربه از مال حرام و یک دژخیم اطلاعاتی و یک دولتمرد دزد و یک قاضی و یک روحانی آشوبگری که فتوای قتل عده ای را صادرکرده می گذارم، به اینها حق می دهم به برگشتن خود اصلاً فکر هم نکنند و مدام در همین باتلاق پیش بروند، تاکید می کند: برگشتن اینها خیلی سخت است. مرد می خواهم دست از جور واجور موقعیت و خروار خروار پول بگذرد و دست ها را بالا ببرد و رو به مردم بایستد و بگوید: من غلط کردم. و گرنه در همین سیستم مگر ما کم پاسدار و اطلاعاتی و روحانی و دولتمرد شریف و شایسته داریم؟ اغلب اینها حاضرند رو در روی مردم بایستند و ساعت ها بی واهمه و شرم و البته با افتخار از کرده ها و ناکرده های خود بگویند.
بخش دوم از گفتگوی تفضیلی کلمه با محمد نوریزاد را با هم می خوانیم:
با توجه به همه ی پارامترهایی که دست به دست هم داده اند و راه هرگونه اصلاح را در جامعه بسته اند، آینده ی کشور را چطور می بینید؟
خیلی خوب.
جداً؟
چرا که نه؟ اما افسوس و بهت من به این است که آن سو تر از هیاهوهای ما – که چه کسی برد و خورد و چه کسانی زدند و کشتند و چه صنف و طایفه هایی دست به دست هم دادند و این سرزمین اساطیری را بر زمین گرم کوبیدند – دو جریان موازی سر بکارخود دارند و به پیمودن مسیر بایسته ی خودشان اصرار می ورزند. یکی طبیعت، که ما اکنون در بهار آن مستغرقیم. گل و گیاه و آب و هوا و پرنده و خزنده و چرنده و همه ی پدیده ها بی آن که از عقب ماندگی ها و بحث و جدل های کودنانه ی ما متأثر باشند، می رویند و می شکفند و بار می آورند.
یکی هم انسان ها و کشورهای فهیم و با شعور در همه جای کره ی زمین. که فهم و عقلشان را گذارده اند روی هم و بذرش را بر سر کل کشورشان پاشیده اند و می پاشند و چهارنعل به سمت رشد و بهره مندی های روزافزون می تازند و در این ماراتن بزرگ و همگانی، اصلاً هم وقت خود را صرف این نمی کنند که واژه ی توسعه خوب است یا پیشرفت. از کشورهای ریز پایین دست ما – که خداوند اتفاقاً اینها را بیخ گوش ما بعنوان نمونه برآورده تا غرور ابلهانه ی ما را به خاک بیاندازد- تا کشورهای دور و نزدیک. که اگر هم هیاهویی دارند به این است که فضا را برای جولان بیشتر عقل فراهم کنند و اجازه ندهند به عقل و شعور جمعی شان جفا شود.
اندوه من به این است که بهار در مجاورت ما و پیش چشم ما می روید و گل می کند و بار می دهد و ما درست مخالف جریان بایسته و شایسته ی هستی به سروکله ی هم می زنیم و دست به جیب هم می بریم و از دیوار اعتماد همدیگر بالا می رویم. به چشم خود می بینیم که از کاروان عقل و فهم و توسعه جامانده ایم اما جاهلانه این جاماندگی را یکجور جهش، آن هم از نوع اسلامی اش تفسیر می فرماییم. حالا جهش به کجا؟ خدا می داند. کل غوغاهای کشورمان را اگر در این سی و سه سال رصد کنیم، می بینیم عمدتاً روی به جهل و جهل پروری و گسترانیدن بساط جهل داشته اند. و مهمتر، عبرت نگرفتن ما از نادرستی ها و شکست ها و گسست های پی درپی و اصرارمان بر همان روند رو به زوال.
نگفتید به چه دلیل روند اوضاع کشور را خوب ارزیابی می کنید؟ با توجه به این همه انسداد و بن بست در فضای کلی کشور.
باورم بر این است که بهمین زودی بشار اسد سقوط می کند و بعد از سقوط وی همه ی نگاه ها به سمت سرزمین ما می چرخد. من تردیدی در سقوط یا برکناری خزنده ی او ندارم. کسی که برای بقای خودش دستش را به خون مردم بی دفاع کشورش آلود، رفتنی است. چه بشار اسد سوری باشد چه محمد نوری زاد. چه روحانی باشد چه غیرروحانی. چه پیغمبر و پسر پیغمبر باشد چه شمربن ذی الجوشن. این یک اصل برآمده از تاریخ است و من به شدت به این اصل معتقد و امیدوارم. هر روز که می گذرد ما به آن روز مبارک نزدیک و نزدیک تر می شویم. در قاموس فکری ما، مسئولیتی که از جانب مردم به مسئولان تفویض می شود امانت الهی است. که همه جانبه باید مورد صیانت قرار بگیرد. نه ارث پدری، که دست ما را در تصرف و تخریب آن گشاده بدارد.
در سقوط بشار اسد چه پتانسیلی وجود دارد که منجر به بهبود اوضاع داخلی ما می شود؟
صمیمانه بگویم: اساساً دوره ی رهبری های مادام العمر و طولانی سپری شده. دنیا به رشدی رسیده که دیگر سر به اطاعت های این چنینی فرود نمی آورد. مگر این که پادشاهی باشد و رهبری باشد و اینها بصورت نمادین در گوشه ای بنشینند و به اوضاع کشور نظاره کنند و اختیار کشور مطلقاً در دست مردم و نمایندگان مردم باشد. دخالت بی دخالت. پادشاهان و شاهزادگان برخی از کشورهای اروپایی و ملکه ی انگلستان مگر کوچکترین دخالتی در اوضاع کشورشان دارند؟ و مگر از این که در کار کشور دخالت نمی کنند، لکه ی ننگی بر پیشانی شان نشسته؟ و مملکتشان عقب مانده و از ریخت افتاده؟ از این صحبت من مبادا توهین و اسائه ی ادب مستفاد شود؟ نخیر.
من می گویم دوره ی رهبران مبسوط الیدی چون بشاراسد که به هیچ دستگاهی پاسخگو نیستند و شأن خود را آنقدر بالا برده اند که کسی جرأت پرسیدن یک چرا از آنان ندارد، سپری شده. پس باید بروند و جایشان را به سیستمی بدهند که آن سیستم برای رأی و نظر آحاد مردم احترام قائل شود. شورش امروز مردم سوریه برآیند سالها تحقیر و ظلم و بی عدالتی است. برآیند تنگ نظری های حزبی است. که انگشت به سمت جماعتی از مردم می برد و صرفاً بخاطر گرایشات سیاسی و صنفی به یک نفر از آن جماعت اشاره می کند که تو بیا جلو. بقیه چی؟ بقیه بروند به همان مختصری که در حلقشان می چکانیم قانع و شاکر باشند. این دوره اش سرآمده.
فرض کنیم همین امروز بشار اسد سقوط کرد یا خودش محترمانه از قدرت کناره گرفت و به یک کشور دیگر پناهنده شد. فردایش چه اتفاق می افتد؟
من اطمینان دارم بلافاصله بعد از سقوط بشاراسد یا برکناری او و بهم خوردن مناسبات منطقه، علی الخصوص لبنان و حزب الله و فلسطین، رهبر ما خودشان داوطلبانه شرایطی را فراهم می کنند که جامعه یک نفسی بکشد و در یک انتخابات آزاد خودش تکلیف خودش را روشن کند. یعنی همین سخنی که مسئولان ما بویژه دستگاه دیپلماسی ما خواهان پیاده شدن آن در سوریه و بحرین هستند. مسئولان ما می گویند: “چرا ترکیه و غرب اصرار به سرنگونی رژیم بشاراسد دارند؟ اجازه بدهند مردم سوریه در یک انتخابات آزاد خودشان تکلیف کشورشان را مشخص کنند. چه با بشاراسد چه بی او”.
می بینید عمق دردی را که در این سخن نهفته؟ خوب دقت کنید! مسئولان ما رو به دنیا می گویند: ما قبول داریم که در سوریه باید یک تغییرات اساسی صورت بگیرد. اما این تغییرات باید بدون دخالت خارجی ها باشد. خود مردم سوریه در یک انتخابات کاملاً آزاد مشخص کنند که بشاراسد و سیستم او را می خواهند یا نه؟ خب مگر ما ایرانی ها چه می گفتیم و چه می گوییم؟ شما این انتخابات آزاد را در شرایط ناچاری برای سوری ها پسندیده می دانید و برای مردم ایران ناپسند؟ ما هم خواهان تغییرات اساسی در ارکان اصلی کشورمان هستیم. چرا این انتخابات برای مردم سوریه راه گشاست و برای ما فتنه؟
ما مگر چه می گوییم؟ می گوییم: آقا ما سپاه و اطلاعات دزد و دخالت گر و شنودگر و کلاً دستگاه ها و سیستم های امنیتی بی در و پیکری که بر هست و نیست این کشور خیمه بسته اند و به هیچ خدایی نیز بنده نیستند نمی خواهیم. ما می گوییم: ما مجلس بزدل و ترسو و مطیع و حرف گوش کن نمی خواهیم. دستگاه قضایی فشل و مظلوم کش نمی خواهیم. ما دولت دزد و فریبکار و توجیه گر نمی خواهیم. ما نمی خواهیم شهروند درجه چندم باشیم. ما می گوییم: چرا باید از منظرحقوق شهروندی بین شیعه و سنی و بهایی فرق باشد؟ ما می گوییم: دروغ ممنوع. چه از زبان رییس جمهور چه از صدا و سیمای ملی.
ما می گوییم: اجازه بدهید مردم در یک انتخابات آزاد مشخص کنند که هنوز می خواهند روحانیان بر آنان مسلط باشند یا نه؟ خواستار اصل ولایت فقیه هستند یا نه؟ این همه نفوذ رهبر در زیر و بالای مملکت را قبول دارند یا نه؟ به خداوندی خدا سوگند نتیجه ی این انتخابات می تواند آرامش رفته را به کشور باز بگرداند. اگر اکثریت مردم همین وضعیت را خواستاربودند، مابقی لال می شوند و خواست اکثریت را می پذیرند. وگرنه چرا راه را بر سرنوشت تغییرناپذیر مردم و سرنوشت خودمان ببندیم؟ قوانین هوشمند برای بقای یک کشور حتماً زمینه ی دخالت مردم را در بازپروری امور کشورشان فراهم می کنند. نه این که قانونی سی و سه سال پیش نوشته شده باشد و به آن عمل که نمی کنیم هیچ، امکانی را نیز برای ترمیم و اصلاح و نقش آفرینی مردم باقی نمی گذاریم. این بازدارندگی، یک روند متداول و معمول را به یک فاجعه مبدل می کند. یعنی تغییر سرانجام رخ می دهد اما با فاجعه.
به یک سال پیش برگردیم. مردم سوریه با زبانی که به لکنت افتاده می گویند: جناب بشاراسد، ما یک انتخابات آزاد می خواهیم. و بسیجیان و پاسداران و نظامیان بشاراسد مردم را می زنند و به زندان می اندازند که چرا خواهان انتخابات آزادید؟ حالا بعد از یک سال کار بجایی رسیده که بشاراسد با التماس می گوید مگر انتخابات آزاد نمی خواستید؟ بفرمایید انتخابات. و این مردمند که نمی پذیرند. و ما موجودات عقب مانده ی ببو، از تمام دنیا زلف مان را برده ایم به زلف بشاراسد سوری بند کرده ایم و جلوی چشم مردمان جهان به سمت یک تحقیر و شکست جهانی پیش می دویم. چرا؟ چون از جیب مردم مان برای اسلام مان خیلی پول خرج کرده ایم و نمی خواهیم هدر رفتن آن همه پول بی زبان را باور کنیم.
وقتی ما تا همین امروز آشکارا بر دزدی ها و کجی ها و زشت کاری های خود سرپوش می گذاریم و ابتدایی ترین حقوق جاری مردم را نادیده می گیریم، بدیهی است که خودمان را در معرض همان تغییرات بنیادین قرار داده و می دهیم. وقتی ما در روز روشن دروغ می گوییم و فریب می دهیم و بساط ریاکاری و نخبه کشی را می گستریم و همزمان به ریش مردم می خندیم، این نشان از چه دارد؟ از این که رأی مردم و در کل افکار عمومی در این کشور یعنی باد هوا. این است که من می گویم: دوره ی یک چنین نگرش هایی سرآمده. باید تغییرکرد. اساسی.
به نظر شما چرا حاکمان ما تن به یک چنین رفراندومی نمی دهند؟
شاید شما دلیل این چرای خودتان را در قدرت و بلوکه شدن قدرت در یک جمع معدود بدانید. که البته این دلیل محکمی است. کسانی که خود را صاحب این مملکت و قدرت بلامنازع این کشور می دانند مگر می شود حالا بیایند و بخت و اقبال خود و دوستان و آشنایان و همفکران و هم طریقان شان را بسپارند به رأی مردم؟ مردمی که بزعم این قدرت مداران با چند تا رگبار می دوند و می روند و یادشان می رود که خواهان چه بوده اند؟ مردمی که با پخ و فحش یک بسیجی حکومتی زبانشان به لکنت می افتد؟ این مردم آیا ارزش این را دارند که خواهان قدرتی باشند که مستحقش نیستند؟ پس چرا نباید از گرده ی این مردم بار کشید؟ و چرا نباید برپشتشان بار نهاد؟
بله، اگر دلیل شما این باشد خودش یک جواب قابل اعتنایی است. اما من می گویم: داستان چیز دیگر است. و آن: زلزله ای است که ممکن است به اسم “رأی منفی” از صندوق ها بیرون بیاید. در آن صورت، بعضی از اطلاعاتی ها و پاسدارها و روحانی های ما باید در محضر مردم بایستند و یک به یک غارت ها و فجایعی را بشمرند که در این سال ها سامان داده اند و مرتکب شده اند. من می گویم: تجسم یک چنین صحنه ای ویرانگر است چه برسد به این که این صحنه تحقق پیدا کند. یک مأمور هیولاگون اطلاعاتی و یک پاسدار غارتگر نمی تواند روزی را مجسم کند که در محضر مردم ایستاده است و دارد گزارش می دهد که چه کسانی را چگونه کشته است و چه اموالی را چگونه و با چه کسانی برداشته و غارت کرده.
من بعضی وقت ها که خودم را بجای یک پاسدار فربه از مال حرام و یک دژخیم اطلاعاتی و یک دولتمرد دزد و یک قاضی و یک روحانی آشوبگری که فتوای قتل عده ای را صادرکرده می گذارم، باور کنید به اینها حق می دهم به برگشتن خود اصلاً فکر هم نکنند و مدام در همین باتلاق پیش بروند. برگشتن اینها خیلی سخت است. مرد می خواهم دست از جور واجور موقعیت و خروار خروار پول بگذرد و دست ها را بالا ببرد و رو به مردم بایستد و بگوید: من غلط کردم. و گرنه در همین سیستم مگر ما کم پاسدار و اطلاعاتی و روحانی و دولتمرد شریف و شایسته داریم؟ اغلب اینها حاضرند رو در روی مردم بایستند و ساعت ها بی واهمه و شرم و البته با افتخار از کرده ها و ناکرده های خود بگویند.
چرا ما عقب مانده ایم؟ آیا دلیلش به قول شما به روی صحنه آوردن عقل توسط دیگران است و دور شدن ما از عقل؟ چرا اسلام ترکیه به قول شما خواستنی تر و ماندنی تر به نظر می رسد؟ در جاهایی مثل قطر و دوبی وکویت و حتی عربستان سعودی احساس می کند در پشت صحنه ی این کشورهای کوچک آدم های بزرگ و عاقل و کار درستی نشسته اند و بدون سر و صدا دارند استعدادهای نداشته ی خودشان را بارور می کنند و چشم تحسین دنیا را به سمت خودشان بر می گردانند.
من پیش از این در یک مصاحبه به این پرسش پاسخ گفته ام. دلیلش اینها که شما گفتید هست اما آنچه که دلیل اصلی و محوری است این است که: در کشور ما مسئولان و قانون از دریچه ی کوچک و قیفی شکل احکام اسلامی به جهان اطراف نگاه می کنند. علت این که گاه کارهای ما به طنز می گراید همین تطبیق ایران عصرکنونی با احکام فرسوده ای است که این احکام، دست نخورده از راه های دور به این سوی آمده اند. بی آنکه امروزی شوند.
ترکیه ای که شما نمونه آوردید و به درستی هم به اسلام خواستنی تر او اشاره کردید، نیامده برج بلندی از حلال است و حرام است و باید و نباید و جایز است و جایز نیست بسازد و مردم را به داخل آن بتپاند و به آنها بگوید: این هست و جز این نیست. بلکه به ذات اسلام مراجعه کرده. ذات اسلام چه می گوید؟ می گوید: مردم در انتخاب عقیده و راه و اندیشه آزادند. اختیار با خودشان است. و این یعنی بها دادن به آزادی مردم. و یعنی رشد. یعنی اسلام. یعنی بها دادن به یک اصل برآمده از هستی. یعنی خدا.
اساساً خداوند بخاطر دست بردن به اختیاربود که زمین را به آدم و حوا هدیه داد. و گرنه این دو در بهشت خدا همچون سایر فرشتگان در یک مدار بدون تغییر سر به کار خود داشتند. خداوند بعد از خوردن آن سیب یا گندم، آدم و حوا را دور نینداخت. بلکه در آغوش گرفت. و زمین را با همه ی وسعت و نعمت هایش به آنان هدیه داد. راز این مقام بلند در همان اختیار است. اختیاری که آدم و حوا بدان دست بردند و فرشتگان شهامت آن را نداشتند. در کشور ما اختیار از مردم سلب شده و همه ی اختیار در دست حاکمان بلوکه شده است. اسم این استبداد است. استبداد، هم به مردم هم به آن اسلامی که از آن دم می زنیم. عاقبت استبداد را هم خود خدا مشخص کرده: سرنگونی. این تعارف بردار نیست. ما مستبدیم پس سرنگون می شویم.
قاعدتا منظور شما که این نیست کهراز عقب ماندگی ما در اسلام است؟ اگر اینگونه باشد که بسیاری از مناسبات ما تحت الشعاع این نگرش قرار می گیرد. مثل خود انقلاب که داعیه ی اسلام و اسلام خواهی دارد. و به چیزی غیر از اسلام نمی اندیشد. در حرف که لااقل این را می گوید.
نخیر. من کی گفتم راز عقب ماندگی ما در اسلام است. مگر ترکیه یا همین کشورهای پایین دست ما مسلمان نیستند؟ مگر مالزی مسلمان نیست؟ عقب مانده اند؟ من می گویم: راز عقب ماندگی ما نه در اسلام، بل در نوع اسلامی است که ما به اختراع آن دست برده ایم. اسلامی که از دریچه تنگ فقه به جهان اطراف می نگرد و اصرار بر این دارد که او می فهمد و همگان نمی فهمند. فقه یعنی همین دیگر. و تفقه نیز یعنی همین. یعنی درک مسائل. منتها کدام مسائل؟این که چه کاری حلال است و چه کاری حرام. مگر کارهای دنیا را می شود بر حلال و حرام تقسیم بست؟ پس داستان اختیار چه می شود؟ بویژه این که درهمین رویکرد به احکام فقهی خود ما یک چیزهایی اختراع کرده ایم یا یک چیزهایی از پس قرون و اعصار به این سوی آورده ایم که موجب نفس تنگی جامعه می شود.
همین فقه ما کارش بجایی رسیده که مرتب راجع به بی حجابی بانوان هوار می کشد چون بزعم خودش حرام است و نسبت به غارت اموال مردم سکوت می کند چون از ترس حاکمان خودش را به ندیدن و نفهمیدن می زند. مگرمی شود مراجع و فقیهان کشور ما خبری از غارتگری سپاهیان فربه نشنیده باشند و از پستوهای مخوف اطلاعات و کاری که بعضی از این هیولاها با فرزندان بی گناه مردم می کنند بی خبر باشند؟ پس چرا آنجا هوار می کشند و اینجا دم فرو می بندند؟ همین آقای مکارم ترجیع بند اعتراضاتش وهابیون است. این که وهابی ها چه می کنند و چه کرده اند.
آقا کدام وهابی به اندازه ی همین آقای احمدی نژاد پوست از تن فهم و بخت و آینده ی این مردم کنده؟ وهابی ها مگر چه می کنند که جناب مکارم شب ها پریشان از خواب می جهد و در ابتدای درس خارج اصولش به اول چیزی که هشدار می دهد همین فعالیت وهابی هاست. به پیر به پیغمبر خود ما یک پا وهابی کارکشته و قهاریم. کدام وهابی ساعت سه صبح با بلند گوی دستی رو به خانه ی یک معترض سیاسی مثل آقای کروبی فحش ناموس می دهد؟ و به کوی دانشگاه می ریزد و می زند و تخریب می کند؟
همین آقایان فقها و مراجع مگر از عمل شنیع بسیجیان حکومتی با خبر نشدند که با آقایان کروبی و صانعی و دستغیب شیرازی چه کردند؟ پس چرا دم نزدند؟ رک بگویم و بگذریم که ترس بر همان فقه نیم بندشان سایه انداخته و اصالتش را از ریخت انداخته. تا ازشان بپرسید آقا چرا به بدحجابی معترضید و به غارت اموال مردم نه، می گویند: اقتضائات و مصلحت اسلام فعلاً این را حکم می کند. بعد از انقلاب یک اصل حکومتی از دل این فقه سر برآورد به اسم”حفظ نظام”. که خودش یک داستان مستقل است. ای کاش ما بجای حفظ اسلام سخن از حفظ و گسترش منافع ملی می گفتیم. که اگر اینگونه می شد حتما به حفظ نظام نیز منجر می شد.
اوضاع کنونی کشور بلحاظ سیاسی به یک انسداد اساسی دچار شده. به نظر می رسد بخشی از اصلاح طلبان هم در موضع انفعالی قرار گرفته اند. از یک طرف نماینده ی خواست بخشی از مردم کشورند و حاکمیت هم به این خواست ها بها نمی دهد. از طرف دیگر هم به درستی نمی خواهند با اعتراضات و موضع گیری هایشان کشور را به سمت آشوب و هرج و مرج سوق بدهند. حاکمیت اتفاقاً نشان داده که مشتاق این هرج و مرج است. به نظر شما چگونه می شود از این بلاتکلیفی و بن بست بیرون رفت؟
بله بن بست بزرگی است. من چندباری که به دیدن آقای خاتمی رفتم ایشان هم به این بن بست اشاره می کردند و نظر مرا هم جویا می شدند. ما با حاکمیتی مواجهیم که حرف حساب را با چماق و زنجیر و هیاهوی بسیجیان حکومتی و قاضیان گوش بفرمان و زندان های انفرادی و بازجویان بی چاک و دهان پاسخ می دهد. در یک چنین گفتمانی شما ترجیح می دهید که به همان بن بست بزرگ پناه ببرید. اما من، هم با آقای خاتمی هم با برخی ازاصلاح طلبان راه حل هایی را در میان گذاردم که اعتنایی به راه حل های من نکردند.
