گفتوگو با مهرداد بزرگ، یکی از دانشجویان عضو «انجمن دانشجویان لیبرال دانشگاههای ایران»
نقاط ضعف و قوت جنبش دانشجویی کجاست؟
مریم محمدی
شانزدهم آذر یکی از روزهای حساس تاریخ سیاسی این کشور است که با تغییر نظام و حکومت نیز در تقویم ایران باقی مانده است.
تحولات گوناگون سیاسی و اجتماعی در بیش از ۵۰ سال گذشته، از اهمیت این روز نکاسته است. گرچه همواره تحلیلهای جدیدی را نسبت به مضمون فعالیت دانشجویی و دستاوردها و نقد و انتقاد نسبت به آن مطرح میشود.
به مناسبت این روز، در گفتوگو با مهرداد بزرگ، یکی از دانشجویان عضو «انجمن دانشجویان لیبرال دانشگاههای ایران»، به نقد و بررسی مقطعی از تاریخ جنبش دانشجویی ایران پرداختهام.
نقطهی عطف حرکتهای دانشجویی را در سالهای پس از انقلاب، در کجا میبینید؟
شاید بزرگترین نقطهعطف سال ۱۳۷۸ بوده است. فعالیتهای قبل از سال ۷۸ که از یکی دو سال پیش از خرداد ۷۶ و با حضور آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور شروع شده بود، تا سال ۷۸ بیشتر همسو با اصلاحطلبهای حاکم در قدرت و جناح چپ حاکمیت در آن زمان بود.
از سال ۷۸، با اتفاقهایی که افتاد و عدم حمایت اصلاحطلبها از حرکتهای دانشجویی در تیرماه ۷۸ و اینکه دانشجویان خودشان را به نوعی بیپشت و پناه دیدند، باعث شد در کل از تمام جناحهای حاکمیت ببرند و نحلهای از حرکت مستقل دانشجویی شکل گرفت که در سال ۸۰ کاملاً عینی شد و بعد از آن، با شکافی که در اوایل دههی ۸۰ در درون دفتر تحکیم وحدت شکل گرفت و دو طیف علامه و شیراز از هم جدا شدند، یک حرکت تقریباً مستقل شکل گرفت که از یک طرف معطوف به انتقاد از قدرت و از طرف دیگر معطوف به فعالیتهای صرفاً دانشجویی و مطالبهی حقوق صنفی دانشجویی بود.
نقطهی عطف بعدی حرکتهای دانشجویی، روی کار آمدن آقای احمدینژاد بود.
به این ترتیب، شما در نقد مسائلی که آن سالها گذشت، امروز کمکاری اصلاحطلبان را هنوز میبینید.
میشد بهتر از این عمل کنند. یعنی نمیشود به بهانهی اینکه آن موقع تحت فشار بودند، انتظار این را هم داشته باشند که دانشجویان هم سکوت کنند. بههرحال، وقتی به خانهی کسی حمله میشود، قاعدتاً صدایش بلند میشود. حال یکی میتواند به او کمک کند و یکی هم میتواند پشتش را خالی کند و بگوید نه؛ تقصیر خودت بود.
نقطهی آغاز دوران بعد را، شما انتخاب محمود احمدینژاد میدانید. در این دوران، چه اتفاقی میافتد؟
اتفاقی که در دورهی آقای احمدینژاد افتاد، کارشکنی در فعالیتهای دانشجویی بود. در اواخر دولت آقای خاتمی، در شورای عالی انقلاب فرهنگی، با حضور شخص وزیر علوم، دکتر معین و خود آقای خاتمی اساسنامهی انجمنهای اسلامی، به عنوان تنها تشکلی که حق فعالیت سیاسی داشت یا حداقل در عمل، حق فعالیت سیاسی داشت، به تصویب رسید.
اما آقای احمدینژاد به این هم پایبند نبود و چون عمر فعالیت دانشجویی هم کم است و هیچ شورای مؤسسی نیست که مدام پیگیر مسائل تشکلهای دانشجویی باشد، خیلی از تشکلها را تعلیق کرد، خیلی از فعالان دانشجویی را احکام انضباطی و بازداشتهای موقت داد. حرکت اولیهی دولت نهم باعث شد که فعالان دانشجویی به این سمت بروند که به فکر بقای فعالیت دانشجویی و تشکلهای دانشجویی باشند.
یعنی همهی این فعالیتها خلاصه شد در این که موجودیت تشکلها حفظ بشود و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به حاشیه رفت.
دقیقاً همین بود. یعنی در حرکتهایی که سالهای ۱۳۸۵ و ۸۶ در پلیتکنیک صورت میگرفت یا بعد از آن در دانشگاه علامه ادامه داشت، دعوا بر سر این بود که: به ما اجازه بدهید که انجمن اسلامیمان را داشته باشیم؛ انجمن منتخب دانشجویان است و این هم اساسنامهی آن. یا از حق تحصیلشان دفاع میکردند، به صرف اینکه ما حق تحصیل و حق حضور در دانشگاه داریم. چیزی اضافه بر آن مطالبه نمیکردند. اینها حقوق اولیه است.
ولی بعد از آن، در سال ۸۸ و بعد از حوادث پس از انتخابات، برخوردهای شدیدی با فعالان دانشجویی شد. فکر میکنم احکام حبسی که برای دانشجویان بریدند، در مجموع بیشتر از صدسال شد. در چنین شرایطی، وقتی کسی وضعیت پروندهی آقای ضیا نبوی را نگاه کند، دیگر هیچوقت به فکر پیگیری و مطالبهی حق تحصیلش نمیافتد؛ نه مصاحبهای میکند و نه حتی اسماش را مطرح میکند که ستارهدار شده است. یا وقتی کسی نهسال و نیم حبس بهاره هدایت را ببیند، دیگر به فکر مطالبهی حق تحصیلاش نمیافتد.
به این ترتیب، شما معتقدید که دانشجویان، امروز فقط به تحصیل و حق تحصیل فکر میکنند و یا به این حداقل میتوانند فکر کنند؟
بدون هیچ دغدغهای. در پی هر دغدغهی سیاسی، هر دغدغهی اجتماعی و صنفیای که در دانشجویان بهوجود میآید، دغدغهی حق تحصیل و بقای آن در دانشگاه هم هست. یعنی در کنار شبکهی اجتماعیای که قرار بود پیشبرندهی جنبش باشد، الان ما یک شبکهی ترس میبینیم که بین همه هست.
امروز در کنار هم نشستن و حتی حضور در یک جلسهی کتابخوانی و مطالعاتی هم برای دانشجویان هزینه دارد. سال گذشته، ما خودمان بازداشت شدیم، امسال میبینیم که روزنامهی جوان و روزنامهی کیهان برای دانشجویان اصلاحطلب عضو تشکلهای رسمی دانشجویی، پروندهسازی میکنند. این روزنامهها اسم دانشجویان را بهصورت کامل و یا مخفف مینویسند و میگویند اینها میخواهند اغتشاش کنند. با اینکه اینها فقط میخواهند جلسهای تشکیل بدهند.
در این فضای تقریباً ناامیدکنندهای که وجود دارد، آیا جنبش دانشجویی دستاوردی هم تاکنون داشته است؟
شاید بد نباشد از دستاورد فعالیتهای دانشجویی در سال ۷۸ بگوییم. در این سال یک حرکت مستقل دانشجویی شکل گرفت که مشروعیت حداقل لایههایی از نظام و بخشهایی از حکومت را زیر سئوال برد و به نظر من، مطالبات مردم را عینیتر کرد.
چه در دولت اصلاحات و چه بعد از آن، در دولت آقای احمدینژاد، این امکان بهوجود آمد که مطالبات مردم و مطالبات دانشجویی، مستقل از معادلات سیاسی مطرح شود و این زنده بماند.
من حتی حرکتها و موجی که بعد از انتخابات شکل گرفت و موجی که در حمایت از نامزدهای ریاست جمهوری شکل گرفت را نتیجهی عملکرد فعالان دانشجویی میبینم. فعالان دانشجویی و جنبشهای دیگری مانند جنبش زنان، جنبش سندیکاها و ... سبب شدند این مطالبات زنده بمانند.
به این ترتیب که شما محیط دانشگاه را تصویر کردید حاصل فعالیتهای دانشجویی چه بوده یا افق آینده چیست؟
امروز من تنها افقی که برای فعالیت دانشجویی میبینم، صرفاً این است که کیان دانشگاه حفظ بشود. با حرفهایی که در مورد تغییر متون کتابهای درسی، اخراج استادان دانشگاه و دانشجویان زده میشود، بهنظر من، تنها حرکتی که افق فعالیت دانشجویی میتواند باشد، این است که فضای دانشگاه از معنای آکادمیک خود که تولید اندیشه و دانش باشد، تهی نشود. در کنار این، به صورت ضمنی و تلویحی برود به سمت اینکه مطالبهی اصلیاش که همان استقلال دانشگاه باشد را مطرح کند.
به این ترتیب، برخلاف آنچه سنت جنبش دانشجویی بوده، شما وظیفهی جنبش دانشجویی را در حال حاضر، نه تأثیرگذاری در مناسبات سیاسی- اجتماعی، بلکه نوعی حرکت در حوزهی علمی- فنی میبینید.
من میگویم، وقتی ما نتوانیم خانهی خودمان را حفظ کنیم، نمیتوانیم برای دیگران و همسایهها و سطح جامعهمان و کل جهان برنامه بدهیم. برای اینکه بگوییم تغییری در ایران صورت بگیرد، نمیتوانیم حرفی بزنیم. دانشجویان این را فهمیدهاند که توان تغییر در سطح جامعه را ندارند. حتی این را بگویم که توان تغییر در سطح سیاستهای کلان دانشگاه را هم ندارند.
پس بهترین کاری که میتوانند بکنند، این است که جدا از فعالیتهای سیاسی، در جهت استقلال دانشگاه گام بردارند که گام اصلی برای تغییرات کلان یا حتی تغییرات درونی دانشگاه است. امکان فعالیت دانشجویی وقتی بهوجود میآید که دانشجو برای اینکه فعالیتی انجام داده، پاسخگوی نهاد دانشگاهی باشد؛ حال کمیتهی انضباطی باشد، حراست دانشگاه باشد و یا هرجای دیگر و نه نهادهای اطلاعاتی و امنیتی. این گام اولیه به عنوان فعالیتهای سیاسی است.
فعالیت علمی هم در گرو همین است. در گرو این است که استقلال دانشگاه حفظ بشود. امروز حتی مداحان و روضهخوانها هم برای محتوای درسی و استادان دانشگاهها نسخهپیچی میکنند و میگویند: فلان استاد منافق است، فلان استاد سکولار است، فلان استاد بیدین است و محتوای درسها لاییک و غربزده است و… اینها مسائلی است که فقط وقتی بهوجود میآید که دانشگاه به عنوان یک نهاد مستقل شناخته نمیشود و حق حرف زدن ندارد.
هدف اصلی به نظر من، استقلال دانشگاه است و گام اولیه این است که نهاد دانشگاهی را حال به هر نوعی که میشود حفظ کنیم.
بهنظر میرسد که شما به نتایج تازهای رسیدهاید. اگر اینطور است در نگاهی که به حرکت جنبش دانشجویی تا حالا داشتهاید، چه نقطهی ضعفی میبینید؟ چه چیزی باعث شده که این مسائل در گذشته دیده نشود؟
نقطهضعف جنبش دانشجویی، از نظر من، روی آوردن به افکار کلنگر و معطوف به قدرت است. اینکه ما میتوانیم به فلان سیاست اعتراض کنیم و نتیجه بگیریم. در صورتی که توان و پتانسیل چنین حرکتی در جنبش دانشجویی نیست.
مثلاً میبینیم سه، چهار هزار دانشجو دور هم جمع میشوند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» میدهند، اما این توان بین فعالان دانشجویی نیست که تغییر کلانی در کشور بدهند. یا به سیاستهای کلی معترض میشوند، اما این چیزی نیست که در توان فعالان دانشجویی و در حد فضای دانشگاهی باشد.
پس یک نقطهی ضعف را نگاه کلنگر جنبش دانشجویی میدانید؟
کلنگر، رمانتیک و احساسگرا. این بهنظر من آفت فعالیت دانشجویی است. چیز دیگری که هست، گسست نسلیای است که در فعالان دانشجویی بهوجود میآید. همچنین عدم اعتماد، امکان هرگونه سازماندهی و متشکل شدن را از آنها میگیرد. این عدم اعتماد مانع از هرگونه شکلگیری فعالیت میشود.
این چیزی بود که گاهی در فعالان دانشجویی بهوجود میآید، ولی مسئلهی اصلی روی آوردن به بحثهای کلی و مسائلی بوده که در حد فضای دانشجویی و فعالیت دانشجویی نبوده است.
سندیکای اتوبوسرانی تهران خواستار آزادی فعالان کارگری شد
سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با ابراز نگرانی شديد از وضعيت سلامت رضا شهابی، عضو هيئت مديره اين تشکل کارگری، خواستار آزادی او و ساير اعضای زندانی اين سنديکا شد.
آقای شهابی که خرداد ماه سال جاری در بازداشت به سر میبرد، از روز شنبه در اعتراض به عدم رسيدگی به پرونده اش در اعتصاب غذا به سر میبرد.
در بيانيهای که سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه منتشر کرد، آمده است: «رضا شهابی قرار بود در روز ۱۹ مهر ماه با قرار وثيقه ۶۰ ميليون تومانی و در روزهای گذشته با امضای يک قرار جديد ۱۰۰ ميليونی آزاد شود، اما او کماکان زندانی است.»
حسن شهابی، برادر اين فعال کارگر زندانی، در گفتوگو با راديو فردا با اشاره به اينکه مقامهای قوه قضاييه تاکنون دليل ادامه بازداشت وی را اعلام نکردهاند، میافزايد: «آقای شهابی فعال کارگری است و در سنديکای کارگری فعاليت میکند. اگر مطالبه حق و حقوق جرم است، به ما بگويند و اعلام کنند که اين کار جرم است. بگويند که حمايت از کارگر جرم است.»
