۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

روز سه شنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

 بهاران خجسته باد

 "سبز یعنی وطن" فرارسیدن بهار 1390 خورشیدی را خدمت یکایک شما ایرانیان و فارسی زبانان
تبریک می گوید و برای شما و عزیزانتان سلامتی، بهروزی و پیروزی آرزو می کند.
در هر گوشه ی این جهان که هستید همیشه دلی شاد و لبی خندان داشته باشید.
به امید رهایی میهن و ایرانی آباد و آزاد






نقدی بر نظریه ی نئولیبرالی دولت رانت خوار نفتی

محمد قراگوزلو

اخبار روز: 

درآمد
آیا نفت نفرین طبیعت است؟ آیا نفت مصیبت اقتصادی است که استحصال ساده و درآمد فربه آن سبب شده است که بخش عمده یی از دولت های نفتی - به ویژه دولت های خاورمیانه - با استفاده از فروش آن از یک سو در مسیر اقتصاد تک محصولی در جا بزنند و اندیشه ی تولید کالاهای دیگر و صادرات غیرنفتی را بایگانی کنند و از سوی دیگر اقتصاد متکی به مالیات های مستقیم را به تاق نسیان بگذارند و دچار انقباض اقتصادی شوند؟ آیا اتکاء دولت های منطقه ی ما به درآمد نفت باعث گسترش نهادهای غیردموکراتیک شده است؟ آن هم بدین لحاظ که چون دولت از مردم مالیات نمی گیرد و در برابر عمل کرد و هزینه ها و مخارج خود به شهروندان پاسخ گو نیست، در نتیجه نوعی انقطاع و انشقاق تاریخی میان دولت ـ ملت به وجود آمده و به شکل بندی دولت های دیکتاتوری انجامیده است
شرح و نقد این مساله (رابطه ی دموکراسی و دولت رانت خوار نفتی) موضوعی است که اگرچه از پنج شش دهه پیش مطرح بوده است، اما حسب ظاهر به واسطه ی صعود کم سابقه ی قیمت نفت، باردیگر به مقوله یی پرکشمکش در محافل سیاسی اقتصادی تبدیل شده و به خصوص در قالب یک نظریه از سوی نئولیبرال ها قالب بندی گردیده است. در ایران معاصر نیز چنین مقوله یی از سوی رفرمیست های نئولیبرال برای تقابل ابزاری با دولت نومحافظه کار به کار رفته است. در واقع بورژوازی به خاطر ذات هم گرایی خود در سراسر جهان به اتخاذ مواضع همسانی در خصوص ارتباط دموکراسی و نفت رسیده و در قالب نئولیبرالیسم به ارایه ی نظریاتی پرداخته است که نه فقط در برگیرنده ی کم ترین ره یافتی به منظور خروج از بحران های اقتصادی سیاسی نیست بل که در نهایت نئولیبرالیسم دست در دست نومحافظه کاری؛ در صدد است از طریق فرافکنی؛ ناکارآمدی و بن بست های روزافزون خود را به سوی مناطق دیگر پرتاب کند. نظریه ی نئولیبرالیستی "دولت رانت خوار نفتی" نیز در همین راستا می کوشد ضمن شکستن تمام کاسه، کوزه های توسعه نیافته گی بر سر نفت؛ و متهم کردن دولت های نفتی به دیکتاتوری، از یک سو رقیب سیاسی خود را هدف بگیرد و از سوی دیگر آلترناتیو مالیات به جای نفت را به عنوان منبع هزینه های دولت پیش بکشد.
در این مقاله خواهم کوشید نادرستی نظریه ی دولت رانت خوار نفتی را بدون توجه به مصارف داخلی آن و بی اعتنا به چالش های موجود میان احزاب و گروه های درگیر مسایل روز به محک استدلال، نقد و ارزیابی کنم.

سابقه ی موضوع
پیشینه ی نظریه ی "دولت رانت خوار نفتی" در ایران به آخرین دهه ی حیات سلطنت پهلوی دوم باز می گردد. در سال 1352 که قیمت نفت به بشکه یی30 دلار صعود کرد و در نتیجه دلارهای فراوانی به خزانه ی رژیم شاه وارد شد و بخشی از آن دلارها صرف هزینه های تسلیحاتی و تجهیز ارتش گردید و بخش دیگری پس از تبدیل به ریال به جامعه ی فقیر ایران تزریق شد، این نظریه ی سست نیز به میان آمد که تحکیم مبانی نظامی (ارتش) و امنیتیِ (ساواک) رژیم و ادعای آن به در مُقام صعود به پنجمین قدرت نظامی جهان به اعتبار دلارهای نفتی بوده است. در اوایل همان دهه (1350) دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، نظریه ی "دولت رانت نفتی" را در کتاب "اقتصاد سیاسی ایران" تئوریزه کرد و به این ترتیب موضوع ناکارآمدی های اقتصاد تک محصولی در محافل آکادمیک جای خود را به نظریه ی پیش گفته داد. اینک کم و بیش چهار دهه پس از آن مباحث صعود قیمت نفت در کنار عمل کرد غیر عقلانی دولت هایی که درآمدهای نفتی را صرف واردات کالاهای مصرفی و هزینه های روزمره خود می کنند و از حساب های ذخیره ی ارزی و تصحیح و تحکیم زیرساخت های اقتصادی غافل می مانند؛ بار دیگر نظریه ی "دولت رانت نفتی" را به مولفه یی داغ و حاق بدل کرده است. در این میان البته کسانی نیز وارد میدان شده و ملی کردن نفت توسط دولت دکتر محمد مصدق را به مثابه ی دولتی کردن نفت نقطه ی آغاز رکود اقتصادی ایران و منشا شکل بندی اقتصاد تک محصولی و دولت رانتی دانسته اند. بعضی با استناد به نظریه ی فرید زکریا، در کتاب " آینده ی آزادی" از نفت به عنوان مصیبتی بزرگ و سدی امتناعی در راه توسعه ی ایران یاد کرده و رمز پیش رفت کشورهای شرق آسیا – ا زجمله ژاپن، کره ی جنوبی، مالزی و ... - را به سبب بی بهره گی آنان از درآمد نفت دانسته اند. چنان که عباس عبدی در نقد مقاله یی از صاحب این قلم به نظریه ی فرید زکریا در خصوص ارتباط مالیات و توسعه یافته گی اشاره کرده و به نقل از او نوشته است:
«حکومت های شرق آسیا خوش اقبال بودند زیرا بسیار فقیر بودند.» و ادامه می دهد : «طبعاً برای آن که این حکومت ها قوی شوند باید ثروت مند شوند و برای این منظور باید از جامعه مالیات بگیرند، پس لاجرم باید ثروت مند شوند. ثروت مندی جامعه مستلزم کار سخت و برنامه ریزی خوب و دولت کارآمد است و در مقابل دولتی که دلارهای اَش از چاه های نفت در می آید نیازی به این امر ندارد. در وفور منابع، عقلانیت اقتصادی در حاشیه قرار می گیرد و مدیریت منابع بلا موضوع می شود. فرید ذکریا نقل می کند که دو اقتصاددان دانشگاه هاروارد 97 کشور در حال توسعه را طی دو دهه (1971 تا 1989) بررسی کرده اند و متوجه شده اند که موهبت های طبیعی ارتباط وثیقی با ناکامی اقتصادی دارد.» (عبدی، 1386، ص 11) [1]]
این درک عوام فریبانه از مالیات و نحوه ی ثروت مند شدن جامعه مصداق بارزی است از عکس مارکشیدن و چنان که متعاقباً خواهیم گفت عدم استفاده ی صحیح دولت ها از درآمد نفتی کم ترین ربطی به این موهبت طبیعی ندارد. در سبب شناخت این ماجرا که ملتی به جای کار و تلاش و تولید به هر دلیلی رویه ی مصرف را برگزیده است، تنها متهمِ بی گناه همان نفت است. گناه نفت چیست که ملتی خوب، مفید و مثبت کار و تولید نمی کند؟ گناه نفت چیست که ملتی کم کاری و کم فروشی می کند و این رفتارها در فرهنگ تاریخی اش نهادینه شده است؟ گناه نفت چیست که ملتی، تا چشم کار می کند در قفای خود تاریخی سراسر از استبداد را ذخیره کرده است؟ آیا در زمان قاجاریه هم که از پول نفت خبری نبود، رژیم حاکم به شیوه ی خودسرانه و دیکتاتوری عمل نمی کرد؟ آیا نهادهای سرکوب گر زمان رضاشاه که از پول نفت بهره یی نداشتند در خدمت ثبات دیکتاتوری بساط داغ و درفش و زندان پهن نمی ساختند؟ درک این موضوع که پیشرفت و توسعه ی ژاپن و کشورهای مشابه ارتباطی مستقیمی با دولت رانت نفتی نداشته و از کار مفید و تولید مستمر اقتصادی صورت بسته است، چندان دشوار نیست. در جریان مطالعه و تحقیقی که نتایج آن به این جانب ارائه شده چنین آمده است :
«مطالعه یی که در سال 1365 در مورد ساعت کار مفید یک سازمان اداری به عمل آمد نشان می دهد که ساعت کار در سازمان مزبور 52 ساعت در هفته بوده است. یعنی علاوه بر44 ساعت مقرر، کارکنان آن سازمان 8 ساعت کار اضافه هم علاوه بر 44 ساعت مقرر، داشته اند. کار مفید کارکنان این سازمان فقط 8/7 ساعت در هفته بوده است. یعنی حتا کم تر از 8 ساعت اضافه کاری که دریافت کرده اند. حال بنگریم به همین موضوع در کشورهای دیگر:
ساعت کار مفید در ژاپن تا 60 ساعت در هفته است. این رقم در کره ی جنوبی به 54 تا 72 ساعت در هفته نیز می رسد از طرف دیگر آمریکاییان به طور متوسط در هفته 36 تا 40 ساعت کار می کنند. مقایسه ی تولید سرانه ی یک کارگر ژاپنی با یک کارگر آمریکایی نشان می دهد در صنایع اتوموبیل سازی آمریکا، یک کارگر در یک سال 25 دستگاه اتوموبیل تولید می کند اما یک کارگر ژاپنی150 اتوموبیل در سال تولید می کند. به همین دلیل نیز صنایع آمریکا قدرت رقابت و برتری خود را از دست داده اند.» [2] (علی رضا ابراهیمی، 1376، ص9 ))
من نمی خواهم در این جا وارد مقولاتی از قبیل ارتقاء تکنولوژی و تقلیل ساعت کار از چهل ساعت در هفته به کم تر از 30 ساعت شوم و ضمن نفی کارمزدی، به ارایه ی نمونه های دیگری از کشورهای بلوک سرمایه داری منطقه ی اسکاندیناوی - مشهور به "دولت رفا - بپردازم. طرح نتایج مطالعه ی پیش گفته فقط به این منظور صورت گرفت تا گفته باشم نه!!، نه عقب مانده گی اقتصادی دولت های نفتی و نه خصلت دیکتاتوری حاکمیت در این کشورها (نمونه را عربستان، کویت، بحرین؛ امارات و ... که از پارلمان و حق ابتدایی رای زنان نیز بی بهره اند) ربطی به رانت های نفتی ندارد.

سستی نظریه ی فرید ذکریا
نئولیبرال ها می کوشند با تطهیر سرمایه داری متروپل از یک طرف این گونه وانمود کنند که در بحث عقب مانده گی سیاسی اقتصادی؛ این کشورهای نفتی خاورمیانه ی نبوده اند که از سوی دولت هایی همچون آمریکا، انگلیس و غیره غارت شده و در مدت استعمارزده گی، دچار بحران توسعه شده اند. نئولیبرال های جهانی - و هم سرایان وطنی آنان - معتقدند که این ما - یعنی کشورهای نفت خیز - بوده ایم که غربیان را چاپیده ایم. چرا که در ازای فروش یک بشکه نفتی که برای آن کم ترین زحمتی نکشیده ایم، از دست آوردهای مدرن تکنولوژیکی غرب و به طور کلی علم و فن آوری آنان بهره برده ایم.. نئولیبرال ها البته به ما نمی گویند اگر چنین است، لابد ایالات متحده برای حمله به عراق و لیبی دچار بیماری مازوخیسم شده است؟!! هم چنین آنان به ما نمی گویند که دموکراسی تحمیلی و خونین آمریکا در عراق و حضور نامشروع در کشورهای منطقه ی خاورمیانه و طرح استراتژی جغرافیای جدید خاورمیانه در کنار تضمین امنیت اسراییل در برگیرنده ی منافع اقتصادی هنگفتی است که سرنخ آن به جز ژئوپلیتیسم در چاله ی بحران انرژی و البته چاه های نفت و گاز نهفته است.
از سوی دیگر مساله ی مضحک در نظریه ی فرید زکریا، نقبی است که او برای ثروت مند شدن جوامع زده و فقدان منابع و موهبت های طبیعی را دلیل کافی ثروت مند شدن جوامع دانسته و همه ی پله کان رشد و توسعه ی اقتصادی را بر زمین مالیات قرار داده است. با چنین استدلالی لابد باید گفت شرایط مناسب جغرافیایی اروپا که فی المثل به هلند اجازه ی پرورش و صدور گل را می دهد و سالانه بیش از ده میلیارد دلار به حساب این کشور واریز می کند؛ از عوامل امتناعی توسعه است و اگر اروپا در خشک سالی و قحطی مواهب طبیعی به سر می بُرد، ده ها بار بیش از حالِ حاضر به توسعه و رشد اقتصادی دست می یافت. چنان که با استدلال فرید زکریا لاجرم باید پذیرفت که بلایایی مانند زلزله و سونامی و بی آبی و غیره از جمله پیش شرط های ثروت مند شدن جوامع است!! در این که وجود دولت کارآمد در کنار عقلانیت اقتصادی و مدیریت صحیح منابع از لوازم ضروری توسعه ی اقتصادی است، چندان تردیدی نیست. کما این که در مضحک بودن این نظریه نیز که وفور منابع موجب فقر، به حاشیه رفتن عقلانیت اقتصادی و سقوط مدیریت منابع می شود نیز شکی نیست. اگر وفور منابع - به تعبیر فرید ذکریا - عامل اضمحلال عقلانیت اقتصادی بود، علی القاعده کشوری مانند آمریکا می بایست تمام چاه های نفت خود را منفجر می کرد و کشورهای بهره مند از منابع دریایی، جنگلی، کانی و غیره نیز بر مبنای همان استدلال می باید آب های خود را آلوده می کردند و آتش به جان جنگل ها و طبیعت سبز و معادن می زند.
فهم اینکه مالیات می باید بخش قابل توجهی از درآمدهای هر دولتی را تشکیل بدهد چندان دشوار نیست. چنانکه درک ضرورت دریافت مالیات تصاعدی از اقشار پر درآمد و ثروتمند جامعه به منظور تقویت پشتوانه های رفاه اجتماعی نیز چندان پیچیده نیست. اما معضل اصلی از آن جا آغاز می شود که نئولیبرال ها می کوشند میان تحکیم پایه ی نهادهای غیردموکراتیک دولتی از طریق تزریق درآمد و طرح مالیات به عنوان آلترناتیو گسترش دموکراسی ارتباط برقرار کنند. با وجودی که نظریه ی دولت رانت خوار نفتی طی چهار پنج دهه ی گذشته همواره در ایران مطرح بوده است ولی این موضوع هرگز از حد ارزیابی ها و مناقشات خام ژورنالیستی فراتر نرفته و به یک مدل مشخص اقتصادی یا برنامه های مدون توسعه محور تبدیل نشده است.

تحلیل توماس فریدمن
با تاکید بر این مفهوم که رانت به معنای درآمدی است که از فعالیت مولد اقتصادی حاصل نشده باشد؛ نظریه ی دولت رانت خوارنفتی می کوشد واریز شدن پول نفت به حساب دولت را رویه یی غیر اقتصادی، ضد دموکراتیک و برخلاف روند توسعه نشان دهد. بر اساس این نظریه - چنان که به نقل از فرید ذکریا و هواداران وطنی اَش گفتم - تا زمانی که دولت به درآمد بادآورده ی نفتی تکیه زده است، عقلانیت اقتصادی در تصمیم گیری ها نقشی نخواهد داشت. در همین چارچوب و بنا بر همین مدعا دسترسی دولت به درآمدهای نفتی همیشه و همه جا - و نه فقط در خاورمیانه - سبب گردیده است که مدیران ارشد دولتی در پیش برد برنامه های اقتصادی و به تبع آن اِعمال دکترین سیاسی خود رفتار دل خواه و غیر پاسخ گو در پیش گیرند و رویه ی دیکتاتوری پیشه کنند. توماس فریدمن ژورنالیست برجسته ی نیویورک تایمز و از مدافعان نئولیبرال نظریه ی دولت رانت خوار نفتی درباره ی آن چه که خود "نفرین نفت" نامیده است، می نویسد:
«هیچ چیز چون "نفرین نفت" عامل به تعویض افتادن عروج چارچوب دموکراتیک در جاهایی مثل ونزویلا، نیجریه، عربستان سعودی و ایران نبوده است. مادام که سلاطین و دیکتاتورهای این دولت های نفتی بتوانند - به جای بهره برداری از انرژی و استعدادهای طبیعی مردم شان - با بهره برداری از منابع طبیعی شان ثروت مند شوند می توانند در قدرت باقی بمانند. آنان می توانند پول نفت را برای انحصار کردن تمام ابزار قدرت(ارتش، پلیس، دستگاه اطلاعاتی) به کار بگیرند وهیچ گاه ناگزیر از برقرار کردن شفافیت و تقسیم قدرت نگردند ... آنان هیچ گاه مجبور به مالیات گرفتن از مردم شان نمی شوند. بنابراین رابطه ی بین حکومت کننده گان و حکومت شونده گان شکلی شدیداً غیر عادی می یابد. بدون مالیات، نماینده گی شدن وجود ندارد. حکومت کننده گان واقعاً ناگزیر نیستند به مردم گوش کنند و به جامعه توضیح دهند که ثروت ملی را چگونه خرج می کنند.» Thomas Friedman, 2006, P.562
صرف نظر از ارتباط مستقیم و دو سویه ی ثروت و قدرت و با اشاره به این نکته ی بدیهی که در کشورهای توسعه نیافته شهروندان از قدرت به ثروت می رسند و این امر در ارتباط با ذات فسادانگیز قدرت سیاسی تعریف پذیر است؛ این قدر هست که تحلیل فریدمن مصداق نعل وارونه یی است که نه فقط در تعریف بازشناخت مبانی نظری تحکیم نهادهای دیکتاتوری نشانی اشتباه می دهد بل که اصولاً قادر به شناسایی مکانیسم های علمی و تاریخی تقسیم و توزیع قدرت از یک سو و شفافیت و علنی ات سیاسی نیست. حل مساله ی چه گونه گی تقسیم و توزیع قدرت به مراتب فراتر و فربه تر از حوصله و هدف این جستار است و ما، در بخش های مختلف کتاب مبسوط "فکر دموکراسی سیاسی" و به ویژه در فصل پنجم به تفصیل از این مهم سخن گفته ایم. (محمد قراگوزلو، 1387، صص 153-209))
در شکل بندی اساس دیکتاتوری عوامل فراوانی ایفای نقش می کنند که در این میان البته برخلاف تصور فرید ذکریا، توماس فریدمن و سایر نئولیبرال ها، مواهب طبیعی (نفت و ...) و مالیات دخالت مستقیمی ندارند. مگر دولت های دیکتاتوری کره ی شمالی و جنوبی و اندونزی و چین و برمه تا شیلی و آرژانتین و برزیل و نیکاراگویه و امثال این ها از مواهب طبیعی همچون نفت برخوردارند؟ مگر دولت نروژ که از دخایر فراوان نفتی برخوردار است، عقلانیت اقتصادی را کنار نهاده و درآمدهای نفتی را به استخدام ثبات دیکتاتوری درآورده است؟ اصولاً این چه استدلال ساده لوحانه یی است که می کوشد میان نفت و دموکراسی ارتباط بی واسطه و بی ربطی ایجاد کند و رمز رهایی از دیکتاتوری را در مولفه ی "مالیات گیری" متمرکز سازد؟

