گفتگوي راديو ندا با فريبرز رئيس دانا در مورد حذف يارانه ها
دكتر فريبرز رئيس دانا در گفتگو با راديو ندا پيرامون طرح حذف يارانه ها گفت : ” داستان يارانه ها، حذف است و محروم كردن توده ها.” وي خاطر نشان شد ” سياست هاي [حذف] يارانه ها بيشترين فشار را بر دوش زحمتكشان و مردم محروم مي آورد و آنها را ناراضي تر ميكند و به واكنش واميدارد.” آقاي رئيس دانا در ادامه افزود: ”بعنوان يك اقتصاددان مي گويم:يقيناً، قطعاً،مطلقاً سياست نئو ليبرالي نه به نفع اقتصاد ملي است، نه به نفع دمكراتيزم است و نه به نفع كارگران و نه به نفع صنعت. اما به نفع بخشي از قدرت حاكمي است كه در نبرد قدرت با بخش ديگر قرار گرفته است! ”
درباره نقض "سازمانيافته" حقوق بشر، به مناسبت دهم دسامبر، روز تصويب اعلاميه حقوق بشر
مهسا امرآبادی، ماهنامه صبح آزادی
پيمان جهانی حقوق بشر يک پيمان جهانی ملل است که در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصويب رسيده و شامل ۳۰ ماده است، به بازگويی ديدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد اين اعلاميه، حقوق بنيادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سياسی و اجتماعی که بايد «تمامی ابنای بشر در هر کشوری» از آن برخوردار باشند را روشن کرده است. اين اعلاميه از ديدگاه بسياری از پژوهشگران «الزامآور» بوده، اعتبار جهانی و فرامللی دارد و تمام کشورها بايد به آن پايبند باشند چرا که اعلاميه جهانی حقوق بشر به شکل گستردهای پذيرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها بهکار میرود.
امروز حقوق بشر چونان يک ارزش جهانی در همه جامعهها مطرح است و اعلاميه حقوق بشر را میتوانيم يک منشور جهانی بدانيم، منشوری که ميزان پایبندی دولتها و حکومتها و شهروندان به مفاد آن میتواند به درجه يا ميزانی برای نشان دادن مقدار توسعهيافتگی و مدنيت افراد جامعه باشد. در حقيقت شهروندان میتوانند رعايت حقوق بشر و وفاداری به مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر را چون يک ملاکی برای ارزشگذاری حکمرانان خود و دستهبندی آنان به حاکمان خوب يا بد قرار دهند. بايد توجه داشت، وقتی سخن از نقض «حقوق سازمانيافته» يا «ساختارمند» حقوق بشر به ميان میآيد، حقوق بشر چونان يک اصالت طرح میشود و اصالت حقوق بشر است که سبب پيدا میکند که نقض آن اهميت پيدا کند، در حقيقت حقوق بشر وجهی سمبليک و نمادين و نمايشی باپرستيژ از سوی جامعه جهانی نيست. وقتی میخواهيم در اين زمينه سخن بگوييم، با توجه به همين اصالت و اينکه حقوق بشر، لازمه بنيادی زندگی بشر است، بايد پيش از هر چيز به چگونگی و چرايی نقض حقوق بشر بپردازيم و بپرسيم چرا و به چه شکلی اين حقوق نقض میشود؟ متاسفانه نمونههای چگونگی نقض آن به نوعها و شکلهای مختلف در جامعه جهانی قابل مشاهده است و تکرار اين نموهنهها، اين پرسش را پديد میاورد که چرا برخی قانونها و يا پديدهها و يا رفتارها در يک جامعه منجر به اين میشود، نقض سازمانيافته و ساختارمند حقوق بشر پديد آيد؟
شايد برخی دليلهای حاشيهای يا رفتارهای انسانی نيز منجر به نقض حقوق بشر در سراسر جهان بشود اما وقتی سخن از نقض حقوق بشر سازمانيافته يا ساختارمند حقوق بشر میشود، حاکی از آن است که علتها و عاملهايی در چارچوب جامعهای به بار نشسته و نهادينه شده که اجازه رفتارهايی براساس اعلاميه حقوق بشر را از انسان سلب میکند!
شايد بتوان مهمترين دليلهای نقض سازمانيافته حقوق بشر را در چارچوب زير دستهبندی کرد؛
نخست: نقض مفادی از اعلاميه جهانی حقوق بشر که برخلاف و دارای پارادوکس با مبانی عقيدتی، سنتی و عرفی يک جامعه است.
دوم: نقض حقوقی که در برخلاف و دارای پارادوکس با قانون جاری و قانون اساسی موجود در يک کشور است.
سوم: نقض سازمانيافته و ساختارمند مفاد حقوق بشر که در پارادوکس با شکل رفتار حاکمان و رهبران يک کشور و چگونگی اجرای قانون قرار میگيرد. به اين مفهوم که شيوه رفتار حاکمان با شهروندان و شکل اجرای قانون از سوی حکمرانان، سبب میشود شاهد نقض حقوق بشر به صورت دايم و مستمر باشيم.
در اينجا، جا دارد تا اين سه گروه از دليلهايی که به نقض سازمانيافته حقوق بشری در گوشهای از دنيا میانجامد را بيشتر، باز کنيم.
مقوله نخست: تضاد و تعارض مبانی عقيدتی، عرفی يا سنتی يک جامعه با برخی از مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر
در برخی نظامهای سنتی، باورهای مردم و هنجار جامعه در پارادوکس با برخی از مفاد اصولی حقوق بشر قرار میگيرد و خود مردم يک جامعه حقوق اساسی اقليت يا گروهی از مردم را نقض میکنند. برای نمونه «کرامت انسانی» يا «حقوق زنان» و «کودکان» و يا« حق رای برای تمامی افراد جامعه» از جمله مفاد اصولی اعلاميه جهانی حقوق بشر هستند اما در برخی از جامعهها هنجار، سنت و باور مردم با آنها همراهی نمیکند.عقيده مردم است چنانچه شاهديم برخی از برداشتهای راديکال يا واپسگرا از دين سبب تضاد بين خدا و انسان و در تضاد بين عقل و ايمان میشود که به نقض حقوق بشر میانجامد چرا که حقوق بشر دارای يکسری مبانی عقيدتی و چارچوبهای فکری است که اصالت را بر وجود انسان میدهد. وقتی از تعارض عقيدتی سخن میگوييم بايد اشاره کنيم که ميزان پايداری و پایبندی يک جامعه چه مذهبی، غيرمذهبی، پيشرفته، سنتی و توسعهگرا، به سنتها و عرف يا عادتها میتواند به نقض حقوق بشر بیانجامد.
سنتهای جاری در کشورهای عربی میتواند در اين مقوله جای گيرد که به شکلی خودبهخود سبب میشود، مردم کشورهای عرب نتوانند خود را با برخی مفاد حقوق بشر که به حقوق زنان در ارتباط است، وفق دهند و ملزم به اجرا و احترام به اين حقوق شوند بنابراين شاهد نقض حقوق زنان به شکلی سازمانيافته و ساختارمند در کشورهای عربی هستيم. نمونه ديگر برخی سنتها و تبعيضهايیست که ميان دختران و پسران براساس باورهای ديرينه و تاريخی بهوجود آمده و در کشورهای آسيای دور، سبب نقض حقوق اساسی دختران و کودکان میشود.
مقوله دوم: نقض حقوقی که در تعارض و تضاد با قانون اساسی يا جاری کشور باشد
در برخی موارد شاهديم که قانون اساسی و جاری يک کشور و يا آييننامهها بهشکلی نوشته شده که برخلاف مبانی و اصول حقوق بشر است. برای نمونه در برخی کشورهای دارای نظامهای پادشاهی و همچنين نظامهای ديکتاتوری مانند ميانمار حقوق بشر از راه تصويب قانونهايی که در تعارض با حقوق بشر هستند، نقض ساختارمند میشود. هرچند قانونهايی که حقوق بشر را ناديده میگيرند نيز از سوی حاکمان بر جامعه تحميل شده اما در سايه همين قانون و رفتارهای برگرفته از آن، بسياری از حقوق اساسی مردم بهکشلی «قانونی» خوانده شده، ناديده گرفته میشود.
برای نمونه قانونی مانند «حق حضانت فرزند» که عليه حق سپرستی زنان در برخی کشورها وجود دارد، از راه قانونهای تدوين شده، حقوق اساسی زنان را بهشکلی ساختارمند نقض میکند. به بيانی بهتر، در سايه «رفتار قانونمند»، حقوق مردم نقض میشود و جای اعتراضی باقی نمیگذارد. در اين جا بايد از اصلاح قانونها و رشديافتهگی جامعه برای بازنويسی و اصلاح قانونها سخن گفت تا قوانين تدوينشده در تضاد با ارزشهای اعلاميه حقوقبشر قرار نگيرد و در عمل حقوق بشر به شکلی سازمان يافته و ساختارمند نقض نشود.
از اسراييل میتوان چون نمونهای بارز در اين نظامها نام برد که در آن بهشکلی قانونی حقوق فلسطينيان ساکن در آن، نقض میشود. نظامهای پادشاهی و نظامهای سياسی آپارتايد و نژادپرستانه نيز جوری طراحی شدهاند که اجازه نمیدهند همه از حقوقی مساوی برخوردار باشند و «تفاوت بين افراد جامعه» بخشی از يک نقش حقوق بشر سازمانيافته است.
مقوله سوم: تضاد مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر با رفتار حاکمان و چگونگی اجرای قوانين
شيوههای حکومتی حکومتگران يا شکل برداشت و رفتار آنها و اجرای سليقهای قانون هم سبب نقض سازمانيافته حقوق بشر میشود. به اين شکل که حاکمان با برداشتهای سليقهای و سودجويانه از حقوق و قانون يا با اجرای برداشتی شخصی از قانون به سو خود، به گونهای رفتار میکنند که منجر به نقض حقوق اساسی و اصولی مردم میشوند. در اين جا ديگر اين حقوق به شکل قانونی يا سنتی نقض نمیشود بلکه براساس رفتارهای حکومت، رهبران سياسی، مشی فردی و اعمال سليقههای گوناگون مبتنی بر سودجويیهای مقطعی افراد، نقض میشود.
به شکل معمول آن، حاکمان با اين توهم که به هر قيمتی بايد قدرت و اقتدار خود را حفظ کنند و در بيشتر وقتها با باورمندی به اينکه پاسداری از قدرت و اقتدار آنها، به سود جامعه است، اقدام به رفتارهای خودپسندانه و استبدادگرايانه میکنند و اين رفتارهای استبدادی نه در قانون وجود دارد و نه براساس عرف و ساختار عقيدتی مردم است. برداشتهای فردی از حقوق کلی سبب گسترش نقض حقوق بشر به همه شمول جامعه میشود، چنانچه برای نمونه ماموران قضايی و انتظامی، میتوانند به شکنجه شهروندان معترض و منتقد و مخالفان بپردازند چرا که قانونی در اين زمينه وجود ندارد. يک نموه روشن آن را چهارم ژوئن ۱۹۸۹ در ميدان تيان آن من چين، تمام دنيا با چشمان از حلقه درآمده به تماشا نشست. وقتی تانک به سوی دانشجويان مخالف حکومت حمله کرد، نه قانون اساسی و جاری چين و نه هنجار جامعه به حاکمان اجازه چنين جنايتی را میداد اما برداشت شخصی آن از روح کلی قانون، سرانجام به فاجعه تيان آن من منتهی شد.
مهمترين استناد و ديدگاه اين حاکمان مبتنی بر پاسداری از قدرت به هر قيمتیست و باور دارند که قدرت سياسی و اقتصادی آنان در هر شرايطی در فضای کلی جامعه بايد حفظ شود و چون خودشان هم تنها بازگوکننده شکل اجرای قانون هستند، به آسانی میتوانند با برداشتهای شخصی، سودجويانه، سليقهای و فردی خود از قانون بهگونهای رفتار کنند که منجر به نقض سازمانيافته حقوق بشر شود.
در پايان بايد گفت نقض ساختارمند حقوق بشر زمانی بدل به عادت میشود که مبانی فکری-عقيدتی يک جامعه يا سنتهای آن از يک سو و در سوی ديگری قانون اساسی و جاری جامعه يا رفتارهای حکومتی و سودجويی حاکمان با پادمان جهانی حقوق بشر همراهی نداشته باشد و اين البته بسيار خطرناکتر از نقض معمولی حقوق بشر است چرا که در هر گوشهای از جهان امکان دارد تا بهشکلی ناخودآگاه يا براساس يک سهلانگاری مفادی از حقوق بشر نقض شود اما «نقض خودآگاهانه» بيانگر آن است که ناقضان حقوق بشر ارزشهای جهانی حقوق بشر وفادار نيستند و آنرا از اساس قبول ندارند. رشد پديدههايی مانند تجارت کودکان و تجارت جنسی در جهان يا قاچاق اعضای بدن و ايجاد آپارتايد بخشی از پيامدهای نقض سازمانيافته حقوق است که به نظر میرسد با نگرش نوين به مسايل جهانی و درک مبانی حقوق بشر در دنيای امروز، میتوان با آن مبارزه کرد. هرگاه باور به حقوقبشر چون پايهای بنيادی ترويج شود، آنگاه شايد بتوان جامعه خود را به سوی سمت کرامت انسانی و حفظ شان انسان سوق داد.
منبع: ماهنامه صبح آزادی
نوشته بی سابقه سایت الف:
"موسوی، کروبی و خاتمی را به جهنم بفرستید"
سایت اصولگرای الف، در یک موضع گیری بی سابقه، با وارد کردن انواع اتهامات و دشنام ها به رهبران جنبش سبز، خواستار محاکمه و فرستادن آنها به "جهنم" شد.
این سایت خبری ـ تحلیلی که متعلق به احمد توکلی، نماینده اصولگرای تهران و رئیس مرکز پژوهش های مجلس است، در مطلبی با عنوان "محرم آمد اما سران فتنه عاشورا هنوز محاکمه نشده اند"، رهبران جنبش اعتراضی ایران را "خائن، وطن فروش، مزدور و بی شرم" خواند.
الف با متهم کردن جنبش اعتراضی سبز و رهبران آن به دنباله روی از "لشگر عمر سعد" از مقامات قضایی جمهوری اسلامی خواست تا "از نجابت ملت سوءاستفاده نکنند" و در فرستادن رهبران این جنبش به جهنم، تاخیر نکنند.
سایت متعلق به احمد توکلی با فهرست کردن اتهاماتی مانند آتش زدن خیمه های امام حسین، کشیدن چادر از سر یک مادر شهید، بی ناموسی و شهوترانی در یک اتوبوس، حمله به یک جوان به علت ریش داشتن، سنگباران کردن نمازگزاران، آتش زدن اموال عمومی و حمله به مردم در روز عاشورا توسط طرفداران جنبش سبز، افزوده : " جنايات سبزهاي اموي در روز عاشورا چنان بود كه كاسه صبر انقلابي ملت را لبريز كرد."
