روزنامه های تک صفحهای
سراجالدین میردامادی
اخیراً سه روزنامهی الکترونیکی تکصفحهای به نامهای «کلمه»، «قلم سبز» و «اعتماد ملی» به طور منظم منتشر میشوند و از طریق اینترنت، اخبار کوتاه سیاسی را در یک صفحه، به نقاط گوناگون ایران و جهان میفرستند.از محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار مقیم پاریس، دربارهی ارزیابی و تحلیل وی از این شیوهی فعالیت رسانهای پرسیدهام.
محمدرضا یزدانپناه: در میان فعالیتهای فرهنگی، روزنامهنگاری مقولهای است که بیش از هر عرصهی دیگری از تحولات تکنولوژیک، بهویژه در زمینهی اطلاعرسانی، تأثیر میگیرد.اینترنت، به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب ارتباطات، یکی از فوایدی که داشت این بود که به پیدایش روزنامهنگاری اینترنتی منجر شد که رابطهی نشریه و رسانه با خواننده و رابطهی رسانهی صوتی و تصویری و مخاطب را از رابطهی یکسویه، به رابطهای متقابل و به عبارتی اینتراکتیو ارتقا داد.
نشریات اینترنتی هم در تحقق دو کارکرد اساسی روزنامهنگاری، یعنی اطلاعرسانی و طرح افکار و آرای متفاوت، نه تنها مکانیسمهای متفاوت سانسور، خودسانسوری، سرمایه و توزیع را خنثی کرد، بلکه از محدودهی ژورنالیسم مکتوب، صوتی و تصویری هم فراتر رفتند و کارکردهای جدید خود را در این عرصه ارائه دادند.
با توجه به این مسئله، باید این نکته را متذکر شوم که شاید عنوان روزنامهی اینترنتی که عمدتاً در توصیف روزنامههایی مانند کلمه، اعتماد ملی یا قلم سبز بهکار برده میشود، عنوان دقیق و منطبقی نباشد. در واقع، این روزنامهها صرفاً در فضای اینترنت منتشر میشوند، اما همانگونه که دستاندرکاران آنها اعلام کردهاند، محل توزیع این رسانهها در اینترنت نیست. بلکه بهطور مشخص در میان مردمی است که یا به اینترنت دسترسی ندارند و یا اگر دسترسی دارند، متأثر از فیلترینگ شدید حکومت، نمیتوانند به منابع خبری غیر رسمی و غیرحکومتی دسترسی پیدا کنند.
فضای سانسور و فضای تبعیضآمیزی که در رسانههای رسمی ایران و بهطور مشخص در صدا و سیمای جمهوری اسلامی همواره وجود داشته نشان داده، این رسانه برخلاف عنوان رسانهی ملی که به آن اطلاق میشود، بههیچ عنوان نمیتواند دایرهی تمام دیدگاهها و عقاید اجتماعی و سیاسی داخل ایران را نمایندگی کند. این نکته دستاندرکاران جنبش اعتراضی را به این نتیجه رسانده که از تمام راههای جایگزین برای برقراری ارتباط با مخاطبان خودشان یا با طرفداران خودشان استفاده کنند.
پس از اتفاقهای مختلفی که افتاد و در نهایت با فیلترینگ بیسابقهای که بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری شاهد بودیم، ارتباط هواداران جنبش اعتراضی با رهبران، سران و رأس این جنبش حتی در سطح اینترنت هم مخدوش شد. چارهای نماند که با این رسانهها و به این شکل، دیدگاههای سران جنبش به بدنهی جنبش منتقل شود. فکر میکنم شکلگیری و تشکیل این روزنامههای مجازی، مکانیسمی است که رهبران جنبش سبز و دستاندرکاران این رسانهها، برای برطرف کردن این نقیصهی ارتباطی با هواداران خودشان، از آن استفاده میکنند.
چقدر این پروژه را موفق ارزیابی میکنید و این نشریات مجازی تکصفحهای را در مخاطبیابی، نزدیک به هدف آنها میدانید؟
منتشرکنندگان این روزنامههای مجازی، برای توزیع آنها، به افرادی متکی هستند که به حامیان گمنام جنبش سبز مشهور شدهاند. یعنی دانشجویان، دانشآموزان، پیشهوران، کارمندان، کارگران، معلمان و هر گروه مرجع اجتماعی دیگری که خود را حامی جنبش سبز میداند و حاضر است بهخاطر اهداف این جنبش، این سطح از فعالیت رسانهای یا بهتر بگویم ارتباطی را انجام بدهد.
واقعیت این است که اگر شعار «ما بیشماریم» یا از آن سمت، راهبرد «هر شهروند یک رسانه»ی جنبش سبز، کماکان هویت وجودی یا اصالت خود را حفظ کرده باشد، میشود امیدوار بود که روزنامههای بهاصطلاح اینترنتی جنبش، تا عمق جامعهی ایران نفوذ کنند و بتوانند آن دسته از مخاطبانی که از طرف دستاندرکاران این روزنامهها هدفگذاری شدهاند را جلب کنند. آمار مشخصی البته دربارهی میزان این موفقیت و این وضعیت وجود ندارد.
ضمن اینکه به نظر میآید فضای محاوره و گفتمان محاورهای در بین جامعهی ایران، بهخصوص در بین طبقهی متوسط شهری، حتی در غیاب این روزنامههای مجازی، فضای بسیار پررونقی در ماههای گذشته بوده و به همین خاطر است که وجود این روزنامهها و رسانهها، صرفاً میتواند نوعی دیالوگ رسمی را بین رهبران جنبش اعتراضی با همین طبقهی متوسط، در فضای موجود ایجاد کند.
اگر از شکل کار بگذریم و بخواهیم به محتوا بپردازیم، فکر میکنید کارکرد این نشریات مجازی تکصفحهای، بیشتر برای طرح اخبار کوتاه است، یا تحلیل، ایدهها و تفاسیر سیاسیای که وجود دارد را هم میشود از این طریق به مخاطبین رساند؟
این بستگی به هدفگذاریای دارد که بانیان و دستاندرکاران این رسانهها از ابتدا انجام دادهاند. طبیعتاً هر رسانهای، قبل از انتشار، هدف خود را انتخاب میکند و محتوای رسانه و روزنامهی خود را بر مبنای آن قشری که به عنوان هدف تعیین شده، تنظیم میکند و تطبیق میدهد.
آنطور که از عملکرد این روزنامهها در چندماه گذشته برمیآید، بهنظر میرسد دستاندرکاران این روزنامهها، چندان اعتنایی یا چندان توجهی به مسائل تحلیلی نداشتهاند و سعی کردهاند با زبانی بسیار ساده و خیلی غیر رسمی، صرفاً اخبار و اطلاعاتی را که طبقهی متوسط به واسطهی وجود فضای سانسور و تبعیض در چند ماه گذشته، از آگاهی از آنها محروم شده بودند، در اختیارشان قرار بدهند.
به نظر میآید جنبهی خبری و اطلاعرسانی این رسانهها، کاملاً بر جنبهی تحلیلی آنها غلبه دارد و دستاندرکاران این رسانهها، همانطوری که قبل از انتخابات امتحان کردند و توانستند صرفاً با برقراری یک زبان سادهی ارتباطی و بهعبارتی ادبیات روان شهری، تعداد خیلی زیادی از طبقهی متوسط و مردم را جذب برنامههای تبلیغاتی خودشان بکنند، همان روش را برای ارتباط با همان طبقه که بعد از انتخابات مورد تبعیض و سانسور خبری شدیدی قرار گرفت ادامه میدهند. به همین واسطه، بهنظر میآید که جای تحلیل و تولید گفتمان در این رسانهها خالی باشد.
به مسئلهی طبقهی متوسط شهری اشاره کردید. بههرحال یکی از مشکلاتی که در این جنبش وجود داشته، عدم پیوند بین طبقهی متوسط و فرودست بوده است. یا به نوعی ارتباط نخبگان جامعه برای انتقال اطلاعات به طبقهی فرودست که به رسانهی مجازی دسترسی ندارند، قطع بوده است. فکر میکنید این شکل جدید اطلاعرسانی میتواند آن خلاء را پر کند یا تلاش برای پیوست و ایجاد پیوند بین این دو طبقه و رساندن اطلاعات به طبقهی فرودستی باشد که به اینترنت و رسانهی مجازی دسترسی ندارد؟
من با این واژهی فرودست چندان موافق نیستم و فکر میکنم بهتر است بگوییم قشری از جامعه حال به دلایل مختلف نتوانستند با گفتمان جنبش سبز ارتباط چندانی برقرار کنند. مسئلهی اصلی اینجاست که ضعف رسانه از ابتدا در جنبش سبز، واقعاً چشمگیر بوده است. درست است که این جنبش و مجموعهی اپوزیسیون حکومت ایران توانستهاند برتری ادبی غیر قابل کتمان خودشان در جامعهی حقیقی ایران را با نسبت بسیار بیشتری در فضای مجازی هم ادامه بدهند، اما مادام که این جنبش از رسانهی تصویری فراگیر، حرفهای و قدرتمند برخوردار نباشد، کفهی انتقال اخبار به متن جامعه آن با کاستیها و معایب بسیاری روبهرو است.
متأسفانه باید گفت که معدود اقداماتی هم که برای تشکیل چنین رسانهای صورت گرفته، به دلیل ضعفهای ساختاری و شکلی، تجربههای موفقی نبودهاند. بنابراین واقعیت امر این است که چنین ارتباطی کار سختی است و تا به امروز، برقراری ارتباط بین رهبران جنبش با طبقاتی که شما آنها را فرودست مینامید و حتی با دیگر اقشار جامعه، با دشواری صورت گرفته است.
بهنظر میآید یکسری امیدواریهایی در بین جنبش سبز، برای برقراری ارتباط با این افراد وجود داشته باشد. آن هم مسائلی مانند وخیمتر شدن وضعیت معیشتی یا وضعیت اقتصادی این طبقات است که میتواند باعث ایجاد گسست بین این طبقه و حکومت بشود. بالاخره این طبقه، همواره از مواهب اقتصادی و مالی حکومت به شکل گستردهای برخوردار بوده است.
اما در کنار این، یکسری موانع هم وجود دارد که به شکل مشخص میشود به مانع گفتمان دینی اشاره کرد. این طبقه، هر نامی که روی آن بگذاریم، طبقهای است که بر دین و مذهب، به عنوان یکی از مؤلفههای اصلی هویتی و شکلدهندهاش بسیار تاکید شده و حکومت کنونی جمهوری اسلامی با استفاده از ابزار رسانهای که در اختیار دارد، توانسته کاملاً خود را نمایندهی این گفتمان جلوه بدهد و در مقابل، رقیب خود را جریانی معرفی کند که نه تنها به این گفتمان بیتوجه است، بلکه اساس شکلگیری آن برای نابودی و حتی حذف کامل این گفتمان از جامعهی ایران است.
بههرحال این موانع وجود دارند،. از آن طرف هم آن امکانات وجود دارند و بهنظر میآید که ادامهی روند توزیع این رسانهها و بالاخره جنگ نرمی که به قول آقایان در حوزهی رسانهای شکل گرفته، به مرور زمان که جلو برود و هر دو طرف بتوانند داشتههای خود را با استفاده از تمام ابزارهایی که وجود دارد، کاملاً رونمایی کنند، سرنوشت این اردوکشی و این صفکشی را به نحوی تعیین کند.
هنوز هم کاپيتان پرويز!
مسعود نقرهکار
شصت و پنج سالگی پرويز قليچخانیست. خيره به مانيتور کامپيوتر گاه سبيلهای پر پشتی، که ديگر رنگ برف گرفتهاند را میخاراند. عصایاش را به دستهی صندلی تکيه داده است، عصای پايی که روزگاری بر سر قيمتاش خبرها و بحثها و جدلها و شايعهها بر پا بود. "چيه، به عصای من میخندی؟" ـ "نه، ياد يه پنالتی و يه ساعت بزرگ افتادم"
بيش از نيم قرن ازآن روزمی گذرد.
نخستين بار توی "بيابان زغالی" ديدم اش , بيابانی ميانه ی ميدان خراسان و محله ی تير دوقلو. بيابان زمين بازی ما بود. قناس و کوچک, شرق اش خيابان بی سيم نجف آباد بود و غرب اش خيابان شهباز جنوبی. شمال بيابان ديوار های جنوبی رديفی خانه که به آبريزگاهی عمومی بدل شده بودند , و جنوب اش خانه های دو طبقه نسبتا" شيکی که پياده روئی فرش شده با موزائيک بيابان را ازآن خانه ها جدا می کرد. پاره ای از بيابان تخليه گاه زباله های محله بود , و تکه ای از بيابان زمين فوتبال و واليبال و انواع و اقسام بازی ها و سرگرمی ها و برنامه های ديگر: از الک دولک و چلتوپ و تيله قليدن و قاپ انداختن بگير تا معرکه های پهلوان اکبر و پرده خوانی های آسيد مصطفی پرده خوون.
تصاوير آن روزها هنوز در ذهن من اند:
- نو جوانی قلدر,سياه پوشيده با شورتی سفيد و بلند نگاه ها را به سوی خود کشانده است . زمين بازی را همه جوره قرق کرده است . بازيکنی در ميدان نيست که بتواند توپی از او رد کند.
" داداشه ممد رضاست"
محمد رضا برادر کوچک تر پرويز, همبازی من است.
- فرز و چالاک , پيچ تير دوقلو ,آنجا که کاميون های پرهندوانه و خربزه شل می کنند, پشت کاميون رامی گيرد, و مثل برق بر بام هندوانه ها و خربوزه ها می نشيند , و مايی که به دنبال کاميون می دويم را به هندوانه و خربوزه ای مجانی دعوت می کند. می دانيم هيچ راننده و شاگرد راننده ای برای ترساندن و ادب کردن اش , به گرد پای اش نخواهند رسيد.
نخستين بار توی "بيابان زغالی" ديدم اش , بيابانی ميانه ی ميدان خراسان و محله ی تير دوقلو. بيابان زمين بازی ما بود. قناس و کوچک, شرق اش خيابان بی سيم نجف آباد بود و غرب اش خيابان شهباز جنوبی. شمال بيابان ديوار های جنوبی رديفی خانه که به آبريزگاهی عمومی بدل شده بودند , و جنوب اش خانه های دو طبقه نسبتا" شيکی که پياده روئی فرش شده با موزائيک بيابان را ازآن خانه ها جدا می کرد. پاره ای از بيابان تخليه گاه زباله های محله بود , و تکه ای از بيابان زمين فوتبال و واليبال و انواع و اقسام بازی ها و سرگرمی ها و برنامه های ديگر: از الک دولک و چلتوپ و تيله قليدن و قاپ انداختن بگير تا معرکه های پهلوان اکبر و پرده خوانی های آسيد مصطفی پرده خوون.
تصاوير آن روزها هنوز در ذهن من اند:
- نو جوانی قلدر,سياه پوشيده با شورتی سفيد و بلند نگاه ها را به سوی خود کشانده است . زمين بازی را همه جوره قرق کرده است . بازيکنی در ميدان نيست که بتواند توپی از او رد کند.
" داداشه ممد رضاست"
محمد رضا برادر کوچک تر پرويز, همبازی من است.
- فرز و چالاک , پيچ تير دوقلو ,آنجا که کاميون های پرهندوانه و خربزه شل می کنند, پشت کاميون رامی گيرد, و مثل برق بر بام هندوانه ها و خربوزه ها می نشيند , و مايی که به دنبال کاميون می دويم را به هندوانه و خربوزه ای مجانی دعوت می کند. می دانيم هيچ راننده و شاگرد راننده ای برای ترساندن و ادب کردن اش , به گرد پای اش نخواهند رسيد.
- و باز اوست با ساکی برشانه می رود , انگاری می دود, تا به خانه که کمر گاه " کوچه برق اديسون" است , برسد.
- زير سايه ی تک درخت بيابان ,که حاشيه ی زباله دانی ست جمع شده ايم تا محمد رضا عکس های پرويز را که از کيهان ورزشی و مجله جوانان بريده, نشانمان دهد. ديگر همه ی بچه های محله می دانيم پرويز باشگاهی شده است.
- پيشخوان روزنامه فروشی کنج ميدان خراسان وعکس بزرگ پرويز روی جلد کيهان ورزشی . ميخکوب می شويم. پرويز ِ نوزده ساله , مرد سال فوتبال ايران شده است. با" مرتضی خوشگله" پول هايمان را رويهم می گذاريم , کيهان ورزشی می خريم , و توی محله پز می دهيم.
- استخر تازه تاسيس خيابان پاک , دورش حلقه زده ايم تا نگاه اش کنيم , و گاه به " مرتضی خوشگله " تشر بزنيم که چرا به سينه های پر موی پرويز می خندد.
- خيابان پاک, زمين فوتبال ورزشگاه شماره ۸, جمع می شويم تا تمرين کردن اش را تماشا کنيم.
" تو سرما و يخبندون , صبه کله سحر می آد دور زمين می دوئه و نرمش می کنه"
" الکی که به اين جا نرسيده "
- تير دوقلو,ايستگاه اتوبوس شرکت واحد,خط ۱۲۹, که به سمت ميدان ژاله و ميدان فوزيه می رود , دخترکان دبيرستانی او را, که با پيراهن يقه اسکی مشکی ,خوش تيپ تر شده است , به شيطنت نشان هم می دهند , و حسادت ما را بر می انگيزند.
- بيابان چهارراه عارف ِ ته خيابان غياثی , بيابان ارج, ورزشگاه شماره ۳ شهباز جنوبی و استاديوم امجديه, چشم هايی هيجان زده و هراسان به دنبال او می دوند تا او غم و شادی شان را رقم بزند , و گاه به تعجب چشم های شان را از حدقه درآورد. پنالتی را به جای جا دادن درون دروازه حريف به ساعت امجديه که ۲۰۰ متری شايد بالاتر و دورتر از دروازه است, می کوبد.
- بازی ايران و اسرائيل ,و آن گل " تاريخی" که به خاطرش بازاريان و اعوان انصارشان با بريدن سر موشه دايان با اره , ختنه سوران راه انداخته اند , و ما, جيغيل پيغيل های بی خبر از همه جا با آن ها شعار می دهيم :
" با اره بريدن سر موشه دايان را , عجب ختنه سورونی "
- زير سايه ی تک درخت بيابان ,که حاشيه ی زباله دانی ست جمع شده ايم تا محمد رضا عکس های پرويز را که از کيهان ورزشی و مجله جوانان بريده, نشانمان دهد. ديگر همه ی بچه های محله می دانيم پرويز باشگاهی شده است.
- پيشخوان روزنامه فروشی کنج ميدان خراسان وعکس بزرگ پرويز روی جلد کيهان ورزشی . ميخکوب می شويم. پرويز ِ نوزده ساله , مرد سال فوتبال ايران شده است. با" مرتضی خوشگله" پول هايمان را رويهم می گذاريم , کيهان ورزشی می خريم , و توی محله پز می دهيم.
- استخر تازه تاسيس خيابان پاک , دورش حلقه زده ايم تا نگاه اش کنيم , و گاه به " مرتضی خوشگله " تشر بزنيم که چرا به سينه های پر موی پرويز می خندد.
- خيابان پاک, زمين فوتبال ورزشگاه شماره ۸, جمع می شويم تا تمرين کردن اش را تماشا کنيم.
" تو سرما و يخبندون , صبه کله سحر می آد دور زمين می دوئه و نرمش می کنه"
" الکی که به اين جا نرسيده "
- تير دوقلو,ايستگاه اتوبوس شرکت واحد,خط ۱۲۹, که به سمت ميدان ژاله و ميدان فوزيه می رود , دخترکان دبيرستانی او را, که با پيراهن يقه اسکی مشکی ,خوش تيپ تر شده است , به شيطنت نشان هم می دهند , و حسادت ما را بر می انگيزند.
- بيابان چهارراه عارف ِ ته خيابان غياثی , بيابان ارج, ورزشگاه شماره ۳ شهباز جنوبی و استاديوم امجديه, چشم هايی هيجان زده و هراسان به دنبال او می دوند تا او غم و شادی شان را رقم بزند , و گاه به تعجب چشم های شان را از حدقه درآورد. پنالتی را به جای جا دادن درون دروازه حريف به ساعت امجديه که ۲۰۰ متری شايد بالاتر و دورتر از دروازه است, می کوبد.
- بازی ايران و اسرائيل ,و آن گل " تاريخی" که به خاطرش بازاريان و اعوان انصارشان با بريدن سر موشه دايان با اره , ختنه سوران راه انداخته اند , و ما, جيغيل پيغيل های بی خبر از همه جا با آن ها شعار می دهيم :
" با اره بريدن سر موشه دايان را , عجب ختنه سورونی "
*************
تصاوير اندک اندک روشن تر می شوند.
- ازدواج زودرس, فوتبال و شهرت او را از تير دوقلو جدا می کنند.گهگاه سری به خانواده اش می زند, اگر شانس بياوريم , دورادورمی بينيم اش . تماشای بازی اش در امجديه , ورزشگاه شماره ۳, شنيدن در باره اش از راديوو ديدن اش در تلويزيون و خواندن روزنامه ها نمی گذارند از او بی خبر باشم .
از آن محله کنده می شويم و به نظام آباد نقل مکان می کنيم.
تصاوير اندک اندک روشن تر می شوند.
- ازدواج زودرس, فوتبال و شهرت او را از تير دوقلو جدا می کنند.گهگاه سری به خانواده اش می زند, اگر شانس بياوريم , دورادورمی بينيم اش . تماشای بازی اش در امجديه , ورزشگاه شماره ۳, شنيدن در باره اش از راديوو ديدن اش در تلويزيون و خواندن روزنامه ها نمی گذارند از او بی خبر باشم .
از آن محله کنده می شويم و به نظام آباد نقل مکان می کنيم.
- کافه تريای خوابگاه گلستان دانشگاه جندی شاپور( اهواز) جمع می شويم تا مصاحبه تلويزيونی اش را, که ساواک تدارک ديده, تماشا کنيم. اکثرا" دانشجوی دانشکده پزشکی هستيم. شايعه دستگيری اش را شنيده ايم , اينکه توی مدرسه عالی تربيت معلم تظاهرات بوده و پرويز با ماموران گارد درگير شده , اينکه در سفرهای اش از خارج از کشور کتاب های ممنوعه می آورده , اينکه يکی از فوتباليست هارا که با سازمان امنيت همکاری می کرده کتک زده , اينکه با چريک ها ارتباط داشته و.......
می آيد , و برای اکثر ما, به ويژه من ,که احساس بچه محل بودن نيز نسبت به او دارم , جز ناباوری و اندوه چيزی نمی آورد. بعد از مصاحبه قدم زدن ميان نخل های اطراف خوابگاه آرامم می کند.
می آيد , و برای اکثر ما, به ويژه من ,که احساس بچه محل بودن نيز نسبت به او دارم , جز ناباوری و اندوه چيزی نمی آورد. بعد از مصاحبه قدم زدن ميان نخل های اطراف خوابگاه آرامم می کند.
- ديگر يک فوتباليست بزرگ ,که به بچه محل بودن با او می نازيدم نيست, شخصيتت ديگری است, چيزی مثل تختی .اما مصاحبه اش ولم نمی کند .
- تهران ام , نظام آباد ,گروه کوه و مطالعه و سياست و فرهنگ جزئی از زندگی ام می شوند. گهگاه سخن از پرويز هم هست.و اينکه تلويزيون آمدن اش به اين خاطر بود که پرويز ثابتی تهديد کرده بود اگر مصاحبه نکند پيش روی اش به همسرش تجاوز خواهد کرد, و خب بساط شکنجه هم بر پا بود. معادل برخورد با يک چريک.
- سری به کوچه برق اديسون وتير دوقلو می زنم شايد از طريق محمد رضا خبری دقيق تر بشنوم و از حا ل و روز پرويز خبردار شوم , همه انگاری غيب شان زده است. می دانم حول و حوش خيابان خورشيد زندگی می کند, اما نمی دانم چرا سراغ اش نمی روم.
- رستوران آقا مهدی, جاده قديم شميران , که سيراب شيردان های اش اسمی است, پاتوق پرويز است .يکی دوبار به هوای ديدن اش می روم , نمی بينم اش.
- بازی ايران و استراليا ست و آن دوگل محشر. به طرف رختکن می روم شايد ببينم اش , بعد از بازی غيبش زده است , هيچکيس نمی داند کجا رفته است.
- بساط عصرانه ی انتشارات چکيده است. سنگک داغ و جگر و دل و قلوه . داش علی خبر می آورد:
" پرويز خان رفت امريکا , ميگن به عنوان اعتراض و برای افشای رژيم توی جام جهانی شرکت نمی کنه. ميگن توی تلويزيون ها و روزنامه ها ی امريکا عليه رژيم شاه صحبت می کنه و می نويسه ".
ايرج که کنج انتشارات چای دم می کند با صدای بلند می گويد:
" تنها راش همين بود".
- تهران ام , نظام آباد ,گروه کوه و مطالعه و سياست و فرهنگ جزئی از زندگی ام می شوند. گهگاه سخن از پرويز هم هست.و اينکه تلويزيون آمدن اش به اين خاطر بود که پرويز ثابتی تهديد کرده بود اگر مصاحبه نکند پيش روی اش به همسرش تجاوز خواهد کرد, و خب بساط شکنجه هم بر پا بود. معادل برخورد با يک چريک.
- سری به کوچه برق اديسون وتير دوقلو می زنم شايد از طريق محمد رضا خبری دقيق تر بشنوم و از حا ل و روز پرويز خبردار شوم , همه انگاری غيب شان زده است. می دانم حول و حوش خيابان خورشيد زندگی می کند, اما نمی دانم چرا سراغ اش نمی روم.
- رستوران آقا مهدی, جاده قديم شميران , که سيراب شيردان های اش اسمی است, پاتوق پرويز است .يکی دوبار به هوای ديدن اش می روم , نمی بينم اش.
- بازی ايران و استراليا ست و آن دوگل محشر. به طرف رختکن می روم شايد ببينم اش , بعد از بازی غيبش زده است , هيچکيس نمی داند کجا رفته است.
- بساط عصرانه ی انتشارات چکيده است. سنگک داغ و جگر و دل و قلوه . داش علی خبر می آورد:
" پرويز خان رفت امريکا , ميگن به عنوان اعتراض و برای افشای رژيم توی جام جهانی شرکت نمی کنه. ميگن توی تلويزيون ها و روزنامه ها ی امريکا عليه رژيم شاه صحبت می کنه و می نويسه ".
ايرج که کنج انتشارات چای دم می کند با صدای بلند می گويد:
" تنها راش همين بود".
**********
روزهای بعد از انقلاب و تصاويری شفاف.
- با ريش و سبيلی پر پشت ترعکس اش را می بينم. مصاحبه ی جنجالی اش با آيندگان و شايعه های ريز و درشت دور وبرش . جزوه ی عذر خواهی اش از مردم ,به خاطر مصاحبه تلويزيونی اش, دست به دست می گردد.
- می بينم اش , توی انتشارات پيوند, روبروی دانشگاه , پشت پيشخوان انتشارات کتاب می فروشد , کلاه دست بافت سياه رنگ و ريش و سبيل هم نمی توانند آن چهره ی شناخته شده , آنهم برای يک بچه محل قديمی و فوتبال دوست را مخفی کنند. خوش و بشی می کنيم, حال و احوالی از خانواده ها , که جز آن در کتاب فروشی ای پر رفت و آمد آنهم در نهار بازار کتاب, عملی نيست.يکی دوبار در تظاهرات سازمان فدائيان می بينم اش , سوار بر مرکب اش , موتوری نوو سرحال به دنبال يا حاشيه ی تظاهرات روان است.
- اورژانس بيمارستان سوانح سوختگی ست. خبرم می کنند که مريض دارم .
پرويز است, اولدوز به بغل , با همسرش فاطی . اولدوز پای اش را بد جورسوزانده است. کار من نيست, جراح کشيک را خبر می کنم.
- وآغاز دوستی ِ نزديک من و پرويز . اولين قرارمان خانه ی پرويز, ميانه ی خيابان خورشيد است . پرويز خود به نوسازی خانه مشغول است . ديدارهايمان هفتگی می شود , بيشتر درانتشارات چکيده ,که با دوستان اهل قلم و سياست در نظام آباد راه انداخته بوديم , و پس از تهديد حزب الله محله به جلوی دانشگاه منتقل شده است. و گاه در کافه ها يی که هنوز بر پا هستند. عصر ها که از بيمارستان و درمانگاه می آيم ترک موتورش سری به زمين های خاکی يا دوستان مشترک می زنيم.
- نوسازی خانه تمام می شود. دومين طبقه ی آن خانه ی چهار طبقه را اجاره می کنم . جزئی از خانواده اش می شوم , خانه که هستم فاطی يا پرويز برای شام و نهار صدايم می زنند, و برای اينکه همسايه دکتر شان , آپارتمان اش به تيترش بخورد ميز و صندلی ای هديه ام می کنند.
- با پرويز خان " زمين های خاکی" شرق و جنوب تهران حال و هوايی ديگر پيدا می کنند. در کارخانه يا با وانت اش کار می کند. دورادور هيچکس باور نمی کند پرويزقليچ خانی اين حد ساده زندگی کند , و روزگار بگذراند.
- با فعالين سياسی بسياری ارتباط دارد , به ويژه با فعالان کارگری سازمان فدايی, وقتی با کارگر ها و کارگرنما ها هست شنگول و سرحال تر به نظر می رسد. من با منوچهر هليل رودی و همايون و برخی ديگر از فعالان سياسی وفرهنگی ارتباط دارم , به قول پرويز با روشنفکران. پرويز هم با آن ها آشنا می شود. تحت تاثير شخصيت همايون ( هبت معينی )به جمع نزديک تر می شود. نزديکی او برای اين بخش از فدائيان پر ارزش است , به وزن سياسی, اجتماعی و ورزشی پرويز, و ارزش حضور او در ميان جمع شان آگاه اند. می دانند به لحاط امکانات نيز در حد يک تشکيلات است.
-. به منشعبين ۱۶ آذر می پيوندد . پيش تربا هيچ سازمانی ارتباط تشکيلاتی نداشت. مشی سياسی سازمان را در قبال حکومت اسلامی تائيد نمی کند . حکومت را سراپا ارتجاعی می داند.
- بحث مان می شود,به جدل و عصبانيت کشيده می شود. در آپارتمان بو گرفته از دود سيگار رفقا , که ديگر به ستادی کوچک بدل شده , سيگاری می گيراند.
" اشتباه اومدی پرويز خان , سازمانت پيکاره نه فدايی " , و يک هفته ای با من قهر می کند. جواب سلامم را هم نمی دهد.
- داش علی (علی جرجانی) را می زنند. حزب الله قلب مهربان اش را با قمه می درد. جلوی سرد خانه پزشکی قانونی روی زمين نشسته ايم , عابران پرويز را می شناسند. برخی نگران می ايستند تا علت بودن او را در آن جا بدانند. کلاه اش را تا زير ابروی اش پائين می کشد.
- منوچهر هليل رودی هم می رود, وما به دنبال اش. پرويز با فاصله از ما و تابوت می آيد , شايد نمی خواهد کسی اشک های اش را ببيند.
- از بهشت زهرا بر می گرديم. صدای اش توی خرپشته و راه پله ها می پيچد.
" کجايی آقای دکتر؟"
بطری تگری را برمی دارم .کنارگنجه کفترها , روبروی اش می نشينم.
- با ريش و سبيلی پر پشت ترعکس اش را می بينم. مصاحبه ی جنجالی اش با آيندگان و شايعه های ريز و درشت دور وبرش . جزوه ی عذر خواهی اش از مردم ,به خاطر مصاحبه تلويزيونی اش, دست به دست می گردد.
- می بينم اش , توی انتشارات پيوند, روبروی دانشگاه , پشت پيشخوان انتشارات کتاب می فروشد , کلاه دست بافت سياه رنگ و ريش و سبيل هم نمی توانند آن چهره ی شناخته شده , آنهم برای يک بچه محل قديمی و فوتبال دوست را مخفی کنند. خوش و بشی می کنيم, حال و احوالی از خانواده ها , که جز آن در کتاب فروشی ای پر رفت و آمد آنهم در نهار بازار کتاب, عملی نيست.يکی دوبار در تظاهرات سازمان فدائيان می بينم اش , سوار بر مرکب اش , موتوری نوو سرحال به دنبال يا حاشيه ی تظاهرات روان است.
- اورژانس بيمارستان سوانح سوختگی ست. خبرم می کنند که مريض دارم .
پرويز است, اولدوز به بغل , با همسرش فاطی . اولدوز پای اش را بد جورسوزانده است. کار من نيست, جراح کشيک را خبر می کنم.
- وآغاز دوستی ِ نزديک من و پرويز . اولين قرارمان خانه ی پرويز, ميانه ی خيابان خورشيد است . پرويز خود به نوسازی خانه مشغول است . ديدارهايمان هفتگی می شود , بيشتر درانتشارات چکيده ,که با دوستان اهل قلم و سياست در نظام آباد راه انداخته بوديم , و پس از تهديد حزب الله محله به جلوی دانشگاه منتقل شده است. و گاه در کافه ها يی که هنوز بر پا هستند. عصر ها که از بيمارستان و درمانگاه می آيم ترک موتورش سری به زمين های خاکی يا دوستان مشترک می زنيم.
- نوسازی خانه تمام می شود. دومين طبقه ی آن خانه ی چهار طبقه را اجاره می کنم . جزئی از خانواده اش می شوم , خانه که هستم فاطی يا پرويز برای شام و نهار صدايم می زنند, و برای اينکه همسايه دکتر شان , آپارتمان اش به تيترش بخورد ميز و صندلی ای هديه ام می کنند.
- با پرويز خان " زمين های خاکی" شرق و جنوب تهران حال و هوايی ديگر پيدا می کنند. در کارخانه يا با وانت اش کار می کند. دورادور هيچکس باور نمی کند پرويزقليچ خانی اين حد ساده زندگی کند , و روزگار بگذراند.
- با فعالين سياسی بسياری ارتباط دارد , به ويژه با فعالان کارگری سازمان فدايی, وقتی با کارگر ها و کارگرنما ها هست شنگول و سرحال تر به نظر می رسد. من با منوچهر هليل رودی و همايون و برخی ديگر از فعالان سياسی وفرهنگی ارتباط دارم , به قول پرويز با روشنفکران. پرويز هم با آن ها آشنا می شود. تحت تاثير شخصيت همايون ( هبت معينی )به جمع نزديک تر می شود. نزديکی او برای اين بخش از فدائيان پر ارزش است , به وزن سياسی, اجتماعی و ورزشی پرويز, و ارزش حضور او در ميان جمع شان آگاه اند. می دانند به لحاط امکانات نيز در حد يک تشکيلات است.
-. به منشعبين ۱۶ آذر می پيوندد . پيش تربا هيچ سازمانی ارتباط تشکيلاتی نداشت. مشی سياسی سازمان را در قبال حکومت اسلامی تائيد نمی کند . حکومت را سراپا ارتجاعی می داند.
- بحث مان می شود,به جدل و عصبانيت کشيده می شود. در آپارتمان بو گرفته از دود سيگار رفقا , که ديگر به ستادی کوچک بدل شده , سيگاری می گيراند.
" اشتباه اومدی پرويز خان , سازمانت پيکاره نه فدايی " , و يک هفته ای با من قهر می کند. جواب سلامم را هم نمی دهد.
- داش علی (علی جرجانی) را می زنند. حزب الله قلب مهربان اش را با قمه می درد. جلوی سرد خانه پزشکی قانونی روی زمين نشسته ايم , عابران پرويز را می شناسند. برخی نگران می ايستند تا علت بودن او را در آن جا بدانند. کلاه اش را تا زير ابروی اش پائين می کشد.
- منوچهر هليل رودی هم می رود, وما به دنبال اش. پرويز با فاصله از ما و تابوت می آيد , شايد نمی خواهد کسی اشک های اش را ببيند.
- از بهشت زهرا بر می گرديم. صدای اش توی خرپشته و راه پله ها می پيچد.
" کجايی آقای دکتر؟"
بطری تگری را برمی دارم .کنارگنجه کفترها , روبروی اش می نشينم.
***********
- پاسداران اسلام بخشی از تور سازمان را جمع می کنند. تور ما را نگه می دارند برای صيد بيشتر.
از هم جدا می شويم . من راهی قائم شهر می شوم. با آنکه می دانم امکانات و تيز هوشی لازم برای گريز از چنگال پاسداران اسلام را دارد , اما دلم شور می زند.
- ترکيه است. کاپيتان پرويز به رتق و فتق امور سازمانی و کمک به ايرانيان مشغول است . يک تنه يک سازمان است. برخی از خبرهای مربوط به سازمان را به او اطلاع می دهم , و او به رهبران و رفقايی که خود را به ترکيه رسانده اند , می رساند.
- من نيز تن به گريز از وطن می دهم,تا پس از تحمل سختی هايی جانکاه در يکی از کافه های دنج پاريس با پرويز اندوه ها و شادی هايمان را مرور کنيم . پرويز در پاريس زندگی می کند و من در فرانکفورت .
- زخم های زندگی زيرسايه شکنجه و مرگ جای شان را به زخم های تبعيد می دهند. زندگی ای تلخ و طاقت فرسا, آغشته ی شکست های پياپی سياسی و سازمانی, بحران های خانوادگی و روابط دوستانه و رفيقانه , و غم نان ,نمک بر زخم های تبعيد می پاچند.
- جمع های سازمانی و فرهنگی , خانوادگی , دوستانه و رفيقانه , اگر با جنگ ودعوا خاتمه نيابند بی دلخوری برچيده نمی شوند. سال های اول تبعيد فضای عصبی سنگينی بر زندگی مان آوار است.
- فرش فروشی ای در پاريس . کاپيتان سابق تيم ملی فوتبال و" استثنا" ی تاريخ ورزش فوتبال ايران, گوشه ای چرتکه می اندازد. زندگی خود و خانواده اش را با فرش فروشی می گذراند بی آنکه از سياست و فرهنگ و ورزش دور شد ه باشد. کاميون حمل و نقل فرش اش را آنسوی خيابان , لبه ی جوی آب پارک کرده است. استاد پارک کردن بر لبه ی جوی آب است . بچه های خيابان خورشيد می دانند..
- دل ازتوپ و زمين فوتبال نکنده است . به دنبال " زمين های خاکی" و بچه های اينگونه زمين ها در پاريس و فرانکفورت است.
- فرانکفورت و آپارتمان کوچک من . می خواهد خبر نامه ورزشی برای ايرانيان خارج از کشورمنتشر کند. طرح اش پر و بال می گيرد و به " آرش" بدل می شود.
- پاسداران اسلام بخشی از تور سازمان را جمع می کنند. تور ما را نگه می دارند برای صيد بيشتر.
از هم جدا می شويم . من راهی قائم شهر می شوم. با آنکه می دانم امکانات و تيز هوشی لازم برای گريز از چنگال پاسداران اسلام را دارد , اما دلم شور می زند.
- ترکيه است. کاپيتان پرويز به رتق و فتق امور سازمانی و کمک به ايرانيان مشغول است . يک تنه يک سازمان است. برخی از خبرهای مربوط به سازمان را به او اطلاع می دهم , و او به رهبران و رفقايی که خود را به ترکيه رسانده اند , می رساند.
- من نيز تن به گريز از وطن می دهم,تا پس از تحمل سختی هايی جانکاه در يکی از کافه های دنج پاريس با پرويز اندوه ها و شادی هايمان را مرور کنيم . پرويز در پاريس زندگی می کند و من در فرانکفورت .
- زخم های زندگی زيرسايه شکنجه و مرگ جای شان را به زخم های تبعيد می دهند. زندگی ای تلخ و طاقت فرسا, آغشته ی شکست های پياپی سياسی و سازمانی, بحران های خانوادگی و روابط دوستانه و رفيقانه , و غم نان ,نمک بر زخم های تبعيد می پاچند.
- جمع های سازمانی و فرهنگی , خانوادگی , دوستانه و رفيقانه , اگر با جنگ ودعوا خاتمه نيابند بی دلخوری برچيده نمی شوند. سال های اول تبعيد فضای عصبی سنگينی بر زندگی مان آوار است.
- فرش فروشی ای در پاريس . کاپيتان سابق تيم ملی فوتبال و" استثنا" ی تاريخ ورزش فوتبال ايران, گوشه ای چرتکه می اندازد. زندگی خود و خانواده اش را با فرش فروشی می گذراند بی آنکه از سياست و فرهنگ و ورزش دور شد ه باشد. کاميون حمل و نقل فرش اش را آنسوی خيابان , لبه ی جوی آب پارک کرده است. استاد پارک کردن بر لبه ی جوی آب است . بچه های خيابان خورشيد می دانند..
- دل ازتوپ و زمين فوتبال نکنده است . به دنبال " زمين های خاکی" و بچه های اينگونه زمين ها در پاريس و فرانکفورت است.
- فرانکفورت و آپارتمان کوچک من . می خواهد خبر نامه ورزشی برای ايرانيان خارج از کشورمنتشر کند. طرح اش پر و بال می گيرد و به " آرش" بدل می شود.
***********
بيش از نيم قرن از ديدار در" بيابان زغالی" گذشته است.
- نيمرخ پرويز خان است . به مانيتور کامپيوتر خيره شده است. ايميل های اش را چک می کند. گاه " ماوس" را رها می کند و سبيل های پر پشتی, که ديگر رنگ برف گرفته اند را می خاراند.عصای اش را به دسته ی صندلی تکيه داده است , عصای پايی که روزگاری بر سر قيمت اش خبر ها وبحث ها و جدل ها و شايعه ها بر پا بود . اگر به دنبال ارزان ترين قيمت ها هم می رفت شايد روزگارش گونه ای ديگر می شد.
" چيه , به عصای من می خندی؟"
بيش از نيم قرن از ديدار در" بيابان زغالی" گذشته است.
- نيمرخ پرويز خان است . به مانيتور کامپيوتر خيره شده است. ايميل های اش را چک می کند. گاه " ماوس" را رها می کند و سبيل های پر پشتی, که ديگر رنگ برف گرفته اند را می خاراند.عصای اش را به دسته ی صندلی تکيه داده است , عصای پايی که روزگاری بر سر قيمت اش خبر ها وبحث ها و جدل ها و شايعه ها بر پا بود . اگر به دنبال ارزان ترين قيمت ها هم می رفت شايد روزگارش گونه ای ديگر می شد.
" چيه , به عصای من می خندی؟"
"نه, ياد يه پنالتی و يه ساعت بزرگ افتادم"
امريکا- اورلندو
اکتبر ۲۰۱۰
اکتبر ۲۰۱۰
ــــــــــــــــــــ
* قرار بود شصت و پنج سالگی پرويز خان را در فرانکفورت جشن بگيريم . بانی اش هم مهدی اصلانی بود , مسافرتی اجباری امان نداد و پرويز راهی سفر شد. آنچه دوستان اش در شصت و پنج سالگی اش نوشتند مجموعه ای ست ارزشمند و ماندگار , اميدورام به انتشارش اجازه دهد.
* قرار بود شصت و پنج سالگی پرويز خان را در فرانکفورت جشن بگيريم . بانی اش هم مهدی اصلانی بود , مسافرتی اجباری امان نداد و پرويز راهی سفر شد. آنچه دوستان اش در شصت و پنج سالگی اش نوشتند مجموعه ای ست ارزشمند و ماندگار , اميدورام به انتشارش اجازه دهد.
دکتر شروین وکیلی
پیش درآمد
مطالعهی متنی که عنوانِ عمومیِ “تاملی در مبحث اقوام ایرانی” را بر خود داشت، مایهی شگفتی، سرگرمی و طرح پرسشهایی شد که سرانجام نگارش این سطور را رقم زد. ناگفته نماند که این سه حس همواره هنگام خواندن ترشحات قلم آن نویسنده با هم همراه بودهاند: شگفتیِ ناشی از برخورد با متنی در همریخته و از هم گسیخته، سرگرمیِ نهفته در خواندن متنی تقریبا علمی- تخیلی و همچنین پرسشِ برخاسته از شرایط پدیدارآمدن متنی از این دست.
متن یادشده آشکارا به قلمرو دانش و علوم انسانی تعلق ندارد و بنابراین نوشتار کنونی را نمیتوان پاسخ یا نقدِ آن دانست. چراکه در چارچوب دانش مستدل و مستند سخنی طرح نمیکند که بتواند با پاسخ یا نقدی آراسته شود. از این رو این متن را باید یادداشتی دانست که به دو موضوعِ مشخص میپردازد. نخست، شرحی کوتاه در مورد کلیدواژهی پوریم خواهم داد که گویا برای نویسندهی محترم آن مقاله معنا و ارزش و اهمیتی بسزا داشت. دوم، بحثی است در شرایط ظهور متنی از این دست و چراییِ نوشتهشدنشان که به گمانم نشانگر یک وضعیت اجتماعی خاص و یک موقعیت ویژهی تاریخی است. پس این نوشتار را میتوان ترکیب دو متنِ مستقل دانست؛ نخست، شرحی بر پوریم و دوم تحلیلی از شرایط جامعهشناختیِ منتهی به ظهور پدیدارهایی مانند متنِ آقای پورپیرار.
نخست: قضیهی پوریم
نگارندهی مقالهی “تاملی در…” ۱۷بار کلمهی پوریم را در متن خود به کار گرفته است و از ترکیبهایی بدیع در زبان فارسی مانند “پوریمزده” و “ماقبل پوریم” بهره برده است. آنگاه این کلیدواژه را دلیلی و برهانی بر ادعای شگفتانگیز خود در مورد خالی از سکنهبودن ایرانزمین در طی تاریخ دانستهاست. شیوهی استناد به این مفهوم و نتایج برآمده از آن آشکارا نشان میدهد که نگارندهی محترم از معنای معمول و مصطلح این واژه آگاه نبوده است و از این کلمه چیزی را فهم کردهاست که به کلی متفاوت است با آنچه مورخان، ادیبان، دینشناسان و… در توافق با یکدیگر درک میکنند. از آنجاکه تاکید ایشان بر این کلمه و ناآشنایی مخاطبان فارسی زبانِ عادی با جشن یهودی پوریم ممکن بود به بروز توهمی در مورد این عبارت منتهی شود، لازم میبینم چند سطری در شرح دانستههای عمومی در این مورد گوشزد کنم.
پوریم (פורים)، واژهای است عبری که از ریشهی اکدیِ “پورو” به معنای “فالگرفتن” و “بختِ خود را آزمودن” گرفته شده است. این عبارت، نام جشنی مهم است که یهودیان در چهاردهمین یا پانزدهمین روزِ ماه آدار برگزار میکنند، از این رو این عبارت در ادبیات عبری به صورت عمومی به جشن نیز اشاره میکند. در جریان پوریم، آیینی برگزار میشود که شباهت بسیاری به نوروز دارد. یعنی در جریان آن خواندن متنی مقدس (کتاب استر)، خوردن غذای عید (صعودَت پوریم)[۱]، اهدای عیدی و صدقه و دادن خوراک به کودکان انجام میپذیرد. پوریم تنها جشن بزرگ یهودیان است که خصلتی قومی دارد. یعنی در متون قانونی تاناخ به آن اشارههای دینی اندکی وجود دارد و با این وجود جوامع یهودی سراسر جهان با شور و شوق و پیگیری بسیار در دو هزارهی گذشته آن را جشن میگرفتهاند[۲].
پایداری در طول زمان، خصلت هویتبخش و ساختار شادخوارانهی این جشن کاملا با نوروز شباهت دارد و آن را از دیگر آیینهای دینی عبرانی متفاوت میسازد. این شباهت تا حدودی بدان دلیل است که جشن پوریم برای یهودیان یادآور خاطرهی تاریخیِ پیوستنِ این قوم به پیکرهی تمدن ایرانی است. چراکه داستانِ کتاب استر و رخدادهای یادآوریشده در جریان این جشن و حتی نامهای به کارگرفتهشده در این میان همگی پیوندی استوار با فرهنگ ایرانی دارند. مثلا جغرافیای داستانهای مربوط به پوریم، همدان و شوش است و حوادث کتاب استر به طور عمده در دربار هخامنشی رخ میدهد و قهرمانانش همگی درباریان پارسی و وابستگانشان از اقوام گوناگون هستند. حتی نام این جشن نیز به ایران مربوط است. یهودیان پوریم را در شهرهای باستانیای مانند اورشلیم که دیوار داشته است، در روز پانزدهم ماه آدار برگزار میکنند و آن را شوشان پوریم مینامند که یعنی جشنِ شوش.
ماجرایی که پوریم به افتخارش برگزار میشود، رهیدن قوم یهود از خطرِ پیگرد و آزار هخامنشیان است، که در کتاب استر (مِگّیت استر) شرح داده شده است. کتاب استر یکی از کتابهای بیستوچهارگانهی تاناخ –یعنی کتب قانونی شریعت یهودی- است. ۱۰ باب و ۱۷۷ آیه دارد و داستان زنی به نام استر را روایت میکند که در حرم خشایارشا، شاهنشاه هخامنشی میزیسته و توانستهاست توطئهی وزیری به نام هامان را خنثی کند و قوم خود را از کشتار و تبعید برهاند. مقبرهی استر و عمویش مردخای که در این ماجرا نقشی محوری را ایفا کردهاست در همدان قرار دارد و زیارتگاه یهودیان است.
کتاب استر طبق سنت یهودی، به قرن چهارم پ.م منسوب است و نگاشتهی خودِ مردخای پنداشته میشود، اما پژوهشگران آن را به دو یا سه قرن دیرتر منسوب میکنند. نسخهی یونانی آن در میانهی قرن دوم پ.م نگاشته شدهاست و نسخهی لاتیناش را سنت جروم منتشر کرده است[۳]. در نسخ یونانی و لاتین، پادشاه هخامنشی کتاب استر (اخشورِش) با خشایارشا یکی دانسته شده است و این تا به امروز برداشت عمومی در مورد این نام را بر میسازد. داستان استر در عصر اسلامی به دنبال وامگیری گسترده از ادبیات سامی، به تواریخی مانند طبری و مسعودی نیز راه یافت. طبری از استار یا استوریا نام برده و او را زنِ اردشیرِ بهمن و مادرِ بهمن دانسته است. اما به توطئهی ضد یهود و جشن پوریم اشارهای نکرده است و تنها او را یهودی دانسته است[۴]. مسعودی در مروجالذهب او را ناجی قوم خود میداند اما او نیز به توطئهی هامان اشارهای نمیکند.
با مرور روایتهای گوناگون در مورد پوریم، روشن میشود که مفصلترین و جامعترین نسخه که سرمشق دیگر راویان نیز بودهاست، همانا کتاب استر است. داستان جشن پوریم بر مبنای این کتاب چنین است: یکی از شاهان هخامنشی (اخشورش) وزیری داشتهاست به نام هامان[۵]که طبق افزودههای متاخرتر از قوم عمالقه –از دشمنان قوم یهود- بودهاست و مترصد فرصتی تا انتقام پدرانش را از یهودیان بستاند. وی در ضمن زنی یهودی به نام استر هم داشتهاست که از رایزنی عموی خویش مردخای نیز برخوردار بوده است[۶]. هامان در جریان توطئهای، با استفاده از اختیاراتی که از شاهنشاه دریافت کردهاست به کارگزاران دولتی در تمام استانها فرمان میدهد تا دشمنان یهودیان را پشتیبانی کنند تا ایشان را هلاک کنند و اموالشان را به یغما ببرند[۷]. اما راز او فاش میشود و استر با یاری مردخای موضوع را به خشایارشا اطلاع میدهد. آنگاه خشایارشا هامان را اعدام میکند و مردخای را به جای او برمیگزیند[۸]. مردخای به کارگزاران هخامنشی دستوری واژگونه ارسال کرد. به این ترتیب در روز معهود، این یهودیان بودند که دشمنانشان را کشتار کردند و اموالشان را به تاراج بردند[۹]. این حوادث همه در روزهای میانی ماه آدار انجام پذیرفت و در پانزدهم این ماه به سرانجام رسید. به این ترتیب یهودیان از نابودی نجات یافتند و به خاطر ارج و قربی که در نزد شاهنشاه هخامنشی یافته بودند، در میان دیگر اقوام سرافراز و آْسوده شدند.
در این نکته که جزئیات داستان کتاب استر تخیلی است، شکی وجود ندارد. به عنوان مثال، شکی نداریم که اشراف هخامنشی به رسمِ درونهمسری پایبند بودهاند و تنها با زنان قبیلهی خویش –و حتی به قول هرودوت با خاندانهایی برگزیده و خاص- وصلت میکردهاند[۱۰]. بنابراین امکان نداشتهاست ملکهای رسمی از قوم یهود در دربار حضور داشته باشد. در مورد وجود درباریانی مانند هامان و مردخای نیز که موقعیتی بسیار بالا دارند و حتی گاه فرد دوم مملکت دانسته شدهاند[۱۱]، ماجرا از همین قرار است. سلسلهمراتب حکومتی هخامنشیان از مرتبهی شهربان به بالا تنها در دست دیوانسالاران پارسی، مادی و احتمالا ایلامی بوده است[۱۲]. در آن دوران یهودیان و ساکنان سوریه هنوز تجربهی دیوانسالارانه و جایگاهی را دارا نبودند که بتوانند با اقوامی مانند مصریان و بابلیان و ایلامیان رقابت کنند و در متون تاریخی نیز نشانی در دست نداریم که به بلندپایگانی مشابه در دربار شوش ارجاع دهد. از این رو تردیدی وجود ندارد که ساختار روایی کتاب استر از زمرهی استورههای تاریخی است. کتاب استر در واقع شرح استورهای رخدادهایی است که اتحاد قومیت یهودی با پیکرهی تمدن ایرانی را ممکن ساخت و متنی است که مشروعیت این خاطره و آن هویت را ممکن میسازد.
با این وجود، از دیرباز این بحث وجود داشتهاست که شاید کتاب استر به رخدادی تاریخی اشاره داشته باشد. روشن است که مضمون اصلی کتاب بروز تهدیدی برای قوم یهود از سوی دولت هخامنشی است و رفعشدن بعدیِ این خطر و یادکرد از نتیجهی این حادثه که همانا پیوندخوردن هویت یهودیان با زمینهی فرهنگ ایرانی باشد . سیمای روایی قهرمانانی مانند استر، مردخای و خشایارشا و ضدقهرمانانی مانند هامان برای روایتکردن این درگیری آفریده شدهاند. کشتار دشمنان یهودیان به دست ایشان و جایگاه والای بعدیِ ایشان نیز شگردهایی ادبی برای بزرگداشت یهودیان است.
