سحام نيوز: شورای هماهنگی راه سبز امید بمناسبت فرا رسیدن سال نو و فراروئیدن سبزه ها درمیهن پیامی صادر كرد. در بخشي از اين پيام آمده است: سال جدید را همراه با شما مردم آگاه و مقاوم، باز هم با صبر و استقامت و امید به پیروزی آغاز می کنیم، چرا که می دانیم پيروزي، همانا گام زدن در راه است . به گزارش سحام نيوز، متن اين پيام به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول والاحوال،
حول حالنا الی احسن الحال
(ای دگرگون کننده دلها و دیدگان, ای تدبیر کننده شب و روز, ای تحویل کننده سالها و حالها, حال ما را به بهترین حال تحویل بگردان)هموطنان عزیز، همراهان و یاران گرامی
اینک در آستانة سال جدید قرار داریم. طلیعة فصل سبز و آغازی دوباره برای همة کسانی که به دنبال تغییر و تحول حیات خویشتن و جامعة خود هستند؛ دگرگونی به سوی فردایی بهتر و روشن ، زندگی پرامید و شاداب . این روزها در حالی به استقبال سال نو می رویم، که در پایان اولین سال «صبرواستقامت» و دوسال تلاش و پایمردی برای حاکمیت ارزش های والای اخلاقی و بازگرداندن کرامت انسانی که همة ادیان و مذاهب در پی احیای آن هستند را در کارنامة خویش داریم.
این روزها با یاد جوانان برومند و زنان و مردانی که به جرم درخواست اجرای کامل قانون اساسی و حقوق مسلم شهروندی ؛ به شهادت رسیده ویا دربند قانون شکنان گرفتار آمده اند ، درپای سفره های سبز هفت سین می نشینیم وبا امید بازگشت به عدالت، آزادی، استقلال و پیشرفت در جهت بهروزی و سعادت مادی و معنوی همة ایرانیان، دست به دعا بر می داریم . هر چند که در لحظات شکوهمند تحویل سال، جای خالی فاطمة کروبی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی و پیام های امیدبخششان هماره سبز است .
فرهنگ وهویت تاریخی ملت فهیم ایران درطی اعصار و قرون ، پذیرای چندصدایی به عنوان مبنای همزیستی مسالمت آمیز بوده است. مردم ما در طول تاریخ، در مقابل کسانی که خواسته اند با زر و زور و تزویر، این چندصدایی را نادیده گرفته و تک صدایی را جانشین آن نمایند، مقاومت کرده اند.اگر تاریخ رفت و آمد اقوام مهاجم به این سرزمین اهورایی را بنگریم خواهیم دید که مهاجمان پس از چندی یا رنگ و بوی ایرانی به خود گرفته اند و یا مجبور به ترک این سرزمین شده اند. چنان چه به تقویمی که هرسال بر دیوارهای خانه هایمان می آوبزیم بنگریم خواهیم دید سال خورشیدی با چهار فصل، دوازده ماه منطبق با آن و مناسبت های ملی ما ودر کنارآن، سال قمری با ماه هایش، و مناسبت های مذهبی ما، ودر کنارآنها سال میلادی، ماه ها و مناسبت های جهانی اش . چنین است که چهارشنبة آخر سال، نوروز، سیزدهم فروردین، مهرگان و یلدا و ده ها مناسبت دیگر، با تاسوعا و عاشورا و قربان و فطر و غدیر، و به همراه روز جهانی کارگر، روز جهانی کودک، روز زن ، روز جهانی محیط زیست و میلاد مسیح در کنار یکدیگر معنی پیدا می کنند، و حذف هرکدام، نادیده گرفتن بخشی از هویت ایرانی، اسلامی و جهانی ما تلقی می شود . سفرة هفت سین و آئین های نوروزی، خود نمایش پایدار این همنشینی است: آئینه در کنار کلام خدا، شادباش سال نو در کنار دعا به درگاه الهی برای دگرگونی حالمان به بهترین حال ها، دید و بازدید با خویشان و دوستان در کنار زیارت قبور رفتگان و شهیدان؛ این است هویت مشترکی که به شخصیت مستقل و متفاوت شهروندان احترام گذاشته ومیراث تاریخی ایرانیان را ارج می نهد.
آیا خواست مردم ما طی دو سال گذشته چیزی جز به رسمیت شناخته شدن این چندصدایی بوده است ؟ پس چرا قتل و تجاوز، ضرب و شتم، حبس و حصر، تحقیر و تهدید را پاسخ شنیده اند؟ ای کاش حاکمان این مرز وبوم، همان قدر که حاکمان ملل دیگر را به شنیدن صدای مردمشان فرا می خوانند، خود نیز صدای مردم خود را می شنیدند. ای کاش همة آزادی هایی را که برای مردم دیگر کشورها می خواهند، برای مردم خود نیز می خواستند. ای کاش در کنار به رسمیت شناختن حق حاکمیت بر سرنوشت ملل دیگر، این حق طبیعی وخدادادی را برای مردم خویش نیز به رسمیت می شناختند. و ای کاش بجای تلاش برای مصادرة نهضت های ضداستبدادی منطقه، از سرنوشت مستبدان درس گرفته و استفاده از زر و زور و تزویر را کنار می نهادند و قبل از آنکه خیلی دیر شود، تسلیم خواسته های مردم خود می شدند.
اما اگر اقتدارگرایان ازآموختن سرباز زده اند، ما درس های زیادی یادگرفته و یاد داده ایم. ما آموخته ایم که برای رهایی از سیر انحطاط و اضمحلالی که دستاورد کوته بینی، نخبه گریزی، شایسته ستیزی، خودکامگی وباندبازی حاکمان است، باید همچنان سرزنده و مقاوم و صبور بایستیم.
می دانیم که به خشونت کشاندن حرکت عظیم مردم، ترفند ودامی است که اقتدارگرایان برای مشروعیت بخشیدن به سرکوب غیر قانونی شهروندان اندیشیده اند؛ حیله ای که دیکتاتورهای تونس ومصر ویمن ولیبی و…. به امیدفایق آمدن برخیزش انقلابی مردم به کار گرفتند. در عین حال با بدیهی بودن و به رسمیت شناخته شدن حق دفاع مشروع از جان و مال وناموس در برابر سرکوبگران، همچنان بر استفاده از همة راهها و اشکال مبارزة مدنی و مسالمت آمیز پای خواهیم فشرد و با بهره گیری ازاهداف و خواسته های دیرینة که در نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، قیام پانزده خرداد، انقلاب اسلامی و جنبش اصلاحات تبلور یافته، استقلال، آزادی، عدالت و پبشرفت را در سرلوحة آرمان هایمان قرار خواهیم داد.
با صدای بلند می گوییم که انتساب جنبش ضد استبدادی سبز مردم ایران به آرزومندان بازگشت حکومتهای فردی غیر پاسخگو ویا تروریستهای بریده از ملت که هموطنان خود را به متجاوزان به این آب و خاک فروختند، مکر ناشیانه وکهنة زمامداران بی تدبیری است که با ندانم کاری، سعی می کنند آینده تاریکی را برای پیروزی جنبش ترسیم کنند.
ما در طول دو سال صبر و استقامت یاد گرفته ایم که برای اصلاح کژی ها ومبارزه با انحرافات بزرگی که در انقلاب مردم ما پدید آورده اند، حق نداریم همانند اقتدارگرایان حاکم، از هر وسیله نامشروعی برای رسیدن به هدف استفاده کنیم والتزام و پای بندی به مبانی وارزش های اخلاقی را، حتی در سخت ترین شرایط وبزنگاه ها، بر خود فرض می دانیم و بر خود می بالیم که جنبش سبز و رهبران آن در مقابل سیل اتهامات ناروا و زبان رکیک و سخیف حاکمان که نشان از عصبانیت ودستپاچگی آنان دارد، مواضع اصولی جنبش را با خویشتنداری وآراسته به ادبیاتی فاخر بیان می کنند. آموخته ایم که در بارة مسائل و چشم اندازها گفتگو كنيم و از خرد جمعي براي تصميم گيري استفاده كنيم و اكنون منشور جنبش سبز كه حاصل اين گفتگو هاست بناي حركت ماست که صدالبته، همچنان كه بر اثر گفتگو ها ويرايش شده است، مي تواند در فرايند گفتگو غني تر شود. يادگرفته ايم كه شبكه هاي اجتماعي كه در آن عضو هستيم را با تشكيل جمع هاي مختلف و يا تقويت گروه هاي مختلفي كه در آن عضو هستيم تقويت كنيم. ياد گرفته ایم كه جنبش نه وابسته به يك فرد كه متكي به بي شماري خرده توانهاست. يادگرفته ايم همچنان كه در دوران انتخابات بر پايه راهبرد هر ايراني يك ستاد، هر كدام در گوشه اي با ابتكارها و مقاومت هاي كوچك دستاوردهاي بزرگ به دست آورديم، از هر مجال براي گشودن پنجره اي جديد رو به اميد بهره ببريم. يادگرفته ايم كه راه تثبيت ارزش هايي كه در عرصة سياسي دنبال آن هستيم، گره زدن آن ارزشها در تمام عرصه ها و جاري كردن آنها در زندگي است. يادگرفته ايم كه در شرايطي كه دولتي ناكارآمد هر روز سفره مردم را كوچك تر مي كند، بي مسئوليتي دولت در قبال سياست هاي غلط اقتصادي و سياسي، مسئوليت ما را در قبال هموطن همسايه، دوست و آشنا بيشتر مي كند. یاد گرفته ایم که در عین متکثر بودن، در راه رسیدن به اهداف جنبش، متحد باشیم و از هرگونه تفرقه افکنی و انحصارطلبی که آفت و مانع راه است، بپرهیزیم.
می فهمیم که شعله ور ساختن حس کینه و انتقام، سرانجامی جز پدید آمدن استبدادی دیگر ندارد، ودر فردای پیروزی، عفو عمومی همة خطاکاران، به جز کسانی که فرمان ودستورسرکوب وریختن خون بیگناهان وآزاداندیشان را صادر کرده اند و باید در دادگاه های علنی و در پیشگاه هیئت منصفه و مطابق قانون محاکمه شوند، خداپسندانه ترین و عقلایی ترین گام برای سامان بخشیدن به این سرزمین محنت زده است. می دانیم که دست یابی به اقتدار و عزت در صحنة بین المللی نیازمند دست کشیدن از ماجراجویی های بی فرجام در سیاست خارجی و یافتن راهکارهای معقول برای حفظ استقلال از طریق همزیستی مسالمت آمیز است و حفظ منافع ملی تنها از طریق همکاری در جهت منافع مشترک جهانی ممکن است.
باورمان این است که قانون اساسی دارای پشتوانة رأی مردم و نقطة اجماع ملی ماست و نهادینه شدن حاکمیت قانون به معنی الزام زمامداران حکومتی ودولتمردان به اجرای بی چون وچرا وکامل قانون، تضمینی خواهد بود برای ایجاد حکومتی مردم سالار که از تضییع حقوق وآزادی های سیاسی ملت و بروز وظهور استبداد وخودکامگی در لباس وچهره دیگر جلوگیری خواهد کرد. علیرغم درخواست مشروع ملت ایران برای حذف و اصلاح بخش ها واصولی که راه را بر شکل گیری خودکامگی هموار ساخته و با حاکمیت اراده و حقوق مسلم مردم مغایرت دارد، پذیرش حاکمیت قانون در همة امور، ارکان و مناصب را تنها راه برون رفت از وضعیت کنونی واحقاق حقوق شهروندی تلقی می کنیم. ایمان داریم که میزان، رأی ملت است.
به خوبی واقفیم که زخم هایی که در طول تاریخ بر تن رنج دیدة این مردم وارد شده، ناشی از قدرت های فراقانونی و قانون گریزی هایی است که این روزها به عرف رایج حکمرانی تبدیل شده و برای بازگرداندن عزت و استقلال به قوه مقننه وقوه قضاییه، تأکید بر اصل تفکیک قوا و عدم تمرکز قدرت در یک فرد یا نهاد که به عدم پاسخگویی و گسترش فساد می انجامد، ضروری است. بدون تردید پافشاری بر آزادی سریع زندانیان سیاسی که به صرف اعتراض و انتقاد به رویه های جاری، با انواع اتهامات ساخنگی، بازداشت و به روش کاملا غیر قانونی محاکمه وبه جرایم بی پایه محکوم و در زندان به سر می برند، با روح دینداری و آزادیخواهی سازگار خواهد بود.
می دانیم که برگزاری تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز، حق مسلمی است که هم در قانون اساسی ما و هم در بیانیة جهانی حقوق بشر( که کشور ما نیز آن را پذیرفته) بر آن تأکید شده است. می دانیم که دفاع از حقوق اقلیت ها، قومیت ها و زنان، برای دستیابی به ایرانی بهتر ضروری است. بر خود واجب می دانیم که ازهیچ تلاشی برای رفع بازداشت و حصر رهبران جنبش سبز و همسرانشان که نمونة استقامت و پایداری برای احقاق حقوق حقة مردم هستند، تا جان در بدن داریم دریغ نورزیم. می دانیم که نیل به آزادی و به دست آوردن زندگی عزتمندانه، بدون تلاش و استقامت میسر نیست، و بقول سعدی «بکوشید تا جامة ذلت نپوشید». می دانیم که کشوری با این همه ثروت خدادادی و سرمایة هنگفت انسانی، نباید به علت سوء مدیریت دولتمردان، مردمانی تا این اندازه فقیر و محنت زده داشته باشد. آری ما، برخلاف اقتدارگرایانی که تنها راه تکیه بر قدرت را در ارعاب و سرکوب و فرافکنی می دانند، درس های خود را بخوبی فراگرفته ایم و ایمان داریم که: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (خداوند حال هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان حالشان را دگرگون کنند).
از همین رو سال جدید را همراه با شما مردم آگاه و مقاوم، باز هم با صبر و استقامت و امید به پیروزی آغاز می کنیم، چرا که می دانیم پيروزي، همانا گام زدن در راه است ، و با شما همنوا می شویم که «سبز یعنی استقامت تا بهار» ، و نوید می دهیم که درآینده با هدف متنوع ساختن شیوه های مبارزة مدنی، ارتقای تشکیلاتی جنبش و گسترش ابعاد بین المللی آن، برنامه ها وراهکارهایی را که با بهره گیری از نظرات رهبران وفعالان جنبش سبز طراحی شده، ارایه نماییم. ایمان داریم:
” باران که ببارد ؛ همه راه دوباره سبز خواهد شد ”
شورای هماهنگی راه سبز امید
25/12/1389
سحامنیوز: تعدادی از اعضای باشگاه مادرید، که متشکل از گروهی از رهبران سابق کشورهای جهان است، طی نامه ای به آقای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی نسبت به “ناپدید شدن” میرحسین موسوی و مهدی کروبی ابراز نگرانی کرده و نسبت به خطر بی اعتباری نهادهایی که زیر نظر او هستند هشدار داده اند.
به گزارش جرس، در این نامه آمده است که بیش از سه هفته از “ناپدید شدن اجباری” آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان می گذرد و “خانواده های آنان از وضعیتشان بی خبرند.”
به گزارش بی بی سی، این نامه که به امضای هشت تن از مقام های پیشین کشورهایی نظیر فرانسه، یمن و هلند رسیده می افزاید: “به نظر نمی رسد که هنوز هیچ مقام قضایی مسئولین حقوقی این ناپدید شدن و تهدیدات سنگینی که علیه ایشان ابراز شده است را بر عهده گرفته باشد.”
میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد در چند هفته اخیر در وضعیت نامعلومی بوده اند و تماس آنها با خانواده هایشان تقریبا به طور کامل قطع بوده است.
اعضای خانواده کروبی روز پنجشبه ۱۹ اسفند گفتند که برای اولین بار پس از ۱۸ روز چراغ های خانه آقای کروبی روشن شده، اما کسی به زنگ در پاسخ نداده است.
فرزند مهدی کروبی روز چهارشنبه گفت که از یک روحانی مورد اعتماد خبر گرفته است که پدر و مادرش سالم هستند.
مسئولان حکومت ایران تأکید داشته اند که موسوی و کروبی به همراه همسرانشان در خانه های خود به سر می برند.
اما دادستان کل در ۹ اسفند گفت که ارتباطات دو رهبر مخالفان دولت محدود شده است.
در نامه باشگاه مادرید به آقای خامنهای هشدار داده شده است: “ما توجه شما را به خطرات مربوط به وهن و بیاعتباری که این گونه تجاوزات آشکار به مقررات حقوقی، برای نهادهایی که شما مسئولیت عالیه بر آنها را بر عهده دارید موجب میشوند یادآور شویم.”
آقای خامنه ای تاکنون هیچ اظهار نظری در مورد فشارهای اخیر بر موسوی و کروبی نکرده است.
باشگاه مادرید در سایت رسمیش “خود را بزرگترین محفل روسای جمهور و نخست وزیران دمکراتیک” خوانده است.
در این گروه ۷۹ رهبر سابق از ۵۶ کشور جهان عضویت دارند.
امضا کنندگان این نامه عبارتند از:
ویلیام کوک، نخست وزیر هلند (۱۹۹۴-۲۰۰۲) و رئیس باشگاه مادرید
سزار گاویریا، رئیس جمهوری کلمبیا (۱۹۹۰-۱۹۹۴) و نایب رئیس باشگاه مادرید
لیونل ژوسپن، نخست وزیر فرانسه (۱۹۹۷-۲۰۰۲)
عبدالکریم ال ایریانی، نخست وزیر یمن (۱۹۸۰-۱۹۸۳) و (۱۹۹۸-۲۰۰۱)
والدیس بیرکاوس، نخست وزیر لتونی (۱۹۹۳-۱۹۹۴)
کجل ما ینی بوندویک، نخست وزیر نروژ (۱۹۹۷-۲۰۰۰) و (۲۰۰۵-۲۰۰۱)
شاندریکا کوماراتونگا، رئیس جمهور سریلانکا (۱۹۹۴-۲۰۰۵)
کسام ئوتیم، رئیس جمهور جمهوری موریس (۱۹۹۲-۲۰۰۲)
به گزارش بی بی سی، این نامه که به امضای هشت تن از مقام های پیشین کشورهایی نظیر فرانسه، یمن و هلند رسیده می افزاید: “به نظر نمی رسد که هنوز هیچ مقام قضایی مسئولین حقوقی این ناپدید شدن و تهدیدات سنگینی که علیه ایشان ابراز شده است را بر عهده گرفته باشد.”
میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد در چند هفته اخیر در وضعیت نامعلومی بوده اند و تماس آنها با خانواده هایشان تقریبا به طور کامل قطع بوده است.
اعضای خانواده کروبی روز پنجشبه ۱۹ اسفند گفتند که برای اولین بار پس از ۱۸ روز چراغ های خانه آقای کروبی روشن شده، اما کسی به زنگ در پاسخ نداده است.
فرزند مهدی کروبی روز چهارشنبه گفت که از یک روحانی مورد اعتماد خبر گرفته است که پدر و مادرش سالم هستند.
مسئولان حکومت ایران تأکید داشته اند که موسوی و کروبی به همراه همسرانشان در خانه های خود به سر می برند.
اما دادستان کل در ۹ اسفند گفت که ارتباطات دو رهبر مخالفان دولت محدود شده است.
در نامه باشگاه مادرید به آقای خامنهای هشدار داده شده است: “ما توجه شما را به خطرات مربوط به وهن و بیاعتباری که این گونه تجاوزات آشکار به مقررات حقوقی، برای نهادهایی که شما مسئولیت عالیه بر آنها را بر عهده دارید موجب میشوند یادآور شویم.”
آقای خامنه ای تاکنون هیچ اظهار نظری در مورد فشارهای اخیر بر موسوی و کروبی نکرده است.
باشگاه مادرید در سایت رسمیش “خود را بزرگترین محفل روسای جمهور و نخست وزیران دمکراتیک” خوانده است.
در این گروه ۷۹ رهبر سابق از ۵۶ کشور جهان عضویت دارند.
امضا کنندگان این نامه عبارتند از:
ویلیام کوک، نخست وزیر هلند (۱۹۹۴-۲۰۰۲) و رئیس باشگاه مادرید
سزار گاویریا، رئیس جمهوری کلمبیا (۱۹۹۰-۱۹۹۴) و نایب رئیس باشگاه مادرید
لیونل ژوسپن، نخست وزیر فرانسه (۱۹۹۷-۲۰۰۲)
عبدالکریم ال ایریانی، نخست وزیر یمن (۱۹۸۰-۱۹۸۳) و (۱۹۹۸-۲۰۰۱)
والدیس بیرکاوس، نخست وزیر لتونی (۱۹۹۳-۱۹۹۴)
کجل ما ینی بوندویک، نخست وزیر نروژ (۱۹۹۷-۲۰۰۰) و (۲۰۰۵-۲۰۰۱)
شاندریکا کوماراتونگا، رئیس جمهور سریلانکا (۱۹۹۴-۲۰۰۵)
کسام ئوتیم، رئیس جمهور جمهوری موریس (۱۹۹۲-۲۰۰۲)
آیا جواد لاریجانی اعدامهای گسترده را به سازمان ملل لو داد
یک منبع در حاشیه برگزاری شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به خودنویس گفت که تنها فردی که میتوانسته آمار اعدامهای گسترده تابستان ۱۳۸۹را تایید کند، کسی جز محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران نبوده است.
در روز ۱۳ مارس، دبیر کل سازمان ملل در گزارشی، اجرای اعدامهای دسته جمعی در زندان وکیل آباد مشهد را تایید کرد. بر پایه این گزارش وقتی کارمندان دفتر کمیسیاری عالی حقوق بشر در هنگام دیدار از تهران در دسامبر ۲۰۱۰ از طرف های ایرانی خود در این باره پرس و جو کردند آنها اعدام ۶۰ تن از افرادی که غالب آنها مرتبط با قاچاق مواد مخدر بودند را تایید کردند. این اعدامها مربوط به تابستان گذشته بوده است.یک منبع در ژنو، در حاشیه برگزاری شورای حقوق بشر سازمان ملل، به خودنویس گفت کسی که خبر اعدامهای را تایید کرده، کسی جز محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه نمیتوانسته این خبر را تایید کند.
اگر این خبر واقعیت داشته باشد، اولین باری نخواهد بود که لاریجانی مسائلی را با «خارجی»ها طرح کرده که به ضرر جناح حاکم تمام شده است.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران هم اعلام کرد که منابعی به این گروه گفتهاند که در روز یازدهم اسفند ۱۰ زندانی عادی بدون اطلاع خانواده و وکلایشان و به صورت پنهانی در این زندان اعدام شدهاند. محکومان به اعدام نیز تا ساعاتی قبل از اعدام از زمان اجرای حکمشان بی خبر بودهاند. اتهام همه اعدام شدگان روز یازده اسفند مربوط به قاچاق مواد مخدر بوده است.
احمد محسنی گرکانی، رییس دیوان عالی کشور نیز اخیرا در گفتگو با خبرگزاری نیمه رسمی مهر تایید کرد که صدور حکم قطعی اعدام در ایران بسیار سریعتر از گذشته شده است و رسیدگی به برخی پروندههای اعدام برای مسوولان قضایی بسیار آسان شده است: «احکام قطعی اعدام از سوی دادگاه کیفری در کمتر از ۱۰ روز در دیوان عالی کشور رسیدگی می شود. و رسیدگی به پرونده هایی که حکم اعدام برای آنها صادر شده بسیار آسان است.»
فرشید آل داوود
جرس: بازی امنیتی جدیدی به راه افتاده است تا یکی از رسانه های مهم جنبش سبز را بی اعتبار جلوه دهد. پس از انتشار اخباری مبنی بر کنترل سایت کلمه از سوی ماموران اطلاعاتی- امنیتی ، اما و اگر های بی شماری از سوی برخی فعالان رسانه ای در باب خبرهای مشکوک سایت منتسب به میر حسین موسوی بازتاب یافت.
روزنامه کیهان در شماره 22 اسفند خود با بهره برداری از شبهه آفرینی برخی عناصر اپوزیسیون ماجرای حشمتیه را دستاویز گزارشی تمسخر آمیز قرار داد و مطابق روال همیشگی خود که اختلاف بین مخالفان جمهوری اسلامی را مورد استهزاء قرار می داد به نقل از یک فعال رسانه ای خارج از کشور نوشت: اگر هيچ سناريوي امنيتي را در نظر نگيريم، كف ماجرا اين است كه سردبيران كلمه شايستگي اطلاع رساني درست درباره موسوي را ندارند.
اعتراض برخی فعالان اپوزیسیون به عملکرد کلمه پس از آن آغاز شد که اخبار دستگیری و انتقال موسوی و کروبی به زندان حشمتیه تکذیب شد.