این سایت اصولگرایان منتقد دولت با اشاره به راهپیمایی طرفداران حکومت در 9 دی و 22 بهمن سال گذشته، خواستار اعدام افرادی که آنها را "مزدوران و متهمان رديف اول كودتاي 88" معرفی کرده شده و آورده: "چه گلهايي كه بخاطر فتنه گري و لجبازي و خيانت اين موجودات شرور پرپر نشدند. خون آن هموطنان نباید پایمال شود."
سایت معتدل خواستار اعدام است
سایت الف این مطلب را به مناسبت نزدیک شدن به روز عاشورا و سالگرد حوادث خونینی که در جریان برگزاری مراسم ویژه آن در سال 1388 رخ داد، منتشر کرده است.
این سایت از جمله رسانه هایی است که به اصولگرایان معتدل و منتقد دولت نسبت داده می شود. احمد توکلی پیش از این با حضور در یک برنامه زنده تلویزیونی، رسما مسئولیت الف را پذیرفته بود.
توکلی که از شاخص ترین چهره های منتقد محمود احمدی نژاد در جریان حاکم است، در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که در 22 خرداد 88 برگزار شد، به طور مشخص از نامزد خاصی حمایت نکرد هرچند پس از کاندیداتوری محسن رضایی، تمایل خود به انتخاب او را نمایان کرد.
پس از برگزاری انتخابات و آغاز اعتراضات عمومی به نتایج اعلام شده که با سرکوب معترضان توسط حکومت همراه بود، احمد توکلی و وبسایت الف تلاش کردند موضعی میانه در این خصوص اتخاذ کنند؛ به گونه ای که ضمن رد احتمال تقلب در انتخابات، خواستار توجه مقامات ارشد نظام به اعتراضات و عدم برخورد خشونت بار با آنها شدند.
به دنبال برگزاری دادگاه های دسته جمعی زندانیان سیاسی پس از انتخابات که طی آنها برخی از چهره های شاخص اصلاح طلب به بیان اعترافاتی علیه خود و رهبران معترضان پرداختند، سایت الف از معدود سایت های وابسته به اصولگرایان بود که به شیوه برگزاری آن دادگاه ها انتقاد کرد.
دادگاه هایی که به گفته معترضان به نتایج انتخابات "ننگین" و "نمایشی" بودند و اعترافات بیان شده توسط زندانیان در آنها نیز تحت فشار و شکنجه گرفته شده بود. ادعایی که مدتی بعد توسط افرادی مانند محمدعلی ابطحی، عبدالله مومنی و حمزه کرمی که جزو متهمانی بودند که در این دادگاه ها به اعتراف علیه خود و همفکرانشان پرداخته بودند، تایید شد.
عاشورای تهران
در جریان تظاهرات طرفداران جنبش سبز و معترضان حکومت ایران در روز عاشورای سال گذشته مصادف با 6 دی 1388 در تهران، برابر آمار رسمی حداقل 5 تن از معترضان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند. منابع خبری مردمی، بین المللی و رسانه ای نزدیک به جنبش سبز، تعداد کشته شده ها و زخمی های این روز را بسیار بیشتر از این آمار اعلام کرده اند.
به گفته شاهدان عینی و براساس گزارش رسانه ها، حوادث روز عاشورای سال 88 همراه با تظاهرات روز 30 خرداد همان سال، خونین ترین اعتراضات به حکومت جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن آن بوده است.
بر پایه عکس ها و تصاویر فراوانی که از اتفاقات این روز در اینترنت و تلویزیون های ماهواره ای منتشر شده، نیروهای امنیتی و لباس شخصی وابسته به حکومت برای سرکوب معترضان از انواع اسلحه های گرم و سرد استفاده کرده بودند.
به دنبال این اتفاقات، رسانه های حکومتی و بخصوص صدا و سیما و نیز مقامات امنیتی، انتظامی و قضایی جمهوری اسلامی مدعی شدند که معترضان با انجام کارهایی مانند سوت و کف زدن، آتش زدن خیمه های عزاداری و حمله به نمازگزاران حرمت روز عاشورا را شکستند.
این در حالی است که علیرغم پوشش تصویری گسترده اتفاقات آن روز توسط دوربین های تلویزیون دولتی، هیچ تصویری از آتش زدن خیمه های عزاداری توسط معترضان یا حمله به نمازگزاران منتشر نشد.
در مقابل هواداران جنبش سبز می گویند هنگام مورد حمله قرار گرفتن توسط نیروهای حکومتی، مشغول عزاداری برای امام حسین (امام سوم شیعیان) بودند و اتهامات عنوان شده توسط حکومت را رد می کنند. فیلم ها و تصاویر زیادی در اینترنت که موید این ادعای معترضان است وجود دارد.
در جریان اتفاقات این روز بود که سید علی حبیبی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی به ضرب گلوله افرادی ناشناس به قتل رسید و یک خودروی سنگین نیروی انتظامی در میدان ولیعصر نیز با عبور از روی بدن یکی از معترضان (امیرارشد تاجمیر) که بر زمین افتاده بود، باعث مرگ او شد.
میرحسین موسوی، از رهبران جنبش سبز در بیانیه ای که پس از روز عاشورا صادر کرد، معترضان را "مردم خداجو" نامید و با "غیرقابل باور" توصیف کردن "خشونت ها" توسط حکومت، گفت: "زیر کردن راهپیمایان و تیراندازی نیروهای لباس شخصی که امروز هویت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز بروز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود، فاجعه ای را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست."
"گروهی از لشگر عمر سعد"
اما به رغم اسناد و شواهد موجود، حامیان جریان حاکم در جمهوری اسلامی کماکان اصرار دارند که این طرفداران جنبش سبز بوده اند که باید بابت هنجارشکنی در روز عاشورا محاکمه شوند.
سایت الف در مطلب خود با تاکید بر این موضوع نوشت: "همين يكسال پيش بود كه گروهي از لشگر عمر سعد در خيابانهاي غرب و مركز تهران ظاهر شدند و گوشهاي از وحشيگري سبز اموي را به نمايش گذاشتند."
به نوشته الف، این اتفاقات توسط "گروه خبیث لشگر عمر سعد (فرمانده لشگر مقابل امام حسین)" صورت گرفته است.
این وبسایت در ادامه با اشاره به اینکه "سران ميلشياي نفاق سبز از طوفان خشم ملت جان سالم به در بردند" آورده است: "مروز با آغاز دوباره محرم، داغ عاشوراي 88 يكبار ديگر زنده شده و با بخاطر آوردن حوادث سال گذشته، خون مان به جوش ميآيد وقتي مي بينيم مسببان آن همه فاجعه و همدستان مريم رجوي آزادند و يكيشان بازهم بيانيه صادر ميكنند. آن یکی مصاحبه می کند و ديگريشان بيشرمانه از آشتي و بازگشت به حاكميت سخن مي گويد."
اشاره این سایت به میرحسین موسوی، مهدی کروبی و سید محمد خاتمی است که در روزهای گذشته با صدور بیانیه ها و اظهارنظرهای متعدد، از شرایط موجود در کشور انتقاد کرده و خواستار بازگشت به مردم و برگزاری انتخابات آزاد برای پایان بحران شده اند.
الف با بیان اینکه "ما دستمان فعلاً به مهدي هاشمي و مريم رجوي و فرود فولادوند نمي رسد. اربابانشان در موساد و MI6 وCIA و در لندن و واشنگتن و تل آويو هم فعلاً از دسترس ما خارج اند" نوشت: "اما به سران فتنه كه دسترسي داريم. چرا به طومار بلند اتهامات اين خائنهای وطن فروش رسيدگي نشده است؟ آيا انصاف است در شهري كه شهيد دكتر مجيد شهرياري تنفس ميكرد، آن خائن متوهم یا آن شيخ بيسواد هم نفس بكشند و فضا را آلوده كنند؟"
سایت متعلق به احمد توکلی، رهبران جنبش سبز را "سران شعبه ای از لشگر عمر سعد که جامعه ما را با نكبت حضورشان آلوده ميكنند"، خوانده و افزوده است: "زندگي و نفس كشيدن اين خائنان وطن فروش، فقط و فقط بخاطر احترامي است كه به قانون ميگذاريم و گرنه همان 9 دي و شايد خيلي زودتر از آن می باید هر سه ضلع خيانت و فتنه را پيش عمرسعد ميفرستاديم."
به نوشته الف، "ملت انقلابی ایران به قانون احترام می گذارند اما مقامات قضایی نباید از نجابت ملت سواستفاده کنند و محاکمه و فرستادن آن سه خائن به جهنم را بیش از این به تاخیر اندازند. حضور اینها در جامعه ما ننگ خیانت به کشور و ننگ خدمت به خارجی و ننگ همدستی با مجاهدین و گروه تندر را عادی می کند. بازماندگان و رهروان عمرسعد و هم پیمانان مسعود رجوی و فرود فولاوند امروز نباید اینطور آزاد باشند و خشم انقلابی ملت ایران را به سخره بگیرند."
واکنش منفی کاربران
این مطلب سایت الف، با امضای فردی به نام "لیلی محسنی" نوشته شده که به نظر می آید نام مستعار باشد.
گفتنی است واکنش کاربران و خوانندگان این سایت به مطلب منتشر شده منفی بوده به گونه ای که نسبت آرای منفی به کامنت هایی که مطلب را تایید کرده اند، تقریبا 10 برابر بیشتر از آرای مثبت است.
شخص احمد توکلی هنوز موضعی در برابر این مطلب نگرفته است اما او در اواخر اسفند سال گذشته در گفت و گو با نشریه "مثلث"، گفته بود: "اگر موسوی به عاقبت کارهای خود فکر نکرده بود که چه سیاستمدار خام و بیارزشی و اگر فکر کرده بود که چه خائن نادان و وطن فروشی."
او همچنین در روزهای پایانی تابستان 88 هم در نامه سرگشاده ای خطاب به میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی نوشت: "ادامه معارضه چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست."
احمد توکلی در کابینه اول میرحسین موسوی در دهه 60 وزیر کار و امور اجتماعی بود.
این سایت خبری ـ تحلیلی که متعلق به احمد توکلی، نماینده اصولگرای تهران و رئیس مرکز پژوهش های مجلس است، در مطلبی با عنوان "محرم آمد اما سران فتنه عاشورا هنوز محاکمه نشده اند"، رهبران جنبش اعتراضی ایران را "خائن، وطن فروش، مزدور و بی شرم" خواند.
الف با متهم کردن جنبش اعتراضی سبز و رهبران آن به دنباله روی از "لشگر عمر سعد" از مقامات قضایی جمهوری اسلامی خواست تا "از نجابت ملت سوءاستفاده نکنند" و در فرستادن رهبران این جنبش به جهنم، تاخیر نکنند.
سایت متعلق به احمد توکلی با فهرست کردن اتهاماتی مانند آتش زدن خیمه های امام حسین، کشیدن چادر از سر یک مادر شهید، بی ناموسی و شهوترانی در یک اتوبوس، حمله به یک جوان به علت ریش داشتن، سنگباران کردن نمازگزاران، آتش زدن اموال عمومی و حمله به مردم در روز عاشورا توسط طرفداران جنبش سبز، افزوده : " جنايات سبزهاي اموي در روز عاشورا چنان بود كه كاسه صبر انقلابي ملت را لبريز كرد."
این سایت اصولگرایان منتقد دولت با اشاره به راهپیمایی طرفداران حکومت در 9 دی و 22 بهمن سال گذشته، خواستار اعدام افرادی که آنها را "مزدوران و متهمان رديف اول كودتاي 88" معرفی کرده شده و آورده: "چه گلهايي كه بخاطر فتنه گري و لجبازي و خيانت اين موجودات شرور پرپر نشدند. خون آن هموطنان نباید پایمال شود."
سایت معتدل خواستار اعدام است
سایت الف این مطلب را به مناسبت نزدیک شدن به روز عاشورا و سالگرد حوادث خونینی که در جریان برگزاری مراسم ویژه آن در سال 1388 رخ داد، منتشر کرده است.
این سایت از جمله رسانه هایی است که به اصولگرایان معتدل و منتقد دولت نسبت داده می شود. احمد توکلی پیش از این با حضور در یک برنامه زنده تلویزیونی، رسما مسئولیت الف را پذیرفته بود.
توکلی که از شاخص ترین چهره های منتقد محمود احمدی نژاد در جریان حاکم است، در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که در 22 خرداد 88 برگزار شد، به طور مشخص از نامزد خاصی حمایت نکرد هرچند پس از کاندیداتوری محسن رضایی، تمایل خود به انتخاب او را نمایان کرد.
پس از برگزاری انتخابات و آغاز اعتراضات عمومی به نتایج اعلام شده که با سرکوب معترضان توسط حکومت همراه بود، احمد توکلی و وبسایت الف تلاش کردند موضعی میانه در این خصوص اتخاذ کنند؛ به گونه ای که ضمن رد احتمال تقلب در انتخابات، خواستار توجه مقامات ارشد نظام به اعتراضات و عدم برخورد خشونت بار با آنها شدند.
به دنبال برگزاری دادگاه های دسته جمعی زندانیان سیاسی پس از انتخابات که طی آنها برخی از چهره های شاخص اصلاح طلب به بیان اعترافاتی علیه خود و رهبران معترضان پرداختند، سایت الف از معدود سایت های وابسته به اصولگرایان بود که به شیوه برگزاری آن دادگاه ها انتقاد کرد.
دادگاه هایی که به گفته معترضان به نتایج انتخابات "ننگین" و "نمایشی" بودند و اعترافات بیان شده توسط زندانیان در آنها نیز تحت فشار و شکنجه گرفته شده بود. ادعایی که مدتی بعد توسط افرادی مانند محمدعلی ابطحی، عبدالله مومنی و حمزه کرمی که جزو متهمانی بودند که در این دادگاه ها به اعتراف علیه خود و همفکرانشان پرداخته بودند، تایید شد.
عاشورای تهران
در جریان تظاهرات طرفداران جنبش سبز و معترضان حکومت ایران در روز عاشورای سال گذشته مصادف با 6 دی 1388 در تهران، برابر آمار رسمی حداقل 5 تن از معترضان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند. منابع خبری مردمی، بین المللی و رسانه ای نزدیک به جنبش سبز، تعداد کشته شده ها و زخمی های این روز را بسیار بیشتر از این آمار اعلام کرده اند.
به گفته شاهدان عینی و براساس گزارش رسانه ها، حوادث روز عاشورای سال 88 همراه با تظاهرات روز 30 خرداد همان سال، خونین ترین اعتراضات به حکومت جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن آن بوده است.
بر پایه عکس ها و تصاویر فراوانی که از اتفاقات این روز در اینترنت و تلویزیون های ماهواره ای منتشر شده، نیروهای امنیتی و لباس شخصی وابسته به حکومت برای سرکوب معترضان از انواع اسلحه های گرم و سرد استفاده کرده بودند.