با این وجود، این نکته که در عصر هخامنشیان درگیریای میان کارگزاران دربار و یهودیان رخ داده باشد، بعید نیست. برخی پژوهشگران قرن بیستم، بنمایهی داستان استر را تاریخی دانستهاند و آن را به کشمکشی دینی در روزگار اردشیر منسوب کردهاند[۱۳]. خودِ کتاب استر، دلیل دشمنی هامان و یهودیان را امری دینی میداند و او را بدان دلیل که دیگران را وادار به سجده در برابر خود میکرد، نکوهش میکند. در متن اولیهی کتاب استر ریشهی درگیری او و مردخای سجدهنکردن مرد یهودی به هامان عنوان شده است[۱۴]. از سوی دیگر یوسفوس در کتابشContra Apionem از نوشتهای به نام (دربارهی یهودیان) یاد میکند که به هکاتئوس آبدرایی منسوب بوده است[۱۵]، اما قاعدتا توسط نویسندهی گمنامی نوشته شدهاست که به هکاتئوسِ دروغین مشهور است و احتمالا از یهودیان ساکن اسکندریه بوده است[۱۶]. بر مبنای این گزارش، اردشیر درازدست، پادشاه نامدار هخامنشی به یهودیان دستور داد تا تندیس آناهیتا را در معابد خویش بگذارند و با این کار ایشان را ناخشنود کرد و در آستانهی عصیان قرارشان داد[۱۷].
این روایت مبنایی تاریخی دارد، چراکه بهراستی اردشیر را احیاکنندهی آیین ناهید و موسس ساختار نوین نظم دینی در شاهنشاهی هخامنشی میدانیم[۱۸]. میدانیم که او برای نخستین بار ساختن تندیس ناهید را در معابد این ایزدبانو رواج داده است و شکلی تمرکزیافته و منظم از آیین وی را در قلمرو خود ترویج میکردهاست. از سوی دیگر با مقاومت یهودیان در برابر بتپرستی هم به قدر کافی آشنا هستیم و میدانیم که یکی از محورهای کشمکش میان یهودیان و رومیان در قرون نزدیک به عصر میلادی اصرار رومیان برای تحمیل خدایان خویش به هیکل اورشلیم بوده است.
اما تمام این رخدادها به عصر اردشیر دوم هخامنشی باز میگردد و این با برداشت عمومی در مورد این که شوهر استر خشایارشا بودهاست، تناقض دارد. با این وجود پلوتارک در حیات مردان نامی اسم اردشیر دوم را از قول کتسیاس به صورت اوآرئِس (Oarses) ثبت کردهاست که میتواند در عبری اخشورش خوانده شود. بار هربائوس، مورخ سوری نیز در کتابش به نام “سالشمار”، همین نتیجه را گرفته[۱۹] و در این مورد از یوحنای افسوسی نقل قول میکند[۲۰] که شاهِ معاصر با استر، اردشیر بوده است، نه خشایارشا.
این حدس که ماجرای کتاب استر به انقلاب دینی عصر اردشیر دوم مربوط میشود، از آنجا تقویت میشود که در توسِفتا (از متون دینی یهودی) میخوانیم که هامان لباسی با نقش ایزدان بیگانه را بر تن داشته است. همچنین راشی از این که هامان پس از مرگ همچون خدایی پرستیده شد سخن به میان میآورد[۲۱]. پس متون عبری نیز اشارههایی تاییدکننده در این زمینه به دست میدهند. از همه جالبتر آنکه استرابو در جغرافیای خود میگوید که اردشیر پرستش دو ایزد دیگر را نیز همراه با آناهیتا تبلیغ میکرد که یکی از آنها اومانوس (Omanos) نام داشته است[۲۲]. ایزدی ناشناخته که میتواند در ادبیات عبری به نام هامان تبدیل شده باشد.
با توجه به این شواهد، گمان میکنم کلیت داستان تا حدودی قابل بازسازی باشد. نخستین نکته آن است که شاهِ مورد نظر اردشیر دوم بودهاست و نه خشایارشا. جالب آن است که این ارتباط در متون ایرانیِ دوران اسلامی باقی مانده است. به طوری که در اینجا اخشورش اردشیر دانسته شدهاست و نه خشایارشا که این یکی برداشت متون یونانی و رومی است.
احتمالا در دوران زمامداری اردشیر درازدست و در حین اصلاحات دینی وی، یهودیان از اجرای فرمان او برای پرستش ایزدبانوی ناهید سر باز زدند و در نتیجه مورد تهدید قرار گرفتند. قاعدتا در این هنگام نمایندهای یا کارگزاری دولتی از میان یهودیان – که همان مردخای باشد- توانستهاست موضوع را در دربار و نزد اردشیر طرح کند و از او برای آزادی دینی یهودیان مجوز بگیرد. کامیابی این مرد برای برگرداندن خشم شاهنشاه از یهودیان و ایمنکردنشان، بهتدریج در قالب داستانی عاشقانه که استر در آن نقش اصلی را ایفا میکرد، بازسازی شد. آیین کافرانهای هم که شاه هخامنشی برای اتباعش تبلیغ میکرد هم از او مستقل شد و در چهرهی وزیری پلید به نام هامان تشخص یافت. به این ترتیب، روایتی دینی آفریده شد که مبنای آن اتحادی میان پارسها و یهودیان –در قالب ازدواج اخشورش و استر- بود و چیرگی دین یکتاپرستانه (مردخای) بر آیین کافرانهی دشمنان (هامان). تهدیدِ دشمنان به کشتار یهودیان و مقابلهبهمثلکردن نهایی ایشان نیز عنصری استورهای است که در سِفر اعداد و لاویان و خروج و جای جای عهد عتیق بارها تکرار شده است و در کنار متونی مانند کتاب عزرا – که در آن شاه هخامنشی دین رسمی شاهنشاهی را آیین یهود اعلام میکند- قرار میگیرد که مبنایی بلاغی و تبلیغی دارد[۲۳] و برای بزرگداشت دین یهود نگاشته شده است، نه گزارش رخدادی تاریخی. از سویی سیاست زمامداران هخامنشی برای مورخان امروزین به قدر کافی شناخته شده است و میدانیم پشتیبان اقوام تابع دولت پارس و روادار در زمینهی دین بودهاند. از این رو این که فرمانی برای کشتار تمام یهودیان از سوی دربار ایران صادر شود، گذشته از غایببودن از سایر منابع تاریخی، با منطق سیاست آن دوران همخوانی ندارد. این که بعد از رفع خطرِ این فرمان دستوری واژگونه داده شود و یهودیان در کشتار دشمنانشان مجاز شمرده شوند نیز به همین اندازه دور از ذهن و نامعقول است. اتفاقا از دوران هخامنشی اسنادی قابل استناد در دست است که به موضع دربار در کشمکش میان یهودیان و دشمنانشان در منطقهی الفانتین مصر مربوط میشود[۲۴] و با مرور این اسناد میتوان دید که کارگزاران پارسی تا چه حد در دعوای میان یهودیان و دشمنانشان بیطرف و دادگرانه عمل میکردهاند و به هر ترتیبی از جاریشدن خون در میانشان جلوگیری میکردهاند.
با این شرح، به معنای دقیقِ کلمهی پوریم پی میبریم. پوریم جشنی دینی در میان یهودیان است که احتمالا مبنایی تاریخی دارد. رخداد تاریخی مورد نظر عبارت است از بازتعریفشدن جایگاه یکتاپرستی یهودی در زمینهی دیوانسالاری هخامنشی و برنامههای دینی اردشیر دوم، و در نتیجه پیوندخوردن رسمیِ ساختار قوم یهود و پیکرهی دولتی پارسی. کلمهی پوریم برای مردم عامیای که با آن آشنایی دارند، جشنی دینی و برای متخصصانی که به شکلی مستند و مستدل به اندیشیدن در مورد خاستگاهش میپردازند، چیزی است که شرحش گذشت. حال اینکه چگونه در این زمانه و زمینه، شخصی میتواند پوریم را به معنایی موهوم مانند آنچه در مقالهی “تاملی در…” حمل کند، امری است پرسشبرانگیز.
دوم: قضیهی پورپیرار
در متن کتاب استر که ۱۷۷ آیه را در بر میگیرد، تنها ۹ آیه به انتقام یهودیان از دشمنانشان اختصاص یافته است. این ۹ آیه هم بیشتر به کشتهشدن فرزندان هامان و هوادارانش در شهر شوش مربوط میشود و تنها در یک جملهی کوتاه گفته شدهاست که کل دشمنان یهودیان در شوش ۵۰۰ تن و در تمام سرزمینها ۷۷ هزار نفر بودند که همگی کشته شدند. اعدادی مانند ۵۰۰ (کشتگان شوش) و ۱۰ (شمار پسران هامان) و مضاربی از عددِ مقدسِ هفت (۷۷ هزار تن) همگی در متون دینی عبری و بابلی و آشوری معنایی بلاغی و روایی دارند و مورخی نمیتوان یافت که این اعداد را حقیقی فرض کند. همچنان که هیچ نویسندهای که کورهسوادی داشته باشد، شمار مردان اسباط یهود در سِفر اعداد و آمار سپاهیان خشایارشا در تواریخ هرودوت را جدی نمیگیرد و حتی اگر هم کسی به قدر کافی ناآشنا با متون کهن پیدا بشود و بخواهد چنین اعدادی را جدی بگیرد، با ۵۰۰ نفر در شهر شوش روبرو میشود و ۷۷ هزار تن در سراسر شاهنشاهی هخامنشی. یعنی در شهر شوش که احتمالا در آن هنگام میان ۵۰ تا ۷۰ هزار تن جمعیت داشتهاست ۵۰۰ تن و در سراسر شاهنشاهی هخامنشی که بین هشت تا ۱۲ میلیون نفر جمعیت داشتهاست، ۷۷ هزار نفر به گزارش کتاب استر کشته شدهاند.
حالا میتوان بار دیگر به نوشتار آقای پورپیرار نگریست و توصیف ایشان را از “واقعهی پوریم” بازنگری کرد. بدیهی است که هرکس به منابع مربوط به پوریم – و نه فقط ۹ آیهی یادشده- بنگرد، نه واقعه، که ریشههای استورهای جشنی را در برابر خود خواهد یافت و خاطرهی رهایی قومی از تهدیدی را و سابقهی اتحاد یهودیان با دولت هخامنشی را. یعنی آنچه که پوریم در خارج از ذهن آقای پورپیرار معنا میدهد.
اما در مقالهی مورد نظر این جشن، یعنی پوریم چگونه توصیف شده است؟ با این عبارتها: “حلقه مفقوده ادراک تاریخ شرق میانه و بل سراسر جهان باستان: قتلعام کامل پوریم“، یعنی نسلکشی وسیع و عظیم” که در جریان آن مردم همه جای ایرانزمین ” به کومههایی از خرابههای بیترمیم و تودههایی از اجساد پراکندهی نامدفون و مجموعهای از ثروتهای بیصاحب مبدل شده“اند. پوریم چنان فاجعهای بود که “پس آن ماجرای پر هراس، نه فقط سرزمین ایران به درازای ۲۲ قرن از تجمعات متمدن خالی ماند،” که بازسازی آن تا دوران صفوی نیز به طول انجامید! “وسعت بینهایت آن قتل عام و ویرانی، تا ۲۲۰۰ سال پس از آن کشتار نیز” ترمیم نشد. به این ترتیب، کلمهی پوریم در مقالهی مورد نظر بدون حتی یک ارجاع علمی، به صورت برچسبی برای یک فاجعهی دلخراش و باورنکردنی درآمده است که گویا سخت تحت تاثیر فیلمهای هالیوودی تخیل شده است.
آشکار است که نگارندهی محترم آن مقاله از واژههای نسلکشی و خالی از سکنهماندن نیز مفاهیمی ویژه و متفاوت با برداشت عمومی را در ذهن دارد. چون تعریف نسلکشی آن است که قومی، قومی دیگر را کشتار میکنند و جایگزین ایشان میشوند و همواره دورانی –دست بالا سه قرنی- طول میکشد تا بار دیگر قلمرو فاجعهزده بازسازی شود. این را در علم تاریخ ترمیم جمعیت مینامند. مثلا بزرگترین نسلکشی تاریخ جهان به دست چنگیز در شهرهای مرو و “همان جایی که نیشابور نامیده شده” رخ داد و در طی آن یک میلیون نفر در هر شهر کشتار شدند. نیشابور و مرو اما – که در زمان این فاجعه بزرگترین شهرهای جهان بودند- پس از ۱۵۰ سال در ترکیب با جمعیتِ مهاجم بار دیگر قد راست کردند، هرچند دیگر اهمیت پیشین را پیدا نکردند. بر این مبنا، آنچه از مفهوم پوریم فهم شدهاست، نهتنها از متون مربوط به این واقعه بر نمیآیند و به شواهدی مستند نیستند، که اصولا به لحاظ عقلانی و بر مبنای سازوکارهای جامعهشناختی امکان تحقق هم ندارد و بر برداشتی سطحی و ساده از کشتار عمومی مبتنی است که –خوشبختانه- در سراسر تاریخ جهان به این شکل جز در ذهن برخی از افراد تحقق نیافته است.
مقالهی مورد نظر، گذشته از بارکردن بار سنگین سناریوهایی تخیلی، نامستدل، نامستند و هیجانانگیز مانند “واقعهی پوریم” از بندها و عناصری نشانگانی تشکیل یافته است که واسازیشان آموزنده است. در این مقاله، تقریبا تمام اقوام ایرانی به شکلی مورد اهانت قرار گرفتهاند. چهار نژاد تخیلیای که ایشان در چهار جهت اصلیِ جغرافیای ایرانزمین فرض کردهاند، نه ربطی به دانش انسانشناسی دارند و نه زبانشناسی. هرکس که سوادی متوسط در مورد قومشناسی مردم ایران زمین داشته باشد یا حتی به گوشه و کنار این سرزمین کهنسال و سراهای مردم گونهگون اما همهویتش سفری کرده باشد، به نادرستی گزارههای ازهمگسیختهی مقاله پی میبرد. گزارههایی که با ارجاع به اموری متنوع و نامربوط مثل تاریخ ساخت مساجد و شکل و “تیپولوژی” “اندام درهم فرورفته و ضعیف جلگهنشینان”، در اطراف یک پیشفرض مرکزی دور میزنند و آن هم ناچیزشمردن تمدن ایرانی و خوارداشت دستاوردهای آن است. در زیر این ارجاعهای پراکنده و نادرست، این سه گزاره را میتوان تشخیص داد که گویی رکن وفاداری نظری نویسندهی مقاله را تشکیل میدهند:
الف) ایرانزمین –لابد به دلیل همان پوریم کذایی- در سراسر تاریخ مدونِ خود سرزمینی برهوت و خالی از سکنه بودهاست و بهتازگی توسط مردمی مهاجر و بیریشه که از چهار طرف به آن سو کوچیدهاند، مسکونی شده است.
ب) مردم ایرانزمین هیچ هویت مشترک و پیوند درونی مهمی با هم ندارند و موزاییکی از هم گسیخته از قبایل و مردمان متفاوت هستند که درست معلوم نیست کِی و چگونه کنار هم قرار گرفتهاند.
پ) هرآنچه به نام تمدن در ایرانزمین وجود دارد، ناشی از خط عربی و آیین انسانساز اسلام است که این مجموعهی پراکنده از مردمان را تربیت کردهاست، ولی گویی در این راه چندان هم کامیاب نبوده است، چون تا تاریخهای متاخری مثل دوران رضا شاه یا پادشاهی صفوی گویی اثری از تمدن و هویت مشترک در این قلمرو دیده نمیشود.
در این متن، چنانکه پیش از این گذشت، قصدِ نقد این پیشفرضهای نویسندهی محترم آن مقاله را ندارم. چراکه نگریستن به “هر” کتاب علمی معتبر یا توجه به “هر” سند تاریخی، برای رد هر سه مورد یادشده کفایت میکند. عبارت “هر” را با تاکید به کار بردهام، زیرا تمام نظریات علمی جدید و شواهد تاریخی و مستندات کتبی موجود که در ایران زمین پنج هزار سال قدمت دارند بر خلاف نظر ایشان به ظهور و تکامل تمدنی بسیار گسترده و ریشهدار و تاثیرگذار دلالت میکنند که به شکلی تدریجی و دیرپا در این مرز و بوم تکوین یافتهاست و از سه هزاره پیش به این سو به پیدایش هویتی یگانه و منسجم و در بر گیرندهی تنوعهای قومی راه برده است.
اما پرسشی که در اینجا مورد توجهمان است، آن است که متنی مانند این مقاله در چه شرایطی و زیر تاثیر چه متغیرهایی نگاشته شدهاست و در جریان کدام سازوکارهای اجتماعی خوانده شدهاست و جدی گرفته میشود؟ به گمان من، نگارش متونی از این دست به هیچ عنوان عجیب یا غیرطبیعی نیستند. در تمام تمدنها و در تمام مقاطع تاریخی، متونی در حاشیهی دانشهای رسمی پدید آمدهاند که عقاید و باورهایی عجیب و غریب را تبلیغ کردهاند. هماکنون انجمنی بینالمللی از معتقدان به زمینِ توخالی وجود دارد که درون کرهی زمین را –شبیه به رمان ژول ورن- تهی و انباشته از جانوران عجیب فرض میکنند. آیینی به نام رائلیان هم وجود دارد که چند دههزار عضو دارد و اعتقاد دارد که حضرت عیسی و دیگر پیامبران موجوداتی فضایی بودهاند و بهزودی سوار بر بشقابهای پرنده به زمین باز خواهند گشت. همچنین یکی از نظریهپردازان توطئه در آمریکا با سرسختی تمام معتقد است که رئیس جمهورهای اخیر این کشور از نسل موجوداتی فضایی هستند که در واقع از جنس خزندگان هستند و برای نابودی نژاد آدمی دسیسه کردهاند. وجود باورهایی از این دست، چندان غیرعادی نیست، چون به هر حال در هر جامعهای همگان حق دارند هر نظری را میخواهند داشته باشند و ابرازش کنند. با این وجود برداشتهایی که تا این حد از عقل سلیم دور باشند، معمولا پیروانی اندک مییابند و جز در حلقههایی بسیار محدود از افراد خاص جدی گرفته نمیشوند.
آرای مطرحشده در نوشتارهای نگارندهی محترم مقالهی مورد نظر ما، از نظر غرابت و فاصله با عقل سلیم تفاوت چندانی با این برداشتهای یادشده ندارد. البته برخی از نویسندگان یادشده – مانند مبلغ آیین رائلیان- افرادی به نسبت با معلومات –اما نه لزوما صاحب عقلانیت روشن- هستند که جای این معلومات حداقلی نیز چنان که دیدیم گاه سخت خالی است.
آنچه که در مورد متون پوریممدارانهی یادشده اهمیت دارد، آن است که این نوشتارها بر خلاف آرای عجیب و غریب یادشده، هویت فرهنگی و سابقهی تاریخی ملتی بزرگ و پیشینهدار را مخدوش میکنند. سه پیشفرضِ یادشده، نشانگر تلاشی برای هویتزدایی و انکار تاریخمندی شکل خاصی از پیکربندی اجتماعی هستند که ایرانیبودن نام گرفته است. به گمان نگارنده، اینکه متونی از این دست نگاشته و منتشر شود، هیچ ایرادی ندارد و نشانهی حقِ طبیعی اعضای یک جامعهی سالم است. (بگذریم از اینکه معمولا همین حق معمولا از مدافعان علمی و معقول هویت ایرانی دریغ میشود.) اما این نکته که متون یادشده جدی گرفته میشوند و مورد سرمایهگذاری واقع میشوند و در سازوکارهایی رسانهای به طور انبوه بازتولید میشوند، نشانگر عارضهای فرهنگی و بحرانی در زمینهی تعریف هویت ایرانی است. جدی قلمداد شدنِ متونی از این دست، تنها در شرایطی ممکن میشود که ابهامی مهلک در صورتبندی هویت جمعی مردمان وجود داشته باشد و ساختارهای بازتعریف این هویت و تولید عقلانیِ اندیشه در این زمینه تا حدودی فلج شده باشد. اگر در طول هزار سال نثر و نظم دری و هزار سال نثر پهلوی پیش از آن و دوهزار سال نثر و نظم اوستایی و اکدی و ایلامی و سریانی و آرامی قبل از آن، چنین متونی جدی گرفته نشده است، از این روست که چارچوبی استوار و روشن بر هویت یگانه و یکپارچهی اقوام گوناگون این قلمرو جاری بوده است. چارچوبی که توانسته بار بحرانهایی پرشمار و نسلکشیهایی واقعی -که گویا مورد اغماض برخی هستند،- را تاب آورد و بازسازی هویت ایرانی را پس از هر تهاجم بیرونی ممکن سازد و سخت چشم به راهیم که این بار نیز پیکرهی هویت ایرانی ترمیم شود و از دل این آشوب نیز نظمی نو و کارساز بیرون آورد.
از این رو، نگارش مقالهی “تاملی در…” را به فال نیک میگیریم و آن را بهانهای برای طرح این پرسش قرار میدهیم که در شرایط بحرانزا و ابهامآور کنونی که بحث جدی در مورد هویتی پنجهزارساله میتواند به چنین مرتبهای فروکاسته شود، وظیفهی دانشوران در تقسیم دانش خویش با دیگران و رسالت اندیشهمندان برای تولید اندیشههایی عقلانی و سزاوار برای بازتعریف هویت آیندهی ایرانیان، چیست؟ و ما همگان به عنوان ایرانیانی که ارادهی تندادن به ژرفترین بازبینیها و زیربناییترین بازسازیهای هویتی را داریم، چگونه خواهیم توانست از عقلگریزی و درغلتیدن به ورطهی توهم و آلت دست این و آن شدن بپرهیزیم؟
کتابنامه
بروسیوس، ماریا، زنان هخامنشی، ترجمهی هایده مشایخی، نشر هرمس، ۱۳۸۱.
بریان، پیر، تاریخ امپراتوری هخامنشی، ترجمهی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷.
بنگستون، هرمان، یونانیان و پارسیان، ترجمهی دکتر تیمور قادری، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۶.
بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمهی همایون صنعتیزاده، نشر توس، ۱۳۷۵.
ری، ج. د. مصر، استقلال یا عدم استقلال؟ در: تاریخ هخامنشیان (جلد نخست)، ویراستهی هلن سانیسی وردنبوخ، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، نشر توس، ۱۳۸۸.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (جلد چهارم)، ترجمهی ابوالقاسم حالت، انتشارات اساطیر، ۱۳۵۲.
لبرام، ی. ک. ه. تاریخ شکل سنتی عزرا و مسئلهی عزرای تاریخی، در: تاریخ هخامنشیان (جلد نخست)، ویراستهی هلن سانیسی وردنبوخ، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، نشر توس، ۱۳۸۸.
مسعودی، ا. مروج الذهب (جلد دوم)، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۵۴.
Bar-Kochva, B. Legitimizing the Jewish Diaspora, University of California Press, 1997.
Bayles Paton, L. Esther: Critical Exegetical Commentary, Continuum International Publishing Group, 2000.
Boyce, M. A History of Zoroastrianism, Vol. II, Leiden/Köln: Brill, 1982.
Budge, E. A. W. The Chronography of Bar Hebraeus, Gorgias Press LLC, reprinted 2003.
Davila, J. R. Quotation Fragments (Pseudo-Hecataeus), online lecture, University of St Andrews, 1999.
De Jong, A. Traditions of the Magi: Zoroastrianism in Greek and Latin Literature, chap. 3, BRILL, 1997.
Herr, M. D. Encyclopedia Judaica 1997 CD-ROM Edition, article Esther Rabbah, 1997.
Hoschander, J. The Book of Esther in the Light of History, Oxford University Press, 1923.
Jachter, Rabbi Howard, Why Did Mordechai Refuse to Bow Down to Haman?, Rabbi Jachter’s Halacha Files (and other Halachic cmpositions), Vol.12 No.21 Parshat Vayikra, Isaac and Mara Benmergui Torah Academy of Bergen County, March 15, 2003.
Lyons, G. Additions to Esther, Wesley Center for Applied Theology, 2000.
Plutarch, Plutarch’s Lives, Tr. By: John Dryden, Arthur Hugh Clough, Little, Brown and Company, 1885.
van Ginkel, J. J. John of Ephesus. A Monophysite Historian in Sixth-century Byzantium, Groningen, 1995.
Whiston, W, The Works of Flavius Josephus, the Learned and Authentic Jewish Historian, Milner and Sowerby, 1864, online edition Harvard University 2004.
[1] کتاب استر، باب۹، بند ۲۲.
[۲] Herr, 1997.
[3] Lyons, 2000.
[4] طبری، ۱۳۵۲:۴۸۴ و ۴۸۵.
[۵] کتاب استر، باب سوم
[۶] کتاب استر، باب دوم
[۷] کتاب استر، باب سوم
[۸] کتاب استر، باب هفتم
[۹] کتاب استر، باب نهم
[۱۰] بروسیوس، ۱۳۸۱.
[۱۱] کتاب استر، باب ۱۰، بند ۳.
[۱۲] برای شرحی دقیق درمورد ساختار سیاسی دولت هخامنشی بنگرید به جلد نخست از: بریان، ۱۳۷۷.
[۱۳] Hoschander, 1923.
[14] کتاب استر، باب ۳، بند ۳ و ۴.
[۱۵] Whiston, 2004.
[16] Bar-Kochva, 1997.
[17] Davila, 1999.
[18] Boyce, 1983.
[19] Budge, 2003.
[20] Van Ginkel, 1995.
[21] Jachter, 2003.
[22] Strabo, 11, 8, 4.
[23] لبرام، ۱۳۸۸.
[۲۴] وردنبوخ، ۱۳۸۸.
چالشهای نسلی و جنسیتی در خانوادههای ایرانی
مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بهتازگی همایشی با نام "آیندهپژوهی مسائل خانواده در ایران" برگزار کرده است. ساده شدن طلاق، کاهش اهمیت ازدواج، سهولت در روابط جنسی خارج از خانواده و برابری جنسیتی از موضوعهای طرح شده در این نشست بودهاند. یک استاد دانشگاه با مرور پژوهشهای سی ساله خود در زمینه خانواده اعلام کرده که «میتوان صدای یک اتفاق بزرگ در جامعه را شنید که در آینده با تفاوت نسلها گره میخورد.»
دکتر مهرداد درویشپور، جامعهشناس مقیم سوئد، در گفتگو با دویچهوله به بررسی زمینههایی میپردازد که دگرگونیهای نسلی و تغییر در خانواده ایرانی را موجب میشوند.
دویچهوله: در بحث های مربوط به تحولات فرهنگی در ایران عنوان میشود که زندگی و ارزشهای طبقه متوسط برای مردم ایران مهم شده و ۸۰ درصد شهروندان، بخصوص نسل دوم و سوم، به فرزند کمتر فکر می کنند. چه تغییراتی میتوان برای خانواده ایرانی با این دگرگونیها پیشبینی کرد؟
مهرداد درویشپور: تمام تحقیقات جمعیت شناسی در دنیا نشان میدهد که رابطه مستقیمی میان کاهش نرخ باروری در زنان و بهبود موقعیت زنان و حفظ برابری جنسیتی در جامعه وجود دارد.
به گمان من اولین تاثیر کاهش نرخ باروری زنان و تعداد فرزندان، این است که زنان کمتر به خانهداری مشغول میشوند و فرصت پیدا میکنند که در اجتماع و فعالیتهای اقتصادی نقش بیشتری ایفا کنند. در عین حال تعداد کمتر فرزند در خانواده به این معناست که خانواده با فشار اقتصادی کمتری برای بزرگکردن بچهها مواجه میشود و از فرصت بیشتری برای پرورش سالمتر کودکان برخوردار است.
با وجود آنکه دولت امکانات درخوری را برای برابری در جامعه فراهم نمیکند و سیاستهای زن ستیزانه دارد، اما طبقه متوسط استیل زندگی متفاوتی در خود یا برای خود ایجاد کرده که از مجموعه امکانات اقتصادی و اجتماعی خودش ناشی میشود.
در یک همایش مربوط به مسائل خانواده در تهران عنوان شده که تفاوتارزشهای اخلاقی بین نسلها عامل مناقشه در خانوادههای ایرانی است. بنا بر شواهد، جوانان به اندازه نسلهای قبلی، احساس تعهد نسبت به خانواده ندارند. چه چشماندازی میتوان برای این فرآیند ترسیم کرد؟
اساسا تعهد کمتر در خانواده یا پایبند نبودن به تشکیل خانواده به عنوان تنها شکل هویتیابی، امری است که جهانی است و مختص ایران نیست. این جهانبینی نزد جوانان ایرانی به عصر اینترنت و مهاجرت و تاثیرپذیری از فرهنگ جهانی مرتبط میشود.
تعهدات اخلاقی و خانوادگی، همواره توسط حکومت مورد تاکید قرار میگیرد و نسل جوان ایرانی سعی میکند بعنوان یک عصیان و واکنش در قبال این سختگیریها به ویژه سختگیریهای اخلاقی و جنسی، درک آزادانهتری از روابط جنسی، دوست دختر و پسر گرفتن، دیرتر تشکیل خانواده دادن و نظایر آنها را داشته باشد.
دولت به شدت شور جنسی جوانان را سرکوب میکند و هیچگونه امکان تفریح و رشد به جوانان نمیدهد. این انتظار که آنها از یک فرهنگ اخلاقگرا ومتعهدانه نسبت به خانواده برخوردار باشند، دور از واقعیت است. نسل میانسال با فرهنگ خانوادهگرا رشد کرده اما نسل جوان، الگوهای والدین را زیر سوال برده و یک نوع شورش یا انقلاب جنسی نیز کرده است.
این نکته را هم بگویم که فشارهای اقتصادی در جامعه، خودش مسئله تشکیل خانواده را به یک کابوس تبدیل کرده است و همین موثر است در اینکه بسیاری جوانان سعی در ارتقاء خود از طریق فردیت بخشیدن و سرمایهگذاری برای موفقیت و تحصیل دارند و از تفکر خانوادهگرا و جمعگرا دوری میکنند.
اما وقتی ابزارهای کنترل در خانوادهها و سیاست کلان دولتی در یک جهت هستند و از جوانان انتظار رعایت هنجارها و ارزشهای سنتی میرود، چه چالشی از نظر اجتماعی با این همه جمعیت جوان ایجاد میشود؟
امکان هویتیابی هارمونیک جوانان و خیز آنها به سوی آیندهای با دغدغه کمتر، با دولت رفاه میسر است. اگر ما در جامعه شاهد سیاست برابری زن و مرد، توجه به حقوق فرزند یا کودک محوری باشیم، اگر جوانان را حاشیهایترین قشر نپنداریم بلکه نسل امیدبخش برای پیشرفت و دگرگونی جامعه ببینیم، آنگاه میتوانیم از گذار بدون چالش آنها در این مسیر صحبت کنیم.
اما وقتی جوانان هیج آیندهای را پیش روی خود نمیبینند، گریز از خانواده بهخصوص نزد دختران زیادتر میشود که بیشتر زیر فشارند. اصولا در این شرایط، تلاش برای خروج از کشور نزد جوانان قشر متوسط زیاد میشود. این جوان قشر متوسط، وقتی دورنمایی برای رشد و فردیت خودش در جامعه یا خانواده نمیبیند، به فکر مهاجرت میافتد یا به گونهای عصیانزده و یاسآلود سعی میکند که گروههای مخصوص خود را تشکیل دهد.
اگر به ترانههای جوانان نگاه کنید، این خشم و عصیان را در آنها میبینید. وقتی اینها امکان فرار یا امکان ساخت ارزشهای مستقل خود در گروههای جوانان را نداشته باشند، خطراتی چون اعتیاد، خودکشی یا دشواریهای روانی آنها را تهدید میکند. این زنگ خطری است برای جامعه!
در ایران همیشه جوانان عصای دست پیران و خانواده محسوب شدهاند. اگر چنین پیش برود، صرفنظر از آسیبهایی که برشمردید، چه بحرانهایی در آینده در انتظار خانوادهها خواهد بود؟
ما در دولتهای غربی با تامینهای اجتماعی روبرو هستیم که جای خالی افراد خانواده را در تیمارداری از افراد مسن پر میکنند. دولت رفاه برای آنها امنیت اقتصادی و اجتماعی فراهم کرده است. اما در ایران که ما چنین دولتی و چنین نهادهایی برای تامین سالخوردگان نداریم، این خطر بطور جدی هست که نسل جوانی که بدنبال فردیت خود است و از الگوهای سنتی خانوادگی گسسته است، سالخوردگان را در انزوا بگذارد. اما باید گفت پیش از آن که جوانان و فرزندان متهم به کمکاری در این زمینه باشند، این وظیقه دولت است.
شکاف نسلی در ایران در حال اوجگیری است، اما دولت هیچ برنامهای برای شبکههای اجتماعی مربوط به سالخوردگان ندارد و این میتواند منجر به رانده شدن میانسالان امروزی به حاشیه شود. این یکی از جدیترین مشکلات در آینده برای نسل میانی خواهد بود.
در بحثهای مربوط به اختلاف نسلها و هنجارهای فرهنگی، از پرشمار شدن قتل شوهر توسط زن یا قتل پدر توسط فرزند نیز یاد شده و تاکید شده که این نشانهها را باید جدی گرفت و صدای اتفاقهایی در آینده را از طریق آنها شنید.
سیاست رسمی دولت و بهکارگیری مذهب برای مشروعیت دادن به قدرت مردان و والدین، موقعیت پدران را در خانواده تقویت میکند و بههمان نسبت به تضعیف موقعیت فرزندان و زنان میانجامد. در عین حال تحولات جهانی موجب میشود که زنان و بچهها در خانواده موقعیت جدیدی به دست بیاورند و توقعاتشان بالا برود و انتظار رفتار برابر را داشته باشد.
حکومت از این برابری دفاع نمیکند، بلکه مانع میتراشد. بسیاری مردان هم با استفاده از امتیازات دولتی و حکومتی، زنان و فرزندان خود بیشتر ستم میکنند. این امر به تشدید تضاد در خانواده منجر میشود.
اگر نسل جوانی که بزرگ شده و توقعات جدیدی دارد، اگر زنانی که نسبت به گذشته آگاهی بیشتر و خواستهای برابریطلبانه دارند، پاسخ مثبتی از مردان دریافت نکنند و برعکس مردان بیشتر فشار بیاورند، نتیجه طبیعیاش شدت گرفتن خشونت در خانوادهها خواهد بود.
این قتلها را باید نشانهای از شدت گرفتن تضاد درون خانوادهها و ناشی از آن دید که راهحل مسالمتآمیزی برای حل مشکلات خانوادگی نیست. این را باید نشانه آسیبشناسانه از تضادهای در حال رشد در خانوادههای ایرانی دانست که جامعه و حاکمیت به فکر آن نیست.
این مجموعه اتفاق ظاهرا ناشی از تندباد مدرنیته است، اما پیامدها خیلی سنتی و منفی وعقبمانده به چشم میآیند. این تضاد چه توضیحی دارد؟
به گمان من، مطالباتی مانند فردیت یافتن، آزادی زنان، برابری حقوق زن و مرد، برجسته شدن حقوق کودکان و فرزندمحوری در جامعه یا کم ارزششدن هنجارهای سنتی و دینی و رشد ارزشهای مدرن، امری اجتناب ناپذیر است.
جامعه را نمیتوان به عقب برگرداند. حتی سیاست طالبانیزه کردن جامعه میتواند در کوتاهمدت موجب سد کردن این تحول شود، اما در درازمدت نمیتوان جلوی این تحول را گرفت. نمیتوان از زنان و فرزندان خواست که توقعات خود را محدود کنند برای اینکه آسیبهای اجتماعی کمتر شوند. بلکه از متولیان جامعه باید خواست که نیاز دگردیسیهای اجتماعی را پاسخ دهند. تا آنجا که به مسئله مردان برمیگردد، از جامعه مردان هم باید انتظار داشت که خود را با این خواستها تطبیق دهد.
رشد برابری در خانوادهها در جایی شکل میگیرد که منابع قدرت زنان در آن افزایش یابد. قدرت تطبیق مردان در این روند هم ناشی از رشد قدرت زنان خواهد بود.
هرچه جامعه و دولت به رشد زنان یاری بیشتری برساند، ما روند برابری را با آسیب کمتری سپری خواهیم کرد. هر چه مردان یا دولت و نهادهای مذهبی و سنتی حاکمیت مانع شوند، شکل ماجرا خشنتر خواهد شد و پیامدهای آسیبهای جانبی خواهد داشت.
این را نمیتوان از طریق آن حل کرد که زنان و کودکان توقعات خود را کنار بگذارند. گناه این مشکلات را باید گردن سیاستهای کلان انداخت نه جوانان و نسل جدید.
مهیندخت مصباح
تحریریه: کیواندخت قهاری
جنبش اعتراضی تونس و ایران؛ اصلاحی یا انقلابی؟
تحول در تونس
با گذشت چندروز از فروپاشی حکومت زینالعابدین بنعلی، رئیس جمهور مخلوع تونس، در پی تظاهرات گستردهی مخالفان و مردم در خیابانهای مر کزی پایتخت، محمد غنوشی، نخستوزیر دولت زینالعابدین بنعلی بهطور موقت زمام امور را در دست گرفت.
این اولین جنبش سراسری در جهان عرب است که تنها در مدت کوتاه یکماه، به یک استبداد طولانی پایان میدهد و محتمل است که راه را برای دستیابی به دمکراسی، آزادی و حکومت قانون هموار سازد.
بسیاری از تحلیلگران، اعتراض مردم تونس را سرآغاز بهار جهان عرب نام نهادند، زیرا به اعتقاد آنان موج نارضایتی مردم این کشورها، نظامهایی را که در جهان عرب و خاورمیانه، سالهای زیادی بر مسند قدرت تکیه زدهاند، به خطر میاندازد.
در برخی از رسانهها نقطه نظراتی در مورد جنبش اعتراضی تونس و تشابه آن با جنبش سبز ایران منتشر شده است. گاهی برخی از نویسندگان ابراز تأسف کردهاند که چرا اعتراضها بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران به نتایجی همانند تونس منتهی نشد.
ساختار سیاسی کشور تونس
ساختار سیاسی حکومت زینالعابدین بنعلی بیشباهت به حکومت محمدرضا پهلوی نبود. هردو حکومتی بودند پیشبرندهی مدرنیزاسیونی اتوکراتیک.مدرن شدن دولت به لحاظ کارکردی، به معنی نوسازی ماشین دولتی به منظور افزایش کارآمدی آن است. اتوکراتیک بودن این مدرنیزاسیون به این معنی است که نوسازی دولت به نوسازی رابطهی بین دولت و جامعه راه نمیبرد و الگوی قدرت تجدید و نو نمیشود.
در حکومت تونس، بالاترین مقام از لحاظ قدرت سیاسی به رئیس جمهوری منتهی میشود. با این تفاوت که در حکومت پهلوی، بالاترین مقام را پادشاه در اختیار داشت. در حکومتهای اتوکراتیک، سیستم و فرد چنان در هم ذوب میشوند که گاه سقوط یک رهبر، سقوط یک حکومت را در پی خواهد داشت.۱
مشروعیت و کارآمدی دو مفهوم تبیینگر ثبات سیاسی حکومتها هستند. عدم وجود هر یک از دو عامل فوق منجر به بحران و زوال تدریجی حکومت اتوکراتیک خواهد شد. آنچه در تونس روی داد به هر دو عامل (عدم مشروعیت و ناکار آمدی) بازمیگردد. بالا بودن نرخ بیکاری، گرانی، کمبود مواد غذایی، فساد حکومتی، انسداد فضای سیاسی، ناکارآمدی پیاپی دولت در حل مشکلات مردم تونس که میتوان کهنه بودن ساختار سیاسی را نیز به آن اضافه کرد، از مهمترین عوامل سقوط حکومت زینالعابدین بنعلی هستند.
اصلاح یا انقلاب؟
برخلاف برخی از تحلیلگران که جنبش اعتراضی تونس را به انقلاب تعبیر کردهاند، نگارنده بر این نظر است که حرکت مردم تونس، جنبشی اعتراضی و اصلاحی است. قراین تاکنون حاکی از دگرگونی انقلابی نیست. ساختار سیاسی تونس حفظ شده است و از سوی دیگر در نقطهی تحول تنها سه نفر از اعضای اپوزیسیون در کابینهی جدید راه یافتند و وزارتخانههای مهم و کلیدی همانند وزارت کشور، دارایی، امور خارجه و وزارت دفاع همچنان در دست عواملی از حکومت قبلی باقی ماندند. در واقع گویا تنها رئیس جمهور و بخشی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و وابستگان نزدیک زینالعابدین بنعلی از معادلات سیاسی تونس حذف شدهاند (بنا بر قانون اساسی فعلی تونس باید ظرف مدت ۶۰ روز انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود).
از دیگرعوامل بروز این جنبش اجتماعی- سیاسی میتوان به بالا رفتن سطح آگاهی و دانش عمومی جامعه بخصوص قشر جوان و تحصیلکرده، اشاره کرد که خود به بالارفتن سطح توقعات مردم تونس افزود. در چنین شرایطی اگر حکومت، پاسخگوی این توقعات باشد کار ادامه پیدا میکند و حکومت با اصلاحات سیاسی و اقتصادی مورد نظر در پی پاسخگویی به مردم، بخصوص نسل جوان برخواهد آمد. حکومت زینالعابدین بنعلی این اصلاحات را اعمال نکرد. با توجه به دسترسی نسل جوان به وسایل ارتباط جمعی، رسانهها، شبکهی جهانی اینترنت و شبکههای ماهوارهای این توقعات، خود را در قالب حرکتها و جنبشهای اعتراضی و یا انقلاب، نمایان ساخت.
در مورد انقلاب شاید مانند حکومت پهلوی برای حکومت زینالعابدین بنعلی نیز دیگر فرصت جبران و اصلاحات سیاسی و اقتصادی باقی نماند. حتی در زمانی که حکومت صدای انقلاب مردم را شنید و به آن اذعان کرد.
آنچه در مورد حکومت زینالعابدین بنعلی حائز اهمیت است، روابط خوب حکومت او با کشورهای غربی بود. این کشورها راه را برای سرکوب مردم تونس بر پایهی همان روابط بستند و زینالعابدین بنعلی مجبور به ترک کشور شد؛ درست همانند محمدرضا پهلوی که تاریخ در مورد هر دو این زمامداران تکرار شد، وهیچ کدام از آنها جایی در کشورهای غربی برای خود نیافتند.
ساختار سیاسی حکومت جمهوری اسلامی
ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی را میتوان مشابه حکومت قاجار، حکومتی سلطانی دانست و حکومت اتوکراتیک سنتی نامید. ساختار سیاسی یک سیستم اتوکراتیک سنتی عموماً بر «اتوریته»ی فردی استوار است و جامعه فاقد یک مکانیسم نهادینه شده برای کنترل و مهار قدرت سیاسی است؛ عاملی که در غیاب پلورالیسم (کثرتگرایی) سیاسی، دمکراسی و مشارکت مردم در تصمیمگیری، و به موازات آن وجود کنترل دولتی بر رسانهها و جو پلیسی حاکم بر جامعه، امکان انتقال مسالمتآمیز قدرت را باقی نمیگذارد.۲
آنچه اما میتوان در رویدادهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم به وضوح مشاهده کرد، وجود نوعی توازن قوا بین نیروهای اصلاحطلب، کمی متمایل به رابطه با غرب و خواستار اصلاحات سیاسی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی و در طرف دیگر نیروهای اقتدارگرا و بخش تندرو و غیر قابل انعطاف است.
در ساختار جمهوری اسلامی، رئیس جمهور نقش عمدهای در سیاستهای کلیدی کشور بازی نمیکند و در واقع یک تدارکاتچی محسوب میشود که سپری در مقابل ولی فقیه (ستون نظام) است و پاسخگویی در برابر هرگونه ناکارآمدی کل سیستم را بر عهده دارد.
نظام میتواند در نهایت با استفاده از اهرم استیضاح رئیس جمهور، ناکارآمدی خود را توجیه کند و مدعی تلاش برای غلبه بر آن شود.
جنبش سبز، شرایط و موقعیت
پس ازانتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، اگرچه نیروهای اصلاحطلب به نوعی بخش رهبری بدنهی جنبش سبز را برعهده گرفتند، ولی با وجود این هیچگونه مرزبندی بین نیروهای مخالف حکومت و معترضان ایجاد نکردند. این امر فضایی را برای فعالیت نیروهای معتقد به اصلاحات عمیق ساختاری ایجاد کرد.
از سوی دیگر، نبود اپوزیسیونی قدرتمند در مقابل جمهوری اسلامی و خارج از نظام، مقاومت حاکمیت در برابر اقدامات اصلاحی به دلیل سنتی، کهنه، ایدئولوژیکی و مذهبی بودن آن و بالا بودن سطح سرکوب افسار گسیختهی حاکمیت خود موجب بالا رفتن سطح مطالبات جنبش سبز و مردم شده است. بخش اصلاحطلب در بدنهی جنبش سبز را هم به تدریج رادیکالتر کرده است.
در این بین اما بالا رفتن سطح مطالبات جنبش سبز و رادیکال شدن آن باعث نخواهد شد که کنترل این نیروی عظیم از دست رهبران آن (آقایان موسوی و کروبی) که معتقد به اصل نظام و قانون اساسی هستند، خارج شود (همانند آنچه در ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۹ روی داد و رهبران جنبش سبز تظاهرات و راهپیمایی مردم را در این روز لغو کردند).
با این فرض که جنبش سبز از کنترل رهبران آن خارج و به جنبشی اعتراضی برانداز تبدیل شود (همانند آنچه در تونس اتفاق افتاد)، هزینه و تلفات انسانی آن بسیار فاجعه آورتر خواهد بود، زیرا حکومت جمهوری اسلامی از سویی هیچ اعتقادی به موازین بینالمللی و حقوق بشری ندارد و از سوی دیگر خود را گرفتار روابط با غرب نکرده است.
اگر زمانی رهبر جمهوری اسلامی در پی تظاهرات گستردهی مردم ایران، بین دوراهی مرگ (سرکوب و سقوط) و زندگی (اصلاحات و خواست مردم) قرار گیرد و مجبور به انتخاب یکی از این دو راه شود، مطمئناً راه اول را برخواهد گزید.
پینوشت:
۱. اتوکراسی در زبان فرانسه به معنی حکومت یا سلطنت فردی و استبدادی است و «اتوکرات» به معنی سلطان یا زمامدار مطلقالعنان است. اتوکراسی حکومتی است که یک فرد به عنوان رهبر یا پیشوا یا رئیس جمهور و یا پادشاه در رأس آن قرار گرفته و با قدرت و اختیارات نامحدود و بدون اینکه از طرف یک مجمع انتخابی یا شورا کنترل شود امور یک کشور را براساس رأی و نظر شخصی خود رقم میزند. انواع سلطنتهای مطلقه و موروثی یا حکومتهای دیکتاتوری فردی که از طریق کودتای نظامی استقرار مییابند از نوع حکومتهای اتوکرات به شمار میآیند. (طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، انتشارات نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۷۷)
۲. واژهی فرانسوی «اتوریته» به معنی قدرت و آمریت گرفته شده و مراد از آن نوع حکومتی است که قدرت در دست گروه معدودی متمرکز شده است. به بیان سادهتر حکومتهای اتوریته به آن دسته از حکومتهای دیکتاتوری اطلاق میشود که گروهی به نام یک حزب سیاسی (مانند حزب بعث عراق)، با یک دار و دستهی نظامی (نظیر حکومت ژنرالها در آرژانتین و حکومت سرهنگان در یونان) آزادیهای فردی و حقوق اجتماعی مردم را از میان برده و به شیوهی استبدادی بر آنها فرمانروایی میکنند.( طلوعی، محمود؛ فرهنگ جامع سیاسی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۷۷)
قیاس ایران و تونس چه اندازه معالفارق است؟
همن سیدی
در حالی که از روز جمعه ۲۴دیماه خبر فرار بنعلی در رسانههای جهان منتشر شده بود، فردای آن، شنبه ۲۵دیماه تازه روزنامه کیهان از « عقبنشینی رئیسجمهور تونس» و قول بنعلی برای کاندید نشدن در انتخابات آینده در پی «تظاهرات صدها نفر»خبر میداد! اما بعدا لحن و مواضع عوض شد، ظرف یک روز کاری، روزنامه کیهان در بین مردم خاورمیانه نظرخواهی کرد و معلوم شد که ۸۰%مردم خاورمیانه گفتهاند حکومتهای عربی منتظر تکرار حوادث تونس باشند. پس در این که حوادث تونس تکرار خواهد شد بین مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی اتفاق نظر وجود دارد، تنها در مورد مکان آن تکرارها اختلاف دارند. مخالفان معتقدند تحولات تونس سراغاز تحولات بزرگتری در بین همه حکومتهای مستبد خاورمیانه خواهد بود اما دولتیان مکان بعدی این تحولات را تنها «حکومتهای عربی»میدانند. آنها میگویند اگر شباهتی هم باشد مربوط به تونس قبل از تحولات، با ایران قبل از انقلاب ۵۷است، آیتالله مکارم شیرازی معتقد است که در تونس، انقلابی شبیه به انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوسته است و آیتالله تسخیری هم انقلاب مردم تونس را در اعتراض به ضدیت با دین میداند نه مساله نان و کار( در هر دو شق جمله ایشان ، به خواست آزادی اشاره نشده است)
در این که حکومت تحت سلطه بنعلی با حکومت پهلوی دوم شباهتهایی دارد تردیدی نیست، هر دو دارای روابط خوبی با غرب بودند. در هر دو حکومت نشانههایی از ازادیهای اجتماعی و نگاه عرفی به حقوق زنان دیده میشد، شرایط سیاسی و موقعیت احزاب هم بسیار شبیه بودند. اما آیا مقایسه تونس آن دوران با ایران این دوران معالفارق است؟ شاید اگر بنعلی را تنها در کسوت رئیسجمهور- نه شخص اول مملکت - برای چند دهه بشناسیم، این مقایسه با ایرانی که در ۲۰سال گذشته ، سه رئیسجمهور را با سه خصوصیات کم و بیش متفاوت تجربه کرده است ، درست نخواهد بود. اما در این صورت مقایسه با ایران قبل از انقلاب هم خالی از اشکال نخواهد بود چون در ان دوران هم، اصولا رئیسجمهوری در ایران یافت نمیشد تا در مقام مقایسه براییم. اما اگر عملکرد بنعلی را به عنوان«فرد اول تونس»بررسی کنیم و در مقایسه با « فرد اول ایران» قرار دهیم زیاد بیربط نخواهد بود. در ایران هم بیش از ۲۰سال است که بیشتر،قدرت در دست یک نفر قرار دارد.
آیتالله علی خامنهای و زینالعابدین بنعلی تنها با اختلاف یکی دو سال به قدرت رسیدند و بلادرنگ هردو فرد اول مملکت خود شدند. در ایران هم تنها با صلاحدید فرد اول، در موارد معدودی آزادیهایی نسبی داده میشود و در موارد بیشتری از جمله در مورد ازادی های سیاسی و فعالیت احزاب محدودیتهای مشابهی وجود دارد. هر دو حکومت دارای شمار زیادی زندانیان سیاسی هستند( امروز خبر ازادی همه زندانیان سیاسی تونس منتشر شد). انتخابات - حداقل در مورد انتخاب فرد اول مملکت- کاملا بدون رقابت است. اگر بنعلی هر چند سال یکباربا بیش از ۹۰% ارای مردمش انتخاب میشد، آیتالله خامنهای هم هر چند سال یکبار با بیانیهای از مجلس خبرگان به سمت فرد اول مملکت انتخاب میشود. در پی قرائت بیانیه، رایگیری هم لازم نیست و تنها ذکر صلواتی - که قابل شمارش هم نیست- کافی است . اگر دردفعات انتخاب فرد اول تونس محدودیتی وجود نداشت در انتخاب فرد اول ایران هم هنوز محدودیتی وجود ندارد . چند سال پیش هنگامی که چند عضو مجلس خبرگان پیشنهادی را مطرح کرده بودند که یک دوره زمانی و یک تعداد دفعات- هر چند بسیار طولانی و ده ساله- برای دوران حاکمیت فرد اول مملکت تعیین کنند، ایتالله هاشمی رفسنجانی موضوع را بیربط دانسته بود و به همکارانش گفته بود « لازم نیست بازی دمکراسی را اینجا دربیاوریم».
پس بر خلاف ادعای هواداران دولت ایران، مواردی هم برای شباهت تونس قبلی و ایران فعلی میتوان یافت و این شباهتها تنها مختص به ایران قبل از انقلاب نیست، عجب انکه شباهت تونس با هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب ،میتواند نشانهای برای شباهت هر دو دوران با هم باشد! چرا که هر دو، با حکومت واحدی شبیه بودهاند. باید دید که عاقبت انها چقدر به هم شبیه خواهد بود.
بخش دوم از مقاله دوم (ازادی، برابری،عدالت در کمونیسم حکمت)
در ادامه مباحث قبلی به حوزه مبادله و بررسی ان در ارتباط با مفهوم برابری می رسیم.انچه که مبرهن ومشخص است مبادله از دهه های باستان تا کنون بر تقسیم ثروت وهمچنین تقسیم انسانها استوار بوده است.چیزی که در همه اشکال وصورتبندی های اجتماعی مشترک است این اصل است که برابری شرط مبادله بوده است.
حال در جامعه سوسیالیستی که مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید،زمین ودیگر منا بع طبیعی حاکم است عملا این فاکتورها را از حوزه مبادله خارج می کند چون دیگر قابل تقسیم ومقایسه بین افراد نیست.مارکس در نقد برنامه گوتا اشاره می کند که در یک جامعه تعاونی ومتکی بر اسا س مالکیت اشتراکی ابزار تولید،تولید کنندگان تولیدات خود را مبادله نمی کنند وکارصرف شده در تولیدات هم به شکل ارزش این تولیدات وبه عنوان کیفیت مادی ان جلوه نمی کند چرا که در چنین جامعه ای،بر خلاف جامعه سرمایه داری دیگر کار فردی به صورت غیر مستقیم وجود ندارد،بلکه مستقیما به عنوان جزئی از کلیت کار ظا هرمی شود.پس در واقع می توان در یک محدوده که قابل مقایسه وتقسیم است،برابری را مورد بررسی قرار داد و ان مبادله بین کار فرد ومحصولات مصرفی غیر مولد است که متعلق به همه جامعه است .