مالیات – دموکراسی
نظریه ی دولت رانت خوار نفتی، رمز شکوفایی اقتصادی و راز دموکراتیزاسیون را در جای گزینی مالیات به جای نفت می داند. بنابراین نظریه از آن جا که دولت بهره مند از درآمدهای نفتی برای صرف مخارج و هزینه های مختلف خود و اعمال حاکمیت دیکتاتوری از طریق تزریق پول به سازمان پلیسی و بروکراتیک نیازی به اخذ مالیات ندارد قدرت اَش از مردم منتزع است و می تواند بی اعتنا به اعتراض نهادهای دموکراتیک، و احزاب سیاسی هرگونه نارضایتی و اعتراضی را سرکوب کند. به اعتبار این نظریه اگر دولت ناگزیر از اخذ مالیات باشد و کل هزینه های خود را به طور مستقیم و غیر مستقیم از طریق مالیات گیری تامین کند، لاجرم:
الف. از فعالیت عقلانی اقتصادی پشتیبانی می کند تا در نتیجه ی رشد اقتصادی بر میزان دریافت مالیات افزوده شود.
ب. چنین فراگردی سبب پاسخ گویی دولت به مردم می شود. چرا که دولت متکی بر درآمد مالیاتی مجبور است به مردم توضیح دهد که این پول ها را کجا و چه گونه هزینه می کند. به این ترتیب نظارت مردم بر دولت حاکم می شود و به واسطه ی غلبه ی ملت بر دولت، دموکراسی مستقر می گردد.
در واقع شعار استراتژیک "بدون مالیات، نماینده گی وجود ندارد" ساختار اصلی نظریه ی دولت رانت خوار نفتی را شکل می دهد. این شعار اگرچه امروزه از سوی نئولیبرال ها طراحی می شود و پشتوانه ی نظری انتقاد از دولت های استبدادی متکی به درآمد نفت قرار می گیرد، اما به لحاظ تاریخی پیشینه ی ساختاری آن به آغاز انقلاب 1776 آمریکا باز می گردد. حوادث آن سال ها به وضوح سستی ارتباطِ مالیات و دموکراسی را نشان می دهد. باید توجه داشت که در اواخر قرن هجده (1780 به بعد) مستعمره نشینان آمریکا و به ویژه بازرگان هر چند به دولت بریتانیا مالیات می دادند اما از آن جا که در قلمرو مستعمرات زنده گی می کردند در انتخاب نماینده گان پارلمان بریتانیا نقشی نداشتند و فاقد حق نماینده گی بودند. مضاف به اینکه برخلاف تصور فرید ذکریا و توماس فریدمن شعار آزادیخواهانه ی انقلاب آمریکا دقیقاً برخلاف نظریه    ی "مالیات مساوی دموکراسی" بود. جنبشی که جنگ های استقلال از بریتانیا را از بوستون آغاز کرد، به طور علنی دولت بریتانیا را هدف قرار داده و بر پرچم رهاییبخش خود چنین نوشته بود: "بدون نماینده گی، مالیاتی وجود ندارد." به عبارت دیگر مستعمره نشینان آمریکا به درستی مدعی بودند که چون نماینده گی نمی شویم پس مالیات هم نمی دهیم، نه این که چون مالیات نگرفته اید نماینده نداشته ایم!!
تجربه ی انقلاب آمریکا و پرداخت یک قرن مالیات مستعمره نشینان به دولت بریتانیا به وضوح ثابت می کند، هیچ ارتباط معناداری میان عروج پارلمان و مالیات وجود ندارد چرا که مهاجران آمریکایی بیش از یک قرن به بریتانیایی ها مالیات داده بودند بی آن که از حق نظارت بر هزینه شدن پول های خود برخودار باشند. مضاف به این که دولت بریتانیا در تمام آن سال ها در "شکوفایی اقتصادی" مستعمره ی آمریکا ایفای نقش می کرد بدون آن که کم ترین نیازی به جلب مشارکت سیاسی مردم آن سرزمین احساس کند. از سوی دیگر ممکن است مدافعان نظریه ی دولت رانت خوار نفتی ضمن عقب نشینی ملموس مدعی شوند که اگر هم رابطه ی مستقیمی میان مالیات و دموکراسی وجود نداشته باشد اما مالیات دهنده گان بر اثر فشار خود خواهان مشارکت همه جانبه در حاکمیت خواهند شد و از این طریق به پتانسیل های نظارت و نماینده گی ظرفیت فربه تر خواهند بخشید.چنین نیز نیست. شواهد فراوانی موجود است که به موجب آن ها هم نظام مالیاتی برقرار بوده و هم رژیم دیکتاتوری حاکمیت داشته است. و نکته ی جالب این که همین رژیم دیکتاتوری در راه رشد اقتصادی موفق هم بوده است. به چند نمونه اشاره می کنم.
1. دولت سنتی میجی در ژاپن که عامل اصلی گذار به سرمایه داری (کاپیتالیسم) محسوب می شود.
2. دولت دیکتاتوری بیسمارک در آلمان که صنعتی شدن این کشور را به شدت تسریع و عملیاتی کرده است.
3. دولت فاشیستی آدولف هیتلر که در اوج بحران اقتصادی جهانی اقتصاد آلمان را شکوفا کرد و از محبوبیت توده یی فوق العاده یی برخودار شد.
آیا مضحک نیست اگر کسی تلاشی کند ماهیت دیکتاتوری رژیم های پیش گفته را به بی نیازی شان از مالیات گرفتن توجیه کند؟ (چنان که همه ی این دولت ها مالیات می گرفتند و نفت هم نداشتند.)آیا سبب شرم ساری نیست که کسی بکوشد دلیل سقوط دولت های نام برده را به اعتبار فشار مخالفت مردم مالیات دهنده ارزیابی کند؟ در هیچ کجای تاریخ غرب و هیچ بخشی از تاریخ سیرتکون دموکراسی - حتا در قرن های هجده و نوزده - یک نمونه عقب نشینی حکومت های مطلقه در برابر فشار مردم مالیات دهنده به چشم نمی خورد.
نفت دیکتاتوری
تاریخ ما، تاریخ ما ایرانیان، تا چشم و عقل کار می کند خیل بی شماری از حاکمیت های استبدای را به ثبت رسانده است. حاکمیت هایی که یک درهم درآمد نفتی نداشته اند اما شدیدترین نوع خودکامه گی را بر مردم اِعمال می کرده اند. دولت قاجاریه با بیش از یک قرن سلطه ی استبدادی کم ترین درآمد نفتی نداشت. در سال 1901 امتیاز نفت توسط مظفرالدین شاه به دارسی تفویض شد. این زمان پنج سال پیش از صدور فرمان مشروطه بود. هنگامی که نخستین مجلس مشروطه در سال 1906 موضوع امتیاز نامه های خارجی را در دستور کار خود قرار داده بود. هنوز یک لیتر نفت نیز استخراج نشده بود و ای بسا عملیات اکتشاف به دلیل زیان دهی از کار افتاده بود. در سال 1908 (1287 شمسی) در شهر مسجد سلیمان برای اولین بار عملیات احداث یک چاه نفت به بهره برداری رسید. چنان که دانسته است تاریخ تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس نیز در همین سال ثبت شده است. این تاریخ کم و بیش مصادف است با شکل بندی حکومت مشروطه. صادرات نفت ای ایران که از سال 1912 آغاز شده بود، به علت افزایش شدید تقاضای ناوگان جنگی بریتانیا در جریان جنگ جهانی اول، صعود کرد. آنان که می خواهند دلایل شکل بندی دیکتاتوری در ایران را بر سر درآمد نفت خراب کنند، لاجرم باید زمان تاریخ نگاری خود را به همین سال ها عقب برانند! و یا شماطه ی ساعت خود را از استبداد هخامنشیان و ساسانیان و .... تا دوران ابتدای حاکمیت پهلوی اول به جلو کشند!! آیا مسخره نخواهد بود که مبدا تاریخ استبداد به حداکثر یک صدسال گذشته تقلیل یابد! و در این صورت تاریخ نگاری این نظریه پردازان چندان لاغر نخواهد شد که اسباب خجالت خودشان را نیز رقم زند؟
نکته ی جالب تر دیگر این که مشکل بنیادی چنین افرادی این خواهد بود که از این مقطع به بعد (از سال 1912)، هر چند وجود درآمد نفتی محرز است ولی از سال 1912 تا 1921 (1290تا 1300 خورشیدی) که به واسطه ی دخالت نظامی انگلستان و روسیه، کشور ما به دو بخش تقسیم شده بود ایران اساساً دولت مرکزی نداشت!! ناسیونال شوونیست های ایرانی در تاریخ نگاری معاصر خود همواره از این دوره با سکوت عبور کرده اند.مرور تاریخ دوران پهلوی نیز موید سستی نظریه ی دولت رانت خوار نفتی است.در زمان حاکمیت رضاشاه، از مقطع کودتای 1299 تا 1312 (1933 میلادی) که امتیاز دارسی لغو شد، درآمد نفتی دولت ایران چندان قابل توجه نبود و جای غالبی در بودجه ی دولت نداشت. از بدو استخراج نفت در سال 1912 تا سال فسخ امتیاز آن به سال 1923، شرکت نفت ایران و انگلیس فقط 200 میلیون پوند سود برده بود و سهم دولت ایران از این رقم صرفاً 16 میلیون پوند بود. اگرچه قرارداد 1933 درآمد نفتی دولت رضاشاه را در هفت سال آخر حاکمیت آن به سه برابر برهه ی هفت ساله ی قبلی ارتقا داد، اما به گواهی همه ی تاریخ نگاران بودجه ی دولت دیکتاتوری رضاشاه به این درآمد اتکا نداشت، بلکه از طریق درآمد انحصارات دولتی بر گمرکات، مالیات و البته افزایش حجم پول در گردش طراحی و عملیاتی می شد.از سوی دیگر در همین دوره، رضاشاه به واسطه ی ایجاد تشکیلات بروکراسی شبه مدرن برای نخستین بار نظام دریافت مالیات را در ایران حاکم کرد. گو این که قسمت اعظم درآمد مالیاتی دولت را مالیات غیرمستقیم – یعنی اخذ مالیات از مردم فقیر - شکل می داد. مالیات غیر مستقیم از مسیر ایجاد انحصار دولتی بر چند کالای مورد نیاز مردم از جمله چای، قند و توتون تامین می شد و زمانی هم که مالیات مستقیم جریان یافت، مالیات بر درآمد و داراییِ ثروتمندان به هزینه های بودجه ی دولت رضاشاه راه نیافت. چنین شیوه یی بعد از رضاشاه نیز اعمال شد و تاکنون نیز نه فقط رقم دارایی طبقه ی بورژوازی ایران به درستی معلوم نیست، بلکه صاحبان صنایع بزرگ، بازرگانان و انواع و اقسام میلیاردرها با انواع ترفند از پرداخت مالیات بردرآمد و دارایی خود می گریزند. از یک منظرموضوع رانت نفتی را می توان با ماجرای ملی شدن نفت در دوره ی دکتر مصدق مرتبط دانست. هر چند پس از کودتای 28 مرداد، نفت ایران از لحاظ حقوقی کماکان ملی (دولتی) باقی ماند، اما وضع قرارداد با کنسرسیوم جدید بطرز شگفت انگیزی درآمد نفتی دولت محمدرضاشاه را تقلیل داد. در چنان شرایطی و به ویژه در ده سال اول پس از کودتا افزایش درآمد نفت صرفاً از طریق افزایش شدید میران استخراج آن ممکن بود. اما علی رغم نیاز شدید اقتصاد در حال شکوفائی جهانی ؛در همین دوره (از سال 1332 تا 1342) عمده ی درآمد و بخش غالب بودجه ی دولت پهلوی دوم به وام ها و کومک های خارجی تکیه زده بود.
در سال 1352، به دلایلی که طرح آن ها بیرون از حوصله ی این جستار است؛ بهای نفت در بازار جهانی به چهار برابر افزایش یافت و چنان که در ابتدای سخن نیز گفتیم دقیقاً از همین سال است که موضوع دولت رانت خوار نفتی وارد مباحث اقتصاد سیاسی ایرن می شود. صعود خیره کننده ی درآمد نفتی رژیمِ وقتِ ایران؛ در آن دوره ی حساس؛ زلزله ی شدیدی بود که نه فقط کل برنامه های دولت هویدا را تحت تاثیر قرار داد بل که جامعه و اقتصاد ایران را نیز با نوسان های پیش بینی ناپذیری مواجه کرد. با تمام این اوصاف ، قدر مسلم این است که افزایش شدید درآمد نفت هیچ ربطی به تحکیم یا ثبات دیکتاتوری محمدرضا شاه نداشته است. توجه به این دو نکته از اهمیت ویژه یی برخودار است:
الف. نهادهای دیکتاتوری رژیم پهلوی دوم - ا زجمله ساواک و شهربانی – سال ها پیش از افزایش قیمت نفت به وجود آمده و تثبیت و تحکیم شده بودند و استفاده ی دولت از رانت نفتی پس از سال 1352 هیچ ربطی به ساختارهای اصلی دیکتاتوری شاه ندارد.
ب. دقیقاً 5 سال پس از صعود نجومی درآمدهای نفتی؛ دولت محمدرضاشاه از طریق انقلاب بهمن 1357 سقوط کرده است.
همین دو دلیل در کنار کل تحلیل های منطقی پیش گفته اساس نظریه ی نئولیبرالی "دولت رانت خوار نفتی "را به چیزی کمتر ازهیچ تقلیل می دهد و مبانی نظری رفرمیست های نئو لیبرال معاصر ایرانی را فرو می ریزد!

قراگوزلو. محمد (1386) عدم استقبال از اقبال اقتصادی [مقاله] ، روزنامه ی شرق، ش 875 ص 11
   (1387) قراگوزلو. محمد فکر دموکراسی سیاسی، تهران: نگاه
عبدی. عباس (1386) خوش شانسی یا بد شانسی [مقاله] روزنامه ی شرق، ش 877، ص
ابراهیمی. علی رضا (1376) عوامل موثر بر وجدان کاری کارکنان سازمان ها [مقاله ] تهران : انشارات دانشگاه آزاد اسلامی
Friedman Thomas (2006) "The world is flat – The Globalized world in the Twenty – first country," Penguin books.




زینت میرهاشمی
ولی فقیه جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود مزورانه برای مردم خاورمیانه دلسوزی کرد و از خدا خواست که «دشمنان ملتها را با عقوبت خود مجازات كند». بدیهی است که این آرزوی همه مردم در سراسر جهان است که دشمنان مردم و به ویژه خامنه ای که مهمترین دشمن مردم ایران است به شکل عادلانه محاکمه و مجازات شوند.
خامنه ای در پیام خود از قوه مجريه یعنی از دولت نظامی-امنیتی احمدی نژاد به طور ویژه تمجید کرد. ولی فقیه محور مسایل اساسی کشور را اقتصادی دانست و سال 1390 را «سال جهاد اقتصادي» نامگذاري کرد و خواستار «حركتِ جهادگونه» شد.
در این حرکت جهادی که احمدی نژاد موتور آن است یک تفسیم کار وجود دارد که در آن سهم مردم فقیر شدن هرچه بیشتر و سهم شرکای در قدرت و به ویژه باند خامنه ای و احمدی نژاد چپاول بیشتر است.
خامنه ای که سال گذشته را «سال همت مضاعف و كار مضاعف» نامگذاري كرده بود، در پیام نوروزی اش مدعی شد که «اين شعار تحقق عملي پيدا» كرده است. همه کارشناسانی که اوضاع اقتصادی ایران را به شکل بی طرفانه مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند؛ بر این باورند که در سال 1389 زندگی و معیشت مردم با حذف یارانه ها فلاکت بارتر شده و همزمان باندهای سهیم در قدرت بر ثروت و سرمایه خود در ابعاد کلان افزوده اند. قَدر مُسَلَم در سالی که اکنون آغاز شده و خامنه ای آن را سال جهاد اقتصادی نامیده، هم وضع مردم فاجعه بارتر خواهد شد و هم باندهای شریک در قدرت از نظر اقتصادی فَربَه تر خواهند شد و این معنی دقیق جهاد اقتصادی از نگاه ولی فقیه نظام است.
در تحولی دیکر سید علی خامنه ای در سخنرانی روز دوشنبه اول فروردین در مشهد خواستار آن شد که باند های شریک در قدرت اختلافات خود را «در معرض افکار عمومی مطرح نکنند».
به نظر می رسد که خامنه ای به رقبای گماشته اش در منصب ریاست جمهوری هشدار می دهد تا مبادا علنی شدن اختلافات گسترده بین حاکمان و ظالمان سبب رشد آگاهی محرومان و ستمدیدگان شود.
خامنه ای که پس از خیزش دلیرانه 25 بهمن سکوت کرده بود در سخنرانی خود در مشهد بازهم مردم آزادیخواه ایران را عوامل آمریکا معرفی کرد و با توهین و تحقیر مردم قیام کننده گفت:«در اين ترفند، عوامل آنها در داخل كشور، افراد ضعيف و فرومايه و حقيقتاً دست‌خوش هواهای نفسانی، كه سعی كردند شايد بتوانند اين كار را انجام دهند، اما معلوم بود حركت شكست‌خورده و كاريكاتوری مضحك و بی‌نتيجه است و ملت ايران بر دهان آنها كوبيدند.»
این ادعا در شرایطی مطرح می شود که ملیونها نفر در سراسر جهان شاهد بودند که در روز 25 بهمن و در چهار سه شنبه اسفند سال گذشته مردم ایران فریاد می زدند؛ مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای.



ادامه‌ی حملات نیروهای بین‌المللی و شب ناآرام طرابلس

نیروی هوایی بریتانیا در حمله‌های هوایی به لیبی از جنگنده‌های تورنادو نیز استفاده می‌کند

نیروهای نظامی بین‌المللی حملات هوایی خود را به اهداف نظامی در لیبی ادامه دادند و طرابلس شاهد حملات شبانه بود. در حالیکه این حملات با مخالفت‌هایی روبروست، اعضای شورای امنیت بار دیگر برای بررسی تحولات لیبی گرد هم می‌آیند.

تلویزیون دولتی لیبی گزارش داد که طرابلس پایتخت لیبی، شامگاه دوشنبه (۲۱ مارس) با آغاز تاریکی هوا، هدف حملات هوایی شبانه قرار گرفته؛ شب گذشته در طرابلس صدای آتشبارهای ضدهوایی و انفجارهای سهمگین شنیده شده است.
خبرگزاری فرانسه به نقل از شاهدان عینی گزارش داد که دست کم پنج انفجار مهیب، شمال پایتخت را لرزانده است. افزون بر آن، یک پایگاه نیروی دریایی لیبی واقع در ۱۰ کیلومتری شمال طرابلس، هدف حمله قرار گرفته و از آن آتش و دود به هوا بلند شده است.

اظهارات سخنگوی دولت لیبی

موسی ابراهیم، سخنگوی دولت لیبی گفت که شهرهای طرابلس، زاویه، مصراته، سرت و سبها هدف بمباران و موشکباران نیروهای بین‌المللی بوده و این حملات قربانیان غیرنظامی برجای گذاشته است. شهر سبها محل اسکان قبیله‌ی قذافی است و به دلیل محبوبیتی که قذافی در این شهر دارد، از اهمیت استراتژیک برخوردار است.
به گفته‌ی موسی ابراهیم، نیروهای متحد بین‌المللی همچنین به یک بندر کوچک ماهیگیری در غرب طرابلس حمله کرده‌اند. ولی ساکنان این منطقه گفته‌اند که در آنجا یک پادگان نظامی هدف حمله قرار گرفته است.
حملات هوایی نیروهای فرانسه، بریتانیا و آمریکا، سه روز پیش برپایه‌ی قطعنامه‌ی شورای امنیت و برای جلوگیری از کشتار مردم لیبی توسط ارتش قذافی آغاز شد. نیروهای آمریکایی و فرانسوی روز دوشنبه اعلام کردند که شخص قذافی هدف این حملات نیست.
اعضای شورای امنیت سازمان ملل بار دیگر برای بررسی تحولات لیبی گرد هم می‌آیند 
نشست شورای امنیت

به گزارش فرستنده‌ی عربی الجزیره، به‌رغم این حملات، نیروهای نظامی طرفدار سرهنگ قذافی روز سه‌شنبه همچنان در تلاش بودند، شهر سنتان را به تسخیر خود درآورند. آن‌ها با سلاح‌های سنگین به مواضع شورشیان در این شهر حمله کرده‌اند. شهر مصراته نیز زیر آتش توپخانه‌ی نیروهای قذافی قرار دارد.
شورای امنیت سازمان ملل روز پنجشنبه (۲۴ مارس/۴ فروردین) بار دیگر گرد می‌آید تا درباره‌ی تحولات لیبی پس از تصویب قطعنامه‌ی اخیر سازمان ملل رایزنی کند. به گزارش یک دیپلمات سازمان ملل، این نشست با گزارش بان کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل آغاز می‌شود، ولی برگزاری آن به درخواست لیبی ارتباطی ندارد.
 موسی کوسا، وزیر خارجه‌ی لیبی پس از آغاز حملات هوایی به این کشور، کتبا از «تجاوز آمریکا، فرانسه و بریتانیا»، به شورای امنیت شکایت کرد و خواستار برگزاری یک نشست فوری نهاد سازمان ملل شد.

ناخشنودی‌ها‌ از حمله به لیبی

حملات هوایی گسترده‌ی اخیر به لیبی، باعث ناخشنودی بعضی از اعضای شورای امنیت سازمان ملل مانند چین و روسیه شده است.
 وزارت خارجه‌ی چین روز سه‌شنبه (۲۲ مارس) از حملات نظامی به لیبی ابراز نگرانی کرد. به گفته‌ی ژیانگ یو، سخنگوی وزارت خارجه‌ی چین، قطعنامه‌ی شورای امنیت برای حفاظت از جان غیرنظامیان در لیبی بود و چین با کاربرد غیرمتناسب قهر نظامی علیه لیبی مخالف است، زیرا این اقدامات می‌تواند ضایعه‌ای بزرگ‌تر ایجاد کند.
چین خواستار آن شد که طرفین مخاصمه آتش‌بس اعلام و مشکلات لیبی را از طریق گفت‌وگو حل کنند. سخنگوی وزارت خارجه‌ی این کشور فزود که چین از تلاش‌های دیپلماتیک برای حل بحران لیبی پشتیبانی می‌کند.
ولفگانگ ایشینگر، مدیر کنفرانس امنیتی مونیخ آلمان نیز از «نبود هدف مشخص» در حمله به لیبی انتقاد کرد. وی در تفسیری در روزنامه‌ی آلمانی «هندلزبلات» نوشت، قطعنامه شورای امنیت، «هدف سیاسی» اقدام نظامی علیه لیبی را به روشنی تعیین نکرده است. آلمان در رای‌گیری شورای امنیت به قطعنامه‌ی لیبی رای ممتنع داد.

موضع انتقادی ترکیه

ترکیه نیز در قبال عملیات نظامی علیه لیبی موضعی انتقادی اتخاذ کرده است. این کشور خواست که عملیات نظامی تحت رهبری سازمان ملل انجام گیرد. رسانه‌های ترکیه از قول احمد داوداوغلو، وزیر خارجه‌ی این کشور نقل کردند که ترکیه خواهان تصمیم‌گیری سازمان ملل است و پس از آن هر کشوری که داوطلب باشد می‌تواند در عملیات نظامی شرکت کند.
ترکیه همچنین از ناتو خواسته است که نقش خود را در این منازعه روشن کند. ناتو در نشست روز دوشنبه‌ی خود نتوانست به راهبرد مشترکی در مورد عملیات نظامی در لیبی دست یابد. ترکیه به عنوان تنها کشور اسلامی عضو ناتو، از حمله‌ی نظامی به یک کشور اسلامی دیگر ابا دارد.



خامنه‌ای: «انتقاد نکنید»، رفسنجانی: «اختلافات جدی است»

در حالیکه وبسایت رسمی هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تازه‌ترین سخنان وی را درباره "جدی بودن اختلافات" و "وعده‌های ناممکن" منتشر کرده، آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به "ادامه انتقاد علنی از دولت" هشدار جدی داده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در سخنانی که پیش از آغاز سال نو مطرح، اما به تازگی در وبسایت رسمی‌اش به عنوان پیام نوروزی منتشر شده، از رواج "دروغ و وعده‌های غیرممکن" انتقاد کرده و گفته است: «اختلافات جدی شده و محدود به اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نیست».
‌این در حالی است که آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی روز دوشنبه (۲۱ مارس / ۱ فروردین) در شهر مشهد از مسئولان خواست که به صورت علنی از دولت انتقاد نکنند. وی گفت: «مسئولان باید گله‌ها را میان خودشان حل کنند
 اکبر هاشمی رفسنجانی معتقد است که نمی‌توان اختلافات را از مردم پنهان کرد؛ وی گفته است: «اکثر مردم ایران باسواد، هوشیار، فهیم و مطلع هستند و به اندازه کافی رسانه‌های مختلفی در اختیارشان است و به مسائل احاطه دارند. شرایط منطقه و دنیا و روابط ما با قدرت‌های سلطه‌گر را می‌بینند. دشمنانی که حقیقتاً در کمین ما هستند متأسفانه از کمّ و کیف اختلافات داخلی و علل آن هم آگاهی دارند. برایشان روشن است که اختلافات جدی شده و محدود به اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نیست. متأسفانه خوشه‌ها و شاخه‌های دیگر هم سر بر آوردند
 در مقابل، رهبر جمهوری اسلامی مطرح کردن اختلافات را در مقابل وحدت ملی می‌داند. به گزارش خبرگزاری ایرنا، آیت‌الله خامنه‌ای با تذکر و هشدار جدی به مسئولان در خصوص طرح گله‌ها از یکدیگر در سطح افکار عمومی تأکید کرده: «گله‌مندی میان مسئولان از ابتدای انقلاب اسلامی وجود داشته و طبیعت کار هم همین است اما این گله‌ها را نباید به میان مردم کشاند و آنها را ناراحت و مایوس کرد، بلکه مسئولان باید گله‌ها را میان خودشان حل کنند

اگرچه هاشمی رفسنجانی نیز "نخستین نیاز جامعه" را وحدت دانسته اما به اعتقاد او، شنیدن انتقاد به اتحاد کمک می‌کند. هاشمی تصریح کرده است که: «می‌توان مرزهایی را مراعات کرد که اتحاد آسیب نبیند و انتقاد جای خود را داشته باشد. سعه صدر برای همه مخصوصاً برای مسئولین لازم است که به حرف‌ها گوش بدهند. اگر انتقادی وارد است، بپذیرند و خود را اصلاح کنند و اگر نیست، منتقدین را با شیوه‌های درست قانع کنند.»

دولت؛ موفق یا «دور از شأن ملت ایران»؟

آیت‌الله خامنه‌ای عملکرد دولت را موفق ارزیابی کرده و صدا و سیما را مسئول انتقال این موفقیت‌ها به مردم می‌داند. او تأکید کرده است که «رسانه‌ها و صدا و سیما مردم را در خصوص موضوعات و اطلاعات اقتصادی آگاه کنند، ضمن آنکه دولت هم باید برخورد فعالتری داشته باشد
اما هاشمی رفسنجانی با انتقاد صریح از "اتلاف مال و وعده‌های غیرممکن"، وضعیت کنونی را دور از شأن مردم ایران می‌داند و می‌گوید: «شیوه‌های مذموم مانند دروغ، تهمت، ادعاهای بیخود، وعده‌های غیرممکن، اتلاف مال، رفتار و گفتار برخلاف عقل و مسائل خاص اخلاقی در خانواده‌ها و فضای جامعه صفا و صمیمیت فردی و اعتماد عمومی را مخدوش می‌کند
 پس از جنبش اعتراضی مردم ایران که بیست و دو ماه پیش آغاز شد و ناآرامی های ناشی از آن همچنان ادامه دارد، هاشمی رفسنجانی با کناره‌گیری از امامت جمعه تهران و نامزدی برای ریاست مجلس خبرگان، رفتار اعتراضی خود را ادامه داده است. تحلیلگران سیاسی در ایران وی را مخاطب انتقادهای آیت‌الله خامنه‌ای از "خواص بی‌بصیرت" می‌دانند.

انتقادهای میلیاردی

رهبر جمهوری اسلامی در سخنان اخیر خود به انتقادهای باراک اوباما نیز پاسخ داده و رییس جمهور آمریکا را متهم کرده که «در بحرانی‌ترین شرایط اقتصادی این کشور، هزارها میلیارد دلار از پول مردم آمریکا را به کیسه کمپانی‌های اسلحه‌سازی و نفتی می‌ریزد».
آیت الله خامنه‌ای در حالی شرایط اقتصادی آمریکا را بحرانی توصیف می‌کند که کارشناسان اقتصادی و نمایندگان مجلس ایران نیز همین دیدگاه را درباره ایران دارند. در سال گذشته، دیوان محاسبات خبر داد که دولت محمود احمدی‌نژاد میلیاردها دلار را به خزانه واریز نکرده است. در بهار ۸۹ سومین گزارش دیوان محاسبات از عملکرد بودجه‌ای دولت احمدی نژاد منتشر شد که طبق آن دولت وی، بیشترین میزان تخلف و انحراف از بودجه را داشته و ۷۶۰ میلیارد تومان را به خزانه کشور واریز نکرده است.

بنابر این گزارش، دولت مانند هر سال در بخش نفت و بنزین عملکرد غیر قانونی داشته و نه بدهی پیشین ۲ هزار میلیاردی شرکت نفت به خزانه پرداخت شده و نه واردات بنزین، طبق قانون و تا سقف ۳ میلیارد دلار صورت گرفته است.
به گزارش دیوان محاسبات، مهم‌ترین  تخلف، ۵۵۶ میلیارد تومان تفاوت قیمت گاز است که سال گذشته به خزانه واریز نشده است. رهبر جمهوری اسلامی در واکنش به تحریم اقتصادی و پیامدهای آن، امسال را در ایران سال "جهاد اقتصادی" نامگذاری کرده است. کارشناسان سال دشواری را برای اقتصاد ایران پیش‌بینی می‌کنند.




از تهران تا «تهرانتو»: مهاجرت روزافزون ایرانیان به کانادا

گذرنامه و پرچم کانادا

مهاجرت ایرانیان به کانادا به شدت افزایش یافته است. بسیاری از این مهاجران تحصیل‌کرده و متخصص هستند. انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و حوادث پس از آن یکی از دلایلی است که جوانان سرخورده را به خارج از وطن سوق داده است.