خیلی پیش از انتخابات به آقای خاتمی پیشنهاد کردم سه نامه با فاصله ی زمانی یک ماه به رهبری بنویسند و منتشر کنند. نامه ی نخست خیرخواهانه و منصفانه باشد. با درخواست هایی. و اشاره به این که محتوا و شیب و لحن نامه های بعدی را پاسخ و اعتنای رهبری مشخص می کند. اگر پاسخی دریافت نکردید که نمی کنید بر همان درخواست ها پافشاری کنید و به نامه ی سوم که نامه ی پایانی است اشاره کنید. در نامه ی سوم بنویسید که ای مردم، دیدید که رهبری وقعی به درخواست های ابتدایی ما نکرد و اساساً نخواست که صدای ما را بشنود. حالا که اینجور است ما در این انتخابات شرکت نمی کنیم. انتخابات را تحریم نمی کنیم اما در آن شرکت هم نمی کنیم. اصرار من بر نگارش نامه های سه گانه از جانب آقای خاتمی این بود که این نامه ها در تاریخ بماند. و گرنه همه ی ما به انتهای این بن بست واقف بودیم.
گفتید با دیگران هم درباره ی خروج از این بن بست صحبت کرده اید؟ اگر پیشنهاد شما درحد نوشتن چند تا نامه است که با نوشتن این نامه ها خروجی از بن بست صورت نمی گیرد. البته قبول دارید که این بن بست برای عده ای بهترین فرصت برای زد و بند و رانت خواری و تجارت های کلان و سود بردن از مشاغل کاذب است. شما هیچ فکر کرده اید چه تاجری غیر از سپاه می تواند مثلا ترقه ها و فشفشه های چهارشنبه سوری را وارد کند؟
قبول دارم که در یک بن بست ما و شما قدرت مانور چندانی نداریم. مگر این که پر در بیاوریم و پرواز کنیم. من اتفاقاً به همین پرواز فکرمی کنم. به این که در یک تنگنای محاصره شده از غیرممکن ها، بشود به ممکن ها دست برد و راه گشود. بشود پرواز کرد و از بن بست بدر رفت.
مثلاً؟
مثلاً یک روز که به دیدار آقای شیخ عبدالله نوری رفته بودم صحبت حاضرین به همین بن بست رسید. در آن مجلس عده ای از سرشناسان اصلاح طلب هم حضور داشتند. به آقای نوری گفتم: این لباسی که برتن دارید، یک تعریفی برای خود دارد. که اگر این تعریف به بی تعریف بدل شود، این لباس مفهومش را از دست می دهد. مثلا شما با این لباس به بالای درخت نمی روید تا شاخه ای را اره کنید. یا با این لباس نمی روید کارگری. یا پتک نمی زنید. یا هدایت یک هواپیما را با این لباس به عهده نمی گیرید. این لباس یک تعریف ویژه دارد. که در این تعریف ویژه منبر و درس و بحث و پرسش و پاسخ و مراجعه ی مردمی و بها دادن به نظر مردم و خواست مردم معنا پیدا می کند.
به آقای نوری گفتم: امروز این لباس شما مفهومش را از دست داده. شما نه یک منبر دارید و نه محل مراجعه ی مردم هستید و نه می توانید به یک اصل انکارناپذیر اسلامی تأکید کنید و خواهان توجه حاکمیت به آن اصل فراموش شده ی انکارناپذیر باشید. بیایید و پنجاه نفر صد نفر هزار نفر از روحانیان به بن بست رسیده طی انتشاریک نامه به مردم، این لباس را از تن درآورید. به مردم و البته به حاکمیت بگویید چون این لباسی که به تن ماست یک مختصاتی دارد و اکنون این مختصات به هیچ گرفته شده و اصرار ما بر پوشیدن این لباس یک اصرار بیهوده است پس ما از این لباس خروج می کنیم. این خروج به هیچ کسی هم بر نمی خورد. یعنی شما را بخاطر این که لباس روحانیت را از تن درآورده اید و کت و شلوار پوشیده اید به زندان نمی اندازند. مگر می شود آدم لباس کار بپوشد و کاری نباشد که بکند؟
عکس العمل آقای نوری چه بود؟
من عکس العمل ایشان را پیش از مطرح کردن این پیشنهاد می دانستم. ایشان گفت: این پیشنهاد شما یک حرکت نقضی است. ببینیم غیر از این نقض می شود به یک راه ایجابی فکر کرد بجای راه سلبی؟ یعنی این که بجای در آوردن لباس ببینیم آیا می شود هم لباس را در نیاورد و هم به خواسته هایمان برسیم؟ من گفتم: چشم. می نشینیم ببینیم چکار دیگری می شود کرد.
ببینید دوست من، این آقای احمدی نژاد ظاهراً در یکی از این سفرهای استانی به گمرک آن استان سر می زند. به کانتی نرهای فراوانی برمی خورد که مهر و موم شده اند و آرم سپاه رویشان بوده. می پرسد داخل اینها چیست؟ می گویند: ابزار و امکانات نظامی. می گوید: یکی از این ها را باز کنید. می گویند نمی شود محرمانه است. وقتی یکی را باز می کنند می بینند داخلش لوازم آرایش بوده. حالا من می خواهم بدانم در یک چنین اوضاعی که دروغ از سر و کول ما بالا می رود و اصلاً دروغ ملات و آجر و بتون این نظام شده، لباس روحانیت آقای خاتمی و نوری و منتجب نیا اگر به کت و شلوار تبدیل شود چه فاجعه ای رخ می دهد؟ یکی به شوخی می گفت: اگر هر صنفی در این مملکت اعتصاب بکند یک جای کشور لنگ می زند. غیر از اعتصاب روحانیان.
با این حساب شما دارید نقش این لباس را در رخدادهای کشورمان هم نقد می کنید هم مورد تجلیل قرار میدهید. آمدیم و آقای نوری و پانصد نفر از روحانیان اصلاح طلب لباسشان را در آوردند،می خواهید چه اتفاقی بیافتد؟
من به آقای محمد مجتهد شبستری آفرین می گویم که خودش داوطلبانه و بی های و هوی لباس روحانیتش را درآورد و شد مثل بقیه. دلیلش را شنیده ام اینگونه برشمرده که وقتی این لباس کارآیی اش را از دست داده من چرا از او بیاویزم؟ متأسفانه بسیاری از روحانیان ما از لباس روحانیت آویزان اند. نه این که لباس روحانیت از آنان تشخص و اعتبار یافته باشد. لباس را که از تن این جماعت در آورید، راه رفتن یادشان می رود. تعادلشان بهم می خورد. این نشان می دهد که این لباس برای جماعتی یک ناندانی است. یا محترمانه بگویم: یک آذین اجتماعی. وگرنه مگر می شود به لباس روحانیت فروشد و آدم کشت و ناسزا گفت و از دیوار مردم بالا رفت و ظلم دید و سکوت کرد و با عمله ی ظلم همراه شد؟ آقا این لباس کارآیی ندارد؟ درش بیاور. در او مانده ای که چه؟ وقتی کاری نیست که انجام بدهی چرا لباس کار پوشیده ای؟ اصرار بر پوشیدن لباس کار در حالی که کاری وجود ندارد، توهین به اصل کار است. این لباس با کار معنا پیدا می کند.
فرمایش شما درست. اما واقعا بعدش چه؟
آقا بسیاری از حرکت های اجتماعی از همین جزییات پا گرفته اند. بعدش را جامعه در نسبت با این خروج جمعی از لباس روحانیت مشخص می کند. این مردم اند که ذره ذره ظهور یک فاجعه را در میان خود می پرورند. شما نگاه کنید. مردم ما شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند دیدند ثروتشان نصف شده. دلار هزار تومانی شده دو هزار تومان. یعنی اگر دیروز ثروتشان به دلار بود دو میلیون امروز شد یک میلیون. این اتفاق اگر در هر کجای دنیا رخ می داد مردم سقف حکومت را بر سرش خراب می کردند.
مردم ما از بس که عادت کرده اند از یک بلندگوی مرکزی هدایت شوند، بی اعتنا به فاجعه ای که رخ داده و فاجعه هایی که به سمتشان پیش می دود، راهشان را گرفتند و رفتند به سرکار و زندگی شان. همان زندگی ای که در عرض یک شب تا به صبح قیمتش نصف شد. به این مردم حالا حالاها باید فرصت داد تا مثل مردم سوریه هر روز کشته شوند و فردا تازه نفس تر به میدان بیایند. بله این مردم اند که با نترسیدن ها و پایداری هایشان بشاراسد و نظامیان و پاسداران و روحانیان و دستگاه قضایی و بازجویان هیولایش را به زانو درمی آورند.
به سوال قبل تر برگردیم. هنوز نگفته اید که به نظر شما مشکل جامعه یا نظام حکومتی ما در چیست.
چرا نگفتم. گفتم مشکل در نگاه ما به جهان و به کشورمان از سوراخ کوچک فقه است. همان که به یک روحانی مجتهد به اسم علی فلاحیان این فرصت را می دهد که جماعتی را گوش تا گوش سرببرد و رسماً به ترانزیت مواد مخدر اقدام کند و هیچ دستگاه عدالت پروری هم سراغی از او نگیرد. اینها همه از همان زاویه ی قیفی شکل برمی آید. یا همین منظر قیفی شکل، فردی چون رحیم پورازغدی را می نشاند جلوی دوربین تا هزار جلسه راجع به عدالت صحبت کند. همان عدالتی که سرش توسط خود سخنران و تئوری پرداز خستگی ناپذیر ما ذبح می شود. که چرا تو این همه فرصت سخنوری داشته باشی و دیگرانی که از تو باسوادترند نداشته باشند؟ و این که این کدام عدالت است که تو داری در هزار جلسه ازش سخن می گویی؟ این عدالت در آسمان است یا زمین؟ و تو با چه رویی داری از عدالت صحبت می کنی؟ آن هم در هزار جلسه. نه محتوای سخنش بل این روی زیادش مرا کشته.
به هر حال این نگاه و به قول شما این زاویه ی قیفی شکل وارد عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی شده است به هیچ وجه هم اذعان به ناکار امدی ندارد و تازه مدعی است هم برای ایران و هم برای مدیریت جهان برنامه دارد.
آقا این ها همه اش داستان است. روحانیت ما و مراجع ما اگر برد و نفوذی در پاکسازی جامعه ی جهانی داشتند در پاکسازی همان قم خودشان توفیق پیدا می کردند. شهر قم از دست اینها دارد نفسش بند می آید. چرا باید قم بشود اول شهر فاسد کشور؟ آن هم درست در مجاورت بیت علما و فضلا؟ من شخصاً معتقدم علمای ما به هرکجا که پا نهاده اند آنجا را بدلیل تخصصی که نداشته اند و بدلیل دخالت های بی جایی که کرده اند ضایع کرده اند. شما یک جا را بگردید و نمونه بیاورید که همین روحانیت سنتی ما بدان ورود کرده و آنجا را از نقطه ی الف به نقطه ی ب برخورداری رسانده. مگر آنکه آن روحانی در دایره ی تخصصی اش که علوم اسلامی است کاری کرده باشد. که البته در آنجا هم باید بگردیم و ببینیم تفسیر او از اسلام آیا همین اسلام حکومتی است یا آن اسلامی که به یک کمونیست همان احترام را می گذارد که به پسر یک پیغمبر.
من خدا وکیلی این امیر قطر را خیلی موفق تر از کل سیستم حکومتی خودمان می دانم. یعنی شما همه ی مردان متخصص ما را – چه روحانی و چه غیر روحانی- جمع کنید در یک جا اگر توانستند یک شهر کوچک مثل همین قم را بلحاظ اجتماعی و فرهنگی و معرفتی اداره کنند؟ کلی هم پول و اختیار و امکانات در اختیارشان بگذارید. اعتراف کنیم که امیر قطر یک تنه از همه ی مردان ما موفق ترعمل کرده. از فکر دیگران سود برده. پول داده فکر و مشورت خریده. و مهمتر از همه، وقتی به یک مشورت و یک علم دست پیدا کرده به آن عمل کرده. مملکت یک وجبی اش را چنان برآورده که چشم و دل خیلی ها را برده. جوری که خود ما حسرت یک خیابانش را داریم. نظمش را و انظباطش را و توسعه و تجارت و پولی را که از هر کجا به کشورش سرازیر می کند.
این است رهبری. این است مسلمانی. این است سربرآوردن و اظهار وجود کردن. اسلامی که در خیابان های قطر رفت و آمد می کند هزار برابر اسلامی که در قم دست به دست می شود کارا تر و دلنشین تر و خدایی تر است. در قطر- که من ندیده امش- جوان و پیر و دختر و پسر خدا را در دسترس تر می بینند. آنانی هم که به خدا معتقد نیستند از خدای قطری ها به نیکی سخن می گویند. بگذریم از این که دختران ما را برای همخوابگی برای شیوخ منطقه می برند. این دیگر به میزان واقعی بودن ام القرایی کشور ما بازمی گردد.
امیرقطر در سال گذشته از چاه های مشترک گاز دقیقاً یکصد و بیست میلیارد دلار گازبرداشته و فروخته. ما چی؟ سی میلیارد. این است ذکاوت و هوشمندی و اصلاً مسلمانی. با شعار مگر این که بشود بوق بلندگو را به ارتعاش انداخت. با شعار که سنگ بر سنگ نهاده نمی شود. با شعار که فهمی بر سفره ی کسی نمی نشیند. از بس شعار دادیم و شعار فرو بردیم، جامعه و تاریخ و خدا و لیاقت و هر چه که هست از شعار دان خودش یک آدم همجنس مثل احمدی نژاد را نصیب ما کرد تا کیسه ی شعار ما را از شعار پر کند.
مردمی که وقت و سرمایه هایشان را صرف شعار بکنند، پوک مغزند. و پوک مغزان آن کسانی هستند که درست در مجاورت سرنگونی هیاهو می کنند. خدا وکیلی اگر یکی پیدا شود و در سخن مسئولان ما میزان شعار را با واقعیت و منطق رصد کند خواهد دید که نتیجه بسیار هولناک است. ما راه رفتیم و شعار دادیم و برای همان راه رفتنمان، هم از خودمان تشکر کردیم و هم کلی پول به حساب شخصی مان واریزکردیم و هم یک چند تا یی سمینار و سمپوزیم برای همان راه رفتنمان برگزار کردیم. عقل هم خوب چیزی است. ما عقل را نهاده ایم و شعار را برگزیده ایم. معلوم است که عاقبت این شعارگرایی با سر به زمین سنگی فرود آمدن است.
شما علت این که جامعه ی ما درا ین سال های بعد از انقلاب نتوانسته به باز تولید نخبگی در کشور موفق شود در چه می دانید؟ یا ما نتوانسته ایم جریانی از نخبه پروری ایجاد کنیم یا گردش فکر و اندیشه و نخبگی را آنقدر دشوار و سخت کرده ایم که همان یک چند هزار نخبه ای هم که داشتیم ترجیح دادند از کشور خارج شوند.
شما یک نگاهی به قد و بالای تخصصی وزیر نفت جناب آقای رستم قاسمی بیندازید و به من پاسخ بدهید این آقا اگر همه ی استعدادش را بچلاند چند گرم نخبگی از آن فرو می چکد؟ معلوم است که حضور یک چنین فردی بر رأس یک دستگاه تخصصی اجازه نمی دهد در آن دستگاه نخبگی پا بگیرد. به این دلیل که بر آمدن نخبگان باعث آشکارتر شدن قد کوتاه این افراد می شود. شما تجسم کنید همین آقای رستم قاسمی مثلاً رفته به دانشکده ی صنعت نفت تا سری بزند به روند تخصصی این دانشکده. خب وزیر است دیگر. باید به مناسبت های مختلف به مجموعه ی تحت مسئولیتش سر بزند. فرض کنید این آقا در هیبت وزیر نفت داخل یکی از کلاس های تخصصی شد. اساساً شما آیا هیچ نسبتی از داد و ستد علم و فکر و تخصص و نخبگی و نخبه گرایی در این ملاقات می توانید متصور شوید؟ که بین دانشجویان و استاد و جناب ایشان رد وبدل شود؟ این است دلیل فروکشیدن نخبگی در این کشور فلک زده. قرار گرفتن آدم های نابلد و نامتعادل بر مسندهای حساس و حیاتی و تخصصی کشور.
به این داستان مصلای تهران کمی دقت کنید. من در یک جای دیگر هم گفته ام که داستان ساخت مصلای تهران داستان خود انقلاب است. خود جمهوری اسلامی است. حالا بفرض که بعد از چند سال این مصلا افتتاح شد. قرار است در این مصلای عریض و طویل آقای جنتی نمازبگذارد دیگر. نه؟ متوجه منظور من می شوید؟ کلی هزینه برای چه؟ برای هیچ. نه برای هیچ. ایکاش هیچ بود. برای زیرهیچ.
ادامه دارد…
محمد نوری زاد: چرا علمای ما به بدحجابی معترضند اما به غارت بیت المال نه!
کلمه-سپند میریوسفی:محمد نوریزاد در ادامه گفتگوی خود با کلمه که بخش اول آن هفته ی گذشته منتشر شد، می گوید: فقها و مراجع مگر از عمل شنیع بسیجیان حکومتی با خبر نشدند که با آقایان کروبی و صانعی و دستغیب شیرازی چه کردند؟ پس چرا دم نزدند؟ تا ازشان بپرسید آقا چرا به بدحجابی معترضید و به غارت اموال مردم نه، می گویند: اقتضائات و مصلحت اسلام فعلاً این را حکم می کند.
او که پیشتر در نامه هایش به رهبری و مردم از دغدغه های خود گفته بود همچنان امید دارد که وضعیت کشورهایی مانند سوریه عبرتی باشد برای ادامه ی مدیریت بحران در کشورمان، او می گوید: شورش امروز مردم سوریه برآیند سالها تحقیر و ظلم و بی عدالتی است. برآیند تنگ نظری های حزبی است. که انگشت به سمت جماعتی از مردم می برد و صرفاً بخاطر گرایشات سیاسی و صنفی به یک نفر از آن جماعت اشاره می کند که تو بیا جلو. بقیه چی؟ بقیه بروند به همان مختصری که در حلقشان می چکانیم قانع و شاکر باشند. این دوره اش سرآمده.
این نویسنده و مستندساز منتقد با بیان این که بعضی وقت ها که خودم را بجای یک پاسدار فربه از مال حرام و یک دژخیم اطلاعاتی و یک دولتمرد دزد و یک قاضی و یک روحانی آشوبگری که فتوای قتل عده ای را صادرکرده می گذارم، به اینها حق می دهم به برگشتن خود اصلاً فکر هم نکنند و مدام در همین باتلاق پیش بروند، تاکید می کند: برگشتن اینها خیلی سخت است. مرد می خواهم دست از جور واجور موقعیت و خروار خروار پول بگذرد و دست ها را بالا ببرد و رو به مردم بایستد و بگوید: من غلط کردم. و گرنه در همین سیستم مگر ما کم پاسدار و اطلاعاتی و روحانی و دولتمرد شریف و شایسته داریم؟ اغلب اینها حاضرند رو در روی مردم بایستند و ساعت ها بی واهمه و شرم و البته با افتخار از کرده ها و ناکرده های خود بگویند.
بخش دوم از گفتگوی تفضیلی کلمه با محمد نوریزاد را با هم می خوانیم:
با توجه به همه ی پارامترهایی که دست به دست هم داده اند و راه هرگونه اصلاح را در جامعه بسته اند، آینده ی کشور را چطور می بینید؟
خیلی خوب.
جداً؟
چرا که نه؟ اما افسوس و بهت من به این است که آن سو تر از هیاهوهای ما – که چه کسی برد و خورد و چه کسانی زدند و کشتند و چه صنف و طایفه هایی دست به دست هم دادند و این سرزمین اساطیری را بر زمین گرم کوبیدند – دو جریان موازی سر بکارخود دارند و به پیمودن مسیر بایسته ی خودشان اصرار می ورزند. یکی طبیعت، که ما اکنون در بهار آن مستغرقیم. گل و گیاه و آب و هوا و پرنده و خزنده و چرنده و همه ی پدیده ها بی آن که از عقب ماندگی ها و بحث و جدل های کودنانه ی ما متأثر باشند، می رویند و می شکفند و بار می آورند.
یکی هم انسان ها و کشورهای فهیم و با شعور در همه جای کره ی زمین. که فهم و عقلشان را گذارده اند روی هم و بذرش را بر سر کل کشورشان پاشیده اند و می پاشند و چهارنعل به سمت رشد و بهره مندی های روزافزون می تازند و در این ماراتن بزرگ و همگانی، اصلاً هم وقت خود را صرف این نمی کنند که واژه ی توسعه خوب است یا پیشرفت. از کشورهای ریز پایین دست ما – که خداوند اتفاقاً اینها را بیخ گوش ما بعنوان نمونه برآورده تا غرور ابلهانه ی ما را به خاک بیاندازد- تا کشورهای دور و نزدیک. که اگر هم هیاهویی دارند به این است که فضا را برای جولان بیشتر عقل فراهم کنند و اجازه ندهند به عقل و شعور جمعی شان جفا شود.
اندوه من به این است که بهار در مجاورت ما و پیش چشم ما می روید و گل می کند و بار می دهد و ما درست مخالف جریان بایسته و شایسته ی هستی به سروکله ی هم می زنیم و دست به جیب هم می بریم و از دیوار اعتماد همدیگر بالا می رویم. به چشم خود می بینیم که از کاروان عقل و فهم و توسعه جامانده ایم اما جاهلانه این جاماندگی را یکجور جهش، آن هم از نوع اسلامی اش تفسیر می فرماییم. حالا جهش به کجا؟ خدا می داند. کل غوغاهای کشورمان را اگر در این سی و سه سال رصد کنیم، می بینیم عمدتاً روی به جهل و جهل پروری و گسترانیدن بساط جهل داشته اند. و مهمتر، عبرت نگرفتن ما از نادرستی ها و شکست ها و گسست های پی درپی و اصرارمان بر همان روند رو به زوال.
نگفتید به چه دلیل روند اوضاع کشور را خوب ارزیابی می کنید؟ با توجه به این همه انسداد و بن بست در فضای کلی کشور.
