گزارش ویدیویی از تجمع ۲۵ بهمن ماه - تهران
خبرگزاری هرانا - در پی فرخوان برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن ماه، ده ها هزار تن از شهروندان تهرانی در مسیر های میدان امام حسین تا میدان آزادی اقدام به راهپیمایی نمودند؛ که با دخالت نیروهای امنیتی و انتظامی این راهپیمایی به خشونت کشیده شد.
طبق گزارشات دست کم کشته شدن یک تن و مجروح شدن سه تن توسط سلاح گرم برای گزارشگران هرانا تائید شده است، اما منابع غیر موثق تعداد مجروحین و کشته ها را بیش از این می دانند.
خبرگزاری فارس روز گذشته کشته شدن یک تن را تائید کرده و ساعاتی پیش نیز سایت خبری جهان نیوز از کشته شدن یکی از مجروحین خبر داد، هم چنین سایت خبری آخرین نیوز نیز یکی از کشته شدگان در خیابان جمالزاده را معرفی کرده است.
برای دریافت این ویدیو اینجا کلیک کنید
تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه هنر در اعتراض به کشته شدن صانع ژاله
خبرگزاری هرانا - دانشجویان دانشکده های مختلف دانشگاه هنر و تهران از جمله دانشجویان دانشکده ی سینما تاتر در اعتراض به قتل یکی از همکلاسی هایشان به نام صانع ژاله، ضمن تعطیل کردن کلاس های خود در محل دانشکده ی علمی - کاربردی تجمع کرده و به خواندن سرود و سر دادن شعار پرداخته اند.
به گزارش اشتراک، با کشته شدن صانع ژاله دانشجوی رشته ی نمایش دانشگاه هتر تهران، جو دانشگاه به شدت ملتهب شده است ، علیرغم اینکه بسیج دانشجویی و خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی سعی دارند قتل این دانشجو را به سازمان مجاهدین خلق نسبت بدهند اما به دلیل سابقه ای که نیروهای امنیتی در کشتارهای حوادث پس از انتخابات داشته است، افکار عمومی این اتهام را باور ندارند و قتل ژاله را به نیروهای امنیتی نسبت می دهند.
گفتنی است که کلیه ی مسئولین دانشگاه را ترک کرده اند و تنها اعضای حراست دانشگاه در محل تجمع باقی مانده اند.
صانع ژاله متولد سال ۶۳ از هموطنان کردزبان اهل پاوه و از اهل تسنن، دانشجوی رشته نمایش دانشگاه هنر تهران در اعتراضات روز گذشته برابر با ۲۵ بهمن، توسط نیرو های امنیتی رژیم با تیر مستقیم مورد هدف قرار گرفت که پس از اعزام به بیمارستان کشته شد.
تجمعات پراکنده دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل
خبرگزاری هرانا - بسیاری از دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل، بعد از ظهر دیروز، علی رغم حضور پر شمار نیروهای امنیتی و لباس شخصی اقدام به شکل دادن تجمعات پراکندهای کردهاند.
به گزارش دانشجونیوز، تجمع در شهر بابل ساعت ۱۷ در اطراف دانشگاه نوشیروانی آغاز و در امتداد خیابان دکتر شریعتی ادامه یافته است.
به گزارش دانشجونیوز، تجمع در شهر بابل ساعت ۱۷ در اطراف دانشگاه نوشیروانی آغاز و در امتداد خیابان دکتر شریعتی ادامه یافته است.
هم چنین گفته می شود حضور نیروهای بسیجی، لباس شخصی و نیروی انتظامی به حدی بود که امکان تجمع در یک مکان را نمیداد و دانشجویان مجبور بودند برای تشکیل هسته اولیه به حرکت خود در راستای خیابان دکتر شریعتی ادامه دهند.
این گزارش میافزاید، ساعت ۳۰: ۱۸ جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ نفر از دانشجویان شکل گرفت که با برخورد نیروی انتظامی پراکنده شدند.
در زمانیکه هنوز هسته اولیه در حال شکل گیری بود عدهای از ماموران لباس شخصی به فیلم برداری از دانشجویان میپرداختند و عدهای از دانشجویان بسیجی پیاده و بعضا سوار بر موتور نیز در اطراف دانشگاه مستقر بودند و نیروی انتظامی نیز علاوه بر تردد پی در پی، در انتها و ابتدای خیابان شریعتی مستقر بودهاند.
این گزارش میافزاید، ساعت ۳۰: ۱۸ جمعیتی بالغ بر ۲۵۰ نفر از دانشجویان شکل گرفت که با برخورد نیروی انتظامی پراکنده شدند.
در زمانیکه هنوز هسته اولیه در حال شکل گیری بود عدهای از ماموران لباس شخصی به فیلم برداری از دانشجویان میپرداختند و عدهای از دانشجویان بسیجی پیاده و بعضا سوار بر موتور نیز در اطراف دانشگاه مستقر بودند و نیروی انتظامی نیز علاوه بر تردد پی در پی، در انتها و ابتدای خیابان شریعتی مستقر بودهاند.
ضرب و شتم دانشجویان دانشگاه شریف توسط نیروهای امنیتی
خبرگزاری هرانا - در جریان اعتراضات روز گذشته نیروهای امنیتی با ورود به دانشگاه صنعتی شریف، اقدام به ضرب و شتم شدید دانشجویان این دانشگاه نمودند.
گفته می شود زمانیکه دانشجویان شریف قصد خروج از دانشگاه را داشتند نیروهای گارد ویژه با چماق و باتوم به ایشان حملهور شدند.
وب سایت دانشجو نیوز در گزارشی تاکید کرده است که در این حمله یکی از دانشجویان که چماق بر سرش اصابت کرده بود توسط انبولانس به بیمارستان انتقال داده شد.این گزارش می افزاید در درگیری بین حراست دانشگاه و دانشجویان، چند تن از دانشجویان توسط حراست دانشگاه صنعتی شریف بازداشت شده اند.
شایان ذکر است که دانشجویان دانشگاه شریف در همراهی با اعترضات مردمی در ۲۵ بهمن ماه، روز گذشته در دانشگاه، تجمعی اعتراضی برپا کرده و بعضا شعارهایی اعتراضی سردادند.
مجموعه گزارشات تصویری از تجمعات ۲۵ بهمن ماه
خبرگزاری هرانا - در پی فرخوان برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن ماه، ده ها هزار تن از شهروندان تهرانی در مسیر های میدان امام حسین تا میدان آزادی اقدام به راهپیمایی نمودند؛ که با دخالت نیروهای امنیتی و انتظامی این راهپیمایی به خشونت کشیده شد.
طبق گزارشات دست کم کشته شدن یک تن و مجروح شدن سه تن توسط سلاح گرم برای گزارشگران هرانا تائید شده است، اما منابع غیر موثق تعداد مجروحین و کشته ها را بیش از این می دانند.
خبرگزاری فارس روز گذشته کشته شدن یک تن را تائید کرده و ساعاتی پیش نیز سایت خبری جهان نیوز از کشته شدن یکی از مجروحین خبر داد، هم چنین سایت خبری آخرین نیوز نیز یکی از کشته شدگان در خیابان جمالزاده را معرفی کرده است.
عکس از خبرگزاری هرانا
یکی از مجروحان اعتراضات ۲۵ بهمن ماه جان باخت
خبرگزاری هرانا - یکی دیگر از مجروحان اعتراضات مردمی روز ۲۵ بهمن ماه در تهران، لحظاتی پیش در بیمارستان جان باخت.به نظر میرسد که وی در حوالی رودکی- توحید و به ضرب گلولهٔ مستقیم ماموران نیروی انتظامی کشته شده باشد.
از مشخصات این فرد، تا لحظهٔ تنظیم خبر اطلاعی در دست نیست.
سایتهای وابسته به دولت پیشتر مدعی شده بودند که وی به همراه دو تن دیگر در محل یاد شده توسط تیراندازی اعضای سازمان مجاهدین خلق مضروب شده و یک تن نیز در این محل کشته شده است.
خبرگزاری هرانا روز گذشته از کشته شدن یک تن و مجروح شدن سه تن در حوالی خیابان رودکی- توحید به علت اصابت مستقیم گلولهٔ اسلحهٔ کلت کمری ماموران موتور سوار نیروی انتظامی خبر داده بود.
عکس مربوط به فرد جان باخته می باشد
گزارش روز از راهپیمایی 25 بهمن
نوبت سید علی است
مردم ایران روز گذشته با حضور در خیابان های تهران و دیگر شهرهای کشور، رهبر جمهوری اسلامی را دیکتاتور خواندند و اعلام کردند بعد از حسنی مبارک و بن علی، نوبت سید علی است که برود.
معترضان به انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته شعار میدادند: "سید علی حیا کن، مبارک رو نگاه کن" و "مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی" آنان شب نیز به پشت بام ها رفتند و حرکت اعتراضی صبح خود را با سر دادن فریاد مرگ بر دیکتاتور پی گرفتند.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، مخالفان دولت محمود احمدی نژاد برای تظاهرات دیروز فراخوان داده بودند. فراخوانی که در قالب نامه به وزارت کشور برای اخذ مجور منتشر شده بود؛اماجمهوری اسلامی که اعتراض را حق مردم مصر دانسته و انقلاب مصر را تداوم انقلاب 57 ایران خوانده بود با ارائه مجوز به مردم ایران برای اعلام حمایت از مردم مصر و تونس مخالفت کرد. با این حال مردم ایران دیروز به خیابان ها آمدند آن هم در شرایطی که میرحسین موسوی و مهدی کروبی در خانه های خود محبوس شده بودند و اجازه خروج از منزل را نیافتند.
گزارش شاهدان عینی و خبرنگاران "روز" از ضرب و شتم شدید مردم در خیابان های تهران و شلیک گلوله های ساچمه ای، پیت بال، گاز فلفل و گاز اشک آوربه سوی مردم حکایت دارد.
براساس این گزارش ها، دو نفر براثر اصابت گلوله زخمی شده اند و یک نفر جان باخته است. فیلمی که در یوتیوب منتشر شده جوانی را نشان میدهد که از ناحیه پا زخمی شده و روی زمین افتاده است.
ویدئوهای دیگر از تهران نشان میدهند که مردم تا ساعاتی از شب با روشن کردن آتش در خیابان ها حضور داشتند.
جلوگیری از حضور موسوی و کروبی در راهپیمایی
میرحسین موسوی و مهدی کروبی که علیرغم مخالفت حکومت با ارائه مجوز راهپیمایی، حاضر به لغو تجمع دیروز نشده بودند موفق به حضور در این راهپیمایی نشدند.
تمامی راههای ارتباطی رهبران جنبش سبز از روزها پیش قطع شده بود. روز گذشته وب سایت کلمه که دیدگاههای میرحسین موسوی را منتشر میکند گزارش داد کوچه بن بستی که منزل میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در آن قرار دارد توسط ماشین پلیس مسدود شده وامکان رفت و آمد وجود ندارد.
براساس این گزارش به محافظان میرحسین موسوی دستور داده شده بود که حق خروج از مقر خود را ندارند و سوئیچ اتومبیل میرحسین موسوی نیز توسط ماموران امنیتی ضبط شده بود.
موسوی و رهنورد قصد داشتند به صورت پیاده به مردم تجمع کننده بپیوندند که ماشین ون پلیس، با بستن کوچه محل سکونت آنها، مانع از خروج و پیوستن آنها به مردم شد.
آن سوتر مهدی کروبی نیز که از روز پنج شنبه در حصر خانگی قرار گرفته و تمام تلفن های ارتباطی او نیز قطع شده موفق به خروج از منزل نشد و ماموران امنیتی از خروج فاطمه کروبی نیز جلوگیری کردند.
برخی گزارش ها نیز از تحت محاصره بودن منازل سید محمد خاتمی و عبدالله نوری در روز گذشته جهت جلوگیری از خروج آنها از منزل و پیوستن به مردم خبر میدهند.
علیرغم ایجاد محدودیت ها برای رهبران جنبش سبز که به عدم حضور آنها در راهپیمایی دیروز منجر شد، صدها هزار تن از مردم به خیابان ها آمدند و شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر دادند.
تهران علیه دیکتاتور
هرچند روز گذشته شاهدان عینی و خبرنگاران حاضر در تهران از کم بودن نیروهای امنیتی و نظامی نسبت به روزهای درگیری های بعد از انتخابات 88 سخن می گفتند اما با افزایش مردم معترض در خیابان، بر میزان نیروهای امنیتی نیز افزوده شد.
خبرنگاران "روز" گزارش کرده اند: نیروهای نظامی سعی میکردند از شکل گیری هسته اولیه تجمع مردمی جلوگیری کنند و اجازه ندهند دسته های چند هزار نفری مردم به هم بپیوندند.
اکثر شاهدان عینی و خبرنگارانی که دیروز در تهران حضور داشتند گزارش داده اند که نیروهای نظامی تمام توان را به کار می بردند که از رسیدن مردم به میدان آزادی و پیوستن آنها به هم جلوگیری کنند.
خبرنگاران "روز" می گویند: "نیروهای نظامی علاوه بر اسلحه مخصوص شلیک گاز اشک آور، دو مدل اسلحه دیگر هم داشتند، یکی ساچمه ای بود که می زدند و طرف می افتاد بعد با باتوم به جان او می افتادند و یکی هم اسلحه شلیک توپ های پینت بال بود که هم رنگی است و هم درد شدیدی دارد."
براساس این گزارش لباس شخصی هااکثرا روی موتور بودند و به صورت دسته ای و گروهی حرکت می کردند؛امانیروی انتظامی در میادین و در کنار نیروهای گارد مستقر بود و بیشتر حمله ها از سوی لباس پلنگی های سپاه و نیروهای سیاه پوش گارد صورت می گرفت.
یک روزنامه نگار در تهران به "روز" می گوید: جمعیتی که آمده بودند هم تعداد شان بسیار زیاد بود هم اینقدر با انگیزه بودند که خودشان هم تعجب میکردند اما نکته جالب این بود که کسی کاری به محمود احمدی نژاد نداشت و همه مردم رهبر را نشانه رفته بودند و شعارها علیه رهبر بود.
در همه ویدئو هایی هم که از وقایع دیروز منتشر شده مردم علیه آیت الله خامنه ای شعار میدادند؛ تنها در یک ویدئو مردم "محمود خائن آواره گردی" را می خواندند.
یک روزنامه نگار دیگر در تهران که شاهد عینی وقایع دیروز بود به روز می گوید: "من از سمت ایرانشهر به خیابان انقلاب رفتم جمعیت خیلی زیادی توی پیاده روها بود. نیروهای موتور سوار هم توی خیابون مانور می دادند. جمعیت با شعار الله اکبر از پیاده روها توی خیابون امدند و موتورسوارها چون کم بودند ترجیح دادند نزدیک نشوند. مردم شروع به شعار دادن کردند و "سیدعلی حیا کن مبارک و نگاه کن"، "مرگ بر دیکتاتور" و "مبارک، بن علی، نوبت سید علی" می گفتند که گروه کوچک موتورسواران با یک گروه بزرگتر امدند توی جمعیت و سعی کردند جمعیت را دوباره به پیاده روها ببرند".
به گفته این شاهد عینی نیروهای موتور سوار با باتوم مردم را مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
او می گوید وقتی به همراه جمعیت به خیابان کارگر شمالی رسیده اند، دود زیاد بوده و نیروهای نظامی به سوی مردم گاز اشک آور شلیک کرده بودند.
این شاهد عینی می گوید: سر خیابان فرصت متوجه شدیم که میدان دست گارد است؛ پیچیدیم در فرصت و از خیابان های موازی آزادی رفتیم. سر تقاطع ها گروه های چهارپنج نفره از مردم را می دیدیم که بعد از حمله به فرعی ها امده بودند و دنبال راهی می گشتند که دوباره به مسیر اصلی برگردند و حوالی خیابان دامپزشکی دوباره تجمع شکل گرفت آنجا هم گاز اشک آور زدند.
دیگر خبرنگار روز گزارش میدهد که: "نیروی انتظامی در معابر اصلی و میدان ها مستقر شده بودند و گارد سیاهپوش و نیروهایی که لباس پلنگی برتن و نقاب سیاه بر سر داشتند به شدت مردم را مورد ضرب و شتم قرار میدادند".
بر اساس این گزارش نقاب سیاه این نیروها، کلاه بافتنی های سیاهی بود که فقط دو چشمان آنها را نشان می داد.
یک شاهد عینی از میدان توحید به روز می گوید: ما روی پل عابر پیاده سر چمران در میدان توحید ایستاده بودیم و داشتیم تماشا می کردیم. بیش از 50 تا 60 موتور سوار با سر و صدای زیاد "حزب الله ماشاالله" می گفتند و ویراژ میدادند. ماشین هایی که از شمال به جنوب ستارخان در ترافیک و پشت چراغی که سبز نمی شد ایستاده بودند، شروع به زدن بوق ممتد کردند و ماشین های سمت دیگر نیز همین کار را کردند. یکباره موتور سوارها، پیاده شدند و با باتوم به سمت ماشین ها رفتند و شروع به تهدید کردند. با باتوم به ماشین ها می کوبیدند و فریاد می زدند.
وی می افزاید: دنبال یک نفر کردند که او را بگیرند، آن فرد دوید و از روی پل بالا آمد. یکی از موتورسوارها داد زد بیا پایین. اما آن فرد نرفت و یکباره آن موتور سوار اسلحه را سمت پل گرفت و با تفنگ ساچمه ای وسط جمع شلیک کرد.گلوله به بدنه فلزی پل خورد و مثل آتش جوشکاری ریخت. مردم روی پل دویدند. موتور سوار میخواست حمله کند که بقیه افراد گارد جلواو را گرفتند. در اصل جمعیت اینقدر زیاد بود که جرات نکردند حمله کنند.
توحید، میدان جنگ بود
خبرنگاران روز در توصیف وضعیت روز گذشته میدان توحید گفته اند: میدان توحید مثل میدان جنگ بود.
به گفته آنها مردم سطل های زباله بزرگ را آتش زده بودند. یک شاهد عینی به روزمی گوید: "بالاتر از میدان توحید یکی از سطل ها آتش زده شده بود و ماموران دور آن مانور می دادند که کسی به ان محدوده نزدیک نشود. چندبار با مانور موتور آن محدوده را خالی کردند تا آتش نشانی برسد و خاموش کند".
او می افزاید: موتور سوارها خیلی وحشیانه می امدند و رد می شدند. کم مانده بود مردمی را که کنار ستارخان منتظر تاکسی بودند با موتور زیر بگیرند. از مسیر خلاف جهت و به صورت گروهی می امدند و با سرعت زیاد و مردم را عقب می راندند. مردم اگر عقب نمی کشیدند واقعا زیر این موتورها له می شدند.
به گفته شاهدان عینی و خبرنگاران "چند نفر را بازداشت و با موتور برده اند؛ یعنی یک نفر جلو موتور نشسته بود، بعد لباس فرد بازداشت شده را روی سرش می کشیدند و یک نفر هم عقب می نشست و فرد بازداشت شده بین این دو نفر و او را با خود می بردند. تعدادی از بازداشت شدگان را نیز رابا ماشین های ون بردند".
یک شاهد عینی از میدان توحید به روز می گوید: توحید دست مردم بود، مردم نرده ها را کنده و با آن خیابان ها را بسته بودند. جمعیت خیلی زیاد بود.همه هم "مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر اصل ولایت فقیه" می گفتند. از توی کوچه ها یگان ویژه سنگ و بعد گاز اشک آور زدند. صدای تیر اندازی می آمد اما نزدیک که شدیم دیدیم ساچمه و پیت بال می زنند.
مردم هماهنگ بودند
گزارش ها از هماهنگ بودن مردم بدون اینکه تشکل خاصی وجود داشته باشد حکایت دارد. شاهدان عینی می گویند: گروه های مختلف مردم به هم که می رسیدند از اوضاع خیابانهای بالا و پایین می پرسیدند و تبادل اطلاعات می کردند خصوصا جوان ها بدون اینکه از قبل همدیگر را بشناسند. فضا بسیار تاثیر گذار بود. همه جور آدمی بودند از هر سنی آمده بودند و از هر قشری. جالب بود که پدری با دخترش آمده بود؛ زنی با شوهرش یا پسری با مادرش و.... برخی می گفتند باید شب را در خیابان بمانیم، ما چه چیزی از مردم مصر کم داریم که 18 روز ایستادند و نتیجه گرفتند. برخی دیگر می گفتند باید فردا بیاییم و با هم قرار می گذاشتند.
یک شاهد عینی دیگر به روز می گوید: مردم می گفتند سمت چپ گاز اشک آور است و سمت راست باتوم برقی. کدام را انتخاب کنیم و برویم؟ یعنی در اصل مردم آمده بودند و حاضر بودند که اگر لازم شد هزینه بدهند. ترس نداشتند اما محتاط بودند که بازداشت نشوند و گیر نیفتند.
به گفته او، نیروهای لباس شخصی با لباس های مد روز و صورت اصلاح شده در میان مردم حضور داشتند اما خیلی راحت توسط مردم شناسایی می شدند؛البته مردم برخورد خاصی نمی کردند و فقط به همدیگر نشان می دادند و می گفتند طرف مامور است مراقب باشید.
دیروز ایستگاههای مترو هم بسته بود. یک شاهد عینی می گوید: "موتور سوارها هدف اصلی شان این بود که نگذارند مردم به هم بپیوندند. در ایستگاه بی ار تی می چرخیدند و تهدید می کردند که بروید و نایستید. نکته اصلی که من دیدم جدا از یگان ویژه ناجا، این بود که عمده نیروهایی که مردم را میزدند و و وحشی بازی در می اوردند از بسیجی های فعال بودند؛ یعنی اعضای فعال بسیج محلات و همچنین نیروی زمینی سپاه که با لباس های خاکیشان کاملا مشخص بودند".
یک شاهد عینی دیگر که در پارک اوستا حضور داشته به روز می گوید: گاز اشک آور زده بودند و نمیشد جلو رفت. رفتم توی پارک اوستا نشستم بعد یگان ریخت و ورودی پارک را بست. هر کسی هم در پیاده رو بود فرستاد توی پارک. نمی گذاشتند مردم به پیاده رو برگردند. مردم هم در پارک شروع به شعار دادن کردند که"مبارک رفت، تو هم میری" و "اینجا با موتور، اونجا با شتر، مرگ بر دیکتاتور" که یکباره موتور سواران ریختند توی پارک و شروع به زدن مردم کردند.
یک شاهد عینی دیگر از نواب به روز می گوید که در این منطقه یک دسته از نیروی زمینی سپاه
با موتور و سر و صدا زیاد ویراژ می دادند و فریاد میزدند "حیدر حیدر". خشونت زیاد بود؛ خیلی سنگ پراکنی کردند.جالب اینکه مردم سنگ نمی زدند و این نظامی ها بودند که به مردم سنگ می زدند.
او می افزاید: یک گروه از این موتورسواران که بین اتوبوس های بی ار تی گیر کرده بودند، با خودشان دعوایشان شد. یعنی پیاده شده بودند و جر و بحث و دعوا می کردند. مردم هم شروع به شعار دادن کردند و آنها سریع سوار شدند و به مردم حمله کردند.
در هنگام تنظیم این گزارش تجمع مردمی پایان یافته اما گروههای پراکنده مردم در حوالی میدان آزادی و انقلاب حضور داشتند.
یک نفر کشته شد
رسانه های حکومتی که تا عصر درباره تظاهرات مردمی سکوت اختیار کرده بودند به صورت هماهنگ مدعی "تیراندازی عوامل فتنه و منافقین مزدور به مردم" شده اند.
این در حالیست که براساس گزارش شاهدان عینی یک نفرتوسط لباس شخصی ها و با کلت کمری درخیابان کارون از ناحیه پا و دو نفر دیگر در حوالی خیابان دامپزشکی از سوی لباس شخصی ها هدف گلوله قرار گرفته و زخمی شده اند.
رجانیوز، جهان نیوز و خبرگزاری فارس خبر داده اند که یکی از زخمی ها جان باخته است. از هویت زخمی ها و فرد جان باخته و وضعیت آنها خبری در دست نیست.
شهرستان ها
دیروز مشهد، رشت، کرمانشاه، اصفهان، شیراز نیز همچون تهران شاهد حضور مردم در خیابان ها و فریاد "مرگ بر دیکتاتور" بود.
براساس گزارش خبرنگاران "روز" در این شهرها نیز همچون تهران، حکومت با تدابیر امنیتی شدید تلاش داشت از به هم پیوستن مردم و ایجاد هسته اصلی تجمع جلو گیری کند.
خبرنگار روز از رشت گزارش داده است که مرکز تجمع در این شهر خیابان مطهری بود و مردم شعار میدادند "سید علی، مبارک، پیوندتان مبارک" و "مرگ بر دیکتاتور". در منطقه گلسار رشت نیز تجمعاتی صورت گرفته است.
یک شاهد عینی از رشت به روز می گوید: تجمع تقریبا از ساعت 4 شروع شد. همه جا پر از نیروهای لباس شخصی و پلیس بود و به هر کسی مشکوک می شدند سریع برخورد میکردند. در خیابان مطهری شعارها که شروع شد گاز اشک آور زدند. من بازداشت 6 نفر را در خیابان مطهری دیدم؛ در گلسار هم 4 نفر بازداشت شده اند.
به گفته این شاهد عینی خیابان مطهری مملو از ماشین های الگانس پلیس و مامور بود و حدود ساعت 6 پلیس به خاطر ترافیک شدید این خیابان را بست و قصد داشت مردم را متفرق کند اما مردم همچنان در پیاده روها حضور داشتند و شعار میدادند.
این شاهد عینی می افزاید: لباس شخصی ها در مقابل مسجد بادی اله خیابان مطهری جمع شدند و به شعار دادن علیه میرحسین موسوی و مهدی کروبی پرداختند که مردم شروع به هو کردن آنها کردند و شعار "مرگ بر دیکتاتور، زندانی سیاسی آزاد باید گردد و سید علی مبارک پیوندتان مبارک" سر دادند.
مشهد
در مشهد نیز صحنه های مشابهی وجود داشت. یک شاهد عینی از مشهد به روز می گوید: در مشهد در سطح شهر انگار یک چیزی شبیه حکومت نظامی جریان داشت؛ سکوت بود، اما در سه راه راهنمایی و پارک ملت مردم جمع شده بودند. وقتی جمعیت زیاد می شد مردم شعار میدادند. این شاهد عینی از بازداشت تعدادی از مردم خبر میدهد.
او می گوید: سوار بر موتور به مردم حمله و مغازه داران آن اطراف را مجبور کردند زودتر تعطیل کنند.
همزمان یک شاهد عینی دیگر از دانشگاه فردوسی مشهد خبر میدهد که در مقابل دانشکده فنی این دانشگاه دانشجویان تجمع و شروع به سر دادن شعار کرده بودند اما با حمله نیروهای حراست دانشگاه مواجه و چند تن از دانشجویان بازداشت شده اند.
شیراز و اصفهان
راهپیمایی در شیراز از ساعت ۳ شروع شد و کم کم به جمعیت افزوده شد. در اولین ساعت تجمع خبری از مامورین و لباس شخصیها نبوداما بر اساس گزارش های مختلف با جمع شدن جمعیت بر تعداد مامورین امنیتی و لباس شخصیها افزوده شد. جمعیتی بالغ بر ۲۰ هزار نفر که خیابانهای ملاصدرا، نمازی تا فلکه دانشجو را پر کرده بود. نیروی انتظامی در این شهر نقش حاشیهای داشت اما لباس شخصیها با مردم درگیر میشدند.به دنبال این درگیری هاو شلیک گاز اشگ اور
یک نفر چشمانش دچار سانحه شد و چندین نفر هم به شدت زخمی شدند.
بسیجیها برای قدرت نمایی جمع شده بودند و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را سر میدادند که از سوی مخالفان با شعار مرگ بر دیکتاتور و هو زدن پاسخ میگرفتند.
بسیجیها برای قدرت نمایی جمع شده بودند و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را سر میدادند که از سوی مخالفان با شعار مرگ بر دیکتاتور و هو زدن پاسخ میگرفتند.
وب سایت کلمه نیز گزارش داده است که دانشجویان دانشکده مهندسی شماره دو شیراز، در پی فراخوان موسوی و کروبی برای تظاهرات ۲۵ بهمن، تجمع خود را دیروز ساعت ۱۵ و ۳۰دقیقه در مقابل در اصلی این دانشکده آغاز کردند و سپس به خیابان ملاصدرا وارد شدند و با پیوستن به مردم معترض شیراز در این خبابان، تظاهرات گسترده ای را شکل دادند
دانشجویان شعار می دادند دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد/ نصرمن الله به فتح قربب، مرگ بر این دولت مردم فریب/مرگ بر دیکتاتور. نیروی انتظامی که در محل تظاهرات حضور داشت برخوردی با مردم و دانشجویان انجام نداد که در مقابل مردم فریاد زدند: نیروی انتظامی تشکر، تشکر.
همین گزارش حاکی است با ادامه تظاهرات، گارد یگان ویژه در محل حضور پیدا کرد و اقدام به ضرب وشتم مردم و دانشجویان کرد.این نیروها همچنین برای پراکندن مردم اقدام به شلیک هوایی کردند
تظاهرات مردم در ساعت ۱۷و ۳۰ دقیقه به میدان نمازی رسید که در این موقع تجمع کنندگان یکصدا شعار دادند: یا حسین، میرحسین.
گزارش ها حکایت از ادامه تظاهرات تا ساعت هجده و سی دقیقه و پس از آن دارد.
این گزارش از اصفهان نیز خبر میدهد که هزاران نفر از مردم اصفهان در خیایان انقلاب این شهر و سی و سه پل تجمع در پاسخ به فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای برگزاری تجمع اعتراضی در حمایت از مردم مصر و تونس و دیگر ملتهای منطقه تجمع کردند.چند هزار نفر از مردم شیراز نیز در پاسخ به این فراخوان در خیابان ملاصدرای این شهر تجمع کردند.
مردم معترض در تظاهرات مسالمت امیز خود شعارهای الله و اکبر، مرگ بر دیکتاتور و یا حسین -میرحسین سر داده اند اما با خشونت شدید نیروهای پلیس و لباس شخصی روبرو شدند.
ماموران امنیتی و انتظامی در یورش مکرر به مردم در اصفهان و شیراز سعی کردند مردم معترض را پراکنده کنند.این نیروها در حمله به مردم از باتوم و گاز اشک آور استفاده و تعدادی از مردم را نیز مجروح کرده اند.
کرمانشاه
روانیوز نیز از وجود تدابیر شدید امنیتی در چهار راه ها ومیادین اصلی کرمانشاه خبر داده است.
شاهدان عینی در کرمانشاه می گویند شمار زیادی از ماموران یگان ویژه و نیروهای لباس شخصی در محل ساختمان استانداری سابق، واقع در میدان مصدق مستقر شده بودند.
این گزارش می افزاید نیروهای نظامی و انتظامی همچنین در مسیر خیابان دبیراعظم تا انتهای چهاراره اجاق در حال تردد بودند.
حضور پررنگ نیروهای امنیتی جهت جلوگیری از هر گونه تجمع اعتراضی شهروندان ساکن کرمانشاه در حمایت از تجمع مردم در تهران در 25 بهمن ماه صورت گرفته است.
در سازمان بورس صورت گرفت:
کلاهبرداری به نام مقامات
سه ماه پس از انتشار گزارش هایی درباره یک کلاهبرداری عظیم 2 میلیارد تومانی با استفاده از فتوای رهبر جمهوری اسلامی، گزارش های تازه ای درباره کلاهبرداری کلانی در سازمان بورس با جعل نام آیت الله خامنه ای منتشر شده است.
روز گذشته مدیرکل حراست سازمان بورس و اوراق بهادار بدون اشاره مستقیم به آیت الله خامنه ای از کلاهبرداری افرادی که آنها را "سودجو و فرصت طلب" می خواند، با "سوءاستفاده از نام مقامات ارشد کشور" خبر داد.
به گفته محمد تکبیری، تعدادی از افراد فرصت طلب با سوء استفاده از نام مقامات ارشد کشور با افراد مختلف تماس گرفته و به بهانه "واریز وجه برای اعطای سهام"، از آنها کلاهبرداری می کنند.
گزارش ها از سازمان بورس و اوراق بهادار حاکی از این است که کلاهبرداران با تماس با تعداد زیادی از مردم خود را از "اعضای بانفوذ" دفتر رهبر جمهوری اسلامی و پرسنل سپاه پاسداران معرفی می کنند که می توانند با دریافت مبالغی ناچیز، مقدار زیادی از سهام شرکت های پرتعداد وابسته به سپاه را که در بورس فعال هستند، به آنها واگذار کنند.
مدیرکل حراست سازمان بورس و اوراق بهادار در توضیح روش های به کار برده شده توسط این افراد برای فریب مردم گفت: "به تازگی افرادی فرصت طلب با ارسال پیامک و یا تماس تلفنی با افراد مختلف از جمله سهامداران شرکت ها، از آن ها می خواهند وجهی را بابت دریافت سهام این شرکت ها به حساب سازمان بورس و اوراق بهادار واریز کنند."
تکبیری افزود: "دراین کلاهبرداری افراد فرصت طلب، شماره حساب های شخصی خود را به مردم می دهند تا بتوانند مبالغی را از آنان اخذ کنند."
مدیرکل حراست سازمان بورس با هشدار به افراد مختلف جامعه به ویژه سهامداران شرکت ها درخصوص این شیوه کلاهبرداری، از آنان خواست درصورت تماس این گونه افراد، ضمن اعلام موضوع به واحد امور سهام شرکت ذیربط، مراتب را به مراجع قانونی گزارش دهند.
