۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

مهمترین خبرهای روز سه شنبه بخش سوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

....بروند شرم کنند!

احمد پورمندی

ahmad-pourmandi.jpg
۲۵ بهمن در کنار۲۲ و ۲۵ خرداد، به روز های تاریخی میهن ما پیوست. سبز در این روز، بودنش را، زنده بودنش را ، یویا بودنش را و نیرومند بودنش را به نمایش گذشت و نشان داد که متشکل است واز رهبرانی شجاع و دوراندیش بر خوردار. رهبرانی که پا به پای تکامل جنبش در کنار و پیشاپیش مردم پیش آمده اند، از تهدید ها نهراسیده اند و آنجا که مصالح جنبش ایجاب کند، خطوط قرمز "نظام" را نادیده میگیرند و به اسیر شدن در چهار چوب تنگ بازی در زمین نظام تن نمیدهند.
خامنه ای و عمله های حکومت ۲۰ ماه هست که بر مناره و منبر، در بوق کرده اند که " تمام شد !"، "سبز مرد! "،"میکرب زدایی شد ! " و "دنیا به کام شد !" بر آنها حرجی نیست، برای درمان بیخوابی های شبانه، به دروغ های روزانه نیاز دارند و داستانشان داستان مکرر نالش و غرش آن شیر بینواست! شیری که در آخرین برآمدش در شب ۲۲ بهمن در تلویزیون قاهره غرید تا ناله فردایش پای پلکان هواپیما را، برای خودش قابل هضم کند.
اما.... اما فاتحه خوانی برای جنبش سبز اهمیتی نمیداشت اگربه به عمله و اکره های حکومت محدود میشد. شوربختانه این نغمه به آنجا محدود نماند و کم نبودند مدعیان سیاستورزی در اپوزیسیون خارج از کشور که به اتکای نظریه ها و تعریف های سطحی - و گاه من درآوردی- در این مجلس فاتحه خوانی شرکت کردند و تخم یاس کاشتند. ۲۵ بهمن برای این دست از مدعیان، فرصتی فراهم آورد تا در باورها و تعاریف کلیشه ای خود بازبینی کنند و با هر فراز و فرود جنبش، دچار خود باختگی و آشوب فکری نشوند و باور کنند که جنبشی به عمق و گستردگی " جنبش سبز " مادام که مطالبات آن، در وجوه اصلی اش برآورده نشود، "تمام" نخواهد شد.
۲۵ بهمن تا همین جا نشان داد که راهکار " صبر، استقامت، آگاهی رسانی " که از سوی آقای موسوی مطرح شد، تا چه میزان واقع بینانه و ثمربخش بوده است و چگونه یک جنبش بزرگ و مردمی میتواند، با عقب نشینی منظم و تغییر زمین بازی، بماند و برزمد. ۲۵ بهمن همچنین پیوند مستحکم کوشندگان سبز با یکدیگر و با آقایان موسوی و کروبی را به نمایش گذاشت.
در عین حال ۲۵ بهمن نقاط ضعف جنبش سبز را باردیگر آشکار ساخت: این واقیعتهای تلخ که فریاد اعتراض هنوزدر پشت بام های جنوب شهر پژواک نیرومندی ندارد، در شهرستان های کوچک، سبزهنوز حضور قابل رویتی ندارد، توده های زحمتکش و اقلیتهای مورد تبعیض و ستم خود را با جنبش سبز به اندازه کافی یگانه حس نمیکنند و هنوز سو استفاده از باور های دینی بخش هایی از مردم و بسیج آنها به نام دین، ممکن است، همگی هشداردهنده هستند و این سوال بزرگ را در مقابل جوانان سبز قرار میدهند که آیا در انجام وظیفه "آگاهی رسانی " به اندازه کافی کوشا بوده اند؟ آیا برای حضور در مسجد، محله و... برنامه ای داشته اند ویا تنها به فضای مجازی پرداخته وبه گفتگو با همدلان دل خوش کرده اند؟
در حوزه مسایل راهبردی جنبش سبز،این سوال کماکان به قوت خود باقیست که آیا زمان طرح شعار " انطباق قانون اساسی با اعلامیه جهان حقوق بشر" فرا نرسیده است و آیا میتوان طرح ضرورت بازنگری اصل مربوط به مکانیسم تغییر قانون اساسی در بیانیه درخشان نمایندگان ادوار مجلس را به فال نیک گرفت و امیدوار بود که این مهم در گفتمان آقایان موسوی و کروبی هم جایگاه شایسته خود را بیابد ؟





احمد سیف
اخبار روز:
 
گمان نمی کنم بتوان درشرایط امروز جهان به غیر از ایران کشوری را یافت که سیاست پردازان و قدرتمندانش چپ و راست به لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و سرمایه داری بدو بیراه بگویند و در عین حال، برای اجرای راست روانه ترین سیاست های نئولیبرالی که درصورت موفقیت قرار است باعث گسترش مناسبات سرمایه داری دراین جامعه بشود همه امکانات مملکتی را بسیج کرده باشند. فهرست وعده هائی که می دهند هم تمامی ندارد. قراراست تا سه سال دیگر- درصورت اجرای همین سیاست ها- نه فقیر داشته باشیم و نه بیکار و نه این که کسی بی خانه و به اصطلاح اجازه نشین باشد. اگرچه قراربود که پس از واقعی کردن قیمت ها- یعنی افزایش آنها- مصرف هم واقعی بشود- یعنی کاهش یابد- ولی دراین موردهم اطلاعات ضد و نقیض می دهند. از یک سو می گویند حالا که خیابان ها خلوت نشده 1- یعنی هم چنان راه بندان است و مشکلات دیگر ناشی از آن - لابد « قاچاق بنزین» کاهش یافته است. ولی درجای دیگر، ادعا براین است که ضایعات نان   2« تک رقمی» شده است. همه اینها را – با این فرض که امیدوارم واقعیت داشته باشند- به فال نیک می گیرم. البته این نکته را هم اضافه کنم که اگرچه روزو هفته ای نیست که از کاهش قیمت ها- پس از هدفمند کردن یارانه ها- خبر ندهند- ولی بانک مرکزی درعین حال از افزایش نرخ تورم خبر می دهد وروشن نمی شود اگر قیمت ها دراغلب موارد سیر نزولی داشته اند، پس این تورم ملعون دیگر چرا افزایش یافته است؟ و اما، آن چه که دراین میان به آن توجه کافی نمی شود بحرانی است که دربخش بهداشت ایران سرباز کرده است و همه شواهد حاکی از آن است که این بحران درنتیجه حذف یارانه ها، تشدید خواهد شد. به عنوان نمونه، به آن چه که به آن توجه کافی نمی شود این ادعای یک نماینده مجلس 3است که «بیش از 2.5 میلیون خانواده در کشور برای تامین هزینه های درمان عضو بیمار خانواده شان باید خانه و زندگی خود را حراج کنند». و از سوی دیگر به گفته دبیرانجمن بهداشت ایران، «مطالعات اولیه نشان داده که با اجرای این قانون تعرفه های بیمارستانی به ویژه در بخش خصوصی حداقل سه تا پنج برابر افزایش می‏یابد».
درادامه همین خبر دراین سایت حامی دولت یک کارگزار انترنتی این کامنت را به جا گذاشته است که به خوبی نشان دهنده بحرانی بودن وضعیت برای این دست بیماران است.
«با سلام. همسر من ار مهر 88 تا کنون هر 21 روز باید داروی هرسپتین و زومتا و جمرار استفاده مینموده که هزینه هرسپتین و زومتا هر 21 روز 4 میلیون تومان بوده و تمام مدارک آن موجود است و بیمه یک ریال آن را نداده و نمیدهد و ما برای حفظ جان همسرم منزل خود را به طور قولنامه ای به یکی از دوستان فروخته ایم و حتی در آذر 88 با خانم وزیر بهداشت ملاقات داشتم که پس از ارسال مدارک برای آنها در قبال 28 میلیون فاکتوری که برایشان فرستادم نهاد ریاست جمهوری فقط 2 میلیون کمک نموده و دیگر خانه که نداریم و پول منزل هم دارد ته میکشد و نمیدانم چه باید بکنم. »
از سوی دیگر، تردیدی نیست که با افزایش چشمگیر هزینه ها ، تقاضا برای این خدمات به اجبار کاهش خواهد یافت و درنتیجه با افزایش بیکاری درمیان پرسنل بیمارستان و بهداشت روبرو خواهیم شد. ناگفته روشن است که پی آمد دیگر این افزایش هزینه ها هم تعطیلی شماری از مراکز ارایه دهنده این خدمات خواهد بود که به نوبه بیکاری پزشکان و متخصصان و پیراپزشکان را به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر، آن چه که هم چنان مورد تقاضا خواهد بود خدمات اضطراری و اورژانس است. یعنی مردم عادی و معمولی تا موقعی که بیماری شدید و حاد نداشته باشند از معالجه بیماری اجتناب خواهند کرد. به سخن دیگر سطح سلامت و بهداشت مردم درمجموع لطمه خورده و اکثریتی که قادر به پرداخت این هزینه های اضافی نیستند، از نظر سلامت و بهداشت در وضعیت بسیارنامساعدی قرارخواهند گرفت.
با توجه به توزیع نابرابر درآمد و ثروت که متاسفانه هرساله نابرابرتر می شود البته که اقلیتی نه فقط قادر به پرداخت این هزینه ها هستند بلکه محتمل است که گروه های فوق تخصصی گران قیمت برای این اقشارتشکیل شود که در کنار خدمات بهداشتی، خدمات بهداشت تزئینی – جراحی های پلاستیک- هم ارایه نماید. به عبارت دیگر، ارایه خدمات درمانی و بهداشتی هم متاثر از ترکیب طبقاتی یک جامعه نابرابر، طبقاتی ونابرابرشود. از سوی دیگر خبر داریم که دانش پزشکی پیش گیری درایران به نسبت ضعیف است و حتی اکثریت مردم- متاسفانه یا به موارد و اصول سلامت جسم و جان آشنائی کافی ندارند و یا به آن بی توجه اند- هم تنها زمانی برای درمان اقدام می کنند که وضعیت به واقع حساس و مخاطره آمیز باشد. البته اگربا آموزش در طب پیشگیری، بتوان اندکی از گسترش بیماری ها جلوگیری کرد شاید بتوان فشارهای ناشی از افزایش هزینه های درمانی را اندکی کاهش داد.
برای حل این مسایل، یا می توان به شیوه ای که درانگلستان وجود دارد یک نظام بهداشت ملی ایجاد کرد که هزینه هایش از مالیات های عمومی پرداخت می شود و همه مردم را مستقل از درآمد آنها پوشش می دهد و خدمات درمانی مجانی ارایه می شود و یا می توان درراستای ایجاد یک نظام بهداشتی امریکائی- بیمه – اقدام نمود که افزاد موظف اند برای خدمات بهداشتی مورد نیاز خود، بیمه های بهداشتی خریداری نمایند. البته برای جلوگیری از افزایش بی رویه بیمه بهداشتی که می تواند از دسترس بعضی ها که درآمد های پائین دارند به دور باشد، دولت می تواند به شکل و شیوه های مختلف مساعدت کند. شبیه به همین قانون « هدفمند کردن یارانه ها» می توان قوانین مشابهی تدوین کرد که حق بیمه خانوارهائی را که درآمدپائینی دارند از سوی دولت پرداخت می شود و درمورد دیگر اقشار درآمدی هم اگردولت بخواهد به مردم مساعدت کند می تواند درپرداخت حق بیمه به نسبت های مختلف مشارکت نماید. البته آقای احمدی نژاد درباره پیش بینی وضعیت اقشاری که تحت پوشش بیمه نیستند، مثل بسیار وعده های دیگر وعده داده است که «ما منابع را برای کسانی که تحت پوشش بیمه نیستند، کنار گذاشته ایم که چگونگی انجام آن اعلام می شود. بر همین اساس همه افراد را تحت پوشش بیمه درمانی عمومی و تامین اجتماعی در خواهیم آورد».
بد نیست یاداوری کنم که براساس قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قرار بود تا پایان سال 1388 سهم درمانی افراد به 30 درصد و سهم دولت به 70 درصد برسد. متاسفانه نه فقط این موضوع تحقق نیافته بلکه حالت عکس به خود گرفته است. یعنی هرچه که از سهم دولت کاسته می شود به همان نسبت سهم افراد افزایش می یابد. به قرار اطلاع دولت آقای احمدی نژاد طرح بیمه ایرانیان را ایجاد کرده است که ایرانی ها می توانند با عضویت درآن خود را مشمول این بیمه بکنند و براساس این طرح، پرداخت حق بیمه به تساوی بین افرادو دولت تقسیم خواهد شد. البته کسانی که از موسسات و نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد و سازمان بهزیستی معرفی نامه داشته از پرداخت سهم افراد معاف خواهند شد.
اگرچه به گفته دبیرانجمن بهداشت ایران انتظار می رود هزینه تعرفه های بیمارستانی سه تا پنج برابر افزایش یابد ولی معاون وزیر بهداشت 4معتقد است که اگرچه در حال حاضر« نمی توان افزایش قطعی هزینه های بخش درمان را پس از هدفمندی مشخص کرد با این حال، انتظار داریم افزایش هزینه ها منجر به افزایش 40 درصدی تعرفه ها در نظام سلامت شود». معاون وزیربهداشت معتقد است که نه فقط در بخش دولتی بلکه در بخش خصوصی هم انتظار می رود که افزایش تعرفه ها بیشتر از 40 درصد نباشد که با ادعای دبیر انجمن بهداشت ایران اختلاف چشمگیر دارد و در عین حال افزوده است که درقانون برنامه پنجم پیش بینی های لازم برای ایجاد یک نظام جامع ارایه خدمات سلامت و درمان به عمل آمده است
او هم چنین مدعی شده است که « با این وجود انتظار داریم از محل درآمد هدفمندی یارانه ها و افزایش سهم دولت در پرداخت حق بیمه مردم، تمام این هزینه ها جبران شود و امیدواریم با این تمهیدات، مردم از جیب خود، افزایش هزینه های درمان را پرداخت نکنند». البته رئیس سازمان نظام پزشکی 5 از افزایش 60 درصدی تعرفه ها خبر می دهد
با آن چه از این دولت فخیمه می دانیم و مشاهده می کنیم، من یکی بعید می دانم که به وعده وفا کنند، اگرچه امیدوارم که دیدگاه من اشتباه بوده باشد. نکته مهم این است که اگربه این وعده معاون وزیر وفا نشود و تعرفه ها هم فقط 40% افزایش باید، پرداخت این اضافات برای اکثریت مردمی که حقوق و درآمدهای شان به این اندازه افزایش نیافته است، از همیشه دشوارتر خواهد شد. البته این خبر ناخوش را هم داریم که به گفته وزیر کار و امور اجتماعی 6 نظر به اینکه با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها کارگران از اقشاری هستند که بیشترین مزایا را از اجرای این قانون می گیرند، و «به واسطه جلوگیری از افزایش تورم و قیمتها بعید است حقوق و دستمزد کارگران در سال آینده بالا برود».
دیگرهزینه ها به کنار، اگرفقط همین یک مورد « تحقق» یابد در آن صورت روشن نیست کارگرانی که حقوق شان افزایش نیافته است این اضافه را چگونه باید بپردازند؟

فوریه 2010


1
khabaronline.ir
2
www.tabnak.ir
3
www.fardanews.com
4
khabaronline.ir
5
www.ilna.ir
6
www.tabnak.ir



• کافیست که مردم ایران بخواهند و اراده کنند تا لباس ترس را از تن خود بیرون بیآورند همین امر موجب وحشت سردمداران و پایوران رژیم فاسد و خیانت پیشه جمهوری اسلامی میشود و پایه های لرزان حاکمیت آنان را لرزانتر و سست تر می کند. غلبه برترس ودرهم شکستن فضای رعب، به منزله درهم شکستن طلسم اصلی مستبدین است که ارکان قدرت را به لرزه می افکند ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سه‌شنبه  ۲۶ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۵ فوريه ۲۰۱۱

