برچسب وابستگی و خطای استراتژیک
علی افشاری
بخشی از مصاحبه ایشان به شرح زیر است:
"خطای راهبردی دوم گرایش به بهره گیری از نیروهای خارجی علیه حکومت ایران بود. آثار منتشر شده اخیر نشان میدهد که همکاری با صدام فقط به سازمان مجاهدین خلق خلاصه نمیشود، دیگرانی نیز درگیر این خطای راهبردی شدند. نتیجه این دو خطای راهبردی به گمان ما نابودی مشروعیت مخالفان اصلی در سالهای نخست انقلاب بود. در حال حاضر مخالفان و منتقدان با فاصله گرفتن از جریانهای نامشروع و غیر مقبول سالهای نخست انقلاب، تا حدودی توانستهاند مسالمت جو و مستقل بودن خود را اثبات کرده و اعتماد مناسبی کسب کنند. نگرانی این است که بخشی از مخالفان و منتقدان دوباره این خطاهای راهبردی را تکرار کنند و به مشروعیت منتقدان و اعتماد عمومی لطمهای غیرقابل جبران وارد نمایند. به هر حال مخالفان و منتقدان بایستی مستقل از نحوه برخورد و روش نیروهای خارجی و با پایبندی به “میهن دوستی مردمسالارانه” در کنار تلاش برای گذار به مردمسالاری با هرگونه تهدید امنیت ملی و منافع ملی از جانب نیروهای خارجی مقابله کنند. به هر حال آینده ایران را نیروهای داخلی تعیین میکنند."
بخشهایی از سخنان ایشان مبنی بر تعیین آینده ایران توسط نیروهای داخلی، پایبندی به میهندوستی مردمسالارانه، ضرورت اجتناب از بهکارگیری خط مشی مسلحانه و مقابله با تهدید امنیت ملی و منافع ملی از جانب نیروهای خارجی حقایقی غیر قابل انکار هستند و قطعا کار مشروع سیاسی و فعالیت ملی نیازمند رعایت آنها است. اما در خصوص تهدید امنیت ملی توسط نیروهای خارجی، واکنش زمانی مشروع است که واقعا این تهدید وجود داشته باشد. وقتی خود حاکمیت امنیت کشور و منافع ملی را بازیچه مصلحتهای سیاسی و تداوم بقاء نا مشروع خود میکند، دیگر صورت مسئله عوض میشود.
بین امنیت ملی وامنیت حکومت استبدادی مانند جمهوری اسلامی تفاوت چشمگیری وجود دارد. همانطور که جمهوری اسلامی معادل ایران نیست. شاه بیت و فصل مشترک اتهام تمامی آزادیخواهان و مدافعان مردمسالاری در جمهوری اسلامی "اقدام بر علیه امنیت ملی است". بنابراین صرف واژه امنیت ملی نمیتواند گویا باشد و باید تعریف از امنیت ملی را مشخص ساخت که کدام قرائت مد نظر است.
در حال حاضر تهدید خارجی جدی و بالفعلی، پیرامون منافع ملی ایران وجود ندارد بلکه سیاست ستیزهجویانه حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشته است. نقشه راه صلح از متوقف کردن ماجراجویی هستهای و زمینگیر کردن ماشین بحرانسازی میگذرد که با سرکوب داخلی و یاغیگری خارجی میخواهد حیات نامشروع استبدادی و ضدملی خود را بیمه کند.
گرایشهای جنگطلب جهانی تنها در سایه بهانه جویی از تحرکات جنگ طلبان و رجزخوانان داخلی میتوانند برنامههای خود را جلو ببرند. در حال حاضر رصد کردن مواضع کانونهای اصلی سیاستگزار در غرب و اسرائیل نشان میدهد که گزینه جنگ خواست اولیه و الویت آنها نیست مگر آنکه بحرانسازی و خطای محاسبه رهبران جمهوری اسلامی کار را به جای خطرناک بکشاند. بنابراین رسالت نیروهای اپوزیسیون در وهله نخست ضمن مخالفت فعال با جنگ، موضعگیری بر علیه عملیات خرابکارانه خارجی در تاسیسات نظامی و هستهای و ترور کارشناسان و نیروی انسانی متخصص ایرانی توسط نیروهای بیگانه و تحریمهای غیر هدفمند، تمرکز تلاشها بسمت وادار کردن حکومت به توقف موقت غنی سازی اورانیوم و اجرای قطعنامههای سازمان ملل است.
اما ابهام اصلی که استعداد بدفهمی زیادی دارد، تقلیل دادن حمایت خارجی به اقدام غیر قابل دفاع برخی گرو ههای سیاسی در همکاری با رژیم صدام حسین است. این ادعا نه با واقعیت میخواند و نه با برخورد علمی سر سازگاری دارد. حمایت خارجی از مبارزات دموکراسی خواهانه مردم ایران صور و حالتهای مختلفی دارد. مردم ایران چه در جنبش مشروطه، چه در انقلاب اسلامی و چه در جنبش سبز از اشکالی از حمایت خارجی بهره بردهاند. این استفاده مکمل تلاشهای داخلی بوده و با استقلال کشور تعارضی نداشته است. در این خصوص بهتر است دقیق حرف زد و گرنه شبیهسازیهای تاریخی اینچنینی مشکلساز خواهد شد. شرایط الان اپوزیسیون نه تنها شباهت معناداری با زمانه همکاری سازمان مجاهدین خلق، شاهپور بختیار، حزب دموکرات کردستان و برخی دیگر از گروهها با دولت صدام حسین ندارد بلکه اساسا قیاس مع الفارق است.
از سویی دیگر با توجه به نامقبولی آن فعالیتها و حساسیت شدید و نظر منفی اکثریت مردم نسبت به کسانی که در زمان جنگ ایران و عراق با حکومت تجاوزگر وقت عراق همکاری نظامی کردند، این شائبه به وجود میآید که طرح این مسائل به تخریب و بدنامسازی در فضای اپوزیسیون کنونی بیانجامد. این نگرانی درست آنجایی است که محور اصلی این مقاله را تشکیل میدهد.
بر خلاف نظر آقای علوی تبار آسیب شناسی ناکامی دموکراسی در اوایل انقلاب را نمیتوان به رویکرد نظامی بخشی از اپوزیسیون وقت و یا رفتن سازمان مجاهدین خلق به عراق در سال ۱۳۶۴ فرو کاست و یا این عامل را به تنهایی برجسته ساخت. شکست اپوزیسیون موقعی رقم خورد که نیروهای موسوم به خط امام با محوریت حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با روشهای فاشیستی عرصه را بر نیروهای مخالف تنگ کردند و امکان عمل مسالمت آمیز و قانونی را از آنها سلب نمودند. در اصل برنامه حذفی حکومت که با تایید و پشتیبانی محکم آیت الله خمینی همراه بود، ابتدا به ساکن و مستقل از موضع مخالفین بود. واکنش نظامی معلول سرکوب حکومت بود نه علت آن. البته نگارنده بر این اعتقاد است که آن واکنش مسلحانه و قهر آمیز اشتباه بود و باعث بد تر شدن فضا شد. اما نباید مسئله را وارونه کرد. در سالهای ۱۳۵۸ تا۱۳۶۰ جریان خط امام به تدریج مخالفین خود را که به التقاط با غرب و شرق تقسیم مینمود با شیوههای اقتدار گرایانه از صحنه فعالیت رسمی اخراج کرد و تیغ حذف هم شامل طیفهایی شد که مشی مسالمتآمیز داشتند و هم گروههایی که مشق براندازی مسلحانه میکردند.
بنابراین علت اصلی ناکامی اپوزیسیون سرکوب خشن و خونین حکومت بود که به مراتب ابعاد ویرانگر تری نسبت به دهه هفتاد و دهه هشتاد داشت. اشتباهات برخی از طیفها هم مزید بر این علت اصلی شد.
نباید فراموش کرد اپوزیسیون هیچگاه سیمای یکسانی نداشت. کسانی که خطای استراتژیک همکاری با دولت متخاصم و متجاوز به کشور را مرتکب شدند نتیجه آن را نیز دیدند. از منظر انصاف و حقیقت گویی نمیتوان عمل آنها را به همه اپوزیسیون تعمیم داد. مقبولیت اپوزیسیون در دهه هفتاد و هشتاد قابل تفکیک و گسیخته از فعالیتهای آن در دهه شصت نیست. در اصل پایه مقاومت در برابر جمهوی اسلامی در دهه شصت گذاشته شد. کسانی که در آن سالهای سخت و سیاه هزینه دادند، فضای اپوزیسیونل را زنده نگاه داشتند. طبیعی است اشکال فعالیت و نیروهای حامل در صفوف اپوزیسیون در دهههای گوناگون متحول شدند. اما هر گروه به اندازه توان خود در حفظ وتقویت گفتمان تغییر خواهی نقش ایفا کرده است. برخی گروهها هم به بیراهه رفتند ولی انصاف و دقت حکم میکند که اولا قصور آنها را به پای خود آنان گذاشت. ثانیا در ریشهیابی قصور آنان با پرهیز از کینه توزی و خصومت، همه عوامل را در نظر گرفت.ثالثا آن مقطعی را در نظر گرفت که خطا را مرتکب شدند نه اینکه گذشته آنان را نیز بر همین منوال زیر سئوال برد کاری که امثال آیت الله مطهری با انشعاب در سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ کردند.
بنابراین بهتر است ماجرا را از اول تعربف نمود. به نظر من خطای راهبردی که باید اپوزیسیون را نسبت به آن انذار داد پرهیز از تکرار فضای اتهام زنی و انگزنی ابتدای انقلاب است. در آن فضا جریان خط امام برد و توانست با زدن برچسب وابستگی به استکبار جهانی و کفر به مخالفان، حضور انحصاریاش در قدرت را تثبیت سازد. آن روزها آقای علوی تبار در صف حکومت ایستاده بود. البته ایشان بعدها با تغییر مواضعی که اتخاذ کردند خدمات ارزشمندی به جنبش دموکراسی خواهی و مردم ایران انجام دادند.
انحصارطلبی مکتبی با استفاده از پروپاگندای تبلیغاتی منفی، روشهای غیراخلاقی، چماقداری خیابانی، ترور شخصیت واتکا به گسترش تضادهای آنتاگونیستی نیروهای سیاسی مخالف را منزوی ساخت. این عملکرد منفی نقش مهمی در رفتن برخی گروهها به کجراهه داشت. بنابراین نباید نقش این عامل را در خطاهای استراتژیک و بدفرجامی برخی گروههای سیاسی مانند سازمان مجاهدین خلق نادیده گرفت. البته این عامل به تنهایی پاسخگوی مشکلات سازمان مجاهدین خلق نیست. برخی از مشکلات از بینش و روشهای فعالیت آنان بر میخیزد که مجال پرداختن به آن در این مطلب میسر نیست.
نگاهی به منازعات سیاسی سالیان ۱۳۶۰-۱۳۵۸ نشان میدهد که گویی امپریالیسم آمریکا حاکم مطلق صحنه سیاسی کشور بوده است. در درگیریهای اولیه در کردستان، گنبد و خوزستان، گروههای محلی معارض، جمهوری اسلامی و نیروهای سپاه را ایادی امپریالیسم معرفی میکردند. در نقطه مقابل جمهوری اسلامی آنها را متهم میساخت که بر مبنای نقشه آمریکا و ضد انقلاب در صدد ایجاد آشوب هستند. در تنش بین حزب خلق مسلمان و حکومت دوباره این صحنه تکرار شد. طرفین همدیگر را به همسویی خواسته یا ناخواسته با امپریالیسم امریکا متهم میکردند. سازمان مجاهدین خلق حکومت را در تحت سیطره جریان ارتجاع میدانست که آلت دست امپریالیسم جهانخوار است. در مقابل حزب جمهوری اسلامی نیز آنان را به التقاط با شرق و وابستگی به استعمار شوروی متهم میساخت. گروههای مختلف کمونیستی، یا جناحهای سنتی حکومت را ارتجاعی میدانستند که مهره امپریالیسم هستند و یا جناحهای لیبرال و میانه رو را جاده صاف کن امپرالیسم بشمار میآوردند. جمهوری اسلامی آنها را مارکسیستهای آمریکایی مینامید! جبهه ملی مخالفان را در صف استعمار آمریکا قلمداد میکرد. ابوالحسن بنی صدر نیز دست امریکا را در پشت توطئهها میدید. اندک گروهی بودند که مخالفانشان را وابسته نمیداسنتند. اکثر قریب به اتفاق گروههای سیاسی وقت میپنداشتند امریکا برنامهای برای فلج کردن انقلاب و ضربه زدن به مردم ایران دارد. از اینرو تاریخ سالیان نخست انقلاب به یک معنا تاریخ امپریالیسم در ایران است که گویی در پشت سر اکثر جریانهای مهم سیاسی ایران قرار دارد. اکنون پس از گذشت ۳۰ سال و منتشر شدن اطلاعات، بی اساسی بخش اعظم آن اتهامات آشکار شده است. ولی یک تامل ساده در آن دوران هم نشان میداد که نمیشود که آمریکا جریانات متعارض سیاسی در ایران را همزمان هدایت و یا پشتیبانی کند !
در اصل عامل خلقکننده این فضا عنصر تخریب و کارامدی اش برای جلو بردن پروژههای سیاسی، بد گمانی و تصور غلط بود. هر گروهی میکوشید از این طریق مخالفانش را بد نام سازد. بنابر این رویکرد غیر اخلاقی در عدم اقبال و روی گردانی مردم از اپوزیسیون تاثیر مهمتری داشت.
حال با گذشت سه دهه و قرار گرفتن کشور در آستانه تحولات بزرگ باید از آن تجربه درس گرفت. نگذاشت فضای اتهامزنی بدون استناد دوباره رواج یابد و باز زدن برچسب وابستگی به امپریالسم، استکبار و نوکری بیگانگان، فضا را غبار آلود کند. لازم میدانم تاکید کنم با شناختی که بنده از آقای علوی تبار دارم میدانم که غرض ایشان هشدار دلسوزانه برای توجه به منافع و امنیت ملی بوده است و قصد تخریب نداشتهاند. اما با توجه به حساسیت موضوع بهتر است در این خصوص شفاف و دقیق سخن گفت. ابهام و کلیگویی میتواند مشکلساز شود. قطعا هشدارهای ایشان در زمینه تبیین مرزهای حمایت خارجی مشروع مفید است، اما هشدار اصلی در مقطع کنونی ضرورت اجتناب از استفاده از ادبیات توهینآمیز، روشهای تخریبی و برخورد عالمانه و غیرایدئولوژیک با مقوله خارجی است. گفتگوی منطقی و بحثهای استدلالی میتواند کمک کند تا در گذار به دموکراسی از ظرفیت موثر خارجی ضمن حفظ استقلال کشور بهره جست و از عوامل مخرب و حمایتهای نامقبول ونامعقول نیز خودداری نمود. زخمهای عمیق جامعه کارگری ایران
حمید مافی
"رشید. ش" یکی از چند میلیون کارگر ایرانی است که این روزها وضعیت خوشایندی ندارند و بار سنگین هزینههای زندگی و بحرانهای حاکم بر وضعیت اقتصادی کشور سخت آزرده و عصبانیشان کرده است. جامعه کارگری ایران چند سالی است که با بحران حقوق معوقه و از دست رفتن فرصتهای شغلی روبهرو است. از یک سو برخلاف ادعاهای دولتمردان در باره بهبود وضعیت اقتصادی مردم، هزینههای زندگی سنگینتر میشود و از سوی دیگر ناکارآمدی سیاستهای دولتی صنعت را با بحران روبرو کرده است. بحرانی که گویا پیش از هر گروه و طبقهای در ایران، کارگران را در کام خود فرو میبرد.
داستان از چه قرار است؟
صنعت ایران سالهاست که نیازمند نوسازی است. ماشین آلات فرسوده و از کارافتاده که انرژی بر هستند و توان رقابت ندارند از یک سو و مدیرانی که با دستور العملهای دولتی بر مسند کار مینشینند و از بودجه نفتی ارتزاق میکنند از سوی دیگر، دست به دست هم دادهاند تا چرخهای بخش تولید ایران سخت به گردش درآید.
دولت اگر چه اعلام کرده است که از سرمایهگذاران بخش خصوصی حمایت و کارخانههای دولتی را هم به این بخش واگذار میکند، اما در عمل نهضت واردات، جای تولید را گرفته و بخش شبهه خصوصی وابسته به نهادهای حکومتی برنده خصوصیسازیهای دولتی شده است. سرمایه گذاران خارجی به خاطر بالا رفتن ریسک سرمایه گذاری یا ایران را ترک کردهاند و یا در حال ترک کشور هستند و سرمایه گذاران داخلی هم در برابر سیل واردات دولتی نای راست شدن و نفس کشیدن ندارند. دولت نفت را به عنوان یک سرمایه ملی به بازار جهانی عرضه میکند و چون تحریم بانکی است، به جای دلار کالای خارجی دریافت میکند. کافی است نگاهی به آمار واردات دولت در دو سال گذشته بیاندازید تا متوجه رکورد شکنیهای واردات کالا به ایران شوید. به گفته نمایندگان مجلس و به استناد آمارهای گمرک ایران، حجم واردات دولت احمدینژاد دو و نیم برابر دوره هشت ساله خاتمی در نهاد ریاست جمهوری بوده است. باز هم به استناد همین آمارها احمدینژاد در دوره شش سالهاش در راس نهاد ریاست جمهوری ایران، ۴۷ درصد تمام واردات دوران سی و دو ساله حکومت جمهوری اسلامی ایران را به خود اختصاص داده است.
آنچه که این آمارها را قابل توجهتر و نتایج آن را بر صنعت و تولید کشور، عمیقتر میکند، تغییر میل واردات از کالاهای سرمایهای و واسطهای به سمت کالاهای مصرفی است. آخرین گزارش گمرک ایران از میزان واردات کالا به ایران نشان دهنده کاهش حجم واردات کالاهای سرمایهای به کشور و افزایش کالاهای مصرفی است. به بیان سادهتر، واحدهای تولیدی ایران در چند ماه گذشته به دلیل شرایط حاکم برآنها، تولید را کاهش داده و نیازی به کالاهای واسطهای نداشتهاند.
همچنین دولت وعده کرده است؛ سی درصد از درآمدهای حاصل از اجرای قانون هدفمندی یارانهها را به بخش تولید کشور اختصاص دهد. وعدهای که در یک سالگی اجرای این قانون هنوز عملیاتی نشده است. پایبند نبودن دولت به وعدهاش صنعت گران را با بحران کمبود منابع مالی روبرو کرده و دستهای صاحبان صنایع را از منابع مالی خالی کرده است. دستهای خالی صنعت گران در برابر قیمتهای دستوری و افزایش هزینههای حمل و نقل و انرژی، ادامه تولید را دشوارتر از پیش ساخته و تولید کنندگان را بر این داشته تا عطای تولید را به لقایش ببخشند و فکر چارهای دیگر کنند.
پیامد چنین وضعیتی پیش از هر گروهی دامن کارگران در ایران را گرفته و وضعیت شغلی و معاش آنها را با خطر روبرو کرده است. همین وضعیت سبب شده تا اعتراضهای کارگری یک بار دیگر شدت بگیرد و کارگران بیشتری در خطر بیکاری قرار بگیرند.
اختلاف ۱۶ درصدی نرخ بیکاری
دولت مدعی است که آمار بیکاری را کاهش داده و تا پایان سال نرخ بیکاری را تک رقمی خواهد کرد. اما این ادعای دولت با واقعیتهای موجود حاکم بر بازار کار همخوانی ندارد. با اینکه دولت تعریفاش از بیکاری و اشتغال را تغییر داده و اعلام کرده است: شاغل به کسی گفته میشود که در هفته مورد بررسی یک ساعت کار کرده باشد و علاوه بر این سربازان، کارآموزان و زنان روستایی شاغل در بخش کشاورزی را که در برابر کاری که انجام نمیدهند، شاغل به حساب آورده است، باز هم نرخ بیکاری در جوانان بالای ۲۰ درصد گزارش شده است. به استناد همین آمار دولتی ۲۲ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله ایرانی امکان اشتغال یک ساعت در هفته را نیز ندارند. همچنین کارشناسان اقتصادی و فعالان کارگری نیز آمار دولت را دستکاری در واقعیتهای موجود در جامعه عنوان کرده و گفتهاند: کاهش نرخ بیکاری بر اساس ادعای دولت نیازمند رشد اقتصادی بیست درصدی است در حالی که در خوش بینانهترین حالت ممکن رشد اقتصادی ایران در دو سال گذشته کمتر از سه درصد بوده است
علی دهقان کیا، عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران، نرخ بیکاری اعلام شده از سوی دولت را کذب دانسته و گفته است: حجم واردات دولت بالای بیست میلیارد دلار است و هر یک میلیارد دلار واردات موجب از بین رفتن ۳۵ تا ۴۰ هزار فرصت شغلی میشود. دولت در شرایط کنونی تنها میتواند ما بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار اشتغال پایدار ایجاد کند. بر اساس گفتههای دهقان کیا، واردات بیست میلیارد دلاری دولت موجب از بین رفتن ۷۰۰ هزار فرصت شغلی در کشور شده است.
محمد عطاردیان نماینده کارفرمایان در شورای عالی اشتغال هم گفته است: نرخ بیکاری اعلام شده توسط دولت غیر واقعی است. به گفته او، با توجه به بحران موجود در واحدهای تولیدی و عدم پرداخت یارانه ناشی از قانون هدفمندی یارانهها، نرخ بیکاری در کشور بالای ۲۵ درصد برآورد میشود و ادامه چنین وضعیتی نرخ بیکاری را تا پایان سال به سی درصد نیز خواهد رساند.
فریادی که شنیده نمیشود
کارگران ایرانی برای تامین حداقلهای زندگی روزانه خود ناچار به ادامه کار در شرایط نامطلوب هستند. علی قنبری استاد اقتصاد دانشگاه تهران و عضو سابق شورای پول و اعتبار در باره وضعیت معاش کارگران به خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گفته است: حقوق کارگران ایران کمتر از نصف خط فقر در ایران است. به گفته او، حداقل خط فقر در نقاط شهری ایران ۸۰۰ هزارتومان برآورد میشود در حالی که دستمزد کارگران ایرانی ۳۵۰ هزار تومان در ماه است. این کارشناس اقتصادی گفته: قدرت خرید کارگران ایرانی ۵۰ درصد کاهش یافته است. همچنین فریبرز رئیس دانا نیز از کاهش ۳۵ درصدی توان خرید جامعه کارگری خبر داده است. در تکمیل پازل وضعیت بحرانی جامعه کارگری ایران، فتح اله بیات رئیس اتحادیه کارگران قراردادی نیز گفته است: ۷۰ درصد جامعه کارگری ایران زیر خط فقر قرار دارند و ماهیانه کمتر از حداقل مزد مصوب دولت حقوق میگیرند.
اما مشکل کارگران ایرانی آنجایی افزونتر میشود که همین حداقل دستمزدها را نیز ممکن است تا چند ماه دریافت نکنند. در یک هفته گذشته کارگران ذوب آهن اصفهان، فولاد یاسوج، ماشین سازی پارس، لوله سازی اردبیل، فاطر کوثران عسلویه و گروه صنعتی شیشه کاوه در اعتراض به عدم دریافت حقوق معوقه خود دست به تجمع اعتراضی زدند. این کارگران بین دو تا ۱۰ ماه است که حقوق دریافت نکردهاند. بر اساس آخرین برآوردی که صورت گرفته است؛ کارگران واحدهای تولیدی و صنعتی ایران نزدیک به ۴۷ سال حقوق و مزایای معوقه طلب دارند.