در حال حاضر، ابراهيم مددی، رضا شهابی و مرتضی کمساری در زندان اوين، علی اکبر نظری در زندان قزل حصار و غلامرضا غلامحسينی و منصور اسانلو در زندان رجايی شهر کرج زندانی هستند.
آقايان مددی و اسانلو از سال ۱۳۸۶ به اتهام های امنيتی زندانی هستند.
همزمان با بازداشت شماری از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، چند تن از اعضای سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه به اتهامهای امنيتی و سياسی به زندان محکوم شده اند. از جمله اين فعالان کارگری، رضا رخشان، رئيس هيئت مديره اين تشکل کارگری است که به شش ماه زندان محکوم شده است.
دوروری دايک، از سازمان عفو بينالملل، درباره بازداشت و زندانی کردن فعالان کارگری به راديو فردا میگويد: «متأسفانه پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته در ايران، تهديدها و فشارها بر سنديکاهای کارگری مستقل شديدتر شده است و اين برخلاف تعهدهای ايران است که مقاولهنامههای بينالمللی را امضا کرده است.»
برخورد با تشکلهای کارگری و اعمال فشار بر فعالان کارگری در حالی صورت میگيرد که ايران با امضای مقاولهنامههای بينالمللی متعهد به رعايت آزادی تشکلهای کارگری است.
اما در ساليان اخير، دهها فعال کارگری به اتهامهای امنيتی، مانند اقدام عليه امنيت ملی، بازداشت و يا زندانی شدهاند. ضمن آنکه شماری از کارگران و فعالان کارگری به دنبال اعتراض های صنفی، کار خود را از دست دادهاند.
اعمال فشار بر قعالان و تشکل های کارگری در ايران با انتقادهای اتحاديه های کارگری در جهان مواجه شده است.
در آخرين مورد، کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری نروژ با ارسال نامه به آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، شديدا به اعمال فشار بر تشکل های مستقل کارگری در ايران اعتراض کرد.
اين کنفدراسيون از آيت الله خامنه ای خواستار پايان فوری هرگونه اعمال فشار بر فعالان کارگری در ايران و آزادی فوری منصور اسانلو، رئيس سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و سايز فعالان کارگر زندانی شد.
آقای شهابی که خرداد ماه سال جاری در بازداشت به سر میبرد، از روز شنبه در اعتراض به عدم رسيدگی به پرونده اش در اعتصاب غذا به سر میبرد.
در بيانيهای که سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه منتشر کرد، آمده است: «رضا شهابی قرار بود در روز ۱۹ مهر ماه با قرار وثيقه ۶۰ ميليون تومانی و در روزهای گذشته با امضای يک قرار جديد ۱۰۰ ميليونی آزاد شود، اما او کماکان زندانی است.»
حسن شهابی، برادر اين فعال کارگر زندانی، در گفتوگو با راديو فردا با اشاره به اينکه مقامهای قوه قضاييه تاکنون دليل ادامه بازداشت وی را اعلام نکردهاند، میافزايد: «آقای شهابی فعال کارگری است و در سنديکای کارگری فعاليت میکند. اگر مطالبه حق و حقوق جرم است، به ما بگويند و اعلام کنند که اين کار جرم است. بگويند که حمايت از کارگر جرم است.»
در حال حاضر، ابراهيم مددی، رضا شهابی و مرتضی کمساری در زندان اوين، علی اکبر نظری در زندان قزل حصار و غلامرضا غلامحسينی و منصور اسانلو در زندان رجايی شهر کرج زندانی هستند.
آقايان مددی و اسانلو از سال ۱۳۸۶ به اتهام های امنيتی زندانی هستند.
همزمان با بازداشت شماری از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، چند تن از اعضای سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه به اتهامهای امنيتی و سياسی به زندان محکوم شده اند. از جمله اين فعالان کارگری، رضا رخشان، رئيس هيئت مديره اين تشکل کارگری است که به شش ماه زندان محکوم شده است.
دوروری دايک، از سازمان عفو بينالملل، درباره بازداشت و زندانی کردن فعالان کارگری به راديو فردا میگويد: «متأسفانه پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته در ايران، تهديدها و فشارها بر سنديکاهای کارگری مستقل شديدتر شده است و اين برخلاف تعهدهای ايران است که مقاولهنامههای بينالمللی را امضا کرده است.»
برخورد با تشکلهای کارگری و اعمال فشار بر فعالان کارگری در حالی صورت میگيرد که ايران با امضای مقاولهنامههای بينالمللی متعهد به رعايت آزادی تشکلهای کارگری است.
اما در ساليان اخير، دهها فعال کارگری به اتهامهای امنيتی، مانند اقدام عليه امنيت ملی، بازداشت و يا زندانی شدهاند. ضمن آنکه شماری از کارگران و فعالان کارگری به دنبال اعتراض های صنفی، کار خود را از دست دادهاند.
اعمال فشار بر قعالان و تشکل های کارگری در ايران با انتقادهای اتحاديه های کارگری در جهان مواجه شده است.
در آخرين مورد، کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری نروژ با ارسال نامه به آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، شديدا به اعمال فشار بر تشکل های مستقل کارگری در ايران اعتراض کرد.
اين کنفدراسيون از آيت الله خامنه ای خواستار پايان فوری هرگونه اعمال فشار بر فعالان کارگری در ايران و آزادی فوری منصور اسانلو، رئيس سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و سايز فعالان کارگر زندانی شد.
«مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران»
در حالی که یکی از مسئولان شهرداری تهران از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا خبر داده است، انتقادها از اقدامهایی مانند آبپاشی تهران با استفاده از هواپیماهای سمپاش بالا گرفته است.
وحید نوروزی، مدیر عامل ستاد مرکزی معاینه فنی خودروهای تهران، روز چهارشنبه در وبلاگ خود از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران خبر داده است.
وی در این باره نوشته است: «حداقل فوتی در اثر ذرات معلق در سال در تهران ۲۶۵۸ نفر، منوکسید کربن ۱۵ نفر، ازون ۷۲ نفر و دی اکسید گوگرد ۸۹۶ نفر میباشد.»
پیشتر نیز کاظم ندافی، مدیر کل بهداشت محیط و کار وزارت بهداشت ایران در این باره به خبرگزاری فارس گفته بود: «وزارت بهداشت هر سال مطالعات دقیقی را درباره اثرات آلودگی هوا بر سلامت مردم انجام میدهد، این مطالعه سال گذشته نیز انجام شد و نشان داد که بین ۳۵۰۰ تا چهار هزار نفر به علت عوارض ناشی از آلودگیها فوت کردند.»
وی همچنین با بیان این که مطالعات انجام شده تنها بر اساس آلودگی ناشی از ذرات معلق در هوا و گاز مونوکسید کربن صورت گرفته، افزوده بود: «بیشتر افرادی که بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست دادند به بیماریهای قلبی، عروقی، تنفسی مثل آسم مبتلا بودند یا افراد سالخورده بودند.»
از سوی دیگر در حالی که آلودگی بالای هوای تهران همچنان ادامه دارد، انتقادها از اقدامهایی همچون آبپاشی با استفاده از هواپیماهای سمپاش برای مقابله با آلودگی هوا بالا گرفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، استفاده از هواپیماهای تکموتوره سمپاش برای پاشیدن آب بر فراز تهران با هدف کاستن از غلظت آلایندهها به ویژه ذرات معلق در هوا روز سهشنبه با پرواز پنج هواپیما صورت گرفته بود.
با این حال به گفته کارشناسان محیط زیست این اقدام کمترین تاثیری در بهبود کیفیت هوای تهران نداشته است وبه طوری که وضعیت هوا در پایتخت ایران در روزهای سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه نیز همچنان در وضعیت هشدار باقی مانده است.
برخی دیگر از کارشناسان نیز نسبت به تاثیر احتمالی این گونه اقدامات در بارش بارانهای اسیدی هشدار دادهاند.
هر چند بر اساس گزارشهای منتشر شده، آبپاشی تهران با استفاده از هواپیماهای سمپاش وزارت کشاورزی صورت گرفته است، اما رسانههای ایران همچنان در این باره که چه کسی یا کسانی چنین ایدهای را که با انتقادهای فراوانی روبرو شده، مطرح کرده، به گمانهزنی خود ادامه میدهند.
مرضیه وحیددستجردی، وزیر بهداشت جمهوری اسلامی در این باره گفته است: «اگر آبپاشی با حجم وسیع صورت گیرد، ممکن است تا اندازهای موثر باشد اما طبق گزارشهای وزارت بهداشت، آبپاشی با حجم کم موثر نخواهد بود. میزان آب هواپیماهای سمپاش اندک و در حد مزرعهای است.»
همچنین وحید نوروزی، نماینده شهرداری تهران در کارگروه کاهش آلودگی هوا نیز با «غیرمنطقی و بیفایده و در حد طنز» دانستن آبپاشی تهران گفته است: «در عین حال این سوال مطرح است که چه میزان آب قرار است با چند هواپیما در تهران ۷۵۰ کیلومتر مربعی پاشیده شود؟»
حسن اصیلیان، معاون پیشین سازمان حفاظت محیط زیست ایران نیز با هشدار نسبت به پیامدهای این اقدام گفته است: «با بالا بودن غلظت برخی آلایندهها مانند دیاکسید گوگرد و مونوکسیدکربن در تهران و ترکیب آن با قطرات آب که توسط آبپاشها پخش میشود، باران اسیدی در تهران شکل میگیرد.»
وی همچنین افزوده است: «اگر دی اکسید گوگرد در هوای تهران بالا باشد پس از ترکیب با آب اسید سولفوریک ایجاد کرده و در نهایت منجر به بارش باران اسیدی میشود یا اگر میزان غلظت اکسیدهای نیتروژن بالا باشد پس از ترکیب با آب ایجاد اسیدنیتریک میکند.»
از سوی دیگر مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، هم با ابراز تردید درباره تاثیر اقدامهایی از این دست در کاهش آلودگی هوای تهران گفته است: «با این وضعیت آلودگی هوا، مردم به مرگ تدریجی دچار میشوند و با سپری شدن این ایام نیز به طور حتم معضل آلودگی هوا فراموش میشود.»
در همین میان خسرو دانشجو، سخنگوی شورای شهر تهران، درگفت و گو با رادیو فردا در باره منشا آلودگی هوای تهران گفته است: «در آمارهایی هم که در شورای شهر ارائه میشود، سهم به سزایی از آلودگی هوا را خودروهای سطح شهر تهران دارند و بخش عمدهای از آلودگی مربوط به خودروهایی است که سوختهای فسیلی مثل بنزین و گازوییل مصرف میکنند.»
این در حالی است که دولت محمود احمدینژاد همچنان از پرداخت اعتبارهای ارزی تصویب شده برای توسعه متروی تهران، که میتواند به کاهش استفاده از خودروهای شخصی در این شهر منجر شود، خودداری میکند.
همچنین برخی گزارشها حاکی از آن است که یکی از عوامل افزایش آلودگی هوای تهران در هفتههای گذشته، استفاده از بنزین تولید شده در واحدهای پتروشیمی است که گفته میشود از کیفیت لازم برخوردار نیست و نسبت به بنزین تولید شده در پالایشگاهها آلایندگی بیشتری دارد.
حسن بیگی، مدیرعامل پتروشیمی جم که یکی از مجتمعهای تولیدکننده بنزین به شمار میآید، در این باره گفته است: «ما تنها خوراک تولید بنزین را به پالایشگاهها تحویل میدهیم و پتروشیمیها مسئول تحویل بنزین به خودروها نیستند.»
وی همچنین افزوده است: «مواد اولیه تولیدی در مجتمعهای پتروشیمی پس از تحویل در پالایشگاهها تبدیل به بنزین میشوند. بنابراین تولیدکنندگان بنزین باید به این موضوع پاسخ بدهند.»
وحید نوروزی، مدیر عامل ستاد مرکزی معاینه فنی خودروهای تهران، روز چهارشنبه در وبلاگ خود از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران خبر داده است.
وی در این باره نوشته است: «حداقل فوتی در اثر ذرات معلق در سال در تهران ۲۶۵۸ نفر، منوکسید کربن ۱۵ نفر، ازون ۷۲ نفر و دی اکسید گوگرد ۸۹۶ نفر میباشد.»
پیشتر نیز کاظم ندافی، مدیر کل بهداشت محیط و کار وزارت بهداشت ایران در این باره به خبرگزاری فارس گفته بود: «وزارت بهداشت هر سال مطالعات دقیقی را درباره اثرات آلودگی هوا بر سلامت مردم انجام میدهد، این مطالعه سال گذشته نیز انجام شد و نشان داد که بین ۳۵۰۰ تا چهار هزار نفر به علت عوارض ناشی از آلودگیها فوت کردند.»
وی همچنین با بیان این که مطالعات انجام شده تنها بر اساس آلودگی ناشی از ذرات معلق در هوا و گاز مونوکسید کربن صورت گرفته، افزوده بود: «بیشتر افرادی که بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست دادند به بیماریهای قلبی، عروقی، تنفسی مثل آسم مبتلا بودند یا افراد سالخورده بودند.»
از سوی دیگر در حالی که آلودگی بالای هوای تهران همچنان ادامه دارد، انتقادها از اقدامهایی همچون آبپاشی با استفاده از هواپیماهای سمپاش برای مقابله با آلودگی هوا بالا گرفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، استفاده از هواپیماهای تکموتوره سمپاش برای پاشیدن آب بر فراز تهران با هدف کاستن از غلظت آلایندهها به ویژه ذرات معلق در هوا روز سهشنبه با پرواز پنج هواپیما صورت گرفته بود.
با این حال به گفته کارشناسان محیط زیست این اقدام کمترین تاثیری در بهبود کیفیت هوای تهران نداشته است وبه طوری که وضعیت هوا در پایتخت ایران در روزهای سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه نیز همچنان در وضعیت هشدار باقی مانده است.