کمتر از یکماه پس از فرار بن علی و بدنبال قیام پر خروش مردم تحت ستم مصر، مبارک کاخ ریاست جمهوری را جمعه ۲۲ بهمن ترک کرد.
برکناری مفتصحانه مبارک از ریاست جمهوری موجب انفجار شادی درمصر شد و مردم رها شده از دیکتاتوری به پایکوبی پرداختند. تمامی انسانهای آزاده جهان با دیدن جمعیت قاهره که غرق و سرمت در شادی بودند ،به وجه آمدند و به تحسین مردمی پرداختند که اراده کرده بودند تا بر اهریمن کشورشان پیروز شوند و پیروز هم شدند.
مردم مصر ۱٨ روز یعنی ۴٣۲ ساعت در خیابان ماندند و ۱٨ روز یکصدا بانگ برآوردند مبارک باید برود، و در کمتر از ٣ هفته مبارک رفت. چون مردم مصر با هدف سقوط رژیم مبارک نه اصلاح او دست به مبارزه زدند . آنان با تعیین چنیین هدف روشنی و بدنبال جنبش خودجوش و همگانی خود توانستند رئیس جمهور مادام العمر کشورشان را که سی سال تمامی حقوق انسانی و آزادیشان را زیر پا گذاشته بود و ثروت آنان را به یغما برده بود، سرنگون سازند.
راز برچیدن استبداد در تونس و مصر را در دو عامل ۱) هدف روشن مبارزاتی یعنی سرنگونی نظام و ۲) اراده خلل ناپذیر مردم این دو کشور برای رسیدن به هدف، باید جستجو کرد. اراده ای که می دانست خواستن توانستن است. اراده ای که به قدرت خود و به پوشالی بودن حکومت های دیکتاتوری و استبدادی پی برده بود. تونسی ها و مصری ها، پی برده بودند که تنها محور موفقیت شان اراده شان است و هیچ مانع و سدی نمی تواند جلو عزم و اراده آنان را برای آزاد سازی خود و میهن شان از دست دیکتاتور بگیرد و از مسیر منحرف سازد.
مردم به جان آمده و اسیر تونس و مصر آگاه شده و از خود پرسیده بودند که آیا داشتن آزادی حق طبیعی آنان نیست؟ آیا محروم شدن از حقوق انسانی خود و بی عدالتی، ضد طبیعت انسان نیست؟ از همین رو بدنبال پاسخ به این سئوالات است که اراده کردند تا هم آزاد شوند و هم از آزادی خود دفاع نمایند. یعنی مردم این دو کشور عزم خود را جزم کردند و با شکوه تمام، وارد صحنه مبارزاتی شدند و از میدان بدر نرفتند تا از حقوق انسانی خویش دفاع نمایند. زیرا هرگاه ملتی اراده کند تا از حقوق ذاتی خود دفاع نماید هیچ چیزی قادر به ممانعت از آن نیست. در این لحظه مردم به قدرت لایزال خود پی می برند و لباس ترس را از تن بیرون می آورند و ترس را به بیت و مقر دیکتاتوری که می خواهند سرنگون سازند انتقال می دهند.
ملت های تونس و مصر اراده کردند تا ترس از خیزش بر ضد رژیم دیکتاتور خودکامه را از خود برانند. مستبدین که ترس از قدرت مردم در لانه شان سکون کرده بود از وحشت به سرکوب و ارعاب هر چه بیشتر روی آوردند و با کشتار و ترور در جلوگیری از پیشرفت جنبش تلاش نمودند، اما موفق نشدند چون مردم از میدان بدر نرفتند.
تشدید سرکوب توسط سرکوبگران، لباس شخصی ها و اراذل و اوباش بن علی و مبارک سودی نبخشید و خللی در اراده مردم این دو کشور ایجاد نکرد و مردم این دو کشور مصمم تر از گذشته با هدف سرنگون کردن راس نظام به قیام خود ادامه دادند و به هدف خود هم رسیدند. رفتن شتاب زده مستبدانی چون بن علی و مبارک، جهانی را به حیرت وا داشت؛ و احساسی بجز شادی و خوشحالی به مردم این دو کشور و آزاد اندیشان جهان دست نداد.
با فرار بن علی و مبارک، دو رژیم دیکتاتوری که یکی بمدت ۲٣ سال و دیگری به مدت ٣۰ سال مردم این دو کشور را چپاول، غارت و اسیر کرده بودند، پایان یافت. و بقول راجر هاردی تحلیلگر مسایل خاورمیانه،در بی بی سی، مرکز تحقیقاتی وودرو ویلسون واشنگتن " چقدر در اشتباه بودیم. وقتی ناآرامی ها در تونس شروع شد، بیشتر کارشناسان از جمله خود من می گفتیم زین العابدین بن علی، مرد قدرتمند تونس که سال ها زمام امور این کشور را در دست داشته، این ناآرامی ها را سرکوب می کند و می ماند. وقتی که بن علی به طور ناگهانی از تونس فرار کرد و ناآرامی های این کشور به مصر کشید، بیشتر کارشناسان، از جمله خود من، گفتیم مصر تونس نیست و حسنی مبارک قدرتمند که سالها بر مصر حکمرانی کرده، ناآرامی ها را سرکوب می کند و می ماند. وقایع چند هفته اخیر، با همه پیش بینی ها و انتظارات در تناقض بود و باعث شد حتی کارآزموده ترین ناظران هم در پیش بینی اینکه منطقه به کجا می رود، ناتوان باشند."
چه چیزی باعث شده که امثال راجرهاردی چنین بگویند؟ این تحلیل گران بر خلاف آزادیخواهان به اراده و قدرت مردم ایمانی ندارند. چون از قدرت و توانائی مردم غافل اند و به توان توده ها در واژگون سازی حاکمیت استبداد، باور ندارند. آنان حتی نمی توانند تصور کنند که ملت ها اگر اراده کنند، قادر و توانایند فقط با اراده خود و نه هیچ چیز دیگری، رژیم های خود کامه را به راحتی درهم کوبند.
اگر مردمی اراده کنند تا لباس ترس از تن بیرون آورند و به قدرت خویش باور داشته باشند هرگز اسیر اقلیتی جانی و خونخوار که قدرت خود را از اطاعت پذیری مردم کسب کرده اند نمی شوند.
اگر مردم اراده کنند ،بی شک اقلیت زورگو و جنایتکار حاکم در مقابل قدرت شان زانو خواهند زد و فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد. متاسفانه اکثریت مردم جهان به این موضوع آگاه نیستند که اراده و قدرت لایزال مردم در یک کشور، بالاترین قدرت و اراده است و بالاتر از اراده مردم قدرتی وجود ندارد. اگر افراد هر جامعه و کشوری ناباوری به قدرت خود را تبدیل به باورمندی به قدرت خود نمایند و از ترس بیرون بیآید و بپذیرند که حکومت های استبدادی پوشالی، ناتوان و بسیار شکننده اند، مطمئناً همین باورمندی باعث قدرتمند شدن مردم و نابودی دیکتاتورها و مستبدین فرومایه و کثیفی میشود که بدون ایجاد ارعاب و ترور قادر به ادامه حیات نیستند.
کافیست که مردم ایران بخواهند و اراده کنند تا لباس ترس را از تن خود بیرون بیآورند همین امر موجب وحشت سردمداران و پایوران رژیم فاسد و خیانت پیشه جمهوری اسلامی میشود و پایه های لرزان حاکمیت آنان را لرزانتر و سست تر می کند. غلبه برترس ودرهم شکستن فضای رعب، به منزله درهم شکستن طلسم اصلی مستبدین است که ارکان قدرت را به لرزه می افکند. نافرمانی اجتماعی دربرابرفرمان حکومتی وحضور در خیابانها، با هدف سقوط نظام ولایت مطلقه فقیه برهبری سید علی خامنه ای، سرنگونی نظام را بدنبال خواهد داشت و سرنوشت ما ایرانیان را رقم خواهد زد.
هنگامی که مزدوران و چماقداران مبارک در دوم فوریه با اسب و شتر جهت کشتار و ایجاد رعب و وحشت به شهرهای مختلف از جمله میدان تحریرهجوم آورند و با چاقو و شمشیر و دشنه و اسلحه گرم در قاهره، اسکندریه، سوئز، منصوره و ... به جان مردم افتادند و به آنان حمله ور شدند؛ اگر مردم قاهره اراده نمی کردند تا استقامت کنند و خیابانها را ترک می کردند و میدان تحریر را رها می کردند، یقیناً بازنده اصلی بودند و امروز شاهد فرار مبارک نبودند و جمعه ۲۲ بهمن در همان میدان به رقص و شادی نمی پرداختند. آنان اراده کردند به ترس خود غلبه نمایند و ترس را به کاخ ریاست جمهوری فرستادند و این چنین استقامت و پایداری نمودند تا مبارک را ساقط سازند. او را ساقط و سرنگون ساختند و پیروز شدند.
آری هیچ قدرتی قادر نیست با اراده ملتی که تصمیم گرفته است در استقلال و آزادی زندگی کند مقابله نماید. اراده موتور محرکه اصلی موفق شدن در هر امری از جمله مبارزه است. موتوری که در هر انسانی موجود است و هر فرد را در مسیر زندگی و مبارزه اش به پیش می برد. از زمانی که به این واقعیت پی ببریم دیگر هیچ ترسی بر ما مستولی نمی شود. از دستگیری، شکنجه و اعدام هراسی نخواهیم داشت. انسان با اراده که می خواهد در استقلال و آزادی زیست کند و بر سرنوشت خود حاکم گردد، بیمی از چیزی ندارد و حتی از دست دادن خانواده و شغل و تحصیلش او را به هراس نمی اندازد.
انسان با اراده و آزاده از آن می ترسد که با اطاعت از قدرت و زندگی ننگین در کشوری استبداد زده مبدل به حیوان فرمانبرداری شود که هیچگونه استقلال و آزادی و اراده ای از خود ندارد و در ظاهر انسان ولی در باطن از یک گوسفند مطیع تر است.
انسان آزاده و با اراده از چیزی ترس ندارد و مستبد را تحمل نمی کند و در محدوده او به مبارزه بر نمی خیزد و دلش به اصلاح مستبدین خوش نیست بلکه خواهان سرنگونی و ساقط کردن آنان و رژیمشان است و هیچ ملاحظه و تو جیهی برای حفظ استبداد و نظامش ندارد. چون می داند در محدوده استبداد جز اطاعت و بردگی چیزی در انتظارش نیست پس هدف اصلی خود را ساقط کردن نظام استبدادی قرار می دهد تا با بازیافت آزادی خویش استعداد ها و توانائی های خود را رشد دهد و هر چه بیشتر در آرامش و بهروزی زندگی کند.
دیکتاتورها هیچ انگیزه و قصدی برای ترک قدرت و رفتن ندارند. آنها تنها زمانی قدرت را ترک می کنند که مجبور شوند. انسان با اراده و آزاده هر جا که ممکن باشد بر علیه حاکمیت دیکتاتورها و مستبدین وارد عمل میشود و ضربه ای بر پیکر پوسیده حاکمیت آنان می زند. زیرا او می داند مستبدین، دیکتاتورها و دیگر قدرت پرستان ننگ بشریت هستند و موجب سلب آزادیشان و رواج دهنده فساد، فحشاء، ناامنی، فقر، گرسنگی، بیکاری و بی عدالتی و نابودی انسان و محیط زیست شان می شوند.
انسان آزاده و با اراده رعب و وحشت به خود راه نمی دهد و از خطر نمی گریزد، پایداری می کند و بر حق خود می ایستد تا مبادا لحظه ای دیکتاتورها و مستبدین و ایادیشان بخود بباورانند که ترس بر او مستولی شده است. چنین انسانهائی از رهبرانی که هویت خود را از رژیم استبدادی موجود گرفته اند و نمی خواهند اساس آن برهم بخورد و در حفظ نظام کوشا هستند و یا نهایتاً خواهان سهم خود از قدرت هستند فراتر می روند.
لابوئسی مبارز ضد استبداد فرانسوی قریب پنج قرن پیش گفته است " انسان شجاع برای بدست آوردن آنچه می خواهد از هیچ خطری باک ندارد. انسان آگاه از تحمل هیچ رنجی به خود نمی هراسد. تنها ترسوها و تن لش ها نمی توانند سختی را به جان خریده و به آن چیزی که آرزویش را دارند دست بیابند. لش بودن آنها همه ی جرات عمل کردن را از جانشان بدر می برد"
بنابراین بارزترین مشخصه انسان که او را از سایر موجودات زنده متمایز می کند قدرت فکر و اراده او است. یکی از شاخه های اراده مردم خروش مردم بر ضد مستبدین است که اکنون موجب جنبش های خود جوش مردم منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شده است. این جنبش ها ،نوعی بالندگی و پویائی در آغاز هزاره سوم است که موجب شده است تا چیدمان بساط دیکتاتوری در منطقه استراتژیک خاورمیانه دگرگون شود. به نحوی که کمتر از یک ماه سلطه دو دیکتاتور با سابقه از سر دو ملت برچیده شده است و نشانه ها و تحرکات موجود بیانگر حرکتی بسیار وسیع در کوتاه کردن دست سلطه گران دیکتاتور که خود را " خودی" و مردم را "غیرخودی" می نامند، دارد. بروشنی می توان دریافت که شیوه مبارزه ایکه می توان آنرا "جنبش همگانی و خود جوش" و یا انقلاب های مجازی ( فیس بوک، تیوتر، یوتیوب، ایمیل و ...) نامید.،الگوئی بسیار مطلوب و مدبرانه برای نسل جوان بعنوان اثرگذارترین نیروی محرکه این انقلاب ها در جوامع تحت سلطه دیکتاتوری محسوب می شود.
پس همچون مردم تونس و مصر اراده کنیم و لباس ترس را از تن بدر آوریم؛ با هدف سرنگونی بساط استبداد رژیم جمهوری اسلامی، خود را برای رسیدن به آزادی و استقرار دمکراسی آماده سازیم.
برخیزیم، با اراده قوی خود موجب انقلابی جدیدی در خاورمیانه شویم تا سید علی و نظام ننگین اش را بدنبال بن علی و مبارک بفرستیم. و بقول آقای بنی صدر " شما مردم اگر بیرون بیایید و بایستید و بگویید ما این حکومت را نمی خواهیم و بطور شفاف به حاکمیت جمهور مردم بله بگویید، می بینید که پیروز خواهید شد!"

پیروز و سرافراز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com



یک بار دیگر مردم ایران به خیابانها ریختند


عطا هودشتیان

اخبار روز: 

یک بار دیگر مردم ایران به خیابانها ریختند. آنها برخلاف همه انتظارها، و علیرغم سرگوب گسترده نظام و با نشان دادن شجاعت فوق العاده ای، همگان، خودشان و جهانیان را به شگفتی کشاندند!
نباید ۲۵ بهمن امسال اینبار به انقطاع و عقب نشینی کشیده نشود. زیرا تنها رمز موفقیت این جنبش، استمرار پیگیر و گسترده آن است. باید از اشتباهات سال ۱٣٨٨ بدرستی آموخت. دیگر به دنیال یک رهبر و شاید هیچ رهبری که برآن باشد که ترس خود را با شجاعت مردم عوضی بگیرد، و انرژی پرتوان مردم را فدای محافظه کاری ایدئولوژیک و تردیدهای سیاسی خود کند، نباید رفت.

آموختیم که پویایی این جنبش بسیار پرتوان تر از آن است که به تنهایی آقایان موسوی و کروبی، قدرت هدایت آنرا داشته باشند. این آقایان، علیرغم شجاعتی که در دور نخست از خود نشان دادند، بُنیه کافی برای هدایت تا به آخر جنبش را ندارند. آنها را اقدامات قهرمانانه مردم مصر و تونس به شجاعت و تحرک دوباره کشاند. بی تردید از اقدام مجدد آنها باید استقبال کرد، اما جنبش نباید بار دیگر با بیانیه هایی، تن به بازگشت به خانه دهند.