به دنبال این اتفاقات، رسانه های حکومتی و بخصوص صدا و سیما و نیز مقامات امنیتی، انتظامی و قضایی جمهوری اسلامی مدعی شدند که معترضان با انجام کارهایی مانند سوت و کف زدن، آتش زدن خیمه های عزاداری و حمله به نمازگزاران حرمت روز عاشورا را شکستند.
این در حالی است که علیرغم پوشش تصویری گسترده اتفاقات آن روز توسط دوربین های تلویزیون دولتی، هیچ تصویری از آتش زدن خیمه های عزاداری توسط معترضان یا حمله به نمازگزاران منتشر نشد.
در مقابل هواداران جنبش سبز می گویند هنگام مورد حمله قرار گرفتن توسط نیروهای حکومتی، مشغول عزاداری برای امام حسین (امام سوم شیعیان) بودند و اتهامات عنوان شده توسط حکومت را رد می کنند. فیلم ها و تصاویر زیادی در اینترنت که موید این ادعای معترضان است وجود دارد.
در جریان اتفاقات این روز بود که سید علی حبیبی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی به ضرب گلوله افرادی ناشناس به قتل رسید و یک خودروی سنگین نیروی انتظامی در میدان ولیعصر نیز با عبور از روی بدن یکی از معترضان (امیرارشد تاجمیر) که بر زمین افتاده بود، باعث مرگ او شد.
میرحسین موسوی، از رهبران جنبش سبز در بیانیه ای که پس از روز عاشورا صادر کرد، معترضان را "مردم خداجو" نامید و با "غیرقابل باور" توصیف کردن "خشونت ها" توسط حکومت، گفت: "زیر کردن راهپیمایان و تیراندازی نیروهای لباس شخصی که امروز هویت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز بروز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود، فاجعه ای را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست."
"گروهی از لشگر عمر سعد"
اما به رغم اسناد و شواهد موجود، حامیان جریان حاکم در جمهوری اسلامی کماکان اصرار دارند که این طرفداران جنبش سبز بوده اند که باید بابت هنجارشکنی در روز عاشورا محاکمه شوند.
سایت الف در مطلب خود با تاکید بر این موضوع نوشت: "همين يكسال پيش بود كه گروهي از لشگر عمر سعد در خيابانهاي غرب و مركز تهران ظاهر شدند و گوشهاي از وحشيگري سبز اموي را به نمايش گذاشتند."
به نوشته الف، این اتفاقات توسط "گروه خبیث لشگر عمر سعد (فرمانده لشگر مقابل امام حسین)" صورت گرفته است.
این وبسایت در ادامه با اشاره به اینکه "سران ميلشياي نفاق سبز از طوفان خشم ملت جان سالم به در بردند" آورده است: "مروز با آغاز دوباره محرم، داغ عاشوراي 88 يكبار ديگر زنده شده و با بخاطر آوردن حوادث سال گذشته، خون مان به جوش ميآيد وقتي مي بينيم مسببان آن همه فاجعه و همدستان مريم رجوي آزادند و يكيشان بازهم بيانيه صادر ميكنند. آن یکی مصاحبه می کند و ديگريشان بيشرمانه از آشتي و بازگشت به حاكميت سخن مي گويد."
اشاره این سایت به میرحسین موسوی، مهدی کروبی و سید محمد خاتمی است که در روزهای گذشته با صدور بیانیه ها و اظهارنظرهای متعدد، از شرایط موجود در کشور انتقاد کرده و خواستار بازگشت به مردم و برگزاری انتخابات آزاد برای پایان بحران شده اند.
الف با بیان اینکه "ما دستمان فعلاً به مهدي هاشمي و مريم رجوي و فرود فولادوند نمي رسد. اربابانشان در موساد و MI6 وCIA و در لندن و واشنگتن و تل آويو هم فعلاً از دسترس ما خارج اند" نوشت: "اما به سران فتنه كه دسترسي داريم. چرا به طومار بلند اتهامات اين خائنهای وطن فروش رسيدگي نشده است؟ آيا انصاف است در شهري كه شهيد دكتر مجيد شهرياري تنفس ميكرد، آن خائن متوهم یا آن شيخ بيسواد هم نفس بكشند و فضا را آلوده كنند؟"
سایت متعلق به احمد توکلی، رهبران جنبش سبز را "سران شعبه ای از لشگر عمر سعد که جامعه ما را با نكبت حضورشان آلوده ميكنند"، خوانده و افزوده است: "زندگي و نفس كشيدن اين خائنان وطن فروش، فقط و فقط بخاطر احترامي است كه به قانون ميگذاريم و گرنه همان 9 دي و شايد خيلي زودتر از آن می باید هر سه ضلع خيانت و فتنه را پيش عمرسعد ميفرستاديم."
به نوشته الف، "ملت انقلابی ایران به قانون احترام می گذارند اما مقامات قضایی نباید از نجابت ملت سواستفاده کنند و محاکمه و فرستادن آن سه خائن به جهنم را بیش از این به تاخیر اندازند. حضور اینها در جامعه ما ننگ خیانت به کشور و ننگ خدمت به خارجی و ننگ همدستی با مجاهدین و گروه تندر را عادی می کند. بازماندگان و رهروان عمرسعد و هم پیمانان مسعود رجوی و فرود فولاوند امروز نباید اینطور آزاد باشند و خشم انقلابی ملت ایران را به سخره بگیرند."
واکنش منفی کاربران
این مطلب سایت الف، با امضای فردی به نام "لیلی محسنی" نوشته شده که به نظر می آید نام مستعار باشد.
گفتنی است واکنش کاربران و خوانندگان این سایت به مطلب منتشر شده منفی بوده به گونه ای که نسبت آرای منفی به کامنت هایی که مطلب را تایید کرده اند، تقریبا 10 برابر بیشتر از آرای مثبت است.
شخص احمد توکلی هنوز موضعی در برابر این مطلب نگرفته است اما او در اواخر اسفند سال گذشته در گفت و گو با نشریه "مثلث"، گفته بود: "اگر موسوی به عاقبت کارهای خود فکر نکرده بود که چه سیاستمدار خام و بیارزشی و اگر فکر کرده بود که چه خائن نادان و وطن فروشی."
او همچنین در روزهای پایانی تابستان 88 هم در نامه سرگشاده ای خطاب به میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی نوشت: "ادامه معارضه چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست."
احمد توکلی در کابینه اول میرحسین موسوی در دهه 60 وزیر کار و امور اجتماعی بود.
تازه ترین آماج سیاست های بی فرجام
همیشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا "چراغ"
همچنان نمادِ امید بماند
جنبش سبز تازه ترین آماج سیاست های بی فرجام بخشی از اپوزیسیون است. آماج قبلی این سیاست ها جنبش اصلاحات بود و درست از همین راهها و به همین شیوه ها که امروز!
خلاصه داستان دیروز این بود که شکل گیری جنبش اصلاحات بر بستر غافلگیری انتخاباتی بسیاری از اهالی اپوزیسیون که سالها بود بر طبل تحریم کوبیده بودند، اتفاق افتاد. حادثه بسیار بزرگ بود و پرسش ها فراوان. چگونگی حضور مردم در غیاب اپوزیسیونی که هر راهی را به آنان می نمود جز شرکت در انتخابات نظام. چرایی حضور در غیاب شرایطی که با یک انتخابات آزاد فاصله ی تعریف شده داشت؛ و آنهم در حضور ولایت فقیه و نظارت استصوابی و موانعی که در پی رفعش کسی به کمتر از تغییر قانون اساسی رضا نمی داد.
از آنجاییکه درک این اتفاقات برای اپوزیسیون آسان نبود، حاصل آن شد که تقریباً همه اول اعتراف کردند که غافلگیر شده اند. بعداً گفتند که ارزیابی شان درست نبوده، و سپس همگی انتخابات بعدی را تأیید و مردم رابه شرکت در آن دعوت کردند. من تقریباً از هیچ سازمان یا حزب سیاسی اپوزیسیون نقدی در باره علت اینهمه دوری از فضای واقعی رویدادهای سیاسی ندیدم. حتا در سازمانی که در آن فعالیت می کردم و البته آنجا با تحریم مخالفت بی ثمر کرده بودم.
عموماً در پاسخ به انتقاداتی که در مورد سیاست تحریم به آنها می شد می گفتند ما گمان نمی کردیم مردم در این وسعت شرکت کنند! البته که پیش بینی نیروی سیاسی نباید اینهمه دور باشد از واقعیتی که در آستانه ایستاده است.این عدم شناخت از جامعه ای را می رساند که قرار است همین اپوزیسیون راهبرش باشد و ضعف تحلیل را می رساند ولی از آن بدتر این است که نیروی سیاسی تحلیل خودش را بدون نقد و با توضیح تغییر بدهد چون مردم راه دیگری رفته اند. آنها درستی یا نادرستی موضع سیاسی خود را از روی حرکت مردم، عموم مردم، قضاوت می کردند و «مردم» توده بی شکل مقدسی بود که خطا نمی کرد.
به هر روی در غیاب تحلیل جامع و دقیقی از علت این غافلگیری و آنچه اتفاق افتاده است، این تحلیل نیز به دست نیامد که میزان انتظارات جامعه ملتهب از این پیروزی چقدر واقعی است و سقف موفقیت تا کجا می تواند باشد.
بنا براین عجیب نبود که بخش وسیع و متأسفانه وسیعترین بخش اپوزیسیون در خارج از کشور پس از آنکه شور اولیه فرو نشست، نقش اپوزیسیونی خود را که متأسفانه گویا در مخالفت با هر آنچه هست معنی شده است، آغاز کرد. نخست به نام محکمه پسند انتقاد که البته در نزدیک ترین همکاری ها نیز جایز و حتی ضروری ست، آغاز کرد و سپس اصرار به ترسیم چهره مستقل اپوزیسیونی که مهمترین رسالتش حفظ خط فاصل از اصلاح طلبان بود و اصلاً نگاه نمی کرد که آنچه اصلاح طلبان داخل می خواستند، حتی اگر کف خواسته های ایشان هم بود هنوز به دست نیامده بود، که تمایزها بتوانند نقش ایفا کنند. پس از آن تمام انتقادات متوجه خاتمی و اصلاح طلبان در حکومت و پارلمان شد. و باز اصلاً اهمیت نداشت که جریان مورد انتقاد در مقابل اقتداگرایان در چه موقعیت لغزانی قرار دارد و سقوطش هیچ پیامی که نداشته باشد خبر سقوط کف خواسته های این اپوزیسیون است.
اپوزیسیونی که حداقل از دهه پنجاه شمسی به بهای بالاترین جانفشانی ها، به یکی از برنامه هایش نیز نتوانسته بود برسد، به سرعت به این نتیجه رسید که اصلاح طلبان دیگر تاریخ مصرف شان گذشته و بعد حکم کرد که اصلاحات از بالا نمی شود، بدون اینکه هرگز توضیح بدهد که از پایین چگونه می شود در کشوری اصلاحات کرد. این خطای برداشت نه فقط به اپوزیسیون خارج از نظام بر می گشت که اصلاح طلبانی هم که به دولت و به ویژه به پارلمان رفتند نیز دائم گله گذاری می کردند که اینها نمی گذارند ما کار بکنیم. انگار که وظیفه نیروی مخالف جز مخالفت است؛ و برای اثبات معصومیت خود و ناحق بودن جریان مقابل دائم بر علیه خود اعتراف می کردند که ما موفق نشدیم هیچیک از برنامه های مان را عملی کنیم! "و طرفه آنکه در پایان از مردم انتظار داشتند که باز هم به آنها رأی بدهند!"
و اینها همه در شرایطی بود که جامعه با تمام توان تاریخی خودش و مطابق امکانات مادی و ذهنی اش به شکل بی سابقه ای در صحنه فرهنگ و سیاست فعال شده بود. روزنامه ها و نشریات پی در پی مجوز انتشار می گرفتند؛ حتی علیرغم تعطیلی برخی دیگر در اثر فشار محافظه کاران. کتاب های توقیف شده بسیاری از چاپخانه ها بیرون می آمدند، سینما و تئاتر و موسیقی نفس می کشید و رکود و خمود سالیان را می تکاند و بسیاری هنرمندان و نویسندگان گوشه گرفته با آثارشان به جامعه زندگی می بخشیدند و احزاب سیاسی مختلفی، هر چند با ضعف های آشکار تاریخی و بر بستر محدود آزادی ها شکل می گرفتند و احزاب و سازمان های قدیمی چون جبهه ملی و نهضت ازادی علیرغم تمام حنجره درانی های راست افراطی که داشت تولد فیزیکی خود را نیز تدارک می کرد، بار دیگر به عرصه درآمده بودند. در عرصه اقتصادی نیز اقدامات بی سروصدا و بنیادینی صورت می گرفت که چون جریان عوافریبی مثل دولت فعلی بر سرکار نبود، هیچ انعکاس خبری در جامعه نداشت و امروز آمار و ارقام آن هم به ویژه در تحلیل تطبیقی با شاهکارهای دولت فعلی منعکس شده است.
به هر حال نمایندگان مجلس اصلاحات درست به اندازه مردمی که به آنان رأی داده بودند و به خطا انتظار تغییر همه بنیان ها و روابط و ظوابط نادرست را از انان داشتند، بی تاب بودند. قانون مطبوعات را آنچنان بی موقع به مجلس بردند و آن گرفتاری را درست کردند و بعد هم همه کاسه و کوزه ها را سر کروبی شکستند انگار که هر کدام جای او بودند کار دیگری می توانستند انجام بدهند! تازه کسی مثل کروبی که در مقام رئیس مجلس تهدید به استعفا کرد وقتی که نماینده اول شهر همدان را دستگیر کرده بودند، و اهالی شهرش هم تکان نمی خوردند. باری این اصلاح طلبان و این اپوزیسیون.....
امروز باز می رویم که در همان نقطه بایستیم. امروز باز جمعی در میان ما نخست جنبش سبز و نمایندگانش را تأیید و از شهامت آنان تقدیر کردند. سپس در مقام ِ نقد جنبش سبز ایرادهای عجیب می گیرند؛ خلأ رهبری را اعلام می کنند آنهم در شرایطی که موسوی و کروبی، با همه تنگناهای موجود در داخل کشور در مقابل تهدیدات روزمره که برای دستگیری و تصفیه حساب با آنان هر روز اعلام و اعلان می شود، از هر روزنه و امکانی برای رساندن پیغام حضور خود و پشتیبانی از مطالبات مردم استفاده می کنند. رهبر در چنین شرایطی چه می کند؟
ایراد می گیرند که چرا موسوی و کروبی از اجرای بی تنازل قانون اساسی دفاع می کنند! استدلالی که در توضیح این ایراد می آورند این است که مردم از قانون اساسی جمهوری اسلامی عبور کرده اند! هر چقدر بپرسیم که چه وقت و چگونه این مردمی که دیروز در انتخابات پر تناقض و پرتبعیض جمهوری اسلامی به تکاپو پرداخته بودند از قانون اساسی عبور کردند، پاسخ هایی به قاطعیت و برجستگی ایراد شان نمی یابیم. برخی با منطقی بسیار ضعیف به یاد می آورند که جمع های محدودی در میان امواج اعتراضات مطالباتی مردم شعار جمهوری ایرانی سر داده اند و کاری هم ندارند که نتیجه حرکت آنان چه شد.