کلمه ای ها چه می گویند؟
یکی از دست اندرکاران سایت کلمه در گفتگو با خبرنگار جرس گفت: بعد از پروژه حصر و خانه نشین کردن رهبران جنبش ، اکنون تلاش می شود تا با بد بین کردن مردم به رسانه های جنبش سبز گام بعدی برداشته شود تا به این طریق دیگر صدائی شنیده نشود.
با این حال تظاهرات 25 بهمن و تبعات بعد از آن همچون حضور حیدر مصلحی در تلویزیون دولتی و تلاش وی برای منتسب کردن مشاوران میرحسین موسوی به یک جریان سیاسی خاص هم موجب نشد که دامنه اعتراضات مردم فرو کش کند.
با این حال تظاهرات 25 بهمن و تبعات بعد از آن همچون حضور حیدر مصلحی در تلویزیون دولتی و تلاش وی برای منتسب کردن مشاوران میرحسین موسوی به یک جریان سیاسی خاص هم موجب نشد که دامنه اعتراضات مردم فرو کش کند.
فعال شدن بخش خارجی وزارت اطلاعات
اظهارات مصلحی در همان شب نشان داد که سرویس امنیت خارجی وزارت اطلاعات در صدد طراحی تئوری پیچیده ای برای حذف یکی از رسانه های جنبش پس از حصر کامل رهبران آن است.
. پس از طراحی پروژه کشته سازی و مصادره شهید که اطلاعات سپاه مجری آن بود، مصاحبه برادر یکی از شهدای 25 بهمن و تکذیب بسیجی بودن وی تیر تئوریسین های سپاه را به سنگ کوبید.
قرار بود اطلاعات سپاه با این پروژه و به عبارتی منافقیزه کردن جنبش سبز پس از هیاهوهای ساختگی بعد از 25 بهمن کار موسوی و کروبی را یکسره کنند.
این ماجرا به قدری سازماندهی شده پیش رفت که از فردای 25 بهمن درخواست اعدام رهبران جنبش بر سر زبانها افتاد. رهبری نظام در نخستین دیدار مردمی با آذربایجانی ها که 2 روز پس از 25 بهمن انجام شد کوچکترین اشاره ای به ماجرای 25 بهمن نکرد اما در عوض دیدارکنندگان با رهبری با اتوبوس هایی که بیرون از حسینیه امام خمینی یعنی بیت رهبری پارک بود به سمت منزل میرحسین موسوی رفته و بر علیه وی شعار دادند..
از قرار معلوم رهبری به عمد در آن دیدار صحبتی در باره به اصطلاح" سران فتنه" نکرده بود تا هجوم مردم به اطراف خانه میرحسین موسوی اقدامی تحریک آمیز تلقی نشود.
. پس از طراحی پروژه کشته سازی و مصادره شهید که اطلاعات سپاه مجری آن بود، مصاحبه برادر یکی از شهدای 25 بهمن و تکذیب بسیجی بودن وی تیر تئوریسین های سپاه را به سنگ کوبید.
قرار بود اطلاعات سپاه با این پروژه و به عبارتی منافقیزه کردن جنبش سبز پس از هیاهوهای ساختگی بعد از 25 بهمن کار موسوی و کروبی را یکسره کنند.
این ماجرا به قدری سازماندهی شده پیش رفت که از فردای 25 بهمن درخواست اعدام رهبران جنبش بر سر زبانها افتاد. رهبری نظام در نخستین دیدار مردمی با آذربایجانی ها که 2 روز پس از 25 بهمن انجام شد کوچکترین اشاره ای به ماجرای 25 بهمن نکرد اما در عوض دیدارکنندگان با رهبری با اتوبوس هایی که بیرون از حسینیه امام خمینی یعنی بیت رهبری پارک بود به سمت منزل میرحسین موسوی رفته و بر علیه وی شعار دادند..
از قرار معلوم رهبری به عمد در آن دیدار صحبتی در باره به اصطلاح" سران فتنه" نکرده بود تا هجوم مردم به اطراف خانه میرحسین موسوی اقدامی تحریک آمیز تلقی نشود.
با این حال اظهارات احمد جنتی در نماز جمعه مبنی بر حصر کامل سران جنبش نشان داد که این اقدام تصمیمی بود که در سطوح عالیه نظام اتخاذ شده است.
وقتی شورای راه سبز امید ظهور می کنند
با حصر موسوی و کروبی در خانه و اطمینان از اینکه این دو دیگر نمی توانند اطلاعیه جدیدی برای حضور مردم در خیابانها بدهند شورای راه سبز امید در بیرون مرزها بلافاصله کنترل امور را به دست گرفتند که فراخوان اول اسفند برای حضور در خیابانها به درخواست آنها انجام شد.
ارزیابی محافل حکومتی در جمهوری اسلامی نیز حاکی از این است که بعد از حصر موسوی و کروبی اداره و کنترل بخشهایی از جریان به خارج از ایران منتقل شده است. سایت رجا نیوز نزدیک به محافل امنیتی نوشت:
از 25 بهمن 1389 علایم شکلگیری یک پدیدهی مهم امنیتی در کشور آشکار شده است که توجه ویژهای را میطلبد. این پدیدهای است که آن را میتوان به تعبیر دقیق "انتقال هسته تولید ناآرامی به بیرون کشور خواند. این پروژه در محافل پنهان بیرونی با اداره جریان سبز کلید خورده و با برنامهریزی مرحله بندی شده در حال اجراست. سران داخلی جنبش هم با آن هماهنگ شدهاند.
از 25 بهمن 1389 علایم شکلگیری یک پدیدهی مهم امنیتی در کشور آشکار شده است که توجه ویژهای را میطلبد. این پدیدهای است که آن را میتوان به تعبیر دقیق "انتقال هسته تولید ناآرامی به بیرون کشور خواند. این پروژه در محافل پنهان بیرونی با اداره جریان سبز کلید خورده و با برنامهریزی مرحله بندی شده در حال اجراست. سران داخلی جنبش هم با آن هماهنگ شدهاند.
بازی ناپدید کردن رهبران جنبش
از این جا به بعد سرویس امنیت خارجی وزارت اطلاعات کار خود را به شکل جدی تری آغاز کرد و طبق معمول اطلاعات سپاه که مستقیما زیر نظر رهبری نظام قرار دارد مسئولیت عملیات موازی بازداشت و انتقال خانواده کروبی و موسوی را عهده دار شد.
فرزند مهدی کروبی در تائید دخالت نهاد رهبری در بازداشت پدرش نوشت: " در شب ناپدید شدن پدرم ، آقاي وحيد از مسئولين رده بالاي دفتر رهبري و معاون اجرايي ايشان؛ به همراه چندين نفر ديگر با حضور در منزل آقاي كروبي، شخصا فرماندهي اصلي اين كار را به عهده داشته و آقاي كروبي و خانم فاطمه كروبي را از منزل بيرون نموده و به مكان نامعلومي منتقل كردند. این امر در باره میرحسین موسوی و همسرش نیز مصداق داشته و فرزندان هر دو رهبر جنبش تائید کردند که والدینشان به مکانی نا معلوم انتقال یافته اند.
عصر دوشنبه 9 اسفند سایت کلمه خبر داد که میر حسین موسوی و همسرش به زندان حشمتیه منتقل شده اند. امیر ارجمند نیز در مصاحبه با بی بی سی این ادعا را تائید کرد و به این ترتیب در روز 10 اسفند هزاران نفر با وجود جو امنیتی شدید در بیشتر نقاط کشور به خیابانها ریختند.
واکنش رزیم به تظاهرات های 1 و 10 اسفند سکوت و بی اعتنائی بود.
بازگشت به خانه و شبهات بعدی
بازگشت به خانه و شبهات بعدی
در روز سه شنبه 17 اسفند یکی از فرزندان میر حسین موسوی با والدین خود در خانه پدری در پاستور ملاقات کرد که انعکاس این خبر تردید هایی را بوجود آورد .
نکات ابهام بر انگیز نیز از همینجا شروع می شود. ابتدا سران جنبش وخانواده های شان به مکانی نا معلوم منتقل می شوند و پس از آنکه واکنش های داخلی و بین المللی نسبت به بازداشت آنها آنهم در اوج بحرانهای خاورمیانه ابراز می شود به خانه بازگردانده می شوند و طی یک سلسله تدابیر امنیتی اجازه می دهند که فرزندان موسوی به دیدار خانواده شان بروند. انعکاس خبر این دیدار آن هم با تاخیر زمزمه برخی شبهات را بر سر زبانها انداخت.
از طرفی عقلائی نیست که گفته شود چون رهبران جنبش و همسرانشان به زور به مکان نامعلوم برده شدند دیگر نباید به خانه بازگشت داده شوند . سیاست رژیم در خصوص مخالفان برجسته اش همیشه اقتضا می کرده که آنها را در حصرخانگی قرار دهد.
نکته مهم در این میان فشاری است که بر اعضای خانواده موسوی وارد شد .احتمالا مسئولان امنیتی با یک برنامه حساب شده و از طریق ارعاب و مطرح کردن برخی شرط و شروط اجازه ملاقات را صادر و تهدید کرده بودند که خبر دیدار منتشر نشود تا اولا از طریق تاخیر ایجاد شده بین هواداران موسوی تردید ایجاد کنند و ثانیا در خانه بودن موسوی و همسرش تائید شود تا هواداران جنبش احساس کنند که با یک فریب روبرو بودند.
طراحی این نقشه برای ایجاد شکاف در جنبش سبز بود بطوریکه منجر به برداشت انحراف آمیز برخی مخالفان قدیمی جمهوری اسلامی ازانعکاس خبر بازگشت موسوی و کروبی به خانه شد.
مطرح شدن این موضوع از سوی اپوزیسیون تا حدی زمینه را برای برد اطلاعاتی جمهوری اسلامی فراهم کرد. به خصوص که برخی اظهارنظرهای غیر واقع این ادعا را مطرح کرده بود که سایت کلمه تحت کنترل عوامل امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
. سایت الف نزدیک به اصولگرایان نوشت : علیرضا نوری زاده تحلیلگر سیاسی درصدای آمریکا مدعی شد که سایت کلمه، پایگاه اطلاع رسانی رسمی میرحسین موسوی در اختیار ماموران امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
. به نوشته این سایت خبری، نوریزاده طی گفتگویی با شبکه تلویزیونی صدای آمریکا با اشاره به عذرخواهی سایت «کلمه» بابت انتشار خبر کذب انتقال موسوی به زندان حشمتیه، ادعا کرد: چون هیچ دلیلی برای عذرخواهی سایت کلمه درباره خبر منتشره وجود ندارد، پس باید نتیجه بگیریم که این سایت به دست ماموران امنیتی جمهوری اسلامی افتاده است.
از طرفی عقلائی نیست که گفته شود چون رهبران جنبش و همسرانشان به زور به مکان نامعلوم برده شدند دیگر نباید به خانه بازگشت داده شوند . سیاست رژیم در خصوص مخالفان برجسته اش همیشه اقتضا می کرده که آنها را در حصرخانگی قرار دهد.
نکته مهم در این میان فشاری است که بر اعضای خانواده موسوی وارد شد .احتمالا مسئولان امنیتی با یک برنامه حساب شده و از طریق ارعاب و مطرح کردن برخی شرط و شروط اجازه ملاقات را صادر و تهدید کرده بودند که خبر دیدار منتشر نشود تا اولا از طریق تاخیر ایجاد شده بین هواداران موسوی تردید ایجاد کنند و ثانیا در خانه بودن موسوی و همسرش تائید شود تا هواداران جنبش احساس کنند که با یک فریب روبرو بودند.
طراحی این نقشه برای ایجاد شکاف در جنبش سبز بود بطوریکه منجر به برداشت انحراف آمیز برخی مخالفان قدیمی جمهوری اسلامی ازانعکاس خبر بازگشت موسوی و کروبی به خانه شد.
مطرح شدن این موضوع از سوی اپوزیسیون تا حدی زمینه را برای برد اطلاعاتی جمهوری اسلامی فراهم کرد. به خصوص که برخی اظهارنظرهای غیر واقع این ادعا را مطرح کرده بود که سایت کلمه تحت کنترل عوامل امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
. سایت الف نزدیک به اصولگرایان نوشت : علیرضا نوری زاده تحلیلگر سیاسی درصدای آمریکا مدعی شد که سایت کلمه، پایگاه اطلاع رسانی رسمی میرحسین موسوی در اختیار ماموران امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
. به نوشته این سایت خبری، نوریزاده طی گفتگویی با شبکه تلویزیونی صدای آمریکا با اشاره به عذرخواهی سایت «کلمه» بابت انتشار خبر کذب انتقال موسوی به زندان حشمتیه، ادعا کرد: چون هیچ دلیلی برای عذرخواهی سایت کلمه درباره خبر منتشره وجود ندارد، پس باید نتیجه بگیریم که این سایت به دست ماموران امنیتی جمهوری اسلامی افتاده است.
همچنین ادعا شد که چند نفر رمز عبور ورود به سایت کلمه را دارند که برخی از آنها در خارج کشور هستند. این سایت اصولگرا به این ظن متوسل شد که نوری زاده اسامی افرادی که پسورد ورود به سایت کلمه را دارند ، می داند.
برخی تحلیلگران نزدیک به رهبران جنبش انتشار اینگونه اخبار تردید آمیز را در راستای میدان داری اپوزیسیون قدیمی و فاقد پشتوانه می دانند و معتقدند سناریوی تخریب رسانه سبز ( کلمه) از سوی برخی جریانها، در راستای منافع دولت کودتا ست تا از این طریق هدایت جنبش سبز را از دست شورا هماهنگی راه سبز امید که معتمد موسوی و کروبی هستند خارج سازند .
سید ابراهیم نبوی
برای ما که مشت آهنین استبداد بالای سرمان است، شاید مهم ترین کار، دست دادن به همدیگر و کنار همدیگر قرار گرفتن است.
چندی قبل یادداشت کوتاه دوستی را خواندم در مورد ملاقاتش با شیخ مهدی کروبی بزرگ که چندی است از همگان به دور است و خبری از او نیست. شیخ را دو سه باری دیده ام، از آن زمان که ریاست بنیاد را داشت و من آدمی مذهبی بودم و همواره تصویری خوب از او داشتم، تا زمانی که بعد از سالها در پاریس دیدمش. این ملاقات را آقای ناطق گفته است و لازم نمی دانم که پنهانش کنم. آنچه مراد من است، این جمله ای است که شیخ به دوست من گفت که " مشکل ما تحمل نکردن همدیگر است" و تا همدیگر را تحمل نمی کنیم همین است که هست. اتفاقا آنها که حکومت را اداره می کنند و عمله ظلمه روی این عدم تحمل ما حساب باز کرده اند. خوشحال می شوند که ما به جان هم می افتیم و در حالی که فشار استبداد نابودمان می کند، چنگ به چهره هم می زنیم و تحمل همدیگر را نداریم.
چند ماهی قبل مطلبی نوشته بودم درباره ی دوستی، انتقادی کرده بودم و طبیعتا انتقاد وقتی به طنز می آید، لابد سوژه نقد را خوش نمی نشیند و همین می شود که فکر می کند مسخره اش کردی یا می خواهی تمام حیثیت اش را نابود کنی. دو باری تلفن زدم و گفتم که نوشته من طنزی است و حاوی انتقادی و همین. او هم می تواند هر طور خواست، مرا نقد کند، کمااینکه کرده است و اگر باز هم بکند، گلایه ای نیست. برای مرد رسانه، یا آدم رسانه از زمانی که یک کلمه می نویسد همه مجازند به او هر چه می خواهد بگویند. اما آن دوست این نقد را بر من نبخشید ... این نمونه یکی از تحمل نکردن هاست که شاید استبداد و نبود دموکراسی در جامعه ما به میزان بالایی بر آن استوار است.
مساله فقط این نیست که من نیز مانند آن رفیق مان تحملم گاه تمام می شود و وقتی کسی، که هر کسی می تواند باشد، نقادی می کند مرا، یا آنچه را که دوست می دارم به دروغ یا به درستی ویران می کند، حتی حذفش می کنم از دایره دوستانم و خیالم راحت می شود که دیگر روی اش را نخواهم دید و صورت مساله پاک می شود. لابد که منی که به این راحتی می توانم تو را بگذارم کنار، تحمل ندارم. من که جمله آرش و علیرضا و مسعود و مسیح و آن دیگری را تاب نمی آورم، طاقت ندارم. طبیعی است که تحمل نکردن دیگری دلیل دارد و این دلیل ممکن است بسیار محکم باشد. ممکن است کسی واقعا و براساس دلایل متقن به این رسیده باشد که من آدمی یاوه گو یا دروغگو یا شارلاتان یا نادان یا مزدور یا هر چیزی هستم، دقیقا من هم در مورد او همین را فکر می کنم، اما آیا همین کافی است که من و تو که دشمنی را مثل گیاهی هرزه در باغ دل مان می کاریم، رابطه ای را تمام کنیم ... و آخرش علی بماند و حوضش و سر آخر غصه بخوریم که چرا جمع بزرگ مان کوچک شده است؟
نمی گویم که همه مان باید یکی بشویم، اتفاقا اساس حرف جنبش دموکراسی و آزادی این است که همه متفاوت باشند، ولی یاد بگیریم که به حرف دیگری احترام بگذاریم. برای ما که مشت آهنین استبداد بالای سرمان است و هر روز لطمه ای از ستمگران و زورگویان می خوریم، شاید مهم ترین کار، دست دادن به همدیگر و کنار همدیگر قرار گرفتن است. به نظرم جبهه سبز باید خود را بازتعریف کند و بتواند به گونه ای وفاق برسد، گونه ای وفاق که در آن افراد به بازتولید ترس و نومیدی و اختلاف که سیاست استبداد حاکم برای مقابله با جنبش اعتراضی ایران است، نپردازند. ایجاد ترس در مردم سیاست استبداد است که از زبان ما بیان می شود، ایجاد اختلاف میان گروههای مخالف حکومت، سیاست استبداد است که از سوی ما اجرا می شود و سیاست توسعه نومیدی میان بدنه جنبش و غیرسیاسی کردن نیروی اجتماعی سیاست دولت استبدادی است که توسط بدنه اجتماعی رواج داده می شود.
به نظر می رسد اگر بخواهیم سیاست درستی را برای حفظ اتحاد در بدنه جنبش اعتراضی ایران، اجرا کنیم، باید به موارد زیر توجه کنیم:
اول، وحدت کلیه مخالفان با استبداد بدون توجه به آینده ای که باید توسط مردم و در شرایط آزادی تعیین شود. به نظر من کلیه نیروها، بدون توجه به اینکه در آرزوی چه حکومتی هستند، باید علیه استبداد متحد شوند. کسی که باید تصمیم بگیرد، ایران آینده چه حکومتی داشته باشد، همه مردم ایران هستند. مصرف کردن نیرو برای اثبات اینکه کدام نظام سیاسی بهتر است، در شرایطی که همه نیروهای اجتماعی و سیاسی کشور، زیر مشت آهنین استبداد له می شوند، هرز دادن نیرو و آب در هاون کوبیدن است. این امر موجب می گردد که ما به جای پرداختن به مبارزه با استبدادی که دشمن همه ماست، با همدیگر دشمنی کنیم و به استبداد اجازه بدهیم تا از زیر فشار مردمان مخالف حکومت خلاص شوند. در فردای ایران، اصلا مهم نیست که چه کسی چقدر هزینه برای مبارزه با استبداد داده است. آن کسی که باید تصمیم گیرنده باشد، همه و همه مردم هستند. به همین دلیل به جای جنگ بیهوده مخالفان بر سر آینده ای که ما حق نداریم، آن را تعیین کنیم باید تمام نیروی مان را برای مبارزه با استبداد متمرکز کنیم.
دوم، مبارزه مسالمت آمیز تنها راه به میدان آوردن همه نیروهاست. اگر بناست که آینده ای آزاد و دموکرات داشته باشیم، با اعمال خشونت به آن نمی توانیم برسیم. روش مبارزه جنبش اعتراضی ایران مبارزه مسالمت آمیز با حکومت است. حکومت قصد دارد تا با رادیکالیزه کردن جنبش، جمعیت بزرگ مخالفان را خانه نشین و جمعیت کوچک تندروها را به خیابان بکشد و سرکوب کند و در این راه نیز دلیلی ندارد که موفق نشود. ساده لوحی نمی کنیم و معنای مبارزه مسالمت آمیز را کتک خوردن در خیابان و واکنش نشان ندادن در برابر اسلحه لخت معنی نمی کنیم. اما می دانیم که حتی اگر نه صد هزار نیروی مسلح که اگر یک میلیون مرد مسلح هم به خیابان بروند، این شکست جنبش اعتراضی مردم ایران است. ما زمانی می توانیم حکومت را به عقب نشینی وادار کنیم که فشار اجتماعی به حکومت چنان زیاد شود که استبداد ناچار شود به آزادی تن بدهد. به خیابان آمدن مردم در روز 25 بهمن نشان داد که جنبش سبز بعد از یکسال سرکوب سنگین، با طراوت و شادابی زنده و هوشمند است.
آنچه ما به آن نیاز داریم، متشکل کردن نیروها، یافتن راههای مختلف برای ایجاد فشار اجتماعی بر حکومت، و استفاده درست از رسانه های جنبش و تقویت این رسانه ها به عنوان شریان حیاتی جنبش است. جنبش اعتراضی مردم ایران، حرکت یک حزب برای گرفتن قدرت از حزبی دیگر نیست، جنبش اعتراضی ایران، جایگزینی یک گروه خوب به جای یک گروه بد نیست، مشکل ما فقط حکومتی نیست که استبداد در جزء جزء وجودش رخنه کرده و در سال گذشته اکثر نیروهای مخالف را از حکومت بیرون رانده است. بخش مهمی از مشکل ما توافق میان مردم برای احترام گذاشتن به نظرات همدیگر و پذیرش دموکراسی به عنوان تنها راه تعیین ماهیت قدرت است. جنبش اعتراضی ایران، هم حق دارد، هم نیروی اجتماعی دارد و هم به اندازه یک حکومت کامل و کارآمد، نیروی سیاسی فعال دارد و می تواند راه رسیدن به بهترین شکل استقرار قدرت را چنان که مردم می خواهند هموار کند. آنچه ما به آن نیاز داریم، باور کردن این حقانیت و قدرت از یکسو و پالایش درونی جنبش برای مبارزه با استبداد است. ما سهل انگاری های مان را باید کنار بگذاریم، ما باید با دقت و ظرافت و با قدرت عمل کنیم، ما باید نیروهای مخالف استبداد را جذب کنیم و به نیروهای مردد درون حکومت که آن جبهه را ترک می کنند و به سوی مردم می آیند خوش آمد بگوئیم.
سوم، دشمنان جنبش و مخالفان بی دلیل: جمهوری اسلامی، هم قدرت دارد، هم پول دارد، هم از بدنه اجتماعی قابل توجهی برخوردار است و هم یک حکومت را در اختیار دارد. این حکومت برای جنگ و سرکوب آمادگی دارد و هرگز نباید توانایی و هوشمندی و گستره آن را نادیده گرفت. اما همین حکومت به دلیل همه آنچه در سی سال گذشته از یک سو و در دو سال گذشته بطور خاص انجام داده، فقط شامل بخش کوچکی از مردم ایران می شود. مردم ایران حق دارند که کشورشان را از غاصبان آن پس بگیرند. حکومت نیز این را می داند و پذیرفته است که با یک اقلیت کشور را اداره می کند. حکومت جمهوری اسلامی هم در حوزه دیپلماسی حضور فعال دارد، هم رسانه های فراوان دارد و هم با خریدن افراد و سازمانها و رسانه ها، سعی می کند تا چهره جنبش را تخریب و حرکت آن را متوقف کند. ما با دشمنانی طرف هستیم که پول می گیرند تا حقیقت را مخدوش کنند، دشمنانی که قدرت می گیرند تا امنیت داشته باشند، و چهره مخالف به خود می گیرند تا اختلاف میان نیروها را دامن بزنند. گروهی نیز، که عمدتا مهاجرانی هستند که هرگز به بازگشت به ایران فکر نمی کنند، مصلحت را در آن می بینند که ایران از وضع بدتری برخوردار باشد. مطمئن باشیم گروهی را که به خدمت ارباب قدرت درآمده اند، نمی توانیم بیدار کنیم. آنها می دانند و علیه دانایی حرکت می کنند. اما بخش بزرگی از مخالفان که بازی مخالفت با حکومت برای آنان یک تفریح آخر هفته است، برای جنبش خطرناک نیستند. به نظر می رسد ما باید تا حد امکان در مقابل این دو گروه تشنج زدایی کنیم. آنان را نادیده بگیریم و سعی کنیم که وارد بازی های تحریک کننده آنها نشویم. حکومت جمهوری اسلامی هم در حوزه سیاست خارجی و هم در حوزه سیاست داخلی با خریدن سرباز و انداختن او به جان مخالفانش تلاش می کند، خود را از آسیب مصون نگه دارد. آنها همانطور که حماس و حزب الله را می خرند تا از آنها برای بازیهای بین المللی استفاده کنند، برخی از مخالفان را هم می خرند، تا از آنان برای درگیر کردن مخالفان، بخصوص در بیرون ایران استفاده کنند. درگیری با این گروهها عملا همان است که استبداد می خواهد.