در این گزارش اشاره ای به میزان دقیق مبلغی که تحت این عنوان از مردم دریافت شده نشده است.
بورس بازی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای مالی و اقتصادی وابسته به آن هم اکنون بزرگترین مجموعه تجاری و پولی بورس اوراق بهادار تهران را تشکیل می دهند که با در اختیار داشتن صدها شرکت عظیم کشور، سرمایه ای به ارزش ده ها میلیارد دلار را به کنترل خود در آورده است.
روزنامه تهران امروز، نزدیک به محمدباقر قالیباف، شهردار تهران که خود یکی از فرماندهان ارشد سپاه است، در اوایل مهرماه سال 88 با انتشار گزارشی، فهرستی بلندبالا از تنها بخش کوچکی از شرکت های خریداری شده توسط موسسات و بنیادهای سپاه پاسداران در بورس را منتشر کرد.
پیش از این در نخستین روزهای آبان سال 89 نیز سایت خبری آینده از کلاهبرداری بیش از دو میلیارد تومانی در تهران با استفاده از فتوای رهبر جمهوری اسلامی خبر داده بود.
این سایت با انتشار تصویر استفتایی از آیت الله علی خامنه ای، نوشته بود کلاهبرداران با "استفاده ابزاری از استفتائات مراجع" موفق شده اند بیش از 2 میلیارد و دویست و پانزده میلیون تومان را از 110 نفر کلاهبرداری کنند.
در تصویری که سایت آینده از این استفتا منتشر کرده بود، عده ای که خود را "تعدادی از برادران ایثارگر و جانباز" معرفی کرده اند از آیت الله خامنه ای پرسیده بودند "با عنایت به اینکه تعدادی از نزدیکان و دوستان قصد دارند با در اختیار گذاشتن سرمایه در یک دوره مشخص و کار و فعالیت مشخص به صورت ماهیانه و یا در پایان دوره قراردادشان سودعادلانه دریافت نمایند. لذا تقاضامندیم در خصوص نحوه انجام معامله و رعایت مسئله شرعی آن خصوصا مسئله ربا رهنمود لازم ارائه فرمایید."
این استفتا در تاریخ نهم تیرماه 1386 با شماره 7865 به دفتر وجوهات و مسائل شرعیه و امور ائمه جمعه، دفتر رهبر جمهوری اسلامی وارد شده بود.
آینده در ادامه گزارش خود نوشته بود: "استفتاء رهبر انقلاب در هنگام سرمایه گذاری به رویت اغلب مالباختگان رسیده است."
بنا بر این گزارش "كلاهبرداران در مواجهه سرمایه گذاران برای آرام كردن آنها و تاكید بر صحت روند كاری و حفظ مسایل شرعی در این نوع سرمایه گذاری با توجه به رقم سود عادلانه آن با دستاویز قرار دادن این استفتاء و حفظ ظاهر اقدام به جمع آوری وجوه كرده اند."
آینده در پایان گزارش خود نوشته بود که با توجه به "برملا شدن خریدها و هزینه های انجام شده توسط كلاهبرداران"، مالباختگان رفته رفته امید خود را برای بازپس گیری مال خود به دلیل "امكان اعمال نفوذ كلاهبرداران" در این پرونده از دست داده اند؛ مسئله ای که ظاهرا اشاره به نفوذ این کلاهبرداران در دفتر آیت الله خامنه ای باشد.
کلاهبرداری "فرد سابقه دار"
سازمان بورس و اوراق بهادار همواره به علت سوءاستفاده ها و کلاهبرداری های عظیم رخ داده در آن مورد انتقاد ناظران قرار داشته است.
این سازمان روز گذشته هم جزئیاتی از سوء استفاده فردی که او را "سابقهدار" معرفی کرده در بورس اعلام کرد.
روزنامه "همشهری" در این خصوص نوشته است: "یک فرد سابقهدار پس از آزادی از زندان با شناسایی افراد متمول و پولدار تحتعنوان پرداخت سهام دولتی مبالغ زیادی را از مردم دریافت کرده است. وی مدعی بوده که دولت به دلایل مختلفی ازجمله پس از اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها قرار است بخشی از سهام دولتی را به مردم واگذار کند و از این روش و با اعلام یک شماره حساب، مبالغی را از مردم دریافت کرده است."
بنا بر این گزارش، او پیش از این به همین جرم شناسایی و زندانی شده بود اما پس از آزادی از زندان بار دیگر با استفاده از نام سازمان بورس و نام مقامات ارشد کشور کار خود را از سر گرفته است.
روز گذشته مدیرکل حراست سازمان بورس و اوراق بهادار بدون اشاره مستقیم به آیت الله خامنه ای از کلاهبرداری افرادی که آنها را "سودجو و فرصت طلب" می خواند، با "سوءاستفاده از نام مقامات ارشد کشور" خبر داد.
به گفته محمد تکبیری، تعدادی از افراد فرصت طلب با سوء استفاده از نام مقامات ارشد کشور با افراد مختلف تماس گرفته و به بهانه "واریز وجه برای اعطای سهام"، از آنها کلاهبرداری می کنند.
گزارش ها از سازمان بورس و اوراق بهادار حاکی از این است که کلاهبرداران با تماس با تعداد زیادی از مردم خود را از "اعضای بانفوذ" دفتر رهبر جمهوری اسلامی و پرسنل سپاه پاسداران معرفی می کنند که می توانند با دریافت مبالغی ناچیز، مقدار زیادی از سهام شرکت های پرتعداد وابسته به سپاه را که در بورس فعال هستند، به آنها واگذار کنند.
مدیرکل حراست سازمان بورس و اوراق بهادار در توضیح روش های به کار برده شده توسط این افراد برای فریب مردم گفت: "به تازگی افرادی فرصت طلب با ارسال پیامک و یا تماس تلفنی با افراد مختلف از جمله سهامداران شرکت ها، از آن ها می خواهند وجهی را بابت دریافت سهام این شرکت ها به حساب سازمان بورس و اوراق بهادار واریز کنند."
تکبیری افزود: "دراین کلاهبرداری افراد فرصت طلب، شماره حساب های شخصی خود را به مردم می دهند تا بتوانند مبالغی را از آنان اخذ کنند."
مدیرکل حراست سازمان بورس با هشدار به افراد مختلف جامعه به ویژه سهامداران شرکت ها درخصوص این شیوه کلاهبرداری، از آنان خواست درصورت تماس این گونه افراد، ضمن اعلام موضوع به واحد امور سهام شرکت ذیربط، مراتب را به مراجع قانونی گزارش دهند.
در این گزارش اشاره ای به میزان دقیق مبلغی که تحت این عنوان از مردم دریافت شده نشده است.
بورس بازی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای مالی و اقتصادی وابسته به آن هم اکنون بزرگترین مجموعه تجاری و پولی بورس اوراق بهادار تهران را تشکیل می دهند که با در اختیار داشتن صدها شرکت عظیم کشور، سرمایه ای به ارزش ده ها میلیارد دلار را به کنترل خود در آورده است.
روزنامه تهران امروز، نزدیک به محمدباقر قالیباف، شهردار تهران که خود یکی از فرماندهان ارشد سپاه است، در اوایل مهرماه سال 88 با انتشار گزارشی، فهرستی بلندبالا از تنها بخش کوچکی از شرکت های خریداری شده توسط موسسات و بنیادهای سپاه پاسداران در بورس را منتشر کرد.
پیش از این در نخستین روزهای آبان سال 89 نیز سایت خبری آینده از کلاهبرداری بیش از دو میلیارد تومانی در تهران با استفاده از فتوای رهبر جمهوری اسلامی خبر داده بود.
این سایت با انتشار تصویر استفتایی از آیت الله علی خامنه ای، نوشته بود کلاهبرداران با "استفاده ابزاری از استفتائات مراجع" موفق شده اند بیش از 2 میلیارد و دویست و پانزده میلیون تومان را از 110 نفر کلاهبرداری کنند.
در تصویری که سایت آینده از این استفتا منتشر کرده بود، عده ای که خود را "تعدادی از برادران ایثارگر و جانباز" معرفی کرده اند از آیت الله خامنه ای پرسیده بودند "با عنایت به اینکه تعدادی از نزدیکان و دوستان قصد دارند با در اختیار گذاشتن سرمایه در یک دوره مشخص و کار و فعالیت مشخص به صورت ماهیانه و یا در پایان دوره قراردادشان سودعادلانه دریافت نمایند. لذا تقاضامندیم در خصوص نحوه انجام معامله و رعایت مسئله شرعی آن خصوصا مسئله ربا رهنمود لازم ارائه فرمایید."
این استفتا در تاریخ نهم تیرماه 1386 با شماره 7865 به دفتر وجوهات و مسائل شرعیه و امور ائمه جمعه، دفتر رهبر جمهوری اسلامی وارد شده بود.
آینده در ادامه گزارش خود نوشته بود: "استفتاء رهبر انقلاب در هنگام سرمایه گذاری به رویت اغلب مالباختگان رسیده است."
بنا بر این گزارش "كلاهبرداران در مواجهه سرمایه گذاران برای آرام كردن آنها و تاكید بر صحت روند كاری و حفظ مسایل شرعی در این نوع سرمایه گذاری با توجه به رقم سود عادلانه آن با دستاویز قرار دادن این استفتاء و حفظ ظاهر اقدام به جمع آوری وجوه كرده اند."
آینده در پایان گزارش خود نوشته بود که با توجه به "برملا شدن خریدها و هزینه های انجام شده توسط كلاهبرداران"، مالباختگان رفته رفته امید خود را برای بازپس گیری مال خود به دلیل "امكان اعمال نفوذ كلاهبرداران" در این پرونده از دست داده اند؛ مسئله ای که ظاهرا اشاره به نفوذ این کلاهبرداران در دفتر آیت الله خامنه ای باشد.
کلاهبرداری "فرد سابقه دار"
سازمان بورس و اوراق بهادار همواره به علت سوءاستفاده ها و کلاهبرداری های عظیم رخ داده در آن مورد انتقاد ناظران قرار داشته است.
این سازمان روز گذشته هم جزئیاتی از سوء استفاده فردی که او را "سابقهدار" معرفی کرده در بورس اعلام کرد.
روزنامه "همشهری" در این خصوص نوشته است: "یک فرد سابقهدار پس از آزادی از زندان با شناسایی افراد متمول و پولدار تحتعنوان پرداخت سهام دولتی مبالغ زیادی را از مردم دریافت کرده است. وی مدعی بوده که دولت به دلایل مختلفی ازجمله پس از اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها قرار است بخشی از سهام دولتی را به مردم واگذار کند و از این روش و با اعلام یک شماره حساب، مبالغی را از مردم دریافت کرده است."
بنا بر این گزارش، او پیش از این به همین جرم شناسایی و زندانی شده بود اما پس از آزادی از زندان بار دیگر با استفاده از نام سازمان بورس و نام مقامات ارشد کشور کار خود را از سر گرفته است.
واکنش حکومتی ها به 25 بهمن
زمان شلوغی رفت آمد بود وگرنه کم بودند
حضور گسترده طرفداران جنبش سبز در راهپیمایی 25 بهمن که در تهران و سایر شهرهای بزرگ کشور و در پی فراخوان رهبران جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برگزار شد از نخستین ساعات برگزاری با واکنش های عصبی و نگرانی چهره ها و رسانه های جناح حاکم همراه بود.
در نخستین واکنش ها به راهپیمایی 25 بهمن و همزمان با آغاز حضور مردم در خیابان های تهران (3 بعد ازظهر) مصطفی محمدنجار وزیر کشور در گفت و گویی با باشگاه خبرنگاران وابسته به صدا و سیما اعلام کرد: "وزارت كشور پيش از اين موضع خود را رسما در این باره اعلام نموده و چنانچه اقدامي قانوني نباشد برخورد لازم نيز براساس قانون صورت خواهد گرفت.
وی همچنین تاکید کرد که: "وزارت كشور با شركت كنندگان در راهپيمايي غير قانوني فتنه گران طبق قانون برخورد مي نمايد."
همزمان مدیر کل سیاسی وزارت کشور نیز همچون مقام مافوق خود درباره درخواست مجوز رهبران جنبش سبز برای راهپیمایی 25 بهمن موضع گیری کرد و گفت: "فتنه گران فقط از بی بی سی مجوز اغتشاش دارند."
محمود عباس زاده مشکینی همچنین خبرهایی را که درباره موافقت وزارت کشور با درخواست مجوز رهبران جنبش سبز منتشر شده بود رد کرد و در ادامه مدعی شد: "هرگونه خبرسازي مبني بر داشتن مجوز اغتشاش، بازي و جنگ رواني رسانههاي غربي از جمله بيبيسي است كه پس از سيلي خوردن از حضور مردم در 22 بهمن با دستپاچگي و از سر عجز به اين وادي افتادند."
همچنین پرویز سروری، از فرماندهان سابق سپاه پاسداران نیز با آغاز راهپیمایی 25 بهمن درحمایت از قیام مردم تونس و مصر از سوی طرفداران جنبش سبز گفت: "مهمترین ماموریت این افراد این است که جنبش ها و خیزش هایی که بر علیه آمریکا و اسرائیل در منطقه به راه افتاده است را خاموش کنند و توجه افکار عمومی منطقه و جهان را از این واقعیت منحرف سازند .در واقع این افراد و حامیانشان برای ضربه زدن به جریان مقاومت در مصر و تونس دست به این کار زده اند."
عضو فعلی کمیسیون امنیت ملی مجلس هشتم در ادامه واکنش خود به حضور مردم در راهپیمایی 25 بهمن آنها را عده ای "اراذل و اوباش" نامید و افزود: "این افراد در تمام فراخوان هایی که از سال گذشته تا به امروز داشته اند ،با عدم استقبال مردم مواجه شده اند .البته یک عده اوباش اغتشاشگر مثل منافقین و سلطنت طلبها هستند که علاقه مند به ناامن بودن کشور و تولید هزینه برای کشور هستند."
صدا و سیما: به امام توهین کردند
اما همزمان با افزایش تعداد طرفداران جنبش سبز در خیابان های تهران و سایر شهرها، وبسایت رسمی صدا و سیما حاضران در راهپیمایی 25 بهمن را "منافقین و سلطنت طلبان" خواند و مدعی شد که "جماعتی سناریویی هماهنگ ازسوی سران فتنه و منافقین و سلطنت طلبان را عصر امروز در محور خیابان انقلاب به نمایش گذاشتند و با تجمع غیرقانونی ضمن تخریب اموال عمومی آرمان های ملت و امام را با شعارهای ضد انقلابی مورد اهانت قرار دادند."
باشگاه خبرنگاران، از دیگر سایت های وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم در واپسین ساعات شب در خبری ادعا کرد که: "تجمع غیر قانونی فتنه گران ساعتی قبل با حضور گروه هایی از مردم انقلابی در خیابان ها و اقدامات ماموران حافظ نظم و امنیت پایان یافت."
عصبانیت فارس؛ جیب یک نفر پراز سنگ بود
خبرگزاری فارس، وابسته به نهادهای نظامی-ـ امنیتی هم همچون سایت های اینترنتی صدا و سیما ،مردم حاضر در راهپیمایی 25 بهمن را "عناصر منافقین، سلطنت طلبان، اراذل و اوباش و فتنه" خواند و در گزارشی نوشت: "در تجمع غير قانوني عناصر منافقين، سلطنتطلبان، اراذل و اوباش و فتنه در برخي از خيابان هاي شهر تهران كه با بهانه حمايت از مردم مصر و تونس برگزار شد، هيچ شعاري در حمايت از مردم مصر و تونس سر داده نشد."
فارس در این گزارش ماموران نیروی انتظامی، بسیج و لباس شخصی ها را که برای سرکوب مردم معترض در نقاط مختلف شهر تهران مستقر شده بودند "حضور خودجوش مردمی" خواند و مدعی شد: "با حضور مردم تلاشهاي توطئه استكبار جهاني براي برهم زدن نظم عمومي در برخي خيابانهاي تهران خنثي شد. عليرغم تبليغات گسترده سايتهاي ضد انقلابي براي كشاندن مردم به كف خيابان به بهانه حمايت از مردم مصر و تونس فتنهگران كما فيالسابق نتوانستند كاري را از پيش ببرند و با حضور فعال مردم در صحنه و در كنار نيروي انتظامي همچنان ناكام باقي ماندند."
خبرگزاری وابسته نهادهای امنیتی در همین حال برخلاف اخبار و تصاویر مستند از راهپیمایی روز گذشته که در آنها مردم شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مبارک بن علی نوبت سیدعلی" سرمی دادند ادعا کرد: "مردم كه از اقدام آشوبگران به خشم آمده بودند مرتب عليه موسوي و كروبي و ساير عوامل فتنه شعار سر ميدادند و ميرحسين و كروبي را مورد لعن و نفرين قرار ميدادند و خواستار دستگيري، محاكمه و اشد مجازات براي سران فتنه بازي خورده دشمن بودند."
فارس در عین حال جمعیت معترضان در 25 بهمن را کمتر از حضور معترضان در 13 آبان و عاشورای 88 دانست و اضافه کرد: "خوشبختانه برخي از عناصر منافقين و برخي گروهكها كه در صدد سوء استفاده از اين فضا بودند از سوي مردم دستگير و تحويل نيروي انتظامي و دستگاه هاي امنيتي شدند. يكي از عوامل اين گروهكها هم تمام جيبهاي خود را پر از سنگ كرده بود و اين سنگها را به سمت مردم و نيروي انتظامي پرتاب ميكرد که بلافاصله شناسايي و دستگير شد."
کیهان؛ تاکی بناست ادامه پیدا کند؟
روزنامه کیهان که زیر نظر نماینده آیت الله خامنه ای منتشر می شودنیز در شماره امروز خود طی گزارشی سعی در کمرنگ جلوه دادن راهپیمایی 25 بهمن کرده و نوشته است: "به رغم تداركات بسيار گسترده دولت هاي آمريكا و اسرائيل و تحركات گروه هاي تروريستي بويژه منافقين، همچنين ارتباط گيري با اراذل و اوباش تهران، روز 25 بهمن بي آنكه حادثه قابل توجهي رخ بدهد به پايان رسيد."
روزنامه تحت مدیریت حسین شریعتمداری در ادامه، حرکت یکی از طرفداران جنبش سبزکه در نخستین ساعات بامداد دوشنبه 25 بهمن خود را با پرچم سبز به بالای یک جرثقیل در مرکز تهران رسانده و از مردم خواسته بود در راهپیمایی شرکت کنند "دیوانه بازی" نامید. تصاویر این فرد در بسیاری از خبرگزاری ها و سایت های خبری معتبر بین المللی منتشر شده است.
کیهان هرچند راهپیمایان را چندصد تن "اراذل و اوباش" معرفی کرده اما در ادامه گزارش خود نتوانسته حضور مردم معترض را منکر شود و نوشته: "جريان فتنه داخلي و خارجي مناطق و خيابان هايي را براي تجمع اعلام كرده بود كه به طور طبيعي در ساعات پاياني روز شلوغ و پر ازدحام است."
روزنامه جناح حاکم هم ضرب و شتم مردم توسط نیروی انتظامی و لباس شخصی ها را "برخورد قاطع نيروهاي انتظامي" با فتنه گران عنوان کرده و افزوده: "چند تيم تروريستي هم كه در دو سه روز گذشته با ماموريت كشته سازي از «جوانان سبزپوش» وارد تهران شده بودند نيز در همان ساعات اوليه شناسايي و دستگير شدند."
نویسنده کیهان در پایان گزارش مفصل خود با نگرانی از شرایط به وجود آمده طرفداران و رهبران جنبش سبز را "محارب" خوانده و حرف آخر را چنین نوشته: "مماشات با اين محاربان كه حالا ديگر رسما به مزدوران موساد در ايران تبديل شده اند خصوصا سران فتنه ، تا كي بناست ادامه پيدا كند؟ حالا كاملا روشن شده اين افراد جز معدودي اوباش و چند تروريست جاني هواخواهي ندارند، آيا نبايد تكليف را يكسره كرد؟"
به دنبال راهپیمایی ۲۵ بهمن
موج گسترده بازداشتها در شهرهای مختلف
در حالی که پس از اعلام انجام راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، موجی از بازداشت فعالان سیاسی و مطبوعاتی، آغاز شده بود، روز گذشته و همزمان با حضور مردم در تجمعات اعتراضی شهرهای مختلف، گزارشهای رسیده به "روز" حاکی از آن است که تعداد زیادی از معترضان و دستکم 300 نفر در تهران بازداشت شدهاند.
چند شاهد عینی از تهران، به "روز" گفتهاند که این بازداشتها در نقاطی چون گیشا، پل کالج، انقلاب، خیابان شادمان و دیگر نقاطی که تجمعکنندگان در آنجا حضور داشتند، به وقوع پیوسته است. برخی از بازداشتشدگان در مساجد محل دستگیری خود مورد بازجویی قرار گرفتهاند. یکی از افراد بازداشت شده درمیدان آزادی، هنگام فیلمبرداری از معترضان مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفت. گفته میشود نیروهای امنیتی در هنگام بازداشت، به ضرب و شتم وی پرداختند.
در خبری دیگر نیروهای امنیتی با یورش به دانشگاه شریف تعدادی از دانشجویان را مجروح و بازداشت کردند.همچنین براساس اخباری که تاکنون منتشر شده، حامد شاملو داستان نويس و شاعر، روز گذشته در میدان انقلاب توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
نیروهای امنیتی همچنین پس از حضور در منزل باقر اسکویی، وی را بازداشت کردهاند. وی فرزند شهید و از فعالان سابق دفتر تحکیم است که یک بار نیز پس از حوادث انتخابات جنجالی سال گذشته بازداشت شده بود.
در ساعات اولیه امروز نیز، علی باقری عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مدیرکل سیاسی وزارت کشور دوره اصلاحات که هم چنین سابقه معاونیت سیاسی چند استانداری دراین دوره را داشته است، بازداشت شد. این فعال سیاسی که به وزارت اطلاعات احضار شده بود، پس از حدود دو ساعت بازجویی همراه با نیروهای امنیتی به منزلش آورده شد و پس از تفتیش کامل منزل و ضبط اموال که حتی شامل جزوات دانشگاهی همسر و لوازم بازی فرزندانش نیز می شد، به زندان رفت.
یکشنبه شب نیز، عبدالله ناصری، دیگر عضو سازمان مجاهدین انقلاب، با یورش ماموران امنیتی به منزل خود بازداشت شده بود. پیش از این و در روزهای گذشته، تقی رحمانی فعال ملی ـ مذهبی و مشاور مهدی کروبی در انتخابات، محمدحسین شریفزادگان وزیر رفاه دولت خاتمی و مسوول کمیته اقشار ستاد موسوی و همچنین همسر خواهر وی، صالح نقرهکار دبیر کمیته حقوقی ستاد میرحسین موسوی و خواهرزاده زهرا رهنورد، صدرالدین بهشتی، فرزند علیرضا بهشتی مشاور موسوی، کوروش زعیم از اعضای جبهه ملی ایران، میثم محمدی و امید محدث از کارکنان سایت «بنیاد شهید بهشتی»، مجتبی شایسته از اعضای حبهه مشارکت، پیمان عارف از اعضای جبهه ملی ایران، مازیار خسروی، دبیر سرویس بینالملل روزنامه شرق، فریبا ابتهاج، منشی و مسئول دفتر معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران و رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست در دوره ریاست جمهوری خاتمی، یدالله اسلامی دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس، محمدحسین مهیمنی، فرزند محمدهاشم مهیمنی، استاندار گلستان در دوره اصلاحات و مدیرکل وزارت کشور در دوران وزارت عبدالله نوری و از شهرداران زندانی در جریان پرونده شهرداران تهران، مصطفی میراحمدیزاده استاد حقوق عمومی دانشگاه مفید قم، غلامحسین محمودی میمندی، مسئول حوزه شرق حزب مشارکت، نزهت امیرابادیان، غلامحسین محمودی و عباس شجاعی از جمله افراد بازداشت شده بودند.
برخی از گزارشها از شهر رشت نیز حکایت از آن دارد که پس از تجمع مردم در یکی از خیابانهای این شهر، نیروهای نظامی با گاز اشکآور به این تجمع حمله و دستکم 20 نفر را بازداشت کردند. در شب 25 بهمن نیز، دو فعال دانشجویی که مشغول شعارنویسی روی دیوارها بودند، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.
از سوی دیگر، محسن برزگر و حسين ضامن ضرابي دو تن از اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه نوشيرواني بابل بازداشت شدند. به گزارش دانشجونيوز، محسن برزگر و حسين ضامن ضرابي پس از خروج از دانشگاه توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و به مكان نامعلومي منتقل شدند. تاكنون گزارشي از علت بازداشت اين دو فعال دانشجوئي به دست نرسیده است.
محسن برزگر از اعضاي دفتر تحكيم وحدت، بعد از حوادث انتخابات رياست جمهوري براي چهارمين بار متوالي بازداشت شده است. برزگر در حوادث پس از انتخابات دستگير و به ۱۰ ماه حبس تعزيري محكوم شده بود، وی چندي قبل نيز به همراه چند تن از اعضاي دفتر تحكيم وحدت بازداشت و راهي زندان اوين شده بود. حسين ضامن ضرابي نیز که عضو انجمن اسلامي و مسئول كانون شعر و ادب دانشگاه است، چندي پيش توسط كميته انضباطي دانشگاه به يك ترم تعليق با احتساب سنوات محكوم شده بود.
از سوی دیگر، بنا به گزارش "رهانا" فرهاد فتحی دبیر دانشجویان اصلاح طلب دانشگاه بین المللی قزوین در تجمعات روز جاری بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال داده شد. وی سال گذشته از دانشگاه اخراج شده و با حکم چهار ماه حبس تعلیقی روبهرو بود.
بر اساس گزارش ها دانشجویان دیگری نیز در جریان راهپیمایی و تجمع امروز در ایران بازداشت شدهاند که از جزئیات خبر و اسامی آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
همچنین سعید سکاکیان فعال دانشجویی و از دانشجویان دانشگاه بینالملی قزوین که چندی قبل به اتهام تبلغ علیه نظام به چهار ماه حبس تعلیقی و اخراج از دانشگاه محکوم شده بود، در یکی از خیابانهای تهران بازداشت و محل نامعلومی منتقل شده است. از وضعیت وی بعد از بازداشت اطلاعی در دست نیست.
گزارشها از شهر اصفهان نیز حکایت از آن دارد که دستکم حدود 50 نفر در اعتراضات امروز این شهر بازداشت شدهاند. از وضعیت بازداشتیها هنوز هیچ اطلاع مشخصی در دست نیست و مکان نگهداری آنان نیز روشن نشده است.
در شهرهای شیراز و کرمانشاه نیز، به دنبال حضور مردم در خیابان و اعتراضات آنان، اخبار منتشر شده حکایت از بازداشت عدهای از معترضان دارد، اما هنوز خبری درباره تعداد بازداشتیها منتشر نشده است.
چند شاهد عینی از تهران، به "روز" گفتهاند که این بازداشتها در نقاطی چون گیشا، پل کالج، انقلاب، خیابان شادمان و دیگر نقاطی که تجمعکنندگان در آنجا حضور داشتند، به وقوع پیوسته است. برخی از بازداشتشدگان در مساجد محل دستگیری خود مورد بازجویی قرار گرفتهاند. یکی از افراد بازداشت شده درمیدان آزادی، هنگام فیلمبرداری از معترضان مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفت. گفته میشود نیروهای امنیتی در هنگام بازداشت، به ضرب و شتم وی پرداختند.
در خبری دیگر نیروهای امنیتی با یورش به دانشگاه شریف تعدادی از دانشجویان را مجروح و بازداشت کردند.همچنین براساس اخباری که تاکنون منتشر شده، حامد شاملو داستان نويس و شاعر، روز گذشته در میدان انقلاب توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
نیروهای امنیتی همچنین پس از حضور در منزل باقر اسکویی، وی را بازداشت کردهاند. وی فرزند شهید و از فعالان سابق دفتر تحکیم است که یک بار نیز پس از حوادث انتخابات جنجالی سال گذشته بازداشت شده بود.
در ساعات اولیه امروز نیز، علی باقری عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مدیرکل سیاسی وزارت کشور دوره اصلاحات که هم چنین سابقه معاونیت سیاسی چند استانداری دراین دوره را داشته است، بازداشت شد. این فعال سیاسی که به وزارت اطلاعات احضار شده بود، پس از حدود دو ساعت بازجویی همراه با نیروهای امنیتی به منزلش آورده شد و پس از تفتیش کامل منزل و ضبط اموال که حتی شامل جزوات دانشگاهی همسر و لوازم بازی فرزندانش نیز می شد، به زندان رفت.
یکشنبه شب نیز، عبدالله ناصری، دیگر عضو سازمان مجاهدین انقلاب، با یورش ماموران امنیتی به منزل خود بازداشت شده بود. پیش از این و در روزهای گذشته، تقی رحمانی فعال ملی ـ مذهبی و مشاور مهدی کروبی در انتخابات، محمدحسین شریفزادگان وزیر رفاه دولت خاتمی و مسوول کمیته اقشار ستاد موسوی و همچنین همسر خواهر وی، صالح نقرهکار دبیر کمیته حقوقی ستاد میرحسین موسوی و خواهرزاده زهرا رهنورد، صدرالدین بهشتی، فرزند علیرضا بهشتی مشاور موسوی، کوروش زعیم از اعضای جبهه ملی ایران، میثم محمدی و امید محدث از کارکنان سایت «بنیاد شهید بهشتی»، مجتبی شایسته از اعضای حبهه مشارکت، پیمان عارف از اعضای جبهه ملی ایران، مازیار خسروی، دبیر سرویس بینالملل روزنامه شرق، فریبا ابتهاج، منشی و مسئول دفتر معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران و رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست در دوره ریاست جمهوری خاتمی، یدالله اسلامی دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس، محمدحسین مهیمنی، فرزند محمدهاشم مهیمنی، استاندار گلستان در دوره اصلاحات و مدیرکل وزارت کشور در دوران وزارت عبدالله نوری و از شهرداران زندانی در جریان پرونده شهرداران تهران، مصطفی میراحمدیزاده استاد حقوق عمومی دانشگاه مفید قم، غلامحسین محمودی میمندی، مسئول حوزه شرق حزب مشارکت، نزهت امیرابادیان، غلامحسین محمودی و عباس شجاعی از جمله افراد بازداشت شده بودند.
برخی از گزارشها از شهر رشت نیز حکایت از آن دارد که پس از تجمع مردم در یکی از خیابانهای این شهر، نیروهای نظامی با گاز اشکآور به این تجمع حمله و دستکم 20 نفر را بازداشت کردند. در شب 25 بهمن نیز، دو فعال دانشجویی که مشغول شعارنویسی روی دیوارها بودند، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.
از سوی دیگر، محسن برزگر و حسين ضامن ضرابي دو تن از اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه نوشيرواني بابل بازداشت شدند. به گزارش دانشجونيوز، محسن برزگر و حسين ضامن ضرابي پس از خروج از دانشگاه توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و به مكان نامعلومي منتقل شدند. تاكنون گزارشي از علت بازداشت اين دو فعال دانشجوئي به دست نرسیده است.
محسن برزگر از اعضاي دفتر تحكيم وحدت، بعد از حوادث انتخابات رياست جمهوري براي چهارمين بار متوالي بازداشت شده است. برزگر در حوادث پس از انتخابات دستگير و به ۱۰ ماه حبس تعزيري محكوم شده بود، وی چندي قبل نيز به همراه چند تن از اعضاي دفتر تحكيم وحدت بازداشت و راهي زندان اوين شده بود. حسين ضامن ضرابي نیز که عضو انجمن اسلامي و مسئول كانون شعر و ادب دانشگاه است، چندي پيش توسط كميته انضباطي دانشگاه به يك ترم تعليق با احتساب سنوات محكوم شده بود.
از سوی دیگر، بنا به گزارش "رهانا" فرهاد فتحی دبیر دانشجویان اصلاح طلب دانشگاه بین المللی قزوین در تجمعات روز جاری بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال داده شد. وی سال گذشته از دانشگاه اخراج شده و با حکم چهار ماه حبس تعلیقی روبهرو بود.
بر اساس گزارش ها دانشجویان دیگری نیز در جریان راهپیمایی و تجمع امروز در ایران بازداشت شدهاند که از جزئیات خبر و اسامی آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
همچنین سعید سکاکیان فعال دانشجویی و از دانشجویان دانشگاه بینالملی قزوین که چندی قبل به اتهام تبلغ علیه نظام به چهار ماه حبس تعلیقی و اخراج از دانشگاه محکوم شده بود، در یکی از خیابانهای تهران بازداشت و محل نامعلومی منتقل شده است. از وضعیت وی بعد از بازداشت اطلاعی در دست نیست.
گزارشها از شهر اصفهان نیز حکایت از آن دارد که دستکم حدود 50 نفر در اعتراضات امروز این شهر بازداشت شدهاند. از وضعیت بازداشتیها هنوز هیچ اطلاع مشخصی در دست نیست و مکان نگهداری آنان نیز روشن نشده است.
در شهرهای شیراز و کرمانشاه نیز، به دنبال حضور مردم در خیابان و اعتراضات آنان، اخبار منتشر شده حکایت از بازداشت عدهای از معترضان دارد، اما هنوز خبری درباره تعداد بازداشتیها منتشر نشده است.
