گیدو وستروله، وزیر امور خارجهی آلمان، روز سهشنبه (۸ نوامبر/۱۷ آبان)، در گفتوگویی با کانال یک تلویزیون این کشور، در مورد خطر تسلیح اتمی ایران هشدار داد و جمهوری اسلامی را به تحریمهای بیشتر تهدید کرد.
وستروله گفت، اگر گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان دهد که ایران بار دیگر روی برنامهای برای جنگافزار اتمی کار میکند، اروپا دور تازهای از تحریمها علیه این کشور را آماده خواهد کرد.
وی همزمان نسبت به یک حملهی نظامی احتمالی به ایران هشدار داد و گفت، بحثها دربارهی مداخلهی نظامی در ایران بیهوده است و حملهی نظامی به این کشور نتیجهای معکوس دارد.
وستروله اعلام کرد که اگر مناقشهی اتمی با ایران وخیمتر شود، تشدید تحریمها عاقلانهترین راه سیاسی ممکن است. وزیر خارجهی آلمان تاکید کرد که: «در هر صورت نمیتوان این خطر را پذیرفت که ایران خود را از نظر اتمی مسلح کند». وی وضعیت کنونی را «بسیار جدی» توصیف کرد.
وزیر خارجهی آلمان همچنین در گفتوگویی با روزنامهی آلمانی «هندلزبلات» گفت، نباید بحثهای حملهی نظامی به ایران را به میان کشید. به گفتهی وزیر خارجهی آلمان، چنین مباحثی رهبران ایران را قویتر میکند و نه ضعیفتر.
اظهارات آلن ژوپه
آأن ژوپه، وزیر امور خارجهی فرانسه نیز در گفتگویی با فرستندهی رادیویی RTL گفت: «باید از حمله نظامی که ترمیم آن جبرانناپذیر است به هرطریقی پرهیز کرد». وی افزود که البته دلایلی برای پذیرش این موضوع وجود دارد که برنامهی اتمی ایران در خدمت هدفهای نظامی است.
وزیر خارجهی فرانسه گفت، چنین امری در خدمت بیثبات کردن شدید منطقه است و فرانسه در این زمینه موضع نیرومندی دارد. ژوپه گفت، اگر لازم باشد که تحریمها علیه ایران تشدید شود، فرانسه آماده است.
دیمیتری مدودیف رئیسجمهوری روسیه در دیدار با کریستیان وولف، رئيسجمهوری آلمان، لحن اسرائيل در مورد امکان حمله نظامی به ایران را خطرناک خواند
موضعگیری تازهی روسیه و چین
به موازات آن، دیمیتری مدودیف، رئيسجمهوری روسیه نیز موکدا به اسرائيل در مورد حملهی نظامی به ایران هشدار داد. وی پس از گفتگویی با کریستیان وولف، رئیسجمهوری آلمان در برلین گفت، صحنهیسازی تهدیدآمیز میتواند پیامدهای سنگینی داشته باشد و به جنگ منتهی گردد.
مدودیف با توجه به تنشهای بزرگ در خاورمیانه، لحن اسرائيل را در این مناقشه خطرناک توصیف کرد. مدودیف گفت که حملهی نظامی به ایران میتواند برای منطقهی خاورمیانه فاجعهآمیز باشد. وی همزمان به تهران هشدار داد که باید به تعهدات خود مبنی بر استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای عمل کند.
از سوی دیگر، چین نیز ایران را به اعلام آمادگی برای همکاریهای بیشتر فراخواند. یک سخنگوی وزارت خارجهی این کشور روز سهشنبه گفت، اکنون ایرانیها باید «انعطاف و صداقت» نشان دهند.
سخنگوی وزارت خارجهی چین تاکید کرد که این کشور کماکان معتقد است مناقشهی اتمی با ایران، تنها از طریق گفتوگو و همکاری حل خواهد شد. وی افزود، پکن استفاده از هر گونه قهر علیه ایران را قاطعانه رد میکند.
به گزارش رسانهها، آژانس بینالمللی انرژی اتمی مستندات زیادی در دست دارد که حاکی از تلاشهای منظم ایران برای دستیابی به جنگافزار اتمی است. این امر باعث شد که در اسرائيل بحثهای مربوط به امکان حملهی نظامی به ایران بالا گیرد.
اظهارات صالحی در ایروان
به گزارش ایرنا، علی اکبر صالحی، وزیر خارجهی جمهوری اسلامی، در یک مصاحبهی مطبوعاتی در ایروان پایتخت جمهوری ارمنستان گفت، ایران نه تنها مخالف ساخت و کاربرد هرگونه تسلیحات هستهای است، بلکه تمام تلاش خود را برای افشای برنامههای تولید تسلیحات هستهای در مناطق مختلف جهان به کار میبرد.
وی ضمن رد اتهامات مبنی بر تلاش ایران برای دستیابی به تسلیحات اتمی گفت، برنامهی هستهای ایران شفاف است و اگر ایران به دنبال ساخت سلاح هستهای بود آن را آشکارا اعلام میکرد.
این سخنان در زمانی بیان میشود که روزنامهی آلمانی «فرانکفورتر آلگماینه» روز سهشنبه (۸ نوامبر/۱۷ آبان) نوشت، از گزارش جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی برمیآید که تهران در همهی زمینههایی که برای ساختن بمب اتمی ضروری است فعال است؛ از جمله غنیسازی اورانیوم، ساختن کلاهک انفجاری هستهای برای موشکها و نیز مکانیسم انفجار واکنش زنجیرهای هستهای.
تازهترین گزارش آقای آمانو برای نخستینبار جزئیاتی از ابعاد "نگرانکننده" برنامه اتمی ایران را فاش میکند
تازه ترین گزارش یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی که ساعتی پیش میان اعضای آژانس منتشر شد، از وجود "نشانههای فعالیتهای مرتبط با تولید سلاح اتمی" در ایران حکایت دارد.
در این گزارش که بی بی سی نسخه ای از آن را به دست آورده است، تصویری مفصل از تحقیقات و فعالیت های ایران ارائه شده که گفته می شود اهداف نظامی داشته است
یک خبرنگار بی بی سی که گزارش آقای آمانو را مطالعه کرده است، می گوید که اطلاعاتی با جزئیات در این گزارش وجود دارد از اینکه ایران نوعی از مدل سازی کامپیوتری را انجام داده که تنها به سلاح اتمی مربوط می شود.
در عین حال گزارش آژانس به صراحت نمی گوید که ایران در حال ساخت سلاح اتمی است.
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران در آستانه انتشار گزارش آقای آمانو به شدت از او انتقاد کرده بود.
آقای احمدی نژاد صبح امروز در تهران گفته بود: "متأسفانه فردی را در رأس آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار دادهاند که نه تنها اختیاری از خود ندارد، بلکه قوانین آژانس را زیر پا می گذارد و فقط حرفهای آمریکا را تکرار می کند".
او آقای آمانو را متهم کرد که در مورد فعالیت های اتمی ایران "گزارش های غیر واقعی" تهیه میکند.
ایران اتهامات آمریکا و سایر کشورهای غربی را در مورد نظامی بودن اهداف برنامه اتمی خود رد می کند و تأکید دارد که این برنامه را تنها با هدف تولید انرژی و کاربردهای علمی از جمله در زمینه پزشکی دنبال می کند.
عصبانیت روسیه
گزارش خبرگزاری ها حاکی است که مقامات روسیه از گزارش تازه آژانس ابراز نارضایتی کرده اند.
وزارت امور خارجه روسیه در این مورد بیانیه ای منتشر کرده که در آن آمده است: "روسیه به شدت از اینکه گزارش آژانس به عامل افزایش تنش های موجود بر سر برنامه اتمی ایران تبدیل شده، مأیوس و متعجب شده است".
روسیه در مورد موجه بودن "انتشار محتوای این گزارش در سطح عمومی" ابراز تردید جدی کرده و رفتار کشورهایی را که خواهان هر چه تندتر بودن گزارش آژانس بوده اند، غیر سازنده خوانده است.
گزارش آژانس
مهم ترین و جنجال برانگیزترین بخش گزارش تازه آژانس، ضمیمه ۱۲ صفحه ای آن است که با عنوان "ابعاد نظامی احتمالی برنامه اتمی ایران" منتشر می شود.
این نخستین بار است که آژانس در مورد نشانه هایی از "ابعاد نظامی احتمالی" در برنامه اتمی ایران، جزئیاتی تا این اندازه مفصل منتشر می کند.
این ضمیمه سه بخش دارد.
در بخش اول ضمیمه، تاریخچه ای از تلاش های آژانس برای یافتن پاسخ سئوالات و ابهاماتی که در مورد اهداف و ماهیت جنبه های نگران کننده برنامه اتمی ایران ارائه شده است.
بخش دوم هم به منابع و اعتبار اطلاعات و چگونگی بررسی آنها توسط آژانس اختصاص دارد.
اما در بخش سوم، تحلیل آژانس از اطلاعات در دسترس و ارتباط آن با جنبه های نگران کننده برنامه اتمی ایران ارائه شده است
مدیا پلیر
ایهود باراک، وزیر دفاع اسراییل، بحث استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را رد کرد. آقای باراک گفته جنگ شوخی نیست و کشورش دنبال جنگ نیست. همزمان احمد وحیدی وزیر دفاع ایران این تهدید ها را بی اهمیت خواند و گفته کشورش آماده دفاع در برابر هرگونه تهدید است. این سخنان در واکنش به گزارش هایی است که در روزهای اخیر درباره تلاش بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به جلب نظر کابینه این کشور برای حمله به ایران منتشر شده است. سهیل شهسواری گزارش می دهد.
«واگذاری پروازهای داخلی به قطر غیرقانونی است»
وزارت راه و شهرسازی اعلام کرده که پروازهای داخلی به شرکت هواپیمایی قطر واگذار خواهند شد. هرچند شاید مسافران داخلی از شنیدن این خبر خشنود شده باشند و در ذهنشان رویای یک سفرهوایی بدون ترس و دغدغه را به واقعیت نزدیک ببینند اما شرکتهای هوایی داخلی این خبر را تهدیدی علیه ادامه فعالیتشان میدانند.