برخی دیگر از کارشناسان نیز نسبت به تاثیر احتمالی این گونه اقدامات در بارش بارانهای اسیدی هشدار دادهاند.
هر چند بر اساس گزارشهای منتشر شده، آبپاشی تهران با استفاده از هواپیماهای سمپاش وزارت کشاورزی صورت گرفته است، اما رسانههای ایران همچنان در این باره که چه کسی یا کسانی چنین ایدهای را که با انتقادهای فراوانی روبرو شده، مطرح کرده، به گمانهزنی خود ادامه میدهند.
مرضیه وحیددستجردی، وزیر بهداشت جمهوری اسلامی در این باره گفته است: «اگر آبپاشی با حجم وسیع صورت گیرد، ممکن است تا اندازهای موثر باشد اما طبق گزارشهای وزارت بهداشت، آبپاشی با حجم کم موثر نخواهد بود. میزان آب هواپیماهای سمپاش اندک و در حد مزرعهای است.»
همچنین وحید نوروزی، نماینده شهرداری تهران در کارگروه کاهش آلودگی هوا نیز با «غیرمنطقی و بیفایده و در حد طنز» دانستن آبپاشی تهران گفته است: «در عین حال این سوال مطرح است که چه میزان آب قرار است با چند هواپیما در تهران ۷۵۰ کیلومتر مربعی پاشیده شود؟»
حسن اصیلیان، معاون پیشین سازمان حفاظت محیط زیست ایران نیز با هشدار نسبت به پیامدهای این اقدام گفته است: «با بالا بودن غلظت برخی آلایندهها مانند دیاکسید گوگرد و مونوکسیدکربن در تهران و ترکیب آن با قطرات آب که توسط آبپاشها پخش میشود، باران اسیدی در تهران شکل میگیرد.»
وی همچنین افزوده است: «اگر دی اکسید گوگرد در هوای تهران بالا باشد پس از ترکیب با آب اسید سولفوریک ایجاد کرده و در نهایت منجر به بارش باران اسیدی میشود یا اگر میزان غلظت اکسیدهای نیتروژن بالا باشد پس از ترکیب با آب ایجاد اسیدنیتریک میکند.»
از سوی دیگر مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، هم با ابراز تردید درباره تاثیر اقدامهایی از این دست در کاهش آلودگی هوای تهران گفته است: «با این وضعیت آلودگی هوا، مردم به مرگ تدریجی دچار میشوند و با سپری شدن این ایام نیز به طور حتم معضل آلودگی هوا فراموش میشود.»
در همین میان خسرو دانشجو، سخنگوی شورای شهر تهران، درگفت و گو با رادیو فردا در باره منشا آلودگی هوای تهران گفته است: «در آمارهایی هم که در شورای شهر ارائه میشود، سهم به سزایی از آلودگی هوا را خودروهای سطح شهر تهران دارند و بخش عمدهای از آلودگی مربوط به خودروهایی است که سوختهای فسیلی مثل بنزین و گازوییل مصرف میکنند.»
این در حالی است که دولت محمود احمدینژاد همچنان از پرداخت اعتبارهای ارزی تصویب شده برای توسعه متروی تهران، که میتواند به کاهش استفاده از خودروهای شخصی در این شهر منجر شود، خودداری میکند.
همچنین برخی گزارشها حاکی از آن است که یکی از عوامل افزایش آلودگی هوای تهران در هفتههای گذشته، استفاده از بنزین تولید شده در واحدهای پتروشیمی است که گفته میشود از کیفیت لازم برخوردار نیست و نسبت به بنزین تولید شده در پالایشگاهها آلایندگی بیشتری دارد.
حسن بیگی، مدیرعامل پتروشیمی جم که یکی از مجتمعهای تولیدکننده بنزین به شمار میآید، در این باره گفته است: «ما تنها خوراک تولید بنزین را به پالایشگاهها تحویل میدهیم و پتروشیمیها مسئول تحویل بنزین به خودروها نیستند.»
وی همچنین افزوده است: «مواد اولیه تولیدی در مجتمعهای پتروشیمی پس از تحویل در پالایشگاهها تبدیل به بنزین میشوند. بنابراین تولیدکنندگان بنزین باید به این موضوع پاسخ بدهند.»
در همین ارتباط روزنامه اطلاعات که روز چهارشنبه تیتر اول خود را به مساله آلودگی هوای تهران اختصاص داده و در گزارشی با عنوان «کیفیت پایین سوخت خودروها، عامل اصلی آلودگی هوا» به بررسی این موضوع پرداخته بود، در تیتر یک شماره روز پنجشنبه خود نوشته است: «موفقیت بزرگ فرزندان ملت در تولید بنزین با کیفیت.»
به دنبال تشدید تحریمهای جهانی علیه ایران و ایجاد محدودیت در فروش فرآوردههای نفتی و به ویژه بنزین به این کشور از سوی شرکتهای بزرگ بینالمللی، مقامهای ایرانی از «اقدام ضربتی» خود
به دنبال تشدید تحریمهای جهانی علیه ایران و ایجاد محدودیت در فروش فرآوردههای نفتی و به ویژه بنزین به این کشور از سوی شرکتهای بزرگ بینالمللی، مقامهای ایرانی از «اقدام ضربتی» خود
در تولید بنزین در داخل کشور خبر داده بودند، که درچارچوب آن برخی از واحدهای پتروشیمی به تولید بنزین روی آوردهاند.
حمیدرضا کاتوزیان، رئیس کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی با انتقاد از این اقدام گفته بود: «بخشهایی از پتروشیمی که با هدف خودکفایی در تولید بنزین مورد استفاده قرار میگیرد، دچار مشکل تعمیر و نگهداری، فرسودگی و کمبود منابع میشوند.»
حمیدرضا کاتوزیان، رئیس کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی با انتقاد از این اقدام گفته بود: «بخشهایی از پتروشیمی که با هدف خودکفایی در تولید بنزین مورد استفاده قرار میگیرد، دچار مشکل تعمیر و نگهداری، فرسودگی و کمبود منابع میشوند.»
ایران، همچنان بزرگترین زندان روزنامهنگاران در دنیا
کمیته حمایت از روزنامهنگاران در تازهترین آمار خود از روزنامهنگاران زندانی در دنیا اعلام کرد که ایران در کنار چین همچنان بزرگترین زندان برای روزنامهنگاران است. این کمیته میگوید آمارش از روزنامهنگاران زندانی در ۱۴ سال گذشته بیسابقه است.
به گزارش این کمیته که مقر آن در شهر نیویورک است، در حال حاضر ۱۴۵ تن از اصحاب مطبوعات و رسانه از سراسر جهان در زندان به سر میبرند که از این تعداد ۳۴ تن در ایران زندانی هستند.
این کمیته میگوید در چین نیز ۳۴ تن، یعنی به تعداد روزنامهنگاران زندانی در ایران، روزنامهنگار زندانی وجود دارد. این در حالی است که چین بیش از ۱۵ برابر ایران جمعیت دارد.
این کمیته مدافع روزنامهنگاران در بیانیهای که چهارشنبه شب به همین مناسبت منتشر کرد میگوید تقریبا نیمی از روزنامهنگاران زندانی دنیا در زندانهای جمهوری اسلامی و چین به سر میبرند.
این بیانیه همچنین میافزاید که «سرکوب پیوسته صداهای منتقد» در جمهوری اسلامی ایران و «سرکوب وحشیانه روزنامهنگاری قومی» در چین باعث شده است که تعداد روزنامهنگاران زندانی به بالاترین حد خود از سال ۱۹۹۶ تاکنون برسد.
کمیته حمایت از روزنامهنگاران در اسفندماه سال گذشته، ۱۳۸۸، نیز ایران را با ۵۲ روزنامهنگار زندانی «بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان» خوانده بود.
کمیته نیویورکی حامی روزنامهنگاران در بیانیه خود میگوید که بر اساس سرشماری سالانه این کمیته تا روز ۹ آذرماه ۱۳۸۹ دقیقا ۱۴۵ گزارشگر، ادیتور و عکاس در زندانهای دنیا به سر میبرند. این آمار نسبت به همین تاریخ در سال گذشته میلادی، ۲۰۰۹، افزایشی ۹ نفری را نشان میدهد.
با این حساب این کمیته چهار روزنامهنگار دیگری را که روز سهشنبه گذشته همزمان با روز دانشجو در ایران در دفتر روزنامه شرق دستگیر و روانه زندان شدند محاسبه نکرده است.
عصر روز سهشنبه، مأموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران با مراجعه به دفتر روزنامه اصلاحطلب شرق، احمد غلامی، سردبير، فرزانه روستايی، دبير گروه بينالملل، و کيوان مهرگان، دبير سرويس سياسی، را همراه با علی خدابخش، سرمايهگذار اين روزنامه، بازداشت کردند.
از میان ۲۸ کشوری که زندانبان روزنامهنگاران هستند، اریتره، برمه و ازبکستان پس از ایران و چین مقامهای سوم تا پنجم را به خود اختصاص دادهاند.
در بیانیه کمیته حمایت از روزنامهنگاران اشاره شده است که حبس اصحاب مطبوعات در ایران دیگر فقط به سرکوب پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ مربوط نیست، و «سرکوب مداوم و پیوسته صداهای منتقد را شامل میشود، سرکوبی که تا امروز نیز ادامه دارد».
به دنبال انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران و آغاز اعتراضات مردم به نتیجه آن، موجی از دستگیریها در کشور آغاز شد که بیشترین قربانی آنها را روزنامهنگاران مطبوعات اصلاحطلب ایران تشکیل میدادند، موجی که پس از حدود یک سال و نیم همچنان در ایران قربانی میگیرد.
کمیته حمایت از روزنامهنگاران همچنین اشاره کرده است که ایران و چین همواره با اتکا به اتهامات «مبهم ضد حکومتی» چون «اقدام علیه امنیت ملی» اصحاب مطبوعات را روانه زندان میکنند که «چیز تازهای نیست» و ۷۲ روزنامهنگار دیگر از سراسر دنیا با همین نوع اتهامات محبوس هستند.
به گزارش این کمیته که مقر آن در شهر نیویورک است، در حال حاضر ۱۴۵ تن از اصحاب مطبوعات و رسانه از سراسر جهان در زندان به سر میبرند که از این تعداد ۳۴ تن در ایران زندانی هستند.
این کمیته میگوید در چین نیز ۳۴ تن، یعنی به تعداد روزنامهنگاران زندانی در ایران، روزنامهنگار زندانی وجود دارد. این در حالی است که چین بیش از ۱۵ برابر ایران جمعیت دارد.
این کمیته مدافع روزنامهنگاران در بیانیهای که چهارشنبه شب به همین مناسبت منتشر کرد میگوید تقریبا نیمی از روزنامهنگاران زندانی دنیا در زندانهای جمهوری اسلامی و چین به سر میبرند.
این بیانیه همچنین میافزاید که «سرکوب پیوسته صداهای منتقد» در جمهوری اسلامی ایران و «سرکوب وحشیانه روزنامهنگاری قومی» در چین باعث شده است که تعداد روزنامهنگاران زندانی به بالاترین حد خود از سال ۱۹۹۶ تاکنون برسد.
کمیته حمایت از روزنامهنگاران در اسفندماه سال گذشته، ۱۳۸۸، نیز ایران را با ۵۲ روزنامهنگار زندانی «بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان» خوانده بود.
کمیته نیویورکی حامی روزنامهنگاران در بیانیه خود میگوید که بر اساس سرشماری سالانه این کمیته تا روز ۹ آذرماه ۱۳۸۹ دقیقا ۱۴۵ گزارشگر، ادیتور و عکاس در زندانهای دنیا به سر میبرند. این آمار نسبت به همین تاریخ در سال گذشته میلادی، ۲۰۰۹، افزایشی ۹ نفری را نشان میدهد.
با این حساب این کمیته چهار روزنامهنگار دیگری را که روز سهشنبه گذشته همزمان با روز دانشجو در ایران در دفتر روزنامه شرق دستگیر و روانه زندان شدند محاسبه نکرده است.
عصر روز سهشنبه، مأموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران با مراجعه به دفتر روزنامه اصلاحطلب شرق، احمد غلامی، سردبير، فرزانه روستايی، دبير گروه بينالملل، و کيوان مهرگان، دبير سرويس سياسی، را همراه با علی خدابخش، سرمايهگذار اين روزنامه، بازداشت کردند.
از میان ۲۸ کشوری که زندانبان روزنامهنگاران هستند، اریتره، برمه و ازبکستان پس از ایران و چین مقامهای سوم تا پنجم را به خود اختصاص دادهاند.
در بیانیه کمیته حمایت از روزنامهنگاران اشاره شده است که حبس اصحاب مطبوعات در ایران دیگر فقط به سرکوب پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ مربوط نیست، و «سرکوب مداوم و پیوسته صداهای منتقد را شامل میشود، سرکوبی که تا امروز نیز ادامه دارد».
به دنبال انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران و آغاز اعتراضات مردم به نتیجه آن، موجی از دستگیریها در کشور آغاز شد که بیشترین قربانی آنها را روزنامهنگاران مطبوعات اصلاحطلب ایران تشکیل میدادند، موجی که پس از حدود یک سال و نیم همچنان در ایران قربانی میگیرد.
کمیته حمایت از روزنامهنگاران همچنین اشاره کرده است که ایران و چین همواره با اتکا به اتهامات «مبهم ضد حکومتی» چون «اقدام علیه امنیت ملی» اصحاب مطبوعات را روانه زندان میکنند که «چیز تازهای نیست» و ۷۲ روزنامهنگار دیگر از سراسر دنیا با همین نوع اتهامات محبوس هستند.
پوتین هم به جمع هواداران جولین آسانژ پیوست
ولادیمیر پوتین، نخستوزیر روسیه، روز پنجشنبه به جمع هواداران جولین آسانژ، پیوست و بازداشت بنیانگذار ویکیلیکس را «غیردموکراتیک» دانست.