در ۲۵ بهمن مردم یک بار دیگر از انتظارات و قرارهای تعین شده فراتر رفتند و شعار "مرگ بر دیکتاتوری" را به "راهپیمایی سکوت" ترجیح دادند. جنبش مدنی در ایران "سبز رنگارنگ" است که در آن سبز فامی تنها "اسم رمز"، "نام شب" است، نه بیش از این. نه مدعی تحمیل مذهب بر مردم است، نه نشان از یک رفرمیسم تحمیلی بر آینده مردمی که از نظام و ولایتش منزجر شده اند.
در ایران دیگر نمی توان این سیل انبوه و پرقدرت جوانان، زنان و طبقه متوسط و محروم را سرکوب کرد و مانع از آزادی بیان آنها شد. و تلاشهای بسیار وسیع رژیم اسلامی توان خاموش کردن قدرت این گروه های اجتماعی را نخواهد داشت. زیرا آینده ایران دیگر از آنهایی که در طول بیش از ٣ دهه طولانی فربه تر شده اند و اقشار دیگر را از هرگونه بهره بری دفع کرده اند، نخواهد بود.
ایران دیر یا زود به جنبش های آزادیخوانه منطقه خواهد پیوست و نشان خواهد داد که آن شهامت فوق العاده در تونس و مصر، آن شجاعت کم یافته در خیابانهای الجزیره، و یمن و اردن، را جنبش مدنی در ایران نخست سال گذشته تجربه کرده بود. و چه افتخاری که آنهمه را ملت های دیگر به سرانجام رساندند.
اگر جهانی شدن اقتصادی و صنعتی که از اواخر دهه ۱۹٨۰ آغاز شد، توانست بار دیگر در کشورهای "حاشیه ای" سکان هرگونه توسعه ای را در دست انحصاری دولت و اقشار فرادست بگمارد، اکنون هنگامه دیرین خود آگاهی طبقه متوسط و اقشار فرودست جامعه فرا رسیده است. کودکان طبقات میان حالا و محروم در طول این مدت به مدرسه و دانشگاه رفته اند. نسل آن نونهالان امروزه ۲۰ یا ٣۰ ساله شده اند و بتوسط آموزش و پرورش، دانشگاه و کتاب، از یک سو، و از سوی دیگر، بتوسط شبکه بسیار پرتوان دنیای مجازی و اینترنت، هر چه بشتر آگاه میشوند. آنها اکنون دریافته اند که نمی بایست و نمی توان دیکتاتوری، فساد مالی و چپاول گری بالایی ها را دیگر تحمل کرد. گردش تاریخی امروز در منطقه افریقای شمالی و خاورمیانه حکایت از این خواهش دیرینه لیکن تازه زبان گشوده اقشار محروم جامعه دارد. میگویند که دیگر نمی توان گردش اقتصاد و کار سیاست و قدرت را بگونه ای انحصاری و با فراموشی کامل مردم کوچه و بازار ادامه داد.
امروز به واسطه گسترش سریع اطلاعات، مرکز گریز بودن دنیای مجازی، و قابل در دسترسی آن، دیگر طعم آزادی را همگان، همه ملت ها و همه طبقات میخواهند بچشند. دیگر جوانان خود را پشت "بزرگترها" مخفی نمی کنند! "ما"ی تاریخی دارد به "من" مستقل و آگاه بدل میشود. در عصر ما، اینترنت و شبکه جهانی آن، دیکتاتوری های منطقه را یک به یک از پا خواهد انداخت. و اسلامیون در قدرت در ایران نیز دیر یا زود، همین سرنوشت را برای خود خواهند دید.
بی تردید، همه دانستیم که خنثی بودن ارتش، یک محور مرکزی در امر پیروی ملت های تونس و مصر بود. برعکس، لجالت نیروهای سرکوب در ایران مسیر رهایی را بسیار دشوار تر خواهد کرد. در ایران ارگانهای سرکوب در مقابل خواست مردم تا مدتی مقاوت خواهند کرد. اما مگر برای ملتی تا به این میزان دربند و سرکوب شده، چون ملت ما، چاره دیگری بغیر از تداوم و ادامه راه مانده است؟ آیا مردم ما در نهایت کار، چیزی دیگری جز زنجیرهایشان را از دست خواهد داد؟

مونترال – ۲۵ بهمن ۱٣٨۹
www.hoodashtian.com
hoodasht@yahoo.com





اخبار روز: 
منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره شرکت واحد تهران که پزشکی قانونی بیش از دو سال قبل «عدم توانایی تحمل حبس» را برای او صادر کرده است، جمعه شب به خاطر ناراحتی قلبی به بیمارستانی خارج از زندان رجایی‌شهر منتقل شده بود.
به گزارش «رهانا» سامانه خبری «خانه حقوق بشر ایران» منصور اسانلو تاکنون با خانواده‌ی خود نتوانسته است تماس تلفنی برقرار کند و هم اکنون بر اساس گزارش‌های تایید نشده بار دیگر به زندان بازگردانده شده است.
پروانه اسانلو، همسر این فعال کارگری در مورد آخرین وضعیت آقای اسانلو به «خانه حقوق بشر ایران» گفت: «هیچ خبری از وضعیت آقای اسانلو ندارم، صبح با مسئولین زندان تماس گرفتم و به من گفتند که حالش خوب است. از آن‌ها خواهش کردم که اجازه بدهند که تلفن به ما بزند تا ما از حال وی با خبر شویم و صدایش را بشنویم، اما متاسفانه تا الان زنگ نزده است. همین‌طور هم ما در نگرانی به سر می‌بریم و نمی‌دانیم چه کاری باید انجام بدهیم»
وی اضافه کرد: «امروز به دادستانی هم مراجعه کردم و آن‌جا هم در مورد وضعیت آقای اسانلو صبحت کردم ولی تا الان هیچ خبری از وضعیت ایشان نداریم. از صبح هر جایی تلفن زدم و هر جایی رفتم اما به نتیجه نرسیده‌ام متاسفانه.»
پروانه اسانلو در مورد وضعیت منصور اسانلو در زندان گفت: «آقای اسانلو سه هفته است که نمی‌تواند به ما زنگ بزند و به او اجازه تماس تلفنی نمی‌دهند. تلفن‌های همه‌ی زندانی‌ها قطع شده است و هیچ کدام از زندانیان در اندرزگاه چهار، سالن ۱۲ که آقای اسانلو چند وقت قبل به آن منتقل شدند اجازه تماس تلفنی ندارند. فقط یک‌شنبه هفته قبل من به کرج رفتم و او را ملاقات کردم. ما هر دو هفته یک‌بار و آن هم به صورت کابینی می‌توانیم ایشان را به مدت ۲۰ دقیقه ملاقات کنیم. صورت آقای اسانلو برافروخته بود و وضعیت روحی خوبی نداشت. از او علت این وضعیت را پرسیدم که تنها در پاسخ گفت که نگران نباشید. ایشان هیچ‌گاه از شرایط سخت زندان و ناراحتی‌هایی که آن‌جا برای‌شان پیش می‌آید به من چیزی نمی‌گویند. دیشب ما خبردار شدیم که آقای اسانلو دچار حمله‌‌ی قلبی شده است. من و بچه‌ها و مادر اقای اسانلو شدیدا در نگرانی به سر می‌بریم»
وی در مورد پیگیری‌هایش می‌گوید: «همین یک ساعت قبل با بهداری زندان رجایی‌شهر تماس گرفتم و از آن‌ها خواهش کردم که به ما جوابی بدهند تا از این نگرانی در بیاییم، اما آن‌ها هم تلفن را قطع کردند و جوابی ندادند. من فقط این خبرها را می‌شنوم و بیش‌تر نگران می‌شوم. ما خانواده‌های زندانیان سیاسی راه به جایی نداریم، واقعا نداریم و هیچ‌کدام از مسئولان پاسخی به این وضعیت نمی‌دهند.»
نصور اسانلو، رییس هیات مدیره سندیکای واحد نخستین بار در دی‌ماه سال ۸۴ دستگیر شد و ۸ ماه در زندان ماند. وی در آبان ۸۵ نیز برای بار دوم دستگیر و یک‌ماه بعد به قید کفالت آزاد شد. اسانلو در تابستان سال ۸۶ در اجلاس سالیانه اتحادیه بین‌المللی کارگران حمل و نقل (آی‌تی‌اف) در لندن شرکت و سخنرانی کرد که این مساله باعث سومین دستگیری او در ۱۹ تیرماه ۸۶ شد. وی به پنج سال زندان محکوم شده است و هم اکنون دوران محکومیت خود را سپری می‌کند.





اخبار روز: 

گزارش اول - امضا محفوظ 
سلام
دیروز یک روز عجیب و باورنکردنی برای همه بود. چه حکومت که با همه ترس و وحشت و خشونت و اعدام هایش ادعا می کرد همه چیز تمام شده و چه مردم که فکر می کردن کی دوباره همدیگر را در خیابان خواهند دید!
ما ساعت ٣ از میدون ولیعصر حرکت کردیم. پیاده رو مثل همیشه نبود و بطور غیر عادی شلوغ بود بعضی ها به هم لبخند می زدند و بعضی هم عجله داشتند و مضطرب بودن ظاهرا اون پایین جنگ بود و گاز اشک آور زده بودند. بعضی ها یه جایی رو گیر آورده بودن و نشسته بودن. چهار راه ولیعصر ترافیک سنگینی از آدم ها و ماشین ها بود و پلیس هم تمام سعی خودش رو می کرد تا به روی خودش چیزی نیاره و وظیفه اش رو انجام بده و ترافیک رو روان کنه!
وارد خیابون انقلاب شدیم مردم واقعا زیاد بودن و مامورها هم زیاد. هر بار که حمله می کردن ما وسط خیابون می دویدیم و بین ماشین ها پناه می گرفتیم مغازه ها همه بسته بود با دوستم وارد تنها پاساژی که باز بود شدیم دوستم چند تا قلمو و مداد خرید و از صاحب مغازه پرسید: "مردم از کی دارن میان؟" پاسخ داد: "حدود یک ساعت" اون موقع ساعت ۴ بعد از ظهر بود و مردم در پیاده روهای خیابان انقلاب و آزادی همینطور در حال عبور بودن.
به سمت آزادی حرکت کردیم باور کردنی نبود میدان انقلاب صحنه عملیات یک مانور عظیم بود. آنها برخلاف خبرهایی که در سایت ها پخش شده بود حداقل پنجاه درصد، نیروهاشون رو افزایش داده بودند تا به حال همچین چیزی ندیده بودم. در هیچ کدوم از تجمع ها انقدر نیروهای امنیتی و پلیس و گارد ویژه و بسیجی ها و سپاهی ها زیاد نبود. نمی تونستی کاری بکنی جز اینکه سرتو بندازی پایین و رد شی. بهت توهین می کردن لگد می زدن و تو اگر دهن باز می کردی ده نفر می افتادن سرت تا حالتو جا بیارن. جلوی چشمم یکی رو دستگیر کردن و هیچکس نتونست بگه "نبرش". مردم مسخ شده بودن. متروی انقلاب و احتمالا ایستگاه های دیگه رو بسته بودن و مردم اون پایین حبس شده بودن. مردمی که از جاهای مختلف خودشونو به تظاهرات رسونده بودن. حکومت دیگه قصد نداشت اشتباهات گذشته شو تکرار کنه و همه مسیر ها رو در اختیار گرفته بود. مسیر ویژه اتوبوس هم در خدمت اونا بود و موتور سوارا و پیاده نظاماشونمو گسیل می دادن.
هر چه به سمت آزادی می رفتی حملات شدیدتر می شد. چند نفر رو با پینت بال زده بودن و مردم کمک می کردن تا لباس هایشان را تمیز کنند. متاسفانه ما نتوانستیم جلوتر از نواب برویم یک جا که حمله کردن مجبور شدیم سوار یه ماشین بشیم. اونا به ماشین ها هم حمله می کردن و ازشون می خواستن ترافیک رو باز کنن ولی ترافیک باز شدنی نبود.
دوباره میدان انقلاب پیاده شدیم و می دیدم که جمعیت یک ساعت پیش دو برابر شده جمعیتی که اگر حکومت پراکنده شان نمی کرد می توانست ۲۵ خردادی دیگر بیافریند.
در تظاهرات های قبلی مردم لااقل دستبند سبزی داشتند، شعاری می دادند، با ماموران حرف می زدند، آنها را گاهی مجبور به عذر خواهی می کردن، جلوی دستگیری ها را می گرفتن و.... اما دیروز روز خفقان بود. البته جاهایی هم بود که شعار می دادن اما در مجموع خیلی با تظاهرات های قبلی فرق داشت.
فقط در ایستگاه اتوبوس اجازه داشته بایستی البته اگر آنجا هم تو را به زور سوار یک ماشینی نمی کردند!
خیلی ها اعتقاد داشتند تا زمانیکه آن ها از مردم نمی ترسند جمع شدن فایده ندارد (یعنی اینکه باید مسلح شد) یکی دیگر می گفت چاره ای نیست جز جنگ (یعنی از بیرون به کشور ما حمله کنن). من گریه ام گرفت و خودم را در یک شهر اِشغال شده می دیدم، در شهری که ساده ترین حقوق شهروندی تو را که راه رفتن در خیابان است از تو می گیرند به تو توهین می کنند و نمی توانی اعتراض کنی!
یک نفر که تا آزادی رفته بود می گفت با تاریک شدن هوا شنیده که دستور گرفته اند تمام آنهایی که در میدان آزادی قدم می زنند را دستگیر کنند چون مردم نظرشان این بود بعد از تجمع، محل را ترک نکنند و مثل مصری ها شب را در میدان بمانند. خیلی ها دو دست لباس و خوردنی آورده بودن که شب بمانند، اما خوب، ما کجا و مصری ها کجا؟
مبارک کجا و آقای ما کجا؟
دیروز برایم مسجل شد که تمام آن راهپیمایی تُنُک ۲۲ بهمن شان با آن همه شانتاژ تلبلیغاتی را با همین نیروهایشان درست می کنند و شاید ۵ درصدشان آدم های معمولی باشند که آنها هم یک طوری به این حکومت وصل اند مثل خواهر های من.
به امید روزهای بهتر