کارگرانی که سوختند
آذر ماه برای کارگران ایرانی ماه تلخی بوده است. تلخیاش آن زمان بیشتر شد که خبرگزاریها از انفجار در کارخانه نورد فولاد یزد و مرگ ۱۳ کارگر خبر دادند. علاوه بر این، منابع خبری نزدیک به تشکلهای کارگری در ایران از مرگ چهار کارگر ایرانی دیگر در محل کار خبر دادند. مرگ ۱۳ کارگر در کارخانه فولاد یزد سبب شد تا زمزمه استیضاح عبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی یک بار دیگر در راهروهای مجلس قوت بگیرد. همزمان با این حادثه خبرگزاری مهر از افزایش ۸. ۱۸ درصدی مرگ و میر ناشی از حوادث کار در شش ماهه نخست سال جاری خبر داد. بر اساس این گزارش، ۷۸۸ نفر در شش ماهه نخست امسال بر اثر حوادث ناشی از کار جان خود را از دست دادهاند.
جان کارگران زندانی در خطر است
بخت بلند با رضا شهابی یار بود که محمد حیدری یکی از روزنامه نگارانی که دو ماه پیش بازداشت شد، در زندان با او هم بند شد و پس از آزادی اش، نامهای به رئیس قوه قضائیه نوشت و خواستار رسیدگی به وضعیت عضو "سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران" شد. رضا شهابی که از ۲۲ خرداد ماه سال قبل توسط نیروهای امنیتی ایران بازداشت شده، در اعتراض به وضعیت نامعلوم خود دست به اعتصاب غذا زده است. همین مساله سبب شده تا سلامت جسمی او با خطر روبرو شود. او نوزده ماه است که بدون هیچ دلیلی در بازداشت موقت به سر میبرد و مسوولان قضایی اعلام کردهاند که دادگاه او برای دومین بار در بهمن ماه برگزار خواهد شد. خانواده رضا شهابی به شدت نگران حال او هستند و میگویند: ممکن است او در زندان فلج شود. برای همین از مسوولان زندان و دستگاه قضایی خواستهاند تا امکان مداوای او در بیرون از زندان را فراهم آورد. همچنین تعدادی از فعالان مدنی ایران در نامهای از رضا شهابی خواستند تا اعتصاب غذای خود را بشکند. دو نهاد حقوق بشری و مدافع حقوق کارگران نیز در بیانیهای نسبت به وضعیت این کارگر زندانی ابراز نگرانی کردند و از مقامات جمهوری اسلامی خواستند تا امکان آزادی و درمان او را فراهم کند. خانواده این کارگر زندانی گفتهاند: مقامهای زندان به آنها اعلام کردهاند که رضا به بیمارستانی نامعلوم منتقل شده است اما آنها همچنان نگران سلامت او هستند.
البته رضا شهابی تنها کارگر زندانی در ایران به شمار نمیآید. چرا که چندی قبل علی نجاتی عضو سندیکاری کارگران نیشکر هفت تپه برای چندمین بار در طول سالهای گذشته بازداشت و روانه زندان شد. همچنین در تهران یک بار دیگر ابراهیم مددی نایب رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که بعد از گذشت بیش از سه سال زندان با قرار وثیقه از زندان آزاد شده بود، در حالی که برای تمدید مرخصی به زندان اوین مراجعه کرد بازداشت و روانه زندان شد. علیرضا ثقفی عضو کانون مدافعان حقوق کارگر نیز هفته پیش به زندان اوین فراخوانده شد. این فعال کارگری به سه سال حبس محکوم شده است. بهنام امیرزاده دیگر فعال کارگری نیز هم اکنون برای گذراندن دوران محکومیت پنج ساله خود در زندان به سر میبرد.
روسيه و هند: تحريمهای يکجانبه عليه ايران سازنده نيست
روسيه و هند در بيانيه مشترکی نسبت به تشديد تحريمها عليه ايران ابراز نگرانی کردند و گفتند تحريمهای يکجانبه "میتواند غيرسازنده باشد."
به گزارش خبرگزاری ريا نووستی، دميتری مدودف، رئيسجمهور روسيه و من موهان سينگ، نخستوزير هند در بيانيهای مشترک، تهران را به رعايت قطعنامههای شورای امنيت سازمان ملل متحد و همکاری با آژانس بينالمللی انرژی اتمی فرا خواندند.
اين بيانيه پس از مذاکرات مدودف و سينگ در کاخ کرملين مسکو منتشر شده است.
نخست وزير هند سفر کاری خود به روسيه را که از ۱۵ دسامبر (۲۴ آذر ۱۳۹۰) آغاز کرده بود، ۱۷ دسامبر پايان داد.
در بيانيه رئيسجمهور روسيه و نخستوزير هند آمده است: "طرفين ضمن قبول حق ايران برای پيشبرد تحقيقات، توليد و استفاده صلحآميز از انرژی هستهای به شرط رعايت تعهدات بينالمللی اين کشور، بهطور همزمان تهران را به رعايت قطعنامههای مربوطه شورای امنيت سازمان ملل متحد فرا میخوانند."
با شکست گفتوگوهای هستهای غرب با ايران و تصميم جمهوری اسلامی برای غنیسازی اورانيوم، آژانس بينالمللی انرژی اتمی پرونده ايران را در سال ۱۳۸۶ به شورای امنيت سازمان ملل فرستاد.
در اين قطعنامهها "جلوگيری از انتقال فناوری موشکی به ايران، ممنوعيت فروش تکنولوژی اتمی به ايران، ممنوعيت خريد تسليحات از ايران، قطع همکاری با چند بانک ايرانی و تحريم سپاه پاسداران و کشتيرانی" از موارد عمدهای است که به تصويب رسيده است.
آمريکا و اتحاديه اروپا نيز در اين سالها تحريمهای يکجانبهای عليه ايران اعمال کردهاند. در تازهترين دور تحريمها عليه ايران، بريتانيا چند هفته پيش بانک مرکزی ايران را هدف تحريم قرار داد. مجلس نمایندگان و مجس سنای امريکا نيز هفته گذشته به تحريم بانک مرکزی ايران رأی مثبت دادند.
همچنین دولت ژاپن با افزودن ۱۱۶ شرکت، فرد و سه بانک ايرانی به فهرست تحريمهای خود، شمار شرکتهای تحريمشده ايران را به ۲۷۶ شرکت، افراد تحريم شده را به ۶۶ نفر و بانکهای تحريم شده ايران را به ۲۰ بانک افزايش داد.
ژاپن همچنين سرمايهگذاریهای تازه در صنعت نفت و گاز ايران را بهحال تعليق درخواهد آمد.
با اين حال ايران میگويد با وجود اين تحريمها از برنامه اتمی خود عقبنشينی نمیکند.
تحريمهای تازه عليه ايران پس از انتشار گزارش یک ماه پیش يوکيا آمانو، مديرکل آژانس بينالمللی انرژی اتمی که ايران را به "وجود ابعاد نظامی" در برنامه اتمیاش متهم کرده بود، برقرار شده است.
کشورهای غربی میگويند نگران هستند که ايران در برنامه اتمی خود "اهداف نظامی" داشته باشد اما ايران همواره اين اتهام را رد میکند و میگويد برنامه اتمیاش اهداف "صلحآميز" دارد.
به گزارش خبرگزاری ريا نووستی، دميتری مدودف، رئيسجمهور روسيه و من موهان سينگ، نخستوزير هند در بيانيهای مشترک، تهران را به رعايت قطعنامههای شورای امنيت سازمان ملل متحد و همکاری با آژانس بينالمللی انرژی اتمی فرا خواندند.
اين بيانيه پس از مذاکرات مدودف و سينگ در کاخ کرملين مسکو منتشر شده است.
نخست وزير هند سفر کاری خود به روسيه را که از ۱۵ دسامبر (۲۴ آذر ۱۳۹۰) آغاز کرده بود، ۱۷ دسامبر پايان داد.
در بيانيه رئيسجمهور روسيه و نخستوزير هند آمده است: "طرفين ضمن قبول حق ايران برای پيشبرد تحقيقات، توليد و استفاده صلحآميز از انرژی هستهای به شرط رعايت تعهدات بينالمللی اين کشور، بهطور همزمان تهران را به رعايت قطعنامههای مربوطه شورای امنيت سازمان ملل متحد فرا میخوانند."
با شکست گفتوگوهای هستهای غرب با ايران و تصميم جمهوری اسلامی برای غنیسازی اورانيوم، آژانس بينالمللی انرژی اتمی پرونده ايران را در سال ۱۳۸۶ به شورای امنيت سازمان ملل فرستاد.
رئيسجمهور روسيه و نخستوزير هند در بیانیه ای مشترک ضمن قبول حق ايران برای پيشبرد تحقيقات، توليد و استفاده صلحآميز از انرژی هستهای به شرط رعايت تعهدات بينالمللی اين کشور، بهطور همزمان تهران را به رعايت قطعنامههای مربوطه شورای امنيت سازمان ملل متحد فرا خواندندشورای امنيت سازمان ملل از سال ۲۰۰۶ تاکنون چهار بار ايران را تحريم کرده است. شورای امنيت در دسامبر ۲۰۰۶ قطعنامه ۱۷۳۷، مارس ۲۰۰۷ قطعنامه ۱۷۴۷، مارس ۲۰۰۸ قطعنامه ۱۸۰۳ و ژوئن ۲۰۱۰ قطعنامه ۱۹۲۹ را عليه ايران تصويب کرد.
در اين قطعنامهها "جلوگيری از انتقال فناوری موشکی به ايران، ممنوعيت فروش تکنولوژی اتمی به ايران، ممنوعيت خريد تسليحات از ايران، قطع همکاری با چند بانک ايرانی و تحريم سپاه پاسداران و کشتيرانی" از موارد عمدهای است که به تصويب رسيده است.
آمريکا و اتحاديه اروپا نيز در اين سالها تحريمهای يکجانبهای عليه ايران اعمال کردهاند. در تازهترين دور تحريمها عليه ايران، بريتانيا چند هفته پيش بانک مرکزی ايران را هدف تحريم قرار داد. مجلس نمایندگان و مجس سنای امريکا نيز هفته گذشته به تحريم بانک مرکزی ايران رأی مثبت دادند.
همچنین دولت ژاپن با افزودن ۱۱۶ شرکت، فرد و سه بانک ايرانی به فهرست تحريمهای خود، شمار شرکتهای تحريمشده ايران را به ۲۷۶ شرکت، افراد تحريم شده را به ۶۶ نفر و بانکهای تحريم شده ايران را به ۲۰ بانک افزايش داد.
ژاپن همچنين سرمايهگذاریهای تازه در صنعت نفت و گاز ايران را بهحال تعليق درخواهد آمد.
با اين حال ايران میگويد با وجود اين تحريمها از برنامه اتمی خود عقبنشينی نمیکند.
تحريمهای تازه عليه ايران پس از انتشار گزارش یک ماه پیش يوکيا آمانو، مديرکل آژانس بينالمللی انرژی اتمی که ايران را به "وجود ابعاد نظامی" در برنامه اتمیاش متهم کرده بود، برقرار شده است.
کشورهای غربی میگويند نگران هستند که ايران در برنامه اتمی خود "اهداف نظامی" داشته باشد اما ايران همواره اين اتهام را رد میکند و میگويد برنامه اتمیاش اهداف "صلحآميز" دارد.
اخبار روز:
العربیه.نت: احمد توکلی رئیس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی گفت که فساد تنها در یک سال اخیر ٣۴ میلیارد دلار به اقتصاد ایران ضربه زده است.
به گزارش خبرگزاری "مهر" احمد توکلی یکشنبه ۱٨-۱۲-۲۰۱۱ در نطق میان دستور خود به بررسی رابطه پرونده فساد اخیر با امنیت ملی کشور پرداخت.
این نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی فساد را عامل اصلی رواج رفیق بازی، تبارگرایی، رشد انحصار، منفعت طلبی مدیران، کاهش اعتبار دولت، کاهش اشتغال و گسترش فقر خواند.
وی تاکید کرد: " طبق برآورد سازمان شفافیت بین المللی تنها در یک سال فساد ٣۴ میلیارد دلار برای اقتصاد ایران هزینه داشته که ٣۱ میلیارد از کاهش بهره وری و ٣ میلیارد با راندمان سرمایه گذاری خارجی رخ داده است."
توکلی فساد را جرم یقه سفیدها خواند و گفت: " جرمی که یک فرد محترم و صاحب نفوذ اجتماعی در فرآیند شغلی خویش مرتکب می شود فساد است چون آنها آموخته اند که چگونه از موقعیت خویش در حاکمیت یا عرصه کسب و کار برای انباشت ثروت استفاده کنند."
وی با بیان ۲۵ نوع جرم یقه سفیدها گفت: " تقلب در عملیات بانکی، تقلب در اعلام ورشکستگی، جعل اسناد، تقلب در بیمه سلامت، پولشویی، رشوه، تقلب در بیمه تجاری، حسابداری شرکت ها، بازار سهام، جنایات پیچیده مالی است که توسعه فقر، فلاکت، بیکاری، تاخیر ازدواج ها و ... را در پی دارد."
توکلی در پایان با بیان اینکه تمام بار احیای اعتماد از دست رفته و آثار آن بر امنیت ملی به دوش قضات است، گفت: "تمام اقدامات متقلبانه اخیر کاری کاملا تشکیلاتی بوده که از طریق افرادی مدیریت شده که طی ۵ سال ثروت خویش را ۹۴ هزار برابر کردند."
چندی پیش از بزرگترین اختلاس در تاریخ نظام بانکی ایران پرده برداشته شد مبلغ این اختلاس ٣ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
به گزارش خبرگزاری "مهر" احمد توکلی یکشنبه ۱٨-۱۲-۲۰۱۱ در نطق میان دستور خود به بررسی رابطه پرونده فساد اخیر با امنیت ملی کشور پرداخت.
این نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی فساد را عامل اصلی رواج رفیق بازی، تبارگرایی، رشد انحصار، منفعت طلبی مدیران، کاهش اعتبار دولت، کاهش اشتغال و گسترش فقر خواند.
وی تاکید کرد: " طبق برآورد سازمان شفافیت بین المللی تنها در یک سال فساد ٣۴ میلیارد دلار برای اقتصاد ایران هزینه داشته که ٣۱ میلیارد از کاهش بهره وری و ٣ میلیارد با راندمان سرمایه گذاری خارجی رخ داده است."
توکلی فساد را جرم یقه سفیدها خواند و گفت: " جرمی که یک فرد محترم و صاحب نفوذ اجتماعی در فرآیند شغلی خویش مرتکب می شود فساد است چون آنها آموخته اند که چگونه از موقعیت خویش در حاکمیت یا عرصه کسب و کار برای انباشت ثروت استفاده کنند."
وی با بیان ۲۵ نوع جرم یقه سفیدها گفت: " تقلب در عملیات بانکی، تقلب در اعلام ورشکستگی، جعل اسناد، تقلب در بیمه سلامت، پولشویی، رشوه، تقلب در بیمه تجاری، حسابداری شرکت ها، بازار سهام، جنایات پیچیده مالی است که توسعه فقر، فلاکت، بیکاری، تاخیر ازدواج ها و ... را در پی دارد."
توکلی در پایان با بیان اینکه تمام بار احیای اعتماد از دست رفته و آثار آن بر امنیت ملی به دوش قضات است، گفت: "تمام اقدامات متقلبانه اخیر کاری کاملا تشکیلاتی بوده که از طریق افرادی مدیریت شده که طی ۵ سال ثروت خویش را ۹۴ هزار برابر کردند."
چندی پیش از بزرگترین اختلاس در تاریخ نظام بانکی ایران پرده برداشته شد مبلغ این اختلاس ٣ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
دو زندانی محکوم به قصاص با گذشت اولیای دم در گرگان آزاد شدند
رییس کل دادگستری استان گلستان گفت: از شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر گرگان و خانواده اولیای دم که سهم عمدهای در آزادی این دو مددجو داشتند صمیمانه تشکر میکنم و شما مددجویان که این لطف الهی شامل حالتان شد باید خدا را شاکر باشید که فرصتی دوباره برای جبران خطاهای گذشته به شما عطا کرد و هیچ وقت هم لطف اولیای دم را فراموش نکنید.
به گزارش ایسنا احمد فاضلیان افزود: خوشحالیم به خاطر اینکه در سال جاری چندین بار خداوند توفیق داد که در زندان گرگان حضور یافته و موجبات آزادی زندانیان را فراهم کنیم و امیدواریم که خداوند بزرگ این فرصت را برای باقی زندانیان نیز فراهم کند.
وی در ادامه افزود: ما همه وسیله هستیم لذا باید امید همه به خداوند تبارک و تعالی باشد چرا که اوست که از همه نزدیکتر به انسان است و اوست که دلش برای بندگانش می سوزد. پس هر اتفاق خوبی که در زندگی برای شما می افتد بدانید بخاطر لطف و عنایت اوست.
این مقام مسوول در ادامه ضمن تقدیر و تشکر از مسوولان زندانهای استان گلستان که تلاشهای زیادی در سال جاری برای آزادی مددجویان درحبس متحمل شدند، گفت: امروز جامعه نیاز به فرهنگ ایثار و گذشت دارد در جامعه باید فرهنگ ایثار و گذشت احیا شود.
رییس کل دادگستری استان گلستان در ادامه افزود: باید بررسی کنیم و ببینیم که چرا ما دچار این همه مشکل در جامعه هستیم. ما که از فرهنگ غنی برخوردار هستیم و مردم با هوش و ذکاوت داریم ولی چرا این همه بزهکاری در جامعه داریم.
فاضلیان در پایان گفت: ما آستانه صبرمان پایین است یکی از مسائل دین ما این است که باید صبرمان را افزایش دهیم لذا باید ما مهارت صبر را بدانیم.ما در خیلی موارد نمیتوانیم خودمان را در لحظات حساس کنترل کنیم و این عین ضعف و ناتوانی است. اگر خطا کاران لحظه ای فکر می کردند و خودشان را کنترل می کردند این همه جرم در جامعه اتفاق نمیافتاد.
محمود امینی، مدیرکل زندانهای استان گلستان نیز در ابتدای این مراسم ضمن تشکر از مسوول آن قضایی و استانی که در مراسم حضور پیدا کردند، گفت: امروز ما شاهد آزادی دونفر از کسانی هستیم که نتوانستند در لحاظ حساس احساسات خودشان را کنترل کنند و آن نمودند که چندین سال است که در زندان بسر می برند و نادم و پشیمان هستند از اینکه چرا نتوانستند در لحظه ای حساس خودشان را کنترل کنند.
چهار شایعه و یک احتمال در مورد تردد حضور شش حیوان وحشی در تهران
هفتۀ گذشته سه شیر، یک گرگ، یک روباه و یک کرکس در نقاط پراکنده ای از شهر تهران مشاهده و جمع آوری شدهاند. گمانهزنیهای بسیاری در مورد دلیل حضور این حیوانات در سطح شهرمطرح شده است که تا این لحظه به صورت چهار شایعه و یک احتمال مطرح شده اند.
نوشته: رضا ولیزاده
ماجرا با قدم زدن یک توله شیر در شمال شرق تهران آغاز شد. مردم با آتش نشانی تماس گرفتند و آتش نشانی برای گرفتن این توله شیر به فضای سبز اطراف بزگراه همت رفت و صدا و سیما هم یک گزارش تصویری از مراحل اعزام و گرفتن توله شیر ساخت و پخش کرد.
این خبر ابتدا پیش از آن که به عنوان خبری جدی تلقی شود موضوعی سرگرم کننده و بامزه بود؛ اما حالا که تعداد توله شیرها به سه قلاده افزایش پیدا کرد و یک گرگ، یک روباه و یک کرکس هم به این فهرست اضافه شده است به نظر می رسد باید این خبر را جدی تر گرفت. بویژه که تا کنون شایعات فراوانی در مورد علت حضور این حیوانات در سطح شهر تهران مطرح شده است.
این خبر ابتدا پیش از آن که به عنوان خبری جدی تلقی شود موضوعی سرگرم کننده و بامزه بود؛ اما حالا که تعداد توله شیرها به سه قلاده افزایش پیدا کرد و یک گرگ، یک روباه و یک کرکس هم به این فهرست اضافه شده است به نظر می رسد باید این خبر را جدی تر گرفت. بویژه که تا کنون شایعات فراوانی در مورد علت حضور این حیوانات در سطح شهر تهران مطرح شده است.
این شایعات عبارتند از:
1. کلکسیونرهای حیوانات وحشی، از پس هزینه های نگهداری این حیوانات برنیامده اند و آن ها را رها کرده اند.
2. این حیوانات در پارک پردیسان نگهداری میشدهاند و مسئولان پارک به علت دشواری تأمین هزینۀ نگهداری و تغذیه آنها رهایشان کرده اند.
3. این حیوانات برای انتقال به باغ وحش شیراز از شمال کشور خریداری شده بودند و بنا به دلایلی گریخته یا رها شده اند.
4. بچه شیرها از طریق مرز پاکستان یا افغانستان با خودرو وارد کشور شده اند.
1. کلکسیونرهای حیوانات وحشی، از پس هزینه های نگهداری این حیوانات برنیامده اند و آن ها را رها کرده اند.
2. این حیوانات در پارک پردیسان نگهداری میشدهاند و مسئولان پارک به علت دشواری تأمین هزینۀ نگهداری و تغذیه آنها رهایشان کرده اند.
3. این حیوانات برای انتقال به باغ وحش شیراز از شمال کشور خریداری شده بودند و بنا به دلایلی گریخته یا رها شده اند.
4. بچه شیرها از طریق مرز پاکستان یا افغانستان با خودرو وارد کشور شده اند.
اما یک احتمال هم وجود دارد. احتمالی که مژگان جمشیدی، کارشناس و روزنامهنگار حوزۀ محیط زیست از تهران در گفتوگو با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه دربارۀ این رویداد مطرح کرد.
مژگان جمشیدی دربارۀ این احتمال گفت: «٣ توله شیری که پیدا شدهاند بومی نیستند و قطعا متعلق به فرد یاد افرادی بوده اند که آن ها را نگهداری می کرده اند و حالا در شهر رهایشان کرده اند. اما سه گونۀ دیگر، یعنی گرگ، روباه و کرکس جزو گونههای بومی ایران هستند که در مناطق طبیعی زندگی می کنند. در اواخر دهه ٧٠ و دهه ٨٠ هر زمان که شاهد مانورهای نظامی در مناطق حفاظت شده و پارک های ملی بودیم می دیدیم که حیوانات از این مناطق به شهرها پناهنده می شدند. اکنون هم ممکن است این حیوانات بنا به دلایل غیرعادی و غیرطبیعی که در منطق زیستشان رخ داده است؛ به سمت تهران آمده باشند. اما این فقط یک احتمال است.»
جمشیدی شایعۀ مربوط به بیرون کردن این حیوانات از پارک پردیسان را رد کرد و گفت امکان ندارد سازمان محیط زیست دست به چنین بزند.