برخی دیگر که مایل نیستند به استثناها تکیه کنند و نارسائی شواهد کمی را می شناسند، تحلیل گونه ای می آورند که جنبش سبز متکثر است و در درون آن نیروهایی هستند که به قانون اساسی فعلی باور ندارند و صحیح هم می گویند. اما با این گروه می توان بحث کرد و از جمله پرسید که آیا این نیروی انکار و مخالفت دارای آنچنان تعیین کنندگی هست که برای در نظر داشت آن، شعار منتخب رهبران جنبش سبز را که در جریان مبارزه سنگین میدانی به آن رسیده اند، نقض کرد و امید به طرحی جایگزین برای آن داشت؟ این نیروی مخالف با قانون اساسی که قطعاً هم وجود دارد، تا کنون و در عمل موفق به ایجاد کدام حرکت اجتماعی، مدنی و سیاسی شده است؟ از مقاومت و شهادت نمی پرسم که بخشی از نیروهای چپ و دینی در این عرصه حرف اول را زده اند. از ایجاد حرکت در سطح جامعه و به ویژه در کسوت جنبش های مدنی سراغ می گیرم که مصداق های روشنش دوم خرداد است و جنبش سبز و هر دو در چارچوب همین قانون اساسی با وجود نقائص آشکارش. نقائصی که اینک رهبران جنبش سبز مصمم شده اند تا با پیگیری شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی" بخشی از آنها را از میان بردارند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ "سوار" رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
*شعرهای اغاز و پایان از شعر "همیشه همان" احمد شاملو
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا "چراغ"
همچنان نمادِ امید بماند
جنبش سبز تازه ترین آماج سیاست های بی فرجام بخشی از اپوزیسیون است. آماج قبلی این سیاست ها جنبش اصلاحات بود و درست از همین راهها و به همین شیوه ها که امروز!
خلاصه داستان دیروز این بود که شکل گیری جنبش اصلاحات بر بستر غافلگیری انتخاباتی بسیاری از اهالی اپوزیسیون که سالها بود بر طبل تحریم کوبیده بودند، اتفاق افتاد. حادثه بسیار بزرگ بود و پرسش ها فراوان. چگونگی حضور مردم در غیاب اپوزیسیونی که هر راهی را به آنان می نمود جز شرکت در انتخابات نظام. چرایی حضور در غیاب شرایطی که با یک انتخابات آزاد فاصله ی تعریف شده داشت؛ و آنهم در حضور ولایت فقیه و نظارت استصوابی و موانعی که در پی رفعش کسی به کمتر از تغییر قانون اساسی رضا نمی داد.
از آنجاییکه درک این اتفاقات برای اپوزیسیون آسان نبود، حاصل آن شد که تقریباً همه اول اعتراف کردند که غافلگیر شده اند. بعداً گفتند که ارزیابی شان درست نبوده، و سپس همگی انتخابات بعدی را تأیید و مردم رابه شرکت در آن دعوت کردند. من تقریباً از هیچ سازمان یا حزب سیاسی اپوزیسیون نقدی در باره علت اینهمه دوری از فضای واقعی رویدادهای سیاسی ندیدم. حتا در سازمانی که در آن فعالیت می کردم و البته آنجا با تحریم مخالفت بی ثمر کرده بودم.
عموماً در پاسخ به انتقاداتی که در مورد سیاست تحریم به آنها می شد می گفتند ما گمان نمی کردیم مردم در این وسعت شرکت کنند! البته که پیش بینی نیروی سیاسی نباید اینهمه دور باشد از واقعیتی که در آستانه ایستاده است.این عدم شناخت از جامعه ای را می رساند که قرار است همین اپوزیسیون راهبرش باشد و ضعف تحلیل را می رساند ولی از آن بدتر این است که نیروی سیاسی تحلیل خودش را بدون نقد و با توضیح تغییر بدهد چون مردم راه دیگری رفته اند. آنها درستی یا نادرستی موضع سیاسی خود را از روی حرکت مردم، عموم مردم، قضاوت می کردند و «مردم» توده بی شکل مقدسی بود که خطا نمی کرد.
به هر روی در غیاب تحلیل جامع و دقیقی از علت این غافلگیری و آنچه اتفاق افتاده است، این تحلیل نیز به دست نیامد که میزان انتظارات جامعه ملتهب از این پیروزی چقدر واقعی است و سقف موفقیت تا کجا می تواند باشد.
بنا براین عجیب نبود که بخش وسیع و متأسفانه وسیعترین بخش اپوزیسیون در خارج از کشور پس از آنکه شور اولیه فرو نشست، نقش اپوزیسیونی خود را که متأسفانه گویا در مخالفت با هر آنچه هست معنی شده است، آغاز کرد. نخست به نام محکمه پسند انتقاد که البته در نزدیک ترین همکاری ها نیز جایز و حتی ضروری ست، آغاز کرد و سپس اصرار به ترسیم چهره مستقل اپوزیسیونی که مهمترین رسالتش حفظ خط فاصل از اصلاح طلبان بود و اصلاً نگاه نمی کرد که آنچه اصلاح طلبان داخل می خواستند، حتی اگر کف خواسته های ایشان هم بود هنوز به دست نیامده بود، که تمایزها بتوانند نقش ایفا کنند. پس از آن تمام انتقادات متوجه خاتمی و اصلاح طلبان در حکومت و پارلمان شد. و باز اصلاً اهمیت نداشت که جریان مورد انتقاد در مقابل اقتداگرایان در چه موقعیت لغزانی قرار دارد و سقوطش هیچ پیامی که نداشته باشد خبر سقوط کف خواسته های این اپوزیسیون است.
اپوزیسیونی که حداقل از دهه پنجاه شمسی به بهای بالاترین جانفشانی ها، به یکی از برنامه هایش نیز نتوانسته بود برسد، به سرعت به این نتیجه رسید که اصلاح طلبان دیگر تاریخ مصرف شان گذشته و بعد حکم کرد که اصلاحات از بالا نمی شود، بدون اینکه هرگز توضیح بدهد که از پایین چگونه می شود در کشوری اصلاحات کرد. این خطای برداشت نه فقط به اپوزیسیون خارج از نظام بر می گشت که اصلاح طلبانی هم که به دولت و به ویژه به پارلمان رفتند نیز دائم گله گذاری می کردند که اینها نمی گذارند ما کار بکنیم. انگار که وظیفه نیروی مخالف جز مخالفت است؛ و برای اثبات معصومیت خود و ناحق بودن جریان مقابل دائم بر علیه خود اعتراف می کردند که ما موفق نشدیم هیچیک از برنامه های مان را عملی کنیم! "و طرفه آنکه در پایان از مردم انتظار داشتند که باز هم به آنها رأی بدهند!"
و اینها همه در شرایطی بود که جامعه با تمام توان تاریخی خودش و مطابق امکانات مادی و ذهنی اش به شکل بی سابقه ای در صحنه فرهنگ و سیاست فعال شده بود. روزنامه ها و نشریات پی در پی مجوز انتشار می گرفتند؛ حتی علیرغم تعطیلی برخی دیگر در اثر فشار محافظه کاران. کتاب های توقیف شده بسیاری از چاپخانه ها بیرون می آمدند، سینما و تئاتر و موسیقی نفس می کشید و رکود و خمود سالیان را می تکاند و بسیاری هنرمندان و نویسندگان گوشه گرفته با آثارشان به جامعه زندگی می بخشیدند و احزاب سیاسی مختلفی، هر چند با ضعف های آشکار تاریخی و بر بستر محدود آزادی ها شکل می گرفتند و احزاب و سازمان های قدیمی چون جبهه ملی و نهضت ازادی علیرغم تمام حنجره درانی های راست افراطی که داشت تولد فیزیکی خود را نیز تدارک می کرد، بار دیگر به عرصه درآمده بودند. در عرصه اقتصادی نیز اقدامات بی سروصدا و بنیادینی صورت می گرفت که چون جریان عوافریبی مثل دولت فعلی بر سرکار نبود، هیچ انعکاس خبری در جامعه نداشت و امروز آمار و ارقام آن هم به ویژه در تحلیل تطبیقی با شاهکارهای دولت فعلی منعکس شده است.
به هر حال نمایندگان مجلس اصلاحات درست به اندازه مردمی که به آنان رأی داده بودند و به خطا انتظار تغییر همه بنیان ها و روابط و ظوابط نادرست را از انان داشتند، بی تاب بودند. قانون مطبوعات را آنچنان بی موقع به مجلس بردند و آن گرفتاری را درست کردند و بعد هم همه کاسه و کوزه ها را سر کروبی شکستند انگار که هر کدام جای او بودند کار دیگری می توانستند انجام بدهند! تازه کسی مثل کروبی که در مقام رئیس مجلس تهدید به استعفا کرد وقتی که نماینده اول شهر همدان را دستگیر کرده بودند، و اهالی شهرش هم تکان نمی خوردند. باری این اصلاح طلبان و این اپوزیسیون.....
امروز باز می رویم که در همان نقطه بایستیم. امروز باز جمعی در میان ما نخست جنبش سبز و نمایندگانش را تأیید و از شهامت آنان تقدیر کردند. سپس در مقام ِ نقد جنبش سبز ایرادهای عجیب می گیرند؛ خلأ رهبری را اعلام می کنند آنهم در شرایطی که موسوی و کروبی، با همه تنگناهای موجود در داخل کشور در مقابل تهدیدات روزمره که برای دستگیری و تصفیه حساب با آنان هر روز اعلام و اعلان می شود، از هر روزنه و امکانی برای رساندن پیغام حضور خود و پشتیبانی از مطالبات مردم استفاده می کنند. رهبر در چنین شرایطی چه می کند؟
ایراد می گیرند که چرا موسوی و کروبی از اجرای بی تنازل قانون اساسی دفاع می کنند! استدلالی که در توضیح این ایراد می آورند این است که مردم از قانون اساسی جمهوری اسلامی عبور کرده اند! هر چقدر بپرسیم که چه وقت و چگونه این مردمی که دیروز در انتخابات پر تناقض و پرتبعیض جمهوری اسلامی به تکاپو پرداخته بودند از قانون اساسی عبور کردند، پاسخ هایی به قاطعیت و برجستگی ایراد شان نمی یابیم. برخی با منطقی بسیار ضعیف به یاد می آورند که جمع های محدودی در میان امواج اعتراضات مطالباتی مردم شعار جمهوری ایرانی سر داده اند و کاری هم ندارند که نتیجه حرکت آنان چه شد.
برخی دیگر که مایل نیستند به استثناها تکیه کنند و نارسائی شواهد کمی را می شناسند، تحلیل گونه ای می آورند که جنبش سبز متکثر است و در درون آن نیروهایی هستند که به قانون اساسی فعلی باور ندارند و صحیح هم می گویند. اما با این گروه می توان بحث کرد و از جمله پرسید که آیا این نیروی انکار و مخالفت دارای آنچنان تعیین کنندگی هست که برای در نظر داشت آن، شعار منتخب رهبران جنبش سبز را که در جریان مبارزه سنگین میدانی به آن رسیده اند، نقض کرد و امید به طرحی جایگزین برای آن داشت؟ این نیروی مخالف با قانون اساسی که قطعاً هم وجود دارد، تا کنون و در عمل موفق به ایجاد کدام حرکت اجتماعی، مدنی و سیاسی شده است؟ از مقاومت و شهادت نمی پرسم که بخشی از نیروهای چپ و دینی در این عرصه حرف اول را زده اند. از ایجاد حرکت در سطح جامعه و به ویژه در کسوت جنبش های مدنی سراغ می گیرم که مصداق های روشنش دوم خرداد است و جنبش سبز و هر دو در چارچوب همین قانون اساسی با وجود نقائص آشکارش. نقائصی که اینک رهبران جنبش سبز مصمم شده اند تا با پیگیری شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی" بخشی از آنها را از میان بردارند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ "سوار" رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
*شعرهای اغاز و پایان از شعر "همیشه همان" احمد شاملو
یار دبستانی من...
اینجا دانشگاه تهران است. روز، روز دانشجوست. اطراف دانشگاه پر از لباس شخصی. داخل دانشگاه، پر از دانشجوست. جمع شده اند و سرود می خوانند:
- یار دبستانی من، با من و همراه منی…
دانشجویان دانشگاه گیلان، همخوانی می کنند. بیت بعدی را آنان می خوانند:
- چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی…
دانشجویان می خوانند و مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان با حاکمیت سخن می گوید: "دانشگاه هرگز سر تعظیم در مقابل بی خردان در قامت دولتمرد که می خواهد با خاک یکسانش کند فرو نمی آورد و تمام قامت می ایستد."
آذر جریان دارد. آتش هم هنوز جریان دارد. جنگل های گلستان در حال خاکستر شدن اند. آلودگی هوای تهران به اوجش رسیده. شاید نمایندگان مجلس راست می گویند، آلودگی هوا به دلیل تولید بنزین های غیراستاندارد داخل است. بنزینی که سرطان زاست.
دانشگاه هنوز سرود می خواند. دانشجویان دانشگاه آزاد قزوین یکصدا می خوانند:
- حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه…
روزنامه شرق تیتر می زند: جنبش دانشجویی هنوز زنده است. حاکمیت خودش هم می داند. اما کسی نمی داند چرا نیروهای امنیتی در سالگرد ۱۶ آذر به دفتر روزنامه شرق حمله کردند و مدیر عامل و سه تن از اعضای تحریریه را بازداشت کردند.
گزارشگران بدون مرز در جستجوی پاسخی برای این بازداشت هاست و از همزمانی این بازداشت ها با مذاکرات هسته ای ایران و غرب چنین نتیجه می گیرد: "روشن است که رهبران جمهوری اسلامی از این مذاکرات و سکوت جامعه جهانی سود می" "جویند، تا سانسور و سرکوب علیه رسانهها و حرفهکاران مطبوعات را گسترش دهند."
اولین سالگرد فوت آیت الله منتظری فرا می رسد. خانواده وی از عدم برگزاری مراسم، به دلیل محدودیت ها می گویند. عماد باقی دوباره به زندان بازگردانده می شود. خانواده های شماری از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات، در بهشت زهرا دستگیر می شوند.
پلی تکنیک با صدای بلند فریاد می زند:
ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما…
سازمان دیدبان حقوق بشر تایید می کند فشارها را و می نویسد: "تا ماه نوامبر ۲۰۱۰ بیشتر از ۷۰ دانشجو در سراسر کشور به دلیل فعالیتهای سیاسی و یا وابستگی خود به تشکلهای دانشجویی که توسط دولت غیر قانونی اعلام شده اند، دربند بودند."
مهدی کروبی هم نتیجه می گیرد:
"این تعداد دانشجوی زندانی و محروم از تحصیل، نتیجه غم انگیزی برای جمهوری اسلامی است."