رئیس انجمن شرکتهای هواپیمایی در گفت و گو با ماهنامه "جهان صنعت" در این باره گفته: «با آمدن هواپیماهای قطری مطمئن باشید صنعت هوایی ایران در مسیر نابودی میافتد. کاری را که آقایان قصد انجام آن را دارند واگذاری حاکمیت ملی است و دقیقا همان کاری است که با بستن عهدنامه ترکمانچای بر سر کشورمان آوردند».
وزیر راه اظهار کرده: «شرکتهای ماهان، هما و آسمان که بیشتر جابجاییها را انجام میدهند و در جلسه تفاهم با طرف قطری بودهاند، مخالفتی ندارند».
اما رئیس انجمن شرکتهای هواپیمایی به ماهنامه جهان صنعت گفته این انجمن که عصاره دهها سال تجربه کسانی است که در این صنعت موی خود را سفید کردهاند از این تصمیم بی خبر بوده است.
«کاپوتاژ غیرقانونی است»
بحث دیگری که در این میان مطرح شده، غیرقانونی بودن واگذاری پروازهای داخلی به یک شرکت خارجی است. همایون ذرقانی سردبیر ماهنامه صنعت حمل و نقل در گفت و گو با دویچهوله این اقدام را که در صنعت حمل و نقل هوایی به آن "کاپوتاژ" میگویند نوعی کاپیتولاسیون در صنعت هواپیمایی دانست.
این کارشناس امور حمل و نقل با اشاره به قانون هواپیمایی کشور واگذاری خطوط هوایی داخلی به یک شرکت خارجی را غیرقانونی دانسته و میگوید حتی ایالات متحده امریکا که به باز بودن در صنعت حمل و نقل شهره است تا به حال چنین کاری نکرده است.
آقای ذرقانی همچنین اظهار داشت که در برنامه پنجم توسعه به آزاد شدن کاپوتاژ در حمل و نقل هوایی اشاره شده اما کمیسیون عمران مجلس با آن مخالفت کرد.
این در حالی است که مدیر عامل شرکت هواپیمایی هما در گفت و گو با روزنامه تهران امروز، قرارداد با شرکت قطری را مصداق کاپوتاژ ندانسته و گفته: «موضوع پیشنهاد قطریها مبنی بر ارائه خدمات در خطوط هوایی داخلی کشور است و ربطی به ممنوعیت کاپوتاژ ندارد».
وی سپس اظهار داشته: «ایرلاینهای قطری قرار نیست تمام پروازهای داخلی را پوشش دهند بلکه با رسیدن به توافق با ایرلاینهای داخلی تنها بخشی از پروازهای داخلی را پوشش خواهند داد و همین موضوع باعث میشود که ایرلاینهای داخلی در این میان زیان نبینند».
همایون ذرقانی سردبیر مجله صنعت حمل و نقل میگوید واگذاری پروازهای داخلی به قطر اشکال قانونی داردمدیرعامل شرکت هما همچنین به این نکته اشاره کرده که به دلیل گرانتر بودن بلیط پروازهایی که توسط شرکت قطری انجام میشود، همه مسافران قادر به استفاده از این خطوط نیستند بنابراین شرکتهای داخلی بدون مسافر نخواهند ماند.
اقدامی برای مقابله با تحریمها
وزیر راه این تصمیم را راهی برای مقابله با تحریم صنعت هوایی کشور نامیده است اما آقای ذرقانی معتقد است راههای بهتری برای مقابله با تحریمها وجود دارد. او میگوید: «اگر بحث تحریم است، باید این تحریم ریشهای حل شود. من معتقدم که اگر این شرکت قطری میخواهد در ایران کار کند، بهتر است یک شرکت مشترک تأسیس کنند. یک شرکت مشترک که سهامدارش هم شرکت داخلی است و هم شرکت خارجی بهتر جواب میدهد تا این که یکباره بازار را در اختیار شرکت خارجی قرار دهیم».
وی همچنین به سرمایهگذاری و تجربهاندوزی شرکتهای هوایی داخلی اشاره میکند ومیگوید نباید تمام این سرمایه و تجربه با یک اقدام نادیده گرفته شود.
وی همچنین به سرمایهگذاری و تجربهاندوزی شرکتهای هوایی داخلی اشاره میکند ومیگوید نباید تمام این سرمایه و تجربه با یک اقدام نادیده گرفته شود.
سرریز اشتباه سرمایه در صنعت هوایی
برخی از کارشناسان صنعت حمل و نقل هوایی میگویند در چند سال اخیر به جای آنکه سرمایهها در جهت نوسازی هواپیماها هزینه شود، صرف تجهیز فرودگاههای قدیمی و نیز ساخت فرودگاههای جدیدی شده که اکثرا هم بیمورد و بدون کارشناسی ساخته شدهاند.
این گروه از کارشناسان معتقدند اگر این هزینهها در راه درست صرف میشد امروز نیازی به واگذاری پروازهای داخلی به یک شرکت خارجی نبود.
سردبیر ماهنامه صنعت حمل و نقل در این باره میگوید بسیاری از این فرودگاهها در شهرهای بسیار کوچک و در فواصل کم ساخته شدهاند که اصلا ضروری نبودهاند. وی میگوید در بسیاری از موارد نیز ساخت راهآهن یا تقویت خطوط اتوبوسرانی بسیار کم هزینهتر و پرفایدهتر از ساخت فرودگاه بوده است.
همایون ذرقانی به دویچهوله گفت: «خیلیها اعتقاد دارند که بهجای این که این هزینهها را صرف ساخت فرودگاه و فعالیتهای عمرانی کنیم، بهتر است صرف ناوگان هوایی کنیم و تیپ ناوگانمان را ارتقاء دهیم و این بودجهها به جای این که صرف ساخت فرودگاه شود، صرف ساخت یا توسعهی ناوگان هواپیمایی شود».
ماهنامه صنعت حمل و نقل از قول یک مدیر ارشد شرکت هواپیمایی داخلی که نخواسته نامش فاش شود، نوشته: «یکی از این فرودگاههای تازه احداث شده در شهر شاهرود است که در مرداد ماه سال قبل تنها ۲۶۰ مسافر را جابه جا کرده. همچنین فرودگاه جهرم نیز در همین مدت تنها ۱۳۰ مسافر داشته است».
به گفته این کارشناس ۱۰ فرودگاه کوچک ایران در طول یک ماه تنها پنج هزار مسافر جابه جا کردهاند در حالی که میلیاردها تومان هزینه داشتهاند. این کارشناس تاکید میکند که اگر این بودجه هنگفت صرف نوسازی ناوگان هوایی میشد شاید الان نیازی به کمک گرفتن از قطر برای پروازهای داخلی نبود.
میترا شجاعی
تحریریه: فرید وحیدی
تحریریه: فرید وحیدی
چشم عسلیِ قتلهای زنجيرهای، مسعود نقرهکار
هنوز کس نمیداند چرا سينهی چشم عسلی ۹ ساله دريدند، اما همگان میدانند چرا آموزگار چشم سبز کرمانی کارد آجين شد. شاعر بود و روشنفکر، جرماش اين بود
جان آرش نه، هزاران جان آرش در تنت
چارسويت اگر پر شد ز خون ما، کم است
ای وطن، ای تن ز خون سرشار، سر سبزيت بيش
خون بابک جاودان بادت، که خاکت خرم است.
" حميد حاجی زاده"
سخن از قتل های زنجيره ای ست. فصل اش است. پنجمين کشتار از شش کشتاری که حکومت اسلامی مرتکب شده است، پروژه ای که حکومت اسلامی طی آن ده ها روشنفکر فرهنگی و سياسی، و يک دانش آموز ۹ ساله به قتل رساند.
۱۳ سال از سحر خونينی، که سربازان گمنام "امام خمينی" سينه ی ۹ ساله ی چشم عسلی دريدند، و پدرشاعرش را کارد آجين کردند، می گذرد. من اين سوی جهان دريدن قلب شاعر و روشنفکر را باور کردم، که تاريخ مان است، اما هنوز مرگ چشم عسلی ۹ ساله را باور نکرده ام، مثل پدری که مرگِ فرزندش را باور نمیکند، مثل خواهری که ۱۳ سال است چشم انتظارِ چشم های عسلی و سبزی ست که " از مدرسه با يک بغل شقايق بيايند و "گلدشت" (۱) را رنگين کنند".
هرمهرماه چشم های شبق واره پسرم اميد،عسلی می شوند و مردمک های اش پرسنده:
" کارون را فراموش نکنی پدر."
