سال نو مبارک
یک سال دیگر گذشت و من بسیار خوشحالام از اینکه میبینم دوستان خودنویس بهرغم تمام بدگوییها و دسیسهچینیها، همچنان پُر انرژی و فعال به کار خود ادامه میدهند و تلاش میکنند تا کیفیت کار سایت را روز به روز بهبود بخشند. به عنوان کسی که یک سال و اندی از مطالب خودنویس استفاده کردهام و نیز گهگاه مطلبی برای آن نوشتهام از دستاندرکاران خودنویس بهخصوص نیکآهنگ کوثر تشکر میکنم و امیدوارم سال خوب و موفقی در پیش داشته باشند. معمولاً سال اول برای هر رسانهای سال سرنوشتساز است و تکلیف سالهای بعدِ رسانه در همان سال اول مشخص میشود. به عبارت دیگر سنگ بنایی که در سال اول گذاشته میشود، اساس تکامل آتی رسانه است. خودنویس رسانهایست که کار خود را خوب شروع کرده، خوب ادامه داده، و با روندی که در طول یک سال و چند ماه گذشته در پیش گرفته میتواند به خوبی رشد کند و ثمر دهد. این را نه به عنوان دوستدارِ خودنویس که به عنوان یک ناظر بیطرف مینویسم و صد البته ضعفها و ایرادهای خودنویس را نیز کتمان نمیکنم. بسیار متاسفم که منتقدان و ایرادگیران خودنویس از فضای خودنویس برای طرح نقاط ضعف آن استفاده نمیکنند و همّ خود را بر کوبیدن و تحقیر خودنویس میگذارند. این منصفانه نیست. حقیقت این است که در طول سال گذشته نقد چندانی بر خودنویس ندیدهام و آنچه بوده برخورد شخصی با مدیر خودنویس بوده است و بس.
به فرض داشتن اختلاف، حتی اختلاف جدی با نیکآهنگ ما نباید رسانهای را که به شکل آزاد مطالب نویسندگان جوان را منتشر میکند نابود کنیم. فرض بگیریم فردا خودنویس تعطیل شود. از این تعطیلی، مخالفان مدیر خودنویس -که اغلب خواهان برقراری دمکراسی و آزادی بیان در کشورمان هستند- چه طَرْفی خواهند بست؟ در صورت ادامهی این تهاجمها فرض بر این خواهد بود که مبارزان آزادیخواهِ ما، به خاطر مسائل شخصی و برای به کرسی نشاندن حرف خود حاضرند رسانهای آزاد را فدا کنند و عدهای نویسندهی جوان را از داشتن جایگاهی مناسب برای نشر عقایدشان محروم سازند. من به نوبهی خود امیدوارم دوستان، برای ضربه زدن به شخص، به رسانه ضربه نزنند و این دو مقوله را جوانمردانه از هم تفکیک کنند.
چند روز پیش مدیران خودنویس با افتتاح سایت «خودِتونْز» امکان دیگری برای طرح نظر به وجود آوردند. اگر صفحات سفید خودنویس مکانی برای نوشتن نویسندگان است، صفحات سفید خودتونز مکانی برای به تصویر کشیدن ایدههای طنز است که میتواند ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند.
به نکتهی دیگری اشاره کنم و مطلب را خاتمه دهم. شهروندروزنامهنگاران ما، نه تنها باید از رویدادها و حوادث سیاسی و اجتماعی خبر و گزارش تهیه کنند بلکه باید در مورد رویدادهای فرهنگی و هنری که هر روز در شهرهای بزرگ ایران اتفاق میافتد اطلاعرسانی کنند. اهمیت فرهنگ وهنر، کمتر از موضوعات سیاسی نیست. گزارش از نمایشگاههای نقاشی و عکاسی و کنسرتهای موسیقی و اجراهای تئاتر و اکران فیلم ها و تازه های نشر همراه با اظهار نظر در مورد خوب و بدِ آنها میتواند ذهن خوانندگان، بخصوص خوانندگان خارج از کشور را در مورد واقعیتهای جاری روشن کند و در اظهار نظر و تصمیمگیری آنان موثر باشد.
برای بچههای خودنویس و خودتونز در سال جدید، آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.
چند روز پیش مدیران خودنویس با افتتاح سایت «خودِتونْز» امکان دیگری برای طرح نظر به وجود آوردند. اگر صفحات سفید خودنویس مکانی برای نوشتن نویسندگان است، صفحات سفید خودتونز مکانی برای به تصویر کشیدن ایدههای طنز است که میتواند ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند.
به نکتهی دیگری اشاره کنم و مطلب را خاتمه دهم. شهروندروزنامهنگاران ما، نه تنها باید از رویدادها و حوادث سیاسی و اجتماعی خبر و گزارش تهیه کنند بلکه باید در مورد رویدادهای فرهنگی و هنری که هر روز در شهرهای بزرگ ایران اتفاق میافتد اطلاعرسانی کنند. اهمیت فرهنگ وهنر، کمتر از موضوعات سیاسی نیست. گزارش از نمایشگاههای نقاشی و عکاسی و کنسرتهای موسیقی و اجراهای تئاتر و اکران فیلم ها و تازه های نشر همراه با اظهار نظر در مورد خوب و بدِ آنها میتواند ذهن خوانندگان، بخصوص خوانندگان خارج از کشور را در مورد واقعیتهای جاری روشن کند و در اظهار نظر و تصمیمگیری آنان موثر باشد.
برای بچههای خودنویس و خودتونز در سال جدید، آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.
برای سال جدید گوشت خریدهای؟
«شما شکمتان سیر است که این حرفها رو میزنید. یک قدم بیایید جنوب شهر، حول و حوش قلعه مرغی، خانی آباد، مثل ما زیادند. گوشت که سهل است نان هم ندارند بخورند.» «من تا بحال ماهی نخوردهام. مادرم همیشه از سبزی پلو ماهی شب عید برایمان گفته اما هیچ وقت نشده که سبزی پلو بخوریم.»
«دیگه غر نزن. نداریم. نیست. میفهمی؟»سرچشمه تهران، شلوغ است و مردم ماهی میخرند و به خانه میبرند. ایستادهام منتظر که جعفر ماهی فروش مورد اعتمادم ماهی سفیدی را که برایم کنار گذاشته بگیرم و بروم خانه. دخترک پا میکوبد و زن دستش را میکشد.«نداریم. پول نداریم ماهی بخرم.»
چشمانم روی صورت زن درجا میزند.او رنگ پریده و درمانده است. انگار سالهاست چیزی نخورده است. دست دخترش را میکشد و دختر بچه زار میزند
جلو میروم .خودم را خبرنگار معرفی میکنم. زن چادرش را میکشد توی صورتش و میگوید:«فرمایش؟»
«چند وقت است گوشت نخوردهاید؟» این را بدون هیچ مقدمه و موخرهای میگویم. زن سعی میکند از جلویم رد شود. بعد ناگهان برمیگردد و میگوید:« شش ماه است. آخرین بارهم خانه زنی گوشت خوردم که خانه شان کار میکردم.
«حتی برای عید نوروز گوشت نخریدهاید؟ خوراکیهای عید چی؟»
«شما شکمتان سیر است که این حرفها رو میزنید. یک قدم بیایید جنوب شهر، حول و حوش قلعه مرغی، خانی آباد، مثل ما زیادند. گوشت که سهل است نان هم ندارند بخورند.»
مرد ده تا ماهی سفید میگیرد. دست در جیبش میکند و پنج هزاریها را میدهد به جعفر آقا. «حاجی سال خوبی داشته باشی. به حاج خانم هم سلام برسون. ان شالله همیشه با برکت باشه سفرهات.»
حاجی دستی به ته ریشش میزند و میگوید:«در پناه حق باشی»
از جعفرآقا میپرسم:«این حاجی کی بود؟» جعفرآقا میگه:«یکی از معاون شهرداری منطقه دوازده است.» نمیشناسیش؟ خیلی وضعشون توپه. با این سپاهیها هم کار میکنه و کار و بار تجارتش بد نیست.
ماهی سفیدم را از جعفر آقا میگیرم. دو کیلو ماهی میشود سی هزار تومن. باورم نمیشود. برای من که از طبقه متوسط جامعه هستم این مبلغ زیاد است. چه برسد به زنی که دست دختر خود را میکشید و سرش داد میکشید
عذاب وجدان گرفتهام. سوار ماشین میشوم و به سمت محله قلعه مرغی میروم. حال و هوای شمال تهران و تجریش در این کوچه خیابانها نیست. بعضی جاها، تشتهای قرمز ماهی قرمزها و ماهی سیاهها است. مردم مثل شمال شهر با سرعت از این سو به آن سو نمیروند. مجید تورش را در تشت قرمز میاندازد و یک ماهی سرخ برای پسری هفت هشت ساله میگیرد.«چند سالهای پسر جان؟»
«هشت ساله.»
«سبزی پلو ماهی میخورید؟» این را که میپرسم انگار سوالی غریب پرسیدهام.
«من تا بحال ماهی نخوردهام. مادرم همیشه از سبزی پلو ماهی شب عید برایمان گفته اما هیچ وقت نشده که سبزی پلو بخوریم.»
میپرسم: «پدرت چه کاره است؟»
پدرم کارگر کارخانه است. امسال حقوقش سه ماهی است عقب افتاده. اوضاع خوبی نیست. مادرم هم دست راستش دیگه کار نمیکند و در بستر افتادهاست و من بجایش عصرها بعد از مدرسه آدامس میفروشم.»
«عید برایت چه معنایی دارد؟»
«گاهی چند تا اسکناس قرمز پانصد تومانی عیدی. همین بقیهاش غر و اندوه و دعوای مادر و پدرم است. همش اینکه ما نداریم. که فقیریم و لباس نو برایمان نیست.»
«ماهی که سهل است ما مدتهاست گوشت آشغال هم نخوردیم. دلتان خوش است شما سر سال نویی ازاین سوالها میپرسید. شکم بچههای غریبه سیر باشد شکم بچههای ایران چه ارزشی دارد.»
این را مردی میگوید که بساطش را چیده و در حال فروش تخم مرغ رنگ کرده است. «اینها را زنم رنگ کرده. میدانم که قیمیتی ندارد. اما خب یه پولی میشود برای شکم بچههایم»
سال به زودی نو میشود. فقر اما روز به روز بیشترمیشود و تعداد بیکاران، زیادتر. در میان همهمه آجیل و شکلات و خوراکی و عیدی و سبزی پلو ماهی کودکان کار و خیابان، کارگرانی که ماههاست حقوق نگرفتهاند. خانوادههای بیسرپرست و...اما هیچ تعریف مشخص و شادی از نوروز و عید ندارند. آنها در همان تعابیر ساده و همان غذاهای خالی از رنگ و طعم سال نو را آغاز خواهد کرد.
آقای عطاالله مهاجرانی در سخنرانی اخیر خود در لندن،* با اشارات ناپخته و ناسنجیده خود، بیش از آن که گره از مشکلی بازکند، برای چندمین بار در سالهای اخیر، موجب تعجب، تاثر و خشم بخشهای وسیعی از فعالان و علاقمندان به جنبش سبز گردید. در این سخنرانی، که در برگیرنده مجموعهای از اظهارات گوناگون و بیارتباط با یک دیگر بود، آقای مهاجرانی به اختصار به مسایل گوناگونی اشاره کرد: طولانی بودن فرایند مبارزه در ایران، ضرورت کاربرد روش اصلاح در برابر انقلاب (و یا رفولوسیون)، عدم آلودگی مالی آقای خامنهای و خانوادهاش، تایید (گزینشی) منشور جدید جنبش سبز، و بالاخره، مبحث شیرین «استقلال» و «مستقل بودن» جمهوری اسلامی (به عنوان یک ارزش فائقه).
این نوشتار از دو بخش اصلی تشکیل شده است: اول، ملاحظاتی در مورد کارکرد سیاسی آقای مهاجرانی در جنبش سبز؛ دوم نقد دیدگاه ایشان در مورد موضوع خاص اهمیت «استقلال» و «مستقل بودن» جمهوری اسلامی.
جایگاه سیاسی مهاجرانی در جنبش سبز
محبوبیت نسبی مهاجرانی در افکار عمومی به سالهای پایانی دهه ۱۳۷۰ بر میگردد که وی تصدی وزارت ارشاد را در اولین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی برعهده داشت. او در این سالها، بطور نسبی، با موج رو به گسترش مطبوعات دوم خردادی همراهی نشان داد و کار آنها را تسهیل کرد. ولی حتی در آن سالها نیز تفاوتهای فکری و سیاسی وی با بخشهای پیشروتر اصلاحطلبان حکومتی آشکار بود. رویکرد او همواره از منظر دیوانسالاری «کارگزاران سازندگی» بود تا اصلاحگری سیاسی مورد نظر گرایش پیشرو در میان اصلاحطلبان. وی در این سالها از رابطه شخصی حسنهای با آقای خامنهای نیز برخوردار بود. ولی در هیاهوی ناشی از قطبی شدن فضای سیاسی کشور این «سایه روشن»ها کمتر مورد توجه عامه قرار میگرفتند. شرایط جدیدی لازم بودند تا این تفاوتهای بینشی و سیاسی زیر ذرهبین قرار گیرند. برآمدن جنبش سبز با دورهای همزمان شد که مهاجرانی مغضوب اردوی اصولگرایان گردیده و در اروپا ساکن شده بود. از همان اوایل، مهاجرانی، در همسویی با شماری از اصلاحطلبان محافظهکار، به شکلی ناشیانه و عجولانه (که نشان از عدم شناخت او از جامعه سیاسی برونمرزی دارد) تلاش کرد که پرچم رهبری یا نمایندگی جنبش سبز ـ دستکم در خارج از ایران ـ را بر افرازد. تشکیل «اتاق فکر» جنبش سبز ـ همراه با آقای کدیور ـ از جمله چنین اقداماتی بود. کسی که امروز از «طولانی بودن» فرآیند مبارزه سخن میراند از چنان شتابی برای «رهبر شدن» و کنار گذاشتن دیگر شخصیتهای مدعی در جامعه برونمرزی برخوردار بود که آقای موسوی را ناچار به موضعگیری و پایان دادن به این رقابتها کرد. از دیگر مصادیق این روحیه مرزبندیهای ناپخته با بخشهای سکولار جنبش و «سرخ» خواندن آنها بود. در سفر سال ۲۰۰۹ به واشنگتن، سخنرانیهای او در موسسه مطالعات خاورمیانه، در جمع ایرانیان در کالج مونتگمری، و حتی در جمعهای خصوصی نشان از سیاستمداری داشت که فاقد حداقل «دیپلماسی» بود. فراتر از آن، مهاجرانی در این سفر استعداد عجیبی در ایجاد احساس خشم و بدبینی در میان علاقمندان سکولار به جنبش سبز از خود نشان داد که در رسانهها نیز بازتاب یافت. سخنرانی اخیر او در لندن، در کنار فرخ نگهدار، محافظهکارترین سیاستورز «سکولار»، ادامه همین خط محسوب میشود. در این سخنرانی، اگر چه مهاجرانی به موضوعهای گوناگونی اشاره کرد، ولی در نهایت، تمامی این پرداختها در خدمت سه هدف اصلی قرار میگیرند:
۱ ـ از زیر ضرب در آوردن آیتالله خامنهای از سوی فعالان و هواداران جنبش سبز و یافتن راهی برای سازش با بلوک قدرت. نباید از خاطر برد که این خط «آرامسازی» اگر نه در کانون جنبش سبز، دستکم در حاشیه جنبش سبز، در میان شخصیتهای محافظهکاری مثل هاشمی رفسنجانی و خاتمی و بخشی از اصلاحطلبان رهروانی دارد. آقای فرخ نگهدار و شماری از هواداران او در «اتحاد جمهوریخواهان» نیز (احتمالا در هماهنگی با مهاجرانی) با این رویکرد هویت مییابند. اشاره بیارتباط و بیجای مهاجرانی به پاکیزگی مالی خامنهای و تفاوتهای او با حسنی مبارک در خدمت همین چهرهآرایی است. مهاجرانی، به عنوان سیاستمداری که چند دهه در بلوک قدرت حضور داشته است به خوبی از نقش خامنهای به عنوان ستون خیمه جمهوری اسلامی آگاه است و میداند که ادامه شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» پایانی بهتر از شاه و مبارک برای خامنهای به همراه نخواهد داشت. اگر چه مهاجرانی در ظاهر خود را هوادار منشور جدید جنبش سبز نشان میدهد ولی آشکار است که قرائت او از منشور نیز کاملا گزینشی و در همراهی با بخشهای محافطهکارتر آن (نظیر رجوع به بند مربوط به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی») است. درهمین زمینه میتوان به نقد اخیر آقای مجتبی واحدی، مشاور آقای کروبی، در مورد اظهارات مهاجرانی (مصاحبه با احمد باطبی از صدای آمریکا) اشاره کرد. به هر حال، مهاجرانی و یارانش تلاش دارند با حفظ خامنهای، با گرفتن امتیازاتی از او، «فتنه» را به نوعی خاتمه دهند. بخش سکولار و بخش پیشرو اصلاحطلب هم اگر قرار است قربانی این سازش شوند، چه باک!
۲ ـ تحکیم موقعیت طیف خود در میان اصلاحطلبان. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، از آغاز جنبش سبز، اصلاحطلبان سبز نیز دستخوش تغییر و تحولاتی درونی شدهاند. حداقل سه گرایش عمومی را میتوان در آنها مشاهده کرد: اول، گرایشی که کم و بیش سکولار شده و عبور از قانون اساسی کنونی را پیشنهاد میکند؛ دوم، گرایشی میانی که با موسوی و کروبی همسویی دارد. این خط از یک سو با شخص خامنهای مرزبندی دارد ولی هنوز نیم نگاهی به «اجرای بیتنازل قانون اساسی» دارد؛ سوم، گرایش محافظهکارانه در جنبش سبز، که اصولا التفاتی به جنبش سبز «واقعا موجود» ندارد و خود را بیشتر با «جنبش اصلاحات» دوم خرداد نزدیک میبیند. در این طیف هم رفسنجانی و خاتمی و یارانشان و هم شماری از بریدگان از اصولگرایان حضور دارند. به هر حال، رقابت برای کسب نفوذ حداکثر در این طیف جزیی از برآیند سیاسی امروز است. تمامی این گرایشها در ظاهر خود را با جنبش سبز و رهبران آن هم خط نشان میدهند، ولی در عمل، همانند مهاجرانی، تلاش میکنند که تفسیر خود را بر جنبش سبز مسلط کنند. از عجایب دنیای سیاست، همراهی شماری از افراد ظاهرا سکولار نظیر فرخ نگهدار با محافظهکارترین بخش جنبش سبز برای آرام کردن «مبارزه طبقاتی» و اصلاح نظام است؛ حتی تا مرز «تحمل کردن» ولی فقیه! در شرایطی که موسوی و کروبی و رهنورد در حصر خانگی به سر میبردند، فرصتی برای مهاجرانی فراهم آمده تا مهر محافظهکارانه خود را بر جنبش سبز بکوبد. اتفاقا، آنها که میباید در مورد تلاشهای مهاجرانی حساسیت بیشتری به خرج دهند یاران موسوی و کروبی هستند، نه سکولارها. اقدامات ناپخته مهاجرانی، خواهی نخواهی، تصویر جنبش سبز و رهبری آن را مخدوش میکند و آن را محافظهکارتر از آنچه هست نشان میدهد. متاسفانه، روحیه حفظ ظاهر و تقیهطلبی که در میان اسلامگرایان بسیار قوی است مانع از آن شده که اندیشمندان جنبش سبز به مرزبندی سیاسی با مهاجرانی و یارانش دست بزنند.
۳ ـ مرزبندی با سکولارها. هدف دیگر عطاالله مهاجرانی فشارگذاری بر طیف سکولار ـ دمکراتیک جنبش و به حاشیه راندن آنها درون جنبش سبز است. مهاجرانی و یارانش به خوبی میدانند که ادامه تظاهرات خیابانی، به موازات سرسختیهای بلوک قدرت در برابر جنبش سبز، خط سکولار را در جنبش تقویت میکند و در نهایت، نظام دینی را در خطر قرار میدهد. آنها به نادرستی بر این پندارند که قادرند بدون مشارکت بخش سکولار، جنبش سبز را در موقعیت فائقه برای امتیازگیری از خامنهای قرار دهند. تاکید او بر «اصلاح» در برابر «انقلاب» بیان همین طرز تفکر است. البته، نباید از خاطر دور داشت که مهاجرانی با فریبکاری، هر گونه قاطعیت در برخورد با نظام ولایت فقیه را «انقلاب» میخواند. او چارهای ندارد جز آن که خط سازش با خامنهای را «اصلاح» بخواند (که قطعا مورد توافق بخش بزرگی از اصلاحطلبان نیست)، و خط قاطعیت در برابر خامنهای را «انقلاب» (امری که قطعا مورد پذیرش اکثریت طیف سکولار ـ دمکراتیک نمیباشد). این نگارنده بارها بر این نکته پای فشرده است که تغییرات سیاسی را نباید به ثنویت مصنوعی و کاذب «اصلاح» / «انقلاب» محدود کرد. دنیای سیاسی واقعی مالامال از تحولاتی است که نه اصلاح (به معنی دقیق کلمه) هستند و نه انقلاب، بلکه ترکیباتی از هر دو هستند: بطور مشخص، تحولاتی که از یک سو تدریجی، مرحله به مرحله، مسالمتآمیز و مدنی در روش هستند ولی به تحولات ساختاری نیز میاندیشند و آمال خود را در تغییرات معنیدار و در مناسبات، نهادها، و ساختارهای موجود جستجو میکنند. حتی سازوکارهای عبور از نظام موجود میتواند انتخابات آزاد باشد و کاملا دمکراتیک انجام پذیرد. حال باید دید چنین تحولاتی را ـ که در اروپای شرقی و آفریقای جنوبی نیز انجام گرفتند ـ الزاما باید اصلاح خواند و یا انقلاب و یا ترکیبی از هر دو (Refolution). شاید مهاجرانی هنوز با این مفاهیم آشنایی چندانی ندارد و نگاهش بر ادبیات دوره جنگ سرد خیره مانده است!
به هر حال مهاجرانی (و فرخ نگهدارها) میباید توجه داشته باشند که طیف سکولار ـ دمکرات قصد ندارد که حضور خود را در صحنه سیاسی در خدمت سازش میان طیف محافظهکاران جنبش سبز و بلوک قدرت قراردهد. رویکرد ما به جنبش سبز مشارکت در آن و حمایت سیاسی از آن است؛ بدون آن که قصد توجیه ضعفها و کمبودهای آن را داشته باشیم. از جمله گفت و گو و نقد ما نسبت به آقای مهاجرانی در همین راستا صورت میگیرد.
استقلالطلبی آقای مهاجرانی و «مستقل» خواندن جمهوری اسلامی
از جمله فرمایشات آقای مهاجرانی در مورد نظام جمهوری اسلامی یادآوری ایشان به موضوع مستقل بودن این حکومت و تفاوت آن با رژیم مصر است. بگذارید برای لحظهای فرض را بر آن بگذاریم که جمهوری اسلامی هم مستقل است و هم این امر یک ارزش فائقه است. باید پرسید که منظور آقای مهاجرانی از اینگونه «امتیاز دادن» به حکومت در شرایطی که جنبش سبز در خیابانها اوج مجدد میگیرد چیست؟ آیا غیر از آن است که تلاش میشود از منظر «متفاوتی» با حکومت و شخص خامنهای صحبت شود؟ فکر میکنم در این زمینه به اندازه کافی گفته شده و خوانندگان به خوبی از انگیزه آقای مهاجرانی مطلع هستند. ولی پرسش اصلی نه انگیزه آقای مهاجرانی، که خود گفتمان «استقلال ملی» به مثابه یک ارزش برتر امروزی است. از آنجا که این گفتمان، همچنان حاکم بر تفکر نسلی مسن از فعالان و اندیشمندان سیاسی ایرانی در طیفهای گوناگون ـ اسلامگرا، ملیون، ملی ـ مذهبی، و چپ مارکسیست است، این بخش از مقاله را صرفا به کنکاش در مورد این موضوع اختصاص میدهیم. به باور من اهمیت ارزشی این بحث بسیار محدود و مربوط به دوران پس از جنگ جهانی دوم است که شوربختانه، هنوز در ذهنیت نسلی از سیاستمداران ایرانی جاخوش کرده است. ارزشهای عام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظیر آزادیخواهی، برابریطلبی، استقلالطلبی، عدم آلودگی مالی اگر چه همواره در یک حد و حدودی ارزشمند محسوب میشوند ولی نمیتوان از نسبیت تاریخی و ارزشی آنها نیز غافل ماند. به عنوان مثال، تا چند دهه پیش اکثریت سیاستمداران و روشنفکران ایرانی به دمکراسیخواهی نظر نامساعد و ثانوی داشتند، ولی در عین حال، ارزش بسیاری بر استقلالطلبی (در برابر امپریالیسم) میگذاشتند. بنابراین اهمیت ارزشهای عام در طول زمان تغییر پیدا میکند و میتواند با افت و خیز بسیار همراه باشد. این دقیقا آن چیزی است که بر سر استقلالطلبی (ضد غربی ـ ضد آمریکایی) آمده است چنان که امروز دمکراسیخواهی ارزش اصلی جنبش سبز شده است. اگر حضور همه جانبه ایالات متحده آمریکا در ایران و حمایت قاطعانه آن از رژیم محمدرضا شاه موجد چنین نگرش انتقادی در میان مخالفان در دوره انقلاب بود، این را نمیتوان با شرایط امروز مقایسه کرد. چنان که، این رژیم جمهوری اسلامی است که امروز تلاش میکند از کارت ضدآمریکایی همچنان به نفع خود بهرهبرداری کند. جمهوری اسلامی با آمریکا قطع رابطه کرده و آن را با چین و روسیه و اروپای غربی جایگزین ساخته است. اگر چه نمیتوان از واژه «وابسته» (به معنای سیاسی) برای توصیف جمهوری اسلامی استفاده کرد ولی در عین حال، نمیتوان منکر آن شد که این رژیم تا چه حد منافع ملی ایران و همچنین منافع جنبش های اسلامی در روسیه و چین را فدای مصالح روابطش با این کشورها کرده است. عدم پیگیری منافع ملی ایران در دریای مازندران و خلیج فارس دو نمونه گویای سیاسی این امر و بازار ایران را در اختیار مطلق چین قرار دادن نمونه بارز اقتصادی است. در هر دو مورد منافع ملی ایران فدای روابط سیاسی رژیم با کشورها شده است. با این حال دمکرات ـ سکولارها نقد جمهوری اسلامی را با «وابسته» خواندن آن آغاز نمیکنند. ارزش فائقه امروز دمکراسی است و کارنامه جمهوری اسلامی را در وهله اول میباید از منظر نقض حقوق شهروندی و دمکراسی بررسی کرد. ولی برای آقای مهاجرانی و همفکران وی که نه دمکراسی، که مساله «استقلال» (از کی؟) هنوز پرسش اصلیشان است، جمهوری اسلامی مورد تحسین ضمنی ایشان قرار میگیرد و رژیم مبارک مرتجع معرفی میشود!
از نظر مناسبات اقتصادی هم، مطابق نظر کارشناسان، تار و پود اقتصاد ایران وابسته به «نظام جهانی» (واژه معروف امانوئل والرستین) است؛ همان نظامی که ایالات متحده و متحدان جهانیاش قدرتهای فائقه آن هستند. در همین ۳۲ سال اخیر، نه تنها جنبههای «مستقل» اقتصاد ایران افزایش نیافته، که بر وابستگی آن به نظام جهانی افزوده شده است. حضور چین و ترکیه را هم به ژاپن و اروپای غربی اضافه کنید تا درک صحیحتری از وابستگی اقتصادی ایران به نظام جهانی پیدا کنید.
با این حال، برای ما دمکراسیخواهان، نه این وابستگی به نظام جهانی نقطه اصلی انتقاد ما به جمهوری اسلامی است (زیرا گریزی از چنین مناسباتی نیست) و نه «استقلال» سیاسی آن از ایالات متحده را نقطه درخشانی بر تارک جمهوری اسلامی میدانیم. برای مهاجرانی و همفکران او اما، هنور، پس از ۳۲ سال بازی رژیم با کارت ضد آمریکایی، به نظر میرسد این بازی قرار است برای دورهای دیگر تحت لوای «جمهوری دمکراتیک اسلامی» تکرار شود!
قبل از آن که آقای مهاجرانی ما را متهم به جانبداری از آمریکا بکند باید متذکر شوم که موضوع «آمریکا» در دیدگاه من از چهارچوب ایدئولوژیک گذشته خارج شده و صرفا اهمیت مقطعی و موردی دارد. نقطه عزیمت من و امثال من، منافع ملی ایران، آنطور که در یک نظام دمکراتیک و ملی تفسیر شود، است. اگر سیاستهای آمریکا و یا هر حکومت دیگری، همسو با این منافع باشد طبعا مورد حمایت است. هر جا نیز که سیاستهای آمریکا (و یا هر حکومت دیگری) در تقابل با این منافع ملی باشند شایسته نقد و مخالفت هستند. بنابراین آمریکا نه دشمن استراتژیک ما است و نه دوست همیشگی! با آمریکا نیز میباید نظیر دیگر کشورها روابط عادی برقرار کرد.
ریشههای فکری آقای مهاجرانی در مورد «استقلال»
پیشتر نیز متذکر شدم که این بحث زمانش مدتهاست به سر آمده و متعلق به پارادایم فکری «مکتب وابستگی» است. بزرگترین نقیصه الگوی حاکم بر انقلاب ۱۳۵۷ تاکید بیش از اندازه روی همین موضوع وابستگی رژیم شاه بود که مانع آن گردید که نیروهای سکولار بتوانند اهمیت واقعی موضوع دمکراسی را درک کنند. در نتیجه، مبارزه به جای آزادیهای دمکراتیک صرف «امپریالیسم» شد. یعنی رژیم شاه به این خاطر مورد غضب انقلابیون اسلامگرا و چپگرا بود که وابسته به آمریکا بود و نه عمدتا به خاطر آن که ناقض حقوق شهروندی و دمکراسی بود!
این گرایش فکری از چندین منبع گوناگون تغذیه میشد. هر گروه سیاسی ایرانی دهه چهل و پنجاه متاثر از یک یا چند از این گفتمانها بود. ولی همه آنها، در نهایت، در یک نقطه به اجماع رسیدند: وظیفه اصلی انقلاب مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی آمریکا است! ملیون متاثر از ملیگرایی و موازنه منفی مصدقی بودند؛ گروه چریکی فدایی (شاخه بیژن جزنی) و مجاهدین خلق تحت تاثیر مکتب وابستگی آمریکای لاتین بودند؛ گروههای مائوئیستی دنبالهرو تز «سه جهان» بودند (برخی اولویت را به مبارزه با شوروی و برخی نیز به ستیز با آمریکا میدادند)؛ جریانات اسلامگرای فقاهتی متاثر از ملغمهای فکری بودند که ترکیبی از نگرش تمدنی ضدآمریکایی (در واقع ضد «بیگانه») و نگرش رادیکال جهان سومگرا بود؛ «نهضت آزادی» و گروههای معتدل اسلامگرا هم از جهان سومگرایی و مصدقیسم بهره میجستند؛ احزاب طرفدار مسکو هم که دنبالهرو خط ضد آمریکایی حزب کمونیست شوروی بودند.
بدنیست آقای مهاجرانی توضیحات بیشتری در مورد ریشههای ضد آمریکایی خود بدهند.
جهانی شدن، نظام جهانی، و مساله «استقلال»
در مرحلهای از فرآیند جهانی شدن (Globalization) که در آن به سر میبریم اساسا بحث استقلال / وابستگی، به صورتی که در دهه پس از جنگ جهانی مطرح بود، دیگر بلا موضوع شده است. به ویژه، در بعد اقتصادی ـ اگر از نمونه کره شمالی بگذریم ـ تمامی کشورهای دیگر جهان درگیر ساختار (البته نابرابر) «نظام جهانی» هستند. این که کشورهای «مرکز» از قدرت بیشتری نسبت به کشورهای «حاشیهای» و «نیمه حاشیهای» برخوردارند شکی نیست. در این که اصلاحات جدی میباید در این نظام صورت گیرد نیز شکی نیست؛ چه با فشار دولتهای حاشیهای، و چه از طریق جنبشهای اعتراضی ضد جهانی شدن مدل نیولیبرالی (نظیر فورم اجتماعی جهان). ولی تقریبا هیچکس دیگر از مبحث «مستقل شدن» اقتصادی (آنطور که نگرش جهان سومگرا مطرح میکرد) مدافعه نمیکند. بحث امروز تعدیل مناسبات اقتصادی جهانی است که نافی مشارکت در نظام جهانی نیست. حتی چین و کوبا و دولتهای رادیکال ضد آمریکایی نیز خواهان شرکت در این نظام و نهادهای اقتصادی (جانبدار) آن هستند. اقتصاددانهای طرفدار جمهوری اسلامی نیز اکثرا معترفند که یکی از مشکلات اصلی اقتصاد ایران فقدان سرمایه گذاری و فنآوری خارجی است. کارنامه اقتصادی کشورهای «نیمه حاشیهای» نظیر هندوستان، چین، کره جنوبی، ترکیه، تایوان، برزیل، شیلی و نظایر آنها نشان میدهد که تمامی آنها در عین برخورداری از حکومتهای مقتدر، «ملی»، و اکثرا دمکراتیک، کاملا در نظام جهانی ادغام شدهاند. اگر مناسبات اقتصادی ایران با ایالات متحده در سطح نازلی باقی مانده این را نباید به حساب «مستقل» بودن جمهوری اسلامی گذاشت. اول این که، به جای آمریکا، اقتصادهای دیگر نظام جهانی، ژاپن، آلمان، ایتالیا، ترکیه، برزیل و... جایگزین شدهاند. دوم، این آمریکا است که تمایل به گسترش مبادلات تجاری با ایران نشان نمیدهد!
بدین ترتیب، در نظام جهانی کنونی دیگر بحث بر سر خودکفاییها و استقلال اقتصادی بیمعنی است. در این جهان، تمامی اقتصادها (بهطور نابرابر) به هم پیوستهاند. کشورهایی که در چند دهه اخیر ارتقا رتبه و منزلت یافتهاند، نه با شعار «مرگ بر آمریکا» که با تقویت بنیادهای اقتصادیشان و افزایش سطح زندگی مردمشان بوده است.
در کشورهای پیرامون ایران، نمونههای ترکیه، قطر، امارات متحده عربی و مالزی بسیار گویا هستند. حکومتهای این کشورها در عین داشتن مناسبات حسنه با ایالات متحده و نظام جهانی در مورد منافع اقتصادیشان بسیار «ملی»تر از جمهوری اسلامی عمل کردهاند. مگر نمونههای «ببرهای آسیایی» در دهههای قبلی موید همین موضوع نبود.
آقای مهاجرانی همچنان نگاهش بر افق مکتب وابستگی خیره مانده است و به عبث میپندارد که «ملی» عمل کردن حکومت آینده ایران نیز بستگی به تداوم قطع رابطه آن با آمریکا دارد! شاید به همین خاطر است که در مصاحبهاش مرتب برای «وابستگان» به آمریکا خط و نشان میکشد.
آنچه که میتواند ایران آینده را به نمونه درخشانی در منطقه تبدیل کند، اما، برقراری دمکراسی در کشور است تا به میانجی آن، بتوان منافع ملی را فرموله کرد. پس از آن نیز وجود نخبگانی سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی، متعهد، دلسوز با عرق ملی است که بتوانند جایگاه کنونی ایران در نظام جهانی را ارتقا داده و از ظرفیتهای والای آن استفادهای درخور به عمل آوردند.
دوران شعارهای تند و تیز دوره جنگ سرد مدتهاست به سر آمده.
* این سخنرانی در حال حاضر در سایت اینترنتی «یوتیوب» (مهاجرانی ۲۰۱۱) قابل ملاحظه است.
سایت کلمه یادداشتی با عنوان "با این روند، از انقلاب چه میماند؟" از آقای ابوالفضل فاتح به چاپ رسانده و در پیشانی مطلب، ایشان را "رییس کمیته تبلیغات و اطلاع رسانی ستاد انتخاباتی و مشاور میرحسین موسوی" معرفی کرده است.
آقای فاتح در این یادداشت به مطالب پرشماری پرداخته است که بسیاری از آن ها در خور بحث و گفتگو هستند. در این فرصت اما، تنها دو نکته از یادداشت ایشان را مرور می کنم.
۱- آقای فاتح با اشاره به یادداشتی که در ماه اوت گذشته به چاپ رسانده بودند، عنوان میکنند که "به یاد دارم آن زمان که در نوشته ای سخن از گفت و گوی ملی به میان آمد، هم نادرست ترجمه شد و هم پاسخ درخوری نیافت. بسیاری، از متصدیان امور گرفته تا جریانات اپوزوسیون خارج کشور به آن تاختند."
