۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

رهبر جمهوری اسلامی: انتظار همين رفتار را از هاشمی رفسنجانی داشتيم


آيت‌الله علی خامنه‌ای، در ديدار با اعضای مجلس خبرگان «رفتارهای توهين‌آميز» را «خلاف شرع» دانست و از اکبر هاشمی رفسنجانی قدردانی کرد.
به گزارش خبرگزاری‌های ايران صبح امروز رئيس و اعضای مجلس خبرگان با آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران ديدار کردند.

در اين ديدار آيت‌الله خامنه‌ای در مورد انتخابات اخير هيأت رئيسه مجلس خبرگان اظهارنظر کرد و ضمن قدردانی از اعضای مجلس خبرگان، به‌ويژه اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس پيشين مجلس خبرگان، گفت دشمنان جمهوری اسلامی انتظار داشتند ميان «خبرگان» اختلاف به‌وجود آيد اما با تدبير آنان اين مسئله به سود جمهوری اسلامی تمام شد.

وی با اشاره به رفتار هاشمی رفسنجانی در اين‌باره افزود: «با توجه به سابقه عقل و احساس مسئوليتی که هميشه در ايشان ديده‌ايم، انتظار همين رفتار را داشتيم.»

سه‌شنبه ۱۸ اسفند با کنار کشيدن اکبر هاشمی رفسنجانی از نامزدی رياست مجلس خبرگان، آيت‌الله محمدرضا مهدوی کنی با ۶۳ رأی موافق برای دو سال به عنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد.

در دو هفته اخير طرفداران دولت و مخالفان هاشمی رفسنجانی تبليغات گسترده‌ای را عليه وی و به نفع آيت‌الله مهدوی کنی به‌راه انداختند.

طرفداران دولت با نزديک شدن انتخابات هیأت رئيسه مجلس خبرگان از «حذف» هاشمی رفسنجانی در اين انتخابات سخن گفتند.

در اين مدت موج حملات لفظی علیه هاشمی رفسنجانی نيز افزایش یافت.

آيت‌الله خامنه‌ای در بخش ديگری از سخنان خود «رفتارهای خلاف اخلاق» را از عوامل تصعيف جمهوری اسلامی ايران دانست و گفت: «فضای اهانت و هتک حرمت، مخالف اسلام، خلاف شرع و خلاف عقل سياسی است و موجب خشم خداوند می‌شود.»

وی افزود «بيان صريح و شجاعانه عقايد» بايد به‌دور از «هتک حرمت و اهانت و فحاشی» باشد.

رهبر جمهوری اسلامی گفت: «برخی جوانان بااخلاص، مؤمن و خوب، متأسفانه تصور می‌کنند اين‌گونه اقدامات وظيفه است اما اين رفتارها، دقيقاً خلاف و عکس وظيفه است.»

آيت‌الله خامنه‌ای به «برخی رفتارهای غيراخلاقی» در «بعضی نماز جمعه‌ها يا محيط های درس» اشاره کرد و تأکيد نمود که اين‌گونه رفتارها موجب «اختلاف و دودستگی» می‌شود.

وی در همين حال افزود: «برخی افراد، خدمات و تلاش‌های نظام، و زحمات شبانه‌روزی و مخلصانه مسئولان از جمله دولت‌مردان را با شنيدن يک خبر دروغ، زير سئوال می‌برند که اين رفتار هم خلاف است و بايد از آن پرهيز شود.»

به نظر می‌رسد اين سخنان رهبر جمهوری اسلامی ايران به موضوع حملات اخير طرفداران دولت عليه خانواده اکبرهاشمی رفسنجانی بازمی‌گردد.

چندی پيش فيلمی در يوتيوب منتشر شد که نشان می‌داد چند نفر در حال حمله لفظی عليه فائزه هاشمی رفسنجانی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام هستند. اين فيلم بازتاب وسيعی در محافل سياسی ايران داشت و برخی از سايت‌های مخالف دولت حتا نام فرد اصلی توهين‌کننده را نيز منتشر کرده نوشتند که وی از فرماندهان بسيج است.

در پی اين اقدام علی مطهری، نماينده تهران در مجلس طی نامه‌ای به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران از او خواست تا نسبت به اين «هتاکی و پرده‌دری‌ها» اقدام قانونی کند.
مطهری از رئيس قوه قضائيه خواست تا «افراد هتاک» شناسايی شوند و پس از اثبات جرم در دادگاه صالح، حکم‌شان، که وی آن را «٨٠ ضربه شلاق» دانست، در انظار عمومی اجرا شود.

آيت‌الله صادق لاريجانی نيز در واکنشی نسبت به اين موضوع گفت شعار و محاکمه در خيابان را که توسط عده‌ای معدود انجام می‌شود، تحمل نمی‌کند.

رئيس قوه قضائيه گفت:‌ «اگر ما به مسئول يا خانواده‌اش انتقادی داريم، هر کاری راه خود را دارد و اين به اين معنا نيست که در خيابان‌ها راه بيفتيم و اجازه داشته باشيم هر حرفی بزنيم.»

عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان عمومی انقلاب تهران، دو روز پيش از شناسايی دو متهم به توهين نسبت به خانواده اکبر هاشمی رفسنجانی خبر داد.

 

 

 

 

«محموله بزرگ اسلحه ایرانی در افغانستان کشف شد»



آيساف يا نيروهای کمک به تأمين امنيت افغانستان زير فرمان ناتو اعلام کرد يک محموله بزرگ راکت با برد زياد را که از ايران برای کمک به طالبان فرستاده شده بود، کشف کرده است.

اين راکت‌ها که شمار آن به ۴۸ عدد می‌رسد از نوع ۱۲۲ ميلی‌متری و با برد حدود ۲۲ کيلومتر است که در جنوب ولايت نيمروز، هم‌مرز با ايران و پاکستان کشف شده است.

ولايت نيمروز در جنوب غرب افغانستان قرار دارد که با استان سيستان و بلوچستان ايران هم‌مرز است.
کولت مورفی از سخنگويان آيساف در کابل گفت که اين راکت‌ها دو برابر برد سلاح‌هايی را دارند که شورشيان در افغانستان استفاده می‌کنند.

به گفته اين مقام ناتو، علائم موجود بر روی راکت‌ها نشان می‌دهد که از ايران آمده و منابع ناتو می‌گويند که از سوی سپاه پاسداران تهيه شده است.

در اين محموله سلاح که گفته می‌شود در ۱۶ بهمن ماه سال جاری کشف شده است افزون بر راکت‌های ۱۲۲ ميلی‌متری ، ۱۰۰۰ بسته مهمات ديگر نيز به‌دست آمده است.

مارک سدويل، نماينده ارشد غيرنظامی ناتو در افغانستان می‌گويد راکت‌های کشف‌شده نمايانگر گامی متفاوت در ارسال جنگ‌افزارهای کشنده از سوی ايران به افغانستان است.

اين اظهارات مبنی بر کشف سلاح ايرانی برای طالبان در حالی عنوان می‌شود که مصطفی محمد نجار، وزيرکشور ايران روز سه‌شنبه هفته جاری در جريان در يک سفر دو روزه به کابل، دخالت گروه‌هايی در حکومت ايران در کمک به طالبان را رد کرد.

پيش ازاين و در اوايل دی‌ماه، دفتر مطبوعاتی ناتو در کابل اعلام کرد که يک ايرانی را که از«رابط های کليدی ارسال اسلحه از ايران برای طالبان» بوده در ولايت قندهاربازداشت کرده است.

آيساف در ابتدا اين شخص را عضو نيروی قدس سپاه پاسداران خوانده بود اما سپس در اصلاحيه‌ای ضمن رد عضويت وی در گروه قدس، اعلام کرد که «ممکن است فرد بازداشت‌شده با چندين گروه شورشی مرتبط باشد.»

فرماندهی آيساف گفته بود که «يک تيم مشترک امنيتی به‌طور مشخص اين شخص را به‌خاطر کمک به انتقال جنگ‌افزار بين ايران و قندهار از طريق نيمروز، زير نظر گرفته بود.»

به گفته آيساف، «اين شهروند ايران ارتباط مستقيم با شماری از رهبران طالبان در قندهار داشته است.»

ايران پيش از اين نيز در موارد متعدد به دخالت در امور امنيتی، سياسی و مذهبی افغانستان متهم شده بود. اتهاماتی که از سوی ايران رد شده است.

به‌تازگی در اسناد محرمانه منتشرشده از سوی سايت ويکی‌ليکس آمده است که ايران برای گسترش دامنه نفوذ خود در افغانستان، گروهی از رهبران سياسی و مذهبی، از جمله نمايندگان مجلس افغانستان را پشتيبانی مالی می‌کند.
 

 

 

 

پیشنهادی برای ساختار آینده‌ی حکومت ایران


برنامه‌ی گزارش زندگی ما- شماره‌ی ۹
شهرنوش پارسی‌پور
شهرنوش پارسی‌پور- جهان اسلام شلوغ و آشفته است. مراکش، تونس، لیبی، مصر، اردن، سوریه، بحرین و ایران درهم می‌جوشند. بدون شک عربستان نیز دچار یک حالت انقلابی شدید است که تا این لحظه (نیمه‌ی اسفند سال ۸۹ شمسی) هنوز بارز نشده است. همه‌ی اینها نشانه‌ی این است که مردم خاورمیانه دارند به صراحت و در عین شفافیت فریاد می‌زنند و نشان می‌دهند که آمادگی شدید دریافت معنای دموکراسی را دارند، اما من براین پندارم که گرچه از نظر روانی این آمادگی به وجود آمده است، اما از نظر واقعیت‌های جامعه‌شناختی، ما اندکی با این معنا فاصله داریم. روشن است که اینجانب توان راه‌اندازی گفتمان درباب تمامی مناطق خاورمیانه را ندارم، چراکه شناختم از این جوامع محدود است، اما در باب ایران می‌توانم تاحدی حرف بزنم. پس گفتارم را محدود به ایران می‌کنم.


به پندار من ما ایرانی‌ها از نظرگاه ذهنی به آن مرحله‌ای رسیده‌ایم که دموکراسی را در درون جامعه‌ی خود جذب کنیم، اما حداقل سه مشکل وجود دارد: مشکل نخست جغرافیایی است. ما در مرکز جهان قدیم قرار گرفته‌ایم و از این نقطه نظرگاه مکان رفت و آمد قبایل از شرق به غرب و از غرب به شرق و از شمال به جنوب و برعکس هستیم. در درازای تاریخ نیز بارها و بارها مورد تجاوز و هجوم قرار گرفته‌ایم. راز حجاب زنان و پوشیدگی مردان ایرانی در همین معنا نهفته است. ما باید پوشیده می‌بودیم. بیشتر پوشیده در رنگ سیاه تا کمتر سکسی جلوه کنیم و کمتر مورد توجه قرار بگیریم. در روستاهای ایران که تا همین اواخر، مردم گل به سر و کله‌ی بچه‌های‌شان می‌مالیدند و زشت‌نمایی می‌کردند تا مورد هجوم و تجاوز قرار نگیرند. پس ما همیشه شاه گردن کلفتی انتخاب می‌کردیم که ادای خشونت دربیاورد که این یعنی استبداد. یا رئیس قبیله‌ی مهاجم رئیس ما می‌شد که چون دچار کمیت عددی بود با خشونت رفتار می‌کرد تا ما را مرعوب کند.

مشکل دیگر ما اما بوم‌شناسانه‌ای یا اکولوژیکی است. کم‌آبی در ایران مشکل عظیمی ایجاد کرده است. حفر قنات و بسته بودن پای مردم به زمین منجر به شکل‌گیری نظام ارباب و رعیتی شده است. در زمان حجاج ابن یوسف که خلیفه‌ی بی‌رحمی بود دستور داده بودند که به پای رعیت‌های فراری زنجیر نبندند، اما نام روستای‌شان را روی پیشانی‌شان داغ کنند. این بیچارگان بی‌زنجیر چاره‌ای نداشتند جز آن که همانند گوسفند به آغلی به نام روستای زادگاه‌شان بازگشت کنند. حالا اگر مملکت همانند هندوستان پرآب و جنگلی بود روستایی فراری می‌توانست به عمق جنگل برود و یک مرتاض آزاد بشود.

مشکل سوم اما که از همه‌ی مشکلات مهم‌تر است عدم رشد تکنولوژیکی است. گرچه ما در دنیای قدیم اختراعات زیادی کردیم که خط یکی از مهم‌ترین آنهاست (منظورم کل مردم منطقه است که صاحب اختراعات بودند)، اما این واقعیتی‌ست که در جهان معاصر از این نظر و به دلایل متعدد از کار کمک به رشد دانش و علم و فن درماندیم، و این نکته‌ی مهمی‌ست. چون «۹۹ درصد» کل اختراعات و اکتشافات جهان در طی این صدسال اخیر رخ داده و به تمامی در حوزه‌ی کشورهای غربی، و به ویژه آمریکا.

من به عنوان یک ایرانی از این بابت به دو دلیل شرمنده نیستم. دلیل نخست آن که دلایل این عقب‌ماندگی را می‌شناسم و می‌دانم اگر این دلایل از میان بروند همه در سراسر جهان می‌توانند کشف و اختراع کنند، اما دلیل دوم این که می‌دانم در یک آینده‌ی نزدیک افراد بشر با صمیمیت به این دانش‌های امروز خواهند خندید. چرا؟ خب به این دلیل ساده که هر اتم هیدرژن دارای ساختاری متفاوت از هیدرژن مجاور است. در نتیجه به شمار هیدرژن‌های عالم- حداقل- باید دانش بشری را گسترانید. پس میدان گسترده‌ای برای حرکت باز است و لزومی ندارد که خجالت زده باشیم، اما حالا جای باز کردن این گفتمان نیست. فقط این نکته اهمیت دارد که جامعه‌ای که خود تکنولوژی را نیافریده است نمی‌تواند دموکراسی را به راحتی نهادینه کند. یک مثال می‌زنم: اخیراً شخصی به من گفت که واشنگتن، نخستین رئیس جمهور آمریکا از دندان‌های مصنوعی چوبی استفاده می‌کرده. بی‌درنگ من به این نتیجه رسیدم که حداقل یکی از دندان‌سازان امریکا در شکل‌گیری دموکراسی آمریکایی بسیار موثر بوده است. می‌توان باور کرد که این دندان‌ساز با رئیس‌جمهور در باب آزادی و دموکراسی نیز گفتمان داشته و عقاید و نظریات صاحبان حرفه‌ها را به گوش او می‌رسانیده است. به زبان ساده‌تر آمریکا جمهوری مردمانی است که کار می‌کنند و اشیایی خلق می‌کنند که پیش از آنها وجود نداشته است. آنان برای حفظ آزادی‌ها می‌جنگند تا بتوانند قدرت آفرینندگی خود را بگسترانند. هر آفریننده‌ای به نوبه‌ی خود می‌داند که زنان به عنوان آفریننده‌ی بچه از جایگاه والایی برخوردارند. در نتیجه در آمریکا که مهد مردمان آفریننده است زنان از اهمیت برخوردارند.

اما آیا چنین گفتمانی در میان ما وجود دارد؟ در کشور ما فروشندگان کالا مهم‌ترین اهمیت را دارند. آیا دیده‌اید که هرگز روی قالی‌ها نام قالیبافان را بنویسند؟ هرگز. برعکس به کرات نام حاج‌آقایی که سفارش قالی داده بافته می‌شود. در ایران ما به عنوان سازنده و تولیدکننده‌ صاحب آثار خود نیستیم. آقایی را می‌شناسم که در ایران کارخانه‌ای را باز کرد و یک‌سال بعد آن را بست. چون مجبور شده بود به حداقل چهل گروه باج بدهد. پس تا روزی که ما میدانی برای افزارمندان و انسان‌های آفریننده باز نکنیم با دموکراسی فاصله‌ی زیادی داریم و این کار به تانی و با زحمت زیاد ممکن می‌شود. در وهله‌ی نخست در گرو حرمت‌گذاری حقیقی به زنان است که آفریننده‌ی انسان هستند.

به دلایل بالا و بسیاری دلایل دیگر در منطقه‌ی ما همیشه پادشاهان حکومت کرده‌اند. در طی هفت هزار سال گذشته که تاریخ تاحدی شناخته شده است ما همیشه با نام پادشاهان روبه‌رو هستیم، اما می‌دانیم که ساختار نظام شاهنشاهی به نظر بخش قابل تاملی از مردم ایران غیر قابل قبول و منفور است. در عوض بخش دیگر جامعه‌ی ما در قبال آخرین پادشاه ایران دچار احساس شرمندگی و خجالت هستند و آرزوی بازگشت خانواده‌ی او را دارند. با این حال می‌دانیم شمار مخالفان آنقدر زیاد است که اگر این سنت به ایران بازگردد همیشه در تشنج و اضطراب دست و پا خواهد زد. اکنون پرسش من این است: آیا ما باید بیاییم و به شکل خام از نظم جمهوری آمریکا که برازنده‌ی همین کشور است استفاده کنیم؟ یا برعکس از نظم کهنه‌ی منطقه‌ی خودمان تعریفی به دست بدهیم که برای همه‌گان قابل پذیرش و دلپذیر باشد؟ به راستی چرا ما باید به نظم هفت هزارساله‌ی خود که حامل ویژگی‌های منطقه‌ی ماست پشت کنیم؟ چرا مفهوم شاه را و این بار به روایت انسان سازنده و افزارمند تعریف نکنیم؟

این تعریف چیست؟ به پندار اینجانب این تعریف «دو واژه» است: «شاهنشاهی گزینشی»، و اگر دل‌تان بخواهد بگوییم «سلطنت انتخابی». ببینیم پادشاهی انتخابی یعنی چه؟ به پندار اینجانب پادشاهی گزینشی یعنی انتخاب و گزینش یک شاه برای یک دوران ویژه. یعنی مثلاً دوازده سال. این شاه یک شاه مشروطه خواهد بود و سلطنت خواهد کرد و اما نه حکومت. کارها را اما نخست‌وزیر و وزیران و نمایندگان و مدیران برگزیده‌ی مردم انجام خواهند داد، اما پرسش این است که این شاه باید حامل کدامین ویژگی‌های شخصیتی باشد؟ عرض من این است که او در هر دوره نماینده‌ی آن بخش از مردم خواهد بود که بناست کاری را به کرده درآورند. به عنوان نمونه می‌توانم پیشنهاد کنم که نخستین پادشاه ایران یک دختر بلوچ شش، هفت‌ساله از فقیرترین طایفه باشد. به نظرتان عحیب می‌آید؟ حتما عجیب است، اما به انتهای برنامه رسیده‌ام و در برنامه‌ی آینده در این زمینه، ریخت‌شناسی قابل پذیرشی ارائه خواهم داد.
لطفا در این گفتمان شرکت کنید و نظر خود را بگویید.

سرگذشت، مسائل و داستان‌های زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسی‌پور ارسال کنید:
shahrnush.parsipur@googlemail.com

 

 

بازگشتِ نجابت اخلاقی به غرب


برگردان: 
ونداد زمانی
 مارک ورنون - عصر روشنگری انقلابی بزرگ درباره‌ی شیوه‌ی تفکر بشر نسبت به اخلاق بود. از آن پس دو الگوی اصلیِ اخلاقی حضور گسترده‌ی خود را بر جای گذاشتند: از یک طرف شاهد سیطره‌ی نگاه اخلاقی بودیم که امانوئل کانت با اصرار بر «تعهد» و وظیفه بنیان گذاشته بود و از سوی دیگر شاهد اخلاقی که سنگ بنای آن بر « لذت جویی» استوار شده بود.

ترکیبِ اخلاق مسئولانه و اخلاق سودجویانه همه‌ی آن چیزی شد که دنیای معاصر از آن به‌عنوان اخلاق «لیبرالیستی» یاد می‌کند؛ لیبرالیسمی که تلاش کرد به این پرسش عمومی که « چه کاری درست است؟» پاسخ دهد. لیبرال نه به این مفهوم اولیه، محدود و واکنشی که مثلاً باید طرفدار «حق سقط جنین» و یا حقوق «همجنس‌‌گرا‌ها» باشیم بلکه در مفهومی بنیادی‌تر که قبل از هر چیز به نقش «فرد» و حق انتخاب فرد توجه می‌ورزد. منظور از «لیبرال» در واقع اخلاق لیبرالی است که به‌گونه‌ای هم‌زمان حقوق فردی و مسئولیت‌های فردی را مشخص می‌کند.

آیا در حال حاضر کسی می‌تواند بگوید که درخواست آزادی بیشتر برای انسان‌ها که لیبرال‌ها بر طبل آن می‌کوبند برای چیست؟ آیا چنین درخواستی و اصرار و تأکید بر آن، جز مصرف بیشتر و جمع‌آوری وسائل بیشتر حاصلی دارد؟ به‌عبارت دیگر گویی با وجود همه‌ی پیشرفت‌ها و دستاوردهای معیشتی همچنان نیاز به پاسخ‌گویی به همان پرسش اولیه که قبل از به دست آوردن آزادی‌های( نسبی) اجتماعی، برای ما مطرح بود، وجود دارد. ما هنوز در پی پاسخگویی به این پرسش هستیم که زندگی خوب و اخلاقی چیست و چگونه باید باشد؟

به نظر می‌رسد عصر روشنگری به دلیل صرف انرژی و نیت اصلی‌اش برای به دست آوردن حقوق اساسی افراد، توانایی دیدن تصویر بزرگتر را ناچار از خود سلب کرد و نتوانست مسیر اخلاقی درازمدتی برای اجتماع بشر تعیین کند. لیبرالیسم و تلاشش برای تثبیتِ « اخلاق درست» از درون تهی شد، چون توجه و تأکیدش بعد از قیام بر علیه خدای قدیمی که حقی برای « فرد» قائل نبود را ادامه نداد و به ناچار در دام خدای برساخته‌ی « فردیت» افتاد؛ خدای تازه‌ای که به ناچار انسان‌ها را از تدارک زندگی اجتماعی و همگانی بهتر بازداشت.

با همه‌ی این تفاصیل با توجه به اینکه در دنیای نسبتاً آزادی زندگی می‌کنیم، بهتر است تا بار دیگر بر طبق نیاز همیشگی بشر از خود بپرسیم : « زندگی چیست و چه هدفی دارد؟» تا پیش از این فکر می‌کردیم با فراهم کردن حقوق اولیه فردی به پاسخی برای این پرسش دست خواهیم یافت. به همین دلیل است که در دنیای کنونی اصرار بر اخلاق لیبرالی آن هم در دنیای آزاد به‌شکل فراگیری مورد بازخواست قرار می‌گیرد و امید به بازگشت « نجابت اخلاقی» [۱] را مد نظر قرار می‌دهد.

نجابت اخلاقی با این سئوال پیش‌فرض به میدان مباحثات تازه وارد شد که: « انسان بودن یعنی چه؟» پرسشی که بر بستر تعریف دقیق‌تری از نجابت ( اصالت‌های شخصیتی، عادت‌ها و توانایی‌های فرد) استوار است. تعریف و تفسیری که به شناسایی نیازها و راهکارهایی اشاره می‌کند که توضیح خواهد داد برای انسان کامل شدن به چه عناصری نیازمندیم.

نجابت اخلاقی بیشتر از هرچیزی به مبانی فلسفی دیدگاه‌های فیلسوف یونانی ارسطو مربوط می‌شود، به‌ویژه سمت و سوی نظراتی که او امید دارد در تعریف « دوستی» ‌به‌عنوان نشانه‌ی برای دست‌یابی به رفتار اخلاقی بدان دست یابد. از دید ارسطو شواهد منطقی حاکی از آن است که بشر موجودی اجتماعی است و به همین دلیل، برای دستیابی به یک زندگی کامل، بهتر است در پی تکوینِ منشِ فراگیری برای جامعه‌‌ی انسانی باشیم.

چشم‌انداز ایده‌الی که ارسطو ارائه می‌دهد در تعریفی می‌گنجد که او از کلمه‌ی « دوستی» دارد. از دید ارسطو دوست کسی است که مقدم بر همه خود را می‌شناسد و فردی است که صادق و شجاع است. کسی که برای دیگران وقت و انرزی می‌گذارد و هم‌زمان به منافع شخصی دیگران هم اهمیت می‌دهد.

بازگشت به نجابت اخلاقی و آیین و اصولِ « دوستی» برآمده از آن، به نوعی در تضاد با موقعیت آزاد بشر معاصر قرار می‌گیرد، چون نتیجه‌ی تلاش‌های چند صد ساله گذشته‌ی عصر روشنگری و دستاوردهای لیبرالیسم به امکان باشکوه و خجسته « فردیت» میدان زیادی داده است. دستاوردهای« فردگرایانه»‌ی مفیدی که با راه‌های ارائه شده توسط « نجابت اخلاقی» برای دستیابی به زندگی اجتماعی بهتر همسویی ندارد و آن را بر نمی‌تابد. شیوه‌ و منش رفتاری تعیین‌شده در نجابت اخلاقی بر این اصل استوار است که سلامت اجتماع بیش از هرچیز به کمک و همراهی « دیگران» نیازمند است.

بر مبنای این اندیشه و با تکیه بر نظریه‌های ارسطو درباره‌ی دوستی، انسان به‌عنوان حیوان اجتماعی وقتی به آرامش و تعالی انسانی دست خواهد یافت که بتواند با دیگران رابطه‌ی سالم و ماندگاری داشته باشد. ما موقعی به کشف خودمان می‌رسیم که به شناخت دیگران نائل گردیم، دیگرانی که برای‌شان احساس نگرانی و مسئولیت می‌کنیم. زندگی در جامعه‌ی تو‌سری‌خورده و پر از ناهنجاری‌ها که محور آن نفع فردی و سودجویی است، حتی اگر در آن جامعه آزادی‌های فردی تحقق یافته باشد، در نهایت از توانایی های بشر با وجود داشتن امکانات و توانایی‌های فردی‌اش خواهد کاست.

نیاز به ارتباط و مبادله، دلیل حیاتی دیگری است که ما را نیازمند و وابسته به موقعیت دیگران می‌نماید. فیلسوف معاصر «السدر مکینتایر» به خوبی در کتاب تازه‌اش با عنوان « بعد از نجابت» [۲] به این نیاز در چارچوب زندگی روزمره‌ی امروزی اشاره‌می‌کند. مکنتایر اعتقاد دارد که شخصیت انسان در متن زندگی اجتماعی و در شبکه‌های ارتباطی با دیگران شکل می‌گیرد و شکوفا می‌شود و فقط در تعامل با دیگران است که رفتار و منش فرد قوام می‌یابد؛، منش و رفتاری که به سهم خود زمینه‌ساز اجتماعی سالم‌تر است. از دید او بشر فقط از طریق تجربه‌های ناشی از روابط اجتماعی که با دیگران ایجاد می کند می‌تواند به تدارک نجابت لازم برای زندگی بهتر اجتماعی دست یابد. به نظر می‌رسد موج تازه‌ای از همیاری و همکاری مبتنی بر نجابت اخلاقی جای خود را با متانت و ضرورت در عرصه‌ی پاسخگویی به بحران بشر معاصر باز می‌کند.

منبع:
Mark Vernon, The Return of Virtue Ethics

پانوشت‎ها:
1- virtue ethics

2- Alasdair MacIntyre After Virtue

 

 

 

 

دخالت‌های بشردوستانه


بهنام دارایی‌زاده
اشاره: بحران کنونی در لیبی، تنها بحران سیاسی نیست. به گمان من، رویدادهای فعلی در لیبی پیش از آن‌که صبغه‌ای سیاسی داشته باشند، حکایت از وقوع فاجعه‌ای انسانی می‌کنند.

روز دوشنبه، هفتم مارس، یکی از مقامات سازمان ملل اعلام کرد که تنها جان یک میلیون غیر نظامی که در میان درگیری‌ها گرفتار آمده‌اند در معرض خطر است؛ غیر نظامیان و آوارگانی که بخشی از آن‌ها در جریان درگیری‌ها زخمی‌ شده‌اند و در صورت نرسیدن کمک‌های فوری بشردوستانه، به حتم جان خود را از دست خواهند داد.

یکم) دامنهٔ خشونت‌ها و توحش رژیم قذافی در برخورد با مخالفین، تا اندازه‌ای وحشت‌آور است که برای بار دیگر، مسئلهٔ حقوقی «دخالت‌های بشردوستانه» در کانون توجه‌ کار‌شناسان مسائل حقوق بین‌الملل قرار گرفته است. صورت مسئله روشن است: آیا نقض فاحش، مستمر و گسترده‏ی حقوق بشر که در طی روزهای اخیر در قالب شکنجه، کشتار و حتی بمباران هوایی مخالفین در لیبی صورت می‌گیرد، نباید موجب «دخالت‌ نظامی» جامعهٔ جهانی شود؟ واقعیت این است: آن چیزی که امروز در لیبی در برابر چشم جامعهٔ جهانی در حال وقوع است، با هر نگرش که قائل به آن باشیم، بی‌تردید «جنایت علیه بشریت» و «جنایت جنگی» است.

دوم) آشکار است که ساختار حقوقی- سیاسی حاکم بر روابط بین‌الملل، کماکان ساختاری دولت‌محور است. «دولت‌- ملت‌‌ها» هنوز اصلیترین واحد‌های عرصهٔ بین‌المللی محسوب می‌شوند. دولت‌ها انحصار قدرت نظامی را در اختیار دارند و سازمان‌های بین‌المللی قدرتمند، عمدتاً سازمان‌های بین دولتی هستند. «مرز‌ها» مقدسند و در شرایط بحران، این پاسپورت‌ها و برگه‌های عبور هستند که می‌توانند تضمین‌کنندهٔ واقعی سلامت و جان افراد باشند.