جایی نیست که در تهران مردم جمع بشوند و از مهاجرت به کانادا سخن به میان نیاید. این برداشتی است که فرشید مطهری، همکار خبرگزاری آلمان، از فضای حاکم در پایتخت ایران دارد. او در گزارشی درباره مهاجرت روزافزون ایرانیان به کانادا می‌نویسد که این کشور به باغ عدن ایرانیانی تبدیل شده که دیگر هیچ امیدی به آیند‌ه‌ی خود در ایران ندارند.
هاله دختری ۳۰ ساله و مهندس شیمی در تهران که قصد دارد در تابستان به تورنتو مهاجرت کند می‌گوید: «دلم می‌خواهد بقیه‌ی زندگی‌ام را در کشوری زندگی کنم که در آن محدودیت و تبعیض نباشد». این تنها نظر او نیست. طبق داده‌های چندین آژانس مربوط به امور مهاجرت به کانادا در تهران، شمار ایرانیانی که قصد مهاجرت به کانادا را دارند در ۲۰ ماه گذشته دست کم ۳۰ درصد افزایش یافته است.
ناظران می‌گویند، یکی از دلایل اصلی این مسئله انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ است، انتخاباتی که موجی از اشتیاق به تغییرات دمکراتیک و اصلاحات را در جوانان آفرید و در پی برخوردی که با آن شد، به یأسی بدل گردید که میوه‌‌ی آن میل به گریز از وطن بود.
یک جامعه‌شناس به خبرگزاری آلمان می‌گوید: «ما شاهد مهاجرت جوانان و تحصیل‌کرده‌هایی هستیم که دیگر چشم‌انداز روشنی برای خود در ایران نمی‌بینند». وی می‌افزاید: «آنها نمی‌خواهند خود را اینجا تلف کنند، بلکه در جست‌وجوی آغاز جدیدی در کشوری مانند کانادا هستند که به آنها فرصت می‌دهد، ‌توان بالقوه‌ی خود را عملی سازند».
سال‌های بعد از انقلاب، نخستین موج مهاجرت
نخستین موج مهاجرت از ایران در سال‌های پس از انقلاب شکل گرفت. در آن زمان مهاجران بیشتر راه آمریکا و اروپا را در پیش می‌گرفتند. بسیاری از ایرانیان از طبقات مختلف اجتماعی، از دکتر گرفته تا کارگر، راهی کشورهای دیگر شده و درخواست پناهندگی کردند. این موج اول مهاجرت اکنون شهروندان دیگر کشورها شده‌اند.
شهر تورنتو که به «تهرانتو» شهرت یافته استطبق آمار رسمی، در حال حاضر ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند. اما ناظران می‌گویند، رقم واقعی بیشتر از این است چرا که فرزندان این افراد که در خارج به دنیا آمده‌اند در این آمار در نظر گرفته نشده‌اند. یکی از اساتید دانشگا‌ه‌های تهران نسل دوم ایرانیان مقیم خارج از کشور را «نسل از دست‌رفته» می‌نامد و می‌گوید: «این نسل حاصل وضعیت ۳۰ سال گذشته در ایران است».
محبوبیت روزافزون کانادا
کانادا از چند سال پیش به عنوان یکی از اهداف اصلی مهاجرت ایرانیان تبدیل شده و به دلیل شرایط آن بخصوص نظر تحصیل‌کرده‌ها و اساتید و متخصصان ایرانی را جلب کرده است.
طبق یک سرشماری، شمار مهاجران ایرانی مقیم کانادا در سال ۲۰۰۶ بالغ بر ۹۲۰۸۵ نفر می‌شد. در حالیکه در حال حاضر این رقم بالغ بر بیش از ۲۵۰ هزار نفر می‌شود.
شهر تورنتو چنان از ایرانی انباشته شده که به آن «تهرانتو» می‌گویند. خبرگزاری آلمان همچنین می‌نویسد، از ویژگی‌هایی که در موج جدید مهاجران ایرانی جلب نظر می‌کند این است که این افراد به خاطر نیاز مالی راهی کانادا نشده‌اند.
در گزارش این خبرگزاری از یک دکتر و یک دندانپزشک نام برده می‌شود که حتی در ایران درآمدی بیشتر از کانادا داشتند، اما فرار را بر قرار ترجیح داد‌ه‌اند. آنها می‌گویند، می‌خواهند در کشوری زندگی کنند که «شاد بودن تقبیح و مجازات نشود» و «انسان از حق انتخاب برخوردار باشد نه اینک برایش انتخاب کرده‌باشند».
انتخابات ۸۸ و حوادث بعد از آن هم به موج مهاجرت از ایران شدت بخشید. بسیاری از ایرانیانی که راهی کانادا می‌شوند تصور می‌کنند که انتخاب سیاسی آنها نادیده و سرکوب شده است.
دختری به نام فریناز می‌گوید، ترجیح می‌دهد در کشوری زندگی کند که کاندیدای مورد علاقه او حتی اگر شکست هم بخورد، بتواند اعتراض و پس از آن به راحتی زندگی کند و فعالیت‌های هوادارانش نیز ادامه یابد. در حالی که میر حسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از نامزدهای معترض به نتایج انتخابات ۸۸، اینک در حبس به سر می‌برند.
نبود آزادی در مسایل جنسی، از دیگر دلایل مهاجرت
نسل جوان ایرانی با محدودیت‌های اجتماعی متعددی روبرو است، از جمله محدودیت ارتباط با جنس مخالف. در گزارش خبرگزاری آلمان به نقل از مریم، یک دانشجوی ۲۸ ساله‌ی ایرانی، آمده است: «ازدواج تنها راه ارتباط با جنس مخالف است. به ما می‌گویند، تفریح غیراخلاقی است و شهوت گناهی است که حتی به زلزله منجر می‌شود».
آیت‌الله کاظم صدیقی، امام جمعه‌ی موقت تهران، در فروردین ماه ۸۹ گفته است: «بانوانی که ظاهر مناسبی ندارند باعث گسترش زنا در جامعه می‌شوند که این باعث افزایش زلزله است».



جوانان ایران شخصیت سال ۱۳۸۹هستند

جوانان ایرانی

مهم‌‌ترین رویداد سال ۱۳۸۹ در ایران چه بود؟ شخصیت سال ۱۳۸۹ کی بود؟ آرزو ایرانی‌ها برای سال جدید چیست؟ چهره‌هایی چون جواد مجابی، پیمان سلطانی، مجتبی واحدی، فرزانه ضامن، احمد منتظری به این پرسش‌های دویچه وله پاسخ گفته‌اند.

شخصیت سال ۱۳۸۹ در ایران کیست؟
جواد مجابی شاعر و طنزپرداز در تهران: « فکر می‌کنم، سیمین بهبهانی به‌عنوان یک شاعر، جعفر پناهی به‌عنوان یک فیلمساز و همین طور اصغر فرهادی به‌عنوان یک فیلمساز شخصیت سال ۱۳۸۹ هستند. اما اگر بخواهیم فقط یک کلمه بگویم، جوانان ایران که ما را در دنیا سربلند کردند، شخصیت سال ۱۳۸۹ هستند. آن‌ها یکبار دیگر به ما اعتماد و غرور لازم را بازگرداندند.»
مجتبی واحدی مشاور ارشد مهدی کروبی: «بدون تعارف آقای موسوی و آقای کروبی به‌همراه همسران‌شان شخصیت‌های مورد احترام مردم و شخصیت‌های تاثیرگذار سال ۱۳۸۹ بودند. اما من گمان می‌کنم که تاثیرگذارترین افراد در تحولات یکسال گذشته، جوان‌هایی بودند که علی‌رغم خشونت حاکمیت و خطراتی که متوجه‌ آنان بود، به خیابان‌ها آمدند و کار را به جایی رساندند که سراپای حاکمیت را وحشت فراگرفته است.»
فرزانه ضامن، خواننده و موزیسین در تهران: «در سال ۸۹، همه‌ هنرمندان ایران شخصیت‌های خوب سال بودند. شخصیت‌هایی که مثل همیشه تأثیرگذار بودند و با وجود شرایط سختی که برای‌شان وجود دارد، باز هم به کارشان ادامه دادند.»
پیمان سلطانی رهبر ارکستر ملل در تهران: «تصور می‌کنم شخصیت سال یک نفر نیست. چهره‌های مردمی هستند که برای اهداف خودشان، برای رسیدن به نقاط مشترک انسانی، روحی و عاطفی‌شان دست به دست هم دادند و با همدیگر برای هدف‌شان مبارزه کردند.»
جواد مجابی، شاعر و طنزپرداز در تهران
احمد منتظری، فرزند آیت‌الله حسینعلی منتظری: «آقای دکتر ابراهیم یزدی شخصیت سال ۱۳۸۹ است. چون ایشان، مسن‌ترین زندانیان سیاسی است و ایشان را واقعاً به دلایل واهی دستگیر کردند. آقای یزدی به جرم «شرکت در نماز جمعه غیرقانونی» دستگیر شد. اصلا اول و آخر این کلمه‌ی «نمازجمعه‌ی غیرقانونی» باهم جور در نمی‌آید. نماز جمعه که نمی‌شود غیرقانونی باشد. این دلیل را هیچ کس نپذیرفت و همین باعث رسوایی زندانبانان شد که چه‌طور بی‌جهت افراد را دستگیر می‌کنند.»
مهم‌ترین رویداد سال ۱۳۸۹ چه بود؟
مجتبی واحدی: «۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در عرصه‌ی مردمی نقطه‌ عطفی بود که نشان داد مردم ایران اگر مدتی ساکت بودند، به دنبال حل کردن مسائل‌ خود در آرامش بودند. ۲۵ بهمن نشان داد که مردم ایران زنده هستند و روز به روزهم زنده‌تر خواهند بود و به اهداف خود نزدیک‌تر خواهند شد.»
احمد منتظری: «مهم‌ترین ویژگی سال ۸۹، آگاهی مردم بود. مردم الان می‌دانند که در آینده چه می‌خواهند. در انقلاب ۵۷ همه می‌گفتند نظام شاهنشاهی را نمی‌خواهند، ولی مشخص نبود چه می‌خواهند. بعد آمدند به چیزهایی رای دادند که از آن آگاهی کامل نداشتند و اگر آگاهی داشتند به آن رای نمی‌دادند. الان مردم دقیقاً می‌دانند که در آینده باید چه تصمیمی بگیرند و چه سیاستی اتخاذ کنند و چه روش‌هایی برای رسیدن به آن اهداف انتخاب کنند.»
مجتبی واحدی، مشاور ارشد مهدی کروبی"اوا کلاوس‌نتیزردانشجوی آلمانی رشته‌ی ایران‌شناسی: «خبر دو روزنامه‌نگار آلمانی که در ایران دستگیر شدند و بعد آزاد شدند مهم بود. البته برای من یک خبر دیگر هم مهم بود. ازدواج یکی از دوستانم در ایران. دوستان ایرانی‌ام در رشته ایران‌شناسی به من کمک می‌کنند.»
صدرا عبدالهی، کارگردان سینما: «چون در ایران زندگی می‌کنم و همه قشرها را در طول روز از نزدیک می‌بینیم، سال ۸۹ سالی پر از اضطراب بود. هیچ کس نمی‌دانست چه اتفاقی در حال افتادن است. این حالت هنوز هم کم و بیش ادامه دارد. سال متعادلی نبود.»
فرزانه ضامن: «سال ۸۹، سال خوبی بود. سالی بود که تغییرات زیادی انجام شد، ولی هنوز به نتیجه نرسیدیم. فکر می‌کنم سال ۹۰ سالی‌ست که می‌توانیم خیلی چیزها را به نتیجه برسانیم.»
احمد منتظری، فرزند آیت‌الله حسینعلی منتظریپیمان سلطانی: «احساس می‌کنم ایران از یک نابسامانی رنج می‌برد. خیلی دلم می‌خواهد بدانم دلایل این بحران تاریخی چیست. در طول تاریخ اتفاق‌های زیادی برای ایران افتاده است، ولی هنوز نتوانستم بفهمم چرا همیشه مردم ایران مورد مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند و چرا همیشه این ظلم برای مردم ایران در طول تاریخ باقی مانده است. دلم می‌خواهد این موضوع برطرف شود.»
... و پیام نوروزی؟
فرزانه ضامن: «تنها پیامم یک آرزوست برای هنرمندان. امیدوارم شرایط کشور در سال ۹۰ برای فعالیت موزیسین‌ها، به‌خصوص برای خانم‌های موزیسین بهتر شود. آرزو دارم آن‌ها بتوانند در کشور خودشان آزادانه فعالیت کنند و اجرا داشته باشند. خیلی‌ها هستند که واقعا هنرمندند و جای‌شان در زیرزمین‌ها نیست. امیدوارم شرایط برای موزیسین‌های زیرزمینی که کارشان خیلی خوب است، ولی نمی‌توانند هنرشان را به گوش مخاطب برسانند بهتر شود.»
صدرا عبدالهی: «سال‌ها و سال‌ها و سال‌هاست که منتظریم شمعی افروخته شود و نور این شمع بین همه تقسیم شود. امسال هم همین طور. امیدوارم شمعی افروخته شود، اتفاقی بیفتد و همه مردم ایران از آن استفاده کنند. البته این امر با پیام من و این جور چیزها درست نمی‌شود.»
صدرا عبدالهی، کارگردان سینما
احمد منتظری: «امیدوارم همان‌طور که سال تحویل می‌شود و زمستان به بهار تبدیل می‌شود و تحولی در طبیعت رخ می‌دهد، در همه‌ی انسان‌ها تحولی رخ دهد. افراد کمی فکر کنند و در راه اشتباهی که در آن قدم می‌زنند، تجدیدنظر کنند. این را بدانند که اگر از آن راه اشتباه برگردند، هیچ اشکالی ندارد. آیت‌الله منتظری از قول استادشان آیت‌الله بروجردی می‌گفتند، "مرد آن است که از حرف (اشتباه) خود برگردد، نه این که برآن پابرجا باشد و بخواهد تا آخر روی سیاستی که از اول گفته سماجت کند".»
پیمان سلطانی: «احساس می‌کنم تنها چیزی که بین ما جایش خالی‌ست، شادی است. بین‌ ما شادی نیست. هیچ‌کدام‌مان شاد نیستیم. همه بکوشیم که این شادی برگردد. در عین حال در راه به دست آوردن شادی، چهره‌های آن معصومانی که برای اهداف‌شان جنگیدند و مبارزه کردند را از یاد نبریم و همیشه به یاد آن‌ها هم باشیم.»
جواد مجابی: شعری دارم به نام «شما عزیزترین‌ها» که روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹گفته‌ام. آن را برای شما می‌خوانم:
می‌خواهم دفترهایم را سفید بگذارم
تا بچه‌های فردا در آن مشق بنویسند
کنار می‌گذارم حبه‌های قند را
تا چای میهمانان نادیده را شیرین کند
گریه‌هایم را خنده نام نهادم
تا نیاشوبد زلال موسیقی جوانی و شیدایی را
سفرها و آوازهای عشرت عمرم
نثار شما باد
می‌خواهم برگ‌های کتابم
سراسر کاغذ بادبادک‌های کودکان کور شود
قلبم را بی‌افشانم
دانه‌ای در این چشم‌انداز
تا زهرهای این زمین را در خود کشد
بی‌دغدغه درو کنید نیشکر
نه آدمی، نه شهر
ایکاش جاده‌ای باشم
بی‌غبار در رهگذارتان

حسین کرمانی
تحریریه: مصطفی ملکان




مهمانان نوروزی احمدی‌نژاد؟

میهمانان مراسم جهانی نوروز سال ۱۳۸۹ در دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای

مراسم جهانی نوروز در اول فروردین ۱۳۹۰ در مقر سازمان ملل متحد برگزار شد. در ایران نیز مراسم جهانی نوروز با مشارکت سران کشورهای همسایه در ۷ فروردین برگزار خواهد شد. امسال مخالفت‌ها نیز با برگزاری آن در ایران ادامه دارد.


نخستین جشن جهانی نوروز چگونه گذشت؟
مجمع عمومی سازمان ملل ‌متحد بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ برابر با ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ با تصویب قطعنامه‌ای، ۲۱ ماه مارس را به عنوان روز بین‌المللی نوروز به رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. این اقدام جمهوری آذربایجان با حمایت ۱۰ کشور ایران، ترکیه، ترکمنستان، قزاقستان، آلبانی، قرقیزستان، هند، افغانستان، مقدونیه و تاجیکستان انجام گرفت. این کشورها نخستین روز فصل بهار را به نام "نوروز، عید ملی، آغاز سال نو"، و "جشن بهار" تجلیل می‌کنند.
ایران پس از ثبت نوروز در سازمان ملل ‌متحد و جهانی شدن آن برای نخستین بار "مراسم جهانی نوروز" را در ۷ فروردین ۱۳۸۹ در تهران برگزار کرد.
در این مراسم حامد کرزای، امام‌علی رحمان، جلال طالبانی و قربان‌قلی بردی‌محمداف روسای جمهور ۴ کشور همسایه شرکت کردند. همچنین وزیر امور خارجه‌ی آذربایجان و معاون نخست وزیر ترکیه و سفرای کشورهای قزاقستان، قرقیزستان، لبنان و نمایندگان سازمان اکو و یونسکو نیز در آن حضور داشتند.
"دیپلماسی نوروز ایران"
در مراسم جهانی نوروز که در مجموعه‌ی حافظیه سعدآباد تهران برگزار شده بود، احمدی نژاد پیشنهاد کرد، مراسم جهانی نوروز هر سال در یک کشور برگزار گردد. حاصل جشن سال ۱۳۸۹ انتخاب تهران به عنوان "دبیرخانه نوروز" بود.
اما در میان رهبران دینی ایران بر سر تجلیل و نحوه‌ی برگزاری مراسم جهانی نوروز اختلاف نظر پیش ‌آمد. قرار بود این جشن به مدت دو روز در تهران و شیراز برگزار گردد که مراسم‌های آن به یک روز کاهش یافت.
در مراسم جهانی نوروز ۱۳۸۹ افرادی به نمايندگی از قوميت‌های ايرانی با لباس‌های محلی و سنتی دور سفره نشستند و اعضای دولت به همراه همسر و فرزندانشان در مراسم نوروزی شرکت کردند. احمدی نژاد به مهمانان نوروزی خود تندیس و نشان نوروزی اهدا کرد. کارشناسان فعال شدن ایران در برگزاری مراسم جهانی نوروز را "دیپلماسی نوروز" توصیف کردند.
آیت‌الله خامنه‌ای: "عید نوروز یک جشن ملی است"
در نخستین سال نوروز جهانی مهمانان احمدی نژاد با آیت‌الله علی‌خامنه‌ای، رهبر دینی ایران نیز ملاقات کردند. آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با سران کشورهای شرکت کننده گفت: «با وجود آنکه عید نوروز یک جشن ملی است و جزو اعیاد دینی محسوب نمی‌شود اما در روایات متعددی از نوروز تجلیل شده است».
نوروز در ایرانآیت‌الله خامنه‌ای ابتکار احمدی‌نژاد را نیز ستود و گفت: «این مراسم و استمرار آن می‌تواند زمینه‌ی مناسبی برای هر چه نزدیک‌تر کردن دولت‌ها و ملت‌های منطقه به یکدیگر باشد».
ایران امسال نیز برگزاری این آئین‌ها را بر عهده گرفت و از رهبران کشورهایی که در سازمان ملل از قطعنامه‌ی جهانی‌شدن نوروز حمایت کردند، برای حضور در مراسم جهانی نوروز که از هفتم تا دهم فروردین برگزار می‌شود، دعوت کرده است.
"امکان لغو مراسم جهانی نوروز؟"
به عقیده‌ی برخی از صاحبنظران منطقه از جمله دالغا خاتین‌اوغلو کارشناس مقیم باکو، با تشدید اختلافات بین مقام‌های ایرانی و روحانیون بلندپایه بر سر برپائی مراسم‌های جهانی نوروز در ایران برگزاری این مراسم اکنون مورد سئوال قرار گرفته است. وی به دویچه‌وله می‌گوید: «دفتر ریاست جمهوری آذربایجان و خبرگزاری آذرتاج، خبرگزاری رسمی دولت تابحال درباره‌ی سفر رئیس جمهور این کشور هیچگونه اظهارنظری نکردند».
 
خاتین اوغلو ضمن اشاره به مخالفت برخی از نمایندگان مجلس و روحانیون عالیرتبه خاطرنشان می‌کند، اعتراض برخی از اصولگرایان علیه برگزاری این مراسم چنان شدید هست که امکان لغو این مراسم نیز وجود دارد. وی همچنین در این رابطه می‌گوید: «رهبران کشورهای همسایه از جمله ترکمنستان، آذربایجان و برخی از کشورهای عربی به دلیل اختلاف میان مقام‌های ایرانی و لغو احتمالی مراسم‌های نوروزی صریحا اعلام نکردند که در مراسم جهانی نوروز شرکت خواهند کرد».
سفر رئیس جمهور افغانستان به مراسم نوروزی تهران؟
نوروز در مزار شریفخاتین اوغلو همچنین تاکید می‌کند، اختلاف بین مقام‌های ایرانی بر سر "برگزاری مرام جهانی نوروز" سیاسی و استراتژیک نیست و جنجالی که میان جناح اصولگرایان بر سر "مکتب ایرانی" و "مکتب اسلامی" ایجاد شده بیشتر مصرف داخلی دارد.
یک کارشناس مقیم کابل هم به دویچه‌وله درباره‌ی "قطعی شدن سفر حامد کرزای برای مشارکت در مراسم نوروزی"، می‌گوید، با توجه به وضعیت کنونی، نظر نهائی دولت افغانستان علیرغم اظهار آمادگی حامد کرزای برای حضور در مراسم نوروزی در تهران، شاید در آستانه‌ی برگزاری این مراسم تغییر یابد.
هدیه نوروزی آرد ترکمنستان به ایران
دولت ترکمنستان نیز تابحال رسما برای شرکت در مراسم نوروزی تهران اعلام آمادگی نکرده است. اما کارشناسان ترکمن که با دویچه‌وله صحبت کردند، پیش بینی می‌کنند با توجه به "هدیه رئیس جمهور این کشور به مردم ایران" مشارکت وی حتمی است. در آستانه‌ی نوروز قربانقلی بردی‌محمداف، رئیس جمهور ترکمنستان فرمانی را مبنی بر "ارسال هدیه عیدی به مردم جمهوری اسلامی ایران" صادر کرد.
رسانه‌های این کشور نوشتند طبق این سند، "به مناسبت عید جهانی نوروز از طرف مردم ترکمنستان مقدار یک هزار تن آرد به مردم ایران ارسال خواهد شد". پیش از این رئیس جمهور این کشور در ماه رمضان طی یک تماس تلفنی با حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان نیز اعلام کرد که یک هزار تن آرد گندم را به صورت هدیه در اختیار افغانستان قرار می‌دهد. ولساپار محقق ترکمنستانی مقیم سوئد به دویچه وله می‌گوید، هدیه آرد ربطی به مراسم عید نوروز ندارد و ترکمنستان خود نیاز شدیدی به آرد دارد.
تلاش کشورهای آسیای میانه و قفقاز در معرفی نوروز
در ۵ کشور آسیای‌ میانه و جمهوری آذربایجان نوروز جشنی ملی به حساب می‌آید. این کشورها در سال‌ها اخیر در شناساندن نوروز به جهانیان تلاش زیادی کردند.
به مناسبت نخستین سال تصویب قطعنامه مجمع عمومی و نامگذاری اول فروردین، به نام روز بین‌المللی نوروز در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، این کشورها امسال نیز حضور فعالی دارند. در این مراسم سفیران این کشورها سخرانی می‌کنند.
به عقید‌ه کارشناسان محلی، نوروز به عنوان یک جشن و عید مشترک فرامنطقه‌ای می‌تواند به عامل همگرائی کشورهای منطقه تبدیل شود و سبب پیوندهای بیشتر فرهنگی میان این کشورها گردد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: مصطفی ملکان




«تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی، بشارتی مهم برای اپوزیسیون ایران»

پشتيبانی ناو جنگی هواپيمابر شارل دوگل فرانسه، از عمليات نظامی عليه ليبی

تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی توسط شورای امنیت، چه ‌پیامی برای دیگر کشورهای خاورمیانه که موج اعتراضات در آن‌ها جریان دارد خواهد داشت؟ دو کارشناس دفاعی از تاثیر این اقدام شورای امنیت بر کشورهایی چون ایران می‌گویند.


