بحران هستهای و مسئوليت فعالان مدنی و سياسی ايرانی، بورگان نرجآباد
اگر فعالان سياسی و مدنی همچنان از ورود به مساله هستهای سرباززنند، برنامه غنیسازی همچنان به عنوان تلاشی در راستای تامين منافع ملی قلمداد شده، و فشارهای اقتصادی تبديل به فشار سياسی جهت توقف اين برنامه نخواهدگشت. ادامه اين شرايط نتايج اسفناکی برای ايران به ثمر خواهد آورد که میتواند بسيار دهشتناکتر از اثرات جنگ هشتساله بر وضعيت رفاه عمومی، حقوقبشر و امکان دستيابی به دموکراسی باشد
چکيده: هدف اين نوشته دعوت از تمامی فعالان مدنی و سياسی ايرانی داخل و خارج از کشور برای وارد کردن فشار شديد بر حکومت ايران جهت توقف بلادرنگ برنامه غنیسازی هستهای است. تاکيد غيرمنطقی حکومت ايران بر ادامه تغليظ هستهای در شرايطی ادامه دارد که حتی منافع بلندمدت اقتصادی متصور برای اين برنامه نيز بسيار کمتر از مضرات کوتاهمدت اقتصادی و امنيتی آن است. به باور نويسنده و با توجه به شواهد و قراين فراوان موجود، تنها هدف متصور برای ادامه برنامه غنیسازی هستهای در چنين شرايطی، کاربردهای تسليحاتی آن است. موفقيت حکومت ايران در برنامه هستهای تسليحاتی، مضرات فراوان و غيرقابل جبرانی برای رفاه عمومی مردم، منافع ملی و آينده جامعهمدنی در ايران دارد. بااينحال متاسفانه فعالان مدنی و سياسی ايرانی داخل و خارج از کشور، توجه کافی به اين امر نداشته، برای توقف تغليظهستهای تلاش کافی نمیکنند. در نبود فشار سياسی از جانب فعالان و مردم ايران، حتی فشارهای اقتصادی ناشی از تحريمهای اقتصادی بينالمللی نيز لزوما به توقف برنامه هستهای ايران و يا پرهيز از رويارويی نظامی منجر نخواهد شد. حکومت ايران با وارونه جلوهدادن اهداف خود و اتکا به عواطف ميهندوستانه مردم، وانمود میکند که انگيزه دول خارجی از تلاش برای توقف برنامه غنیسازی ايران، جلوگيری از دستيابی ايران به منافع ملی بلندمدت اقتصادی است. متاسفانه حتی آن دسته از فعالان ايرانی که بر ماهيت برنامه هستهای ايران اشراف دارند، از بازگوکردن و نقد عواقب موفقيت چنين برنامهای برای آينده جامعه ايران سرباززده، عاقبت بحران هستهای را به تعاملات حاکميت و قدرتهای خارجی وامیگذارند. نتيجه اين تعامل دوطرفه، يا دستيابی حکومت ايران به سلاح هستهای و يا توقف اين برنامه به وسيله تهاجمنظامی خواهد بود. هردوی اين نتايج برای مردم ايران اسفناکند. ورود فعالان مدنی و سياسی به اين عرصه برای تبديل فشارهای اقتصادی واردآمده بر مردم ايران به فشار سياسی بر حکومت ايران، ضروری است. به باور نويسنده، تصريح ماهيت غيرصلحآميز برنامه کنونی غنیسازی ايران، و روشننمودن مضرات غيرقابل جبران دستيابی حکومت به تسليحات هستهای، و يا توقف اين برنامه به وسيله تهاجم نظامی نيروهای خارجی برای مردم ايران، کليد ايجاد فشار سياسی موثر بر حاکميت میباشد.
مقدمه: با آنکه مطبوعات جهان به تدريج «وضعيت ايران» و «بحران هستهای» را به عنوان معادل بهکار میبرند، تعداد بسيار اندکی از مردم ايران بحران هستهای را جزو مسائل و مشکلات اصلی جامعه میشمارند. اين کمتوجهی نه تنها در برابر مشکلات اقتصادی، که با فاصله زيادی مهمترين مساله عموم مردم ايران محسوب میشود، بلکه در برابر موضوعات کمبود آزادیها سياسی-اجتماعی و يا کمرنگ شدن ارزشهای اسلامی نيز برقرار است. اين بیتوجهی عمومی که تاحدی نتيجه سانسور و واژگوننمايی شديد اعمالشده از سوی حکومت ايران و تاحدی نتيجه اولويتبندی نادرست بدنه فعالان سياسی و مدنی ايرانی است، میتواند به نتايج بسيار اسفناکی برای مردم ايران بيانجامد. بیشک بحران هستهای ريشه مشکلات ايران نيست. اما مساله برنامههستهای عارضه خطرناک مشکلات زيربنايی ساختار سياسی ايران است که همچون توموری سرطانی به مرحله بحرانی رسيده، و در صورتی که کوششهای لازم برای حل سريع آن صورت نگيرد، نتايج اسفبار آن تا مدتها فرصت مداوای مشکلات بنيادی کشور را از ميان برخواهدداشت. هرچند با توجه به شرايط سياسی ايران ممکن است پيشنهاد ميرحسين موسوی در مورد رفراندم در مورد برنامههستهای عملی به نظر نيايد، اين فراخوان بستر بسيار مناسبی برای بحث عمومی در مورد ريشهها، اهداف و نتايج مترتب بر اين برنامه فراهم میسازد. ورود فراگير فعالان مدنی و سياسی ايران به اين موضوع و بالابردن آگاهی عمومی مردم ايران در اين زمينه، سکوت تحميلی توسط حکومت به وسيله انواع سانسورها و برخوردهای امنيتی را خواهد شکاند. مشارکت فعال مردم در مساله هستهای تنها فرصت باقیمانده برای پرهيز از نتايج فاجعهبار ادامه برنامه غنیسازی هستهای کنونی است.
اهميت و ماهيت برنامه هستهای ايران: کليدیترين نکته در مورد ماهيت برنامه هستهای ايران، اهداف تعقيبکنندگان آن است. از يک سو توافق قدرتهای جهانی در مورد تسليحاتی بودن برنامه هستهای ايران روزبهروز مستحکمتر میشود، و از سوی ديگر حاکميت ايران با تاکيد برصلحآميز بودن اين برنامه، جامعهجهانی را متهم به بهانهجويی برای ممانعت از دستيابی ايران به انرژیهستهای میسازد. در اين ميان اکثريت مخالفان حاکميت از رويارويی شفاف با اين موضوع اجتناب میورزند. دلايل اين فعالان برای پرهيز از ورود فعال به موضوع هستهای، متنوع و گاه متضاداست. شايد بتوان اين دلايل را در دوگروه اصلی طبقهبندی کرد. به باور گروه اول، که گاه به اشتباه حرامشمردن استفاده از سلاح هستهای از سوی رهبر ايران را حرامبودن توليد و داشتن اين سلاح از ديد وی قلمداد میکنند، دستيابی به سلاح هستهای منفعت خاصی برای حاکمان ايران ندارد. از ديد اين گروه کوتاهی دستگاه ديپلماسی ايران عامل اصلی شدت يافتن بحران هستهای است، و اصولا اين بحران موضوعی است تصنعی که حکومت ايران برای دفع توجه جامعهجهانی از موضوعاتی نظير نقض مستمر حقوقبشر در ايران به آن دامن میزند. به باور اين گروه مساله هستهای تنها زمينهای برای ظهور تنش ميان حکومت ايران و قدرتهای جهانیاست و حتی در صورت حل شدن اين بحران، تنش ميان ايران و اين قدرتها در زمينهای ديگر و به «بهانه»ای ديگر ادامه خواهد يافت. اما گروه دوم، با تاکيد بر تعادل نابرابر قدرت در منطقه و جهان، دستيابی به سلاح هستهای را در راستای تامينمنافع ملی ايران میدانند. گروه دوم گاه با اشاره به ذخاير تسليحاتی هستهای اسرائيل و پاکستان، تعقيب برنامه تسليحاتی هستهای از سوی ايران را امری مسلم، حتی برای حکومتی دموکراتيکی، میشمارند. گروه دوم اشتباه حاکميت ايران در زمينه هستهای را کمابيش به ايجاد حساسيتهای نابجا، به خصوص در مورد اسرائيل، و طرح ادعاهای گزاف به جای کسب موفقيتهای عملی، محدود میشمارند. اما به باور هردو گروه، مساله هستهای موضوعی بحرانی نيست و در تعاملات ميان حاکميت ايران و قدرتهای جهانی، بلاخره رفع خواهد شد. از اين رو اکثريت فعالان سياسی و مدنی ايران، با تکيه بر عدم اقبال عمومی مردم ايران به اهميت موضوع هستهای، ورود فعال مخالفان حاکميت به مساله هستهای را اتلاف توان بر سر موضوعی بیاهميت میدانند، که حداکثر به کار مشروعيتبخشی به برنامههای تهاجمی طيف نومحافظهکار آمريکا میآيد.
بنابه دلايلی که در ذيل خواهدآمد، در صورت عدم مقاومت مردم ايران در برابر ماجراجويیهای هستهای حاکميت، احتمال فرجام فاجعهبار برای بحران هستهای ايران قابل توجه است. از اين رو شفافساختن اهداف برنامههستهای حاکميت و بالابردن توجه عمومی به اين موضوع نخستين گام لازم برای افزايش مشارکت عمومی در اين زمينه است. با آنکه تا زمان به نتيجهرسيدن برنامه هستهای ايران نمیتوان با قطعيت کامل در مورد اهداف حاکميت از تعقيب اين برنامه سخن گفت، تفاوتهای روشنی ميان گامها و مشخصات برنامه هستهای صلحآميز و تسليحاتی وجود دارد. شواهد روشن، نشان از عدم تطابق برنامههستهای ايران با برنامهای صلحآميز دارد. از همينرو آژانس بينالمللی انرژی هستهای، به عنوان نهادی فنی، از صلحآميز اعلامنمون برنامه هستهای ايران پرهيز کرده و میکند. اين پرهيز نه بر اساس زدوبندهای سياسی، بلکه بر اساس شواهد روشن فنی میباشد.
يادآوری سه مورد از شواهد آشکار تفاوت برنامه هستهای ايران با برنامهای صلحآميز ضروری است. استفاده از انرژیصلحآميز هستهای، نيازمند سرمايهگذاریهای سنگين در ايجاد نيروگاههای هستهای و تلاش برای ايمنسازی اين تاسيسات در برابر خرابیهای احتمالی است که لطمات غيرقابل جبران زيستمحيطی دربرخواهندداشت. چرخههای تغليظ هستهای، نه فنآوری پيشرفتهای در مجموعه فنآوریهای لازم برای استفاده از انرژی هستهای است، و نه ارزش افزوده خاصی از لحاظ اقتصادی دارد. در شرايطی که تنها نيروگاه هستهای در حال ساخت کشور که بهرهبرداری نهايی از آن سالها به تعويق افتاده بود، تامينکننده کمتر از دو درصد از نياز امروز برق کشور خواهد بود، تاکيد حاکميت بر تقويت و پيشرفت فنآوری چرخههای تغليظ همواره نشانی روشن از نيات غيرصلحآميز تعقيب اين برنامه بودهاست. لازم به ذکر است که مجموع ظرفيت تمام نيروگاههای هستهای که در حالحاضر در مرحله ساخت و حتی طرح و برنامهريزی هستند، و با توجه به تحريمهای بينالمللی و عدم دسترسی داخلی به فنآوری ساخت نيروگاههستهای ايجاد آنها حداقل تا دههای ديگر به طول خواهد انجاميد، حتی از نيمی از رشد سالانه ظرفيت توليد برق کشور نيز کمتر است. در چنين شرايطی تمرکز حاکميت ايران بر فنآوری قديمی غنیسازی، که نقش کليدی در دستيابی کشور به فنآوری استفاده صلحآميز از انرژی هستهای ندارد، رويهای مشابه رويه هند، پاکستان، کرهشمالی، ليبی، آفريقای جنوبی و … در دستيابی به سلاح هستهای بوده، شاهد روشنی بر نيات غيرصلحآميز تعقيبکنندگان اين برنامه است. ادامه غنیسازی هستهای تا غلظت بيستدرصد، که به کار توليد انرژی هستهای نمیآيد و تنها گام ميانی برای رساندن غلظت به سطح استفاده تسليحاتیاست، در شرايطی که ذخاير کشور ماههاست که از ميزان لازم برای راکتور تحقيقاتی مورد ادعا گذشتهاست، تنها تاييدکننده نيات غيرصلحآميز برای برنامه غنیسازی هستهای است.
اندازه تاسيسات تغليظ هستهای ايران نيز شاهد روشن ديگری برای کارکرد غيرصلحآميز اين برنامه است. تاسيسات تغليظ هستهای با توجه به تعداد سانتريفوژهايی که در خود جای میدهند، میتوانند کارکردهای آزمايشی، تسليحاتی و يا صنعتی داشتهباشند. تاکيد حاکميت ايران بر ساخت تاسيساتی که از ابعاد آزمايشگاهی بزرگتر بوده اما به کار توليد مقدار کافی سوخت هستهای جهت استفاده صنعتی در توليد انرژیهستهای نمیآيند، نشانی برای اهداف غيرصلحآميز حاکميت از ساخت اين تاسيسات است. شايان ذکر است که مخفی نگهداشتن برخی از اين تاسيسات از ديد جامعه جهانی، مقدمهساز اجماع جهانی عليه ايران در سالگذشته شد.
ويژگیهای برنامه موشکی ايران شاهد ديگری برای نيات غيرصلحآميز برنامههای هستهای حاکميت است. تاکيد برنامه موشکی نظامی ايران بر افزايش برد موشکهای توليدی و عدم تمرکز بر بهبود دقت اين موشکها، نشان از تلاش حکومت برای دستيابی به موشکهايی است که توان رساندن کلاهکهای هستهای به دورترين فواصل ممکن را داشتهباشند. واضح است که دقت پايين اين موشکها کارکرد تخريبی آنها را در صورت استفاده از کلاهکهای متعارف تقريبا بیاثر خواهدساخت، و تنها استفاده ازکلاهکهای هستهای میتواند کارکرد اين موشکها را معنابخشد. اين نکته کليدی سالهاست که مورد توجه کارشناسان نظامی بوده و شاهد روشنی از نيات غيرصلحآميز برنامههستهای حاکميت است.
سه رکن اساسی دستيابی به سلاح هستهای، توليد اورانيوم با غلظت بالا، دسترسی به فنآوری چاشنی کلاهک هستهای و سرانجام داشتن توان موشکی لازم برای پرتاب کلاهکهستهای به مقاصد مورد نظر است. برنامه هستهای ايران گامهای اصلی رساندن اورانيوم به غلظت تسليحاتی را به اتمام رسانده، و دستيابی ايران به ميزان لازم برای توليد سلاح هستهای تنها محتاج گذشت زمان و ادامه فرآيند غنیسازی است. مدارک انتقال فنآوری چاشنی هستهای از پاکستان به ايران سالهاست که در اختيار بازرسان آژانس بينالمللی انرژی هستهای قرار گرفتهاست، و حاکميت ايران تنها بر ناخواسته بودن دسترسیاش به اين نقشههای فنی در جريان انتقال فنآوری هستهای تاکيد دارد. آزمايشهای موشکی ايران نيز توان پرتاب کلاهک هستهای به اهداف مورد نظر در منطقه را نشان میدهد. در نبود اعلان عمومی، يا دسترسی به اطلاعات محرمانه، تا زمانیکه حکومت ايران دست به آزمايش هستهای نزند، نمیتوان به صورت صددرصد قطعی بر تسليحاتی بودن برنامههستهای حکومت صحه گذاشت. با اين حال شواهد روشن برای صلحآميز ندانستن ماهيت و اهداف برنامه هستهای حاکميت از سوی کارشناسان نظامی مدتهاست که از سطح کفايت گذشته، و ديگر نمیتوان اعتباری برای ادعای حکومت ايران در مورد صلحآميز بودن اين برنامه قائل بود. حاکميت ايران موقعيتهای فراوانی برای تغيير جهت برنامههستهایاش به سمت برنامهای صلحآميز داشتهاست که با خلفوعده به هدر رفتهاند. تعليقها و نرمشهای گهگاه حکومت نيز تنها برای کسب فرصت جهت چيرگی بر مشکلات فنی اين برنامه و يا شکستن اجماع جهانی بودهاست. آخرين فرصتها برای تغيير نيز در شرايطی با ديپلماسی تاخيری حاکميت روبرو میشود، که فعالان مدنی و سياسی از ورود فعال به اين بحران و جلوگيری از عواقب اسفناک مترتب بر آن پروا دارند.
بنابه دلايلی که در ذيل خواهدآمد، در صورت عدم مقاومت مردم ايران در برابر ماجراجويیهای هستهای حاکميت، احتمال فرجام فاجعهبار برای بحران هستهای ايران قابل توجه است. از اين رو شفافساختن اهداف برنامههستهای حاکميت و بالابردن توجه عمومی به اين موضوع نخستين گام لازم برای افزايش مشارکت عمومی در اين زمينه است. با آنکه تا زمان به نتيجهرسيدن برنامه هستهای ايران نمیتوان با قطعيت کامل در مورد اهداف حاکميت از تعقيب اين برنامه سخن گفت، تفاوتهای روشنی ميان گامها و مشخصات برنامه هستهای صلحآميز و تسليحاتی وجود دارد. شواهد روشن، نشان از عدم تطابق برنامههستهای ايران با برنامهای صلحآميز دارد. از همينرو آژانس بينالمللی انرژی هستهای، به عنوان نهادی فنی، از صلحآميز اعلامنمون برنامه هستهای ايران پرهيز کرده و میکند. اين پرهيز نه بر اساس زدوبندهای سياسی، بلکه بر اساس شواهد روشن فنی میباشد.
يادآوری سه مورد از شواهد آشکار تفاوت برنامه هستهای ايران با برنامهای صلحآميز ضروری است. استفاده از انرژیصلحآميز هستهای، نيازمند سرمايهگذاریهای سنگين در ايجاد نيروگاههای هستهای و تلاش برای ايمنسازی اين تاسيسات در برابر خرابیهای احتمالی است که لطمات غيرقابل جبران زيستمحيطی دربرخواهندداشت. چرخههای تغليظ هستهای، نه فنآوری پيشرفتهای در مجموعه فنآوریهای لازم برای استفاده از انرژی هستهای است، و نه ارزش افزوده خاصی از لحاظ اقتصادی دارد. در شرايطی که تنها نيروگاه هستهای در حال ساخت کشور که بهرهبرداری نهايی از آن سالها به تعويق افتاده بود، تامينکننده کمتر از دو درصد از نياز امروز برق کشور خواهد بود، تاکيد حاکميت بر تقويت و پيشرفت فنآوری چرخههای تغليظ همواره نشانی روشن از نيات غيرصلحآميز تعقيب اين برنامه بودهاست. لازم به ذکر است که مجموع ظرفيت تمام نيروگاههای هستهای که در حالحاضر در مرحله ساخت و حتی طرح و برنامهريزی هستند، و با توجه به تحريمهای بينالمللی و عدم دسترسی داخلی به فنآوری ساخت نيروگاههستهای ايجاد آنها حداقل تا دههای ديگر به طول خواهد انجاميد، حتی از نيمی از رشد سالانه ظرفيت توليد برق کشور نيز کمتر است. در چنين شرايطی تمرکز حاکميت ايران بر فنآوری قديمی غنیسازی، که نقش کليدی در دستيابی کشور به فنآوری استفاده صلحآميز از انرژی هستهای ندارد، رويهای مشابه رويه هند، پاکستان، کرهشمالی، ليبی، آفريقای جنوبی و … در دستيابی به سلاح هستهای بوده، شاهد روشنی بر نيات غيرصلحآميز تعقيبکنندگان اين برنامه است. ادامه غنیسازی هستهای تا غلظت بيستدرصد، که به کار توليد انرژی هستهای نمیآيد و تنها گام ميانی برای رساندن غلظت به سطح استفاده تسليحاتیاست، در شرايطی که ذخاير کشور ماههاست که از ميزان لازم برای راکتور تحقيقاتی مورد ادعا گذشتهاست، تنها تاييدکننده نيات غيرصلحآميز برای برنامه غنیسازی هستهای است.
اندازه تاسيسات تغليظ هستهای ايران نيز شاهد روشن ديگری برای کارکرد غيرصلحآميز اين برنامه است. تاسيسات تغليظ هستهای با توجه به تعداد سانتريفوژهايی که در خود جای میدهند، میتوانند کارکردهای آزمايشی، تسليحاتی و يا صنعتی داشتهباشند. تاکيد حاکميت ايران بر ساخت تاسيساتی که از ابعاد آزمايشگاهی بزرگتر بوده اما به کار توليد مقدار کافی سوخت هستهای جهت استفاده صنعتی در توليد انرژیهستهای نمیآيند، نشانی برای اهداف غيرصلحآميز حاکميت از ساخت اين تاسيسات است. شايان ذکر است که مخفی نگهداشتن برخی از اين تاسيسات از ديد جامعه جهانی، مقدمهساز اجماع جهانی عليه ايران در سالگذشته شد.