ومی داند اگر آن سينه ی سرشار از شورو شادی و شيطنت نمی دريدند امروز "کارون" هم مثل او دانشجو بود. عکس اش را به اميد نشان داده بودم، و گفته بودم به اين گناه که پدرش شاعر بود و روشنفکر، او را با ۱۶ ضربه کارد کشتند. و شفاوت و سفاکی را هنوز باور نکرد ه است. حق داشت و دارد، نه باور، و نه تصور و تصوير شدنی ست، اگر هم بشود کلافه و ويران ات می کند:
"... و هيچکس نگفت در آن دل تاريکی دستهای چه کسی را صدا کردی تا دست کوچک و نازنين کارون پيش بيايد و من هر شب به اميد آمدن تو بخوابم و تو هيچ نيائی و هيچ نگوئی تا من روزها بنشينم و فکر کنم که تو باز هم از راه مدرسه با يک بغل شقايق از راه میرسی و با شيطنت شقايقها را طوری به طرف من دراز میکنی که گُلها به دست من که رسيد زمين از خون گلبرگهای شقايق رنگين شود و من داد بزنم، پا بکوبم و گاه سرم را به ديوار کاهگلی حياط که: "ببين پَرپَرشون کردی"، بگويم، بگويم تا دلت بسوزد، سرم را روی شانهات بگذاری و بگوئی: "خب فردا غنچههاشو برات میآرم که پَرپَر نشن" و ندانی شبی که بیرحمی اوج میگيرد و چهرهی انسانيت در وجود قاتلانت رنگ میبازد، غنچهها هم پَرپَر میشوند تا تراژدی غمبار مرگ پدر و پسری را در دوقدمی هم رقم بزند، تا در دل سياهی شب خون "سحر" جاری شود، "کارون" بخُروشد و دستی با شقاوت سينهاش را بشکافد تا رنگ عسلی چشمهايش در سبزی چشمهای تو در خون بغلطد تا کودکان قوم خواب ببينند که تو آمدهای و میگويی: "خون رنگ زعفران است" و بچههای شهر سرمشقهای کلاس خوشنويسیشان را از شعرهای تو بگيرند و نام "کارون" بر زبان کودکان فردا جاری شود."(۲)
گزارش جنايت
"..... در سحر گاهی که بايد به سپيده می انجاميد و فردايش حميد (سحر) برای تدريس راهی دبيرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند:
ما گل های خندانيم فرزندان ايرانيم
سحر به خون نشست و در " کارون " جاری شد . فردای آن روز دو جسد خون آلوده و شقه شده را در سرد خانه بيمارستان جای دادند و فردای ديگرش در زير خاک سيه پنهان کردند....آخر به چه گناهی ؟ به چه جرمی ؟ چرا اين قدر بی رحمانه ؟ ۲۷ ضربه کارد به برادر؟ خانه بی شباهت به گشتارگاه ها و قصاب خانه ها نبود. همين بس که شاهدان عينی می گويند مامورين تحقيق ( باز پرس , پزشک قانونی,مامورين آگاهی و انتطامی)دور اجساد حلقه واراشک می ريختند....يک شاعر و دبير گوشه گير و مردمی چه گناهی می توانست داشته باشد؟ دو ماه تمام به اين در و آن درمی زديم تا اين که قتل فروهرها با همين کيفيت اتفاق افتاد و ما تازه متوجه عمق فاجعه شديم ......بنا به اين دلايل فرض را بر اين می گيريم که او گناهکار و مجرم هم بود , خوب...معلم بود آن هم معلم ادبيات , که نبايد می بود , شاعر بود آن هم شاعری ملی و ميهنی که نبايد می بود و مهمتر از همه ی اينها تهی دست بود و فقير که گناهی است بخشودنی , ولی کودک ۹ ساله او چی؟ او چکار ه بود؟ او به چه جرمی می بايد متحمل آن وحشت شبانه و ضربه های کارد سوزنده باشد. مگر يک کودک نه ساله برای مردن نياز به چند ضربه چاقو دارد؟ و..."(۳)
"...پزشک قانونی تعداد ضربه های دشنه فرو رفته در سينه برادر را ۲۷ از زير گلو تا زير ناف و ضربه ی وارده به سينه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود... آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت, پارگی قلب و ريه و دستگاه گوارش , بريده شدن انگشتان دست راست حميد تا روی پوست استخوان , بنا به نظرپزشک قانونی با هر ضربه کارد حميد تيغه چاقو را می گرفته و قاتل می کشيده و برای باری ديگر فرو می کرده است که منجر به اين گرديده که کف دست بشود پر از شيارهای عميق شقاوت !.....کسانی که در غسالخانه حضور داشته اند و يا جسد کارون را ديده اند از جای آثار نيش چاقو بر روی گوش , صورت و پشت کارون گفته اند که بايد اين آثار قبل از پاره پاره کردن سينه, قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نيز که به دقت به صورت کارون نگاه کرده اند به قول روستايی های ما حالت " گرگ پدمک" را در چهره کارون ديده اند. اصطلاح " گرگ پدمک" در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می رود, در اين حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می بيند چشمهايش از حدقه می زند بيرون وهرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می شود , در برابر گرگ می ايستد و گرگ راحت او را می درد.
صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گرديده بود. اگر چه پس از دو سه روز, هم ما قضيه را فهميده بوديم و هم آگاهی!....."(۴)
به کدامين گناه؟
حميد حاجی زاده (سحر) شاعر بود و روشنفکر. او فعاليت های فرهنگی اش را از دوران مدرسه ی ابتدايی شروع کرده و به سرودن شعر پرداخته بود.حميد، که اکثر موارد رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود میکرد، بعدها در شيراز انجمن ادبی کاخ جوانان شيراز را سر و سامان داد. پس از انقلاب به تدريس در آموزش و پرورش کرمان پرداخت، اوطی اين سالها به کارهای ادبی و تحقيقی اش نيز ادامه داد.
" .....حميد در سالهای آخر زندگيش بيشتر سکوت داشت و انزوا. شايد سکوتش روی شانه قاتلينش سنگينی می کرد. حميد که در سال های ۵۰ از چهره های شناخته شده ی ادبی بود و در سال های ۵۶- ۵۷ از سينه چاکان انقلاب، ديگر به هيچ انجمن ادبی نمی رفت، شعر چاپ نمی کرد. پس از چندين سال تعليق از حکم معلمی به تبعيدی خود خواسته در يکی از مناطق بد آب و هوای کرمان( کهنوج) تن داد و در سال های بيکاری پشت دکه ی ساندويچ فروشی، ناشيانه ساندويچ پيچيد و پس از يک ترم محروميت از تحصيل در رشته حقوق قضائی ( قبل از انقلاب فرهنگی) مدتی ترک تحصيل کرد و بعد در رشته ی ادبيات ادامه تحصيل داد. تنها کار حميد، ساعت های موظفی تدريس بود. حتی هيچ اضافه کاری را هم نپذيرفت. انگيزه ای برای چاپ آثارش هم نداشت. قبل از قتل با بی مهری و بی عدالتی ويرانش کرده بودند. با بی مهری های فراوان از همه طرف. از دوست نماها به اندازه ی کافی کشيده بود. در آخرين ديدارمان که يک ماه قبل از قتلش در تهران بود، من به او التماس کردم، مجموعه ای از شعرهايش را که روی هم انبار می شد و فقط به صورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش خوانده می شد، برای چاپ به من بدهد. حميد رفت که هم تقاضای انتقال به تهران بدهد و هم مجموعه ای از شعرهايش را برای چاپ انتخاب کند. از همسر و بچه هايش شنيدم که مجموعه اش را برای چاپ آماده کرده بود. مجموعه ای که ما هرگز نديديم. تنها از پزشک قانونی شنيديم که تعداد زيادی شعر در اطراف رختخوابی که قتلگاهش بود، به خون آغشته بود...."(۵)
و اين ها برخی ديگر از "جرم" های حميد حاجی زاده اند:
۱- کتاب سه جلدی کنکاش نامه افيون
۲- فرهنگ و فولکور بزنجان و لک
۳- عروضی ديگر و قافيهای ديگر
۴- واژه يابی چند
۵- آرايههای ادبی
۶- آواهای گمشده درموسيقی شعر پارسی که تحقيقی هستند و پرستوها به ابرها پرواز میکنند
۷- کارون در من است
۸- کولی عاشق نمیشود
۹- سرود گمشده
۱۰- ياد آن پيرزن رند بزنجان جاويد
۱۱- پدر بی تو در نهايت شب
و چند دفتر شعرو دفاتر خاطرات کودکی ، نوجوانی و جوانی است که برخی چاپ شده و در دست چاپ هستند.(۶)
" طرفه اين دزدان که از آتش شرر دزديده اند
آب از جوی, لطف شبنم از سحر دزديده اند
جلوه از گل, رقص از پروانه, پاکی از گلاب
شور از نی , شهد را ازنيشکر دزديده اند
رافت از هابيل , مهر از دل, مروت از نهاد
اعتماد از پير و يوسف از پدر دزديده اند.
خنده از لب , نوراز آينه, رم را از غزال
شوق از سنگ , محبت از تبر دزديده اند
..." (۷)
" رفتم از کوچه ی انديشه برون, سرشکنان
خسته دل, سوخته جان, با دل باورشکنان
نيست در گوهر پاکم خلل ازکينه ولی
دلم آشفته شد ازغفلت گوهرشکنان
خبرمرغ قفس را به چمن خواهم برد
گر گذشتم بسلامت ز بر پر شکنان
بردربسته ی ميخانه به حسرت ديدم
در دلم می شکند خنجر ساغر شکنان
خود نه خاری ز دل خسته من کس نگرفت
که شکستند پر رفتنم اين پر شکنان
آخر ای خنجر مردم کش بيگانه پرست
خوش نشستی به تنم در شب خنجر شکنان
..." (۸)
و ۸۱ روز بعد!
و "....... ۸۱ روز بعد.... دست های سرد مادر دست زن را می گيرد: "فرخنده دارم می ميرم, بگو محمد بيا.", "نترس مادر نمی ميری, ولی, ولی يه ذره..." دقايقی بعد... پزشک اورژانس خود را می کشد کنار. پيرزن رو به قبله آخرين نگاه را به پسرش می کند و چشم هايش را می بند د. دختر جوان که نمی خواهد باور کند, همچنان با دست قفسه ی سينه ی پيرزن را فشار می دهد. مردی ميانسال دختر را بلند می کند:" نيکو جان بسه.فايده نداره,راحت شد."