هرچند خاستگاه عینی و نظری نظام حقوقی- سیاسی موجود، به نیمه‌های قرن هفدهم و معاهدهٔ صلح «وستفالی» در سال ۱۶۴۸ میلادی و اندیشهٔ نظام دولت- ملت بازمی‌گردد، اما به‌طور مشخص، پس از پایان جنگ دوم جهانی و تدوین منشور سازمان ملل است که اصولی نظیر «احترام به حاکمیت ملی» یا «عدم مداخله‌ در امور داخلی کشور‌ها» (به‌ویژه در دههٔ ۶۰ میلادی و در دورهٔ استقلال) به مثابه‌ اصول بنیادین و محوری در چهارچوب حقوق بین‌الملل معرفی می‌شود.

برابر موازین مندرج در منشور ملل متحد (به ویژه بند هفتم از مادهٔ دوم منشور)، دولت‏‌ها به هیچ‌وجه نمی‌‏توانند در اموری که به طور ذاتی در صلاحیت داخلی سایر کشور‌ها قرار می‌گیرد دخالت داشته باشند. پنهان نمی‌توان کرد که مطابق موازین کلاسیک حقوق بین‌الملل کنونی، چگونگی رفتار دولت‌ها با شهروندان خود یا چیستی نظام حقوقی- سیاسی حاکم، در زمرهٔ «امور داخلی کشور‌ها» محسوب می‌شود؛ اموری که دخالت سایر دولت‌ها در آن پذیرفتنی نیست و نوعی رفتار غیر دیپلماتیک محسوب می‌شود.

سوم) با پایان گرفتن جنگ سرد، اندیشه‌ی نئولیبرال در حوزهٔ مسائل حقوق بین‌الملل نیز بازتاب خاص خود را یافت. پنهان نمی‌توان کرد که تئوری موسوم به «دخالت‌های بشردوستانه» درحیطهٔ تفکر لیبرال شکل گرفته است. بر پایهٔ این نظریه، در صورت نقض فاحش حقوق بشر (یا به بهانهٔ نقض فاحش حقوق بشر!) دولت‌های مسئول و قدرتمند، می‌توانند و باید که دخالت نظامی داشته باشند. این یک تکلیف اخلاقی نهاد‌ها و دولت‌های قدرتمند به حساب می‌آید که در برابر تضییع وحشیانه و مستمر حقوق انسانی سکوت نکنند.

در بهار سال ۱۹۹۱ «خاویر پرز دکوئیار»، دبیر کل پیشین سازمان ملل، در یک سخنرانی تلاش کرد تا در جایگاه بلند‌پایه‌‌ترین مقام اجرایی سازمان ملل، تئوری «دخالت‏های بشردوستانه‌» را به نوعی تشریح کند. در بخشی از این سخنرانی دکوئیار گفت: «اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت‌ها، نمی‌‏تواند مانعی باشد که در پشت آن، حکومت‌ها اقدام به نقض گسترده و نظاممند حقوق بشر کنند.»

در‌‌ همان بهار سال ۱۹۹۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامه‏ی شمارهٔ ۶۸۸ به «نیروهای ائتلاف» اجازه داد تا به منظور فراهم‏سازی امکان فعالیت سازمان‏های بشردوستانه، در داخل خاک عراق «حضور نظامی» داشته باشند. قطعنانهٔ ۶۸۸ شورای امنیت، در عمل موجب شد تا بخش قابل توجهی از خاک عراق با هدف «کمک‏های بشردوستانه» و «ایجاد مناطقی امن برای عموم مردم» از سیطرهٔ حاکمیت رژیم صدام خارج شود.

به باور بسیاری از کار‌شناسان، قطعنامه‏ی ۶۸۸ شورای امنیت، نخستین اقدام جدی سازمان ملل در راستای به رسمیت شناختن تئوری «دخالت‏های بشردوستانه» (در قالب حضور نظامی سایر کشور‌ها) بود. پیش از این، سازمان ملل در چهارچوب طرح «دخالت‌های بشردوستانه» تنها اقداماتی انجام داده بود که بیشتر ماهیتی سیاسی- اداری داشتند. [۱]

چهارم) روشن است که تئوری «دخالت‌های بشردوستانه» به‌طور توامان واجد سویه‌های سیاسی-اخلاقی است. از یک سوی در وضعیت عینی، دشوار بتوان حتی یک مورد را به عنوان نمونه آورد که انگیزهٔ دخالت‌های نظامی قدرت‌های بزرگ، صرفاً مسائل انسان‌دوستانه و حقوق بشری بوده باشد. و از سویی دیگر در وجه اخلاقی قضیه، نمی‌توان سکوت و بی‌عملی جامعه جهانی را در قبال فجایع حقوق بشری‌ به بهانهٔ برخی از اصول ارتجاعی و ناکارآمد حقوق بین‌الملل توجیه کرد.

به نظر می‌آید که هرچند نمی‌توان پیامدهای عینی یک نظریه را از خود نظریه جدا کرد، اما چاره‌ای هم نداریم که اساس نظریه‌ی‌ «دخالت‌های بشردوستانه» را به رغم تمامی برخوردهای گزینشی صورت گرفته - که در پاره‌ای از مواقع خود اسباب فاجعه‌ای دیگر بوده- به رسمیت بشناسیم. به باور من اینکه قدرت‌های بزرگ با هدف و انگیزهٔ تقویت هژمونی غالب، چه اقدامی می‌کنند، نبایستی موجب تقویت و یا توسل موازین پوسیده و ارتجاعی حقوق بین‌الملل کنونی شود.

پی‌نوشت‌ها:

۱. نظیر ماموریت بازرسان ملل متحد در آنگولا (۱۹۸۸)، برگزاری انتخابات در نامیبیا (۱۹۸۹) و یا تلاش برای استقرار حکومتی قانونی و مشروع در جریان رویدادهای کامبوج.

 

 

صدمین سالروز هشت مارس و ادامه تحمیل خشونت بر زنان


فروغ. ن. تمیمی
فروغ. ن. تمیمی- نگاهی مصمم دارد، دستش را هم بالا برده و رو به دوربین گرفته، کف دستش نوشته: «من حق یک زندگی عاری از خشونت را دارم». زن توی کارت پستال را می‌گویم. کارت پستال تبریک سایت مدرسه فمینیستی، مدرسه دیجیتالی زنان ایرانی برای صدمین سالروز جشن هشت مارس. کارتی که دیروز هزاران بار در فیس بوک پخش شد، با ایمیل پست شد و حداقل هزاران زن ایرانی آن را دریافت کردند.

این کارت و شعار آن مرابه یاد «عایشه»، دختر نوجوان افغانی می‌اندازد که تصویر او چندی پیش روی جلد مجله تایم را پوشانده بود. عکسی تکان‌دهنده از چهره مثله شده «عایشه» با بینی بریده‌اش! او یکی از هزاران زن قربانی خشونت خانگی در افغانستان است.

اما آیا واقعا دردناک نیست که پس از صد سال مبارزه برای رفع خشونت و تبعیض از زنان در ایران، آن‌ها هنوز در معرض انواع خشونت‌های فیزیکی، روانی و نهادینه شده در فرهنگ و قوانین مدنی قرار دارند، تا ما زنان باز ناگزیر شویم که حتی درجشن روز زن هم کارت پستالی با مضمون مبارزه علیه «خشونت» طراحی و پست کنیم؟

شاید بگویید که این پرسش من، حداقل در شرایط فعلی سئوال بی‌جایی است، در شرایطی که زنان ما حتی قبل از به دنیا آمدن در معرض تبعیض و خشونت مشروعیت یافته در قانون قرار دارند. می‌گویید چگونه؟ تنها کافی است نگاهی به بند شش ماده ۴۸۷ قانون مجازات اسلامی بیاندازید. آنجا که در مورد «دیه» سقط جنین یک مادر می‌نویسد: اگر جنین سقط شده او «پسر» باشد دیه‌ای که به این «جنین» تعلق می‌گیرد دوبرابر دیه‌ای است که به «جنین دختر» تعلق می‌گیرد!

زنان ایرانی امسال در صدمین سالروز هشت مارس باز هم از طرف دولت‌مردان قرار گرفتند، تا از حضور علنی و فعال‌شان در مکان‌های عمومی و خیابان‌ها ممانعت شود. تا آن‌ها باز هم نتوانند در آزادی و آرامش روز خود را جشن بگیرند، یا در اعتراض به زندانی بودن رهبران جنبش سبز، ده‌ها فعال حقوق بشر و کنشگران زندانی زن، تظاهرات کنند. اگر چه حضور فعال گروه‌هایی از مردم در خیابان‌های تهران بیش از روزهای پیش چشمگیر بود و به در گیری‌های نیروی انتظامی با آن‌ها در بعضی از خیابان‌ها هم منجر شد.

برخلاف ایران، صدمین سالروز هشت مارس در بسیاری از کشورهای جهان با جشن و پایکوبی بیشتری برگزار شد. در بیست و شش کشور جهان دو روز هفتم و هشتم مارس تعطیل رسمی اعلام شد و در ایالات متحده باراک اوباما ماه مارچ را «ماه تاریخ زنان» خواند.

زنان ایرانی جشن هشت مارس امسال را با شور و شوق همیشگی در محافل دوستانه، در رسانه‌های آزاد، در گردهمایی‌های ایرانیان ساکن کشورهای دیگر، و با بزرگداشت فمینیست‌های زندانی در ایران برگزار کردند. برای مثال دیروز ده‌ها مصاحبه با فعالان زنان ایرانی در رسانه‌های آزاد برگزارشد، فیلم تظاهرات بزرگ زنان ایرانی علیه حجاب در هشت مارس ۱۳۵۷، یعنی تنها سه هفته پس از انقلاب، بار‌ها و بار‌ها بر روی شبکه فیس بوک دست به دست شد. و  صد‌ها ترانه و قطعه موسیقی در ستایش از مبارزات زنان پخش شد.

خلاصه یک جشن دیچیتالی پرشور و با شکوه در صد سالگی هشت مارس برگزار شد.

راهپیمایی مشترک چند هزار زن ایرانی و عرب در پاریس و تجمع آن‌ها در برابر سفارتخانه‌های ایران، مصر و تونس هم نویدی از تجدید حیات مبارزات زنان در کشورهای عربی و هم نمادی از تلاش برای تشکیل یک جبهه واحد فمینیستی در خاورمیانه است. جنبش‌های دموکراتیک فعلی در این منطقه با شرکت زنان و حمایت آن‌ها پا گرفته و تحقق آزادی و دموکراسی واقعی در خاورمیانه در گرو تصویب قوانین برابر و رفع تبعیض و خشونت جنسیتی علیه زنان است.

برای زنان مصرِی، تونسی و دیگر کشورهای عربی جشن هشت مارس امسال جشنی استثنایی بود. در دو ماه گذشته زنان تونس، مصر، لیبی و سایر کشورهای عربی، پا به پای مردان در مبارزات مردم برای برای برچپدن بساط دیکتاتور‌ها و برقراری دموکراسی به خیابان آمدند و این مبارزات همچنان ادامه دارند.

به گفته «نوال السعداوی»، فمینیست هشتاد ساله و مبارز دهه‌های پیشین که در تظاهرات قاهره حضور داشت: «در روزهای قیام علیه حسنی مبارک، خط و مرزهای جنسیتی در میدان تحریر یکشبه فراموش شد، و زنان و مردان مصری برای سرنگونی دیکتاتور در کنار هم قرارگرفتند.»

جشن روز زن در مصر همیشه در دوازدهم مارس برگزار می‌شود. روزی که زنان این کشور در ۱۹۱۹ علیه استعمار بریتانیا و هم برای رفع تبعیض از زنان به خیابان آمدند و خواهان «حق رای» شدند. «هدا شعراوی» (۱۸۷۹-۱۹۴۷) یکی از فمینیست‌های مشهور از رهبران جنبش حق رای برای زنان در مصر بود. او پس از بازگشت از کنفرانسی در ایتالیا در ۱۹۲۳ در ایستگاه قطار قاره کشف حجاب کرد و به همین خاطر به شدت مورد توجه قرار گرفت.

شایع بود که دیروز درجشن هشت مارس ۲۰۱۱، هزاران زن مصری و شاید حتی یک میلیون نفربرای مطالبات برابری خواهانه به خیابان خواهند آمد. اما در عمل یک گردهمایی چند صد نفره از زنان و مردان حامی آن‌ها در قاهره برگزار شد.

فمینیست مصری «نحلا عبدو»، می‌نویسد «زنان مصر بار دیگر برای رفع تبعیض بپا خواسته‌اند. حالا غربی‌ها باید در دیدگاه‌های سنتی خود نسبت به فرودستی و خاموشی زن عرب تجدید نظر کنند.»

دیروز ۶۳ سازمان و شبکه زنان مصری خواهان شرکت در بازنویسی قانون اساسی این کشور شدند. آن‌ها می‌گویند گروهی از زنان حقوقدان و در بد‌ترین شرایط حداقل یک نفر از زنان متخصص باید در نوشتن قانون اساسی جدید سهیم باشد.

زن جوانی دیروز در میدان تحریر، به ژورنالیستی از روزنامه لس آنجلس تایمز می‌گوید: «این انقلاب برای دموکراسی و علیه پدرسالاری در تمام اشکال آن است. زن دیگری می‌گوید: «حس زیبایی است که ما با مردان پا به پای هم و برای دفاع از حقوق زنان به میدان تحریر آمده‌ایم.»

گردهمایی زنان مصری اما با مخالفت گروهی از مردان هم مواجه شد که با آن‌ها درگیر شده و خواهان بازگشت «برابری خواهان» به خانه‌هایشان شدند!

 

 

 

جنبش آزادیخواهی و عبور از ترس


پانته‌آ بهرامی
جنبش آزادیخواهی مردم ایران از ۲۵ بهمن‌ماه وارد مرحله‌ی نوینی شده است. انگیزه‌ی نخست گردهمایی‌های اعتراضی سال ۸۸، تقلب انتخاباتی بود، ولی رفته رفته سطح مطالبات تغییر یافته و مطالبات پایه‌ای‌تر شده است.
 
شعارهای ماه‌های نخست مثل «رأی من کو؟»، بیانگر نوعی درخواست از حاکمیت بود؛ در حالی که شعارهای دوره‌های اخیر که بر نفی اصل ولایت فقیه و دیکتاتوری دلالت می‌کند، خصلت درخواستی از حاکمیت ندارد و خواهان تحول است.

دکتر کورش عرفانی، جامعه‌شناس معتقد است که این جنبش در عین اینکه خصلت مسالمت‌آمیز خود را حفظ کرده اما دچار تغییر و تحول درونی نیز شده است: «سال گذشته بسیاری از تظاهرکنندگان و معترضین این توهم را داشتند که با مبارزهای که از آن به عنوان مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز نام می‌بردند، و صدالبته با تعریف افراطی آن، می‌توانند به خواسته‌هایشان دست پیدا کنند. در حالی که در سال ۸۹ مبارزه همچنان خصلت مسالمت‌آمیز خود را حفظ کرده، اما جنبه‌ی افراطی آن برطرف شده است. در شرایط کنونی مسئله‌ی دفاع از خود به عنوان یک امر بدیهی نه تنها پذیرفته شده، بلکه برای تبلیغ و اینسو و آنسو پیرامون آن آموزش داده می‌شود. این نشاندهنده‌ی توهم‌زادیی است که در این عرصه‌ی مشخص درباره‌ی نوع برخورد حاکمیت با معترضین در جمعیت و مردم حاصل شده و دارد خودش را نشان می‌دهد.

بنابراین در حالی که سال گذشته خشونت رایگان و بدون هزینه از طرف دولت اعمال می‌شد، امسال این خشونت هزینه‌ی بالایی دارد؛ چون مردم از خودشان دفاع می‌کنند و این کاملاً مشخص است که دفاع از خود روش مناسبی برای پایان بخشیدن به خشونت دولتی است.

نکته‌ی چهارم این که بسیاری از مردم سال گذشته برای نخستین‌بار بود که وارد عرصه‌ای به اسم اعتراضگری اجتماعی و شهری می‌شدند و بنابراین عنصر مشخصه‌ی آنها به‌خصوص در نسل جوان بی‌اطلاعی از طریق و روش‌های مبارزه‌ی نافرمانی مدنی، مبارزه‌ی شهری و مبارزه‌ی اعتراضی در خیابان‌ها بود. در حالی که می‌بینیم امسال کسانی که در این اعتراض‌ها شرکت می‌کنند از خطرات و روشها آگاه هستند.

به‌طور نمونه سال گذشته فیلم‌های بسیاری گرفته می‌شد از تظاهرکنندگان که چهره‌ی آنها را نمایان می‌ساخت، در حالی که امسال خیلی با دقت و حساب شده دوربین‌ها از پشت سر فیلم می‌گیرند که چهره‌ی معترضین مشخص نشود. همین‌طور خود معترضین و تظاهرکنندگان هم در خیابان‌ها حواسشان هست که جلوی هر دوربینی نروند و نسبت به کسانی که عکس و فیلم می‌گیرند بسیار دقیقتر هستند.
سال گذشته حساسیتی در این زمینه وجود نداشت.

سال گذشته حرکت نوعی حرکت تجربی محسوب می شد، در حالی که حرکت ۸۹ حرکت تجربه شده است. حرکت سال ۸۸ برای به دست آوردن تجربه بود، ولی حرکت سال ۸۹ در حال به کار بستن این تجربه‌ها بود. یکی از دلایل کلافگی نیروهای سرکوبگر هم این است که این بار با یک جمع معترضین با تجربه روبه‌رو هستند.»

حداقل‌های سازماندهی


تجربه‌ی بعدی در حیطه‌ی سازماندهی جنبش است. جنبش اعتراضی مردم ایران امسال برخلاف سال گذشته به حداقلی از سازماندهی رسیده است.


کورش عرفانی، در این زمینه می‌گوید: «کسانی که نسبت به جنبش‌ها و اعتراض‌های شهری- خیابانی دید و شناخت دارند، می‌توانند حداقل سازماندهی را در این حرکت ببینند. همچنین در گفتمان و فعالیت‌هایی که در دنیای مجازی صورت می‌گیرد، ما به تدریج شاهد بروز حداقل عنصر سازماندهی در جنبش هستیم.


نکته‌ی بعدی جغرافیای جنبش است. جغرافیای اعتراضی جنبش ۸۸ بسیار محدود بود و خودش را در نوعی می‌توانیم بگوییم فضای شمال شهر تهران محصور کرده بود و حداکثر در برخی موارد به مرکز کشیده می‌شد. امسال اما شاهد هستیم که هرچند هنوز در آن مناطق اعتراض‌هایی وجود دارد، ولی یک جبهه‌ی جغرافیایی جدید هم باز شده و آن مناطق به معنی خاص کلمه مرکزی تهران هست که در فاصله‌ی خیابان انقلاب و آزادی قرار می‌گیرد.


به‌طور مثال می‌توانیم به خبرهای فراوانی که در اعتراض‌های ۲۵ بهمن، یک اسفند و ۱۰ اسفند در مناطقی مثل رودکی، اسکندری و نواب داشتیم اشاره کنیم. در ۱۰ اسفند حتی خبرها و گزارش‌هایی بود مبنی بر اینکه اعتراض‌هایی در اسلامشهر صورت گرفته که یک منطقه‌ی محروم و جنوبی تهران محسوب می‌شود. این نشاندهنده‌ی این است که جنبش در حال خروج از فضای محصور جغرافیایی خودش است و جغرافیای اعتراض در حال گسترش و انبساط است.

اسلامشهر درواقع یک منطقه‌ی کارگری هم هست. می‌توانیم بگوییم منطقه‌ی محروم‌نشین تهران است که سابقه‌ی چند اعتراض اجتماعی را در اوایل دهه‌ی ۷۰ خورشیدی هم داشته است.»

همبستگی مردم خاورمیانه


دکتر کورش عرفانی معتقد است که سال گذشته چهره‌هایی در تظاهرات‌ها بودند که نقشی بسیار شاخص داشتند. امسال از این نقش کاسته شده است. جنبش سال ۸۸ به دنبال رهبر بود، ولی امسال حتی در پی دستگیری دو تن از چهرههای شاخص جنبش، خللی در حرکت مردم ایجاد نشده است.

این کارشناس درباره‌ی جایگاه جنبش در سطح بین‌المللی، می‌افزاید: «سال گذشته زمانی که مردم روز ۲۳ خرداد شروع به اعتراض کردند، یک حالت تنهایی داشتند. احساس تنهایی می‌کردند. چون جای خبررسانی نبود. بنابراین اگر رسانه‌ها به هر دلیلی به آن نمی‌پرداختند، نوعی احساس مظلومیت و بی‌توجهی در آنها ته‌نشبن می‌شد. امسال اما جنبش جدید دارد در یک بستر منطقه‌ای انجام می‌شود. یعنی این کل خاورمیانه است که در غلیان و جوشش است. شمال آفریقا شاهد حرکتهای بزرگ است. بنابراین یک نوع احساس همبستگی منطقه‌ای بین کسانی که از ۲۵ بهمن بدینسو به خیابان‌ها آمده‌اند، با سایر ملت‌های منطقه احساس می‌شود.

سال گذشته حرکت‌هایی که مجموعه‌ی جنبش ۸۸ را تشکیل داد، از حیث زمانی بسیار پراکنده بودند. شاهد بودیم که در مواردی مثلاً فاصله‌های یکماه و نیمه می‌افتاد برای این که دو تجمع اعتراضی برگزار شود. امسال شاهد هستیم که از ۲۵ بهمن تا ۱۰ اسفند، یعنی در طول ۱۵، ۱۶ روز، سه فراخوان و سه تجمع اعتراضی انجام می‌گیرد. جالب این است که در هر سه آن جمعیت جواب می‌دهد و این گونه نیست که مثلاً یکی از آن سه خیلی تفاوت کمی با دیگری داشته باشد. این نشاندهنده‌ی پویایی و دینامیسمی است که بر حرکت ۸۹ از ۲۵ بهمن کلید خورده است. این حرکت نسبت به سال گذشته، بسیار قویتر است؛ به طوری که توانسته است در شرایط کنونی تداوم و استمرار آن را تأمین کند.

... و اما نکته‌ی اساسی دیگر: سال گذشته زمانی که در خرداد ۸۸ جنبش اعتراضی آغاز شد، ما شاهد بودیم که بستر اجتماعی و اقتصادی و کشش برای رفتن به سمت موضوع‌های دیگری جز موضوع تقلب در انتخابات بسیار کم و ضعیف بود. به تدریج با وخامت اوضاع اقتصادی بود که در درون جنبش و بین فعالان و نظریه‌پردازان این موضوع مطرح شد که باید خواسته‌های اجتماعی- اقتصادی هم کمکم مطرح شود.

واقعیت این است که بعد از گذشت یکسال و نیم و انحطاط ساختارهای اقتصادی ایران در طول این مدت و وخامت اوضاع اجتماعی- اقتصادی، باید بگوییم که حرکت سال ۸۹ بستر اقتصادی- اجتماعی مناسب‌تری برای اعتراض و پیوند خوردن با مطالبات سیاسی و فرهنگی دارد. این بستر اجتماعی- اقتصادی مناسب سبب می‌شود که جنبش بتواند برخلاف سال گذشته، که در طول نزدیک به هشت ماه نتوانست نیروهای اجتماعی لازم را بسیج کند این بار تبدیل به یک جنبش فراگیر شود. این بار در صورتی که حرکت ۸۹ بتواند خودش را در روزهای آینده ادامه دهد، یعنی ۱۷ اسفند و بعد ۲۵ اسفند، چهارشنبه‌سوری و ... این احتمال که بستر اجتماعی- اقتصادی مناسب جامعه برای اعتراض بتواند تبدیل به آن ابزار لازم برای گسترش وجه اجتماعی جنبش شود و بالاخره تبدیل یک جنبش سیاسی، یک جنبش اجتماعی و طبقاتی شود، کاملاً وجود دارد. این یکی از نقطه امتیازهایی است که در مورد این جنبش می‌توانیم ببینیم.»

با توجه به هزینه‌های سنگینی که مردم باید در ازای این اعتراض‌های اجتماعی- سیاسی بپردازند، فکر نمی‌کنید خطر ایزوله شدن و در نتیجه انزوای این حرکت وجود دارد؟


احتمال این انزوا در سال گذشته خیلی بیشتر بود و حقیقتاً هم عمل کرد. یعنی فراموش نکنیم زمانی که جمهوری اسلامی تصمیم گرفت ماجرای کهریزک را برنامه‌ریزی و بعد به صورت یک برنامه‌ریزی حساب شده آن را علنی کند تا جنایت‌های صورت گرفته در داخل آن افشا شود و همه ببینند، بدانند و بترسند و بنابراین موفق به ایجاد یک شوک روانی شدید شود، هزینه‌اش برای نظام تقریباً هیچ بود. چون به محاکمه کشیدن چند پاسبان و مأموران نیروی انتظامی چیزی نیست که برای جمهوری اسلامی اهمیت داشته باشد.
بنابراین اتفاقی که سال گذشته افتاد، همین است که شما می‌گویید. یعنی این‌ها موفق شدند با میزان بالایی از خشونت معترضین را منزوی کنند و از بدنه‌ی اصلی اجتماعی جدا کنند.

حال نکته‌ای که سبب شده است این قدر آشفتگی و تشویش و نگرانی در سران حاکمیت بعد از آغاز حرکت ۲۵ بهمن به وجود بیاد و کار را به آنجایی رسانده که عضو قوه‌ی مقننه‌ی جامعه، یعنی نمایندگان مجلس، در صحن مجلس مشت هوا می‌کنند و شعار می‌دهند که این افراد را باید اعدام کنید، یک علت خیلی ساده دارد. سال گذشته وقتی جنبش به راه افتاد، جمهوری اسلامی تمام امید خودش را روی این قرار داد که با سرکوب بتواند از این خطر جان سالم به در ببرد.


سئوالی که الان برای سران نظام مطرح می‌شود این‌هاست: سرکوب را که به بدترین و خشن‌ترین شکل آن اعمال و با هر هشت ساعت یک اعدام، وحشت را بر جامعه حاکم کردیم؛ پس چه جوری است که از ۲۵بهمن علیرغم تمام اینها معترضین به خیابانها برگشته‌اند؟ این بار چه جوابی باید به آنها بدهیم؟ نظام جمهوری اسلامی فقط و فقط یک راه را از همان ابتدا برای مقابله با جنبش انتخاب کرد: سرکوب. این حکومت راه دومی را پیش‌بینی نکرده است که بگوید اگر این نشد، به آن پناه ببریم.

به همین دلیل است که به نظر من الان برای معترضین اجتماعی هم این امر کاملاً مسجل شده است که اگر بتوانند از پس دستگاه سرکوب هم برآیند، هیچ چیزی نمیتواند مانع‌شان شود برای این که بتوانند کلیت این نظام را ساقط کنند. به همین دلیل هم هست که از لحاظ کمی جنبش محدود است، اما از لحاظ کیفی بسیار اعتلا پیدا کرده است. افرادی که به خیابان می‌آیند، واقعاً با آگاهی از خطر می‌آیند، با پذیرش خطر می‌آیند. این دلاوری‌ای که به خرج می‌دهند، از سر آگاهی است و نه از سر احساسات مانند سال گذشته.

جنبش ۸۹ به صورت واقعاً بهینه از تمام تجربه‌های سال ۸۸ که تجربه‌ی بسیار گران‌بهایی بود و به قیمت جان بسیاری تمام شد، به قیمت از بین رفتن جسم و روحیه بسیاری تمام شد، دارد استفاده می‌کند. بدیهی است با توجه به این که عنصر کلیدی بقای جمهوری اسلامی در ترس بوده، جنبش ۸۹ در حال عبور از مانع ترس است و به همین دلیل می‌تواند برخلاف حرکت ۸۸ تبدیل به یک جنبش سرنوشت‌ساز شود.