گزارش دوم - ارسالی به زنان دیگر
بازهم راه پیمایی اعتراضی! باز هم حضور چشمگیر زنان! بازهم گاز اشک آور، باز هم آتش زدن روزنامه و سیگار، باز گلوله رنگ پاش ....و مرگ بر دیکتاتور!
پنج نفر بودیم که با هم راه افتادیم، ولی قبل از حرکت خانه ای را - متعلق به یک آشنا - شناسایی کردیم، که در صورت لزوم بتوانیم به آنجا پناه ببریم. انبوه نیروهای یگان ویژه و بسیج و اطلاعاتی- امنیتی از یک بعد از ظهر مستقر شده بودند همچون گذشته و با تجهیزات بیشتر و شاید هارتر! هی می رفتند، می آمدند، با موتورهاشان گاز می دادند که ایجاد رعب و وحشت کنند، و دائم خط ویژه اتوبوس را اشغال میکردند. گاه مردم را پراکنده میکردند و همه را مجبور میکردند که حرکت کنند، حق ایستادن نداشتیم. اکثر مغازه ها بسته بود، در سر خیابان اسکندری و درست جلوی داروخانه قدیمی نبش جنوب شرقی آن که بسته هم بود گروهی از نیروهای سرکوبگر- پنج شش نفری می شدند - مرد جوانی را به باد کتک و ضرب و شتم گرفتند که با فریاد و هو کردن مردمی که این سمت ایستاده بودند مرد جوان را رها کردند.
بعضی از نیروهای سرکوب با کلاه کوکلوس کلان ها اما سیاه، مردمی را که در ایستگاه ها نشسته بودند با خشونت و وحشی گری بلند میکردند. اما تمام پیاده روهای خیابان آزادی و تمامی فرعی ها، مملو از مردم جان به لبی بود که راه می رفتند و راه می رفتند و راه... تا تظاهراتی را شکل دهند و در خیابان ولی عصر بود که با شعارهای مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد تظاهرات باشکوه و پرصلابتی شکل گرفت طوری که مزدورهای رژیم نتوانستند به صفوف مردم رخنه کنند. اما در تقاطع ها با باتوم (ن) برقی و فریاد و توهین، مردم را به خیابان های فرعی می راندند. هم در خیابانهای فرعی و هم در خیابان آزادی گاز اشک آور و فلفل میزدند و مردم هم همدلانه به هم آتش و کبریت و سیگار می دادند که گازها را خنثی کند. من دو زن را دیدم که مورد اصابت گلوله رنگ پاش که خیلی هم درد آور است قرار گرفته بودند، و از آن دو که یکی شان دختر جوانی بود و گلوله به پایش خورده بود و بسیار هم درد داشت، یاد گرفتیم که اگر بلافاصله رنگ را با دستمال کاغذی پاک کنیم، رنگ پاک میشود و آن ها دیگر نمیتوانند با این روش کثیف آدم ها را شناسایی کنند. (البته اگر چینی ها رنگ ثابتش را برایشان ارسال نکنند).
ما از میدان آزادی تا سر ابوریحان که یک جنگ واقعی در گیر بود، رفتیم از اینجا دیگر نمی گذاشتند جلوتر برویم و باتوم(ن) هایشان را تهدیدآمیز بالای سرمان می چرخاندند، که برگردید و بسته است! ما با بی آر تی برگشتیم و سر رودکی پیاده شدیم، وارد خیابان رودکی شدیم و خوش و کارون را هم را پیاده طی کردیم که صحنه زد و خورد و سیطره مردم بر این خیابان های فرعی بود و شعار دادن ها و سطل زباله آتش زدن ها که تا ساعت ۹ شب آتش ها شعله ور بودند.
چند ایستگاهی که با اتوبوس بی آر تی رفتیم دیدیم که داخل اتوبوس به خصوص قسمت زنان سراسر شور بود و شعار و اظهار نفرت از نیروهای سرکوبگر و هرگاه نیروها کسی را میزدند و یا قصد دستگیری اش را داشتند، زنان از داخل اتوبوس با فریاد و هو کردن ها به این عمل وحشیانه اعتراض می کردند.
ساعت حدود ۵ بود که نزدیکی های دانشگاه تهران بودیم، در اتوبوس جلویی ما، نمیدانم زنان شعار میدادند یا سرود میخواندند که نیروهای یگان ویژه با خشونت شیشه های اتوبوس را شکستند و از خارج و داخل چند زن را به باد کتک گرفتند اما تا ساعت هشت و نیم که ما آن جاها بودیم شعار و سرود خوانی چه در اتوبوس و چه در خیابان ها، ادامه داشت و صدای مرگ بر دیکتاتور هر لحظه شنیده میشد. از اتفاقات جالب امروز شلیک یک گاز اشک آور درست سر خیابان قدس به نیروهای خودشان بود که چندنفرشان سعی کردند آن را به جایی دورتر پرتاب کنند و درست در همین بلوا بود که دانشجونماهای طرفدار حاکمیت که حدوداً ۷۰ نفری میشدند با شعارهایی علیه آمریکا و اسراییل و صدای آمریکا و له مصر و تونس و غزه و لبنان و ایران راه پیمایی می کردند و وقتی به میدان انقلاب رسیدند پسرها از سازه لاک مانند (یا سپر مانند) وسط میدان بالا رفتند و حنجره دریدند و دخترها با حفظ متانت اسلامی در مقام پایین تری ایستادند! تا بعد با دهان های کف کرده شعار و فحاشی به مردم را ادامه دهند، و دادند. در راه خانه با خود فکر میکردم که امشب و روزهای دیگر صدا و سیما چه عکس ها و فیلم ها و گزارش و تجلیل و تکریم از این ۷۰ نفر پخش نمی کند و چطورآن دو میلیون نفر را به کلی نادیده می گیرد.

گزارش سوم - مریم

سلام بچه ها جون
یک بار دیگر هم ما سالم به خانه رسیدیم. من ساعت هشت رسیدم خانه البته پریدیم پشت یک موتوری که خیلی مرد خوبی بود و پیک موتوری جنوب شهری بود. می گفت الان از نواب می آیم حسابی جنوب شهر قفل شده می گفت نواب را که جوانان آتش زدند و چند نفر از لباس شخصی ها را حسابی زده اند. و یک جمله جالب گفت بچه ها،
گفت مردم حسابی آبرو داری کردند. خیلی حرف جالبی بود.
کلا فقط یک ربع مردم و ما توانستیم حوالی جمال زاده اسکندری به هم ملحق شویم و بریم وسط خیابان و شعار بدهیم. شعارها کلا این بود:
مرگ برد دیکتاتور
مبارک بن علی نوبت سید علی
و زندانی سیاسی آزاد باید گردد
و نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
سید علی برو پیش بن علی
کلا همش فرار بود. هر جا زیاد می شدیم دنبالمون می کردند و گاز اشک آور. حتی در کوچه پس کوچه ها از انقلاب تا حوالی آزادی گاز اشک آور بود. زنی هم در حوالی اسکندری از سمت غرب به طرف جمعیت ما آمد و شروع به شعار دادن کرد. سنش ۶۰ ساله بود و جمعیت به دنبالش. او شد رهبر تظاهرات و دیگر این که تمام خیابان های منتهی به خیابان آزادی مثل جمال زاده شمالی و جنوبی، کاوه، اسکندری، اوستا، تماما آتش بود و جمعیت که با گاز اشک آور نمی گذاشتند به خیابان های اصلی بپیوندند.
البته این نکته عاطفی را هم بگویم. که من و ناهید جان لحظاتی خیلی احساساتی شدیم و اشک به چشمانمان آمد از انبوه جمعیت جوانان. البته به قول یکی از دوستان از سوراخ دمکراسی هم رد شدیم. در خیابان یادگار امام جوانان ۱۴ و ۱۵ ساله بسیجی مردم را به طرف جنوب راهنمایی می کردند و می گفتند حق ندارید بروید جلو که مردم زن و مرد پیرو جوان از گارد ریل پریدیم و بعد از یک سوراخی که میله نداشت به آن طرف خیابان رفتیم
اسمش را دوستمان گذاشت سوراخ دمکراسی که فعلا ملت باید از یک روزنه کوچک آن عبور کنند. هوا که تاریک شد مردم می گفتند عده ای به طرف ونک و عده ای آریا شهر و ویلارفته اند که شعار می دادند.
نکته دیگر این که در صف های اتوبوس های بی آر تی که مردم جمع می شدند گاز اشک آور پرتاب می کردند که مردم تجمع نکنند و بعد از یک ساعتی کل عبور اتوبوس ها را متوقف کردند و مسیر اتوبوس را برای عبور و مرور موتورهای خودشان در اختیار گرفتند.
زن جوانی را هم که بسیجی ها می خواستند از اتوبوس پایین بکشند و دستگیر کنند را هم نجات دادند و نگذاشتند که آن جوان را دستگیر کنند و بسیجی ها هم که دیگر فهمیدند که سماجت و کتک زدن او فایده ای ندارد از دستگیری او دست برداشتند که به جمعیت تظاهرات کننده حمله کنند.




اخبار روز:


گزارش تظاهرات همبستگی ایرانیان مقیم استکهلم در 25 بهمن
روز دوشنبه 25 بهمن در هوایبسیار سرد سوئد که 15 درجه زیر صفر بود صدها تن از ایرانیان مقیم استکهلم گرد آمدند تا همبستگی خود را با مردم ایران نشان دهند. سخنران اصلی این تظاهرات خانم مونا سالین رهبر تاکنونی حزب سوسیال دمکرات سوئد بود که در سخنرانی خود به حمایت از مبارزات مردم ایران پرداخت.در این تظاهرات یاکوب داکلوند رئیس سازمان جوانان حزب سبز، ادواردو پتروسکی رئیس تشکا هومانیستی، مهرداد درویش پور از جمعیت پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و نمایندگانی از حزب دمکرات کردستان و حزب کومله ایران به سخنرانی پرداختنند. در زیر میتوانید فیلم این تظاهرات را مشاهده کنید و و قطع نامه آنرا را نیز میخوانید.
www.youtube.com

قطع نامه
کارنامه 32 ساله جمهوری اسلامی ایران در سالگرد 22 بهمن سیاهه ای از گسترش فقر، فساد ،استبداد ولایت فقیه، شدت یافتن انواع تبعیضات جنسیتی، اتنیکی و دینی و حکومت ترور و وحشتی است که با شدت بخشیدن به دستگیری ها، زندان، شکنجه و اعدام در پی آن است سلطه خود بر مردم را جاودانه سازد. این حکومت با حذف اصلاح طلبان از قدرت و سرکوب خشن تظاهرات مردم و جنبش سبز در پی کودتای انتخاباتی نشان داد از هیچ وسیله ای برای حفظ خود فروگزار نیست. موج اعدام های روز افرون کنونی بخشی از تلاش جمهوری اسلامی ایران برای به تمکین واداشتن مردم و تولید وحشت و سست نمودن اراده آن ها به تغییر اوضاع و برچیدن استبداد دینی حاکم است. در چنین شرایطی خیزش مردم تونس و مصر این پرسش را پیش روی ایرانیان قرار داده است که اگر آن ها قادر به بزیر کشیدن دیکتاتورهایی چون بن علی و حسنی مبارک شده اند، پس چرا ما نتوانیم دیکتاتور ایران را وادار به تمکین به خواست مردم برای آزادی کنیم.
مردم ایران در 25 بهمن بار دیگر به حرکت درآمده اند تا این روز را در سینه تاریخ این سرزمین به عنوان حماسه دیگری از همبستگی و اراده ملی و مسالمت آمیز در حمایت از مردم تونس و مصر، در رویارویی با استبداد دینی، فقر، بی حقوقی و تبعیض ثبت کنند. پاسخ حکومت مدعی حمایت از قیام مصر و تونس خودداری از صدور جواز و سرکوب هرچه خشن تر تظاهراتی مردمی است که مایلند همبستگی خود با مردم مصر و تونس را اعلام کنند. چه حکومت میداند این تظاهرات در عین حال نمایش قدرتی است علیه دیکتاتور حاکم. جمهوری اسلامی ایران.
ما از همه کشورهای جهان، دولت سوئد و اتحادیه اروپا می خواهیم با حمایت عریان از مبارزات مردم ایران، محکوم کردن سرکوب آنان، اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتییک هرچه بیشتر برای پایان بخشیدن به سرکوب، دستگیری و اعدام مخالفان و آزاد ساختن تمامی زندانیان سیاسی، حکومت اسلامی ایران را به عقب نشینی وادار سازند. همچنین ما از دولت سوئد، اتحادیه اروپا و جهان خواهان برسمیت شناختن خواست های دمکراتیک مردم ایران، از جمله پایان بخشیدن به استبداد دینی، برچیدن تمامی نهادهای انتصابی، و برقراری انتخابات آزاد هستیم.

جمعیت پشتییبانی از مبارزات مردم ایران
25 بهمن برابر با 14 فوریه 2011

گفتگو با ناصر فکوهی: آرون، در میان دو راه                                                                  بشیر تفنگساز                                                                                                                                        جایگاه آرون را در جامعه‌شناسی امروز فرانسه به طور اخص و جهان به طور اعم چگونه می‌بینید؟از زمان در گذشت ریمون آرون(Raymond Aron) در سال 1984 در حدود 25 سال می گذرد و امروز  می توان گفت هر چند، او هنوز از طریق کتاب های کلاسیک خود به ویژه در حوزه جامعه صنعتی و تاریخ سیاسی آن برای مثال «18 درس درباره جامعه صنعتی»(1963)، «سه رساله درباره جامعه صنعتی»(1966) و به خصوص «مراحل اندیشه جامعه شناختی» (1967) در حوزه کلاسیک های جامعه شناسی حضوری پیوسته دارد، و هر چند مرکز  مطالعات سیاسی ریمون آرون در  مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی پاریس، که فرانسوا فوره(François Furet)، تاریخ دان بزرگ فرانسوی، در سال 1982 تاسیس کرد  چهره های مهمی چون کلود لوفور(Claude Lefort)، مونیک کانتو اشپربر(Monique Canto-Schperber)،  مارسل گوشه(Marcel Gauchet)، و... را در خود داشته و دارد، اما نمی توان از میراث فرهنگی تعیین کننده ای در فرانسه و در جهان برای آرون سخن گفت مگر در قالب دانشجویان و کسانی که بر آنها تاثیر گذاشت که شاید مهم ترین آنها پیر بوردیو باشد، ولو آنکه این شاگردان عموما راه خود را از خط سیر آرون جدا کردند. در واقع به گمان من بدون آنکه بتوان در دانش و عمق فکری آرون تردیدی داشت باید گفت که نظریه اصلی او که به جهان صنعتی و سیاست در این جهان مربوط می شود دقیقا در زمانی که باید تاثیر گذار می شد، با یک انقلاب بزرگ فناورانه در جهان روبرو گردید (انقلاب اطلاعاتی) که  پایه های اصلی مسئله، یعنی جهان صنعتی را به کلی فرو ریخت و به این ترتیب تاثیر گذاری آرون را نیز به مثابه یک نظریه پرداز کاهش داد. افزون بر این  این نیز یک واقعیت است که آرون در سراسر عمرش تلاش کرد که در بین عمل گرایی و نظریه پردازی، برخلاف دوست و سپس رقیب همیشگی اش، ژان پل سارتر، همواره جانب عمل گرایی را بگیرد که در این مورد در صحبت های بعدی توضیح خواهم داد.با این وصف به نظر من، برخی از  مفاهیم مطرح شده از طرف آرون برای مثال مفهوم «نظاره گر متعهد» (Spectateur Engagé)در کتابی با همین عنوان که مجموعه چند گفتگو بود (1981)، خاطرات وی (1983) و کتابی که پس از  درگذشتش به همت شاگردش ژان کلود کازانوا(Jean Claude Casanova) بر اساس درس هایش منتشر شد و «مارکسیسم ِ مارکس» (2002) نام داشت، چشم اندازهای جدیدی را  در پیش روی ما می گشایند و این امکان را به وجود می آورند که نظریه آرونی در آینده بار دیگر مطرح و او به مثابه یک چهره فکری بزرگ قرن بیستم باز شناخته شود.  در این امر به گمان من، اندیشه بین رشته ای آرون و  تمایلش به اعتدال سیاسی نیز می توانند در جهانی که رادیکالیسم های گوناگون اغلب آن را با بحران روبرو کرده موثر باشند.