همه جيغ می کشند .ولی زن دولا می شود و فکر می کند چطور چنار بزرگی را که در صفحات اول رمان چاپ نشده اش کاشته اره کند.." (۹)
زنی که "هرشب حميد و کاروناش پُشت پلکهايش میخوابند تا هر صبح با حضور آنها بيدار شوند":
"گفتم از جنوب میآيم از سومين جهان، از تلاقی ثروت و فقر. انقلابی را از سر گذراندهام. هشتسال جنگ، موشک، انفجار، وحشت بر من گذشته، زندان، اعدام، سنگسار، تعقيب، تهديد، زلزله، طوفان همه را در عين يا در ذهن تجربه کردهام و هربار چون ققنوس از ميان خاکستر خود پر کشيدهام. و هنگام نوشتن يا نوشتهشدن همهٌ اينها را در خود داشتهام. و يک عمر با ديدن صفحهٌ حوادث روزنامه روی برگرداندهام و ناگهان نام خانوادگی خودم را با تيتر درشت در ميان صفحه حوادث روزنامهها ديدهام. زوال آرزوهايم را به سوگ نشستهام. پيکر پارهپارهٌ برادرم، جسم از هم دريدهٌ کارونم را بر بالهای روح و روانم تشييع کردهام و در دورترين نقطهٌ گورستان دست روی گوشهايم فشردهام و از صدای جيغهای کودکان جهان کر شدهام، از نگاه پُرسان مادرم گريختهام و مهربانی بیدريغ ملتی را در روزهای فاجعه ديدهام و زهر طعنهها چشيدهام و با اين همه هنوز داغم، داغ و منتظر تا فاجعه تهنشين شود و سفيدی هولناک کاغذ بخواند".(۱۰)
اما نه ، "........هر روز داغ حميد و کارون سنگين تر شد. انگار رفته رفته ته نشين شد. من همه ی سختی های زندگی را تحمل کردم، اما در برابر تنها مسئله ای که احساس ناتوانی کردم، فاجعه ی قتل حميد و کارون بود و تا روزی که قاتلين آنها پيدا نشوند و چشم در چشم آنها نپرسم به چه جرمی ، آرام نخواهم گرفت. حميد وکارون هر شب پشت پلک های من می خوابند و من هر صبح تا حضور آنها بيدار می شوم. بدون استثناء هر شب با ياد آنها می خوابم. فاجعه سنگين تر از اين حرف ها بود. تنها حميد و کارون را به قتل نرسانند. خانواده ی ما به قتل رسيد. مادرم غم انگيز دق مرگ شد و غم انگيزترازآن، بعد از قتل حميد، من هر روز آرزوی مرگ مادرم را می کردم. در آخرين لحظه ها هم تلاشم برای زنده ماندنش غريزی بود. عمق نداشت. تحمل ضجه هايش را نداشتم. از طرفی قتل های بعدی و پيگيری سير حوادث مدام مرگ حميد را برايم تداعی کرد. يک روز در مراسم ختم دو عزيز با هم شرکت کردم. مادرم و زنده ياد محمد مختاری. با اين همه به استاد شهرياری می گويم، در برابر آنها که اشکم را می خواهند، لبخند می زنم و به قاعده ی قبله ی هيچ کس نمی خوابم/ حتی اگر گرد روی خودم در تشييعی بی پايان دور بزنم"(۱۱)
مهر ۲۰۱۱
فلوريداـ امريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
**- در باره کارون و حميد با صدای احمد شاملو :
http://www.youtube.com/watch?v=6yEEhKHM2RA
***- عکس پيکر بی جان کارون و حميد ( عکس هايی دلخراش )
http://hamid-hajizadeh.blogspot.com/2009/10/blog-post_04.html
http://freedomvatan.blogspot.com/2011/03/9.html
برخی از شعر های حميد حاجی زاده را در اينجا بخوانيد:****
http://www.hamid-hajizadeh.blogspot.com/
۱- گلدشت؛ محلهای در کرمان که خانهی محقرِ حميد حاجیزاده آنجاست. نگاه کنيد به نوشته ی فرخنده حاجی زاده ، خواهر حميد حاجی زاده در همين مقاله.
۲- فرخنده حاجی زاده , دستی ميان دشنه و دل نيست ,ماهنامه بايا- شماره ۱و-۲ فروردين و ارديبهشت ۱۳۷۸
فرخندهٌ حاجیزاده، نويسنده و صاحب امتياز و سردبير مجلهی "بايا" و مدير انتشار " ويستار" است . رمان های " خانه سرگردان چشم ها" و " من، منصور و البرايت" از آثار او هستند.
۳- محمد حاجی زاده , قتل های زنجيره ای در شعبه شهرستان ها , نشريه پيام هاجر, شماره ۳۰۲, ۵ بهمن ۱۳۷۸
۴- محمد حاجی زاده , گزارش يک فتل
۵- فرخندهی حاجیزاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمنماه ۱۳۸۱
۶- دست نوشته های يک آريايی:
http://dn1a.blogfa.com/post-114.aspx
۷- شعری از حميد حاجی زاده ( سحر)
۸- شعری از حميد حاجی زاده
۹- "خلاف دموکراسی و خانه سرگردانِ چشم ها،سخنرانی ۱۷ ماه می سال ۲۰۰۰، نيويورک.
۱۰- منبع شماره ۹
۱۱- فرخندهی حاجیزاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمنماه ۱۳۸۱
چارسويت اگر پر شد ز خون ما، کم است
ای وطن، ای تن ز خون سرشار، سر سبزيت بيش
خون بابک جاودان بادت، که خاکت خرم است.
" حميد حاجی زاده"
سخن از قتل های زنجيره ای ست. فصل اش است. پنجمين کشتار از شش کشتاری که حکومت اسلامی مرتکب شده است، پروژه ای که حکومت اسلامی طی آن ده ها روشنفکر فرهنگی و سياسی، و يک دانش آموز ۹ ساله به قتل رساند.
۱۳ سال از سحر خونينی، که سربازان گمنام "امام خمينی" سينه ی ۹ ساله ی چشم عسلی دريدند، و پدرشاعرش را کارد آجين کردند، می گذرد. من اين سوی جهان دريدن قلب شاعر و روشنفکر را باور کردم، که تاريخ مان است، اما هنوز مرگ چشم عسلی ۹ ساله را باور نکرده ام، مثل پدری که مرگِ فرزندش را باور نمیکند، مثل خواهری که ۱۳ سال است چشم انتظارِ چشم های عسلی و سبزی ست که " از مدرسه با يک بغل شقايق بيايند و "گلدشت" (۱) را رنگين کنند".
هرمهرماه چشم های شبق واره پسرم اميد،عسلی می شوند و مردمک های اش پرسنده:
" کارون را فراموش نکنی پدر."
ومی داند اگر آن سينه ی سرشار از شورو شادی و شيطنت نمی دريدند امروز "کارون" هم مثل او دانشجو بود. عکس اش را به اميد نشان داده بودم، و گفته بودم به اين گناه که پدرش شاعر بود و روشنفکر، او را با ۱۶ ضربه کارد کشتند. و شفاوت و سفاکی را هنوز باور نکرد ه است. حق داشت و دارد، نه باور، و نه تصور و تصوير شدنی ست، اگر هم بشود کلافه و ويران ات می کند:
"... و هيچکس نگفت در آن دل تاريکی دستهای چه کسی را صدا کردی تا دست کوچک و نازنين کارون پيش بيايد و من هر شب به اميد آمدن تو بخوابم و تو هيچ نيائی و هيچ نگوئی تا من روزها بنشينم و فکر کنم که تو باز هم از راه مدرسه با يک بغل شقايق از راه میرسی و با شيطنت شقايقها را طوری به طرف من دراز میکنی که گُلها به دست من که رسيد زمين از خون گلبرگهای شقايق رنگين شود و من داد بزنم، پا بکوبم و گاه سرم را به ديوار کاهگلی حياط که: "ببين پَرپَرشون کردی"، بگويم، بگويم تا دلت بسوزد، سرم را روی شانهات بگذاری و بگوئی: "خب فردا غنچههاشو برات میآرم که پَرپَر نشن" و ندانی شبی که بیرحمی اوج میگيرد و چهرهی انسانيت در وجود قاتلانت رنگ میبازد، غنچهها هم پَرپَر میشوند تا تراژدی غمبار مرگ پدر و پسری را در دوقدمی هم رقم بزند، تا در دل سياهی شب خون "سحر" جاری شود، "کارون" بخُروشد و دستی با شقاوت سينهاش را بشکافد تا رنگ عسلی چشمهايش در سبزی چشمهای تو در خون بغلطد تا کودکان قوم خواب ببينند که تو آمدهای و میگويی: "خون رنگ زعفران است" و بچههای شهر سرمشقهای کلاس خوشنويسیشان را از شعرهای تو بگيرند و نام "کارون" بر زبان کودکان فردا جاری شود."(۲)
گزارش جنايت
"..... در سحر گاهی که بايد به سپيده می انجاميد و فردايش حميد (سحر) برای تدريس راهی دبيرستان می شد و کارون می رفت سر کلاس درس که بخواند:
ما گل های خندانيم فرزندان ايرانيم
سحر به خون نشست و در " کارون " جاری شد . فردای آن روز دو جسد خون آلوده و شقه شده را در سرد خانه بيمارستان جای دادند و فردای ديگرش در زير خاک سيه پنهان کردند....آخر به چه گناهی ؟ به چه جرمی ؟ چرا اين قدر بی رحمانه ؟ ۲۷ ضربه کارد به برادر؟ خانه بی شباهت به گشتارگاه ها و قصاب خانه ها نبود. همين بس که شاهدان عينی می گويند مامورين تحقيق ( باز پرس , پزشک قانونی,مامورين آگاهی و انتطامی)دور اجساد حلقه واراشک می ريختند....يک شاعر و دبير گوشه گير و مردمی چه گناهی می توانست داشته باشد؟ دو ماه تمام به اين در و آن درمی زديم تا اين که قتل فروهرها با همين کيفيت اتفاق افتاد و ما تازه متوجه عمق فاجعه شديم ......بنا به اين دلايل فرض را بر اين می گيريم که او گناهکار و مجرم هم بود , خوب...معلم بود آن هم معلم ادبيات , که نبايد می بود , شاعر بود آن هم شاعری ملی و ميهنی که نبايد می بود و مهمتر از همه ی اينها تهی دست بود و فقير که گناهی است بخشودنی , ولی کودک ۹ ساله او چی؟ او چکار ه بود؟ او به چه جرمی می بايد متحمل آن وحشت شبانه و ضربه های کارد سوزنده باشد. مگر يک کودک نه ساله برای مردن نياز به چند ضربه چاقو دارد؟ و..."(۳)
"...پزشک قانونی تعداد ضربه های دشنه فرو رفته در سينه برادر را ۲۷ از زير گلو تا زير ناف و ضربه ی وارده به سينه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود... آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت, پارگی قلب و ريه و دستگاه گوارش , بريده شدن انگشتان دست راست حميد تا روی پوست استخوان , بنا به نظرپزشک قانونی با هر ضربه کارد حميد تيغه چاقو را می گرفته و قاتل می کشيده و برای باری ديگر فرو می کرده است که منجر به اين گرديده که کف دست بشود پر از شيارهای عميق شقاوت !.....کسانی که در غسالخانه حضور داشته اند و يا جسد کارون را ديده اند از جای آثار نيش چاقو بر روی گوش , صورت و پشت کارون گفته اند که بايد اين آثار قبل از پاره پاره کردن سينه, قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نيز که به دقت به صورت کارون نگاه کرده اند به قول روستايی های ما حالت " گرگ پدمک" را در چهره کارون ديده اند. اصطلاح " گرگ پدمک" در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می رود, در اين حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می بيند چشمهايش از حدقه می زند بيرون وهرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می شود , در برابر گرگ می ايستد و گرگ راحت او را می درد.