 

 

 

گفت وگوی شهروند با عطا هودشتیان/ علی شریفیان

بخش اوّل
این گفت وگو در روزهای اول ماه فوریه انجام شده است. زمانی که مردم تونس توانستند با خیزش پیروزمندانه خود به دیکتاتوری زین العابدین بن علی بعد از بیست و دو سال پایان دهند. مردم مصر در خیزشی کم سابقه میدان «تحریر» قاهره را در تلاش شبانه روزی خود برای به زیر کشیدن رژیم خودکامه و فاسد حسنی مبارک، به مرکز جهان تبدیل کرده بودند. جنبشی که دست کم به هدف نخستین خود که پایین کشیدن مبارک از قدرت بود، دست یافت. همزمان با این تحولات تاریخ ساز، اعتراضات مردمی در دیگر کشورهای منطقه هم در ابعادی چشم گیر آغاز شده است. این توفان سهمگین و قدرتمند، خیزش های عدالت خواهی مردمی به الجزایر، یمن، اردن و حتی به کشورهایی که مردم به درجاتی و در مقایسه با کشورهای فقیر نگاهداشته شده حداقل با مشکلات اقتصادی دست به گریبان نیستند، هم رسیده است. اکنون اعتراضات مردمی در عربستان سعودی، بحرین و کویت هم خبرساز شده اند.
دکتر عطا هودشتیان
خوب که بنگریم، می توان و باید گفت مردم ایران آغازگر این خیزش های مردمی بوده اند. جنبش سبز مردم ایران بیش از بیست ماه پیش آغاز شد. مبارزات مردم ایران برای رهایی از استبداد و حکومت تمامیت خواه مذهبی، هنوز به هدف های خود نرسیده، اما رستاخیز 25 بهمن مردم ایران نشان داد، در نهایت به پیروزی خواهد رسید.  در گفت و گو با دکتر هودشتیان، تلاش کرده ایم با بررسی جنبش های پیروزمندانه مردم تونس و مصر به تحلیل مقایسه ای بین این جنبش ها و جنبش سبز بپردازیم.
عطا هودشتیان فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس و دارای درجه دکتری در رشته علوم سیاسی است. حوزه های اصلی و تخصصی وی جهانی شدن، مسائل بین المللی، مدرنیته و مسئله غرب و شرق است. وی از اوایل دهه نود میلادی تاکنون مشغول تدریس و پژوهش در دانشگاه های فرانسه و کشورهای مختلف بوده است. از وی مطالب گوناگونی درباره مدرنیته و جهانی شدن به زبان های فارسی فرانسه و انگلیسی به چاپ رسیده است. هم اینک وی پژوهشگر دانشگاه پاریس و مدیر مدرسه عالی مدیریت بین المللی کانادا در مونترال است. کتاب «مدرنيته ، جهانی شدن و ايران» به فارسی و «مدرنیته بدون غرب» به زبان فرانسه از آثاری است که تا کنون از دکتر هودشتیان منتشر شده است. ترجمه فارسی کتاب دوم او اکنون دارد آماده چاپ می شود. از این پژوهشگر تا کنون ده ها مقاله تحلیلی درباره مسائل ایران و بویژه جنبش سبز در رسانه ها منتشر شده است. او همچنین تاکنون سخنرانی ها و گفت وگوهای متعددی در همین زمینه داشته است. (1)

در پی چه تحولاتی ما شاهد چنین جنبش هایی در آغاز دهه دوم هزاره سوم هستیم؟ جنبش هایی که همزمان در تونس، مصر، یمن، اردن، الجزایر، کویت، بحرین و سوریه، در شمال آفریقا و در خاورمیانه به شکلی کم نظیر به رخدادهای تاریخ سازی تبدیل شده اند و می رود که آغازگر تحولات تازه ای در این منطقه جهان شود. این جنبش ها و تحولات همزمان را چگونه می بینید و به لحاظ جامعه شناسی سیاسی چگونه می توان  آنها را تشریح کرد و توضیح داد؟
ـ پاسخی یکدست به پرسش پیرامون همزمانی جنبش های اعتراضی و مدنی کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه نمی توان داد، زیرا هنوز مکانیزم  و نتایج این واکنش ها به  درستی و کامل قابل رویت نیست. باید زمان بگذرد تا داده های جدید و نهایی امکان برآوردی قطعی و دقیق از جنبش ها را ممکن کند. با این حال می توان به طور کلی و به اختصار به مقوله همزمانی نگاه کرده و تفسیر و توضیحاتی روشنگر، به دست داد. مقدمتاً اشاره کنم که ویژگی مشترک غالب این کشورها ارتباط بسیار قوی آنها با غرب است. همین عامل هم حرکت خنثی (بی طرفانه) ارتش ها را به عنوان مثال در تونس و مصر توضیح می دهد. دوم اینکه این کشورها، که در آنها تاکنون امکان هیچگونه عرض اندامی به جامعه، جوانان و سازمان های مدنی داده نمی شده، مردمانش اکنون یکی پس از دیگری، احساس می کنند که می شود فریاد زد و اعتراض کرد. بنابراین یکی از عوامل توضیح دهنده همزمانی، به وجود آمدن و انتقال حس شجاعت بی پروا در گستره منطقه ای ست.
پس از حرکت قهرمانانه مردم تونس و سقوط دیکتاتوری، برای دیگر مردم منطقه مسلم شد که آنچه تاکنون به کلی “ناممکن” می نمود، اکنون ممکن جلوه گر شده است. امروز این تصور همگانی در میان مردم منطقه ایجاد شده است که می توان برپاخاست و می توان صدای اعتراض را گسترده کرد و به پیروزی هایی هم دست یافت.
دلایل دیگری را، همچون عمق نفرت انگیز فساد مالی بالایی ها در همه این کشورها، تاثیر بسزای بحران مالی 2008 غرب – که نتیجه پیوست سیستم اقتصاد بومی این کشورها با سرمایه جهانی ست- و نقش آفرینی غیر قابل انتظار شبکه جهان مجازی، اینترنت را البته می توان و باید اضافه کرد. با این حال دلیل نخست که عنوان کردم بهتر مسئله همزمانی را توضیح می دهد.

بر اساس جزئیات و داده های بیشتری که  در مورد این جنبش ها داریم،  می توانید تا آنجا که امکان دارد تحلیل عمیق تری درباره نقاط اختلاف و نیز مشترک این کشورها ارائه دهید؟ اگر جنبش های پیروزمند مصر و تونس را با جنبش مردم ایران در این مقایسه بیشتر در نظر داشته باشیم.
ـ اساسی ترین نقطه ی مشترک بدیهی این کشورهای منطقه تمایل آشکار آنها به غرب است. ایران از این نظر استثناست  و خواهیم دید که همین نکته، که برای بسیاری از ما بسیار ناخوشایند می نماید، بعدا به برگ برنده جنبش مدنی در فشار بسزای غرب روی این دیکتاتوری ها ،که خود غرب زمانی پشتیبان همه جانبه آنها بوده است، و خنثی شدن ارتش بدل شد.
 تفاوت های مصر و تونس البته بسیارند، لیکن، در هر دو  کشور مردمانش کم و بیش از عوامل مشترکی آزرده بودند: فساد فزاینده بالایی ها، فقر و بیکاری بسیار گسترده مردم طبقات پایین و بالاخره استبداد…. نقاط مشترک دیگر این که در هردوی این کشورها، مصر و تونس  و جنبش های دیگر منطقه می بینیم که از شعارهای آشکار اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی، از یک سو، و از سوی دیگر، از شعارهای ضد غربی و حتی ضد اسرائیلی خبری نیست. و این نشان آشکار از شکست همه جانبه اسلامگرایی مدل جمهوری اسلامی ست. هر دو کشور مصر و تونس تمایل آشکاری به غرب دارند. روشن است که تونس یک کشور بسیار نزدیک به فرانسه بوده و جوانان، دانشجویان و روشنفکران متمایل به مدرنیته در رشد چند دهه اخیر آن جامعه بسیار موثر بوده اند. در سالهای تحصیلم در پاریس دوستان بسیاری از این کشورها در دانشگاه داشتم. برخورد آنها به غرب آسانتر و بی مشکل تر از برخورد  ایرانیان با ارزش های غربی بود.
اضافه کنم که حضور خنثای ارتش در تونس و مصر ـ با تفاوت هایشان ـ بسیاری ترسها و تردیدها را شکست و به شهامت جنبش مدنی افزود. البته ادامه عکس العمل ارتش در مصر هنوز ناروشن است. از میان بسیاری تفاوتها، یک تفاوت بین تونس و مصر این است:
در تونس در ابتدا طبقات فرودست و سندیکاهای کارگری به میان آمدند، و بعد طبقه متوسط عرض اندام کرد. بر عکس در مصر طبقات محروم به همراه سندیکاهای کارگری به حرکت پرقدرت جامعه مدنی طبقه متوسط که در خط مقدم بود پیوستند. در مقایسه با ایران، باید گفت که در هر دوی این کشورها، یعنی تونس و مصر، در واقع اتحادیه های کارگری و تشکلات اجتماعی این امکان را داشتند که حضور خود را، هر چند بسیار محدود و با ترس و لرز، نشان دهند. برعکس ایران، در این کشورها لایه ای  از فعالان مدنی موثر، هرچند همواره زیر ضرب استبداد، در کشمکش میان دولت استبدادگر و جامعه وجود داشته است.
از سوی دیگر، در مصر، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و نیز شبکه های خبر رسانی مجازی (اینترنت) قدرت مانور بیشتری داشته اند.
در تونس، تقریبا ۴۰۰ فرستنده رادیوئی وجود داشته و اینترنت بسیار همه جا گیر است. در مصر حدودا 17 میلیون کاربر اینترنتی وجود دارد. و این یک فاکتور بسیار مهم است. هر دو کشور  هم از سوی دولت هم از سوی مردم، ارتباط بسیار قوی و بی پرده با غرب دارند. اضافه کنم که این وضعیت شامل برخی دیگر کشورهای منطقه همچون کویت هم می شود، که نمونه ای تقریبا کم نظیر از آزادی مطبوعات و اینترنت، البته در حد یک کشور خاورمیانه ای  و رابطه با غرب است.
 همه حکمرانان این کشورها، در تونس بن علی، در مصر حسنی مبارک، در اردن ملک عبدالله و همچنین در کشور های یمن، الجزایر و  سوریه، مادام العمر بوده و هستند. آیا مادام العمر بودن حکمرانان این کشورها، نقشی در برانگیختن مردم داشته و دارد؟ سرنوشت و آینده منطقه را به طور کلی چگونه می بینید؟
ـ حالا می توانیم اندکی بیشتر به قالب ماجرا نزدیک شویم. به نظر من کلیت این جنبش ها در کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه را می توان از دو بعد دید. یکی بعد کلان (Macro) و یکی بعد خُرد  (Micro). به صورت خیلی کوتاه بعد کلان را عنوان می کنم.
در منطقه چه چیزی از دیدگاه تاریخی در حال شکل گیری ست؟ مشاهده می کنیم که یک فصل مشترک، یک شبکه واحد از تلاشی همه فهم دارد در این کشورها شکل می گیرد و همین واقعیت نیز همزمانی این جنبش ها را از زاویه دیگری آشکار می کند.
تحلیل ما در بعد کلان چنین می گوید: کشورهایی که تاکنون “حاشیه ای” قلمداد می شدند، در دوران جدیدی از “جهانی شدن” قرار گرفته اند، دورانی که در ادامه فاز جهانی شدن اقتصادی و صنعتی جهان قرار می گیرد. من نام این دوران جدید، فاز جدید را «جهانی شدن آزادی» می گذارم در مقابل جهانی شدن اقتصاد و تکنولوژی. این «جهانی شدن آزادی» در واقع ادامه  منطقی دوران نخست است.
منطق دوران نخست جهانی شدن تصورش این بود که اساس کار همانا جهانی کردن اقتصاد و تکنولوژی ست. شرکت های غربی در دهه های 80 و 90 به بازارهای کشورهای “جهان سوم” هجوم آوردند. شعار “آزاد کردن قیمت ها” و “اقتصاد آزاد بازار” را سر دادند. و تقریبا همه کشورهای تاکنون “حاشیه ای” منطق اقتصاد آزاد را پیاده کردند. غافل از آنکه زمانی که این رقابت آزاد و اقتصاد آزاد در چهارچوب بازار جهانی گسترده می شود، امواج “ناخواسته” آن به بازار خلاصه نمی شود و به تدریج سراسر جامعه و طبقات اجتماعی را در بر می گیرد.
حال مشکل کجا بود: مشکل درک این دولت ها از همان مسئله قدیمی “توسعه” است. در پی جهانی شدن اقتصاد و تکنولوژی در فاز اول، توسعه و رشد اقتصاد بازار در انحصار طبقات دولتی، حاکمان و فرادستان قرار گرفت و باز و دوباره طبقات فرودست بهره چندانی از این “آزادی” نبردند.
در طول سی سال اخیر، از دهه هشتاد یعنی از زمانی که رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در انگلستان جریان این جهانی شدن سرمایه را آغاز کردند، غالب کشورهای اروپای شرقی، آسیای مرکزی و آفریقای شمالی و خاور میانه و خاور دور، بیشتر بر توسعه اقتصادی  توسط دولتها تاکید می کردند. این “اقتصاد آزاد”ی  بدون آزادی برای مردم بود. مردم و طبقات محروم از بهره بری و سود و رفاه اجتماعی  که می توانست احتمالا یک اقتصاد آزاد در حد معقول منصفانه ای ارائه دهد، بی بهره بودند.
مصر کشوری ست که در طول چند دهه گذشته درهای اقتصاد خود را به روی شرکت های غربی به سادگی گشود، و این شرکت ها به همراه دولت و حاکمان مصر سود سالانه هنگفتی را از این “آزادی” اقتصادی می بردند، لیکن بهره اندک و در حد حتی ناچیزی به مردم می رسید. گزارش روزنامه وال استریت چند روز پیش نشان می دهد که 24 میلیون مصری با روزی کمتر از 2 دلار زندگی می کنند. خوب این وضعیت تاکی می توانست ادامه پیدا کند؟ پس فرادستان از این “آزادی” بسیار سود بردند و بخش عمده فرودستان فقیرتر شدند. اینها همه بالاخره نتیجه شکست قطعی تئوری میلتون فریدمن و مکتب شیکاگو (2) است.  امروز با توضیحی که درباره چگونگی جهانی شدن سرمایه دادیم، «عصر خشم، فریاد و عصر آزادیخواهی مردم این کشورها رسیده است.»

اشاره ی شما به آزادی و آزادیخواهی، منظور آزادی های اجتماعی و سیاسی  است؟
ـ چیزی غیر از این نیست. تاکنون این آزادی ها و تمام مواهب و آزادی های دیگر تنها برای طبقات فربه شده حاکم و یا وابسته به حکومت وجود داشت. مسلما روزنامه ها و مطبوعات در تونس و مصر بیشتر از ایران آزاد بودند. با این حال این به هیچ وجه کافی نبود اگر چه  همین “آزادی” نسبی و محدود راه را برای افزایش و نمود تقاضاهای مردمی بیشتر کرد. این دوراهی همه رژیم های دیکتاتوریست.
در حوزه بازار، این طبقات بالا بودند که امکان پر کردن هر چه بیشتر کیسه خودشان را داشتند و از سودهای فزاینده ای که در واقع انتقال سرمایه، صنعت و تکنولوژی از غرب به شرق آورده بود، بهره ببرند.
غافل از اینکه پا به پای گسترش صنعت و اقتصاد پیشرفته مدل غربی، به تدریج در جوامعی چون آفریقای شمالی و خاورمیانه در طول سی سال گذشته دو مقوله در کنار اینها آمدند: آموزش و پرورش جدید و دنیای  همه گیر، قدرتمند و اثر گذار اینترنت یا دنیای مجازی.
در چشم کسانی که فاز اول جهانی شدن را شروع کرده بودند مثل ریگان و تاچر و شرکت های سودبر غربی، این روند، و اثرات این دو مقوله آنقدرها قابل پیش بینی نبود. جهانی شدن دهه 80 میلادی، تغییرات بنیادی و بزرگی را در شهرهای مرکزی این کشورها پدید آورد. من در طول این دهه برای ماموریت های دانشگاهی و تدریس به دفعات به این کشورها سفر کرده ام، زمانی که شرکت ها و صنایع جدید در این کشور ها رشد کردند، شهرها گسترده تر و پرجمعیت تر شدند، گسترش آموزش و پرورش جدید از یک سو و پای گیری دنیای جدید مجازی بسیار پر قدرت اینترنت از سوی دیگر، سبب شد جوانانی که به مدرسه و دانشگاه راه پیدا کرده بودند، به تدریج دریابند که چقدر جامعه آزاد خوب است، بهره بری از آن به چه معناست و چرا آنها آزاد نیستند.
این نسل تازه با دیدگان باز خود، از طریق اینترنت و دنیای مجازی اطلاعات راجع به واقعیت های جوامع غربی را گرفته و با این اطلاعات در آنها یک آگاهی جدید پدیدار شد. سرعت برق آسای انتقال اطلاعات، همه از جمله طراحان اولیه این تکنولوژی را شگفت زده کرد. جهان نمی توانست و نخواهد توانست به شکل سابق ادامه حیات دهد. این رشد آگاهی زلزله ای ناپیدا و زیرزمینی را در درونی ترین لایه های جامعه، فعال ترین و جوانترین و شهری ترین آنها شکل  داده، تا اینکه اینها همه امروزه سراسری شده و می شود.
ادامه دارد

2ـ   Milton Friedman (1912-2006) اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل اقتصادی سال 1976، فریدمان استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو و از تبیین کنندگان و نظریه پردازان«جهانی کردن سرمایه» و «بازار آزاد» بوده است. فریدمان رهبر مکتب شیکاگو، مکتب مشهور در امور اقتصاد جهانی و از مشاورین ارشد اقتصادی رونالد ریگان رئیس جمهوری ایالات متحده در آغازین دهه هشتاد بوده است.

طرح از مانا نیستانی

 

 

 

گفت وگوی شهروند با دکتر عطا هودشتیان / علی شریفیان

بخش دوم و پایانی
به لحاظ تاریخی، با نگرشی تقویمی به نظر می رسد بین طول زمان بالغ شدن نسلی که به آن اشاره کردید، تاریخ شروع و گسترش اینترنت و طول زمان حکمرانی دیکتاتورهای منطقه  هماهنگی وجود دارد.
ـ بله و این شگفت آور است که عمر بزرگ شدن و به جوانی و پخته، رسیدن یک نسل معمولا 30 سال است، دیکتاتورهای منطقه هم غالبا 30 ساله اند و اینترنت نیز تقریبا کمی کمتر از همین میزان عمر دارد. با علم به اینکه سرعت معجزه آسا و اثرگذاری اینترنت، هر 10 سال را به دوره ای بسیار کوتاه تر خلاصه می کند.
رشد دنیای مجازی و گسترش آموزش و پرورش،گسترش فوق العاده دانشگاه ها و مدارس در این کشورها، در طول سی سال گذشته، به همراه رشد اقتصادی و صنعت رفاه دهنده، گام به گام سطح توقع مردمان کوچه و بازار را هم از دولت حاکم و طبقات فربه و فرادست و هم از خودشان بالا برد. نگاه این مردمان به “خود” شان متحول شد، زیرا دریافتند که نوع دیگری از زندگی در غرب جریان دارد که در آن به انسان، به زن و مرد و جوان، به گونه دیگری برخورد می شود. یعنی به آنها احترام گذاشته می شود، و برای جان و آزادیشان ارزش قائل می شوند. و نیز دریافتند که نه این احترام و نه آن آزادی را کسی به کسی مجانی نمی دهد، و باید برای آن تلاش بی دریغ کرد و درصورت این تلاش، امکان رسیدن  به آنها شاید به دست آید. این پروسه که در مصر و تونس و در بسیاری از این کشورها شروع شده، آغاز تحولات بزرگی است که ما هنوز در آغاز آنها هستیم.
رشد توقع از خود، پدیده ای بازگشت ناپذیر است. چون به حیات ناپیدای درون و آگاهی های خفته و درونی شده دست می برد. یک آگاهی ریاضی و یا یک داده مکانیکی نیست که بتوان آنرا با یک شاستی به حالت نخست خود بازگرداند. این آغاز “فردگرایی”ست که نمونه عالی آنرا در جنبش سبز در ایران دیدیم، که من پیش از این بسیار درباره اش گفته ام.
 به عبارت دیگر پس این عدالت خواهی ها به گمان شما نتیجه جهانی شدن، مدرنیته و جهانی شدن سرمایه است و از نتایج غیر قابل  اجتناب این پدیده ها و روند همه گیر آنهاست؟
ـ چنانکه بیان شد، در واقع اکنون در فاز جدیدی از جهانی شدن بسر می بریم که نتیجه فاز اول است. فازی به انکشاف توده ای و اجتماعی تر سرمایه داری جهانی خواهد انجامیده و علیه انحصاری بودن آن توسط طبقات فرادست حرکت می کند. چنین تحولی را غرب به شکلی دیگر دهه ها پیش زیست و تجربه کرده است. من در گفتاری درباره نتایج عملی جنبش 1968 در اروپا و آمریکا به آن مفصلا اشاره کرده ام.
از این رو، از دیدگاه من، جنبش های مردمی در منطقه دو ویژگی دارند: نخست آنکه آنها فریاد شکل گیری پرقدرت جامعه مدنی، طبقه متوسط سرکوب شده است. این طبقه اکنون به میدان آمده است و سهم خود را از ثمرات جهانی شدن می خواهد. آنها مزایای اقتصاد نو و تکنولوژی پیشرفته را دیده اند، ولی دریافته اند که تاکنون از ثمرات آن بهره چندانی نبرده اند، اکنون انها نیز می خواهند به سهم بر حق خود برسند. به عبارت دیگر، این جنبشها نمودی از تقاضای طبقه متوسط و فقیر و فرودست در مشارکت در بهره بری از ثمرات سرمایه جهانی ست، که تاکنون در انحصار فرادستان بوده است. آزادی خواهی این طبقه به تعادل بعدی جامعه کمک فراوان می کند. ایران هم ناگزیر در این مسیر گام می نهد.
 و دوم همین آزادی خواهی این گروه اجتماعی ست که با تمایل  و انگیزه نانوشته ای به سوی فردگرایی و تلاشی پیگیر برای خروج از تحقیر و صغیر خوانده شدن فرد آمیخته است. در اینجا، چون همه جا، فردگرایی با آزادی خواهی فردی و مدنی آمیخته است. عین این واقعیت در جنبش سبز نیز مشهود بود. این آگاهی جدید از نفوذ مستمر مدرنیته و ارزش های جدید در این جوامع حکایت می کند.
پیش بینی من آن است که متاسفانه باز هم طبقه دون پایه و فقیر جامعه سودبر اولیه و اصلی این تحولات نخواهد بود، اگرچه پیگیرانه در این جنبش ها شرکت می کند. احتمال بسیار دارد طبقه متوسط به راحتی بر شانه های آنها سوار شود.
 کمی بیشتر درباره نقش اینترنت و نتایج حضور و ثمرات دنیای مجازی بگویید…
ـ در طول دهه گذشته، بیان و عرضه افکار، دیدگاه ها، آرزوها و خواسته های بیست ساله ها و سی ساله های این جوامع، به دلیل وجود سرکوب و دیکتاتوری، از طریق دنیای مجازی صورت گرفته است. در روانشناسی از این کنش و اقدام  به عنوان “تخلیه روانی” نام برده شده است. تا قبل از پیدایش اینترنت حتی امکان این تخلیه روانی در یک فضای مجازی هم نبود. دقت شود: این نوعی بیان است که غالبا با فیدبک  (بازخورد) یعنی یک عکس العمل روبرو شده و می شود. دیگران جواب می دهند و با شکایات و دلمردگی های آن جوان همزبان می شوند. به این ترتیب، در این نوع تخلیه روانی نوعی “کمیونیتی”، یک گروهبندی اجتماعی شکل می گیرد. و ناله ها و شکایات به سرعت همگانی می شود. و اقشار دیگر مردم و توده های شهری و غیر شهری را از همه سنین به تدریج به خود جذب می کند و در نهایت به یک حرکت و یا مجموعه حرکاتی در فضا و میدان واقعی زندگی جوامع تبدیل می شود.
 گروهی بر این باورند که جنبش سبز ایران هم در انگیزه و شکل و هم در محتوا و هم در هدف هایی که در زمان به وجود آمدن آن مطرح کرد، بر تحولاتی کهاکنون در سراسر منطقه شاهد آن هستیم تاثیر داشته،  شما هم بر همین باورید؟ اگر نظر شما هم همین است،  این اثرات  را در کدام جنبه ها ی این جنبش هامی توان  دید؟  چه تفاوتها و شباهت هایی بین  این جنبش ها و جنبش سبز وجود دارد؟
ـ بررسی و مطالعه تطبیقی میان جنبش سبز با جنبش های آفریقای شمالی و خاورمیانه کاری دامنه دار خواهد بود. به اختصار نقاط مشترک این جنبش ها با جنبش مردم ایران را می توان در چند مورد عمده دید و عنوان کرد. وجوه مشترک آنها: اول اینکه همه این جنبشها غیر ایدئولوژیک هستند. نه اسلام، نه چپ و نه کمونیسم و نه هیچ ایدئولوژی ویژه دیگری در ساختار و درونمایه این جنبش ها نقشی ندارند.  به عبارت دیگر این جنبشها “راه رفته” را نمی خواهند دوباره تجربه کنند.
دوم اینکه هیچکدام با یک برنامه هدایت شده و هدایت شونده به میدان نیامده اند. آنچه روند این جنبش ها ست، روند خودجوش و آفریننده خود جنبش ها ست.
 سوم هیچیک از این جنبش ها را یک سازمان همه گیر وحدتگرا و مقتدر که بخواهد و بتواند در نهایت کار و رسالت جایگزینی مردم را به عهده بگیرد، شکل نداده است.
 مصداق عینی این مشخصه را به عنوان نمونه در جنبش مردم تونس و مصر  چگونه می توان دید و توضیح داد؟
 ـ هیچکدام از احزاب و سندیکاهایی که در تونس و مصر فعال بودند، به تنهایی در راس آنها قرار نداشتند. در یک کلام، کلیت جنبش های دوران ما مرکزگریز هستند.
و دیگر اینکه  در راس همه ویژگی ها باید به نبود رهبر بلامنازعه و مطلق گرا اشاره کرد. این مشخصه را به وضوح می توان در تمام جنبش های منطقه دید. این وضعیت در مورد ایران اما اندکی متفاوت است. در ایرانی که حکومت تمامیت خواه  همه اپوزیسیون را از قبل نابود کرده است، “سران اپوزیسیون” کسان دیگری جز چهره های جدا شده از خود رژیم نمی توانست باشند و با توجه به جایگاه و ریشه های جنبش سبز، چیز دیگری به غیر از این عملی نبود، نمی شد و نمیتوان انتظار داشت.
 با این نکاتی که توضیح دادید چه نتیجه کلی می توان گرفت؟
 ـ با توضیح این نکات می توانیم  فراتر برویم و این پرسش را مطرح کنیم که در جمع بندی معنای این چهار ویژگی چیست؟
به نظر من، این ویژگی های “انقلاب در انقلاب” قرن بیست یکم است، شیوه و تاکتیکی کاملا نوین و متفاوتی که “رژی دبره”* قرن بیست و کل نظریه انقلاب را به گونه ای که او مطرح کرد، در عمل  پشت سر گذاشته و می گذارد. نتیجه تاریخی  این تحول بنیادی اینست که این جنبش ها در واقع انقلاب نیستند، بلکه “رفرم در نظام جهانی سرمایه داری” را در بر دارند.
 تفاوت های این جنبش ها با جنبش سبز کدام اند؟
ـ در مصر و تونس و بیشتر کشورهای منطقه گرسنگی و فقر، و به طور کلی وضعیت طبقات فرودست انگیزه آغازین و اصلی جنبش ها بوده است .این مسئله در مورد ایران صدق نمی کرد. ثروت هنگفت “خدا دادی” که بواسطه صدور نفت وارد جامعه ایران شده است، شکل بندی جامعه ایران را دگرگون کرده و این امر، هم مطالبات جنبش را متحول کرده، و هم قدر قدرتی دولت استبداد را افزایش داده است، البته باوجود و گسترش تحریم ها و حذف یارانه ها، شاید این معادله به هم بخورد، و فقر به یکی از اهرم های مبارزاتی بدل شود.
دیگر اینکه در مجموع جنبش در هیچیک از کشورها  خشونت گرا نیست، ولی ارتش و نیروهای سرکوب نه در تونس نه در مصر و نه حتی در کشورهای دیگر دخالت چندانی در امور نکردند، اما در ایران اساسا از ابتدا رژیم تن به هیچ مماشاتی نداده و نیروهای نظامی در ایران شدیداً در سرکوب مردم دخالت داشتند.
سوم جنبش ها در مصر و اردن و یمن و تونس، ریشه حکومتی نداشته و ندارند. در ایران درست برعکس است. ریشه جنبش سبز اساساً در درون خود نظام بود و حرکت جنبش سبز در آغاز یک حرکت قانونی بود. مردم بعد از تقلب در انتخابات وارد میدان مبارزه با حکومت شدند.
 شناسه بعدی غرب پسندی است. غربگرا بودن در تمام این جنبش ها، حتی در جنبش سبز، مشترک است. هیچ شعاری علیه غرب و حتی اسرائیل در هیچ کجا داده نشده است. دو نتیجه از این وضعیت به دست می آید:  با این ترتیب این جنبش ها بعداً در ادامه حرکت، و تغییر در قدرت سیاسی کشورشان، پدید آورنده “مدرنیته های بومی” خواهند بود و در درازمدت در ادامه کار ساختارهای “خودمدار بومی مدرن” برپا می کنند که اتفاقا با نظر مثبت به غرب نگاه خواهد کرد.
 و نتیجه دقیقتر این گرایش و نگاه مثبت بهغربچیست؟
ـ این مسئله ای اساسی است. در ایران گسترش سرکوب لجام گسیخته، هم بواسطه ماهیت استبداد است، و هم بواسطه “استقلال” قلابی که رژیم برای خود ساخته. رژیم از این طریق خود را در مقابل همه دولتها و نهادهای بین المللی بی توجه و بی مسئولیت می داند. بنابراین جمهوری اسلامی بدون توجه به افکار، نظریات و توجه جهان هر بلایی را بر سر مردم خود می آورد، اما جنبش ها و هم دولت های دیگر کشورهای منطقه ـ بیشتر آنها ـ خود را به غرب نزدیک احساس می کنند. بنابراین تقاضا و یا فشار غرب برای تقلیل سرکوب اثر داشته و  دارد. در ایران جنبش سبز متمایل به نوگرایی است، اما دولت به اصطلاح “مستقل” و بی توجه به افکار عمومی جهانی عمل کرده و می کند.
 این استقلالی ست خطرناک و اهریمنی… مثل اینکه به بهانه “حقوق ملت ها”، “تفاوت های فرهنگی” و “آزادی” دیوانه ای چون احمدی نژاد ساختن بمب اتم را حق خود بداند.
  چرا این جنبش ها تا به این اندازه با جنبش های قرن بیستم متفاوت هستند؟
ـ به دلیل اینکه  این جنبش ها  نه سازمان می خواهند و نه برنامه و نه رهبر، زیرا این ویژگی ها همه مشخصه های “انقلاب” هستند، و جنبش های امروز انقلاب نمی خواهند.  امروز در اوج عظیم ترین جنبش های مردمی، می توان دید  عصر انقلابات بسر رسیده  و حرکت های اعتراضی امروز بسوی  “انسانی تر کردن” ساختار و فلسفه و عملکرد حکومت ها گام بر می دارند و نه  انقلاب کردن…
 اما چه چیزی در جهان متحول شده است؟
 ـ جهان امروز در واقعیت جهانی شبکه ای شده …  نه فقط این جنبش ها در همه این کشورها مرکزگریز هستند، بلکه زندگی، سامان زندگی عصر ما به تدریج از فرم مثلثی به شکل شبکه ای بدل شده و می شود. واقعیت نافذ “شبکه”، زندگی و هستی ما را تسخیر کرده است.  اینترنت و عملکرد آن یک نمونه بارز این دگرگونی های بنیادی است.
 آینده جنبش سبز را چگونه می بینید؟
ـ همه جنبش های منطقه، و نیز جنبش سبز، “قدرت” تمرکزگرا را اشاعه نمی دهند، زیرا آنها در واقع در پی چنین قدرتی نیستند.  در هیچک از جنبش ها شرکت کنندگان در آن نمی خواستند یک قدرت پیش از این متمرکز غیر حاکم را به حاکمیت برسانند. چنین روندی را در جنبش ها- انقلاب – های روسیه و کوبا و چین دیدیم، اما قرن بیست و یکم این روند را نفی کرده. فاجعه اینجاست که تئوری این دگرگونی بنیادین را نیز هیچ نظریه پردازی از قبل نریخته بود و هیچ برنامه ای آنرا هدایت نکرد. این از طبیعت و ماهیت خود این جنبش ها ناشی شده…
در تونس بخشی از خود بالایی ها هدایت بعدی قدرت را به عهده گرفتند. در مصر، ارتش این کار را کرد. در ایران بخشی از خود قدرت در راس “اپوزیسیون” جای گرفته. در ایران امروز، بر خلاف همه انتقاداتی که  به موسوی و کروبی، شده و می شود در عمل هیچ نیروی دیگری اساساً نه توان درونی و نه امکان بیرونی نفوذ گسترده در جنبش و هدایت آنرا ندارد. جنبش در ایران، همچون همه جا، محکوم به رفرم خواهد بود، اما بخش های رادیکال های این جنبش می توانند از امروز جا پای خود را در میان مردم محکم و حفظ کنند. باید این جنبش را به رنگارنگی و چندگانگی کشاند. اگر نه ماهیت استبدادی قدرت دوباره تکرار می شود. تا به اینجا به نظر من اپوزیسیون سکولار ـ دمکرات خوب عمل کرده و شاهد هستیم به همین دلیل مواضع آقایان موسوی و کروبی گام به گام متحول شده… ما می بایست، در عین دفاع از شجاعت این آقایان، از استقلال خود و برنامه خود به عنوان نیروهای سکولار و خواستار تغییرات بنیادی دفاع نماییم.
 * ژول رژی دبره: متولد 1940 نظریه پرداز، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی. نظریات رژی دبره بنیاد تئوری انقلابات و مبارزات انقلابی در دهه های 60 و 70 در کل جهان، کشورهای آمریکای لاتین و جهان سوم و از جمله ایران بوده است. “انقلاب در انقلاب”(1967) این نظریه پرداز از آثار مشهور او در تبیین مبارزات و انقلابات مسلحانه و قهرآمیز بوده است.



