اسناد جنبش فدایی
اخبار روز:
چند توضیح
نوشته زیر یک سال پس از حماسه سیاهکل، در اسفند ماه سال ۱٣۵۰ با امضای «چریکهای فدایی خلق» منتشر شد. بنابرین این گزارش و تحلیل کوتاه را باید نظر جمعی چریکهای فدایی خلق در پایان سال ۱٣۵۰ ارزیابی کرد. با این حال جای تردیدی نیست که در نوشتن این اثر مهم رفیق حمید اشرف نقش تعیین کننده ای داشته است. در این جزوه به رویدادهای تا اواسط فروردین ۱٣۵۰ پرداخته شده و همه رویدادهای یکسال پس از حماسه سیاهکل را شامل نمی شود. این نوشته دومین تحلیل پیرامون رویداد سیاهکل است که از جانب چریکهای فدایی خلق در سال ۱٣۵۰ منتشر شد. اولین بار رفیق مسعود احمد زاده در خرداد سال ۱٣۵۰ در مقدمه ای کوتاه بر کتاب «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» به تحلیل حماسه سیاهکل پرداخت. مقدمه رفیق مسعود را هم باید نظر چریکهای فدایی خلق در آن شرایط تلقی کرد.
در جزوه یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه، دو گروهی که با ادغام خود در فروردین سال ۱٣۵۰ با نام چریکهای فدایی خلق به فعالیت ادامه دادند، گروه جنگل و گروه رفیق مسعود احمدزاده نامیده شده است. رفیق بیژن جزنی این دو گروه را یک(گروه جنگل) و دو(گروه رفیق مسعود احمدزاده) نامگذاری کرده است. در بعضی از نوشته ها گروه رفیق مسعود، گروه شهر نامگذاری شده است.
پیرامون اختلافات تاکتیکی که در سال ۱٣۴۹ مساله وحدت دو گروه را به تاخیر می انداخت، حمید اشرف به طرح نظراتی می پردازد که نباید آن را تنها نظر تلقی کرد. یکی از علل تاخیر در امر وحدت، همان طور که رفیق حمید به آن اشاره می کند، عدم اطلاع گروه رفیق احمدزاده از کم و کیف کار گروه جنگل بود. گروه جنگل در دادن اطلاعات کامل به گروه دیگر بیش از اندازه مسایل امنیتی را رعایت می کرد. در پائیز سال ۱٣۵۰ در یک اطاق جمعی در زندان اوین که اکثر دستگیر شدگان آن سال به شمول رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی در آن جمع بودند، مسعود احمدزاده به طرح اختلافات تاکتیکی بین دو گروه پرداخت که متاسفانه من به طور دقیق آن را به خاطر ندارم و امیدوارم کسان دیگری که در آن اطاق حضور داشتند و آن بحثها را به خاطر دارند، روایت خود از بحثهای رفیق مسعود را بیان کنند.
تا آبان ۱٣۴٨ که من در جریان بحثها بودم، گروه جنگل بر این اعتقاد بود که مبارزه در کوه و جنگل نقش تعین کننده داشته و بخش شهر نقش پشتیبانی برای نیروی انسانی، تبلیغات سیاسی، امکانات تدارکاتی و انجام عملیات ایذایی داشت. پس از آبان سال ۱٣۴٨ من به سربازی رفتم و در اسفند همان سال دستگیر و به مدت ۶ ماه زندان بودم و ٣ ماه پس از آزادی از زندان دوباره در ۲٣ آذر ۱٣۴۹ در پادگان زرهی شیراز دستگیر شدم و بنابرین اطلاعات من در مورد بحثهای درونی و اقدامات تشکیلاتی تا آبان ۱٣۴٨ است. بعضی از توضیحات من پیرامون جزوه یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه بر اساس اطلاعاتی است که یا در رسانه های جمعی آن دوران، به شمول اسناد چریکهای فدایی خلق منتشر شده و یا از طریق زندانیان سیاسی آن زمان به دست آورده ام.
حمید اشرف بنا به دلایل امنیتی و یا بعضی ملاحظات دیگر که بر من روشن نیست از آوردن نام بسیاری از افراد خودداری کرده است. شاید علت این امر آن بوده که این رفیق به علت نقشی که در حیات چریکهای فدایی خلق داشته، نمی خواسته نام خود را در این اثر به تکرار قید کند و بنابرین از نوشتن بعضی اسامی خودداری کرده است. در نوشته حمید اشرف بعضی اشتباهات وجود دارد که با توجه به دقت این رفیق علت آن بر من روشن نیست. به طور مثال تاریخ اعدام ۱٣ رزمنده فدایی که روز ۲۶ اسفند سال ۱٣۴۹ بوده و رسانه های آن روز هم آن را منعکس کردند را ۲۷ اسفند ذکر کرده است. بسیار بعید است که حمید اشرف به این مساله توجه نکرده باشد. به همین دلیل من در آستانه چهلمین سالگرد حماسه و رستاخیز سیاهکل تصمیم گرفتم که این نوشته مهم را با توضیحات و عکس برای آگاهی رسانی به کسانی که خواستار دانستن رویدادهای آن زمان هستند منتشر کنم.
یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه، قبل از این چندین بار به صورت چاپی منتشر و در چند سایت اینترنتی هم درج شده است. من دو جزوه چاپی را با آن چه در سایتهای اینترنتی منتشر شده مقایسه کردم. موارد اشتباه در همه آنها به یک شکل است. توضیحات من که در پایان متن خواهد آمد با عدد مشخص شده و دو توضیح رفیق حمید اشرف که در متن اصلی با عدد مشخص شده بود، در این متن با عنوان زیرنویس به صورت «الف» و «ب» آورده شده است. در نگارش(رسم الخط) من از شیوه جدا نویسی که به ویژه برای خواندن در اینترنت راحت تر است استفاده کرده ام که با نگارش متن اصلی منطبق نیست.
پیرامون حماسه سیاهکل همچنین آقای ناصر وحدتی در کتاب «داستان سیاهکل» در گزارشی رمان گونه با عنوان «روی خوش زنده گی» به تشریح رویدادهای آن دوران می پردازد. این کتاب توسط موسسه انتشارات نگاه در سال ۱٣٨۶ در تهران منتشر شده است. آقای ناصر وحدتی همزمان با حماسه سیاهکل در همان منطقه دستگیر می شود و مشاهدات خود پیرامون این رویداد را در این گزارش رمان گونه روایت کرده است. ناصر وحدتی در این کتاب به توصیف شخصیت و افکار پدرش، زنده یاد آقای اکبر وحدتی که همزمان با رویداد سیاهکل از طرف ژاندارمری به پاسگاه احضار شده بود می پردازد. آقای اکبر وحدتی یک مخالف قدیمی رژیم شاه بوده که در جریان عملیات سیاهکل به علت عدم اطلاع رزمندگان گروه جنگل از حضور وی در پاسگاه به قتل می رسد.
در سال ۱٣۵۴ نیز رفیق حمید اشرف جزوه دیگری به نام «جمعبندی سه ساله» نوشت که به وسیله سازمان چریکهای فدایی خلق ایران منتشر شد. هر دوی این نوشته ها و البته دهها نوشته دیگر که از جانب چریکهای فدایی خلق طی سالهای ۱٣۴۹ تا ۱٣۵۷ منتشر شده برای شناخت این جریان که بدون شک نقش مهمی در تحولات سیاسی آن سالها داشته ضروری است.
از قول چرچیل نقل شده که گفته است، تا حقیقت بِجُنبد دروغ سراسر جهان را فرا می گیرد.(نقل به مضمون) در مورد حقایق مربوط به چریکهای فدایی خلق تا سال ۱٣۵۷ با وجود اسناد بی شمار این جریان که همچون یک جنبش به مدت ٨ سال، با وجود خطاها و کمبودهای بسیار، نقش مداخله گر و پیشرو در جنبش آزادیخواهی مردم ایران داشت، باید گفت به علت دشمنی بی حد و مرز جمهوری اسلامی با نقش مترقیانه جنبش پیشناز چریکهای فدایی خلق و به علت کوته فکری بعضی محققان تازه به دوران رسیده، ابعاد دروغ و تهمت ابعاد گسترده ای پیدا کرده است.
رویدادهای تاریخی قابل کپی کردن نیست. اما آگاهی از رویدادهای تاریخی کمک می کند تا هزینه پیشبرد مبارزه علیه استبداد مذهبی ولایت فقیهی کاهش پیدا کند. باشد که در آستانه چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل، باز تکثیر این جزوه بنواند برای جنبش آزادیخواهی مردم ایران و به ویژه برای نسل جوان که با پویایی برای راهجویی نظری و عملی تلاش می کنند سودمند باشد.
مهدی سامع
دیماه ۱٣٨۹
یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه
حمید اشرف
مقدمه:
بیش از یک سال از آغاز مبارزات چریکی در ایران می گذرد. برای کسانی که در مبارزه شرکت دارند و برای دیگران هنوز بسیاری از مسائل مربوط به این دوره روشن نشده است. در این جزوه کوشش می شود که مسائل مربوط به یک سال مبارزه روشن گردد و تحلیلی از تجارب جنبش صورت گیرد.
در شرایطی که گروههای سیاسی به واسطه اعمال فشار نیروهای پلیسی از هرگونه حرکت سازنده باز داشته شده بودند و هرگونه فعالیت نیروهای اپوزیسیون با خشونت تمام متوقف می گردید و انبوه عظیم ترس و خفت بر توده ها و حتی روشنفکران سنگینی بازدارنده ای به وجود آورده بود، «گروه جنگل» فعالیت خود را آغاز کرد. ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج توده ها به علت کنترل شدید پلیس مقدور نمی باشد. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن آتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی «مبارزه مسلحانه» خلق میهنمان بود.
گروه جنگل برمبنای فعالیت سه تن از کادرهای سابق تشکیل گردید"۱" (این سه تن بازماندگان گروهی بودند که در سال ۴۵ با هدف ایجاد جنبش قهرآمیز در ایران تشکیل شد"۲" و در زمستان ۴۶ این گروه ضربه شدیدی خورد و رهبران اصلی اش دستگیر شدند. عده ای از کادرها، فرصت طلبانه از جنبش کناره گیری کردند، و تنها دو تن از وفاداران توانستند از کشور خارج شوند و به جنبش ضد امپریالیستی– ضد صهیونیستی فلسطین بپیوندند"٣". هدف این دو تن آن بود که پس از کسب تجارب نظامی به میهن باز گردند.)
تنها سه نفر نامبرده که فعالیت شان برای پلیس افشاء نشده بود در ایران باقی ماندند تا گروه جدیدی را متکی بر تجارب گروه شکست خورده سازمان دهند. براساس فعالیتهای مقدماتی این سه تن، ۲۲ نفر از معتقدان راه قهرآمیز در یک گروه مخفی سازمان یافتند و شروع به عملیات تدارکاتی نمودند.
کادرها در این زمان دارای زندگی علنی بوده و همواره به طور بالقوه در معرض خطر قرار داشتند. به هرحال، این گروه که بعدها به گروه جنگل معروف شد در پائیز سال ۴۷ با ٨ کادر، سازمان داده شد و تعداد نفرات در فاصله پائیز ۴۷ تا زمستان ۴٨ به ۲۲ نفر افزایش یافت.
فعالیتهای تدارکاتی از قبیل خرید ۱۴ قبضه سلاح کمری کوتاه و بلند قدیمی، تهیه نقشه مناطق شمالی ایران، اجرای برنامه های شناسائی سیستماتیک نواحی کوهستانی، ایجاد بایگانی اطلاعاتی تا تابستان ۴٨ ادامه یافت. در این هنگام بود که یکی از وفاداران خارج شده از کشور به ایران بازگشت. این رفیق(علی اکبر صفائی فراهانی) بود. او پس از خروج از ایران مدتها در زندانهای کشورهای عربی بسر برده بود و سپس به جبهه الفتح پیوست و به خاطر فداکاری و شایستگی اش به فرماندهی جبهه شمالی «الفتح» رسیده بود، و در سازمان «الفتح» به «ابو عباس» شهرت داشت. او به تنهائی و بدون هیچ اطلاعی از وضع کنونی گروه به ایران بازگشته بود. هدف او جمع آوری مجدد رفقای دیرین و سازماندهی یک جنبش روستائی بود. هنگامی که به ایران رسید علیرغم تصوراتش با گروه آماده ای مواجه شد که بسیاری از عوامل لازمی را که برای اجرای برنامه اش به آنها نیازمند بود در اختیار داشت.
پس از مواجه شدن با شرایط امیداوار کننده گروه، او به فلسطین بازگشت تا به یاری امکانات نهضت فلسطین مقداری ملزومات جنگی فراهم آورد،... و برای تجهیز گروه به ایران بیاورد. در بهار سال ۴۹ این کار صورت گرفت و رفیق صفائی به اتفاق یکی دیگر از «وفاداران خارج شده» به ایران بازگشتند. بازگشت آنها امید دوباره ای برای گروه ما بود، و بالاخص ملزومات آنها به خوبی می توانست گروه را مسلح کند. از این به بعد کارهای ابتدائی تدارکاتی برای اجرای برنامه منطقه حل مسائل مالی یکی از شعبات بانک ملی ایران (شعبه وزرا) مصادره گردید و مبلغ ۱۶۰ هزار تومان موجودی آن در خدمت گروه قرار گرفت.
به توسط رفقائی که در شمال داشتیم یک سیستم آذوقه رسانی و ارتباطی را سازمان دادیم. در شهریور ۴۹ همه چیز برای حرکت آماده بود. (نقشه، سلاح کمری، مسلسل، مهمات، مواد منفجره، تجهیزات انفرادی و جمعی، سیستم ارتباطی و ...)
فصل اول:از دره «مکار» تا سیاهکل
در تاریخ ۱۵ شهریور ۴۹ (دسته ۶ نفری پیشگامان کوهستان"۴") از دره «مکار» در نزدیکی چالوس حرکت خود را به سمت غرب آغاز کرد. قرارهای ارتباطی طوری سازمان داده شده بود که اکیپ هنگام عبور از مناطقی که در کوهپایه های آن مناطق رفقای بومی سکنی داشتند با شهر تماس برقرار کند.
برنامه دسته کوه به طور خلاصه چنین بود:
اجرای حرکت در امتداد نواحی مرتفع جنگلی گیلان و مازندران از غرب به شرق و شناسائی منطقه از نظر جغرافیائی و نظامی. قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسائی ابتدائی که امکان تحرک حساب شده را به دسته کوهستان می داد، عملیات نظامی آغاز شود. این عملیات می بایست به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن شروع می شد، و افراد موظف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکس العمل احتمالی دشمن مصون باشند، زیرا این واضح بود که بلافاصله پس از اولین عمل چریکی، روستائیان که هنوز درک روشنی از دسته چریکی ندارند واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه تداوم در عملیات نظامی است که می تواند به تدریج روستائیان یک منطقه را تحت تأثیر قرار دهد، و آنها را به حمایت معنوی و سپس به حمایت مادی وادار سازد.
ما با آگاهی به این دو موضوع، یعنی عکس العمل نظامی دستگاه و عدم امکان حمایت مادی سریع روستائیان معین کرده بودیم که گروه بلافاصله پس از ضربه از منطقه عملیات خارج شود، و مدتی بعد در منطقه ای دورتر در جائی که دشمن انتظار ندارد ضربه بعدی را وارد سازد، و کلاً هدف عملیات را تبلیغ مسلحانه و تغییر آتمسفر سیاسی در سطح کشور قرار دهد. به طور خلاصه اولین هدف استراتژیک، تغییر آتمسفر سیاسی کشور و طرح عملی مبارزه مسلحانه برای گروههای سیاسی و پایان دادن به جدال چندین ساله بر سر این موضوع بود.
این کار می بایست توسط گروه زبده با تحرک عالی صورت می گرفت که ضربات کوچک ولی پر سَر و صدا وارد می ساخت و مطلقاً از درگیری با نیروهای دشمن اجتناب می کرد.
کلاً تدارکات لازم برای چنین عملی انجام گرفته بود و افراد دسته کوهستان در عمل، با تکیه به فداکاری و ایمان انقلابی خود برای این کار آماده می شوند. مسائل مهمی از قبیل: آشنائی و خو گرفتن با زندگی دشوار در جنگل و کوه، آشنائی با مناطق و معابر جنگلی و کوهستانی، تهیه آذوقه تهیه ملزومات انفرادی و جمعی و ... به تدریج حل می شد.
اینها همه مسائل تکنیکی مربوط به فاز اول مبارزه در کوهستان بودند که به خوبی حل می شدند. ولی گروه جنگل با مسائل دیگری نیز روبرو بود. لازم تشخیص داده می شد که همزمان با عملیات کوهستان، در شهرستانهای شمالی و مرکز عملیات تبلیغ مسلحانه آغاز شود. حتی گفتگو از تقدم آغاز عملیات در شهر می رفت. ولی گروه جنگل با امکانات و انرژی محدودی که در اختیار داشت نمی توانست در هر دو زمینه مسائل را به طور یکسان حل نماید بالاخص این که کادرهای شهری هنوز نظامی نشده بودند و عناصر حرفه ای از یکی دو تن تجاوز نمی کردند. دیگر این که برنامه هائی مطرح بود که انرژی بیشتری را طلب می کردند. در این زمان لزوم ارتباط گیری با گروههای واقعاً انقلابی الزامی بود. بنابراین به تماس ابتدائی مان با گروه (رفیق احمدزاده) شکل منظم دادیم. ارتباط دو گروه بنا به ملاحظات امنیتی و ضد اطلاعاتی بسیار محتاطانه صورت می گرفت و بیشتر بر سر مسائل تئوریک انقلاب ایران بحث می شد.
گروه رفیق احمدزاده "۵" متکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را می داد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس کار در روستا متکی به مبارزه دور گرفته در شهر آغاز گردد و در این مرحله مبارزه به طور عمده از شهر به روستا منتقل گردد.
ولی گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزه همزمان در شهر و روستا را می داد. دلیل ما خصلت تبلیغی مبارزه مسلحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا در صورت امکان باید شروع شود. البته به تقدم عملیات در شهر معتقد بودیم ولی این تقدم از نظر ما فقط جنبه تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تأثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. در حالی که این تقدم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده، جنبه استراتژیک داشت. به هر حال تماس دو گروه در سراسر پائیز ۴۹ بیشتر به بحثهای تئوریک گذشت. دسته کوهستان همچنان به سمت غرب پیش می رفت ولی در شهر هنوز دو گروه فوق به توافق تئوریک نرسیده بودند.
گروه احمدزاده سازماندهی کار کوه را عملی نمی دانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شده ناشی از جنگ شهری می توان کار کوه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظمی را در این زمینه نمی داد و ذخائر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند، و از طرفی از امکانات ما و مهمتر از همه از حرکت عملی ما در این زمینه بی اطلاع گذاشته شده بودند. ما می خواستیم پس از توافق تئوریک امکانات را مطرح کنیم، ولی ملاحظه کاریهای اطلاعاتی موجب طولانی شدن بحثها و عدم وصول به نتیجه قاطع و نهائی شده بود.
فرماندهی دسته کوهستان (رفیق صفائی) که اینک آماده اجرای طرحهای پیش بینی شده بود پیشنهاد شروع عملیات را می داد. بالاخص او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب می کرد، و بعلاوه این گروه امکان ایجاد کارهائی را در شهرهای مازنداران دارا بود که می توانست قسمت مهمی از مسائل دسته کوهستان را حل نماید. لذا مرتباً فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. بالاخره در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که: (کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد) به توافق برسیم. ولی گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر می کردند، و معتقد بودند که: (دسته کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند.) ولی ما به همزمانی معتقد بودیم زیرا دسته کوهستان آماده اجرای طرح پیش بینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشه قبلی شروع نمیکرد با دشواریهائی روبرو می شد.
این دشواریها عمدتاً عبارتند بودند از:
۱- امکان بروز خطر ناشی از طولانی شدن مدت شناسائی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
۲- پائین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.
بنابراین دلایل فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد می دید. بالاخص این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی اعتماد شده بود. به هر حال کادرهای شهری جنگل از فرماندهی کوه یک مهلت ۲ ماهه خواستند تا به سازماندهی افراد و آماده ساختن آنها برای پیوستن به دسته کوهستان بپردازند. ولی با توجه به وضع غیرحرفه ای کادرهای گروه احمدزاده و پخش بودن آنها در شهرستانها و این که هنوز تمامی افراد گروه احمدزاده نسبت به توافق دو گروه توجیه نشده بودند و هنوز در داخل گروه مباحثات ادامه داشت کارها طبق برنامه پیش نرفت، به طوری که مهلت دو ماهه به پایان رسید در حالی که هنوز اقدامات ما به نتایج عملی نرسیده بود گرچه انتظار می رفت که به زودی نتیجه دهد. به هرحال دسته کوهستان به اجرای برنامه های اضافی منطقه شناسی در نواحی شرقی مازنداران پرداخت که خارج از برنامه پیش بینی شده بود. در اوایل بهمن این کار نیز به پایان رسیده بود و دیگر ادامه حرکت به شکل قبل برای دسته کوهستان امکان نداشت، یا باید به شهر باز می گشتند و یا این که باید برنامه عملیاتی را آغاز می نمودند. (لازم به تذکر است که تا این تاریخ دسته کوهستان به امکانات محدود درون گروهی به ۹ نفر افزایش یافت که از این عده یک نفر در جنگل مفقود گردید و جستجوهای چند شبانه روزه افراد دسته برای پیدا کردن وی به نتیجه نرسید."۶") دسته کوهستان در دو برنامه (دو ماهه) و (۱ ماه و نیمه) از دره چالوس تا منطقه خلخال شرق مازندران، و از دره چالوس تا منطقه رامیانی واقع در شرق مازندران را شناسائی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیه عالی داشتند و به صورت مردان جنگل محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.
به هرحال فرماندهی کوه اعلام داشت که در نیمه دوم بهمن عملیات را علیرغم آمادگی عناصر شهری آغاز خواهد کرد. در داخل گروه ما هنوز طرحهای عملیاتی شهری به طور کامل تنظیم نشده بود ولی برای اجرای ضربه های تبلیغاتی طرحهای آماده ای داشتیم. در نیمه اول دی ماه یکی از کادرهای گروه جنگل که افسر وظیفه بود و به همین دلیل وظایف گروهی اش به دیگران داده شده بود به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر گردید"۷". این رفیق (غفور حسن پور) بود و اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه که بالاخره منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد(الف)"٨" اعترافاتی کرد، این اعترافات سر نخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد. آنها که انتظار فاش شدن اَسرار را نداشتند (کاملا تصور می شد که چون رفیق نامبرده در ارتباط با فعالیتهای گروه دستگیر نشده لذا موردی ندارد که مسائل مربوط به گروه را مطرح سازد که این اشتباهی بزرگ بود و لازم بود رفقائی که به هر نحو در معرض خطر قرار داشتند سریعا مخفی می شدند."۹") بدین ترتیب در شهر غافلگیر شده و دستگیر شدند.
به هر حال انتظار بیش از حد، و عدم یک سازمان محکم زیر زمینی شهری در آن موقع در تاریخ ۱٣ بهمن نتایج مخرب خود را به بار آورد. در این روز حمله تدارک شده سراسری سازمان امنیت به گروه ما شروع شد. در فاصله ۲۴ ساعت سه نفر در گیلان"۱۰" و پنج نفر در تهران"۱۱" دستگیر شدند و در روزهای بعد دو تن دیگر "۱۲" در تهران بازداشت گردیدند. به طوری که از کل کادرهای شهری گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکه شهری ما از هم پاشید"۱٣".
در این زمان دسته کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده به نام رفیق (فرهودی) تقویت شده بود و تعدادشان به ۹ نفر رسیده بود از منطقه شرقی مازندران از طریق جاده اتوموبیل رو به منطقه سیاهکل منتقل شده بودند و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل (کوهستانهای دیلم) مستقر شده و آماده عملیات بودند.
در تاریخ ۱۶ بهمن در جنگلهای جنوبی سیاهکل با رفقای دسته کوهستان تماس گرفتیم"۱۴" و ضربه های وارده را به اطلاع آنها رساندیم. نه ما و نه آنها هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه های سیاهکل معلم بود (رفیق نیری)(ب) و محل انبارک آذوقه را در آن منطقه می دانست مطلع نبودیم البته این رفیق اطلاع نداشت که دسته کوهستان در آن موقع در سیاهکل موضع گرفته است. لذا مطرح ساختیم که او به زودی دستگیر خواهد شد. بنابراین رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.
در روز ۱۹ بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود، رفیق (هادی بنده خدا) از کوه پائین آمد تا در دهکده (شاغوزلات) معلم جوان دهکده (رفیق نیری) را ببیند و از خطری که او را تهدید می کند مطلع اش ساخته و او را فراری دهد غافل از آن که ضربه از شهر به آنجا هم سرایت کرده است و ژاندارمری خانه (نیری) را در محاصره دارند. به هر حال رفیق (هادی بنده خدا) در دهکده شاغوزلات پس از یک درگیری مسلحانه به دست دشمن اسیر می شود، رفقائی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطلع می شوند و قرار می شود طبق طرح قبلی حمله را شروع کنند و ضمناً موجبات رهائی رفیق زندانی را فراهم آورند.
در شامگاه ۱۹ بهمن آنها از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جاده سیاهکل–لونک به سیاهکل حمله کردند، هدف اصلی پاسگاه ژاندارمری و پست جنگلداری بود. در این حمله تمام موجودی سلاح های پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ M۱ و بِرنو و مسلسل بود تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند، (ضمناً رفیق زندانی در پاسگاه نبود و همراه رئیس پاسگاه به رشت برده شده بود).
از ۱۹ بهمن تا ٨ اسفند ۴۹ فاصله ای بود که دسته کوهستان مورد حمله متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفت. آنها دلیرانه نبرد کردند و بیش از ۶۰ نفر افسر و درجه دار و سرباز دشمن را از پای درآوردند.
برای همه این سئوال پیش آمده که چرا دسته کوهستان به این سرعت متلاشی گردید؟
هرکس به نوعی این شکست را توجیه و تحلیل کرده است، ولی بسیاری مسائل برای کسانی که این شکست را مورد بحث قرار داده اند روشن نبوده است. در اینجا کوشش می شود که علل اصلی و فرعی شکست بررسی شود. ولی قبلا لازم می دانم که مسائلی را عنوان سازم.
گروه با توجه به این موضوع که ممکن است در هر لحظه از عمل نابود شود کار خود را آغاز کرد، ما بیشترین کوشش را برای مخفی ماندن فعالیتهایمان کرده بودیم. به راستی در این کار موفق شدیم. رفقای ما ۵ ماه در کوهستانها و جنگلها بدون گذاردن کوچکترین رد پائی به شناسائی پرداختند و کادرهای شهری و ارتباطی ما نیازمندیهای تدارکاتی آنها را تأمین می نمودند ولی عُمرِ فعالیتهای قبل از عمل باید محدود باشد. ما خود این را نیک می دانستیم و قبلا یک بار تجربه کرده بودیم. (در اینجا تضادی مطرح است. تضاد بین مدت زمان تدارک و کیفیت تدارک). یک گروه باید از طرفی برای شروع به عمل دست به تدارکاتی بزند که بدون آنها نمی تواند عمل کند و طبعاً هر قدر این تدارکات بهتر صورت گیرد موفقیت عمل بیشتر است، و از طرفی باید این کار را در مدت زمان محدودی انجام دهد. زیرا زمان تدارک برای گروههای ابتدائی بی تجربه خود یک عامل منفی می باشد. چرا که زمان به دستگاههای پلیسی امکان ردیابی و وارد ساختن ضربه به گروه یا تیم بی تجربه را می دهد. ما این تضاد را درک می کردیم ولی هیچ معادله ای در دست نداشتیم که بر طبق آن زمان شروع عمل را تعیین کنیم.
لذا تمایل به شروع عمل با امکانات بیشتر، ما را از دست زدن به عمل در رأس موقعی که از قبل پیش بینی کرده بودیم بازداشت و همین باعث شد که زمان به سود دشمن و به زیان ما کار کند و ما در شهر ضربه بخوریم پیش از آن که دست به عمل زده باشیم.
باید خاطرنشان سازیم که: عامل زمان فقط قبل از شروع عمل برای گروه یا تیم یک عامل منفی محسوب می شود. زیرا که گروه یا تیم هیچ تجربه عینی از برخورد با دشمن ندارد ولی مسلماً پس از دست زدن به عمل و جذب تجارب حاصل از عمل و استحاله چریکی گروه عامل زمان دیگر نقش منفی نخواهد داشت بلکه از آنجا که آینده از آن انقلابیون است زمان به عاملی مثبت بدل می گردد.
به نظر من عواملی که دست به دست هم دادند و موجبات نابودی کامل دسته کوه را فراهم ساختند عمدتاً خطاهای تاکتیکی بودند ولی از لحاظ سیاسی–نظامی، فرماندهی دسته کوهستان مرتکب یک اشتباه بزرگ استراتژیک گردید، که ذیلا بدین موارد می پردازیم. علل تاکتیکی شکست دسته کوه عبارت بودند از:
۱. تأخیر در شروع عملیات.
۲. عدم یک سازمان زیر زمینی محکم با کادرهای مخفی در شهر.
٣. عدم یک سیستم ضد اطلاعاتی دقیق و حساب شده.
۴. عدم هماهنگی گروههای دیگر از لحاظ عمل و نظر با گروه جنگل.
۵. عدم قاطعیت افراد کوه در برخورد با حوادث.
به طوری که چهار نفرشان توسط روستائیان ناآگاه دستگیر شدند"۱۵" و این رفقا به خاطر طرز تفکر ذهنی خود و به خاطر این که مبادا یک روستائی آسیب ببیند با آنها رفتار خشن نظامی نکردند، آنها فکر می کردند که به هیچ وجه به هیچ روستائی در هیچ شرایطی نباید آسیبی برسد. لذا وقتی دهقانان درصدد دستگیری آنان برآمدند مسلحانه اقدام نکردند، آنها از این اصل که خود بدان آگاهی داشتند غافل شدند که:(در مرحله ابتدائی جنگ چریکی نیات سیاسی دسته کوچک چریکی بر روستائیان روشن نبوده و آنها بر طبق روابط جاری عمل می کنند). وقتی نشان دادن قاطعیت چریکی و قدرت است که ضامن حفظ و بقای چریک است نه ملایمت و ملاطفت او. در اوایل ملایمت به حساب ضعف گذاشته می شود، چریک باید قدرت تمام و خشونت کامل موجودیت خودش را اثبات کند. آن گاه با استفاده از این قدرت برنامه هائی به سود دهقانان و به زیان دشمنان آنها انجام دهند. تنها به این صورت است که دهقانان به قدرت و نیت چریک پی می برند و از او حمایت می کنند.
اما علت اصلی شکست دسته کوهستان چیز دیگری بود زیرا دسته کوهستان می بایست متکی به خود باشد و بدون تکیه بر شهر با تدارکاتی که از قبل شده بود به حرکت و مبارزه خود ادامه دهد. این علت اساسی «تغییر در طرح استراتژیک دسته کوه» بود. افراد دسته کوهستان در هفته های آخر برنامه شناسائی خود در مباحثات خود به این نتیجه رسیده بودند که:
«عملیات باید طوری تنظیم شود که بر منطقه تحت عمل تأثیر بگذارد»، بدین ترتیب «تئوری تأثیرات منطقه ای عملیات» جای «تئوری تأثیرات سراسری عملیات» را می گرفت. تأثیر این تغییر استراتژیک بر حرکات تاکتیکی این بود که رفقای کوه پس از اولین ضربه، دیگر نمی بایست به سرعت منطقه را ترک می کردند، بلکه می بایست در منطقه می ماندند و به شناسائی دقیق تاکتیکی می پرداختند، تا بتوانند ضربات بعدی را در همان منطقه وارد سازند تا تداوم ضربات بر منطقه تأثیر گذارده و خلق منطقه را به مبارزه بکشاند. انعکاس عمل این تغییر در برنامه استراتژیک بدین صورت بود که رفقا با فراموش کردن اصل اساسی «حرکت مداوم» در منطقه باقی ماندند و قرار گذاشتند که مدت ٣۰ روز از منطقه شناسائی تاکتیکی نمایند و سپس منطقه را به سمت شرق ترک کنند. با استفاده از انبارهای آذوقه بدون گذاشتن رَدِ پا از منطقه دور شوند و پس از پیوستن نفرات جدید از شهر مجدداً به منطقه سیاهکل – دیلمان بازگشته با اتکاء به شناسائی تاکتیکی ۲۰ روزه یک سری عملیات به منظور تأثیر بخشی در منطقه لاهیجان انجام دهند. البته آمادگی منطقه لاهیجان به علت تضادهای شدید بین چایکاران و سازمان چای، بین دامداران و اداره منابع طبیعی و بین بوروکراسی و متنفذین از یک طرف و خلق از طرف دیگر شرایط مناسبی را ارائه می کرد.
