پاتک احمدی نژاد به انتقاد از واردات دولتی:
باید مراقب بود که عدهاي به عنوان واردات كالايي خاص، كالاهاي غير ضروري وارد كشور نكنند
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: سياسي
رييسجمهور گمرك را مرزبان استقلال و پيشرفت كشور دانست و گفت: گمرك مسوول مرزباني اقتصاد كشور است و همه دستگاههاي مرتبط بايد اقدامات خود را با گمرك هماهنگ كنند.
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دكتر محمود احمدينژاد صبح امروز (شنبه) در مراسم تشريح "روند پيشرفت طرح تحول در نظام گمركي كشور" ... گفت: قانوني به روز و شفاف براي اصلاح بخش گمرك كشور آماده شده است و دولت خود را موظف ميداند كه به طور كامل از روند اجراي اين قانون حمايت كند تا به سرعت عملياتي شود. مسوولان گمرك كشور نيز بايد با پيگيريهاي مستمر، تلاش كنند كه گمرك كشور شفاف و سالم بوده و به گونهاي فعاليت كند كه هيچ كس نتواند از مرزها و خلاء مقررات و قوانين تخلف کرده و حتي كسي احتياج پيدا نكند كه به دنبال قاچاق كالا باشد.
رييسجمهور با تاكيد بر لزوم استقرار مديريتي واحد در كل گمركات كشور، اظهار كرد: گمرك مسوول مرزباني اقتصادي است و همه دستگاههاي مرتبط كشور حتي استاندارد نيز بايد خود را با گمرك هماهنگ كنند.
احمدينژاد با اشاره به اينكه «اقدامات دولت ضربتي، انقلابي و دقيق است» اظهار كرد: عدهاي دولت را به اقدامات غير عالمانه و شتابزده متهم ميكنند در حالي كه دولت معتقد است و تجربه نيز نشان داده كه با توجه به وجود نيروي انساني بااستعداد و همت بلند در كشور ميتوان اقدامات اساسي و تحولي را به سرعت عملياتي كرد.
...
احمدينژاد خاطرنشان كرد: عدهاي تصور ميكنند كه تبادل تجاري فقط شامل بخش صادرات ميشود و نسبت به واردات ذهنيت منفي دارند، در حالي كه صادرات و واردات از عوامل اصلي پيشرفت جهاني و تامين صلح، امنيت و رفاه جهاني است. خداي متعال به هر ملتي داشتههايي عطا كرده تا به واسطه تبادل آن با هم ارتباط داشته باشند.
رييسجمهور با تاكيد بر اينكه «اگر صادرات و واردات بر اساس نظم و دقت نباشد به زيان منافع ملي است» گفت: بايد به طور دقيق مشخص باشد كه چه نوع كالا و به چه حجمي وارد و صادر ميشود تا بتوان بر اساس آن برنامهريزي كرد.
...
رييسجمهور با تاكيد بر رعايت كامل قانون و مقررات در گمرك كشور تصريح كرد: متاسفانه عدهاي منافع خود را در راستاي منافع ملي تعريف نميكنند؛ بهترين ملت و اقتصاد جايي است كه آحاد مردم منافع شخصي خود را در راستاي منافع ملي تعريف كنند و ملتي موفق است كه همه استعدادها و توانمنديهاي خود را همافزا و در يك راستا به كار گيرد.
احمدينژاد با بيان اينكه «عدهاي به دنبال دور زدن قوانين و اعمال فشار هستند و متاسفانه بعضا تخلفات را تزيين كرده و اسامي ديگري به منظور تطهير روي آن ميگذارند» گفت: با توجه به حجم تبادل كالا در مرزهاي گمركي كشور ممكن است در بخش كنترل كالا اشتباهاتي به وجود آيد و يا عدهاي به عنوان واردات كالايي خاص، كالاهاي غير ضروري وارد كشور كنند كه بايد به دقت اينگونه موارد كنترل شود. البته اميدوارم اينگونه افراد هم اين دست اقدامات خود را كنار بگذارند چراكه دور زدن و تخلف از قانون در حقيقت برداشتن از جيب ملت بوده و كار درستي نيست.
احمدينژاد با اشاره به اقداماتي از جمله تاسيس موسسات خيريه و توجيهات مختلف براي دور زدن قانون، گفت: بهتر است برخي از نهادهاي اقتصادي به اصطلاح مردمي، به جاي دور زدن قانون ساختارها و رفتار خود را اصلاح كنند.
رييسجمهور گفت: بايد به سرعت بخش گمرك كشور با بخشهاي بانكي و مالياتي ارتباط برقرار كنند، در چنين صورتي مسير بخش عمدهاي از تخلفات و سوءاستفادهها از قانون گرفته خواهد شد، البته ممكن است در روند اصلاحات عدهاي هياهو و جار و جنجال به پا كنند كه نبايد از آن نگراني داشت.
انتهاي پيام
با شکایت مهرداد بذرپاش؛حبس و شلاق در انتظار یکی از حامیان دولت
قانون
سردبیر سابق یکی از سایتهای حامی دولت به حبس و شلاق محکوم شد.
به گزارش خبرنگار قانون، امیرطاهر حسینخان سردبیر سابق سایت حقیقتنیوز یکی از سایتهای حامی دولت با شکایت مهرداد بذرپاش رئیس وقت سازمان ملی جوانان از سوی شعبه 1057 دادگاه عمومی جزایی تهران به سه ماه و یک روز حبس و تحمل 30 ضربه شلاق محکوم شد.
گفته میشود این حکم به صورت غیابی صادر اما از سوی اجرای احکام، برای اجرای حکم با نامبرده تماس گرفته شده است.
سایت محافظهکار «جهاننیوز» خبر داد:
نارضایتی گسترده از فیلترینگ افسار گسیخته
این سایت روز شنبه (۲۶ آذر) با انتقاد از گسترش دامنه فیلترینگ در ایران٬ نوشته است: «تصور فیلتر شدن سایتهای رسمی داخلی در آیندهای نزدیک هم تصوری عجیب نیست.»
این سایت محافظهکار افزوده است فیلترینگ بیبرنامه «در ماههای اخیر کرکره بسیاری از سایتهای مفید و غیرسیاسی هم پایین کشیده» و نارضایتیهای گستردهای را فراهم آورده است.
به نوشته جهاننیوز «دهان سیستم فیلترینگ برای بلعیدن سایتهای مطلوب و اثرگذار آنقدر گشوده شده که گویا کاربران اقشار مختلف اعتراض به این واقعیت را امری بیثمر میپندارند.»
این سایت در ادامه نوشته است٬ آن دسته از رسانههای محافظهکاری که طی این مدت از سیستم فیلترینگ انتقاد کردهاند از سوی کمیته فیلترینگ تهدید شدهاند.
۱۰ روز پیش نیز سایت «الف» سیستم فیلترینگ در ایران را «مردمآزار» و «غیرمنطقی» دانسته٬ از استفاده فیلترشکن در ادارات دولتی و دانشگاهها خبر داده و از مقامهای مسئول خواسته بود «ماشین بزرگ نارضایتیساز فیلترینگ» را اصلاح کنند.
در ایران آنطور که مقامهای جمهوری اسلامی اعلام کردهاند بیش از پنج میلیون سایت اینترنتی فیلتر است.
فیلترینگ در جمهوری اسلامی بعد از آغار اعتراضها به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دامنه گستردهتری پیدا کرده است.
۲۱ تیر ماه امسال نیز یک منبع آگاه در وزارت ارتباطات و فنآوری اطلاعات از نصب و تست یک سیستم فیلترینگ جدید برای موتورهای جستجوی گوگل و یاهو خبر داده بود.
هفتهخوانی...نماز عبادی-سیاسی «سیزده به در» در مصلی
به نظر من هم یا باید بساط سیزده به در را به کل جمع کنند و تعطیلش کنند، البته نه! یعنی تعطیلش نکنند، آزادش کنند و یا یک سری سنتهای مناسب با شأن و شئون جمهوری اسلامی به آن اضافه کنند. مثلا نماز عبادی- سیاسی «سیزده به در» در مصلی تهران برگزار کنند و جنتی هم خطبه سیزده به در بخواند و از حمله ددمنیشینا به کاهو سکنجبین در این روز انتقاد کند.
این روزها همه تسخیر میکنند شما چهطور؟
ظاهراً این «تسخیر» اخیر بدجوری به مزاج برادران ساندیسزاده خوش نشسته است. هر چه باشد اگر این تسخیر مثل آن تسخیر در کوتاه مدت آب و نانی برای تسخیرکنندگان نداشت اما دستکم این بچه بسیجیها که تا پیش از آن تنها دلخوشیشان همان ایست بازرسیهای پنجشنبه شبها و گیردادن به دختر و پسرها بود، چند روزی عکس شان در صدر اخبار خبرگزاریها و رسانههای داخل و به ویژه خارج از کشور بود و کلی برای رفیق رفقای خود پز دادند و کلاس گذاشتند.
تازه این از جنبه معنوی بود و از جنبه غیر معنوی در خبرهای درگوشی هم گفته میشد که ساعاتی پس از غارت سفارت انگلیس یکی از بسیجیهای دانشگاه تهران در حال انتقال یک مونیتور ۱۷ اینچ (به این بزرگی) به اتاقش در خوابگاه کوی دانشگاه مشاهده شده است.
اما این سایت رجا نیوز، که توسط تعدادی از همان تسخیرکنندگان اداره میشود هفته پیش که هیچ جایی را برای تسخیر پیدا نکرده بود و گیر سه پیچ داده به وزارت امور خارجه احمدینژاد بدبخت، و با ابراز خشم از عذرخواهی وزارت خارجه از حمله به سفارت انگلستان توصیه کرد که وزارت خارجه جمهوری اسلامی به «تسخیر نیروهای انقلابی و مومن کشور» در آید.