حذف رفسنجانی از خبرگان، «آخرین میخ بر تابوت اصلاحات از درون نظام»

باربارا اسلیوین، کارشناس و تحليل‌گر سياست خارجی آمريکا و نويسنده کتابی درباره مناسبات ايران و آمريکا، در تحليلی که وب‌سايت فارن پالسی منتشر کرده است نگاهی دارد به کناره‌گیری اکبر هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان و اثرات آن را بر اوضاع سياسی فعلی ايران بررسی می‌کند.
به اعتقاد خانم اسلیوین، کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان که يکی از وظايف آن نظارت بر کار و انتخاب رهبری نظام جمهوری اسلامی است بخشی از اقدامات پيوسته علی خامنه‌ای، رهبر ايران، است برای انحصاری‌تر کردن قدرت.
جالب اين است که آیت‌الله علی خامنه‌ای پس از فوت آیت‌الله روح‌الله خمينی در سال ۱۹۸۹ به پيشنهاد هاشمی رفسنجانی به مقام رهبری برگزيده شد. به نظر می‌رسد که محدود کردن هاشمی رفسنجانی تلاشی است برای بی‌خاصيت کردن ساير نهادها در ساختار جمهوری اسلامی و در عين حال تضعيف جنبش اعتراضی و پيشگيری از سرايت موج قيام‌های مردمی منطقه خاورميانه به داخل مرزهای ايران.
باربارا اسلیوین از قول مهدی خلجی، کارشناس مسائل ايران در مرکز پژوهشی «خاور نزديک» در شهر واشینگتن، می‌نويسد: «رفسنجانی آخرين مانع بر سر راه تثبيت اقتدار همه‌جانبه جناح تندرو بود. کنار گذاشتن او آخرين ميخ بر تابوت اصلاحات در درون نظام حکومتی خواهد بود.»
به گفته خانم اسلیوین، رفسنجانی به هيچ عنوان سياستمداری دموکرات يا اصلاح‌طلب نيست. او که به خاطر مانورهای زيرکانه سياسی‌اش به «کوسه» شهرت دارد از اولين اعضای مهم شورای انقلاب ايران، از مشاوران و نزديکان اصلی آيت‌الله خمينی و مسئول اصلی هدايت جنگ با عراق بوده و رياست مجلس و برای دو دوره از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ رياست جمهوری اسلامی را برعهده داشته است. در تمام اين دوره‌ها او يکی از تصميم‌گيران اصلی سياست‌های سرکوب‌گرانه در داخل و سياست‌های بحران‌زا و تروريسم دولتی ايران در خارج از کشور بود.
به گفته تحلیل‌گر فارن پالسی اما اکبر هاشمی رفسنجانی سياستمدار عمل‌گرا و باانعطافی است که در دوران پس از جنگ سعی کرد اقتصاد ایران را بازسازی کرده، فضای اجتماعی و فرهنگی را کمی بازتر کرده و مناسبات با غرب و آمريکا را بهبود بخشد.
هاشمی رفسنجانی در سال ۲۰۰۵ در برابر محمود احمدی‌نژاد وارد رقابت‌های انتخابات رياست جمهوری شد. در آن زمان مهدی هاشمی به من گفت که اگر پدرم به رياست جمهوری برسد، اختيارات رهبری را در حد يک مقام تشريفاتی مثل سلطنت در بریتانیا کاهش خواهد داد. پسر رفسنجانی هشدار می‌داد که اگر پدرش به رياست جمهوری نرسد، تمام امور کشور در دست یک گروه تمرکز خواهد يافت و دیگر انتخابات آزادی در کار نخواهد بود.
يک چنين گرايشی در هاشمی رفسنجانی و شايد تکيه اصلاح‌طلبان به موقعيت ويژه وی باعث شد که آيت‌الله خامنه ای به نوعی از پيروزی احمدی‌نژاد حمايت کند. در انتخابات سال ۲۰۰۹ نيز هاشمی رفسنجانی از نامزدی ميرحسين موسوی حمايت کرد و اين باعث شد که عملا وی از يکی از مسئوليت‌های ديگر خود يعنی امامت نماز جمعه تهران کنار گذاشته شود.
از زمان وقوع ناآرامی‌های سال ۲۰۰۹ رفسنجانی سعی کرده است نقش متعادل‌کننده و ميانجی بين حکومت و اصلاح‌طلبان را ايفا کند، ولی در نهايت اين روش به نتيجه‌ای نرسيد و ديديم که حکومت در هفته‌های اخير ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، چهره‌های شناخته شده حرکت اصلاح‌طلبی، را با حبس عملا حذف کرده است.
دیگر حوزه نفوذ هاشمی رفسنجانی رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام است که از زمان بحران سال ۲۰۰۹ تا به امروز دامنه تاثيرگذاری آن به شدت محدود شده و سال آينده انتخابات دوره جديد آن برگزار خواهد شد.
باربارا اسلیوین، کارشناس سياست خارجی آمريکا، در ادامه تحليل خود در وب‌سايت فارن پالسی می‌نويسد که با وجود محدود شدن قدرت سياسی هاشمی رفسنجانی، خانواده وی ثروت فراوانی دارد که به احتمال زياد بخش اعظم آن در خارج محفوظ است. يکی از پسران وی به نام مهدی که در لندن زندگی می‌کند نقش فعالی در حمايت از جنبش سبز دارد. پسر ديگر وی به نام محسن هفته پيش در اعتراض به دخالت‌های دولت از مقام مديريت متروی تهران استعفا کرد. دختر او به نام فائزه در تظاهرات و اجتماعات معترضان شرکت کرده و هفته پيش يک بار ديگر به طور موقت بازداشت شد.
در مجموع رفسنجانی و خانواده‌اش در پی حوادث سياسی سال ۲۰۰۹ به شدت تحت فشار گروه‌ها و ارگان‌های وابسته به جناح حاکم بوده‌اند.
مهدی خلجی معتقد است که پس از کنار گذاشتن رفسنجانی حملات جناح احمدی‌نژاد احتمالا متوجه لاريجانی‌ها خواهد شد که يکی ديگر از خانواده‌های بانفوذ در ميان روحانيت و سياستمداران ايران هستند.
به گفته مهدی خلجی، انتخاب مهدوی کنی به مقام رياست مجلس خبرگان با نقشه تندروها کاملا انطباق دارد، چون آنها می‌خواستند فردی مثل او يعنی يک روحانی کهنسال در راس اين نهاد باشد که عملا قادر به انجام هيچ کاری نباشد.
باربارا اسلیوین در ادامه تحليل خود يادآوری می‌کند که احتمال دارد در آينده آيت‌الله خامنه‌ای از اين حرکت خود پشيمان شود. سابقه تحولات سياسی ايران نشان می‌دهد که جنبش‌های اعتراضی حتی در شرايطی که بسيار ضعيف به نظر می‌رسند ممکن است يک‌باره شعله بکشند. آيت‌الله خامنه‌ای ۷۱ سال دارد و شايعات زيادی وجود دارد که به بيماری سرطان مبتلاست. مرگ او مسلما بحرانی جدی برای انتخاب جانشينش ايجاد خواهد کرد.
از سوی ديگر دوره رياست جمهوری احمدی‌نژاد نيز در اوايل تابستان ۲۰۱۳ به پايان خواهد رسيد. در ميان چهره‌هايی که ممکن است جانشين وی شوند يکی هم محمدباقر قاليباف، شهردار فعلی تهران، است که او نيز همچون احمدی‌نژاد از درون نهادهای وابسته به سپاه رشد کرده است.
حکومت ايران توانايی و سابقه فراوانی در سرکوب داشته و در استفاده از اين ابزارها هيچ ابايی ندارد. ولی تشديد سرکوب و از سوی ديگر انحصاری‌تر کردن ساختار قدرت سياسی در ايران با موج اخير اصلاح‌طلبی و دموکراسی‌خواهی در سطح خاورميانه در تضادی جدی است. این در حالی است که در چند هفته اخير ايران بار ديگر شاهد حضور معترضان در خيابان‌ها بوده و همزمان با فرا رسيدن ايام نوروز برنامه‌های ديگری برای تظاهرات اعلام شده است.
باربارا اسلیوین در پايان مطلب خود در وب‌سايت فارن پالسی از قول مهدی خلجی، کارشناس امور ايران، می‌نويسد که مردم ايران هنوز خشونت‌ها و ويرانی‌های دوران انقلاب و سال‌های جنگ با عراق را فراموش نکرده‌اند.
به همین دلیل به گفته خلجی، «من کسی را سراغ ندارم که بخواهد جان خود را از دست بدهد. ولی در عين حال سياست ايران هنوز هم غيرقابل پيش‌بينی است. نظام فعلی ممکن است ۲۰ سال دوام بياورد يا همين فردا زیر و رو شود».




غنی بلوریان، فعال سیاسی قدیمی کردستان ایران، درگذشت

.
 غنی بلوريان، از فعالان قديمی سياسی کردستان ايران، که در دوره فعاليت خود به مدت ۲۵ سال زندانی بود، روز سه شنبه در سن ۸۶ سالگی در آلمان درگذشت.
غنی بلوريان، متولد ۱۳۰۳ خورشيدی در شهر مهاباد، از سنين جوانی به فعاليت سياسی روی آورد و يکی از موسسين حزب ژيان جوانان کرد بود. اين حزب بعدها به حزب دموکرات کردستان ايران پيوست.
غنی بلوريان در اين دوره در انتشار روزنامه ارگان حزب دموکرات کردستان ايران، روزنامه « ريگا»، همکاری داشت و مدتی بعد همراه با تعدادی از جوانان ديگر کرد به آذربايجان که توسط فرقه دموکرات آذربايجان اداره می شد، اعزام شد تا تعليمات نظامی را فرا بگيرد.
حضور وی در آذربايجان مصادف با تصرف مهاباد توسط واحدهای اعزام شده از مرکز و نيز اعدام قاضی محمد، رهبر حزب دمکرات کردستان ايران و جمهوری مهاباد، بود.
غنی بلوريان پس از آن همراه با فعالان سياسی ديگر کرد، اقدام به احيای حزب دموکرات کردستان و ازسرگيری فعاليت‌های اين حزب کرد.
او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تبريز رفت و در انتشار مجدد ارگان اين حزب مشارکت داشت، اما پس از مدتی بازداشت و برای سه سال زندانی شد.
غنی بلوريان پس از آزادی دوباره در دهه ۴۰ خورشيدی به خاطر فعاليت های سياسی بازداشت و محکوم به اعدام شد که اين حکم بعدا به زندان ابد کاهش يافت.
محمد علی عمويی، که در آن هنگام به دليل عضويت در تشکيلات افسران حزب توده ايران، زندانی بود و با غنی بلوريان در يک زندان به سر می برد، در مورد او می گويد:«غنی بلوريان از چهره های شناخته شده و آشنای خلق کرد و يک ايرانی وطن پرست بود که نه فقط برای احقاق حقوق خلق کرد، بيشترين تلاش را به عمل آورد، بلکه در چهارچوب مبارزه برای برپايی يک جامعه دموکراتيک در ايران که همه خلق های موجود در ايران از حقوق به حق خودشان برخوردار باشند، مبارزه کرد.»
آقای بلوريان در آستانه انقلاب بهمن ۵۷ آزاد شد و به مهاباد رفت. و اين در شرايطی بود که کردها از دهها کيلومتر مانده به اين شهر به استقبال او آمده بودند.
با آغاز درگيری ها در کردستان، غنی بلوريان که به عضويت کميته مرکزی حزب دموکرات کردستان ايران درآمده بود، از جمله مذاکره کنندگان با هيئت اعزامی جمهوری اسلامی ايران به کردستان، از جمله مهدی بازرگان، داريوش فروهر و آيت الله طالقانی به شمار می رفت.
محمد علی عمويی می گويد: «جنگ در کردستان که در پی اشتباهات هر دو طرف شروع شد و تلفات بسياری به همراه داشت، هرگز مورد تاييد غنی بلوريان نبود. او از شخصيت هايی بود که در جناح اصلاح و دوری از جنگ و در عين حال، انجام مذاکره برای يافتن راه حل مسايل قرار داشت.»
وی اضافه می کند: «به همين علت، آيت الله طالقانی و آقای بازرگان با توجه به شناختی که از بلوريان از دوره زندان داشتند، او می توانست به عنوان سخنگوی خلق کرد با اين آقايان بر سر حقوق خلق کرد مذاکره کند.»
غنی بلوريان پس از بروز اختلاف نظر با عبدالرحمان قاسملو، دبير کل حزب دموکرات کردستان ايران، در سال ۱۳۵۹ خورشيدی از آن حزب انشعاب کرد و حزب دموکرات کردستان ايران (پيرو کنگره ۴) را تشکيل داد.
هواداران آقای قاسملو در واکنش به اين انشعاب، حزب توده ايران را متهم به تجزيه حزب دموکرات کردستان ايران می کردند، ولی هم انشعابيون و هم حزب توده ايران اين اتهام را رد می کردند.
در اين حال، با سرکوبی احزاب و گروههای سياسی در دهه ۶۰ خورشيدی، غنی بلوريان به آلمان رفت.
وی در اين سال ها اقدام به انتشار کتاب خاطرات خود تحت عنوان « برگ سبز» در سال ۱۳۸۲ خورشيدی کرد.
غنی بلوريان حدود دو سال پيش در گفت و گويی با وبسايت «تهيه»، با انتقاد از سياست جمهوری اسلامی در قبال کردهای ايران گفته بود: تمام حاکمانی که در ايران حکومت کرده اند، برای توجيه اعمال خود، مردم کرد را تجزيه طلب و شورشی معرفی کرده اند، در حالی که اصلا چنين چيزی  نيست. کردها ايرانی هستند، اما زبان خودشان را دارند.



فرانسه «شورای ملی ليبی» را به رسميت شناخت


دیدار نیکولا سارکوزی، رییس جمهوری فرانسه با محمود جبرئیل(راست) و علی عیساوی (وسط) نمایندگان شورای موقت لیبی در کاخ الیزه
 در حالی که کشورهای اتحاديه اروپا در حال رايزنی برای فشار بيشتر بر معمر قذافی هستند،  دولت فرانسه روز پنجشنبه نوزدهم اسفندماه به عنوان اولين دولت غربی تشکيلات مخالفان در ليبی و «شورای ملی» اين کشور را به رسميت شناخت.
به گزارش آسوشيتد پرس، هر دو طرف مناقشه در ليبی يعنی مخالفان و رژيم حاکم در حالی مشغول رايزنی هستند که سازمان آتلانتيک شمالی، ناتو به همراه وزيران خارجه اتحاديه اروپا، جلسه ای دو روزه برای راه های جلوگيری از خونريزی و کشتار بيشتر در ليبی را شروع کرده اند.
نيکولا سارکوزی، رييس جمهوری فرانسه با دو تن از نمايندگان شورای ملی ليبی که در بنغازی تشکيل شده ديدار کرد. دفتر آقای سارکوزی می گويد رييس جمهوری فرانسه گفته که با اين تشکيلات روابط ديپلماتيک برقرار کرده و ضمن اعزام سفير، نماينده و سفير آن ها در فرانسه را نيز می پذيرد.
آلن ژوپه، وزير خارجه فرانسه هم گفت: «ما بايد از اين به بعد با نمايندگان جديد ليبی وارد گفت وگو شويم.»

تشديد تحريم ها عليه قذافی

اتحاديه اروپا در حالی که در حال آمادگی برای جلسه وزيران خارجه ناتو در روز جمعه است، تحريم ها عليه معمر قذافی را افزايش داد. قرار است در جلسه ناتو، طرح برقراری «ممنوعيت پرواز» برفراز ليبی را به بحث گذارد.
در صورت طرح پرواز ممنوع، هيچ هواپيمايی از سوی ليبی حق پرواز در حريم هوايی اين کشور را ندارد و در صورتی که هواپيمايی در هوا ديده شود، هدف حمله قرار گرفته و سرنگون خواهد شد. ضمن اين که ممکن است تمام تاسيسات نظامی – هوايی ليبی هدف حمله قرار گيرد.
اتحاديه اروپا پنج نهاد ديگر ليبيايی را به فهرست تحريم ها اضافه کرد و تمامی اموال آن ها را توقيف کرد. فهرستی هم از نزديکان معمر قذافی تهيه شده که اتحاديه اروپا تمامی اموال آن ها را توقيف کرده است. آلمان هم تمامی دارايی های بانک مرکزی ليبی شامل ميليون ها دلار (يورو) در اين کشور را مسدود و توقيف کرد.
گيدو وسته وله، وزير خارجه آلمان در بروکسل گفت: «ديگر هيچ نوع همکاری با قذافی امکان پذير نيست.» وی افزود: «تحريم ها بايد گسترش يابد و هنوز کارهای بيشتری بايد کرد تا ديگر قذافی پول نداشته باشد که به اوباش و مزدوران خود بپردازد که مردم کشور خودش را بکشند.»
 رغم فشارهايی که از ناحيه اروپا به قذافی وارد می شود، رژيم حاکم در ليبی دست به تلاش هايی برای کاهش اين فشارها زده است. گزارش ها حاکی است «محمد طاهر سياله» به نمايندگی از دولت فعلی ليبی روز پنجشنبه با دو تن از مقامات رسمی وزارت خارجه يونان، ديدار کرده است. گفت وگوهای مشابهی هم روز چهارشنبه در پرتغال و با «لوييس آمادو» وزير خارجه اين کشور صورت گرفته است.
«آلکساندر استاب»، وزير خارجه فنلاند روز پنجشنبه گفت: «به وضوح مشخص است که ما هيچ اقدامی را نبايد از دستور کار دور کنيم و بايد به فشارها ادامه دهيم تا از دست قذافی خلاص شويم.»
ويليام هيگ، وزير خارجه بريتانيا گفت: «ما درحال کار هستيم تا هرچه بيشتر قذافی را منزوی کنيم. ضمن اين که بحث بر سر طرح ممنوعيت پرواز برفراز ليبی و همچنين کمک به بحران انسانی در ليبی ادامه دارد.» وی افزود: «ما از قذافی و رژيم او می خواهيم که به خشونت پايان دهند.»
مذاکرات ناتو در حالی ادامه دارد که آمريکا که يکی از اعضای ناتو است، گفته که تمامی حرکت ها در آسمان ليبی و نيز انتقال نيروها را به دقت زيرنظر دارد.
ناتو می گويد تا زمانی که حمايت جهانی و بين المللی نباشد، هيچ گونه اقدام نظامی عليه رژيم حاکم در ليبی انجام نخواهد داد. ايتاليا هم روز پنجشنبه گفت تا قذافی از قدرت کنار نرود، هيچ گونه مذاکره ای با اين کشور نخواهد داشت.

دستگيری خبرنگاران در ليبی

در ليبی خشونت ها کماکان ادامه دارد. يکی از خبرنگاران تلويزيونی اسکای نيوز در گفت وگو با شبکه تلويزيونی سی ان ان، از شليک نيروهای نظامی طرفدار قذافی به آمبولانس ها خبر داد. ضمن اين که روز چهارشنبه اعضای تيم خبری شبکه عرب زبان بی بی سی مورد حمله نيروهای حامی قذافی قرار گرفتند.
گزارش ها حاکی است دو خبرنگار روزنامه گاردين هم که در غرب ليبی ناپديد شده بودند، در اسارت نيروهای حامی قذافی هستند. به گزارش خبرگزاری فرانسه، يک خبرنگار برزيلی هم که ناپديد شده بود، گزارش شده که در دست نيروهای حامی قذافی است.




«تحريم‌های شورای امنيت برنامه اتمی ايران را متوقف نمی‌کند»

ژنرال رونالد بورجیس، (راست) در جلسه‌ای در سنای آمریکا
آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع آمريکا در گزارشی گفته که تحريم‌های شورای امنيت سازمان ملل باعث توقف برنامه اتمی ايران و غنی‌سازی اورانيوم در استفاده نظامی، نشده و حتی سرعت آن را هم کم نکرده است.
به گزارش شبکه خبری بلومبرگ، ژنرال رونالد بورجيس، رئيس آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع آمريکا گفته است: «تحريم‌ها نه تنها نتوانسته جلوی ساخت تأسيسات آب سنگين در ايران و نيز نصب سانتريفوژهای نسل جديد که قدرت غنی‌سازی در حد ساخت بمب اتمی دارند را بگيرد، که حتی سرعت آن را هم کم نکرده است.»
ژنرال بورجيس در بيانيه‌ای کتبی افزوده است: «ايران حدود ۹ هزار سانتريفوژ در تأسيسات نطنز نصب کرده که می‌تواند آن مقدار اورانيوم سه و نيم درصد غنی‌شده‌ای را که گفته می‌شود در اختيار دارد، بيشتر غنی کند.»
ژنرال بورجيس قرار است روز جمعه (فردا) در جلسه‌ای در کنگره آمريکا حاضر شده و گزارشی ۳۴ صفحه‌ای در مورد خطرهای متوجه آمريکا قرائت کند. گفته می‌شود بخشی از اين گزارش، به پرونده اتمی ايران اختصاص دارد. 

در بيانيه ژنرال بورجيس، هيچ تخمينی از برنامه زمانی احتمالی ايران برای دستيابی به بمب اتمی، نيامده است.
جيمز کلپر، رئيس اطلاعات ملی آمريکا هم پيشتر در گزارشی گفته بود: «نمی‌توان گفت به سمت ساخت بمب اتمی می‌رود يا نه، ولی نحوه برنامه و پيشرفت آن به همين سمت است.»
آقای کلپر گفته است: «برنامه اتمی ايران بر اساس يک تحليل هزينه/فايده حرکت می‌کند و بر همين اساس، اين شانس به جامعه جهانی داده شده که بر همين اساس با ايران معامله کنند.»
شورای امنيت سازمان ملل تاکنون طی چهارقطعنامه تحريمی از ايران خواسته فعاليت‌های غنی‌سازی اورانيوم را به حال تعليق درآورده و صحت صلح‌آميز بودن فعاليت‌های اتمی خود را به آژانس بين‌المللی انرژی اتمی ثابت کند.
ايران اين قطعنامه‌ها را رد کرده و با تأکید بر صلح‌آمیز بودن برنامه اتمی‌اش، به غنی‌سازی اورانيوم ادامه داده است.
آژانس بين‌المللی انرژی اتمی در آخرين جلسه خود به نگرانی از فقدان همکاری آژانس اشاره کرده است.

«حمله پیشگیرانه از سوی ایران نامحتمل است»

ژنرال بورجيس در ارزيابی خود گفته است: «به نظر نمی‌رسد ايران بخواهد از روی عمد و با قصد قبلی، آغازگر مناقشه باشد و يا اينکه حملات پيشگيرانه انجام دهد.»
آژانس بين‌المللی انرژی اتمی در گزارش ماه پيش خود اعلام کرده بود که «ايران در حال حاضر ذخيره اورانيوم غنی شده ۲۰ درصدی خود را به حدود ۴۳ کيلوگرم رسانده است. مقدار اورانيوم ۲۰ درصد غنی شده ايران در آخرين تخمين، حدود ۳۳ کيلوگرم بود.»
ژنرال بورجيس گفته که «ايران در مدل حمايت و دفاع از تأسيسات غنی‌سازی و اتمی، مدل روسيه و چين را دنبال می کنند و آن را زير زمين مخفی کرده‌اند.»
وی گفته است: «ايران برای محافظه از هرگونه تخريب و حمله، تاسيسات غنی‌سازی خود را هم در تقويت کرده و فناوری دفاع هوايی از اين تأسيسات را هم به روز کرده است.»
ژنرال بورجيس ادامه داده است: «ايران به ساخت و ساز تونل‌های زيرزمينی روی آورده که شيوه‌ای است که کشورهای متخاصم (با آمريکا) برای پنهان کردن مهم‌ترين مسائل امنيت ملی خود روی آورده‌اند. گسترش فناوری و تجهيزات غربی در امر تونل‌سازی باعث شده کشورها و گروه‌هايی که پيشتر توان آن را نداشتند، به اين شيوه روی آورند.»
نيروی هوايی ارتش آمريکا در حال توليد بمبی با وزن حدود ۱۴ هزار کيلوگرم است که توسط ماهواره هدايت می‌شود و توانايی نفوذ به انبارهای مخفی و سخت را دارد.
این بمب توسط آژانس کاهش خطر وزارت دفاع آمريکا، پنتاگون، توليد شده و پس از تأييد، آن را به نيروی هوايی داده است. اين بمب که توسط بمب‌افکن‌های (بی-۲) حمل می‌شود، بزرگترين سلاح متعارف در فهرست جنگ‌افزارهای آمريکا است.
ژنرال بورجيس گفته است: «تلاش‌های ايران برای دستيابی به فناوری دفاعی پيشرفته از روسيه شکست خورد چرا که ايران می‌خواست موشک‌های پدافندی (اس- ۳۰۰) را برای تقويت مراکز صنعتی و علاوه بر آن، تأسيسات اتمی تهيه کند که با امتناع روسيه روبه‌رو شد.»
ژنرال ديويد پتريوس، فرمانده نيروهای مرکزی آمريکا در خاورميانه و شمال آفريقا و فرمانده نيروهای نظامی آمريکايی در افغانستان هم سال پيش گفته بود: «اگر ايران موشک‌های پدافندی را از روسيه دريافت می‌کرد، توان دفاعی‌اش به نحو قابل ملاحظه‌ای بالا می‌رفت.»
قرارداد خريد سيستم دفاعی اس – ۳۰۰ در سال ۲۰۰۵ ميان تهران و مسکو امضا شد و بر اساس آن مسکو گفته بود دست کم پنج سامانه پدافندی اس- ۳۰۰ را در سال ۲۰۰۷ به ايران تحويل می‌دهد که اين وعده به دلايل مختلف بارها به تأخير افتاده است.
اواخر شهريورماه گذشته، ژنرال نيکلای مارکف، رييس ستاد نيروهای مسلح روسيه اعلام کرد که کشورش به دليل تحريم های شورای امنيت سازمان ملل تحويل اين سامانه دفاعی به ايران را به حال تعليق در آورده است.
همزمان دميتری مدوديف، رييس جمهور روسيه، روز ۲۲ سپتامبر با صدور فرمانی تحويل سامانه اس-۳۰۰ و ديگر جنگ‌ افزارها را به ايران ممنوع اعلام کرد.