این کارشناس و روزنامه نگار، سازمان محیط زیست را در مورد وضعیت این حیوانات مسئول دانست و گفت: «سازمان محیط زیست نه تنها تا کنون توضیحی در این باره نداده است بلکه متأسفانه حتی برخی از مدیران حیات وحش این سازمان هم از "زندهگیری" این حیوانات اطلاع نداشتند. در گذشته هم ما این تجربه را داشتیم که هر بار سازمان محیط زیست برای گرفتن حیوانات وحشی که به شهرها آمده بودند اقدام می کرد باعث کشته شدنِ آنها می شد اما این بار "زندهگیری" این حیوانات از طرف آتش نشانی جای قدردانی دارد.»
مژگان جمشیدی دربارۀ این احتمال گفت: «٣ توله شیری که پیدا شدهاند بومی نیستند و قطعا متعلق به فرد یاد افرادی بوده اند که آن ها را نگهداری می کرده اند و حالا در شهر رهایشان کرده اند. اما سه گونۀ دیگر، یعنی گرگ، روباه و کرکس جزو گونههای بومی ایران هستند که در مناطق طبیعی زندگی می کنند. در اواخر دهه ٧٠ و دهه ٨٠ هر زمان که شاهد مانورهای نظامی در مناطق حفاظت شده و پارک های ملی بودیم می دیدیم که حیوانات از این مناطق به شهرها پناهنده می شدند. اکنون هم ممکن است این حیوانات بنا به دلایل غیرعادی و غیرطبیعی که در منطق زیستشان رخ داده است؛ به سمت تهران آمده باشند. اما این فقط یک احتمال است.»
جمشیدی شایعۀ مربوط به بیرون کردن این حیوانات از پارک پردیسان را رد کرد و گفت امکان ندارد سازمان محیط زیست دست به چنین بزند.
این کارشناس و روزنامه نگار، سازمان محیط زیست را در مورد وضعیت این حیوانات مسئول دانست و گفت: «سازمان محیط زیست نه تنها تا کنون توضیحی در این باره نداده است بلکه متأسفانه حتی برخی از مدیران حیات وحش این سازمان هم از "زندهگیری" این حیوانات اطلاع نداشتند. در گذشته هم ما این تجربه را داشتیم که هر بار سازمان محیط زیست برای گرفتن حیوانات وحشی که به شهرها آمده بودند اقدام می کرد باعث کشته شدنِ آنها می شد اما این بار "زندهگیری" این حیوانات از طرف آتش نشانی جای قدردانی دارد.»
تأثیرات تدریجی تحریم ایران
خبرگزاری فرانسه در تحلیلی از وضعیت اقتصادی ایران، مینویسد که تحریمها آرام آرام کارگر میافتد و نشانههای مشکلات اقتصادی در کشور بروز میکنند. این خبرگزاری گوشزد میکند که بر خلاف نظر رسمی دولت، برخی مسئولان جمهوری اسلامی اینک به مؤثر بودن تحریمها اعتراف میکنند.
به نوشتۀ خبرگزاری فرانسه، بعد از هجده ماه تحریم ایران توسط غربیها، علائم دشواریهای اقتصادی به تدریج خود را نشان میدهد.
بر خلاف نظر رسمی دولت، برخی مسئولان جمهوری اسلامی اینک به طور ضمنی اعتراف میکنند که تحریمها بیاثر نبوده است.
بر خلاف نظر رسمی دولت، برخی مسئولان جمهوری اسلامی اینک به طور ضمنی اعتراف میکنند که تحریمها بیاثر نبوده است.
هفتۀ گذشته، یحیی آل اسحاق رییس اتاق بازرگانی تهران گفت که وضعیت اقتصادی کشور جنگی است. علی اکبر صالحی، وزیر خارجه نیز در آخرین مصاحبۀ خود با ایرنا گفته بود: «البته تحريم، آثار خود را دارد و ادعا نمي كنيم هيچ اتفاقي نيفتاده است اما بخوبي مديريت كرده ايم. بارها گفته ام كشوري كه مي خواهد مستقل در عرصه بين المللي زندگي كند بايد هزينه اش را بپردازد»...
نخستین اثر تحریمها، بروز مشکلات در واردات ایران است. به گفتۀ یحیی آلاسحاق، هزینۀ واردات ٢٥درصد افزایش یافته است. در عین حال حجم واردات نسبت به فروردین ماه گذشته، حدود ٢٠درصد کمتر شده است.
در مقابل، درآمدهای صادرات ایران بیشتر شده و در سال ٢٠١١ میلادی به ١٤٠ میلیارد دلار رسیده که ١٢٠ میلیارد آن حاصل فروش فرآوردههای نفتی است.
اما به گفتۀ کارشناسان اقتصادی، در پس این ارقام واقعیتی نهفته است که معمولاً ناگفته میماند: بخش قابل توجهی از این درآمدها، در چارچوب قراردادهای پایاپای به دست ایران میرسد. مشتریان اصلی نفت ایران، مثل چین یا ژاپن، به جای پرداخت وجه نقد به دولت، به شرکتهای ایرانی اعتبار میدهند و در نتیجه، درآمدهای بانک مرکزی کاهش یافته است.
در این وضعیت، بانک مرکزی هم از حمایت جدی «ريال» دست برداشته و به همین دلیل، پول ایران طی سه ماه اخیر ٢٠درصد از ارزش خود را ازدست داده است.
در مقابل، درآمدهای صادرات ایران بیشتر شده و در سال ٢٠١١ میلادی به ١٤٠ میلیارد دلار رسیده که ١٢٠ میلیارد آن حاصل فروش فرآوردههای نفتی است.
اما به گفتۀ کارشناسان اقتصادی، در پس این ارقام واقعیتی نهفته است که معمولاً ناگفته میماند: بخش قابل توجهی از این درآمدها، در چارچوب قراردادهای پایاپای به دست ایران میرسد. مشتریان اصلی نفت ایران، مثل چین یا ژاپن، به جای پرداخت وجه نقد به دولت، به شرکتهای ایرانی اعتبار میدهند و در نتیجه، درآمدهای بانک مرکزی کاهش یافته است.
در این وضعیت، بانک مرکزی هم از حمایت جدی «ريال» دست برداشته و به همین دلیل، پول ایران طی سه ماه اخیر ٢٠درصد از ارزش خود را ازدست داده است.
در عین حال، جمهوری اسلامی ایران قادرنیست که تولید و فروش نفت را افزایش دهد. در ماه گذشته، تولید نفت خام به ٣,٥ میلیون بشکه در روز کاهش یافت. در این اوضاع، توسعۀ پروژههای مهم مثل میدان پارس جنوبی به تأخیر افتاده است. این در حالی است که وزیر نفت، رستم قاسمی، سرمایهگذاری لازم در حوزۀ نفت و گاز را سالانه حدود ٥٠ میلیارد دلار ارزیابی کرد.
علی مطهری، نماینده مجلس ایران می گوید که اگر اعضای گروه جبهه پایداری که خود را برای انتخابات مجلس آماده می کنند، بر کشور حاکم شوند "نظام و انقلاب ظرف مدت کوتاهی نابود میشود."
جبهه پایداری دومین گروه بزرگ و اصلی طیف سیاسی اصولگرا در ایران است که با محوریت محمد تقی مصباح یزدی، روحانی محافظه کار تشکیل شده است.علی مطهری که انتقاد شدیدالحنی علیه جبهه پایداری کرده، فرزند مرتضی مطهری روحانی نظریه پرداز انقلاب اسلامی است که در ماه های اول پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مورد سو قصد قرار گرفت و کشته شد.
آقای مطهری به ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران گفته است نگاه و برداشت این گروه از موضوع ولایت فقیه، "تنگنظرانه و سختگیرانه است فقط خود را اصولگرا و انقلابی واقعی دانسته و بقیه را منحرف میداند، این نگاه جبهه پایداری، نگاه بسیار خطرناکی است."
آقای مطهری می گوید: "اعضای این جبهه بقیه اصولگرایان را یا مردودین فتنه یا خواص بیبصیرت میدانند، بنابراین حکم به خروج بخش عظیمی از اصولگرایان از حوزه انقلاب می دهند و این اعتقاد، اعتقاد خطرناکی است."
منظور از "جریان فتنه" در فضای سیاسی حاکم بر ایران، میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو رهبر مخالفان دولت ایران هستندکه اکنون در حبس خانگی به سر می برند. "مردودین فتنه" نیز به همراهان این دو اطلاق می شود. در عین حال منظور از "خواص بی بصیرت" هم سیاستمداران شناخته شده ای است که مرزبندی خود را با رهبران مخالف دولت به شکل پررنگی ترسیم نکردند و از آقایان موسوی و کروبی فاصله نگرفته اند.
جبهه پایداری که آقای مطهری به شکل کم سابقه ای درباره اهداف آن در صورت پیروزی در انتخابات انتقاد کرده، رقبای خود از جمله کمیته ۱۵ نفره اصولگرایان را متهم می کند که مرزبندی روشنی با آنچه که "جریان فتنه" خوانده می شود، ندارند.
آقای مطهری در ادامه انتقاد خود گفته است که "از نظر بنده برخی از اعضای جبهه پایداری خود از مردودین فتنه هستند، آنان با عملکردشان در تشدید بحران و فتنه سال ۱۳۸۸ نقش داشتند، آنان تخلفات طرف خودی را ندیدند و قضاوت عادلانه و منصفانه نداشتند و با برخوردهایی که با معترضان داشتند باعث جری شدن طرف مقابل و شعلهورتر شدن آتش فتنه شدند، این افراد با پخش مستقیم دادگاهها، با اتهام و تهمتهایی که به بسیاری از معترضان زدند فضا را تندتر کردند."
به گفته آقای مطهری اعضای جبهه پایداری "کوچکترین انتقاد مؤثری به نحوه مناظره [محمود] احمدینژاد، حادثه کوی دانشگاه [تهران] و [بازداشتگاه] کهریزک نکردند."
نیروهای لباس شخصی که خود را وفاداران به رهبر ایران معرفی می کنند، در جریان سرکوب اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران، وارد کوی دانشگاه تهران شدند و با ضرب و شتم دانشجویان خسارات گسترده جانی و مالی به آنها و خوابگاهشان وارد کردند.
بازداشتگاه کهریزک هم که آقای مطهری به آن اشاره کرده، یک بازداشتگاه غیر رسمی در جنوب تهران بود. در این بازداشتگاه شمار کثیری از معترضان به نتایج انتخابات نگهداری می شدند که به گفته برخی از سیاستمداران ایرانی "شرایط غیر انسانی" بر آن حاکم بود. نحوه نگهداری و سپس آزار و اذیت معترضان بازداشتی در کهریزک به شکلی بود که به کشته شدن دست کم سه نفر از بازداشت شدگان از جمله فرزند یکی از سیاستمداران نزدیک به محسن رضایی انجامید. این بازداشتگاه به دستور آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران، برچیده شد.
انتقاد جریان های سیاسی ایران از یکدیگر در شرایطی در حال بالا گرفتن است که ثبت نام از نامزدهای داوطلب نمایندگی در انتخابات مجلس ایران، هفته آینده به مدت هفت روز آغاز می شود.
علی مطهری که دست به انتقاد کم سابقه ای از جبهه پایداری زده، برادر همسر علی لاریجانی، رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی نیز هست.
آقای لاریجانی در طیف دیگر سیاستمداران اصولگرا یعنی کمیته ۱۵ نفره انتخاباتی اصولگرایان قرار دارد که رقیب جبهه پایداری محسوب می شود.
نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی روز دوازدهم اسفند در ایران برگزار می شود و کمتر از سه پس از آن در هفتم خرداد سال ۱۳۹۱ دوره جدید قانونگذاری در ایران آغاز خواهد شد.
«ده موج» مهاجرت ایرانیان در ۳۰ سال گذشته
روز يکشنبه، ۱۸ دسامبر برابر با ۲۷ آذر ماه، روز جهانی مهاجرت و مهاجران بود. روزی که در سال ۲۰۰۰ ميلادی به ابتکار مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به این موضوع اختصاص داده شد.
رادیو فردا در گفت و گو با نادر وهابی، استاد جامعه شناسی در دانشگاه پاريس و دانشگاه لی يژ در بلژيک و کارشناس «مهاجرت در تاريخ معاصر ايران»، پديده مهاجرت در ايران و جهان را بررسی می کند. آقای وهابی نخست به توجيه تفاوت ها ميان مهاجرت و پناهندگی می پردازد. عناوينی که در تقويم روزهای جهانی سازمان ملل متحد، بر دو روز ِ متفاوت نهاده شده است.
نادر وهابی: اجازه بدهيد قبل از هر چيز تسليت بگوييم و اظهار همدردی بکنيم با خانواده هايی که عزيزان خودشان را به دليل فقدان اطلاعات کافی و نقطه حرکت از تهران از دست داده اند.
در حادثه ديروز که يک کشتی حامل ۳۸۰ نفر ايرانی، افغانی و ترک در پی يک حادثه غرق شدند و متاسفانه بار ديگر اين ضايعه انسانی را از هجرت و حرکت انسان ها از کشور مادر به کشور ميزبان شاهد بوديم و اميدوارم اين آخرين باری باشد که شاهد چنين فاجعه ای خواهيم بود.
پاسخ اين سوال برمی گردد به دو تعريف مشخصی که ما از اين دو مسئله داريم. روز پناهنده بر کنوانسيون ۱۹۵۱ ژنو تاکيد می کند؛ که انسان پناهنده يا پناهنده سياسی را عبارت از فردی می داند که به علت نژادی، مذهبی، سياسی و يا عضويت در گروه هايی که دولت کشور مادر اعضای آن را از مخالفان خودش برمی شمارد، يا گروه های اجتماعی که دولت ها حاضر به قبول شان نيستند، مثل گروه های فعال سنديکايی که دست به مهاجرت می زنند.
يعنی خصلت سياسی پناهنده، مقدم و در درجه اول اهميت قرار دارد. اين در حالی است که روز مهاجرت، بزرگداشت روزی است که انسان ها به دلايل متعددی کشورشان را ترک کرده و مهاجرت می کنند.
تحقيقات من نشان می دهد که ۷۰ تا ۷۵ درصد مهاجران با انگيزه های غير سياسی مثل انگيزه های اجتماعی، شغلی، کاری، دستيابی به رفاه برای يک زندگی بهتر دست به مهاجرت می زنند.
آمارهايی از کل آهنگ مهاجرت جهانی در طول ۴۵ سال گذشته وجود دارد که اين آمارها بسيار جالب توجه است.
ما در سال ۱۹۶۵، ۷۷ ميليون مهاجر داشتيم اين در حالی است که در سال ۱۹۹۰، يعنی ۲۵ سال بعد، ۱۱۱ ميليون و در سال ۱۹۹۷، چيزی حدود ۱۴۰ ميليون و در سال ۲۰۰۰، تعداد ۱۷۵ ميليون و در حال حاضر و بعد از «بهار عربی» ۲۰۵ ميليون انسان مهاجر داريم که بخش اعظمی از آنها مهاجران اقتصادی و اجتماعی را تشکيل می دهند.
از اين ۲۰۵ ميليون مهاجر، چيزی حدود ۳۰ درصد آنها به طور غير قانونی و بدون دارا بودن مدارک شناسايی در کشورهای ميزبان زندگی می کنند.
آقای دکتر وهابی، شما نويسنده کتاب «بررسی جامعه شناختی مهاجرت ايرانيان به کشور بلژيک» هستيد. در کل، مهاجران با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند؟عمده ترين مشکل مهاجران به اعتقاد شما چيست؟
انسانی که دست به مهاجرت می زند و وارد کشور ميزبان می شود، با پنج يا شش مشکلات اوليه رودرو است.
من در تحقيقاتم از اين مشکلات با عنوان «مشکلات اجتماعی شدن انسان در جامعه ميزبان و يا اجتماعی شدن مجدد» نام می برم.
اين مشکلات به ترتيب اهميت، زبان کشور ميزبان است که بايستی يک مهاجر بياموزد؛ مسئله اقامت که متاسفانه تمامی مواد کنوانسيون ۱۹۵۱ ژنو در اين مورد متمرکز است و به استناد آن، انسان های مهاجر تلاش می کنند تا اقامت بگيرند. اقامت های ديگری مانند اقامت دانشجويی و کاری هم داريم ولی مقصودم اين است که قوانين کشورهای پيشرفته راجع به انسان هايی که نمی خواهند به دلايل سياسی دست به مهاجرت بزنند، به روز نيست.
اولين مشکل زبان، دومی اقامت، سومی مسکن، چهارمی پيدا کردن کار مشخص متناسب با توانمندی قبلی است.
بعد از حل مشکلات ابتدايی که نهايتا يک ساختار اجتماعی جديد در شخصيت فرد متبلور می شود، در اين شرايط است که فرد می تواند رفته رفته، هويت جديدی را کسب کند که اين هويت، ديگر آن هويتی نيست که پن جسال يا ده سال يا ۱۵ سال قبل داشته و دست به مهاجرت زده است.
آقای دکتر وهابی، با توجه به اينکه شما روی مهاجرت ايرانيان مطالعه کرده ايد، در مورد آنها اوضاع چگونه است؟
تا آن جايی که به ايران برمی گردد ما در طول ۳۰ سال گذشته ده موج مهاجرت داشته ايم که من به طور مختصری اين موج ها را نام می برم.
موج اول سياسی بود، موج دوم اجتماعی – فرهنگی بود، موج سوم اقتصادی و موج چهارم به اقليت های قومی مثل هموطنان کرد، بلوچ ، آذری برمی گردد. موج پنجم اقليت های مذهبی است مثل بهايی، کليمی، اهل تسنن و اهل حق و موج ششم مهاجرت برای کسب دانش است که روز به روز آمار و ارقام اين موج بيشتر می شود،
موج مهاجرت تجارت است که کسانی که در ايران نمی توانند آزادانه تجارت کنند و دست به مهاجرت می زنند، موج بعدی مربوط به مهاجرت هنرمندان است که اساسا حجم خيلی بالايی را تشکيل می دهد و موج بعدی هم مهاجرت مقامات رژيم است، لايه هايی که در دهه ۶۰ و ۷۰ در حاکميت مدير بودند و در دهه ۹۰ حاکميت آنها را تحمل نکرد و دست به مهاجرت زدند و بالاخره موج مهاجرين حوادث و اتفاقات طبيعی و محيط زيستی مثل موج مهاجرت به دنبال زلزله بم که در ايران رخ داد.
هر کدام از اينها زير مجموعه های خودشان را دارند و در سه رده سنی را شامل می شوند. صفر تا پنج سال، پنج تا ۱۵ سال و ۱۵ تا ۳۰ ساله هستند که اين دوران ها شخصت فرد مهاجر را تغيير می دهد.
تحقيقات من نشان می دهد که آنهايی که دست به مهاجرت می زنند، قبل از هر چيز تربيت دمکراتيک جديد پيدا می کنند و هويت اجتماعی جديدشان با هويتی که در ايران داشته اند، تفاوت دارد.
از يک سوی ديگر بايد تاکيد کنم که ما در کشورمان با ساختاری مواجه ايم که اين ساختار، مهاجرت را باز توليد می کند. يعنی آهنگ مهاجرت رو به افزايش است.
تحقيقات من از نظر کمی و آماری اين مسئله را نشان می دهد که اين موضوع پروژه کتاب بعدی من است. ما در حال حاضر بين سه و نيم تا چهار و نيم ميليون ايرانی مهاجر در کشورهای پنج قاره جهان داريم. اين در حالی است که ما پيش از انقلاب با اين پديده مواجه نبوديم.
پيش از انقلاب ما با مهاجرين روشنفکران اقتصادی و تحصيلی مواجه بوديم که حداکثر بين ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر بودند، در حالی که الان از نظر کمی با تعداد مهاجران امروز قابل مقايسه نيست.
رادیو فردا در گفت و گو با نادر وهابی، استاد جامعه شناسی در دانشگاه پاريس و دانشگاه لی يژ در بلژيک و کارشناس «مهاجرت در تاريخ معاصر ايران»، پديده مهاجرت در ايران و جهان را بررسی می کند. آقای وهابی نخست به توجيه تفاوت ها ميان مهاجرت و پناهندگی می پردازد. عناوينی که در تقويم روزهای جهانی سازمان ملل متحد، بر دو روز ِ متفاوت نهاده شده است.
نادر وهابی: اجازه بدهيد قبل از هر چيز تسليت بگوييم و اظهار همدردی بکنيم با خانواده هايی که عزيزان خودشان را به دليل فقدان اطلاعات کافی و نقطه حرکت از تهران از دست داده اند.
در حادثه ديروز که يک کشتی حامل ۳۸۰ نفر ايرانی، افغانی و ترک در پی يک حادثه غرق شدند و متاسفانه بار ديگر اين ضايعه انسانی را از هجرت و حرکت انسان ها از کشور مادر به کشور ميزبان شاهد بوديم و اميدوارم اين آخرين باری باشد که شاهد چنين فاجعه ای خواهيم بود.
گفت و گوی رادیو فردا با نادر وهابی، استاد جامعه شناسی در دانشگاه پاريس درباره مهاجرت ایرانیان
آقای دکتر وهابی بين روز مهاجران و روز پناهندگان چه تفاوتی وجود دارد؟ با توجه به اينکه پناهندگی هم بخشی از مقوله مهاجرت است؟پاسخ اين سوال برمی گردد به دو تعريف مشخصی که ما از اين دو مسئله داريم. روز پناهنده بر کنوانسيون ۱۹۵۱ ژنو تاکيد می کند؛ که انسان پناهنده يا پناهنده سياسی را عبارت از فردی می داند که به علت نژادی، مذهبی، سياسی و يا عضويت در گروه هايی که دولت کشور مادر اعضای آن را از مخالفان خودش برمی شمارد، يا گروه های اجتماعی که دولت ها حاضر به قبول شان نيستند، مثل گروه های فعال سنديکايی که دست به مهاجرت می زنند.
يعنی خصلت سياسی پناهنده، مقدم و در درجه اول اهميت قرار دارد. اين در حالی است که روز مهاجرت، بزرگداشت روزی است که انسان ها به دلايل متعددی کشورشان را ترک کرده و مهاجرت می کنند.
تحقيقات من نشان می دهد که ۷۰ تا ۷۵ درصد مهاجران با انگيزه های غير سياسی مثل انگيزه های اجتماعی، شغلی، کاری، دستيابی به رفاه برای يک زندگی بهتر دست به مهاجرت می زنند.
آمارهايی از کل آهنگ مهاجرت جهانی در طول ۴۵ سال گذشته وجود دارد که اين آمارها بسيار جالب توجه است.
ما در سال ۱۹۶۵، ۷۷ ميليون مهاجر داشتيم اين در حالی است که در سال ۱۹۹۰، يعنی ۲۵ سال بعد، ۱۱۱ ميليون و در سال ۱۹۹۷، چيزی حدود ۱۴۰ ميليون و در سال ۲۰۰۰، تعداد ۱۷۵ ميليون و در حال حاضر و بعد از «بهار عربی» ۲۰۵ ميليون انسان مهاجر داريم که بخش اعظمی از آنها مهاجران اقتصادی و اجتماعی را تشکيل می دهند.