جامعه مدنی در تبعید
آن بخش از جامعه ی مدنی ایران که با استفاده از فرصتهای به دست آمده در دوران محمد خاتمی شالوده هایش ریخته شده، جامعه ی مدنی در تبعید را تشکیل داده است. جامعه ی مدنی پس از جنبش اعتراضی 22 خرداد1388 در تبعید کار می کند و نیمه ی محبوس و گرفتارش در ایران به آن انرژی می بخشد.
جامعه ی مدنی در تبعید هرچند پرانرژِی و با ظرفیت است، اما خود با چالش ها و بحران هائی که پیامد تبعید است، دست و پنجه نرم می کند. فعالان مدنی که جان شان در خطر بوده، از فضای واقعی مبارزه به فضای مجازی مبارزه تغییر مکان داده اند و این تغییر مکان دشواری های تازه ای پیش رو گذاشته که گاهی حسرت کار کردن در فضای پرخطر ایران آزارشان می دهد. از طرفی پاره های به جا مانده در کشور بیش از آن رنج می کشند که بتوانند محدودیت ها و گرفتاری های جامعه ی مدنی در تبعید را در فضای مجازی به درستی درک کنند. مطالبات و انتظارات از شاخه های جامعه ی مدنی در تبعید، از حدود توانائی این جامعه خارج است. طبعا خطاهای جامعه ی مدنی در تبعید، بسیار است. بازیگران روی این صحنه موقعیت جدید را تمام و کمال نمی شناسند و در همه حال باز یابی هویت سیاسی که پشت سر گذاشته و حفظ این هویت (هرچند اندکی از آن ) دشوار است.
فعالان مدنی که اندیشه ی سیاسی شان اغلب در فضای دوران اصلاحات رشد کرده و شناخت شان از زیر و بم های سیاسی دهه ی سوم انقلاب، به اندازه ای است که می تواند حکومت ایران را نگران کند، نیروی بالقوه ای شده اند که هریک به فراخور حال در تلاش اند تا در تبعید برای تغییر در ایران بسترسازی کنند. آنها نخستین ایرانیانی نیستند که اراده کرده اند ازراه دور حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش بکشند، اما بی گمان گونه ای از فعالان سیاسی در تبعید را تشکیل می دهند که درکوره ی حوادث پس از اصلاحات و گذار از آن، ویژگیهای سیاسی متفاوتی کسب کرده اند. این ویژگیها به کلام و پیام سیاسی شان رمق، تازگی و سرزندگی داده است. حکومت از این زبان که به زبان خودش نزدیک است، ولی مضامین سیاسی روزآمدی را تبلیغ می کند، بسیار می ترسد. این گونه از فعالان رانده شده، جمهوری اسلامی و لابیرنت های سیاسی - امنیتی- اقتصادی آن را خوب می شناسند. وقتی در بحث رایج و پرهیجان و پر طرفدار "براندازی" در گیر می شوند، به لحاظ شناختی که از مشخصات درونی حکومت و ظرفیت های آن برای سرکوب و کشتار دارند ، نگرانی های خود را کتمان نمی کنند و بلافاصله به طرح این پرسش بسیار مهم می پردازند که "چگونه؟". مخالفانی که دیرینه سال در تبعید زیسته اند و شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" به آنها امید بخشیده تا تلخکامی های تبعید را تاب بیاورند، به آنها با سوء ظن نگاه می کنند و آنچه در این میان از دست می رود "اعتماد" است که نیروهای سیاسی مثل خون به آن نیاز دارند.
جامعه ی مدنی در تبعید را بخصوص پس از سرکوب جنبش اعتراضی، این گروه از ایرانیان معماری می کنند، ایرانیانی که پیش از نقش آفرینی در این جنبش، در جنبش دانشجوئی و زنان و اصلاح طلبی ومطبوعات و اعتراض های کارگران و معلمان کار کرده و تجربه اندوخته اند. تجربه ها لزوما حزبی نبوده و خواسته ی براندازی و آرزوی دستیابی به آن با مطالبات اصلاح طلبانه در آمیخته تا جائی که هر دو خواسته در شرایط امنیتی خاص، بی آن که یکی دیگری را به همدستی با حکومت متهم کند، در کنار یکدیگر رشد کرده و سامان یافته اند. مدافعان براندازی بر خلاف مدافعان اصلاح طلبی، هرگز فرصت سازماندهی تشکیلاتی در کشور به دست نیاورده ودست بالا توانسته اند خود را در چارچوب جنبش ها در حدود امکانات امنیتی هریک از دورانهای سیاسی در این 32 سال تعریف کنند وبا این شگرد تا سالها سر پا باقی مانده و برای اعتراض های وسیع که در راه است مهیا شده اند.البته روشنفکران که رفته اند زیر تیغ حمله ی برادران لاریجانی از این دسته اند و هرگاه ارادتی و سپاسی نثار برخی روحانیون کرده اند، از باب آن بوده که در آنها تلاش برای روزآمد شدن را دیده اند. درانتخاب این شیوه نیز گاهی کلاه سرشان رفته و ناچار شده اند سالها به جبران خطای خود کار کنند و هزینه بپردازند و در همه حال، بخصوص در سه دهه ی اخیر با هدف جبران خطای تاریخی که در سال 1357مرتکب شده اند، از امنیت که بستر رشد روشنفکری در هر کشوری است محروم مانده اند. جامعه ی مدنی در تبعید که بازتابی است از آن دست و پا زدن ها و دست در دست هم داشتن ها ی درون کشور، در فضای مجازی خارج از کشور که ظاهرا امن به نظر می رسد، در حال نشو و نماست و از تکیه گاههای نیرومندی در نهادهای مدنی و دولتی جامعه ی جهانی هم برخوردار است. نگرانی اینجاست که مبادا جامعه ی مدنی در تبعید، قدرت شبکه سازی در فضای مجازی و درجات ایمنی محیط تازه ی حیات سیاسی و تکیه گاههای خودرا بیش از آنچه هست، ارزیابی کند وجدی بگیرد. در این صورت به تدریج از یاد می برد آن هوشمندی سیاسی را که در فضای واقعی و امنیتی در دو قدمی زندانهای مخوف به کار می گرفت تا بر عمر حضور سیاسی خود، یک دم هم که شده بیافزاید.
البته آن هوشمندی سیاسی متناسب با شرایط درون کشور انتخاب می شد . بیرون از ایران هوشمندی سیاسی تعریف دیگری دارد. به هر شکل که تعریف بشود، نمی تواند به توهم سیاسی و ترویج آن مقبولیت بدهد. در مواردی از دور بهتر می شود چراغ قرمزها را دید و برای حفظ جان مردم در برابر حمله و هجوم امنیتی ها ئی که در ایران به گرگ تبدیل شده اند به موقع هشدار داد. بنابراین هوشمندی سیاسی همچنان و با تعاریف مرتبط با فعالیتهای در تبعید، دارای اهمیت است و بر پایه ی آن می توان از راه دور به جان و مال و امنیت فعالان درون کشور اندیشه کرد . جامعه ی مدنی در تبعید که پاره ی جدا شده ای از انواع جنبش های اصلاحات ببعد است، بخصوص شاخه های سبز آن بر پایه ی هوشمندی سیاسی که آن را آسان به دست نیاورده، نمی توانند بر تفاوت شرایط سیاسی، امنیتی و نظامی و اقتصادی مصر و ایران چشم ببندند. اکتفا به انتشار خبر ومقایسه های بی وقت که با هدف بالا بردن درجه ی التهاب سیاسی در فضای مجازی صورت می گیرد، به این معناست که احساس مسئولیت در کار نیست. اینجا ست که اصرار سبزها بر شبکه سازی افقی بی وجه می شود و هرم قدرت سیاسی در سوئی که جمع بزرگی از مردم معترض، آن را حمایت می کند، همچنان صورت عمودی و کلاسیک را حفظ کرده و شبکه های اجتماعی که خارج از کشور، جامعه ی مدنی در تبعید را سامان می دهند، نماد های رهبری مورد علاقه ی خود را به هنگام نقد نمی کنند. آنها را به حال خود می گذارند و عجیب نیست اگر رویداد تلخ دیگری به زیان جنبش تکرار بشود. پذیرفتن مسئولیت جمعی و پائین آوردن درجه ی خطا ی رهبران با هشدارهای لازم به آنها کار شبکه های اجتماعی است که به صورت افقی شکل می گیرد. حال اگر زیر سرکوب، جا به جائی و نقل مکان از فضای واقعی به فضای مجازی اتفاق افتاده باشد ، این مسئولیت به جای خود باقی است.
آزموده را آزمودن خطاست و پرهیز از تکرار خطا عین هوشمندی سیاسی است. حال اگر بازیگران درون کشور به هر دلیل از عهده ی هشدار به رهبران اعتراضی بر نمی آیند، به عهده ی جامعه ی مدنی در تبعید و شاخه های سبز آن است که خطرات تلاش تازه ی آقایان برای کشاندن مردم به خیابانها را به صورت علنی تذکر بدهند.
اگر شرایط برای حضور توده های مردم معترض در عرصه ی عمومی فراهم نیست، چرا باید جان و امنیت جمعیت کوچکی را به خطر انداخت و آنها را به سوی مقصدی هدایت کرد که جانیان حتی از جنازه شان در نمی گذرند. هنوز بسیار زود است که آینده ی مصر را ارزیابی کنیم. اما در همین اندازه که آن را دنبال کرده ایم، بی گمان دریافته ایم که فرق است بین عوامل سرکوب در کشوری که با دولتهای مهم جهان رابطه ی دوستانه دارد و ناگزیر در شرایط اضطراری و غیر عادی از توصیه های آنها بهره می برد با کشوری که دولت رجز خوان آن رابطه با این دولتها را عمدا تیره کرده تا شهروندان را مثل طعمه زیر دندان بگیرد. جامعه ی مدنی در تبعید از هر دسته و گروه نمی تواند بر این تفاوت فاحش چشم بسته و بدون زمینه سازی های لازم که به زمان حاصل می شود بر هیجان ها بیافزاید. تفاوت نظام امنیتی ایران با نظام امنیتی مصر از زمین تا آسمان است. مصر فقیر است. دیکتاتوری مصری به گنجینه های نفتی که جانیان ایرانی یه آن دست یافته اند، دسترسی نداشته و نتوانسته تشکلهای جانیان را سازماندهی کرده و اعضا را به نان و نوا برساند. این است که تهدید امریکا بر قطع کمکهای مالی اثر می گذارد و تیغ سرکوب را در مصر کند می کند. با وجود این تفاوتها و بسیاری دیگر چه اصراری است که دو نمونه ی غیر مشابه را با هم تاخت بزنیم و هیجان بی وقت بیافرینیم ؟
جامعه ی مدنی در تبعید هرگاه نیروی خود را به این سمت هدایت کند که ایده و فکر ایجاد شاخه های برون مرزی تشکلهای سیاسی درون ایران را فعال کند و از تلاش برای حذف اندیشه ی سیاسی مبتنی بر سکولاریسم که در تبعید تناور شده بپرهیزد، با قدرت و قوت بیشتری از عهده ی تغییر وضع موجود بر می آید. این روش سیاسی که براندازی را از خواسته ها بکلی حذف کنیم فرسوده شده و در دورانی که سپری شده، از آن حداکثر استفاده شده است و دیگر جواب نمی دهد. نه به صورت تاکتیک، نه استراتژی .
جوانان ایرانی تبدیل به شراره های آتشی شده اند که زیر سرکوب، آرام و قرار ندارند. چوبه های اعدام، فقط پایه های حکومت را بیش از پیش لرزانده است. جوانان خون می خورند و در ضرورت تغییر وضع موجود تردید به دل راه نمی دهند. سالی می گذرد که بدون حضور خیابانی و بدون ورود به یک تظاهرات برنامه ریزی نشده، جنبش را زنده نگاهداشته اند. اینکه جنبش مرده است حرف لغوی است که حکومت به دهانها انداخت تا نزدیک شدن مرگ خود را انکار کند. جوانهائی که در سختترین شرایط از درون کشور جامعه ی مدنی در تبعید را تغذیه می کنند، جان شان گرانقدرتر از آن است که با الگوبرداری از مصر به خطر بیفتد. هنگامی که آنها هوشمندانه حرکت خاموش و انبوه خود را بدون برخورداری از رهبری شروع کردند، دیگران را در سطح جهان به شگفتی وا داشتند. ایرانیان معترض زیر یوغ حکومتی به سر می برند که با بخش تاثیر گذار جهان قطع را بطه کرده. دستجات کارشناس درامر مذاکره بین نیروهای دولتی و مردم معترض و نمایندگان آنها که اکنون از سوی دوستان غربی مصر راهی مصر شده اند، راه به ایران ندارند. همین قدر که حکومت ایران ترس و زبونی خود را به شکلهای گوناگون نشان می دهد و خواب از چشم حاکمان ربوده شده، کم دستاوردی نیست و ضرورتی ندارد تا پیش از برنامه ریزی های دقیق پا جای پای مصر بگذاریم. جنبش از هر زاویه در کار است، فعال است و برای ورود وسیع و تاثیر گذار به یک حضور انبوه به اندازه ای که جانیان از عهده ی آن بر نیایند، وقت مناسب نیست و این شتاب هرگاه حضور انبوه جمعیت را در پی نداشته باشد، بیشتر زیانبار است تا سودمند.
شاید وقتی دیگر. با برنامه ای مستقل و بی نیاز از الگوبرداری از کشوری که مشخصاتی متفاوت دارد و به کمک جامعه ی مدنی در تبعید که به سرعت در حال نشو و نماست و پیاپی نیروهای جدید به آن می پیوندد، ایثار جان سودمند افتد. بخصوص که می دانیم در هزارتوی نظام امنیتی ایران تصمیم گرفته شده، اگر روز 25 بهمن جمعیت انبوه باشد، کوتاه بیابند. بنابراین وادار کردن حکومت به کوتاه آمدن و مدارا با خواسته های مردم آدابی و لوازمی دارد. آیا این لوازم مهیاست ؟
جنبش سبز علیه خامنه ای
معترضان بار دیگر در تهران و چند شهر بزرگ دیگر قدرت نمایی کردند. بار دیگر خیابان ها شاهد حضور مردمی بود که نشان دادند، هنوز جنبششان زنده است. هنوز در صحنه اند و حضور مجددشان در خیابان ایجاب می کند که بار دیگر اوضاع بازتعریف شود.
از خیابان تا ترک خیابان
بعد از انتخابات سال ۸۸، نخستین اعتراضات خیابانی در ۲۳ و ۲۴ خرداد شکل گرفت. ۲۵ خرداد عظیم ترین تظاهرات معترضان بود و اعتراضات روز عاشورا، به نوعی خشن ترین و خونین ترین تظاهرات. و بالاخره اینکه ۲۲ بهمن پارسال به نوعی آغازی برای پایان اعتراضات خیابانی جنبش سبز بود.
استراتژی حاکمیت در یک سال و نیم گذشته این بوده که خیابان را از جنبش و معترضان بگیرد. برای این کار، هزینه های زیادی به معترضان تحمیل کردند. تعداد زیادی را کشتند. بازداشت کردند. سرکوب کردند. آنها تصورشان این بود که اگر سرکوب ها را افزایش دهند و نیروهای بیشتری به خیابان بیاورند، می توانند فاز اعتراضات خیابانی را از مخالفان بگیرند. آنها فکر می کردند که اگر جنبش را بتوانند در خیابان مهار کنند، عملا آن را مهار کرده اند و با خیال آسوده تری می توانند اوضاع را کنترل کنند.
آنسوتر، رهبران جنبش هم به مرور تاکتیک های خود را عوض کردند. کار به جایی رسیده بود که عملا موسوی و کروبی نمی توانستند از خانه خارج شوند. بیشتر اطرافیان آنها بازداشت شده بودند. احکام سنگینی برای فعالان سیاسی صادر شده بود. بازوی تبلیغاتی حکومت بدون وقفه اعتماد بنفس جنبش را نشانه گرفته بود. در یک بازه زمانی، عملا جنبش سبز با خیابان وداع کرد. در چنین فضایی بود که مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی مدعی شدند که جنبش مرده است. جنبش مهار شده. خطر دفع شده. آنها می گفتند ولی می دانستند چنین نیست. آنها چیزی را از بین نبرده بودند. تنها کاری که کرده بودند این بود: صدا و تصویر مردم در خیابان شنیده نشود. دیده نشوند. اما جنبش زنده بود؛ در جای دیگری غیر از خیابان نفس می کشید.
بدنه جنبش در یک سال و نیم گذشته، عمدتا به کودتای انتخاباتی اعتراض کرده. بیشتر اعتراضات متوجه شخص احمدی نژاد و دولت او بود. حتی اگر علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار سر داده می شد، به دلیل حمایتش از محمود احمدی نژاد بود.
امواج ضد دیکتاتوری در خاورمیانه
اتفاقی که در تونس و مصر افتاد و در جاهای دیگر هم جرقه هایش زده شد، مستقیما روی همه جنبش های دموکراسی خواهانه در خاورمیانه تاثیر گذاشت. دنیا شاهد پیروزی دو ملت بر دو دیکتاتور بود. شاهد کمپینی که ملت های خاورمیانه علیه دیکتاتورها به راه انداخته اند. پیروزی ملت ها بر دیکتاتورها، مشوقی برای همه جنبش های منطقه بوده است. خاورمیانه در حال بازتعریف خود است. در حال اصلاح خود. مرحله اول گذار به دموکراسی، عبور از دیکتاتور ها است. این نقطه مشترک همه اعتراضات اخیر است. چیزی که به سرعت به الگوی همه ملت ها تبدیل می شود. به یک فرهنگ. ملت های خاورمیانه، برای رهبرانی که برای رای مردم، برای اراده و انتخاب مردم احترام قائل نیستند، پیغامی دارند: خاورمیانه دیگر تحمل دیکتاتور ها را ندارد. خاورمیانه دیگر جای امنی برای دیکتاتورها و مستبدان نیست. و این فضا، همه گفتمان های اصلاحی دیگر را که بدون درگیر شدن و یا گذار از دیکتاتور می خواهند مطالباتشان را به پیش ببرند، با چالش مواجه کرده یا می کند.
فراخوان ۲۵ بهمن
میرحسین موسوی و مهدی کروبی درست در چنین فضایی برای تظاهرات فراخوان صادر کردند. آنها هدف خود از انتشار این فراخوان را حمایت از مبارزات ملت های مصر و تونس اعلام کردند. علیه دیکتاتورهای خاورمیانه. آنها گفتند که مردم هیچ نوع دیکتاتوری را نمی خواهند. و این نقطه مشترک ملت های خاورمیانه است. به عبارتی، آنها می خواهند غیرمستقیم بگویند که در ایران دیکتاتوری حاکم است و جنبش سبز در مبارزه با دیکتاتوری، خود را همراه و هم مسیر با ملت های دیگر می داند. در واقع، جنبش سبز به نوعی با مردم مصر و تونس همذات پنداری می کند. هنوز ۲۵ بهمن نیامده، حکومت دست به بازداشت های گسترده ای می زند. وزارت کشور برای تظاهرات مجوز نمی دهد. سپاه تهدید می کند که به شدت با معترضان برخورد می کند. مهدی کروبی حصر خانگی می شود. همه می دانند که حضور یا عدم حضور مردم در تظاهرات بسیار تعیین کننده است.
بازگشت به خیابان
۲۵ بهمن فرا رسید. صدها هزار تن از معترضان بعد از یک مدت طولانی، بار دیگر در خیابان حاضر شدند. آنها به همه تردید ها در خصوص جنبش سبز قاطعانه پاسخ دادند. آنها بار دیگر قدرت نمایی کردند. این حضور، و نوع حضور و شعارهایی که سر داده شد، از اهمیت زیادی برخوردار است. ۲۵ بهمن تنها یک بازنده داشت: حاکمیت. این حضور نشان داد که سرکوب ها نتوانسته مردم را خاموش کند و جنبش زنده و پویا است.
تظاهرات ۲۵ بهمن یک ویژگی مهم داشت: مخاطب همه شعارها، شخص رهبر جمهوری اسلامی بود. معترضان در خوشبینانه ترین حالت، خواستار کناره گیری او از قدرت بودند. همه شعاریی که سرداده می شد، بیانگر این بود که بدنه جنبش سبز، اساسا بین سید علی خامنه ای و حسنی مبارک و بن علی فرقی قائل نیست و مایل است تا سید علی خامنه ای هم به همان سرنوشت دچار شود. این بی سابقه ترین خواسته ای است که در این حجم گسترده از سوی معترضان در ایران طرح می شود. دیگر خبری از شعار رای من کو نبود. حتی علیه احمدی نژاد و دولت او هم شعاری سرداده نشد. آیت الله خامنه ای محور همه شعارها بود. و این یک تغییر مهم در ماهیت جنبش سبز محسوب می شود. به عبارتی، جنبش سبز، به همان میزان که نسبت به کودتای انتخاباتی، نسبت به سرکوب های یک سال و نیم گذشته و نسبت به عملکرد دولت احمدی نژاد اعتراض داشت و دارد، به همان اندازه یا بیشتر، علیه کارنامه و اساسا موجودیت رهبر جمهوری اسلامی اعتراض دارد. این مطالبه و این اعتراضات همه مدل های اصلاحی قبلی را که بدون درگیر شدن و گذار از رهبر جمهوری اسلامی می خواستند عمل کنند، با چالش مواجه خواهد کرد. مگر اینکه رهبر جمهوری اسلامی رفتار متفاوتی از خود نشان دهد.
۲۵ بهمن، اثبات کرد که جنبش سبز، یک جنبش ضد دیکتاتوری است. و این چیزی است که به حالت قبل از خود بازنخواهد گشت. جنبش سبز، پیروز ۲۵ بهمن بود. اکنون حاکمیت با یک جنبش ضددیکتاتوری مواجه است. جنبش سبز هم با حکومتی که قطعا به سادگی عقب نشینی نخواهد کرد. سید علی شاید همنوع حسنی مبارک و بن علی باشد، ایران اما دقیقا شبیه مصر و تونس نیست. همین اوضاع را پیچیده تر خواهد کرد.
از خیابان تا ترک خیابان
بعد از انتخابات سال ۸۸، نخستین اعتراضات خیابانی در ۲۳ و ۲۴ خرداد شکل گرفت. ۲۵ خرداد عظیم ترین تظاهرات معترضان بود و اعتراضات روز عاشورا، به نوعی خشن ترین و خونین ترین تظاهرات. و بالاخره اینکه ۲۲ بهمن پارسال به نوعی آغازی برای پایان اعتراضات خیابانی جنبش سبز بود.
استراتژی حاکمیت در یک سال و نیم گذشته این بوده که خیابان را از جنبش و معترضان بگیرد. برای این کار، هزینه های زیادی به معترضان تحمیل کردند. تعداد زیادی را کشتند. بازداشت کردند. سرکوب کردند. آنها تصورشان این بود که اگر سرکوب ها را افزایش دهند و نیروهای بیشتری به خیابان بیاورند، می توانند فاز اعتراضات خیابانی را از مخالفان بگیرند. آنها فکر می کردند که اگر جنبش را بتوانند در خیابان مهار کنند، عملا آن را مهار کرده اند و با خیال آسوده تری می توانند اوضاع را کنترل کنند.
آنسوتر، رهبران جنبش هم به مرور تاکتیک های خود را عوض کردند. کار به جایی رسیده بود که عملا موسوی و کروبی نمی توانستند از خانه خارج شوند. بیشتر اطرافیان آنها بازداشت شده بودند. احکام سنگینی برای فعالان سیاسی صادر شده بود. بازوی تبلیغاتی حکومت بدون وقفه اعتماد بنفس جنبش را نشانه گرفته بود. در یک بازه زمانی، عملا جنبش سبز با خیابان وداع کرد. در چنین فضایی بود که مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی مدعی شدند که جنبش مرده است. جنبش مهار شده. خطر دفع شده. آنها می گفتند ولی می دانستند چنین نیست. آنها چیزی را از بین نبرده بودند. تنها کاری که کرده بودند این بود: صدا و تصویر مردم در خیابان شنیده نشود. دیده نشوند. اما جنبش زنده بود؛ در جای دیگری غیر از خیابان نفس می کشید.
بدنه جنبش در یک سال و نیم گذشته، عمدتا به کودتای انتخاباتی اعتراض کرده. بیشتر اعتراضات متوجه شخص احمدی نژاد و دولت او بود. حتی اگر علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار سر داده می شد، به دلیل حمایتش از محمود احمدی نژاد بود.
امواج ضد دیکتاتوری در خاورمیانه
اتفاقی که در تونس و مصر افتاد و در جاهای دیگر هم جرقه هایش زده شد، مستقیما روی همه جنبش های دموکراسی خواهانه در خاورمیانه تاثیر گذاشت. دنیا شاهد پیروزی دو ملت بر دو دیکتاتور بود. شاهد کمپینی که ملت های خاورمیانه علیه دیکتاتورها به راه انداخته اند. پیروزی ملت ها بر دیکتاتورها، مشوقی برای همه جنبش های منطقه بوده است. خاورمیانه در حال بازتعریف خود است. در حال اصلاح خود. مرحله اول گذار به دموکراسی، عبور از دیکتاتور ها است. این نقطه مشترک همه اعتراضات اخیر است. چیزی که به سرعت به الگوی همه ملت ها تبدیل می شود. به یک فرهنگ. ملت های خاورمیانه، برای رهبرانی که برای رای مردم، برای اراده و انتخاب مردم احترام قائل نیستند، پیغامی دارند: خاورمیانه دیگر تحمل دیکتاتور ها را ندارد. خاورمیانه دیگر جای امنی برای دیکتاتورها و مستبدان نیست. و این فضا، همه گفتمان های اصلاحی دیگر را که بدون درگیر شدن و یا گذار از دیکتاتور می خواهند مطالباتشان را به پیش ببرند، با چالش مواجه کرده یا می کند.
فراخوان ۲۵ بهمن
میرحسین موسوی و مهدی کروبی درست در چنین فضایی برای تظاهرات فراخوان صادر کردند. آنها هدف خود از انتشار این فراخوان را حمایت از مبارزات ملت های مصر و تونس اعلام کردند. علیه دیکتاتورهای خاورمیانه. آنها گفتند که مردم هیچ نوع دیکتاتوری را نمی خواهند. و این نقطه مشترک ملت های خاورمیانه است. به عبارتی، آنها می خواهند غیرمستقیم بگویند که در ایران دیکتاتوری حاکم است و جنبش سبز در مبارزه با دیکتاتوری، خود را همراه و هم مسیر با ملت های دیگر می داند. در واقع، جنبش سبز به نوعی با مردم مصر و تونس همذات پنداری می کند. هنوز ۲۵ بهمن نیامده، حکومت دست به بازداشت های گسترده ای می زند. وزارت کشور برای تظاهرات مجوز نمی دهد. سپاه تهدید می کند که به شدت با معترضان برخورد می کند. مهدی کروبی حصر خانگی می شود. همه می دانند که حضور یا عدم حضور مردم در تظاهرات بسیار تعیین کننده است.
بازگشت به خیابان
۲۵ بهمن فرا رسید. صدها هزار تن از معترضان بعد از یک مدت طولانی، بار دیگر در خیابان حاضر شدند. آنها به همه تردید ها در خصوص جنبش سبز قاطعانه پاسخ دادند. آنها بار دیگر قدرت نمایی کردند. این حضور، و نوع حضور و شعارهایی که سر داده شد، از اهمیت زیادی برخوردار است. ۲۵ بهمن تنها یک بازنده داشت: حاکمیت. این حضور نشان داد که سرکوب ها نتوانسته مردم را خاموش کند و جنبش زنده و پویا است.
تظاهرات ۲۵ بهمن یک ویژگی مهم داشت: مخاطب همه شعارها، شخص رهبر جمهوری اسلامی بود. معترضان در خوشبینانه ترین حالت، خواستار کناره گیری او از قدرت بودند. همه شعاریی که سرداده می شد، بیانگر این بود که بدنه جنبش سبز، اساسا بین سید علی خامنه ای و حسنی مبارک و بن علی فرقی قائل نیست و مایل است تا سید علی خامنه ای هم به همان سرنوشت دچار شود. این بی سابقه ترین خواسته ای است که در این حجم گسترده از سوی معترضان در ایران طرح می شود. دیگر خبری از شعار رای من کو نبود. حتی علیه احمدی نژاد و دولت او هم شعاری سرداده نشد. آیت الله خامنه ای محور همه شعارها بود. و این یک تغییر مهم در ماهیت جنبش سبز محسوب می شود. به عبارتی، جنبش سبز، به همان میزان که نسبت به کودتای انتخاباتی، نسبت به سرکوب های یک سال و نیم گذشته و نسبت به عملکرد دولت احمدی نژاد اعتراض داشت و دارد، به همان اندازه یا بیشتر، علیه کارنامه و اساسا موجودیت رهبر جمهوری اسلامی اعتراض دارد. این مطالبه و این اعتراضات همه مدل های اصلاحی قبلی را که بدون درگیر شدن و گذار از رهبر جمهوری اسلامی می خواستند عمل کنند، با چالش مواجه خواهد کرد. مگر اینکه رهبر جمهوری اسلامی رفتار متفاوتی از خود نشان دهد.
۲۵ بهمن، اثبات کرد که جنبش سبز، یک جنبش ضد دیکتاتوری است. و این چیزی است که به حالت قبل از خود بازنخواهد گشت. جنبش سبز، پیروز ۲۵ بهمن بود. اکنون حاکمیت با یک جنبش ضددیکتاتوری مواجه است. جنبش سبز هم با حکومتی که قطعا به سادگی عقب نشینی نخواهد کرد. سید علی شاید همنوع حسنی مبارک و بن علی باشد، ایران اما دقیقا شبیه مصر و تونس نیست. همین اوضاع را پیچیده تر خواهد کرد.
دیدید...آتش زیر خاکستر بود
بچه ها، دخترهایم و پسرهایم، از صبح یکی یکی وداع می گفتند و می رفتند. پیرانه سر ، دهانم راه سخن می جست:
- خطر....
و صورت خندان بچه ها، دهانم را می بست:
- محافظه کار شده اید عمو جان...
بچه ها وداع می گفتند و می رفتند. به خشم، آنرا که مرا بندی این غربت بی روزن کرد دشنام می دادم و راه می رفتم. خیابانهای تهران پیش چشمانم پهن می شد. بچه ها درمیان شعله های آتش می دویدند و صدای من بخودم برمی گشت. درتمام طول سفرم در امریکا به رسانه ها، دوستان، یاران و مخاطبان آمریکائی گفتم و بعد هزار بار و بیشتر نوشتم:
جنبش سبز نمرده است ... اگر ایران رابشناسیم ،آتش زیر خاکستر از همین دور، دست هایمان را گرم می کند....
و با اندوه می دیدم، دارند جنبش سبزرا سر می برند و دفن می کنند. از هراس می لرزیدم و شاهد بودم که دعواهای قدیمی، کینه توزیهای شخصی، رقابت های سیاسی، و بی تابی جوانی درمتن استبداد ایرانی ، جای تحلیل جامعه بغرنج ایران را گرفته است.
چه بسیار بودیم. بر سر سفره میهن نشسته ، عشق ایران بر سر و جنبش سبز سر بریده در میان. گوشتش را می خوردیم و استخوانش رابصورت هم می زدیم. و چنان سرمست از باده تفرقه که غافل بودیم با قاتلین ندا و سهراب همصدا شده ایم.
در تهران جنبش سبز را در میدان و زندان سر می بریدند و ما پاره های بدنش را در سراسر جهان به نیش می کشیدیم. سرداران ریشو، جنبش مدنی ایران را "جنازه" می نامیدند و ما در پاریس ونیویورک و لندن و... جنازه را بر شانه می بردیم.
و درست درلحظه موعود، در خواست راه پیمائی دوهمراه جنبش سبز، شعله بر خرمن زیر خاکستر انداخت...
بچه ها، دور از بحث های کهنه ما، آماده نبرد شده بودند. صبح، یکیشان که هنوز برنگشته برامواج جهان مجازی - که از اغلب ما واقعی تر است- برایم نوشت:
- ما خیلی تنهائیم...
خودمان رهبر
خودمان سرباز
خودمان خبرنگار
خودمان رسانه ایم...
تلخ می گفت و راست می گفت. ما بچه ها را تنها گذاشته بودیم. بدتر، ما با هزار ادا و افاده مبارزه برای آزادی، به سربازان سیدعلی تبدیل شده بودیم.
پسرکم رفت و به هزاران نفر دیگر پیوست که ما فراموششان کرده بودیم و داشتیم درگور تنگ نظریه های خود دفنشان می کردیم.
وپسران دیگر رفتند و دختران. صدا در صدا انداختند و جهان را از رسیدن نوبت سیدعلی خبر کردند.
و حالا شب تهران از سحردور نیست و دو تا ازبچه هایم نیامده اند. از یکی از دخترکانم هم خبری نیست. چشمانم را از هراس می بندم. آنها را می بینم که زیر باطوم له شده اند. دارند سوار تاکسی های شیشه سیاه می کنندشان. بر سرشان کیسه سیاه می کشند. اوباش "سیدعلی" که روی نازیها راسفید کرده اند، آنها را به کجا برده اند؟
سخت ترین شب زندان، همان شب نخستین است. انگار بازهم دستگیر شده ام. با همه دختران و پسرانم اسیرم، شب اول زندان را دیگر بار تجربه می کنم.
تاب خودم را ندارم. شادمانی لهیب کشیدن آتش زیرخاکستر را اندوه نیامدن دو نفرشان تلخ می کند. تلخ.
صدای تلویزیون از اتاق مادر می آید. جنبش دوباره هزاران صاحب پیدا کرده است. همه از پای سفره ختم جنبش سبز برخاسته ایم و به طرب آمده ایم تا نوعروس بخت را بخانه خودببرییم. تلخ تر از زهر است. مرگ است.