در حالی که در کشورهای خاورمیانه موج اعتراضات مردمی به راه افتاده، تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی توسط شورای امنیت سازمان ملل را می‌توان نخستین دخالت مستقیم جامعه جهانی در روند موج اعتراضات این منطقه نامید. همزمان با ناآرامی‌های لیبی، در دیگر کشورهای خاورمیانه هم‌چون بحرین، یمن، سوریه و ایران نیز اعتراضات ادامه دارد. اما امکان تصویب منظقه پرواز ممنوع توسط شورای امنیت سازمان ملل برای دیگر کشورهایی که  غیرنظامیان در آنها در معرض خطر هستند تا چه حد وجود دارد؟
علی آلفونه، پژوهشگر موسسه آمریکن اینترپرایز در واشنگتن از چرایی تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی به  دویچه وله می‌گوید: «اصل عدم دخالت در امور کشورها، یکی از اصول پایه‏‏ سیاست بین‏الملل در ۲۰۰ تا ۳۰۰ ساله گذشته بوده است. اما  پس از جنگ سرد ما شاهد دخالت‌هایی هستیم که برای جلوگیری از نسل‏کشی، کشتار دسته‏جمعی و برای جلوگیری از پاکسازی قومی بوجود آمدند. یکی از مسائلی که در لیبی صورت گرفت، اتفاقا همین مسئله‏ی کشتار جمعی است.»
علی آلفونه، پژوهشگر موسسه آمریکن اینترپرایز در واشنگتنعلی آلفونه نکته مهم در اقدام شورای امنیت را توافق اعضای این شورا در دوره‌ای می‌داند که به‌نظر می‌رسد «قدرت آمریکا نسبت به سال‌های قبل کاهش یافته است». او از پیام ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی برای ایران می‌گوید: «یک پیام اقدام شورای امنیت در مورد لیبی برای جمهوری اسلامی ایران این است که راه‏حل متمدنانه‏تری برای رویارویی با اپوزیسیون و مخالفین خود داشته باشد. این تصمیم برای منتقدین نظام جمهوری اسلامی ایران، برای اپوزیسیون و برای فعالین حقوق‌بشر بشارت مهمی است.»
دولت منزوی لیبی و کشتار دسته‌جمعی
از شروع ناآرامی‌ها در لیبی تا تصویب منطقه پرواز ممنوع در این کشور توسط شورای امنیت، بیش از یک ماه طول نکشید. آلکس وطن‌خواه، تحلیل‌گر مسائل دفاعی در گفت‌و‌گو با دویچه وله در تحلیل سرعت عمل شورای امنیت می‌گوید: «درباره این اقدام سازمان ملل، روسیه و چین زیاد شکایت نکردند، رای‏ این دو کشور مثبت نبود، ولی رای منفی هم ندادند. اتحادیه عرب پشت این مسئله است. وقتی آمریکایی‏ها دیدند، کشورهای اروپایی از این مسئله حمایت می‏کنند، کشورهای عرب هم به‌شدت حامی این اقدام هستند، برایشان سخت بود اگر دخالت نمی‌کردند.»
آلکس وطن‌خواه به نوشته مطبوعات دولتی ایران در روزهای اخیر اشاره می‌کند، که اقدام غرب را «توطئه‏ای برای به‌دست گرفتن نفت لیبی» نامیده‌اند. او درباره این تحلیل می‌گوید: «ایرانی‏ها از چنین مسائلی می‏ترسند. فکر می‏کنند دنیای غرب با این‏ کارها می‏خواهد در مسائل سیاسی کشورشان دخالت کند.  دیدگاه ایران این است که اگر مثلا در کردستان شورشی شود، کما این‌که نمونه‏ی تاریخی آن را در ۱۰۰ سال اخیر دیده‌ایم،  یا مشکلاتی که در بلوچستان وجود دارد بیشتر شود، ممکن است برای غرب تبدیل به سوژه‏ شده و بخواهند دخالت کند. اگر این مشکلات حل نشود، با وجود اقوام مختلقی که در مناطق مرزی ایران وجود دارند، می‌توان در آینده تصور کرد که مسئله لیبی برای ایران هم کپی شود.»
آلکس وطن‌خواه، تحلیل‌گر مسائل دفاعیتونس، مصر، لیبی، بحرین، یمن، سوریه، ایران و... کشورهایی هستند که در ماه‌های گذشته موج اعتراضات مردمی در آنها بالا گرفته است. اما فرق لیبی با دیگر این کشورها  در چیست؟ علی آلفونه در پاسخ این سوال معتقد است که «یکی از بزرگ‏ترین مشکلات معمر قذافی، انزوای لیبی در عرصه‏ی سیاست بین‏المللی است. دولت لیبی نه تنها در کشتار دسته‏جمعی شرکت کرده، بلکه از نظر دیپلماتیک هم منزوی است. کشورهای دیگری که به این شکل در انزوا نباشد، ممکن است این شانس را داشته باشد که با تجاوز به حقوق مردم و کشتار دسته‏جمعی، چنین عکس‏العملی از طرف جامعه‏ی بین‏المللی، حداقل آن‏گونه که در مورد لیبی بروز کرد را تجربه نکنند.»
استاندارهای دوگانه‌ی حکومت ایران
با تصویب منطقه پرواز ممنوع در آسمان لیبی، یکشنبه (۲۹ اسقند) بیش از ۱۱۰ موشک کروز توسط نیروهای آمریکا به سمت لیبی شلیک شده است. جنگنده‌ها و ناوهای جنگی فرانسه، بریتانیا و آمریکا برای اجرای قطعنامه شورای امنیت به لیبی اعزام شده‌اند. ازجمله شماری کشورهای عرب، نروژ و ایتالیا نیز با اعزام جنگنده‌های خود در این عملیات شرکت می‌کنند. پیش‌تر مقامات ایران اقدامات معمر قذافی را محکوم کرده‌ بودند ولی با شروع عملیات نظامی علیه لیبی واکنش ایران چه خواهد بود؟
علی آلفونه معتقد است ایران همواره مخالفین خود، به‌خصوص آمریکا را به داشتن «سیاست‌های دوگانه» متهم کرده است و ادامه می‌دهد: «حقیقت این است که جمهوری اسلامی ایران استانداردهای دوگانه دارد. از یک سو اپوزیسیون خود را سرکوب می‏کند و از سوی دیگر از اپوزیسیون لیبی حمایت می‏کند. در مورد عملیات مناطق پرواز ممنوع بر فراز لیبی هم جمهوری اسلامی ایران، استاندارد دوگانه‏ای را استفاده خواهد کرد. چون نظام جمهوری اسلامی ایران از این که پس‏فردا همین مسئله در مورد ایران هم پیش بیاید، صدالبته وحشت دارد.»
حسین کرمانی
تحریریه: داود خدابخش
برای شنیدن فایل صوتی گفت‌و‌‌گو با علی آلفونه، پژوهشگر موسسه آمریکن اینترپرایز در واشنگتن به لینک پایین صفحه مراجعه کنید!



سوریه: حکومت بشار اسد در سراشیب

شکست سکوت ناشی از ترس در سوریه

اوضاع سوریه ظاهرا آرام شدنی نیست. شهر "درعا" امروز صحنه تظاهرات ده‌ها هزار نفر بود. تظاهرکنندگان، ضمن تشییع جنازه قربانیان درگیری‌های روز جمعه شعار می‌دادند "انقلاب، انقلاب" و "خدا، سوریه، آزادی".

به گزارش خبرگزاری فرانسه، روز دوشنبه در پایان مراسم خاک‌سپاری ۴ قربانی ناآرامی‌های روز جمعه، مردم در فاصله گورستان شهر جنوبی درعا تا مسجد العمر در این شهر دست به راه‌پیمائی و تظاهرات زدند. دیروز نیز دفتر مرکزی حزب بعث، کاخ دادگستری و دو شعبه شرکت ارائه دهنده تلفن‌های همراه به آتش کشیده شد. 
ناظران بین‌المللی که بر قدرت سرویس‌های امنیتی متعدد در سوریه تاکید دارند، افزایش روز به روز تعداد معترضان و تظاهرکنندگان را نشانه آن ارزیابی می‌کنند که اوضاع سوریه در آینده نزدیک آرام نخواهد شد.

دستگیری‌های گسترده

مدافعان حقوق بشر تاکید می‌کنند که در روزهای گذشته دستگیری‌های وسیعی در دمشق، درعا و چند شهر دیگر سوریه صورت گرفته است. برپایه گزارش‌ خبرگزاری فرانسه، روز جمعه (۱۸ مارس) در جریان تظاهرات اعتراضی شهر دمشق ۱۱ نفر دستگیر شدند. ۱۰ روز پیش، در منطقه "دوما" واقع در نزدیکی پایتخت، ماموران امنیتی در یک مدرسه به ۴ دانش‌آموز دستبند زدند و آن‌ها را با خود بردند. اتهام این دانش‌آموزان نوشتن شعارهای ضد حکومتی بر دیوارها بود.
مرکز حقوق بشر سوریه اعلام کرده که روز چهارشنبه هفته گذشته نیز ۳۲ نفر تنها در دمشق دستگیر شده‌اند. همین مرکز، خواستار آزادی فوری دستگیر شدگان است.
نهاد بین‌المللی دیده‌بان حقوق بشر نیز دولت سوریه را به کاربست خشونت منتهی به مرگ متهم کرده است.

۴۰ سال وضعیت فوق‌العاده

برپایه گزارش‌خبرگزاری‌ها و نهادهای بین‌المللی مدافع حقوق بشر، ظرف چند روز اخیر در شهر درا ۵ نفر به ضرب گلوله ماموران امنیتی سوریه به قتل رسیده‌اند. مردم سوریه، مثل مردم سایر کشورهای عربی خواستار آزادی و مشارکت بیشتر در سرنوشت سیاسی خود هستند. از ۴۰ سال پیش بر سوریه قانون وضعیت فوق‌العاده حاکم است. این قانون، آزادی‌های فردی را زیر پوشش حفظ امنیت به شدت محدود می‌کند.
 روزنامه‌نگاران و ناظران محلی می‌گویند که بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه، در میان اقلیتی  که از امتیازات اقتصادی و سیاسی برخوردار است، محبوبیت دارد، اما اکثریت مردم ناراضی هستند و تا به‌حال تنها به دلیل ترس از بیان مخالفت خود با اسد خودداری کرده‌اند. ترسی که در هفته‌های اخیر هر روز کم‌رنگ‌تر می‌شود.




تحریم نقض‌کنندگان حقوق بشر

.
سراج‌الدین میردامادی- برای نخستین‌بار نام ۸۰ نفر‌ از مسئولان جمهوری اسلامی ایران که در نقض حقوق بشر و سرکوب شهروندان ایرانی مشارکت داشته‌اند برای اجرای طرح تحریم سفرهای بین‌المللی آنها به اتحادیه‌ی اروپا داده شده است.

در گفت‌وگو با دکتر عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و فعال حقوق بشر از او پرسیده‌ام: این طرح به طور کلی چیست، از کجا آغاز شده است و در حال حاضر در چه مرحله‌ای قرار دارد؟

عبدالکریم لاهیجی: این طرح را حدود یک‌ماه پیش ما، فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر و جامعه‌ی‌ دفاع از حقوق بشر در ایران، تنظیم و به طور کلی ساختار سیاست سرکوب را در جمهوری اسلامی ترسیم کردیم. یعنی نشان دادیم که در جمهوری اسلامی مقامات تصمیم‌گیرنده در وهله‌ی اول چه کسانی هستند. یعنی در رأس سپاه پاسداران و پلیس، نیروهای اطلاعاتی‌ـ امنیت، چه کسانی هستند. فرماندهان از طرف چه کسی انتخاب می‌شوند و بعد در رده‌های پایین‌تر چه کسانی مسئول هستند. این را هم در قوه مجریه و هم در قوه قضاییه گفتیم.

یعنی منظورم این است که فقط یک لیست ندادیم. در گزارش مفصلی که دادیم، همان طور که گفتم، ساختار سیاست امنیتی‌، اطلاعاتی، نظامی و انتظامی سرکوب را به‌ویژه طی دو سال گذشته در ایران ترسیم کردیم و این طرح را هم همان موقع دادیم. منتهی مقامات بروکسل، از دفتر خانم کاترین اشتون با ما تماس گرفتند و گفتند که ما موضوع را علنی نکنیم و در وهله‌ی اول در شورای اتحادیه‌ی اروپا مطرح شود، مورد رسیدگی قرار گیرد و آنها به مرور هم محتوای این طرح و هم افرادی را که در این لیست هستند، خود معرفی خواهند کرد.

آیا مقامات دیپلماتیک و مقامات دولتی جمهوری اسلامی هم در این فهرست وجود دارند یا خیر؟

مسلماً. وقتی ما می‌گوییم قوه‌ی اجراییه، در رأس آن در ایران آقای خامنه‌ای قرار دارد و رئیس جمهور آقای محمود احمدی‌نژاد است. وزرایی که در شورای امنیت ملی، حالا یا به طور رسمی عضویت دارند و یا به‌هرحال امنیت کشور در دست آن‌هاست نیز هستند؛ مثل وزیر کشور، وزیر اطلاعات و وزیر دفاع. به طور مسلم آنها هم هستند و در قوه‌ی قضاییه هم از رئیس قوه‌ی قضاییه و دادستان‌ها بگیرید تا دادگاه‌های انقلاب. ما تا جایی که توانستیم هویت واقعی این افراد را به دست آوردیم. برای این که بسیاری از مقامات دادگاه انقلاب با اسامی مستعار فعال هستند.

ما تا آنجایی که توانستیم، البته نمی‌گویم که لیست ما لیستی از هر جهت کامل و بدون نقص است، اما تا جایی که توانستیم اسامی‌شان را به دست آوردیم. مثلاً این‌که آیا قاضی صلواتی اسمش صلواتی هست یا نیست، یا قاضی مقیسه اسمش مقیسه هست یا نیست و دیگران. تمام اینها را تا آنجایی که امکانات‌مان اجازه می‌داد تهیه کردیم. همانطور که گفتم هم در قوه مجریه و هم در قوه قضاییه؛ چه در مرحله‌ی تصمیم‌گیری و آن چیزی که در حقوق به آن می‌گویند آمریت و چه در مرحله‌ی اجرایی یعنی عامل بودن و مأمور اجرا بودن. البته نه در حد مأموران رده‌‌ی پایین، بلکه بیشتر در رده‌ی فرماندهان. حالا یا فرماندهان بزرگ و یا فرماندهان بخش‌های پایین‌تر. همه را ما در این فهرست آورده‌ایم.

فکر می‌کنید این طرح شانس آن را داشته باشد که در اتحادیه‌ی اروپا تصویب و به اجرا گذاشته شود؟

اولاً متأسفانه همان طور که امروز ما در لیبی می‌بینیم، همچنان اتحادیه‌ی اروپا با این که وزیر خارجه هم دارد، ولی سیاست خارجی‌اش سیاست خارجی یکدست و دیکته شده و اجرا شده نیست. هنوزهم کشورهای اتحادیه‌ی اروپا سیاست خارجی‌شان را خودشان تنظیم می‌کنند. آن‌چه برای ما مهم بوده، با توجه به این که پارلمان اروپا هم با تماس‌هایی که داشتیم، نظر مساعدی داشتند و می‌دانید که حتی قطعنامه‌ای هم پارلمان اروپا صادر کرده، بنابراین کوشش ما در وهله‌ی اول معرفی کسانی است که تصمیم می‌گیرند و کسانی که این تصمیم‌ها را به مرحله‌ی اجرا می‌گذارند، به اتحادیه اروپا بوده است.

یعنی دیگر جایی برای گلایه از ناحیه‌ی‌ آنها باقی نماند. مثلاً اگر امروز آقای مشایی در آلمان است، برای افتتاح فلان نمایشگاه، نگویند که ما نمی‌دانستیم او علاوه بر سمت ریاست دفتر آقای احمدی‌نژاد، ممکن است مسئولیت‌های دیگری هم داشته باشد؛ یا آقای طائب و دیگران. البته من آقای مشایی و دیگران را به‌عنوان نمونه گفتم و نه این که اصلاً اسم آقای مشایی در آن لیست هست یا نیست. یعنی این فهرست برای ما حالت اتمام حجت با اتحادیه اروپا را دارد که اگر شما واقعاً می‌خواهید سیاست‌تان را بیشتر در مسیر حمایت مردم ایران قرار دهید تا حمایت از منافع اقتصادی‌ـ دیپلماتیک‌تان، در هرحال بدانید که طی دو سال گذشته این عناصر بودند که هم در طرح و هم اجرای این سیاست دو ساله‌ی سرکوب مؤثر بودند.

اگر این طرح در شورای اروپا تصویب شود، آیا می‌تواند زمینه‌ای باشد برای گام‌های بعدی، مثلاً بردن این فهرست یا فهرست‌های بیشتر به شورای امنیت یا سازمان ملل متحد؟

به طور مسلم. برای این که در ارتباط با لیبی‌ هم که باز از دیروز مسئله‌ی لیبی خیلی حادتر شده، می‌بینیم اول تعدادی از اطرافیان قذافی به‌عنوان عناصری غیر قابل مذاکره و ضد روابط دیپلماتیک معمولی و عادی با جامعه‌ی بین‌المللی مطرح شدند و بعد پرونده‌ی قذافی به دادگاه جنایی بین‌المللی رفت. الان هم که به این مرحله رسیده است که امیدوارم هرگز برای ایران پیش نیآید.

ببینید، تمام کوشش و تلاش ما در این است که اتحادیه‌ی اروپا مکانیسم‌هایی را انتخاب کند که این مکانیسم‌ها مؤثر باشد و به مقامات جمهوری اسلامی تفهیم کند که راهی برای آنها نیست، غیر از تغییر سیاستی که متأسفانه طی دوسال گذشته در پیش گرفته‌اند. این را ما هم از طریق شورای سازمان ملل، یعنی نخست از طریق مجمع عمومی در دسامبر گذشته و الان از طریق شورای حقوق بشر اتحادیه‌ی اروپا خواسته‌ایم و امیدوار و منتظریم. امیدواریم طی هفته‌ی جاری، منظورم هفته‌‌ی به اصطلاح اروپایی است، یعنی تا آخر هفته‌ و روز پنج‌ شنبه و جمعه‌، شورای حقوق بشر هم در قطعنامه‌ای که صادر خواهد کرد، درباره‌ی وخامت روزافزون وضعیت حقوق بشر در ایران یکی از نتیجه‌گیری‌های این قطعنامه را که تعیین گزارشگر ویژه است، مورد تصویب قرار دهد.

می‌دانید که پس از هشت سال دوباره برای ایران گزارشگر ویژه انتخاب خواهد شد. تعیین گزارشگر ویژه به‌اضافه‌ی راهکارهای دیگری که پیشنهاد شده به این معنی است که اگر قرار شود بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی از دور مذاکرات رسمی بین‌المللی خارج شوند، دیگر نتوانند به کشورهای اروپایی سفر کنند. این نکته حتی در مورد آقای صالحی وزیر خارجه هم ذکر شده بود و اسم ایشان قبلاً در فهرست بود، اما بعد به او به عنوان یک استثنا فعلاً اجازه دادند که بتواند مثلاً به مونیخ یا خیلی از جاهای دیگر سفر کند. اگر این فهرست به این صورت مورد اجرا قرار گیرد، البته انزوای بین‌المللی مقامات جمهوری اسلامی روز به روز بیشتر و بیشتر خواهد شد. آنجاست که ما فکر می‌کنیم دیگر اتحادیه‌ی اروپا و جامعه‌ی بین‌المللی دست از این سیاست بردارند که بخواهند فقط از طریق فشارهای اقتصادی ایران را تحت فشار قرار دهند. متأسفانه مقدار بسیاری از این فشارها متوجه مردم ایران خواهد شد. امیدواریم از طریق فشارهای سیاسی واقعاً جمهوری اسلامی را ناگزیر کنند که از این سیاست اختناق و سرکوب دست بردارد.




نقش تاریخی اراذل و فواحش

اسفندیار مغموم-در این یادداشت مراد از واژه‌ی «فواحش» محدود به تن فروشان نمی‌گردد چون علاوه بر این گروه تن‌فروش که خود قربانیان نظم پلید اجتماعی‌اند، مردان گردنفراز و نرینگان بی‌کله‌ی بسیاری هم از مصادیق این واژه‌اند که می‌توان با عنوان «اراذل» از آن‌ها یاد کرد. نقش این گروه‌ها در سترون کردن جنبش‌های مردمی ایران، به ویژه در یکصد سال اخیر، بسیار چشمگیر است. شگفت آنکه کمتر به آنان پرداخته شده است و هنوز به شکلی دقیق کالبد شکافی نشده‌اند. به هیچ‌وجه نباید فواحش را با توده‌های برانگیخته و تحریک‌شده اشتباه گرفت.

وجه تمایز فواحش با عوام در یک مسأله است: فواحش و اراذل را با پول و منافع مادی باید خرید اما عوام را نمی‌توان، یا کمتر می‌توان با منافع مادی در خدمت قدرت قرار داد. عوام را نهادهای ایدئولوژیک دولت، به ویژه نهاد مذهب، در خدمت هژمونی غالب قرار می‌دهند، در صورتی که فواحش اصولاً فاقد سویه‌ها و جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک هستند. خودکامه‌گان در هر عصری فواحش را برای رویدادهای مشخص کوتاه‌مدت و یا بلند‌مدت استخدام می‌کنند. نتیجه‌ی خوش‌رقصی فواحش هیچگاه رسیدن به مقامات بالای نهاد قدرت نبوده است. دستمزد فاحشگان با وجه نقد و یا کالا پرداخته می‌شود و در مواردی اندک هم سمت و مقامی کم‌ارزش و پَست نصیب سران آن‌ها می‌گردد. آن دسته از شخصیت‌هایی که محور چنین گروه‌هایی قرار می‌گیرند و پاداش کارشان لقمه‌ای چرب و نرم می‌شود و یا به مقامات عالیه دست‌می‌یابند، بسیار اندک‌اند.

با تعریفی که از جریان فاحشگی و اراذل داده شد، می‌توان خاستگاه‌شان را هم در میان طبقات فرودست و هم فرادست جامعه جست‌وجو کرد. آن‌ها پیاده‌نظام هیچ ایدئولوژی یا سامانه‌ی فکری-عقیدتی خاصی نیستند و می‌توانند به‌راحتی برای اجرای خواسته‌های هر قدرتی استخدامشان کرد. آن‌ها می‌توانند در یک روز چندین شعار متضاد بدهند چنانکه در کودتای بیست و هشت مرداد دیده شد و عده‌ای در یک روز له و علیه مصدق شعار دادند.

عنصر لمپنیسم اصلی‌ترین عنصری است که می‌شود به گروه‌هایی که امروزه به آنان اراذل و اوباش می‌گویند و در گذشته فرهنگی ما با عنوان «جماعت غوغا» و یا غوغاگر شناخته می‌شدند نسبت داد. در این میان، گروهی از زنان که در زبان مخفی جوانان شهر تهران به آنان «خاله» می‌گویند، بخشی از جریان فاحشه‌گی هستند که رژیم پهلوی نیز از آنان بهره‌ها برد. چهره‌های تاثیرگذاری همچون «اشرف چارچش (چهار چشم) و پری بلنده» ۱ از سران این گروه‌ها بودند. تمامی تن‌فروشان و اراذل و اوباش لزوماً در جریان فاحشه‌گی سهیم نیستند. برخی از آنان بنا بر دلایلی از پذیرفتن چنین نقش‌هایی ابا دارند. در مقابل نیز برخی افراد و گروه‌ها که در این دو جریان عمده نمی‌گنجند و یا نام‌ها و عناوین دیگری را به یدک می‌کشند، در جریان فاحشه‌گی مسئولیت می‌پذیرند.

در نزد سازمان‌دهندگان مزدوران فوق، هدف وسیله را توجیه می‌کند. فواحش و اراذل در کوی و برزن دست به رفتارهای ناشایست می‌زنند و مخالفان مدنی نهاد قدرت را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. حتی ممکن است دست به حذف فیزیکی مخالفان زده و آنان را ترور کنند. از آنجا که از این گروه‌ها به عنوان گروه‌های خودجوش و مردمی نام برده می‌شود، احتمالاً مسئولیت حقوقی مشخصی هم متوجه سازمان‌دهندگان آنان نخواهد بود.

تأثیر منفی این جماعت بیشتر اخلال‌گری و تأخیر در رسیدن به هدف است. آن‌ها نقش خرمگس را به‌خوبی بازی می‌کنند. یک خرمگس می‌تواند هر انسان بردبار و شکیبایی را هم عاصی کند. جریان چماقدار فوق دست‌یابی جنبش‌های اجتماعی به اهدافش را به تأخیر می‌اندازد. جنبش‌های کارگری، زنان و دانشجویی بیشترین لطمه را از جریان مخرب فاحشه‌ها و اراذل می‌بینند. ایجاد دلسردی، رواج ناامیدی و در مواردی بیزاری و حتی نفرت از توده‌های خاموش در ذهن فعالان آزادی‌خواه، از تأثیر‌گذاری مخرب این جریان است. پس از کودتای بیست و هشت مرداد که نقش مزدوران خشن در آن بسیار چشمگیر بود، شاعران و نویسندگان بسیاری دچار ناامیدی شدند که این مسأله در آثار شاعری همچون اخوان ثالث کاملاً مشهود است.