رجانیوز با طرح این پرسش بنیادی که «بهتر نیست در این شرایط، به جای حمله به لانه روباه پیر، پیشانی دستگاه دیپلماسی کشور به تسخیر نیروهای انقلابی و مومن کشور در آمده و در یکی از مهمترین وزارتخانه کشور، طرحی نو در انداخته شود؟» نوید روزهایی خوب و آفتابی همراه با یک تودهی پرفشار از سمت غرب به شرق دستگاه دیپلماسی کشور را داده است.
صادرات غیرنفتی
در شرایطی که وضعیت صادرات اقلام غیرنفتی نظیر پسته، چای، زعفران و خاویار به شدت "دیریم ریم دارام" شده و با این که ۹۵ درصد زعفران دنیا در ایران تولید میشود اما در صادرات زعفران به زور تکماده و من بمیرم تو بمیری، هشتم هستیم! اما خدا رو شکر در صادرات اقلام دیگر توفیقاتی را کسب کردهایم.
جانم برایتان بگوید که تارنمای «فتنه نیوز» (تو را به ابوالفضل این اسم است که برای این سایت انتخاب کردهاند؟) هفته گذشته با انتشار مطلبی از «صادرات زهرا رهنورد به افغانستان» خبر داد.
باور کنید ما هم مثل شما این خبر را که خواندیم هول و ولا برمان داشت که نکند راستی راستی خانم رهنورد هم از کشور خارج شده و الان در افغانستان منتظر پیش مصاحبه دوم با UN است.
اما بعد که بیشتر خواندیم بیشتر مشعوف شدیم و دو زاریمان افتاد که این سایت از خدا بیخبر قصدش کنایه به انتخاب یک زن افغانی یه عنوان یکی از چهرههای برترسال جهان از سوی مجله فارین پالیسی است.
فتنه نیوز (خدا وکیلی خیلی اسم ضایعی دارد) نوشته بود که: «انتخاب این زن در میان یک صد متفکر جهان که بی بی سی را بسیار به وجد آورد، از سوی مجله فارین پالیسی آمریکا صورت پذیرفته؛ همان نشریه ای که در اوج فتنه، زهرا رهنورد همسر میر حسین موسوی را به عنوان سومین متفکر جهان معرفی کرد که البته انتقادها و سروصداهای بسیاری را نیز در میان محافل علمی به راه انداخت».
بشه پیوند با انحراف بین المللی شد
سه سال بعد از ازدواج پسر احمدی نژاد و دختر رحیم مشایی که در واقع آغاز «انحراف رسمی» احمدینژاد در اثر پیوند با جریان انحرافی بود (البته «انحراف غیررسمی» برمی گردد به زمان استانداری احمدی نژاد در اردبیل و آشناییاش با اسفندیار که آن زمان در سمت رئیس ستاد مبارزه با بحران مناطق غرب کشور با اسم مرتضی محب الاولیا مردم را منحرف میکرد) گفته میشود که تلویزیون ملی اندونزی با پخش فیلمی از زندگی احمدینژاد و نحوه ازدواج پسر وی با دختر رحیم مشایی، ساده زیستی و بی تکلفی دولت مردان ایرانی را الگویی برای دیگر رهبران و سیاست مداران دنیا دانسته و با انتقاد از رهبران سیاسی این کشور آنها را به خاطر ریخت و پاش هایی که در زندگی خود میکنند مورد نکوهش قرار داد.
الهی بگردم برای ساده زیستی احمدی نژاد و رحیم مشایی! به ویژه این رحیم مشایی که دو هفته قبل هم با اشاره به این که مهندس تنها، مهندس خسته، مهندس آغلادی گدی یاتدی، نوشته بودیم که زن صاحب خانهاش گفته که «من چند بار دیدهام که ایشان آخر شب رفته خرید کرده و تنهایی با کیسه اجناس خریداری شده برمیگردد خانه!».
احمدی نژاد هم که گفته میشود از پنج صبح کار میکند تا پنج شب و در تمام ۲۴ ساعت شبانه روز یک لقمه نان و پنیر و سبزی میخورد، تازه سبزیاش را هم در حیاط خانه خودش در نارمک، بیل زده و کاشته است.
خب شما میخواهید از همچین پدرشوهر و پدرزنی چه جور بچههایی تولیدمثل شود و از آب در بیاید؟
سایت اصولگرای «صدای شیعه» که خبر پخش مراسم عروسی پسر احمدینژاد با دختر جریان انحرافی از تلویزیون اندونزی را منتشر کرده، ساده زیستی احمدینژاد را الگویی مناسب برای سایر رهبران کشورها و مقامات عالیرتبه جهان دانست و گفته که «احمدی نژاد بر خلاف فرهنگ رایج در ایران مبنی بر اینکه در عروسی حتماً باید شام داده شود، به پذیرایی از ۴۵ میهمان خود با میوه و شیرینی اکتفا کرد.»
یعنی در واقع ملت را با یک خیار و نهایت دو تا سیب، گرسنه و تشنه به خانه فرستاده است.
یحتمل سیب و خیار را هم از همان میوه فروشی سرکوچهشان در نارمک خریده است که قیمت گوجه فرنگی آن در زمان بحران گوجه فرنگی، کیلویی 250 تومان بود!
البته ما که عکسهای عروسی را دیدیم با چشمان خودمان مشاهده کردیم که به غیر از سیب و خیار، «هلو» هم وجود داشته است. هلو را که یادتان نرفته است؟ همان کامران باقری لنکرانی وزیر بهداشت و درمان سابق خودمان که قبلا برای احمدی نژاد، هلو بود و الان اندازه بادمجان هم ارزش ندارد.
یوم الله سیزده به در
یعنی وضعیت تعطیلات در مملکت به قدری قاراشمیش است و صد البته موضوع تعطیلات برای «نمایندگان دودره باز مجلس» به قدری حائز اهمیت که، مجلس شورای اسلامی کار و بارش را ول کرده و کمیسیون ساماندهی تعطیلات کشور راه انداخته است.
حالا این وسط سایت «ادیان نیوز» هم گیر داده که وقتی قرار است تعطیلات کشور ساماندهی شود، «چرا مجلس تعطیلی خرافه ی سیزده به در (سنت کفار) را بر برخی مناسبتهای مذهبی ترجیح داده است؟»
هان؟ چرا ترجیح داده است واقعا؟ به چه حقی ملت باید یک روز در سال به دامان طبیعت بروند و دور هم آش رشته بخورند و «دبرنا» بازی کنند؟ هان؟ خجالت نمی کشند این نمایندگان مجلس؟
به نظر من هم یا باید بساط سیزده به در را به کل جمع کنند و تعطیلش کنند، البته نه! یعنی تعطیلش نکنند، آزادش کنند و یا یک سری سنتهای مناسب با شأن و شئون جمهوری اسلامی به آن اضافه کنند.
مثلا نماز عبادی- سیاسی «سیزده به در» در مصلی تهران برگزار کنند و جنتی هم خطبه سیزده به در بخواند و از حمله ددمنیشینا به کاهو سکنجبین در این روز انتقاد کند.
بعد هم ملت این سبزهی عید نوروز را به جای رودخانه به چاه جمکران بیاندازند.
در آخر هم پس از گشت و گذار در طبیعت و گرامی داشت یاد و خاطره یوم الله سیزده به در، قبل از برگشت به خانه همین طوری بی خودی قربتا الی الله با قمه به فرق سر خود بکوبند! و خون و خونریزی راه بیاندازند!
والله به خدا... یا این تعطیلاتشون!
از مسجد هدایت تا صادق هدایت
من که تصمیم خودم را گرفتهام، میخواهم هر بار که از دست کسی یا چیزی عصبانی شدم، بنشینم و یک رمان در حد «دن آرام» شلوخوف بنویسم و بدهم دست ملت!
حالا عرض میکنم خدمتتان،
این حاج آقا پناهیان هفته پیش طی سخنرانی در دانشگاه هنر تهران که من نمی دانم آنجا چه کار میکرده، گفته است: «گاهی عصبانی شدن، باعث خلاقیت و تولید اثر میشود».
البته ایشان فرموده اند که «ترس هم میتواند عامل خلاقیت شود، چرا که انسان را وادار به رفتارهایی میکند که قبلاً سابقهاش نبوده است. کینه و نفرت هم عامل خلاقیت میشوند».
پناهیان این افاضات را برای این گفته است که مثلا خیر سرش بگوید که «یکی از کسانی که ناشی از عقدههای روانی خود، خلاقیتهای عجیبی داشته، صادق هدایت بوده است».
تصور کنید که حاجی مون این خزعلبلات را در جمع دانشجویان دانشگاه هنر تهران از خودشان در میکرده اند!
پناهیان در ادامه گفته است: «صادق هدایت ظاهر آثارش مانند یک آهنگ و یک موسیقی روان است، ولی مضمون آثارش سرشار از نفرت از عالم هستی است».
یکی نیست بگوید خدا خیرت بدهد به جای صحبت از صادق هدایت برو روضه ات را در مسجد هدایت بخوان و خوش باش!
آخر تو در تمام عمرت جز «روضه کافی» با آن صدای نکرهاش و عربده کشی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت مگر موسیقی روان هم گوش داده ای که آثار زنده یاد هدایت را به آن تشبیه میکنی؟ بی تربیت!
کارگران مشغول کارند!
هفته قبل یک خبری منتشر شد که واقعا سوت از مخ ما کشیده شد بیرون!