چهارم، رسانه سازی و تولید پول ملی، جنبش اعتراضی ایران، بیش از هرچیز از قطع رابطه رهبران جنبش با بدنه آن لطمه می خورد. رابطه میان بدنه جنبش و رهبری آن، تا کنون فواید بسیاری برای جنبش داشته است، از سویی پایداری رهبران باعث استقامت بدنه اجتماعی شده و از سوی دیگر، گفتگوی عظیم ملی که میان نیروهای گوناگون جنبش ایجاد شده است، باعث شده تا رهبران جنبش در دو سال گذشته تغییر کنند و به جامعه نزدیک شوند. شاید به همین دلیل است که حکومت بجد تلاش می کند رابطه بدنه جنبش و سر آن را قطع کند. ایجاد شبکه بزرگی از ایرانیان سبز در سراسر جهان، به عنوان یاوران جنبش اگرچه صدها رسانه را برای جنبش ساخته است، اما وحشت و ترس ناشی از فشارهای حکومت باعث شده است این رسانه ها فقیر و در نتیجه دچار نزول کیفی باشند. قطعا هزینه یک روز رسانه های حکومتی که به نفع استبداد هر روز تبلیغ می کند، به اندازه یک سال هزینه کل رسانه های منتقد حکومت نیست. جنبش نیازمند رسانه های خود است، در این دو سال اگرچه رسانه هایی مانند رادیو فردا، بی بی سی، صدای آمریکا، یورونیوز و چند رسانه سرگرم کننده فارسی زبان، تا حد زیادی جایگزین شبکه های تبلیغاتی مسموم جمهوری اسلامی شده اند، اما دولت بشدت تمام راههای کمک مالی مردم به رسانه های مستقل خبری و اطلاع رسانی را می گیرد. از سوی دیگر، به دلیل سی سال زندگی غیر حزبی و باور های مردم در مورد پول و رابطه پول و سیاست، هیچ نیرویی موفق به تولید پول برای رسانه مورد نیاز مردم نمی شود. مردم به رسانه نیاز دارند، از سوی دیگر میلیونها ایرانی بیرون ایران در حال زندگی هستند و می توانند با پولی اندک حداقل دو سه شبکه تلویزیونی را تامین کنند، اما این اتفاق رخ نمی دهد، چرا که جنبش هنوز نتوانسته است در بیرون ایران، که باید حمایت مالی از جنبش صورت بگیرد، پول ملی را از پول های کوچک مردم بسازد. چنین باوری وجود ندارد که ما ایرانیان باید پول بدهیم تا رسانه مناسب خودمان را بسازیم، این در حالی است که همه نیروهای انسانی و تکنولوژی و تولید کنندگان برای چنین شبکه هایی وجود دارند و قدرت مالی ایرانیان چنان است که بتوانند دو سه شبکه مختلف و متفاوت را برای اطلاع رسانی حمایت مالی کنند.
پنجم، دیپلماسی فلج شده منتقدان: در حالی که حکومت برای تبلیغ خود، از دادن پول به آلوده ترین شبکه های رسانه ای جهان خودداری نمی کند و از سوی دیگر سعی می کند بر رسوایی های مختلف خود در مورد نقض حقوق بشر و اعمال خشونت علیه مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی و صنفی سرپوش بگذارد، جنبش هنوز در حضوری دیپلماتیک، وسیع و فعال با جهانی که آغوش خود را برای یک جنبش صلح طلب و دموکرات گشوده است، قرار ندارد. هنوز جنبش توانایی و تصمیم برای حضور فعال در عرصه های دیپلماسی را ندارد. این در حالی است که هم جنبش هزاران حامی توانا در سراسر جهان دارد و هم جهان آماده شنیدن گزارش های واقعی از وضع ایران است. اما فشار سنگین بر رهبران در داخل و وجود اختلاف در میان نیروهای مخالف حکومت در بیرون، باعث شده است دیپلماسی فعال جنبش مدنی ایران، فلج و بی عمل باقی بماند.
آنچه گفته شد، تاکید بر ضرورت های پیش روی جنبش اعتراضی مردم ایران است. ما توانایی ان را داریم که با حکومتی که اصلا نباید دست کم گرفته شود مجادله کنیم و فردای بهتر را برای ایران بسازیم. زمستان تمام شده است و بهار پیش روی ماست. همه چیز برای سبز شدن و جهانی را با سبز زنده کردن آماده است.
چند ماهی قبل مطلبی نوشته بودم درباره ی دوستی، انتقادی کرده بودم و طبیعتا انتقاد وقتی به طنز می آید، لابد سوژه نقد را خوش نمی نشیند و همین می شود که فکر می کند مسخره اش کردی یا می خواهی تمام حیثیت اش را نابود کنی. دو باری تلفن زدم و گفتم که نوشته من طنزی است و حاوی انتقادی و همین. او هم می تواند هر طور خواست، مرا نقد کند، کمااینکه کرده است و اگر باز هم بکند، گلایه ای نیست. برای مرد رسانه، یا آدم رسانه از زمانی که یک کلمه می نویسد همه مجازند به او هر چه می خواهد بگویند. اما آن دوست این نقد را بر من نبخشید ... این نمونه یکی از تحمل نکردن هاست که شاید استبداد و نبود دموکراسی در جامعه ما به میزان بالایی بر آن استوار است.
مساله فقط این نیست که من نیز مانند آن رفیق مان تحملم گاه تمام می شود و وقتی کسی، که هر کسی می تواند باشد، نقادی می کند مرا، یا آنچه را که دوست می دارم به دروغ یا به درستی ویران می کند، حتی حذفش می کنم از دایره دوستانم و خیالم راحت می شود که دیگر روی اش را نخواهم دید و صورت مساله پاک می شود. لابد که منی که به این راحتی می توانم تو را بگذارم کنار، تحمل ندارم. من که جمله آرش و علیرضا و مسعود و مسیح و آن دیگری را تاب نمی آورم، طاقت ندارم. طبیعی است که تحمل نکردن دیگری دلیل دارد و این دلیل ممکن است بسیار محکم باشد. ممکن است کسی واقعا و براساس دلایل متقن به این رسیده باشد که من آدمی یاوه گو یا دروغگو یا شارلاتان یا نادان یا مزدور یا هر چیزی هستم، دقیقا من هم در مورد او همین را فکر می کنم، اما آیا همین کافی است که من و تو که دشمنی را مثل گیاهی هرزه در باغ دل مان می کاریم، رابطه ای را تمام کنیم ... و آخرش علی بماند و حوضش و سر آخر غصه بخوریم که چرا جمع بزرگ مان کوچک شده است؟
نمی گویم که همه مان باید یکی بشویم، اتفاقا اساس حرف جنبش دموکراسی و آزادی این است که همه متفاوت باشند، ولی یاد بگیریم که به حرف دیگری احترام بگذاریم. برای ما که مشت آهنین استبداد بالای سرمان است و هر روز لطمه ای از ستمگران و زورگویان می خوریم، شاید مهم ترین کار، دست دادن به همدیگر و کنار همدیگر قرار گرفتن است. به نظرم جبهه سبز باید خود را بازتعریف کند و بتواند به گونه ای وفاق برسد، گونه ای وفاق که در آن افراد به بازتولید ترس و نومیدی و اختلاف که سیاست استبداد حاکم برای مقابله با جنبش اعتراضی ایران است، نپردازند. ایجاد ترس در مردم سیاست استبداد است که از زبان ما بیان می شود، ایجاد اختلاف میان گروههای مخالف حکومت، سیاست استبداد است که از سوی ما اجرا می شود و سیاست توسعه نومیدی میان بدنه جنبش و غیرسیاسی کردن نیروی اجتماعی سیاست دولت استبدادی است که توسط بدنه اجتماعی رواج داده می شود.
به نظر می رسد اگر بخواهیم سیاست درستی را برای حفظ اتحاد در بدنه جنبش اعتراضی ایران، اجرا کنیم، باید به موارد زیر توجه کنیم:
اول، وحدت کلیه مخالفان با استبداد بدون توجه به آینده ای که باید توسط مردم و در شرایط آزادی تعیین شود. به نظر من کلیه نیروها، بدون توجه به اینکه در آرزوی چه حکومتی هستند، باید علیه استبداد متحد شوند. کسی که باید تصمیم بگیرد، ایران آینده چه حکومتی داشته باشد، همه مردم ایران هستند. مصرف کردن نیرو برای اثبات اینکه کدام نظام سیاسی بهتر است، در شرایطی که همه نیروهای اجتماعی و سیاسی کشور، زیر مشت آهنین استبداد له می شوند، هرز دادن نیرو و آب در هاون کوبیدن است. این امر موجب می گردد که ما به جای پرداختن به مبارزه با استبدادی که دشمن همه ماست، با همدیگر دشمنی کنیم و به استبداد اجازه بدهیم تا از زیر فشار مردمان مخالف حکومت خلاص شوند. در فردای ایران، اصلا مهم نیست که چه کسی چقدر هزینه برای مبارزه با استبداد داده است. آن کسی که باید تصمیم گیرنده باشد، همه و همه مردم هستند. به همین دلیل به جای جنگ بیهوده مخالفان بر سر آینده ای که ما حق نداریم، آن را تعیین کنیم باید تمام نیروی مان را برای مبارزه با استبداد متمرکز کنیم.
دوم، مبارزه مسالمت آمیز تنها راه به میدان آوردن همه نیروهاست. اگر بناست که آینده ای آزاد و دموکرات داشته باشیم، با اعمال خشونت به آن نمی توانیم برسیم. روش مبارزه جنبش اعتراضی ایران مبارزه مسالمت آمیز با حکومت است. حکومت قصد دارد تا با رادیکالیزه کردن جنبش، جمعیت بزرگ مخالفان را خانه نشین و جمعیت کوچک تندروها را به خیابان بکشد و سرکوب کند و در این راه نیز دلیلی ندارد که موفق نشود. ساده لوحی نمی کنیم و معنای مبارزه مسالمت آمیز را کتک خوردن در خیابان و واکنش نشان ندادن در برابر اسلحه لخت معنی نمی کنیم. اما می دانیم که حتی اگر نه صد هزار نیروی مسلح که اگر یک میلیون مرد مسلح هم به خیابان بروند، این شکست جنبش اعتراضی مردم ایران است. ما زمانی می توانیم حکومت را به عقب نشینی وادار کنیم که فشار اجتماعی به حکومت چنان زیاد شود که استبداد ناچار شود به آزادی تن بدهد. به خیابان آمدن مردم در روز 25 بهمن نشان داد که جنبش سبز بعد از یکسال سرکوب سنگین، با طراوت و شادابی زنده و هوشمند است.
آنچه ما به آن نیاز داریم، متشکل کردن نیروها، یافتن راههای مختلف برای ایجاد فشار اجتماعی بر حکومت، و استفاده درست از رسانه های جنبش و تقویت این رسانه ها به عنوان شریان حیاتی جنبش است. جنبش اعتراضی مردم ایران، حرکت یک حزب برای گرفتن قدرت از حزبی دیگر نیست، جنبش اعتراضی ایران، جایگزینی یک گروه خوب به جای یک گروه بد نیست، مشکل ما فقط حکومتی نیست که استبداد در جزء جزء وجودش رخنه کرده و در سال گذشته اکثر نیروهای مخالف را از حکومت بیرون رانده است. بخش مهمی از مشکل ما توافق میان مردم برای احترام گذاشتن به نظرات همدیگر و پذیرش دموکراسی به عنوان تنها راه تعیین ماهیت قدرت است. جنبش اعتراضی ایران، هم حق دارد، هم نیروی اجتماعی دارد و هم به اندازه یک حکومت کامل و کارآمد، نیروی سیاسی فعال دارد و می تواند راه رسیدن به بهترین شکل استقرار قدرت را چنان که مردم می خواهند هموار کند. آنچه ما به آن نیاز داریم، باور کردن این حقانیت و قدرت از یکسو و پالایش درونی جنبش برای مبارزه با استبداد است. ما سهل انگاری های مان را باید کنار بگذاریم، ما باید با دقت و ظرافت و با قدرت عمل کنیم، ما باید نیروهای مخالف استبداد را جذب کنیم و به نیروهای مردد درون حکومت که آن جبهه را ترک می کنند و به سوی مردم می آیند خوش آمد بگوئیم.
سوم، دشمنان جنبش و مخالفان بی دلیل: جمهوری اسلامی، هم قدرت دارد، هم پول دارد، هم از بدنه اجتماعی قابل توجهی برخوردار است و هم یک حکومت را در اختیار دارد. این حکومت برای جنگ و سرکوب آمادگی دارد و هرگز نباید توانایی و هوشمندی و گستره آن را نادیده گرفت. اما همین حکومت به دلیل همه آنچه در سی سال گذشته از یک سو و در دو سال گذشته بطور خاص انجام داده، فقط شامل بخش کوچکی از مردم ایران می شود. مردم ایران حق دارند که کشورشان را از غاصبان آن پس بگیرند. حکومت نیز این را می داند و پذیرفته است که با یک اقلیت کشور را اداره می کند. حکومت جمهوری اسلامی هم در حوزه دیپلماسی حضور فعال دارد، هم رسانه های فراوان دارد و هم با خریدن افراد و سازمانها و رسانه ها، سعی می کند تا چهره جنبش را تخریب و حرکت آن را متوقف کند. ما با دشمنانی طرف هستیم که پول می گیرند تا حقیقت را مخدوش کنند، دشمنانی که قدرت می گیرند تا امنیت داشته باشند، و چهره مخالف به خود می گیرند تا اختلاف میان نیروها را دامن بزنند. گروهی نیز، که عمدتا مهاجرانی هستند که هرگز به بازگشت به ایران فکر نمی کنند، مصلحت را در آن می بینند که ایران از وضع بدتری برخوردار باشد. مطمئن باشیم گروهی را که به خدمت ارباب قدرت درآمده اند، نمی توانیم بیدار کنیم. آنها می دانند و علیه دانایی حرکت می کنند. اما بخش بزرگی از مخالفان که بازی مخالفت با حکومت برای آنان یک تفریح آخر هفته است، برای جنبش خطرناک نیستند. به نظر می رسد ما باید تا حد امکان در مقابل این دو گروه تشنج زدایی کنیم. آنان را نادیده بگیریم و سعی کنیم که وارد بازی های تحریک کننده آنها نشویم. حکومت جمهوری اسلامی هم در حوزه سیاست خارجی و هم در حوزه سیاست داخلی با خریدن سرباز و انداختن او به جان مخالفانش تلاش می کند، خود را از آسیب مصون نگه دارد. آنها همانطور که حماس و حزب الله را می خرند تا از آنها برای بازیهای بین المللی استفاده کنند، برخی از مخالفان را هم می خرند، تا از آنان برای درگیر کردن مخالفان، بخصوص در بیرون ایران استفاده کنند. درگیری با این گروهها عملا همان است که استبداد می خواهد.
چهارم، رسانه سازی و تولید پول ملی، جنبش اعتراضی ایران، بیش از هرچیز از قطع رابطه رهبران جنبش با بدنه آن لطمه می خورد. رابطه میان بدنه جنبش و رهبری آن، تا کنون فواید بسیاری برای جنبش داشته است، از سویی پایداری رهبران باعث استقامت بدنه اجتماعی شده و از سوی دیگر، گفتگوی عظیم ملی که میان نیروهای گوناگون جنبش ایجاد شده است، باعث شده تا رهبران جنبش در دو سال گذشته تغییر کنند و به جامعه نزدیک شوند. شاید به همین دلیل است که حکومت بجد تلاش می کند رابطه بدنه جنبش و سر آن را قطع کند. ایجاد شبکه بزرگی از ایرانیان سبز در سراسر جهان، به عنوان یاوران جنبش اگرچه صدها رسانه را برای جنبش ساخته است، اما وحشت و ترس ناشی از فشارهای حکومت باعث شده است این رسانه ها فقیر و در نتیجه دچار نزول کیفی باشند. قطعا هزینه یک روز رسانه های حکومتی که به نفع استبداد هر روز تبلیغ می کند، به اندازه یک سال هزینه کل رسانه های منتقد حکومت نیست. جنبش نیازمند رسانه های خود است، در این دو سال اگرچه رسانه هایی مانند رادیو فردا، بی بی سی، صدای آمریکا، یورونیوز و چند رسانه سرگرم کننده فارسی زبان، تا حد زیادی جایگزین شبکه های تبلیغاتی مسموم جمهوری اسلامی شده اند، اما دولت بشدت تمام راههای کمک مالی مردم به رسانه های مستقل خبری و اطلاع رسانی را می گیرد. از سوی دیگر، به دلیل سی سال زندگی غیر حزبی و باور های مردم در مورد پول و رابطه پول و سیاست، هیچ نیرویی موفق به تولید پول برای رسانه مورد نیاز مردم نمی شود. مردم به رسانه نیاز دارند، از سوی دیگر میلیونها ایرانی بیرون ایران در حال زندگی هستند و می توانند با پولی اندک حداقل دو سه شبکه تلویزیونی را تامین کنند، اما این اتفاق رخ نمی دهد، چرا که جنبش هنوز نتوانسته است در بیرون ایران، که باید حمایت مالی از جنبش صورت بگیرد، پول ملی را از پول های کوچک مردم بسازد. چنین باوری وجود ندارد که ما ایرانیان باید پول بدهیم تا رسانه مناسب خودمان را بسازیم، این در حالی است که همه نیروهای انسانی و تکنولوژی و تولید کنندگان برای چنین شبکه هایی وجود دارند و قدرت مالی ایرانیان چنان است که بتوانند دو سه شبکه مختلف و متفاوت را برای اطلاع رسانی حمایت مالی کنند.
پنجم، دیپلماسی فلج شده منتقدان: در حالی که حکومت برای تبلیغ خود، از دادن پول به آلوده ترین شبکه های رسانه ای جهان خودداری نمی کند و از سوی دیگر سعی می کند بر رسوایی های مختلف خود در مورد نقض حقوق بشر و اعمال خشونت علیه مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی و صنفی سرپوش بگذارد، جنبش هنوز در حضوری دیپلماتیک، وسیع و فعال با جهانی که آغوش خود را برای یک جنبش صلح طلب و دموکرات گشوده است، قرار ندارد. هنوز جنبش توانایی و تصمیم برای حضور فعال در عرصه های دیپلماسی را ندارد. این در حالی است که هم جنبش هزاران حامی توانا در سراسر جهان دارد و هم جهان آماده شنیدن گزارش های واقعی از وضع ایران است. اما فشار سنگین بر رهبران در داخل و وجود اختلاف در میان نیروهای مخالف حکومت در بیرون، باعث شده است دیپلماسی فعال جنبش مدنی ایران، فلج و بی عمل باقی بماند.
آنچه گفته شد، تاکید بر ضرورت های پیش روی جنبش اعتراضی مردم ایران است. ما توانایی ان را داریم که با حکومتی که اصلا نباید دست کم گرفته شود مجادله کنیم و فردای بهتر را برای ایران بسازیم. زمستان تمام شده است و بهار پیش روی ماست. همه چیز برای سبز شدن و جهانی را با سبز زنده کردن آماده است.
جــرس: پس از یک ماه بازداشت، دکتر یدالله اسلامی، دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس، امروز از زندان اوین آزاد شد.
دکتر یدالله اسلامی، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده فتح، از نمایندگان اصلاح طلب و دبیرکل نمایندگان ادوار مجلس و از چشمپزشکان مطرح کشور، عصر روز جمعه ٢٢ بهمن ماه امسال، با مراجعه ماموران امنیتی، بازداشت و به اوین منتقل شده بود.
هنوز علت دستگیری و اتهامات وارده به این نماینده سابق مجلس، مشخص نیست، اما بازداشت وی در حالی رخ داد که دو روز پیش از آن، مجمع نمایندگان ادوار مجلس (به دبیرکلی یدالله اسلامی)، بیانیه ای در حمایت از راهپیمایی 25 بهمن صادر کرده بود.
فراخوان کنشگران و فعالان جنبش
جــرس: در آستانه دومین سال از آغاز جنبش سبز و در حالیکه بالغ بر یکصد تن از سبزها جان باخته و هزاران تن از آنها زخمی و بازداشت شده اند، جمعی از کنشگران سبز، در فراخوانی از مردم سبز خواستهاند تا همانند محمد مختاری، شهید ۲۵ بهمن، نمادها و دستبندهای سبزشان را به دست ببندند و دیگر باز نکنند.
شهید محمد مختاری، دانشجوی ٢٢ ساله و از سَمبل ها و افتخارات جنبش سبز، بنا به اظهارات پدرش، «یکسال و نیم بیشتر بود که دستبند سبزی به دستش بسته بود. دستبندی که هیچ وقت از دستش باز نمی کرد. اما روز ۲۵ بهمن این دستبند را باز کرد و به دستگیره در بست و رفت». پدر شهید سبز می گوید: «الان هم این دستبند به دستگیره در است. محمد تمام این یک سال و نیم – دو سال اصلا مچ بند سبزش را از دست باز نمی کرد. به او می گفتم مراقب باش مشکلی پیش نیاید. می گفت در امتحان هم آستین ام را بالا می زنم که خوب مچ بند سبزم را ببینند….. الان عکسش روی مانیتور کامپیوتر، روبروی من است دستانش را باز کرده، حالتی که میخواهد کسی را بغل کند دست چپش هم سبز بسته..."
به گزارش صفحۀ فیس بوکی فراخوان کنشگران جنبش برای بستن نمادهای سبز، این فعالان از تمامی حامیان و مردم خواسته اند تا مچ بند یا نمادهای سبزی را که به احترام محمد مختاری و در حمایت از جنبش می بندند، از دست های خود باز نکنند.
متن این فراخوان روز چهارشنبه به شرح زیر منتشر شده است :
راهی که محمد مختاری به مبارزان سبز یادآوری کرد:
از آغاز جنبش سبز، کنش های مختلفی مورد ارزیابی فعالان و مبارزان سبز قرار گرفته است. از راهپیمایی های بزرگ و فراگیر خیابانی گرفته تا اعتراضات محله ای و پراکنده و از شعارهای شبانه گرفته تا کمپین های بزرگ برای زندانیان و خانواده های آنها هر کدام به نوبه خود موثر بوده اند و جنبش سبز را گامی به جلو هدایت کرده اند.
در کنار این روشها، می توان استفاده از نماد سبز را یکی از کم هزینه ترین و موثرترین کنش های موجود برشمرد که علاوه بر هویت بخشی، به خوبی کارکرد مبارزاتی را نیز به همراه داشته است. این کنش از آنجا اهمیت پیدا می کند که با بالا رفتن هزینه ها، امکان آزمودن روشهای قبلی سخت تر شده است و از طرف دیگر به علت بالا بودن هزینه ها افراد کمتری امکان همراهی و مشارکت خواهند داشت.
از آغاز جنبش سبز، کنش های مختلفی مورد ارزیابی فعالان و مبارزان سبز قرار گرفته است. از راهپیمایی های بزرگ و فراگیر خیابانی گرفته تا اعتراضات محله ای و پراکنده و از شعارهای شبانه گرفته تا کمپین های بزرگ برای زندانیان و خانواده های آنها هر کدام به نوبه خود موثر بوده اند و جنبش سبز را گامی به جلو هدایت کرده اند.
در کنار این روشها، می توان استفاده از نماد سبز را یکی از کم هزینه ترین و موثرترین کنش های موجود برشمرد که علاوه بر هویت بخشی، به خوبی کارکرد مبارزاتی را نیز به همراه داشته است. این کنش از آنجا اهمیت پیدا می کند که با بالا رفتن هزینه ها، امکان آزمودن روشهای قبلی سخت تر شده است و از طرف دیگر به علت بالا بودن هزینه ها افراد کمتری امکان همراهی و مشارکت خواهند داشت.
بدیهی است که در طیف کنش هایی که برای جنبش انتخاب می شوند باید به نحوی برنامه ریزی کرد که بتوان هواداران جنبش را در حداکثر ممکن همراه نمود. نماد سبز همه این وِیژگی ها را دارا می باشد. هم نماد هویتی است و هم وسیله روحیه بخشی در جنبش است و هم چندان هزینه بر نیست. نماد سبز به خوبی در طیف هواداران جنبش به رسمیت شناخته شده به نجوی که چه در ایام قبل از انتخابات ۸۸ و چه بعد از آن عامل روحیه بخش و وحدت بخش بین نیروهای جنبش بوده است.