اما اگر مبنای بحث خود را امروز بگذاریم ریمون آرون جایگاهی تعیین کننده در جامعه شناسی فرانسه و جهان ندارد و اگر خواسته باشیم در برابر یک نظریه جامعه شناسی چپ و کاملا ساختارمند  اندیشمندی چون پیر بوردیو را مطرح کنیم که هر روز بر  تاثیر گذاری اش افزوده می شود در نقطه مقابل او باید بیشتر به تاثیر گذاری ریمون بودون(Raymond Boudon) و در نهایت و در نقطه ای بینابینی از شخصیتی چون آلن تورن(Alain Touraine ) نام ببریم. تورن درست در هنگامه ای که جامعه صنعتی با انقلاب فناورانه رو به زوال می رفت توانست با تمرکز  پرسمان  نظری خود بر جنبش های اجتماعی و فاصله گرفتن از مفهوم «جامعه پسا صنعتی»  جانی تازه به موقعیت خویش به مثابه  نظریه پرداز بدهد و بودون نیز موضع دانشگاهی و روش شناختی قدرتمندی داشت که هنوز هم حفظ کرده است.
شاید بتوان به گونه ای معکوس با مورد مارکس گفت، که اگر مارکس توانست بحران سیاسی سقوط کمونیسم را پشت سر گذارد زیرا توانست نه به مثابه یک فیلسوف بلکه یک جامعه شناس اعاده حیثیت شود، آرون نیز توانست بحران جهان اجتماعی پسا صنعتی را پشت سر گذارد زیرا به مثابه یک فیلسوف و نه یک جامعه شناس اعاده حیثیت شد. فلسفه ای که با مفاهیمی چون «ضد تاریخی گری»، «دیگری»، «عملگرایی و آرمان گرایی» و بسیاری مفاهیم دیگر حضوری کاملا پیوسته در کار او داشتند و از او چهره یک فیلسوف را می ساختند، اما نوشته های جامعه شناسانه و امروز پشت سر گذاشته شده او درباب جامعه صنعتی، و حضور رسانه ای اش چندان به آن امکان دیده و حس شدن نمی دادند و امروز با تاخیری بسیار زیاد و شاید در آینده همین شخصیت بتواند آرون جدیدی را به تاریخ اندیشه معاصر به ما ارائه دهد.      
نکته‌یی که در مورد آرون جالب به نظر می‌رسد این است که او از جمله متفکرانی است که توانست فراتر از زمان خودش حرکت کند. در همان دورانی که امثال سارتر هنوز گرایش‌های شدید چپ‌گرایانه داشتند، آرون جهان را با دیدی منطقی‌تر می‌نگریست. آیا با این دیدگاه موافقید و اگر جواب‌تان مثبت است این حرکت جلوتر از زمان خود را تحت تاثیر چه عواملی می‌بینید و چگونه ارزیابی می‌کنید؟
این یک واقعیت است که روشنفکران فرانسوی به ویژه در دهه های 1950 تا 1980 به شدت تحت تاثیر مارکسیسم و حزب کمونیست بودند و اصولا برایشان «اصحاب اندیشه» ای نظیر ژان پل سارتر به نوعی تقدس داشتند و شاید در این میان شخصیتی همچون آلبر کامو بیشتر یک استثنا و در عین حال  مرزی بود که روشنفکران فرانسوی حاضر نبودند به کمتر از آن در نزدیکی به ارزش های  سنتی و راست در فرانسه تن در دهند. این نیز یک واقعیت است که هر چند جدا شدن  روشنفکران و هنرمندان   اصلی فرانسه از جمله ژان پل سارتر ، سیمون دو بووار، لویی آراگون، پابلو پیکاسو و بسیاری دیگر از نیمه دهه 1950 و با مرگ استالین و بر ملا شدن جنایات او و سپس با  یورش تانک های روسی و در هم شکستن جنبش های آزادیخواهانه در اروپای شرقی از حزب کمونیست و از شوروی فاصله گرفتند، اما توهم آنها نسبت به جنبش های چپ و سردمدارانشان برای مثال در کوبا و ویتنام عملا تا دهه 1980 باقی ماند و در خود فرانسه نیز تا روی کار آمدن فرانسوا میتران در سال 1981 و سیاست های راست گرایانه ای که حزب سوسیالیست اجرا کرد، عملا بر جای ماند. دهه 1980 در واقع دهه ای بود که جنبش چپ در فرانسه و در جهان به نوعی پوست اندازی کرد و در قالب هایی جدید از جمله مخالفت با نولیبرالیسم و نه لزوما بازار آزاد و در حمایت از محیط زیست و شعارهایی دیگر از این رده باز سازی شد و به نوعی به سوی مرکز تعدیل پیدا کرد.
اما در همه این سال ها باید اذعان کرد که روشنفکران دیگری نیز بودند که در عین فاصله گرفتن با مواضع استعماری فرانسه خود را به حزب کمونیست و به ویژه به شوروی نزدیک نکردند. آرون یکی از این موارد بود که البته نگاهی به زندگی سیاسی او  نشان می دهد که مواضع و سوگیری های او نیز همواره خالی از اشتباه نبود. آرون که یک سال زودتر از سارتر به اکول نورمال(دانشسرای عالی) راه یافته بود در آن زمان به حزب سوسیالیست نزدیک بود اما اقامتش در آلمان در فاصله دو جنگ او را به شدت از نظام های توتالیتر بیزار کرد و تفاوتی میان  نظام هیتلری و نظام استالینی قائل نبود. آرون در طول جنگ بسیار زود به جنبش مقاومت پیوست اما هرگز رویکرد استقلال طلبانه فرانسه نسبت به آمریکا (گلیسم) را نپذیرفت و همواره از طرفداران نزدیکی با آمریکا بود در عین حال که حتی موضع او نسبت به ژنرال پتن و سازش او با آلمان نازی، موضعی لزوما قابل دفاع نبود زیرا عملکرد پتن را به دلیل آنکه به نظر وی میلیون ها فرانسوی را از مرگ نجات داده بود، چندان قابل محکومیت نمی دانست. پس از جنگ آرون در آن واحد هم در روزنامه نگاری، به ترتیب در نشریاتی جون «کومبا»(Combat)، «فیگارو»(Le Figaro) و سرانجام «اکسپرس»(L’Express) بسیار فعال بود، و هم در رادیو(Europe 1). اما نقطه تا حدی نگران کننده شرکت او در بنیانگزاری و سپس فعالیت شدید وی در  «کنگره برای آزادی»(Le Congrès international pour la liberté de la culture) یعنی سازمانی بین المللی بود که در سال 1950 و در برابر دو سازمان مشابه  از روشنفکران چپ یعنی «کنگره جهانی صلح»(1949)( Congrès mondial des partisans de la paix) و «کنگره جهانی روشنفکران برای صلح» (1948)( Congrès mondial des intellectuels pour la paix)بود که اندیشمندان چپ برای دفاع از حقوق  جنبش های ضد استعمار، تاسیس شده بود. البته در میان موسسان این  کنگره چهره های شاخص و مهم دیگری چون کارل یاسپرس، آرتور کستلر(Arthur Koestler)، تنسی ویلیامز، ناباکوف، ایگناسیو سیلونه(Ignacio Silobne)، بندتو کروچه(Beneddeto Croce) و.. نیز مشاهده می شدند که بسیاری از آنها از گذشته چپ خویش سرخورده بودند، برخی از نظام های توتالیتر شرقی گریخته بودند  و برخی نیز اعتقادات راسخ لیبرالی داشتند. مشکل در آن بود که در سال 1966 روزنامه نیویورک تایمز اسنادی را  آشکار کرد که این کنگره به وسیله سازمان سیا تاسیس و هدایت می شده است و خود سازمان سیا نیز این امر را چند سال بعد رسما پذیرفت. البته آرون از این سازمان فاصله گرفت اما در خاطراتش از آنچه در آنجا انجام داده بود دفاع کرد و باز هم آن را به حساب عملگرایی گذاشت.
واقعیت آن است که آرون که در سال 1945 از موسسان نشریه «عصر جدید» (Les Temps Modernes) به همراه سارتر بود، چنان به دلایل  موضع گیری های خود از حرکت اجتماعی فاصله گرفت که به شدت از طرفداران ژرژ پمیدو و  ژیسکار دستن، روسای جمهور راست گرای فرانسه شد و بدین ترتیب کار فکری خود را به افشا و تخریب توهم چپ به ویژه در کتابش «افیون روشنفکران» (1955) محدود نکرد بلکه عملا به  حوزه قدرت نزدیک و درون آن قرار گرفت. همین امر نیز باعث شد که در دهه های 1970 و 1980، از آرون چهره ای «راست» و حتی «ارتجاعی» شناخته شود که چندان با واقعیت وفق نداشت.
در حقیقت، آرون خود یکی از مهم ترین مارکس شناسان فرانسه به حساب می آید و در خاطراتش نقل می کند که چگونه خواندن «سرمایه» مارکس را همواره به خوانن «دموکراسی در آمریکا» دو توکویل ترجیح می داده است، و کتاب «مارکسیسم مارکس» نیز چهره ای جدید از آرون به مثابه یک متفکر ارائه داد که  پیشتر  کمتر به نظر می آمد. اما باید اذعان کرد که این چهره عمومی بیشتر به دلیل  سرمقالاتی بود که به مدت سی سال وی در روزنامه راست گرای فیگارو می نوشت و نه آثار اساسی او.
بنابراین موضع گیری که آرون از سال های دهه 1950 علیه شوروی می کرد و این امر او را وا می داشت که از مدافعان سرسخت یک سیاست خارجی  طرفدار آمریکا باشد، را نمی توان خاص او دانست بسیاری دیگر از اندیشمندان فرانسوی نیز بودند که با آرون هم رای بودند اما این موضع گیری ها در چپ فرانسه هم وجود داشت و گفتم که از نیمه دهه 1950 روشنفکران چپ به شدت در برابر رژیم های توتالیتر موضع گیری می کردند. بنابراین «روشن بینی» آرون را باید بیشتر ناشی از مواضع او در سیاست خارجی  و درکش از روابط بین المللی دانست و نه حاصل اندیشه ای جامعه شناختی بر اساس داده ها  کشور فرانسه یا سایر کشورهای جهان. و این البته او را به سوی موضع گیری هایی به سود سیاست های ضد اجتماعی دولت های راست می شکاند که در دوره  پمپیدو و به خصوص ژیسکار دستن اعمال می شدند.
در نهایت به گمان من، آرون بیشتر از آنکه به دلیل بحث های عمیقش درباره مارکسیسم و  جامعه صنعتی و به ویژه رابطه میان  عمل و  نظریه در حوزه سیاسی و تحلیل این حوزه مشهور باشد، به دلیل قرار گرفتن گاه حتی رسانه ای اش در برابر  سارتر مطرح بود و هنوز هم بعد از گذشت ده ها سال از مرگ هر دو متفکر، سارتر از محبوبیتی غیر قابل مقایسه در میان روشنفکران و مردم عادی فرانسه و جهان نسبت به آرون برخوردار است. هر چند چهره آرون، به صورتی کاملا متاخر، به تدریج در حال خارج شدن از هلال  یک «راست گرای مرتجع» است که حتی نتوانسته بود با گلیسم کنار بیاید و به گمان من نقش «مرکز ریمون آرون» و اندیشمندانی که در بالا نام بردیم و به خصوص شخصیت هایی چون  کلود لوفور و فرانسوا فوره و یا شخصیت مهمی چون مونیک کانتو اشپربر بسیار موثر بوده است، تا آرون متفکر فیلسوف  بازسازی شده و آرون رسانه ای و حتی جامعه شناس  به فراموشی سپرده شود.           
در ادامه‌ی بحث کمتر ایدئولوژی‌زده بودن آرون نسبت به دیگر معاصرانش، در بخش اعظم زندگی حرفه‌یی او شاهد نوعی بی‌قراری هستیم، از تدریس در دانشگاه برلین در سال‌های پاگرفتن نازیسم، تا همکاری با دولت در تبعید دوگل، به نظر شما می‌توان ردپای این تحرک در زندگی شخصی را در آثار او تشخیص داد؟
گمان می کنم پاسخ این پرسش را تاحدی در بالا داده باشم اما  در اینجا همان  موضوع را بیشتر واکاوی می کنم. من واژه «بی قراری» را در مورد آرون نمی پسندم، برخی از منتقدان آرون، به خصوص منتقدان سیاسی او، تلاش کردند از رسانه ای بودن و روزنامه نگار بودن او ( کاری که در تمام عمر  خود حفظ کرد) و حتی از نثر خشک و سردو «بدون سبک» وی، علیه او استفاده کنند . اما در واقعیت چنین نیست، هر چند آرون به دلیل حرفه روزنامه نگاری که تعمدا و با آگاهی  عملی و نظری کاملی ، بدون آنکه هیچ گونه نیازی بدان داشته باشد، پذیرفته بود، در جریان وقایع روز بود و به صورت مقطعی دائما درباره حوادث سیاسی و اجتماعی می نوشت و با گروه بزرگی از مخاطبان در تماس بود. اما همین را می توان درباره بسیاری از  متفکران اساسی علوم اجتماعی(اگر نگوئیم تقریبا همه آنها) نیز گفت، از کنت و  دورکیم گرفته تا سارتر و سیمون دوبووار و  بوردیو. «پراکندگی» مورد ادعا در آثار  آرون را نیز می توان هم می توان به سهولت در نزد تمام متفکران بزرگ جامعه شناسی و انسان شناسی دید: نگاه کنیم به آثار نظریه پردازان بنیان گزاری چون وبر و دورکیم و زیمل، و سپس این حرکت را در نزد کسانی چون مارسل موس، ادامه دهیم تا به متفکران جدیدی چون بارت و کریستوا و لاکان و فوکو، بودریار و لیوتار برسیم و یا از کسان دیگری همچون دولوز، ریکور، بوردیو و حتی تورن نام ببریم. تفکر اجتماعی نمی تواند در یک معنا و جز در حوزه هایی ویژه، پراکنده نباشد زیرا  جامعه، امری  هزار پاره است که بر اساس فرایندهای بی پایان و متکثر تا بی نهایت شکل گرفته است.
با این وصف ما در نزد  آرون با  اندیشه ای انسجام یافته روبرو هستیم که چندان هم شخصی نبود. برای مثال  آرون به رغم یهودی بودنش چندان به موضوعی همچون توتالیتاریسم هیتلری و هولوکاست نپرداخت (بر خلاف اندیشمندانی چون آرنت) و یا بهتر بگوئیم برای او مهم ترین انتقادی که به رژیم هایی چون فاشیسم وارد بود، به قول خودش، «پنداره سالاری» (idéocratie)آنها بود یعنی تلاش بی فایده شان برای از میان بردن تفاوت میان انسان ها و در نتیجه خشونتی که به دلیل این شکست به دامش می افتادند و سرانجام آنها را تخریب می کرد اما نظام اجتماعی را نیز تا حد بسیار زیادی به تخریب می کشاند.
اما در آرون پیش از هر چیز آشنا کردن  مخاطبان دانشگاهی فرانسه را با اندیشه جامعه شناختی در آلمان می بینیم که در کتاب های «جامعه شناسی معاصر آلمان» (1935) و «رساله در باره نظریه تاریخ در آلمان معاصر» (1938) با آن روبرو می شویم. او سپس تلاش کرد که در خلاف جریان آب روشنفکری فرانسه را با کتاب «افیون روشنفکران» (1955) از زیر سیطره مارکسیسم کلیشه ای که به آن باوری نداشت و به شدت با آن مخالف بود، بیرون بیاورد و کتاب «رساله درباره تاریخ» او در همین زمینه مقدمه ای برای همین سلطه زدایی نیز به شمار می آمد که نظریه سیاسی وی را  تقویت کند که به آن خواهم. سهم دیگر او در تدوین نظریه شکل گیری جامعه صنعتی بود که به کتاب هایش در این زمینه اشاره کردیم و سرانجام مسئله مارکس شناسی که سهمی بزرگ در آن داشت که هنوز کمتر شناخته شده است. اما در این میان به نظر من پر ارزش ترین سهم آرون در جامعه شناسی نظریه سیاسی او است که رابطه ای  دیالکتیکی و یچیده میان نظریه و عمل را تبیین می کند و باید به صورت خاص به آن پرداخت . این نظریه که می توان آن را همان اندازه تحت تاثیر مارکس دانست که نقدی بر اندیشه فیلسوف آلمانی در عین حال به نظر من یکی از سرچشمه های نظریه عمل در نزد بوردیو نیز هست که از این لحاظ می توان گفت که برغم تما مخالفت سیاسی که با آرون داشت هرگز  سهم اندیشه او را در کار خود نفی نکرد.     
آرون خود بارها بر این نکته تاکید داشت که جامعه‌شناس مورد علاقه‌ش ماکس وبر است، می‌توان دید بی‌طرفانه و عقلانی آرون، مشخصا در تحلیل جامعه‌ی صنعتی را نتیجه‌ی همین پیروی از وبر دانست؟ شما این تاثیر وبر بر اندیشه‌ی آرون را کجا و تا چه حد ارزیابی می‌کنید؟
به گمان من هر چند نمی توان در تقابلی که یک سویش وبر و سوی دیگرش دورکیم باشد، تاثیر عمیق وبر را بر آرون نادیده گرفت، اما اگر خواسته باشیم  موثرترین نظریه پرداز جامعه شناسی بر اندیشه آرون را نام ببریم بی شک باید بگوئیم مارکس. اصولا برغم نزدیکی ظاهری اولیه نوعی تضاد میان اندیشه وبر و آرون مشاهده می شود که به عمل گرا بودن بیشتر و عمیق تر آرون نسبت به وبر مربوط می شود و به رابطه خاصی که  آرون معتقد بود باید بین حوزه عمل و علم و ایجاد کرد و وبر کاملا نسبت به آن بی اعتقاد و مشکوک بود. بدین تریب اگر وبر را جامعه شناسی بسیار غیر سیاسی ولو بسیار سیاست شناس بدانیم، ناچاریم آرون را جامعه شناسی سیاسی و کمتر سیاست شناس در نظر بگیریم. مفهوم «نظاره گر متعهد» که پیشتر بدان اشاره کردم ، البته تلاشی بود که آرون می کرد تا خود را بیشتر در جبهه وبر نشان دهد اما در واقعیت امر استناد های آرون، در حوزه سیاسی که حوزه اصلی نظریه او بود،  بیشتر به مارکس و ماکیاول در مقام نخست و به  منتسکیو و دو توکویل در مقام دوم بود که همگی را باید به نوعی  اندیشمندان عمل به شمار آورد. به عبارت دیگر بر خلاف وبر که تلاش می کرد حرفه سیاستمدار را از حرفه  دانشند جدا کند و آنها را ذاتا متفاوت و غیر قابل همپوشانی بداند. آرون  نه فقط در عمل بلکه حتی در نظریه نیز  این مرزها را به گونه ای که خود تمایل داشت ترسیم می کرد.
اگر نگاهی به نظریه سیاسی آرون بیاندازیم شاید مسئله بیشتر روشن شود. آرون بیشتر به عمل سیاسی متمایل بود تا به نظریه سیاسی و همانگونه که در یکی از آثارش یعنی «دموکراسی و توتالیتاریسم»(1965) بیان می کند هدفش آن بود که درک کند چرا فیلسوفان سیاسی گذشته جامعه را نوعی سازمان یافتگی  قدرت می دانستند و در این امر تا چه حد محق بودند. و به همین دلیل است که آرون  نمی توان جز تاثیری سطحی و کوتاه مدت از شخصیت اومانیستی چون فیلسوف  آلن(Alain) بپذیرد و به سوی وبر و در نهایت به سوی مارکس متمایل می شود. هر چند تلاش می کند از مارکس، مارکسی بدون مارکسیسم بسازد، یا به تعبیری شاید بتوان گفت «مارکسیسمی واژگون» را بر پا کند. آرون بر آن بود که سیاست را نه می توان با علم  انطباق داد ( و این تاثیر وبر بر او بود) ، نه با اخلاق(تاثیر ماکیاول) اما هر چند انقلابی گری را به کلی رد می کرد اما نمی توانست از نظمی که در اندیشه جامعه شناختی مارکس به ویژه در شناخت جامعه صنعتی وجود دارد صرف نظر کند.
در حقیقت آرون حوزه سیاسی را خود مختار می شمرد اما در چارچوب این تز که هیچ نوع تعیین کنندگی خطی یک سویه میان حوزه های اجتماعی وجود ندارد. حوزه های اجتماعی  به نظر او در روابط متقابل و پیوستگی  و وابستگی به یکدیگر قابل تبیین هستند.  خود مختاری  حوزه سیاسی نیز به باور او  حاصل مشروعیتی بود  که این حوزه به خود می داد و نه لزوما قابلیت رهبران سیاسی، بلکه حاصل قدرت این رهبران به تعیین کردن  اهداف نظم اجتاعی و ابزارهای مشروعیت یابی سیاسی. در نهایت آرون از نظریه نوعی عقلانیت سیاسی دفاع می کرد که جهانشمولیت در تامل و تاریخیت  در عمل را بپذیرد، اما جهانشمولیتی که بیشتر  عمل گرا باشد تا آرمان گرا یا محافظه گرا زیرا به نظر او آرمان گرایی  بیش از اندازه درباره قابلیت ها و امکانات اراده گرایی اجتماعی دچار توهم بود(انقلابی گری) و محافظه کاری بیش از اندازه نسبت به قدرت بالقوه پویایی (دینامیسم) اجتماعی  در تغییر سیستم ها ، بی توجه. بدین ترتیب است که پیر هسنر در سخن گفتن از اندیشه سیاسی و ایدئولوژی تاریخی  مورد بحث آرون آن را نوعی «عقلانیت تاریخی پاره پاره و متکثر» می نامد  که می تواند منطق های خاص و جنبش های ایدئولوژیکی  را در یک «دیالکتیک زنده و در آن واحد درک پذیر و قابل پیش بینی» به بیان در آورد. و یا با همین اندیشه بود که او هر چند همچون  سارتر  معتقد بود آنچه یک روشنفکر را می سازد دو مفهوم اساسی «انتخاب» و «تصمیم» هستند اما این را نمی پذیرفت که روشنفکر باید قدرت تحلیل خود  را در موضع گیری صرف کند تا بتواند خود را به سیستم تحمیل کند بلکه بیشتر طرفدار نوعی  تحلیل «سرد» بود  ولو آنکه در حرفه ای «داغ» همچون روزنامه نگاری قرار بگیرد. مسئله در نهایت برای آرون پذیرش جامعه و تلاش برای تغییر آن (اصلاح) بود و در برابر این انتخاب، عدم پذیرش جامعه یا شورش علیه آن  در قالب انقلابی گری (همچون سارتر) را می دید و طبعا معتقد بود که چنین رویکردی چاره ای جز رسیدن به جبر گرایی های تقلیل دهنده از جمله جبرگرایی های تاریخی گرایانه را که فاقد ارزش عقلانی هستند  باقی نمی گذارد.          
به باور شما می‌توان آرون را پایه‌گذار و یا عضوی از یک مکتب فکری خاص دانست؟ می‌توانیم از مکتبی به نام آرونیسم نام ببریم؟
سخن گفتن از «آرونیسم»، هر چند این واژه در سال های پس از مرگ وی بارها به کار رفت چندان روا و رایج نیست و این امر را نباید به مثابه یک نقطه ضعف در نظر گرفت، در واقع چه درباره اندیشمندی همچون ادگار مورن،  چه درباره  متفکری چون بوردیو نیز می توان این را گفت. ما در این متفکران با سیستم های فکری  کمابیش پر اهمیت روبرو هستیم اما این بدان معنی نیست که بتوان از یک رویکرد و گرایش کاملا تعریف شده سخن گفت زیرا اصولا بزرگ و  عمیق بودن این متفکران در همین واقعیت است که نمی توان فکر آنها را به گرایش های تقلیلی کاهش داد.
به نظر شما اندیشه‌ی آرون توان تحلیل جامعه‌ی امروز را در ابعاد فرا صنعتی و جهانی شدن دارد؟
به گمان من نوع باز تعریف شده ای از این تفکر را می توان نه فقط در نزد جامعه شناسانی همچون بوردیو مشاهده کرد، بلکه اندیشمندان جدید  فرایندهای  جهانی شدن به ویژه کسانی چون ساسکیا ساسن(Sasskia Sassen)، آرجون آپادورای(Arjun Appadurai)، دیوید هاروی(David Harvey)، مانوئل کاستلز(Manuel Castels) و... بسیاری دیگر نیز تا حد زیادی از نظریات آرونی، همچون نظرات بوردیویی و مارکسی متاثر هستند و نمی توان این اندیشه ها را از یکدیگر جدا کرد، کما اینکه خود این متفکران نیز همواره به این میراث ها بدون پذیرش دقیق آنها اشاره می کنند. بنابراین هر چند من معتقدم که اندیشه تحلیلی آرون نه در حوزه صنعتی که جهانی شت سر گذاشته است و نه در حوزه سیاسی که دیگر همچون بیست یا سی سال دیگر وجود خارجی ندارد، قابل استفاده مستقیم نیستند اما  به این نیز باور دارم که این اندیشه در صورت باز شناسایی کردن آن از خلال آثار نخوانده و مهم سال های پایانی عمر  آرون برای  نظریه پردازی در باره جهان جدید کاملا مفید هستند و به کلاسیک های علوم اجتماعی تبدیل شده اند.   
با توجه به شرایطی که در آن به سر می‌بریم، (جهان بعد از پایان جنگ سرد که ظاهرا با فروپاشی دیوار برلین، شکست اندیشه‌ی مارکسیستی نیز در آن اعلام شده است.) اندیشه‌ی آرون را می‌توان رو به شکوفایی دانست و یا باید در پی مسایلی چون بحران اقتصادی فعلی، چشم به راه باز به پا خاستن اندیشه‌ی چپ، شاید در جامه‌‌یی دیگر باشیم؟
همانگونه که پیشتر نیز گفته ام، اندیشه آرون همچون اندیشه بوردیو در جهانی مطرح بود که در آن مفاهیمی چون «چپ» و «راست» به مثابه مفاهیمی روشن و غیر متداخل در سیستم های اجتماعی نسبتا شفاف قابل تعریف و قابل تفکیک بودند، در حالی که در جهان امروز ما  به سرعت در حال از بین بردن مفاهیم «مرز» ها در همه معانی این واژه هستیم و مفاهیم جدید، پویا و حتی فازی همچون «سرزمین زدایی»، «جامعه شبکه ای» ، «فرایند»، «چشم انداز» و... جای مفاهیم ایستا(استاتیک) همچون «سرزمین» ، «پهنه»، «ایدئولوژی»، «اهداف» و غیره را می گیرند. این جهان به همین دلایل  برای ما هنوز  بیشتر در  ابهام ( و شاید هم توهم) و به هر حال در عدم قطعیت مطلق  تعریف می شود تا در شفافیت و دقت و روشنی مفهومی: این امر در آن واحد هم یک خطر بزرگ برای جهان است و هم یک شانس بزرگ برای آن. بدن شک وجود اندیشه های بین رشته ای، پیچیده و دارای قابلیت های  بسیار بالا در تعریف و بازتعریف خود یعنی نظر کسانی چون مورن، هاروی و آپادورای در این جهان غنیمت است اما انتظار از اینکه نظریه کسانی که درست یش از تغییر بزرگ جهان ما را ترک کردند برایمان راه گشا باشد، انتظاری بیهوده و بی معنا است.    
درمیان جامعه‌شناسان امروزی کدام یک را به لحاظ رویکرد سیاسی پیرو آرون می‌دانید؟
گمان می کنم، گروه متفکرانی که امروز در مرکز مطالعات ریمون آرون  گرد هم آمده اند و نگاهی به فهرست بزرگ شاگردانی که آرون در طول بیش از نیم قرن تدریس تربیت کرد و یا بر آنها تاثیر گذاشته است از بوردیو و لوفور و آنی کریگل(Annie Kriegel) گرفته تا ریمون بودون، فرانسوا فوره، هانری ماندراس(Henri Mendras)، مارسل گوشه و ژان کلود کازانوا به مثابه  مشتی نمونه خروار بهترین پاسخی باشد که بتوان به این پرسش داد.  اندیشه آرون به مثابه یک استاد بی شک در اندیشه این بزرگان و بسیاری از دیگرانی که در طول  نیم قرن اخیر در جامعه شناسی پرورش یافته اند جاری است. و در اینجا، بد نیست که از دختر ریمون آرون، خانم دومنیک اشناپر ، جامعه شناس معروف فرانسوی و عضو برجسته شورای قانون اساسی فرانسه، نیز یادی بکنیم و همچنین از یکی از برجسته ترین شاگردان دیگر آرون در حوزه تاریخ روم و یونان یعنی پل وِن(Paul Veyne) و البته از ژان کلود کازانوا که امروز در راس گاهنامه «کومانتر»(Commentaire) قرار دارد که ریمون آرون آن را تاسیس کرد و امروز از مهم ترین نشریات اندیشمندان میانه رو متمایل به راست در فرانسه به حساب می آید. 
در نهایت شاید بتوانیم سخن خود را با این عبارات زیبای برنار گیلمن(Bernard Guillemain) در مقاله اش درباره آرون در دانشنامه اونیورسالیس به پایان بریم که می گوید: « ریمون آرون، مونتنی قرن بیستم بود در زمانه ای تعصب گرا. او مدافع بردباری و روحیه آزادیخواهانه بود.  اما اگر مونتنی  تعهد سیاسی خود را زیر نقابی از  شکاکیت آغشته به رواقی گری پنهان می کرد،  ریمون آرون نیز  رویکرد فلسفی اش را  زیر پوشش  تحلیل سیاسی و جامعه شناسانه قرار می داد.»
در یک کلام آرون اخلاق گرایی بود در جهانی از بی اخلاقی کامل و با اعتمادی بیش از اندازه به قابلیت های حوزه سیاسی لیبرالی در سازمان دهی به این جهان در برابر حوزه اجتماعی؛ و این نقطه بزرگ ضعف در اندیشه او به شمار می آید.  
منابع:
-    Franciszek, D., 1984,  Raymond Aron et la politique, Revue Française de science Politique, 34(6) : 1198-1210
-    Guillemain, P., 1996, article « Raymond Aron » in Encyclopédie Universalis, cd rom.
-    Hessner, P., 1988, L’histoire du 20ème siècle in, Raymond Aron, Histoire et politique, Commentaire, 8(28-29), Février : 228.
-    Moreau de Farges, Ph., 1981, Raymond Aron, le spectateur engagé (Review), Politique Etrangère, 46(4) : 957-958.
-    Simon, P., 1986,  Raymond Aron dans l’histoire du siècle, Revue de l’Histoire,  9(1) : 124-126.
-    Tréanthon, J.R., 1989,  La Philosophie critique de l’histoire(Review), Revue Française de Sociologie , 30(2) :351.
این گفتگو به صورت الکترونیک انجام  و در روزنامه «روزگار نو» 24  بهمن 1389 منتشر شده است.