اما سئوالی که مطرح می شود این است که ایا مبنای مبادله در جامعه سوسیالیستی اندازه کار فرد است؟قطعا پیروان منصور حکمت اگر یک بار اثار مارکس را به درستی بررسی کرده باشند پاسخشان نه، به این سئوال خواهد بود.پس اگر مبنا اندازه کار فرد نیست، پس چیست؟مبنا نیاز های انسانها است نه اندازه کار فرد.پس چون مبنای توزیع محصولات مصرفی دیگر نه اندازه کار فرد بلکه نیاز انسانها است برابری در این حوزه هم از درجه اعتبار ساقط می شود.در جامعه سوسیالیستی وکمونیستی کار خصلت کالائی خود را به تدریج از دست می دهد وبر این اساس ارزش مبادله ای ان نیز محو خواهد شد.
البته مارکس به درستی اشاره می کند که پس از فروپاشی نظام سرمایه داری چون هنوزعلائم ویژه جامعه سرمایه داری درتمام زمینه ها اعم از اقتصادی،اخلاقی ومعنوی وجود دارد، همان قوانین مبادله کالا نیز طبعا حاکم خواهد بود.البته شکل ومحتوای این مبادله که همان مبادله کالاهای هم ارزش است البته تغییر خواهد یافت،چرا که درشرایط تازه هیچ کس نمی تواند چیزی جز کار خود عرضه کند واز طرف دیگر چیزی جز وسائل مصرفی برای تملک او موجود نخواهد بود.حتی در مورد توزیع وسائل مصرفی در میان افراد تولید کننده ،همان اصول حاکم بر مبادله کالاهای هم ارزش مصداق پیدا می کند.یعنی میزان معینی از کاردریک شکل با همان میزان کار در درشکل دیگر مبادله می گردد.پس در اینجا حقوق مساوی کماکان در اصل همان حقوق بورژوائی خواهد بود البته با این تفاوت که اصل وعمل در تضاد قرار ندارند.پس در نتیجه جامعه سوسیالیستی که از بطن جامعه سرمایه داری بیرون امده تا مدتی اثار محدودیتهای بورژوازی گونه را با خود همراه دارد .اما تفاوتهای بین این جامعه سوسیالیستی بیرون امده از بطن سرمایه داری با خود جامعه سرمایه داری چیست؟اولا در جامعه سوسیالیستی چون مالکیت خصوصی نیست واجتماعی است،وسائل تولید نمی تواند مبادله شود.دوم این که کار هر فرد در شکل خدمات عمومی به اوباز می گردد،البته پس از کاستن اقلام لازم که همان برداشتهای اجتماعی است اما نیروی کار دیگر کالا نیست چون کارمزدی لغو شده ودیگر نمی توان صحبت از مبادله کرد.حال در این شرایط برخی توانائیهای بیشتری دارند ومی توانند در مدت زمانی واحد،کار بیشتری انجام دهند ویا حتی برای مدتی طولانی تر کار کنند.برخی کار فکری وپیچیده می کنند وبرخی کارها ساده است.منظور تفاوت بین کار ذهنی و جسمی است.پس این حقوق مساوی از نظر مارکس به حقوقی نامساوی برای کار نامساوی تبدیل می شود.البته درست است که جامعه سوسیالیستی
تفاوتهای طبقاتی را به رسمیت نمی شناسد ولی به استعدادهای نابرابر ا فراد ارج می نهد واز همین جا ست که در محتوا مانند هر حق دیگری به حقی برای نابرابری تبدیل می شود.پس اگر بخواهیم تناقض کار مساوی ودرنیجه سهم مساوی از صندوق مصرف اجتماعی از بین برود باید حقوق برابر به حقوق نابرابر بدل گردد.
مارکس این کمبودهارا اجتناب ناپذیر می داند چون می گوید:حق هیچگاه نمی تواند در مرحله ای بالاتر از ساخت اقتصادی جامعه و تحولات فرهنگی تابع ان قرار گیرد.
تنها چیزی که در توزیع سوسیا لیستی محصولات و خدمات نشانی از برابری دارد،کاربرد معیار برابری در کار برای کوششهای فردی اعضای جامعه است،اما حتی این معیار بدلیل وجود اختلافات در سطح کار (مثلا یک کارگر ماهرویک کارگر غیر ماهر،کار دستی وفکری و اساسا" نیازها وشرایط متفاوت زندگی کارگران در موقعیتی نا برابر تبدیل به معیار نا برابری می شود وبرهمین اساس اصل «به هر کس مطابق یا متناسب کارش هنوز از افق حقوق بورژوازی پا را فراتر نمی گذارد.
تنها زمانی می توان مبنا را نیاز انسانها قرار داد وان را پایه ومعیار توزیع محصولات مصرفی غیر مولد قرار داد که تبعیت اسارت بار انسان از تقسیم کار پایان پذیرفته باشد و کار از یک وسیله معاش به یک نیاز اساسی زندگی مبدل گردد.هنگا میکه تضاد بین کار بدنی وفکری از جامعه رخت بر بندد وباراوری کار اجتماعی به حدی بالا رود که بتواند نیازهای انسانها را ان هم انسان ازاد گشته از بند جامعه سرمایه داری را براورده سازد .نیاز این انسان نیازی فزاینده و رو به رشد است.اما در این مرحله(پس از فروپاشی سرمایه داری)بار اوری کار اجتماعی به حدی نیست که پاسخگوی نیاز انسان باشد از این روست که اگر همه جامعه را یک دست وبرابر کنیم برخی دلسرد شده وانگیزه انان از کار وفعالیت خلاقانه به بی میلی تبدیل می شود وچه بسا زمینه را برای بازگشت سرمایه داری فراهم کند.مارکس اشاره می کند که فرهنگ واخلاق کمونیستی در عمق جامعه و در سطح وسیعی ازان وجود ندارد واخلاق و فرهنگ بورژوائی در جامعه سوسیالیستی به حیات خود ادامه می دهد.پس همه اینها زمینه را برای بازگشت سرمایه داری فراهم می کند پس به همین روشنی جامعه سوسیالیستی نمی تواند مبنا وپایه توزیع محصولات مصرفی غیر مولد خود را نیاز انسانها قرار دهد.
شاید طرح وبرنامه اقای حکمت برای رفع نیازهای انسان در جامعه سوسیالیستی مورد نظر ایشان طرح جیره بندی یا کوپنی کردن محصولات مصرفی غیرمولد باشدویا این که نوبت بندی مطرح شود وباید ایستاد تا نوبت به ما هم برسد.در فاز عالی جامعه کمونیستی هم هدف دستیابی به برابری نیست بلکه هدف دستیابی انسانها به نیازهایشان است.
مفهوم برابری در اقتصاد هیچ ربطی به جامعه کمونیستی ندارد فقط از منظر یک خرده بورژوا ویا یک تولید کننده خرد می توان شعار ازادی و برابری سر داد. سوسیالیسم وکمونیسم اقای حکمت حتی این مفهوم را هم که برابری حتی به توزیع محصولات مصرفی غیرمولد در جامعه کمونیستی، هیچ ربطی ندارد را هم درک نکرده و تصور می کند که مصرف برابر انسانها از محصولات مصرفی غیرمولد همان توزیع محصولات مصرفی بر اساس نیازهای انسانها است. حال می دانیم که در هر دوره نحوه توزیع وسایل مصرفی تابعه ونتیجه ای از توزیع خود شرایط شرایط تولید است. یعنی شیوه های تولید متفاوت شیوه های متفاوتی از توزیع وسائل مصرفی را به وجود می اورند و این گونه نیست که منصور حکمت می پندارد.اینجاست که تمام مفاهیم مقدس اقای حکمت از اعتبار ساقط می شود.البته اقا ی حکمت در برنامه یک دنیای بهتر بهتر اشاره می کند که در جامعه ازاد کمونیستی «از هر کس به اندازه قابلیتش وبه هر کس به اندازه نیازش»یک اصل است اما او این اصل را به برابری تفسیر کرده وفکر می کند این همان برابری است.حتی انجائی که از برابری شأ ن وارزش همه در پیشگاه جامعه صحبت می کند چیزی بیشتر از برابری حقوقی وقانونی نیست.حال می دانیم که خود جامعه سرمایه داری یک برابری با لنسبه حقوقی را برقرار کرده است.
حال اگر پس از طرح اینگونه مباحث باز کسی هدف جامعه سوسیالیستی را تحقق برابری و ازادی بداند باید گفت که عشقی دیوانه وار به مفاهیم ازادی و برابری و یا عدالت دارد.
حال در جامعه سوسیالیستی که مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید،زمین ودیگر منا بع طبیعی حاکم است عملا این فاکتورها را از حوزه مبادله خارج می کند چون دیگر قابل تقسیم ومقایسه بین افراد نیست.مارکس در نقد برنامه گوتا اشاره می کند که در یک جامعه تعاونی ومتکی بر اسا س مالکیت اشتراکی ابزار تولید،تولید کنندگان تولیدات خود را مبادله نمی کنند وکارصرف شده در تولیدات هم به شکل ارزش این تولیدات وبه عنوان کیفیت مادی ان جلوه نمی کند چرا که در چنین جامعه ای،بر خلاف جامعه سرمایه داری دیگر کار فردی به صورت غیر مستقیم وجود ندارد،بلکه مستقیما به عنوان جزئی از کلیت کار ظا هرمی شود.پس در واقع می توان در یک محدوده که قابل مقایسه وتقسیم است،برابری را مورد بررسی قرار داد و ان مبادله بین کار فرد ومحصولات مصرفی غیر مولد است که متعلق به همه جامعه است .
اما سئوالی که مطرح می شود این است که ایا مبنای مبادله در جامعه سوسیالیستی اندازه کار فرد است؟قطعا پیروان منصور حکمت اگر یک بار اثار مارکس را به درستی بررسی کرده باشند پاسخشان نه، به این سئوال خواهد بود.پس اگر مبنا اندازه کار فرد نیست، پس چیست؟مبنا نیاز های انسانها است نه اندازه کار فرد.پس چون مبنای توزیع محصولات مصرفی دیگر نه اندازه کار فرد بلکه نیاز انسانها است برابری در این حوزه هم از درجه اعتبار ساقط می شود.در جامعه سوسیالیستی وکمونیستی کار خصلت کالائی خود را به تدریج از دست می دهد وبر این اساس ارزش مبادله ای ان نیز محو خواهد شد.
البته مارکس به درستی اشاره می کند که پس از فروپاشی نظام سرمایه داری چون هنوزعلائم ویژه جامعه سرمایه داری درتمام زمینه ها اعم از اقتصادی،اخلاقی ومعنوی وجود دارد، همان قوانین مبادله کالا نیز طبعا حاکم خواهد بود.البته شکل ومحتوای این مبادله که همان مبادله کالاهای هم ارزش است البته تغییر خواهد یافت،چرا که درشرایط تازه هیچ کس نمی تواند چیزی جز کار خود عرضه کند واز طرف دیگر چیزی جز وسائل مصرفی برای تملک او موجود نخواهد بود.حتی در مورد توزیع وسائل مصرفی در میان افراد تولید کننده ،همان اصول حاکم بر مبادله کالاهای هم ارزش مصداق پیدا می کند.یعنی میزان معینی از کاردریک شکل با همان میزان کار در درشکل دیگر مبادله می گردد.پس در اینجا حقوق مساوی کماکان در اصل همان حقوق بورژوائی خواهد بود البته با این تفاوت که اصل وعمل در تضاد قرار ندارند.پس در نتیجه جامعه سوسیالیستی که از بطن جامعه سرمایه داری بیرون امده تا مدتی اثار محدودیتهای بورژوازی گونه را با خود همراه دارد .اما تفاوتهای بین این جامعه سوسیالیستی بیرون امده از بطن سرمایه داری با خود جامعه سرمایه داری چیست؟اولا در جامعه سوسیالیستی چون مالکیت خصوصی نیست واجتماعی است،وسائل تولید نمی تواند مبادله شود.دوم این که کار هر فرد در شکل خدمات عمومی به اوباز می گردد،البته پس از کاستن اقلام لازم که همان برداشتهای اجتماعی است اما نیروی کار دیگر کالا نیست چون کارمزدی لغو شده ودیگر نمی توان صحبت از مبادله کرد.حال در این شرایط برخی توانائیهای بیشتری دارند ومی توانند در مدت زمانی واحد،کار بیشتری انجام دهند ویا حتی برای مدتی طولانی تر کار کنند.برخی کار فکری وپیچیده می کنند وبرخی کارها ساده است.منظور تفاوت بین کار ذهنی و جسمی است.پس این حقوق مساوی از نظر مارکس به حقوقی نامساوی برای کار نامساوی تبدیل می شود.البته درست است که جامعه سوسیالیستی
تفاوتهای طبقاتی را به رسمیت نمی شناسد ولی به استعدادهای نابرابر ا فراد ارج می نهد واز همین جا ست که در محتوا مانند هر حق دیگری به حقی برای نابرابری تبدیل می شود.پس اگر بخواهیم تناقض کار مساوی ودرنیجه سهم مساوی از صندوق مصرف اجتماعی از بین برود باید حقوق برابر به حقوق نابرابر بدل گردد.
مارکس این کمبودهارا اجتناب ناپذیر می داند چون می گوید:حق هیچگاه نمی تواند در مرحله ای بالاتر از ساخت اقتصادی جامعه و تحولات فرهنگی تابع ان قرار گیرد.
تنها چیزی که در توزیع سوسیا لیستی محصولات و خدمات نشانی از برابری دارد،کاربرد معیار برابری در کار برای کوششهای فردی اعضای جامعه است،اما حتی این معیار بدلیل وجود اختلافات در سطح کار (مثلا یک کارگر ماهرویک کارگر غیر ماهر،کار دستی وفکری و اساسا" نیازها وشرایط متفاوت زندگی کارگران در موقعیتی نا برابر تبدیل به معیار نا برابری می شود وبرهمین اساس اصل «به هر کس مطابق یا متناسب کارش هنوز از افق حقوق بورژوازی پا را فراتر نمی گذارد.
تنها زمانی می توان مبنا را نیاز انسانها قرار داد وان را پایه ومعیار توزیع محصولات مصرفی غیر مولد قرار داد که تبعیت اسارت بار انسان از تقسیم کار پایان پذیرفته باشد و کار از یک وسیله معاش به یک نیاز اساسی زندگی مبدل گردد.هنگا میکه تضاد بین کار بدنی وفکری از جامعه رخت بر بندد وباراوری کار اجتماعی به حدی بالا رود که بتواند نیازهای انسانها را ان هم انسان ازاد گشته از بند جامعه سرمایه داری را براورده سازد .نیاز این انسان نیازی فزاینده و رو به رشد است.اما در این مرحله(پس از فروپاشی سرمایه داری)بار اوری کار اجتماعی به حدی نیست که پاسخگوی نیاز انسان باشد از این روست که اگر همه جامعه را یک دست وبرابر کنیم برخی دلسرد شده وانگیزه انان از کار وفعالیت خلاقانه به بی میلی تبدیل می شود وچه بسا زمینه را برای بازگشت سرمایه داری فراهم کند.مارکس اشاره می کند که فرهنگ واخلاق کمونیستی در عمق جامعه و در سطح وسیعی ازان وجود ندارد واخلاق و فرهنگ بورژوائی در جامعه سوسیالیستی به حیات خود ادامه می دهد.پس همه اینها زمینه را برای بازگشت سرمایه داری فراهم می کند پس به همین روشنی جامعه سوسیالیستی نمی تواند مبنا وپایه توزیع محصولات مصرفی غیر مولد خود را نیاز انسانها قرار دهد.
شاید طرح وبرنامه اقای حکمت برای رفع نیازهای انسان در جامعه سوسیالیستی مورد نظر ایشان طرح جیره بندی یا کوپنی کردن محصولات مصرفی غیرمولد باشدویا این که نوبت بندی مطرح شود وباید ایستاد تا نوبت به ما هم برسد.در فاز عالی جامعه کمونیستی هم هدف دستیابی به برابری نیست بلکه هدف دستیابی انسانها به نیازهایشان است.
مفهوم برابری در اقتصاد هیچ ربطی به جامعه کمونیستی ندارد فقط از منظر یک خرده بورژوا ویا یک تولید کننده خرد می توان شعار ازادی و برابری سر داد. سوسیالیسم وکمونیسم اقای حکمت حتی این مفهوم را هم که برابری حتی به توزیع محصولات مصرفی غیرمولد در جامعه کمونیستی، هیچ ربطی ندارد را هم درک نکرده و تصور می کند که مصرف برابر انسانها از محصولات مصرفی غیرمولد همان توزیع محصولات مصرفی بر اساس نیازهای انسانها است. حال می دانیم که در هر دوره نحوه توزیع وسایل مصرفی تابعه ونتیجه ای از توزیع خود شرایط شرایط تولید است. یعنی شیوه های تولید متفاوت شیوه های متفاوتی از توزیع وسائل مصرفی را به وجود می اورند و این گونه نیست که منصور حکمت می پندارد.اینجاست که تمام مفاهیم مقدس اقای حکمت از اعتبار ساقط می شود.البته اقا ی حکمت در برنامه یک دنیای بهتر بهتر اشاره می کند که در جامعه ازاد کمونیستی «از هر کس به اندازه قابلیتش وبه هر کس به اندازه نیازش»یک اصل است اما او این اصل را به برابری تفسیر کرده وفکر می کند این همان برابری است.حتی انجائی که از برابری شأ ن وارزش همه در پیشگاه جامعه صحبت می کند چیزی بیشتر از برابری حقوقی وقانونی نیست.حال می دانیم که خود جامعه سرمایه داری یک برابری با لنسبه حقوقی را برقرار کرده است.
حال اگر پس از طرح اینگونه مباحث باز کسی هدف جامعه سوسیالیستی را تحقق برابری و ازادی بداند باید گفت که عشقی دیوانه وار به مفاهیم ازادی و برابری و یا عدالت دارد.
چین قراردادهای خرید نفت ایران را تمدید کرد
خبرگزاری رویترز گزارش داده است که چین، قراردادهای سالانهاش برای واردات نفت از ایران را تمدید کرده است.
دو منبع آگاه به خبرگزاری رویتزر گفتهاند که قراردادهای چین برای ادامه واردات نفت از ایران در سال ۲۰۱۱ میلادی تمدید شده و میزان و نوع نفتی که چین در یک سال آینده از ایران وارد خواهد کرد، نسبت به سال میلادی گذشته، تغییری نخواهد کرد.میزان واردات نفت خام چین از ایران حدود ۴۶۰ هزار بشکه در روز اعلام شده است.
بر اساس آخرین آماری که دبیرخانه سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) منتشر کرده است، ایران بعد از عربستان سعودی و آنگولا، سومین صادرکننده بزرگ نفت به چین به شمار میرود.
دادههای اوپک نشان میدهد که با وجود افزایش تدریجی واردات نفت چین از عربستان سعودی و آنگولا در یک سال گذشته، میزان واردات روزانه نفت خام این کشور از ایران نزدیک به ۱۰ درصد کاهش یافته است.
چین بزرگترین خریدار نفت خام ایران است و تمدید قراردادهای مربوط به خریدو فروش نفت با این کشور خبر خوبی برای ایران به شمار میرود.
به تازگی، مقامات هند که دومین خریدار نفت خام ایران است، اعلام کردند که در پرداختهای مربوط به واردات نفت از ایران با مشکل روبهرو شدهاند و بانک مرکزی هند، برای خرید نفت خام از ایران، تسهیلات بانکی مورد نیاز را ارائه نخواهد کرد.
طبق آمار اوپک، ایران در سه ماه پایانی سال ۲۰۱۰ میلادی، حدود ۳ میلیون و ۶۸۲ هزار بشکه نفت خام در روز تولید کرده است.
شکست؛ واژهای که در استانبول همه از آن پرهیز دارند
مذاکره کنندگان ایران و گروه ۱+۵ از به کار بردن این واژه پرهیز دارند، اما واقعیت این است که مذاکرات دو روزه استانبول "شکست" خورده است. شکست به این معنا که هیچ یک از طرفین به خواسته های خود نرسیده، مواضع دو طرف تعدیل نشده و بر خلاف دور قبلی مذاکرات در ژنو، قراری هم برای دور بعدی گفتوگوها گذاشته نشده است.
ایران گفته بود که قصد دارد در این دور از مذاکرات، طرف مقابل را به همکاری در مورد "مدیریت جهانی" و "امنیت منطقه ای" تشویق کند و این "فرصت" را به قدرت های جهانی بدهد که پیش از تولید میله های سوخت اتمی مورد نیاز رآکتور تحقیقاتی تهران توسط خود کارشناسان ایرانی، بر سر مبادله ذخیره اورانیوم غنی شده ایران، با این کشور به توافق برسد.البته ایرانی ها شرط چنین توافقی را پذیرش حق غنی سازی اورانیوم در ایران توسط گروه 1+5 و لغو تحریم های بین المللی عنوان کردند.
نمایندگان قدرت های بزرگ جهان هم با آگاهی از اینکه متقاعد کردن ایران به تعلیق غنی سازی اورانیوم در شرایط حاضر و در یک گفت و گوی دو روزه ممکن نیست، علاقه مند بودند که در مورد مبادله سوخت هسته ای با ایران به توافق برسند، یا نشانه ای در رفتار ایران ببینند که حاکی از نرم شدن احتمالی مواضع سرسختانه این کشور باشد.
حتی گفته می شد که موافقت ایران با افزایش نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی می تواند پیشرفتی در شرایط موجود تلقی شود.
اما اکنون آشکار شده که هیچ کدام از اهداف دو طرف در مذاکرات استانبول تحقق نیافته است: قدرت های جهانی همکاری با ایران در مدیریت جهان یا امنیت منطقه را در شرایط فعلی رافع نگرانی های خود از برنامه اتمی ایران نمی دانند و آنطور که خانم اشتون به صراحت گفته است، حاضر نیستند با ادامه غنی سازی اورانیوم در ایران یا لغو تحریم ها موافقت کنند.
ایران هم حاضر نیست مبادله سوخت را با شرایطی که قدرت های جهانی پیشنهاد می کنند بپذیرد یا در مورد تعلیق غنی سازی اورانیوم حتی گفت و گو کند.
در مورد ادامه مذاکرات هم دو طرف گفته اند که درهای گفت و گو بر روی طرف مقابل باز است: "ما حرف های خود را زده ایم، اگر طرف مقابل خواست که با ما همکاری کند، می تواند با ما تماس بگیرد".
ترجمه این سخن دیپلماتیک به زبان ساده این است: "اگر طرف مقابل تصمیم گرفت در مواضع خود تجدید نظر کند، به ما اطلاع دهد، اما در شرایط فعلی حرف دیگری برای گفتن نداریم".
به این ترتیب، با وجود اینکه مذاکرات استانبول را می توان شکست خورده دانست، هر یک از طرفین می توانند بگویند که ذره ای از مواضع خود عقب ننشسته اند. هر چند نکته اینجاست که با حفظ مواضع فعلی، هیچ مذاکره ای جز شکست نتیجه ای نخواهد داشت.
اکنون چه می شود؟
با شکست مذاکرات استانبول، آمریکا و اتحادیه اروپا به فکر افزایش فشارها بر ایران خواهند بود؛ بنابراین می توان انتظار داشت که گسترش تحریم های یک جانبه خود علیه ایران را در دستور کار قرار دهند.آنها از سوی دیگر تلاش تازه ای را آغاز خواهند کرد تا نظر روسیه و چین را برای افزایش تحریم های سازمان ملل علیه ایران جلب کنند.
غرب شکست این مذاکرات را فرصتی برای افزایش انزوای بین المللی ایران تلقی خواهد کرد و خواهد کوشید کشورهای بیشتری را به کاهش روابط با ایران تشویق کند.
از سوی دیگر ایران نشان داده است که پس از شکست هر دور گفت و گو، فعالیت های هسته ای در ایران دست کم برای مدتی شتاب می گیرد و جنبه های تازه ای به آن افزوده می شود.
این بار هم احتمالا مقامات ایرانی می کوشند با سرعت دادن به فعالیت کارخانه ای که اخیرا برای تولید میله و صفحه سوخت اتمی تأسیس شده است، تولید سوخت را هر چه زودتر به مرحله نهایی برسانند.
وارد کردن برق تولید شده در نیروگاه اتمی بوشهر به شبکه سراسری برق ایران هم می تواند یک فرصت تازه برای نمایش دستاوردهای اتمی ایران در اختیار مقامات این کشور قرار دهد.
اما پس از پایان یافتن طوفان اولیه و فرو نشستن غبارها، باید دید که هر یک از دو طرف در چه موقعیتی قرار خواهند داشت و چه کسی دست بالاتر را دارد.
افزایش ناآرامیها در اردن و الجزایر
هزاران تظاهرکننده در عمان، پایتخت اردن، خواستار برکناری دولت این کشور شدند. تنها یک هفته پس از سقوط دولت بنعلی در تونس به نظر میرسد که موج اعتراضها به دیگر کشورهای منطقه نیز سرایت کرده است.
بخاطر افزایش بیکاری، گرانی و مشکلات اقتصادی در اردن در روز جمعه (۱ بهمن/۲۱ ژانویه) هزاران شهروند اردنی به نشانه اعتراض به سیاستهای دولت به خیابانهای عمان آمدند. رهبران گروههای اپوزیسیون در اردن اعلام کردند که تا رسیدن به خواستههای خود دست از اعتراض برنخواهند داشت.
یکی از خواستههای محوری معترضان کنارهگیری "سمیر الرفاعی"، نخستوزیر اردن، و تمامی وزیران کابینه وی است. تظاهرکنندگان همچنین مخالف انتصاب نخستوزیر و دولت از سوی ملک عبدالله، پادشاه اردن، شدند. به گفته تظاهرکنندگان، انتخاب دولت و نخستوزیر باید برعهده پارلمان این کشور باشد.
در روز یکشنبه گذشته (۲۶ دی/ ۱۶ ژانویه) نیز صدها نفر با بستنشینی در برابر پارلمان این کشور دست به اعتراض زده بودند. دولت اردن برای آرام کردن اوضاع کشور بطور ناگهانی اعلام کرد که ۱۲۵ میلیون دلار کمکهای یارانهای برای مواد غذایی و سوختی در نظر گرفته است و این بسته کمکی همچنین برای مقابله با افزایش قیمتها و به منظور اشتغالزایی در نظر گرفته شده است. به گفته شورای اقتصاد اردن یک چهارم مردم این کشور زیر خط فقر زندگی میکنند.
یکی از رهبران اخوانالمسلمین اردن، گفت: «دولت به مردم دروغ میگوید، آنها از یکسوی بهای برخی کالاها را کاهش میدهند، اما همزمان بر قیمت کالاهای دیگر میافزایند.» به گفته خبرگزاریهای خارجی، دستکم ۵ هزار نفر در پایتخت اردن در تظاهرات روز جمعه شرکت داشتهاند.
تظاهراتی مشابه نیز از شهرهای دیگر اردن نظیر اربید، زرقا و الکرک گزارش شده است. براساس خبرهای رسیده، این اعتراضات اغلب از سوی گروههای چپ، اتحادیههای کارگری و اخوانالمسلمین در اردن سازماندهی شده است.
از آنجا که مطالبات تظاهرکنندگان تنها ابعاد اقتصادی نداشته و خواستههای سیاسی را نیز در برمیگیرد، در دربار ملک عبدالله نیز نگرانی از اوجگیری اعتراضات افزایش یافته است. تظاهرکنندگان اردنی شعارهایی نیز به حمایت از مردم تونس سر دادند.
همام سعید، یکی از رهبران اخوانالمسلمین اردن، درباره وضعیت این کشور گفت: «متاسفانه ما نیز با مشکلات مشابهای همچون مردم تونس روبروییم. این مشکلات تونس را به جنبش واداشت، ما نیز باید به ستم پایان دهیم و آزادی و اراده ملی را از قید وبندها برهانیم.»
عبدالهادی الفلاحت، نماینده اتحادیه کارگری اردن، نیز تصریح کرد که «ما خواهان برکناری دولت و تقسیم عادلانه ثروت هستیم». در هفته گذشته نیز ۵۰ نفر از اعضای اتحادیه کارگری اردن راه ورودی سفارت تونس در عمان را مسدود کردند.
دهها زخمی در تظاهرات الجزایر
در تظاهرات مخالفان دولت در پایتخت الجزایر روز شنبه (۲ بهمن/۲۲ ژانویه) دهها نفر زخمی شدند. بر اساس گزارشهای رسیده، در این تظاهرات تعداد زیادی از تظاهرکنندگان نیز بازداشت شدهاند.
به گفته خبرگزاری فرانسه، این تظاهرات که از سوی "جنبش فرهنگ و دمکراسی" سازماندهی شده بود، بهرغم عدم اجازه قانونی در الجزیره، پایتخت الجزایر، برگزار شد. تظاهرکنندگان قصد حرکت به سوی پارلمان این کشور را داشتند که با مقاومت نیروهای انتظامی مواجه شدند. "عثمان امازوز"، رهبر جنبش فرهنگ و دمکراسی" نیز در میان زخمیشدگان است.
همزمان با اعتراضات مردم تونس، در هفته گذشته در الجزایر نیز تظاهراتی برگزار شد که در آن ۵ نفر کشته و حدود ۸۰۰ نفر مجروح شدند. موفقیت مخالفان در تونس و سقوط دولت بنعلی، موجی از اعتراضات و ناآرامیها در کشورهای عربی را در پی داشته است.
ادامه گفتوگوها، بعد از استانبول
مذاکرات اتمی استانبول بین ایران و گروه ۱+۵ در صورتی ادامه خواهد یافت که در گفتوگوهای جاری موافقت اصولی پیرامون مبادله حدود دو سوم ذخیره کنونی اورانیوم ۳.۵ درصد غنیسازیشده ایران به دست آید. برای توجیه «فرمول مبادله» علاوه بر تامین نیاز رآکتور آزمایشگاهی تهران، مشارکت ایران در تامین سوخت رآکتور بوشهر نیز پیشنهاد خواهد شد.
با توجه به افزایش ذخیره اورانیوم غنیشده ایران از یک سو و از سوی دیگر نیاز نسبتا اندک رآکتور آزمایشگاهی تهران به سوخت ۲۰ درصدی تنها راه باقیمانده برای توجیه ادامه مذاکرات استانبول و رسیدن به توافقی جامع در گفتوگوهای بعدی، مشارکت ایران در تامین سوخت رآکتور ۱۰۰۰ مگاواتی آب سبک بوشهر است.
در حال حاضر ایران بیش از ۴۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۲۰ درصد در اختیار دارد. ایران ماهانه قادر به تولید تا ۵ کیلوگرم اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد است. بر اساس فرمول وین، قرار بود دو سوم از ذخیره اورانیوم غنیشده ایران با ۱۲۰ کیلوگرم سوخت اتمی با غلظت ۲۰ درصد مبادله شود.
در صورت شکست مذاکرات استانبول، ایران عملا قادر خواهد بود طی ۶ تا ۱۰ ماه آینده ذخایر اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد خود را به ۱۲۰ کیلو گرم افزایش دهد.
کاهش زمان ساختن بمب
این میزان اورانیوم غنیشده با غلظت ۲۰ درصد در صورت افزایش غلظت تا ۹۰ درصد برای تولید یک بمب اتمی کافی است. در ضمن، زمان لازم برای تبدیل اورانیوم ۲۰ درصد غنیشده به اورانیوم ۹۰ درصدی پنجاه درصد کمتر از زمان لازم برای به دست آوردن همان حجم از اورانیوم با غلظت نظامی از راه تبدیل اورانیوم با غلظت ۳.۵ درصدی است.
به عبارت دیگر، تلاش کنونی ایران برای تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد، ضمن فراهم ساختن زمینه تولید سوخت برای رآکتور آزمایشگاهی تهران، میتواند زمان بالقوه دست یافتن به بمب اتمی را نیز به نصف تقلیل دهد.
در حال حاضر ایران دارای ذخیره کافی برای تولید تا ۳ بمب اتمی است. در عین حال تمام شواهد کارشناسی حاکی از آن است که ایران توانایی فنی تولید یک بمب اتمی ابتدایی را هم اکنون در اختیار دارد.
عامل زمان
به این ترتیب، اگرچه زمان در زمینههای اقتصادی و اثرگذاری تحریمها به نفع ایران نیست، در زمینه دست یافتن به ظرفیت بالقوه اتمی، برخلاف اظهارات اخیر میئر داگان، رئیس بازنشسته موساد، رئیس سازمان اصلی جاسوسی اسرائیل، زمان به سود ایران و به زیان نگرانیهای جامعه جهانی است.
ایران علیرغم تمامی بازدارندهها، اگرچه با کندی و آهسته، اما مستمر و پیوسته، گزینهها و فرصتهای دست یافتن به ظرفیت نظامی اتمی خود را افزایش میدهد. از این لحاظ، هر دو سوی مذاکرات در استانبول، به گونهای خود را ملزم به تلاش برای یافتن راه خروج از بنبست طولانی کنونی میبینند.
برای ایران حفظ چرخه سوخت اتمی، تحت هر عنوان و با هر نامی و در هر ظرفیت و میزان، دارای اهمیت حیاتی است. قانونی ساختن فعالیت غنیسازی اورانیوم و حفظ چرخه تولید سوخت اتمی، هدف اصلی ایران در مذاکرات جاری است.
از سوی دیگر، خنثی ساختن آن چه خطر تبدیل ایران به یک قدرت نظامی اتمی خوانده میشود، هدف کوتاهمدت گروه ۱+۵ و جامعه اروپاست. در صورت دست یافتن به این هدف که تحقق آن موکول به خروج بخش عمده اورانیوم غنیشده ایران است، گروه یاد شده میتواند حصول توافق پیرامون خارج ساختن باقیمانده اورانیوم غنیشده ایران یا محصولات آینده را به مذاکرات بعدی موکول سازد.
برای دست یافتن به چنین توافقی، مشارکت ایران در تامین بخشی از سوخت مورد نیاز رآکتور بوشهر میتواند خارج ساختن تدریجی بقیه اورانیوم غنیشده ایران را توجیه نماید. قبول چنین راهکاری در داخل ایران نیز به راحتی قابل فروش خواهد بود، چرا که از ابتدا ایران تلاش برای دست یافتن به چرخه سوخت اتمی را، نه با نیت دست یافتن به بمب اتمی، که به قصد دست یافتن به سوخت اتمی معرفی کرده است!
دشواریها
حصول احتمالی چنین توافقی در استانبول ظاهرا ساده مینماید. اما، با توجه به مشکلات بین راه، دست یافتن به چنین توافقی نیازمند شهامت سیاسی فراوان طرفین گفتوگو و انعطافپذیری آنهاست.
در درجه اول، مفهوم حصول چنین توافقی بیاعتبار ساختن و عملا لغو تمامی قطعنامههای شورای امنیت و همچنین تحریمهای یکجانبه علیه ایران است. در حال حاضر تحریمها در حال اثرگذاری است و شمار کشورهایی که تدریجا به تحریمها میپیوندد رو به افزایش.
در صورت پذیرفته شدن فرمول تازه مبادله سوخت و خارج ساختن تا ۱۶۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۳.۵ درصدی از ایران عملا ظرفیت تبدیل شدن ایران به یک قدرت نظامی اتمی از میان خواهد رفت. با از میان رفتن این ظرفیت، ایران قدرت چانهزنیهای آینده را در مقابل جامعه جهانی از دست خواهد داد.
مشکلات کنونی مناسبات خارجی ایران تنها محدود به برنامههای اتمی ایران نیست و صرفا با خروج از بنبست اتمی نیز مناسبات خارجی ایران متعادل نخواهد شد.
از سوی دیگر، نسبت مشارکت ایران در تامین سوخت رآکتور بوشهر، در صورت عدم افزایش ظرفیت کنونی غنیسازی اورانیوم در ایران، طبیعت این مشارکت را تنها به یک همکاری نمادین محدود خواهد کرد.
نیاز سالانه رآکتور بوشهر به سوخت اتمی معادل صد هزار کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۳.۵ درصد است. به این ترتیب تمامی ذخیره کنونی اورانیوم غنیشده در اختیار ایران، تنها قادر به تامین ۲ درصد از مصرف یکساله سوخت مورد نیاز رآکتور بوشهر خواهد بود. ضمن آن که روسیه تامین سوخت بوشهر را برای ده سال آینده تعهد کرده است.
مشارکت ایران در یک کنسرسیوم تولید سوخت اتمی، افزایش ظرفیت غنیسازی اورانیوم ایران از راه قانونی ساختن چرخه سوخت اتمی و اعمال نظارت کامل بر آن بعد از پیوستن جمهوری اسلامی به مفاد «معاهده الحاقی پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای» از جمله راهکارهایی است که میتواند در استانبول مطرح شده و در مذاکرات کارشناسی بعدی مورد توافق قرار گیرد.
با توجه به مشکلات چندبعدی پرونده اتمی ایران، رسیدن به توافق اساسی در استانبول و طی دو روز مذاکره دور از دسترس به نظر میرسد.
در صورت شکست مذاکرات استانبول، اعتبار استفاده از راه حل نظامی برای حل مسئله اتمی ایران به نحو چشمگیری افزایش خواهد یافت. در چنین حالتی، استفاده از عنصر غافلگیری در مبادرت به حمله نظامی علیه ایران تا حدود زیادی خاصیت خود را از دست میدهد.
با توجه به این که تمامی قرینههای کنونی از فراهم نبودن ظرفیت مبادرت به جنگ و هزینههای سنگین و بینتیجه بودن آن حکایت دارد، ظاهرا ایران نیز در انتظار آن نیست که مورد حمله نظامی قرار گیرد.
در نهایت شگفتی، رئیس بازنشسته موساد نیز بر همین طبل میکوبد و در راه تقویت همین گمانه تلاش میکند. بیشک شکست احتمالی مذاکرات استانبول میئر داگان و طرفداران عنصر غافلگیری را متأسف خواهد ساخت!
با توجه به افزایش ذخیره اورانیوم غنیشده ایران از یک سو و از سوی دیگر نیاز نسبتا اندک رآکتور آزمایشگاهی تهران به سوخت ۲۰ درصدی تنها راه باقیمانده برای توجیه ادامه مذاکرات استانبول و رسیدن به توافقی جامع در گفتوگوهای بعدی، مشارکت ایران در تامین سوخت رآکتور ۱۰۰۰ مگاواتی آب سبک بوشهر است.
در حال حاضر ایران بیش از ۴۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۲۰ درصد در اختیار دارد. ایران ماهانه قادر به تولید تا ۵ کیلوگرم اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد است. بر اساس فرمول وین، قرار بود دو سوم از ذخیره اورانیوم غنیشده ایران با ۱۲۰ کیلوگرم سوخت اتمی با غلظت ۲۰ درصد مبادله شود.
در صورت شکست مذاکرات استانبول، ایران عملا قادر خواهد بود طی ۶ تا ۱۰ ماه آینده ذخایر اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد خود را به ۱۲۰ کیلو گرم افزایش دهد.
کاهش زمان ساختن بمب
این میزان اورانیوم غنیشده با غلظت ۲۰ درصد در صورت افزایش غلظت تا ۹۰ درصد برای تولید یک بمب اتمی کافی است. در ضمن، زمان لازم برای تبدیل اورانیوم ۲۰ درصد غنیشده به اورانیوم ۹۰ درصدی پنجاه درصد کمتر از زمان لازم برای به دست آوردن همان حجم از اورانیوم با غلظت نظامی از راه تبدیل اورانیوم با غلظت ۳.۵ درصدی است.
به عبارت دیگر، تلاش کنونی ایران برای تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد، ضمن فراهم ساختن زمینه تولید سوخت برای رآکتور آزمایشگاهی تهران، میتواند زمان بالقوه دست یافتن به بمب اتمی را نیز به نصف تقلیل دهد.
در حال حاضر ایران دارای ذخیره کافی برای تولید تا ۳ بمب اتمی است. در عین حال تمام شواهد کارشناسی حاکی از آن است که ایران توانایی فنی تولید یک بمب اتمی ابتدایی را هم اکنون در اختیار دارد.
عامل زمان
به این ترتیب، اگرچه زمان در زمینههای اقتصادی و اثرگذاری تحریمها به نفع ایران نیست، در زمینه دست یافتن به ظرفیت بالقوه اتمی، برخلاف اظهارات اخیر میئر داگان، رئیس بازنشسته موساد، رئیس سازمان اصلی جاسوسی اسرائیل، زمان به سود ایران و به زیان نگرانیهای جامعه جهانی است.
ایران علیرغم تمامی بازدارندهها، اگرچه با کندی و آهسته، اما مستمر و پیوسته، گزینهها و فرصتهای دست یافتن به ظرفیت نظامی اتمی خود را افزایش میدهد. از این لحاظ، هر دو سوی مذاکرات در استانبول، به گونهای خود را ملزم به تلاش برای یافتن راه خروج از بنبست طولانی کنونی میبینند.
برای ایران حفظ چرخه سوخت اتمی، تحت هر عنوان و با هر نامی و در هر ظرفیت و میزان، دارای اهمیت حیاتی است. قانونی ساختن فعالیت غنیسازی اورانیوم و حفظ چرخه تولید سوخت اتمی، هدف اصلی ایران در مذاکرات جاری است.
از سوی دیگر، خنثی ساختن آن چه خطر تبدیل ایران به یک قدرت نظامی اتمی خوانده میشود، هدف کوتاهمدت گروه ۱+۵ و جامعه اروپاست. در صورت دست یافتن به این هدف که تحقق آن موکول به خروج بخش عمده اورانیوم غنیشده ایران است، گروه یاد شده میتواند حصول توافق پیرامون خارج ساختن باقیمانده اورانیوم غنیشده ایران یا محصولات آینده را به مذاکرات بعدی موکول سازد.
برای دست یافتن به چنین توافقی، مشارکت ایران در تامین بخشی از سوخت مورد نیاز رآکتور بوشهر میتواند خارج ساختن تدریجی بقیه اورانیوم غنیشده ایران را توجیه نماید. قبول چنین راهکاری در داخل ایران نیز به راحتی قابل فروش خواهد بود، چرا که از ابتدا ایران تلاش برای دست یافتن به چرخه سوخت اتمی را، نه با نیت دست یافتن به بمب اتمی، که به قصد دست یافتن به سوخت اتمی معرفی کرده است!
دشواریها
حصول احتمالی چنین توافقی در استانبول ظاهرا ساده مینماید. اما، با توجه به مشکلات بین راه، دست یافتن به چنین توافقی نیازمند شهامت سیاسی فراوان طرفین گفتوگو و انعطافپذیری آنهاست.
در درجه اول، مفهوم حصول چنین توافقی بیاعتبار ساختن و عملا لغو تمامی قطعنامههای شورای امنیت و همچنین تحریمهای یکجانبه علیه ایران است. در حال حاضر تحریمها در حال اثرگذاری است و شمار کشورهایی که تدریجا به تحریمها میپیوندد رو به افزایش.
در صورت پذیرفته شدن فرمول تازه مبادله سوخت و خارج ساختن تا ۱۶۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۳.۵ درصدی از ایران عملا ظرفیت تبدیل شدن ایران به یک قدرت نظامی اتمی از میان خواهد رفت. با از میان رفتن این ظرفیت، ایران قدرت چانهزنیهای آینده را در مقابل جامعه جهانی از دست خواهد داد.
مشکلات کنونی مناسبات خارجی ایران تنها محدود به برنامههای اتمی ایران نیست و صرفا با خروج از بنبست اتمی نیز مناسبات خارجی ایران متعادل نخواهد شد.
از سوی دیگر، نسبت مشارکت ایران در تامین سوخت رآکتور بوشهر، در صورت عدم افزایش ظرفیت کنونی غنیسازی اورانیوم در ایران، طبیعت این مشارکت را تنها به یک همکاری نمادین محدود خواهد کرد.
نیاز سالانه رآکتور بوشهر به سوخت اتمی معادل صد هزار کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۳.۵ درصد است. به این ترتیب تمامی ذخیره کنونی اورانیوم غنیشده در اختیار ایران، تنها قادر به تامین ۲ درصد از مصرف یکساله سوخت مورد نیاز رآکتور بوشهر خواهد بود. ضمن آن که روسیه تامین سوخت بوشهر را برای ده سال آینده تعهد کرده است.
مشارکت ایران در یک کنسرسیوم تولید سوخت اتمی، افزایش ظرفیت غنیسازی اورانیوم ایران از راه قانونی ساختن چرخه سوخت اتمی و اعمال نظارت کامل بر آن بعد از پیوستن جمهوری اسلامی به مفاد «معاهده الحاقی پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای» از جمله راهکارهایی است که میتواند در استانبول مطرح شده و در مذاکرات کارشناسی بعدی مورد توافق قرار گیرد.
با توجه به مشکلات چندبعدی پرونده اتمی ایران، رسیدن به توافق اساسی در استانبول و طی دو روز مذاکره دور از دسترس به نظر میرسد.
در صورت شکست مذاکرات استانبول، اعتبار استفاده از راه حل نظامی برای حل مسئله اتمی ایران به نحو چشمگیری افزایش خواهد یافت. در چنین حالتی، استفاده از عنصر غافلگیری در مبادرت به حمله نظامی علیه ایران تا حدود زیادی خاصیت خود را از دست میدهد.
با توجه به این که تمامی قرینههای کنونی از فراهم نبودن ظرفیت مبادرت به جنگ و هزینههای سنگین و بینتیجه بودن آن حکایت دارد، ظاهرا ایران نیز در انتظار آن نیست که مورد حمله نظامی قرار گیرد.
در نهایت شگفتی، رئیس بازنشسته موساد نیز بر همین طبل میکوبد و در راه تقویت همین گمانه تلاش میکند. بیشک شکست احتمالی مذاکرات استانبول میئر داگان و طرفداران عنصر غافلگیری را متأسف خواهد ساخت!
مخالفت وزارت خارجه ایران با سفر قالیباف به واشینگتن
وزارت خارجه جمهوری اسلامی با سفر شهردار تهران و هیئت همراهش به واشینگتن برای حضور در مراسم اهدای جایزه حمل و نقل پایدار ۲۰۱۱ مخالفت کرده است.
این مراسم قرار است روز دوشنبه چهارم بهمن ماه برگزار شود و نام تهران در میان پنج شهری است که بخت کسب این جایزه را دارند.
آن طور که خبرگزاری فارس به نقل از یکی از مسئولان شهرداری تهران گزارش داده است، وزارت خارجه دولت محمود احمدینژاد حتی با حذف نام محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، حاضر به موافقت با سفر هیئت ایرانی نشده است.
آقای قالیباف از رقبای محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود و پس از آنکه محمود احمدینژاد پست شهرداری را برای تکیه بر کرسی ریاست جمهوری ترک کرد، از سوی شورای شهر تهران به عنوان شهردار پایتخت برگزیده شد.
آقای قالیباف در دوره سوم فعالیت شورای شهر تهران نیز بار دیگر از سوی این شورا به عنوان شهردار تهران معرفی شد.
با این حال نزدیکان محمود احمدینژاد هرگز تمایل خود را برای عدم انتخاب آقای قالیباف و انتخاب شهرداری نزدیک به دولت پنهان نکردند و در هر دو تصمیمی که منجر به انتخاب قالیباف شد، از دیگر چهرههای نزدیک به رئیس دولت حمایت کردند.
اما انتخاب آقای قالیباف بر میزان همکاریهای دولت با شهرداری پایتخت اثری منفی داشت، به طوری که دولت محمود احمدینژاد تاکنون حاضر نشده است تسهیلات مصوب مجلس در مورد توسعه حمل و نقل شهری و متروی تهران را در اختیار شهرداری قرار دهد.
شاید به همین دلیل است که شهردار تهران، ضمن خودداری از توضیح بیشتر در مورد دلیل مخالفت وزارت خارجه با سفر خود، به خبرگزاری ایسنا گفته است که «به این نکته توجه کنید که شهر تهران با مشکلات بسیار و موانعی که وجود دارد، توانسته این افتخار را کسب کند».
وی همچنین افزوده است که «در تلاش هستیم حداقل یک نماینده در مراسم مربوطه حضور داشته باشد».
جایزهای برای حمل و نقل شهری پایدار
نام تهران در کنار چهار شهر گوانگژوی چین، لئون مکزیک، لیمای بولیوی و نانت فرانسه در فهرست نامزدهای جایزه حمل و نقل پایدار ۲۰۱۱ قرار گرفته است، جایزهای که از سوی مؤسسه سیاستهای حمل و نقل و توسعه اهدا میشود.
بر اساس اعلام این مؤسسه، تهران به دلیل توسعه سریع حمل و نقل عمومی از قبیل مترو و خطوط اتوبوس تندرو نامزد دریافت جایزه امسال شده است.
دیگر شهرهایی که در کنار تهران در فهرست نامزدهای جایزه حمل و نقل پایدار ۲۰۱۱ قرار گرفتهاند نیز عمدتاً به دلیل توسعه خطوط مترو و اتوبوسهای تندروی شهری به عنوان نامزد معرفی شدهاند.
در سال ۲۰۱۰ شهر احمدآباد هند موفق به کسب این جایزه بینالمللی شد و در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۰۸ نیز نام نیویورک، لندن و پاریس به عنوان برندگان این جایزه به چشم میخورند. پاریس و لندن در سال ۲۰۰۸ مشترکاً موفق به کسب به جایزه شده است.
این مراسم قرار است روز دوشنبه چهارم بهمن ماه برگزار شود و نام تهران در میان پنج شهری است که بخت کسب این جایزه را دارند.
آن طور که خبرگزاری فارس به نقل از یکی از مسئولان شهرداری تهران گزارش داده است، وزارت خارجه دولت محمود احمدینژاد حتی با حذف نام محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، حاضر به موافقت با سفر هیئت ایرانی نشده است.
آقای قالیباف از رقبای محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود و پس از آنکه محمود احمدینژاد پست شهرداری را برای تکیه بر کرسی ریاست جمهوری ترک کرد، از سوی شورای شهر تهران به عنوان شهردار پایتخت برگزیده شد.
آقای قالیباف در دوره سوم فعالیت شورای شهر تهران نیز بار دیگر از سوی این شورا به عنوان شهردار تهران معرفی شد.
با این حال نزدیکان محمود احمدینژاد هرگز تمایل خود را برای عدم انتخاب آقای قالیباف و انتخاب شهرداری نزدیک به دولت پنهان نکردند و در هر دو تصمیمی که منجر به انتخاب قالیباف شد، از دیگر چهرههای نزدیک به رئیس دولت حمایت کردند.
اما انتخاب آقای قالیباف بر میزان همکاریهای دولت با شهرداری پایتخت اثری منفی داشت، به طوری که دولت محمود احمدینژاد تاکنون حاضر نشده است تسهیلات مصوب مجلس در مورد توسعه حمل و نقل شهری و متروی تهران را در اختیار شهرداری قرار دهد.
شاید به همین دلیل است که شهردار تهران، ضمن خودداری از توضیح بیشتر در مورد دلیل مخالفت وزارت خارجه با سفر خود، به خبرگزاری ایسنا گفته است که «به این نکته توجه کنید که شهر تهران با مشکلات بسیار و موانعی که وجود دارد، توانسته این افتخار را کسب کند».
وی همچنین افزوده است که «در تلاش هستیم حداقل یک نماینده در مراسم مربوطه حضور داشته باشد».
جایزهای برای حمل و نقل شهری پایدار
نام تهران در کنار چهار شهر گوانگژوی چین، لئون مکزیک، لیمای بولیوی و نانت فرانسه در فهرست نامزدهای جایزه حمل و نقل پایدار ۲۰۱۱ قرار گرفته است، جایزهای که از سوی مؤسسه سیاستهای حمل و نقل و توسعه اهدا میشود.
بر اساس اعلام این مؤسسه، تهران به دلیل توسعه سریع حمل و نقل عمومی از قبیل مترو و خطوط اتوبوس تندرو نامزد دریافت جایزه امسال شده است.
دیگر شهرهایی که در کنار تهران در فهرست نامزدهای جایزه حمل و نقل پایدار ۲۰۱۱ قرار گرفتهاند نیز عمدتاً به دلیل توسعه خطوط مترو و اتوبوسهای تندروی شهری به عنوان نامزد معرفی شدهاند.
در سال ۲۰۱۰ شهر احمدآباد هند موفق به کسب این جایزه بینالمللی شد و در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۰۸ نیز نام نیویورک، لندن و پاریس به عنوان برندگان این جایزه به چشم میخورند. پاریس و لندن در سال ۲۰۰۸ مشترکاً موفق به کسب به جایزه شده است.
پایان مذاکرات استانبول؛ خودداری جلیلی از دیدار دوجانبه با ویلیام برنز
همزمان با پایان مذاکرات هستهای ایران و شش قدرت جهانی در استانبول، خبرگزاریها گزارش کردند که سعید جلیلی، مذاکرهکننده هستهای ایران، با وجود درخواست کاترین اشتون از انجام دیدار دوجانبه با ویلیام برنز، نماینده ایالات متحده، خودداری کرده است.
آقای جلیلی روز جمعه در حاشیه مذاکرات استانبول با هیئتهای روسی و چینی دیدار کرد اما به گزارش شبکه خبری الجزیره، از قول «یک منبع آگاه»، در حالی که انتظار میرفت آقای جلیلی با همتای آمریکایی خود ویلیام برنز نیز دیدار کند، مذاکرهکننده ارشد ایران با ذکر اینکه «سردرد» دارد در آخرین لحظه از انجام این دیدار صرفنظر کرد.
پیجی کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پیش از این در واشینگتن گفتهبود که «ما کاملاً آمادهایم تا با ایران صحبتی داشتهباشیم، اما اینکه چنین چیزی انجام بشود هنوز معلوم نیست.»
به گزارش خبرگزاری رویترز، ابوالفضل ظُهرهوند، یکی از دستیاران سعید جلیلی در این مذاکرات، از درخواست خانم اشتون برای انجام گفتوگوی دوجانبه میان ایران و آمریکا خبر دادهاست.
با این حال به گزارش شبکه خبری العالم، آقای ظُهرهوند در اینباره افزوده است که «اگر چنین گفتوگویی درباره [موضوعات] جلسه هستهای در استانبول نیست نیازی به انجام آن وجود ندارد.»
روز جمعه یک مقام نزدیک به گفتوگوهای گروه ۱+۵ و ایران در استانبول در این زمینه به خبرگزاری فرانسه گفته بود که «شش کشور به پیشرفتی دست نخواهند یافت، مگر این که ایرانیها دیداری دوجانبه با آمریکاییها داشته باشند.»
این دیپلمات که نخواسته بود نامش فاش شود، اضافه کرده بود که «احساس من این است که ایرانیها تمایلی به دیدار با آمریکاییها ندارند.»
مذاکرات ایران با شش قدرت جهانی در حالی در استانبول ترکیه پایان یافت که با تأکید جمهوری اسلامی بر ادامه غنیسازی اورانیوم، نخستین دور این مذاکرات در روز جمعه بدون رسیدن به سرانجام مشخصی پایان یافته بود.