این که پیام ایشان در میان "متصدیان" چگونه ترجمه شد، امریست که فعلا ربط چندانی به ما ندارد، اما در میان "جریانات اپوزوسیون خارج کشور" پیام ایشان درست دریافت، ترجمه و نقد شد. ایشان یادداشت خود را بر "بیگانه ستیزی" و "خطر جدی حمله بیگانه به ایران" بنا نهادند، از خامنه ای با عنوان "رهبری انقلاب" یاد کردند و به تلویح و تصریح مهندس موسوی و جنبش سبز را فرا خواندند که دست از شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی" برداشته، به بازی در زمین "مقام رهبری" روی آورند. هم یاد داشت ایشان و هم نقد کوتاه این جانب بر آن (به عنوان یکی از ده ها واکنش اپوزیسیون خارج کشور) در لینک های زیر قابل رویت هستند.
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
آقای فاتح میتوانند همراه با خوانندگان ما با رجوع دوباره به آنچه نوشته بودند و آنچه نوشتیم و در پرتو آنچه در ماه های گذشته اتفاق افتاد، به داوری بنشینند و ملاحظه کنند که احکام ایشان در خصوص خطر حمله بیگانه، نقش خامنه ای در کاهش سطح مناقشه و ثمربخشی - یا فاجعه بار بودن - پذیرش یکجانبه "رهبری" تا چه میزان واقع بینانه بوده اند.
۲- آقای فاتح این بار تصمیم گرفته اند که در "امام ستایی" گوی سبقت از حریفان بربایند، مباد که میراث امام از سوی "جریان مدعی" به یغما برود. ایشان مینویسند: "امام احیاگر حق حاکمیت ملی و مردمسالاری در پیوند با اسلام عزیز در ایران بود و مادام که تفسیر امام از حقوق سیاسی و اجتماعی مردم در اسلام، الگوی مردمان شریف نسل امروز باشد، ظلم و آپارتاید سیاسی به نام و در لوای دین ممکن نخواهد بود."
این ادعا که "تفسیر امام از حقوق سیاسی و اجتماعی مردم "می تواند "الگوی مردمان شریف نسل امروز" در مبارزه با "آپارتاید سیاسی زیر لوای دین" قرار بگیرد، آن چنان شگفت انگیز است که انسان در پاسخ در می ماند. این راست است که بسیاری از این "مردمان شریف نسل امروز" دوران آیت الله خمینی را به خاطر نمی آورند، اما همه ان ها در نظامی زندگی کرده اند که آقای خمینی آن را بر پایه نظریه "ولایت فقیه" بنا نهاد و کیست که نداند این نظریه "آپارتاید سیاسی" میان دیندار و بی دین، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، روحانی و غیرروحانی و میان زن و مرد را شرعی، نهادینه و قانونی کرد و پایه نظری قوانین و عملکرد منتج به سیه روزی امروز آن "مردمان شریف" را فراهم آورد؟
انسان باید تا کجا دچار خودشیفتگی نظری باشد که آقای خمینی را که با یک "فرمان" بیش از ۴۰۰۰ زندانی سیاسی محکوم به حبس را قتل عام کرد، "احیاگر مردمسالاری" بنامد؟ آخر این "مردمان شریف نسل امروز" چگونه می توانند شعارهای آقای فاتح را درباره کرامت انسان، مردم سالاری، آزادی، عدالت و ... جدی تلقی کنند، وقتی در جستجوی نمونه و مدل سر از خاوران و آن روزهای سیاه دیوار الله اکبر و گورهای جمعی در می اورند؟
میگویند که مهد علیا در تطمیع امیرکبیر گفته بود که اگر همراه شود، درها به رویش گشاده گردند و امیر پاسخ داده بود: بگذار هم درها بسته باشد و هم دهان من! آقای فاتح عزیز! بگذارید هم این پرونده بسته بماند و هم دهان هزاران کوشنده راه آزادی و مردم سالاری که زخم تازیانه بر گرده دارند و به رغم این، سرمایه سیاسی خود را بر سر حمایت از یاران سربلند جنبش سبز، موسوی و کروبی، داو گذاشته اند. شما چیز زیادی از دست نخواهید داد!
احمد پورمندی
apurmandi@yahoo.de
یادداشت آقای فاتح را در این جا ببینید:
www.kaleme.com
آقای فاتح در این یادداشت به مطالب پرشماری پرداخته است که بسیاری از آن ها در خور بحث و گفتگو هستند. در این فرصت اما، تنها دو نکته از یادداشت ایشان را مرور می کنم.
۱- آقای فاتح با اشاره به یادداشتی که در ماه اوت گذشته به چاپ رسانده بودند، عنوان میکنند که "به یاد دارم آن زمان که در نوشته ای سخن از گفت و گوی ملی به میان آمد، هم نادرست ترجمه شد و هم پاسخ درخوری نیافت. بسیاری، از متصدیان امور گرفته تا جریانات اپوزوسیون خارج کشور به آن تاختند."
این که پیام ایشان در میان "متصدیان" چگونه ترجمه شد، امریست که فعلا ربط چندانی به ما ندارد، اما در میان "جریانات اپوزوسیون خارج کشور" پیام ایشان درست دریافت، ترجمه و نقد شد. ایشان یادداشت خود را بر "بیگانه ستیزی" و "خطر جدی حمله بیگانه به ایران" بنا نهادند، از خامنه ای با عنوان "رهبری انقلاب" یاد کردند و به تلویح و تصریح مهندس موسوی و جنبش سبز را فرا خواندند که دست از شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی" برداشته، به بازی در زمین "مقام رهبری" روی آورند. هم یاد داشت ایشان و هم نقد کوتاه این جانب بر آن (به عنوان یکی از ده ها واکنش اپوزیسیون خارج کشور) در لینک های زیر قابل رویت هستند.
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
آقای فاتح میتوانند همراه با خوانندگان ما با رجوع دوباره به آنچه نوشته بودند و آنچه نوشتیم و در پرتو آنچه در ماه های گذشته اتفاق افتاد، به داوری بنشینند و ملاحظه کنند که احکام ایشان در خصوص خطر حمله بیگانه، نقش خامنه ای در کاهش سطح مناقشه و ثمربخشی - یا فاجعه بار بودن - پذیرش یکجانبه "رهبری" تا چه میزان واقع بینانه بوده اند.
۲- آقای فاتح این بار تصمیم گرفته اند که در "امام ستایی" گوی سبقت از حریفان بربایند، مباد که میراث امام از سوی "جریان مدعی" به یغما برود. ایشان مینویسند: "امام احیاگر حق حاکمیت ملی و مردمسالاری در پیوند با اسلام عزیز در ایران بود و مادام که تفسیر امام از حقوق سیاسی و اجتماعی مردم در اسلام، الگوی مردمان شریف نسل امروز باشد، ظلم و آپارتاید سیاسی به نام و در لوای دین ممکن نخواهد بود."
این ادعا که "تفسیر امام از حقوق سیاسی و اجتماعی مردم "می تواند "الگوی مردمان شریف نسل امروز" در مبارزه با "آپارتاید سیاسی زیر لوای دین" قرار بگیرد، آن چنان شگفت انگیز است که انسان در پاسخ در می ماند. این راست است که بسیاری از این "مردمان شریف نسل امروز" دوران آیت الله خمینی را به خاطر نمی آورند، اما همه ان ها در نظامی زندگی کرده اند که آقای خمینی آن را بر پایه نظریه "ولایت فقیه" بنا نهاد و کیست که نداند این نظریه "آپارتاید سیاسی" میان دیندار و بی دین، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، روحانی و غیرروحانی و میان زن و مرد را شرعی، نهادینه و قانونی کرد و پایه نظری قوانین و عملکرد منتج به سیه روزی امروز آن "مردمان شریف" را فراهم آورد؟
انسان باید تا کجا دچار خودشیفتگی نظری باشد که آقای خمینی را که با یک "فرمان" بیش از ۴۰۰۰ زندانی سیاسی محکوم به حبس را قتل عام کرد، "احیاگر مردمسالاری" بنامد؟ آخر این "مردمان شریف نسل امروز" چگونه می توانند شعارهای آقای فاتح را درباره کرامت انسان، مردم سالاری، آزادی، عدالت و ... جدی تلقی کنند، وقتی در جستجوی نمونه و مدل سر از خاوران و آن روزهای سیاه دیوار الله اکبر و گورهای جمعی در می اورند؟
میگویند که مهد علیا در تطمیع امیرکبیر گفته بود که اگر همراه شود، درها به رویش گشاده گردند و امیر پاسخ داده بود: بگذار هم درها بسته باشد و هم دهان من! آقای فاتح عزیز! بگذارید هم این پرونده بسته بماند و هم دهان هزاران کوشنده راه آزادی و مردم سالاری که زخم تازیانه بر گرده دارند و به رغم این، سرمایه سیاسی خود را بر سر حمایت از یاران سربلند جنبش سبز، موسوی و کروبی، داو گذاشته اند. شما چیز زیادی از دست نخواهید داد!
احمد پورمندی
apurmandi@yahoo.de
یادداشت آقای فاتح را در این جا ببینید:
www.kaleme.com
فداییان رادیکالیسم، رمانتیسیسم
مهدی فتاپور
در این مطلب من کوشیدهام بر اساس نوع نگاهم به جریان فدایی به بررسی دو ویژگی مرکزی این جریان، رمانتیسسیم و رادیکالیسم پرداخته و تداوم و تاثیر آنها را بر تحولات بعدی این جریان بررسی کنم.
پراگماتیسم و مصلحتجو در احساسات نوعی اپورتونیسم را تداعی میکند و میانه یعنی کسی که نظر ندارد و بخشی از این نظر و بخشی از آن نظر را نمایندگی میکند. ایده و سیاست را باید در قطبها جستجو کرد.
سوال آنروز این سه چریک "آیا نمیتوان هم رمانتیک بود و هم واقع بین" با تمامی تاریخ همه شاخههای فدایی و همه فعالین سیاسی آن نسل گره خورده.
***********************
نوشته زیر برای سخنرانی در سمیناری که قرار بود برای بزرگداشت چهلمین سال شکلگیری فداییان برگزار شود، تهیه شده بود. از آنجا که این سمینار برگزار نگردید، مطلب مزبور بصورت یک مقاله مستقل منتشر میشود
در ده سال گذشته من کوشیدهام در نوشتههایی چون "خیزش جوانان و روشنفکران ایران در دهه پنجاه" و "صمد وماهی سیاه کوچولویش" تاریخ فداییان را بعنوان جزئی از جنبش روشنفکران و دانشجویان جهان در سالهای آخر دهه 60 و 70 میلادی توضیح دهم.
- در این نگاه، اعتقاد فداییان به مبارزه مسلحانه در آن سالها توضیح دهنده و ترسیم کننده تمایز ماهوی این جریان با سایر نیروها نیست. فداییان بخش عمده و در دورهای تقریبا کل جنبش چپ اعتراضی رادیکال آن سالها هستند، جنبشی که قبل ازآغاز مبارزه چریکی شکل گرفته بود و پس از آنکه بخش عمده کادرهای آن مبارزه چریکی را نفی کردند به حیات خود ادامه داد. اعتقاد به مبارزه مسلحانه یکی از ویژگیهای این جریان است و نه تبیین کننده و توضیح دهنده آن.
- این جنبش محصول تغییراتی بود که در ترکیب اجتماعی نیروها در اروپا، آمریکا، کشورهای آمریکای لاتین و همچنین ایران رخ داده بود و من در نوشتههای دیگرم کوشیدهام آنرا تشریح کنم. بر اساس این دیدگاه شکل گیری این جنبش بر خلاف برخی نظرات رایج در وجه عمده، بدلیل ناتوانی و بی عملی حزب توده و یا سیاستهای حکومت نبود. این جنبش هم در اروپا و هم در برخی کشورهای آمریکای لاتین که احزاب کمونیست نیرومند و پرنفوذی نیز داشتند شکل گرفت. در ایران حزب توده و در بخش دیگر جنبش نیروهایی چون نهضت آزادی وجود داشتند و فعالیت هم میکردند ولی شعارها و شیوههای مبارزه آنان پاسخگوی رادیکالیسم حاکم بر روشنفکران و جوانان آن دوران نبود. وجود دیکتاتوری حاکم در سوق دادن جوانان به مبارزه مسلحانه نقش تعیین کننده داشت و نه در شکل گیری این جنبش.
- شناخت فداییان تنها بر اساس نوشتههای بیژن جزنی یا مسعوداحمدزاده و پویان عملی نیست. برای بررسی فداییان باید روانشناسی و رفتار شناسی آن نسل را در ایران و همگونیها و تمایزات آنرا با جنبشهای مشابه در اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین شناخت. بیژن جزنی تربیت شده جنبشهای پیشین ایران (حزب توده و جبهه ملی) است و نوشتههای او هرچند در سمتگیریهای سیاسی فداییان نقشی قطعی داشت اما منعکس کننده روانشناسی فداییان نیست. در این مطلب من به نوشتههای او نپرداختهام و در فرصت دیگری به آن خواهم پرداخت. بنظر من داستانهای صمد بهرنگی بیش از دیگر آثار توسط همه فداییان آن نسل خوانده شده و منعکس کننده فضای روانی آنان است
در این مطلب من کوشیدهام بر اساس نوع نگاهم به جریان فدایی به بررسی دو ویژگی مرکزی این جریان، رمانتیسسیم و رادیکالیسم پرداخته و تداوم و تاثیر آنها را بر تحولات بعدی این جریان بررسی کنم. و بررسی ویژگیهای دیگر این جریان مثلا جمعگرایی و فردیت گرایی، نگاه به رابطه کار نظری و پراتیک، انطباق عمل و ایده، نگاه به زن، خشونت و .. را به فرصتهای دیگر واگذار میکنم.
قصد من در این نوشته ارزیابی، نقد و یا مقایسه و ارزش گذاری ایدهها وعمل شاخههای مختلف فداییان نیست. در این زمینه من در نوشتهها و سمینارهای دیگر نظر خود را به خصوص در رابطه با سازمان اکثریت ارائه داده ام. اینجا تنها تلاشم بر اینست که تداوم ویژگیهای این جنبش را در شاخههای مختلف آن نشان دهم.
رادیکالیسم
رادیکالیسم مشخصه عمومی مبارزه روشنفکران و جوانان در سراسر جهان آن روزگار بود. آنروزها ما میخواستیم در مدتی کوتاه همه چیز را دگرگون کنیم. در دیدگاه ما آینده روشن و امیدبخش بود. ما معتقد بودیم با تکیه به نیروی تودههای مردم در هم شکستن مقاومت ارتجاع ممکن است و پس از آن راه برای درهم شکستن ماشین دولتی سرمایه داری ممکن خواهد شد. مبارزه رادیکال با آنچه ارتجاع خوانده میشد تنها به سیاست و قدرت محدود نمیشد و تمامی عرصههای حیات اجتماعی را در برمیگرفت.
نوشتههای بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق پویان، احمدزاده، نابدل و اطلاعیههای منتشر شده این سازمان در این عرصه گویا است. داستانهای صمد بهرنگی به روشنترین وجه رادیکالیسم حاکم بر تفکر جنبشی را که بعدها فداییان نام گرفت، منعکس میکنتد.
در نوشتههای صمد مرز میان نیکی و پلیدی صریح و بیابهام است. جامعه به دو قطب تقسیم شده. همه یا یاوریاشارند یا همدست زن بابا. صمد درهمه نوشتههای خود ستمديدهها را به مقاومت در برابر ستمگرانی (ثروتمندانی) که آنان را تحقير ميکنند فرا ميخواند. لطيف در 24 ساعت در خواب و بيداری با پاره آجر شيشه مغازه ای را که صاحب آن او را گدا مينامد خرد مي کند. اولدوز در کتاب اولدوز و کلاغها پای مادر بزرگ را گاز ميگيرد. در کتاب يک هلو وهزارهلو درخت هلو زماني که میبيند ميوه هايش نصيب باغبانی ميشود که در کاشت و پرورش وی نقشی نداشته اعتصاب ميکند، ماهی سیاه کوچولو با خنجر شکم مرغ ماهیخوار را میدرد و در داستان 24 ساعت در خواب و بيداری، لطيف قهرمان داستان پس از آنکه شتر مورد علاقه اش را ميفروشند آرزو ميکند ايکاش مسلسل پشت ويترين به او تعلق داشت. برخلاف آنچه بعدها مطرح شد این دو مثال آخر نشانه اعتقاد صمد بهرنگی به مبارزه چریکی نیست. صمد بهرنگی در سال 1347 در گذشت و در آنزمان هنوز او و گروهی که وی با آنان تماس داشت به مبارزه چریکی اعتقاد نداشتند. آن ها دو سال بعد سازمان چریکهای فدایی خلق را بنیان گذاردند. نوشته های صمد بازتاب اعتقاد او به مبارزه رادیکال در برابر دشمنان است نه مبارزه مسلحانه.
چنین دیدگاه رادیکالی هم در عرصه اشکال مبارزه و هم در زمینه خواست ها و برخورد با نیروها در روان شناسی و شعور جمعی فداییان خلق نهادینه بود. مرزبندی بین جبهه تحول و جبهه ارتجاع همه عرصههای حیات اجتماعی را در برمیگرفت. در اطلاعیههای چریکهای فدایی و گروههای هوادار این سازمان به حوادث و تحولات سیاسی تنها با هدف افشاگری رژیم و دعوت مردم به مبارزه برای نفی رژیم تماس گرفته میشد. مسعود احمدزاده جملهای در نوشته خود دارد که بعدها بارها مورد بحث و نقد قرار گرفت. او مینویسد امروز دیگر نیازی به تئوریسین نیست ما به پراتیسین نیاز داریم صرف نظر از نوع نگاه وی به تئوری و پراتیک، این نوشته اوج رادیکالیسم در تفکر و عمل روشنفکران آن نسل است. همه چیز روشن است و تنها باید شهامت داشت و پا به میدان مبارزه گذاشته و تحول را ممکن کرد.
در تفکر فداییان صف دشمنان خلق و انقلابیون آشکار بود. نیروهای میانی مجبورند بین این دو قطب تصمیم بگیرند. میانهای وجود ندارد. صفتهایی مانند "ایمان به درستی راه"، "صراحت"، "سازش ناپذیری"، "کینه به دشمنان مردم" بعنوان توصیف فداییان به کار میرفت و خصلتهایی مانند "سازشکار"، "میانه رو(سانتر)" و "پراگماتیسم" منفی و مردودند. میانه(سانتر) یعنی نمایندگان خرده بورژواهایی که مایل به موضع گیری صریح علیه ارتجاع نیستند و همراهی با دشمنان خلق را نفی نکردهاند. پراگماتیسم خویشاوند اپورتونیسم است. آثار این تفکر در دورههای بعد نیز در تفکر جریانهای مختلف فدایی پابرجا ماند.
تاکید بر برخی نوشتههای لنین که در آنروزها خیلی بیشتر از مارکس مورد توجه فداییان بود و همچنین آموزشهای ساده شده مائو در مورد بخشی از فداییان پایههای تئوریک مناسبی برای دفاع از این برخورد فراهم میکرد. غلبه نگاه رادیکال به تحولات و نیروها تنها به فداییان و چپها محدود نیست. چنین نگرشی در دوران انقلاب به تفکر غالب سیاسی کشور بدل گردید. اعتدال شریعتمداری و بازرگان در برابر رادیکالیسم خط امامیها شانس مقاومت نداشت. اگر در میان ما سانتر و میانه تنها معنایش بند وبست و اپورتونیسم بود در میان سیاسیون مذهبی هم ضربالمثل "یا باید با علی بود و یا با معاویه، میانه یعنی عمروعاص که از معاویه هم بدتر است" مکرر بیان میشد و منافق بدتر از کافر قلمداد میشد.
پس از انقلاب فداییان در برابر شرایط پیچیدهای قرار گرفتند. هزاران نیروی مصمم و پرشور و یک رهبری جوان و کم تجربه. در ماههای اول انقلاب ستادهای فداییان در اکثر شهرهای کشوراستقرار یافتند. سازمان فداییان و گروههای وابسته به آن از روابط مخفی به مبارزه علنی روی آوردند. نیروها و ستادهای سازمان هر روز در معرض اعمال فشار نیروهای مستقر در کمیتهها یا نیروهای موسوم به حزباللهی بودند. مسئولیت هدایت این نیرو و دفاع از ستادها و حفظ جان اعضا سازمان ضرورت بکارگیری پراگماتیسم را در برابر رهبری سازمان قرار داد. تاکتیک راه پیمایی به سمت محل استقرار خمینی و طرح برنامه و خواستههای فداییان و پس از مخالفت وی و تهدید حزباللهیها به حمله مسلحانه به راهپیمایان لغو راهپیمایی و تبدیل آن به متینگ در دانشگاه تهران، همکاری با نمایندگان دولت در برقراری آتش بس در سنندج و بخصوص در گنید در این چارچوب قابل توضیح است. اوج این سمتگیری در نامه سرگشاده به بازگان انعکاس یافت. در این نامه مهندس بازرگان بعنوان مسئول دولت مورد خطاب قرار گرفته و از او خواسته شده بود که در برابر اقدامات عناصر غیر مسئول تحت عنوان کمیته یا حزباللهی واکنش نشان دهد. این برخورد معنای سیاسیش واکنش در قبال اختلافات درون نیروهای حاکم و برخورد مثبت با دولت بازرگان در این رابطه بود. چنین سیاستی با رادیکالیسم حاکم بر تفکر فداییان در تضاد بود و طبیعی بود که با واکنش منفی نیروها مواجه شود.
بازرگان کسی بود که میگفت باران میخواستیم سیل آمد. او خواهان عادی شدن رابطه با کشورهای غربی(امپریالیستی) بود. معتقد بود باید با تندرویها مقابله کرد. او در دوران شور انقلاب خواهان اعتدال بود و برخورد مثبت با چنین نیرویی با فرهنگ رادیکال حاکم برفداییان بیگانه بود. در شرایطیکه تودهها به میدان آمده، رژیم شاه را سرنگون کرده و مسلح شده بودند، باید پیش میرفتیم و بازرگان نماینده ترمز بود.
صبح روزی که اعلامیه انتشار یافت، من و مجید عبدالرحیمپور و امیر ممبینی به خانه فرخنگهدار رفتیم و متنی را که او آماده کرده بود خوانده، تایید کرده و برای انتشار به ستاد فرستادیم. من چند ساعت بعد به ستاد رفتم. قبل از رسیدن به ستاد متوجه مباحث تندی شدم که در برابر ستاد جریان داشت. نرسیده به ستاد نورالدین ریاحی و مهران شهابالدین را دیدم. این دو بعدها از بنیانگذاران سازمان راهکارگر شدند ولی در آنزمان هنوز به ستاد رفت و آمد داشتند. آنها تا مرا دیدند بسمت من دویدند و مهران که روابط نزدیک و دوستانهای با من داشت، در حالیکه بدلیل قدکوتاهاش سر مرا پایین میکشید تا حرفهایش موثرتر شود با نگرانی گفت دارید چهکار میکنید. میخواهید با بازرگان نماینده لیبرالیسم و سازش با آمریکا کنار بیایید؟ جلوی در ستاد مستوره احمدزاده را دیدم. لبخندی زد و گفت برو تو ببین چه خبر است. بمحض ورود رفیق فاطی که مسئول ارتباطات بود به سمت من دوید و گفت خوب شد آمدی، بیا خودت بشین پشت تلفن، جواب بده. از صبح تا حالا از همه شهرها تلفن میزنند و عصبانی هستند. آنروز من حتی یکنفر را ندیدم که از این سمتگیری دفاع کند. من که نه خواهان کند کردن روند انقلاب بودم و نه سازش با لیبرالیسم مانده بودم که با این همه اعتراض چه کنم.
این اطلاعیه با مخالفت تند تقریبا همه کادرهای سازمان در سراسر کشور مواجه شد و چندماه پس از انقلاب بتدریج سیاست رادیکال مخالفت و افشاگری همه نیروهای درون رژیم بر سازمان غالب شد.
در رابطه با انشعاب اقلیت و اکثریت تا به امروز مطالب زیادی نوشته شده. آیا این انشعاب اجتناب ناپذیر بود. اگر سیاستهای حاکم بر این دو سازمان را در سال 60 یعنی یک سال پس از انشعاب مورد توجه قرار دهیم، قطعا به ناگزیری جدایی این دو جریان نظر خواهیم داد. مگر میشد کسانی که به تشکیل جوخههای رزمی و مبارزه مسلحانه با رژیم معتقدند با کسانی که سیاست دفاع از جریان ضد امپریالیستی در درون نظام را در پیش گرفتهاند کار مشترک انجام دهند. ولی در زمان انشعاب نه اقلیتیها معتقد به تشکیل جوخههای رزمی بودند و نه اکثریتیها سیاست دفاع از جریان خط امام در درون رژیم را تعقیب میکردند. شکل گیری تمایزات سیاسی هر چند آشکار بود و در چند ماه قبل از انشعاب پس از اشغال سفارت آمریکا تشدید شده بود ولی هنوز در جریان بود و شکل نهایی خود را نیافته بود و سازمانیابی اقلیت و اکثریت نه بر مبنای تمایزات سیاسی که بر اساس تایید و یا نفی مبارزه مسلحانه در دوران قبل از انقلاب شکل گرفته بود. اگر اختلافات سیاسی این دو جریان در مقطع انشعاب و نه در سال 60 مبنا قرار گیرد انشعاب الزامی نبود. لازمه جلوگیری از انشعاب در آن مقطع مهار نیروهایی بود که رادیکالترین (افراطی ترین) گرایشهای درون این سازمان را ارائه میدادند. این معنایی جز پذیرش نوعی میانهروی نداشت. فرهنگ عمومی فداییان چه آنهایی که اقلیت را شکل دادند و چه آنهایی که با اکثریت ماندند با اتخاذ موضع میانه آشتی نداشت. میانه یعنی موضع غیر صریح، یعنی بین دو صندلی نشستن، یعنی بخشی از این نظر و بخشی از نظر دیگری را داشتن. جلوگیری از انشعاب نیازمند مهار چنین فرهنگی بود که در آن مقطع دشوار و حتی غیرممکن بود. دمکراسی درون سازمانی تنها با پذیرش طیف نظرات و تایید ضرورت حضور آنها در یک تشکیلات امکان پذیر است و این با فرهنگ عمومی آنزمان ناخوانا بود.
سرنوشت این دو سازمان پس از انشعاب به روشنی تمایل به رادیکالیسم را در هر دو طیف منعکس میکند. زمان زیادی لازم نبود که در هر دو جریان رادیکالترین (افراطیترین) برداشت از سیاست مورد نظر حاکم شود. هر چند این سرنوشت محتوم اکثر انشعابات است و معمولا در انشعابها میانهها و مصالحهجوها اولین قربانیانند. اگر وجود گرایشهای مختلف در یک جریان تعادلی بین همه گرایشها پدید میآورد و هریک میتوانند در عملکرد یک جریان نقش داشته باشند، انشعاب و حذف یک بخش از گرایشها معمولا عرصه را برای رادیکالترها باز میکند ولی در مورد فداییان این عامل به اعتبار فرهنگ فداییان نیرومندتر و روشنتر عمل کرد.
در اقلیت تشکیل جوخههای رزمی و مقابله با همه نیروهای درون رژیم پذیرفته شد. پذیرش مبارزه با کلیت رژیم، بیتوجهی به گرایشهای درونی رژیم با تکیه به ایدههای حاکم بر جریان فدایی طبیعی بود ولی در همین چارچوب تمامی عناصر خط مشی پذیرفته شده الزامی نبود. طبیعی بود که پس از غلبه گرایش رادیکالتر چهرههایی چون احمد غلامیان و اکبر کامیابی و بعدها حسین زهری که با این خط مشی یگانهتر بودند به چهرههای اصلی رهبری بدل شوند. کسانی که در همین چارچوب ولی معتدلتر فکر میکردند (نظیر محمد دبیری فرد، پرویز نویدی، رسول آذرنوش و ..) مجبور به انشعاب شوند و یا بازمانده اکثریت تلقی شوند (نظیر مصطفی مدنی و مسعود فتحی) و این برخوردها حتی تا برخوردهای خونین درون سازمانی در کردستان عراق ادامه یابد.
اکثریتیها در راستای سیاستی متضاد با اقلیتیها همین مسیر را پیمودند. آنان در توضیح سیاستی که در پیش گرفتند، آنرا تنها راه دستیابی به سمتگیری سوسیالیستی معرفی کردند. آنان تصور میکردند که خط مشیشان رادیکال و راهگشای آینده است. زمانیکه بخشی از فداییان به این نتیجه رسیدند که با توجه به قدرت حاکمیت برآمده از انقلاب تکرار تجربه فوریه تا اکتبر روسیه در ایران عملی نیست و نمیتوان باتکا جریانهای چپ (و یا همکاری با مجاهدین) در ایران به جمهوری دمکراتیک خلق و سوسیالیسم دست یافت و ادامه راه نیازمند یافتن متحدینی است، ترجیح گرایش ضدامپریالیست به گرایش دمکراتیک یا لیبرال با توجه به ایدههای پذیرفته شده توسط بخش عمده آنان که در جهان دو قطبی آنزمان در تمام طول حیات خود یمن جنوبی یا مصر عبدالناصررا به هند ایندیرا گاندی ترجیح داده بودند، قابل درک است. اگر شکل گیری این گرایش در آنزمان قابل توضیح است ولی خط مشی وسیاست پیشگرفته شده توسط سازمان اکثریت در کلیت خود در سالهای 60 و 61 در همان چارچوب الزامی نبود. در چارچوب همان تفکر مثلا الزامی نبود که وحدت با حزب توده با مفهوم پیوستن به این حزب تعبیر شود و یا آن همه مطالب تند یا حتی خصمانه علیه چپهایی که سیاست دیگری در پیش گرفته بودند در نشریات سازمان منتشر شود. آنچه در سازمان اکثریت غلبه یافت رادیکالترین(افراطیترین) تعبیر از خط مشی ذکر شده بود. و در اینجا هم همچون سازمان اقلیت در همان ابتدا جناح چپ بعنوان بازمانده اقلیتیها اخراج یا جدا میشوند و در گامهای بعد کار مشترک با کسانی که به وحدت با حزب توده اعتقاد نداشتند از هردو سو مسدود میشود و طبیعتا کسانی که با این خطمشی یگانگی بیشتری داشتند مسئولیتهای کلیدی سازمان را برعهده میگیرند.
در اینجا من قصد ندارم سیاست و یا ایدههایی را که در این یا آن قطب قرار دارند رد کنم. تجربه نشان داده که در مواردی چنین سیاستهایی راهگشا بوده و در مواردی مخرب. مثلا سیاست نامه به بازرگان در آنزمان در منتهیالیه سمت گیری که آنزمان راست نامیده میشد جای میگرفت و امروز به نظر بسیاری از فداییان آنروز میتوانست در صورت تداوم نقش مثبت ایفا کند. آنچه در این نوشته مورد نظر است نفی ضرورت وجود ایدههای رنگارنگ و نظرات میانه است.
سی سال پس از انقلاب بخش بزرگی از فداییان از تفکرهای گذشته فاصله گرفتهاند و بسیاری از آنها از اعتدال در سیاست کشور و اشکال مبارزه دفاع میکنند ولی با وجود پذیرش چنین سمتگیری ناشی از تجربههای گذشته(یا الزامات سنی)، هنوز حتی در معتدلترین نیروهای بازمانده آن نسل نشانههای گذشته و دوران جوانی را میتوان مشاهده کرد. کافیست یکبار مجموعهای از نوشتههای سیاستمداران بالای پنجاه سال اپوزیسیون را مرور کنیم بببینیم که چند مورد کلماتی چون صراحت، شفافیت و قاطعیت با بار مثبت بکار برده شده و در چند مورد کلماتی چون پراگماتیسم، مصلحت جویی، میانه (سانتر) با بار مثبت استفاده شده. حتی کسانی که حاضرند در عرصه عمومی جامعه از پراگماتیسم و برخورد معتدل (میانه) دفاع کنند، هنوز احساس منفیشان در مورد این کلمات باقیمانده و حاضر نیستند در مورد خود یا کسانی که از نزدیک با آنها کار میکنند آنرا بکار برند. پراگماتیسم و مصلحتجو در احساسات نوعی اپورتونیسم را تداعی میکند و میانه یعنی کسی که نظر ندارد و بخشی از این نظر و بخشی از آن نظر را نمایندگی میکند. ایده و سیاست را باید در قطبها جستجو کرد.
رمانتیسیسم
جوانان آنروز در ایران و در جهان میخواستند دنیا را دگرگون کنند و جهانی انسانیتر بر پا سازند. این شعار، خواست فداییان و همه روشنفکران و جوانان مبارز آن نسل بود. آنان نه تنها میخواستند قدرتهای سیاسی را بزیر کشند بلکه میخواستند فرهنگ و روابط اجتماعی را دگرگون کنند. آنان همه هنجارها را به زیر سوال میبردند و تصور میکردند همه این دگرگونیها در دورانی نسبتا کوتاه عملی است. آنان تصور میکردند عزم و اراده آنان قادر است هر سدی را بشکند، تودهها را بمیدان بکشاند و هر دشمنی را بزانو در آورد.
در نگاه روشنفکران و جوانان آن نسل آینده روشن و تابناک بود. تحقق جهانی که در آن انسانها رها شده و بیعدالتی و ظلم ریشهکن شده باشد، در چشمانداز ممکن بود. قدرت، امید و اطمینانی که در کلمات مارکس و لنین وجود داشت اعتماد به این رویا را تقویت میکرد. فداییان ماهیهای سیاه کوچولویی بودند که باید بسوی دریا میرفتند. دریایی که فراخ بود و پهناور و ماهیها میتواستند به هر سو حرکت کنند. فداییان جوانانی بودند که میخواستند از برکه تنگ روزمرگی زندگی رها شده و فردا را بسازند.
شاید بتوان گفت که چریکها تجسم چنین روانشناسی بودند و اوج آنرا به نمایش میگذاشتند اما این روانشناسی غالب بر اکثریت قریب بهاتفاق فعالین آن نسل بود. نوشتههای مسعود احمدزاده و پویان این رمانتیسیسم را بروشنی منعکس میکنند. از دیدگاه مسعود شرایط عینی انقلاب در همه جا آماده است و تنها اراده و عزم پیشروست که میتواند تودههای آماده را بهمیدان بکشاند. تئوری رژی دبره که چریکها همچون موتور کوچکی هستند که میتوانند موتور بزرگ خلق را به حرکت در آورند عمومیت مییابد. بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی با این نگاه یگانه بودند و این یگانگی به آنان نیرو میداد که قهرمانی کنند. آنان نه تنها به آینده روشن فردا بلکه به راهی که در آن قدم گذاشته بودند مطمئن بودند و حتی بالاتر از این "ایمان به درستی راه" به یکی از شعارهای مرکزی اطلاعیههای سازمان بدل شد.
نتایج انقلاب بهمن ضربهای سنگین به تصورات فداییان بود. همه آنچه که بنیانگذاران فدایی در آرزوی آن بودند، بوقوع پیوسته بود. تودههای مردم به میدان مبارزه پا گذاشته و رژیم نیرومند شاه را به زانو در آورده بودند. آنان پادگانها را خلع سلاح کرده و برای دفاع از انقلاب خود مسلح شده بودند. ولی تودهای شدن مبارزه مسلحانه از مسیری متفاوت با آنچه ما میپنداشتیم عملی شده بود. مهمتر آنکه اکثریت مردم نه تنها به چریکهای مسلح نپیوسته و نیروی هموارکننده راه بسوی سوسیالیسم نبودند بلکه رهبری نیرویی را پذیرفته بودند که فداییان را دشمن خود میدانست.
من در جریان جنگ اول گنبد برای برقراری آتش بس همراه هیات دولت و در میان کمیتهایهایی بودم که برای سرکوب ترکمنها از سراسر مازندران و شهرهای دورتر به گنبد آمده بودند. آنزمان هنوز نیروهای مسلح مزدبگیر و منظم شکل نگرفته بود و اکثر کسانی که برای سرکوب ترکمنها آمده بودند، جوانانی بودند که بهنظر ما میبایست برای رهایی کشور از یوغ امپریالیسم و سرمایهداری در کنار ما باشند. آنان آمده بودند که بقول یکی از رهبرانشان ترکمن صحرا را به قبرستان کمونیستهای فدایی تبدیل کنند.
شور و آرمانخواهی فداییان در روزهای دشوار پس از انقلاب در همه شاخههای فدایی ادامه یافت. حضور رمانتیسیسم را میتوان در همه شاخههای فدایی علیرغم دوری نظرات و رودررویی سیاستهایشان نشان داد.