از اين ۲۰۵ ميليون مهاجر، چيزی حدود ۳۰ درصد آنها به طور غير قانونی و بدون دارا بودن مدارک شناسايی در کشورهای ميزبان زندگی می کنند.
آقای دکتر وهابی، شما نويسنده کتاب «بررسی جامعه شناختی مهاجرت ايرانيان به کشور بلژيک» هستيد. در کل، مهاجران با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند؟عمده ترين مشکل مهاجران به اعتقاد شما چيست؟
انسانی که دست به مهاجرت می زند و وارد کشور ميزبان می شود، با پنج يا شش مشکلات اوليه رودرو است.
من در تحقيقاتم از اين مشکلات با عنوان «مشکلات اجتماعی شدن انسان در جامعه ميزبان و يا اجتماعی شدن مجدد» نام می برم.
اين مشکلات به ترتيب اهميت، زبان کشور ميزبان است که بايستی يک مهاجر بياموزد؛ مسئله اقامت که متاسفانه تمامی مواد کنوانسيون ۱۹۵۱ ژنو در اين مورد متمرکز است و به استناد آن، انسان های مهاجر تلاش می کنند تا اقامت بگيرند. اقامت های ديگری مانند اقامت دانشجويی و کاری هم داريم ولی مقصودم اين است که قوانين کشورهای پيشرفته راجع به انسان هايی که نمی خواهند به دلايل سياسی دست به مهاجرت بزنند، به روز نيست.
اولين مشکل زبان، دومی اقامت، سومی مسکن، چهارمی پيدا کردن کار مشخص متناسب با توانمندی قبلی است.
بعد از حل مشکلات ابتدايی که نهايتا يک ساختار اجتماعی جديد در شخصيت فرد متبلور می شود، در اين شرايط است که فرد می تواند رفته رفته، هويت جديدی را کسب کند که اين هويت، ديگر آن هويتی نيست که پن جسال يا ده سال يا ۱۵ سال قبل داشته و دست به مهاجرت زده است.
آقای دکتر وهابی، با توجه به اينکه شما روی مهاجرت ايرانيان مطالعه کرده ايد، در مورد آنها اوضاع چگونه است؟
تا آن جايی که به ايران برمی گردد ما در طول ۳۰ سال گذشته ده موج مهاجرت داشته ايم که من به طور مختصری اين موج ها را نام می برم.
موج اول سياسی بود، موج دوم اجتماعی – فرهنگی بود، موج سوم اقتصادی و موج چهارم به اقليت های قومی مثل هموطنان کرد، بلوچ ، آذری برمی گردد. موج پنجم اقليت های مذهبی است مثل بهايی، کليمی، اهل تسنن و اهل حق و موج ششم مهاجرت برای کسب دانش است که روز به روز آمار و ارقام اين موج بيشتر می شود،
موج مهاجرت تجارت است که کسانی که در ايران نمی توانند آزادانه تجارت کنند و دست به مهاجرت می زنند، موج بعدی مربوط به مهاجرت هنرمندان است که اساسا حجم خيلی بالايی را تشکيل می دهد و موج بعدی هم مهاجرت مقامات رژيم است، لايه هايی که در دهه ۶۰ و ۷۰ در حاکميت مدير بودند و در دهه ۹۰ حاکميت آنها را تحمل نکرد و دست به مهاجرت زدند و بالاخره موج مهاجرين حوادث و اتفاقات طبيعی و محيط زيستی مثل موج مهاجرت به دنبال زلزله بم که در ايران رخ داد.
هر کدام از اينها زير مجموعه های خودشان را دارند و در سه رده سنی را شامل می شوند. صفر تا پنج سال، پنج تا ۱۵ سال و ۱۵ تا ۳۰ ساله هستند که اين دوران ها شخصت فرد مهاجر را تغيير می دهد.
تحقيقات من نشان می دهد که آنهايی که دست به مهاجرت می زنند، قبل از هر چيز تربيت دمکراتيک جديد پيدا می کنند و هويت اجتماعی جديدشان با هويتی که در ايران داشته اند، تفاوت دارد.
از يک سوی ديگر بايد تاکيد کنم که ما در کشورمان با ساختاری مواجه ايم که اين ساختار، مهاجرت را باز توليد می کند. يعنی آهنگ مهاجرت رو به افزايش است.
تحقيقات من از نظر کمی و آماری اين مسئله را نشان می دهد که اين موضوع پروژه کتاب بعدی من است. ما در حال حاضر بين سه و نيم تا چهار و نيم ميليون ايرانی مهاجر در کشورهای پنج قاره جهان داريم. اين در حالی است که ما پيش از انقلاب با اين پديده مواجه نبوديم.
پيش از انقلاب ما با مهاجرين روشنفکران اقتصادی و تحصيلی مواجه بوديم که حداکثر بين ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر بودند، در حالی که الان از نظر کمی با تعداد مهاجران امروز قابل مقايسه نيست.
خطاب «همه گزينه ها روی ميز»، ايران است يا اسرائيل؟
سه روز پس از ديدار ميان اهود باراک، وزير دفاع اسرائيل در سفر رسمی به آمريکا با باراک اوباما، رييس جمهوری ايالات متحده که اصلی ترين موضوع مطرح شده در ديدار آنها «تاکيد بر عزم قاطعانه دو کشور هم پيمان برای بازداشتن ايران از رسيدن به بمب هسته ای» بود، روزنامه اسرائيلی هاآرتص تفسير ديگری از عبارت مشهور «همه گزينه ها بروی ميز است» ارائه کرده است.
هاآرتص در تحليلی به قلم «امير اورن»، روزنامه نگار کارکشته اين روزنامه و کارشناس امور خاورميانه و ايران، نوشته است: عبارت تکراری «همه گزينه ها روی ميز است» که در هر زمانی، چه با مناسبت و چه بی مناسبت، دکلمه وار بر زبان مقامات جاری است، ممکن است بيش از آنکه هشداری به جمهوری اسلامی باشد، اخطاری تلويحی از سوی آمريکا به اسرائيل باشد که مبادا در صدد حمله يک جانبه به ايران برآيد.
هاآرتص با مطرح کردن اين پرسش که هدف ديدار «دو باراک»: باراک اوباما و اهود باراک، به اين شيوه شتابزده، آيا بازداشتن اسرائيل از رفتن به سوی حمله نظامی يک جانبه عليه تاسيسات هسته ای ايران بوده است، می پرسد آيا باراک اسرائيلی از باراک آمريکايی چراغ سبز لازم را برای حمله گرفته است؟
به نوشته هاآرتص، ملاقات «باراک» ها در شرايطی کمی غريب برگزار شد؛ این دیدار نه در کاخ سفيد يا به طرزی عادی در مکانی ديگر، بلکه در حاشيه کنگره «يهوديان جريان رفرميست» آمريکايی در ايالت مريلند صورت گرفت.
دو «باراک» در عکس های ارائه شده از سوی عکاس رسمی رييس جمهوری آمريکا در حالی ديده می شوند که در گوشه دنجی چسبيده به هم، بدون حضور هيچ کسی و در حالی ديده می شوند که مشغول متقاعد کردن یکدیگر هستند.
هاآرتص می نويسد: بسیاری از تصميم گيری های مهم تاريخ اسرائيل همواره در اتاق ساده غذاخوری کيبوتص ها گرفته شده و رهبران «خودمانی» اسرائيلی با همان لباس ها و کفش های صندل تابستانی و رفتارهايی که از فرط سادگی خارجی ها را ديوانه می کند، تصميمات سرنوشت ساز را گرفته اند.
تنها تفاوت ديدار غيرعادی «باراک» ها با آن تصميم گيری ها که روی صندلی های زهوار دررفته در کيبوتص های ساده و بی شيله پيله اسرائيلی گرفته می شد، در ظاهر قضيه است؛ دو «باراک» با کت و شلوار آخرين مد و کفش های واکس زده روی صندلی های خوبی در هتلی مجلل، گوشه دنجی برای خود يافته اند.
به نوشته امير اورن در هاآرتص، به نظر می رسد که اوباما به اين دليل با اهود باراک شخصا ديدار کرد تا يک بار ديگر تاکيد کند که چرا اقدام نظامی يک جانبه اسرائيل عليه ايران، می تواند نگران کننده باشد؛ ولی قدرت اقناع و پافشاری اهود باراک نيز مطرح است.
هنگامی که باراک اوباما، بلافاصله پس از پايان بردن آن ملاقات غريب، به روی سن رفت و سخنرانی «يهودی» خود را در کنار «تفسير فصل هفتگی تورات» و شرح حضرت يوسف در چاه کنعان آغاز کرد و از بهانه گيری دخترش، مليا، برای گرفتن جشن «بت ميتصوا» مثل ساير دختران هم مدرسه ای يهودی اش سخن ها گفت و عبارات و واژگان عبری را بر زبان آورد، يهوديان حاضر در نشست از شنيدن اين سخنرانی غرق در شعف و شادمانی شدند و بارها برای او ابراز احساسات کردند.
زمانی که باراک اوباما گفت، «همان گونه که اهود (باراک) می گويد که آمريکا بيش از هر زمان ديگر ملاحظات امنيتی اسرائيل را در نظر دارد»، و نيز چند بار افزود «همپيمانی آمريکا و اسرائيل غير قابل تزلزل است...» و «دولت من بيش از هر دولت ديگری در آمريکا حامی امنيت اسرائيل بوده است و...»، کف زدن های حضار يهودی آمريکايی، بويژه درصد چشمگيری از يهوديان حامی حزب دمکرات به اوج خود رسيد.
نظر به اين که مهم ترين جمله اوباما در آن سخنرانی اين بود: در مورد ايران «همه گزينه ها روی ميز است»، روزنامه هاآرتص پرسيده است: آيا از اين ديدار ظهر جمعه در هتل گايلورد در نشنال هاربور مريلند، به عنوان «فرصتی خجسته» در تاريخ اسرائيل ياد خواهد شد يا این رويدادی تلخ خواهد بود؟
امير اورن يادآور می شود، حدود سی سال پيش در شرايط غريب مشابهی بود که آريل شارون، وزير دفاع وقت اسرائيل با الکساندر هيگ، وزير خارجه وقت آمريکا در واشينگتن ملاقات کرد و موجب شد که شارون «برداشت نادرستی» داشته باشد؛ استنباطی که شارون آن را «چراغ سبز» آمريکايی (به آغاز جنگ در لبنان برای سرکوب ياسر عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان) تعبیر کرد، و به نوشته هاآرتص، به فجايعی مبدل شد (که سالها ادامه يافت و حتی به تشکيل حزب الله لبنان نيز منجر شد.)
هاآرتص می نويسد، دفتر اين روزنامه از اعضای هيات همراه اهود باراک در سفر به آمريکا، در باره دستاورد اين ديدار پرس و جو کرد؛ ولی «خنده شديد تحویل گرفته است.»
اما هاآرتص خود می نويسد که وقتی ديداری به اين اهميت برگزار می شود، حق است که ابتداء نتیجه آن به آگاهی بنيامين نتانياهو، نخست وزير رسانده شود.
نظر به اين که باراک اوباما با وزير دفاع هر کشوری که به آمريکا می رود، ملاقات نمی کند و بسياری از سفرهای اهود باراک به آمريکا و حتی حضورش در کاخ سفيد بدون ديدن باراک اوباما تمام شده است، امير اورن می نويسد، اين که اين بار اوباما اين ديدار را انجام داده است، می تواند نشان اين باشد که اهود باراک به دستياران اوباما گفته است که مسئله بسيار مهمی را بايد مطرح کند.
امير اورن ارزيابی کرده است؛ ممکن است اهود باراک در آن ظهر جمعه سه راز را در گوش باراک اوباما نجوا کرده باشد: يک- خواسته باشد که شخصاً يکی از خطيرترين و مهم ترين رازهای امنيتی- سياسی را به اوباما بدهد؛ دوم- شخصاً تلاش کند که در ديدار رو در رو، سياست اوباما در قبال ايران را تغيير دهد؛ سوم- تلاش کند که اطلاع بسيار ذيقيمتی را از زبان خود اوباما بشنود که به اسرائيل امکان دهد تا ارزيابی دقيق تری در مورد ايران انجام دهد.
هاآرتص می نويسد: دولت اسرائيل در «تقسيم کار» خود در ارتباط های جهانی، اهود باراک را به مثابه «افسر ارتباط گيری با دمکرات های آمريکا» تعيين کرده است؛ نتانياهو خود به طور طبيعی از ارتباطی نزديک و حسنه ای با سران جمهوريخواه و به ويژه ستاره های رو به صعود جمهوريخواهان در انتخابات داخلی اين حزب برخوردار است؛ اما نقش سومی نيز وجود دارد؛ آويگدور ليبرمن، وزير خارجه روس تبار اسرائيل که مسئول حفظ ارتباط با ولاديمير پوتين مرد قدرتمند کاخ کرملين است (ليبرمن طی روزهای گذشته برای بحث درباره ايران با ولادیمیر پوتین ديدار کرد و حتی برای خوشامد وی، از معترضين روسيه انتقاد کرد و انتخابات پارلمانی روسيه را که در آن حزب پوتين- مدودف برنده شده اند، «انتخابات برحق» ناميد.)
هاآرتص تاکيد های پی در پی از زبان لئون پانه تا، وزير دفاع آمريکا و تام دانيلون، مشاور امنيت ملی کاخ سفيد را که در هفته های اخير تکرار کرده و گفته اند که ترجمان فشار بر ايران يعنی افزايش شديد تحريم های اقتصادی و سياسی، يادآوری کرده است.
هاآرتص می افزايد: آمريکا در تصميم گيری هايش بايد طيف وسيعی از نظرات کشورهای مهم ديگر، از جمله ترکيه و کشورهای عرب و امير نشين های خليج فارس را نيز لحاظ کند. اما با وجود اين، هم پانه تا و هم ژنرال مارتين دمپسی، رييس نيروهای مسلح آمريکا گفته اند که وظيفه آنها، ارائه طرح های نظامی به رييس جمهوری آمريکا در قبال ايران، به عنوان «آخرين و تنها راهکار باقيمانده است.»
امير اورن در هاآرتص، می نويسد که تصميم گيری نهايی (در قبال ايران) تنها از مسايل مرتبط با محور اورشليم- واشينگتن ناشی نمی شود و هيچ بعيد نيست که آمريکايی ها دارند به اسرائيل می گويند که بايد متحمل هر عاقبتی در صورت حمله يک جانبه به ايران باشند.
به نوشته هاآرتص، اگر هدف ملاقات اهود باراک با باراک اوباما، متقاعد کردن اوباما به رسيدن به مرحله کاربرد آخرين گزينه بوده است، به نظر می رسد که اين هدف فعلا در اين مرحله تامين نشده است اما هنوز مراحل ديگری در راه است و ممکن است در ادامه کمپين رياست جمهوری، زمانی که اوباما در برابر نامزد انتخابی حزب جمهوريخواه به خاطر سياست هايش در قبال ايران، فلسطين و درگيری های آمريکايی- اسرائيلی مورد انتقاد بيشتر قرار گيرد، او ناچار به دادن چراغ سبز لازم به اسرائيل (در زمينه ايران) شود.
امير اورن در هاآرتص می نويسد: «در آن مرحله است که شعله در منطقه در خواهد گرفت و شايد فراتر از آن.»
هاآرتص در تحليلی به قلم «امير اورن»، روزنامه نگار کارکشته اين روزنامه و کارشناس امور خاورميانه و ايران، نوشته است: عبارت تکراری «همه گزينه ها روی ميز است» که در هر زمانی، چه با مناسبت و چه بی مناسبت، دکلمه وار بر زبان مقامات جاری است، ممکن است بيش از آنکه هشداری به جمهوری اسلامی باشد، اخطاری تلويحی از سوی آمريکا به اسرائيل باشد که مبادا در صدد حمله يک جانبه به ايران برآيد.
هاآرتص با مطرح کردن اين پرسش که هدف ديدار «دو باراک»: باراک اوباما و اهود باراک، به اين شيوه شتابزده، آيا بازداشتن اسرائيل از رفتن به سوی حمله نظامی يک جانبه عليه تاسيسات هسته ای ايران بوده است، می پرسد آيا باراک اسرائيلی از باراک آمريکايی چراغ سبز لازم را برای حمله گرفته است؟
به نوشته هاآرتص، ملاقات «باراک» ها در شرايطی کمی غريب برگزار شد؛ این دیدار نه در کاخ سفيد يا به طرزی عادی در مکانی ديگر، بلکه در حاشيه کنگره «يهوديان جريان رفرميست» آمريکايی در ايالت مريلند صورت گرفت.
دو «باراک» در عکس های ارائه شده از سوی عکاس رسمی رييس جمهوری آمريکا در حالی ديده می شوند که در گوشه دنجی چسبيده به هم، بدون حضور هيچ کسی و در حالی ديده می شوند که مشغول متقاعد کردن یکدیگر هستند.
هاآرتص می نويسد: بسیاری از تصميم گيری های مهم تاريخ اسرائيل همواره در اتاق ساده غذاخوری کيبوتص ها گرفته شده و رهبران «خودمانی» اسرائيلی با همان لباس ها و کفش های صندل تابستانی و رفتارهايی که از فرط سادگی خارجی ها را ديوانه می کند، تصميمات سرنوشت ساز را گرفته اند.
تنها تفاوت ديدار غيرعادی «باراک» ها با آن تصميم گيری ها که روی صندلی های زهوار دررفته در کيبوتص های ساده و بی شيله پيله اسرائيلی گرفته می شد، در ظاهر قضيه است؛ دو «باراک» با کت و شلوار آخرين مد و کفش های واکس زده روی صندلی های خوبی در هتلی مجلل، گوشه دنجی برای خود يافته اند.
به نوشته امير اورن در هاآرتص، به نظر می رسد که اوباما به اين دليل با اهود باراک شخصا ديدار کرد تا يک بار ديگر تاکيد کند که چرا اقدام نظامی يک جانبه اسرائيل عليه ايران، می تواند نگران کننده باشد؛ ولی قدرت اقناع و پافشاری اهود باراک نيز مطرح است.
هنگامی که باراک اوباما، بلافاصله پس از پايان بردن آن ملاقات غريب، به روی سن رفت و سخنرانی «يهودی» خود را در کنار «تفسير فصل هفتگی تورات» و شرح حضرت يوسف در چاه کنعان آغاز کرد و از بهانه گيری دخترش، مليا، برای گرفتن جشن «بت ميتصوا» مثل ساير دختران هم مدرسه ای يهودی اش سخن ها گفت و عبارات و واژگان عبری را بر زبان آورد، يهوديان حاضر در نشست از شنيدن اين سخنرانی غرق در شعف و شادمانی شدند و بارها برای او ابراز احساسات کردند.
زمانی که باراک اوباما گفت، «همان گونه که اهود (باراک) می گويد که آمريکا بيش از هر زمان ديگر ملاحظات امنيتی اسرائيل را در نظر دارد»، و نيز چند بار افزود «همپيمانی آمريکا و اسرائيل غير قابل تزلزل است...» و «دولت من بيش از هر دولت ديگری در آمريکا حامی امنيت اسرائيل بوده است و...»، کف زدن های حضار يهودی آمريکايی، بويژه درصد چشمگيری از يهوديان حامی حزب دمکرات به اوج خود رسيد.
نظر به اين که مهم ترين جمله اوباما در آن سخنرانی اين بود: در مورد ايران «همه گزينه ها روی ميز است»، روزنامه هاآرتص پرسيده است: آيا از اين ديدار ظهر جمعه در هتل گايلورد در نشنال هاربور مريلند، به عنوان «فرصتی خجسته» در تاريخ اسرائيل ياد خواهد شد يا این رويدادی تلخ خواهد بود؟
امير اورن يادآور می شود، حدود سی سال پيش در شرايط غريب مشابهی بود که آريل شارون، وزير دفاع وقت اسرائيل با الکساندر هيگ، وزير خارجه وقت آمريکا در واشينگتن ملاقات کرد و موجب شد که شارون «برداشت نادرستی» داشته باشد؛ استنباطی که شارون آن را «چراغ سبز» آمريکايی (به آغاز جنگ در لبنان برای سرکوب ياسر عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين در لبنان) تعبیر کرد، و به نوشته هاآرتص، به فجايعی مبدل شد (که سالها ادامه يافت و حتی به تشکيل حزب الله لبنان نيز منجر شد.)
هاآرتص می نويسد، دفتر اين روزنامه از اعضای هيات همراه اهود باراک در سفر به آمريکا، در باره دستاورد اين ديدار پرس و جو کرد؛ ولی «خنده شديد تحویل گرفته است.»
اما هاآرتص خود می نويسد که وقتی ديداری به اين اهميت برگزار می شود، حق است که ابتداء نتیجه آن به آگاهی بنيامين نتانياهو، نخست وزير رسانده شود.
نظر به اين که باراک اوباما با وزير دفاع هر کشوری که به آمريکا می رود، ملاقات نمی کند و بسياری از سفرهای اهود باراک به آمريکا و حتی حضورش در کاخ سفيد بدون ديدن باراک اوباما تمام شده است، امير اورن می نويسد، اين که اين بار اوباما اين ديدار را انجام داده است، می تواند نشان اين باشد که اهود باراک به دستياران اوباما گفته است که مسئله بسيار مهمی را بايد مطرح کند.
امير اورن ارزيابی کرده است؛ ممکن است اهود باراک در آن ظهر جمعه سه راز را در گوش باراک اوباما نجوا کرده باشد: يک- خواسته باشد که شخصاً يکی از خطيرترين و مهم ترين رازهای امنيتی- سياسی را به اوباما بدهد؛ دوم- شخصاً تلاش کند که در ديدار رو در رو، سياست اوباما در قبال ايران را تغيير دهد؛ سوم- تلاش کند که اطلاع بسيار ذيقيمتی را از زبان خود اوباما بشنود که به اسرائيل امکان دهد تا ارزيابی دقيق تری در مورد ايران انجام دهد.
هاآرتص می نويسد: دولت اسرائيل در «تقسيم کار» خود در ارتباط های جهانی، اهود باراک را به مثابه «افسر ارتباط گيری با دمکرات های آمريکا» تعيين کرده است؛ نتانياهو خود به طور طبيعی از ارتباطی نزديک و حسنه ای با سران جمهوريخواه و به ويژه ستاره های رو به صعود جمهوريخواهان در انتخابات داخلی اين حزب برخوردار است؛ اما نقش سومی نيز وجود دارد؛ آويگدور ليبرمن، وزير خارجه روس تبار اسرائيل که مسئول حفظ ارتباط با ولاديمير پوتين مرد قدرتمند کاخ کرملين است (ليبرمن طی روزهای گذشته برای بحث درباره ايران با ولادیمیر پوتین ديدار کرد و حتی برای خوشامد وی، از معترضين روسيه انتقاد کرد و انتخابات پارلمانی روسيه را که در آن حزب پوتين- مدودف برنده شده اند، «انتخابات برحق» ناميد.)
هاآرتص تاکيد های پی در پی از زبان لئون پانه تا، وزير دفاع آمريکا و تام دانيلون، مشاور امنيت ملی کاخ سفيد را که در هفته های اخير تکرار کرده و گفته اند که ترجمان فشار بر ايران يعنی افزايش شديد تحريم های اقتصادی و سياسی، يادآوری کرده است.