در تبار‌شناسی جریان «خودفروش» به دوردست‌های تاریخ این مرز پرگهر می‌توان سر زد. اما در این یادداشت بد نیست به شیوه‌ی اعدام حسنک وزیر نگاهی بیندازیم. بنا بر روایت بیهقی، وقتی به دستور سلطان مسعود غزنوی مقدمات کشتن حسنک را آماده می‌کردند: «... پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند...». ۲ این سنگ زدن باعث می‌شود که قتل حسنک خواسته‌ی خلق الله جلوه کند و پرتاب سنگ، نشان از حرکت خودجوش مردمی و خشم امت خداجوی عصر غزنوی باشد. با این حربه می‌توان نشان داد که ملت هم حسنک را قرمطی می‌دانند و این سیاست می‌تواند گروه‌هایی از عوام را مجاب کند و به کوی و برزن بکشاند.

برای پادشاهان و تئوریسین‌های عصر صفوی، حضور اوباش نوعی نیاز واجب‌تر از نان شب بود. شرایط فرهنگی آن عصر به گونه‌ای بود که عده‌ای سازماندهی شده در خیابان راه می‌رفتند و خلفای راشدین را لعن و نفرین می‌کردند و اگر کسی «بیش بار» و هزار بار و... نمی‌گفت، به جرم سنّی بودن به سزای اعمالش می‌رسید. کسانی که از خرقه‌پوشی به پادشاهی رسیده بودند و سودای پایه‌گذاری چیزی همانند دولت‌- ملت‌های امروزی را در سر می‌پروراندند، حتی از راه‌اندازی گروه‌های آدم خوار هم چشم پوشی نکردند. در این دوره انسان، انسان می‌خورد. با حرکت گوشه‌ی چشم پادشاه، دندان انسان بر گوشت و استخوان انسان دیگر کشیده می‌شد. پادشاهانی که حالا نه فقط لقب تشریفاتی سایه خدا بر زمین (ظل الله) را همانند اسلاف خود دارا بودند، که با پشتیبانی برخی از فقیهان درباری نماینده‌ی تام‌الاختیار امام عصر هم شده بودند و این سمت دومی برای این پادشاهان شاهد باز و غلامباره، اختیارات و وظایف مهیبی به دنبال داشت.

جمعیت مزدور فوق در دوران قاجاریه هم فعال بود. در این عصر، به‌ویژه در دوران پایانی پادشاهی این دودمان، آن‌ها برو و بیایی داشتند. مشروطه خواهان پیروز شده بوند، منورالفکر‌ها و روحانیون مشروطه خواه مدام مورد آزار فواحش سازمان یافته بودند. فواحشی که برخی از روحانیون ضد مشروطه و شاهزادگان مفت‌خور دربار به کوچه و خیابان می‌فرستادند تا برای عصر طلایی شاه شهید (ناصرالدین شاه) و دوران پیش از مشروطه مویه سر دهند! دهخدا در یکی از مقالات چرند و پرند می‌نویسد: «... واعظین صحن حضرت معصومه به دستورالعمل متولی‌باشی بالای منبر داد می‌زنند «با مشروطه طلب محشور نشوی، صلوات دویم را بلند‌تر بفرست»! ۳

در میان فاحشگان فکری و جاده صاف کنِ قدرت در یکصد سال اخیر، شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ و ملقب به تاجبخش، به حق سرشناس‌تر از دیگران است. او برخی از تن‌فروشان سر‌شناس تهران و نوچه‌های خود را به خیابان کشاند و آغازگر فصلی سیاه شد. اگر هراس‌افکنی و عربده‌کشی این افراد نبود، شاید کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد به آن آسانی پیروز نمی‌شد. درست است که این فاحشه‌گان جسمی و فکری معلول جامعه‌ی خود هستند، اما به‌‌ همان مقدار هم نقش فاعلی و علّی داشته‌اند. تصاویر هجوم این افراد موجود است. زنان و مردانی چماق به‌دست که عکس شاه را با خود حمل می‌کردند، هواداران دولت مصدق را کتک می‌زدند و با ماشین سرتراشی خط پیروزی خود را بر سرشان می‌کشیدند.

در سال‌های آغازین انقلاب ۱۳۵۷ جوّ انقلابی و شعارهای توده‌پسند چنان بودکه بخش بزرگی از ملّت خود را همنوا با حکومت می‌دیدند و نیازی به اجیر کردن فاحشه‌گان (فکری و جسمی) نبود. اما هر چه گذشت شعار‌ها رنگ باخت و ریزش مومنان کار را به جایی رساند که پتانسیل ایدئولوژیِ فاحشه پذیرِ حاکم هویدا شد. اوج خودنمایی این فاحشه‌گان را در روزهای پس از ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ دیدیم. در آن روز‌ها موتورسوارانی با قمه و زنجیر در سطح شهر خودنمایی می‌کردند که شباهت چندانی با بسیجیان جنگ و جبهه نداشتند. آنان ویژه‌خواران و حقوق‌بگیرانی بودند که می‌توانستند زیر هر علمی سینه بزنند و نوحه بخوانند.

در روزهای پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و رویدادهای پس از انتخابات، علاوه بر فواحش فکری بالا که دیگر برای خود طبقه‌ای اجتماعی شده بودند، یک گروه دیگر سربرآورد که حال و هوای تهران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را تداعی می‌کرد. پدیده‌ی «خواهران کرایه‌ای و یا اجاره‌ای». این گروه زنان و دخترانی بودند با تیپی امروزی، آرایش‌های پر رنگ و غلیظ، مانتوی کوتاه و گیسوانی زاهدفریب! این افراد در تظاهرات دولتی با عکس و پوستر مسئولان مقدس مملکت ظاهر می‌شدند و شعارهایی می‌دادند و رسانه‌های دولتی هم آن را با آب و تاب پخش می‌کردند. این در حالی بود که‌‌ همان زمان، گشت ارشاد دختران و پسران را به خاطر نوع پوشش در خیابان‌ها بازداشت می‌کرد. به نظر می‌رسد این گونه از فواحش را در آینده بیشتر ببینیم. چرا که متناسب با دگردیسی نسبی ایدئولویی حاکم بر ایران و سازگار‌تر با منجی‌گرایی افراطی احمدی نژادی – مشایی است.

پانوشت‌ها

۱. دو تن از روسپی‌خانه‌داران به نام تهران
۲. تاریخ بیهقی، به تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم ۱۳۷۵.
۳. مقالات چرند و پرند، علی اکبر دهخدا، انتشارات نیک فرجام، تهران، ۱۳۸۷



لیبی و قطعنامه‌ی شورای امنیت

ایرج ادیب‌زاده
محمد قذافی در یک پیام اورژانس به رئیس جمهوری ایالات متحده، باراک اوباما اعلام کرده بود: «مردم لیبی حاضرند برای من بمیرند.» او در این پیام به نیکولا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه، داوید کامرون نخست وزیر بریتانیا و بان کی‌مون دبیرکل سازمان ملل هم پیام داده و گفته بود: «اگر شما در کشور ما دخالت کنید، متأسف خواهید شد.»


این پیام در حالی داده شده که وزیر امور خارجه‌ی لیبی اعلام آتش بس کرده بود. این آتش بس یک روزبعد با حملات هواداران قذافی به شرق بنغازی شکسته شد.

پنج‌شنبه شب شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه‌ای تصویب کرد که اجازه می‌دهد در مورد لیبی همه‌‌ی اقدامات لازم انجام شود.

چند ساعت پس از پایان نشست بین المللی سران در پاریس میراژهای جنگنده فرانسوی نخستین حمله را به مواضع ارتش لیبی آغاز کردند بعد هواپیماهای جنگی بریتانیا آمریکا و دیگر نیروهای ائتلاف از جمله قطر وارد این عملیات شدند درپی حملات گسترده ارتش لیبی اعلام اتش بس فوری اعلام کرد.


در گفت‌وگو با رضا تقی‌زاده، استاد دانشگاه گلاسکو و کارشناس سیاسی، از او پرسیده‌ام: با توجه به این رویدادها شما تحولات لیبی را چطور ارزیابی می‌کنید؟


رضا تقی‌زاده: بعد از این که مفاد قطعنامه‌ی شورای امنیت منتشر شد، به نظر می‌رسید عبارتی که در قطعنامه قید شده است، یعنی «استفاده از هر وسیله‌ی ضروری برای دفاع از حقوق مردم»، به‌هرحال به نوعی اجازه‌ی مداخله در لیبی به نیروهای نظامیداده بود. بدین‌ترتیب اعلامیه‌ای که لیبی از طریق وزیر خارجه‌اش منتشر کرد، مقداری ابهام در جامعه‌ی جهانی ایجاد کرد. این که اعلام آتش بس شده بود، حالا پرسیده می‌شود اجرای منطقه‌ی ممنوع پرواز بر فراز لیبی و مداخله‌ی نظامی به کجا خواهد کشید؟ ولی بلافاصله رهبران غربی منجمله نخست وزیر بریتانیا و همین‌طور رئیس جمهور فرانسه و وزیر خارجه‌ی آمریکا، مستقیم و غیر مستقیم اعلام کردند که به حرف‌های قذافی و دولت او نمی‌دانند اطمینان کنند و بایستی منتظر باشند تا نتیجه را در روی زمین ببینند. آن‌چه روز شنبه گذشته اتفاق افتاد، یعنی پرواز یک هواپیما بر فراز بنغازی و همین طور شلیک توپ و ورود تانک‌های قذافی به داخل بنغازی و بعد اعلام رسمی توسط شخص آقای قذافی، مبنی بر این که ما اعلام جنگ می‌دهیم و اگر شما بیایید، نتیجه‌ی منفی خواهید گرفت و پشیمان خواهید شد، نشان داد که این تردیدها تردیدهایی جدی است.

ولی نکته‌ای فراتر از این حرفها هم این است که به‌هرحال در جامعه‌ی جهانی تنها غرب نیست و حالا ما کشورهای عرب را هم می‌بینیم. چنان که اتحادیه‌ی عرب خواستار اجرای منطقه‌ی ممنوع پرواز شده بود و همین طور در کنفرانس سران پاریس نمایندگان کشورهای اتحادیه‌ی آفریقا حضورداشتند. پس جامعه‌ی جهانی که مرکب از مجموعه کشورهایی‌ست که لیبی هم بخشی از آن است، از آقای قذافی و رژیم او دست کشیده‌اند و ما باید اطمینان داشته باشیم که مسئله‌ی از بین رفتن رژیم قذافی مسئله‌ی زمان است و کوتاهی یا بلندی این زمان مرتبط است با تحولاتی که در داخل طرابلس پایتخت لیبی صورت می‌گیرد. این نیست که آقای قذافی باقی خواهد ماند یا خیر. در این مورد تردیدی نباید داشته باشیم. آنچه مورد تردید است، زمان این تغییرات است.

وقتی مسئله‌ی اعلام آتش بس از سوی وزیر خارجه‌ی لیبی مطرح شد، برخی کارشناسان باور داشتند که قذافی می‌خواهد سازش کند و به نوعی بماند؛ حالا در هر جا، اما حالا معلوم می‌شود این مسئله هم منتفی شد. شما فکر می‌کنید تکلیف قذافی به چه سمتی خواهد رفت؟ با توجه به این که جنگنده های نیروهای ائتلاف مقر اورا نیز با موشک زده‌اند.

قذافی زمانی که کنترل بر مناطق نفت‌خیز لیبی را از دست داد، در عمل کنترلش را بر حکومت از دست داد. وقتی تحریم‌های یکجانبه علیه او اعمال شد از طریق جامعه‌‌ی اروپا و آمریکا، نشان داده شد که حداقل غربی‌ها و مشتری‌های نفتی قذافی و لیبی از او دست کشیده‌اند و روزهای پایانی او نزدیک است، ولی دیدن نتایج تحولات در تونس و مصر، شاید قذافی و به‌خصوص پسر او سیف‌ الاسلام را تشویق به این کرد که پایداری کنند. شاید تصور می‌کردند که می‌شود باقیمانده‌ی این رژیم را نجات داد و به تدریج به مناطق اشغالی برگشت، ولی اقدامی که دیروز در سازمان ملل صورت گرفت و شورای امنیت قطعنامه‌ای صادر کرد که قاطعیتی در به چشم می‌خورد و همین‌طور سکوت به‌خصوص روسیه و چین در قبال این قطعنامه و عدم مخالفت با آن، نشان داد که آقای قذافی کنترل لیبی را در عمل از دست داده است. آقای قذافی برای جامعه ی‌ جهانی یک کارت سوخته است و ادامه‌ی وضع موجود نه از نظر دفاعی و امنیتی و نه از نظر مالی برای باقیمانده‌ی رژیم قذافی در درازمدت قابل تحمل نیست. باید انتظار داشته باشیم که با حداقل تخریب این وضعیت در لیبی تغییر کند و لیبی هم به قافله‌ی کشورهایی مانند مصر و تونس بپیوندد.اعلام آتش بسفوری ارتش لیبی قدم نخست بود.

عملیات منطقه‌ی پرواز ممنوع شد و آقای قذافی از راه زمینی هم نتوانست همچنان به حملات خودش ادامه دهد، مرحله ی بعدی چه خواهد بود؟

اولاً ارتش لیبی ارتش قدرتمندی‌ نیست. تعداد هواپیماهای فعال نیروی هوایی آقای قذافی به ۳۰ فروند هم نمی‌رسد و نیروی زرهی او بین غرب و شرق لیبی یک راه دراز را در پیش داشتند . اگر حتی نیروهای زرهی قذافی به بنغازی می رسیدند، ، رساندن کمک‌های لجستیکی و حمایت از این لشگرکشی برای قذافی در عمل ناممکن بود و بین نیروهای شرق و غرب فاصله می‌افتد و کوبیدن آنها خیلی آسان شد

حال آن که در وضعیت فعلی، نیروهایی که فرانسه روز شنبه به منطقه‌ی مدیترانه فرستاده و انگلیسی‌ها هم از دو پایگاه مالتا و قبرس استفاده می‌کنند و هواپیماهای «تورندو» و «توفان» به این منطقه پرواز کرده‌اند، قدرت آتش کشورهایی که مجری طرح منطقه‌ی ممنوع پرواز بودند قابل مقایسه با نیروهای روی زمین و نیروی هوایی ناقابل آقای قذافی نبودند.

همین روز شنبه یک فروند از این هواپیماها که بعد از اعلام منطقه‌ی پرواز بر فراز بنغازی رفته بود، همان طور که شما هم اشاره کردید، ساقط شد و نابود کردن بقیه‌ی نیروی هوایی هم خیلی مشکل نخواهد بود. نیروی آقای صدام حسین وقتی آمریکایی‌ها در مارس سال ۲۰۰۳ به این کشور حمله کردند، بسیار قدرتمندتر از این نیروی فعلی بود که در اختیار آقای قذافی است. ولی دیدیم که اشغال عراق فقط مسئله‌ی یک عملیات نظامی دو روزه بود. نابود کردن مجموعه‌ی نیروهای دفاعی که در اختیار آقای قذافی هستند، حتی به چند ساعت هم نیاز نخواهد داشت.

البته سرباز پیاده وارد خاک لیبی نخواهد شد، ولی همین حالا نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهایی که در این هجوم شرکت دارند، در لیبی فعال هستند و بخش عمده‌ی این فعالیت هدف‌گذاری اقدامات نظامی بعدی است و این که نیروی هوایی که داخل خواهد شد، چه مناطقی را در داخل لیبی از بین خواهد برد که البته باید امیدوار باشیم به تأسیسات اقتصادی، صنعتی, راه‌ها و منابع آب لیبی لطمه‌ی زیادی وارد نشود.

در این مورد که قدرت کافی در منطقه‌ی مدیترانه در اختیار نیروهای غرب وجود دارد و آقای قذافی از نظر دفاعی بضاعت مقابله با آنها را نخواهد داشت، هیچ تردیدی نباید داشته باشیم. تردید این است که نیروهای پراکنده‌ی او در لیبی چند روز باقی خواهند ماند.

پیش‌بینی شما از سرنوشت قذافی چه هست؟

این را شاید برای خود او هم به صورت یک مسئله باید دید. در مورد آقای مبارک و آقای بن‌ علی حداقل ماندن یکی از آنها در مصر و رفتن دیگری به عربستان سعودی امکان‌پذیر بود، ولی با توجه به این که قذافی حتی با کشورهای عرب و کشورهای آفریقایی هم رفتار بسیار متفرعنانه و بدی داشته، تقریباً هیچ دوستی برای او باقی نمانده است. شاید یک‌ماه پیش این تصور وجود داشت که قذافی بتواند مثلاً به ونزوئلا برود، ولی این در هم به روی او بسته است. یکی از دلایلی که او و پسرانش وادار به نوعی مقاومت شده‌اند، شاید همین نداشتن جایی برای رفتن است.

به نظر نمی‌رسد که قذافی بعد از ساقط شدن جایی برای پنهان شدن داشته باشد و اگر او زنده بماند، به یقین راهی دادگاه بین‌المللی لاهه برای محاکمه خواهد شد و پاسخگوی جنایاتی که صورت داده است. این مقایسه‌ی وضعیتی‌ است که بقیه‌ی دیکتاتورهای منطقه هم باید به آن فکر کنند. یعنی یا باید به الگوی مبارک در مصر و بن علی در تونس نگاه کنند و حداقل جان خودشان را نجات دهند. یا این که بمانند و مقاومت کنند مثل آقای قذافی. حالا باید به انتظار بنشینند و ببینند سرنوشت آقای قذافی چه خواهد بود. چنین سرنوشتی در انتظار دیکتاتورهایی است که در مقابل مردم مقاومت می‌کنند. به‌هرحال یا آنها داوطلبانه کنار خواهند رفت یا با زور؛ و این زور جامعه‌ی جهانی است که آنها را کنار خواهد زد.

به نظر می‌رسد که نسیم تغییر در بسیاری از کشورها در حال حس شدن است و تقریباً نمی‌شود گفت که هیچ رژیم دیکتاتوری باقیمانده‌ای از این باد تغییر مصون خواهد ماند. فقط مسئله‌ی زمان است و تأخیرهایی که وجود خواهد داشت پیرامون این که این سرنوشت در چه تاریخی نصیب کدامیک از کشورهای دیگر خواهد شد.



اختلاف سپاه با رهبر ایران درباره برگزاری جشن‌های نوروزی

فرماندهان سپاه پاسداران در استان فارس در حالی با برگزاری جشن‌های نوروزی در شیراز مخالفت کرده‌اند که آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه پیشین شیراز گفته است رهبر جمهوری اسلامی ایران برگزاری جشن‌های نوروزی را تأیید کرده است.
  تارنمای «جشن جهانی نوروز» که به دفتر رئیس‌جمهور ایران وابسته است، روز گذشته به نقل از آیت‌الله حائری شیرازی گزارش داد: «وقتی که رهبر معظم انقلاب جشن‌های نوروزی را مورد تفقد و عنایت خود قرار می‌دهند، سخنان حاشیه‌ای که پیرامون این موضوع مطرح می‌شود، موضوعیت ندارد.»
  وی افزوده: «برگزاری جشن‌های نوروز توسط دولت عدالت‌محور و در راستای جهانی شدن مکتب اسلامی کشورمان در جهان، می‌تواند ثمرات بسیار مثبت و تعیین کننده‌ای داشته باشد.»
جشن نوروز قرار است اوايل فروردين ۱۳۹۰ با حضور سران برخی از کشورها در تهران و شيراز برگزار شود.
  اما سرتيپ غلام‌حسين غيب‌پرور، فرمانده سپاه فجر استان فارس، برگزاری جشن‌‌‌‌‌‌‌ نوروز و جشنواره موسيقی را در شيراز، ادامه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی توصيف کرده است.
اشاره فرمانده سپاه فارس به جشن فرهنگ و هنر است که در دوران محمدرضا پهلوی، آخرين شاه ايران در محوطه باستانی تخت‌جمشيد در نزديکی شيراز برگزار می‌شد.
  به گزارش خبرگزاری فارس، فرمانده سپاه استان فارس در جمع خبرنگاران در شيراز گفت که از برگزاری جشنواره موسيقی در شيراز «احساس خطر» می‌کند.
  سرتيپ غيب‌پرور از نمايندگان فارس در مجلس شورای اسلامی خواست تا جلوی برگزاری اين جشن‌ها را بگيرند.
  وی خطاب به مقامات محلی فارس که قصد برگزاری جشن نوروز را در شيراز دارند، گفت: «شما به جای اينکه در ابتدای سال نو، مردم را به شهيدان و آرمان‌های اين مردان خدايی نزديک کنيد، آن‌ها را به سمت جشن‌های ملی مردمی می‌بريد.»
  همچنين ابراهيم عباسی، مشاور فرهنگی سپاه پاسداران استان فارس در يک نشست خبری ديگر گفته است: «به‎يقين اجازه نمی‌دهيم که خاطره سياه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله نظام طاغوت در فارس دوباره تکرار شود.»
  وی افزوده: «برخی افراد با رفتارهای مرموز، سعی دارند چهره شهر مقدس شيراز را که مقام معظم رهبری به عنوان سومين حرم اهل بيت معرفی کردند تا جايگاه معنوی اين شهر را به آن برگردانند، مخدوش کنند.»
  حرم سوم اهلبيت، به توصيف آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران از شهر شيراز و حرم شاهچراغ اشاره دارد. مقامات رسمی ايران از مشهد که آرمگاه «امام رضا» و قم که «آرمگاه حضرت معصومه» است، به عنوان حرم‌های اول و دوم اهلبيت نام می‌برند.
  در همين حال تشکل‌های دانشجويی فارس طی بيانيه‌ای هشدار داده‌اند در صورت برگزاری جشن نوروز در شيراز، «کفن‌پوشان با مهاجمان فرهنگی مقابله می‌کنند.»
  خبرگزاری فارس که اين خبر را منتشر کرده، نام تشکل‌های دانشجويی امضاکننده اين بيانيه را اعلام نکرده است.
  چند روز پيش نيز آيت‌الله اسدالله ايمانی، امام جمعه شيراز در خطبه‌های نماز جمعه اين شهر گفت: «علم کردن (افراشتن) تخت‌جمشيد و پاسارگاد و حافظيه در مقابل حرم سوم اهلبيت، جنايت و خيانت است.»
  هفته گذشته نیز جامعه روحانيت مبارز شيراز از تشکل‌های اصولگرا طی نامه‌ای به محمود احمدی‌نژاد، رئيس‌جمهور ايران خواهان لغو جشن نوروز در شيراز شد.
  با این حال روح‌الله احمدزاده، استاندار فارس، خواهان «ارج گذاشتن به آيين پاک نوروز» شده است.
  وی گفته است: «اکنون يک فرصت طلايی پيش رو داريم تا برای جهان‌شمول کردن ايران و نوروز، آستين همت بالا بزنيم و لذا کم رنگ کردن اين مسأله فرهنگی و اسلامی اصلاً به صلاح نيست...نبايد مسائل ديگر را به نوروز نسبت داد و جشن‌های مربوط به آن را کم‌رنگ کرد.»
همچنین احمد توکلی، نماینده مجلس ایران نیز با ارسال نامه‌ای به محمود احمدی‌نژاد، خواهان لغو جشن نوروز در تهران شده است.
  در روزهای اخیر موج مخالفت چهره‌های اصولگرا با برگزاری جشن نوروز در تهران و شیراز افزایش یافته اما با این حال، دفتر رئیس‌جمهور ایران با راه‌اندازی تارنمای «جشن جهانی نوروز» از برگزاری این جشن خبر داده است.
 



«بازداشت موقت يک‌‌ساله يک فعال دانشجويی»

محمود طراوتروی، وکيل محمدصابر عباسيان گفته است اين فعال دانشجويی از ۱۷ اسفند ۸۸ تاکنون در بازداشت موقت به‌سر می‌برد.

وی به کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران گفته پرونده محمدصابر عباسيان يکی از «حادترين» پرونده‌های دانشجويی در دو سال گذشته است.

محمود طراوتروی افزوده: «ايشان از ۱۷ اسفند ۸۸ در بازداشت موقت هستند، يعنی بيش از يک سال و تا به حال تقريباً ١٠جلسه در شعبه دوم دادگاه انقلاب شيراز برای رسيدگی به اتهاماتش تشکيل شده است. پرونده قطوری که مشتمل بر چند جلد و نزديک به ۱۰۵۰ صفحه است. يازدهمين جلسه دادگاهش هم به ۱۵ فروردين ۹۰ موکول شده است.»

به گفته وی قرار بازداشت اين فعال دانشجويی تا ۱۱ ارديبهشت ۹۰ تمديد شده است.

وکيل عباسيان گفته است: «بزرگ‌ترين ايراد قانونی ما به اين پرونده، مدت طولانی بازداشت موقت عباسيان است. چون بازداشت موقت يک قرار کيفری استثنايی است و وقتی بازداشت موقت تا اين حد طولانی شود در واقع مجازات قبل محاکمه محسوب می‌شود، امکان دارد که ايشان از اتهاماتش تبرئه شود، آن وقت پاسخگوی اين همه بازداشت موقت چه کسی خواهد بود.»

محمود طراوتروی افزوده: «ايشان در ابتدا هفت ماه و نيم در اداره کل اطلاعات بازداشت بود که در آن دوران ملاقات کابينی با خانواده‌اش داشت و بنده هم دو، سه بار ملاقات حضوری با ايشان داشتم. بعد تر به زندان عادل آباد شيراز منتقل شد و الان به‌صورت معمول ملاقات حضوری با خانواده‌شان دارند و تماس تلفنی هم برقرار است. اما تا به حال از مرخصی استفاده نکرده است، چون هنوز حکم قطعی درموردش صادر نشده است. در واقع مرخصی تنها برای کسانی است که حکم قطعی گرفته‌اند.»