صحنه قتل به دقت نظامی گونه و استادانه طراحی گرديده بود. اگر چه پس از دو سه روز, هم ما قضيه را فهميده بوديم و هم آگاهی!....."(۴)
به کدامين گناه؟
حميد حاجی زاده (سحر) شاعر بود و روشنفکر. او فعاليت های فرهنگی اش را از دوران مدرسه ی ابتدايی شروع کرده و به سرودن شعر پرداخته بود.حميد، که اکثر موارد رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود میکرد، بعدها در شيراز انجمن ادبی کاخ جوانان شيراز را سر و سامان داد. پس از انقلاب به تدريس در آموزش و پرورش کرمان پرداخت، اوطی اين سالها به کارهای ادبی و تحقيقی اش نيز ادامه داد.
" .....حميد در سالهای آخر زندگيش بيشتر سکوت داشت و انزوا. شايد سکوتش روی شانه قاتلينش سنگينی می کرد. حميد که در سال های ۵۰ از چهره های شناخته شده ی ادبی بود و در سال های ۵۶- ۵۷ از سينه چاکان انقلاب، ديگر به هيچ انجمن ادبی نمی رفت، شعر چاپ نمی کرد. پس از چندين سال تعليق از حکم معلمی به تبعيدی خود خواسته در يکی از مناطق بد آب و هوای کرمان( کهنوج) تن داد و در سال های بيکاری پشت دکه ی ساندويچ فروشی، ناشيانه ساندويچ پيچيد و پس از يک ترم محروميت از تحصيل در رشته حقوق قضائی ( قبل از انقلاب فرهنگی) مدتی ترک تحصيل کرد و بعد در رشته ی ادبيات ادامه تحصيل داد. تنها کار حميد، ساعت های موظفی تدريس بود. حتی هيچ اضافه کاری را هم نپذيرفت. انگيزه ای برای چاپ آثارش هم نداشت. قبل از قتل با بی مهری و بی عدالتی ويرانش کرده بودند. با بی مهری های فراوان از همه طرف. از دوست نماها به اندازه ی کافی کشيده بود. در آخرين ديدارمان که يک ماه قبل از قتلش در تهران بود، من به او التماس کردم، مجموعه ای از شعرهايش را که روی هم انبار می شد و فقط به صورت شفاهی برای دوستان و شاگردانش خوانده می شد، برای چاپ به من بدهد. حميد رفت که هم تقاضای انتقال به تهران بدهد و هم مجموعه ای از شعرهايش را برای چاپ انتخاب کند. از همسر و بچه هايش شنيدم که مجموعه اش را برای چاپ آماده کرده بود. مجموعه ای که ما هرگز نديديم. تنها از پزشک قانونی شنيديم که تعداد زيادی شعر در اطراف رختخوابی که قتلگاهش بود، به خون آغشته بود...."(۵)
و اين ها برخی ديگر از "جرم" های حميد حاجی زاده اند:
۱- کتاب سه جلدی کنکاش نامه افيون
۲- فرهنگ و فولکور بزنجان و لک
۳- عروضی ديگر و قافيهای ديگر
۴- واژه يابی چند
۵- آرايههای ادبی
۶- آواهای گمشده درموسيقی شعر پارسی که تحقيقی هستند و پرستوها به ابرها پرواز میکنند
۷- کارون در من است
۸- کولی عاشق نمیشود
۹- سرود گمشده
۱۰- ياد آن پيرزن رند بزنجان جاويد
۱۱- پدر بی تو در نهايت شب
و چند دفتر شعرو دفاتر خاطرات کودکی ، نوجوانی و جوانی است که برخی چاپ شده و در دست چاپ هستند.(۶)
" طرفه اين دزدان که از آتش شرر دزديده اند
آب از جوی, لطف شبنم از سحر دزديده اند
جلوه از گل, رقص از پروانه, پاکی از گلاب
شور از نی , شهد را ازنيشکر دزديده اند
رافت از هابيل , مهر از دل, مروت از نهاد
اعتماد از پير و يوسف از پدر دزديده اند.
خنده از لب , نوراز آينه, رم را از غزال
شوق از سنگ , محبت از تبر دزديده اند
..." (۷)
" رفتم از کوچه ی انديشه برون, سرشکنان
خسته دل, سوخته جان, با دل باورشکنان
نيست در گوهر پاکم خلل ازکينه ولی
دلم آشفته شد ازغفلت گوهرشکنان
خبرمرغ قفس را به چمن خواهم برد
گر گذشتم بسلامت ز بر پر شکنان
بردربسته ی ميخانه به حسرت ديدم
در دلم می شکند خنجر ساغر شکنان
خود نه خاری ز دل خسته من کس نگرفت
که شکستند پر رفتنم اين پر شکنان
آخر ای خنجر مردم کش بيگانه پرست
خوش نشستی به تنم در شب خنجر شکنان
..." (۸)
و ۸۱ روز بعد!
و "....... ۸۱ روز بعد.... دست های سرد مادر دست زن را می گيرد: "فرخنده دارم می ميرم, بگو محمد بيا.", "نترس مادر نمی ميری, ولی, ولی يه ذره..." دقايقی بعد... پزشک اورژانس خود را می کشد کنار. پيرزن رو به قبله آخرين نگاه را به پسرش می کند و چشم هايش را می بند د. دختر جوان که نمی خواهد باور کند, همچنان با دست قفسه ی سينه ی پيرزن را فشار می دهد. مردی ميانسال دختر را بلند می کند:" نيکو جان بسه.فايده نداره,راحت شد."
همه جيغ می کشند .ولی زن دولا می شود و فکر می کند چطور چنار بزرگی را که در صفحات اول رمان چاپ نشده اش کاشته اره کند.." (۹)
زنی که "هرشب حميد و کاروناش پُشت پلکهايش میخوابند تا هر صبح با حضور آنها بيدار شوند":
"گفتم از جنوب میآيم از سومين جهان، از تلاقی ثروت و فقر. انقلابی را از سر گذراندهام. هشتسال جنگ، موشک، انفجار، وحشت بر من گذشته، زندان، اعدام، سنگسار، تعقيب، تهديد، زلزله، طوفان همه را در عين يا در ذهن تجربه کردهام و هربار چون ققنوس از ميان خاکستر خود پر کشيدهام. و هنگام نوشتن يا نوشتهشدن همهٌ اينها را در خود داشتهام. و يک عمر با ديدن صفحهٌ حوادث روزنامه روی برگرداندهام و ناگهان نام خانوادگی خودم را با تيتر درشت در ميان صفحه حوادث روزنامهها ديدهام. زوال آرزوهايم را به سوگ نشستهام. پيکر پارهپارهٌ برادرم، جسم از هم دريدهٌ کارونم را بر بالهای روح و روانم تشييع کردهام و در دورترين نقطهٌ گورستان دست روی گوشهايم فشردهام و از صدای جيغهای کودکان جهان کر شدهام، از نگاه پُرسان مادرم گريختهام و مهربانی بیدريغ ملتی را در روزهای فاجعه ديدهام و زهر طعنهها چشيدهام و با اين همه هنوز داغم، داغ و منتظر تا فاجعه تهنشين شود و سفيدی هولناک کاغذ بخواند".(۱۰)
اما نه ، "........هر روز داغ حميد و کارون سنگين تر شد. انگار رفته رفته ته نشين شد. من همه ی سختی های زندگی را تحمل کردم، اما در برابر تنها مسئله ای که احساس ناتوانی کردم، فاجعه ی قتل حميد و کارون بود و تا روزی که قاتلين آنها پيدا نشوند و چشم در چشم آنها نپرسم به چه جرمی ، آرام نخواهم گرفت. حميد وکارون هر شب پشت پلک های من می خوابند و من هر صبح تا حضور آنها بيدار می شوم. بدون استثناء هر شب با ياد آنها می خوابم. فاجعه سنگين تر از اين حرف ها بود. تنها حميد و کارون را به قتل نرسانند. خانواده ی ما به قتل رسيد. مادرم غم انگيز دق مرگ شد و غم انگيزترازآن، بعد از قتل حميد، من هر روز آرزوی مرگ مادرم را می کردم. در آخرين لحظه ها هم تلاشم برای زنده ماندنش غريزی بود. عمق نداشت. تحمل ضجه هايش را نداشتم. از طرفی قتل های بعدی و پيگيری سير حوادث مدام مرگ حميد را برايم تداعی کرد. يک روز در مراسم ختم دو عزيز با هم شرکت کردم. مادرم و زنده ياد محمد مختاری. با اين همه به استاد شهرياری می گويم، در برابر آنها که اشکم را می خواهند، لبخند می زنم و به قاعده ی قبله ی هيچ کس نمی خوابم/ حتی اگر گرد روی خودم در تشييعی بی پايان دور بزنم"(۱۱)
مهر ۲۰۱۱
فلوريداـ امريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
**- در باره کارون و حميد با صدای احمد شاملو :
http://www.youtube.com/watch?v=6yEEhKHM2RA
***- عکس پيکر بی جان کارون و حميد ( عکس هايی دلخراش )
http://hamid-hajizadeh.blogspot.com/2009/10/blog-post_04.html
http://freedomvatan.blogspot.com/2011/03/9.html
برخی از شعر های حميد حاجی زاده را در اينجا بخوانيد:****
http://www.hamid-hajizadeh.blogspot.com/
۱- گلدشت؛ محلهای در کرمان که خانهی محقرِ حميد حاجیزاده آنجاست. نگاه کنيد به نوشته ی فرخنده حاجی زاده ، خواهر حميد حاجی زاده در همين مقاله.
۲- فرخنده حاجی زاده , دستی ميان دشنه و دل نيست ,ماهنامه بايا- شماره ۱و-۲ فروردين و ارديبهشت ۱۳۷۸
فرخندهٌ حاجیزاده، نويسنده و صاحب امتياز و سردبير مجلهی "بايا" و مدير انتشار " ويستار" است . رمان های " خانه سرگردان چشم ها" و " من، منصور و البرايت" از آثار او هستند.
۳- محمد حاجی زاده , قتل های زنجيره ای در شعبه شهرستان ها , نشريه پيام هاجر, شماره ۳۰۲, ۵ بهمن ۱۳۷۸
۴- محمد حاجی زاده , گزارش يک فتل
۵- فرخندهی حاجیزاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمنماه ۱۳۸۱
۶- دست نوشته های يک آريايی:
http://dn1a.blogfa.com/post-114.aspx
۷- شعری از حميد حاجی زاده ( سحر)
۸- شعری از حميد حاجی زاده
۹- "خلاف دموکراسی و خانه سرگردانِ چشم ها،سخنرانی ۱۷ ماه می سال ۲۰۰۰، نيويورک.