هاآرتص می افزايد: آمريکا در تصميم گيری هايش بايد طيف وسيعی از نظرات کشورهای مهم ديگر، از جمله ترکيه و کشورهای عرب و امير نشين های خليج فارس را نيز لحاظ کند. اما با وجود اين، هم پانه تا و هم ژنرال مارتين دمپسی، رييس نيروهای مسلح آمريکا گفته اند که وظيفه آنها، ارائه طرح های نظامی به رييس جمهوری آمريکا در قبال ايران، به عنوان «آخرين و تنها راهکار باقيمانده است.»
امير اورن در هاآرتص، می نويسد که تصميم گيری نهايی (در قبال ايران) تنها از مسايل مرتبط با محور اورشليم- واشينگتن ناشی نمی شود و هيچ بعيد نيست که آمريکايی ها دارند به اسرائيل می گويند که بايد متحمل هر عاقبتی در صورت حمله يک جانبه به ايران باشند.
به نوشته هاآرتص، اگر هدف ملاقات اهود باراک با باراک اوباما، متقاعد کردن اوباما به رسيدن به مرحله کاربرد آخرين گزينه بوده است، به نظر می رسد که اين هدف فعلا در اين مرحله تامين نشده است اما هنوز مراحل ديگری در راه است و ممکن است در ادامه کمپين رياست جمهوری، زمانی که اوباما در برابر نامزد انتخابی حزب جمهوريخواه به خاطر سياست هايش در قبال ايران، فلسطين و درگيری های آمريکايی- اسرائيلی مورد انتقاد بيشتر قرار گيرد، او ناچار به دادن چراغ سبز لازم به اسرائيل (در زمينه ايران) شود.
امير اورن در هاآرتص می نويسد: «در آن مرحله است که شعله در منطقه در خواهد گرفت و شايد فراتر از آن.»
شيرين عبادی: هاول تحولات ايران را به دقت دنبال میکرد
شيرين عبادی، برنده جايزه صلح نوبل در گفتوگو را راديو فردا، از خاطرات و ديدارهايش با واتسلاو هاول میگويد که روز يکشنبه در ۷۵ سالگی درگذشت.
خانم عبادی میگويد واتسلاو هاول تحولات و مسائل ايران را با دقت دنبال میکرد.
شما چند بار با آقای هاول ديدار داشتيد و آخرين ديدار شما چه زمانی بود؟
عبادی: من حدود پنج يا شش بار با آقای هاول ملاقات داشتم. ايشان پايه گذار فرومی به نام «فروم ۲۰۰۰» بودند که سالی يکبار در پراگ تشکيل میشود ودر آن به مسائل مختلف جهان پرداخته میشود.
امسال آقای هاول بسيار بيمار بودند و امکان شرکت در فروم ۲۰۰۰ را نداشتند. نماينده ايشان، پيامشان را قرائت کرد و من مايل بودم در بيمارستان از آقای هاول عيادت کنم، اما متاسفانه حال ايشان حتی مساعد ديدار کوتاه در بيمارستان هم نبود.
از آن جايی که ملاقات از طرف پزشکان برای ايشان ممنوع شده بود، ما يک پيام و آروزی تندرستی برای ايشان ارسال کرديم و امسال موفق به ديدار آقای واتسلاو هاول نشدم. آخرين ديداری که با ايشان داشتم سال گذشته بود.
خانم عبادی، اگر بخواهيد توصيفی از شخصيت واسلاو هاول داشته باشيد، چگونه او را وصف می کنيد؟
آقای هاول نوانديش روشنفکری بودند که نه تنها در کشور خودشان بلکه در سراسر جهان بسيار مورد احترام بودند.
در ديدارهايی که با آقای هاول داشتيد قاعدتا به مسائل ايران هم پرداخته میشد. آيا ايشان مسائل و تحولات سياسی و اجتماعی ايران را هم دنبال میکردند؟
ايشان با دقت مسائل و تحولات ايران را دنبال میکردند. از جمله در فروم سال قبل که مصادف با دستگيری خانم ستوده بود، ايشان مفصلا راجع به شخصيت خانم ستوده صحبت کردند و درخواست آزادی زندانيان سياسی در ايران را مطرح کردند.
به اعتقاد شما چرا آقای واتسلاو هاول مورد احترام فعالان حقوق بشر و اکثر مردم دنيا قرار داشت؟
ايشان به دليل مبارزاتشان عليه استبداد و روحيه آزادی خواهی شان، و اينکه خصوصا در دوران رياست جمهوریشان ، کارنامه درخشانی از خودشان به جای گذاشتند، مورد احترام عموم مردم بودند.
مهم تر از همه اين بود که بعد از اتمام دوران رياست جمهوری شان، ايشان از فعاليت درحوزه حقوق بشر کنارگيری نکردند، بلکه به مسائل مبتلابه جهان میپرداختند و به همين دليل بود که فروم دو هزار را پیريزی کردند.
گويا ايشان بعد از تحولات پس از انتخابات سال ۸۸ در ايران، نسبت به مسائل ايران هم اشاراتی داشته است. شما آيا در اين ديدارها در اين زمينه و در مورد تحولات بعد از انتخابات در ايران هم صحبتی با همديگر داشتيد؟
بله. من به طور مرتب با آقای هاول در ارتباط بودم و ايشان را در جريان مسائل ايران میگذاشتم و مخصوصا ايشان در جريان مشکلاتی که برای زندانيان سياسی پيش آمده بود، قرار داشتند.
آقای هاول مشکلات زندانيان سياسی را به خوبی درک میکردند چرا که خودشان زمانی زندانی سياسی بودند.
من در مورد دو مسئله با ايشان عمدتا صبحت میکردم ، يک در رابطه با مسئله سانسور، چرا که میدانستم اين مسئله برای ايشان مهم است و ديگری مسئله نيز وضعيت زندانيان سياسی بود.
اين دو مسئلهای که من با ايشان در ميان میگذاشتم دو مسئلهای بود که آقای هاول در تمامی مدت عمرشان با آن مبارزه میکردند.
در ايران آقای هاول بسيار مورد احترام جامعه روشنفکری قرار دارد. شما فکر میکنيد چرا آقای هاول در ايران هم مورد احترام و توجه عمومی قرار گرفت؟
آقای هاول هميشه در صحبتهايشان در مورد مسائل ايران توجه از خودشان نشان میدادند. از روشنفکران و فعالان سياسی و اجتماعی در ايران اعلام حمايت میکردند و شخصيت بسيار قابل احترامی داشتند. زيرا که ايرانیها میديدند که رئيس جمهوری است که کاملا به حقوق مردم اهميت میدهد و از اين جهت نام نيکی از خود به يادگار گذاشتند.
خانم عبادی میگويد واتسلاو هاول تحولات و مسائل ايران را با دقت دنبال میکرد.
شما چند بار با آقای هاول ديدار داشتيد و آخرين ديدار شما چه زمانی بود؟
عبادی: من حدود پنج يا شش بار با آقای هاول ملاقات داشتم. ايشان پايه گذار فرومی به نام «فروم ۲۰۰۰» بودند که سالی يکبار در پراگ تشکيل میشود ودر آن به مسائل مختلف جهان پرداخته میشود.
گفت و گو با شیرین عبادی درباره نگاه واتسلاو هاول به تحولات ایران
من از اعضای فعال اين فروم بودم و اين فروم آخرين بار و در حدود يک هفته قبل در پراگ تشکيل شد که در آن دالايی لاما هم شرکت داشت.امسال آقای هاول بسيار بيمار بودند و امکان شرکت در فروم ۲۰۰۰ را نداشتند. نماينده ايشان، پيامشان را قرائت کرد و من مايل بودم در بيمارستان از آقای هاول عيادت کنم، اما متاسفانه حال ايشان حتی مساعد ديدار کوتاه در بيمارستان هم نبود.
از آن جايی که ملاقات از طرف پزشکان برای ايشان ممنوع شده بود، ما يک پيام و آروزی تندرستی برای ايشان ارسال کرديم و امسال موفق به ديدار آقای واتسلاو هاول نشدم. آخرين ديداری که با ايشان داشتم سال گذشته بود.
خانم عبادی، اگر بخواهيد توصيفی از شخصيت واسلاو هاول داشته باشيد، چگونه او را وصف می کنيد؟
آقای هاول نوانديش روشنفکری بودند که نه تنها در کشور خودشان بلکه در سراسر جهان بسيار مورد احترام بودند.
در ديدارهايی که با آقای هاول داشتيد قاعدتا به مسائل ايران هم پرداخته میشد. آيا ايشان مسائل و تحولات سياسی و اجتماعی ايران را هم دنبال میکردند؟
ايشان با دقت مسائل و تحولات ايران را دنبال میکردند. از جمله در فروم سال قبل که مصادف با دستگيری خانم ستوده بود، ايشان مفصلا راجع به شخصيت خانم ستوده صحبت کردند و درخواست آزادی زندانيان سياسی در ايران را مطرح کردند.
به اعتقاد شما چرا آقای واتسلاو هاول مورد احترام فعالان حقوق بشر و اکثر مردم دنيا قرار داشت؟
ايشان به دليل مبارزاتشان عليه استبداد و روحيه آزادی خواهی شان، و اينکه خصوصا در دوران رياست جمهوریشان ، کارنامه درخشانی از خودشان به جای گذاشتند، مورد احترام عموم مردم بودند.
مهم تر از همه اين بود که بعد از اتمام دوران رياست جمهوری شان، ايشان از فعاليت درحوزه حقوق بشر کنارگيری نکردند، بلکه به مسائل مبتلابه جهان میپرداختند و به همين دليل بود که فروم دو هزار را پیريزی کردند.
گويا ايشان بعد از تحولات پس از انتخابات سال ۸۸ در ايران، نسبت به مسائل ايران هم اشاراتی داشته است. شما آيا در اين ديدارها در اين زمينه و در مورد تحولات بعد از انتخابات در ايران هم صحبتی با همديگر داشتيد؟
بله. من به طور مرتب با آقای هاول در ارتباط بودم و ايشان را در جريان مسائل ايران میگذاشتم و مخصوصا ايشان در جريان مشکلاتی که برای زندانيان سياسی پيش آمده بود، قرار داشتند.
آقای هاول مشکلات زندانيان سياسی را به خوبی درک میکردند چرا که خودشان زمانی زندانی سياسی بودند.
من در مورد دو مسئله با ايشان عمدتا صبحت میکردم ، يک در رابطه با مسئله سانسور، چرا که میدانستم اين مسئله برای ايشان مهم است و ديگری مسئله نيز وضعيت زندانيان سياسی بود.
اين دو مسئلهای که من با ايشان در ميان میگذاشتم دو مسئلهای بود که آقای هاول در تمامی مدت عمرشان با آن مبارزه میکردند.
در ايران آقای هاول بسيار مورد احترام جامعه روشنفکری قرار دارد. شما فکر میکنيد چرا آقای هاول در ايران هم مورد احترام و توجه عمومی قرار گرفت؟
آقای هاول هميشه در صحبتهايشان در مورد مسائل ايران توجه از خودشان نشان میدادند. از روشنفکران و فعالان سياسی و اجتماعی در ايران اعلام حمايت میکردند و شخصيت بسيار قابل احترامی داشتند. زيرا که ايرانیها میديدند که رئيس جمهوری است که کاملا به حقوق مردم اهميت میدهد و از اين جهت نام نيکی از خود به يادگار گذاشتند.
شرکت روسی «تاتنفت»: قراردادی با ایران نبستهایم
یک روز پس از آنکه ایران از عقد قرار داد با شرکت نفتی «تاتنِفت» روسیه خبر داد، این شرکت امضای هرگونه قرارداد با ایران برای توسعه میدان نفتی زاغه را تکذیب کرد. ایران نیز روز دوشنبه تأکید کرد که این قرار داد نه با شرکت «تاتنِفت» که با شرکت «تاتنِفت ایران اویل کمپانی کیش» بسته شده است.
روز يكشنبه خبرگزاریهای ایران به نقل از وزیر نفت جمهوری اسلامی نوشتند که شرکت «تاتنِفت» جمهوری تاتارستان روسیه با ایران توافقنامهای به ارزش یک میلیارد دلار برای توسعه میدان نفتی زاغه در بوشهر امضاء کرده که به دنبال آن شرکت «تاتنفت» هرگونه توافق برای توسعه یک میدان نفتی در ایران را تکذیب کرد.
این شرکت در یک اعلامیه مطبوعاتی که در پورتال رسمی اینترنتی این شرکت نیز قرارداده شده، اظهار کرده است که «تاتنِفت» در زمينه پروژههای نفت و گاز در ايران، با جمهوری اسلامی وارد هيچ توافق يا قراردادی نشده، هيچ سندی را امضا نکرده و هيچ تعهدی را قبول نکرده است.
با اینحال خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، روز دوشنبه تأکید کرد که این قرار داد با شرکت «تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش» بسته شده است.
این خبرگزاری به نقل از صادق علی ناصری، مدیرعامل شرکت «تات نفت ایران اویل کمپانی کیش»، انتشار خبر روز یکشنبه را یک اشتباه رسانهای دانست و گفت: «قراردادی که برای توسعه میدان نفت سنگین زاغه به امضا رسیده، میان شرکت ملی نفت ایران و شرکت تات نفت ایران اویل کمپانی کیش بوده است.»
آقای ناصری با اینحال افزود: «البته تاتنفت روسیه هم یکی از سهامداران تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش است.»
به گزارش سایت خبری وزارت نفت ایران، شانا، قرارداد مزبور روز یکشنبه با حضور رستم مینیخانوف، رییس جمهوری خودمختار تاتارستان روسیه و رستم قاسمی، وزیر نفت جمهوری اسلامی، میان شرکت مهندسی و توسعه نفت ایران، متن، و شرکت «تاتنِفت ایران اویل کمپانی کیش» به امضا رسیده است.
در این زمینه، مدیر عامل شرکت «تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش» اظهار کرده است که همزمان با امضای قرارداد در روز یکشنبه، مقامات تاتارستان هم برای مشارکت و حضور در پروژههای نفتی و گازی ایران اعلام آمادگی کردهاند.
وزیر نفت ایران روز یکشنبه تأکید کرده بود این قرارداد تا پیش از پایان سال ۱۳۹۰ نهایی میشود و بر اساس این تفاهمنامه قرار است که در فاز اول، از میدان نفتی زاغه «هفت هزار بشکه» و در فاز دوم «۵۵ هزار بشکه» نفت استخراج شود.
مقامهای ایران در این روز همچنین تأکید کردند که این قرار بر این است این تفاهمنامه با سرمایهگذاری «بانک تات ایران» اجرایی شود.
میدان زاغه، از میدانهای جنوب غرب ایران است و در ۲۵ کیلومتری شهر بندری دیلم در استان بوشهر قرار دارد.
در حال حاضر با توجه به تحریمهای بینالمللی شرکتهای بزرگ نفتی روسیه نظیر گازپروم و لوکاویل، فروش فرآوردههای نفتی به ایران را متوقف کردهاند.
همچنین شرکت «لوکاویل» روسیه در فروردینماه سال ۱۳۸۹، توسعه میدانی نفتی اناران در استان ایلام را که پروژهای به ارزش ۴۳ میلیون دلار بود رها کند.
در شهریورماه سال جاری نیز شرکت ملی نفت ایران به دلیل تأخیرهای متعدد، شرکت گازپروم روسیه را از طرح توسعه میدان مشترک نفتی آذر، در بلوک نفتی اناران، کنار گذاشت.
جمهوری اسلامی سومین صادرکننده نفت در سطح جهان به شمار میرود و حدود ۵۰ درصد از درآمد ایران از محل صادرات نفت تامین میشود.
روز يكشنبه خبرگزاریهای ایران به نقل از وزیر نفت جمهوری اسلامی نوشتند که شرکت «تاتنِفت» جمهوری تاتارستان روسیه با ایران توافقنامهای به ارزش یک میلیارد دلار برای توسعه میدان نفتی زاغه در بوشهر امضاء کرده که به دنبال آن شرکت «تاتنفت» هرگونه توافق برای توسعه یک میدان نفتی در ایران را تکذیب کرد.
این شرکت در یک اعلامیه مطبوعاتی که در پورتال رسمی اینترنتی این شرکت نیز قرارداده شده، اظهار کرده است که «تاتنِفت» در زمينه پروژههای نفت و گاز در ايران، با جمهوری اسلامی وارد هيچ توافق يا قراردادی نشده، هيچ سندی را امضا نکرده و هيچ تعهدی را قبول نکرده است.
تصویر منتشر شده در خبرگزاری ایسنا مربوط به مراسم امضای قرارداد توسعه میدان نفت سنگین زاغه
این در حالی است که خبرگزاریهای جمهوری اسلامی روز یکشنبه ضمن انتشار تصاویری مربوط به این مراسم، از عقد این توافقنامه با شرکت «تاتنِفت» خبر دادند.با اینحال خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، روز دوشنبه تأکید کرد که این قرار داد با شرکت «تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش» بسته شده است.
این خبرگزاری به نقل از صادق علی ناصری، مدیرعامل شرکت «تات نفت ایران اویل کمپانی کیش»، انتشار خبر روز یکشنبه را یک اشتباه رسانهای دانست و گفت: «قراردادی که برای توسعه میدان نفت سنگین زاغه به امضا رسیده، میان شرکت ملی نفت ایران و شرکت تات نفت ایران اویل کمپانی کیش بوده است.»
آقای ناصری با اینحال افزود: «البته تاتنفت روسیه هم یکی از سهامداران تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش است.»
به گزارش سایت خبری وزارت نفت ایران، شانا، قرارداد مزبور روز یکشنبه با حضور رستم مینیخانوف، رییس جمهوری خودمختار تاتارستان روسیه و رستم قاسمی، وزیر نفت جمهوری اسلامی، میان شرکت مهندسی و توسعه نفت ایران، متن، و شرکت «تاتنِفت ایران اویل کمپانی کیش» به امضا رسیده است.
در این زمینه، مدیر عامل شرکت «تاتنفت ایران اویل کمپانی کیش» اظهار کرده است که همزمان با امضای قرارداد در روز یکشنبه، مقامات تاتارستان هم برای مشارکت و حضور در پروژههای نفتی و گازی ایران اعلام آمادگی کردهاند.
وزیر نفت ایران روز یکشنبه تأکید کرده بود این قرارداد تا پیش از پایان سال ۱۳۹۰ نهایی میشود و بر اساس این تفاهمنامه قرار است که در فاز اول، از میدان نفتی زاغه «هفت هزار بشکه» و در فاز دوم «۵۵ هزار بشکه» نفت استخراج شود.
مقامهای ایران در این روز همچنین تأکید کردند که این قرار بر این است این تفاهمنامه با سرمایهگذاری «بانک تات ایران» اجرایی شود.
میدان زاغه، از میدانهای جنوب غرب ایران است و در ۲۵ کیلومتری شهر بندری دیلم در استان بوشهر قرار دارد.
در حال حاضر با توجه به تحریمهای بینالمللی شرکتهای بزرگ نفتی روسیه نظیر گازپروم و لوکاویل، فروش فرآوردههای نفتی به ایران را متوقف کردهاند.
همچنین شرکت «لوکاویل» روسیه در فروردینماه سال ۱۳۸۹، توسعه میدانی نفتی اناران در استان ایلام را که پروژهای به ارزش ۴۳ میلیون دلار بود رها کند.
در شهریورماه سال جاری نیز شرکت ملی نفت ایران به دلیل تأخیرهای متعدد، شرکت گازپروم روسیه را از طرح توسعه میدان مشترک نفتی آذر، در بلوک نفتی اناران، کنار گذاشت.
جمهوری اسلامی سومین صادرکننده نفت در سطح جهان به شمار میرود و حدود ۵۰ درصد از درآمد ایران از محل صادرات نفت تامین میشود.
خاتمی: اصلاحطلبان نمیتوانند و نبايد در انتخابات نامزد داشته باشند
محمد خاتمی رييس جمهور سابق ايران، روز دوشنبه گفته است اصلاح طلبان بر اساس رويکرد «شورای هماهنگی جبهه اصلاحات» نسبت به انتخابات مجلس نهم در ۱۲ اسفندماه سال جاری عمل خواهند کرد، يعنی «نمیتواند و نبايد در اين انتخابات نامزد داشته باشند».
طبق اين گزارش، محمد خاتمی گفته است: «حرفم را درباره شرکت در انتخابات قبلا گفتهام و انتظار میرفت که شرايط فراهم شود تا اصلاحطلبان بتوانند در انتخابات شرکت کنند اما اين شرايط مهيا نشد.»
محمد خاتمی سال گذشته سه پيش شرط برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم مطرح کرده بود. وی خواهان «آزادی زندانيان سياسی، پايبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد» شده بود.
پيش شرط های محمد خاتمی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات با واکنش تند مقامات حکومتی و اصولگرايان مواجه شد و احمد جنتی، دبير شورای نگهبان، در واکنش به اظهارات رييس جمهور سابق ايران گفته بود: «اصلا نيازی به حضور اين عده در انتخابات نيست».
به گزارش خبرگزاری ايلنا، محمد خاتمی در ادامه با بيان اينکه همه نشانهها حکايت از اين دارد که نبايد در انتخابات شرکت کرد، گفته است: «حرف همانی است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات اعلام کردهاست، يعنی اصلاحطلبان نمیتوانند و نبايد در اين انتخابات نامزد داشته باشند و ليست بدهد و البته اين به معنای تحريم انتخابات نيست.»
در همین زمینه، علیمحمد غريبانی، رئيس دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، در ۲۳ آذرماه سال جاری گفته بود، اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نهم شرکت نمیکنند و در اين انتخابات «از هيچکس حمايت نمیکنند.»
علی محمد غريبانی گفته بود: «با وجود تلاشهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برای مناسب شدن فضای انتخاباتی، متأسفانه عرصه هر روز تنگتر میشود و در نتيجه اين شورا تصميم گرفتهاست ليست انتخاباتی ارائه ندهد و از هيچکس حمايت نکند.»
علیمحمد غريبانی «لغو پيش همايش همانديشی اصلاحطلبان و مساعد نشدن شرايط برای برگزاری همانديشی سراسری اصلاحطلبان» را «از جمله نشانههای مناسب نبودن فضا برای حضور در انتخابات» دانست.
به گفته علیمحمد غريبانی اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات «در دو جلسه اخير خود پس از طرح مباحث طولانی، به اين جمعبندی رسيدند که ليست انتخاباتی ارائه ندهند و از کسی هم حمايت نکنند.»
وی همچنين خبر داد که اين شورا، دلايل خود را برای نداشتن کانديدای انتخاباتی دوره نهم مجلس شورای اسلامی را «در آينده نزديک» با انتشار بيانيهای اعلام میکند.
در همين زمينه، محمدرضا تابش، دبير کل فراکسيون اقليت مجلس هشتم، نيز گفته بود «اصلاحطلبان انتخابات را تحريم نخواهند کرد»، اما در انتخابات آينده مجلس شرکت نمیکنند و «موضع شورای هماهنگی جبهه اصلاحات مورد وفاق همه گروههای اصلاحطلب است.»
محمدرضا تابش همچنين تاکيد کرده بود: «از ابتدا با واقعيتهای مشهود در جامعه علیرغم توصيه بزرگان اصلاحات از جمله آقای خاتمی برخورد درستی نشد يعنی دستاندرکارانی که میتوانستند موانع را رفع کنند اين کار را انجام ندادند.»