باورم بر این است که بهمین زودی بشار اسد سقوط می کند و بعد از سقوط وی همه ی نگاه ها به سمت سرزمین ما می چرخد. من تردیدی در سقوط یا برکناری خزنده ی او ندارم. کسی که برای بقای خودش دستش را به خون مردم بی دفاع کشورش آلود، رفتنی است. چه بشار اسد سوری باشد چه محمد نوری زاد. چه روحانی باشد چه غیرروحانی. چه پیغمبر و پسر پیغمبر باشد چه شمربن ذی الجوشن. این یک اصل برآمده از تاریخ است و من به شدت به این اصل معتقد و امیدوارم. هر روز که می گذرد ما به آن روز مبارک نزدیک و نزدیک تر می شویم. در قاموس فکری ما، مسئولیتی که از جانب مردم به مسئولان تفویض می شود امانت الهی است. که همه جانبه باید مورد صیانت قرار بگیرد. نه ارث پدری، که دست ما را در تصرف و تخریب آن گشاده بدارد.
در سقوط بشار اسد چه پتانسیلی وجود دارد که منجر به بهبود اوضاع داخلی ما می شود؟
صمیمانه بگویم: اساساً دوره ی رهبری های مادام العمر و طولانی سپری شده. دنیا به رشدی رسیده که دیگر سر به اطاعت های این چنینی فرود نمی آورد. مگر این که پادشاهی باشد و رهبری باشد و اینها بصورت نمادین در گوشه ای بنشینند و به اوضاع کشور نظاره کنند و اختیار کشور مطلقاً در دست مردم و نمایندگان مردم باشد. دخالت بی دخالت. پادشاهان و شاهزادگان برخی از کشورهای اروپایی و ملکه ی انگلستان مگر کوچکترین دخالتی در اوضاع کشورشان دارند؟ و مگر از این که در کار کشور دخالت نمی کنند، لکه ی ننگی بر پیشانی شان نشسته؟ و مملکتشان عقب مانده و از ریخت افتاده؟ از این صحبت من مبادا توهین و اسائه ی ادب مستفاد شود؟ نخیر.
من می گویم دوره ی رهبران مبسوط الیدی چون بشاراسد که به هیچ دستگاهی پاسخگو نیستند و شأن خود را آنقدر بالا برده اند که کسی جرأت پرسیدن یک چرا از آنان ندارد، سپری شده. پس باید بروند و جایشان را به سیستمی بدهند که آن سیستم برای رأی و نظر آحاد مردم احترام قائل شود. شورش امروز مردم سوریه برآیند سالها تحقیر و ظلم و بی عدالتی است. برآیند تنگ نظری های حزبی است. که انگشت به سمت جماعتی از مردم می برد و صرفاً بخاطر گرایشات سیاسی و صنفی به یک نفر از آن جماعت اشاره می کند که تو بیا جلو. بقیه چی؟ بقیه بروند به همان مختصری که در حلقشان می چکانیم قانع و شاکر باشند. این دوره اش سرآمده.
فرض کنیم همین امروز بشار اسد سقوط کرد یا خودش محترمانه از قدرت کناره گرفت و به یک کشور دیگر پناهنده شد. فردایش چه اتفاق می افتد؟
من اطمینان دارم بلافاصله بعد از سقوط بشاراسد یا برکناری او و بهم خوردن مناسبات منطقه، علی الخصوص لبنان و حزب الله و فلسطین، رهبر ما خودشان داوطلبانه شرایطی را فراهم می کنند که جامعه یک نفسی بکشد و در یک انتخابات آزاد خودش تکلیف خودش را روشن کند. یعنی همین سخنی که مسئولان ما بویژه دستگاه دیپلماسی ما خواهان پیاده شدن آن در سوریه و بحرین هستند. مسئولان ما می گویند: “چرا ترکیه و غرب اصرار به سرنگونی رژیم بشاراسد دارند؟ اجازه بدهند مردم سوریه در یک انتخابات آزاد خودشان تکلیف کشورشان را مشخص کنند. چه با بشاراسد چه بی او”.
می بینید عمق دردی را که در این سخن نهفته؟ خوب دقت کنید! مسئولان ما رو به دنیا می گویند: ما قبول داریم که در سوریه باید یک تغییرات اساسی صورت بگیرد. اما این تغییرات باید بدون دخالت خارجی ها باشد. خود مردم سوریه در یک انتخابات کاملاً آزاد مشخص کنند که بشاراسد و سیستم او را می خواهند یا نه؟ خب مگر ما ایرانی ها چه می گفتیم و چه می گوییم؟ شما این انتخابات آزاد را در شرایط ناچاری برای سوری ها پسندیده می دانید و برای مردم ایران ناپسند؟ ما هم خواهان تغییرات اساسی در ارکان اصلی کشورمان هستیم. چرا این انتخابات برای مردم سوریه راه گشاست و برای ما فتنه؟
ما مگر چه می گوییم؟ می گوییم: آقا ما سپاه و اطلاعات دزد و دخالت گر و شنودگر و کلاً دستگاه ها و سیستم های امنیتی بی در و پیکری که بر هست و نیست این کشور خیمه بسته اند و به هیچ خدایی نیز بنده نیستند نمی خواهیم. ما می گوییم: ما مجلس بزدل و ترسو و مطیع و حرف گوش کن نمی خواهیم. دستگاه قضایی فشل و مظلوم کش نمی خواهیم. ما دولت دزد و فریبکار و توجیه گر نمی خواهیم. ما نمی خواهیم شهروند درجه چندم باشیم. ما می گوییم: چرا باید از منظرحقوق شهروندی بین شیعه و سنی و بهایی فرق باشد؟ ما می گوییم: دروغ ممنوع. چه از زبان رییس جمهور چه از صدا و سیمای ملی.
ما می گوییم: اجازه بدهید مردم در یک انتخابات آزاد مشخص کنند که هنوز می خواهند روحانیان بر آنان مسلط باشند یا نه؟ خواستار اصل ولایت فقیه هستند یا نه؟ این همه نفوذ رهبر در زیر و بالای مملکت را قبول دارند یا نه؟ به خداوندی خدا سوگند نتیجه ی این انتخابات می تواند آرامش رفته را به کشور باز بگرداند. اگر اکثریت مردم همین وضعیت را خواستاربودند، مابقی لال می شوند و خواست اکثریت را می پذیرند. وگرنه چرا راه را بر سرنوشت تغییرناپذیر مردم و سرنوشت خودمان ببندیم؟ قوانین هوشمند برای بقای یک کشور حتماً زمینه ی دخالت مردم را در بازپروری امور کشورشان فراهم می کنند. نه این که قانونی سی و سه سال پیش نوشته شده باشد و به آن عمل که نمی کنیم هیچ، امکانی را نیز برای ترمیم و اصلاح و نقش آفرینی مردم باقی نمی گذاریم. این بازدارندگی، یک روند متداول و معمول را به یک فاجعه مبدل می کند. یعنی تغییر سرانجام رخ می دهد اما با فاجعه.
به یک سال پیش برگردیم. مردم سوریه با زبانی که به لکنت افتاده می گویند: جناب بشاراسد، ما یک انتخابات آزاد می خواهیم. و بسیجیان و پاسداران و نظامیان بشاراسد مردم را می زنند و به زندان می اندازند که چرا خواهان انتخابات آزادید؟ حالا بعد از یک سال کار بجایی رسیده که بشاراسد با التماس می گوید مگر انتخابات آزاد نمی خواستید؟ بفرمایید انتخابات. و این مردمند که نمی پذیرند. و ما موجودات عقب مانده ی ببو، از تمام دنیا زلف مان را برده ایم به زلف بشاراسد سوری بند کرده ایم و جلوی چشم مردمان جهان به سمت یک تحقیر و شکست جهانی پیش می دویم. چرا؟ چون از جیب مردم مان برای اسلام مان خیلی پول خرج کرده ایم و نمی خواهیم هدر رفتن آن همه پول بی زبان را باور کنیم.
وقتی ما تا همین امروز آشکارا بر دزدی ها و کجی ها و زشت کاری های خود سرپوش می گذاریم و ابتدایی ترین حقوق جاری مردم را نادیده می گیریم، بدیهی است که خودمان را در معرض همان تغییرات بنیادین قرار داده و می دهیم. وقتی ما در روز روشن دروغ می گوییم و فریب می دهیم و بساط ریاکاری و نخبه کشی را می گستریم و همزمان به ریش مردم می خندیم، این نشان از چه دارد؟ از این که رأی مردم و در کل افکار عمومی در این کشور یعنی باد هوا. این است که من می گویم: دوره ی یک چنین نگرش هایی سرآمده. باید تغییرکرد. اساسی.
به نظر شما چرا حاکمان ما تن به یک چنین رفراندومی نمی دهند؟
شاید شما دلیل این چرای خودتان را در قدرت و بلوکه شدن قدرت در یک جمع معدود بدانید. که البته این دلیل محکمی است. کسانی که خود را صاحب این مملکت و قدرت بلامنازع این کشور می دانند مگر می شود حالا بیایند و بخت و اقبال خود و دوستان و آشنایان و همفکران و هم طریقان شان را بسپارند به رأی مردم؟ مردمی که بزعم این قدرت مداران با چند تا رگبار می دوند و می روند و یادشان می رود که خواهان چه بوده اند؟ مردمی که با پخ و فحش یک بسیجی حکومتی زبانشان به لکنت می افتد؟ این مردم آیا ارزش این را دارند که خواهان قدرتی باشند که مستحقش نیستند؟ پس چرا نباید از گرده ی این مردم بار کشید؟ و چرا نباید برپشتشان بار نهاد؟
بله، اگر دلیل شما این باشد خودش یک جواب قابل اعتنایی است. اما من می گویم: داستان چیز دیگر است. و آن: زلزله ای است که ممکن است به اسم “رأی منفی” از صندوق ها بیرون بیاید. در آن صورت، بعضی از اطلاعاتی ها و پاسدارها و روحانی های ما باید در محضر مردم بایستند و یک به یک غارت ها و فجایعی را بشمرند که در این سال ها سامان داده اند و مرتکب شده اند. من می گویم: تجسم یک چنین صحنه ای ویرانگر است چه برسد به این که این صحنه تحقق پیدا کند. یک مأمور هیولاگون اطلاعاتی و یک پاسدار غارتگر نمی تواند روزی را مجسم کند که در محضر مردم ایستاده است و دارد گزارش می دهد که چه کسانی را چگونه کشته است و چه اموالی را چگونه و با چه کسانی برداشته و غارت کرده.
من بعضی وقت ها که خودم را بجای یک پاسدار فربه از مال حرام و یک دژخیم اطلاعاتی و یک دولتمرد دزد و یک قاضی و یک روحانی آشوبگری که فتوای قتل عده ای را صادرکرده می گذارم، باور کنید به اینها حق می دهم به برگشتن خود اصلاً فکر هم نکنند و مدام در همین باتلاق پیش بروند. برگشتن اینها خیلی سخت است. مرد می خواهم دست از جور واجور موقعیت و خروار خروار پول بگذرد و دست ها را بالا ببرد و رو به مردم بایستد و بگوید: من غلط کردم. و گرنه در همین سیستم مگر ما کم پاسدار و اطلاعاتی و روحانی و دولتمرد شریف و شایسته داریم؟ اغلب اینها حاضرند رو در روی مردم بایستند و ساعت ها بی واهمه و شرم و البته با افتخار از کرده ها و ناکرده های خود بگویند.
چرا ما عقب مانده ایم؟ آیا دلیلش به قول شما به روی صحنه آوردن عقل توسط دیگران است و دور شدن ما از عقل؟ چرا اسلام ترکیه به قول شما خواستنی تر و ماندنی تر به نظر می رسد؟ در جاهایی مثل قطر و دوبی وکویت و حتی عربستان سعودی احساس می کند در پشت صحنه ی این کشورهای کوچک آدم های بزرگ و عاقل و کار درستی نشسته اند و بدون سر و صدا دارند استعدادهای نداشته ی خودشان را بارور می کنند و چشم تحسین دنیا را به سمت خودشان بر می گردانند.
من پیش از این در یک مصاحبه به این پرسش پاسخ گفته ام. دلیلش اینها که شما گفتید هست اما آنچه که دلیل اصلی و محوری است این است که: در کشور ما مسئولان و قانون از دریچه ی کوچک و قیفی شکل احکام اسلامی به جهان اطراف نگاه می کنند. علت این که گاه کارهای ما به طنز می گراید همین تطبیق ایران عصرکنونی با احکام فرسوده ای است که این احکام، دست نخورده از راه های دور به این سوی آمده اند. بی آنکه امروزی شوند.
ترکیه ای که شما نمونه آوردید و به درستی هم به اسلام خواستنی تر او اشاره کردید، نیامده برج بلندی از حلال است و حرام است و باید و نباید و جایز است و جایز نیست بسازد و مردم را به داخل آن بتپاند و به آنها بگوید: این هست و جز این نیست. بلکه به ذات اسلام مراجعه کرده. ذات اسلام چه می گوید؟ می گوید: مردم در انتخاب عقیده و راه و اندیشه آزادند. اختیار با خودشان است. و این یعنی بها دادن به آزادی مردم. و یعنی رشد. یعنی اسلام. یعنی بها دادن به یک اصل برآمده از هستی. یعنی خدا.
اساساً خداوند بخاطر دست بردن به اختیاربود که زمین را به آدم و حوا هدیه داد. و گرنه این دو در بهشت خدا همچون سایر فرشتگان در یک مدار بدون تغییر سر به کار خود داشتند. خداوند بعد از خوردن آن سیب یا گندم، آدم و حوا را دور نینداخت. بلکه در آغوش گرفت. و زمین را با همه ی وسعت و نعمت هایش به آنان هدیه داد. راز این مقام بلند در همان اختیار است. اختیاری که آدم و حوا بدان دست بردند و فرشتگان شهامت آن را نداشتند. در کشور ما اختیار از مردم سلب شده و همه ی اختیار در دست حاکمان بلوکه شده است. اسم این استبداد است. استبداد، هم به مردم هم به آن اسلامی که از آن دم می زنیم. عاقبت استبداد را هم خود خدا مشخص کرده: سرنگونی. این تعارف بردار نیست. ما مستبدیم پس سرنگون می شویم.
قاعدتا منظور شما که این نیست کهراز عقب ماندگی ما در اسلام است؟ اگر اینگونه باشد که بسیاری از مناسبات ما تحت الشعاع این نگرش قرار می گیرد. مثل خود انقلاب که داعیه ی اسلام و اسلام خواهی دارد. و به چیزی غیر از اسلام نمی اندیشد. در حرف که لااقل این را می گوید.
نخیر. من کی گفتم راز عقب ماندگی ما در اسلام است. مگر ترکیه یا همین کشورهای پایین دست ما مسلمان نیستند؟ مگر مالزی مسلمان نیست؟ عقب مانده اند؟ من می گویم: راز عقب ماندگی ما نه در اسلام، بل در نوع اسلامی است که ما به اختراع آن دست برده ایم. اسلامی که از دریچه تنگ فقه به جهان اطراف می نگرد و اصرار بر این دارد که او می فهمد و همگان نمی فهمند. فقه یعنی همین دیگر. و تفقه نیز یعنی همین. یعنی درک مسائل. منتها کدام مسائل؟این که چه کاری حلال است و چه کاری حرام. مگر کارهای دنیا را می شود بر حلال و حرام تقسیم بست؟ پس داستان اختیار چه می شود؟ بویژه این که درهمین رویکرد به احکام فقهی خود ما یک چیزهایی اختراع کرده ایم یا یک چیزهایی از پس قرون و اعصار به این سوی آورده ایم که موجب نفس تنگی جامعه می شود.
همین فقه ما کارش بجایی رسیده که مرتب راجع به بی حجابی بانوان هوار می کشد چون بزعم خودش حرام است و نسبت به غارت اموال مردم سکوت می کند چون از ترس حاکمان خودش را به ندیدن و نفهمیدن می زند. مگرمی شود مراجع و فقیهان کشور ما خبری از غارتگری سپاهیان فربه نشنیده باشند و از پستوهای مخوف اطلاعات و کاری که بعضی از این هیولاها با فرزندان بی گناه مردم می کنند بی خبر باشند؟ پس چرا آنجا هوار می کشند و اینجا دم فرو می بندند؟ همین آقای مکارم ترجیع بند اعتراضاتش وهابیون است. این که وهابی ها چه می کنند و چه کرده اند.
آقا کدام وهابی به اندازه ی همین آقای احمدی نژاد پوست از تن فهم و بخت و آینده ی این مردم کنده؟ وهابی ها مگر چه می کنند که جناب مکارم شب ها پریشان از خواب می جهد و در ابتدای درس خارج اصولش به اول چیزی که هشدار می دهد همین فعالیت وهابی هاست. به پیر به پیغمبر خود ما یک پا وهابی کارکشته و قهاریم. کدام وهابی ساعت سه صبح با بلند گوی دستی رو به خانه ی یک معترض سیاسی مثل آقای کروبی فحش ناموس می دهد؟ و به کوی دانشگاه می ریزد و می زند و تخریب می کند؟
همین آقایان فقها و مراجع مگر از عمل شنیع بسیجیان حکومتی با خبر نشدند که با آقایان کروبی و صانعی و دستغیب شیرازی چه کردند؟ پس چرا دم نزدند؟ رک بگویم و بگذریم که ترس بر همان فقه نیم بندشان سایه انداخته و اصالتش را از ریخت انداخته. تا ازشان بپرسید آقا چرا به بدحجابی معترضید و به غارت اموال مردم نه، می گویند: اقتضائات و مصلحت اسلام فعلاً این را حکم می کند. بعد از انقلاب یک اصل حکومتی از دل این فقه سر برآورد به اسم”حفظ نظام”. که خودش یک داستان مستقل است. ای کاش ما بجای حفظ اسلام سخن از حفظ و گسترش منافع ملی می گفتیم. که اگر اینگونه می شد حتما به حفظ نظام نیز منجر می شد.
اوضاع کنونی کشور بلحاظ سیاسی به یک انسداد اساسی دچار شده. به نظر می رسد بخشی از اصلاح طلبان هم در موضع انفعالی قرار گرفته اند. از یک طرف نماینده ی خواست بخشی از مردم کشورند و حاکمیت هم به این خواست ها بها نمی دهد. از طرف دیگر هم به درستی نمی خواهند با اعتراضات و موضع گیری هایشان کشور را به سمت آشوب و هرج و مرج سوق بدهند. حاکمیت اتفاقاً نشان داده که مشتاق این هرج و مرج است. به نظر شما چگونه می شود از این بلاتکلیفی و بن بست بیرون رفت؟
بله بن بست بزرگی است. من چندباری که به دیدن آقای خاتمی رفتم ایشان هم به این بن بست اشاره می کردند و نظر مرا هم جویا می شدند. ما با حاکمیتی مواجهیم که حرف حساب را با چماق و زنجیر و هیاهوی بسیجیان حکومتی و قاضیان گوش بفرمان و زندان های انفرادی و بازجویان بی چاک و دهان پاسخ می دهد. در یک چنین گفتمانی شما ترجیح می دهید که به همان بن بست بزرگ پناه ببرید. اما من، هم با آقای خاتمی هم با برخی ازاصلاح طلبان راه حل هایی را در میان گذاردم که اعتنایی به راه حل های من نکردند.
خیلی پیش از انتخابات به آقای خاتمی پیشنهاد کردم سه نامه با فاصله ی زمانی یک ماه به رهبری بنویسند و منتشر کنند. نامه ی نخست خیرخواهانه و منصفانه باشد. با درخواست هایی. و اشاره به این که محتوا و شیب و لحن نامه های بعدی را پاسخ و اعتنای رهبری مشخص می کند. اگر پاسخی دریافت نکردید که نمی کنید بر همان درخواست ها پافشاری کنید و به نامه ی سوم که نامه ی پایانی است اشاره کنید. در نامه ی سوم بنویسید که ای مردم، دیدید که رهبری وقعی به درخواست های ابتدایی ما نکرد و اساساً نخواست که صدای ما را بشنود. حالا که اینجور است ما در این انتخابات شرکت نمی کنیم. انتخابات را تحریم نمی کنیم اما در آن شرکت هم نمی کنیم. اصرار من بر نگارش نامه های سه گانه از جانب آقای خاتمی این بود که این نامه ها در تاریخ بماند. و گرنه همه ی ما به انتهای این بن بست واقف بودیم.
گفتید با دیگران هم درباره ی خروج از این بن بست صحبت کرده اید؟ اگر پیشنهاد شما درحد نوشتن چند تا نامه است که با نوشتن این نامه ها خروجی از بن بست صورت نمی گیرد. البته قبول دارید که این بن بست برای عده ای بهترین فرصت برای زد و بند و رانت خواری و تجارت های کلان و سود بردن از مشاغل کاذب است. شما هیچ فکر کرده اید چه تاجری غیر از سپاه می تواند مثلا ترقه ها و فشفشه های چهارشنبه سوری را وارد کند؟
قبول دارم که در یک بن بست ما و شما قدرت مانور چندانی نداریم. مگر این که پر در بیاوریم و پرواز کنیم. من اتفاقاً به همین پرواز فکرمی کنم. به این که در یک تنگنای محاصره شده از غیرممکن ها، بشود به ممکن ها دست برد و راه گشود. بشود پرواز کرد و از بن بست بدر رفت.
مثلاً؟
مثلاً یک روز که به دیدار آقای شیخ عبدالله نوری رفته بودم صحبت حاضرین به همین بن بست رسید. در آن مجلس عده ای از سرشناسان اصلاح طلب هم حضور داشتند. به آقای نوری گفتم: این لباسی که برتن دارید، یک تعریفی برای خود دارد. که اگر این تعریف به بی تعریف بدل شود، این لباس مفهومش را از دست می دهد. مثلا شما با این لباس به بالای درخت نمی روید تا شاخه ای را اره کنید. یا با این لباس نمی روید کارگری. یا پتک نمی زنید. یا هدایت یک هواپیما را با این لباس به عهده نمی گیرید. این لباس یک تعریف ویژه دارد. که در این تعریف ویژه منبر و درس و بحث و پرسش و پاسخ و مراجعه ی مردمی و بها دادن به نظر مردم و خواست مردم معنا پیدا می کند.
به آقای نوری گفتم: امروز این لباس شما مفهومش را از دست داده. شما نه یک منبر دارید و نه محل مراجعه ی مردم هستید و نه می توانید به یک اصل انکارناپذیر اسلامی تأکید کنید و خواهان توجه حاکمیت به آن اصل فراموش شده ی انکارناپذیر باشید. بیایید و پنجاه نفر صد نفر هزار نفر از روحانیان به بن بست رسیده طی انتشاریک نامه به مردم، این لباس را از تن درآورید. به مردم و البته به حاکمیت بگویید چون این لباسی که به تن ماست یک مختصاتی دارد و اکنون این مختصات به هیچ گرفته شده و اصرار ما بر پوشیدن این لباس یک اصرار بیهوده است پس ما از این لباس خروج می کنیم. این خروج به هیچ کسی هم بر نمی خورد. یعنی شما را بخاطر این که لباس روحانیت را از تن درآورده اید و کت و شلوار پوشیده اید به زندان نمی اندازند. مگر می شود آدم لباس کار بپوشد و کاری نباشد که بکند؟
عکس العمل آقای نوری چه بود؟
من عکس العمل ایشان را پیش از مطرح کردن این پیشنهاد می دانستم. ایشان گفت: این پیشنهاد شما یک حرکت نقضی است. ببینیم غیر از این نقض می شود به یک راه ایجابی فکر کرد بجای راه سلبی؟ یعنی این که بجای در آوردن لباس ببینیم آیا می شود هم لباس را در نیاورد و هم به خواسته هایمان برسیم؟ من گفتم: چشم. می نشینیم ببینیم چکار دیگری می شود کرد.