گردهم آیی در آتلانتا در حمایت از تظاهرات ۲۵ بهمن در ایران

ایرانیان آزادی خواه آتلانتا در رور یکشنبه ۲۴ بهمن ( ۱۳ فوریه ) درمقابل سی ان ان گرد آمدند تا از تظاهرات 25 بهمن در ایران ، جنبش دموکراسی خواهی خاور میانه حمایت کرده و به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کنند.

ایرانیان آزادی خواه آتلانتا در رور یکشنبه 24 بهمن ( 13 فوریه ) درمقابل سی ان ان گرد آمدند تا از تظاهرات 25 بهمن در ایران ، جنبش دموکراسی خواهی خاور میانه حمایت کرده و به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کنند. گرد هم آیی از ساعت 3 بعداز ظهر شروع شد. افراد با در دست داشتن پوسترها ی بزرگ که حاوی شعارهای آزادی ،دموکراسی ، حکومت سکولار، حقوق بشر برای ایران و خاورمیانه و پشتیبانی ازتظاهرات 25 بهمن ، بمدت یکساعت تظاهرات آرام داشتند وسپس با بلند گو شعارهایی به زبان انگلیسی دادند که توجه بسیاری را جلب کرد. عابران پیاده با دادن علامت پیروزی وافر اد سواره با بوق زدن تظاهرکنندگان را تشویق کردند. این گرد هم آیی بوسیله پشتیبانان دموکراسی و آزادی برای ایران ترتیب داده شد بود و افراد ازنهادهای دیگرنیز دراین گرد همآیی شرکت کردند.

گزارش تصویری را در زیر ببینی









زینت میرهاشمی
علیرغم تهدیدهای سرکوبگرانه و دستگیری فعالان سیاسی و اجتماعی طی هفته اخیر، بار دیگر روز دوشنبه 25 بهمن، تاریخ سازان جنبش مردمی به خیابان آمدند و با شعارهای «مبارک، بن علی، نوبت سید علی»، «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای» و .... تنفر خود از رژیم ولایت فقیه اعلام کردند و ندای آزادیخواهی خود را به گوش جهانیان رساندند.

در حالی که پایوران رژیم از ولی فقیه تا فرمانبران او، مردم را بارها تهدید کردند که در خیابان حضور پیدا نکنند و اعلام کرده بودند که اگر کسی این روز دست به تظاهرات بزند، دشمن نظام و انقلاب محسوب می شود، اما انبوه مردم که به خیابان آمدند با شعارهایشان نشان دادند که منقد رژیم نیستند، بلکه انکار کننده کل نظام هستند.
حضور سنگین نیروهای بسیجی، پاسدار، انتظامی و لباس شخصیها، و در مقابل حضور مردم در خیابان بار دیگر نشان داد که ادعای خامنه ای مبنی بر این که بارها گفته چشم فتنه را کور کرده نتوانسته موجب ترس مردم شود و این ولی فقیه و انصارش هستند که از مردم می ترسند و چنین مجهز خیابانها را اشغال می کنند تا مبادا از انکارکنندگانشان پر شود.
تظاهرات مردم در شهرهای تهران، اصفهان، شیراز، رشت و....به ویژه در شرایط بعد از انقللاب مصر، پوشالی بودن شعارهای توخالی خامنه ای را در دفاع از مردم مصر و تونس به جهانیان نشان داد.
محمد رضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین رژیم، در رابطه با حوادث مصر و سرکوب مردم توسط طرفداران مبارک در لباس غیر نظامی، از «شبیه سازی بسیج ایران» برای سرکوب مردم مصر توسط رژیم مبارک انتقاد کرده و می گوید لباس شخصیهای مصر آدمهای فاسد و قدرت طلب و خائن بودند اما پشتوانه لباس شخصیهای رژیم ایران، که آنان را «بسیجی» توصیف کرده «خدا و اسلام» است. البته این سخنان را هم مصریها مضحک می دانند که لباس شخصیهای طرفدار مبارک را می شناسند و هم ایرانیها که بسیجیها و پاسداران و لباس شخصی را خوب می شناسند. استفاده از افراد مزدور غیر نظامی از شیوه های معمول همه دیکتاتورهاست.
قیام روز دوشنبه 25 بهمن در تهران و شهرهای دیگر با ابعاد گسترده آن و با شعارهایش بار دیگر نشان داد که بحران غیرقانونی(بحران انقلابی) ادامه دارد و مردم به دنبال تغییر هستند و راس نظام را هدف قرار داده اند.