از طرفی فرماندهی دسته کوهستان هیچ گاه پیش بینی نمی کرد که دشمن چنین نیروی عظیمی را برای نابودی دسته کوچک ٨ نفری کوه گسیل دارد. فرماندهی دسته کوه در نهایت انتظار داشت که نیروهای گروهان ژاندارمری لاهیجان در مرحله اول به میدان فرستاده شوند، و هرگز تصور نمی کرد که هنگ ژاندارمری گیلان و تمام نیروهای پلیس و ارتش در منطقه بسیج شوند و با استفاده از دهها هلی کوپتر به جستجو پردازند. در حالی که عملا چنین شد و سپهبد اویسی فرمانده ژاندارمری کل، شخصاً در سیاهکل ستاد عملیات تشکیل داده و عملیات را رهبری می کرد. غلامرضا برادر شاه هم برای بازرسی و سرکشی به سیاهکل اعزام شده بود. افراد هنگ ژاندارمری گیلان تمام خطوط مراصلاتی منطقه را شدیداً کنترل می کردند و منطقه را به محاصره درآورده بودند و یک گردان ارتشی از پادگان منجیل به سمت منطقه به حرکت درآمده بود.
بدین ترتیب بود که دسته کوهستان پس از حمله به پایگاه سیاهکل به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کرد و طبق برنامه شروع به شناسائی و گشت زنی کرد. طبعاً آذوقه ۲۰ روزه را باید از انبارک آذوقه واقع در قله (کاکوه) که با کمک نیری معلم روستائی دستگیر شده ایجاد شده بود تأمین می کردند. به طوری که اکنون می دانیم نیری دستگیر شده بود و تحت شکنجه محل انبار را به دشمن گفته بود و دشمن عمده نیروی خود را در حوالی «کاکوه» بسیج کرده و با استفاده از همه نوع تجهیزات بالاخص هلی کوپتر چهار نفر از رفقای کوه را که به منظور برداشت آذوقه به محل آمده بودند، به محاصره درآورده ، موقعیت طبیعی نیز مناسب نبود، به علت زمستان درختان جنگلی، برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب می شد و امکان استفاده از هلی کوپتر را به دشمن می داد.
فدائیان کوهستان مدت ۴٨ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آن گاه که مهمات شان به پایان رسید، دو نفرشان "۱۶" با دست زدن به عمل فدائی با انفجار نارنجک خودشان را با چند تن از عوامل دشمن نابود ساختند و دو نفر دیگر رمقی در تن نداشتند به اسارت دشمن درآمدند"۱۷" یکی از افراد توانست از محاصره خارج شود که چند روز بعد در ٨ اسفند در حوالی یک روستا به طور نیمه جان یافته شد"۱٨". بدین ترتیب از دسته ۹ نفری کوهستان ۷ نفر به اسارت دشمن درآمدند و ۲ تن در جنگل به شهادت رسیدند.
در مجموع از افراد گروه ۲۲ نفری جنگل در کوه و شهر جمعاً ۱۷ نفر دستگیر شدند که از این ۱۷ نفر ۱٣ نفر در تاریخ ۲۷ اسفند ۴۹ توسط عوامل امپریالیسم در ایران تیرباران شدند"۱۹" و فقط ۵ تن از گروه جنگل زنده و آزاد ماندند. این عده در تاریخ ۱٨ فروردین ۵۰ به انتقام اعدام رفقای خود رئیس اداره دادرسی ارتش رژیم را در یک محکمه انقلابی محاکمه و او را به مرگ محکوم کردند و حکم اعدام را در سحرگاه همان روز در مورد او به اجراء درآوردند.
از تجارب دسته کوهستان میتوان نتایج زیر را گرفت:
۱. گروههای کوچک می توانند مبارزه مسلحانه را تدارک و آغاز کنند.
۲. عامل زمان قبل از شروع عملیات حساب شده نظامی، یک عامل منفی است، لازم است در یک لحظه مناسب عمل آغاز شود.
٣. در آغاز گروه باید به خود متکی باشد و با اتکاء خودش عمل را شروع کند.
۴. سازماندهی شهری باید بر تمام قواعد فن پی ریزی شود و حتماً کادرهای اساسی باید حرفه ای و مخفی باشند «هرچه کادر حرفه ای بیشتر، بهتر».
۵. عناصری که شناسائی و اطلاعات شان زیاد است نقاط خطر محسوب می شوند و حتماً باید از دسترس پلیس خارج شوند.
۶. باید از هر وسیله ای برای وصول به هدف سود جست و از رمانتیسم انقلابی پرهیز کرد.
۷. در عملیات چریکی کوه باید روی عکس العمل نظامی تمرکز یافته دشمن حساب کرد و با رعایت اصل (تحرک مطلق) اقدامات دشمن را بی ثمر گذاشت.
٨. سه اصل طلائی چریکی، تحرک مطلق، عدم اطمینان مطلق، هوشیاری مطلق، را باید همیشه و همه جا رعایت کرد.
****
زیر نویس
(الف)– مادر رفیق شهید غفور حسن پور هنگامی که خبر تیرباران فرزندش را به او رساندند چنین گفت:«انقلاب ایران همچون درخت تناوری است که ریشه های قطورش در دل خاک وطن جای دارد. پسر من و نظایر پسر من تنها شاخه های این درخت هستند و دشمن تنها می تواند شاخه های این درخت را بزند ولی ریشه همچنان پابرجاست و با زدن هر شاخه، شاخه های بسیار خواهند روئید. پس من از مرگ فرزندم دلگیر نیستم، امید من به شاخه های جدید است.»
(ب)– او در زیر شکنجه شدید محل انبار واقع در قله کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس محکوم شد.
چریکهای فدائی خلق
توضیحات:
۱- این سه تن رفقا غفور حسن پور، اسکندر صادقی نژاد و حمید اشرف بودند.
۲- این گروه در جنبش به نام گروه جزنی نامیده می شود. مرکزیت این گروه از سال ۱٣۴۵ رفقا بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی و عباس سورکی بودند. این سه رفیق فدایی همراه با چهار رفیق فدایی دیگر، مشعوف(سعید) کلانتری، محمد چوپان زاده، احمد جلیل افشار و عزیز سرمدی و دو مجاهد خلق، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار در ۲۹ فروردین سال ۱٣۵۴ در تپه های اوین به گلوله بسته شدند . به شهادت رسیدند.
٣- این دو تن رفقا علی اکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی بودند.
۴- این ۶ تن رفقا علی اکبر صفایی فراهانی، رحیم سماعی، جلیل انفرادی، عباس دانش بهزادی، مهدی اسحاقی و هادی بنده خدا لنگرودی بودند. بعدها به تدریج رفقا محمد محدث قندچی، هوشنگ نیری و احمد فرهودی به دسته جنگل اضافه شدند. یک نفر دیگر به نام ایرج صالحی هم به دسته جنگل می پیوندد که پس از مدتی به علت عدم تحمل شرایط سخت به طور مخفیانه از گروه جدا شده و به طور کلی از فعالیت سیاسی کناره گیری می کند. او نیز پس از زویداد سیاهکل دستگیر و به دوسال زندان محکوم می شود. از جانب ایرج صالحی هیچ ضربه ای به گروه جنگل وارد نمی شود.
۵- این گروه از مجموعه ای از فعالان سیاسی در مشهد، تبریز، مازندران و تهران تشکیل شده بود که مرکزیت آن در سال ۱٣۴۹ رفقا مسعود احمدزاده، عباس مفتاحی و امیر پرویز پویان بودند.
۶- این فرد ایرج صالحی بود.
۷- رفیق غفور حسن پور در روز ۲٣ آذر ۱٣۴۹ در پادگان نیروی هوایی دستگیر شد. مشخص نیست علت این خطا در مورد تاریخ دستگیری این رفیق چیست.
٨- رفیق غفور حسن پور از تاریخ دستگیری به طور ممتد تحت شکنجه شدید بوده اما به دلایل بسیار و منجمله به علت دیده شدن این رفیق توسط بعضی از دستگیر شدگان که آن موقع به زندان عمومی برده شدند، این رفیق زیر شکنجه به شهادت نرسیده و همراه با ۱۲ فدایی در ۲۶ اسفند ۱٣۴۹ اعدام شد.
۹- یکی از دلایلی که سبب شد تا رفقای دیگر مخفی نشوند، عدم اطلاع آنان از تمامی مدارکی بود که در دستگیریهای ۱۶ آذر تا ۲٣ آذر به دست ساواک افتاده بود. دلیل دیگر این بود که در اوایل دی ۱٣۴۹ ساواک طی یک اطلاعیه فریب دهنده از کشف یک گروه ۷ نفری خبر داد. در این اطلاعیه اسامی ۴ تن از دستگیر شدگان قید شده بود و به بعضی مدارک کشف شده اشاره شده بود. به احنمال زیاد رفقایی که آزاد بودند فکر می کردند که دستگیر شدگان در بازجوییها دامنه اطلاعات ساواک را به خود محدوده کرده اند. در حالی که بازجویان ساواک این محدود کردن را نمی پذیرفتند و برای این که رفقای بیرون از زندان را هشیار نکنند از دستگیری حداقل دو نفر که به نوعی در ارتباط با گروه بودند و اسم آنها در بازجوییهای اولیه مطرح شده بود خوداری کردند. نکته مهم دیگر این بود که قبل از این دستگیری گروه سیروس نهاوندی عملیاتی نا موفق برای گروگان گرفتن سفیر آمریکا در ایران انجام داده بود. این عملیات که گروه جنگل از آن اطلاع نداشت سبب هشیاری بیشتر ساواک شد و در ضمن کیفیت شکنجه نسبت به گذشته افزایش یافت به شکلی که شلاق به کف پا برای اولین بار در مورد دستگیر شدگان به اجرا گذاشته شد. همچنین باید در بطن «اشتباه بزرگی» که رفیق حمید اشرف به آن اعتراف می کند این خطا را هم اضافه کرد که گروه نسبت به اعترافاتی که قبلاً در مورد رفیق غفور حسن پور صورت گرفته بود و گروه از آن مطلع بود، برخورد مناسب نکرد به ویژه آن که تجربه گروه در سال ۱٣۴۶ وجود داشت. در آن موقع با دستگیری رفقا جزنی و سورکی تمام کسانی که امکان لو رفتن آنها وجود داشت بلافاصله زندگی مخفی را آغاز کردند. به گمان من همه این اشتباهات به این علت بود که گروه می خواست قبل از شروع عملیات هیچ واکنشی که موجب هشیاری پلیس شود نشان ندهد که همان گونه که رفیق حمید تاکید کرده این یک اشتباه بزرگ بوده است. این اشتباه به شکل دیگر و به علت عدم شناخت ابعاد شکنجه در ضربه به خانه تیمی رفقا امیر پرویز پویان و اسکندر صادقی نژاد خود را نشان داد.
۱۰- تعداد دستگیر شدگان که رفیق حمید به آن اشاره می کند به کسانی مربوط می شود که در ارتباط تنگاتنگ کار تشکیلاتی گروه بودند. اما تعداد دستگیر شدگان که در ارتباط با هواداری از گروه بودند یسیار بیشتر بوده است. در گیلان رفقا اسکندر رحیمی مِسچی و ایرج نیری دستگیر شدند و یک رفیق دیگر هم در خوزستان دستگیر شد.
۱۱- این ۵ تن رفقا محمد هادی فاضلی، سیف دلیل صفایی، اسماعیل معینی عراقی و شعاع الدین مشیدی بودند. نفر پنجم برای من مشخص نیست.
۱۲- یکی از این دو تن رفیق احمد خرم آبادی است. نفر دیگر برای من مشخص نیست.
۱٣- این ۵ تن رفقا حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، محمد صفاری آشتیانی، رحمت پیرونذیری و منوچهر بهایی پور بودند.
۱۴- این تماس توسط رفیق حمید اشرف صورت گرفته است.
۱۵- تعداد دستگیر شدگان در این خانه ٣ تن شامل رفقا علی اکبر صفایی فراهانی، جلیل انفرادی و هوشنگ نیری که زخمی شده بود، است.
۱۶- این دو تن رفقا رحیم سَماعی و مهدی اسحاقی بودند.
۱۷- این دو تن رفقا احمد فرهودی و مُحدث قندچی بودند.
۱٨- این رفیق عباس دانش بهزادی بود.
۱۹- تاریخ اعدام ۱٣ نفر سپیده دم روز ۲۶ اسفند ۱٣۴۹ است. این رفقا جلیل انفرادی، هادی بنده خدا لنگرودی، غفور حسن پور، عباس دانش بهزادی، اسکندر رحیمی مِسچی، سیف دلیل صفایی، علی اکبر صفایی فراهانی، محمد هادی فاضلی، احمد فرهودی، محدث قندچی، شعاع الدین مشیدی، اسماعیل معینی عراقی و هوشنگ نیری بودند.
چند توضیح
نوشته زیر یک سال پس از حماسه سیاهکل، در اسفند ماه سال ۱٣۵۰ با امضای «چریکهای فدایی خلق» منتشر شد. بنابرین این گزارش و تحلیل کوتاه را باید نظر جمعی چریکهای فدایی خلق در پایان سال ۱٣۵۰ ارزیابی کرد. با این حال جای تردیدی نیست که در نوشتن این اثر مهم رفیق حمید اشرف نقش تعیین کننده ای داشته است. در این جزوه به رویدادهای تا اواسط فروردین ۱٣۵۰ پرداخته شده و همه رویدادهای یکسال پس از حماسه سیاهکل را شامل نمی شود. این نوشته دومین تحلیل پیرامون رویداد سیاهکل است که از جانب چریکهای فدایی خلق در سال ۱٣۵۰ منتشر شد. اولین بار رفیق مسعود احمد زاده در خرداد سال ۱٣۵۰ در مقدمه ای کوتاه بر کتاب «مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک» به تحلیل حماسه سیاهکل پرداخت. مقدمه رفیق مسعود را هم باید نظر چریکهای فدایی خلق در آن شرایط تلقی کرد.
در جزوه یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه، دو گروهی که با ادغام خود در فروردین سال ۱٣۵۰ با نام چریکهای فدایی خلق به فعالیت ادامه دادند، گروه جنگل و گروه رفیق مسعود احمدزاده نامیده شده است. رفیق بیژن جزنی این دو گروه را یک(گروه جنگل) و دو(گروه رفیق مسعود احمدزاده) نامگذاری کرده است. در بعضی از نوشته ها گروه رفیق مسعود، گروه شهر نامگذاری شده است.
پیرامون اختلافات تاکتیکی که در سال ۱٣۴۹ مساله وحدت دو گروه را به تاخیر می انداخت، حمید اشرف به طرح نظراتی می پردازد که نباید آن را تنها نظر تلقی کرد. یکی از علل تاخیر در امر وحدت، همان طور که رفیق حمید به آن اشاره می کند، عدم اطلاع گروه رفیق احمدزاده از کم و کیف کار گروه جنگل بود. گروه جنگل در دادن اطلاعات کامل به گروه دیگر بیش از اندازه مسایل امنیتی را رعایت می کرد. در پائیز سال ۱٣۵۰ در یک اطاق جمعی در زندان اوین که اکثر دستگیر شدگان آن سال به شمول رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی در آن جمع بودند، مسعود احمدزاده به طرح اختلافات تاکتیکی بین دو گروه پرداخت که متاسفانه من به طور دقیق آن را به خاطر ندارم و امیدوارم کسان دیگری که در آن اطاق حضور داشتند و آن بحثها را به خاطر دارند، روایت خود از بحثهای رفیق مسعود را بیان کنند.
تا آبان ۱٣۴٨ که من در جریان بحثها بودم، گروه جنگل بر این اعتقاد بود که مبارزه در کوه و جنگل نقش تعین کننده داشته و بخش شهر نقش پشتیبانی برای نیروی انسانی، تبلیغات سیاسی، امکانات تدارکاتی و انجام عملیات ایذایی داشت. پس از آبان سال ۱٣۴٨ من به سربازی رفتم و در اسفند همان سال دستگیر و به مدت ۶ ماه زندان بودم و ٣ ماه پس از آزادی از زندان دوباره در ۲٣ آذر ۱٣۴۹ در پادگان زرهی شیراز دستگیر شدم و بنابرین اطلاعات من در مورد بحثهای درونی و اقدامات تشکیلاتی تا آبان ۱٣۴٨ است. بعضی از توضیحات من پیرامون جزوه یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه بر اساس اطلاعاتی است که یا در رسانه های جمعی آن دوران، به شمول اسناد چریکهای فدایی خلق منتشر شده و یا از طریق زندانیان سیاسی آن زمان به دست آورده ام.
حمید اشرف بنا به دلایل امنیتی و یا بعضی ملاحظات دیگر که بر من روشن نیست از آوردن نام بسیاری از افراد خودداری کرده است. شاید علت این امر آن بوده که این رفیق به علت نقشی که در حیات چریکهای فدایی خلق داشته، نمی خواسته نام خود را در این اثر به تکرار قید کند و بنابرین از نوشتن بعضی اسامی خودداری کرده است. در نوشته حمید اشرف بعضی اشتباهات وجود دارد که با توجه به دقت این رفیق علت آن بر من روشن نیست. به طور مثال تاریخ اعدام ۱٣ رزمنده فدایی که روز ۲۶ اسفند سال ۱٣۴۹ بوده و رسانه های آن روز هم آن را منعکس کردند را ۲۷ اسفند ذکر کرده است. بسیار بعید است که حمید اشرف به این مساله توجه نکرده باشد. به همین دلیل من در آستانه چهلمین سالگرد حماسه و رستاخیز سیاهکل تصمیم گرفتم که این نوشته مهم را با توضیحات و عکس برای آگاهی رسانی به کسانی که خواستار دانستن رویدادهای آن زمان هستند منتشر کنم.
یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه، قبل از این چندین بار به صورت چاپی منتشر و در چند سایت اینترنتی هم درج شده است. من دو جزوه چاپی را با آن چه در سایتهای اینترنتی منتشر شده مقایسه کردم. موارد اشتباه در همه آنها به یک شکل است. توضیحات من که در پایان متن خواهد آمد با عدد مشخص شده و دو توضیح رفیق حمید اشرف که در متن اصلی با عدد مشخص شده بود، در این متن با عنوان زیرنویس به صورت «الف» و «ب» آورده شده است. در نگارش(رسم الخط) من از شیوه جدا نویسی که به ویژه برای خواندن در اینترنت راحت تر است استفاده کرده ام که با نگارش متن اصلی منطبق نیست.
پیرامون حماسه سیاهکل همچنین آقای ناصر وحدتی در کتاب «داستان سیاهکل» در گزارشی رمان گونه با عنوان «روی خوش زنده گی» به تشریح رویدادهای آن دوران می پردازد. این کتاب توسط موسسه انتشارات نگاه در سال ۱٣٨۶ در تهران منتشر شده است. آقای ناصر وحدتی همزمان با حماسه سیاهکل در همان منطقه دستگیر می شود و مشاهدات خود پیرامون این رویداد را در این گزارش رمان گونه روایت کرده است. ناصر وحدتی در این کتاب به توصیف شخصیت و افکار پدرش، زنده یاد آقای اکبر وحدتی که همزمان با رویداد سیاهکل از طرف ژاندارمری به پاسگاه احضار شده بود می پردازد. آقای اکبر وحدتی یک مخالف قدیمی رژیم شاه بوده که در جریان عملیات سیاهکل به علت عدم اطلاع رزمندگان گروه جنگل از حضور وی در پاسگاه به قتل می رسد.
در سال ۱٣۵۴ نیز رفیق حمید اشرف جزوه دیگری به نام «جمعبندی سه ساله» نوشت که به وسیله سازمان چریکهای فدایی خلق ایران منتشر شد. هر دوی این نوشته ها و البته دهها نوشته دیگر که از جانب چریکهای فدایی خلق طی سالهای ۱٣۴۹ تا ۱٣۵۷ منتشر شده برای شناخت این جریان که بدون شک نقش مهمی در تحولات سیاسی آن سالها داشته ضروری است.
از قول چرچیل نقل شده که گفته است، تا حقیقت بِجُنبد دروغ سراسر جهان را فرا می گیرد.(نقل به مضمون) در مورد حقایق مربوط به چریکهای فدایی خلق تا سال ۱٣۵۷ با وجود اسناد بی شمار این جریان که همچون یک جنبش به مدت ٨ سال، با وجود خطاها و کمبودهای بسیار، نقش مداخله گر و پیشرو در جنبش آزادیخواهی مردم ایران داشت، باید گفت به علت دشمنی بی حد و مرز جمهوری اسلامی با نقش مترقیانه جنبش پیشناز چریکهای فدایی خلق و به علت کوته فکری بعضی محققان تازه به دوران رسیده، ابعاد دروغ و تهمت ابعاد گسترده ای پیدا کرده است.
رویدادهای تاریخی قابل کپی کردن نیست. اما آگاهی از رویدادهای تاریخی کمک می کند تا هزینه پیشبرد مبارزه علیه استبداد مذهبی ولایت فقیهی کاهش پیدا کند. باشد که در آستانه چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل، باز تکثیر این جزوه بنواند برای جنبش آزادیخواهی مردم ایران و به ویژه برای نسل جوان که با پویایی برای راهجویی نظری و عملی تلاش می کنند سودمند باشد.
مهدی سامع
دیماه ۱٣٨۹
یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه
حمید اشرف
مقدمه:
بیش از یک سال از آغاز مبارزات چریکی در ایران می گذرد. برای کسانی که در مبارزه شرکت دارند و برای دیگران هنوز بسیاری از مسائل مربوط به این دوره روشن نشده است. در این جزوه کوشش می شود که مسائل مربوط به یک سال مبارزه روشن گردد و تحلیلی از تجارب جنبش صورت گیرد.
در شرایطی که گروههای سیاسی به واسطه اعمال فشار نیروهای پلیسی از هرگونه حرکت سازنده باز داشته شده بودند و هرگونه فعالیت نیروهای اپوزیسیون با خشونت تمام متوقف می گردید و انبوه عظیم ترس و خفت بر توده ها و حتی روشنفکران سنگینی بازدارنده ای به وجود آورده بود، «گروه جنگل» فعالیت خود را آغاز کرد. ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج توده ها به علت کنترل شدید پلیس مقدور نمی باشد. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طور خالص و ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن آتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی «مبارزه مسلحانه» خلق میهنمان بود.
گروه جنگل برمبنای فعالیت سه تن از کادرهای سابق تشکیل گردید"۱" (این سه تن بازماندگان گروهی بودند که در سال ۴۵ با هدف ایجاد جنبش قهرآمیز در ایران تشکیل شد"۲" و در زمستان ۴۶ این گروه ضربه شدیدی خورد و رهبران اصلی اش دستگیر شدند. عده ای از کادرها، فرصت طلبانه از جنبش کناره گیری کردند، و تنها دو تن از وفاداران توانستند از کشور خارج شوند و به جنبش ضد امپریالیستی– ضد صهیونیستی فلسطین بپیوندند"٣". هدف این دو تن آن بود که پس از کسب تجارب نظامی به میهن باز گردند.)
تنها سه نفر نامبرده که فعالیت شان برای پلیس افشاء نشده بود در ایران باقی ماندند تا گروه جدیدی را متکی بر تجارب گروه شکست خورده سازمان دهند. براساس فعالیتهای مقدماتی این سه تن، ۲۲ نفر از معتقدان راه قهرآمیز در یک گروه مخفی سازمان یافتند و شروع به عملیات تدارکاتی نمودند.
کادرها در این زمان دارای زندگی علنی بوده و همواره به طور بالقوه در معرض خطر قرار داشتند. به هرحال، این گروه که بعدها به گروه جنگل معروف شد در پائیز سال ۴۷ با ٨ کادر، سازمان داده شد و تعداد نفرات در فاصله پائیز ۴۷ تا زمستان ۴٨ به ۲۲ نفر افزایش یافت.
فعالیتهای تدارکاتی از قبیل خرید ۱۴ قبضه سلاح کمری کوتاه و بلند قدیمی، تهیه نقشه مناطق شمالی ایران، اجرای برنامه های شناسائی سیستماتیک نواحی کوهستانی، ایجاد بایگانی اطلاعاتی تا تابستان ۴٨ ادامه یافت. در این هنگام بود که یکی از وفاداران خارج شده از کشور به ایران بازگشت. این رفیق(علی اکبر صفائی فراهانی) بود. او پس از خروج از ایران مدتها در زندانهای کشورهای عربی بسر برده بود و سپس به جبهه الفتح پیوست و به خاطر فداکاری و شایستگی اش به فرماندهی جبهه شمالی «الفتح» رسیده بود، و در سازمان «الفتح» به «ابو عباس» شهرت داشت. او به تنهائی و بدون هیچ اطلاعی از وضع کنونی گروه به ایران بازگشته بود. هدف او جمع آوری مجدد رفقای دیرین و سازماندهی یک جنبش روستائی بود. هنگامی که به ایران رسید علیرغم تصوراتش با گروه آماده ای مواجه شد که بسیاری از عوامل لازمی را که برای اجرای برنامه اش به آنها نیازمند بود در اختیار داشت.
پس از مواجه شدن با شرایط امیداوار کننده گروه، او به فلسطین بازگشت تا به یاری امکانات نهضت فلسطین مقداری ملزومات جنگی فراهم آورد،... و برای تجهیز گروه به ایران بیاورد. در بهار سال ۴۹ این کار صورت گرفت و رفیق صفائی به اتفاق یکی دیگر از «وفاداران خارج شده» به ایران بازگشتند. بازگشت آنها امید دوباره ای برای گروه ما بود، و بالاخص ملزومات آنها به خوبی می توانست گروه را مسلح کند. از این به بعد کارهای ابتدائی تدارکاتی برای اجرای برنامه منطقه حل مسائل مالی یکی از شعبات بانک ملی ایران (شعبه وزرا) مصادره گردید و مبلغ ۱۶۰ هزار تومان موجودی آن در خدمت گروه قرار گرفت.
به توسط رفقائی که در شمال داشتیم یک سیستم آذوقه رسانی و ارتباطی را سازمان دادیم. در شهریور ۴۹ همه چیز برای حرکت آماده بود. (نقشه، سلاح کمری، مسلسل، مهمات، مواد منفجره، تجهیزات انفرادی و جمعی، سیستم ارتباطی و ...)
فصل اول:از دره «مکار» تا سیاهکل
در تاریخ ۱۵ شهریور ۴۹ (دسته ۶ نفری پیشگامان کوهستان"۴") از دره «مکار» در نزدیکی چالوس حرکت خود را به سمت غرب آغاز کرد. قرارهای ارتباطی طوری سازمان داده شده بود که اکیپ هنگام عبور از مناطقی که در کوهپایه های آن مناطق رفقای بومی سکنی داشتند با شهر تماس برقرار کند.
برنامه دسته کوه به طور خلاصه چنین بود:
اجرای حرکت در امتداد نواحی مرتفع جنگلی گیلان و مازندران از غرب به شرق و شناسائی منطقه از نظر جغرافیائی و نظامی. قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسائی ابتدائی که امکان تحرک حساب شده را به دسته کوهستان می داد، عملیات نظامی آغاز شود. این عملیات می بایست به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن شروع می شد، و افراد موظف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکس العمل احتمالی دشمن مصون باشند، زیرا این واضح بود که بلافاصله پس از اولین عمل چریکی، روستائیان که هنوز درک روشنی از دسته چریکی ندارند واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه تداوم در عملیات نظامی است که می تواند به تدریج روستائیان یک منطقه را تحت تأثیر قرار دهد، و آنها را به حمایت معنوی و سپس به حمایت مادی وادار سازد.
ما با آگاهی به این دو موضوع، یعنی عکس العمل نظامی دستگاه و عدم امکان حمایت مادی سریع روستائیان معین کرده بودیم که گروه بلافاصله پس از ضربه از منطقه عملیات خارج شود، و مدتی بعد در منطقه ای دورتر در جائی که دشمن انتظار ندارد ضربه بعدی را وارد سازد، و کلاً هدف عملیات را تبلیغ مسلحانه و تغییر آتمسفر سیاسی در سطح کشور قرار دهد. به طور خلاصه اولین هدف استراتژیک، تغییر آتمسفر سیاسی کشور و طرح عملی مبارزه مسلحانه برای گروههای سیاسی و پایان دادن به جدال چندین ساله بر سر این موضوع بود.
این کار می بایست توسط گروه زبده با تحرک عالی صورت می گرفت که ضربات کوچک ولی پر سَر و صدا وارد می ساخت و مطلقاً از درگیری با نیروهای دشمن اجتناب می کرد.
کلاً تدارکات لازم برای چنین عملی انجام گرفته بود و افراد دسته کوهستان در عمل، با تکیه به فداکاری و ایمان انقلابی خود برای این کار آماده می شوند. مسائل مهمی از قبیل: آشنائی و خو گرفتن با زندگی دشوار در جنگل و کوه، آشنائی با مناطق و معابر جنگلی و کوهستانی، تهیه آذوقه تهیه ملزومات انفرادی و جمعی و ... به تدریج حل می شد.
اینها همه مسائل تکنیکی مربوط به فاز اول مبارزه در کوهستان بودند که به خوبی حل می شدند. ولی گروه جنگل با مسائل دیگری نیز روبرو بود. لازم تشخیص داده می شد که همزمان با عملیات کوهستان، در شهرستانهای شمالی و مرکز عملیات تبلیغ مسلحانه آغاز شود. حتی گفتگو از تقدم آغاز عملیات در شهر می رفت. ولی گروه جنگل با امکانات و انرژی محدودی که در اختیار داشت نمی توانست در هر دو زمینه مسائل را به طور یکسان حل نماید بالاخص این که کادرهای شهری هنوز نظامی نشده بودند و عناصر حرفه ای از یکی دو تن تجاوز نمی کردند. دیگر این که برنامه هائی مطرح بود که انرژی بیشتری را طلب می کردند. در این زمان لزوم ارتباط گیری با گروههای واقعاً انقلابی الزامی بود. بنابراین به تماس ابتدائی مان با گروه (رفیق احمدزاده) شکل منظم دادیم. ارتباط دو گروه بنا به ملاحظات امنیتی و ضد اطلاعاتی بسیار محتاطانه صورت می گرفت و بیشتر بر سر مسائل تئوریک انقلاب ایران بحث می شد.
گروه رفیق احمدزاده "۵" متکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را می داد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس کار در روستا متکی به مبارزه دور گرفته در شهر آغاز گردد و در این مرحله مبارزه به طور عمده از شهر به روستا منتقل گردد.
ولی گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزه همزمان در شهر و روستا را می داد. دلیل ما خصلت تبلیغی مبارزه مسلحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا در صورت امکان باید شروع شود. البته به تقدم عملیات در شهر معتقد بودیم ولی این تقدم از نظر ما فقط جنبه تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تأثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. در حالی که این تقدم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده، جنبه استراتژیک داشت. به هر حال تماس دو گروه در سراسر پائیز ۴۹ بیشتر به بحثهای تئوریک گذشت. دسته کوهستان همچنان به سمت غرب پیش می رفت ولی در شهر هنوز دو گروه فوق به توافق تئوریک نرسیده بودند.
گروه احمدزاده سازماندهی کار کوه را عملی نمی دانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شده ناشی از جنگ شهری می توان کار کوه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظمی را در این زمینه نمی داد و ذخائر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند، و از طرفی از امکانات ما و مهمتر از همه از حرکت عملی ما در این زمینه بی اطلاع گذاشته شده بودند. ما می خواستیم پس از توافق تئوریک امکانات را مطرح کنیم، ولی ملاحظه کاریهای اطلاعاتی موجب طولانی شدن بحثها و عدم وصول به نتیجه قاطع و نهائی شده بود.
فرماندهی دسته کوهستان (رفیق صفائی) که اینک آماده اجرای طرحهای پیش بینی شده بود پیشنهاد شروع عملیات را می داد. بالاخص او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب می کرد، و بعلاوه این گروه امکان ایجاد کارهائی را در شهرهای مازنداران دارا بود که می توانست قسمت مهمی از مسائل دسته کوهستان را حل نماید. لذا مرتباً فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. بالاخره در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که: (کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد) به توافق برسیم. ولی گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر می کردند، و معتقد بودند که: (دسته کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند.) ولی ما به همزمانی معتقد بودیم زیرا دسته کوهستان آماده اجرای طرح پیش بینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشه قبلی شروع نمیکرد با دشواریهائی روبرو می شد.
این دشواریها عمدتاً عبارتند بودند از:
۱- امکان بروز خطر ناشی از طولانی شدن مدت شناسائی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
۲- پائین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.
بنابراین دلایل فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد می دید. بالاخص این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی اعتماد شده بود. به هر حال کادرهای شهری جنگل از فرماندهی کوه یک مهلت ۲ ماهه خواستند تا به سازماندهی افراد و آماده ساختن آنها برای پیوستن به دسته کوهستان بپردازند. ولی با توجه به وضع غیرحرفه ای کادرهای گروه احمدزاده و پخش بودن آنها در شهرستانها و این که هنوز تمامی افراد گروه احمدزاده نسبت به توافق دو گروه توجیه نشده بودند و هنوز در داخل گروه مباحثات ادامه داشت کارها طبق برنامه پیش نرفت، به طوری که مهلت دو ماهه به پایان رسید در حالی که هنوز اقدامات ما به نتایج عملی نرسیده بود گرچه انتظار می رفت که به زودی نتیجه دهد. به هرحال دسته کوهستان به اجرای برنامه های اضافی منطقه شناسی در نواحی شرقی مازنداران پرداخت که خارج از برنامه پیش بینی شده بود. در اوایل بهمن این کار نیز به پایان رسیده بود و دیگر ادامه حرکت به شکل قبل برای دسته کوهستان امکان نداشت، یا باید به شهر باز می گشتند و یا این که باید برنامه عملیاتی را آغاز می نمودند. (لازم به تذکر است که تا این تاریخ دسته کوهستان به امکانات محدود درون گروهی به ۹ نفر افزایش یافت که از این عده یک نفر در جنگل مفقود گردید و جستجوهای چند شبانه روزه افراد دسته برای پیدا کردن وی به نتیجه نرسید."۶") دسته کوهستان در دو برنامه (دو ماهه) و (۱ ماه و نیمه) از دره چالوس تا منطقه خلخال شرق مازندران، و از دره چالوس تا منطقه رامیانی واقع در شرق مازندران را شناسائی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیه عالی داشتند و به صورت مردان جنگل محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.