ويژگیهای برنامه موشکی ايران شاهد ديگری برای نيات غيرصلحآميز برنامههای هستهای حاکميت است. تاکيد برنامه موشکی نظامی ايران بر افزايش برد موشکهای توليدی و عدم تمرکز بر بهبود دقت اين موشکها، نشان از تلاش حکومت برای دستيابی به موشکهايی است که توان رساندن کلاهکهای هستهای به دورترين فواصل ممکن را داشتهباشند. واضح است که دقت پايين اين موشکها کارکرد تخريبی آنها را در صورت استفاده از کلاهکهای متعارف تقريبا بیاثر خواهدساخت، و تنها استفاده ازکلاهکهای هستهای میتواند کارکرد اين موشکها را معنابخشد. اين نکته کليدی سالهاست که مورد توجه کارشناسان نظامی بوده و شاهد روشنی از نيات غيرصلحآميز برنامههستهای حاکميت است.
سه رکن اساسی دستيابی به سلاح هستهای، توليد اورانيوم با غلظت بالا، دسترسی به فنآوری چاشنی کلاهک هستهای و سرانجام داشتن توان موشکی لازم برای پرتاب کلاهکهستهای به مقاصد مورد نظر است. برنامه هستهای ايران گامهای اصلی رساندن اورانيوم به غلظت تسليحاتی را به اتمام رسانده، و دستيابی ايران به ميزان لازم برای توليد سلاح هستهای تنها محتاج گذشت زمان و ادامه فرآيند غنیسازی است. مدارک انتقال فنآوری چاشنی هستهای از پاکستان به ايران سالهاست که در اختيار بازرسان آژانس بينالمللی انرژی هستهای قرار گرفتهاست، و حاکميت ايران تنها بر ناخواسته بودن دسترسیاش به اين نقشههای فنی در جريان انتقال فنآوری هستهای تاکيد دارد. آزمايشهای موشکی ايران نيز توان پرتاب کلاهک هستهای به اهداف مورد نظر در منطقه را نشان میدهد. در نبود اعلان عمومی، يا دسترسی به اطلاعات محرمانه، تا زمانیکه حکومت ايران دست به آزمايش هستهای نزند، نمیتوان به صورت صددرصد قطعی بر تسليحاتی بودن برنامههستهای حکومت صحه گذاشت. با اين حال شواهد روشن برای صلحآميز ندانستن ماهيت و اهداف برنامه هستهای حاکميت از سوی کارشناسان نظامی مدتهاست که از سطح کفايت گذشته، و ديگر نمیتوان اعتباری برای ادعای حکومت ايران در مورد صلحآميز بودن اين برنامه قائل بود. حاکميت ايران موقعيتهای فراوانی برای تغيير جهت برنامههستهایاش به سمت برنامهای صلحآميز داشتهاست که با خلفوعده به هدر رفتهاند. تعليقها و نرمشهای گهگاه حکومت نيز تنها برای کسب فرصت جهت چيرگی بر مشکلات فنی اين برنامه و يا شکستن اجماع جهانی بودهاست. آخرين فرصتها برای تغيير نيز در شرايطی با ديپلماسی تاخيری حاکميت روبرو میشود، که فعالان مدنی و سياسی از ورود فعال به اين بحران و جلوگيری از عواقب اسفناک مترتب بر آن پروا دارند.
نقش رهبر ايران: علارغم تنوع ديدگاهها و اهداف مراکز قدرت داخل ايران درباره سياست خارجی، بيت رهبری، در مقام اصلیترين و پرقدرتترين بازيگر سياسی ايران، اهداف ايدئولوژيکی را در اين زمينه پیمیگيرد. ضديت رهبر ايران با تمدن غرب و مخالفت با ارزشهای جهان مدرن، نه ژستی تاکتيکی است و نه حتی سياستی استراتژيک. بلکه از ديد وی بازتعريف هويت اسلامی در تقابل با تمدن غرب، که آن را «جاهليت مدرن» میداند، اساسیترين آرمان حکومت ايران است. ريشههای اين آرمانگرايی به دوران جوانی او، به عنوان اولين مترجم فارسی آثار سيدقطب، پدر فکری القاعده، برمیگردد. رويکرد رويارويیطلبانه وی، که در جنس علائق فرهنگی-نظامی او نيز متجلی است، بارها در سخنرانیهايش به تفصيل بازگو شدهاست. عمق ضديت رهبر ايران با تمدن مدرن، اهميت کليدی در ماجراجويیهای هستهای حاکميت دارد.
يکی از کليدیترين نکات درک رفتار رهبر ايران، توجه به تاکيدات مکرر وی بر عمل به «تکليفالهی» است. بر اساس اين رويکرد، ارزيابی سياستها لزوما بر اساس نتايج و کارکردهای مترتب بر آنها و بررسی امکان موفقيت آنها صورت نمیگيرد. تاکيد مستمر خامنهای بر موضوع «نصرتالهی» و بازگويی مکرر داستانهای مويد اين نگاه از جريانات دوران انقلاب، جنگ و رهبریاش، گويای ايمان وی به موفقيت در صورت عمل به «تکليفالهی»، ولو به واسطه «امدادهایغيبی» است. تثبيت هژمونی شيعه اثنیعشری در منطقه خاورميانه از جمله «تکاليفالهی»ای است که خامنهای بر دوش خود میبيند. تلاش برای گسترش نفوذ جمهوریاسلامی از طريق گروههای شيعی منطقه، حمايت از گروههای سنی که از ديد وی از «محبتاهلبيت» برخوردارند، و تاکيد و سرمايهگذاری بر جنبههای «معنوی» روابط جمهوریاسلامی با اين گروهها، نشان روشنی از رويکرد ايدئولوژيک خامنهای به سياست خارجی است. بیشک رويارويی با آمريکا و اسرائيل نقش هويتبخشانهای برای اين رويکرد دارد. تاکيد مصرح وی بر مخالفت با موجوديت اسرائيل و غاصب شمردن مردم اسرائيل همگی نشان از احساس «تکليف» وی برای مقابله با موجوديت اسرائيل است. درک اهميت اين مقابلهجويی برای روشنساختن نيات غيرصلحآميز برنامه هستهای حاکميت ضروری است.
شايان ذکر است که هدف رهبر ايران از دستيابی به سلاح هستهای، تهاجم هستهای به اسرائيل، که علاوه بر برخورداری از زرادخانه هستهای از حمايت کامل آمريکا نيز برخوردار است، نمیباشد. کارکرد سلاح هستهای از ديد رهبر ايران کاربرد بازدارندگی نظامی اين سلاح جهت تضمين بقای جمهوریاسلامی در شرايطی است که گسترش و افزايش قدرت نيروهای ايدئولوژيک همسو با حاکميت ايران، کشورها و قدرتهای منطقه را به رويارويی نظامی با ايران وادارد.
ايدوئولوژيک بودن خامنهای به معنای خودنابودگری وی نمیباشد. وی در برابر فشارهای خارجی و داخلی عقبنشينیهای موقتی میکند، اما هرگز از اهداف بلندمدت خود که سالها با صبر و حوصله آنها را پيگيری کرده، دست برنخواهد داشت. ادامه برنامه هستهای علیرغم توقفات گاهگاه، که بيشتر جهت تضيف اجماع قدرتهای بينالمللی در برهههای حساس بهکار رفتهاست، نشانگر حوصله وی در تعقيب اين برنامه است. با اينحال اينک وی در برابر افکار عمومی داخلی وضعيت متزلزلی دارد. سياستهای رويارويیطلبانه رهبر ايران مستلزم اجماع عمومی داخلی است. از همين رو حاکميت با تعقيب سياستهای امنيتی، مطبوعاتی و فرهنگی متناسب برای ترسيم برنامه هستهای کشور به عنوان بخشی از «غرورملی» کوشيدهاست. اعمال سانسور شديد خبری و برخوردهای امنيتی با کسانيکه به نقد برنامه هستهای حاکميت و روشنساختن ماهيت آن جرات کردهاند، برنامههستهای را به امری «مقدس» مبدل ساختهاست. با اينحال اجماع تحميلی در مورد برنامههستهای شکننده است. تکيه رهبر ايران بر گفتمان اهميت برنامههستهای برای رفاه عمومی و تاکيد وی بر صلحآميز بودن اين برنامه، روشن ساختن کارکردهای غيرصلحآميز اقدامات صورتگرفته برای افکار عمومی را به چشم اسفنديار اين برنامه مبدل ساختهاست. در شرايطی که اعتبار حاکميت در جريان انتخابات سال گذشته و جنايات عيان پس از انتخابات به شدت خدشهدار گشته، اجماع مورد نظر رهبر با طرح شواهد روشن غيرصلحآميز بودن برنامههستهای ايران خواهد شکست. از سوی ديگر روشن ساختن ماهيت اين برنامه برای مردمی که در شرايط دشوار اقتصادی به سر میبرند، فشارهای اقتصادی روبهتزايد ناشی از انزوای حاصل از سياستهای رويارويیجويانه را به فشار سياسی موثر برای توقف برنامه غنیسازی هستهای مبدل خواهدساخت.
يکی از کليدیترين نکات درک رفتار رهبر ايران، توجه به تاکيدات مکرر وی بر عمل به «تکليفالهی» است. بر اساس اين رويکرد، ارزيابی سياستها لزوما بر اساس نتايج و کارکردهای مترتب بر آنها و بررسی امکان موفقيت آنها صورت نمیگيرد. تاکيد مستمر خامنهای بر موضوع «نصرتالهی» و بازگويی مکرر داستانهای مويد اين نگاه از جريانات دوران انقلاب، جنگ و رهبریاش، گويای ايمان وی به موفقيت در صورت عمل به «تکليفالهی»، ولو به واسطه «امدادهایغيبی» است. تثبيت هژمونی شيعه اثنیعشری در منطقه خاورميانه از جمله «تکاليفالهی»ای است که خامنهای بر دوش خود میبيند. تلاش برای گسترش نفوذ جمهوریاسلامی از طريق گروههای شيعی منطقه، حمايت از گروههای سنی که از ديد وی از «محبتاهلبيت» برخوردارند، و تاکيد و سرمايهگذاری بر جنبههای «معنوی» روابط جمهوریاسلامی با اين گروهها، نشان روشنی از رويکرد ايدئولوژيک خامنهای به سياست خارجی است. بیشک رويارويی با آمريکا و اسرائيل نقش هويتبخشانهای برای اين رويکرد دارد. تاکيد مصرح وی بر مخالفت با موجوديت اسرائيل و غاصب شمردن مردم اسرائيل همگی نشان از احساس «تکليف» وی برای مقابله با موجوديت اسرائيل است. درک اهميت اين مقابلهجويی برای روشنساختن نيات غيرصلحآميز برنامه هستهای حاکميت ضروری است.
شايان ذکر است که هدف رهبر ايران از دستيابی به سلاح هستهای، تهاجم هستهای به اسرائيل، که علاوه بر برخورداری از زرادخانه هستهای از حمايت کامل آمريکا نيز برخوردار است، نمیباشد. کارکرد سلاح هستهای از ديد رهبر ايران کاربرد بازدارندگی نظامی اين سلاح جهت تضمين بقای جمهوریاسلامی در شرايطی است که گسترش و افزايش قدرت نيروهای ايدئولوژيک همسو با حاکميت ايران، کشورها و قدرتهای منطقه را به رويارويی نظامی با ايران وادارد.
ايدوئولوژيک بودن خامنهای به معنای خودنابودگری وی نمیباشد. وی در برابر فشارهای خارجی و داخلی عقبنشينیهای موقتی میکند، اما هرگز از اهداف بلندمدت خود که سالها با صبر و حوصله آنها را پيگيری کرده، دست برنخواهد داشت. ادامه برنامه هستهای علیرغم توقفات گاهگاه، که بيشتر جهت تضيف اجماع قدرتهای بينالمللی در برهههای حساس بهکار رفتهاست، نشانگر حوصله وی در تعقيب اين برنامه است. با اينحال اينک وی در برابر افکار عمومی داخلی وضعيت متزلزلی دارد. سياستهای رويارويیطلبانه رهبر ايران مستلزم اجماع عمومی داخلی است. از همين رو حاکميت با تعقيب سياستهای امنيتی، مطبوعاتی و فرهنگی متناسب برای ترسيم برنامه هستهای کشور به عنوان بخشی از «غرورملی» کوشيدهاست. اعمال سانسور شديد خبری و برخوردهای امنيتی با کسانيکه به نقد برنامه هستهای حاکميت و روشنساختن ماهيت آن جرات کردهاند، برنامههستهای را به امری «مقدس» مبدل ساختهاست. با اينحال اجماع تحميلی در مورد برنامههستهای شکننده است. تکيه رهبر ايران بر گفتمان اهميت برنامههستهای برای رفاه عمومی و تاکيد وی بر صلحآميز بودن اين برنامه، روشن ساختن کارکردهای غيرصلحآميز اقدامات صورتگرفته برای افکار عمومی را به چشم اسفنديار اين برنامه مبدل ساختهاست. در شرايطی که اعتبار حاکميت در جريان انتخابات سال گذشته و جنايات عيان پس از انتخابات به شدت خدشهدار گشته، اجماع مورد نظر رهبر با طرح شواهد روشن غيرصلحآميز بودن برنامههستهای ايران خواهد شکست. از سوی ديگر روشن ساختن ماهيت اين برنامه برای مردمی که در شرايط دشوار اقتصادی به سر میبرند، فشارهای اقتصادی روبهتزايد ناشی از انزوای حاصل از سياستهای رويارويیجويانه را به فشار سياسی موثر برای توقف برنامه غنیسازی هستهای مبدل خواهدساخت.
برنامه هستهای و اقتصاد ايران: علارغم ادعاهای حکومت ايران، برنامه هستهای حاکميت بيلان اقتصادی منفی دارد. محدوديت شديد منابع اوليه اورانيوم خام ايران، که با داشتن کمتر از نيمدرصد منابع اورانيوم جهان حتی در زمره پانزده کشور اول جهان نيز قرار نمیگيرد، کاربرد چرخههای غنیسازی جهت توليد انرژی را بسيار ناچيز میسازد. از سوی ديگر تحريمهای اقتصادی ناشی از ادامه اين برنامه، به صنعت نفت و گاز ايران لطمات فراوانی زدهاست. در شرايطی که استهلاک سريع زيرساختهای قديمی صنعت نفت ايران سالانه ده درصد از توليد نفت کشور میکاهد، افزايش مصرف داخلی از يک سو و عدم سرمايهگذاری خارجی و دسترسی به فنآوریهای لازم از سوی ديگر، صادرات ايران را به سطحی پايينتر از ده سال پيش رساندهاست. ادامه چنين شرايطی برای صنعت نفتوگاز در دهسال آينده، مهمترين صنعت و عمدهترين منبع درآمدی کشور را دچار فلج کامل خواهدساخت. لازم به ذکر است که ادامه فشار توليد بر چاههای مستهلک فعلی، لطمات جبرانناپذيری به ذخاير نفتی وارد میسازد. از اين رو ضرر عدم سرمايهگذاری در زمينه استخراج نفت و گاز تنها به کاهش درآمد فعلی محدود نشده و اثرات بلندمدتی بر درآمد نفتی کشور خواهدداشت. بدين ترتيب ادامه برنامههستهای نه تنها به تامين انرژی ايران کمکی نمیکند، بلکه با ضربهزدن به اصلیترين صنعت کشور، دسترسی به منابعدرآمدی و انرژی لازم برای توسعه کشور را دشوار میسازد.
بر خلاف تصور مرسوم، مشکلات اقتصادی ايران بيشتر از آنکه متاثر از ناکارآمدیهای مديريتی باشد، حاصل تعقيب اهداف ايدئولوژيک برای شکلدهی به الگويی مقابلهجويانه در برابر تمدن مدرن است. تاثيرات اين ديد ايدئولوژيک در جایجای ساختار توزيع قدرت و ثروت داخلی، و جنس رابطه ايران با جامعهبينالمللی مشهود است. از ديدگاه ايدئولوژيک قدرتمندان سياسی ايران، کارکرد اصلی اقتصاد نه لزوما بهبود رفاه عمومی مردم، بلکه تداوم و افزايش قدرت حاکميت برای تعقيب اهداف ايدئولوژيکش است. وسواس حاکميت در مانعشدن از رشد بخش خصوصی، تلاش فزاينده برای انتقال قدرت اقتصادی به نهادهايی که وابستگیهای ايدئولوژيک مستحکمتری دارند، تلاش برای شتاب بخشيدن به افزايش جمعيت (سياستی که در دهه شصت شمسی نيز به دلايل مشابه تعقيب میشد)، و تلاش برای دستيابی به فنآوریهايی که از ديد اقتصادی توجيهناپذيرند اما از ديد حاکميت در رويارويی با قدرتهای جهانی کاربرد استراتژيک دارند، همگی مثالهای روشنی هستند از نگاه قدرتطلبانه حاکميت به مسائل اقتصادی.
آسيبهای اقتصادی شديد حاصل از سياستهای رويارويیطلبانه حاکميت و تحريمهای اقتصادی ناشی از آن، تنها به کاهش سرمايهگذاری خارجی در صنعت نفتوگاز محدود نمیشود. انزوای اقتصادی حاصل از اين رويکرد نه تنها باعث از دست رفتن فرصتهای بزرگ اقتصادی نظير خط لوله انتقال گاز به پاکستان و هند، خط لوله جايگزين ايران برای مسير باکو-جيحان و همچنين کاهش چشمگير سهم ايران از منابع نفت دريای خزر گشته، بلکه با لطمهزدن به ارتباطات صنعتی ايران با کشورهای پيشرفته، انتقال فنآوری به کشور را دچار معضل جدی ساختهاست. لازم به يادآوری است که بر خلاف ادعای حاکميت، در فضای جهانیشده و تخصصی اقتصاد جهان، که قطعات اکثر کالاها با استفاده از فنآوریهای موجود در اقصینقاط جهان توليد میشوند، اين انزوا و نياز به «خودکفايی» ناشی از آن، نه تنها به پيشرفت اقتصادی کمکی نمیکند، بلکه با غيررقابتی و ناکارآمد ساختن بخشهای اقتصادی، توسعه کشور را در سادهترين زمينهها نيز دچار معضلات جدی میسازد. معضلات واضح صنعت حملونقل هوايی کشور، مثال روشن و مشهوری است از اثرات اين انزوا.
از سوی ديگر انزوای اقتصادی حاصل از سياستهای رويارويیطلبانه، حتی استفاده از درآمدهای نفتی را نيز دشوارساختهاست. ذخيرهسازی مازاد درآمدهای نفتی با سرمايهگذاری به وسيله صندوقهای ثروت ملی (sovereign wealth funds) و استفاده از درآمد اين صندوقها در مواقع لزوم، روش مرسوم کشورهای نفتخيز برای محافظت اقتصاد داخلیشان از اثرات نامطلوب نواسانات قيمت نفت است. انزوای اقتصادی ايران و روابط بينالمللی پرتنشش، ذخيرهسازی مازاد درآمدهای نفتی با استفاده از فرصتهای سرمايهگذاری بينالمللی را ناممکن ساختهاست. صندوق ذخيره ارزی نيز تنها به يک روش حسابداری مبدل گشته، و در محافظت از اقتصاد داخلی در برابر نواسانات قيمت نفت ناکام بودهاست. از اينرو با بالارفتن درآمد نفتی و تقويت ارزش نسبی رالا در برابر ارزهای خارجی، بخش توليدی توان رقابت در برابر واردات کالاها و خدمات خارجی را از دست داده، بيکاری در بخشهای صنعت و کشاورزی، که شاغلان آن از فقيرترين اقشار کشور هستند، گسترش میيابد. عدم امکان ذخيرهسازی کارآمد مازاد درآمدهای نفتی، همچنين دولت را از تامين مخارج جاریاش در هنگام پايين رفتن قيمت نفت ناتوان میسازد.
حاکميت با تحميل تحريمهای بينالمللی که صدمات شديدی بر اقتصاد کشور داشته و دارند، بیتوجهی خود به رفاه عمومی مردم را به آشکارترين صورت به نمايش میگذارد. متاسفانه فعالان مدنی و سياسی ايران به جای تاکيد بر اين موضوع و استفاده از آن برای شفافساختن ماهيت اهداف ايدئولوژيک حاکميت برای مردم ايران، به رويه بیثمر محکومکردن قدرتهای بينالمللی بسندهمیکنند. بیشک ادامه تحريمها ضمن تضعيف زيرساختهای اقتصادی کشور و از ميانبردن امکان رشد اقتصادی به دليل عدم سرمايهگذاری خارجی و انتقال فنآوریهای ضروری، انزوای اقتصادی ايران را شديدتر ساخته، بر قدرت مراکز اقتصادی نظير بنيادها و قرارگاههای اقتصادی سپاه پاسداران خواهد افزود. شرايطی که نه تنها به رفاه فعلی مردم آسيب میزند، بلکه امکان استفاده از نيرویکار جوان و تحصيلکرده کشور برای رشد و توسعه اقتصادی را از مردم ايران گرفته، آينده کشور را دچار مخاطره میسازد. مسئوليت اين ضرر هنگفت بر عهده حاکميت ايران است. نوک تيز انتقادات فعالان مدنی و سياسی ايرانی نيز بايد به سوی حاکميت باشد، تا فشار اقتصادی واردآمده بر مردم تبديل به فشار سياسی بر حاکميت برای توقف سياستهای ماجراجويانهاش شود.