گفتگوی ایرج ادیب‌زاده از رادیو زمانه با مهرداد درویش پور درباره

چهارمین گردهمایی جمهوری‌خواهان دموکراتیک و لائیک ایران

"جمهوری اسلامی ایران از برگزاری تظاهرات ۲۵ وحشت دارد!

gerdhamaii-l-d-paris.jpg
چهارمین گردهمایی سراسری جنبش جمهوری‌خواهان دموکراتیک و لائیک ایران در تالار کنفرانس شهرداری مالاکوف در حومه‌ی جنوب غربی پاریس در روزهای ۱۲ و ۱۳ فوریه ۲۰۱۱، شنبه و یکشنبه‌ ۲۳ و ۲۴ بهمن ماه تشکیل شد و گروهی از ایرانیان از کشورهای مختلف، که با این مسائل همفکر هستند، دورهم گرد آمدند و درباره‌ی مسائل امروز ایران و سیاست های تازه صحبت کردند.
من از آقای مهرداد درویش‌پور استاد دانشگاه در سوئد که یکی از شرکت‌کنندگان در این گردهمایی هستند، درباره‌ی هدف‌های این گردهمایی می‌پرسم:
این چهارمین گردهمایی سراسری جنبش جمهوری‌خواهان دموکراتیک و لائیک ایران است که برگزار می‌شود. از آنجا که سه ایده اصلی مسئله‌ی جمهوری، جدایی دین از دولت و استقرار مردم‌سالاری موضوع و هویت این جریان را تشکیل می‌دهد، از جمله پرسش ها در این گردهمایی این است که چه گونه این پروژه اجتماعی فراگیر شود. در عین حال به چه سیاست‌گذاری‌های جدیدی در برخورد به جنبش سبز، در برخورد به بحران هسته‌ای ایران، در برخورد به تحولاتی که پیش روی است و همچنین در همکاری با دیگر گروهها و نیروهای جمهوری‌خواه. نیازمندیم. طبیعتاً بحث‌ها و گفت‌وگوهای گوناگونی جریان خواهد داشت با این انگیزه و برای آن‌ که سعی کنیم در این شرایط سیاسی حضوری فعال و مؤثرتری داشته باشیم.

الان مهم‌ترین مسئله‌ای که مطرح است، راهپیمایی ۲۵ بهمن است که هم گروه‌های داخل و هم گروه‌های خارج آمادگی‌شان را برای راهپیمایی اعتراضی اعلام کرده‌اند. به‌ویژه این که تجربه‌ی جنبش‌های اخیر تونس و مصر را هم در پیش روی دارند. ابتدا درباره‌ی همین راهپیمایی اگر ممکن است بفرمایید.

من شخصاً راهپیمایی ۲۵ بهمن را مثبت می‌دانم و فکر می‌کنم که باید به گونه‌ای گسترده جامعه‌ی ایرانی داخل و خارج از کشور در آن شرکت کند، با طرح شعارهای مستقل خود و نه ضرورتاً با شعارهایی که مورد نظر آقایان موسوی و کروبی است. در عین حال قطعنامه‌ای پیشنهاد شده است به گردهمایی در مورد همبستگی جمهوری‌خواهان با خیزش‌های دموکراتیک تونس و مصر. در آنجا اشاره شده است که جمهوری اسلامی ایران از برگزاری تظاهرات ۲۵ بهمن ماه وحشت دارد. گردهمایی باید این قطعنامه را امروز یا فردا مورد بررسی قرار دهد و با تصحیحاتی احتمالاً آن را منتشر خواهد کرد.

شما به‌عنوان استاد دانشگاه و یک فعال سیاسی که مسائل ایران را دنبال می‌کنید، فکر می‌کنید شعارهای اساسی باید چه باشد؟

من نظر شخصی‌ام را اینجا عنوان می‌کنم. انتخابات آزاد، تجدید نظر در قانون اساسی، جدایی دین از دولت، تأمین رفاه اجتماعی بخشی از شعارهای کلیدی است. یعنی اگر ما لغو ارگان‌های انتصابی را در دستور نداشته باشیم و یا در قانون اساسی تجدید نظر نکنیم، با این قانون اساسی هیچ تغییر جدی در جامعه صورت نمی‌گیرد. از این نظر من شخصاً فکر می‌کنم نیروهای سکولار و دموکراتیک که در جنبش سبز حضور دارند، قطعاً باید بر خواست‌های ساختارشکنانه‌ی خودشان پافشاری کنند و همان طور که گفتم شعارهایی نظیر تجدید انتخابات، برگزاری انتخابات آزاد، تجدید نظر در قانون اساسی، جدایی دین از دولت و استقرار مردم‌سالاری مطالبات جدی مردم ایران است.

فکر می‌کنید شعارهایی که در جنبش سبز در راهپیمایی‌های مختلف از طرف مردم به‌ویژه داده شد، با آن چه که شما در این گردهمایی مطرح می‌کنید، چه قدر هماهنگی دارد؟

به‌هرحال یکی از شعارهای جدی که در جنبش سبز داده شد، شعار جمهوری ایرانی بود که سخت مورد نکوهش آقای موسوی قرار گرفت. ما طبیعتاً، به‌عنوان جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک، طرفدار استقرار جمهوری در ایران هستیم. جمهوری ایرانی در برابر شعار جمهوری اسلامی قرار دارد. یعنی به معنی جدایی دین از دولت است. وقتی می‌گویند جمهوری ایرانی، یعنی جمهوری غیردینی می‌خواهند. شعارهای گسترده‌ای هم علیه ولی فقیه داده شده است. وقتی مردم این شعارها را می‌دهند و مظهر این نظام را در شعارهای همگانی‌شان زیر سئوال می‌بردند، یعنی به ساختار موجود راضی نیستند و خواستار تجدید نظر هستند. بنابراین فکر می‌کنم شعارهایی نظیر برکناری ولایت فقیه، تجدید نظر در قانون اساسی و انتخابات آزاد و..... مردم به ویژه انتخابات آزاد. را به صورت خیلی گسترده بیان می‌کنند . امروز حتی اصلاح‌طلبان هم شعار انتخابات آزاد را بیان می‌کنند. اما تفاوت نظر ما با آن ها در این است که ما معتقدیم یک انتخابات آزاد بدون تجدید نظر در قانون اساسی موجود میسر نیست، در حالی که اصلاح‌طلبان با التزام به قانون اساسی موجود که بر تبعیض استوار است بدنبال انتخابات آزاد هستند. بنابراین فکر می‌کنم گرایشی که ما از آن دفاع می‌کنیم در جامعه خیلی گسترده است، گرچه این گرایش با نگاه رهبران اصلاح‌طلب در خیلی از زمینه‌ها متفاوت است.

شما را یکی از تئوریسین‌های این جنبش جمهوری دموکراتیک و لائیک معرفی کرده‌اند. فکر می‌کنید وظیفه‌ی فعالان سیاسی در حال حاضر چیست، چه در داخل و چه در خارج؟

من اجازه می‌خواهم که خودم را به‌عنوان یکی از کوشندگان همراه این جنبش معرفی کنم. گرچه تا امروز در سه دوره عضو شورای هماهنگی جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک بودم. اما می‌خواهم براین تأکید کنم که آن وظیفه‌ی محوری که من شخصاً برای جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک قائل هستم، تلاش برای ایجاد یک قطب گسترده‌ی جمهوری‌خواه و نیروهای سکولار است. ما باید با ایجاد گسترده‌ترین طیفی که از جدایی دین از دولت دفاع می‌کند، بر دموکراسی پافشاری می‌کند، بتوانیم یک بدیل سومی در این دعوا بین اصلاح‌طلبان و بنیادگرایان ایجاد کنیم. این به این معنی نیست که ما هیچ نوع همسویی با اصلاح‌طلبان نداریم. بالاخره در این جنگی که علیه بنیادگرایان در جریان است، همسویی‌هایی بین ما و اصلاح‌طلبان وجود دارد. اما تأکید من این است که ما نمی‌توانیم خودمان را در چارچوب خواست‌های اصلاح‌طلبان محدود کنیم. تجربه‌ی تونس و مصر نشان می‌دهد که اتفاقاً امروزه زمینه‌ی گرایش‌های ساختارشکنانه و فراتر رفتن از چارچوب نظام وجود دارد، گرچه باید بر مسالمت‌آمیز بودن مبارزات تأکید کرد.
اما سئوال کلیدی اینجاست: اگر جامعه‌ی گسترده‌ی جمهوری‌خواه یا نیروهای سکولار و دموکراتی که وجود دارند، همبستگی ملی نداشته باشند و بدیلی ایجاد نشود، آن موقع چه گونه ممکن است که مردم از خواست‌های اصلاح‌طلبان فراتر روند یا چه گونه ممکن است اپوزیسیون بتواند اثرگذار باشد؟ از این نظر به گمان من گسترده‌ترین همکاری در بین نیروهای سکولار و دموکرات وظیفه‌ای است که جامعه‌ جمهوری‌خواه پیش روی دارد که حول جمهوری، دموکراسی و جدایی دین از دولت گسترده‌ترین ائتلاف سیاسی را در سطح کشور، داخل و خارج، سازمان دهد.

همین داخل و خارج که گفتید، شما ارتباطاتی با فعالان داخل هم دارید؟

در میان روابطی که کمابیش با جنبش‌های گوناگون داریم، میتوان از جمله از جنبش دانشجویی، جنبش زنان و جنبش سندیکای کارگری - که به گمان من جامعه‌ جمهوری‌خواه باید برای آن نیروی بیش‌تری بگذارد- نام برد. ارتباط با جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش‌های اجتماعی دیگر بیشتر است. در رابطه با جنبش سندیکای کارگری، پیشنهاد من به این گردهمایی این است که تأکید بر مسئله‌ی عدالت اجتماعی و نان برجسته شود. چون نارضایتی‌های اجتماعی در جامعه گسترده است و باید ما بتوانیم به آن پاسخ دهیم. ما اگر بتوانیم شعارهایی دهیم که اولاً کم هزینه باشد، ثانیاً گسترده‌ترین طیف مردم حول آن گردهم بیآیند، موفق خواهیم بود. به نظر من این گونه شعارها بیش‌تر قدرت بسیج دارند. انتخابات آزاد و تجدید نظر در قانون اساسی به نظر من دو شعار محوری است و فکر می‌کنم امروز مسئله‌ی لغو ارگان‌های انتصابی یکی از کلیدی‌ترین خواسته‌ها است. وقتی این لغو را مطرح می‌کنید، از خود شخص ولی فقیه گرفته تا شورای نگهبان و دیگر ارگان‌های انتصابی زیر سئوال می‌روند و با تجدید نظر در قانون اساسی و انتخابات آزاد شاید بتوان شکل مسالمت‌آمیز گذار در جامعه را فراهم کرد. ارتباطات ما با داخل کشور به نظر من باید گسترده‌تر شود و در عین حال من براین باورم که جمهوری‌خواهان باید یک بدیل معتدل اجتماعی باشند که بتوانند ارتباط بهتری با داخل برقرار کنند و بتوانند زمینه‌ی پشتیبانی گسترده‌ای داشته باشند. معتدل بودن به معنای در چارچوب نظام تلاش کردن نیست، فراتر رفتن از خواسته های اصلاح‌طلبان است. بدون کلام خشونت.، ما بر مسالمت جویی‌ قطعاً باید تأکید بسیاری داشته باشیم.
(با اندکی ویرایش)


وزیر کار: وضع زندگی کارگران با هدفمندی یارانه‌ها بهتر شده

خبرگزاری ایسکانیوز
عبدالرضا شیخ الاسلامی گفت: در شرایط اجرای طرح هدفمند سازی سهم بیشتری از یارانه‌ها به کارگران می رسد ‌و این موجب بهتر شدن وضع زندگی و معیشتی کارگران نسبت به گذشته شده است.
به گزارش گروه اقتصادی باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران"ایسکانیوز" وزیر کار و امور اجتماعی، افزایش بی رویه حقوق کارگران را کذب محض دانست و اظهار داشت: این بحثی که سایت ها و روزنامه ها درباره افزایش حقوق کارگران به آن پرداختند، صحت ندارد. برخی از رسانه ها با این تلقی که شاید اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها شرایط زندگی و معیشت را برای کارگران دشوارتر کند، به همین دلیل ما باید یک جهش فوق العاده‌ای در افزایش حداقل دستمزد کارگران داشته باشیم. از من پرسیدند که آیا شما، اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها را در تعیین دستمزد دخالت می دهید؟
شیخ الاسلامی افزود: من عرضم این بود که اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها موجب توانمندتر شدن این کارگران شده است، زیرا قانون هدفمندی یارانه ها درصدد است تا منابع کشور یا یارانه‌هایی که در کشور توزیع می شد را از طبقات برخوردارتر و مرفه تر بگیرد و به طبقات ضعیف تر و کم درآمد‌تر بدهد. بنابراین در شرایط اجرای طرح هدفمند سازی سهم بیشتری از یارانه‌ها به کارگران می رسد،‌یعنی این موجب شده وضع زندگی کارگران به نسبت بهتر از گذشته شود.
وی خاطر نشان کرد: به عبارت دیگر اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها یک عامل در جهت افزایش مزد کارگران نیست.

* افزایش بی رویه حقوق کارگران یک بحث انحرافی بود که با سوء برداشت، مطرح شده است
وزیر کار و امور اجتماعی که با پایگاه اطلاع رسانی دولت گفت وگوی می کرد، تعیین مزد کارگران را دارای ساز و کار کاملا روشن و قانونی ذکر کرد و افزود: شورای عالی کار یک ساختار سه جانبه شامل نمایندگان دولت، ‌جامعه کارفرمایی و کارگری دارد که طی یک فرآیند بسیار طولانی در یک فضای کاملا کارشناسی و البته مثبت و دوستانه ابعاد قضیه را بررسی می کنند و تصمیمات این جلسه جنبه قانونی دارد و برای همه محترم و لازم الاجراست. بنابراین افزایش بی رویه حقوق کارگران یک بحث انحرافی بود که با سوء برداشت، مطرح شده است.

* نرخ بیکاری در ایران حتی کمتر از غول اقتصادی جهان؛ آمریکا است
شیخ الاسلامی همچنین در پاسخ به سوالی درباره ادعای برخی از سایت‌ها در زمینه آمار بیکاری گفت: درباره میزان آمار بیکاری بهتر است مرکز آمار اطلاع رسانی کند اما واقعیت امر این است که تعداد کشور‌هایی که الان نرخ بیکاری آنها دو رقمی است، بسیار زیاد است. بیش از صد کشور در دنیا نرخ بیکاری شان دو رقمی است.
وی افزود: بحران اقتصادی جهان و شرایط نابسامان اقتصادی در بعضی از کشور‌ها نرخ بیکاری آنها را به نزدیک 40 تا 50 درصد هم رسانده است در حالی که نرخ بیکاری ما در مقایسه با بسیاری از کشور‌هایی که در نگاه اول به نظر می آید، وضعیت اقتصادی خوبی دارند، بسیار بهتر است و برداشت خود من این است که نرخ بیکاری در ایران حتی کمتر از غول اقتصادی جهان؛ آمریکاست.
وزیرکار ابراز امیدواری کرد؛ با ارائه نرخ بیکاری از سوی مرکز آمار، آن زمان قضاوت خواهیم کرد وضعیت ما چگونه خواهد بود.
شیخ الاسلامی تصریح کرد: به هر حال آنچه مسلم است؛ فعالیت‌های بسیار خوب و گسترده‌ای در جهت اشتغال زایی در کشور صورت گرفته است و به طور یقین نرخ بیکاری در کشور ما روند نزولی دارد، یعنی شاهد کاهش نرخ بیکاری و افزایش و رونق بازار اشتغال هستیم.

* آمار استانداری ها درباره میزان ایجاد اشتغال قابل قبول است
وی همچنین درباره آمار اعلام شده در زمینه ایجاد اشتغال اظهار داشت: هر کس درباره این آمار تردید دارد، می تواند مراجعه کند و اطلاعات را از استانداری ها دریافت کند. ما آمار را براساس جمع بندی گزارش های استان‌ها اعلام کرده ایم و اگر کسی تردید دارد، می تواند اطلاعات را در هر استانی که مورد نظرش است، بررسی کند.