ببینید دوست من، این آقای احمدی نژاد ظاهراً در یکی از این سفرهای استانی به گمرک آن استان سر می زند. به کانتی نرهای فراوانی برمی خورد که مهر و موم شده اند و آرم سپاه رویشان بوده. می پرسد داخل اینها چیست؟ می گویند: ابزار و امکانات نظامی. می گوید: یکی از این ها را باز کنید. می گویند نمی شود محرمانه است. وقتی یکی را باز می کنند می بینند داخلش لوازم آرایش بوده. حالا من می خواهم بدانم در یک چنین اوضاعی که دروغ از سر و کول ما بالا می رود و اصلاً دروغ ملات و آجر و بتون این نظام شده، لباس روحانیت آقای خاتمی و نوری و منتجب نیا اگر به کت و شلوار تبدیل شود چه فاجعه ای رخ می دهد؟ یکی به شوخی می گفت: اگر هر صنفی در این مملکت اعتصاب بکند یک جای کشور لنگ می زند. غیر از اعتصاب روحانیان.
با این حساب شما دارید نقش این لباس را در رخدادهای کشورمان هم نقد می کنید هم مورد تجلیل قرار میدهید. آمدیم و آقای نوری و پانصد نفر از روحانیان اصلاح طلب لباسشان را در آوردند،می خواهید چه اتفاقی بیافتد؟
من به آقای محمد مجتهد شبستری آفرین می گویم که خودش داوطلبانه و بی های و هوی لباس روحانیتش را درآورد و شد مثل بقیه. دلیلش را شنیده ام اینگونه برشمرده که وقتی این لباس کارآیی اش را از دست داده من چرا از او بیاویزم؟ متأسفانه بسیاری از روحانیان ما از لباس روحانیت آویزان اند. نه این که لباس روحانیت از آنان تشخص و اعتبار یافته باشد. لباس را که از تن این جماعت در آورید، راه رفتن یادشان می رود. تعادلشان بهم می خورد. این نشان می دهد که این لباس برای جماعتی یک ناندانی است. یا محترمانه بگویم: یک آذین اجتماعی. وگرنه مگر می شود به لباس روحانیت فروشد و آدم کشت و ناسزا گفت و از دیوار مردم بالا رفت و ظلم دید و سکوت کرد و با عمله ی ظلم همراه شد؟ آقا این لباس کارآیی ندارد؟ درش بیاور. در او مانده ای که چه؟ وقتی کاری نیست که انجام بدهی چرا لباس کار پوشیده ای؟ اصرار بر پوشیدن لباس کار در حالی که کاری وجود ندارد، توهین به اصل کار است. این لباس با کار معنا پیدا می کند.
فرمایش شما درست. اما واقعا بعدش چه؟
آقا بسیاری از حرکت های اجتماعی از همین جزییات پا گرفته اند. بعدش را جامعه در نسبت با این خروج جمعی از لباس روحانیت مشخص می کند. این مردم اند که ذره ذره ظهور یک فاجعه را در میان خود می پرورند. شما نگاه کنید. مردم ما شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند دیدند ثروتشان نصف شده. دلار هزار تومانی شده دو هزار تومان. یعنی اگر دیروز ثروتشان به دلار بود دو میلیون امروز شد یک میلیون. این اتفاق اگر در هر کجای دنیا رخ می داد مردم سقف حکومت را بر سرش خراب می کردند.
مردم ما از بس که عادت کرده اند از یک بلندگوی مرکزی هدایت شوند، بی اعتنا به فاجعه ای که رخ داده و فاجعه هایی که به سمتشان پیش می دود، راهشان را گرفتند و رفتند به سرکار و زندگی شان. همان زندگی ای که در عرض یک شب تا به صبح قیمتش نصف شد. به این مردم حالا حالاها باید فرصت داد تا مثل مردم سوریه هر روز کشته شوند و فردا تازه نفس تر به میدان بیایند. بله این مردم اند که با نترسیدن ها و پایداری هایشان بشاراسد و نظامیان و پاسداران و روحانیان و دستگاه قضایی و بازجویان هیولایش را به زانو درمی آورند.
به سوال قبل تر برگردیم. هنوز نگفته اید که به نظر شما مشکل جامعه یا نظام حکومتی ما در چیست.
چرا نگفتم. گفتم مشکل در نگاه ما به جهان و به کشورمان از سوراخ کوچک فقه است. همان که به یک روحانی مجتهد به اسم علی فلاحیان این فرصت را می دهد که جماعتی را گوش تا گوش سرببرد و رسماً به ترانزیت مواد مخدر اقدام کند و هیچ دستگاه عدالت پروری هم سراغی از او نگیرد. اینها همه از همان زاویه ی قیفی شکل برمی آید. یا همین منظر قیفی شکل، فردی چون رحیم پورازغدی را می نشاند جلوی دوربین تا هزار جلسه راجع به عدالت صحبت کند. همان عدالتی که سرش توسط خود سخنران و تئوری پرداز خستگی ناپذیر ما ذبح می شود. که چرا تو این همه فرصت سخنوری داشته باشی و دیگرانی که از تو باسوادترند نداشته باشند؟ و این که این کدام عدالت است که تو داری در هزار جلسه ازش سخن می گویی؟ این عدالت در آسمان است یا زمین؟ و تو با چه رویی داری از عدالت صحبت می کنی؟ آن هم در هزار جلسه. نه محتوای سخنش بل این روی زیادش مرا کشته.
به هر حال این نگاه و به قول شما این زاویه ی قیفی شکل وارد عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی شده است به هیچ وجه هم اذعان به ناکار امدی ندارد و تازه مدعی است هم برای ایران و هم برای مدیریت جهان برنامه دارد.
آقا این ها همه اش داستان است. روحانیت ما و مراجع ما اگر برد و نفوذی در پاکسازی جامعه ی جهانی داشتند در پاکسازی همان قم خودشان توفیق پیدا می کردند. شهر قم از دست اینها دارد نفسش بند می آید. چرا باید قم بشود اول شهر فاسد کشور؟ آن هم درست در مجاورت بیت علما و فضلا؟ من شخصاً معتقدم علمای ما به هرکجا که پا نهاده اند آنجا را بدلیل تخصصی که نداشته اند و بدلیل دخالت های بی جایی که کرده اند ضایع کرده اند. شما یک جا را بگردید و نمونه بیاورید که همین روحانیت سنتی ما بدان ورود کرده و آنجا را از نقطه ی الف به نقطه ی ب برخورداری رسانده. مگر آنکه آن روحانی در دایره ی تخصصی اش که علوم اسلامی است کاری کرده باشد. که البته در آنجا هم باید بگردیم و ببینیم تفسیر او از اسلام آیا همین اسلام حکومتی است یا آن اسلامی که به یک کمونیست همان احترام را می گذارد که به پسر یک پیغمبر.
من خدا وکیلی این امیر قطر را خیلی موفق تر از کل سیستم حکومتی خودمان می دانم. یعنی شما همه ی مردان متخصص ما را – چه روحانی و چه غیر روحانی- جمع کنید در یک جا اگر توانستند یک شهر کوچک مثل همین قم را بلحاظ اجتماعی و فرهنگی و معرفتی اداره کنند؟ کلی هم پول و اختیار و امکانات در اختیارشان بگذارید. اعتراف کنیم که امیر قطر یک تنه از همه ی مردان ما موفق ترعمل کرده. از فکر دیگران سود برده. پول داده فکر و مشورت خریده. و مهمتر از همه، وقتی به یک مشورت و یک علم دست پیدا کرده به آن عمل کرده. مملکت یک وجبی اش را چنان برآورده که چشم و دل خیلی ها را برده. جوری که خود ما حسرت یک خیابانش را داریم. نظمش را و انظباطش را و توسعه و تجارت و پولی را که از هر کجا به کشورش سرازیر می کند.
این است رهبری. این است مسلمانی. این است سربرآوردن و اظهار وجود کردن. اسلامی که در خیابان های قطر رفت و آمد می کند هزار برابر اسلامی که در قم دست به دست می شود کارا تر و دلنشین تر و خدایی تر است. در قطر- که من ندیده امش- جوان و پیر و دختر و پسر خدا را در دسترس تر می بینند. آنانی هم که به خدا معتقد نیستند از خدای قطری ها به نیکی سخن می گویند. بگذریم از این که دختران ما را برای همخوابگی برای شیوخ منطقه می برند. این دیگر به میزان واقعی بودن ام القرایی کشور ما بازمی گردد.
امیرقطر در سال گذشته از چاه های مشترک گاز دقیقاً یکصد و بیست میلیارد دلار گازبرداشته و فروخته. ما چی؟ سی میلیارد. این است ذکاوت و هوشمندی و اصلاً مسلمانی. با شعار مگر این که بشود بوق بلندگو را به ارتعاش انداخت. با شعار که سنگ بر سنگ نهاده نمی شود. با شعار که فهمی بر سفره ی کسی نمی نشیند. از بس شعار دادیم و شعار فرو بردیم، جامعه و تاریخ و خدا و لیاقت و هر چه که هست از شعار دان خودش یک آدم همجنس مثل احمدی نژاد را نصیب ما کرد تا کیسه ی شعار ما را از شعار پر کند.
مردمی که وقت و سرمایه هایشان را صرف شعار بکنند، پوک مغزند. و پوک مغزان آن کسانی هستند که درست در مجاورت سرنگونی هیاهو می کنند. خدا وکیلی اگر یکی پیدا شود و در سخن مسئولان ما میزان شعار را با واقعیت و منطق رصد کند خواهد دید که نتیجه بسیار هولناک است. ما راه رفتیم و شعار دادیم و برای همان راه رفتنمان، هم از خودمان تشکر کردیم و هم کلی پول به حساب شخصی مان واریزکردیم و هم یک چند تا یی سمینار و سمپوزیم برای همان راه رفتنمان برگزار کردیم. عقل هم خوب چیزی است. ما عقل را نهاده ایم و شعار را برگزیده ایم. معلوم است که عاقبت این شعارگرایی با سر به زمین سنگی فرود آمدن است.
شما علت این که جامعه ی ما درا ین سال های بعد از انقلاب نتوانسته به باز تولید نخبگی در کشور موفق شود در چه می دانید؟ یا ما نتوانسته ایم جریانی از نخبه پروری ایجاد کنیم یا گردش فکر و اندیشه و نخبگی را آنقدر دشوار و سخت کرده ایم که همان یک چند هزار نخبه ای هم که داشتیم ترجیح دادند از کشور خارج شوند.
شما یک نگاهی به قد و بالای تخصصی وزیر نفت جناب آقای رستم قاسمی بیندازید و به من پاسخ بدهید این آقا اگر همه ی استعدادش را بچلاند چند گرم نخبگی از آن فرو می چکد؟ معلوم است که حضور یک چنین فردی بر رأس یک دستگاه تخصصی اجازه نمی دهد در آن دستگاه نخبگی پا بگیرد. به این دلیل که بر آمدن نخبگان باعث آشکارتر شدن قد کوتاه این افراد می شود. شما تجسم کنید همین آقای رستم قاسمی مثلاً رفته به دانشکده ی صنعت نفت تا سری بزند به روند تخصصی این دانشکده. خب وزیر است دیگر. باید به مناسبت های مختلف به مجموعه ی تحت مسئولیتش سر بزند. فرض کنید این آقا در هیبت وزیر نفت داخل یکی از کلاس های تخصصی شد. اساساً شما آیا هیچ نسبتی از داد و ستد علم و فکر و تخصص و نخبگی و نخبه گرایی در این ملاقات می توانید متصور شوید؟ که بین دانشجویان و استاد و جناب ایشان رد وبدل شود؟ این است دلیل فروکشیدن نخبگی در این کشور فلک زده. قرار گرفتن آدم های نابلد و نامتعادل بر مسندهای حساس و حیاتی و تخصصی کشور.
به این داستان مصلای تهران کمی دقت کنید. من در یک جای دیگر هم گفته ام که داستان ساخت مصلای تهران داستان خود انقلاب است. خود جمهوری اسلامی است. حالا بفرض که بعد از چند سال این مصلا افتتاح شد. قرار است در این مصلای عریض و طویل آقای جنتی نمازبگذارد دیگر. نه؟ متوجه منظور من می شوید؟ کلی هزینه برای چه؟ برای هیچ. نه برای هیچ. ایکاش هیچ بود. برای زیرهیچ.
ادامه دارد…
حساب دخل و خرج خانوارهای ایرانی همچنان با هم نمی خواند/تناقضگویی در آمارهای جدید بانک مرکزی
کلمه – گروه اقتصادی: بانک مرکزی امروز آمارهایی را در خصوص درآمد و هزینه خانوارهای ایرانی منتشر کرد که نه فقط با گزارش های مرکز آمار ایران به عنوان متولی رسمی تدوین و انتشار آمار در کشور مغایرت دارد، بلکه با آمارهای پیشین همین بانک هم در تناقض است.بر اساس ادعای بانک مرکزی، درآمد متوسط ایرانیان شهرنشین در سال ۸۹ ماهانه یک میلیون و ۱۴۰ هزار تومان بوده است! رقمی که با بسیاری از واقعیتهای مشهود و ملموس جامعه نمیخواند و مشخص نیست چگونه و بر چه مبنایی به دست آمده است.
این بانک همچنین مدعی شده که درآمد خانوارهای شهری، تنها ۴۰ هزار تومان کمتر از هزینه ناخالص ماهانه مورد ادعای بانک مرکزی برای این خانوارهاست، و رقم ماهانه هزینه ها را یک میلیون و ۱۸۰ هزار تومان اعلام کرده است.
این در حالی است که تنها چهار ماه قبل، مرکز آمار ایران گزارشی را منتشر کرده بود که نشان میداد در سال ۸۹ درآمد متوسط خانوارهای شهری ۸۳۳ هزار تومان بوده است؛ گزارشی که با استناد به نتایج اجرای طرحی با عنوان “آمارگیری هزینه و درآمد خانوار” در سال ۱۳۸۹ منتشر می شد.
همچنین در اسفندماه ۸۹ نیز گزارشی از سوی بانک مرکزی منتشر شد که از کسری بودجه ۳۰۰ هزار تومانی خانوارهای ایرانی در هر ماه خبر میداد. تفاوت این رقم با ۴۰ هزار تومانی که در گزارش اخیر این بانک ادعا شده، بیشتر از آن است که قابل باور باشد.
در گزارش امروز بانک مرکزی همچنین ادعا شده که متوسط هزینه ناخالص خانوارهای شهری در سال ۸۹ نسبت به سال قبل از آن ۱۱٫۴ درصد افزایش داشته است. حال آنکه این رقم با نرخ تورم اعلام شده برای سال از سوی مرکز آمار، یعنی ۱۵٫۲ درصد، تفاوت فاحشی دارد و مشخص نیست انگیزه بانک مرکزی از انتشار آمارهایی تا این حد متناقض چیست.
تناقضگوییهای بانک مرکزی درباره مسائل مربوط به معیشت و زندگی روزمره مردم در حالی است که بسیاری از کارشناسان و دلسوزان بارها به دولتمردان فعلی یادآور شدهاند دروغگویی و وارونهنمایی حقایق، واقعیتهای تلخ جامعه را تغییر نمیدهد و از مشکلات مردم کم نمیکند.
با این حال مسئولان دولتی و نهادهایی که موظف به انتشار آمار و اطلاعات و گزارش واقعیتها شدهاند، به جای انجام وظیفه قانونی و اعلام صادقانه واقعیتهای تلخ موجود درباره وضعیت معیشتی مردم، همچنان اصرار دارند که بر طبل دروغ بکوبند و گزارشهایی را ارائه دهند که حتی خودشان هم باور نمیکنند و با گزارشهای پیشین آنها هم تعارض دارد.
کاهش قیمت پیاز در مزارع پیاز جیرفت، اشک کشاورزان را در آورد
کاهش بی رویه قیمت پیاز تا مرز ۴۰ تومان برای هر کیلو محصول و ادامه دلال بازی در مزارع جیرفت، داستان هر ساله به جیب دلالان رفتن سود کشاورزان است که بار دیگر در جنوب کرمان تکرار می شود.به گزارش مهر، جنوب استان کرمان به گفته کارشناسان کشاورزی به گلخانه طبیعی شهرت دارد و هر سال در فصول مختلف شاهد کشت مداوم محصول در مزارع شهرستانهای جنوبی کرمان هستیم.
شرایط آب و هوایی منطقه به گونه ای است که در تمام فصول سال امکان کشت وجود دارد و به همین دلیل نیز طرحهای استمرار کشت در این منطقه هر سال اجرا می شود و در طول زمستان که امکان کشت برخی محصولات از جمله سیب زمینی و پیاز در مزارع کشور وجود ندارد کشاورزان جنوب کرمان به خصوص در شهرستان جیرفت نیاز بازار مصرف را برآورده می کنند.
کشت بی برنامه محصول در جنوب کرمان ادامه دارد/ مسئولان نظاره گرند
هر چند اجرای این طرح در جنوب کرمان برای جلوگیری از واردات محصولات کشاورزی و جلوگیری از افزایش بی رویه محصول در برخی فصول بود اما اجرای برنامه ریزی نشده و عدم نیاز سنجی بازار هر سال مشکلات فراوانی را برای کشاورزان جنوب کرمان ایجاد می کند.
طی سالهای اخیر بارها شاهد کشتهای بی رویه محصول در مزارع جنوب کرمان بوده ایم که متاسفانه نیاز سنجی و مدیریت کشت در خصوص آنها صورت نگرفته است اما پس از رسانه ای شدن داستان و کش و قوسهای فراوان برخی مسئولان کرمان وارد عمل می شوند و به صورت مقطعی مشکل را حل می کنند اما هنوز مشکل گوجه کاران تمام نشده خیارکاران بعد از آن سایر محصولات آغاز می شود و این چرخه که تنها به دلیل عدم برنامه ریزی مناسب برای عرضه محصول به بازار انجام می شود هر سال ادامه دارد و این بار اشک پیاز کاران جیرفتی در آمده است.
۴۰ تومان بخرید ۱۰۰۰ تومان بفروشید/ هزینه برداشت هم تامین نمی شود
شاید باور کردنی نباشد اما پیاز در جنوب کرمان و در شهر جیرفت پس از برداشت از مزرعه تنها ۴۰ تومان قیمت دارد.
قیمتی که حتی پول کارگر برداشت کننده محصول را نیز تامین نمی کند و اینچنین است که درنهایت محصول در مزارع برداشت نشده می ماند و از بین می رود.
برخی کشاورزان می گویند این نرخ حتی هزینه جعبه ای که محصول در آن قرار می گیرد را جبران نمی کند. اما هر سال با شنیدین این نرخ ها عده ای تعجب می کنند، تصمیمی مقطعی می گیرند و سال بعد این مشکلات فراموش می شود تا مثل چنین روزی باز تعجب کنند و داستان کشاورزان جنوب کرمان همچنان ادامه دارد.
اما اینکه چگونه قیمت محصول به ۴۰ کیلو برای هر تومان می رسد خود حکایتی تلخ دارد، حکایت دلال بازی بر سر دسترنج کشاورزان.
حکایت شیرین برای دلالان و تلخ برای کشاورزان
در فصول مختلف و در هنگام برداشت محصول بازار در جنوب کرمان که محل تولید است با افزایش یکباره محصول مواجه می شود هر چند در جاهای دیگر کشور محصول پیاز با قیمت هنگفت به مردم عرضه می شود و هم اکنون نرخ آن در بازار شهر کرمان ۸۰۰ تومان است اما دلالان با برنامه ریزی از پیش تعیین شده از خلاء وجود یک نظام مشخص نرخ گذاری و حمل و نقل و عرضه استفاده می کنند و سود بجای اینکه به جیب کشاورز برود در جیب عده ای دلال خاص قرار می گیرد و تا کنون نیز کسی نتوانسته این مشکل را در کرمان ریشه کن کند.
اما دلال ها در این اوضاع نابسامان در ابتدای برداشت محصول از خرید خودداری می کنند و پس از انباشت محصول در بازار به یکباره آفتابی می شوند و نرخی پائین تر از تصور به کشاورز نگون بخت پیشنهاد می کنند و کشاورزان نیز که بعد از گذشت چندین روز و مقاومت محصول خود را در حال خراب شدن می بینند چاره ای جز فروش محصول ندارند.
اینجاست که دلالان وارد عمل می شوند و محصول را کیلویی ۴۰ تومان می خرند و در نهایت با صدها برابر این قیمت به مصرف کننده می فروشند.
این داستان که در آن هم تولید کننده و هم مصرف کننده متضرر می شوند داستان دیروز و امروز کشاورزان جیرفتی نیست و سالهاست ادامه داد.
قسط های وامی که بر روی دستان پینه بسته کشاورزان می ماند
سودی که به جیف دلالان می رود پول چند برابری که مصرف کننده می پردازند و کشاورزی با دستان پینه بسته که حسرت به دل مانده است.
البته در این میان عده دیگری نیز حضور دارند که بخشی از این سود نیز به جیب آنان می رود.
عدم وجود سیستم حمل و نقل تعریف شده در زمان برداشت محصول موجب می شود نرخ حمل و نقل کامیون داران نیز به یکباره چند برابر شود و در این میان بخشی از سود کشاورزان نیز نصیب این افراد خواهد شد.
این قصه هر چند تلخ است اما قصه ای تکراری برای مردمان جنوب کرمان است.
یکی از کشاورزان پیاز کار جیرفتی در گفتگو با مهر اظهارداشت: بخش قابل توجهی از مزارع شهرستان جیرفت به کشت پیاز اختصاص یافته است اما حالا که نوبت برداشت و عرضه محصول به بازار فراهم شده است با موانع مختلف مواجه هستیم.
محمد شعبانی افزود: هر سال شاهد رشد روز افزون نرخ سم و کود هستیم همچنین نرخ سوخت هم افزایش پیدا کرده اما از سوی دیگر نرخ محصول کاهش یافته و تنها چیزی که در این میان نصیب ما می شود ضرر است.
وی تصریح کرد: تنها افرادی که محصول ما را می خورند عده ای دلال هستند که معمولا از استانهای دیگر در هنگام برداشت محصول می آیند.