بله! گفته شده که بنا بر آمار رسمی بهزیستی «اغلب کارگران جنسی متأهل و از اقشار متوسط جامعهاند»
البته گویا این موضوع یعنی متاهل بودن کارگران جنسی! برای مسوولین امر چندان اهمیتی ندارد و آن چه سبب انتشار این خبر شده این است که «این کارگران علیرغم اینکه متقاضی دریافت کمکهای سازمان بهزیستی و لوازم پیشگیری هستند، درعین حال به این خاطر که روسپیگری در کشور جرم است برای دریافت خدمات مراجعه نمیکنند»
واقعاً گلی به جمال جمهوری اسلامی، بابا دست مریزاد، واقعا خسته نباشید که در مملکت امام زمان، در ام القرای جهان اسلام، به صدقه سر نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، به جایی رسیده ایم زنان شوهردار فاحشه شده اند!
تف به رویتان بیاید!
باور کنید من به سردبیر قول دادم این «هفته خوانی» را هر جمعه به دستش برسانم، وگرنه همین الان نارنجک میبستم و میرفتم بیت رهبری...اما لامصب دست و بال آدم بسته است...
خدا به همه ما رحم کرد!
نکته آخر این که من هر طوری که فکر میکنم میبینم این ماجرای وحشی بازی بسیجیها در تسخیر سفارت انگلیس علی رغم همه تلخیها و آبروریزی های بین المللی اما یک خوبی داشت.
خدا وکیلی اگر این ماجرا اتفاق نمی افتاد، این «جنبش لخت شدن» که من دیدم راه افتاده بود، ملت داشتند فرت و فرت، شلوارشان را میکشیدند پایین و عکس لخت و پتی خودشان را در حمایت از علیا ماجد المهدی منتشر میکردند و وضعیت به همین شکل باقی میماند دیگر ایفتیضاح میشد که بیا و بگو!
به نظر من که خدا هم به ما رحم کرد هم به علیا ماجد المهدی و کلا به مردم خاورمیانه! تا نظر شما چه باشد؟
مدیر عامل گوگل: ایرانیها تهدید بزرگ آینده در فضای سایبری هستند
به دنبال طرح این ایده که ممکن است ایران توانسته باشد هواپیمای تجسسی بدون سرنشین آمریکا در شرق ایران با هک کردن سیستم رایانهایاش فرود آورده باشد، مدیر عامل گوگل به سیانان گفت ایران را نباید دست کم گرفت و ایران تهدید بزرگ آینده در فضای سایبری است.
در طول سالهای اخیر، هکرهای ایرانی حملت گستردهای به سایتهای تاثیر گذارکردهاند. اما فرود آوردن یک هوپیمای بدون سرنشین ایرانی با توجه به ادعاهای دولت ایران، حساسیتها مجدد روی توان «سایبری» ایران بیشتر شد.اریک اشمیت، مدیر عامل گوگل به سیانان گفت که نباید ایران را دست کم گرفت
.اشمیت گفت: همیشه نگرانیم که ایرانیها به نحوی توانستهاند کدهای پنهان را در فضای مجازی بشکنند. این مقام ارشد گوگل گفت ایرانیها به دلیلی که هنوز فهمیده نمیشود، در جنگ سایبری مستعد هستند
اشمیت گفت که ایرانیها اخیرا تواسنته بودند مسیر ترافیک اینترنت دانمارک را به سوی ایران منحرف و دوباره به سرجای اول برگردانند.به نظر او، این کار برای آزمایش سیستم اینترنت دانمارک بوده و ایران ممکن است برای درک بهتر ضعفهای ساختاری اینترنتی کشورها چنین کاری کرده باشد.
واقعبینی در قبال تحریمها
صادق زیبا کلام
· با وجود مخالفت اوباما با اعمال تحریمهای جدید علیه ایران، مجالس قانونگذاری آمریکا تحریمهای جدید را به تصویب رسانیدند. البته هیچکس معتقد نیست که به واسطه اعمال چنین تحریمهایی ما پرچم سفید را بالا ببریم و تسلیم خواستههایی شویم که علیه منافع ملیمان هستند اما و در عین حال، این واقعیت را هم که تحریمها به اقتصاد و پیشرفت کشور لطمههایی وارد کردهاند را نیز نباید از نظر دور بداریم.
· طبیعی است مسوولان اجرایی نباید در ملاءعام ابراز ضعف و نگرانی از تحریمها بکنند. بلکه باید خیلی قاطع، قرص و محکم تاکید کنند که تسلیم تحریمها نمیشویم و نخواهیم شد تا روحیه عمومی تقویت شود، اما در مباحث درونگروهی کارشناسی، انتظار میرود که مسوولان تحریمها را خیلی جدی بگیرند زیرا اگر غیر از این باشد، در آن صورت جای نگرانی اساسیای وجود دارد.
· تجربه تحریمهای دیگر حکایت از آن میکند که بعد از مدتی برخی کشورهای اروپایی هم به تحریمهای جدید خواهند پیوست و بعد شاید نوبت به دیگرانی نظیر ژاپن برسد و آنقدرها طول نمیکشد که کرهجنوبی و در مرتبه بعدی حتی برزیل و آرژانتین هم همان تحریمها را علیه ما به اجرا خواهند گذارد.
· تحریمهای آمریکاییها به تدریج دارند بخش انرژی و نفت و گاز ما را هدف قرار میدهند. متاسفانه وابستگی ما به درآمدهای نفتی نه تنها کاهش نیافته بلکه به نسبت گذشته بیشتر هم شده است. از سوی دیگر گزارشهای سازمانها و تشکیلات نظارتی حکایت از آن دارد که با وجود قیمت بالای نفت در سالهای گذشته، به دلیل بیانضباطیهای مالی دولت ذخیره قابل توجه ارزی هم در صندوق ذخیره ارزی نمانده است.
· در واکنش به تحریمهای جدید و مساله نخریدن نفت از ایران یا صحبت از بستن تنگه هرمز شده یا آنکه غرب به واسطه درگیر بودن در بحران اقتصادی فعلی خود نفت ایران را نمیتواند تحریم کند، یا اینکه ایران قادر خواهد بود به آسانی خریداران دیگری جایگزین اروپاییها کند. اما متاسفانه آنچه این مسوولان در نظر نمیگیرند آن است که مساله صرفا نخریدن نفت از ایران نیست.
· مساله اساسیتر و بحرانیتر موضوع حیاتی سرمایهگذاری در بخش نفت و گازمان بوده و این دقیقا هدف تحریمهای جدید واشنگتن است. تا همین جا هم ما در بخش نفت و گاز، صنایع پتروشیمی و بالادستی نفتی صدمات جدی دیدهایم، اینکه قطر و سعودیها از میدان نفتی مشترکمان (حوزه نفتی فروزان) در خلیجفارس برداشت میکنند، نکاتی بسیار تاملبرانگیز هستند. همین وضعیت میتواند در حوزههای نفتی مشترکمان با عراق هم پیش بیاید.
· یک حساب سرانگشتی ساده حکایت از آن دارد که اگر تفاوت برداشت روزانه میان ما و عربستان از حوزه فروزان را ضرب در ۳۶۵ روز در سال و بشکهای یکصد دلار و دلار ۱۳۰۰ تومانی کنیم رقمی باور نکردنی بهدست میآید که تقریبا معادل با بودجه سالانه وزارت بهداشت و درمان کشورمان میشود. این واقعیتهاست که انسان را وامیدارد به خودمان یادآور شویم تحریمها را باید با واقعنگری جدیتر بگیریم و به دور از شعارزدگی در مقام چارهسازیهای کارساز برآییم.
· طبیعی است مسوولان اجرایی نباید در ملاءعام ابراز ضعف و نگرانی از تحریمها بکنند. بلکه باید خیلی قاطع، قرص و محکم تاکید کنند که تسلیم تحریمها نمیشویم و نخواهیم شد تا روحیه عمومی تقویت شود، اما در مباحث درونگروهی کارشناسی، انتظار میرود که مسوولان تحریمها را خیلی جدی بگیرند زیرا اگر غیر از این باشد، در آن صورت جای نگرانی اساسیای وجود دارد.
· تجربه تحریمهای دیگر حکایت از آن میکند که بعد از مدتی برخی کشورهای اروپایی هم به تحریمهای جدید خواهند پیوست و بعد شاید نوبت به دیگرانی نظیر ژاپن برسد و آنقدرها طول نمیکشد که کرهجنوبی و در مرتبه بعدی حتی برزیل و آرژانتین هم همان تحریمها را علیه ما به اجرا خواهند گذارد.
· تحریمهای آمریکاییها به تدریج دارند بخش انرژی و نفت و گاز ما را هدف قرار میدهند. متاسفانه وابستگی ما به درآمدهای نفتی نه تنها کاهش نیافته بلکه به نسبت گذشته بیشتر هم شده است. از سوی دیگر گزارشهای سازمانها و تشکیلات نظارتی حکایت از آن دارد که با وجود قیمت بالای نفت در سالهای گذشته، به دلیل بیانضباطیهای مالی دولت ذخیره قابل توجه ارزی هم در صندوق ذخیره ارزی نمانده است.
· در واکنش به تحریمهای جدید و مساله نخریدن نفت از ایران یا صحبت از بستن تنگه هرمز شده یا آنکه غرب به واسطه درگیر بودن در بحران اقتصادی فعلی خود نفت ایران را نمیتواند تحریم کند، یا اینکه ایران قادر خواهد بود به آسانی خریداران دیگری جایگزین اروپاییها کند. اما متاسفانه آنچه این مسوولان در نظر نمیگیرند آن است که مساله صرفا نخریدن نفت از ایران نیست.
· مساله اساسیتر و بحرانیتر موضوع حیاتی سرمایهگذاری در بخش نفت و گازمان بوده و این دقیقا هدف تحریمهای جدید واشنگتن است. تا همین جا هم ما در بخش نفت و گاز، صنایع پتروشیمی و بالادستی نفتی صدمات جدی دیدهایم، اینکه قطر و سعودیها از میدان نفتی مشترکمان (حوزه نفتی فروزان) در خلیجفارس برداشت میکنند، نکاتی بسیار تاملبرانگیز هستند. همین وضعیت میتواند در حوزههای نفتی مشترکمان با عراق هم پیش بیاید.