«فعاليت‌های ضداسرائيلی»

ژنرال رونالد بورجيس همچنين افزوده است: «ايران بيشترين فعاليت‌های ضداسرائيلی در حوزه تامين مالی، هماهنگی و پيشتيبانی در منطقه انجام می‌دهد.»
وی افزوده است: «اسرائيل نگران تجهيزات پيشرفته‌ای است که ايران به طور فزاينده‌ای به حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی فلسطين می‌دهد. با اين کار، برتری نظامی اسرائيل در منطقه و سياست اقدامات پيشگيرانه را تضعيف می‌کند.»
اين ژنرال ارشد نظامی آمريکايی همچنين از پيشرفت ايران در ساخت موشک‌های بالستيک گفته و افزوده که با فرستادن ماهواره سيمرغ، مشخص می‌شود که ايران در ساخت موشک‌های بالستيکی ميان‌قاره‌ای، پيشرفت کرده است.





اسرائيل: عوامل ايران برای کمک به حماس در غزه حضور داشتند

 یکی از رهبران نظامی گروه حماس
يک مقام بلندپايه نظامی اسرائيل گفته است: گروه حماس در غزه پس از جنگ دوسال پیش با  اسرائيل، توانسته است به کمک مسقيتم کارشناسان و عوامل ايران و حزب الله لبنان به مانند «يک ارتش» خود را بازسازی کند.
اين مقام نظامی اسرائيل در گفت وگو با خبرگزاری آسوشيتدپرس تصريح کرده است: گروه حماس هم اکنون دارای انبارهای تسليحات «مملو» از سلاح هايی مانند موشک های ضد تانک و ضد هوايی، به همراه موشک هايی است که می توانند داخل خاک اسرائيل را هدف قرار دهند. آنها هم چنين از سيستم مخابراتی پيشرفته نيز برخوردارند.
اين مقام نظامی که يکی از افسران ارشد فرماندهی جنوبی اسرائيل معرفی شده است، به لحاظ عددی ميزان اين تسليحات را مشخص نکرده است.
اين مقام بلندپايه ارتش اسرائيل که نخواسته نامش فاش شود، روز چهارشنبه به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است: حماس بدون کمک های خارجی قادر به ايجاد چنين امکاناتی برای خود نبود.
گروه حماس از پشتيبانی ايران و سوريه برخوردار است از ژوئن سال ۲۰۰۷ در يک نبرد خونين توانست کنترل نوار غزه را به دست بگيرد. يک سال پس از قدرت گرفتن حماس در غزه، اسرائيل به این منطقه حمله کرد.
حمله سه هفته ای اسرائيل به غزه به کشته شدن صدها نفر از نيروهای حماس به همراه صدها غير نظامی انجاميد. در اين نبرد سه هفته ای سيزده اسرائيلی نيز کشته شدند.
اين افسر ارشد اسرائيلی همچنين گفته است: حماس بدون کمک های خارجی هرگز قادر نبود اين امکانات را به خدمت بگيرد.
وی اضافه کرده است: ايران و حزب الله لبنان به طور متناوب کارشناسان خود را برای آموزش نيروهای حماس از طريق تونل هايی که در مرز غزه و مصر قرار دارند، به اين منطقه فرستاده اند.
به گفته اين مقام ارتش اسرائيل برخی از اين نيروهای های خارجی حتی در غزه ساکن شده بودند.
اين مقام ارتش اسرائيل همچنين می گويد: ما آنها را شناسايی کرديم و نام های انها را در اختيار داريم .
اين مقام بلندپايه ارتش اسرائيل از بيان نام اين افراد خودداری کرده است ولی گفته است تازه ترين پيشرفت های گروه حماس به کمک کارشناسان خارجی ساخت بمب های کنار جاده ای و موشک های پيشرفته ضد تانک است.
اين مقام اسرائيلی تصريح می کند: حماس پيشتر دانش لازم برای استفاده از اين تسليحات را در اختيار نداشت.
موشه يالون، وزير امور استراتژيک اسرائيل، پيشتر ادعا کرده بود که نيروهای حزب الله لبنان به غزه نفوذ کرده اند، اما وی سندی در اين زمينه ارائه نکرده بود.
مقامات حماس تاييد می کنند که اين گروه توانسته است پس از جنگ با اسرائيل خود را باسازی کند.
درهمين حال، ابوعبيده، يک سخنگوی گروه حماس، ادعای اخير اسرائيل را در راستای «تحريک عليه غزه و مقاومت» توصيف کرده است.


پروژه حذف هاشمی از ریاست مجلس خبرگان 
اکبر هاشمی رفسنجانی متولد ۱۳۱۳ است و علی خامنه‌ای متولد ۱۳۱۸. اولی ۷۷ ساله و دومی ۷۲ ساله است. رابطه این دو فراز و نشیب بسیار داشته است. نگاه علی خامنه‌ای به هاشمی همان نگاهی نیست که او در دوران آیت‌الله خمینی یا سال‌های اولیه زعامت خود داشت. حتی آن جمله‌ای که صبح روز دوم خرداد ۱۳۷۶ پای صندوق رأی گفت که «براى شخص من، هيچ كس آقاى هاشمى رفسنجانى نخواهد شد»، تغییر نظر را پنهان نمی‌سازد. ادامه 

طرح مسئله: اکبر هاشمی رفسنجانی متولد ۱۳۱۳ است و علی خامنه‌ای متولد ۱۳۱۸. اولی ۷۷ ساله و دومی ۷۲ ساله است. رابطه این دو فراز و نشیب بسیار داشته است. نگاه علی خامنه‌ای به هاشمی همان نگاهی نیست که او در دوران آیت‌الله خمینی یا سال‌های اولیه زعامت خود داشت. حتی آن جمله‌ای که صبح روز دوم خرداد ۱۳۷۶ پای صندوق رأی گفت که «براى شخص من، هيچ كس آقاى هاشمى رفسنجانى نخواهد شد» [۱]، تغییر نظر را پنهان نمی‌سازد. نشانه بارز آن سخنانش در خطبه‌های نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۱۳۸۸ است. با این که در آن خطبه‌ها گفت: «من از سال ۱۳۳۶- یعنی ۵۲ سال پیش- ايشان را از نزديک می‌شناسم» و هاشمی بعد از رحلت امام هم تاکنون «در كنار رهبرى» بوده، اما این نکته را هم گوشزد کرد که «من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلاف‌نظر دارم... بين ايشان و بين آقاى رئيس جمهور [محمود احمدی‌نژاد] از همان انتخابات سال ۸۴ تا امروز اختلاف‌نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمينه مسائل خارجى اختلاف‌نظر دارند، هم در زمينه نحوه اجراى عدالت اجتماعى اختلاف‌نظر دارند، هم در برخى مسائل فرهنگى اختلاف‌نظر دارند؛ و نظر آقاى رئيس جمهور به نظر بنده نزديک‌تر است» [۲]. پس از آن هم جمله‌ای در تأیید هاشمی از زبان علی خامنه‌ای برون نیامده است. مسموعات جلسات غیرعلنی هم ناخوشایند است. هاشمی رفسنجانی هم در آخرین نماز جمعه‌ای که در تابستان ۱۳۸۸ خواند نشان داد در زمینه نحوه زمامداری سیاسی بین‌شان اختلاف نظر وجود دارد. اما وی همچنان به مشی سابق خود در تأیید علی خامنه‌ای ادامه داده است. انتخاب رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری ماه‌ها توجه رسانه‌ها و سیاستمداران را به خود معطوف کرده بود. مجلس خبرگان رهبری در شرایط عادی نهادی فاقد اهمیت است که سالانه یکی دو بار اطلاعیه‌ای در حمایت بی چون و چرا و تبعیت محض از آیت‌الله خامنه‌ای صادر می‌کند. هر کس رئیس این مجلس باشد،هاشمی یا مهدوی کنی، این نهاد به این رویه خود ادامه خواهد داد. اما در شرایط غیرعادی- یعنی درگذشت ولی فقیه- نقش رئیس مجلس می‌تواند مهم باشد. به عنوان نمونه، اکبر هاشمی رفسنجانی در خرداد ۱۳۶۸ با نقل یک جمله در عرض چند ثانیه علی خامنه‌ای را به رهبری رساند. وی در آن شرایط بحرانی که همه نمایندگان خبرگان حیران مانده بودند که چه باید گفت، در میز ریاست مجلس نشست و به نمایندگان گفت: «این حرف آقای شبستری را می‌خواهند آقایان؟ آقای شبستری چیزی از آقای طاهری شنیدند که امام جمله‌ای درباره آقای خامنه‌ای گفتند. اگر آقایان مایلند من نقل کنم، والا... ما شاهد داریم... ما با امام مباحثه داشتیم... فرد را هم می‌گفتیم، ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه... ما فرض‌مان بر مرجعیت بود و همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید... آقای خامنه‌ای... کسانی که موافق هستند قیام بفرمایند»[۳]. بدین ترتیب اکثریت اعضای مجلس خبرگان برخاستند و خامنه‌ای رهبر شد. شبستری از آقای طاهری شنیده بوده است که آیت‌الله خمینی گفته بوده که چرا کسی وجود ندارد، آقای خامنه‌ای. این عجیب‌ترین و باورنکردنی‌ترین نحوه انتخاب رهبر است. بدین ترتیب سید علی خامنه‌ای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه برگزیده شد. اهمیت ریاست مجلس خبرگان رهبری برای چنین وضعیت ویژه‌ای است. بدین ترتیب، اگر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری باشد، اگر علی خامنه‌ای زودتر از هاشمی رفسنجانی بمیرد، در آن صورت شاید رفسنجانی بتواند نقش تعیین‌کننده‌ای در انتخاب ولی فقیه بعدی داشته باشد. مخالفان رفسنجانی مشکل اول را با «سازمان‌دهی» چندماهه، فضاسازی رسانه‌ای و صحبت با تک‌تک نمایندگان خبرگان حل کردند. هاشمی در نطق افتتاحیه اجلاس خبرگان به همین امر اشاره کرد و گفت: «من از دو سه ماه پیش، احساس كردم كه نوعی سازمان‌دهی برای مسئله ریاست خبرگان شده است. البته از راه‌های ناصواب... واقعاً احساس خطر کردم... اگر آیت‌الله مهدوی کنی حاضر باشند مسئولیت را بپذیرند، مطمئناً بنده نامزد نمی‌شوم. برای این كه رفع اختلاف بشود از ناحیه اسم من و این نهاد مقدس آسیب نبیند» [۴]. سپس آیت‌الله مهدوی کنی ۸۰ ساله را با ویلچر وارد مجلس کردند، هاشمی خود را کاندید نکرد و مهدوی کنی با ۶۳ رأی به ریاست مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد. خیال مخالفان هاشمی از این جهت آرام شد. هاشمی که نباشد، مهدوی کنی بیمار هم نخواهد بود و کار در دست افرادی چون احمد خاتمی و محمد یزدی خواهد بود. اما این اطمینان از کجا آمده است که علی خامنه‌ای زودتر از اکبر هاشمی می‌میرد؟ خامنه‌ای پنج سال جوان‌تر از هاشمی است و اهل ورزش هم هست. مگر وقت مرگ طبیعی افراد در چنگ تخمین‌های سیاست‌پیشگان است؟ شاید هاشمی رفسنجانی زودتر از علی خامنه‌ای درگذشت و فرصتی برای این خیال‌ورزی‌ها نماند؟ شاید سرنوشت این رژیم به گونه دیگری رقم خورد؟ به احتمال زیاد، در زمان انتخاب علی خامنه‌ای در خرداد ۱۳۶۸ هاشمی بر این گمان بود که «حکومت» در دست خودش خواهد بود و خامنه‌ای مقامی تشریفاتی است و همچون ملکه انگلستان فقط «سلطنت» خواهد کرد. اما علی خامنه‌ای فقیه تشریفاتی نبود، او آمده بود تا سلطان این نظام فقیه‌سالار باشد. فرایند شخصی‌سازی دولت/حکومت را شاه از دهه ۱۳۴۰ آغاز کرد. آیت‌الله خمینی آن فرایند را تشدید کرد. نوبت که به آیت‌الله خامنه‌ای رسید، این فرایند بازهم تشدید شد. در ابتدای کار فقیهان بر این گمان بودند که هاشمی مرد بحران‌هاست و اگر مشکل لاینحلی بروز کند، وی می‌تواند آن مشکل را رفع نماید. اما خامنه‌ای به گونه‌ای عمل کرد که خود را حلال مسائل و رافع مشکلات وانمود کرد و هاشمی را به چهره‌ای حاشیه‌ای/ تشریفاتی بدل کرد، چهره‌ای که اینک حتی قادر به حل مسائل شخصی/خانوادگی خود نیز نیست، چه رسد به حل بحران‌های نظام یا بحران‌سازی برای نظام. او حتی قادر به ممانعت از رذیلانه‌ترین دشنام‌گویی به همسر و دخترش از سوی جناح مدافع خامنه‌ای/احمدی‌نژاد هم نیست. اما رفتن هاشمی رفسنجانی و آمدن مهدوی کنی شاید هم بد نباشد. بیانیه مورخ ۱۸ اسفندماه اجلاس نهم دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری که ریاست آن به آیت‌الله مهدوی کنی واگذار شد را با بیانیه‌های دوران ریاست هاشمی رفسنجانی مقایسه کنید، نه در ابراز حمایت و تبعیت از رهبری و نه در محکومیت جنبش سبز و رهبرانش تحت عنوان «سران فتنه» چیزی اضافه بر بیانیه‌های دوران ریاست هاشمی رفسنجانی ندارد. در مورد علی خامنه‌ای در بند دوم بیانیه همان نکات دوران هاشمی آمده، با تأکید کمتر: «مجلس خبرگان رهبری با رصد كردن هميشگی وضعيت داخلی و خارجی نظام هر روز بيشتر از پيش صلاحيت و شايستگی رهبری را در مديريت جامعه اسلامی و به ويژه در خنثی‌سازی توطئه‌های دشمنان خارجی و عوامل داخلی آنان مشاهده می‌‌كند و به پاس نعمت گران‌قدر مقام معظم انقلاب خاضعانه خداوند منان را شكرگزار است و پيوسته به انتخاب شايسته خود می‌بالد و ضمن بيعت مجدد با معظم له، طول عمر باعزت و موفقيت رهبری عالي‌قدر نظام اسلامی را از خداوند منان طلب می‌كند و به مردم خداجوی ايران قدرشناسی بيشتر از اين نعمت الهی را توصيه می‌‌نمايد و مسئوليت روحانيت و حوزه‌های علميه را بعد از سفر پرخير و بركت مقام معظم رهبری به استان قم و فرمايشات داهيانه ايشان در راستای تحول، رشد و بالندگی مضاعف يادآور می‌شود.» اما در مورد جنبش سبز و حرکت ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در بند سوم نکاتی به شرح زیر آمده که قطعاً بسیار آرام‌تر از آخرین بیانیه‌ای است که در دفتر هاشمی رفسنجانی در ۲۷ بهمن صادر شد: «ايجاد هرگونه اغتشاش، بی‌نظمی و حرمت‌شكنی چه به عنوان برخورد با بی‌بصيرتان جامعه و چه برای همراهی با فتنه‌گران جز همنوايی با دشمنان قسم‌خورده ملت ايران و جدايی از خيل عظيم مردم مومن و انقلابی، معنای ديگری نمی‌تواند داشته باشد، به‌خصوص حركت مذبوحانه عده‌ای عوامل بيگانه و خائن به وطن را كه در روز ۲۵ بهمن‌ماه سال جاری اتفاق افتاد، محكوم نموده و ضمن تشكر از تلاش نيروهای امنيتی در برقراری امنيت شهروندان از قوه محترم قضائيه مصرا خواستاريم سران فتنه‌گر و عوامل اصلی اغتشاش را هر چه سريع‌تر محاكمه و به مجازات قانونی برسانند.» در زمان ریاست هاشمی که متهم به بی‌بصیرتی بود، باید بیانیه‌های هر چه تندتری صادر می‌شد تا رفع اتهام شود، اما وقتی کار در دست بابصیرتانی چون احمد خاتمی و محمد یزدی باشد که مورد وثوقند، «ایجاد هرگونه اغتشاش، بی‌نظمی و حرمت‌شکنی به عنوان برخورد با بی‌بصیرتان جامعه... همنوایی با دشمنان قسم‌خورده ملت ایران» به شمار می‌آید، یعنی کلیه حرکات علیه هاشمی به شدت محکوم می‌گردد. هاشمی که تا این حد همراهی نشان داده مستوجب تقدیر و تشکر بیشتری از سوی بابصیرتان (آخوندهای درباری) است. به همین دلیل در بند هشت بیانیه می‌نویسند: «ضمن تقدير و تشكر از خدمات آيت‌الله هاشمی رفسنجانی طی سال‌ها مسئوليت در مجلس خبرگان و اخلاق كريمانه و سعه‌ صدرشان در رابطه با آيت‌الله مهدوی كنی، برای ايشان كه دارای سوابق درخشانی در عرصه‌ علم و عمل می‌‌باشند در سنگر رياست خبرگان آرزوی توفيق داريم» [۵]. آری، اینک همان هاشمی بی‌بصیرت، دارای اخلاق کریمه، سعه صدر و سوابق درخشانی در عرصه علم و عمل می‌شود. با استناد به همین شواهد، شاید جابه‌جایی هاشمی و مهدوی کنی بد نباشد. اما نکته دیگری هم می‌تواند موید مدعای این نوشتار باشد. آیت‌الله مهدوی کنی شخصیتی میانه‌روست. در طول سه دهه گذشته هیچ گاه در تندروی به پای هاشمی رفسنجانی هم نرسیده است، چه رسد به آیاتی چون محمد یزدی، احمد خاتمی، احمد جتنی و مصباح یزدی. در رواداری با مخالفان- در چارچوب معیارهای رژیم- از هاشمی رفسنجانی قطعاً آسان‌گیرتر است. برای مثال، به نمونه‌ای اشاره خواهیم کرد که مربوط به گروهی است که برای رسیدن به اهداف خود به روش‌های تروریستی متوسل شد. سازمان مجاهدین خلق پس از فاز نظامی سی خرداد ۱۳۶۰ در هفت تیر دفتر حزب جمهوری، هشت شهریور نخست وزیری و ۱۴ شهریور دادستانی کل کشور را منفجر کرد. فقط در شهریور ۶۰ در تهران ۶۰۰ تن ترور می‌شوند. به دنبال آن، سید حسین موسوی، دادستان کل کشور، و آیت‌الله مهدوی کنی نخست وزیر شد. رژیم هم به طور گسترده روزانه یک صد تن را اعدام می‌کرد. پس از این حوادث، جلسه شورای امنیت کشور با شرکت مهدوی کنی، سید حسین موسوی، محسن رضایی، بهزاد نبوی و آیت‌الله موسوی اردبیلی تشکیل می‌شود. مهدوی کنی خطاب به جمع می‌گوید: «حالا ما ديگر مشكل می‌‌توانيم با اينها (مجاهدين) برخورد كنيم». ايشان پيشنهاد كرد که «به‌واسطه آقای طاهر احمدزاده با آقای رجوی صحبت بشود، بلكه راضی بشوند تا مذاكره و گفت‌وگو كنيم، حتی اينها در بعضی پست‌ها قرار داده بشوند تا اين غائله ختم بشود». آقای اردبيلی گفت: «آقای مهدوی من تا شش‌ ماه پيش با اين حرف شما موافق بودم كه ما اينها را بياوريم، صحبت كنيم، دعوت كنيم و حتی پست هم بدهيم، ولی حالا با اين همه كشتارها و ترورها كه انجام داده‌اند نمی‌‌شود اين كار را كرد ـ آن زمان سه چهار روز از شهادت آيت‌الله مدنی در تبريز می‌‌گذشت ـ اگر اينها را سر كار بياوريم به مردم چه بگوييم؟» من هم گفتم: «با اين وضع نمی‌‌توانيم اين مجوز را بدهيم» [۶]. شورای امنیت کشور پیشنهاد نخست وزیر را رد می‌کند، اما مهدوی کنی ناامید نمی‌شود و طرح خود را در جلسه سران نظام مجدداً در تاریخ چهارم مهرماه ۱۳۶۰ مطرح می‌سازد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته است: «در منزل آقای موسوی اردبیلی با حضور آقایان مهدوی ‌کنی، خامنه‌ای و احمد آقا بودیم. آقای مهدوی‌کنی پیشنهاد داشت به کلی اعدام‌ها قطع شود و با محاربان ملایمت کنیم که تصویب نشد» [۷]. روحیه مهدوی کنی را در این زمان با روحیه موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی، علی خامنه‌ای، محسن رضایی، بهزاد نبوی، سید حسین موسوی، و دیگران مقایسه کنید. سپس موسوی تبریزی کار را به آیت‌الله خمینی می‌کشاند و او به همه مسئولان نظام دستور می‌دهد که در این ماجرا تابع نظر دادستان جدید کل کشور باشند. شواهد دیگری هم می‌توان در تأیید رواداری مهدوی کنی ارائه کرد، اما مسئله این است که این آیت‌الله سالخورده نه از نظر جسمی قادر به ریاست است و نه آخوندهای درباری خبرگان تابع منش او هستند.
 


واکنش غیرمستقیم آیت‌الله خامنه‌ای به هتاکی نسبت به فائزه هاشمی
یک هفته پس از انتشار ویدئوی هتاکی به فائزه هاشمی، که با واکنش چهره‌ها و جناح‌های مختلف روبه‌رو شد، رهبر جمهوری اسلامی نیز بدون اشاره مستقیم به این موضوع، نسبت به «هتک حرمت‌ها و رفتارهای غیراخلاقی» به شدت واکنش نشان داد. ادامه 

یک هفته پس از انتشار ویدئوی هتاکی به فائزه هاشمی، که با واکنش چهره‌ها و جناح‌های مختلف جمهوری اسلامی روبه‌رو شد، رهبر جمهوری اسلامی نیز بدون اشاره مستقیم به این موضوع، نسبت به «هتک حرمت‌ها و رفتارهای غیراخلاقی» به شدت واکنش نشان داد. بیشتر بخوانید: رفسنجانی: رهبر دستور برخورد با افراطیون خاطی را داده است دادستان تهران: عوامل هتاکی به فائزه هاشمی رفسنجانی بازداشت شدندتوسل «لباس شخصی‌ها» به الفاظ رکیک در حمله به فائزه هاشمی آیت‌الله خامنه‌ای که روز پنجشنبه با اعضای مجلس خبرگان رهبری دیدار داشت، صراحتاً اعلام کرد که «پیام من این است: هرگونه هتک حرمت و رفتارهای غیراخلاقی و توهین‌آمیز، خلاف شرع، عقل سیاسی و ضربه‌ای به جمهوری اسلامی است».رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار «بیان صریح و شجاعانه عقاید» را بدون اشکال ارزیابی کرد اما تأکید کرد که «همه این مسائل باید به دور از هتک حرمت و اهانت و فحاشی بیان شود تا اعصاب جامعه و آرامش مردم را بر هم نزند و همه در این زمینه مسئولند.»وی افزوده است که «پیام من به همه کسانی که حرف می‌زنند و یا در مطبوعات، وبلاگ‌ها و محیط‌های دیگر می‌نویسند این است که مخالفت کردن، رد کردن و محکوم کردن یک فکر سیاسی و دینی یک چیز است و ابتلای به رفتار غیراخلاقی و دشنام و هتک حرمت چیز دیگر. من این مسائل غیراخلاقی را قاطعانه و به طور کامل رد می‌کنم و نباید انجام شود.»به دنبال انتشار فیلم هتک حرمت فائزه هاشمی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی، که در آن شماری از لباس‌شخصی‌ها با توسل به الفاظ بسیار رکیک علیه وی و پدرش شعار می‌دهند، به رغم آنکه شماری از شخصیت‌های و گروه‌ها خواستار برخورد با عاملان این رفتار توهین‌آمیز شدند، برخی از سایت‌ها و وبلاگ‌های حامی دولت ضمن پرده برداشتن از هویت عاملان این حادثه، به دفاع از حرکت آنها پرداختند.با این حال رهبر جمهوری اسلامی تصریح کرده است که «برخی جوانان با اخلاص، مؤمن و خوب، متأسفانه تصور می‌کنند اینگونه اقدامات وظیفه است اما این رفتارها، دقیقاً خلاف و عکس وظیفه است.»«از نفوذی‌ها غفلت نشود»آیت‌الله خامنه‌ای همچنین تأکید کرده است که «گاهی نفوذی‌ها وارد اجتماعات اشخاص مؤمن و مخلص می‌شوند و آنها را به حرکتی انحرافی می‌کشانند که از این هم، نباید غفلت کرد.»رهبر جمهوری اسلامی همچنین به‌ویژه از جوانان خواسته است تا نگذارند فضای غیبت، تهمت، هتاکی و شکسته شدن حریم‌ها ادامه پیدا کند چرا که ادامه چنین فضایی به گفته وی «مانند یک بیماری به همه چیز سرایت می‌کند.»آیت‌الله خامنه‌ای همچنین با اشاره به رفتارهای غیراخلاقی مشابهی که در بعضی نمازجمعه‌ها یا محیط‌های درس رخ می‌دهد این گونه رفتارها را «غلط اندر غلط» خوانده است و افزوده است که چنین رفتارهایی «مخالف مصلحت انقلاب و کشور است، موجب  اختلاف و دو دستگی می‌شود و به شکوه و عظمت نظام اسلامی ضربه می‌زند.»سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در جمع نمایندگان مجلس خبرگان اندکی پس از آن بیان می‌شود که دادستان تهران، از دستگیری شماری از عوامل هتاکی به فائزه هاشمی خبر داده است.به گفته عباس جعفری دولت‌آبادی، پرونده در زمینه هتاکی به فرزند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تشکیل شده است و دو متهم اصلی این پرونده نیز پس از شناسایی بازداشت شده‌اند.گرچه دادستان تهران هويت افراد بازداشت شده را مشخص نکرده است اما در برخی از وب‌سایتها سعيد تاجيک به عنوان یکی از حمله‌کنندگان به فائزه هاشمی یاد شده است.برخی گزارش‌ها سعيد تاجيک را مسئول ايثارگران پالايشگاه نفت تهران معرفی کرده‌اند.
 