و تنها در همین هفته، موارد دیگری به کارنامه جمهوری اسلامی اضافه می شود:
- یوسف ندرخانی، کشیش مسیحی در ایران به اتهام ارتداد به اعدام محکوم شد.
- زنی همسرش را با ضربات چاقو کشت . نیروی انتظامی نظاره گر بود. فرمانده نیروی انتظامی در واکنش به انتشار این خبر گفت: این جنایت در کرج نبوده. کسانی که گفتند در کرج بوده تحت پیگرد قرار خواهند گرفت.
- یوسفیان، نماینده مجلس خواستار صدور حکم اعدام برای کسانی شد که در اجرای طرح هدفمندی یارانه ها اخلال ایجاد می کنند.
- سعید ملک پور، برنامه نویس سایت های اینترنتی از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
- لیلا توسلی به زندان بازگردانده شد. تنها به جرم اعلام شهادت در مورد زیرگرفته شدن شهروندان معترض توسط خودروی نیروی انتظامی.
دانشجویان کرمانشاه و زاهدان هم همراه شده اند.
- دشت بی فرهنگی ما، هرزه تمومه علفاش...خوب، اگه خوب، بد، اگه بد، مُرده دلای آدماش.
سه فوتبالیست و یک بازیگر در تهران بازداشت می شوند. تنها به جرم شرکت در یک مهمانی.
دادستان تهران هم از بازداشت چند تن خبر داد. چند دوبلور که به گفته او با شبکه فارسی وان همکاری داشته اند.
و از زندان هم خبرهایی می رسد. نسرین ستوده و رضا شهابی دست به اعتصاب زده اند. مصطفی تاج زاده و محمد نوریزاد ممنوع الملاقات شده اند.
مجید توکلی و بهاره هدایت از زنان پیام می فرستند:
"روزی دست در دست یکدیگر کبوترهای صلح و آزادی را در میهن مان پرواز خواهیم داد و اوج گیری شان را در آسمان آبی ایران به نظاره خواهیم نشست. به امید آن روز که چندان هم دور نیست."
مهدی کروبی حرفشان را تایید می کند: "روزی در همین نزدیکی ها، کشور ازآن شما خواهد بود."
دانشجویان سرتاسر کشور صدایشان یکی شده. سرودشان یکی شده. همه یکصدا می گویند:
- دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه... کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه
رییس شورای نگهبان درست در چنین وضعیتی حرف عجیبی می زند: انکار ولایت فقیه، انکار خداست.
دانشجویان شعار می دهند:
- مرگ بر دیکتاتور
- یار دبستانی من، با من و همراه منی…
دانشجویان دانشگاه گیلان، همخوانی می کنند. بیت بعدی را آنان می خوانند:
- چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی…
دانشجویان می خوانند و مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان با حاکمیت سخن می گوید: "دانشگاه هرگز سر تعظیم در مقابل بی خردان در قامت دولتمرد که می خواهد با خاک یکسانش کند فرو نمی آورد و تمام قامت می ایستد."
آذر جریان دارد. آتش هم هنوز جریان دارد. جنگل های گلستان در حال خاکستر شدن اند. آلودگی هوای تهران به اوجش رسیده. شاید نمایندگان مجلس راست می گویند، آلودگی هوا به دلیل تولید بنزین های غیراستاندارد داخل است. بنزینی که سرطان زاست.
دانشگاه هنوز سرود می خواند. دانشجویان دانشگاه آزاد قزوین یکصدا می خوانند:
- حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه…
روزنامه شرق تیتر می زند: جنبش دانشجویی هنوز زنده است. حاکمیت خودش هم می داند. اما کسی نمی داند چرا نیروهای امنیتی در سالگرد ۱۶ آذر به دفتر روزنامه شرق حمله کردند و مدیر عامل و سه تن از اعضای تحریریه را بازداشت کردند.
گزارشگران بدون مرز در جستجوی پاسخی برای این بازداشت هاست و از همزمانی این بازداشت ها با مذاکرات هسته ای ایران و غرب چنین نتیجه می گیرد: "روشن است که رهبران جمهوری اسلامی از این مذاکرات و سکوت جامعه جهانی سود می" "جویند، تا سانسور و سرکوب علیه رسانهها و حرفهکاران مطبوعات را گسترش دهند."
اولین سالگرد فوت آیت الله منتظری فرا می رسد. خانواده وی از عدم برگزاری مراسم، به دلیل محدودیت ها می گویند. عماد باقی دوباره به زندان بازگردانده می شود. خانواده های شماری از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات، در بهشت زهرا دستگیر می شوند.
پلی تکنیک با صدای بلند فریاد می زند:
ترکه ی بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما…
سازمان دیدبان حقوق بشر تایید می کند فشارها را و می نویسد: "تا ماه نوامبر ۲۰۱۰ بیشتر از ۷۰ دانشجو در سراسر کشور به دلیل فعالیتهای سیاسی و یا وابستگی خود به تشکلهای دانشجویی که توسط دولت غیر قانونی اعلام شده اند، دربند بودند."
مهدی کروبی هم نتیجه می گیرد:
"این تعداد دانشجوی زندانی و محروم از تحصیل، نتیجه غم انگیزی برای جمهوری اسلامی است."
و تنها در همین هفته، موارد دیگری به کارنامه جمهوری اسلامی اضافه می شود:
- یوسف ندرخانی، کشیش مسیحی در ایران به اتهام ارتداد به اعدام محکوم شد.
- زنی همسرش را با ضربات چاقو کشت . نیروی انتظامی نظاره گر بود. فرمانده نیروی انتظامی در واکنش به انتشار این خبر گفت: این جنایت در کرج نبوده. کسانی که گفتند در کرج بوده تحت پیگرد قرار خواهند گرفت.
- یوسفیان، نماینده مجلس خواستار صدور حکم اعدام برای کسانی شد که در اجرای طرح هدفمندی یارانه ها اخلال ایجاد می کنند.
- سعید ملک پور، برنامه نویس سایت های اینترنتی از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
- لیلا توسلی به زندان بازگردانده شد. تنها به جرم اعلام شهادت در مورد زیرگرفته شدن شهروندان معترض توسط خودروی نیروی انتظامی.
دانشجویان کرمانشاه و زاهدان هم همراه شده اند.
- دشت بی فرهنگی ما، هرزه تمومه علفاش...خوب، اگه خوب، بد، اگه بد، مُرده دلای آدماش.
سه فوتبالیست و یک بازیگر در تهران بازداشت می شوند. تنها به جرم شرکت در یک مهمانی.
دادستان تهران هم از بازداشت چند تن خبر داد. چند دوبلور که به گفته او با شبکه فارسی وان همکاری داشته اند.
و از زندان هم خبرهایی می رسد. نسرین ستوده و رضا شهابی دست به اعتصاب زده اند. مصطفی تاج زاده و محمد نوریزاد ممنوع الملاقات شده اند.
مجید توکلی و بهاره هدایت از زنان پیام می فرستند:
"روزی دست در دست یکدیگر کبوترهای صلح و آزادی را در میهن مان پرواز خواهیم داد و اوج گیری شان را در آسمان آبی ایران به نظاره خواهیم نشست. به امید آن روز که چندان هم دور نیست."
مهدی کروبی حرفشان را تایید می کند: "روزی در همین نزدیکی ها، کشور ازآن شما خواهد بود."
دانشجویان سرتاسر کشور صدایشان یکی شده. سرودشان یکی شده. همه یکصدا می گویند:
- دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه... کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه
رییس شورای نگهبان درست در چنین وضعیتی حرف عجیبی می زند: انکار ولایت فقیه، انکار خداست.
دانشجویان شعار می دهند:
- مرگ بر دیکتاتور
دختر خیابان دولت، بانوی اوین
حرف، حرف چهارده پانزده سالگي مان است. روزهاي بلوغ دخترانگي در خيابان دولت. آن مدرسه سر خيابان زمرد و سر آغاز كشف هاي بزرگ و كوچكمان. تو دختر تنهاي مدرسه مان بودي ليلا. اهل رفيق بازي هاي دختركانه و دويدن پشت تور واليبال نبودي. خانه تان چند كوچه پايين مدرسه بود و پياده آمدن و رفتنت يك حس استقلال كودكانه به رفتارت مي داد. بي حاشيه و كم صدا و صريح، ولي كمي ناسازگار با قوانين مدرسه مذهبي مان.
يادم هست چند بار توي راه خانه چادرت را برداشته بودي و براي همين سه روز اخراج شدي. عجيب است ؛ از مدرسه دخترانه مفيد تو از معدود دختران با حجاب آن مدرسه ماندي ليلا! از معدود دختران با حجاب همه مدرسه مذهبي ها.
حالا كه عكسهايت را مي بينم با آن روسري هاي شاد قشنگ و موهاي ناپيدا، فكر مي كنم تو را به خاطر همين حجاب بارها آزردند. به چشم هاي بيست و هشت ساله ات نگاه مي كنم. انگار همان استقلال حسرت برانگيز پياده آمدن تا مدرسه، قوام يافته و قوي شده و محكم نشسته توي سياهي مردمك چشمهات. ما دختران كوچك حرف هاي مخفي خانه هايمان بوديم. وقت ناهار، سرپيچانه از دستور، روي نيمكت هاي پشتي مي نشستيم و با صداي در گوشي، كودكانه و خنده دار از سياست حرف مي زديم.
تو از دكتر يزدي مي گفتي و من از ملاقات هاي پنهاني با آقاي منتظري. همان روزها عكسي را از كتاب تاريخت كندي و باز سه روز اخراج شدي. من را آن دختر آقازاده ای به خاطر ارتباط فاميلي با بيگناهي كه اعدامش كرده بودند، به دفتر مدرسه فروخت و تا پاي اخراج رفتم. از آن به بعد محتاط تر شديم. هيچ وقت دوست صميمي نبوديم اما حرف هم را خوب مي فهميديم.
دبيرستان، شاگرد يكي از مدرسه هاي انجمن حجتيه شديم. تو درسخوان تر و كم حرف تر، من ناسازگارتر و پريشان تر. من از راهم دور افتاده بودم و هجر ادبيات و هنر، پريشان و پر بغض و ساكتم كرده بود. تو، در مركز علاقه ات مصمم جلو مي رفتي. يكي از بهترين هاي كلاس رياضي شده بودي و مي گفتي حالا وقت حاشيه نيست. امان از آن كلاس هاي عجيب و غريب.
دختر فلان وزير با دختران فلان زنداني سياسي بحث مي كرد. تو تست ديفرانسيل مي زدي، من زير ميز ميلان كوندرا مي خواندم...آن روزهاي دوست نداشتني براي من گذشت بعد ها گاهي در حسينيه ارشاد مي ديدمت. تو روز به روز مصمم تر و جدي تر، من روز به روز آرام تر و شكننده تر..روزهاي از وطن دور، آدم را به خبر خواني نيمه شبي معتاد مي كند، اما امان از وقتي كه خبر، خبر هم مدرسه اي روزهاي دور باشد. دختر كوچك خيابان دولت، كه حالا براي خودش خانومي شده.
پاي شهادتش ايستاده و از هيچ اخراجي ديگر نترسيده. حتي اگر اخراج از خيابان هاي تهران باشد. حالا سايه نشين اوين شده اي ليلا و مي دانم وهمي در دل نداري. تمام اين سال ها ما اهل اوين زياد ديده ايم و تو با خيلي هاشان رفيق و خانواده اي. اما اين بهانه نمي شود كه خيابان دولت قدم هاي تنهاي چهارده پانزده ساله تو را فراموش كند. برمي گردي دختر خيابان دولت
آمریکا حق ندارد
اول: خلیج فارس در همیشه تاریخ خلیج فارس نام داشته است. این واقعیت تاریخی را با هیچ بخشنامه، دستورالعمل و پروپاگاندایی نمی توان تغییر داد. فارس نام داشتن آبراهی که سرزمین باستانی ایران را از شبه جزیره عربستان جدا می کند در تمام طول تاریخ، آنقدر واضح و مبرهن است که نیازی به اثبات ندارد.
خلیج فارس از دورترین دوران که اولین مظاهر تمدن در اطراف آن شکل گرفته تاکنون خلیج فارس نام داشته است. در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح که داریوش اول، پادشاه هخامنشی، نخستین ناوگان دریانوردی جهان را در آبراه عظیم جنوب ایران (در آن هنگام سرزمین پارس) تاسیس کرد، نام پارس را بر آن گذارد.
این دوران، دورانی است که مدعیان امروز تغییر نام این خلیج صدها و بلکه هزاران سال با شکل گیری اولین مظاهر تمدن از جمله شهرنشینی و خط رسمی مکاتباتی فاصله داشتند.
یونانیان باستان که دیگر تمدن عظیم و باستانی جهان آن روزها هستند، به این آبراه "پرسیکوس سینوس" یا "سینوس پرسیکوس" (معادل لغوی دقیق خلیج فارس) می گفتند و هنوز هم می گویند. فراموش نکنیم که تمام کشورهای دنیا هنوز هم تنها از نام خلیج فارس برای این آبراه استفاده می کنند؛ حتی آمریکا !!
خنده دار آنکه مناقشه بر سر نام خلیج فارس از اواخر دهه 1950 میلادی آغاز شده است و تا پیش از آن حتی کشورهای عرب منطقه نیز از این خلیج با نام خلیج فارس یاد می کردند. جالب توجه آنکه حتی ویکی پدیای مصری (به عنوان تنها کشور عربی شده دارای تمدن باستانی غیر عربی) هم اکنون از نام خلیج فارس برای این دریا استفاه می کند.
حتی دستنوشته های جمال عبدالناصر که از بانیان اصلی تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی است، حاکی از آن است که این خلیج پیش از شکل گیری جنبش ناسیونالیستی اعراب، همواره خلیج فارس نام داشته است.
سازمان ملل متحد، اکثر قریب به اتفاق دولت های جهان و حتی دولت و وزارت امور خارجه آمریکا، تنها عنوان رسمی و تاریخی برای این دریا را "خلیج فارس" می دانند.
یادآوری اسناد و مدارک غیرقابل خدشه درباره اینکه خلیج فارس همواره خلیج فارس نام داشته نیاز به هزاران صفحه کتاب دارد که به صورت طبیعی جا و فرصت آن در اینجا نیست اما نگاهی به برخی اقدامات کودکانه مانند پاک کردن کلمه "فارس" از نقشه ای تاریخی مربوط به این خلیج در موزه امارات متحده عربی با "لاک غلط گیر" نشاندهنده میزان اعتقاد خود اعراب به ادعای بی پایه عربی نام داشتن آن است.
دوم: هزینه های خصومت بیش از 30 ساله موجود میان حکومت جمهوری اسلامی با دولت ایالات متحده آمریکا، روز به روز آثار و تبعات منفی بیشتری را بر منافع ملی ایرانیان (و نه منافع باندی و گروهی حاکمان) بر جای می گذارد.