· یک حساب سرانگشتی ساده حکایت از آن دارد که اگر تفاوت برداشت روزانه میان ما و عربستان از حوزه فروزان را ضرب در ۳۶۵ روز در سال و بشکهای یکصد دلار و دلار ۱۳۰۰ تومانی کنیم رقمی باور نکردنی بهدست میآید که تقریبا معادل با بودجه سالانه وزارت بهداشت و درمان کشورمان میشود. این واقعیتهاست که انسان را وامیدارد به خودمان یادآور شویم تحریمها را باید با واقعنگری جدیتر بگیریم و به دور از شعارزدگی در مقام چارهسازیهای کارساز برآییم.
تهران امروز: هشدار نسبت به ورود حلقه نزدیکان دولت به فاز نظامی
سحام نیوز: تهران امروز در یادداشتی با عنوان«حماقت های ورود به فاز نظامی» نوشت:
*تراژدی های اسفناک حلقه نزدیکان دولت از بیماریهای گفتمانی گرفته تا مفسده های عظیم مالی و سیاسی بیشک گناهی نابخشودنی است. تقابلات فلسفی با ماهیت وجودی نظام اسلامی ایران که گاهی وارد فاز عملی شده و برخی بحران سازی ها را در پی داشته است، البته وجهه خاص این جریان نبوده و مسبوق به سابقههای زیادی است. حماقت ایدئولوژیک جریانات معاندی همچون گروهک تروریستی منافقین از نمونههای برجسته چنین تقابلات آشکاری محسوب شده که همچون حلقه مزبور از کمترین ظرفیت خلل ساختاری به شاکله های نظام اسلامی برخوردار بودند.
*در این بین اخبار رسمی و عمدتا غیر رسمی از آغاز فاز نظامی این جریان حکایت می کند. پیش از این نیز نجوای چنین مدعاهایی در محافل مطبوعاتی شنیده شده بود و اخیرا با افشاگری های جدید داوود احمدی نژاد این گمانه زنی ها رواج بیشتری یافته است. بدیهی است که آغاز چنین راهی فرجام هولناک پروژه های ساختارشکن آنان را نیز در پی خواهد داشت. حیات سیاسی این جریان پروسه مدت داری بود که ظرفیت عملکرد آن برخی بازی های هنجار شکن را نمی طلبد و بی شک بازی جدید آنان در این زمره قرار گرفته و در خوشبینانه ترین حالت حذف سیاسی آنان را در پی خواهد داشت.
*در این زمینه ذکر چند نکته در باب اهداف و نهایتا تبعات این سناریوی سخیف ضروری است: ۱ – ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که چرا جریان مزبور به چنین مرحله ای رسید؟ پاسخ به این پرسش دشوار نیست. تقابلات ایدئولوژیک فرهنگی و سیاسی با شاکله های ماهیتی و فلسفی نظام و همچنین ورود به مفسده های عظیم مالی و سیاسی که همگی توسط مراجع ناظر قضایی و امنیتی اثبات شده اند، امکان ادامه حیات سیاسی را از آنان گرفته و طبیعی است که برای جلوگیری از انحطاط نهایی خود از ورود به تقابل سخت افزاری با نظام ابایی نخواهند داشت. ۲ – چنانچه برنامه ریزی و سیاستگذاری از پیش تعیین شده در این ارتباط وجود داشته باشد ورود به این فاز تنها جزئی از برنامه استراتژیک آنها محسوب شده و طبیعی است که در این خصوص سناریو هایی هر چند خطرناک آماده کرده باشند. ۳ – تاریخ انقلاب سرشار از چنین تجربه های ناکام معاندین ساختارشکن بوده و ظرفیت های برخورد حکیمانه و البته قاطع با این ماجراجویی های نافرجام به وفور در ساختارهای سیاسی، قضایی و امنیتی آن مشاهده می شود.
*نهایتا نتیجه چنین گستاخی هایی از هم اکنون واضح است. هیچ گروه و جریانی در عرصه رویارویی و تقابل با نظام به نتیجه نرسیده و هرگونه تجاوزی به حریت و تمامیت نظام اسلامی به شکست نهایی متجاوزان منجر خواهد شد.
*تراژدی های اسفناک حلقه نزدیکان دولت از بیماریهای گفتمانی گرفته تا مفسده های عظیم مالی و سیاسی بیشک گناهی نابخشودنی است. تقابلات فلسفی با ماهیت وجودی نظام اسلامی ایران که گاهی وارد فاز عملی شده و برخی بحران سازی ها را در پی داشته است، البته وجهه خاص این جریان نبوده و مسبوق به سابقههای زیادی است. حماقت ایدئولوژیک جریانات معاندی همچون گروهک تروریستی منافقین از نمونههای برجسته چنین تقابلات آشکاری محسوب شده که همچون حلقه مزبور از کمترین ظرفیت خلل ساختاری به شاکله های نظام اسلامی برخوردار بودند.
*در این بین اخبار رسمی و عمدتا غیر رسمی از آغاز فاز نظامی این جریان حکایت می کند. پیش از این نیز نجوای چنین مدعاهایی در محافل مطبوعاتی شنیده شده بود و اخیرا با افشاگری های جدید داوود احمدی نژاد این گمانه زنی ها رواج بیشتری یافته است. بدیهی است که آغاز چنین راهی فرجام هولناک پروژه های ساختارشکن آنان را نیز در پی خواهد داشت. حیات سیاسی این جریان پروسه مدت داری بود که ظرفیت عملکرد آن برخی بازی های هنجار شکن را نمی طلبد و بی شک بازی جدید آنان در این زمره قرار گرفته و در خوشبینانه ترین حالت حذف سیاسی آنان را در پی خواهد داشت.
*در این زمینه ذکر چند نکته در باب اهداف و نهایتا تبعات این سناریوی سخیف ضروری است: ۱ – ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که چرا جریان مزبور به چنین مرحله ای رسید؟ پاسخ به این پرسش دشوار نیست. تقابلات ایدئولوژیک فرهنگی و سیاسی با شاکله های ماهیتی و فلسفی نظام و همچنین ورود به مفسده های عظیم مالی و سیاسی که همگی توسط مراجع ناظر قضایی و امنیتی اثبات شده اند، امکان ادامه حیات سیاسی را از آنان گرفته و طبیعی است که برای جلوگیری از انحطاط نهایی خود از ورود به تقابل سخت افزاری با نظام ابایی نخواهند داشت. ۲ – چنانچه برنامه ریزی و سیاستگذاری از پیش تعیین شده در این ارتباط وجود داشته باشد ورود به این فاز تنها جزئی از برنامه استراتژیک آنها محسوب شده و طبیعی است که در این خصوص سناریو هایی هر چند خطرناک آماده کرده باشند. ۳ – تاریخ انقلاب سرشار از چنین تجربه های ناکام معاندین ساختارشکن بوده و ظرفیت های برخورد حکیمانه و البته قاطع با این ماجراجویی های نافرجام به وفور در ساختارهای سیاسی، قضایی و امنیتی آن مشاهده می شود.
*نهایتا نتیجه چنین گستاخی هایی از هم اکنون واضح است. هیچ گروه و جریانی در عرصه رویارویی و تقابل با نظام به نتیجه نرسیده و هرگونه تجاوزی به حریت و تمامیت نظام اسلامی به شکست نهایی متجاوزان منجر خواهد شد.
تخریب فرهنگسرای بهمن علاءالدین اهواز توسط شهرداری
فرهنگسرای در حال ساخت «بهمن علاءالدین» در بلوار ساحلی اهواز، بطور شبانه توسط عوامل شهرداری با خاک یکسان شد.این مجموعه فرهنگی که در تاریخ ۲۶/۰۷/۸۶ و توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان با حضور مقامات استانی کلنگزنی شد، شامل یک تالار و فرهنگسراست و عملیات اجرایی آن با اعتبار اولیه یک میلیارد تومان در زمینی به مساحت یازده هزار متر مربع آغاز شد و از همان ابتدا به پاس خدمات فرهنگی بهمن علاءالدین هنرمند بختیاری، به این نام نامگذاری شده بود.
حشمت قاسمی از هنرمندان پیشکسوت خوزستان، دراین باره به ایبنانیوز گفت: من به عنوان یک هنرمند خوزستانی که از کمبود فضاهای فرهنگی و هنری رنج میبرم، همواره پیگیر روند پیشرفت فیزیکی این پروژه بودم و به جرأت میتوانم بگویم تاکنون دو میلیارد تومان در فونداسیون ساختمان هزینه شده بود ولی عومل اجرائیات شهرداری در یک حرکت ضدفرهنگی به تخریب آن پرداختند.
حشمت قاسمی افزود: در پی رفت و آمد مشکوک عوامل شهرداری، عدهای از هنرمندان خوزستان که در میان آنها تعدادی از پیشکسوتان هنر خوزستان و کشور حضور داشتند برای جلوگیری از تخریب فرهنگسرا در محوطه اجتماع کردند ولی عوامل اجرائیات شهرداری بدون حکم قضایی، به خشونت متوسل شدند و اینجانب و فرزاد موسوی از بزرگترین گرافیستهای کشور را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
گفتنی است شهرداری اهواز، اعلام کرده است: «متاسفانه بیش از چند سال است که نیمی از ساختمان موزه نیمهکاره رها شده و فضای نامطلوبی را برای ساختمان فعلی آن و شهر ایجاد کرده است؛ این وضعیت مناسب شأن هنرمندان و شهروندان نیست» و اینکه «ایجاد فضای سبز شهری در کنار ساختمان نیمهکاره موجب برخی تغییرات جزئی میشود ولی هدف شهرداری از این اقدام تنها زیبا کردن محیط اطراف موزه و شهر اهواز است.»