آقای جلیلی روز جمعه در حاشیه مذاکرات استانبول با هیئتهای روسی و چینی دیدار کرد اما به گزارش شبکه خبری الجزیره، از قول «یک منبع آگاه»، در حالی که انتظار میرفت آقای جلیلی با همتای آمریکایی خود ویلیام برنز نیز دیدار کند، مذاکرهکننده ارشد ایران با ذکر اینکه «سردرد» دارد در آخرین لحظه از انجام این دیدار صرفنظر کرد.
پیجی کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پیش از این در واشینگتن گفتهبود که «ما کاملاً آمادهایم تا با ایران صحبتی داشتهباشیم، اما اینکه چنین چیزی انجام بشود هنوز معلوم نیست.»
به گزارش خبرگزاری رویترز، ابوالفضل ظُهرهوند، یکی از دستیاران سعید جلیلی در این مذاکرات، از درخواست خانم اشتون برای انجام گفتوگوی دوجانبه میان ایران و آمریکا خبر دادهاست.
با این حال به گزارش شبکه خبری العالم، آقای ظُهرهوند در اینباره افزوده است که «اگر چنین گفتوگویی درباره [موضوعات] جلسه هستهای در استانبول نیست نیازی به انجام آن وجود ندارد.»
روز جمعه یک مقام نزدیک به گفتوگوهای گروه ۱+۵ و ایران در استانبول در این زمینه به خبرگزاری فرانسه گفته بود که «شش کشور به پیشرفتی دست نخواهند یافت، مگر این که ایرانیها دیداری دوجانبه با آمریکاییها داشته باشند.»
این دیپلمات که نخواسته بود نامش فاش شود، اضافه کرده بود که «احساس من این است که ایرانیها تمایلی به دیدار با آمریکاییها ندارند.»
مذاکرات ایران با شش قدرت جهانی در حالی در استانبول ترکیه پایان یافت که با تأکید جمهوری اسلامی بر ادامه غنیسازی اورانیوم، نخستین دور این مذاکرات در روز جمعه بدون رسیدن به سرانجام مشخصی پایان یافته بود.
مهمانپرست: جرم زهرا بهرامی حمل مواد مخدر و در دست رسیدگی است
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، در اظهارنظری در مورد پرونده زهرا بهرامی، زن ایرانی- هلندی محکوم به اعدام، تأکید کرد که خانم بهرامی به جرم «حمل بیش از یک کیلوگرم مواد مخدر به کشورهای اروپایی» بازداشت شده و «جرم این فرد در دادگاه در حال رسیدگی است».
آقای مهمانپرست همچنین کشورهای غربی را متهم کرد که «به بهانه حمایت از حقوق بشر و برای فشار آوردن به جمهوری اسلامی» پرونده زهرا بهرامی را مطرح کردهاند.
وی افزود که زهرا بهرامی به غیر از گذرنامه ایرانی، «گذرنامه کشورهای دیگری، از جمله کشورهای اروپایی، را داشته و توسط نیروی انتظامی به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شده است».
زهرا بهرامی، سال گذشته سه روز پس از وقایع خشونتبار عاشورای تهران بازداشت و آن طور که دختر و وکیل وی میگویند، دادگاه انقلاب تهران علاوه بر موضوع حمل مواد مخدر، پروندهای را با قید اتهام عضویت خانم بهرامی در گروه «انجمن پادشاهی ایران» در دست بررسی دارد.
این اتهام در طول محاکمات خانم بهرامی از سوی وی رد شده است و در زمان طرح این اتهام نیز، به گفته دختر خانم بهرامی، انجمن پادشاهی ایران اتهام وابستگی وی به این گروه را رد کرده است.
علاوه بر این خانم بهرامی در دادگاه اتهام حمل مواد مخدر را نیز رد کرده است و به گفته دخترش به قاضی صلواتی، رئیس دادگاه، گفته است که «من تحت فشار بودم. در شرايط خيلی وحشتناکی قرار داشتم و ناچار شدم اين اتهامات را بپذيرم اما الان دارم به شما میگويم که اين اتهام کلاً بیپايه و اساس است و آن را به طور کامل رد میکنم.»
با این حال گفتههای آقای مهمانپرست در مورد اینکه جرم خانم بهرامی «در دادگاه در حال رسیدگی است»، در شرایطی است که به گفته ژینوس شریف رازی، وکیل وی، در ارتباط با اتهام حمل مواد مخدر حکم اعدام خانم بهرامی به وی ابلاغ شده است.
بنفشه نایبپور دختر زهرا بهرامی به تازگی به رادیو فردا گفته بود که در آخرین ملاقاتی که با مادرش داشته، وی از وضعیت پیش آمده «وحشتزده» بوده است. خانم نایبپور همچنین اضافه کرده بود که «ما هنوز منتظريم که پروندهشان به کميسيون عفو و بخشودگی ارسال شود و در آنجا ببينيم که چه پاسخی به ما میدهند. زمانش هم مشخص نيست. اينکه کی پرونده به کميسيون عفو و بخشودگی برسد و يا اينکه کی به ما پاسخ بدهند مشخص نيست.»
«کشورهای غربی از مبارزه ایران با مواد مخدر استقبال کنند»
سخنگوی وزارت خارجه ایران در ادامه سخنانش، پرونده زهرا بهرامی را به موضوع مبارزه ایران با مواد مخدر پیوند زده و افزوده است که «باید در کشورهای غربی از مبارزه ایران با مواد مخدر استقبال شود و حتی برای این مبارزه همکاری کنند نه اینکه از فردی که در رابطه با حمل مواد مخدر به کشورهای اروپایی توسط نیروهای انتظامی بازداشت شده، حمایت کنند.»
وی به کشورهای غربی هشدار داده است که «اگر در مبارزه با مواد مخدر جدیت لازم به کار برده نشود، به طور مستقیم جوانان آنها و مردم کشورهای غربی هدف قرار گرفته میشوند.»
آقای مهمانپرست «طرح موضوعات حقوق بشری» را ابزار فشار کشورهای غربی برای جلوگیری از «فعالیتهای هستهای صلحآمیز» ایران ارزیابی کرده است و در موضوع زهرا بهرامی یادآور شده است که کشورهای غربی «تنها به منظور سوءاستفاده» از این موضوع به آن وجهه سیاسی میدهند.
سخنگوی دستگاه دیپلماسی ایران، با اشاره به زهرا بهرامی به عنوان «متهم مواد مخدر»، از پرونده سکینه محمدی آشتیانی نیز به عنوان پروندهای «درگیر با جنایت و خیانت» یاد کرده است به رغم حقوقی بودن، به عنوان «موارد سیاسی به منظور فشار بر نظام و مردم ایران» مطرح میشوند.
آقای مهمانپرست همچنین کشورهای غربی را متهم کرد که «به بهانه حمایت از حقوق بشر و برای فشار آوردن به جمهوری اسلامی» پرونده زهرا بهرامی را مطرح کردهاند.
وی افزود که زهرا بهرامی به غیر از گذرنامه ایرانی، «گذرنامه کشورهای دیگری، از جمله کشورهای اروپایی، را داشته و توسط نیروی انتظامی به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شده است».
زهرا بهرامی، سال گذشته سه روز پس از وقایع خشونتبار عاشورای تهران بازداشت و آن طور که دختر و وکیل وی میگویند، دادگاه انقلاب تهران علاوه بر موضوع حمل مواد مخدر، پروندهای را با قید اتهام عضویت خانم بهرامی در گروه «انجمن پادشاهی ایران» در دست بررسی دارد.
این اتهام در طول محاکمات خانم بهرامی از سوی وی رد شده است و در زمان طرح این اتهام نیز، به گفته دختر خانم بهرامی، انجمن پادشاهی ایران اتهام وابستگی وی به این گروه را رد کرده است.
علاوه بر این خانم بهرامی در دادگاه اتهام حمل مواد مخدر را نیز رد کرده است و به گفته دخترش به قاضی صلواتی، رئیس دادگاه، گفته است که «من تحت فشار بودم. در شرايط خيلی وحشتناکی قرار داشتم و ناچار شدم اين اتهامات را بپذيرم اما الان دارم به شما میگويم که اين اتهام کلاً بیپايه و اساس است و آن را به طور کامل رد میکنم.»
با این حال گفتههای آقای مهمانپرست در مورد اینکه جرم خانم بهرامی «در دادگاه در حال رسیدگی است»، در شرایطی است که به گفته ژینوس شریف رازی، وکیل وی، در ارتباط با اتهام حمل مواد مخدر حکم اعدام خانم بهرامی به وی ابلاغ شده است.
بنفشه نایبپور دختر زهرا بهرامی به تازگی به رادیو فردا گفته بود که در آخرین ملاقاتی که با مادرش داشته، وی از وضعیت پیش آمده «وحشتزده» بوده است. خانم نایبپور همچنین اضافه کرده بود که «ما هنوز منتظريم که پروندهشان به کميسيون عفو و بخشودگی ارسال شود و در آنجا ببينيم که چه پاسخی به ما میدهند. زمانش هم مشخص نيست. اينکه کی پرونده به کميسيون عفو و بخشودگی برسد و يا اينکه کی به ما پاسخ بدهند مشخص نيست.»
«کشورهای غربی از مبارزه ایران با مواد مخدر استقبال کنند»
سخنگوی وزارت خارجه ایران در ادامه سخنانش، پرونده زهرا بهرامی را به موضوع مبارزه ایران با مواد مخدر پیوند زده و افزوده است که «باید در کشورهای غربی از مبارزه ایران با مواد مخدر استقبال شود و حتی برای این مبارزه همکاری کنند نه اینکه از فردی که در رابطه با حمل مواد مخدر به کشورهای اروپایی توسط نیروهای انتظامی بازداشت شده، حمایت کنند.»
وی به کشورهای غربی هشدار داده است که «اگر در مبارزه با مواد مخدر جدیت لازم به کار برده نشود، به طور مستقیم جوانان آنها و مردم کشورهای غربی هدف قرار گرفته میشوند.»
آقای مهمانپرست «طرح موضوعات حقوق بشری» را ابزار فشار کشورهای غربی برای جلوگیری از «فعالیتهای هستهای صلحآمیز» ایران ارزیابی کرده است و در موضوع زهرا بهرامی یادآور شده است که کشورهای غربی «تنها به منظور سوءاستفاده» از این موضوع به آن وجهه سیاسی میدهند.
سخنگوی دستگاه دیپلماسی ایران، با اشاره به زهرا بهرامی به عنوان «متهم مواد مخدر»، از پرونده سکینه محمدی آشتیانی نیز به عنوان پروندهای «درگیر با جنایت و خیانت» یاد کرده است به رغم حقوقی بودن، به عنوان «موارد سیاسی به منظور فشار بر نظام و مردم ایران» مطرح میشوند.
منصور امان
نگرانی رژیم استبدادی ولایت فقیه از آثار خیزش ضد دیکتاتوری و پیروزمند مردُم تونس بر روحیه و نگرش جامعه ی مُعترض ایران، به شتاب و به گونه پیوسته افزایش می یابد. تغییر ریل سیاست رهبران و پایوران وحشت زده حُکومت در برخورد به این رویداد که با دستپاچگی و حتی بدون زمینه سازیهای معمول آنان برای توجیه راه رفتن روی دست صورت می گیرد، به این دلهُره، تریبون عُمومی داده است.
دستگاه حاکمه در ابتدا تلاش کرد برای سد کردن راه نفوذ تاثیرات خیزش تونس بر افکار عُمومی، موضوع را کوچک جلوه داده و تا سرحد امکان از آن فاصله بگیرد. نخُستین واکُنش رسمی حُکومت به رویدادهای این کشور که از زبان سُخنگوی وزارت خارجه اعلام گردید، رویکرد مزبور را به صحنه آورد. آقای مهمان پرست تاکید کرد: "تحولات اخیر در تونس موضوع داخلی این کشور است."
وی سپس پیچ این ژست بی اعتنا مابانه را به طرف بالا چرخاند: "اُمیدواریم با تدبیر رهبران جریانات فکری و سیاسی در تونس از طریق مُسالمت آمیز وضعیت مطلوبی در کشور حاکم شود."
پس از وی نوبت آقای علی لاریجانی، رییس مجلس مُلاها بود که تبلیغات شناخته شده حُکومت علیه جُنبش اجتماعی داخل را به مصرف خارجی برساند و به "ملت مُسلمان تونس" هُشدار دهد که مُراقب "فُرصت طلبی آمریکا و چند کشور غربی" باشند.
این موضع فقط چند روز توانست حفظ بشود، ناپایداری مزبور را حاکمان ایران بیش از همه مدیون بازتاب جهانی و گُسترده زلزله اجتماعی در شُمال آفریقا بودند که جامعه ایران نیز با وجود سانسور و فیلتر آنها، از آن برکنار نمانده بود. آنها ناچار شدند آرایش انفعالی شان را بر هم زده و به هر قیمت و هر چه زود تر، تدابیر فعالی برای رویارویی با امواج روانی و تبلیغی ناشی از سرنگونی دیکتاتور تونس که می توانست علیه شان به کار گرفته شود، در پیش بگیرند.
موضع جدید نمی توانست زیاد مُنحصر بفرد از آب در بیاید؛ یک بار به علت شتاب و سرآسیمگی در سرهم بندی آن و دیگر به دلیل فقر مُزمن فانتزی که طراحان امنیتی - ضد اطلاعاتی "نظام" بدان دُچار هستند. حاصل مجموع این دو فاکتور، دستور سراسری به رسانه ها برای استفاده از واژه "انتفاضه" به جای هر کلمه ای است که از آن بوی خیزش و اعتراض فعال مردُم تونس به مشام بخورد و سپس، نوشتن زندگینامه و تراشیدن اهداف "نظام" پسند برای جُنبش مُوفق آنها می باشد.
روی همین خط آیت الله نوری همدانی، یک مُلای حُقوق بگیر کف زد: "فروپاشی حُکومت تونس نتیجه صدور انقلاب اسلامی است" و آیت الله تسخیری، از محرمان اندرونی "آقا" روشن کرد: "اعتراض مردُم تونس در اعتراض به ضدیت با دین بود و نه مساله نان و کار".
پس از گرم کردن معرکه توسط "عُلما" و رسانه های دولتی، نوبت به آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری رسید که از پُشت این خاکریز به ظاهر مُحکم سر بیرون کشیده و جمع بندی کند: "در یک کلام، مردم تونس به دُنبال برقراری مُناسبات و احکام اسلام ناب مُحمدی هستند."
در پس این داستان سراییهای ریشخند آمیز و جعل تیتر، تلاش با چنگ و دندان دستگاه قُدرت برای جلوگیری از کشیده شدن خُطوط موازی بین خود و رژیم سرنگون شده تونس، خودنمایی می کند. آقای بن علی هم همچون رژیم ولایت فقیه، بر کُرسی کُنترُل مُطلق جامعه، احزاب سیاسی، تشکُلهای مدنی، رسانه ها، اینترنت و جُز آن آسوده بود و این همه در لحظه ی سرنوشت ساز نتوانست مانع از به زیر کشیدن وی از تخت شود.
رژیم او هم سپاه و بسیج خود را داشت؛ حزب دولتی "حرکت دموکراتیک قانون اساسی" (RCD) که اقتصاد و منابع ثروت را در چنگ گرفته بود و با ایجاد هسته های محلات، انجُمنهای منطقه ای و جُز آن، سُلطه حُکومت را به طور موزاییکی تا دور دست ترین نُقاط جامعه تامین می کرد. با این حال، این نیرو در برابر جُنبش توده های مُصمم، از کف خیابان و از زندگی اجتماعی جارو شد.
تفاوُت RCD ، سپاه پاسداران بن علی با سپاه پاسداران خامنه ای در این است که از قُدرت و توانایی مانور بیشتری نسبت به آن برخوردار بود. بیت آقای بن علی، یک میلیون نفر را در این حزب بسیج کرده بود و آنهم در کشوری که کمی بیش از 10 میلیون نفر جمعیت دارد!
نُقطه تمایُز دیگر دیکتاتور سرنگون شده تونس با مُستبدین حاکم ایران با این واقعیت آشکار می شود که او زمانی سرنگون شد که بیش از همیشه احساس ثبات می کرد. این در حالی است که آقای خامنه ای و شُرکا چندان خود را در لبه پرتگاه سُقوط می بینند که حتی از ترس انتشار خبر یک تحوُل سیاسی در شُمال آفریقا هم به هذیان گویی می افتند.
دستگاه حاکمه در ابتدا تلاش کرد برای سد کردن راه نفوذ تاثیرات خیزش تونس بر افکار عُمومی، موضوع را کوچک جلوه داده و تا سرحد امکان از آن فاصله بگیرد. نخُستین واکُنش رسمی حُکومت به رویدادهای این کشور که از زبان سُخنگوی وزارت خارجه اعلام گردید، رویکرد مزبور را به صحنه آورد. آقای مهمان پرست تاکید کرد: "تحولات اخیر در تونس موضوع داخلی این کشور است."
وی سپس پیچ این ژست بی اعتنا مابانه را به طرف بالا چرخاند: "اُمیدواریم با تدبیر رهبران جریانات فکری و سیاسی در تونس از طریق مُسالمت آمیز وضعیت مطلوبی در کشور حاکم شود."
پس از وی نوبت آقای علی لاریجانی، رییس مجلس مُلاها بود که تبلیغات شناخته شده حُکومت علیه جُنبش اجتماعی داخل را به مصرف خارجی برساند و به "ملت مُسلمان تونس" هُشدار دهد که مُراقب "فُرصت طلبی آمریکا و چند کشور غربی" باشند.
این موضع فقط چند روز توانست حفظ بشود، ناپایداری مزبور را حاکمان ایران بیش از همه مدیون بازتاب جهانی و گُسترده زلزله اجتماعی در شُمال آفریقا بودند که جامعه ایران نیز با وجود سانسور و فیلتر آنها، از آن برکنار نمانده بود. آنها ناچار شدند آرایش انفعالی شان را بر هم زده و به هر قیمت و هر چه زود تر، تدابیر فعالی برای رویارویی با امواج روانی و تبلیغی ناشی از سرنگونی دیکتاتور تونس که می توانست علیه شان به کار گرفته شود، در پیش بگیرند.
موضع جدید نمی توانست زیاد مُنحصر بفرد از آب در بیاید؛ یک بار به علت شتاب و سرآسیمگی در سرهم بندی آن و دیگر به دلیل فقر مُزمن فانتزی که طراحان امنیتی - ضد اطلاعاتی "نظام" بدان دُچار هستند. حاصل مجموع این دو فاکتور، دستور سراسری به رسانه ها برای استفاده از واژه "انتفاضه" به جای هر کلمه ای است که از آن بوی خیزش و اعتراض فعال مردُم تونس به مشام بخورد و سپس، نوشتن زندگینامه و تراشیدن اهداف "نظام" پسند برای جُنبش مُوفق آنها می باشد.
روی همین خط آیت الله نوری همدانی، یک مُلای حُقوق بگیر کف زد: "فروپاشی حُکومت تونس نتیجه صدور انقلاب اسلامی است" و آیت الله تسخیری، از محرمان اندرونی "آقا" روشن کرد: "اعتراض مردُم تونس در اعتراض به ضدیت با دین بود و نه مساله نان و کار".
پس از گرم کردن معرکه توسط "عُلما" و رسانه های دولتی، نوبت به آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری رسید که از پُشت این خاکریز به ظاهر مُحکم سر بیرون کشیده و جمع بندی کند: "در یک کلام، مردم تونس به دُنبال برقراری مُناسبات و احکام اسلام ناب مُحمدی هستند."
در پس این داستان سراییهای ریشخند آمیز و جعل تیتر، تلاش با چنگ و دندان دستگاه قُدرت برای جلوگیری از کشیده شدن خُطوط موازی بین خود و رژیم سرنگون شده تونس، خودنمایی می کند. آقای بن علی هم همچون رژیم ولایت فقیه، بر کُرسی کُنترُل مُطلق جامعه، احزاب سیاسی، تشکُلهای مدنی، رسانه ها، اینترنت و جُز آن آسوده بود و این همه در لحظه ی سرنوشت ساز نتوانست مانع از به زیر کشیدن وی از تخت شود.
رژیم او هم سپاه و بسیج خود را داشت؛ حزب دولتی "حرکت دموکراتیک قانون اساسی" (RCD) که اقتصاد و منابع ثروت را در چنگ گرفته بود و با ایجاد هسته های محلات، انجُمنهای منطقه ای و جُز آن، سُلطه حُکومت را به طور موزاییکی تا دور دست ترین نُقاط جامعه تامین می کرد. با این حال، این نیرو در برابر جُنبش توده های مُصمم، از کف خیابان و از زندگی اجتماعی جارو شد.
تفاوُت RCD ، سپاه پاسداران بن علی با سپاه پاسداران خامنه ای در این است که از قُدرت و توانایی مانور بیشتری نسبت به آن برخوردار بود. بیت آقای بن علی، یک میلیون نفر را در این حزب بسیج کرده بود و آنهم در کشوری که کمی بیش از 10 میلیون نفر جمعیت دارد!
نُقطه تمایُز دیگر دیکتاتور سرنگون شده تونس با مُستبدین حاکم ایران با این واقعیت آشکار می شود که او زمانی سرنگون شد که بیش از همیشه احساس ثبات می کرد. این در حالی است که آقای خامنه ای و شُرکا چندان خود را در لبه پرتگاه سُقوط می بینند که حتی از ترس انتشار خبر یک تحوُل سیاسی در شُمال آفریقا هم به هذیان گویی می افتند.
جنبش انقلابی در تونس و تفاوتها آن با جنبش سال 1388 ایران
مرجان افتخاری
سال 2010 را میتوان سال اعتصابات عمومی و اعتراضات گسترده مزدبگیران و سندیکاهای آنها در کشورهای اروپائی (یونان، فرانسه، انگلیس، اسپانیا، پرتقال، ایلند و ایسلند) در برابر دولتها و رفرمهای اقتصادی آنها و بحران ساختاری نظام سرمایه داری جهانی دانست. رفرم های اقتصادی که با کاهش در آمدها، حذف امکانات بهداشتی، آموزشی، اجتماعی و افزایش قیمتها شرایط زندگی را برای تمامی مزدبگیران بویژه میلیونها بیکار سخت تر کرده است. اما نتایج و تاثیرات بحران جهانی کمی دیرتر بصورت زمین لرزه هائی به کشورهای آفریقای غربی کشیده شد. کشورهائی که در شرایط "عادی" درصدی از کارگران و زحمتکشان در فقر مطلق و درصد دیگری در فقر نسبی زندگی بسیار سخت، طاقت فرسا و غیر انسانی دارند. از طرف دیگر، در تمام این کشورها و بطور کلی کشورهای جهان سوم در صد بالائی از جمعیت را جوانان بین 30-15 سال تشکیل میدهند که بیکاری معضل اصلی و اجتماعی آنها است. در تمام این کشورها، علاوه بر بیکاری فزاینده، گرانی کالاها مورد نیاز و عدم دسترسی مردم به حداقلهای زندگی، باید به رشوه خواری و فساد مالی که جزء سیستم دولتی است و همینطور حسابهای بانکی میلیارد دلاری سران این کشورها در بانکهای خارجی هم اشاره کرد.
با وجود مکانیزمهای تقریبا یکسان اقتصادی در کشورهای جهان سوم، ولی تفاوتهای بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و رابطه آنها با خیزشهای اخیر مردم در الجزایر، تونس، مصر و اردن و یا ایران در سال 88 را نمیتوان از نظر دور داشت.
پدیده مشترک در کشورهای آفریقای غربی، رژیم های مادام العمری است که با تفاوتهائی با اعمال دیکتاتوری قدرت سیاسی را در دست دارند. بطور نمونه، حسنی مبارک 29 سال در راس رژیم مصر، محمد قذافی مانند رئیس قبیله 42 سال در راس لیبی، در الجزایر با کمی تفاوت عبدالعزیز بوتفلیقه 12 سال است که پست ریاست جمهوری را اشغال کرده است. و مراکش که اساسا کشوری پادشاهی است. با نگاهی کمی فراتر از کشورهای آفریقای غربی، به این نتیجه میتوان رسید که در تمام کشورهائی که اسلام دین اکثریت مردم است دیکتاتوری و سرکوب یک پدیده عمومی است مانند عربستان سعودی، سودان، اردن، قطر، سوریه، ایران، عراق و غیره.
تونس، مستعمره سابق فرانسه که در سال 1956 استقلال پیدا کرد با بیش از 10 میلیون نفر جمعیت، دارای سیستم سیاسی بود که شباهت هائی با رژیم ترکیه قبل از بقدرت رسیدن حزب اسلامی عدالت و توسعه داشت. در پشت پرده جمهوری، وجود چند حزب فرمایشی و نمایشی و انتخابات ظاهری، در واقع ارتش و ژنرالهای ارتش بودند که قدرت اصلی را در دست داشتند. و با اوج گیری مبارزات مردم، این ارتش بود که از بن علی خواست که کشور را ترک کند. سیستم حکومتی که تمام قدرت تصمیم گیری در سه قوه را فقط حزب RCD در دست داشت. بعضی از احزاب مثل حزب کمونیست( PCOT) و یا حزب اسلامی نزدیک به برادران مسلمان (ال نهال) ممنوع بودند.
بعلت سرکوب وحشیانه، سانسور و سیستم پلیسی پیچیده تنها در 10 سال گذشته به کمک وسائل ارتباط جمعی مدرن و فعالین حقوق بشر، مردم تونس و سایر کشورها بطور محدودی توانستند در جریان دستگیری روزنامه نگاران، نویسندگان، روشنفکران، رهبران کارگری، و اعتصاب غذای آنها در زندانها قرار گیرند. ولی با وجود سرکوب و خفقان بی سابقه، در طول همه این سالها خواست آزادیهای دمکراتیک به موضوعی "همگانی" و "عموهی" برای مردم تبدیل نشد.
شباهت رژیم تونس با رژیم شاه در ایران را در رفرمهای حقوقی برای زنان میتوان مورد بررسی قرار داد. در جامعه ای شدیدا سنتی-مذهبی که پیوندهای محکمی با فرهنگ اسلامی-عربی و مردسالارانه، دارد رفرمهائی هر چند بصورت فرمالیته به اجرا گذاشته شد که در نوع خود بی سابقه بودند. بطور نمونه، برابری زن و مرد، حق رای، حق طلاق، بویژه برابری در سهم ارث، حق نگهداری فرزندان، حداقل سن ازدواج برای دختران 17 سال و بسیاری دیگر از قوانین حقوقی که به نفع زنان بودند.
ولی چرا در آن زمان چنین رفرمهائی بویژه حق برابر ارث، مخالفت و جنبش ارتجاعی مانند 15 خرداد خمینی را در تونس بوجود نیاورد، باید به این مهم توجه داشت که در آن سالها جنبش ناسیونالیستی عرب، بحران عرب-فلسطین و اشغال سرزمینها توسط اسرائیل محور اصلی مبارزاتی در تمام کشورهای عرب زبان بخصوص اردن، مصر و سوریه بود، و زمینه های مخالفت و پرداختن به این رفرمها وجود نداشت. همچنین منافع اقتصادی و سیاسی فرانسه، حمایت مادی از این رفرمها را در مستعمره سابق خود ایجاب میکرد .
اما انچه که در طول ماه گذشته با تفاوتهائی در الجزایر و تونس اتفاق افتاد و دولتهای مراکش و مصر هم مجبوربه عقب نشینی و پائین اوردن قیمتها شدند، زنگ خطری است برای تمام رژیمهای دیکتاتوری عرب، ایران و همچنین برای کشورهای سرمایه داری بزرگ یعنی "کانون بحران" و "صندوق بین المللی پول" بعنوان یکی از ارگان نظام سرمایه داری جهانی، که با تحمیل برنامه های ریاضت اقتصادی، تمام بار سنگین بحران نظام سرمایه داری را روی دوش کارگران، زحمتکشان، بیکاران و بطور کلی تهدیستان قرار داده است.
ولی با توجه به تحولاتی که اکنون در تونس در جریان است، اینده تونس به اتحاد سندیکای UGTT که در حال حاضر رهبری مبارزات مردم را در دست دارد و حزب کمونیست کارگران به رهبری حما حمامی تونس بستگی دارد. اتحاد برنامه ای که با طرح خواسته های اصلی و مهم سیاسی و در نظر گرفتن مطالبات اقتصادی، میتوانند اکثریت کارگران و مردم را در ادامه مبارزه در برابر پارلمان، نخست وزیر و حزب RCD و عناصر وابسه با آن همراه خود داشته باشند.
تشکیل "کمیته کار و آزادی "اعلام آزادی تمام زندانیان سیاسی (1800) نفر وحتی زندانیان وابسه به جریانهای اسلامی، اجبار به استعفاء وزراء RCD ، ازادی مطبوعات، جدائی کامل دولت از احزاب، اخراج رئیس شرکت بزرگ بیمه توسط کارکنان، اخراج رئیس روزنامه وابسه به رژیم سابق بوسیله کارگران سمت و سوی رادیکال و مترقی مبارزات سندیکای UGTT، حرب کمونیست کارگران به رهبری حما حمامی، روشنفکران چپ، دمکرات و مردم را تا اینجا نشان میدهد.
پیزوری در تونس و تفاوتهای آن با جنبش سال 1388 ایران
جنبش مردمی و سرنگونی دیکتاتوری 23 ساله بن علی در تونس، سئوالها و در عین حال افسوسهائی را برای ایرانیها در شکست جنبش 1388 بوجود آورده است. بررسی تفاوتهای این دو جنبش بی شک برای کارگران، روشنفکران، گروههای چپ و بطور کلی مردم کشورمان اهمیت دارد. با توجه به اخبار مربوط به تونس و شناخت از وضعیت ایران به چند محور مهم اشاره میشود.
- در تونس جنبش مردم با خواسته های اقتصادی (بیکاری، گرانی) که مشکل اصلی اکثریت مردم است از مناطق جنوبی و محروم معادن فسفات آغاز شد. و به سرعت به شهرهای دیگر و پایتخت کشیده شد. در ادامه این مبارزات، خواستهای سیاسی از جمله (آزادی) هم با مطالبات اقتصادی در هم امیخته شدند.
در حالی که جنبش سال 1388 در ایران کاملا سیاسی و محور آزادیخواهانه داشت. به همین دلیل در بر گیرنده خواسته های بخش وسیعی از کارگران، تهیدستان، بیکاران و مردم نبود. حتی با وجود در صد بالائی از جوانان بیکار اساسا تمامی شعارها مضمون سیاسی داشت.
- در تونس با وجود دیکتاتوری چندین ساله، سندیکای UGTT که رهبری آن را بوروکراتها در دست داشتند، بدنه کاملا کارگری ورادیکالی دارد بطوریکه این سندیکا توانست با وجود سرکوب در سازماندهی مبارزات و اعتصابات کارگران معدن فسفات در سال 2008 نقش مهمی را داشته باشد. در حالی که در ایران سندیکاهای مستقل کارگری عملا وجود خارجی ندارند و شورای اسلامی کارگران بخشی از نیروی سرکوب رژیم جمهوری اسلامی در محیط های کارگری است.
- در ایران، در طول 33 سال گذشته، فضای سیاسی با یک پراکندگی باور نکردنی از احزاب، گروه ها و سازمانهای چپ روبرو است. بطوریکه در طول سالهای طولانی عملا دست یابی به حداقلهای مبارزاتی غیر ممکن شده است.
با چنین فضا و خلاء سیاسی، و کمبود آلترناتیو واقعی رادیکال و انقلابی، همه دربها و امکانات برای جریانهای راست فرصت طلب و اصلاح طلبان اسلامی رانده شده از قدرت باز گذاشته شد تا با خیمه شب بازی، مبارزات مردم را برای حفظ رژیم اسلامی به انحراف و شکست بکشانند.
- باز بر عکس تونس، ایران کشوری است چند ملیتی که متاسفانه با تحلیلهای سطحی و شدیدا ناسیونالیستی ریشه های عقب ماندگی اقتصادی، سرکوبهای چندین ساله رژیمهای شاه و جمهوری اسلامی را به ملت و یا ملیتهای دیگر منسوب کردند و با سکوت و کنار کشیده خود در سال 1388 عملا چه بخواهند و چه نخواهند شکست جنبش مردمی را آسانتر کردند.
به امید اینکه تجربه بهمن 57، جنبش 88 و انقلاب تونس در سهائی برای انقلاب آینده ایران داشته باشد.
با آرزوی پیروزی برای کارگران و مردم قهرمان تونس در مبارزه شان که میتواند درس مهمی برای مردم کشورهای دیگرعرب و رژیمهای دیکتاتوری و فاسد آنها باشد.
مرجان افتخاری
سال 2010 را میتوان سال اعتصابات عمومی و اعتراضات گسترده مزدبگیران و سندیکاهای آنها در کشورهای اروپائی (یونان، فرانسه، انگلیس، اسپانیا، پرتقال، ایلند و ایسلند) در برابر دولتها و رفرمهای اقتصادی آنها و بحران ساختاری نظام سرمایه داری جهانی دانست. رفرم های اقتصادی که با کاهش در آمدها، حذف امکانات بهداشتی، آموزشی، اجتماعی و افزایش قیمتها شرایط زندگی را برای تمامی مزدبگیران بویژه میلیونها بیکار سخت تر کرده است. اما نتایج و تاثیرات بحران جهانی کمی دیرتر بصورت زمین لرزه هائی به کشورهای آفریقای غربی کشیده شد. کشورهائی که در شرایط "عادی" درصدی از کارگران و زحمتکشان در فقر مطلق و درصد دیگری در فقر نسبی زندگی بسیار سخت، طاقت فرسا و غیر انسانی دارند. از طرف دیگر، در تمام این کشورها و بطور کلی کشورهای جهان سوم در صد بالائی از جمعیت را جوانان بین 30-15 سال تشکیل میدهند که بیکاری معضل اصلی و اجتماعی آنها است. در تمام این کشورها، علاوه بر بیکاری فزاینده، گرانی کالاها مورد نیاز و عدم دسترسی مردم به حداقلهای زندگی، باید به رشوه خواری و فساد مالی که جزء سیستم دولتی است و همینطور حسابهای بانکی میلیارد دلاری سران این کشورها در بانکهای خارجی هم اشاره کرد.
با وجود مکانیزمهای تقریبا یکسان اقتصادی در کشورهای جهان سوم، ولی تفاوتهای بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و رابطه آنها با خیزشهای اخیر مردم در الجزایر، تونس، مصر و اردن و یا ایران در سال 88 را نمیتوان از نظر دور داشت.
پدیده مشترک در کشورهای آفریقای غربی، رژیم های مادام العمری است که با تفاوتهائی با اعمال دیکتاتوری قدرت سیاسی را در دست دارند. بطور نمونه، حسنی مبارک 29 سال در راس رژیم مصر، محمد قذافی مانند رئیس قبیله 42 سال در راس لیبی، در الجزایر با کمی تفاوت عبدالعزیز بوتفلیقه 12 سال است که پست ریاست جمهوری را اشغال کرده است. و مراکش که اساسا کشوری پادشاهی است. با نگاهی کمی فراتر از کشورهای آفریقای غربی، به این نتیجه میتوان رسید که در تمام کشورهائی که اسلام دین اکثریت مردم است دیکتاتوری و سرکوب یک پدیده عمومی است مانند عربستان سعودی، سودان، اردن، قطر، سوریه، ایران، عراق و غیره.
تونس، مستعمره سابق فرانسه که در سال 1956 استقلال پیدا کرد با بیش از 10 میلیون نفر جمعیت، دارای سیستم سیاسی بود که شباهت هائی با رژیم ترکیه قبل از بقدرت رسیدن حزب اسلامی عدالت و توسعه داشت. در پشت پرده جمهوری، وجود چند حزب فرمایشی و نمایشی و انتخابات ظاهری، در واقع ارتش و ژنرالهای ارتش بودند که قدرت اصلی را در دست داشتند. و با اوج گیری مبارزات مردم، این ارتش بود که از بن علی خواست که کشور را ترک کند. سیستم حکومتی که تمام قدرت تصمیم گیری در سه قوه را فقط حزب RCD در دست داشت. بعضی از احزاب مثل حزب کمونیست( PCOT) و یا حزب اسلامی نزدیک به برادران مسلمان (ال نهال) ممنوع بودند.
بعلت سرکوب وحشیانه، سانسور و سیستم پلیسی پیچیده تنها در 10 سال گذشته به کمک وسائل ارتباط جمعی مدرن و فعالین حقوق بشر، مردم تونس و سایر کشورها بطور محدودی توانستند در جریان دستگیری روزنامه نگاران، نویسندگان، روشنفکران، رهبران کارگری، و اعتصاب غذای آنها در زندانها قرار گیرند. ولی با وجود سرکوب و خفقان بی سابقه، در طول همه این سالها خواست آزادیهای دمکراتیک به موضوعی "همگانی" و "عموهی" برای مردم تبدیل نشد.
شباهت رژیم تونس با رژیم شاه در ایران را در رفرمهای حقوقی برای زنان میتوان مورد بررسی قرار داد. در جامعه ای شدیدا سنتی-مذهبی که پیوندهای محکمی با فرهنگ اسلامی-عربی و مردسالارانه، دارد رفرمهائی هر چند بصورت فرمالیته به اجرا گذاشته شد که در نوع خود بی سابقه بودند. بطور نمونه، برابری زن و مرد، حق رای، حق طلاق، بویژه برابری در سهم ارث، حق نگهداری فرزندان، حداقل سن ازدواج برای دختران 17 سال و بسیاری دیگر از قوانین حقوقی که به نفع زنان بودند.
ولی چرا در آن زمان چنین رفرمهائی بویژه حق برابر ارث، مخالفت و جنبش ارتجاعی مانند 15 خرداد خمینی را در تونس بوجود نیاورد، باید به این مهم توجه داشت که در آن سالها جنبش ناسیونالیستی عرب، بحران عرب-فلسطین و اشغال سرزمینها توسط اسرائیل محور اصلی مبارزاتی در تمام کشورهای عرب زبان بخصوص اردن، مصر و سوریه بود، و زمینه های مخالفت و پرداختن به این رفرمها وجود نداشت. همچنین منافع اقتصادی و سیاسی فرانسه، حمایت مادی از این رفرمها را در مستعمره سابق خود ایجاب میکرد .
اما انچه که در طول ماه گذشته با تفاوتهائی در الجزایر و تونس اتفاق افتاد و دولتهای مراکش و مصر هم مجبوربه عقب نشینی و پائین اوردن قیمتها شدند، زنگ خطری است برای تمام رژیمهای دیکتاتوری عرب، ایران و همچنین برای کشورهای سرمایه داری بزرگ یعنی "کانون بحران" و "صندوق بین المللی پول" بعنوان یکی از ارگان نظام سرمایه داری جهانی، که با تحمیل برنامه های ریاضت اقتصادی، تمام بار سنگین بحران نظام سرمایه داری را روی دوش کارگران، زحمتکشان، بیکاران و بطور کلی تهدیستان قرار داده است.
ولی با توجه به تحولاتی که اکنون در تونس در جریان است، اینده تونس به اتحاد سندیکای UGTT که در حال حاضر رهبری مبارزات مردم را در دست دارد و حزب کمونیست کارگران به رهبری حما حمامی تونس بستگی دارد. اتحاد برنامه ای که با طرح خواسته های اصلی و مهم سیاسی و در نظر گرفتن مطالبات اقتصادی، میتوانند اکثریت کارگران و مردم را در ادامه مبارزه در برابر پارلمان، نخست وزیر و حزب RCD و عناصر وابسه با آن همراه خود داشته باشند.
تشکیل "کمیته کار و آزادی "اعلام آزادی تمام زندانیان سیاسی (1800) نفر وحتی زندانیان وابسه به جریانهای اسلامی، اجبار به استعفاء وزراء RCD ، ازادی مطبوعات، جدائی کامل دولت از احزاب، اخراج رئیس شرکت بزرگ بیمه توسط کارکنان، اخراج رئیس روزنامه وابسه به رژیم سابق بوسیله کارگران سمت و سوی رادیکال و مترقی مبارزات سندیکای UGTT، حرب کمونیست کارگران به رهبری حما حمامی، روشنفکران چپ، دمکرات و مردم را تا اینجا نشان میدهد.
پیزوری در تونس و تفاوتهای آن با جنبش سال 1388 ایران
جنبش مردمی و سرنگونی دیکتاتوری 23 ساله بن علی در تونس، سئوالها و در عین حال افسوسهائی را برای ایرانیها در شکست جنبش 1388 بوجود آورده است. بررسی تفاوتهای این دو جنبش بی شک برای کارگران، روشنفکران، گروههای چپ و بطور کلی مردم کشورمان اهمیت دارد. با توجه به اخبار مربوط به تونس و شناخت از وضعیت ایران به چند محور مهم اشاره میشود.
- در تونس جنبش مردم با خواسته های اقتصادی (بیکاری، گرانی) که مشکل اصلی اکثریت مردم است از مناطق جنوبی و محروم معادن فسفات آغاز شد. و به سرعت به شهرهای دیگر و پایتخت کشیده شد. در ادامه این مبارزات، خواستهای سیاسی از جمله (آزادی) هم با مطالبات اقتصادی در هم امیخته شدند.
در حالی که جنبش سال 1388 در ایران کاملا سیاسی و محور آزادیخواهانه داشت. به همین دلیل در بر گیرنده خواسته های بخش وسیعی از کارگران، تهیدستان، بیکاران و مردم نبود. حتی با وجود در صد بالائی از جوانان بیکار اساسا تمامی شعارها مضمون سیاسی داشت.
- در تونس با وجود دیکتاتوری چندین ساله، سندیکای UGTT که رهبری آن را بوروکراتها در دست داشتند، بدنه کاملا کارگری ورادیکالی دارد بطوریکه این سندیکا توانست با وجود سرکوب در سازماندهی مبارزات و اعتصابات کارگران معدن فسفات در سال 2008 نقش مهمی را داشته باشد. در حالی که در ایران سندیکاهای مستقل کارگری عملا وجود خارجی ندارند و شورای اسلامی کارگران بخشی از نیروی سرکوب رژیم جمهوری اسلامی در محیط های کارگری است.
- در ایران، در طول 33 سال گذشته، فضای سیاسی با یک پراکندگی باور نکردنی از احزاب، گروه ها و سازمانهای چپ روبرو است. بطوریکه در طول سالهای طولانی عملا دست یابی به حداقلهای مبارزاتی غیر ممکن شده است.
با چنین فضا و خلاء سیاسی، و کمبود آلترناتیو واقعی رادیکال و انقلابی، همه دربها و امکانات برای جریانهای راست فرصت طلب و اصلاح طلبان اسلامی رانده شده از قدرت باز گذاشته شد تا با خیمه شب بازی، مبارزات مردم را برای حفظ رژیم اسلامی به انحراف و شکست بکشانند.
- باز بر عکس تونس، ایران کشوری است چند ملیتی که متاسفانه با تحلیلهای سطحی و شدیدا ناسیونالیستی ریشه های عقب ماندگی اقتصادی، سرکوبهای چندین ساله رژیمهای شاه و جمهوری اسلامی را به ملت و یا ملیتهای دیگر منسوب کردند و با سکوت و کنار کشیده خود در سال 1388 عملا چه بخواهند و چه نخواهند شکست جنبش مردمی را آسانتر کردند.
به امید اینکه تجربه بهمن 57، جنبش 88 و انقلاب تونس در سهائی برای انقلاب آینده ایران داشته باشد.
با آرزوی پیروزی برای کارگران و مردم قهرمان تونس در مبارزه شان که میتواند درس مهمی برای مردم کشورهای دیگرعرب و رژیمهای دیکتاتوری و فاسد آنها باشد.
بحران شمال آفریقا !
اعتراض رادیکال تونس، سیلی محکم مردم آزادیخواه به دیکتاتورهای جهان عرب است!
اسماعیل مولودی 29 دیماه 1389
کشورهای شمال آفریقا (آلجزایر، تونس، مراکش، لیبی و مصر) که در اواسط قرن بیستم از بند مستعمرات گسیختن، بعد از دهه ها سکوت اکنون نسلی از آزادیخواهان دوباره دیکتاتور هارا در منطقه به مصاف می طلبند. شمال آفریقا بعنوان مستعمرات فرانسه و انگلیس در اواسط قرن بیست دست خوش تحولات جدی شدند. مبارزات دهه 1950 و 1960 نتجیه اش آزادی از یوغ کولنیالیسم قدیم بود. مبارزات مردم الجزایر، مراکش ، لیبی و نهایتا کودتای عبدالناصر در مصر سر فصل جدیدی رابه اوضاع سیاسی این منطقه داد. اکنون مردم تونس بعنوان پیشقراول دوری جدید از مبارزه علیه دیکتاتورها و نئو کولونیالیسم در منطقه وارد میدان شده اند.
تونس از سال 1880 تا سال 1956 جزو مستعمرات فرانسه بود که ، بعد از جنک جهانی دوم و اعتراضات مردم در این مناطق با موج استقلال خواهی این کشور و دیگر کشورهای شمال آفریقا مثل الجزائر و مراکش یکی بعد از دیگری استقلال یافتند. تونس امروز با جمعیتی بیش از 26 میلیون نفر کانون نا آرامی هاست و مردم با قدرت متحد خود توانستند دیکتاتور تونس را به فرار وادارند. تا سال 1987 تونس کشوری آرام بنظر میرسید که مردمانی فقیر به وضع موجود قناعت میکردند در سال 1987 زین العابدین بن علی رئیس سازمان امنیت و جاسوسی تونس با یک کودتای نظامی علیه پادشاه تونس حبیب بورقیبه سرکار آمد. بن علی رئیس جمهور فراری تونس که حالا 74 سال دارد 23 سال پیش بعد از کودتای نظامی با یک سیستم دیکتاتوری فضای کنترل پلیسی را بر جامعه گستراند و کمتر کسی از آنچه در درون اين حکومت ميگذرد آگاهی دارد. طبق نظر کارشناسان غربی تونس هم از نظر رشد سياسی و هم از نظر اقتصادی توانسته است بيشتر از الجزاير و حتی بيشتر از مغرب (مراکش) خود را با جهان امروزی هماهنگ کند. از دوران دستيابی به استقلال تا به امروز حکومتهای تونس در حفظ رابطه دوستانه و همکاری سياسی، اقتصادی و فرهنگی با فرانسه بسيار فعال بودند و حتی تعطيلات کشور تونس همانند فرانسه روزهای شنبه و يکشنبه است و این یکی از مهم هاست که تونس را از کشورهای عرب و مسلمان جدا میکند..
مردم معترض دیکتاتور را بمصاف می طلبند
اعتراضاتی که از دو هفته پیش تونس را لرزانده پس از خودسوزی جوانی 26 ساله دانشگاه دیده به اسم محمد بوعزيزی که با دستفروشی روزگار خود و خانواده اش را میگذراند. در روز 17 دسامبر دست بخود سوزی زد بدلیل اینکه ماموران انتظامی مزاحم جدی کسب و کار و دستفروشی او شدند. در اعتراض به اقدام پليس خود را به آتش کشيد و حدود سه هفته بعد در پنجم ژانويه در بيمارستان از شدت سوختگی در گذشت. مردم آزاده تونس ر اعتراض به مرگ این جوان و همچنین اعتراضات به حذف یارانه و گران شدن ارزاق عمومی به خیابانها ریختند. بعد از حرکتهای مردم در 5 ژانیه دانشجويان و دانش آموزان و کارگران و پيشه وران دراکثر شهرهای تونس و پايتخت آن به خيابانها ريختند. در درگیری بین مردم و نیروهای نظامی و امنیتی دهها نفر تا حال کشته شده اند. اما اعتراضات کماکان ادامه دارد.
دولت تونس سقوط کرد و رئیس جمهور زین العابدین بن علی به عربستان صعودی فراری شد، درست یک روز بعد از اینکه در تلویزیون این کشور به مردم معترض در خیابانها پیام داد و گفت صدای انقلاب شمارا شنیدم و وزیر کشور را از سمت خود عزل نمود همچنین دستور داد که قيمت شکر، شير و نان در این کشور کاهش يابد.. آری وقتی گاری به سربالایی میرسد ، اسبها همدیگر را گاز میکیرند.
بن علی تلاش کرد ریاضت اقتصادی را به مردم تحمیل کند و با اعلام حکومت نظامی جلو مردم گرسنه را بگیرد. اما اعتراضات سریعا همه جا را گرفت و با بر کناری وزیر کشور مردم جدی تر شدند. همزمان در الجزائر هم اعتراضات اوج گرفت. باید گفت حوادث منطقه و دگرگونی هائی که در اين کشورها به وقوع خواهد پيوست از دو جنبه ميتواند برای مردم ايران جالب باشد.
تونس جرقه اعتراضات مردم به فشار بحران اقتصادی موجود است.
بحران اقتصادی که دامن گیر سرمایه داریست، تلاش میکند که فشار وارده بر خودرا بر مردم فقیر کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین سرشکن کند. در همین رابطه نیاز سرمایه در این کشور هاست که برای همنوایی و پاسخگویی به نیاز سرمایه جهانی تلاش میکنند با حذف سوبسید های اقتصادی آخرین تکه نان سفر مردم را بگیرند. ترفند حذف یارانه ها که (بنام هدفمند کردن یارانه میخواهند قالب جامعه کنند) حربه ای است برای سرشکن کردن بار بحران بر مردم جامعه و باز پس گرفتن آخرین امکانات رفاهی در جامعه. در چند ماه اخیر حرکتهای اعتراضی در گوشه وکنار جهان دیده شده که حرکت اخیر مردم تونس را میتوان اوج این اعتراضات دانست. مردیم یونان، ایرالند، بولیوی در این دور جزو کشورهایی بودند که مسئله اقتصادی فشار جدی وضعیت و معیشت مردم آورده. یونان با وام اروپای واحد هنوز نتوانسته است کوچکترین اقدامی برای کم کردن بحران اقتصادی در جامعه انجام دهد. مردم بولیوی با اعتراضات قدرتمند خود توانستند دولت را به عقب نشینی وادارند و اکنون مردم تونس با ادامه اعتراضات خود تلاش میکنند اجازه ندهند دولت با جابجایی مهره ها مردم را گول بزند.. وضعیت کنونی این است که رژیم سابق سقوط کزد با اعتراضات رادیکال مردم و دولت جدید هم با توجه به تمام تلاشهایش هنوز مورد تایید نیست. اعتراضات در خیابانها هنوز ادامه دارد. این اعتراضات به جاهای دیگر دنیای عرب در جریان است و روز دوشنبه یک مرد 40 ساله در اعتراض به فشار دولت در مورد کسب و کارش در جلو پارلمان مصر خودرا آتش زده (که یک راننده تاکسی اورا نجات دا و به بیمارستان رسانده). در همین رابطه صد ها نفر در اعتراض به برنامه ریاضت اقتصادی دولت اردن در عمان پایتخت این کشور در مقابل پارلمان دست به اعتراض زده اند. خبر نا آرامی های الجزایر اقدامی است مبارازاتی در اعتراض به موج کرانی ارزاق و مایحتاج مرد در این کشور است. اگر به روند این مسئله نگاه کنیم بارقه یک حرکت گسترده اجتماعی در شمال آفریقا در جریان است. قدرت اعتراضات مردم و کارگران و روشنفکران تونسی توانسته تا آنجا پیش رود که امروز قول آزادی کلیه زندانیان سیاسی را از دولت گرفته اند. کارگران و اتحادیه های کارگری خواستار منحل کردن تمام تشکلهای اتحادی وابسته به حزب حاکم در دولت قبلی هستند و همچنین خواستار برکناری کلیه وزیران و روئسای بازمانده از دولت بن علی میباشند. این ها نمونه های موفقی است که قدرت مبارزات چند روزه اخیر مردم آزادیخواه و کارگران مبارزه تونسی را نشان میدهد.
اینجاست که طبقه کارگر باید بعنوان پیش قراول این حرکت رادیکال و اعتراضی پلاتفرم خودرا بعنوان تلاش ایجاد دنیایی بهتر در تونس را به مردم اعلام نماید و پلاتفرم اداره کشور رابا همکاری جریانات رادیکال دیگر در جامعه اعلام نماید. کارگران و مردم تونس با مبارزات خود در شمال آفریقا میتوانند سر فصل جدید و جدی در تاریخ مبارزات مردم شمال آفریقا به نمایش بگذارند و همچنین نوید بخش اعتراضات کارگران و مردم برابری طلب در خاورمیانه و آمریکای لاتین و دیگرذ کشورهای آفریقایی و آسیایی باشند.
زنده با مبارزات برابری طلبانه کارگران و مردم آزادیخواه در تونس
بیاد کارگران کشته شده معدن خاتون اباد شهر بابک که مبارزه انها ادامه دارد
مهدی کوهستانی - محمد ایرانی
مروری کوتاه برمعادن ایران و کارگران معدن
سالگرد خونین کشته شدن کارگران معدن خاتون اباد شهر بابک در سال ۸۲ نزدیک است ، سالگردی که سالهاست مسولین ان حادثه و دولت میخواهند این واقعه به فراموشی سپرده شود و بازماندگان انها ، سایر کارگران صدمه دیده و بیکار همچون کارگران مشابه در سایر معادن ریزش کرده در کمال بی پناهی به دنبال حقوق از دست رفته دل خوش میدارند ، موجب شده تا مروری بر معادن و کارگرانش انجام گیرد . کشتار کارگران خاتون اباد و حمایتهایی که از داخل و خارج کشور انجام گرفت ، همراه با حرکات اعتراضی کارگران صنایع دیگر کشور توانست سر فصل تازه ای در مبارزات کارگران ایران بوجود آورد که تجمع اول ماه مه سقز که منجر به دستگیری ۵۰ نفر گردید ، رژیم را مجبور کرد که چند ماه بعد به پای توافق نامه ای سه جانبه با آی ال و ( سازمان جهانی کار ) برود که به امضای نماینده دولت ، نماینده خانه کارگر ( وابسته به حکومت ) و نماینده کارفرمایان کشور که همگی ( ۱۳ نفر ) با تایید دولت انتخاب شده بودند . گرچه رژیم مدعی بود که خود علاقمند امضای چنین توافق نامه ای و حضور در سازمان جهانی کار میباشد ، اما تا بحال با عدم امضای رسمی اسناد انرا به مرحله اجرایی در نیاورده است ، گرچه سازمان جهانی کار هرساله ادامه همکاری را پیگیری مینماید . حمایتهای جهانی تا به امروز چه در عرصه و چه پیوند کارگری با کارگران ایران تاثیر بالایی داشته است ، اما رژیم تلاش میکند با قول و قرار دروغین در خارج و بی عملی در داخل کشور نشان دهد که این حمایتها تاثیری در سیاست گزاریهایش ندارد . اذعان خود کارگران اینستکه این فعالیتهای بین المللی تا امروز به انها روحیه همبستگی طبقاتی را داده و در اینراه از تجربیات مبارزات کارگران دیگر کشورها استفاده کرده و باشرایط ایران به مبارزاتشان ادامه میدهند . در این راستا کارگران ایران درک کرده اند که برای پیشبرد مبارزات خود باید خود به ایجاد تشکیلات مستقل خود برای به نتیجه رسیدن مبارزات کارگری متکی باشند . با وجود منابع بسیار در باره معادن کشورهای پیشرفته و حتی کشورهای جهان سومی و کارگران چنین معادنی ، اخبار و آگاهیهای ناچیزی در مورد معادن ایران و بالطبع در مورد کارگران معدن ایرانی موجود است ودر نتیجه زندگی این بخش از کارگران در سکوتی عمیق بسر برده و گاها صدایی هرچند کوتاه و مقطعی و پراکنده از کشته و زخمی شدن تعدادی کارگر بر اثر ریزش معدن بگوش میرسد . در حالیکه بررسیهای زمین شناسی نشان در برخی از مناطق کشور از وجود معادن غنی در ایران حکایت میکند ولی نه سلطنت قبلی و نه حکومت اسلامی فعلی ارزش چندانی برای سرمایه گذاری در این بخش نشان نداده و نمیدهند و در نتیجه سالهاست که گسترش معادن ایران و اخبار مربوط به کارگران معدن در خاموشی مطلقی نسبت به وضعیت صنعت نفت و سایر صنایع و گارگران مربوطه بسر میبرد .