فداییان اکثریت به این نتیجه رسیدند که شرایط پس از انقلاب امکان دستیابی به حاکمیتی با رهبری طبقه کارگر( جمهوری دمکراتیک خلق) وجود ندارد و سیاست حمایت از خط امام (ضدامپریالیستی، ضد سرمایه بزرگ) را در پیش گرفتند. آنان در توضیح این سیاست به تئوری دوران رو آورده و توضیح دادند که دوران برتری سوسیالیسم به سرمایهداری فرارسیده و در چنین دورانی تداوم سیاست ضدامپریالیستی بالاجبار نیروی پیش برنده آنرا به سمتگیری سوسیالیستی سوق میدهد. مطابق این نظر تداوم این مبارزه در گامهای بعدی رو آوردن به مردم و طبقهکارگر را الزامی میکند و راه برای استقرار دمکراسی و آزادیهای سیاسی هموار میگردد. در تئوریها و توضیحات این سازمان آینده کماکان روشن و نوید بخش بود. در نوشتههای سازمان امید و یقین به پیروزی وجود داشت و این شور و حرکت بوجود میآورد. صدها فعال این سازمان در دو سال اول در جبهههای جنگ جنگیدند و یا در تعاونیها و تشکلها با تمام وجود خویش فعالیت نمودند. در این نوشتهها مسیر آینده بروشنی ترسیم شده و پیروزی آن قطعی بود. این تئوری تنها برای متقاعد کردن نیروها و مبارزه نظری با مخالفین تدوین نگردیده بود. خود رهبری سازمان اکثریت نیز چنین روندی را قطعی میدانست و با آن یگانگی داشت.
کادرهای تودهای نیازی به چنین تئوری منسجم و همهجانبهای نداشتند. بخشی از رهبری آنان سالها در کشورهای سوسیالیستی زندگی کرده بودند و دشواری زندگی در این کشورها را میشناختند. آنان میدانستند که در آنگولا و موزامبیک و یمن جنوبی (اگر نگویم مصر عبدالناصر و اتیوپی هایله ماریام) چه خبر است. آنان به دشواری راه آگاه بودند و نقش تاکتیک و پراگماتیسم را در تدوین سیاستی که پیش گرفته بودند، میشناختند. شاید آنان هم در تبلیغات سیاسی تصویری روشن و قطعی از آینده ارائه میدادند و بخش عمده اعضا این حزب هم چنین تصویری از روندها داشتند ولی برخلاف اکثریتیها کادرهای بالای آنان خود جزئی از باور به این تبلیغات نبودند.
من در مناظره تلویزیونی در سال 1360 در برابر سوال آقای بهشتی در رابطه با آزادی مذهب در کشورهای سوسیالیستی قاطعانه از آنچه در جزوههای تبلیغی شوروی خوانده بودم دفاع کردم. آنروز من واقعا تصور میکردم که چنین آزادی وجود دارد و بدلیل همین یقینم، صحبتهایم محکم و موثر بود. کیانوری بر خلاف من میدانست که در آنجا چه خبر است. دفاع او بدلیل این بود که دفاع از کشورهای سوسیالیستی را ضرور میدانست. من مثل همه فداییان در آنروزها سوسیالیسم را مظهر همه خوبیها میدانستم و اگر میپذیرفتم که کشورهای سوسیالیستی با آنچه در رویاهای ما ساخته شده فاصله عظیمی دارد از آن روگردان میشدم و حداکثر بعنوان یک متحد سیاسی به آن مینگریستم. در آنروزها به اندازه کافی فاکت وجود داشت که به دیدگاه واقع بینانهتری دست یابیم ولی رمانیسیسم حاکم بر تفکر ما اجازه شنیدن چنین سخنانی را نمیداد و آنها را تبلیغات امپریالیستی میانگاشتیم.
در مورد اقلیتیها تداوم رمانتیسیسم را بهتر میتوان تعقیب کرد. در همین راستا با اتخاذ سیاست تشکیل جوخههای رزمی در سال 60، دهها فدایی (اقلیتی) در برابر رژیمی که در میان مردم پایگاه داشت جنگیدند و کشته شدند
مریم سطوت در قسمتی از رمان "مادی شماره بیست" که در اینترنت منتشر شده ، یکی از مباحث مطرح شده در خانه تیمی را بازسازی کرده که مستقیما با این بحث در ارتباط و روشنگر است. در این بحث عابد بعنوان یک هنرمند و ناقد ادبی که با شور و احساسات هنرمندانهاش به سازمان چریکی پیوسته، نادر دانشجوی چریکی که میکوشد با مطالعه ادبیات مارکسیستی راهجویی نماید و مریم دختر جوانی که رویاهای خود را در سازمان فداییان جستجو میکند در برخورد با یکی از مشکلات درونی سازمان که آنان را بشدت ناراحت کرده چنین میگویند:
سردرد امانم را بريده بود. تمام نقاط اتکا و اعتمادم به سازمان میرفت چون حبابی توخالی و سست ترکیده و به هوا برود. خشمم را بر نادر کوباندم:
"... تو که میخواستی اين همه حساب و کتاب بکنی چرا اصلا چريک شدی؟ اين صغرا کبراها فقط از ترسه و بس... "
صدای دندانهای نادر را که از عصبانيت به هم سابيده میشدند، شنيدم. صورتش يکباره سرخ شد. باز هم خراب کرده بودم. ترسو ناميدن چريک بدترين توهين بود. عابد برگشت تا چیزی بگوید اما صدايش در صدای نادر گم شد:
"تو! برو هر کاری دلت میخواد بکن، چریک شجاع! ببينم کجا را میگيری"
نادر صدا را پایین آورد اما با تحکم ادامه داد:
"رفیق! اينجا يه سازمان سياسيه. سياست هم يعنی حساب و کتاب. یعنی هر حرفی را نباید بر زبان آورد، هر فکری را نباید بلند گفت. سیاست توی این مملکت خشنه، تو فکر کردی اومدی خونه خاله؟! (لبخند تمسخرآمیزی زد) رفیق! تو دچار رمانتیزمی، زندگی واقعی با آن دنيای زيبا، پاک و منزهی که در رمانها و داستانها خوندی، با آن دنیای قهرمانی که در رویا داری تفاوت داره..."
اينبار عابد بود که از عصبانيت سرخ شد و وسط حرفش دوید:
"اگه رمانتیزم اینه که آدم دنبال یه چیز به قول تو پاک و منزه باشه، مبارزه ما اساسش بر رمانتیزمه. آره. ما میخواهیم یه جامعه پاک بسازیم، ما..."
نادر برافروخته بر دو زانو نشست و گفت:
" نه اينطور نيست! مبارزه سياسی توی هر شکلش هميشه با رمانتيزم بيگانه بوده. توی مبارزه سياسی بايد واقعبين بود. بيژن را بخون. از او واقع بينتر پيدا نمیشه."
"اگه قرار بود همه با این حساب و کتابهای امروز تو عمل کنند، اصلا سازمان چریکی به وجود نمیآمد، اگر کسانی نبودند که دنبال یک دنیای پاک باشند این همه قهرمانی علیه فاشیسم شکل نمیگرفت. این همه قهرمان در ویتنام و فلسطین وجود نداشت. همهء مبارزات قهرمانانه از این روحیه برمیخیزد. اگر رمانتیرم اینه که تو میگی، این یه امتيازه، نه نقطه ضعف!.!"
..
شب از نگهبانی معاف شده بودم. نادر پاس اول را داشت. دراز کشيدم اما خوابم نمیبرد. از اينکه به نادر سخت گرفته بودم، خود را سرزنش میکردم، دلم برايش سوخت. بلند شدم و به او گفتم:
" برو بخواب، من خوابم نمیبره."
نادر گفته بود که منزه طلبام، رمانیتکام. اين که سازمان را بیعيب و نقص میخواستم، رمانتيزم بود؟ من نه نظريه پرداز بودم و نه تحليلگر. میخواستم مثل يک سرباز به آن چیزی که خوشبختی مردم را در آن میديدم خدمت کنم. اين رمانتيزم بود؟ اگر بود، چرا نادرست بود؟ آرزوی عدالت برای همه، آرزوی جامعهای بدون بچههای فقیر، بدون انسانهايی که کنار خيابان میميرند، بدون مردمی که از صبح تا شب به دنبال کار میگردند و نمیيابند، جامعهای که آدمها از قید و بندهایی که آنان را محصور کرده رها شده باشند، جامعهای بدون فساد و بدون زندان، بدون... تصویر چنین جامعهای قلب و روحم را به آتش میکشيد، به وجدم میآورد. آيا همه اينها از روحيه رمانتيک من بود؟
"اگر خون ما میتواند خلق را آگاه و رها سازد پس بگذار رودخانهای از آن جاری گردد." مگر اين شعار ما نبود؟ اگر اين احساسات را نداشتم، مگر میتوانستم فدایی شوم؟ بدون عشقی خالص به سازمان از من چيزی باقی نمیماند.
پدر بزرگم میگفت "دخترجان دنبال سياست نرو، سياست پدر و مادر نداره" با پيوستن به چريکها میخواستم ثابت کنم که چريکها از سرشت ديگری هستند، چريک برای خودش چيزی نمیخواهد، چريک حرف و عملش يکی است، چريک با فدا کردن جان، باور خود را به حرفی که میزند ثابت میکند. نادر میخواست که آدم ديگری بشوم، کسی که نبودم. نمیشد هم رمانتيک بود و هم واقع بين؟
سوال آن روز این سه چریک "آیا نمیتوان هم رمانتیک بود و هم واقع بین" با تمامی تاریخ همه شاخههای فدایی و همه فعالین سیاسی آن نسل گره خورده.
fatapour@gmx.de
http://www.fatapour.de
http://fatapour.blogspot.com
پراگماتیسم و مصلحتجو در احساسات نوعی اپورتونیسم را تداعی میکند و میانه یعنی کسی که نظر ندارد و بخشی از این نظر و بخشی از آن نظر را نمایندگی میکند. ایده و سیاست را باید در قطبها جستجو کرد.
سوال آنروز این سه چریک "آیا نمیتوان هم رمانتیک بود و هم واقع بین" با تمامی تاریخ همه شاخههای فدایی و همه فعالین سیاسی آن نسل گره خورده.
***********************
نوشته زیر برای سخنرانی در سمیناری که قرار بود برای بزرگداشت چهلمین سال شکلگیری فداییان برگزار شود، تهیه شده بود. از آنجا که این سمینار برگزار نگردید، مطلب مزبور بصورت یک مقاله مستقل منتشر میشود
در ده سال گذشته من کوشیدهام در نوشتههایی چون "خیزش جوانان و روشنفکران ایران در دهه پنجاه" و "صمد وماهی سیاه کوچولویش" تاریخ فداییان را بعنوان جزئی از جنبش روشنفکران و دانشجویان جهان در سالهای آخر دهه 60 و 70 میلادی توضیح دهم.
- در این نگاه، اعتقاد فداییان به مبارزه مسلحانه در آن سالها توضیح دهنده و ترسیم کننده تمایز ماهوی این جریان با سایر نیروها نیست. فداییان بخش عمده و در دورهای تقریبا کل جنبش چپ اعتراضی رادیکال آن سالها هستند، جنبشی که قبل ازآغاز مبارزه چریکی شکل گرفته بود و پس از آنکه بخش عمده کادرهای آن مبارزه چریکی را نفی کردند به حیات خود ادامه داد. اعتقاد به مبارزه مسلحانه یکی از ویژگیهای این جریان است و نه تبیین کننده و توضیح دهنده آن.
- این جنبش محصول تغییراتی بود که در ترکیب اجتماعی نیروها در اروپا، آمریکا، کشورهای آمریکای لاتین و همچنین ایران رخ داده بود و من در نوشتههای دیگرم کوشیدهام آنرا تشریح کنم. بر اساس این دیدگاه شکل گیری این جنبش بر خلاف برخی نظرات رایج در وجه عمده، بدلیل ناتوانی و بی عملی حزب توده و یا سیاستهای حکومت نبود. این جنبش هم در اروپا و هم در برخی کشورهای آمریکای لاتین که احزاب کمونیست نیرومند و پرنفوذی نیز داشتند شکل گرفت. در ایران حزب توده و در بخش دیگر جنبش نیروهایی چون نهضت آزادی وجود داشتند و فعالیت هم میکردند ولی شعارها و شیوههای مبارزه آنان پاسخگوی رادیکالیسم حاکم بر روشنفکران و جوانان آن دوران نبود. وجود دیکتاتوری حاکم در سوق دادن جوانان به مبارزه مسلحانه نقش تعیین کننده داشت و نه در شکل گیری این جنبش.
- شناخت فداییان تنها بر اساس نوشتههای بیژن جزنی یا مسعوداحمدزاده و پویان عملی نیست. برای بررسی فداییان باید روانشناسی و رفتار شناسی آن نسل را در ایران و همگونیها و تمایزات آنرا با جنبشهای مشابه در اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین شناخت. بیژن جزنی تربیت شده جنبشهای پیشین ایران (حزب توده و جبهه ملی) است و نوشتههای او هرچند در سمتگیریهای سیاسی فداییان نقشی قطعی داشت اما منعکس کننده روانشناسی فداییان نیست. در این مطلب من به نوشتههای او نپرداختهام و در فرصت دیگری به آن خواهم پرداخت. بنظر من داستانهای صمد بهرنگی بیش از دیگر آثار توسط همه فداییان آن نسل خوانده شده و منعکس کننده فضای روانی آنان است
در این مطلب من کوشیدهام بر اساس نوع نگاهم به جریان فدایی به بررسی دو ویژگی مرکزی این جریان، رمانتیسسیم و رادیکالیسم پرداخته و تداوم و تاثیر آنها را بر تحولات بعدی این جریان بررسی کنم. و بررسی ویژگیهای دیگر این جریان مثلا جمعگرایی و فردیت گرایی، نگاه به رابطه کار نظری و پراتیک، انطباق عمل و ایده، نگاه به زن، خشونت و .. را به فرصتهای دیگر واگذار میکنم.
قصد من در این نوشته ارزیابی، نقد و یا مقایسه و ارزش گذاری ایدهها وعمل شاخههای مختلف فداییان نیست. در این زمینه من در نوشتهها و سمینارهای دیگر نظر خود را به خصوص در رابطه با سازمان اکثریت ارائه داده ام. اینجا تنها تلاشم بر اینست که تداوم ویژگیهای این جنبش را در شاخههای مختلف آن نشان دهم.
رادیکالیسم
رادیکالیسم مشخصه عمومی مبارزه روشنفکران و جوانان در سراسر جهان آن روزگار بود. آنروزها ما میخواستیم در مدتی کوتاه همه چیز را دگرگون کنیم. در دیدگاه ما آینده روشن و امیدبخش بود. ما معتقد بودیم با تکیه به نیروی تودههای مردم در هم شکستن مقاومت ارتجاع ممکن است و پس از آن راه برای درهم شکستن ماشین دولتی سرمایه داری ممکن خواهد شد. مبارزه رادیکال با آنچه ارتجاع خوانده میشد تنها به سیاست و قدرت محدود نمیشد و تمامی عرصههای حیات اجتماعی را در برمیگرفت.
نوشتههای بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق پویان، احمدزاده، نابدل و اطلاعیههای منتشر شده این سازمان در این عرصه گویا است. داستانهای صمد بهرنگی به روشنترین وجه رادیکالیسم حاکم بر تفکر جنبشی را که بعدها فداییان نام گرفت، منعکس میکنتد.
در نوشتههای صمد مرز میان نیکی و پلیدی صریح و بیابهام است. جامعه به دو قطب تقسیم شده. همه یا یاوریاشارند یا همدست زن بابا. صمد درهمه نوشتههای خود ستمديدهها را به مقاومت در برابر ستمگرانی (ثروتمندانی) که آنان را تحقير ميکنند فرا ميخواند. لطيف در 24 ساعت در خواب و بيداری با پاره آجر شيشه مغازه ای را که صاحب آن او را گدا مينامد خرد مي کند. اولدوز در کتاب اولدوز و کلاغها پای مادر بزرگ را گاز ميگيرد. در کتاب يک هلو وهزارهلو درخت هلو زماني که میبيند ميوه هايش نصيب باغبانی ميشود که در کاشت و پرورش وی نقشی نداشته اعتصاب ميکند، ماهی سیاه کوچولو با خنجر شکم مرغ ماهیخوار را میدرد و در داستان 24 ساعت در خواب و بيداری، لطيف قهرمان داستان پس از آنکه شتر مورد علاقه اش را ميفروشند آرزو ميکند ايکاش مسلسل پشت ويترين به او تعلق داشت. برخلاف آنچه بعدها مطرح شد این دو مثال آخر نشانه اعتقاد صمد بهرنگی به مبارزه چریکی نیست. صمد بهرنگی در سال 1347 در گذشت و در آنزمان هنوز او و گروهی که وی با آنان تماس داشت به مبارزه چریکی اعتقاد نداشتند. آن ها دو سال بعد سازمان چریکهای فدایی خلق را بنیان گذاردند. نوشته های صمد بازتاب اعتقاد او به مبارزه رادیکال در برابر دشمنان است نه مبارزه مسلحانه.
چنین دیدگاه رادیکالی هم در عرصه اشکال مبارزه و هم در زمینه خواست ها و برخورد با نیروها در روان شناسی و شعور جمعی فداییان خلق نهادینه بود. مرزبندی بین جبهه تحول و جبهه ارتجاع همه عرصههای حیات اجتماعی را در برمیگرفت. در اطلاعیههای چریکهای فدایی و گروههای هوادار این سازمان به حوادث و تحولات سیاسی تنها با هدف افشاگری رژیم و دعوت مردم به مبارزه برای نفی رژیم تماس گرفته میشد. مسعود احمدزاده جملهای در نوشته خود دارد که بعدها بارها مورد بحث و نقد قرار گرفت. او مینویسد امروز دیگر نیازی به تئوریسین نیست ما به پراتیسین نیاز داریم صرف نظر از نوع نگاه وی به تئوری و پراتیک، این نوشته اوج رادیکالیسم در تفکر و عمل روشنفکران آن نسل است. همه چیز روشن است و تنها باید شهامت داشت و پا به میدان مبارزه گذاشته و تحول را ممکن کرد.
در تفکر فداییان صف دشمنان خلق و انقلابیون آشکار بود. نیروهای میانی مجبورند بین این دو قطب تصمیم بگیرند. میانهای وجود ندارد. صفتهایی مانند "ایمان به درستی راه"، "صراحت"، "سازش ناپذیری"، "کینه به دشمنان مردم" بعنوان توصیف فداییان به کار میرفت و خصلتهایی مانند "سازشکار"، "میانه رو(سانتر)" و "پراگماتیسم" منفی و مردودند. میانه(سانتر) یعنی نمایندگان خرده بورژواهایی که مایل به موضع گیری صریح علیه ارتجاع نیستند و همراهی با دشمنان خلق را نفی نکردهاند. پراگماتیسم خویشاوند اپورتونیسم است. آثار این تفکر در دورههای بعد نیز در تفکر جریانهای مختلف فدایی پابرجا ماند.
تاکید بر برخی نوشتههای لنین که در آنروزها خیلی بیشتر از مارکس مورد توجه فداییان بود و همچنین آموزشهای ساده شده مائو در مورد بخشی از فداییان پایههای تئوریک مناسبی برای دفاع از این برخورد فراهم میکرد. غلبه نگاه رادیکال به تحولات و نیروها تنها به فداییان و چپها محدود نیست. چنین نگرشی در دوران انقلاب به تفکر غالب سیاسی کشور بدل گردید. اعتدال شریعتمداری و بازرگان در برابر رادیکالیسم خط امامیها شانس مقاومت نداشت. اگر در میان ما سانتر و میانه تنها معنایش بند وبست و اپورتونیسم بود در میان سیاسیون مذهبی هم ضربالمثل "یا باید با علی بود و یا با معاویه، میانه یعنی عمروعاص که از معاویه هم بدتر است" مکرر بیان میشد و منافق بدتر از کافر قلمداد میشد.
پس از انقلاب فداییان در برابر شرایط پیچیدهای قرار گرفتند. هزاران نیروی مصمم و پرشور و یک رهبری جوان و کم تجربه. در ماههای اول انقلاب ستادهای فداییان در اکثر شهرهای کشوراستقرار یافتند. سازمان فداییان و گروههای وابسته به آن از روابط مخفی به مبارزه علنی روی آوردند. نیروها و ستادهای سازمان هر روز در معرض اعمال فشار نیروهای مستقر در کمیتهها یا نیروهای موسوم به حزباللهی بودند. مسئولیت هدایت این نیرو و دفاع از ستادها و حفظ جان اعضا سازمان ضرورت بکارگیری پراگماتیسم را در برابر رهبری سازمان قرار داد. تاکتیک راه پیمایی به سمت محل استقرار خمینی و طرح برنامه و خواستههای فداییان و پس از مخالفت وی و تهدید حزباللهیها به حمله مسلحانه به راهپیمایان لغو راهپیمایی و تبدیل آن به متینگ در دانشگاه تهران، همکاری با نمایندگان دولت در برقراری آتش بس در سنندج و بخصوص در گنید در این چارچوب قابل توضیح است. اوج این سمتگیری در نامه سرگشاده به بازگان انعکاس یافت. در این نامه مهندس بازرگان بعنوان مسئول دولت مورد خطاب قرار گرفته و از او خواسته شده بود که در برابر اقدامات عناصر غیر مسئول تحت عنوان کمیته یا حزباللهی واکنش نشان دهد. این برخورد معنای سیاسیش واکنش در قبال اختلافات درون نیروهای حاکم و برخورد مثبت با دولت بازرگان در این رابطه بود. چنین سیاستی با رادیکالیسم حاکم بر تفکر فداییان در تضاد بود و طبیعی بود که با واکنش منفی نیروها مواجه شود.
بازرگان کسی بود که میگفت باران میخواستیم سیل آمد. او خواهان عادی شدن رابطه با کشورهای غربی(امپریالیستی) بود. معتقد بود باید با تندرویها مقابله کرد. او در دوران شور انقلاب خواهان اعتدال بود و برخورد مثبت با چنین نیرویی با فرهنگ رادیکال حاکم برفداییان بیگانه بود. در شرایطیکه تودهها به میدان آمده، رژیم شاه را سرنگون کرده و مسلح شده بودند، باید پیش میرفتیم و بازرگان نماینده ترمز بود.
صبح روزی که اعلامیه انتشار یافت، من و مجید عبدالرحیمپور و امیر ممبینی به خانه فرخنگهدار رفتیم و متنی را که او آماده کرده بود خوانده، تایید کرده و برای انتشار به ستاد فرستادیم. من چند ساعت بعد به ستاد رفتم. قبل از رسیدن به ستاد متوجه مباحث تندی شدم که در برابر ستاد جریان داشت. نرسیده به ستاد نورالدین ریاحی و مهران شهابالدین را دیدم. این دو بعدها از بنیانگذاران سازمان راهکارگر شدند ولی در آنزمان هنوز به ستاد رفت و آمد داشتند. آنها تا مرا دیدند بسمت من دویدند و مهران که روابط نزدیک و دوستانهای با من داشت، در حالیکه بدلیل قدکوتاهاش سر مرا پایین میکشید تا حرفهایش موثرتر شود با نگرانی گفت دارید چهکار میکنید. میخواهید با بازرگان نماینده لیبرالیسم و سازش با آمریکا کنار بیایید؟ جلوی در ستاد مستوره احمدزاده را دیدم. لبخندی زد و گفت برو تو ببین چه خبر است. بمحض ورود رفیق فاطی که مسئول ارتباطات بود به سمت من دوید و گفت خوب شد آمدی، بیا خودت بشین پشت تلفن، جواب بده. از صبح تا حالا از همه شهرها تلفن میزنند و عصبانی هستند. آنروز من حتی یکنفر را ندیدم که از این سمتگیری دفاع کند. من که نه خواهان کند کردن روند انقلاب بودم و نه سازش با لیبرالیسم مانده بودم که با این همه اعتراض چه کنم.
این اطلاعیه با مخالفت تند تقریبا همه کادرهای سازمان در سراسر کشور مواجه شد و چندماه پس از انقلاب بتدریج سیاست رادیکال مخالفت و افشاگری همه نیروهای درون رژیم بر سازمان غالب شد.
در رابطه با انشعاب اقلیت و اکثریت تا به امروز مطالب زیادی نوشته شده. آیا این انشعاب اجتناب ناپذیر بود. اگر سیاستهای حاکم بر این دو سازمان را در سال 60 یعنی یک سال پس از انشعاب مورد توجه قرار دهیم، قطعا به ناگزیری جدایی این دو جریان نظر خواهیم داد. مگر میشد کسانی که به تشکیل جوخههای رزمی و مبارزه مسلحانه با رژیم معتقدند با کسانی که سیاست دفاع از جریان ضد امپریالیستی در درون نظام را در پیش گرفتهاند کار مشترک انجام دهند. ولی در زمان انشعاب نه اقلیتیها معتقد به تشکیل جوخههای رزمی بودند و نه اکثریتیها سیاست دفاع از جریان خط امام در درون رژیم را تعقیب میکردند. شکل گیری تمایزات سیاسی هر چند آشکار بود و در چند ماه قبل از انشعاب پس از اشغال سفارت آمریکا تشدید شده بود ولی هنوز در جریان بود و شکل نهایی خود را نیافته بود و سازمانیابی اقلیت و اکثریت نه بر مبنای تمایزات سیاسی که بر اساس تایید و یا نفی مبارزه مسلحانه در دوران قبل از انقلاب شکل گرفته بود. اگر اختلافات سیاسی این دو جریان در مقطع انشعاب و نه در سال 60 مبنا قرار گیرد انشعاب الزامی نبود. لازمه جلوگیری از انشعاب در آن مقطع مهار نیروهایی بود که رادیکالترین (افراطی ترین) گرایشهای درون این سازمان را ارائه میدادند. این معنایی جز پذیرش نوعی میانهروی نداشت. فرهنگ عمومی فداییان چه آنهایی که اقلیت را شکل دادند و چه آنهایی که با اکثریت ماندند با اتخاذ موضع میانه آشتی نداشت. میانه یعنی موضع غیر صریح، یعنی بین دو صندلی نشستن، یعنی بخشی از این نظر و بخشی از نظر دیگری را داشتن. جلوگیری از انشعاب نیازمند مهار چنین فرهنگی بود که در آن مقطع دشوار و حتی غیرممکن بود. دمکراسی درون سازمانی تنها با پذیرش طیف نظرات و تایید ضرورت حضور آنها در یک تشکیلات امکان پذیر است و این با فرهنگ عمومی آنزمان ناخوانا بود.
سرنوشت این دو سازمان پس از انشعاب به روشنی تمایل به رادیکالیسم را در هر دو طیف منعکس میکند. زمان زیادی لازم نبود که در هر دو جریان رادیکالترین (افراطیترین) برداشت از سیاست مورد نظر حاکم شود. هر چند این سرنوشت محتوم اکثر انشعابات است و معمولا در انشعابها میانهها و مصالحهجوها اولین قربانیانند. اگر وجود گرایشهای مختلف در یک جریان تعادلی بین همه گرایشها پدید میآورد و هریک میتوانند در عملکرد یک جریان نقش داشته باشند، انشعاب و حذف یک بخش از گرایشها معمولا عرصه را برای رادیکالترها باز میکند ولی در مورد فداییان این عامل به اعتبار فرهنگ فداییان نیرومندتر و روشنتر عمل کرد.
در اقلیت تشکیل جوخههای رزمی و مقابله با همه نیروهای درون رژیم پذیرفته شد. پذیرش مبارزه با کلیت رژیم، بیتوجهی به گرایشهای درونی رژیم با تکیه به ایدههای حاکم بر جریان فدایی طبیعی بود ولی در همین چارچوب تمامی عناصر خط مشی پذیرفته شده الزامی نبود. طبیعی بود که پس از غلبه گرایش رادیکالتر چهرههایی چون احمد غلامیان و اکبر کامیابی و بعدها حسین زهری که با این خط مشی یگانهتر بودند به چهرههای اصلی رهبری بدل شوند. کسانی که در همین چارچوب ولی معتدلتر فکر میکردند (نظیر محمد دبیری فرد، پرویز نویدی، رسول آذرنوش و ..) مجبور به انشعاب شوند و یا بازمانده اکثریت تلقی شوند (نظیر مصطفی مدنی و مسعود فتحی) و این برخوردها حتی تا برخوردهای خونین درون سازمانی در کردستان عراق ادامه یابد.
اکثریتیها در راستای سیاستی متضاد با اقلیتیها همین مسیر را پیمودند. آنان در توضیح سیاستی که در پیش گرفتند، آنرا تنها راه دستیابی به سمتگیری سوسیالیستی معرفی کردند. آنان تصور میکردند که خط مشیشان رادیکال و راهگشای آینده است. زمانیکه بخشی از فداییان به این نتیجه رسیدند که با توجه به قدرت حاکمیت برآمده از انقلاب تکرار تجربه فوریه تا اکتبر روسیه در ایران عملی نیست و نمیتوان باتکا جریانهای چپ (و یا همکاری با مجاهدین) در ایران به جمهوری دمکراتیک خلق و سوسیالیسم دست یافت و ادامه راه نیازمند یافتن متحدینی است، ترجیح گرایش ضدامپریالیست به گرایش دمکراتیک یا لیبرال با توجه به ایدههای پذیرفته شده توسط بخش عمده آنان که در جهان دو قطبی آنزمان در تمام طول حیات خود یمن جنوبی یا مصر عبدالناصررا به هند ایندیرا گاندی ترجیح داده بودند، قابل درک است. اگر شکل گیری این گرایش در آنزمان قابل توضیح است ولی خط مشی وسیاست پیشگرفته شده توسط سازمان اکثریت در کلیت خود در سالهای 60 و 61 در همان چارچوب الزامی نبود. در چارچوب همان تفکر مثلا الزامی نبود که وحدت با حزب توده با مفهوم پیوستن به این حزب تعبیر شود و یا آن همه مطالب تند یا حتی خصمانه علیه چپهایی که سیاست دیگری در پیش گرفته بودند در نشریات سازمان منتشر شود. آنچه در سازمان اکثریت غلبه یافت رادیکالترین(افراطیترین) تعبیر از خط مشی ذکر شده بود. و در اینجا هم همچون سازمان اقلیت در همان ابتدا جناح چپ بعنوان بازمانده اقلیتیها اخراج یا جدا میشوند و در گامهای بعد کار مشترک با کسانی که به وحدت با حزب توده اعتقاد نداشتند از هردو سو مسدود میشود و طبیعتا کسانی که با این خطمشی یگانگی بیشتری داشتند مسئولیتهای کلیدی سازمان را برعهده میگیرند.
در اینجا من قصد ندارم سیاست و یا ایدههایی را که در این یا آن قطب قرار دارند رد کنم. تجربه نشان داده که در مواردی چنین سیاستهایی راهگشا بوده و در مواردی مخرب. مثلا سیاست نامه به بازرگان در آنزمان در منتهیالیه سمت گیری که آنزمان راست نامیده میشد جای میگرفت و امروز به نظر بسیاری از فداییان آنروز میتوانست در صورت تداوم نقش مثبت ایفا کند. آنچه در این نوشته مورد نظر است نفی ضرورت وجود ایدههای رنگارنگ و نظرات میانه است.
سی سال پس از انقلاب بخش بزرگی از فداییان از تفکرهای گذشته فاصله گرفتهاند و بسیاری از آنها از اعتدال در سیاست کشور و اشکال مبارزه دفاع میکنند ولی با وجود پذیرش چنین سمتگیری ناشی از تجربههای گذشته(یا الزامات سنی)، هنوز حتی در معتدلترین نیروهای بازمانده آن نسل نشانههای گذشته و دوران جوانی را میتوان مشاهده کرد. کافیست یکبار مجموعهای از نوشتههای سیاستمداران بالای پنجاه سال اپوزیسیون را مرور کنیم بببینیم که چند مورد کلماتی چون صراحت، شفافیت و قاطعیت با بار مثبت بکار برده شده و در چند مورد کلماتی چون پراگماتیسم، مصلحت جویی، میانه (سانتر) با بار مثبت استفاده شده. حتی کسانی که حاضرند در عرصه عمومی جامعه از پراگماتیسم و برخورد معتدل (میانه) دفاع کنند، هنوز احساس منفیشان در مورد این کلمات باقیمانده و حاضر نیستند در مورد خود یا کسانی که از نزدیک با آنها کار میکنند آنرا بکار برند. پراگماتیسم و مصلحتجو در احساسات نوعی اپورتونیسم را تداعی میکند و میانه یعنی کسی که نظر ندارد و بخشی از این نظر و بخشی از آن نظر را نمایندگی میکند. ایده و سیاست را باید در قطبها جستجو کرد.
رمانتیسیسم
جوانان آنروز در ایران و در جهان میخواستند دنیا را دگرگون کنند و جهانی انسانیتر بر پا سازند. این شعار، خواست فداییان و همه روشنفکران و جوانان مبارز آن نسل بود. آنان نه تنها میخواستند قدرتهای سیاسی را بزیر کشند بلکه میخواستند فرهنگ و روابط اجتماعی را دگرگون کنند. آنان همه هنجارها را به زیر سوال میبردند و تصور میکردند همه این دگرگونیها در دورانی نسبتا کوتاه عملی است. آنان تصور میکردند عزم و اراده آنان قادر است هر سدی را بشکند، تودهها را بمیدان بکشاند و هر دشمنی را بزانو در آورد.
در نگاه روشنفکران و جوانان آن نسل آینده روشن و تابناک بود. تحقق جهانی که در آن انسانها رها شده و بیعدالتی و ظلم ریشهکن شده باشد، در چشمانداز ممکن بود. قدرت، امید و اطمینانی که در کلمات مارکس و لنین وجود داشت اعتماد به این رویا را تقویت میکرد. فداییان ماهیهای سیاه کوچولویی بودند که باید بسوی دریا میرفتند. دریایی که فراخ بود و پهناور و ماهیها میتواستند به هر سو حرکت کنند. فداییان جوانانی بودند که میخواستند از برکه تنگ روزمرگی زندگی رها شده و فردا را بسازند.
شاید بتوان گفت که چریکها تجسم چنین روانشناسی بودند و اوج آنرا به نمایش میگذاشتند اما این روانشناسی غالب بر اکثریت قریب بهاتفاق فعالین آن نسل بود. نوشتههای مسعود احمدزاده و پویان این رمانتیسیسم را بروشنی منعکس میکنند. از دیدگاه مسعود شرایط عینی انقلاب در همه جا آماده است و تنها اراده و عزم پیشروست که میتواند تودههای آماده را بهمیدان بکشاند. تئوری رژی دبره که چریکها همچون موتور کوچکی هستند که میتوانند موتور بزرگ خلق را به حرکت در آورند عمومیت مییابد. بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی با این نگاه یگانه بودند و این یگانگی به آنان نیرو میداد که قهرمانی کنند. آنان نه تنها به آینده روشن فردا بلکه به راهی که در آن قدم گذاشته بودند مطمئن بودند و حتی بالاتر از این "ایمان به درستی راه" به یکی از شعارهای مرکزی اطلاعیههای سازمان بدل شد.
نتایج انقلاب بهمن ضربهای سنگین به تصورات فداییان بود. همه آنچه که بنیانگذاران فدایی در آرزوی آن بودند، بوقوع پیوسته بود. تودههای مردم به میدان مبارزه پا گذاشته و رژیم نیرومند شاه را به زانو در آورده بودند. آنان پادگانها را خلع سلاح کرده و برای دفاع از انقلاب خود مسلح شده بودند. ولی تودهای شدن مبارزه مسلحانه از مسیری متفاوت با آنچه ما میپنداشتیم عملی شده بود. مهمتر آنکه اکثریت مردم نه تنها به چریکهای مسلح نپیوسته و نیروی هموارکننده راه بسوی سوسیالیسم نبودند بلکه رهبری نیرویی را پذیرفته بودند که فداییان را دشمن خود میدانست.
من در جریان جنگ اول گنبد برای برقراری آتش بس همراه هیات دولت و در میان کمیتهایهایی بودم که برای سرکوب ترکمنها از سراسر مازندران و شهرهای دورتر به گنبد آمده بودند. آنزمان هنوز نیروهای مسلح مزدبگیر و منظم شکل نگرفته بود و اکثر کسانی که برای سرکوب ترکمنها آمده بودند، جوانانی بودند که بهنظر ما میبایست برای رهایی کشور از یوغ امپریالیسم و سرمایهداری در کنار ما باشند. آنان آمده بودند که بقول یکی از رهبرانشان ترکمن صحرا را به قبرستان کمونیستهای فدایی تبدیل کنند.
شور و آرمانخواهی فداییان در روزهای دشوار پس از انقلاب در همه شاخههای فدایی ادامه یافت. حضور رمانتیسیسم را میتوان در همه شاخههای فدایی علیرغم دوری نظرات و رودررویی سیاستهایشان نشان داد.
فداییان اکثریت به این نتیجه رسیدند که شرایط پس از انقلاب امکان دستیابی به حاکمیتی با رهبری طبقه کارگر( جمهوری دمکراتیک خلق) وجود ندارد و سیاست حمایت از خط امام (ضدامپریالیستی، ضد سرمایه بزرگ) را در پیش گرفتند. آنان در توضیح این سیاست به تئوری دوران رو آورده و توضیح دادند که دوران برتری سوسیالیسم به سرمایهداری فرارسیده و در چنین دورانی تداوم سیاست ضدامپریالیستی بالاجبار نیروی پیش برنده آنرا به سمتگیری سوسیالیستی سوق میدهد. مطابق این نظر تداوم این مبارزه در گامهای بعدی رو آوردن به مردم و طبقهکارگر را الزامی میکند و راه برای استقرار دمکراسی و آزادیهای سیاسی هموار میگردد. در تئوریها و توضیحات این سازمان آینده کماکان روشن و نوید بخش بود. در نوشتههای سازمان امید و یقین به پیروزی وجود داشت و این شور و حرکت بوجود میآورد. صدها فعال این سازمان در دو سال اول در جبهههای جنگ جنگیدند و یا در تعاونیها و تشکلها با تمام وجود خویش فعالیت نمودند. در این نوشتهها مسیر آینده بروشنی ترسیم شده و پیروزی آن قطعی بود. این تئوری تنها برای متقاعد کردن نیروها و مبارزه نظری با مخالفین تدوین نگردیده بود. خود رهبری سازمان اکثریت نیز چنین روندی را قطعی میدانست و با آن یگانگی داشت.