رنگ سبز به عنوان فراگیرترین نماد و ابزار مبارزه، همچنان ظرفیت بهره برداری برای نیروهای جنبش را دارا می باشد. سیرتکاملی نماد سبز و تبدیل آن از یک ابزار انتخاباتی به یک وسیله مبارزاتی نشان می دهد که این امرتنها با حضور و حمایت مردم محقق شده است آنچنان که موسوی در بیانیه شماره ۵ خود می گوید: ” حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزید. اینجانب اعتراف میکنم که در این امر پیرو آنان بودم.”
وقتی که تجمعات ومراسم های مختلف جنبش سبز را مورد بررسی قرار می دهیم، نفوذ و مقبولیت نماد سبز در طیف نیروهای مختلف جنبش بیشتر نمایان می شود. به عنوان شاهدی قوی بر این ادعا، شهدای سبز را می توان مثال آورد که هر یک به نوعی خود را با نمادهای سبز همراه کرده بودند.
پدر محمد مختاری در باره فرزند شهیدش می گوید: "... محمد مثل جوان های دیگر بود، فکرش آزاد بود...محمد یکسال و نیم بیشتر بود که طرفدار سبزها بود و دستبند سبزی به دستش بسته بود. دستبندی که هیچ وقت از دستش باز نمی کرد. اما روز ۲۵ بهمن این دستبند را باز کرد و به دستگیره در بست و رفت. الان هم این دستبند به دستگیره در است. محمد تمام این یک سال و نیم – دو سال اصلا مچ بند سبزش را از دست باز نمی کرد. به او می گفتم مراقب باش مشکلی پیش نیاید می گفت در امتحان هم آستین ام را بالا می زنم که خوب مچ بند سبزم را ببینند….. الان عکسش روی مانیتور کامپیوتر، روبروی من است دستانش را باز کرده، حالتی که میخواهد کسی را بغل کند دست چپش هم سبز بسته..."
در ادامه این فراخوان آمده است "باری به هر جهت، روزهای پیش روی جنبش، روزهای سختی است. باز کردن افق های جدید درایت و همراهی بیشتر و موثرتر همراهان سبز را می طلبد. خستگی روزهایی که گذشت و فشار سرکوب اگر به درستی مدیریت نشود تبعات خوبی به همراه نخواهد داشت. باید مشعل امید را فروزان نگه داشت و راهی جست تا تلاش حکومت برای تزریق یاس و ترس به دورن جنبش را با شکست مواجه نمود. در این شرایط چه ابزاری مستحکم تر از نماد روشن و مقبول جنبش؟
امروز با تاسی به محمد مختاری ها، دستبند سبزمان را می بندیم و دیگر باز نخواهیم کرد. چه در خارج از کشور، چه در داخل کشور، چه در تهران و چه در شهرستان ها می توان این نماد فراگیر را فراگیرتر کرد. دید و بازدید ها ی عید نوروز و روزهای آینده در مدرسه و دانشگاه و اداره و شرکت همه فرصتی است که نماد سبزمان را به رخ بکشیم. با یک لبخند و نشان دادن علامت “پیروزی” به خودمان و دوستانمان یادآور شویم که بیشماریم و نیزه چکمه پوشان حکومت و قدرت پوشالی شان حداکثر می تواند در کف خیابانها به مبارزه با جنبش سبز بپردازد وگرنه در عمق جامعه و خانواده ها، این جنبش سبز است که ریشه هایش در حال گسترده شدن است.
امروز با تاسی به محمد مختاری ها، دستبند سبزمان را می بندیم و دیگر باز نخواهیم کرد. چه در خارج از کشور، چه در داخل کشور، چه در تهران و چه در شهرستان ها می توان این نماد فراگیر را فراگیرتر کرد. دید و بازدید ها ی عید نوروز و روزهای آینده در مدرسه و دانشگاه و اداره و شرکت همه فرصتی است که نماد سبزمان را به رخ بکشیم. با یک لبخند و نشان دادن علامت “پیروزی” به خودمان و دوستانمان یادآور شویم که بیشماریم و نیزه چکمه پوشان حکومت و قدرت پوشالی شان حداکثر می تواند در کف خیابانها به مبارزه با جنبش سبز بپردازد وگرنه در عمق جامعه و خانواده ها، این جنبش سبز است که ریشه هایش در حال گسترده شدن است.
در شرایط موجود خطرناکترین و مهلک ترین سم موجود، انزوای جنبش و خزیدن نیروها به گوشه تنگ خانه هایشان و یا برعکس، افتادن در دام خشونت است. بدیهی است که موثرترین راه برای مقابله با این انزوای تحمیلی، گسترش حیات سبز و نمادهایش می باشد."
جــرس: همسر مهدیه گلرو، عضو زندانیِ شورای دفاع از حق تحصیل، روز چهارشنبه ٢۵ اسفند، پس از سه ماه بیخبری توانست با همسرش ملاقات کند.
به گزارش جرس، این فعال دانشجویی در سه ماه گذشته از تماس تلفنی، ملاقات کابینی و ملاقات حضوری با خانوادهاش محروم بوده است.
مهدیه گلرو، دانشجوی محروم از تحصیل رشته اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، دهم آذر ماه سال ٨٨ در شعبه ۱٢ دادگاه انقلاب به یک سال حبس تعلیقی محکوم گردید و فردای همان روز در تاریخ ۱۱ آذر ماه۱۳۸۸ همراه همسرش، وحید لعلیپور، در ساعت هفت صبح با ورود بدون حکم تعداد زیادی از مأموران امنیتی به خانهاش بازداشت و به زندان اوین و سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. بازجویان با استفاده از بازداشت همسر وی که فعالیت سیاسی نداشت، سعی کردند او را وادار به همکاری کنند. این فعال دانشجویی در دوران بازداشت و انفرادی به شدت از طرف بازجویان تحت فشار برای اخذ اعترافات قرار گرفت. بازجویان با بازداشت همسر وی میخواستند که وی اتهام "همکاری با سازمان مجاهدین خلق" را قبول کند که وی این اتهام را هیچگاه نپذیرفت. همسر وی در هفته اول اسفند ماه بعد از حدود دو ماه بازداشت از زندان با قرار وثیقه آزاد و چند ماه بعد و در سال ۱۳۸۹ به یک سال زندان در دادگاه بدوی محکوم شد.
در روز هشتم بهمن ماه مهدیه گلرو که از بیماریهای گوارشی رنج میبرد، طی ملاقات کابینی با خانوادهاش از وخامت حال جسمی خود به خاطر عدم رسیدگی پزشکی در زندان خبر داد. این فعال دانشجویی بعد از نزدیک به سه ماه تحمل دوران انفرادی به بند عمومی زندان اوین منتقل شد و در آنجا در بند مجرمان خطرناکی همچون قاتلان به سر برد. در حالیکه وی در زندان به علت نبود آب پاک به عفونت روده دچار شده و دچار وضعیت نامساعدی بود، در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ مسئولان قضایی برای سومین هفته متوالی به او اجازه ملاقات با خانوادهاش را ندادند و این ممنوعیت از ملاقت در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ برای چهارمین بار برای این فعال دانشجویی تکرار و وی ممنوع الملاقات با خانواده در بازداشت به سر برد. با این حال وی در تاریخ نهم فروردین ماه ۱۳۸۹ بعد از مدتها با خانواده خود ملاقات کرد.
پرونده گلرو در تاریخ ۲۴ اسفند ماه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی فرستاده شد، که "تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی علیه نظام" از جمله اتهامات مطروحه علیه وی در دادگاه بود.
اولین دادگاه مهدیه گلرو در تاریخ ۱۶ فروردین ماه ۱۳۸۹ با اتهامات سنگین" تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی و همکاری با منافقین" تشکیل شد. با این حال این دانشجوی محروم از تحصیل در ۱۹ فروردین بار دیگر برای چندین ساعت جهت بازجویی به بند ۲۰۹ منتقل شد.
اولین دادگاه مهدیه گلرو در تاریخ ۱۶ فروردین ماه ۱۳۸۹ با اتهامات سنگین" تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی و همکاری با منافقین" تشکیل شد. با این حال این دانشجوی محروم از تحصیل در ۱۹ فروردین بار دیگر برای چندین ساعت جهت بازجویی به بند ۲۰۹ منتقل شد.
در تاریخ ۲۲ فروردین ماه ۱۳۸۹ شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب گلرو را به تحمل دو سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم کرد. با توجه یه اینکه امیر رئیسیان، وکیل وی تا روز دادگاه موفق به اخذ وکالت نامه به خاطر ممانعت مسئولین قضایی و امنیتی، از وی نشده بود مهدیه گلرو در روز دادگاه «شخصا» و بدون داشتن وکیل از خود دفاع کرده بود.
حکم صادره علیه مهدیه گلرو در تاریخ ۱۶ تیرماه ۱۳۸۹ به شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر ارسال شد و این شعبه در تاریخ سوم مرداد ماه ۱۳۸۹ حکم دو سال و چهار ماه زندان مهدیه گلرو را به دو سال زندان کاهش داد.
جــرس: با گذشت قریب به یک ماه از بازداشت محمد غفاریان، دانشجوی مهندسی برق دانشگاه فردوسی مشهد، خبری از وضعیت وی و روال پرونده اش در دست نیست.
به گزارش منابع خبری جرس، غفاریان اول اسفند بازداشت شده و پس از گذراندن دو روز در بند پلیس امنیت ناجا، به بازداشتگاه اداره اطلاعات مشهد منتقل شده بود.
همزمان با وی سه دانشجوی دیگر از این دانشگاه نیز بازداشت شده بودند که هر سه نفر طی هفته های گذشته به قید وثیقه آزاد شده اند اما کماکان از محمد غفاریان خبری در دست نیست. این در حالیست که ترم جاری، ترم آخر تحصیلی اوست و فارغ التحصیل خواهد شد و با توجه به اینکه سال جاری در آزمون کارشناسی ارشد شرکت کرده، در صورت بروز مشکل برای این ترم تحصیلی، از پذیرش در مقطع کارشناسی ارشد محروم خواهد شد.
دردنامه سید احمد خمینی درباره مقدسنمایان متحجر
این نوشته در اردیبهشت ۱۳۶۹ در نشریه «ندا»، اولین فصلنامه جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران منتشر شده است سایت تاریخ ایرانی به مناسبت سالروز وفات حاج سید احمد خمینی آن را بازنشر کرده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
أفائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؟!
مناسب دیدم نوشته را با فرازی از پیام امام آغاز کنم که خطاب به فرزندان روحانیش میفرماید: «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.»
در حقیقت محتوای دردآور این سخن، عنوان و موضوع بحث این مقاله است که به درخواست جمعی از علاقهمندان و شیفتگان امام در جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران در حالی نگاشتهام که خاطره تلخ جدایی و فراق را نه هر روز و هر ساعت که بیوقفه و مدام، ناگزیر تحمل میکنم، و سنگینی سهمگین هجران آن عزیز را تنها به امید ادامه راهش تحملپذیر ساختهام.
تلاش من در این نوشته آن است که مروری بر یکی از جنبههای ناشناخته و ناگفته زندگانی امام داشته باشم. قبل از هر چیز اعتراف کنم که: قلم زدن و سخن گفتن از ابعاد وجودی مردی که در عصر غربت اسلام، دین خدا را زنده کرد و مجد و عظمت از دست رفته مسلمین را بازگرداند و خواب راحت را از چشم صاحبان عمده قدرت و ثروت و سلاح جهان، ربود و به آرزوی دیرینه مسلمین جامه عمل پوشاند و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بنیان نهاد، کاری است بس دشوار. امامی که جز به حق نمیاندیشید و ملاکی جز ادای تکلیف الهی بر رفتار و گفتارش حاکم نبود، از احدی جز خدا نمیهراسید، حکومت را همچون مولایش علی (ع) تنها برای حاکمیت دین خدا و ستادن حق مظلومین و از ستمگران میخواست. انتظار ترسیم تمامیت شخصیت چنین مردانی بوسیله قلم و سخن امثال من چنان است که گویی از منظر برکهای، دیدن بیکران پهنه دریا را طلب کنی، دریادلی که فانی فیالله بود و عارف بالله.
اما با اینهمه باید نوشت و گفت: نه تنها برای نسل آینده که برای نسل حاضر نیز، برای همه آنان که حیات طیبه را در ادامه راه خمینی (سلامالله علیه) جستوجو میکنند، برای آنانکه عزیزانشان را در راه خمینی فدا کردند، برای کسانی که قلبشان به عشق تحقق آرمانهای خمینی میتپد، برای آنان که اگر میلهها و پردههای آهنین و حصارهایی که دشمنان بشریت ایجاد کردهاند کنار رود در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر فوج فوج خود را به امواج خروشان ارسها میزنند تا عکس و پیام پیر الهی و منادی اسلام ناب محمدی (ص) را مایه فروغِ دیدگان بیفروغ و دلهای خستهشان کنند.
خمینی (س) را نیازی به وصف ما نیست که همه وجودش «انقطاع الی الله» بود و در میدان عرفان عملی و مجاهده با نفس، دنیا و جاذبههای دنیایی را پیش از آنکه بشناسیمش به اهلش وانهاده بود. او را نیازی به توصیف ما نیست که اکنون قامت افراشتهاش به حکم تقدیر الهی بر خاک آرمیده و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوسته است. نیاز، نیاز ما و نیاز نسل ما و نسلهای پس از ماست. آن هم نه نیاز به تعریف و تمجید، گرچه وصف محبوب و مراد، خود مایه التیام زخم داغ جگر سوز فراق است، بلکه آنچه را که نیازمند بازگویی و بیان آنیم: شناخت خمینی و راه خمینی و آرمان خمینی (س) است.
ادامه انقلاب اسلامی – ثمره یک عمر مجاهده امام و یاران امام – و موفقیت آن در میدانهای کارزاری که بیتردید با دشمنان قسمخوردهاش در پیش رو خواهد داشت تنها زمانی ممکن است که راه و اندیشه و آرمان و اهداف بانی آن را به درستی بشناسیم. اگر ارزیابی ما از سیر انقلاب از نقطه تکوین گرفته تا پیروزی سیاسی، و مقاطع پس از آن تا زمان رحلت منادی و بانی آن، توأم با شناخت و آگاهی کامل بود آنگاه است که میتوانیم به ادامه راهش امیدوار باشیم.
***
گرچه عشق مردم ما به امامشان ریشه در عمق باورهای دینی داشته است و بدین جهت پیوند مردم با امام به سالها قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ برمیگردد، بویژه آنکه امام مظهر بازگویی دردها، و فریاد خشم ملت علیه ستم رژیم منحوس پهلوی و جنایتهای آمریکا در ایران بود، که خود به سبب توجه بسیاری از اقشار به سمت پیام و اندیشه امام و پذیرش آن گردید، اما واقعیت این است که شناخت اکثریت مردم ایران و بسیاری از مسلمانانی که امکان آشنایی با قیام و انقلاب امام را یافته و شیفته امام گردیدهاند بیشتر ناظر بر دو جنبه «فقاهت و مرجعیت» و جنبه «مبارزاتی و سیاسی» زندگی امام، آن هم بعد از ورود آن عزیز به ایران بوده است. بسیاری از ابعاد دیگر حیات پرتحرک و پرواقعه و حادثه آن حضرت، حتی در بعد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی (قبل از ورود امام و بویژه قبل از ۱۵ خرداد ۴۲) نه تنها برای عموم مردم بلکه برای طلاب و روحانیون و حوزهها هنوز ناشناخته مانده است.
بعد از ورود امام و تشکیل حکومت اسلامی، متأسفانه حجم توطئههای دشمنان انقلاب در خارج و کارشکنیها و دشمنیهای ناشی از حسادتها و حماقتها و مزدوریها در داخل به حدی بود که یاران صدیق امام تمام همشان را ناگزیر صرف خنثیسازی توطئهها و حل مشکلات به ارث رسیده از رژیم گذشته کردند و هرگز فرصت آن به دست نیامد تا به بازگویی حقایق گذشته انقلاب اسلامی بپردازند، وقایعی که نظیر آن را تنها در تاریخ سوزناک و مظلومانه علی(ع) شنیده و خواندهایم.
شاید در این زمینه قصور و کوتاهیهایی نیز وجود داشته که فعلاً فرصت مجال برشماری و بحث آن نیست. به هر حال، برعهده نویسندگان و هنرمندان و مورخین متعهد و دلسوخته انقلاب است که به نحو شایستهای غبار از چهره تاریخ خونبار انقلاب اسلامی بشویند و خطر انقطاع فرهنگی نسلی که میبایست پرچمدار ادامه این نهضت مقدس باشد ولی از نزدیک در جریان حوادث گذشته انقلاب نبوده است را جدی بگیرند.
هشدار الهی را فراموش نکنیم که فرمود: «افائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا»
«آیا اگر پیامبر (ص) از دنیا برود و یا کشته شود بر اعقاب و گذشتگانتان (عصر جاهلیت) باز میگردید؟ پس (آگاه باشید که) هرکس به گذشته (جاهلیت) خویش بازگشت هیچگونه زیانی به خداوند نرسانده است.» (آل عمران ۱۴۴)
گرچه خطاب خداوند محدود به زمان رسولالله(ص) نیست اما قدر مسلم آن است که مخاطبین کلام الهی مسلمانانی هستند که عصر پیامبر(ص) را درک کرده، دین خدا را از آن حضرت دریافت نمودهاند. ولی احتمال خطر وجود داشته که خداوند اینچنین عتابانگیز هشدار میدهد آن هم به کسانی که شاهد رنجهای بیشمار پیامبر(ص) و یاران انگشتشمارش در مکه بودهاند و مشکلات و سختیهای طاقتفرسا و جنگهای پیاپی آن حضرت را در مدینه نظاره کرده و یا خود در متن حوادث حضور داشتهاند و چه بسا فداکاریها و مجاهدتها که برای تحقق اهداف پیامبر(ص) نمودهاند. خطر بازگشت به عصر قبل بعثت و انقلاب محمد(ص) و حاکمیت دوباره ضد ارزشهای جاهلیت برای یاران آن حضرت نیز وجود داشته است.
آری دچار روزمرگی شدن، و از ادامه راه در میانه آن باز ایستادن، تحت تأثیر وسوسه خناسان قرار گرفتن، ناامید و مأیوس شدن، اهداف و آرمانها و رنجهایی که برای تحقق آنها کشیده شده فراموش کردن و از مسیر منحرف گشتن و به گذشتههای شوم بازگشتن، واقعیت تلخی است که احتمال وقوع آن به عنوان یک خطر جدی فراروی تمامی انقلابها و نهضتها وجود داشته و دارد، چه رسد به آنکه نسبت به سختیهای راه پیموده و بهای سنگینی که برای رسیدن به وضعیت موجود پرداخت شده است ناآگاه و ناآشنا باشیم.
نسل جوانی که فوج فوج به راه انقلاب و امام روآورده و میآورند، طلاب جوانی که وارد حوزههای علمیه شده و میشوند، و همه آنانی که از این پس مسئولیت تداوم انقلاب را بر دوش میگیرند، اگر نسبت به گذشته آگاه نباشند، اندیشههای تحجرگرایانه و مقدسنمایانه را از عرفان و زهد و تعبد راستین بازنشناسند، سرچشمه و منشأ خطر را آن سان که باید تشخیص ندهند، خطر بازگشت تدریجی و انحراف از اصول در طوفان حوادث آینده و فضای غبارآلودی که ممکن است از سوی صاحبان تفکرات شکستخورده از امام و انقلاب در نبود امام ایجاد شود، به طور جدی وجود دارد.
از این روست که بیان وضعیت حوزههای علمیه در گذشته برای درک عظمت کاری که امام کرده و رنجی که آن عزیز کشیده تا به وضع کنونی رسیدهایم یک ضرورت اجتنابناپذیر است که بدون آن ادامه راه مصون از آفات و انحرافات نخواهد بود.
بیدلیل نیست که حضرت امام علی رغم اینکه از وارد شدن در مباحثی که نهایتاً مربوط به شخص ایشان میشد بشدت پرهیز داشت، در عین حال مکرراً (بویژه در پیامهای چند سال اخیرشان) خطر بازگشت به همان تفکراتی را که سالهای سال برای زدودن آثار آن خون دل خورده و قربانیها داده، گوشزد نموده است. آنجا که امام به ذکر نمونههایی از مظاهر تفکر گذشته حاکم بر بخش وسیعی از حوزهها میپردازد و مواردی از برخورد متحجرین و مقدسین را یادآور میشود؛ درصدد قصهگویی و صرفاً نقل تاریخ گذشته نیست که امام را مسئولیت و شأنی بسیار والاتر از این سخنهاست؛ او نگران ادامه راه است.
من با برخی از دوستانم که گمان میکنند بیان صریح مظلومیتها و رنجها و دردهای امام در حوزه قم و نجف سبب شکستن ابهت و عظمت شخصیت امام در باور مشتاقانش میشود، سخت مخالفم. بیان مظلومیتهای امام نه از آن جهت است که فرزند امام هستم، و شاهد صحنههای رنجآور گذشته، و نه بدان جهت که قصد مرثیهسرائی داشته باشم و دلشیفتگان آن عزیز راحل را به درد آورم. نه! مسئله، مسئله، تکلیف و ادای وظیفه است. این رسالت همه کسانی است که در کوران حوادث قبل از انقلاب و در متن حوادث حضور داشتهاند. باید به مردم عزیزی که در راه امامشان از همه چیز خود گذشته و فرزندان و عزیزانشان را تقدیم نمودهاند، صریح و بیپرده وقایع تلخ گذشته را بگوئیم تا دشمنان و دوستان را بشناسند، خطراتی را که متوجه راه خونبار شهیدانشان هست به روشنی دریابند.
مردم ما و نسلهای آینده باید بدانند که پیروزی انقلابشان یکباره و بیمقدمه در ۲۲ بهمن سال ۵۷ اتفاق نیفتاد. هرگز چنین نبوده که امام در سال ۴۱ و ۴۲ قیامی کرده باشد و ظرف چند روز مسئله تمام شده و شکست خورده باشد و دوباره در سال ۵۷ فرصتی پیش آمده و به پیروزی رسیده باشیم. پیروزی سیاسی انقلاب در ۲۲ بهمن مترتب بر پیروزیهایی بوده است که در میدانهای سخت مبارزه طولانی امام با متحجرین و مقدسنماهای احمق و دین به دنیافروشان به دست آمده بود. انقلابی به مراتب دشوارتر از انقلاب سیاسی لازم بود تا طلسمهای تحجر شکسته شود، برداشتهای انحرافی از اسلام که تا عمق حوزههای دینی رسوخ کرده بود، زدوده شود و غبار قرنها هجوم بیگانگان و پیرایههای دروغین از دامن اسلام راستین شسته شود و زلال اندیشههای اسلام ناب محمدی(ص) به نسل تشنه و خسته معاصر برسد.
صفحه صفحه دوران سخت و رنجآوری که امام طی کرد تا موفق به چنان انقلاب فرهنگی شد مشحون از تلخیها و مرارتها و تهمتها و کارشکنیها است که متأسفانه همچنان این صفحات تا به امروز ناخوانده و ناشناخته مانده است. راهی بس دشوار و طولانی و توأم با هزاران هزار مشکل و سختی سپری شد تا امام توانست پرچم سرخ مبارزه و قیام را در کوران حوادث حفظ کند و بر پهنه ایران اسلامی در صحنههای شکوهمند دهه مبارک فجر و ۲۲ بهمن به اهتزاز درآورد. ایستادن و مقاومت کردن در برابر زورگویان و قلدران و ستمگرانی چون رژیم شاه، قابل مقایسه با میدان مبارزه با دهها جریانی که به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند، نمیباشد. در آن میدان حداکثر حبس و شکنجه و تبعید بود و خونی که میبایست تقدیم راه آزادی کنی، اما در این میدان، از آبرو مایه گذاشتن، خون دل خوردن و برای رضای خدا صبر و سکوت کردن میخواست تا در مقابل سیل تهمتها و زخم زبانها بایستی تا موفق شوی جمود و رکود و قشری نگران را در هم بشکنی و بار دیگر حوزههای علمیه را کانون جوشش اسلام راستین و بیپیرایه کنی و دوباره روحانیت متعهد را همچون همیشه تاریخ پرچمدار قیام و انقلاب اسلامی سازی.
اینها حماسهسرایی و شعار نیست، واقعیتهایی است که تصدیق آن نیاز به شناخت چگونگی گذر امام از راه پرفراز و نشیب و طولانی و صعبالعبور انقلاب دارد. اینچنین نبوده که امام بیمقدمه در سال ۴۲ قیامی کرده و علیه ظلم فریادی کشیده و با کشته شدن یارانش و سرکوبی نهضتش، در تبعید دنبال درس و کار و زندگی و مرجعیت رفته و دوباره ۱۵ سال بعد به ایران برگشته و تشکیل حکومت داده باشد.