«تحريم‌های شورای امنيت برنامه اتمی ايران را متوقف نمی‌کند»
آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع آمريکا در گزارشی گفته است که تحريم‌های شورای امنيت سازمان ملل باعث توقف برنامه اتمی ايران و غنی‌سازی اورانيوم در استفاده نظامی، نشده و حتی سرعت آن را هم کم نکرده است.ادامه 

آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع آمريکا در گزارشی گفته که تحريم‌های شورای امنيت سازمان ملل باعث توقف برنامه اتمی ايران و غنی‌سازی اورانيوم در استفاده نظامی، نشده و حتی سرعت آن را هم کم نکرده است.به گزارش شبکه خبری بلومبرگ، ژنرال رونالد بورجيس، رئيس آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع آمريکا گفته است: «تحريم‌ها نه تنها نتوانسته جلوی ساخت تأسيسات آب سنگين در ايران و نيز نصب سانتريفوژهای نسل جديد که قدرت غنی‌سازی در حد ساخت بمب اتمی دارند را بگيرد، که حتی سرعت آن را هم کم نکرده است.»ژنرال بورجيس در بيانيه‌ای کتبی افزوده است: «ايران حدود ۹ هزار سانتريفوژ در تأسيسات نطنز نصب کرده که می‌تواند آن مقدار اورانيوم سه و نيم درصد غنی‌شده‌ای را که گفته می‌شود در اختيار دارد، بيشتر غنی کند.»ژنرال بورجيس قرار است روز جمعه (فردا) در جلسه‌ای در کنگره آمريکا حاضر شده و گزارشی ۳۴ صفحه‌ای در مورد خطرهای متوجه آمريکا قرائت کند. گفته می‌شود بخشی از اين گزارش، به پرونده اتمی ايران اختصاص دارد.  بیشتر بخوانید: احمدى نژاد: قرارداد موشكى با روسيه معتبر بوده و خسارت آن را مى گيريم وزیر دفاع ایران: به‌زودی سامانه موشکی اس۳۰۰ بومی را تولید خواهیم کرددر بيانيه ژنرال بورجيس، هيچ تخمينی از برنامه زمانی احتمالی ايران برای دستيابی به بمب اتمی، نيامده است.جيمز کلپر، رئيس اطلاعات ملی آمريکا هم پيشتر در گزارشی گفته بود: «نمی‌توان گفت به سمت ساخت بمب اتمی می‌رود يا نه، ولی نحوه برنامه و پيشرفت آن به همين سمت است.»آقای کلپر گفته است: «برنامه اتمی ايران بر اساس يک تحليل هزينه/فايده حرکت می‌کند و بر همين اساس، اين شانس به جامعه جهانی داده شده که بر همين اساس با ايران معامله کنند.» شورای امنيت سازمان ملل تاکنون طی چهارقطعنامه تحريمی از ايران خواسته فعاليت‌های غنی‌سازی اورانيوم را به حال تعليق درآورده و صحت صلح‌آميز بودن فعاليت‌های اتمی خود را به آژانس بين‌المللی انرژی اتمی ثابت کند. ايران اين قطعنامه‌ها را رد کرده و با تأکید بر صلح‌آمیز بودن برنامه اتمی‌اش، به غنی‌سازی اورانيوم ادامه داده است.آژانس بين‌المللی انرژی اتمی در آخرين جلسه خود به نگرانی از فقدان همکاری آژانس اشاره کرده است. «حمله پیشگیرانه از سوی ایران نامحتمل است»ژنرال بورجيس در ارزيابی خود گفته است: «به نظر نمی‌رسد ايران بخواهد از روی عمد و با قصد قبلی، آغازگر مناقشه باشد و يا اينکه حملات پيشگيرانه انجام دهد.» آژانس بين‌المللی انرژی اتمی در گزارش ماه پيش خود اعلام کرده بود که «ايران در حال حاضر ذخيره اورانيوم غنی شده ۲۰ درصدی خود را به حدود ۴۳ کيلوگرم رسانده است. مقدار اورانيوم ۲۰ درصد غنی شده ايران در آخرين تخمين، حدود ۳۳ کيلوگرم بود.»ژنرال بورجيس گفته که «ايران در مدل حمايت و دفاع از تأسيسات غنی‌سازی و اتمی، مدل روسيه و چين را دنبال می کنند و آن را زير زمين مخفی کرده‌اند.»وی گفته است: «ايران برای محافظه از هرگونه تخريب و حمله، تاسيسات غنی‌سازی خود را هم در تقويت کرده و فناوری دفاع هوايی از اين تأسيسات را هم به روز کرده است.»ژنرال بورجيس ادامه داده است: «ايران به ساخت و ساز تونل‌های زيرزمينی روی آورده که شيوه‌ای است که کشورهای متخاصم (با آمريکا) برای پنهان کردن مهم‌ترين مسائل امنيت ملی خود روی آورده‌اند. گسترش فناوری و تجهيزات غربی در امر تونل‌سازی باعث شده کشورها و گروه‌هايی که پيشتر توان آن را نداشتند، به اين شيوه روی آورند.»نيروی هوايی ارتش آمريکا در حال توليد بمبی با وزن حدود ۱۴ هزار کيلوگرم است که توسط ماهواره هدايت می‌شود و توانايی نفوذ به انبارهای مخفی و سخت را دارد.این بمب توسط آژانس کاهش خطر وزارت دفاع آمريکا، پنتاگون، توليد شده و پس از تأييد، آن را به نيروی هوايی داده است. اين بمب که توسط بمب‌افکن‌های (بی-۲) حمل می‌شود، بزرگترين سلاح متعارف در فهرست جنگ‌افزارهای آمريکا است.ژنرال بورجيس گفته است: «تلاش‌های ايران برای دستيابی به فناوری دفاعی پيشرفته از روسيه شکست خورد چرا که ايران می‌خواست موشک‌های پدافندی (اس- ۳۰۰) را برای تقويت مراکز صنعتی و علاوه بر آن، تأسيسات اتمی تهيه کند که با امتناع روسيه روبه‌رو شد.»ژنرال ديويد پتريوس، فرمانده نيروهای مرکزی آمريکا در خاورميانه و شمال آفريقا و فرمانده نيروهای نظامی آمريکايی در افغانستان هم سال پيش گفته بود: «اگر ايران موشک‌های پدافندی را از روسيه دريافت می‌کرد، توان دفاعی‌اش به نحو قابل ملاحظه‌ای بالا می‌رفت.» قرارداد خريد سيستم دفاعی اس – ۳۰۰ در سال ۲۰۰۵ ميان تهران و مسکو امضا شد و بر اساس آن مسکو گفته بود دست کم پنج سامانه پدافندی اس- ۳۰۰ را در سال ۲۰۰۷ به ايران تحويل می‌دهد که اين وعده به دلايل مختلف بارها به تأخير افتاده است.اواخر شهريورماه گذشته، ژنرال نيکلای مارکف، رييس ستاد نيروهای مسلح روسيه اعلام کرد که کشورش به دليل تحريم های شورای امنيت سازمان ملل تحويل اين سامانه دفاعی به ايران را به حال تعليق در آورده است.همزمان دميتری مدوديف، رييس جمهور روسيه، روز ۲۲ سپتامبر با صدور فرمانی تحويل سامانه اس-۳۰۰ و ديگر جنگ‌ افزارها را به ايران ممنوع اعلام کرد.«فعاليت‌های ضداسرائيلی»ژنرال رونالد بورجيس همچنين افزوده است: «ايران بيشترين فعاليت‌های ضداسرائيلی در حوزه تامين مالی، هماهنگی و پيشتيبانی در منطقه انجام می‌دهد.» وی افزوده است: «اسرائيل نگران تجهيزات پيشرفته‌ای است که ايران به طور فزاينده‌ای به حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی فلسطين می‌دهد. با اين کار، برتری نظامی اسرائيل در منطقه و سياست اقدامات پيشگيرانه را تضعيف می‌کند.»اين ژنرال ارشد نظامی آمريکايی همچنين از پيشرفت ايران در ساخت موشک‌های بالستيک گفته و افزوده که با فرستادن ماهواره سيمرغ، مشخص می‌شود که ايران در ساخت موشک‌های بالستيکی ميان‌قاره‌ای، پيشرفت کرده است.
 


ممنوعیت رساله درباره ایران؛ «تعیین تکلیف برای دانشگاه‌های خارجی»
محمدحسین مجلس‌آرا، مدیرکل امور دانش‌آموختگان وزارت علوم، روز سه‌شنبه گذشته گفت که ممنوعیت انتخاب موضوع رساله در ارتباط با ایران هم شامل دانشجویانی می‌شود که با هزینه شخصی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌روند و هم شامل دانشجویان بورسیه دولتی. ادامه 

محمدحسین مجلس‌آرا، مدیرکل امور دانش‌آموختگان وزارت علوم، روز سه‌شنبه گذشته گفت که ممنوعیت انتخاب موضوع رساله در ارتباط با ایران هم شامل دانشجویانی می‌شود که با هزینه شخصی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌روند و هم شامل دانشجویان بورسیه دولتی. این مقام وزارت علوم در عین حال اضافه کرد که ممکن است تنها به برخی از دانشجویانی که بورسیه وزارت علوم هستند، از سوی وزارت علوم «طرح‌های دولتی جهت تعالی کشور برای رساله» ارائه شود، رخدادی که کار‌شناسان آن را بی‌سابقه یا حداقل کم‌سابقه قلمداد می‌کنند. در این باره رادیوفردا با چند دانشجوی ایرانی مقیم خارج از کشور گفت‌وگو کرده و نظرشان را پرسیده است:کتایون، از دانشجویان ایرانی ساکن اروپا، این اعلام ممنوعیت را تعیین تکلیف برای دانشگاه‌های خارجی می‌داند و به رادیوفردا می‌گوید: «آن‌ها حق وضع چنین قانونی را ندارند برای آدم‌هایی که در ایران زندگی نمی‌کنند. در واقع دارند برای دانشگاه‌های خارجی قانون تعیین می‌کنند و این مسئله حکم فتوا را دارد.» اما سوال اینجاست که چنین اظهار نظر و تصمیم‌گیری از سوی وزارت علوم جمهوری اسلامی از کجا نشأت می‌گیرد؟ علی، از دانشجویان ایرانی ساکن هلند، این تصمیم را در ارتباط مستقیم با گرایش شدید دانشجویان ایرانی به نوشتن پایان‌نامه درباره وضعیت امروز ایران می‌داند و می‌گوید: «این مسئله نشان می‌دهد چقدر برای دانشجویان ایرانی جلب توجه کرده که تا وقتی خارج از کشور هستند بتوانند از این فرصت مطالعاتی استفاده کنند. دانشجویان ایرانی اطراف من خیلی تمایل به تحقیق درمورد مسائل ایران دارند، نه لزوما سیاسی، بلکه هر کسی در رشته خودش در مسائل فنی، هنری و ادبی.» این در حالی است که کتایون این تصمیم را نتیجه یک ترس قلمداد می‌کند، ترس از آگاه شدن جوانان و از سوی دیگر ترساندن آن‌ها برای عدم بازگشت به ایران. او می‌افزاید: «این تصمیم بیشتر از آنجا ناشی می‌شود که یک ترسی دارند از دانش و آگاهی آدم‌ها و می‌خواهند همه راه‌های آگاهی را ببندند. درست مثل این که در ایران اعلام شد علوم انسانی باید از دانشگاه‌ها برچیده شود. این ابزاری است برای این که اطلاعات در اختیار افرادی که می‌خواهند تحقیق کنند نگذارند و بدشان نمی‌آید دانشجویانی که در خارج از کشور هستند را بترسانند از این که برگردند ایران و یا اصلا وارد این وادی نشوند.» اما شگفت‌زدگی جوانان دانشجوی ایرانی خارج از کشور سوالات زیادی نیز در اذهان آن‌ها پدید آورده است. نرگس، یکی دیگر از دانشجویان ایرانی ساکن اروپا، می‌پرسد چه طور می‌توان زندگی و پیشینه را از تحصیلات آکادمیک مجزا کرد؟ او معتقد است: «هر آدمی هر جای دنیا دارد تحصیل می‌کند، تحصیلات آکادمیک تفکیک شده از تمام زندگی پشت سرش نیست. یعنی به واسطه زندگی‌اش این درس را انتخاب کرده، حتی اگر این درس علم محض باشد و هیچ شرایط کاربردی نداشته باشد باز هم متاثر از زندگی پشت سر آن آدم است. در نتیجه دانشجویان ایرانی در همه جای دنیا دوست دارند پرسش‌هایی که در طول زندگی برای‌شان مطرح شده را با درس خود جواب دهند و چنین تفکیکی غیرممکن است.» نرگس همچنین کلمه ایران در صحبت‌های محمدحسین مجلس‌آرا را زیر سوال برده و می‌گوید که دوران این که بخواهیم ایران را از بقیه جهان جدا کنیم به سر آمده است: «اصلا موضوع مرتبط با ایران یعنی چه؟ یعنی کلمه ایران در آن موضوع به کار رفته باشد یا موضوعی که مرتبط با ایران باشد؟ اگر دومی باشد که هر موضوعی در پایان‌نامه‌ها مسلما به یک کشور ۷۰ میلیونی در خاورمیانه مرتبط است و ما نمی‌توانیم موضوع آکادمیکی پیدا کنیم که به یک بخشی از دنیا ارتباطی نداشته باشد.» شاید با طرح تصمیم جدید وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری سوال دیگر این است که چنین تصمیمی برای دانشجویانی که تحت سیستم آموزشی متفاوتی از جمهوری اسلامی در حال تحصیل هستند به چه معنا خواهد بود؟ آیا از این پس دانشجویان از انتخاب موضوع درباره ایران برای پایان‌نامه‌های خود انصراف می‌دهند؟ لاله، از دانشجویان ایرانی مقیم اروپا، نتیجه معکوسی را پیش‌بینی می‌کند و می‌گوید: «من فکر می‌کنم بعد از این صحبت دیگر خیلی‌ها دوست دارند درمورد ایران کار کنند. چون ایجاد مانع ابلهانه و پیش‌قضاوت این‌ها، آدم‌ها را بیشتر تحریک می‌کند تا بروند دنبال داستان و ببینند برای چه منع شده‌اند.» کتایون اما با کمی شک و تردید به این پرسش پاسخ می‌دهد: «خیلی جای تاسف دارد، چون بهترین تحقیقاتی که انجام می‌شود شاید تحقیقاتی است که بچه‌ها خارج از کشور انجام می‌دهند با هزینه خودشان، اما راه دارد بسته می‌شود و گویا هیچ تحقیقی نباید انجام شود.» علی، از دانشجویان ایرانی ساکن هلند، نیز می‌گوید این تصمیم هیچ تاثیری بر انگیزه دانشجویان ایرانی خارج از کشور نخواهد داشت: «با توجه به انگیزه‌هایی که من در دانشجویان سراغ دارم بعید می‌دانم نتیجه این کار پشیمانی و انصراف دانشجویان از چنین موضوعاتی باشد، چون در ‌‌نهایت سود این تحقیقات برای ایران است.» حال بعد از صحبت‌های این مقام وزارت علوم باید منتظر بود و دید چگونه این نهاد برای کنترل پایان‌نامه دانشجویان خارج از کشور و موضوع آن عمل خواهد کرد.
 

 
پلمب بیش از ۳۰۰ شرکت هرمی توسط نیروهای انتظامی و امنیتی 
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌گوید که بیش از ۳۰۰ شرکت هرمی در تهران روز پنجشنبه با همکاری نیروی انتظامی، دستگاه قضایی و شهرداری تهران پس از شناسایی، بسته و نفرات اصلی این دفاتر بازداشت شده‌اند. ادامه 

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌گوید که بیش از ۳۰۰ شرکت هرمی در تهران روز پنجشنبه با همکاری نیروی انتظامی، دستگاه قضایی و شهرداری تهران پس از شناسایی، بسته و شماری از نفرات اصلی این دفاتر بازداشت شده‌اند.بر اساس بیانیه وزارت اطلاعات «عملیات مشترک نیروهای امنیتی و انتظامی» علیه این تعداد شرکت هرمی، در راستای «برنامه مبارزه قاطع با شرکت‌های هرمی» انجام شده و و بر اساس این بیانیه نفرات اصلی دفاتری که روز پنجشنبه بسته شده‌اند، دستگیر شده‌اند.گرچه در این بیانیه اشاره‌ای به تعداد دستگیرشدگان عملیات امروز نیروهای امنیتی و انتظامی نشده است، اما به گفته وزارت اطلاعات، «بیش از شش هزار نفر از مالباختگان و فریب‌خوردگان گرفتار در این دفاتر، به خانواده‌های خود تحویل شده‌اند».این نخستین بار نیست که در ماه‌های اخیر وزارت اطلاعات اقدام به دستگیری اعضا و پلمپ دفاتر شرکت‌های موسوم به هرمی کرده است.بر اساس اعلام خبرگزاری‌های ایران در اوائل بهمن‌ماه ۸۹ نیز در یک عملیات ضربتی در تهران، هزار نفر از اعضای شرکت‌های هرمی دستگیر شده و ۵۰ محل فعالیت این شرکت‌ها نیز پلمب شدند.در آن زمان خبرگزاری مهر اعلام کرد که افراد بازداشت شده که «در ۵۰ خانه تیمی در حوالی منطقه سعادت‌آباد تهران متمرکز بودند» دستگیر و تمامی اسناد و مدارک آنها مبنی بر فعالیت در شرکت‌های هرمی ثبت و ضبط شد.در ماه آذر امسال نیز مسئول بخش مبارزه با شرکت‌های هرمی وزارت اطلاعات گفت که «۲۰ شرکت هرمی در ایران از آذرماه سال گذشته تا آذر امسال شناسایی و به طور ۱۰۰ درصد منهدم شده‌است.»علی تقوی با اعلام این خبر افزود: «در همین مدت به ۱۰ شرکت هرمی ضربات مهلکی وارد شده و سردسته‌ها و افراد رده یک این شرکت‌ها نیز دستگیر شده‌اند.»به گفته علی تقوی «در شرکت‌های هرمی با فریب افراد بیکار به بهانه فعالیت در کارخانه‌های مهم و معتبر آنها را ابتدا جذب کرده و سپس به بهانه حرفه‌آموزی در یک دوره آموزشی با نحوه فعالیت این شرکت‌ها آشنا می‌کنند.»اردیبهشت‌ماه امسال نیز احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی، از حمله اين نيرو به ۴۰۰ دفتر شرکت‌های هرمی در غرب شهر تهران و دستگیری صدها تن خبر داده بود.
 

 


روزنامه‌های پنج‌شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹ 
روزنامه‌های پنج‌شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹ 
روزنامه‌های پنج‌شنبه اظهارات رئیس دادگستری تهران درباره روش‌های تازه مقابله با تجمعات اعتراض‌آمیز در ۱۷ اسفندماه از جمله «بازداشت‌های گروهی مردم» را منتشر کرده‌اند و همچنین بخش‌هایی از اظهارات دبیر شورای عالی امنیت ملی علیه جنبش سبز را در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری. ادامه 

روزنامه‌های پنج‌شنبه اظهارات رئیس دادگستری تهران درباره روش‌های تازه مقابله با تجمعات اعتراض‌آمیز در ۱۷ اسفندماه از جمله «بازداشت‌های گروهی مردم» را منتشر کرده‌اند و همچنین بخش‌هایی از اظهارات دبیر شورای عالی امنیت ملی علیه جنبش سبز را در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری. روزنامه‌ها همچنین هشدار هاشمی رفسنجانی درباره «رواج استفاده از روش‌هایی چون هوچی‌گری و تهمت زدن» و توصیه ناصر مکارم شیرازی در مورد «فحاشی برادران حزب‌اللهی» را مورد توجه قرار داده‌اند. روزنامه‌ها اظهارات برخی نمایندگان مجلس هشتم که گفته‌اند «جرات نمی‌کنیم از احمدی‌نژاد در مجلس سوال کنیم»، و همچنین صدور دستور «برخورد ماموران راهنمایی و رانندگی با رفتارهای غیراخلاقی» را در شماره ۱۹ اسفندماه خود منتشر کرده‌اند. بازتاب اعتراضات ۱۷ اسفندماه و روش‌های تازه حکومتی برای سرکوب جنبش سبزدو روزنامه مردم‌سالاری و خراسان اظهارات رئیس دادگستری تهران درباره تعداد بازداشت‌شدگان در تجمعات اعتراضی روز ۱۷ اسفندماه را مورد توجه قرار داده و از قول وی نوشته‌اند که «آمار دقیقی از دستگیرشدگان ۱۷ اسفند ندارم». به نوشته روزنامه مردم‌سالاری، علیرضا آوایی، رئیس دادگستری استان تهران، در پاسخ به سوالی درباره تعداد افراد بازداشت شده در تجمع روز سه‌شنبه ۱۷ اسفند با تاکید بر این که «آمار دقیقی ندارم، این سوال را باید از دادستان بپرسید» گفته است که «با افرادی که هدفمند در تجمعات پراکنده غیرقانونی در تهران شرکت کرده و دستگیر می‌شوند، برخورد جدی خواهد شد». این روزنامه همچنین نوشته است که رئیس دادگستری استان تهران گفته است که برای مقابله با برگزاری تجمعات اعتراضی ماموران «این افراد را دستگیر می‌کنند، بعد از دستگیری کسانی که لغزیدند یا رهگذرند آزاد می‌شوند تا افرادی که برنامه‌ریزی شده باشند، مسبب باشند و بخواهند امنیت را برهم بزنند قطعا دستگاه قضایی هم آن‌ها را نگه می‌دارد و هم برخورد قانونی با آن‌ها می‌کند». همزمان روزنامه رسالت اظهارات حبیب‌الله عسگراولادی علیه اوج‌گیری تجمعات و راهپیمایی‌های جنبش سبز پس از ۲۵ بهمن‌ماه ۸۹ را منتشر کرده و از قول این عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی نوشته است که «فتنه‌گران در صدد مخدوش کردن الگوی جمهوری اسلامی هستند». این روزنامه وابسته به جناح حاکم همچنین خبر داده است که سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، طی سخنانی در اجلاسیه نهم خبرگان رهبری ادعا کرده است که «در ابتدای پیدایش اعتراضات پس از انتخابات، حکومت در مرحله‌ای بود که در اوج پیشرفت خود به سر می‌برد و سردمداران غرب در مکاتبه با مسئولان عالی ایران مجبور شدند به این امر اذعان کنند»، اما با آغاز اعتراضات و آن چه وی «تهمت زدن جریان فتنه به سلامت انتخابات» و «اردوکشی خیابانی» نامیده است «کشورهای غربی با یک چرخش کامل قواعد دموکراسی در ایران را انکار کرده و خود را پشت سر جریان معترضان قرار دادند». سعید جلیلی همچنین در جمع اعضای مجلس خبرگان ادعا کرده است که هواداران جنبش سبز «۸۷۴ سایت اینترنتی» برای مخالفت با جمهوری اسلامی راه‌اندازی کرده‌اند. وی همچنین درباره اوج‌گیری دوباره تظاهرات خیابانی و به‌ویژه راهپیمایی ۲۵ بهمن‌ماه سبز‌ها مدعی شده است که «دشمنان جمهوری اسلامی تلاش داشتند با تشبیه ایران به مصر و تونس اجازه ندهند که ایران اسلامی الگویی جهت کشورهای منطقه قرار گیرد» و «با برنامه‌ریزی برای اغتشاش در ۲۵ بهمن» و «توسعه ظرفیت دنیای مجازی و فراخوان مردم به خیابان‌ها» تلاش کردند که «به کشورهای منطقه نشان دهند نظام اسلامی هم مانند مصر و تونس با مردم خود دچار چالش است». به دلیل محرمانه بودن اجلاسیه خبرگان متن کامل سخنرانی دبیر شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی در جلسه خبرگان رهبری و به ویژه اظهارات وی درباره نحوه مقابله با اعتراضات منتشر نشده، اما روزنامه رسالت به نقل از وی بر سرکوب اعتراضات پس از ۲۵ بهمن‌ماه تاکید کرده و نوشته است که نهادهای انتظامی و امنیتی دور جدید تجمعات اعتراض‌آمیز را «در نطفه خاموش کرده‌اند». هشدار هاشمی و مکارم شیرازی درباره «هوچی‌گری و فحاشی برادران حزب‌اللهی» روزنامه‌های جمهوری اسلامی و تهران امروز از هشدار «اکبر هاشمی رفسنجانی و ناصر مکارم شیرازی» نسبت به رواج استفاده از «روش‌های هوچی‌گری، تهمت زدن و فحاشی» از سوی نیروهای حزب‌اللهی و بسیجی علیه مخالفان خبر داده‌اند. به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی، در جریان دیدار بیش از ۶۰ نفر از اعضای مجلس خبرگان رهبری با اکبر هاشمی رفسنجانی در محل دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، وی با اعلام این که «متأسفانه روش ضدارزشی و زشتی توسط گروهی افراطی در بعضی مناطق در برخورد با برخی روحانیون انجام می‌شود» گفته است که «نقد و انتقاد کار پسندیده‌ای است، ولی افترا و هوچی‌گری و تهمت زدن آن هم به بهانه دفاع از ارزش‌ها و اسلام مذموم است». به نوشته این روزنامه، هاشمی رفسنجانی با اشاره به «سخنان آیت‌الله طباطبایی امام جمعه اصفهان و آیت‌الله نعیم‌آبادی در مجلس خبرگان رهبری در مورد برخی حرکت‌های افراطی» گفته است که «افراطیون می‌گویند آن‌ گونه که ما فکر می‌کنیم ائمه جمعه هم باید همان‌گونه بیاندیشند و خلاف سخنان آنان سخنی نگویند». این روزنامه در عین حال نوشته است که در جریان دیدار اعضای مجلس خبرگان با هاشمی رفسنجانی برخی اعضای خبرگان رهبری از جمله «دری نجف‌آبادی، سلیمانی، اسلامی، نعیم‌آبادی، قرشی، طباطبایی، شاهرودی، جباری، وافی، شفیعی و امامی کاشانی» سخن گفته و برای از آن‌ها نیز «با اشاره به رواج برخی بداخلاقی‌ها و هتک حرمت بزرگان در جامعه، اقدامات افراطی بعضی ناآگاهان را سم مهلک برای حیات نظام اسلامی ایران دانستند». روزنامه جمهوری اسلامی همچنین در صفحه نخست خود خبر داده است که آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید نزدیک به جناح حاکم نیز طی سخنانی در قم «با تاکید بر رعایت اصول اخلاقی در بیان و قلم» گفته است که «کسانی که خود را منتسب به حزب‌الله می‌دانند بیش از دیگران مراقب زبان خود باشند». وی با اشاره به دیدن فیلم فحاشی برخی اعضای بسیج در شاه عبدالعظیم به فائزه هاشمی و تاکید بر این که «بعضی‌ها فحش‌های رکیک و ناموسی داده بودند» گفته است که «طرف هر کس می‌خواهد باشد ما در نظام اسلامی زندگی می‌کنیم، برادر‌ها، خواهر‌ها و به ویژه کسانی که خود را منتسب به حزب‌الله می‌کنند باید خیلی مراقب زبان‌شان باشند. من فیلم این قضیه را دیدم که بسیار زننده بود». ناصر مکارم شیرازی همچنین گفته است که «این برادر‌ها مراقب باشند زبان خود را حفظ کنند تا مبادا چیزی بر زبان‌شان جاری شود که مخالف اسلام و آموزه‌های دین باشد» تا «نگویند در نظام اسلامی این مسائل رخ می‌دهد». «جرات نمی‌کنیم از احمدی‌نژاد در مجلس سوال کنیم» روزنامه‌های آرمان و مردم‌سالاری نطق میان‌دستور علی مطهری در مجلس شورای اسلامی را مورد توجه قرار داده و خبر داده‌اند که این عضو مجلس «پیگیر طرح سوال از احمدی‌نژاد است». به نوشته روزنامه آرمان، علی مطهری در مجلس شورای اسلامی گفته است که «سوال از رئیس‌جمهور را که به خاطر اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها به تاخیر انداختیم، در دستور کار قرار خواهیم داد». وی درباره دلایل طرح احتمال سوال از احمدی‌نژاد نیز گفته است که اگر احمدی‌نژاد از «ترویج تز مکتب ایرانی و بی‌تفاوتی نسبت به مسئله حجاب و عفاف» و همچنین حمایت اسفندیار رحیم مشایی دست برندارد طرح سوال از رئیس دولت را دوباره به جریان می‌اندازد. همزمان روزنامه مردم‌سالاری ضمن تاکید بر این که «طی ماه‌های اخیر فشارهای زیادی برای منصرف کردن علی مطهری از پیگیری طرح سوال از رئیس دولت صورت گرفته» از قول رضا اکرمی، نماینده تهران، نوشته است که «همین الان علی مطهری حرف سوال از احمدی‌نژاد را می‌زند، می‌خواهند پوستش را بکنند، چه برسد به این که بخواهیم این کار را اجرا هم بکنیم». رضا اکرمی با اشاره به این که برای کنترل و نظارت دولت «راه‌های قانونی بسیاری وجود دارد، مثل سوال از رئیس جمهور یا استیضاح» تاکید کرده است که «اما فعلا جرات نمی‌کنیم از این راه‌ها استفاده کنیم». مطابق ماده ۱۹۶ آئین‌نامه داخلی مجلس، بر اساس اصل ۸۸ قانون اساسی در صورتی که یک‌چهارم کل نمایندگان مجلس بخواهند درباره یکی از وظایف رئیس جمهور سوال کنند، باید سوال خود را به طور صریح، روشن و مختصر همگی امضا و به رئیس مجلس تسلیم کنند و در صورت قانع نشدن نمایندگان از پاسخ‌های اولیه دولت، «رئیس جمهور موظف است ظرف مدت یک ماه از تاریخ دریافت سوال در جلسه علنی مجلس حضور یابد و به سوال پاسخ گوید، مگر با عذر موجه و با تشخیص مجلس». صدور دستور «برخورد ماموران راهنمایی و رانندگی با رفتارهای غیراخلاقی» روزنامه کیهان از صدور دستور فرمانده نیروی انتظامی برای «برخورد ماموران راهنمایی و رانندگی نسبت به رفتارهای غیراخلاقی» و مواردی چون «بدحجابی» خبر داده است. به نوشته این روزنامه، اسماعیل احمدی مقدم «در همایش رئیسان پلیس راهنمایی و رانندگی» گفته است که «متخلفان گمان می‌کنند که پلیس راهنمایی و رانندگی به رفتارهای غیراخلاقی کاری ندارد، اما ماموران پلیس راهنمایی و رانندگی نسبت به این تخلفات سخت‌گیری کنند». فرمانده نیروی انتظامی حتی گفته است که ماموران راهنمایی و رانندگی «در سفرهای نوروزی باید بدون اغماض و با قاطعیت با متخلفان برخورد کنند». کیهان همچنین نوشته است که اسکندر مومنی، فرمانده پلیس راهنمایی و رانندگی، نیز گفته است که «با دستگاه قضایی هماهنگی به عمل آمده تا برخی از تخلفات را که در واقع جرم محسوب می‌شوند فرد متخلف به دستگاه قضایی معرفی تا به جرمش رسیدگی شود». 