۱۰- منبع شماره ۹
۱۱- فرخندهی حاجیزاده، در مصاحبه با قادر تميمی، سايتِ اينترنتی عصر نو، شنبه ۲۱ بهمنماه ۱۳۸۱
کتاب "سرزمینی که در آن پدر و مادرم به قتل رسیدند" که به تازگی به زبان آلمانی منتشر شده، به ماجرای قتل داریوش و پروانه فروهر، زوج آزادیخواه ایرانی، میپردازد. این فاجعه که در اول آذر ۱۳۷۷ (۲۲ نوامبر سال ۱۹۹۸) روی داد، یکی از رشته جنایاتی بود که به "قتلهای زنجیرهای" شناخته شدند.
نویسنده کتاب پرستو فروهر، دختر فروهرها و هنرمند ایرانی مقیم آلمان است، و اهمیت کتاب نیز به همین خاطر است که جوانب و پیامدهای این "جنایت سیاسی" را از زبان فردی "درگیر" بازگو میکند.
خانم فروهر به عنوان یکی از وارثان و "اولیای دم" این امکان را یافته است که در پرونده والدین خود کندوکاو کند، چندوچون قتل را تا حدی بشکافد، شیوه برخورد دستگاه قضایی کشور با آن را از نزدیک ببیند، و سرانجام مشاهدات خود را در کتابی روایت کند.
کتاب در قالب چند سفرنامه به تهران نوشته شده است. نویسنده دو روز پس از آگاهی از مرگ پدر و مادر خود راهی تهران میشود. او پس از آن نیز بارها به تهران سفر میکند، هم برای برگزاری جلسات سوگواری و یادبود و هم برای پیگیری پرونده قتل، روشن کردن جوانب و انگیزههای آن، اعلام جرم علیه عاملان و احتمالا کشیدن آنها به دادگاه.
نویسنده در دیباچه توضیح میدهد که روی هم ۲۶ بار به ایران سفر کرده، اما در کتاب تنها از هشت سفر گزارش داده، که برای هدف او و درونمایه کتاب مهمتر بودهاند.
با خواندن این سفرنامهها خواننده با تصویری دست اول و مستند از دستگاه قضایی ایران، بوروکراسی پیچیده و سازوکار آن آشنا میشود.
خانم فروهر در جست و جوی قاتلان والدین خود، به تمام مراجع قانونی مراجعه میکند: از دادگاههای انقلاب تا کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی، اما برای دادخواهی خود هیچ کجا گوشی شنوا و دلی همنوا نمییابد.
دختر در مراحل نخست از پشتیبانی دفتر سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت، برخوردار میشود، اما از وقتی که پرونده به مقامات قضایی سپرده میشود، او در برابر مراکز متعدد و مرموز، آمران پرزور و مأموران "معذور" تنهای تنهاست. آنها به جای رسیدگی به تظلمات، نخست با "تطمیع و چربزبانی" و سپس با "تهدید و بدزبانی"، میکوشند فریاد دادخواهی شاکیان را خاموش کنند.
نویسنده با بیانی گیرا و موثر از رنج و عذاب خانواده قربانیان "قتلهای زنجیرهای" میگوید، که در شرایطی مخوف و فضایی خطرناک، همه خطرها را به جان میخرند تا خون بستگان آنها پایمال نشود.
سراسر کتاب به زمان حال (مضارع) بیان شده و همه چیز به صورت زنده در برابر چشم خواننده شکل میگیرد.
پایان ماجرا به شعبدهای دلخراش شبیه است. در دادگاهی که به فرمان "مقامات حاکم، سرهم بندی" میشود، چند نفری به جرم ارتکاب "قتلهای زنجیرهای" محکوم میشوند، اما نه از آمران اصلی سخنی به میان میآید و نه از "دستهای پنهانی" که گفته میشود در بالاترین ردههای حاکمیت جمهوری اسلامی جای دارند.
نویسنده در مؤخره کتاب اعتراف میکند که به هدف خود، یعنی افشای زمینهها و ابعاد جنایت و به مجازات رسیدن قاتلان نرسیده است، اما تأکید میکند که از پای نخواهد نشست و در آینده نیز پیگیر ستمی خواهد بود که بر عزیزترین کسان او رفته است.
در حال و هوای "جنبش سبز"
سفر بیست و چهارم نویسنده در روزهای پس از انتخابات مناقشهانگیز دوره دهم ریاست جمهوری روی داده است. این فصل زمینهای است تا نویسنده از حال و هوای "جنبش سبز" خبر دهد، گسترش آن در سطح جامعه و "ترفندهای حاکمیت را برای سرکوب آن" تصویر کند.
در این رهگذر خواننده با فعالیت گروهی از کوشندگان جامعه مدنی در ایران آشنا میشود، از چهرههای نامداری مانند عزتالله سحابی و دخترش هاله، دکتر حبیبالله پیمان، وکیلانی مانند شیرین عبادی و نسرین ستوده و ناصر زرافشان، تا انبوه فعالان و دانشجویان جوانی که نویسنده تنها با نام کوچک از آنها یاد کرده است.
نویسنده در تصاویری گویا از زندگی دشوار و پرخطر کوشندگان جامعه مدنی و مدافعان حقوق بشر در ایران گزارش میدهد. دیداری کوتاه با احمد صدر حاج سیدجوادی، از فعالان راه آزادی و دفاع از حقوق بشر در ایران، گویای تمام مطلب است:
"نزدیک ظهر زنگ خانه را میزنند. در را که باز میکنم، آقای حاج سیدجوادی را میبینم که عصا به دست در محاصره مأموران ایستاده است. پیرمرد توانسته بی سروصدا از صف مأموران عبور کند و وارد کوچه شود، اما همین که زنگ خانه ما را زده، به سوی او هجوم آوردهاند. بر سر او فریاد میزنند: "فوری برگرد!" او رنگش پریده و با نفسهای بریده زیر لب آیهای از قرآن میخواند که من نمیفهمم.
پیرمرد به مأموران توضیح میدهد که قصد داشته تنها تسلیتی بگوید و برگردد. در حالی که به عصا تکیه داده، سری تکان میدهد و میگوید: "جنگ که نشده است!" مأموران به او اجازه ورود نمیدهند و همچنان با توهین و ناسزا بر سر او فریاد میکشند. از نگهبان خانه خواهش میکنم که برای آقای حاج سیدجوادی چایی و صندلی بیاورد، تا پیرمرد اندکی استراحت کند.
به طرف مأموران فریاد میزنم: "اگر سر پیرمرد بلایی بیاید، گناهش با شماست". آنها کنار میایستند و با بیسیم با فرمانده خود تماس میگیرند. آقای حاج سیدجوادی لختی روی صندلی مینشیند و چای مینوشد. من کنار او زانو میزنم و سرم را روی زانوی او میگذارم. پیرمرد موهایم را از روی روسری نوازش میکند در حالیکه همچنان زیر لب ورد میخواند. سپس از جا بر میخیزد برای پدر و مادرم دعا میخواند و با گامهای آهسته از خانه دور میشود." (ص ۱۶۵)
عشق به ایران
کتاب پرستو فروهر حامل این تیتر فرعی است: "ابراز عشق به ایران"، و با این جمله شروع میشود: "چگونه میتوانم به سرزمینی عشق بورزم که به قتلگاه عزیزترین نزدیکان من بدل شده است؟" (ص ۷)
نویسنده تأکید میکند که عشق به ایران و مردم آن را از "والدین شجاع و ستمدیده" خود به ارث برده است. او برای پیشگیری از هرگونه سوءتفاهمی که امکان دارد به ویژه برای خوانندگان آلمانی پیش آید، جا به جای کتاب تأکید میکند که ایران تنها سرزمین ظلم و جور و حقکشی نیست.
در این کشور انسانهای بیشماری از نارواییهای اجتماعی رنج میبرند و در راه برپایی یک جامعه انسانی شایسته مبارزه میکنند. آنها چه بسا مانند پدر و مادر پرستو، در راه رسیدن به اهداف انسانی خود، بهایی بس گران میپردازند.
نویسنده در آخرین سفر خود به دیدن خانواده نسرین ستوده میرود، وکیل مدافعی که به "جرم" دفاع از حقوق زندانیان سیاسی به دوازده سال زندان محکوم شده است. فرزندان خردسال خانم ستوده اینک باید دور از مادر خود بزرگ شوند. نویسنده با دیدن دختر چهار ساله خانم ستوده به یاد نامهای میافتد که زمانی دور از پدر خود دریافت کرده است.
داریوش فروهر در فروردین ۱۳۴۵ در چهارمین سالگرد تولد دخترش، در نامه کوتاهی از زندان قزل قلعه به او مینویسد که متاسفانه نمیتواند در جشن تولد او شرکت کند.
"سرزمینی که در آن پدر و مادرم به قتل رسیدند" در ۲۰۰ صفحه توسط انتشارات هردر در آلمان منتشر شده است.
روابط عمومی دفتر آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در بيانيه ای از رسانه های ايران خواسته است تا از نشر خبری های منتسب به وی که از «مجاری رسمی» منتشر نشده اند، خودداری کنند.
در بيانيه دفتر رهبر ايران آمده است:به رغم تذکراتی که تاکنون در جهت ابراز و نشر مطالب منتسب به رهبر و دفتر وی داده شده، «مجدداً با اظهاراتی غير واقعی و بی اساس در تريبون های عمومی خصوصاً در زمينه مباحث مهم و حساس مربوط به قانون اساسی مواجه شديم که مايه تأسف بود.»
هرچند در بيانيه دفتر رهبر ايران به فرد مشخصی اشاره نشده است، اما محمد دهقان، عضو هيات رئيسه مجلس، روز دوشنبه گفته بود، آيتالله خامنهای سال گذشته گروهی را مامور بررسی ايرادات قانون اساسی کرده و اين گروه نتايج بررسیهايش را به رهبر جمهوری اسلامی تحويل داده اند.