به هرحال فرماندهی کوه اعلام داشت که در نیمه دوم بهمن عملیات را علیرغم آمادگی عناصر شهری آغاز خواهد کرد. در داخل گروه ما هنوز طرحهای عملیاتی شهری به طور کامل تنظیم نشده بود ولی برای اجرای ضربه های تبلیغاتی طرحهای آماده ای داشتیم. در نیمه اول دی ماه یکی از کادرهای گروه جنگل که افسر وظیفه بود و به همین دلیل وظایف گروهی اش به دیگران داده شده بود به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر گردید"۷". این رفیق (غفور حسن پور) بود و اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه که بالاخره منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد(الف)"٨" اعترافاتی کرد، این اعترافات سر نخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد. آنها که انتظار فاش شدن اَسرار را نداشتند (کاملا تصور می شد که چون رفیق نامبرده در ارتباط با فعالیتهای گروه دستگیر نشده لذا موردی ندارد که مسائل مربوط به گروه را مطرح سازد که این اشتباهی بزرگ بود و لازم بود رفقائی که به هر نحو در معرض خطر قرار داشتند سریعا مخفی می شدند."۹") بدین ترتیب در شهر غافلگیر شده و دستگیر شدند.
به هر حال انتظار بیش از حد، و عدم یک سازمان محکم زیر زمینی شهری در آن موقع در تاریخ ۱٣ بهمن نتایج مخرب خود را به بار آورد. در این روز حمله تدارک شده سراسری سازمان امنیت به گروه ما شروع شد. در فاصله ۲۴ ساعت سه نفر در گیلان"۱۰" و پنج نفر در تهران"۱۱" دستگیر شدند و در روزهای بعد دو تن دیگر "۱۲" در تهران بازداشت گردیدند. به طوری که از کل کادرهای شهری گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکه شهری ما از هم پاشید"۱٣".
در این زمان دسته کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده به نام رفیق (فرهودی) تقویت شده بود و تعدادشان به ۹ نفر رسیده بود از منطقه شرقی مازندران از طریق جاده اتوموبیل رو به منطقه سیاهکل منتقل شده بودند و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل (کوهستانهای دیلم) مستقر شده و آماده عملیات بودند.
در تاریخ ۱۶ بهمن در جنگلهای جنوبی سیاهکل با رفقای دسته کوهستان تماس گرفتیم"۱۴" و ضربه های وارده را به اطلاع آنها رساندیم. نه ما و نه آنها هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه های سیاهکل معلم بود (رفیق نیری)(ب) و محل انبارک آذوقه را در آن منطقه می دانست مطلع نبودیم البته این رفیق اطلاع نداشت که دسته کوهستان در آن موقع در سیاهکل موضع گرفته است. لذا مطرح ساختیم که او به زودی دستگیر خواهد شد. بنابراین رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.
در روز ۱۹ بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود، رفیق (هادی بنده خدا) از کوه پائین آمد تا در دهکده (شاغوزلات) معلم جوان دهکده (رفیق نیری) را ببیند و از خطری که او را تهدید می کند مطلع اش ساخته و او را فراری دهد غافل از آن که ضربه از شهر به آنجا هم سرایت کرده است و ژاندارمری خانه (نیری) را در محاصره دارند. به هر حال رفیق (هادی بنده خدا) در دهکده شاغوزلات پس از یک درگیری مسلحانه به دست دشمن اسیر می شود، رفقائی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطلع می شوند و قرار می شود طبق طرح قبلی حمله را شروع کنند و ضمناً موجبات رهائی رفیق زندانی را فراهم آورند.
در شامگاه ۱۹ بهمن آنها از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جاده سیاهکل–لونک به سیاهکل حمله کردند، هدف اصلی پاسگاه ژاندارمری و پست جنگلداری بود. در این حمله تمام موجودی سلاح های پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ M۱ و بِرنو و مسلسل بود تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند، (ضمناً رفیق زندانی در پاسگاه نبود و همراه رئیس پاسگاه به رشت برده شده بود).
از ۱۹ بهمن تا ٨ اسفند ۴۹ فاصله ای بود که دسته کوهستان مورد حمله متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفت. آنها دلیرانه نبرد کردند و بیش از ۶۰ نفر افسر و درجه دار و سرباز دشمن را از پای درآوردند.
برای همه این سئوال پیش آمده که چرا دسته کوهستان به این سرعت متلاشی گردید؟
هرکس به نوعی این شکست را توجیه و تحلیل کرده است، ولی بسیاری مسائل برای کسانی که این شکست را مورد بحث قرار داده اند روشن نبوده است. در اینجا کوشش می شود که علل اصلی و فرعی شکست بررسی شود. ولی قبلا لازم می دانم که مسائلی را عنوان سازم.
گروه با توجه به این موضوع که ممکن است در هر لحظه از عمل نابود شود کار خود را آغاز کرد، ما بیشترین کوشش را برای مخفی ماندن فعالیتهایمان کرده بودیم. به راستی در این کار موفق شدیم. رفقای ما ۵ ماه در کوهستانها و جنگلها بدون گذاردن کوچکترین رد پائی به شناسائی پرداختند و کادرهای شهری و ارتباطی ما نیازمندیهای تدارکاتی آنها را تأمین می نمودند ولی عُمرِ فعالیتهای قبل از عمل باید محدود باشد. ما خود این را نیک می دانستیم و قبلا یک بار تجربه کرده بودیم. (در اینجا تضادی مطرح است. تضاد بین مدت زمان تدارک و کیفیت تدارک). یک گروه باید از طرفی برای شروع به عمل دست به تدارکاتی بزند که بدون آنها نمی تواند عمل کند و طبعاً هر قدر این تدارکات بهتر صورت گیرد موفقیت عمل بیشتر است، و از طرفی باید این کار را در مدت زمان محدودی انجام دهد. زیرا زمان تدارک برای گروههای ابتدائی بی تجربه خود یک عامل منفی می باشد. چرا که زمان به دستگاههای پلیسی امکان ردیابی و وارد ساختن ضربه به گروه یا تیم بی تجربه را می دهد. ما این تضاد را درک می کردیم ولی هیچ معادله ای در دست نداشتیم که بر طبق آن زمان شروع عمل را تعیین کنیم.
لذا تمایل به شروع عمل با امکانات بیشتر، ما را از دست زدن به عمل در رأس موقعی که از قبل پیش بینی کرده بودیم بازداشت و همین باعث شد که زمان به سود دشمن و به زیان ما کار کند و ما در شهر ضربه بخوریم پیش از آن که دست به عمل زده باشیم.
باید خاطرنشان سازیم که: عامل زمان فقط قبل از شروع عمل برای گروه یا تیم یک عامل منفی محسوب می شود. زیرا که گروه یا تیم هیچ تجربه عینی از برخورد با دشمن ندارد ولی مسلماً پس از دست زدن به عمل و جذب تجارب حاصل از عمل و استحاله چریکی گروه عامل زمان دیگر نقش منفی نخواهد داشت بلکه از آنجا که آینده از آن انقلابیون است زمان به عاملی مثبت بدل می گردد.
به نظر من عواملی که دست به دست هم دادند و موجبات نابودی کامل دسته کوه را فراهم ساختند عمدتاً خطاهای تاکتیکی بودند ولی از لحاظ سیاسی–نظامی، فرماندهی دسته کوهستان مرتکب یک اشتباه بزرگ استراتژیک گردید، که ذیلا بدین موارد می پردازیم. علل تاکتیکی شکست دسته کوه عبارت بودند از:
۱. تأخیر در شروع عملیات.
۲. عدم یک سازمان زیر زمینی محکم با کادرهای مخفی در شهر.
٣. عدم یک سیستم ضد اطلاعاتی دقیق و حساب شده.
۴. عدم هماهنگی گروههای دیگر از لحاظ عمل و نظر با گروه جنگل.
۵. عدم قاطعیت افراد کوه در برخورد با حوادث.
به طوری که چهار نفرشان توسط روستائیان ناآگاه دستگیر شدند"۱۵" و این رفقا به خاطر طرز تفکر ذهنی خود و به خاطر این که مبادا یک روستائی آسیب ببیند با آنها رفتار خشن نظامی نکردند، آنها فکر می کردند که به هیچ وجه به هیچ روستائی در هیچ شرایطی نباید آسیبی برسد. لذا وقتی دهقانان درصدد دستگیری آنان برآمدند مسلحانه اقدام نکردند، آنها از این اصل که خود بدان آگاهی داشتند غافل شدند که:(در مرحله ابتدائی جنگ چریکی نیات سیاسی دسته کوچک چریکی بر روستائیان روشن نبوده و آنها بر طبق روابط جاری عمل می کنند). وقتی نشان دادن قاطعیت چریکی و قدرت است که ضامن حفظ و بقای چریک است نه ملایمت و ملاطفت او. در اوایل ملایمت به حساب ضعف گذاشته می شود، چریک باید قدرت تمام و خشونت کامل موجودیت خودش را اثبات کند. آن گاه با استفاده از این قدرت برنامه هائی به سود دهقانان و به زیان دشمنان آنها انجام دهند. تنها به این صورت است که دهقانان به قدرت و نیت چریک پی می برند و از او حمایت می کنند.
اما علت اصلی شکست دسته کوهستان چیز دیگری بود زیرا دسته کوهستان می بایست متکی به خود باشد و بدون تکیه بر شهر با تدارکاتی که از قبل شده بود به حرکت و مبارزه خود ادامه دهد. این علت اساسی «تغییر در طرح استراتژیک دسته کوه» بود. افراد دسته کوهستان در هفته های آخر برنامه شناسائی خود در مباحثات خود به این نتیجه رسیده بودند که:
«عملیات باید طوری تنظیم شود که بر منطقه تحت عمل تأثیر بگذارد»، بدین ترتیب «تئوری تأثیرات منطقه ای عملیات» جای «تئوری تأثیرات سراسری عملیات» را می گرفت. تأثیر این تغییر استراتژیک بر حرکات تاکتیکی این بود که رفقای کوه پس از اولین ضربه، دیگر نمی بایست به سرعت منطقه را ترک می کردند، بلکه می بایست در منطقه می ماندند و به شناسائی دقیق تاکتیکی می پرداختند، تا بتوانند ضربات بعدی را در همان منطقه وارد سازند تا تداوم ضربات بر منطقه تأثیر گذارده و خلق منطقه را به مبارزه بکشاند. انعکاس عمل این تغییر در برنامه استراتژیک بدین صورت بود که رفقا با فراموش کردن اصل اساسی «حرکت مداوم» در منطقه باقی ماندند و قرار گذاشتند که مدت ٣۰ روز از منطقه شناسائی تاکتیکی نمایند و سپس منطقه را به سمت شرق ترک کنند. با استفاده از انبارهای آذوقه بدون گذاشتن رَدِ پا از منطقه دور شوند و پس از پیوستن نفرات جدید از شهر مجدداً به منطقه سیاهکل – دیلمان بازگشته با اتکاء به شناسائی تاکتیکی ۲۰ روزه یک سری عملیات به منظور تأثیر بخشی در منطقه لاهیجان انجام دهند. البته آمادگی منطقه لاهیجان به علت تضادهای شدید بین چایکاران و سازمان چای، بین دامداران و اداره منابع طبیعی و بین بوروکراسی و متنفذین از یک طرف و خلق از طرف دیگر شرایط مناسبی را ارائه می کرد.
از طرفی فرماندهی دسته کوهستان هیچ گاه پیش بینی نمی کرد که دشمن چنین نیروی عظیمی را برای نابودی دسته کوچک ٨ نفری کوه گسیل دارد. فرماندهی دسته کوه در نهایت انتظار داشت که نیروهای گروهان ژاندارمری لاهیجان در مرحله اول به میدان فرستاده شوند، و هرگز تصور نمی کرد که هنگ ژاندارمری گیلان و تمام نیروهای پلیس و ارتش در منطقه بسیج شوند و با استفاده از دهها هلی کوپتر به جستجو پردازند. در حالی که عملا چنین شد و سپهبد اویسی فرمانده ژاندارمری کل، شخصاً در سیاهکل ستاد عملیات تشکیل داده و عملیات را رهبری می کرد. غلامرضا برادر شاه هم برای بازرسی و سرکشی به سیاهکل اعزام شده بود. افراد هنگ ژاندارمری گیلان تمام خطوط مراصلاتی منطقه را شدیداً کنترل می کردند و منطقه را به محاصره درآورده بودند و یک گردان ارتشی از پادگان منجیل به سمت منطقه به حرکت درآمده بود.
بدین ترتیب بود که دسته کوهستان پس از حمله به پایگاه سیاهکل به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کرد و طبق برنامه شروع به شناسائی و گشت زنی کرد. طبعاً آذوقه ۲۰ روزه را باید از انبارک آذوقه واقع در قله (کاکوه) که با کمک نیری معلم روستائی دستگیر شده ایجاد شده بود تأمین می کردند. به طوری که اکنون می دانیم نیری دستگیر شده بود و تحت شکنجه محل انبار را به دشمن گفته بود و دشمن عمده نیروی خود را در حوالی «کاکوه» بسیج کرده و با استفاده از همه نوع تجهیزات بالاخص هلی کوپتر چهار نفر از رفقای کوه را که به منظور برداشت آذوقه به محل آمده بودند، به محاصره درآورده ، موقعیت طبیعی نیز مناسب نبود، به علت زمستان درختان جنگلی، برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب می شد و امکان استفاده از هلی کوپتر را به دشمن می داد.
فدائیان کوهستان مدت ۴٨ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آن گاه که مهمات شان به پایان رسید، دو نفرشان "۱۶" با دست زدن به عمل فدائی با انفجار نارنجک خودشان را با چند تن از عوامل دشمن نابود ساختند و دو نفر دیگر رمقی در تن نداشتند به اسارت دشمن درآمدند"۱۷" یکی از افراد توانست از محاصره خارج شود که چند روز بعد در ٨ اسفند در حوالی یک روستا به طور نیمه جان یافته شد"۱٨". بدین ترتیب از دسته ۹ نفری کوهستان ۷ نفر به اسارت دشمن درآمدند و ۲ تن در جنگل به شهادت رسیدند.
در مجموع از افراد گروه ۲۲ نفری جنگل در کوه و شهر جمعاً ۱۷ نفر دستگیر شدند که از این ۱۷ نفر ۱٣ نفر در تاریخ ۲۷ اسفند ۴۹ توسط عوامل امپریالیسم در ایران تیرباران شدند"۱۹" و فقط ۵ تن از گروه جنگل زنده و آزاد ماندند. این عده در تاریخ ۱٨ فروردین ۵۰ به انتقام اعدام رفقای خود رئیس اداره دادرسی ارتش رژیم را در یک محکمه انقلابی محاکمه و او را به مرگ محکوم کردند و حکم اعدام را در سحرگاه همان روز در مورد او به اجراء درآوردند.
از تجارب دسته کوهستان میتوان نتایج زیر را گرفت:
۱. گروههای کوچک می توانند مبارزه مسلحانه را تدارک و آغاز کنند.
۲. عامل زمان قبل از شروع عملیات حساب شده نظامی، یک عامل منفی است، لازم است در یک لحظه مناسب عمل آغاز شود.
٣. در آغاز گروه باید به خود متکی باشد و با اتکاء خودش عمل را شروع کند.
۴. سازماندهی شهری باید بر تمام قواعد فن پی ریزی شود و حتماً کادرهای اساسی باید حرفه ای و مخفی باشند «هرچه کادر حرفه ای بیشتر، بهتر».
۵. عناصری که شناسائی و اطلاعات شان زیاد است نقاط خطر محسوب می شوند و حتماً باید از دسترس پلیس خارج شوند.
۶. باید از هر وسیله ای برای وصول به هدف سود جست و از رمانتیسم انقلابی پرهیز کرد.
۷. در عملیات چریکی کوه باید روی عکس العمل نظامی تمرکز یافته دشمن حساب کرد و با رعایت اصل (تحرک مطلق) اقدامات دشمن را بی ثمر گذاشت.
٨. سه اصل طلائی چریکی، تحرک مطلق، عدم اطمینان مطلق، هوشیاری مطلق، را باید همیشه و همه جا رعایت کرد.
****
زیر نویس
(الف)– مادر رفیق شهید غفور حسن پور هنگامی که خبر تیرباران فرزندش را به او رساندند چنین گفت:«انقلاب ایران همچون درخت تناوری است که ریشه های قطورش در دل خاک وطن جای دارد. پسر من و نظایر پسر من تنها شاخه های این درخت هستند و دشمن تنها می تواند شاخه های این درخت را بزند ولی ریشه همچنان پابرجاست و با زدن هر شاخه، شاخه های بسیار خواهند روئید. پس من از مرگ فرزندم دلگیر نیستم، امید من به شاخه های جدید است.»
(ب)– او در زیر شکنجه شدید محل انبار واقع در قله کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس محکوم شد.
چریکهای فدائی خلق
توضیحات:
۱- این سه تن رفقا غفور حسن پور، اسکندر صادقی نژاد و حمید اشرف بودند.
۲- این گروه در جنبش به نام گروه جزنی نامیده می شود. مرکزیت این گروه از سال ۱٣۴۵ رفقا بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی و عباس سورکی بودند. این سه رفیق فدایی همراه با چهار رفیق فدایی دیگر، مشعوف(سعید) کلانتری، محمد چوپان زاده، احمد جلیل افشار و عزیز سرمدی و دو مجاهد خلق، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار در ۲۹ فروردین سال ۱٣۵۴ در تپه های اوین به گلوله بسته شدند . به شهادت رسیدند.
٣- این دو تن رفقا علی اکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی بودند.
۴- این ۶ تن رفقا علی اکبر صفایی فراهانی، رحیم سماعی، جلیل انفرادی، عباس دانش بهزادی، مهدی اسحاقی و هادی بنده خدا لنگرودی بودند. بعدها به تدریج رفقا محمد محدث قندچی، هوشنگ نیری و احمد فرهودی به دسته جنگل اضافه شدند. یک نفر دیگر به نام ایرج صالحی هم به دسته جنگل می پیوندد که پس از مدتی به علت عدم تحمل شرایط سخت به طور مخفیانه از گروه جدا شده و به طور کلی از فعالیت سیاسی کناره گیری می کند. او نیز پس از زویداد سیاهکل دستگیر و به دوسال زندان محکوم می شود. از جانب ایرج صالحی هیچ ضربه ای به گروه جنگل وارد نمی شود.
۵- این گروه از مجموعه ای از فعالان سیاسی در مشهد، تبریز، مازندران و تهران تشکیل شده بود که مرکزیت آن در سال ۱٣۴۹ رفقا مسعود احمدزاده، عباس مفتاحی و امیر پرویز پویان بودند.
۶- این فرد ایرج صالحی بود.
۷- رفیق غفور حسن پور در روز ۲٣ آذر ۱٣۴۹ در پادگان نیروی هوایی دستگیر شد. مشخص نیست علت این خطا در مورد تاریخ دستگیری این رفیق چیست.
٨- رفیق غفور حسن پور از تاریخ دستگیری به طور ممتد تحت شکنجه شدید بوده اما به دلایل بسیار و منجمله به علت دیده شدن این رفیق توسط بعضی از دستگیر شدگان که آن موقع به زندان عمومی برده شدند، این رفیق زیر شکنجه به شهادت نرسیده و همراه با ۱۲ فدایی در ۲۶ اسفند ۱٣۴۹ اعدام شد.
۹- یکی از دلایلی که سبب شد تا رفقای دیگر مخفی نشوند، عدم اطلاع آنان از تمامی مدارکی بود که در دستگیریهای ۱۶ آذر تا ۲٣ آذر به دست ساواک افتاده بود. دلیل دیگر این بود که در اوایل دی ۱٣۴۹ ساواک طی یک اطلاعیه فریب دهنده از کشف یک گروه ۷ نفری خبر داد. در این اطلاعیه اسامی ۴ تن از دستگیر شدگان قید شده بود و به بعضی مدارک کشف شده اشاره شده بود. به احنمال زیاد رفقایی که آزاد بودند فکر می کردند که دستگیر شدگان در بازجوییها دامنه اطلاعات ساواک را به خود محدوده کرده اند. در حالی که بازجویان ساواک این محدود کردن را نمی پذیرفتند و برای این که رفقای بیرون از زندان را هشیار نکنند از دستگیری حداقل دو نفر که به نوعی در ارتباط با گروه بودند و اسم آنها در بازجوییهای اولیه مطرح شده بود خوداری کردند. نکته مهم دیگر این بود که قبل از این دستگیری گروه سیروس نهاوندی عملیاتی نا موفق برای گروگان گرفتن سفیر آمریکا در ایران انجام داده بود. این عملیات که گروه جنگل از آن اطلاع نداشت سبب هشیاری بیشتر ساواک شد و در ضمن کیفیت شکنجه نسبت به گذشته افزایش یافت به شکلی که شلاق به کف پا برای اولین بار در مورد دستگیر شدگان به اجرا گذاشته شد. همچنین باید در بطن «اشتباه بزرگی» که رفیق حمید اشرف به آن اعتراف می کند این خطا را هم اضافه کرد که گروه نسبت به اعترافاتی که قبلاً در مورد رفیق غفور حسن پور صورت گرفته بود و گروه از آن مطلع بود، برخورد مناسب نکرد به ویژه آن که تجربه گروه در سال ۱٣۴۶ وجود داشت. در آن موقع با دستگیری رفقا جزنی و سورکی تمام کسانی که امکان لو رفتن آنها وجود داشت بلافاصله زندگی مخفی را آغاز کردند. به گمان من همه این اشتباهات به این علت بود که گروه می خواست قبل از شروع عملیات هیچ واکنشی که موجب هشیاری پلیس شود نشان ندهد که همان گونه که رفیق حمید تاکید کرده این یک اشتباه بزرگ بوده است. این اشتباه به شکل دیگر و به علت عدم شناخت ابعاد شکنجه در ضربه به خانه تیمی رفقا امیر پرویز پویان و اسکندر صادقی نژاد خود را نشان داد.
۱۰- تعداد دستگیر شدگان که رفیق حمید به آن اشاره می کند به کسانی مربوط می شود که در ارتباط تنگاتنگ کار تشکیلاتی گروه بودند. اما تعداد دستگیر شدگان که در ارتباط با هواداری از گروه بودند یسیار بیشتر بوده است. در گیلان رفقا اسکندر رحیمی مِسچی و ایرج نیری دستگیر شدند و یک رفیق دیگر هم در خوزستان دستگیر شد.
۱۱- این ۵ تن رفقا محمد هادی فاضلی، سیف دلیل صفایی، اسماعیل معینی عراقی و شعاع الدین مشیدی بودند. نفر پنجم برای من مشخص نیست.
۱۲- یکی از این دو تن رفیق احمد خرم آبادی است. نفر دیگر برای من مشخص نیست.
۱٣- این ۵ تن رفقا حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، محمد صفاری آشتیانی، رحمت پیرونذیری و منوچهر بهایی پور بودند.
۱۴- این تماس توسط رفیق حمید اشرف صورت گرفته است.
۱۵- تعداد دستگیر شدگان در این خانه ٣ تن شامل رفقا علی اکبر صفایی فراهانی، جلیل انفرادی و هوشنگ نیری که زخمی شده بود، است.
۱۶- این دو تن رفقا رحیم سَماعی و مهدی اسحاقی بودند.
۱۷- این دو تن رفقا احمد فرهودی و مُحدث قندچی بودند.
۱٨- این رفیق عباس دانش بهزادی بود.
۱۹- تاریخ اعدام ۱٣ نفر سپیده دم روز ۲۶ اسفند ۱٣۴۹ است. این رفقا جلیل انفرادی، هادی بنده خدا لنگرودی، غفور حسن پور، عباس دانش بهزادی، اسکندر رحیمی مِسچی، سیف دلیل صفایی، علی اکبر صفایی فراهانی، محمد هادی فاضلی، احمد فرهودی، محدث قندچی، شعاع الدین مشیدی، اسماعیل معینی عراقی و هوشنگ نیری بودند.
دکتر بیژن باران
مقدمه. سلامتی 3 وجه دارد: جسمی، روحی، فکری که بر صحت مزاجی اثر می گذارند. جسمی شامل اختلال عضو، حمله ویروسی/ باکتری، سانحه می شود. دفاع بدن عمدتا ارثی است که شامل تقابل درونی با اختلالات روحی و فکری هم می شود. از اینرو باید از حاکمیت وراثتی پرهیز کرد؛ رهبری مدرن باید ادواری، انتخابی، تخصصی باشد. نیز باید مطابق قوانین کشورهای مدرن مدارک مالی، پزشگی، دادگاهی گذشته فردی که میخواهد رهبر سیاسی بشود در رسانه ها رو شوند؛ تا رای دهندگان آنها را بررسی و مداقه کنند. این گونه رهبر مسئول پاسخگویی قانونی به اتهامات مالی و جنایی گذشته خود است. او بحران شخصی، اجتماعی، سیاسی را با ساده گویی نتیجه عوامل بیرونی، صوری، اعتقادی، توطئه ای قلمداد و تبلیغ می کند؛ به عوامل درونی بخاطر ساده نگری و عدم تخصص مشعر نیست. قتل نفس- چه دکتر ارانی و اسعد بختیار در زندان قصر و همبندان جزنی در اوین باشد چه اعدام 4 هزار جوان محبوس سیاسی و 200 قتل زنجیره ای باشد- در جهان مدرن قبیح بوده؛ تعقیب دادگاهی آمران بدون شمول مرور زمان دارد. واضح است که در جامعه، اقلیتی دارای وجدان اجتماعی اند؛ از تضیع حقوق فرودستان، عدم عدالت اجتماعی، فقر و بینوایی محرومان، بیوجدانی قدرتمندان، اجحاف زورگویان، تزویر و کتمان حقیقت مبلغان رسمی رنج می برند.
مسئله. یکی از اختلالات روحی افسردگی است. ده درصد جمعیت نوجوان و پیر در آمریکا از افسردگی خفیف و حاد رنج می برند. علل این مرض روحی ترشحات ناموزون مغزی یا عدم کنترل مشعر بر فکرهای ویرشی/ وسواسی اند. مریض کنترلی بر روحیه خود ندارد. داروهایی مانند پکسیل، پروزک، زولوفت و مسکنهایی مانند والیوم برای برخی مفیدند. بهرجهت از دید مریض روحی با افسردگی یا اضطراب شدید و مزمن، در مرحله طولانی در یک لحظه دنیا واقعا به آخر می رسد. او تمرکز بر تسلسل تک فکری قتل نفس را که در روزهای گذشته در ذهن بیمار خود بارها مرور کرده؛ در یک لحظه بحرانی به مرحله اجرا در میآورد. ولی بقول زرتشت پندار، گفتار، رفتار او با این مرکزیت فکر نابودی خود برای پایان دادن به الم روحی برای خانواده رویت پذیراند.
مریض. اگر محیط تاثیر این حمله به مریض را خنثی نکند؛ مریض از پای در می آید. در دینای امروزی با انفجار اطلاعات رسانه های دیجیتال، مریض در باره گذشته خود و خانواده اش پیگیری مطالعاتی می کند. نظرات مخالف را می خواند و می شنود. این اطلاعات گاهی او را جدیتر در تصمیم به خاتمه حیات بخاطر اجحافات گذشته می کند. صادق هدایت، ویرجینیا وولف، سیلویا پلاث و دهها نام دیگر موارد مستند خودکشی میانسالی در تاریخ هنر و ادبیات اند. مرگ مرلین مونرو، آننا نیکول اسمیث، مایکل جاکسون نمونه های افراط در مسکنها و عدم توان تن مریض در هضم این دواهایند که منجر به مرگش می شود. برای بازماندگان فردی که خود را کشته احساس گناه، تقصیر، ناامیدی لحظه ای، افسردگی، غم عارض می شود که گاهی خود منجر به خودکشی دیگر در حلقه آشنایان می شود. در همه ادیان و جوامع خودکشی تابو بوده؛ تقبیح میشود.
مسئولیت. محیط فرد شامل خانواده، دوستان، جامعه می شود. فرد افسرده باید در محیط خانوادگی با مداوایش توسط تیم روانشناس، قرار گیرد تا علایم خودکشی او از پیش خوانده شوند. نه اینکه او را بامان خدا رها کرد. خانواده باید مریض را بپآید؛ افسردگی او را معالجه کند تا بمرحله انتحار نرسد. خانواده نمی تواند از خود سلب مسئولیت کند؛ وقتی 2 فرزندش، خود را در تنهایی می کشند. این نارسایی در تیمار بیمار در خانوده ثروتمند، در تقابل با خانوارهای میانحال و فقیر، بسیار رایج است. ثروتمندان اعضای مریض خود را - بویژه در برزخ صحت و مریضی پرستاری نمی کنند؛ آنها را با پول ول می کنند. در این برزخ بیمار غالبا ظاهری سالم دارد ولی هر روز در معرض حمله روحی است. این رها کردن مریض بامان خدا را بوفور در هالیوود بورلی هیلز، رسانه ها بخاطر خبرسازی مستند می کنند. ثروتمندان به فرودستان بهنگام بیماری در جامعه امروزی هم رحم نمی کنند. در کنگره جمهوریخواه غالب آمریکا، ژانویه 2011 ، راس برنامه سیاسی جنبش چایخوری طبقه مرفه، الغای بیمه پزشگی شبه-عمومی پرزیدنت اوباما است.
بحران. افسردگی در نوجوانی و میانسالی بنام بحران بلوغ و وسط-عمر حاد می شود. اگر حریم شخصی مریض در خلاء مهر و دانش خانوادگی باشد؛ مریض تنها، به خودکشی دست می برد. اخوی فرد خودکشی کرده در اعلانیه اول اصول اعتقادی سیاسی خود به دولت یعنی عامل بیرونی را علت خودکشی آورد؛ ولی این موضع را بعد با روخوانی از یک نوشته درجلوی خود در رسانه های غربی بدین گونه تصحیح کرد: افسردگی ارثی و شخصی یعنی عامل درونی را علت خودکشی اعلان نمود. پرسش در این است که چرا او و مادر مرحوم در باره افسردگی فرد انتحاری چیزی نمی دانستند. اگر دانش ایشان در باره مردم ایران هم، این اندازه باشد که بهتر است بیشتر در انجمن ایرانیان و سفر به کشورهای خاور میانه شرکت کرده تا اطلاعات بهتر در باره مردم بدست آورند. مثلا صندوق پول برونمرزی برای کمک به خانواده زندانیان درون درست کنند؛ تا هم خود هم دیگران باین صندوق کمک خیره ای کنند.
خودکشی. قتل خود می تواند موفق یا ناموفق باشد که دومی فراموش می شود. تاریخ نمونه های فراوانی از خودکشی افراد دارای قدرت، منزلت، ثروت، فرهنگ را ضبط کرده است. روشن است که انتحار عوام در حافظه خانوادگی می ماند؛ در تاریخ بنام آنها ثبت نمی شود. بابایی از دبیرستان شرف در دهه 40، احمد رنجبران در اراک با تریاک پس از کودتای تابستانی بخاطرم می آیند. در اسطوره و تاریخ آنتیگون، امپدوکلس- فيلسوف يونانی، دی زین قدرتمند چینی، نرو، هانیبال خودکشی کردند. در هنر و ادبیات شهرگان معدود زیر خودکشی کردند: رينالدو آرناس- شاعر کوبايی، والتر بنيامين- فيلسوف آلمانی، اشتفان تسوايک- نويسنده اتريشی، استيگ داگرمن- نويسنده سوئدی، در فرانسه ژيل دلوز- فيلسوف، ژرار دو نروال- شاعر؛ در روسیه یسه نین و ولاديمير ماياکوفسکی- شاعر، ويرجينيا وولف- نويسنده انگليسی، ايوانا برليچ ماژورانيچ- نويسنده کروات، در آمریکا ارنست همينگوی- نويسنده، سیلویا پلات، جک لندن، فاستر والاس- نويسنده؛ ونسان ونگوگ- نقاش هلندی، آرتور کستلر، کلایست، توخولسکی، کلاوس مان، سلان.
در ایران – چه درون چه در غربت- بیکسی، روانپريشی مزمن، عسرت، پیری، بیماری فرد را به بنبست حیاتی کشیده؛ لیست طولانی است: جهانگير جليلی، رضا کمال شهرزاد، صادق هدايت، دکتر حسن هنرمندی، اسلام کاظميه، مجتبی میر میران- عراق، ژاله/ مرضيه پ- پاريس، فدایی خلیل رحمتی، دکتر ناصر يگانه، غزاله علیزاده- دهه هفتاد، شاعر مبارز منصور خاکسار 1388، منصور خوشخبری، نيوشا فرهی، فدایی مريم /فرشته بزچلو، حسين جامعی– انگلیس، کامران فرمانده، منصور خوش خبری.