یکی دیگر از کشاورزان پیاز کار گفت: ما در همه فصلها شاهد این وضعیت هستیم در حالیکه مسئولان بخش کشاورزی از رعایت الگوی کشت در جنوب کرمان خبر می دهند اما زمانی که باید کاری در این زمینه انجام شود همه ساکتند و نگاه می کنند و همین که محصول به یکباره به بازار می آید همه از رعایت الگوی کشت می گویند و توپ را در زمین کشاورزان می اندازند.
مسعود مرادی افزود: مسئولان بگویند زمانی که ما داشتیم این محصول را کشت می کردیم چرا در آن زمان کسی نیامد محصول دیگری را معرفی کند و بگوید پیاز نکارید ضمن اینکه در زمینه محصولات دیگر نیز همین مسئله را شاهد هستیم در کشت بعد اگر گوجه هم بکاریم اوضاع همین است اگر خیار هم بکاریم همین اوضاع تکرار می شود.
وی از مسئولان سوال کرد که وقتی کشاورزی مهمترین شغل در جنوب کرمان است و بزرگترین مزیت نیز محسوب می شود پس چرا وقتی این محصول در کشور بازار مصرف دارد برنامه ریزی مناسبی برای عرضه محصول به بازار نمی شود.
مرادی گفت: در بسیاری از استانها هم اکنون این محصول با کمبود مواجه است و بازار وجود دارد اما چون کسی نیست کشاورزان را حمایت کند و یا اتحادیه کشاورزان وجود ندارد و سایر دستگاهها هم فعال نیستند هر سال محصول سر مزرعه می ماند و خراب می شود در صورتیکه می تواند با یک برنامه ریزی ابتدایی آن را به دست مصرف کننده رساند.
وی گفت: چرا کسی با این دلال بازی برخورد نمی کند و به سادگی دسترنج ما نصیب دلالهایی می شود که محصول را از ما ۴۰ تومان می خرند و نزدیک هزار تومان در بازار می فروشند.
علی میرزایی، دیگر کشاورز جیرفتی در خصوص اوضاع موجود گفت: هزینه ای که برای برداشت محصول به کارگران می پردازیم و گونی ها و جعبه هایی که برای فروش استفاده می کنیم قیمتش از محصولی که برداشت می شود و در جعبه ها قرار می گیرد بیشتر است.
وی گفت: بسیاری از ما برای کاشت محصول زمینها را اجاره کرده ایم و یا وام برای خرید سم، کود و سهم آب گرفته ایم.
وی با اشاره به تجمع کشاورزان مقابل فرمانداری جیرفت گفت: امیدواریم مسئولان یک بار برای همیشه فکری به حال ما کنند.
میرزایی ادامه داد: در صورت ادامه این روند بهترین کار این است که اصلا ما محصول را برداشت نکنیم چون اگر بخواهیم محصولمان را بفروشیم باید ضرر هم بکنیم حداقل اینگونه هزینه زیاد تر نباید بدهیم.
نرخ خرید تضمینی و هزینه تولید
علی حیدری دیگر کشاورز جیرفتی ادامه داد: هم اکنون هر کیلو پیاز با نرخ تضمینی ۹۵ کیلو خریداری می شود در حالیکه هزینه ای که ما برای کاشت، برداشت و حمل و نقل برای هر کیلو می دهیم بالای ۲۰۰ کیلو است.
وی افزود: با این شرایط کشاورز فقط باید ضرر بدهد در صورتیکه با یک ساز و کار می توانستیم محصول پیاز را برای صادرات مهیا کنیم.
حیدری ادامه داد: مسئولان باید چاره ای اساسی برای حل مشکلات موجود بیندیشند.
یک اختلاس میلیاردی دیگر در بانک دولتی
پس از اینکه قرار شد اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی کش نیاید، عاملان اختلاس میلیاردی در یکی دیگر از بانک های دولتی تهران بازداشت شدند.به گزارش عصر خبر، این باند اختلاس که به مدیریت یکی از کارمندان این بانک دولتی با سند سازی و جعل مدارک توانسته بودند ده میلیارد ریال اختلاس کنند توسط پلیس آکاهی کشف و تمام عوامل آن بازداشت شدند.
هنوز اطلاعات دقیقی از نحوه این اختلاس در دست نیست اما پلیس در تلاش است که تمام زوایای این اختلاس را روشن کند.
افراد دستگیر شده در این خصوص پس از تکمیل تحقیقات پلیس به دستگاه قضایی تحویل داده خواهند شد.
در حال حاضر متهمان اصلی اختلاس سه هزار میلیارد تومانی آزاد هستند و متهمان رده دوم و سوم در دادگاه محاکمه می شوند.
رکورد شکنی چکهای برگشتی در سال ۹۰؛ ۲۲ هزار میلیارد تومان چک برگشت خورد
در ۸ ماه اول سال ۹۰ در اتاق پایاپای اسناد بانکی تهران حدود ۳۲٫۸ میلیون برگ سند به مبلغی معادل ۴۵۳۵٫۹ هزار میلیارد یال مبادله شد، در همین مدت حدود ۴٫۱ میلیون برگ سند به مبلغی معادل ۲۱۹٫۰ هزار میلیارد ریال در اتاق پایاپای اسناد بانکی تهران برگشت داده شد.به گزارش مهر، اخبار غیر رسمی مربوط به افزایش چکهای برگشتی در حالی منتشر می شود که بانک مرکزی آمار رسمی تعداد چکهای برگشتی در ۸ ماه ابتدای سال ۹۰ را منتشر کرد.
بانک مرکزی قصد دارد تا با ساماندهی اسناد مبادله پولی از جمله دسته چکها و ارائه آنها به افراد خاص از افزایش تعداد چکهای برگشتی که طی سالهای اخیر آمار آن رو به فزونی گذاشته است، جلوگیری کند.
بر اساس جدیدترین گزارش بانک مرکزی در ۸ ماه اول سال ۹۰ در اتاق پایاپای اسناد بانکی تهران حدود ۳۲٫۸ میلیون برگ سند به مبلغی معادل ۴۵۳۵٫۹ هزار میلیارد یال مبادله گردید. در این دوره متوسط شاخص های تعداد و مبلغ اسناد مبادله شده به ترتیب به اعداد ۷۲٫۰ و ۳۷۶٫۰ رسید که در مقایسه با دوره مشابه سال قبل به ترتیب ۲٫۹ درصد و ۱۴٫۸ درصد افزایش داشته است.
در ۸ ماه اول سال ۹۰ حدود ۴٫۱ میلیون برگ سند به مبلغی معادل ۲۱۹٫۰ هزار میلیارد ریال در اتاق پایاپای اسناد بانکی تهران برگشت داده شد. در این دوره متوسط شاخص های تعداد و مبلغ اسناد برگشت داده شده به ترتیب به اعداد ۱۸۰٫۳ و ۴۸۹٫۶ رسید که نسبت به دوره مشابه سال ۸۹ به ترتیب ۶٫۷ و ۲۵٫۷ درصد افزایش یافته است.
در همین مدت زمان نسبت اسناد برگشت داده شده به مبادله شده از نظر تعداد و مبلغ به ترتیب به ۱۲٫۴ درصد و ۴٫۸ درصد رسید. نسبت های مزبور در ۸ ماه اول سال ۸۹ به ترتیب ۱۲٫۰ و ۴٫۴ درصد بوده است.
براین اساس، تدابیری که برای افزایش امنیت چکها صورت گرفت که از جمله آنها افزایش امکانات چاپ چک پولهای بانک مرکزی بوده، طی آن این بانک چکها را به چند گروه دسته بندی کرد و حساب بانکی افراد در ارائه دسته چک مورد توجه قرار گرفت.
البته در مقطعی از سوی مسئولان بانک مرکزی موضوع رنگ بندی دسته چک ها نیز مورد توجه قرار گرفت، ساماندهی دسته چکها حوزه های نرم افزاری و سخت افزاری، تولید چکها، داشتن شاخصهای امنیتی و امکان رهگیری دنبال شد.
فعال شدن سامانه چکها از دیگر اقداماتی بود که در این زمینه انجام شد و چک های برگشتی در این سامانه مشخص می شوند، این سامانه به بانکها در مورد وضیت چکهای برگشتی سرویس می دهد و بانکها می توانند به صورت فوری از این سامانه در مورد چکها استعلام کنند.
رئیس کل بانک مرکزی در مورد دلایل افزایش چکهای برگشتی عنوان کرده است: بانکها باید از ارائه دسته چک به افرادی که چکهای برگشتی دارند، خودداری کنند، در عین حال تمهیداتی برای طبقه بندی چکها برای جلوگیری از برگشت آنها اندیشیده شده است.
همچنین عزت الله یوسفیان ملا عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی با بیان اینکه بانک مرکزی با اعلام اینکه ستاد از بانک مرکزی درخواست کرد تا پس از شناسایی افرادی که نسبت به صدور چک های بلامحل اقدام می کنند لیست آنها را در اختیار شبکه بانکی قرار دهد، اظهار داشت: از این طریق امکان جلوگیری از تکرار صدور چک های بلامحل ایجاد خواهد شد.
محمود احمدی دبیرکل بانک مرکزی در گفتگو با مهر از تولید دسته چکها براساس یک سخت افزار خبرداد و گفت: براساس سیستم ایجاد شده از سوی بانک مرکزی چکهای برگشتی می توانند مورد کنترل قرار گیرند.
وی با اعلام اینکه بانک مرکزی امکانی را فراهم کرده است که چکهای برگشتی دیگر امکان گردش نداشته باشند، افزود: دریافت وجوه چک هایی که برگشت می خورند، فراهم شده است.
یک ماه خونریزی و درد جواد علیخانی در بند ۳۵۰ اوین و بی توجهی مسئولان زندان
جواد علیخانی فعال دانشجویی که از اواخر اسفند ماه سال گذشته از بیماری کلیوی و درد شدید و خونریزی رنج می برد برای چندمین بار دچار خونریزی و به بهداری اوین منتقل شد.به گزارش خبرنگار کلمه، پس از انتقال این زندانی دکتر رضازاده رییس بهداری اوین خواستار انجام آزمایشات تکراری شد ولی این زندانی به دلیل انجام ندادن هیچ عمل درمانی در طول یک ماه گذشته اعلام کرد از این پس فقط برای اعزام به بیمارستان حاضر به همکاری با مسوولان بهداری است.
آزمایش های لازم از این زندانی چند بار انجام شده و سونوگرافی به بهانه تعطیلات نوروزی انجام نشده بود و این زندانی خواستار انجام سونوگرافی و درمان قطعی بیماری کلیوی خود است.
جواد علیخانی پیشتر دچار انسداد مجرای مثانه شده بود که با انجام عملیات سونداژ، ادرار وی تخلیه شده است و در حال حاضر خونریزی مداوم دارد. لازم به ذکر است به رغم تشخیص پزشکی قانونی مبنی بر انجام سونوگرافی از اعزام این زندانی برای انجام سونوگرافی خودداری می شود.
بدون توضیح درباره توجیه قانونی حبس رهبران جنبش سبز
این در حالی است که موسوی و کروبی همواره به رفتارهای خلاف قانون در دستگاه قضا، دولت و دیگر ارکان حاکمیت اعتراض داشته و نسبت به انحراف متصدیان نظام از راه اصیل جمهوری اسلامی و عدول ایشان از آرمانهای انقلاب هشدار میدادند.
در همین حال دادستان تهران بدون اشاره به کاهش چشمگیر مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم مدعی شد که حضور در عرصه انتخابات در اسفند ماه سال گذشته چشم گیر بوده است.
وی در ادامه اظهار نظر کرد: آنقدر فضای تحریمها علیه انتخابات زیاد بود که برخی دوستان هم بر این باور بودند ممکن است اتفاقی رخ دهد ولی همانطور که شاهد بودیم در ساعات پایانی رای گیری یکی از سران فتنه مجبور شد در انتخابات شرکت کند و توصیه من به سایر سران فتنه داخل کشور این است که دامان انقلاب برگردند و هنوز دیر نشده است.
اشاره دادستان تهران به رای سید محمد خاتمی در شهرستان دماوند است.
توصیه این مقام قضایی در حالی عنوان می شود که این دو همراه جنبش سبز پس از فراخوان حمایتی از قیام های مردمی خاورمیانه در ۲۵ بهمن ۸۹،ذبه طور غیرقانونی در خانه های خود حبس شدند و طی ۱۴ ماه گذشته از کلیه حقوق خود محروم هستند.
در پی حبس غیر قانونی رهبران جنبش سبز تاکنون هیچ منبع قضایی نسبت به این موضوع اطلاع رسانی نکرده است. اینک دادستان تهران که خود باید مسئول جلوگیری از تخلفات قانونی باشد، به جای اینکه توضیح بدهد میرحسین موسوی و کروبی با استناد به کدام حکم قانونی در حصر و بازداشت اند، خواستار برگشت کسانی که “سران فتنه” می نامد به دامن نظام شده است.
مهدی کروبی بدنبال اظهار نظر انتخاباتی و فرمایشی خواندن انتخابات مجلس نهم از حق ملاقاتهای محدود پیشین نیز محروم شد و در همین حال میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز با محدودیت های زیادی رو به رو شده اند.
فرزندان موسوی و رهنورد در آخرین نامه ای که برای تولد میرحسین موسوی نوشته شد حتی از محل نگهداری آنان اظهار بی اطلاعی کرده اند و نوشته اند که با مراجعه به بن بست اختر برای کسب اطلاع از سلامت والدین خود با بدرفتاری ماموران مواجه شده اند.
همزمان با عید نوروز فرزندان این دو همراه جنبش سبز موفق به دیدار با میرحسین موسوی و مهدی کروبی شدند. اما این دیدارها با محدودیت فراوان و در حضور نیروهای امنیتی برگزار شد.
فیلتر می کنیم
این مقام قضایی در ادامه در مورد اعتراض برخی به دلیل فیلتر شدن سایتها گفت: افراد رسانه ای می دانند که سایتها باید بر اساس قوانین موجود در کشور فعالیت کنند هر چند می شود با برخی فناوریها کاری کرد که سایت بالا نیاید ولی ما اگر ببینیم سایتی بر خلاف قانون کار می کند فیلتر می کنیم و این اقدامی پیشگیرانه است.
فیلترینگ سایت ها به آنجا رسیده است که در حال خاضر پایگاه اطلاع رسانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بعلت درج خاطره ای از آیت الله هاشمی رفسنجانی فیلتر شده است.
سعید مرتضوی و ۲ متهم دیگر پرونده بازپرسی می شوند
دادستان تهران در مورد پرونده سعید مرتضوی گفت: پرونده ایشان در سال گذشته با صدور قرار منع تعقیب به دادگاه رفت و دادگاه رای ۶۰ صفحه ای استدلال کرد و قرار بازپرس را نپذیرفت و پرونده با قرار جلب دادرسی به دادسرا برگشته و از هر سه متهم پرونده به زودی تحقیق می شود. سرنوشت نهایی پرونده در دادسرای کیفری استان رقم خواهد خورد.
دادستان تهران خواستار بازگشت موسوی و کروبی به دامن نظام شد
کلمه: در حالی که ۱۴ ماه از حبس غیرقانونی میرحسین موسوی و مهدی کروبی می گذرد، دادستان تهران از آنان خواسته است که به دامن نظام برگردند زیرا هنوز دیر نشده است!این در حالی است که موسوی و کروبی همواره به رفتارهای خلاف قانون در دستگاه قضا، دولت و دیگر ارکان حاکمیت اعتراض داشته و نسبت به انحراف متصدیان نظام از راه اصیل جمهوری اسلامی و عدول ایشان از آرمانهای انقلاب هشدار میدادند.
در همین حال دادستان تهران بدون اشاره به کاهش چشمگیر مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم مدعی شد که حضور در عرصه انتخابات در اسفند ماه سال گذشته چشم گیر بوده است.
وی در ادامه اظهار نظر کرد: آنقدر فضای تحریمها علیه انتخابات زیاد بود که برخی دوستان هم بر این باور بودند ممکن است اتفاقی رخ دهد ولی همانطور که شاهد بودیم در ساعات پایانی رای گیری یکی از سران فتنه مجبور شد در انتخابات شرکت کند و توصیه من به سایر سران فتنه داخل کشور این است که دامان انقلاب برگردند و هنوز دیر نشده است.
اشاره دادستان تهران به رای سید محمد خاتمی در شهرستان دماوند است.
توصیه این مقام قضایی در حالی عنوان می شود که این دو همراه جنبش سبز پس از فراخوان حمایتی از قیام های مردمی خاورمیانه در ۲۵ بهمن ۸۹،ذبه طور غیرقانونی در خانه های خود حبس شدند و طی ۱۴ ماه گذشته از کلیه حقوق خود محروم هستند.
در پی حبس غیر قانونی رهبران جنبش سبز تاکنون هیچ منبع قضایی نسبت به این موضوع اطلاع رسانی نکرده است. اینک دادستان تهران که خود باید مسئول جلوگیری از تخلفات قانونی باشد، به جای اینکه توضیح بدهد میرحسین موسوی و کروبی با استناد به کدام حکم قانونی در حصر و بازداشت اند، خواستار برگشت کسانی که “سران فتنه” می نامد به دامن نظام شده است.
مهدی کروبی بدنبال اظهار نظر انتخاباتی و فرمایشی خواندن انتخابات مجلس نهم از حق ملاقاتهای محدود پیشین نیز محروم شد و در همین حال میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز با محدودیت های زیادی رو به رو شده اند.
فرزندان موسوی و رهنورد در آخرین نامه ای که برای تولد میرحسین موسوی نوشته شد حتی از محل نگهداری آنان اظهار بی اطلاعی کرده اند و نوشته اند که با مراجعه به بن بست اختر برای کسب اطلاع از سلامت والدین خود با بدرفتاری ماموران مواجه شده اند.
همزمان با عید نوروز فرزندان این دو همراه جنبش سبز موفق به دیدار با میرحسین موسوی و مهدی کروبی شدند. اما این دیدارها با محدودیت فراوان و در حضور نیروهای امنیتی برگزار شد.
فیلتر می کنیم
این مقام قضایی در ادامه در مورد اعتراض برخی به دلیل فیلتر شدن سایتها گفت: افراد رسانه ای می دانند که سایتها باید بر اساس قوانین موجود در کشور فعالیت کنند هر چند می شود با برخی فناوریها کاری کرد که سایت بالا نیاید ولی ما اگر ببینیم سایتی بر خلاف قانون کار می کند فیلتر می کنیم و این اقدامی پیشگیرانه است.
فیلترینگ سایت ها به آنجا رسیده است که در حال خاضر پایگاه اطلاع رسانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بعلت درج خاطره ای از آیت الله هاشمی رفسنجانی فیلتر شده است.
سعید مرتضوی و ۲ متهم دیگر پرونده بازپرسی می شوند
دادستان تهران در مورد پرونده سعید مرتضوی گفت: پرونده ایشان در سال گذشته با صدور قرار منع تعقیب به دادگاه رفت و دادگاه رای ۶۰ صفحه ای استدلال کرد و قرار بازپرس را نپذیرفت و پرونده با قرار جلب دادرسی به دادسرا برگشته و از هر سه متهم پرونده به زودی تحقیق می شود. سرنوشت نهایی پرونده در دادسرای کیفری استان رقم خواهد خورد.
رای اول انتخابات مجلس نهم، از طریق همسرش از گرانیها مطلع شده است
وی در یک برنامه زنده تلویزیونی در برابر پرسشی در خصوص گرانی گفته است: همسرم در چند روز گذشته به بازار رفته بود و از افزایش قیمتها گلایه داشت. حداد عادل نه فقط از گرانی ها «گله» می کند، بلکه در اظهاراتی بینیاز به توضیح اضافه، میگوید: «ما به عنوان نماینده مردم باید از وزیر بازرگانی و وزیر اقتصاد سوال بکنیم و بگوییم که کجای کار عیب دارد چه مشکلی وجود دارد و چه تبیین و توضیحی برای این مسئله دارند، حداقل ما جواب مسئولان مستقیم قیمت ها و ارزاق و کالاها را بشنویم.»
این مساله طی ۵ سال گذشته برای حداد عادل پیشرفت محسوسی محسوب می شود چرا که وی به جای ارجاع خبرنگار به ” قصابی” محل توانسته است تصویری از گرانی از زبان همسرش ارائه دهد. شبیه احمدی نژاد که چند سال پیش دربرابر سوال خبرنگاران در مورد گرانی گوجه، مردم را به «محله» ی خود که در آن قیمت ها پایین تر است ارجاع داد.
حداد عادل نیز در آستانه مجلس هشتم وقتی خبرنگاری از او پرسید «خبر دارید قیمت گوشت در بازار چقدر است» به عنوان رئیس مجلس گفته بود: «کم و بیش» اما بهتر است این سوال را از قصاب ها بپرسید. بعد هم خبرنگار به حدادعادل گفت ما پرسیدیم، شما حساب و کتاب کنید. اما رئیس مجلس هم با لحنی معترضانه گلایه مند شد که چرا خبرنگاران تا این حد در جزئیات این ماجرا وارد می شوند!
گفته این نماینده مجلس که این روزها شنیده ها از هماهنگی و لابی ها برای ریاست او بر مجلس نهم حکایت دارد، در حالی عنوان می شود که هر روز تعداد بیشتری از مردم به زیر خط فقر می روند و سفره اکثریت جامعه در اثر سیاست های اقتصادی دولت محبوب ایشان روز به روز کوچکتر می شود.
گرانی لجام گسیخته تا آنجا پیش رفته که حتی روحانیون حامی دولت و حکومت نیز در اظهار نظرهای رسمی و غیررسمی خود از آن شکایت داشته و خواستار رفع آن شده اند.
اینک گرانی در حالی از طریق همسرش به گوش آقای حداد عادل رسیده است که وی به همراه خانم طیبه ماهروزاده سالهاست با کسب شهریه های کلان برای اسلامی کردن علوم انسانی رنج برپایی مدارس زنجیره ای ” فرهنگ” را تقبل کرده اند. اما گویی گرانی در خانه این زوج فرهنگی را هم به صدا در آورده است.
وی که خود ردای نمایندگی مردم تهران را بدنبال جابه جایی در آرا بر تن کرده است بدون اینکه توضیح دهد طی مدت نمایندگی اش تاکنون چه توضیحی از مسئولان اقتصادی خواسته است و آیا تاکنون توانسته است یکی از مفاسد اقتصادی و سومدیریت مقامات کشور را تحمیل گرانی های لجام گسیخته در صحن مجلس به سوال بکشاند در برابر دروبین ضرغامی می گوید: مسئولان اقتصادی باید توضیحی درباره گرانیهای اخیر به مردم بدهند.
اما بلافاصله تقدیر و تشکر خود را از دولتی بیان می کند که به گفته آگاهان اقتصادی “فاسدترین دولت” است و می گوید: دولت زحمت بسیاری کشیده و در طی این هفت سال تلاش خود را انجام داده است!