کادرهای تودهای نیازی به چنین تئوری منسجم و همهجانبهای نداشتند. بخشی از رهبری آنان سالها در کشورهای سوسیالیستی زندگی کرده بودند و دشواری زندگی در این کشورها را میشناختند. آنان میدانستند که در آنگولا و موزامبیک و یمن جنوبی (اگر نگویم مصر عبدالناصر و اتیوپی هایله ماریام) چه خبر است. آنان به دشواری راه آگاه بودند و نقش تاکتیک و پراگماتیسم را در تدوین سیاستی که پیش گرفته بودند، میشناختند. شاید آنان هم در تبلیغات سیاسی تصویری روشن و قطعی از آینده ارائه میدادند و بخش عمده اعضا این حزب هم چنین تصویری از روندها داشتند ولی برخلاف اکثریتیها کادرهای بالای آنان خود جزئی از باور به این تبلیغات نبودند.
من در مناظره تلویزیونی در سال 1360 در برابر سوال آقای بهشتی در رابطه با آزادی مذهب در کشورهای سوسیالیستی قاطعانه از آنچه در جزوههای تبلیغی شوروی خوانده بودم دفاع کردم. آنروز من واقعا تصور میکردم که چنین آزادی وجود دارد و بدلیل همین یقینم، صحبتهایم محکم و موثر بود. کیانوری بر خلاف من میدانست که در آنجا چه خبر است. دفاع او بدلیل این بود که دفاع از کشورهای سوسیالیستی را ضرور میدانست. من مثل همه فداییان در آنروزها سوسیالیسم را مظهر همه خوبیها میدانستم و اگر میپذیرفتم که کشورهای سوسیالیستی با آنچه در رویاهای ما ساخته شده فاصله عظیمی دارد از آن روگردان میشدم و حداکثر بعنوان یک متحد سیاسی به آن مینگریستم. در آنروزها به اندازه کافی فاکت وجود داشت که به دیدگاه واقع بینانهتری دست یابیم ولی رمانیسیسم حاکم بر تفکر ما اجازه شنیدن چنین سخنانی را نمیداد و آنها را تبلیغات امپریالیستی میانگاشتیم.
در مورد اقلیتیها تداوم رمانتیسیسم را بهتر میتوان تعقیب کرد. در همین راستا با اتخاذ سیاست تشکیل جوخههای رزمی در سال 60، دهها فدایی (اقلیتی) در برابر رژیمی که در میان مردم پایگاه داشت جنگیدند و کشته شدند
مریم سطوت در قسمتی از رمان "مادی شماره بیست" که در اینترنت منتشر شده ، یکی از مباحث مطرح شده در خانه تیمی را بازسازی کرده که مستقیما با این بحث در ارتباط و روشنگر است. در این بحث عابد بعنوان یک هنرمند و ناقد ادبی که با شور و احساسات هنرمندانهاش به سازمان چریکی پیوسته، نادر دانشجوی چریکی که میکوشد با مطالعه ادبیات مارکسیستی راهجویی نماید و مریم دختر جوانی که رویاهای خود را در سازمان فداییان جستجو میکند در برخورد با یکی از مشکلات درونی سازمان که آنان را بشدت ناراحت کرده چنین میگویند:
سردرد امانم را بريده بود. تمام نقاط اتکا و اعتمادم به سازمان میرفت چون حبابی توخالی و سست ترکیده و به هوا برود. خشمم را بر نادر کوباندم:
"... تو که میخواستی اين همه حساب و کتاب بکنی چرا اصلا چريک شدی؟ اين صغرا کبراها فقط از ترسه و بس... "
صدای دندانهای نادر را که از عصبانيت به هم سابيده میشدند، شنيدم. صورتش يکباره سرخ شد. باز هم خراب کرده بودم. ترسو ناميدن چريک بدترين توهين بود. عابد برگشت تا چیزی بگوید اما صدايش در صدای نادر گم شد:
"تو! برو هر کاری دلت میخواد بکن، چریک شجاع! ببينم کجا را میگيری"
نادر صدا را پایین آورد اما با تحکم ادامه داد:
"رفیق! اينجا يه سازمان سياسيه. سياست هم يعنی حساب و کتاب. یعنی هر حرفی را نباید بر زبان آورد، هر فکری را نباید بلند گفت. سیاست توی این مملکت خشنه، تو فکر کردی اومدی خونه خاله؟! (لبخند تمسخرآمیزی زد) رفیق! تو دچار رمانتیزمی، زندگی واقعی با آن دنيای زيبا، پاک و منزهی که در رمانها و داستانها خوندی، با آن دنیای قهرمانی که در رویا داری تفاوت داره..."
اينبار عابد بود که از عصبانيت سرخ شد و وسط حرفش دوید:
"اگه رمانتیزم اینه که آدم دنبال یه چیز به قول تو پاک و منزه باشه، مبارزه ما اساسش بر رمانتیزمه. آره. ما میخواهیم یه جامعه پاک بسازیم، ما..."
نادر برافروخته بر دو زانو نشست و گفت:
" نه اينطور نيست! مبارزه سياسی توی هر شکلش هميشه با رمانتيزم بيگانه بوده. توی مبارزه سياسی بايد واقعبين بود. بيژن را بخون. از او واقع بينتر پيدا نمیشه."
"اگه قرار بود همه با این حساب و کتابهای امروز تو عمل کنند، اصلا سازمان چریکی به وجود نمیآمد، اگر کسانی نبودند که دنبال یک دنیای پاک باشند این همه قهرمانی علیه فاشیسم شکل نمیگرفت. این همه قهرمان در ویتنام و فلسطین وجود نداشت. همهء مبارزات قهرمانانه از این روحیه برمیخیزد. اگر رمانتیرم اینه که تو میگی، این یه امتيازه، نه نقطه ضعف!.!"
..
شب از نگهبانی معاف شده بودم. نادر پاس اول را داشت. دراز کشيدم اما خوابم نمیبرد. از اينکه به نادر سخت گرفته بودم، خود را سرزنش میکردم، دلم برايش سوخت. بلند شدم و به او گفتم:
" برو بخواب، من خوابم نمیبره."
نادر گفته بود که منزه طلبام، رمانیتکام. اين که سازمان را بیعيب و نقص میخواستم، رمانتيزم بود؟ من نه نظريه پرداز بودم و نه تحليلگر. میخواستم مثل يک سرباز به آن چیزی که خوشبختی مردم را در آن میديدم خدمت کنم. اين رمانتيزم بود؟ اگر بود، چرا نادرست بود؟ آرزوی عدالت برای همه، آرزوی جامعهای بدون بچههای فقیر، بدون انسانهايی که کنار خيابان میميرند، بدون مردمی که از صبح تا شب به دنبال کار میگردند و نمیيابند، جامعهای که آدمها از قید و بندهایی که آنان را محصور کرده رها شده باشند، جامعهای بدون فساد و بدون زندان، بدون... تصویر چنین جامعهای قلب و روحم را به آتش میکشيد، به وجدم میآورد. آيا همه اينها از روحيه رمانتيک من بود؟
"اگر خون ما میتواند خلق را آگاه و رها سازد پس بگذار رودخانهای از آن جاری گردد." مگر اين شعار ما نبود؟ اگر اين احساسات را نداشتم، مگر میتوانستم فدایی شوم؟ بدون عشقی خالص به سازمان از من چيزی باقی نمیماند.
پدر بزرگم میگفت "دخترجان دنبال سياست نرو، سياست پدر و مادر نداره" با پيوستن به چريکها میخواستم ثابت کنم که چريکها از سرشت ديگری هستند، چريک برای خودش چيزی نمیخواهد، چريک حرف و عملش يکی است، چريک با فدا کردن جان، باور خود را به حرفی که میزند ثابت میکند. نادر میخواست که آدم ديگری بشوم، کسی که نبودم. نمیشد هم رمانتيک بود و هم واقع بين؟
سوال آن روز این سه چریک "آیا نمیتوان هم رمانتیک بود و هم واقع بین" با تمامی تاریخ همه شاخههای فدایی و همه فعالین سیاسی آن نسل گره خورده.
fatapour@gmx.de
http://www.fatapour.de
http://fatapour.blogspot.com
باز هم طبق روال معمول هر ساله در اسفند ماه تعدادی تحت عنوان شورای عالی کار برای تعیین حداقل دستمزد کارگران دور هم جمع میشوند، شورای عالی کار که از نمایندگان کارفرمایان ،نمایندگان دولت و نمایندگانی تحت عنوان نمایندگان کارگران که در واقع در تمامی نشستهای سه جانبه شورای عالی کار هیچ اقدامی برای حمایت از منافع کارگران انجام نداده اند هیچ! بلکه منافع کارفرمایان بر منافع کارگران را ترجیح داده اند چون نمایندگان کارگران از طرف شوراهای اسلامی کار تعیین گردیده اند که هیچ ربطی به کارگران و منافعشان ندارند،لازم است یادآوری نمایم که شوراهای اسلامی کار بازوی وزارت سرکوب و شکنجه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی هستند که قرار شد با تاسیس این نهاد مانع از رادیکال شدن مبارزات طبقه کارگر در ایران بشود و مانع از هر حرکت اعتراضی در بین کارگران بشود و بارها با سرکوب تحرکات اعتراضی کارگران خوش خدمتی خود را به سرکردگانشان در وزارت اطلاعات و دولت و کارفرمایان نشان داده اند، در واقع باید گفت نمایندگان شوراهای اسلامی کار که تحت عنوان نمایندگان کارگران در این نشست ها شرکت مینمایند تمام حقوق کارگران را زیر پا میگذارند و با همکاری دولت رضایت کارفرمایان را جلب مینمایند.
اصولا باید بدانیم که مزد چیست و چرا همه به دنبال دستمزد هستند.
در سراسر دنیا طبقه کارگر به فروش نیروی کار خویش مشغول میباشند و در ازای فروش نیروی کار خویش درخواست دستمزدی را میکنند که بتوانند خود و خانواده هایشان را از بابت خوراک ،مسکن،آموزش و بهداشت تامین نمایند ،کارگران در تمام دنیا با فروش نیروی جسمی و فکری طبقه کارگر را تشکیل میدهند و در یک کار گروهی یا فردی دست به تولید کالای یا انجام کاری میزنند و نظام سرمایه داری هم با استثمار کارگران به شیوه های مختلف سعی درانباشت بیشتر سود و سرمایه اش مینماید و تازه با کلی منت مدعی است که هزینه زندگی کارگران را هم متقبل شده است (و همه اینها در حالی است که سرمایه دار از روز اول چیزی نداشته است و تمام ثروتش ازنیروی کار بوده است) یعنی در ازای خرید قوه جسمانی و فکری کارگر و نیروی کارش پولی را پرداخت کرده است درست است که کالائی به نام نیروی کار را از کارگر خریداری کرده است اما این خرید نیروی کار کارگران یعنی مکیدن شیره جان کارگر،وکارگر را واداشتن به روزی ۱۰ الی ۱۲ ساعت کار در شرایط طاقت فرسا و غیر قابل تحمل کارگران تمام این شرایط را تحمل میکنند اما حداقل دستمزدی هم که از طرف کارفرمایان ودولت و نمایندگان خود خوانده کارگران تعیین گردیده است هم ماهها عقب میاندازند و پرداخت نمیکنند و کارگران را از حق آزادی تشکل و برپائی اعتراض و اعتصاب محروم کرده اند تا نتوانند به شرایط غیر انسانی تحمیل شده اعتراض نمایند ودرصورت هر گونه اعتراضی صفوف معترضین را به گلوله بسته و نمایندگانشان را به زندان و شکنجه و اعدام محکوم مینمایند.
این نشستهای سه جانبه که طبق ماده ۴۱ قانون کار موظف است که بر اساس تورم موجود در جامعه حداقل دستمزد کارگران را تعیین نماید امسال در شرایطی قرار است که ۲۷هزارتومان به حقوق کارگران افزوده شود که بر اساس آمارهای رسمی نرخ تورم ۱۱ممیز شش درصد بوده است. و طبق روال موجود در ایران تورم و گرانی در سال جدید باز هم صعود خواهد نمود و این افزایش دستمزد بر اساس تورم در سال ۱٣٨۹ بوده است .در این میانه حذف یارانه ها به بلای دیگری برای کارگران و خانواده هایشان تبدیل شده است،حذف یارانه ها برای هر نفر در حدود ۶۵ الی ۶۷ هزار تومان هزینه تحمیل میکند و دولت با کلی تبلیغات و هارت و پورت به هر نفر ۴۴ هزار تومان یارانه میدهد یعنی هر نفر۲٣ هزار تومان کسری دارد و این برای یک خانواده کارگری یک مرگ تدریجی میباشد و با اقتصاد بیمار وتورم لجام گسیخته ایران روز بروز زندگی برای کارگران سختتر میشود.
چاره چیست و چه باید کرد؟
همه میدانیم نهادهای مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار دست پرورده دولت و کارفرمایان میباشند که آزادانه برای خودشان تبلیغ میکنند و خود راغمخوارودوستدار طبقه کارگر معرفی میکنند ولی ماموریت آنها سرکوب و به قهقرا بردن مبارزات کارگران ایران میباشد و ژستهای انساندوستانه وبه ظاهر مدافعین طبقه کارگریشان هرگز نتوانسته ماهیت پلید و ضد کارگریشان را بپوشاند این مدافعین دروغین کارگری در حالی حرف از کم بودن دستمزد کارگران میزنند و برای وضعیت کارگران اشک تمساح میریزند که در شورای عالی کار و در نشستهای سه جانبه برای تعیین حداقل دستمزد کارگران هیچ تلاشی برای افزایش دستمزد کارگران انجام نمیدهند هیچ بلکه در استثمار هر چه بیشتر کارگران با کارفرمایان و دولت نهایت همکاری را مینمایند. حرف زدن و دفاع کردن این نمایندگان خود خوانده کارگران در حالی میباشد که فعالین واقعی کارگری در صورت کوچکترین اعتراضی به وضعیت موجود با شکنجه و زندان های طویل المدت و اعدام مواجه میشوند اما خانه کارگر و شوراهای اسلامی در ظاهر از حقوق کارگران دفاع میکنند اما به سندیکای کارگرن شرکت واحد با همکاری نیروی انتظامی حمله میکنند و با بمب گذاری در ساختمان محل رای گیری هیت مدیره و بازرسان سندیکای اتوبوس رانی شرکت واحد تهران وحومه باعث تخریب و آتش سوزی محل مذکور شده و حتی زبان منصور اسانلو را بریدند بدون اینکه مامورین حاضر در محل هیچ گونه اعتراضی به آنها بنمایند ،همه اینها نشان از ماهیت ضد کارگری نهادهای دست نشانده جمهوری اسلامی خانه کارگر و شوراهای اسلامیشان میباشد و باید هر چه بیشتر ماهیت پلید این گونه نهادها را برملا کرد.
اما در شرایط کنونی هرچند توازن قوا به نفع کارگران نیست و شاهد بازداشت فعالین و اعضای سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران،نیشکر هفت تپه وکمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری بودیم اما هر روزه شاهد اعتراضات گوناگونی در شهر های مختلف ایران هستیم از اعتراضات کارگری پرریس سنندج تا کارگران شهرهای تهران،اصفهان،ساوه،شهر صنعتی البرز قزوین،شهر صنعتی کاوه، ساوه ،تبریز و مهاباد و دیگر شهر های ایران هستیم و برپائی مراسمات اول مه و ٨ مارس در سقز ،سنندج رشت،پاوه ،مهاباد و تهران و خیلی دیگر از شهر های دیگر ایران بودیم و با صدور قطعنامه های رادیکال رژیم را دچار ترس و وحشت نموده اند و با وجود سرکوب و خفقان موجود فعالین کارگری در ایران هر روز نسبت به وضعیت اسفبار کنونی اعتراض میکنند و واهمه ای از تهدیدهای رژیم ندارند و برای بدست آوردن مطالبات برحق کارگران تلاش میکنند. در چنین وضعیتی که جمهوری اسلامی دچار مشکلات سیاسی و اقتصادی جدی شده است واعتراضات خیابانی در کشور رخ میدهد سران جمهوری اسلامی از ترس اینکه رهبری این اعتراضات بدست رهبران سوسیالیست و کارگری بیفتد را به هراس اندخته است و به این دلیل یورش سختی را به فعالین و رهبران کارگری شروع کرده است اما باید از وضعیت موجودی که جمهوری اسلامی دچارش شده است نهایت استفاده را کرده و سمت و سوی مبارزات را هر چه بیشتر رادیکالیزه تر نمود وبا ایجاد تشکل های مستقل و آزاد کارگران برای گرفتن خواسته های خودشان تلاش کنند هر چند تاکنون تلاشهای زیادی در این باره صورت گرفته است و در این راه فعالین کارگری زیادی به زندان و شکنجه دچار شدند و این قابل ارزش و جای احترام دارد.
برهان دیوارگر
۱۶/۰٣/۲۰۱۱
divargarb@hotmail.com
اصولا باید بدانیم که مزد چیست و چرا همه به دنبال دستمزد هستند.
در سراسر دنیا طبقه کارگر به فروش نیروی کار خویش مشغول میباشند و در ازای فروش نیروی کار خویش درخواست دستمزدی را میکنند که بتوانند خود و خانواده هایشان را از بابت خوراک ،مسکن،آموزش و بهداشت تامین نمایند ،کارگران در تمام دنیا با فروش نیروی جسمی و فکری طبقه کارگر را تشکیل میدهند و در یک کار گروهی یا فردی دست به تولید کالای یا انجام کاری میزنند و نظام سرمایه داری هم با استثمار کارگران به شیوه های مختلف سعی درانباشت بیشتر سود و سرمایه اش مینماید و تازه با کلی منت مدعی است که هزینه زندگی کارگران را هم متقبل شده است (و همه اینها در حالی است که سرمایه دار از روز اول چیزی نداشته است و تمام ثروتش ازنیروی کار بوده است) یعنی در ازای خرید قوه جسمانی و فکری کارگر و نیروی کارش پولی را پرداخت کرده است درست است که کالائی به نام نیروی کار را از کارگر خریداری کرده است اما این خرید نیروی کار کارگران یعنی مکیدن شیره جان کارگر،وکارگر را واداشتن به روزی ۱۰ الی ۱۲ ساعت کار در شرایط طاقت فرسا و غیر قابل تحمل کارگران تمام این شرایط را تحمل میکنند اما حداقل دستمزدی هم که از طرف کارفرمایان ودولت و نمایندگان خود خوانده کارگران تعیین گردیده است هم ماهها عقب میاندازند و پرداخت نمیکنند و کارگران را از حق آزادی تشکل و برپائی اعتراض و اعتصاب محروم کرده اند تا نتوانند به شرایط غیر انسانی تحمیل شده اعتراض نمایند ودرصورت هر گونه اعتراضی صفوف معترضین را به گلوله بسته و نمایندگانشان را به زندان و شکنجه و اعدام محکوم مینمایند.
این نشستهای سه جانبه که طبق ماده ۴۱ قانون کار موظف است که بر اساس تورم موجود در جامعه حداقل دستمزد کارگران را تعیین نماید امسال در شرایطی قرار است که ۲۷هزارتومان به حقوق کارگران افزوده شود که بر اساس آمارهای رسمی نرخ تورم ۱۱ممیز شش درصد بوده است. و طبق روال موجود در ایران تورم و گرانی در سال جدید باز هم صعود خواهد نمود و این افزایش دستمزد بر اساس تورم در سال ۱٣٨۹ بوده است .در این میانه حذف یارانه ها به بلای دیگری برای کارگران و خانواده هایشان تبدیل شده است،حذف یارانه ها برای هر نفر در حدود ۶۵ الی ۶۷ هزار تومان هزینه تحمیل میکند و دولت با کلی تبلیغات و هارت و پورت به هر نفر ۴۴ هزار تومان یارانه میدهد یعنی هر نفر۲٣ هزار تومان کسری دارد و این برای یک خانواده کارگری یک مرگ تدریجی میباشد و با اقتصاد بیمار وتورم لجام گسیخته ایران روز بروز زندگی برای کارگران سختتر میشود.
چاره چیست و چه باید کرد؟
همه میدانیم نهادهای مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار دست پرورده دولت و کارفرمایان میباشند که آزادانه برای خودشان تبلیغ میکنند و خود راغمخوارودوستدار طبقه کارگر معرفی میکنند ولی ماموریت آنها سرکوب و به قهقرا بردن مبارزات کارگران ایران میباشد و ژستهای انساندوستانه وبه ظاهر مدافعین طبقه کارگریشان هرگز نتوانسته ماهیت پلید و ضد کارگریشان را بپوشاند این مدافعین دروغین کارگری در حالی حرف از کم بودن دستمزد کارگران میزنند و برای وضعیت کارگران اشک تمساح میریزند که در شورای عالی کار و در نشستهای سه جانبه برای تعیین حداقل دستمزد کارگران هیچ تلاشی برای افزایش دستمزد کارگران انجام نمیدهند هیچ بلکه در استثمار هر چه بیشتر کارگران با کارفرمایان و دولت نهایت همکاری را مینمایند. حرف زدن و دفاع کردن این نمایندگان خود خوانده کارگران در حالی میباشد که فعالین واقعی کارگری در صورت کوچکترین اعتراضی به وضعیت موجود با شکنجه و زندان های طویل المدت و اعدام مواجه میشوند اما خانه کارگر و شوراهای اسلامی در ظاهر از حقوق کارگران دفاع میکنند اما به سندیکای کارگرن شرکت واحد با همکاری نیروی انتظامی حمله میکنند و با بمب گذاری در ساختمان محل رای گیری هیت مدیره و بازرسان سندیکای اتوبوس رانی شرکت واحد تهران وحومه باعث تخریب و آتش سوزی محل مذکور شده و حتی زبان منصور اسانلو را بریدند بدون اینکه مامورین حاضر در محل هیچ گونه اعتراضی به آنها بنمایند ،همه اینها نشان از ماهیت ضد کارگری نهادهای دست نشانده جمهوری اسلامی خانه کارگر و شوراهای اسلامیشان میباشد و باید هر چه بیشتر ماهیت پلید این گونه نهادها را برملا کرد.
اما در شرایط کنونی هرچند توازن قوا به نفع کارگران نیست و شاهد بازداشت فعالین و اعضای سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران،نیشکر هفت تپه وکمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری بودیم اما هر روزه شاهد اعتراضات گوناگونی در شهر های مختلف ایران هستیم از اعتراضات کارگری پرریس سنندج تا کارگران شهرهای تهران،اصفهان،ساوه،شهر صنعتی البرز قزوین،شهر صنعتی کاوه، ساوه ،تبریز و مهاباد و دیگر شهر های ایران هستیم و برپائی مراسمات اول مه و ٨ مارس در سقز ،سنندج رشت،پاوه ،مهاباد و تهران و خیلی دیگر از شهر های دیگر ایران بودیم و با صدور قطعنامه های رادیکال رژیم را دچار ترس و وحشت نموده اند و با وجود سرکوب و خفقان موجود فعالین کارگری در ایران هر روز نسبت به وضعیت اسفبار کنونی اعتراض میکنند و واهمه ای از تهدیدهای رژیم ندارند و برای بدست آوردن مطالبات برحق کارگران تلاش میکنند. در چنین وضعیتی که جمهوری اسلامی دچار مشکلات سیاسی و اقتصادی جدی شده است واعتراضات خیابانی در کشور رخ میدهد سران جمهوری اسلامی از ترس اینکه رهبری این اعتراضات بدست رهبران سوسیالیست و کارگری بیفتد را به هراس اندخته است و به این دلیل یورش سختی را به فعالین و رهبران کارگری شروع کرده است اما باید از وضعیت موجودی که جمهوری اسلامی دچارش شده است نهایت استفاده را کرده و سمت و سوی مبارزات را هر چه بیشتر رادیکالیزه تر نمود وبا ایجاد تشکل های مستقل و آزاد کارگران برای گرفتن خواسته های خودشان تلاش کنند هر چند تاکنون تلاشهای زیادی در این باره صورت گرفته است و در این راه فعالین کارگری زیادی به زندان و شکنجه دچار شدند و این قابل ارزش و جای احترام دارد.
برهان دیوارگر
۱۶/۰٣/۲۰۱۱
divargarb@hotmail.com
اخبار روز:
ایرانیان عزیز!
در هر کجا که هستید ، نوروزتان پیروز باد !
سالی که گذشت ،تنها سال سرکوب و استثمار و استبداد جهان خواران و سرمایه داران و دیکتاتورهای محلی نبود؛ سال بیداری ملل عرب ،سال مقاومت کارگران و زحمتکشان در مقابل تعرض نئو لیبرالیزم در سراسر جهان و سال آغاز انقلابات بود. در میهن در بند ما ایران هم،سال٨۹ ،سال خیزش ،سال اعتراض،سال نه به تمامیت نظام سرمایه داری و آزادی کش جمهوری اسلامی بود.
در سالی که گذشت ،جنبش بزرگ ٨٨ تداوم یافت و در ۲۵ بهمن ٨۹ به فراز تازه ای رسید.اصلاح طلبی و رفرمیسم به مثابه تحول مثبت در درون نظام ناتوانی و عدم قاطعیت خود را در مصاف با حاکمیت سیاه و سرکوبگر به روشنی نشان داد و مردم با عبور از مطالبات آنان کلیت نظام را نشانه گرفته اند.
هر روز بیشترازروز پیش و گام به گام ضرورت اجتناب نا پذیری یک دگرگونی بنیادی، سیمای خود را به روشنی عیان می کند. کارگران،زحمتکشان،زنان،خلقهای سراسر ایران و جوانان و جوانان وجوانان در می یابند که جز در پرتو انقلابی که نان و آزادی را به هم پیوند دهد و آن را برای همگان تضمین کند،راه دیگری در عبور از جهنم جمهوری اسلامی باقی نمانده است.این مهم میسر نمی شود مگر با سازمانیابی اردوی بزرگ کارو زحمت،اردوی آزادی خواهان و برابری طلبان و نقشه راه،و روشنائی بخشیدن دم افزون به نه تنها "چه نمی خواهیم"،که بر "چه می خواهیم" و "چگونه می خواهیم".
مردمان سراسر ایران !
بهار نو رسیده هر چند به خون عزیزان ما رنگین است،اما در رنگین کمان انقلابی که در افق پدیدار گشته است ، رزم آن جانهای شیفته به بار خواهد نشست.
پس به کوری مرگ آفرینان و شادی کشان ،به کوری ستم گران و انسان ستیزان ،بهار نو رسیده را به فال نیک بگیریم . پای بکوبیم و عشق بپراکنیم و برای دوستی و انسانیت ، برای برابری و آزادی آغوش باز کنیم. انقلاب در پیش است . وقت است تا عزم خود جزم کنیم و حکومت اسلامی،این جرثومه استثمار و استبداد را به زباله دانی تاریخ بیندازیم.
خجسته باد بهارانتان به سرسبزی و شکوفائی وگل افشانی . شاد و سرافراز و استوار و هماره پیروز باشید.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
در هر کجا که هستید ، نوروزتان پیروز باد !
سالی که گذشت ،تنها سال سرکوب و استثمار و استبداد جهان خواران و سرمایه داران و دیکتاتورهای محلی نبود؛ سال بیداری ملل عرب ،سال مقاومت کارگران و زحمتکشان در مقابل تعرض نئو لیبرالیزم در سراسر جهان و سال آغاز انقلابات بود. در میهن در بند ما ایران هم،سال٨۹ ،سال خیزش ،سال اعتراض،سال نه به تمامیت نظام سرمایه داری و آزادی کش جمهوری اسلامی بود.
در سالی که گذشت ،جنبش بزرگ ٨٨ تداوم یافت و در ۲۵ بهمن ٨۹ به فراز تازه ای رسید.اصلاح طلبی و رفرمیسم به مثابه تحول مثبت در درون نظام ناتوانی و عدم قاطعیت خود را در مصاف با حاکمیت سیاه و سرکوبگر به روشنی نشان داد و مردم با عبور از مطالبات آنان کلیت نظام را نشانه گرفته اند.
هر روز بیشترازروز پیش و گام به گام ضرورت اجتناب نا پذیری یک دگرگونی بنیادی، سیمای خود را به روشنی عیان می کند. کارگران،زحمتکشان،زنان،خلقهای سراسر ایران و جوانان و جوانان وجوانان در می یابند که جز در پرتو انقلابی که نان و آزادی را به هم پیوند دهد و آن را برای همگان تضمین کند،راه دیگری در عبور از جهنم جمهوری اسلامی باقی نمانده است.این مهم میسر نمی شود مگر با سازمانیابی اردوی بزرگ کارو زحمت،اردوی آزادی خواهان و برابری طلبان و نقشه راه،و روشنائی بخشیدن دم افزون به نه تنها "چه نمی خواهیم"،که بر "چه می خواهیم" و "چگونه می خواهیم".
مردمان سراسر ایران !
بهار نو رسیده هر چند به خون عزیزان ما رنگین است،اما در رنگین کمان انقلابی که در افق پدیدار گشته است ، رزم آن جانهای شیفته به بار خواهد نشست.
پس به کوری مرگ آفرینان و شادی کشان ،به کوری ستم گران و انسان ستیزان ،بهار نو رسیده را به فال نیک بگیریم . پای بکوبیم و عشق بپراکنیم و برای دوستی و انسانیت ، برای برابری و آزادی آغوش باز کنیم. انقلاب در پیش است . وقت است تا عزم خود جزم کنیم و حکومت اسلامی،این جرثومه استثمار و استبداد را به زباله دانی تاریخ بیندازیم.
خجسته باد بهارانتان به سرسبزی و شکوفائی وگل افشانی . شاد و سرافراز و استوار و هماره پیروز باشید.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
اخبار روز:
شادباش نوروز
با یاد تمامی جانباختگان راه آزادی و با امید به آزادی زندانیان سیاسی ایران
با همدلی صمیمانه با خانواده هائی که در آغاز سال نو ایرانی جای عزیزانشان در کنارشان خالی است، و با یقین به پیروزی، به پیشباز روزی نو می رویم.
نوروز همانند سایر جشن ها و آئین های کهن ایران باستان که در پیوند با طبیعت شکل گرفته است، در بطن خود نشانگر نیروی شگفت پایداری آدمی در برابر تاریکی و سرمای جانسوز زمستان است، و همراه آن، پیام آور سرسبزی و نو شدن طبیعت و امید به زندگی است.
با بهره گرفتن از این آئین کهن ایرانی و تکیه بر خرد جمعی، و با یقین به چیرگی و پیروزی مردم آگاه ایران بر ظلمت رژیم اسلامی، مقدم زندانیان سیاسی و نسل آگاه جوانمان را در بهاری نو گلباران می کنیم و فرا رسیدن نوروز ۱٣۹۰ را به هم میهنان و تمام کسانی که این رسم کهن را جشن می گیرند شادباش می گوئیم.
۱- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران(آمریکای شمالی)،
۲- حامیان مادران پارک لاله، در لس آنجلس / منطقه ولی
۳- بنیاد اسماعیل خویی-آتلانتا
۴- شبکه همبستگی ملی ایرانیان – فرزنو
۵- گروه مدافعان حقوق بشر درفلوریدا
۶- پشتیبانان دموکراسی و آزادی برای ایران ( آنلانتا )
۷- انجمن اتحاد واشنگتن
۸- انجمن فرهنگی ایرانیان اتاوا
۹- کمیته امریکایٔیان وایرانیان پیشرو
۱۰- انجمن آرای ایران
۱۱- دموکراسی و آزادی برای ایران (اریزونا)
۱۲- کمیته ایران (بوستن)
۱۳- انجمن اتحاد سکولار دموکراتها در اورنج کانتی
۱۴- انجمن اتحاد سکولار دموکراتها در لس آنجلس
۱۵- انجمن همبستگی با مردم ایران - دالاس
۱۶- سکولار دموکراسی در شیکاگو
۱۷- حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
۱۸- کانون ره آورد آخن - المان
۱۹- حامیان مادران پارک لاله – هامبورگ
۲۰- همیار ایران (مونیخ)
۲۱- حامیان مادران پارک لاله در وین - اتریش
۲۲- جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران در اتریش
۲۳- کمیته ی دفاع از حقوق بشردر ایران - اتریش
۲۴- نسل آزادیخواه ایران ( اتریش)
۲۵- نهاد دفاع از دمکراسی و ازادی در ایران - ندای ایران (اتریش)
۲۶- جمعیت پشتییبانی از مبارزات مردم ایران (استکلهم)
۲۷- اتحاد برای ایران- بلژیک
۲۸- فدراسیون یورو پرس- بلژیک
۲۹- کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی – پاریس
۳۰- کمیته نروژی-ایرانی حمایت از مبارزات مردم ایران
۳۱- جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - سویٔد
با یاد تمامی جانباختگان راه آزادی و با امید به آزادی زندانیان سیاسی ایران
با همدلی صمیمانه با خانواده هائی که در آغاز سال نو ایرانی جای عزیزانشان در کنارشان خالی است، و با یقین به پیروزی، به پیشباز روزی نو می رویم.
نوروز همانند سایر جشن ها و آئین های کهن ایران باستان که در پیوند با طبیعت شکل گرفته است، در بطن خود نشانگر نیروی شگفت پایداری آدمی در برابر تاریکی و سرمای جانسوز زمستان است، و همراه آن، پیام آور سرسبزی و نو شدن طبیعت و امید به زندگی است.
با بهره گرفتن از این آئین کهن ایرانی و تکیه بر خرد جمعی، و با یقین به چیرگی و پیروزی مردم آگاه ایران بر ظلمت رژیم اسلامی، مقدم زندانیان سیاسی و نسل آگاه جوانمان را در بهاری نو گلباران می کنیم و فرا رسیدن نوروز ۱٣۹۰ را به هم میهنان و تمام کسانی که این رسم کهن را جشن می گیرند شادباش می گوئیم.
۱- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران(آمریکای شمالی)،
۲- حامیان مادران پارک لاله، در لس آنجلس / منطقه ولی
۳- بنیاد اسماعیل خویی-آتلانتا
۴- شبکه همبستگی ملی ایرانیان – فرزنو
۵- گروه مدافعان حقوق بشر درفلوریدا
۶- پشتیبانان دموکراسی و آزادی برای ایران ( آنلانتا )
۷- انجمن اتحاد واشنگتن
۸- انجمن فرهنگی ایرانیان اتاوا
۹- کمیته امریکایٔیان وایرانیان پیشرو
۱۰- انجمن آرای ایران
۱۱- دموکراسی و آزادی برای ایران (اریزونا)
۱۲- کمیته ایران (بوستن)
۱۳- انجمن اتحاد سکولار دموکراتها در اورنج کانتی
۱۴- انجمن اتحاد سکولار دموکراتها در لس آنجلس
۱۵- انجمن همبستگی با مردم ایران - دالاس
۱۶- سکولار دموکراسی در شیکاگو
۱۷- حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
۱۸- کانون ره آورد آخن - المان
۱۹- حامیان مادران پارک لاله – هامبورگ
۲۰- همیار ایران (مونیخ)
۲۱- حامیان مادران پارک لاله در وین - اتریش
۲۲- جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران در اتریش
۲۳- کمیته ی دفاع از حقوق بشردر ایران - اتریش
۲۴- نسل آزادیخواه ایران ( اتریش)
۲۵- نهاد دفاع از دمکراسی و ازادی در ایران - ندای ایران (اتریش)
۲۶- جمعیت پشتییبانی از مبارزات مردم ایران (استکلهم)
۲۷- اتحاد برای ایران- بلژیک
۲۸- فدراسیون یورو پرس- بلژیک
۲۹- کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی – پاریس
۳۰- کمیته نروژی-ایرانی حمایت از مبارزات مردم ایران
۳۱- جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - سویٔد
سازمان های آسیایی، آفریقایی و خاورمیانه از کشورهای اسلامی می خواهند تا از نظارت ویژه بر ایران حمایت کند
کنفرانس کشورهای اسلامی باید مانند لیبی، از اقدام سازمان ملل متحد در خصوص ایران حمایت کند
|
(۲۶ اسفند ۱۳۸۹) کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه(فروم-آسیا) ، و موسسۀ حقوق بشر قاهره امروز اعلام کردند که سازمانهای حقوق بشری فعال در سراسر جهان اسلام از کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی خواسته اند تا از قطعنامۀ شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در خصوص ایجاد مکانیسمی برای نظارت بر حقوق بشر در ایران حمایت کند.