* زیر سوال بردن اعداد و ارقام هنر نیست
وزیر کار و امور اجتماعی تصریح کرد: زیر سوال بردن اعداد و ارقام هنر نیست. اگر کسی در صد کشف واقعیت است، راه آن شناخته شده و روشن است. اتفاقا در این میان خود ما مدعی هستیم ما که آمار را تولید یا حتی ادعا نمی کنیم. ما تنها عملکرد مجموعه مدیران کشور را که در جهت اشتغال زایی تلاش کردند، گزارش کرده ایم.
وی به اعزام گروه های اعتبار سنجی آمار اشتغالزایی در استان ها اشاره کرد و افزود: برای اطمینان از صحت آمار و اطلاعات ارائه شده،گروه‌های مختلف اعتبار سنجی به 31 استان کشور اعزام شدند و نتایج حاصل نشان می دهد؛ خوشبختانه آمار و اطلاعات با واقعیت مطابقت دارد البته در صد کمی هم انحراف به صورت طبیعی وجود دارد زیرا یک شغلی در فروردین ماه ایجاد شده، ممکن است به هر دلیلی به طور مثال در مهریا دی ماه فرد دیگر آن کار را ادامه ندهد و به کار دیگری پرداخته باشد و از این نوع اموراتی که ممکن است، صورت گرفته باشد.
عبدالرضا شیخ الاسلامی تاکید کرد: ما نسبت به آماری که استانداران اعلام می کنند، اطمینان کامل داریم و این آمارها قابل قبول است.



اعلام نام 1500 تن دستگیر شده و انتقال همگی بازداشت‌شدگان به زندان اوین

کمیته گزارشگران حقوق بشر
با گذشت چند ساعت از تجمع خانواده‌های افراد دستگیر شده در جریان تجمع دیروز لیستی مرکب از 1500 نام از سوی مسئولان دادسرا خوانده و اعلام شد تمامی بازداشت‌شدگان به زندان اوین منتقل شده‌اند.
لازم به ذکر است صبح امروز، 26 بهمن ماه بازداشت‌شدگان تجمع روز گذشته در تهران، به دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم انتقال یافته و برای آنان پرونده تشکیل شده است. این در حالی است که ماموران یگان ویژه، صبح امروز با حمله به خانواده‌های بازداشت‌شدگان در مقابل دادگاه انقلاب، آنان را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند.
شب گذشته نیز نیروهای یگان ویژه نیروی انتظامی به قصد متفرق ساختن خانواده‌های تجمع کننده مقابل کلانتری 148 انقلاب به آنان حمله کردند. این در حالی است که مراجع انتظامی و امنیتی کماکان از هر گونه پاسخگویی به خانواده‌ی بازداشت‌شدگان امتناع می‌کنند.
اعلام نام 1500 تن بازداشتی در حالی است که کمی پیش سردار احمدرضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در مصاحبه‌ای تعداد بازداشت‌شدگان را 150 تن اعلام کرده بود.
گفتنی است در برخورد خشونت بار ماموران با تجمع کنندگان در وقایع روز گذشته در تهران، یک شهروند کشته و دست کم سه نفر نیز با شکلیک مستقیم گلوله زخمی شده اند. خبرگزاری دولتی فارس نیز، با تایید این خبر عوامل خشونت را وابسته به «منافقین» خوانده است.

گزارش از تظاهرات ۲۵ بهمن

ارسالی به زنان دیگر

پنج نفر بودیم که با هم راه افتادیم، ولی قبل از حرکت خانه ای را - متعلق به یک آشنا - شناسایی کردیم ، که در صورت لزوم بتوانیم به آنجا پناه ببریم. انبوه نیروهای یگان ویژه و بسیج و اطلاعاتی- امنیتی از یک بعد از ظهرمستقر شده بودند همچون گذشته و با تجهیزات بیشتر و شاید هار تر! هی می رفتند، می آمدند، با موتورهاشان گاز میدادند که ایجاد رعب و وحشت کنند، و دائم خط ویژه اتوبوس را اشغال میکردند. گاه مردم را پراکنده میکردند و همه را مجبور میکردند که حرکت کنند، حق ایستادن نداشتیم. اکثر مغازه ها بسته بود، در سر خیابان اسکندری و درست جلوی داروخانه قدیمی نبش جنوب شرقی آن که بسته هم بود گروهی از نیروهای سرکوبگر- پنج شش نفری می شدند - مرد جوانی را به باد کتک و ضرب و شتم گرفتند که با فریادو هو کردن مردمی که این سمت ایستاده بودند مرد جوان را رها کردند.

بعضی ازنیروهای سرکوب با کلاه کوکلوس کلان ها اما سیاه، مردمی را که در ایستگاه ها نشسته بودند با خشونت و وحشی گری بلند میکردند. اما تمام پیاده روهای خیابان آزادی و تمامی فرعی ها، مملو از مردم جان به لبی بود که راه می رفتند و راه می رفتند و راه .... تا تظاهراتی را شکل دهند و در خیابان ولعصر بود که با شعارهای مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد تظاهرات باشکوه و پر صلابتی شکل گرفت طوری که مزدورهای رژیم نتوانستند به صفوف مردم رخنه کنند. اما در تقاطع ها با باتوم (ن) برقی و فریاد و توهین ، مردم را به خیابان های فرعی می راندند. هم در خیابانهای فرعی و هم در خیابان آزادی گاز اشک آور و فلفل میزدند و مردم هم همدلانه به هم آتش و کبریت و سیگار می دادند که گازها را خنثی کند. من دو زن را دیدم که مورد اصابت گلوله رنگ پاش که خیلی هم درد آور است قرار گرفته بودند، و از آن دو که یکی شان دختر جوانی بود و گلوله به پایش خورده بود و بسیار هم درد داشت، یاد گرفتیم که اگر بلافاصله رنگ را با دستمال کاغذی پاک کنیم، رنگ پاک میشود و آن ها دیگر نمیتوانند با این روش کثیف آدم ها را شناسایی کنند. ( البته اگر چینی ها رنگ ثابتش را برایشان ارسال نکنند) .

ما از میدان آزادی تا سر ابوریحان که یک جنگ واقعی در گیر بود، رفتیم از اینجا دیگر نمی گذاشتند جلوتر برویم و باتوم(ن) هایشان را تهدیدآمیز بالای سرمان می چرخاندند، که برگردید و بسته است! ما با بی آر تی برگشتیم و سر رودکی پیاده شدیم، وارد خیابان رودکی شدیم وخوش و کارون را هم راپیاده طی کردیم که صحنه زدو خورد و سیطره مردم بر این خیابان های فرعی بود و شعار دادن ها و سطل زباله آتش زدن ها که تا ساعت 9 شب آتش ها شعله ور بودند.

چند ایستگاهی که با اتوبوس بی آر تی رفتیم دیدیم که داخل اتوبوس به خصوص قسمت زنان سراسر شور بود و شعار و اظهار نفرت از نیروهای سرکوبگر و هر گاه نیروها کسی را میزدند و یا قصد دستگیری اش را داشتند، زنان از داخل اتوبوس با فریاد و هو کردن ها به این عمل وحشیانه اعتراض می کردند.

ساعت حدود 5 بود که نزدیکی های دانشگاه تهران بودیم، در اتوبوس جلویی ما، نمیدانم زنان شعار میدادند یا سرود میخواندند که نیروهای یگان ویژه با خشونت شیشه های اتوبوس را شکستند و از خارج و داخل چند زن را به باد کتک گرفتند اما تا ساعت هشت و نیم که ما آن جا ها بودیم شعار و سرود خوانی چه در اتوبوس و چه در خیابان ها، ادامه داشت و صدای مرگ بر دیکتاتور هر لحظه شنیده میشد. از اتفاقات جالب امروز شلیک یک گاز اشک آوردرست سر خیابان قدس به نیروهای خودشان بود که چند نفرشان سعی کردند آن را به جایی دورتر پرتاب کنند و درست در همین بلوا بود که دانشجونماهای طرفدار حاکمیت که حدوداً 70 نفری میشدند با شعارهایی علیه آمریکا و اسراییل و صدای آمریکا و له مصر و تونس و غزه و لبنان و ایران راه پیمایی می کردند و وقتی به میدان انقلاب رسیدند پسرها از سازه لاک مانند(یا سپر مانند) وسط میدان بالا رفتند و حنجره دریدند و دخترها با حفظ متانت اسلامی در مقام پایین تری ایستادند! تا بعد با دهان های کف کرده شعار و فحاشی به مردم را ادامه دهند، و دادند. در راه خانه با خود فکر میکردم که امشب و روزهای دیگر صدا و سیما چه عکس ها و فیلم ها و گزارش و تجلیل و تکریم از این 70 نفرپخش نمی کند و چطورآن دومیلیون نفر را به کلی نادیده می گیرد



دوست داشتن و عشق ورزیدن

farid-ansari-d.jpg
فرید انصاری دزفولی
با فرا رسیدن روز ولانتن (ولنتاین) یا روز عشاق هر کس به محبوب خود هدیه ای می دهد تا بدین وسیله علاقه و عشق خود را به او بیان دارد. البته ایرانیان از قدیم الایام سنت روز عشق ورزی را داشته اند؛ روزی که در تاریخ کهن ایرانیان سپندارمذگان نامیده شده و همزمان با پایان بهمن و شروع اسپند ایرانیان قدیم جشن گرفته می شد و مردان به نامزد و همسر خود هدیه می دادند و بدین وسیله علاقه خود را به آنان ابراز می داشتند و به آنان عشق می ورزیدند.
در کتب و اشعار ما هم در مورد دوست داشتن و عشق ورزیدن بسیار گفته و نوشته شده است. مثلاً اوحدی مراغه ای می سراید
پستان خود به مهر بیالود و دوستی / روز نخست دایه که میداد شیر ما را
و حافظ نگین عزل ایران می گوید
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد / نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
عشق و دوستی یکی از موضوعات مورد توجه دانشمندان در سال های اخیر بوده به خصوص عشق میان مرد و زن یا عشق رمانتیک - به عنوان پدیده ای عمیقا فیزیکی - هدف کنکاش های علمی قرار گرفته است. در عشق رمانتیک سلول های عصبی، هورمون ها، مغز و فشار خون، قلب و معده در حالتی از شوریدگی قرار می گیرند. جالینوس پزشک مشهور یونانی در قرن دوم میلادی اصرار داشت که عاشق شدن موضوعی مربوط به اخلاط چهارگانه بدن است، به عبارت دیگر هنگامی که تعادل صفرا و سودا و بلغم و خون به هم می خورند. این نظریه اخلاط اربعه تا قرن نوزدهم دوام آورد و در این هنگام بود که با نظریه های جدید در مورد زیست شناسی سلولی جایگزین شد. اما با این وجود متخصصان بدن نیز عشق رمانتیک را ناشی از مواد شیمیایی طبیعی قدرتمندی در بدن می دانند. ماده شیمیایی که به خصوص مورد تحقیق قرار گرفته است مولکولی به نام فنیل اتیلامین (PEA) است.
البته بحث من در مورد عشق جنسی یا رمانتیکی نیست چون عشق را معمولاً به چندین دسته تقسیم می کنند که یکی از آنان عشق جنسی است.
وقتی از کسی می پرسیم دوست داشتن یا عشق ورزیدن به چه معنی است؟ جوابها و تفاسیر زبادی به این سئوال می دهند. هر چند که همه قبول دارند عشق یک حس است و در قالب کلمه نمی گنجد زیرا مردمی که عاشق شده اند همواره از یک احساس درونی صحبت می کنند. بسیاری از خود می پرسند عشق واقعی را چگونه بشناسیم؟
آنچه مسلم است پاسخ به این سئوال یکنواخت نخواهد بود چون سلیقه ها و درک و احساس انسانها از یک مطلب و یا پدیده مختلف است بویژه اگر پدیده یک پدیده علمی مثل ریاضی و یا فیزیکی نباشد.
شاید بتوان به این سئوال اینطور پاسخ داد. انسانها دارای استعداد های ذاتی می باشند که یکی از آنها استعداد دوست داشتن و عشق ورزیدن است. استعداد دوست داشتن در انسان یکی از موضوعات اصلی شناسائی، تحقیق و تفحص در علم روانشناسی از زمان فروید شده است. تئوری دوست داشتن بخش مهم و اساسی نظریه های فروید و دیگران را در روان تحلیلی تشکیل میدهد . از دید فروید، دوست داشتن "انرژی روانی" است که در درون انسان جهت ادامه حیات او، از بدو تولد تا بهنگام مرگ، وجودی فعال دارد. علاوه بر علم روانشناسی، در دانشهای روابط اجتماعی و جامعه شناسی، استعداد دوست داشتن و عشق ورزیدن خمیر مایۀ تمامی شبکه های روابط انسانی و اجتماعی را تشکیل میدهد.
بنا براین استعداد دوست داشتن استعدادی که انسانها به کمک آن می توانند، دوست بدارند. با این استعداد انسانها توانائی مهرورزیدن به دیگر انسانها و درک و احساس مهردیگران نسبت به خویش را ایجاد میکند. این استعداد منبع هر گونه عشق وعاشق شدن، علاقه و محبت، و بیش از همه اعتماد و اطمینان، هم نسبت بخویش و هم نسبت به دیگران است. خو گرفتن و عادت کردن و اعتماد و اطمینان، از جمله توانائیهای این استعداد هستند. استعداد دوست داشتن و عشق ورزیدن، اصل و اساس عرفان شرق و غرب را میسازد. مولانا جلال الدین محمد بلخی در مورد عشق، این استعداد شگرف انسانی، چنین میسراید
هر که را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما / ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد / کوه در رقص آمد و چالاک شد.
مولانا می گوید عشق چیزی است که می تواند شکاف بین زمین و آسمان را پر کند و به تعبیر دیگر کسی که عاشق باشد ، بین فکر و عمل اش هیچ فاصله ای وجود ندارد. بهتر بگوئیم انسان عاشق آنگونه زندگی می کند که می اندیشد. چنین انسانی استعداد دوست داستن و عشق ورزیدن را در خود رشد داده است و به درجه ای از بالندگی رسیده است که می داند در این جهان پر از رذائل فقط از طریق رشد دادن استعداد دوست داشتن و عشق ورزیدن است که انسان قادر خواهد بود از همه زشتی ها و پلیدی ها دوری جوید. پس ولانتن (ولنتاین) و سپندارمذگان بهانه هائی هستند تا انسانها بتوانند به هم دیگر عشق بورزند و بدانند که تنها و تنها با دوست داشتن و عشق ورزیدن به همدیگر است که دنیا می تواند پابرجا بماند زیرا انسانها همه از یک پیکر ساخته شده اند.
بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار
این عشق را می گویند عشق انسانی، عشقی که هدفش انسان است. عشقی که انسان را فقط بخاطر انسان بودنش مورد تکریم قرار می دهد و دوست دارد. عشقی که قرار را از آدمی به دلیل درد آدم دیگری می ستاند. عشقی که درمان همه دردهاست. چرا؟ چون عاشق واقعي كسي است كه براي معشوق خويش فداكاري هاي بزرگ مي كند. به محض اينكه شما عشق را تجربه كنيد، مسيرتان تغيير خواهد كرد. پيش از عشق انسانی شما دانسته يا نادانسته خود را معيار همه چيز مي دانستيد. مركز جهان، ولي عاشق كه مي شويد، خود شما نيز دستخوش تغييرات مي شوید. به سوي ديگران مي رويد و براي يافتن معشوق فداكارهاي ها مي كنيد. و اين گشودگي جايگزين مرزهاي خود شماست. مركز وجود شما از من به معشوق تغيير مي يابد. مولوي اين تغيير را مرگ پيش از مرگ يا مرگ در روشنايي مي نامد. جدا شدن از خود و اتصال به معشوق.

شاد باشید
لندن فوریه 2011
بر گرفته از نشریه توانا
www.iraniandsa.com
فرید انصاری دزفولی: فعال اجتماعی، مدافع و فعال حقوق معلولین و سالنمندان، بنیانگذار انجمن حمایت از معلولین ایرانی در بریتانیا و سر دبیر نشریه توانا