بر خلاف تصور مرسوم، مشکلات اقتصادی ايران بيشتر از آنکه متاثر از ناکارآمدیهای مديريتی باشد، حاصل تعقيب اهداف ايدئولوژيک برای شکلدهی به الگويی مقابلهجويانه در برابر تمدن مدرن است. تاثيرات اين ديد ايدئولوژيک در جایجای ساختار توزيع قدرت و ثروت داخلی، و جنس رابطه ايران با جامعهبينالمللی مشهود است. از ديدگاه ايدئولوژيک قدرتمندان سياسی ايران، کارکرد اصلی اقتصاد نه لزوما بهبود رفاه عمومی مردم، بلکه تداوم و افزايش قدرت حاکميت برای تعقيب اهداف ايدئولوژيکش است. وسواس حاکميت در مانعشدن از رشد بخش خصوصی، تلاش فزاينده برای انتقال قدرت اقتصادی به نهادهايی که وابستگیهای ايدئولوژيک مستحکمتری دارند، تلاش برای شتاب بخشيدن به افزايش جمعيت (سياستی که در دهه شصت شمسی نيز به دلايل مشابه تعقيب میشد)، و تلاش برای دستيابی به فنآوریهايی که از ديد اقتصادی توجيهناپذيرند اما از ديد حاکميت در رويارويی با قدرتهای جهانی کاربرد استراتژيک دارند، همگی مثالهای روشنی هستند از نگاه قدرتطلبانه حاکميت به مسائل اقتصادی.
آسيبهای اقتصادی شديد حاصل از سياستهای رويارويیطلبانه حاکميت و تحريمهای اقتصادی ناشی از آن، تنها به کاهش سرمايهگذاری خارجی در صنعت نفتوگاز محدود نمیشود. انزوای اقتصادی حاصل از اين رويکرد نه تنها باعث از دست رفتن فرصتهای بزرگ اقتصادی نظير خط لوله انتقال گاز به پاکستان و هند، خط لوله جايگزين ايران برای مسير باکو-جيحان و همچنين کاهش چشمگير سهم ايران از منابع نفت دريای خزر گشته، بلکه با لطمهزدن به ارتباطات صنعتی ايران با کشورهای پيشرفته، انتقال فنآوری به کشور را دچار معضل جدی ساختهاست. لازم به يادآوری است که بر خلاف ادعای حاکميت، در فضای جهانیشده و تخصصی اقتصاد جهان، که قطعات اکثر کالاها با استفاده از فنآوریهای موجود در اقصینقاط جهان توليد میشوند، اين انزوا و نياز به «خودکفايی» ناشی از آن، نه تنها به پيشرفت اقتصادی کمکی نمیکند، بلکه با غيررقابتی و ناکارآمد ساختن بخشهای اقتصادی، توسعه کشور را در سادهترين زمينهها نيز دچار معضلات جدی میسازد. معضلات واضح صنعت حملونقل هوايی کشور، مثال روشن و مشهوری است از اثرات اين انزوا.
از سوی ديگر انزوای اقتصادی حاصل از سياستهای رويارويیطلبانه، حتی استفاده از درآمدهای نفتی را نيز دشوارساختهاست. ذخيرهسازی مازاد درآمدهای نفتی با سرمايهگذاری به وسيله صندوقهای ثروت ملی (sovereign wealth funds) و استفاده از درآمد اين صندوقها در مواقع لزوم، روش مرسوم کشورهای نفتخيز برای محافظت اقتصاد داخلیشان از اثرات نامطلوب نواسانات قيمت نفت است. انزوای اقتصادی ايران و روابط بينالمللی پرتنشش، ذخيرهسازی مازاد درآمدهای نفتی با استفاده از فرصتهای سرمايهگذاری بينالمللی را ناممکن ساختهاست. صندوق ذخيره ارزی نيز تنها به يک روش حسابداری مبدل گشته، و در محافظت از اقتصاد داخلی در برابر نواسانات قيمت نفت ناکام بودهاست. از اينرو با بالارفتن درآمد نفتی و تقويت ارزش نسبی رالا در برابر ارزهای خارجی، بخش توليدی توان رقابت در برابر واردات کالاها و خدمات خارجی را از دست داده، بيکاری در بخشهای صنعت و کشاورزی، که شاغلان آن از فقيرترين اقشار کشور هستند، گسترش میيابد. عدم امکان ذخيرهسازی کارآمد مازاد درآمدهای نفتی، همچنين دولت را از تامين مخارج جاریاش در هنگام پايين رفتن قيمت نفت ناتوان میسازد.
حاکميت با تحميل تحريمهای بينالمللی که صدمات شديدی بر اقتصاد کشور داشته و دارند، بیتوجهی خود به رفاه عمومی مردم را به آشکارترين صورت به نمايش میگذارد. متاسفانه فعالان مدنی و سياسی ايران به جای تاکيد بر اين موضوع و استفاده از آن برای شفافساختن ماهيت اهداف ايدئولوژيک حاکميت برای مردم ايران، به رويه بیثمر محکومکردن قدرتهای بينالمللی بسندهمیکنند. بیشک ادامه تحريمها ضمن تضعيف زيرساختهای اقتصادی کشور و از ميانبردن امکان رشد اقتصادی به دليل عدم سرمايهگذاری خارجی و انتقال فنآوریهای ضروری، انزوای اقتصادی ايران را شديدتر ساخته، بر قدرت مراکز اقتصادی نظير بنيادها و قرارگاههای اقتصادی سپاه پاسداران خواهد افزود. شرايطی که نه تنها به رفاه فعلی مردم آسيب میزند، بلکه امکان استفاده از نيرویکار جوان و تحصيلکرده کشور برای رشد و توسعه اقتصادی را از مردم ايران گرفته، آينده کشور را دچار مخاطره میسازد. مسئوليت اين ضرر هنگفت بر عهده حاکميت ايران است. نوک تيز انتقادات فعالان مدنی و سياسی ايرانی نيز بايد به سوی حاکميت باشد، تا فشار اقتصادی واردآمده بر مردم تبديل به فشار سياسی بر حاکميت برای توقف سياستهای ماجراجويانهاش شود.
خاورميانه، منافع ملی ايران و برنامههستهای: يکی از کليدیترين جنبههای برنامه هستهای حاکميت، ارتباط آن با منافعملی ايران و وضعيت خاورميانه است. دستيابی ايران به سلاح هستهای، مخصوصا با توجه به ماهيت رويارويیطلبانه حاکميت کنونی آن، برخلاف منافع ملی آمريکا، اسرائيل، روسيه و اکثر همسايگان ايران خواهد بود. متاسفانه از ديد برخی که به اشتباه منافعملی را به ديد بازی با مجموع صفر مینگرند، لطمه خوردن به منافعملی ديگران به عنوان تقويت منافعملی ايران تلقی میشود. برخی حتی در اين مغالطه تا جايی پيش میروند که دستيابی به سلاح هستهای را هدف هر حکومت دموکراتيکی در ايران میدانند. به باور اين گروه تا زمانيکه اسرائيل و پاکستان سلاح هستهای دارند، دستيابی به سلاح هستهای حق و يا حتی وظيفه حکومت ايران است! از ديد ايشان، تا زمانيکه اسرائيل و پاکستان خلعسلاحهستهای نشدهاند، حداکثر ايراد دستيابی به سلاح هستهای، ماهيت غيردموکراتيک حاکميت ايران است. چنين منطق و ادعاهايی نه تنها اشتباه است، بلکه راه را بر ورود فعال ايرانيان به حل بحران هستهای میبندد.
در اينجا ذکر نکتهای ابتدايی درباره ماهيت تعاملات بينالمللی ضروریاست. سياستهای بينالمللی لزوما نه بر اساس «حقوق» کشورها بلکه بر اساس کارکردهای اين سياستها برای تامين منافعملی تعيين میشود. بیشک دسترسی اسرائيل و پاکستان به سلاح هستهای مطلوب هيچيک از کشورهای منطقه نيست. رفتارهای خصمانه اسرائيل نيز بر نامطلوبيت دسترسیاش به اين سلاحها میافزايد. با اينحال کارکرد اين سلاحها و تاثير آنها بر منافعملی ايران مشخص است. اسرائيل و پاکستان پس از جنگهای فراوان و برای دفاع از موجوديت ارضی خويش به صورت هستهای مسلح شدهاند. ايران در حال حاضر هيچ مشکل بنيادينی با هيچيک از کشورهای منطقه ندارد. هيچ يک از اختلافات ارضی گذشته و فعلی ايران، از جمله جنگ هشتساله با عراق، تهديد وجودی نبوده و نيست. اختلافات جدی فعلی ايران با ساير کشورهای منطقه وقدرتهای جهانی نيز ماهيتی کاملا ايدئولوژيک دارد. از اينرو کارکرد دستيابی ايران به سلاح هستهای، چه در حاکميت ايدوئولوژيک فعلی و چه حتی در صورت دموکراتيکبودن حاکميت ايران، تنها تقويتکننده نيروهايی است که میخواهند با اتکا به قدرت بازدارندگی سلاح هستهای به ماجراجويیهای ايدئولوژيک در منطقه و جهان بپردازند. بیشک اين قبيل رويارويیها لطمات شديدی بر رفاه عمومی مردم و منافعملی کشور وارد خواهد ساخت.
دستيابی ايران به سلاح هستهای نوع روابط ايران با دو قدرت غيرهستهای منطقه، ترکيه و عربستان، را نيز از ماهيت رقابت سازنده فعلی، با قابليت تامين منافع ملی طرفين، خارج خواهد ساخت. بیشک روابط ايرانی هستهای با ترکيه و عربستان غير هستهای بسيار بيشتر از امروز آغشته به سوءظن و تخاصم خواهد شد. شدت لطمات اينگونه روابط بر منافعملی ايران و عواقب مترتب بر آغاز مسابقه تسليحاتی هستهای در منطقه واضح است. از سوی ديگر تاکيد بر ادامه برنامه هستهای و تحمل تحريمها و فشارهای ناشی از آن نتايج بسيار ملموسی بر توان نظامی کلاسيک ايران داشتهاست. کمبود و عقبماندگی ايران در زمينه دسترسی به تجهيزات نظامی از قبيل هواپيما، ناوجنگی، تانک، پدافندموشکی و … کشور را در وضعيت آسيبپذيری در برابر همسايگانش قرار دادهاست. ضعف مشهودی که علارغم ادعاهای گزاف حاکميت مبنی بر «خودکفايی» در اين زمينهها، در واگذاری منافعملیای نظير حق بهرهبرداری بیقيدوشرط از منابع مشترک به همسايگان کوچکی چون قطر و آذربايجان نيز بیتاثير نبودهاست.
لطمات ذکر شده و دلايل مشابه آن، نشانگر بیفايدگی دستيابی به سلاح هستهای برای تامين منافع ملیايران است. کارکرد دسترسی به تسليحات هستهای، محافظت از حاکميت برای ادامه و افزايش رويارويیطلبیهای ايدئولوژيکش است. اجماع بينالمللی کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی عليه برنامه هستهای حاکميت برای پيشگيری از افزايش سطح مداخلات ايدئولوژيک حکومت ايران در منطقه و جهان شکل گرفتهاست. شايان ذکر است که اجماع بر عليه برنامه هستهای ايران تنها نمونه از اين قبيل سياست های پيشگيرانه نمیباشد. پيش از اين نيز فشارها و تحريمهای بينالمللی، ادامه برنامههایهستهای غيرصلحآميز کشورهايی نظير برزيل و ليبی را متوقف ساخت، و کشورهايی نظير آفريقای جنوبی، قزاقستان و اوکراين را به تسليم سلاحهای هستهایشان ترغيب کرد. با اين حال فشارهای اقتصادی و سياسی بر هند، پاکستان و کرهشمالی، که در مورد کرهشمالی همچنان به شدت گذشته ادامه دارد، اين کشورها را از دستيابی به سلاح هستهای منصرف نساخت. بیشک قدرتهای بينالمللی با توجه به کارکردها و خطرات مترتب بر برنامههای هستهای کشورهای مختلف و همچنين وضعيت تعادلات بينالمللی، فشارهای قوی يا ضعيفی را برای توقف اين برنامهها وارد ساخته و خواهند ساخت. در نبود بديهیترين سازوکارهای دموکراتيک در ايران و ممنوعيت هرگونه بحث عمومی درباره هزينهها و فوايد محتمل بر ادامه برنامههستهای که بازگوکننده موضعی غيراز مواضع رسمی حاکميت باشد، واضح است که تعيين سياست هستهای کشور نه بر اساس منافعملی، که بر اساس اهداف ايدئولوژيک حاکميت صورت میگيرد.
در انتهای اين بخش ضمن تاکيد بر لزوم حل بحران فلسطين به صورتی که حقوق حقه مردم فلسطين تامين شده و صلحی پايدار ميان اسرائيل و همسايگانش ايجاد شود، ذکر چند نکته ضروری است. بیشک پايان مسالمتآميز و مرضیالطرفين بحران فلسطين علاوه بر کمک به ثبات امنيتی خاورميانه منجر به تضعيف زيرساختهای ايدئولوژيک بنيادگرايی اسلامی خواهد گشت. متاسفانه برخی از فعالان ايرانی، در پس شعار حمايت از مردم فلسطين، مطالباتی نظير تضعيف «هژمونی جهانی غرب» را تعقيب کرده و از تامين منافعملی و بهبود رفاه عمومی ايرانيان غفلت میورزند. اين عده با وجود اشراف بر ماهيت برنامههستهای ايران به جای آگاهسازی مردم و وارد کردن فشار بر حاکميت ايران برای توقف اين برنامه، به بحران هستهای به عنوان فرصتی برای پيشبرد اهداف غيرملی خود مینگرند. ايشان از يک سو از دردورنج مردم ايران که نتيجه ماجراجويیهای حاکميت و تحريمهای بينالمللی ناشی از آن است، برای محکومکردن قدرتهای جهانی استفاده میکنند و از سوی ديگر با پرهيز از تحت فشار قراردادن حکومت در زمينه برنامه هستهای، در انتظار به ثمررسيدن اين برنامه و «شکست هژمونی غرب» در خاورميانه به سرمیبرند. جا دارد فعالان مدنی و سياسی ايرانی که منافعملی و رفاه مردم ايران را عزيز میدارند، با تلاش برای توقف برنامه غنیسازیهستهای حاکميت، از نتايج فاجعهبار ادامه وضعيت فعلی جلوگيری کنند. .
در اينجا ذکر نکتهای ابتدايی درباره ماهيت تعاملات بينالمللی ضروریاست. سياستهای بينالمللی لزوما نه بر اساس «حقوق» کشورها بلکه بر اساس کارکردهای اين سياستها برای تامين منافعملی تعيين میشود. بیشک دسترسی اسرائيل و پاکستان به سلاح هستهای مطلوب هيچيک از کشورهای منطقه نيست. رفتارهای خصمانه اسرائيل نيز بر نامطلوبيت دسترسیاش به اين سلاحها میافزايد. با اينحال کارکرد اين سلاحها و تاثير آنها بر منافعملی ايران مشخص است. اسرائيل و پاکستان پس از جنگهای فراوان و برای دفاع از موجوديت ارضی خويش به صورت هستهای مسلح شدهاند. ايران در حال حاضر هيچ مشکل بنيادينی با هيچيک از کشورهای منطقه ندارد. هيچ يک از اختلافات ارضی گذشته و فعلی ايران، از جمله جنگ هشتساله با عراق، تهديد وجودی نبوده و نيست. اختلافات جدی فعلی ايران با ساير کشورهای منطقه وقدرتهای جهانی نيز ماهيتی کاملا ايدئولوژيک دارد. از اينرو کارکرد دستيابی ايران به سلاح هستهای، چه در حاکميت ايدوئولوژيک فعلی و چه حتی در صورت دموکراتيکبودن حاکميت ايران، تنها تقويتکننده نيروهايی است که میخواهند با اتکا به قدرت بازدارندگی سلاح هستهای به ماجراجويیهای ايدئولوژيک در منطقه و جهان بپردازند. بیشک اين قبيل رويارويیها لطمات شديدی بر رفاه عمومی مردم و منافعملی کشور وارد خواهد ساخت.
دستيابی ايران به سلاح هستهای نوع روابط ايران با دو قدرت غيرهستهای منطقه، ترکيه و عربستان، را نيز از ماهيت رقابت سازنده فعلی، با قابليت تامين منافع ملی طرفين، خارج خواهد ساخت. بیشک روابط ايرانی هستهای با ترکيه و عربستان غير هستهای بسيار بيشتر از امروز آغشته به سوءظن و تخاصم خواهد شد. شدت لطمات اينگونه روابط بر منافعملی ايران و عواقب مترتب بر آغاز مسابقه تسليحاتی هستهای در منطقه واضح است. از سوی ديگر تاکيد بر ادامه برنامه هستهای و تحمل تحريمها و فشارهای ناشی از آن نتايج بسيار ملموسی بر توان نظامی کلاسيک ايران داشتهاست. کمبود و عقبماندگی ايران در زمينه دسترسی به تجهيزات نظامی از قبيل هواپيما، ناوجنگی، تانک، پدافندموشکی و … کشور را در وضعيت آسيبپذيری در برابر همسايگانش قرار دادهاست. ضعف مشهودی که علارغم ادعاهای گزاف حاکميت مبنی بر «خودکفايی» در اين زمينهها، در واگذاری منافعملیای نظير حق بهرهبرداری بیقيدوشرط از منابع مشترک به همسايگان کوچکی چون قطر و آذربايجان نيز بیتاثير نبودهاست.
لطمات ذکر شده و دلايل مشابه آن، نشانگر بیفايدگی دستيابی به سلاح هستهای برای تامين منافع ملیايران است. کارکرد دسترسی به تسليحات هستهای، محافظت از حاکميت برای ادامه و افزايش رويارويیطلبیهای ايدئولوژيکش است. اجماع بينالمللی کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی عليه برنامه هستهای حاکميت برای پيشگيری از افزايش سطح مداخلات ايدئولوژيک حکومت ايران در منطقه و جهان شکل گرفتهاست. شايان ذکر است که اجماع بر عليه برنامه هستهای ايران تنها نمونه از اين قبيل سياست های پيشگيرانه نمیباشد. پيش از اين نيز فشارها و تحريمهای بينالمللی، ادامه برنامههایهستهای غيرصلحآميز کشورهايی نظير برزيل و ليبی را متوقف ساخت، و کشورهايی نظير آفريقای جنوبی، قزاقستان و اوکراين را به تسليم سلاحهای هستهایشان ترغيب کرد. با اين حال فشارهای اقتصادی و سياسی بر هند، پاکستان و کرهشمالی، که در مورد کرهشمالی همچنان به شدت گذشته ادامه دارد، اين کشورها را از دستيابی به سلاح هستهای منصرف نساخت. بیشک قدرتهای بينالمللی با توجه به کارکردها و خطرات مترتب بر برنامههای هستهای کشورهای مختلف و همچنين وضعيت تعادلات بينالمللی، فشارهای قوی يا ضعيفی را برای توقف اين برنامهها وارد ساخته و خواهند ساخت. در نبود بديهیترين سازوکارهای دموکراتيک در ايران و ممنوعيت هرگونه بحث عمومی درباره هزينهها و فوايد محتمل بر ادامه برنامههستهای که بازگوکننده موضعی غيراز مواضع رسمی حاکميت باشد، واضح است که تعيين سياست هستهای کشور نه بر اساس منافعملی، که بر اساس اهداف ايدئولوژيک حاکميت صورت میگيرد.
در انتهای اين بخش ضمن تاکيد بر لزوم حل بحران فلسطين به صورتی که حقوق حقه مردم فلسطين تامين شده و صلحی پايدار ميان اسرائيل و همسايگانش ايجاد شود، ذکر چند نکته ضروری است. بیشک پايان مسالمتآميز و مرضیالطرفين بحران فلسطين علاوه بر کمک به ثبات امنيتی خاورميانه منجر به تضعيف زيرساختهای ايدئولوژيک بنيادگرايی اسلامی خواهد گشت. متاسفانه برخی از فعالان ايرانی، در پس شعار حمايت از مردم فلسطين، مطالباتی نظير تضعيف «هژمونی جهانی غرب» را تعقيب کرده و از تامين منافعملی و بهبود رفاه عمومی ايرانيان غفلت میورزند. اين عده با وجود اشراف بر ماهيت برنامههستهای ايران به جای آگاهسازی مردم و وارد کردن فشار بر حاکميت ايران برای توقف اين برنامه، به بحران هستهای به عنوان فرصتی برای پيشبرد اهداف غيرملی خود مینگرند. ايشان از يک سو از دردورنج مردم ايران که نتيجه ماجراجويیهای حاکميت و تحريمهای بينالمللی ناشی از آن است، برای محکومکردن قدرتهای جهانی استفاده میکنند و از سوی ديگر با پرهيز از تحت فشار قراردادن حکومت در زمينه برنامه هستهای، در انتظار به ثمررسيدن اين برنامه و «شکست هژمونی غرب» در خاورميانه به سرمیبرند. جا دارد فعالان مدنی و سياسی ايرانی که منافعملی و رفاه مردم ايران را عزيز میدارند، با تلاش برای توقف برنامه غنیسازیهستهای حاکميت، از نتايج فاجعهبار ادامه وضعيت فعلی جلوگيری کنند. .