علل. در سده 20 نظریات غریزه مرگ و زندگی فروید و خصایل شخصیتی خودخواهانه، ایثارگرایانه، نابهنجارانه، تقدیری دورکهایم برای توضیح خودکشی بکار میرفتند. اکنون باید عوامل ارثی و درونی مبنی بر روانپریشی فرد و عدم اعتنا به تیمار او در خانواده و جامعه را به آنها افزود. پندار، گفتار، کردار فرد سیگنالهایی مبنی بر فکر مرکزی مرگ برای انسانهای پیرامونش بروز می دهند. مثلا آثار 9 نویسنده آمریکایی، روسی، انگلیسی که خود را کشتند بررسی شده اند. این پژوهش با کمک رایانه های دیجیتال نتایج زیر را آشکار می کند: 1- شخصیتهای خودشیفته و جدا از دیگران با کاربرد فراوان ضمایر شخصی من، بمن، مرا، مال من در آثارشان، بخودکشی نزدیکترند. گاهی خودپسندی منجر به خودکشی می شود. 2- در آثار نزدیک به مرگ نویسنده بسآمد/ تکرار این ضمایر بیشتر می شود. این حاکی از انزوانشینی در این بازه زمانی زندگی قبل از مرگ نویسنده است. 3- واژه های دربرگیرنده معنای تلویحی جنسی و القای فعل باه در آثار این بازه زمانی افزون می شوند.
داوری. آدم سالم در قضاوت در باره فرد انتحاری، شرایط مریضی روحی او را از نظر دور میدارد. البته روانشناس در باره مریض داوری نمی کند بلکه با دارو و جلسات بالینی برای شفای مریض می کوشد. در قضاوت باید ناتوانی فرد افسرده را در عدم توان صیانت نفس در نظر گرفت. لذا خانوده او مسئولیت وجدانی، نه قانونی، در قبال غفلت در امور حیاتی مریض روحی دارد. چرا برادر و مادر، عضو مریض خانواده خود را بامان خدا می سپرند؟ این کنش اعضای خانواده یا از عدم آگاهی است یا از شخصیت خودشیفتگی که وقت صدها کار تبلیغی و رسانه ای دارند ولی وقت تیمار بیمار را ندارند. لذا ترک خانوده، عدم ملاحظه، نبود مراقبت در لحظه بحرانی و عود ترشحات مغزی بیمار را بسوی انتخار سوق می دهد. اگر بیمار در مهر محیط خانوادگی قرار داشت این گرایش به مرگ در او تقلیل یا تعویق می یآفت؛ به آستانه عمل نمی رسید.
آمار. خودکشی پدیده اجتماعی است؛ پس جدا از تراژدی برای خانواده، در جهان اندازه پذیر بوده؛ آماری در این باره تهیه می شود. این آمار امکان قیاسهای دوره ای نسبت به فازهای اجتماعی، مقوله ای بنا به ابزار و نوع خودکشی، تطبیقی برای مقایسه با دیگر کشورها را امکان پذیر می کنند: 1- تعداد خودکشی در مردها 2برابر زنها ست؛ ولی زنها 3 برابر مردها اقدام به انتحار می کنند. معمولا مرد سلاح گرم و زن قرص خواب آور بکار می برد. 2- در آمریکا هر نیم ساعت یک نفر دست به خودکشی میزند؛ در 2005 بیش از 32 هزار نفر خود را کشتند؛ در همان سال در 3 ایالت مونتانا، نوادا، آلاسکا بالاترین نرخ خودکشی نزدیک به 20 % بود. 3- در انگلستان شیر گاز، در اتریش به دار آویختن، در کشورهای اسکاندیناوی خوردن سم رایج تر است. 4- خودکشیها در چکسلواکی، فنلاند و اتریش بیشینه اند. کمترین تعداد خودکشی در یونان و ایرلند است. 5- با رکود اقتصادی تعداد خودکشی بالا میرود؛ با رونق اقتصادی ثابت میماند؛ در دوران جنگ کم میشود. 6- معتادین به دارو، الکل، مواد مخدر بیشتر از بقیه به خودکشی کشش دارند.
خانواده. در سده 20م امراض روحی قدرتمندان در غرب پستویی/ غیرشفاف بودند. یک نمونه: توماس ایگلتون، سیاستگر دهه 60 در ایالت میسوری آمریکا، پرونده مداوی روحی او با محتوای اختلال افسردگی حاد مانیک با عارضه گرایش به خودکشی به رسانه ها درز کرد. پشتیبانهای مالی و لابی او را به عدم شرکت در انتخابات مجبور کردند. ولی بمرور این تابوی حرام شکسته و شفاف شده؛ مریض را تیمار و مداوا می کنند. وظیفه خانواده در روال شفای بیمار بسیار مهم است. باید بیمار را مد نظر قرار داد؛ نه او را بامان خدا سپرد. روشنفکران بخاطر وجدان و متخصصان بخاطر اتیک حرفه ای مسایل روحی را باید در رسانه های گروهی و شبکه وب جهانی باز کرده؛ علایم، انواع، تشخیص، مداوای آنها را در اختیار عموم و خانواده ها قرار دهند.
منابع.
http://zamaaneh.com/literature/2010/03/post_578.html خودکشی، علتها و پاسخهای ممکن -ناصر غیاثی.
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/102229.php خودکشی منصور خاکسار، همنشين بهار.
كريم قصيم
ماههاست جنگلهاي ايران در آتش مي سوزند و دولت ”امام زمان” و ”مسئولان ولايي” كاري صورت نداده اند,نظاره گرند و گاهي شيّادانه موضعي مي گيرند و به دروغ ازسطحي بودن جنگلسوزيها و ”مهارآتش” خبرمي دهند!
ما برحسب وظيفه ملي از17 سال پيش به اين و دهها فاجعه ديگر منابع طبيعي و اكوسيستم جنگلي كشور توجه داده ايم. بارديگر, ازبابت فايده تكرار, وظيفه خود را انجام مي دهيم.
اول به بينيم اين عرصه هاي جنگلي و سرسبز ميهن خشك و كم درخت ما چه قدر و اهميتي دارند. فشرده مروركنيم.
ارج و قدر جنگل
جنگل بزرگترين نيروگاه جذب و تبديل انرژي خورشيدي به انرژي شيميايي (فرآيند فتو سنتز) است. فعل و انفعالات بيوشيميايي معروف به ” فتوسنتز” براي گردش حيات موجودات زنده – اعم از گياه, حيوان و انسان – چه از نظر كمّي و چه كيفي مهمترين پديده ي شيميايي كره زمين به شمار مي رود, چرا كه حيات به صورت كنوني خود تنها هنگامي امكانپذيرست كه انرژي مورد نياز موجودات زنده از نور خورشيد تأمين شود.
• در ضمن ِ همين پروسه , جنگل توليد كننده كلان اكسيژن است,
• جنگل پالايشگاه طبيعي آلودگيهاي گوناگون و جذب كننده ذرّات سمّي و غبار هواست,
• جنگل در تعادل درجه گرما و سرما, بهبود كيفيّت هواي تنفسي نقش دارد و با گرفتن بخشي از بارشها و با تبخير و تعريق به تعادل آب و هواي اقليم مدد مي رساند,
• جنگل با تقسيم طبيعي سيلابها, جذب و انتقال بخش مهمي از نزولات ناگهاني و شديد مانع فرسايش زمين و خاك مي شود, با پخش و نفوذ تدريجي حجم عظيمي ازاين بارشها به عمق زمين, در بازسازي منابع آبي منطقه نقش درجه اول دارد. اين مسأله در يك سرزمين كم آب مثل ايران از اهميت خاصي برخوردارست. دريكي ازنشريات داخل كشور, به نقل از محاسبات كارشناسان زيست محيطي ايراني, آمده بود كه :
« هرهكتار از جنگلهاي پهن برگ شمال كشور قادر به جذب 1600 تا 2000 مترمكعب آب درخاك است. با محاسبات ساده مشخص مي شود جنگلهاي شمال ايران سالانه مي توانند 5/3 تا 4 ميليارد مترمكعب آب را جذب كنند كه اين مقدار بيش از دو برابر ظرفيت سد سفيد رود است.»1
• هنگام وزيدن توفان, جنگلهاي حاشيه كويرها و شنزارها جلوي هجوم شنهاي روان را مي گيرند, با كاستن از شدّت و ضربه بادها و سيلها, آباديهاي كناري را حفاظت و عملاً از پيشرفت بيابانها جلوگيري مي كنند,
• جنگل - درصورت بهره برداري علمي و به قاعده - منبع تأمين پايدار چوب, مواد پروتئني/ سلولزي و مخزن مواد اوليه دارويي و يك بانك بي مانند ژنتيك است. جنگلداري و مراعات اصول اكولوژيك, به يقين مي تواند تأمين كننده فرصتهاي شغلي پايدار و حافظ جمعيتهاي ساكن حاشيه و متن جنگل باشد.
• جنگل محيط زيست شمار كثير حيات وحش, انبوه پرندگان و – درصورت مراعات قواعد مربوطه- محل شكار پايدار, يافتن گياهان وقارچهاي مفيد و كمياب, محل ذخيره و پرورش طبيعي گونه هاي نادر گياهي و حيواني, ميدان مشاهده و پژوهش و كشف و بهره گيري علمي است.
• جنگل از ديربازمحل گردش مردم و بخشي فايده مند از صنعت گردشگري كشورهاست.
با اين ويژگيها, كه بيان اهم كاركردها و ارزشهاي ديرينه جنگل است, به يقين ما ازيك اكوسيستم اساسي و در ايران از يك گنجينه بي مانند ُملك و ملتمان سخن مي گوييم. در ضمن, جنگلهاي ايران و به خصوص باقيمانده جنگلهاي شمال كشور, به لحاظ برخورداري از ذخاير ناياب گياهي نيز از اهميت بين المللي برخوردارند. 2
فاجعه جنگلسوزي , امسال وخيمتر
حال به بينيم ولايت جهل و جنايت با اين گنجينه مردم ايران چه مي كند؟
حكايت محيط زيست طبيعي ايران, به خصوص وضع و حال عرصه هاي جنگلي طيّ سه دهه حاكميت ولايت فقيه, شرحي دلخراش از تخريب و تاراج و غارت اموال ملي كشورست. به حال خود رها كردن و نظاره جنگلسوزيهاي هرسال و امسال يك رويه حاكمان جاهل است. شكلي از اشكال ويران شدن اين عرصه هاي ثروت و نعمت ملي است . ما از 17 سال پيش به اين فاجعه مداوم ملي توجه و هشدار داده ايم, بارها علل و عوامل تخريب جنگلها, از جمله شمار كثير جنگلسوزيهاي سالانه را يادآوري و بررسي كرده, راه و روشهاي مقابله با آسيبها وجلوگيري از تخريبها را به نقل از كارشناسان و اهل علم شرح داده ايم. جنگلسوزيها و ديگر تخريبهاي آشكار جنگلها, به راستي فجايع از پيش اعلام شده بوده اند.3
مروري سريع بر جنگلسوزيهاي مهيب وفزاينده ماههاي اخير( به نقل از برخي رسانه ها و خبرگزاريهاي رژيم), نشان مي دهد كه جانيان حاكم جنگلسوزيها بي اعتناء را به حال خود رها كرده اند. نه در پيشگيري اين تخريب هرساله سرمايه گذاري مي كنند و نه در مقابله با آتش و ديگر تخريبها طرح و وسيله اي به كارمي گيرند. ترديدي نيست كه قاتلان مردم قاتلان جنگلها هم هستند:
- خبرگزاري مهر: آتش سوزی سری اول جنگلهای گلستان در سال جاری از 26 آبانماه آغاز شد و در دو سری قبلی در پنج منطقه جنگلی گلستان بیش از 80 فقره آتش سوزی رخ دارد و بیش از 120 نقطه دچار حریق شد.
- ايلنا(يك ماه بعد=15 دسامبر) : همه جنگل های ايران در آتش می سوزند : آتشسوزي جنگلهاي گلستان هنوز ادامه دارد و مهار نشده است/حداقل 35 هكتار از جنگلهاي ابر نيز در آتش ميسوزد/ بيش از 35 هزار هكتار از جنگلهاي مريوان و سروآباد نيز در آتش سوخت/ قدرت كنترل آتشسوزي وجود ندارد. جنگلهاي مناطق شمال، شمال شرق و غرب كشور همچنان در آتش ميسوزد،جنگلهاي زاگرس غربي در مريوان،جنگلهاي گلستان درشمال و جنگل ابر در سمنان درشمال شرق كشور در حال حاضر در محاصره آتش هستند...
- سيد نجيب حسيني نماينده مردم مينودشت وكلاله در گفتوگو با خبرنگار ايلنا گفت: آتشسوزي جنگلهاي گلستان هنوز ادامه دارد و مهار نشده ...او باانتقادازعملكرد مسئولان كشور در برخورد با اين آتشسوزي گفت: جاي تعجب است كه به جنگل گلستان كه بعنوان گل سر سبد جنگلهاي كشور شناخته ميشود و به تمام مردم ايران تعلق دارد به صورت ملي نگاه نميشود. افكار عمومي كمكاري مسئولان را نميبخشند...او ادامه داد: انتظار ميرود كه هم وزير كشور و هم وزير جهاد كشاورزي به منطقه گلستان بعنوان نقطه بحران نگاه كنند....مجموعه مسئولين كشوري كه متولي اين كار هستند چرا امكانات كشور را براي پايان دادن به بحران آتش در جنگل گلستان به كار نميبرند؟
- ايلنا(16 دسامبر) : آتش جنگل، اوضاع را در مينودشت بحرانی كرده:
آتش جنگلهاي گلستان و مينودشت همچنان ادامه داشته و نه تنها برخلاف ادعاي مسئولان شدت آن نهتنها كم نشده است بلكه گستردگي آتشسوزي و دود حاصل از آن به حدي است كه تنفس در هوا را براي مردم محلي مختل كرده است.
- خبرگزاري فارس:مديركل مديريت بحران استان زنجان با اشاره به اينكه تاكنون 600 هكتار از مراتع شهرستان طارم طعمه حريق شدند، ...وي افزود:
به دليل عدم تزريق اعتبارات خشكسالي و تجهيز امكانات لازم فعاليتهاي مفيدي در اين زمينه صورت نگرفته است.بسياري از مناطق آتش گرفته صعبالعبور بوده و به دليل كمبود امكانات عبور از اين مناطق وجود ندارد.[فقدان ناوگان اطفاء آتش]
- ایلنا(24 دسامبر): با گذشت یک هفته، دوباره آتش سوزی در جنگل های رودبار استان گیلان بالا گرفت.... این درحالی است که اقدامی برای خاموش کردن آتش این جنگل ها در این شهرستان انجام نمی شود.
- خبرگزاری مهر(24 دسامبر): درحالیکه مسئولان گلستان ادعای می کنندد، آتش سوزیهای جنگلهای استان سطحی و برگ سوزی بوده است، نماینده مردم شهرستانهای مینودشت، آزادشهر و کلاله در مجلس با بیان اینکه تمامی درختان سوزنی برگ سوختند، جزئیات تازه ای از حریق جنگلهای گلستان مطرح کرد:تمامی عرصه های شهرستان مینودشت براثر بروز آتش سوزیها سوخته و نقطه ای نبود که آسیب ندیده باشد. ..
مسئولان اگر نمی توانند کاری کنند، بطور صریح و شفاف به مردم بگویند که توان همین اندازه است, چرا به دروغ می گوئید آتش مهار شد، درحالیکه مردم از نزدیک شاهد آتش سوزیها هستند....تمام درختان سوزینی برگ بطور کامل در آتش سوختند .......................
سلسله گزارش فاجعه چند ماهه جنگلسوزيهاي ايران هنوز ادامه دارد......
جنگلسوزي و مرگ جنگلها پايان فاجعه نيست. عواقب و ضايعات بعدي پايان ناپذيرند. مرگ جنگلها, نه تنها خسرانهاي بيشمار مالي براي اهالي حاشيه جنگلها و خسارتهاي بزرگ براي مناطق مربوطه دارد, بلكه شيرازه محيط زيست محل را دچار آسيبهاي جدي, چه بسا ازهم پاشيدگي مي كند. خاكها و زمينها فرسوده مي شوند, تعادلهاي مهم اكولوژيك آب و خاك و گياه بهم مي ريزند, با بارشهاي شديد سيلهاي مهيب و خرابيهاي بي حد و اندازه دامن منطقه و مردم مظلوم را مي گيرد. فاجعه نابودي جنگل مصائب زنحيره اي به بار مي آورد, همانند روي كارآمدن ولايت فقيه.
توضيحات 19خبرگزاري مهر(19 دسامبر): براثر این آتش سوزی ها بخش هایی از جنگل های پارک ملی گلستان، مینودشت، رامیان، علی آبادکتول و بخش کوچکی از جعفرآباد شهرستان گرگان، جنگلهای دهنه زرین گل علی آباد و ... دچار حریق شدند. .... 1- روزنامه همشهري , شماره 27 اسفند 1379, 2- همان جا: « پرفسور سهانس رويترس, گياه شناس آلماني, درسفري كه پاييزسال گذشته به شمال ايران داشت, گفت: ”دراين جا چهارگونه به نام هاي انجيلي, لرگ, سفيد پليت و ليكي وجود دارد كه در اروپا مشابه آن ديده نمي شود و به نظر مي رسد اين گونه ها فسيلهاي زنده باقي مانده از گياهان دوران سوّم زمين شناسي باشند.» 3- كميسيون محيط زيست شوراي ملي مقاومت, از بدو تشكيل خود( 17 سال پيش) به اين مهم پرداخت. در شمار كثيري برنامه هاي راديو- تلويزيوني, نوشته ها و... از طرح و بحث بحرانها, تا نشان دادن راه حلها و ذكر خسرانهاي جاري و.... . كليه مسائل اصلي محيط زيست شهري و طبيعي ايران را طرح و بررسي كرد. طيّ سالها كارو تلاش جمعي در امر پژوهش و اطلاع رساني, بحرانهاي محيط زيست ايران را در حدّ توان خود به هموطنان نشان داد (تخريب شديد جنگلها, نابودي تالابها, آلودگي شديد آبها و..آلودگي هواي شهرها و....). دردنياي جنبشهاي آزاديخواه و مبارز ممالك جهان سوم, تا جايي كه مي دانم شوراي ملي مقاومت ايران نخستين جنبش و سازماني بود كه از ديدگاه اكولوژي سياسي از سال 72 به اين مهم پرداخته است, درگزارش و تحليل بحرانها نشان داده كه نهايتاً اين جرثومه سياسي /ايدلوژيك حاكم, يعني نظام ولايت فقيه بوده است كه مخربتراز هر غارتگر تاريخي به جان منابع طبيعي و محيط زيست شهري ايران افتاده , آن را غارت و تاراج كرده است.
ماههاست جنگلهاي ايران در آتش مي سوزند و دولت ”امام زمان” و ”مسئولان ولايي” كاري صورت نداده اند,نظاره گرند و گاهي شيّادانه موضعي مي گيرند و به دروغ ازسطحي بودن جنگلسوزيها و ”مهارآتش” خبرمي دهند!
ما برحسب وظيفه ملي از17 سال پيش به اين و دهها فاجعه ديگر منابع طبيعي و اكوسيستم جنگلي كشور توجه داده ايم. بارديگر, ازبابت فايده تكرار, وظيفه خود را انجام مي دهيم.
اول به بينيم اين عرصه هاي جنگلي و سرسبز ميهن خشك و كم درخت ما چه قدر و اهميتي دارند. فشرده مروركنيم.
ارج و قدر جنگل
جنگل بزرگترين نيروگاه جذب و تبديل انرژي خورشيدي به انرژي شيميايي (فرآيند فتو سنتز) است. فعل و انفعالات بيوشيميايي معروف به ” فتوسنتز” براي گردش حيات موجودات زنده – اعم از گياه, حيوان و انسان – چه از نظر كمّي و چه كيفي مهمترين پديده ي شيميايي كره زمين به شمار مي رود, چرا كه حيات به صورت كنوني خود تنها هنگامي امكانپذيرست كه انرژي مورد نياز موجودات زنده از نور خورشيد تأمين شود.
• در ضمن ِ همين پروسه , جنگل توليد كننده كلان اكسيژن است,
• جنگل پالايشگاه طبيعي آلودگيهاي گوناگون و جذب كننده ذرّات سمّي و غبار هواست,
• جنگل در تعادل درجه گرما و سرما, بهبود كيفيّت هواي تنفسي نقش دارد و با گرفتن بخشي از بارشها و با تبخير و تعريق به تعادل آب و هواي اقليم مدد مي رساند,
• جنگل با تقسيم طبيعي سيلابها, جذب و انتقال بخش مهمي از نزولات ناگهاني و شديد مانع فرسايش زمين و خاك مي شود, با پخش و نفوذ تدريجي حجم عظيمي ازاين بارشها به عمق زمين, در بازسازي منابع آبي منطقه نقش درجه اول دارد. اين مسأله در يك سرزمين كم آب مثل ايران از اهميت خاصي برخوردارست. دريكي ازنشريات داخل كشور, به نقل از محاسبات كارشناسان زيست محيطي ايراني, آمده بود كه :
« هرهكتار از جنگلهاي پهن برگ شمال كشور قادر به جذب 1600 تا 2000 مترمكعب آب درخاك است. با محاسبات ساده مشخص مي شود جنگلهاي شمال ايران سالانه مي توانند 5/3 تا 4 ميليارد مترمكعب آب را جذب كنند كه اين مقدار بيش از دو برابر ظرفيت سد سفيد رود است.»1
• هنگام وزيدن توفان, جنگلهاي حاشيه كويرها و شنزارها جلوي هجوم شنهاي روان را مي گيرند, با كاستن از شدّت و ضربه بادها و سيلها, آباديهاي كناري را حفاظت و عملاً از پيشرفت بيابانها جلوگيري مي كنند,
• جنگل - درصورت بهره برداري علمي و به قاعده - منبع تأمين پايدار چوب, مواد پروتئني/ سلولزي و مخزن مواد اوليه دارويي و يك بانك بي مانند ژنتيك است. جنگلداري و مراعات اصول اكولوژيك, به يقين مي تواند تأمين كننده فرصتهاي شغلي پايدار و حافظ جمعيتهاي ساكن حاشيه و متن جنگل باشد.
• جنگل محيط زيست شمار كثير حيات وحش, انبوه پرندگان و – درصورت مراعات قواعد مربوطه- محل شكار پايدار, يافتن گياهان وقارچهاي مفيد و كمياب, محل ذخيره و پرورش طبيعي گونه هاي نادر گياهي و حيواني, ميدان مشاهده و پژوهش و كشف و بهره گيري علمي است.
• جنگل از ديربازمحل گردش مردم و بخشي فايده مند از صنعت گردشگري كشورهاست.
با اين ويژگيها, كه بيان اهم كاركردها و ارزشهاي ديرينه جنگل است, به يقين ما ازيك اكوسيستم اساسي و در ايران از يك گنجينه بي مانند ُملك و ملتمان سخن مي گوييم. در ضمن, جنگلهاي ايران و به خصوص باقيمانده جنگلهاي شمال كشور, به لحاظ برخورداري از ذخاير ناياب گياهي نيز از اهميت بين المللي برخوردارند. 2
فاجعه جنگلسوزي , امسال وخيمتر
حال به بينيم ولايت جهل و جنايت با اين گنجينه مردم ايران چه مي كند؟
حكايت محيط زيست طبيعي ايران, به خصوص وضع و حال عرصه هاي جنگلي طيّ سه دهه حاكميت ولايت فقيه, شرحي دلخراش از تخريب و تاراج و غارت اموال ملي كشورست. به حال خود رها كردن و نظاره جنگلسوزيهاي هرسال و امسال يك رويه حاكمان جاهل است. شكلي از اشكال ويران شدن اين عرصه هاي ثروت و نعمت ملي است . ما از 17 سال پيش به اين فاجعه مداوم ملي توجه و هشدار داده ايم, بارها علل و عوامل تخريب جنگلها, از جمله شمار كثير جنگلسوزيهاي سالانه را يادآوري و بررسي كرده, راه و روشهاي مقابله با آسيبها وجلوگيري از تخريبها را به نقل از كارشناسان و اهل علم شرح داده ايم. جنگلسوزيها و ديگر تخريبهاي آشكار جنگلها, به راستي فجايع از پيش اعلام شده بوده اند.3
مروري سريع بر جنگلسوزيهاي مهيب وفزاينده ماههاي اخير( به نقل از برخي رسانه ها و خبرگزاريهاي رژيم), نشان مي دهد كه جانيان حاكم جنگلسوزيها بي اعتناء را به حال خود رها كرده اند. نه در پيشگيري اين تخريب هرساله سرمايه گذاري مي كنند و نه در مقابله با آتش و ديگر تخريبها طرح و وسيله اي به كارمي گيرند. ترديدي نيست كه قاتلان مردم قاتلان جنگلها هم هستند:
- خبرگزاري مهر: آتش سوزی سری اول جنگلهای گلستان در سال جاری از 26 آبانماه آغاز شد و در دو سری قبلی در پنج منطقه جنگلی گلستان بیش از 80 فقره آتش سوزی رخ دارد و بیش از 120 نقطه دچار حریق شد.
- ايلنا(يك ماه بعد=15 دسامبر) : همه جنگل های ايران در آتش می سوزند : آتشسوزي جنگلهاي گلستان هنوز ادامه دارد و مهار نشده است/حداقل 35 هكتار از جنگلهاي ابر نيز در آتش ميسوزد/ بيش از 35 هزار هكتار از جنگلهاي مريوان و سروآباد نيز در آتش سوخت/ قدرت كنترل آتشسوزي وجود ندارد. جنگلهاي مناطق شمال، شمال شرق و غرب كشور همچنان در آتش ميسوزد،جنگلهاي زاگرس غربي در مريوان،جنگلهاي گلستان درشمال و جنگل ابر در سمنان درشمال شرق كشور در حال حاضر در محاصره آتش هستند...
- سيد نجيب حسيني نماينده مردم مينودشت وكلاله در گفتوگو با خبرنگار ايلنا گفت: آتشسوزي جنگلهاي گلستان هنوز ادامه دارد و مهار نشده ...او باانتقادازعملكرد مسئولان كشور در برخورد با اين آتشسوزي گفت: جاي تعجب است كه به جنگل گلستان كه بعنوان گل سر سبد جنگلهاي كشور شناخته ميشود و به تمام مردم ايران تعلق دارد به صورت ملي نگاه نميشود. افكار عمومي كمكاري مسئولان را نميبخشند...او ادامه داد: انتظار ميرود كه هم وزير كشور و هم وزير جهاد كشاورزي به منطقه گلستان بعنوان نقطه بحران نگاه كنند....مجموعه مسئولين كشوري كه متولي اين كار هستند چرا امكانات كشور را براي پايان دادن به بحران آتش در جنگل گلستان به كار نميبرند؟
- ايلنا(16 دسامبر) : آتش جنگل، اوضاع را در مينودشت بحرانی كرده:
آتش جنگلهاي گلستان و مينودشت همچنان ادامه داشته و نه تنها برخلاف ادعاي مسئولان شدت آن نهتنها كم نشده است بلكه گستردگي آتشسوزي و دود حاصل از آن به حدي است كه تنفس در هوا را براي مردم محلي مختل كرده است.
- خبرگزاري فارس:مديركل مديريت بحران استان زنجان با اشاره به اينكه تاكنون 600 هكتار از مراتع شهرستان طارم طعمه حريق شدند، ...وي افزود:
به دليل عدم تزريق اعتبارات خشكسالي و تجهيز امكانات لازم فعاليتهاي مفيدي در اين زمينه صورت نگرفته است.بسياري از مناطق آتش گرفته صعبالعبور بوده و به دليل كمبود امكانات عبور از اين مناطق وجود ندارد.[فقدان ناوگان اطفاء آتش]
- ایلنا(24 دسامبر): با گذشت یک هفته، دوباره آتش سوزی در جنگل های رودبار استان گیلان بالا گرفت.... این درحالی است که اقدامی برای خاموش کردن آتش این جنگل ها در این شهرستان انجام نمی شود.
- خبرگزاری مهر(24 دسامبر): درحالیکه مسئولان گلستان ادعای می کنندد، آتش سوزیهای جنگلهای استان سطحی و برگ سوزی بوده است، نماینده مردم شهرستانهای مینودشت، آزادشهر و کلاله در مجلس با بیان اینکه تمامی درختان سوزنی برگ سوختند، جزئیات تازه ای از حریق جنگلهای گلستان مطرح کرد:تمامی عرصه های شهرستان مینودشت براثر بروز آتش سوزیها سوخته و نقطه ای نبود که آسیب ندیده باشد. ..
مسئولان اگر نمی توانند کاری کنند، بطور صریح و شفاف به مردم بگویند که توان همین اندازه است, چرا به دروغ می گوئید آتش مهار شد، درحالیکه مردم از نزدیک شاهد آتش سوزیها هستند....تمام درختان سوزینی برگ بطور کامل در آتش سوختند .......................
سلسله گزارش فاجعه چند ماهه جنگلسوزيهاي ايران هنوز ادامه دارد......
جنگلسوزي و مرگ جنگلها پايان فاجعه نيست. عواقب و ضايعات بعدي پايان ناپذيرند. مرگ جنگلها, نه تنها خسرانهاي بيشمار مالي براي اهالي حاشيه جنگلها و خسارتهاي بزرگ براي مناطق مربوطه دارد, بلكه شيرازه محيط زيست محل را دچار آسيبهاي جدي, چه بسا ازهم پاشيدگي مي كند. خاكها و زمينها فرسوده مي شوند, تعادلهاي مهم اكولوژيك آب و خاك و گياه بهم مي ريزند, با بارشهاي شديد سيلهاي مهيب و خرابيهاي بي حد و اندازه دامن منطقه و مردم مظلوم را مي گيرد. فاجعه نابودي جنگل مصائب زنحيره اي به بار مي آورد, همانند روي كارآمدن ولايت فقيه.
توضيحات 19خبرگزاري مهر(19 دسامبر): براثر این آتش سوزی ها بخش هایی از جنگل های پارک ملی گلستان، مینودشت، رامیان، علی آبادکتول و بخش کوچکی از جعفرآباد شهرستان گرگان، جنگلهای دهنه زرین گل علی آباد و ... دچار حریق شدند. .... 1- روزنامه همشهري , شماره 27 اسفند 1379, 2- همان جا: « پرفسور سهانس رويترس, گياه شناس آلماني, درسفري كه پاييزسال گذشته به شمال ايران داشت, گفت: ”دراين جا چهارگونه به نام هاي انجيلي, لرگ, سفيد پليت و ليكي وجود دارد كه در اروپا مشابه آن ديده نمي شود و به نظر مي رسد اين گونه ها فسيلهاي زنده باقي مانده از گياهان دوران سوّم زمين شناسي باشند.» 3- كميسيون محيط زيست شوراي ملي مقاومت, از بدو تشكيل خود( 17 سال پيش) به اين مهم پرداخت. در شمار كثيري برنامه هاي راديو- تلويزيوني, نوشته ها و... از طرح و بحث بحرانها, تا نشان دادن راه حلها و ذكر خسرانهاي جاري و.... . كليه مسائل اصلي محيط زيست شهري و طبيعي ايران را طرح و بررسي كرد. طيّ سالها كارو تلاش جمعي در امر پژوهش و اطلاع رساني, بحرانهاي محيط زيست ايران را در حدّ توان خود به هموطنان نشان داد (تخريب شديد جنگلها, نابودي تالابها, آلودگي شديد آبها و..آلودگي هواي شهرها و....). دردنياي جنبشهاي آزاديخواه و مبارز ممالك جهان سوم, تا جايي كه مي دانم شوراي ملي مقاومت ايران نخستين جنبش و سازماني بود كه از ديدگاه اكولوژي سياسي از سال 72 به اين مهم پرداخته است, درگزارش و تحليل بحرانها نشان داده كه نهايتاً اين جرثومه سياسي /ايدلوژيك حاكم, يعني نظام ولايت فقيه بوده است كه مخربتراز هر غارتگر تاريخي به جان منابع طبيعي و محيط زيست شهري ايران افتاده , آن را غارت و تاراج كرده است.