هادی قائمی، سخنگوی کمپین کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “از اعدامهای گروهی تا شکنجه و سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز، ایران در بحبحۀ یک بحران جدی حقوق بشری است و به همین دلیل گروههای حقوق بشری از کشورهای مسلمان مختلف نیاز به اقدام را درک کرده اند.” وی افزود: “حمایت کشورهای اسلامی از قطعنامۀ سازمان ملل متحد این موضوع را روشن خواهد کرد که نقض حقوق بشر در هرکجا که باشد، از سوی همگان، من جمله توسط شهروندان مسلمان، غیر قابل قبول است.”
روز دوشنبه، ۲۳ اسفند ۱۳۸۹، سی و هشت سازمان حقوق بشری مستقلِ خاورمیانه، آفریقا، و آسیا، با ارسال نامه ای به وزرای امور خارجۀ کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی از کشورهای مسلمان دعوت کردند تا از قطعنامۀ شورای حقوق بشر که یک گزارشگر ویژه برای نظارت و گزارش وضعیت حقوق بشر در ایران را منصوب خواهد کرد، حمایت کنند. سازمانهایی از الجزایر، بحرین، مصر، اندونزی، عراق، لبنان، مالزی، نیجریه، فلسطین، سوریه، اوگاندا، و یمن و همچنین از سازمانهای منطقه ای عرب، آفریقایی، و آسیایی این نامه را امضاء کردند.
در این نامه آمده است: ” ما به عنوان گروه های حقوق بشری که عمدتا مدافع حقوق شهروندان کشورهای مسلمان هستیم….امیدواریم شما به قطعنامه ای که موجب کمک به تغییر روال منفی حقوق بشری که در حال حاضر بر جمهوری اسلامی ایران سایه افکنده است خواهد شد، با دید مثبت نگاه کنید.”
در این نامه همچنین آورده شده: ” یک مکانیسم نظارتی زمینه ای برای جمع آوری اطلاعات و گفت و گوی سازنده با مقامات در خصوص تغییر شیوه هایی که ادامۀ آنها فقط می تواند منجر به نا آرامی های بیشتر شود را فراهم خواهد آورد.”
بهاءالدین حسن، رییس موسسۀ مطالعات حقوق بشر قاهره گفت: “ظرف ماههای اخیر، مقامات ایرانی دولتهای کشورهای لیبی، مصر و اینک بحرین را بدرستی برای استفاده از خشونت برای سرکوب خواسته های مسالمت آمیز ملت هایشان برای دستیابی به حقوق بشر مورد انتقاد قرار داده اند.” وی افزود: “اما دولت ایران خود به خشونت و بی رحمی مشابهی علیه مردم خود دست زده است. اینک زمان آن رسیده که مقامات ایرانی همان حقوقی را که ادعا می کنند از آن برای سایر کشورهای جهان عرب و اسلام حمایت می کنند برای مردم خویش بخواهند.”
در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۸۹، سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، همراه با ۵۷ کشوردارای اکثریت مسلمان، بیانیه ای صادر کرد که در آن تخلفات گسترده در لیبی را محکوم نمود. ضمیر اکرم، سفیر دائم کشور پاکستان در سازمان ملل متحد، که از طرف کشورهای عضو کنفرانس اسلامی در پانزدهمین اجلاس ویژۀ شورای حقوق بشر در خصوص وضعیت لیبی صحبت می کرد گفت: ” مسلمانان دیگر از حقوق خود محروم نخواهند شد. عدالت، برابری، و حاکمیت قانون، نه تنها در جوامع اسلامی، بلکه در سراسر جهان باید استیلا یابد.”
یپ سویی سنگ، مدیر کل انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه (فروم-آسیا) گفت: “موضع قوی سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی علیه حملات خشونت آمیز دولت لیبی به شهروندانش ما را امیدوار کرده است.” وی افزود: “دولت های مسلمان باید مجددا در دفاع از حقوق شهروندان مسلمان سراسر جهان، شامل حمایت از قطعنامۀ شورای حقوق بشر در خصوص ایران، سخن بگویند.”
در نامۀ روز دوشنبه، این سی و هشت سازمان حقوق بشری تاکید کردند: ” شورای حقوق بشر باید همۀ توان خود را به کار گیرد تا از اینکه جمهوری اسلامی راه خشونت بار لیبی را طی کند جلوگیری کند و جمهوری اسلامی را تشویق به پایبندی به اصول و استانداردهای حقوق بشر نماید. ”
روز دوشنبه، ۲۴ اسفند ۱۳۸۹، بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، گزارشی را منتشر کرد که در آن از وضعیت حقوق بشر ایران و شکست مکرر دولت ایران در همکاری با مکانیسم های فعلی حقوق بشر سازمان ملل متحد انتقاد شده بود.
از زمان انتخابات خرداد ۱۳۸۸، سازمانهای بین المللی شاهد وخامت روزافزون وضعیت حقوق بشر در ایران بوده اند. پس از انتخابات، مقامات بیش از پنج هزار نفر را فقط به دلیل شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز و یا به دلیل استفاده از آزادی بیان دستگیر کرده اند. اخیرا نیز، پس از اینکه موج آزادی خواهی سراسر منطقه را در بر گرفت، ایران هزار و پانصد نفر معترض دیگر را دستگیر کرد. دولت ایران همچنین مرتبا به شکنجه و محاکمات غیر منصفانه جهت سرکوب منتقدینش دست می زند. دانشگاههای ایران از ورود دانشجویان صرفا به دلیل باورهای سیاسی و مذهبی داوطلبان خودداری به عمل می آورند. با بیش از ۱۵۰ مورد اعدام از آغاز سال ۲۰۱۱ میلادی، در مقایسه با ۹۴ مورد در کل سال ۲۰۰۵، آمار اعدام در کشور به نحو خیره کننده ای افزایش یافته است. روز ۱۳ بهمن ۱۳۸۹، کریستف هینز، گزارشگر ویژۀ اعدامهای فراقضایی، شتابزده، و یا خودسرانه گفت: ” “با توجه به وخامت شرایط و به طور منظم نادیده گرفتن حداقل تضمین های دادرسی، ما از دولت ایران میخواهیم تا بلافاصله مجازات اعدام را متوقف نماید.”
درمیان سازمانهایی که نامۀ فوق الذکر را امضاء کرده اند، می توان از انجمن دموکراسی آفریقا؛ انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه (فروم-آسیا)؛ سازمان حقوق بشر عرب؛ مرکز حقوق بشر بحرین ؛ موسسۀ مطالعات حقوق بشر قاهره؛ مرکز مطالعات حقوق بشر دمشق؛ شبکۀ مدافعان حقوق بشر شرق و شاخ آفریقا؛ دستور کار حقوق بشر نیجریه؛ گروه کاری حقوق بشر؛ کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران؛ انجمن خواهران عرب برای حقوق بشر؛ و سوآرا راکیات مالزی—سوآرام نام برد.
برای مطالعۀ متن کامل نامه، شامل لیست کامل امضاء کنندگان به اینجا مراجعه کنید
هادی قائمی، سخنگوی کمپین کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “از اعدامهای گروهی تا شکنجه و سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز، ایران در بحبحۀ یک بحران جدی حقوق بشری است و به همین دلیل گروههای حقوق بشری از کشورهای مسلمان مختلف نیاز به اقدام را درک کرده اند.” وی افزود: “حمایت کشورهای اسلامی از قطعنامۀ سازمان ملل متحد این موضوع را روشن خواهد کرد که نقض حقوق بشر در هرکجا که باشد، از سوی همگان، من جمله توسط شهروندان مسلمان، غیر قابل قبول است.”
روز دوشنبه، ۲۳ اسفند ۱۳۸۹، سی و هشت سازمان حقوق بشری مستقلِ خاورمیانه، آفریقا، و آسیا، با ارسال نامه ای به وزرای امور خارجۀ کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی از کشورهای مسلمان دعوت کردند تا از قطعنامۀ شورای حقوق بشر که یک گزارشگر ویژه برای نظارت و گزارش وضعیت حقوق بشر در ایران را منصوب خواهد کرد، حمایت کنند. سازمانهایی از الجزایر، بحرین، مصر، اندونزی، عراق، لبنان، مالزی، نیجریه، فلسطین، سوریه، اوگاندا، و یمن و همچنین از سازمانهای منطقه ای عرب، آفریقایی، و آسیایی این نامه را امضاء کردند.
در این نامه آمده است: ” ما به عنوان گروه های حقوق بشری که عمدتا مدافع حقوق شهروندان کشورهای مسلمان هستیم….امیدواریم شما به قطعنامه ای که موجب کمک به تغییر روال منفی حقوق بشری که در حال حاضر بر جمهوری اسلامی ایران سایه افکنده است خواهد شد، با دید مثبت نگاه کنید.”
در این نامه همچنین آورده شده: ” یک مکانیسم نظارتی زمینه ای برای جمع آوری اطلاعات و گفت و گوی سازنده با مقامات در خصوص تغییر شیوه هایی که ادامۀ آنها فقط می تواند منجر به نا آرامی های بیشتر شود را فراهم خواهد آورد.”
بهاءالدین حسن، رییس موسسۀ مطالعات حقوق بشر قاهره گفت: “ظرف ماههای اخیر، مقامات ایرانی دولتهای کشورهای لیبی، مصر و اینک بحرین را بدرستی برای استفاده از خشونت برای سرکوب خواسته های مسالمت آمیز ملت هایشان برای دستیابی به حقوق بشر مورد انتقاد قرار داده اند.” وی افزود: “اما دولت ایران خود به خشونت و بی رحمی مشابهی علیه مردم خود دست زده است. اینک زمان آن رسیده که مقامات ایرانی همان حقوقی را که ادعا می کنند از آن برای سایر کشورهای جهان عرب و اسلام حمایت می کنند برای مردم خویش بخواهند.”
در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۸۹، سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، همراه با ۵۷ کشوردارای اکثریت مسلمان، بیانیه ای صادر کرد که در آن تخلفات گسترده در لیبی را محکوم نمود. ضمیر اکرم، سفیر دائم کشور پاکستان در سازمان ملل متحد، که از طرف کشورهای عضو کنفرانس اسلامی در پانزدهمین اجلاس ویژۀ شورای حقوق بشر در خصوص وضعیت لیبی صحبت می کرد گفت: ” مسلمانان دیگر از حقوق خود محروم نخواهند شد. عدالت، برابری، و حاکمیت قانون، نه تنها در جوامع اسلامی، بلکه در سراسر جهان باید استیلا یابد.”
یپ سویی سنگ، مدیر کل انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه (فروم-آسیا) گفت: “موضع قوی سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی علیه حملات خشونت آمیز دولت لیبی به شهروندانش ما را امیدوار کرده است.” وی افزود: “دولت های مسلمان باید مجددا در دفاع از حقوق شهروندان مسلمان سراسر جهان، شامل حمایت از قطعنامۀ شورای حقوق بشر در خصوص ایران، سخن بگویند.”
در نامۀ روز دوشنبه، این سی و هشت سازمان حقوق بشری تاکید کردند: ” شورای حقوق بشر باید همۀ توان خود را به کار گیرد تا از اینکه جمهوری اسلامی راه خشونت بار لیبی را طی کند جلوگیری کند و جمهوری اسلامی را تشویق به پایبندی به اصول و استانداردهای حقوق بشر نماید. ”
روز دوشنبه، ۲۴ اسفند ۱۳۸۹، بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، گزارشی را منتشر کرد که در آن از وضعیت حقوق بشر ایران و شکست مکرر دولت ایران در همکاری با مکانیسم های فعلی حقوق بشر سازمان ملل متحد انتقاد شده بود.
از زمان انتخابات خرداد ۱۳۸۸، سازمانهای بین المللی شاهد وخامت روزافزون وضعیت حقوق بشر در ایران بوده اند. پس از انتخابات، مقامات بیش از پنج هزار نفر را فقط به دلیل شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز و یا به دلیل استفاده از آزادی بیان دستگیر کرده اند. اخیرا نیز، پس از اینکه موج آزادی خواهی سراسر منطقه را در بر گرفت، ایران هزار و پانصد نفر معترض دیگر را دستگیر کرد. دولت ایران همچنین مرتبا به شکنجه و محاکمات غیر منصفانه جهت سرکوب منتقدینش دست می زند. دانشگاههای ایران از ورود دانشجویان صرفا به دلیل باورهای سیاسی و مذهبی داوطلبان خودداری به عمل می آورند. با بیش از ۱۵۰ مورد اعدام از آغاز سال ۲۰۱۱ میلادی، در مقایسه با ۹۴ مورد در کل سال ۲۰۰۵، آمار اعدام در کشور به نحو خیره کننده ای افزایش یافته است. روز ۱۳ بهمن ۱۳۸۹، کریستف هینز، گزارشگر ویژۀ اعدامهای فراقضایی، شتابزده، و یا خودسرانه گفت: ” “با توجه به وخامت شرایط و به طور منظم نادیده گرفتن حداقل تضمین های دادرسی، ما از دولت ایران میخواهیم تا بلافاصله مجازات اعدام را متوقف نماید.”
درمیان سازمانهایی که نامۀ فوق الذکر را امضاء کرده اند، می توان از انجمن دموکراسی آفریقا؛ انجمن آسیایی حقوق بشر و توسعه (فروم-آسیا)؛ سازمان حقوق بشر عرب؛ مرکز حقوق بشر بحرین ؛ موسسۀ مطالعات حقوق بشر قاهره؛ مرکز مطالعات حقوق بشر دمشق؛ شبکۀ مدافعان حقوق بشر شرق و شاخ آفریقا؛ دستور کار حقوق بشر نیجریه؛ گروه کاری حقوق بشر؛ کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران؛ انجمن خواهران عرب برای حقوق بشر؛ و سوآرا راکیات مالزی—سوآرام نام برد.
برای مطالعۀ متن کامل نامه، شامل لیست کامل امضاء کنندگان به اینجا مراجعه کنید
در ایران، «از نیروگاه اتمی امامزاده ساختهاند»
«اگر در ایران زمینلرزهای رخ دهد که به یکی از مراکز اتمی پیدا یا پنهان در کشور آسیبی برسد، همتراز با آن چه در فوکوشیمای ژاپن میبینیم، آیا شانسی برای مهار کردن خطر وجود دارد؟
آیا در هیئت حاکمهای که رئیسجمهور دکتر- مهندساش فکر میکند میتوان با وسایل آشپزخانه انرژی اتمی تولید کرد، انفجار فوکوشیما باعث میشود در مغزی جرقه زده شود که باید از تجربهٔ ژاپن درس گرفت؟»
اینها بخشی از یادداشت جدید محمدرضا نیکفر، از متفکران ایرانی، است.
رادیوفردا در گفتوگو با محمدرضا نیکفر در ابتدا از او پرسیده است:
و حتی فرض میکنم در نهایت تصمیم گرفتیم که به داشتن تکنولوژی هستهای رو بیاوریم، وقتی آزادی وجود داشته باشد، در آن زمان یک اپوزیسیون هم وجود خواهد داشت و رسانههای آزاد وجود دارند.
در آن صورت اگر مسئولان خطا کردند، گوششان را میگیرند و به آنها تذکر میدهند. جامعه متوجه هست که آیا اصول امنیتی رعایت شده است یا خیر. در نتیجه خیال مردم آسوده است. در کشوری با تکنولوژی بالا مثل آلمان، اگر در نیروگاه اتمی یک کلید ساده برق عمل نکند، اپوزیسیون غوغا به پا خواهد کرد.
در حادثه فوکوشیما تجربه بزرگی وجود دارد که برای ایران بسیار مهم است. و آن هم این است که به هیچ کدام از این محاسبات در رابطه با زلزله نباید اعتماد کرد.
اینها محاسبه کرده بودند که در آن منطقه امکان ندارد که زلزلهای در حدود ۹ درجه در مقیاس ریشتر اتفاق بیفتد. فکر سونامی را هم نکرده بودند. اما اکنون این اعتماد از دست رفته است. یعنی اگر جمهوری اسلامی ادعا کند که «من محاسبات زلزله را به خوبی انجام دادهام» به او جواب میدهیم که اولا فرض میکنیم که سخن شما درست باشد. اما این محاسبات ۴۰ سال پیش انجام شده است و بر اساس تکنولوژی ۴۰ سال پیش بنا گذاشته شده است.
تجربه ژاپن نشان میدهد که این محاسبات قابل اعتماد نیستند. در نتیجه این حرف یاوهای است که کسی ادعا کند که ما رعایت استاندارد را بهتر از ژاپنیها کردهایم. این حرف پوچ است.
همه جادهها ناامناند. اتومبیلهایی که مردم سوار میشوند، ناامناند. ولی این نابهسامانیها تبدیل به یک جنبش اعتراضی نمیشود. برای این که بگویند ما پول میدهیم تا به سلامت از یک نقطه به نقطه دیگر برویم، ولی آنجا خودمان را در خطر مرگ میافکنیم.
دریاچه ارومیه خشک میشود، اما یک جنبش اعتراضی چشمگیر برنمیخیزد. متاسفانه آگاهی زیستمحیطی در جامعه ما پایین است. یکی از عوامل پایین بودن این سطح آگاهی نیز رژیم است. چون آگاهی زیستمحیطی همیشه همراه است با نگاهی انتقادی به مسئله انرژی اتمی.
جمهوری اسلامی برای این که مبادا این نگاه انتقادی در رسانهها رشد کند و تربیت شود، در مجموع این آگاهی زیستمحیطی را پایین آورده است و این شعار عوامفریبانه «حق مسلم» را تبدیل کرده است به شعاری که گویا تمام استقلال و ناموس مملکت تابع آن است. اینجاست که رژیم از هر وسیلهای استفاده میکند، اورانیوم را به یکی از مقدسات تبدیل کرده است. از نیروگاه امامزاده درست کرده است. از مرکز اتمی کعبه ساخته است.
اینجاست که در حالی که در جای دیگری به ناسیونالیسم فحش میدهد، کوشش میکند که احساسات ناسیونالیستی مردم را هم تحریک کند و این سموم ایدئولوژیک و ناآگاهیها، به هر حال در اپوزیسیون هم وجود دارد.
این ناآگاهیهایی که وجود دارد و اجازه بروز این عوامفریبیها را میدهد، ناآگاهیهایی مربوط به همه ماست.
آیا در هیئت حاکمهای که رئیسجمهور دکتر- مهندساش فکر میکند میتوان با وسایل آشپزخانه انرژی اتمی تولید کرد، انفجار فوکوشیما باعث میشود در مغزی جرقه زده شود که باید از تجربهٔ ژاپن درس گرفت؟»
اینها بخشی از یادداشت جدید محمدرضا نیکفر، از متفکران ایرانی، است.
رادیوفردا در گفتوگو با محمدرضا نیکفر در ابتدا از او پرسیده است:
- رادیوفردا: شما یادداشتی نوشتهاید با عنوان «حق مسلم ما آزادی است، نه اتم!» چرا آزادی را مقدم بر این میدانید؟
و حتی فرض میکنم در نهایت تصمیم گرفتیم که به داشتن تکنولوژی هستهای رو بیاوریم، وقتی آزادی وجود داشته باشد، در آن زمان یک اپوزیسیون هم وجود خواهد داشت و رسانههای آزاد وجود دارند.
در آن صورت اگر مسئولان خطا کردند، گوششان را میگیرند و به آنها تذکر میدهند. جامعه متوجه هست که آیا اصول امنیتی رعایت شده است یا خیر. در نتیجه خیال مردم آسوده است. در کشوری با تکنولوژی بالا مثل آلمان، اگر در نیروگاه اتمی یک کلید ساده برق عمل نکند، اپوزیسیون غوغا به پا خواهد کرد.
- آقای نیکفر، بعد از اتفاقی که در نیروگاه هستهای ژاپن افتاد، شما در یادداشت خودتان تاکید کردهاید که ما باید از تجربه ژاپن درس بیاموزیم. به اعتقاد شما چه درسی از تجربه ژاپن میشود گرفت، در حالی که آقای احمدینژاد میگویند که نیروگاه هستهای ما از نیروگاه ژاپن هم ایمنتراست؟
در حادثه فوکوشیما تجربه بزرگی وجود دارد که برای ایران بسیار مهم است. و آن هم این است که به هیچ کدام از این محاسبات در رابطه با زلزله نباید اعتماد کرد.
اینها محاسبه کرده بودند که در آن منطقه امکان ندارد که زلزلهای در حدود ۹ درجه در مقیاس ریشتر اتفاق بیفتد. فکر سونامی را هم نکرده بودند. اما اکنون این اعتماد از دست رفته است. یعنی اگر جمهوری اسلامی ادعا کند که «من محاسبات زلزله را به خوبی انجام دادهام» به او جواب میدهیم که اولا فرض میکنیم که سخن شما درست باشد. اما این محاسبات ۴۰ سال پیش انجام شده است و بر اساس تکنولوژی ۴۰ سال پیش بنا گذاشته شده است.
تجربه ژاپن نشان میدهد که این محاسبات قابل اعتماد نیستند. در نتیجه این حرف یاوهای است که کسی ادعا کند که ما رعایت استاندارد را بهتر از ژاپنیها کردهایم. این حرف پوچ است.
- آقای نیکفر شما گفتهاید که نه اپوزیسیون خارج از کشور و نه جنبش سبزیها در ایران، حساسیتی در مورد این اتفاق هستهای در ژاپن نشان ندادهاند. ممکن است در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
همه جادهها ناامناند. اتومبیلهایی که مردم سوار میشوند، ناامناند. ولی این نابهسامانیها تبدیل به یک جنبش اعتراضی نمیشود. برای این که بگویند ما پول میدهیم تا به سلامت از یک نقطه به نقطه دیگر برویم، ولی آنجا خودمان را در خطر مرگ میافکنیم.
دریاچه ارومیه خشک میشود، اما یک جنبش اعتراضی چشمگیر برنمیخیزد. متاسفانه آگاهی زیستمحیطی در جامعه ما پایین است. یکی از عوامل پایین بودن این سطح آگاهی نیز رژیم است. چون آگاهی زیستمحیطی همیشه همراه است با نگاهی انتقادی به مسئله انرژی اتمی.
جمهوری اسلامی برای این که مبادا این نگاه انتقادی در رسانهها رشد کند و تربیت شود، در مجموع این آگاهی زیستمحیطی را پایین آورده است و این شعار عوامفریبانه «حق مسلم» را تبدیل کرده است به شعاری که گویا تمام استقلال و ناموس مملکت تابع آن است. اینجاست که رژیم از هر وسیلهای استفاده میکند، اورانیوم را به یکی از مقدسات تبدیل کرده است. از نیروگاه امامزاده درست کرده است. از مرکز اتمی کعبه ساخته است.
اینجاست که در حالی که در جای دیگری به ناسیونالیسم فحش میدهد، کوشش میکند که احساسات ناسیونالیستی مردم را هم تحریک کند و این سموم ایدئولوژیک و ناآگاهیها، به هر حال در اپوزیسیون هم وجود دارد.
این ناآگاهیهایی که وجود دارد و اجازه بروز این عوامفریبیها را میدهد، ناآگاهیهایی مربوط به همه ماست.
ولخرجی دولتهای عربی برای خریدن رضایت مردم
هفتهنامه معتبر «اکونومیست» در تحلیلی پیرامون سیاست برخی از حکومتهای عربی در واکنش به اعتراضات سیاسی در منطقه مینویسد که برخی از دولتها با اختصاص پول بیشتر سعی دارند مانع گسترش بحران شوند، ولی این سیاست در نهایت ممکن است بحران در منطقه خاورمیانه را به جای درمان تشدید کند.
اکونومیست در مقدمه تحلیل خود خاطرنشان میکند که رژیمهای حاکم بر کشورهای عربی که از حمایت افکار عمومی در کشورهای خود برخوردار نیستند سعی دارند با دادن پول وفاداری مردم را هر چند برای زمانی کوتاه کرایه کنند. درست مثل نیروهای پلیس مصر که در آغاز اعتراضات مردم در میدان تحریر قاهره به روی آنها آب و گاز اشکآور میپاشیدند، حکومتهای دیگر منطقه سعی دارند با پخش پول و انواع و اقسام امتیازات مردم معترض را آرام کنند و به خانههایشان بفرستند.
در بسیاری از این کشورها بهای کالاهای اساسی مثل نان با تکیه بر یارانههای سرسامآور از محل بودجه دولتی پایین نگاه داشته میشود. برای مثال، حکومت حسنی مبارک سالانه حدود دو میلیارد دلار صرف این کار میکرد و بعید است که دولت جدید مصر جرات کند این یارانهها را کاهش دهد.
سوخت و بنزین عرصه دیگر دریافت یارانههای کلان دولتی در منطقه خاورمیانه است. برای مثال، در سال ۲۰۰۹ در سراسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دولتهای منطقه رقمی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار را به این یارانه اختصاص دادهاند. با توجه به افزایش بهای نفت و فراوردههای نفتی از آن زمان تاکنون انتظار میرود که برای حفظ قیمت سوخت در سطح فعلی دولتهای عربی امسال ناگزیر شوند حدود ۳۰۰ میلیارد دلار برای یارانه سوخت هزینه کنند.
به نوشته هفتهنامه اکونومیست، به طور متوسط حدود هفت درصد از تولید ناخالص ملی کشورهای عربی صرف یارانه سوخت میشود. تنها راه کاهش این حجم عظیم از یارانه دولتی افزایش بهای سوخت در بازار داخلی است، ولی تاکنون هیچ یک از کشورهای منطقه غیر از ایران و قطر شهامت چنین کاری را نداشتهاند.
درست در نقطه مقابل، اکثر کشورهای عربی بر حجم یارانهها و پرداختیهای مستقیم و غیرمستقیم به مردم افزودهاند. در این میان متداولترین شیوه افزایش حقوق است. عربستان سعودی با اختصاص بودجهای ۳۶ میلیارد دلاری ۱۵ درصد به حقوق مردم افزوده است. کشورهای مصر، اردن، عمان، لیبی و سوریه نیز هر یک درصدی به حقوق کارمندان و کارگران افزودهاند.
برخی کشورها از جمله لیبی، بحرین و کویت علاوه بر این برای ساکت کردن تظاهرکنندگان و مخالفان وعده دادهاند که به هر شهروند چند هزار دلار خواهند پرداخت. در کویت این مبلغ حدود ۴ هزار دلار برای هر نفر و در بحرین حدود دو هزار و پانصد دلار است. علاوه بر این کویت و بحرین امتیازات دیگری مثل یک سال مواد غذایی مجانی یا کمک هزینه صد دلاری برای هر خانوار را نیز در دستور کار خود قرار دادهاند.
هفتهنامه اکونومیست سپس تاکید میکند که درشتترین رقم اختصاص بودجه برای مقابله با موج ناآرامیهای سیاسی طرح دولتهای عربی برای افزایش سرمایهگذاری در زیرساختهای مربوط به صنایع نفت و گاز است. عربستان سعودی اعلام کرده است که حدود پانصد میلیارد دلار در این زمینه سرمایهگذاری خواهد کرد. الجزایر قرار است ۱۵۶ میلیارد دلار را تا سال ۲۰۱۴ در این صنایع سرمایهگذاری کند. امارات متحده نیز در نظر دارد با اختصاص ۴۰ میلیارد دلار از حساب ذخیره ارزی کشور نرخ بهره را کاهش داده و زمینه را برای رونق اقتصادی فراهم کند.
به تاخیر انداختن بحران و نگرانیهای ناشی از آن
برای سنجش میزان تاثیرگذاری این اقدامات هنوز بسیار زود است، ولی برای دولتهای عربی نتایج سیاسی کوتاهمدت اولویت اصلی است. ولی در موفقیت سیاسی این اقدامات باید شک کرد. ابتکارهای مشابه توسط دولت حسنی مبارک نتوانست مانع سرنگونی وی شود. و بر اساس واکنش رسانههای عربستان و جهان عرب میتوان دید که حتی در این کشور که سخاوتمندانهترین ریخت و پاشهای مالی را آغاز کرده این اقدامات روشی منسوخ تلقی میشود.
هفتهنامه اکونومیست خاطرنشان میکند که این گونه اقدامات ممکن است برای برخی از حکومتها مثل سوریه، اردن و بحرین مفید واقع شده و در مقابله با خطر گسترش ناآرامیهای سیاسی برای این رژیمها مدتی زمان بخرد.
ولی از نظر اقتصادی هر یک از این کشورها توانایی و ظرفیت متفاوتی دارند. کشورهای ثروتمند صاحب ذخایر نفت خواهند توانست تا مدتهای طولانی این ولخرجیها را ادامه دهند. اما کشورهایی نظیر تونس و مصر که تحت تاثیر ناآرامیهای اخیر بخشی از درآمد خود را از محل صنعت گردشگری از دست دادهاند با محدودیتهای اقتصادی بیشتری مواجهاند.
اکونومیست یادآوری میکند که این اقدامات در عین حال بر نقش دولت در اقتصاد خواهد افزود، عاملی که از دههها پیش همواره مشکل ساختاری و زمینهساز فساد مالی و بیعدالتی در این کشورها بوده است. تحت تاثیر این حوادث بسیاری از دولتهای عربی اصلاحات در ساختار اقتصادی را که از چندین سال پیش به کندی آغاز کرده بودند متوقف کردهاند.
اکثر حکومتهای عربی در حال حاضر با تهدید جدی علیه موجودیت خود روبهرو هستند و به همین خاطر به پیامدهای اقدامات خود توجه چندانی ندارند. اما شکی نیست که پیامدهای این اقدامات به شکل بحرانی دیگر بالاخره دامن آنها را خواهد گرفت.
اکونومیست در مقدمه تحلیل خود خاطرنشان میکند که رژیمهای حاکم بر کشورهای عربی که از حمایت افکار عمومی در کشورهای خود برخوردار نیستند سعی دارند با دادن پول وفاداری مردم را هر چند برای زمانی کوتاه کرایه کنند. درست مثل نیروهای پلیس مصر که در آغاز اعتراضات مردم در میدان تحریر قاهره به روی آنها آب و گاز اشکآور میپاشیدند، حکومتهای دیگر منطقه سعی دارند با پخش پول و انواع و اقسام امتیازات مردم معترض را آرام کنند و به خانههایشان بفرستند.
در بسیاری از این کشورها بهای کالاهای اساسی مثل نان با تکیه بر یارانههای سرسامآور از محل بودجه دولتی پایین نگاه داشته میشود. برای مثال، حکومت حسنی مبارک سالانه حدود دو میلیارد دلار صرف این کار میکرد و بعید است که دولت جدید مصر جرات کند این یارانهها را کاهش دهد.
سوخت و بنزین عرصه دیگر دریافت یارانههای کلان دولتی در منطقه خاورمیانه است. برای مثال، در سال ۲۰۰۹ در سراسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دولتهای منطقه رقمی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار را به این یارانه اختصاص دادهاند. با توجه به افزایش بهای نفت و فراوردههای نفتی از آن زمان تاکنون انتظار میرود که برای حفظ قیمت سوخت در سطح فعلی دولتهای عربی امسال ناگزیر شوند حدود ۳۰۰ میلیارد دلار برای یارانه سوخت هزینه کنند.
به نوشته هفتهنامه اکونومیست، به طور متوسط حدود هفت درصد از تولید ناخالص ملی کشورهای عربی صرف یارانه سوخت میشود. تنها راه کاهش این حجم عظیم از یارانه دولتی افزایش بهای سوخت در بازار داخلی است، ولی تاکنون هیچ یک از کشورهای منطقه غیر از ایران و قطر شهامت چنین کاری را نداشتهاند.
درست در نقطه مقابل، اکثر کشورهای عربی بر حجم یارانهها و پرداختیهای مستقیم و غیرمستقیم به مردم افزودهاند. در این میان متداولترین شیوه افزایش حقوق است. عربستان سعودی با اختصاص بودجهای ۳۶ میلیارد دلاری ۱۵ درصد به حقوق مردم افزوده است. کشورهای مصر، اردن، عمان، لیبی و سوریه نیز هر یک درصدی به حقوق کارمندان و کارگران افزودهاند.
برخی کشورها از جمله لیبی، بحرین و کویت علاوه بر این برای ساکت کردن تظاهرکنندگان و مخالفان وعده دادهاند که به هر شهروند چند هزار دلار خواهند پرداخت. در کویت این مبلغ حدود ۴ هزار دلار برای هر نفر و در بحرین حدود دو هزار و پانصد دلار است. علاوه بر این کویت و بحرین امتیازات دیگری مثل یک سال مواد غذایی مجانی یا کمک هزینه صد دلاری برای هر خانوار را نیز در دستور کار خود قرار دادهاند.
هفتهنامه اکونومیست سپس تاکید میکند که درشتترین رقم اختصاص بودجه برای مقابله با موج ناآرامیهای سیاسی طرح دولتهای عربی برای افزایش سرمایهگذاری در زیرساختهای مربوط به صنایع نفت و گاز است. عربستان سعودی اعلام کرده است که حدود پانصد میلیارد دلار در این زمینه سرمایهگذاری خواهد کرد. الجزایر قرار است ۱۵۶ میلیارد دلار را تا سال ۲۰۱۴ در این صنایع سرمایهگذاری کند. امارات متحده نیز در نظر دارد با اختصاص ۴۰ میلیارد دلار از حساب ذخیره ارزی کشور نرخ بهره را کاهش داده و زمینه را برای رونق اقتصادی فراهم کند.
به تاخیر انداختن بحران و نگرانیهای ناشی از آن
برای سنجش میزان تاثیرگذاری این اقدامات هنوز بسیار زود است، ولی برای دولتهای عربی نتایج سیاسی کوتاهمدت اولویت اصلی است. ولی در موفقیت سیاسی این اقدامات باید شک کرد. ابتکارهای مشابه توسط دولت حسنی مبارک نتوانست مانع سرنگونی وی شود. و بر اساس واکنش رسانههای عربستان و جهان عرب میتوان دید که حتی در این کشور که سخاوتمندانهترین ریخت و پاشهای مالی را آغاز کرده این اقدامات روشی منسوخ تلقی میشود.
هفتهنامه اکونومیست خاطرنشان میکند که این گونه اقدامات ممکن است برای برخی از حکومتها مثل سوریه، اردن و بحرین مفید واقع شده و در مقابله با خطر گسترش ناآرامیهای سیاسی برای این رژیمها مدتی زمان بخرد.
ولی از نظر اقتصادی هر یک از این کشورها توانایی و ظرفیت متفاوتی دارند. کشورهای ثروتمند صاحب ذخایر نفت خواهند توانست تا مدتهای طولانی این ولخرجیها را ادامه دهند. اما کشورهایی نظیر تونس و مصر که تحت تاثیر ناآرامیهای اخیر بخشی از درآمد خود را از محل صنعت گردشگری از دست دادهاند با محدودیتهای اقتصادی بیشتری مواجهاند.
اکونومیست یادآوری میکند که این اقدامات در عین حال بر نقش دولت در اقتصاد خواهد افزود، عاملی که از دههها پیش همواره مشکل ساختاری و زمینهساز فساد مالی و بیعدالتی در این کشورها بوده است. تحت تاثیر این حوادث بسیاری از دولتهای عربی اصلاحات در ساختار اقتصادی را که از چندین سال پیش به کندی آغاز کرده بودند متوقف کردهاند.
اکثر حکومتهای عربی در حال حاضر با تهدید جدی علیه موجودیت خود روبهرو هستند و به همین خاطر به پیامدهای اقدامات خود توجه چندانی ندارند. اما شکی نیست که پیامدهای این اقدامات به شکل بحرانی دیگر بالاخره دامن آنها را خواهد گرفت.
روزنامههای شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹
اغلب روزنامههای ایران از روز پنجشنبه تعطیلات نوروزی خود را آغاز کردهاند و به همین دلیل روز شنبه شماره تازهای منتشر نکردند. روزنامههای آرمان، خراسان، قدس، روزنامه جمهوری اسلامی و روزگار اما در شمار روزنامههایی هستند که در واپسین روز کاری سال ۸۹ نیز منتشر شدهاند.
روزنامههای ۲۸ اسفندماه گزارشهایی از «اعلام نکردن اسامی زندانیان کشته شده زندان قزلحصار، پس از ۴ روز»، «تعیین تکلیف وابستگان جناح حاکم برای اصلاحطلبان»، «آزادی ۷ زندانی سیاسی و ۲ روزنامهنگار»، «افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال» و البته «اعتراض جمال میرصادقی به سانسور شدید کتابهایش» منتشر کردهاند.
اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار با گذشت ۴ روز اعلام نشده است
روزنامه روزگار گزارشی از عدم اعلام اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار منتشر کرده و از قول مدیرکل زندانهای استان تهران نوشته است که «زندانی سیاسی بین کشتهشدگان زندان قزلحصار نیست».
به نوشته این روزنامه، پس از گذشت چهار روز از آن چه مقامهای حکومتی «آتشسوزی و کشته شدن تعدادی از زندانیان زندان قزلحصار حین فرار» توصیف کردهاند، «هنوز اسامی این زندانیان منتشر نشده است».