تهاجم نظامی، مهار ايران هستهای و اشتباه محاسبه حاکميت: بسته بودن فضای نقد و بررسی داخلی، به حاشيهراندهشدن کارشناسان مستقل و بیتوجهی فعالان ايرانی خارجازکشور، حاکميت را در دو موضوع کليدی مربوط به برخوردهای آتی قدرتهای جهانی دچار اشتباه محاسبه ساختهاست. موضوع اول، توان بازدارندگی ايران در برابر رويارويی نظامی و کارکرد تهاجمهوايی برای توقف برنامههستهای است. بديهیاست که نهادهای نظامی متعارف ايران توان مقاومت قابل توجهی در برابر رويارويی نظامی ندارند و با عدم تحويل پدافند موشکی از سوی روسيه، کشور از توان اوليه دفاع از حريم هوايی خود نيز محروم ماندهاست. از همينرو تاکيد حاکميت و توجه کارشناسان نظامی به توان بازدارندگی نامتعارف ايران معطوف است. با وجود ارتباطات گسترده ايران با گروههای معارضهجو در اقصینقاط منطقه، توان بازدارندگی ايران به قابليت حکومت در ارتباطگيری، تجهيز و هدايت اين گروهها پس از تهاجمات هوايی گسترده عليه کشور بستگی دارد. بر اساس برخی از طرحهای تهاجمی مطرحشده، که ارتش آمريکا مشابه آن را هفت سال پيش در مرحله آغازين حمله به عراق به کار برد، با نابودی تاسيسات کليدی زيربنايی کشور از قبيل نيروگاههای برق، تاسيسات مخابراتی و پلهای ارتباطی، اداره امور عادی کشور شديدا دچار چالش شده، فرصت خاصی برای اجرای عمليات تلافیجويانه باقینخواهد ماند. بديهیاست که ادامه برنامههای هستهای پس از چنين تهاجمی، تنها به تکرار تهاجماتهوايی منجر خواهد شد و ايران در شرايطی مشابه عراق در دهه نود ميلادی به سر خواهدبرد.
موضوع دوم، نحوه برخورد جامعهجهانی با ايرانی هستهای است. حتی اگر به هر دليل ممکن امکان توقف برنامههستهای حاکميت مهيا نشود و حکومت به سلاح هستهای دستيابد، علیرغم گمان حاکميت و برخی ديگر، ايران هستهای سرانجام مانند پاکستان و يا هند هستهای در جامعه جهانی پذيرفته نخواهد شد. همانطور که پيشتر ذکرشد، کارکرد سلاح هستهای برای ايران بر خلاف ساير قدرتهای هستهای منطقه، محافظت در برابر تهديدات ارضی نيست. مقصود حاکميت ايران از دستيابی به سلاح هستهای، توان بازدارندگی اين سلاحها جهت تضمين بقای حاکميت پس از گسترش فعاليتهای رويارويیطلبانهاش در منطقه و جهان است. از همين رو بحثهای جدی درباره نحوه مهارکامل (containment) ايران در صورت دسترسی حکومت ايران به سلاح هستهای جريان دارند. بیشک جامعه جهانی که از خطر انتقال کلاهک هستهای ايران به حزبالله لبنان و يا ونزوئلا میپرهيزد، با اعمال محدوديت شديد ارتباطی برای ايران، آنرا در وضعيت انزوايی مشابه کرهشمالی قرار خواهد داد.
اين مساله که آيا حکومت ايران در دو موضوع احتمال تهاجمنظامی و يا موفقيت سياست مهارکامل دچار اشتباه است و يا عملا از تحقق هرکدام از اين دو نتيجه استقبال میکند، میتواند جای بحث باشد. با اينحال با توجه به فضای ايدئولوژيک تصميمگيریهای حاکميت، به واقعبينانه بودن نظرات کارشناسانش در مورد مسائل نظامی و ديپلماتيک نمیتوان اعتماد چندانی داشت. اما به هرصورت رخداد هرکدام از اين دو حالت نتايج غيرقابل جبرانی برای مردم ايران دارد که بیتفاوتی فعالان سياسی و مدنی ايرانی در اين زمينه را غيرقابل توجيه میسازد.
موضوع دوم، نحوه برخورد جامعهجهانی با ايرانی هستهای است. حتی اگر به هر دليل ممکن امکان توقف برنامههستهای حاکميت مهيا نشود و حکومت به سلاح هستهای دستيابد، علیرغم گمان حاکميت و برخی ديگر، ايران هستهای سرانجام مانند پاکستان و يا هند هستهای در جامعه جهانی پذيرفته نخواهد شد. همانطور که پيشتر ذکرشد، کارکرد سلاح هستهای برای ايران بر خلاف ساير قدرتهای هستهای منطقه، محافظت در برابر تهديدات ارضی نيست. مقصود حاکميت ايران از دستيابی به سلاح هستهای، توان بازدارندگی اين سلاحها جهت تضمين بقای حاکميت پس از گسترش فعاليتهای رويارويیطلبانهاش در منطقه و جهان است. از همين رو بحثهای جدی درباره نحوه مهارکامل (containment) ايران در صورت دسترسی حکومت ايران به سلاح هستهای جريان دارند. بیشک جامعه جهانی که از خطر انتقال کلاهک هستهای ايران به حزبالله لبنان و يا ونزوئلا میپرهيزد، با اعمال محدوديت شديد ارتباطی برای ايران، آنرا در وضعيت انزوايی مشابه کرهشمالی قرار خواهد داد.
اين مساله که آيا حکومت ايران در دو موضوع احتمال تهاجمنظامی و يا موفقيت سياست مهارکامل دچار اشتباه است و يا عملا از تحقق هرکدام از اين دو نتيجه استقبال میکند، میتواند جای بحث باشد. با اينحال با توجه به فضای ايدئولوژيک تصميمگيریهای حاکميت، به واقعبينانه بودن نظرات کارشناسانش در مورد مسائل نظامی و ديپلماتيک نمیتوان اعتماد چندانی داشت. اما به هرصورت رخداد هرکدام از اين دو حالت نتايج غيرقابل جبرانی برای مردم ايران دارد که بیتفاوتی فعالان سياسی و مدنی ايرانی در اين زمينه را غيرقابل توجيه میسازد.
شفافيت در مورد برنامههستهای ايران و ممانعت از حمله نظامی به ايران: با وجود روشنبودن تقريبا تمامی نکات و استدلالاتی که تا اينجا در اين نوشته طرح شد، و توافق بسياری از فعالان ايرانی در مورد ماهيت غيرصلحآميز برنامههستهای حاکميت و لزوم توقف آن، بسياری همچنان از بحث شفاف در مورد ماهيت اين برنامههستهای میپرهيزند. با اينکه حتی احتمال صحت دهدرصدی نکات ذکرشده، بايد به ابراز مخالفت و تلاش فعالان ايرانی برای توقف برنامه هستهای حاکميت بيانجامد، بسياری از ايشان سياست سکوت را در پيش گرفتهاند. پرهيز اين فعالان از «مشروعيتبخشی» به تهاجم نظامی به ايران، دليل اصلی اين سکوت است. به باور نويسنده اين نگرانی کاملا نابجا است. تاکيد چندينساله نومحافظهکاران آمريکايی بر تهاجم نظامی به ايران بر اساس باور به بیاثری تحريمهای بينالمللی بر توقف برنامه هستهای حکومت ايران، و نبود مخالفت داخلی موثر در برابر ادامه اين برنامههاست. حتی درگرماگرم اعتراضات فراگير مردمی تابستان سال ۸۸ که ادعای نومحافظهکاران در مورد عدم وجود مخالفت نيرومند داخلی در برابر حاکميت دچار چالش شدهبود، طرفداران حمله نظامی به ايران بر ادعای همنوايی مخالفانحکومت با برنامههستهای حاکميت تاکيد داشتند.
بر خلاف تصور برخی، تضعيف مشروعيت حمله نظامی به ايران نه با سکوت در مورد برنامه هستهای حاکميت، بلکه با به چالش کشيدن برنامههستهای حاکميت از سوی فعالان و بدنه مردم ايران حاصل میشود. با اينحال به باور نويسنده، موضوع مشروعيت اهميت خاصی در پيشگيری از تهاجم نظامی عليه ايران و يا توقف تحريمهای بينالمللی ندارد. موثرترين گام برای پيشگيری از تهاجم نظامی و توقف تحريمهای اقتصادی، توقف عملی برنامه غنیسازی هستهای به وسيله فعالان و نيروهای ايرانی، پيش از بالاتر رفتن سطح درگيری مداخلهجويانه قدرتهای خارجی است.
بر خلاف تصور برخی، تضعيف مشروعيت حمله نظامی به ايران نه با سکوت در مورد برنامه هستهای حاکميت، بلکه با به چالش کشيدن برنامههستهای حاکميت از سوی فعالان و بدنه مردم ايران حاصل میشود. با اينحال به باور نويسنده، موضوع مشروعيت اهميت خاصی در پيشگيری از تهاجم نظامی عليه ايران و يا توقف تحريمهای بينالمللی ندارد. موثرترين گام برای پيشگيری از تهاجم نظامی و توقف تحريمهای اقتصادی، توقف عملی برنامه غنیسازی هستهای به وسيله فعالان و نيروهای ايرانی، پيش از بالاتر رفتن سطح درگيری مداخلهجويانه قدرتهای خارجی است.
جمعبندی: پرهيز فعالان ايرانی از مساله بحرانهستهای و بسندهکردن به محکومساختن تحريمهای بينالمللی و تهاجم احتمالی قدرتهای جهانی، با تلاش مردم ايران برای تسلط بر سرنوشت خويش، که يکی از اصلیترين مطالبات جنبش سبز ايرانيان بودهاست، تناقض دارد. تسلط بر سرنوشت خويش با تقاضا از قدرتهای جهانی برای پرهيز از تحريم و تهاجم حاصل نخواهد شد. تسلط بر سرنوشت خويش نيازمند جلوگيری از ماجراجويیهای حاکميتی است که اهداف ايدئولوژيک را مهمتر از منافعملی و رفاه مردم ايران میشمارد. اگر ماهيت، اهداف و نتايج برنامه غنیسازی هستهای حاکميت به روشنی برای مردم ايران طرح شود، ادامه اين وضعيت به فشار سياسی، تعميق شکافهای داخلی در حاکميت و تضعيف قدرت حکومت منجر میشود. در چنين شرايطی حاکميت ناچار به توقف ماجراجويیهای هستهایاش خواهد گشت. اما اگر فعالان سياسی و مدنی همچنان از ورود به مساله هستهای سرباززنند، برنامه غنیسازی همچنان به عنوان تلاشی در راستای تامين منافع ملی قلمداد شده، و فشارهای اقتصادی تبديل به فشار سياسی جهت توقف اين برنامه نخواهدگشت. ادامه اين شرايط نتايج اسفناکی برای ايران به ثمر خواهد آورد که میتواند بسيار دهشتناکتر از اثرات جنگ هشتساله بر وضعيت رفاه عمومی، حقوقبشر و امکان دستيابی به دموکراسی باشد.
بورگان نرجآباد
استاديار اقتصاد دانشگاه رايس
استاديار اقتصاد دانشگاه رايس
سرنوشتی که در انتظار "سیاست تهاجمی" آیتالله خامنهای است
آیتالله خامنهای گفته است که ۱۰۰ سند از آمریکا رو خواهد کرد. او با حمله به آمریکا، سپاه قدس را تشویق کرد و متعاقب آن سپاه پاسداران در بیانیهای خواستار انتشار "اسناد جنایات تروریستی آمریکا علیه جمهوری اسلامی" شد. سران قوه قضاییه و مجلس هم پشت سر این سیاست قرار گرفتاند. در یک کلام بخش عمده حکومت و نیروی نظامی ایران برای آمریکا خط و نشان کشید.
آن طرف مناقشه یعنی آمریکا طرحهایی را در دست اجرا دارد که به گفته ناظران اگر عملی شوند، تاثیرات فلجکنندهای بر اقتصاد و سیاست خارجی ایران خواهند گذاشت. کشیده شدن دامنه تحریمها به بانک مرکزی، تحریم صادرات نفتی ایران و تحریم مقامهای بالای حکومت که ممکن است شامل حال ریاست جمهوری و آیتالله خامنهای هم بشود. آینده این مناقشه به کجا خواهد کشید؟
گفتگو با حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسی
آقای شریعتمداری چرا ایران در وضعیت ضعیفی که هم در منطقه و هم از نظر اقتصادی دارد دست به یک سیاست تهاجمی زده است و آقای خامنهای میگوید اسنادی دارد که میخواهدعلیه آمریکا منتشر کند؟
بخشی از این سیاست تهاجمی مربوط به جنگ قدرت در داخل نظام است و حاکی از این است که جناحی از نظام درصدد نزدیکی به آمریکا است و جناح دیگری درصدد چنگ و دندان نشان دادن به آمریکا تا این روابط را بههم بریزد. در عینحال آنها جز زبان تهاجم چیزی از سیاست نفهمیدهاند. این زبان آنها را به تودهی ناراضی کشورهای خاورمیانه نزدیک میکند و آنها میخواهند این زبان را حفظ کنند تا این تودهی ناراضی را در پشت سر خود داشته باشند.
ولی تأثیر حفظ این زبان و این سیاست تهاجمی برای ایران چه خواهد بود؟ چون برخی بر این نظر هستند که بخشی از حکومت در ایران خواهان افزایش تنش و حتی گزینهی جنگ است برای این که فکر میکند این تنها راهحل بیرون آمدن از بحران است.
مسلما بخشهایی به جنگ فکر میکنند و حداقل در بخشهایی میشود این تشخیص را داد که خواستار یک جنگ مقطعی و محدود را که موجودیتشان را درهم نریزد، ولی بهآنها نشان قهرمانی مقابلهی مسلحانه با غرب را هم اعطا کند، هستند. ولی با تجربهی اخیری که در کشورهایی مثل لیبی شد، این جنگ محدود میتواند بزودی ترکیب شود با مبارزهی ناراضیان داخلی و دفاع نیروهای خارجی از این مبارزه و سرنوشت اینها و آقای خامنهای مشابه سرنوشت آقای قذافی شود. اکنون این ریسک بسیار بالا است و بتدریج طرفداران این نظریه بعد از تجربهی اخیر خاورمیانه به تحلیل میروند.
پس به این ترتیب سیاست فعلی باید به شکلی به یک سیاست معتدلتر چرخش کند. ولی این با وجود اختلافاتی که به آن اشاره کردید چطور ممکن خواهد شد. به عنوان مثال سفر آقای صالحی به ترکیه یا به عربستان سعودی چگونه توجیه میشود؟
حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسیبخشی از سیاست این نظام هم در حقیقت ادامه یا تقلید از همان سیاست چماق و هویج در یک سطح کوچکتری در منطقه هست. هم سفیر به این کشورها میفرستند و هم متهم میشوند به ترور سفیر این مملکت در یک کشور خارجی و در حقیقت میخواهند عربستان را که بعد از حج ممکن است سیاستهای خصمانهای را نسبت به ایران اتخاذ کند، در این تصمیم خودشان مردد کنند. یا در کنفرانس استانبول، هدف این بود که از رسیدن این کنفرانس به یک اجماع برای حضور آمریکا در افغانستان یا همکاری با حضور آمریکا در افغانستان جلوگیری کنند. بنابراین میشود این نوع سفرها را فهمید.
ولی این که میپرسید انتهای این سیاست تهاجمی به کجا ختم میشود، در کوتاه مدت به تحریمهای بیشتر و در درازمدت حتی به برخورد نظامی. ولی ایران زمان میدزد. در حقیقت چون سرنوشت بسیار تلخی را آقای خامنهای و بعضی از سران این نظام در انتظار خود میبینند، فکر میکنند که با این سیاست تهاجمی زمانی را که نوبت به آنها برسد، با تقویت تودهای در جهان عرب و همچنین جلوگیری از سقوط نظام بشار اسد و اعمالی مشابه مدتی به تأخیر میاندازند.
بزودی گزارش آژانس انرژی اتمی بیرون میآید و میتواند دست آمریکا را برای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران باز گذارد و آمریکا هم دنبال این است که تحریم بانک مرکزی و حتی صادرات نفت ایران را در پیش گیرد. فکر میکنید که این قدم چگونه اجرایی خواهد شد و تأثیرش چه خواهد بود؟
یکی از روشهایی که بسیار کم به آن عمل شده یا اصلاً به آن عمل نشده، تحریم بانک مرکزی یک کشور خارجی است. شاید فقط در عراق این کار شد. این کار یک مملکت را فلج میکند و پیدا کردن راههای قانونی برای آن مشکل است و همچنین متحد بینالمللی در شورای امنیت برای آمریکا در این مورد شاید به سختی پیدا شود.
تحریم یکطرفهی بانک مرکزی از طرف آمریکا هم ایران را با مشکلات زیادی مواجه میکند، ولی فلج نخواهد کرد. بنابراین شاید دلیل تعلل در اجرای این تصمیم دشواری پیش بردن این تصمیم است. ولی در وضع فعلی که در خاورمیانه داریم، شرایط به شدت در حال تغییر است و قدرتهای بزرگ همه در حال یارگیریهای جدید هستند. بنابراین ایران نمیتواند به این امید باشد که سختی پیش بردن این تصمیم آن را غیرممکن خواهد کرد. شاید بزودی آمریکا در کنار خودش چین و شوروی را هم اقناع کند و پیش بردن این تصمیم چندان سخت نباشد.
تحت چه شرایطی میتواند آنها را اقناع کند ؟
ببینید، با تغییر چهرهی خاورمیانه تقسیم منافع در خاورمیانه هم نظم و ترتیب پیدا میکند و ساختارمند میشود. مسلما از این سفرهی گستردهی انرژی در خاورمیانه سهم شیر نصیب چین و روسیه نشده، ولی آنها هم بینصیب نماندهاند و ما نمیدانیم که در پشت پرده چه تقسیمهایی در کار هست. بههر صورت اگر بر سر ایران هم توافق شود، در آینده مانع بزرگی برای کشورهای بزرگ نیست. تجارتهای روزمره چندان بزرگ نیستند که یک تقسیم استراتژیک اشتهاآور برای آنها نباشد و از خیر منافع زودگذر نگذرند. کمااینکه با وجود این که چین در لیبی منافع بزرگی نفتی داشت، ما دیدیم که از آن گذشت و یا روسیه صرفنظر کرد و ناتو مأموریت خود را در آنجا انجام داد. اینها همه حاکی است از توافقهای استراتژیک دربارهی منطقه که ما از آن بیخبریم. ولی آثار آن را میتوانیم ببینیم و حدس بزنیم.
آیا ممکن است با رسیدن به توافقهایی که احتمال آنها را میدهید و نهایتا یک اجماع علیه ایران، این کشور هم مسیر امروز سوریه را در پیش گیرد، یعنی سعی کند با برخی سازشها یا نشان دادن چهرهای کمی معتدلتر، سعی کند برای خود زمان بخرد؟
اگر سوریه موفق شود که توافقنامهای را که با اتحادیه عرب تنظیم کرده و بشار اسد بیقید و شرط و البته در روی کاغذ آن را پذیرفته، به آن گام به گام عمل کند و به سمت نوعی توافق با مخالفین خود برود، مدلی خواهد شد برای ایران و در حقیقت انتخابات آزاد شانس اجرایی در ایران پیدا خواهد کرد. البته باید توجه کرد که قضیه یک مقداری فرق میکند. در سوریه بشار اسد نمایندهی علویهاست و با یا بدون بشار اسد علویها حضور دارند و از امتیازات اجتماعی برخوردارند و عربها و کردها مجبورند که با آنها به نوعی توافق برای آیندهی سوریه برسند.
ولی در ایران آقای خامنهای نه نمایندهی روحانیت است، نه نمایندهی سپاه است و نه نمایندهی هیچ قدرت اجتماعی است. فقط یک نوع قدرت تاریخی دارد که از ابتدای انقلاب بهعنوان ولی فقیه به دست آمده و قدرت قانونی که قانون اساسی جمهوری اسلامی به وی اعطا کرده است. بنابراین حذف آقای خامنهای مشابه با حذف آقای بشار اسد نیست و جامعه الزامی ندارد که در حقیقت وجود ایشان را در آینده تحمل کند.
به این ترتیب نتیجهای که میشود از صحبت شما کرد این است که راهی برای آقای خامنهای جز این که سیاست تهاجمی در پیش گیرد؟
بله، آقای خامنهای یکبار گفته بود که من بجای این که به سرنوشتی مانند سرنوشت ژنرال نوریگا (رهبر سابق پاناما) دچار شوم، که آمریکاییها در زمان جرج بوش او را دستگیر کردند و دستبند زدند و به آمریکا بردند، ترجیح میدهم که مانند اسامه بنلادن قهرمانانه جنگ کنم. ولی این حرف او پیش از این بود که آمریکاییها موفق شوند اسامه بن لادن را هم از بین ببرند. شاید امروز خطرات را به قدری نزدیک میبیند که حتی این شانس را هم، که مانند اسامه بن لادن بجنگد، در آینده قابل تحقق نمیبیند.
فکر میکنید جمهوری اسلامی تا چه اندازه سپاه قدس خود را از آنچه که هست فعالتر کند و از این سپاه قدس چه کارهایی میتواند برآید؟
بسیار بعید است که جمهوری اسلامی به ترور روی آورد. من فکر میکنم آنچه در آمریکا در مورد سپاه قدس گفته میشود، باید از زاویه دیگری دید. این صحیح است که عناصری از سپاه قدس، به نظر من البته این فقط فرضیه من است و بر اطلاعات متکی نیست، این آقای ارباب سیار را به دست آورده و به وسیلهی او خواسته کارهایی کند. ولی هدفش ترور سفیر عربستان سعودی نبوده است. هدفش فاش شدن این قضیه و بههم خوردن روابط آقای احمدینژاد با آمریکا بوده به نظر من.
یعنی شخص سادهلوحی را پیدا کرده و علناً با تلفن به او اطلاع داده و به حسابش پول ریخته برای این که فاش شود و یک بمب خبری برای بههم خوردن روابط از بین برود. ولی از آنجایی که آمریکا و عربستان و دیگران تجربیات پیشین را دارند، حتی این بمب بسیار هولناک خبری باعث نشد که روابط با یک جناح از جمهوری اسلامی از بین برود و اکنون همه درصددند این تقصیرها را به پای آقای خامنهای بریزند و جناح دیگر را مصون کنند که خواهان ایجاد روابط است. بنابراین به نظر من باید با این فرضیه به قضیه نگاه کرد.