برآورد هزینه هایی که تحریم های اقتصادی یک جانبه دولت آمریکا یا تحریم های اقتصادی بین المللی که با طراحی و پیگیری دولت این کشور بر علیه اقتصاد فرسوده ایران اعمال شده و فقدان متحدی لااقل تاکتیکی (و نه حتی استراتژیک) و قدرتمند در مناسبات بین المللی که بر سر موضوعات کلان نظام بین الملل و چانه زنی های موجود به کمک کشورمان بیاید، از عهده خارج است.
نظام جمهوری اسلامی از فرط تاسیس و تحت تاثیر پیوند میان اسلام گرایی افراطی و ادبیات از نفس افتاده دست چپی، یکی از مولفه های اصلی هویتی و مبانی خود را بر پایه "مبارزه با استکبار جهانی و در راس آن آمریکا" تعریف کرد.
بر اثر این سیاست راهبردی نظام تازه مستقر، دشمنی با آمریکا و تمام اقدامات و سیاست های آن به اصلی اساسی در ساختار قدرت و مناسبات دیپلماتیک آن تبدیل شد. به این ترتیب، نظام جمهوری اسلامی ایران، بدون آنکه در عصر دوقطبی جنگ سرد، آلترناتیو دیگری به جز آمریکا در صحنه معادلات بین المللی برای خود بیابد، این متحد پر قدرت حکومت محمدرضا پهلوی را به دشمن درجه یک خود تبدیل کرد.
این اشتباه راهبردی که می رفت تا بر اثر سیاست های دولت دوم هاشمی رفسنجانی و بخصوص دو دولت سید محمد خاتمی تا حدودی جبران شود، پیش از هرگونه بهبود قابل توجهی، با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد، بازتولید شد.
آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی بارها (از جمله در دیدار اخیر با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) تاکید کرده که دلیل اصلی حمایتش از دولت احمدی نژاد این است که این دولت و رئیس آن در برابر کشورهای زورگو به خصوص آمریکا از ادبیات انقلابی سال های آغازین روی کار آمدن جمهوری اسلامی استفاده می کند.
محمود احمدی نژاد از بدو بر سر کار آمدن به عنوان رئیس جمهوری اسلامی، در چهار موضوع کلیدی با دولت ایالات متحده دچار تزاحم و تا حدودی تخاصم شده است: پرونده هسته ای ایران، حضور نیروهای نظامی آمریکا در همسایگی ایران بخصوص در عراق و افغانستان، موجودیت اسرائیل و نقض حقوق بشر توسط حکومت اسلامی.
واقعیت این است که اقدام اخیر نیروی دریایی ایالات متحده در تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی اگرچه محصول مستقیم این تخاصم نیست اما وجود رابطه دیپلماتیک منطقی میان ایران و آمریکا، احتمال بروز چنین اتفاقاتی را تا حد زیادی کاهش می داد.
به این ترتیب، دولت احمدی نژاد و شخص آیت الله خامنه ای به واسطه اتخاذ سیاست های دشمنانه و کینه توزانه با آمریکا، مقصران اصلی زمینه سازی و شکل دهی به فضایی هستند که بر مبنای آن فرصت برای محافل تندروی درونی ایالات متحده به منظور تعدی به حقوق ملی ایرانیان فراهم می شود.
سوم: درست است که روابط دیپلماتیک رسمی میان دولت های ایران و آمریکا برقرار نیست و روابط موجود هم متخاصمانه ارزیابی می شود اما این مسئله به هیچ عنوان حقی را برای هیچ کدام از بخش های سیاسی و نظامی وابسته به دولت ایالات متحده برای تجاوز به مولفه های ملی - هویتی ایرانیان ایجاد نمی کند.
دولت آمریکا باید آگاه باشد که یکی از اصلی ترین پروژه های حکومت ایران، تبدیل دشمنی موجود میان دولت جمهوری اسلامی با دولت آمریکا به دشمنی میان مردم ایران با دولت آمریکا از طریق تمام ابزارهای رسانه ای و احساسی است.
اینکه دولت ایالات متحده آمریکا بر سر موضوعاتی مهم در نظام بین الملل با حکومت ایران اختلافات اساسی دارد، چه حق یا مجوزی را برای بخشی از قوای رسمی این کشور در جهت تغییر واقعیت های تاریخی یا تعدی به موضوعات به شدت مورد حساسیت مردم و افکار عمومی ایران ایجاد می کند؟
هرچند نیروی دریایی ایالات متحده اعلام کرده که دلیل بخشنامه اخیر، استفاده متحدان عرب منطقه ای این نیرو از عنوان جعلی خلیج عربی برای خلیج فارس و با هدف سهولت مکاتبات رسمی فی مابین بوده است اما این ادعا آنگاه غیرواقعی به نظر می آید که به یاد بیاوریم در تمام 6 دهه گذشته که تجاوز اعراب به نام خلیج فارس آغاز شد، نیروی دریایی ایالات متحده هیچگاه از عنوان جعلی خلیج عربی استفاده نکرده است.
دولت آمریکا، دستگاه های سیاسی و نیروهای نظامی این کشور باید بدانند که این فارس بودن و فارس باقی ماندن "خلیج همیشگی فارس" است که موضوعی واقعا ملی و مورد توجه و حمایت قاطعانه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان در تمام جهان است نه موضوعات دولت ساخته ای مانند پرونده هسته ای. ایرانیان بارها نشان داده اند که بر سر چنین موضوعاتی با هیچ دولتی تعارف ندارند حتی اگر آن دولت، دولت ایالات متحده آمریکا باشد که بخشی از ایرانیان درست یا نادرست آن را پشتیبان لااقل معنوی خود در راه دستیابی به دموکراسی می دانند.
چهارم: از دولتمردان چه انتظاری است؟ پاسخ: هیچ؛ یک هیچ مطلق.
در روزگاری که هیچ مسئول حکومتی و دولتی حاضر نمی شود برای حفظ ظاهر هم که شده، واکنشی به سخنان سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان درباره آبا و اجداد عرب رهبران ایران نشان دهد، نمی توان و نباید از آنها انتظار چندانی برای مقابله با نام جعلی "خلیج عربی" داشت.
سال هاست که تمام اقوام و نژادهای ایرانی اعم از فارس و آذری و بلوچ و کرد و... خلیج فارس را خلیج فارس صدا کرده اند و با تمام وجود از هرگونه تعدی به آن دفاع کرده اند. به نظر می آید باز هم نوبت همین ایرانیان است.
خلیج فارس از دورترین دوران که اولین مظاهر تمدن در اطراف آن شکل گرفته تاکنون خلیج فارس نام داشته است. در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح که داریوش اول، پادشاه هخامنشی، نخستین ناوگان دریانوردی جهان را در آبراه عظیم جنوب ایران (در آن هنگام سرزمین پارس) تاسیس کرد، نام پارس را بر آن گذارد.
این دوران، دورانی است که مدعیان امروز تغییر نام این خلیج صدها و بلکه هزاران سال با شکل گیری اولین مظاهر تمدن از جمله شهرنشینی و خط رسمی مکاتباتی فاصله داشتند.
یونانیان باستان که دیگر تمدن عظیم و باستانی جهان آن روزها هستند، به این آبراه "پرسیکوس سینوس" یا "سینوس پرسیکوس" (معادل لغوی دقیق خلیج فارس) می گفتند و هنوز هم می گویند. فراموش نکنیم که تمام کشورهای دنیا هنوز هم تنها از نام خلیج فارس برای این آبراه استفاده می کنند؛ حتی آمریکا !!
خنده دار آنکه مناقشه بر سر نام خلیج فارس از اواخر دهه 1950 میلادی آغاز شده است و تا پیش از آن حتی کشورهای عرب منطقه نیز از این خلیج با نام خلیج فارس یاد می کردند. جالب توجه آنکه حتی ویکی پدیای مصری (به عنوان تنها کشور عربی شده دارای تمدن باستانی غیر عربی) هم اکنون از نام خلیج فارس برای این دریا استفاه می کند.
حتی دستنوشته های جمال عبدالناصر که از بانیان اصلی تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی است، حاکی از آن است که این خلیج پیش از شکل گیری جنبش ناسیونالیستی اعراب، همواره خلیج فارس نام داشته است.
سازمان ملل متحد، اکثر قریب به اتفاق دولت های جهان و حتی دولت و وزارت امور خارجه آمریکا، تنها عنوان رسمی و تاریخی برای این دریا را "خلیج فارس" می دانند.
یادآوری اسناد و مدارک غیرقابل خدشه درباره اینکه خلیج فارس همواره خلیج فارس نام داشته نیاز به هزاران صفحه کتاب دارد که به صورت طبیعی جا و فرصت آن در اینجا نیست اما نگاهی به برخی اقدامات کودکانه مانند پاک کردن کلمه "فارس" از نقشه ای تاریخی مربوط به این خلیج در موزه امارات متحده عربی با "لاک غلط گیر" نشاندهنده میزان اعتقاد خود اعراب به ادعای بی پایه عربی نام داشتن آن است.
دوم: هزینه های خصومت بیش از 30 ساله موجود میان حکومت جمهوری اسلامی با دولت ایالات متحده آمریکا، روز به روز آثار و تبعات منفی بیشتری را بر منافع ملی ایرانیان (و نه منافع باندی و گروهی حاکمان) بر جای می گذارد.
برآورد هزینه هایی که تحریم های اقتصادی یک جانبه دولت آمریکا یا تحریم های اقتصادی بین المللی که با طراحی و پیگیری دولت این کشور بر علیه اقتصاد فرسوده ایران اعمال شده و فقدان متحدی لااقل تاکتیکی (و نه حتی استراتژیک) و قدرتمند در مناسبات بین المللی که بر سر موضوعات کلان نظام بین الملل و چانه زنی های موجود به کمک کشورمان بیاید، از عهده خارج است.
نظام جمهوری اسلامی از فرط تاسیس و تحت تاثیر پیوند میان اسلام گرایی افراطی و ادبیات از نفس افتاده دست چپی، یکی از مولفه های اصلی هویتی و مبانی خود را بر پایه "مبارزه با استکبار جهانی و در راس آن آمریکا" تعریف کرد.
بر اثر این سیاست راهبردی نظام تازه مستقر، دشمنی با آمریکا و تمام اقدامات و سیاست های آن به اصلی اساسی در ساختار قدرت و مناسبات دیپلماتیک آن تبدیل شد. به این ترتیب، نظام جمهوری اسلامی ایران، بدون آنکه در عصر دوقطبی جنگ سرد، آلترناتیو دیگری به جز آمریکا در صحنه معادلات بین المللی برای خود بیابد، این متحد پر قدرت حکومت محمدرضا پهلوی را به دشمن درجه یک خود تبدیل کرد.
این اشتباه راهبردی که می رفت تا بر اثر سیاست های دولت دوم هاشمی رفسنجانی و بخصوص دو دولت سید محمد خاتمی تا حدودی جبران شود، پیش از هرگونه بهبود قابل توجهی، با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد، بازتولید شد.
آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی بارها (از جمله در دیدار اخیر با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) تاکید کرده که دلیل اصلی حمایتش از دولت احمدی نژاد این است که این دولت و رئیس آن در برابر کشورهای زورگو به خصوص آمریکا از ادبیات انقلابی سال های آغازین روی کار آمدن جمهوری اسلامی استفاده می کند.
محمود احمدی نژاد از بدو بر سر کار آمدن به عنوان رئیس جمهوری اسلامی، در چهار موضوع کلیدی با دولت ایالات متحده دچار تزاحم و تا حدودی تخاصم شده است: پرونده هسته ای ایران، حضور نیروهای نظامی آمریکا در همسایگی ایران بخصوص در عراق و افغانستان، موجودیت اسرائیل و نقض حقوق بشر توسط حکومت اسلامی.
واقعیت این است که اقدام اخیر نیروی دریایی ایالات متحده در تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی اگرچه محصول مستقیم این تخاصم نیست اما وجود رابطه دیپلماتیک منطقی میان ایران و آمریکا، احتمال بروز چنین اتفاقاتی را تا حد زیادی کاهش می داد.
به این ترتیب، دولت احمدی نژاد و شخص آیت الله خامنه ای به واسطه اتخاذ سیاست های دشمنانه و کینه توزانه با آمریکا، مقصران اصلی زمینه سازی و شکل دهی به فضایی هستند که بر مبنای آن فرصت برای محافل تندروی درونی ایالات متحده به منظور تعدی به حقوق ملی ایرانیان فراهم می شود.
سوم: درست است که روابط دیپلماتیک رسمی میان دولت های ایران و آمریکا برقرار نیست و روابط موجود هم متخاصمانه ارزیابی می شود اما این مسئله به هیچ عنوان حقی را برای هیچ کدام از بخش های سیاسی و نظامی وابسته به دولت ایالات متحده برای تجاوز به مولفه های ملی - هویتی ایرانیان ایجاد نمی کند.
دولت آمریکا باید آگاه باشد که یکی از اصلی ترین پروژه های حکومت ایران، تبدیل دشمنی موجود میان دولت جمهوری اسلامی با دولت آمریکا به دشمنی میان مردم ایران با دولت آمریکا از طریق تمام ابزارهای رسانه ای و احساسی است.
اینکه دولت ایالات متحده آمریکا بر سر موضوعاتی مهم در نظام بین الملل با حکومت ایران اختلافات اساسی دارد، چه حق یا مجوزی را برای بخشی از قوای رسمی این کشور در جهت تغییر واقعیت های تاریخی یا تعدی به موضوعات به شدت مورد حساسیت مردم و افکار عمومی ایران ایجاد می کند؟
هرچند نیروی دریایی ایالات متحده اعلام کرده که دلیل بخشنامه اخیر، استفاده متحدان عرب منطقه ای این نیرو از عنوان جعلی خلیج عربی برای خلیج فارس و با هدف سهولت مکاتبات رسمی فی مابین بوده است اما این ادعا آنگاه غیرواقعی به نظر می آید که به یاد بیاوریم در تمام 6 دهه گذشته که تجاوز اعراب به نام خلیج فارس آغاز شد، نیروی دریایی ایالات متحده هیچگاه از عنوان جعلی خلیج عربی استفاده نکرده است.
دولت آمریکا، دستگاه های سیاسی و نیروهای نظامی این کشور باید بدانند که این فارس بودن و فارس باقی ماندن "خلیج همیشگی فارس" است که موضوعی واقعا ملی و مورد توجه و حمایت قاطعانه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان در تمام جهان است نه موضوعات دولت ساخته ای مانند پرونده هسته ای. ایرانیان بارها نشان داده اند که بر سر چنین موضوعاتی با هیچ دولتی تعارف ندارند حتی اگر آن دولت، دولت ایالات متحده آمریکا باشد که بخشی از ایرانیان درست یا نادرست آن را پشتیبان لااقل معنوی خود در راه دستیابی به دموکراسی می دانند.
چهارم: از دولتمردان چه انتظاری است؟ پاسخ: هیچ؛ یک هیچ مطلق.