سهراب سلیمانی، مدیرکل زندانهای استان تهران، در پاسخ به روزنامه روزگار که از وی درباره علت اعلام نکردن اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار پرسیده، از «ارائه توضیح» خودداری کرده و گفته است که «اسامی زندانیان کشته شده را به زودی منتشر میکنیم».
این مقام قوه قضائیه همچنین گفته است که «وجود زندانیان سیاسی در بین این زندانیها تکذیب میشود» و «این زندانیان همه زندانیان متهم به مواد مخدر و افغانهای متهم هستند» و «پیش از این محکوم به اعدام شده بودند».
روزنامه روزگار با اشاره به این که «شب سهشنبه چندین زندانی محکوم به اعدام در واحد دو زندان قزلحصار کشته و زخمی شدند» نوشته است که سازمان زندانها علت این حادثه را «فرار زندانیان» و علت کشته شدن آنها را «برخورد قاطع ماموران» و «جراحت وارده و گازگرفتگی ناشی از دود و آتش» عنوان کرده است.
این روزنامه یادآوری کرده است که «بر اساس اخبار منتشر شده از صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خبرهای رسمی» در حادثه زندان قزلحصار ۱۴ نفر کشته و ۳۳ نیز زخمی شدهاند، اما «خبرهای غیررسمی» حاکی است که «تعداد کشتهها بیش از این تعداد» و مجموع زخمیها و کشتهشدگان «بیش از ۱۰۰ نفر» است.
«تعیین تکلیف برای اصلاحطلبان»
روزنامه آرمان در تیتر نخست شماره شنبه خود از «تعیین تکلیف» برخی از وابستگان جناح حاکم برای اصلاحطلبان و همچنین «هشدار به محمد خاتمی» خبر داده است.
به نوشته این روزنامه، برخی از چهرههای نزدیک به جناح حاکم طی روزهای اخیر «شروطی» را برای اصلاحطلبان و نیز محمد خاتمی تعیین کردهاند. از جمله محمدرضا باهنر گفته است که «تا این نقطهای که امروز در آن قرار داریم بنده اعتقادی به این ندارم که ما به عنوان سر فتنه علیه خاتمی شعار بدهیم، اما رفتار خاتمی بایستی خیلی شفافتر و روشنتر باشد و آنجایی که مرز رفتار ضدانقلابی و جریان سبز و کروبی روشن میشود، خاتمی باید موضع بگیرد، یعنی خاتمی اگر فکر کند که میتواند همین طور در سکوت به کار خود ادامه دهد، این قابل قبول نیست».
محمدرضا باهنر همچنین گفته است که «تعریف دوباره اصلاحطلبی» و «مشی، گفتار و رفتارهایشان در چارچوب قانون اساسی و قوانین کشور باشد»، این دو شرطی است که اصلاحطلبان باید برای ورود به عرصه سیاسی آن را اجرا کنند، و علاوه بر این نباید «کل نظام» را نقد کنند.
آزادی ۷ زندانی سیاسی و ۲ روزنامهنگار
روزنامه جمهوری اسلامی از آزادی شماری از زندانیان سیاسی خبر داده است، از جمله یدالله اسلامی، نماینده سابق مجلس.
به نوشته این روزنامه، «هفت زندانی سیاسی، از جمله یدالله اسلامی، علی کروبی فرزند مهدی کروبی و باقر اسکویی مشاور کروبی از زندان آزاد شدهاند» و «خبرهایی که در این زمینه منتشر شده از آزادی مینا رضایی فرخ، احسان قشقایی و امین روغنی نیز حکایت دارند».
در روزهای اخیر دو روزنامهنگار بازداشت شده نیز آزاد شدهاند:نازنین خسروانی، روزنامهنگار پس از ۴ ماه و ۱۲ روز بازداشت با تودیع وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
مهسا امراّبادی نیز که دهم اسفند بازداشت شده بود، با قرار کفالت آزاد شده، اما مسعود باستانی همسر مهسا امرآبادی که در هفتههای نخست پس از انتخابات بازداشت شد از آن زمان تاکنون بدون مرخصی به همراه تعداد دیگری از روزنامهنگاران و وبلاگنویسان همچنان در بازداشت است.
«افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال»
روزنامه روزگار گزارشی از افزایش قیمت سکه طلا طی سال ۸۹ منتشر کرده و از «افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال گذشته» خبر داده است.
به نوشته این روزنامه، درحالی که یکی دو روز بیشتر تا سال تحویل باقی نمانده «اوضاع قیمتها در بازار از افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در مقایسه با سال گذشته حکایت دارد».
این روزنامه با اشاره به این که پس از «نوسانات قیمت نفت و اتفاقاتی که در بازار جهانی رخ داد، قیمت طلا به ویژه سکه در بازار داخلی شتاب گرفت» نوشته است که «در حال حاضر قیمت سکه طرح قدیم در مقایسه با سال گذشته با ۱۴۶ هزار تومان افزایش به ۴۳۲ هزار تومان رسیده، در حالی که در اسفندماه سال ۸۸ یعنی یک سال پیش «همین سکه به قیمت ۲۸۶ هزار تومان در بازار زرگرها معامله میشد».
روزگار همچنین خبر داده است که «قیمت سکه طرح جدید هم دست کمی از طرح قدیم ندارد و در مقایسه با سال گذشته بیش از ۱۱۶ هزار تومان گرانتر شده» و درحالی که سکه طرح جدید در سال ۸۸ حدود ۲۷۰هزار تومان بود، در یک دوره یک ساله ۱۱۶ هزار تومان گرانتر شده و قیمت آن به ۳۸۶ هزار تومان افزایش یافته است.
پیشنهاد مصادره «نوروز» به نفع تشییع
روزنامه قدس خبر داده است که هاشم حسینی بوشهری امام جمعه موقت قم گفته است که «نوروز با انحرافات گره نخورد».
امام جمعه موقت قم ارجگذاری به «تخت جمشید» و «موسیقی» را از جمله انحرافات برشمرده و در خطبههای آخرین نماز جمعه قم در سال ۸۹ گفته است که «آیا مناسب است که نوروز را با تخت جمشید و موسیقی و ابزار و آلاتی که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است، گره بزنیم؟»
هاشم حسینی بوشهری همچنین پیشنهاد داده است که نوروز را به جای یک برجا مانده از آئین ایران باستان به عنوان یک عید شیعیان و «روز شکرگزاری و رستاخیز و روز محاسبه اعمال نسبت به سال گذشته» معرفی کنند و گفته است که «اگر میشود نوروز را به عنوان ایام مبارک شیعیان اهل بیت حساب کرد چه ضرورتی دارد که نوروز را به رنگ دیگری درآوریم».
اعتراض جمال میرصادقی به سانسور شدید کتابهایش
روزنامه خراسان از قول جمال میرصادقی نویسنده سرشناس نوشته است که «تا روشن نشدن تکلیف آثارم، دیگر کتابی برای چاپ نمیدهم».
به نوشته این روزنامه، جمال میرصادقی با اعلام انصراف از چاپ ۲ کتابش گفته است که تا زمانی که تکلیف آثارش روشن نشود، دیگر کتابی برای چاپ نمیدهد.
این داستاننویس پیشکسوت به سانسور شدید آثارش اعتراض کرده و با اشاره به این که «چند عنوان اثر را مدتهاست برای دریافت مجوز فرستادهام، اما از آنها خبری نیست» گفته است که «بعد از گذشت یک سال و چند ماه که در انتظار دریافت مجوز رمان «آسمان رنگرنگ» بودم، اصلاحیههای غریبی بر کتاب وارد شد که من در عمل از چاپ آن منصرف شدم».
آقای میرصادقی اعلام کرده است که اثر دیگرش کتاب تألیفی و انتقادی «زنان داستاننویس نسل سوم» هم از یک سال پیش برای دریافت مجوز ارسال شده، اما هنوز اجازه چاپ نگرفته است.
روزنامههای ۲۸ اسفندماه گزارشهایی از «اعلام نکردن اسامی زندانیان کشته شده زندان قزلحصار، پس از ۴ روز»، «تعیین تکلیف وابستگان جناح حاکم برای اصلاحطلبان»، «آزادی ۷ زندانی سیاسی و ۲ روزنامهنگار»، «افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال» و البته «اعتراض جمال میرصادقی به سانسور شدید کتابهایش» منتشر کردهاند.
اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار با گذشت ۴ روز اعلام نشده است
روزنامه روزگار گزارشی از عدم اعلام اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار منتشر کرده و از قول مدیرکل زندانهای استان تهران نوشته است که «زندانی سیاسی بین کشتهشدگان زندان قزلحصار نیست».
به نوشته این روزنامه، پس از گذشت چهار روز از آن چه مقامهای حکومتی «آتشسوزی و کشته شدن تعدادی از زندانیان زندان قزلحصار حین فرار» توصیف کردهاند، «هنوز اسامی این زندانیان منتشر نشده است».
سهراب سلیمانی، مدیرکل زندانهای استان تهران، در پاسخ به روزنامه روزگار که از وی درباره علت اعلام نکردن اسامی زندانیان کشته شده در زندان قزلحصار پرسیده، از «ارائه توضیح» خودداری کرده و گفته است که «اسامی زندانیان کشته شده را به زودی منتشر میکنیم».
این مقام قوه قضائیه همچنین گفته است که «وجود زندانیان سیاسی در بین این زندانیها تکذیب میشود» و «این زندانیان همه زندانیان متهم به مواد مخدر و افغانهای متهم هستند» و «پیش از این محکوم به اعدام شده بودند».
روزنامه روزگار با اشاره به این که «شب سهشنبه چندین زندانی محکوم به اعدام در واحد دو زندان قزلحصار کشته و زخمی شدند» نوشته است که سازمان زندانها علت این حادثه را «فرار زندانیان» و علت کشته شدن آنها را «برخورد قاطع ماموران» و «جراحت وارده و گازگرفتگی ناشی از دود و آتش» عنوان کرده است.
این روزنامه یادآوری کرده است که «بر اساس اخبار منتشر شده از صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خبرهای رسمی» در حادثه زندان قزلحصار ۱۴ نفر کشته و ۳۳ نیز زخمی شدهاند، اما «خبرهای غیررسمی» حاکی است که «تعداد کشتهها بیش از این تعداد» و مجموع زخمیها و کشتهشدگان «بیش از ۱۰۰ نفر» است.
«تعیین تکلیف برای اصلاحطلبان»
روزنامه آرمان در تیتر نخست شماره شنبه خود از «تعیین تکلیف» برخی از وابستگان جناح حاکم برای اصلاحطلبان و همچنین «هشدار به محمد خاتمی» خبر داده است.
به نوشته این روزنامه، برخی از چهرههای نزدیک به جناح حاکم طی روزهای اخیر «شروطی» را برای اصلاحطلبان و نیز محمد خاتمی تعیین کردهاند. از جمله محمدرضا باهنر گفته است که «تا این نقطهای که امروز در آن قرار داریم بنده اعتقادی به این ندارم که ما به عنوان سر فتنه علیه خاتمی شعار بدهیم، اما رفتار خاتمی بایستی خیلی شفافتر و روشنتر باشد و آنجایی که مرز رفتار ضدانقلابی و جریان سبز و کروبی روشن میشود، خاتمی باید موضع بگیرد، یعنی خاتمی اگر فکر کند که میتواند همین طور در سکوت به کار خود ادامه دهد، این قابل قبول نیست».
محمدرضا باهنر همچنین گفته است که «تعریف دوباره اصلاحطلبی» و «مشی، گفتار و رفتارهایشان در چارچوب قانون اساسی و قوانین کشور باشد»، این دو شرطی است که اصلاحطلبان باید برای ورود به عرصه سیاسی آن را اجرا کنند، و علاوه بر این نباید «کل نظام» را نقد کنند.
آزادی ۷ زندانی سیاسی و ۲ روزنامهنگار
روزنامه جمهوری اسلامی از آزادی شماری از زندانیان سیاسی خبر داده است، از جمله یدالله اسلامی، نماینده سابق مجلس.
به نوشته این روزنامه، «هفت زندانی سیاسی، از جمله یدالله اسلامی، علی کروبی فرزند مهدی کروبی و باقر اسکویی مشاور کروبی از زندان آزاد شدهاند» و «خبرهایی که در این زمینه منتشر شده از آزادی مینا رضایی فرخ، احسان قشقایی و امین روغنی نیز حکایت دارند».
در روزهای اخیر دو روزنامهنگار بازداشت شده نیز آزاد شدهاند:نازنین خسروانی، روزنامهنگار پس از ۴ ماه و ۱۲ روز بازداشت با تودیع وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
مهسا امراّبادی نیز که دهم اسفند بازداشت شده بود، با قرار کفالت آزاد شده، اما مسعود باستانی همسر مهسا امرآبادی که در هفتههای نخست پس از انتخابات بازداشت شد از آن زمان تاکنون بدون مرخصی به همراه تعداد دیگری از روزنامهنگاران و وبلاگنویسان همچنان در بازداشت است.
«افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال»
روزنامه روزگار گزارشی از افزایش قیمت سکه طلا طی سال ۸۹ منتشر کرده و از «افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در یک سال گذشته» خبر داده است.
به نوشته این روزنامه، درحالی که یکی دو روز بیشتر تا سال تحویل باقی نمانده «اوضاع قیمتها در بازار از افزایش ۱۴۶ هزار تومانی قیمت سکه در مقایسه با سال گذشته حکایت دارد».
این روزنامه با اشاره به این که پس از «نوسانات قیمت نفت و اتفاقاتی که در بازار جهانی رخ داد، قیمت طلا به ویژه سکه در بازار داخلی شتاب گرفت» نوشته است که «در حال حاضر قیمت سکه طرح قدیم در مقایسه با سال گذشته با ۱۴۶ هزار تومان افزایش به ۴۳۲ هزار تومان رسیده، در حالی که در اسفندماه سال ۸۸ یعنی یک سال پیش «همین سکه به قیمت ۲۸۶ هزار تومان در بازار زرگرها معامله میشد».
روزگار همچنین خبر داده است که «قیمت سکه طرح جدید هم دست کمی از طرح قدیم ندارد و در مقایسه با سال گذشته بیش از ۱۱۶ هزار تومان گرانتر شده» و درحالی که سکه طرح جدید در سال ۸۸ حدود ۲۷۰هزار تومان بود، در یک دوره یک ساله ۱۱۶ هزار تومان گرانتر شده و قیمت آن به ۳۸۶ هزار تومان افزایش یافته است.
پیشنهاد مصادره «نوروز» به نفع تشییع
روزنامه قدس خبر داده است که هاشم حسینی بوشهری امام جمعه موقت قم گفته است که «نوروز با انحرافات گره نخورد».
امام جمعه موقت قم ارجگذاری به «تخت جمشید» و «موسیقی» را از جمله انحرافات برشمرده و در خطبههای آخرین نماز جمعه قم در سال ۸۹ گفته است که «آیا مناسب است که نوروز را با تخت جمشید و موسیقی و ابزار و آلاتی که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است، گره بزنیم؟»
هاشم حسینی بوشهری همچنین پیشنهاد داده است که نوروز را به جای یک برجا مانده از آئین ایران باستان به عنوان یک عید شیعیان و «روز شکرگزاری و رستاخیز و روز محاسبه اعمال نسبت به سال گذشته» معرفی کنند و گفته است که «اگر میشود نوروز را به عنوان ایام مبارک شیعیان اهل بیت حساب کرد چه ضرورتی دارد که نوروز را به رنگ دیگری درآوریم».
اعتراض جمال میرصادقی به سانسور شدید کتابهایش
روزنامه خراسان از قول جمال میرصادقی نویسنده سرشناس نوشته است که «تا روشن نشدن تکلیف آثارم، دیگر کتابی برای چاپ نمیدهم».
به نوشته این روزنامه، جمال میرصادقی با اعلام انصراف از چاپ ۲ کتابش گفته است که تا زمانی که تکلیف آثارش روشن نشود، دیگر کتابی برای چاپ نمیدهد.
این داستاننویس پیشکسوت به سانسور شدید آثارش اعتراض کرده و با اشاره به این که «چند عنوان اثر را مدتهاست برای دریافت مجوز فرستادهام، اما از آنها خبری نیست» گفته است که «بعد از گذشت یک سال و چند ماه که در انتظار دریافت مجوز رمان «آسمان رنگرنگ» بودم، اصلاحیههای غریبی بر کتاب وارد شد که من در عمل از چاپ آن منصرف شدم».
آقای میرصادقی اعلام کرده است که اثر دیگرش کتاب تألیفی و انتقادی «زنان داستاننویس نسل سوم» هم از یک سال پیش برای دریافت مجوز ارسال شده، اما هنوز اجازه چاپ نگرفته است.
«سهشنبههای اعتراض»، تجربهای موفق یا ناموفق؟
اعتراضات ۲۵ بهمن و اول اسفند و بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی به همراه همسرانشان، تجربه تازهای را به فهرست تجارب معترضین در ایران افزود: تجمعاتی که به «سهشنبههای اعتراض» شهرت یافت.
رادیوفردا در این گزارش به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا این اعتراضات تجربه موفقی بود یا نه؟
سه اعتراض در سه سهشنبه در تاریخهای دهم اسفند، هفدهم اسفند و بیست و چهارم اسفند، به عنوان «سهشنبههای اعتراض» در ایران نامگذاری شد.
این سهشنبههای اعتراض از کجا شکل گرفت؟ مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی، درباره شکلگیری این حرکت اعتراضی میگوید که اولین بار جوانان روی شبکههای اجتماعی این حرکت را پیشنهاد دادند.
مجتبی واحدی: خود من اولین بار پیشنهاد سهشنبههای اعتراض را از زبان جوانان و دوستانی شنیدم که بر روی شبکههای اجتماعی این پیشنهاد را مطرح کرده بودند، و البته فلسفه انتخاب آن را هم گفته بودند.
فلسفهای که برای سه سهشنبه پشت سر هم سه مناسبت جالب داشت. اولین آن در شب تولد هفتادسالگی آقای مهندس موسوی بود. دومین سهشنبه به مناسبت روز جهانی زن بود و سومین آن شب چهارشنبهسوری بود که هر کدام از این روزها، یک زمینه ذهنی در میان مردم داشت و میتوانست فرصت مناسبی برای اعلام اعتراض مردم باشد.
اما آیا این حرکت اعتراضی، تجربه کامیاب و موفقی بود؟
مجید محمدی، تحلیلگر سیاسی ساکن آمریکا، موفقیتهای این حرکت اعتراضی را در پنج نکته میبیند:
مجیدمحمدی: کامیابی اول این که با این حرکتها اعلام شد که جنبش اعتراضی همچنان زنده است و میتواند حکومت را به چالش بکشد و قدرت این را دارد که به مخالفان حکومت روحیه بدهد.
کامیابی دوم، فعال شدن شورای هماهنگی راه سبز امید در خارج از کشور بود. و کامیابی سوم نیز تشدید فضای امنیتی توسط حکومت بود که به مخالفت برخی از اقتدارگرایان انجامید، مثل مطلبی که در سایت «الف» نوشته شد.
کامیابی چهارم عیانتر شدن خواستههای مخالفان بود که مشخصا خواهان سرنگونی آیتالله خامنهای بودند و از مطالبه اصلاح در چهارچوب نظام فراتر رفته بودند.
اما کامیابی پنجم نمایش دوگانگی و ریاکاری حکومت در دفاع از جنبشهای سیاسی جهان عرب بود.
مجتبی واحدی، فعال سیاسی ساکن آمریکا، هم این حرکتهای اعتراضی در روزهای سهشنبه را موفق میداند.
او مهمترین دلیل این موفقیت را در این میداند که به اعتراف حکومت آنان مجبور شدهاند شهر را به یک پادگان نظامی تبدیل کنند.
مجتبی واحدی: این سهشنبهها کامیاب بود. برای این که شما وقتی که یک تجمع اعتراضی برپا میکنید یا حتی فقط درخواست تجمع میکنید، میخواهید یک پیامی را به موافقان و مخالفانتان در جامعه ابلاغ کنید. میخواهید پیام بدهید که وضعیت شما در جامعه چگونه است، و همچنین وضعیت طرف مقابل شما در جامعه چطور است.
این دیدگاه کامیاب بود. برای این که حکومت ناچار شد حداقل سه سهشنبه، چهره شهر را به اعتراف سایتهای اصولگرا به پادگان نظامی مبدل کند.
این امر نشان میدهد که خود حاکمیت آگاه است که اگر کوچکترین فضای تنفسی ایجاد کند، تمام شهر مملو از میلیونها نفر جمعیت معترض خواهد شد.
این مسئله در سالهای قبل هم وجود داشت و درخواست تجمع میشد، اما حکومت بسیار راحت از کنار آن عبور میکرد. به نظر من این مسئله نشان داد که مردم با همه فشارهایی که وجود داشت و با همه روحیه دژخیمگری که در نهاد حکومت هست، باز هم حضور پیدا کردند و قهرمانانه شعار دادند. البته هیچ توقعی نبود که مردم مانند روز ۲۵ بهمنماه به خیابانها کشیده شوند. یا مانند به اصطلاح تجمعات خودجوشی که حکومت پولش را میدهد مردم آزاد باشند که بیایند بیرون.
این حضور پر از خطر و حادثه بود، اما مردم آمدند. و بالاتر از آن این اعتراف عملی حاکمیت به ضعف قدرت خودش و اعتراف به قدرت طرف مقابل با تبدیل شهر به یک پادگان بود.
اما در این بین، مجید محمدی، تحلیلگر مسائل سیاسی ایران، در کنار موفقیتهای این حرکتهای اعتراضی، این اعتراضات را دارای سه ایراد و چالش میداند:
چالش اول خسته شدن نیروهای معترض از به نتیجه نرسیدن است، بهخصوص اگر هدف مشخصی در این میان دنبال نشود. اما این هدف میتواند از آزادی رهبران جنبش تا سرنگونی رژیم را در برگیرد.
چالش دوم مورد هدف قرار دادن فعالترین نیروهای جنبش است که با دستگیرشدن، از صحنه حذف میشوند.
و چالش سوم نیز تداوم سیاست کشتار قطرهچکانی حکومت است که صرفا با هدف ایجاد ارعاب انجام میشود، البته تا حدی که به انفجار اجتماعی منجر نشود.
مجید محمدی برای رفع این معایب سهشنبههای اعتراض، که او از آن به عنوان چالش یاد میکند، بر این نکات تاکید دارد:
به نظر من باید حرکتها متمرکزتر با اهداف مشخصتر و متوجه یک برنامه سیاسی خاص باشد.
هر چند به نظر میرسید تجمعات سهشنبههای اعتراض به گستردگی اعتراضات روز ۲۵ بهمن نبود، نتایج حرکتهای اعتراضی اخیر پس از یک سکوت طولانی معترضین، موجب شد مقامات جمهوری اسلامی، از سال ۱۳۹۰ به عنوان سال «بحران» یاد کنند.
رادیوفردا در این گزارش به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا این اعتراضات تجربه موفقی بود یا نه؟
سه اعتراض در سه سهشنبه در تاریخهای دهم اسفند، هفدهم اسفند و بیست و چهارم اسفند، به عنوان «سهشنبههای اعتراض» در ایران نامگذاری شد.
این سهشنبههای اعتراض از کجا شکل گرفت؟ مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی، درباره شکلگیری این حرکت اعتراضی میگوید که اولین بار جوانان روی شبکههای اجتماعی این حرکت را پیشنهاد دادند.
مجتبی واحدی: خود من اولین بار پیشنهاد سهشنبههای اعتراض را از زبان جوانان و دوستانی شنیدم که بر روی شبکههای اجتماعی این پیشنهاد را مطرح کرده بودند، و البته فلسفه انتخاب آن را هم گفته بودند.
فلسفهای که برای سه سهشنبه پشت سر هم سه مناسبت جالب داشت. اولین آن در شب تولد هفتادسالگی آقای مهندس موسوی بود. دومین سهشنبه به مناسبت روز جهانی زن بود و سومین آن شب چهارشنبهسوری بود که هر کدام از این روزها، یک زمینه ذهنی در میان مردم داشت و میتوانست فرصت مناسبی برای اعلام اعتراض مردم باشد.
اما آیا این حرکت اعتراضی، تجربه کامیاب و موفقی بود؟
مجید محمدی، تحلیلگر سیاسی ساکن آمریکا، موفقیتهای این حرکت اعتراضی را در پنج نکته میبیند:
مجیدمحمدی: کامیابی اول این که با این حرکتها اعلام شد که جنبش اعتراضی همچنان زنده است و میتواند حکومت را به چالش بکشد و قدرت این را دارد که به مخالفان حکومت روحیه بدهد.
کامیابی دوم، فعال شدن شورای هماهنگی راه سبز امید در خارج از کشور بود. و کامیابی سوم نیز تشدید فضای امنیتی توسط حکومت بود که به مخالفت برخی از اقتدارگرایان انجامید، مثل مطلبی که در سایت «الف» نوشته شد.
کامیابی چهارم عیانتر شدن خواستههای مخالفان بود که مشخصا خواهان سرنگونی آیتالله خامنهای بودند و از مطالبه اصلاح در چهارچوب نظام فراتر رفته بودند.
اما کامیابی پنجم نمایش دوگانگی و ریاکاری حکومت در دفاع از جنبشهای سیاسی جهان عرب بود.
مجتبی واحدی، فعال سیاسی ساکن آمریکا، هم این حرکتهای اعتراضی در روزهای سهشنبه را موفق میداند.
او مهمترین دلیل این موفقیت را در این میداند که به اعتراف حکومت آنان مجبور شدهاند شهر را به یک پادگان نظامی تبدیل کنند.
مجتبی واحدی: این سهشنبهها کامیاب بود. برای این که شما وقتی که یک تجمع اعتراضی برپا میکنید یا حتی فقط درخواست تجمع میکنید، میخواهید یک پیامی را به موافقان و مخالفانتان در جامعه ابلاغ کنید. میخواهید پیام بدهید که وضعیت شما در جامعه چگونه است، و همچنین وضعیت طرف مقابل شما در جامعه چطور است.
این دیدگاه کامیاب بود. برای این که حکومت ناچار شد حداقل سه سهشنبه، چهره شهر را به اعتراف سایتهای اصولگرا به پادگان نظامی مبدل کند.
این امر نشان میدهد که خود حاکمیت آگاه است که اگر کوچکترین فضای تنفسی ایجاد کند، تمام شهر مملو از میلیونها نفر جمعیت معترض خواهد شد.
این مسئله در سالهای قبل هم وجود داشت و درخواست تجمع میشد، اما حکومت بسیار راحت از کنار آن عبور میکرد. به نظر من این مسئله نشان داد که مردم با همه فشارهایی که وجود داشت و با همه روحیه دژخیمگری که در نهاد حکومت هست، باز هم حضور پیدا کردند و قهرمانانه شعار دادند. البته هیچ توقعی نبود که مردم مانند روز ۲۵ بهمنماه به خیابانها کشیده شوند. یا مانند به اصطلاح تجمعات خودجوشی که حکومت پولش را میدهد مردم آزاد باشند که بیایند بیرون.
این حضور پر از خطر و حادثه بود، اما مردم آمدند. و بالاتر از آن این اعتراف عملی حاکمیت به ضعف قدرت خودش و اعتراف به قدرت طرف مقابل با تبدیل شهر به یک پادگان بود.
اما در این بین، مجید محمدی، تحلیلگر مسائل سیاسی ایران، در کنار موفقیتهای این حرکتهای اعتراضی، این اعتراضات را دارای سه ایراد و چالش میداند:
چالش اول خسته شدن نیروهای معترض از به نتیجه نرسیدن است، بهخصوص اگر هدف مشخصی در این میان دنبال نشود. اما این هدف میتواند از آزادی رهبران جنبش تا سرنگونی رژیم را در برگیرد.
چالش دوم مورد هدف قرار دادن فعالترین نیروهای جنبش است که با دستگیرشدن، از صحنه حذف میشوند.
و چالش سوم نیز تداوم سیاست کشتار قطرهچکانی حکومت است که صرفا با هدف ایجاد ارعاب انجام میشود، البته تا حدی که به انفجار اجتماعی منجر نشود.
مجید محمدی برای رفع این معایب سهشنبههای اعتراض، که او از آن به عنوان چالش یاد میکند، بر این نکات تاکید دارد:
به نظر من باید حرکتها متمرکزتر با اهداف مشخصتر و متوجه یک برنامه سیاسی خاص باشد.
هر چند به نظر میرسید تجمعات سهشنبههای اعتراض به گستردگی اعتراضات روز ۲۵ بهمن نبود، نتایج حرکتهای اعتراضی اخیر پس از یک سکوت طولانی معترضین، موجب شد مقامات جمهوری اسلامی، از سال ۱۳۹۰ به عنوان سال «بحران» یاد کنند.
مصری ها برای رفراندوم قانون اساسی به پای صندوق های رای رفتند
مردم مصر روز شنبه در اولين تجربه دمکراسی پس از کناره گيری حسنی مبارک، به پای صندوق های رای رفتند تا در رفراندوم تغيير قانون اساسی شرکت کنند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، پيش از آن که درهای حوزه های رای گيری در ساعت هشت بامداد به وقت محلی گشوده شود، صف های طولانی در مقابل حوزه ها شکل گرفته بود. امری که در دوران حکومت سی ساله حسنی مبارک و انتخابات مهندسی شده آن، غير قابل تصور بود.
تنها پنج هفته پس از کنار رفتن حسنی مبارک، حدود ۴۵ ميليون مصری دارنده حق رای، بايد به تغييراتی که در قانون اساسی انجام شده است رای آری يا نه بدهند. قرار است انتخابات رياست جمهوری و پارلمان مصر شش ماه ديگر برگزار شود.
يکی از صدها نفری که برای رای دادن، در مقابل مدرسه «قصرالدوباره» در حومه قاهره صف کشيده اند مدير فروشی سی و يک ساله است.
وی به خبرگزاری فرانسه می گويد: برای اولين باراست که در عمرش رای می دهد و می افزايد: برای مصری ها تجربه ای جديد است که در رای گيری ای شرکت کنند که می دانند رای شان واقعا به حساب می آيد.
عمرو موسی، دبيرکل اتحاديه عرب و يکی از نامزدهای رياست جمهوری مصر، با اشاره به انبوه جمعيتی که برای رای دادن آمده اند، می گويد رای آری يا نه زياد مهم نيست، مهم، شرکت مردم در اين همه پرسی است.
هيئتی از کارشناسان تنها ظرف ده روز اين اصلاحات را انجام داده اند تا ارتش هرچه زودتر حکومت را به غيرنظاميان واگذارد و به پادگان ها باز گردد اما عجولانه بودن تغييرات موجب مخالفت شماری از شخصيت ها و گروه ها شده است که می گويند رای نه خواهند داد.
محمد البرادعی، مدير پيشين آژانس بين المللی انرژی اتمی، که نامزد رياست جمهوری نيز هست از اين جمله است. وی پيش بينی می کند که بسياری از مردم به اين تغييرات رای منفی بدهند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، اين تغييرات در مجموع مورد مناقشه و مخالفت نيست، ايراد منتقدان اغلب اين است که تغييرات چندان عميق نيست.
براساس اين تغييرات، ریيس جمهور فقط برای دو دوره چهار ساله می تواند انتخاب شود و حق نخواهد داشت غيرنظاميان را به دادگاه های نظامی بفرستد.
حالت اضطراری که در تمام دوران حکومت حسنی مبارک در مصر برقرار بود، تنها به مدت شش ماه قابل ادامه است و بيش از آن بايد با همه پرسی ادامه يابد.
شرايط نامزدی برای رياست جمهوری تسهيل می شود و برای جلوگيری از تقلب در انتخابات، قوه قضائيه بر انتخابات نظارت خواهد داشت.
طرفداران اصلی تغييرات، اخوان المسلمين و اعضای حزب پيشين حسنی مبارک حزب دمکراتيک ملی هستند.
منتقدان می گويند اخوان المسلمين و حزب دمکراتيک ملی تنها گروه هايی هستند که از انتخابات بهره خواهند برد زيرا ديگر گروه ها که در دوران حسنی مبارک امکان فعاليت نداشتند فرصت سازماندهی خودرا برای شرکت در انتخابات نخواهند داشت.
ممتاز فاروق، يک مهندس راه و ساختمان می گويد: اخوان المسلمين و حزب ملی دمکراتيک تنها گروه های سياسی قوی در مصر هستند، ولی صاحبان اصلی انقلاب امکان رقابت با آن ها را ندارند.
اما دوست او احمد محمود مخالف اين نظر است و می گويد تغييرات خوب است، بگذاريد امور کشور به حرکت درآيد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، پيش از آن که درهای حوزه های رای گيری در ساعت هشت بامداد به وقت محلی گشوده شود، صف های طولانی در مقابل حوزه ها شکل گرفته بود. امری که در دوران حکومت سی ساله حسنی مبارک و انتخابات مهندسی شده آن، غير قابل تصور بود.
تنها پنج هفته پس از کنار رفتن حسنی مبارک، حدود ۴۵ ميليون مصری دارنده حق رای، بايد به تغييراتی که در قانون اساسی انجام شده است رای آری يا نه بدهند. قرار است انتخابات رياست جمهوری و پارلمان مصر شش ماه ديگر برگزار شود.
يکی از صدها نفری که برای رای دادن، در مقابل مدرسه «قصرالدوباره» در حومه قاهره صف کشيده اند مدير فروشی سی و يک ساله است.
وی به خبرگزاری فرانسه می گويد: برای اولين باراست که در عمرش رای می دهد و می افزايد: برای مصری ها تجربه ای جديد است که در رای گيری ای شرکت کنند که می دانند رای شان واقعا به حساب می آيد.
عمرو موسی، دبيرکل اتحاديه عرب و يکی از نامزدهای رياست جمهوری مصر، با اشاره به انبوه جمعيتی که برای رای دادن آمده اند، می گويد رای آری يا نه زياد مهم نيست، مهم، شرکت مردم در اين همه پرسی است.
هيئتی از کارشناسان تنها ظرف ده روز اين اصلاحات را انجام داده اند تا ارتش هرچه زودتر حکومت را به غيرنظاميان واگذارد و به پادگان ها باز گردد اما عجولانه بودن تغييرات موجب مخالفت شماری از شخصيت ها و گروه ها شده است که می گويند رای نه خواهند داد.
محمد البرادعی، مدير پيشين آژانس بين المللی انرژی اتمی، که نامزد رياست جمهوری نيز هست از اين جمله است. وی پيش بينی می کند که بسياری از مردم به اين تغييرات رای منفی بدهند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، اين تغييرات در مجموع مورد مناقشه و مخالفت نيست، ايراد منتقدان اغلب اين است که تغييرات چندان عميق نيست.
براساس اين تغييرات، ریيس جمهور فقط برای دو دوره چهار ساله می تواند انتخاب شود و حق نخواهد داشت غيرنظاميان را به دادگاه های نظامی بفرستد.
حالت اضطراری که در تمام دوران حکومت حسنی مبارک در مصر برقرار بود، تنها به مدت شش ماه قابل ادامه است و بيش از آن بايد با همه پرسی ادامه يابد.
شرايط نامزدی برای رياست جمهوری تسهيل می شود و برای جلوگيری از تقلب در انتخابات، قوه قضائيه بر انتخابات نظارت خواهد داشت.
طرفداران اصلی تغييرات، اخوان المسلمين و اعضای حزب پيشين حسنی مبارک حزب دمکراتيک ملی هستند.
منتقدان می گويند اخوان المسلمين و حزب دمکراتيک ملی تنها گروه هايی هستند که از انتخابات بهره خواهند برد زيرا ديگر گروه ها که در دوران حسنی مبارک امکان فعاليت نداشتند فرصت سازماندهی خودرا برای شرکت در انتخابات نخواهند داشت.
ممتاز فاروق، يک مهندس راه و ساختمان می گويد: اخوان المسلمين و حزب ملی دمکراتيک تنها گروه های سياسی قوی در مصر هستند، ولی صاحبان اصلی انقلاب امکان رقابت با آن ها را ندارند.
اما دوست او احمد محمود مخالف اين نظر است و می گويد تغييرات خوب است، بگذاريد امور کشور به حرکت درآيد.
تلاش نیروهای هوادار قذافی برای ورود به بنغازی؛ یک جنگنده شورشیان سقوط کرد
به رغم تصويب قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل برای توقف کامل عمليات نظامی عليه شهروندان ليبی، نيروهای هوادار معمر قدافی در حال پيشروی به سمت شهر بنغازی، مرکز اصلی شورشيان هستند و همزمان رهبران جهان روز شنبه برای بررسی اقدام نظامی عليه دولت ليبی در پاريس گفت و گو می کنند.
يک سخنگوی شورشيان در بنغازی گفته است که نيروهای دولتی ليبی در حال ورود به اين شهر هستند و يک شاهد عينی نيز در گفت و گو با خبرگزاری رويترز اعلام کرد که حداقل يک انفجار را در نزديکی مقر مخالفان در اين شهر مشاهده کرده است.
خالد السايه، سخنگوی مخالفان معمر قذافی، گفته است: «آنها از سمت غرب وارد شهر شده اند. قدرت های غربی کجا هستند؟»
در همین حال، معمر قذافی، رهبر لیبی، روز شنبه درباره هر گونه دخالت نظامی در این کشور به غرب هشدار داد و آن را یک «تهاجم آشکار» خواند.