امام به یک انقلاب فرهنگی به معنای واقعی کلمه نیاز داشت تا سد جمود را بشکند و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان مهمترین تکلیف الهی در حوزهها و در سطح جامعه مطرح سازد. امام در شرایطی یک تنه کمر به ادای تکلیف الهی بست که خود در توصیف این شرایط میفرماید: «یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهای کمر همت بستند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتند.»
«اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صددرصد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به درمیرفت.»
و در فراز دیگر خطاب به روحانیون مینویسند: «یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ، بیشتر زخم برداشتند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است هرگز. ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است.»
عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند…
«خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.
حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک کاسهای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت وضع روحانیت و حوزهها وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود. علمای دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است.
طلاب جوان حوزهها و نسل جوان و انقلاب ما باید بدانند که هسته اولیه انقلابشان در چه شرایطی شکل گرفت و چه مرارتها و سختیهایی را امام و یارانش تحمل کردند تا دوباره اسلام به صحنه حیات جامعه بازگردید. امام در یکی از سخنرانیهایشان نوع تفکر حاکم بر حوزهها و جامعه آن زمان را چنین بازگو میکند: «آنچنان تبلیغ کرده بودند که اوایلی که من – همان سال اول، دومی که – آمدم قم، در قم وضع جوری بود که یکی از روحانیون… آنجا مورد طعن مردم بود، میگفتند در منزلش روزنامه پیدا میشود! روزنامه پیدا شدن در منزل یک روحانی را نقص میدانستند، فلان آخوند، سیاسی است! به او طعن میزدند، تبلیغات همچو بود که یک آخوندی اگر چنانچه میخواست در این امور دخالت کن میترسید از مردم، مطعون میشد، کنار گذاشته میشد.»
***
فریادی را که امام علیه قاعدین در منازل میکشید تا شاید بیدارشان کند و یا حداقل بدینوسیله بیزاری اسلام راستین و روحانیت واقعی را از پذیرش خفتها و انظلامها به دنیا اعلام کند، بدون بهاء نبوده است. امام و یارانش بهایی سنگین برای این فریادها و اعتراضها و تشرها، به سنگینی ۱۵ سال خون دل خوردن و تهمت و تکفیر و زخمزبان شنیدن و توطئه دیدن، پرداختهاند.
این فریادها را که میفرمود: «وای بر ما، وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت. این سکوت مرگبار اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهاییها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر ما… امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.»
*
آقا به هوش بیائید، نجف را بیدار کنید، اعتراض کنید… اگر اعتراض نکردید ما تکلیف نداریم؟ ما باز به حال این ملت بنشینیم و نگاه کنیم هرچه بر سر ملت میآید؟ همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؟ همین مقدار کافی است برای ما؟ یا مائی که داریم در پناه اسلام و با بودجه اسلام … زندگی میکنیم، برای اسلام یک قدم برنداریم؟ تز اسلام است؟
*
شما در صورتی خلفای اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان بیاید… منطق حاکم خمین را نداشته باشید که میگفت باید معاصی را رواج داد تا امام زمان(ع) بیاید… اینجا ننشینید فقط مباحثه کنید.
*
شما در جامعه هیبت و شوکت دارید، ملت اسلام به شما احترام میگذارند و برای شما کرامت قائلند، این مهابت و عزتی که در جامعه دارید برای این است که از شما انتظار میرود که در برابر ظلمه، به حق قیام کنید، حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید، به شما امیدوارند که قیام نمائید و از تعدی ظلمه جلوگیری کنید. شما مقام پیدا کردید لیکن وقتی که به مقام رسیدید حق آن را ادا نکردید.
*
شما از مقام خود استفاده نکرده و کاری انجام نمیدهید و آن کسی را هم که به وظیفه عمل میکند کمک نمینمائید. همت و دلخوشی شما به این است که ظالم، پشتیبان شما باشد، برای شما احترام قائل شود، مثلا ایها الشیخ الکبیر بگوید! دیگر کاری ندارید که بر سر ملت چه میآید و دولت چه میکند.»
***
اینچنین نبوده که این هشدارها و صدها نمونه آن به سادگی بر قلم و زبان امام جاری شود و بگذرد. پیامد هر سخن و نوشته این نبود که فقط، قلبهایی ندای فطرت را میشنید و جذب انقلاب میشد، بلکه کینهها و حسادتها بود که افزون میگشت و به دنبالش انبوه طعنها و زخمزبانها بود که به سوی امام سرازیر میشد.
ما وظیفه داریم که به مردم بگوییم امامشان در چه شرایطی و با چه مرارتهایی از حریم اسلام واقعی دفاع کرد که موجب بازگشت عزت و شرف به جامعه خموده و افسرده آن روز گردید. ما باید به مردم عزیزمان بگوییم که چرا رژیم شاه براساس سیاستی که در کاخ سفید پس از سرکوبی نهضت ۱۵ خرداد طراحی شده بود، نجف را تبعیدگاه دائمی امام انتخاب کرد، چه دردناک است بازگویی وقایع تلخ آن دوران، باید در کنار امام بودید تا عمق درد و رنج را حس کنید.
توصیف مظلومیتها و رنجهایی که امام نه از ناحیه بیگانگان که از مقدسین بیدرد و بیمسئولیت درون حوزهها متحمل شد، در یک مقاله و کتاب و نوشته نمیگنجد. شاید برای مردم عزیزمان که شاهد صبر و شکیبایی امامشان در سهمگینترین حوادث پس از پیروزی بودهاند این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: «من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم اما خدا میداند در این مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم.»
*
برای امام که هرگز حاضر نشد دفاع از کیان اسلام را با همه سختیهایش به نشستن در منزل و درس و بحث و سلام و صلوات عوض کند، تحمل فشارهای رژیم شاه و شنیدن اخبار شهادت و تبعید و شکنجه یارانش و تحمل فشار چکمهپوشان بعثی بغداد در نجف بسیار آسانتر از تحمل زخمزبانها و تهمتها و توطئهچینیهای مدعیان فقه و اسلام و دین و روحانیت بود.
امام در نجف، از یک سو مسئولیت ادامه قیام را بر دوش داشت و میبایست در مقابل آمریکا و رژیم شاه که میکوشیدند تا آثار نهضت ۱۵ خرداد را به هر وسیلهای محو و نابود کنند، بایستد و نگذارد خون شهیدانی که در آن روز مظلومانه در خیابانها و کوچههای قم و تهران و دیگر شهرهای ایران بر زمین ریخته شد، هدر رود، و این امر مستلزم برقراری رابطه مستمر با ایران بود و ارتباط با ایران با وجود ساواک جهنمی شاه و همکاری آن با مأمورین عراق که سخت مراقب اوضاع بیت امام در نجف بودند بسیار دشوار مینمود بویژه آنکه یاران امام نیز در حبس و یا در تبعید و تحت کنترل بودند، با اینهمه امام وظیفه خود میدانستند تا به خانوادههای شهدا، رسیدگی کرده و عناصر مؤمن به انقلاب را در داخل و خارج کشور به هم مرتبط نموده و با تبادل اطلاعات و اخبار مربوط به نهضت و تعقیب برنامهها و بررسی وضعیت رژیم شاه، تغذیه فکری انقلابیون را فراهم سازند، و با ارسال سخنرانیها و بیانیهها و کتابها، مشعل انقلاب را همچنان روشن و فروزان نگاه دارند. از سوی دیگر خنثیسازی توطئههای دشمنان انقلاب در سطح جهان اسلام در پیش رو بود، و همچنین مقابله با کارشکنیها و مخالفتهای عناصر بیهویت روحانی واجب مینمود.
مسئولیت ادامه قیام تنها منحصر به حضور در میدانهای یادشده نمیگردید، متحجرین و مقدس مآبهایی که شاهد کشتار و فجایع رژیم در ۱۵ خرداد بودند نه تنها حمایت نکرده بلکه جهت توجیه سکوتشان راه افتادند و با طرح اماها و چراها، حقانیت قیام امام را زیر سؤال بردند. امام در وصف سختی برخورد با این جناح میفرماید: ترویج تفکر شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام باطل است و هزاران قلت دیگر مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه نفی و تبلیغات جلو آنها را گرفت. تنها راهحل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود، علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
اشکال اساسی اینها به امام این بود که دخالت در سیاست(!) و قیام او سبب تعطیلی درس و بحث آقایان(!) شده است، حتی بعضی از همینها بعد از وقایع ۱۵ خرداد بیشرمانه امام را مورد حمله قرار میدادند که قیامش حرمت مراجع را شکسته! چرا که فریادش منجر به دستگیری او شده و به این ترتیب مرجعگیری! باب شده است! شعور و درک و مسئولیتخواهی را ببینید!
اینها همان مقدسنماهای احمقی بودند که رفتار و گفتارشان متدینین ناآگاه را به بیراهه میکشاند و از متن اجتماع و مسئولیتها به کنج عزلت و بیتفاوتی راند و در نتیجه مقام و موقعیت روحانیتی که همواره پیشاپیش ملتها پرچمدار مبارزه بودند در جامعه تضعیف شد. اعمال و تفکر جامد اینها باعث غربت دین خدا و سوق خیل جوانان معصوم مسلمان به سمت افکار و مکتبهای انحرافی گردید. همانهایی که از استدلال فرار میکردند و مسائل فلسفی را دون شأن روحانی میدانستند و کتابهای این چنینی را با انبر جابهجا میکردند که مبادا دستشان نجس شود.
خانه کوچک امام در نجف کانون قیام بود و نقطه امید ملت و در عین حال مرکز تحمل فشارهای دو دستگاه جبار حکومتهای دیکتاتوری شاه و رژیم عراق و همزمان نیز هدف تهاجم و حملات و بیحرمتیها و زخمزبانهای کسانی که قیام امام، آرامش نکبتبار زندگیشان را برهم زده بود. شاید باور نکنید همان امامی را که هرگز راز و نیاز شبانه و نماز شبش ترک نمیشد گرچه بر روی تخت بیمارستان و در بستر بیماری باشد، همان امامی را که در سن ۲۷ سالگی کتاب پررمز و راز اسرار الصلوه را نگاشت، همان که قیامش سبب برپایی نماز و احکام الهی گردید و آخرین لحاظت عمرش را نیز با ذکر خدا و در حال نماز به پایان رسانید و به وصال محبوب و معشوقش رسید، به همین امام، مقدس نمایان متحجر، در نجف نسبت تارک الصلوه دادند.
از همین قماش، بودند کسانی که در مسیر بین محل درس امام و مرقد مطهر مولا علی(ع) میایستادند که امام رد شود و آنها بیاعتنایی کنند تا به خیال خودشان زخمی زده باشند و قلب نورانی امام را به درد آورده باشند. در دورانی که یاران امام به سختی هزینههای خرید نوار و دستگاه تکثیر و کاغذ چاپ و نشر بیانیهها و کتابهای امام را فراهم میکردند و از جانشان مایه میگذاشتند تا خاطره قیام ۱۵ خرداد زنده بماند و انقلاب ادامه یابد و در دورانی که ادامه نهضت سخت نیازمند تقویت مالی بود، بعضی از همانها که وصفشان رفت در ایران و نجف وجوهات میگرفتند و به کسانی میدادند که در غیاب امام صرف توطئهچینی علیه امام و انقلاب کنند. روحانیون متحجر در ایران و عراق کتابها و اعلامیههای امام را که با هزاران مشکل تهیه میشد، به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران توسط افراد نفوذی و ظاهر الصلاح میگرفتند و داخل چاه آب و یا رودخانهها میریختند.
گرفتاریهای امام تنها فشارهای رژیم شاه و آمریکا نبود که گسستن حلقههای زنجیر اسارتبار ۲۵۰۰ سال رژیم ستمشاهی با رهبری صحیح و قیام دینی و مردمی و بذل جان و مال قابل علاج و چاره بود (چنانکه شاهد بودیم) اما آنجا که به نام دین و فقاهت و زهد و تقدسگرایی به جنگ اسلام واقعی برمیخیزند چه باید کرد؟
این سخن دردمندانه امام را بنگرید که فرمود: «در پانزده خرداد ۴۲ تنها مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود، که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود، بلکه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدسمآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود، که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید.»
«واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت مسیر این خیانت بزرگ همواره مینمودند… بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم.»
آری، ما و همه کسانیکه شاهد وقایع دردناک انقلاب و رنجهای امام بودهاند وظیفه داریم تا واقعیتها را به درستی بازگوئیم، تا پرچمداران فردای مبارزه و نسلهای آینده انقلاب بدانند که انقلابشان که مایه مباهات و افتخار و سربلندی دوباره مسلمین گردیده، یک شبه به انجام نرسیده است. آنچه که گفته شد ذکر مصیبت و مرثیهسرایی نیست، پیشگیری از مصیبتهایی است که اگر با دید باز حرکت نکنیم ممکن است دوباره گرفتار آن شویم.
افشای نام و چهره کسانیکه با امام و انقلاب آن کردند که گوشهای از آن را در این مقاله میخوانیم مشکلی را حل نمیکند، چرا که تنها شخص و افراد نیستند، جریانی هستند که از صدر اسلام تا به امروز در مقابل اسلام واقعی وجود داشته و دارند؛ حلقومشان در خدمت اسلامی است که امام تعبیر به اسلام آمریکایی کرده، در مقابله با خط امام و انقلاب هر روز رنگ و نام و شعار عوض میکنند. خطر بازگشت و انحراف از مسیر هر انقلابی همیشه وجود دارد، تنها با حفظ وحدت، تبعیت از مقام معظم رهبری، آگاهی و همدلی و ایستادگی تا پای جان بر سر اصول انقلاب است که میتوان راه را ادامه داد.
این ابراز نگرانی از من نیست تا عدهای جاهل و ناآگاه و یا دستهای آگاهانه دستآویزی بیابند و در مقابل خط مستقیم اسلام ناب که خط امام است بایستند، بلکه این امام است که هشدارمان میدهد: «البته هنوز حوزهها به دو تفکر (اسلام ناب و اسلام آمریکایی) آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست، طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمنان رسولالله.»
بهتر است برای نتیجهگیری بیشتر از نوشتهام در بیان شناسایی مشخصات طرفداران اسلام آمریکایی باز هم به کلام امام استناد کنم. حضرت امام چهره جدید این جریان همیشگی تاریخ را اینچنین ترسیم میکنند. طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است. شکستخوردگان دیروز سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگی چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که میتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سربرآوردند. باز خدا رسوایشان ساخت.
دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدهاند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام، کمونیست شدهاند، تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فدا) را مفید و راهگشا میدانستند امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد فریاد وااسلاما سر میدهند.
دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند. ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند.
راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود، از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست، عوام یا خواص، خواص از چه گروهی از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذرم که حرف بسیار است.»
***
من در این مقاله مختصر خواستم تا صفحهای را از کتاب قطور و نانوشته مظلومیتهای امام آن هم در حد مقدمه و دیباچهای که رنج فرقت آن عزیز و مشغلههای فراوان مجال تنظیم و تربیت آن را نداد گشوده و سطری از هزاران رنج و خون دلی را که امام برای به ثمر رسیدن انقلاب خورده بود بازگو کنم. انشاءالله در آینده فرصت نوشتن سطور و صفحات دیگر را در این زمینه بیابم و با شما عاشقان امام درد دل کنم.
و در همینجا نیز یادی از شهیدان گرانقدر روحانیت و شاهدان زندهای کنم که در آن ایام غربت در گوشه و کنار کشور و در داخل و خارج دست از همه چیز خویش شستند و مخلصانه و عاشقانه حقانیت راه امام را دلاورانه فریاد کشیدند و صدای حقطلبی و مظلومیت امام را به گوش حوزههای علمیه و ملت ایران و مسلمانان جهان رساندند و همچنان که امامشان بارها فرموده ثابت کردند که: «در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام، اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است.»
سخنان و نوشتههای امام پر است از درد دل شیرمردی که در عرصه پیکار مجال هرگونه اظهار وجود را از خصم میگرفت و در عین حال از درد و رنج بیدردها و بیرنجها مینالید. پیشنهاد من به خواهران جامعه زنان جمهوری اسلامی ایران و تمامی علاقهمندان به تحقیق در تاریخ انقلاب اسلامی آن است که با تکیه بر فرمایشات امام در این زمینه تحقیقی در خور شأن امام و انقلاب خونبار اسلامیشان بنمایند و به تمام مسلمانان راستین به روشنی نشان دهند که در نبود امام هرگز به دوران جاهلیت قبل از امام برنخواهند گشت.
انشاءالله
ضرب و شتم قائم مقام ستاد میرحسین در شیراز
باقر فرهادی، قائم مقام ستاد مهندس میرحسین موسوی در شیراز، مورد ضرب و شتم مأموران نیروی انتظامی قرار گرفته است.
به گزارش خبرنگار کلمه از شیراز، فرهادی که به همراه خانوادهاش روز سهشنبه ۲۴ اسفند به تختجمشید رفته بود، از سوی مأموران مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
وی هم اکنون در بیمارستان مرودشت، به صورت تحتالحفظ بستری است. باقر فرهادی وکیل پایه یک دادگستری و از جانبازان جنگ تحمیلی است.
همچنین در هفتههای اخیر چدن تن از فعالان سیاسی شیراز از جمله سید احمد موسوی، بهادر منفرد، سعیدرضا رحمدار و محمدرضا حسنپور بازداشت شدهاند.
امیر ارجمند: پیروزی جنبش سبز در مبارزه مسالمتآمیز شجاعانه است
در نشست تحلیلی “پس از بیست و پنج بهمن”، اردشیر امیر ارجمند، مشاور حقوقی میرحسن موسوی سخناناش را با مرور رویدادهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری و تحلیل رویداد ۲۵ بهمن آغاز کرد و در ابتدای سخنان خود گفت: “اقتدارگرایان نزدیک بیست ماه حاکم برای سرکوب جنبش از هر حربهای استفاده کردند، عده ای را کشتند و عده ای را زندانی کردند و حتا در زندان ها به مردم تجاوز کردند. بعد از آن ادعا کردند که جنبش تمام شد و چیزی از آن باقی نماند، اما پس از سخناناش رویکرد و گفتمان جدیدی بهوجود آمد که ضامن بقای جنبش شد.” وی افزود: “اگر در این گفتمان بحث مبارزه مسالمت آمیز مطرح است، بحث چهارچوب قانون اساسی به عنوان نقطه اجماع ملی، در کنار آن نیز بحث حقوق بشر، بحث حقوق بنیادین، توجه جدی به تکثر گرایی، حقوق اقوام، جایگاه ویژه زنان و منع استفاده ابزاری از دین مطرح است.”
به گزارش جرس، امیرارجمند همچنین تاکید کرد که “جنبش سبز دیگر به دنبال کسب اجازه برای راهپیمایی نبوده و نیست و ما برگزاری آن را تنها اعلام می کنیم، چون حقی است مندرج در قانون اساسی.” وی همزمان خاطرنشان کرد که دولت با حضور مردم در راهپیمایی ضربه شدید و سنگینی را احساس کرده است.
این حقوقدان و استاد دانشگاه شهید بهشتی، همچنین با بیان اینکه “دولت فعلی مشروعیت خود را از دست داده و حتی توان نگهداری یارانش را نیز ندارد”، گفت “دولت از درون دچار آشفتگی و از هم پاشیدگی است و با مشکلات فراوان اقتصادی دست به گریبان است و با قطع رابطه رهبران جنبش و مردم به دنبال پاسخی هر چند موقت برای حل مشکلات خود می گردد.”
وی یکی از دلایل زندانی کردن سران جنبش را مشکلات فراوان دولت دانست و گفت با این کار گمان می کنند که فعلا با حذف ان ها از صفحه سیاست فرصتی برای فکر کردن به مشکلات فراوان خود پیدا می کنند، شاید جنبش فروکش کند.
امیر ارجمند دلیل دیگر زندانی کردن سران جنبش را وجود اختلاف در درون حکومت دانست و گفت “مشکل آقایان حتا با خودشان حل نشده و به جای خود باقی است. آن ها دیده بودند که با دیگر حرکت ها این گونه رفتار کردند و موفق شدند غافل از این که این موفقیت مقطعی است و ماجرا در زمانی مناسب دوباره فرصت ظهور می یابد.”
وی افزود : “حکومت مدت ها بود تلاش کرد جنبش سبز را معاند و ضد انقلاب جلوه دهد و با این کار انسجام خود را حفظ خواهند کرد و بخش بی طرف و خاکستری را به سوی خودشان جلب کنند تا از ریزش این طیف به سوی جنبش سبز جلوگیری شود. در عین حال با این کار اهرم های سرکوب -به نظر خودشان قانونی – را فراهم کنند.”
تلاش دولت برای ایجاد اختلاف در درون جنبش
ارجمند با اشاره به تلاش دولت برای ایجاد اختلاف در درون جنبش گفت: “اتحاد جنبش با وجود تکثر آن برای حکومت دردناک بود. در حالی که جنبشی که رهبری متمرکز ندارد و دارای تنوع و تفاوت دیدگاههاست دچار اختلاف نمیشود. آن ها قبل از آغاز مبارزات انتخاباتی شروع کردند به اختلاف انداختن بین چهره های اصلی معترض مثل آقایان موسوی، کروبی و خاتمی که خیلی هم البته موفق نبودند، تا جایی که آقایان موسوی و کروبی حتا پس از انتخابات بیانیههای مشترکی میدهند و منشور سبز را در فراز دوم هر دو امضا میکنند. “آن ها گمان می کردند که با حذف آن ها از صحنه سیاست دست کم برای مدت کوتاهی راه باز می شود و امکانی فراهم می شود که اختلافات یا زمینه های اختلاف فراهم شود.”
امیرارجمند در بخش دیگری از سخنان خود درباره ماهیت و عملکرد «شورای هماهنگی راه سبز امید» توضیحاتی ارائه کرد و خاطرنشان ساخت “این شورا، ادعای رهبری جنبش سبز را ندارد و هنگامی اعلام موجودیت کرد که ارتباط با رهبران جنبش برقرار بود.”
مشاور میرحسین موسوی از آخرین امکانات خود دربهمن ماه استفاده می کند و بیانیه می دهد ولی در واقع گروگان هستند و هیچ شخصیتی حاضر به قبول مسئولیت حقوقی درباره آن ها نشد و خبرهای ضد و نقیضی از سوی دستگاه حاکم درباره آن ها گفته شد.
مشاور حقوقی میرحسین موسوی، در تحلیل انتشار خبر بازداشت رهبران جنبش سبز و همسران آنها گفت: “در یک جو امنیتی، داشتن اخبار و منابع خبری صحیح و موثق دشوار است. در چنین جوی خبری منتشر میشود که موسوی و کروبی را به زندان حشمتیه منتقل کردهاند. سایتهای خبری متعلق به موسوی و کروبی، با تردید این اخبار را منتشر میکنند، چون پنج نفر (میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، فاطمه کروبی و علی کروبی) مفقودالاثر شدهاند و هیچ کس مسئولیت حقوقی آن را به عهده نمیگیرد.” در خبر فارس که خبرگزاری اقتدارگرایان است قید می شود مقامی قضایی که نخواست نامش فاش شود درباره آن ها چنین می گوید. در حالی که این یک مسئله دیپلماتیک نیست و یک مقام قضایی در مورد مسائل داخلی باید قبول مسئولیت کند. این نشان می دهد که خود آن ها هم نمی دانند که باید چه کار کنند.”
آن ها دیدند که بعد از ٢۵ بهمن اعتراضات ادامه پیدا کرد و در غیاب رهبران جنبش و به همت شبکه های اجتماعی باز مردم حضور خود را نشان دادند. از اینجا به بعد باید برنامه ای آماده می شد؛ برنامه ای مبنی بر اخبار ضد و نقیض و قطره قطره ای، تا مسئله را عینی کنند و مردم نتیجه بگیرند که این ها حصر خانگی شده اند. در حالی که در سطح بین الملل هم حساسیت های زیادی به وجود آورد. تلاش کردند که بگویند اگر جنبش ما را به بی اخلاقی متهم می کند خودش نیز غیر اخلاقی است.
تردیدی در مورد صداقت و امانت سایت کلمه وجود ندارد
امیر ارجمند تاکید کرد “تردیدی در مورد صداقت و امانت سایت کلمه وجود ندارد، اگرچه میتوان به نحوه خبررسانی آن انتقاد کرد.” وی گفت: “سایت کلمه در وظیفه خود می دید که با وظیفه سنگینی که بر دوش خود احساس می کرد -و همین وظیفه حساس موجب حساس تر شدن کوچکترین خطا می شود- کوچکترین خبری که از آنان دارد را بدهد و راه افترای دروغ گویی از سوی دولت به خود را دست کم ببندد.”