با مطالعه رشد و پیشرفت سرمایه داری در کشورهای غربی همچون انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، امریکا ، کانادا و غیره نشان میدهد که اکتشاف گسترده تر معادنی همچون زغالسنگ ، آهن ، مس و سایر فلزات و غیرفلزات معدنی از دلایل مهم این رشد بوده است ، همچنانکه کارگران معادن در ابتدا بعنوان مهمترین قشر از طبقه کارگران مطرح بوده و اتحادیه های کارگری معادن ان کشورها تا به امروز جزو تعیین کننده ترین حرکات کارگری از اعتراضات ، اعتصابات و کسب حقوق انسانی کارگران در چنان کشورهایی بوده اند . امروزه نیز با وجود پیشرفت تکنولوژی اکتشاف و بهره برداری در معادن و جایگزینی نفت و فراورده های نفتی با زغالسنگ و غیره ، فراورده های معدنی برای ساخت محصولات صنعتی گوناگون بکار رفته و همچنان اتحادیه های کارگری معادن نقش مهمی در گرفتن حقوق کارگری در کشورهای پیشرفته بازی میکنند ، کارگران معادن کشورهای غربی از نظر سطح زندگی و داشتن سهم در تولید هنوز بالاترین دستمزدها را میگیرند و جنبش کارگری در این بخش از ادبیات غنی سود میبرد ، کتاب معروف نینا اثر نویسنده نامدار فرانسوی امیل زولا نمونه ای از بیشماران که وضعیت معادن فرانسه و مبارزات شورانگیز کارگران معادن در فرانسه را در سالهای پیش بازگو مینماید . بسیاری از نهادهای حقوق بشری و کارگری در آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین در این دوره توانست اند با فشار آوردن بر کارفرماهای معادن ، دستاوردهای خوبی برای کارگران کشورهای خود بدست آورند . در کشورهای جهان سومی همچون آفریقای جنوبی و کشورهای همجوار انجا که معادن مربوط به فلزات گرانبها همچون طلا ، الماس و غیره و همچنان معادن مهمی همچون مس و سایر فلزات و غیر فلزات مهم برای صنایع در کشورهایی مانند شیلی و غیره توسط کارفرمایان دولتی و خصوصی کشورهای متجاوز ، استخراج و غارت میشد ، در سالهای اولیه با وجود ارزش بالای انها به دلایل کاربرد تکنولوژی عقب مانده تر ، کارگران بشکل اسفناکی زندگی ( ؟ ) میکردند که در بسیاری نقاط تا بامروز ادامه دارد و کشور چین معروفست که معادنش به قتلگاه کارگران معدن تبدیل شده است ، منابع و اخبار بسیاری از معادن و مبارزات کارگری کشورهای مختلف موجود بوده و فیلمهای زیادی نیز از آنها ساخته شده که سرو صدای سازمانهای حقوق بشری و کارگری را بلند کرده است . استخراج چنین فلزاتی و کارگر ارزان بومی و سیاه پوستی که از هیچ حقوق انسانی در مقابل سفید پوستان غارتگر معادن کشورشان نداشتند ، در حالیکه مقامات سیاسی و نظامی محلی و دولتی ، هرگونه اعتراض کارگران را بسود کارفرمایان خارجی به خاک و خون میکشیدند . سالها استخراج زغالسنگ برای تامین نیازهای گرمایی انسان و سوخت کارخانه ها ، کشتیرانی و موارد دیگر موجب اهمیت این ماده معدنی بود ، گرچه امروزه بدلیل کشف نفت و گاز و مسائل زیست محیطی این ماده برای سوخت اهمیت ثانوی پیدا کرده است ولی همچنان برای استفاده بعنوان ماده اولیه سایر کارخانه ها در بسیاری از کشورها ، استخراج زغالسنگ متوقف نشده و لذا اتحادیه های کارگری معادن ان همچنان نقش مهمی در فدراسیونهای کارگری بازی میکنند . در ایران بجز تهران ( شمشک و اطراف ) و چند شهر دیگر شمالی که معادن زغالسنگ به بهره برداری رسیده بود ، این ماده ارزش حیاتی برای تامین گرما و سوخت اندک کارخانه ها داشت ، چنانکه مقامات دولتی اهمیت والایی برای ان قائل بودند . بتدریج که اهمیت مواد معدنی برای کشورهای پیشرفته برای تامین مواد خام کارخانه ها و صنایع کشورهای پیشرفته آشکار گردید و کمبود ان در همان کشورها حس و مسائل محیط زیستی برایشان اهمیت پیدا کرد ، سیل سرمایه داران انها را به کشورهای جهان سوم که کم و بیش توسط ارتشهای همان کشورهای پیشرفته برای جهان گشایی و بازار مصرف مورد تجاوز قرار گرفته بود ، سرازیر نمود . این سرمایه داران خارجی که در کشورهای خود با اتحادیه های گردن کلفت کارگری روبرو دیده و امکان خشونت انها با کارگران کشورهای خود بتدریج کم و کمتر میشد و بناچار اجبار داشتند حداقل حقوق و مزایای کارگری را پرداخت نمایند ، روبروی کارگرانی بومی قرار گرفتند که حکومتهای کشورهای انها نه تنها ارزشی برایشان قائل نبودند ، بلکه در رابطه با مسائل و حقوق انسانی این کارگران بومی ، طرف سرمایه داران غربی را میگرفتند . این سرمایه داران و تجار که از طرفی زیر سایه ارتش تجاوزگرشان و از طرف دیگر حمایت حکومت کشورهای زیر سلطه که با پول اندکی امتیاز استخراج معادن خود را در اختیار انها قرار میدادند و باج اندکی که به مقامات دولتی و نظامی محلی بومی میدادند ، خارج از قدرت اتحادیه های کارگری کشورهای خود ، به غارت معادن و استثمار بی اندازه کارگران بومی پرداخته ، تا جائیکه ان کارگران در شدیدترین فاجعه انسانی با نداشتن مسکن و نان کافی روزانه روزگار میگذراندند . در مورد کارگران ایرانی و مبارزات انها منابع بسیار محدود بوده و متاسفانه منابع موجود در مورد کارگران معادن ایران و مبارزات انها حتی نسبت به عملکرد مشابه کارگران صنایع دیگردر حد ناچیزیست که بیشتر در سایتهای مستقل انهم بندرت دیده میشود ، برای آغاز بررسی جهت بیان تاریخچه معادن در ایران بدلیل کمبود منابع بناچار میبایست از منابع دولتی و وابسته که بیشتر تبلیغاتی است استفاده نمود .
اکتشاف معادن بطریق علمی از سال ۱۳۱۸ آغاز شد و در انسال در اداره کل معادن وقت یک واحد زمینشناسی و اکتشافی دایر گردید که به بررسی معادن کشور پرداخت ، البته قبل از این تاریخ استفاده از معادن موجود انجام میگردید . در سال ۱۳۷۵ در سطح کشور ۱۲۵۷ تعاونی معدن به ثبت رسیده بود که از میان انها ۷۳۰ واحد با سرمایه ی ۱۹،۹۵۷ میلیون ریال فعال بودند که کمبود سرمایه گذاری در بخش معدن در کشوری چون ایران با منابع بسیار را نشان میدهد . معادن مهم کشور که اکثرا دولتی و سازمانهای وابسته به دولت میباشند عبارتند از زغالسنگ و آهن ، نیکل ، کبالت ، گوگرد ، فلزات قیمتی ، اورانیوم ، مس ، مواد معدنی غیر فلزی و غیره که خلاصه ای از وضعیت هرکدام چنین است . معادن زغالسنگ ایران از آذربایجان تا خراسان گسترده است که مرغوبترین انها منطقه البرز و معادن زیراب است که مواد استخراجی به کارخانه های ذوب آهن اصفهان ارسال میگردد و باقی در اطراف مازندران ، کرج و تهران مصرف میشود ، معادن دیگر منطقه میتوان از شمشک ، گاجره ، نسا ، لالون ، گرمابدره ، الیکا و گلندرود نام برد ، ذخیره قطعی زغالسنگ ۲۸۲،۹۳۹ هزار تن میباشد که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۱،۰۲۴ هزار تن از معادن استخراج شده است . معادن سنگ آهن در بسیاری از نقاط کشور از جمله بافق ، سمنان ، شمس اباد اراک ، زنجان و محلات شناسایی و در حال بهره برداری است ، درجه خلوص بالای ۶۰ درصد و حجم ذخایر احتمالی ۷/۱ میلیارد تن و میزان قطعی ۵۰۰ میلیون تن است که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۵،۶۳۲ هزار تن استخراج گردید . معادن مس در کل فلات ایران گسترده بوده و استخراج ان سابقه کهن داشته که نمونه های یافت شده از سنگ معدن مس در تل ابلیس کرمان حدود ۶۰۰۰ سال قدمت دارد و سیلک کاشان کهنترین محل ذوب مس بوده است ، میزان ذخایر مس تا صدها میلیون تن برآورد شده و مهمترین معادن فعال در سرچشمه بوده و معادن فراوان دیگر در انارک یزد ، بایچه باغ زنجان و سونگون مزرعه و هروآباد آذربایجان میباشند که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۳۷۲ هزار تن سنگ مس در ایران استخراج شده است . معادن سرب و روی با ذخایر ۳۰ میلیون تن در حوالی کویر لوت و ایران مرکزی یعنی یزد ، اصفهان و اراک و همچنین نواحی پیرامون البرز قرار دارد و در سال ۱۳۷۶ جمعا ۳۸۱ هزار تن استخراج شده است . معادن فلزات قیمتی همچون رگه های طلا در اطراف محلات کشف شده که مقدارش قابل مقایسه بوده و معدن طلا در چند نقطه اصفهان از جمله موته نیزوجود دارد ولی معدن شناسایی شده بین میمه و دلیجان بدلیل پایین بودن عیار قابل صرفه نیست ، معادن نقره در ایران کشف نشده و چون این فلز غالبا همراه سرب ، نیکل و مس بدست میاید احتمال کشف ان در کانالهای نواحی بیرجند و بلوچستان بسیار است . معادن مربوط به مواد معدنی غیرفلزی که در ایران فراوان و پربها بوده شامل انواع سنگهای ساختمانی بصورت ( سنگ لاشه ، تزئینی و یا سنگ آهک و گچ ) و خاک های معدنی و همچنین نمک را نام برد که منابع و ذخیره هرکدام مختصرا چنین است . معادن نمک حاشیه کویرهای مرکزی و جزایر خلیج فارس مخصوصا قشم که اخیرا ذخیره انرا ۳۰۰ میلیون تن برآورد کرده اند ، خاک سرخ در بیشتر نقاط ایران وجود داشته و معادن ان در جزیره هرمز و بجستان خراسان بوده و جزو اقلام صادراتی است ، ایران سومین تولید کننده گچ در جهان بوده و تولید سالانه ان ۵ میلیون تن میباشد ، خاک نسوز بیشتر نواحی خراسان ، سمنان ، اصفهان ، فارس و آذربایجان غربی بدست آمده و ذخایر احتمالی ۱۳/۵ میلیون تن برآورد شده است ، معادن فیروزه بیشتر در مشهد ، باغون شاهرود و بیشتر در نیشابور استخراج میگردد و ذخایرش بین ۱۰ هزار تا ۲۰ هزار تن برآورد شده است . معادن سنگ در ایران فراوان و گوناگون بوده و تنها ۱۲۶۵ معدن سنگ تزئینی با ذخایر سرشار و طیف رنگی گوناگون در کشور وجود دارد که ۹۲۶ معدن ان فعال و ۶۴ معدن در حال تجهیزاست و جزو ۵ کشور اول تولید کننده سنگهای تزئینی قرار دارد که جزو اقلام صادراتی است ، براساس آمار سال ۸۵ سالانه ۱۰ میلیون تن سنگ تزئینی در ایران استخراج میگردد که ۵ درصد میزان استخراج کل مواد معدنی ( ۲۰۰ میلیون تن ) میباشد که ۸۲ درصد خصوصی ،۱۷درصد بخش تعاونی و ۱ درصد دولتی است . تاسف آور اینکه صادرات سنگهای خام به کشورهای ایتالیا و اسپانیا و غیره صورت گرفته و سپس واردات مجد سنگهای تراشیده برای کارهای ساختمانی از همان کشورها انجام میگیرد ، حتی سنگ قبرنیز از برزیل ، هند و غیره وارد میگردد . با وجود معادن عظیم مواد اولیه کشور برای تولید سیمان ، تنها ۱۷ درصد رشد تولید در سال ۸۸ نسبت به سال پیش اش گزارش شده ، در حالیکه اگر رکود ساختمان سازی توسط دولت پیش نمیامد ، کمبود سیمان مانند سالهای قبل کاملا بچشم خواهد خورد و گرچه کارخانه های سیمان موجود تلاش دارند برای کمبود منابع ارزی خود مجوز صادرات بیشتر را کسب نمایند . در گزارش وزارتخانه صنایع و معادن صادرات سال ۸۸ که با قیمت پایینتر به کشورهای عراق ، هند ، کره و امارات ( صادرات مجدد به دیگر کشور با قیمت بیشتر ) و غیره انجام شده که تنها در فروردین ماه ۸۹ صادرات ۴۰۷۷/۶۷ تن بوده که نسبت به ماه مشابه ۸۸ حدود ۷۰ درصد وزنی و ۶۰ درصد ارزشی بیشتر بوده است . مواد معدنی ۳۲/۶۹ درصد کل صادرات مواد و محصولات صنعتی و معدنی را تشکیل میدهد معادن دیگر غیر فلزی که ایران بسیار غنی است سیلیس ، دولومیت ، فلدسپات ، بندونیت ، تالک ، زاج ، فلدوین ، تراورتن ، مرمریت و غیره میباشند که کشور را بعنوان یک کشور غنی از نظر مواد معدنی غیر از منابع عظیم نفت و گاز معرفی میکند . جالب است که ۱۵ درصد معادن اورانیوم نامیبیا از سال ۱۹۷۵ ( سلطنت قبلی ) که تحت پوشش کمپانی انگلو استرالیا و ریوتین فعالیت میکند ، متعلق به کشور ایران ( حکومت فعلی ) است که طبعا کارگرانش از شرایط کاری و حقوقی بسیاربهتری نسبت به کارگران مشابه ایرانی در معادن اورانیوم و یا سایر معادن کشور برخوردارند . این کمپانی بعد از قطعنامه شماره ۱۹۲۹ سازمان ملل برای تحریم زیر فشار است ، همچناکه در یکسال گذشته کمپانیهای دیگری همچون Rio Tint , UK/Australia ,Namibiya Rossing Uranium Limited , BHP Billiton , Mechel OAO Australia , , AngloAmerican plc,Persian Gold plc Rio Tint , UK Cos , Russia Cos زیر فشار تحریمها قرار گرفته اند . سایت دولتی در حال حاضر اعلام میدارد که مواد معدنی ۳۲/۶۹ درصد کل صادرات مواد و محصولات صنعتی و معدنی را تشکیل میدهد معادن دیگر غیر فلزی که ایران بسیار غنی است سیلیس ، دولومیت ، فلدسپات ، بندونیت ، تالک ، زاج ، فلدوین ، تراورتن ، مرمریت و غیره میباشند که کشور را بعنوان یک کشور غنی از نظر مواد معدنی غیر از منابع عظیم نفت و گاز معرفی میکند .
کشورهای غربی با داشتن منابع زیرزمینی ، طبیعی و نیروی انسانی خود با توجه به فرهنگ در حال گسترش خود توانستند گامهای بزرگی برداشته و به پیشرفتهایی دست یابند تا بعنوان کشورهای پیشرفته جهان سر بلند کنند . با گسترش صنعت و تکنولوژی در این کشورها و یافتن بازارهای مصرف ، سرمایه گذاران به مواد خام بیشتری نیازمند شدند که انها را در کشورهای عقب مانده یافتند که با استفاده از ارتش خود و جنگهایی که ایجاد کردند ، توانستند بر معادن موجود این کشورها دسترسی یابند . مبارزات کارگری در کشورهای پیشرفته و قوانین محیط زیست و حقوق بشری ، دولتها و سرمایه گذاران این کشورها را وادار کرد که فارغ از این دردسرها و راحتر از استثمار نیروی کارگری خودی با هزینه بسیار پایین کشف ، استخراج و بهره برداری معادن و همچنین استفاده از نیروی رایگان کشورهای تحت سلطه را مورد استفاده قرار دهند . در عوض دولتهای خودکامه جهان سومی که دشمن اصلی خود را نه نیروی خارجی ، بلکه نیروهای داخلی و همچنین نیروی کارگران کشور خود میدیدند با امتیازهای سهل و آسان ، استخراج منابع کشور رادر اختیار دولتهای خارجی و سرمایه گذاران انها واگذار کردند . حکومتهای مستبد کشور ایران با توجه به منابع ارزشمند نفت و گاز که در اختیار شرکتهای وابسته به دولت انگلیس و امریکا قرار داده بود ، امتیاز اکتشافات معدنی و حتی تاریخی - باستانی خود را نیز برای تامین سلاحهای پیشرفته در اختیار انها قرار داد . بتدریج کارخانه های صنایع فولاد ، مس ، آلومینیوم ، سرب ، روی و غیره برای تصفیه و تولید مواد خام و یا محصولات اولیه صنایع کشورهای پیشرفته بکار افتاد و بخشی از نیروی کار ایرانی را با حداقل هزینه ها در خدمت گرفت . با وجود درآمد سرشاری که فروش نفت به جیب کارفرمایان خارجی و مقداری هم نصیب دولتهای مستبد ایران میگردید و اهمیتی اقتصادی - سیاسی که صنایع نفتی داشت ، این کارفرمایان را وادار نکرده بود که حقوق حداقلی را به کارگران نفتی جهت تامین رزق روزانه و پوشاک داده و مسکن انها در جایی شبیه آغل نباشد و کارگران صنعت نفت تنها با اعتراضات و اعتصابات متعدد بود که با وجود کشته شدن و بیکاری بسیاری از فعالین ، توانستند موجب ارتقای حقوق و سطح زندگی خود گردند . آنگاه وضعیت کارگران معدن که درامدش اهمیت کمتری داشته ، مساله سیاسی مطرح نبوده و بجای تجمع کارگران در صنعت نفت از کارگران پراکنده و در حاشیه شهرهای دور افتاده تشکیل میشدند ، روشن میگردد که از چه زندگی ( ؟ ) برخوردار بودند ! اگر اعتراض کارگران صنعتی در شهرهای بزرگ که تازه از نظر سیاسی مورد حمایت واقع شده ، سندیکا داشته و از همدیگر حمایت میکردند واز نظر دولت اهمیت داشت که مسائل انها را بهر ترتیب با افزایش حقوق و سرکوب حل کند ، این امر برای کارگران معدن که در ابتدا روستاییان اطراف معادن را تشکیل میدادند که رزقشان از روستا تامین نمیگردید ، مطرح نبوده وهر اعتراضی بشدت و سرعت سرکوب میگردید و خیل روستاییان دیگر با فرهنگی دور از اعتراض و آگاهی بر حقوق کارگری ، در ظاهر کارگری آماده جایگزینی بودند .
درکشورهای غربی با کشف معادن جدید با استفاده از تجهیزات جدید ، بلافاصله گسترش استخراج معادن در دستور کار دولتها قرار گرفته ، بخش عظیمی از نیروهای کارگری را بخود مشغول میکرد که با پیشرفت تکنولوژی اینگونه دولتها تبدیل مواد خام به کنسانتره وایجاد پالایشگاههای و کارخانه های تصفیه مواد معدنی و تولید محصولات میانی و نهایی سرعت گرفت . در حالیکه بعد از سالها در کشور ایران تولید مواد خام و محصولات میانی و صادرات انها از الویت بیشتری برخوردار است ، کارخانه های قدیمی باهمان تجهیزات قدیمی و همان موارد رعایت مسائل ایمنی کار کرده و قیمت تمام شده محصول بالاتر از حد معمول درمیآید . کارخانه ها و پالایشگاه های جدید مواد معدنی بدلیل وجود رانتها ، باج و کمیسیون گرفتن از شرکتهای پیمانکار خارجی پروژه ها ، طول کشیدن انجام کار ، هزینه نکردن روی مسائل ایمنی کارکنان و نصب تجهیزات قدیمی موجب میگردد که استخراج مواد و تولید انها با کندی روبرو بوده ، قیمتهای تمام شده بالاتر از معدل جهانی درآمده ، از طریق رانتها ( اخیرا سپاه ) با قیمت کمتر در بازارهای جهانی فروخته شده و سرانجام نیروی کار کمتری از کشور بکار گرفته و انهایی هم که کارمیکنند در حداقل شرایط ایمنی مدام در حال دادن تلفات باشند . در نخستین ( عجیب نیست ) کنگره و نمایشگاه بین المللی صنعت و معدن که بخش خصوصی و دولتی در میزگردی برگزار کردند ، رییس خانه معدن ایران میگوید چنان در صنعت نفت و گاز غرق شده ایم که سایر معادن را فراموش کرده ایم و اینکه اکتشاف معادن در همه جای دنیا توسط دولت انجام گرفته که وزارت مربوطه در اینکار موفق نبوده و همچنین ایجاد انگیزه برای سرمایه گذاری و بالا بردن ضریب امنیت سرمایه گذاری برای بخش خصوصی مهم است که پیگیری نمیشود . ایشان ادامه میدهد که میزان ذخایر معدنی شناخته شده ایران حدود ۵۷ میلیارد تن است که در عمق ۵۰ تا ۳۰۰ متر انجام میشود و در عمقهای ۷۰۰ متری مثل کشور شیلی کاری انجام نیافته است که مستلزم سرمایه گذاری عظیم در توسعه معادن و اصلاح قوانین مربوطه دانست و یادآور شد تا زمانیکه قانون اجازه دخالت نهادها ( اخیرا سپاه ) و سازمانهای گوناگون را در زمینه بهره برداری از معدن بدهد ، آرزوی دستیابی بخش معدن به جایگاه واقعی خود در اقتصاد ایران سرابی بیش نخواهد بود . مدیر کل دفتر اکتشاف وزارت صنایع و معادن نیز اعلام کرد که شفاف نبودن ( ؟ ) و به روز نبودن اطلاعات در باره معادن کشور مهمترین مشکلاتی است که در این زمینه وجود دارد و بر اساس اطلاعات کنونی تنها حدود ۳۵ درصد کشور دارای قابلیت معدن کاری است و گواهی صدور پروانه اکتشاف و بهره برداری از معادن نیز حدود ۲۵/۷ درصد مساحت ایران صادر شده و ۶۵ درصد مساحت دیگر کشور قابلیت معدن کاری دارد که باید اکتشاف صورت گیرد و رییس کمیته اکتشاف خانه دولت پاسخ گفت که باین ترتیب ۴۰ سال طول میکشد تا وزارتخانه اطلاعات خود را در کشور کامل کند ! این فاجعه ایست که در سطح معادن کشور که میتوانست سرمایه گذاریهای حکومتها و دولتهای گذشته را بجای خرید سلاح های پیشرفته ، ارتش ، هزینه های سرمایه گذاری در کشورهای خارجی توسعه نیافته ، وامهای بی بهره ، هزینه ساخت زندانها ، خرید تکنولوژی سرکوب مردم کشور ، هزینه سپاه ، هزینه باج به دولتهای کوچک و منطقه برای خاموش بودن در مقابل سرکوبهای صورت گرفته ، هزینه گروههای تروریستی فشار به دولتهای منطقه و موارد دیگر را خرج اکتشاف و بهره برداری از معادن کشور ، تجهیزات ایمنی ، مسائل رفاه و بهداشت ومسکن و حقوق کارگران و کارکنان مینمودند تا کشور و مردمش پیشرفت نمایند . برای روشن شدن موضوع که ایجاد کارخانه ها ، پالایشگاهها و پروژه های اندک وابسته به معادن در دست بهره برداری بهمان نسبت کار در دست انجام اکتشاف ، استخراج و بهره برداری معادن در کشوری چون ایران با اینهمه منابع معدنی بسیار محدود و کم کاری فراوان میباشد ، اینگونه کارخانه ها و پروژه ها پس از نگاهی به وضعیت کارگران در معادن و حقوق و مزایای دریافتی انها مورد بررسی مختصر قرار میگیرند ، تا فریب تبلیغاتی رژیم در پیشرفت صنایع معدنی آشکار گردد .
سرتاسر سایتهای وزارت صنایع و معادن و سایتهای وابسته به انها و دولت اگر بررسی شوند ، پر از اخبار موفقیت آمیز مقامات دولتی ، کنفرانسها ، پروژه ها ، پیشرفتها ، تردد مقامات در میزگردها و موارد مشابه بوده و خبری از کارکنان ، کارگران ، تجهیزات ایمنی ، مسائل رفاهی و حتی اخبار مربوط به کشته شدن کارگران معدن و سوانح ایجاد شده دیده نمیشود و یا اندک است ، انگار که بخش معدن تنها به حرفهای بیمایه مقامات مربوط میگردد و در نتیجه بدست آوردن اخبار مربوط به کارگران بسیار دشوار است . در خبری که از اتاق بازرگانی صنایع و معادن که توسط خود مقامات دست اندر کار اداره میشود ، حداقل حقوق دریافتی کارگران در سال ۸۹ برابر ۵۹۰،۰۹۷ تومان میباشد که با درنظر گرفتن ۱۴ مولفه محاسبه شده است و تاسف انگیز اینکه حقوق پایه که دریافتی کارگران جدید که اکثریت را تشکیل میدهند فقط ۳۰۳،۰۰۰ تومان است . این ترفندی است که دولتها برای بالا نشان دادن دستمزد ، همیشه حقوق و مزایای کارگر با سابقه را که بر اساس حقوق پایه پرداخت مینماید در ارزیابیها مورد سنجش قرار میدهند و نامبردن از ۱۴ مولفه تنها برای نشان دادن اینستکه موارد بسیاری برای بهبود وضع کارگران در نظر گرفته اند ، در حالیکه این امر تنها به صعود سرسام آور حقوق مدیران و مقامات منجر میگردد . بررسی این مولفه ها و مبلغ اختصاص داده شده هر یک از انها برای کارگری که معمولا دارای خانواده میباشد اوج استثمار انها را نشان میدهد ؛ ۲ ماه عیدی ( بر مبنای پایه حقوق ) ، ۱ ماه مرخصی ( برای دریافت ان کارگر مجبور است به مرخصی نرود ؟) ، ۱ ماه بازخرید سنوات ( نباید جزو حقوق دریافتی منظور شود ! ) حداکثر ۲۵۰،۲۵۰ تومان با پایه سنوات ۲۰۰ تومان در روز ، حق اولاد حقوق ۶ روز در ماه حداکثر ۶۰،۶۰۰ تومان ( آیا کفاف غذا و پوشاک و ..بچه در یکماه را میکند !) ، کمک خواربار ۲۰،۰۰۰ تومان ( کمر دولت یا کارفرما با این کمک حتما میشکند ) ، متوسط کمک مسکن ۱۰،۰۰۰ تومان ( با اجاره سنگین مسکن چه دردی را دوا میکند !) ، پاداش تولید حداقل ۶۶،۶۰۰ و حداکثر ۱۵۱،۵۰۰ تومان ( بنظر با این پاداش سودی برای دولت یا کارفرما باقی نمیماند ! ) ، هزینه ایاب و ذهاب وبیکاری حداقل ۱۵،۳۷۱ و حداکثر ۱۹،۹۸۰ تومان ( با وجود اندک بودن هزینه بیکاری نباید جزو حقوق مطرح شود ) ، هزینه غذا ۶۰،۰۰۰ تومان ( روزی ۲۰۰۰ تومان بکجا میرسد ! ) ، و آخرین مولفه لباس کار ، کفش ، وسائل حفاظتی ، صابون ، حوله ، و موارد دیگر ۱۵،۰۰۰ تومان ( که کارگران از خیر خرید انها برای معاش روزانه میگذرند ) که در نتیجه جمع حداقل حقوق دریافتی ۵۹۰،۰۹۷ تومان و حداکثرحقوق دریافتی ۹۳۸،۷۹۰ تومان میگردد . فرمول ۱۴ مولفه که از پایه حقوق و ۱۳ مورد دیگر تشکیل میشود کاملا نشان از تزویری دارد که بر دستمزد کارگران اعمال میگردد و نه تنها حقوق دریافتی کارگران با سابقه کم ، هیچ زمان به ۵۹۰،۰۹۷ تومان نمیرسد ؛ چه سنوات ، پاداش تولید ، بیکاری ، عیدی و گاها موارد دیگر ماهانه پرداخت نشده و کارگران مجبورند هزینه لباس ، وسائل حفاظتی و غیره را نیز خرج غذا و مسکن خود نمایند ، بلکه همچنین حقوق حداکثر نیز گیر با سابقه ترین کارگر نمیاید و با توجه به خط فقر که قبل از پرداخت یارانه حدود ۱ میلیون تومان محاسبه شده وضعیت کارگران و بخصوص کارگران معدن با سختی کار و زندگی دور از شهر با خطر سوانح و مرگ که بدلیل وجود تجهیزات قدیمی ایمنی و عدم نصب دستگاههای پیشرفته روبرو هستند ، روشن خواهد بود .
برای نمونه به وضعیت کارگران در معدن زغالسنگ همکار استان کرمان پرداخته که طبق گزارشی در ۲ دسته کارگران استخدامی ایمیدرو ( وابسته به دولت ) و کارگرانی که بصورت قراردادی تحت مدیریت شرکتهای پیمانکاری مشغول بکارند . گرچه کارگران ایمیدرو حقوق دریافتی ذکر شده در بالا را دریافت داشته و از امنیت شغلی بیشتر برخوردارند ، ولی همچون کارگران پیمانکاری از سوانح معدن در امان نیستند ، در این معدن در ۲ سال گذشته ۴ نفر از جمله یک مهندس جان خود را از دست داده اند و این شامل حواد ث و صدمات جانی صورت گرفته در طی سالها ، نمیگردد . کارگران پیمانکاری علاوه بر عدم دریافت حقوق برابر با کارگران ایمیدرو که انهم ناچیز است ، با دستمزد ناکافی حتی ۹۰،۰۰۰ تومان در ماه ، روبرو بوده و از دریافت مرتب حقوق ناچیز ماهانه نیز محروم هستند که گاها به چندین ماه میرسد . این کارگران همچنین با یکسان نبودن مبنای حقوقی و بیمه بازنشستگی و دریافت بیمه بیکاری ، وادار شدن به کارهای سختر و سرکوب و اخراج برای هر نوع اعتراض روبرو بوده و گاها حق بیمه انها یا پرداخت نشده ، یا با احتساب روزهای کمتری در ماه منظور شده و یا با قراردادهای موقتی و کوتاه مدت بدون بیمه استخدام شده اند . عدم جبران خسارات کارگران سانحه دیده که یک مورد عدم دریافت دیه برای کارگر قطع نخاعی گزارش شده ( بنظر حقوق ماهیانه بوی پرداخت میشود ) و سرانجام اخراج دستجمعی کارگران پیمانکار در صورت خاتمه کار و یا خلع ید از پیمانکار توسط کارفرمای دولتی ، بدون پرداخت هرگونه مزایا و سنوات انجام گرفته و از حقوق بیمه بیکاری خبری نخواهد بود ، نیز مواردی دیگر است که رخ میدهد . طرح تجهیز معدن همکار با هدف افزایش ظرفیت برای تولید کنسانتره و واگذاری سهام معدن ( شوی وزیر صنایع و معادن ) به بخش خصوصی به سرمایه گذاران و کارگران در زمانی مطرح است که کارگران از مسائل ذکر شده در بالا و روشن نبودن بیمه و بازنشستگی خود ، اخراج ۱۲۰ کارگر و عدم دریافت حقوق عقب مانده مینالند . گرچه در تاریخ ۵/ ۱۰/ ۸۹ اعلام گردید که وضعیت استخدامی ۳۱،۱۶۱ کارگر نیروهای ایمیدرو باید به قراردادهای مستقیم تبدیل شود ، ولی معلوم نیست چه حد از این بخشنامه دولتی اجرا شده و یا مانند سایر بخشنامه ها در حال خاک خوردن است .
صنایع نفت و گاز و سرمایه گذاری در صنایع پتروشیمی و درآمد هنگفتی که بجای تعلق داشتن به صاحبان اصلی یعنی مردم کشور ، نصیب حکومتهای مستقر گردید و هرکدام به فراخور حال این درآمد را صرف انچه بان علاقمند بوده و بنظر ثبات حکومتی را برایشان ببار میاورد ، نمودند و اگر سهمی از ان به مردم رسید ، حکومتها انرا بعنوان صدقه و یارانه وانمود کردند . طبیعی است در چنین کشوری اکتشاف معادن و کارخانه ها و پالایشگاه های مربوط بان بدلیل حجم بالای سرمایه گذاری و برگشت دیرتر درآمد همراه با عقب ماندگی تکنولوژی پیگیری نشده و سرمایه ای چنین عظیم در دل زمین باقی مانده و نیروی عظیم کار بیکار شده ، امکان کاریابی نخواهند یافت . با وجود افزایش تولید معادن و کارخانه ها در این سالها ، حجم اندک اکتشاف و بهره برداری از معادن مترادف با حجم کم پروژه های انجام شده است که با سرو صدا و شوی تبلیغاتی رژیم نمیخواند که در ادامه مختصری از چند کار انجام شده که اکثرشان طرح هایی است که در سلطنت قبلی ریخته شده بودند ، پرداخته خواهد شد . براساس آمار موجود از تعداد ۳،۵۶۸ معدن فعال کل کشور در سال ۸۷ مقدار ۲۳۴/۹ میلیون تن مواد معدنی استخراج گردیده که نسبت به سال قبلش ۷/۴ درصد رشد نشان میدهد . بیشترین تعداد معادن فعال با ۴۱۷ معدن مربوط به استان اصفهان بوده و استانهای خراسان رضوی با ۲۲۱ و یزد با ۲۰۷ معدن در رتبه های بعدی قرار دارند . بررسی استانی مقادیر استخراج در سال ۸۷ بیانگر انستکه کرمان با ۴۰ میلیون تن بیشترین میزان استخراج را داشته و یزد با ۲۲/۹ و اصفهان با ۲۰/۳ میلیون تن در رده های بعدی جای دارند . همچنین طی این مدت ۹۷،۳۰۰ نفر در معادن اشتغال داشته اند که استانهای کرمان ، یزد و اصفهان بترتیب با ۲۷،۱۰۰ ، ۱۰،۵۰۰ و ۶،۸۰۰ نفر بیشترین اشتغال را در سال ۸۷ داشته اند . آماردیگری نشان از اشتغال ۱۸،۴۰۳ نفر در معادن سنگهای تزئینی را نشان میدهد که ۲۱ درصد کارکنان بخش معدن را تشکیل میدهند ، که با توجه به منابع دیگر مواد خام صنعتی درصد بالایی است . آمار فوق و سایر جداول در سایتهای وزارتخانه در سال ۸۷ نشان میدهند که مواد معدنی استخراجی نسبت به ذخیره منابع موجود بسیار کم و حدود ۴ درصد بوده ، تولید مواد خام و محصولات میانی بیشتر از محصولات نهایی بوده و صادرات انها نسبت به حتی قیمت فروش ریالی بسیار پایینتر است و این امر به دلیل تامین کسری ارز ، اخذ کمیسیون و دلالی و عدم سرمایه گذاری وکاربرد نیروی انسانی میباشند . فروش سهام به افراد وابسته ( اخیرا سپاه) تحت نام خصوصی سازی و ترفند سهام عدالت و عدم تمایل شرکتهای مستقل به سرمایه گذاری در پروژه های پالایشگاهی و دلایل دیگر، موجب شده که رکود در صنعت معدن بچشم آید و خصوصی سازی تنها در معادن سنگ خام و تزئینی ، سیمان ( باوجود کمبود در مصرف داخلی ) ، گچ و غیره صورت گیرد که امکان صادرات نیز وجود دارد . عملکرد در صنایع فولاد ، آلومینیوم ، مس سرب ، روی و غیره که به صنایع اولیه برای پیشرفت سایر صنایع میباشند با وجود افزایش تولید در سالهای گذشته نسبت به حجم کار و گسترشی که امکانش با منابع سرشار موجود کشور میتوانست با دولت مردمی در کشور ایجاد کند ، فاجعه آمیز بوده ، بطوریکه واردات فولاد وغیره با وجود اینهمه منابع با ارزش در کشور نشان از فریبی است که این حکومت با تبلیغات دروغین خود عکس واقعیتها را نشان میدهد و میزان سرمایه گذاری اعلامی انها در معادن کشور بیان فقر صنعت است . همزمان با واردات بضی از اقلام صادرات انها نیز مطرح میباشند مثلا فولاد که صادرات سال ۸۸ نسبت به سال پیش اش ۱۱۹ درصد وزنی بیشتر بوده در حالیکه ارزش ان تنها ۱۶ درصد افزایش نشان میدهد که کنترل قیمت مواد اولیه و محصولات میانی کشورهای جهان سوم توسط کشورهای قدرتمند را نشان میدهد . گزارشی از سایت تابناک وابسته به مقامات حاکمه اعلام میدارد ؛ بر اساس قانون بودجه سال ۸۸ که دولت میبایست از محل واگذاری معادن ۵۰۰ میلیارد تومان درامد داشته باشد ، تاکنون یک ریال از این رقم به خزانه دولت واریز نشده وهیچ دلیلی نیز ارائه نگردیده است ، در حالیکه واگذاری سهام و کارخانه ها به مقامات و شرکتهای وابسته به سپاه صورت گرفته و روشن نیست واگذاری بچه نحو است ، این سایت از تعطیلی ۱،۳۷۲ معدن در این سالها نیز خبر داده است .
گزارشات رسمی وزارتخانه با وجود دستکاری و نشان دادن آمار بالاتر جهت پیشرفت صنعت و معدن برای پروژه ها نیز حاکی از عقب ماندگی در این بخش میباشند و گزارشی رسمی از کاهش ۴۴ درصدی اعتبارات اسنادی را در سال ۸۷ نسبت به سال پیش اش نشان میدهد ، برای نمونه از کندی کار و کسری عظیم پروژه ها ، مواردی به مختصر که در تاریخ ۲۰ دی ۸۹ از سایت رسمی وزارتخانه صنایع و معادن اخذ شده ، آورده میشوند . پروژه بازسازی و نوسازی پالایشگاه و ریخته گریهای مجتمع مس سرچشمه کرمان که تاریخ شروع ان سال ۱۳۸۰ اعلام شده و میبایست در اردیبهشت ۸۸ ( ۱۰ سال برای چنین پروژه ای خود رکورد جهانی کندی کار را میگیرد ؟ ) افتتاح میگردید که تا تاریخ گزارش خبری از افتتاح نبوده و با وجود اینکه تنها نیمی از بودجه اسمی تا این تاریخ مصرف شده که احتمالا بیشتر جهت خریدهای خارجی که حق دلالی نصیب مقامات میکند ، انجام پذیرفته است . مورد خرید تنها به صنعت معدن مختص نشده و برای همه پروژهه های نفتی ( که کمیسیون بسیار بالاست و یکی از دلایل جنگ اصلی دولت فعلی با رفسنجانی برای کنترل فروش نفت و خرید تجهیزات جهت تسلط بر اقتصاد کشور است ) و صنایع دیگر انجام میگیرد و مقامات و مدیران دولتی برای گرفتن مسولیت در زمان خرید سرو دست میشکنند . حتما نیم دیگر بودجه که مربوط به ساخت داخلی کارخانه و نصب ماشین آلات است جای دیگر مصرف شده ، هرچند این میان تنها به انجام برخی از تغییرات و اصلاحات برای افزایش ظرفیت در این سالها نام برده شده است ! پروژه دیگر بازسازی و نوسازی تغلیظ مس است که با گذشت بیش از ۳۰ سال از شروع کار تجهیزات کارخانه تغلیظ مس و بدلیل فرسودگی ماشین آلات ، بازدهی پایین داشته ، تنها ۱۳ درصد رشد نشان میدهد و این امر شامل اکثر کارخانه های قدیمی صنعت و معدن نیز میگردد . پروژه بعدی توسعه تغلیظ مس سرچشمه فاز ۲ است که بعد از ۳۰ سال کار و سالها مشاوره در اردیبهشت سال ۸۸ آغاز شده و پایان کار طبعا در تاریخ اعلام شده تیر ۹۱ صورت نخواهد گرفت و این مساله برای فاز سوم نیز که افزایش ظرفیت کنسانتره میباشد ، بهمین درد دچارو پیشرفت ۳/۲ درصد گزارش شده است . در ادامه اخبار سایت دولتی ؛ پیشرفت پروژه احداث کارخانه لیچینگ میدوک که تاریخ شروع را خرداد ۸۸ اعلام و باید در خرداد ۹۰ خاتمه یابد تنها ۳/۹۰ درصد است ، هیچ پیشرفتی برای پروژه طرح ذوب و اسید سرچشمه داده نشده که تاریخ شروع ۸۹ بوده و باید انتهای سال ۹۲ افتتاح گردد ، پروژه توسعه ذوب و احداث کارخانه اسید سولفوریک خاتون اباد پس از سالها بحث در تاریخ مهر ۷۶ آغاز شد و تنها انجام مهندسی پایه گزارش شده است ، پروژه احداث کارخانه پالایشگاه خاتون اباد و پروژه احداث کارخانه فلوتاسیون سرباره سرچشمه تنها در مرحله انتخاب مشاور قرار دارند . نمونه جالب دیگر شرکت زغالسنگ طبس است که عملیات اکتشافی معدنی منطقه در سال ۵۶ آغاز و در سال ۶۹ یعنی بعد از ۱۴ سال اکتشافات تکمیلی فقط منطقه پروده یک اتمام گردیده و سپس با شرکتی کانادایی برای مکانیزه کردن قرارداد بسته شد که مطالعه مهندسی در سال ۷۴ تکمیل گردید ، اجرای فقط فاز یک طرح که قرار بود بمنظور تولید ۷۵۰ هزار تن کنسانتره زغالسنگ کک شو با انتخاب پیمانکار در سال ۷۸ شروع گردد بدلیل مشکلات اعتبار از اواخر ۸۲ آغاز ، عملیات نصب و تجهیز در شهریور ۸۶ پایان و خرداد ۸۷ راه اندازی گردید ، یعنی ۳۲ سال طول کشیده تا کارخانه با تجهیزاتی که عمری از انها گذشته آغاز بکار کند و فاز ۲ این طرح نیز داستانی جداگانه دارد . سایر پروژه ها کم و بیش در چنین وضعیتی قرار دارند و گرچه به ظرفیتهای تولیدی افزوده میگردد ولی نسبت به منابع موجود و هزینه هایی که حیف و میل میشود که با تاخیر در ساخت ، انتخاب پیمانکار و خرید اجناس با کیفیت پایینتر که الویت بر دلالی بیشتر است همراه بوده ، بازدهی کارخانه ها و پالایشگاهها با قیمت تمام شده بیشتر درآمده و قابل رقابت در جهان نیستند و همچنین با فرسودگی ماشین آلات و تجهیزات ایمنی نیز روبرو میباشند که تاوان انها را کارکنان و بخصوص کارگران معادن میدهند .
چنانچه پیشتر گفته شد در سایتهای دولتی که در مورد پروژه ها و پیشرفت کارها با آب و تاب صحبت میشود گاها نکاتی در مورد معادن سایر کشورها ، تکنولوژیها ، محیط زیست و ایمنی آورده شده ولی خبری از وضعیت کارگران نمیدهد . جالب است که در گزارشی از این سایتها تحت عنوان ؛ رهیافتهایی برای افراد نوبتکار ، نه تنها در مورد شیفتهای کارگران صحبتی نمیکند بلکه در مورد افراد شیفتی توضیح مفصلی میدهد که باید نسبت به خواب کافی ، غذای مفید و خوب ، ورزش و غیره خود مراقبت نمایند ، ولی اینکه حقوق کارگران کفاف اینکار را میدهد و یا چنین امکاناتی برایشان مهیا بوده و زمان اینکار را دارند ، بحثی نمیشود . همچنین در گزارشی در باره نصب تجهیزاتی مدرن جهت رعایت محیط زیست مسائلی بیان شده ولی اینکه انها را در محیط زندگی کارگران و چگونگی جلوگیری از حوادث رخ داده در معادن و کارخانه ها بکار گیرند ، جایی در سایتهای وزارتخانه ندارد ! در گزارشی رسمی دکتر نادر سرب موجود در خون نیمی از کارگران معدن کوشک بافق یزد را بیش از حد مجاز دانست و اگر چنین بررسیهایی در معادن ، کارخانه ها و پالایشگاه های وابسته به معادنی چون فولاد ، سیمان ، مس و غیره انجام گیرد ، نتایج مشابه مبنی بر وجود ماده معدنی بیش از حد مجاز در خون کارگران پیدا خواهد شد . در اخبار سایتها نیز از سندیکاهای موجود در وزارتخانه گفتگو شده و زمانیکه به جزییات نگاه میگردد تنها سندیکاهای مربوط به صنف و کارفرماها مشاهده میگردد ، چرا که کارگران اگر سندیکایی دارند نه مستقل بوده و نه نیاز به اشاره و جزییات دارد . تعطیلی ۱۳۷۲ معدن که در سایت تابناک وابسته به مقامات و مافیای قدرت ذکر شده ، حاکی از بیکاری کارگرانی است که با بیکاری و احتمالا عدم پرداخت حقوق و مزایا و سنوات روبرو هستند که در سایت مزبور بدلیل بی اهمیت بودن برای صاحبش خبری در این مورد درج نشده است . ماشین آلات فرسوده ، تجهیزات ایمنی که ندرتا در زمان خرید و نصب بدلیل دلالی از تجهیزات مدرن زمان خرید نبوده ، با طول کشیدن زمان طولانی برای ساخت و بهره برداری خواه ناخواه از رده خارج میباشند و این مهمترین دلیل برای پیش آمدن حوادثی است که بعضی از انها در اخبار سایتهای خصوصی و نه سایتهای دولتی و وابسته بانها بگوش میرسد و اگر مواردی در مورد عدم وجود تجهیزات ایمنی در چنین سایتی آورده شود ، دلیلش بیشتر ناشی از دعوای جناحی است . در گزارشی از معدن گل گهر سیرجان که با شرکتهای اقماری تابع ان نزدیک به ۳،۶۰۰ کارگر دارد و یکی از نقاط کارگری کرمان میباشد ، کارگران بدلیل حقوقهای معوقه با مشکلات بسیاری مواجه هستند . کارگران معدن به خاطر ضرورت تامین هزینه زندگی بیش از سایر کارگران کارخانه های دیگر ناچارند خطر کنند و از جان و هستی خود مایه بگذارند تا جائیکه هر دو الی سه ماه خبری از سوانح در معادن کرمان که با تجهیزات قدیمی و غیر پیشرفته ایمنی کار میکنند ، بگوش میرسد که باعث جراحت شدید و یا مرگ کارگران نگون بخت میگردد ، در حالیکه سیاستهای کارگری حکومت با وعده و وعیدهای دروغین حتی با نپرداختن سختی کار و سایر امتیازات قابل پرداخت که در کشورهای دیگر تصریح شده ، از پرداخت حقوق ناچیز هم در سر ماه سرباز میزنند . در گزارش دیگری کارگران معادن زغالسنگ طبس که بقول مقامات اولین معدن مکانیزه زغالسنگ ایران میباشد ، در اعتراض به طرح جدید دولت و وزارت صنایع و معادن در کاهش مزایا ، خدمات بیمه درمانی و سایر حقوق پایمال شده خود در ۲۸ اردیبهشت سال پیش دست به اعتصاب گسترده و فراگیر زدند . این اعتصاب و تجمع یکروزه که در مقابل مجتمع اداری شرکت زغالسنگ پروده طبس در داخل شهر و همچنین همزمان در سایت معدن یک و معدن مرکزی و کارخانه زغال شویی ان شرکت واقع در منطقه ی معدنی پروده انجام شد ، که سرانجام با دخالت مامورین نیروی انتظامی و مسولین فرمانداری طبس و حراست شرکت موقتا به پایان رسید . ، البته کارگران معادن طبس در آستانه بازدیدی که قرار بود رییس حکومتی مجلس به منطقه نماید دست به اعتصاب زنند که موفق نگردید ند ، هرچند کارگران اعلام کردند که در صورتیکه به خواسته های انان توجه نشود اعتصاب را در آینده ادامه خواهند داد . نمونه دیگر معدن هشونی شهرستان کوهبنان است که از معادن بزرگ حوزه زغال خیز کرمان است که بدلیل عدم توجه به مکانیزم تخریب و نگهداری که ارتفاع نسبتا بلند کارگاههای استخراج ، علیرغم غیرمکانیزه بودن عملیات و بدلیل وجود لایه های نسبتا ضخیم معدن ، حوادث متعدد روی میدهد و بیش از ۸۵۰ کارگر بخش خصوصی در این معدن مشغول بکارند که مدام با خطر انفجار و ریزش تونل معدن روبرو هستند که آخرین انها یک کشته بجای گذاشت . گزارش دیگری خبر از این میدهد که در طی چند سال ۱۳ کارگر در معادن باب نیزو زرند و هشونی کوهبنان بر اثر انفجار و ریزش تونل جان باختند ، که ۹ نفرشان در سال ۸۴ در انفجار معدن باب نیزو کشته شدند . ۲۳ آذر ۸۹ خبر از زنده بگور شدن ۴ کارگر حسین گریکی پور ۲۸ ساله و ۳ نفر دیگر ۲۵ ساله بنامهای حسین یزدیزاده و مسلم نجفی و طیب ولیان در اعماق معدن اشکلی هجدک در راور کرمان در پی ریزش تونل میدهد که ظاهرا دلیل ریزش استفاده از تجهیزات ایمنی ۴۰ ساله میباشد . عباس کاربخش دبیر اجرایی خانه کارگر کرمان میگوید تنها در ۱۲ معدن کرمان ، کارگران هر روز یک مجروح و هر ماه یک کشته بجای میگذارند . ترجمه نامه اعتراضی مورخ ۱۲ فوریه ۲۰۰۴ کنفدراسیون اتحادیه های آزاد کارگری که ۱۵۱ میلیون کارگر را از طریق ۲۳۳ مرکز اتحادیه ای در ۱۵۱ کشور جهان نمایندگی میکنند ، به خاتمی رییس جمهور حکومت وقت در پیوست است که نگرانی بسیار شدید خود را از کشتار حداقل ۴ کارگر و زخمی شدن بیش از ۴۰ کارگر در روستای خاتون اباد شهرستان شهر بابک در روز ۲۴ ژانویه ۲۰۰۴ اعلام کردند . واقعیت دردناک اینستکه مسولان بعد از بروز اینهمه حادثه دیگر منکر وجود تجهیزات قدیمی در معادن نبوده ولی همچنان در پی اینهمه حوادث نه تجهیزات ایمنی تغییر داده میشوند و نه دیه ای به خانواده کارگران کشته شده پرداخت میگردد . برآورد شده که در ایران ۵۰ معدن کار جان خود را بدلیل وقوع سوانح در معادن جانشان را از دست داده اند که گاها ریزش تونلها موجب بسته شدن معدن برای زمان کوتاه و گاه طولانی نیز شده است ، در حالیکه هزینه نصب تجهیزات ایمنی و حفظ جان کارگران معدن بمراتب کمتر از ضرریست که در نتیجه عدم فعالیت یک معدن و یا بسته شدن ان معدن میشود . گزارشی از بیمه حاکیست که کارفرمایان با کاهش هزینه ها در مورد ایمنی کارگران و تجهیزات پیمانکاری و سهل انگاری بازرسان در انعکاس انها ، حادثه و مرگ و میر را به امر جدایی ناپذیر کارگران در معدن نموده اند . در گزارش مسولین وزارت کار در منطقه واگذاری معادن قدیمی زغالسنگ به بخش خصوصی و عدم استفاده از امکانات بروز جهان برای استخراج و رعایت نکات ایمنی که با استانداردهای جهانی بسیار فاصله دارد ، دلیل اصلی بروز سوانح میباشند ، هرچند گزارش توضیح نمیدهد که این کارفرمایان جدید ( اخیرا سپاه ) با چه روابط و ضوابطی صاحب معدن شده اند . تاسف آور عدم اختصاص بودجه جهت تجهیزات و نیروی امداد مجهز است که در این رابطه کشور نیز با کمبود متخصصان روبرو میباشد ، هیچگونه امکانی جهت نجات کارگران پس از حادثه وجود ندارد و در مقایسه با اتفاقی که در معدن شیلی افتاد و توانستند کارگران را پس از چند ماه زنده بیرون بکشند ، ارزش نداشتن جان کارگران برای کارفرمایان و دولت وحکومت روشن میگردد ، کما اینکه مقامات اعلام کردند ( حتما الهام شده چون در رژیم الهام برای مسولین تازگی ندارد ) که ۴ کارگر زنده بگور شده درهمان ساعات اولیه کشته شده ودیگر نیازی بکمک مشاوران اکراینی مستقر و یا متخصصان خارجی نمیباشد ، هرچند انباشت زغالسنگ استخراج شده در داخل معدن امکان داشت عملیات نجات را با خطر ریزش و انفجارمواجه نماید . چند روز گذشته سایت آفتاب خبر داد که ریزش معدن در شهرستان دامغان یکنفر کشته بر جای گذاشت . فرمانده انتظامی دامغان گفت که این حادثه که در معدن زغالسنگ سالدره دیباج روی داد یکنفر هم زخمی شد . رییس اداره صنایع و معادن دامغان نیز علت این حادثه را ریزش کوه اعلام کرد . در این معدن که در ۴۵ کیلومتری شمال دامغان قرار دارد و بخش خصوصی انرا اداره میکند ۱۰ نفر کار میکنند ، گزارشی از بازماندگان و کارگر زخمی نشده و بنابراین جان کارگران همه جا در خطر است .
بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی ایران در سال ۸۴ تعداد کل کارگرانی که در پی سوانح کار جانشان را از دست دادند ، ۶۹۷ نفر بود که ۳۴ درصد بیشتر از دو سال قبلش بود . آقای اصابتی مدیر کل بازرسی وزارت کار و امور اجتماعی در ۱۵ تیر ۸۹ در همایش حفاظت و ایمنی کارگاههای ساختمانی اعلام کرد که در سال گذشته ۱۱،۷۰۰ حادثه رخ داده که ۳۰ تا ۳۵ درصد در بخش ساختمان با ۱۴ درصد فوتی بجای گذاشت ، در حالیکه فوت در سایر بخشها ۹ درصد میباشد . گزارش دقیقتر از سایر مسولان تعداد کارگر آسیب دیده در سال ۸۶ را ۲۴،۰۷۵ نفر که ۱۰۰۰ نفر بیشتر از سال ۸۵ میباشد ذکر نموده و در این میان حکومت اسلامی به قانون کار و برخی از مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار امضا کرده همچنان بی اعتنا میباشد . حادثه ایکه در معدن باب نیزو شهرستان زرند که از بزرگترین مراکز استخراج زغالسنگ کشور است ، در ۲۵ مهر ۸۸ در اثر گاز گرفتگی پیش آمد و موجب مجروح شدن ۲۰ نفر و کشته شدن ۱۱ کارگر و رییس هیات مدیره شرکت دلتا هزار گشت ، سرو صدای زیادی ایجاد کرد که بیشتر سایتهای وابسته به جناحهای حاکمه همزمان با سایر سایتهای مستقل انرا پیگیری و گزارش نمودند . شعبه ۱۰۲ دادگاه جزایی شهرستان زرند پس از ۵ ماه مقصر اصلی را مدیر عامل قبلی و فعلی شرکت دلتا هزار همراه رییس هیات مدیره فعلی که جان خود را از دست داد ، اعلام نمود ، در حالیکه پیش از این بازرسان اداره کل کار و امور اجتماعی استان کرمان نیز چنین نظری داده بودند . در این رای مقصران هرکدام به پرداخت ۱/۳ دیه در حق اولیای دم و همچنین مجازات حبس تعزیری محکوم شدند که به تایید دادگاه زرند نیز رسید ، منتهی دادگاه اسم رییس درگذشته را از لیست پرداخت کنندگان حذف نمود . فرزند یکی از کارگران کشته شده گفت که بدلیل مشکلات مالی در زمان ارائه دادخواست ، وکیلی برای پرونده انتخاب نگردید ، ولی برای احقاق حقوق کامل خانواده کارگران کشته شده و روشن شدن تکلیف ۳۳ درصد سهم رییس درگذشته که اسمش در پرداخت دیه حذف گردیده ، اعتراض خواهیم کرد . تنها پرداختی مقامات دولتی به خانواده کارگران کشته شده مبلغ ۱ تا ۳ میلیون تومان از طرف استانداری کرمان و وزارت صنایع و معادن بدلیل مشکلات اقتصادی این بازماندگان پرداخت گردید . جواد منصوری رییس سازمان کار و امور اجتماعی کرمان اعلام کرد که معدن بسته شده باب نیزو بدلیل محیط ناامن به شرکت زغالسنگ کرمان واگذار شده و اقدامات نهایی در راستای ایمنی محیط معدن و بازگشایی ان در حال انجام است . در این گزارش خبری از کارگران آسیب دیده زنده نیامده و معلوم نیست که کارگران کشته شده و آسیب دیده همه تحت قانون کامل بیمه بوده و وضعیت پرداخت بیمه بیکاری و حقوق و مزایای کارگران مزبور به چه ترتیب است ، در حالیکه پس از ۱۴ ماه هنوز کسی دیه ای دریافت نکرده است !؟ حتی گزارش رسمی مجلس در چند روز گذشته حاکی است که عواملی همچون قدیمی بودن معدن ، نداشتن تجهیزات ایمنی ، بکار بردن کارگران غیرمتخصص ، وجود گاز دلایل انفجار معدن که به کشته شدن ۱۲ نفر منجر گردید ، دانسته و تایید نموده اند پس از این زمان طولانی ( همچون طول کشیدن در گزارش نهایی مجلس ! ) نه تنها بخش عمده ای از مطالبات جان بختگان پرداخت نشده و در پیچ و خم اداره های رسیدگی کننده باقیست ، بلکه متخلفین دولتی و پیمانکار هم پیگرد قانونی نشده و تنها کارفرمای بخش خصوصی به مقامات قضائی معرفی شده که انهم بدلیل استفاده از اهرمهای فرار از قانون مجازات نشده اند !؟ آری مطالب گفته شده نمونه هایی است از انچه بر سر کارگران بی پناه معادن ایران میاید که در پی نبودن تشکیلات مستقل سندیکایی و کارگری و پراکندگی معادن ، هر روزه بخاطر حقوق ناچیزی جان خود را کف دستشان گذاشته و سود سرشاری که از این بابت نصیب کارفرمایان و دولت و حکومت میکند ، حتی صرف هزینه ایمنی و تجهیز کارگاهها ، کارخانه ها ، معادن و پالایشگاههای وابسته به صنایع و معادن انجام نگردیده و کارگران علاوه بر نداشتن بیمه کار و بیکاری ، سنوات ، مسکن و مزایایی دیگر گاها تا ماهها از حقوق ماهیانه خود نیز محروم هستند .
در ادامه تلاش میگردد نقش سپاه که با شرکتهای وابسته مستقیم و غیر مستقیم خود بعنوان بخش خصوصی و تعاونی در تصاحب معادن و شرکتها ، کارخانه ها ، پالایشگاه های وابسته به معادن را همچون سایر بخشهای صنعتی بکمک مستقیم دولت ، نشان داده شود . فرماندهان فاسد سپاه که در طی جنگ با به کشته دادن جوانهای بیگناه و فرستادن انها به مناطق من و خط اول جبهه به غارت منابع مالی جنگی در اختیار خود پرداخته بودند ، بعد از پایان جنگ مجوز ورود به کارهای اجرایی و ساختمانی و بازرگانی را همچون باجی از رفسنجانی تحویل گرفتند تا در سیاست و منابع در اختیار ایشان دخالت نکنند . رهبر که بعنوان قدرت دوم در کشور دستش از خیلی از قدرتهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی خالی مانده بود ، سپاه را همچون ابزاری برای گرفتن قدرت و سلطه خود بکار برد و در ۸ سال خواب خرگوشی دولت اصلاحات ، توانست اکثر نقاط قدرتی را برای کودتای نظامی سپاه تصرف کند و اینکار با رییس دولت بعدی که در طی ۵ سال حکومت ، مهیا گردید . در طی ۵/۵ سال گذشته کمتر جایی مانده که زیر نفوذ سپاه و حکومت نیامده باشد و سپاه علاوه بر قبضه قدرت خود در صنایع نفت ، گاز ، پتروشیمی ، مخابرات ، کشتی سازی ، سد سازی ، حمل و نقل و غیره توانست مافیای قدرت خود را در معادن کشور نیز برقرار نماید . باین ترتیب سپاه با تسلط بر نیروهای انتظامی ، بسیجی و لباس شخصی به سرکوب نیروهای اجتماعی پرداخت ، با وارد کردن فرماندهان خود در مجالس ، هیات دولت ، پستهای استانداران و سایر مقامات دولتی بر نیروی سیاسی فائق آمد ، باین ترتیب سپاهی که اختیار ارتش و منابع نظامی و تسلیحات را داشت با کمک نیروهای سیاسی و اجتماعی خود صنایع و اقتصاد کشور را در دست گرفت ، در حالیکه بیدادگستری هم با قاضیان سرسپرده تابع انها بودند و لذا سپاه توانست بر همه ارکان کشور سلطه پیدا کند و دیگر حکومت اسلامی ولایتی جدا از سپاه مفهومی ندارد . بخشی از گزارش جالب آقای علی آلفونه که متن کاملش در پیوست گذاشته شده که نشان از نفوذ سپاه در معادن دارد و نمونه خرید معادن انگوران ، یک نمونه از خرید سپاه در مورد معادن کشور است ، در زیر آورده شده است :
شرکت سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان یکی از بزرگترین خریداران سهام بورس تهران است که برای سپاه خرید می کند و از سهامداران شماری از شرکت های بزرگ ایرانی است ( به پیوست 3 نگاه کنید) . مهر اقتصاد ایرانیان البته تا کنون در چندین رسوایی بزرگ نیز سهم داشته ، از جمله در ماجرای خرید معدن سرب و روی انگوران در استان زنجان . در 11 مرداد 1388 شرکت توسعۀ معادن روی ایران که از شرکت های وابسته به مهر اقتصاد ایرانیان است ، معدن انگوران را به مبلغ 186 میلیون دلار خرید . پس از انجام معامله ، کارشناسان اعلام کردند ارزش واقعی این معدن 1 میلیارد دلار بوده است . این اتهام موجی از انتقادها را متوجه سپاه کرد . حجت الاسلام محمد تقی واعظی، امام جمعۀ زنجان و نمایندۀ ولی فقیه در این استان ، در خطبه های جمعه با عصبانیت گفت : انگوران را مجانی واگذار می کردید بهتر بود ! آقای جمشید انصاری ، نمایندۀ مجلس ، و حتی آقای رضا عبداللهی ، رئیس کمیسیون برنامه و بودجۀ مجلس ، به وزیر صنایع و معادن ، علی اکبر محرابیان ، حمله کردند و از او خواستند جریان واگذاری سهام انگوران را بررسی کند . دیوان محاسبات عالی پس از انجام تحقیقات افشا کرد که هر سه خریدار معدن انگوران، یعنی شرکت تهیه و تولید روی ، شرکت پاسارگارد ، و شرکت توسعۀ معادن روی ایرا ن ، در واقع عضو یک خانواده اند . روزنامۀ اعتماد گزارش داد شرکت توسعۀ معادن روی ایران %100 سهام شرکت تهیه و تولید روی و %70 از سهام شرکت پاسارگاد را در اختیار دارد ، %30 بقیه سهام پاسارگاد نیز متعلق به شرکت سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایران است . تحقیقات دیوان عالی محاسبات همچنین فاش کرد که حتی فرم های درخواست مزایده از سوی سه شرکت مختلف با یک دستخط نوشته شده بودند . بنابر این، دیوان محاسبات فوراً مزایده را باطل اعلام کرد .
شرکتهایی چون سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان ( کدام ایرانیان ؟ ) مانند صدها شرکت وابسته سپاه با سرمایه اسمی اندک بتدریج سرمایه های هزاران برابر خود را خریده و مافیای عظیم قدرت اقتصادی را برای قبضه کردن کشور تشکیل دادند . حتی اگر این معامله باطل شده باشد ، در حالیکه خریدهای مشکوک بسیار بزرگتر مخابرات و غیره تثبیت گردید ، دیر یا زود در مناقصه تک خریدار یا خریداران وابسته به سپاه دیگری به سرنوشت خریدهای قبلی دچار میگردد . لیست شرکتها و صنایع تحت قدرت سپاه که تحت فرمان رهبر و اصل ۴۴ قانون اساسی با پوشش خصوصی سازی و در اختیار تعاونی قرار دادن در همین گزارش آماده است که نشان میدهد حتی تعاونیهای خریدار نیز متعلق به سپاه هستند و موسسات مالی و بانکهای وابسته به سپاه که با داشتن رانتهای نظامی ، سیاسی و اقتصادی بر بانکهای دولتی احاطه دارند ، وجوه معاملات را بصورت نقدی یا اسمی در اختیار شرکتهای وابسته خریدار میگذراند . شرکتهای وابسته به معادنی را که تا خرداد ۸۹ توسط سپاه خریداری شدند عبارتند از ؛ شرکت آلومینیوم ایران ، شرکت فراوری مواد معدنی ، توسعه معدن روی ، فولاد مبارکه اصفهان ، شرکت ذوب روی اصفهان ، صنایع معدنی شهاب سنگ ، فولاد زاگرس و دهه شرکت دیگر که زیر پوشش نامهای مختلف فعالیت میکنند . نتیجه گیری مقاله فوق نیز قابل توجه است :
تأثیر فعالیت های مالی سپاه و بسیج بر اقتصاد و جامعۀ ایران بسیار گسترده است . دخالت سپاه ، بازار اقتصاد ایران را به ویرانی کشانده و نه تنها بخش خصوصی ، بلکه حتی بنیادهایی را که از اول انقلاب در اقتصاد ایران دست داشته اند به حاشیه رانده است . بخش عمومیِ غیردولتی نیز از حضور سنگین سپاه رنج می برد ، زیرا مبالغ زیادی از سرمایه های عمومی ، پنهان از دید مردم و به شکل یارانه های بی حساب در اختیار شرکت های وابسته به سپاه قرار می گیرد . سپاه بخشی از سودهای به دست آمده را برای راضی نگه داشتن افسران و فرماندهان خود میان آنان پخش می کند ، بخشی از آن را برای خریدن وفاداری سیاستمردان غیر نظامی به مصرف می رساند ، و بخشی را نیز برای کمک به انتخاب شدن مقامات سیاسی یی هزینه می کند که پس از کسب قدرت منابع ملّی بیشتری را در اختیار سپاه و شرکت هایش بگذارند . علاوه بر این ، ثروت فزایندۀ سپاه ، استقلال و بی نیازی اش از بودجۀ دولتی را روز به روز بیشتر می کند . در هر صورت ، انتقال سرمایه سپاه به این شرکت های بزرگ ممکن است این شرکت ها را نیز در معرض تحریم های بین المللی بگذارد . جامعۀ جهانی با هدف قرار دادن منافع مادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شاید بتواند این نهاد را به بازاندیشی در باره ادامۀ برنامه های اتمی جمهوری اسلامی وادارد . روشن است تا وقتی که این شرکت ها از دسترس تحریم های جهانی دورند سپاه می تواند همچنان به بازیِ این جیب به آن جیب خود ادامه دهد .
گزارش دیگری که در روزنامه همشهری که دست جناحی دیگر از قدرتمندان منتهی در مخالفت با باند کودتا و دولت تحت نام ؛ زیانهای میلیاردی حساب سازی در خصوصی سازی ، نوشته شده که در پیوست خواهد آمد ، بخش دیگری از فریب خصوصی سازی دولت و حکومت را که بدست سپاه و مقامات وابسته انجام میگیرد فاش میکند :
خریدار سهام شرکت ایرالکو که44 درصد از سهام این شرکت را در سال 86 براساس برنامههای خصوصیسازی خریداری کرده است ، اعلام کرد: بهدلیل ارائه اطلاعات غلط از سوی سازمان خصوصیسازی و زیان هنگفت سهام ایرالکو و همچنین برخی مشکلات محلی، سهام این شرکت زیان ده را به دولت پس میدهد . به گزارش همشهری، سال گذشته پس از آنکه خریدار سهام شرکت فولاد خوزستان که 30 درصد از سهام این شرکت را به ارزش بیش از 1364 میلیارد تومان از سازمان خصوصیسازی به وکالت از سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی( ایمیدرو) خریداری کرده بود بهدلیل مشکلات عدیده اجرایی و مالی اعلام کرد قصد دارد سهام این شرکت را به دولت پس بدهد . کمتر کسی پیشبینی میکرد که یک سال پس از طرح این ماجرا ، پرونده جدیدی از خصوصیسازی فاش شود که براساس آن خریدار دیگری از بخش خصوصی بهدلیل زیانهای هنگفت مالی و همچنین حسابسازیهای انجام شده به فکر پس دادن سهام خریداری شده به دولت بیفتد . محمد جابریان نخستین فردی بود که علیه سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی( ایمیدرو) که سهام شرکت فولاد خوزستان به نمایندگی از دولت در اختیارش بود و همچنین سازمان خصوصیسازی اقامه دعوی کرد . پس از وی روز گذشته شرکت سرمایهگذاری مهر اقتصاد ایرانیان که 44 درصد از سهام
شرکت ایرالکو رابراساس برنامههای خصوصیسازی در سال 86 از سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی (ایمیدرو) و به وکالت از سازمان خصوصیسازی خریداری کرده بود ، اعلام کرد ؛ قصد دارد سهام این شرکت را به دولت پس بدهد . مدیرعامل شرکت مهر اقتصاد ایرانیان معتقد است که سازمان خصوصی سازی به آنها اطلاعات غلط داده ودر حالی که قرار بوده شرکت ایرالکودر سال مالی 87 به ازای هر سهم 400تومان سود پیشبینی کند ، این میزان سود به 340 تومان زیان تبدیل شده و به این ترتیب شرکت ایرالکو فقط در سالجاری معادل 56 میلیارد تومان زیان درکارنامه خود ثبت کرده است ، زیانی که در سال مالی 88 به 80 تا 100 میلیارد تومان خواهد رسید ؛ اما این همه ماجرا نیست . به گفته عیسی رضایی سنگاندازی برخی مقامات محلی که مانع از توقف فعالیت تیم فوتبال ایرالکو که بالغ بر 5 میلیارد تومان هزینه دارد میشوند ؛ از دیگر دلایل تصمیم این شرکت برای پس دادن سهام ایرالکو به دولت است . هنوز مشخص نیست چه کسی مسئول ارائه این اطلاعات مالی غلط است که باعث شده سهام یک شرکت زیان ده، سود آور نمایش داده شود. آیا در این زمینه سازمان خصوصیسازی مقصر است یا سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی (ایمیدرو) ؟ مدیرعامل شرکت مهر اقتصاد ایرانیان در ادامه تاکید کرد: تاکنون 15 میلیارد تومان از وجه نقد این معامله را به سازمان خصوصیسازی پرداخت کردهایم و مابقی مبلغ که معادل 45 میلیارد تومان است نیز باید ظرف 5 سال به سازمان خصوصیسازی پرداخت کنیم اما با توجه به زیان عملکرد شرکت ایرالکو چگونه میتوانیم این مبلغ را پرداخت کنیم . وی با بیان اینکه زیان شرکت ایرالکو در سال 87 به 56 میلیارد تومان رسیده است، افزود: سود سهام شرکت ایرالکو در سال 87 برای هر سهم 400 تومان پیشبینی شده بود در حالی که این شرکت در سال مالی جاری از بابت هر سهم 340 تومان زیان محقق کرده است . به گفته وی سود هر سهم شرکت ایرالکو در سال 88 نیز 500 تومان اعلام شده است در حالی که زیان عملکرد این شرکت در این سال به 80 تا 100 میلیارد تومان خواهد رسید .
کارگران معادن و کارخانه ها و پالایشگاه های وابسته بان که تحت نظر دولت و کارفرمایان کوچک خصوصی کار میکردند ، دیگر میبایست زیر نظر سپاهی کار کنند که کشور را ملک خود دانسته و چون هر حرکت اعتراضی را سیاسی میداند و جریمه انرا در زندانها میپردازد ، مقابله کنند . کارگران معادن نیز چون کارگران دیگر صنایع ناچارند با تشکیل سندیکاهای مستقل خود متحد شوند تا بتوانند علاوه بر گرفتن حقوق و مزایای قانونی خود ، مسائل دیگری همچون بیمه کار ، بیمه بیکاری ، سنوات و غیره را بسود خود حل نموده و کارفرمای دولتی و جدید سپاهی را وادار کنند که به نصب تجهیزات مدرن ایمنی در محیط معادن و کارخانه ها بپردازند و بتدریج خواسته های خود راافزایش داده و با اعتراضات و اعتصابات جداگانه و یا هماهنگ با دیگر بخشهای کارگری پا ه های رژیم را متزلزل کنند . آنزمان جنبش کارگری میتواند با سایر جنبشهای دانشجویی ، زنان و غیره متحد شده و آزادی و دموکراسی را برای کشور و همه ایرانیان به ارمغان بیاورد . در انتها جزییات بیشتری از حادثه مرگباری که موجب کشته شدن کارگران معدن خاتون اباد گردید و این مقاله بیاد ان عزیزان نوشته شده ، آورده میشود تا دردی که کارگران معدن میکشند و بی پناهی انها در سکوت سایتها و سازمانهای حقوقی و کارگری از رنج انها آگاه گردند :
در دی ماه سال ۱۳۸۲ ۲۰۰ نفر از کارگران مجتمع ذوب مس نیروک در روستای خاتون اباد شهر بابک کرمان با پایان گرفتن کار ساختمانی و اجرایی اخراج میشوند ، در اعتراض به این اقدام کارگران اخراجی همراه خانواده هایشان دست به تحصن زدند . انها در روز شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۲ و در نهمین روز تحصن خود در پی نتیجه نگرفتن از اعتراض خود ، اقدام به بستن جاده خاتون اباد - شهر بابک نمودند . نیروی انتظامی کارگران و خانواده هایشان را پراکنده کرد و در نتیجه انها در مقابل فرمانداری شهر بابک تجمع کردند ، اما اینبار علاوه بر نیروی انتظامی ، با استفاده از هلی کوپترها به سرکوب کارگران پرداخته شده و تجمع انها به گلوله بسته میشود ، که طی دستگیری و زخمی شدن تعدادی از کارگران ۴ نفر انها بنامهای ریاحی ، جاویدی ، مهدوی و مومنی بهمراه دانش آموزی بنام پورامینی کشته میشوند . این اتفاق غم انگیز در زمانی روی میدهد که دولت اصلاحات در حال اجرای داستان برخورد تمدنها بوده و هیچ گونه حمایتی از کارگران تحت پوشش پیمانکار تابعه دولتی نمینماید . در پی شکایت بازماندگان کشته شده ها ، پرونده ای در دادگستری شهر بابک تشکیل شد که از نتیجه دادگاه هنوز خبری نشده است . از طرف دیگر در پی نامه اعتراضی کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری به خاتمی رییس جمهور وقت در مورد کشتار کارگران اعتصابی در استان کرمان مورخ ۶ فوریه ۲۰۰۴ میلادی ، نگرانی این کنفدراسیون که ۱۵۱ میلیون کارگر را نمایندگی میکند از کشتار حداقل ۴ کارگر و زخمی شدن بیش از ۴۰ کارگر در روز شنبه ۲۴ ژانویه اعلام میکند . جالب اینکه در این نامه که توسط یک نهاد کارگری خارجی ارسال شده ، جزییات واقعه بسیار کاملتر از سایر خبرگزاریهای داخلی و سایتهای مستقل شرح داده شده است . در این نامه آزادی کارگران دستگیر شده و رسیدگی به پرونده مسببین حادثه درخواست گردیده شد و خواستار حق آزادی اعتصاب برای کارگران گردید . درپایان نامه که متن کامل انگلیسی ان در پیوست آورده شده ، ذکر نموده که این کنفدراسیون چاره ای جز شکایت به کمیته آزادی تشکل سازمانی جهانی کار ندارد که در پی این شکایات پرونده ای در دادگاه تشکیل شد ولی همچون پرونده شکایت بازماندگان کارگران کشته شده ، نتیجه ای عاید نگردید . با وجود اینکه عاملان و سایر مقامات بالاتر مسول این حادثه مجازات نشدند ، همچون سایر سوانح منجر به صدمه دیدن و کشتار کارگران دیگر معادن و سایر صنایع کشور ، بلکه بازماندگان همچنان در بلا تکلیفی بسر برده و کارگران بیکار نیز به چیزی دست نیافتند ولی همچنان پیگیر پرونده و حقوق از دست رفته هستند ، همچناکه کارگران بیکار و بازماندگان کارگران کشته شده دیگر معادن وسایر صنایع پیگیر هستند . این امر ثابت میکند که کارگران نه تنها معادن بلکه کارگران سراسر ایران میبایست با ایجاد تشکلهای مستقل خود ، حقوق خود را باز ستانند .
مهدی کوهستانی - محمد ایرانی
۱ بهمن ماه ۱۳۸۹ ، ۲۱ ژانویه ۲۰۱۱
http://www.iransabzam.blogspot.com
متن کامل کلیه منابع و سایتهایی که مورد استفاده قرار گرفتند در پیوستهای زیر آورده شده اند :
مهدی کوهستانی - محمد ایرانی
مروری کوتاه برمعادن ایران و کارگران معدن
سالگرد خونین کشته شدن کارگران معدن خاتون اباد شهر بابک در سال ۸۲ نزدیک است ، سالگردی که سالهاست مسولین ان حادثه و دولت میخواهند این واقعه به فراموشی سپرده شود و بازماندگان انها ، سایر کارگران صدمه دیده و بیکار همچون کارگران مشابه در سایر معادن ریزش کرده در کمال بی پناهی به دنبال حقوق از دست رفته دل خوش میدارند ، موجب شده تا مروری بر معادن و کارگرانش انجام گیرد . کشتار کارگران خاتون اباد و حمایتهایی که از داخل و خارج کشور انجام گرفت ، همراه با حرکات اعتراضی کارگران صنایع دیگر کشور توانست سر فصل تازه ای در مبارزات کارگران ایران بوجود آورد که تجمع اول ماه مه سقز که منجر به دستگیری ۵۰ نفر گردید ، رژیم را مجبور کرد که چند ماه بعد به پای توافق نامه ای سه جانبه با آی ال و ( سازمان جهانی کار ) برود که به امضای نماینده دولت ، نماینده خانه کارگر ( وابسته به حکومت ) و نماینده کارفرمایان کشور که همگی ( ۱۳ نفر ) با تایید دولت انتخاب شده بودند . گرچه رژیم مدعی بود که خود علاقمند امضای چنین توافق نامه ای و حضور در سازمان جهانی کار میباشد ، اما تا بحال با عدم امضای رسمی اسناد انرا به مرحله اجرایی در نیاورده است ، گرچه سازمان جهانی کار هرساله ادامه همکاری را پیگیری مینماید . حمایتهای جهانی تا به امروز چه در عرصه و چه پیوند کارگری با کارگران ایران تاثیر بالایی داشته است ، اما رژیم تلاش میکند با قول و قرار دروغین در خارج و بی عملی در داخل کشور نشان دهد که این حمایتها تاثیری در سیاست گزاریهایش ندارد . اذعان خود کارگران اینستکه این فعالیتهای بین المللی تا امروز به انها روحیه همبستگی طبقاتی را داده و در اینراه از تجربیات مبارزات کارگران دیگر کشورها استفاده کرده و باشرایط ایران به مبارزاتشان ادامه میدهند . در این راستا کارگران ایران درک کرده اند که برای پیشبرد مبارزات خود باید خود به ایجاد تشکیلات مستقل خود برای به نتیجه رسیدن مبارزات کارگری متکی باشند . با وجود منابع بسیار در باره معادن کشورهای پیشرفته و حتی کشورهای جهان سومی و کارگران چنین معادنی ، اخبار و آگاهیهای ناچیزی در مورد معادن ایران و بالطبع در مورد کارگران معدن ایرانی موجود است ودر نتیجه زندگی این بخش از کارگران در سکوتی عمیق بسر برده و گاها صدایی هرچند کوتاه و مقطعی و پراکنده از کشته و زخمی شدن تعدادی کارگر بر اثر ریزش معدن بگوش میرسد . در حالیکه بررسیهای زمین شناسی نشان در برخی از مناطق کشور از وجود معادن غنی در ایران حکایت میکند ولی نه سلطنت قبلی و نه حکومت اسلامی فعلی ارزش چندانی برای سرمایه گذاری در این بخش نشان نداده و نمیدهند و در نتیجه سالهاست که گسترش معادن ایران و اخبار مربوط به کارگران معدن در خاموشی مطلقی نسبت به وضعیت صنعت نفت و سایر صنایع و گارگران مربوطه بسر میبرد .
با مطالعه رشد و پیشرفت سرمایه داری در کشورهای غربی همچون انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، امریکا ، کانادا و غیره نشان میدهد که اکتشاف گسترده تر معادنی همچون زغالسنگ ، آهن ، مس و سایر فلزات و غیرفلزات معدنی از دلایل مهم این رشد بوده است ، همچنانکه کارگران معادن در ابتدا بعنوان مهمترین قشر از طبقه کارگران مطرح بوده و اتحادیه های کارگری معادن ان کشورها تا به امروز جزو تعیین کننده ترین حرکات کارگری از اعتراضات ، اعتصابات و کسب حقوق انسانی کارگران در چنان کشورهایی بوده اند . امروزه نیز با وجود پیشرفت تکنولوژی اکتشاف و بهره برداری در معادن و جایگزینی نفت و فراورده های نفتی با زغالسنگ و غیره ، فراورده های معدنی برای ساخت محصولات صنعتی گوناگون بکار رفته و همچنان اتحادیه های کارگری معادن نقش مهمی در گرفتن حقوق کارگری در کشورهای پیشرفته بازی میکنند ، کارگران معادن کشورهای غربی از نظر سطح زندگی و داشتن سهم در تولید هنوز بالاترین دستمزدها را میگیرند و جنبش کارگری در این بخش از ادبیات غنی سود میبرد ، کتاب معروف نینا اثر نویسنده نامدار فرانسوی امیل زولا نمونه ای از بیشماران که وضعیت معادن فرانسه و مبارزات شورانگیز کارگران معادن در فرانسه را در سالهای پیش بازگو مینماید . بسیاری از نهادهای حقوق بشری و کارگری در آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین در این دوره توانست اند با فشار آوردن بر کارفرماهای معادن ، دستاوردهای خوبی برای کارگران کشورهای خود بدست آورند . در کشورهای جهان سومی همچون آفریقای جنوبی و کشورهای همجوار انجا که معادن مربوط به فلزات گرانبها همچون طلا ، الماس و غیره و همچنان معادن مهمی همچون مس و سایر فلزات و غیر فلزات مهم برای صنایع در کشورهایی مانند شیلی و غیره توسط کارفرمایان دولتی و خصوصی کشورهای متجاوز ، استخراج و غارت میشد ، در سالهای اولیه با وجود ارزش بالای انها به دلایل کاربرد تکنولوژی عقب مانده تر ، کارگران بشکل اسفناکی زندگی ( ؟ ) میکردند که در بسیاری نقاط تا بامروز ادامه دارد و کشور چین معروفست که معادنش به قتلگاه کارگران معدن تبدیل شده است ، منابع و اخبار بسیاری از معادن و مبارزات کارگری کشورهای مختلف موجود بوده و فیلمهای زیادی نیز از آنها ساخته شده که سرو صدای سازمانهای حقوق بشری و کارگری را بلند کرده است . استخراج چنین فلزاتی و کارگر ارزان بومی و سیاه پوستی که از هیچ حقوق انسانی در مقابل سفید پوستان غارتگر معادن کشورشان نداشتند ، در حالیکه مقامات سیاسی و نظامی محلی و دولتی ، هرگونه اعتراض کارگران را بسود کارفرمایان خارجی به خاک و خون میکشیدند . سالها استخراج زغالسنگ برای تامین نیازهای گرمایی انسان و سوخت کارخانه ها ، کشتیرانی و موارد دیگر موجب اهمیت این ماده معدنی بود ، گرچه امروزه بدلیل کشف نفت و گاز و مسائل زیست محیطی این ماده برای سوخت اهمیت ثانوی پیدا کرده است ولی همچنان برای استفاده بعنوان ماده اولیه سایر کارخانه ها در بسیاری از کشورها ، استخراج زغالسنگ متوقف نشده و لذا اتحادیه های کارگری معادن ان همچنان نقش مهمی در فدراسیونهای کارگری بازی میکنند . در ایران بجز تهران ( شمشک و اطراف ) و چند شهر دیگر شمالی که معادن زغالسنگ به بهره برداری رسیده بود ، این ماده ارزش حیاتی برای تامین گرما و سوخت اندک کارخانه ها داشت ، چنانکه مقامات دولتی اهمیت والایی برای ان قائل بودند . بتدریج که اهمیت مواد معدنی برای کشورهای پیشرفته برای تامین مواد خام کارخانه ها و صنایع کشورهای پیشرفته آشکار گردید و کمبود ان در همان کشورها حس و مسائل محیط زیستی برایشان اهمیت پیدا کرد ، سیل سرمایه داران انها را به کشورهای جهان سوم که کم و بیش توسط ارتشهای همان کشورهای پیشرفته برای جهان گشایی و بازار مصرف مورد تجاوز قرار گرفته بود ، سرازیر نمود . این سرمایه داران خارجی که در کشورهای خود با اتحادیه های گردن کلفت کارگری روبرو دیده و امکان خشونت انها با کارگران کشورهای خود بتدریج کم و کمتر میشد و بناچار اجبار داشتند حداقل حقوق و مزایای کارگری را پرداخت نمایند ، روبروی کارگرانی بومی قرار گرفتند که حکومتهای کشورهای انها نه تنها ارزشی برایشان قائل نبودند ، بلکه در رابطه با مسائل و حقوق انسانی این کارگران بومی ، طرف سرمایه داران غربی را میگرفتند . این سرمایه داران و تجار که از طرفی زیر سایه ارتش تجاوزگرشان و از طرف دیگر حمایت حکومت کشورهای زیر سلطه که با پول اندکی امتیاز استخراج معادن خود را در اختیار انها قرار میدادند و باج اندکی که به مقامات دولتی و نظامی محلی بومی میدادند ، خارج از قدرت اتحادیه های کارگری کشورهای خود ، به غارت معادن و استثمار بی اندازه کارگران بومی پرداخته ، تا جائیکه ان کارگران در شدیدترین فاجعه انسانی با نداشتن مسکن و نان کافی روزانه روزگار میگذراندند . در مورد کارگران ایرانی و مبارزات انها منابع بسیار محدود بوده و متاسفانه منابع موجود در مورد کارگران معادن ایران و مبارزات انها حتی نسبت به عملکرد مشابه کارگران صنایع دیگردر حد ناچیزیست که بیشتر در سایتهای مستقل انهم بندرت دیده میشود ، برای آغاز بررسی جهت بیان تاریخچه معادن در ایران بدلیل کمبود منابع بناچار میبایست از منابع دولتی و وابسته که بیشتر تبلیغاتی است استفاده نمود .
اکتشاف معادن بطریق علمی از سال ۱۳۱۸ آغاز شد و در انسال در اداره کل معادن وقت یک واحد زمینشناسی و اکتشافی دایر گردید که به بررسی معادن کشور پرداخت ، البته قبل از این تاریخ استفاده از معادن موجود انجام میگردید . در سال ۱۳۷۵ در سطح کشور ۱۲۵۷ تعاونی معدن به ثبت رسیده بود که از میان انها ۷۳۰ واحد با سرمایه ی ۱۹،۹۵۷ میلیون ریال فعال بودند که کمبود سرمایه گذاری در بخش معدن در کشوری چون ایران با منابع بسیار را نشان میدهد . معادن مهم کشور که اکثرا دولتی و سازمانهای وابسته به دولت میباشند عبارتند از زغالسنگ و آهن ، نیکل ، کبالت ، گوگرد ، فلزات قیمتی ، اورانیوم ، مس ، مواد معدنی غیر فلزی و غیره که خلاصه ای از وضعیت هرکدام چنین است . معادن زغالسنگ ایران از آذربایجان تا خراسان گسترده است که مرغوبترین انها منطقه البرز و معادن زیراب است که مواد استخراجی به کارخانه های ذوب آهن اصفهان ارسال میگردد و باقی در اطراف مازندران ، کرج و تهران مصرف میشود ، معادن دیگر منطقه میتوان از شمشک ، گاجره ، نسا ، لالون ، گرمابدره ، الیکا و گلندرود نام برد ، ذخیره قطعی زغالسنگ ۲۸۲،۹۳۹ هزار تن میباشد که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۱،۰۲۴ هزار تن از معادن استخراج شده است . معادن سنگ آهن در بسیاری از نقاط کشور از جمله بافق ، سمنان ، شمس اباد اراک ، زنجان و محلات شناسایی و در حال بهره برداری است ، درجه خلوص بالای ۶۰ درصد و حجم ذخایر احتمالی ۷/۱ میلیارد تن و میزان قطعی ۵۰۰ میلیون تن است که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۵،۶۳۲ هزار تن استخراج گردید . معادن مس در کل فلات ایران گسترده بوده و استخراج ان سابقه کهن داشته که نمونه های یافت شده از سنگ معدن مس در تل ابلیس کرمان حدود ۶۰۰۰ سال قدمت دارد و سیلک کاشان کهنترین محل ذوب مس بوده است ، میزان ذخایر مس تا صدها میلیون تن برآورد شده و مهمترین معادن فعال در سرچشمه بوده و معادن فراوان دیگر در انارک یزد ، بایچه باغ زنجان و سونگون مزرعه و هروآباد آذربایجان میباشند که در سال ۱۳۷۶ جمعا ۳۷۲ هزار تن سنگ مس در ایران استخراج شده است . معادن سرب و روی با ذخایر ۳۰ میلیون تن در حوالی کویر لوت و ایران مرکزی یعنی یزد ، اصفهان و اراک و همچنین نواحی پیرامون البرز قرار دارد و در سال ۱۳۷۶ جمعا ۳۸۱ هزار تن استخراج شده است . معادن فلزات قیمتی همچون رگه های طلا در اطراف محلات کشف شده که مقدارش قابل مقایسه بوده و معدن طلا در چند نقطه اصفهان از جمله موته نیزوجود دارد ولی معدن شناسایی شده بین میمه و دلیجان بدلیل پایین بودن عیار قابل صرفه نیست ، معادن نقره در ایران کشف نشده و چون این فلز غالبا همراه سرب ، نیکل و مس بدست میاید احتمال کشف ان در کانالهای نواحی بیرجند و بلوچستان بسیار است . معادن مربوط به مواد معدنی غیرفلزی که در ایران فراوان و پربها بوده شامل انواع سنگهای ساختمانی بصورت ( سنگ لاشه ، تزئینی و یا سنگ آهک و گچ ) و خاک های معدنی و همچنین نمک را نام برد که منابع و ذخیره هرکدام مختصرا چنین است . معادن نمک حاشیه کویرهای مرکزی و جزایر خلیج فارس مخصوصا قشم که اخیرا ذخیره انرا ۳۰۰ میلیون تن برآورد کرده اند ، خاک سرخ در بیشتر نقاط ایران وجود داشته و معادن ان در جزیره هرمز و بجستان خراسان بوده و جزو اقلام صادراتی است ، ایران سومین تولید کننده گچ در جهان بوده و تولید سالانه ان ۵ میلیون تن میباشد ، خاک نسوز بیشتر نواحی خراسان ، سمنان ، اصفهان ، فارس و آذربایجان غربی بدست آمده و ذخایر احتمالی ۱۳/۵ میلیون تن برآورد شده است ، معادن فیروزه بیشتر در مشهد ، باغون شاهرود و بیشتر در نیشابور استخراج میگردد و ذخایرش بین ۱۰ هزار تا ۲۰ هزار تن برآورد شده است . معادن سنگ در ایران فراوان و گوناگون بوده و تنها ۱۲۶۵ معدن سنگ تزئینی با ذخایر سرشار و طیف رنگی گوناگون در کشور وجود دارد که ۹۲۶ معدن ان فعال و ۶۴ معدن در حال تجهیزاست و جزو ۵ کشور اول تولید کننده سنگهای تزئینی قرار دارد که جزو اقلام صادراتی است ، براساس آمار سال ۸۵ سالانه ۱۰ میلیون تن سنگ تزئینی در ایران استخراج میگردد که ۵ درصد میزان استخراج کل مواد معدنی ( ۲۰۰ میلیون تن ) میباشد که ۸۲ درصد خصوصی ،۱۷درصد بخش تعاونی و ۱ درصد دولتی است . تاسف آور اینکه صادرات سنگهای خام به کشورهای ایتالیا و اسپانیا و غیره صورت گرفته و سپس واردات مجد سنگهای تراشیده برای کارهای ساختمانی از همان کشورها انجام میگیرد ، حتی سنگ قبرنیز از برزیل ، هند و غیره وارد میگردد . با وجود معادن عظیم مواد اولیه کشور برای تولید سیمان ، تنها ۱۷ درصد رشد تولید در سال ۸۸ نسبت به سال پیش اش گزارش شده ، در حالیکه اگر رکود ساختمان سازی توسط دولت پیش نمیامد ، کمبود سیمان مانند سالهای قبل کاملا بچشم خواهد خورد و گرچه کارخانه های سیمان موجود تلاش دارند برای کمبود منابع ارزی خود مجوز صادرات بیشتر را کسب نمایند . در گزارش وزارتخانه صنایع و معادن صادرات سال ۸۸ که با قیمت پایینتر به کشورهای عراق ، هند ، کره و امارات ( صادرات مجدد به دیگر کشور با قیمت بیشتر ) و غیره انجام شده که تنها در فروردین ماه ۸۹ صادرات ۴۰۷۷/۶۷ تن بوده که نسبت به ماه مشابه ۸۸ حدود ۷۰ درصد وزنی و ۶۰ درصد ارزشی بیشتر بوده است . مواد معدنی ۳۲/۶۹ درصد کل صادرات مواد و محصولات صنعتی و معدنی را تشکیل میدهد معادن دیگر غیر فلزی که ایران بسیار غنی است سیلیس ، دولومیت ، فلدسپات ، بندونیت ، تالک ، زاج ، فلدوین ، تراورتن ، مرمریت و غیره میباشند که کشور را بعنوان یک کشور غنی از نظر مواد معدنی غیر از منابع عظیم نفت و گاز معرفی میکند . جالب است که ۱۵ درصد معادن اورانیوم نامیبیا از سال ۱۹۷۵ ( سلطنت قبلی ) که تحت پوشش کمپانی انگلو استرالیا و ریوتین فعالیت میکند ، متعلق به کشور ایران ( حکومت فعلی ) است که طبعا کارگرانش از شرایط کاری و حقوقی بسیاربهتری نسبت به کارگران مشابه ایرانی در معادن اورانیوم و یا سایر معادن کشور برخوردارند . این کمپانی بعد از قطعنامه شماره ۱۹۲۹ سازمان ملل برای تحریم زیر فشار است ، همچناکه در یکسال گذشته کمپانیهای دیگری همچون Rio Tint , UK/Australia ,Namibiya Rossing Uranium Limited , BHP Billiton , Mechel OAO Australia , , AngloAmerican plc,Persian Gold plc Rio Tint , UK Cos , Russia Cos زیر فشار تحریمها قرار گرفته اند . سایت دولتی در حال حاضر اعلام میدارد که مواد معدنی ۳۲/۶۹ درصد کل صادرات مواد و محصولات صنعتی و معدنی را تشکیل میدهد معادن دیگر غیر فلزی که ایران بسیار غنی است سیلیس ، دولومیت ، فلدسپات ، بندونیت ، تالک ، زاج ، فلدوین ، تراورتن ، مرمریت و غیره میباشند که کشور را بعنوان یک کشور غنی از نظر مواد معدنی غیر از منابع عظیم نفت و گاز معرفی میکند .
کشورهای غربی با داشتن منابع زیرزمینی ، طبیعی و نیروی انسانی خود با توجه به فرهنگ در حال گسترش خود توانستند گامهای بزرگی برداشته و به پیشرفتهایی دست یابند تا بعنوان کشورهای پیشرفته جهان سر بلند کنند . با گسترش صنعت و تکنولوژی در این کشورها و یافتن بازارهای مصرف ، سرمایه گذاران به مواد خام بیشتری نیازمند شدند که انها را در کشورهای عقب مانده یافتند که با استفاده از ارتش خود و جنگهایی که ایجاد کردند ، توانستند بر معادن موجود این کشورها دسترسی یابند . مبارزات کارگری در کشورهای پیشرفته و قوانین محیط زیست و حقوق بشری ، دولتها و سرمایه گذاران این کشورها را وادار کرد که فارغ از این دردسرها و راحتر از استثمار نیروی کارگری خودی با هزینه بسیار پایین کشف ، استخراج و بهره برداری معادن و همچنین استفاده از نیروی رایگان کشورهای تحت سلطه را مورد استفاده قرار دهند . در عوض دولتهای خودکامه جهان سومی که دشمن اصلی خود را نه نیروی خارجی ، بلکه نیروهای داخلی و همچنین نیروی کارگران کشور خود میدیدند با امتیازهای سهل و آسان ، استخراج منابع کشور رادر اختیار دولتهای خارجی و سرمایه گذاران انها واگذار کردند . حکومتهای مستبد کشور ایران با توجه به منابع ارزشمند نفت و گاز که در اختیار شرکتهای وابسته به دولت انگلیس و امریکا قرار داده بود ، امتیاز اکتشافات معدنی و حتی تاریخی - باستانی خود را نیز برای تامین سلاحهای پیشرفته در اختیار انها قرار داد . بتدریج کارخانه های صنایع فولاد ، مس ، آلومینیوم ، سرب ، روی و غیره برای تصفیه و تولید مواد خام و یا محصولات اولیه صنایع کشورهای پیشرفته بکار افتاد و بخشی از نیروی کار ایرانی را با حداقل هزینه ها در خدمت گرفت . با وجود درآمد سرشاری که فروش نفت به جیب کارفرمایان خارجی و مقداری هم نصیب دولتهای مستبد ایران میگردید و اهمیتی اقتصادی - سیاسی که صنایع نفتی داشت ، این کارفرمایان را وادار نکرده بود که حقوق حداقلی را به کارگران نفتی جهت تامین رزق روزانه و پوشاک داده و مسکن انها در جایی شبیه آغل نباشد و کارگران صنعت نفت تنها با اعتراضات و اعتصابات متعدد بود که با وجود کشته شدن و بیکاری بسیاری از فعالین ، توانستند موجب ارتقای حقوق و سطح زندگی خود گردند . آنگاه وضعیت کارگران معدن که درامدش اهمیت کمتری داشته ، مساله سیاسی مطرح نبوده و بجای تجمع کارگران در صنعت نفت از کارگران پراکنده و در حاشیه شهرهای دور افتاده تشکیل میشدند ، روشن میگردد که از چه زندگی ( ؟ ) برخوردار بودند ! اگر اعتراض کارگران صنعتی در شهرهای بزرگ که تازه از نظر سیاسی مورد حمایت واقع شده ، سندیکا داشته و از همدیگر حمایت میکردند واز نظر دولت اهمیت داشت که مسائل انها را بهر ترتیب با افزایش حقوق و سرکوب حل کند ، این امر برای کارگران معدن که در ابتدا روستاییان اطراف معادن را تشکیل میدادند که رزقشان از روستا تامین نمیگردید ، مطرح نبوده وهر اعتراضی بشدت و سرعت سرکوب میگردید و خیل روستاییان دیگر با فرهنگی دور از اعتراض و آگاهی بر حقوق کارگری ، در ظاهر کارگری آماده جایگزینی بودند .
درکشورهای غربی با کشف معادن جدید با استفاده از تجهیزات جدید ، بلافاصله گسترش استخراج معادن در دستور کار دولتها قرار گرفته ، بخش عظیمی از نیروهای کارگری را بخود مشغول میکرد که با پیشرفت تکنولوژی اینگونه دولتها تبدیل مواد خام به کنسانتره وایجاد پالایشگاههای و کارخانه های تصفیه مواد معدنی و تولید محصولات میانی و نهایی سرعت گرفت . در حالیکه بعد از سالها در کشور ایران تولید مواد خام و محصولات میانی و صادرات انها از الویت بیشتری برخوردار است ، کارخانه های قدیمی باهمان تجهیزات قدیمی و همان موارد رعایت مسائل ایمنی کار کرده و قیمت تمام شده محصول بالاتر از حد معمول درمیآید . کارخانه ها و پالایشگاه های جدید مواد معدنی بدلیل وجود رانتها ، باج و کمیسیون گرفتن از شرکتهای پیمانکار خارجی پروژه ها ، طول کشیدن انجام کار ، هزینه نکردن روی مسائل ایمنی کارکنان و نصب تجهیزات قدیمی موجب میگردد که استخراج مواد و تولید انها با کندی روبرو بوده ، قیمتهای تمام شده بالاتر از معدل جهانی درآمده ، از طریق رانتها ( اخیرا سپاه ) با قیمت کمتر در بازارهای جهانی فروخته شده و سرانجام نیروی کار کمتری از کشور بکار گرفته و انهایی هم که کارمیکنند در حداقل شرایط ایمنی مدام در حال دادن تلفات باشند . در نخستین ( عجیب نیست ) کنگره و نمایشگاه بین المللی صنعت و معدن که بخش خصوصی و دولتی در میزگردی برگزار کردند ، رییس خانه معدن ایران میگوید چنان در صنعت نفت و گاز غرق شده ایم که سایر معادن را فراموش کرده ایم و اینکه اکتشاف معادن در همه جای دنیا توسط دولت انجام گرفته که وزارت مربوطه در اینکار موفق نبوده و همچنین ایجاد انگیزه برای سرمایه گذاری و بالا بردن ضریب امنیت سرمایه گذاری برای بخش خصوصی مهم است که پیگیری نمیشود . ایشان ادامه میدهد که میزان ذخایر معدنی شناخته شده ایران حدود ۵۷ میلیارد تن است که در عمق ۵۰ تا ۳۰۰ متر انجام میشود و در عمقهای ۷۰۰ متری مثل کشور شیلی کاری انجام نیافته است که مستلزم سرمایه گذاری عظیم در توسعه معادن و اصلاح قوانین مربوطه دانست و یادآور شد تا زمانیکه قانون اجازه دخالت نهادها ( اخیرا سپاه ) و سازمانهای گوناگون را در زمینه بهره برداری از معدن بدهد ، آرزوی دستیابی بخش معدن به جایگاه واقعی خود در اقتصاد ایران سرابی بیش نخواهد بود . مدیر کل دفتر اکتشاف وزارت صنایع و معادن نیز اعلام کرد که شفاف نبودن ( ؟ ) و به روز نبودن اطلاعات در باره معادن کشور مهمترین مشکلاتی است که در این زمینه وجود دارد و بر اساس اطلاعات کنونی تنها حدود ۳۵ درصد کشور دارای قابلیت معدن کاری است و گواهی صدور پروانه اکتشاف و بهره برداری از معادن نیز حدود ۲۵/۷ درصد مساحت ایران صادر شده و ۶۵ درصد مساحت دیگر کشور قابلیت معدن کاری دارد که باید اکتشاف صورت گیرد و رییس کمیته اکتشاف خانه دولت پاسخ گفت که باین ترتیب ۴۰ سال طول میکشد تا وزارتخانه اطلاعات خود را در کشور کامل کند ! این فاجعه ایست که در سطح معادن کشور که میتوانست سرمایه گذاریهای حکومتها و دولتهای گذشته را بجای خرید سلاح های پیشرفته ، ارتش ، هزینه های سرمایه گذاری در کشورهای خارجی توسعه نیافته ، وامهای بی بهره ، هزینه ساخت زندانها ، خرید تکنولوژی سرکوب مردم کشور ، هزینه سپاه ، هزینه باج به دولتهای کوچک و منطقه برای خاموش بودن در مقابل سرکوبهای صورت گرفته ، هزینه گروههای تروریستی فشار به دولتهای منطقه و موارد دیگر را خرج اکتشاف و بهره برداری از معادن کشور ، تجهیزات ایمنی ، مسائل رفاه و بهداشت ومسکن و حقوق کارگران و کارکنان مینمودند تا کشور و مردمش پیشرفت نمایند . برای روشن شدن موضوع که ایجاد کارخانه ها ، پالایشگاهها و پروژه های اندک وابسته به معادن در دست بهره برداری بهمان نسبت کار در دست انجام اکتشاف ، استخراج و بهره برداری معادن در کشوری چون ایران با اینهمه منابع معدنی بسیار محدود و کم کاری فراوان میباشد ، اینگونه کارخانه ها و پروژه ها پس از نگاهی به وضعیت کارگران در معادن و حقوق و مزایای دریافتی انها مورد بررسی مختصر قرار میگیرند ، تا فریب تبلیغاتی رژیم در پیشرفت صنایع معدنی آشکار گردد .