تصویر روزنامه بریتانیایی از وضعیت جنبش سبز در ایرانیکی از گزارشگران روزنامه چپی «ایندی‌پندنت» چاپ لندن که اخیرا مدتی در ایران بوده در تحلیلی روش‌های حکومت ایران برای جلوگیری از گسترش تظاهرات خیابانی در کشور را بررسی کرده است. ادامه 
یکی از گزارشگران روزنامه چپی «ایندی‌پندنت» چاپ لندن که اخیرا مدتی در ایران بوده در تحلیلی روش‌های حکومت ایران برای جلوگیری از گسترش تظاهرات خیابانی در کشور را بررسی کرده است. وی با اشاره به دعوت گروه‌های مخالف به برگزاری تظاهرات در روز سه‌شنبه همزمان با روز جهانی زن می‌نویسد که به احتمال زیاد کسانی که برای تظاهرات به خیابان‌ها بیایند توسط هزاران نیروی امنیتی و بسیجی و لباس‌شخصی مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت خواهند شد. گزارشگر ایندی‌پندنت می‌افزاید که تلاش‌های اخیر گروه‌های مخالف حکومت ایران برای برگزاری تظاهرات همزمان با حوادث سیاسی اخیر در خاورمیانه نه تنها باعث سرنگونی حکومت نشده، بلکه حتی نتوانسته است آن را در موضع ضعف قرار دهد. طی یک هفته اخیر مرکز شهر تهران آرام بوده و نمود و اثری از حرکات مخالفان دیده نمی‌شود. یکی از فعالان مخالف حکومت می‌گوید: «حکومت در استفاده از حد معینی از سرکوب مخالفان به شکلی که تلفات زیادی به بار نیاورد تجربه فراوانی کسب کرده است. جنبش سبز در روز ۲۵ اسفند نشان داد که هنوز هم قدرت بسیج و فراخواندن مردم به خیابان‌ها را دارد، ولی از آن زمان به بعد تعداد کمتری از مردم در تظاهرات شرکت می‌کنند.» حکومت ایران به شکل محتاطانه و زیرکانه‌ای دست به اقدامات گوناگونی برای مهار جنبش اعتراضی زده است. نمونه آن وضعیت دو تن از شخصیت‌های شناخته شده یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران آن‌هاست. با وجود آن که اعضای خانواده این افراد و مخالفان معتقدند که این چهار نفر در یکی از بازداشتگاه‌های ویژه زندانی شده‌اند حکومت مدعی است آن‌ها در خانه‌های خود به سر می‌برند و فقط ارتباط آن‌ها قطع شده است. گزارشگر «ایندی‌پندنت» یادآوری می‌کند که حکومت اسلامی خود محصول چندین ماه اعتراضات خیابانی و در ‌‌نهایت سرنگونی حکومت شاه بود، بنابراین جای تعجب ندارد که این رژیم با حساسیت و از راه‌های گوناگون می‌کوشد از گسترش این روش از مبارزه جلوگیری کند. تلاش‌های اخیر گروه‌های مخالف حکومت ایران برای برگزاری تظاهرات همزمان با حوادث سیاسی اخیر در خاورمیانه نه تنها باعث سرنگونی حکومت نشده، بلکه حتی نتوانسته است آن را در موضع ضعف قرار دهد.گسترش اعتراضات مردمی در کشورهای عربی و سقوط رژیم‌هایی مثل حسنی مبارک به یک اعتبار باعث تقویت اعتماد به نفس حکومت ایران شده است. حکومت‌های عربی مثل عربستان یا مصر در سال‌های اخیر موضع خصمانه‌ای علیه حکومت ایران داشتند. پیام‌های دیپلماتیک دولت آمریکا که توسط وب‌سایت ویکی‌لیکس برملا شد نشان داد شدت این خصومت تا حدی بود که آن‌ها سعی داشتند آمریکا را برای حمله نظامی به ایران قانع کنند. اکنون بحران در جهان عرب باعث شده است که ایران با خیال راحت‌تری روی سرکوب مخالفان داخلی خود متمرکز شود. گزارشگر روزنامه «ایندی‌پندنت» که اخیرا در ایران بوده به تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران اشاره کرده و با ارائه مثال‌ها و شواهدی مدعی می‌شود که فشار ناشی از تحریم‌ها تاکنون در حدی نبوده که حکومت را از پای درآورد، ولی می‌توان تاثیر آن‌ها را به خوبی احساس کرد. یکی از پیامدهای مشهود آن محدود شدن واردات بنزین است. حکومت ایران سعی کرده است با تولید بنزین در داخل این کاستی را جبران کند که به اعتقاد بسیاری نتیجه آن آلودگی بی‌سابقه و بسیار خطرناک هوای شهرهای بزرگ ایران بوده است. روند حوادث سیاسی در ایران معاصر با آن چه که در اکثر کشورهای عربی طی پنجاه سال اخیر روی داده بسیار متفاوت است. یکی از نتایج آن این است که برخلاف حکومت‌هایی مثل رژیم حسنی مبارک در مصر یا حکومت بعثی‌ها در عراق و سوریه و پادشاهی‌های اردن و عربستان حکومت ایران به اعتبار انقلاب سال ۱۳۵۷ برای خود نوعی مشروعیت مردمی قائل است. هر چند از میزان مشروعیت و حمایت مردمی از حکومت به شدت کاسته شده، هنوز هم جناح حاکم خود را وارث و پاسدار انقلاب دانسته و مخالفان را گروهی خائن و آلت دست بیگانگان می‌داند. فعالان «جنبش سبز» اذعان دارند که تاکنون نتوانسته‌اند لایه‌های فقیر شهری و روستایی یا تشکل‌های کارگری را به سوی خود جلب کنند.نکته دیگری که خبرنگار «ایندی‌پندنت» به آن اشاره می‌کند تفاوت جنبش مخالفان ایران از نظر فراگیری تمامی لایه‌های اجتماعی با نمونه‌هایی مثل مصر است. خود فعالان «جنبش سبز» هم به این نکته اذعان دارند که تاکنون نتوانسته‌اند لایه‌های فقیر شهری و روستایی یا تشکل‌های کارگری را به سوی خود جلب کنند. شاید حکومت در میان اقشار میانی و متجدد شهرهای بزرگ حامیان اندکی داشته باشد، ولی ظاهرا شبکه حامیان آن و از جمله بسیج و گروه‌های فشار در میان اقشار دیگر هواداران قابل ملاحظه‌ای دارند. یکی دیگر از ابزارهای سرکوب حکومت ایران کنترل شدید رسانه‌های داخلی و خارجی است. دیگر هیچ اثری از روزنامه‌های اصلاح‌طلب که سال‌ها پیش دکه‌های روزنامه‌فروشی را پر می‌کردند دیده نمی‌شود. برنامه‌های رسانه‌های برون‌مرزی به طور سیستماتیک مختل می‌شوند. عرصه اینترنت کنترل شده و بسیاری از وب‌سایت‌ها مسدودند. هر چند که سانسور در ایران هنوز مطلق نیست، آن هماهنگی و حمایت متقابل بین رسانه‌ها و جنبش اعتراضی که به عنوان مثال در مصر شاهد آن بودیم اکنون در ایران امکان‌پذیر نیست. بسیاری از فعالان اعتراضات سال ۲۰۰۹ اکنون به خارج مهاجرت کرده‌اند. هر چند انتشار اخبار مربوط به سرکوب یا پیام‌ها و فراخوان‌های مخالفان هنوز در حد محدودی ادامه دارد، در مجموع به نظر می‌رسد که رژیم توانسته است جنبش اعتراضی ایران را که در پی انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد مهار کند. در آن زمان جنبش اعتراضی بخشی از قدرت خود را از وجود شکاف در حکومت کسب می‌کرد. ولی اکنون تمام اجزای جناح اصول‌گرا در مقابله با معترضان متحد عمل کرده و چهره‌های معتدلی مثل هاشمی رفسنجانی به مرور محدود و بی‌تاثیر شده‌اند. گزارشگر روزنامه «ایندی‌پندنت» در پایان می‌نویسد هر چند که مقامات آمریکا می‌کوشند با تاکید بر نتیجه موفقیت‌آمیز جنبش‌های اصلاح‌طلبانه و سکولار در جهان عرب نشان دهند که مدل انقلاب و حکومت اسلامی ایران منسوخ شده است، نباید فراموش کرد که در شرایط فعلی حکومت ایران یکی از برندگان اصلی تغییرات فاحشی است که در صحنه سیاست و در نتیجه تعادل قوای خاورمیانه در حال روی دادن است. 

 
 
 
 
حذف رفسنجانی از خبرگان، «آخرین میخ بر تابوت اصلاحات از درون نظام»
باربارا اسلیوین، کارشناس و تحليل‌گر سياست خارجی آمريکا و نويسنده کتابی درباره مناسبات ايران و آمريکا، در تحليلی که وب‌سايت فارن پالسی منتشر کرده است نگاهی دارد به کناره‌گیری اکبر هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان و اثرات آن را بر اوضاع سياسی فعلی ايران بررسی می‌کند. ادامه 

باربارا اسلیوین، کارشناس و تحليل‌گر سياست خارجی آمريکا و نويسنده کتابی درباره مناسبات ايران و آمريکا، در تحليلی که وب‌سايت فارن پالسی منتشر کرده است نگاهی دارد به کناره‌گیری اکبر هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان و اثرات آن را بر اوضاع سياسی فعلی ايران بررسی می‌کند.به اعتقاد خانم اسلیوین، کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان که يکی از وظايف آن نظارت بر کار و انتخاب رهبری نظام جمهوری اسلامی است بخشی از اقدامات پيوسته علی خامنه‌ای، رهبر ايران، است برای انحصاری‌تر کردن قدرت. جالب اين است که آیت‌الله علی خامنه‌ای پس از فوت آیت‌الله روح‌الله خمينی در سال ۱۹۸۹ به پيشنهاد هاشمی رفسنجانی به مقام رهبری برگزيده شد. به نظر می‌رسد که محدود کردن هاشمی رفسنجانی تلاشی است برای بی‌خاصيت کردن ساير نهادها در ساختار جمهوری اسلامی و در عين حال تضعيف جنبش اعتراضی و پيشگيری از سرايت موج قيام‌های مردمی منطقه خاورميانه به داخل مرزهای ايران.باربارا اسلیوین از قول مهدی خلجی، کارشناس مسائل ايران در مرکز پژوهشی «خاور نزديک» در شهر واشینگتن، می‌نويسد: «رفسنجانی آخرين مانع بر سر راه تثبيت اقتدار همه‌جانبه جناح تندرو بود. کنار گذاشتن او آخرين ميخ بر تابوت اصلاحات در درون نظام حکومتی خواهد بود.»به گفته خانم اسلیوین، رفسنجانی به هيچ عنوان سياستمداری دموکرات يا اصلاح‌طلب نيست. او که به خاطر مانورهای زيرکانه سياسی‌اش به «کوسه» شهرت دارد از اولين اعضای مهم شورای انقلاب ايران، از مشاوران و نزديکان اصلی آيت‌الله خمينی و مسئول اصلی هدايت جنگ با عراق بوده و رياست مجلس و برای دو دوره از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ رياست جمهوری اسلامی را برعهده داشته است. در تمام اين دوره‌ها او يکی از تصميم‌گيران اصلی سياست‌های سرکوب‌گرانه در داخل و سياست‌های بحران‌زا و تروريسم دولتی ايران در خارج از کشور بود. به گفته تحلیل‌گر فارن پالسی اما اکبر هاشمی رفسنجانی سياستمدار عمل‌گرا و باانعطافی است که در دوران پس از جنگ سعی کرد اقتصاد ایران را بازسازی کرده، فضای اجتماعی و فرهنگی را کمی بازتر کرده و مناسبات با غرب و آمريکا را بهبود بخشد. هاشمی رفسنجانی در سال ۲۰۰۵ در برابر محمود احمدی‌نژاد وارد رقابت‌های انتخابات رياست جمهوری شد. در آن زمان مهدی هاشمی به من گفت که اگر پدرم به رياست جمهوری برسد، اختيارات رهبری را در حد يک مقام تشريفاتی مثل سلطنت در بریتانیا کاهش خواهد داد. پسر رفسنجانی هشدار می‌داد که اگر پدرش به رياست جمهوری نرسد، تمام امور کشور در دست یک گروه تمرکز خواهد يافت و دیگر انتخابات آزادی در کار نخواهد بود.يک چنين گرايشی در هاشمی رفسنجانی و شايد تکيه اصلاح‌طلبان به موقعيت ويژه وی باعث شد که آيت‌الله خامنه ای به نوعی از پيروزی احمدی‌نژاد حمايت کند. در انتخابات سال ۲۰۰۹ نيز هاشمی رفسنجانی از نامزدی ميرحسين موسوی حمايت کرد و اين باعث شد که عملا وی از يکی از مسئوليت‌های ديگر خود يعنی امامت نماز جمعه تهران کنار گذاشته شود.از زمان وقوع ناآرامی‌های سال ۲۰۰۹ رفسنجانی سعی کرده است نقش متعادل‌کننده و ميانجی بين حکومت و اصلاح‌طلبان را ايفا کند، ولی در نهايت اين روش به نتيجه‌ای نرسيد و ديديم که حکومت در هفته‌های اخير ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، چهره‌های شناخته شده حرکت اصلاح‌طلبی، را با حبس عملا حذف کرده است. دیگر حوزه نفوذ هاشمی رفسنجانی رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام است که از زمان بحران سال ۲۰۰۹ تا به امروز دامنه تاثيرگذاری آن به شدت محدود شده و سال آينده انتخابات دوره جديد آن برگزار خواهد شد.باربارا اسلیوین، کارشناس سياست خارجی آمريکا، در ادامه تحليل خود در وب‌سايت فارن پالسی می‌نويسد که با وجود محدود شدن قدرت سياسی هاشمی رفسنجانی، خانواده وی ثروت فراوانی دارد که به احتمال زياد بخش اعظم آن در خارج محفوظ است. يکی از پسران وی به نام مهدی که در لندن زندگی می‌کند نقش فعالی در حمايت از جنبش سبز دارد. پسر ديگر وی به نام محسن هفته پيش در اعتراض به دخالت‌های دولت از مقام مديريت متروی تهران استعفا کرد. دختر او به نام فائزه در تظاهرات و اجتماعات معترضان شرکت کرده و هفته پيش يک بار ديگر به طور موقت بازداشت شد. در مجموع رفسنجانی و خانواده‌اش در پی حوادث سياسی سال ۲۰۰۹ به شدت تحت فشار گروه‌ها و ارگان‌های وابسته به جناح حاکم بوده‌اند.مهدی خلجی معتقد است که پس از کنار گذاشتن رفسنجانی حملات جناح احمدی‌نژاد احتمالا متوجه لاريجانی‌ها خواهد شد که يکی ديگر از خانواده‌های بانفوذ در ميان روحانيت و سياستمداران ايران هستند. به گفته مهدی خلجی، انتخاب مهدوی کنی به مقام رياست مجلس خبرگان با نقشه تندروها کاملا انطباق دارد، چون آنها می‌خواستند فردی مثل او يعنی يک روحانی کهنسال در راس اين نهاد باشد که عملا قادر به انجام هيچ کاری نباشد.باربارا اسلیوین در ادامه تحليل خود يادآوری می‌کند که احتمال دارد در آينده آيت‌الله خامنه‌ای از اين حرکت خود پشيمان شود. سابقه تحولات سياسی ايران نشان می‌دهد که جنبش‌های اعتراضی حتی در شرايطی که بسيار ضعيف به نظر می‌رسند ممکن است يک‌باره شعله بکشند. آيت‌الله خامنه‌ای ۷۱ سال دارد و شايعات زيادی وجود دارد که به بيماری سرطان مبتلاست. مرگ او مسلما بحرانی جدی برای انتخاب جانشينش ايجاد خواهد کرد.از سوی ديگر دوره رياست جمهوری احمدی‌نژاد نيز در اوايل تابستان ۲۰۱۳ به پايان خواهد رسيد. در ميان چهره‌هايی که ممکن است جانشين وی شوند يکی هم محمدباقر قاليباف، شهردار فعلی تهران، است که او نيز همچون احمدی‌نژاد از درون نهادهای وابسته به سپاه رشد کرده است.حکومت ايران توانايی و سابقه فراوانی در سرکوب داشته و در استفاده از اين ابزارها هيچ ابايی ندارد. ولی تشديد سرکوب و از سوی ديگر انحصاری‌تر کردن ساختار قدرت سياسی در ايران با موج اخير اصلاح‌طلبی و دموکراسی‌خواهی در سطح خاورميانه در تضادی جدی است. این در حالی است که در چند هفته اخير ايران بار ديگر شاهد حضور معترضان در خيابان‌ها بوده و همزمان با فرا رسيدن ايام نوروز برنامه‌های ديگری برای تظاهرات اعلام شده است.باربارا اسلیوین در پايان مطلب خود در وب‌سايت فارن پالسی از قول مهدی خلجی، کارشناس امور ايران، می‌نويسد که مردم ايران هنوز خشونت‌ها و ويرانی‌های دوران انقلاب و سال‌های جنگ با عراق را فراموش نکرده‌اند. به همین دلیل به گفته خلجی، «من کسی را سراغ ندارم که بخواهد جان خود را از دست بدهد. ولی در عين حال سياست ايران هنوز هم غيرقابل پيش‌بينی است. نظام فعلی ممکن است ۲۰ سال دوام بياورد يا همين فردا زیر و رو شود».
 

 


قطر در پارس جنوبی، «آینه دق» برای ایران 
قطر در پارس جنوبی، «آینه دق» برای ایران
منطقه جغرافیایی گسترده‌ای که ایران به آن تعلق دارد، از سواحل مراکش در اقیانوس اطلس تا آب‌های خلیج فارس، با زایش و رشد انقلاب‌های آزادی‌خواهانه مردمی، دوران پرشوری را از سر می‌گذراند. در عرصه اقتصادی نیز تب و تاب در این منطقه کم نیست. ادامه 

منطقه جغرافیایی گسترده‌ای که ایران به آن تعلق دارد، از سواحل مراکش در اقیانوس اطلس تا آب‌های خلیج فارس، با زایش و رشد انقلاب‌های آزادی‌خواهانه مردمی، دوران پرشوری را از سر می‌گذراند. در عرصه اقتصادی نیز تب و تاب در این منطقه کم نیست. گزارشی که شامگاه چهارشنبه نهم مارس از سوی خبرگزاری‌های مهم جهان انتشار یافت، شاید بی‌اهمیت جلوه کند: این گزارش به نقل از صندوق بین‌المللی پول می‌گوید که امارت قطر در سال ۲۰۱۱ میلادی با برخورداری از بیست درصد رشد اقتصادی، از لحاظ تولید ناخالص داخلی سرانه در راس کشور‌های جهان قرار می‌گیرد. دانش و بصیرتدر یک نگاه سریع به این گزارش، می‌توان بی‌تفاوت از کنار آن گذشت: چه چیز عادی‌تر از آن که امیرنشینی بسیار کوچک با جمعیتی محدود اما منابع عظیم گازی، بتواند بی‌دردسر به ثروتمند‌ترین کشور جهان بدل شود. ولی با تعمق بیشتر، این دستاورد آن قدر‌ها هم «طبیعی»، «بدیهی» و «بی‌دردسر» به نظر نمی‌رسد. قطر با جمعیتی کم البته فرصت‌ها و امکانات فراوان در اختیار دارد. در عوض برخورداری عقلایی از این فرصت‌ها و تبدیل امکان به واقعیت، بدون دانش و بصیرت امکان‌پذیر نیست و همین را باید به قطری‌ها آفرین گفت. ایرانی‌ها، همچون دیگر مردمان منطقه، نباید به این تجربه به دیده تحقیر بنگرند. بدون شناخت عمیق بازار جهانی انرژی، برنامه‌ریزی بسیار دقیق، ارزیابی موشکافانه مسائل منطقه‌ای و بهره‌برداری از امکانات بین‌المللی، قطر نمی‌توانست در بهره‌برداری از بزرگ‌ترین میدان گازی جهان (که ایرانی‌ها آن را «پارس جنوبی» و قطری‌ها «گنبد شمالی» می‌نامند) چنین موفق باشد و به بزرگ‌ترین صادرکننده گاز مایع در جهان بدل شود. بهره‌برداری از گاز در تبدیل شدن قطر به ثروتمند‌ترین کشور جهان طبعا نقش درجه اول را بازی کرده، ولی دیگر بخش‌های اقتصادی این کشور نیز غیرفعال نمانده‌اند. صندوق بین‌المللی پول می‌گوید که در سال جاری خورشیدی، از رشد بیست درصدی قطر، بیش از ۹ درصد آن مدیون بخش‌های صنعت، خدمات مالی، حمل و نقل و ارتباطات است. وجهه بین‌المللی قطر، به عنوان کشوری موفق و پیشرو، به بهبود تصویر خلیج فارس در افکار عمومی بین‌المللی کمک می‌کند. قطری‌ها توانسته‌اند پایتخت‌شان دوحه را به شهری با جاذبه جهانی بدل کنند. دور (سیکل) معروف گفت‌وگو‌های بازرگانی بین‌المللی در چهارچوب سازمان جهانی تجارت در سال ۲۰۰۱ در دوحه آغاز شد. مقر دائمی کشور‌های تولیدکننده گاز در‌‌ همان شهر قرار دارد. مهم‌تر از همه، قطر میزبانی جام جهانی فوتبال را در سال ۲۰۲۲ به دست آورد. در دو ماه گذشته نیز، همزمان با گسترش جنبش آزادی‌خواهانه جهان عرب، شهرت شبکه تلویزیونی «الجزیره» به نام قطر به ثبت رسیده است. میدان گازی «پارس جنوبی» (یا «گنبد شمالی») که در تبدیل قطر به ثروتمند‌ترین کشور جهان نقش درجه اول را ایفا کرده، بین این کشور و ایران مشترک است. قطر با بهره‌برداری از این میدان به بزرگ‌ترین صادرکننده گاز مایع در جهان بدل شد، حال آن که ایران در بازار جهانی گاز جایگاهی ندارد. «آینه دق»ایران در فاصله سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ تولید گازش را از ۵۶ میلیارد متر مکعب به ۱۳۱ میلیارد متر مکعب افزایش داده (۲. ۳ برابر)، حال آن که تولید گاز قطر طی‌‌ همان مدت از ۲۲ میلیارد به ۸۹ میلیارد متر مکعب رسیده است (بالای چهار برابر). ایران معادل کل تولید خود را در داخل مصرف می‌کند (البته مقداری گاز به ترکیه می‌فروشد، ولی معادل آن یا حتی کمی بیشتر از ترکمستان گاز وارد می‌کند). در عوض قطر بخش مهمی از گاز تولیدی خود را به صورت طبیعی یا مایع شده به خارج صادر می‌کند. چه کسی می‌تواند بر قطری‌ها ایراد بگیرد که چرا ؟




محسنی اژه‌ای: مبارزه با زمین‌خواری را باید از حکومت شروع کرد

غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل ایران می گوید که اقدامات زمین خواران "پیچیده و تشکیلاتی" است و کسانی که از درون حکومت در این اقدامات دست دارند باید تنبیه شوند.
آقای محسنی اژه ای امروز چهارشنبه ۱۸ اسفند (۹ مارس) گفت: "کسانی که به دنبال کسب پول هستند و حاضرند حتی از طریق غیرقانونی به هدف خود برسند، دست به اقداماتی مانند دادن رشوه می زنند. اما مهم تر از آن کسانی هستند که در خود حکومت در مواردی مانند تعرض به اراضی و محیط زیست به آنها کمک می کنند".
او گفت علاوه بر "مفتضح کردن" زمین خواران، باید کسانی را هم که در سازمان هایی مانند ثبت اسناد، شهرداری ها، دستگاه قضایی و سازمان جنگل ها و مراتع با این افراد همکاری می کنند "نقره داغ" کرد.
آقای محسنی اژه ای گفت: "اگر می خواهیم مبارزه را شروع کنیم، ابتدا باید از خودمان و حکومت آغاز کنیم".
به گفته او، اقدامات زمین خواران در سال های اخیر "پیچیده تر" شده است و گاه به صورت "تشکیلاتی و با تمهید مقدمات" صورت می گیرد.
دیروز آیت الله خامنه ای، رهبر ایران هم در سخنانی بر لزوم مبارزه جدی با زمین خواری تأکید کرده بود.
موضوع زمین خواری و دست داشتن مقامات ارشد حکومتی و نظامی در آن در سال های اخیر موضوع بحث های داغ و برخوردهای متعدد بوده است.
در یکی از مشهور ترین نمونه ها، عبدالله شهبازی پژوهشگر تاریخ و رئیس پیشین "موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی" متعلق به وزارت اطلاعات ایران، به دلیل انتشار کتابی در مورد زمین خواری مقامات استان فارس به تحمل حبس محکوم شده است.
او با انتشار کتاب "زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز" در اینترنت، افرادی چون عبدالعلی جعفری، فرمانده پیشین سپاه ناحیه مقاومت فارس و فرمانده پیشین سپاه حفاظت انصار المهدی و ابراهیم عزیزی، فرمانده پیشین بسیج و فرماندار سابق شیراز را به زمین خواری و فساد متهم کرده بود.
آقای شهبازی می گوید که برکناری آقای جعفری از فرماندهی سپاه انصار المهدی و کناره گیری محی الدین حائری شیرازی، امام جمعه پیشین شیراز، بر اثر افشاگری های این کتاب بوده است.
او در دفاعیاتش در دادگاه اعلام کرده بود که بخش عمده اسناد و مدارک استفاده شده در کتاب را داوود احمدی نژاد، برادر رئیس جمهوری ایران و رئیس وقت بازرسی ویژه ریاست جمهوری در اختیار او قرار داده است.
نمونه های آشکار دیگر از زمین خواری، در سواحل دریای خزر در شمال ایران و حاشیه رودخانه هایی مانند رودخانه کرج به وضوح دیده می شود.
سواحل دریا و حاشیه رودخانه ها طبق قوانین ایران جزو منابع عمومی است و ساخت و ساز در آنها ممنوع است، اما ممنوعیت عملا اعمال نمی شود و به گفته کارشناسان، حدود ۹۰ درصد طول سواحل دریای خزر در اشغال منازل مسکونی، ویلاها و مجتمع های ساختمانی است . بسیاری از این ویلاها و مجتمع های مسکونی به کارکنان سازمان های حکومتی و نهادهای نظامی تعلق دارد.


 

چمران: شهرداری‌ها با اجرای قانون یارانه‌ها میلیاردها تومان بدهکار شده‌اند

چمران
آقای چمران می گوید که شهرداری ها حتی توان پرداخت حقوق کارکنان خود را هم ندارند
مهدی چمران، رئیس شورای عالی استان‌های ایران، از بدهی چندین میلیارد تومانی شهرداری های ایران پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها خبر داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، آقای چمران که ریاست شورای شهر تهران را هم به عهده دارد، روز پنج شنبه ۱۰ مارس (۱۹ اسفند) علت این بدهی را افزایش قیمت سوخت دانست که بر اساس آن قیمت گازوئیل از لیتری هفده و نیم تومان به ۳۵۰ تومان رسیده است.
او هدفمند کردن یارانه ها را محل درآمدی برای دولت دانست و گفت که دولت باید از این منبع درآمد به موسسات خدماتی که پس از اجرای این قانون متضرر می شوند، کمک کند.
این در حالیست که روز پنج شنبه ۲۸ بهمن محمد رویانیان، رئیس ستاد حمل و نقل و سوخت کشور گفته بود که بخش عمده یارانه سوخت به سیستم حمل و نقل عمومی پرداخت شده و بخشی دیگر در شرف پرداخت است و اگر چیزی غیر از این توافقات و سیاست‌ها انجام شود "خلاف اخلاق" است.
آقای چمران با بیان اینکه عمده منابع درآمد شهرداری‌ها اخذ عوارض است که ضمانت اجرایی ندارد، گفت: "نتایج بدهی شهرداری‌ها این است که آن‌ها حتی نمی‌توانند حقوق کارمندان خود را هم بپردازند."
او گفت: "مردم علاقمند به استفاده از حمل نقل عمومی هستند اما وقتی فشردگی در این وسائل به حدی است که کرامت انسانی لگد مال می‌شود، ترجیح می‌دهند بنزین لیتری ۷۵۰ تومان را بخرند و سوار خودروی شخصی خود شوند."
اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها با سخنان آقای احمدی‌نژاد از اواخر آذرماه سال جاری در ایران آغاز شد.
بنابر این قانون، یارانه شانزده قلم کالا و خدمات در طول یک دوره پنج ساله حذف و این کالا‌ها و خدمات به قیمت بین المللی عرضه می‌شود.
از جمله یارانه موادی نظیر بنزین، گازوئیل، گاز، نفت، برق، آب، گندم (نان)، شکر، برنج، روغن، شیر و شکر در مدت این پنج سال حذف شده و این کالا‌ها و خدمات با قیمت بازارهای منطقه خلیج فارس عرضه می‌شود.
سیاست پیشگیرانه دولت ایران برای مقابله با تورم ناشی از افزایش قیمت کالا‌ها این است که نیمی از درآمدهای حاصل از افزایش قیمت، در اختیار خانواده‌ها قرار بگیرد و بخشی به تولید اختصاص داده شود و بخشی نیز در طرح‌های عمرانی هزینه شود.