محمد ایرانی
بهنام ابراهیم زاده کارگریست که پس ازاعتراض نسبت به عدم اجرای قانون نیم بند کارگری که پس از۹۰ سال مبارزه طبقه کارگروبالا وپایین شدن بسیارمواد ان به چنین سرانجامی دچارگردید ، دستگیروبه چنین محکومیت سنگینی زندانی گردید . بهنام که در ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ توسط نیروهای امنیتی ونه کارفرمای ناراضی درتهران دستگیرگردید ، بدون اینکه بتواند دفاعی ازخود بنماید پس ازگذراندن بیش از ۶ ماه زندانی بدون حقوق انسانی و وکیل که طبعا طول کشیدن پرونده بدلیل شلوغ بودن سرقاضیان سرسپرده و نوکررهبری و سپاه حاکم برکشوربوده است ، بدلیل حمایت از حقوق کارگران و کودکان کار به چنین محکومیتی گرفتار شد . هرچند بسیاری از زندانیان جوان سیاسی دانشجو ، خبرنگار وغیره با وجود سپری کردن زندانشان هنوز تکلیفشان روشن نشده ، ولی رژیم نشان داد که تفاوتی بین دشمنان خود میگذرد ودراین میان جای خاصی برای کارگران درنظرگرفته است . مگربهنام در نامه اردیبهشت ۸۹ چه گفته بود که رژیم مهلتی نداده وسریعا وی را دستگیرو چنین محکومیت سنگینی داد ؛ مگر اسانلو ، مددی و دیگران چه میخواستند که با سپری کردن زندانهای طولانی بازهم برای عدم آزادی انها حکم حبس دیگری میگیرند ، مگرشهابی چه گفته که بلافاصله بدون محاکمه زندانی میشود وروشن نیست چه زمانی و با چه حکمی به دیگریاران مبارز خود درزندانها می پیوندد ؟ از حدود سال ۱۳۰۰ که جنبش کارگری در ایران چشم به جهان گشود ، با وجود درگیری شدید مقامات جدیدی که با دربارسابق قاجار برای رسیدن به حاکمیت کشوربه رویارویی برخاسته وتشنج وحشتناکی برجامعه حاکم بود ، هیچ زمان شمشیرتیز حاکمیت فشاربر گرده کارگران را فراموش نکرد وسلطنت جدید نیز بلافاصله پس از کسب قدرت یادش نرفت که هرنوع کوششی را ازطرف کارگران برای رسیدن به حداقل حقوق برای امرارمعاش ، سرکوب کند . اگر سالهای بعدی انقلابی بنام کارگران درکشورهمسایه شوروی روی داد و بهبودی موقتی برای وضعیت کارگران ایجاد کرد ، طوریکه سیل کارگران بیکار ایرانی را به شهرهای انجا گسیل داشت درعوض نتایج وخیمی ازاین انقلاب نصیب کارگران کشورگردید ؛ چه حکومت انقلابی با ایجاد حزب وابسته بخود جنبش کارگری ایجاد شده درایران را بسمت بازیهای سیاسی و نه خواست طبقه کارگرهدایت کرد . زمانیکه سلطنت شاه بعدی تحکیم شد ، انچه نصیب طبقه کارگر گردید ؛ اولین قانون تحمیلی کارتصویب شده سال ۱۳۲۴ بود که خواسته های اصلی کارگران از حقوق ، اعتصاب وغیره را با تصویب وزیران مجاز میدانست وعجبا که شورای متحد کارگری که زیرنفوذ حزب سیاسی بود انرا تایید کرد . نفس تازه ای که کارگران برای ایجاد تشکیلات مستقل خود در دوران دکترمصدق گرفتند ، بدلیل عدم رشد مبارزاتی طبقه کارگر وافتادن به بازیهای سیاسی قبلی ، نتوانست به خواستهای مستقل کارگری سازمان داده وبا برقراری و تحکیم سلطنت به شدت سرکوب گردید . کارگران که در جنبش ایجاد شده سال ۱۳۵۷ ، ضربه نهایی را به ابقای سلطنت زده وانتظارداشتند همچون سایراقشار مردمی به آزادیهای صنفی ، سیاسی و اجتماعی رسیده و از زندگی مکفی برخوردار شوند ، خود را با نظامی مجهز به ایدئولوژی اسلامی روبرو دیدند که با تفسیر جدید حمایت از مستضعفین به گردابی دچار شدند که در حال حاضر اکثریت انها زیرخط فقرزندگی می نمایند . در تمام این سالها تشکیلات وابسته به حکومت مستقر تحت نامهای اتحادیه ، شورا ، انجمنهای اسلامی کارگری ، خانه کارگر وغیره به کارگران تحمیل گردید و تنها سالهای اندکی بود که در فراز و نشیب جنگ قدرتهای اقشار حاکمیت کارگران فرصتی یافتند که نهادهای مستقلی را در زیرسرکوب وحشیانه ایجاد نمایند . متاسفانه گروهها و سازمانهای سیاسی چپ که تجربه غنی انحراف مبارزات سالهای قبل طبقه کارگر را داشته و پرچم مبارزه این طبقه را بلند کردند ، با فرو غلتیدن در مبارزات تئوریک و کسب قدرت ، جا زدن روشنفکران بجای کارگران و یا تبدیل کارگران به روشنفکران سیاسی ، الگو قراردادن مبارزات سایر کشورها بدون درک صحیح مبارزات کارگری داخل کشور ، کمبود دانش مبارزاتی وعوامل دیگر نتوانستند به گسترش جنبش کارگری جهت درست داده وهمچون مهره های دومینو توسط رژیم اسلامی به زندان افتاده ، مهاجرت نموده ویا جان عزیزشان را ازدست دادند . در طی بیش از ۳۰ سال حکومت اسلامی بالاخره کارگران دریافتند که نیاز دارند حقوق صنفی خود را ارجح دانسته و به ایجاد تشکیلات مستقل کارگری بپردازند و در اینراه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه وسپس سندیکای نیشکرهفت تپه بعنوان دو سندیکای مستقل کارگری پای به عرصه مبارزاتی نهادند که توان انرا با زندانی شدن تعدادی از اعضای سندیکاها دادند . بهتر است برای درک خواسته کارگرانی که تنها بفکر طبقه خود میباشند به نامه کامل بهنام ابراهیم زده با لحن ساده وزیبایی که ازدرک عمیقش نسبت به مشکلات طبقه کارگر دارد ، در زیر توجه گردد :
پیشنهاد وزارت کار ، اصلاح قانون کار تحت عنوان سازماندهی قراردادهای موقت و حمایت ازاشتغال بجای انکه باری ازدوش کارگران بردارد وبه ان امید وامنیت بدهد این دغدغه و ترس را ایجاد کرده که آیا وضعشان بنا نیست تغییر کند و به سمت بهتر شدن برود و یا اینکه بناست همچون سالهای گذشته زیرستم و فشار واسترس باشیم ، ولی اگر بناست اصلاحی و کاری صورت گیرد و سرنوشت مناسبتری برای کارگران و مزدبگیران رقم بخورد ، این اصلاح باید با مشارکت خود کارگران و نمایندگان واقعی و درد آشنای آنان باشد نه اینکه وزارت کار به همراه کارشناسان خود در فضای کاملا دولتی و کارفرمایی برای کارگران تصمیم گرفته و حتی بیشتر از آنان دل برایشان بسوزانند . به راستی اگر قراردادهایی با بیش از ۳۰ روز باید بصورت کتبی باشد آیا تضمینی هست که قراردادهای کمتر از ۳۰ روزبرای انکه کتبی نشود چندین بار یا چند سال تکرارنشود . درسال ۸۹ حقوق کارگر ۳۰۳ هزار تومان از سوی دولت تعیین شده با این حال در بعضی از کارخانه ها و کارگاهها و محل کار حقوق کمتر ازحد تعیین شده پرداخت و یا با تعلیق و تاخیر حقوق معوقه و عیدی و پاداش چند ماهه انها هنوز پرداخت نشده است .هم اکنون منصور اسانلو ، ابراهیم مددی ، علی نجاتی و فراهانی همچنان در زندان بسر می برند . تنی از کارگران به دادگاه احضار و به خاطر درخواست حداقل مطالباتشان دادگاهی میشوند . این در حالی است که جواب خواسته های کارگران را با بازداشت و شلاق می دهند و حداقل خواسته های انان را زیرپا می گذارند .به راستی مگر این کارگران چه میخواهند جز اینکه می گویند ما گرسنه ایم معیشت و منزلت می خواهیم . تشکل و سندیکا می خواهیم .با این حال با همه این نابرابری و تبعیض ها ، خط فقر ۹۰۰ هزار تومان اعلام شده و حداقل دستمزد ۳۰۳ هزار تومان . با این حساب چگونه کارگران و مزدبگیران شکم خود وخانواده هایشان را سیر کنند و یا اجاره ساختمان مسکونی را پرداخت کنند . بی شک این کارگرانند که با رنج و زحمت هرروزه خود پایه های سرمایه داری را تقویت می کنند . از سوی همان نظام سرمایه داری همه استثمار می شوند و همیشه شرمنده و شرمگین خانواده هایشان می شوند . با وجود همه اینها در طبقه ای که این همه فقر و فلاکت و تبعیض ونابرابری و استثمار پیدا می کند و چرا باید افراد به جرم دزدی و اعتیاد به زندان انداخته شوند . به راستی سبب این همه تبعیض و بی حقوقی و نابرابری کیست ؟ و راههای مقابله با ان کجاست ؟ چه باید کرد ؟ برای اینکه به همه این خواسته ها برسیم باید تشکل خود را ایجاد کنیم و متشکل شویم . تشکلهای زرد مثل خانه کارگری و شوراهای اسلامی و امثال ان نمی توانند از ما حمایت و برایمان کار کنند چون این تشکلها دولتی می باشند ودرطول این چند سال ماهیت انان برای تک تک کارگران روشن و آشکار شده است . ما دوستداران و فعالان کارگری برای ایجاد تشکل مستقل کارگری از کلیه کارگران و مزدبگیران دعوت می کنیم تا برای ایجاد تشکل مستقل کارگری خود جدا از دولت اقدام کنند تا به این همه تبعیض و بی حقوقی و استثمار پایان داده شود . آگاه باشید که دولتها حق ثبت ان را دارند . کارگران و مزدبگیران ! با ایجاد تشکلهای مستقل خودمان خواهیم توانست بر همه بی حقوقی و استثمارو تبعیض و به توحشات نظام سرمایه داری پایان دهیم . باید تلاش کرد و متشکل شد . برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری با نیروی خود کارگران . بهنام ابراهیم زده فعال کارگری تهران اردیبهشت ۸۹ .
کارگرزندانی ، فعال کارگری و حقوق کودک و وبلاگ نویس ( اسعد ) معروف به بهنام ابراهیم زده سال ۱۳۵۶ در شهرستان اشنویه در خانواده ای کارگری متولد شد و درهمان شهر تحصیلات خود را بپایان رساند. با شکل گیری دور تازه ای از اعتراضات و اعتصابات کارگری وی نیز به فعالین این مبارزه و جنبش نزدیک شد و در صف انها قرار گرفت و به فعالیت کارگری پرداخت . وی در جشن روز جهانی کارگر در سال ۸۸ به همراه جمعی از فعالین کارگری و کودک و دانشجو و کارگران در پارک لاله ی تهران توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به مدت یکماه در بند سلولهای انفرادی ۲۴۰ و بند ۷ زندان اوین ماند که بعد از یک ماه با قرار وثیقه آزاد شد . این چنین است که بهنام با جوهری کارگری توانسته درک عمیقی از مبارزه طبقه خود را متبلور نموده و بدون نیاز به آوردن آیه ای از دیگران ، نیاز طبقه خود را با زبان ساده و قابل درک بیان کند ؛ در جائیکه بسیاری از روشنفکران چپ مدعی قادر نیستند عمق فاجعه را در طبقه کارگر ایران حس نموده و بدون آوردن فاکتی ازرهبران گذشته انقلابات کشورهای دیگر مطلبی را ادا کنند . آری جنبشهایی از اقشار مختلف مردم از دانشجو ، زنان ، اقوام ، اقلیتهای دینی ، خبرنگاران ، نویسندگان شکل گرفته ودر حال گسترش میباشند و جنبش کارگری با توجه به بیکاری عظیم ، گرانی ناشی از سیاستهای غلط اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی حاکمیت ، تحریمها ی اقتصادی هوشمند یا غیر ان ، و سرانجام حذف یارانه ها میرود که سر از خاکستر در آورده وگسترش بگیرد تا همراه سایر جنبشهای در حال فزونی ، نظام جمهوری اسلامی و مشابه ژنریکش را به زباله دانی تاریخ بسپارد . اینروزها اخبار حاکی از اعتراضات متعدد کارگری حکایت میکند ، در اکثر شهرها صدای کارگران از حداقل حقوق اعلام شده دولت که یک سوم درامد زیرخط فقر است و گاها ماههای طولانی از گرفتن همین حداقلها عاجز مانده اند ، بلند شده و دیگرکسی فریب حرفهای ظاهر مقامات را نمیخورد . بی جهت نیست که نه تنها اعضای فعال کارگری در زندانها آزاد نمیشوند ، بلکه فعالین دیگر کارگری نیز دستگیر و به زندان روانه میشوند . حکم سنگین ۲۰ ساله غیر قابل قبول که به بهنام داده شده هرچند ممکن است تعدیل گردد ، قبلا به فعالان کارگری مشهورنیز چنین حکمی داده نشده ، ولی خشم و ترس واقعی رژیم را از مبارزات این طبقه نشان میدهد . گناه بهنام ها اینستکه حداقل مانند سایر زندانیان سیاسی معروف نبوده و خبرشان مانند انها در داخل و خارج کشورانعکاس نمییابد واندیشمندان ، سیاستمداران ، هنرمندان و خبرنگاران جهان از انها حمایت نمیکنند . درد کارگران همچنانکه بهنام میگوید اینستکه کارگران با نیروی خود باید برای ایجاد تشکلهای مستقل خود تلاش کنند تا از رنج بسیاری که میبرند رها گردند . درد کارگران اینستکه همیشه با حداقل حقوق و مزایایی که فقط توسط کارفرما تعیین میگردد ، میبایست زندگی کنند ، در حالیکه همین حداقلها برای سایر اقشار قابل تحمل تر تعیین میگردد . چگونه است که دولتها نه براساس سودی که از مجموعه نیروها وعوامل تولید ایجاد میگردد ، حق دارند دستمزد کارگران را بطور سراسری در حداقلها نگاه دارند ، در حالیکه بنظر میرسد اگر چنین حقی دارند میبایستی حداقلها بر اساس حداقل زندگی آبرومندانه باشند ! چگونه سود واحدهای تولیدی ، خدماتی و غیره در یک کشور متفاوت بوده ولی حداقل حقوقهای کارگری با پوششی فریبکارانه با درنظرگرفتن ظاهری مهارت و سختی و موارد مشابه کارهای مختلف ، برابرمیگردند . جالب است که قوانین کاری برای کارگران درصنایع دولتی و وابسته که متعلق بهمه مردم یک کشور و از جمله کارگران ان کشوربوده و سود حاصله میبایست بهمه برسد ، در حالیکه حقوق و مزایای نسبتا معقول برای مهندسان ومدیران بالای ان صنایع میپردازد ، قادر نیست حداقل رفاه کارگران را تامین نماید ! چگونه است که کارگران از اولیه ترین وسایل ایمنی کار که طبق همین قانون عقب مانده فعلی تصریح شده ، حتی در صنایع نفتی و بخصوص پروژه های بزرگ در مقابل شدیدترین ، سخترین کارهای اجرایی بدلیل رشوه ای که کارفرمایان به ناظران میدهند ، بی نصیب مانده اند ! این چنین است که کارگران مجبورشده اند تشکیلات مستقل خود را با نیروی خود ساخته و بطور طبیعی با یکدیگر به اشتراک منافع برسند و بهمن دلیل است که حاکمیتها از این اتحاد واهمه دارند . زندانی سیاسی همه زندانی سیاسی بوده و آزادی همه مورد درخواست است ، فشاری که از طرف حاکمیت و عمال شکنجه گرانش به زندانی سیاسی وارد میشود هرچند تفاوتهایی با هم دارند ولی در جوهر نقض حقوق انسانی یک مبارز یا مخالف میباشد ، انچه وضعیت کارگران زندانی و اعدامی را از بیشتر زندانیان سیاسی بارز میسازد ، در فقدان نان آور خانه برای وابستگان کارگر مبارز میباشد که با وجود زیستن در زیر حداقلها ، ازتنها ممر درامد زندگی محروم میشوند و این موضوع در زمان بیکاری و یا اعتصاب کارگران نیز صدق میکند ، پس بیایید به غم و رنجی که انها میبرند دل بسپاریم . با همه اینها جنبش کارگری تا با همه جنبشهای اقشار دیگر پیوند نخورد ، امکان تغییر حاکمیت وجود نخواهد داشت ، همچنانکه سایر جنبشها نیز بدون جنبش طبقه کارگر امکان پیروزی نخواهند داشت . بنابراین شایسته است که ایرانیان چه در داخل کشور و چه در خارج کشور بکمک گروهها ، سازمانها و نهادهای سیاسی ، حقوقی و کارگری به حمایت از زندانیان و فعالین کارگری توجه نموده و از رنجی که میبرند جهانیان را آگاه نمایند .
به امید اتحاد همه جنبشهای داخل کشور برای کسب آزادی و دموکراسی
محمد ایرانی ۱۶ دی ماه ۱۳۸۹ ، ۶ ژانویه ۲۰۱۰
بهنام ابراهیم زاده کارگریست که پس ازاعتراض نسبت به عدم اجرای قانون نیم بند کارگری که پس از۹۰ سال مبارزه طبقه کارگروبالا وپایین شدن بسیارمواد ان به چنین سرانجامی دچارگردید ، دستگیروبه چنین محکومیت سنگینی زندانی گردید . بهنام که در ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ توسط نیروهای امنیتی ونه کارفرمای ناراضی درتهران دستگیرگردید ، بدون اینکه بتواند دفاعی ازخود بنماید پس ازگذراندن بیش از ۶ ماه زندانی بدون حقوق انسانی و وکیل که طبعا طول کشیدن پرونده بدلیل شلوغ بودن سرقاضیان سرسپرده و نوکررهبری و سپاه حاکم برکشوربوده است ، بدلیل حمایت از حقوق کارگران و کودکان کار به چنین محکومیتی گرفتار شد . هرچند بسیاری از زندانیان جوان سیاسی دانشجو ، خبرنگار وغیره با وجود سپری کردن زندانشان هنوز تکلیفشان روشن نشده ، ولی رژیم نشان داد که تفاوتی بین دشمنان خود میگذرد ودراین میان جای خاصی برای کارگران درنظرگرفته است . مگربهنام در نامه اردیبهشت ۸۹ چه گفته بود که رژیم مهلتی نداده وسریعا وی را دستگیرو چنین محکومیت سنگینی داد ؛ مگر اسانلو ، مددی و دیگران چه میخواستند که با سپری کردن زندانهای طولانی بازهم برای عدم آزادی انها حکم حبس دیگری میگیرند ، مگرشهابی چه گفته که بلافاصله بدون محاکمه زندانی میشود وروشن نیست چه زمانی و با چه حکمی به دیگریاران مبارز خود درزندانها می پیوندد ؟ از حدود سال ۱۳۰۰ که جنبش کارگری در ایران چشم به جهان گشود ، با وجود درگیری شدید مقامات جدیدی که با دربارسابق قاجار برای رسیدن به حاکمیت کشوربه رویارویی برخاسته وتشنج وحشتناکی برجامعه حاکم بود ، هیچ زمان شمشیرتیز حاکمیت فشاربر گرده کارگران را فراموش نکرد وسلطنت جدید نیز بلافاصله پس از کسب قدرت یادش نرفت که هرنوع کوششی را ازطرف کارگران برای رسیدن به حداقل حقوق برای امرارمعاش ، سرکوب کند . اگر سالهای بعدی انقلابی بنام کارگران درکشورهمسایه شوروی روی داد و بهبودی موقتی برای وضعیت کارگران ایجاد کرد ، طوریکه سیل کارگران بیکار ایرانی را به شهرهای انجا گسیل داشت درعوض نتایج وخیمی ازاین انقلاب نصیب کارگران کشورگردید ؛ چه حکومت انقلابی با ایجاد حزب وابسته بخود جنبش کارگری ایجاد شده درایران را بسمت بازیهای سیاسی و نه خواست طبقه کارگرهدایت کرد . زمانیکه سلطنت شاه بعدی تحکیم شد ، انچه نصیب طبقه کارگر گردید ؛ اولین قانون تحمیلی کارتصویب شده سال ۱۳۲۴ بود که خواسته های اصلی کارگران از حقوق ، اعتصاب وغیره را با تصویب وزیران مجاز میدانست وعجبا که شورای متحد کارگری که زیرنفوذ حزب سیاسی بود انرا تایید کرد . نفس تازه ای که کارگران برای ایجاد تشکیلات مستقل خود در دوران دکترمصدق گرفتند ، بدلیل عدم رشد مبارزاتی طبقه کارگر وافتادن به بازیهای سیاسی قبلی ، نتوانست به خواستهای مستقل کارگری سازمان داده وبا برقراری و تحکیم سلطنت به شدت سرکوب گردید . کارگران که در جنبش ایجاد شده سال ۱۳۵۷ ، ضربه نهایی را به ابقای سلطنت زده وانتظارداشتند همچون سایراقشار مردمی به آزادیهای صنفی ، سیاسی و اجتماعی رسیده و از زندگی مکفی برخوردار شوند ، خود را با نظامی مجهز به ایدئولوژی اسلامی روبرو دیدند که با تفسیر جدید حمایت از مستضعفین به گردابی دچار شدند که در حال حاضر اکثریت انها زیرخط فقرزندگی می نمایند . در تمام این سالها تشکیلات وابسته به حکومت مستقر تحت نامهای اتحادیه ، شورا ، انجمنهای اسلامی کارگری ، خانه کارگر وغیره به کارگران تحمیل گردید و تنها سالهای اندکی بود که در فراز و نشیب جنگ قدرتهای اقشار حاکمیت کارگران فرصتی یافتند که نهادهای مستقلی را در زیرسرکوب وحشیانه ایجاد نمایند . متاسفانه گروهها و سازمانهای سیاسی چپ که تجربه غنی انحراف مبارزات سالهای قبل طبقه کارگر را داشته و پرچم مبارزه این طبقه را بلند کردند ، با فرو غلتیدن در مبارزات تئوریک و کسب قدرت ، جا زدن روشنفکران بجای کارگران و یا تبدیل کارگران به روشنفکران سیاسی ، الگو قراردادن مبارزات سایر کشورها بدون درک صحیح مبارزات کارگری داخل کشور ، کمبود دانش مبارزاتی وعوامل دیگر نتوانستند به گسترش جنبش کارگری جهت درست داده وهمچون مهره های دومینو توسط رژیم اسلامی به زندان افتاده ، مهاجرت نموده ویا جان عزیزشان را ازدست دادند . در طی بیش از ۳۰ سال حکومت اسلامی بالاخره کارگران دریافتند که نیاز دارند حقوق صنفی خود را ارجح دانسته و به ایجاد تشکیلات مستقل کارگری بپردازند و در اینراه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه وسپس سندیکای نیشکرهفت تپه بعنوان دو سندیکای مستقل کارگری پای به عرصه مبارزاتی نهادند که توان انرا با زندانی شدن تعدادی از اعضای سندیکاها دادند . بهتر است برای درک خواسته کارگرانی که تنها بفکر طبقه خود میباشند به نامه کامل بهنام ابراهیم زده با لحن ساده وزیبایی که ازدرک عمیقش نسبت به مشکلات طبقه کارگر دارد ، در زیر توجه گردد :
پیشنهاد وزارت کار ، اصلاح قانون کار تحت عنوان سازماندهی قراردادهای موقت و حمایت ازاشتغال بجای انکه باری ازدوش کارگران بردارد وبه ان امید وامنیت بدهد این دغدغه و ترس را ایجاد کرده که آیا وضعشان بنا نیست تغییر کند و به سمت بهتر شدن برود و یا اینکه بناست همچون سالهای گذشته زیرستم و فشار واسترس باشیم ، ولی اگر بناست اصلاحی و کاری صورت گیرد و سرنوشت مناسبتری برای کارگران و مزدبگیران رقم بخورد ، این اصلاح باید با مشارکت خود کارگران و نمایندگان واقعی و درد آشنای آنان باشد نه اینکه وزارت کار به همراه کارشناسان خود در فضای کاملا دولتی و کارفرمایی برای کارگران تصمیم گرفته و حتی بیشتر از آنان دل برایشان بسوزانند . به راستی اگر قراردادهایی با بیش از ۳۰ روز باید بصورت کتبی باشد آیا تضمینی هست که قراردادهای کمتر از ۳۰ روزبرای انکه کتبی نشود چندین بار یا چند سال تکرارنشود . درسال ۸۹ حقوق کارگر ۳۰۳ هزار تومان از سوی دولت تعیین شده با این حال در بعضی از کارخانه ها و کارگاهها و محل کار حقوق کمتر ازحد تعیین شده پرداخت و یا با تعلیق و تاخیر حقوق معوقه و عیدی و پاداش چند ماهه انها هنوز پرداخت نشده است .هم اکنون منصور اسانلو ، ابراهیم مددی ، علی نجاتی و فراهانی همچنان در زندان بسر می برند . تنی از کارگران به دادگاه احضار و به خاطر درخواست حداقل مطالباتشان دادگاهی میشوند . این در حالی است که جواب خواسته های کارگران را با بازداشت و شلاق می دهند و حداقل خواسته های انان را زیرپا می گذارند .به راستی مگر این کارگران چه میخواهند جز اینکه می گویند ما گرسنه ایم معیشت و منزلت می خواهیم . تشکل و سندیکا می خواهیم .با این حال با همه این نابرابری و تبعیض ها ، خط فقر ۹۰۰ هزار تومان اعلام شده و حداقل دستمزد ۳۰۳ هزار تومان . با این حساب چگونه کارگران و مزدبگیران شکم خود وخانواده هایشان را سیر کنند و یا اجاره ساختمان مسکونی را پرداخت کنند . بی شک این کارگرانند که با رنج و زحمت هرروزه خود پایه های سرمایه داری را تقویت می کنند . از سوی همان نظام سرمایه داری همه استثمار می شوند و همیشه شرمنده و شرمگین خانواده هایشان می شوند . با وجود همه اینها در طبقه ای که این همه فقر و فلاکت و تبعیض ونابرابری و استثمار پیدا می کند و چرا باید افراد به جرم دزدی و اعتیاد به زندان انداخته شوند . به راستی سبب این همه تبعیض و بی حقوقی و نابرابری کیست ؟ و راههای مقابله با ان کجاست ؟ چه باید کرد ؟ برای اینکه به همه این خواسته ها برسیم باید تشکل خود را ایجاد کنیم و متشکل شویم . تشکلهای زرد مثل خانه کارگری و شوراهای اسلامی و امثال ان نمی توانند از ما حمایت و برایمان کار کنند چون این تشکلها دولتی می باشند ودرطول این چند سال ماهیت انان برای تک تک کارگران روشن و آشکار شده است . ما دوستداران و فعالان کارگری برای ایجاد تشکل مستقل کارگری از کلیه کارگران و مزدبگیران دعوت می کنیم تا برای ایجاد تشکل مستقل کارگری خود جدا از دولت اقدام کنند تا به این همه تبعیض و بی حقوقی و استثمار پایان داده شود . آگاه باشید که دولتها حق ثبت ان را دارند . کارگران و مزدبگیران ! با ایجاد تشکلهای مستقل خودمان خواهیم توانست بر همه بی حقوقی و استثمارو تبعیض و به توحشات نظام سرمایه داری پایان دهیم . باید تلاش کرد و متشکل شد . برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری با نیروی خود کارگران . بهنام ابراهیم زده فعال کارگری تهران اردیبهشت ۸۹ .
کارگرزندانی ، فعال کارگری و حقوق کودک و وبلاگ نویس ( اسعد ) معروف به بهنام ابراهیم زده سال ۱۳۵۶ در شهرستان اشنویه در خانواده ای کارگری متولد شد و درهمان شهر تحصیلات خود را بپایان رساند. با شکل گیری دور تازه ای از اعتراضات و اعتصابات کارگری وی نیز به فعالین این مبارزه و جنبش نزدیک شد و در صف انها قرار گرفت و به فعالیت کارگری پرداخت . وی در جشن روز جهانی کارگر در سال ۸۸ به همراه جمعی از فعالین کارگری و کودک و دانشجو و کارگران در پارک لاله ی تهران توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به مدت یکماه در بند سلولهای انفرادی ۲۴۰ و بند ۷ زندان اوین ماند که بعد از یک ماه با قرار وثیقه آزاد شد . این چنین است که بهنام با جوهری کارگری توانسته درک عمیقی از مبارزه طبقه خود را متبلور نموده و بدون نیاز به آوردن آیه ای از دیگران ، نیاز طبقه خود را با زبان ساده و قابل درک بیان کند ؛ در جائیکه بسیاری از روشنفکران چپ مدعی قادر نیستند عمق فاجعه را در طبقه کارگر ایران حس نموده و بدون آوردن فاکتی ازرهبران گذشته انقلابات کشورهای دیگر مطلبی را ادا کنند . آری جنبشهایی از اقشار مختلف مردم از دانشجو ، زنان ، اقوام ، اقلیتهای دینی ، خبرنگاران ، نویسندگان شکل گرفته ودر حال گسترش میباشند و جنبش کارگری با توجه به بیکاری عظیم ، گرانی ناشی از سیاستهای غلط اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی حاکمیت ، تحریمها ی اقتصادی هوشمند یا غیر ان ، و سرانجام حذف یارانه ها میرود که سر از خاکستر در آورده وگسترش بگیرد تا همراه سایر جنبشهای در حال فزونی ، نظام جمهوری اسلامی و مشابه ژنریکش را به زباله دانی تاریخ بسپارد . اینروزها اخبار حاکی از اعتراضات متعدد کارگری حکایت میکند ، در اکثر شهرها صدای کارگران از حداقل حقوق اعلام شده دولت که یک سوم درامد زیرخط فقر است و گاها ماههای طولانی از گرفتن همین حداقلها عاجز مانده اند ، بلند شده و دیگرکسی فریب حرفهای ظاهر مقامات را نمیخورد . بی جهت نیست که نه تنها اعضای فعال کارگری در زندانها آزاد نمیشوند ، بلکه فعالین دیگر کارگری نیز دستگیر و به زندان روانه میشوند . حکم سنگین ۲۰ ساله غیر قابل قبول که به بهنام داده شده هرچند ممکن است تعدیل گردد ، قبلا به فعالان کارگری مشهورنیز چنین حکمی داده نشده ، ولی خشم و ترس واقعی رژیم را از مبارزات این طبقه نشان میدهد . گناه بهنام ها اینستکه حداقل مانند سایر زندانیان سیاسی معروف نبوده و خبرشان مانند انها در داخل و خارج کشورانعکاس نمییابد واندیشمندان ، سیاستمداران ، هنرمندان و خبرنگاران جهان از انها حمایت نمیکنند . درد کارگران همچنانکه بهنام میگوید اینستکه کارگران با نیروی خود باید برای ایجاد تشکلهای مستقل خود تلاش کنند تا از رنج بسیاری که میبرند رها گردند . درد کارگران اینستکه همیشه با حداقل حقوق و مزایایی که فقط توسط کارفرما تعیین میگردد ، میبایست زندگی کنند ، در حالیکه همین حداقلها برای سایر اقشار قابل تحمل تر تعیین میگردد . چگونه است که دولتها نه براساس سودی که از مجموعه نیروها وعوامل تولید ایجاد میگردد ، حق دارند دستمزد کارگران را بطور سراسری در حداقلها نگاه دارند ، در حالیکه بنظر میرسد اگر چنین حقی دارند میبایستی حداقلها بر اساس حداقل زندگی آبرومندانه باشند ! چگونه سود واحدهای تولیدی ، خدماتی و غیره در یک کشور متفاوت بوده ولی حداقل حقوقهای کارگری با پوششی فریبکارانه با درنظرگرفتن ظاهری مهارت و سختی و موارد مشابه کارهای مختلف ، برابرمیگردند . جالب است که قوانین کاری برای کارگران درصنایع دولتی و وابسته که متعلق بهمه مردم یک کشور و از جمله کارگران ان کشوربوده و سود حاصله میبایست بهمه برسد ، در حالیکه حقوق و مزایای نسبتا معقول برای مهندسان ومدیران بالای ان صنایع میپردازد ، قادر نیست حداقل رفاه کارگران را تامین نماید ! چگونه است که کارگران از اولیه ترین وسایل ایمنی کار که طبق همین قانون عقب مانده فعلی تصریح شده ، حتی در صنایع نفتی و بخصوص پروژه های بزرگ در مقابل شدیدترین ، سخترین کارهای اجرایی بدلیل رشوه ای که کارفرمایان به ناظران میدهند ، بی نصیب مانده اند ! این چنین است که کارگران مجبورشده اند تشکیلات مستقل خود را با نیروی خود ساخته و بطور طبیعی با یکدیگر به اشتراک منافع برسند و بهمن دلیل است که حاکمیتها از این اتحاد واهمه دارند . زندانی سیاسی همه زندانی سیاسی بوده و آزادی همه مورد درخواست است ، فشاری که از طرف حاکمیت و عمال شکنجه گرانش به زندانی سیاسی وارد میشود هرچند تفاوتهایی با هم دارند ولی در جوهر نقض حقوق انسانی یک مبارز یا مخالف میباشد ، انچه وضعیت کارگران زندانی و اعدامی را از بیشتر زندانیان سیاسی بارز میسازد ، در فقدان نان آور خانه برای وابستگان کارگر مبارز میباشد که با وجود زیستن در زیر حداقلها ، ازتنها ممر درامد زندگی محروم میشوند و این موضوع در زمان بیکاری و یا اعتصاب کارگران نیز صدق میکند ، پس بیایید به غم و رنجی که انها میبرند دل بسپاریم . با همه اینها جنبش کارگری تا با همه جنبشهای اقشار دیگر پیوند نخورد ، امکان تغییر حاکمیت وجود نخواهد داشت ، همچنانکه سایر جنبشها نیز بدون جنبش طبقه کارگر امکان پیروزی نخواهند داشت . بنابراین شایسته است که ایرانیان چه در داخل کشور و چه در خارج کشور بکمک گروهها ، سازمانها و نهادهای سیاسی ، حقوقی و کارگری به حمایت از زندانیان و فعالین کارگری توجه نموده و از رنجی که میبرند جهانیان را آگاه نمایند .