بروم کمی گریه کنم. دارد صبح می شود و بچه ها هنوز نیامده اند.
کامپیوتر صدایم می کند. دخترک خبرنگارم، دیگر می خواهد بخوابد:
- دستور داده اند کلمه ای درباره امروز نوشته نشود. نه خانی آمد و نه خانی رفت. اما من می روم راحت بخوابم. به دنیا نشان دادیم ما زنده ایم. حالا این فیلم را ببینید.
جوانان در فیلم گردآتش شبانه در تهران می رقصند و دست افشان فریاد می زنند:
- آزادی..آزادی..
- خطر....
و صورت خندان بچه ها، دهانم را می بست:
- محافظه کار شده اید عمو جان...
بچه ها وداع می گفتند و می رفتند. به خشم، آنرا که مرا بندی این غربت بی روزن کرد دشنام می دادم و راه می رفتم. خیابانهای تهران پیش چشمانم پهن می شد. بچه ها درمیان شعله های آتش می دویدند و صدای من بخودم برمی گشت. درتمام طول سفرم در امریکا به رسانه ها، دوستان، یاران و مخاطبان آمریکائی گفتم و بعد هزار بار و بیشتر نوشتم:
جنبش سبز نمرده است ... اگر ایران رابشناسیم ،آتش زیر خاکستر از همین دور، دست هایمان را گرم می کند....
و با اندوه می دیدم، دارند جنبش سبزرا سر می برند و دفن می کنند. از هراس می لرزیدم و شاهد بودم که دعواهای قدیمی، کینه توزیهای شخصی، رقابت های سیاسی، و بی تابی جوانی درمتن استبداد ایرانی ، جای تحلیل جامعه بغرنج ایران را گرفته است.
چه بسیار بودیم. بر سر سفره میهن نشسته ، عشق ایران بر سر و جنبش سبز سر بریده در میان. گوشتش را می خوردیم و استخوانش رابصورت هم می زدیم. و چنان سرمست از باده تفرقه که غافل بودیم با قاتلین ندا و سهراب همصدا شده ایم.
در تهران جنبش سبز را در میدان و زندان سر می بریدند و ما پاره های بدنش را در سراسر جهان به نیش می کشیدیم. سرداران ریشو، جنبش مدنی ایران را "جنازه" می نامیدند و ما در پاریس ونیویورک و لندن و... جنازه را بر شانه می بردیم.
و درست درلحظه موعود، در خواست راه پیمائی دوهمراه جنبش سبز، شعله بر خرمن زیر خاکستر انداخت...
بچه ها، دور از بحث های کهنه ما، آماده نبرد شده بودند. صبح، یکیشان که هنوز برنگشته برامواج جهان مجازی - که از اغلب ما واقعی تر است- برایم نوشت:
- ما خیلی تنهائیم...
خودمان رهبر
خودمان سرباز
خودمان خبرنگار
خودمان رسانه ایم...
تلخ می گفت و راست می گفت. ما بچه ها را تنها گذاشته بودیم. بدتر، ما با هزار ادا و افاده مبارزه برای آزادی، به سربازان سیدعلی تبدیل شده بودیم.
پسرکم رفت و به هزاران نفر دیگر پیوست که ما فراموششان کرده بودیم و داشتیم درگور تنگ نظریه های خود دفنشان می کردیم.
وپسران دیگر رفتند و دختران. صدا در صدا انداختند و جهان را از رسیدن نوبت سیدعلی خبر کردند.
و حالا شب تهران از سحردور نیست و دو تا ازبچه هایم نیامده اند. از یکی از دخترکانم هم خبری نیست. چشمانم را از هراس می بندم. آنها را می بینم که زیر باطوم له شده اند. دارند سوار تاکسی های شیشه سیاه می کنندشان. بر سرشان کیسه سیاه می کشند. اوباش "سیدعلی" که روی نازیها راسفید کرده اند، آنها را به کجا برده اند؟
سخت ترین شب زندان، همان شب نخستین است. انگار بازهم دستگیر شده ام. با همه دختران و پسرانم اسیرم، شب اول زندان را دیگر بار تجربه می کنم.
تاب خودم را ندارم. شادمانی لهیب کشیدن آتش زیرخاکستر را اندوه نیامدن دو نفرشان تلخ می کند. تلخ.
صدای تلویزیون از اتاق مادر می آید. جنبش دوباره هزاران صاحب پیدا کرده است. همه از پای سفره ختم جنبش سبز برخاسته ایم و به طرب آمده ایم تا نوعروس بخت را بخانه خودببرییم. تلخ تر از زهر است. مرگ است.
بروم کمی گریه کنم. دارد صبح می شود و بچه ها هنوز نیامده اند.
کامپیوتر صدایم می کند. دخترک خبرنگارم، دیگر می خواهد بخوابد:
- دستور داده اند کلمه ای درباره امروز نوشته نشود. نه خانی آمد و نه خانی رفت. اما من می روم راحت بخوابم. به دنیا نشان دادیم ما زنده ایم. حالا این فیلم را ببینید.
جوانان در فیلم گردآتش شبانه در تهران می رقصند و دست افشان فریاد می زنند:
- آزادی..آزادی..
بازداشت چند ساعته کنسول سفارت اسپانیا در ۲۵ بهمن
به دنبال بازداشت چند ساعته کنسول سفارت اسپانیا در ایران در تاریخ ۲۵ بهمن، وزارت امور خارجه اسپانیا در اعتراض به این اقدام جمهوری اسلامی، سفیر ایران در اسپانیا را احضار کرد.
به نوشته خبرگزاری رسمی آلمان به نقل از روزنامه اسپانیایی «ال پائیس»، ایگناسیو پِرِس کامبرا، کنسول سفارت اسپانیا که در تاریخ ۲۵ بهمن و در زمان تجمعات مردم تهران برای پیاده روی با سفیر این سفارتخانه به خیابانی که سفارت اسپانیا در آن واقع است رفته بود، از سوی تعدادی لباس شخصی دستگیر و به قرارگاه پلیس منتقل شد.
این خبرگزاری میافزاید که آقای کامبرای ۴۲ ساله مدت چهار ساعت و نیم در بازداشت پلیس بوده است.
به نوشته «ال پائیس» در واکنش به این اقدام جمهوری اسلامی، وزارت امور خارجه اسپانیا، مرتضی صفاری نطنزی، سفیر ایران در مادرید را به این وزارتخانه احضار کرده است و ترینیداد ییمِنِز، وزیر امور خارجه اسپانیا نیز در نامهای به مقامات جمهوری اسلامی، این اقدام را «غیر قابل قبول» خوانده است.
خبرگزاری رسمی آلمان میافزاید که علاوه بر این، اسپانیا در اعتراض به این اقدام ایران، دیدار رسمی مقامات ارشد وزارت خارجه جمهوری اسلامی از اسپانیا را نیز لغو کرده است.
پیشتر و در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ نیز مقامات جمهوری اسلامی بارها سفارتخانههای اروپایی، به ویژه سفارت بریتانیا و فرانسه را به دخالت در امور ایران و دامن زدن به ناآرامیها متهم کرده و افرادی را نیز دستگیر کرده بودند.
در تیرماه ۸۸، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ۹ کارمند سفارت بریتانیا، از جمله حسین رسام، کارمند ایرانی سفارت بریتانیا را به اتهام دست داشتن در اعتراضات پس از انتخابات دستگیر کردند.
در مرداد ماه همان سال نیز، نازک افشار، کارمند ایرانی سفارت فرانسه نیز به اتهام باز کردن در سفارتخانه به روی معترضان بازداشت کردند.
همچنین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در پی ناآرامیهای عاشورای ۸۸ اعلام کرد که دو تن از دیپلماتهای سفارت آلمان را دستگیر کرده است.
در این مدت همچنین حامیان دولت محمود احمدینژاد و اعضای بسیج در مقابل سفارتخانههای مختلفی از جمله سفارت بریتانیا، ایتالیا و فرانسه دست به تظاهرات زدند.
در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که مقامات جمهوری اسلامی از آن تحت عنوان «فتنه» یاد میکنند، انگشت اتهام مقامات ایران بارها به سوی کشورهای اروپایی و عوامل بیگانه بارها به عنوان عاملان اصلی دامن زدن به این ناآرامیها نشانه رفته است.
در جریان تظاهرات ۲۵ بهمن نیز که به دنبال فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالف دولت به مناسبت همراهی با مردم تونس و مصر در شهرهای مختلف ایران برپا شد، جمهوری اسلامی بار دیگر اعلام کرد که این فراخوان از سوی کشورهایی نظیر «آمریکا، انگلیس و اسرائیل» طراحی شده بود.
به نوشته خبرگزاری رسمی آلمان به نقل از روزنامه اسپانیایی «ال پائیس»، ایگناسیو پِرِس کامبرا، کنسول سفارت اسپانیا که در تاریخ ۲۵ بهمن و در زمان تجمعات مردم تهران برای پیاده روی با سفیر این سفارتخانه به خیابانی که سفارت اسپانیا در آن واقع است رفته بود، از سوی تعدادی لباس شخصی دستگیر و به قرارگاه پلیس منتقل شد.
این خبرگزاری میافزاید که آقای کامبرای ۴۲ ساله مدت چهار ساعت و نیم در بازداشت پلیس بوده است.
به نوشته «ال پائیس» در واکنش به این اقدام جمهوری اسلامی، وزارت امور خارجه اسپانیا، مرتضی صفاری نطنزی، سفیر ایران در مادرید را به این وزارتخانه احضار کرده است و ترینیداد ییمِنِز، وزیر امور خارجه اسپانیا نیز در نامهای به مقامات جمهوری اسلامی، این اقدام را «غیر قابل قبول» خوانده است.
خبرگزاری رسمی آلمان میافزاید که علاوه بر این، اسپانیا در اعتراض به این اقدام ایران، دیدار رسمی مقامات ارشد وزارت خارجه جمهوری اسلامی از اسپانیا را نیز لغو کرده است.
پیشتر و در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ نیز مقامات جمهوری اسلامی بارها سفارتخانههای اروپایی، به ویژه سفارت بریتانیا و فرانسه را به دخالت در امور ایران و دامن زدن به ناآرامیها متهم کرده و افرادی را نیز دستگیر کرده بودند.
در تیرماه ۸۸، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ۹ کارمند سفارت بریتانیا، از جمله حسین رسام، کارمند ایرانی سفارت بریتانیا را به اتهام دست داشتن در اعتراضات پس از انتخابات دستگیر کردند.
در مرداد ماه همان سال نیز، نازک افشار، کارمند ایرانی سفارت فرانسه نیز به اتهام باز کردن در سفارتخانه به روی معترضان بازداشت کردند.
همچنین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در پی ناآرامیهای عاشورای ۸۸ اعلام کرد که دو تن از دیپلماتهای سفارت آلمان را دستگیر کرده است.
در این مدت همچنین حامیان دولت محمود احمدینژاد و اعضای بسیج در مقابل سفارتخانههای مختلفی از جمله سفارت بریتانیا، ایتالیا و فرانسه دست به تظاهرات زدند.
در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری که مقامات جمهوری اسلامی از آن تحت عنوان «فتنه» یاد میکنند، انگشت اتهام مقامات ایران بارها به سوی کشورهای اروپایی و عوامل بیگانه بارها به عنوان عاملان اصلی دامن زدن به این ناآرامیها نشانه رفته است.
در جریان تظاهرات ۲۵ بهمن نیز که به دنبال فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالف دولت به مناسبت همراهی با مردم تونس و مصر در شهرهای مختلف ایران برپا شد، جمهوری اسلامی بار دیگر اعلام کرد که این فراخوان از سوی کشورهایی نظیر «آمریکا، انگلیس و اسرائیل» طراحی شده بود.
سرافرازی سبز و رسوايی خامنهای!
علی کشتگر
بيست و پنج بهمن، روز سبز ديگری از روزهای تاريخساز سبز. روزی که مردم از پی يکسال تبليغات دروغ، تبليغاتی که مرگ "فتنه" سبز و ختم آن را اعلام می کرد مشت رژيم آدمکش خامنه ای- احمدی نژاد را باز کردند و سيه روزی محتوم سران رژيم را به دنيا نشان دادند! نسل سبز، مثل باغ سرو، مثل گلستان در بهاران که هر گلی از آن پرپرشود، غنچه ها جايش را پر می کنند، مثل جنگل انسان "جنگل آزاده روئيده" به ميدان آمد تا به همه بگويد من زنده ام.مثل جنگلی که به داس هيچ بدخواهی و به زخم هيچ تيشه ای نمی ميرد. زنده و روينده ام، چرا که ايران زنده و روينده است. به ميدان آمد تا بشارت دهنده ايران آزاد و سرسبز فردا باشد.ايرانی آباد بر ويرانه های نظام جهل و جنايت حکومتگران امروز.دل هايمان را سرشار از اميد کنيم و به خود بباليم که ايران ما چنين جوانان رعنايی دارد که زن و مردش دوشادوش هم در وفاداری به ميثاق خود، در فضای سياه ارعاب، اعدام و سرکوب های خونين و وحشيانه، چنين سرزنده و با نشاط به ميدان می آيند و رسانه های همه جهان را وامی دارند تا با تحسين از شعوروهوش و آرزوهای قشنگ ايرانيان سخن بگويند. از نسل جوانی که هرچند آرزوها و اميدهايش الهام بخش ديگر ملتها شده، و هرچند در مبارزه ای قهرمانانه عليه جباران فاسد و خونريز از جان مايه گذاشته، هنوز خود در بند است، اما مثل شير می خروشد و در هر خروش خود رهايی از بندهای پوسيده را نويد می دهد.
ديروز سبزها يعنی ايرانيان ازهر فکر و عقيده ای برای آزادی در تهران، اصفهان وشيراز به ميدان آمدند تا بگويند "به راه دوستان هستيم هستيم." راه ندا، راه سهراب و راه همه جان باختگان و به خون خفتگان خلقی بزرگ که از اين پس به کمتر از سرنگونی خامنه ای و ايادی او و به دست گرفتن سرنوشت خود رضايت نخواهد داد.
همه خبرها و شواهد گواه برآن هستند که مردم تهران و بسياری از شهرهای بزرگ کشور در ابعاد ميليونی آماده پيوستن به تظاهرات ديروز بودند و همه هم و غم حکومت که گارد ويژه خامنه ای و لباس شخصی ها را در نقاط مختلف به جنگ مردم فرستاد و بازهم از جوانان قربانی گرفت، آن بود که از پيوستن گروههای چند هزار نفره ای که در مسير طولانی ميدان تير تا ميدان آزادی برای نمايشی بزرگ آماده شده بودند، ممانعت کنند.
ديروز سبزها روسياهی همه کسانی که مرگ جنبش سبز را به خامنه ای نويد داده بودند، اعلام داشتند. سبز ديروز در سرزندگی و پويائی خود آزادی را نويد داد. به جنبش سبز خود اميد ببنديم و در پيروزی نزديک ايرانيان بر استبداد ترديد نکنيم.
چند نکته زير درباره تظاهرات بيست و پنج بهمن در خور توجه اند:
- شايع بود که در ميان سپاه و نيروی انتظامی برسر نحوه برخورد با مردم اختلاف بروز کرده است. صرف نظر از صحت و سقم اين خبرها، ديروز نقش حملات وحشيانه به مردم برعهده نيروهای گارد ويژه خامنه ای و لباس شخصی ها بود.ترديدی نيست که در ادامه جنبش اعتراضی نارضايتی در بدنه نيروهای نظامی حتمی است.
- باوجود يکسال سرکوب، زندان، ارعاب و اعدام روحيه عمومی قوی و شجاعت دختران و پسران جوان چشمگير بود.آنها دربرابر تهاجمات مزدوران مقاومت نشان می دادند و از دستگيری تظاهرکنندگان توسط ماموران جلوگيری می کردند. حالا جنبش سبز ايران به اين نتيجه رسيده است که مبارزه بدون خشونت به معنای خالی کردن ميدان برای خشونت گران و رويگردانی از مقاومت فيزيکی در برابر آنان نيست.
- اين تظاهرات اعتراضی در زمانی برگزار شد که رسانه های رژيم وحشت خود را از رشد جنبش اعتراضی و انقلابی کشورهای منطقه زير تبليغات دروغين حمايت از اين جنبش ها پنهان کرده بودند. جنبش سبز با برگزاری اعتراض بيست و پنج بهمن چهره دروغ گوی رژيم را رسواتر کرد و به همه جهانيان نشان داد که خامنه ای و احمدی نژاد هزاربار پست تر از امثال مبارک و بن علی هستند.
مزدوران خامنه ای ديروز بازهم مردم را به گلوله بستند. قربانی ديگری به خيل جانباختگان راه آزادی اضافه شد. صانع ژاله دانشجوی ديگری از دانشگاه تهران يادش گرامی و راهش پررهرو است.
بازتاب گسترده اين اعتراضات در رسانه های جهان، حمايت صريح عفو بين الملل، کاخ سفيد، وزات خارجه آمريکا و دولت های اروپايی از حق مردم ايران در برگزاری آزادانه تظاهرات ضد دولتی نشان داد که جنبش سبز بيش از پيش افکار عمومی جهانيان را به خود جلب کرده و در بازتاب حقايق ايران به جهانيان موفق عمل کرده است.
- نتيجه ای که از تظاهرات ديروز می توان گرفت آن است که می بايست در فرصت های آينده و هرچه زودتر اين گونه حرکات اعتراضی ادامه يابند.امروز بيست و شش بهمن ماه نمايندگان کودتاگران در خانه ای که به نمايندگان ملت تعلق دارد، به نام ملت خواستار اعدام موسوی و کروبی شدند و بازهم حرکت ملت را به بيگانگان نسبت دادند. اما ايرانيان می دانند که هيچ کس با آنها بيگانه تر از خامنه ای و ايادی او نيست. پيروزی نزديک است.
بيست و ششم بهمن ماه ۱۳۸۹
علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr
حرفهای تبعيد – ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
عليرضا فرزان
نجيب محفوظ : انقلاب در اين داستان (گذر قصر) برايم در حد يک هنرمند مهم بود. يعنی اينکه مردم چگونه با هم همصدا میشوند. خانوادهی احمد عبدالجواد حوادث انقلاب را چگونه میبينند و چگونه خود را با آن وفق میدهند. و چگونه همه از مرد و زن بدون آنکه خود بفهمند وجدانشان با انقلاب تغيير پيدا میکند. آداب و رسوم و موضعگيریها و روابط و همهچيزشان تغيير کرد. من در مقام يک هنرمند با اين مساله سر و کار دارم.
توی کافهای که نشستهام، همينطور که دل توی دلم نيست، دو تا دختر آراسته میآيند دستهايشان پر از دستههای گل سرخ پيچيده، بر سر هر ميز میروند و به مناسبت ولنتاين دسته گلی پيشکش میکنند به آدمها.
به من نگاه میکنند، خجالت نمیکشند به آدم تنها دسته گل نمیدهند، وقتی اينطور اضطراب از سر و رويش میبارد؟! میگويم کاش پيش نيايند و نخواهند به من گل بدهند، با خودم، اگر بيايند چه؟ يک لحظهست. توی گوشم خبرنگار الجزيره داستان میبافد. در خيابان باد تندی موها و پوست صورتم را میبرد. خواستم بيشتر راه بروم، نمیشود. ميم پارسال برايم میگفت وقت سی خرداد يا بيست و پنج خرداد توی فرانکفورت همينطور راه میرفت. راهم را کج کردم به اولين کافه. زنگ میزنم به شين، به پ، به ميم، به ع. در دسترس نيست. حميد را میگيرم، توی خانهست. میرود بيرون. هنوز نرفته، يک ساعت پيش. حال تهوع داشتم از صبح؛ دختر بلند قد، زيباست، پيش میآيد، با ترديد نگاهم میکند. پس میرود، مال اينجا نيستم، هيچ جای ديگر هم... بیخانهمان. توی سرم با او حرف زدم، زبان هم را بلد نيستيم. گفتم بيا اين عکس را ببين، به بوريس گفتم که هم خانهی من است، اين فيلم را. گفتم میخوابم. توی خواب با محمد که ده سال دارد میرويم انقلاب. ده سالم بود، به خاطر بادکنکها، به بابام که تنبلیش میآمد که خواب بود، گفتم برويم راهپيمايی، بيست و دو بهمن، بيست سال پيش، و يک بادکنک دراز که کلهای شبيه عمامه داشت خريدم، بادکنک شبيه مار بود و کلهش سرخ بود ، تنش سبز. يک بادکنک کوچکتر توی شکمش بود، سفيد بود يا زرد بود. برای محمد خريدم، و بعد معلمش آمد، زن بود. نگاهم کرد، گفتم راه برويم. میخواستم بيدار شوم و بروم راهپيمايی، به اتاقش برد مرا، از روی لباس، با همان لباس و وقتی جيغ زد، توی انقلاب بودم. راه پر بود از باتوم، به جای درخت، به جای مردم، به جای سرباز، به جای لباس شخصی، پر از باتوم. رد میشدی، زيگ زاگ، میافتاد روی سرت، دسته گل را دخترک روی ميز میگذارد، با اخم نگاهش میکنم. به محمد گفتم خودم میبرمت، بعد برايت بادکنک میخرم، کتک خورديم، او را محکم بغل کردم و جمع شدم روی زمين، زير تنهی يک باتوم که دلش برايمان سوخت و چنان روی ما خم شد که در برمان گرفت. با عرق از خواب پريدم. تنم درد میکرد، هرچه خوردهام توی احشام جوش میزند. میخواهم انگشت به حلقم بسپارم، بيارم بالا. بعد بروم بيرون راه بروم. دختر دوباره گل را از روی ميز بردارد، بدهد به دوتا زن در ميز کناری.
ميم قرار شد بنويسد، گفته هرچه ببيند مینويسد. به آرش گفتم آن وقت هم همينطور بود. يعنی نمیدانستم چه میشود راه میافتادم میرفتم با بچهها قرار میگذاشتم، میرفتيم بعد هرجا میشد فرياد میزديم و کنار هم میشديم و جمع میشديم و آنها میآمدند، ما فرار میکرديم يا میايستاديم، اگر عاشورا بود میايستاديم اگر سيزده آبان، در میرفتيم. حالا بايد بنشينم و خبرهای چرند بخوانم. خيلی ها هم توی خانهاند، آنلاين میشوند و چراغشان روشن میشود و من میبينم، مثلن سين يا ح، حوصله ندارم بپرسم چه شد، چرا در خانهايد. من چه مرگم بود؟ به عکسم نگاه میکنم، با همين لباسها از ايران فرار کردم، توی کوه و با اسب، شلوارم جر خورد، کفشم پاره شد. همه را انداختم دور، توی ترکيه، اولين شهری که رسيدم. همه را دور. همين لباسی که با آن از هفت تير تا انقلاب، از توپخانه تا انقلاب و توی آتش، عاشورا. کاش همه چيز را میتوانستم دور بياندازم و دلم نلرزد يا کبودیها میماند که مدام يادم بيايد. نه که با توی خيابان رفتن چيزی درست شود، ديدن اين همه با هم و هم را ديدن يک کاری با آدم میکند. اين چيزیست که دلم را تنگ میکند. قرارم را گرفته. اسب پيش از من با سوارش به قعر دره پرت شد، و صدای مرد که میافتاد و صدای اسب که میافتاد پژواک شد. چون من ديگر آنجا نيستم و چون ديگر نمیبينم و چون ديگر آن هوای اشکآور توی ريههام نمیرود و دستمال سرکه را به صورتم نمیرسانم. ولی فکر کردم بهتر است کنسرو ببرم به جای دستمال سرکه و به همه بگويم کنسرو بياورند تا بنشينيم توی آزادی و از جايمان تکان نخوريم و بعد آنها يک کاری کنند که برف بيايد و مردم پشتکارشان را ببازند به سرما، و ما بمانيم و من بمانم و او بماند و تو. نه. فکرهام انسجام ندارد. مغزم متورم شده، شکاف برداشته. توی خيابان هيچ کاری نمیشود. پس معادلات جهانی چه میشود؟ مناسبات منطقه چه؟ آمريکا نمیخواهد. مردم به هيچ جاشان هم نيست. دلشان به حال مردم نسوخته. کدام مردم؟ ما چه کسانی هستيم؟ اين سيستمیست که از تو میگندد، خودش خودش را ويران میکند. بايد صبر کرد. اين حرفهای ديگری بود، حرف من اين نيست. بايد صبر کرد و تماشا کرد؟ چه چيز را؟ بايد نقشه کشيد. چطور؟ همه همينطور، توی سرشان تورم، و شکاف و بی برنامه. کدام نقشه؟
بوريس سرش را تکان میدهد، از تهِ چشمِ يک روس هيچ نمیفهمی، او آرام نگاهت میکند؛ نه نگرانی و نه شادی. به من میگويد اگر همينطور پيش برود ما هم در مسکو جنبش اعتراضی راه میاندازيم. مزاح نمیکند. اين را از لحنش میفهمم. ميدان سرخ بشود ميدان تحرير، ميدان آزادی. بعد ويديوهايی که من توی فيسبوک گذاشتهام را دنبال میکند، میپرسد مردم چه فرياد میزنند؟ میپرسد چرا آن يکی که از روی زمين بَنر برداشت را مردم میزنند؟ میگويد حسادت میکند، به ما، به حال و هوای اين روزهای ما. برايش توضيح دادم که يک سال پيش وقتی من آنجا شاهد بودم گلولهی مستقيم شليک شد و کسی پيش چشمم کشته شد که شايد هنوز هم خانوادهاش ندانند. او همينطور نگاهم میکند، بیحالت و باز حسادت میکند، میگويد. برايم گفته چطور پدربزرگش تبعيد شد اول و بعد کشته شد، يا پدربزرگ مادرش. هرچه گفتم از ايران، همان نگاه گفت بدتر بوده آنجا. بعد هم نشانم داد که هنوز همين است. اما مردم هيچ از دموکراسی حالیشان نمیشود، نه از کمونيسم. آنها پوتين را چون پطر کبير میپرستند. او در ميان مردم مینشيند، وعده میدهد، ادا در میآورد، قول میدهد. بدتر از آنچه در ايران هست، با بزرگنمايی بيشتر. او میگويد، هيچ به حرف بوريس کم يا زياد نمیکنم. کاش آنجا بودم، در تهران، اين چيزها را میديدم از نزديک، ولی تو بيا مسکو وقتی ما اعتراض کرديم و توی ميدان سرخ کنار آن کليسا با کلاههای رنگ و وارنگ نشستيم و شعار داديم. میخندم. برای ما اميد دارد، میگويد از صميم قلب برای ايرانیها آرزوی پيروزی دارد و چون او هميشه هرچه را از صميم قلب خواسته، شده، اين هم میشود. لبخند میزنم. دوستانم زنگ میزنند و خبر میدهند که مردم بودند، همه بودند، راه پر بود از ما. لبخند میزنم. میگويم اگر بشود، تو و خانوادهات را در تهران ميزبانی میکنم، تمام خرج سفرتان با من. دو تا دختر همچنان با دستهگلهای سرخشان در آستانهی در ايستادهاند، وقتی بيرون میرويم، بوريس دسته گلی از دختر زيبای بلند طلب میکند، آن را به من میدهد. باد اشکم را کاش، ببرد تا تهران.
* از مصاحبهی سامی خشبه با نجيب محفوظ (نويسندهی مصری برندهی نوبل ادبيات در سال ۱۹۸۸ مرگ به سال ۲۰۰۶) مندرج در مجلهی "سمرقند" ويژهنامهی ادبيات عرب
گزافهگویی (٢)
کارکرد گزافه
کارکرد اصلی گزافهگویی ظاهراً فریب انسانها و دستکاری باورهای آنها است. ولی گزافه آنچنان دروغی است که کمتر کسی آنرا باور میکند، مگر آنکه دست به جهشی باوری زند. ولی جهش باوری را باید خود مخاطب انجام دهد، بدون هیچ کمکی از جانب گوینده.
گزافه همچون ایدئولوژی دارای کارکردی عمیق و پنهان است. کارکرد ایدئولوژی بطور کلی بازتولید نظم اقتصادی و سیاسی حاکم دانسته شده است. ایدئولوژی ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم را در سازگاری و یگانگی با خواستها و منافع افراد جلوه داده آنرا از نقد یا مبارزۀ براندازندۀ کنشگران اجتماعی میرهاند. آلتوسر به این برداشت این نکته را میافزاید کهایدئولوژی نه تصویری خیالی از ساختار اقتصادی و سیاسی که تصویری خیالی از رابطه با آن ساختار را به دست میدهد. به گفتۀ او ایدئولوژی بازنمایی رابطۀ خیالی انسانها با شرایط واقعی هستیشان است.
در مقایسه، گزافه تصویری ناساز از واقعیت، از وضعیت موجود جهان ارائه میدهد. گزافه برای این تصویر ادعای حقیقت در سازگاری با باورهای بهنجار عصر ندارد. جهش باوری آن نیز مشخص است که فقط برای برخی میتواند اتفاق افتد. دیگران چون بدین سپهر اعتقادی تعلق ندارند باید سکوت پیش گیرند. برای کسانی که گزافه را مسخره-ناساز مییابند حوزۀ خصوصی مسخره و شوخی باز است ولی حوزۀ عمومی بحث و گفتوگو بسته است. گزافه و تمامی مسائلی که گزافه بدان میپردازد مسخره تر از آن هستند که بتوان در حوزۀ عمومی بگونهای جدی به بحث گذاشت. این کارکرد اصلی گزافهگویی است: ایجاد ثبات و آرامش در جامعه بوسیلۀ بستن حوزۀ بحث و گفتوگو، نقد و اعتراض و گشایش حوزۀ خصوصی مسخره و شوخی.اینجا گزافه به گفتمان (دیسکور) شباهت پیدا میکند. گزافه هر سخنی و هر نوع ادعایی نیست بلکه دروغی مسخره-ناساز است. فوکو گفتمان را فقط مجموعهای از نظریهها، تزها و گفتارهایی درباره مسئلهای نمیداند، بلکه تصریح میکند که این مجموعه آن هنگام به شکل گفتمان در میآید که بستار و ساختاری معین داشته باشد. گفتمان با چارچوب بسته و سامانیافتگی آن پیرامون محورهایی معین شناخته میشود.از نکات مشهور مورد تأکید فوکو در این زمینه یکی این است که در گفتمان مشخص است چه کسی میتواند صحبت کند و چه نکاتی یا مسائلی میتوانند مورد بحث قرار گیرند. به عبارت دیگر، در یک گفتمان هر کسی نمیتواند شرکت جوید و هر بحثی نمیتواند مطرح شود. گفتمان خود مشخص میسازد چه کسانی و چه مباحثی اجازه شرکت دارند.در گسترۀ گزافهگویی نیز فقط کسانی میتوانند شرکت جویند که از پشتوانۀ سیاسی و اجتماعی لازم برای مطرح ساختن ادعا برخوردارند و فقط نکاتی میتوانند مطرح شوند که مجرد و کلی هستند. از هر کسی سخن گزافه پذیرفته نیست، در هر موردی نیز نمیتوان دست به گزافهگویی زد.کارکرد گفتمان به باور فوکو تولید یا تعیین حقیقت است. گفتمان معین میکند چه گفتاری راست و درست است و چه گفتاری غلط. گزافه در این مورد کارکردی وارونه دارد. با گزافه معین میشود که در چه زمینههایی نمیتوان بحث بازِ جدی داشت و بنابر آن مسائل قابل ادعا چیستند. کارکرد گزافهگویی تولید یا تعیین ادعا و جلب توجه بسوی آن است. گزافه بدین وسیله مسائل یا اموری را از حوزۀ بحث و بررسی حذف میکند.اینجا به تفاوت گزافهگویی با کنش رسانشی مورد نظر هابرماس میرسیم. کنش رسانشی کنشی باز به روی همگان است. اصول دوگانۀ این کنش که عملاً ویژگیهای حالت مثالی (ایدهآل) این کنش هستند به باور هابرماس عبارتند از: هر کس اجازه حضور در گفتوگو را دارد و هر کس میتواند بحث و نقطه نظر دیگران را مورد انتقاد قرار دهد.در کنش رسانشی مهم رسیدن به توافق است. در وضعیتی آرمانی گفتوگو باید آنقدر طول بکشد تا طرفین گفتوگو در مورد بهترین استدلال و مطلوبترین راه حل به توافق برسند. هابرماس در این مورد تأکید دارد که در کنش رسانشی قرار نیست هیچ اجباری یا زوری در کار باشد. گزافهگویی شباهتی به کنش رسانشی ندارد. ظاهراً هر کسی میتواند گزافه بگوید و آنرا نقد کند. ولی محدودیتهایی که در این مورد وجود دارند، فقط به برخی اجازۀ حضور میدهد.نقد گزافه امری کم و بیش غیر ممکن است. گزافه بدان گونه بیان نمیشود که بتوان آنرا در فرایند استدلالی-عقلایی منطقی نقد کرد. نقد آن به سپهر بیرون از آن، به حوزۀ تمسخر و شوخی تعلق دارد.
شرط ورود به حوزۀ گزافهگویی نیز برخورداری از اقتداری خاص و موقعیت سخنوری است. از اینرو ما نه با حوزهای باز روبرو هستیم و نه با برخورد استدلالی با یکدیگر. توافقی نیز قرار نیست به دست آید. مهم برای گزافهگو باور به کلام ادا شده از سوی او نیست، مهم طرح ادعاهایی است که راه را بر گفتوگوی استدلالی-عقلایی ببندند.
گزافهگویی اساساً راهکاری برای مقابله و ستیز با کنش رسانشی است. شاید بتوان گفت که گزافهگو بیش از هر کس به اهمیت کنش رسانشی واقف است. او در ستیز با آن دست به کنش و سخنوری میزند.