در روزگاری که هیچ مسئول حکومتی و دولتی حاضر نمی شود برای حفظ ظاهر هم که شده، واکنشی به سخنان سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان درباره آبا و اجداد عرب رهبران ایران نشان دهد، نمی توان و نباید از آنها انتظار چندانی برای مقابله با نام جعلی "خلیج عربی" داشت.
سال هاست که تمام اقوام و نژادهای ایرانی اعم از فارس و آذری و بلوچ و کرد و... خلیج فارس را خلیج فارس صدا کرده اند و با تمام وجود از هرگونه تعدی به آن دفاع کرده اند. به نظر می آید باز هم نوبت همین ایرانیان است.
مهدی خزعلی بعد از دوبار دستگیری
احمدی نژاد یک شبیخون فرهنگی است
مصاحبه با مهدی خزعلی،درخصوص انجمن حجتیه است. با او که تازگی از دومین دور زندانش خلاص شده، در مورد همکاری اش با سعید امامی در نیمه دهه70 هم سخن گفته ایم. این آیت الله زاده از شرایط زندان هم گفته و همچنین از اینکه: "امیدوارم که در ادامه این حرکت عظیم، دولت کریمه از خر شیطان پایین بیاید و دست از ظلم وتعدی بردارد، هر چند امیدی به اصلاح این دولت ندارم." این مصاحبه در پی می آید.
مصاحبه با سئوال در مورد ارتباط مهدی خزعلی با سعید امامی و نقش وی در برنامه "هویت" شروع می شود. او در پاسخ می گوید: "من بارها و بارها در مورد هویت گفته و نوشته ام، اما هربار که موضوعی، مقاله ای یا خبری از من درج می شود، این مسئله را افرادی قلم به مزد با هدایت جناح حاکم مطرح می کنند، هدف آنها تخریب شخصیت و ایجاد شبهه است !اولاً: من هیچ ارتباط تشکیلاتی و کاری با سعید امامی نداشتم، او در همه وزارتخانه ها و گاهی دانشگاهها تحلیل سیاسی ارائه می نمود، حتی برای سفرای جمهوری اسلامی تحلیل روابط خارجی ارائه می کرد و گفتگوی من با او در حوزه تئوری و بحث دینی و فرهنگی بوده است؛ من مخالف ترور و حذف فیزیکی بودم و او در شرایطی با حکم آنرا واجب می دانست. ثانیاً: در برنامه تلویزیونی هویت هیچ دخالتی نداشتم و من هم یک بیننده مثل همه مردم بودم، اما آن برنامه تلویزیونی را بصورت مستند مکتوب منتشرکردم. در آن ایام دگر اندیشانی که نامشان در کتاب آمد نه تنها مخالفتی نکردند، حتی هوشنگ گلشیری از آن دفاع کرد، و مخالف ما همین جناح حاکم امروز بود، من با علی لاریجانی به دادگاه رفتم، او از ما شکایت کرده بود. ثالثاً: من هنوز هم معتقدم که شبیخون فرهنگی برای مقابله با نظام طراحی شد و یکی از عوامل موثر این شبیخون فرهنگی را هم احمدی نژاد می دانم، او ازهمه موفق تر عمل کرد و در دوره کوتاهی توانست مردم را به روحانیت بد بین و از مرجعیت و ولایت فقیه جدا کند. او با دفاع خرافی و افراطی از دین وامام زمان، موجب سستی مردم در باورهای دینی شان شد، جوانان در دوره اوبرای مقدسات دینی و امام زمان روحی له الفداء جوک می گفتند! احمدی نژادبزرگترین چالش مشروعیت در برابر نظام و رهبری است، او همه چیزنظام را زیر سئوال برد، امروز هم من حاضرم متن دادگاه های نمایشی را منتشر و مستند نمایم - اگربگذارند - ولی جناح حاکم دیگر نمی خواهد تجربه "هویت" را تکرار کند و اجازه انتشار این رسوایی را نخواهد داد. رابعاً: موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان ( ناشر برگزیده پزشکی) از سال 1372تاسیس و یک انتشارات خصوصی است و در میان 8000 ناشر بارها و بارها رتبه اول از جهت تعداد عناوین چاپ نخست را از آن خود کرد و بارها و بارها ناشربرگزیده شد. هرچند در دولت نهم و دهم در حصر اقتصادی بسر می برد و همه کارهای آن را مسدود کرده اند. امیدوارم که در ادامه این حرکت عظیم، دولت کریمه از خر شیطان پایین بیاید و دست از ظلم وتعدی بردارد، هر چند امیدی به اصلاح این دولت ندارم."
پس برسیم به بازداشت آخرتان. موضوع چه بود؟
من روز 21 مهر ماه در دفتر کارم بودم که سروان شایسته از پلیس امنیت تماس گرفت و مرا به آنجا دعوت ـ احضارـ کرد. پس از حضور در بازپرسی شعبه چهارم امنیت، قرار بازداشت موقت برایم صادر کردند تا به قول بازپرس قدری فکر کنم. 30 روز در اتاق فکر ـ همان سلول سابق! ـ بودم و بعد با قرار وثیقه دومیلیارد ریالی آزاد شدم. وثیقه توسط فردی که او را نمی شناختم و خواننده مقالات من بود تودیع شد. 25 روز در اعتصاب غذا بودم و از روز 16 ام اعتصاب إذا، خونریزی معده داشتم، از روز بیستم اعتصاب غذا هم به عنوان تنبیه،داروهای مرا قطع کردند و روز 25 ام اعتصاب غذا، آزاد شدم.
انجمن حجتیه
انجمن حجتیه در ابتدای فعالیتش قبل از انقلاب،مقبول مراجع،حتی آیت الله خمینی بود اما بعد از یک برهه ای این داستان معکوس شد. علت این از نظر یاران آیت اله خمینی دور بودن انجمن از مبارزه علیه شاه وعدم اعتقاد به این موضوع بود اما از منظری دیگر برخی معتقدند ایت الله خمینی ودیگر مراجع سازمان منسجم مذهبی شیخ محمود حلبی را برخلاف منافع خود میدیدند. شما کدام یک از این دو را تایید میکنید؟
حوزه و مراجع نسبت به انجمن و تلاش فرهنگی او در رد بهاییت خوش بین بودند، اما در جریان انقلاب، روحانیون و مراجع انقلابی از آنها دلخور شدند. مشی انجمن دوری از تنش های سیاسی بوده وهست، آنها به تلاش فرهنگی و آدم سازی فکر می کنند. آنها با ظهورانقلاب به این نتیجه رسیدند که در سایه حکومت اسلامی، راه آنها باز تروهموارتر می شود پس به انقلاب پیوستند. بعدها حزب توده و چپی ها با ایجاد فضای چپ مسئولین رانسبت به انجمن بد بین کردندو لذا من تاثیرترس از تشکیلات منسجم را موثر میدانم، در واقع از نظر آنها هر کسی که مرید داشته باشد یک خطر بالقوه است و انجمن مریدانی پر و پا قرص داشت که از نظر سواد هم برتر بودند. حکایت ترس قاضی بی سواد از وکیل با سواد است.
انجمن به مرجعیت آیت الله خویی اعتقاد داشت ومرجعیت ایت الله خمینی را برنمی تافت. این مساله ساز نبود؟
میتوان گفت بله. تقلید از آیت الله خویی هم بود و قصه انگشتری هدیه آیت الله خویی به شاه مزید بر علت شد.
در آن زمان، جلسات سخنرانی مذهبی انجمن در تهران دائر بود ولی در مقابل اقبال جوانان به حسینیه ارشاد، رونق در جلسات انجمن حجتیه کمتر دیده شد. این نشان از ان ندارد که انجمن با روح زمان در تضاد بود؟ واکنش انجمنی ها نسبت به دکتر شریعتی در ان برهه چه بود؟
انجمن با توجه به مشی اسلام سنتی و تبعیت از مرجعیت و روحانیت، نمیتوانست با افکار و نقدهای تند شریعتی کنار بیاید، همانطور که مطهری و خزعلی و مصباح با شریعتی کنار نیامدند. علی ایحال مسیر انجمن از کنار حسینیه ارشاد هم رد نمی شود، کما اینکه مطهری هم نتوانست در حسینیه دوام بیاورد و وقتی امر دایر شد که یا شریعتی یا مطهری، مسئولین حسینیه ارشاد به خواست جوانان آن روز شریعتی را انتخاب کردند. انجمن ریشه های دینی شریعتی را سست می دانست. او را نویسنده ای توانا اما اسلام شناس نمی دانست.
یک تحلیل وجود دارد که با اینکه حجتیه قبل از انقلاب رابطه خوبی با روحانیت داشت ولی بیشتر از اینکه متعهد به ایمان از جنس تعبد باشند به تخصص وتعقل نظر داشت؛ ازاین رو ست که دانشگاهیان انجمن بیشتر ازروحانیون است. میتوان گفت انجمن قبل از انقلاب دنبال اسلام بدون روحانیت بود؟
آیت الله حلبی معتقد بود که ما به طور تخصصی روی بهاییت کار می کنیم، وطبیعی است کادری که می خواهد تحت پوشش در محافل بهاییت نفوذ کند، نمی تواند فردای آن روز در مسجد شاه بالای منبر رود و روضه بخواند. این مشی و سیاست ایجاب می کرد که افراد در کسوت روحانی نباشند، هر چند اساتید روحانی هم در انجمن به تدریس مشغول بودند. در واقع نوع کار و استراتژی انجمن به گونه ای بود که یک روحانی نمی توانست با لباس آنرا انجام دهد، نفوذ در محافل بهاییت و حتی بعضی محافل را انجمنی های نفوذی انجام می دادند.
بعد از حادثه 17شهریور 57 چه شد که به ناگاه نظر شیخ محمود حلبی نسبت به فعالیت انقلابی عوض شد. این را نمی توان نوعی فرصت طلبی سیاسی قلمداد کرد؟
انجمن در اواخر کار به انقلاب پیوست و تا چند سال بعد از انقلاب هم با صدوراطلاعیه از انقلاب حمایت می کرد، که این استفاده از فرصت بود تا بتوانند تشکیلات انجمن را حفظ کنند و توسعه دهند.
منظور فرصت طلبی از نوع منفی آن است.
فرصت طلبی دیگر منفی و مثبت ندارد، خیلی ها از موج انقلاب استفاده کردند برای اهداف خود، این هدف هاست که خوب و بد است، کردان هم در موج انقلاب خود را زندانی سیاسی جا زد! اما انجمن باور نداشت که انقلاب پیروز می شود و از عاشورا به بعد باور کرد.
هنگام انقلاب،بااینکه ایت الله خمینی در بدو ورود به ایران در مدرسه انجمن اقامت میکند وبسیاری از نزدیکان ایشان مانند آقای مطهری به انجمن نظر مثبت داشتند روی بر گردانی یا تلخ شدن ایشان نسبت به انجمن از کجا شکل گرفت؟ واقعا همان مسایل قبل از انقلاب وعدم اعتقاد انجمن به مبارزه بودیا اینکه طیف چپ مذهبی این تحلیل را برای ایت الله به وجود اوردند که انجمن رقیب جدی برای حاکمیت وقت است؟
من معتقدم چپ گراها که حزب توده در راس آنها بود خود را در معرض تلاش منسجم و تشکیلاتی انجمن میدیدند. از سوی دیگر عوامل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دانسته یا ندانسته نقش مهم و کلیدی در کوبیدن انجمن داشتند و نهایتاً سپاه با استفاده از آقای جنتی ( امام جمعه قم ) کار را یکسره کرد و تیرخلاص را بر انجمن زد. البته ذهنیت قبل از انقلاب هم موثر بود.
مثل جشن نیمه شعبان سال 55؟
انجمن در نیمه شعبان 57 هیچ جشنی نگرفت و یک اتهام بی اساس بود.
گفته می شود روزی که ایت الله خمینی ان سخنرانی معروف را علیه انجمن در سال 62 کرد اصلا قرار بر این نبوده واطرافیان ایشان انتظار سخن دیگری داشتند؛ از نظر شما آن سخنان غیر منتظره نبود؟
آن جملاتی که به انجمن نسبت دادند اصلاً مال انجمن نبود، وقتی ما به مهندس سجادی گفتیم: مگر تز شما این است که فساد زیاد شود تا امام زمان بیاید؛ خوب پاسخ می دادید. او می گفت: فضای سال های اول انقلاب جای پاسخ دادن نبود، ما فقط گفتیم که این مطالب از ما نیست و تعطیل کردیم که حملات تمام شود. اما سخنان امام،با سابقه قبلی و حذف نمایندگی قابل یش بینی بود، ذهن امام را مسموم کرده بودند. اما آن جملات در مورد انجمن غیر منتظره بود، و وقتی پدر نزد ایشان رفتند و گفتند: این مطالب مال انجمن نیست و اینها مال آخوندی در خمین است. امام فرمودند: خوب از خودشان دفاع می کردند. پدر به محضر امام عرض کردند: اگر دفاع می کردند، شائبه ایستادن در برابر فرمایش شما بود.
انجمن حجتیه هیچ وقت در منظرعمومی به غیر از خود شیخ محمود حلبی چهره وسخنگویی نداشت. این به عدم تربیت کادر برای رهبری بر میگردد یا میل انجمنی ها به فعالیت مخفی؟
اساساً شیوه انجمن شناسایی و نفوذ در محافل بهاییت بود، چون رقیب با این شیوه مخفی یارگیری می کرد، در واقع تاکتیک رزمی متناسب با دشمن طراحی شده بود و طبیعتاً افراد انجمن مثل محفل رقیب بسیار محرمانه و زیرکانه عمل می کردند و در نهایت هم با تصمیم خودشان تعطیل کردند؛ حالا هم هر وقت بخواهند بازمی کنند و نیازی به مجوز جدید نیست. آنها یک انجمن خیریه مذهبی دارای مجوز هستند و مجوزشان هم معتبر است.
در مقایسه با نهضت آزادی که انها هم در همان دهه 60 ممنوع شدند ولی اعضای رهبری شان شناخته شده هستند وهیچ وقت ممنوعیت را قبول نکردند وکم وبیش فعالیت خود را داشتند اما انجمن خیلی ساده ممنوعیت وشاید مخفی بودن را پذیرفت. این میل به مخفی شدن در نظربرخی با لژهای فراماسونری مقایسه شده است. چپ هاهم از فعالیت انجمن روایتی دارند که این سازمان را جز تشکیلاتی مخفی وبسیار پر نفوذ در لایه های مدیریتی کشور حتی در سطوح بالا بر میشمرند. این نظر برای افکار عمومی هم جا افتاده است.
آنها یک تشکیلات سیاسی نیستند و جلسات آنها در قالب جلسات مذهبی و بحث های دینی و علمی است، اگر دولتیها بخواهند این جلسات مذهبی را هم تعطیل کنند که روی رضا شاه را سفید کرده اند. در مورد نفوذ انجمن، با توجه به تربیت افراد با سواد بالای دینی و علمی و از سوی دیگر غیرسیاسی بودن، نفوذ این افراد تکنوکرات در نهادها و وزارتخانه ها بدیهی است، علی رغم حذف و گزینش سنگین، انجمن در همه ادارات نیرو دارد.