طراوتروی افزوده که موکلش هيچ‌کدام از اتهاماتش را قبول ندارد. اتهامات وی «تبليغ عليه نظام، اقدام عليه امنيت ملی، توهين به رهبری، توهين به مسئولان نظام از جمله رييس‌جمهوری و شورای نگهبان، توهين به مقدسات و نشر اکاذيب» اعلام شده است.

بنا بر اين گزارش «محمد صابرعباسيان دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سياسی دانشگاه شيخ مفيد قم، از فعالان سياسی شيراز به‌شمار می‌رود. او مسئوليت ستاد ۸۸ ميرحسين موسوی کانديدای رياست جمهوری در استان فارس را به عهده داشت و همچنين عضو حزب جبهه مشارکت اسلامی شعبه استان فارس است.»

تارنمای کلمه نیز هفته گذشته خبر داد در هفته‌های اخير چدن تن از فعالان سياسی شيراز از جمله سيد احمد موسوی، بهادر منفرد، سعيدرضا رحم‌دار و محمدرضا حسن‌پور بازداشت شده‌اند.



ادامه عمليات بين المللی عليه هواداران قذافی همزمان با گلوله باران مواضع مخالفان

حملات هوايی نيروهای بين المللی عليه مواضع هواداران معمر قذافی در ليبی روز سه شنبه نیز ادامه یافت. جنگنده های ائتلاف بین المللی در حالی به عملیات خود در لیبی ادامه می دهند که گزارش شده نيروهای حامی قذافی، شهرهای مصراته و زنتان را با سلاح های سنگين هدف حمله قرار داده اند.
به گزارش خبرگزاری رويترز، جنگنده های بريتانيايی و فرانسوی در حالی به حملات خود ادامه می دهند که آمريکا اعلام کرده فقط به عنوان همکاری در اين عمليات حضور دارد و آن را هدايت و رهبری نخواهد کرد.
ژنرال کارتر هام، فرمانده نيروهای نظامی آمريکايی در علميات ليبی، گفت: «احساس من اين است تا وقتی که اتفاق خاص و غيرقابل پيش بينی ای روی ندهد، عمليات نظامی در روزهای آينده کاهش يافته و کمتر خواهد شد.»
باراک اوباما رييس جمهوری آمريکا که درشيلی به سر می برد، در يک کنفرانس خبری گفت ايالات متحده در نظر دارد «ظرف چند روز و نه چند هفته» هدايت عمليات در ليبی را به ديگر کشورها واگذار کند.
باراک اوباما تصريح کرد که واشينگتن طرفدار برکناری معمر قذافی است اما به گفته او، هدف عمليات نيروهای ائتلاف تنها برقراری منطقه پرواز ممنوع و حفاظت از غيرنظاميان است.
تلويزيون دولتی ليبی در گزارش هايی، حملات نظامی را جنگ «دشمنان صليبی» خواند و اعلام کرد که نظام حاکم به مقاومت های خود ادامه می دهد.
حتی در يکی از بخش های خبری يکی از حاميان قذافی در يک برنامه تلويزيونی ظاهر شد و گفت که تا قطره آخر خون مبارزه خواهد کرد.
در طول سه روز گذشته، ايالات متحده نزديک به ۱۵۰ موشک کروز به سوی ليبی شليک کرده که يکی از آنها به محل اقامت قذافی در طرابلس برخورد کرده است.
در همین حال، شبکه تلويزيونی الجزيره گزارش داده که نيروهای حامی قذافی روز سه شنبه حملات سنگينی را شروع کرده اند تا شهر زنتان را در اختيار بگيرند.
گزارش های دیگر حاکی است که نیروهای هوادار معمر قذافی همچنین شهر مصراته در شرق پایتخت لیبی را زیر آتش سنگین قرار داده اند.
شاهدان عینی در مصراته به خبرگزاری رویترز گفته اند که در جریان این گلوله باران، چندین نفر از جمله تعدادی کودک کشته شده اند.

درخواست آتش بس از سوی چين
از سوی دیگر، چين روز سه شنبه درخواست کرد که آتش بس کامل و فوری در ليبی برقرار شود. سخنگوی وزارت خارجه چين گفت: «تمامی طرف ها بايد سلاح را زمين گذاشته و مسائل خود را با گفت و گو حل کنند.»
ترکيه هم روز سه شنبه در موضعی ديگر درخواست کرد نيروهای ائتلاف بين المللی فعال در ليبی، با عنوان و دستور کار سازمان ملل به حملات ادامه دهند و سازمان آتلانتيک شمالی رهبری را بر عهده نگيرد.
احمد داوود اوغلو، وزير خارجه ترکيه گفت: «بهتر است هدايت عمليات نظامی به عهده ناتو گذاشته نشود.» ترکيه يکی از اعضای ناتو است.
اين در حالی است که ايتاليا روز دوشنبه گفته بود اگر ناتو هدايت اين عمليات را در دست نگيرد ممکن است، اين کشور پايگاه‌های خود را در اختيار نيروهای ائتلاف قرار ندهد.
ترکيه با اينکه عضو ناتو است از سوی نيکولا سارکوزی، رييس جمهوری فرانسه به نشست پاريس دعوت نشده بود و به گفته برخی از ديپلمات‌ها، آنکارا از اين اقدام پاريس خشمگين است.
اقدام نظامی ناتو عليه ليبی منوط به تاييد ۲۸ عضو اين سازمان است؛ رجب طيب اردوغان، نخست‌وزير ترکيه می‌گويد کشورش تنها هنگامی از عمليات ناتو در ليبی پشتيبانی می‌کند که به اشغال اين کشور منجر نشود.
به گفته ديپلمات‌ها، ترکيه تنها مانع برای عمليات ناتو نيست و شماری ديگر از کشورها نيز از نقشی که فرانسه می‌خواهد در اين عمليات برعهده بگيرد ناراضی هستند.
آلمان نيز به صراحت عمليات نظامی عليه ليبی را زير سئوال برده و نخست‌وزير روسيه، ولاديمير پوتين، آن را به جنگ‌های صليبی تشبيه کرده است.
با ادامه درگيری ها در ليبی، بهای نفت خام در بازارهای جهانی افزايش يافته و به حدود ۱۰۲ دلار در هر بشکه رسيده است.


رييس جمهور پیشین اسراييل به جرم تجاوز به هفت سال زندان محکوم شد

آقای کاتساو که ۶۵ سال دارد، در زمان اعلام مجازات از سوی قاضی، به گريه افتاد.
دادگاهی در اسرائيل، موشه کاتساو، رييس جمهور پیشین اين کشور را به جرم تجاوز و ديگر آزارهای جنسی به هفت سال زندان محکوم کرد. اين سنگين ترين مجازات يک مقام عالی رتبه سياسی اسرائيلی در تاريخ اين کشور است.
وکيل مدافع آقای کاتساو از قاضی دادگاه خواسته بود با توجه به مقام عالی متهم، در حق او تخفيف قائل شود ولی قاضی دادگاه اين درخواست را رد کرده و حکم دادگاه را تاييد کرده است.
آقای کاتساو که ۶۵ سال دارد، در زمان اعلام مجازات از سوی قاضی، به گريه افتاده و خطاب به قضات دادگاه فرياد زد: «شما همه اشتباه می کنيد! اين ها همه اش دروغ است، اين دخترها هم می دانند که همه اش دروغ است!»
اشاره آقای کاتساو از «اين دخترها»، شاکيان اين پرونده است. موشه کاتساو متهم است زمانی که وزير جهانگردی اسرائيل بوده، به يک زن يک بار در محل کار و يک بار در هتل حمله کرده و برخی اتهامات او در مورد آزار جنسی هم به زمانی که رياست جمهوری اسرائيل را در اختيار داشته باز می گردد.
اين پرونده پنج سال پيش و زمانی به جریان افتاد که آقای کاتساو شکايتی را تسيلم دادگاه کرد که در آن گفته شده بود يک زن قصد دارد از او «زورگيری» کند.
يک زن که در ابتدا به عنوان متهم و «زورگير» از سوی آقای کاتساو معرفی شده بود، همان ابتدا و پس از طرح شکايت از سوی رییس جمهور پیشین اسرائیل، به پليس مراجعه کرده و روايت خود از قضايا را به پليس گفت. اين پرونده فعال شده و به تدريج ديگر زنان هم به شاکيان اين پرونده پيوستند و روند پرونده را تغيير دادند.
زنانی که متهم بودند، شاکی شدند و رييس جمهور پیشین اسرائيل که شاکی بود، متهم و دست آخر مجرم شد.
در دسامبر سال گذشته ميلادی، دی ماه، دادگاهی در تل آويو، آقای کاتساو را به اتهام تجاوز جنسی و دو فقره آزار جنسی مجرم شناخت. اين دادگاه همچنين موشه کاتساو را در اتهام هايی چون ارتکاب به «اعمال بی شرمانه» و نيز «اخلال در اجرای عدالت» مجرم شناخت.
دادگاه در زمان اجرای حکم اعلام کرد در بررسی اين پرونده، مقام و سابقه سياسی متهم در تغيير شرايط به نفع او نقشی نداشته است.
آقای کاتساو در سال ۲۰۰۷ و دو هفته مانده به پايان مدت رياست جمهوری اش، از سمت خود استعفا کرد. در زمان پيگيری پرونده، به او پيشنهاد شده بود با قبول اتهام های خود، از مجازات زندان جلوگيری کند که او آن را نپذيرفته بود.
موشه کاتساو تمامی اتهامات را رد کرده و گفت که «اين ها همه دسيسه سياسی است» که عليه او انجام شده چرا که او «يک يهودی اصيل خاورميانه ای است.»
آقای کاتساو اصالت ایرانی دارد و در شهر یزد متولد شده است.
وی پيشتر هم گفته بود مقامات اسرائيلی غربی تبار طاقت ديدن يک شرقی تبار در اين مقام (رياست جمهوری) را نداشتند. مقام رياست جمهوری در اسرائيل يک مقام تشريفاتی است.



ایرانی متهم به قاچاق اسلحه: برای واردات و صادرات سلاح مجوز نداشتیم


عظیم آقاجانی، ایرانی متهم به قاچاق اسلحه به نیجریه
عظیم آقاجانی، متهم ایرانی وابسته به سپاه پاسداران و مرتبط با قاچاق اسلحه به بندر لاگوس نیجریه، روز دوشنبه در دادگاه رسیدگی به اتهاماتش گفت شرکتی که وی برای آن کار می‌کرد مجوز واردات و صادرات اسلحه نداشته است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در بیانیه ای که از سوی عظیم آقاجانی تهیه و در این دادگاه خوانده شد، آمده است که «شرکت تجارت عمومی بین‌المللی و ساختمانی» که در گامبیا به ثبت رسیده و آقای آقاجانی برای آن شرکت کار می‌کند، از سوی دولت ایران و از سوی دولت نیجریه مجوز واردات یا صادرات اسلحه به نیجریه و گامبیا و حتی هیچ کشور دیگری نداشته است.
در این دادگاه اعلام شد که بیانیه یاد شده روز ۲۲ بهمن در مرکز فرماندهی پلیس مخفی نیجریه در ابوجا، پایتخت نیجریه، نوشته شده است.
این اظهارات در حالی بیان می شود که جمهوری اسلامی ایران پیشتر اعلام کرده بود مقصد سلاح‌های ارسالی ایران کشور گامبیا بوده است.
ایران می گوید که محموله تسلیحاتی یاد شده سومین مورد از این نوع است و بر اساس توافقی رسمی میان گامبیا و جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است.
گامبیا اظهارات مقام های ایرانی در این زمینه را رد کرده است.
عظیم آقاجانی ۴۴ ساله همراه با علی عباس جگا، به دنبال کشف محموله تسلیحاتی از جمله موشک، مواد منفجره و موشک، در بندر لاگوس نیجریه دستگیر شد.
این دو نفر متهم به واردات غیرقانونی محموله اسلحه به نیجریه و همچنین ارائه اطلاعات نادرست در مورد ۱۳ کانتینتر تسلیحاتی ضبط شده در بند لاگوس هستند.
بر اساس کیفرخواست دادستان های نیجریه ای، این دو متهم در زمان کشف این محموله اعلام کرده بودند که کانتینرهای توقیفی حامل مواد ساختمانی هستند.
آقای آقاجانی و جگا تمامی این اتهامات را رد کرده‌اند.
به دنبال کشف این محموله در آبان ماه سال گذشته، مقام های پلیس نیجریه اعلام کرده بودند که علاوه بر این دو نفر، یک ایرانی دیگر نیز متهم به دست داشتن در این پرونده است که به دلیل مصونیت دیپلماتیک، بازداشت نشده و مورد بازجویی قرار نگرفته است.
سنگال و گامبیا در اعتراض به ارسال این تسلیحات، روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کردند و نیجریه نیز در مورد ضبط این تسلیحات به شورای امنیت سازمان ملل گزارش داد.
بر اساس قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت در سال ۲۰۰۷، ایران از واردات و صادرات انواع سلاح منع شده است.



۱۳۸۹:‌ سال سیاه آموزش عالی در ایران

کامران دانشجو، وزیر علوم محمود احمدی‌نژاد سال ۱۳۸۹ را بدون تردید باید یکی از سیاه‌ترین سال‌های تاریخ آموزش عالی ایران از منظر فضا و آزادی‌های آکادمیک و علمی نام داد.
محورهای اصلی سیاست‌های وزارتی که بهتر است نامش را ضد علوم و ضد پژوهش گذاشت در سالی که به آخر رسید همه ابعاد آزادی‌های آکادمیک در دانشگاه را نشانه رفت.
کامران دانشجو هنگام گرفتن رای اعتماد در مجلس گفته بود که «من از طرف نظام جمهوری اسلامی مأموریت دارم، بنابراین به هیچ عنوان اجازه ضدیت با نظام را در داخل دانشگاه‌ها نخواهم داد». آقای وزیر در آن زمان به مجلس قول داد تکلیف دانشگاه را روشن کند و همه تلاش خود را به کار برد تا دانشگاهی تابع ولی فقیه و نظام به وجود آورد. سال ۱۳۸۹ را باید سال اجرای برنامه «مطیع‌سازی» دانشگاه نامید.

پایان آزادی‌های آکادمیک

شاید آخرین تصمیم وزارت کامران دانشجو در مورد محدود کردن آن دسته از دانشجویان خارج از کشوری که بخواهند پژوهشی درباره ایران انجام دهند را بتوان از نظر نمادین چکیده همه آن چیزهایی دانست که در سال گذشته بر دانشگاه و دانشگاهی و دانشجو در ایران رفت.
روز ۱۷ اسفندماه ۱۳۸۹ محمدحسین مجلس‌آرا، مدیرکل امور دانش‌آموختگان وزارت علوم، از ممنوعیت انتخاب موضوع رساله «در ارتباط با ایران» برای دانشجویان خارج از کشور خبر داد و گفت این ممنوعیت شامل تمام دانشجویان یعنی کسانی که با هزینه شخصی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌روند یا بورسیه‌های دولتی می‌شود (مهر، ۱۷ اسفند ۱۳۸۹).
یک هفته پس از این خبر حیرت‌آور حجت‌الاسلام علیرضا سلیمی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، از جلسه‌ای خبر داد که با حضور برخی از مسئولان وزرات علوم برای بررسی این مسئله برگزار شده است. وی گفت که با پیشنهاد کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی و وزارت علوم از این به بعد دانشجویان خارج از کشور که می‌خواهند موضوعات مربوط به ایران را به عنوان پایان‌نامه خود انتخاب کنند باید پیش از آغاز نگارش پایان‌نامه ضمن هماهنگی با وزارت علوم یک استاد راهنما و یک استاد مشاور داخلی از ایران در کنار استاد راهنما و استاد مشاوری که در خارج از کشور دارند انتخاب کنند تا روی پایان‌نامه‌ها نظارت داشته باشند (مهر، ۲۵ اسفندماه ۱۳۸۹).
به این ترتیب با دخالت مجلس دیگر سخن از ممنوعیت کاملی که وزارت علوم به دنبال آن بود نیست، ولی چهارچوب جدید نیز در عمل مشکلات فراوانی برای پژوهش‌های مربوط به ایران در سایر کشورهای جهان به وجود خواهد آورد. سیاست جدید به معنای نظارت دولتی، ایدئولوژیک و امنیتی بر فعالیت‌های علمی دانشجویان ایرانی خارج از کشور است، درست به‌‌ همان صورتی که دانشجویان داخل درگیر آن هستند.
بیش از دو قرن از اعزام نخستین دانشجویان ایرانی به خارج از کشور می‌گذرد و این برای نخستین بار است که دولت قصد دارد به طور آشکار در فعالیت‌های علمی خارج از کشور دخالت کند. اقدامی که حتی به فکر شاهان قاجار پیش از انقلاب مشروطیت هم راه نیافت، اکنون مد نظر دولت کنونی در سال ۲۰۱۱ قرار گرفته است. وزارت علوم با چنین اقدامی قصد دارد نظارت کنونی بر پژوهش در دانشگاه‌های ایرانی را به سطح بین‌المللی هم گسترش دهد و حوزه ایران‌شناسی در دانشگاه‌های خارجی را که یکی از عرصه‌های تولید علمی درباره ایران است فلج کند.
وزارت علوم آشکارا نگران نتایج پژوهش‌ها و حضور پژوهشگرانی است که با استفاده از آزادی‌های آکادمیک در کشورهای دیگر می‌توانند مطالبی را بازگو یا بیان کنند یا پژوهش‌هایی را انجام دهند که به مذاق مسئولین خوش نیاید. ترس آنها همچنین از این است که نوع کارکرد دانشگاهی در سایر نقاط جهان در ایران نیز تاثیر گذارد. این سیاست جدید به پژوهش در ایران نیز لطمه خواهد زد.

بازبینی برنامه‌ها و حمله به علوم انسانی

سیاست‌های تهاجمی وزارت علوم در این سال بازبینی برنامه‌های دانشگاهی به خصوص در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی را در دستور کار خود قرار داد. در سراسر سال گذشته بحث اسلامی کردن علوم انسانی دانشگاه‌ها موضوعی تکراری اما داغ بود. مسئولین و در راس آن‌ها کامران دانشجو علوم انسانی کنونی دانشگاه‌ها را «باطل» می‌دانند و مدعی آنند که گویا «علوم انسانی اسلامی» وجود دارد که «حق» است و باید جایش را در دانشگاه پیدا کند.
به نظر کامران دانشجو، «متون درسی دانشگاهی که فرهنگ انتظار دارد برآمده از آموزه‌های دینی است. برای حرکت به سمت آرمان‌ها و آماده کردن جامعه‌ای برای ظهور باید متون درسی را به‌خصوص در علوم انسانی از آموزه‌های دینی بگیریم (استخراج کنیم) و مکارم اخلاق اسلامی بیشتر و بیشتر در دانشگاه‌ها جاری و ساری شود. علم توام با دین را در دانشگاه‌ها جاری کنیم (ایسنا، ۱۰ شهریور ۱۳۸۹).
در راستای همین قرائت بسیار خاص از «اسلامی شدن» است که آقای وزیر توصیه می‌کند در «تمام فعالیت‌های علمی، فرهنگی، پژوهشی و سیاسی دانشگاه» مرزبندی «با فتنه‌گران» مشخص باشد و برخورد «دوپهلو» صورت نگیرد (مهر، ۱۰ شهریور ۱۳۸۹).
دولت به گفته مسئولین رنگانگش کمر به اسلامی کردن علوم انسانی بسته است، بدون آن که کسی سرانجام از مجموعه حرف‌ها و ادعاهای‌ گاه ضد و نقیض آنها بتواند بگوید این اسلامی کردن چگونه باید عملی شود. گروهی‌ گاه این موضوع را به آن اندازه ساده می‌کنند که گویی با یک بخشنامه اداری و چند سخنرانی و گردهمایی کار «اسلامی کردن» علوم انسانی یکسره می‌شود. اما همزمان در پس گردوغبار ایدئولوژیک و سیاسی کسی نمی‌داند «علوم انسانی اسلامی» در کجا تولید شده، چه کسانی این علوم پنهان مانده از چشم عموم را خلق کرده‌اند، کدام پژوهش‌های نظری و میدانی برای به وجود آمدن این «علوم اسلامی» انجام شده و آثاری که قرار است جای علوم انسانی کنونی دانشگاهی به دانشجویان پیشنهاد شود کدامند.
با همه این ناشناخته‌ها در طول سال گذشته هفته و روزی نبود که کسانی از میان روحانیون و مقامات دولتی دشنامی نثار علوم انسانی دانشگاهی که از نظر آن‌ها صد البته «غربی» و «غیربومی» هستند سخنی به میان نیاورد. کار به آنجا کشیده است که سردار نقدی از مشارکت بسیج در «اسلامی کردن دانشگاه و علوم انسانی» (فارس، ۷ بهمن ۱۳۸۹) سخن می‌گوید و رئیس سازمان بسیج دانشجویی وعده راه‌اندازی پژوهشکده‌های علوم انسانی (۲۳ مهرماه ۱۳۸۹) را می‌دهد.
هنگام انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ چنین ادعا و گزاره‌ای بار‌ها به میان آمد. در آن زمان هم سخن از غربی بودن فلسفه، جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی و علوم سیاسی به میان می‌آمد و وعده اسلامی کردن آن‌ها بر پایه آموزه‌های قرآن و سنت و اجماع داده می‌شد. صد‌ها روحانی از حوزه‌ها روانه دانشگاه شدند و ۳۰ سال درباره وحدت حوزه و دانشگاه سخنرانی و گردهمایی انجام گرفت.
امروز هم بسیاری از‌‌ همان روحانیون سر‌شناس به گونه‌ای درباره لزوم «اسلامی کردن» سخن می‌گویند که گویی ما هنوز در سال ۱۳۵۹ هستیم. ابهام اساسی در معنای و میزان این «اسلامی شدن» سبب برداشت‌های مختلف از آن هم می‌شود. مصباح یزدی، روحانی‌ای که نظریه‌پرداز جناح محافظه‌کار افراطی به شمار می‌رود، بر خلاف مسئولین نگاهی انتقادی به روند اسلامی کردن دانشگاه‌ها دارد، زیرا از نظر وی «دانشگاه‌ها از عهده اسلامی شدن علوم انسانی برنمی‌آیند، زیرا معلومات آن‌ها منحصر در علوم غربی است». (رجانیوز، ۷ اسفند ۱۳۸۹) نتیجه این کلاف سردرگم «اسلامی کردن» آسیب دیدن محیط علمی دانشگاهی، فشار بر استادان، محدویت‌های جدید در حوزه پژوهش، گسترش جو امنیتی و پلیسی و محدود شدن آزادی‌های آکادمیک است.

مهار استادان دانشگاه

وزیر از‌‌ همان ابتدای سال گفت که دولت برای «برخورد با استادان سکولار» برنامه دارد و در حال برنامه‌ریزی برای اجرای این برنامه است (فارس، ۲۴ فروردین ۱۳۸۹). کامران دانشجو پیشتر نیز گفته بود که «از این پس استادی که دغدغه دین نداشته باشد جذب نمی‌کنیم» (مهر، ۲۱ اسفند ۱۳۸۸).
از نظر ایشان، «در شرایط کنونی اساتید دانشگاهی باید متخصص و متعهد به نظام جمهوری اسلامی باشند و بر اساس ولایت‌پذیری به عنوان رکن اساسی نظام اسلامی گام بردارند. دانشگاه جای اساتیدی که بخواهند علیه نظام جمهوری اسلامی و خواسته‌های مردم در حماسه ۹ دی و ۲۲ بهمن فعالیت کنند، نیست.»
سیاست وزارت علوم در زمینه کار و فعالیت دانشگاهیان هم در سال گذشته ایجاد فضای امنیتی و ترس به عنوان گام اول در «مهار» استادان دانشگاه بود. دولت از نفوذ ناچیز خود در میان افکار عمومی دانشگاهی به خوبی خبر دارد و زبان تهدید وزیر هم خطاب به اکثریت ناراضی است که به سکوت یا اطاعت دعوت می‌شود. اگر در جریان انقلاب فرهنگی اول (۱۳۵۹-۱۳۶۲) حدود ۴۰ درصد از نیروی دانشگاهی ایران از کار برکنار شد یا به اشکال گوناگون به فعالیت خود خاتمه داد، اکنون دیگر امکان در پیش گرفتن آن شیوه کار وجود ندارد. در سال ۱۳۵۹ کل دانشجویان ایران از ۱۷۴ هزار فرا‌تر نمی‌رفت و هئیت‌های علمی دانشگاه‌ها هم کمتر از ۱۵ هزار نفر بود.
بخش مهمی از سخنان وزیر علوم در سال پیش استادان دانشگاه را نشانه رفته است که از نظر ایشان باید نقش «افسران» جنگ نرم را در پروژه دانشگاهی دولت ایفا کنند، «غیرت دینی»، «فرهنگ بسیجی» و «دغدغه دین» داشته باشند، «عاشق شهادت» و «درخور لیاقت اعتماد مقام معظم رهبری» باشند، «پوزه دشمن را به خاک بمالند» و ‌گاه اگر علم‌شان با نظر ولی فقیه همسان نبود دومی را انتخاب کنند (ایسنا، ۱۰ شهریور و مهر، ۶ شهریور ۱۳۸۹).