ولادیمیر پوتین، نخستوزیر روسیه، روز پنجشنبه با انتقاد از دستگیری بنیانگذار ویکیلیکس گفت: «چرا آقای آسانژ به زندان افتاده است؟ آیا این دموکراسی است؟ به قول ما، دیگ به دیگ میگه روت سیاه.»
نخستوزیر روسیه افزود: «میخواهم توپ را به زمین همکاران آمریکاییام بیندازم.»
افزون بر ولادیمیر پوتین شماری دیگری از رهبران و مقامهای کشورهای جهان نیز از جولین آسانژ پشتیبانی کردهاند.
لولا ایگناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل، نیز با اعلام «همبستگی» با بنیانگذار ویکیلیکس، دستگیری آسانژ را مغایر با «آزادی بیان» دانسته است.
رئیس جمهوری برزیل گفت: «آنها وی را دستگیر کردند و من اعتراض زیادی نسبت به (نقض) آزادی بیان نمیبینم.»
از سوی دیگر، ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، نیز با انتقاد از قطع خدماتدهی شرکتهای خصوصی، بانکها و موسسههای اعتباری، به ویکیلیکس، گفت: «این اقدامات میتواند به تلاش برای سانسور انتشار اطلاعات تعبیر شود.»
پیش از این کوین راد، وزیر خارجه استرالیا، نیز گفته بود که آمریکا به خاطر حفاظت نکردن از اسناد محرمانه خود، در افشای این اسناد مقصر است.
پس از بازداشت جولین آسانژ در لندن و احتمال استرداد وی به سوئد، موجی از هکرهای هوادار وی (هکتیویستها) به وبسایتها، شرکتها و موسسههای خدماتی، نهادهایی که فعالیتهای ویکیلیکس را محدود کرده یا از بازداشت بنیانگذار وی حمایت کردهاند، حمله کرده و در برخی موارد آنها را از کار انداختهاند.
جولین آسانژ، روز سهشنبه خود را به پلیس بریتانیا معرفی کرد و دادگاه نیز نپذیرفت که وی به قید ضمانت یا وثیقه آزاد باشد.
به دنبال حکم دادگاهی در سوئد که به بنیانگذار ویکیلیکس اتهام تجاوز زده است، سوئد از طریق اینترپل خواهان دستگیری وی شد.
استرداد جولین آسانژ به تصمیم دادگاه بریتانیایی بستگی دارد.
ولادیمیر پوتین، نخستوزیر روسیه، روز پنجشنبه با انتقاد از دستگیری بنیانگذار ویکیلیکس گفت: «چرا آقای آسانژ به زندان افتاده است؟ آیا این دموکراسی است؟ به قول ما، دیگ به دیگ میگه روت سیاه.»
نخستوزیر روسیه افزود: «میخواهم توپ را به زمین همکاران آمریکاییام بیندازم.»
افزون بر ولادیمیر پوتین شماری دیگری از رهبران و مقامهای کشورهای جهان نیز از جولین آسانژ پشتیبانی کردهاند.
لولا ایگناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل، نیز با اعلام «همبستگی» با بنیانگذار ویکیلیکس، دستگیری آسانژ را مغایر با «آزادی بیان» دانسته است.
رئیس جمهوری برزیل گفت: «آنها وی را دستگیر کردند و من اعتراض زیادی نسبت به (نقض) آزادی بیان نمیبینم.»
از سوی دیگر، ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، نیز با انتقاد از قطع خدماتدهی شرکتهای خصوصی، بانکها و موسسههای اعتباری، به ویکیلیکس، گفت: «این اقدامات میتواند به تلاش برای سانسور انتشار اطلاعات تعبیر شود.»
پیش از این کوین راد، وزیر خارجه استرالیا، نیز گفته بود که آمریکا به خاطر حفاظت نکردن از اسناد محرمانه خود، در افشای این اسناد مقصر است.
پس از بازداشت جولین آسانژ در لندن و احتمال استرداد وی به سوئد، موجی از هکرهای هوادار وی (هکتیویستها) به وبسایتها، شرکتها و موسسههای خدماتی، نهادهایی که فعالیتهای ویکیلیکس را محدود کرده یا از بازداشت بنیانگذار وی حمایت کردهاند، حمله کرده و در برخی موارد آنها را از کار انداختهاند.
جولین آسانژ، روز سهشنبه خود را به پلیس بریتانیا معرفی کرد و دادگاه نیز نپذیرفت که وی به قید ضمانت یا وثیقه آزاد باشد.
به دنبال حکم دادگاهی در سوئد که به بنیانگذار ویکیلیکس اتهام تجاوز زده است، سوئد از طریق اینترپل خواهان دستگیری وی شد.
استرداد جولین آسانژ به تصمیم دادگاه بریتانیایی بستگی دارد.
جولین آسانژ «مشعلدار بیطرف جستجوی حقیقت نیست»
به نظر میرسد که وبسایت ویکیلیکس افشای «توطئهگری خودکامگان» را هدف اصلی اقدامات خود قرار داده است. ولی آیا هدف وسیله را توجیه میکند؟ و گذشته از این که نظر ما در مورد افشاگریهای ویکیلیکس چیست، اقدامات اخیر این وبسایت این سوال را به ذهن میآورد که هدف جولین آسانژ، مدیر و بنیانگذار ویکیلیکس، واقعا چیست؟
روزنامه گاردین چاپ لندن در مرور کارنامه ویکیلیکس مینویسد که دو مورد گذشته از افشاگریهای این وبسایت در مورد حقایق ناگفته جنگ افغانستان و عراق با منش و اعتقادات جولین آسانژ که دولت آمریکا را مسئول فجایعی در این دو کشور میداند انطباق داشت. اما افشای مجموعهای از ۲۵۰ هزار سند و یادداشت دیپلماتهای آمریکایی با آن الگو انطباق ندارد. برملا کردن این اطلاعات هدف مشخص و مسیر خاصی ندارد.
برای مثال، برملا کردن موارد شخصی در مورد دیکتاتور کره شمالی برای افکار عمومی چه ارزشی دارد؟ حتی برخی بر این باورند که بخشی از اسنادی که در دور اخیر توسط ویکیلیکس برملا شده مثل ستون غیبت و شایعهپراکنی در روزنامههای عامهپسند است که جز جنجال به پا کردن هدف دیگری ندارند.
نویسنده گاردین تاکید میکند که بعید است جولین آسانژ این مطالب را بدون هیچ دقت یا هدف مشخصی منتشر کرده باشد. او اکنون در فهرست بازداشت اینترپل قرار دارد و توسط دادستانی سوئد به ارتکاب جرایم جنسی متهم شده و در بسیاری از کشورها حکم استرداد وی صادر شده است. بنابراین بعید است که وی هیچ اقدامی را با هدف مشخصی انجام ندهد. [این مطلب پیش از بازداشت آقای آسانژ در لندن نوشته شده است- رادیوفردا]
جولین آسانژ در مصاحبهها و مقالات خود تصویر مشخصتری از اهداف واقعی خود ارائه میدهد که باید گفت تصویر چندان جالبی نیست. برای مثال، او میگوید یکی از اهداف وی مقابله با سیاست «مبارزه با تروریسم» است، به شکلی که رژیمهایی را هدف بگیرد که این سیاست را بابا کرده اند، اما خود در تروریسم دست دارند.
به اعتقاد وی، رژیمهایی که از روشهای تروریستی استفاده میکنند شبکههای پنهانی و مخوفی هستند که با استفاده از بیاطلاعی مردم به کار خود ادامه میدهند. به اعتقاد جولین آسانژ، اگر حکومتی اقتدارگرا نباشد به پنهانکاری نیاز نخواهد داشت.
تحلیلگر گاردین در نقد دیدگاه جولین آسانژ مینویسد که از نگاه مدیر ویکیلیکس پنهانکاری مطلق عملا ناکارآمد است. روشهای توطئهآمیز و پنهانکاری هیچ گاه به موفقیت کامل نخواهد رسید، چون عاملان پیشبرد آن همیشه از جزییات برنامهها بیخبر هستند. تحلیل جولین آسانژ کاملا درست است و نمونه برجسته این تحلیل ناتوانی دستگاههای امنیتی آمریکا در پیشگیری از حملات یازده سپتامبر بود.
به همین خاطر بود که پس از این حملات دستگاه امنیتی آمریکا حجم بیشتری از اطلاعات را در میان بخشها و ادارات مختلف به گردش در آورد. و جالب این که ویکیلیکس دقیقا از همین تغییر روش کار امنیتی آمریکا بهره جست و به اطلاعات محرمانه فراوانی دست یافت.
گاردین مینویسد که درست به همان روشی که دستگاههای امنیتی میکوشند در شبکه ارتباطات هستههای تروریستی نفوذ کرده و آن را مختل کنند جولین آسانژ نیز هدفش مختل کردن ارتباطات بین نهادهایی است که آنها را «اقتدارگران توطئهگر» میداند.
یکی از اهداف مهم جولین آسانژ شکست دادن دولت آمریکا به عنوان یک «دستگاه اقتدارگرای توطئهگر» است. هدف افشاگریهای وی، به زعم خود او، این است که فضای خودهراسی ناشی از مخفیکاری شدید در ارگانهای این حکومت را از بین ببرد.
آقای آسانژ در مصاحبهای با هفتهنامه تایم گفت: «آنها دو انتخاب دارند: یکی اصلاح روش کار اطلاعاتی خود به شیوهای که به آن افتخار کرده و نتایج و جزییات آن را در اختیار افکار عمومی قرار دهند، و دیگری فرو رفتن در خود و بستن همه راههای انتقال اطلاعات که در آن صورت کارایی خود را از دست خواهند داد. برای من چنین پیامدی کاملا مطلوب است.»
تحلیلگر گاردین سپس میپرسد اگر از نگاه جولین آسانژ پنهانکاری با اقتدارگرایی ارتباط مستقیمی دارد، چرا روش کار خود ویکیلیکس تا این حد پنهانکارانه است؟ چرا منابع آن برملا نمیشوند؟ چرا رهبران و مسئولان آن همواره در خفا به سر میبرند؟ پاسخ به این سوالات کاملا واضح است. اگر ویکیلیکس یک شبکه و سازمان بسیار باز و شفاف بود، حتما با مخالفت شدیدی روبهرو میشد. به همین خاطر طبق معیارهای جولین آسانژ ویکیلیکس درست به اندازه دولت آمریکا «اقتدارگرایی توطئهگر» است.
دولت آمریکا و متحدانش ممکن است مرتکب خطاها و اعمال غیرقانونی شوند، ولی مختل کردن کار این نهادها به خاطر مبارزه با پنهانکاری هدف پسندیده و قابل قبولی نیست. این استدلال که حکومتها نباید به هیچ عنوان پنهانکاری داشته باشند کاملا نابخردانه است. و این استدلال که خود ویکیلیکس باید از این قاعده مستثنا باشد حتی نابخردانهتر از استدلال پیشین است.
فلسفه جولین آسانژ که شفافیت کامل در عرصه قدرت و حکومتگری را ترویج میکند یا متناقض و بیپایه است یا دور از صداقت. او باید خود را واقعا آن طور که هست معرفی کند: فردی مخالف سیاست خارجی آمریکا که قصد دارد آن را به هر وسیله و به هر قیمتی مختل کند. او مشعلدار بیطرف جستجوی حقیقت نیست. او در عالم واقعیت نوعی پنهانکاری را که پنهانکاری خود او است، بر نوع دیگری از پنهانکاری ترجیح میدهد.
روزنامه گاردین چاپ لندن در مرور کارنامه ویکیلیکس مینویسد که دو مورد گذشته از افشاگریهای این وبسایت در مورد حقایق ناگفته جنگ افغانستان و عراق با منش و اعتقادات جولین آسانژ که دولت آمریکا را مسئول فجایعی در این دو کشور میداند انطباق داشت. اما افشای مجموعهای از ۲۵۰ هزار سند و یادداشت دیپلماتهای آمریکایی با آن الگو انطباق ندارد. برملا کردن این اطلاعات هدف مشخص و مسیر خاصی ندارد.
برای مثال، برملا کردن موارد شخصی در مورد دیکتاتور کره شمالی برای افکار عمومی چه ارزشی دارد؟ حتی برخی بر این باورند که بخشی از اسنادی که در دور اخیر توسط ویکیلیکس برملا شده مثل ستون غیبت و شایعهپراکنی در روزنامههای عامهپسند است که جز جنجال به پا کردن هدف دیگری ندارند.
نویسنده گاردین تاکید میکند که بعید است جولین آسانژ این مطالب را بدون هیچ دقت یا هدف مشخصی منتشر کرده باشد. او اکنون در فهرست بازداشت اینترپل قرار دارد و توسط دادستانی سوئد به ارتکاب جرایم جنسی متهم شده و در بسیاری از کشورها حکم استرداد وی صادر شده است. بنابراین بعید است که وی هیچ اقدامی را با هدف مشخصی انجام ندهد. [این مطلب پیش از بازداشت آقای آسانژ در لندن نوشته شده است- رادیوفردا]
جولین آسانژ در مصاحبهها و مقالات خود تصویر مشخصتری از اهداف واقعی خود ارائه میدهد که باید گفت تصویر چندان جالبی نیست. برای مثال، او میگوید یکی از اهداف وی مقابله با سیاست «مبارزه با تروریسم» است، به شکلی که رژیمهایی را هدف بگیرد که این سیاست را بابا کرده اند، اما خود در تروریسم دست دارند.
به اعتقاد وی، رژیمهایی که از روشهای تروریستی استفاده میکنند شبکههای پنهانی و مخوفی هستند که با استفاده از بیاطلاعی مردم به کار خود ادامه میدهند. به اعتقاد جولین آسانژ، اگر حکومتی اقتدارگرا نباشد به پنهانکاری نیاز نخواهد داشت.