کنشگران عرصۀ گزافهگویی
کنش رسانشی گسترۀ بازی برای حضور همگان است. در عرصهای که گفتوگو نقشی اساسی در هماهنگ ساختن انسانها ایفا میکند، و هابرماس آن را زیست جهان مینامد، هر کس آزاد است (یا قرار است آزاد باشد) که افکار و آرای خود را بیان کند. ساز و کار خانواده، مدرسه و جمع دوستان و همکاران بر آن مبنا بنیاد گذاشته شده است که هر کس بتواند احساسات و افکار خود را بیان کند. هابرماس البته آگاه است که در این مورد ما از جامعۀ باز مدرن سخن میگوئیم، جامعهای بر مبنای مشارکت عمومی سامان داده شده و درآن هیچ چیز از تقدس برخوردار نیست، آنسان که نتوان در مورد آن به اظهار نظر پرداخت. به باور هابرماس در چنین جامعهای، در حوزۀ زیست جهان، انسانها کنشهای خود را با یکدیگر بر مبنای گفتوگو و تبادل نظر سامانداده شده کنش رسانشی هماهنگ میسازند.
کنش رسانشی به انسانها اجازه میدهد نه فقط در مورد مسائل خُرد و جزئی که حتی در مورد هنجارها و ارزشها با یکدیگر بحث کنند و به توافقهایی معین در مورد برداشت از آنها برسند. نقدی که به نظریۀ کنش رسانشی شده نیز همین نکته را نشانه میگیرد. هابرماس ساختار بسته گفتوگو و اعمال هژمونی از سوی گویندگان گوناگون را نمیبیند. او متوجه آن نیست یا نمیخواهد این امر را به رسمیت بشناسد که از یکسو بسیاری از امور را نمیتوان در چارچوب یک گفتوگو مطرح ساخت و از سوی دیگر برخی افراد شرکت کننده در گفتوگو به اتکای دانش یا مهارتهای خود افکار و آرای خود را به دیگران منتقل یا بعبارت دقیقتر تحمیل میکنند.
دو مفهوم گفتمان (در معنای فوکویی آن) و ایدئولوژی از ابزارهای نظری این انتقاد هستند. گفتمان به ساختار بستۀ گفتوگو اشاره دارد و ایدئولوژی به هژمونی اعمال شده از سوی شرکت کنندگان در بحث و تبادل نظر. در حالی که گفتمان به گونهای ساختاری، بدون دخالت کنشگران، فضایی بسته را ایجاد میکند، هژمونی ایدئولوژی نتیجۀ فعالیت کنشگران و نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی معینی است.
در نهایت در عرصۀ گفتمان یک شیوۀ نگرش و تحقیق و در مورد ایدئولوژی یک طبقه محدودیت را اعمال میکند. گفتمان بر محور منع و حذف میچرخد. در آن تأکیدی بر مجاز و ممنوع نهفته است. در ایدئولوژی اما مبارزه با باورهای رقیب، آموزش تودهها و معرفی باورهائی معین بسان ارزشهای آرمانی مهم هستند. با اینحال هم گفتمان و هم ایدئولوژی محدودیت یا هژمونی خود را همچون امری طبیعی و داده شده معرفی میکنند.
در مقایسه، گزافه، ظاهری همانند کنش رسانشی دارد، ولی دارای کارکردی همانند گفتمان و ایدئولوژی است. همان گونه که گفتوگو بر این اساس بنیاد گذاشته شده که هر کس آنچه را میپسندد بیان کند، گزافهگویی نیز امری ممکن برای همه است. هر کس میتواند در هر موردی که خواست گزافهگویی کند. من میتوانم در یک مجلس مهمانی ادعاهایی در مورد خود یا دیگر افراد و پدیدههای جهان مطرح کنم. دیگران نیز از نظر اخلاقی و اجتماعی موظف هستند یا به این ادعاها گوش دهند یا اجازه دهند که فقط گفته شوند. آنها حق ندارند واکنش افشاگرایانهای داشته باشند و مرا متهم به دروغگویی یا گزافهگویی کنند. این اما فقط اصلی مجرد است. دیگران شاید بطور مستقیم گفتههای مرا به چالش نگیرند، ولی با شوخی، تمسخر و بی توجهی مطلق به من و یکدیگر نشان میدهند که نه تنها برای آنها ارزش و اعتباری قائل نیستند، بلکه آنها را جدی و قابل شنیدن نیز نمیدانند.
برای اینکه در موقعیت شنیده شدن و جدی گرفته شدن قرار گرفت باید موقعیت خاص سخنوری و شبهِ تکگویی آفرید. ایجاد چنین موقعیتی نیاز به اقتدار و امکانات اجتماعیای دارد که در دسترس هر کسی نیستند. البته در هر موقعیتی نیاز به سنخی از اقتدار و امکانات اجتماعی هست. در موقعیتهایی باید رئیس جمهور بود، در موقعیتهای دیگری یک صنعتگر با سنی و سیمایی معین و در موقعیتی کاملاً متفاوت فردی خوش سخن با تسلطی معین بر کلام و جمع شنوندگان.
گزافه همزمان به وسیلۀ ترکیبی از ساختار و موقعیت محدودیت ایجاد میکند. از یکسو، گزافه ساختار بستۀ خاص خود را دارد. فقط مسائل خاصی را میتوان به صورت گزافه بیان کرد. میتوان در مورد مسائل دیگر نیز دست به اغراق زد اما دیگر گزافه بشمار نمیآیند و نمیتوانند تأثیر لازم را ایجاد کنند. از سوی دیگر، کنشگران چه به صورت مخاطب و چه بصورت گوینده محدودیتهایی را بر کنش اِعمال میکنند.
مخاطب گزافه قدرتی برای تأثیر گذاری بر سخنور ندارد. او بیشتر شنونده محض است. ولی او برای شنیدن گزافه به صحنۀ سخنوری آمده یا آورده شده است. گزافه باید تا حدی برای او جالب باشد. بیشتر از اینرو صحنهآرایی و شیوۀ سخنوری ئقش خاصی در گزافهگویی دارند و گزافهگو باید مدام بر ابعاد گزافههای خود بیفزاید. گزافهگو همچنین تلاش میکند تا یا مخاطبین را از سخنوری و نماش واکنش بازدارد یا به آنها فقط اجازه دهد که آنگونه که خود میخواهد سخن بگویند و واکنش نشان دهند. مهار سخنوری عملاً در دست او است. اگر مهار از دست او خارج شود، اگر شنوندگان بخندند یا گزافه را جدی بگیرند و بخواهند بر آن اساس بدان گوش دهند کل کنش گزافهگویی دچار فروپاشی میشود.
آلتوسر در نوشتۀ مشهور خود دربارۀ ایدئولوژی، این نظریه را مطرح میکند کهایدئولوژی از فرد (فرد انضمامی، این فرد یا آن فرد مشخص) سوژه میسازد. مفهوم سوژه برای آلتوسر به معنای کننده یا انجام دهندۀ مشخص کنش است. سوژه کسی است که خود کار یا کنش را به انجام میرساند. آلتوسر بر آن باور است کهایدئولوژی به وسیلۀ استیضاح یا مورد خطاب قرار دادن (فرد) این کار را میکند. فرد همیشه (پیشاپیش) یک سوژه است. استیضاح فقط آنرا تحکیم و تثبیت میبخشد. ما از همان آغاز در فرایند نامیده شدن، احوالپرسی، مورد خطاب قرار گرفتن بسان یک شخص معین و متمایز به سوژه تبدیل میشویم. برای همین بهنگام استیضاح بسرعت خود را بسان سوژه باز میشناسیم. مثال آلتوسر در اینمورد جالب است. پلیسی در خیابان داد میزند "آهای تو!". به گفتۀ آلتوسر در نه مورد از ده مورد فرد بزهکار میداند که چه کسی مورد خطاب است و سر بسوی پلیس بر میگرداند.
در گزافهگویی ما با فرایندی مشابه ولی همچنین تا حدی متفاوت روبرو هستیم. در گزافهگویی نه "آهای تو!" که "آهای اینجا!" پژواک مییابد. گزافهگو توجه را بسوی خود بر میگرداند تا توجه بجایی دیگر نشود.
شنوندگان گزافه قرار است جهشی باوری انجام دهند. اما چون ما همه، و حتی خود گزافهگو میدانیم که تعداد کمی چنین چرخشی را انجام میدهد، در اصل قرار است شنوندگان کل گزافه را بسان ناساز-مسخره درک کنند و با ناباوری و مسخره ولی در عین حال هیجان و لذت بدان گوش دهند. نکات مورد اغراق قرار گرفته بدین صورت از جدیت و دستور کار بحث عمومی خارج میشوند. همزمان گزافهگو برای خود نقشی ویژه میآفریند. او خود را دارای شجاعت لازم برای در هم شکستن درکهای بهنجار انسانها معرفی کرده، بدین وسیله خود را در جایگاهی خاص در جمع، بسان کانون توجه، قرار میدهد. اما این کانون تهی از مضمون است. سخنانی که او ابراز میکند بیش از آنکه در خود دارای معنا و مفهومی داشته باشد برای قرار گرفتن در کانون توجه بیان میشوند. شنوندگان قرار است شجاعت او را در بیان مسائلی نابهنجار و در عین حال ناساز-مسخره احساس کنند و بسوی او جذب شوند. او دلقک نیست. نقشی بس جدی تر از آن دارد. او باید خود را در کانون توجه قرار دهد، بگوید "آهای اینجا!" تا توجه را از مسائل اصلی، مسائلی که عملاً صحبتهای او باید طرح کنند، منحرف کند. او باید ندای "آهای اینجا!" را سر دهد تا مسائل اصلی آنجا قرار بگیرند و بفراموشی سپرده شوند.
در حالی که ایدئولوژی از فرد سوژه میسازد، گزافه فرد را از سوژه بودن باز میدارد. ایدئولوژی به فرد این بینش را القا میکند که برای خود کسی است که کنندۀ کنشهای خود است. گزافه از فرد میخواهد که از خود و برداشتهای خویش فاصله بگیرد، مسائل جدی را بفراموشی سپارد و با تمسخر بدانچه که میشوند بنگرد.
کارکرد ایدئولوژی وابسته به مشارکت همگان است، اما گزافه نه فقط در پی حذف است که در نهایت شنونده و گوینده را از گسترۀ اصلی خود، گسترۀ گفتوگو حذف میکند. مخاطب حتی بسان شنوندۀ محض نیز باید خود و ارزیابی خود را نفی کند و گوینده (یا گزافهگو) نیز توجه را از نقش خود بسوی کلام خود منحرف سازد.
به طور کلی میتوان گفت که ما اینجا با شکل خاصی، شکل واژگونی، از کنش رسانشی روبرو هستیم. طرفین گفتوگو، شنوندگان و گزافهگو، نه در پی فهمیدن یکدیگر که در پی فرا گذشتن از یکدیگر هستند. گزافهگو خواهان جهش باوری شنوندگان و در نهایت خروج آنها از عرصۀ کنش رسانشی با همسانان خود و حوزۀ عمومی است. شنوندگان نیز گزافه را بیشتر بسان ناساز- مسخره میبینند. تا حدی بین آنها توافق وجود دارد. ولی بر خلاف آنچه در مورد کنش رسانشی رخ میدهد آنها توافق دارند که مسئلۀ اصلی چیزی جز آنچیزی است که گفته میشود. گزافه سخن را بی اعتبار نمیسازد، کارکرد و کاربرد آنرا واژگون میکند.
در عرصۀ گزافهگویی انسانها به حدی از کنشگری میرسند که در سه عرصۀ گفتمان، ایدئولوژی و کنش رسانشی غیر ممکن است. گزافه را انسانی معین ابراز میکند و در آن فرایند بر نقش خود در ابراز آن تأکید میگذارد. مخاطبین آن نیز آزاد هستند تا یک جهش باوری انجام دهند یا بدان بسان ناساز-مسخره گوش دهند. گزافه بازگو میشود تا آنها از توجه به مسائل و اموری دیگر باز مانند. در مقایسه، در عرصۀ ایدئولوژی و گفتمان، کنشگر دارای نقش خاصی نیست. در تولید و بازتولید آنها انسانها به صورت سوژۀ تصمیم گیرنده یا کنندۀ نقشی ندارند. حتی آن هنگام کهایدئولوژی از فرد سوژه میسازد، این کار را هیچ کنشگری انجام نمیدهد و سوژه نیز فقط به باور (یا توهم) نگرش بخود بسان کنندۀ کنش میرسد. او کنندۀ یا تصمیم گیرندۀ هیچ کنش مورد خاصی نیست.
در عرصۀ کنش رسانشی، افراد خود با گفتوگو و بحث توافقی را بین خود شکل خود میدهند، ولی آنها در مورد بهترین باور یا استدلال و نه عقیده یا باورِ فردی خاصی به توافق میرسند. بطور کلی، فقط در عرصۀ گرافه گویی افراد بسان کنشگر حضور پیدا میکنند. این شاید تا حد معینی جذابیت گزافه را بخصوص در جوامعی توضیح میدهد که افراد در آنها از گکنشگری خاصی در عرصههای متعارف زندگی اجتماعی برخوردار نیستند.
در مجموع، گزافهگویی به عنوان شکلی از سخنوری دارای کارکرد سیاسی و اجتماعی معینی است. گزافهگو خود و سخنان خویش را در مرکز توجه قرار میدهد. گزافه کلامی که از همان آغاز دروغ بودن آشکار است. انسانها بدان گوش میدهند چون آنرا متفاوت و ناساز-مسخره مییابند. گزافهگو اما همچنین به امید یک جهش باوری نزد شنوندگان خویش آنرا بیان میکند. کارکرد نهایی گزافه اما انحراف توجه از مسائل اصلی است. گزافه در جذابیت خود بسان امر ناساز-مسخره تعطیلی حوزۀ عمومی و بحثهای جدی در آن حوزه را در پی دارد. از دستاوردها و موفقیتها بشکلی اغراقآمیز سخن گفته میشود نه عمدتاً برای آنکه شنوندگان را اقناع کرد و افتخار برای خود آفرید بلکه بیشتر برای آنکه آنها را از توجه به مسائل جدی جهان پیرامون خود و بحث و بررسی آنها بازداشت.
مطلب مرتبط:
گزافهگویی (۱)
سرمایهی اجتماعی چیست؟
حمید پرنیان
جین جاکوبس (Jane Jacobs)، نویسنده و فعال مدنی کانادایی در دههی ۱۹۶۰، این مفهوم را به مفهوم مدرنی تبدیل کرد؛ وی معتقد بود سرمایهی اجتماعی همان ارزشِ شبکههای اجتماعی است. اما کسی که این مفهوم جامعهشناختی را پروراند و نظاممندانه تعریفاش کرد پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی بود. بوردیو سرمایهی اجتماعی را در کنار سه سرمایهی دیگر نشاند، یعنی سرمایهی فرهنگی، سرمایهی اقتصادی، و سرمایهی نمادین.
بوردیو میخواست نشان دهد که سرمایهی اجتماعی گرچه منبعی بیطرف و خنثی است اما میتواند موجب نابرابری شود؛ مثلا مردم از طریق ارتباطات اجتماعیشان میتوانند به مشاغل پرنفوذ و پرقدرتی دست پیدا کنند.
سرمایه و انواع آن
سرمایه همان کار انباشتهشده است. زمان میگیرد تا سرمایه انباشته شود و خودش را بازتولید کند. توزیع سرمایه از جامعهای به جامعهای دیگر فرق میکند. برای همین، نحوهی توزیع سرمایه در هر جامعهای، نشاندهندهی ساختارهای اجتماعی آن جامعه است. سرمایه، محدودیتها و مرزهایی را به وجود میآورد که واقعیت دنیا بر اساس آنها تنظیم میشود و فرصت دستیابی به کنش اجتماعی را سازماندهی میکند.
سرمایه فقط سرمایهی اقتصادی نیست. بسته به حوزهای که سرمایه در آن نقش بازی میکند، انواع مختلف سرمایه داریم؛ سرمایهی اقتصادی که بیدرنگ و مستقیما تبدیل به پول میشود؛ سرمایهی فرهنگی که در مدارک تحصیلی نمود مییابد و بهنوعی قابل تبدیلشدن به سرمایهی اقتصادی است؛ سرمایهی اجتماعی که محصول تعهدات اجتماعی است.
ویژگیهای سرمایهی اجتماعی
سرمایهی اجتماعی به شبکهی بادوامی از روابط مبتنی بر شناخت و آشنایی متقابل گفته میشود. به زبان ساده، سرمایهی اجتماعی همان عضویت در گروه است. اعضای گروه از سرمایهی جمعی آن بهرهمند میشوند. گروه ممکن است خانواده، مکتب، حزب و مانند اینها باشد.
حجم سرمایهی اجتماعیای یک گروه، بهاندازهی شبکهی آشنایان و روابط آن گروه بستگی دارد. بر سرمایهی اجتماعی را نمیتوان قیمت گذاشت، یعنی نمیتوان آن را به سرمایهی اقتصادی فروکاست و گفت که سرمایهی اقتصادی آن گروه همان سرمایهی اجتماعیاش است.
اما با همهی اینها، سرمایهی اجتماعی از سرمایهی اقتصادی مستقل نیست؛ مبادلات اقتصادی موجب شناخت دوجانبه میشود و همین شناخت دوجانبه موجب افزایش سرمایهی اجتماعی میگردد. گروهها آگاهانه به دنبال افزایش سرمایهی اجتماعی نمیروند، برای همین است که این شبکهی آشنایان و ارتباطات طبیعی نیست؛ یعنی مثلا یک قوم به خودی خود و به طور طبیعی سرمایهی اجتماعی ندارند، مگر اینکه روابط بادوام و موثری ایجاد کنند که موجب افزایش منافع مادی و نمادین آنها شود.
شبکهی آشنایان و روابط، راهبردهایی برای سرمایهگذاری تولید میکند تا آن روابط را کارآمدتر سازد. همسایه، همکار، یا حتی همقوم بودن میتواند زمینهی خوبی برای برقراری این شبکهها باشد؛ معمولاً در این شبکهها احساسهایی مانند قدرشناسی، احترام، دوستی، و مانند اینها وجود دارد.
مبادلهی اقتصادی، کالا را بدل به نشانهی شناخت میکند و به همین نحو در مبادلات اقتصادی است که هر دو طرف از یکدیگر شناخت پیدا میکنند و شبکهی خویش را تولید میکنند. اما محدوده و مرزهای این شبکه با مرزهایی مانند ازدواج و همسفرگی و دوستی دیرینه و همباشگاهی و غیره فرق دارد؛ چون هر نفر تازهای که وارد این شبکه میشود عملا میتواند شرایط ورود را تغییر دهد و دستکاری کند. یعنی مرزها بسیار شناور هستند. موردی آشنا برای همه: در ازدواج دو جوان، همهی فامیل دو طرف وارد موضوع میشوند و غیرمستقیم بر روند آن تاثیر میگذارند. چون با ورود هر فرد جدیدی، مرزها و هویت و منافع گروه تغییر میکند و امکان دارد که به خطر بیافتد.
حفظ سرمایهی اجتماعی نیاز به کوششی مداوم در عرصهی اجتماعی دارد. شبکه باید پیوسته دست به مبادلاتی بزند که آشنایی و شناخت را تایید و تقویت کند. از این نظر نیز سرمایهی اجتماعی با سرمایهی اقتصادی گره میخورد. گروه باید زمان و هزینه و انرژی صرف کند تا صلاحیت خودش را حفظ کند و سرمایهی اجتماعیاش را افزایش دهد. بنابراین هر گروهی که سرمایهی اقتصادیاش بیشتر باشد، میتواند ارتباطات بیشتری را شکل دهد و حجم سرمایهی اجتماعی خودش را افزایش دهد.
بازداشت، احضار، اعتصاب
محسن کاکارش
از سوی دیگر علیرغم آزادی دو تن از علمای دینی پس از چندین ماه بازداشت، فشار بر آنان ادامه دارد و در این هفته یکی دیگر از فعالان مذهبی بازداشت شد.
آذربایجان
علی حسیننژاد، فعال مدنی آذربایجانی در روزهای گذشته توسط نیروهای امنیتی در شهر ماکو بازداشت شد.
بنا به گزارش منابع خبری آذربایجان، این فعال مدنی به بند معتادان زندانی ماکو منتقل و تحت فشارهای روحی و روانی قرار گرفته است.
آقای حسیننژاد پیشتر چندینبار در سالهای ۸۵ و ۸۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به اتهام تبلیغ علیه نظام به حبس و جریمهی نقدی محکوم شده بود.
در همانحال حکم ششماه حبس فاطمه نصیرپور توسط دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تائید شد.
اتهام این فعال دانشجویی، تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق انتشار نشریهی دانشجویی «قادین سسی» عنوان شده است.
در این هفته، برای آزادی آیت مهرعلی بیگلو و دکتر لطیف حسنی، دو تن از فعالان مدنی، وثیقههای ۲۰۰ میلیونی تعیین شد.
این دو فعال مدنی آذربایجان، هرکدام بیش از هفتماه در سلولهای انفرادی بهسر بردهاند و گفته میشود طی این مدت مورد شکنجههای روحی و جسمی قرار گرفتهاند.
پیشتر همسر آیت مهرعلی بیلگو در گفتوگو با زمانه از وضعیت وخیم جسمی همسرش در بند عمومی زندان تبریز خبر داده بود.
آقای مهرعلی بیلگو روز ۲۰ اردیبهشتماه سال ۸۹ در شهرستان صوفیان بازداشت و به اطلاعات تبریز منتقل شد.
همچنین دکتر لطیف حسنی روز سوم خردادماه سال ۸۹ در کرج بازداشت و به اطلاعات تبریز منتقل شد. از سوی دیگر طی هفتهی گذشته، بیماری حسین رونقی ملکی در زندان اوین تشدید شده و با وجود توصیهی مسئولان بهداری زندان، نهادهای امنیتی اجازهی انتقال او به بیمارستان را ندادهاند.
به گزارش بیبیسی، او ۱۴ ماه پیش دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم شده است. حسین رونقی ملکی، وبلاگنویسی که با نام مستعار بابک خرمدین مینوشت، یکی از اعتراضکنندگان به نتایج دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود.
بلوچستان
در ادامهی فشار بر علمای دینی، مولوی عبیدالله موسیزاده توسط نیروهای وزارت اطلاعات در تهران بازداشت شد.
به گزارش اهوران نیوز، این فعال مذهبی یکی از نمایندگان مولوی عبدالحمید امام جماعت زاهدان در تهران است و به دنبال سفری که اخیرا به زاهدان داشته، بازداشت شده است.
در این هفته حاجی عبدالرحیم شهبخش، داماد و برادرزاده مولی عبدالحمید از زندان آزاد شد.
همچنین دکتر غلامرضا حسینبر، کارشناس مسائل بلوچستان از آزادی عبدالجلیل رحمت زهی خبر داد. به گفتهی وی این فعال مذهبی به مدت پنجماه مورد شکنجه واقع شده است.
این در حالی است که هنوز حافظ اسماعیل ملازهی یکی دیگر از دامادهای مولوی عبدالحمید در زندان به سر میبرد و از سرنوشت وی هیچ اطلاعی در دست نیست.
طی ماههای گذشته شماری از فعالان مذهبی بلوچستان بازداشت شدند و گذرنامهی مولوی عبدالحمید نیز توقیف شد.
در عین حال بازداشتهای فلهای در بلوچستان ادامه دارد. سایت رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) از دستگیری شماری از شهروندان تحت عنوان «اشرار مسلح» خبر داد.
این سایت اشارهای به اسامی و تعداد افراد بازداشت شده نکرده است.
کارشناسان مسائل بلوچستان بر این باورند که سالانه شمار زیادی از شهروندان بلوچ به بهانهی حفظ امنیت بازداشت میشوند.
کردستان
بازداشت شهروندان، عدم رسیدگی به وضعیت زندانیان و فشار بر فعالان مدنی از جمله موارد نقض حقوق بشر در طول هفتهی گذشته در کردستان هستند.
در ادامهی فشارها بر دانشجویان کرد در این هفته یکی از دانشجویان دانشگاه تهران بازداشت شد.
به گزارش زمانه، روز ۱۶ بهمنماه، محمد ايلخانیزاده، دانشجوی فوق ليسانس دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران توسط نيروهای امنيتی شهر بوکان بازداشت شد.
هنوز دلایل احتمالی بازداشت این دانشجوی کرد مشخص نشده و هیچ اطلاعی از سرنوشت وی در دست نیست.
از سوی دیگر آژانس خبری موکریان گزارش داد، سلطان زرگر و بهاءالدین شجاعی، دو زندانی کرد در اعتراض به عدم رسیدگی به پروندههایشان دست به اعتصاب غذا زدهاند.
همچنین به گزارش هرانا، علیاحمد سلیمان، زندانی سیاسی در پی اعتراض به انتقال حسین خضری به مدت ۳۹ روز دست به اعتصاب غذا زده است.
آقای خضری یکی از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام بود که پس از انتقال به مکانی نامعلوم در پنج ژانویه به دار آویخته شد.
ایرنا هم از دستگیری چهارنفر به اتهام دست داشتن در کشتن دو مامور نیروی انتظامی خبر داد. همچنین روانیوز نوشت، چهار عضو یک خانواده که اواخر آذرماه سال جاری در شهرهای بوکان و مهاباد بازداشت شده بودند کماکان در بازداشتگاه اطلاعات ارومیه به سر میبرند و هنوز هیچ اطلاعی از سرنوشت آنان در دست نیست.
همزمان سازمان حقوق بشر کردستان با انتشار بیانیهای خواستار آزادی هرچه سریعتر دو فعال مدنی به نامهای یحیی قوامی و سعید ساعدی شده است.
این دو فعال مدنی به دنبال توقف حکم حبیبالله لطیفی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام بازداشت شدند و تاکنون در بلاتکلیفی بهسر میبرند.
در همین هفته مختار زارعی، یکی دیگر از فعالان مدنی شهر سنندج به شعبهی چهارم دادیاری و مجتمع قضایی سنندج احضار و تفهیم اتهام شد.
«اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام»، دو اتهامی هستند که در این دادگاه به مختار زارعی، فعال سابق دانشجویی و عضو جبههی متحد کرد تفهیم شده است.
این فعال مدنی در ششم دیماه ۸۹ در جریان تلاشهای مدنی با هدف جلوگیری از اجرای حکم اعدام حبیبالله لطیفی در سنندج بازداشت و سپس با قید وثیقه آزاد شد.
پیشتر نیز روز پنجشنبه، ۲۴ دیماه ۱۳۸۸، بههمراه دست کم ۹ دانشجوی دیگر در مراسم دومین سالگرد مرگ ابراهیم لطفاللهی، دانشجوی کرد، در سنندج بازداشت شده بود.
در ادامهی فیلترینگ و اعمال سانسور در ایران، خبرنامهی کرمانشاه فیلتر شد.
به گزارش سایت کلمه، این وبلاگ خبری- تحلیلی هدف خود را آبادانی کرمانشاه از طریق صحت و دقت در انتشار اخبار و نقد منصفانه در کنار مجموعه گزارشهای فراگیر و همهجانبه عنوان کرده بود.
وبلاگ خبرنامهی کرمانشاه تنها پس از گذشت پنج روز از راهاندازی و انتشار سه مطلب در آن فیلتر شد.
بازداشتهای خودسرانه در ایران
بهنام داراییزاده
به باور بسیاری از ناظران مسائل ایران، تخمین زده میشود که در جریان حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ دست کم چهارهزار نفر در سراسر کشور بازداشت شده باشند. به تازگی «صادق لاریجانی»، رئیس تشکیلات قضایی جمهوری اسلامی نیز، در نشستی اشاره کرد که در رویدادهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری، «هزاران نفر» دستگیر شدهاند؛ هزاران نفری که هم محاکمه شدند و هم در حال حاضر مشغول سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.
«بازداشت و سلب آزادی افراد»، مسئلهی کماهمیتی نیست. جدا از کیفیت محاکمات و میزان مجازات مقرر، در بیشتر ساختارهای سیاسی توسعه یافته، برای نفس بازداشت و دستگیری شهروندان، شرایط و مقررات سفت و سختی پیشبینی شده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر و برخی دیگر از اسناد بینالمللی نیز در این زمینه، قواعد مشابهی را وضع کردهاند. برای نمونه، مادهی نهم کنوانسیون حقوق مدنی- سیاسی ملل متحد (۱۹۶۶) به مثابه یک استاندارد جهانی در زمینهی حق امنیت و آزادی افراد مقرر میکند:
۱. هرکس حق آزادی و امنیت فردی دارد. هیچکس نباید تحت بازداشت و یا دستگیری خودسرانه قرار گیرد. هیچکس نباید از آزادی خود محروم شود. مگر در صورتی که قانون و مقررات آئین دادرسی حکم میکند.
۲. هرکس که دستگیر میشود باید در زمان بازداشت، دلایل دستگیری به اطلاع او رسانده شود و نیز باید بدون درنگ هر اتهامی که علیه او وجود دارد، به اطلاعش برسد.
دولت ایران مفاد این کنوانسیون را نه فقط امضا کرده، بلکه آن را در مجلس قانونگذاری نیز به تصویب رسانده است. از سویی دیگر، برابر مادهی نهم قانون مدنی ایران، مفاد «معاهدات بینالمللی» در حکم قانون داخلیاند و دولت ایران ملزم به رعایت و اجرای آن است.
نیازی به توضیح نیست که نه رژیم پهلوی و نه حکومت جمهوری اسلامی، هیچ یک در برخورد با فعالین سیاسی- مدنی، کوچکترین وقعی نیز به الزامات این کنوانسیون و یا سایر تعهدات بینالمللی مشابه با آن نداشتهاند. روشن است در جوامع توسعه نیافته مانند ایران، موازین و تعهدات حقوقی در غالب موارد تنها برپایهی ملاحظات صرف سیاسی است که تعریف و تفسیر میشوند. بنابراین خیلی هم دور از انتظار نیست که مقامات قضایی جمهوری اسلامی و یا رژیم پیشین ایران، اعتنایی به این تعهدات بینالمللی نداشته باشند.
در ایران، آن دسته از موازین حقوق بشری که در اسناد مختلف آمده، در بهترین حالت، بازگوکنندهی برخی از هنجارها و استانداردهای مطرح است. در ایران، هیچ مکانیسم نظارتی جدی و عینیای حتی برای آن دسته از اسنادی که دولت ایران آنها را امضا کرده هم وجود ندارد. واقعیت این است که مقامات قضایی جمهوری اسلامی، «موازین و الزامات قانونی رژیم حقوقی» خود را نیز به دشواری رعایت میکنند چه رسد به اصول و تعهدات بینالمللی!
در اصل ۳۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره شده «هیچ کس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت 24ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.»
به جرئت میتوان گفت که کمتر پروندهای در طول این سه دههی اخیر با در نظر داشتن اصل ۳۲ قانون اساسی رسیدگی شده است. واقعیت این است که در پروندههای سیاسی- عقیدتی، افراد یا در خیابان و محلکار و منزل، بدون هیچگونه احضار و اطلاعی بازداشت میشوند یا با احضاریههایی غیر قانونی به شعبههای امنیتی و ادارههای پیگیری وزارت اطلاعات فراخوانده میشوند.
مواد ۳۵ و ۱۳۲ آیین دادرسی کیفری ایران، تاکید کرده است که بازداشت موقت افراد یا باید در خصوص اتهامهای بسیار سنگینی نظیر قتل، آدمربایی، اسید پاشی و ... باشد و یا دستگاه تعقیب ( با توجه به سوابق جنایی، شخصیت فرد و ...) ظن قوی داشته باشد که متهم در صورت آزاد بودن متواری خواهد شد.
روشن است موارد اتهامی تمامی فعالین اجتماعی و روزنامهنگارانی که در طول همهی این سالها خودسرانه و غیر قانونی از سوی مامورین امنیتی زندانی شدهاند، نه مواردی نظیر قتل و اسیدپاشی و... بوده و نه شخصیت حرفهای و جایگاه اجتماعی این افراد به گونهای است که احضار صحیح و قانونی آنها برای دستگاه قضایی ایران دشوار باشد.
متهم حتی اگر قرار هست بازداشت هم شود، «جلب» او باید مطابق قانون (مادهی ۱۲۱ قانون آیین دادرسی کیفری) در طول روز و با ارائهی برگهی رسمی جلب باشد. یورش شبانهی مامورین امنیتی به خانههای مردم و بازداشت افراد و تفتیش منزل و وسایل شخصی افراد، آن هم در ساعاتی که افراد بهطور معمول در حال استراحت هستند، هیچ توجیه حقوقی حتی به موجب قوانین داخلی ایران ندارد.
به نظر میآید که از نگاه مقامات امنیتی- قضایی ایران، «دستگیریهای خودسرانه و گستردهی فعالین سیاسی-اجتماعی»، همانطور که خود دادستان تهران نیز اشاره کرده، بیشتر بر پایهی ملاحظات «امنیتی» است و نه برخوردهای حقوقی. در شرایط کنونی، مقامات قضایی جمهوری اسلامی، حتی حاضر نیستند شکل و تشریفات قانونی برخورد با فعالین سیاسی- مدنی را رعایت کنند. به باور نگارنده، اصرار مستمر بر ادامهی این سیاست و عدم نیاز به رعایت تشریفاتی قانونی، نشانهی یک خطر و هشدار جدی است؛ سرکوب سیاسی در ایران، به حتم گستردهتر خواهد شد!