محمد دهقان همچنين گفته بود:«سال گذشته دهها مورد از مواردی که بايد مجدداً در قانون اساسی مورد بازبينی و بازنگری قرار گيرد، به دستور دفتر رهبر معظم انقلاب به تيمی تخصصی از کارشناسان و حقوقدانان ارائه شد که تعدادی از اين موارد مورد رسيدگی قرار گرفته و گزارش نتيجه بررسیهای اين تيم به دفتر ايشان تقديم شد.»
اين عضو هيات رييسه مجلس با رد تصادفی بودن اظهارات آيتالله خامنهای درباره تغيير شيوه مستقيم انتخاب رئيس جمهور گفته بود، اين که رهبر جمهوری اسلامی «پيشنهاد درباره تغيير ساختار نظام سياسی کشور» جريان سفر به کرمانشاه مطرح کرد، پيشنهادی هدفمند و مبتنی بر يکسری اطلاعات و مطالعاتی است
محمد دهقان اضافه کرده بود:«اين که بگوييم رهبر انقلاب اتفاقی جملهای را مطرح کردند، واقعاً اين طور نيست بلکه پيشنهاد ايشان هدفمند و مبتنی بر اطلاعات، مطالعات و چند صد ساعت کار علمی بوده است.»
رهبر ايران ۲۴ مهر ماه و در سفر به استان کرمانشاه گفته بود: «گرچه در شرايط فعلی انتخاب رئيسجمهور با رای مستقيم مردم شيوه خوب و مؤثری است اما در آينده احتمالاً دور هيچ اشکالی در تغيير اين ساز و کار به نظام پارلمانی وجود ندارد.»
اين اظهارات با واکنش اکبر هاشمی رفسنجانی و آيت الله عبدالکريم موسوی اردبيلی را درپی داشت.
تحليلگران مسايل ايران در واکنش به اين اظهارات رهبر جمهوری اسلامی می گويند، وی پس ا زحوادث انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸به دليل نگرانی از انتخابات رياست جمهوری و اين که چنين انتخابات می تواند احتمالا «به امنيت کشور صدمه بزند» خواهان تغيير نظامی به پارلمانی است.
طبق اصل ۱۷۷ قانون اساسی ايران، رهبر ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی پيشنهاد می کند. اين اصل در متمم قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ به تصويب رسيد.
در بيانيه دفتر رهبر ايران آمده است:به رغم تذکراتی که تاکنون در جهت ابراز و نشر مطالب منتسب به رهبر و دفتر وی داده شده، «مجدداً با اظهاراتی غير واقعی و بی اساس در تريبون های عمومی خصوصاً در زمينه مباحث مهم و حساس مربوط به قانون اساسی مواجه شديم که مايه تأسف بود.»
هرچند در بيانيه دفتر رهبر ايران به فرد مشخصی اشاره نشده است، اما محمد دهقان، عضو هيات رئيسه مجلس، روز دوشنبه گفته بود، آيتالله خامنهای سال گذشته گروهی را مامور بررسی ايرادات قانون اساسی کرده و اين گروه نتايج بررسیهايش را به رهبر جمهوری اسلامی تحويل داده اند.
محمد دهقان همچنين گفته بود:«سال گذشته دهها مورد از مواردی که بايد مجدداً در قانون اساسی مورد بازبينی و بازنگری قرار گيرد، به دستور دفتر رهبر معظم انقلاب به تيمی تخصصی از کارشناسان و حقوقدانان ارائه شد که تعدادی از اين موارد مورد رسيدگی قرار گرفته و گزارش نتيجه بررسیهای اين تيم به دفتر ايشان تقديم شد.»
اين عضو هيات رييسه مجلس با رد تصادفی بودن اظهارات آيتالله خامنهای درباره تغيير شيوه مستقيم انتخاب رئيس جمهور گفته بود، اين که رهبر جمهوری اسلامی «پيشنهاد درباره تغيير ساختار نظام سياسی کشور» جريان سفر به کرمانشاه مطرح کرد، پيشنهادی هدفمند و مبتنی بر يکسری اطلاعات و مطالعاتی است
محمد دهقان اضافه کرده بود:«اين که بگوييم رهبر انقلاب اتفاقی جملهای را مطرح کردند، واقعاً اين طور نيست بلکه پيشنهاد ايشان هدفمند و مبتنی بر اطلاعات، مطالعات و چند صد ساعت کار علمی بوده است.»
رهبر ايران ۲۴ مهر ماه و در سفر به استان کرمانشاه گفته بود: «گرچه در شرايط فعلی انتخاب رئيسجمهور با رای مستقيم مردم شيوه خوب و مؤثری است اما در آينده احتمالاً دور هيچ اشکالی در تغيير اين ساز و کار به نظام پارلمانی وجود ندارد.»
اين اظهارات با واکنش اکبر هاشمی رفسنجانی و آيت الله عبدالکريم موسوی اردبيلی را درپی داشت.
تحليلگران مسايل ايران در واکنش به اين اظهارات رهبر جمهوری اسلامی می گويند، وی پس ا زحوادث انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸به دليل نگرانی از انتخابات رياست جمهوری و اين که چنين انتخابات می تواند احتمالا «به امنيت کشور صدمه بزند» خواهان تغيير نظامی به پارلمانی است.
طبق اصل ۱۷۷ قانون اساسی ايران، رهبر ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی پيشنهاد می کند. اين اصل در متمم قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ به تصويب رسيد.
طبق اين اصل اعضای شورای بازنگری قانون اساسی متشکل از اعضای شورای نگهبان، روسای سه قوه، اعضای ثابت مجمع تشخيص مصلحت، پنج عضو از اعضای مجلس خبرگان رهبری، ده نفر به انتخاب رهبر، سه نفر از اعضای هيات وزيران، سه نفر از قوه قضائيه، ده نفر از نمايندگان مجلس و سه نفر از دانشگاهيان خواهد بود.
۱۳۹۰/۰۸/۱۷
گزارش ها حاکی است مهدی کروبی که در یک آپارتمان در حبس خانگی به سر می برد، به یک مکان دیگر منتقل شده و اجازه داده نشده فاطمه کروبی، همسرش در کنار او حضور داشته باشد. همچنین گفته شده نیروهای امنیتی به دفتر کار سابق میرحسین موسوی هجوم برده اند.
به گزارش وبسایت سحام نیوز، سایت رسمی حزب اعتماد ملی، فرزند آقای کروبی در یادداشتی گفت: «با توجه به مخالفت ماموران امنیتی با انتقال پدر به منزل مسکونی شان در جماران، سه شنبه هفته گذشته قرارداد اجاره منزل مسکونی در یکی از محله های شمیران جهت گذراندن ادامه دوران حبس منعقد شد.»
محمد تقی کروبی، فرزند مهدی کروبی در این یادداشت گفته است: « خانواده (آقای کروبی) متعهد به پرداخت بخشی از مال الاجاره شد و بخش دیگر را وزارت اطلاعات بابت حضور نیروهایش بر عهده گرفت. بعد از فراهم شدن مقدمات، پدر به مکان جدید منتقل شد و مقامات امنیتی اجازه بازگشت مادر را به حبس دادند. به دنبال خروج امروز (سه شنبه) مادر مطلع شدیم که مقامات امنیتی اجازه ماندن وی در کنار پدر را نمی دهند و اصرار دارند آقای کروبی الباقی زمان نامعلوم حبس را به تنهایی بگذراند.»
فرزند مهدی کروبی به نقل از مادرش نوشته است: «وضعیت تنفسی آقای کروبی بدلیل شرائط نامساعد و عدم دسترسی به هوای آزاد در ۱۰۰ روز گذشته دچار مشکلاتی شده است که در حال حاضر ایشان از داروهای تجویز شده پزشک وزارت اطلاعات استفاده می کنند.»
وی افزوده است: «به رغم بروز و ایراد آسیب های جسمی (به مهدی کروبی)، روحیه آقای کروبی نسبت به مسیر انتخاب شده و عهد خود با مردم بسیار عالی و کم نظیر است.»
وبسایت کلمه هم روز سه شنبه در گزارشی نوشت که ماموران امنیتی پس از حمله به محل دفتر سابق میرحسین موسوی، واقع در یکی از کوچههای فرعی روبهروی موزه هنرهای معاصر، بخشی از وسایل این دفتر را خارج کرده و علاوه بر تعدادی کامپیوتر موجود، برخی دیگر از کتابها و وسایل شخصی موجود در این دفتر را هم با خود بردهاند.
ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی پس از دعوت برای برگزاری راهپيمايی در ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹ توسط نيروهای امنيتی در حبس خانگی به سر می برند. فاطمه کروبی پس از چندی از حبس آزاد شد ولی حبس مهدی کروبی و میرحسین موسوی و همسرش هنوز ادامه دارد.
شماری از شخصیت ها و نهادهای مدنی بین المللی و همچنین دیگر فعالان حقوق بشر ایران تاکنون چند بار تقاضا کرده اند حبس خانگی میرحسین موسوی و همسرش و مهدی کروبی خاتمه یابد. در آخرین اظهار نظر، محمد خاتمی، رییس جمهوری سابق ایران هم خواسته بود برای «تلطیف فضا و تشویق مردم به شرکت در انتخابات مجلس» میرحسین موسوی و مهدی کروبی از حبس خانگی خارج شوند.
احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران هم در گزارش خود به حبس خانگی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی اشاره کرده و نوشته بود آن ها بدون هیچ گونه اتهام و هیچ گونه حکم و دادگاهی، به حبس خانگی محکوم شده اند و هیچ دسترسی مناسبی به آن ها وجود ندارد.
به گزارش وبسایت سحام نیوز، سایت رسمی حزب اعتماد ملی، فرزند آقای کروبی در یادداشتی گفت: «با توجه به مخالفت ماموران امنیتی با انتقال پدر به منزل مسکونی شان در جماران، سه شنبه هفته گذشته قرارداد اجاره منزل مسکونی در یکی از محله های شمیران جهت گذراندن ادامه دوران حبس منعقد شد.»
محمد تقی کروبی، فرزند مهدی کروبی در این یادداشت گفته است: « خانواده (آقای کروبی) متعهد به پرداخت بخشی از مال الاجاره شد و بخش دیگر را وزارت اطلاعات بابت حضور نیروهایش بر عهده گرفت. بعد از فراهم شدن مقدمات، پدر به مکان جدید منتقل شد و مقامات امنیتی اجازه بازگشت مادر را به حبس دادند. به دنبال خروج امروز (سه شنبه) مادر مطلع شدیم که مقامات امنیتی اجازه ماندن وی در کنار پدر را نمی دهند و اصرار دارند آقای کروبی الباقی زمان نامعلوم حبس را به تنهایی بگذراند.»