تحلیلگر گاردین در نقد دیدگاه جولین آسانژ مینویسد که از نگاه مدیر ویکیلیکس پنهانکاری مطلق عملا ناکارآمد است. روشهای توطئهآمیز و پنهانکاری هیچ گاه به موفقیت کامل نخواهد رسید، چون عاملان پیشبرد آن همیشه از جزییات برنامهها بیخبر هستند. تحلیل جولین آسانژ کاملا درست است و نمونه برجسته این تحلیل ناتوانی دستگاههای امنیتی آمریکا در پیشگیری از حملات یازده سپتامبر بود.
به همین خاطر بود که پس از این حملات دستگاه امنیتی آمریکا حجم بیشتری از اطلاعات را در میان بخشها و ادارات مختلف به گردش در آورد. و جالب این که ویکیلیکس دقیقا از همین تغییر روش کار امنیتی آمریکا بهره جست و به اطلاعات محرمانه فراوانی دست یافت.
گاردین مینویسد که درست به همان روشی که دستگاههای امنیتی میکوشند در شبکه ارتباطات هستههای تروریستی نفوذ کرده و آن را مختل کنند جولین آسانژ نیز هدفش مختل کردن ارتباطات بین نهادهایی است که آنها را «اقتدارگران توطئهگر» میداند.
یکی از اهداف مهم جولین آسانژ شکست دادن دولت آمریکا به عنوان یک «دستگاه اقتدارگرای توطئهگر» است. هدف افشاگریهای وی، به زعم خود او، این است که فضای خودهراسی ناشی از مخفیکاری شدید در ارگانهای این حکومت را از بین ببرد.
آقای آسانژ در مصاحبهای با هفتهنامه تایم گفت: «آنها دو انتخاب دارند: یکی اصلاح روش کار اطلاعاتی خود به شیوهای که به آن افتخار کرده و نتایج و جزییات آن را در اختیار افکار عمومی قرار دهند، و دیگری فرو رفتن در خود و بستن همه راههای انتقال اطلاعات که در آن صورت کارایی خود را از دست خواهند داد. برای من چنین پیامدی کاملا مطلوب است.»
تحلیلگر گاردین سپس میپرسد اگر از نگاه جولین آسانژ پنهانکاری با اقتدارگرایی ارتباط مستقیمی دارد، چرا روش کار خود ویکیلیکس تا این حد پنهانکارانه است؟ چرا منابع آن برملا نمیشوند؟ چرا رهبران و مسئولان آن همواره در خفا به سر میبرند؟ پاسخ به این سوالات کاملا واضح است. اگر ویکیلیکس یک شبکه و سازمان بسیار باز و شفاف بود، حتما با مخالفت شدیدی روبهرو میشد. به همین خاطر طبق معیارهای جولین آسانژ ویکیلیکس درست به اندازه دولت آمریکا «اقتدارگرایی توطئهگر» است.
دولت آمریکا و متحدانش ممکن است مرتکب خطاها و اعمال غیرقانونی شوند، ولی مختل کردن کار این نهادها به خاطر مبارزه با پنهانکاری هدف پسندیده و قابل قبولی نیست. این استدلال که حکومتها نباید به هیچ عنوان پنهانکاری داشته باشند کاملا نابخردانه است. و این استدلال که خود ویکیلیکس باید از این قاعده مستثنا باشد حتی نابخردانهتر از استدلال پیشین است.
فلسفه جولین آسانژ که شفافیت کامل در عرصه قدرت و حکومتگری را ترویج میکند یا متناقض و بیپایه است یا دور از صداقت. او باید خود را واقعا آن طور که هست معرفی کند: فردی مخالف سیاست خارجی آمریکا که قصد دارد آن را به هر وسیله و به هر قیمتی مختل کند. او مشعلدار بیطرف جستجوی حقیقت نیست. او در عالم واقعیت نوعی پنهانکاری را که پنهانکاری خود او است، بر نوع دیگری از پنهانکاری ترجیح میدهد.
به نظر می آید که آسانژ، در جهان سیاست ،زمین لرزه ای پدید آورد که نه تنها برج و باروهای به ظاهر مستحکم زیادی را فروریخت ، بلکه لرزه براندام همه دیگر برج نشینان عالم نیز انداخت.
او با انتشارپیام های محرمانه (به قول خودش)" توطئه گران مقتدر"، ثابت کرد که برای صاحبان قدرت،" شفافیت " فقط آن زمان مطلوب است که افسارش در دست خودشان باشد و به قلب سپاه دشمنانشان حمله برد.
آسانژ، تاریخ را ورق زد، زیرا پس از این، هیچ ابرقدرت و قدرتی، جرئت آن را نخواهد داشت که چون گذشته، با خیالی آسوده، برای تسلط بر مردم خود و دیگران، به توطئه و تزویر متوسل شود و بپندارد که اگر همه جهان هم بوی توطئه را استشمام کرد ولی مدرک محکمه پسندی برای اثبات نخواهد یافت.
از این رو، افشا گری های "ویکی لیکس"، حتی اگر پس پرده اهداف دیگری هم جز "مبارزه با توطئه گران مقتدر"، داشته باشد، فصلی در تاریخ گشود که مردم جهان را برای اولین بار، به روئیت منتهی الیه دخمه های تصمیم گیری قدر قدرتان، امیدوار می سازد.
درخبرها آمده بود که برخی محافظه کاران آمریکا، خواستار اعدام "جولین آسانژ" شده اند. (اشپیگل آن لاین.۶ دسامبر۲۰۱۰).
پشتیبانی پوتین، لولا و کمیسر سازمان ملل از ویکیلیکس
در پی دستگیری جولیان اسانژ بنیانگذار ویکیلیکس، اعتراض به فشارهائی که بر این سایت اینترنتی افشاگر وارد میشود، دامنه گستردهتری مییابد. در این اعتراض، اکنون کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، نخستوزیر روسیه و رئیسجمهور برزیل، با هکرها همسو شدهاند.
حمله به پایگاه اینترنتی دولت سوئد
بهگزارش روزنامه سویسی "نویهتسورشر تسایتونگ"، یک سخنگوی گروه "آنانوموس" که تعدادی از هکرهای ورزیده در آن گرد آمدهاند، اعلام کرده که «جنگ ما پایان نیافته است». همین گروه، در تازهترین حرکت خود، سایت اینترنتی دولت سوئد را، چهارشنبه شب (۸ دسامبر) برای چند ساعت از کار انداخت.
پیش از این، پایگاه اینترنتی موسسه اعتباری ویزا مورد حمله هکرها قرار گرفته بود. این موسسه، اعلام کرده بود که حوالههای ویکیلیکس را انجام نخواهد داد. نویهتسورشر تسایتونگ به نقل از یک سخنگوی گروه آنانوموس نوشته است:«ما میخواهیم که اینترنت را، همانطور که همیشه بوده، باز و آزاد نگه داریم.»
نگرانی کمیسر حقوقبشر سازمان ملل
در کنار حملات هکرها، "ناوی پیلای" کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز، روز پنجشنبه (۹ دسامبر) در لندن نسبت به فشارهائی که برای قطع شریان مالی ویکیلیکس بر موسساتی مثل ویزا و مسترکارد وارد آمده است، ابراز نگرانی کرد. خبرگزاری آلمان به نقل از این مقام نوشت:«این تلاشها میتواند به عنوان سانسور انتشار اطلاعات تعبیر شود. به گونهای که حق ویکیلیکس را در زمینه آزادی اظهار نظر نقض میکند.»
تاکنون چندین موسسه مالی و اعتباری، بهخاطر انتشار اسناد وزارتخارجه آمریکا همکاری خود را با ویکیلیکس قطع کردهاند. موسسات اعتباری ویزا و مسترکارد مهمترین آنها هستند. "آندرآس فینک" رئیس موسسه "داتا سل" به آسوشیتدپرس گفته است که علیه ویزا و مسترکارد اعلام جرم خواهد کرد. داتاسل امور مالی آنلاینی ویکیلیکس را اداره میکند.
اعتراض پوتین و لولا
همراه با کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، رئيس جمهور برزیل و نخستوزیر روسیه هم به دستگیری جولیان آسانژ و فشارهائی که بر ویکیلیکس وارد آمده اعتراض کردهاند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، ولادیمیر پوتین نخستوزیر روسیه روز پنجشنبه در مسکو گفت: «وقتی از دموکراسی حرف میزنند باید آن را به صورت کامل بپذیرند. آمریکا باید اول در خانه خودش را جارو بکشد.»
لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا رئیسجمهور چپگرای برزیل نیز، همبستگی کشورش را با جولیان آسانژ اعلام کرد. وی گفت: «اسناد گفتوگوهای محرمانه وزارتخارجه آمریکا که به وسیله سیرویس اینترنتی افشاگر ویکیلیکس منتشر شده، دیپلماسییی را برملا کرده که دسترسی به آن غیرممکن بهنظر میرسید.»
لولا که در مخالفت با ایالات متحده آمریکا با چاوز و احمدینژاد روسای جمهوری ونزوئلا و ایران همصدا است، همچنین گفته است:«آنها آسانژ را دستگیر کردهاند و من با توجه به آزادی عقیده، صدای اعتراض زیادی را نمیشنوم.»
جولیان آسانژ بنیانگذار ۳۶ ساله و استرالیائی ویکیلیکس، که از سوی دادگستری سوئد به تجاوز جنسی در این کشور متهم شده، روز سهشنبه (۷ دسامبر) خود را به پلیس لندن معرفی کرد و بازداشت شد. دادگستری بریتانیا هنوز درباره احتمال استرداد وی به سوئد موضعی اعلام نکرده است.
آزادی سکینه آشتیانی تکذیب شد
یک شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان متعلق به دولت ایران گزارش های منتشر شده در مورد آزادی سکینه محمدی آشتیانی، زن ایرانی محکوم به سنگسار را تکذیب کرده است.
سایت شبکه تلویزیونی "پرس تی وی" در خبری نوشته است که یک تیم تلویزیونی همراه با خانم آشتیانی به منزل این زن رفته تا وی "جزئیات قتل شوهرش را در صحنه جنایت" بازگو کند.پرس تی وی تصاویری از خانم آشتیانی و فرزند او سجاد قادرزاده را ظاهرا در منزل آنان در شهر اسکو منتشر کرده است.
در خبر اولیه پرس تی وی، به آزادی خانم آشتیانی اشاره ای نشده و فقط گفته شده بود که قرار است نیمه شب جمعه به وقت محلی (۸ و ۳۰ دقیقه شب به وقت گرینویچ) برنامه ای درباره خانم آشتیانی از این شبکه تلویزیونی پخش شود.
همزمان، کمیته بین المللی ضد سنگسار مستقر در آلمان به نقل از "منابعی در ایران" به خبرگزاری ها گفت که خانم آشتیانی و پسرش از زندان آزاد شده اند.
به دنبال انتشار این گزارش ها، بسیاری از رسانه های خارجی اعلام کردند که خانم آشتیانی آزاد شده و برخی رسانه های خبری انگلیسی زبان از آزادی هوتن کیان، وکیل مدافع خانم آشتیانی، و دو روزنامه نگار آلمانی که در ارتباط با این پرونده بازداشت شده بودند هم خبر دادند.
پرس تی وی در خبری که در ساعات بامداد روز جمعه در سایت این شبکه تلویزیونی منتشر شد ضمن اعلام اینکه پسر و وکیل سکینه محمدی آشتیانی از جمله کسانی هستند که "با تیم تولید (این برنامه ویژه تلویزیونی) صحبت کرده اند" تلویحا خبر آزادی خانم آشتیانی را تکذیب کرد.
این شبکه تلویزیونی رسانه های غربی را متهم کرد که با جنجال تبلیغاتی و انتشار اخباری مبنی بر آزادی خانم آشتیانی، به دنبال بهره برداری های سیاسی و تضعیف جمهوری اسلامی بوده اند.
انتشار خبر آزادی خانم آشتیانی با استقبال و ابراز خرسندی شماری از گروه های مدافع حقوق بشر و مقام های ارشد کشورهای مختلف جهان از تصمیم مقامات جمهوری اسلامی در این مورد مواجه شده بود.
فرانکو فراتینی، وزیر خارجه ایتالیا، از این گزارش ابراز خشنودی کرد و مارین هارپر، همسر نخست وزیر کانادا نیز گفت از شنیدن گزارش های مربوط به رهایی احتمالی خانم آشتیانی از "حبس ناعادلانه" بسیار خوشحال شده است.
بانوی اول کانادا با صدور بیانیه ای در روز پنجشنبه گفت: "اگرچه خبر امروز دلگرم کننده است، اما هنوز باید اقدامات بیشتری برای بهبود زندگی زنان ایران انجام شود" و ابراز امیدواری کرد که زنان ایران هم یک روز از "همان امتیازات، حقوق و آزادی های زنان در کانادا" بهره مند شوند.
برنامه های تلویزیونی
در ماه های اخیر، خانم آشتیانی چند بار در شبکه تلویزیونی داخل ایران ظاهر شده و "اعتراف" کرده است که با مردی که شوهرش را به قتل رسانده، رابطه نامشروع داشته است.
در یکی از این برنامه های تلویزیونی، تصاویری از پسر سکینه محمدی آشتیانی نیز نشان داده شد که از تلاش برای جلب حمایت جهانی از لغو مجازات سنگسار مادرش ابراز پشیمانی می کرد و وکلای مدافع خانم آشتیانی را مسئول آبروریزی خانواده خود می دانست.
در برنامه های تلویزیونی پخش شده در ایران، چهره سکینه آشتیانی به طور مبهم نشان داده می شد اما شبکه پرس تی وی، عکس واضحی از خانم آشتیانی را در کنار پسرش منتشر کرده است.
سکینه محمدی آشتیانی، ۴۳ ساله، در سال ۲۰۰۶ به اتهام مشارکت در قتل همسرش و ارتکاب زنای محصنه در تبریز محاکمه و به سنگسار محکوم شد.