روز غرور ملی
بامداد راد
جایی نوشته بودم برآوردم در مورد ۲۵ بهمن ۸۰ درصد عقلی است و ۲۰ درصد احساسی؛ به این معنا که اگر بخواهم منطقی بنگرم، تا ۸۰ درصد احتمال میدهم ۲۵ بهمن در نهایت چیزی نظیر سالروز ۲۲ خرداد باشد، ولی ته دلم حسی میگفت ایرانیان مردمان بزنگاههای سرنوشتسازند و ۲۰ درصد احتمال میدادم این مردم غیرتی و احساسی، در این بزنگاه مهم، خیابان، این یکی از اصلیترین عرصههای مبارزه را خالی نمیگذارند و انصافاً خالی هم نگذاشتند.
حضوری که من در ۲۵ بهمن دیدم، واقعاً یادآور ۳۰ خرداد و عاشورای سال گذشته بود و نوید روزهای اعتراضی را میداد که در راه هستند. وقتی پیشدرآمد اعتراضهای آینده چنین حضوری باشد، حکومت حقیقتاً باید برای آیندهای نزدیک برنامهریزی مناسبی انجام دهد و هرچه زودتر به فکر اصلاحات عمیق بیافتد، وگرنه تومارش در هم پیچیده خواهد شد.
این، گزارشی است از ۲۵ بهمن، در تهران؛ خیابان رودکی. خیابان رودکی یکی از خیابانهای متقاطع با خیابان آزادیست که در تقاطع آن با خیابان آزادی، مرکز فرماندهی پلیس راهنمایی و رانندگی مستقر است. اینکه چرا به جای خیابان آزادی در این خیابان حضور داشتهام برمیگردد به اینکه محل کار من در این خیابان است و زمانی که تصمیم گرفتم به خیابان آزادی بروم، متوجه شدم بازار تظاهرات در اینجا هم چندان سرد نیست.
ساعت ۱۷:۳۰
از پشتبام ساختمانی که در آن هستیم، دود سیاهرنگی که از خیابان آزادی- حدود تقاطع خیابان اسکندری- برمیخیزد دیده میشود. پس از آن، یک دود سپیدرنگ که احتمالاً اثر گاز اشکآور است، دیده میشود و بلافاصله، دود سیاهرنگ دیگری برمیخیزد. اندکی بعد فریاد شعارهایی از کمی دورتر شنیده میشود: «مرگ بر دیکتاتور.» مردم در خیابان پرتعدادتر میشوند. تفاوتی بین مردمی که برای خرید به مغازهها مراجعه کردهاند و مردمی که قصدشان شرکت در تظاهرات است، مشاهده نمیشود. به تدریج گرهی ترافیکی که از حوالی خیابان آزادی آغاز شده، به محلی که ما هستیم میرسد. خیابان بند آمده، ماشینها کمکم شروع به بوقزدن میکنند. عدهای از رانندهگان پیاده میشوند و گروهی سطلهای زباله را حرکت میدهند و آنها را جایی بالاتر از تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی جمع میکنند. مغازهدارها یکییکی کرکرهی مغازهها را پایین میکشند و جلوی مغازهها، در پیادهروها و خیابان منتظر و نگران میایستند.
ساعت ۱۸
در خیابان که از حجم زیاد ماشینها بند آمده و پیادهروهای دوطرف، مردم منتظر ایستادهاند. در تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی، دو آمبولانس متوقف شدهاند و خیابانهای رودکی و دامپزشکی را به ترتیب به سوی شمال و غرب بستهاند. سطلهای زبالهای که به حرکت درآمدهاند در بالاتر از تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی، سدی آتشین در برابر سرکوبگران پیاده و سوارهای که گاه به گاه از شمال خیابان به سوی جنوب آن روان میشوند و مردم را پراکنده میکنند، ایجاد کردهاند. گاه به گاه شعارهایی نظیر «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر دیکتاتور» بلند میشود. گروه زیادی هم آن را تکرار میکنند، اما تداومی ندارد. از حوالی خیابان آزادی صدای تیراندازی شنیده میشود. نمیدانم صدای شلیک گاز اشکآور است یا گلوله. بوقها بیشتر میشود، گویی واگیر دارد، ممتد میشود و اعتراض سوارهها را ابراز میکند.
ساعت ۱۸:۳۰
مردمی که از خیابان آزادی به جنوب خیابان رودکی سرازیر شدهاند افراد دیگری را که گویی منتظرند کسی حرکت کند تا آنها هم حرکت کنند، به حرکت درمیآورند. جمعیتی حدود ۳۰۰ نفر به حرکت درمیآید. ابتدا فقط دست میزنند و پا میکوبند. بعد شعاری بالا میگیرد که بعدها اگر بخواهند از ۲۵ بهمن ۸۹ یاد کنند این شعار را به کرات به یاد خواهند آورد، شعاری که کاملاً مطابق با فلسفهی این راهپیمایی است؛ حمایت از مردم تونس و مصر: «مبارک، بنعلی، نوبت سیدعلی».
یک گروه پرحجم سواره و پیاده از مأموران یگان ویژه از شمال خیابان سرازیر میشوند و ابتدا، سد آتشین سطلهای زباله را از میان برمیدارند و به سوی تظاهراتکنندگانی که مشغول شعاردادن و دستزدن و پاکوفتن هستند، یورش میبرند و جمعیت پراکنده میشود. برخورد خشنی از آنها دیده نشد، ولی وقتی مردم پراکنده شدند برگشتند. کمتر آسیبی به مردم رساندند، من اینگونه دیدم. برایم جالب بود که در ذهنم ناخودآگاه آنها را از خوی انسانی تهی میدیدم ولی امروز ایمان آوردم آنها هم ایرانیاند، و مهمتر از آن، «انسان»هایی هستند که «مجبور»اند.
ساعت ۱۹
خیابان باز شده، مردم کمکم متفرق میشوند و ماشینها حرکت میکنند. سیاهی و سپیدی بر خیابان مانده است. سیاهی روی دیکتاتوری که گوشش را بر فریاد مردمش بسته و چشمش را به دهان مزدورانی دوخته که جاهلانه تنها به منافع خود میاندیشند و سپیدی روی مردمی که نشان دادند خواب نیستند. بیدارتر از هر بیداری منتظرند و استاد عمل در بزنگاههای سرنوشتسازند.
میخواهم به ساختمان برگردم که وسایلم را بردارم و بروم که پیرزن همسایه را میبینم در حال برگشتن به منزلش است. میگویم: «حاج خانم چه خبر؟» میگوید: «آخه این یارو سیده؟» میگویم: «نه، نیست. همین یارو غیر از همهی کارهایی که کرده به اعتقادات مردم هم گند زده» و او میگوید: «خیلی آدم مذهبیای بودم، میدونی که چهقدر روضه و مسجد میرفتم؟» سری به تأیید تکان میدهم و او ادامه میدهد: «الآن نمازم رو هم به زور میخونم. اگه این اسلامه، ما نخواستیم». بعد میگوید: «بمیرم برای مادرای این جوونا.»
ساعت ۱۹:۴۵
رادیو پیام روشن است و گویندهی خبر اعلام میکند: «عصر امروز، در خیابان انقلاب، گروههای کوچکی "به اصطلاح" در حمایت از انقلاب مصر و تونس یک "تجمع غیرقانونی" برگزار کردند که خبر آن، پیشتر در "رسانههای وابسته به منافقین و ضدّ انقلاب خارج از کشور" اعلام شده بود و در آن، شعارهایی سر داده شد که شباهتهایی با شعارهای "جریان فتنهی سال گذشته" داشت و در آن، تنها چیزی که وجود نداشت "حمایت از مردم مسلمان مصر و تونس" بود. گفتنیست "ملت همیشه در صحنه و دانشجویان آگاه" در یک تجمع متقابلاً پاسخ آنها را دادند. همچنین در این تجمع، چند سطل زباله نیز به آتش کشیده شد.»
از خیابان شادمهر- شادمان پیشین- خبر دارم که واقعاً «ملت همیشه در صحنه و دانشجویان آگاه» تجمعی ترتیب دادهاند. گویی شوی تلویزیونی آن را امشب خواهم دید.
حضوری که من در ۲۵ بهمن دیدم، واقعاً یادآور ۳۰ خرداد و عاشورای سال گذشته بود و نوید روزهای اعتراضی را میداد که در راه هستند. وقتی پیشدرآمد اعتراضهای آینده چنین حضوری باشد، حکومت حقیقتاً باید برای آیندهای نزدیک برنامهریزی مناسبی انجام دهد و هرچه زودتر به فکر اصلاحات عمیق بیافتد، وگرنه تومارش در هم پیچیده خواهد شد.
این، گزارشی است از ۲۵ بهمن، در تهران؛ خیابان رودکی. خیابان رودکی یکی از خیابانهای متقاطع با خیابان آزادیست که در تقاطع آن با خیابان آزادی، مرکز فرماندهی پلیس راهنمایی و رانندگی مستقر است. اینکه چرا به جای خیابان آزادی در این خیابان حضور داشتهام برمیگردد به اینکه محل کار من در این خیابان است و زمانی که تصمیم گرفتم به خیابان آزادی بروم، متوجه شدم بازار تظاهرات در اینجا هم چندان سرد نیست.
ساعت ۱۷:۳۰
از پشتبام ساختمانی که در آن هستیم، دود سیاهرنگی که از خیابان آزادی- حدود تقاطع خیابان اسکندری- برمیخیزد دیده میشود. پس از آن، یک دود سپیدرنگ که احتمالاً اثر گاز اشکآور است، دیده میشود و بلافاصله، دود سیاهرنگ دیگری برمیخیزد. اندکی بعد فریاد شعارهایی از کمی دورتر شنیده میشود: «مرگ بر دیکتاتور.» مردم در خیابان پرتعدادتر میشوند. تفاوتی بین مردمی که برای خرید به مغازهها مراجعه کردهاند و مردمی که قصدشان شرکت در تظاهرات است، مشاهده نمیشود. به تدریج گرهی ترافیکی که از حوالی خیابان آزادی آغاز شده، به محلی که ما هستیم میرسد. خیابان بند آمده، ماشینها کمکم شروع به بوقزدن میکنند. عدهای از رانندهگان پیاده میشوند و گروهی سطلهای زباله را حرکت میدهند و آنها را جایی بالاتر از تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی جمع میکنند. مغازهدارها یکییکی کرکرهی مغازهها را پایین میکشند و جلوی مغازهها، در پیادهروها و خیابان منتظر و نگران میایستند.
ساعت ۱۸
در خیابان که از حجم زیاد ماشینها بند آمده و پیادهروهای دوطرف، مردم منتظر ایستادهاند. در تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی، دو آمبولانس متوقف شدهاند و خیابانهای رودکی و دامپزشکی را به ترتیب به سوی شمال و غرب بستهاند. سطلهای زبالهای که به حرکت درآمدهاند در بالاتر از تقاطع خیابانهای رودکی و دامپزشکی، سدی آتشین در برابر سرکوبگران پیاده و سوارهای که گاه به گاه از شمال خیابان به سوی جنوب آن روان میشوند و مردم را پراکنده میکنند، ایجاد کردهاند. گاه به گاه شعارهایی نظیر «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر دیکتاتور» بلند میشود. گروه زیادی هم آن را تکرار میکنند، اما تداومی ندارد. از حوالی خیابان آزادی صدای تیراندازی شنیده میشود. نمیدانم صدای شلیک گاز اشکآور است یا گلوله. بوقها بیشتر میشود، گویی واگیر دارد، ممتد میشود و اعتراض سوارهها را ابراز میکند.
ساعت ۱۸:۳۰
مردمی که از خیابان آزادی به جنوب خیابان رودکی سرازیر شدهاند افراد دیگری را که گویی منتظرند کسی حرکت کند تا آنها هم حرکت کنند، به حرکت درمیآورند. جمعیتی حدود ۳۰۰ نفر به حرکت درمیآید. ابتدا فقط دست میزنند و پا میکوبند. بعد شعاری بالا میگیرد که بعدها اگر بخواهند از ۲۵ بهمن ۸۹ یاد کنند این شعار را به کرات به یاد خواهند آورد، شعاری که کاملاً مطابق با فلسفهی این راهپیمایی است؛ حمایت از مردم تونس و مصر: «مبارک، بنعلی، نوبت سیدعلی».
یک گروه پرحجم سواره و پیاده از مأموران یگان ویژه از شمال خیابان سرازیر میشوند و ابتدا، سد آتشین سطلهای زباله را از میان برمیدارند و به سوی تظاهراتکنندگانی که مشغول شعاردادن و دستزدن و پاکوفتن هستند، یورش میبرند و جمعیت پراکنده میشود. برخورد خشنی از آنها دیده نشد، ولی وقتی مردم پراکنده شدند برگشتند. کمتر آسیبی به مردم رساندند، من اینگونه دیدم. برایم جالب بود که در ذهنم ناخودآگاه آنها را از خوی انسانی تهی میدیدم ولی امروز ایمان آوردم آنها هم ایرانیاند، و مهمتر از آن، «انسان»هایی هستند که «مجبور»اند.
ساعت ۱۹
خیابان باز شده، مردم کمکم متفرق میشوند و ماشینها حرکت میکنند. سیاهی و سپیدی بر خیابان مانده است. سیاهی روی دیکتاتوری که گوشش را بر فریاد مردمش بسته و چشمش را به دهان مزدورانی دوخته که جاهلانه تنها به منافع خود میاندیشند و سپیدی روی مردمی که نشان دادند خواب نیستند. بیدارتر از هر بیداری منتظرند و استاد عمل در بزنگاههای سرنوشتسازند.
میخواهم به ساختمان برگردم که وسایلم را بردارم و بروم که پیرزن همسایه را میبینم در حال برگشتن به منزلش است. میگویم: «حاج خانم چه خبر؟» میگوید: «آخه این یارو سیده؟» میگویم: «نه، نیست. همین یارو غیر از همهی کارهایی که کرده به اعتقادات مردم هم گند زده» و او میگوید: «خیلی آدم مذهبیای بودم، میدونی که چهقدر روضه و مسجد میرفتم؟» سری به تأیید تکان میدهم و او ادامه میدهد: «الآن نمازم رو هم به زور میخونم. اگه این اسلامه، ما نخواستیم». بعد میگوید: «بمیرم برای مادرای این جوونا.»
ساعت ۱۹:۴۵
رادیو پیام روشن است و گویندهی خبر اعلام میکند: «عصر امروز، در خیابان انقلاب، گروههای کوچکی "به اصطلاح" در حمایت از انقلاب مصر و تونس یک "تجمع غیرقانونی" برگزار کردند که خبر آن، پیشتر در "رسانههای وابسته به منافقین و ضدّ انقلاب خارج از کشور" اعلام شده بود و در آن، شعارهایی سر داده شد که شباهتهایی با شعارهای "جریان فتنهی سال گذشته" داشت و در آن، تنها چیزی که وجود نداشت "حمایت از مردم مسلمان مصر و تونس" بود. گفتنیست "ملت همیشه در صحنه و دانشجویان آگاه" در یک تجمع متقابلاً پاسخ آنها را دادند. همچنین در این تجمع، چند سطل زباله نیز به آتش کشیده شد.»
از خیابان شادمهر- شادمان پیشین- خبر دارم که واقعاً «ملت همیشه در صحنه و دانشجویان آگاه» تجمعی ترتیب دادهاند. گویی شوی تلویزیونی آن را امشب خواهم دید.
اعتراضهای دانشجویی و بازداشت دانشجویان
محمد صادقی
به دنبال اطلاعیهها و فراخوان گسترده از سوی تشکلهای دانشجویی در روزهای گذشته مبنی بر حمایت از تظاهرات ضد استبدادی در روز ۲۵ بهمن، همزمان با حضور مردم معترض در خیابانها در دانشگاههای کشور هم اعتراضهای گستردهای توسط دانشجویان شکل گرفت که خود منجر به بازداشت تنی چند از این دانشجویان توسط نیروهای امنیتی شد.
گزارشها حاکی است در پی برگزاری چند گردهمایی در دانشگاه صنعتی شریف، حراست این دانشگاه با استفاده از باتوم و چماق، سعی در متفرق کردن آنها کردند، اما دانشجویان با شکستن حصار دانشگاه به خیل عظیم مردم پیوستند. دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف علیرغم برخوردهای شدید مامورین امنیتی و لباس شخصی موفق شدند در خیابان آزادی قرار بگیرند.
بنا بر اخبار دریافتی در حملهی وحشیانهی حراست دانشگاه چندین دانشجو به شدت مجروح و یکی از دانشجویان این دانشگاه با آمبولانس به بیمارستان انتقال داده شد.
همچنین در درگیری بین حراست دانشگاه و دانشجویان، چندتن از دانشجویان توسط حراست دانشگاه صنعتی شریف بازداشت شدهاند. هنوز از وضعیت دانشجویان مجروح و مکانی که دانشجویان بازداشتی به آن منتقل شدهاند اطلاعی در دست نیست.
در کوی دانشگاه تهران نیز درگیریهای پراکندهای مابین نیروهای امنیتی و نظامی با دانشجویان معترض صورت گرفته است. دانشجویان ساکن کوی دانشگاه شب گذشته در اقدامی هماهنگ، شعار اللهاکبر سر دادند. این اقدام ساعتی پس از اعتراضهای خیابانی مردم در شهرهای مختلف کشور و درگیری بین نیروهای سرکوبگر با مردم صورت گرفت.
در دانشگاه نوشیروانی بابل هم دو تن از دانشجویان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
محسن برزگر و حسین ضامن ضرابی، دوتن از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل امروز همزمان با تجمع مردم در بسیاری از شهرهای کشور بازداشت شدند.
گفتنی است محسن برزگر و حسین ضامن ضرابی پس از خروج از دانشگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند و به مکان نامعلومی منتقل شدند. تاکنون گزارشی از علت بازداشت و اتهام این دو فعال دانشجویی در دست نیست.
محسن برزگر از اعضای دفتر تحکیم وحدت، بعد از حوادث انتخابات ریاست جمهوری برای چهارمین بار متوالی بازداشت شده است.
برزگر که در حوادث پس از انتخابات دستگیر شده بود به دهماه حبس تعزیری محکوم شده بود. این فعال دفتر تحکیم وحدت برای آخرینبار همراه با چندتن از اعضای دفتر تحکیم وحدت در آبانماه سال جاری توسط وزارت اطلاعات دستگیر و راهی زندان اوین شد.
گفتنی است برزگر در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بیش از شش ماه را در زندان سپری کرد.
حسین ضامن ضرابی، عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه و مسئول کانون شعر و ادب دانشگاه است که چندی پیش توسط کمیتهی انضباطی دانشگاه به یک ترم تعلیق با احتساب سنوات محکوم شد.
گزارشها حاکی است در پی اعلام برگزاری راهپیمایی در حمایت از مردم مصر و تونس در پارک شادی بابل، این پارک و خیابانهای اطراف (خیابان شریعتی، مقابل دانشگاه نوشیروانی، خیابان امیرکبیر، میدان حمزه کلا و ...) در قرق نیروی انتظامی، نیروهای بسیجی و اطلاعاتی قرار گرفت. همزمان چند دستگاه خودروی نیروی انتظامی، سربازان و گارد یگان ویژه و مامورین لباس شخصی مجهز به باتوم به در اطراف پارک شادی و خیابانهای اطراف مستقر شدند.
تعدادی از موتورسواران لباس شخصی بسیجی مشغول گشتزنی بودند و تعداد زیادی از بسیجیان پیاده به همراه اعضای بسیج دانشگاه نوشیروانی در محل حضور داشتند.
به گفتهی یک شاهد عینی، نکتهی قابل توجه حضور زیاد مردم و جوانان در این محل بود که به دلیل جو شدید امنیتی و تشکیل نشدن هستهی اولیه موفق به برگزاری تجمع نشدند.
همچنین بر اساس گزارشهای رسیده، روز گذشته جو شدید امنیتی در شهر ساری حاکم شده بود.
شاهدان عینی از درگیری بین نیروهای امنیتی و گارد ویژه با مردم خبر دادهاند؛ بهگونهای که چندتن از شهروندان معترض به نتایج انتخابات توسط نیروهای گارد ویژه و لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
گفتنی است مامورین نیروی انتظامی خودروهای محل رفت و آمد در بابل و ساری را مورد بازرسی قرار میدادند.
به گزارش منابع خبری، امروز تظاهرات حامیان جنبش سبز در مشهد که ابتدا در دانشگاه فردوسی آغاز شده بود، توسط نیروهای لباس شخصی و حراست دانشگاه مورد حمله واقع شد.
در حالی که نیروهای امنیتی داخل و نیروهای امنیتی و انتظامی اطراف دانشگاه فردوسی مشهد حضور چشمگیری داشتند، حدود صد دانشجوی دانشگاه فردوسی در مقابل دانشکدهی مهندسی این دانشگاه تجمع کردند.
همزمان با شکلگیری هستهی تجمع در مقابل دانشکدهی فنی، ناگهان نیروهای لباس شخصی و حراست دانشگاه به آنها حمله و گروهی را بازداشت کردند.
همچنین در مقابل سر در اصلی دانشگاه فردوسی مشهد، تراکم زیاد نیروی یگان ویژه پاسداران، امکان تردد و تجمع دانشجویان و مردم را در عمل غیر ممکن کرده بود.
در سطح شهر مشهد هم در اکثر میادین و چهارراههای اصلی نیروهای امنیتی، انتظامی و یگان ویژهی مشهد به صورت کمسابقه حضور داشتند و فضای شهر به حکومت نظامی اعلام نشده شبیه بود.
از سویی دیگر بنا بر آخرین گزارشهای دریافتی از تهران سیدباقر اسکویی از فعالین سابق دفتر تحکیم وحدت و دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت و رئیس شاخهی جوانان حزب اعتماد ملی ساعاتی پیش در منزلش بازداشت شد.
بنابراین گزارش ساعاتی پیش نیروهای امنیتی با هجوم به منزل باقر اسکویی پس از بازرسی منزل وی را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کرده بودند.
سیدباقر اسکویی، فرزند شهید است و پیش از این یکبار پس از حوادث انتحابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و موج دستگیری فعالین سیاسی و اجتماعی بازداشت شده بود.
حمله نيروهای يگان ويژه به خانوادههای دستگيرشدگان ۲۵ بهمن
با اعلام اسامی ۱۵۰۰ نفر دستگير شده، تجمع خانوادههای بازداشتشدگان وقايع ۲۵ بهمن، مورد حمله يگان ويژه نيروی انتظامی قرار گرفت.
به گزارش کميته گزارشگران حقوق بشر، در جريان تجمع خانوادههای دستگيرشدگان راهپيمايی ۲۵ بهمن، از سوی مقامات قضايی ايران فهرستی شامل نام ۱۵۰۰ نفر از بازداشتشدگان خوانده شد و اعلام گرديد که اين افراد به زندان اوين منتقل شدهاند.
شب گذشته نيز خانوادهها در مقابل کلانتری ۱۴۸ انقلاب تهران تجمع کرده بودند که يگان ويژه نيروی انتظامی برای متفرق ساختن آنها به آنان يورش بردند.
بنا بر اين گزارش، صبح امروز، ۲۶ بهمنماه بازداشتشدگان تجمع روز گذشته در تهران، به دادگاه انقلاب واقع در خيابان معلم انتقال يافته و برای آنان پرونده تشکيل شد.
مأموران يگان ويژه، امروز صبح نيز با حمله به خانوادههای بازداشتشدگان در مقابل دادگاه انقلاب، آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
مراجع انتظامی و امنيتی کماکان از هر گونه پاسخگويی به خانواده بازداشتشدگان امتناع میکنند.
اعلام اسامی ۱۵۰۰ نفر از بازداشتشدگان روز گذشته در حالی صورت میگيرد که خبرگزاری مهر امروز به نقل از سردار احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران از دستگيری ۱۵۰ نفر خبر داد.
رادان همچنين گفت در تجمعات روز گذشته يک نفر کشته شده و ۹ نفر زخمی شدهاند که حال يکی از مجروحان نيز وخيم گزارش شده است.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران افزود در تجمعات روز گذشته مخالفان دولت، چند نفر از «منافقان» بازداشت شدهاند که پرونده آنها در حال تکميل است.
جمهوری اسلامی ايران از سازمان مجاهدين خلق بهعنوان «منافقين» نام میبرد.
تارنماهای نزديک به دولت ايران با تأييد خبر کشته شدن يک نفر در وقايع روز گذشته عامل آن را نيز «منافقين» اعلام کردهاند.
از سوی ديگر حجتالاسلام غلامحسين محسنیاژهای، سخنگوی قوه قضائيه و دادستان کشور، امروز در گفتوگو با خبرگزاری فارس حوادث روز گذشته را «با طراحی و پشتيبانی آمريکا و ضدانقلاب از جمله منافقين» دانست.
وی گفت: «دستگاه قضايی با توجه به هشدار قبلی با مسببين اصلی و نيز کسانی که موجب اخلال در نظم اجتماعی و آرامش مردم شدند، با سرعت و قاطعيت برخورد میکند.»
مخالفان دولت ايران، روز گذشته در پی فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت برای راهپيمايی در حمايت از قيام مردم مصر و تونس به خيابانها آمده بودند.
با اين حال اين راهپيمايی به تظاهرات ضددولتی تبديل شد.
نيمه پر ليوان روابط ترکیه و ایران
سرمقاله امروز روزنامه دنيای اقتصاد با عنوان «ايران و ترکيه؛ رفاقت و رقابت» در مورد روابط دو کشور ترکیه و ایران و عوامل تأثیرگذار بر آن است.
نويسنده سرمقاله دنیای اقتصاد نوشته است: «ايران و ترکيه دوستان ديرينهاند اما اين دوستی همواره آميخته با رقابت و حتی گاه خصومت پنهان بوده است. هنر ديپلماسی دو کشور از سال ۱۳۰۳ که پيمان دوستی امضا کردند تاکنون اين بوده که نگذاشتهاند تزاحم منافع آنان، به تخاصم آشکار منجر شود.»
در ادامه سرمقاله آمده است: «روابط ايران و ترکيه تا پيش از پيروزی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بر همکاریهای امنيتی در برابر اتحاد شوروی پيشين استوار بود. با انحلال سنتو پس از پيروزی انقلاب اسلامی ايران، شکل و ماهيت رابطه ايران و ترکيه عوض شد. مهمترين عنصر ماهوی اين رابطه که تغيير اساسی کرد، اين بود که ترکيه همچنان متحد غرب باقی ماند و ايران از اين اتحاد خارج شد. فروپاشی اتحاد شوروی که ۱۲ سال پس از انقلاب ايران رخ داد، رابطه ايران و ترکيه را پيچيده کرد. زيرا با تجزيه اتحاد شوروی و شکلگيری جمهوریهای آسيای مرکزی و قفقاز لايه تازهای بر رقابتهای منطقهای تهران و آنکارا اضافه شد. ترکيه علاوه بر رقابت تجاری و اقتصادی با ايران در آسيای مرکزی، عضوی از محور امنيتی آنکارا- تلآويو- باکو شد که خواهناخواه بر امنيت ايران اثر سوء میگذاشت. اما طرفين کوشيدند با تأکيد بيشتر بر مشترکات، اينگونه تزاحمها را کم اثر کنند. همکاری در زمينه مسائل منطقهای به ويژه عراق و آسيای مرکزی از جمله اين ابتکارهای صلحساز و زايلکننده سوءتفاهمها بود.»
سرمقاله افزوده: «در يک دهه اخير که حزب اسلامگرای عدالت و توسعه بر ترکيه حکم میراند، عنصر تازهای به روابط دو کشور اضافه شده است. ايران به اقتضای نظام سياسی و ماهيت ايدئولوژيک خود، مدافع جنبشهای اسلامی و از جمله مقاومت مردم فلسطين است. ترکيه نيز به اعتبار تقيد رهبران جديد خود به اسلام، خود را ناگزير به حمايت از مسلمانان میبيند اما اين خواسته ترکيه با روابط استراتژيک اين کشور با غرب بهويژه برنامه ترکيه برای ورود به اتحاديه اروپا تضاد بنيانی دارد. به همين علت ترکيه میکوشد ضمن حفظ روابط با غرب، به وظيفه مسلمانی خود نيز عمل کند. اجرای توامان اين دو برنامه در پارهای موارد با برنامهها، مواضع و منافع ايران تعارض پيدا میکند. تازهترين موضعگيری ترکيه در اين زمينه در تحولات اخير مصر بود که با خواستههای تنازلگرايانه غرب در باب حفظ نظام سياسی مصر بدون حسنی مبارک بيشتر همخوانی داشت تا انتظار جمهوریاسلامی در باب تغيير رژيم در مصر. روابط حسنه ترکيه با غرب موجب شد که رسانههای غرب موضع تنازلگرايانه رهبران آنکارا را به عنوان موضع غالب جهان اسلام نشان دهند.»
در پایان از سرمقاله میخوانيم: «با وجود اين، ايران و ترکيه همچنان میکوشند نيمه پرليوان روابط را ببينند و کاستیها را موضوعات قابل مذاکره و حلشدنی تلقی کنند. هنر ديپلماسی نيز همين است.»
متن کامل سرمقاله
«بازی در زمین دشمن»
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «از طنز فراخوان راهپيمايی تا دستپاچگی رسانههای بيگانه» در مورد راهپیمایی مخالفان دولت در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ٨٩ است.
در اين سرمقاله آمده است: «حکايت سران فتنه در کشور ما جالب و عبرتآموز است. جالب از اين منظر که آنها گرفتار بيماری توهم شدهاند و عبرتآموز از اين منظر که چگونه انسانها در گذر زمان گرفتار استحاله شده و بعد از مدتی ديگر همه آن چيزی که سالها برای آن کوشيدهاند تا بدان دست يابند با يک حرکت اشتباه و گرفتار شدن در اوهام و خيالات و دلبستن به فريبها و مطامع دنيوی و آمال زودگذر همه را به يک باره از دست میدهند و با لجاجتها و عنادورزیها در زمينی بازی میکنند که دشمنان ملت و بيگانگان آن را گستردهاند.»
اين سرمقاله افزوده: «حکايت طنزآميز فراخوان حضور در ۲۵ بهمن برای حمايت از مردم تونس و مصر از جانب سران فتنه نيز از دسته توهم بافیهايی بود که داغ داغ بود اما نه در خيابانها بلکه در سايتهای بیبیسی، راديو زمانه، دويچهوله و بالاترين و تلويزيونهای ماهوارهای ضدانقلاب که به دروغ خبر حضور مردم را در خيابانها میدادند و جالب اينکه اين دروغپردازی رسانههای زنجيرهای بيگانگان به سرعت بعد از چند ساعتی فروکش کرد. سوال اصلی هر حقيقتخواهی اين است چرا سران فتنه مسير خود را از مردم جدا کردهاند و چرا بايد روزی که به عنوان ملیترين روز در تاريخ ايران اسلامی نام گرفته است و آن ۲۲ بهمن است، جای خود را با روز ديگری از منظر آنها عوض کند؟»
در بخش ديگری از سرمقاله تهران امروز آمده است: «آقايانی که در رأس فتنهگران در زمين بيگانگان مشغول بازی هستند، خوب مردم ايران را میشناسند و میدانند مردم هيچگاه روی خوش به بيگانگان نشان ندادهاند و اساساً هرجا که بوی مداخله و نفوذ میآيد به صراحت موضع میگيرند و استکبارستيزی و همدردی آنها با ملتهای مظلوم و محروم شهره عام و خاص است و حضور ميليونی آنها در ۲۲ بهمن نشان از تداوم خط روشن و استکبارستيزی ايرانيان داشت.»
نويسنده سرمقاله افزوده: «بیاعتنايی مردم به فراخوان ۲۵ بهمن ديروز نشان داد که حنای بيگانگان برای آشوب در ايران رنگی ندارد و طنز فراخوان سران فتنه و از قضا دستپاچگی رسانههای بيگانه عجب حکايت شنيدنی و ديدنیای شده است و انگاری اوهام سران فتنه و خواب خرگوشی بيگانگان تمامی ندارد.»
متن کامل سرمقاله
ساير مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه مردمسالاری با عنوان «زين به پشت»
سرمقاله امروز روزنامه کيهان با عنوان «شکر بیآشغال وجود ندارد»
به گزارش دانشجونیوز صانع ژاله متولد سال ١٣۶٣ دانشجوی کرد زبان اهل پاوه، پس از اعزام به بیمارستان و در پی ناکامی تیم پزشکی برای نجات وی به شهادت رسید.
در پی تظاهرات روز گذشته که با حضور شمار زیادی از معترضان حکومت در شهر تهران و چند شهر دیگر از جمله شیراز، اصفهان و ... برگزار گردید، نیروهای امنیتی با حضور بسیار گسترده به برخورد با معترضین اقدام نمودند. گزارش های رسیده به دانشجو نیوز حاکی از بازداشت گسترده معترضان و کشته و زخمی شدن تنی چند از آنها می باشد.
در حالی که معترضان با حضور گسترده در نقاط بسیاری از شهر تهران دست به تظاهرات زده اند خبرگزاری های وابسته به حکومت همچون فارس نیوز، مهر، تابناک، اینده و ... با جعل آشکار اخبار مرتبط با این روز عده معترضان را قلیل و در حد چند ده نفر ذکر کردند.
همچنین این رسانه ها با پوشش گسترده خبری سعی در القای این مطلب دارند که به شهادت رساندن این دانشجوی جوان دانشگاه هنر از سوی گروه های مخالف جمهوری اسلامی صورت پذیرفته است. این خبرگزاری ها همچنین در تلاش هستند که این دانشجو را "بسیجی" معرفی کنند. این اقدام نیروهای امنیتی و رسانه های وابسته به آنان پیش از این نیز صورت گرفته است. در جریان اعتراضات پس از تقلب در انتخابات گذشته که منجر به شهادت رسیدن ده ها تن از مردم از جمله ده ها دانشجو شد، نیروهای امنیتی کشور تلاش کردند با اقداماتی همچون تحریف اخبار و یا فشار بر خانواده ها، این دانشجویان را "بسیجی" و از نیروهای حامی حکومت معرفی کنند.