موسی ابراهیم، سخنگوی دولت لیبی، در یک نشست خبری با اشاره به نامه معمر قذافی به رییس جمهور فرانسه، نخست وزیر بریتانیا و سازمان ملل از قول وی گفت: «اگر شما در امور داخلی ما دخالت کنید از این اقدام خود پشیمان خواهید شد.»
به گفته این سخنگوی دولت لیبی، رهبر این کشور همچنین در نامه ای جداگانه به آمریکا گفته است که همه لیبیایی ها برای دفاع از کشورشان «آماده مرگ» هستند.
معمر قذافی در این نامه ها، قطعنامه شورای امنیت علیه حکومت لیبی را «بی اعتبار» دانسته و خطاب به غرب گفته است: «لیبی متعلق به شما نیست، لیبی متعلق به لیبیایی ها است.»
از سوی دیگر، رهبر مخالفان لیبی که در شهر بنغازی مستقر است روز شنبه یک گزارش تلویزیون دولتی این کشور مبنی بر پیوستن دوباره وزیر کشور سابق لیبی به معمر قذافی را رد کرد.
تلویزیون دولتی لیبی گزارش داده بود که عبدالفتاح یونس العبیدی، وزیر کشور سابق، بار دیگر به این سمت انتخاب شده است.
تلویزیون دولتی تصاویری از آقای عبیدی پخش کرد که نشان می داد وی از سوی معمر قذافی مورد تقدیر قرار گرفته است. هنوز مشخص نیست که این فیلم کی گرفته شده است.
مصطفی عبدالجلیل، رهبر شورای مخالفان معمر قذافی، این گزارش را رد کرده و به شبکه الجزیره گفته است که عبیدی همچنان رهبری نیروهای نظامی شورشیان را بر عهده دارد.
درگيری های ليبی در حالی ادامه دارد که حکومت اين کشور قول داده بود که آتش بس مورد درخواست در قطعنامه شورای امنيت را رعايت کند و فرانسه نيز پيش بينی کرده که اقدام نظامی فوری از سوی غرب عليه مواضع هواداران معمر قذافی آغاز خواهد شد.
يک سخنگوی دولت فرانسه پيش از آغاز نشست بين المللی پاریس برای بحث درباره مداخله نظامی در ليبی گفته بود: «همه چيز (برای اقدام) آماده است اما اين يک تصميم سياسی است. واضح است که بايد در اين زمينه سريع اقدام کرد.»
دولت ليبی هر گونه عمليات نظامی در اطراف شهر بنغازی را تکذيب کرده است.
يک سخنگوی دولت گفته است که طرابلس آتشبس را رعايت می کند و مخالفان را متهم کرد که عليه نيروهای دولتی دست به حمله زده اند.
گزارش ها حاکی است که روز شنبه يک فروند جنگنده شورشیان با آتش نيروهای هوادار معمر قذافی سرنگون شده است.
يکی از خبرنگاران رويترز در اين زمينه گزارش داده است: «من هواپيمايی ديدم که از ابرها بيرون آمد و به سمت يک هدفی شيرجه رفت، ولی بعد هدف آتش قرار گرفت و پس از اصابت به زمين دود عظيمی از آن به هوا رفت.»
وی افزود که به نظر می رسيد اين هواپيما در صدد حمله به مواضع نظامی در شهر بنغازی بوده است.
در حالی که پیشتر گزارش شده بود این هواپیما متعلق به هوادارن قذافی بوده است، نیروهای مخالف حوالی ظهر شنبه اعلام کردند که این هواپیما متعلق به آنها بوده و از سوی نیروهای دولتی سرنگون شده است.
پيشروی نيروهای دولتی به سمت مقر اصلی مخالفان در بنغازی در حالی صورت می گيرد که قرار است نشست بين المللی روز شنبه در شهر پاريس، پايتخت فرانسه برگزار شود.
در اين نشست که هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، بان گی مون، دبيرکل سازمان ملل، و رهبران برخی از کشورهای عربی حضور دارند قرار است درباره نحوه حمله احتمالی نظامی عليه مواضع نيروهای هوادار معمر قذافی بحث و تبادل نظر صورت گيرد.
آمريکا، نيروهای دولتی ليبی را متهم کرده که با خواست بين الملی برای آتش بس فوری مقابله کرده و نماينده فرانسه در سازمان ملل نيز از آغاز عمليات نظامی عليه دولت ليبی در روز شنبه خبر داده است.
باراک اوباما، رييس جمهور آمريکا، روز جمعه در واشينگتن گفت که اگر قذافی به آتش بس عمل نکند با پيامدهای اين تصميم مواجه خواهد شد و بايد ميان اين دو يکی را انتخاب کند.
وی افزود: «بگذاريد روشن بگويم، شروط قطعنامه جای چانه زنی ندارد.»
اين واکنش رييس جمهور آمريکا در حالی بيان شد که پيش از آن، معمر قذافی، رهبر ليبی، در مصاحبهای با تلويزيون پرتغال هشدار داد زندگی حملهکنندگان به ليبی را «تبديل به جهنم» خواهد کرد.
وی اظهار داشت: «اگر دنيا ديوانه شود ما هم ديوانه میشويم. ما پاسخشان را میدهيم و زندگیشان را تبديل به جهنم خواهيم کرد.»
گزارش خبرگزاری های خارجی حاکی است که درگیری ها در اطراف شهرهای مصراته و اجدابیا در شرق طرابلس، پایتخت لیبی، ادامه دارد و نیروهای هوادار قذافی مواضع مخالفان را گلوله باران کرده اند.
يک سخنگوی شورشيان در بنغازی گفته است که نيروهای دولتی ليبی در حال ورود به اين شهر هستند و يک شاهد عينی نيز در گفت و گو با خبرگزاری رويترز اعلام کرد که حداقل يک انفجار را در نزديکی مقر مخالفان در اين شهر مشاهده کرده است.
بیشتر بخوانید:
در همین حال، معمر قذافی، رهبر لیبی، روز شنبه درباره هر گونه دخالت نظامی در این کشور به غرب هشدار داد و آن را یک «تهاجم آشکار» خواند.
موسی ابراهیم، سخنگوی دولت لیبی، در یک نشست خبری با اشاره به نامه معمر قذافی به رییس جمهور فرانسه، نخست وزیر بریتانیا و سازمان ملل از قول وی گفت: «اگر شما در امور داخلی ما دخالت کنید از این اقدام خود پشیمان خواهید شد.»
به گفته این سخنگوی دولت لیبی، رهبر این کشور همچنین در نامه ای جداگانه به آمریکا گفته است که همه لیبیایی ها برای دفاع از کشورشان «آماده مرگ» هستند.
معمر قذافی در این نامه ها، قطعنامه شورای امنیت علیه حکومت لیبی را «بی اعتبار» دانسته و خطاب به غرب گفته است: «لیبی متعلق به شما نیست، لیبی متعلق به لیبیایی ها است.»
از سوی دیگر، رهبر مخالفان لیبی که در شهر بنغازی مستقر است روز شنبه یک گزارش تلویزیون دولتی این کشور مبنی بر پیوستن دوباره وزیر کشور سابق لیبی به معمر قذافی را رد کرد.
تلویزیون دولتی لیبی گزارش داده بود که عبدالفتاح یونس العبیدی، وزیر کشور سابق، بار دیگر به این سمت انتخاب شده است.
تلویزیون دولتی تصاویری از آقای عبیدی پخش کرد که نشان می داد وی از سوی معمر قذافی مورد تقدیر قرار گرفته است. هنوز مشخص نیست که این فیلم کی گرفته شده است.
مصطفی عبدالجلیل، رهبر شورای مخالفان معمر قذافی، این گزارش را رد کرده و به شبکه الجزیره گفته است که عبیدی همچنان رهبری نیروهای نظامی شورشیان را بر عهده دارد.
درگيری های ليبی در حالی ادامه دارد که حکومت اين کشور قول داده بود که آتش بس مورد درخواست در قطعنامه شورای امنيت را رعايت کند و فرانسه نيز پيش بينی کرده که اقدام نظامی فوری از سوی غرب عليه مواضع هواداران معمر قذافی آغاز خواهد شد.
يک سخنگوی دولت فرانسه پيش از آغاز نشست بين المللی پاریس برای بحث درباره مداخله نظامی در ليبی گفته بود: «همه چيز (برای اقدام) آماده است اما اين يک تصميم سياسی است. واضح است که بايد در اين زمينه سريع اقدام کرد.»
دولت ليبی هر گونه عمليات نظامی در اطراف شهر بنغازی را تکذيب کرده است.
يک سخنگوی دولت گفته است که طرابلس آتشبس را رعايت می کند و مخالفان را متهم کرد که عليه نيروهای دولتی دست به حمله زده اند.
گزارش ها حاکی است که روز شنبه يک فروند جنگنده شورشیان با آتش نيروهای هوادار معمر قذافی سرنگون شده است.
يکی از خبرنگاران رويترز در اين زمينه گزارش داده است: «من هواپيمايی ديدم که از ابرها بيرون آمد و به سمت يک هدفی شيرجه رفت، ولی بعد هدف آتش قرار گرفت و پس از اصابت به زمين دود عظيمی از آن به هوا رفت.»
وی افزود که به نظر می رسيد اين هواپيما در صدد حمله به مواضع نظامی در شهر بنغازی بوده است.
در حالی که پیشتر گزارش شده بود این هواپیما متعلق به هوادارن قذافی بوده است، نیروهای مخالف حوالی ظهر شنبه اعلام کردند که این هواپیما متعلق به آنها بوده و از سوی نیروهای دولتی سرنگون شده است.
پيشروی نيروهای دولتی به سمت مقر اصلی مخالفان در بنغازی در حالی صورت می گيرد که قرار است نشست بين المللی روز شنبه در شهر پاريس، پايتخت فرانسه برگزار شود.
در اين نشست که هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، بان گی مون، دبيرکل سازمان ملل، و رهبران برخی از کشورهای عربی حضور دارند قرار است درباره نحوه حمله احتمالی نظامی عليه مواضع نيروهای هوادار معمر قذافی بحث و تبادل نظر صورت گيرد.
آمريکا، نيروهای دولتی ليبی را متهم کرده که با خواست بين الملی برای آتش بس فوری مقابله کرده و نماينده فرانسه در سازمان ملل نيز از آغاز عمليات نظامی عليه دولت ليبی در روز شنبه خبر داده است.
باراک اوباما، رييس جمهور آمريکا، روز جمعه در واشينگتن گفت که اگر قذافی به آتش بس عمل نکند با پيامدهای اين تصميم مواجه خواهد شد و بايد ميان اين دو يکی را انتخاب کند.
وی افزود: «بگذاريد روشن بگويم، شروط قطعنامه جای چانه زنی ندارد.»
اين واکنش رييس جمهور آمريکا در حالی بيان شد که پيش از آن، معمر قذافی، رهبر ليبی، در مصاحبهای با تلويزيون پرتغال هشدار داد زندگی حملهکنندگان به ليبی را «تبديل به جهنم» خواهد کرد.
وی اظهار داشت: «اگر دنيا ديوانه شود ما هم ديوانه میشويم. ما پاسخشان را میدهيم و زندگیشان را تبديل به جهنم خواهيم کرد.»
گزارش خبرگزاری های خارجی حاکی است که درگیری ها در اطراف شهرهای مصراته و اجدابیا در شرق طرابلس، پایتخت لیبی، ادامه دارد و نیروهای هوادار قذافی مواضع مخالفان را گلوله باران کرده اند.
علوم انسانی، زبان و فرهنگ
گفتوگو با داریوش آشوری
گفتوگو با داریوش آشوری، با موضوع ورود علوم انسانی به ایران و شکلگیری زبان آن آغاز شده و در ادامه به گسست میان "قدیم" و "جدید" و پیامدهای این گسست برای پاگیری علوم انسانی در ایران پرداخته میشود. داریوش آشوری برای حل مشکل گسست، سنتگرایی را چارهساز نمیداند و باز بودن به روی جهان را پیشنهاد میکند که برانگیزانندهی گفتوگویی باز با سنت خودی نیز هست. ضرورت باز بودن به روی جهان نکتهای کلیدی در پروژه "زبان باز" داریوش آشوری است که او در این گفتوگو به معرفی ایدهی آن میپردازد.
گفتوگو با داریوش آشوری در چهار بخش در سایت رادیو زمانه منتشر شده است. کل این گفتوگو به صورت فایل PDF به خوانندگان زمانه تقدیم میشود.
۱. علوم انسانی و ترجمهی آن در ایران
۲. علوم انسانی و مسئلهی زبان آن
۳. پروژهی "زبان باز"
۴. زبان و فرهنگ
ضمیمه | اندازه |
---|---|
d._ashouri_-_human_sciences_language_and_culture.pdf | 589.46 کیلو بایت |
درخواست گزارشگر ویژه برای ایران
پانتهآ بهرامی
تجمعکنندگان قصد دارند تا روز ۲۳ اسفند در مقابل مقر سازمان ملل تحصن کنند. آنها در تلاش هستند تا قطعنامهای را در محکومیت ایران نسبت به نقض حقوق بشر در شورای حقوق بشر سازمان ملل به تصویب برسانند.
حسن نایبهاشم از کنشگران حقوق بشر نیز از سوی سازمان «نسیم جنوب» که تشکلی اتریشی، غیردولتی و دارای مقام مشورتی در سازمان ملل است، در ژنو بهسر میبرد و از اهداف تجمعکنندگان میگوید.
حسن نایبهاشم: از وقتی در سال ۲۰۰۲ گزارشگری ویژهی آقای کاپیتورن تمدید نشد، مدافعان حقوق بشر همیشه تلاش داشتند که برای جمهوری اسلامی ایران گزارشگر ویژه داشته باشیم. اکنون با ادامهی نقض حقوق بشر به شکل وسیع در ایران، این تلاش دارد به ثمر میرسد.
در آخرین جلسهی مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامهای تصویب شد که بر مبنای آن آقای بانکیمون باید به جلسهی شورای حقوق بشر گزارش بدهد. گزارش آقای بانکیمون به شورای حقوق بشر ارائه خواهد شد و کشورها نسبت به آن موضعگیری خواهند کرد. قابل تصور است که در شرایط کنونی، کشورها موضع حادی نسبت به نقض شدید حقوق بشر در جمهوری اسلامی داشته باشند.
اتحادیهی اروپا طرح پیشنویس قطعنامهای را برای ارائه به شورای حقوق بشر در دست تهیه دارد که مبتکر آن بیشتر کشور سوئد است. در این پیشنویس، طرح شده که گزارشگر ویژهی ایران باید حضور داشته باشد. آخرین روز جلسهی شورای حقوق بشر، روز بیست و پنجم مارس است و روزهای تصمیمگیری در جلسات شورای حقوق بشر معمولاً روزهای آخر جلسه است. در آن روزها، قطعنامه ارائه خواهد شد و تلاشها تا آن روزها ادامه دارد که کشورهای موسوم به جنوب به آن رأی بدهند. چون کشورهای امریکای لاتین، آسیا و آفریقا در بعضی موارد حرکتی یکدست داشتهاند و قطعنامهای را از مضمون تهی کردهاند. نمونهی آن قطعنامهای بود در مورد سریلانکا که به شورای حقوق بشر آورده شده بود.
امروز با شرایطی که در دنیا هست و با موج جدید دمکراسی خواهیای که در شمال آفریقا در جهت برکناری دولتهای ناقض حقوق بشر بهوجود آمده است، این امیدواری وجود دارد که در این جلسهی شورای حقوق بشر، قطعنامهای تصویب شود و گزارشگر ویژهای را برای ایران تعیین کند.
بههرحال همه امیدوارند، ولی تا هفتهی آینده نمیشود در این زمینه با قطعیت سخن گفت. قرار است در جلوی مقر سازمان ملل در ژنو تظاهراتی از جانب ایرانیان کشورهای اروپایی برگزار شود. ایرانیان از کشورهای مختلف اروپا الان در اینجا حضور دارند و این حرکت را ادامه خواهند داد.
فکر میکنید از طرف کدام کشورها ممکن است به این قطعنامه رأی منفی داده شود؟
معیار ما تا حد زیادی رأیی است که در همین مجمع عمومی داده شده است. کشورهایی مانند چین، کوبا و بعضی از کشورهای عربی در آن زمان به قطعنامهی نقض حقوق بشر در ایران رأی منفی دادهاند. برخی کشورها مانند بنگلادش اصلاً حضور نداشتند. من از کشورهایی نام میبرم که الان در شورای حقوق بشر عضو هستند.
در قطعنامهای که در فصل پاییز در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد، بعضی کشورها موافق آن رأی دادهاند که شامل کشورهای اتحادیهی اروپا، برخی کشورهای امریکای لاتین مانند مکزیک، شیلی، آرژانتین و ... میشوند. ولی کشور مهمی مانند برزیل به این قطعنامه رأی ممتنع داد. برزیل کشوری است که در شورای حقوق بشرهم حضور دارد.
امیدواریم اینبار کشورهای امریکای لاتین تقریباً بهطور یکدست به قطعنامهای که به شورای حقوق بشر ارائه میشود رأی بدهند، ولی آن موقع برزیل موضع امتناع را برگزید. در حالی که انتظار چنین برخوردی از این کشور نمیرفت. یا مثلاً از کرهی جنوبی که کشور دمکراتیکی است، این انتظار نمیرفت.
این امید هست که کشورهایی که در آن دور، رای ممتنع یا مخالف دادهاند، این بار موافق رأی بدهند. مثلاً کشوری مانند نیجریه در آن زمان روابطی چنین غیر حسنه که الان با جمهوری اسلامی ایران دارد، نداشت. یا کشوری مانند سنگال هم همینطور. این امید هست که آفریقا و امریکای لاتین با شرایط موجود، حداقل بهطور یکدست، علیه این قطعنامه نباشند.
حتی اگر بسیاری از این کشورها رأی ممتنع بدهند و کسانی که رأی مخالف به این قطعنامه بدهند، اعضای خیلی نادری مثلاً چین باشند، این انتظار هست که قطعنامه تصویب بشود. امید ما بسیار زیاد است. هرچند گفتم تا روز آخر قطعیتی وجود ندارد، ولی ۷۰-۸۰درصد و چه بسا بیشتر، باید امیدوار بود که قطعنامه با این مضمون به تصویب برسد.
اهمیت اینکه قطعنامهی مورد نظر به تصویب شورای حقوق بشر سازمان ملل برسد، در چیست؟ گزارشگر ویژه چه تغییری میتواند در نقض حقوق بشر در ایران پدید بیاورد؟
در حال حاضر تعداد خیلی کمی از کشورها هستند که گزارشگر ویژهی کشوری دارند و شورای حقوق بشر یا در کل سازمان ملل، تمایلش بر این بوده که بهخصوص با بهوجود آمدن روند بررسی ادواری، گزارشگران کشوری کمتر بشوند.
مثلاً در بدو تأسیس شورای حقوق بشر، ما ۱۱ یا ۱۲ گزارشگر ویژه داشتیم، ولی الان بیش از هشتتا نیستند. یعنی از یکسو گزارشگران ویژهی کشوری در حال کاهش هستند و از سوی دیگر گزارشگران ویژهی موضوعی در حال افزایش هستند. در آن موقع ما حدود ۲۸ گزارشگر ویژهی موضوعی داشتیم، الان ۳۳ گزارشگر موضوعی داریم.
گزارشگر موضوعی در قبال همهی کشورها مسئول است و یک موضوع خاص را در آن کشورها بررسی میکند. مثلاً موضوع شکنجه، خشونت علیه کودکان و ... ولیکن گزارشگر ویژهی کشوری صرفاً متمرکز است روی همهی مسائل یک کشور و اهمیت دارد بر خلاف روندی که در کل جهان است، برای کشوری که به این شکل حقوق بشر را نقض میکند، گزارشگر ویژهی کشوری تعیین بشود.
به یک معنی، در واقع نقطهی عطفی است. سالهاست که گزارشگر ویژهی کشوری برای کشور معینی تعیین نشده و گزارشگران ویژهی کشورها، کمتر شدهاند. ولی متأسفانه وضعیت جمهوری اسلامی به شکلی است که چنین وضعیتی را ایجاب میکند و اهمیت آن جدا از این نقطهی عطف که نشاندهندهی حدت ماجرا است، این است که از نظر عملی هم وقتی یک نفر تمام نیروی خود را روی مسائل حقوق بشری یک کشور بگذارد، قاعدتاً فعالیتش بازدهی بیشتری خواهد داشت.
شما فکر میکنید چه کشورهایی حتماً رأی مثبت خواهند داد؟ یعنی روی چه کشورهایی حساب میکنید؟
روی کشورهایی که در مجمع عمومی رأی مثبت دادهاند حساب میکنیم؛ مثلاً تمام کشورهای اروپاییای که عضو شورای حقوق بشر هستند، قاعدتاً همه رأی مثبت خواهند داد. بعضی کشورها مانند ژاپن رأیشان روشن شده است و بعضی از کشورهای آسیایی هم رأی مثبت خواهند داد.
در ارتباط با امریکای لاتین هم وقتی کشورهای شیلی، مکزیک و آرژانتین، یعنی سه کشور مهم امریکای لاتین رأی مثبت دادهاند، با توجه به تغییراتی هم که در برزیل ایجاد شده، از جمله تغییر رییس جمهور که قول داده در مورد مسائل حقوق بشر، بهخصوص مسائل زنان بیتوجه یا کمتوجه نباشد، این امید و انتظار هست که رأی کشورهای امریکای لاتین (به جز کوبا) به این قطعنامه مثبت باشد.
اگر خیلی از کشورهایی که قبلاً رای مخالف میدادند، حتی رای ممتنع بدهند یم اتفاق مثبت است؛ چون در نهادهای سازمان ملل، از جمله در شورای حقوق بشر، افزایش رأی مثبت به منفی مورد نظر است و رأی ممتنع بهحساب نمیآید. اگر خیلی از کشورها حتی رأی ممتنع هم بدهند و تعداد رأیهای مثبت نسبت به منفی بیشتر شود، این قطعنامه رأی میآورد.
در مورد آفریقا هم که قبلاً بهطور یکدست رأی مخالف میدادند، این انتظار هست که در شرایط امروزین رأیشان متفاوت باشد. گفته میشود که حداقل زامبیا نظرش به قطعنامه جلب شده و قابل تصور است که کشورهایی مانند نیجریه و سنگال که در ارتباط با صدور اسلحه از جانب جمهوری اسلامی مشکل پیدا کردهاند، رأی مخالف ندهند و حداقل رأی ممتنع بدهند. اگر کشورهای افریقایی حتی رأی ممتنع هم بدهند، کافی است که قطعنامهای با مضمونی که به آن اشاره کردم، رأی بیاورد.
نمایش فیلمهای پناهی و رسولاف در سوییس
در اعتراض به محکومیت جعفر پناهی و محمد رسولاف، در یک حرکت شهروندی یک فیلم از پناهی و دو فیلم از رسولاف در زوریخ و باسل به نمایش گذاشته میشود.
به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه محمد عبداللهزاده، منتقد سینمایی مقیم سوئیس با یاری گزارشگران بدون مرز و برخی نهادهای فرهنگی در سوئیس «دایره» ساخته جعفر پناهی، «جزیره آهنی» و «کشتزارهای سپید» ساخته محمد رسولاف را در سینمای اشتاتکینوی زوریخ و در سینما ریفرف باسل به نمایش میگذارد.
پس از نمایش فیلم در نشستهای بحث و گفتوگويی که پیرامون آزادی بیان برگزار خواهد شد، روبرت ریشتر، منتقد سویسی که برای نخستین بار سینمای ایران را به سوییسیها شناساند همراه با آنتونیا برشینگر، نویسنده و فعال حقوق بشر، نوشابه امیری، روزنامهنگار و مهدی عبداللهزاده، منتقد سینمایی شرکت خواهند کرد.
فیلمهای جعفر پناهی و محمد رسولاف امروز ۱۹ مارس در اشتاتکینوی زوریخ و روز سهشنبه، ۲۲ مارس در سینما ریفرف باسل به نمایش درمیآیند.
این برنامه به این مناسبت تدارک دیده شده است که احتمال میرود پس از تعطیلات نوروزی حکم جعفر پناهی و محمد رسولاف به اجرا درآید.
جعفر پناهی، کارگردان سینما از سوی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به شش سال حبس تعزیری و ٢٠ سال محرومیت از ساختن فیلم، فیلمنامهنویسی و سفر به خارج از کشور محکوم شده است.
جعفر پناهی که از معترضان به نتایج انتخابات بحثبرانگیز ۲۲ خرداد بود، به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام» به شش سال حبس تعزیری و ٢٠ سال محرومیت از حقوق اجتماعی شامل ساختن فیلم، نوشتن هر نوع فيلمنامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی محکوم شده است.
وی یک بار در روز پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۸۸ هنگامی که به همراه گروهی از سینماگران برای بزرگداشت کشتهشدگان اعتراضات به بهشت زهرا رفته بود، بازداشت شد و بار دوم شامگاه دهم اسفندماه ۱۳۸۸، مأموران امنیتی با ورود به خانه این کارگردان سینما، پس از بازرسی خانه، وی را همراه با همسر و دخترش و پانزده تن دیگر که در خانه او مشغول کار بر روی فیلم تازه وی بودند دستگیر کردند.
پس از این بازداشت رسانههای طرفدار دولت ادعا کردند، دلیل دستگیری پناهی، تدارک وی برای ساختن فیلمی علیه نظام بوده است.
با وجود آزادی همه بازداشتشدگان، جعفر پناهی بیش از سه ماه در زندان بهسر برد و پس از اعتراضات متعدد جهانی نسبت به بازداشت وی و پس از پشت سر گذاشتن یک هفته اعتصاب غذا در زندان، سرانجام در تاریخ چهارم خردادماه امسال با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی به طور موقت از زندان آزاد شد.
پس از چند بار به تعویق افتادن دادگاه جعفر پناهی روز یکشنبه ۱۶ آبانماه نخستین دادگاه وی برگزار گردید.
وی در این دادگاه، بازداشت خود و همکاران و خانوادهاش را «هجوم صاحبان قدرت بر همه اهل فرهنگ و هنر و سینماگران کشور» دانست و گفت این قدرتنمایی برای آن است که بگویند «هر که از ما نیست و مثل ما فکر نمیکند، محکوم است.»
محمد رسولاف، کارگران سینما نیز به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام» به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است.
رادیو زمانه به مناسبت نمایش فیلمهای این دو کارگردان ایرانی و نشست بحث و گفتوگو پیرامون آزادی بیان در زوریخ و باسل، گزارشی تهیه کرده است که در فرصتی دیگر منتشر خواهد شد.
وزير خارجه بحرين: ايران در مواضع خود تجديد نظر کند
وزير خارجه بحرين گفت اين کشور زمانی که در تهران تظاهرات اعتراضی برگزار شد آن را امری داخلی بهشمار آورد. وی سخنان احمدینژاد را غيرقابل قبول دانست.
خالد بن احمدالخليفه، وزير امور خارجه بحرين امروز در گفتوگو با شبکه تلويزيونی العربيه در مورد مواضع جمهوری اسلامی ايران در قبال رخدادهای بحرين سخن گفت.
وی گفت: «موضع ايران در قبال تحولات بحرين دوستانه نيست و با اصول همسايگی و روابط دوجانبه تناسبی ندارد.»
خالد بن احمدالخليفه در واکنش به سخنان محمود احمدینژاد، رئيس جمهوری ايران در مورد بحرين گفت: «سخنان احمدینژاد درباره بحرين پذيرفتنی نيست و ما انتظار داريم ايران در مواضع خود تجديد نظر کند.»
محمود احمدینژاد روز ۲۵ اسفندماه جاری در واکنش به وقايع بحرين گفته بود: «امروز در بحرين شاهد صفآرايی در مقابل تودههای مردم هستيم که کار بسيار زشتی است.»
وی خطاب به حاکمان بحرين گفت: «مگر شما نمیخواهيد حکومت کنيد؟ وقتی اکثريت مردم را تحت فشار قرار میدهيد بر چه کسانی می خواهيد حکومت کنيد؟»
احمدینژاد با بيان اينکه «ايستادن مقابل مردم با تفنگ، مسلسل، بالگرد و توپ و تانک هيچ نتيجهای نخواهد داشت» افزود: «به برخیها هم که قوای نظامی در بحرين آوردهاند متذکر میشوم که در گذشته نيز برخی در منطقه بودند که به کشور همسايه لشکرکشی کردند و بايد از سرنوشت صدام عبرت بگيرند.»
اشاره محمود احمدینژاد به ورود هزار سرباز عربستان سعودی به بحرين در روز دوشنبه ۲۳ اسفندماه در قالب نيروهای شورای همکاری خليج فارس است که به گفته مقامات بحرينی برای «محافظت از ساختمانها و تأسيسات دولتی» اين کشور اعزام شدهاند.
وزارت امور خارجه ايران در اعتراض به اعزام نيروهای نظامی عربستان سعودی به بحرين، سفرای عربستان، سوئيس، بهعنوان حافظ منافع آمريکا در ايران و کاردار بحرين در تهران را فراخواند و «هرگونه اقدام نيروهای خارجی در مواجهه با مطالبات مسالمتآميز مردم بحرين» را غيرقابل قبول اعلام کرد.
در پی اين اقدام، دولت بحرين با احضار سفير جمهوری اسلامی در منامه، نسبت به آنچه که «دخالت آشکار در امور داخلی بحرين» میخواند واکنش نشان داد و سفير خود را از تهران فراخواند اما وزير امور خارجه بحرين در گفتوگو با العربيه گفت که اين اقدام تنها برای «مشورت» بوده و به معنی قطع رابطه با جمهوری اسلامی ايران نيست.
خالد بن احمدالخليفه افزود: «بحرين در امور داخلی ايران دخالت نمیکند حتا زمانی که در تهران تظاهرات اعتراضی برگزار شد ما آن را امری داخلی بهشمار آورديم.»
پس از آنکه پادشاه بحرين در روز سهشنبه ۲۴ اسفند برای سه ماه در اين کشور وضعيت اضطراری اعلام کرد در روز چهارشنبه ۲۵ اسفند نيروهای امنيتی بحرين با استفاده از تانک، بالگرد و ماشينهای آبپاش تظاهرکنندگان در منامه پايتخت بحرين را پراکنده کردند.
بر اساس آمار رسمی منتشر شده، در اين درگيریها دستکم سه غيرنظامی و سه نيروی پليس کشته شدند.
دولت ايران، آمريکا را مسئول اقدامات دولت بحرين میداند با اين حال هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا اعلام کرد که آمريکا معتقد است «به آرزوها و مطالبات تظاهرکنندگان نبايد پاسخی امنيتی داد.»
اعتراضات يک ماه اخير در بحرين با هدف پيشبرد اصلاحات سياسی آغاز گرديد اما در ادامه، از آنجا که بيشتر مخالفان را شيعيان تشکيل میدادند به مخالفت با حکومت اقليت سنی مسلمان در اين کشور تبديل شد.
شيعيان بحرين ۷۰ درصد جمعيت اين کشور را تشکيل میدهند، اما حاکمان اين کشور اهل تسنن و نزديک به عربستان سعودی هستند.
به گفته برخی از ناظران سياسی، شرکت چشمگير شيعيان در اعتراضات اخير در بحرين يکی از عوامل موضعگيریهای صريح و حساسيتهای جمهوری اسلامی ايران نسبت به رخدادهای اين کشور است.
در چند روز گذشته نيز چندين تظاهرات ضد دولت بحرين در ايران برگزار شد که مورد حمايت دولت ايران نيز قرار گرفت.
طبق آخرین گزارشها، شهر بنغازی که در کنترل نیروهای شورشی لیبی است، بامداد شنبه (۱۹ مارس/۲۸ اسفند) هدف حملهی هوایی نیروهای قذافی قرار گرفته است. به گفتهی گزارشگران خبرگزاری فرانسه، در مرکز شهر صدای جنگندهها شنیده شده و از دو نقطهی شهر دود به هوا بلند میشود. در تمام طول شب نیز صدای انفجارهایی شنیده شده است.
این شورا تاکید کرده است که برنامه های فوق با «بهرهگیری از نظرات رهبران و فعالان جنبش سبز» طراحی شدهاند.
در پیام نوروزی شورای هماهنگی راه سبز امید به «حذف و اصلاح بخش ها واصولی که راه را بر شکلگیری خودکامگی هموار ساخته و با حاکمیت اراده و حقوق مسلم مردم مغایرت دارد» اشاره و تصریح شده که این مسئله «درخواست مشروع ملت ایران» است.
با وجود این، در ادامه بیانیه بلافاصله آمده است که این شورا «پذیرش حاکمیت قانون» در همه امور، ارکان و مناصب را «تنها راه برونرفت از وضعیت کنونی» و احقاق حقوق شهروندی تلقی میکند.
انتقاد به ولایت فقیه
منتقدان و مخالفان حکومت ایران عمدتا با اشاره به اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر از اصول آن که به اختیارات و وظایف ولی فقیه و نهاد ولایت فقیه در نظام سیاسی مربوط می شوند، آنها را مانع اصلی برقراری دموکراسی و چرخش قدرت در ایران می دانند.
به نظر می آید، اشاره شورای هماهنگی راه سبز امید به آن دسته از اصول قانون اساسی که به گفته تنظیم کنندگان این پیام، با حاکمیت اراده و حقوق مسلم مردم مغایرت دارد و راه را بر شکل گیری خودکامگی هموار می کند، همین اصول باشند.
پیام نورزی این شورا در شرایطی صادر شده که میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران جنبش اعتراضی ایران موسوم به "جنبش سبز"، در یک ماه گذشته در حصر به سر بردهاند و ارتباطی با جهان بیرون نداشتهاند.
میرحسین موسوی، نامزد معترض به نتایج انتخابات گذشته ریاست جمهوری که پس از اعلام نتایج انتخابات، رهبری اعتراضات عمومی به آن را بر عهده گرفت، در آستانه فرا رسیدن نوروز ۱۳۸۹ با صدور پیامی، این سال را سال "صبر و استقامت" نامیده بود. مهدی کروبی دیگر رهبر معترضان نیز در اقدامی مشابه بر ادامه مبارزه با اقتدارگرایی و استبداد تاکید کرده بود.
اشاره به خواست ملت ایران برای حذف برخی اصول قانون اساسی در پیام نوروزی شورای هماهنگی راه سبز امید را می توان واکنشی همراهانه به شعارهای هواداران جنبش سبز دانست که در تجمعات و تظاهرات اعتراضی یک سال گذشته و به خصوص راهپیمایی روز ۲۵ بهمن علیه شخص رهبر جمهوری اسلامی و ولایت فقیه سر داده شدهاند.
با وجود این، در بیانیه اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید، قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی دارای «پشتوانه رأی مردم و نقطه اجماع ملی» خوانده شده و آمده است: «نهادینه شدن حاکمیت قانون به معنی الزام زمامداران حکومتی و دولتمردان به اجرای بی چون و چرا و کامل قانون، تضمینی خواهد بود برای ایجاد حکومتی مردم سالار که از تضییع حقوق وآزادی های سیاسی ملت و بروز وظهور استبداد وخودکامگی در لباس وچهره دیگر جلوگیری خواهد کرد.»
میرحسین موسوی در پیام نوروزی سال ۱۳۸۹ خود، قانون اساسی را یک "میثاق ملی" دانسته و گفته بود: «اگر اصلی از قانون اساسی ایراد هم دارد باز هم راه اصلاح آن معلوم است و باید با نظر مردم و مطابق سازوکارهای موجود در قانون اساسی اصلاح شود.»
در پیام اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید همچنین خطاب به "حاکمان ایران" تصریح شده که «ای کاش حاکمان این مرز وبوم، همان قدر که حاکمان ملل دیگر را به شنیدن صدای مردمشان فرا می خوانند، خود نیز صدای مردم خود را می شنیدند»؛ اشارهای به سخنان متعدد آیتالله خامنهای، محمود احمدینژاد و دیگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی که در ماه های گذشته، از قیام های ضداستبدادی مردم کشورهای منطقه خلیج فارس و آفریقا حمایت کردهاند.
دویچه وله: خانم عبادی، سال ۸۹ روزهای پایانیاش را میگذراند. برای مردم ایران این سال، در همهی زمینهها سال پرتلاطم و پرجنب وجوشی بود. شما فعالیتهای جنبش زنان را در زمینهی حقوق زنان در این سال چه طور دیدید، با توجه به این که بسیاری از فعالان جنبش زنان در همین یکسال مجبور شدند از ایران خارج شوند؟
شیرین عبادی: سال گذشته علیرغم محدودیتهایی که برای جنبش زنان و فعالین حقوق زن بود، اما ما شاهد تحرکات بیشتری بودیم. یعنی با وجود این که میدانستند نوشتن یک مقاله میتواند منجر به بازداشت کسی شود، با وجود این که میدانستند آمدن به خیابان میتواند منجر به دستگیری شود، اما این گونه امور بههیچ وجه کاهشی در فعالیت زنان ایجاد نکرد و کماکان زنان ایران پیشتازان دموکراسی هستند.