به دنبال فشارهای جهانی برای جلوگیری از اجرای حکم سنگسار، سرانجام قوه قضائیه ایران اعلام کرد که خانم آشتیانی به جرم دست داشتن در قتل همسرش به قصاص محکوم شده و اجرای حکم اعدام او بر حکم سنگسار اولویت دارد.
برخی رسانه های خبری گفتند که احتمال دارد مقامات قضایی ایران که با واکنش گسترده جهانی علیه مجازات سنگسار مواجه شده اند در صدد باشند خانم آشتیانی را به اتهام مشارکت در قتل همسرش، اعدام کنند.
به گفته آنان، در چنین صورتی، مقامات قضایی ضمن جلب رضایت طرفداران شدت عمل در پرونده های جنسی، از اجرای حکم سنگسار که طرفداران حقوق بشر آن را "ظالمانه، غیرانسانی و تحقیر آمیز" و در نتیجه، مغایر موازین حقوقی بین المللی می دانند نیز اجتناب خواهند کرد.
در عین حال، به گفته وکلای مدافع سکینه محمدی آشتیانی، موکل آنان در ارتباط با مشارکت در قتل به ده سال حبس محکوم شده و حکم اعدام مطرح نبوده است.
سازمان های جهانی حقوق بشر، اتحادیه اروپا و بسیاری دیگر از کشورها و مقامات ارشد کشورهای مختلف، از جمله برخی کشورهای دوست جمهوری اسلامی، خواستار لغو اجرای حکم سنگسار شده اند.
از جمله لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل که روابط دوستانه ای با مقامات ایرانی دارد، گفته بود که کشورش حاضر است به خانم آشتیانی پناهندگی بدهد.
چندی پیش جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و سرپرست هیات ایرانی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، از مجازات سنگسار دفاع کرد، اما گفت که خانم آشتیانی ممکن است اعدام نشود.
ویکی لیکس: کره شمالی 'در ساخت مراکز اتمی به برمه کمک می کند'
براساس مکاتبات دیپلماتیک آمریکا که توسط وبسایت افشاگر ویکی لیکس منتشر شده، برمه ممکن است با حمایت کره شمالی سرگرم احداث تاسیسات موشکی و اتمی باشد.
این اسناد بر اظهارات شاهدان عینی استوار است که گفته اند کارگران کره شمالی در ساختن تاسیسات زیرزمینی در یک ناحیه جنگلی در برمه فعالیت دارند.این گزارش باعث تشدید نگرانی در این مورد می شود که احتمال دارد حکومت برمه در صدد دستیابی به تسلیحات اتمی باشد هر چند مقامات این کشور چنین برنامه ای را تکذیب کرده اند.
ویکی لیکس تاکنون بیش از 1100 برگ سند شامل مکاتبات دیپلماتیک دولت آمریکا را فاش کرده است اما می گوید که 251 هزار سند را در اختیار دارد.
دستیابی و اقدام به انتشار محتوای مکاتبات دیپلماتیک آمریکا باعث ناخرسندی و نگرانی دولت این کشور شده است.
اسناد مربوط به احتمال فعالیت موشکی و هسته ای برمه مربوط به مکاتبات دیپلمات های آمریکایی طی شش سال است که حکایت از آن دارد که کارگران و بازرگانان خارجی محل احداث این مراکز را دیده اند.
یکی از این مکاتبات که در ماه اوت سال 2004 ارسال شده، به نقل از یک افسر واحدهای مهندسی ارتش برمه می نویسد که سامانه موشک های زمین به هوا در نقطه ای در شهر مینبو در غرب میانمار (برمه) در دست احداث است.
در این سند، که روزنامه گاردین آن را منتشر کرده، آمده است: "کره شمالی ها، با همکاری کارگران برمه ای، مشغول ساختن یک تاسیسات زیرزمینی محافظت شده با بتون" هستند.
تحلیلگران در گذشته این نگرانی را مطرح کرده بودند که برمه در همکاری با کره شمالی برای توسعه فناوری اتمی خود تلاش می کند، اما دولت برمه همواره این موضوع را رد کرده است.
جاناتان مارکوس، تحلیلگر امور دیپلماتیک در بی بی سی، می گوید که اکنون چندین ماه است که گزارش های متعددی در مطبوعات و مجلات تخصصی دایر بر اقدام برمه در ساختن تاسیساتی اتمی با کمک کره شمالی منتشر می شود.
او می افزاید که این گزارش ها عمدتا براساس اظهارات پناهندگانی که موفق به فرار از برمه شده اند و همچنین تصاویر ماهواره ای استوار است.
شکوری راد: صادق لاریجانی هم به موسوی تبریک گفته بود
علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران گفت که صادق لاریجانی، رئیس فعلی قوه قضائیه و عضو شورای نگهبان در زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم، بعد از انتخابات به میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاح طلب تبریک گفته بود.
آقای شکوری راد، در مناظره با عبدالرضا داوری، مدیر عامل سابق خبرگزاری دولتی ایرنا، که توسط بسیج دانشجویی دانشگاه لرستان برگزار شد، در دفاع از دیدگاه خود در مورد بروز تخلف در انتخابات اظهار داشت: "رسانه های خود شما گفتند که علی لاریجانی تلفنی به آقای موسوی تبریک گفت... چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد که تاکنون بنا به دلایلی رسانهای نشده است و اگر لازم بود این کار انجام خواهد شد."اظهارات آقای شکوری راد در مورد "تبریک علی لاریجانی به میرحسین موسوی"، ظاهرا اشاره ای به مطلب منتشر شده در سایت رجا نیوز، از حامیان دولت، در ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ بوده است.
کاری که ایشان [علی لاریجانی] بعد از ظهر روز اخذ رأی کرد و تلفنی به موسوی، به بهانه حتمی شدن ریاست جمهوریاش تبریک گفت، قابل گذشت نیست، سایت رجا نیوز، ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
حدود یک سال پس از چاپ مطلب رجانیوز، خبرگزاری ایلنا از توزیع اطلاعیه ای علیه علی لاریجانی در حاشیه مراسم نمازجمعه ۲ مهر قم، توسط عدهای از هواداران دولت خبر داد.
به گزارش ایلنا، در این اطلاعیه که نویسندگان آن، خود را "جمع کثیری از طلاب، دانشجویان و مردم" نامیده بودند، ضمن انتقاد از موارد ناهمسویی آقای لاریجانی با دولت، خطاب به وی آمده بود: "گفته میشود شما به رقیب آقای احمدینژاد رای دادهاید و پیروزی او را نیز تلفنی تبریک گفتهاید، هنوز تکذیب روشنی از شما در این زمینه شنیده نشده است."
در یک اظهار نظر خبرساز دیگر در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری، علیرضا زاکانی نماینده اصولگرای مجلس، در سخنرانی خود در ۱ آذر ۱۳۸۸ اظهار داشت که نظرسنجیهای وزارت اطلاعات و وزارت کشور و نیز جمعبندی شورای عالی امنیت ملی پیش از روز رای گیری، حاکی از آن بوده است که انتخابات به دور دوم کشیده میشود.
علیرضا زاکانی نماینده اصولگرای مجلس، در ۱ آذر ۱۳۸۸ گفت که نظرسنجیهای وزارت اطلاعات و وزارت کشور پیش از انتخابات ریاست جمهوری، حاکی از آن بوده است که انتخابات به دور دوم کشیده میشود.
در مناظره علی شکوری راد و عبدالرضا داوری، مدیرعامل سابق ایرنا در واکنش به اشاره آقای شکوری راد به نظرسنجی وزارت اطلاعات قبل از انتخابات گفت: "من کاری به نظرسنجی وزارت اطلاعات ندارم، زیرا درون آن وزارتخانه طیفهای مختلفی وجود دارد."
وی افزود: "در روز ۲۰ خرداد ۸۸ براساس آخرین نظرسنجی که در ایرنا انجام دادیم بیش از ۶۳ درصد آرا را احمدینژاد کسب کرد و اگر تقلب بخواهد صورت گیرد حد و سقفی دارد."
گفتوگوی روزنامهی زوددویچه تسایتونگ با مانا نیستانی، کاریکاتوریست ایرانی
«شانس بیاورم، زندان طولانیمدت در انتظارم است»
ناصر غیاثی
مانا نیستانی کاریکاتوریست اپوزیسیون ایرانی شده است؛ در حالی که خود را حتی فردی سیاسی نمیداند.مانا نیستانی یکی از مهمترین کاریکاتوریستهای سیاسی ِ ایران است. او پیش از آنکه موفق به فرار به مالزی بشود، در زندان بدنام اوین محبوس بود. او در مالزی هم امنیت ندارد. یک گفتوگوی ایمیلی دربارهی طنز در کاریکاتور و مشکل ایرانیها برای گرفتن پناهندگی در غرب با او انجام دادهایم که میخوانید:
آقای نیستانی، آیا مقامات ایرانی اهل طنزاند؟
آنها استعداد بهوجودآوردن وضعیتهای مسخره را دارند، اما قادر نیستند به این [وضعیتهای مسخره] بخندند. قاعده این است: با یک قیافهی خیلی جدی کارهای خیلی احمقانه انجام بده، ادعا کن، در ایران آزادی بیان وجود دارد و همان روز چندین روزنامهی اصلاحطلب را توقیف کن. چنین لحظههای متناقضی مرا یاد پتر سلرز در نقش کارآگاه کلوزه میاندازند. او هم خودش را خیلی جدی میگرفت؛ در حالیکه تنها هرج و مرج ایجاد میکرد.
خود شما بهعنوان فراری سیاسی در مالزی هستید و ...
وضع من بهعبارتی گروتسک است. راستش خودم را یک آدم سیاسی واقعی نمیدانم. علاقهی وافری به سینما، نقاشی، داستانهای مصور و ادبیات دارم. اما چون در ایران تمام جنبههای زندگی آدم تحت کنترل است، هر نوع انحراف از هنجارها فوراً عملی بهغایت سیاسی محسوب میشود.
شما به تازگی داستان مصور بلندی به نام «درگیر» را دربارهی یک خانوادهی تهرانی به پایان رساندهاید که ظاهراً مصداق همین نکتهایست که به آن اشاره میکنید.
عنوان خودش گویاست. «درگیر» یعنی توی هچل افتادن یا در میان بودن پای کسی در یک ماجرا. موضوع زندگی روزمره و کاملاً عادی است. اما همین زندگی عادی ِما همیشه امری سیاسی است. هر کس که در ایران فکر کند صاحب یک زندگی خصوصی است یا حق آزادی دارد، اپوزیسیون محسوب میشود.
پای خود شما بهواسطهی یک کارتون ساده به میان کشیده شد.
پیشتر من مسئول بخش جوانان مجلهی جمعه بودم. در مه ۲۰۰۶ تصویر پسری را کشیدم که با یک سوسک حرف میزد. سوسک نمیفهمید او چه میگوید و پرسید: «نمنه؟» این واژه در اصل یک واژهی ترکی ِآذری است؛ زبان مردمی که در شمال غربی ایران زندگی میکنند. اما در زبان روزمرهی فارسی هم به معنیِ «ها؟!» یا «چی فرمودید؟» است.
این تصویر موجب عکسالعملهای شدیدی میان آذریها شد: درگیرهای خیابانی، دستگیریها و چند کشته ...
حتی یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرده بود که امکان دارد این کلمه از نظر اقلیت آذری توهین محسوب شود. آن زمان در دانشگاه تبریز، شهری که غالب شهروندانش آذری هستند، ناآرام بود به این دلیل که احساس میکردند دولت با آنها رفتار ناعادلانهای دارد. تازه ناآرامیها داشت فروکش میکرد که مجله دست یک دانشجو افتاد. بعد از آن جداییطلبهای افراطی این تصویر را بهانه قرار دادند. تمام شهرهایی که شهروندهای آذری ساکن آن بودند شلوغ شد. دولت، من و سردبیر مجله را دستگیر و از فرصت برای سرکوب کنشگران آذربایجانی و حمله به روزنامهها استفاده کرد. از سال ۲۰۰۰ بیش از ۱۰۰ روزنامه و مجله در ایران توقیف شده است.
حتی یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرده بود که امکان دارد این کلمه از نظر اقلیت آذری توهین محسوب شود. آن زمان در دانشگاه تبریز، شهری که غالب شهروندانش آذری هستند، ناآرام بود به این دلیل که احساس میکردند دولت با آنها رفتار ناعادلانهای دارد. تازه ناآرامیها داشت فروکش میکرد که مجله دست یک دانشجو افتاد. بعد از آن جداییطلبهای افراطی این تصویر را بهانه قرار دادند. تمام شهرهایی که شهروندهای آذری ساکن آن بودند شلوغ شد. دولت، من و سردبیر مجله را دستگیر و از فرصت برای سرکوب کنشگران آذربایجانی و حمله به روزنامهها استفاده کرد. از سال ۲۰۰۰ بیش از ۱۰۰ روزنامه و مجله در ایران توقیف شده است.
اجازه پیدا کردید نسبت به کج فهمی در مورد این موضع بگیرید؟
چه چیزهایی میگویید ها! در زندان اوین در یک سلول انفرادی ِ دوبله حبسم کردند. همین!
سلول انفرادی دوبله؟
سلول انفرادی معمولی به اندازهی یک قبر است؛ دو متر در دو متر. بسیاری از زندانیهایی که در چنین سلولهایی حبس بودند، دیوانه شدند. به همین علت در شماری از بخشها دو سلول را یکی کردند. من همراه با سردبیر مجلهی جمعه ۵۰ روز در یک سلول بزرگ دو متر در دو متر حبس بودم. پس از آن سه ماه هم بدون اتهام نگهام داشتند. یک بار که به من مرخصی دادند با همسرم فرار کردم و سر از مالزی درآوردم. از اینجا با رادیو زمانه کار کردم، اما در ابتدا از اشارات سیاسی پرهیز میکردم. هر چه باشد من اینجا تنها با روادید دانشجویی زندگی میکنم و مالزی و ایران رابطهی بسیار خوبی با هم دارند. البته حکم من هنوز صادر نشده است. اگر دادگاه انقلاب محکومم کند، مالزی اخراجم خواهم کرد.