علی اکبر امیدمهر
مرز خدمت و خیانت در عرصه سیاست و دیپلماسی مرز باریکی است. علی اکبر امیدمهر، مهمان برنامه به عبارت دیگر، از نظر دولت ایران دیپلمات خیانتکاری است که اسرار کشورش را به خارجی ها داده است. خودش می گوید اقدامش جز خدمت به مردم نیست. او در هر دو حکومت شاه و جمهوری اسلامی دیپلمات بوده است با ماموریت هایی در کشورهای هند، افغانستان و پاکستان. او می گوید وقتی در پاکستان بود در جریان همکاری عبدالقدیر خان، معمار برنامه اتمی پاکستان، با ایران قرار گرفته و بعد به غرب پناهنده شده و اطلاعاتش در باره این همکاری را در اختیار غربی ها قرار داده است. خادم است یا خائن؟
علی اکبر امیدمهر به برنامه "به عبارت دیگر" خوش آمدید.
از دعوت شما خیلی خوشوقتم.
آقای امیدمهر، چرا فکر می کنید دادن اطلاعات سری درباره برنامه اتمی ایران به کشورهای خارجی خدمت است و نه خیانت؟
بله، سوال بسیار مهمی است. در طول مدتی که من استعفا دادم و پناهنده شدم و اسناد را آوردم و به پنج کشور قدرت بزرگ دادم که جلوی تولید بمب اتم در پاکستان و ایران گرفته شود، هم با وجدان خودم چالش داشتم و هم با سوال هایی که می شد، اعم از سوال های داخلی، خارجی، ایرانی، دوست، آشنا، همکاران. واقعا مشکل داشتم که آیا این کار من خدمت بوده است یا نه.
ولی همانطور که در کتابم هم نوشته ام با توجه به اینکه من از اول انقلاب تا آن موقع کارمند وزارت خارجه بودم و در ماموریت های هند و افغانستان و پاکستان دیده بودم که چطوری رژیم جمهوری اسلامی ایران استانداردهای بین المللی را در رابطه با اصول روابط بین الملل و تنظیم روابط با کشورها و با مردم آنها براساس مسائل سیاسی و فرهنگی بصورت صلح آمیز انجام نمی دهد، و در پاکستان، مخصوصا در پیشاور پاکستان، می دیدم که با بعضی از گروههای تروریستی همکاری می کند، مثلا من در سال 1989 با بن لادن ملاقات کرده بودم در سال 1992 هم که او از سودان برگشته بود با او ملاقات کرده بودم، با رهبر تروریست های دنیا، البته من آن موقع نمی دانستم.
البته آن موقع بن لادن، بن لادن نبود. او یکی از افرادی بود که در افغانستان می جنگیدند و مثل هر کس دیگری بود و گروه القاعده ای هم وجود نداشت. درنتیجه نمی شود این را به حساب آن شکلی که شما می فرمایید گذاشت.
کاملا فرمایش شما منطقی است. بله، او با مجاهدین بود. ولی بین مجاهدین گروههای معتدل بودند و گروههای افراطی بودند. آنها مثلا با گروههای افراطی همکاری داشتند، مثل حکمتیار. این است که من تصمیم گرفتم و با خودم مجادله کردم آیا این بمب اتمی دست رژیم جمهوری اسلامی ایران باشد، آیا از آن در برنامه های تروریستی استفاده خواهد کرد یا نه، مثل برنامه هایی که در جاهایی داشت و بمبگذاری های دیگر در صدور تروریسم بین الملل. و ضمنا من ناآگاه و ناخودآگاه در دام این قضیه قرار گرفتم. وگرنه من به هیچ عنوان نمی خواستم اصلا در ارتباط با این مسئله باشم.
ولی شما، آقای امیدمهر، می دانید که بسیاری حتی از مخالفان جمهوری اسلامی هم فکر می کنند که این حق مسلم هر کشوری است از جمله کشور خودشان که بتوانند به فناوری هسته ای دست پیدا بکنند و کشورهای غربی نباید مانع بشوند یا اینکه تحریم اعمال بکنند. حتی بعضی از کسانی که با جمهوری اسلامی ایران هم مخالفند این را یک موضوع ملی می دانند.
بزرگترین آرزوی من هم این است که یک روز کشورم به همه فناوری های هسته ای دسترسی پیدا بکند. ببینید، بمب اتم دست فرانسه هم است دست آمریکا هم است. شما خودتان می دانید، هموطن های من هم می دانند که بمب اتم دست کشورهایی است که دمکراسی را رعایت می کنند، و رهبران خردمندی دارند، رهبرانی هستند که به اصول روابط بین الملل و به صلح روابط بین الملل احترام می گذارند. ما نمی توانیم شمشیر را دست زنگی مست بگذاریم که بیاید و بکشد و داغان بکند. من واقعا در بین انتخاب مرگ و زندگی بودم. آیا من این را بردارم به ضرر است، اسناد را به غرب ببرم بعنوان یک جاسوس ملی هستم و علیه منافع ملی خودم کار کرده ام، یا اینکه حربه ای را از دست آنها بگیرم و جلوی تروریسم و جلوی کشتار و فاجعه را بگیرد؟
ضمنا آن موقع هنوز معلوم نبود که این بمب اتم است. توضیح هم داده ام من فکر می کردم که تکنولوژی اش را با توجه به ملاقات ها و دیدارها که با عبدالقدیر خان بود، کتابی که در موردش در کتاب سبز وزارت خارجه نوشته ام، در تهران ویلا دارد، بعد او را در گرینزهتل در سال 1994 دیدم، و بعدش هم که این خریدها را دیدم، متوجه شدم آنها دارند مشترکا با هم همکاری می کنند که اولین بمب اتمی اسلامی را با تکنولوژی پاکستانی و پول های بادآورده نفت از طرف رژیم جمهوری اسلامی ایران این بمب را تولید بکنند.
شما، آقای امیدمهر، اگر که این اسناد را در زمان حکومت شاه بدست می آوردید باز هم همین کار را می کردید و در اختیار غربی ها قرار می دادید؟
عرض کنم باز هم سوال بسیار مهمی است. ببینید در زمان شاه هم قراردادهایی راجع به تاسیسات اتمی امضا شد. این پالایشگاه بوشهر را می دانید که قرارداد نیروگاه اتمی بوشهر را آلمانی ها منعقد کردند. و یکی از برنامه های آن هم رسیدن به تکنولوژی هسته ای بود. ولی در سیستم روابط بین الملل آن موقع سیستم شاهنشاهی بعنوان سیستم صلح و کشتی صلح در منطقه است به صلح و آرامش در منطقه کمک می کند. من اگر در ماموریت خارج از کشور بودم و می دیدم که مثلا دولت شاهنشاهی مخفیانه دارد این کار را می کند به وزیر خارجه یا به معتمدین اطلاع می دادم. آن موقع دکتر کاظمی رئیس دفتر حقوقی استاد من بود، به او اطلاع می دادم که دارند این کار را می کنند. می گفتم من این را به شما اطلاع می دهم ولی نمی توانم این را در اختیار خارجی ها بگذارم. ولی در مورد دوم من دیگر از کسی مشورت نخواستم، با خودم کنار آمدم، خودم تصمیم گرفتم.
یعنی در واقع شما چون مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران بودید این کار را کردید.
نخیر. من مخالف نظام شاهنشاهی هم بودم. من زمان شاه دو هفته زندانی شدم، در تظاهرات دانشجویی شرکت کردم. اولین بار هم که وارد کار سیاسی شدم در امتحان کنکور ورودی همه امتحانات شش ماهه دانشکده سیاسی قبول شدم ولی در مصاحبه رد شدم برای اینکه ساواک من را تایید نکرد. ولی در دوره دوم دو سال مانده به انقلاب بود سال 1355 من وارد وزارت خارجه شدم که آن موقع یک مقداری دیگر آن حالت اقتدار مطلق از بین رفته بود و مقداری می خواستند به تحصیل کرده ها فرصت بدهند. چون همیشه بحث بر سر این بود که هزار فامیل کشور را اداره می کنند، قرار بود که ثابت شود نه اینطوری نیست، امیدمهری هم که از ارومیه آمده و از یک خانواده معمولی است می تواند یک دیپلمات شود.
بسیار خوب ما حالا برمی گردیم به کار دیپلماتیک شما بخصوص در دوران بعد از انقلاب در ایران. منتهی قبل از آن، خیلی خلاصه و فشرده اگر لطف کنید با توجه به وقت کمی که ما داریم توضیح بدهید که شما دقیقا چه اطلاعاتی به غربی ها دادید؟
اطلاعاتی که من به غربی ها دادم آن تلکسی است که فرستادم به دکتر ولایتی که آقای شامپاچه نامی آمده و نمونه اش را هم آورده، سه تا کاتالوگ روسی هم آورده است.
در پاکستان؟
در پاکستان.
نمونه اورانیوم غنی شده؟
نمونه اورانیوم غنی شده بود. اشتباه کردند در یک جعبه های 6 میلی متری پولادی با هزار مکافات سوراخ کرده بودند که نشان بدهند که این جنس خوبی است. من هم نمی دانستم. من در غیاب مامور امنیتی، مامور سپاه که به مرخصی رفته بود و در آستانه عید نوروز مرخصی می رفتند. منشی نمایندگی به من گفت که ایشان آمده است. ما هم در جلسات هفتگی قرار داشتیم و یاد گرفته بودیم که در مقابل ارباب رجوع نگوییم که ما نمی دانیم و باید بگوییم که ما همه چیز را می دانیم. گفت ایشان رئیس قبیله فلان است کروم ایجنسی است از منطقه شامپاچه آمده و می خواهد آقای جعفر آریا پور را ببیند و در غیاب او آقای نوری را ببیند، آنها نیستند شما ایشان را می پذیرید، گفتم با کمال میل. ایشان آمدند نمونه را گذاشتند کاتالوگ ها را گذاشتند و گفتند 20 میلیون و من گفتم 5 میلیون. او هم پا شد و مصافحه کرد و این در منطقه قبایل یعنی قرارداد انجام شد و امضا شد.
من هم به عنوان سرپرست نمایندگی سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در پیشاور به دکتر علی اکبر ولایتی یک تلکس نوشتم، چند خط که اینطوری است. ولی از ایشان در آخر پرسیدم این محموله از طریق هلال احمر که شما اسلحه ها را دارید برای مجاهدین می آورید یا قبلا می آوردید برود و همینطوری از مرز زمینی بیاید، که من انتظار نداشتم که بلافاصله جواب بیاید به امضای جناب آقای واعظی، معاون بین المللی وزارت خارجه در آن موقع معاون جناب دکتر علی اکبر ولایتی که بخرید، دو کلام.
یعنی در واقع یک توافقی که برای خرید اورانیوم از پاکستان برای ایران از پیش شده بود مذاکراتی که از پیش شده بود، شما بطور اتفاقی در این جریان قرار گرفتید و این معامله را شما انجام دادید. که اورانیوم خریدند و بردند ایران؟ یعنی لب مطلب همین است دیگر؟
نخیر. ایران نبردند. لب مطلب این است که آنها آن را به پاکستانی ها دادند. برای اینکه من در تلکسم نوشته بودم که کجا تحویل بدهند. ایشان گفتند که بخرید، یعنی پول را از محل بودجه سری بدهید. که پرداخت شد و دیگر به عمر من نرسید. آقای جعفر آریاپور آمدند و پول ایشان را دادند. ولی بهرحال من فهمیدم آن را به پاکستانی ها دادند تا اولین بمب اسلامی را تولید بکنند و در سال 1998 تولید کردند.
شما با خرید اورانیوم در واقع تصمیم گرفتید و به این نتیجه رسیدید که ایران دارد بمب اتمی می سازد؟
نخیر. عید نوروز سال 1994 بود من در دفتر کارم نشسته بودم. همه همکاران آمدند و مرخصی گرفتند، آقای جعفر آریاپور هم گفتند که من به اسلام آباد می روم، مامور نمایندگی دیگر، آقای کریم ثابت هم سرکنسول در تهران مرخصی بودند و من تنها بودم. دو روز تاسوعا و عاشورا بود، شنبه و یکشنبه. من دیگر خسته بودم. دو روز هم مسئله خاصی پیش نیامد. عید نوروز بود. من خانواده ام را برداشتم، در آخر هفته که می رفتم به گرینزهتل رفتم. مردمان پاکستان چون 20 درصد شیعه هستند به این مسائل تاسوعا و عاشورا احترام می گذارند و تعطیل عمومی است. از تلویزیون موسیقی پخش نمی شود.
ولی من به منطقه ناتیاگلی محدوده گرینزهتل که رسیدم دیدم که جشن گرفته اند جوان ها با پرچم های پاکستان می رقصند و زنده باد پاکستان، زنده باد ایران می گویند. اما هیچ ایرانی آنجا نبود. فقط معاون وقت سفارت ما شخصی بنام آقای حسین کاشانی که ایشان از وزارت اطلاعات و سپاه بودند ماشینش آنجا بود. ولی من چون راه طولانی را رفته بودم، آن راه 19 کیلومتری به منطقه ماری را بسته بودند. من فکر کردم مثلا مقامات نظامی راه طولانی را که 350 کیلومتر بود باز گذاشته اند که آن را من انتخاب کردم و رفتم. و اگر من از آن راه می رفتم نمی گذاشتند منتها من در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم. من هتل رفتم. رئیس کل پلیس پاکستان ژنرال جاوید آمد و گفت که اینجا یک مهمانی خانوادگی است و شما بد موقعی آمده اید، و آقای کاشانی را که من دیدم قایم شد.
خوب این مهمانی برای چه بود؟
این مهمانی بعدا من فهمیدم برای آقای عبدالقدیر خان بود، برای جشن تولید اولین بمب اتمی بصورت آزمایشی.
من سوالم این بود که شما در جریانی قرار گرفتید که ایران یک مقداری اورانیوم می خواسته از پاکستان بخرد، و براساس همین خرید اورانیوم شما نتیجه گرفتید که ایران می خواهد بمب اتمی بسازد و در خارج اعلام کردید که ایران با پاکستان بمب اتمی می سازد.
نخیر. من در آن جلسه شک و تردیدم شروع شد. خوب ما اورانیوم را خریدیم ولی تهران به من نگفت که مثلا هلال احمر می آید و اینها، ولی جشن گرفتند، آقای کاشانی قایم شد، ماشینش نیست، بعد با اسکورت من را آوردند به راهی که بسته بود، بعدا مورد تعقیب واقع شدم.
همه اینها نشان دهنده این نیست، آقای امیدمهر، که ایران دارد بمب اتمی می سازد. شما اطلاعات خود را به غربی ها دادید. چند سال پیش شما این کار را کردید، منتهی بعد از آن غربی ها و تمام سازمان های اطلاعاتی غرب گفتند که ایران تا ساختن بمب اتم چندین سال فاصله دارد. درحالیکه شما اعلام کرده بودید که عنقریب ایران بمب اتم خواهد ساخت و حتی شما در آن موقع گفتید که شاید ساخته است و دنیا را شوکه خواهد کرد. اتفاقی نیافتاد. شما الان حاضرید این حرفتان را پس بگیرید؟
نخیر، من حرفم را پس نمی گیرم. من ایمان دارم که فرار من باعث شد که همکاری پاکستان و ایران برای تولید مشترک بمب اتمی به هم خورد. و بخاطر همین است که حضرت آیت الله خامنه ای گفتند این حرامزاده را هر کجا دیدید بگیرید و بکشید و نابودش کنید. این را من از یکی از فامیل های خودم که روحانی هستند و تا آن زمان با ایشان رفت و آمد داشتند شنیدم. از او شنیدم و دوستان دیگری هم تایید کردند.
بنابراین آنها مواد را می خریدند. من در آن برنامه ناتیاگلی عید نوروز به یک چیزهای دیگری پی بردم. بعد آقای جعفر آریاپور از مرخصی آمد و ما را همان شب به خانه اش دعوت کرد. گفت در گرینزهتل چه اتفاقی افتاد. گفتم هیچ. واقعا من نمی دانستم، گیج شده بودم. ولی مسئول محرمانه نمایندگی اتاق رمز همان شب اول ورودش ما را دعوت کرد و این سوال را کرد. بعدا که رفتیم خانه دیدم که از خانمم سوال کرده است. بچه هایش از بچه هایم سوال کرده اند.
این سوالات شد و روز بعد هفت تیرم را از من تحویل گرفتند، هر کدام از ما یک هفت تیر پرسنلی در نمایندگی داریم که از خودمان دفاع بکنیم. از لحظه ای که این اتفاق افتاد تا لحظه ای که من فرار کردم من در حال ترس و ترور و وحشت و در حال مرگ بودم. یک روز هم از دیوار خانه ام ریختند پایین و خواستند من را بکشند.
بهرحال همه اینها نشان دهنده این که ایران دارد بمب اتمی می سازد نیست، آقای امیدمهر. دلیلش هم این است که اسرار برنامه های هسته ای ایران، اگر ایران بطور مخفیانه دارد بمب هسته ای می سازد اسراری نیست که شما بتوانید به آن دسترسی پیدا کنید. حتی بسیاری از مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی ایران هم از این موضوع می توانند بی خبر باشند. چطور ممکن است که شما که یک کارمند وزارت خارجه هستید از این همه اطلاعات باخبر شده باشید؟
ببینید، من بعنوان کارشناس سیاسی که هم دوره شاه را دیده ام و هم دوره بعد از انقلاب را دیده ام، بالاخره یک مشی سیاسی دارم و درمورد مسائل می توانم تجزیه و تحلیل بکنم. و وظیفه ما هم این است. وقتی من این سه حرکت را دیدم، این قضیه شامپاچه را قضیه ناتیاگلی را و قضیه دعوت ها را آمدن 27 هیات و سوال از من که کجا بودی و چکار کرده ای و گرفتن هفت تیر من، به این نتیجه رسیدم آنها با پاکستانی ها دارند همکاری می کنند برای تولید اولین بمب مشترک اسلامی، بمب اتمی اسلامی.
من به این ایمان داشتم و هنوز هم ایمان دارم و شاهرگ گردنم هم برود من به این حرفم هستم. دادگاهی هم بشوم و به اعدام هم محکوم شوم تا آخرین لحظه می گویم اول آنها می خواستند با هم بمب اتمی اسلامی را تولید بکنند. فرار من باعث شد که پاکستانی هم خط شان را از ایرانی ها جدا کردند و ایران عقب ماند. و سه سال بعد از فرار من پاکستانی ها این بمب اتمی را تولید کردند.
و بعدا هم آقای گولدن اسمیت معاون البرادعی آمد با من ملاقات کرد، مقامات دانمارکی به من گفتند چرا این سفر مهم را خبر ندادید. گفتم برای اینکه شما مدارک من را به آژانس انرژی اتمی ندادید. ایشان آمد آن نامه ای را که من برای آقای دکتر ولایتی نوشته بودم اصل آن در پی ای تی دانمارک است کپی آن را داشتم، کپی آن را گرفت و جواب آقای دکتر ولایتی را که واعظی برای خرید امضا کرده بود گرفت و آن عکس های مربوط به گرینزهتل را و ملاقات ها را و اینکه آقای شامپاچه قبل از این قضایا و سفر ما در سال 1980 تا 1989 در شمال ایران ویلا داشته و هر موقع خواسته می توانسته بدون بازدید وارد دفتر آقای خامنه ای رهبر شود.
بنابراین من بعنوان کارشناس سیاسی همه اینها را که کنار همدیگر گذاشتم به این نتیجه رسیدم که آنها می خواهند تولید بمب اتمی بکنند. و چون پاکستانی هم می دانستم می فهمیدم که آنها دارند یک کارهای تروریستی می کنند و واقعا من در داخل خود ارتش هم دوستانی داشتم در ملاقات ها می شنیدم که می خواهند و تصمیم دارند به کشمیر حمله بکنند یک جنگی در پیش است این بمب اتمی را تولید می کنند. من با خودم به این نتیجه رسیدم ولی این گزارش را دیگر به تهران نفرستادم. برای اینکه اگر این را می فرستادم من را می گرفتند و به آنچه که آقای جعفر آریاپور می خواست از من دربیاورد عمل می شد.
شما، آقای امیدمهر، در کتاب تان و در بسیاری از مصاحبه هایتان جمهوری اسلامی و افرادش را افرادی کودن، افرادی که فاقد درک عمیق سیاسی و ناآشنا به شیوه های دیپلماتیک هستند توصیف می کنید. درحالی که به نظر می رسد که با این صحبت هایی که دارید می کنید تمام این دستاوردهایی که در عرصه های مختلف داشته اند از جمله برنامه هسته ای، خلاف این را ثابت می کند.
ببینید، شما کتاب من را خوانده اید ولی به یک مسئله توجه نکرده اید. من نوشته ام درست تا آستانه بازگشایی مجدد دانشکده سیاسی وزارت خارجه، درست همزمان با آغاز مرکز مطالعات عالی بین الملل. بچه هایی که تازه با کنکور وارد شده بودند دیگر توصیه ای نبود، کسی از خیابان رد می شد و سیم کش بود قبول شود، آنها هم البته احترام کار خود را دارند ولی نمی توانستند دیپلمات بشوند. آنها آمدند امتحان دادند.
من و همکاران قدیمی که 37 نفر مانده بودیم در لابی، در اتاق، در رستوران می دیدیم آنها راجع به روش های علوم سیاسی حرف می زنند، لذت می بردیم. از دمکراسی، از حقوق بشر، از سقراط، از قسم سقراط و افلاطون تا جنگ اول و دوم جهانی و روش های علوم سیاسی را بررسی می کردند و اصول روابط بین الملل، حقوق مقایسه ای حکومت ها، حقوق بین الملل عمومی، ما لذت می بردیم واقعا. و از آن موقع به بعد که وقتی دانشکده باز شد من همیشه اعتراف کرده ام که همکاران من باهوش بودند و باهوش هستند الان هم همکاران من در وزارت خارجه در نمایندگی های خارج از کشور اکثریت قریب به اتفاق آنها بسیار کارکشته بسیار تحصیل کرده بسیار آگاه و اکثریت آنها هم به کمپین جنبش سبز پیوسته اند.
ولی بهرحال آقای امیدمهر، شما بارها اعلام کرده اید که می خواستید از خیلی وقت پیش از دستگاه دیپلماسی ایران خارج بشوید به دلیل اینکه با مجموعه نظام جمهوری اسلامی ایران سر عملکرد آن اختلاف داشتید. ولی با این صحبت ها شما بیش از 20 سال در این کار ماندید.
بله، فرمایش شما کاملا منطقی است. من موقعی که ماموریتم در هند تمام شد. با سرکنسول کانادا دوست بودم و سرکنسول ایتالیا، آنها از من خواستند بمانم گفتند حیف این خانواده نیست برداری و بروی و درگیر این مسائل بشوی. ولی بعدا دیدم که بهرحال یک گروه مسلح آن موقع روبروی مردم ایران در جبهه ها بود در این قضیه نقش دارد من این کار را نکردم. و در افغانستان هم به دوبی رفتیم چون خانمم می گفت که من برای مادرم و خواهرم دلم تنگ شده است، در کتابم هم نوشته ام. گفتم آره می رویم ایران و می گذاریم برای بعد. ولی به پاکستان که رفتم دیگر بچه ها یم بزرگ شده بودند حتی من پنجاه درصد فوق العاده ارزی ام را خرج خرید جهیزه برای دو دخترم مهزاد و مهراز کرده بودم. یعنی اینها را هم من با قطار فرستادم به ایران، اصلا تصمیم این کار را نداشتم، تصمیم گرفته بودم به ایران برگردم.
آقای امیدمهر، 20 سال زمانی طولانی است. شما نه فقط ماندید بلکه آنقدر هم وفاداری در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران نشان دادید که به شما اعتماد کردند و مقام ها و پست های مهمی به شما دادند. شما از جمله از یک فرد خیلی مرموزی به اسم نجفی صحبت می کنید که در کنسولگری پیشاور همه کاره بود و درواقع او بود که تصمیم همه چیز را می گرفت و به نظر می رسید که او به شما خیلی اعتماد داشته است. این اعتماد از کجا بوجود آمده است در حالی که شما مخالف جمهوری اسلامی بوده اید.
ببینید آقای محی الدین نجفی از شاگردان من در دانشکده سیاسی مرکز مطالعات بود، برای اینکه ما را گذاشته بودند استاد دانشکده باشیم و تدریس بکنیم. بعد از دو ماه ایشان ماموریت پیدا کرد که به پیشاور پاکستان برود بعد سرکنسول شد. من را هم با خودش برد. می خواست من را هم نگه دارد ولی اتفاقاتی افتاد من نماندم.
من نگفتم که همه مثلا همکارهای ما بد هستند و آنها لابد کار زشتی اینجا انجام می دهند. ولی کسانی که از سپاه و از وزارت اطلاعات یا بعضی از همکارهایی که قبلا در سپاه یا وزارت اطلاعات بودند یا دوره های خاصی در لبنان دیده بودند ترورهایی در لبنان در آرژانتین و در شمال آفریقا و در عربستان انجام داده بودند، آنها مسیر حوادث را به یک جایی می بردند که به صدور تروریسم بین الملل منتهی شود. من در جلسات این را حس می کردم.
البته این اتهاماتی است که ایران رد می کند ولی خوب مدام از طرف کشورهای غربی به ایران زده می شود.
ولی در جلسات هفتگی مثلا به ما می گفتند این دلارها تقلبی است و ارز نگیرید نقد می دهیم بیشتر هم می دهیم. خوب کسی که این کار را می کند کار غیرشرعی انجام می دهد. یا مثلا من خودم می دیدم فلانی دارد پانصدهزار روپی به من و آقای محی الدین نجفی می دهد تا به یکی از مجاهدین که خیلی افراطی است بدهیم. خوب وقتی من اینها را کنار هم می گذاشتم. من همیشه مقام های خیلی عالیرتبه را نمی دیدم. من گاهی وقت ها اجازه نداشتم به اداره محرمانه در وزارت خارجه بروم، یا به اتاق رمز بروم. ولی هرموقع سرپرست می شدم این کار را می توانستم بکنم. در آخرین ماموریت دیگر به من اعتماد کرده بودند هند و افغانستان و چند تا ماموریت دیگر همه در و پیکر را در اختیار من گذاشته بودند.
شما الان در جنبش موسوم به سفارت سبز فعال هستید، هدفتان در آنجا چیست؟
ببینید کمپین سفارت سبز یک کمپین مستقلی است، وابسته به هیچ گروه و جرگه و حزب نیست. هدفش این است که گروه های اپوزیسیون خارج از کشور را جمع کند. قدیم وظیفه سفرا این بود که نامه صلح را ببرند. این همه رو در روی همدیگر قرار گرفته اید، چرا. بیایید در یک چیزهای مشترکی که دمکراسی و آزادی و سکولاریسم و رفراندوم نهایی است همه این را قبول دارید جنبش سبز در ایران هم این را قبول دارد رهبرانشان هم قبول دارند شما هم این را قبول دارید. بیایید این اتحاد را حفظ بکنید با هم یک مجموعه ای تشکیل بدهید که اختلافات را کنار بگذارید. و هدف ما این است اتحاد اپوزیسیون داخل و ارتباط آنها با همدیگر و دعوت و کمک به همکارهایی که هم اکنون به جنبش سبز پیوسته اند. ما از بعضی از آنها خواسته ایم باشند.
شما، آقای امیدمهر، جایی اعلام کرده اید که نزدیک به 200 نفر هستند که به زودی قرار است که به کمپین سفارت سبز بپیوندند، ولی این اتفاق نیافتاد. یعنی فکر می کنید که اشتباه کردید در این ارقامی که ارائه دادید.
تعداد 177 نفر هستند. نخیر، اشتباه نکردم. این ارقام را بعدا ما به ملت ایران گزارش خواهیم کرد، برای اینکه باید بررسی بکنم آیا خطا کردیم اشتباه کردیم یا نه. آن موقع 177 نفر با ما تماس گرفتند می خواستند پناهنده بشوند. ولی جلوی یکی از سفارتخانه های ما در خارج از کشور آن گروه مسلحی که در جنگ هم جلو مردم ایستاده بودند به آن سفارت حمله کردند، شما اطلاع دارید به عنوان یک خبرنگار برجسته بی بی سی. و این زنگ خطر شد که بله دوباره آنها می خواهند که روی موج سوار شوند. ما به بچه ها گفتیم که بمانید و از اسناد ملی و منافع ملی مردم ایران حفاظت بکنید، آنها مانده اند.
فقط به آنها گفته ایم هر موقع حس کردید که جانتان در خطر است با ما تماس بگیرید. مثل آقای محمد ملکی که شناسایی شده بود و به تماس های او پی برده بودند. فوری سوار ماشین شد خانم و بچه اش را گذاشت، اجاره خانه، یخچال، تلویزیون، همه چیز خانه را گذاشت سوار ماشین شد جانش را برداشت و آمد به فرانسه. مثل آقای فرهنگیان.
خیلی متشکرم، آقای علی اکبر امیدمهر خیلی متشکرم از شرکتتان در برنامه "به عبارت دیگر". ممنون از شما.
بسیار سپاسگزارم از دعوتتان.