وی نمی گوید اختلاس های کلان، حیف و میل های گسترده، فساد مالی محمدرضا رحیمی، برداشت های غیرقانونی از خزانه و …. در راستای کدامیک از تلاش های دولت خدمتگذار بوده است.
وی سرانجام پس از سال ها که دولت نهم و دهم با بی تدبیری فشارهای اقتصادی گسترده ای به مردم وارد کرده اند می پرسد: به عنوان نمایندگان مجلس از دولت سئوال داریم که چه مشکلی بوجود آمده که قیمتها روز به روز افزایش پیدا میکند، در حالی که انتظار نداریم با ثباتی که در بازار سکه و ارز حاکم شده است، قیمتها روز به روز افزایش پیدا کند.
او اما نمی گوید که علت بی ثباتی در بازار سکه و ارز که پیش از تعطیلات نوروزی پیش آمد چه بوده است و کدامیک از مسئولان باکفایت اقتصادی در ایجاد بحران در بازار ارز و سکه نقش داشتند و افزایش نجومی قیمت ها سود حاصل از آن را یک شبه به جیب چه کسانی روانه کرد.
وی که به همراه سایر نمایندگان مجلس حتی حاضر نشدند در برابر بی کفایتی وزیر اقتصاد در جلسه استیضاح، انعکاسی از صدای مردم در مجلس باشند اینک در برابر دوربین ادعا می کند: ما نمایندگان باید از وزیر بازرگانی و اقتصاد علت را جویا باشیم و ببینیم چه توضیحی دارند و جواب آنها را بشنویم و به مردم انتقال دهیم.
عضو فراکسیون اصولگرایان به اختلاف مجلس و دولت اعتراف می کند و اقرار می کند: وقتی معاون پارلمانی احمدی نژاد به مجلس میآید فکرش دنبال این مسائل است و نمایندگان هم این موضوعات را دنبال میکنند از این رو کمتر فرصتی برای بحث درباره مسائل مختلف و گرانی بین مجلس و دولت ایجاد میشود.
حداد عادل پیش از انتخابات مجلس هشتم در پاسخ خبرنگاری که از او پرسیده بود برای مشکل گرانی چه راه حلی در مجلس پی خواهید گرفت، بشدت عصبانی شد و با خبرنگاران به مجادله پرداخت و مدعی شد: اما مردم باید بپذیرند که تورم یک بحران اقتصادی است که مربوط به همه جهان است. رئیس مجلس مصداق هایی از تورم در سطح جهان آورد و به کنایه گفت بسیاری از کشورها با بحران غذا و مساله افزایش قیمت مواد غذایی از جمله گندم و برنج روبه رو شدند که بی ارتباط با خشکسالی هم نیست.
در واقع حدادعادل نتیجه گرفت که گرانی ریشه داخلی ندارد و از مردم خواست انصاف داشته باشند و قولی داد که هیچگاه به آن عمل نکرد: «به ملت قول می دهیم آنچه از دست مان بربیاید انجام دهیم تا با سیاست های مجلس و دولت این مشکل تخفیف پیدا کند.»
وی که اینک مجلس هشتم را هم پشت سر گذاشته و در غیاب نمایندگان واقعی مردم، بار دیگر به نمایندگی مجلس نهم رسیده است، سالهاست از مردم خواسته که صبر کنند تا «ان شاءالله راه حلی پیدا شود.» اما نمی گوید در سایه این صبوری مردم او به عنوان یک نماینده چه گامی در جهت حل مشکلات مردم برداشته است و چرا میلیارد ها تومان سرمایه ملی در سایه بی کفایتی مدیران و مسئولان اقتصادی کشور حیف و میل می شود و هر روز کارگران بیشتری با دست خالی از کار بر کنار شده و شکاف طبقاتی روز به روز عمیق تر می شود.
آقای حداد! گرانی به خانه شما هم رسید؟
کلمه: در حالی که گرانی امان از مردم بریده است، نماینده راهیافته از تهران در مجلس نهم از زبان همسرش شنیده که قیمتها افزایش یافته است!وی در یک برنامه زنده تلویزیونی در برابر پرسشی در خصوص گرانی گفته است: همسرم در چند روز گذشته به بازار رفته بود و از افزایش قیمتها گلایه داشت. حداد عادل نه فقط از گرانی ها «گله» می کند، بلکه در اظهاراتی بینیاز به توضیح اضافه، میگوید: «ما به عنوان نماینده مردم باید از وزیر بازرگانی و وزیر اقتصاد سوال بکنیم و بگوییم که کجای کار عیب دارد چه مشکلی وجود دارد و چه تبیین و توضیحی برای این مسئله دارند، حداقل ما جواب مسئولان مستقیم قیمت ها و ارزاق و کالاها را بشنویم.»
این مساله طی ۵ سال گذشته برای حداد عادل پیشرفت محسوسی محسوب می شود چرا که وی به جای ارجاع خبرنگار به ” قصابی” محل توانسته است تصویری از گرانی از زبان همسرش ارائه دهد. شبیه احمدی نژاد که چند سال پیش دربرابر سوال خبرنگاران در مورد گرانی گوجه، مردم را به «محله» ی خود که در آن قیمت ها پایین تر است ارجاع داد.
حداد عادل نیز در آستانه مجلس هشتم وقتی خبرنگاری از او پرسید «خبر دارید قیمت گوشت در بازار چقدر است» به عنوان رئیس مجلس گفته بود: «کم و بیش» اما بهتر است این سوال را از قصاب ها بپرسید. بعد هم خبرنگار به حدادعادل گفت ما پرسیدیم، شما حساب و کتاب کنید. اما رئیس مجلس هم با لحنی معترضانه گلایه مند شد که چرا خبرنگاران تا این حد در جزئیات این ماجرا وارد می شوند!
گفته این نماینده مجلس که این روزها شنیده ها از هماهنگی و لابی ها برای ریاست او بر مجلس نهم حکایت دارد، در حالی عنوان می شود که هر روز تعداد بیشتری از مردم به زیر خط فقر می روند و سفره اکثریت جامعه در اثر سیاست های اقتصادی دولت محبوب ایشان روز به روز کوچکتر می شود.
گرانی لجام گسیخته تا آنجا پیش رفته که حتی روحانیون حامی دولت و حکومت نیز در اظهار نظرهای رسمی و غیررسمی خود از آن شکایت داشته و خواستار رفع آن شده اند.
اینک گرانی در حالی از طریق همسرش به گوش آقای حداد عادل رسیده است که وی به همراه خانم طیبه ماهروزاده سالهاست با کسب شهریه های کلان برای اسلامی کردن علوم انسانی رنج برپایی مدارس زنجیره ای ” فرهنگ” را تقبل کرده اند. اما گویی گرانی در خانه این زوج فرهنگی را هم به صدا در آورده است.
وی که خود ردای نمایندگی مردم تهران را بدنبال جابه جایی در آرا بر تن کرده است بدون اینکه توضیح دهد طی مدت نمایندگی اش تاکنون چه توضیحی از مسئولان اقتصادی خواسته است و آیا تاکنون توانسته است یکی از مفاسد اقتصادی و سومدیریت مقامات کشور را تحمیل گرانی های لجام گسیخته در صحن مجلس به سوال بکشاند در برابر دروبین ضرغامی می گوید: مسئولان اقتصادی باید توضیحی درباره گرانیهای اخیر به مردم بدهند.
اما بلافاصله تقدیر و تشکر خود را از دولتی بیان می کند که به گفته آگاهان اقتصادی “فاسدترین دولت” است و می گوید: دولت زحمت بسیاری کشیده و در طی این هفت سال تلاش خود را انجام داده است!
وی نمی گوید اختلاس های کلان، حیف و میل های گسترده، فساد مالی محمدرضا رحیمی، برداشت های غیرقانونی از خزانه و …. در راستای کدامیک از تلاش های دولت خدمتگذار بوده است.
وی سرانجام پس از سال ها که دولت نهم و دهم با بی تدبیری فشارهای اقتصادی گسترده ای به مردم وارد کرده اند می پرسد: به عنوان نمایندگان مجلس از دولت سئوال داریم که چه مشکلی بوجود آمده که قیمتها روز به روز افزایش پیدا میکند، در حالی که انتظار نداریم با ثباتی که در بازار سکه و ارز حاکم شده است، قیمتها روز به روز افزایش پیدا کند.
او اما نمی گوید که علت بی ثباتی در بازار سکه و ارز که پیش از تعطیلات نوروزی پیش آمد چه بوده است و کدامیک از مسئولان باکفایت اقتصادی در ایجاد بحران در بازار ارز و سکه نقش داشتند و افزایش نجومی قیمت ها سود حاصل از آن را یک شبه به جیب چه کسانی روانه کرد.
وی که به همراه سایر نمایندگان مجلس حتی حاضر نشدند در برابر بی کفایتی وزیر اقتصاد در جلسه استیضاح، انعکاسی از صدای مردم در مجلس باشند اینک در برابر دوربین ادعا می کند: ما نمایندگان باید از وزیر بازرگانی و اقتصاد علت را جویا باشیم و ببینیم چه توضیحی دارند و جواب آنها را بشنویم و به مردم انتقال دهیم.
عضو فراکسیون اصولگرایان به اختلاف مجلس و دولت اعتراف می کند و اقرار می کند: وقتی معاون پارلمانی احمدی نژاد به مجلس میآید فکرش دنبال این مسائل است و نمایندگان هم این موضوعات را دنبال میکنند از این رو کمتر فرصتی برای بحث درباره مسائل مختلف و گرانی بین مجلس و دولت ایجاد میشود.
حداد عادل پیش از انتخابات مجلس هشتم در پاسخ خبرنگاری که از او پرسیده بود برای مشکل گرانی چه راه حلی در مجلس پی خواهید گرفت، بشدت عصبانی شد و با خبرنگاران به مجادله پرداخت و مدعی شد: اما مردم باید بپذیرند که تورم یک بحران اقتصادی است که مربوط به همه جهان است. رئیس مجلس مصداق هایی از تورم در سطح جهان آورد و به کنایه گفت بسیاری از کشورها با بحران غذا و مساله افزایش قیمت مواد غذایی از جمله گندم و برنج روبه رو شدند که بی ارتباط با خشکسالی هم نیست.
در واقع حدادعادل نتیجه گرفت که گرانی ریشه داخلی ندارد و از مردم خواست انصاف داشته باشند و قولی داد که هیچگاه به آن عمل نکرد: «به ملت قول می دهیم آنچه از دست مان بربیاید انجام دهیم تا با سیاست های مجلس و دولت این مشکل تخفیف پیدا کند.»
وی که اینک مجلس هشتم را هم پشت سر گذاشته و در غیاب نمایندگان واقعی مردم، بار دیگر به نمایندگی مجلس نهم رسیده است، سالهاست از مردم خواسته که صبر کنند تا «ان شاءالله راه حلی پیدا شود.» اما نمی گوید در سایه این صبوری مردم او به عنوان یک نماینده چه گامی در جهت حل مشکلات مردم برداشته است و چرا میلیارد ها تومان سرمایه ملی در سایه بی کفایتی مدیران و مسئولان اقتصادی کشور حیف و میل می شود و هر روز کارگران بیشتری با دست خالی از کار بر کنار شده و شکاف طبقاتی روز به روز عمیق تر می شود.
عبدالله نوری: حاکمیت در شرایط کنونی به پشتوانه ی اختیارات و امکانات فراوانی که دارد نیازی به مصالحه احساس نمیکند
سحام نیوز: جمعی از فعالان و چهره های سیاسی و دانشگاهی اصفهان با عبدالله نوری دیدار و گفتگو کردند.
به گزارش خبرهای رسیده به سحام، عبدالله نوری در این دیدار ضمن «بغرنج و پیچیده» توصیف کردن وضعیت کشور راه مطلوب برون رفت از این وضعیت را «گفتگو» و «احیای اعتماد» میان نیروهای سیاسی داخل کشور و «پرهیز از افراطی گری و زیاده گویی و رعایت اخلاق و منش سیاسی دانست.»
عبدالله نوری همچنین در تحلیل وضعیت نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه، «یأس» و «بیبرنامگی» موجود میان این نیروها را یکی از مشکلات اساسی آنها دانست. به اعتقاد وی مشکل این نیروها که عمدتا ذیل عناوین مختلفی مانند جنبش سبز یا اصلاح طلب فعالیت میکنند این است که «به دلیل افراطی گری که در هر دو سوی ماجرا پدید آمده است، نمیدانند در چنین جوی چه چیزی بخواهند که هم باعث ریزش طرفداران نشود و هم حاکمیت را به بی اعتمادی بیشتر دچار نکند؟»
نوری ضمن تاکید بر لزوم وجود یک «برنامهی سیاسی» مشخص، در توضیح این مطلب گفت: «حرفهای کلی و مبهم مشکلی را حل نمیکند، ما باید دقیق و صریح حرف بزنیم، صرف تکرار حرفهایی مثل اینکه دموکراسی خوب است یا آزادی بیان خوب است یا زندانیان سیاسی باید آزاد شوند مشکلی را حل نمیکند. وقتی که یک برنامه و ارادهی سیاسی روشن پشتوانهی این مطالبات به حق نباشد تکرار اینها نتیجهای جز ایجاد یأس و ملال در افکار عمومی ندارد.»
عبدالله نوری همچنین در پاسخ به جوانان حاضر در جلسه که خواهان «فعال» شدن و حضور «پر رنگ« در فضای سیاسی کشور و طرح دیدگاه ها و نظرات وی با افکار عمومی بودند، گفت: «شما بیش و پیش از اینکه به اشخاص بیاندیشید باید به راه حل فکر کنید. مسئله این نیست که چه کسی مطرح باشد بلکه مسئله اصلی این است که باید در راستای منافع کشور به یک تصمیم روشن سیاسی رسید و بر اساس آن تصمیم و متناسب با آن، برنامه هم داشت.»
نوری تاکیدش بر لزوم «تصمیم گیری» را اینگونه توضیح داد: «زمانی پیش میآید که از دو یا چند خواسته ی به حق که به طور همزمان مطرح میشوند امکان تحقق هر دو یا همه در یک زمان عملی نیست و باید یکی را انتخاب کرد و دیگری را فدا نمود. مشکل وقتی مضاعف میشود و تضاد، تنش و بی اعتمادی زمانی بیشتر می گردد که یک جریان سیاسی بخواهد تصمیم بگیرد اما حاضر نباشد شرایطی را که به اتخاذ تصمیم منجر می شود عملی سازد. ضمن اینکه فرصت اتخاذ برخی تصمیمها هم ممکن است به دلیل تأخیر بیش ازحد از دست برود.»
عبدالله نوری ضمن انتقاد از «مطلق گرایی»، «ناب خواهی» و «آرمان گرایی» حاکم بر نیروهای سیاسی در ایران گفت: «این صفات نه تنها مانع تحلیل درست اوضاع میشود بلکه نیروهای سیاسی را از هر نوع تصمیم گیری و برنامه ریزی واقع بینانه عاجز میکند.» به اعتقاد نوری در سیاست خیلی وقتها باید میان «مطلوب» و «ممکن» تفکیک قائل شد. وی بر این اساس نتیجه گرفت که «در بسیاری مواقع برای یک سیاستمدار واقع بین و عملگرا مطلوب آن چیزی است که ممکن است و چه بسا این امر ممکن بد باشد ولی در قیاس با امر بدتر اجتناب ناپذیر است زیرا به تعبیر اهل فن، سیاست در بسیاری موارد گزینش میان بد و بدتر و یا “خیر شرین” است. باید بدانیم که قدرتمند ترین سیاستمداران جهان هم همیشه به مطلوب خود نمی رسند و به همین جهت تلاش می کنند بهترین گزینه ممکن را انتخاب نمایند.»
نوری همچنین در پاسخ به پرسشی در مورد امکان آشتی ملی و در نتیجه مصالحه و سازش بین حاکمیت و نیروهای منتقد و معترض گفت: «به نظر من گزینهی مصالحه و آشتی ملی با رعایت شرایط خاص خود می تواند گزینهی مطلوبی باشد اما در شرایط فعلی متاسفانه من امکان و فرصتی برای آن نمیبینم. آشتی ملی تنها با شعار محقق نمیشود و الزامات، شرایط و بستری میخواهد که اکنون فراهم نیست» وی در توضیح موانع مصالحه و آشتی ملی گفت: «مانع اول این است که حاکمیت در شرایط کنونی به پشتوانه ی امکانات فراوانی که در اختیار دارد نیازی به مصالحه احساس نمیکند، به نظر می رسد تحلیل حکومت این است که در داخل کشور به لحاظ سیاسی مشکل خاصی ندارد و توانسته است با اختیارات و امکانات گوناگونی که از آن برخوردار است جامعه و نیروهای سیاسی را کنترل کند. چنانچه حکومت نگرانی داشته باشد بیشتر در ارتباط با مشکلات و بحران های اقتصادی و تهدیدهای خارجی است. حاکمیت احساس میکند منتقدان و معترضان به دلیل فقدان برنامه و ارادهی روشن و ضعف در تصمیم گیری و عدم انسجام، نمیتوانند مجری اقدام و کنش مؤثری باشند و بدیهی است در این وضعیت پبش آمده در جبهه ی مخالفان، که جریان حاکم نیز در شکل گیری این شرایط بی نقش نبوده و خشنود به نظر می آید، نیازی به مصالحه و حتی گفتگو با مخالفان و معترضان نمیبیند.»
نوری اما دومین مانع را چنین بیان داشت: «مانع مهم دیگر عدم اعتماد میان نیروهاست، نه معترضین و منتقدین به حاکمیت اعتماد دارند و نه حاکمیت به آنها و هر دو هم خود را در این عدم اعتماد محق میدانند. مهمتر اینکه حاکمیت احساس میکند طرف مقابلش به چیزی کمتر از نابودی و خلع ید کامل او از قدرت رضایت نمیدهد و حتی هدف نهایی اش از ورود به قدرت یا شرکت در انتخابات هم همین است. طبیعتا تا وقتی چنین احساسی وجود داشته باشد مجالی برای فعالیت به نیروهای منتقد و معترض نخواهد داد و روشن است که حاکمیت با نیرویی که فکر میکند خواهان نابودی کامل اوست دست به مصالحه نخواهد زد، ضمن اینکه طرف مقابل حاکمیت نیز هیچگاه مصالحه را به طور واقعی در دستور کار خود قرار نداده است چرا که چنین دستور کاری مخالفانی هم دارد. آنها اینگونه می اندیشند که در هر گونه تعامل و مذاکره ای با حکومت برسر اختلافات، برنده به صورت یکطرفه حکومت خواهد بود و حکومت تنها منافع خود را پی می گیرد و هیچ گونه بها و ارزشی به نظرات طرف مقابل نخواهد داد زیرا این حکومت است که راه حل مصالحه و آشتی ملی را نمی خواهد چرا که تا کنون از راه های متعدد می توانست به آن دست یابد.»
عبدالله نوری در ادامه با اشاره به نقش پایگاه اجتماعی در تقویت جایگاه و موضع نیروهای خواهان اصلاحات افزود: «کسانی که مورد اعتماد مردم بوده و در پی راه حل هستند باید گفتار و بیان شان با عمل و کردارشان یکسان باشد و بر اساس آشنایی از توان و استقامت خود و آمادگی برای پرداخت هزینه، گفتار و عمل خود را تنظیم کنند. بگونه ای سخن بگویند که بتوان روی مواضع آنها حساب کرد چرا که اگر بین حرف و عمل فاصله باشد نه تنها نمیتوان با رقبای خود وارد یک گفتگو بر مبنای تفاهم و اعتماد متقابل شد بلکه پایگاه اجتماعی خود را هم از دست میدهند و بدون یک پایگاه اجتماعی مشخص، البته توانی هم برای مذاکره و چانه زنی نخواهد بود.»
عبدالله نوری در پاسخ به سئوال های حاضران در مورد رأی دادن محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم و بحث لزوم اعتماد میان رهبران اصلاحات و بدنهی آن و خدشه دار شدن اعتماد حامیان و طرفداران اصلاحات نسبت به سران اصلاح طلب، نخست یادآور شد که: «برداشت من هم در مذاکره با آقای خاتمی این بود که ایشان بدون محقق شدن شرایطی که اعلام کرده بود در انتخابات شرکت نخواهد کرد. به هر حال اگر ایشان از ابتدا بنای شرکت شخصی میداشت بهتر بود از قبل در بیانات خود شرایط شخصی خویش را از بحث جمعی جدا میکرد تا سوء تفاهمی به وجود نیاید و یا اصولا آن شرایط را بیان نمی کرد.» وی همچنین در مورد توجیهات مطرح شده در خصوص رای دادن خاتمی چنین اظهار نظر کرد: «آنچه برای توجیه رأی دادن ایشان بیان شده چنانچه درست باشد در ارتباط با تمامی افراد صادق است و این توجیهات در روز رأی گیری به یکباره ظاهر نشده است و از قبل هم می¬شد با همین توجیهات به گونه ی دیگری رفتار نمود.»
عبدالله نوری اما در ادامه به انتقاد از نحوهی مواجههی برخی نیروهای معترض با این اقدام محمد خاتمی پرداخت و تاکید کرد: «در نقد باید جنبه انصاف رعایت شود و نباید از مرز اعتدال و احترام خارج شد، از این رو خدمات افراد نباید نادیده گرفته شود و خط بطلان بر تمامی زحمات و تلاش های افراد کشیده شود.»
نوری همچنین افزود: «آقای خاتمی از چهره های شاخص اصلاحات در داخل و خارج و نیز وزنه ای گرانقدر برای معترضان است که با آسیب رسیدن به شخصیت ایشان نیروهای اصلاح طلب زیان خواهند کرد و در آن سوی ماجرا مخالفان فراوانی دارد که از آسیب دیدن ایشان سود خواهند برد.»