حکم شما کی صادر خواهد شد؟
هر روز ممکن است این اتفاق بیفتد. دادستانی تقاضای اشد مجازات کرده است و میگوید، تو مسئول تمام کشتهها و خرابیها در طول راهپیماییها سال ۲۰۰۶ هستی.
چرا با این حال دوباره کشیدن کاریکاتور را از سر گرفتید؟
با شروع انتخابات در ژوئن دوباره شروع کردم. اگر یک نامزد اصلاحطلب پیروز میشد، پیروزی او برای ما به منزلهی رهایی میبود. تقلب در انتخابات همه چیز را خراب کرد. اینکه در عمل شرکتکنندگان در راهپیماییها کشته شدند، شوک بزرگی بود. چشمان ندا آقاسلطان را هرگز فراموش نخواهم کرد. فراموش نخواهم کرد چگونه در خیابان افتاده و فهمیده بود دارد از شدت خونریزی میمیرد. ناچار بودم عکسالعمل نشان بدهم.
ایرانیها کاریکاتورهای شما را با علاقهی زیادی در اینترنت جستجو میکنند. مبارزه بین شما و سانسور چه شکلی است؟
تارنمای هر دو مجلهی اینترنتیِ رادیو زمانه و مردمک که برایشان کار میکنم، فیلتر است. فیس بوک هم همینطور. اما بسیاری از ایرانیها از نرمافزارهای فیلترشکن استفاده کرده، کاریکاتورهای مرا دانلود میکنند و با ایمیل برای هم میفرستند.
نقاشیهای شما آدم را به یاد گئورگه گروستس و اوتو دیکس میاندازند. آیا خود شما هم معتقد به کاریکاتور هستید؟
بله. یا معتقد به طنز سیاهم. من گروستس را تحسین میکنم. بیش از آن تحت تاثیر تصویرگر آمریکایی براد هولاند هستم که استاد هاشورزنی است. یاد یاس درخشان [فرانسیسکو] گویا میافتم. کارتونیست آرژانتینی کینو از نظر من بیهمتاست چرا که کمیک و ژرفا را به گونهای نادر به هم پیوند میدهد.
اتفاقا همین هم نقطهی قوت شماست. در تمام شهرها تظاهراتکنندگان در طول اعتراض نقاشیهای شما را نشان میدادند.
این از سویی باعث افتخار من است. از سوی دیگر به روابط تنگاتنگ دیپلماتیک بین ایران و مالزی اشاره کردم. اگر مرا پس بفرستند، به خاطر کاریکاتورهای سال پیش حکم بسیار سختتری صادر خواهد شد. اگر شانس بیاورم زندان طولانیمدت در انتظار من است. به همین خاطر تلاش میکنم به غرب بروم. مشکل است.
چه چیزی مشکل است؟
سعی کنید یکبار بهعنوان ایرانی از آمریکا تقاضای ویزا بکنید. رفتار کارمندان سفارتخانههای غربی با آدمی مثل من همیشه مثل یک تروریست بالقوه است.
توهمات ِ خود شما هم در این مورد دخیل نیست؟
ببینید من یک کارتونیست بسیار معروف ایرانی هستم. پارسال کالج هنر و طراحی ساوانا در جورجیا میخواست به من بورس بدهد. تمام پرسشنامههای خاصی را که یک ایرانی باید در سفارت آمریکا پر کند، پر کردم، تمام انگیزههایم را برایشان شرح دادم. سرانجام گفتند، تو ۳۷ سال داری و قبلاً در یک رشتهی دانشگاهی درس خواندهای (که البته درست است. من مهندس معمارم) و بههمین خاطر نمیتوانی در یک رشتهی دیگر هم درس بخوانی. پرسیدم: آیا یک اروپایی هم نمیتواند در رشتهی دوم درس بخواند؟ واقعاً جانم در خطر است. اما حرفم را باور نکردند.
بعدالتحریر: کمی پس از پایان جلسهی هیئت تحریره نیستانی ایمیل فرستاد که سفارت آلمان در کوالالامپور به لطفِ سازمان خبرنگاران بدون مرز او را دعوت کرده است. موضوع دعوتنامه تقاضای روادید است.
روزنامهی زوددویچه تسایتونگ تعدادی از آثار مانا نیستانی را با عنوان "قلم ِ من، شمشیر" در اینجا درج کرده است
ژان لوک گدار: آنکه گفت نه
اکبر فلاحزاده
ژان لوک گدار که به همراه اریک رومر، کلود شابرول، فرانسوا تروفو و دیگران جریان موج نو در سینما را بهوجود آورد، فقط در سینما و علیه هالیوود هیاهو نکرده است. او علیه تابوهای فرهنگی- سیاسی و فلسفی هم شوریده، با کهنهخواهان در همهجا جنگیده و با فیلم «سلام بر مریم» با کلیسا هم درافتاده است.
او از نمادهای بیداری نسل شورشی سالهای دههی ۶۰ در اروپاست که چراغ روشنگری را هنوز که هنوز است روشن نگه داشته است. او اخیراً اسکار افتخاری هالیوود را رد کرد، چون نمیخواست در سالخوردگی سرش را شیره بمالند. او معتقد است کسانی که در هالیوود به او جایزه میدهند، اصلاً فیلمهایش را ندیدهاند. گدار البته از جایزه بدش نمیآید، او تاکنون جوایز متعددی و آخرین جایزهاش را همین چندی پیش در سوئیس دریافت کرده است.
روزنامهی تاگس انسایگر به مناسبت جایزهی بزرگی که در سوئیس به گدار دادهاند، با او گفتوگو کرده است. در این گفتوگو از هر دری سخن به میان آمده: از حق کپی رایت، انقلاب فرانسه، فیلمهای تارانتینو، «فیلم سوسیالیسم»، اروپای امروز، هالیوود و موضوعات دیگر. این گفتوگو را میخوانیم:
نه، ابداً. من روحاً خیلی فرانسویام. در فرانسه متولد شدهام. پاسپورت سوئیسیام را بیست و یک سالم که بود، خریدم. یعنی بابتش پول دادم. من خودم را سوئیسی نمیدانم. از تاریخ این کشور هم هیچ چیزی نمیدانم.
شما در انتخابات سوئیس شرکت نمیکنید؟
نه. در فرانسه هم شرکت نمیکنم.
اما فیلم تازهی شما «فیلم سوسیالیسم» عنوان سیاسی و در عین حال چشمگیری دارد. میتوانید بگویید منظورتان از این عنوان چیست؟
دوست نویسندهام این عنوان را به من پیشنهاد داد. اگر اسم فیلم، آنطور که یکبار در نظر گرفته شد، فقط «سوسیالیسم» بود، آنوقت مردم میگفتند: آه، موضوع سر سوسیالیسم است، یعنی سیاست حزبی، یعنی که فیلم علیه سرمایهداری است. اما مسئلهی من سر چیز دیگری، سر چیزهای کهن است، سر اوهام. سر توتمهای فرهنگی.
شاید بشود گفت سوسیالیسم وهم زمان ماست، وهمی که از ذهن بیرون رانده میشود. بله، طبیعی است. در این مورد چیزی عوض نشده. شکاف بین فقیر و غنی بزرگتر شده. وضع اجتماعی ما تقریباً باز مثل قرون وسطی شده است، هنگامی که شاهزادهها در خانههای اعیانیشان زندگی میکردند. وقتی کسی حقوق مناسبی میگیرد، من از خودم میپرسم آخر چرا آدم همیشه میخواهد درآمد بیشتری داشته باشد.
شما زمانی برای حفظ حقوق مؤلف در برابر دزدی و کپیبرداری موضع گرفتید. در این فیلم هم مؤکداً علیه حق مؤلف هستید. چرا حق خودتان را زیر سؤال میبرید؟
وقتی تلویزیون بابت فیلمی که نمایش میدهد، باید پول بدهد، طبیعتاً من هم از حق مؤلف سود میبرم. اما وقتی قرار میشود حق مؤلف را کنار بگذاریم - که من با کنار گذاشتنش کاملاً موافقم - آن وقت من مؤلف باید دنبال راه دیگری باشم. کل مسئله این است که آدم مزد کافی بگیرد. کسی که درآمدش کافی نیست، مجبور میشود دزدی کند. وقتی کارگران مزدشان کم است، این امر منجر میشود به این که قیام کنند. به همین دلیل بیمههای اجتماعی درست شده است. چه بسا بهتر باشد که کارگران بیشتر درآمد داشته باشند.
شما مشکلی در این نمی بینید که کسی تصاویر یا اصلاً یک تکه کامل از فیلم شما را بدزدد؟
چه بهتر از این! من کل فیلمهایم را پیشکش میکنم. اصلاً حق مؤلف چیز بیخودی است. مؤلف حقی ندارد، فقط وظیفه دارد.
برگردیم به موج نو: شما امروز میراث انقلاب اروپایی سینما را در کجا میبینید؟ انقلابی که خود شما نیم قرن قبل راه انداختید.
من دیگر خودم را خوب بهجا نمیآورم، چون ما در این منطقهای که زندگی میکنیم، جز تولیدات آمریکایی فیلم دیگری برای دیدن پیدا نمیکنیم. البته امروز هم یقیناً کارگردانانی هستند که سینمای خاص خودشان را دارند و میکوشند بهعنوان مؤلف بیرون از سیستم حاکم فعالیت کنند. هر چند که این اصطلاح مؤلف قوز بالا قوز شده.
یعنی چه؟ شما خودتان از بنیانگذاران نظریهی مؤلف در سینما هستید.
ما قبلاً از «سیاست مؤلف» حرف میزدیم، اما کلمهی سیاست به مرور زمان فراموش شد. آنوقتها مؤلف سناریو مؤلف واقعی فیلم محسوب میشد. نوشتن هنوز هم با وجاهتتر از کارگردانی قلمداد میشود. ما آنوقتها گفتیم: کارگردان، هر که میخواهد باشد، خوب یا بد، مؤلف فیلم است. آنوقتها منظور از کارگردانی صرفاً هدایت بازیگران بود. کارگردانان کارشان فقط این بود که بازیگران را هدایت کنند.
حالا که اینطور است، پس بفرمایید مؤلف همین «فیلم سوسیالیسم» کیست؟
باعث درمان یک بیمار کیست؟ معلوم است که پزشک، اما همچنین خود بیمار. اگر بیمار وجود نداشته باشد، پزشک هم در کار نخواهد بود. در مورد «فیلم سوسیالیسم» میشود گفت: مؤلف این فیلم یک حس معین در اروپای امروز ماست، اروپایی که درست نمیداند به کجا میرود.
کوئنتین تارانتینو شرکت تولید فیلماش را بر اساس عنوان یکی از فیلمهای شما «گروه خارج گودها» نام گذارده. این موضوع باعث افتخار شماست، یا اینکه برایتان اهمیتی ندارد؟
چیزی که باعث ناراحتیام می شود این است که این یکی از فیلمهای خیلی بد من است. اما اصلاً تعجب نمیکنم که آدمی مثل تارانتینو از قضا این فیلم مرا انتخاب کرده.
شما فیلمهای تارانتینو را میبینید؟
شاید یکی یا دو تا را دیده باشم. سعی میکنم در جریان امور باشم که کار سختی است. بعضی فیلم ها را با DVD میبینم، که طبیعتاً کیفیت خود فیلم را ندارد.
نظرتان راجع به فیلمهای او چیست؟
فیلمهایش کمی ساده هستند. پلیس هم درجا نمیگوید کی مقصر است، بلکه قبل از نتیجهگیری کمی وقت صرف مطالعهی شواهد میکند. تارانتینو از اول میگوید میخواهد چهکار کند. او همین را جلوی خبرنگاران هم تکرار میکند. با این حال باز خبرنگاران از او میپرسند که با فیلم مربوطه چه میخواهد بگوید، یا سؤالهای مضحک مشابه.
به نظر شما خبرنگآران اگر از کارگردان نپرسند، پس از که بپرسند؟
از هیچکس. باید دست بردارند از این پرسشها. چون فایدهای ندارد.
نوشتن در مورد فیلم هم یکی از ابزارهای انتقادی شما بود.
طبیعی است، ما هم نوشتیم. اما ایدهای که پشت موج نو بود، اینبود که ما آنوقتها سینما را کشف کرده بودیم.
البته سینمای هالیوود را.
هالیوود آن زمان جالب بود. استودیوها به کارگردانان حقوق ماهانه میدادند. کارگردانان مانند کارگران قراردادی بودند که میبایست فیلمنامهها را پیاده میکردند. بعدا فیلم توسط همکاران استودیو تدوین میشد. تولیدکنندگان کارفرمایانی بودند، که آدم با آنها میتوانست دعوا کند. بگذارید مثالی از ایتالیا بزنم: هنگامی که فلینی فیلم «جاده» را میساخت، با تولیدکنندگانش بهشدت دعوایش شد. اما اگر این تولید کنندگان نبودند، فلینی کسی را نداشت که با آنها دعوا کند. این دعواها به نفع فیلماش تمام شد. این چیزها دیگر ورافتاده.
آیا به این دلیل هم نیست که فیلمسازی دمکراتیزه شده است؟ به لطف فنون دیجیتالی دسترسی به دوربین امروزه خیلی سادهتر و ارزانتر شده است.
این درست، اما مداد هم در دسترس و ارزان است. با این حال هر کسی نمیتواند مانند شکسپیر بنویسد. بیشتر مردم هنوز نمیدانند چطور آدم با دوربین کار میکند. آنها هنوز سر در نمیآورند که دوربین دو دریچه دارد. دوربین میبایست ابزار اندیشه باشد.
منظورتان این است که انسانها بر دوربین مسلط نیستند، بلکه دوربین بر آنها سلطه دارد؟
آدمها بر دوربین سلطه دارند، اما دوربین بردهی آنها میشود. دوربین آزاد نیست. چنانچه یک دانشمند میکروسکوپاش را همانطور بهکار بگیرد که سه چهارم کارگردانان دوربینشان را بهکار میگیرند، آنوقت این دانشمند هرگز چیزی کشف نمیکند.