حشمت قاسمی در این باره میگوید: شهرداری اهواز مدعی است که روند پروژه طولانی شده و شهر زیبایی خود را از دست داده. این در حالی است که فونداسیون ساختمان تالار و فرهنگسرا سالهاست به پایان رسیده ولی هربار که پروژه در حال پیشرفت بود، عوامل اجرائیات شهرداری با بهانههای مختلف از آن جلوگیری کردهاند. همچنین در مورد چمن کاری روی محوطه تخریب شده فرهنگسرا باید گفت اینگونه برخورد با فرهنگ و هنر این مرزوبوم، اهانت بار و بیسابقه است. چرا باید محل اجتماع اهالی فرهنگ و هنر را تخریب کنند و روی آن چمن بکارند و نام آن را توسعه فضای سبز بگذارند؟ باید از شهرداری پرسید آیا فقط این نقطه که مایه دلگرمی هنرمندان بود، زیبایی شهر را به خطر انداخته بود و آیا شهرداری اهواز به وظایف خود در توسعه فضای سبز عمل کرده و فقط این نقطه باقیمانده بود؟
به دستور دادستان تهران، خانواده های ۳۶ زندانی سیاسی حق ندارند درخواست ملاقات حضوری بدهند
به دستور دادستان تهران، ۳۶ زندانی سیاسی امضا کننده بیانیه درباره انتخابات آینده مجلس از ملاقات حضوری با خانوادهایشان محروم شدند.
به گزارش کلمه، هنگامیکه خانواده تعدادی از زندانیان امضا کننده این بیانیه برای درخواست ملاقات حضوری با زندانی شان به دادستانی تهران رفتند با این جمله کارمندان دادستانی مواجه شدند که "به دستور دادستان تهران همه۳۶ امضا کننده بیانیه اخیر از ملاقات حضوری منع شده اند و حتی اجازه ندارند فرم درخواست ملاقات را پر کنند."
گفتنی است، این ۳۶ زندانی در بیانیه اخیر شان دولت محمود احمدی نژاد را فاسدترین دولت تاریخ ایران، و مجلس هشتم را همانند مجلس دوران حسنی مبارک در مصر توصیف کرده بودند و شرکت در انتخابات را با توجه به شرایط کنونی غیر ممکن دانسته بودند.
از زمان روی کار آمدن عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهرن صدور اجازه ملاقات حضوری با موافقت دادستان انجام می شود و دادستان تهران در مدت روی کار آمدنش هر بار به بهانه های مختلف زندانیان سیاسی را از ملاقات با خانواده شان محروم کرده است و این بار نیز به بهانه صدور این بیانیه که بازتاب وسیعی در رسانه های داخلی و خارجی داشت خانواده زندانیان را از ملاقات با زندانی شان و حتی پر کردن فرم درخواست ملاقات منع کرده است.
پس از دادستان شدن جعفری دولت آبادی بسیاری از زندانیان سیاسی از ملاقات حضوری با خانوادههایشان، حق تماس تلفنی و حق مرخصی به عنوان حقوق اولیه یک زندانی محروم شدهاند. محدودیتهایی که به دستور شخص دادستان ایجاد شده است.
بر اساس این گزارش، زندانیان سیاسی معتقدند دادستان تهران ملاقات حضوری و امکان استفاده از تلفن و مرخصی را یک امتیاز اضافی برای زندانیان سیاسی می داند در حالی که در تمام زندانهای ایران این حقوق مسلم زندانیان در حال اجراست و تنها بخشی از زندانیان سیاسی هستند که از آن محروم شدهاند
به عقیده خانواده زندانیان سیاسی، دادستان تهران با در اختیار گرفتن اجازهٔ امکان تماس تلفنی روزانه سه تا پنج دقیقهای زندانیان سیاسی و ملاقات حضوری آنها از سازمان زندانها و انتقال آن به حوزه اختیارات دادستانی، خواستهاست بخشی از اقتدار از دست رفته را به دادستانی و زیر مجموعه خود بازگرداند. امری که به هیچ وجه با این شیوه و عملکرد محقق نشده است.
بنا به گزارش ها، اکنون زندانیان سیاسی، حتی از حقوق یک زندانی عادی که جنایتهایی همچون قتل و تجاوز به عنف مرتکب شده نیز محروم ماندهاند؛ حقوقی مانند حق دسترسی به تلفن، ملاقات حضوری با خانواده و مرخصی. جمعی از این زندانیان چندی پیش نامه ای هم خطاب به دادستان تهران نوشته و بار دیگر یاد آوری کردند که به زودی تاریخ درباره کسانی که این گونه به زندانیان سیاسی و خانوادههایشان ظلم روا میدارند قضاوت خواهد کرد.
همسر یکی از زندانیان سیاسی در این باره گفته است "وقتی برای درخواست ملاقات به دادستانی رفتم کارمند آنجا فهرست ۳۶ زندانی امضا کننده بیانیه را نشانم داد که زیر شیشه میزی قرار گرفته بود. او گفت دادستان تهران گفته دیگر به خانواده های این زندانیان فرم ملاقات هم ندهیم. هر چند از اینکه همسرم را مجبورم تا مدتها از پشت شیشه های کابین ببینم ناراحت شدم اما از سوی دیگر از اینکه کنش زندانیان سیاسی تا این اندازه مسوولان قضایی را ناراحت می کند خشنود شدم، چرا که آنها مدتهاست همسر من و دیگر زندانیان را از همه حقوق شان مثل آزادی مشروط و مرخصی محروم کرده اند و معلوم است الان چاره دیگری جز قطع ملاقاتهای حضوری ندارند و اگر بتوانند ما را از ملاقات کابینی هم محروم می کنند. اینها همه نشان دهنده ترس زیاد آنان از زندانیان سیاسی است خود دادستان هم می داند که زندانیان سیاسی چه تاثیری در جامعه و بر مردم دارند."
زندانیان سیاسی امضا کننده این بیانیه پیش از این نیز توسط مسوولان زندان به افزایش حکم زندان تهدید شده اند، مسوولان به زندانیان گفته اند که به هر کدام پنج سال حبس اضافه می دهند.
این روزها تهدید مدام و محروم کردن خانواده زندانیان و زندانیان سیاسی از حقوق شان یکی از رویه های معمول دستگاه قضایی شده است و دادستان تهران نیز از زمان روی کار آمدنش به شدت این روند را دنبال می کند. گفته می شود این بازجویان و ماموران وزارت اطلاعات هستند که به دادستان تهران می گویند با زندانیان سیاسی چطور برخورد کند و وی نیز بدون هیچ مخالفتی دستور آنان را اجرا می کند.
همچنین گفته می شود فهرستی از سوی ماموران وزارت اطلاعات تهیه و به دادستان تهران ابلاغ شده که بر اساس آن زندانیان سیاسی طبقه بندی شده و تعدادی از آنان از مرخصی و ملاقات حضوری محروم شده اند. هم اکنون زندانیان سیاسی در زندانهای کشور به سر می برند که از زمان بازداشت از حق مرخصی محروم شده اند بیشتر زندانیان زندان رجایی شهر از این جمله اند. همچنین تعدادی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین بیش از یک سال است که حق ملاقات حضوری با خانواده هایشان را ندارند.
۳۶ زندانی امضا کننده این بیانیه بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زید آبادی، جواد امام، مسعود باستانی،عماد بهاور، سید علیرضا بهشتی شیرازی، سید مصطفی تاج زاده، علی جمالی، امیر خرم، بابک داشاب، محمد داوری، مجید دری ،میر خسرو دلیرثانی، علیرضا رجایی، عبدالله رمضان زاده، عیسی سحرخیز، داود سلیمانی، قاسم شعله سعدی، اسماعیل صحابه، کیوان صمیمی، فریدون صیدی راد محمد سیف زاده، فیض الله عرب سرخی، محمد فرید طاهری قزوینی، مهدی فروزنده پور، سیامک قادری، ابوالفضل قدیانی، محسن محققی، مهدی محمودیان، محمدجواد مظفر، محمدرضا معتمدنیا، علی ملیحی،- عبدالله مومنی، محسن میردامادی، بهزاد نبوی و ضیا نبوی هستند که در زندان های اوین ، رجایی شهر و زندان های استان خوزستان نگهداری می شوند .
این ۳۶ زندانی در بیانیه خود نوشته بودند: "بدون وجود مجلسی متشکل از نمایندگان واقعی و مدافع حقوق مردم، نه تنها احقاق حقوق از دست رفته مردم، بلکه جلوگیری از مفاسد بزرگی که اخیرا تنها نمونه هایی از آن – آن هم نه به طور کامل – انتشار یافته، امکان پذیر نیست."
این زندانیان سیاسی حامی جنبش سبز در بیانیه خود به تحلیل مفاسد اقتصادی دولت دهم از جمله اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی نیز پرداخته و نوشته بودند: "از وقوع مفاسد اخیر نباید متعجب بود زیرا دولتی که امانتدار رای مردم نباشد و در انتخابات با رای مردم آنچنان بازی کند، طبعا امانتدار سرمایه های معنوی و مادی مردم هم نمی تواند باشد."
امضا کنندگان این بیانیه یکی از مهم ترین مشکلات امروز کشور در عرصه های مختلف از جمله انتخابات را ورود نهادها و نیروهای نظامی و امنیتی به این عرصه ها دانسته و تاکید کرده بودند: "این نهادها قانونا و عرفا از ورود به آنها منع شده اند. تنها در نظام های استبدادی است که اینگونه نهادها در امور سیاسی، اقتصادی، قضایی و امثال آن مداخله می کنند و هرچه استبداد در نظامی بیشتر و شدیدتر باشد، حضور نهادهای امنیتی و نظامی نیز در عرصه های مختلف بیشتر و پررنگ تر است. در کشور ما نیز سکاندار اصلی حوادث انتخابات سال ۸۸ و پس از آن این نهادها بودند و هستند که حضور آنها همچنان ادامه دارد و فضای امنیتی سنگینی را بر کشور مستولی و سایه افکن کرده اند."