به امید اتحاد همه جنبشهای داخل کشور برای کسب آزادی و دموکراسی
محمد ایرانی ۱۶ دی ماه ۱۳۸۹ ، ۶ ژانویه ۲۰۱۰
http://www.iransabzam.blogspot.com
در زیر چند سایت مربوط به اخبار کارگر مبارز بهنام ابراهیم زده و چند اعتصاب کارگری که اخیرا روی داده بعنوان نمونه ، آورده شده است .
http://edu-right.net/index.php?option=com_content&view=article&id=459:1389-10-12-20-35-31&catid=71:1389-09-27-22-07-23&Itemid=230
http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/4901-1389-08-28-07-14-12.html
http://persian2english.com/?p=12004
http://www.etehadeh.com/?page=articles&aid=74
http://missionfreeiran.org/2010/10/02/behnam-ebrahimzadeh-has-gone-on-hunger-strike-help-us-save-him/
http://www.syndicavahed.biz/index.php?option=com_content&task=view&id=301
http://www.facebook.com/note.php?note_id=472584784589&id=108514667270&ref=mf
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=25168
http://www.radiofarda.com/content/f6_iran_shiraz_workers_salary/2232443.html
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=24725
http://www.syndicavahed.us/index.php?option=com_content&task=view&id=273&Itemid=10
http://www.facebook.com/note.php?note_id=443320904589&id=108514667270&ref=mf
http://www.hra-news21.info/1389-01-27-05-29-12/4297-1.html
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=12329
http://peykeiran.com/Content.aspx?ID=26675
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=26742
http://www.facebook.com/note.php?note_id=156331051079984&id=166931933326341
تقی روزبه
به بهانه عدم برگزاری مراسم سراسری "حماسه 9 دی"
بیاد داریم که جمهوری اسلامی درواکنش به اعتراضات سال گذشته مردم،مراسم خودخوانده ای رابه نام حماسه 9 دی ترتیب داد.چنین تجمعی بابکارگیری تمامی امکانات حکومتی ازقبیل تبلیغات رسانه ها و حمل ونقل مجانی وپذیرائی شایان ازشرکت کنندگان درتظاهرات وانتقال اجباری مردم ازادارات ومدارس ونقاط دوردست و... درشرایطی برگذارشدکه مدتها بود"دروغگو63% کو" به یکی ازشعارهای جالب وافشاگرانه شهروندان ناراضی درتظاهرات خیابانی تبدیل شده بود.درواقع مردم درآن زمان باوقوف به تشتت وسیع درصفوف بالائی ها وریزش گسترده پایگاه حمایتی رژیم درپائین، به عجزحاکمیت دربرگزاری یک تجمع گسترده و میلیونی پی برده بودند.واین درحالی بودکه حاکمیت بشدت درحسرت برگزاری یک تجمع بزرگ برای کوبیدن مهرمشروعیت به سرکوب واقتدارضربه خورده خویش درپی آن غلیان توده ای بود.بااین وجود پس ازگذشتن ماهها، تلاش رژیم برای برای برگزاری چنان تجمعی علیرغم بسیج همه جانبه وبکارگیری تدارکات وسیع بااستفاده ازهمه امکانات دولتی ودامن زدن به احساسات مذهبی وایجاد ترس و واهمه نسبت به عواقب شعارهای ساختارشکنی که درروزعاشورا سرداده شد وباهمه ترفندهای صداوسیما دربزرگنمائی صحنه تظاهرات، بازهم نتوانست به آرزوی خویش برسد.گرچه خامنه ای شورش واعتراضات خیابانی مردم را به کاریکاتور انقلاب بهمن تشببه کرد،اما درواقعیت امر این نمایشات آنها بود که درقیاس با تجمعات بزرگ ومیلیونی گذشته همین نظام ویاحتی تظاهرات میلیونی و خودجوش 25 خرداد، کاریکاتوری بیش نبود.چرا که اگربرآمداعتراضی مردم علیرغم جو سرکوب سنگین سالیان دراز سربلندکرده بود وحامل پتانسیل عظیمی بودکه تنها بخش کوچکی ازآن توانسته بود آزادشود،تجمع فرمایشی ودولتی رژیم که بدروغ وبااصرار وقیحانه ای آنرا خودجوش می نامد، آشکارا نمایشگرسیر نزولی اقتداری بود که اکنون حاکمیت بیش ازهرزمانی به آن نیازداشت.ازاین روتمامی توان خود را بکارگرفت که با استفاده حداکثراز صنعت دروغ، ازآن یک "حماسه تاریخی" برای ثبت در تاریخ بسازد وتقویم رسمی را نیزبهمین منظوردست کاری کرد. خامنه ای درابرازنظرهای گوبلزگونه خود تعدادشرکت کنندگان درکشورا دهها میلیون نفرعنوان کرد!. مهره هائی چون طائب تعدادشرکت کنندگان سه میلون نفر اعلام کردند. اما ازآنجائی که حرف مفت مالیات ندارد، اخیراخطیب خلیفه در نمازجمعه-احمد خاتمی- یک میلیون نفرهم به آن اضافه کرد تاکفه آن بطورمحسوس ازتظاهرات سه میلیونی 25 خرداد سنگین ترشود!
سالگرد"حماسه"
اما سالگرد آن روز"حماسی" که قراربودبه عنوان روزتاریخی درتقویم اسلامی ثبت شود،علیرغم آن همه جاروججال تبلیغاتی و حتی درشرایطی که به ادعای خودشان "فتنه را" خوابانده ونظام را بیمه کرده اند، باکمال تعجب شاهدآن بودیم که رژیم نتوانست دراولین سالگرد"حماسه" یک تجمع وراه پیمائی سراسری وبزرگ درتهران والبته نقاط دیگر برگزارکند!. دراینجا این سؤال مطرح است که چرا رژیم نتوانست در اولین سالگرد این روزتاریخی، حتی همان تجمعات نمایشی متعارف خود را نیزبرگذارکند؟این که بگوئیم رژیم ازبرگزاری یک چنین تجمع نمایشی ودولت فرموده به ازنظرتأمین حضور جمعیت حداقل نیزناتوان بود، با واقعیت های موجود وامکاناتی که بطورطبیعی انحصارقدرت دولتی فراهم می کند وبویژه درشرایط رعب وسرکوب چندان خوانائی ندارد.فراموش نکرده ایم که رژیم شاه حتی درشرایط بحران انقلابی قادربه بسیج صدها هزارچماقداربود وجمهوری اسلامی دراین زمینه حتی دارای قابلیت های بیشتری است.ممکن است گفته شود که با توجه به نزدیکی 22 بهمن رژیم ازبرگزاری دوتجمع بزرگ درچنین فاصله کوتاهی صرفنظرکرد.پذیرش چنین دلیلی نیزجزصرفنطرکردن ضمنی رژیم ازتاریخی بودن آن حماسه بزرگ نبوده نمی تواند پاسخ چندان قانع کننده به نظرآید.میدانیم که اولا رژیم درسال گذشته دروضعیتی بدتر ازامروز آن را برگزارکرد وحال آنکه امسال، هم بدلیل سرکوب ولوموقت جنبش اعتراضی وهم برای تثبیت آن "رویدادتاریخی" وهم "کوبیدن مشت" بردهان مخالفین خود وتضعیف روحیه مبارزاتی و نیزدهن کجی به"استکبار" نیازوافری به آن داشت.بنابراین منشأ این ناتوانی را نه ناتوانی دربسیج حامیان خود،بلکه درعامل دیگری باید دید.
به گمان من،عامل اصلی را باید درتشدیدبی سابقه شکاف درمیان بالائی هاجستجوکرد.واقعیت آن است که درسال گذشته ابتکاراصلی راه پیمائی درنهم دی بدست حامیان احمدی نژادبود که درآن نه فقط علیه موسوی وکروبی وخاتمی و.... شعارهای تهدید آمیزداده شد بلکه حتی رفسنجانی وفرزندان وی وبرخی ازعناصرطیف اصول گرایان میانه روویامصحلت گرا نیزازگزند این تهدید ها درامان نبودند.به طورکلی باید توجه داشت که این روزبنا به مناسب وماهیت وجودی خویش،بیش ازسایرمناسبت ها دستخوش منازعه جناح هاست.چنانکه امسال علاوه برتشدید شکاف میان اصلاح طلبان وائتلاف حاکم،بین خود مؤتلفین موسوم به اصول گرا نیزشکاف ها دامن گرفته است. یعنی شکاف بین باندودارودسته احمدی نژاد با دیگر باندهای موسوم به اصول گرایان سنتی ومحافظه کار وحامی بازاروروحانیت( درقالب جامعه روحانیت مبارزویا جامعه مدرسین قم وامامان جمعه ومراجع و....) واحزاب وتشکل های چهارده گانه خط امام ورهبری وازجمله مؤتلفه که بیش ازپیش بارزشده و دربرابرهم صف آرائی کرده اند.درساختارهای قدرت این صف آرائی ها بصورت صف آرائی مجلس وقوه قضائیه ومجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان دربرابرقوه مجریه بازتاب یافته است.برای نشاندادن پیشرفتگی این تضادها می توان درقیاس سال گذشته به برخی فاکتهای گویا اشاره کرد. مثلا اگردرسال گذشته عکس فرزندان هاشمی وشعارهای تهدید آمیز دردست راه پیمایان بودواین ها دشمنان نظام ومتحد دشمن عنوان می شدند وحتی تصاویرشان بهمراه شیطان بزرگ به آتش کشیده شد ویا درزیرپالگدکوب گردید،به انتقام لگدکوب شدن عکس خامنه ای و خمینی درروزعاشورا،امسال شاهدیم که تقریبا هم زمان باسالگرد آن "حماسه"، دادگاهی در قوه قضائیه درپی رسیدگی به شکایت محسن هاشمی از سردبیر روزنامه دولتی ایران، سردبیرآن محکوم به زندان وشلاق می گردد. یاریاست پسردیگروی دررأس مترو برای یک دوره دیگرتمدید می شود و یا درشاخص مهم دیگری سخن ازمحاکمه معاون اول ریاست جمهوری اسلامی اول درمیان است ونماینده مجلس وحامی سرسخت دولت-رسائی- را به دادگاه روحانیت احضارمی کنند.حذف متکی وصف آرائی دولت ومجلس درعرصه های گوناگون ومنازعات قوه قضائیه با دولت وازجمله نامه پراکنی های الهام علیه دادستان وقوه قضائیه همه وهمه نشان ازهمین شدت گیری تضادهای درونی درمیان باندهای درونی حاکمیت دارد. درحقیقت طرح محاکمه همزمان عوامل احمدی نژاد وفرزند رفسنجانی-البته یکی نقد ودیگری نسیه و درصورت بازگشت به داخل کشور،تاکتیک جناح اصول گرایان سنتی برای به عقب راندن تعرض دولت ازیکسو و بدست گرفتن ابتکارعمل بدست خود ونه مثلا رفسنجانی و... ازسوی دیگراست.
ازسوی دیگرشاهدیم که همزمان با آن همین اصول گرایان سنتی بیش ازپیش برطبل تهدید ومحاکمه سران جنبش"سبز" ومرزبندی باآن-شعاری که خامنه ای بیش ازهرکس دیگر برروی آن پافشاری می کند- می کوبند تاهم با گرفتن ابتکارعمل ازدست جناح احمدی نژاد دراین عرصه وهم جلب حمایت بیشترخامنه ای وهم به یک دست کردن صفوف پراکنده و شکاف برداشته خود دربرخورد با "جنبش سبز" و "فتنه گران" نائل آیند. چنانکه شاهد مرزبندی های تازه وتندتر عناصری چون باهنرو لاریجانی ها ویا حتی رفسنجانی با عوامل فتنه هستیم که بخشی ازمقتضیات صف آرائی تهاجمی تر این جریان برای بیرون آمدن ازلاک دفاعی و مقابله قوی ترباتهاجم دولت ازیک جانب و مقابله با خطرخیزش مجدد اعتراضاتی که آتش زیرخاکسترنامیده می شوند ومی توانند دربحبوحه این منازعات سربلند کنند.هم چنانکه حملات تند اخیر آنها به پیشنهادات محمد خاتمی دردیداربانمایندگان اقلیت مجلس درمورد شروط حداقلی شرکت درانتخابات،هم چون سخنان تهدید آمیز دادستان تهران واحمد خاتمی وسایرائمه درنمازجمعه مبنی برمحاکمه حتمی سران فتنه ویاتهدید های روزنامه کیهان و...، همگی مؤید چنین رویکردی است.
درچنین فضای سرشارازرقابت وکشمکش بود که طرفین ناچار شدند ازخیرراه پیمائی روزتاریخی "حماسه 9 دی" بگذرند وعطایش را به لقایش بخشند.به همان مراسم وبزرگداشتهای پراکنده وتبلیغاتی بسنده کنند ونیروی خود را برای 22 بهمن بسیج کنند.چراکه چنین تجمعی درفضائی این چنین رقابتی می توانست بیش از وحدت شکاف های درونی حاکمیت را به نمایش بگذارد که البته می تواند موجب بهره گیری رقبا ونیزخطرسربازکردن اعتراضات مردمی گردد.بهمین دلیل آنچه را که متولیان راه پیمائی بصورت سرپوشیده و به مصلحت نبودن راه پیمائی بیان می کنند ،می توان درسخنان اعتراضی مداح-لومپنی مثل منصورارضی باوضوح بیشتری مشاهد کرد.چراکه او با صراحت بیشتری ازممانعت مقامات دولتی ازبرگزاری مراسم خیابانی توسط هیئت های مذهبی سخن می گوید واینکه به آنها گفته شده است که به برگزاری آن دریک مهدیه و مکان سرپوشیده بسنده کنند. اوالبته درهمان حال ازاینکه چرا "فتنه گران" را بدست آنها نمی سپارند تا اعدامشان کنند،به خوبی ماهیت آدم خوارانه این دارودسته های مذهبی را که اکنون به نفع اصول گرایان سنتی وعلیه دولت وبویژه شخص مشائی جهت گیری کرده اند، نمایان می سازد.
اما واقعیت مشهود دیگری نیزازخلال این کشمکش ها خود را نشان می دهد وآن اینکه دراولین سالگرد"حماسه"رژیم هنوز نتوانسته است خود را ازشرکابوس خشم خفته ولوسرکوب شده مردم رهاسازد.خشمی که سرکوب شده اما ازبین نرفته است.چرا که اولا دامنه آتش "فتنه" بیش ازپیش بدرون صفوف خودشان کشیده شده است وحتی طرفین منازعه یکدیگر را به انجام "فتنه" های بزرگتر ازآنچه که درسال گذشته اتفاق افتاد،وگویا درآینده صورت خواهد گرفت،متهم می کنند!.وعده رفوزه شدن موج جدیدی از خواص بی بصیرت با رنگ ولعاب حتی مذهبی ترواسلامی تر،از جمله مشخصات "فتنه" بعدی است وثانیا نگران خیزش مجدد جنبش اعتراضی به خصوص باتوجه به نگرانی های ناشی ازآزادسازی قیمتها درابعاد جدیدتر وخطرناک تری هستند.گرچه آنها دراستقرار آرامش گورستانی خود برجامعه،فعلادرستایش از"نبوغ" وتدابیربی همتای رهبری گوی سبقت ازیکدیگرمی ربایند وآن را نشانه پشتیبانی مردم ازنظام می دانند، اما آشکارا خود نیزبه آنچه می گویند باورندارند و هرلحظه خطربروز اعتراضات جدید را گوشزدمی کنند. اینکه رژیمی پس ازسپری شدن مثلا دوسه هفته ازاجرای یارانه ها،ازاینکه شورشی صورت نگرفته است، دستهایش را به هم کوفته و سرازپا نشناسد وبه یکدیگرقوت قلب بدهند،نشان ازآن دارد که تاچه حد درخلوت خود،درهرلحظه نگران خیزش های مردمی هستند.ازجانب دیگرمثل همه مستبدین تاریخ خیلی زودبه سجده شکرگذاری ازبابت استقرارامنیت وآرامش مجدد برای دوام حکمرانی وحفظ ثروتهای انباشته شده خود افتاده اند. آنها حتی انجام سپاسگزاری منتظر ته کشیدن پولهای نقدی و واریزشده به حساب های مردم وواکنش احتمالی آنها دربرابردریافت قبض های چندبرابرشده برق وآب وگازویا نمایان شدن تورم اجتناب ناپذیرآزادسازی قیمتها نمانده اند. بدیهی است که نسبت فشارهای اقتصادی واجتماعی با اعتراضات، پیچیده ترازیک رابطه خطی و مستقیم است که بتوان ساده لوحانه به دست کوبی پرداخت.چرا که سرکوب و عوامل دیگری چون پرداخت های نقدی موقتی ویا پرکردن انبارها ازاجناس وارداتی برای جلوگیری ازجهش تورمی و... ممکن است درکوتاه مدت درپنهان ماندن عوارض تورمی وسیمای مهیب آزادسازی قیمتها مؤثرباشند وبتوانند درجلووعقب بردن اعتراضات وچگونگی آن دخیل باشند،اما در افزودن بر پتانسیل نارضایتی وانباشت خشمی که می توانند به اشکال گوناگون ومتفاوت وحتی پیش بینی نشده ای فوران کنند،تردیدی وجود ندارد.ازقضا باوقوف به همین واقعیت انباشت نارضایتی هاست که جناحهای گوناگون حاکمیت قادرنیستند همزمان نگرانی خود را ازخطربروز اعتراضات توده ای وباصطلاح خودشان "فتنه بزرگتر"پنهان کنند و برای مقابله وپیشگیری ازآن جزبرقراری ترمیدورجدید وبرافراشتن تیرهای اعدام وسیله دیگری درچنته خود ندارند. حکومتی که ازهمه مؤلفه ها وابزارهای حکمرانی جزسرکوب وبرافراشتن تیردار و زندان وشکنجه چیزی برایش باقی نمانده باشد،به گندیدگی کامل رسیده است.
تقی روزبه 2011-01-06 16-10-89
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com
به بهانه عدم برگزاری مراسم سراسری "حماسه 9 دی"
بیاد داریم که جمهوری اسلامی درواکنش به اعتراضات سال گذشته مردم،مراسم خودخوانده ای رابه نام حماسه 9 دی ترتیب داد.چنین تجمعی بابکارگیری تمامی امکانات حکومتی ازقبیل تبلیغات رسانه ها و حمل ونقل مجانی وپذیرائی شایان ازشرکت کنندگان درتظاهرات وانتقال اجباری مردم ازادارات ومدارس ونقاط دوردست و... درشرایطی برگذارشدکه مدتها بود"دروغگو63% کو" به یکی ازشعارهای جالب وافشاگرانه شهروندان ناراضی درتظاهرات خیابانی تبدیل شده بود.درواقع مردم درآن زمان باوقوف به تشتت وسیع درصفوف بالائی ها وریزش گسترده پایگاه حمایتی رژیم درپائین، به عجزحاکمیت دربرگزاری یک تجمع گسترده و میلیونی پی برده بودند.واین درحالی بودکه حاکمیت بشدت درحسرت برگزاری یک تجمع بزرگ برای کوبیدن مهرمشروعیت به سرکوب واقتدارضربه خورده خویش درپی آن غلیان توده ای بود.بااین وجود پس ازگذشتن ماهها، تلاش رژیم برای برای برگزاری چنان تجمعی علیرغم بسیج همه جانبه وبکارگیری تدارکات وسیع بااستفاده ازهمه امکانات دولتی ودامن زدن به احساسات مذهبی وایجاد ترس و واهمه نسبت به عواقب شعارهای ساختارشکنی که درروزعاشورا سرداده شد وباهمه ترفندهای صداوسیما دربزرگنمائی صحنه تظاهرات، بازهم نتوانست به آرزوی خویش برسد.گرچه خامنه ای شورش واعتراضات خیابانی مردم را به کاریکاتور انقلاب بهمن تشببه کرد،اما درواقعیت امر این نمایشات آنها بود که درقیاس با تجمعات بزرگ ومیلیونی گذشته همین نظام ویاحتی تظاهرات میلیونی و خودجوش 25 خرداد، کاریکاتوری بیش نبود.چرا که اگربرآمداعتراضی مردم علیرغم جو سرکوب سنگین سالیان دراز سربلندکرده بود وحامل پتانسیل عظیمی بودکه تنها بخش کوچکی ازآن توانسته بود آزادشود،تجمع فرمایشی ودولتی رژیم که بدروغ وبااصرار وقیحانه ای آنرا خودجوش می نامد، آشکارا نمایشگرسیر نزولی اقتداری بود که اکنون حاکمیت بیش ازهرزمانی به آن نیازداشت.ازاین روتمامی توان خود را بکارگرفت که با استفاده حداکثراز صنعت دروغ، ازآن یک "حماسه تاریخی" برای ثبت در تاریخ بسازد وتقویم رسمی را نیزبهمین منظوردست کاری کرد. خامنه ای درابرازنظرهای گوبلزگونه خود تعدادشرکت کنندگان درکشورا دهها میلیون نفرعنوان کرد!. مهره هائی چون طائب تعدادشرکت کنندگان سه میلون نفر اعلام کردند. اما ازآنجائی که حرف مفت مالیات ندارد، اخیراخطیب خلیفه در نمازجمعه-احمد خاتمی- یک میلیون نفرهم به آن اضافه کرد تاکفه آن بطورمحسوس ازتظاهرات سه میلیونی 25 خرداد سنگین ترشود!
سالگرد"حماسه"
اما سالگرد آن روز"حماسی" که قراربودبه عنوان روزتاریخی درتقویم اسلامی ثبت شود،علیرغم آن همه جاروججال تبلیغاتی و حتی درشرایطی که به ادعای خودشان "فتنه را" خوابانده ونظام را بیمه کرده اند، باکمال تعجب شاهدآن بودیم که رژیم نتوانست دراولین سالگرد"حماسه" یک تجمع وراه پیمائی سراسری وبزرگ درتهران والبته نقاط دیگر برگزارکند!. دراینجا این سؤال مطرح است که چرا رژیم نتوانست در اولین سالگرد این روزتاریخی، حتی همان تجمعات نمایشی متعارف خود را نیزبرگذارکند؟این که بگوئیم رژیم ازبرگزاری یک چنین تجمع نمایشی ودولت فرموده به ازنظرتأمین حضور جمعیت حداقل نیزناتوان بود، با واقعیت های موجود وامکاناتی که بطورطبیعی انحصارقدرت دولتی فراهم می کند وبویژه درشرایط رعب وسرکوب چندان خوانائی ندارد.فراموش نکرده ایم که رژیم شاه حتی درشرایط بحران انقلابی قادربه بسیج صدها هزارچماقداربود وجمهوری اسلامی دراین زمینه حتی دارای قابلیت های بیشتری است.ممکن است گفته شود که با توجه به نزدیکی 22 بهمن رژیم ازبرگزاری دوتجمع بزرگ درچنین فاصله کوتاهی صرفنظرکرد.پذیرش چنین دلیلی نیزجزصرفنطرکردن ضمنی رژیم ازتاریخی بودن آن حماسه بزرگ نبوده نمی تواند پاسخ چندان قانع کننده به نظرآید.میدانیم که اولا رژیم درسال گذشته دروضعیتی بدتر ازامروز آن را برگزارکرد وحال آنکه امسال، هم بدلیل سرکوب ولوموقت جنبش اعتراضی وهم برای تثبیت آن "رویدادتاریخی" وهم "کوبیدن مشت" بردهان مخالفین خود وتضعیف روحیه مبارزاتی و نیزدهن کجی به"استکبار" نیازوافری به آن داشت.بنابراین منشأ این ناتوانی را نه ناتوانی دربسیج حامیان خود،بلکه درعامل دیگری باید دید.
به گمان من،عامل اصلی را باید درتشدیدبی سابقه شکاف درمیان بالائی هاجستجوکرد.واقعیت آن است که درسال گذشته ابتکاراصلی راه پیمائی درنهم دی بدست حامیان احمدی نژادبود که درآن نه فقط علیه موسوی وکروبی وخاتمی و.... شعارهای تهدید آمیزداده شد بلکه حتی رفسنجانی وفرزندان وی وبرخی ازعناصرطیف اصول گرایان میانه روویامصحلت گرا نیزازگزند این تهدید ها درامان نبودند.به طورکلی باید توجه داشت که این روزبنا به مناسب وماهیت وجودی خویش،بیش ازسایرمناسبت ها دستخوش منازعه جناح هاست.چنانکه امسال علاوه برتشدید شکاف میان اصلاح طلبان وائتلاف حاکم،بین خود مؤتلفین موسوم به اصول گرا نیزشکاف ها دامن گرفته است. یعنی شکاف بین باندودارودسته احمدی نژاد با دیگر باندهای موسوم به اصول گرایان سنتی ومحافظه کار وحامی بازاروروحانیت( درقالب جامعه روحانیت مبارزویا جامعه مدرسین قم وامامان جمعه ومراجع و....) واحزاب وتشکل های چهارده گانه خط امام ورهبری وازجمله مؤتلفه که بیش ازپیش بارزشده و دربرابرهم صف آرائی کرده اند.درساختارهای قدرت این صف آرائی ها بصورت صف آرائی مجلس وقوه قضائیه ومجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان دربرابرقوه مجریه بازتاب یافته است.برای نشاندادن پیشرفتگی این تضادها می توان درقیاس سال گذشته به برخی فاکتهای گویا اشاره کرد. مثلا اگردرسال گذشته عکس فرزندان هاشمی وشعارهای تهدید آمیز دردست راه پیمایان بودواین ها دشمنان نظام ومتحد دشمن عنوان می شدند وحتی تصاویرشان بهمراه شیطان بزرگ به آتش کشیده شد ویا درزیرپالگدکوب گردید،به انتقام لگدکوب شدن عکس خامنه ای و خمینی درروزعاشورا،امسال شاهدیم که تقریبا هم زمان باسالگرد آن "حماسه"، دادگاهی در قوه قضائیه درپی رسیدگی به شکایت محسن هاشمی از سردبیر روزنامه دولتی ایران، سردبیرآن محکوم به زندان وشلاق می گردد. یاریاست پسردیگروی دررأس مترو برای یک دوره دیگرتمدید می شود و یا درشاخص مهم دیگری سخن ازمحاکمه معاون اول ریاست جمهوری اسلامی اول درمیان است ونماینده مجلس وحامی سرسخت دولت-رسائی- را به دادگاه روحانیت احضارمی کنند.حذف متکی وصف آرائی دولت ومجلس درعرصه های گوناگون ومنازعات قوه قضائیه با دولت وازجمله نامه پراکنی های الهام علیه دادستان وقوه قضائیه همه وهمه نشان ازهمین شدت گیری تضادهای درونی درمیان باندهای درونی حاکمیت دارد. درحقیقت طرح محاکمه همزمان عوامل احمدی نژاد وفرزند رفسنجانی-البته یکی نقد ودیگری نسیه و درصورت بازگشت به داخل کشور،تاکتیک جناح اصول گرایان سنتی برای به عقب راندن تعرض دولت ازیکسو و بدست گرفتن ابتکارعمل بدست خود ونه مثلا رفسنجانی و... ازسوی دیگراست.
ازسوی دیگرشاهدیم که همزمان با آن همین اصول گرایان سنتی بیش ازپیش برطبل تهدید ومحاکمه سران جنبش"سبز" ومرزبندی باآن-شعاری که خامنه ای بیش ازهرکس دیگر برروی آن پافشاری می کند- می کوبند تاهم با گرفتن ابتکارعمل ازدست جناح احمدی نژاد دراین عرصه وهم جلب حمایت بیشترخامنه ای وهم به یک دست کردن صفوف پراکنده و شکاف برداشته خود دربرخورد با "جنبش سبز" و "فتنه گران" نائل آیند. چنانکه شاهد مرزبندی های تازه وتندتر عناصری چون باهنرو لاریجانی ها ویا حتی رفسنجانی با عوامل فتنه هستیم که بخشی ازمقتضیات صف آرائی تهاجمی تر این جریان برای بیرون آمدن ازلاک دفاعی و مقابله قوی ترباتهاجم دولت ازیک جانب و مقابله با خطرخیزش مجدد اعتراضاتی که آتش زیرخاکسترنامیده می شوند ومی توانند دربحبوحه این منازعات سربلند کنند.هم چنانکه حملات تند اخیر آنها به پیشنهادات محمد خاتمی دردیداربانمایندگان اقلیت مجلس درمورد شروط حداقلی شرکت درانتخابات،هم چون سخنان تهدید آمیز دادستان تهران واحمد خاتمی وسایرائمه درنمازجمعه مبنی برمحاکمه حتمی سران فتنه ویاتهدید های روزنامه کیهان و...، همگی مؤید چنین رویکردی است.
درچنین فضای سرشارازرقابت وکشمکش بود که طرفین ناچار شدند ازخیرراه پیمائی روزتاریخی "حماسه 9 دی" بگذرند وعطایش را به لقایش بخشند.به همان مراسم وبزرگداشتهای پراکنده وتبلیغاتی بسنده کنند ونیروی خود را برای 22 بهمن بسیج کنند.چراکه چنین تجمعی درفضائی این چنین رقابتی می توانست بیش از وحدت شکاف های درونی حاکمیت را به نمایش بگذارد که البته می تواند موجب بهره گیری رقبا ونیزخطرسربازکردن اعتراضات مردمی گردد.بهمین دلیل آنچه را که متولیان راه پیمائی بصورت سرپوشیده و به مصلحت نبودن راه پیمائی بیان می کنند ،می توان درسخنان اعتراضی مداح-لومپنی مثل منصورارضی باوضوح بیشتری مشاهد کرد.چراکه او با صراحت بیشتری ازممانعت مقامات دولتی ازبرگزاری مراسم خیابانی توسط هیئت های مذهبی سخن می گوید واینکه به آنها گفته شده است که به برگزاری آن دریک مهدیه و مکان سرپوشیده بسنده کنند. اوالبته درهمان حال ازاینکه چرا "فتنه گران" را بدست آنها نمی سپارند تا اعدامشان کنند،به خوبی ماهیت آدم خوارانه این دارودسته های مذهبی را که اکنون به نفع اصول گرایان سنتی وعلیه دولت وبویژه شخص مشائی جهت گیری کرده اند، نمایان می سازد.
اما واقعیت مشهود دیگری نیزازخلال این کشمکش ها خود را نشان می دهد وآن اینکه دراولین سالگرد"حماسه"رژیم هنوز نتوانسته است خود را ازشرکابوس خشم خفته ولوسرکوب شده مردم رهاسازد.خشمی که سرکوب شده اما ازبین نرفته است.چرا که اولا دامنه آتش "فتنه" بیش ازپیش بدرون صفوف خودشان کشیده شده است وحتی طرفین منازعه یکدیگر را به انجام "فتنه" های بزرگتر ازآنچه که درسال گذشته اتفاق افتاد،وگویا درآینده صورت خواهد گرفت،متهم می کنند!.وعده رفوزه شدن موج جدیدی از خواص بی بصیرت با رنگ ولعاب حتی مذهبی ترواسلامی تر،از جمله مشخصات "فتنه" بعدی است وثانیا نگران خیزش مجدد جنبش اعتراضی به خصوص باتوجه به نگرانی های ناشی ازآزادسازی قیمتها درابعاد جدیدتر وخطرناک تری هستند.گرچه آنها دراستقرار آرامش گورستانی خود برجامعه،فعلادرستایش از"نبوغ" وتدابیربی همتای رهبری گوی سبقت ازیکدیگرمی ربایند وآن را نشانه پشتیبانی مردم ازنظام می دانند، اما آشکارا خود نیزبه آنچه می گویند باورندارند و هرلحظه خطربروز اعتراضات جدید را گوشزدمی کنند. اینکه رژیمی پس ازسپری شدن مثلا دوسه هفته ازاجرای یارانه ها،ازاینکه شورشی صورت نگرفته است، دستهایش را به هم کوفته و سرازپا نشناسد وبه یکدیگرقوت قلب بدهند،نشان ازآن دارد که تاچه حد درخلوت خود،درهرلحظه نگران خیزش های مردمی هستند.ازجانب دیگرمثل همه مستبدین تاریخ خیلی زودبه سجده شکرگذاری ازبابت استقرارامنیت وآرامش مجدد برای دوام حکمرانی وحفظ ثروتهای انباشته شده خود افتاده اند. آنها حتی انجام سپاسگزاری منتظر ته کشیدن پولهای نقدی و واریزشده به حساب های مردم وواکنش احتمالی آنها دربرابردریافت قبض های چندبرابرشده برق وآب وگازویا نمایان شدن تورم اجتناب ناپذیرآزادسازی قیمتها نمانده اند. بدیهی است که نسبت فشارهای اقتصادی واجتماعی با اعتراضات، پیچیده ترازیک رابطه خطی و مستقیم است که بتوان ساده لوحانه به دست کوبی پرداخت.چرا که سرکوب و عوامل دیگری چون پرداخت های نقدی موقتی ویا پرکردن انبارها ازاجناس وارداتی برای جلوگیری ازجهش تورمی و... ممکن است درکوتاه مدت درپنهان ماندن عوارض تورمی وسیمای مهیب آزادسازی قیمتها مؤثرباشند وبتوانند درجلووعقب بردن اعتراضات وچگونگی آن دخیل باشند،اما در افزودن بر پتانسیل نارضایتی وانباشت خشمی که می توانند به اشکال گوناگون ومتفاوت وحتی پیش بینی نشده ای فوران کنند،تردیدی وجود ندارد.ازقضا باوقوف به همین واقعیت انباشت نارضایتی هاست که جناحهای گوناگون حاکمیت قادرنیستند همزمان نگرانی خود را ازخطربروز اعتراضات توده ای وباصطلاح خودشان "فتنه بزرگتر"پنهان کنند و برای مقابله وپیشگیری ازآن جزبرقراری ترمیدورجدید وبرافراشتن تیرهای اعدام وسیله دیگری درچنته خود ندارند. حکومتی که ازهمه مؤلفه ها وابزارهای حکمرانی جزسرکوب وبرافراشتن تیردار و زندان وشکنجه چیزی برایش باقی نمانده باشد،به گندیدگی کامل رسیده است.