تعداد فیلمهای تولیدی افزایش یافته. شما در این افزایش شانسی نمیبینید؟
منظورتان از فیلم چیست؟ انبوه فیلم در تلویزیون و اینترنت را میگویید؟ سینما، آنگونه که ما آن را از زمان برادران لومیر میشناختیم، از بین رفته. از سالهای دههی۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ در بعضی لحظات به زندگی ادامه میدهد، لحظاتی که در جشنوارهها آنها را جشن میگیرند. اما سینما بهعنوان یک ابزار تولید دیگر وجود ندارد. سینما امروزه مثل یک مومیایی مصری شده است.
یعنی واقعاً اعتقاد دارید سینما مرده؟
چیزهای دیگری هست که اگر بخواهید میتوانید به آنها باز هم سینما بگویید. یا بگذارید همین خانم را اینجا مثال بزنیم: او به من میگوید از فیلم تازهی من خرسند است. اما هنگامی که فیلم من اکران میشود، او دیگر چیزی نمیگوید. او فیلم را نمیبیند، و من هم از او دلخور نیستم. همچنین شاید از من بپرسد آیا به کن میروم یا به هالیوود پرواز میکنم تا جایزهام را دریافت کنم. اینها همه عبارات زبان رسانهای است. خود فیلمها دیگر اهمیتی ندارند.
پس تکلیف این جوایزی مانند اسکار برای یک عمر فعالیت هنری یا همین جایزهی بزرگی که در سوئیس به شما میدهند، چه میشود؟ آیا اینها جوایزی هستند که به نمایندهی یک هنر رو به زوال میدهند؟
جهت اطلاعتان که این جوایز برای من چه معنی میدهند: من فقط سعی میکنم از این جوایز بهعنوان سرمایه استفاده کنم. پول باشد یا موقعیت، من از آن استفاده میکنم تا کسی را بیابم تا فیلم بعدیام را تأمین مالی کند. میکوشم یک مقدار دورتر از این جوایز زندگی کنم. البته امیدوارم که بهرهی بالایی پرداخت نکنم.
شما این را طنز تاریخ میبینید که از قضا آکادمی هالیوود برای یک عمر کار هنری از شما تقدیر میکند؟
ما همیشه هوای هالیوود را داشتهایم، همانطورکه هوای بعضی دولتهای بهخصوص را. ما در زمانی از هالیوود دفاع کردیم که مورد حمله قرار گرفته بود. گریفیث هم برای من به هالیوود متعلق است. اگر روح گریفیث بخواهد به من اسکار بدهد، البته که رد نمیکنم.
در فیلم تازهی شما ایدهآلهای انقلابی اروپای عصر روشنگری - آزادی، برابری، برادری - از زبان یک بچه بیان میشود. آیا این نشان امید است یا تهدید؟
بچهها در واقع امیدند، چون هیچ قاعدهی ثابت و معینی ندارند. اما آنها منطقی هم دارند، کلمهای که مورد علاقهی همه انقلابیون است، اما این منطق خیلی مقتدرانه است. در هنگام مطالعهی انقلاب فرانسه، میبینید که انقلابیون بزرگ تماماً نویسندگان شکست خورده، یا بازیگرانی بودند که روی صحنه هو شده بودند. همین است که خود را در صحنه واقعی قرار دادند. انقلاب فرانسه یک تئاتر بود.
اما یک تئاتر خونین.
اما یک تئاتر خونین.
نه بیشتر و کمتر از روسیه یا آمریکای آن زمان. فکر میکنم رهبران انقلاب فرانسه در مورد اعلامیهی حقوق بشر و حقوق شهروندی اشتباه کردند. آنها در آن اعلامیه فقط از جنبهی حقوقی حق حرف میزنند، نه از جنبهی اخلاقی وظیفه. حق اما باید در پی وظیفهی اخلاقی بیاید. قدرت باید در خدمت عدالت قرار بگیرد، این را میتوانید در کتاب «تفکرات» پاسکال بخوانید. قدرت سیراب نبود و تلاش میکرد بر عدالت رجحان داشته باشد. اینطور شد که عدالت در خدمت قدرت قرار گرفت، و نه بر عکس.
در فیلم شما این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان چیزهایی را با هم مقایسه کرد که قابل قیاس نیستند. حتی مطرح میشود که باید اینکار را کرد: مقایسهی مثلاً هیتلر، ناپلئون، استالین، انقلاب فرانسه…
باید مقایسه کرد. این جمله در تلویزیون مدام به گوش میخورد که نباید چیزهای غیر قابل قیاس را با هم مقایسه کرد. من همیشه مایلم این حرف را رد کنم. چون درست برعکس، باید چیزها را با هم مقایسه کنیم که ببینیم آیا میشود اینکار را کرد. وقتی چیزها ابتدا بهسآکن با هم قابل قیاس باشند، دیگر چه معنی دارد آنها را با هم مقایسه کنیم؟ اما هنگامی که هیتلر را با استالین مقایسه میکنیم و به طور اصولی آنها را بررسی میکنیم، یقین حاصل میکنیم که این دو با هم قابل قیاس نیستند.
همیشه نقاط مشترک هست، ولی هرگز نمیشود گفت: هردو با هم مساویاند. سینما وقتی جالب است که بتواند چیزی را نشان بدهد، بدون آنکه نتیجه بگیرد یا قضاوت کند. موضوع این است که چیزها را طوری در رابطه با هم قرار دهیم، که بتوانیم یکباره بگوییم: عجب، این درست در همان زمان اتفاق افتاده که این یکی!
یعنی تماشگران باید خودشان نتیجه بگیرند؟
بله، در صورتی که بتوانند. اما آنها به ندرت به چنین کاری قادرند. عذرشان هم موجه است. امروزه بهواسطهی تلویزیون با وضع فعلی کار مشکلتر شده است. در مورد «فیلم سوسیالیسم» قضیهی سرراست این بود که من تازه حالا، با هشتاد سال سن، دریافتهام که پریکلس و سوفکلس در یک زمان زندگی میکردند. هنگامیکه از یونان قدیم حرف میزنیم، منظورمان دمکراسی است، نه تراژدی.
دمکراسی و تراژدی همزمان ایجاد شدند. نتیجه میگیرم که هر جا دمکراسی هست، تراژدی هم هست. این قضیه با هر برنامهی اخبار تلویزیون ثابت میشود: بیست تا تراژدی در مقابل حداکثر یک ذره خوشبختی ناقابل.
قسمت نخست «فیلم سوسیالیسم» بر روی یک کشتی تفریحی میگذرد. اما بعد از حرکت کشتی زود این حس ایجاد میشود که کشتی ثابت است.
دقیقاً. این کشتیها همیشه شبها که مسافران خوابند، طی مسیر میکنند. به همین دلیل این احساس ایجاد میشود که گویی آنها بیحرکتاند. بهعنوان مثال از بندر ناپل راه میافتند و صبح روز بعد به اسکندریه میرسند. سپس بعد از شش ساعت طی مسیر با اتومبیل، فقط ده دقیقه وقت میماند که جهانگردان اهرام مصر را ببینند. از این گذشته بعضی مسافران به زحمت خود دریا را می ببیند، بسکه کشتی بزرگ است.
کشتی همچنین تمثیلی برای اروپاست: آیا از این وضع سکون کشتی باید نتیجه بگیریم که شما نسبت به وضع امروز اروپا عمیقاً بدبین هستید؟
ترجیحاً مایل بودم بگویم خوشبینام. ببینید: پدرم پزشک بود، یعنی اینکه میدانم وقتی کسی بیمار است، باید دید چهاش است. مسافرانی که سوار این کشتی بودند، وضعشان خوب بود، ما کمی خسته شدیم و حوصلهمان سر رفت. این مسئله بیشتر ناراحت کننده است. اما خوشبختانه بدبختی هست! ما در زمانهی خیلی جالبی زندگی میکنیم، چون همهجا امروزه وضع خراب است.
یکجا در فیلم نوشتهای دیده میشود که: «کجا میروی اروپا». برای این پرسش آیا پاسخی دارید؟
کجا میروی اروپا؟ من خودم جوابی ندارم. ایدهی اروپا امروزه توسط کنشگران فرمولبندی میشود. اروپا هر چه بیشتر شبیه سوئیس میشود، همین است که اروپا از سوئیس خوشش نمیآید. سوئیس مانند یک اروپای کوچک است، که کم یا بیش خوب کار میکند.
شما اروپا را یک پروژهی شکستخورده میدانید؟
نه، اروپا قطعاً جنبههای خوبی هم دارد. اما این اروپای فعلی چنگی به دل نمیزند. یادم میآید بچه که بودم مأموران کنترل بلیت در قطارها به چند زبان صحبت میکردند. امروزه همه فقط به یک زبان حرف میزنند و در کنار آن انگلیسی هم حرف میزنند. زبانها هم دارند مانند خیلی چیزهای دیگر از بین میروند. پیشرفتهایی حاصل میشود، اما بسیاری از ایدههای قدیمی بهخاطر همین پیشرفتها فراموش میشوند. وقتی همه فقط انگلیسی حرف بزنند، دیگر بحث و جدلی صورت نمیگیرد و تناقضی پیش نمیآید.
فیلمهای شما که هست.
آه، آنها را که بهندرت کسی میبیند.
حکم اعدام سعید ملک پور صادر شد
هر ساله موسسه صلح نوبل به هنگام اعطای جایزه صلح نوبل، از تمام دولتها از طریق سفارتخانه هایشان دعوت می کند تا در این مراسم شرکت کنند. امسال نیز این کمیته به روال همیشه، از همه سفارتخانه ها دعوت نمود تا دراین مراسم شرکت نمایند. در اقدامی بی سابقه این کمیته روز ۷ دسامبر با انتشار بیانیه ای مطبوعاتی، گزارشی از شرکت و عدم شرکت سفرای خارجی در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل اعلام کرد: " کمیته صلح نوبل اعلام می دارد که تا روز ۶ دسامبر، ۴۶ سفارتخانه به دعوت کمیته صلح نوبل پاسخ مثبت داده و اعلام کرده اند که نماینده گان آنان در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل به آقای ليو ژيائوبو در روز جمعه ۱۰ دسامبر شرکت خواهند کرد. سفارتخانه های الجزیره و سریلانکا تا کنون پاسخ نداده اند و ۱۷ سفارتخانه دیگر به دلائل مختلف به دعوت کمیته صلح نوبل پاسخ منفی داده اند.
این ۱۷ کشور بقرار زیر می باشند:
ایران، چین، روسیه، قرقیزستان، کلمبیا، تونس، عربستان سعودی، پاکستان، صربیا، عراق، ویتنام، افغانستان، ونزوئلا، مصر، کوبا و مراکش."
در متن بیانیه کمیته صلح نوبل آمده است، کشورهای نامبرده به دلائل متفاوتی این مراسم را بایکوت کرده اند، با نگاهی به لیست کشورهای بایکوت کننده، به راحتی می توان حدس زد که دلائل عدم شرکت این دولتها، نمی تواند زیاد هم متفاوت باشد، دلائل همه آنها، صرف نظر از انشاء نویسی های متفاوت، یک دلیل مشترک دارد که همه آنها را به هم نزدیک، متحد و وفادار می کند. نکته مشترک این دولتها آن است که همه آنها از جمله کشورهایی هستند که آشکارا و بطور سیستماتیک، قانونی و یا بهتراست بگوئیم دولتی در کشتار شهروندانشان سهیم هستند.
همه از جمله کشورهایی هستند که نمی خواهند در کشورهایشان حقوق بشر به رسمیت شناخته شود، شکنجه و مجازات اعدام از بین برود. همه از جمله کشورهایی هستند که دلائلی برای اینکه دولتهایشان انسانها را بکشند، دارند. این کشورها از جمله ۵۳ کشور در سراسر جهان هستند که مجازات اعدام را در قوانین خود گنجانده اند و هر روز و هر ساعت به قتل قانونی شهروندانشان مشغول هستند.
دولت های بایکوت کننده، راهی جز اعلام همبستگی و حمایت از رژیم دیکتاتور چین ندارند، چرا که عملکرد خود آنها نیز مانند رهبران جمهوری خلق چین، سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی مردم بوده و هست . از نمونه های مشخص سرکوب و اختناق در این کشورها می توانیم به اعدام، شکنجه، قطع اعضاء بدن، اعدام کودکان، تجاوز به دختران و زنان در زندانها، سنگسار زنان، بازداشتها و دادگاه های غیر قانونی، ایجاد رعب و وحشت و پیگرد مخالفین سیاسی و مدافعان حقوق بشر، تبعیض علیه زنان و دختران در قانون و در عمل، نقض حقوق اقلیت های مذهبی و قومی، مخالفت با برگزاری اجتماعات و گردهمایی های مسالمت آمیز، محدودیت و سانسور مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی و کنترل اینترنت را می توان نام برد.
در طی سالهای گذشته همواره در میان رکوردارها و صدرنشین های اعدام ها در جهان، نام جمهوری اسلامی ایران و به اصطلاح جمهوری "خلق" چین بوده است. اگر دولت جمهوری سنگسار و اعدام اسلامی در ایران و امثال آن از چین حمایت نکند و مراسمی که قرار است جایزه صلح نوبل را به یک فعال حقوق بشرچینی ،اعطاء کند، بایکوت نکند، چه دولتی باید اینکار را بکند. اکنون سالهاست که این بده بستانهای تبهکارانه، برروابط رژیم های توتالیتر و ضد بشر حاکم شده و با قراردادهای سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی گره خورده است. این کشورها در نقض آشکار حقوق بشر در تمام اشکال و ابعاد آن دارای وجه اشتراک بوده و به دلیل ترس از تکرار این حادثه و اهدای جایزه کمیته صلح نوبل به معترضین، مبارزین سیاسی و حقوق بشری در این کشورها، مجبورند با دلائلی مشترک، این گونه مراسم ها را بایکوت کنند.