حيدر مصلحی، وزير اطلاعات ايران گفتهاست، انتخابات نهمين دوره مجلس «حساسترين» انتخابات در عمر جمهوری اسلامی است و جريانهای «فتنه، انحرافی و اصلاحطلبان» اهداف مشترکی برای مقابله با آيت الله علی خامنهای، رهبر ايران، دنبال میکنند.
طبق اين گزارش، محمد خاتمی گفته است: «حرفم را درباره شرکت در انتخابات قبلا گفتهام و انتظار میرفت که شرايط فراهم شود تا اصلاحطلبان بتوانند در انتخابات شرکت کنند اما اين شرايط مهيا نشد.»
محمد خاتمی سال گذشته سه پيش شرط برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم مطرح کرده بود. وی خواهان «آزادی زندانيان سياسی، پايبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد» شده بود.
پيش شرط های محمد خاتمی برای حضور اصلاح طلبان در انتخابات با واکنش تند مقامات حکومتی و اصولگرايان مواجه شد و احمد جنتی، دبير شورای نگهبان، در واکنش به اظهارات رييس جمهور سابق ايران گفته بود: «اصلا نيازی به حضور اين عده در انتخابات نيست».
به گزارش خبرگزاری ايلنا، محمد خاتمی در ادامه با بيان اينکه همه نشانهها حکايت از اين دارد که نبايد در انتخابات شرکت کرد، گفته است: «حرف همانی است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات اعلام کردهاست، يعنی اصلاحطلبان نمیتوانند و نبايد در اين انتخابات نامزد داشته باشند و ليست بدهد و البته اين به معنای تحريم انتخابات نيست.»
در همین زمینه، علیمحمد غريبانی، رئيس دورهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، در ۲۳ آذرماه سال جاری گفته بود، اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نهم شرکت نمیکنند و در اين انتخابات «از هيچکس حمايت نمیکنند.»
علی محمد غريبانی گفته بود: «با وجود تلاشهای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برای مناسب شدن فضای انتخاباتی، متأسفانه عرصه هر روز تنگتر میشود و در نتيجه اين شورا تصميم گرفتهاست ليست انتخاباتی ارائه ندهد و از هيچکس حمايت نکند.»
علیمحمد غريبانی «لغو پيش همايش همانديشی اصلاحطلبان و مساعد نشدن شرايط برای برگزاری همانديشی سراسری اصلاحطلبان» را «از جمله نشانههای مناسب نبودن فضا برای حضور در انتخابات» دانست.
به گفته علیمحمد غريبانی اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات «در دو جلسه اخير خود پس از طرح مباحث طولانی، به اين جمعبندی رسيدند که ليست انتخاباتی ارائه ندهند و از کسی هم حمايت نکنند.»
وی همچنين خبر داد که اين شورا، دلايل خود را برای نداشتن کانديدای انتخاباتی دوره نهم مجلس شورای اسلامی را «در آينده نزديک» با انتشار بيانيهای اعلام میکند.
در همين زمينه، محمدرضا تابش، دبير کل فراکسيون اقليت مجلس هشتم، نيز گفته بود «اصلاحطلبان انتخابات را تحريم نخواهند کرد»، اما در انتخابات آينده مجلس شرکت نمیکنند و «موضع شورای هماهنگی جبهه اصلاحات مورد وفاق همه گروههای اصلاحطلب است.»
محمدرضا تابش همچنين تاکيد کرده بود: «از ابتدا با واقعيتهای مشهود در جامعه علیرغم توصيه بزرگان اصلاحات از جمله آقای خاتمی برخورد درستی نشد يعنی دستاندرکارانی که میتوانستند موانع را رفع کنند اين کار را انجام ندادند.»
حيدر مصلحی، وزير اطلاعات ايران گفتهاست، انتخابات نهمين دوره مجلس «حساسترين» انتخابات در عمر جمهوری اسلامی است و جريانهای «فتنه، انحرافی و اصلاحطلبان» اهداف مشترکی برای مقابله با آيت الله علی خامنهای، رهبر ايران، دنبال میکنند.
مصر در تنگنای انتخابات و شورشهای خیابانی
ناآرامیهای شدید و خونین از دو روز پیش تا کنون در قاهره، پایتخت مصر همچنان ادامه دارد. در زد و خوردهای اخیر خیابانی دستکم ۱۰ تن کشته و بیش از ۵۵۰ نفر زخمی شدهاند.
معترضان خشمگین با پرتاب سنگ به ساختمانهای دولتی و ایجاد موانع خیابانی میکوشند در مقابل نیروهای امنیتی مقاومت کنند. در بسیاری از نقاط قاهره دود سیاه مشاهده میشود. شاهدان عینی میگویند برخی از ادارات دولتی و همچنین سنگرهای خیابانی مخالفان به آتش کشیده شدهاند.
در روز یکشنبه (۱۸ دسامبر/۲۷ آذر) تظاهرکنندگان و ماموران انتظامی در میدان تحریر و اطراف آن به سوی یکدیگر سنگ پرتاب کردند و به زد و خورد پرداختند.
معترضان خواهان واگذاری قدرت از سوی نظامیان به یک دولت غیرنظامی هستند. درگیریهای اخیر زمانی آغاز شد که نیروهای امنیتی کوشیدند که تجمع تظاهرکنندگان در برابر مقر دولت را پراکنده سازنند. کابینه مصر به نخستوزیری کمال الجنزوری از زمان تشکیل تا کنون نتوانسته است که در مقر دولت، نشستی را برپا کند. جلسات هیئت دولت تا کنون در "اداره برنامهریزی" مصر برگزار شدهاند.
مخالفان، دولت الجنزوری را عامل دست نظامیان میدانند و خواهان کنارهگیری وی از قدرت هستند. به گفته مخالفان، شورای عالی نظامی مصر به ریاست ژنرال حسین طنطاوی و دولت الجنزوری ادامه حکومت حسنیمبارک هستند که در فوریه امسال از قدرت به کنار نهاده شد. الجنزوری از سوی شورای عالی به نخستوزیری برگزیده شده است.
ناآرامیهای اخیر در حالی ادامه دارد، که دو مرحله از انتخابات چندمرحلهای مصر برگزار شده است. نتیجه انتخابات نیز خبر از پیروزی حزب اسلامگرای اخوانالمسلمین میدهد. مرحله سوم انتخابات در ژانویه ۲۰۱۲ برگزار خواهد شد.
مقصر درگیریهای اخیر کیست؟
شاهدان عینی گزارش میدهند که نیروهای پلیس و ارتش موفق شدهاند که چادرها و سنگرهای خیابانی مخالفان در میدان تحریر و روبروی مقر دولت را جمعآوری کنند.
مخالفان میگویند تا کنون دهها تظاهرکننده بازداشت شدهاند و ماموران پس از آتشزدن چادرها با سیمخاردار خیابانها را مسدود کردهاند.
رسانههای دیگر نیز گزارش میدهند که نیروهای امنیتی خیابانهای منتهی به مقر دولت را با موانع بتونی مسدود کردهاند تا از تجمع دوباره مخالفان در برابر مقر دولت جلوگیری کنند. تجمع مخالفان در برابر مقر دولت از سه هفته پیش شروع شده بود.
خبر کشته شدن یکی از روحانیان سرشناس مصری در درگیریهای خیابانی سبب همبستگی گسترده با تظاهرکنندگان شده است. در مراسم خاکسپاری عماد عفت، روحانی معترض، صدها نفر از ساکنان قاهره و تعداد زیادی از نمایندگان احزاب مختلف شرکت کردند.
در حالیکه نظامیان تجمع غیرقانونی تظاهرکنندگان را دلیل ناآرامیهای اخیر میدانند، مخالفان و احزاب مختلف مصر، شورای عالی نظامی را مقصر اصلی در بروز تنشهای اخیر میخوانند.
نابودی آثار باستانی مصر در جریان ناآرامیها
زد و خوردهای خیابانی میراث فرهنگی مصر را نیز در امان نگذاشت. ساختمان موسسه علمی مصر بر سر اصابت یک بمب آتشزا طعمه حریق شد و دهها کتاب و نوشته نفیس از بین رفتند. مسئولان این موسسه میگویند برخی از این آثار نایاب متعلق به دوره لشکرکشی ناپلئون به مصر (۱۷۹۸ تا ۱۸۰۱ میلادی) بوده است.
نیروهای داوطلب مردمی در روز یکشنبه توانستند ۳۰ هزار کتابو نوشته از مجموع ۲۰۰ هزار آثار گرانبهای این موسسه را نجات دهند و به جای امنی منتقل کنند.
وزیر فرهنگ مصر آتشسوزی در موسسه علمی مصر را یک «فاجعه» خواند و اعلام کرد درصدد تشکیل گروهی از کارشناسان برای مرمت آثار آسیب دیده است. قسمت بزرگی از کتابخانه این موسسه به کلی نابود شده است.
نگرانی اتحادیه اروپا و دولت آلمان از درگیریهای خیابانی در مصر
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا خواهان پایان دادن به خشونتها در مصر شد. اشتون با انتشار بیانیه در خطاب به تظاهرکنندگان و نیروهای انتظامی گفت: «قانون و نظم با رعایت حقوقبشر باید دوباره در مصر حاکم شود.»
اتحادیه اروپا در این بیانیه بار دیگر از «برگزاری تظاهرات صلحآمیز، ابراز عقیده و حقوقبشر» طرفداری کرده و خواستار بررسی بیطرفانه رویدادهای اخیر شده است.
گیدو وستروله، وزیر امورخارجه آلمان نیز درباره اوجگیری ناآرامیها در مصر ابراز نگرانی کرد. وستروله گفت: «با استمرار خشونتها بیم آن میرود که روح و پیام تغییرات در نطفه خفه شود.» وزیر امورخارجه آلمان در روز یکشنبه (۱۸ دسامبر) در برلین تصریح کرد که «سرنوشت مصر باید در صندوقهای رایگیری و از طریق اصلاحات دمکراتیک رقم خورد.»
وزیر امورخارجه آلمان از همهی طرفهای درگیر خواست که به «تعامل صلحآمیز با یکدیگر پرداخته» و از اعمال خشونت بپرهیزند.
سرمایهگذاری ۳۰۰ میلیون دلاری شاهزاده سعودی در شبکه توییتر
شاهزاده ولید بن طلال السعود و شرکت عظیم "کینگدام هولدینگ کمپانی" که به او تعلق دارد در روز دوشنبه (۱۹ دسامبر/۲۸ آذر) اعلام کردند که حدود ۳۰۰ میلیون دلار در شبکهی اجتماعی توییتر سرمایهگذاری کردهاند.
گفته میشود این سرمایهگذاری استراتژیک در پی ماهها مذاکرهی همهجانبه و پژوهشهای دقیق صورت گرفته است.
شاهزاده ولید در زمینهی سرمایهگذاری خود گفت: «سرمایهگذاری ما در توییتر بیانگر توانمندی ماست که امکان سرمایهگذاری در شرکتهای آیندهدار و قابل توسعه و تأثیرگذار در سطح جهان را فراهم میآورد.»
شبکه توییتر پلاتفرمی است برای به اشتراک گذاردن پیامهای کوتاه تا ۱۴۰ نشانه. هر پیام یک "توییت" نامیده میشود. این شبکه با ۲۵۰ میلیون توییت در روز و بیش از ۱۰۰ میلیون کاربر فعال در زمینههای مختلف از شبکههای محبوب اجتماعی در دنیای مجازی است.
هر کاربر میتواند با اتصال به شبکهی اینترنت، به وسیلهی "اسمارت فون" یا یک تلفن موبایل ساده پیامهای خود را در این شبکه به اشتراک بگذارد.
احمد حلوانی، مدیر اجرایی بخش سرمایهگذاریهای بینالمللی "کینگدام هولدینگ"، در این باره گفت: «ما اطمینان داریم که شبکههای اجتماعی در سالهای آینده کل صنعت رسانهای را از بنیان دگرگون خواهند کرد؛ شبکه توییتر در این راستا فعالیت خواهد کرد و وارد بازار خواهد شد.»
شاهزاده ولید که در صنعت رسانهای در جهان عرب سرمایهگذاریهای عظیمی کرده است، قصد دارد با این سرمایهگذاری جدید بر پهنهی نفوذ خود بیافزاید.
از سوی دیگر شرکت بزرگ "کینگدام هولدینگ" صاحب ۹/ ۲۹ درصد سهام "گروه سعودی پژوهش و بازاریابی" (SRMG) است.
روزنامههای عربزبان و انگلیسیزبان جهان عرب، مانند الشرق الاوسط، الاقتصادیه، عرب نیوز و نشریاتی مانند هي، المجله، سیّدتی، و الرّجل متعلق به این کنسرن عظیم رسانهای سعودی (SRMG) است.
از دیگر شرکتهای متعلق به این کنسرن، میتوان از شرکت "الخلیجیه" در زمینه تبلیغات و کار مطبوعاتی و نیز از "المدینه" نام برد که شرکتی است در کار چاپ و انتشارات.
کمپانی "کینگدام هولدینگ" حدود ۷ درصد سهام ردهی B مؤسسهی خبری "نیوز کورپوریشن" را نیز در اختیار دارد که صاحب آن غول رسانهای "روپرت مرداک" است.
شاهزاده ولید اخیرا با اعلام دیگر پروژههای خود گفته بود که قصد دارد شبکهی تلویزیونی خبری "العرب" را راهاندازی کند.
گفته میشود این سرمایهگذاری استراتژیک در پی ماهها مذاکرهی همهجانبه و پژوهشهای دقیق صورت گرفته است.
شاهزاده ولید در زمینهی سرمایهگذاری خود گفت: «سرمایهگذاری ما در توییتر بیانگر توانمندی ماست که امکان سرمایهگذاری در شرکتهای آیندهدار و قابل توسعه و تأثیرگذار در سطح جهان را فراهم میآورد.»
شبکه توییتر پلاتفرمی است برای به اشتراک گذاردن پیامهای کوتاه تا ۱۴۰ نشانه. هر پیام یک "توییت" نامیده میشود. این شبکه با ۲۵۰ میلیون توییت در روز و بیش از ۱۰۰ میلیون کاربر فعال در زمینههای مختلف از شبکههای محبوب اجتماعی در دنیای مجازی است.
هر کاربر میتواند با اتصال به شبکهی اینترنت، به وسیلهی "اسمارت فون" یا یک تلفن موبایل ساده پیامهای خود را در این شبکه به اشتراک بگذارد.
احمد حلوانی، مدیر اجرایی بخش سرمایهگذاریهای بینالمللی "کینگدام هولدینگ"، در این باره گفت: «ما اطمینان داریم که شبکههای اجتماعی در سالهای آینده کل صنعت رسانهای را از بنیان دگرگون خواهند کرد؛ شبکه توییتر در این راستا فعالیت خواهد کرد و وارد بازار خواهد شد.»
شاهزاده ولید که در صنعت رسانهای در جهان عرب سرمایهگذاریهای عظیمی کرده است، قصد دارد با این سرمایهگذاری جدید بر پهنهی نفوذ خود بیافزاید.
از سوی دیگر شرکت بزرگ "کینگدام هولدینگ" صاحب ۹/ ۲۹ درصد سهام "گروه سعودی پژوهش و بازاریابی" (SRMG) است.
روزنامههای عربزبان و انگلیسیزبان جهان عرب، مانند الشرق الاوسط، الاقتصادیه، عرب نیوز و نشریاتی مانند هي، المجله، سیّدتی، و الرّجل متعلق به این کنسرن عظیم رسانهای سعودی (SRMG) است.
از دیگر شرکتهای متعلق به این کنسرن، میتوان از شرکت "الخلیجیه" در زمینه تبلیغات و کار مطبوعاتی و نیز از "المدینه" نام برد که شرکتی است در کار چاپ و انتشارات.
کمپانی "کینگدام هولدینگ" حدود ۷ درصد سهام ردهی B مؤسسهی خبری "نیوز کورپوریشن" را نیز در اختیار دارد که صاحب آن غول رسانهای "روپرت مرداک" است.
شاهزاده ولید اخیرا با اعلام دیگر پروژههای خود گفته بود که قصد دارد شبکهی تلویزیونی خبری "العرب" را راهاندازی کند.
رهبر جدید کره شمالی کیست؟
پس از درگذشت کیم جونگ ایل، رهبر کره شمالی قرار است پسرش کیم جونگ اون جانشین او شود. کیم اون ظاهرا ۲۹ سال دارد، مدتی در سوئیس تحصیل میکرده و به بستکبال علاقمند است. او تا یک سال پیش در انظار عمومی ظاهر نشده بود.
حکومت موروثی در یکی از معدود کشورهای کمونیستی جهان ادامه خواهد یافت؛ پس از درگذشت کیم جونگ ایل که رهبری جمهوری دموکراتیک خلق کره (کره شمالی) را در سال ۱۹۹۴ از پدرش به ارث برده بود، یکی از پسرانش میراثدار او خواهد بود. این خبر بامداد دوشنبه، ۲۸ آذر رسما مورد تایید مقامهای دولتی کره شمالی قرار گرفت.
حاکمان پردهنشین
کره پس از جنگ جهانی دوم، در ابتدای سال ۱۹۴۵ میلادی به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد و کنترل شمال به دست نیروهای اتحاد شوروی سابق افتاد. چهار سال بعد کیم ایل سونگ به نام "رئیس جمهور منتخب" رهبری کره شمالی را در دست گرفت و آغازگر حکومت سلسلهی سونگ در این کشور کمونیستی شد.
پس از مرگ کیم ایل سونگ پسرش قدرت را در دست گرفت و برای رفع هرگونه شبهه در مورد موروثی بودن حکومت در کشور، پدرش را "رئیس جمهور ابدی" کره شمالی لقب داد. از ابتدای روی کار آمدن خاندان سونگ، سنتی در کشور رایج شد که همچنان ادامه دارد؛ زندگی شخصی رهبران سیاسی که اغلب مناصب نظامی نیز دارند به کلی دور از چشم شهروندان جریان دارد. کرهشمالی که از چند دهه پیش در انزوای کامل قرار دارد تا یک سال پیش هیچ تصویر و خبری در مورد جانشین احتمالی رهبر منتشر نکرده بود.
سومین پسر سومین همسر
با مرگ رهبر کره شمالی و تایید جانشینی او به وسیله یکی از پسرانش، رسانهها و محافل سیاسی بینالمللی بیش از پیش در مورد کیم جونگ اون کنجکاو شدهاند. گفته میشود کیم اون فرزند سومین همسر ایل بوده که شش سال پیش بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. خبرگزاری آلمان تاریخ تولد رهبر جدید کره شمالی را "حدود سال ۱۹۸۳" گزارش کرده است.
از حدود سه سال پیش که رهبر کره شمالی دچار سکته شد شایعهی جانشینی او توسط اون به گوش میرسید. این شایعات از ماه سپتامبر سال گذشته بسیار جدی شد. از آن زمان پسر جوان رهبر کره شمالی به درجهی ژنرالی رسید، به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست درآمد و در مناسبتهای رسمی در کنار پدرش دیده میشد. همراهی او با کیم جونگ ایل در مراسم رژه نظامی تقریبا تردیدها در مورد "ولیعهد"ی سومین پسر دیکتاتور کره شمالی را از میان برد.
تحصیل در سوئیس و عشق به بسکتبال
هفتهنامه سوئیسی "لبدو" در ماه مارس سال ۲۰۱۰ در گزارشی نوشت کیم جون اون تا سال ۱۹۹۸ با نام مستعار در این کشور به "مدرسه بینالمللی برن" میرفته است. به نوشته این هفتهنامه کیم اون تا پانزده سالگی در سوئیس بوده اما بدون به پایان رساندن تحصیلاتش این کشور را ترک کرده است. اشپیگل آنلاین دوران تحصیل کیم اون در سوئیس را سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ گزارش کرده است.
همکلاسیهای جانشین رهبر کره شمالی او را "کمرو و تودار" توصیف کردهاند. آنها همچنین گفتهاند کیم جونگ اون از شیفتگان مایکل جردن بستکتبالیست مشهور آمریکایی و از تحسین کنندگان ژان کلود ون دام هنرپیشه بلژیکی بوده که که به خاطر آشنایی با ورزشهای رزمی و بازی در فیلمهای اکشن به "عضلات بروکسل" شهرت دارد. یکی از آشپزان سابق رهبر کره شمالی در خاطراتش مینویسد، سومین پسر کیم جونگ ایل به لحاظ شخصیت و ظاهر، بیشترین شباهت را با پدرش داشته است.
شباهت به پدربزرگ با جراحی پلاستیک؟
خبرگزاری آلمان به نقل از روزنامهی "هرالد کره" که در کره جنوبی منتشر میشود گزارش میدهد، کیم جونگ اون خیلی زود مجذوب قدرت و اقتدار شده است. به نوشتهی این روزنامه رهبر جدید کره شمالی شباهت ظاهری بیشتری به پدر بزرگش دارد و ظاهرا برای تشدید این شباهت تن به جراحی پلاستیک داده است.
ظاهرا کیش شخصیتی که در کشورهای سوسیالیستی مرسوم است از هم اکنون دست به کار شده تا رهبر جوان کرهشمالی را نیز مانند پدر و پدربزرگش به عنوان "رهبر مجبوب و عظیمالشان" معرفی کند. تلویزیون دولتی کره شمالی از قول یکی از ساکنان پایتخت ادعا میکند «انقلاب ما امروز و فردا پیروز خواهد بود، چرا که ما رفیق کیم جونگ اون را داریم.» رهبر جدید کره شمالی به دستور پدر از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ در آکادمی ارتش تحصیل کرده و از سال گذشته به عضویت نهاد پرقدرت "کمیسیون دفاع ملی" در آمده است.
مردان و زنان پشت پردهی قدرت
گرچه خبرگزاری دولتی کره شمالی کیم جونگ اون را «جانشین و رهبری عظیمالشأن برای حزب، ارتش و مردم» معرفی کرده و خواستار اعلام وفاداری همه نسبت به او شده، طاهرا برخی دیگر از اعضای خانوادهی کیم جونگ ایل نیز سرنخهای قدرت را در پس پرده در دست دارند.
یکی از این افراد کیم کیونگ هی، خواهر ۶۵ سالهی رهبر پیشین است که به عنوان نخستین زن در کشورش ژنرال چهار ستاره ارتش و عضو کمیته مرکزی حزب حاکم شد. همسر او چانگ سونگ تیک نیز یکی دیگر از مردان پرقدرت کره شمالی محسوب میشود. به گزارش اشپیگل آنلاین برخی از مهاجران او را مرد شماره ۲ کره شمالی خواندهاند. افراد دیگری نیز از اعضای خانواده رهبر وجود دارند که در سالهای گذشته برای تثبیت حکومت این خاندان به پستهای مهم دولت، حزب و ارتش منصوب شدهاند.
به رغم این، هنوز هیچ خبر و نشانهای از برنامههای آیندهی رهبر جدید کرهشمالی در دست نیست. شهروندان این قدرت اتمی، از فقیرترین مردمان جهان به شمار میروند و گرسنگی سلامتی میلیونها نفر از جمعیت ۲۳ میلیونی کرهشمالی را تهدید میکند. برابر برخی برآوردها در فاصلهی سالهای ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹ بیش از یک میلیون نفر در این کشور بر اثر گرسنگی جان سپردهاند.