مشاور ارشد موسوی “مسئولیت این حرف ها تنها بر خود این جانب است و نباید باعث فشار بیشتر بر فرزندان مهندس موسوی شود. آن ها زیر فشار بودند که درباره دیدار خود با پدر و مادر خود نباید گفتگو کنند و همچنان در این تردید هستند که چرا نباید از این دیدار حرفی بزنند. شاید موجب درگیری بیشتر موسوی و کروبی شوند.”
امیرارجمند ادامه داد “هیچ کس نمی تواند به یک خانواده تعیین تکلیف کند که چگونه باید از حریم خصوصی خود دفاع کند. دست کم ما این حق را برای خود قائل نیستیم که آنان را تحت فشار بگذاریم که باید درباره دیدار با خانواده خود سخن بگویند و آن ها هم حتی اگر متهم به ترس شوند این حق برایشان محفوظ است. آنان زیر فشار شدید امنیتی و رابطه احساسی با پدر و مادر و نگرانی درباره سرنوشت آنان و حتا خودشان دارند. و نهایتا تصمیم می گیرند که به اندازه ای که لازم است برای مردم در این باره سخن بگویند. ”
وی افزود “در مرجعیت و صحت سایت کلمه هیچ تردیدی نیست ولی آن ها باید درباره چگونگی انتشار خبر انتقادها را بپذیرند. یک احتمال وجود دارد که فیلمی که از آن ها نشان داده شد صحنه سازی بوده باشد؛ مثلا این که جلوی این دو بیست نوع نوشابه گذاشته شده بود. در حالی که مثلا دو نفر با مرحمت آقایان مگر چقدر می توانند نوشابه بنوشند؟ آیا می خواهند مهرورزی با زندانیان خود که به رغم خود سران فتنه هستند را مثلا نشان دهند؟ شاید همین باعث شد که این دختران این خانواده شجاعت به خرج داد، شیوه صادقانه پدر را در پیش گرفت و درباره آنان خبر داد. ”
مشاور حقوق میرحسین موسوی افزود “بدون این که ادعای قهرمانی داشته باشیم و بدون این که حتا آقایان موسوی و کروبی خود را رهبران نظام بدانند تا آخرین لحظه ای که با ما تماس داشته از ما خواسته که از مواضع خود کوتاه نخواهیم آمد. ”
تنها انتخابات آزاد و آنچه از صندوق رای بیرون میآید ملاک است
وی در پایان خاطرنشان کرد که “تنها انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی و آنچه در جریان آن، از صندوق رای بیرون میآید ملاک است و همه باید به آن گردن بگذارند. حتی اگر مخالف نظر آنها باشد. زیرا حاکمیت از آن مردم است.” اردشیر امیرارجمند در پاسخ به برخی پرسشها در مورد متکثر بودن جنبش سبز و اینکه “بطور عملگرایانه، چه راهکارهایی برای احترام به این تکثر و حضور همگان در نظر دارید” گفت: “در این تردیدی نیست که عدهای در جنبش سبز هستند که نظراتشان درباره آینده جنبش با نظرات موسوی و کروبی متفاوت است، اما ما راهی غیر از شناسایی تکثر نمیشناسیم. یعنی باید مدارا پیشه کنیم و همدیگر را متهم نکنیم.” وی با بیان اینکه “جهت نهادینه کردن تکثر، باید انتخابات آزاد در کشور برگزار شود”، گفت “این قدم اول است و همه باید در نهایت به نتیجه آن گردن بگذارند.”
مشاور ارشد میرحسین موسوی، در پاسخ به انتقاد یکی از حضار پیرامون ترکیب و اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید گفت: “در حال حاضر، به دلایل امنیتی امکان معرفی اعضای این شورا وجود ندارد. به نظر من، عملکرد این شورا مهم است نه افرادی که با این شورا همکاری میکنند.”
امیرارجمند همچنین مسئولیت رادیکالیزه شدن جنبش را متوجه حکومت دانست و خاطرنشان کرد “بخشی از حکومت و هسته سرکوبگر آن، به دنبال مشروعیت بخشیدن به خشونت است و از رادیکال شدن جنبش برای این منظور استفاده میکند و همین رادیکالیزه شدن جنبش، دامی است که حکومت برای جنبش سبز پهن کرده و اگر جنبش وارد آن شود، از آن پیروز بیرون نمیآید، در صورتی که پیروزی جنبش سبز در مبارزه مسالمتآمیز شجاعانه است.”
بهار بی بهاره می آید
مریم شربتدار
مریم شربتدار قدس در نوشته ای برای بهاره هدایت می نویسد: یقین دارم همانگونه که بهارۀ عزیز و مقاوم، حاضر نشد سربلندی و عزت را زیر پا نهد، مادر صبور و استوارش نیز غم دوری را با ایمان به پاکی دخترش بر خود هموار ساخته و شکایت ممنوعیت های ملاقات با دلبندش را به دادگاه دادگستر مطلق می برد و امین، یار وفادار بهاره همچنان پایدار و پایبند به عهد و میثاق محکمشان هجران را به امید روزهای سرشار از روشنایی و امید تحمل می کند.
در این دلنوشته که در اختیار جرس قرار گرفت آمده است: روزگار تلخی است . طبیعت به عادت دیرین برای تحول بهاری خود مهیا می شود اما شکوفه ها گویی امسال نیز شور شکوفایی ندارند و ماهی های قرمز کوچک، افسرده تر از گذشته در زندان بلور خوش نقش خویش به دریا می اندیشند.
امسال بهار نیز چون پارسال غمگین است و ناکام از شاد کردن دل ها که باز بی بهاری ها می آید.
بهار بی بهاره می آید و چشمان منتظر امین باز هم به راه می ماند و قلب پر طپش مادر، ضرباهنگ بهار را بی بهاره می نوازد.
اوین اما مغرور و سربلند ، که باز هم عطر بهار از روزنه های آن به مشام می رسد و شکوفه ها به سوی میله هایش سرک می کشند. باز امسال پرستوها خسته از کوچ زمستانی به شوق بهار و بهاری ها به اوین پر می کشند و بال بر دیوارهای کهن می سایند تا فرو ریزد.
و آن سوی دیوارها، بهاره با صلابت بهاری اش به شمارش نمی اندیشد که نیازی به شمردن روزها و ساعت های ده سال محکومیت بی جرم و گناه نمی بیند.
یقین دارم همانگونه که بهارۀ عزیز و مقاوم، حاضر نشد سربلندی و عزت را زیر پا نهد، مادر صبور و استوارش نیز غم دوری را با ایمان به پاکی دخترش بر خود هموار ساخته و شکایت ممنوعیت های ملاقات با دلبندش را به دادگاه دادگستر مطلق می برد و امین، یار وفادار بهاره همچنان پایدار و پایبند به عهد و میثاق محکمشان هجران را به امید روزهای سرشار از روشنایی و امید تحمل می کند.
دیر نیست که باز بهار سرشار از عطر بهاره شود و قلب ها مالامال از غرور و شادی ، پس تو نیز امین جان، چشم از در برگیر و به افق بنگر که بس روشن است. کسی چه می داند شاید روزی نه چندان دور، قلبت با طنین زنگ به طپش آمده و آن سوی در، بهاره ات را در انتظار آغوش پر مهر خود و مادرش یابی.
می دانم بهار می آید و هر روز زمزمه می کنم :
بهار می آید، بهار با بهاره می آید و نسیم آزادی، بهاری ها را با بهار می آورد.
به شما هشدار داده شده بود
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
كسي را كه خوابيده مي توان بيدار ساخت، اما كسي كه خود را به خواب زده نمي توانيد بيدار كنيد، مگر اين كه خودش دريابد كه خوابزدگي بس است و گرنه...
ديديد داستانسرايي هايي كه درباره انتصاب شهداي مبارزات مردمي به حكومت و شهيد دزدي و تكرار واژه هاي اسلامي –نخست براي اين كه وجدان خود را فريب دهيد- و تهمت جاسوس و فتنه گر و غيره كمكي به حالتان نكرد و مردم هم خريد شب عيدشان را كردند و هم اعتراضات شان را انعكاس دادند و هم چهارشنبه سوري شان به روز خشم بدل ساختند و از هر فرصت و بهانه اي براي بروز اين اعتراضات شان استفاده مي كنند. زردي خود را ابتدا سبز و سپس به رنگين كماني از مطالبات اديان و اقوام و حقوق فردي و خصوصي و عمومي شان بدل كردند و اگر بر خشونت و عدم توجه به خواسته هاي مردم ادامه دهيد، مي رود كه سرخ شود و عاقبت سياهي مي ماند براي زغال. اما مي دانيد چرا چون تاريخ نيز چون سياست يك علم است و اگر آرزوها و دروغ هاي تان را تحت عنوان تاريخ نوشتيد، واقعيت هم عوض نمي شود و تنها در اين نابينايي خود را ناتوان تر ساخته ايد. حتي همان انقلابي را كه مدام از آن دم مي زنيد، نشناخته ايد و تاريخ انقلاب هاي مختلف را نخوانده ايد و حتي نمي دانيد كه چگونه انقلاب مردمي در سال 57 پيروز شد، بعد با قسم حضرت عباس اصرار داريد تا اول به خود و سپس سايرين بقبولانيد كه آنچه در كشورهاي اسلامي مي گذرد، انقلابي اسلامي و آن هم تحت تأثير انقلااب ايران است!؟ خودتان هم خوب مي دانيد كه همان اسلامي ها جواب تان را دادند كه انقلاب شان مردمي است و گروه ها و احزاب اسلامي نيز گفتند كه نمي خواهند همچون انقلاب ايران شود. به عبارتي، از مكنونان قلبي شان پرده برداشتند كه آن چيزي كه تحت عنوان اسلام در ايران حكومت مي كند، اسلام حقيقي نيست. شوخي تان گرفته است، دروغ، افترا، دو رويي و تجاوز و شكنجه و ربودن ... هم مگر اسلامي مي شود!؟ درست است كه شما عادت داريد كه سال ها جلوي دوربين ها و مجالس رسمي مطالبي را تحت عنوان مصلحت و بصيرت، وارونه جلو دهيد و چيزهايي را بگوييد كه در محافل خصوصي و دلتان بدان باور نداريد، اما نكند پا را از اين انحراف نيز فراتر گذاشته و دروغ هاي خودتان را باور كرده ايد كه اسلامي هستيد و وارثان زمين!؟ وارثان زمين بي شك از صالحان خواهند بود. عمل صالح يعني وضوء گرفتيد و سپس اعتراف گرفتيد، پس صالح ايد (چند متر پارچه به سرتان بسته ايد و باورتان شده كه خبري است! بابت پارچه پيچيدن كسي را به بهشت نمي فرستند)؟! اگر چنين كرديد، بگذاريد تا به شما بشارت دهم كه در زمره همان ها هستيد كه خداوند مي فرمايد: «و چون به آنان گفته شود، در این سرزمین فساد نکنید، گویند ما که اهل اصلاحیم». بدانید که ایشان اهل فسادند، ولی خود نمی دانند». سوره بقره، آیات 11-12. و در ادامه نیز می افزاید: «اینان کسانی هستند که گمراهی را به بهای راهیابی خریدند، ولی سودای آنان سودی نکرد، و راهیاب نشدند. داستان ایشان همچون داستان کسانی است که آتشی افروختند، و چون پیرامون شان را روشن کرد، خداوند نورشان را خاموش کرد، و آْنان را در تاریکی ای که نمی بینند، رهایشان ساخت». سوره بقره، آیات 16-17. تشبیهی که قرآن به کار می برد، آنقدر زیبا، دقیق و پرمعناست که پس از درک آن، هم چیزی در درونم را بر می انگیزد و به وجد می آیم و همزمان دچار وحشت می شوم! کسی که آتشی روشن می کند، وقتی نورش از آنان گرفته شود، حتی آن اندک بینایی در تاریکی را نيز که بدون نور می توان دید، از دست می دهد، از این روی نابینا تر می شود. و آیا توصیفی زیباتر از این برای کسانی که با وجود آن که باور به کتاب خدا دارند، راه رندی و مکر و جنایت را بر می گزینند (گمراهی را به بهای راهیابی –شريعت و كتاب خدا- خریدند) و چون آتش شان را خداوند خاموش کرد (چون وجدان و دل شان را بستند) ، آن گاه کاملاً نابینا شدند (چون به سبب تکیه بر متشابهات کتب مقدس، وجدان خود را نیز نادیده گرفته و دلرحمی را از خود باز ستانده اند)، پس با هر قدم گمراه تر می شوند. تبارک الله احسن الخالقین.
دروغ گفتيد و افترا بستيد تحت عنوان مصلحت و بصيرت، پس بگذاريد كه به شما خبر دهم كه در روز داوري همچون يك نادان رند به شما خواهند خنديد كه كدام آدم عاقلي است كه بدون مصلحت دروغ بگويد و بدون بصيرت دروريي ورزد! چون سال ها نماز خوانديد و روزه گرفتيد، تصور كرديد اسلامي هستيد؟! پس در آخرت آن وضوء و نمازتان را بلند خواهند كرد و دو دستي بر سرتان خواهند كوفت كه "بگيريد اين هم نتيجه نماز و روزه كور كورانه تان". نماز و روزه همچون هر تكليفي تنها تمرين براي آزمون هاي زندگي است، نه خود آزمون ها. وقتي در كلاس ابتدايي معلم به شما تكليف مي دهد، آيا هدف خود تكليف شب است يا آن وسيله اي است براي هدفي مهمتر، يعني دانستن، آموختن و تفكر. كسي كه مدام تكليف ها را تكرار كند، بدون بر آمدن از پس آزمون هاي كلاس درس، يعني تكليف انجام داده، اما سواد نياموخته است، از اين روي مردود است. دقيقاً همان اتفاقي كه براي بسياري از مسلماناني افتاد كه همچون شما تكاليف ديني را با حقايق ديني اشتباه گرفتند و به همين سبب است كه سر منبر خوب نصيحت مي كنيد و از شمر و يزيد بيم مي دهيد، اما چون پاي عمل رسيد، كارهايي مي كنيد كه حتي در تاريخ خودتان نيامده كه شمر و يزيد با اصحاب حسين و مردم كرده باشند. مي دانيد چرا؟ پاسخ همان است كه گذشت، شما تكليف را با حقيقت دين و ظواهر و شعائر ديني را با روح دين و شريعت اسلامي را با دين اسلام و تقيه را با شيادي و امامت ديني (كه با حكومت متفاوت است) را با حكومت استاليني (به همين خاطر مي خواهيد كادرسازي كنيد) عوضي گرفته ايد، از اين روي دين خدا همچون هر چيزي كه از آن سخن مي گوييد، بر قلبتان ننشسته است و تعصبات و جهالت هاي حاصل از آن جلوي وجدان تان را گرفته است، از اين روي به نام فطرت، ظلم و جنايت مي كنيد.
اما پيش از رفتن، بگذاريد حقيقتي را از مكنونات دروني خود برايتان بگويم. من سال ها بود كه از توجه تان به مطالب ديني ام آگاه بودم، و اميداور از اين كه پند گيريد، گرچه متعجب بودم كه چه اصراري داريد آن را در عمل به عكس اش بدل كنيد، اما وقتي مطلع شدم، چه بر سر مردم آورديد و نامه هاي زندانيان و خانواده هايشان را شنيديد و توجه اي نكرديد، اينك قلباً تمايلي به نجات تان ندارم و تنها براي اداي وظيفه، امر به معروف و نهي از منكرتان مي كنم و با تمام وجود از خداوند مي خواهم كه بدون كوچكترين تخفيفي شما را به جزاي تان برساند. البته اميدوارم كه در آخرت، چون تنها در آن صورت خواهد بود كه با تمام وجود آرزو خواهيد كرد، اي كاش در دنيا محاكمه مي شديد تا بخشي از ظلمي كه بر مردم كرديد، پاك شود، اما براي شما ديگر هيچ سودي نخواهد داشت...
امروز خدا هم «حقوق بشر» میخواهد
هیچ تئوری دینی و غیردینی دیگری، امروز نمیتواند در کشورهای مسلمان جایگزین ایده حقوق بشر شود.
سالها پیش در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین نوشته بودم طرح و تصویب اعلامیه حقوق بشر یک «ضرورت تاریخی» بود که پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948، بر سیاستمداران انسان دوست جهان آشکار شد. آنان از مشاهدات تاریخی اسف بار خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه تئوریک نفی مطلق خشونت و خونریزی، این است که رشتهای از حقوق اولیه برای همه افراد بشر بدون هیچگونه استثناء و تبعیض و صرفاً از آن نظر که بشرند در سراسر جهان به رسمیّت شناخته شود و پایه و اساس تنظیمات حقوقی ـ سیاسی داخلی کشورها و روابط بینالمللی قرار گیرد. آن حقوق اولیه در مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر به صورتی شفاف بیان گردید. از جهانیان و همه دولتها خواسته شد این اعلامیّه را بپذیرند. و آن را در مقام عمل با کوشش وافر به کار بندند.
پس از انتشار آن کتاب یکی از منتقدان کتاب خطاب به من چنین نوشت: اگر اروپائیها و امریکائیها در جنگ جهانی دوم و پیش از آن خون یکدیگر را ریختند و به ضرورت طرح حقوق بشر رسیدند این واقعیت تاریخی چه ربطی به ما مسلمانان دارد؟ شما از مسلمانان میخواهید حقوق بشر را بپذیرند و آنرا بر زیربنای تنظیمات سیاسی خود قرار دهند. به چه دلیل آنچه را برای دیگران ضرورت تاریخی پیدا کرده برای مسلمانان نسخه پیچی میکنید؟ ما نیاز به حقوق بشر نداریم و به این ضرورت تاریخی نرسیدهایم.
در آن سالها که آن منتقد چنین مینوشت گرچه ستمگریها و خشونتورزیها در زیر پوست رژیمهای کشورهای مسلمانان به صورتی اسفبار جریان داشت امّا هنوز نه اقدامات خشونت بار دو سال اخیر آشکار در خیابانها و زندانهای ایران اتفاق افتاده بود و نه این همه خشونت و کشتار سبعانه که امروز آشکارا و در روز روشن در بعضی از کشورهای مسلمان رخ میدهد. امروز حوادث ایران و غیر ایران، روشنتر از آفتاب نشان میدهد که ما مسلمانان هم، بدون هیچ تردید به «ضرورت تاریخی حقوق بشر» در جامعههای خود رسیدهایم. هیچ تئوری دینی و غیردینی دیگری، امروز نمیتواند در این کشورها به صورتی مؤثر جایگزین ایده حقوق بشر شود و کاری از پیش ببرد. من برای این مدّعا 3 دلیل دارم:
اوّلاً: مقابله همگانی ملّت ایران اعم از دیندار و غیردیندار، با خشونت مفرط که در سالهای اخیر در کشور ما به نام دین رخ میدهد جز با ایده حقوق بشر که در مقام انتقاد و اعتراض سیاسی یک «موضوع قبل از دین» است با هیچ تئوری دیگری میسّر و عملی نیست.
ثانیاً: آنچه در ماههای اخیر افراد ملتهای کشورهای اسلامی خاورمیانه را اعمّ از دیندار و غیردیندار، علیه سلب آزادیها و تبعیضات و ستمهای سازمان یافته حکومتها به شکلی شگفتآور بسیج کرده واقعیتی جز مطالبۀ آزادی و برابری برای همه انسانها که لبّلباب حقوق بشر است، نمیباشد. هرکس از اخبار حوادث منطقه و شعارها و تحوّلات آن آگاه باشد و نامی دیگر بر این قیامها بگذارد آشکارا به تحریف تاریخ میپردازد و منکر بدیهیات میشود. در این کشورها همه حقوق بشر میخواهند کسانی با انگیزه دینی و کسانی دیگر با انگیزههای غیردینی. جالب اینکه علمای دینی رسمی این کشورها، خصوصاً کشور مصر، موقعی به قیام پیوستند که اگر چنان نمی کردند سیل خروشان قیام آنان را نیز با خود میبرد.
ثالثاً در برابر آن گونه قتل عام و جنایات ضد بشریت که در کشور لیبی اتفاق میافتد چه ایدهای جز حقوق بشر میتواند مایۀ استغاثه و دادخواهی ملت مظلوم لیبی نزد جهانیان گردد و عواطف جهانیان را با آن مردم همراه سازد و فشار بینالمللی را علیه حکومت خونریز لیبی به اوج رساند و زوال آن رژیم سفّاک را رقم بزند.
آنچه اخیراً در ایران و سایر کشورهای اسلامی خاورمیانه اتفاق میافتد آشکارا نشان میدهد که مطالبۀ حقوق بشر برای مسلمانان هم یک ضرورت تاریخی شده است. تفسیرهای انسان دوستانه ایدئولوژیهای دینی حکومتهای منطقه هرگز نمیتواند جای اعلامیه حقوق بشر را بگیرد. در برابر این تفسیرها تفسیرهای دیگر خشونتگرای پارهای از عالمان رسمی دین یا طالبان و القاعده قرار دارد، خنثی شدن تفسیرهای انسان دوستانه با این تفسیرهای خشونتگرا عملاً به نیروی مقاومت و مقابله ستمدیدگان و در بند شدگان کشورهای مسلمان علیه حکومتها، ضربههای شدید وارد میکند و آنها را زمینگیر میسازد. تنها محتوای مواد 30 گانه اعلامیه حقوق بشر است که مقاومتها و مقابلهها را صریحاً و بدون امکان تفسیرهای خشونتگرا تأیید و تقویت و تحکیم میکند.
اگر واقعیت این است که در جهان امروز، ملتهای منطقه برای مقاومت و مبارزه بر ضد اختناقها و بیعدالتیها و تبعیضهای سازمان یافته حکومتها، ایده حقوق بشر را برگزیدهاند و عملاً هم راهی جز این پیش پای آنها نیست یک انسان خداباور چگونه میتواند مدعی شود خداوند مخالف این حقوق بشر است. چگونه میتواند در برابر اعلامیه حقوق بشر که امروز تنها سرمایه تئوریک این مقاومتها و مبارزهها ست ایدهای به نام «حقوق بشر اسلامی» علم کند که «لایسمن و لایغنی من جوع»، ایدهای که چون انطباق با شریعت اصلاح نشده را میطلبد در مقام عمل روح حقوق بشر را که آزادی و برابری انسانها صرفاً به خاطر انسان بودن است نابود میسازد، افراد جامعه را در برابر حکومتهای شریعتمدار ستمگر خلع سلاح میکند و از هیچگونه وجاهت بینالمللی برای فریاد و استغاثه برخوردار نیست. تردید ندارم امروز هم خدا از ما انسانها حقوق بشر میخواهد.
مالزی یک کشتی حامل "جنگ افزار کشتار جمعی" به مقصد ایران را توقیف کرد
بر اساس گزارش های رسانه ای روز پنجشنبه 17-3-2011، مقامات پلیس مالزی هفته گذشته مقادیر زیادی تجهیزات و قطعات آماده برای مونتاژ را که در تولید تسلیحات کشتار جمعی از جمله کلاهک های هسته ای کاربرد دارند از دو کانتینر در یک فروند کشتی متعلق به مالزی که عازم ایران بود کشف کردند.
به گزارش العربیه به نقل از شین هوا، خبرگزاری رسمی چین، اسماعیل عمر رئیس پلیس مالزی اعلام کرد قطعات کشف شده شامل بویلرهای مخصوص دیگ های بخار هستند و بازرسان آژانس اتمی ملی این کشور هم اکنون در حال بررسی آنها هستند.
مقامات پلیس مالزی همچنین اعلام داشتند تاکنون هیچ مظنونی در این رابطه دستگیر یا بازداشت نشده است اما پلیس این کشور از پلیس بین الملل، اینترپل خواسته است برای پیگیری این موضوع به مالزی کمک کند
مقامات پلیس این کشور پس از دریافت اطلاعاتی این کشتی را در بندر کلانگ توقیف کردند، اسماعیل اما نگفت که پلیس این کشور اطلاعات مربوطه را چگونه و از کجا دریافت کرده است.
بر اساس این گزارش، تجهیزات نظامی به دست آمده در این کشتی از جمله ادواتی هستند که در فهرست مواد تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دارند.
گفته شده در صورت دستگیری فرد و یا افراد خاطی واثبات این که هدف از صادرات این تجهیزات ساخت سلاح های کشتار جمعی است، مجازات در نظر گرفته شده در این باره، دست کم پنج سال حبس و چندین میلیون دلار جریمه خواهد بود.