نامه ای دیگر از نوری زاد: «زنان انگلیسی حجت الاسلام ها و ضعیفگان چند بچند آیت الله ها»
محمد نوری زاد، روزنامه نگار و فیلمساز منتقد حکومت ایران که این روزها با نامه های اعتراضی اش به رهبر جمهوری اسلامی خبر ساز شده، در جدیدترین نامه اش با عنوان «نامه به دخترم» باردیگر به از دخالت نیروهای امنیتی، اطلاعاتی در حریم خصوصی وی انتقاد نموده و با تهدید آنان به افشای برخی از اطلاعات نوشته است: «من اگر قرار بود به افشاگری بپردازم و به یک چنین رفتار ذلیلانه ای دست ببرم، سخن بسیار داشتم. چه سخنانی؟همنشینان بی نشان و فراوانِ جمعی از سرداران وپاسداران، از ضعیفگان چند بچند آیت الله ها، از زنان انگلیسی حجت الاسلام ها، از بزم های منقلی نام آوران، از سه تار نوازی بزرگانی که خود درخفا برای معشوقگان خود می نوازند و برای مردم، نه حرام بودن سه تارنوازی را، که حتی حرام بودنِ نشان دادنِ آن را در صدا وسیمای طنز خود تجویز می کنند.»به گزارش دانشجونیوز به نقل از وبسایت رسمی محمد نوری زاد که وی نامه هایش را در آن منتشر می کند، محمد نوری زاد در این نامه به دخترش با «وقیحانه و مذبوحانه»خواندن اقدام نیروهای امنیتی و اطلاعاتی حکومت ایران در ارتباط با دخالت در حریم خصوصی وی با «دزدیدن» فیلم ها از وی، نوشته است: «حرامیانِ سپاه به جان تصاویر محرمانه ی ما افتاده اند و احتمالاً عکس های خانواده را و فیلمهای خانوادگی را یک به یک منتشر خواهند کرد. اینجا بود که آن ته مانده ی اعتماد من به سپاه فروکشید و شب تا به صبح نشستم و نامه ی پانزدهم را نوشتم تا نقشه ی شوم آن هیولای هفت سال اسیر و بالادستی های اورا پیشاپیش برملا کنم.»
گفته می شود محمد نوری زاد فیلمساز و روزنامه نگار سابق کیهان، قصد داشته است فیلمی محرمانه در ارتباط با آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، را کارگردانی کند که طی یورش ماموران امنیتی به خانه وی، علاوه بر اطلاعات و دستگاه های شخصی وی، همه فیلم های وی را با خود برده بودند.
محمد نوری زاد که قرار بود نامه شانزدهم خویش را روز گذشته منتشر کند، عدم انتشار موقت آن را به دلیل خواست دخترش دانسته و نوشته است: «من به احترام این که هفته ی آینده تو به وادی مادری ورود می کنی، نامه ای به رهبر نمی نویسم. تا مگر تو در آرامش، مسافر کوچکت را به دنیا بیاوری. وباز به این امید که دیگرانی که در مجاورت هیولاگونگی زیست می کنند، این آرامش را بربتابند. وگرنه به یک اشاره ی انگشت، نامه ی شانزدهم من با همان عنوانی که بدان اشاره کردم منتشر خواهد شد.»
به گزارش وبسایت محمد نوری زاد، متن کامل این نامه به شرح زیر است:
به نام خدایی که در” مادر” به تجلی درآمد
سلام ای فهم بزرگِ خانه ی ما. دیروز پنجشنبه از من به اصرارخواستی که دو جمعه ننویسم. ومن به صورتت که نگاه کردم، تنم لرزید. با آنکه پیش از این نیز بارها همین را از من خواسته بودی و من سنگدلانه گفته بودم: هرگز! اما نمی دانم چرا گونه ات را بوسیدم و گفتم: چشم!
تو پیش از این بارها به من گفته بودی: پدر، یک چند وقتی بخاطرمن ننویس. ومن، روی برگردانده بودم که: هرگز! گفته بودی: دوماه ننویس تا من آرامش داشته باشم. ومن با قلبی که از مهرتو می گداخت و تو آن را کوهی از یخ می دیدی گفته بودم: هرگز! گفته بودی: یعنی من برای تو هیچ ارزشی ندارم؟ ومن گفته بودم: بسیار، اما می نویسم بخاطر ارزشی که برای تو قائلم. چندی گذشت. بازگفتی: همین یک ماه باقی مانده را ننویس! ومن گفتم: هرگز! دست های مرا گرفتی که: پدر، به چشم های من نگاه کن. منم. همو که مرا غلیظ دوست می داری. من و مادر و بچه ها در رنجیم. بیا و این سه هفته ی باقی مانده را ننویس. ومن گفتم: با همه ی علاقه ای که به تو و به همه ی شما دارم، می نویسم!
باز روزی دیگرگفتی: پدر، خانواده ازهم می پاشد. اینها حیا ندارند. آن روزهایی که در زندان سپاه بودی، چقدر به تو گفتیم به آن دو پاسداری که با تو مرتبط اند اعتماد نکن. آنها هزار نفر مثل تو را زیرپا نهاده اند و به هیچ اصولی پایبند نیستند. و من درملاقات های هفتگی به شما می گفتم: من نمی توانم به این ها اعتماد نکنم. چرا که اینها با دیگران فرق دارند. یکی از آنها پاسداری است که هفت سال اسیربوده. به سلول من می آید و حرف از ادب و انصاف و انسانیت می زند. من اگر به او اعتماد نکنم باید روی خودم و باورهای انسانی و انقلابی خودم خط بکشم. من و امثال او فصل مشترک های فراوانی داریم. مثل انقلاب، امام، سالهای جنگ، شهید، جانباز، پاکی، مردم، حق، حقوق، گذشته، آینده، بسیج، بسیجیان پاک. پاسداران پاک. جهاد، جهاد سازندگی. وخیلی مشترکات دیگر. و می گفتم: درهر جماعتی خوب و بد هست. اما این دونفر ازخوبان اداره ی اطلاعات سپاهند.
وتو نازنینم ، به من می گفتی: از ما گفتن. به اینها اعتماد نکن. تو به تازگی از ماهها مقاومت و یک هفته اعتصاب خشک بیرون آمده ای. نکند اینها با یکی دو لبخند و یکی دو خاطره از جنگ تو را نرم کنند. ومن، با آنکه ماهها درسلول های انفرادیِ وزارت اطلاعات پایداری کرده بودم و خم به ابرو نیاورده بودم، در زندان سپاه به آن دو پاسدار اعتماد کردم. می دانی چرا؟ بخاطر این که نمی خواستم باورکنم: کل سپاه، که یک روزی چشم و چراغ ما بود، درهم شکسته و به غرقابی از تعفن و آسیب فرو شده است. آرزو داشتم هنوز کورسویی از آن سپاه سالهای عاشقی باقی مانده باشد. آن دونفر برای من همان کورسو بودند. من نمی خواستم برجی که از سپاه بالا برده بودم، یکجا برسرخودم فرو ریزد. هنوز به جماعتی از پاسداران و سلامتشان امید داشتم. و دوست داشتم آن دو نفر، دو نفر از آن جماعت قلیل سپاه باشند.
روزی که از زندان به بیمارستان رفتم و موقتاً از بیمارستان به خانه، فردای آن روز با مادرت به قم رفتیم. به دیدن آقای وحید خراسانی. من درآن دیدار که جمعی دیگر نیز حضور داشتند و هرگز نیز قابل تکذیب نیست، سخنان نامتعارفی را با ایشان در میان گذاردم. سخنانی که باب نبود. سخنانی که در او ازملاحظه و از لفاظی های رایج خبری نبود. فردای همان روز فوراً مرا به زندان بازگرداندند. حتماً دربیت جناب ایشان نیز مثل بیت سایرعلما شنود داشته اند و زنده و مستقیم صدای مرا می شنیده اند که به آیت الله وحید می گویم: چرا براین همه ظلمی که به چشم خود می بینید خروج نمی کنید؟ واو گفته بود: آقای نوری زاد، والله اگر نتیجه ی خروج برمن مسجّل شود، همین فردا خروج می کنم.
به زندان که بازگشتم، یکی از آن دوپاسدار که هفت اسم داشت ویکی از هفت اسمش “کریمی” بود، با چهره ای غضب کرده به سلولم آمد و گفت: برای چه به قم رفتی؟ برای چه به دیدن آقای وحید رفتی؟ گفتم: به شما چه مربوط؟ مگر به آمریکا رفته ام و به دیدن باراک اوباما؟ با همان غضب گفت: تو منافقی! یک منافق مدرن! گفتم: آقای کریمی، حرفت را بزن اما توهین نکن. گفت: نه، این را پشت سرت هم گفته ام. ما سه جور منافق داریم. منافق های مسعود رجوی، منافق های اصلاح طلب، وتو که منافق مدرنی. باردیگرتکرار کردم: آقای کریمی، حرفت را بزن اما توهین نکن! اما او محکم درآمد که: بگذار حرف آخرم را بزنم. من اگر بخواهم بین مسعود رجوی و نوری زاد یکی را انتخاب کنم، مسعود رجوی را انتخاب می کنم!