با بازخوانی سیاست‌های وزارت علوم در سال ۱۳۸۹ می‌توان دست‌کم به سه هدف اصلی در زمینه برخورد با استادان اشاره کرد:
هدف نخست ایجاد فضای امنیتی و نظارتی در دانشگاه برای ایجاد ترس در میان استادان است. بسیاری از تهدیدهای وزارتی و نیروهای امنیتی در حقیقت هشدار به استادانی است که نخواهند قاعده بازی را رعایت کنند. تهدید‌ها در مواردی شکل عملی هم به خود گرفته‌اند. برخی از استادان حتی در کلاس درس خود تعقیب می‌شوند و حراست و بسیج بدون پرده‌پوشی و به گونه‌ای واضح دست به جاسوسی، ضبط حرف‌ها یا برخورد پلیسی با آن‌ها می‌زنند. دادن فرصت مطالعاتی، سفر به خارج از کشور یا ترفیع اداری و علمی با نظر حراست و وزارت علوم صورت می‌گیرد و استادانی که دارای «پرونده» باشند یا «خودی» به حساب نیایند سر و کارشان به دستگاه‌های نظارتی وزارت علوم و دانشگاه‌ها کشیده می‌شود. وزارت علوم با صراحت به قصد خرید سکوت استادان با آن‌ها «مذاکره» می‌کند.
همزمان با این اقدامات کم‌سابقه در تاریخ دانشگاهی جهان بر شمار بخشنامه‌های رنگارنگ امنیتی و بازدارنده مربوط به فعالیت‌های روزمره هم افزوده شده است. حتی در برخی دانشگاه‌ها از استادان کتبا خواسته شده تا از بستن در اتاق کارشان خودداری کنند.
هدف دوم در سیاست‌های سال گذشته منزوی یا برکنار کردن آن دسته از استادانی است که در برابر سیاست‌های دولتی قرار دارند یا حضور آن‌ها در دانشگاه برای وزارت علوم «زیان‌بخش» قلمداد می‌شود. شمار روزافزونی از استادان سر‌شناسی که آشکارا مخالف سیاست‌های دولت به شمار می‌روند ناچار به بازنشستگی اداری یا از رفتن به سر کلاس منع می‌شوند.
هدف سوم سیاست‌های وزارت ضد علوم جذب استادان «وفادار» به حکومت در میان‌مدت و بلندمدت است. برای رسیدن به هدف وزارت علوم برای نخستین بار در دهه‌های گذشته به طور مرکزی و از بالا در گزینش پژوهشگران جوانی (مربی) که قصد پیوستن به آموزش عالی را دارند دخالت می‌کند. این اقدام وزارت علوم به نوعی خدشه‌دار کردن باز هم بیشتر‌‌ همان استقلال نیم‌بند واحدهای آموزش عالی و نشانه بی‌اعتمادی به روند گزینش دانشگاهی است. برای تکمیل این سیاست نظارتی وزارت علوم دامنه دخالت خود را به پذیرش دانشجوی دکترا هم کشانده است.

تبدیل دانشجویان به «سربازان امام زمان»

دانشجویان سومین هدف سیاست‌های محدودکننده کامران دانشجو بودند. برای وزارت علوم برچیدن تشکل‌های دانشجویی غیرهم‌سو با دولت و فشار به دانشجویان معترض گام اصلی در راه ساکت کردن دانشگاه به شمار می‌رود. اخراج یا محرومیت از تحصیل صد‌ها فعال دانشجویی را باید در همین چهارچوب در نظر گرفت. این سیاست به‌ویژه در شرایط بحران سیاسی که دانشجویان نقش مهمی در آن ایفا می‌کنند اهمیت فراوان دارد. امروزه ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار دانشجویی که در دانشگاه‌های مختلف ایران ثبت نام کرده‌اند بیش از ۵ درصد کل جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند. در برخی از شهرهای دانشجویی درصد دانشجویان از ۲۰ درصد جمعیت هم فرا‌تر می‌رود. نیروی دانشجویی در مرکز حرکت‌های اعتراضی چند سال اخیر قرار داشته است.
کامران دانشجو در پی ایجاد دانشگاهی است که با «هدف ایجاد کشش در جامعه برای جامعه تراز امام زمان»، «سرباز امام زمان» تربیت کند (مهر، ۱۶ مرداد ۱۳۸۹). به نظر آقای وزیر، «باید دانشجویان را مانند پدران و مادران‌شان تربیت کنیم یعنی دوستدار اهل بیت و عاشق امام حسین (ع) تحویل جامعه دهیم و عشق به علی بن ابی‌طالب در دل‌هایشان باشد. بنابراین علم و دانش را برای تعالی بشریت به دانشجویان بیاموزیم. آیا می‌شود با الگوبرداری از غرب در دانشگاه عاشق امام حسین (ع) تحویل جامعه داد، عشق به امیرالمومنین حضرت علی (ع) را در دل‌ها ایجاد کرد، لیالی قدر را قدر دانست؟» (ایسنا، ۷ شهریور۱۳۸۹).
با چنین درکی طبیعی است که بسیاری از دانشجویان کنونی، حتی آن‌ها که از نظر سیاسی فعال هم نیستند برای وزارت علوم «ضد الگو» به شمار روند. برخی از طرح‌ها مانند تفکیک‌سازی جنسیتی که در سال گذشته فعال شده‌اند هدف اسلامی کردن فضای دانشگاهی را دنبال می‌کنند. وزیر علوم با صراحت می‌گوید: «اختلاط در دانشگاه‌ها یعنی مناسبات با الگوی غربی» (مهر، ۲۱ اسفند ۱۳۸۹) و بر پایه این گزاره تفکیک‌سازی جنسیتی یا بومی کردن گزینش برای جلوگیری از تحرک جغرافیایی دختران را گامی در راستای «غرب‌زدایی» دانشگاه قلمداد می‌کند.

وزارت ضد علوم

کامران دانشجو در کمتر از یک و نیم سال وزارت علوم را به وزارت ضد علوم تبدیل کرده است. دانشگاه مطلوب آقای وزیر دانشگاهی است مطیع قدرت که در آن در «هیچ علمی، زیبایی و خوبی معنا پیدا نمی‌کند مگر در مسیر ولایت». (مهر، ۷ شهریور ۱۳۸۹)
او معتقد است که با در «اختیار گرفتن دانشگاه‌ها توسط چپاول‌گران شرق و غرب، آن‌ها فضای اسلامی را به فضای لیبرال دموکراسی مد نظر خود تبدیل می‌کنند»، در حالی که دانشگاه باید «جامعه را به سمت تراز جامعه موعود حرکت» دهد. (ایسنا، ۹ شهریور ۱۳۸۹)
استقلال علمی دانشگاه یکی از بنیادی‌ترین اصول فعالیت‌های علمی و پژوهشی در سراسر جهان را تشکیل می‌دهد. در تجربه دانشگاهی جهان، استقلال دانشگاه در برابر نهادهای قدرت به نوعی ضامن کیفیت علمی و آزادی‌های آکادمیکی است که در آن نقد و تفکر انتقادی به صورت ارزش‌های نهادی‌شده دانشگاه درآمده‌اند.
در تاریخ دانشگاه استقلال علمی دو بعد اصلی دارد: بعد اول به آزادی و مصونیت کامل استادان و پژوهشگران در انتخاب موضوعات تدریس و پژوهش مربوط می‌شود. این بدان معناست که دولت و دیگر نهادهای قدرت در جامعه نمی‌توانند اراده خود را بر دانشگاه تحمیل کنند و استادان در کار پژوهشی و آموزشی و طرح نظرات و دستاوردهای علمی خود از آزادی کامل برخوردارند.
بعد دوم استقلال علمی به اختیارات دانشگاه برای انتخاب اعضای هئیت علمی با معیار‌ها و ضوابط آکادمیک بازمی‌گردد. این دو اصل بنیادی در فعالیت‌های دانشگاه ضامن نقش کلیدی است که دانشگاه در توسعه علم و اندیشه ایفا می‌کند. اگر دانشگاه توانسته در دو قرن گذشته نقش مهمی در پیشرفت‌های فکری و علمی جامعه بشری ایفا کند این از جمله به دلیل برخورداری از استقلال علمی، فکری و آزادی در نقد و کاوش و پژوهش آزادانه در همه زمینه‌های مربوط به انسان، جامعه و طبیعت بوده است. جامعه مدرن از طریق نهادی کردن امر نقد و پژوهش در جایی به نام دانشگاه پذیرفته است که در حوزه اندیشه و علم خطوط قرمز حقیقت مطلق و ابدی معنا ندارند.
سیاست‌های امنیتی و ایدئولوژیک دولت که به طور مستقیم جوهر وجودی دانشگاه یعنی استقلال این نهاد را نشانه رفته در سال گذشته ابعاد جدید و بی‌سابقه‌ای به خود گرفته است. با دخالت‌های دولتی و نیروهای امنیتی و نظامی در دانشگاه مصونیت این نهاد علمی و فرهنگی برای پرسش‌گری، نقد و مجادله فکری آزادانه که ابزاری‌های اولیه و اصلی کار علمی و پژوهش و آفرینش به شمار می‌روند در فضای امروز ایران معنای خود را از دست داده است.



تلویزیون ۸۹: «رسانه ملی»، اما دور از ملت

سکینه محمدی، زن محکوم به اعدام، در مصاحبه‌ای با پرس‌تی‌وی، تلویزیون انگلیسی‌زبان جمهوری اسلامی
مرور یک سال برنامه‌های تلویزیون دولتی ایران، بیش از هر چیز غلبه سنگین سیاست و محافظه‌کاری را نشان می‌دهد.
سیاست‌های برنامه‌سازی در شبکه‌های مختلف تلویزیون جمهوری اسلامی در سال ۸۹ آشکارا سخت‌تر و محافظه‌کارانه‌تر شد، آن‌چنان که در این سال اندک روزنه‌هایی هم که برای انتشار افکار گروه‌های مستقل معقتد به جمهوری اسلامی وجود داشت از میان رفت.
مدیران تلویزیون دولتی ایران در سال ۸۹ متاثر از شرایط جامعه و نیز نگاه صریح حاکمیت، برنامه‌های سیاسی‌-‌اجتماعی را هر چه بیشتر به سمت نوعی افراط‌گرایی بردند و آن‌ها را تبدیل به بلندگوی تنها یک نوع تفکر در جامعه ایران کردند.
ساخت چند مستند سیاسی در مقاطع زمانی خاص با نام‌هایی چون «فتنه»، «سه روز بعد از واقعه» و «ویندوز قرمز» از جمله این برنامه‌ها بود، مستندهایی که اغلب در واحد مرکزی خبر تهیه شده و روایتی است مطابق نظر حاکمیت از رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایران پس از انتخابات.
در کنار این برنامه‌ها، تولید مجموعه‌های تحلیلی و نمایشی در راستای تخطئه و زیر سوال بردن تفکرات فرهنگی و سیاسی جریان‌های فکری روشنفکرانه در سال ۸۹ نیز افزایش قابل توجهی یافت.
رضا صدیق، روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ، درباره رویکرد کلی مدیریت تلویزیون دولتی ایران در سال گذشته می‌گوید:
مهم‌ترین اتفاقی که در سال ۱۳۸۹ در سازمان صدا و سیما افتاد، تغییر سیما بود که آقای میرباقری رفتند و آقای دارابی به جای ایشان آمدند.
آقای دارابی نیز از بدو ورودشان با بخشنامه‌هایی که صادر کردند و جهت‌گیری‌هایی که انجام دادند، مشخص کردند که با چه نوع رویکردی و با چه سیاست‌گذاری خاصی این سمت را قبول کرده‌اند.
به نظر می‌آید در سال ۱۳۸۹، در سازمان صدا و سیما و در سطح تصمیم‌گیری‌های کلان، سیاست‌ها یک‌دست‌تر شده، و می‌شود از زاویه‌ای گفت که این سیاست‌ها محتاطانه‌‌تر شده است.
از زاویه دیگر در زمینه جناح‌بندی و بحث‌های سیاسی، یک‌دست‌تر شده است. به نظر می‌آید الک و تصفیه‌ای در گروه مدیران و کارکنان صدا و سیما صورت گرفته است، خیلی‌ها تلویحا کنار گذاشته شدند.
در سال ۸۹ می‌توان گفت که صدا و سیما موضع و تکلیف خودش را از نظر سیاست‌گذاری کاملا روشن کرد و در برنامه‌های آن هم به خوبی این سیاست‌گذاری را می‌توانیم ببینیم. نمودش هم در ساخت برنامه‌های مستند و ویژه‌برنامه‌های مناظره‌ای است که اخیرا پخش می‌کند.
رویکرد یک‌جانبه‌نگرانه تلویزیون ایران در بخش برنامه‌های مناظره‌ای و گفت‌و‌گو‌-‌محور نیز در سال ۱۳۸۹، نمود روشنی داشت.
دعوت از تند‌ترین چهره‌های نزدیک به حاکمیت جمهوری اسلامی و قرار دادن تریبون در اختیار آنها برای انتقاد از جریان‌های مخالف، بیش از پیش دنبال شد. به این ترتیب محدود حضورهای جریان‌های منتقد نزدیک به اصول‌گرایان نیز با بیان چند انتقاد از نزدیکان رئیس جمهور، متوقف شد، مانند حضور الیاس نادران در یکی از برنامه‌های «دیروز، امروز، فردا».
الیاس نادران: ببینید از سال گذشته پرونده بیمه ایران مطرح شده است. متهمینی داشته است، همه متهمین این پرونده، الا یک متهم دستگیر شده‌اند.
ه قضائیه رسما اعلام کرده است که این فرد‌- مثل بقیه افراد‌- در مظان اتهام است، یعنی اتهام متوجه او هم هست و باید بیاید و جواب بدهد. ما اگر نمی‌خواهیم تبعیضی باشد، چه جور باید این (عدم) تبعیض را نشان دهیم؟ با رفتار خودمان باید نشان بدهیم.
در این میان وجوه سرگرمی‌ساز تلویزیون به عنوان یکی از کارکردهای اصلی‌اش در میان مردم ایران در سال ۸۹، با حاشیه‌های مختلف همراه بود.
افزایش تعداد شبکه‌های ماهواره‌ای خارج از ایران در دو بخش سیاسی و سرگرمی باعث شد که بیش از گذشته نگرانی از کاهش میزان مخاطبان تلویزیون در برنامه‌های نمایشی هم نزد مدیران افزایش پیدا کند.
میزان انتقاداتی هم که در سال ۸۹ از شبکه‌های ماهواره‌ای همچون «فارسی وان» و «من و تو» به اندازه شبکه‌های خبررسانی از سوی مدیران و کار‌شناسان رسانه نزدیک به حاکمیت بیان شد، نشان‌دهنده این موضوع است. حتی کار به برخوردهای امنیتی هم رسید. از جمله دادستان تهران از پلمب مرکز تولید برنامه برای شبکه فارسی وان خبر داد.
دادستان تهران: شبکه فارسی وان در حوزه کاملا تخصصی خانواده علیه خانواده ورود کرده بود. گزارشاتی که به پلیس رسیده بود نشان می‌داد که این‌ها بدون داشتن هیچ گونه مجوزی در تهران دفتری دایر کرده‌اند و یک فیلم ۵۷۰ قسمتی در حال دوبله بود و بخش‌هایی هم ترجمه شده و پخش شده بود. بنابراین پلیس بر روی این گزارش کار کرد و آنجا به دستور قاضی بازرسی شد و تاسیسات آنجا پلمب شد.
سال ۸۹ تلویزیون دولتی ایران با نوع جدیدی از رقیبان هم مواجه شد. در این سال دو سریال «قهوه تلخ» و «قلب یخی» نیز بدون پخش از تلویزیون و به شکل عرضه در شبکه فیلم خانگی، بینندگان بسیاری پیدا کرد.
بدین ترتیب چالش جذب مخاطب در سال ۸۹ بیش از گذشته به چشم آمد، نکته‌ای که آقای صدیق هم به آن اشاره می‌کند:‌
صدیق: تلویزیون در سال ۸۹ در بحث نمایشی به صورت جدی در حال رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای و به‌خصوص شبکه فارسی وان و کمی بعد‌تر، شبکه من و تو و امثال‌هم بود.
حالا از سوی دیگر شما سریال‌های عرضه شده در شبکه‌های خانگی مثل قهوه تلخ و قلب یخی را هم اضافه کنید، بحث رقابت برنامه‌های نمایشی با شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های خانگی پررنگ‌تر می‌شود.
اما امسال به دلیل دل‌زدگی مردم از تلویزیون به علت بحث‌هایی که بعد از انتخابات سال ۸۸ پیش آمد، علی‌رغم کاهش بودجه در سطح سازمان صدا و سیما، باز هم شاهد حجم تولید تله‌فیلم‌ها بودیم.
از میان برنامه‌های پربیننده سال ۸۹ تلویزیون دولتی ایران در حوزه برنامه‌های ترکیبی و نمایشی، می‌توان به سریال‌های مختارنامه، فاصله‌ها، زیر هشت و در مسیر زاینده‌رود اشاره کرد.
در بخش برنامه‌های ترکیبی هم همچنان برنامه ۹۰ با فاصله، از بقیه جلو‌تر بود و برنامه هفت هم در مقطع جشنواره فیلم فجر، بینندگانی پیدا کرد.
رضا صدیق درباره سریال‌های موفق سال ۸۹ می‌گوید: در بحث سریال، در سالی که پشت سر گذاشتیم، حد سریال‌های تولید شده به نسبت سال‌های گذشته بالا بود.
اما باز هم از نظر کیفی این سریال‌ها قابل توجه نبودند. در زمینه طنز به علت عدم حضور اشخاصی چون رضا عطاران و مهران مدیری که نوع نگاه خاص و متفاوتی در این زمینه داشتند، تلویزیون در بحث طنز به تکرار رسید.
کار تلویزیون در این زمینه به جایی رسید که دست به دامن اشخاصی مانند مسعود ده‌نمکی و سریال دارا و ندار او شد.
در بحث سریال‌های داستانی به اعتقاد من از نظر کیفی، ساختاری و نمایشی، در این سال ما فقط دو سریال قابل توجه داشتیم، یکی سریال مختارنامه و دیگری هم سریال زیر هشت سیروس مقدم.
البته مختارنامه به تولید مدیریت فعلی سازمان صدا و سیما برنمی‌گردد و هفت یا هشت سالی بود که در حال تولید بود و در این مقطع مهیا و پخش شد، و جزء سریال‌های خوب تاریخی ما محسوب می‌شود.
تلویزیون دولتی ایران در حالی سال ۸۹ را پشت سر گذاشت که بیش از هر زمان دیگری بر تکرار عنوان «رسانه ملی» برای خود اصرار داشت، هر چند که در همین سال، بیش از همیشه، با چالش فاصله گرفتن از جامعه مخاطبش روبه‌رو شده بود.



گوگوش: مبتلا به دلهره‌ها و آرزوهای هموطنانم هستم

گوگوش در گفتگو با رادیو فردا از فعالیت های هنریش،دعای نوروز به فارسی و امیدش به ایرانی آزاد سخن می گوید.گوگوش در ابتدا می گوید: دلم می خواهد به عنوان دعای نوروزی ضمن اين که صميمانه ترين تبريکاتم را به حضور همه ايرانيان سرتاسر دنيا و همينطور فارسی زبان ها تقديم می کنم، دعای نوروزی را اين بار به فارسی ادا کنم که اخيراً اين دعای نوروز را در اينترنت چند نفر از طرفداران من که برای من ايميل می دهند برايم فرستاده اند که ضمن تشکر از آنها اين دعا را می خوانم:



دشت گرداگرد مهر تابناک ايران زمين
روز نو آمد و شد شادی برون زاندر کمين
ای تو يزدان ای تو گرداننده مهر و سپهر
برترينش کن برايم اين زمان و اين زمين.