فرزند مهدی کروبی به نقل از مادرش نوشته است: «وضعیت تنفسی آقای کروبی بدلیل شرائط نامساعد و عدم دسترسی به هوای آزاد در ۱۰۰ روز گذشته دچار مشکلاتی شده است که در حال حاضر ایشان از داروهای تجویز شده پزشک وزارت اطلاعات استفاده می کنند.»
وی افزوده است: «به رغم بروز و ایراد آسیب های جسمی (به مهدی کروبی)، روحیه آقای کروبی نسبت به مسیر انتخاب شده و عهد خود با مردم بسیار عالی و کم نظیر است.»
وبسایت کلمه هم روز سه شنبه در گزارشی نوشت که ماموران امنیتی پس از حمله به محل دفتر سابق میرحسین موسوی، واقع در یکی از کوچههای فرعی روبهروی موزه هنرهای معاصر، بخشی از وسایل این دفتر را خارج کرده و علاوه بر تعدادی کامپیوتر موجود، برخی دیگر از کتابها و وسایل شخصی موجود در این دفتر را هم با خود بردهاند.
ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی پس از دعوت برای برگزاری راهپيمايی در ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹ توسط نيروهای امنيتی در حبس خانگی به سر می برند. فاطمه کروبی پس از چندی از حبس آزاد شد ولی حبس مهدی کروبی و میرحسین موسوی و همسرش هنوز ادامه دارد.
شماری از شخصیت ها و نهادهای مدنی بین المللی و همچنین دیگر فعالان حقوق بشر ایران تاکنون چند بار تقاضا کرده اند حبس خانگی میرحسین موسوی و همسرش و مهدی کروبی خاتمه یابد. در آخرین اظهار نظر، محمد خاتمی، رییس جمهوری سابق ایران هم خواسته بود برای «تلطیف فضا و تشویق مردم به شرکت در انتخابات مجلس» میرحسین موسوی و مهدی کروبی از حبس خانگی خارج شوند.
احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران هم در گزارش خود به حبس خانگی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی اشاره کرده و نوشته بود آن ها بدون هیچ گونه اتهام و هیچ گونه حکم و دادگاهی، به حبس خانگی محکوم شده اند و هیچ دسترسی مناسبی به آن ها وجود ندارد.
واکنش اژهای و متکی به اظهارات جنجالی احمدینژاد
تارنمای "آفتابنیوز" به نقل از سایت رسمی "اتحادیهی جامعهی اسلامی دانشجویان" متن کامل سخنان محمود احمدینژاد را در جلسهی پنجشنبهی گذشته (۱۲ آبان/۳ نوامبر) با برخی از فعالان ستاد انتخاباتی و حامیان خود در تهران منتشر کرده است.
اظهارات احمدینژاد پیشتر بهصورت ناکامل در برخی رسانهها بازتاب یافته و بحثآفرین شده بود. اکنون سخنگوی قوهی قضاییه و نیز وزیر خارجهی پیشین جمهوری اسلامی به صورت جداگانه به این سخنان واکنش نشان دادهاند.
این واکنشها نشان میدهد که اختلافات میان دولت دهم و مخالفانش در درون حکومت جمهوری اسلامی، وارد دور تازهای میشود و طرفین متقابلا یکدیگر را به فساد و دروغگویی متهم میکنند.
اژهای: بعید میدانم اینها مطالب رئیسجمهور باشد
به گزارش خبرگزاری ایسنا، غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی دستگاه قضایی در نشست خبری تازهی خود، از جمله به اظهارات اخیر احمدینژاد واکنش نشان داده است.
وی در برابر این پرسش یکی از خبرنگاران که آیا اظهارات اخیر احمدینژاد صحت دارد و اگر ندارد آیا مصداق افترا و نشر اکاذیب نیست گفته است: «آنچه را اشاره کردید بنده نیز در بعضی از سایتها ملاحظه کردم. اینکه منتسب به ریاستجمهوری است یا خیر، من نمیدانم و باید منتظر بود که آیا به صورت رسمی تایید میشود یا نه».
به گفتهی آقای اژهای: «در خصوص مواردی که من در جریان بودم، مطالب کذب محض است. باید منتظر بود که مشخص شود که این مطالبی که به رئیسجمهوری منتسب کردهاند درست است یا غلط. پس از آن میتوان به یکایک آنها پاسخ داد؛ البته من بعید میدانم که رئيسجمهوری این مطالب را مطرح کرده باشند».
اژهای در برابر انتقاد احمدینژاد از روند رسیدگی به پروندهی فساد مالی و این ادعا که این اتفاق خارج از سیستم بانکی رخ داده است، گفت: «همه قبول دارند که این موضوع در سیستم بانکی بوده و افرادی نیز خارج از سیستم بانکی حضور داشتهاند».
بازداشت یکی از بستگان مشایی
آقای اژهای از تحقیق از "۸۰ نفر از متهمان" در این رابطه یاد کرده و گفته است که یکی از آنان با هویت "ع.ر" با یکی از نزدیکان رئيسجمهوری نسبتی دارد. اژهای همچنین از "فضاسازیهایی" یاد کرده که میخواهد قوهی قضاییه را تحت فشار قرار دهد تا نتواند به متهمان اصلی رسیدگی کند.
به گفتهی آقای اژهای قوهی قضاییه در تلاش است بدون «دعواهای سیاسی دروغگوییها را به جان بخرد ولی اجازه ندهد که با این فرافکنیها مساله لوث شود».
گفتنی است که خبرگزاری مهر همزمان از دستگیری یکی از بستگان اسفندیار رحیم مشایی به نام عنایتالله ریاحی (ع.ر.) در رابطه با پروندهی فساد بزرگ خبر داده است. همین گزارش میافزاید که در ردیابیها خانمی پیدا شده است که یک میلیارد تومان پول به حسابش واریز شده است.
به گفتهی محسنی اژهای «وقتی از این خانم دربارهی این رقم توضیح خواسته شده، وی توجیهی برای آن نداشته است.
محمود احمدینژادتصرف زمینی به ارزش ۸۰۰ میلیارد تومان
احمدینژاد در نشست یادشده گفته بود: «گفتند در دولت فساد وجود دارد. مگر در قوهی قضاییه فساد اخلاقی و اقتصادی وجود ندارد؟ گفتند توسط آقای رحیمی سوءاستفاده صورت میگیرد. شما که به همه حسابهای بانکی دسترسی دارید، در بیاورید که رحیمی چقدر پول دارد، مشایی چقدر پول دارد.».
آقای احمدینژاد در زمینهی اختلاس اخیر افزوده بود: «در قضیهی اختلاس قائم مقام بانک مرکزی را به دلیل اینکه نظارت بر جزییات نداشت بازداشت کردند، ولی جهرمی که سیزده تیرماه برای اینها LC باز کرد هنوز آزاد است. به پورمحمدی قائم مقام بانک مرکزی گفته بودند بگو کار مشایی است تا آزادت کنیم».
به گفتهی احمدینژاد اینها «برنامهریزی برای هجمه به اطرافیان رئیسجمهور» بوده است و میخواستهاند «در گام اول مشایی، سپس رحیمی، بعد بقایی و ثمره را تخریب کنند». وی اتهام به دولت برای فشار به قضات را نیز تکذیب کرده و گفته بود: «چون نمیتوانند چیزی را ثابت کنند این حرفها را میزنند».
احمدینژاد همچنین تاکید کرده بود که: «تمام نارضایتیهای مردم مربوط به کثافتکاریهای اینهاست. پابرهنه بودند و الان اعیاننشین شدهاند. مردم را به نظام بدبین کردهاند و حالا دم از ولایت میزنند. زمینهای کلان در بالای شهر خریدهاند و خانههای آنچنانی دارند. یک نفر از اینها هفتصد هکتار زمین در اطراف تهران را تصرف کرده که الان ارزشی حدود هشتصد میلیارد تومان دارد».
منوچهر متکی وزیر خارجهی پیشین جمهوری اسلامیمتکی: واقعیت را بعد از دولت دهم خواهم گفت
به گزارش خبرگزاری فارس، منوچهر متکی، در پاسخ به پرسش خبرنگار فارس دربارهی سخنان اخیر احمدینژاد گفت: «از اظهارات آقای احمدینژاد در ارتباط با وزارت امور خارجه متاسف شدم. شایستهی جایگاه ریاست جمهوری نیست که در اظهارات ۲۰ سطری ایشان، ۲۴ نکتهی خلاف واقع، ناروا و یا ادعای نادرست وجود داشته باشد».
آقای احمدینژاد در نشست یاد شده در برابر این پرسش که علت برداشتن متکی در حین ماموریت چه بود، خاطر نشان ساخته بود که: «سه چهار دیپلمات را که بنده مخالف اعزام اینها به کشورهای غربی بودم، ایشان به غرب اعزام کرد و آنها هم رفتند و پناهنده شدند.».
احمدینژاد همچنین تاکید کرده بود: «در جلسهای قضیه بررسی شد و بنا شد ایشان عوض شود. من در دور دوم دولت با ایشان دیگر کاری نداشتم و تمام کارهای بینالمللی به عهده خودم بود».
احمدینژاد افزود بود، وقتی به متکی گفته که او دیگر در دولت وزیر نیست، وی اصرار کرده بود که به سفر سنگال برود و بازگردد. و وقتی به او گفته شد وزیر نیست، با هواپیمای اختصاصی به این سفر رفته است.
احمدینژاد از قول معاونان متکی نقل کرده که وی میخواسته «تا میتوانند برای وی سفر هماهنگ کنند و فقط سفر باشد، هر جا بود مشکلی نیست». احمدینژاد تاکید کرده بود که متکی بدون هماهنگی با او به این سفرها میرفته و «این سفرها نه نتیجهای و نه گزارشی داشته است».
اینک منوچهر متکی دربارهی این اظهارات احمدینژاد خاطر نشان ساخته است که واقعیات سفر سنگال و مطالب مطروحه در دیدار میان خود و رئيسجمهوری «به شرط حیات در پایان دورهی مسئولیت ایشان (احمدینژاد) برای مردم عزیز بیان خواهد شد».