امروز خبرگزاری فارس در حالی با یکی از عوامل حکومتی که بازوی سرکوب دانشجویان در دانشگاه ها به شمار میروند مصاحبه ای انجام داده و از قول او مینویسد: "جنبش دانشجويی و دانشجويان كشور به خونخواهی اين دانشجوي شهيد انتقام سختی از موسوی و كروبی خواهند گرفت." همچنین خبرگزاری فارس به نقل از بسیج دانشجویی میگوید که تشییع جنازه این دانشجوی شهید از محل دانشگاه تهران صورت میگیرد. خبرگزاری مهر نیز به نقل از رییس دانشگاه هنر می گوید که این دانشجوی کرد زبان اهل تسنن از دانشجویان بسیجی! بوده است که در تظاهرات روز ٢۵ بهمن شرکت کرده است.
این در حالی است که پیش از این شمار زیادی از دانشجویان و تشکل های دانشجویی با صدور بیانیه هایی حمایت خود را از رهبران جنبش سبز و اعتراض مسالمت آمیز مردم علیه حاکمیت اعلام کرده بودند.
به نظر میرسد پروژه جعل تشکل های دانشجویی توسط حاکمیت اکنون به پروژه مصادره شهدای جنبش مردمی ایران تبدیل شده است و حاکمیت درصدد است که برخورد وحشیانه نیروهای امنیتی با معترضان را به نیروهای مخالف خود نسبت دهد.
وبسایت دانشجونیوز به تمامی دانشجویان ایران، و خانواده شهید آزادی خواه، صانع ژاله تسلیت عرض میکند.
بهزاد مهرانی وبلاگنويس، روزنامهنگار و فعال حقوقبشر پیشتر به اتهام عضویت در گروه های معاند نظام و اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از سوی دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری و یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده بود.
آقای مهرانی در مورد جنبش دانشجویی پیش از انقلاب معتقد است :" غلبهی گفتمان انقلابی و آرمانگرایانه در عرصهی عمومی جامعه تاثیر خود را بر جنبش دانشجویی بر جای گذاشت. این آرمانها خود را در شعار استقلال طلبی و استکبارستیزی و ضدیت با غرب نمایان ساخت." وی در مورد نقش جنبش دانشجویی در غیاب احزاب سیاسی آزاد در جامعه ایران می¬گوید: "در جوامع با حکومتهای غیر دموکراتیک از آن رو که حاکمیت اقتدارگرا از انجام وظایف و تکالیف خود که همانا حفظ امنیت و فراهم ساختن رفاه شهروندان است سر باز می زند و سعی در دخالت در امور خصوصی شهروندان و چیره ساختن داعیههای ایذئولوژیک خود دارد،دانشجو نیز بر حسب سرشت علمی خود – که همانا تقید به استدلال و تحلیل و نقادی است – آن را بر نمیتابد و اینگونه است که در نبود احزاب و تشکلها ی سیاسی و مطبوعات آزاد، وظایف این نهادها بر عهده¬ی دانشجویان قرار میگیرد."
بهزاد مهرانی پیرامون نقش جنبش دانشجویی برحرکت های اجتماعی اینگونه پاسخ میدهد: "نمیتوان پیشبینی دقیقی درمورد نقش جنبش دانشجویی در شکل دهی به حرکتهای اعتراضی در آینده داشت.آن چه ضروری مینماید تلاش جنبش دانشجویی برای بازسازی و ساماندهی مجدد این جنبش است." وی در مورد حساسیت حکومت در برخورد با علوم انسانی و تلاش های صورت گرفته جهت محدودسازی گسترش این علوم می افزاید:" این رفتار در اصل ریشه در عدم شناخت ذات علوم انسانی در جهان جدید دارد.علوم مدرن در ذات خود غیر دینی است.دینی کردن علوم به گونهای آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است.شکست پروژه ی انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب و همچنین شکست ِ دینی کردن سیاست و امر حکومتداری، دلیلی است بر این مدعا که این امر اسلامی کردن ِعلوم، اساسا ناشدنی است." بهزاد مهرانی در پایان این مصاحبه می گوید:" امیدوارم که حکومت به ملزومات حکومتداری در جهان جدید واقف شود و از دخالت در اموری که در حیطه ی تکالیفش نیست پرهیز کند تا دانشجویان نیز بتوانند به مشغله و دغدغه ی اصلی و اصیل خود که همانا دانشاندوزی است بیش از پیش بپردازند."
• جنبش دانشجویی در ایران همواره به عنوان یک جنبش آرمان خواه قلمداد شده است. در پیروزی انقلاب 1357 نیز دانشجویان به شکل های مختلف و در قالب گروه ها و سازمان های مختلف سیاسی در مبارزه با استبداد شاهنشاهی فعالیت داشتند. ایا در آستانه پیروزی انقلاب 57 جنبش دانشجویی مستقلی وجود داشت؟
میتوان چنین گفت که پیش از شکلگیری انقلاب 57 و در آستانهپیروزی آن جنبشهای متفاوتی در ایران شکل گرفته بودند.اگر جنبشهای اجتماعی را به گونهای ،حرکتهای جمعی که توسط تعداد کثیری از مردم با اهداف مشخص و منقّح برای رسیدن و تحقق یک یا چند هدف مشخص –وحتی جلوگیری از تحقق اهداف مشترک– بدانیم، میتوانیم بگوییم که جنبش دانشجویی مستقلی در آستانهی پیروزی انقلاب و پیش از آن شکل گرفته بود. با افزایش بهای نفت و شکلگیری طبقهی متوسط شهری در دههی پنجاه و افزایش تعداد دانشجویان، مطالبات این جنبش خود را بروز و ظهور داد. در دههی پنجاه گفتمان مسلط روز، گفتمان انقلابیگری بود و جوانان آن روزگار به حرکتهای زودبازده و رادیکال میاندشیدند. غلبهی گفتمان انقلابی و آرمانگرایانه در عرصهی عمومی ِ جامعه تاثیر خود را بر جنبش دانشجویی بر جای گذاشت. این آرمانها خود را در شعار استقلال طلبی و استکبارستیزی و ضدیت با غرب نمایان ساخت.
• جنبش دانشجویی ایران پس از پیروزی انقلاب 1357 را می توان به گونه ای در حال گذار از جنبشی درون و موافق حاکمیت تا جنبشی منتقد و مخالف حاکمیت به شمار آورد. تحلیل شما از سیر تغییرات و تحولات ماهیت جنبش دانشجویی چگونه است؟
وجه غالب گفتمان جنبش دانشجویی در ایران از پیش از پیروزی انقلاب، همانطور که عرض شد، گفتمان استکبار ستیزی و انقلابیگری و دشمنی با غرب تحت لوای مبارزه با امپریالیسم بود. از آنجا که به باور من انقلاب ایران به گونهای انقلاب علیه شبه مدرنیسم پهلوی بود، چندی بعد از پیروزی قرائتی از شعار استقلال طلبی ارائه داد که در آن غرب ستیزی و صدور انقلاب و انقلابیگری وجه غالب آن شد. جنبش دانشجویی با این شعارها کاملا همذاتپنداری میکرد. از اینرو این جنبش تبدیل به ابزاری در دست حکومت انقلابی شد. پس از پایان جنگ اندک اندک حاکمیت تلاش کرد به ظاهر از آن شعارهای رادیکال و انقلابی دست بردارد و یا برداشتی متفاوتتر از پیش، از استقلال خواهی ارائه دهد. در عرصه¬ی عمومی مردم دریافتند که با تکیه و تاکید بر آن قرائت انقلابی از سیاست و استقلالخواهی راه به جایی نخواهد برد. جنبش دانشجویی نیز به عنوان جنبشی نقاد که سری در عرصهی عمومی و همگانی داشت نیز متفطن این امر شد و با گذشت زمان، هر روز فاصلهاش را با قرائت رسمی از دین و سیاست و غرب که توسط حکومت ارائه میشد بیشتر کرد و اینچنین شد که رفته رفته از دنبالهروی صرف و بیچون و چرا از قدرت مسلط،به منتقد حاکمیت و وضعیت موجود نامطلبوب تبدیل شد.
• در خلا احزاب، گروه ها و تشکل های سیاسی آزاد که نمایندگی بخش های مختلف مردم را عهده دار باشند، جنبش دانشجویی در سال های اخیر سعی نموده است تا به گونه ای موثر به ایفای نقش مخالفان و معترضان خاموش علیه حاکمیت استبدادی بپردازد. به نظر شما تا چه میزانی در این جایگاه موفق عمل نموده است؟
کار دانشجو همانگونه که از نامش پیداست، دانشاندوزی است. در جای دیگری نیز عرض کردهام که وظیفه¬ی اصلی دانشجو بماهو دانشجو، آموختن و علماندوزی است. دانشجو می¬آید که در محیطی آزاد و آرام به نام دانشگاه به تحصیل علوم جدید بپردازد. در جوامع ِ با حکومتهای غیر دموکراتیک از آن رو که حاکمیت اقتدارگرا از انجام وظایف و تکالیف خود که همانا حفظ امنیت و فراهم ساختن رفاه شهروندان است سر باز می زند و سعی در دخالت در امور خصوصی شهروندان و چیره ساختن داعیههای ایذئولوژیک خود دارد،دانشجو نیز بر حسب سرشت علمی خود – که همانا تقید به استدلال و تحلیل و نقادی است – آن را بر نمیتابد و اینگونه است که در نبود احزاب و تشکلها ی سیاسی و مطبوعات آزاد، وظایف این نهادها بر عهده¬ی دانشجویان قرار میگیرد.در این حالت دانشجو از ایفای نقش اصلی خود که دانشاندوزی است دور میافتد. در چنین شرایطی که حکومت از ایفای تکالیف خود سر باز میزند، دانشجو نیز ناخواسته از مسیر اصلی و اصیل خود که همان تحقیق و پژوهش است دور می شود و این امر هم کارآمدی حکومت را مخدوش می سازد و هم به مسیر شکوفایی و رشد علوم در محیطهای دانشگاهی آسیب می رساند. وظیفهی اصلی جنبش دانشجویی، وظیفهای روشنفکرانه و نقادانه است.نه فقط نقد قدرت سیاسی مسلط که نقد باورهای رایج ِ نادرست در عرصهی عمومی.اگر جنبش دانشجویی در قامت یک حزب و تشکل سیاسی ظاهر شود چندی نخواهد گذشت که به ناچار قدرت را بر حقیقت ترجیح خواهد داد. رجحان حقیقت جویی – که آزادیخواهی و عدالت طلبی بخشی از آن است - نیازمند مجهز شدن روزافزون دانشجو به سلاح دانش و علوم جدید است.
• نقش دانشجویان را در جنبش سبز چگونه می بینید. آیا دانشجویان توان ایفای نقش موتور محرک برای حرکت های اجتماعی اعتراضی در آینده را دارند؟
اگر به خیزش دانشجویی ِ هجدهم تیرماه 78 نظر کنیم در می یابیم که آن حرکت محدود به جنبش دانشجویی بود و نتوانست منجر به یک حرکت فراگیر مردمی شود. عموم مردم در آن زمان مسئله را در حد چالشی بین دانشجویان و حاکمیت میدانستند. اما به مرور زمان،دانشجویان با تاثیراتی که بر روی خانوادهها و اطرافیان خود گذاشتند، نقش مهمی در حرکت بخشی به شکلگیری جنبش سبز ایفا نمودند. از همین رو جنبش دانشجویی با سرکوب شدید از سوی بخش اقتدارگرای حکومت مواجه شد. بر اثر این سرکوبها که منجر به بازداشت و زندانی شدن جمع کثیری از دانشجویان و همچنین مهاجرت بخش عظیم دیگر شد نمیتوان پیشبینی دقیقی درمورد نقش جنبش دانشجویی در شکل دهی به حرکتهای اعتراضی در آینده داشت.آن چه ضروری مینماید تلاش جنبش دانشجویی برای بازسازی و ساماندهی مجدد این جنبش است.
• در ماه های اخیر فشار بر فعالان دانشجویی شناخته شده در زندان با قطع تماس های تلفنی و ملاقات ها و هم چنین صدور احکام سنگین حبس به طور چشمگیری افزایش یافته است. به نظر شما علت این افزایش فشار بر دانشجویان زندانی چیست؟
یکی از شروط اساسی برای پیروزی یک جنبش سیاسی یا اجتماعی در یک نظام توتالیتر و اقتدارگرا این است که قدرت مسلط یا نخواهد و یا نتواند دست به سرکوب گستردهی جنبش مردمی بزند. حاکمیت به دلیل نداشتن مقبولیت عمومی و همچنین بحران کارآمدی به این مهم پی برده است که راه بقای خود را در سرکوب جنیشهای مردمی بجوید، زیرا بر این امر واقف است که عدم سرکوب اعتراضات می تواند برایش بحرانافرین باشد.از اینرو برای سرکوب جنبشهای مردمی از قبیل جنبش دانشجویی، راه حل آجل و عاجل خود را در فشار بر دانشجویان و زندانی کردن آنان و صدور احکام سنگین می داند.
• پس از انتخابات فرمایشی سال گذشته حاکمیت با حمله به علوم انسانی سعی داشت دامنه استبداد و تنگ نظری حاکمیت را به حوزه علم و دانش به خصوص علوم انسانی گسترش دهدو در همین راستا شاهد آن هستیم که اخیرا سرفصل های چند رشته علوم انسانی در دانشگاه ها بازنگری شده و سایر رشته ها هم در حال بازنگری و تغییر هستند. با توجه به نگاه ایدئولوژیک حاکمیت، به نظر شما تا چه حد این تغییرات از دیدگاه حاکمیت با موفقیت همراه خواهد بود؟
از ابتدای پیروزی انقلاب انقلاب اسلامی، بخش اقتدارگرای حاکمیت، دلیل و علت همه¬ی هزیمتهای خود را بر گردن علوم انسانی می انداخت. تعطیلی ِ دانشگاه و انقلاب فرهنگی که به دستور رهبری نظام اسلامی صورت گرفت ریشه در همین گناهکار دانستن علوم انسانی داشت. حال پس از بیش از سی سال،حاکمیت بدون توجه به شکست خود در اسلامیزه کردن علوم و دانشگاه، بار دیگر مبادرت به انجام این کار کرده است.این رفتار در اصل ریشه در عدم شناخت ذات علوم انسانی در جهان جدید دارد. علوم مدرن در ذات خود غیر دینی است.دینی کردن علوم به گونهای آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است. شکست پروژه ی انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب و همچنین شکست ِ دینی کردن سیاست و امر حکومتداری، دلیلی است بر این مدعا که این امر اسلامی کردن ِعلوم، اساسا ناشدنی است.
• در پایان با تشکر از حضور شما در این مصاحبه، در صورتی که سخنی با خوانندگان وبسایت دانشجو نیوز دارید بفرمایید.
با تشکر از وقتی که در اختیار اینجانب قرار دادید، امیدوارم که حکومت به ملزومات حکومتداری در جهان جدید واقف شود و از دخالت در اموری که در حیطه ی تکالیفش نیست پرهیز کند تا دانشجویان نیز بتوانند به مشغله و دغدغه ی اصلی و اصیل خود که همانا دانشاندوزی است بیش از پیش بپردازند.
نادر قاضیپور عضو هیات رئیسه فراکسیون کارگری مجلس، با بیان اینکه «کارگران ایران قشر محکم، قوی، حامی انقلاب و نظام و اصل ولایت فقیه هستند» مدعی شد کارگران علی خامنهای را «بیشتر از جانشان دوست دارند.»
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای قاضیپور که روز دوشنبه (۲۵بهمن) در مجلس کارگری سخن میگفت، کارگران ایرانی را «بسیجیان بیمدعایی» دانست که برای «حفظ» جمهوری اسلامی «در طول شبانهروز در کوه و دشت و بیابان و معادن کار میکنند.»
ادعای حمایت کارگران ایرانی از علی خامنهای در شرایطی مطرح میشود که در سالهای اخیر کارگران بسیاری بیکار و از محل کار خود در کارگاهها و شرکتهای دولتی و خصوصی به خاطر ورشکستگی این بنگاههای اقتصادی اخراج شدهاند.
در حال حاضر تعویق در پرداخت حقوق کارگران در بخشهای دولتی و خصوصی، تعطیلی بنگاههای تولیدی و ناهمگونی کار و دستمزد در ایران با اعتراض گسترده کارگران روبرو است، اعتراضی که در صورت طرح آن با واکنش خشونتبار حاکمیت روبرو میشود.
چندی پیش غلامعلی خادمی رئیس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری ایران گفته بود در حال حاضر ۴۳ درصد کارگران زیر حداقل دستمزد تعیین شده توسط شورای عالی کار حقوق دریافت میکنند.
وضعیت کارگران در ایران در سالهای اخیر با سیاستهای دولت محمود احمدینژاد و حمایتهای مستقیم علی خامنهای از این سیاستها رو به وخامت گرائیده است، اما کسانی چون نادر قاضیپور که باید مدافع حقوق مردم و کارگران باشند ترجیح میدهند در این خصوص سکوت کرده و در تمجید از رهبر جمهوری اسلامی سخن بگویند.
تمجید و تعریف از علی خامنهای و عملکرد وی سالهاست که به مهمترین عامل رسیدن به قدرت و منافع شخصی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
اظهارات قاضیپور در شرایطی مطرح میشود که سال آینده انتخابات مجلس برگزار خواهد شد و این دست از نمایندگان برای تائید دوباره صلاحیت خود و پیروزی در انتخابات به بیان چنین اظهاراتی روی آوردهاند.
به گزارش کميته گزارشگران حقوق بشر، در جريان تجمع خانوادههای دستگيرشدگان راهپيمايی ۲۵ بهمن، از سوی مقامات قضايی ايران فهرستی شامل نام ۱۵۰۰ نفر از بازداشتشدگان خوانده شد و اعلام گرديد که اين افراد به زندان اوين منتقل شدهاند.
شب گذشته نيز خانوادهها در مقابل کلانتری ۱۴۸ انقلاب تهران تجمع کرده بودند که يگان ويژه نيروی انتظامی برای متفرق ساختن آنها به آنان يورش بردند.
بنا بر اين گزارش، صبح امروز، ۲۶ بهمنماه بازداشتشدگان تجمع روز گذشته در تهران، به دادگاه انقلاب واقع در خيابان معلم انتقال يافته و برای آنان پرونده تشکيل شد.
مأموران يگان ويژه، امروز صبح نيز با حمله به خانوادههای بازداشتشدگان در مقابل دادگاه انقلاب، آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
مراجع انتظامی و امنيتی کماکان از هر گونه پاسخگويی به خانواده بازداشتشدگان امتناع میکنند.
اعلام اسامی ۱۵۰۰ نفر از بازداشتشدگان روز گذشته در حالی صورت میگيرد که خبرگزاری مهر امروز به نقل از سردار احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران از دستگيری ۱۵۰ نفر خبر داد.
رادان همچنين گفت در تجمعات روز گذشته يک نفر کشته شده و ۹ نفر زخمی شدهاند که حال يکی از مجروحان نيز وخيم گزارش شده است.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران افزود در تجمعات روز گذشته مخالفان دولت، چند نفر از «منافقان» بازداشت شدهاند که پرونده آنها در حال تکميل است.
جمهوری اسلامی ايران از سازمان مجاهدين خلق بهعنوان «منافقين» نام میبرد.
تارنماهای نزديک به دولت ايران با تأييد خبر کشته شدن يک نفر در وقايع روز گذشته عامل آن را نيز «منافقين» اعلام کردهاند.
از سوی ديگر حجتالاسلام غلامحسين محسنیاژهای، سخنگوی قوه قضائيه و دادستان کشور، امروز در گفتوگو با خبرگزاری فارس حوادث روز گذشته را «با طراحی و پشتيبانی آمريکا و ضدانقلاب از جمله منافقين» دانست.
وی گفت: «دستگاه قضايی با توجه به هشدار قبلی با مسببين اصلی و نيز کسانی که موجب اخلال در نظم اجتماعی و آرامش مردم شدند، با سرعت و قاطعيت برخورد میکند.»
مخالفان دولت ايران، روز گذشته در پی فراخوان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت برای راهپيمايی در حمايت از قيام مردم مصر و تونس به خيابانها آمده بودند.
با اين حال اين راهپيمايی به تظاهرات ضددولتی تبديل شد.
بيانيه نمايندگان مجلس: همه خواستار اشد مجازات برای موسوی و کروبی هستند
۲۲۳ نماينده مجلس ايران طی بيانيهای در مورد وقايع روز گذشته خواستار اشد مجازات برای ميرحسين موسوی و مهدی کروبی شدند.
به گزارش خبرگزاریهای ايران اين نمايندگان طرفدار دولت نوشتهاند که ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت ايران، با دعوت به تظاهرات روز گذشته «فتنه» ديگری بهراه انداخته و برای رسانههای غربی آمريکايی «خوراک تبليغاتی» تهيه کردند.
مخالفان دولت ايران، روز گذشته در پی فراخوان موسوی و کروبی برای راهپيمايی در حمايت از قيام مردم مصر و تونس به خيابانها آمده بودند. با اين حال اين راهپيمايی به تظاهرات ضددولتی تبديل شد.
اين نمايندگان مجلس پرسيدهاند: « آيا حضور دهها ميليون نفری مردم مسلمان ايران در راهپيمايی اقيانوسگونه ملت در ۲۲ بهمن امسال و حمايت اين مردم انقلاب از مردم مصر و تونس کافی نبود که شما خواستيد با دعوت به تظاهراتی ديگر در ۲۵ بهمن ميدان را برای توطئه منافقين و سلطنتطلبها و ديگر مزدوران و ضدانقلابها آماده کنيد و از اين تجمع پراکنده حداکثر چندهزار نفری جز خدمت به دشمنان چه طرحی داشتيد؟»
اين نمايندگان با بيان اينکه «کاسه صبر ملت از مدارا در برابر اين آقايان لبريز شده و همگان خواستار اعمال اشد مجازات نسبت به اينان هستند» افزودهاند که «مسئوليت مستقيم» کشته شدن يک نفر در روز ۲۵ بهمنماه در تهران و «ساير خسارات وارده و بهرهبرداری دشمنان از اين حرکت ضدمردمی و ضداسلامی و ضدانقلابی» متوجه موسوی و کروبی است.
در تجمعات روز گذشته که در شهرهای تهران، اصفهان و شیراز گزارش شد، يک نفر در تهران بر اثر شليک گلوله جان خود را از دست داد و چندين نفر زخمی شدند.
خبرگزاریهای فارس و مهر با اعلام اين خبر، این تیراندازی را به اعضای «سازمان مجاهدين خلق» و «اغتشاشگران» نسبت دادند.
نمايندگان امضاکننده بيانيه در پايان با اشاره تلويحی به مواضع هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و مجلس خبرگان، آوردهاند: «از همه کسانی که در عالم سياست خود را انقلابی و مسلمان و مردمی میدانند و تاکنون موضع صريح در برابر آقايان کروبی و موسوی نگرفتهاند و رفتار بيگانهپسند آنها را محکوم نکردهاند، میخواهيم با صراحت از اينها اعلام بيزاری کنند و بدانند اگر در اين کار کوتاهی کنند نزد مردم جايگاه و اعتباری نخواهند داشت.»
به گزارش خبرگزاری ايلنا، پس از خواندن اين بيانيه تعدادی از نمايندگان مجلس شعارهای «الله اکبر» و «هاشمی، بصيرت، بصيرت» را سر دادند.
اين گروه از نمايندگان مجلس امروز صبح نيز با سردادن شعارهايی در مجلس خواهان «اعدام» ميرحسين موسوی و مهدی کروبی شده بودند.
نمايندگان با شعار «مرگ بر موسوی، کروبی و خاتمی»، فريادهای خود را آغاز کرده و سپس اين شعارها به فرياد «موسوی، کروبی اعدام بايد گردند»، تغيير يافت.
علی لاريجانی، رئيس مجلس نيز در سخنان امروز خود راهپيمايی مخالفان در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ٨٩ را دارای «ماهيت آمريکايی و صهيونيستی» توصيف کرد و آن را «محکوم» نمود.
علی لاریجانی بدون اشاره به نام موسوی و کروبی گفت «آقايانی که اطلاعيه صادر کردند در دام آمریکا افتادند.» وی شکلگيری راهپيمايی ۲۵ بهمن را با «تحريک آمريکا» ارزيابی کرد.
به گزارش خبرگزاریهای ايران اين نمايندگان طرفدار دولت نوشتهاند که ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت ايران، با دعوت به تظاهرات روز گذشته «فتنه» ديگری بهراه انداخته و برای رسانههای غربی آمريکايی «خوراک تبليغاتی» تهيه کردند.
مخالفان دولت ايران، روز گذشته در پی فراخوان موسوی و کروبی برای راهپيمايی در حمايت از قيام مردم مصر و تونس به خيابانها آمده بودند. با اين حال اين راهپيمايی به تظاهرات ضددولتی تبديل شد.
اين نمايندگان مجلس پرسيدهاند: « آيا حضور دهها ميليون نفری مردم مسلمان ايران در راهپيمايی اقيانوسگونه ملت در ۲۲ بهمن امسال و حمايت اين مردم انقلاب از مردم مصر و تونس کافی نبود که شما خواستيد با دعوت به تظاهراتی ديگر در ۲۵ بهمن ميدان را برای توطئه منافقين و سلطنتطلبها و ديگر مزدوران و ضدانقلابها آماده کنيد و از اين تجمع پراکنده حداکثر چندهزار نفری جز خدمت به دشمنان چه طرحی داشتيد؟»
اين نمايندگان با بيان اينکه «کاسه صبر ملت از مدارا در برابر اين آقايان لبريز شده و همگان خواستار اعمال اشد مجازات نسبت به اينان هستند» افزودهاند که «مسئوليت مستقيم» کشته شدن يک نفر در روز ۲۵ بهمنماه در تهران و «ساير خسارات وارده و بهرهبرداری دشمنان از اين حرکت ضدمردمی و ضداسلامی و ضدانقلابی» متوجه موسوی و کروبی است.
در تجمعات روز گذشته که در شهرهای تهران، اصفهان و شیراز گزارش شد، يک نفر در تهران بر اثر شليک گلوله جان خود را از دست داد و چندين نفر زخمی شدند.
خبرگزاریهای فارس و مهر با اعلام اين خبر، این تیراندازی را به اعضای «سازمان مجاهدين خلق» و «اغتشاشگران» نسبت دادند.
نمايندگان امضاکننده بيانيه در پايان با اشاره تلويحی به مواضع هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و مجلس خبرگان، آوردهاند: «از همه کسانی که در عالم سياست خود را انقلابی و مسلمان و مردمی میدانند و تاکنون موضع صريح در برابر آقايان کروبی و موسوی نگرفتهاند و رفتار بيگانهپسند آنها را محکوم نکردهاند، میخواهيم با صراحت از اينها اعلام بيزاری کنند و بدانند اگر در اين کار کوتاهی کنند نزد مردم جايگاه و اعتباری نخواهند داشت.»
به گزارش خبرگزاری ايلنا، پس از خواندن اين بيانيه تعدادی از نمايندگان مجلس شعارهای «الله اکبر» و «هاشمی، بصيرت، بصيرت» را سر دادند.
اين گروه از نمايندگان مجلس امروز صبح نيز با سردادن شعارهايی در مجلس خواهان «اعدام» ميرحسين موسوی و مهدی کروبی شده بودند.
نمايندگان با شعار «مرگ بر موسوی، کروبی و خاتمی»، فريادهای خود را آغاز کرده و سپس اين شعارها به فرياد «موسوی، کروبی اعدام بايد گردند»، تغيير يافت.
علی لاريجانی، رئيس مجلس نيز در سخنان امروز خود راهپيمايی مخالفان در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ٨٩ را دارای «ماهيت آمريکايی و صهيونيستی» توصيف کرد و آن را «محکوم» نمود.
علی لاریجانی بدون اشاره به نام موسوی و کروبی گفت «آقايانی که اطلاعيه صادر کردند در دام آمریکا افتادند.» وی شکلگيری راهپيمايی ۲۵ بهمن را با «تحريک آمريکا» ارزيابی کرد.
سردار رادان: «چند نفر از منافقان بازداشت شدند»
سردار احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران میگويد در تجمعات روز گذشته مخالفان دولت، چند نفر از «منافقان» بازداشت شدهاند که پرونده آنها در حال تکميل است.
جمهوری اسلامی ایران از سازمان مجاهدین خلق بهعنوان «منافقین» نام میبرد. رادان به شمار دقیق بازداشتشدگان و هویت آنها اشارهای نکرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، رادان گفت: «منافقان ظرف چند روز گذشته بسيار تلاش کردند که در ۲۵ بهمن کشتاری را راه بياندازند که با همراه نشدن مردم اين هدف شوم آنان محقق نشد.»
رادان همچنین خبر داد در تجمعات روز گذشته يک نفر کشته شده و ۹ نفر مجروح شدهاند که حال يکی از مجروحان نيز وخيم گزارش شده است.
اتحاديه جامعه اسلامی دانشجويان دانشگاههای ایران نیز طی اطلاعیهای گفته است فرد کشته شده، «دانشجوی دانشگاه هنر بوده که قربانی فساد و توطئه دو رأس فتنه يعنی موسوی و کروبی شده است.»
پیش از این اخباری مبنی بر تیراندازی به معترضان در برخی سایتهای خبری منتشر شده بود. برخی شاهدان عینی نیز روز گذشته در گفتوگو با زمانه مجروح شدن چند نفر از معترضان در اثر شلیک گلوله را تأیید کرده بودند.
یک شاهد عینی به رادیو زمانه گفت که حدود ساعت ١٧:٣٠ روز دوشنبه، دو پسر جوان در خیابان قصرالدشت تیر خوردند و به بیمارستان منتقل شدند، به گفته وی این گلوله از طر ف نیروهای ضد شورش شلیک شد.
یک شاهد عینی دیگر نیز در گفتوگو با زمانه از زخمی شدن یک زن از ناحیه دست و انتقال او به بیمارستان خبر داد. وب سایت جنبش راه سبز (جرس) و بامداد خبر نیز این گزارش را تأیید کردهاند.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران در بخش دیگری از سخنانش، شمار معترضان در روز دوشنبه را «گروهی اندک از فتنهگران» توصيف کرد.
وی گفت: «همچنين ۱۵۰ نفر از اين اغتشاشگران اقدام به آتش کشيدن سطل زبالهها و ويرانی بیآرتیها کردند اما حضور به موقع نيروهای امنيتی مانع از تخريب زياد اموال عمومی شد.»
با اين حال خبرگزاریهای بينالمللی شمار معترضان را دهها هزار نفر برآورد کردهاند.
مخالفان دولت ایران، روز گذشته در پی فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت برای راهپیمایی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس به خیابانها آمده بودند.
با این حال این راهپیمایی به تظاهرات ضددولتی تبدیل شد.
جمهوری اسلامی ایران از سازمان مجاهدین خلق بهعنوان «منافقین» نام میبرد. رادان به شمار دقیق بازداشتشدگان و هویت آنها اشارهای نکرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، رادان گفت: «منافقان ظرف چند روز گذشته بسيار تلاش کردند که در ۲۵ بهمن کشتاری را راه بياندازند که با همراه نشدن مردم اين هدف شوم آنان محقق نشد.»
رادان همچنین خبر داد در تجمعات روز گذشته يک نفر کشته شده و ۹ نفر مجروح شدهاند که حال يکی از مجروحان نيز وخيم گزارش شده است.
اتحاديه جامعه اسلامی دانشجويان دانشگاههای ایران نیز طی اطلاعیهای گفته است فرد کشته شده، «دانشجوی دانشگاه هنر بوده که قربانی فساد و توطئه دو رأس فتنه يعنی موسوی و کروبی شده است.»
پیش از این اخباری مبنی بر تیراندازی به معترضان در برخی سایتهای خبری منتشر شده بود. برخی شاهدان عینی نیز روز گذشته در گفتوگو با زمانه مجروح شدن چند نفر از معترضان در اثر شلیک گلوله را تأیید کرده بودند.
یک شاهد عینی به رادیو زمانه گفت که حدود ساعت ١٧:٣٠ روز دوشنبه، دو پسر جوان در خیابان قصرالدشت تیر خوردند و به بیمارستان منتقل شدند، به گفته وی این گلوله از طر ف نیروهای ضد شورش شلیک شد.
یک شاهد عینی دیگر نیز در گفتوگو با زمانه از زخمی شدن یک زن از ناحیه دست و انتقال او به بیمارستان خبر داد. وب سایت جنبش راه سبز (جرس) و بامداد خبر نیز این گزارش را تأیید کردهاند.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی ايران در بخش دیگری از سخنانش، شمار معترضان در روز دوشنبه را «گروهی اندک از فتنهگران» توصيف کرد.
وی گفت: «همچنين ۱۵۰ نفر از اين اغتشاشگران اقدام به آتش کشيدن سطل زبالهها و ويرانی بیآرتیها کردند اما حضور به موقع نيروهای امنيتی مانع از تخريب زياد اموال عمومی شد.»
با اين حال خبرگزاریهای بينالمللی شمار معترضان را دهها هزار نفر برآورد کردهاند.
مخالفان دولت ایران، روز گذشته در پی فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو تن از رهبران مخالف دولت برای راهپیمایی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس به خیابانها آمده بودند.