حاکمان پردهنشین
کره پس از جنگ جهانی دوم، در ابتدای سال ۱۹۴۵ میلادی به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد و کنترل شمال به دست نیروهای اتحاد شوروی سابق افتاد. چهار سال بعد کیم ایل سونگ به نام "رئیس جمهور منتخب" رهبری کره شمالی را در دست گرفت و آغازگر حکومت سلسلهی سونگ در این کشور کمونیستی شد.
پس از مرگ کیم ایل سونگ پسرش قدرت را در دست گرفت و برای رفع هرگونه شبهه در مورد موروثی بودن حکومت در کشور، پدرش را "رئیس جمهور ابدی" کره شمالی لقب داد. از ابتدای روی کار آمدن خاندان سونگ، سنتی در کشور رایج شد که همچنان ادامه دارد؛ زندگی شخصی رهبران سیاسی که اغلب مناصب نظامی نیز دارند به کلی دور از چشم شهروندان جریان دارد. کرهشمالی که از چند دهه پیش در انزوای کامل قرار دارد تا یک سال پیش هیچ تصویر و خبری در مورد جانشین احتمالی رهبر منتشر نکرده بود.
سومین پسر سومین همسر
با مرگ رهبر کره شمالی و تایید جانشینی او به وسیله یکی از پسرانش، رسانهها و محافل سیاسی بینالمللی بیش از پیش در مورد کیم جونگ اون کنجکاو شدهاند. گفته میشود کیم اون فرزند سومین همسر ایل بوده که شش سال پیش بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. خبرگزاری آلمان تاریخ تولد رهبر جدید کره شمالی را "حدود سال ۱۹۸۳" گزارش کرده است.
از حدود سه سال پیش که رهبر کره شمالی دچار سکته شد شایعهی جانشینی او توسط اون به گوش میرسید. این شایعات از ماه سپتامبر سال گذشته بسیار جدی شد. از آن زمان پسر جوان رهبر کره شمالی به درجهی ژنرالی رسید، به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست درآمد و در مناسبتهای رسمی در کنار پدرش دیده میشد. همراهی او با کیم جونگ ایل در مراسم رژه نظامی تقریبا تردیدها در مورد "ولیعهد"ی سومین پسر دیکتاتور کره شمالی را از میان برد.
تحصیل در سوئیس و عشق به بسکتبال
هفتهنامه سوئیسی "لبدو" در ماه مارس سال ۲۰۱۰ در گزارشی نوشت کیم جون اون تا سال ۱۹۹۸ با نام مستعار در این کشور به "مدرسه بینالمللی برن" میرفته است. به نوشته این هفتهنامه کیم اون تا پانزده سالگی در سوئیس بوده اما بدون به پایان رساندن تحصیلاتش این کشور را ترک کرده است. اشپیگل آنلاین دوران تحصیل کیم اون در سوئیس را سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ گزارش کرده است.
همکلاسیهای جانشین رهبر کره شمالی او را "کمرو و تودار" توصیف کردهاند. آنها همچنین گفتهاند کیم جونگ اون از شیفتگان مایکل جردن بستکتبالیست مشهور آمریکایی و از تحسین کنندگان ژان کلود ون دام هنرپیشه بلژیکی بوده که که به خاطر آشنایی با ورزشهای رزمی و بازی در فیلمهای اکشن به "عضلات بروکسل" شهرت دارد. یکی از آشپزان سابق رهبر کره شمالی در خاطراتش مینویسد، سومین پسر کیم جونگ ایل به لحاظ شخصیت و ظاهر، بیشترین شباهت را با پدرش داشته است.
شباهت به پدربزرگ با جراحی پلاستیک؟
خبرگزاری آلمان به نقل از روزنامهی "هرالد کره" که در کره جنوبی منتشر میشود گزارش میدهد، کیم جونگ اون خیلی زود مجذوب قدرت و اقتدار شده است. به نوشتهی این روزنامه رهبر جدید کره شمالی شباهت ظاهری بیشتری به پدر بزرگش دارد و ظاهرا برای تشدید این شباهت تن به جراحی پلاستیک داده است.
ظاهرا کیش شخصیتی که در کشورهای سوسیالیستی مرسوم است از هم اکنون دست به کار شده تا رهبر جوان کرهشمالی را نیز مانند پدر و پدربزرگش به عنوان "رهبر مجبوب و عظیمالشان" معرفی کند. تلویزیون دولتی کره شمالی از قول یکی از ساکنان پایتخت ادعا میکند «انقلاب ما امروز و فردا پیروز خواهد بود، چرا که ما رفیق کیم جونگ اون را داریم.» رهبر جدید کره شمالی به دستور پدر از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ در آکادمی ارتش تحصیل کرده و از سال گذشته به عضویت نهاد پرقدرت "کمیسیون دفاع ملی" در آمده است.
مردان و زنان پشت پردهی قدرت
گرچه خبرگزاری دولتی کره شمالی کیم جونگ اون را «جانشین و رهبری عظیمالشأن برای حزب، ارتش و مردم» معرفی کرده و خواستار اعلام وفاداری همه نسبت به او شده، طاهرا برخی دیگر از اعضای خانوادهی کیم جونگ ایل نیز سرنخهای قدرت را در پس پرده در دست دارند.
یکی از این افراد کیم کیونگ هی، خواهر ۶۵ سالهی رهبر پیشین است که به عنوان نخستین زن در کشورش ژنرال چهار ستاره ارتش و عضو کمیته مرکزی حزب حاکم شد. همسر او چانگ سونگ تیک نیز یکی دیگر از مردان پرقدرت کره شمالی محسوب میشود. به گزارش اشپیگل آنلاین برخی از مهاجران او را مرد شماره ۲ کره شمالی خواندهاند. افراد دیگری نیز از اعضای خانواده رهبر وجود دارند که در سالهای گذشته برای تثبیت حکومت این خاندان به پستهای مهم دولت، حزب و ارتش منصوب شدهاند.
به رغم این، هنوز هیچ خبر و نشانهای از برنامههای آیندهی رهبر جدید کرهشمالی در دست نیست. شهروندان این قدرت اتمی، از فقیرترین مردمان جهان به شمار میروند و گرسنگی سلامتی میلیونها نفر از جمعیت ۲۳ میلیونی کرهشمالی را تهدید میکند. برابر برخی برآوردها در فاصلهی سالهای ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹ بیش از یک میلیون نفر در این کشور بر اثر گرسنگی جان سپردهاند.
«چک سفید امضا برای احمدینژاد»
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار منتقد دولت و نویسنده دو کتاب اقتصادی، در نامهای به نمایندگان مجلس، با اشاره به شرایط اقتصادی ایران، از عملکرد دولت محمود احمدینژاد انتقاد کرد.
آقای احمدی امویی پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و به پنج سال و چهار ماه زندان محکوم شد. این روزنامه نگار منتقد دولت در زندان اوین زندانی است.
به نوشته سایت کلمه، مهمترین اتهام بهمن احمدی امویی، مقالههایی بود که در نقد عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدینژاد و فسادهای مالی برخی از نهادهای وابسته به دولت او نوشته بود.
او در نامه خود به نمایندگان مجلس با عنوان «چه کسی چک سفید امضا به احمدینژاد داد و چرا؟» با انتقاد از عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدینژاد نوشته است که ریاست جمهوریاش در سال ۸۴ با سوء استفادههای عظیم مالی در شهرداری تهران تحت مدیریت او زمینه سازی شد.
این روزنامه نگار اشاره کرده که هزینه این سوء استفاده در حدود ۳۲۵ میلیارد تومان بوده است.
ادعایی که آقای احمدی امویی به آن اشاره کرده، از سوی برخی از چهرههای سیاسی جمهوری اسلامی ایران در طول سالهای اخیر نیز تایید شده است. اما تاکنون به این موضوع رسیدگی قضایی نشده است.
بهمن احمدی امویی در نامه خود همچنین به موارد دیگری از عملکرد دولت احمدینژاد، از جمله تخطی از قانون برنامه پنج ساله سوم و چهارم، ناچیز دانستن مجلس در ارائه ندادن گزارش عملکرد دولت، هزینه کردن بودجه عمرانی سال ۸۵ در شش ماه، دستور به کاهش غیر منطقی، غیر اصولی و غیر کارشناسی نرخ بهره به رغم هشدارهای مکرر اشاره کرده است.
این روزنامه نگار زندانی نتیجه این اقدامات را استفاده از منابع و نقدینگی نظام بانکی توسط نزدیکان و وابستگان به قدرت دانست و در این ارتباط، به پرونده سه هزار میلیارد تومانی اشاره کرد که به گفته او، تنها یکی از قلههای کوه یخ فسادی است که بنیان آن درآن زمان بنا نهاده شد.
افزایش میزان مطالبات نظام بانکی کشور به رقمی چند برابر سال ۸۴، تغییرات شدید و پی در پی نظام بانکی برای کاهش قدرت تصمیم گیری و توان کارشناسی، افزایش وابستگی بانکها به لابیهای سیاسی و دسته بندی گروههای ذی نفوذ، از دیگر انتقادهای آقای احمدی امویی از عملکرد دولت احمدینژاد است.
او نابودی نظام برنامه ریزی و کارشناسی متمرکز کشور در سازمان برنامه و بودجه را یکی از برنامه ریزی شدهترین اقدامات دولت احمدینژاد دانست که هدفی جز نابودی ساختار اقتصادی، صنعتی و فکری کشور نداشته است.
این روزنامه نگار زندانی به موارد دیگری در مورد عملکرد دولت احمدینژاد پرداخته است؛ از جمله، دستکاری غیر قانونی تعرفههای کالاهای وارداتی، تغییر پی در پی و غیر کارشناسی مدیران صنعتی و اقتصادی کشور، ارائه نشدن اطلاعات درباره چگونگی هزینه کردن ۵۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی از سال ۸۴ تاکنون.
نابودی زیر ساختهای اقتصادی و موقعیت گردشگری کشور، از دست دادن بازارهای کشورهای حوزه تمدنی ایران در عراق، افغانستان و آسیای مرکزی، نابودی کشاورزی و صنعت ایران از طریق واردات گسترده و افزایش وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد و بودجه دولت به درآمدهای نفتی نیز در نامه بهمن احمدی امویی به نمایندگان مجلس مورد انتقاد قرار گرفته است.
این روزنامه نگار زندانی با ذکر این موارد و انتقادها، خطاب به نمایندگان مجلس نوشته است که آنچه را آنان و قوه قضاییه گاهی این روزها در باره دولت احمدینژاد میگویند، او و البته تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و اقتصاددانان منتقد در این سالها گفتند و نوشتند.
بهمن احمدی امویی در این نامه همچنین به حمایتهای برخی از نمایندگان مجلس از دولت احمدینژاد اشاره کرده و نوشته است که آنان به عنوان نمایندگان مجلس، جدا از وجدان، باید در برابر ملت و تاریخ نیز پاسخگو باشند.
این روزنامه نگار زندانی همچنین از نماینگان مجلس خواسته است تا از خود بپرسند آن همه حمایتهای به گفته او، قانونی، غیرقانونی، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی، به چه منظور و توسط چه کسانی به محمود احمدینژاد اعطا شده است و او در سایه این چک سفید امضا، چه خدمتی باید ارائه میداد و بابت آن خدمات چه رقمی در آن نوشته است.
آقای احمدی امویی پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و به پنج سال و چهار ماه زندان محکوم شد. این روزنامه نگار منتقد دولت در زندان اوین زندانی است.
به نوشته سایت کلمه، مهمترین اتهام بهمن احمدی امویی، مقالههایی بود که در نقد عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدینژاد و فسادهای مالی برخی از نهادهای وابسته به دولت او نوشته بود.
او در نامه خود به نمایندگان مجلس با عنوان «چه کسی چک سفید امضا به احمدینژاد داد و چرا؟» با انتقاد از عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدینژاد نوشته است که ریاست جمهوریاش در سال ۸۴ با سوء استفادههای عظیم مالی در شهرداری تهران تحت مدیریت او زمینه سازی شد.
این روزنامه نگار اشاره کرده که هزینه این سوء استفاده در حدود ۳۲۵ میلیارد تومان بوده است.
ادعایی که آقای احمدی امویی به آن اشاره کرده، از سوی برخی از چهرههای سیاسی جمهوری اسلامی ایران در طول سالهای اخیر نیز تایید شده است. اما تاکنون به این موضوع رسیدگی قضایی نشده است.
بهمن احمدی امویی در نامه خود همچنین به موارد دیگری از عملکرد دولت احمدینژاد، از جمله تخطی از قانون برنامه پنج ساله سوم و چهارم، ناچیز دانستن مجلس در ارائه ندادن گزارش عملکرد دولت، هزینه کردن بودجه عمرانی سال ۸۵ در شش ماه، دستور به کاهش غیر منطقی، غیر اصولی و غیر کارشناسی نرخ بهره به رغم هشدارهای مکرر اشاره کرده است.
این روزنامه نگار زندانی نتیجه این اقدامات را استفاده از منابع و نقدینگی نظام بانکی توسط نزدیکان و وابستگان به قدرت دانست و در این ارتباط، به پرونده سه هزار میلیارد تومانی اشاره کرد که به گفته او، تنها یکی از قلههای کوه یخ فسادی است که بنیان آن درآن زمان بنا نهاده شد.
افزایش میزان مطالبات نظام بانکی کشور به رقمی چند برابر سال ۸۴، تغییرات شدید و پی در پی نظام بانکی برای کاهش قدرت تصمیم گیری و توان کارشناسی، افزایش وابستگی بانکها به لابیهای سیاسی و دسته بندی گروههای ذی نفوذ، از دیگر انتقادهای آقای احمدی امویی از عملکرد دولت احمدینژاد است.
او نابودی نظام برنامه ریزی و کارشناسی متمرکز کشور در سازمان برنامه و بودجه را یکی از برنامه ریزی شدهترین اقدامات دولت احمدینژاد دانست که هدفی جز نابودی ساختار اقتصادی، صنعتی و فکری کشور نداشته است.
این روزنامه نگار زندانی به موارد دیگری در مورد عملکرد دولت احمدینژاد پرداخته است؛ از جمله، دستکاری غیر قانونی تعرفههای کالاهای وارداتی، تغییر پی در پی و غیر کارشناسی مدیران صنعتی و اقتصادی کشور، ارائه نشدن اطلاعات درباره چگونگی هزینه کردن ۵۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی از سال ۸۴ تاکنون.
نابودی زیر ساختهای اقتصادی و موقعیت گردشگری کشور، از دست دادن بازارهای کشورهای حوزه تمدنی ایران در عراق، افغانستان و آسیای مرکزی، نابودی کشاورزی و صنعت ایران از طریق واردات گسترده و افزایش وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد و بودجه دولت به درآمدهای نفتی نیز در نامه بهمن احمدی امویی به نمایندگان مجلس مورد انتقاد قرار گرفته است.
این روزنامه نگار زندانی با ذکر این موارد و انتقادها، خطاب به نمایندگان مجلس نوشته است که آنچه را آنان و قوه قضاییه گاهی این روزها در باره دولت احمدینژاد میگویند، او و البته تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و اقتصاددانان منتقد در این سالها گفتند و نوشتند.
بهمن احمدی امویی در این نامه همچنین به حمایتهای برخی از نمایندگان مجلس از دولت احمدینژاد اشاره کرده و نوشته است که آنان به عنوان نمایندگان مجلس، جدا از وجدان، باید در برابر ملت و تاریخ نیز پاسخگو باشند.
این روزنامه نگار زندانی همچنین از نماینگان مجلس خواسته است تا از خود بپرسند آن همه حمایتهای به گفته او، قانونی، غیرقانونی، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی، به چه منظور و توسط چه کسانی به محمود احمدینژاد اعطا شده است و او در سایه این چک سفید امضا، چه خدمتی باید ارائه میداد و بابت آن خدمات چه رقمی در آن نوشته است.
استرالیا برای کمک به تسریع در عملیات نجات دهها پناهجویی که کشتی حامل آنان در آبهای اندونزی غرق شد، یک هواپیما و یک کشتی به محل حادثه فرستاده است.
کشتی حامل پناهجویان که بیشتر مسافران آن را پناهجویانی از کشورهای افغانستان و ایران تشکیل می دادند، شامگاه روز شنبه (17 دسامبر) پس از برخورد با یک موج سنگین، غرق شد.گزارش شده که بیش از دوصد نفر بر این کشتی سوار بوده اند و تا کنون گروه های نجات موفق شده اند تنها حدود سی نفر از آنان را نجات دهند.
افرادی که از این حادثه جان سالم بدر برده اند گفته اند که کشتی به مقصد استرالیا در حرکت بود که غرق شد.
استرالیا از کشورهای مورد توجه پناهجویان است که گاه برا ی سفر به آن کشور به عنوان پناهجوی غیرقانونی، از سواحل اندونزی با کشتی عازم استرالیا می شوند.
مقامات استرالیایی علاوه بر کمک به عملیات نجات، گفته اند که ماموران پلیس را نیز به محل می فرستند تا در مورد اینکه چه کسی برنامه سفر این پناهجویان را تنظیم کرده بود تحقیق کنند.
گزارش شده است که این کشتی حدود دو برابر ظرفیت خود مسافر داشته است.
عملیات نجات
این دومین بار ظرف دو ماه اخیر است که کشتی حامل پناهجویان در راه رسیدن به استرالیا غرق می شود.
وزیر کشور استرالیا گفت که عملیات نجات و جستجو کماکان ادامه خواهد یافت.
او گفت: "حالا تقریبا دو روز از غرق شدن کشتی می گذرد، آبهای محل غرق کشتی گرم است، اما شرایط دریا آن به شدت نامناسب است."
هلی کوپترهای اندونزیایی هم همراه با کشتی های نیروی دریایی و قایق های ماهیگیری این کشور، تمامی روز یکشنبه را در جستجوی مسافران کشتی غرق شده سپری کردند.
کسانی که نجات یافته اند چندین ساعت در آب بوده اند و مراقبت پزشکی نیاز داشتند.
برخی از آنها گفتند که برای رسیدن به استرالیا، چندین هزار دلار به دلالان غیرقانونی پرداخته بودند.
ماه گذشته هم حدود پنجاه پناهجو که با کشتی عازم استرالیا بودند با غرق این کشتی، جان خود را از دست دادند.
یک کشتی دیگر پناهجویان نیز در اوایل ماه نوامبر در اندونزی غرق شد و بیش از پنجاه مسافر آن نجات یافتند، اما حدود هفت نفر از مسافران غرق شدند.
سالانه هزاران پناهجو تلاش می کنند به استرالیا برسند و شماری از آنها، به قاچاقچیان انسان در اندونزی پول می دهند تا آنها را به استرالیا انتقال دهند.
در پی درگذشت کیم جونگ ایل، رهبر کره شمالی، رسانه های دولتی کره شمالی آغاز زمامداری رهبر جدید این کشو را اعلام کرده اند.
روز دوشنبه، ۲۸ آذر (۱۹ دسامبر)، تلویزیون دولتی کره شمالی که ساعاتی قبل خبر درگذشت کیم جونگ ایل، "رهبر اعظم" این کشور را گزارش کرده بود، اعلام داشت که کیم جونگ اون، پسر رهبر سابق، با لقب "وارث کبیر" جانشین پدر شده است.کیم جونگ اون سومین نسل از خاندان کیم است که در نظام کمونیستی کره شمالی به رهبری می رسد و قدرت حکومتی را در اختیار می گیرد.
کیم ایل سونگ، نخستین رهبر نظام کمونیستی کره شمالی، هنگام حکومت بر این کشور از عنوان رئیس جمهوری دموکراتیک خلق کره استفاده می کرد اما پس از درگذشت او، کاربرد این لقب، ظاهرا به منظور حفظ حرمت بنیانگذار نظام کمونیستی این کشور، متوقف شد.
کیم جونگ ایل، فرزند کیم ایل سونگ، با لقب "رهبر اعظم" یا رهبر ارشد یا "رهبر محبوب" بر کره شمالی حکومت کرد و به گزارش منابع خبری کره شمالی، روز شنبه درگذشت.
در اطلاعیه ای که در مورد جانشینی کیم جونگ ایل از تلویزیون دولتی کره شمالی خوانده شد آمده است که "مهار ارابه انقلاب عظیم کره را اینک کیم جونگ اون در دست دارد که وارث کبیر آرمان های انقلاب و مرام خود اتکایی کشور و رهبر حزب، ارتش و خلق ماست."
این اطلاعیه می افزاید که "رهبری داهیانه کیم جونگ اون تضمین کننده پیگیری اهداف انقلاب در خلال نسل های متوالی است، اهدافی که کیم ایل سونگ پایه گذاشت و کیم جونگ ایل به پیروزی هدایت کرد."
اطلاعیه رسمی حکومت کره شمالی حاوی جزئیاتی از نحوه انتخاب یا انتصاب رهبر جدید و مراسم احتمالی آغاز زمامداری او نیست.
مانند بسیاری دیگر از جنبه های زندگی در کره شمالی، از جمله شرح حال کیم جونگ ایل، زندگینانه کیم جونگ اون هم چندان روشن نیست و ابهاماتی در آن وجود دارد.
آنچه که در اختیار رسانه های بین المللی قرار دارد حاکی از آن است که کیم جونگ اون در سال ۱۹۸۳ یا ۱۹۸۴ از همسر کیم جونگ ایل به نام کو یانگ هی، به دنیا آمد و سومین و کوچکترین پسر رهبر سابق کره شمالی است و منابع رسمی کره شمالی روز ۸ ژانویه سال ۱۹۸۴ را روز تولد او ذکر کرده اند.
ظاهرا کیم جونگ اون جوان در اواخر دهه ۱۹۹۰ برای فراگیری زبان انگلیسی با نام مستعار برای مدتی کوتاه در مدرسه ای در سوئیس به تحصیل پرداخت اما از جزئیات زندگی او پس از این زمان اطلاعی در دست نیست.
پیشتر گفته می شد که احتمالا پس از کیم جونگ ایل، پسر بزرگ او به نام کیم جون نام رهبری کره شمالی را در دست خواهد گرفت اما به دلایلی، این تصمیم عملی نشد و دو سال پیش، رسانه های کره جنوبی نوشتند که شایع شده رهبر کره شمالی کیم جونگ اون را به جانشینی برگزیده است.
جانشینی جونگ اون
در ماه های بعد، گزارش های پراکنده ای از حضور کیم جونگ اون در برخی مراسم دولتی انتشار یافت و بعدها خبرگزاری رسمی کره شمالی اعلام کرد که وی به درجه ژنرالی ارتش خلق کره منصوب شده است.در پائیز سال گذشته، رسانه های خبری کره شمالی گزارش کردند که کیم جونگ اون همراه با پدرش در مراسم شصت و پنجمین سالگرد تاسیس حزب کارگران کره شمالی شرکت کرده و این خبر به عنوان تاییدی بر انتخاب او به جانشینی رهبر وقت کره شمالی تلقی شد.
رسانه های دولتی کره شمالی در گزارش های خود از کیم جونگ اون به عنوان فردی با نبوغ استثنایی نظامی ستایش کرده اند که نشان می دهد انتخاب او از حمایت کامل ارتش، که یکی از نهادهای تعیین کننده در نظام حکومتی کره شمالی محسوب می شود، برخوردار بوده است.