با توجه به این که تعدادی از فعالان زن که داخل ایران ماندهاند، عملاً امکان فعالیتی ندارند، اکثراً پروندههای باز دارند، محکومیت دارند، و عدهایشان همچنان در زندان هستند، ادامهی راه جنبش را در داخل ایران چه طور میبینید؟
زنان ایران هرچند که در محدودیت یا در زندان هستند، ولیکن میبینیم که در زندان هم فعالیت میکنند. ازجمله من مایل هستم به بهاره هدایت اشاره کنم. بهاره زمانی که در زندان بود - و الان هم متأسفانه در زندان و محروم از کلیهی حقوق قانونی یک زندانی است - اما دیدیم از داخل زندان هم در روز دانشجو پیام میفرستد و دانشجویان را به استقامت دعوت میکند. بنابراین بهاره در زندان است، ولیکن فعالیتاش را انجام میدهد. یا نسرین ستوده، با وجود این که تحت شدیدترین فشارهای مأمورین امنیتی بود که علیه خودش اعترافات نادرست کند، دیدیم که چه گونه پافشاری کرد و با پافشاری خودش، افشا کرد آنچه را در زندان میگذرد و الان تمام دنیا پشت زنان ایران هستند.
من باید به شما خبر بدهم که دانشکدههای حقوق بسیاری از کشورها نامه نوشتند، کانون بینالمللی وکلا اعتراض کرده به دستگیری وکیلی همچون نسرین ستوده. اینها تمام زنان ما هستند، در زندانند، اما فعالیتشان کم نشده. یا همکار دیگر من خانم نرگس محمدی، با وجود این که در زندان به علت فشارهای جسمی و روحی مبتلا به فلج ادواری عضلانی شد و موقتاً با وثیقه آزاد است و میداند که کوچکترین حرفی میتواند دو مرتبه او را به زندان بیندازد، اما دیدیم به محض این که از زندان آزاد شد، حتی روی تخت بیمارستان یا مصاحبه کرد یا افشاگری کرد. یا زمانی که شوهرش تقی رحمانی را دستگیر کردند، دیدیم که این شیرزن چه گونه به میدان آمد و از حقوق تضییع شدهی شوهرش دفاع کرد. بنابراین من این اصل را با اجازهی شما قبول ندارم که زنانی که در ایران هستند، به خاطر محدودیتها نمیتوانند کار کنند. نه! آنها کارشان را دارند میکنند و بسیار هم فعالیت اینها باارزش و چشمگیر است.
بعد از مهاجرت اجباری فعالان زن بهخصوص در یکسال اخیر، عدهای از پدیدهای تحت عنوان «جنبش زنان ایران در تبعید» نام میبرند. چه قدر معتقد به این هستید، واقعاً چه قدر جنبش زنان برای پیشبرد خواستههایی که زنان در داخل ایران دارند، میتواند در خارج از ایران فعال باشد؟
من اساساً با نامگذاری این چنینی موافق نیستم. ما یک جنبش زنان ایرانی داریم. عدهای در داخل ایران فعالیت میکنند، عدهای هم بنابر دلایلی که مربوط به خودشان است ترجیح دادهاند که خارج از ایران باشند و احساس میکنند که خارج از ایران مفیدترند و در خارج از کشور برای پیشبرد حقوق زن در ایران فعالیت میکنند. ما فقط یک جنبش داریم. جنبش زنان ایران!
این جنبش زنان ایرانی که الان بسیاری از چهرههای سرشناس آن در خارج از ایران هستند، چه طور میتواند به آنچه شما تحت عنوان جنبش زنان از آن نام بردید کمک کند؟
دلیل افرادی که از ایران بیرون آمدهاند این بوده که خارج از ایران فضای بازتری برای فعالیت و کمک به پیشبرد این جنبش پیدا کنند و ارتباط بههیچ وجه قطع نشده. دیدیم کسانی که از ایران بیرون آمدهاند، وقتی که همکارشان خانم نسرین ستوده را دستگیر کردند، با وجود سرمای شدید و برف و باران شدید ژنو، رفتند و سه روز جلوی سازمان ملل متحد متحصن شدند. زنان با هم در ارتباط هستند و بههیچ وجه گسستگی بین آنها نیست. زنانی که به خارج از ایران آمدهاند، از آزادی خود برای رساندن صدای زنانی که در ایران هستند به خارج از ایران و جهانیان تلاش میکنند.
تا چند روز دیگر سال ۸۹ و دههی هشتاد شمسی تمام میشود. دههای که خیلیها از آن بهعنوان دههی بالیدن جنبش زنان در ایران نام میبرند. آیا این رویش و بالیدن در دههی جدید شمسی به نظر شما به شکوفایی میرسد؟
حتماً خواهد رسید. جنبش زنان به جایی رسیده که حتی بنیادگراترین افراد را هم وادار به قبول خودش کرده است. جنبش زنان به جایی رسیده که مردان هم با این جنبش موافقاند. زیرا میدانند که دموکراسی و حقوق زن دو روی یک سکه است و پیروزی زنان راه را برای دموکراسی باز میکند. وقتی جنبشی تا این اندازه فراگیر شود، حتماً پیروز میشود. دههی نود دههی پیروزی ماست.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: کیواندخت قهاری
خالد بن احمدالخليفه، وزير امور خارجه بحرين امروز در گفتوگو با شبکه تلويزيونی العربيه در مورد مواضع جمهوری اسلامی ايران در قبال رخدادهای بحرين سخن گفت.
وی گفت: «موضع ايران در قبال تحولات بحرين دوستانه نيست و با اصول همسايگی و روابط دوجانبه تناسبی ندارد.»
خالد بن احمدالخليفه در واکنش به سخنان محمود احمدینژاد، رئيس جمهوری ايران در مورد بحرين گفت: «سخنان احمدینژاد درباره بحرين پذيرفتنی نيست و ما انتظار داريم ايران در مواضع خود تجديد نظر کند.»
محمود احمدینژاد روز ۲۵ اسفندماه جاری در واکنش به وقايع بحرين گفته بود: «امروز در بحرين شاهد صفآرايی در مقابل تودههای مردم هستيم که کار بسيار زشتی است.»
وی خطاب به حاکمان بحرين گفت: «مگر شما نمیخواهيد حکومت کنيد؟ وقتی اکثريت مردم را تحت فشار قرار میدهيد بر چه کسانی می خواهيد حکومت کنيد؟»
احمدینژاد با بيان اينکه «ايستادن مقابل مردم با تفنگ، مسلسل، بالگرد و توپ و تانک هيچ نتيجهای نخواهد داشت» افزود: «به برخیها هم که قوای نظامی در بحرين آوردهاند متذکر میشوم که در گذشته نيز برخی در منطقه بودند که به کشور همسايه لشکرکشی کردند و بايد از سرنوشت صدام عبرت بگيرند.»
اشاره محمود احمدینژاد به ورود هزار سرباز عربستان سعودی به بحرين در روز دوشنبه ۲۳ اسفندماه در قالب نيروهای شورای همکاری خليج فارس است که به گفته مقامات بحرينی برای «محافظت از ساختمانها و تأسيسات دولتی» اين کشور اعزام شدهاند.
وزارت امور خارجه ايران در اعتراض به اعزام نيروهای نظامی عربستان سعودی به بحرين، سفرای عربستان، سوئيس، بهعنوان حافظ منافع آمريکا در ايران و کاردار بحرين در تهران را فراخواند و «هرگونه اقدام نيروهای خارجی در مواجهه با مطالبات مسالمتآميز مردم بحرين» را غيرقابل قبول اعلام کرد.
در پی اين اقدام، دولت بحرين با احضار سفير جمهوری اسلامی در منامه، نسبت به آنچه که «دخالت آشکار در امور داخلی بحرين» میخواند واکنش نشان داد و سفير خود را از تهران فراخواند اما وزير امور خارجه بحرين در گفتوگو با العربيه گفت که اين اقدام تنها برای «مشورت» بوده و به معنی قطع رابطه با جمهوری اسلامی ايران نيست.
خالد بن احمدالخليفه افزود: «بحرين در امور داخلی ايران دخالت نمیکند حتا زمانی که در تهران تظاهرات اعتراضی برگزار شد ما آن را امری داخلی بهشمار آورديم.»
پس از آنکه پادشاه بحرين در روز سهشنبه ۲۴ اسفند برای سه ماه در اين کشور وضعيت اضطراری اعلام کرد در روز چهارشنبه ۲۵ اسفند نيروهای امنيتی بحرين با استفاده از تانک، بالگرد و ماشينهای آبپاش تظاهرکنندگان در منامه پايتخت بحرين را پراکنده کردند.
بر اساس آمار رسمی منتشر شده، در اين درگيریها دستکم سه غيرنظامی و سه نيروی پليس کشته شدند.
دولت ايران، آمريکا را مسئول اقدامات دولت بحرين میداند با اين حال هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا اعلام کرد که آمريکا معتقد است «به آرزوها و مطالبات تظاهرکنندگان نبايد پاسخی امنيتی داد.»
اعتراضات يک ماه اخير در بحرين با هدف پيشبرد اصلاحات سياسی آغاز گرديد اما در ادامه، از آنجا که بيشتر مخالفان را شيعيان تشکيل میدادند به مخالفت با حکومت اقليت سنی مسلمان در اين کشور تبديل شد.
شيعيان بحرين ۷۰ درصد جمعيت اين کشور را تشکيل میدهند، اما حاکمان اين کشور اهل تسنن و نزديک به عربستان سعودی هستند.
به گفته برخی از ناظران سياسی، شرکت چشمگير شيعيان در اعتراضات اخير در بحرين يکی از عوامل موضعگيریهای صريح و حساسيتهای جمهوری اسلامی ايران نسبت به رخدادهای اين کشور است.
در چند روز گذشته نيز چندين تظاهرات ضد دولت بحرين در ايران برگزار شد که مورد حمايت دولت ايران نيز قرار گرفت.
تحریمهای تازهی اتحادیه اروپا به دلیل نقض حقوق بشر در ایران
یکی از دیپلماتهای اتحادیهی اروپا که نمیخواست نامش فاش شود، روز جمعه (۱۸ مارس/۲۷ اسفند) به خبرگزاری فرانسه گفت که اتحادیهی اروپا میخواهد به دلیل نقض حقوق بشر در ایران، تحریمهای تازهای علیه مقامات جمهوری اسلامی ایران وضع کند. به گفتهی این دیپلمات، در این زمینه، توافقنامهای نیز تدوین شده است.
وزیران امور خارجهی اتحادیهی اروپا که روز دوشنبه (۲۱ مارس/۱ فروردین) در بروکسل گردمیآیند، میخواهند این توافقنامه را بطور رسمی تصویب کنند. بدینمنظور نخست باید بر سر فهرست اسامی کسانی توافق شود که تحریمها شامل حال آنان خواهد شد.
شیرین عبادی، حقوقدان ایرانی و برندهی جایزهی صلح نوبل، اخیرا گفته بود که از اتحادیهی اروپا خواسته است، داراییهای ۸۰ تن از مقامات جمهوری اسلامی را مسدود کند و به آنان اجازهی ورود به خاک کشورهای اتحادیهی اروپا را ندهد.
کریم لاهیجی، رئيس اتحادیهی حقوق بشر ایران و نایب رئيس فدراسیون بینالمللی جوامع حقوق بشر نیز اعلام کرده است که با کمک خانم شیرین عبادی، فهرستی ۸۰ نفره تهیه کرده که دربرگیرندهی نام افرادی است که «مسئول سیاست سرکوب در ایران» هستند.
در گزارشی که چند روز پیش از سوی سازمان ملل متحد منتشر شد، آمده است که وضعیت حقوق بشر در ایران، از زمان انتشار آخرین گزارش مجمع عمومی سازمان ملل در دسامبر ۲۰۱۰ تا کنون، وخیمتر شده است. گزارش اخیر از «منظم شدن سرکوب مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان، روزنامهنگاران و مخالفان دولت ایران» یاد کرده است.
چندی پیش سوئد از شورای حقوق بشر سازمان ملل خواست که بازرس ویژهای را برای نظارت بر وضعیت حقوق بشر در ایران در نظر گیرد. این پیشنهاد مورد پشتیبانی کشورهای دیگر و از جمله ایالات متحدهی آمریکا قرار گرفت.
ایلین دوناهو، نمایندهی آمریکا در شورای حقوق بشر سازمان ملل، اوایل ماه مارس در کنفرانسی خبری تاکید کرد که شمار زیادی از کشورهای عضو، از جمله برخی کشورهای غیرمتعهد، از انتخاب بازرسی ویژه برای ایران که بطور منظم دربارهی وضعیت حقوق بشر در این کشور گزارش دهد استقبال کردهاند.
ناوی پیلای، کمیسیر عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز در همین رابطه گفته بود، موجی از بازداشت معترضان و منتقدان حکومت در ایران دیده میشود که با توجه به قیام مردم در کشورهای عربی آشکارا شدت یافته است.
درخواست کمک اپوزیسیون یمن از جامعهی جهانی
به گفتهی شاهدان عینی و پزشکان، در جریان سرکوب خونین تظاهرات روز جمعه (۱۸ مارس/۲۷ اسفند) در صنعا، پایتخت یمن، دستکم ۴۶ تن هدف گلولهی ماموران امنیتی قرار گرفته و جان باختهاند.
پس از این حادثه و وخیمتر شدن اوضاع در یمن، علی عبدالله صالح، رئيسجمهوری این کشور، وضعیت اضطراری اعلام کرد. به گفتهی وی، شورای امنیت ملی، وضعیت اضطراری را برای سراسر کشور در نظر گرفته است. صالح از کشتهشدن تظاهرکنندگان ابراز تاسف کرد.
درخواست کمک اپوزیسیون
امروز شنبه (۱۹ مارس) گروههای اپوزیسیون یمن در فراخوانی از شورای امنیت سازمان ملل خواستند که با پذیرش مسئولیت سیاسی و اخلاقی، «اقداماتی برای حفاظت از جان افراد غیرنظامی» انجام دهد.
محمد صبری، سخنگوی اپوزیسیون یمن، حوادث روز گذشته را «کشتار» خواند. به گفتهی وی، «این کشتار بخشی از نقشهای جنایتکارانه برای کشتن تظاهرکنندگان» است و رئيسجمهوری یمن و وابستگان او مسئول این خونریزی هستند.
شاهدان عینی نقل میکنند که تکتیراندازان از پشتبامها به جمعیتی شلیک کردهاند که پس از نماز جمعه علیه علی عبدالله صالح، رئيسجمهوری یمن، دست به تظاهرات زدهاند. پلیس با استفاده از آتشزدن بنزین و ایجاد دیوارهای آتشین، راههای فرار را بر معترضان بسته است.
شاهدان عینی و همچنین پزشکان گزارش میدهند که در این حادثه صدها تن نیز مجروح شدهاند. وزیر کشور یمن، شمار کشتهشدگان را ۲۵ تن و شمار مجروحان را ۲۰۰ تن اعلام کرد. تقریبا هر روز تظاهراتی علیه رئيسجمهوری یمن برگزار میشود، ولی نیروهای امنیتی هرگز به چنین خشونتی دست نزده بودند.
یک گزارشگر خبرگزاری فرانسه گفت، ماموران امنیتی زمانی شروع به تیراندازی کردند که تظاهرکنندگان تلاش کردند موانعی را که پلیس ایجاد کرده بود از سر راه بردارند. در پی آن، نیروهای امنیتی نخست گاز اشکآور شلیک کرده و سپس شروع به تیراندازی کردهاند.
کشتهشدن یک روزنامهنگار
به گزارش کمیتهی پشتیبانی از روزنامهنگاران (CPJ) که مرکز آن در نیویورک است، در تظاهرات روز جمعهی یمن، یک خبرنگار نیز کشته شده است. وی جمال الشرابی نام دارد و عکاس هفتهنامهی "المصدر" بوده است. این نخستین بار است که یک روزنامهنگار در ناآرامیهای یمن کشته میشود. یک عکاس دیگر نیز در تظاهرات روز جمعه از ناحیهی شانه هدف تیر قرار گرفته است.
باراک اوباما، رئيسجمهوری آمریکا، خشونتها در یمن را محکوم کرد و گفت مسئولان این حوادث باید پاسخگو باشند. کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیهی اروپا نیز گفت که این حوادث تکاندهنده است. وی خواستار رعایت حقوق بشر در یمن شد.
همچنین بان کیمون، دبیرکل سازمان ملل، تیراندازی به تظاهرکنندگان را شدیدا محکوم کرد و از دولت یمن خواست، امنیت تظاهرکنندگان را تامین کند. معاون وزیر امور خارجهی آلمان نیز گفت، «کاملا غیرقابل قبول» است که بطور هدفمند بهسوی تظاهرکنندگان تیراندازی شود.
احتمال حملهی هوایی به لیبی افزایش مییابد
رهبری لیبی روز جمعه در واکنش به قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحد، آتشبس فوری اعلام کرده بود. ولی هم شورشیان و هم نیروهای وفادار به قذافی متقابلا یکدیگر را به نقض آتشبس متهم میکنند.
نشست پاریس
نمایندگان بلندپایهی سازمان ملل، اتحادیهی اروپا، اتحادیهی آفریقا و اتحادیهی عرب، امروز شنبه (۱۹ مارس/۲۸ اسفند) در پاریس گردمیآیند تا دربارهی رویکرد نسبت به لیبی رایزنی کنند. در این نشست افزون بر بررسی قطعنامهی اخیر شورای امنیت در مورد لیبی، دربارهی احتمال حملهی هوایی به رژیم معمر قذافی نیز گفتوگو خواهد شد.
در نشست امروز پاریس، افزون بر بان کیمون، دبیرکل سازمان ملل، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، و هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهی آمریکا، نیز شرکت خواهند داشت. آلمان اعلام کرده است که در عملیات نظامی علیه رژیم قذافی شرکت نخواهد کرد.
سوزان رایس، سفیر آمریکا در سازمان ملل، به فرستندهی سی.ان.ان. گفت که قذافی قطعنامهی سازمان ملل را زیرپا میگذارد و از این رو باید پیامدهای آن را نیز بپذیرد. وی افزود که ایالات متحدهی آمریکا و متحدانش آمادهی عمل هستند. قطعنامهی سازمان ملل از دولت لیبی خواسته است که فورا به عملیات نظامی علیه مخالفان پایان دهد.
حملات هوایی قریبالوقوع
ژرار آرود، سفیر فرانسه در سازمان ملل، اعلام کرد که نشست پاریس بسیار بهموقع است و اولتیماتومی که آمریکا، بریتانیا و فرانسه دادهاند، همهی شرطها را تعیین کرده است. وی افزود که نخستین حملههای هوایی به لیبی میتواند تنها چند ساعت پس از این نشست آغاز شود. آلن ژوپه، وزیر امور خارجهی فرانسه، نیز تاکید کرد که همهی تدارکات برای چنین حملهای انجام گرفته است.
ایالات متحدهی آمریکا، فرانسه، بریتانیا و کشورهای عرب، روز جمعه در بیانیهی مشترکی که در کاخ الیزهی پاریس منتشر شد، به قذافی اولتیماتوم دادند که آتشبس اعلام کند و همهی اقدامات نظامی خود علیه غیرنظامیان را متوقف سازد.
در این اولتیماتوم همچنین از قذافی خواسته شده نیروهای نظامی خود را از مواضع کلیدی در عجبیه، مصراته و زاویه خارج و پیشروی به سوی بنغازی، دومین شهر بزرگ لیبی و مرکز شورشیان را متوقف کند. افزون بر آن باید آب و برق و گاز این مناطق دوباره تامین و امکان رساندن کمکهای بشردوستانه به مردم فراهم گردد.
ولی ظاهرا نیروهای طرفدار قذافی همچنان به پیشروی بهسوی بنغازی ادامه میدهند. فرستندهی عربی الجزیره، شامگاه جمعه (۱۸ مارس) به نقل از رهبران شورشیان گزارش داد که این نیروها به ۵۰ کیلومتری غرب بنغازی رسیدهاند. فرستندهی آمریکایی سی.ان.ان. نیز از انفجارها در بنغازی خبر داده است.
«حذف خودکامگی، خواست مشروع ملت ایران»
شورای هماهنگی راه سبز امید، در پیامی به مردم ایران به مناسبت فرا رسیدن سال ۱۳۹۰ وعده داده که در آینده «برنامه ها و راهکارهایی» را با هدف «متنوع ساختن شیوههای مبارزه مدنی، ارتقای تشکیلاتی جنبش سبز و گسترش ابعاد بینالمللی آن» ارائه میکند.
در پیام نوروزی شورای هماهنگی راه سبز امید به «حذف و اصلاح بخش ها واصولی که راه را بر شکلگیری خودکامگی هموار ساخته و با حاکمیت اراده و حقوق مسلم مردم مغایرت دارد» اشاره و تصریح شده که این مسئله «درخواست مشروع ملت ایران» است.
با وجود این، در ادامه بیانیه بلافاصله آمده است که این شورا «پذیرش حاکمیت قانون» در همه امور، ارکان و مناصب را «تنها راه برونرفت از وضعیت کنونی» و احقاق حقوق شهروندی تلقی میکند.
انتقاد به ولایت فقیه
منتقدان و مخالفان حکومت ایران عمدتا با اشاره به اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر از اصول آن که به اختیارات و وظایف ولی فقیه و نهاد ولایت فقیه در نظام سیاسی مربوط می شوند، آنها را مانع اصلی برقراری دموکراسی و چرخش قدرت در ایران می دانند.
به نظر می آید، اشاره شورای هماهنگی راه سبز امید به آن دسته از اصول قانون اساسی که به گفته تنظیم کنندگان این پیام، با حاکمیت اراده و حقوق مسلم مردم مغایرت دارد و راه را بر شکل گیری خودکامگی هموار می کند، همین اصول باشند.
پیام نورزی این شورا در شرایطی صادر شده که میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران جنبش اعتراضی ایران موسوم به "جنبش سبز"، در یک ماه گذشته در حصر به سر بردهاند و ارتباطی با جهان بیرون نداشتهاند.
میرحسین موسوی، نامزد معترض به نتایج انتخابات گذشته ریاست جمهوری که پس از اعلام نتایج انتخابات، رهبری اعتراضات عمومی به آن را بر عهده گرفت، در آستانه فرا رسیدن نوروز ۱۳۸۹ با صدور پیامی، این سال را سال "صبر و استقامت" نامیده بود. مهدی کروبی دیگر رهبر معترضان نیز در اقدامی مشابه بر ادامه مبارزه با اقتدارگرایی و استبداد تاکید کرده بود.
اشاره به خواست ملت ایران برای حذف برخی اصول قانون اساسی در پیام نوروزی شورای هماهنگی راه سبز امید را می توان واکنشی همراهانه به شعارهای هواداران جنبش سبز دانست که در تجمعات و تظاهرات اعتراضی یک سال گذشته و به خصوص راهپیمایی روز ۲۵ بهمن علیه شخص رهبر جمهوری اسلامی و ولایت فقیه سر داده شدهاند.
با وجود این، در بیانیه اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید، قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی دارای «پشتوانه رأی مردم و نقطه اجماع ملی» خوانده شده و آمده است: «نهادینه شدن حاکمیت قانون به معنی الزام زمامداران حکومتی و دولتمردان به اجرای بی چون و چرا و کامل قانون، تضمینی خواهد بود برای ایجاد حکومتی مردم سالار که از تضییع حقوق وآزادی های سیاسی ملت و بروز وظهور استبداد وخودکامگی در لباس وچهره دیگر جلوگیری خواهد کرد.»
میرحسین موسوی در پیام نوروزی سال ۱۳۸۹ خود، قانون اساسی را یک "میثاق ملی" دانسته و گفته بود: «اگر اصلی از قانون اساسی ایراد هم دارد باز هم راه اصلاح آن معلوم است و باید با نظر مردم و مطابق سازوکارهای موجود در قانون اساسی اصلاح شود.»
در پیام اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید همچنین خطاب به "حاکمان ایران" تصریح شده که «ای کاش حاکمان این مرز وبوم، همان قدر که حاکمان ملل دیگر را به شنیدن صدای مردمشان فرا می خوانند، خود نیز صدای مردم خود را می شنیدند»؛ اشارهای به سخنان متعدد آیتالله خامنهای، محمود احمدینژاد و دیگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی که در ماه های گذشته، از قیام های ضداستبدادی مردم کشورهای منطقه خلیج فارس و آفریقا حمایت کردهاند.
همهپرسی برای قانون اساسی جدید مصر
تغییرات پیشنهاد شده در قانون اساسی مصر قرار است راه را برای دمکراتیزه کردن این کشور باز کند. شورای نظامی حاکم بر مصر کمیسیونی را برای بررسی و تغییر بعضیبخش های قانون اساسی این کشور تعیین کرد. این کمیسیون ۱۱ تغییر را در ۹ ماده قانونی تعیین و معرفی کرده است. هر یک از این تغییرات با بحثها و اظهار نظرهای پرشوری در میان مردم همراه بوده است.
برخی تغییرات در قانون اساسی مصر
کمیسیون بررسی قانون اساسی تنها به بعضی موضوعهای گرهی موجود پرداخته است. ماده ۷۷ قانون اساسی جدید به مدت زمان ریاست جمهوری میپردازد و این زمان را برای یک دوره چهار ساله محدود میکند. بر این اساس مقام رئیس جمهوری تنها یک بار دیگر میتواند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند. در تغییرات قانون اساسی مصر همچنین آمده است که مجلس باید با شرایط فوقالعاده پیشنهادی از طرف رئیس جمهوری موافقت کند. در صورتی که دوران شرایط فوقالعاده بیش از شش ماه شود، مردم باید در یک همهپرسی این امر را تایید کنند.
یکی از مشکلاتی که در قانون اساسی جدید انتقاد بسیاری را برانگیخته است ماده ۷۵ قانون است. بر این مبنا تنها کسی میتواند نامزد ریاست جمهوری شود که تابعیت مضاعف نداشته و با خارجی نیز ازدواج نکرده باشد.
موافقان و مخالفان
گروه اسلامگرای اخوانالمسلمین از هواداران خود خواسته است به قانون اساسی جدید رای مثبت بدهند. این گروه تغییرات اولیه انجام شده را شروعی برای قدمهای بعدی میداند که باید در تمام عرصههای اجتماعی انجام شود.
اخوانالمسلمین نگران آن است که در پی رایگیری، مخالفان قانون اساسی جدید پیروز شوند و به این ترتیب باز قانون اساسی قدیم اعتبار یابد و در نتیجه زمان تعیین شده برای دوران گذار به دمکراسی طولانی شود.
منتقدان بر این نظرند که تغییرات کنونی در رابطه هستند با قانون اساسیای که در سال ۱۹۷۱ تصویب شده است. آنها اعلام کردهاند که با سرنگونی رژیم حسنی مبارک، شرایط برای دمکراتیزه شدن جامعه آماده شده و به همین جهت باید قانون اساسی جدیدی را با تغییرات کلی از ابتدا نوشت.
ناصر امین، رئیس "مرکز عربی برای استقلال قوه قضائیه" در تایید این نظر میگوید: «ما هیچ اجباری نداریم که تنها ۹ تغییر در یک قانون اساسی ناکارا بوجود آوریم. شرایط سیاسی در مصر اکنون آن قدر آماده هست که به ما اجازه دهد ساختاری مطمئن برای نسل های بعدی تعیین کنیم.»
بسیاری از گروههای مخالف این تغییرات اعلام کردهاند که به قانون اساسی جدید رای منفی خواهند داد. محمد البرادعی، رئیس پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و عمرو موسی، دبیر کل اتحادیه عرب، از جمله مخالفانی هستند که در نظر دارند به قانون اساسی جدید رای منفی دهند.
گفتوگو با شیرین عبادی درباره جنبش زنان در سالی که گذشت
دویچه وله: خانم عبادی، سال ۸۹ روزهای پایانیاش را میگذراند. برای مردم ایران این سال، در همهی زمینهها سال پرتلاطم و پرجنب وجوشی بود. شما فعالیتهای جنبش زنان را در زمینهی حقوق زنان در این سال چه طور دیدید، با توجه به این که بسیاری از فعالان جنبش زنان در همین یکسال مجبور شدند از ایران خارج شوند؟
شیرین عبادی: سال گذشته علیرغم محدودیتهایی که برای جنبش زنان و فعالین حقوق زن بود، اما ما شاهد تحرکات بیشتری بودیم. یعنی با وجود این که میدانستند نوشتن یک مقاله میتواند منجر به بازداشت کسی شود، با وجود این که میدانستند آمدن به خیابان میتواند منجر به دستگیری شود، اما این گونه امور بههیچ وجه کاهشی در فعالیت زنان ایجاد نکرد و کماکان زنان ایران پیشتازان دموکراسی هستند.
با توجه به این که تعدادی از فعالان زن که داخل ایران ماندهاند، عملاً امکان فعالیتی ندارند، اکثراً پروندههای باز دارند، محکومیت دارند، و عدهایشان همچنان در زندان هستند، ادامهی راه جنبش را در داخل ایران چه طور میبینید؟
زنان ایران هرچند که در محدودیت یا در زندان هستند، ولیکن میبینیم که در زندان هم فعالیت میکنند. ازجمله من مایل هستم به بهاره هدایت اشاره کنم. بهاره زمانی که در زندان بود - و الان هم متأسفانه در زندان و محروم از کلیهی حقوق قانونی یک زندانی است - اما دیدیم از داخل زندان هم در روز دانشجو پیام میفرستد و دانشجویان را به استقامت دعوت میکند. بنابراین بهاره در زندان است، ولیکن فعالیتاش را انجام میدهد. یا نسرین ستوده، با وجود این که تحت شدیدترین فشارهای مأمورین امنیتی بود که علیه خودش اعترافات نادرست کند، دیدیم که چه گونه پافشاری کرد و با پافشاری خودش، افشا کرد آنچه را در زندان میگذرد و الان تمام دنیا پشت زنان ایران هستند.
من باید به شما خبر بدهم که دانشکدههای حقوق بسیاری از کشورها نامه نوشتند، کانون بینالمللی وکلا اعتراض کرده به دستگیری وکیلی همچون نسرین ستوده. اینها تمام زنان ما هستند، در زندانند، اما فعالیتشان کم نشده. یا همکار دیگر من خانم نرگس محمدی، با وجود این که در زندان به علت فشارهای جسمی و روحی مبتلا به فلج ادواری عضلانی شد و موقتاً با وثیقه آزاد است و میداند که کوچکترین حرفی میتواند دو مرتبه او را به زندان بیندازد، اما دیدیم به محض این که از زندان آزاد شد، حتی روی تخت بیمارستان یا مصاحبه کرد یا افشاگری کرد. یا زمانی که شوهرش تقی رحمانی را دستگیر کردند، دیدیم که این شیرزن چه گونه به میدان آمد و از حقوق تضییع شدهی شوهرش دفاع کرد. بنابراین من این اصل را با اجازهی شما قبول ندارم که زنانی که در ایران هستند، به خاطر محدودیتها نمیتوانند کار کنند. نه! آنها کارشان را دارند میکنند و بسیار هم فعالیت اینها باارزش و چشمگیر است.
بعد از مهاجرت اجباری فعالان زن بهخصوص در یکسال اخیر، عدهای از پدیدهای تحت عنوان «جنبش زنان ایران در تبعید» نام میبرند. چه قدر معتقد به این هستید، واقعاً چه قدر جنبش زنان برای پیشبرد خواستههایی که زنان در داخل ایران دارند، میتواند در خارج از ایران فعال باشد؟
من اساساً با نامگذاری این چنینی موافق نیستم. ما یک جنبش زنان ایرانی داریم. عدهای در داخل ایران فعالیت میکنند، عدهای هم بنابر دلایلی که مربوط به خودشان است ترجیح دادهاند که خارج از ایران باشند و احساس میکنند که خارج از ایران مفیدترند و در خارج از کشور برای پیشبرد حقوق زن در ایران فعالیت میکنند. ما فقط یک جنبش داریم. جنبش زنان ایران!
این جنبش زنان ایرانی که الان بسیاری از چهرههای سرشناس آن در خارج از ایران هستند، چه طور میتواند به آنچه شما تحت عنوان جنبش زنان از آن نام بردید کمک کند؟
دلیل افرادی که از ایران بیرون آمدهاند این بوده که خارج از ایران فضای بازتری برای فعالیت و کمک به پیشبرد این جنبش پیدا کنند و ارتباط بههیچ وجه قطع نشده. دیدیم کسانی که از ایران بیرون آمدهاند، وقتی که همکارشان خانم نسرین ستوده را دستگیر کردند، با وجود سرمای شدید و برف و باران شدید ژنو، رفتند و سه روز جلوی سازمان ملل متحد متحصن شدند. زنان با هم در ارتباط هستند و بههیچ وجه گسستگی بین آنها نیست. زنانی که به خارج از ایران آمدهاند، از آزادی خود برای رساندن صدای زنانی که در ایران هستند به خارج از ایران و جهانیان تلاش میکنند.
تا چند روز دیگر سال ۸۹ و دههی هشتاد شمسی تمام میشود. دههای که خیلیها از آن بهعنوان دههی بالیدن جنبش زنان در ایران نام میبرند. آیا این رویش و بالیدن در دههی جدید شمسی به نظر شما به شکوفایی میرسد؟
حتماً خواهد رسید. جنبش زنان به جایی رسیده که حتی بنیادگراترین افراد را هم وادار به قبول خودش کرده است. جنبش زنان به جایی رسیده که مردان هم با این جنبش موافقاند. زیرا میدانند که دموکراسی و حقوق زن دو روی یک سکه است و پیروزی زنان راه را برای دموکراسی باز میکند. وقتی جنبشی تا این اندازه فراگیر شود، حتماً پیروز میشود. دههی نود دههی پیروزی ماست.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: کیواندخت قهاری
تظاهرات در بغداد و فلوجه
صدها نفر در بغداد و فلوجه برای آزادی زندانیان سیاسی در عراق تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان معترض بودند که بسیاری از زندانیان سیاسی در عراق سالها بدون محاکمه زندانی میشوند. گفته میشود که بسیاری از این زندانیان در جریان عملیات تروریستی دستگیر شدهاند، اما هنوز پس از سالها محاکمه نشدهاند. تظاهرکنندگان بغداد همچنین خواستار اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد اداری در کشور شدند.
عربستان به شهروندان خود کمک مالی خواهد کرد
ملک عبدالله، پادشاه عربستان، اعلام کرد که به شهروندان این کشور کمکهای مالی خواهد شد. او در سخنرانی خود در تلویزیون عربستان گفت که به بیکاران ماهانه مبالغی پرداخت خواهد شد، سرمایه گذاری در بخش بهداشت افزایش خواهد یافت و ۵۰۰ هزار خانه جدید نیز در این کشور ساخته خواهد شد. ملک عبدالله در ادامه خاطر نشان کرد که برای استقرار امنیت در کشور ۶۰ هزار نفر نیز در وزارت کشور عربستان استخدام خواهند شد. عربستان سعودی دارای بیشترین ذخایر نفت دنیا است. در جریان جنبشهای اعتراضی در کشورهای عربی چند حرکت اعتراضی نیز در عربستان دیده شده بود.
اجلاس شورای ایالتهای آلمان در باره خطرات تاسیسات اتمی کشور
در اجلاس شورای ایالتهای آلمان خطرات تاسیسات اتمی کشور بررسی شد. کورت بک، نخست وزیر ایالت راینلند فالتس، خواستار پیمانی شد که در آن همه احزاب آلمان شرکت داشته باشند و آینده راکتورهای اتمی موجود در این کشور را برنامه ریزی کنند. نخستوزیر ایالت راینلند فالتس آلمان در ادامه گفت تاکنون ۱۳۳۰ اختلال در تاسیسات اتمی موجود در آلمان رخ داده است. پتر هاری، نخست وزیر ایالت اشلزویگ هولشتاین آلمان، نیز خاطر نشان کرد که آلمان برای دوران گذار به انرژی اتمی نیازمند است. دیدگاههای موجود در شورای ایالتی آلمان در حالی است که دولت این کشور اعلام کرده است که برنامهای برای بهبود شرایط ایمنی تاسیسات اتمی در این کشور در دست اجرا دارد. برمبنای این برنامه همه راکتورهای اتمی آلمان باید در مقابل زمینلرزه و سیل از ایمنی بیشتری برخوردار شوند.
ماموران امنیتی یمن دست کم ۳۰ تن از مخالفان را کشتند
در پی حمله به مخالفان دولت مرکزی در یمن دست کم ۳۰ تن از مخالفان کشته شدند. گفته میشود که نیروهای امنیتی علی عبدالله صالح، رئیس جمهوری یمن، در شهر صنعا، پایتخت این کشور از پشتبامها به مردمی که برای تجمع علیه دولت مرکزی به سوی میدان جلوی دانشگاه میرفتند، شلیک کرده و آنها را از پای در آوردند. مردم یمن هفتههاست که خواهان کنارهگیری علی عبدالله صالح، رئیس جمهوری این کشور هستند که بیش از ۳۰ سال رهبری این کشور را در دست دارد.