شما از تأثیر اختلافات درونی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی صحبت کردید. ولی سیاستهای جهان خارج چه تأثیری بر اختلافات درونی خواهد گذاشت؟
به نظر من غربیها با وجود این که از یکطرف در نزدیکی به یک جناح از جمهوری اسلامی، یعنی نزدیکی به احمدینژاد اشتیاق دارند، ولی بسیار محتاطند. برای این که اولاً نمیدانند نتیجهی این جنگ قدرت داخلی چیست و از طرف دیگر خود او را آدمی قابل محاسبه نمیدانند. ولی سیاستهای جهان خارج یک مقطع مشترک با مردم خاورمیانه پیدا کرده و این قاعده در ایران هم هست و آن این است که این سیاست به جای اتکاء بر دیکتاتورها میخواهد بر دموکراسیها اتکاء کند و منافع خود را حفظ کند.
بنابراین تاثیر این نوع سیاست غرب بر دیکتاتوریها این است که یا آنها را از بین ببرد و یا آنها را به یک انتخابات آزاد و عادلانه سوق دهد و این همان چیزی است که اپوزیسیون ایران هم میخواهد. اپوزیسیون ایران هم میخواهد که خارجیها در ایران دخالت نکند و ایران به سمت بمباران شدن و جنگ نرود و تغییرات در ایران به وسیلهی یک انتخابات آزاد و منصفانه بر فراز این قانون اساسی و با هدف تعویض نظام انجام شود.
به نظر میرسد شما بین گزینهی تهاجم و یا بهوجود آمدن فضایی برای انتخابات آزاد گزینه دوم را محتمل میبینید؟
این احتمال یک احتمال عقلایی است و در ایران گروهی از بازیگران به هیچ عقل راسیونالی پایبند نیستند. بنابراین من فقط آرزوی خودم را میگویم و تلاش من در این جهت است. این که آیا بقیه بازیگران صحنهی سیاسی که عمدهی آنها حاکمان ایرانند و اپوزیسیون در آن نقش اندکی دارد، آیا به این درجه از عقلانیت و خرد سیاسی برسند یا نه، آن را آینده نشان خواهد داد. ولی هم تلاش بینالمللی در این جهت است و هم تلاش اپوزیسیون در این سمت است و به طور واضح میتواند دید که آمریکا بر طبل جنگ نمیکوبد و ترجیح میدهد که اوضاع در این جهت پیش رود. اورپا نیز همین طور و سایر متحدین ایران هم در مقابل چنین تغییراتی نخواهند ایستاد.
مریم انصاری
تحریریه: مصطفی ملکان
آن طرف مناقشه یعنی آمریکا طرحهایی را در دست اجرا دارد که به گفته ناظران اگر عملی شوند، تاثیرات فلجکنندهای بر اقتصاد و سیاست خارجی ایران خواهند گذاشت. کشیده شدن دامنه تحریمها به بانک مرکزی، تحریم صادرات نفتی ایران و تحریم مقامهای بالای حکومت که ممکن است شامل حال ریاست جمهوری و آیتالله خامنهای هم بشود. آینده این مناقشه به کجا خواهد کشید؟
گفتگو با حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسی
آقای شریعتمداری چرا ایران در وضعیت ضعیفی که هم در منطقه و هم از نظر اقتصادی دارد دست به یک سیاست تهاجمی زده است و آقای خامنهای میگوید اسنادی دارد که میخواهدعلیه آمریکا منتشر کند؟
بخشی از این سیاست تهاجمی مربوط به جنگ قدرت در داخل نظام است و حاکی از این است که جناحی از نظام درصدد نزدیکی به آمریکا است و جناح دیگری درصدد چنگ و دندان نشان دادن به آمریکا تا این روابط را بههم بریزد. در عینحال آنها جز زبان تهاجم چیزی از سیاست نفهمیدهاند. این زبان آنها را به تودهی ناراضی کشورهای خاورمیانه نزدیک میکند و آنها میخواهند این زبان را حفظ کنند تا این تودهی ناراضی را در پشت سر خود داشته باشند.
ولی تأثیر حفظ این زبان و این سیاست تهاجمی برای ایران چه خواهد بود؟ چون برخی بر این نظر هستند که بخشی از حکومت در ایران خواهان افزایش تنش و حتی گزینهی جنگ است برای این که فکر میکند این تنها راهحل بیرون آمدن از بحران است.
مسلما بخشهایی به جنگ فکر میکنند و حداقل در بخشهایی میشود این تشخیص را داد که خواستار یک جنگ مقطعی و محدود را که موجودیتشان را درهم نریزد، ولی بهآنها نشان قهرمانی مقابلهی مسلحانه با غرب را هم اعطا کند، هستند. ولی با تجربهی اخیری که در کشورهایی مثل لیبی شد، این جنگ محدود میتواند بزودی ترکیب شود با مبارزهی ناراضیان داخلی و دفاع نیروهای خارجی از این مبارزه و سرنوشت اینها و آقای خامنهای مشابه سرنوشت آقای قذافی شود. اکنون این ریسک بسیار بالا است و بتدریج طرفداران این نظریه بعد از تجربهی اخیر خاورمیانه به تحلیل میروند.
پس به این ترتیب سیاست فعلی باید به شکلی به یک سیاست معتدلتر چرخش کند. ولی این با وجود اختلافاتی که به آن اشاره کردید چطور ممکن خواهد شد. به عنوان مثال سفر آقای صالحی به ترکیه یا به عربستان سعودی چگونه توجیه میشود؟
حسن شریعتمداری، تحلیلگر سیاسیبخشی از سیاست این نظام هم در حقیقت ادامه یا تقلید از همان سیاست چماق و هویج در یک سطح کوچکتری در منطقه هست. هم سفیر به این کشورها میفرستند و هم متهم میشوند به ترور سفیر این مملکت در یک کشور خارجی و در حقیقت میخواهند عربستان را که بعد از حج ممکن است سیاستهای خصمانهای را نسبت به ایران اتخاذ کند، در این تصمیم خودشان مردد کنند. یا در کنفرانس استانبول، هدف این بود که از رسیدن این کنفرانس به یک اجماع برای حضور آمریکا در افغانستان یا همکاری با حضور آمریکا در افغانستان جلوگیری کنند. بنابراین میشود این نوع سفرها را فهمید.
ولی این که میپرسید انتهای این سیاست تهاجمی به کجا ختم میشود، در کوتاه مدت به تحریمهای بیشتر و در درازمدت حتی به برخورد نظامی. ولی ایران زمان میدزد. در حقیقت چون سرنوشت بسیار تلخی را آقای خامنهای و بعضی از سران این نظام در انتظار خود میبینند، فکر میکنند که با این سیاست تهاجمی زمانی را که نوبت به آنها برسد، با تقویت تودهای در جهان عرب و همچنین جلوگیری از سقوط نظام بشار اسد و اعمالی مشابه مدتی به تأخیر میاندازند.
بزودی گزارش آژانس انرژی اتمی بیرون میآید و میتواند دست آمریکا را برای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران باز گذارد و آمریکا هم دنبال این است که تحریم بانک مرکزی و حتی صادرات نفت ایران را در پیش گیرد. فکر میکنید که این قدم چگونه اجرایی خواهد شد و تأثیرش چه خواهد بود؟
یکی از روشهایی که بسیار کم به آن عمل شده یا اصلاً به آن عمل نشده، تحریم بانک مرکزی یک کشور خارجی است. شاید فقط در عراق این کار شد. این کار یک مملکت را فلج میکند و پیدا کردن راههای قانونی برای آن مشکل است و همچنین متحد بینالمللی در شورای امنیت برای آمریکا در این مورد شاید به سختی پیدا شود.
تحریم یکطرفهی بانک مرکزی از طرف آمریکا هم ایران را با مشکلات زیادی مواجه میکند، ولی فلج نخواهد کرد. بنابراین شاید دلیل تعلل در اجرای این تصمیم دشواری پیش بردن این تصمیم است. ولی در وضع فعلی که در خاورمیانه داریم، شرایط به شدت در حال تغییر است و قدرتهای بزرگ همه در حال یارگیریهای جدید هستند. بنابراین ایران نمیتواند به این امید باشد که سختی پیش بردن این تصمیم آن را غیرممکن خواهد کرد. شاید بزودی آمریکا در کنار خودش چین و شوروی را هم اقناع کند و پیش بردن این تصمیم چندان سخت نباشد.
تحت چه شرایطی میتواند آنها را اقناع کند ؟
ببینید، با تغییر چهرهی خاورمیانه تقسیم منافع در خاورمیانه هم نظم و ترتیب پیدا میکند و ساختارمند میشود. مسلما از این سفرهی گستردهی انرژی در خاورمیانه سهم شیر نصیب چین و روسیه نشده، ولی آنها هم بینصیب نماندهاند و ما نمیدانیم که در پشت پرده چه تقسیمهایی در کار هست. بههر صورت اگر بر سر ایران هم توافق شود، در آینده مانع بزرگی برای کشورهای بزرگ نیست. تجارتهای روزمره چندان بزرگ نیستند که یک تقسیم استراتژیک اشتهاآور برای آنها نباشد و از خیر منافع زودگذر نگذرند. کمااینکه با وجود این که چین در لیبی منافع بزرگی نفتی داشت، ما دیدیم که از آن گذشت و یا روسیه صرفنظر کرد و ناتو مأموریت خود را در آنجا انجام داد. اینها همه حاکی است از توافقهای استراتژیک دربارهی منطقه که ما از آن بیخبریم. ولی آثار آن را میتوانیم ببینیم و حدس بزنیم.
آیا ممکن است با رسیدن به توافقهایی که احتمال آنها را میدهید و نهایتا یک اجماع علیه ایران، این کشور هم مسیر امروز سوریه را در پیش گیرد، یعنی سعی کند با برخی سازشها یا نشان دادن چهرهای کمی معتدلتر، سعی کند برای خود زمان بخرد؟
اگر سوریه موفق شود که توافقنامهای را که با اتحادیه عرب تنظیم کرده و بشار اسد بیقید و شرط و البته در روی کاغذ آن را پذیرفته، به آن گام به گام عمل کند و به سمت نوعی توافق با مخالفین خود برود، مدلی خواهد شد برای ایران و در حقیقت انتخابات آزاد شانس اجرایی در ایران پیدا خواهد کرد. البته باید توجه کرد که قضیه یک مقداری فرق میکند. در سوریه بشار اسد نمایندهی علویهاست و با یا بدون بشار اسد علویها حضور دارند و از امتیازات اجتماعی برخوردارند و عربها و کردها مجبورند که با آنها به نوعی توافق برای آیندهی سوریه برسند.
ولی در ایران آقای خامنهای نه نمایندهی روحانیت است، نه نمایندهی سپاه است و نه نمایندهی هیچ قدرت اجتماعی است. فقط یک نوع قدرت تاریخی دارد که از ابتدای انقلاب بهعنوان ولی فقیه به دست آمده و قدرت قانونی که قانون اساسی جمهوری اسلامی به وی اعطا کرده است. بنابراین حذف آقای خامنهای مشابه با حذف آقای بشار اسد نیست و جامعه الزامی ندارد که در حقیقت وجود ایشان را در آینده تحمل کند.
به این ترتیب نتیجهای که میشود از صحبت شما کرد این است که راهی برای آقای خامنهای جز این که سیاست تهاجمی در پیش گیرد؟
بله، آقای خامنهای یکبار گفته بود که من بجای این که به سرنوشتی مانند سرنوشت ژنرال نوریگا (رهبر سابق پاناما) دچار شوم، که آمریکاییها در زمان جرج بوش او را دستگیر کردند و دستبند زدند و به آمریکا بردند، ترجیح میدهم که مانند اسامه بنلادن قهرمانانه جنگ کنم. ولی این حرف او پیش از این بود که آمریکاییها موفق شوند اسامه بن لادن را هم از بین ببرند. شاید امروز خطرات را به قدری نزدیک میبیند که حتی این شانس را هم، که مانند اسامه بن لادن بجنگد، در آینده قابل تحقق نمیبیند.
فکر میکنید جمهوری اسلامی تا چه اندازه سپاه قدس خود را از آنچه که هست فعالتر کند و از این سپاه قدس چه کارهایی میتواند برآید؟
بسیار بعید است که جمهوری اسلامی به ترور روی آورد. من فکر میکنم آنچه در آمریکا در مورد سپاه قدس گفته میشود، باید از زاویه دیگری دید. این صحیح است که عناصری از سپاه قدس، به نظر من البته این فقط فرضیه من است و بر اطلاعات متکی نیست، این آقای ارباب سیار را به دست آورده و به وسیلهی او خواسته کارهایی کند. ولی هدفش ترور سفیر عربستان سعودی نبوده است. هدفش فاش شدن این قضیه و بههم خوردن روابط آقای احمدینژاد با آمریکا بوده به نظر من.
یعنی شخص سادهلوحی را پیدا کرده و علناً با تلفن به او اطلاع داده و به حسابش پول ریخته برای این که فاش شود و یک بمب خبری برای بههم خوردن روابط از بین برود. ولی از آنجایی که آمریکا و عربستان و دیگران تجربیات پیشین را دارند، حتی این بمب بسیار هولناک خبری باعث نشد که روابط با یک جناح از جمهوری اسلامی از بین برود و اکنون همه درصددند این تقصیرها را به پای آقای خامنهای بریزند و جناح دیگر را مصون کنند که خواهان ایجاد روابط است. بنابراین به نظر من باید با این فرضیه به قضیه نگاه کرد.
شما از تأثیر اختلافات درونی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی صحبت کردید. ولی سیاستهای جهان خارج چه تأثیری بر اختلافات درونی خواهد گذاشت؟
به نظر من غربیها با وجود این که از یکطرف در نزدیکی به یک جناح از جمهوری اسلامی، یعنی نزدیکی به احمدینژاد اشتیاق دارند، ولی بسیار محتاطند. برای این که اولاً نمیدانند نتیجهی این جنگ قدرت داخلی چیست و از طرف دیگر خود او را آدمی قابل محاسبه نمیدانند. ولی سیاستهای جهان خارج یک مقطع مشترک با مردم خاورمیانه پیدا کرده و این قاعده در ایران هم هست و آن این است که این سیاست به جای اتکاء بر دیکتاتورها میخواهد بر دموکراسیها اتکاء کند و منافع خود را حفظ کند.
بنابراین تاثیر این نوع سیاست غرب بر دیکتاتوریها این است که یا آنها را از بین ببرد و یا آنها را به یک انتخابات آزاد و عادلانه سوق دهد و این همان چیزی است که اپوزیسیون ایران هم میخواهد. اپوزیسیون ایران هم میخواهد که خارجیها در ایران دخالت نکند و ایران به سمت بمباران شدن و جنگ نرود و تغییرات در ایران به وسیلهی یک انتخابات آزاد و منصفانه بر فراز این قانون اساسی و با هدف تعویض نظام انجام شود.
به نظر میرسد شما بین گزینهی تهاجم و یا بهوجود آمدن فضایی برای انتخابات آزاد گزینه دوم را محتمل میبینید؟
این احتمال یک احتمال عقلایی است و در ایران گروهی از بازیگران به هیچ عقل راسیونالی پایبند نیستند. بنابراین من فقط آرزوی خودم را میگویم و تلاش من در این جهت است. این که آیا بقیه بازیگران صحنهی سیاسی که عمدهی آنها حاکمان ایرانند و اپوزیسیون در آن نقش اندکی دارد، آیا به این درجه از عقلانیت و خرد سیاسی برسند یا نه، آن را آینده نشان خواهد داد. ولی هم تلاش بینالمللی در این جهت است و هم تلاش اپوزیسیون در این سمت است و به طور واضح میتواند دید که آمریکا بر طبل جنگ نمیکوبد و ترجیح میدهد که اوضاع در این جهت پیش رود. اورپا نیز همین طور و سایر متحدین ایران هم در مقابل چنین تغییراتی نخواهند ایستاد.
مریم انصاری
تحریریه: مصطفی ملکان
آژیرها برای چه کسانی به صدا می آیند؟
پیرامون افزایش تهدیدات و خطرات حمله نظامی به ایران
پیرامون افزایش تهدیدات و خطرات حمله نظامی به ایران
یادداشت سیاسی اخبار روز:
روز چهارشنبه مردم تل آویو با صدای ممتد آژیرهایی که در سرتاسر شهر شنیده می شد، در به در به دنبال یافتن پناهگاه بودند. پناهگاههایی که برای حفاظت مردم از خطر بمباران هوایی و یا پرتاپ موشک در گوشه و کنار شهر ساخته شده اند. نظامیان اسرائیل اگرچه با به راه انداختن صدای آژیر قلب شهر تل آویو را به هیجان آوردند و ترس به جان مردم انداختند، اما خودشان از سرو صدایی که به راه انداخته بودند، ترسی نداشتند، چون می دانستند که آژیرها را بر پایه سناریوی حمله ضربتی اسرائیل به ایران به صدا در آورده اند و فعلا شلیک موشک قاره پیما، سوخت گیری جنگنده ها در آسمان، و... بیش از تمرین آمادگی و سناریو پردازی نیست.
این که در روزهای آینده مشاور امنیت ملی اسرئیل و وزیر دفاع این کشور به همتایان خود در واشنگتن و پنتاگون زنگ بزنند و اعلام کنند به آقای رئیس جمهور اوباما اطلاع دهید که هواپیماهای ما در راه ایران هستند و بگویند آقای بنیامین نتانیاهو لحظاتی پیش به ده ها جنگنده و سایر هواپیماهای نیروی هوایی اسرائیل فرمان داده که به سمت اهداف تعیین شده در خاک ایران پرواز کنند، یکی از آن سناریو ها است و ما هم چون همه رویدادهای روزهای اخیر را سناریو تعبیر می کنیم، فعلا نگران خطر درگیری نظامی نیستیم. اما تا چه اندازه مطمئن هستیم که همچنان خطری در پیش نیست؟ اگر سناریوی فوق به شکلی که توصیف شد و یا به اشکال دیگر بروز عینی بیابد، چطور؟ کدام داده های بیشتر لازم است تا مطمئن شویم که تهدیدها جدی هستند و گام به گام از سناریوی ذهنی دور و به خطر واقعی بروز درگیری نزدیکتر می شویم؟
هشدار نسبت به احتمال تهاجم نظامی یک تنه اسرائیل برای بمباران مراکز هسته ای در ایران و بازداشتن جمهوری اسلامی از دست یابی به دانش و امکانات تولید سلاح اتمی تازه نیست. از زمانی که موضوع پروژه هسته ای ایران روی میز شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفته است، هر از گاهی اخباری مبنی بر تحرک نظامی اسرائیل در رسانه های جهان منتشر می شود. حتی در زمان ریاست جمهوری جرج بوش خبرهایی داغ و محرمانه مبنی بر آمادگی نیروی هوایی اسرائیل برای حمله به ایران منتشر شد؛ ولی چنین اقدامی تا به حال فقط در حد تهدید، و یک احتمال بالقوه باقی مانده و شرایط چنان نبوده است که کسی روی به فعل درآمدن سناریوی حمله ضربتی اسرائیل شرط بندی کند. اما شرایط در یک سال اخیر در ایران، اسرائیل و منطقه مجموعا به گونه ای تحول یافته که احتمال درگیری تقویت شده است.
دولت اسرائیل با توسل به همه امکانات می کوشد رهبران جمهوری اسلامی را متقاعد سازد که تهدیدها جدی هستند و رهبران جمهوری اسلامی تصمیم گرفته اند ضمن تدارک آمادگی برای مقابله نظامی و دفاع از موجودیت خود، تهدیدهای اسرائیل را نادیده بگیرند و در عمل بر این باور هستند که اسرائیل به دلیل محاسبه هزینه و فایده تهاجم نظامی و سنگینی هزینه اقدام یک جانبه، هرگز تهدید خود را عملی نخواهد کرد. آنان تا به حال بر مبنای چنین ارزیابی و علیرغم تحریم های سنگین که به نابودی اقتصاد ایران و گسترش فقر در کشور منجر شده، عمل کرده اند و نشانه ای مبنی بر بازگشت رهبران جمهوری اسلامی از راهی که تداوم آن ریسک کردن روی جان مردم و سرنوشت کشور است، دیده نمی شود.
تا به حال عوامل بسیاری مانع از آن بودند که دولت اسرائیل هزینه تهاجم نظامی یک جانبه را بر فایده حاصل از چنین اقدامی ترجیح دهد. زمانی جرج بوش و دیک چنی نمایندگان سیاست جنگ افروزی در آمریکا در قدرت بودند و وقتی آنان از اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی پرهیز می کردند، در اسرائیل چهره های محتاط هنوز می توانستند بخشی از نیروهایی را که خواهان حمله و قرادادن آمریکا در برابر عمل انجام شده بودند، مهار کنند. هنوز نسبت به تاثیر تحریم های اقتصادی، فشار بین المللی و سایر اقداماتی که برای متوقف و یا کند کردن پروژه هسته ای جمهوری اسلامی صورت می گرفت و می گیرد در تل آویو امیدواری وجود داشت. دولت اوباما اگرچه با سخنان دوران انتخاباتی خود رهبران اسرائیل را نسبت به تداوم فشار علیه جمهوری اسلامی دچار نگرانی کرد اما با از کار انداختن گردش پولی جمهوری اسلامی در اروپا و آمریکا برای خرید نیازمندی های پروژه هسته ای و تحریم شمار زیادی از چهره های جمهوری اسلامی، امیدواری دولت اسرائیل را به حفظ جبهه جهانی علیه پرونده هسته ای رژیم اسلامی ایران دوباره زنده نگه داشت و به این طریق صدای کسانی که در اسرائیل می گفتند ما باید بدون اتکا به آمریکا علیه جمهوری اسلامی اقدام کنیم تا دوره ای خاموش شد.