از ته دل سالی پر از آرامش و مهر و صلح برای همه مردم دنيا، به خصوص ايرانيانی که نوروز را جشن می گيرند و اين که دعا کنيم در سال جديد مملکت مان روی آزادی و عدالت را ببيند و همه زندانيانی که اين مدت درخواست و آرزوی آزادی شان را داريم امسال شاهد آزادی شان باشيم.
خيلی ممنون خانم گوگوش. دهه هشتاد برای شما چگونه گذشت؟ و چگونه می خواهيد به استقبال سال ۱۳۹۰ برويد و آغاز يک دهه ديگر.
ممنون از سؤال تان. چون من در آخر دهه هفتاد يعنی اواسط ۷۹ از ايران خارج شدم و اولين نوروزم را در دوبی در سال ۱۳۸۰ گذراندم. پای هفت سين بودم.
دهه هشتاد را از مملکتم خارج بودم. به هر حال تا به يک جايی پناه بردم که خانه دوم من بشود آن. لس آنجلس.
در اين ده سال خيلی کشورهای مختلف رفتم و به هر حال دهه هشتاد برای من دهه ای بود که توانستم بعد از بيست سال روی صحنه بروم.
فعاليتم را در اين دهه شروع کردم و ادامه دادم تا به امروز. ولی همزمان چون مدام پيگير مسائل مملکتم بودم و هستم اين است که همراه با نگرانی ها و دلهره ها و آرزوها و همه آن چيزهايی که همه هموطنانم فکر می کنم در همه جای دنيا خواهانش هستند، من هم مبتلا به آن بودم.
سال گذشته شما آلبوم «حجم سبز» را داشتيد. خيلی از شنونده های ما در ماه های گذشته سئوال می کردند که تازه از خانم گوگوش چه خبر. آلبوم جديدی در دست توليد داريد يا فعاليت جديدی؟
بله. من مدتی است که مشغول فراهم کردن ترانه های يک آلبوم هستم.
متاسفانه برای تهيه يک آلبوم طول می کشد تا يک سری کار را انتخاب کنيم، ضبط کنيم و کنار هم بچينيم شان. اين است که من دارم تلاشم را می کنم که اين اتفاق بيافتد.
البته چند کار ضبط کرده ام ولی هنوز نمی خواهم معرفی شان کنم برای اين که نمی دانم که ترتيب چيدن اينها چطور است. آيا اينها توی اين آلبوم می آيد يا اينکه...
نگه می داريد جايی تا در دفعات بعد استفاده کنيد...
بله. يا اين که شايد هم به صورت تک ترانه يا به قول معروف سينگل اينها را به بازار عرضه کنم. چون ببخشيد با اينکه صحبت جديدی نيست، اما دلم می خواهد باز هم تکرار کنم که متاسفانه کپی کردن از ترانه ها...
رعايت نکردن کپی رايت...
بله. حق ترانه سرا، آهنگساز، خواننده ضايع می شود. تمام تلاش شان هدر می رود. به آن نتيجه دلخواه که نمی رسند، نمی توانند کار خوب ارائه دهند. من هم مستثنی نيستم از اين ماجرا.
گوگوش: من تلاشم را کردم که کار خوب ارائه بدهم. حداقل کار پيش پا افتاده و مبتذل نداشته باشم. حالا فکر می کنم دليلش اين است که به خاطر کارهای درخشانی که در قبل از انقلاب حسن شماعی زاده، مرحوم واروژان، فريد زلاند، آندرانيک، چشم آذرها در اختيارم گذاشتند و در اختيار خواننده های ديگر هم گذاشتند، کارهای امروز با آنها مقايسه می شود. و چون آنها به نوستالژی ما تعلق پيدا کرده و جزء خاطرات مردم شده اند، اين است که هر کار جديدی که اجرا می شود با آنها مقايسه می شود.
ممکن است بتوانم يک ترانه دو ترانه همين طور رايگان در اختيار مردم قرار دهم. اما برای آلبوم ما متحمل يک سری وقت و مخارج می شويم. اين است که می خواهم خواهش کنم، مردم به اين صورت ما را حمايت کنند، و کپی نکنند و سعی کنند اين کارها را مال هر کس که هست اوريژينال و اصلش را تهيه کنند.
اميدوارم که همه شنونده های خوب ما اين صحبت های شما را به گوش جان بپذيرند و رعايت حقوق مولف و مصنف را بکنند که مسئله مهمی است و می تواند کمک کند به حيات هنرمندانمان. اما خانم گوگوش چقدر انتقاد پذير هستيد؟
فکر می کنم خيلی انتقاد پذير هستم. برای اين که معتقدم اگر انتقاد نباشد، کارم تصحيح نمی شود. کارم بهتر نمی شود. من خوشحال می شوم هر آن کس که برای من مطلبی می نويسد و نقدی می کند انتقادی می کند و ايرادی به کار من هست را، گوشزد کند. اگر غرض و مرضی در آن نباشد با کمال ميل و طيب خاطر می پذيرم.
حالا حتماً خودتان شنيديد بعضی از اين انتقاداتی که افراد می کنند کسانی که شما را سالهاست که دنبال می کنند و دوستتان دارند. خوب شما يک خواننده ای هستيد که در اين هيچ شکی باقی نمی ماند که هم پر طرفداريد و هم محبوب. چون خيلی سخت است که يک هنرمند هر دو جنبه را داشته باشد. شما هر دو تا را داريد. اما وقتی که از ايران آمديد بيرون، خيلی ها اعتقاد داشتند مجموعه ترانه هايی که گوگوش بعد از انقلاب ارائه کرده از نظر کمی و کيفی سطحش به سطح کارهای گذشته نمی رسد. خودتان اين را چگونه بررسی می کنيد؟ آيا فکر می کنيد شما زير سقفی که به هر حال سقف مستحکمی که گوگوش ساخته بود قبل از انقلاب، آنجا هنوز متوقف شديد يا رفتيد بالا و يا اين که وضعيت به چه صورتی است؟
نمی خواهم فکر کنم و معتقد نيستم که رفتم بالا. من تلاشم را کردم که کار خوب ارائه بدهم. حداقل کار پيش پا افتاده و مبتذل نداشته باشم. حالا فکر می کنم دليلش اين است که به خاطر کارهای درخشانی که در قبل از انقلاب حسن شماعی زاده، مرحوم واروژان، فريد زلاند، آندرانيک، چشم آذرها در اختيارم گذاشتند و در اختيار خواننده های ديگر هم گذاشتند، کارهای امروز با آنها مقايسه می شود. و چون آنها به نوستالژی ما تعلق پيدا کرده و جزء خاطرات مردم شده اند، اين است که هر کار جديدی که اجرا می شود با آنها مقايسه می شود.
فکر می کنم اگر من ۲۱ سال فعاليتم را ادامه داده بودم در خارج از ايران شايد که کمتر اين مقايسه پيش می آمد. اما به هر حال بايد منتظر شويم که اين کارها هم به خاطراتمان بپيوندند تا قضاوت شوند. امروز شايد چون مقايسه می شود با کارهای آن زمان، کمی انتقاد می کنند.
البته من فکر می کنم اگر آن «آلبوم زرتشت» را وقتی از ايران آمدم بيرون به بازار عرضه کردم، به آن اشاره شود، آن کار به هر حال يک فضايی داشت که فضای بسته ای بود. فضای ۲۱ سال ماندن در...
سکوت بود...
بله. ماندن در يک محيط مسقف بود. سقف داشت صدای من و محيط من. اين بود که می توانم آن را بپذيرم. ولی بعدها تلاش کردم که حداقل کارهای قابل قبولی ارائه دهم. فکر نمی کنم بشود «کيو کيو بنگ بنگ» را نديده گرفت. يا به هر حال کارهايی داشتم مثل «عشق يعنی همه چيز»، «نجاتم بده»...
در آلبوم «مانيفست»...
بله. در آلبوم آخرين خبر کارهای خوبی داشتم. در مانيفست همينطور...
در «حجم سبز» همينطور...
و همين آلبوم اخير حجم سبز، فکر می کنم کارهای قابل قبول تری داشتم. اما نمی خواهم از خودم دفاع کنم. فکر می کنم يک کم غيرمنصفانه باشد اگر بخواهيم همه اين کارها را به يک چوب برانيم و به اصطلاح مورد انتقاد قرار دهيم.
ولی به هر حال شما در آلبوم های قبلی... به ويژه اشاره کرديد به مثلاً ترانه خيلی خوب «کيو کيو بنگ بنگ»، بعد «مانيفست» و آلبوم آخرين. شما در آنجا با يک تيم ديگر کار می کرديد و بعد به نظر من هم نتيجه کار موفق بود اما يک دفعه همکاری را ادامه نداديد و تيم و گروه را عوض کرديد. اين نتيجه تصميم گيری خودتان بود يا شرايطی پيش آمد که فکر کرديد ديگر نمی شود آن همکاری را ادامه داد؟
نه ببينيد، به هر حال در هر دوره ای با يک تيم کار کرديم. من در قديم هم يک دوره ای با واروژان و ايرج جنتی عطايی کار کردم. يک دوره ای با حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز کار کردم. يک دوره با فريد زلاند و اردلان سرفراز کار کردم.
يک دوره با زويا و واروژ کار کردم. يا همينطور با شهيار قنبری و پرویز اتابکی، پرويز مقصدی، بابک افشار... هرکدام اينها به هر حال يک دوره ای هم برای خودشان يک سبکی اند... نه سبک. ببخشيد شايد يک اسم ديگر داشته باشد الان حضور ذهن ندارم. اما يک فرمی اند برای خودشان.
هر کدام از اين تيم ها هم تلاش خودشان را کردند که بهترين کار خودشان را در اختيار من بگذارند.
شما زندگی خاصی داريد که حتماً همه دوست دارند بشنوند ولی اينجا مجالش نيست که در مورد آن صحبت کنيم. ولی فکر می کنم که خيلی ها دوست داشته باشند که درباره اين زندگی پرتلاطم هنری را که هم در سينما ريشه دارد و هم در موسيقی، بدانند. هيچ وقت فکر کرديد که به يک اتوبيوگرافی يا خودنگاری دست بزنيد و زندگی خود را بنويسيد؟
سالهاست که به آن فکر می کنم و منتظر فرصتی ام که فراغت پيدا کنم و بنشينم و کتاب زندگی ام را بنويسم.
در مورد کنسرت تان هم برای ما بگوييد.
من روز چهارم فروردين در ترکيه کنسرت دارم. در همان سالنی که پارسال برنامه گذاشتم، کنسرت داشتم، اين بار با ارکستری که رهبری اش با بابک امينی است برنامه اجرا می کنم.
تعدادی از کارهای «حجم سبز» را اجرا می کنم. بالطبع کارهای قديمی ام هم حتماً اجرا می شود برای اين که خواهان زياد دارد. در ضمن در هفتم فروردين در مالزی هستم. در کوالالامپور. ۹ آوريل که بيستم فروردين فکر می کنم باشد، در نوکيا تئآتر لس آنجلس کنسرت دارم.
اشاره ای هم به آلبوم جديدتان کرديد. اگر امکان دارد بگوييد که در اين آلبوم با چه کسانی کار کرديد و احتمالاً نامشان را در آلبوم خواهيم ديد؟
چند کار از رها اعتمادی و بابک سعيدی ضبط کرده ام که هنوز تصميم نگرفتيم که کدامش را در اين آلبوم بگذاريم. کارهای ديگر هم از قبل در آرشيوم بود و به هر حال با يکی دو نفر دارم کار می کنم. با بابک امينی قرار است يک کار مشترک داشته باشيم...
از قديمی ها چطور؟
از قديمی ها هنوز نمی توانم با قاطعيت بگويم کدام ولی اميدوارم که بتوانم از قديمی ها هم در آلبوم جديدم ترانه ای داشته باشم.
اتفاقاً در ديباچه «حجم سبز» هست که شما تلاش کرده بوديد آقای شماعی زاده و اردلان سرفراز را يک بار ديگر کنار هم داشته باشيد و يک کاری در آن آلبوم بگذاريد. ولی مثل اين که هنوز نتيجه نداده.
متاسفانه تلاش من به جايی نرسيد. تا به حال به جايی نرسيده. اميدوارم که بتوانيم اين همکاری مجدد را با هم داشته باشيم. ولی کماکان من اردلان سرفراز را در صدر کارهايم خواهم داشت. از ياران قديمی. و اميدوارم بتوانم کارهای زيبايی باز هم از او اجرا کنم.
پس اين طور نشان می دهد که اردلان سرفراز ترانه سرای محبوب شماست؟
بله. بله.
در آهنگسازان چه کسی اين محبوبيت را در قلب شما دارد؟
آهنگسازها... هنوز حسن شماعی زاده، هنوز فريد زلاند، هنوز چشم آذر، آندرانيک...
کدام؟ ناصر چشم آذر يا منوچهر؟
ر دويشان. ناصر بيشتر حس مشترک با من دارد. ولی متاسفانه به او دسترسی ندارم. منظورم اين است که چون در ايران زندگی می کند و اين سالها مشغول موسيقی فيلم است. اين است که منوچهر چشم آذر در تنظيم ها بسيار درخشان است که اميدوارم بتوانم با او کار جديدی داشته باشم.
خانم گوگوش، خيلی ممنون. من دلم می خواهد يکی از آهنگ هايتان که برای خودتان محبوب است به ما بگوييد و ما پخش کنيم برای شنونده هايمان در سرتاسر جهان و البته برای طرفدارهای شما به خصوص.
من می خواهم ازتان خواهش کنم اين سؤال را از طرفداران بکنيد که هر آنچه که آنها دوست دارند برايشان پخش کنيد.
اين خيلی خوب است. ولی می دانيد چقدر زيادند! ما ديگر نمی توانيم بايد يک غربالی هم بکنيم. شما کار ما را ساده کنيد.
من خوشحال می شوم که هر روز يکی از کارهايم را پخش کنيد.
قطعاً. کارهای شما که هر روز دارد از راديوی ما پخش می شود. ولی اين که خودتان يک کاری را بگوييد يک لطف ديگری دارد.
می شنوم آقای ضرغامی. اگر اغراق نکنم ۲۴ ساعت روز و شبم اگر در منزل باشم، راديو فردا گوش می دهم.
خيلی لطف داريد. اين واقعاً يک لطف بزرگ است برای من و همکارانم که اينجا کار می کنيم. من می خواستم که خود خانم گوگوش يک ترانه اش را انتخاب کند. سخت است می دانم. شما آنقدر کارهای قشنگ داريد. مثلاً من خودم شخصاً آهنگ ناصر چشم آذر را خيلی دوست دارم. هجرت...
پس همان هجرت...


منافی از پشت صحنه «پس فردا» می گوید

 فرشيد منافی، نويسنده و تهيه کننده راديو پس فردا ، میهمان برنامه نگاه تازه از همکارانش، طنز سیاسی و برنامه اش می گوید.
فرشيد منافی در آغاز با اشاره به نقش «آرتا» همکارش در ساخت برنامه های راديو پس فردا می گويد:
«در بخش هايی از  برنامه در نويسندگی کمک می کند. موزيک ها و ترانه ها و افکت های صدا را فراهم می کند و در همه بخش ها کمک من است. هميشه هست.»



فرشيد منافی در مورد گروه همکاران خود می گويد:
«شروع که کرديم به نوعی من تنها بودم و بعد کم کم آرتا اضافه شد، اوايل هم البته کمک های کوچکی می کرد. به صورت رسمی چهار پنج ماه پس از اينکه شروع کرديم آرتا آمد. دو نفر نويسنده داريم. بسته به موضوع روز و موضوعی که انتخاب می کنم چيزهايی به شان سفارش می دهم و می گويم اين چيزها را می خواهم. از آنها هم به هر حال يک چيزهايی می رسد. آرتا و من و «سَم» هم که کارهای صوتی و به نوعی کارهای تکنيکی را انجام می دهد. البته نه همه بخش ها را ولی برنامه زنده دست سَم است کاملاً. گزارش ها را خودم ميکس می کنم.»
کار نمايش به خصوص، فکر می کنم کار سختی است. چون نويسنده ها بيرون اند و از بيرون کار می کنند. خودت بايد چند تا نقش را بازی کنی.از اول در ذهنم بود که يک بخش نمايشی داشته باشيم. چون بخش نمايشی در راديو و خصوصاً در برنامه ای که حالت طنز دارد خيلی جواب می دهد. ولی با توجه به کمبود آدم يک ذره سخت بود.
به همين خاطر ديگر تصميم گرفتم يکی دو تا صدای دختر را، مادر بزرگ و پدربزرگ و صداهای ديگر را... چون به هر حال طنز هست به نوعی می شود به شنونده ها القا کرد. خودم جای چند نفر... ولی شده که در گزارش ها يا نمايش ها جای چهار پنج نفر هم حرف زده ام.

بارگذاری

هيچوقت حس نکردی کاراکترها يک وقت قاطی می شوند، اينجا مثلاً داری شبيه آن يکی می شوی؟ چرا سخت است ديگر. يک وقت هايی ممکن است اشتباه کنم. برای همين هم ضبط می کنيم. به خاطر اين که زنده اگر بخواهيم اين کار را انجام دهيم با سه چهار تا شخصيت... حالا دو تا شخصيت را گاهی اوقات زنده اين کار را کرده ام. ولی سه چهار يا پنج شخصيت ديگر خيلی سخت می شود. برای همين بايد حواسم باشد به اين شخصيت ها...
اين آيتم ها را چطوری به شان رسيدی؟ چون آيتم های مختلف دارد برنامه مثلاً منبرانه يا...آيتم ها الان يک بخش «سرآشپز» است که در اصل خود سرآشپز را حذف کرديم. يعنی خودش با آن صدای خودش حرف نمی زند. من از قول سرآشپز می آيم می گويم که... انگار يک آشپزخانه دارد راديو پس فردا... که می آيد برای آدمهای مختلف غذا می پزد. بسته به حرفی که مسئولی زده باشد يا توی خبرها باشد، برای آن آدمها غذای خاص خودشان را می پزد. بعد «بيانيه» داريم که به تعداد برنامه هايی که داشتيم بيانيه داشتيم بر اساس همان موضوع روز و موضوع هفته.
هدف از بيانيه چيست؟ من درست متوجه نشدم.يعنی هر هفته يک موضوعی داريم و آن موضوع هفتگی می آيد تقسيم می شود به روزانه. از شنبه تا چهارشنبه هر روز اين موضوع يک ذره پخته تر می شود و بعد شاخ و برگ می گيرد. بر اساس آن حرفی که آن روز راجع به آن موضوعی می خواهيم بزنيم، اول می آييم يک «بيانيه» صادر می کنيم که آن هم باز شوخی است. بعد راجع به موضوع صحبت می کنيم در بخش های مختلف.
گزارش آرتا هست، تلفن های مردم هست، «منبرانه» هست، فريبرز غريب که بخش ورزشی را دارد، کامران ملک مطيعی خبرهای هنری را به طنز و گاهی هم خبرهای جدی... يک روزهايی هم باکس آفيس (گيشه) آمريکا را به اش اشاره می کند. شرمين خانم که خانمی است با ما همکاری می کند، هفته ای دو روز، يکشنبه ها و سه شنبه ها که او هم می آيد از زاويه ديد خودش و شايد از زاويه ديد خانمها به موضوع نگاه می کند.
يعنی يک ذره مايه فمينيستی می خواهد بگيرد؟ گاهی اوقات من می گويم که اين کار را بکند. يک وقتهايی فمينيستی می شود و يک وقت هايی هم واقعاً نظر خودش را می گويد.
نظر خودش را که می گويد، اکثر خانمهای مدرن ايرانی فمينيست اند يک جورهايی، نيستند؟نمی دانم. مرا قاطی نکن! مرا قاطی اين مسائل نکن! بعد مشکل ساز می شود! (می خندند)
وقتی که صدای فرشيد را پشت ميکروفون می شنوی می گويی خودش هم حتماً بايد همينطوری باشد... ولی يک آدم ساکت و خيلی جدی است. قيافه اش را کسی ببيند می گويد فرشيد جدی است. اصلاً نمی خندد! توی راديو نديديم بخندد. لبخندی می زند گاهی وقتها!الان دارم لبخند می زنم! من شخصيتاً آدم جدی هستم. نه که جدی باشم. ولی چون توی محل کار است و شما هم همکارهای من هستيد و اينجا که همديگر را می بينيم شايد آن طور است. ولی بيرون از اينجا اگر بخواهيم رفاقت کنيم، برويم بيرون يا رستوران يا مهمانی، قطعاً يک شخصيت ديگر هست که بيرون از کار است.
من در کارم چون آدم خيلی وسواسی هستم، مو را از ماست می کشم... خوب کار راديو سخت است. ما شنونده های خيلی گسترده داريم. مثلاً تلفن داشتيم از کسی می گفت من چوپان هستم و از وسط دشت دارم زنگ می زنم. امروز باتری راديوی جيبی ام تمام شده و تا دو روز هم کسی نمی آيد برای من باتری بياورد. تلفنی زنگ زده بود با موبايلش و اينها را می گفت. برای همين من هميشه درگير اين هستم که سعی کنم قشر بيشتری از مخاطب را بتوانم داشته باشم و شنونده باشند و بفهمند چه می گويم. و اين که من کارم را واقعاً دوست دارم چه برنامه سازی و چه اجرا. وقتی اجرا می کنم بهترين بخش کار که از آن لذت می برم اجراست.
متمرکز روی کاری و فرصتی برای شوخی کردن نداری...بله. و اين که برنامه يک ساعته ساختن... خودتان برنامه سازيد و می دانيد چطور است. خصوصاً برنامه زنده.
شنونده های ما باورشان نمی شود. بعضی وقتها ايميل می زنند و می گويند که چه کار می کنيد؟ صبح تا شب آنجا نشستيد و سه دقيقه گزارش دادی؟نه، واقعاً کار سختی است.
همينطور است. به ويژه اگر همانطور که گفتی وسواس اگر بخواهی به خرج بدهی.
چون من برنامه هر روز را همان روز تهيه می کنم، يعنی از ظهر می آيم اينجا. به وقت اينجا ساعت ۶.۵ برنامه ما روی آنتن می رود که به وقت ايران ساعت ۹ شب می شود. شش هفت ساعت بيشتر فرصت ندارم.
 به خاطر همين يک وقتهايی همکاران می گويند هيچوقت ترا نمی بينيم. تو معاشرتی با ما نمی کنی. من يک وقتهايی روز تعطيل می آيم به همه سر می زنم و با همه شوخی می کنم و کلی حرف می زنم. می گويم ببخشيد من روزهای عادی که اينجا برنامه دارم نمی توانم با کسی حرف بزنم.
در مورد تجربه کار، اين که از ايران تجربه خوبی داشتی... خوب و تلخ... تجربه کار آنجا با اينجا چقدر تفاوت دارد؟من کار را آنجا ياد گرفتم. وارد راديو شدم سال ۷۵. به اين شکل نه. وارد بخش نمايشی شده بودم و سال ۷۶ و ۷۷ رسماً گويندگی را شروع کردم، از پايه کار راديو را و اين که پشت ميکروفون اصلاً چطوری بنشينم و چطوری فاصله ام با ميکروفون باشد و جمله بندی ام چطور باشد و يا چطور برنامه تهيه شود، اين ها را آنجا ياد گرفتم.
اگر منظورت از تجربه سختی کار است، می توانم بگويم اينجا کار سخت تر است. به خاطر اين که اينجا تعداد آدمهايی که هستند کمترند. اينجا به نوعی من خودم را تنها می بينم.
 حالا غير از اين که آرتا هست و کمک می کند ولی آنجا تعداد زياد بود. شما فکر کنيد برای هر برنامه مثلاً يک دفعه ده تا پانزده تا نويسنده، سردبير، تهيه کننده، اديتور و هماهنگی و همه اينها بودند. البته من اين را دوست دارم. می خواهم بگويم کار اينجا را بيشتر دوست دارم. متمرکز تر است. بعد هم من اينجا يک چيزهای ديگر ياد گرفتم. به خاطر اين که برنامه سازی جدی به اين شکل در راديو ايران نداشتم.
بخش عمده مطالب سياسی است.
سی چهل درصد موضوعی است و باقی سياسی. که بعضی وقتها آن موضوعی هم سياسی می شود. موضوعاتی مثل اعتراض، افشاگری، انقلاب...
فکر می کنی مخاطب ها کدام بخش را بيشتر دوست دارند؟ به خصوص يک کم رويدادهای سياسی که در ايران می افتد تلخ هم هست. مثل همين کشته شدن مردم و معترضان.کار مرا سخت تر می کند به خاطر اين که اسم برنامه راديو پس فردا از اول طنز بوده. حالا واقعاً يک روزهايی نمی شود طنز گفت. پريروز که بيست و پنج بهمن بود و خواستم برنامه داشته باشم اول در برنامه گفتم آقا من امروز طنزم نمی آيد! من دل تو دلم نبود. خبرها می آمد و همه اش داشتيم پيگيری می کرديم. آن برنامه را ساختم نه فقط برای اين که برنامه طنز داشته باشم. آن برنامه شايد يک برنامه اطلاع رسانی بود، يک برنامه «ديلی» (خبر روز) شد.
موسيقی ها کاملاً متفاوت شد. به خاطر اين که فضا اصلاً فضای طنز نبود. موضوع مان عوض شد. موضوع ما اين هفته اصلاً موضوع عشق بود. به خاطر والنتاين و سپندارمذگان که می خواستيم به اش بپردازيم که نپرداختيم. اصلاً از دستمان در رفت به خاطر اين که ديديم اصلاً فضا فضای چيزی که مردم می خواهند بشنوند، نيست. الان چيز ديگری است.
چون ما خارج از ايران هستيم، اين طنز تا کجا می تواند برود؟ يعنی تا نقد چه شخصيت هايی؟ تا طنز کردن و کميک کردن چه شخصيت هايی؟ آيا ما حتی با اپوزيسيون هم اين کار را می کنيم يا فقط کسانی که طرفدار حکومت هستند را به طنز می کشيم؟ شخصيت هايی که داخل دولت هستند...من در برنامه خودم هيچوقت برايش قاعده و قانون نگذاشته ام. به خاطر اين که ما همه اش گفتيم نه طرفدار گروه خاصی هستيم و نه مخالف. ما در واقع طرفدار مردم هستيم در نهايت. چون من تا يک سال پيش بين همان مردم داشتم زندگی می کردم، دغدغه آنها را می دانم، خود شما هم همينطور. در آن کشور زندگی کرديد. وقتی رسانه ای می شويم بايد هم بد را بگوييم و هم خوب را. حالا آقای موسوی و کروبی و خاتمی هم يک وقتهايی حرف هايی می زنند که آنها هم خنده دار است و بايد با شان شوخی کرد. کاری نمی شود کرد. ما هم طنز می گوييم و شوخی می کنيم. حتی مقامهای آمريکايی، مقامهای فرانسوی، مقامهای انگليسی يک وقتهايی حرف هايی می زنند. با آنها هم شوخی می کنيم.
ولی خوب می دانيد بيشترين چيزی که الان ريشه طنز است، حرف هايی است که مسئولان حکومت جمهوری اسلامی می زنند.
دو سه نفر از حکومت اگر بروند مثل احمدی نژاد، رحيم مشايی و... ما بيکار می شويم! تعطيل می کنم می روم ديگر! (می خندند) واقعاً يک حرفهای عجيب غريب می زنند... آقای مشايی، آقای احمدی نژاد، خيلی های ديگر... آقای جنتی، آقای احمد خاتمی خصوصاً... اينها رفيق های راديو پس فردا هستند! يک وقتهايی می گوييم بياييد يک شماره حساب بدهيد پولی چيزی بريزيم به حسابتان! چون اينجا خوراک طنز...
هيچوقت کنترل می کنی که اين طنز نزديک نشود به هجو و از حد طنز خارج شود. آيا يک حد و حدودی برای طنز قائلی؟برنامه ما، من هميشه به اين فکر کرده ام که يک طنز انتقادی باشد. ولی خوب يک وقتهايی وارد بحث هايی می شويم که ممکن است هجو هم بشود. شايد يک جاهايی به هزل برسيم. اين را کاری نمی شود کرد. يک جاهايی می بينيم آنقدر بامزه است که جور ديگر نمی شود با آن شوخی کرد و حتی با ديد انتقادی هم نمی شود رفت سراغش. سعی می کنيم به خود شخصيت ها، حداقل با عملکردشان، با تفکراتشان و حرفهايی که می زنند شوخی کنيم. ولی حالا اين که طرف قدش کوتاه است يا دماغش گنده است يا موهايش ريخته و کچل است... اين چيزهايی است که سعی می کنيم خيلی طرفش نرويم.
جالب است که طنز به ويژه در فضای رسانه های خارج از کشور دارد شکوفا می شود و مردم به آن روی خوش نشان داده اند.
الان فکر می کنم برنامه های طنز فارسی زبان که خارج از ايران باشد خيلی جدی، همين برنامه راديو پس فردا به صورت راديويی اش است و پارازيت کامبيز حسينی و سامان اربابی به صورت تلويزيونی آن است. به خاطر اين که داخل ايران نداريم.
 طنز چيزی است که بايد انتقاد کند از رفتار و از کردار يک حکومت و يک دولت. اين چيزی است که ما داخل ايران نداريم. مردم ايران می نشينند و برنامه هايی را می بينند که مال خود دولت است و دولت هم به خودش به به و چه چه می گويد و هيچوقت برنامه طنز هم اگر داشته باشد اجازه نمی دهد که وارد يک سری محدوده هايی شود که مردم را اذيت می کند.
 اگر يک روزی در کشورمان دموکراسی داشتيم و آزادی داشتيم، خوب آن روز هم ممکن است ما ها برگرديم آنجا و همين کار را انجام دهيم.
فرشيد منافی در پايان با اشاره به تکيه کلام خود در برنامه های راديو پس فردا می گويد:
اين از همان ايران که چند بار گفتم و شد خداحافظی من در برنامه ها. اينجا هم آوردم. شد امضای خودم. امضای خداحافظی من بود. اينجا «می بوسمتون» اضافه کرده ام. آنجا نمی توانستم کسی را ببوسم. آنجا فقط همين را می گفتم. می گفتم «دوستتون داريم» يعنی همه مان دوستتون داريم. من شخصاً نمی توانم کسی را دوست داشته باشم چون از نظر فقهی مشکل می شود، يعنی «دوستتون داريم، قربون همه تون» که حالا اينجا شده «دوستتون دارم، می بوسمتون، قررررررربون همه تون!»