با این حال این راهپیمایی به تظاهرات ضددولتی تبدیل شد.
برگزیده سرمقالههای روزنامههای بامدادی
نيمه پر ليوان روابط ترکیه و ایران
سرمقاله امروز روزنامه دنيای اقتصاد با عنوان «ايران و ترکيه؛ رفاقت و رقابت» در مورد روابط دو کشور ترکیه و ایران و عوامل تأثیرگذار بر آن است.
نويسنده سرمقاله دنیای اقتصاد نوشته است: «ايران و ترکيه دوستان ديرينهاند اما اين دوستی همواره آميخته با رقابت و حتی گاه خصومت پنهان بوده است. هنر ديپلماسی دو کشور از سال ۱۳۰۳ که پيمان دوستی امضا کردند تاکنون اين بوده که نگذاشتهاند تزاحم منافع آنان، به تخاصم آشکار منجر شود.»
در ادامه سرمقاله آمده است: «روابط ايران و ترکيه تا پيش از پيروزی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بر همکاریهای امنيتی در برابر اتحاد شوروی پيشين استوار بود. با انحلال سنتو پس از پيروزی انقلاب اسلامی ايران، شکل و ماهيت رابطه ايران و ترکيه عوض شد. مهمترين عنصر ماهوی اين رابطه که تغيير اساسی کرد، اين بود که ترکيه همچنان متحد غرب باقی ماند و ايران از اين اتحاد خارج شد. فروپاشی اتحاد شوروی که ۱۲ سال پس از انقلاب ايران رخ داد، رابطه ايران و ترکيه را پيچيده کرد. زيرا با تجزيه اتحاد شوروی و شکلگيری جمهوریهای آسيای مرکزی و قفقاز لايه تازهای بر رقابتهای منطقهای تهران و آنکارا اضافه شد. ترکيه علاوه بر رقابت تجاری و اقتصادی با ايران در آسيای مرکزی، عضوی از محور امنيتی آنکارا- تلآويو- باکو شد که خواهناخواه بر امنيت ايران اثر سوء میگذاشت. اما طرفين کوشيدند با تأکيد بيشتر بر مشترکات، اينگونه تزاحمها را کم اثر کنند. همکاری در زمينه مسائل منطقهای به ويژه عراق و آسيای مرکزی از جمله اين ابتکارهای صلحساز و زايلکننده سوءتفاهمها بود.»
سرمقاله افزوده: «در يک دهه اخير که حزب اسلامگرای عدالت و توسعه بر ترکيه حکم میراند، عنصر تازهای به روابط دو کشور اضافه شده است. ايران به اقتضای نظام سياسی و ماهيت ايدئولوژيک خود، مدافع جنبشهای اسلامی و از جمله مقاومت مردم فلسطين است. ترکيه نيز به اعتبار تقيد رهبران جديد خود به اسلام، خود را ناگزير به حمايت از مسلمانان میبيند اما اين خواسته ترکيه با روابط استراتژيک اين کشور با غرب بهويژه برنامه ترکيه برای ورود به اتحاديه اروپا تضاد بنيانی دارد. به همين علت ترکيه میکوشد ضمن حفظ روابط با غرب، به وظيفه مسلمانی خود نيز عمل کند. اجرای توامان اين دو برنامه در پارهای موارد با برنامهها، مواضع و منافع ايران تعارض پيدا میکند. تازهترين موضعگيری ترکيه در اين زمينه در تحولات اخير مصر بود که با خواستههای تنازلگرايانه غرب در باب حفظ نظام سياسی مصر بدون حسنی مبارک بيشتر همخوانی داشت تا انتظار جمهوریاسلامی در باب تغيير رژيم در مصر. روابط حسنه ترکيه با غرب موجب شد که رسانههای غرب موضع تنازلگرايانه رهبران آنکارا را به عنوان موضع غالب جهان اسلام نشان دهند.»
در پایان از سرمقاله میخوانيم: «با وجود اين، ايران و ترکيه همچنان میکوشند نيمه پرليوان روابط را ببينند و کاستیها را موضوعات قابل مذاکره و حلشدنی تلقی کنند. هنر ديپلماسی نيز همين است.»
متن کامل سرمقاله
«بازی در زمین دشمن»
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «از طنز فراخوان راهپيمايی تا دستپاچگی رسانههای بيگانه» در مورد راهپیمایی مخالفان دولت در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ٨٩ است.
در اين سرمقاله آمده است: «حکايت سران فتنه در کشور ما جالب و عبرتآموز است. جالب از اين منظر که آنها گرفتار بيماری توهم شدهاند و عبرتآموز از اين منظر که چگونه انسانها در گذر زمان گرفتار استحاله شده و بعد از مدتی ديگر همه آن چيزی که سالها برای آن کوشيدهاند تا بدان دست يابند با يک حرکت اشتباه و گرفتار شدن در اوهام و خيالات و دلبستن به فريبها و مطامع دنيوی و آمال زودگذر همه را به يک باره از دست میدهند و با لجاجتها و عنادورزیها در زمينی بازی میکنند که دشمنان ملت و بيگانگان آن را گستردهاند.»
اين سرمقاله افزوده: «حکايت طنزآميز فراخوان حضور در ۲۵ بهمن برای حمايت از مردم تونس و مصر از جانب سران فتنه نيز از دسته توهم بافیهايی بود که داغ داغ بود اما نه در خيابانها بلکه در سايتهای بیبیسی، راديو زمانه، دويچهوله و بالاترين و تلويزيونهای ماهوارهای ضدانقلاب که به دروغ خبر حضور مردم را در خيابانها میدادند و جالب اينکه اين دروغپردازی رسانههای زنجيرهای بيگانگان به سرعت بعد از چند ساعتی فروکش کرد. سوال اصلی هر حقيقتخواهی اين است چرا سران فتنه مسير خود را از مردم جدا کردهاند و چرا بايد روزی که به عنوان ملیترين روز در تاريخ ايران اسلامی نام گرفته است و آن ۲۲ بهمن است، جای خود را با روز ديگری از منظر آنها عوض کند؟»
در بخش ديگری از سرمقاله تهران امروز آمده است: «آقايانی که در رأس فتنهگران در زمين بيگانگان مشغول بازی هستند، خوب مردم ايران را میشناسند و میدانند مردم هيچگاه روی خوش به بيگانگان نشان ندادهاند و اساساً هرجا که بوی مداخله و نفوذ میآيد به صراحت موضع میگيرند و استکبارستيزی و همدردی آنها با ملتهای مظلوم و محروم شهره عام و خاص است و حضور ميليونی آنها در ۲۲ بهمن نشان از تداوم خط روشن و استکبارستيزی ايرانيان داشت.»
نويسنده سرمقاله افزوده: «بیاعتنايی مردم به فراخوان ۲۵ بهمن ديروز نشان داد که حنای بيگانگان برای آشوب در ايران رنگی ندارد و طنز فراخوان سران فتنه و از قضا دستپاچگی رسانههای بيگانه عجب حکايت شنيدنی و ديدنیای شده است و انگاری اوهام سران فتنه و خواب خرگوشی بيگانگان تمامی ندارد.»
متن کامل سرمقاله
ساير مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه مردمسالاری با عنوان «زين به پشت»
سرمقاله امروز روزنامه کيهان با عنوان «شکر بیآشغال وجود ندارد»
شهادت صانع ژاله دانشجوی کرد دانشگاه هنر تهران به دست نیروهای حکومتی
روز گذشته، ٢۵ بهمن ماه صانع ژاله دانشجوی اهل تسنن رشته نمایش دانشگاه هنر تهران در پی تیراندازی نیروهای امنیتی در خیابان های مرکزی تهران به شهادت رسید.به گزارش دانشجونیوز صانع ژاله متولد سال ١٣۶٣ دانشجوی کرد زبان اهل پاوه، پس از اعزام به بیمارستان و در پی ناکامی تیم پزشکی برای نجات وی به شهادت رسید.
در پی تظاهرات روز گذشته که با حضور شمار زیادی از معترضان حکومت در شهر تهران و چند شهر دیگر از جمله شیراز، اصفهان و ... برگزار گردید، نیروهای امنیتی با حضور بسیار گسترده به برخورد با معترضین اقدام نمودند. گزارش های رسیده به دانشجو نیوز حاکی از بازداشت گسترده معترضان و کشته و زخمی شدن تنی چند از آنها می باشد.
در حالی که معترضان با حضور گسترده در نقاط بسیاری از شهر تهران دست به تظاهرات زده اند خبرگزاری های وابسته به حکومت همچون فارس نیوز، مهر، تابناک، اینده و ... با جعل آشکار اخبار مرتبط با این روز عده معترضان را قلیل و در حد چند ده نفر ذکر کردند.
همچنین این رسانه ها با پوشش گسترده خبری سعی در القای این مطلب دارند که به شهادت رساندن این دانشجوی جوان دانشگاه هنر از سوی گروه های مخالف جمهوری اسلامی صورت پذیرفته است. این خبرگزاری ها همچنین در تلاش هستند که این دانشجو را "بسیجی" معرفی کنند. این اقدام نیروهای امنیتی و رسانه های وابسته به آنان پیش از این نیز صورت گرفته است. در جریان اعتراضات پس از تقلب در انتخابات گذشته که منجر به شهادت رسیدن ده ها تن از مردم از جمله ده ها دانشجو شد، نیروهای امنیتی کشور تلاش کردند با اقداماتی همچون تحریف اخبار و یا فشار بر خانواده ها، این دانشجویان را "بسیجی" و از نیروهای حامی حکومت معرفی کنند.
امروز خبرگزاری فارس در حالی با یکی از عوامل حکومتی که بازوی سرکوب دانشجویان در دانشگاه ها به شمار میروند مصاحبه ای انجام داده و از قول او مینویسد: "جنبش دانشجويی و دانشجويان كشور به خونخواهی اين دانشجوي شهيد انتقام سختی از موسوی و كروبی خواهند گرفت." همچنین خبرگزاری فارس به نقل از بسیج دانشجویی میگوید که تشییع جنازه این دانشجوی شهید از محل دانشگاه تهران صورت میگیرد. خبرگزاری مهر نیز به نقل از رییس دانشگاه هنر می گوید که این دانشجوی کرد زبان اهل تسنن از دانشجویان بسیجی! بوده است که در تظاهرات روز ٢۵ بهمن شرکت کرده است.
این در حالی است که پیش از این شمار زیادی از دانشجویان و تشکل های دانشجویی با صدور بیانیه هایی حمایت خود را از رهبران جنبش سبز و اعتراض مسالمت آمیز مردم علیه حاکمیت اعلام کرده بودند.
به نظر میرسد پروژه جعل تشکل های دانشجویی توسط حاکمیت اکنون به پروژه مصادره شهدای جنبش مردمی ایران تبدیل شده است و حاکمیت درصدد است که برخورد وحشیانه نیروهای امنیتی با معترضان را به نیروهای مخالف خود نسبت دهد.
وبسایت دانشجونیوز به تمامی دانشجویان ایران، و خانواده شهید آزادی خواه، صانع ژاله تسلیت عرض میکند.
بهزاد مهرانی: حاکمیت راه حل عاجل خود را در فشار بر دانشجویان و زندانی کردن آنان می داند
در ادامه مصاحبه های انجام شده توسط وبسایت دانشجونیوز با فعالین سیاسی و دانشجویی، پیرامون انقلاب 1357 و تبعات آن تا به امروز، با بهزاد مهرانی، فعال سابق دانشجویی پیرامون جنبش دانشجویی و انقلاب 1357 گفتگویی انجام دادیم.بهزاد مهرانی وبلاگنويس، روزنامهنگار و فعال حقوقبشر پیشتر به اتهام عضویت در گروه های معاند نظام و اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از سوی دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری و یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده بود.
آقای مهرانی در مورد جنبش دانشجویی پیش از انقلاب معتقد است :" غلبهی گفتمان انقلابی و آرمانگرایانه در عرصهی عمومی جامعه تاثیر خود را بر جنبش دانشجویی بر جای گذاشت. این آرمانها خود را در شعار استقلال طلبی و استکبارستیزی و ضدیت با غرب نمایان ساخت." وی در مورد نقش جنبش دانشجویی در غیاب احزاب سیاسی آزاد در جامعه ایران می¬گوید: "در جوامع با حکومتهای غیر دموکراتیک از آن رو که حاکمیت اقتدارگرا از انجام وظایف و تکالیف خود که همانا حفظ امنیت و فراهم ساختن رفاه شهروندان است سر باز می زند و سعی در دخالت در امور خصوصی شهروندان و چیره ساختن داعیههای ایذئولوژیک خود دارد،دانشجو نیز بر حسب سرشت علمی خود – که همانا تقید به استدلال و تحلیل و نقادی است – آن را بر نمیتابد و اینگونه است که در نبود احزاب و تشکلها ی سیاسی و مطبوعات آزاد، وظایف این نهادها بر عهده¬ی دانشجویان قرار میگیرد."
بهزاد مهرانی پیرامون نقش جنبش دانشجویی برحرکت های اجتماعی اینگونه پاسخ میدهد: "نمیتوان پیشبینی دقیقی درمورد نقش جنبش دانشجویی در شکل دهی به حرکتهای اعتراضی در آینده داشت.آن چه ضروری مینماید تلاش جنبش دانشجویی برای بازسازی و ساماندهی مجدد این جنبش است." وی در مورد حساسیت حکومت در برخورد با علوم انسانی و تلاش های صورت گرفته جهت محدودسازی گسترش این علوم می افزاید:" این رفتار در اصل ریشه در عدم شناخت ذات علوم انسانی در جهان جدید دارد.علوم مدرن در ذات خود غیر دینی است.دینی کردن علوم به گونهای آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است.شکست پروژه ی انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب و همچنین شکست ِ دینی کردن سیاست و امر حکومتداری، دلیلی است بر این مدعا که این امر اسلامی کردن ِعلوم، اساسا ناشدنی است." بهزاد مهرانی در پایان این مصاحبه می گوید:" امیدوارم که حکومت به ملزومات حکومتداری در جهان جدید واقف شود و از دخالت در اموری که در حیطه ی تکالیفش نیست پرهیز کند تا دانشجویان نیز بتوانند به مشغله و دغدغه ی اصلی و اصیل خود که همانا دانشاندوزی است بیش از پیش بپردازند."
• جنبش دانشجویی در ایران همواره به عنوان یک جنبش آرمان خواه قلمداد شده است. در پیروزی انقلاب 1357 نیز دانشجویان به شکل های مختلف و در قالب گروه ها و سازمان های مختلف سیاسی در مبارزه با استبداد شاهنشاهی فعالیت داشتند. ایا در آستانه پیروزی انقلاب 57 جنبش دانشجویی مستقلی وجود داشت؟
میتوان چنین گفت که پیش از شکلگیری انقلاب 57 و در آستانهپیروزی آن جنبشهای متفاوتی در ایران شکل گرفته بودند.اگر جنبشهای اجتماعی را به گونهای ،حرکتهای جمعی که توسط تعداد کثیری از مردم با اهداف مشخص و منقّح برای رسیدن و تحقق یک یا چند هدف مشخص –وحتی جلوگیری از تحقق اهداف مشترک– بدانیم، میتوانیم بگوییم که جنبش دانشجویی مستقلی در آستانهی پیروزی انقلاب و پیش از آن شکل گرفته بود. با افزایش بهای نفت و شکلگیری طبقهی متوسط شهری در دههی پنجاه و افزایش تعداد دانشجویان، مطالبات این جنبش خود را بروز و ظهور داد. در دههی پنجاه گفتمان مسلط روز، گفتمان انقلابیگری بود و جوانان آن روزگار به حرکتهای زودبازده و رادیکال میاندشیدند. غلبهی گفتمان انقلابی و آرمانگرایانه در عرصهی عمومی ِ جامعه تاثیر خود را بر جنبش دانشجویی بر جای گذاشت. این آرمانها خود را در شعار استقلال طلبی و استکبارستیزی و ضدیت با غرب نمایان ساخت.
• جنبش دانشجویی ایران پس از پیروزی انقلاب 1357 را می توان به گونه ای در حال گذار از جنبشی درون و موافق حاکمیت تا جنبشی منتقد و مخالف حاکمیت به شمار آورد. تحلیل شما از سیر تغییرات و تحولات ماهیت جنبش دانشجویی چگونه است؟
وجه غالب گفتمان جنبش دانشجویی در ایران از پیش از پیروزی انقلاب، همانطور که عرض شد، گفتمان استکبار ستیزی و انقلابیگری و دشمنی با غرب تحت لوای مبارزه با امپریالیسم بود. از آنجا که به باور من انقلاب ایران به گونهای انقلاب علیه شبه مدرنیسم پهلوی بود، چندی بعد از پیروزی قرائتی از شعار استقلال طلبی ارائه داد که در آن غرب ستیزی و صدور انقلاب و انقلابیگری وجه غالب آن شد. جنبش دانشجویی با این شعارها کاملا همذاتپنداری میکرد. از اینرو این جنبش تبدیل به ابزاری در دست حکومت انقلابی شد. پس از پایان جنگ اندک اندک حاکمیت تلاش کرد به ظاهر از آن شعارهای رادیکال و انقلابی دست بردارد و یا برداشتی متفاوتتر از پیش، از استقلال خواهی ارائه دهد. در عرصه¬ی عمومی مردم دریافتند که با تکیه و تاکید بر آن قرائت انقلابی از سیاست و استقلالخواهی راه به جایی نخواهد برد. جنبش دانشجویی نیز به عنوان جنبشی نقاد که سری در عرصهی عمومی و همگانی داشت نیز متفطن این امر شد و با گذشت زمان، هر روز فاصلهاش را با قرائت رسمی از دین و سیاست و غرب که توسط حکومت ارائه میشد بیشتر کرد و اینچنین شد که رفته رفته از دنبالهروی صرف و بیچون و چرا از قدرت مسلط،به منتقد حاکمیت و وضعیت موجود نامطلبوب تبدیل شد.
• در خلا احزاب، گروه ها و تشکل های سیاسی آزاد که نمایندگی بخش های مختلف مردم را عهده دار باشند، جنبش دانشجویی در سال های اخیر سعی نموده است تا به گونه ای موثر به ایفای نقش مخالفان و معترضان خاموش علیه حاکمیت استبدادی بپردازد. به نظر شما تا چه میزانی در این جایگاه موفق عمل نموده است؟
کار دانشجو همانگونه که از نامش پیداست، دانشاندوزی است. در جای دیگری نیز عرض کردهام که وظیفه¬ی اصلی دانشجو بماهو دانشجو، آموختن و علماندوزی است. دانشجو می¬آید که در محیطی آزاد و آرام به نام دانشگاه به تحصیل علوم جدید بپردازد. در جوامع ِ با حکومتهای غیر دموکراتیک از آن رو که حاکمیت اقتدارگرا از انجام وظایف و تکالیف خود که همانا حفظ امنیت و فراهم ساختن رفاه شهروندان است سر باز می زند و سعی در دخالت در امور خصوصی شهروندان و چیره ساختن داعیههای ایذئولوژیک خود دارد،دانشجو نیز بر حسب سرشت علمی خود – که همانا تقید به استدلال و تحلیل و نقادی است – آن را بر نمیتابد و اینگونه است که در نبود احزاب و تشکلها ی سیاسی و مطبوعات آزاد، وظایف این نهادها بر عهده¬ی دانشجویان قرار میگیرد.در این حالت دانشجو از ایفای نقش اصلی خود که دانشاندوزی است دور میافتد. در چنین شرایطی که حکومت از ایفای تکالیف خود سر باز میزند، دانشجو نیز ناخواسته از مسیر اصلی و اصیل خود که همان تحقیق و پژوهش است دور می شود و این امر هم کارآمدی حکومت را مخدوش می سازد و هم به مسیر شکوفایی و رشد علوم در محیطهای دانشگاهی آسیب می رساند. وظیفهی اصلی جنبش دانشجویی، وظیفهای روشنفکرانه و نقادانه است.نه فقط نقد قدرت سیاسی مسلط که نقد باورهای رایج ِ نادرست در عرصهی عمومی.اگر جنبش دانشجویی در قامت یک حزب و تشکل سیاسی ظاهر شود چندی نخواهد گذشت که به ناچار قدرت را بر حقیقت ترجیح خواهد داد. رجحان حقیقت جویی – که آزادیخواهی و عدالت طلبی بخشی از آن است - نیازمند مجهز شدن روزافزون دانشجو به سلاح دانش و علوم جدید است.
• نقش دانشجویان را در جنبش سبز چگونه می بینید. آیا دانشجویان توان ایفای نقش موتور محرک برای حرکت های اجتماعی اعتراضی در آینده را دارند؟
اگر به خیزش دانشجویی ِ هجدهم تیرماه 78 نظر کنیم در می یابیم که آن حرکت محدود به جنبش دانشجویی بود و نتوانست منجر به یک حرکت فراگیر مردمی شود. عموم مردم در آن زمان مسئله را در حد چالشی بین دانشجویان و حاکمیت میدانستند. اما به مرور زمان،دانشجویان با تاثیراتی که بر روی خانوادهها و اطرافیان خود گذاشتند، نقش مهمی در حرکت بخشی به شکلگیری جنبش سبز ایفا نمودند. از همین رو جنبش دانشجویی با سرکوب شدید از سوی بخش اقتدارگرای حکومت مواجه شد. بر اثر این سرکوبها که منجر به بازداشت و زندانی شدن جمع کثیری از دانشجویان و همچنین مهاجرت بخش عظیم دیگر شد نمیتوان پیشبینی دقیقی درمورد نقش جنبش دانشجویی در شکل دهی به حرکتهای اعتراضی در آینده داشت.آن چه ضروری مینماید تلاش جنبش دانشجویی برای بازسازی و ساماندهی مجدد این جنبش است.
• در ماه های اخیر فشار بر فعالان دانشجویی شناخته شده در زندان با قطع تماس های تلفنی و ملاقات ها و هم چنین صدور احکام سنگین حبس به طور چشمگیری افزایش یافته است. به نظر شما علت این افزایش فشار بر دانشجویان زندانی چیست؟
یکی از شروط اساسی برای پیروزی یک جنبش سیاسی یا اجتماعی در یک نظام توتالیتر و اقتدارگرا این است که قدرت مسلط یا نخواهد و یا نتواند دست به سرکوب گستردهی جنبش مردمی بزند. حاکمیت به دلیل نداشتن مقبولیت عمومی و همچنین بحران کارآمدی به این مهم پی برده است که راه بقای خود را در سرکوب جنیشهای مردمی بجوید، زیرا بر این امر واقف است که عدم سرکوب اعتراضات می تواند برایش بحرانافرین باشد.از اینرو برای سرکوب جنبشهای مردمی از قبیل جنبش دانشجویی، راه حل آجل و عاجل خود را در فشار بر دانشجویان و زندانی کردن آنان و صدور احکام سنگین می داند.
• پس از انتخابات فرمایشی سال گذشته حاکمیت با حمله به علوم انسانی سعی داشت دامنه استبداد و تنگ نظری حاکمیت را به حوزه علم و دانش به خصوص علوم انسانی گسترش دهدو در همین راستا شاهد آن هستیم که اخیرا سرفصل های چند رشته علوم انسانی در دانشگاه ها بازنگری شده و سایر رشته ها هم در حال بازنگری و تغییر هستند. با توجه به نگاه ایدئولوژیک حاکمیت، به نظر شما تا چه حد این تغییرات از دیدگاه حاکمیت با موفقیت همراه خواهد بود؟
از ابتدای پیروزی انقلاب انقلاب اسلامی، بخش اقتدارگرای حاکمیت، دلیل و علت همه¬ی هزیمتهای خود را بر گردن علوم انسانی می انداخت. تعطیلی ِ دانشگاه و انقلاب فرهنگی که به دستور رهبری نظام اسلامی صورت گرفت ریشه در همین گناهکار دانستن علوم انسانی داشت. حال پس از بیش از سی سال،حاکمیت بدون توجه به شکست خود در اسلامیزه کردن علوم و دانشگاه، بار دیگر مبادرت به انجام این کار کرده است.این رفتار در اصل ریشه در عدم شناخت ذات علوم انسانی در جهان جدید دارد. علوم مدرن در ذات خود غیر دینی است.دینی کردن علوم به گونهای آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است. شکست پروژه ی انقلاب فرهنگی در ابتدای انقلاب و همچنین شکست ِ دینی کردن سیاست و امر حکومتداری، دلیلی است بر این مدعا که این امر اسلامی کردن ِعلوم، اساسا ناشدنی است.
• در پایان با تشکر از حضور شما در این مصاحبه، در صورتی که سخنی با خوانندگان وبسایت دانشجو نیوز دارید بفرمایید.
با تشکر از وقتی که در اختیار اینجانب قرار دادید، امیدوارم که حکومت به ملزومات حکومتداری در جهان جدید واقف شود و از دخالت در اموری که در حیطه ی تکالیفش نیست پرهیز کند تا دانشجویان نیز بتوانند به مشغله و دغدغه ی اصلی و اصیل خود که همانا دانشاندوزی است بیش از پیش بپردازند.
نادر قاضیپور، نماینده ارومیه در مجلس:
کارگران خامنهای را بیشتر از جانشان دوست دارند
نادر قاضیپور عضو هیات رئیسه فراکسیون کارگری مجلس، با بیان اینکه «کارگران ایران قشر محکم، قوی، حامی انقلاب و نظام و اصل ولایت فقیه هستند» مدعی شد کارگران علی خامنهای را «بیشتر از جانشان دوست دارند.»
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای قاضیپور که روز دوشنبه (۲۵بهمن) در مجلس کارگری سخن میگفت، کارگران ایرانی را «بسیجیان بیمدعایی» دانست که برای «حفظ» جمهوری اسلامی «در طول شبانهروز در کوه و دشت و بیابان و معادن کار میکنند.»
ادعای حمایت کارگران ایرانی از علی خامنهای در شرایطی مطرح میشود که در سالهای اخیر کارگران بسیاری بیکار و از محل کار خود در کارگاهها و شرکتهای دولتی و خصوصی به خاطر ورشکستگی این بنگاههای اقتصادی اخراج شدهاند.
در حال حاضر تعویق در پرداخت حقوق کارگران در بخشهای دولتی و خصوصی، تعطیلی بنگاههای تولیدی و ناهمگونی کار و دستمزد در ایران با اعتراض گسترده کارگران روبرو است، اعتراضی که در صورت طرح آن با واکنش خشونتبار حاکمیت روبرو میشود.
چندی پیش غلامعلی خادمی رئیس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری ایران گفته بود در حال حاضر ۴۳ درصد کارگران زیر حداقل دستمزد تعیین شده توسط شورای عالی کار حقوق دریافت میکنند.
وضعیت کارگران در ایران در سالهای اخیر با سیاستهای دولت محمود احمدینژاد و حمایتهای مستقیم علی خامنهای از این سیاستها رو به وخامت گرائیده است، اما کسانی چون نادر قاضیپور که باید مدافع حقوق مردم و کارگران باشند ترجیح میدهند در این خصوص سکوت کرده و در تمجید از رهبر جمهوری اسلامی سخن بگویند.
تمجید و تعریف از علی خامنهای و عملکرد وی سالهاست که به مهمترین عامل رسیدن به قدرت و منافع شخصی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
اظهارات قاضیپور در شرایطی مطرح میشود که سال آینده انتخابات مجلس برگزار خواهد شد و این دست از نمایندگان برای تائید دوباره صلاحیت خود و پیروزی در انتخابات به بیان چنین اظهاراتی روی آوردهاند.
تیراندازی مستقیم به سوی مردم در ۲۵ بهمن
«دانشجوی هنر دانشگاه تهران کشته شد»
۲۵ بهمن ۱۳۸۹ خبرگزاری فارس و سایت تابناک گزارشها درباره شلیک تیر مستقیم به مردم در روز ۲۵ بهمن در تهران را تائید کردند. بر اثر این تیراندازیها «صانع ژاله» دانشجوی رشته هنر دانشگاه تهران جان باخته است.
خبرگزاری فارس طبق معمول از کسانی که آنها را «عوامل فتنه» و عضو سازمان مجاهدین خلق نامیده به عنوان عاملان این تیراندازی یاد کرده است.
آنطور که این خبرگزاری وابسته به بنیاد تعاون سپاه اعلام کرده بر اثر این تیراندازیها یک نفر کشته و چندین نفر دیگر زخمی شدند.
خبرگزاری دولتی ایرنا هم گزارش کرده که فرد جان باخته «صانع ژاله » دانشجوی دانشگاه هنر تهران است که بر اثر تیراندازی مستقیم جان خود را از دست داده است.
سایت تابناک نیز همسو با خبرگزاری فارس تیراندازی مستقیم به سوی مردم معترض در راهپیمایی روز گذشته تهران را اقدامی هماهنگ از سوی «سازمان مجاهدین خلق» اعلام کرده است.
این سایت ادعا کرده که اعضای سازمان مجاهدین خلق به منظور «ترور» از چند روز پیش وارد ایران شده و چند تن از آنها نیز در شهرک غرب شناسایی و دستگیر شدهاند.
در ناآرامیهای سال گذشته نیز برخی رسانههای محافظهکار در آستانه هر یک از راهپیماییهای اعتراضی، اخباری از این دست منتشر میکردند که پس از آن بتوانند اتهام تیراندازیهای مستقیم به سوی مردم را متوجه اعضای این سازمان و سایر مخالفین کنند.
وبسایت جوان آنلاین وابسته به سپاه پاسداران نیز با تکرار این سناریو چند روز پیش از آغاز راهپیمایی روز ۲۵ بهمن مدعی ورود یک تیم از سازمان مجاهدین خلق به ایران شده بود.
رسانههای وابسته به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی وظیفه دارند با انتشار چنین اخباری که ساخته و پرداخته این نهادها است، مسئولیت تیراندازیها و برخوردهای خشونتبار یک سال گذشته علیه مردم معترض را از لباس شخصیها و ماموران پلیس سلب کنند.
این رسانهها تاکنون به این پرسش پاسخ ندادهاند که ازچه طریقی از ورود مخفیانه «تروریستها» به خاک ایران مطلع میشوند و در صورتی که نیروهای امنیتی از ورود این گروههای «ترور» آگاه هستند چرا به آنها اجازه داده میشود دست به اقدامات مسلحانه بزنند.
در جریان ناآرامیهای سال گذشته نیز نیروهای لباس شخصی و پلیس اقدام به تیراندازی مستقیم به سوی مردم کردند که بر اثر این تیراندازیها دستکم ۳۰ تن کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدند.
جمهوری اسلامی با وجود انتشار فیلمهای فراوان از این تیراندازیها در اینترنت اعلام کرده است کسانی که با لباس پلیس به سمت مردم تیراندازی کردهاند از عوامل نفوذی بوده و جزء نیروهای پلیس نبودهاند.
خبرگزاری فارس طبق معمول از کسانی که آنها را «عوامل فتنه» و عضو سازمان مجاهدین خلق نامیده به عنوان عاملان این تیراندازی یاد کرده است.
آنطور که این خبرگزاری وابسته به بنیاد تعاون سپاه اعلام کرده بر اثر این تیراندازیها یک نفر کشته و چندین نفر دیگر زخمی شدند.
خبرگزاری دولتی ایرنا هم گزارش کرده که فرد جان باخته «صانع ژاله » دانشجوی دانشگاه هنر تهران است که بر اثر تیراندازی مستقیم جان خود را از دست داده است.
سایت تابناک نیز همسو با خبرگزاری فارس تیراندازی مستقیم به سوی مردم معترض در راهپیمایی روز گذشته تهران را اقدامی هماهنگ از سوی «سازمان مجاهدین خلق» اعلام کرده است.
این سایت ادعا کرده که اعضای سازمان مجاهدین خلق به منظور «ترور» از چند روز پیش وارد ایران شده و چند تن از آنها نیز در شهرک غرب شناسایی و دستگیر شدهاند.
در ناآرامیهای سال گذشته نیز برخی رسانههای محافظهکار در آستانه هر یک از راهپیماییهای اعتراضی، اخباری از این دست منتشر میکردند که پس از آن بتوانند اتهام تیراندازیهای مستقیم به سوی مردم را متوجه اعضای این سازمان و سایر مخالفین کنند.
وبسایت جوان آنلاین وابسته به سپاه پاسداران نیز با تکرار این سناریو چند روز پیش از آغاز راهپیمایی روز ۲۵ بهمن مدعی ورود یک تیم از سازمان مجاهدین خلق به ایران شده بود.
رسانههای وابسته به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی وظیفه دارند با انتشار چنین اخباری که ساخته و پرداخته این نهادها است، مسئولیت تیراندازیها و برخوردهای خشونتبار یک سال گذشته علیه مردم معترض را از لباس شخصیها و ماموران پلیس سلب کنند.
این رسانهها تاکنون به این پرسش پاسخ ندادهاند که ازچه طریقی از ورود مخفیانه «تروریستها» به خاک ایران مطلع میشوند و در صورتی که نیروهای امنیتی از ورود این گروههای «ترور» آگاه هستند چرا به آنها اجازه داده میشود دست به اقدامات مسلحانه بزنند.
در جریان ناآرامیهای سال گذشته نیز نیروهای لباس شخصی و پلیس اقدام به تیراندازی مستقیم به سوی مردم کردند که بر اثر این تیراندازیها دستکم ۳۰ تن کشته و دهها نفر دیگر زخمی شدند.
جمهوری اسلامی با وجود انتشار فیلمهای فراوان از این تیراندازیها در اینترنت اعلام کرده است کسانی که با لباس پلیس به سمت مردم تیراندازی کردهاند از عوامل نفوذی بوده و جزء نیروهای پلیس نبودهاند.