گزارش های فنی مبنی بر تخریب برنامه رایانه های پروژه هسته ای و تاخیر در برنامه غنی سازی نیز مانع از آن بود که صدای مدافعان اقدام نظامی بلندتر شود.
در ایران جنبش اعتراضی در جریان بود و اسرائیل بی ثباتی مصر و بروز جنبش های زنجیره ای جهان عرب را تجربه نکرده بود.
جنبش اعتراضی در ایران به انزوای تاریخی حکومت در میان مردم منجر شده و با بروز جنبش های جهان عرب، احساس ثباتی که اسرائیل در کنار همسایگان خود داشت، از بین رفته و حداقل غیرقابل اتکا شده است. این دو رویداد یکی به نشانه ضعف جمهوری اسلامی و دومی به نشانه ی نگرانی از نیروهایی که در کشورهای همسایه روی کار می آیند، بر تصمیم دولت اسرائیل تاثیرمی گذارد.
هر اندازه که خبر دستیابی جمهوری اسلامی به توانایی نظامی هسته ای پررنگ تر می شود، احساس خطر در اسرائیل شدت می گیرد. این که تا چه اندازه آگاهانه و یا ناآگاهانه روی توانایی نظامی جمهوری اسلامی غلو می شود و یا این که رهبران رژیم اسلامی ایران در صورت برخورداری از سلاح هسته ای از آن علیه اسرائیل استفاده خواهند کرد و یا نه، اندکی از احساس دشمنی و عدم اعتمادی که نسبت به جمهوری اسلامی به وجود آمده است، کم نمی کند. جمهوری اسلامی هراندازه هم تلاش کند دستان خود را پاک نشان دهد، پنهان کاری او و عدم اعتماد مردم ایران به این حکومت کافی است تا افکار عمومی و دولت ها نسبت به اهداف و رفتار او بدبین باشند. در این میان بدبینی اسرائیل دو چندان است و در هر دو طرف نیروهایی قدرت را در اختیار دارند که کشمکش و بدبینی را پیوسته ترویج و تشویق می کنند.
دولت اسرائیل برای اولین بار از زمان تشکیل خود، نسبت به آینده و موجودیت خود احساس خطر می کند. اسرائیل تا به حال در افکار عمومی و به ویژه یهودیان جهان خود را به عنوان دمکراسی، قدرت بلامنازع منطقه و خانه امن یهودیان جا انداخته بود. امنیت استراتژیک آن مورد سوال نبود و از طریق عقد پیمان های نظامی و تجاری با حاکمان دوست غرب در منطقه نه تنها بر اوضاع تسلط داشت، بلکه برای به دست گرفتن ابتکار عمل در خاورمیانه چالش می کرد. جمهوری اسلامی در صورت داشتن سلاح هسته ای امن بودن ام القرای یهودیان و دستاوردهای استراتژیک آن را زیر سوال می برد. با چنین برداشتی از پیامد نقش جمهوری اسلامی بر آینده اسرائیل و با توجه به انزوای جمهوری اسلامی در میان مردم ایران، نیروهایی که خواهان برخورد نظامی هستند، انتشار و ارسال گزارش آژانس انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل را که در آن "اطلاعات تازه ای" ذکر شده است، فرصت مناسبی برای پیگیری سیاست تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی تشخیص داده اند. اگر شورای امنیت با تصمیمات خود نتواند جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارکند، صدای جنگ طلبان در اسرائیل بازهم بلندتر خواهد شد و آنان به تلاش برای اقدام نظامی یک جانبه و به صدا در آوردن آژیرها ادامه خواهند داد.
رهبران جمهوری اسلامی از تحرکات نظامی اسرائیل اطلاع دارند اما آگاهانه گوش خود را به صدای آژیرهایی که خبر از درگیری نظامی می دهند، بسته اند. سرنوشت مردم و کشور هرگز دغدغه خاطر آنان نبوده، آنان از دل بحران برآمده و در بحران زیسته اند و آینده را همیشه از دریچه تنگ مصالح نظام و تدابیر علی خامنه ای دیده اند.
همه کسانی که نگران جان مردم و دستاوردهای مادی و معنوی کشور هستند باید حساسیت لحظه را درک کنند. آژیرها برای ما به صدا درآمده اند. این آژیرها به معنی آن نیست که همین فردا درگیری نظامی روی خواهد داد، اما با گذشت زمان پرده حائل بین سناریو و واقعیت چهره کریه جنگ نازک تر می شود. پیش از آن که صدای آژیر جنگ نواخته شود، باید جمهوری اسلامی و آنان که در اسرائیل برطبل جنگ می کوبند هر دو را به عقب بنشانیم.
نیروهای دمکرات و آزادیخواه ایران در این شرایط حساس به جای رقابت با هم برای آلترناتیوسازی و در این راستا دامن زدن به روحیه رقابت برای جلب اعتماد نیروهای خارجی، باید تقویت اعتماد بین خود و همگرایی همه کسانی که به استقرار دمکراسی و مردم سالاری در کشور باور دارند را تشویق کنند. تنها با اعلام مخالفت با جنگ نمی توان از بروز درگیری جلوگیری کرد. مخالفت با جنگ و دفاع از مردم سالاری باید در عمل مشترک و برآمد مشترک ایرانیان در داخل و خارج از کشور عینیت یابد. ما نباید بگذاریم جمهوری اسلامی مانند قذافی ایران را به گروگان بگیرد و عده ای جنگ طلب در آمریکا و اروپا که فقط به دنبال منافع خود هستند، یعنی صاحبان صنایع نظامی و گردانندگان بازارنفت و بورس وال استریت، به نام حقوق بشر و دمکراسی برای ما نسخه بپیچند.
این که در روزهای آینده مشاور امنیت ملی اسرئیل و وزیر دفاع این کشور به همتایان خود در واشنگتن و پنتاگون زنگ بزنند و اعلام کنند به آقای رئیس جمهور اوباما اطلاع دهید که هواپیماهای ما در راه ایران هستند و بگویند آقای بنیامین نتانیاهو لحظاتی پیش به ده ها جنگنده و سایر هواپیماهای نیروی هوایی اسرائیل فرمان داده که به سمت اهداف تعیین شده در خاک ایران پرواز کنند، یکی از آن سناریو ها است و ما هم چون همه رویدادهای روزهای اخیر را سناریو تعبیر می کنیم، فعلا نگران خطر درگیری نظامی نیستیم. اما تا چه اندازه مطمئن هستیم که همچنان خطری در پیش نیست؟ اگر سناریوی فوق به شکلی که توصیف شد و یا به اشکال دیگر بروز عینی بیابد، چطور؟ کدام داده های بیشتر لازم است تا مطمئن شویم که تهدیدها جدی هستند و گام به گام از سناریوی ذهنی دور و به خطر واقعی بروز درگیری نزدیکتر می شویم؟
هشدار نسبت به احتمال تهاجم نظامی یک تنه اسرائیل برای بمباران مراکز هسته ای در ایران و بازداشتن جمهوری اسلامی از دست یابی به دانش و امکانات تولید سلاح اتمی تازه نیست. از زمانی که موضوع پروژه هسته ای ایران روی میز شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفته است، هر از گاهی اخباری مبنی بر تحرک نظامی اسرائیل در رسانه های جهان منتشر می شود. حتی در زمان ریاست جمهوری جرج بوش خبرهایی داغ و محرمانه مبنی بر آمادگی نیروی هوایی اسرائیل برای حمله به ایران منتشر شد؛ ولی چنین اقدامی تا به حال فقط در حد تهدید، و یک احتمال بالقوه باقی مانده و شرایط چنان نبوده است که کسی روی به فعل درآمدن سناریوی حمله ضربتی اسرائیل شرط بندی کند. اما شرایط در یک سال اخیر در ایران، اسرائیل و منطقه مجموعا به گونه ای تحول یافته که احتمال درگیری تقویت شده است.
دولت اسرائیل با توسل به همه امکانات می کوشد رهبران جمهوری اسلامی را متقاعد سازد که تهدیدها جدی هستند و رهبران جمهوری اسلامی تصمیم گرفته اند ضمن تدارک آمادگی برای مقابله نظامی و دفاع از موجودیت خود، تهدیدهای اسرائیل را نادیده بگیرند و در عمل بر این باور هستند که اسرائیل به دلیل محاسبه هزینه و فایده تهاجم نظامی و سنگینی هزینه اقدام یک جانبه، هرگز تهدید خود را عملی نخواهد کرد. آنان تا به حال بر مبنای چنین ارزیابی و علیرغم تحریم های سنگین که به نابودی اقتصاد ایران و گسترش فقر در کشور منجر شده، عمل کرده اند و نشانه ای مبنی بر بازگشت رهبران جمهوری اسلامی از راهی که تداوم آن ریسک کردن روی جان مردم و سرنوشت کشور است، دیده نمی شود.
تا به حال عوامل بسیاری مانع از آن بودند که دولت اسرائیل هزینه تهاجم نظامی یک جانبه را بر فایده حاصل از چنین اقدامی ترجیح دهد. زمانی جرج بوش و دیک چنی نمایندگان سیاست جنگ افروزی در آمریکا در قدرت بودند و وقتی آنان از اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی پرهیز می کردند، در اسرائیل چهره های محتاط هنوز می توانستند بخشی از نیروهایی را که خواهان حمله و قرادادن آمریکا در برابر عمل انجام شده بودند، مهار کنند. هنوز نسبت به تاثیر تحریم های اقتصادی، فشار بین المللی و سایر اقداماتی که برای متوقف و یا کند کردن پروژه هسته ای جمهوری اسلامی صورت می گرفت و می گیرد در تل آویو امیدواری وجود داشت. دولت اوباما اگرچه با سخنان دوران انتخاباتی خود رهبران اسرائیل را نسبت به تداوم فشار علیه جمهوری اسلامی دچار نگرانی کرد اما با از کار انداختن گردش پولی جمهوری اسلامی در اروپا و آمریکا برای خرید نیازمندی های پروژه هسته ای و تحریم شمار زیادی از چهره های جمهوری اسلامی، امیدواری دولت اسرائیل را به حفظ جبهه جهانی علیه پرونده هسته ای رژیم اسلامی ایران دوباره زنده نگه داشت و به این طریق صدای کسانی که در اسرائیل می گفتند ما باید بدون اتکا به آمریکا علیه جمهوری اسلامی اقدام کنیم تا دوره ای خاموش شد.
گزارش های فنی مبنی بر تخریب برنامه رایانه های پروژه هسته ای و تاخیر در برنامه غنی سازی نیز مانع از آن بود که صدای مدافعان اقدام نظامی بلندتر شود.
در ایران جنبش اعتراضی در جریان بود و اسرائیل بی ثباتی مصر و بروز جنبش های زنجیره ای جهان عرب را تجربه نکرده بود.
جنبش اعتراضی در ایران به انزوای تاریخی حکومت در میان مردم منجر شده و با بروز جنبش های جهان عرب، احساس ثباتی که اسرائیل در کنار همسایگان خود داشت، از بین رفته و حداقل غیرقابل اتکا شده است. این دو رویداد یکی به نشانه ضعف جمهوری اسلامی و دومی به نشانه ی نگرانی از نیروهایی که در کشورهای همسایه روی کار می آیند، بر تصمیم دولت اسرائیل تاثیرمی گذارد.
هر اندازه که خبر دستیابی جمهوری اسلامی به توانایی نظامی هسته ای پررنگ تر می شود، احساس خطر در اسرائیل شدت می گیرد. این که تا چه اندازه آگاهانه و یا ناآگاهانه روی توانایی نظامی جمهوری اسلامی غلو می شود و یا این که رهبران رژیم اسلامی ایران در صورت برخورداری از سلاح هسته ای از آن علیه اسرائیل استفاده خواهند کرد و یا نه، اندکی از احساس دشمنی و عدم اعتمادی که نسبت به جمهوری اسلامی به وجود آمده است، کم نمی کند. جمهوری اسلامی هراندازه هم تلاش کند دستان خود را پاک نشان دهد، پنهان کاری او و عدم اعتماد مردم ایران به این حکومت کافی است تا افکار عمومی و دولت ها نسبت به اهداف و رفتار او بدبین باشند. در این میان بدبینی اسرائیل دو چندان است و در هر دو طرف نیروهایی قدرت را در اختیار دارند که کشمکش و بدبینی را پیوسته ترویج و تشویق می کنند.
دولت اسرائیل برای اولین بار از زمان تشکیل خود، نسبت به آینده و موجودیت خود احساس خطر می کند. اسرائیل تا به حال در افکار عمومی و به ویژه یهودیان جهان خود را به عنوان دمکراسی، قدرت بلامنازع منطقه و خانه امن یهودیان جا انداخته بود. امنیت استراتژیک آن مورد سوال نبود و از طریق عقد پیمان های نظامی و تجاری با حاکمان دوست غرب در منطقه نه تنها بر اوضاع تسلط داشت، بلکه برای به دست گرفتن ابتکار عمل در خاورمیانه چالش می کرد. جمهوری اسلامی در صورت داشتن سلاح هسته ای امن بودن ام القرای یهودیان و دستاوردهای استراتژیک آن را زیر سوال می برد. با چنین برداشتی از پیامد نقش جمهوری اسلامی بر آینده اسرائیل و با توجه به انزوای جمهوری اسلامی در میان مردم ایران، نیروهایی که خواهان برخورد نظامی هستند، انتشار و ارسال گزارش آژانس انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل را که در آن "اطلاعات تازه ای" ذکر شده است، فرصت مناسبی برای پیگیری سیاست تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی تشخیص داده اند. اگر شورای امنیت با تصمیمات خود نتواند جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارکند، صدای جنگ طلبان در اسرائیل بازهم بلندتر خواهد شد و آنان به تلاش برای اقدام نظامی یک جانبه و به صدا در آوردن آژیرها ادامه خواهند داد.
رهبران جمهوری اسلامی از تحرکات نظامی اسرائیل اطلاع دارند اما آگاهانه گوش خود را به صدای آژیرهایی که خبر از درگیری نظامی می دهند، بسته اند. سرنوشت مردم و کشور هرگز دغدغه خاطر آنان نبوده، آنان از دل بحران برآمده و در بحران زیسته اند و آینده را همیشه از دریچه تنگ مصالح نظام و تدابیر علی خامنه ای دیده اند.
همه کسانی که نگران جان مردم و دستاوردهای مادی و معنوی کشور هستند باید حساسیت لحظه را درک کنند. آژیرها برای ما به صدا درآمده اند. این آژیرها به معنی آن نیست که همین فردا درگیری نظامی روی خواهد داد، اما با گذشت زمان پرده حائل بین سناریو و واقعیت چهره کریه جنگ نازک تر می شود. پیش از آن که صدای آژیر جنگ نواخته شود، باید جمهوری اسلامی و آنان که در اسرائیل برطبل جنگ می کوبند هر دو را به عقب بنشانیم.
نیروهای دمکرات و آزادیخواه ایران در این شرایط حساس به جای رقابت با هم برای آلترناتیوسازی و در این راستا دامن زدن به روحیه رقابت برای جلب اعتماد نیروهای خارجی، باید تقویت اعتماد بین خود و همگرایی همه کسانی که به استقرار دمکراسی و مردم سالاری در کشور باور دارند را تشویق کنند. تنها با اعلام مخالفت با جنگ نمی توان از بروز درگیری جلوگیری کرد. مخالفت با جنگ و دفاع از مردم سالاری باید در عمل مشترک و برآمد مشترک ایرانیان در داخل و خارج از کشور عینیت یابد. ما نباید بگذاریم جمهوری اسلامی مانند قذافی ایران را به گروگان بگیرد و عده ای جنگ طلب در آمریکا و اروپا که فقط به دنبال منافع خود هستند، یعنی صاحبان صنایع نظامی و گردانندگان بازارنفت و بورس وال استریت، به نام حقوق بشر و دمکراسی برای ما نسخه بپیچند.
در کرج برگزار شد:
همبستگی با جنبش جهانی ضد سرمایه داری
همبستگی با جنبش جهانی ضد سرمایه داری
• سمینار "همبستگی با جنبش جهانی ضد سرمایه داری، ریشه های بحران و چشم انداز آینده" روز ۱۳ آبان در کرج برگزار شد ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۱۶ آبان ۱٣۹۰ - ۷ نوامبر ۲۰۱۱
دوشنبه ۱۶ آبان ۱٣۹۰ - ۷ نوامبر ۲۰۱۱
کانون مدافعان حقوق کارگر: سمینار "همبستگی با جنبش جهانی ضد سرمایه داری، ریشه های بحران و چشم انداز آینده" به دعوت کانون مدافعان حقوق کارگر با شرکت تعدادی از اعضای تشکلها و فعالان حوزه های کارگری، زنان و دانشجویان در روز جمعه ۱٣ آبان ۱٣۹۰ در کرج برگزار شد.
در این سمینار، ابتدا هدف از برگزاری سمینار و همچنین برخی دیدگاه های موجود در مورد مبارزات ضدسرمایه داری و ضرورت این مبارزات قرائت شد که متن آن در ذیل همین گزارش درج شده است. سپس سخنرانان به نوبت نظرات خود را در این زمینه ارائه دادند.
- آقای ناصر آغاجری، یکی از کارگران قدیمی، به زمینه های بحران های سرمایه داری و بحران اخیر پرداخت و مبارزان ضد سرمایه داری را به عنوان منادیان وجدان بشری معرفی کرد و مورد حمایت قرار داد. وی به این نکته اشاره کرد که مردم بدون تشکیلات و سازماندهی نخواهند توانست که کاری کنند و این که وجود ویژگی های مرید و مرادی و احساس نیمه خدا بودن در میان روشنفکران چپ، مانع انسجام و وحدت نیروهاست...
- آقای گوهری از سندیکای کارگران شرکت واحد، به دفاع از حقوق کارگران پرداخت و خواهان همبستگی جهانی کارگران برای مقابله با نظام سرمایه داری شد...
- آقای وطن خواه از سندیکای فلزکار مکانیک و نماینده کارگری، به وضعیت معیشت کارگران در ایران و سایر کشورها پرداخت و در انتها شعری با مضمون "کنفرانس داووس به عنوان نماد نمایندگان سرمایه داری" قرائت کرد...
- آقای یاسر عزیزی، به بیان خواسته های مبارزان ضد سرمایه داری پرداخت و نقاط قدرت و ضعف آن را مطرح کرد. وی گفت که غیر از واکاوی، این جنبش باید مورد پردازش دقیق قرار گیرد تا بتواند یک راهکار ارائه دهد. اگر نیروهای چپ در این وقایع، الترناتیو خود را بر اساس مباحث دقیق معرفت شناختی علمی ارائه ندهند، سرمایه داری بارها ثابت کرده است که با اندکی تخفیف میتواند بدیل خویش را ارائه دهد. او افزود که باید مشخص کنیم ما چه نسبتی با وقایع وال استریت داریم؟ آیا میخواهیم نقش تاریخی ایفا کنیم یا تنها افشا کنیم؟...
- آقای محمودی یکی دیگر از سخنرانان، مقاله ای با عنوان "حالا نوبت شماست" قرائت کرد که در آن، به دخالت های امپریالیسم و سرمایه داری جهانی در مبارزات مردم جهان و به ویژه ایران پرداخته بود (اشاره به سخنان دخالت آمیز کلینتون در رابطه با ایران)...
- آقای مالجو اقتصاد دان مستقل، به بررسی وضعیت سرمایه داری انگلی و نابودی محیط زیست و تمدن انسانی به دست سرمایه داری پرداخت و ضرورت مقابله با زیاده خواهی های این نظام را برای حفظ تمدن انسانی بیان داشت و عنوان نمود در شرایط کنونی هر آلترناتیوی که در برابر سرمایه داری ارائه شود، باید پروژه ی غیر کالایی کردن کار و پول و طبیعت را به پیش برد...
- آقای جعفر عظیم زاده، نماینده اتحادیه آزاد کارگران، به بیان آغاز فصل جدیدی در تاریخ بشر پرداخته و مبارزات ضد سرمایه داری اخیر را فصل نوینی در مقابله با حاکمیت منحط نظام سرمایه داری عنوان کرد. وی افزود جنبش ضد سرمایه داری در ایران بسیار قوی است، ولی به دلیل وجود سرکوب نمیتواند در خیابان ها حضور یابد. وی گفت جنبش کنونی، کل سرمایه داری را هدف گرفته است و نه فقط امپریالیسم را....
- آقای محمد غزنویان، فعال حقوق کودکان و زنان، گفت: نباید دچار ساده اندیشی شد که همه چیز، دارای خصلت عمومی است و باید شرایط و ویژگی های خاص آن را به حساب آورد. وی در ادامه صحبتهایش به مرگ قذافی اشاره کرد و عنوان نمود که هرچند از مرگ یک دیکتاتور باید شادی کرد، ولی نحوه ی این مرگ بسیار تاسف آور بود ...
- آقای خسرو صادقی بروجنی، پژوهشگر و اقتصاد دان، ضمن ارائه مقاله تحقیقی درباره ی ضرورت دگرگونی نظام سرمایه داری و جایگزینی آن با یک نظام برتر، ضرورت گسترش و بسط تشکل های کارگری و مردمی برای مقابله با نظام رو به زوال سرمایه داری را یادآوری کرد.