تقی روزبه 2011-01-06 16-10-89
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com
منصور امان
سیاستی که آیت الله جنتی به نیابت از "نظام" مسوول اجرایی کردن آن است و نقشی که در راستای دستکاری نظام انتخاباتی جمهوری اسلامی به وی مُحول گردیده، موضوع پنهانی نیست. تازه، این است که آقای جنتی اسباب و ابزار عملی ساختن سیاست مزبور را که همواره تلاش شده زیر روکش "قانون" و "شرع" جا سازی بشود، از یک تریبون عُمومی و در حین تهدید و پرخاش بیرون ریخته و همه ی نقد و انتقادها در این باره را تایید رسمی کرده است.
آیت الله جنتی در نماز جُمعه در واکُنش به اعلام آمادگی مشروط حُجت الاسلام خاتمی برای شرکت "اصلاح طلبان" در انتخابات آتی، از "مردود شدن خواص غیرانقلابی" خبر داد و تکمیل کرد: "این افراد فهمیدند که برای همیشه باید کنار بروند که البته کنار خواهند رفت."
آنچه که این سُخنان را از رجزخوانیهای معمول دیگر رهبران و پایوران حُکومت مُتمایز می کند، جایگاهی است که آقای جنتی بدان تکیه زده است. او به عُنوان رییس دایمی ماشین فیلترینگ "نظام (شورای نگهبان)، نامزدهای احتمالی انتخابات را "مردود" و رد صلاحیت کرده است، بدون آنکه تشریفات سُنتی حذف "غیرخودی" ها حتی به جریان افتاده باشد.
با این سُخنان، رییس شورای نگهبان نه فقط از دستگاه بیخته گری "نظام" و پروسه سرگرم کننده تعیین صلاحیتها در محکمه ی تحت اداره خود گُذر کرده، بلکه ترکیب شرکت کنندگان در انتخابات مجلس آتی و نتیجه آن را نیز پیشاپیش اعلام داشته است.
پرش مرحله ای گُماشته آقای خامنه ای و شتاب در اعلام تصمیمی که پس از اعلام کاندیداتوری نامزدهای بخت برگشته می بایست اعلام می شد، فهم پذیر می بود هر گاه حُجت الاسلام مُحمد خاتمی در میان شرطهای خود، برچیده شدن نظارت استصوابی و به بیان دیگر، محمل شرعی – قانونی حذف مُخالفان، مُنتقدان و دگر اندیشان از پروسه های انتخاباتی را گُنجانده بود. در این حالت، اقدام آقای جنتی می توانست یک نمایش قُدرت برای نشان دادن جای اربابی باشد که نه به تشریفات بوروکراتیکی همچون نظارت استصوابی بلکه، به صندلی استبداد و انحصار سیاسی بدون هیچگونه تعارُفی تکیه زده است.
اما رهبر اصلاح طلبان حُکومتی سُخنی در این باره به میان نیاورده بود. این دُرُست است که وی به "انتخابات آزاد" و "ایجاد ساز و کاری" برای آن اشاره کرد ولی با خودداری آگاهانه از اشاره به کلیدی ترین سد "انتخابات آزاد" در چارچوب "نظام"، فتیله شرط خود را در حد یک جُمله پردازی بدون درخواست عملی از حُکومت و بدون الزام عملی برای "اصلاح طلبان" پایین نگهداشت.
این شاید اندکی کنایه آمیز باشد که آقای جنتی با گُفته های خود در نماز جمعه، هم صحت نظریه مُخالفان و مُنتقدان جدی پیرامون نامُمکن بودن "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی بدون حذف نظارت استصوابی و به مثابه اولین گام به سوی آن را به اثبات رسانده است و هم اشتباه حُجت الاسلام خاتمی برای مُعامله بر سر این موضوع را.
گُذشته از اینها، موضع آقای جنتی که بی شک نه فقط به دلیل اعلام آن از یک تریبون رسمی، رویکردی حُکومتی می تواند انگاشته شود، یک وجه جالب توجه دیگر هم دارد. پس از این سُخنان، هر فرد و گروهی که با قواعد آقای جنتی وارد بازی انتخابات شود، گُواهی داده که نه تنها خواسته و شرطی در باره "انتخابات آزاد" ندارد، بلکه حذف دیگران و از جُمله "اصلاح طلبان" را نیز پذیرفته است.
آیت الله جنتی در نماز جُمعه در واکُنش به اعلام آمادگی مشروط حُجت الاسلام خاتمی برای شرکت "اصلاح طلبان" در انتخابات آتی، از "مردود شدن خواص غیرانقلابی" خبر داد و تکمیل کرد: "این افراد فهمیدند که برای همیشه باید کنار بروند که البته کنار خواهند رفت."
آنچه که این سُخنان را از رجزخوانیهای معمول دیگر رهبران و پایوران حُکومت مُتمایز می کند، جایگاهی است که آقای جنتی بدان تکیه زده است. او به عُنوان رییس دایمی ماشین فیلترینگ "نظام (شورای نگهبان)، نامزدهای احتمالی انتخابات را "مردود" و رد صلاحیت کرده است، بدون آنکه تشریفات سُنتی حذف "غیرخودی" ها حتی به جریان افتاده باشد.
با این سُخنان، رییس شورای نگهبان نه فقط از دستگاه بیخته گری "نظام" و پروسه سرگرم کننده تعیین صلاحیتها در محکمه ی تحت اداره خود گُذر کرده، بلکه ترکیب شرکت کنندگان در انتخابات مجلس آتی و نتیجه آن را نیز پیشاپیش اعلام داشته است.
پرش مرحله ای گُماشته آقای خامنه ای و شتاب در اعلام تصمیمی که پس از اعلام کاندیداتوری نامزدهای بخت برگشته می بایست اعلام می شد، فهم پذیر می بود هر گاه حُجت الاسلام مُحمد خاتمی در میان شرطهای خود، برچیده شدن نظارت استصوابی و به بیان دیگر، محمل شرعی – قانونی حذف مُخالفان، مُنتقدان و دگر اندیشان از پروسه های انتخاباتی را گُنجانده بود. در این حالت، اقدام آقای جنتی می توانست یک نمایش قُدرت برای نشان دادن جای اربابی باشد که نه به تشریفات بوروکراتیکی همچون نظارت استصوابی بلکه، به صندلی استبداد و انحصار سیاسی بدون هیچگونه تعارُفی تکیه زده است.
اما رهبر اصلاح طلبان حُکومتی سُخنی در این باره به میان نیاورده بود. این دُرُست است که وی به "انتخابات آزاد" و "ایجاد ساز و کاری" برای آن اشاره کرد ولی با خودداری آگاهانه از اشاره به کلیدی ترین سد "انتخابات آزاد" در چارچوب "نظام"، فتیله شرط خود را در حد یک جُمله پردازی بدون درخواست عملی از حُکومت و بدون الزام عملی برای "اصلاح طلبان" پایین نگهداشت.
این شاید اندکی کنایه آمیز باشد که آقای جنتی با گُفته های خود در نماز جمعه، هم صحت نظریه مُخالفان و مُنتقدان جدی پیرامون نامُمکن بودن "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی بدون حذف نظارت استصوابی و به مثابه اولین گام به سوی آن را به اثبات رسانده است و هم اشتباه حُجت الاسلام خاتمی برای مُعامله بر سر این موضوع را.
گُذشته از اینها، موضع آقای جنتی که بی شک نه فقط به دلیل اعلام آن از یک تریبون رسمی، رویکردی حُکومتی می تواند انگاشته شود، یک وجه جالب توجه دیگر هم دارد. پس از این سُخنان، هر فرد و گروهی که با قواعد آقای جنتی وارد بازی انتخابات شود، گُواهی داده که نه تنها خواسته و شرطی در باره "انتخابات آزاد" ندارد، بلکه حذف دیگران و از جُمله "اصلاح طلبان" را نیز پذیرفته است.
دو نهاد حقوق بشری موج گسترده اعدام ها را محکوم کردند
ایران: موج گسترده اعدام ها و صدور حکم های اعدام برای سرکوب آزادی بیان، مخالفت سیاسی و گروه های قومی
پاریس، 16 دی 1389
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران نگرانی شدید خود را از موج رو به گسترش اعدام و صدور احکام اعدام برای ده ها نفر در جمهوری اسلامی ایران در پی محاکمه های کاملا ناعادلانه و به دلایل آشکار سرکوب آزادی بیان و وابستگی سیاسی یا قومی آنها ابراز می دارند.
در روز 15 دی 1389، تعداد اعدام ها در ظرف تنها یک ماه به حدود 70 مورد رسید. بنا به گزارش های مختلف رسمی و نیمه رسمی، این تعداد شامل یک مورد اعدام در انظار عمومی در روز 15 دی، 8 مورد اعدام در روز 13 دی و 16 مورد «در روز های اخیر در اهواز» بود. اکثر اعدام شدگان متهم به قاچاق مواد مخدر بودند، اما حداقل 18 نفر نیز به دلایل سیاسی و به اتهام های مبهمی از جمله محاربه و افساد فی الارض اعدام شدند.
عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، «تعداد زیاد اعدام ها و خفقان روزافزون را» محکوم و «جامعه بین المللی را یک بار دیگر فراخواند تا محکومیت ایران را در قطعنامه 21 دسامبر 2010 مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب مجازات های مشخص فردی علیه جنایتکاران مسئول نقض فاحش و گسترده حقوق بشر بازتاب دهند.»
به ویژه اعدام های زیر آشکارا با تعهدات بین المللی ایران بر اساس میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مغایر هستند:
• علی صارمی، 62 ساله، یکی از 40 زندانی عقیدتی بود که فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و گزارشگران بدون مرز در خرداد 1389 کارزارمشترکی برای آزادیشان به راه انداختند (نگاه کنید به: http://www.rsf-fidh-iran.org/?lang=fa). علی صارمی که در دهه های 1360 و 1370 دست کم یازده سال را در زندان سپری کرده و دوباره در شهریور 1386 دستگیر و به محاربه متهم شده بود، در روز 7 دی 1389 در زندان اوین به دار آویخته شد. در همان روز یک نفر دیگر نیز به نام علی اکبر سیادت به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شد، اما دولتمردان از ارائه اطلاعات مشخص در باره پرونده او سر باز زدند.
• 16 نفر از زندانیان اعدام شده از اقلیت قومی بلوچ بودند. یازده نفر از آنان در تاریخ 11 آذر به اتهام ظاهری عضویت در یک گروه تروریستی به نام جندالله اعدام شدند. اعدام این عده بلافاصله پس از یک بمب گذاری انتحاری در مسجدی در چابهار در استان سیستان و بلوچستان در تاریخ 6 آذر که جندالله مسئولیت آن را به عهده گرفت، انجام شد. این اقدام به عنوان یک عمل انتقام جویانه از قربانیانی که پیش از بمب گذاری در زندان به سر می بردند، تلقی می شود.
• از میان حدود 50 متهم به قاچاق مواد مخدر که اعدام شدند، 8 نفر آنها در کرمانشاه و 16 نفر در اهواز به دار آویخته شدند. استان کرمانشاه در غرب ایران به طور عمده محل سکونت کُردها، یعنی یکی دیگر از جوامع قومی، و اهواز مرکز استان جنوبی خوزستان است که در آن شمارِ زیادی از گروه قومی عرب زبان ایرانی زندگی می کنند.
• بنا به گزارش های غیررسمی 10 نفر نیز در اوایل دی ماه مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد اعدام شده اند. در ماه های اخیر چندین بار اعدام های دسته جمعی در زندان مشهد گزارش شده است.
گزارش های دیگری حکایت از صدور احکام اعدام در پی محاکمه های ناعادلانه و خودسرانه در ماه های گذشته در نقض تعهدات بین المللی ایران دارد:
• حکم های سنگسار یک مرد (ولی جانفشانی) و یک زن (ساریه عبادی) که به اتهام زنای محصنه در زندان ارومیه به سر می برند، برای دومین بار در دیوان عالی کشور تایید شده است (1 دی 1389).
• حداقل یک نوجوان (به نام اشکان) به اتهام ارتکاب قتلی در 14 سالگی در استان فارس به مرگ محکوم شده است (30 آذر).
• یک ایرانی ـ کانادایی طراح وبسایت، به نام سعید ملک پور، پس از اعتراف در زیر شکنجه زیاد، به اتهام «محاربه و افساد فی الارض، توهین به مقدسات، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبر» به اعدام محکوم شده است (14آذر). یک ایرانی ـ کانادایی دیگر به نام حمید قاسمی شال نیز از سال 1387 به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شده است.
• حداقل یک کشیش مسیحی به نام یوسف ندرخانی به اتهام ارتداد در اواخر شهریور در رشت به اعدام محکوم شده است. احتمال آن می رود که یک کشیش زندانی دیگر به نام بهروز صادق خانجانی نیز در شیراز با همین حکم روبرو شود. خطر و تهدید علیه نوکیشان مسیحی در ایران در روز 14 دی 1389 بیشتر آشکار شد. مرتضی تمدن، استاندار تهران، «مسیحیان تبشیری را یک جریان منحرف و فاسد» خواند و گفت: «سران این جریان در استان تهران به دام افتاده اند و شمار بیشتری نیز در آینده نزدیک دستگیر خواهند شد.» گزارش های غیررسمی حاکی است که حداقل 60 مسیحی از جمله کشیش لئونارد کشیشیان در اصفهان در شب کریسمس دستگیر شده اند.
• یک زندانی سیاسی کُرد به نام حبیب الله لطیفی پور که نزدیک بود در اوایل دی ماه اعدام شود تنها پس از اعتراض گسترده بین المللی موقتا نجات یافت و در انتظار رسیدگی احتمالی دوباره به پرونده اش به سر می برد. دو زندانی سیاسی کُرد دیگر، به نام های زانیار مرادی و لقمان مرادی، در روز 11 دی به اعدام در انظار عمومی محکوم شدند. پدر زانیار مرادی، که یک فعال سیاسی در خارج از کشور است، گفت که فرزندش به تلافی فعالیت های سیاسی پدر به اعدام محکوم شده است. اتهام هر سه نفر محاربه و افساد فی الارض است. گویا در حدود 20 زندانی کُرد محکوم به اعدام هستند و بعضی از آنها، به ویژه حسین خضری و زینب جلالیان، در خطر اعدام قریب الوقوع به سر می برند.
• یک زن ایرانی ـ هلندی به نام زهرا بهرامی، که در دی ماه 1388 در اعتراض های ضد حکومتی در تهران دستگیر شده بود، بنا به گزارش های روز 15 دی 1389 به اتهام «همراه داشتن نیم کیلو کوکائین» به اعدام محکوم شد. او در دادگاه خود این اتهام را رد کرده و اعتراف به آنرا به خاطر «شکنجههای جسمی و روحی» خود در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین اعلام کرده است. او یک بار دیگر «به اتهام وابستگی به يک گروه مسلح بار ديگر محاکمه» و احتمالا دوباره به اعدام محکوم خواهد شد.
• حداقل هفت نفر از زندانیانی که در اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته دستگیر شدند به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده اند. بنا به گزارشی در روز 16 دی 1389، حکم اعدام یکی از آنها به نام جعفر کاظمی به اجرای احکام ارسال شده و او در خطر اعدام قریب الوقوع به سر می برد.
پاریس، 16 دی 1389
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران نگرانی شدید خود را از موج رو به گسترش اعدام و صدور احکام اعدام برای ده ها نفر در جمهوری اسلامی ایران در پی محاکمه های کاملا ناعادلانه و به دلایل آشکار سرکوب آزادی بیان و وابستگی سیاسی یا قومی آنها ابراز می دارند.
در روز 15 دی 1389، تعداد اعدام ها در ظرف تنها یک ماه به حدود 70 مورد رسید. بنا به گزارش های مختلف رسمی و نیمه رسمی، این تعداد شامل یک مورد اعدام در انظار عمومی در روز 15 دی، 8 مورد اعدام در روز 13 دی و 16 مورد «در روز های اخیر در اهواز» بود. اکثر اعدام شدگان متهم به قاچاق مواد مخدر بودند، اما حداقل 18 نفر نیز به دلایل سیاسی و به اتهام های مبهمی از جمله محاربه و افساد فی الارض اعدام شدند.
عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، «تعداد زیاد اعدام ها و خفقان روزافزون را» محکوم و «جامعه بین المللی را یک بار دیگر فراخواند تا محکومیت ایران را در قطعنامه 21 دسامبر 2010 مجمع عمومی سازمان ملل با تصویب مجازات های مشخص فردی علیه جنایتکاران مسئول نقض فاحش و گسترده حقوق بشر بازتاب دهند.»
به ویژه اعدام های زیر آشکارا با تعهدات بین المللی ایران بر اساس میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مغایر هستند:
• علی صارمی، 62 ساله، یکی از 40 زندانی عقیدتی بود که فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و گزارشگران بدون مرز در خرداد 1389 کارزارمشترکی برای آزادیشان به راه انداختند (نگاه کنید به: http://www.rsf-fidh-iran.org/?lang=fa). علی صارمی که در دهه های 1360 و 1370 دست کم یازده سال را در زندان سپری کرده و دوباره در شهریور 1386 دستگیر و به محاربه متهم شده بود، در روز 7 دی 1389 در زندان اوین به دار آویخته شد. در همان روز یک نفر دیگر نیز به نام علی اکبر سیادت به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شد، اما دولتمردان از ارائه اطلاعات مشخص در باره پرونده او سر باز زدند.
• 16 نفر از زندانیان اعدام شده از اقلیت قومی بلوچ بودند. یازده نفر از آنان در تاریخ 11 آذر به اتهام ظاهری عضویت در یک گروه تروریستی به نام جندالله اعدام شدند. اعدام این عده بلافاصله پس از یک بمب گذاری انتحاری در مسجدی در چابهار در استان سیستان و بلوچستان در تاریخ 6 آذر که جندالله مسئولیت آن را به عهده گرفت، انجام شد. این اقدام به عنوان یک عمل انتقام جویانه از قربانیانی که پیش از بمب گذاری در زندان به سر می بردند، تلقی می شود.
• از میان حدود 50 متهم به قاچاق مواد مخدر که اعدام شدند، 8 نفر آنها در کرمانشاه و 16 نفر در اهواز به دار آویخته شدند. استان کرمانشاه در غرب ایران به طور عمده محل سکونت کُردها، یعنی یکی دیگر از جوامع قومی، و اهواز مرکز استان جنوبی خوزستان است که در آن شمارِ زیادی از گروه قومی عرب زبان ایرانی زندگی می کنند.
• بنا به گزارش های غیررسمی 10 نفر نیز در اوایل دی ماه مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد اعدام شده اند. در ماه های اخیر چندین بار اعدام های دسته جمعی در زندان مشهد گزارش شده است.
گزارش های دیگری حکایت از صدور احکام اعدام در پی محاکمه های ناعادلانه و خودسرانه در ماه های گذشته در نقض تعهدات بین المللی ایران دارد:
• حکم های سنگسار یک مرد (ولی جانفشانی) و یک زن (ساریه عبادی) که به اتهام زنای محصنه در زندان ارومیه به سر می برند، برای دومین بار در دیوان عالی کشور تایید شده است (1 دی 1389).
• حداقل یک نوجوان (به نام اشکان) به اتهام ارتکاب قتلی در 14 سالگی در استان فارس به مرگ محکوم شده است (30 آذر).
• یک ایرانی ـ کانادایی طراح وبسایت، به نام سعید ملک پور، پس از اعتراف در زیر شکنجه زیاد، به اتهام «محاربه و افساد فی الارض، توهین به مقدسات، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبر» به اعدام محکوم شده است (14آذر). یک ایرانی ـ کانادایی دیگر به نام حمید قاسمی شال نیز از سال 1387 به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شده است.
• حداقل یک کشیش مسیحی به نام یوسف ندرخانی به اتهام ارتداد در اواخر شهریور در رشت به اعدام محکوم شده است. احتمال آن می رود که یک کشیش زندانی دیگر به نام بهروز صادق خانجانی نیز در شیراز با همین حکم روبرو شود. خطر و تهدید علیه نوکیشان مسیحی در ایران در روز 14 دی 1389 بیشتر آشکار شد. مرتضی تمدن، استاندار تهران، «مسیحیان تبشیری را یک جریان منحرف و فاسد» خواند و گفت: «سران این جریان در استان تهران به دام افتاده اند و شمار بیشتری نیز در آینده نزدیک دستگیر خواهند شد.» گزارش های غیررسمی حاکی است که حداقل 60 مسیحی از جمله کشیش لئونارد کشیشیان در اصفهان در شب کریسمس دستگیر شده اند.
• یک زندانی سیاسی کُرد به نام حبیب الله لطیفی پور که نزدیک بود در اوایل دی ماه اعدام شود تنها پس از اعتراض گسترده بین المللی موقتا نجات یافت و در انتظار رسیدگی احتمالی دوباره به پرونده اش به سر می برد. دو زندانی سیاسی کُرد دیگر، به نام های زانیار مرادی و لقمان مرادی، در روز 11 دی به اعدام در انظار عمومی محکوم شدند. پدر زانیار مرادی، که یک فعال سیاسی در خارج از کشور است، گفت که فرزندش به تلافی فعالیت های سیاسی پدر به اعدام محکوم شده است. اتهام هر سه نفر محاربه و افساد فی الارض است. گویا در حدود 20 زندانی کُرد محکوم به اعدام هستند و بعضی از آنها، به ویژه حسین خضری و زینب جلالیان، در خطر اعدام قریب الوقوع به سر می برند.
• یک زن ایرانی ـ هلندی به نام زهرا بهرامی، که در دی ماه 1388 در اعتراض های ضد حکومتی در تهران دستگیر شده بود، بنا به گزارش های روز 15 دی 1389 به اتهام «همراه داشتن نیم کیلو کوکائین» به اعدام محکوم شد. او در دادگاه خود این اتهام را رد کرده و اعتراف به آنرا به خاطر «شکنجههای جسمی و روحی» خود در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین اعلام کرده است. او یک بار دیگر «به اتهام وابستگی به يک گروه مسلح بار ديگر محاکمه» و احتمالا دوباره به اعدام محکوم خواهد شد.
• حداقل هفت نفر از زندانیانی که در اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته دستگیر شدند به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده اند. بنا به گزارشی در روز 16 دی 1389، حکم اعدام یکی از آنها به نام جعفر کاظمی به اجرای احکام ارسال شده و او در خطر اعدام قریب الوقوع به سر می برد.
محکومیت مهدی قلی زاده اقدم به شش سال حبس تعزیری
خبرگزاری هرانا - مهدی قلی زاده اقدم، عضو شاخه جوانان نهضت آزادی، به شش سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش میزان خبر، این عضو شاخه جوانان نهضت آزادی به حکم قاضی پیر عباسی و به اتهام عضویت در نهضت آزادی، تلاش برای بی آبرو کردن نظام جمهوری اسلامی، حضور در تظاهرات روز عاشورا و بی حرمتی به مقدسات، اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است.
این فعال سیاسی در پی اعتراضات 6 دی ماه سال 88 بازداشت شد و مدت شصت و پنج روز را در بند امنیتی زندان اوین به سر برد.
محکومیت قطعی شیوا نظرآهاری به چهار سال حبس تعزیری
خبرگزاری هرانا - شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر و وب نگار، از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظرتهران، به تحمل ۴ سال حبس تعزیری، تبعید به زندان شهر کرج و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
به گزارش کلمه، شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، امروز طی حکمی، با تبرئهی شیوا نظرآهاری از اتهام ” اجتماع و تبانی علیه نظام” ، حکم وی را به ۴ سال حبس تعزیری کاهش داد و محل تبعید او را از زندان شهرستان ایذه به یکی از زندانهای شهر کرج تغییر داد.
نظرآهاری، پیشتر در شهریورماه، با حکم شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، به شش سال حبس تعزیری، تبعید به زندان شهرستان ایذه و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود. این حکم با اعتراض وی و وکلای پرونده به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر ارسال شد.
شیوا نظرآهاری پس از برگزاری انتخابات پرمناقشه ریاست جمهوری در سال ۸۸ به بازداشت نهادهای امنیتی درآمد و پس از تحمل ۱۰۰ روز بازداشت در اول مهرماه سال ۸۸ ، با قرار وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
وی سپس در ۲۹ آذرماه ۸۸ در هنگام رفتن به شهر قم جهت حضور در مراسم تشییع پیکر آیتالله منتظری، از سوی مأموران وزارت اطلاعات بازداشت، و پس از ۹ ماه، روز ۲۱ شهریورماه با موافقت قاضی پرونده، با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
نظرآهاری که پس از برگزاری انتخابات، بیش از یکسال در زندان بوده است، بیش از ۳ ماه در سلول انفرادی به سر برده است.
گفتنی است، در طول دوران بازداشت وی، رسانههای حامی دولت مطالب خلاف واقع بسیاری را علیه این فعال حقوق بشر در رسانههای خود منتشر کردند. در نمایشگاه مطبوعات امسال نیز، تصاویر وی به عنوان رابط گروههای مخالف نظام در محل نمایشگاه نصب شده بود. همچنین در مراسم ۱۳ آبان ماه تصاویری از وی و خانوادهاش بر دیوارهای سفارت سابق آمریکا در تهران نصب شده بود.
شیوا نظرآهاری، از جمله دانشجویان ستارهداری است که پس از بازداشت با اتهام سنگین “محاربه” مواجه شد. وی که در طول دوران بازداشت خود، هرگونه وابستگی به گروههای سیاسی مخالف را تکذیب کرده بود در دادگاه نیز به اتهام محاربه مورد محاکمه قرار گرفت. پیش از این ضیاءالدین نبوی و مجید دری نیز در دادگاه با اتهاماتی مشابه به احکام سنگین حبس و تبعید محکوم شده بودند.
پانزده سال زندان برای سه فعال مدنی کرد
خبرگزاری هرانا - دادگاه انقلاب اسلامی شهر مهاباد سه شهروند اهل روستای قم قلعه از توابع شهر مهاباد را به نام های هيوا پورمند، عبدالوهاب فتاحی و قادر قنده به حبس محکوم کرد.
به گزارش موکريان، براساس حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب مهاباد، هيوا پورمند، وهاب فتاحی و قادر قنده به اتهام "فعاليت تبليغی عليه نظام" و "همکاری با احزاب غيرقانونی" هر کدام به شش سال حبس محکوم شده اند که اين حکم در دادگاه تجديد نظر استان آذربايجان غربی به پنج سال کاهش يافته است.
گفتنی است اين سه شهروند هم اکنون در زندان مرکزی شهر مهاباد دوران محکوميت خود را سپری می نمايند.
بازداشت و اجرای حکم عضو ستاد انتخاباتی اراک
خبرگزاری هرانا - مسئول كميته تبليغات ستاد انتخاباتی مهندس موسوی و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت منطقه مرکزی در استان مركزی بازداشت و روانه زندان شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، مرتضی گلی زاده كه به اتهام شركت در تشييع جنازه آيت ا..العظمی منتظری در قم و با عنوان اخلال در نظم عمومی به يكسال حبس تعزيری شده بود در حين مراجعه به مدير كل دادگستی جهت پیگیری امور، بازداشت و روانه زندان شد.
گلی زاده پیش از این نیز 2 بارپس از عاشورا و در آستانه 22 بهمن سال گذشته احضار و بازداشت شده بود.
اعتصاب غذای چهار تن از زندانیان زندان مرکزی ارومیه
خبرگزاری هرانا - حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی؛ سه تن از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه، دست به اعتصاب غذا زده اند.
بنا بر اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چهار تن از زندانیان سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، پس از انتقال به سلول انفرادی از روز چهارشنبه پانزدهم دی ماه در اعتصاب غذا به سر می برند.
گزارش ها پیش تر حاکی از آن بود که حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی به قرنطینه ی زندان ارومیه منتقل شده اند.
گفته می شود که مسئولان زندان به دلیل اعتراض این زندانیان به انتقال ناگهانی حسین خضری، زندانی محکوم به اعدامی که اجرای حکم به شدت جان وی را تهدید می کند، ایشان را به سلول انفرادی منتقل نموده اند.
يادآور میگردد که حبيبالله گلپریپور به اتهام همکاری با احزاب مخالف به اعدام، حسين ميرزايی به اتهام عضويت در احزاب مخالف به دو سال حبس، علیاحمد سليمان بلاتکليف و احمد تموئی نيز به اتهام ارتباط با يکی از احزاب کُردی به پانزده سال زندان محکوم شدهاند.
اعتصاب غذای چهار تن از زندانیان زندان مرکزی ارومیه
خبرگزاری هرانا - حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی؛ سه تن از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه، دست به اعتصاب غذا زده اند.
بنا بر اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چهار تن از زندانیان سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، پس از انتقال به سلول انفرادی از روز چهارشنبه پانزدهم دی ماه در اعتصاب غذا به سر می برند.
گزارش ها پیش تر حاکی از آن بود که حبيبالله گلپریپور، حسين ميرزايی، علیاحمد سليمان و احمد تموئی به قرنطینه ی زندان ارومیه منتقل شده اند.
گفته می شود که مسئولان زندان به دلیل اعتراض این زندانیان به انتقال ناگهانی حسین خضری، زندانی محکوم به اعدامی که اجرای حکم به شدت جان وی را تهدید می کند، ایشان را به سلول انفرادی منتقل نموده اند.
يادآور میگردد که حبيبالله گلپریپور به اتهام همکاری با احزاب مخالف به اعدام، حسين ميرزايی به اتهام عضويت در احزاب مخالف به دو سال حبس، علیاحمد سليمان بلاتکليف و احمد تموئی نيز به اتهام ارتباط با يکی از احزاب کُردی به پانزده سال زندان محکوم شدهاند.
محکومیت محمد غزنویان، فعال حقوق کودکان تقلیل یافت
خبرگزاری هرانا - محکومیت محمد غزنويان فعال حقوق زنان و كودكان و دانش آموخته رشته علوم سياسي از سوی دادگاه تجدید نظر به شش ماه حبس تعزیری تقلیل یافت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این فعال حقوق کودک پیشتر از سوی دادگاه انقلاب به 5 سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
محمد غزنویان دانش آموخته ی علوم سیاسی، روزنامه نگار و وبلاگ نویس است که تاکنون مقالات بسیاری از وی در حوزه ی فرهنگ و اجتماع در رسانه های مختلف به چاپ رسیده است.
وی در 19 بهمن ماه سال گذشته در قزوین بازداشت و در نهایت با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی در فروردین سالجاری از زندان چوبین قزوین آزاد شد.
یکی از زندانیان رجایی شهر کرج دست به خودکشی زد
خبرگزاری هرانا - ظهر روز چهارشنبه 15 دی ماه، عیسی شجاعی یکی از زندانیان محبوس در بند 1 زندان رجایی شهر کرج، دست به خودکشی زد.
این زندانی 26 ساله در حسینیۀ سلولهای انفرادی بند 1 از راه حلق آویز اقدام به خودکشی نموده بود.
بنا بر گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی، هم بندیان این زندانی جوان، در لحظات پایانی عمر وی متوجه موضوع می شوند و اقدام به پایین آوردن وی از طناب دار می کنند.
پس از پایین آوردن نیز علی رغم اینکه وضعیت عیسی شجاعی به شدت وخیم بوده، زندانیان با فریادهایشان مسئولان بند را خبر می کنند تا وی را به بهداری زندان منتقل نمایند.
هنوز خبری از نجات یافتن این زندانی در دست نیست.
اجرای حکم شلاق یک شهروند اندیمشکی در ملا عام
خبرگزاری هرانا - دادستان عمومي و انقلاب انديمشک، از اجراي حكم شلاق یک شهروند در میدان مرکزی شهر اندیمشک خبر داد.
علي غياثوند، دادستان عمومي و انقلاب انديمشک، تعداد ضربات شلاق این فرد را که از وی تحت عنوان «ب- ز» یاد شده است؛ 74 ضربه اعلام کرده است.
اتهام وی سرقت از نوع کیف قاپی عنوان شده است.