سرتاسر سایتهای وزارت صنایع و معادن و سایتهای وابسته به انها و دولت اگر بررسی شوند ، پر از اخبار موفقیت آمیز مقامات دولتی ، کنفرانسها ، پروژه ها ، پیشرفتها ، تردد مقامات در میزگردها و موارد مشابه بوده و خبری از کارکنان ، کارگران ، تجهیزات ایمنی ، مسائل رفاهی و حتی اخبار مربوط به کشته شدن کارگران معدن و سوانح ایجاد شده دیده نمیشود و یا اندک است ، انگار که بخش معدن تنها به حرفهای بیمایه مقامات مربوط میگردد و در نتیجه بدست آوردن اخبار مربوط به کارگران بسیار دشوار است . در خبری که از اتاق بازرگانی صنایع و معادن که توسط خود مقامات دست اندر کار اداره میشود ، حداقل حقوق دریافتی کارگران در سال ۸۹ برابر ۵۹۰،۰۹۷ تومان میباشد که با درنظر گرفتن ۱۴ مولفه محاسبه شده است و تاسف انگیز اینکه حقوق پایه که دریافتی کارگران جدید که اکثریت را تشکیل میدهند فقط ۳۰۳،۰۰۰ تومان است . این ترفندی است که دولتها برای بالا نشان دادن دستمزد ، همیشه حقوق و مزایای کارگر با سابقه را که بر اساس حقوق پایه پرداخت مینماید در ارزیابیها مورد سنجش قرار میدهند و نامبردن از ۱۴ مولفه تنها برای نشان دادن اینستکه موارد بسیاری برای بهبود وضع کارگران در نظر گرفته اند ، در حالیکه این امر تنها به صعود سرسام آور حقوق مدیران و مقامات منجر میگردد . بررسی این مولفه ها و مبلغ اختصاص داده شده هر یک از انها برای کارگری که معمولا دارای خانواده میباشد اوج استثمار انها را نشان میدهد ؛ ۲ ماه عیدی ( بر مبنای پایه حقوق ) ، ۱ ماه مرخصی ( برای دریافت ان کارگر مجبور است به مرخصی نرود ؟) ، ۱ ماه بازخرید سنوات ( نباید جزو حقوق دریافتی منظور شود ! ) حداکثر ۲۵۰،۲۵۰ تومان با پایه سنوات ۲۰۰ تومان در روز ، حق اولاد حقوق ۶ روز در ماه حداکثر ۶۰،۶۰۰ تومان ( آیا کفاف غذا و پوشاک و ..بچه در یکماه را میکند !) ، کمک خواربار ۲۰،۰۰۰ تومان ( کمر دولت یا کارفرما با این کمک حتما میشکند ) ، متوسط کمک مسکن ۱۰،۰۰۰ تومان ( با اجاره سنگین مسکن چه دردی را دوا میکند !) ، پاداش تولید حداقل ۶۶،۶۰۰ و حداکثر ۱۵۱،۵۰۰ تومان ( بنظر با این پاداش سودی برای دولت یا کارفرما باقی نمیماند ! ) ، هزینه ایاب و ذهاب وبیکاری حداقل ۱۵،۳۷۱ و حداکثر ۱۹،۹۸۰ تومان ( با وجود اندک بودن هزینه بیکاری نباید جزو حقوق مطرح شود ) ، هزینه غذا ۶۰،۰۰۰ تومان ( روزی ۲۰۰۰ تومان بکجا میرسد ! ) ، و آخرین مولفه لباس کار ، کفش ، وسائل حفاظتی ، صابون ، حوله ، و موارد دیگر ۱۵،۰۰۰ تومان ( که کارگران از خیر خرید انها برای معاش روزانه میگذرند ) که در نتیجه جمع حداقل حقوق دریافتی ۵۹۰،۰۹۷ تومان و حداکثرحقوق دریافتی ۹۳۸،۷۹۰ تومان میگردد . فرمول ۱۴ مولفه که از پایه حقوق و ۱۳ مورد دیگر تشکیل میشود کاملا نشان از تزویری دارد که بر دستمزد کارگران اعمال میگردد و نه تنها حقوق دریافتی کارگران با سابقه کم ، هیچ زمان به ۵۹۰،۰۹۷ تومان نمیرسد ؛ چه سنوات ، پاداش تولید ، بیکاری ، عیدی و گاها موارد دیگر ماهانه پرداخت نشده و کارگران مجبورند هزینه لباس ، وسائل حفاظتی و غیره را نیز خرج غذا و مسکن خود نمایند ، بلکه همچنین حقوق حداکثر نیز گیر با سابقه ترین کارگر نمیاید و با توجه به خط فقر که قبل از پرداخت یارانه حدود ۱ میلیون تومان محاسبه شده وضعیت کارگران و بخصوص کارگران معدن با سختی کار و زندگی دور از شهر با خطر سوانح و مرگ که بدلیل وجود تجهیزات قدیمی ایمنی و عدم نصب دستگاههای پیشرفته روبرو هستند ، روشن خواهد بود .
برای نمونه به وضعیت کارگران در معدن زغالسنگ همکار استان کرمان پرداخته که طبق گزارشی در ۲ دسته کارگران استخدامی ایمیدرو ( وابسته به دولت ) و کارگرانی که بصورت قراردادی تحت مدیریت شرکتهای پیمانکاری مشغول بکارند . گرچه کارگران ایمیدرو حقوق دریافتی ذکر شده در بالا را دریافت داشته و از امنیت شغلی بیشتر برخوردارند ، ولی همچون کارگران پیمانکاری از سوانح معدن در امان نیستند ، در این معدن در ۲ سال گذشته ۴ نفر از جمله یک مهندس جان خود را از دست داده اند و این شامل حواد ث و صدمات جانی صورت گرفته در طی سالها ، نمیگردد . کارگران پیمانکاری علاوه بر عدم دریافت حقوق برابر با کارگران ایمیدرو که انهم ناچیز است ، با دستمزد ناکافی حتی ۹۰،۰۰۰ تومان در ماه ، روبرو بوده و از دریافت مرتب حقوق ناچیز ماهانه نیز محروم هستند که گاها به چندین ماه میرسد . این کارگران همچنین با یکسان نبودن مبنای حقوقی و بیمه بازنشستگی و دریافت بیمه بیکاری ، وادار شدن به کارهای سختر و سرکوب و اخراج برای هر نوع اعتراض روبرو بوده و گاها حق بیمه انها یا پرداخت نشده ، یا با احتساب روزهای کمتری در ماه منظور شده و یا با قراردادهای موقتی و کوتاه مدت بدون بیمه استخدام شده اند . عدم جبران خسارات کارگران سانحه دیده که یک مورد عدم دریافت دیه برای کارگر قطع نخاعی گزارش شده ( بنظر حقوق ماهیانه بوی پرداخت میشود ) و سرانجام اخراج دستجمعی کارگران پیمانکار در صورت خاتمه کار و یا خلع ید از پیمانکار توسط کارفرمای دولتی ، بدون پرداخت هرگونه مزایا و سنوات انجام گرفته و از حقوق بیمه بیکاری خبری نخواهد بود ، نیز مواردی دیگر است که رخ میدهد . طرح تجهیز معدن همکار با هدف افزایش ظرفیت برای تولید کنسانتره و واگذاری سهام معدن ( شوی وزیر صنایع و معادن ) به بخش خصوصی به سرمایه گذاران و کارگران در زمانی مطرح است که کارگران از مسائل ذکر شده در بالا و روشن نبودن بیمه و بازنشستگی خود ، اخراج ۱۲۰ کارگر و عدم دریافت حقوق عقب مانده مینالند . گرچه در تاریخ ۵/ ۱۰/ ۸۹ اعلام گردید که وضعیت استخدامی ۳۱،۱۶۱ کارگر نیروهای ایمیدرو باید به قراردادهای مستقیم تبدیل شود ، ولی معلوم نیست چه حد از این بخشنامه دولتی اجرا شده و یا مانند سایر بخشنامه ها در حال خاک خوردن است .
صنایع نفت و گاز و سرمایه گذاری در صنایع پتروشیمی و درآمد هنگفتی که بجای تعلق داشتن به صاحبان اصلی یعنی مردم کشور ، نصیب حکومتهای مستقر گردید و هرکدام به فراخور حال این درآمد را صرف انچه بان علاقمند بوده و بنظر ثبات حکومتی را برایشان ببار میاورد ، نمودند و اگر سهمی از ان به مردم رسید ، حکومتها انرا بعنوان صدقه و یارانه وانمود کردند . طبیعی است در چنین کشوری اکتشاف معادن و کارخانه ها و پالایشگاه های مربوط بان بدلیل حجم بالای سرمایه گذاری و برگشت دیرتر درآمد همراه با عقب ماندگی تکنولوژی پیگیری نشده و سرمایه ای چنین عظیم در دل زمین باقی مانده و نیروی عظیم کار بیکار شده ، امکان کاریابی نخواهند یافت . با وجود افزایش تولید معادن و کارخانه ها در این سالها ، حجم اندک اکتشاف و بهره برداری از معادن مترادف با حجم کم پروژه های انجام شده است که با سرو صدا و شوی تبلیغاتی رژیم نمیخواند که در ادامه مختصری از چند کار انجام شده که اکثرشان طرح هایی است که در سلطنت قبلی ریخته شده بودند ، پرداخته خواهد شد . براساس آمار موجود از تعداد ۳،۵۶۸ معدن فعال کل کشور در سال ۸۷ مقدار ۲۳۴/۹ میلیون تن مواد معدنی استخراج گردیده که نسبت به سال قبلش ۷/۴ درصد رشد نشان میدهد . بیشترین تعداد معادن فعال با ۴۱۷ معدن مربوط به استان اصفهان بوده و استانهای خراسان رضوی با ۲۲۱ و یزد با ۲۰۷ معدن در رتبه های بعدی قرار دارند . بررسی استانی مقادیر استخراج در سال ۸۷ بیانگر انستکه کرمان با ۴۰ میلیون تن بیشترین میزان استخراج را داشته و یزد با ۲۲/۹ و اصفهان با ۲۰/۳ میلیون تن در رده های بعدی جای دارند . همچنین طی این مدت ۹۷،۳۰۰ نفر در معادن اشتغال داشته اند که استانهای کرمان ، یزد و اصفهان بترتیب با ۲۷،۱۰۰ ، ۱۰،۵۰۰ و ۶،۸۰۰ نفر بیشترین اشتغال را در سال ۸۷ داشته اند . آماردیگری نشان از اشتغال ۱۸،۴۰۳ نفر در معادن سنگهای تزئینی را نشان میدهد که ۲۱ درصد کارکنان بخش معدن را تشکیل میدهند ، که با توجه به منابع دیگر مواد خام صنعتی درصد بالایی است . آمار فوق و سایر جداول در سایتهای وزارتخانه در سال ۸۷ نشان میدهند که مواد معدنی استخراجی نسبت به ذخیره منابع موجود بسیار کم و حدود ۴ درصد بوده ، تولید مواد خام و محصولات میانی بیشتر از محصولات نهایی بوده و صادرات انها نسبت به حتی قیمت فروش ریالی بسیار پایینتر است و این امر به دلیل تامین کسری ارز ، اخذ کمیسیون و دلالی و عدم سرمایه گذاری وکاربرد نیروی انسانی میباشند . فروش سهام به افراد وابسته ( اخیرا سپاه) تحت نام خصوصی سازی و ترفند سهام عدالت و عدم تمایل شرکتهای مستقل به سرمایه گذاری در پروژه های پالایشگاهی و دلایل دیگر، موجب شده که رکود در صنعت معدن بچشم آید و خصوصی سازی تنها در معادن سنگ خام و تزئینی ، سیمان ( باوجود کمبود در مصرف داخلی ) ، گچ و غیره صورت گیرد که امکان صادرات نیز وجود دارد . عملکرد در صنایع فولاد ، آلومینیوم ، مس سرب ، روی و غیره که به صنایع اولیه برای پیشرفت سایر صنایع میباشند با وجود افزایش تولید در سالهای گذشته نسبت به حجم کار و گسترشی که امکانش با منابع سرشار موجود کشور میتوانست با دولت مردمی در کشور ایجاد کند ، فاجعه آمیز بوده ، بطوریکه واردات فولاد وغیره با وجود اینهمه منابع با ارزش در کشور نشان از فریبی است که این حکومت با تبلیغات دروغین خود عکس واقعیتها را نشان میدهد و میزان سرمایه گذاری اعلامی انها در معادن کشور بیان فقر صنعت است . همزمان با واردات بضی از اقلام صادرات انها نیز مطرح میباشند مثلا فولاد که صادرات سال ۸۸ نسبت به سال پیش اش ۱۱۹ درصد وزنی بیشتر بوده در حالیکه ارزش ان تنها ۱۶ درصد افزایش نشان میدهد که کنترل قیمت مواد اولیه و محصولات میانی کشورهای جهان سوم توسط کشورهای قدرتمند را نشان میدهد . گزارشی از سایت تابناک وابسته به مقامات حاکمه اعلام میدارد ؛ بر اساس قانون بودجه سال ۸۸ که دولت میبایست از محل واگذاری معادن ۵۰۰ میلیارد تومان درامد داشته باشد ، تاکنون یک ریال از این رقم به خزانه دولت واریز نشده وهیچ دلیلی نیز ارائه نگردیده است ، در حالیکه واگذاری سهام و کارخانه ها به مقامات و شرکتهای وابسته به سپاه صورت گرفته و روشن نیست واگذاری بچه نحو است ، این سایت از تعطیلی ۱،۳۷۲ معدن در این سالها نیز خبر داده است .
گزارشات رسمی وزارتخانه با وجود دستکاری و نشان دادن آمار بالاتر جهت پیشرفت صنعت و معدن برای پروژه ها نیز حاکی از عقب ماندگی در این بخش میباشند و گزارشی رسمی از کاهش ۴۴ درصدی اعتبارات اسنادی را در سال ۸۷ نسبت به سال پیش اش نشان میدهد ، برای نمونه از کندی کار و کسری عظیم پروژه ها ، مواردی به مختصر که در تاریخ ۲۰ دی ۸۹ از سایت رسمی وزارتخانه صنایع و معادن اخذ شده ، آورده میشوند . پروژه بازسازی و نوسازی پالایشگاه و ریخته گریهای مجتمع مس سرچشمه کرمان که تاریخ شروع ان سال ۱۳۸۰ اعلام شده و میبایست در اردیبهشت ۸۸ ( ۱۰ سال برای چنین پروژه ای خود رکورد جهانی کندی کار را میگیرد ؟ ) افتتاح میگردید که تا تاریخ گزارش خبری از افتتاح نبوده و با وجود اینکه تنها نیمی از بودجه اسمی تا این تاریخ مصرف شده که احتمالا بیشتر جهت خریدهای خارجی که حق دلالی نصیب مقامات میکند ، انجام پذیرفته است . مورد خرید تنها به صنعت معدن مختص نشده و برای همه پروژهه های نفتی ( که کمیسیون بسیار بالاست و یکی از دلایل جنگ اصلی دولت فعلی با رفسنجانی برای کنترل فروش نفت و خرید تجهیزات جهت تسلط بر اقتصاد کشور است ) و صنایع دیگر انجام میگیرد و مقامات و مدیران دولتی برای گرفتن مسولیت در زمان خرید سرو دست میشکنند . حتما نیم دیگر بودجه که مربوط به ساخت داخلی کارخانه و نصب ماشین آلات است جای دیگر مصرف شده ، هرچند این میان تنها به انجام برخی از تغییرات و اصلاحات برای افزایش ظرفیت در این سالها نام برده شده است ! پروژه دیگر بازسازی و نوسازی تغلیظ مس است که با گذشت بیش از ۳۰ سال از شروع کار تجهیزات کارخانه تغلیظ مس و بدلیل فرسودگی ماشین آلات ، بازدهی پایین داشته ، تنها ۱۳ درصد رشد نشان میدهد و این امر شامل اکثر کارخانه های قدیمی صنعت و معدن نیز میگردد . پروژه بعدی توسعه تغلیظ مس سرچشمه فاز ۲ است که بعد از ۳۰ سال کار و سالها مشاوره در اردیبهشت سال ۸۸ آغاز شده و پایان کار طبعا در تاریخ اعلام شده تیر ۹۱ صورت نخواهد گرفت و این مساله برای فاز سوم نیز که افزایش ظرفیت کنسانتره میباشد ، بهمین درد دچارو پیشرفت ۳/۲ درصد گزارش شده است . در ادامه اخبار سایت دولتی ؛ پیشرفت پروژه احداث کارخانه لیچینگ میدوک که تاریخ شروع را خرداد ۸۸ اعلام و باید در خرداد ۹۰ خاتمه یابد تنها ۳/۹۰ درصد است ، هیچ پیشرفتی برای پروژه طرح ذوب و اسید سرچشمه داده نشده که تاریخ شروع ۸۹ بوده و باید انتهای سال ۹۲ افتتاح گردد ، پروژه توسعه ذوب و احداث کارخانه اسید سولفوریک خاتون اباد پس از سالها بحث در تاریخ مهر ۷۶ آغاز شد و تنها انجام مهندسی پایه گزارش شده است ، پروژه احداث کارخانه پالایشگاه خاتون اباد و پروژه احداث کارخانه فلوتاسیون سرباره سرچشمه تنها در مرحله انتخاب مشاور قرار دارند . نمونه جالب دیگر شرکت زغالسنگ طبس است که عملیات اکتشافی معدنی منطقه در سال ۵۶ آغاز و در سال ۶۹ یعنی بعد از ۱۴ سال اکتشافات تکمیلی فقط منطقه پروده یک اتمام گردیده و سپس با شرکتی کانادایی برای مکانیزه کردن قرارداد بسته شد که مطالعه مهندسی در سال ۷۴ تکمیل گردید ، اجرای فقط فاز یک طرح که قرار بود بمنظور تولید ۷۵۰ هزار تن کنسانتره زغالسنگ کک شو با انتخاب پیمانکار در سال ۷۸ شروع گردد بدلیل مشکلات اعتبار از اواخر ۸۲ آغاز ، عملیات نصب و تجهیز در شهریور ۸۶ پایان و خرداد ۸۷ راه اندازی گردید ، یعنی ۳۲ سال طول کشیده تا کارخانه با تجهیزاتی که عمری از انها گذشته آغاز بکار کند و فاز ۲ این طرح نیز داستانی جداگانه دارد . سایر پروژه ها کم و بیش در چنین وضعیتی قرار دارند و گرچه به ظرفیتهای تولیدی افزوده میگردد ولی نسبت به منابع موجود و هزینه هایی که حیف و میل میشود که با تاخیر در ساخت ، انتخاب پیمانکار و خرید اجناس با کیفیت پایینتر که الویت بر دلالی بیشتر است همراه بوده ، بازدهی کارخانه ها و پالایشگاهها با قیمت تمام شده بیشتر درآمده و قابل رقابت در جهان نیستند و همچنین با فرسودگی ماشین آلات و تجهیزات ایمنی نیز روبرو میباشند که تاوان انها را کارکنان و بخصوص کارگران معادن میدهند .
چنانچه پیشتر گفته شد در سایتهای دولتی که در مورد پروژه ها و پیشرفت کارها با آب و تاب صحبت میشود گاها نکاتی در مورد معادن سایر کشورها ، تکنولوژیها ، محیط زیست و ایمنی آورده شده ولی خبری از وضعیت کارگران نمیدهد . جالب است که در گزارشی از این سایتها تحت عنوان ؛ رهیافتهایی برای افراد نوبتکار ، نه تنها در مورد شیفتهای کارگران صحبتی نمیکند بلکه در مورد افراد شیفتی توضیح مفصلی میدهد که باید نسبت به خواب کافی ، غذای مفید و خوب ، ورزش و غیره خود مراقبت نمایند ، ولی اینکه حقوق کارگران کفاف اینکار را میدهد و یا چنین امکاناتی برایشان مهیا بوده و زمان اینکار را دارند ، بحثی نمیشود . همچنین در گزارشی در باره نصب تجهیزاتی مدرن جهت رعایت محیط زیست مسائلی بیان شده ولی اینکه انها را در محیط زندگی کارگران و چگونگی جلوگیری از حوادث رخ داده در معادن و کارخانه ها بکار گیرند ، جایی در سایتهای وزارتخانه ندارد ! در گزارشی رسمی دکتر نادر سرب موجود در خون نیمی از کارگران معدن کوشک بافق یزد را بیش از حد مجاز دانست و اگر چنین بررسیهایی در معادن ، کارخانه ها و پالایشگاه های وابسته به معادنی چون فولاد ، سیمان ، مس و غیره انجام گیرد ، نتایج مشابه مبنی بر وجود ماده معدنی بیش از حد مجاز در خون کارگران پیدا خواهد شد . در اخبار سایتها نیز از سندیکاهای موجود در وزارتخانه گفتگو شده و زمانیکه به جزییات نگاه میگردد تنها سندیکاهای مربوط به صنف و کارفرماها مشاهده میگردد ، چرا که کارگران اگر سندیکایی دارند نه مستقل بوده و نه نیاز به اشاره و جزییات دارد . تعطیلی ۱۳۷۲ معدن که در سایت تابناک وابسته به مقامات و مافیای قدرت ذکر شده ، حاکی از بیکاری کارگرانی است که با بیکاری و احتمالا عدم پرداخت حقوق و مزایا و سنوات روبرو هستند که در سایت مزبور بدلیل بی اهمیت بودن برای صاحبش خبری در این مورد درج نشده است . ماشین آلات فرسوده ، تجهیزات ایمنی که ندرتا در زمان خرید و نصب بدلیل دلالی از تجهیزات مدرن زمان خرید نبوده ، با طول کشیدن زمان طولانی برای ساخت و بهره برداری خواه ناخواه از رده خارج میباشند و این مهمترین دلیل برای پیش آمدن حوادثی است که بعضی از انها در اخبار سایتهای خصوصی و نه سایتهای دولتی و وابسته بانها بگوش میرسد و اگر مواردی در مورد عدم وجود تجهیزات ایمنی در چنین سایتی آورده شود ، دلیلش بیشتر ناشی از دعوای جناحی است . در گزارشی از معدن گل گهر سیرجان که با شرکتهای اقماری تابع ان نزدیک به ۳،۶۰۰ کارگر دارد و یکی از نقاط کارگری کرمان میباشد ، کارگران بدلیل حقوقهای معوقه با مشکلات بسیاری مواجه هستند . کارگران معدن به خاطر ضرورت تامین هزینه زندگی بیش از سایر کارگران کارخانه های دیگر ناچارند خطر کنند و از جان و هستی خود مایه بگذارند تا جائیکه هر دو الی سه ماه خبری از سوانح در معادن کرمان که با تجهیزات قدیمی و غیر پیشرفته ایمنی کار میکنند ، بگوش میرسد که باعث جراحت شدید و یا مرگ کارگران نگون بخت میگردد ، در حالیکه سیاستهای کارگری حکومت با وعده و وعیدهای دروغین حتی با نپرداختن سختی کار و سایر امتیازات قابل پرداخت که در کشورهای دیگر تصریح شده ، از پرداخت حقوق ناچیز هم در سر ماه سرباز میزنند . در گزارش دیگری کارگران معادن زغالسنگ طبس که بقول مقامات اولین معدن مکانیزه زغالسنگ ایران میباشد ، در اعتراض به طرح جدید دولت و وزارت صنایع و معادن در کاهش مزایا ، خدمات بیمه درمانی و سایر حقوق پایمال شده خود در ۲۸ اردیبهشت سال پیش دست به اعتصاب گسترده و فراگیر زدند . این اعتصاب و تجمع یکروزه که در مقابل مجتمع اداری شرکت زغالسنگ پروده طبس در داخل شهر و همچنین همزمان در سایت معدن یک و معدن مرکزی و کارخانه زغال شویی ان شرکت واقع در منطقه ی معدنی پروده انجام شد ، که سرانجام با دخالت مامورین نیروی انتظامی و مسولین فرمانداری طبس و حراست شرکت موقتا به پایان رسید . ، البته کارگران معادن طبس در آستانه بازدیدی که قرار بود رییس حکومتی مجلس به منطقه نماید دست به اعتصاب زنند که موفق نگردید ند ، هرچند کارگران اعلام کردند که در صورتیکه به خواسته های انان توجه نشود اعتصاب را در آینده ادامه خواهند داد . نمونه دیگر معدن هشونی شهرستان کوهبنان است که از معادن بزرگ حوزه زغال خیز کرمان است که بدلیل عدم توجه به مکانیزم تخریب و نگهداری که ارتفاع نسبتا بلند کارگاههای استخراج ، علیرغم غیرمکانیزه بودن عملیات و بدلیل وجود لایه های نسبتا ضخیم معدن ، حوادث متعدد روی میدهد و بیش از ۸۵۰ کارگر بخش خصوصی در این معدن مشغول بکارند که مدام با خطر انفجار و ریزش تونل معدن روبرو هستند که آخرین انها یک کشته بجای گذاشت . گزارش دیگری خبر از این میدهد که در طی چند سال ۱۳ کارگر در معادن باب نیزو زرند و هشونی کوهبنان بر اثر انفجار و ریزش تونل جان باختند ، که ۹ نفرشان در سال ۸۴ در انفجار معدن باب نیزو کشته شدند . ۲۳ آذر ۸۹ خبر از زنده بگور شدن ۴ کارگر حسین گریکی پور ۲۸ ساله و ۳ نفر دیگر ۲۵ ساله بنامهای حسین یزدیزاده و مسلم نجفی و طیب ولیان در اعماق معدن اشکلی هجدک در راور کرمان در پی ریزش تونل میدهد که ظاهرا دلیل ریزش استفاده از تجهیزات ایمنی ۴۰ ساله میباشد . عباس کاربخش دبیر اجرایی خانه کارگر کرمان میگوید تنها در ۱۲ معدن کرمان ، کارگران هر روز یک مجروح و هر ماه یک کشته بجای میگذارند . ترجمه نامه اعتراضی مورخ ۱۲ فوریه ۲۰۰۴ کنفدراسیون اتحادیه های آزاد کارگری که ۱۵۱ میلیون کارگر را از طریق ۲۳۳ مرکز اتحادیه ای در ۱۵۱ کشور جهان نمایندگی میکنند ، به خاتمی رییس جمهور حکومت وقت در پیوست است که نگرانی بسیار شدید خود را از کشتار حداقل ۴ کارگر و زخمی شدن بیش از ۴۰ کارگر در روستای خاتون اباد شهرستان شهر بابک در روز ۲۴ ژانویه ۲۰۰۴ اعلام کردند . واقعیت دردناک اینستکه مسولان بعد از بروز اینهمه حادثه دیگر منکر وجود تجهیزات قدیمی در معادن نبوده ولی همچنان در پی اینهمه حوادث نه تجهیزات ایمنی تغییر داده میشوند و نه دیه ای به خانواده کارگران کشته شده پرداخت میگردد . برآورد شده که در ایران ۵۰ معدن کار جان خود را بدلیل وقوع سوانح در معادن جانشان را از دست داده اند که گاها ریزش تونلها موجب بسته شدن معدن برای زمان کوتاه و گاه طولانی نیز شده است ، در حالیکه هزینه نصب تجهیزات ایمنی و حفظ جان کارگران معدن بمراتب کمتر از ضرریست که در نتیجه عدم فعالیت یک معدن و یا بسته شدن ان معدن میشود . گزارشی از بیمه حاکیست که کارفرمایان با کاهش هزینه ها در مورد ایمنی کارگران و تجهیزات پیمانکاری و سهل انگاری بازرسان در انعکاس انها ، حادثه و مرگ و میر را به امر جدایی ناپذیر کارگران در معدن نموده اند . در گزارش مسولین وزارت کار در منطقه واگذاری معادن قدیمی زغالسنگ به بخش خصوصی و عدم استفاده از امکانات بروز جهان برای استخراج و رعایت نکات ایمنی که با استانداردهای جهانی بسیار فاصله دارد ، دلیل اصلی بروز سوانح میباشند ، هرچند گزارش توضیح نمیدهد که این کارفرمایان جدید ( اخیرا سپاه ) با چه روابط و ضوابطی صاحب معدن شده اند . تاسف آور عدم اختصاص بودجه جهت تجهیزات و نیروی امداد مجهز است که در این رابطه کشور نیز با کمبود متخصصان روبرو میباشد ، هیچگونه امکانی جهت نجات کارگران پس از حادثه وجود ندارد و در مقایسه با اتفاقی که در معدن شیلی افتاد و توانستند کارگران را پس از چند ماه زنده بیرون بکشند ، ارزش نداشتن جان کارگران برای کارفرمایان و دولت وحکومت روشن میگردد ، کما اینکه مقامات اعلام کردند ( حتما الهام شده چون در رژیم الهام برای مسولین تازگی ندارد ) که ۴ کارگر زنده بگور شده درهمان ساعات اولیه کشته شده ودیگر نیازی بکمک مشاوران اکراینی مستقر و یا متخصصان خارجی نمیباشد ، هرچند انباشت زغالسنگ استخراج شده در داخل معدن امکان داشت عملیات نجات را با خطر ریزش و انفجارمواجه نماید . چند روز گذشته سایت آفتاب خبر داد که ریزش معدن در شهرستان دامغان یکنفر کشته بر جای گذاشت . فرمانده انتظامی دامغان گفت که این حادثه که در معدن زغالسنگ سالدره دیباج روی داد یکنفر هم زخمی شد . رییس اداره صنایع و معادن دامغان نیز علت این حادثه را ریزش کوه اعلام کرد . در این معدن که در ۴۵ کیلومتری شمال دامغان قرار دارد و بخش خصوصی انرا اداره میکند ۱۰ نفر کار میکنند ، گزارشی از بازماندگان و کارگر زخمی نشده و بنابراین جان کارگران همه جا در خطر است .
بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی ایران در سال ۸۴ تعداد کل کارگرانی که در پی سوانح کار جانشان را از دست دادند ، ۶۹۷ نفر بود که ۳۴ درصد بیشتر از دو سال قبلش بود . آقای اصابتی مدیر کل بازرسی وزارت کار و امور اجتماعی در ۱۵ تیر ۸۹ در همایش حفاظت و ایمنی کارگاههای ساختمانی اعلام کرد که در سال گذشته ۱۱،۷۰۰ حادثه رخ داده که ۳۰ تا ۳۵ درصد در بخش ساختمان با ۱۴ درصد فوتی بجای گذاشت ، در حالیکه فوت در سایر بخشها ۹ درصد میباشد . گزارش دقیقتر از سایر مسولان تعداد کارگر آسیب دیده در سال ۸۶ را ۲۴،۰۷۵ نفر که ۱۰۰۰ نفر بیشتر از سال ۸۵ میباشد ذکر نموده و در این میان حکومت اسلامی به قانون کار و برخی از مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار امضا کرده همچنان بی اعتنا میباشد . حادثه ایکه در معدن باب نیزو شهرستان زرند که از بزرگترین مراکز استخراج زغالسنگ کشور است ، در ۲۵ مهر ۸۸ در اثر گاز گرفتگی پیش آمد و موجب مجروح شدن ۲۰ نفر و کشته شدن ۱۱ کارگر و رییس هیات مدیره شرکت دلتا هزار گشت ، سرو صدای زیادی ایجاد کرد که بیشتر سایتهای وابسته به جناحهای حاکمه همزمان با سایر سایتهای مستقل انرا پیگیری و گزارش نمودند . شعبه ۱۰۲ دادگاه جزایی شهرستان زرند پس از ۵ ماه مقصر اصلی را مدیر عامل قبلی و فعلی شرکت دلتا هزار همراه رییس هیات مدیره فعلی که جان خود را از دست داد ، اعلام نمود ، در حالیکه پیش از این بازرسان اداره کل کار و امور اجتماعی استان کرمان نیز چنین نظری داده بودند . در این رای مقصران هرکدام به پرداخت ۱/۳ دیه در حق اولیای دم و همچنین مجازات حبس تعزیری محکوم شدند که به تایید دادگاه زرند نیز رسید ، منتهی دادگاه اسم رییس درگذشته را از لیست پرداخت کنندگان حذف نمود . فرزند یکی از کارگران کشته شده گفت که بدلیل مشکلات مالی در زمان ارائه دادخواست ، وکیلی برای پرونده انتخاب نگردید ، ولی برای احقاق حقوق کامل خانواده کارگران کشته شده و روشن شدن تکلیف ۳۳ درصد سهم رییس درگذشته که اسمش در پرداخت دیه حذف گردیده ، اعتراض خواهیم کرد . تنها پرداختی مقامات دولتی به خانواده کارگران کشته شده مبلغ ۱ تا ۳ میلیون تومان از طرف استانداری کرمان و وزارت صنایع و معادن بدلیل مشکلات اقتصادی این بازماندگان پرداخت گردید . جواد منصوری رییس سازمان کار و امور اجتماعی کرمان اعلام کرد که معدن بسته شده باب نیزو بدلیل محیط ناامن به شرکت زغالسنگ کرمان واگذار شده و اقدامات نهایی در راستای ایمنی محیط معدن و بازگشایی ان در حال انجام است . در این گزارش خبری از کارگران آسیب دیده زنده نیامده و معلوم نیست که کارگران کشته شده و آسیب دیده همه تحت قانون کامل بیمه بوده و وضعیت پرداخت بیمه بیکاری و حقوق و مزایای کارگران مزبور به چه ترتیب است ، در حالیکه پس از ۱۴ ماه هنوز کسی دیه ای دریافت نکرده است !؟ حتی گزارش رسمی مجلس در چند روز گذشته حاکی است که عواملی همچون قدیمی بودن معدن ، نداشتن تجهیزات ایمنی ، بکار بردن کارگران غیرمتخصص ، وجود گاز دلایل انفجار معدن که به کشته شدن ۱۲ نفر منجر گردید ، دانسته و تایید نموده اند پس از این زمان طولانی ( همچون طول کشیدن در گزارش نهایی مجلس ! ) نه تنها بخش عمده ای از مطالبات جان بختگان پرداخت نشده و در پیچ و خم اداره های رسیدگی کننده باقیست ، بلکه متخلفین دولتی و پیمانکار هم پیگرد قانونی نشده و تنها کارفرمای بخش خصوصی به مقامات قضائی معرفی شده که انهم بدلیل استفاده از اهرمهای فرار از قانون مجازات نشده اند !؟ آری مطالب گفته شده نمونه هایی است از انچه بر سر کارگران بی پناه معادن ایران میاید که در پی نبودن تشکیلات مستقل سندیکایی و کارگری و پراکندگی معادن ، هر روزه بخاطر حقوق ناچیزی جان خود را کف دستشان گذاشته و سود سرشاری که از این بابت نصیب کارفرمایان و دولت و حکومت میکند ، حتی صرف هزینه ایمنی و تجهیز کارگاهها ، کارخانه ها ، معادن و پالایشگاههای وابسته به صنایع و معادن انجام نگردیده و کارگران علاوه بر نداشتن بیمه کار و بیکاری ، سنوات ، مسکن و مزایایی دیگر گاها تا ماهها از حقوق ماهیانه خود نیز محروم هستند .
در ادامه تلاش میگردد نقش سپاه که با شرکتهای وابسته مستقیم و غیر مستقیم خود بعنوان بخش خصوصی و تعاونی در تصاحب معادن و شرکتها ، کارخانه ها ، پالایشگاه های وابسته به معادن را همچون سایر بخشهای صنعتی بکمک مستقیم دولت ، نشان داده شود . فرماندهان فاسد سپاه که در طی جنگ با به کشته دادن جوانهای بیگناه و فرستادن انها به مناطق من و خط اول جبهه به غارت منابع مالی جنگی در اختیار خود پرداخته بودند ، بعد از پایان جنگ مجوز ورود به کارهای اجرایی و ساختمانی و بازرگانی را همچون باجی از رفسنجانی تحویل گرفتند تا در سیاست و منابع در اختیار ایشان دخالت نکنند . رهبر که بعنوان قدرت دوم در کشور دستش از خیلی از قدرتهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی خالی مانده بود ، سپاه را همچون ابزاری برای گرفتن قدرت و سلطه خود بکار برد و در ۸ سال خواب خرگوشی دولت اصلاحات ، توانست اکثر نقاط قدرتی را برای کودتای نظامی سپاه تصرف کند و اینکار با رییس دولت بعدی که در طی ۵ سال حکومت ، مهیا گردید . در طی ۵/۵ سال گذشته کمتر جایی مانده که زیر نفوذ سپاه و حکومت نیامده باشد و سپاه علاوه بر قبضه قدرت خود در صنایع نفت ، گاز ، پتروشیمی ، مخابرات ، کشتی سازی ، سد سازی ، حمل و نقل و غیره توانست مافیای قدرت خود را در معادن کشور نیز برقرار نماید . باین ترتیب سپاه با تسلط بر نیروهای انتظامی ، بسیجی و لباس شخصی به سرکوب نیروهای اجتماعی پرداخت ، با وارد کردن فرماندهان خود در مجالس ، هیات دولت ، پستهای استانداران و سایر مقامات دولتی بر نیروی سیاسی فائق آمد ، باین ترتیب سپاهی که اختیار ارتش و منابع نظامی و تسلیحات را داشت با کمک نیروهای سیاسی و اجتماعی خود صنایع و اقتصاد کشور را در دست گرفت ، در حالیکه بیدادگستری هم با قاضیان سرسپرده تابع انها بودند و لذا سپاه توانست بر همه ارکان کشور سلطه پیدا کند و دیگر حکومت اسلامی ولایتی جدا از سپاه مفهومی ندارد . بخشی از گزارش جالب آقای علی آلفونه که متن کاملش در پیوست گذاشته شده که نشان از نفوذ سپاه در معادن دارد و نمونه خرید معادن انگوران ، یک نمونه از خرید سپاه در مورد معادن کشور است ، در زیر آورده شده است :
شرکت سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان یکی از بزرگترین خریداران سهام بورس تهران است که برای سپاه خرید می کند و از سهامداران شماری از شرکت های بزرگ ایرانی است ( به پیوست 3 نگاه کنید) . مهر اقتصاد ایرانیان البته تا کنون در چندین رسوایی بزرگ نیز سهم داشته ، از جمله در ماجرای خرید معدن سرب و روی انگوران در استان زنجان . در 11 مرداد 1388 شرکت توسعۀ معادن روی ایران که از شرکت های وابسته به مهر اقتصاد ایرانیان است ، معدن انگوران را به مبلغ 186 میلیون دلار خرید . پس از انجام معامله ، کارشناسان اعلام کردند ارزش واقعی این معدن 1 میلیارد دلار بوده است . این اتهام موجی از انتقادها را متوجه سپاه کرد . حجت الاسلام محمد تقی واعظی، امام جمعۀ زنجان و نمایندۀ ولی فقیه در این استان ، در خطبه های جمعه با عصبانیت گفت : انگوران را مجانی واگذار می کردید بهتر بود ! آقای جمشید انصاری ، نمایندۀ مجلس ، و حتی آقای رضا عبداللهی ، رئیس کمیسیون برنامه و بودجۀ مجلس ، به وزیر صنایع و معادن ، علی اکبر محرابیان ، حمله کردند و از او خواستند جریان واگذاری سهام انگوران را بررسی کند . دیوان محاسبات عالی پس از انجام تحقیقات افشا کرد که هر سه خریدار معدن انگوران، یعنی شرکت تهیه و تولید روی ، شرکت پاسارگارد ، و شرکت توسعۀ معادن روی ایرا ن ، در واقع عضو یک خانواده اند . روزنامۀ اعتماد گزارش داد شرکت توسعۀ معادن روی ایران %100 سهام شرکت تهیه و تولید روی و %70 از سهام شرکت پاسارگاد را در اختیار دارد ، %30 بقیه سهام پاسارگاد نیز متعلق به شرکت سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایران است . تحقیقات دیوان عالی محاسبات همچنین فاش کرد که حتی فرم های درخواست مزایده از سوی سه شرکت مختلف با یک دستخط نوشته شده بودند . بنابر این، دیوان محاسبات فوراً مزایده را باطل اعلام کرد .
شرکتهایی چون سرمایه گذاری مهر اقتصاد ایرانیان ( کدام ایرانیان ؟ ) مانند صدها شرکت وابسته سپاه با سرمایه اسمی اندک بتدریج سرمایه های هزاران برابر خود را خریده و مافیای عظیم قدرت اقتصادی را برای قبضه کردن کشور تشکیل دادند . حتی اگر این معامله باطل شده باشد ، در حالیکه خریدهای مشکوک بسیار بزرگتر مخابرات و غیره تثبیت گردید ، دیر یا زود در مناقصه تک خریدار یا خریداران وابسته به سپاه دیگری به سرنوشت خریدهای قبلی دچار میگردد . لیست شرکتها و صنایع تحت قدرت سپاه که تحت فرمان رهبر و اصل ۴۴ قانون اساسی با پوشش خصوصی سازی و در اختیار تعاونی قرار دادن در همین گزارش آماده است که نشان میدهد حتی تعاونیهای خریدار نیز متعلق به سپاه هستند و موسسات مالی و بانکهای وابسته به سپاه که با داشتن رانتهای نظامی ، سیاسی و اقتصادی بر بانکهای دولتی احاطه دارند ، وجوه معاملات را بصورت نقدی یا اسمی در اختیار شرکتهای وابسته خریدار میگذراند . شرکتهای وابسته به معادنی را که تا خرداد ۸۹ توسط سپاه خریداری شدند عبارتند از ؛ شرکت آلومینیوم ایران ، شرکت فراوری مواد معدنی ، توسعه معدن روی ، فولاد مبارکه اصفهان ، شرکت ذوب روی اصفهان ، صنایع معدنی شهاب سنگ ، فولاد زاگرس و دهه شرکت دیگر که زیر پوشش نامهای مختلف فعالیت میکنند . نتیجه گیری مقاله فوق نیز قابل توجه است :
تأثیر فعالیت های مالی سپاه و بسیج بر اقتصاد و جامعۀ ایران بسیار گسترده است . دخالت سپاه ، بازار اقتصاد ایران را به ویرانی کشانده و نه تنها بخش خصوصی ، بلکه حتی بنیادهایی را که از اول انقلاب در اقتصاد ایران دست داشته اند به حاشیه رانده است . بخش عمومیِ غیردولتی نیز از حضور سنگین سپاه رنج می برد ، زیرا مبالغ زیادی از سرمایه های عمومی ، پنهان از دید مردم و به شکل یارانه های بی حساب در اختیار شرکت های وابسته به سپاه قرار می گیرد . سپاه بخشی از سودهای به دست آمده را برای راضی نگه داشتن افسران و فرماندهان خود میان آنان پخش می کند ، بخشی از آن را برای خریدن وفاداری سیاستمردان غیر نظامی به مصرف می رساند ، و بخشی را نیز برای کمک به انتخاب شدن مقامات سیاسی یی هزینه می کند که پس از کسب قدرت منابع ملّی بیشتری را در اختیار سپاه و شرکت هایش بگذارند . علاوه بر این ، ثروت فزایندۀ سپاه ، استقلال و بی نیازی اش از بودجۀ دولتی را روز به روز بیشتر می کند . در هر صورت ، انتقال سرمایه سپاه به این شرکت های بزرگ ممکن است این شرکت ها را نیز در معرض تحریم های بین المللی بگذارد . جامعۀ جهانی با هدف قرار دادن منافع مادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شاید بتواند این نهاد را به بازاندیشی در باره ادامۀ برنامه های اتمی جمهوری اسلامی وادارد . روشن است تا وقتی که این شرکت ها از دسترس تحریم های جهانی دورند سپاه می تواند همچنان به بازیِ این جیب به آن جیب خود ادامه دهد .
گزارش دیگری که در روزنامه همشهری که دست جناحی دیگر از قدرتمندان منتهی در مخالفت با باند کودتا و دولت تحت نام ؛ زیانهای میلیاردی حساب سازی در خصوصی سازی ، نوشته شده که در پیوست خواهد آمد ، بخش دیگری از فریب خصوصی سازی دولت و حکومت را که بدست سپاه و مقامات وابسته انجام میگیرد فاش میکند :
خریدار سهام شرکت ایرالکو که44 درصد از سهام این شرکت را در سال 86 براساس برنامههای خصوصیسازی خریداری کرده است ، اعلام کرد: بهدلیل ارائه اطلاعات غلط از سوی سازمان خصوصیسازی و زیان هنگفت سهام ایرالکو و همچنین برخی مشکلات محلی، سهام این شرکت زیان ده را به دولت پس میدهد . به گزارش همشهری، سال گذشته پس از آنکه خریدار سهام شرکت فولاد خوزستان که 30 درصد از سهام این شرکت را به ارزش بیش از 1364 میلیارد تومان از سازمان خصوصیسازی به وکالت از سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی( ایمیدرو) خریداری کرده بود بهدلیل مشکلات عدیده اجرایی و مالی اعلام کرد قصد دارد سهام این شرکت را به دولت پس بدهد . کمتر کسی پیشبینی میکرد که یک سال پس از طرح این ماجرا ، پرونده جدیدی از خصوصیسازی فاش شود که براساس آن خریدار دیگری از بخش خصوصی بهدلیل زیانهای هنگفت مالی و همچنین حسابسازیهای انجام شده به فکر پس دادن سهام خریداری شده به دولت بیفتد . محمد جابریان نخستین فردی بود که علیه سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی( ایمیدرو) که سهام شرکت فولاد خوزستان به نمایندگی از دولت در اختیارش بود و همچنین سازمان خصوصیسازی اقامه دعوی کرد . پس از وی روز گذشته شرکت سرمایهگذاری مهر اقتصاد ایرانیان که 44 درصد از سهام
شرکت ایرالکو رابراساس برنامههای خصوصیسازی در سال 86 از سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی (ایمیدرو) و به وکالت از سازمان خصوصیسازی خریداری کرده بود ، اعلام کرد ؛ قصد دارد سهام این شرکت را به دولت پس بدهد . مدیرعامل شرکت مهر اقتصاد ایرانیان معتقد است که سازمان خصوصی سازی به آنها اطلاعات غلط داده ودر حالی که قرار بوده شرکت ایرالکودر سال مالی 87 به ازای هر سهم 400تومان سود پیشبینی کند ، این میزان سود به 340 تومان زیان تبدیل شده و به این ترتیب شرکت ایرالکو فقط در سالجاری معادل 56 میلیارد تومان زیان درکارنامه خود ثبت کرده است ، زیانی که در سال مالی 88 به 80 تا 100 میلیارد تومان خواهد رسید ؛ اما این همه ماجرا نیست . به گفته عیسی رضایی سنگاندازی برخی مقامات محلی که مانع از توقف فعالیت تیم فوتبال ایرالکو که بالغ بر 5 میلیارد تومان هزینه دارد میشوند ؛ از دیگر دلایل تصمیم این شرکت برای پس دادن سهام ایرالکو به دولت است . هنوز مشخص نیست چه کسی مسئول ارائه این اطلاعات مالی غلط است که باعث شده سهام یک شرکت زیان ده، سود آور نمایش داده شود. آیا در این زمینه سازمان خصوصیسازی مقصر است یا سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی (ایمیدرو) ؟ مدیرعامل شرکت مهر اقتصاد ایرانیان در ادامه تاکید کرد: تاکنون 15 میلیارد تومان از وجه نقد این معامله را به سازمان خصوصیسازی پرداخت کردهایم و مابقی مبلغ که معادل 45 میلیارد تومان است نیز باید ظرف 5 سال به سازمان خصوصیسازی پرداخت کنیم اما با توجه به زیان عملکرد شرکت ایرالکو چگونه میتوانیم این مبلغ را پرداخت کنیم . وی با بیان اینکه زیان شرکت ایرالکو در سال 87 به 56 میلیارد تومان رسیده است، افزود: سود سهام شرکت ایرالکو در سال 87 برای هر سهم 400 تومان پیشبینی شده بود در حالی که این شرکت در سال مالی جاری از بابت هر سهم 340 تومان زیان محقق کرده است . به گفته وی سود هر سهم شرکت ایرالکو در سال 88 نیز 500 تومان اعلام شده است در حالی که زیان عملکرد این شرکت در این سال به 80 تا 100 میلیارد تومان خواهد رسید .
کارگران معادن و کارخانه ها و پالایشگاه های وابسته بان که تحت نظر دولت و کارفرمایان کوچک خصوصی کار میکردند ، دیگر میبایست زیر نظر سپاهی کار کنند که کشور را ملک خود دانسته و چون هر حرکت اعتراضی را سیاسی میداند و جریمه انرا در زندانها میپردازد ، مقابله کنند . کارگران معادن نیز چون کارگران دیگر صنایع ناچارند با تشکیل سندیکاهای مستقل خود متحد شوند تا بتوانند علاوه بر گرفتن حقوق و مزایای قانونی خود ، مسائل دیگری همچون بیمه کار ، بیمه بیکاری ، سنوات و غیره را بسود خود حل نموده و کارفرمای دولتی و جدید سپاهی را وادار کنند که به نصب تجهیزات مدرن ایمنی در محیط معادن و کارخانه ها بپردازند و بتدریج خواسته های خود راافزایش داده و با اعتراضات و اعتصابات جداگانه و یا هماهنگ با دیگر بخشهای کارگری پا ه های رژیم را متزلزل کنند . آنزمان جنبش کارگری میتواند با سایر جنبشهای دانشجویی ، زنان و غیره متحد شده و آزادی و دموکراسی را برای کشور و همه ایرانیان به ارمغان بیاورد . در انتها جزییات بیشتری از حادثه مرگباری که موجب کشته شدن کارگران معدن خاتون اباد گردید و این مقاله بیاد ان عزیزان نوشته شده ، آورده میشود تا دردی که کارگران معدن میکشند و بی پناهی انها در سکوت سایتها و سازمانهای حقوقی و کارگری از رنج انها آگاه گردند :
در دی ماه سال ۱۳۸۲ ۲۰۰ نفر از کارگران مجتمع ذوب مس نیروک در روستای خاتون اباد شهر بابک کرمان با پایان گرفتن کار ساختمانی و اجرایی اخراج میشوند ، در اعتراض به این اقدام کارگران اخراجی همراه خانواده هایشان دست به تحصن زدند . انها در روز شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۲ و در نهمین روز تحصن خود در پی نتیجه نگرفتن از اعتراض خود ، اقدام به بستن جاده خاتون اباد - شهر بابک نمودند . نیروی انتظامی کارگران و خانواده هایشان را پراکنده کرد و در نتیجه انها در مقابل فرمانداری شهر بابک تجمع کردند ، اما اینبار علاوه بر نیروی انتظامی ، با استفاده از هلی کوپترها به سرکوب کارگران پرداخته شده و تجمع انها به گلوله بسته میشود ، که طی دستگیری و زخمی شدن تعدادی از کارگران ۴ نفر انها بنامهای ریاحی ، جاویدی ، مهدوی و مومنی بهمراه دانش آموزی بنام پورامینی کشته میشوند . این اتفاق غم انگیز در زمانی روی میدهد که دولت اصلاحات در حال اجرای داستان برخورد تمدنها بوده و هیچ گونه حمایتی از کارگران تحت پوشش پیمانکار تابعه دولتی نمینماید . در پی شکایت بازماندگان کشته شده ها ، پرونده ای در دادگستری شهر بابک تشکیل شد که از نتیجه دادگاه هنوز خبری نشده است . از طرف دیگر در پی نامه اعتراضی کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری به خاتمی رییس جمهور وقت در مورد کشتار کارگران اعتصابی در استان کرمان مورخ ۶ فوریه ۲۰۰۴ میلادی ، نگرانی این کنفدراسیون که ۱۵۱ میلیون کارگر را نمایندگی میکند از کشتار حداقل ۴ کارگر و زخمی شدن بیش از ۴۰ کارگر در روز شنبه ۲۴ ژانویه اعلام میکند . جالب اینکه در این نامه که توسط یک نهاد کارگری خارجی ارسال شده ، جزییات واقعه بسیار کاملتر از سایر خبرگزاریهای داخلی و سایتهای مستقل شرح داده شده است . در این نامه آزادی کارگران دستگیر شده و رسیدگی به پرونده مسببین حادثه درخواست گردیده شد و خواستار حق آزادی اعتصاب برای کارگران گردید . درپایان نامه که متن کامل انگلیسی ان در پیوست آورده شده ، ذکر نموده که این کنفدراسیون چاره ای جز شکایت به کمیته آزادی تشکل سازمانی جهانی کار ندارد که در پی این شکایات پرونده ای در دادگاه تشکیل شد ولی همچون پرونده شکایت بازماندگان کارگران کشته شده ، نتیجه ای عاید نگردید . با وجود اینکه عاملان و سایر مقامات بالاتر مسول این حادثه مجازات نشدند ، همچون سایر سوانح منجر به صدمه دیدن و کشتار کارگران دیگر معادن و سایر صنایع کشور ، بلکه بازماندگان همچنان در بلا تکلیفی بسر برده و کارگران بیکار نیز به چیزی دست نیافتند ولی همچنان پیگیر پرونده و حقوق از دست رفته هستند ، همچناکه کارگران بیکار و بازماندگان کارگران کشته شده دیگر معادن وسایر صنایع پیگیر هستند . این امر ثابت میکند که کارگران نه تنها معادن بلکه کارگران سراسر ایران میبایست با ایجاد تشکلهای مستقل خود ، حقوق خود را باز ستانند .
مهدی کوهستانی - محمد ایرانی
۱ بهمن ماه ۱۳۸۹ ، ۲۱ ژانویه ۲۰۱۱
http://www.iransabzam.blogspot.com
متن کامل کلیه منابع و سایتهایی که مورد استفاده قرار گرفتند در پیوستهای زیر آورده شده اند :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%B5%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%B9_%D9%88_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D9%86_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
http://96.0.49.9/?p=26307
http://www.not.ir/news/105061.aspx
http://www.not.ir/news/105061.aspx
http://www.mim.gov.ir/
http://www.youtube.com/watch?v=nCK_jTbQ6qU&feature=related
http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/?Id=176642
http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/?Id=176642
http://zar.ir/News/News-707.aspx
http://kjahangard.com/site/index.php?option=com_content&view=article&id=60:1388-08-06-14-04-37
http://www.sangmine.org/index.php?id=272
http://www.edalatkhahi.ir/004167.shtml
http://iran.epage.ir/fa/module.content_Lang.fa_Page.21-09.html
http://www.negah1.com/kargari/azhir1.htm
http://www.eshterak.info/news/2010/11/post-711.html
http://provinces.nlai.ir/Default.aspx?tabid=211&ctl=Details&mid=1162&ItemID=496
http://www.jobportal.ir/s3/Default.aspx?ID=9_3_857_10_526
http://www.pajoohe.com/FA/index.php?Page=definition&UID=38945
http://www.youtube.com/watch?v=oYf7FMiKt0I
http://rezamahmoudi.blogfa.com/
http://www.nicico.com/HomePage.aspx?site=DouranPortal〈=fa-IR&tabid=0
http://www.mim.gov.ir/index.php?module=content&func=viewpage&pageid=9249
http://blog.iranoffside.com/3148-3-%D9%83%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%86-%D8%B0%D8%BA%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D8%B3%D9%86%DA%AF/
http://www.fardanews.com/fa/news/93495/%D8%B5%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%AD%D9%83%D9%85-%D9%85%D8%AA%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B2%D9%88
http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=298&Itemid=10
ttp://www.nedayerahavico.com/activities/coactivities/niro.html
http://www.ngdir.ir/Minemineral/PMineMineralChapterDetail.asp?PID=4113
http://minerals.usgs.gov/minerals/pubs/country/1994/9215094.pdf
http://eng.ut.ac.ir/Departments/show_departments.asp?DEPARTMENT=5&STATUS_ID=7
http://bia2-kar.mihanblog.com/post/tag/%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C%20%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%86
http://www.jobportal.ir/s1/Default.aspx?ID=9_3_595_10_311
http://pr.maj.ir/portal/Home/Default.aspx?CategoryID=5e2168db-b1d0-4122-93b7-1a443559e996
http://www.jobiniran.com/website/%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2/
http://www.rasekhoon.net/weblog/hemmatemozaaf89/57508.aspx
http://www.sibna.ir/Pages/News-4189.html
http://www.reuters.com/article/idUSN2911333720101029
http://www.steelguru.com/middle_east_news/Esfahan_Steel_to_produce_2_million_tonne_long_steel_by_end_of_Iranian_year/186441.html
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=27443
https://mail.google.com/mail/?shva=1#label/kargari/12d9ca6ec091dbf4
http://www.ilo.org/ilolex/cgi-lex/pdconv.pl?host=status01&textbase=iloeng&document=1462&chapter=3&query=Iran%40ref&highlight=&querytype=bool&context=0
http://www.amouee.net/spip.php?article129
http://www.sarbedaran.org/hagh/h14htm/h14mess.htm
ذخیره ارزی هم خالی شد تا قانون برای مترو اجرا نشود
مسافران مترو، قربانی دعوای سیاسی دولت و شهرداری
دعوای سیاسی دولت و شهرداری تهران همچنان ادامه دارد، خطوط تازه تأسیس مترو منتظر واگنها هستند، واگنهای مترو معطل تأمین اعتبار برای ترخیص از گمرک، دولت حاضر به پرداخت اعتبارات قانونی مترو نیست و حتی حاضر است خالی بودن حساب ذخیره ارزی را که پیش از این موضوعی محرمانه اعلام میشد، مطرح کند تا از دادن بودجه مترو طفره برود. در این میان، قربانی مردمی هستند که در فضای شلوغ و پرتراکم مترو، تحت فشارند و چارهای ندارند.