- آقای نصرت، از فعالان قدیمی کارگری و اجتماعی، به بیان ضرورت اتحاد و شناخت واقعی از تمامی جنبش ها و تشکلهای کارگری و ضرورت وحدت در میان اقشار زحمتکش پرداخت.
- خانم شهناز نیکو روان، روزنامه نگار مستقل، به ضرورت مقابله با رسانههای سانسورگر و قدرتمند سرمایه داری پرداخت و به مزایای وجود فضای اینترنتی و ضرورت گسترش آن، برای مقابله با انحصار رسانه های متعلق به نظام ضد انسانی سرمایه داری اشاره کرد. وی مطرح کرد که قدرت مطلق حکام دیکتاتور از یک سو و ناتوانی توده های مردم از سوی دیگر، موجبات ادامه بقای نظام جهانی سرمایه داری و دیکتاتوری را فراهم میسازد.
- آقای زرافشان زمینه های گسترش بازار مالی و همچنین حاکم شدن سرمایه های مالی در این دوره را توضیح داده و پوسیدگی و گندیدگی نظام مالی حاکم بر دنیای سرمایه داری را گوشزد کرد.
- آقای مرادی نیز بر ضرورت تشکل یابی کارگران و زحمتکشان و وحدت میان طبقه ی کارگر در سطح جهانی تاکید کرد.
- در انتهای بخش سخنرانی سمینار، آقای علیرضا ثقفی به سازماندهی نوین و ضرورت اتحاد نیروهای کارگری و اجتماعی در سراسر جهان پرداخت و خواستههای مبارزان ضد سرمایه داری را در ابعاد مختلف، مورد بررسی قرار داد.
در ادامه برنامه و در بخش تریبون آزاد، چند تن از شرکت کنندگان پرسش های خود را مطرح کرده و ضرورت ادامه چنین سمینارهایی را عنوان نمودند.
در انتها آقای زرافشان، تاریخچه گسترش سرمایه داری مالی را پس از جنگ جهانی دوم، تشریح کرد.
مشروح گزارش و مجموعه مقالات سمینار، به زودی در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر خواهد شد.
***
نظام سرمایه داری باید دگرگون شود
این خواست میلیون ها تظاهرکننده و اعتراض کننده به نظام سرمایه داری در سراسر جهان است.
از اواخر قرن بیستم که تظاهرات ضد سرمایه داری، با عنوان مخالفت با جهانی سازی، در میان جوانان، کارگران، دانشجویان، معلمان و اکثریت قاطع مزدبگیران در جوامع سرمایه داری آغاز شد، مشخص بود که این نظام، در بحرانی عظیم قرار گرفته است. سرمایه داری که دهه ی پایانی قرن بیستم، شروع به بازسازی خود در شکلی جدید کرده بود، با ارائه نظم نوین جهانی گمان می کرد که دیگر هیچ بدیلی نمی تواند آن را از پای در آورد و با تمام وجود، تلاش در استثمار و بهره کشی هرچه بیشتر از نیروی کار در سراسر جهان را وجهه همت خود قرار داده بود. تئوریسین های این نظام آن را پایان تاریخ می دانستند و میلیون ها نسخه کتاب، روزنامه، مجله و... در مناقب و مکارم سرمایه داری منتشر کردند. برای خود فرهنگسراها و فرهنگستان ها ساختند. علوم نظری مانند جامعه شناسی و روان شناسی و... را در جهت تثبیت نظام حاکم قرار دادند و نظرات مخالف را به هر ترتیب و هر ترفند، از گردونه "علمی" خارج کردند. تئوریسین های سرمایه داری، مبارزان سیاتل و جنوا را مشتی واخورده و نمک نشناس معرفی می کردند و خود را در اوج پیروزی می دیدند و مخالفان را به هیچ می انگاشتند.
اما بحران سراسری سرمایه داری و فروپاشی بازارهای مالی، رویاهای بسیاری از جیره خواران خان سرمایه را آشفته کرد. هرچند در ابتدا همه طرفداران نظم موجود، تلاش می کردند که این بحران را کوچک جلوه داده و چنین وانمود کنند که می توان بر آن، همانند بحران های قبلی فائق آمد، اما عمق بحران آن چنان زیاد بود که بخشش های سخاوتمندانه ی اموال عمومی از طرف قدرت های سرمایه داری، نه تنها بحران را متوقف نکرد، بلکه آن را روز به روز عمیق تر کرد.
در کنار این مساله، نوید فروپاشی نظام سرمایه داری، گسترش آگاهی و به پا خواستن کارگران، زحمتکشان، اقشار آگاه و روشنفکران مخالف نظام سرمایه داری، افقی جدید را در پیش جامعه بشری می گشاید. امروزه مبارزان ضد سرمایه داری، در وجه اول، بازار مالی سرمایه داری، این پادگان و دژ تسخیر ناپذیر و نماد عظمت و قدرت این نظام را مورد تهاجم قرار دادند که نشان دهنده ی عمق آگاهی این مبارزان، در هدف گرفتن مرکز اعصاب این نظام رو به زوال است. ماه هاست که جمعیت عظیمی از مخالفان نظم سرمایه داری در کشورهای مختلف، با صراحت خواسته های خود را که دگرگونی این نظام است، بیان می کنند. البته هنوز بعضی از مبلغان سرمایه منکر این موضوع بوده و یا خواهان انحراف این مبازرات از مسیر اصلی خود هستند.
در کشور ما نیز، کسانی که تا عمق وجود وابسته به نظام سرمایه داری هستند و افتخارشان آن بوده که نهادهای بین المللی سرمایه، همانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، از برنامه های آنان حمایت کرده و به گسترش بازار مالی در ایران مباهات می کنند، با عوام فریبی و نعل وارونه زدن، می خواهند خودشان را همراه با جنبش ضدسرمایه داری نشان دهند. این ترفند جدیدی نیست. در خود مراکز اعتراض علیه این نظام هم، فرصت طلبانی از هیات حاکمه های آن کشورها هم تلاش کردند تا خود را همراه با این اعتراضات نشان دهند. خوشبختانه مبارزان ضد نظم سرمایه، به خوبی دوستان را از فریبکاران باز می شناسند و آنان را به راحتی تفکیک می کنند.
کانون مدافعان حقوق کارگر که خود را جزیی از جنبش ضد سرمایه داری جهانی می داند، با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ی ایران، وظیفه ی خود دانست تا از نیروهای مستقل مخالف نظم سرمایه دعوت کند تا نظرات خود را درباره ی بحران سرمایه داری، چشم انداز آینده ی آن و هم چنین شیوه های همبستگی با جنبش ضد سرمایه داری ابراز دارند. به همین جهت، از تمامی فعالان ضد سرمایه داری می خواهیم دست اتحاد به یکدیگر داده و یک بار دیگر، بر وحدت طبقاتی در برابر غارتگران و بهره کشان از نیروی کار، تاکید کنند.
۱٣ آبان ۱٣۹۰
در این سمینار، ابتدا هدف از برگزاری سمینار و همچنین برخی دیدگاه های موجود در مورد مبارزات ضدسرمایه داری و ضرورت این مبارزات قرائت شد که متن آن در ذیل همین گزارش درج شده است. سپس سخنرانان به نوبت نظرات خود را در این زمینه ارائه دادند.
- آقای ناصر آغاجری، یکی از کارگران قدیمی، به زمینه های بحران های سرمایه داری و بحران اخیر پرداخت و مبارزان ضد سرمایه داری را به عنوان منادیان وجدان بشری معرفی کرد و مورد حمایت قرار داد. وی به این نکته اشاره کرد که مردم بدون تشکیلات و سازماندهی نخواهند توانست که کاری کنند و این که وجود ویژگی های مرید و مرادی و احساس نیمه خدا بودن در میان روشنفکران چپ، مانع انسجام و وحدت نیروهاست...
- آقای گوهری از سندیکای کارگران شرکت واحد، به دفاع از حقوق کارگران پرداخت و خواهان همبستگی جهانی کارگران برای مقابله با نظام سرمایه داری شد...
- آقای وطن خواه از سندیکای فلزکار مکانیک و نماینده کارگری، به وضعیت معیشت کارگران در ایران و سایر کشورها پرداخت و در انتها شعری با مضمون "کنفرانس داووس به عنوان نماد نمایندگان سرمایه داری" قرائت کرد...
- آقای یاسر عزیزی، به بیان خواسته های مبارزان ضد سرمایه داری پرداخت و نقاط قدرت و ضعف آن را مطرح کرد. وی گفت که غیر از واکاوی، این جنبش باید مورد پردازش دقیق قرار گیرد تا بتواند یک راهکار ارائه دهد. اگر نیروهای چپ در این وقایع، الترناتیو خود را بر اساس مباحث دقیق معرفت شناختی علمی ارائه ندهند، سرمایه داری بارها ثابت کرده است که با اندکی تخفیف میتواند بدیل خویش را ارائه دهد. او افزود که باید مشخص کنیم ما چه نسبتی با وقایع وال استریت داریم؟ آیا میخواهیم نقش تاریخی ایفا کنیم یا تنها افشا کنیم؟...
- آقای محمودی یکی دیگر از سخنرانان، مقاله ای با عنوان "حالا نوبت شماست" قرائت کرد که در آن، به دخالت های امپریالیسم و سرمایه داری جهانی در مبارزات مردم جهان و به ویژه ایران پرداخته بود (اشاره به سخنان دخالت آمیز کلینتون در رابطه با ایران)...
- آقای مالجو اقتصاد دان مستقل، به بررسی وضعیت سرمایه داری انگلی و نابودی محیط زیست و تمدن انسانی به دست سرمایه داری پرداخت و ضرورت مقابله با زیاده خواهی های این نظام را برای حفظ تمدن انسانی بیان داشت و عنوان نمود در شرایط کنونی هر آلترناتیوی که در برابر سرمایه داری ارائه شود، باید پروژه ی غیر کالایی کردن کار و پول و طبیعت را به پیش برد...
- آقای جعفر عظیم زاده، نماینده اتحادیه آزاد کارگران، به بیان آغاز فصل جدیدی در تاریخ بشر پرداخته و مبارزات ضد سرمایه داری اخیر را فصل نوینی در مقابله با حاکمیت منحط نظام سرمایه داری عنوان کرد. وی افزود جنبش ضد سرمایه داری در ایران بسیار قوی است، ولی به دلیل وجود سرکوب نمیتواند در خیابان ها حضور یابد. وی گفت جنبش کنونی، کل سرمایه داری را هدف گرفته است و نه فقط امپریالیسم را....
- آقای محمد غزنویان، فعال حقوق کودکان و زنان، گفت: نباید دچار ساده اندیشی شد که همه چیز، دارای خصلت عمومی است و باید شرایط و ویژگی های خاص آن را به حساب آورد. وی در ادامه صحبتهایش به مرگ قذافی اشاره کرد و عنوان نمود که هرچند از مرگ یک دیکتاتور باید شادی کرد، ولی نحوه ی این مرگ بسیار تاسف آور بود ...
- آقای خسرو صادقی بروجنی، پژوهشگر و اقتصاد دان، ضمن ارائه مقاله تحقیقی درباره ی ضرورت دگرگونی نظام سرمایه داری و جایگزینی آن با یک نظام برتر، ضرورت گسترش و بسط تشکل های کارگری و مردمی برای مقابله با نظام رو به زوال سرمایه داری را یادآوری کرد.
- آقای نصرت، از فعالان قدیمی کارگری و اجتماعی، به بیان ضرورت اتحاد و شناخت واقعی از تمامی جنبش ها و تشکلهای کارگری و ضرورت وحدت در میان اقشار زحمتکش پرداخت.
- خانم شهناز نیکو روان، روزنامه نگار مستقل، به ضرورت مقابله با رسانههای سانسورگر و قدرتمند سرمایه داری پرداخت و به مزایای وجود فضای اینترنتی و ضرورت گسترش آن، برای مقابله با انحصار رسانه های متعلق به نظام ضد انسانی سرمایه داری اشاره کرد. وی مطرح کرد که قدرت مطلق حکام دیکتاتور از یک سو و ناتوانی توده های مردم از سوی دیگر، موجبات ادامه بقای نظام جهانی سرمایه داری و دیکتاتوری را فراهم میسازد.
- آقای زرافشان زمینه های گسترش بازار مالی و همچنین حاکم شدن سرمایه های مالی در این دوره را توضیح داده و پوسیدگی و گندیدگی نظام مالی حاکم بر دنیای سرمایه داری را گوشزد کرد.
- آقای مرادی نیز بر ضرورت تشکل یابی کارگران و زحمتکشان و وحدت میان طبقه ی کارگر در سطح جهانی تاکید کرد.
- در انتهای بخش سخنرانی سمینار، آقای علیرضا ثقفی به سازماندهی نوین و ضرورت اتحاد نیروهای کارگری و اجتماعی در سراسر جهان پرداخت و خواستههای مبارزان ضد سرمایه داری را در ابعاد مختلف، مورد بررسی قرار داد.
در ادامه برنامه و در بخش تریبون آزاد، چند تن از شرکت کنندگان پرسش های خود را مطرح کرده و ضرورت ادامه چنین سمینارهایی را عنوان نمودند.
در انتها آقای زرافشان، تاریخچه گسترش سرمایه داری مالی را پس از جنگ جهانی دوم، تشریح کرد.
مشروح گزارش و مجموعه مقالات سمینار، به زودی در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر خواهد شد.
***
نظام سرمایه داری باید دگرگون شود
این خواست میلیون ها تظاهرکننده و اعتراض کننده به نظام سرمایه داری در سراسر جهان است.
از اواخر قرن بیستم که تظاهرات ضد سرمایه داری، با عنوان مخالفت با جهانی سازی، در میان جوانان، کارگران، دانشجویان، معلمان و اکثریت قاطع مزدبگیران در جوامع سرمایه داری آغاز شد، مشخص بود که این نظام، در بحرانی عظیم قرار گرفته است. سرمایه داری که دهه ی پایانی قرن بیستم، شروع به بازسازی خود در شکلی جدید کرده بود، با ارائه نظم نوین جهانی گمان می کرد که دیگر هیچ بدیلی نمی تواند آن را از پای در آورد و با تمام وجود، تلاش در استثمار و بهره کشی هرچه بیشتر از نیروی کار در سراسر جهان را وجهه همت خود قرار داده بود. تئوریسین های این نظام آن را پایان تاریخ می دانستند و میلیون ها نسخه کتاب، روزنامه، مجله و... در مناقب و مکارم سرمایه داری منتشر کردند. برای خود فرهنگسراها و فرهنگستان ها ساختند. علوم نظری مانند جامعه شناسی و روان شناسی و... را در جهت تثبیت نظام حاکم قرار دادند و نظرات مخالف را به هر ترتیب و هر ترفند، از گردونه "علمی" خارج کردند. تئوریسین های سرمایه داری، مبارزان سیاتل و جنوا را مشتی واخورده و نمک نشناس معرفی می کردند و خود را در اوج پیروزی می دیدند و مخالفان را به هیچ می انگاشتند.
اما بحران سراسری سرمایه داری و فروپاشی بازارهای مالی، رویاهای بسیاری از جیره خواران خان سرمایه را آشفته کرد. هرچند در ابتدا همه طرفداران نظم موجود، تلاش می کردند که این بحران را کوچک جلوه داده و چنین وانمود کنند که می توان بر آن، همانند بحران های قبلی فائق آمد، اما عمق بحران آن چنان زیاد بود که بخشش های سخاوتمندانه ی اموال عمومی از طرف قدرت های سرمایه داری، نه تنها بحران را متوقف نکرد، بلکه آن را روز به روز عمیق تر کرد.
در کنار این مساله، نوید فروپاشی نظام سرمایه داری، گسترش آگاهی و به پا خواستن کارگران، زحمتکشان، اقشار آگاه و روشنفکران مخالف نظام سرمایه داری، افقی جدید را در پیش جامعه بشری می گشاید. امروزه مبارزان ضد سرمایه داری، در وجه اول، بازار مالی سرمایه داری، این پادگان و دژ تسخیر ناپذیر و نماد عظمت و قدرت این نظام را مورد تهاجم قرار دادند که نشان دهنده ی عمق آگاهی این مبارزان، در هدف گرفتن مرکز اعصاب این نظام رو به زوال است. ماه هاست که جمعیت عظیمی از مخالفان نظم سرمایه داری در کشورهای مختلف، با صراحت خواسته های خود را که دگرگونی این نظام است، بیان می کنند. البته هنوز بعضی از مبلغان سرمایه منکر این موضوع بوده و یا خواهان انحراف این مبازرات از مسیر اصلی خود هستند.
در کشور ما نیز، کسانی که تا عمق وجود وابسته به نظام سرمایه داری هستند و افتخارشان آن بوده که نهادهای بین المللی سرمایه، همانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، از برنامه های آنان حمایت کرده و به گسترش بازار مالی در ایران مباهات می کنند، با عوام فریبی و نعل وارونه زدن، می خواهند خودشان را همراه با جنبش ضدسرمایه داری نشان دهند. این ترفند جدیدی نیست. در خود مراکز اعتراض علیه این نظام هم، فرصت طلبانی از هیات حاکمه های آن کشورها هم تلاش کردند تا خود را همراه با این اعتراضات نشان دهند. خوشبختانه مبارزان ضد نظم سرمایه، به خوبی دوستان را از فریبکاران باز می شناسند و آنان را به راحتی تفکیک می کنند.
کانون مدافعان حقوق کارگر که خود را جزیی از جنبش ضد سرمایه داری جهانی می داند، با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ی ایران، وظیفه ی خود دانست تا از نیروهای مستقل مخالف نظم سرمایه دعوت کند تا نظرات خود را درباره ی بحران سرمایه داری، چشم انداز آینده ی آن و هم چنین شیوه های همبستگی با جنبش ضد سرمایه داری ابراز دارند. به همین جهت، از تمامی فعالان ضد سرمایه داری می خواهیم دست اتحاد به یکدیگر داده و یک بار دیگر، بر وحدت طبقاتی در برابر غارتگران و بهره کشان از نیروی کار، تاکید کنند.
۱٣ آبان ۱٣۹۰
ژنو – همزمان با این که یکی از هیئت¬های سازمان ملل متّحد به این نتیجه رسید که آزار بهائیان در ایران نقض فاحش یکی از معاهدات جهانی و عمده ی حقوق بشر است، جامعه ی جهانی بهائی از موج تازه¬ای از حملات به بهائیان و اموال آنها اطّلاع یافته است.
در رشت، پس از یورش¬های هول¬آور به خانه¬های ۱۶ بهائی، سه زن به اتّهام اقدام علیه امنیت ملّی دستگیر شدند. در سمنان حدود ۱۰ مغازه ی متعلّق به بهائیان توسط مقامات تعطیل و دو جواز کسب باطل شد. گزارش شده مقامات در شهر سنندج کوشیده¬اند گروه¬های بهائیان را به امضای تعهّدی مبنی بر شرکت نکردن در نشست¬های معروف به ضیافت نوزده روزه که در خانه¬های هم¬دینان¬شان برگزار می¬شود، وادار کنند.
دیان علائی، نماینده ی جامعه ی جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد، گفت: «به نظر می¬رسد همه ی رویدادهای اخیر با مجوّز مرکزی هماهنگ می¬شوند و این رویدادها با اظهاراتی، که اغلب از مقامات ایرانی می¬شنویم، مبنی بر این که بهائیان از همان حقوقی که دیگران دارند برخوردارند، و اجازه ی فعالیت¬های مربوط به عقاید شخصی و امور جامعه را دارند، آشکارا مغایرت دارد.»
بیش از ۱۰۰ بهائی در حال حاضر در زندان¬های ایران به سر می¬برند. از جمله هفت مدیر جامعه که هر یک به اتّهامات خلافِ واقع، برای گذراندن احکام ۲۰ ساله ی خود، در زندان به سر می¬برند؛ و نیز هفت مدرّس که به خاطر شرکت در اقدامی غیر رسمی برای کمک به جوانان بهائی، که توسط حکومت از تحصیلات عالیه محروم شده¬اند، به زندان افتاده¬اند. امّا این تمام ماجرا نیست.
علاوه بر کسانی که اکنون پشت میله¬های زندان هستند، بیش از ۳۰۰ بهائی که پیشتر دستگیر و سپس آزاد شده¬اند، یا منتظر محاکمه و یا در انتظار احضار برای آغاز دوران محکومیت خود هستند. مبالغی که برای وثیقه – اغلب در قالب اسناد ملکی یا جواز کسب – از آنها خواسته شده، بسیار بالا هستند. خانه¬های صدها بهائی مورد یورش قرار گرفته و وسایل شخصی – از جمله کتاب¬ها، کامپیوترها، تلفن¬های همراه، عکس¬ها و اسناد – ضبط شده¬اند.
اینها همه فشارهای مضاعفی بر بهائیان است که اکنون با تلاش¬های گسترده و روشمند برای فقیر کردن جامعه ی خود مواجه هستند: راهکارهایی مانند محروم کردن از داشتن – یا اشتغال به – بیش از ۲۵ نوع شغل؛ باطل کردن خودسرانه ی جوازهای کسب؛ تعطیل کردن مغازه¬های متعلّق به بهائیان؛ تهدید کارفرمایان نسبت به استخدام بهائیان؛ و محروم کردن جوانان بهائی از آموزش عالی.
دیروز، کمیته ی حقوق بشر سازمان ملل متّحد – هیئتی متشکل از ۱۸ کارشناس مستقل – از عدم پایبندی ایران به میثاق بین-المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران آن را امضا و تصویب کرده، انتقاد کرد.