اینجا بود که صبرم سررفت. برخاستم و درِ سلول را باز کردم و به کریمی گفتم: گمشو بیرون! او چهره درهم کشید که: جمع کن عوضی! آنچنان برسرش فریاد کشیدم: گمشو بیرون، که نمی دانست در آن خلوت دو نفره، درآن سلول سپاه، او زندانی من است یا من زندانی او. با سراسیمگی و ترس نگهبان ها را خبرکرد تا بیایند و درِ سلول را که از پشت بسته شده بود، باز کنند. موقع خروج به صورتش قراول رفتم و گفتم: من پوزه ی گنده ترهای تو را در سلول های وزارت اطلاعات بخاک مالیده ام، تو که هم قدت کوتاه است و هم قواره ی فکری ات.
زمان گذشت و من از زندان بیرون آمدم. تصمیم گرفتم هرآنچه را که در این یکسال و نیم زندان برمن رفته بود، تصویر کنم. فیلمنامه ای نوشتم به اسم ” محرمانه برای رهبرم”. خودت ریز به ریز در جریان بودی. هشتاد روز از فیلمبرداری نگذشته بود که هجده نفر از مأموران اداره ی اطلاعات سپاه به خلوت و خانه ی ما ریختند و ابزار کاری مرا و کامپیوتر حرفه ای مرا و بسیاری دیگر را بار کردند و بردند. تو خودت درخانه بودی و دزدان مؤدب سپاه را به چشم دیدی. دوسال قبل هم به چشم خود دزدان وزارت اطلاعات را دیده بودی که چهار دستگاه کامپیوتر ما را و آلبوم های عکس خانوادگی ما را برداشتند و بردند وهرگز نیز به ما بازنگرداندند.
یک هفته بعد از آن دزدی، به دیدن آن پاسداری رفتم که می گفت هفت سال اسیربوده. همو که درزندان با من بسیارمهربان بود. ومن برخلاف خواست تو و مادرت، به او، بخصوص به او، سخت اعتماد کرده بودم. چون می خواستم درآن خرابه، یکی باشد که بوی درستی و ادب و انصاف و سالهای خوب عاشقی بدهد. یکی که: پاسدار باشد و راستگو باشد. یکی که پاسدار باشد و اهل ادب باشد. یکی که پاسدار باشد و دزد نباشد. یکی که پاسدار باشد و دستش به خون کسی که نه، به یک سیلی نابجا آلوده نشده باشد. واو، به گمان من همو بود. پاسداری که دراداره ی اطلاعات سپاه مانده بود تا بگوید: می شود پاسدار بود و از مال حرام به فربگی در نیفتاد. می شود پاسدار بود و در اداره ی اطلاعات سپاه بود و سربه خانه و زندگی مردم فرو نبرد و به اصول اسلامی که نه، به اصول اخلاقی و انسانی پایبند بود.
درآن ملاقات یکی دوساعته، به آن پاسدار هفت سال اسیر اداره ی اطلاعات سپاه گفتم: من آن فیلم را محرمانه می ساختم. آنهم برای رهبر.به دوستانتان بگویید وسایل کار مرا به من برگردانند. وگرنه من کاری خواهم کرد که حداقل نتوانید به سادگی جمعش کنید. این را درنامه ای که به دستش دادم نیز آورده بودم. حتی به او گفتم: اجازه بدهید این اعتمادی که من به شما، تنها به شما دارم، همچنان باقی بماند. آن روز گذشت و دزدان اداره ی اطلاعات سپاه همانگونه که خود پیش بینی می کردم، وسایل مرا به من باز نگرداندند.
به دیدن آقای ناطق نوری رفتم و نسخه ای از فیلمنامه و نامه ی منتشر نشده ی نهم و یک نامه ی محرمانه را به وی دادم و از ایشان خواستم که ماوقع را به اطلاع حضرت آقا برساند. درآن نامه ی محرمانه از رهبر خواسته بودم که دستور فرمایند وسایل من به من بازگردانده شود تا من به عهد خود وفا کنم و آن فیلم محرمانه را برای ایشان کامل کنم. یک هفته بعد از دفتر آقای ناطق به من خبردادند که امانتی ها به آقا مسعود یکی از پسران رهبررسانده شده و آقا مسعود گفته که شخصاَ بسته ی امانتی را به پدرشان تحویل داده است. زمان گذشت و از بیت رهبری نیز خبری نشد. ومن مجبور شدم به انتشار نامه های نهم و دهم تا: چهاردهم.
درتمام این مدت، تو به خانه ی ما می آمدی و از من می خواستی دست بدارم و نامه نوشتن را متوقف کنم. من اما می خروشیدم که نه. تو حتی یک روز گفتی: حتی اگر به نابودی من و همه ی خانواده ی بیانجامد؟ سنگ تر از سنگ گفتم: بله! وتو هیچ نگفتی. سربه زیر انداختی و رفتی. به همه گفتی من با پدر قهرم. اما هربار که مرا می دیدی باز خودت را در آغوش من جای می دادی و گونه هایت را برای بوسه های من مهیا می کردی.
من در تمام این مدت به خودم می گفتم: درکامپیوتری که دزدان اداره ی اطلاعات سپاه، و دوسال پیش: دزدان وزارت اطلاعات از ما دزدیده و برده اند، صحنه های خصوصی فراوانی است. نکند هیولاهای این دو دستگاه برای به زانو در آوردن من دست به انتشار آنها ببرند. یک امید واهی به من می گفت: این حداقل خصلت انسانی و ایمانی باید درمیان آن دم و دستگاه اسلامی باشد که به حریم خصوصی کسی ورود نکنند. بخصوص چشمم به آن پاسدار هفت سال اسیر بود که آزادگی اش را درکربلا امام حسین(ع) مخاطب قرار داده بود. که: اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید.
اما سخن تو به درستی انجامید. که بارها به من گفته بودی: به اینان اعتمادی نیست. بعداز انتشار نامه ی چهاردهم، فیلمی منتشر کردند ازهمان فیلمهای محرمانه. و صحنه هایی که خصوصی بود و هیچ دیو سیرتی به انتشار آن دست نمی برد. وصحنه هایی که همان پاسدار هفت سال اسیر در سلول، مخفیانه با تلفن همراهش از من گرفته بود. دانستم که حرامیانِ سپاه به جان تصاویر محرمانه ی ما افتاده اند و احتمالاً عکس های خانواده را و فیلمهای خانوادگی را یک به یک منتشر خواهند کرد. اینجا بود که آن ته مانده ی اعتماد من به سپاه فروکشید و شب تا به صبح نشستم و نامه ی پانزدهم را نوشتم تا نقشه ی شوم آن هیولای هفت سال اسیر و بالادستی های اورا پیشاپیش برملا کنم.
فیلم دومشان هم منتشر شد. وقیحانه و مذبوحانه. دیدی در این فیلم چه خصلتی ازهیولاگونگی خویش را به نمایش در آورده بودند؟ وشأن انسانی خود را تا کجا به خاک انداخته بودند؟ من اگر قرار بود به افشاگری بپردازم و به یک چنین رفتار ذلیلانه ای دست ببرم، سخن بسیار داشتم. چه سخنانی؟ از همنشینان بی نشان و فراوانِ جمعی از سرداران وپاسداران، از ضعیفگان چند بچند آیت الله ها، از زنان انگلیسی حجت الاسلام ها، از بزم های منقلی نام آوران، از سه تار نوازی بزرگانی که خود درخفا برای معشوقگان خود می نوازند و برای مردم، نه حرام بودن سه تارنوازی را، که حتی حرام بودنِ نشان دادنِ آن را در صدا وسیمای طنز خود تجویز می کنند. اما تو، نازنینم، پدرت را خوب می شناسی. او برخلاف دزدان سپاه، همان روستایی بی نشانی است که اصل و نسبش مشخص است. و از همان اصل و نسب اصولی را فرا گرفته که یکی از محکمات آن، روی گرداندن از حریم خصوصی دیگران و احترام به آن است.
یادت هست مادربزرگ کهنسال تو که مادر من باشد، آنگاه که دانست دزدان سپاه، فیلمها و ابزارکاریِ مرا برده اند، چگونه به من دلداری و انرژی داد؟ هیچوقت یادم نمی رود. مادرسواد ندارد. شاید به سختی نام خود را بنویسد. فردای همان روزی که دزدان سپاه به خانه ی روستایی ما زدند، مادر سررسید و دانست که چه رخ داده. سخنِ آن روز مادر هرگز از یادم نخواهد رفت. که رو به من گفت: اگر تورا مجدداً به زندان بردند، به آنها بگو اگر منِ محمد نوری زاد را در یک بطری بزرگ بیاندازید و سرِ آن بطری را لاک و مهر کنید، من با همان نفس های باقی مانده ام، بردیواره ی آن بطری بخار ایجاد می کنم و با انگشت خود اعتراضاتم را برآن خواهم نوشت!
نازنینم، من نامه ی شانردهم را با عنوان ” بیداری یا بیماری اسلامی” آماده کرده بودم. دیروز که گفتی: پدر، بیا و بخاطرمن تا دو جمعه ی آینده ننویس، نمی دانم چرا خیلی زود گفتم: چشم. شاید بخاطر این که چهره ی خواستنی ات به مادر شدن بسیار نزدیک شده است. هفته ی دیگر مسافرت به دنیا می آید و من باید این حداقل آرامش تو را درک می کردم. من به احترام این که هفته ی آینده تو به وادی مادری ورود می کنی، نامه ای به رهبر نمی نویسم. تا مگر تو در آرامش، مسافر کوچکت را به دنیا بیاوری. وباز به این امید که دیگرانی که در مجاورت هیولاگونگی زیست می کنند، این آرامش را بربتابند. وگرنه به یک اشاره ی انگشت، نامه ی شانزدهم من با همان عنوانی که بدان اشاره کردم منتشر خواهد شد. و تو خوب می دانی آنجا که یک یهودی، علی (ع) را به محکمه می خواند، چرا من نتوانم رهبر را با اعتنا به هزار هزار آسیب ریز و درشتی که حیثیتِ سرزمین فلک زده ی ما را خراشیده، به محکمه ی مجازی خویش فرا بخوانم و قضاوت آن محکمه را به خود مردم وابگذارم؟
می بوسمت ای مادر
آرش صادقی، فعال دانشجویی، آزاد شد
آرش صادقی فعال دانشجویی و عضو ستاد میرحسین موسوی چهارشنبه ٢٣ آذرماه از بند ٣۵٠ اوین آزاد شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، آرش صادقی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در جریان سرکوب های پس ازانتخابات ۸۸ اولین بار در تاریخ ١٨ تیر ٨٨ بازداشت و بعد از ۵٠ روز انفرادی، آزاد شد.