موضوع اعتبارات مترو همیشه محل اصلیترین مناقشات میان دولت و شهرداری بوده و هیچ وقت هم تمامی نداشته؛ این مساله که همیشه در صفحات روزنامهها و در میان اخبار خبرگزاریها جزو اخبار اصلی بوده، انگار هیچ وقت قرار نیست با شفافسازی حل و فصل و پروندهای بسته شود.
تعدد حوزههای مسئول و پاسخگو در این زمینه که شامل استاندار و معاونانش، وزیر اقتصاد، وزیر کشور، رئیس سازمان شهرداریها و زمانی هم رئیس ستاد تبصره ۱۳ و … بوده، باعث شده که صدای اعتراض مردم و مسافران پر و پاقرص مترو که گاهی در میان تراکم جمعیت و شلوغی واگنها، تکتک این مسولان را مورد خطاب قرار داده و پاسخ میخواهند، به جایی نرسد!
هر سال مسئولان شهری حق و حقوق مترو یا همان حق مردم را به دنبال اعتراض و انعکاسهای رسانهای دریافت میکنند و البته شورای شهر هم مسئولان شهرداری را در انعکاس این مسایل همراهی میکنند اما امسال دیگر نه جای اعتراض مانده و نه جای تامل؛ همزمان با اجرای قانون هدفمندی یارانهها و افزایش ۳۰ درصدی به حجم مسافران مترو، دیگر جای اعتراض نمیماند. مسئولان و متولیان امر باید به جای اینکه در مورد میزان کمکهای دولتی طی سالهای اخیر اطلاعرسانی کنند، سری به ایستگاهها و واگنهای مترو زده و مشاهده کنند که اعتبارات چگونه هزینه شده و معضل فعلی، کمبود اعتبارات و واگن در مترو است.
بی توجهی دولتی ها به قوانین
دیگر محل هیچ اعتراض یا سهلانگاری نیست؛ قانون استفاده از تسهیلات ذخیره ارزی برای حمل و نقل ریلی و عمومی شهرها که توسط مجلس شورای اسلامی تصویب شده و باید سالانه ۲۲ کیلومتر مترو در تهران احداث شود. اما در حال حاضر بیش از ۱۰ ماه از ابلاغ این قانون به دولت سپری میشود و با وجود کامل بودن قانون و تایید آن توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام، دولت به آن تمکین نکرده و حتی اعلام میکند که نبود بودجه کافی در حساب ذخیره ارزی علت عدم اجرای پرداخت بودجه مترو بوده است. دولتیهایی که به این قانون عمل نکرده و شانهی بیتوجهی تکان میدهند به خوبی میدانند که بهترین و مهمترین راه گسترش حمل و نقل و نقل عمومی و ترغیب مردم به استفاده از آن در توسعه مترو بوده و علاوه بر آن وضعیت تهران سالهای سال است که به دلیل تراکم جمعیت و ترافیک و معضل آلودگی هوا در حال بحرانی شدن وتبدیل به پایتختی برای ابتلا به انواع بیمایهای ریوی و سرطانی و نیز مرگ تدریجی مردمانش شده است.
نمایندگان مجلس، اعضای شورای اسلامی شهر تهران و سایر کلانشهرها و کارشناسانی که سعی در تفاهیم ضرورت اجرای قانون هدفمندی یارانهها به مردم را دارند بارها با استفاده از هر تریبون و فرصتی اعلام کرداند که اجرای قوانین مترو و توجه به این سیستم در کاهش آلودگی هوا و مهمتر از آن در موفقیت هدفمندی یارانهها تاثیر بهسزایی دارد اما انگار اصرار بر اجرای قانون اعطای اعتبار به متروی تهران و کلانشهرها از محل حساب ذخیره ارزی بیفایده بوده و متولیان اجرای قانون قرار است آنقدر وقت تلف کنند تا سال مالی تمام شود.
علی مطهری نماینده مردم تهران که طی روزهای گذشته در مجلس پرسش و پاسخی از وزیر اقتصاد داشته و البته به جای جواب با توجیهاتی روبهرو شده و از ادامهی پرسش انصراف داده اعلام کرده: اگر قوانین قبلی در مورد مترو عملیاتی شده بود، قانون فوق توسط مجلس و به اتفاق نمایندهها به تصویب نمیرسید اما گویا قرار است به این مصوبه هم عمل نشود!
این نماینده مجلس اعتقاد دارد که دولت از ابتدا ارادهای برای اجرای این قانون نداشته چرا که حتی هیچ راهکاری برای عمل به این قانون مانند پرداخت تدریجی حق قانونی مترو و … ارایه نداده است.
مطهری که اعلام میکند مسئولیت اجرای این قانون وزیر اقتصاد بوده و با توجیه مکرر وزیر اقتصاد روبهرو میشود میگوید: به طور حتم عواملی خارج از اراده ایشان نیز وجود داشته اما مصلحتی بالاتر از قانون وجود نداشته و وزیر اقتصاد باید با عمل به این قانون نسبت به مخالفان واکنش نشان میداد.
«نبود پول در حساب ذخیره ارزی» فقط برای مترو
«نبود پول در حساب ذخیره ارزی» اگر چه نگران کنندهترین جمله برای مردم کارشناسان و صاحبنظران بوده اما گویا زمانی که به پرداخت حق مترو و سهم میلیارد دلاری به متروی تهران از این محل میرسد، این جمله به راحتی در سر زبان مسئولان میچرخد و به جای عمل به قانون اصلی که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند از انتشار اوراق مشارکت برای مترو و سایر پیشبینیها سخن گفته میشود.
دولت در حال حاضر از ۲۵۰ میلیارد تومان بودجه عمرانی جهت ساخت مترو، ۱۶۷ میلیارد تومان پرداخت کرده و براساس اعلام شکیب رئیس کمیسیون توسعه و عمران در صورتی که دولت مابقی اعتباراتش را هم پرداخت کند، مترو میتواند خدمترسانی مناسبی را به شهروندان داشته باشد.
دولت براساس مصوبه مجلس ۶۰ میلیارد تومان بابت یارانه بلیت مترو متعهد شده است اما متاسفانه با وجود گذشت ۱۰ ماه از سال تنها ۱۶ میلیارد تومان از آن را پرداخت کرده این در حالی است که هزینههای جاری مترو از محل این بودجه تامین شده و به دنبال هدفمندی یارانهها و استقبال روزافزون مردم به سیستم مترو، تامین این اعتبار بیش از گذشته ضرورت دارد.
تسویهحسابهای سیاسی با شهرداری
با این وجود به دنبال زمزمههای مربوط به محقق شدن تعهدات دولتی در این بحث، مسئولان شهری و شورای شهر نسبت به این مساله ابراز نگرانی کردهاند و در واقع آب پاکی را روی دست مردم ریختند که اگر دولت ما بهالتفاوت قیمت برق مترو و هزینهها را نپردازد، هزینهها از طریق شهرداری تهران تامین میشود، که با توجه بر اینکه شهرداری بنا به اعلام کارشناسان به پول نفت دسترسی ندارد پس این پول هم به طور غیر مستقیم از مردم دریافت میشود.
اعضای شورای شهر هم اعلام کردهاند که برای شفافسازی بهتر در برابر افکار عمومی به آنها اعلام میشود که به جای کمک دولت، خودشان باید کمر همت به توسعه مترو ببندند و در کل بیخیال کمکهای دولتی شوند!
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در این ارتباط تاکید میکند: دولت باید شهرداری تهران را از تسویه حسابهای احتمالی سیاسی مبرا بدارد چرا که مطالبات شهرداری مطالبات مردم بوده و مایملک شخص شهرداری نیست؛ نگاه دولت به مترو و خدماتش مانند لزوم توجه به حل مشکلات مردم باشد و رقابتهای بیحاصل با شهرداری را تمام کند.
به اعتقاد این نماینده مجلس با توجه به اظهارات وزیر اقتصاد در مجلس و در پاسخ به سوالکنندگان، تخلف رئیس کل بانک مرکزی در مورد عدم اجرای قانون فوق محرز بوده و مجلس باید از ابزارهای نظارتی برای این موضوع استفاده کند.
براساس این گزارش علیرضا محجوب نماینده مردم تهران در مجلس نیز در گفتوگویی از پیگیری مصوبه مجلس از طریق قوه قضائیه خبر داد و اعلام کرد: مجلس همچنان پیگیر مصوبه خود بوده و تا قبل از پایان سال مالی این موضوع را ابتدا از رئیسجمهور پیگیری و در صورت جواب نگرفتن از طریق قوه قضائیه پیگیری میکند.
او اضافه کرده: مجلس میتواند با پیگیری این حق و قانون زمان اجرای این قانون و مصوبه را تمدید کند تا حق مردم پایمال نشود.
قوانین خاک میخورند، مسافران عصبانی میشوند
مترو سواران در حالی کاستیها را تحمل میکنند که به عنوان قشر فهیم جامعه میدانند که کدام یک از ردههای مدیریتی به قوانین عمل نکردهاند؛ به طوری که صحبتها و اعتراضات توام با عصبانیت مسافران در زمان شلوغی قطارها و معطل ماندنشان و تاخیرهای گاه و بیگاه، مهر تایید بر این مساله است.
این اعتراضات در حالی وجود دارد که طرح جامع ترافیک تهران، قانون برداشت یک میلیارد دلاری مترو از حساب صندوق ذخیره ارزی و تعهدات متعدد و اجرا نشدهی دیگری وجود دارد که همه در گنجینههای اتاق مدیران در حال خاک خوردن هستند…!
منبع: ایلنا، سمیه جاهدعطائیان (با کمی تغییر)
جرس:
قطبی می گوید غروری ایرانی دارد و روحیهای امریکایی و خودش و بازیکنانش هیچ کاری به مسایل سیاسی ندارند و بستن مچبند سبز برخی از بازیکنان تیم ملی را نکوهیده است.
افشین قطبی، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، در گفتوگویی خود را فردی توصیف کرد با قلبی ایرانی، روحیهای آمریکایی و مغز فوتبالی هلندی. او که متولد ایران است، نزدیک به 30 سال در آمریکا زندگی کرده و با مربیان بزرگ هلندی همکار بوده است.
خبرگزاری اسوشیتدپرس، گفت و گو با قطبی را یک روز پیش از بازی تیم ملی ایران مقابل کره جنوبی، در مرحله یک چهارم نهایی جام ملتهای آسیا منتشر کرده است.
قطبی تاکید دارد در بازی امروز با کره جنوبی تمرکز تمام بازیکنان معطوف بازی است: «ما ورزشکاریم و باید روی وظیفهمان که خوشحال کردن مردم است تمرکز داشته باشیم. تیم ملی از بازیکنان گرفته تا مربی به مردم تعلق دارد و کسی نباید از آن وسیلهای بسازد برای رسیدن به اهداف سیاسیاش.»
قطبی می گوید غروری ایرانی دارد و روحیهای امریکایی و خودش و بازیکنانش هیچ کاری به مسایل سیاسی ندارند و بستن مچبند سبز برخی از بازیکنان تیم ملی را نکوهیده است.
افشین قطبی، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، در گفتوگویی خود را فردی توصیف کرد با قلبی ایرانی، روحیهای آمریکایی و مغز فوتبالی هلندی. او که متولد ایران است، نزدیک به 30 سال در آمریکا زندگی کرده و با مربیان بزرگ هلندی همکار بوده است.
خبرگزاری اسوشیتدپرس، گفت و گو با قطبی را یک روز پیش از بازی تیم ملی ایران مقابل کره جنوبی، در مرحله یک چهارم نهایی جام ملتهای آسیا منتشر کرده است.
به گزارش روزنامه اینترنتی جهان ورزش، محور گزارش – گفتوگوی اسوشیتدپرس، بیش از ورزش، مسائل سیاسی، به ویژه ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران است.
قطبی در این مصاحبه گفته که غروری ایرانی دارد و روحیهای امریکایی و خودش و بازیکنانش هیچ کاری به مسایل سیاسی ندارند و بستن مچبند سبز برخی از بازیکنان تیم ملی را نکوهیده است.
او در این مصاحبه گفته: «من قلبی ایرانی دارم، روحیهای امریکایی و مغز فوتبالی هلندی.»
به گزارش این خبرگزاری، قطبی از این که هفت بازیکنش در مرحله پلی آف جام جهانی 2010 افریقای جنوبی در بازی برگشت مقابل این تیم در سئول مچبند سبز بسته اند ابراز «ناراحتی» کرده است.
در این گزارش که اشارهای شده به تولد قطبی در ایران و بزرگ شدنش در کالیفرنیا، سوالی پرسیده شده با این مضمون که چرا قطبی، کمک مربی سابق لوس آنجلس گلکسی، باید وظیفه خطیر مربیگری در تیم ملی ایران را که از انقلاب اسلامی تا کنون به موفقیت چشمگیری نرسیده بپذیرد. و چرا او بعد از وقایع انتخابات سال 1388 باید این سمت را انتخاب کند.
«جهان ورزش» عدم موفقیت فوتبال طی 30 سال اخیر را نگاه غیرمنصفانه دانسته و نوشته است: «ایران طی این سالها دو بار راهی جام جهانی شده و در سالهای 1990، 1998 و 2002 به قهرمانی بازیهای آسیا رسیده که در سال های 1990 و 1998 از آن جا که هنوز بازیهای آسیایی محدودیت سنی زیر 21 سال نگذاشته بود کیفیت آنها دست کمی از جام ملتهای آسیا نداشت و سایر تیمهای آسیایی با تمام قوا در آن شرکت میکردند. قهرمانی باشگاههای ایرانی در جام باشگاههای آسیا هم سایر مظاهر موفقیت ایران طی سه دهه اخیر به شمار میرود.»
قطبی در پاسخ به این سوالات، به حس وطندوستیاش اشاره کرده و گفته است: «من سختترین مسیر را برگزیدم. من حس کردم کار کردن برای کشورم فرصتی به من میدهد تا به مردمم در تاریکترین شرایط امید بدهم، دردشان را کاهش دهم و کاری کنم که به کشورشان افتخار کنند.»
منظور قطبی البته احتمالا از تاریکترین شرایط ناکامیهای فوتبال ایران است: «ورزش قدرت این کار را دارد. و هیچ ورزشی به اندازه فوتبال نمیتواند موثر باشد. بازیکنان هم میدانند که تیم ملی میتواند صرفنظر از دیدگاههای سیاسی مردم ایران را نشان دهد. من چه کسی هستم که در مورد این که کشورم در مسایل سیاسی چه رفتاری باید داشته باشد تصمیم بگیرم؟ برای همین است که من وارد ورزش شدم و زندگیام را راحت کردم. این ورزش یک توپ است، دو دروازه و 22 بازیکن.»
باربارا سرک، نویسنده این گزارش – گفتوگو، البته به خاطر این که برخی از بازیکنان مچبند سبز به دست بسته بودند حرفهای قطبی را با واقعیت متناقض میداند.
در این گزارش اشارهای شده به شعارهای هواداران ایرانی در ورزشگاه سئول که قطبی از همه این مسایل ابراز ناراحتی کرده: «آن کارها اشتباه بود و من را خیلی ناراحت کرد. چون تمرکز بازیکنانم از کاری که باید انجام دهند از بین رفته بود. وظیفه آنها خوشحال کردن مردم با پیروزیشان در آن بازی بود. اگر آن بازی را میبردیم ایران به جام جهانی میرسد. این برای مردم ایران بهترین اتفاق بود فارغ از این که چه کسی رییسجمهورشان است.»
در این گزارش همچنین آمده که قطبی با دعوت کردن از بسیاری از بازیکنان جوان قصد دارد «فوتبالی تهاجمی و جذاب» به نمایش بگذارد. البته در این گزارش گروه ایران به اشتباه گروه C نامیده شده که تنها تیمی در جام است که 9 امتیاز گرفته. ایران البته در گروه D با پیروزی بر عراق، کره شمالی و امارات صد در صد امتیازات را گرفته است.
قطبی در این مصاحبه گفته که غروری ایرانی دارد و روحیهای امریکایی و خودش و بازیکنانش هیچ کاری به مسایل سیاسی ندارند و بستن مچبند سبز برخی از بازیکنان تیم ملی را نکوهیده است.
او در این مصاحبه گفته: «من قلبی ایرانی دارم، روحیهای امریکایی و مغز فوتبالی هلندی.»
به گزارش این خبرگزاری، قطبی از این که هفت بازیکنش در مرحله پلی آف جام جهانی 2010 افریقای جنوبی در بازی برگشت مقابل این تیم در سئول مچبند سبز بسته اند ابراز «ناراحتی» کرده است.
در این گزارش که اشارهای شده به تولد قطبی در ایران و بزرگ شدنش در کالیفرنیا، سوالی پرسیده شده با این مضمون که چرا قطبی، کمک مربی سابق لوس آنجلس گلکسی، باید وظیفه خطیر مربیگری در تیم ملی ایران را که از انقلاب اسلامی تا کنون به موفقیت چشمگیری نرسیده بپذیرد. و چرا او بعد از وقایع انتخابات سال 1388 باید این سمت را انتخاب کند.
«جهان ورزش» عدم موفقیت فوتبال طی 30 سال اخیر را نگاه غیرمنصفانه دانسته و نوشته است: «ایران طی این سالها دو بار راهی جام جهانی شده و در سالهای 1990، 1998 و 2002 به قهرمانی بازیهای آسیا رسیده که در سال های 1990 و 1998 از آن جا که هنوز بازیهای آسیایی محدودیت سنی زیر 21 سال نگذاشته بود کیفیت آنها دست کمی از جام ملتهای آسیا نداشت و سایر تیمهای آسیایی با تمام قوا در آن شرکت میکردند. قهرمانی باشگاههای ایرانی در جام باشگاههای آسیا هم سایر مظاهر موفقیت ایران طی سه دهه اخیر به شمار میرود.»
قطبی در پاسخ به این سوالات، به حس وطندوستیاش اشاره کرده و گفته است: «من سختترین مسیر را برگزیدم. من حس کردم کار کردن برای کشورم فرصتی به من میدهد تا به مردمم در تاریکترین شرایط امید بدهم، دردشان را کاهش دهم و کاری کنم که به کشورشان افتخار کنند.»
منظور قطبی البته احتمالا از تاریکترین شرایط ناکامیهای فوتبال ایران است: «ورزش قدرت این کار را دارد. و هیچ ورزشی به اندازه فوتبال نمیتواند موثر باشد. بازیکنان هم میدانند که تیم ملی میتواند صرفنظر از دیدگاههای سیاسی مردم ایران را نشان دهد. من چه کسی هستم که در مورد این که کشورم در مسایل سیاسی چه رفتاری باید داشته باشد تصمیم بگیرم؟ برای همین است که من وارد ورزش شدم و زندگیام را راحت کردم. این ورزش یک توپ است، دو دروازه و 22 بازیکن.»
باربارا سرک، نویسنده این گزارش – گفتوگو، البته به خاطر این که برخی از بازیکنان مچبند سبز به دست بسته بودند حرفهای قطبی را با واقعیت متناقض میداند.
در این گزارش اشارهای شده به شعارهای هواداران ایرانی در ورزشگاه سئول که قطبی از همه این مسایل ابراز ناراحتی کرده: «آن کارها اشتباه بود و من را خیلی ناراحت کرد. چون تمرکز بازیکنانم از کاری که باید انجام دهند از بین رفته بود. وظیفه آنها خوشحال کردن مردم با پیروزیشان در آن بازی بود. اگر آن بازی را میبردیم ایران به جام جهانی میرسد. این برای مردم ایران بهترین اتفاق بود فارغ از این که چه کسی رییسجمهورشان است.»
در این گزارش همچنین آمده که قطبی با دعوت کردن از بسیاری از بازیکنان جوان قصد دارد «فوتبالی تهاجمی و جذاب» به نمایش بگذارد. البته در این گزارش گروه ایران به اشتباه گروه C نامیده شده که تنها تیمی در جام است که 9 امتیاز گرفته. ایران البته در گروه D با پیروزی بر عراق، کره شمالی و امارات صد در صد امتیازات را گرفته است.
جرس:
سخنگوی شورای نگهبان ضمن عقب نشینی از تاکیدات اخیر دبیر آن نهاد پیرامون عدم شرکت برخی گروههای سیاسی در انتخابات"، آنرا "انتشار نادرست" توسط یک خبرگزاری ذکر کرد و مدعی شد که احمد جنتی "مطلبی را خطاب به گروهها و جناحهای سیاسی موجود در جامعه بیان نكرده"، بلکه "سؤال وی نسبت به یكی از افراد بود كه در در حوادث انتخابات ٨٨ نقش داشت و اکنون به جای اینكه پاسخگوی رفتارش باشد، در مقام مدعی و طلبكاری به میدان آمده است."
اشاره وی به سخنان ۱٧ دی ماه احمد جنتی از تریبون نماز جمعه بود که با حمله به شروط بیان شده توسط محمد خاتمی جهت شرکت یا حضور احتمالی اصلاح طلبان در انتخابات آتی کشور (اجرای قانون اساسی، آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد)، گفته بود "آنها از اینكه می گویند برای ورود به انتخابات شرط داریم، باید شرم كنند؛ مردم آنها را قبول ندارند كه به آنها رای دهند..."
از این رسانه گلایه داریم
به گزارش فارس، عباسعلی كدخدایی سخنگوی شورای نگهبان صبح شنبه دوم بهمن ماه، در نشستی خبری در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه "احمد جنتی در اظهارات اخیرش اعلام كرد كه برخی از گروههای سیاسی در انتخابات شركت نكنند، سؤال بنده این است با توجه به اینكه وی در رأس شورای نگهبان قرار دارد، آیا این شائبه كه موضعگیریهای او جهتگیریهای سیاسی دارد، ایجاد نمیشود"، گفت: "متن صحبتی كه به آیتالله جنتی منتسب شده را به ما بدهید و كدام خبرگزاری این متن را منتشر كرده است تا وظیفه نظارتی هم در اینجا داشته باشیم؛ ما اجازه داریم كه از خبرگزاری مهر گلایه كنیم كه این مطلب را به درستی اعلام و منعكس نكرده است و خواهش بنده این است كه مطالب و آنچه كه اتفاق افتاده را به درستی منتشر كنند."
كدخدایی بر همین اساس یادآور شد: بنده هم تعجب كردم و زمانی كه عبارتها را نگاه میكردم متوجه شدم، آیتالله جنتی مطلبی را خطاب به گروههای سیاسی و جناحهای موجود در جامعه بیان نكرده؛ سؤال وی نسبت به یكی از افراد بود كه در حوادث انتخابات نقش داشت و در حال حاضر به جای اینكه پاسخگوی رفتارش باشد، در مقام مدعی و طلبكاری به میدان آمده است.
شورای نگهبان برای كسی فرش قرمز پهن نمیكند
به ادعای سخنگوی شورای نگهبان وی، احمدجنتی گفته است "كسانی كه باید در برابر افكار عمومی پاسخگو باشند، دیگر نیازی به ورود این افراد نیست و كاملا هم مشخص است كه چه كسانی هستند، افرادی كه در فتنه به هر دلیلی نقش داشتند، انتظار نداشته باشند كه شورای نگهبان برای آنها فرش قرمز پهن كند، به نظر میرسد كه وجود اختلاف سلیقهها، وجود جناحهای مختلف در برابر كشور نه تنها بد نیست بلكه بسیار هم مطلوب است و شورای نگهبان هم از اختلاف سلیقههای موجود در جامعه استقبال میكند و تنها و تنها این شورا رفتار افراد را ملاك قرار میدهد. "
سخنگوی شورای نگهبان همچنین در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه آفتاب یزد مبنی بر اینكه جنتی خطاب به نمایندگان مجلس گفته است كه نمایندگان تا این حد وقت وزرا را نگیرند، آیا شما و سایر اعضای شورای نگهبان همین نظر را دارید، یا خیر؟ مدعی شد: این یك توصیه اخلاقی است و میتوان به هر كسی توصیه اخلاقی كرد.
گفتنی است احمد جنتی در سخنرانی فوق الذکر همچنین از نمایندگان مجلس برای احضار كردن وزیران انتقاد كرده و گفته بود: در این شرایط كه وزیران لازم است برای پیشبرد هدفمندی یارانه ها (حذف سوبسیدها) شبانه روز به فعالیت بپردازند، احضار شدن به مجلس و اتلاف وقت آنها به ضرر همه است و نمایندگان مجلس همانطور كه در اطلاعیه های خود فتنه را محكوم كردند، نباید اقدامات شایسته دولت نادیده بگیرند و باید از آنها حمایت و قدردانی كنند و مانع فعالیت وزیران نشوند."
كدخدایی بر همین اساس یادآور شد: بنده هم تعجب كردم و زمانی كه عبارتها را نگاه میكردم متوجه شدم، آیتالله جنتی مطلبی را خطاب به گروههای سیاسی و جناحهای موجود در جامعه بیان نكرده؛ سؤال وی نسبت به یكی از افراد بود كه در حوادث انتخابات نقش داشت و در حال حاضر به جای اینكه پاسخگوی رفتارش باشد، در مقام مدعی و طلبكاری به میدان آمده است.
شورای نگهبان برای كسی فرش قرمز پهن نمیكند
به ادعای سخنگوی شورای نگهبان وی، احمدجنتی گفته است "كسانی كه باید در برابر افكار عمومی پاسخگو باشند، دیگر نیازی به ورود این افراد نیست و كاملا هم مشخص است كه چه كسانی هستند، افرادی كه در فتنه به هر دلیلی نقش داشتند، انتظار نداشته باشند كه شورای نگهبان برای آنها فرش قرمز پهن كند، به نظر میرسد كه وجود اختلاف سلیقهها، وجود جناحهای مختلف در برابر كشور نه تنها بد نیست بلكه بسیار هم مطلوب است و شورای نگهبان هم از اختلاف سلیقههای موجود در جامعه استقبال میكند و تنها و تنها این شورا رفتار افراد را ملاك قرار میدهد. "
سخنگوی شورای نگهبان همچنین در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه آفتاب یزد مبنی بر اینكه جنتی خطاب به نمایندگان مجلس گفته است كه نمایندگان تا این حد وقت وزرا را نگیرند، آیا شما و سایر اعضای شورای نگهبان همین نظر را دارید، یا خیر؟ مدعی شد: این یك توصیه اخلاقی است و میتوان به هر كسی توصیه اخلاقی كرد.
گفتنی است احمد جنتی در سخنرانی فوق الذکر همچنین از نمایندگان مجلس برای احضار كردن وزیران انتقاد كرده و گفته بود: در این شرایط كه وزیران لازم است برای پیشبرد هدفمندی یارانه ها (حذف سوبسیدها) شبانه روز به فعالیت بپردازند، احضار شدن به مجلس و اتلاف وقت آنها به ضرر همه است و نمایندگان مجلس همانطور كه در اطلاعیه های خود فتنه را محكوم كردند، نباید اقدامات شایسته دولت نادیده بگیرند و باید از آنها حمایت و قدردانی كنند و مانع فعالیت وزیران نشوند."
شورای نگهبان تنها و تنها رفتار افراد را ملاك بررسی صلاحیتها قرار میدهد
در ادامه این نشست خبری، خبرنگاری از كدخدایی پرسید برخی سایتها پیشبینی كردند كه رحیم مشایی كاندیدای ریاست جمهوری انتخابات یازدهم خواهد بود آیا احتمال دارد كه شورای نگهبان صلاحیت وی را تائید كند یا خیر؟ كه سخنگوی شورای نگهبان پاسخ داد: "ظاهرا غیبگویی كردند، نظر شورای نگهبان زمانی اعلام میشود كه افراد ثبتنام كردند و تنها و تنها رفتار افراد است كه ملاك بررسی صلاحیتها خواهد بود و معیار ما هم قانون و مقررات انتخابات خواهد بود."
وی مدعی شد: شورای نگهبان همواره تلاش میكند بر اساس قانون اساسی اظهار نظر كند و مصلحت لازم در مجمع تشخیص هم میتواند تصویب شود .
طبق قانون مصوبات مجمع تشخیص اگر بر اساس قانون اساسی انجام شود، لازمالاجراست
كدخدایی در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر اینكه اخیرا اظهارنظرهایی از طرف رئیس دولت مطرح میشود مبنی بر اینكه مصوبات مجمع تشخیص مصلحت قابل تائید نیست و یا بعضا گفته كه این مصوبات را قانونی نمیداند و اجرا نمیكند (مانند برداشت از حساب ذخیره ارزی برای كمك به مترو و یا نحوه انتخاب رئیس كل بانك مركزی)، از نظر شورای نگهبان مصوبات مجمع طبق قانون اساسی تا چه حد لازمالاجرا است، گفت "مصوبات مجمع اگر بر اساس قانون اساسی انجام شود، لازمالاجراست."
در ادامه این نشست خبری، خبرنگاری از كدخدایی پرسید برخی سایتها پیشبینی كردند كه رحیم مشایی كاندیدای ریاست جمهوری انتخابات یازدهم خواهد بود آیا احتمال دارد كه شورای نگهبان صلاحیت وی را تائید كند یا خیر؟ كه سخنگوی شورای نگهبان پاسخ داد: "ظاهرا غیبگویی كردند، نظر شورای نگهبان زمانی اعلام میشود كه افراد ثبتنام كردند و تنها و تنها رفتار افراد است كه ملاك بررسی صلاحیتها خواهد بود و معیار ما هم قانون و مقررات انتخابات خواهد بود."
وی مدعی شد: شورای نگهبان همواره تلاش میكند بر اساس قانون اساسی اظهار نظر كند و مصلحت لازم در مجمع تشخیص هم میتواند تصویب شود .
طبق قانون مصوبات مجمع تشخیص اگر بر اساس قانون اساسی انجام شود، لازمالاجراست
كدخدایی در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر اینكه اخیرا اظهارنظرهایی از طرف رئیس دولت مطرح میشود مبنی بر اینكه مصوبات مجمع تشخیص مصلحت قابل تائید نیست و یا بعضا گفته كه این مصوبات را قانونی نمیداند و اجرا نمیكند (مانند برداشت از حساب ذخیره ارزی برای كمك به مترو و یا نحوه انتخاب رئیس كل بانك مركزی)، از نظر شورای نگهبان مصوبات مجمع طبق قانون اساسی تا چه حد لازمالاجرا است، گفت "مصوبات مجمع اگر بر اساس قانون اساسی انجام شود، لازمالاجراست."
شورای نگهبان فارغ از اظهارنظر است
در ادامه خبرنگاری پرسید درباره نحوه تعیین رئیس كل بانك مركزی، مصوبه مجلس و شورای نگهبان برای رفع حل اختلاف به مجمع تشخیص مصلحت رفت، رئیس دولت گفت كه مجمع تشخیص مصلحت نظام حق تغییر قانون اساسی را ندارد و مصوبهاش از نظر وی قابل پذیرش نیست، نظر شورای نگهبان در این باره چیست؟ كه كدخدایی پاسخ داد، ما نظری نداریم شورای نگهبان در این زمینه مسئولیت ندارد و باید این موضوع را از مجمع سؤال كنید، ما ایراد شورای نگهبان در این باره را به مجلس ارائه كردیم و مجلس روی مصوبه قبلیاش اصرار كرد و آن را برای رفع حل اختلاف به مجمع تشخیص فرستاد، شورای نگهبان فارغ از اظهارنظر است.
در ادامه خبرنگاری پرسید درباره نحوه تعیین رئیس كل بانك مركزی، مصوبه مجلس و شورای نگهبان برای رفع حل اختلاف به مجمع تشخیص مصلحت رفت، رئیس دولت گفت كه مجمع تشخیص مصلحت نظام حق تغییر قانون اساسی را ندارد و مصوبهاش از نظر وی قابل پذیرش نیست، نظر شورای نگهبان در این باره چیست؟ كه كدخدایی پاسخ داد، ما نظری نداریم شورای نگهبان در این زمینه مسئولیت ندارد و باید این موضوع را از مجمع سؤال كنید، ما ایراد شورای نگهبان در این باره را به مجلس ارائه كردیم و مجلس روی مصوبه قبلیاش اصرار كرد و آن را برای رفع حل اختلاف به مجمع تشخیص فرستاد، شورای نگهبان فارغ از اظهارنظر است.
شورای نگهبان یك نهاد مستقل است
در ادامه نشست خبری خبرنگاری پرسید شورای نگهبان به عنوان یك نهاد نظارتی، در ادامه قوه مقننه قرار دارد، آیا میتوان برای اقدامات مجلس به خصوص در مورد سؤال از وزرا، حدود و قاعدهای تعیین كرده است؟ كه سخنگوی شورای نگهبان در پاسخ به وی بدون اشاره به دخالت های مستمر و جانبدارانه اش به نفع دولتین نهم و دهم، مدعی شد:
در ادامه نشست خبری خبرنگاری پرسید شورای نگهبان به عنوان یك نهاد نظارتی، در ادامه قوه مقننه قرار دارد، آیا میتوان برای اقدامات مجلس به خصوص در مورد سؤال از وزرا، حدود و قاعدهای تعیین كرده است؟ كه سخنگوی شورای نگهبان در پاسخ به وی بدون اشاره به دخالت های مستمر و جانبدارانه اش به نفع دولتین نهم و دهم، مدعی شد:
"بنده باید اظهارات شما را اصلاح كنم، شورای نگهبان یك نهاد مستقل است و در ادامه قوه مقننه نیست، اما پاسخ سؤال شما نیز منفی است و نمیتوان حدود و قاعدهای تعیین كرد، اما اگر از شورای نگهبان در قالب تفسیر اصول قانون اساسی سؤال شود، این شورا نظر رسمی خود را اعلام میكند."
مطالبات معوقه 18 ماهه كارگران لولهسازي خوزستان
خبرگزاری هرانا - دبير اجرايي خانه كارگر خوزستان ميگويد به دليل بدهيهاي معوقه و مشكلات مديريتي، كارگران كارخانه لولهسازي خوزستان با مشكل دريافت حقوق و مطالبات مواجه هستند.
آقايارحسيني در گفت و گو با خبرنگار ايلنا گفت: نزديك به 600 كارگر رسمي و قراردادي در اين كارخانه مشغول به كار هستند.
وي افزود: به دليل انباشته شدن بدهيهاي معوقه اين كارخانه به بانكها، اداره برق، سازمان تامين اجتماعي و ساير نهادها هيچ مديري نتوانسته است تا اين كارخانه را از شرايط بحراني خارج كند.
حسيني يادآور شد: مشكلات كنوني كارخانه لولهسازي خوزستان ريشه در عملكرد نادرست مديران 15 سال گذشته اين شركت دارد.
دبير اجرايي خانه كارگر خوزستان از دولت خواست در خصوص راه اندازي اين واحد نيمه تعطيل و پرداخت 18 ماه مطالبات معوقه كارگران اقدام كند.
بازداشت فيض الله روشن در ساري
خبرگزاری هرانا - يك شهروند بهايي ساكن ساري به نام " فيض الله روشن " در روز شنبه 25 دي ماه 89 پس از احضار و معرفي خويش به اداره اطلاعات شهر مذكور بازداشت و به نقطه نامعلومي منتقل شد .
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، با گذشت چندين روز از بازداشت نامبرده هيچ اطلاع از سرنوشت وی در دست نیست.
ياداوري مي شود فيض الله روشن در 30 ارديبهشت 88 پس از سپري كردن محكوميت يك ساله از زندان آزاد شده است .
۳۰ درصد از جوانان کشور بیکار و درآمدشان صفر درصد است
خبرگزاری هرانا - رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام معتقد است ما باید بر مبنای شاخصهای اقتصادی در رابطه با وضعیت معیشت مردم حرف بزنیم، آنچه شاخصها به ما نشان میدهد، بازگو کننده وضعیت معیشت مردم است.
حسن روحانی درعین حال در رابطه با وضعیت برخی از شاخصهای اقتصادی نیز میگوید میزان رشد ناخالص ملی براساس تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام و تایید رهبری باید ۸ درصد باشد و براساس آخرین اعلام بانک مرکزی حدود ۲. ۵ درصد است و بالای ۳۰ درصد از جوانان کشور بیکار هستند و درآمد آنها صفر درصد است و این شاخصها خود معیار خوبی برای قضاوت در رابطه با وضعیت معیشت مردم است.
به گزارش ایلنا، دکتر حسن روحانی در رابطه با وضعیت معیشت مردم میگوید: برای اینکه بخواهیم در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کنیم باید براساس شاخصهای اقتصادی صحبت کنیم.
او ادامه میدهد: مثلا میزان رشد ناخالص ملی را مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب کرده و مقام معظم رهبری هم آن را تایید کرده است. براساس تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام، رشد ناخالص ملی باید حداقل ۸ درصد باشد، اما در حال حاضر میزان رشد ناخالص ملی کمتر از این میزان است.
رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام توضیح داد: در حال حاضر حدود یک سالونیم یا ۲ سال است که بانک مرکزی میزان رشد ناخالص ملی را اعلام نکرده است اما براساس آخرین اعلام بانک مرکزی، میزان رشد ناخالص ملی حدود ۲. ۵ بوده است و قطعا رشد ۲. ۵ درصدی با رشد ۸ درصدی فاصله زیادی دارد و این خود شاخصی است که میتوان بر اساس آن در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد.
دکتر روحانی تصریح کرد: یکی از شاخصهای دیگری که براساس آن میتوان در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد بیکاری است. در حال حاضر بالای ۳۰ درصد از جوانهای کشور بیکار هستند. یعنی بیش از ۳۰ درصد از جوانان کشور درآمد صفر درصد دارند و با درآمد صفر درصد هم که نمیتواند وضعیت معیشت مردم خوب باشد.
او ادامه داد: تورم هم یک شاخص مهم برای سنجش وضعیت معیشت مردم است بنابراین با بررسی شاخصهای اقتصادی میتوان در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد. اگر شاخصها براساس برنامهریزیهای صورت گرفته باشد و پیشبینیها تحقق پیدا کرده باشد وضعیت معیشت مردم خوب است و در غیر این صورت مشخص است که مردم از وضعیت معیشتی مناسبی برخوردار نیستند.
رئیس مرکز مطالعات استراتژیک یک مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح کرد: ما باید بر مبنای شاخصهای اقتصادی در رابطه با وضعیت معیشت مردم حرف بزنیم، آنچه شاخصها به ما نشان میدهد، بازگو کننده وضعیت معیشت مردم است.
حسن روحانی درعین حال در رابطه با وضعیت برخی از شاخصهای اقتصادی نیز میگوید میزان رشد ناخالص ملی براساس تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام و تایید رهبری باید ۸ درصد باشد و براساس آخرین اعلام بانک مرکزی حدود ۲. ۵ درصد است و بالای ۳۰ درصد از جوانان کشور بیکار هستند و درآمد آنها صفر درصد است و این شاخصها خود معیار خوبی برای قضاوت در رابطه با وضعیت معیشت مردم است.
به گزارش ایلنا، دکتر حسن روحانی در رابطه با وضعیت معیشت مردم میگوید: برای اینکه بخواهیم در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کنیم باید براساس شاخصهای اقتصادی صحبت کنیم.
او ادامه میدهد: مثلا میزان رشد ناخالص ملی را مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب کرده و مقام معظم رهبری هم آن را تایید کرده است. براساس تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام، رشد ناخالص ملی باید حداقل ۸ درصد باشد، اما در حال حاضر میزان رشد ناخالص ملی کمتر از این میزان است.
رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام توضیح داد: در حال حاضر حدود یک سالونیم یا ۲ سال است که بانک مرکزی میزان رشد ناخالص ملی را اعلام نکرده است اما براساس آخرین اعلام بانک مرکزی، میزان رشد ناخالص ملی حدود ۲. ۵ بوده است و قطعا رشد ۲. ۵ درصدی با رشد ۸ درصدی فاصله زیادی دارد و این خود شاخصی است که میتوان بر اساس آن در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد.
دکتر روحانی تصریح کرد: یکی از شاخصهای دیگری که براساس آن میتوان در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد بیکاری است. در حال حاضر بالای ۳۰ درصد از جوانهای کشور بیکار هستند. یعنی بیش از ۳۰ درصد از جوانان کشور درآمد صفر درصد دارند و با درآمد صفر درصد هم که نمیتواند وضعیت معیشت مردم خوب باشد.
او ادامه داد: تورم هم یک شاخص مهم برای سنجش وضعیت معیشت مردم است بنابراین با بررسی شاخصهای اقتصادی میتوان در رابطه با وضعیت معیشت مردم قضاوت کرد. اگر شاخصها براساس برنامهریزیهای صورت گرفته باشد و پیشبینیها تحقق پیدا کرده باشد وضعیت معیشت مردم خوب است و در غیر این صورت مشخص است که مردم از وضعیت معیشتی مناسبی برخوردار نیستند.
رئیس مرکز مطالعات استراتژیک یک مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح کرد: ما باید بر مبنای شاخصهای اقتصادی در رابطه با وضعیت معیشت مردم حرف بزنیم، آنچه شاخصها به ما نشان میدهد، بازگو کننده وضعیت معیشت مردم است.
سه وکیل دادگستری با شکایت اداره اطلاعات به زندان محکوم شدند
خبرگزاری هرانا - در ادامه فشارها و اِعمال محدودیت ها برای دراویش و دگراندیشان عقیدتی، فرشید یداللهی، امیر اسلامی و مصطفی دانشجو، سه تن از وکلای مدافع دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی، با شکایت وزارت اطلاعات در دادگاه هایی جداگانه و به اتهاماتی چون "نشر اکاذیب" و "تشویش اذهان عمومی" به تحمل زندان محکوم شدند.
به گزارش تارنمای مجذوبان نور، یداللهی و اسلامی که وکالت پرونده تعدادی از دراویش جزیره کیش را به عهده داشتند، در حالی که موکلین آنها از اتهام اقدام علیه امنیت ملی برائت حاصل کردند، خود از سوی شعبه ۱۰٢ دادگاه جزایی کیش به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به تحمل شش ماه حبس تعزیری محکوم شده و مصطفی دانشجو نیز در جریان وکالت پرونده دو نفر از دراویش گنابادی ساکن شهرستان نکا، با همین اتهام به حکم قطعی دادگاه تجدید نظر مازندران به هفت ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است این هر سه وکیل در جریان دفاع از حقوق شماری از دراویش گنابادی، به اقدامات خلاف قانون مقامات و ماموران وزارت اطلاعات در برخورد با موکلین خود به مراجع قضایی شکایت کرده بودند اما این خواسته قانونی آنها نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه به شکایت وزارت اطلاعات از آنها و نهایتا محکومیت ایشان در دادگاه های مورد اشاره منجر شد.
یادآور می شود فرشید یداللهی و امیر اسلامی از اعضای کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا هستند و مصطفی دانشجو نیز در شمار آن دسته از وکلای کشور است که پروانه وکالت او همراه با امید بهروزی در جریان دفاع از حقوق دراویش از سوی مرکز امور مشاوران قوه قضاییه لغو شده است.
به گزارش تارنمای مجذوبان نور، یداللهی و اسلامی که وکالت پرونده تعدادی از دراویش جزیره کیش را به عهده داشتند، در حالی که موکلین آنها از اتهام اقدام علیه امنیت ملی برائت حاصل کردند، خود از سوی شعبه ۱۰٢ دادگاه جزایی کیش به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به تحمل شش ماه حبس تعزیری محکوم شده و مصطفی دانشجو نیز در جریان وکالت پرونده دو نفر از دراویش گنابادی ساکن شهرستان نکا، با همین اتهام به حکم قطعی دادگاه تجدید نظر مازندران به هفت ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است این هر سه وکیل در جریان دفاع از حقوق شماری از دراویش گنابادی، به اقدامات خلاف قانون مقامات و ماموران وزارت اطلاعات در برخورد با موکلین خود به مراجع قضایی شکایت کرده بودند اما این خواسته قانونی آنها نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه به شکایت وزارت اطلاعات از آنها و نهایتا محکومیت ایشان در دادگاه های مورد اشاره منجر شد.
یادآور می شود فرشید یداللهی و امیر اسلامی از اعضای کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا هستند و مصطفی دانشجو نیز در شمار آن دسته از وکلای کشور است که پروانه وکالت او همراه با امید بهروزی در جریان دفاع از حقوق دراویش از سوی مرکز امور مشاوران قوه قضاییه لغو شده است.
اعتصاب کارگران شهرداری در شوشتر
خبرگزاری هرانا - اعتصاب دو روزه کارگران شهرداری شوشتر با میانجیگری فرماندار و رییس شورای شهر پایان یافت.
به گزارش فارس، پس از آنکه کارگران بخش تنظیف شهرداری شوشتر مقابل شهرداری تجمع کردند و از جمع آوری زبالههای شهری خودداری کردند در نهایت با پادرمیانی برخی از اعضای شورای شهر و برخی تجدید نظرها در پرداختی به آنها این اعتصاب شکسته شد و کارگران برای جمعآوری زبالهها مشغول به کار شدند.
احمد آصفی، شهردار شوشتر در این خصوص به فارس گفت: از هر کارگر تنها هفت تا هشت ساعت اضافه کاری کم شده است که به این دلیل اعتصاب کارگران انجام شده است.
وی با اشاره به تلاشی که برای رفع مشکل کارگران شهرداری شده است، گفت: در هفت ماه گذشته کارگران شهرداری هشت مرتبه حقوق دریافت کردهاند و دریافتی آنها به روز شده است، یعنی در پایان هر ماه حقوق دریافت میکنند و این نشان از تلاش کادر شهرداری برای رفع مشکل کارگران است.
آصفی خاطر نشان کرد: کاهش دریافتی کارگران بخش تنظیف شهرداری شوشتر در پرداخت جاری جبران میشود و این مشکل برطرف خواهد شد.
وی در پاسخ به سئوالی که اعضای شورای شهر از مسئول خدمات شهری شهرداری راضی نیستند، گفت: این نخستین باری است که مسئول خدمات شهری شهرداری شوشتر از رده بالای تحصیلی برخوردار است و این مهم سبب پیشرفت است.
آصفی با اشاره به اینکه اعتصاب کارگران ربطی به مسئول خدمات شهری نداشته است، گفت: کارگران مسئول دارند و مسئول آنها پیمانکار است و این امر به مسئول خدمات شهری ربطی ندارد.
در کمتر از 20 روز در شهرداری شوشتر دو بار کارگران بخش تنظیف اعتصاب کردهاند که بار گذشته این اعتصاب دو روز به طول انجامید و با میانجیگری فرماندار و رئیس شورای شهر اعتصاب پایان پذیرفت.
وی با اشاره به تلاشی که برای رفع مشکل کارگران شهرداری شده است، گفت: در هفت ماه گذشته کارگران شهرداری هشت مرتبه حقوق دریافت کردهاند و دریافتی آنها به روز شده است، یعنی در پایان هر ماه حقوق دریافت میکنند و این نشان از تلاش کادر شهرداری برای رفع مشکل کارگران است.
آصفی خاطر نشان کرد: کاهش دریافتی کارگران بخش تنظیف شهرداری شوشتر در پرداخت جاری جبران میشود و این مشکل برطرف خواهد شد.
وی در پاسخ به سئوالی که اعضای شورای شهر از مسئول خدمات شهری شهرداری راضی نیستند، گفت: این نخستین باری است که مسئول خدمات شهری شهرداری شوشتر از رده بالای تحصیلی برخوردار است و این مهم سبب پیشرفت است.
آصفی با اشاره به اینکه اعتصاب کارگران ربطی به مسئول خدمات شهری نداشته است، گفت: کارگران مسئول دارند و مسئول آنها پیمانکار است و این امر به مسئول خدمات شهری ربطی ندارد.
در کمتر از 20 روز در شهرداری شوشتر دو بار کارگران بخش تنظیف اعتصاب کردهاند که بار گذشته این اعتصاب دو روز به طول انجامید و با میانجیگری فرماندار و رئیس شورای شهر اعتصاب پایان پذیرفت.
خبرگزاری هرانا: جمعی از نوکیشان مسیحی بدلیل محدودیت ها، در مکانی که با عنوان کلیسای خانگی به جهت پرستش و برگزاری مراسم شکرگزاری دور هم گرد آمده بودند با ورود مامورین امنیتی بازداشت و با گذشت یکماه از سرنوشت خادم این کلیسا ی خانگی تاکنون اطلاعی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، روز جمعه در تاریخ ۳ دی ماه ۱۳۸۹ تعداد ۱۰ تن از نوکیشان مسیحی که به جهت برگزاری ایام کریسمس تولد عیسی مسیح در یک کلیسای خانگی در شهرستان دزفول که با مشارکت دیگر همکیشان خود از شهرهای اندیمشک و اهواز گردهم آمده بودند؛ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شدند.
بر پایه این گزارش این مراسم شکر گزاری که بدلیل محدودیت ها برای نوکیشان مسیحی فارسی زبان در خانه ایی واقع در باغ شمس آباد دزفول در حال برگزاری بود در ساعت ۶:۴۵ دقیقه عصر آن روز با ورود نابهنگام ۴ تن از افراد لباس شخصی که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی کرده بودند باعث برهم زدن این مراسم شدند.
ماموران امنیتی پس از ورود با دستوری مبنی بر اینکه کلیه افراد تلفن های موبایلشان را خاموش کنند ضمن بازرسی خانه اقدام به جمع آوری کتابهای مقدس و گوشی های موبایل این افراد کردند و نیز کلیه هدایا و کادوهایی که برای جشن کریسمس آماده شده بود را نیز ضبط کردند.
همچنین ماموران امنیتی ضمن بازداشت کلیه افراد ، مسئول و خادم کلیسای خانگی بنام " نورالله قبیتی زاده" را با دستبند و چشمانی بسته بهمراه ۱۰ تن دیگر از بازداشت شدگان به خانه ایی خالی از سکنه انتقال می دهند.
ماموران امنیتی از همان ابتدا مسئول گروه کلیسای خانگی را از بقیه جدا کرده و به اتاق دیگری می برند و سپس ضمن توهین و برخورد نامناسب با دیگر بازداشت شدگان از کلیه افراد اقدام به عکسبرداری از چهره تک تک این افراد می کنند.
بازداشت شدگان که برخی از آنان از شهرهای اندیمشک و اهواز به دزفول آمده بودند پس از انجام بازجویی و اخذ تعهد کتبی آزاد می شوند.
اما با گذشت نزدیک به یک ماه از زمان بازداشت "نورالله قبیتی زاده " خادم کلیسای خانگی در دزفول، نامبرده تاکنون هیچگونه تماس و یا ملاقاتی با خانواده خود نداشته است .
همچنین تاکنون پیگیریهای خانواده و بستگان برای مشخص شدن وضعیت سلامت و یا مکان نگهداری ایشان نتیجه ایی در بر نداشته و بی اطلاعی و بی خبری مطلق از وضعیت ایشان باعث موجی از نگرانی در میان خانواده و بستگان وی گردیده است.
از سوی دیگر دو تن از نوکیشان مسیحی اهوازی بنامهای "مصطفی" ۳۰ ساله و "خلیل " نیز در هفته گذشته توسط ماموران اطلاعات بازداشت شدند که کماکان خبری از ایشان در دسترس نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، روز جمعه در تاریخ ۳ دی ماه ۱۳۸۹ تعداد ۱۰ تن از نوکیشان مسیحی که به جهت برگزاری ایام کریسمس تولد عیسی مسیح در یک کلیسای خانگی در شهرستان دزفول که با مشارکت دیگر همکیشان خود از شهرهای اندیمشک و اهواز گردهم آمده بودند؛ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شدند.
بر پایه این گزارش این مراسم شکر گزاری که بدلیل محدودیت ها برای نوکیشان مسیحی فارسی زبان در خانه ایی واقع در باغ شمس آباد دزفول در حال برگزاری بود در ساعت ۶:۴۵ دقیقه عصر آن روز با ورود نابهنگام ۴ تن از افراد لباس شخصی که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی کرده بودند باعث برهم زدن این مراسم شدند.
ماموران امنیتی پس از ورود با دستوری مبنی بر اینکه کلیه افراد تلفن های موبایلشان را خاموش کنند ضمن بازرسی خانه اقدام به جمع آوری کتابهای مقدس و گوشی های موبایل این افراد کردند و نیز کلیه هدایا و کادوهایی که برای جشن کریسمس آماده شده بود را نیز ضبط کردند.
همچنین ماموران امنیتی ضمن بازداشت کلیه افراد ، مسئول و خادم کلیسای خانگی بنام " نورالله قبیتی زاده" را با دستبند و چشمانی بسته بهمراه ۱۰ تن دیگر از بازداشت شدگان به خانه ایی خالی از سکنه انتقال می دهند.
ماموران امنیتی از همان ابتدا مسئول گروه کلیسای خانگی را از بقیه جدا کرده و به اتاق دیگری می برند و سپس ضمن توهین و برخورد نامناسب با دیگر بازداشت شدگان از کلیه افراد اقدام به عکسبرداری از چهره تک تک این افراد می کنند.
بازداشت شدگان که برخی از آنان از شهرهای اندیمشک و اهواز به دزفول آمده بودند پس از انجام بازجویی و اخذ تعهد کتبی آزاد می شوند.
اما با گذشت نزدیک به یک ماه از زمان بازداشت "نورالله قبیتی زاده " خادم کلیسای خانگی در دزفول، نامبرده تاکنون هیچگونه تماس و یا ملاقاتی با خانواده خود نداشته است .
همچنین تاکنون پیگیریهای خانواده و بستگان برای مشخص شدن وضعیت سلامت و یا مکان نگهداری ایشان نتیجه ایی در بر نداشته و بی اطلاعی و بی خبری مطلق از وضعیت ایشان باعث موجی از نگرانی در میان خانواده و بستگان وی گردیده است.
از سوی دیگر دو تن از نوکیشان مسیحی اهوازی بنامهای "مصطفی" ۳۰ ساله و "خلیل " نیز در هفته گذشته توسط ماموران اطلاعات بازداشت شدند که کماکان خبری از ایشان در دسترس نیست.