یافته¬های کمیته، دو هفته پس از یک دادرسی، که در آن هیئت نمایندگان حکومت ایران در صدد دفاع از کارنامه ی حقوق بشری خود بر آمد، منتشر شد. در گزارش کتبیِ ۲۷ صفحه¬ایِ این هیئت ایرانی، ادعا می¬شود که «هیچ شهروند ایرانی به خاطر نژاد، دین یا زبان خاص خود بر دیگران ارجحیت ندارد.»
طی این دادرسی، سوالات بی¬شماری توسط کمیته درباره ی رفتار ایران با بهائیان مطرح شد. یکی از اعضای کمیته، احمد فتح¬اللّه از مصر، گفت که چون در میثاق بین¬المللی حقوق مدنی و سیاسی، دین و عقیده یا باور از جایگاه یکسانی برخوردارند، ایران باید به بهائیان حق ابراز عقاید خود را «هم به صورت فردی و هم جمعی با دیگران، هم به صورت عمومی و هم خصوصی» بدهد؛ حتی اگر مقامات، آئین بهائی را یک دین به حساب نیاورند.
درباره ی گستره ی وسیعی از موارد دیگر نقض حقوق بشر، از جمله نرخ بالای مجازات¬های اعدام، نبود زنان در جایگاه-های بالای حکومتی و استفاده ی گسترده از شکنجه نیز ابراز نگرانی شد.
کمیته به عنوان بخشی از نتیجه¬گیری خود از ایران خواست «برای تضمین حمایت از اعضای جامعه ی بهائی در برابر تبعیض در هر زمینه¬ای، و رسیدگی فوری به نقض حقوق آنها، و پیگرد مسئولانِ این نوع برخوردها، و جبران خسارت¬های وارده به بهائیان، به نحو موثر، گام¬های فوری بردارد.»
دیان علائی ضمن استقبال از گزارش کمیته گفت: «کمیته ی حقوق بشر سازمان ملل به ایران می¬گوید بهانه¬آوردن را متوقف کند و به تعهدات خود مبنی بر حفظ حقوق همه ی شهروندانش در برخورداری از آزادی کامل دینی پایبند باشد.»
در رشت، پس از یورش¬های هول¬آور به خانه¬های ۱۶ بهائی، سه زن به اتّهام اقدام علیه امنیت ملّی دستگیر شدند. در سمنان حدود ۱۰ مغازه ی متعلّق به بهائیان توسط مقامات تعطیل و دو جواز کسب باطل شد. گزارش شده مقامات در شهر سنندج کوشیده¬اند گروه¬های بهائیان را به امضای تعهّدی مبنی بر شرکت نکردن در نشست¬های معروف به ضیافت نوزده روزه که در خانه¬های هم¬دینان¬شان برگزار می¬شود، وادار کنند.
دیان علائی، نماینده ی جامعه ی جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد، گفت: «به نظر می¬رسد همه ی رویدادهای اخیر با مجوّز مرکزی هماهنگ می¬شوند و این رویدادها با اظهاراتی، که اغلب از مقامات ایرانی می¬شنویم، مبنی بر این که بهائیان از همان حقوقی که دیگران دارند برخوردارند، و اجازه ی فعالیت¬های مربوط به عقاید شخصی و امور جامعه را دارند، آشکارا مغایرت دارد.»
بیش از ۱۰۰ بهائی در حال حاضر در زندان¬های ایران به سر می¬برند. از جمله هفت مدیر جامعه که هر یک به اتّهامات خلافِ واقع، برای گذراندن احکام ۲۰ ساله ی خود، در زندان به سر می¬برند؛ و نیز هفت مدرّس که به خاطر شرکت در اقدامی غیر رسمی برای کمک به جوانان بهائی، که توسط حکومت از تحصیلات عالیه محروم شده¬اند، به زندان افتاده¬اند. امّا این تمام ماجرا نیست.
علاوه بر کسانی که اکنون پشت میله¬های زندان هستند، بیش از ۳۰۰ بهائی که پیشتر دستگیر و سپس آزاد شده¬اند، یا منتظر محاکمه و یا در انتظار احضار برای آغاز دوران محکومیت خود هستند. مبالغی که برای وثیقه – اغلب در قالب اسناد ملکی یا جواز کسب – از آنها خواسته شده، بسیار بالا هستند. خانه¬های صدها بهائی مورد یورش قرار گرفته و وسایل شخصی – از جمله کتاب¬ها، کامپیوترها، تلفن¬های همراه، عکس¬ها و اسناد – ضبط شده¬اند.
اینها همه فشارهای مضاعفی بر بهائیان است که اکنون با تلاش¬های گسترده و روشمند برای فقیر کردن جامعه ی خود مواجه هستند: راهکارهایی مانند محروم کردن از داشتن – یا اشتغال به – بیش از ۲۵ نوع شغل؛ باطل کردن خودسرانه ی جوازهای کسب؛ تعطیل کردن مغازه¬های متعلّق به بهائیان؛ تهدید کارفرمایان نسبت به استخدام بهائیان؛ و محروم کردن جوانان بهائی از آموزش عالی.
دیروز، کمیته ی حقوق بشر سازمان ملل متّحد – هیئتی متشکل از ۱۸ کارشناس مستقل – از عدم پایبندی ایران به میثاق بین-المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران آن را امضا و تصویب کرده، انتقاد کرد.
یافته¬های کمیته، دو هفته پس از یک دادرسی، که در آن هیئت نمایندگان حکومت ایران در صدد دفاع از کارنامه ی حقوق بشری خود بر آمد، منتشر شد. در گزارش کتبیِ ۲۷ صفحه¬ایِ این هیئت ایرانی، ادعا می¬شود که «هیچ شهروند ایرانی به خاطر نژاد، دین یا زبان خاص خود بر دیگران ارجحیت ندارد.»
طی این دادرسی، سوالات بی¬شماری توسط کمیته درباره ی رفتار ایران با بهائیان مطرح شد. یکی از اعضای کمیته، احمد فتح¬اللّه از مصر، گفت که چون در میثاق بین¬المللی حقوق مدنی و سیاسی، دین و عقیده یا باور از جایگاه یکسانی برخوردارند، ایران باید به بهائیان حق ابراز عقاید خود را «هم به صورت فردی و هم جمعی با دیگران، هم به صورت عمومی و هم خصوصی» بدهد؛ حتی اگر مقامات، آئین بهائی را یک دین به حساب نیاورند.
درباره ی گستره ی وسیعی از موارد دیگر نقض حقوق بشر، از جمله نرخ بالای مجازات¬های اعدام، نبود زنان در جایگاه-های بالای حکومتی و استفاده ی گسترده از شکنجه نیز ابراز نگرانی شد.
کمیته به عنوان بخشی از نتیجه¬گیری خود از ایران خواست «برای تضمین حمایت از اعضای جامعه ی بهائی در برابر تبعیض در هر زمینه¬ای، و رسیدگی فوری به نقض حقوق آنها، و پیگرد مسئولانِ این نوع برخوردها، و جبران خسارت¬های وارده به بهائیان، به نحو موثر، گام¬های فوری بردارد.»
دیان علائی ضمن استقبال از گزارش کمیته گفت: «کمیته ی حقوق بشر سازمان ملل به ایران می¬گوید بهانه¬آوردن را متوقف کند و به تعهدات خود مبنی بر حفظ حقوق همه ی شهروندانش در برخورداری از آزادی کامل دینی پایبند باشد.»
گفتگو با دکتر مهرداد درویش پور | |
من ضمن محکوم ساختن جمهوری اسلامی ایران و نقش آن در دامن زدن به تنش هایی که زمینه ساز حمله نظامی به ایران شده است، به نام یک فعال اپوزیسیون جمهوری خواه حمله نظامی به ایران را قویا محکوم میکنم و نسبت به عواقب آن هشدار میدهم. | |
تلاش ـ اخبار و گزارشات اخير رسانه های بينالمللی و داخلی حکايت از اوج گيری تازهی خطر حمله نظامی به ايران دارد. شما ابعاد خطر را تا چه حد ارزيابی میکنيد؟ دکتر مهرداد درویش پور ـ من بارها پیش از این نیز در باره خطر حمله نظامی به ایران هشدار داده ام. اما هرگز خطر حمله به ایران به اندازه امروز جدی نبوده است. زمینه سازی های آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه و برخی دولت های عربی برای حمله نظامی به ایران که در پی ادعای طرح ترور مقامات عربستان توسط جمهوری اسلامی ایران به سرعت اوج گرفته است، فضای بین المللی را برای حمله نظامی به ایران آماده ساخته است. این که گفته میشود آژانس بینالمللی انرژی هستهای مدارکی را منتشر خواهد ساخت که نشانگر اغراض نظامی جمهوری اسلامی ایران در فعالیتهای هستهای کشور است، تنها به زمینه سازی این حمله مشروعیت خواهد بخشید. ابراز نظر رسمی رئیس جمهور اسرائیل مبنی بر این که زمان حمله به ایران نزدیک است، نشانگر اوج گیری هر چه بیشتر این خطر است. از سوی دیگر ادامه ماجراجویی های جمهوری اسلامی که حاضر به هیچ عقب نشینی در زمینه متوقف ساختن غنی سازی هسته ای و تعامل با آژانس بین المللی نیست و از شفاف سازی تن میزند، سو ظن به تمایل حکومت به دسترسی به سلاح هسته ای را به شدت افزایش داده است. این که جمهوری اسلامی ایران به جای شفاف سازی، توافق و متعادل ساختن روابط با جامعه بین المللی به رجز خوانی و تحریکات منطقه ای و بین المللی خود ادامه میدهد، تنها بهانه و زمینه حمله نظامی به ایران را به شدت افزایش میدهد. در چنین شرایطی که قطب بندی دو سویه هر چه فزون تر می شود، براستی بر من روشن نیست چه چیز ممکن است مانع از حمله نظامی اسرائیل، آمریکا و دیگر قدرت های غربی به ایران شود. واکنش گسترده ایرانیان؟ عقب نشینی جمهوری اسلامی ایران؟ و یا واکنش افکار عمومی بین المللی در دفاع از صلح و دمکراسی؟ تلاش ـ به موازات اين اخبار موج گستردهای از بيانيهها و اعلاميههائی از سوی چهره ها و فعالين فرهنگی و سياسی ايرانی انتشار يافتهاند که در عموم آنها به صراحت نه تنها سياستهای ماجراجويانه سه دههای جمهوری اسلامی در ايجاد تنش بينالمللی محکوم شده است، اما در عين حال در آنها به طور قاطع و صريح با هر حمله نظامی به خاک کشور مخالفت شده و نسبت به پيامدهای ناگوار آن عليه ملت ايران و مبارزات آزاديخواهانه آن هشدار داده شده است. موضع شما به عنوان کسی که سالها يکی از فعالترين مخالفين حکومت اسلامی در تبعيد بودهايد در اين باره چيست؟ دکتر مهرداد درویش پور ـ همان طور که میدانید من همواره مخالف میلیتاریسم و سیاست حمله نظامی به ایران برای حل بحران هسته ای ایران و یا برچیدن نظام جمهوری اسلامی ایران بوده ام و سال ها است که در باره ضرورت رساتر ساختن "صدای سوم در نفی میلیتاریسم و بنیادگرایی اسلامی" قلم زده و فعالیت کرده ام. در این زمینه هرگز هم زیر بار آن نرفته ام که به نام "مداخله بشر دوستانه" (که در شرایط بس معینی برای مقابله با قتل عام و پاکسازی قومی در رواندا و یوگسلاوی سابق موضوعیت یافت)، از بمباران ایران حمایت کنم. امروز برخی دوره گردان سیاسی، کاندیداتورهای چلبی سازی در ایران و آنان که عطش قدرت مستشان ساخته است، به نام اپوزیسیون و به بهانه های گوناگون اسرائیل و آمریکا را مستقیم و غیر مستقیم به حمله نظامی به ایران تشویق میکنند. تا آن جا که به من بر میگردد، هرگز آرزوی تغییر این نظام و جایگزینی آن با نظامی دمکراتیک را از سر بدر نکرده ام و به عنوان یکی از اولین قربانیان استبداد دینی در ایران کرنش در برابر حکومت را جایز نشمرده ام. اما چگونه می توان از دمکراسی و حقوق بشر سخن گفت، مخالف مجازات اعدام بود؛ اعدام و خشونت علیه همه مخالفان و از جمله اعدام ضد انسانی سران نظام گذشته را نیز محکوم کرد؛ بر روش مبارزه مسالمت آمیز برای تغییر نظام تاکید کرد؛ در عرصه بین المللی خود را پاسیفیست و طرفدار صلح و دمکراسی خواند؛ بر استقلال و یکپارچگی کشور در نظامی دمکراتیک تاکید کرد؛ اما ناگهان نحوه خلاصی از دیکتاتور لیبی را الهام بخش مسیر تغییر در ایران ساخت و برای سرازیر شدن "بمب های حاوی دمکراسی" بر سر مردم ایران پیام فرستاد؟! من ضمن محکوم ساختن جمهوری اسلامی ایران و نقش آن در دامن زدن به تنش هایی که زمینه ساز حمله نظامی به ایران شده است، به نام یک فعال اپوزیسیون جمهوری خواه حمله نظامی به ایران را قویا محکوم میکنم و نسبت به عواقب آن هشدار میدهم. این که حتی بسیاری از سرسخت ترین مخالفان غیر ناسیونالیست حکومت اسلامی نیز حمله به ایران را محکوم می کنند، به خودی خود باید روشن گر آن باشد که تا چه اندازه احساسات ناسیونالیستی ایرانیان مانع از آن خواهد شد که بدلیل مخالفتشان با جمهوری اسلامی ایران به سادگی تسلیم منطق آنانی شوند که بر طبل جنگ می کوبند. تلاش ـ در مقابل بخشی از مخالفين حکومت اسلامی در خارج کشور مستقيم و غير مستقيم مشوق اين حمله برای يکسره کردن سرنوشت حکومت اسلامی به دست بيگانگان هستند. حتا بر روی برخی از سايت ها نوشتههائی تحت عنوان رهنمود به مردم ايران، خواسته شده که مردم برای خود پناهگاههائی دست و پا کرده و برای مدت «يک ماه» آذوقه تهيه نمايند! که چه شود؟ منتظر بمانند تا سربازان عرب و اسرائيلی و هر کشور ديگری خاک کشور را درنوردند؟ به نظر شما سنخيت اين نيروها با ايران چيست و کجای مبارزه مردم ايران برای آزادی و دمکراسی ايستادهاند؟ دکتر مهرداد درویش پور ـ نیروی سیاسی که به دمکراسی معتقد است، به مردم تکیه دارد، طرفدار صلح است و بر روش مسالمت آمیز برای تغییر این نظام تاکید دارد، خیلی هم که رادیکال شود مردم سرزمین خود را به قیام علیه جباریت فرا میخواند و از جامعه جهانی میخواهد به حمایت فعال تر سیاسی از مبارزات مردم ایران بپردازد. اما تشویق به حمله نظامی دیگر کشورها به قصد "آزادی" ایران یک شوخی کسل کننده است. به سرنوشت عراق و افغانستان یک دهه پس از حمله نظامی و اشغال آن بنگرید، نتیجه روشن خواهد بود. به ویژه آن که ایران نه عراق است و نه افغانستان و نه لیبی. پس از عمری مبارزه علیه نظام های استبدادی برای رسیدن به دمکراسی و آزادی، آنقدر فرا گرفته ایم تا تحت هیچ شرایطی در مبارزه علیه استبداد حاکم، آلت دست مطامع قدرت های خارجی نشویم که قبل از هر چیز به منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی خود فکر میکنند. طنز تاریخ در آن جا است که همانانی که پیشتر مردم را به کرنش در برابر حکومت و یا جناح هایی از آن تشویق میکردند، امروز در کوبیدن به طبل حمله نظامی به ایران از یکدیگر سبقت گرفته اند. دلیل آن ساده است. دغدغه آنان نه دمکراسی است و نه حقوق بشر و نه جان مردم، بلکه تنها پرسش اشان این است که چگونه میتوان در قدرت سیاسی سهمی یافت. آدرس کاندیدای چلبی سازی برای ایران بسیار سر راست است و نیاز به بازگو کردن نام آن نیست. گروه بندی رادیکالیسم راست که سخت هم فعال شده است تا با تکیه بر قدرت های بیگانه نیروی جایگزین سازمان دهد، برای عروج چلبی ظاهرا لیبرال ایران هم مشغول یار گیری است. این گروه شاید هم که در صورت حمله نظامی شانس و اقبالی بیابند. من اما از سال ها پیش گفته ام اینان در بهترین حالت همچون چلبی درعراق برندگان بدنام تاریخ آن سرزمین خواهند شد و شخصا ترجیح میدهم به جا ی همراهی با حکومت و یا حمله نظامی، راه سوم مبازره برای صلح و دمکراسی را برگزینم. گیرم که با قطبی تر شدن فضا شاید نتوانیم نقشی در خور ایفا کنیم. اما ترجیح میدهیم دستکم بازنده سر بلند آن سرزمین باشیم تا برنده بد نام! تلاش ـ عوارض و پيامدهای چنين حملهای چيست؟ و برای جلوگيری ازآن چه بايد کرد و چه در توان داريم؟ دکتر مهرداد درویش پور ـ پیامدهای چنین حمله نظامی احتمالی ای، به میزان و ابعاد حمله و درجه تداوم جنگ و سرایت آن به دیگر کشورها بستگی دارد. کشته شدن مردم بیگناه، گسترش بی ثباتی در منطقه، شدت یافتن سرکوب مخالفان در داخل، میلتاریزه تر شدن منطقه و جهان، احتمال گسترش حملات تلافی جویانه نظامی و تروریستی از سوی جمهوری اسلامی علیه اسرائیل و برخی از همسایگان عرب، و گسترش تنش های قومی و دینی و نژادی از جمله مخاطرات آن است. بالا رفتن قیمت نفت و تشدید ناامنی اقتصادی پیامد دیگر این حمله خواهد بود. با این همه دشوار است در لحظه حاضر تصویر روشنی از کم و کیف این حمله و پیامدهای آن بدست داد. اینکه آیا حمله با مقاصد نظامی محدود برای بمباران پایگاه های هسته ای ایران صورت خواهد گرفت و یا جنگی به قصد سرنگونی حکومت بر پا خواهد شد، در گسترش دامنه پیامد های آن نقش مهمی خواهد داشت. این که چه باید کرد روشن است: 1- مخالفت قاطع با جنگ و حمله نظامی به ایران و هشدار به مقامات غربی در باره پیامد های آن. 2 - گسترش فشارهای دیپلماتیک و سیاسی و تحریم های اقتصادی "هوشمند" برای به عقب راندن جمهور ی اسلامی بر سر مذاکرات هسته ای و وادار ساختن آن به شفاف سازی و تن دادن به نظارت بین المللی. 3- ایجاد کمپین ملی برای متوقف ساختن غنی سازی اورانیوم و آن دسته از فعالیت های هسته ای ایران که بهترین بهانه را برای جنگ افروزی ایجاد میکند 4 - درخواست از مجامع بین المللی برای حمایت سیاسی گسترده تر از حقوق بشر در ایران 5 - تلاش برای ایجاد نزدیکی و همکاری اپوزیسیون مستقل، دمکراتیک و آزادیخواه که هم با جمهوری اسلامی ایران مخالف است و هم با حمله نظامی و چلبی سازی. روشن است که طرف داران صدای سوم (مخالف حمله نظامی به ایران و مخالف جمهوری اسلامی ایران) به نیروهای جمهوری خواه محدود نمی شود و طیفی از اصلاح طلبان رادیکال، بخشی از مشروطه خواهان و بسیار ی از نیروهای رادیکال چپ را نیز در بر میگیرد. اما همکاری گسترده تر نیروهای جمهوری خواه برای استقرار جمهوری در ایران که طرفدار صدای سوم است، مرکز ثقل چنین آلترناتیو مستقلی خواهد بود که می بایست برای پایان بخشیدن به استبداد دینی در ایران، خواست تدوین قانون اساسی دمکراتیک مبتنی بر جدایی دین و دولت و برگزاری انتخابات آزاد زیر نظر مراجع بین المللی حقوق بشری عزم خود را جزم کند. به نظر من اکثر روشنفکران ایرانی، دانشگاهیان، گروه های ملی، چپ و دمکرات در داخل و خارج از کشور به چنین خواست هایی خود را نزدیک دانسته و میتوانند در کارزار تشکیل قطب سوم دربرابر میلیتاریسم و بنیادگرایی اسلامی به طرق گوناگون شرکت کنند. افکار ترقیخواه بین المللی و بسیاری از احزاب اروپایی نیز به این راه سوم عنایت بیشتری نشان میدهند. وانگهی به تازگی نتیجه پرسشنامه ای که توسط انجمن پژوهشگران ایران منتشر شده است، نشان میدهد که اکثریت خرد کننده ایرانیانی که به این پرسش نامه پاسخ داده اند ضمن مخالفت با جمهوری اسلامی ایران، با حمله نظامی مخالفند و خواستار تغییر مسالمت آمیز حکومت هستند. چنین گرایشی در جامعه ایران بسیار قوی است و بر روی آن می توان به عنوان نیروی مردمی صدای سوم حساب باز کرد. هرچه نافرمانی مدنی در ایران گسترش بیشتری یابد و مبارزات دمکراتیک همگانی تر شود، خطر جنگ و حمله نظامی کاهش خواهد یافت. چه، در آن صورت صدای سوم رساتر شده و نقش موثرتری در خنثی کردن دو راهی تمکین به بنیادگرایی اسلامی و یا حمایت از حمله نظامی خواهد یافت. به گمانم برای تشیکل این قطب سوم باید فوری دست به کار شد. |