وزیر کشور دولت اصلاحات که خود به جهت پیگیری اهداف اصلاح طلبانه در مجلس استیضاح و پس از آن نیز در مقام مدیر مسئول روزنامه ی خرداد در دادگاه محاکمه شد و سال هایی را در زندان سپری کرد در پاسخ به پرسشی در مورد بحث اصلاحات و نقش آقایان موسوی، کروبی و خاتمی گفت: «به هر حال طیف وسیعی از نیروهای معترض و منتقد نسبت به وضعیت موجود، به دلایل متعدد برنامه ی خود را اصلاح و رفرم نظام سیاسی از درون و بدون دخالت اراده خارجی و بیگانه و بر اساس قانون اساسی موجود می¬دانند. حتی اصلاح قانون اساسی را هم بر اساس ساز و کار حقوقی-قانونی و واقعی و عملی خواستارند. به اعتقاد من آقایان موسوی، کروبی و خاتمی خود را در این چهارچوب تعریف کرده و می¬کنند. از این رو دلیلی وجود ندارد که ما برای خود خط کشی برداریم و میان آنها مرز بندی و جدا سازی ایجاد کنیم. طبیعی است نظرات مختلف باعث میشود در جایی برخی یک گام جلوتر و برخی دیگر عقب تر حرکت کنند و در جای دیگر بر عکس و لکن بر اساس آنچه از گفتار و نوشتار این بزرگواران استنباط میشود همگی اهداف مشترکی دارند ولی برای رسیدن به آن مسیرهای مختلف را می پیمایند که چهارچوب کلی این اهداف مشترک می تواند اینگونه بیان شود، نخست، اجرای بدون تنازل قانون اساسی و رعایت تمامی حقوق ملت، مصرح در قانون اساسی. دوم، پیگیری اصلاحات در مسایل داخلی در بخش فرهنگ، اقتصاد، سیاست و قضا و نقد بدون اغماض و در عین حال به دور از هر گونه افراط و یا تفریط که هر کدام می تواند آسیب جدی به کشور وارد نماید. سوم، انتقاد به خط مشی ها و روش های حکومت در عرصه جهانی و در عین حال تأکید بر مخالفت با هر گونه تهدید علیه امنیت ملی، مهم نیست این تهدید با چه ادعایی صورت گیرد و چهارم، موضعگیری روشن در مورد مداخله و خطر حمله خارجی و مرز بندی داشتن با کسانی که برای ایجاد تغییر در ایران گوشه چشمی به کمک از خارج دارند.»
عبدالله نوری در پایان سخنان خود افزود: « البته این به معنای نبود سئوال و ابهام در مورد چگونگی تحقق این اهداف نیست. این گونه مباحث از مصادیق سخن اولیه این جلسه است که چهره های موثر اصلاحات و جنبش سبز باید در جهت شفاف سازی اهداف و برنامه های خود برای حامیان خویش، طبقات مختلف مردم، حاکمیت و حتی مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام نمایند.»
به گزارش خبرهای رسیده به سحام، عبدالله نوری در این دیدار ضمن «بغرنج و پیچیده» توصیف کردن وضعیت کشور راه مطلوب برون رفت از این وضعیت را «گفتگو» و «احیای اعتماد» میان نیروهای سیاسی داخل کشور و «پرهیز از افراطی گری و زیاده گویی و رعایت اخلاق و منش سیاسی دانست.»
عبدالله نوری همچنین در تحلیل وضعیت نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه، «یأس» و «بیبرنامگی» موجود میان این نیروها را یکی از مشکلات اساسی آنها دانست. به اعتقاد وی مشکل این نیروها که عمدتا ذیل عناوین مختلفی مانند جنبش سبز یا اصلاح طلب فعالیت میکنند این است که «به دلیل افراطی گری که در هر دو سوی ماجرا پدید آمده است، نمیدانند در چنین جوی چه چیزی بخواهند که هم باعث ریزش طرفداران نشود و هم حاکمیت را به بی اعتمادی بیشتر دچار نکند؟»
نوری ضمن تاکید بر لزوم وجود یک «برنامهی سیاسی» مشخص، در توضیح این مطلب گفت: «حرفهای کلی و مبهم مشکلی را حل نمیکند، ما باید دقیق و صریح حرف بزنیم، صرف تکرار حرفهایی مثل اینکه دموکراسی خوب است یا آزادی بیان خوب است یا زندانیان سیاسی باید آزاد شوند مشکلی را حل نمیکند. وقتی که یک برنامه و ارادهی سیاسی روشن پشتوانهی این مطالبات به حق نباشد تکرار اینها نتیجهای جز ایجاد یأس و ملال در افکار عمومی ندارد.»
عبدالله نوری همچنین در پاسخ به جوانان حاضر در جلسه که خواهان «فعال» شدن و حضور «پر رنگ« در فضای سیاسی کشور و طرح دیدگاه ها و نظرات وی با افکار عمومی بودند، گفت: «شما بیش و پیش از اینکه به اشخاص بیاندیشید باید به راه حل فکر کنید. مسئله این نیست که چه کسی مطرح باشد بلکه مسئله اصلی این است که باید در راستای منافع کشور به یک تصمیم روشن سیاسی رسید و بر اساس آن تصمیم و متناسب با آن، برنامه هم داشت.»
نوری تاکیدش بر لزوم «تصمیم گیری» را اینگونه توضیح داد: «زمانی پیش میآید که از دو یا چند خواسته ی به حق که به طور همزمان مطرح میشوند امکان تحقق هر دو یا همه در یک زمان عملی نیست و باید یکی را انتخاب کرد و دیگری را فدا نمود. مشکل وقتی مضاعف میشود و تضاد، تنش و بی اعتمادی زمانی بیشتر می گردد که یک جریان سیاسی بخواهد تصمیم بگیرد اما حاضر نباشد شرایطی را که به اتخاذ تصمیم منجر می شود عملی سازد. ضمن اینکه فرصت اتخاذ برخی تصمیمها هم ممکن است به دلیل تأخیر بیش ازحد از دست برود.»
عبدالله نوری ضمن انتقاد از «مطلق گرایی»، «ناب خواهی» و «آرمان گرایی» حاکم بر نیروهای سیاسی در ایران گفت: «این صفات نه تنها مانع تحلیل درست اوضاع میشود بلکه نیروهای سیاسی را از هر نوع تصمیم گیری و برنامه ریزی واقع بینانه عاجز میکند.» به اعتقاد نوری در سیاست خیلی وقتها باید میان «مطلوب» و «ممکن» تفکیک قائل شد. وی بر این اساس نتیجه گرفت که «در بسیاری مواقع برای یک سیاستمدار واقع بین و عملگرا مطلوب آن چیزی است که ممکن است و چه بسا این امر ممکن بد باشد ولی در قیاس با امر بدتر اجتناب ناپذیر است زیرا به تعبیر اهل فن، سیاست در بسیاری موارد گزینش میان بد و بدتر و یا “خیر شرین” است. باید بدانیم که قدرتمند ترین سیاستمداران جهان هم همیشه به مطلوب خود نمی رسند و به همین جهت تلاش می کنند بهترین گزینه ممکن را انتخاب نمایند.»
نوری همچنین در پاسخ به پرسشی در مورد امکان آشتی ملی و در نتیجه مصالحه و سازش بین حاکمیت و نیروهای منتقد و معترض گفت: «به نظر من گزینهی مصالحه و آشتی ملی با رعایت شرایط خاص خود می تواند گزینهی مطلوبی باشد اما در شرایط فعلی متاسفانه من امکان و فرصتی برای آن نمیبینم. آشتی ملی تنها با شعار محقق نمیشود و الزامات، شرایط و بستری میخواهد که اکنون فراهم نیست» وی در توضیح موانع مصالحه و آشتی ملی گفت: «مانع اول این است که حاکمیت در شرایط کنونی به پشتوانه ی امکانات فراوانی که در اختیار دارد نیازی به مصالحه احساس نمیکند، به نظر می رسد تحلیل حکومت این است که در داخل کشور به لحاظ سیاسی مشکل خاصی ندارد و توانسته است با اختیارات و امکانات گوناگونی که از آن برخوردار است جامعه و نیروهای سیاسی را کنترل کند. چنانچه حکومت نگرانی داشته باشد بیشتر در ارتباط با مشکلات و بحران های اقتصادی و تهدیدهای خارجی است. حاکمیت احساس میکند منتقدان و معترضان به دلیل فقدان برنامه و ارادهی روشن و ضعف در تصمیم گیری و عدم انسجام، نمیتوانند مجری اقدام و کنش مؤثری باشند و بدیهی است در این وضعیت پبش آمده در جبهه ی مخالفان، که جریان حاکم نیز در شکل گیری این شرایط بی نقش نبوده و خشنود به نظر می آید، نیازی به مصالحه و حتی گفتگو با مخالفان و معترضان نمیبیند.»
نوری اما دومین مانع را چنین بیان داشت: «مانع مهم دیگر عدم اعتماد میان نیروهاست، نه معترضین و منتقدین به حاکمیت اعتماد دارند و نه حاکمیت به آنها و هر دو هم خود را در این عدم اعتماد محق میدانند. مهمتر اینکه حاکمیت احساس میکند طرف مقابلش به چیزی کمتر از نابودی و خلع ید کامل او از قدرت رضایت نمیدهد و حتی هدف نهایی اش از ورود به قدرت یا شرکت در انتخابات هم همین است. طبیعتا تا وقتی چنین احساسی وجود داشته باشد مجالی برای فعالیت به نیروهای منتقد و معترض نخواهد داد و روشن است که حاکمیت با نیرویی که فکر میکند خواهان نابودی کامل اوست دست به مصالحه نخواهد زد، ضمن اینکه طرف مقابل حاکمیت نیز هیچگاه مصالحه را به طور واقعی در دستور کار خود قرار نداده است چرا که چنین دستور کاری مخالفانی هم دارد. آنها اینگونه می اندیشند که در هر گونه تعامل و مذاکره ای با حکومت برسر اختلافات، برنده به صورت یکطرفه حکومت خواهد بود و حکومت تنها منافع خود را پی می گیرد و هیچ گونه بها و ارزشی به نظرات طرف مقابل نخواهد داد زیرا این حکومت است که راه حل مصالحه و آشتی ملی را نمی خواهد چرا که تا کنون از راه های متعدد می توانست به آن دست یابد.»
عبدالله نوری در ادامه با اشاره به نقش پایگاه اجتماعی در تقویت جایگاه و موضع نیروهای خواهان اصلاحات افزود: «کسانی که مورد اعتماد مردم بوده و در پی راه حل هستند باید گفتار و بیان شان با عمل و کردارشان یکسان باشد و بر اساس آشنایی از توان و استقامت خود و آمادگی برای پرداخت هزینه، گفتار و عمل خود را تنظیم کنند. بگونه ای سخن بگویند که بتوان روی مواضع آنها حساب کرد چرا که اگر بین حرف و عمل فاصله باشد نه تنها نمیتوان با رقبای خود وارد یک گفتگو بر مبنای تفاهم و اعتماد متقابل شد بلکه پایگاه اجتماعی خود را هم از دست میدهند و بدون یک پایگاه اجتماعی مشخص، البته توانی هم برای مذاکره و چانه زنی نخواهد بود.»
عبدالله نوری در پاسخ به سئوال های حاضران در مورد رأی دادن محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم و بحث لزوم اعتماد میان رهبران اصلاحات و بدنهی آن و خدشه دار شدن اعتماد حامیان و طرفداران اصلاحات نسبت به سران اصلاح طلب، نخست یادآور شد که: «برداشت من هم در مذاکره با آقای خاتمی این بود که ایشان بدون محقق شدن شرایطی که اعلام کرده بود در انتخابات شرکت نخواهد کرد. به هر حال اگر ایشان از ابتدا بنای شرکت شخصی میداشت بهتر بود از قبل در بیانات خود شرایط شخصی خویش را از بحث جمعی جدا میکرد تا سوء تفاهمی به وجود نیاید و یا اصولا آن شرایط را بیان نمی کرد.» وی همچنین در مورد توجیهات مطرح شده در خصوص رای دادن خاتمی چنین اظهار نظر کرد: «آنچه برای توجیه رأی دادن ایشان بیان شده چنانچه درست باشد در ارتباط با تمامی افراد صادق است و این توجیهات در روز رأی گیری به یکباره ظاهر نشده است و از قبل هم می¬شد با همین توجیهات به گونه ی دیگری رفتار نمود.»
عبدالله نوری اما در ادامه به انتقاد از نحوهی مواجههی برخی نیروهای معترض با این اقدام محمد خاتمی پرداخت و تاکید کرد: «در نقد باید جنبه انصاف رعایت شود و نباید از مرز اعتدال و احترام خارج شد، از این رو خدمات افراد نباید نادیده گرفته شود و خط بطلان بر تمامی زحمات و تلاش های افراد کشیده شود.»
نوری همچنین افزود: «آقای خاتمی از چهره های شاخص اصلاحات در داخل و خارج و نیز وزنه ای گرانقدر برای معترضان است که با آسیب رسیدن به شخصیت ایشان نیروهای اصلاح طلب زیان خواهند کرد و در آن سوی ماجرا مخالفان فراوانی دارد که از آسیب دیدن ایشان سود خواهند برد.»
وزیر کشور دولت اصلاحات که خود به جهت پیگیری اهداف اصلاح طلبانه در مجلس استیضاح و پس از آن نیز در مقام مدیر مسئول روزنامه ی خرداد در دادگاه محاکمه شد و سال هایی را در زندان سپری کرد در پاسخ به پرسشی در مورد بحث اصلاحات و نقش آقایان موسوی، کروبی و خاتمی گفت: «به هر حال طیف وسیعی از نیروهای معترض و منتقد نسبت به وضعیت موجود، به دلایل متعدد برنامه ی خود را اصلاح و رفرم نظام سیاسی از درون و بدون دخالت اراده خارجی و بیگانه و بر اساس قانون اساسی موجود می¬دانند. حتی اصلاح قانون اساسی را هم بر اساس ساز و کار حقوقی-قانونی و واقعی و عملی خواستارند. به اعتقاد من آقایان موسوی، کروبی و خاتمی خود را در این چهارچوب تعریف کرده و می¬کنند. از این رو دلیلی وجود ندارد که ما برای خود خط کشی برداریم و میان آنها مرز بندی و جدا سازی ایجاد کنیم. طبیعی است نظرات مختلف باعث میشود در جایی برخی یک گام جلوتر و برخی دیگر عقب تر حرکت کنند و در جای دیگر بر عکس و لکن بر اساس آنچه از گفتار و نوشتار این بزرگواران استنباط میشود همگی اهداف مشترکی دارند ولی برای رسیدن به آن مسیرهای مختلف را می پیمایند که چهارچوب کلی این اهداف مشترک می تواند اینگونه بیان شود، نخست، اجرای بدون تنازل قانون اساسی و رعایت تمامی حقوق ملت، مصرح در قانون اساسی. دوم، پیگیری اصلاحات در مسایل داخلی در بخش فرهنگ، اقتصاد، سیاست و قضا و نقد بدون اغماض و در عین حال به دور از هر گونه افراط و یا تفریط که هر کدام می تواند آسیب جدی به کشور وارد نماید. سوم، انتقاد به خط مشی ها و روش های حکومت در عرصه جهانی و در عین حال تأکید بر مخالفت با هر گونه تهدید علیه امنیت ملی، مهم نیست این تهدید با چه ادعایی صورت گیرد و چهارم، موضعگیری روشن در مورد مداخله و خطر حمله خارجی و مرز بندی داشتن با کسانی که برای ایجاد تغییر در ایران گوشه چشمی به کمک از خارج دارند.»
عبدالله نوری در پایان سخنان خود افزود: « البته این به معنای نبود سئوال و ابهام در مورد چگونگی تحقق این اهداف نیست. این گونه مباحث از مصادیق سخن اولیه این جلسه است که چهره های موثر اصلاحات و جنبش سبز باید در جهت شفاف سازی اهداف و برنامه های خود برای حامیان خویش، طبقات مختلف مردم، حاکمیت و حتی مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام نمایند.»
حداد عادل: فضای جلسه سوال ازاحمدی نژاد مانند جراحی هایی شد که بعد ها عفونت می کند
سحام نیوز: غلامعلی حداد عادل شامگاه پنج شنبه در برنامه دیروز، امروز فردا در پاسخ به سوالی در خصوص جلسه سوال از احمدی نژاد در مجلس گفت: معتقدم در مجموع خوب نشد و می توانست این جلسه بهتر برگزار شود.
حداد اضافه کرد: معتقدم فضای جلسه سوال از رئیس جمهور مانند جراحی هایی شد که بعد ها عفونت می کند.
حداد عادل به تعامل ضعیف دولت و مجلس اشاره و گفت: در حال حاضر جو حاکم بر روابط دولت و مجلس جو مطلوبی نیست و متاسفانه وقت مجلس و دولت صرف پیدا کردن یک راه حل مشترک برای حل مشکلات مردم نمی شود.
وی با بیان اینکه تعامل دولت و مجلس بعد از انتخابات مجلس با طرح سوال از احمدی نژاد و بعد از سال ۹۱ با طرح استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی تحت الشعاع قرار گرفت، اظهار داشت: وجود این گونه فضاها میان مجلس و دولت موجب می شود خیلی کم دو طرف فرصت پیدا کنند برای رفع گرانی همفکری کنند و این یعنی فضا موجود نیست.
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس با تاکید بر اینکه دولت باید در راستای تعامل برنامه های خود را برای مجلس توضیح دهد، گفت: به طور مثال در موضوع افزایش ۲۸ هزار تومانی مبلغ یارانه ها در دور دوم اجرای این طرح نمایندگان از این موضوع خبر نداشتند و اخبار آن را از رسانه ها شنیدند و متاسفانه تعاملی نبود.
نماینده مردم تهران در مجلس در پاسخ به سوالی در خصوص آخرین اخبار از استیضاح وزیر کار گفت: تعامل و پیگیری های پشت صحنه از اواسط هفته جاری وجود داشت و حتی شنیدم جلسه ۱۳ ساعته برای بررسی امور مربوط به این موضوع تشکیل شده و بعضی از نمایندگان سعی کردند گره را با دست باز کنند نه با دندان اما به نتیجه ای نرسیدند و ممکن است این استیضاح در هفته آینده برگزار شود.
حداد اضافه کرد: معتقدم فضای جلسه سوال از رئیس جمهور مانند جراحی هایی شد که بعد ها عفونت می کند.
حداد عادل به تعامل ضعیف دولت و مجلس اشاره و گفت: در حال حاضر جو حاکم بر روابط دولت و مجلس جو مطلوبی نیست و متاسفانه وقت مجلس و دولت صرف پیدا کردن یک راه حل مشترک برای حل مشکلات مردم نمی شود.
وی با بیان اینکه تعامل دولت و مجلس بعد از انتخابات مجلس با طرح سوال از احمدی نژاد و بعد از سال ۹۱ با طرح استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی تحت الشعاع قرار گرفت، اظهار داشت: وجود این گونه فضاها میان مجلس و دولت موجب می شود خیلی کم دو طرف فرصت پیدا کنند برای رفع گرانی همفکری کنند و این یعنی فضا موجود نیست.
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس با تاکید بر اینکه دولت باید در راستای تعامل برنامه های خود را برای مجلس توضیح دهد، گفت: به طور مثال در موضوع افزایش ۲۸ هزار تومانی مبلغ یارانه ها در دور دوم اجرای این طرح نمایندگان از این موضوع خبر نداشتند و اخبار آن را از رسانه ها شنیدند و متاسفانه تعاملی نبود.
نماینده مردم تهران در مجلس در پاسخ به سوالی در خصوص آخرین اخبار از استیضاح وزیر کار گفت: تعامل و پیگیری های پشت صحنه از اواسط هفته جاری وجود داشت و حتی شنیدم جلسه ۱۳ ساعته برای بررسی امور مربوط به این موضوع تشکیل شده و بعضی از نمایندگان سعی کردند گره را با دست باز کنند نه با دندان اما به نتیجه ای نرسیدند و ممکن است این استیضاح در هفته آینده برگزار شود.
“پودر شوینده” در موج جدید گرانی بازار غرق شد
سحام نیوز: در ادامه تغییرات قیمتی کالاها در بازار در سال ۹۱ خبرها از افزایش قیمت پودر شوینده حکایت دارد، این درحالی است که به گفته فعالان این بازار، این افزایش قیمت با مجوز سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان صورت گرفته است.
به گزارش مهر، موج جدید افزایش قیمت برخی از کالاها در بازار به صورت رسمی و غیررسمی، از نخستین روزهای سال جدید به وضوح در بازار مشاهده میشود و البته برخی از این افزایش قیمتها، گرانی و برخی دیگر گرانفروشی بوده است.
این در شرایطی است، گرانی برخی از کالاها به دلیل افزایش قیمتهای منطقی که با تشریح آنالیز قیمت از سوی تولیدکنندگان و انجمنهای تولیدی به دولت صورت میگیرد، تائید میشود و در مقابل، برخی دیگر از تولیدکنندگان، عمدهفروشان یا خردهفروشها، به صورت خودسرانه اقدام به افزایش قیمت میکنند که از آن تعبیر به گرانفروشی میشود.
بر همین اساس، خبرها از گوشه و کنار بازار حکایت از افزایش غیررسمی قیمت شیر و محصولات لبنی، و افزایش تائید شده و رسمی پودر شوینده و روغن نباتی دارد که البته مسئولان سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان نیز افزایش قیمت روغن نباتی را روز گذشته به صورت رسمی تائید کردند.
در همین حال، محمد قبله معاون سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان از افزایش متوسط ۱۸ درصدی قیمت روغن خبرداده و اعلام کرده که این افزایش، در برخی از انواع روغن نباتی، به ۱۹٫۵ درصد برای مصرفکنندگان هم رسیده است.
این درحالی است که قیمت شیر و فرآوردههای لبنی به صورت رسمی، مجوزی از سوی دولت برای افزایش نداشته است و تولیدکنندگان و فروشندگان، حق افزایش قیمت را ندارند در حالی که بررسیهای میدانی حکایت از آن دارد که قیمت شیر و فرآوردههای لبنی، با افزایش مواجه بوده است و البته در مقابل، وزارت جهاد کشاورزی نیز میگوید که موافقتی با افزایش قیمت نداشته است.
اما هم اکنون بررسیهای میدانی از بازار نشانگر افزایش ۹٫۲ تا ۱۱٫۷ درصدی قیمت برخی انواع شوینده در بازار است، این درحالی است که دولت در هفتههای پایانی سال گذشته، به طور گسترده اقدام به توزیع پودر شوینده در بازار کرد و به خصوص در نمایشگاههای عرضه مستقیم کالا شرایطی را فراهم کرد که مردم بتوانند به میزان کافی، پودر خریداری کنند.
در همان زمان بود که مسئولان اعلام کردند که قیمت پودر شوینده در بازار افزایش نخواهد یافت و از سوی دیگر، کمبودی هم در بازار حس نمیشود. حتی آن زمان برخی مسئولان اعلام کردند که اگر مردم اقدام به خرید گسترده پودر شوینده کنند، حتما ضرر خواهند کرد. این در شرایطی است که هم اکنون قیمت در بازار افزایش یافته است و مردمی که شاید قبل از عید خرید عمده پودر شوینده نداشتند، اکنون ضرر کردهاند.
به گزارش مهر، موج جدید افزایش قیمت برخی از کالاها در بازار به صورت رسمی و غیررسمی، از نخستین روزهای سال جدید به وضوح در بازار مشاهده میشود و البته برخی از این افزایش قیمتها، گرانی و برخی دیگر گرانفروشی بوده است.