گزارش سازمان ثبت احوال: افزایش آمار طلاق و مرگ در ایران
سازمان ثبت احوال کشور در گزارشی اعلام کرد: در 11 ماهه سال 1389 تعداد 393هزار و 697 واقعه فوت به ثبت رسیده است که در هر شبانهروز بطور متوسط تعداد هزار و 172 واقعه فوت به ثبت رسیده است.
به گزارش خبرگزاری دولتی ایسنا، در سال 89 آمار طلاق 8.8 درصد و آمار فوت 4.9 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته است
در همین مدت در هر ساعت بطور متوسط تعداد 49 واقعه فوت به ثبت رسیده است.
در یازده ماهه سال جاری در مقابل هر 100 فوت ثبت شده زنان تعداد 123.7 مورد فوت مردان به ثبت رسیده است که همین نسبت در مدت مشابه سال قبل 122.5 بوده است.
بر اساس این گزارش، در یازده ماهه سال 1389 تعداد 812هزار و 397 واقعه ازدواج به ثبت رسیده است. در هر شبانه روز بطور متوسط تعداد 2 هزار و 418 واقعه ازدواج به ثبت رسیده است.
در یازده ماهه سال جاری، در هر ساعت بطور متوسط تعداد 101 واقعه ازدواج به ثبت رسیده است.
افزایش 8.8 درصدی طلاق در سال جاری
در یازده ماهه سال 1389 تعداد 124هزار و 741 واقعه طلاق به ثبت رسیده است که نسبت به مدت مشابه سال قبل 8.8 درصد افزایش داشته است.
همچنین در یازده ماهه سال جاری بیشترین طلاق ثبت شده مردان در گروه سنی 29 - 25 ساله با رقم 34هزار و 815 واقعه بوده است.
بیشترین طلاق ثبت شده در گروه سنی 25 تا 29 سال است
بر اساس این گزارش، در یازده ماهه سال 1389 بیشترین طلاق ثبت شده زنان در گروه سنی 29 - 25 ساله با رقم 31هزار و 145 واقعه بوده است.
همچنین در یازده ماهه سال 1389 بیشترین طلاق ثبت شده، مربوط به مردان گروه سنی 29 - 25 ساله با زنان 24 - 20 ساله بوده که تعداد آن برابر با 14هزار و 984 واقعه است.
افزایش 4.9 درصدی فوت
در یازده ماهه سال 1389 تعداد 393هزار و 697 واقعه فوت به ثبت رسیده که نسبت به مدت مشابه سال قبل 9.4 درصد افزایش داشته است.
تعداد فوت ثبت شده در مناطق شهری در یازده ماهه سال جاری برابر با 267هزار و383 رویداد و تعداد فوت ثبت شده در مناطق روستایی برابر با 126هزار 314 رویداد بوده است.
بر اساس این گزارش، در یازده ماهه سال 1389 تعداد فوت ثبت شده تا یکسال پس از وقوع برابر 320هزار و 263 واقعه است.
تعداد فوت ثبت شده در مهلت قانونی در یازده ماهه سال 1389 برابر با 286هزار و 342 واقعه است.
دعوت فعالان سبز کرمانشاه به حضور بر سر مزار شهدای جنبش سبز
در ادامه فراخوان های حامیان جنبش سبز جهت ادای احترام به جانباختگان و شهدای جنبش و خانواده های آنان در آخرین پنجشنبه سال، شورای فعالان جنبش سبز استان کرمانشاه نیز از مردم جهت حضور بر مزار شهدای کرمانشاهیِ جنبش سبز دعوت به عمل آورد.
به گزارش جرس، شورای فعالان جنبش سبز استان کرمانشاه در بیانیه ای به همین منظور آورده است “ضمن تشکر از حضور حماسی جوانان سبز کرمانشاهی که فریادهای مرگ بر دیکتاتور آنها در شب چهارشنبه سوری لرزه بر اندام حاکمان جائر انداخت، بدین وسیله از عموم مردم قهرمان و آزادیخواه کرمانشاه دعوت می کند فردا و بر اساس اعلام ذیل با در دست گرفتن گل های سبز و حضور بر سر مزار شهدای جنبش سبز در نقاط مختلف استان،ضمن تجدید عهد با شهدای راه آزادی،حضور سبز خود را برای حمایت از رهبران در حصر جنبش، میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران گرانقدرشان اعلام دارند که این حضور بر مبنای همان آرمان هایی است که شهدای جنبش، جان پاک خود را بر سر آن نهادند.”
این بیانیه همچنین محل دقیق آرامگاه شهدای فوق الذکر را چنین اعلام می دارد:
۱- مزار شهید کیانوش آسا: کرمانشاه – باغ فردوس – بلوک ۵٨- ردیف ۵۵- قبر۱٨- ساعت ۱۶ پنجشنبه ٢۶ اسفند٨٩
٢- مزار شهید حسین طهماسبی:کرمانشاه – باغ فردوس – بلوک ۵٨ – ردیف ۵۵(چند قبر بالاتر از مزار شهید آسا)- ساعت ۱۶ پنجشنبه ٢۶ اسفندماه
٣- مزار شهید محمد جواد پرنداخ: گیلانغرب – آرامستان گیلانغرب – ساعت ۱۴
۴- شهید صانع ژاله: پاوه – آرامستان پاوه
گفتنی است در آستانه فرا رسیدن نوروز و سال نو، «هسته مرکزی ائتلاف ٢۵ بهمن» نیزف از مردم و حامیان جنبش سبز دعوت بعمل آورده بودند تا بعد از ظهر ٢۶ اسفند ماه و آخرین پنجشنبه سال را “روز ایستادگی” نامیده و بر سر مزار شهیدان راه آزادی گردهم آیند.
صعود دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت به ارتفاعات توچال به یاد شهید کیانوش آسا
جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت ایران به منظور گرامیداشت یاد و خاطرهی شهید کیانوش آسا، در آستانهی سالروز تولدش، به ارتفاعات قلهی توچال صعود کردند.
به گزارش خبرنگار کلمه، کیانوش آسا، دانشجوی نخبهی کارشناسی ارشد رشتهی مهندسی شیمی دانشگاه علم و صنعت ایران بود که در روز بیست و پنجم خرداد سال ۱۳۸۸ در حوالی میدان آزادی به ضرب گلولهی نیروهای امنیتی به شهادت رسید. کیانوش علاقهی وافری به کوهنوردی داشت و «توچال» آخرین قلهای بود که او قبل از عروج خود، به آن صعود کرد.
در این صعود دستهجمعی، دانشجویان به یادآوری خاطراتی از آن شهید، خصوصا بازگویی فعالیتهای زیست محیطی کیانوش در دوران حیاتش پرداختند. دانشجویان دانشگاه علم و صنعت همچنین با مرور مجموعه فعالیتهایی که برای شفافیت پروندهی کیانوش انجام شده، بر ادامهی این پیگیریها تا مشخص شدن قاتل و یا قاتلانش تاکید کردند و بار دیگر ظلم و فشارهایی را که در حق خانوادهی کیانوش روا داشته شده، به شدت محکوم کردند.
دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت ایران، با در دست داشتن پارچهنوشتههایی با مضامین «کیانوش آسا شهید سرافراز دانشگاه علم و صنعت ایران»، «کیانوش آسا اسطوره آزادی و آزادگی» و نیز با برافراشتن پرچم بزرگی از تصویر کیانوش (تصویری که مربوط میشد به آخرین صعود کیانوش به قلهی توچال)، یاد و خاطرهی این شهید سرافراز را در آستانهی سالروزش (۲۹ اسفند) گرامی داشتند.
دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران با آرزوی تحقق خواستههای خانوادههای شهدای جنبش سبز و پاسخگویی مقامات قضایی در این رابطه، با ذکر فاتحه برای شادی روح کیانوش آسا و تمامی شهدای جنبش سبز، این مراسم باشکوه را به پایان رساندند.
کامران نجفزاده از فرانسه اخراج شد
دولت فرانسه در پی اخراج سردبیر خبرگزاری فرانسه از جمهوری اسلامی ایران، کامران نجفزاده – خبرنگار واحد مرکزی خبر – را از این کشور اخراج کرد.
به گزارش آفتاب به نقل ازخبرنگار اعتدال، دولت فرانسه در پی اخراج سردبیر خبرگزاری فرانسه از جمهوری اسلامی ایران، کامران نجفزاده – خبرنگار واحد مرکزی خبر – را از این کشور اخراج کرد.
اخراج کامران نجف زاده – خبرنگار واحد مرکزی خبر در فرانسه – در حالی صورت پذیرفته که جمعه گذشته سردبیر خبرگزاری فرانسه در تهران، جی دشموخ، به دستور مقامات کشورمان از جمهوری اسلامی ایران اخراج شده بود و این اقدام دولت فرانسه نوعی تلافیجویی نسبت به این اقدام است
نامه محمدعلی کلی به آیتالله خامنهای: کوهنوردان آمریکایی را آزاد کنید
محمدعلی کلی، قهرمان پیشین بوکس سنگین وزن جهان، در نامهای به آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی از وی خواسته است، دو شهروند آمریکایی را که همچنان در ایران در زندان به سرمیبرند، آزاد کند.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، محمدعلی کلی، قهرمان سه دوره بوکس سنگین وزن جهان روز چهارشنبه نامهای را که در تاریخ ۱۲ بهمن ماه سال جاری خطاب به آیتالله خامنهای نوشته و در آن خواستار آزادی جاش فتال و شین باوئر شده بود، در اختیار این خبرگزاری قرار داده است.
جاش فتال، شین باوئر و سارا شورد، سه شهروند آمریکایی در مرداد ماه سال ۱۳۸۸ خورشیدی و در حالی که سرگرم کوهنوردی در منطقه مرزی ایران و عراق بودند، توسط نیروهای مرزبانی ایران بازداشت شدند.
مقامهای قضایی جمهوری اسلامی این سه شهروند آمریکایی را به «ورود غیرقانونی به ایران و جاسوسی» متهم کردهاند، با این همه در اواخر شهریور ماه سال جاری و به دنبال میانجیگری عمان، سارا شورد با وثیقه پانصد هزار دلاری از زندان اوین آزاد شد و به آمریکا بازگشت.
در این میان خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارش خود آورده است، که محمدعلی کلی اندکی پیش از آزادی سارا شورد، نامه دیگری به رهبر جمهوری اسلامی نوشته بود.
با این حال مشخص نیست که آیا نامه وی تاثیری در آزادی خانم شورد داشته است، یا خیر.
در این میان محمدعلی کلی در دومین نامه خود به آیتالله خامنهای به عنوان یک «برادر مسلمان» از وی خواسته است، «رحم و شفقتی» را که در حق سارا شورد روا داشته در مورد دو آمریکایی دیگر نیز روا دارد.
قهرمان پیشین بوکس سنگین وزن جهان در نامه خود خطاب به رهبر جمهوری اسلامی همچنین آورده است: «من از شما خواهش میکنم، رحم و شفقتی را که میدانم در قلبتان دارید، به جهانیان نشان دهید.»
همچنین به گفته لومی علی، همسر محمد علی، وی آمادگی آن را دارد که در صورت نیاز برای کمک به آزادی شهروندان آمریکایی به ایران سفر کند.
البته خانم لومی علی سفر همسرش به ایران را به وضعیت جسمانی وی منوط کرده است که از مدتها پیش از بیماری پارکینسون رنج میبرد.
محمد علی کلی یک بار پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ و بار دیگر در دهه ۹۰ میلادی به ایران سفر کرده است.
گفتنی است، جلسه بعدی دادگاه رسیدگی به اتهامهای سه شهروند آمریکایی قرار است، در اردیبهشت ماه سال آینده خورشیدی برگزار شود.
رادیو فردا
آرش صادقی پس از تحمل شکنجه و شکستگی کتف، مجددا به انفرادی منتقل شد
در ادامه شکنجه ها و فشارهای طاقت فرسا به آرش صادقی، دانشجوی زندانی، مسؤلین زندان وی را به سلول انفرادی منتقل کرده اند.
به گزارش صفحه فیس بوک آرش صادقی، آرش صادقی چندیست دوباره بعلت مصاحبه با خبرگزاری های غیر همسو با دولت و اعلام خبر فوت مادرش زیر بازجوبی های شدید و شکنجه قرار گرفته است .
بر اساس این گزارش،در جریان شکنجه ها و ضرب و شتم وی توسط بازجوبیان پهلوی آرش می شکند
در پی این آسیب دیدگی ، مسئولان زندان قصد بردن وی به بیمارستان مدرس را داشتند ولی آرش به اینکه مسئولان زندان قصد داشتند وی را با دستبند و پا بند به بیمارستان منتقل کنند اعتراض کرد و حاضر نشد با دستبند و پا بند به بیمارستان برود .
این گزارشات میافزاید، مسئولان زندان از ایستادگی آرش به ستوه آمدند و دوباره وی را ممنوع الملاقات کرده اند.
گفته می شود آرش برای تکذیب خبر فوت مادرش طی حمله ی نیروهای امنیتی و همچنین تکذیب مصاحبه با رسانه ها تحت فشار است.
در همین حال، با درخواست مرخصی نوروزی آرش نیز موافقت نشد و این یکماه انفرادی عیدی آرش برای سال 90 است
لازم به ذکر است، چندی پیش نیز که خانواده اش برای وی لباس برده بودند ، مسئولان زندان اجازه ی رساندن لباس ها به آرش را ندادند و اعلام کردند وی ممنوع الملاقات است .
در همین راستا امروز اعلام شد که آرش بعلت ممانعت از دستور مسئولین زندان به یک ماه زندان انفرادی محکوم و امروز به انفرادی منتقل شد.
ناصر محمدخانی: شهلا راز بزرگش را به گور برد!
در آستانه نوروز، هشت پوش سیاه فرجام فوتبال ایران هنوز روی ویرانهای خاطرات دیروزش با روزگار مدارا میکند. ناصر محمدخانی هرچند میگوید با اجرای حکم شهلا خیالش راحت شده است اما آنچه بر زبان میآورد همه آن چیزی نیست که روزهای کبود برسرش آوردند و تنهاییاش ضرب در هزارشد. ناصر در گفتوگویی با ویژهنامه نوروزی جامجم از روزهای آشناییاش بالاله، شهلا و... میگوید و در این بین فرضیه تازهای را مطرح میکند.
به گزیدهای از جدیدترین حرفهای او توجه کنید:
۱-تیر یا مرداد ۶۹ با لاله ازدواج کردم. وقتی در قطر بازی میکردم با او آشنا شدم. او علاقه عجیبی به پرسپولیس داشت و پدرش مرحوم هوشنگخان هم عاشق فوتبال بود. یک شب با پدرش به هتل آمد. من و حمید درخشان را به شام دعوت کردند. سال ۶۵ بود و من خانه آنها رفت و آمد میکردم تا اینکه یک روز مادر لاله با من حرف زد و گفت: لاله تو را دوست دارد و پیراهن تو را میپوشد. اگر تصمیم به ازدواج داری او زوج مناسبی برای توست. بعداز آن به تهران زنگ زدم و ماجرا را به مادرم گفتم و ایشان هم به من اجازه داد. بعد هم در هتل شرایتون عروسی گرفتیم و من خانهای را در میرداماد، میدان کتابی خریدم که قربانگاه لاله شد.
۲-من چوب صداقتم را خوردم. تا زندهام لاله در دلم جا دارد. بسیاری بدون آنکه از من شناخت داشته باشند مرا نزد خود محاکمه کردند و برایم حکم بریدند. خانواده لاله مرا بخشیدهاند.
مادرش میگوید: ناصر! تو قربانی صداقتت شدهای و از تو سوءاستفاده کردهاند. با بچههایم هم مشکلی ندارم. علی پسر بزرگم حالا برای خودش مردی شده و چند روز پیش به من میگفت ازدواج کن. با این وضعیت نمیتوانی به زندگی ادامه دهی. لاله هم آنقدر بزرگوار بود که حالا من را بخشیده. مطمئنم.
۳-خانواده شهلا میدانستند او با من زندگی میکند.
۴-پدر و مادر لاله به شهلا قول داده بود که بیا حرف بزن تخفیف میدهیم. چه تخفیفی من نمیدانم.
۵-من عقیده دارم شهلا به تنهایی نمیتوانست قاتل باشد. چون لاله از او قویتر بودوبه راحتی میتوانست از خود دفاع کند. لاله ورزشکار بود و جثه شهلا کوچک. او همدست داشت اما تا لحظه آخر نخواست اسمی از همدستانش بیاورد. نمیدانم چرا اما او رازش را به گور برد و اصرارهای من برای معرفی همدستانش بینتیجه بود.
۶-وحید قلیچ دروغ نمیگفت. او وقتی در هواپیمابه من خبر مرگ لاله را داد گفتم بالاخره نامردها کار خودشان را کردند. راستش را بخواهید ۳ روز قبل از رفتنم به آلمان یک خودرو پراید یا پژو را دیدم که به فاصله نزدیکی، خانه مرا تحت نظر دارند. ۲ بار آنها را دیدم. حتی موضوع را با مادرخانمم هم در میان نهادم. او ولاله هم حرفهای من را تایید کردند و گفتند که آنها هم چندبار این زن و مرد را دیدهاند. منظورم از نامردها آنها بود.
۷-مگر شهلا چه کسی بود که بخواهد لحظه آخر به من نگاه کند یا نکند؟ او به خاطر خجالتی که داشت به من نگاه نکرد. او با قتل همسر ناصر محمدخانی معروف شد. همین.
به گزیدهای از جدیدترین حرفهای او توجه کنید:
۱-تیر یا مرداد ۶۹ با لاله ازدواج کردم. وقتی در قطر بازی میکردم با او آشنا شدم. او علاقه عجیبی به پرسپولیس داشت و پدرش مرحوم هوشنگخان هم عاشق فوتبال بود. یک شب با پدرش به هتل آمد. من و حمید درخشان را به شام دعوت کردند. سال ۶۵ بود و من خانه آنها رفت و آمد میکردم تا اینکه یک روز مادر لاله با من حرف زد و گفت: لاله تو را دوست دارد و پیراهن تو را میپوشد. اگر تصمیم به ازدواج داری او زوج مناسبی برای توست. بعداز آن به تهران زنگ زدم و ماجرا را به مادرم گفتم و ایشان هم به من اجازه داد. بعد هم در هتل شرایتون عروسی گرفتیم و من خانهای را در میرداماد، میدان کتابی خریدم که قربانگاه لاله شد.
۲-من چوب صداقتم را خوردم. تا زندهام لاله در دلم جا دارد. بسیاری بدون آنکه از من شناخت داشته باشند مرا نزد خود محاکمه کردند و برایم حکم بریدند. خانواده لاله مرا بخشیدهاند.
مادرش میگوید: ناصر! تو قربانی صداقتت شدهای و از تو سوءاستفاده کردهاند. با بچههایم هم مشکلی ندارم. علی پسر بزرگم حالا برای خودش مردی شده و چند روز پیش به من میگفت ازدواج کن. با این وضعیت نمیتوانی به زندگی ادامه دهی. لاله هم آنقدر بزرگوار بود که حالا من را بخشیده. مطمئنم.
۳-خانواده شهلا میدانستند او با من زندگی میکند.
۴-پدر و مادر لاله به شهلا قول داده بود که بیا حرف بزن تخفیف میدهیم. چه تخفیفی من نمیدانم.
۵-من عقیده دارم شهلا به تنهایی نمیتوانست قاتل باشد. چون لاله از او قویتر بودوبه راحتی میتوانست از خود دفاع کند. لاله ورزشکار بود و جثه شهلا کوچک. او همدست داشت اما تا لحظه آخر نخواست اسمی از همدستانش بیاورد. نمیدانم چرا اما او رازش را به گور برد و اصرارهای من برای معرفی همدستانش بینتیجه بود.
۶-وحید قلیچ دروغ نمیگفت. او وقتی در هواپیمابه من خبر مرگ لاله را داد گفتم بالاخره نامردها کار خودشان را کردند. راستش را بخواهید ۳ روز قبل از رفتنم به آلمان یک خودرو پراید یا پژو را دیدم که به فاصله نزدیکی، خانه مرا تحت نظر دارند. ۲ بار آنها را دیدم. حتی موضوع را با مادرخانمم هم در میان نهادم. او ولاله هم حرفهای من را تایید کردند و گفتند که آنها هم چندبار این زن و مرد را دیدهاند. منظورم از نامردها آنها بود.
۷-مگر شهلا چه کسی بود که بخواهد لحظه آخر به من نگاه کند یا نکند؟ او به خاطر خجالتی که داشت به من نگاه نکرد. او با قتل همسر ناصر محمدخانی معروف شد. همین.
وبسایت گل
علی کروبی به قید وثیقه نقدی آزاد شد
خبرگزاری هرانا - علی کروبی، فرزند سوم مهدی کروبی به قید وثیقه آزاد شد.
به گزارش سحام نیوز ساعتی قبل علی کروبی با سپردن وثیقه یک میلیارد ریالی نقدی آزاد گردید.
لازم به توضیح است ماموران امنیتی ۲۵ روز قبل طی تماسی تلفنی با وعده دروغ از وی میخواهند برای دیدار با مهدی و فاطمه کروبی، به منزل ایشان مراجعه نماید. علی کروبی پس از مراحعه به منزل پدر به همراه همسرش بازداشت میشوند. ماموران امنیتی علی کروبی را به اتهام نخ نما شده و واهی "جاسوسی" دستگیر نموده بودند.
لازم به توضیح است ماموران امنیتی ۲۵ روز قبل طی تماسی تلفنی با وعده دروغ از وی میخواهند برای دیدار با مهدی و فاطمه کروبی، به منزل ایشان مراجعه نماید. علی کروبی پس از مراحعه به منزل پدر به همراه همسرش بازداشت میشوند. ماموران امنیتی علی کروبی را به اتهام نخ نما شده و واهی "جاسوسی" دستگیر نموده بودند.
گزارش تکمیلی از کشتار در زندان قزلحصار و آخرین وضعیت این زندان
خبرگزاری هرانا - در پی کشته و زخمی شدن صدها تن از زندانیان در زندان قزلحصار کرج توسط ماموران گارد ویژه، گزارشات از شرایط بحرانی در این زندان و افزایش تلفات حکایت دارد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از صبح روز گذشته علاوه بر قطعی خطوط تلفن زندانیان زندان قزلحصار کرج، خانوادههای این زندانیان علی رغم وقت قبلی موفق به ملاقات نشدهاند. این روند تاجایی ست که حتی مرخصی روزانهٔ تمامی پرسنل زندان نیز قطع شده و هیچ اطلاعاتی از سوی مسئولین زندان مانند هویت کشتهها و زخمیها اعلام نمیشود.
همانگونه که اشاره شد تاکنون مسئولان زندان اسامی کشته شدگان را اعلام نکردهاند در حالیکه برخی گزارشهای تایید نشده حاکی از انتقال اجساد به طور مخفیانه به خارج از زندان است که در این صورت امکان این مهم وجود دارد که دستگاه امنیتی، به دفن خودسرانهٔ آنان مبادرت نماید.
از ساعت ۸ صبح امروز پنج شنبه تا ساعت ۱۳ نیز، حدود سیصد تن از خانوادههای زندانیان قزلحصار در مقابل درب این زندان اقدام به تجمع نمودند و بسیاری از ایشان علیرغم عدم پاسخگویی مسئولین زندان، تا ساعاتی بعد نیز حاضر به ترک محل نشدهاند.
تلاش گستردهٔ حفاظت زندان و دستگاه امنیتی برای عدم انتشار گزارشات در رابطه با شورش در زندان و کشتار زندانیان در حدی است که با وجود تعداد بالای مجروحین این حادثه که بعضا وضعیت وخیمی نیز دارند، مسئولان از انتقال ایشان به بیمارستان امتناع کرده و ترجیح دادند آن دسته از مجروحین که دارای وضعیت وخیمی هستند؛ به بهداری زندان رجایی شهر کرج که دارای اتاق عمل است منتقل کنند. شاهدان عینی از جان باختن دو تن از مجروحین حادثه که به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدهاند به دلیل شدت جراحات وارده و عدم دریافت خدمات پزشکی لازم گزارش میدهند.
گفتنی ست در درگیریهای ۲۴ اسفندماه زندان قزلحصار کرج که در پی اعتراض به قصد اجرای حکم اعدام ده زندانی از سوی سایر زندانیان شروع شد، ۱۵۰ تن دچار جراحات جدی به خصوص در اثر استفادهٔ نیروهای گارد زندان از گلولههای واقعی شدند که از این تعداد ۸۰ تن کشته و یا وضعیت بسیار وخیمی دارند. تعداد بسیاری از زندانیان نیز با سایر آسیبها مانند شکستگی دست و پا یا زخمهای سطحی و مشکلات تنفسی ناشی از آتش سوزی و همینطور استشمام بیش از حد گاز اشک آور روبه رو هستند. هم چنین از سرنوشت بعضی از زندانیان نیز خبری در دست نیست، منابع نزدیک به دولت البته ۴۷ کشته و زخمی را آمار این حادثه اعلام کردهاند که تفاوت فاحشی با گزارشهای منابع مستقل دارد.