در عین حال، این نکته نیز قابل انکار نیست که کیم جونگ اون در حالی قدرت مطلقه در کره شمالی را در دست می گیرد که تجربه چندانی در حکومتگری ندارد و مشخص نیست که چه افراد و نهادهایی احتمالا خواهند توانست از طریق نفوذ بر این رهبر جوان، قدرت واقعی را در اختیار بگیرند.
تا کنون حکومتگران کره شمالی به منظور جلوگیری از بروز هر گونه تحول سیاسی، این کشور را در انزوای کامل قرار داده اند، معلوم نیست که آیا تغییر رهبری باعث گشایشی هر چند اندک در فضای سیاسی این کشور خواهد شد یا نه.
در سال های اخیر، مقامات کره شمالی از آزمایش تسلیحات اتمی در این کشور خبر داده اند و کارشناسان نظامی معتقدند که ارتش کره شمالی از توانایی موشکی قابل توجهی هم برخوردار است.
تغییر رهبری در کره شمالی، روی کار آمدن رهبری بی تجربه و روشن نبودن روند تحولات آتی در این کشور و تاثیر آن بر ثبات منطقه باعث نگرانی در بازارهای مالی شرق آسیا شده و در معاملات روز دوشنبه، شاخص بهای سهام در اکثر این بازارها به شدت تنزل کرد.
دولت کره جنوبی، که از دید حکومت کره شمالی، متحد اصلی آمریکا در منطقه و در نتیجه، یکی از دشمنان عمده "خلق کره" محسوب می شود، اعلام کرده است که به منظور مقابله با حوادث احتمالی، نیروهای خود را به حالت آماده باش در آورده است.
لی میون باک، رئیس جمهوری کره جنوبی، از مردم این کشور خواسته است تا آرامش خود را حفظ کنند و از بروز واکنش های غیر متعارف نسبت به تحولات اخیر کره شمالی خودداری ورزند.
دفتر رئیس جمهوری کره جنوبی گفته است که وی در تماس تلفنی با باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، تحولات احتمالی منطقه را مورد گفتگو قرار داده است.
دولت ژاین تاکید کرده است که برای مقابله با هر گونه تحولات جدید آمادگی دارد و وزارت خارجه چین، با صدور بیانیه ای، مراتب تاثر خود از درگذشت کیم جونگ ایل را ابراز داشته است.
جمهوری اسلامی از جمله کشورهای جهان است که همواره با حکومت کره شمالی روابط و همکاری نزدیکی داشته در حالیکه از روابط گسترده اقتصادی با کره جنوبی نیز برخوردار بوده است.
وزارت کشور ایران اعلام کرده است که ۹۰۰ هزار پناهجوی غیرقانونی در ایران حضور دارند و باید تا سه ماه دیگر زمینه را برای بازگشت خود و خانواده های شان به افغانستان، فراهم کنند.
محمد تهوری، مدیرکل اتباع بیگانه در وزارت کشور ایران در یک گفت وگوی اختصاصی با خبرگزاری مهر گفته است که سرپرست خانواده های افغان بدون هراس از ابطال کارت اقامت خود در ایران می توانند، در مدت سه ماه آینده به افغانستان بروند و در آنجا شرایط را برای بازگشت و زندگی خانواده های خود فراهم کنند.این مقام ایرانی گفته است، برای هر فردی که به صورت داوطلبانه بخواهد به کشورش بازگردد، ۱۵۰ دلار از سوی کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان داده خواهد شد و اسباب و اثاثیه آنها نیز تا مرز افغانستان و ایران منتقل خواهد شد.
قرار بود در پایان سال ۲۰۱۱ میلادی، اجلاس چهار جانبه، ایران، پاکستان، افغانستان و ژاپن با موضوع بررسی وضعیت پناهجویان افغان و پاکستانی در توکیو برگزار شود.
اما آقای تهوری گفته است این اجلاس در توکیو برگزار نخواهد شد و قرار است در یکی دیگر از کشورهای آسیایی برگزار شود.
بازگشت پناهجویان افغان از ایران در سالهای گذشته از جدی ترین مشکلات دولت افغانستان بوده است.
ادامه نا امنی و بیکاری از مهم ترین عواملی است که سبب شده است که شماری از افغانها نتوانند به کشور خود باز گردند.
در نخستین سالهای بعد از سقوط طالبان، شمار زیادی از افغانها از ایران و همچنین از پاکستان باز گشتند و بیشتر آنها در شهر های هرات، کابل و مزار مقیم شدند. اما روند بازگشت آنها به دلیل عدم فرصت های کاری و ادامه نا امنی متوقف شد.
در افغانستان وزارتی به نام "وزارت امور مهاجرین" وجود دارد و کار این وزارت سازمان دادن به امور پناهجویانی است که از کشورهای دیگر به افغانستان باز می گردند.
این وزارت بارها اعلام کرده است که در هماهنگی با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد تلاش می کند زمینه را برای بازگشت شهروندانش از ایران و افغانستان فراهم کند اما از کشورهای میزبان از جمله ایران و پاکستان، خواسته است تا فراهم شدن شرایط برای بازگشت همه این پناهجویان، مدارا کند.
ابتکار شجاعانه نوری زاد برای فراخوان نامه نگاری به رهبری
فراخوان محمد نوری زاد برای نهضت ارسال نامه های انتقادی به رهبری جمهوری اسلامی، تحرکی به فضای سياسی کشور بخشيده است.
شجاعت وی در نگارش نامه های ۱۵ گانه به آقای خامنه ای و به چالش طلبيدن جدی عملکرد مجموعه های زير نظر وی و نتايج عملکرد کلی حکومت از حوزه هايی است که خط قرمز حکومت محسوب می شود و نيرو های امنيتی و فعال در ساختار سرکوب حساسيت ويژه ای نسبت به آن دارند.
نوری زاد با ابتکار عمل هوشمندانه هم فضيلتی ماندگار از خود بر جای گذاشت و هم در افزايش شيب تغيير فضای اعتراضات به سمت رهبری نقش موثری ايفا کرد.
پس از روشن شدن علائم اوليه افول جنبش اصلاحی دوم خرداد و پس رفتن پتانسيل آن در برابر مقاومت و کارشکنی های بخش های انتصابی و تنگنا های ساختاری، از سوی عده ای ضرورت نقد علنی و مستقيم رهبری مطرح شد. اما اکثر اصلاح طلب ها در آن زمان با آن مخالفت کردند و کماکان ترجيح دادند که يا حسن نظر به رهبری را حفظ کنند و امکان اصلاح و تاثير گذاری مثبت بر وی را شدنی بپندارند و يا برخی ديگر هزينه اين کار را سنگين قلمداد می کردند که مقرون به صرفه نيست.
اما اين روند اگر چه از سوی تک چهره ها آغاز شد ولی به مرور با توجه به فرماندهی رهبری در شکست دادن جنبش اصلاحات و سرکوب خونين و بی رحمانه جنبش سبز، شيب مثبت و صعودی يافت.
اينک محمد نوری زاد شتابی چشمگير به اين حرکت بخشيده است. از ديد برخی از کنشگران سياسی خطاب قرار دادن رهبری توسط وی امتداد روند تکاملی جنبش سبز است. پس از سخنان مايوس کننده آقای خامنه ای و تصميم وی برای دفاع از نتيجه انتخابات جنجالی و مخدوش ۱۳۸۸ و مقاومت در برابر ابطال آن به تدريج شعار «مرگ بر ديکتاتور» طنين بلندی در راهپيمايی ها و تجمعات پيدا کرد.
اما برخی ديگر نکوهش مستقيم و نقادی رهبری را با سياست ورزی متعارف در تعارض می بينند که هزينه های زائدی را بر جنبش دموکراسی خواهی تحميل می کند.
در حرکتی همسو مصطفی تاج زاده در تلاشی شجاعانه از درون زندان مسئوليت برگزاری انتخابات مهندسی شده وغير موثر مجلس نهم را بر دوش رهبری گذاشت. بدين ترتيب به نظر می رسد که ممکن است آماج قرار دادن رهبری در افق آينده جنبش تغيير خواهی تبديل به روند مسلط شود. اين اتفاق اگر بيفتد شباهت بالايی با تجربه بهار عربی خواهد داشت که معترضين و نيرو های مخالف استبداد خواهان کنار رفتن راس هرم قدرت چون بن علی، مبارک، قذافی، علی عبدالله صالح شدند و اينک در سوريه نيز تقاضای خروج بشار اسد از قدرت خواست اول معترضين است.
از ابتدای تشکيل جمهوری اسلامی، اعتراض و نقد علنی به ولی فقيه به يک تابو تبديل شد. به عبارت ديگر وجه استبدادی و اقتدار گرای حکومت ايجاب می کرد که ستون فقرات آن از گزند اعتراض و پاسخگويی در امان باشد. از اين رو بر خلاف قانون اساسی، مجلس خبرگان به شيوه نهادی عقيم شد و با فرمايشی شدن از ايفای کارکرد ذاتی خود باز ماند. محور ديگر ايجاد جايگاه معصوم برای رهبری، اعمال عقوبت و مجازات سنگين برای کسانی بود که شجاعت به خرج داده و از اين خط قرمز عبور کنند.
در اين ميان پاره ای از اصول فقهی مثل ضرورت «نصيحت به ائمه مسلمين» و «امر به معروف و نهی از منکر» که شامل حاکم مسلمين نيز می شود و حتی ثواب بالای فضيلت اعتراض به حاکم جائر مورد بی توجهی قرار گرفت. آيت الله خمينی حرف خود را نيز زير پا گذاشت که زمانی در توجيه استبدادی نبودن ولی فقيه گفت: «اگر ولی فقيه قدم کج بگذارد مردم جلوی انحرافش را می گيرند و وی در صورت ظلم و ستم صلاحيت خود را از دست می دهد.»
در دوران آيت الله خمينی، فضا آن چنان سنگين بود که کمتر کسی جرات انتقاد علنی از وی را به خود می داد. البته خصلت کاريزماتيک وی نيز در اين ميان بی تاثير نبود. اما معدود کسانی که تلويحا عملکرد حکومت وی را زير سئوال بردند، به شدت تنبيه شدند. ماجراهای غم انگيز آيت الله العظمی شريعتمداری و آيت الله قمی، نمونه هايی از برخورد های صورت گرفته هستند. حتی انتقادات غير علنی آيت الله منتظری که از نزديک ترين حلقه های خودی ها بود، با عزل و تحقيری شديد پاسخ گرفت.
در دوره رهبری آقای خامنه ای حجم انتقادهای علنی گسترش کمی و کيفی پيدا کرد. سعيدی سيرجانی از نخستين کسانی بود که شهامت به خرج داد و باب گفت و گوی انتقادی را با رهبر گشود و تهديد ها نيز وی را از ادامه کار باز نداشت و به استقبال نوشيدن جام شوکران شتافت. قتل فجيع وی پيغامی به جامعه بود تا سنگينی هزينه برخورد انتقادی به رهبری مشخص شود.
اما اين تهديدها کار ساز نيفتاد و افراد ديگری به اعتراض علنی به رهبری پرداختند و تاوان بی باکی خود را نيز پرداختند. نخست آيت الله العظمی منتظری بود که حصری ده ساله، تخريب گسترده منزل وهتاکی بی سابقه ای را برای سخنرانی انتقادی خود به رهبری در سال ۱۳۷۶ متحمل نمود.
عبدالکريم سروش، محسن سازگارا، اکبر گنجی، فعالان جنبش دانشجويی، قاسم شعله سعدی، عيسی سحرخيز، دکتر يدالله سحابی، عزت الله سحابی، حجت الاسلام مهدی کروبی، احمد قابل، احمد زيد آبادی، آيت الله سيد جلال طاهری و ... ديگر کسانی بودند که هر يک به نوعی به صورت مستقيم ايراداتی را نسبت به عملکرد رهبری مطرح ساختند.
در بين آنها اکبر گنجی پا را از انتقاد فراتر گذاشت و در سال ۱۳۸۴ از درون زندان اوين خواسته «خامنه ای بايد برود» را مطرح کرد. مجيد توکلی دانشجوی دانشگاه امير کبير در دوران جنبش سبز به شکل صريح منشاء مشکلات را رهبری جمهوری اسلامی معرفی نمود. او اکنون در زندان تاوان اين فاش گويی خود را پرداخت می کند.
گسترش انتقادات علنی از رهبری جمهوری اين پتانسيل را دارد تا جايگاه ولی فقيه را عادی سازد و بدين ترتيب سنت مجازات سنگين منتقدان رهبری دستخوش تغيير گردد. اين تغيير به نوبه خود باعث می شود هزينه اعتراض به رهبری کاهش يافته و در نتيجه آسيبی جدی به ساخت مطلقه قدرت وارد آيد. اين نکته چرايی هزينه بالای نقادی رهبری را روشن می سازد.
محمد نوری زاد به زعم خود و جمع مهمی از نيرو های سياسی اپوزيسيون، نقطه کانونی معضلات سياسی و ستون فقرات استبداد دينی را نشانه گرفته است. منتها اين نقطه به صورت توامان، صفت فردی و حقوقی ولی فقيه را در بر می گيرد. در اصل جايگاه ولی فقيه، اختيارات بی حد و حصر و تقدس بخشيدن به آن باعث می شود که هر فردی در اين جايگاه کم و بيش به وضعيت کنونی کنونی آقای خامنه ای برسد.
البته در عين حال تاثير ويژگی های فردی را نيز نمی توان ناديده گرفت. ويژگی های شخصيتی روحانی که در جايگاه ولی فقيه قرار می گيرد در برونداد اين نهاد موثر است. از اين رو چه بسا سقف نظام جمهوری اسلامی بر اساس مواضع شخص ولی فقيه، قبض و بسط می يابد. ولی عامل اصلی انسداد سياسی، نهاد ولايت فقيه است که با گريز از نظارت پذيری و پاسخگويی، انباشت قدرت مطلقه و پوشيده شدن در هاله ای از تقدس جلوی گردش قدرت را می گيرد.
افزايش اعتراضات و انتقادات علنی به رهبری در عين حال نشانگر افول اقتدار وی نيز هست. به نظر می رسد هيبت اقتداری که دستگاه های امنيتی، تبليغاتی، رسانه ای، روحانی و سياسی جمهوری اسلامی در ۲۲ سال اخير سعی کرده اند برای آقای خامنه ای برقرار سازند، فرو ريخته است.
-----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
شجاعت وی در نگارش نامه های ۱۵ گانه به آقای خامنه ای و به چالش طلبيدن جدی عملکرد مجموعه های زير نظر وی و نتايج عملکرد کلی حکومت از حوزه هايی است که خط قرمز حکومت محسوب می شود و نيرو های امنيتی و فعال در ساختار سرکوب حساسيت ويژه ای نسبت به آن دارند.
نوری زاد با ابتکار عمل هوشمندانه هم فضيلتی ماندگار از خود بر جای گذاشت و هم در افزايش شيب تغيير فضای اعتراضات به سمت رهبری نقش موثری ايفا کرد.
پس از روشن شدن علائم اوليه افول جنبش اصلاحی دوم خرداد و پس رفتن پتانسيل آن در برابر مقاومت و کارشکنی های بخش های انتصابی و تنگنا های ساختاری، از سوی عده ای ضرورت نقد علنی و مستقيم رهبری مطرح شد. اما اکثر اصلاح طلب ها در آن زمان با آن مخالفت کردند و کماکان ترجيح دادند که يا حسن نظر به رهبری را حفظ کنند و امکان اصلاح و تاثير گذاری مثبت بر وی را شدنی بپندارند و يا برخی ديگر هزينه اين کار را سنگين قلمداد می کردند که مقرون به صرفه نيست.
اما اين روند اگر چه از سوی تک چهره ها آغاز شد ولی به مرور با توجه به فرماندهی رهبری در شکست دادن جنبش اصلاحات و سرکوب خونين و بی رحمانه جنبش سبز، شيب مثبت و صعودی يافت.
اينک محمد نوری زاد شتابی چشمگير به اين حرکت بخشيده است. از ديد برخی از کنشگران سياسی خطاب قرار دادن رهبری توسط وی امتداد روند تکاملی جنبش سبز است. پس از سخنان مايوس کننده آقای خامنه ای و تصميم وی برای دفاع از نتيجه انتخابات جنجالی و مخدوش ۱۳۸۸ و مقاومت در برابر ابطال آن به تدريج شعار «مرگ بر ديکتاتور» طنين بلندی در راهپيمايی ها و تجمعات پيدا کرد.
اما برخی ديگر نکوهش مستقيم و نقادی رهبری را با سياست ورزی متعارف در تعارض می بينند که هزينه های زائدی را بر جنبش دموکراسی خواهی تحميل می کند.
در حرکتی همسو مصطفی تاج زاده در تلاشی شجاعانه از درون زندان مسئوليت برگزاری انتخابات مهندسی شده وغير موثر مجلس نهم را بر دوش رهبری گذاشت. بدين ترتيب به نظر می رسد که ممکن است آماج قرار دادن رهبری در افق آينده جنبش تغيير خواهی تبديل به روند مسلط شود. اين اتفاق اگر بيفتد شباهت بالايی با تجربه بهار عربی خواهد داشت که معترضين و نيرو های مخالف استبداد خواهان کنار رفتن راس هرم قدرت چون بن علی، مبارک، قذافی، علی عبدالله صالح شدند و اينک در سوريه نيز تقاضای خروج بشار اسد از قدرت خواست اول معترضين است.
از ابتدای تشکيل جمهوری اسلامی، اعتراض و نقد علنی به ولی فقيه به يک تابو تبديل شد. به عبارت ديگر وجه استبدادی و اقتدار گرای حکومت ايجاب می کرد که ستون فقرات آن از گزند اعتراض و پاسخگويی در امان باشد. از اين رو بر خلاف قانون اساسی، مجلس خبرگان به شيوه نهادی عقيم شد و با فرمايشی شدن از ايفای کارکرد ذاتی خود باز ماند. محور ديگر ايجاد جايگاه معصوم برای رهبری، اعمال عقوبت و مجازات سنگين برای کسانی بود که شجاعت به خرج داده و از اين خط قرمز عبور کنند.
در اين ميان پاره ای از اصول فقهی مثل ضرورت «نصيحت به ائمه مسلمين» و «امر به معروف و نهی از منکر» که شامل حاکم مسلمين نيز می شود و حتی ثواب بالای فضيلت اعتراض به حاکم جائر مورد بی توجهی قرار گرفت. آيت الله خمينی حرف خود را نيز زير پا گذاشت که زمانی در توجيه استبدادی نبودن ولی فقيه گفت: «اگر ولی فقيه قدم کج بگذارد مردم جلوی انحرافش را می گيرند و وی در صورت ظلم و ستم صلاحيت خود را از دست می دهد.»
در دوران آيت الله خمينی، فضا آن چنان سنگين بود که کمتر کسی جرات انتقاد علنی از وی را به خود می داد. البته خصلت کاريزماتيک وی نيز در اين ميان بی تاثير نبود. اما معدود کسانی که تلويحا عملکرد حکومت وی را زير سئوال بردند، به شدت تنبيه شدند. ماجراهای غم انگيز آيت الله العظمی شريعتمداری و آيت الله قمی، نمونه هايی از برخورد های صورت گرفته هستند. حتی انتقادات غير علنی آيت الله منتظری که از نزديک ترين حلقه های خودی ها بود، با عزل و تحقيری شديد پاسخ گرفت.
در دوره رهبری آقای خامنه ای حجم انتقادهای علنی گسترش کمی و کيفی پيدا کرد. سعيدی سيرجانی از نخستين کسانی بود که شهامت به خرج داد و باب گفت و گوی انتقادی را با رهبر گشود و تهديد ها نيز وی را از ادامه کار باز نداشت و به استقبال نوشيدن جام شوکران شتافت. قتل فجيع وی پيغامی به جامعه بود تا سنگينی هزينه برخورد انتقادی به رهبری مشخص شود.
اما اين تهديدها کار ساز نيفتاد و افراد ديگری به اعتراض علنی به رهبری پرداختند و تاوان بی باکی خود را نيز پرداختند. نخست آيت الله العظمی منتظری بود که حصری ده ساله، تخريب گسترده منزل وهتاکی بی سابقه ای را برای سخنرانی انتقادی خود به رهبری در سال ۱۳۷۶ متحمل نمود.
عبدالکريم سروش، محسن سازگارا، اکبر گنجی، فعالان جنبش دانشجويی، قاسم شعله سعدی، عيسی سحرخيز، دکتر يدالله سحابی، عزت الله سحابی، حجت الاسلام مهدی کروبی، احمد قابل، احمد زيد آبادی، آيت الله سيد جلال طاهری و ... ديگر کسانی بودند که هر يک به نوعی به صورت مستقيم ايراداتی را نسبت به عملکرد رهبری مطرح ساختند.
در بين آنها اکبر گنجی پا را از انتقاد فراتر گذاشت و در سال ۱۳۸۴ از درون زندان اوين خواسته «خامنه ای بايد برود» را مطرح کرد. مجيد توکلی دانشجوی دانشگاه امير کبير در دوران جنبش سبز به شکل صريح منشاء مشکلات را رهبری جمهوری اسلامی معرفی نمود. او اکنون در زندان تاوان اين فاش گويی خود را پرداخت می کند.
گسترش انتقادات علنی از رهبری جمهوری اين پتانسيل را دارد تا جايگاه ولی فقيه را عادی سازد و بدين ترتيب سنت مجازات سنگين منتقدان رهبری دستخوش تغيير گردد. اين تغيير به نوبه خود باعث می شود هزينه اعتراض به رهبری کاهش يافته و در نتيجه آسيبی جدی به ساخت مطلقه قدرت وارد آيد. اين نکته چرايی هزينه بالای نقادی رهبری را روشن می سازد.
محمد نوری زاد به زعم خود و جمع مهمی از نيرو های سياسی اپوزيسيون، نقطه کانونی معضلات سياسی و ستون فقرات استبداد دينی را نشانه گرفته است. منتها اين نقطه به صورت توامان، صفت فردی و حقوقی ولی فقيه را در بر می گيرد. در اصل جايگاه ولی فقيه، اختيارات بی حد و حصر و تقدس بخشيدن به آن باعث می شود که هر فردی در اين جايگاه کم و بيش به وضعيت کنونی کنونی آقای خامنه ای برسد.
البته در عين حال تاثير ويژگی های فردی را نيز نمی توان ناديده گرفت. ويژگی های شخصيتی روحانی که در جايگاه ولی فقيه قرار می گيرد در برونداد اين نهاد موثر است. از اين رو چه بسا سقف نظام جمهوری اسلامی بر اساس مواضع شخص ولی فقيه، قبض و بسط می يابد. ولی عامل اصلی انسداد سياسی، نهاد ولايت فقيه است که با گريز از نظارت پذيری و پاسخگويی، انباشت قدرت مطلقه و پوشيده شدن در هاله ای از تقدس جلوی گردش قدرت را می گيرد.
افزايش اعتراضات و انتقادات علنی به رهبری در عين حال نشانگر افول اقتدار وی نيز هست. به نظر می رسد هيبت اقتداری که دستگاه های امنيتی، تبليغاتی، رسانه ای، روحانی و سياسی جمهوری اسلامی در ۲۲ سال اخير سعی کرده اند برای آقای خامنه ای برقرار سازند، فرو ريخته است.
-----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.