چندی پیش دادگاه فرد مذكور را به همین اتهام به سه سال حبس و تحمل 74 ضربه شلاق در ملاءعام محكوم كرده بود.
چندی پیش دادگاه فرد مذكور را به همین اتهام به سه سال حبس و تحمل 74 ضربه شلاق در ملاءعام محكوم كرده بود.
بازداشت نبیالله باستان از اعضای کانون صنفی معلمان شهرکرد
خبرگزاری هرانا - نبیالله باستان فارسانی از فعالان کانون صنفی معلمان شهرکرد روز گذشته در راه بازگشت از مدرسه بازداشت شد.
به گزارش جرس، سه روز پیش از بخش اجرای احکام شهرستان فارسان با وی تماس گرفته شده و از او خواستهاند تا خود را برای اجرای حکم به زندان معرفی کند، اما وی با بیان این که حکم را عادلانه نمیداند اظهار داشته است که اگر قصد انتقال او را به زندان دارند میتوانند برای بازداشت بیایند، اما او خودش را معرفی نخواهد کرد.
در پی این اظهارات ماموران امنیتی روز گذشته در راه مدرسه این دبیر ادبیات را بازداشت و به زندان فرخ شهر بردهاند و امروز نیز فرزندانش توانستهاند لوازم شخصی او را به زندان تحویل دهند.
نبی الله باستان فارسانی از فعالان کانون صنفی معلمان شهرکرد است چندی پیش به دیل بیماری در بیمارستان بستری بود. در فروردین 87 باستان در دادگاه به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر و دیوانعالی کشور تایید و هفته گذشته از طرف دایره اجرای احکام به وی ابلاغ شد.
به گزارش جرس، سه روز پیش از بخش اجرای احکام شهرستان فارسان با وی تماس گرفته شده و از او خواستهاند تا خود را برای اجرای حکم به زندان معرفی کند، اما وی با بیان این که حکم را عادلانه نمیداند اظهار داشته است که اگر قصد انتقال او را به زندان دارند میتوانند برای بازداشت بیایند، اما او خودش را معرفی نخواهد کرد.
در پی این اظهارات ماموران امنیتی روز گذشته در راه مدرسه این دبیر ادبیات را بازداشت و به زندان فرخ شهر بردهاند و امروز نیز فرزندانش توانستهاند لوازم شخصی او را به زندان تحویل دهند.
نبی الله باستان فارسانی از فعالان کانون صنفی معلمان شهرکرد است چندی پیش به دیل بیماری در بیمارستان بستری بود. در فروردین 87 باستان در دادگاه به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر و دیوانعالی کشور تایید و هفته گذشته از طرف دایره اجرای احکام به وی ابلاغ شد.
مادر مجید توکلی: تا دیر نشده کاری کنید تا چهره فرزندم را ببینم
خبرگزاری هرانا - دو روز پیش ماموران وزارت اطلاعات شیراز به منزل پدری مجید توکلی فعال دانشجویی دربند حمله کرده و ضمن تخریب وسایل منزل تمامی کتب، جزوات، کامپیوتر و سی دی های موجود در منزل را به همراه خود بردند. همچنین علی توکلی، برادر مجید توکلی، به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات احضار شد و پس از پنج ساعت بازجویی، آزادش ساختند.
مادر مجید توکلی در شرح ماجرا می گوید: " به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است."
گفتنی است اخیرا مجید توکلی به همراه بهاره هدایت و مهدیه گلرو به دادستانی احضار شده بودند و پرونده جدیدی برای ایشان به اتهام نشر اکاذیب و .. باز شده بود. در جریان این احضار توکلی به شدت تحت فشار قرار گرفته است تا بر علیه رهبران جنبش سبز موضع گیری کند و نیز نامه های منتسب به وی در حمایت از جنبش سبز را تکذیب کند.
جرس به همین مناسبت با خانم توکلی در خصوص یورش ماموران به منزل و بازجویی فرزندش علی و همچنین آخرین اطلاع ازوضعیت مجید توکلی به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی با خبر شدیم که عده ای مامور به منزلتان حمله کردند و وسایل را بازرسی کردند. می توانید در این خصوص برایمان صحبت بفرمایید؟
از وزارت اطلاعات آمده بودند و تمام وسایل منزل را به هم ریختند و خیلی از وسایل شخصی بچه ها را با خودشان بردند.
علت این برخوردها را توضیح ندادند؟
نخیر، ما نمی دانیم برای چی آمده بودند و چرا تمام وسایل خانه را به هم ریختند. این کارشان برای ما شکنجه روحی و روانی بود، نمی دانم چرا این برخوردها را با ما می کنند؟
علی پسرتان هم به دفتر وزارت اطلاعات احضار شده بود؟
پنج ساعت از پسرم بازجویی کرده بودند که بعد از آن آزادش کردند.
بازجویی ایشان در چه موردی بوده است؟
سوالات مربوط به این بوده که چرا پسرم به دیدار آقای کروبی و آقای عبدالله نوری رفته است و از این قبیل سوالات..
چه اطلاعی از آخرین وضعیت پسرتان مجید که الان در زندان است، دارید؟
مجید الان در زندان رجایی شهر کرج است که چون مسافت زیاد است و من و پدرش هم که بیمار هستیم و نمی توانیم برویم مجید را ببینیم. فقط برادرش علی دو بار توانسته بود او را ملاقات کند. الان سیزده ماه است که من نتوانسته ام روی مجید را ببینم.
تماس تلفنی دارید؟
بله اگر بگذارند، مجید خودش تلفن می زند اما خوب چون ملاقات نیست نمی دانم وضعیت جسمی اش چطور است. خودش هم برای اینکه من ناراحت نشوم از پشت تلفن چیزی نمی گوید.
اما ماشالله از نظر روحی "خیلی" خوب است و تلفنی که صحبت می کنیم این را می فهمم.
مرخصی حق طبیعی یک زندانی است. آیا فرزندتان توانسته از این حق خود استفاده کند؟
هرزندانی حق و حقوقی دارد و مجید هم باید مرخصی داشته باشد. اما نمی تواند از حقش استفاده کند.
خانم توکلی صدایتان خیلی گرفته و غمگین است. می توانید بعنوان یک مادر از خواسته هایتان صحبت کنید؟
مادر مجید توکلی در شرح ماجرا می گوید: " به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است."
گفتنی است اخیرا مجید توکلی به همراه بهاره هدایت و مهدیه گلرو به دادستانی احضار شده بودند و پرونده جدیدی برای ایشان به اتهام نشر اکاذیب و .. باز شده بود. در جریان این احضار توکلی به شدت تحت فشار قرار گرفته است تا بر علیه رهبران جنبش سبز موضع گیری کند و نیز نامه های منتسب به وی در حمایت از جنبش سبز را تکذیب کند.
جرس به همین مناسبت با خانم توکلی در خصوص یورش ماموران به منزل و بازجویی فرزندش علی و همچنین آخرین اطلاع ازوضعیت مجید توکلی به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی با خبر شدیم که عده ای مامور به منزلتان حمله کردند و وسایل را بازرسی کردند. می توانید در این خصوص برایمان صحبت بفرمایید؟
از وزارت اطلاعات آمده بودند و تمام وسایل منزل را به هم ریختند و خیلی از وسایل شخصی بچه ها را با خودشان بردند.
علت این برخوردها را توضیح ندادند؟
نخیر، ما نمی دانیم برای چی آمده بودند و چرا تمام وسایل خانه را به هم ریختند. این کارشان برای ما شکنجه روحی و روانی بود، نمی دانم چرا این برخوردها را با ما می کنند؟
علی پسرتان هم به دفتر وزارت اطلاعات احضار شده بود؟
پنج ساعت از پسرم بازجویی کرده بودند که بعد از آن آزادش کردند.
بازجویی ایشان در چه موردی بوده است؟
سوالات مربوط به این بوده که چرا پسرم به دیدار آقای کروبی و آقای عبدالله نوری رفته است و از این قبیل سوالات..
چه اطلاعی از آخرین وضعیت پسرتان مجید که الان در زندان است، دارید؟
مجید الان در زندان رجایی شهر کرج است که چون مسافت زیاد است و من و پدرش هم که بیمار هستیم و نمی توانیم برویم مجید را ببینیم. فقط برادرش علی دو بار توانسته بود او را ملاقات کند. الان سیزده ماه است که من نتوانسته ام روی مجید را ببینم.
تماس تلفنی دارید؟
بله اگر بگذارند، مجید خودش تلفن می زند اما خوب چون ملاقات نیست نمی دانم وضعیت جسمی اش چطور است. خودش هم برای اینکه من ناراحت نشوم از پشت تلفن چیزی نمی گوید.
اما ماشالله از نظر روحی "خیلی" خوب است و تلفنی که صحبت می کنیم این را می فهمم.
مرخصی حق طبیعی یک زندانی است. آیا فرزندتان توانسته از این حق خود استفاده کند؟
هرزندانی حق و حقوقی دارد و مجید هم باید مرخصی داشته باشد. اما نمی تواند از حقش استفاده کند.
خانم توکلی صدایتان خیلی گرفته و غمگین است. می توانید بعنوان یک مادر از خواسته هایتان صحبت کنید؟
از آن موقعی که مجیدم زندان رفته، من نتوانسته ام او را ببینم یعنی سیزده ماه است که من روی مجید را ندیده ام پدرش هم که دیسک کمر دارد یکبار رفته او را دیده و برادرش هم دوبار به ملاقاتش رفته است. خوب مسافت زیاد است و شانزده ساعت باید در راه باشیم و چون مریض هستیم نمی توانیم.
امیدوارم اینها حس مادرانه من را درک کنند که سیزده ماه است که فرزندم را ندیده ام. انتظار دارم که مسئولین حال من مادر را درک کنند و فرزندم را آزاد کنند نه اینکه این برخوردها را با ما انجام دهند و این بلاها را که یک شکنجه روحی و روانی مضاعف است را بر سرمان بیاورند. به من گفتند که مصاحبه نکنم من هم به آنها احترام گذاشتم و صحبت نکردم. از دردهایم هیچی نگفتم اما آنها جواب من را اینگونه می دهند و ظلم می کنند.
به شما گفتند در خصوص وضعیت فرزند دربندتان اطلاع رسانی نکنید؟
بله به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است.
چند نفر بودند که ریختند منزلتان و آنجا را بازرسی کردند و شما آن زمان چه حالی داشتید؟
چهار نفر بودند و من که آن موقع که اینها ریختند خانه، شوک بهم وارد شده بود و فقط می گفتم یا امام حسن یا امام حسین یا فاطمه زهرا... و یاد صحرای کربلا افتاده بودم و نمی دانستم چه بگویم فقط فکرم آن موقع پیش امام حسین و زینب کبری بود و یاد مظلومیت و غربت آنها افتاده بودم...
آنها وقتی حال شما را دیدند عکس العملشان چه بود؟
هیچی، به کار خودشان ادامه دادند. بعد هم که پسرم را گفتند برود اطلاعات، من اصلا ازش خبری نداشتم فقط یا خدا خدا می کردم. کاری که از دستم بر نمی آمد فقط از خدا می خواستم ما را نجات دهد تا وقتی که پسرم زنگ زد و گفت دارد می آید خانه، یک کمی حالم بهتر شد.
خانم توکلی می خواهیم از این تریبون صدای یک مادر را به گوش مردم و مسئولین برسانیم. هر صحبتی دارید بفرمایید؟
من انتظارم این است که همه زندانیان "آزاد" شوند و مجید من هم به خانه برگردد. مجید من هیچ گناه و خلافی مرتکب نشده که در زندان باشد. مجید یک سخنرانی کرده که آقایان می گویند ما کسی را بخاطر سخنرانی و انتقاد زندان نکرده ایم اما مجید من الان برای این در زندان است.
یک مادر بیماری که نمی تواند هیچ کاری کند و نمی تواند پسرش را ببیند فقط لحظه شماری می کند که چهره فرزندش را ببیند. من از مسئولین می خواهم که هر کاری می توانند انجام دهند تا این مادر تا زنده است بتواند فرزندش را ببیند. من الان مریضم و درد می کشم تمام اینها را تحمل می کنم اما دوری مجیدم را نمی توانم تحمل کنم. چکار کنم نمی توانم ناراحتی و درد فرزندم را تحمل کنم. هر کسی صدای من را می شنود تا دیر نشده هر کاری می تواند برای من مادر انجام دهد.
امیدوارم اینها حس مادرانه من را درک کنند که سیزده ماه است که فرزندم را ندیده ام. انتظار دارم که مسئولین حال من مادر را درک کنند و فرزندم را آزاد کنند نه اینکه این برخوردها را با ما انجام دهند و این بلاها را که یک شکنجه روحی و روانی مضاعف است را بر سرمان بیاورند. به من گفتند که مصاحبه نکنم من هم به آنها احترام گذاشتم و صحبت نکردم. از دردهایم هیچی نگفتم اما آنها جواب من را اینگونه می دهند و ظلم می کنند.
به شما گفتند در خصوص وضعیت فرزند دربندتان اطلاع رسانی نکنید؟
بله به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است.
چند نفر بودند که ریختند منزلتان و آنجا را بازرسی کردند و شما آن زمان چه حالی داشتید؟
چهار نفر بودند و من که آن موقع که اینها ریختند خانه، شوک بهم وارد شده بود و فقط می گفتم یا امام حسن یا امام حسین یا فاطمه زهرا... و یاد صحرای کربلا افتاده بودم و نمی دانستم چه بگویم فقط فکرم آن موقع پیش امام حسین و زینب کبری بود و یاد مظلومیت و غربت آنها افتاده بودم...
آنها وقتی حال شما را دیدند عکس العملشان چه بود؟
هیچی، به کار خودشان ادامه دادند. بعد هم که پسرم را گفتند برود اطلاعات، من اصلا ازش خبری نداشتم فقط یا خدا خدا می کردم. کاری که از دستم بر نمی آمد فقط از خدا می خواستم ما را نجات دهد تا وقتی که پسرم زنگ زد و گفت دارد می آید خانه، یک کمی حالم بهتر شد.
خانم توکلی می خواهیم از این تریبون صدای یک مادر را به گوش مردم و مسئولین برسانیم. هر صحبتی دارید بفرمایید؟
من انتظارم این است که همه زندانیان "آزاد" شوند و مجید من هم به خانه برگردد. مجید من هیچ گناه و خلافی مرتکب نشده که در زندان باشد. مجید یک سخنرانی کرده که آقایان می گویند ما کسی را بخاطر سخنرانی و انتقاد زندان نکرده ایم اما مجید من الان برای این در زندان است.
یک مادر بیماری که نمی تواند هیچ کاری کند و نمی تواند پسرش را ببیند فقط لحظه شماری می کند که چهره فرزندش را ببیند. من از مسئولین می خواهم که هر کاری می توانند انجام دهند تا این مادر تا زنده است بتواند فرزندش را ببیند. من الان مریضم و درد می کشم تمام اینها را تحمل می کنم اما دوری مجیدم را نمی توانم تحمل کنم. چکار کنم نمی توانم ناراحتی و درد فرزندم را تحمل کنم. هر کسی صدای من را می شنود تا دیر نشده هر کاری می تواند برای من مادر انجام دهد.
فراخوان جهت درخواست از مقامات جمهوری اسلامی
جرس: در ادامه واکنش ها به اجرای احکام اعدامِ زندانیان سیاسی و همچنین اعدام های قریب الوقوعِ مشابه، سازمان عفو بین الملل نیز با انتشار بیانیه ای، ضمن اظهار تاسف از این اقدامات، خواستار اقدام عملی و تقاضای جدی از مقامات جمهوری اسلامی برای توقف اعدام هایِ پیشِ رو شد.
به گزارش سایت این سازمان مدافع حقوق بشر، در بیانیه فوق الذکر از همگان خواسته شده است، تا ضمن ابراز تاسف عمیق از اعدامهای اخیر، از مقامات ایران تقاضا شود از اعدام جعفر کاظمی، جواد لاری، محمد علی حاج آقایی، عبدالرضا قنبری، احمد دانشپور مقدم، محسن دانشپور مقدم و فرح واضحان خودداری کنند.
متن این بیانیه که خواستار تماس با رهبر جمهوری اسلامی، رئیس قوه قضائیه، دبیر کل شورای عالی حقوق بشر و مقامات دیگر و نمایندگان دیپلمات ایرانی شده، به شرح زیر است:
علی صارمی بدون اعلام قبلی در روز ٢٨ دسامبر ٢٠۱٠ در زندان اوین تهران اعدام شد. او در دسامبر ٢٠٠٩ برای محاربه و به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران به مرگ محکوم شده بود. هفت تن دیگر به اتهام ارتباط با همان سازمان در معرض اعدام میباشند. باور بر این است که محاکمه تمامی این افراد ناعادلانه بوده است.
همبندان علی صارمی در تاریخ ۲۷ دسامبر ضمن تماس با خانواده وی ابراز نگرانی کردند که اعدام ایشان قریب الوقوع است. خانواده علی صارمی ضمن مراجعه به زندان تا طلوع آفتاب در پشت دیوارهای اوین انتظار کشیده و در سحرگاه خبر اعدام ایشان را دریافت کردند. وکیل علی صارمی بر خلاف قوانین ایران از اعدام وی مطلع نشده بود. چندین عضو خانواده علی صارمی از جمله همسرش دستگیر شده ولی کمی بعد آزاد گشتند ، ولی برادر زاده ایشان، محمد صارمی، هنوز در زندان بسر می برد.
از زمان درگیری ها بر سر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٩، شش مرد دیگر و یک زن در ایران به خاطر اتهام رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران به مرگ محکوم شده اند. جعفر کاظمی، محمد علی حاج آقایی، عبدالرضا قنبری، احمد و محسن دانشپور مقدم (پدر و فرزند) و جواد لاری به همراه فرح (المیرا) واضحان نیز به جرم محاربه ”دشمنی با خدا” محکوم شده اند. در برخی موارد، تنها ارتباط نامبردگان با سازمان مجاهدین خلق ایران محدود به برقراری رابطه با اعضای خانواده خود که عضو این سازمان بوده اند، می باشد.
بدینوسیله از تمامی مردم تقاضا میشود که فورا نامه ای به زبان خود از جمله فارسی یا انگلیسی نوشته و ارسال نمائید. (لطفا به جعفر کاظمی به عنوان "جعفر کاظمی، فرزند بهمن" اشاره کنید تا مقامات دولت ایران بتوانند ایشان را شناسایی کنند.)
در نامه خود موارد ذیل را مد نظر قرار دهید:
به مقامات دولت ایران تاسف عمیق خود را از اعدام علی صارمی ابراز کرده و از آنان تقاضا کنید که از اعدام جعفر کاظمی، جواد لاری، محمد علی حاج آقایی، عبدالرضا قنبری، احمد دانشپور مقدم، محسن دانشپور مقدم، و فرح واضحان خودداری کنند.
به مقامات ایرانی یاد آوری کنید که بر طبق قوانین بین المللی، مجازات مرگ تنها برای ”جدی ترین جرایم” مجاز بوده، ”جرایم عمدی که عواقب مرگبار و یا عواقب بسیار وخیم دیگری” بهمراه آورده است.
اصرار ورزیده که هر شخصی که تنها به خاطر داشتن رابطه خانواده شان با سازمان مجاهدین خلق ایران بازداشت شده است ومرتکب جرم مشخصی نشده است، باید فورا و بدون قید و شرط آزاد گردد. اشخاص دیگر که بدنبال محاکمه نا عادلانه محکوم گشته اند، جرم و محکومیت آنان بایستی بطور عاجل مورد بررسی دوباره قرار گیرد.
لطفا درخواست خود را قبل از ۱۶ فوریه ٢٠۱۱ (٢٧ بهمن) به مقامات مورد ذکر بفرستید:
رهبر جمهوری اسلامی ایران، رئیس قوه قضائیه، دبیر کل شورای عالی حقوق بشر، رونوشت هر نامه را برای نمایندگان دیپلمات ایرانی در کشورهای محل اقامت خود بفرستید. قبل از فرستادن نامه بعد از تاریخ درج شده، لطفا با دفتر عفو بین المللی در کشور محل اقامت خود تماس بگیرید.
گفتنی است آدرس و مشخصات مقامات فوق الذکر، در سایت سازمان عفو بین الملل درج شده است.
واکنش نمایندگان فراکسیون اقلیت به تهدیدات
جرس: در واکنش به هتاکی و تهدیداتِ صورت گرفته از سوی چهره های حاکمیت و همچنین حملات روزنامه کیهان نسبت به نمایندگان اصلاح طلب مجلس، این نمایندگان معتقدند "اصلاح طلبان به هیچ وجه نگران اظهارات تندروها نیستند و آنها با این تندروی ها نمی توانند راه به جایی ببرند" و "ترس این گروه ها از آرام شدن كشور، دلیل تشدید حملات آنها به اصلاحطلبان است."
طی روزهای اخیر و در پی دیدار اعضای فراکسیون اصلاحات مجلس با محمد خاتمی و طرح سه شرط خاتمی برای شرکت احتمالی اصلاح طلبان در انتخابات آتی، حملات و تهدیدات زیادی متوجه نمایندگان دیدار کننده با رئیس جمهور سابق گردید.
اصلاح طلبان به هیچ وجه نگران اظهارات تندروها نیستند
در همین رابطه یکی از اعضای فراکسیون خط امام (اصلاحات) مجلس، در واکنش به اظهارات اخیر روزنامه کیهان با بیان اینکه افراطیون نگران حضور اطلاح طلبان در عرصه سیاسی کشور هستند گفت: اصلاح طلبان به هیچ وجه نگران اظهارات تندروها نیستند آنها با این تندروی ها نمی توانند راه به جایی ببرند.
"به گزارش پارلمان نیوز، مجید نصیرپور در رابطه با اظهارات اخیری که در کیهان در خصوص حضور اطلاح طلبان در عرصه سیاسی و رد صلاحیت نمودن آنها از سوی شورای نگهبان مطرح شده است، گفت:مواضع این افراد نشان می دهد که سعی می کند با حذف رقیب اهداف خود را پیش ببرند و پیروز انتخابات باشند در حالی که مواضع نظام وسیاست های شورای نگهبان با آنها متفاوت است.
نماینده اصلاح طلب مردم سراب و مهربان اظهار داشت :نظام بر ضرورت وجود تفکرات مختلف در کشور آگاه است و بر جذب حداکثری تاکید دارد.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس تصریح کرد:تنها پاسخی که می توان به افراطیون و مخالفان تندرویی که حضور اصلاح طلبان را در عرصه سیاسی کشور بر نمی تابند داد این است که با این تندروی ها نمی توانند راه به جایی ببرند و اصلاح طلبان به هیچ وجه نگران اظهارات تندروها نیستند.
این گروه از آرام شدن فضا میترسند
یک عضو دیگر فراكسیون اصلاح طلبان مجلس نیز، با اشاره به گروه محدودی كه مخالف بیان دیدگاههای گوناگون در كشورند ، گفت : ترس این گروه از آرام شدن كشور ، دلیل تشدید حملات به اصلاحطلبان است .
به گزارش ایلنا، جمشید انصاری در پاسخ به سوالی در مورد تشدید حملات به جریان اصلاحات اظهار كرد: گروههایی وجود دارند كه در پی آنند تمام دیدگاههای مخالف خود را از عرصههای مختلف كشور حذف كنند... آنان فكر میكنند كه همه باید دیدگاه آنها را بپذیرند وگرنه باید مورد حمله قرار گیرند.
وی افزود: طبعاً اصلاحطلبان بعنوان یك جریان فكری در كشور دیدگاههای خاص خود را دارند و اگر قرار باشد دیدگاههای آنها مطابق با اصولگرایان یا این گروه خاص باشد صفبندیهای سیاسی دیگر معنایی ندارد. لذا اینكه توقع داشته باشند اصلاحطلبان مثل آنها فكر كنند تصور غلطی است.
نماینده زنجان افزود "آن گروه محدود در طیف اصولگرایان، از آرام شدن فضا میترسند زیرا در آن صورت بیارزش بودن و غلط بودن دیدگاههایشان بیشتر مشخص میشود. "
درخصوص تایید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی فقط قانون حاكم است
در پی اصرار مدیر مسئول و نماینده ولی فقیه در روزنامه کیهان مبنی بر "لزوم رد صلاحیت نمایندگان دیدار کننده با خاتمی"، قدرتالله علیخانی، عضو دیگر فراكسیون اصلاحات مجلس تاكید كرد: درخصوص تایید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی فقط قانون حاكم است و در صورت اعتبار اظهار نظرهای شخصی ، فقط نظر رهبر معظم انقلاب ملاك است.
به گزارش ایلنا، علیخانی در پاسخ به سوالی در مورد اظهار نظرهای اخیر مبنی بر رد صلاحیت اصلاحطلبان در انتخاباتهای آینده ، گفت : تایید یا رد صلاحیت نامزدهای انتخابات در چهارچوب قانون بررسی میشود و لذا اظهار نظرها در این زمینه منشا قانونی ندارد و شخصی است .
وی با تاكید بر اینكه "همه چیز را باید در چهارچوب قانون ببینیم"، خاطرنشان كرد: "در این صورت قانون است كه حرف اول و آخر را میزند. " به گزارش ایلنا، علیخانی در پاسخ به سوالی در مورد اظهار نظرهای اخیر مبنی بر رد صلاحیت اصلاحطلبان در انتخاباتهای آینده ، گفت : تایید یا رد صلاحیت نامزدهای انتخابات در چهارچوب قانون بررسی میشود و لذا اظهار نظرها در این زمینه منشا قانونی ندارد و شخصی است .
بهشتی: سیل تهمت و ناسزای اینروزها یادآور ماههای نخست پیروزی انقلاب است
مشاور ارشد میرحسین موسوی با اذعان به این مساله که قصد دفاع از خود را نداشته و ندارد علت پاسخگویی را رجوع به قرآن دانسته و نوشته است : سیل تهمت و ناسزایی که این روزها در رسانه های رسمی و نیمه رسمی به سمت بزرگان و پیشگامان این انقلاب و یاران دیرینة امام روانه شده، مرا بیاد ماه های نخست پس از پیروزی می اندازد. ماه هایی که یاران راستین امام از خشونت ورزی تبری می جستند و عالمانه با کسانی که نه تنها منتقد نظام، بلکه مخالف دین حاکم بودند در رسانة ملی بر سر یک میز به گفتگوی مستدل می نشستند. و پرسشی که این روزها بیشتر از پیش ذهنم را به خود مشغول داشته این است که خون چند مظلوم دیگر باید بر زمین ریخته شود تا خشونت طلبی و زورمداری از این سرزمین برای همیشه رخت بربندد؟
به گزارش کلمه متن کامل یادداشت دکتر سید علیرضا حسینی بهشتی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
و ما اوتبتم من شیء فمتاع الحیوه الدنیا و زینتها و ما عند الله خیر و ابقی افلا تعقلون (سوره قصص، آیة ۶۰)
چند روز پیش سخنانی توسط خبرگزاری ها از یک مقام امنیتی دربارة اینجانب منتشر شد که ضروری می دانم جهت اطلاع هموطنانم دربارة آنها به اختصار توضیح دهم. ایشان گفته بودند که به هنگام دستگیری در بازرسی مأموران امنیتی در منزل «جزوه بسیار تکاندهندهای به دست آمد که در آن طرح براندازی دین از ایران، پیش از انتخابات تاکنون ترسیم شده بود.» و در ادامه گفته اند «این جزوه از دفتر علیرضا بهشتی به دست آمد و پس از اینکه برای مطالعه و بررسی در اختیار یکی از بزرگان قرار گرفت، تدوین کنندگان آن مشخص شدند.» و اضافه کرده اند که «پس از بررسی جزوه مشخص شد که ادبیات آن ادبیات حزب توده است که البته جزوه برای بررسی بیشتر در اختیار برخی نیروهای وزارت اطلاعات که درباره حزب توده فعالیت میکنند، قرار گرفت و این موضوع ثابت شد.»
متن خبر روشن نمی کند که جزوه ای که در منزل بدست آمده با جزوه ای که در دفتر بوده یکسان و مربوط به دستگیری شهریورماه سال ۱۳۸۸ یا دستگیری دی ماه همان سال است. با آنچه در بازجویی ها مطرح شد، احتمال می دهم اشاره مقام مذکور به دو جزوه باشد که ماجرای هر دو را برای ثبت در تاریخ توضیح می دهم. نویسندة یکی از این جزوه ها که موضوع آن تجزیه و تحلیل علمی حوادث پیش و پس از انتخابات بود، یکی از اساتید دانشگاه است که از قضا روزگاری دست اندرکار آموزش نظری مسئولان بلندپایة دستگاه امنیتی کشور بوده و طی دیداری، مطالب آن را در حضور من و گروهی از اساتید دانشگاه ارایه کرد. در آن جلسه، مانند هر جلسة علمی و دانشگاهی دیگر، نقطه نظرهای مطرح شده، به بررسی و نقد گذاشته شد که برخی از انتقادها مورد تأیید فرد مورد اشاره نیز قرار گرفت. در پایان آن جلسه، ایشان وعده داد که متن کامل بحث خود را، که به جمع های دیگری نیز ارایه شده بود، برای من و دیگران ارسال نماید. در میان دهها مطلبی که روزانه به دفتر من فرستاده می شود، این متن نیز چند روز بعد فرستاده شده بود که تا هنگام دستگیری فرصت مطالعة آن پبش نیامده بود. اما به هرحال، محتوای آن بحثی علمی از گونه ای بود که دانشگاهیان علوم اجتماعی در طول حیات علمی شان با آن سروکار دارند.
احتمال دیگر این است که اشارة مقام امنیتی مذکور به جزوه ای باشد که گروهی از افراد و از جمله من در جمعیت توحید و تعاون تحت عنوان «الگوی زیست مسلمانی» تهیه کرده بودیم و در سال ۱۳۸۸ جهت اطلاع و نظرخواهی ابتدا به صاحبنظران مختلف، از جمله مقام رهبری، مراجع عظام، مدرسین حوزة علمیه، اساتید دانشگاه و سیاستمداران ارسال شد و در زمستان همان سال در نشستی با عنوان «گفتمان دهة چهارم: ضرورت تغییر و تحول» در سالن مرکز همایش های رایزن در حضور جمع کثیری از صاحبنظران و نیز خبرنگاران، ارایه و تشریح شد. متن مذکور حاصل اندیشه ورزی ها و دغدغه های نظری تهیه کنندگان آن در طی سال های پیش از آن و هدف آن، نقد مشفقانة کارنامة سی سالة انقلاب بود. انگیزة انجام چنین بازنگری گذشته چیزی نبود جز احساس مسئولیتی که به عنوان مسلمان نسبت به راه طی شده و دستاوردها یا کاستی های آن داشتیم و عمل به آن دستور پبشوایان دینی که «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» و محصول آن، ارایة نظریة الگوی زیست مسلمانی برپایة عقلانیت جمعی توحیدی بود.
حال چگونه تلاش های فکری از این دست می تواند در جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی یا به تعبیر مقام مذکور، «براندازی دین» (!) فهمیده شود، پرسشی است که همچنان برایم بی پاسخ مانده است. اعتقاد ندارم که دین را بشود براندازی کرد، هرچند رفتارهای بی تناسب با دین که به نام دین انجام می شود، چنانچه به گواهی تاریخ دینداری در اروپا و نیز در میان مسلمانان اتفاق افتاده، می تواند باعث رویگردانی از دین شود. و چه چیز ضد دین تر از اتخاذ اعمال و روش هایی که با اخلاق، که پیامبر این دین هدف از بعثت خود را ارتقای آن در جامعه اعلام می کند، در مغایرت و مخالفت آشکار است. سیل تهمت و ناسزایی که این روزها در رسانه های رسمی و نیمه رسمی به سمت بزرگان و پیشگامان این انقلاب و یاران دیرینة امام روانه شده، مرا بیاد ماه های نخست پس از پیروزی می اندازد. ماه هایی که یاران راستین امام از خشونت ورزی تبری می جستند و عالمانه با کسانی که نه تنها منتقد نظام، بلکه مخالف دین حاکم بودند در رسانة ملی بر سر یک میز به گفتگوی مستدل می نشستند. و پرسشی که این روزها بیشتر از پیش ذهنم را به خود مشغول داشته این است که خون چند مظلوم دیگر باید بر زمین ریخته شود تا خشونت طلبی و زورمداری از این سرزمین برای همیشه رخت بربندد؟
سخن کوتاه می کنم، چه از آن می ترسم که آنچه در بیان واقعیت و دفاع از حقیقت می گویم، به دفاع از شخص من تعبیر شود. راستش را بخواهید، در این چند روز که از انتشار سخنان آن مقام امنیتی می گذرد، افراد زیادی از من دربارة چند و چون ماجرا پرسیده اند، اما دست ودلم برای نوشتن مطلبی که دربارة دفاع از خودم باشد پیش نمی رفت. تا این که امروز از عالم مجتهد فروتن اهل دل پرهیزگاری که عمرش دراز است و از خداوند می خواهم درازتر نیز بپاید، خواستم برای راهنمایی ام از قرآن مدد جوید، و آیه ای که سرآغاز این سخن نیز شد، مرا به نوشتن این سطور واداشت. بیش از این هم نیاز به توضیح نمی بینم و داوری را به محکمة وجدان خوانندگان واگذار می کنم.
سید علیرضا حسینی بهشتی