لازم به یادآوری است بر اساس گفتهٔ رئیس سازمان زندانها، زندان قزلحصار با داشتن ۲۰ هزار زندانی، که حدود ۱۳ هزار نفر از زندانیان ان را محکومان مواد مخدر تشکیل میدهند، بزرگترین زندان کشور بوده و مهمترین مشکل این زندان به گفتهٔ وی، تراکم آن است که "۳۰۰ درصد" بیشتر از گنجایش در آن زندانی نگهداری میشود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از صبح روز گذشته علاوه بر قطعی خطوط تلفن زندانیان زندان قزلحصار کرج، خانوادههای این زندانیان علی رغم وقت قبلی موفق به ملاقات نشدهاند. این روند تاجایی ست که حتی مرخصی روزانهٔ تمامی پرسنل زندان نیز قطع شده و هیچ اطلاعاتی از سوی مسئولین زندان مانند هویت کشتهها و زخمیها اعلام نمیشود.
همانگونه که اشاره شد تاکنون مسئولان زندان اسامی کشته شدگان را اعلام نکردهاند در حالیکه برخی گزارشهای تایید نشده حاکی از انتقال اجساد به طور مخفیانه به خارج از زندان است که در این صورت امکان این مهم وجود دارد که دستگاه امنیتی، به دفن خودسرانهٔ آنان مبادرت نماید.
از ساعت ۸ صبح امروز پنج شنبه تا ساعت ۱۳ نیز، حدود سیصد تن از خانوادههای زندانیان قزلحصار در مقابل درب این زندان اقدام به تجمع نمودند و بسیاری از ایشان علیرغم عدم پاسخگویی مسئولین زندان، تا ساعاتی بعد نیز حاضر به ترک محل نشدهاند.
تلاش گستردهٔ حفاظت زندان و دستگاه امنیتی برای عدم انتشار گزارشات در رابطه با شورش در زندان و کشتار زندانیان در حدی است که با وجود تعداد بالای مجروحین این حادثه که بعضا وضعیت وخیمی نیز دارند، مسئولان از انتقال ایشان به بیمارستان امتناع کرده و ترجیح دادند آن دسته از مجروحین که دارای وضعیت وخیمی هستند؛ به بهداری زندان رجایی شهر کرج که دارای اتاق عمل است منتقل کنند. شاهدان عینی از جان باختن دو تن از مجروحین حادثه که به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدهاند به دلیل شدت جراحات وارده و عدم دریافت خدمات پزشکی لازم گزارش میدهند.
گفتنی ست در درگیریهای ۲۴ اسفندماه زندان قزلحصار کرج که در پی اعتراض به قصد اجرای حکم اعدام ده زندانی از سوی سایر زندانیان شروع شد، ۱۵۰ تن دچار جراحات جدی به خصوص در اثر استفادهٔ نیروهای گارد زندان از گلولههای واقعی شدند که از این تعداد ۸۰ تن کشته و یا وضعیت بسیار وخیمی دارند. تعداد بسیاری از زندانیان نیز با سایر آسیبها مانند شکستگی دست و پا یا زخمهای سطحی و مشکلات تنفسی ناشی از آتش سوزی و همینطور استشمام بیش از حد گاز اشک آور روبه رو هستند. هم چنین از سرنوشت بعضی از زندانیان نیز خبری در دست نیست، منابع نزدیک به دولت البته ۴۷ کشته و زخمی را آمار این حادثه اعلام کردهاند که تفاوت فاحشی با گزارشهای منابع مستقل دارد.
لازم به یادآوری است بر اساس گفتهٔ رئیس سازمان زندانها، زندان قزلحصار با داشتن ۲۰ هزار زندانی، که حدود ۱۳ هزار نفر از زندانیان ان را محکومان مواد مخدر تشکیل میدهند، بزرگترین زندان کشور بوده و مهمترین مشکل این زندان به گفتهٔ وی، تراکم آن است که "۳۰۰ درصد" بیشتر از گنجایش در آن زندانی نگهداری میشود.
باقر اسکویی، مشاور مهدی کروبی آزاد شد
خبرگزاری هرانا – سید باقر اسکویی مشاور دبیر کل و رئیس سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی امروز پنج شنبه ۲۶ اسفمد ماه با سپردن وثیقه از زندان اوین آزاد شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» این فعال سیاسی در ۲۵ بهمن ماه سال جاری و با یورش نیروهای امنیتی به منزلاش بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود.
شنیدهها حاکی است باقر اسکویی طی ۳۱ روز بازداشت جها اعتراف بر علیه مهدی کروبی تحت فشار و بازجویی شدیدی قرار داشته است به همین جهت نامبرده از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده خود محروم بوده است.
سید باقر اسکویی از فعالین سابق دفتر تحکیم وحدت و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران و منتخب مدیران مسئول نشریات دانشجویی سرار کشور در کمیته نظارت بر نشریات دانشگاهی وزارت علوم در زمان تصدیگری دکتر معین بوده است.
نامبرده دبیر کمیته دفاع و صیانت از دانشگاهیان و تشکلهای دانشجویی و رئیس ستاد دانشجویی کل کشور مهدی کروبی در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز بوده است.
محکومیت قطعی ابراهیم دشتی، فعال آذربایجانی
خبرگزاری هرانا – دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان شرقی محکومیت ابراهیم دشتی، فعال آذربایجانی را مورد تائید قرار داد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» این فعال مدنی پیشتر از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز به اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور به سه ماه و یک روز حبس محکوم شده بود.
حکم مذکور که در ۲۱ بهمن ماه سال گذشته صادر شده بود از سوی دادگاه تجدید نظر استان عینا تائید شده است.
لازم به ذکر است، حسن ارک دیگر فعال مدنی نیز به اتهام مشابه مورد محاکمه قرار گرفته و به سه ماه و یک روز حبس تعزیری محکوم شده بود.
آرش صادقی برای چندمین بار به انفرادی منتقل شد
خبرگزاری هرانا - در آستانهٔ سال جدید، آرش صادقی، دانشجوی محروم از تحصیل کارشناسی ارشد فلسفه، برای چندمین بار به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آرش صادقی به علت "ممانعت از دستور مسئولین زندان" به یک ماه زندان انفرادی محکوم شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آرش صادقی به علت "ممانعت از دستور مسئولین زندان" به یک ماه زندان انفرادی محکوم شده است.
این زندانی سیاسی که به علت شکنجهٔ ماموران امنیتی دچار "شکستگی پهلو" شده، نیاز مبرمی به رسیدگی پزشکی دارد که در پی این موضوع، مسئولان قصد بردن وی به بیمارستان مدرس را داشتند ولی آقای صاقی به این مسئله که مسئولان زندان قصد داشتند وی را با "دستبند و پا بند" به بیمارستان منتقل کنند اعتراض کرد و حاضر نشد با چنین وضعیتی به بیمارستان برود.
هم چنین چندی پیش نیز که خانوادهٔ صادقی برای وی لباس برده بودند، مسئولان زندان اجازهٔ رساندن لباسها به این زندانی سیاسی را ندادند و اعلام کردند وی ممنوع الملاقات است.
از سویی نیز گفته می شود که این دانشجوی زندانی برای تکذیب خبر فوت مادرش طی حملهٔ نیروهای امنیتی و هم چنین تکذیب مصاحبه با رسانه ها تحت فشار شدید قرار دارد.
شایان ذکر است که این عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در حالی در آستانهٔ سال جدید ممنوع الملاقات و به یک ماه انفرادی محکوم شده است که، خانوادهٔ وی خواستار دریافت مرخصی نوروزی برای وی بودند.
صدور دو حکم قصاص از سوی دادگاه کیفری تهران
خبرگزاری هرانا - شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران، به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی، دو مرد به نامهای "کامران" و "سینا" را به قصاص محکوم کرده است.
گفته میشود این دو تن، مرد میانسالی به نام "رامین" را با معاونت زنی به نام "رویا" (همسر رامین) به قتل رساندهاند.
به گزارش فارس، جسد مقتول صبح روز ۲۳ خرداد امسال توسط مأموران کلانتری ۱۴۲ کن درخانهاش پیدا شد.
بر اساس این گزارش در جلسه محاکمه نماینده دادستان، با بیان اینکه طبق مدارک موجود در پرونده بزه انتسابی به متهمان محرز است، خواستار مجازات آنها شد. اولیای دم نیز خواسته خود را قصاص متهمان عنوان کردند.
در ادامه جلسه، کامران در جایگاه قرار گرفت و در تشریح حادثه گفت: "اعترافات قبلی خود را قبول ندارم. مقتول با همسر من رابطه داشت و برای اینکه از او انتقام بگیرم با همسر او دوست شدم و در نهایت تصمیم به قتل او گرفتم. من برای اجرای نقشهام با همسر او دوست شدم و هیچ رابطه غیراخلاقی نداشتیم."
گفته میشود این دو تن، مرد میانسالی به نام "رامین" را با معاونت زنی به نام "رویا" (همسر رامین) به قتل رساندهاند.
به گزارش فارس، جسد مقتول صبح روز ۲۳ خرداد امسال توسط مأموران کلانتری ۱۴۲ کن درخانهاش پیدا شد.
بر اساس این گزارش در جلسه محاکمه نماینده دادستان، با بیان اینکه طبق مدارک موجود در پرونده بزه انتسابی به متهمان محرز است، خواستار مجازات آنها شد. اولیای دم نیز خواسته خود را قصاص متهمان عنوان کردند.
در ادامه جلسه، کامران در جایگاه قرار گرفت و در تشریح حادثه گفت: "اعترافات قبلی خود را قبول ندارم. مقتول با همسر من رابطه داشت و برای اینکه از او انتقام بگیرم با همسر او دوست شدم و در نهایت تصمیم به قتل او گرفتم. من برای اجرای نقشهام با همسر او دوست شدم و هیچ رابطه غیراخلاقی نداشتیم."
سینا نیز در جایگاه قرار گرفت و گفت: "نیاز شدیدی به پول داشتم و کامران به من گفت در ازای همکاری در این کار به من پول خواهد داد ولی تصور نمیکردم که کار به قتل بیانجامد."
قاضی عزیزمحمدی بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، کامران و سینا را به اتهام مشارکت در قتل به اعدام و رویا را به اتهام معاونت در قتل به تحمل ۱۵ سال حبس محکوم کرد.
قاضی عزیزمحمدی بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، کامران و سینا را به اتهام مشارکت در قتل به اعدام و رویا را به اتهام معاونت در قتل به تحمل ۱۵ سال حبس محکوم کرد.
ضبط صدای اساتید دانشگاه تهران توسط اعضای بسیج دانشجویی
خبرگزاری هرانا - در پی انتشار خبر ابلاغ بازنشستگی اجباری دکترحسین سیفزاده استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران در روزهای اخیر، برخی از سایتهای اینترنتی در حاشیه اخبار منتشر شده به ضبط نمودن صدای این استاد و اساتید دیگر دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سر کلاس درس، توسط برخی از دانشجویان حامی دولت و مخصوصاً اعضای بسیج دانشجویی این دانشکده اشاره نمودند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، تنها چند روز پس از انتشار این خبر، نامهای با عنوان "نامه سرگشاده جمعی از دانشجویان در خصوص اخراج دکتر سیفزاده" در فضای اینترنتی منتشر گردید که در آن جمعی از دانشجویان دانشکده حقوق ضمن محکوم نمودن اخراج دکتر سیفزاده از تهدید اساتید توسط برخی از حامیان دولت با ضبط صدای آنها در سر کلاسهای درسی و تهدید ارائه فایلهای ضبط شده به سیستم امنیتی صحبت نمودند که در متن این نامه این دانشجویان مدعی شده بودند که این اعمال با حمایت برخی از مسئولین دانشکده انجام میشود.
هنوز زمان زیادی از انتشار این اخبار در فضای اینترنتی نگذشته بود که خبرگزاری فارس به نقل از فردی که وی را مسئول سابق بسیج دانشجویی معرفی نموده است خبری را منتشر نمود. این خبرگزاری به نقل از این فرد نوشت: "پس از شنیدن اخبار و شایعاتی که در مورد استاد سیفزاده در خبرگزاریها منتشر شده بود.... پس از چندین بار مراجعه برای پیگیری حضوری با آقای سیفزاده بالاخره موفق شدم در طی یک تماس تلفنی حدود ۵۰ دقیقهای با ایشان به بحث و گفتوگو در رابطه با قضایای این چند روز بنشینم که در زیر خلاصهای از آنچه در این پنجاه دقیقه گذشت را میآورم. سیفزاده در این مکالمه تلفنی در رابطه با سوالات فراوانی که در مورد موضعگیری برخی سایتها از وی پرسیدم با صراحت در مورد افرادی که قصد سواستفاده سیاسی از اتفاقات این چند روز و ایشان را داشتند بارها بیان کردند «من آدم سیاسی نیستم» «من اصلا نمیخواهم گوشت قربانی دعواهای سیاسی بشوم» «من یک معلم ساده هستم و دلم میخواهد ایران سربلند بشود.»"
هنوز زمان زیادی از انتشار این اخبار در فضای اینترنتی نگذشته بود که خبرگزاری فارس به نقل از فردی که وی را مسئول سابق بسیج دانشجویی معرفی نموده است خبری را منتشر نمود. این خبرگزاری به نقل از این فرد نوشت: "پس از شنیدن اخبار و شایعاتی که در مورد استاد سیفزاده در خبرگزاریها منتشر شده بود.... پس از چندین بار مراجعه برای پیگیری حضوری با آقای سیفزاده بالاخره موفق شدم در طی یک تماس تلفنی حدود ۵۰ دقیقهای با ایشان به بحث و گفتوگو در رابطه با قضایای این چند روز بنشینم که در زیر خلاصهای از آنچه در این پنجاه دقیقه گذشت را میآورم. سیفزاده در این مکالمه تلفنی در رابطه با سوالات فراوانی که در مورد موضعگیری برخی سایتها از وی پرسیدم با صراحت در مورد افرادی که قصد سواستفاده سیاسی از اتفاقات این چند روز و ایشان را داشتند بارها بیان کردند «من آدم سیاسی نیستم» «من اصلا نمیخواهم گوشت قربانی دعواهای سیاسی بشوم» «من یک معلم ساده هستم و دلم میخواهد ایران سربلند بشود.»"
این فرد همچنین با نقل قولهای بسیار گزینشی و هدفمند از صحبت با دکتر سیفزاده ضمن اینکه هیچ صحبتی در مورد بازنشستگی اجباری این استاد به میان نمیآورد و سعی مینماید آن را با صحبتهایی گزینشی از دکتر سیفزاده به حاشیه براند در پایان میافزاید: "در صورت هرگونه موضعگیریهای بعدی سایتهای دروغپرداز در اولین فرصت فایل صوتی این مکالمه طولانی تلفنی حدودا ۵۰ دقیقهای به انضمام صحبتهای چند ماه پیش را در اختیار رسانهها قرار خواهم داد."
این خبر با تیترهای مختلفی در خصوص دکتر سیفزاده و نقل قولهای گزینشی از ایشان در رسانههای حامی دولت منتشر شد در حالی که با بیدقتی تمام مسئول سابق بسیج دانشجویی در متن خبر به ضبط صدای این استاد اعتراف نموده است. زیرا وی در ابتدای مطلب خود از گفتگوی دوستانه تلفنی با استاد سخن میگوید و در پایان صحبت از ضبط صدای ایشان به میان میآورد و از همه مهمتر آنکه از واژه "به انتضمام صحبتهای چند ماه پیش" صحبت به میان میآورد که این مورد اعترافی است در این خصوص که بسیج با هماهنگی حراست دانشگاه و ارگانهای امنیتی آرشیو مکالمات و صحبتهایی از این استاد را در اختیار دارد.
شایان ذکر است که پیش از این نیز در آبان ماه امسال حراست دانشگاه ۳ ساعت و نیم دکتر سیفزاده را بازجویی نموده بود که بسیج دانشجویی این دانشگاه با همکاری خبرگزاری فارس سعی نمود با ساختن حاشیههای خبری منکر این بازجویی از این استاد گردد. بنا بر شنیدها در این بازجویی، بازجوها مدعی شده بودند که صدها ساعت از صحبتهای دکتر سیفزاده را که توسط نیروهای بسیجی دانشگاه و همچنین برخی از حامیان دولت از کلاسهای درسی وی ضبط گشته است را در اختیار دارند.
همچنین روز گذشته صفحه "کمپین محکومیت اخراج دکتر سیفزاده از دانشگاه تهران" که در فیس بوک توسط برخی از دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی راه اندازی گردیده است در تیتر خبری به نام "گاف جدید بسیج دانشجویی دانشکده حقوق به نقل از خبرگزاری فارس" به این موضوع اشاره نموده است.
منع فرزند کروبی از فعالیت پژوهشی در دانشگاه های ایران
خبرگزاری هرانا - محمد تقی کروبی فرزند دوم مهدی کروبی که سه ترم است از تدریس در دانشگاه محروم شده، اخیرا با دستور دکتر یادگاری رئیس جدید جهاد دانشگاهی از انجام هرگونه فعالیت پژوهشی و تحقیقاتی در محیط پژوهشگاههای جهاد دانشگاهی منع شده است.
به گزارش سحام نیوز بدنبال حصر آقای کروبی و خانم کروبی، دستگیری علی فرزند سوم خانواده و تحت تعقیب قرار گرفتن محمد حسین، روند فشار به اعضای خانواده کروبی طی یک ماه گذشته تشدید شده است.
به گزارش سحام نیوز بدنبال حصر آقای کروبی و خانم کروبی، دستگیری علی فرزند سوم خانواده و تحت تعقیب قرار گرفتن محمد حسین، روند فشار به اعضای خانواده کروبی طی یک ماه گذشته تشدید شده است.
به گزارش سحام نیوز، محمد تقی کروبی بعد از اخذ لیسانس از دانشگاه تهران، فوق لیسانس و دکتری خود را از انگلستان اخذ کرد و طی ۸ سال گذشته در خارج و داخل کشور به تدریس و تحقیق مشغول بوده است. او در این مدت آثار علمی متعددی در نشریههای معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسانده است.
محمد تقی از نوجوانی در جبهههای جنگ ایران و عراق بطور داوطلبانه حضور داشته و در یکی از عملیاتها در شلمچه بشدت از ناحیه پا (قطع پای راست)، گوش و چشم مجروح شد. اینجانباز جنگ که هنوز ترکشهای دوران جنگ را در سر و بدن خود دارد، به برکت نهادهای امنیتی در منع درمان گوش راستش ۱۵ درصد باقی مانده از شنوائی خود را نیز چندی پیش از دست داده است.
محمد تقی از نوجوانی در جبهههای جنگ ایران و عراق بطور داوطلبانه حضور داشته و در یکی از عملیاتها در شلمچه بشدت از ناحیه پا (قطع پای راست)، گوش و چشم مجروح شد. اینجانباز جنگ که هنوز ترکشهای دوران جنگ را در سر و بدن خود دارد، به برکت نهادهای امنیتی در منع درمان گوش راستش ۱۵ درصد باقی مانده از شنوائی خود را نیز چندی پیش از دست داده است.
اعتصاب غذای یک زندانی کرد در زندان مهاباد
خبرگزاری هرانا - یک زندانی کرد محبوس در زندان مرکزی مهاباد به نام "قادر دیاری" دست به اعتصاب زد.
به گزارش وبلاگ موکریان، این زندانی عادی که در زنجان بازداشت و به زندان مهاباد منتقل شده، از روز دوشنبه ۲۳ اسفند ماه سال جاری در اعتراض به عدم موافقت با درخواستهای خود اعتصاب کرده است.
گفته میشود وضعیت عمومی این شهروند که به تحمل ۴ سال زندان محکوم است پس از اعتصاب نامناسب می باشد.
افزایش ۹ درصدی حقوق کارگران با واقعیتهای اقتصادی همخوانی ندارد
خبرگزاری هرانا - حسن صادقی معاون امور اجرایی شهرستانهای خانه کارگرگفت: تعیین ۹ درصدی دستمزد از سوی شورای عالی کار با واقعیتهای اقتصادی جامعه همخوانی ندارد.
به گزارش ایلنا، حسن صادقی در جلسه پایان سال دبیران اجرایی خانه کارگر اظهار داشت: در خصوص افزایش ۹ درصدی دستمزد کارگران که محل مناقشه خانه کارگر با شورای عالی کار است اقدامات مناسبی تا رسیدن به وصول مطالبات کارگران به عمل خواهد آورد.
وی تصریح کرد: سال آینده سال تشکلهای کارگری است و خانه کارگر مصرانه در تلاش است که دولت مصوبه مجلس را در خصوص دستمزد اجرایی کند.
به گفته صادقی ملاک باید آمار بانک مرکزی در خصوص تورم باشد تا بتوان براساس آن دستمزد را تعیین و اعلام کرد.
وی نسبت به افزایش تورم در سال آینده هشدار داد و گفت: سال آینده قیمت بسیاری از کالاها با افزایش مواجه خواهد شد.
وی نسبت به افزایش تورم در سال آینده هشدار داد و گفت: سال آینده قیمت بسیاری از کالاها با افزایش مواجه خواهد شد.
آزادی سامان سلیمانی مرند و فرشاد جمالی از فعالان دانشجویی ورامین
خبرگزاری هرانا - سامان سلیمانی مرند فعال دانشجویی، که همزمان دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ورامین می باشد، با قرار کفالت از زندان اوین آزاد شده و فرشاد جمالی، دیگر فعال دانشجویی آن دانشگاه نیز، یک روز قبل از وی با قید کفالت آزاد شدند.
به گزارش جرس، با گذشت نزدیک به یک ماه از بازداشت سامان سلیمانی مرند، فعال دانشجویی و مدیر سایت "اصلاحات نیوز"، وی شامگاه دوشنبه ٢٣ اسفند ماه، با قرار کفالت پنجاه میلیونی موقتا از زندان اوین آزاد شده است.
تارنمای اصلاحات نیوز ماه گذشته اعلام کرده بود که روز سه شنبه ٢۶ بهمن ماه، دو تن از فعالان دانشجویی دانشگاه آزاد واحد ورامین، بنامهای سامان سلیمانی مرند و فرشاد جمالی در منزل شخصی شان توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شده اند.
لازم به ذکر است که جمع کثیری از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد ورامین – پیشوا، در زمان دستگیری و بی خبری از وضعیت این دو فعال دانشجویی، با انتشار بیانیه ای اعتراض آمیز، خواستار آزادی هر چه سریعتر آنها شده بودند.
بازداشت چهار شهروند كرد در سلماس
خبرگزاری هرانا - نیروهای حفاظت اطلاعات هنگ مرزی شهر سلماس در روزهای هفتهٔ گذشته اقدام به بازداشت چهار شهروند کرد اهل روستاهای توابع شهرستان سلماس کردهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، در طی روزهای هفتهٔ گذشته ۴ تن از شهروندان کرد به نامهای "مصطفی جهانگیری" و "صالح جهانگیری" هر دو اهل روستای دیرعلی، "فرزنده پنیرک" اهل روستای بروشخواران و "محمد اطمانی" اهل روستای میرآباد از توابع شهرستان سلماس توسط نیروهای حفاظت اطلاعات هنگ مرزی این شهرستان بازداشت شدهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، در طی روزهای هفتهٔ گذشته ۴ تن از شهروندان کرد به نامهای "مصطفی جهانگیری" و "صالح جهانگیری" هر دو اهل روستای دیرعلی، "فرزنده پنیرک" اهل روستای بروشخواران و "محمد اطمانی" اهل روستای میرآباد از توابع شهرستان سلماس توسط نیروهای حفاظت اطلاعات هنگ مرزی این شهرستان بازداشت شدهاند.
خبرها حاکی از آن است که این چهار شهروند کرد دیروز از بازداشتگاه حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی تحویل ادارهٔ اطلاعات این شهر داده شدهاند.
لازم به ذکر است نیروهای انتظامی در زمان بازداشت این افراد اقدام به بازرسی منازل آنها کرده بودند. همچنین علی الرغم پیگیری خانوادهٔ بازداشت شدگان به نهادهای قضایی این شهر تاکنون اتهام این افراد مشخص نشده است.
لازم به ذکر است نیروهای انتظامی در زمان بازداشت این افراد اقدام به بازرسی منازل آنها کرده بودند. همچنین علی الرغم پیگیری خانوادهٔ بازداشت شدگان به نهادهای قضایی این شهر تاکنون اتهام این افراد مشخص نشده است.