او مجددا در پی حوادث عاشورای ٨٨ بازداشت و در ١۵ اسفند همان سال آزاد شد.
بر اساس این گزارش، آرش صادقی در شعبه های ٢٨ و ٢۶ دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به ٣ و ۶ سال محکوم و در دادگاه تجدید نظر حکم ٣ سال به برائت و ۶ سال حبس تعزیری اش به ۴ سال تعلیقی و ١سال تعزیری کاهش یافت.
این فعال دانشجوی بعد از تحمل ١٨ماه حبس در حالی از زندان آزاد شد که بر اساس حکم دادگاه به یکسال حبس تعزیزی محکوم شده بود.
آرش صادقی در دوران زندان بارها به دلایل مختلف دست به اعتصاب غذا زده بود و در روز آزادیش نیز در اعتراض به وضعیت بیماران بند ٣۵٠ در اعتصاب بود.
بر اساس اخبار، سال گذشته مادر این فعال دانشجویی در اثر شوک ناشی از هجوم نیروهای امنیتی به منزلشان فوت کرد.
همسر هاله سحابی: شاهد داریم، منتظر تشکیل دادگاهیم
در حالیکه دستگاه قضایی مرگ هاله سحابی را طبیعی اعلام کرده و خواستار حضور شاهد در دادگاه شده است، خانواده هاله سحابی ماه گذشته به مقامات قضایی اعلام کرده اند که شهودی حاضر به حضور در دادگاه و شهادت هستند اما تاکنون دادگاهی برای رسیدگی به پرونده شهادت هاله سحابی برگزار نشده است.
تقی شامخی همسر هاله سحابی در این خصوص به جرس می گوید: “ما کلا پرونده را در دستگاه قضایی مطرح کردیم و تقریبا یکماه پیش این مسئله را به آنها بیان کردیم که شاهدانی هستند که می خواهند برای شهادت در دادگاه حضور یابند و شهادت دهند. الان هم منتظر هستیم تا از دادگاه شهود را بخواهند تا در آنجا آنچه که لازم است توضیح دهند.”
چندی پیش علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس از دخالت یکی از ماموران حکومت در جان باختن هاله سحابی خبر داده و خواستار عذرخواهی لازم در این زمینه شده بود، اما مقامات قضایی اعلام کرده اند که نیروهای انتظامی و امنیتی از ارائه فیلم های خود که از صحنه مرگ هاله سحابی داشته اند، خودداری کرده و لذا بر اساس شواهد موجود، مرگ آن مرحوم طبیعی می باشد، مگر آنکه خود خانواده هاله سحابی به دادگاه شاهد معرفی کند. بعد از انتشار این خبر یکی از حامیان جنبش که در صحنۀ منتهی به فوت هاله سحابی حضور داشته، ضمن انتشار تصویری، دست کم سه دوربین افراد خاص را افشا کرد.
همسر مرحوم هاله سحابی در پاسخ به سوالی مبنی بر تاریخ برگزاری دادگاه بیان می کند: “تاکنون در این خصوص با ما صحبتی نشده و زمان برگزاری دادگاه را هم اعلام نکرده اند. فقط دو هفته پیش نظر یکی از آقایان را بعنوان مطلع خواسته اند اما هنوز از تاریخ دادگاه و اینکه از شهود بخواهند که توضیح دهند خبری نشده است.”
هاله سحابی، فعال ملی مذهبی، قرآن پژوه و عضو انجمن مادران صلح، پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به حبس محکوم گردیده و بهمن ماه سال گذشته برای اجرای حکم دو سال حبس خود، به زندان اوین فراخوانده شده بود. این فعال ملی مذهبی چند ماه را در زندان گذراند و با وجود وضع جسمی بد مهندس سحابی، امکان مرخصی نیافت و مسئولان امنیتی و قضایی هنگامی به او اجازه خروج از زندان دادند که پدر وی به کما رفته بود. او درهنگام تشییع جنازه مرحوم عزت الله سحابی، مورد ضرب و شتم ماموران لباس شخصی و امنیتی ها قرار گرفت و به شهادت رسید.
پس از وقوع این فاجعه، حاضران در صحنه از جمله آقای احمد منتظری گفتند که هاله سحابی مورد حمله یکی از ماموران امنیتی قرار گرفت که این باعث از حال رفتن و نهایتا مرگ هاله شده است. اما مقامات رسمی برای لاپوشانی کردن برخورد غیر قانونی ماموران امنیتی مرگ او را طبیعی و بر اثر حمله قلبی، همچنین گرمای هوا و شوک ناشی از مرگ پدر توصیف کردند. این در حالی است که مراسم تشیع جنازه مرحوم عزت الله سحابی تحت تدابیر شدید امنیتی و همراه با فیلم برداری توسط لباس شخصی ها و ماموران امنیتی بوده است و عدم ارائه فیلم نشان از صحت گفته شاهدان دارد که هاله سحابی براثر ضرب و شتم به شهادت رسیده است.
آقای شامخی در پایان می افزاید: “در هر صورت پرونده در قوه قضاییه است و ما پیگیر آن هستیم و این مسیر را دنبال خواهیم کرد و اگر دیدیم که این مسیر نتیجه نمی دهد در خصوص اقدامات دیگر فکر خواهیم کرد اما امیدواریم که به نتیجه برسد و اقدامی صورت بگیرد. در پایان هم از شما تشکر می کنیم و اگر خبر تازه ای شد و از ما سوال نمودید قطعا پاسخ خواهیم داد.”
لازم به ذکر است، مهندس عزت الله سحابی، رئیس شورای فعالان ملی – مذهبی یک روز پیش از شهادت دخترش، در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
جـــرس:
طی دو هفته اخیر، برنامه خبری «صرفا جهت اطلاع» صدا و سیمای جمهوری اسلامی، به حملاتی تند – تحت عنوان نقد- به هاشمی رفسنجانی روی آورده و وی را به دلیل سخنرانی چندی پیش در همایش سراسری بیستمین سال تاسیس سازمان سما (وابسته به دانشگاه آزاد)، مورد حمله قرار داده است.
به گزارش خبرآنلاین، برنامه "صرفا جهت اطلاع " تلویزیون، که پیش از این روسای قوا را در برنامه خود مورد نقد قرار می داد، در دو هفته اخیر، هاشمی رفسنجانی را سیبل انتقاداتش کرده است.
مجری این برنامه در یکی از آیتم های این هفته خود با بیان اینکه "نمی دونیم چه سری هست که پای این دانشگاه آزاد همیشه پیدا می شود. لازم نیست دنبالش بگردی خودش سر و کله اش پیدا می شود"، به پخش سخنان هاشمی رفسنجانی در همایش سراسری بیستمین سال تاسیس سازمان سما پرداخت.
در این برنامه بخش جدیدی از سخنان هاشمی رفسنجانی در همایش مذکور را پخش کرد که وی خطاب به حضار گفته بود: "مجموعه ای داره کار می کنه و هیچ کس هم در این دانشگاه یک ریال در آن سهم نداره. خیلی بیشتر از آنچه ما زحمت کشیدیم..."
مجری برنامه با قطع سخنان هاشمی تصریح کرد: "مُردیم از خجالت که مسئولان دانشگاه آزاد این قدر زحمت کشیدند، و بقیه حسرت خوردند! لطفا اجازه بدهید بقیه هم این زحمت ها را بکشند، اشکالی ندارد که»
این برنامه خبری دو هفته قبل نیز، بخش هایی از اظهارات رئیس مجمع تشخیص مصلحت در این مراسم را پخش کرد که به کنایه های هاشمی رفسنجانی به رئیس دولت در خصوص سیاست های جمعیتی اشاره داشت.
محمد دلاوری، مجری این برنامه، بعد از پخش سخنان هاشمی درباره سیاست های جمعیتی دولت با بیان اینکه "حاج اقا ببخشید ولی ما اینقدرم آلزایمر نداریم که اون تورم و گرونی و شکاف طبقاتی دوران شما یادمون رفته باشه ها"، افزود: "شما اون موقع ها جسارتا غیر از سخنرانی کردن با گرونی یه پوستی از ما کندید که کلا عیال وار شدن از یادمون رفت."
اهانت صدا و سیما به شیرین عبادی
در ادامۀ ترور شخصیت های مختلف توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بخش خبری موسوم به 20:30 سیما، طی برنامه ای توهین آمیز، با اشاره به اظهارات اخیر شیرین عبادی که گفته بود: "گروهی از کارکنان صدا و سیما بازجویان زندانها هستند"، بی ادبانه در سیمای ملی گفت "مثل اینکه معاشرت با بهاییها وصهیونیستها عقل از سرت پرانده! بیچاره اون نوبلی که به تو دادند! خانم عبادی بهتره بری قرصهاتو بخوری!"
چند روز پیش شیرین عبادی در مقاله ای در روزنامه وال استریت ژورنال، گفته بود: "صدا و سیما مرکز نفرت پراکنی علیه فعالان جامعه مدنی، اقلیت های مذهبی، مانند بهائیان و صوفیهای شیعه و روحانیون منتقد دولت است."