این در شرایطی است، گرانی برخی از کالاها به دلیل افزایش قیمتهای منطقی که با تشریح آنالیز قیمت از سوی تولیدکنندگان و انجمنهای تولیدی به دولت صورت میگیرد، تائید میشود و در مقابل، برخی دیگر از تولیدکنندگان، عمدهفروشان یا خردهفروشها، به صورت خودسرانه اقدام به افزایش قیمت میکنند که از آن تعبیر به گرانفروشی میشود.
بر همین اساس، خبرها از گوشه و کنار بازار حکایت از افزایش غیررسمی قیمت شیر و محصولات لبنی، و افزایش تائید شده و رسمی پودر شوینده و روغن نباتی دارد که البته مسئولان سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان نیز افزایش قیمت روغن نباتی را روز گذشته به صورت رسمی تائید کردند.
در همین حال، محمد قبله معاون سازمان حمایت مصرفکنندگان و تولیدکنندگان از افزایش متوسط ۱۸ درصدی قیمت روغن خبرداده و اعلام کرده که این افزایش، در برخی از انواع روغن نباتی، به ۱۹٫۵ درصد برای مصرفکنندگان هم رسیده است.
این درحالی است که قیمت شیر و فرآوردههای لبنی به صورت رسمی، مجوزی از سوی دولت برای افزایش نداشته است و تولیدکنندگان و فروشندگان، حق افزایش قیمت را ندارند در حالی که بررسیهای میدانی حکایت از آن دارد که قیمت شیر و فرآوردههای لبنی، با افزایش مواجه بوده است و البته در مقابل، وزارت جهاد کشاورزی نیز میگوید که موافقتی با افزایش قیمت نداشته است.
اما هم اکنون بررسیهای میدانی از بازار نشانگر افزایش ۹٫۲ تا ۱۱٫۷ درصدی قیمت برخی انواع شوینده در بازار است، این درحالی است که دولت در هفتههای پایانی سال گذشته، به طور گسترده اقدام به توزیع پودر شوینده در بازار کرد و به خصوص در نمایشگاههای عرضه مستقیم کالا شرایطی را فراهم کرد که مردم بتوانند به میزان کافی، پودر خریداری کنند.
در همان زمان بود که مسئولان اعلام کردند که قیمت پودر شوینده در بازار افزایش نخواهد یافت و از سوی دیگر، کمبودی هم در بازار حس نمیشود. حتی آن زمان برخی مسئولان اعلام کردند که اگر مردم اقدام به خرید گسترده پودر شوینده کنند، حتما ضرر خواهند کرد. این در شرایطی است که هم اکنون قیمت در بازار افزایش یافته است و مردمی که شاید قبل از عید خرید عمده پودر شوینده نداشتند، اکنون ضرر کردهاند.
دور اول گفت و گو با ایران را ‘سازنده’ بود
سحام نیوز: دور اول مذاکرات اتمی ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک در شهر استانبول ترکیه به پایان رسیده و یکی از سخنگویان کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، آن را “سازنده” خوانده است.
خبرنگار بی بی سی که در محل مذاکرات حضور دارد از قول یکی از سخنگویان خانم اشتون گفته است که کشورهای پنج بعلاوه یک پیشنهادات قبلی خود را که شامل درخواست برای شفافیت بیشتر از سوی ایران است، با هیات مذاکره کننده جمهوری اسلامی مطرح کرده اند.
دور دوم مذاکرات قرار است به صورت دوجانبه امروز ساعت سه به وقت استانبول، میان شش کشور برگزار شود.
هیات مذاکره کننده ایرانی از علاقه تمام طرف های مذاکره به گفت و گوی دوجانبه خبر داده اما برنامه دیدار با هیات آمریکایی را رد یا تایید نکرده است.
خوشبینی به مذاکرات استانبول
به رغم این که مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران تا کنون نتیجهای نداشته اما برخی منابع خبری و دیپلماتیک نسبت به مذاکرات امروز، اظهار خوشبینی کردهاند.
سعید جلیلی، دبیر شورای امنیت ملی ایران که هدایت مذاکرات اتمی ایران را به عهده دارد پیش از شروع این مذاکرات، با وزیر امور خارجه ترکیه و نمایندگان برخی کشورها از جمله روسیه و چین دیدار کرد.
باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، این مذاکرات را “آخرین فرصت برای دیپلماسی” خوانده است.
سعید جلیلی پیش از سفر به استانبول گفت که “نمایندگان ایران با ابتکارهای جدید در مذاکرات شرکت خواهند کرد و امیدواریم کشورهای ۱+۵ نیز با رویکردهای سازنده وارد گفتوگو شوند.”
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران نیز در یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست با تاکید بر این که کشورش خواهان سلاح اتمی نیست گفت ایران متعهد به گفت و گو است.
دیپلماتها ابراز امیدواری کردهاند که مذاکرات امروز، راه را برای حل و فصل بحران هستهای ایران از راههای دیپلماتیک هموار کند.
ایالات متحده، ایران را متهم میکند که تحت پوشش برنامه هستهای خود درصدد ساخت سلاح هستهای است، اتهامی که ایران آن را همواره رد کرده و تاکید کرده که هدفش از این برنامه، مقاصد صلحآمیز هستهای است.
آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران اخیرا با تاکید بر این که این کشور در پی تولید سلاح اتمی نیست، گفت “ما به دلایل خودمان به هیچ وجه به دنبال سلاح هسته ای نیستیم. نه تولید کرده ایم و نه تولید خواهیم کرد. این بهانه است”.
تنشها بر سر برنامه هستهای ایران طی هفتههای اخیر افزایش یافته و بحث احتمال حمله نظامی اسرائیل علیه تجهیزات هستهای ایران مطرح شده است، که ایران نسبت به انتشار چنین گزارشهایی واکنش نشان داده و گفته است در صورت حمله، دست به اقدام متقابل خواهد زد.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی اخیرا در گزارشی، از برنامه هستهای ایران ابراز نگرانی کرد و گفت با وجود انجام مذاکرات فشرده با مقامهای ایرانی، ابهامات در مورد ابعاد احتمالی نظامی برنامه هستهای ایران، به قوت خود باقی است.
دیدار پیشین این دو، در جریان دور قبل مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ در ژانویه سال ۲۰۱۱ میلادی در استانبول صورت گرفت که نتیجهای در بر نداشت.
منابع دیپلماتیک خبر دادهاند که در صورت موفقیت در این دور از مذاکرات، دور بعدی مذاکرات در بغداد، پایتخت عراق برگزار خواهد شد.
چند روز پیش هوشیار زیباری، وزیر امور خارجه عراق گفته بود که ایران پیشنهاد داده تا مذاکرات این کشور با کشورهای پنج بعلاوه یک بر سر برنامه هستهای در بغداد برگزار شود.
خبرنگار بی بی سی که در محل مذاکرات حضور دارد از قول یکی از سخنگویان خانم اشتون گفته است که کشورهای پنج بعلاوه یک پیشنهادات قبلی خود را که شامل درخواست برای شفافیت بیشتر از سوی ایران است، با هیات مذاکره کننده جمهوری اسلامی مطرح کرده اند.
دور دوم مذاکرات قرار است به صورت دوجانبه امروز ساعت سه به وقت استانبول، میان شش کشور برگزار شود.
هیات مذاکره کننده ایرانی از علاقه تمام طرف های مذاکره به گفت و گوی دوجانبه خبر داده اما برنامه دیدار با هیات آمریکایی را رد یا تایید نکرده است.
خوشبینی به مذاکرات استانبول
به رغم این که مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران تا کنون نتیجهای نداشته اما برخی منابع خبری و دیپلماتیک نسبت به مذاکرات امروز، اظهار خوشبینی کردهاند.
سعید جلیلی، دبیر شورای امنیت ملی ایران که هدایت مذاکرات اتمی ایران را به عهده دارد پیش از شروع این مذاکرات، با وزیر امور خارجه ترکیه و نمایندگان برخی کشورها از جمله روسیه و چین دیدار کرد.
باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، این مذاکرات را “آخرین فرصت برای دیپلماسی” خوانده است.
سعید جلیلی پیش از سفر به استانبول گفت که “نمایندگان ایران با ابتکارهای جدید در مذاکرات شرکت خواهند کرد و امیدواریم کشورهای ۱+۵ نیز با رویکردهای سازنده وارد گفتوگو شوند.”
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران نیز در یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست با تاکید بر این که کشورش خواهان سلاح اتمی نیست گفت ایران متعهد به گفت و گو است.
دیپلماتها ابراز امیدواری کردهاند که مذاکرات امروز، راه را برای حل و فصل بحران هستهای ایران از راههای دیپلماتیک هموار کند.
ایالات متحده، ایران را متهم میکند که تحت پوشش برنامه هستهای خود درصدد ساخت سلاح هستهای است، اتهامی که ایران آن را همواره رد کرده و تاکید کرده که هدفش از این برنامه، مقاصد صلحآمیز هستهای است.
آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران اخیرا با تاکید بر این که این کشور در پی تولید سلاح اتمی نیست، گفت “ما به دلایل خودمان به هیچ وجه به دنبال سلاح هسته ای نیستیم. نه تولید کرده ایم و نه تولید خواهیم کرد. این بهانه است”.
تنشها بر سر برنامه هستهای ایران طی هفتههای اخیر افزایش یافته و بحث احتمال حمله نظامی اسرائیل علیه تجهیزات هستهای ایران مطرح شده است، که ایران نسبت به انتشار چنین گزارشهایی واکنش نشان داده و گفته است در صورت حمله، دست به اقدام متقابل خواهد زد.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی اخیرا در گزارشی، از برنامه هستهای ایران ابراز نگرانی کرد و گفت با وجود انجام مذاکرات فشرده با مقامهای ایرانی، ابهامات در مورد ابعاد احتمالی نظامی برنامه هستهای ایران، به قوت خود باقی است.
ضیافت شام
پیش از شروع مذاکرات رسمی میان ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک، سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران شب گذشته در ضیافت شامی در محل کنسولگری ایران در استانبول با بارونس کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دیدار کرد.دیدار پیشین این دو، در جریان دور قبل مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ در ژانویه سال ۲۰۱۱ میلادی در استانبول صورت گرفت که نتیجهای در بر نداشت.
منابع دیپلماتیک خبر دادهاند که در صورت موفقیت در این دور از مذاکرات، دور بعدی مذاکرات در بغداد، پایتخت عراق برگزار خواهد شد.
چند روز پیش هوشیار زیباری، وزیر امور خارجه عراق گفته بود که ایران پیشنهاد داده تا مذاکرات این کشور با کشورهای پنج بعلاوه یک بر سر برنامه هستهای در بغداد برگزار شود.
آقای «یغما گلرویی» مردم را «چی» فرض کردهاید؟
یغما گلرویی شاعر و ترانه سرا، روز گذشته تصویری از یک بریده روزنامه بینام به همراه متنی را در صفحه فیس بوک شخصیاش منتشر کرد که تاریخ سال هفتاد و هفت را در زیر داشت. مشخص نیست که این تاریخ زمان نوشته شدن متن ضمیمه است یا تاریخ انتشار روزنامه. اما به هر حال چون متن دیروز منتشر شده بد ندیدم چند نکتهای را در موردش بنویسم. به خصوص که در زیر نوشتار آمده است «رونوشت: به خبرگزاریها و روزنامههای سراسر کشور»
یغما گلرویی در این متن ادعا کرده که پیشنهاد ۵۰ هزار دلاری یک شرکت معاملات املاک در دوبی را برای استفاده از یک بیت ترانه «تصور کن» (که توسط سیاوش قمیشی آهنگسازی و اجرا شده) را رد کرده و مفصل درباره دلیل این کار قلم زده است. متن کامل این نوشته را میتوانید از اینجا بخوانید.بدون آنکه بخواهم آقای گلرویی را متهم به دروغ گویی کنم به نظر میرسد در بخشهایی از گفتههای ایشان غلو شده است. هزینه تولید یک آلبوم موسیقی شامل هفت یا هشت ترانه با کیفیت کارهای دوستان لوس آنجلسی چیزی حدود ۲۰ تا ۴۰ هزار دلار بیشتر نخواهد بود. یعنی پیشنهاد آن مشاور املاک برای یک بیت ترانه، از هزینه تولید یک آلبوم کامل موسیقی با تمام هزینههای ترانه، آهنگسازی، ضبط، میکس و … بیشتر بوده است. بعید میدانم اگر این پیشنهاد به خود آقای قمیشی میشد آن را رد میکرد. ضمن اینکه بیشک هم قمیشی صدای بهتری از یغما دارد و هم این ترانه با صدای او به شهرت رسیده است. از اینکه بگذریم پیشنهاد یک قرارداد پنج ساله برای استفاده از یک بیت در تبلیغ از ذهن هیچ مدیر تبلیغاتی نخواهد گذشت. تمام کسانی که تجربهای حتی اندک در تبلیغات داشته باشند میدانند که استراتژیهای تبلیغاتی در پروژههایی میان مدت مانند املاک، بیش از شش ماه تا یکسال دوام نخواهند داشت.
بر فرض هم که چنین پیشنهادی شده باشد. یک موسسه یا فرد درگیر تجارت قانونی، تصمیم گرفته برای محصولش تبلیغ کند. برای این کار مدیر تبلیغاتی پیدا کرده و او پیشنهاد داده از این ترانه معروف برای کار استفاده شود. در این میان به جای پیشنهاد به خواننده، به شاعر پیشنهاد داده شده که مبلغی گزاف دریافت کند و شعر را دکلمه کند. شاعر هم نپذیرفته و آگهی تبلیغاتی هم ساخته نشده. آقای گلرویی کجای این کار ایراد دارد؟ آن تیم از راهش وارد شده، پیشنهاد داده و وقتی هم رد شده استفاده غیر قانونی از اثر شما نکرده. این داد و قال شما از کجاست؟
شما دوست نداشتید شعرتان را بفروشید خوب نفروختید، کجای این داستان ارتباطی به شعارهای عجیب و غریب شما دارد؟ نوشته اتان را یک بار دیگر بخوانید، دکلمه کردن یک شعر در یک آگهی کجایش ارتباط به «آرمان و عمل جمعی» شما دارد؟ این شعارها را از کجا آوردهاید؟ واقعا این ترانه «عصاره جان» شماست؟ چرا به قول محمد چرمشیر فکر میکنید که «مرغ تخم طلا» هستید؟ کجای این کار توهین بود «به کسانی که سال هاست با آثار شما عجین هستند»؟ اصلا خودتان متوجه هستید که چه نوشتهاید؟ شما که خود را «وجدان بیدار جامعه» نامیدهاید، آیا اصلا به این فکر کردهاید که اگر صداقت داشتید با استفاده از این پول میتوانستید به جامعه بیشتر خدمت کنید؟ با این مبلغ میشد به چند خانواده نیازمند، سرطانی و … کمک کرد؟ یا اصلا میتوانستید به سادگی سازمانی یا خانهای تاسیس کنید برای کمک به شاعران جوان یا به قول شما «وجدانهای بیدار جامعه».
اما متاسفانه شما گویا مردم و ملت را نادان فرض کردهاید که هر چه بگویید و بنویسید آنها قبول کنند و از شما بت و پهلوان بسازند. آقای گلرویی دوران پهلوانها گذشته است، ملت نیاز به قهرمان ندارد، به خصوص که قهرمانشان همان کسی باشد که یک ترانه کپی شده از «جان لنون» را به جای ترانه اصلی تحویلشان بدهد. شما که به قول خودتان «وجدان بیدارجامعه» هستید بد نیست نگاهی به زندگی اساتیدتان بکنید. ایرج جنتی را ببینید و اردلان سرفراز را. شاید راه برخورد با مردم را فرا بگیرید. من یادم نمیآید هیچکدام از بزرگان ماندنی ترانه که خاطره ساز چندین نسل ایرانیان هستند، نیمی از ادعاهای شما را کرده باشند.
Imagine there's no heaven, it's easy if you try
No people below us, above it's only sky
Imagine all the people
Living for today
Imagine there's no countries, it isn't hard to do
No need to kill or die for and no religions too
Imagine all the people
Living life in peace
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
[From: http://www.elyrics.net/read/j/john-lennon-lyrics/imagine-lyrics.html]
Imagine no possessions I wonder if you can
No need for greed or hunger a brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing for the world
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
Take my hand and join us
And the world will live, will live as one
No people below us, above it's only sky
Imagine all the people
Living for today
Imagine there's no countries, it isn't hard to do
No need to kill or die for and no religions too
Imagine all the people
Living life in peace
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
[From: http://www.elyrics.net/read/j/john-lennon-lyrics/imagine-lyrics.html]
Imagine no possessions I wonder if you can
No need for greed or hunger a brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing for the world
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
Take my hand and join us
And the world will live, will live as one
مذاکرات استانبول آغاز شد
مذاکرات گروه پنج به علاوه یک با ایران که از سوی آمریکا به آخرین تلاش دیپلماتیک در زمینه بحران هستهای جمهوری اسلامی خوانده شده، امروز به میزبانی ترکیه آغاز شد.
گروه پنج به علاوه یک، شامل پنج عضو شورای امینت سازمان ملل به همراه کشور آلمان امروز با نمایندگانی از جمهوری اسلامی ایران درباره بحران هستهای این کشور مذاکره میکنند.
این مذاکرات از سوی رئیس جمهوری آمریکا به عنوان آخرین تلاشهای سیاسی در این زمینه خوانده شده است.
مذاکرات استانبول در حالی برگزار میشود که ایران به حمایت روسیه و چین در زمینه فعالیتهای هستهای خوشبین است.
هیأت ایرانی حاضر در استانبول قبل از مذاکرات رسمی، با مقامات روسی دیدار کردند.
بر اساس خبرهایی که تا به امروز منتشر شده، مهمترین اهداف غرب از برگزاری این مذاکرات، بسته شدن تأسیسات هستهای زیرزمینی فوردو در نزدیکی قم و توقف غنیسازی اورانیوم بیست درصد از سوی ایران عنوان شده است.
رابطهای تمام شده است، میخواهید وضعیت رابطه خود در فیسبوک را تغییر داده و بنویسید مجردید ولی نمیخواهید گزارشش را همه ببینند، چه باید بکنید؟ با برداشتن چند قدم ساده میتوانید بیسر و صدا مجرد شوید!
معمولاَ درباره تاثیر شبکههای اجتماعی خصوصاَ فیسبوک در نزدیک شدن آدمها به یکدیگر زیاد گفته و نوشته میشود. قصههایی از یافتن دوست دوران مدرسه و همبازی مهد کودک شنیده میشود که در آن میان کمتر کسی مجال گفتن از سختیهای دور شدن در زمانهی فیسبوک مییابد. کافیست از همسر یا دوستت جدا شوی تا سیل خاطرهها با هر عکسی و استتوس به سرت هجوم بیاورد و نگذارد که تو از گذشتهات قطع شوی.
فقط خود شخص نیست، اعضای خانواده او که برای چندین سال مثل خانوادهات بودهاند در عکسها جلوی چشمات حضور مییابند. فیسبوک حتی گاه به تو پیشنهاد میدهد اعضای خانوادهی او را که تازه به این سایت پیوستهاند به علت داشتن دوستهای مشترک "ادد" کنی. میتوانی عکسهای خودت را حذف کنی اما عکسهایی که در آن هر دو "تگ" شده بودید سر جایشان میمانند...
نمونههایی از این دست کم نیستند اما شاید یکی از سختترین بخشهای ماجرا وقتی باشد که بخواهی بخشی در فیسبوک را که درباره اطلاعات رابطهاست تغییر دهی. باید از "در رابطه" (in relationship) یا متاهل (married) به "مجرد" (single) تغییرش دهی، کاری که گزارشش به اطلاع همه اعضای لیستت میرسد. کامنتها وپیغامهای شخصی (message) به سویت روانه میکند.
فیسبوک برای مرتبط نگه داشتن (connected) آدمها به یکدیگر آمده است و اما اگر میخواهید طوری بخش رابطه را در فیسبوک تغییر دهید که گزارشش برای کسی ارسال نشود از دستور زیر پیروی کنید.
۱- بر روی کلمه "درباره" در صفحه پروفایل خود کلیک کنید
۲- به بخش Basic info مراجعه کنید، در این بخش روی Edit کلیک کنید و Only me را انتخاب کنید سپس ذخیر (Save) کنید.
۳- وضعیت تاهل و رابطه را تغییر دهید و سپس مجدداَ ذخیره کنید
۴- به صفحه پروفایلتان رجوع کنید و گزارش فعالیتتان را از روی تایملاین پنهان کنید
۵- مجدداَ در About و Basic info و دوباره مشاهدهی وضعیت را برای همه آزاد کنید
۶- اگر یک زمانی بنا بر اشتباه ابتدا وضعیت رابطهتان را تغییر دادید و سپس به یاد آوردید که مایل نیستید کسی ببیند، سریع از گزینه حذف از روی تایملاین اقدام کنید. این بدین معنیست که هیچ کس دیگر نخواهد دید.
فقط خود شخص نیست، اعضای خانواده او که برای چندین سال مثل خانوادهات بودهاند در عکسها جلوی چشمات حضور مییابند. فیسبوک حتی گاه به تو پیشنهاد میدهد اعضای خانوادهی او را که تازه به این سایت پیوستهاند به علت داشتن دوستهای مشترک "ادد" کنی. میتوانی عکسهای خودت را حذف کنی اما عکسهایی که در آن هر دو "تگ" شده بودید سر جایشان میمانند...
نمونههایی از این دست کم نیستند اما شاید یکی از سختترین بخشهای ماجرا وقتی باشد که بخواهی بخشی در فیسبوک را که درباره اطلاعات رابطهاست تغییر دهی. باید از "در رابطه" (in relationship) یا متاهل (married) به "مجرد" (single) تغییرش دهی، کاری که گزارشش به اطلاع همه اعضای لیستت میرسد. کامنتها وپیغامهای شخصی (message) به سویت روانه میکند.
فیسبوک برای مرتبط نگه داشتن (connected) آدمها به یکدیگر آمده است و اما اگر میخواهید طوری بخش رابطه را در فیسبوک تغییر دهید که گزارشش برای کسی ارسال نشود از دستور زیر پیروی کنید.
۱- بر روی کلمه "درباره" در صفحه پروفایل خود کلیک کنید
۲- به بخش Basic info مراجعه کنید، در این بخش روی Edit کلیک کنید و Only me را انتخاب کنید سپس ذخیر (Save) کنید.
۴- به صفحه پروفایلتان رجوع کنید و گزارش فعالیتتان را از روی تایملاین پنهان کنید
۵- مجدداَ در About و Basic info و دوباره مشاهدهی وضعیت را برای همه آزاد کنید
۶- اگر یک زمانی بنا بر اشتباه ابتدا وضعیت رابطهتان را تغییر دادید و سپس به یاد آوردید که مایل نیستید کسی ببیند، سریع از گزینه حذف از روی تایملاین اقدام کنید. این بدین معنیست که هیچ کس دیگر نخواهد دید.