با رهبر شدن آیت الله خامنه ای وقرابت برخی از اعضای انجمن با او این نظر قوت گرفت که فعالیت های انجمن را آزاد میکند اما این اتفاق رخ نداد چرا؟
ایشان شناخت بیشتری نسبت به انجمن داشتند، مهندس مادرشاهی مشاور ایشان بود، اما فضای مسموم اجازه این کار را به ایشان نداد، در واقع همان کسانی که گزارش منفی به امام می دادند و سئوالات کذایی را در اختیار آقای جنتی قرار دادند تا در نماز جمعه قم بخواند، امروز فضا را سنگین می کنند و ابایی ندارند که به رهبری هم انگ انجمنی بزنند.
پدر شما نماینده آیت الله خمینی دراین انجمن بود؛ هم اکنون رابطه اش با این انجمن چگونه است؟ افکار انجمن در بنیاد غدیر پی گیری میشود؟
پدر از ابتدای انقلاب تا سال 60 نماینده امام در انجمن بودند (پس از جلسه ای که به اتفاق شهید مطهری برای موضوع انجمن خدمت امام رسیدند)، هنوز هم به این ها خوش بین هستند و آنها را امام زمانی می داند، همیشه هم برای کاهش فشار بر این ها تلاش کرده اند که اگر جایی ظلمی شده است رفع شود، اما بنیاد بین المللی غدیر هیچ ربطی به انجمن ندارد و هیچ انجمنی در آن عضو نیست و در این بنیاد فقط و فقط برای ترویج غدیر تلاش می شود.
در واکنش به مصاحبه حسین شریعتمداری در خصوص انجمن،[همشهری جوان شهریور ماه] این نظر ازسوی شما مطرح شد که انجمنی ها با امام وانقلاب هیچ مشکلی ندارند. واقعا معتقدید مخاطب سخنرانی تیرماه 62ایت الله خمینی انجمن نبوده است؟ نمی توان واکنش شما به این گفته ها را نوعی تلاش برای بازگرداندن انجمن به صحنه عمومی دانست؟
من معتقدم مردانه باید با رقیب هم سخن گفت، آقای شریعتمداری مغرضانه وبدور از انصاف سخن گفته بود، باید جواب میدادم. می دانم که مخاطب سخنان امام در سال 62 انجمن بود، اما آن مطالب ربطی به تفکر انجمن نداشت و ذهن امام را مسموم کرده بودند. اگرانجمن معتقد به ازدیاد فساد برای ظهور حضرت بود، چرا با بهاییت مبارزه کند؟ خوب از نظر انجمن بهاییت بزرگترین فساد بود.
شاید بشود این تلقی را کرد که سخنان شما زمینه بازگشت دوباره انجمن است.
من هم به انجمن انتقاد دارم، به جای خود، اما اینکه این دفاع بازگرداندن انجمن به صحنه است یا خیر، مهم نیست، باید حق را گفت ولو به نفع رقیب و به زیان ما باشد.
این روزها انجمن به چند گروه تقسیم شده است. هم مکتب تفکیک است وهم گروه پیرامون مهندس سجادی وپدر اقای ابطحی وافتخار زاده. رهبری میراث شیخ محمود الان با کیست؟ چه دسته وگروهی بودند که در مرداد ماه برای رسمی شدن به وزارت کشور مراجعه کرده بودند؟
اولاً کسی برای رسمی شدن مراجعه نکرده است، آقای ابطحی هم با انجمن ارتباط ندارد، سیاست های انجمن بعد ازآقای حلبی با مهندس سجادی است و افرادی چون افتخارزاده و حسینی و مادر شاهی و... نیز با انجمن همراهند و از کلاس های درسشان استفاده می شود.
این سجادی همان سجادی است که کتاب دهه ظهور رانوشته وشهبازی به آن اشاره میکند؟
این مهندس سجادی با نویسنده آن کتاب ( دکتر سجادی) فرق دارد، اما او از تشابه نام و فامیلی سوءاستفاده کرده است تا کتابش بهتر بفروش برسد!
نظریات سیاسی انجمن امروز دوری دین از سیاست است یا ترویج موعد گرایی به شکلی که دولت احمدی نژاد میکند؟ تفکر انجمن با دولت امروز هماهنگ است؟ دوستی ها ورفاقت های قدیمی اعضای رده بالا با ایت الله خامنه ای هنوزادامه دارد؟
سیاست انجمن جدایی دین و سیاست نیست، اما اگر در سیاست دخالت نمی کنند چون نتیجه بخش نمی دانند، حتی اگر به اندازه علی ابن یقطین خود را موثربدانند. در حکومت جور هم ورود می کنند تا کار مومنی را راه بیاندازند، اما ترسی عجیب انجمن را فرا گرفته است که حتی در مجلس عزا و عروسی هم می ترسند در گوش هم سخن بگویند. بارها و بارها مراسم مذهبی آنها مورد هجوم نیروهای امنیتی واقع شده است و موبایل ها ونت بوک های مهمانان را ضبط کرده اند. روابط بسیاری از بزرگان انجمن با رهبری خوب است، اما با دولت احمدی نژاد هیچ سنخیتی ندارند و آبشان توی یک جوی نمی رود.
بعد از حوادث انتخابات سال گذشته وسرکوب مردم توسط حاکمیت،نظریه دوربودن دین از دولت در جامعه بیشتر تقویت شد. واکنش اعضای انجمن به حوادث بعد از انتخابات چه گونه است؟ ایا حفظ حکومت به هر شکل وسیاقی را قبول دارند؟ نسبت به حقوق تضییع شده ملت چه واکنشی دارند؟ این حوادث تغییری درنگرش انجمن ایجاد نکرده است؟
بعد از انتخابات و سر کوب، انجمن قبل از همه در لاک فرو رفت؛ انجمن جنبش سبزرا تایید نکرده و نمی کند، ومعتقدست بهاییها هم در جنبش سبز هستند. من فکر می کنم انجمن به روایت معروف امیر مومنان (ع) عمل می کند که فرمود: "در فتنه چون بچه شتر باش، نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه شیری دارد تا بدوشند." انجمن مراقب است که به اطراف دعوا سواری ندهد، کسی آن را ندوشد، و شاخ کسی هم به آن نگیرد. در حاشیه دعوا را نظاره می کند و صد البته با طرف پیروز وارد مذاکره برای کار خودش می شود. من باور ندارم که انجمن هیچ یک از طرفین دعوای حاضر را حق بداند، کما اینکه من دعوای چپ و راست را سر لحاف ملا می دانم و هرگز جنگ حق و باطل یا حسین و یزید نمی دانم، اگر بخواهم مقطع کنونی را با مقطعی از تاریخ مقایسه کنم، می گویم: جنگ بنی امیه و بنی عباس است!
مصاحبه با سئوال در مورد ارتباط مهدی خزعلی با سعید امامی و نقش وی در برنامه "هویت" شروع می شود. او در پاسخ می گوید: "من بارها و بارها در مورد هویت گفته و نوشته ام، اما هربار که موضوعی، مقاله ای یا خبری از من درج می شود، این مسئله را افرادی قلم به مزد با هدایت جناح حاکم مطرح می کنند، هدف آنها تخریب شخصیت و ایجاد شبهه است !اولاً: من هیچ ارتباط تشکیلاتی و کاری با سعید امامی نداشتم، او در همه وزارتخانه ها و گاهی دانشگاهها تحلیل سیاسی ارائه می نمود، حتی برای سفرای جمهوری اسلامی تحلیل روابط خارجی ارائه می کرد و گفتگوی من با او در حوزه تئوری و بحث دینی و فرهنگی بوده است؛ من مخالف ترور و حذف فیزیکی بودم و او در شرایطی با حکم آنرا واجب می دانست. ثانیاً: در برنامه تلویزیونی هویت هیچ دخالتی نداشتم و من هم یک بیننده مثل همه مردم بودم، اما آن برنامه تلویزیونی را بصورت مستند مکتوب منتشرکردم. در آن ایام دگر اندیشانی که نامشان در کتاب آمد نه تنها مخالفتی نکردند، حتی هوشنگ گلشیری از آن دفاع کرد، و مخالف ما همین جناح حاکم امروز بود، من با علی لاریجانی به دادگاه رفتم، او از ما شکایت کرده بود. ثالثاً: من هنوز هم معتقدم که شبیخون فرهنگی برای مقابله با نظام طراحی شد و یکی از عوامل موثر این شبیخون فرهنگی را هم احمدی نژاد می دانم، او ازهمه موفق تر عمل کرد و در دوره کوتاهی توانست مردم را به روحانیت بد بین و از مرجعیت و ولایت فقیه جدا کند. او با دفاع خرافی و افراطی از دین وامام زمان، موجب سستی مردم در باورهای دینی شان شد، جوانان در دوره اوبرای مقدسات دینی و امام زمان روحی له الفداء جوک می گفتند! احمدی نژادبزرگترین چالش مشروعیت در برابر نظام و رهبری است، او همه چیزنظام را زیر سئوال برد، امروز هم من حاضرم متن دادگاه های نمایشی را منتشر و مستند نمایم - اگربگذارند - ولی جناح حاکم دیگر نمی خواهد تجربه "هویت" را تکرار کند و اجازه انتشار این رسوایی را نخواهد داد. رابعاً: موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان ( ناشر برگزیده پزشکی) از سال 1372تاسیس و یک انتشارات خصوصی است و در میان 8000 ناشر بارها و بارها رتبه اول از جهت تعداد عناوین چاپ نخست را از آن خود کرد و بارها و بارها ناشربرگزیده شد. هرچند در دولت نهم و دهم در حصر اقتصادی بسر می برد و همه کارهای آن را مسدود کرده اند. امیدوارم که در ادامه این حرکت عظیم، دولت کریمه از خر شیطان پایین بیاید و دست از ظلم وتعدی بردارد، هر چند امیدی به اصلاح این دولت ندارم."
پس برسیم به بازداشت آخرتان. موضوع چه بود؟
من روز 21 مهر ماه در دفتر کارم بودم که سروان شایسته از پلیس امنیت تماس گرفت و مرا به آنجا دعوت ـ احضارـ کرد. پس از حضور در بازپرسی شعبه چهارم امنیت، قرار بازداشت موقت برایم صادر کردند تا به قول بازپرس قدری فکر کنم. 30 روز در اتاق فکر ـ همان سلول سابق! ـ بودم و بعد با قرار وثیقه دومیلیارد ریالی آزاد شدم. وثیقه توسط فردی که او را نمی شناختم و خواننده مقالات من بود تودیع شد. 25 روز در اعتصاب غذا بودم و از روز 16 ام اعتصاب إذا، خونریزی معده داشتم، از روز بیستم اعتصاب غذا هم به عنوان تنبیه،داروهای مرا قطع کردند و روز 25 ام اعتصاب غذا، آزاد شدم.
انجمن حجتیه
انجمن حجتیه در ابتدای فعالیتش قبل از انقلاب،مقبول مراجع،حتی آیت الله خمینی بود اما بعد از یک برهه ای این داستان معکوس شد. علت این از نظر یاران آیت اله خمینی دور بودن انجمن از مبارزه علیه شاه وعدم اعتقاد به این موضوع بود اما از منظری دیگر برخی معتقدند ایت الله خمینی ودیگر مراجع سازمان منسجم مذهبی شیخ محمود حلبی را برخلاف منافع خود میدیدند. شما کدام یک از این دو را تایید میکنید؟
حوزه و مراجع نسبت به انجمن و تلاش فرهنگی او در رد بهاییت خوش بین بودند، اما در جریان انقلاب، روحانیون و مراجع انقلابی از آنها دلخور شدند. مشی انجمن دوری از تنش های سیاسی بوده وهست، آنها به تلاش فرهنگی و آدم سازی فکر می کنند. آنها با ظهورانقلاب به این نتیجه رسیدند که در سایه حکومت اسلامی، راه آنها باز تروهموارتر می شود پس به انقلاب پیوستند. بعدها حزب توده و چپی ها با ایجاد فضای چپ مسئولین رانسبت به انجمن بد بین کردندو لذا من تاثیرترس از تشکیلات منسجم را موثر میدانم، در واقع از نظر آنها هر کسی که مرید داشته باشد یک خطر بالقوه است و انجمن مریدانی پر و پا قرص داشت که از نظر سواد هم برتر بودند. حکایت ترس قاضی بی سواد از وکیل با سواد است.
انجمن به مرجعیت آیت الله خویی اعتقاد داشت ومرجعیت ایت الله خمینی را برنمی تافت. این مساله ساز نبود؟
میتوان گفت بله. تقلید از آیت الله خویی هم بود و قصه انگشتری هدیه آیت الله خویی به شاه مزید بر علت شد.
در آن زمان، جلسات سخنرانی مذهبی انجمن در تهران دائر بود ولی در مقابل اقبال جوانان به حسینیه ارشاد، رونق در جلسات انجمن حجتیه کمتر دیده شد. این نشان از ان ندارد که انجمن با روح زمان در تضاد بود؟ واکنش انجمنی ها نسبت به دکتر شریعتی در ان برهه چه بود؟
انجمن با توجه به مشی اسلام سنتی و تبعیت از مرجعیت و روحانیت، نمیتوانست با افکار و نقدهای تند شریعتی کنار بیاید، همانطور که مطهری و خزعلی و مصباح با شریعتی کنار نیامدند. علی ایحال مسیر انجمن از کنار حسینیه ارشاد هم رد نمی شود، کما اینکه مطهری هم نتوانست در حسینیه دوام بیاورد و وقتی امر دایر شد که یا شریعتی یا مطهری، مسئولین حسینیه ارشاد به خواست جوانان آن روز شریعتی را انتخاب کردند. انجمن ریشه های دینی شریعتی را سست می دانست. او را نویسنده ای توانا اما اسلام شناس نمی دانست.
یک تحلیل وجود دارد که با اینکه حجتیه قبل از انقلاب رابطه خوبی با روحانیت داشت ولی بیشتر از اینکه متعهد به ایمان از جنس تعبد باشند به تخصص وتعقل نظر داشت؛ ازاین رو ست که دانشگاهیان انجمن بیشتر ازروحانیون است. میتوان گفت انجمن قبل از انقلاب دنبال اسلام بدون روحانیت بود؟
آیت الله حلبی معتقد بود که ما به طور تخصصی روی بهاییت کار می کنیم، وطبیعی است کادری که می خواهد تحت پوشش در محافل بهاییت نفوذ کند، نمی تواند فردای آن روز در مسجد شاه بالای منبر رود و روضه بخواند. این مشی و سیاست ایجاب می کرد که افراد در کسوت روحانی نباشند، هر چند اساتید روحانی هم در انجمن به تدریس مشغول بودند. در واقع نوع کار و استراتژی انجمن به گونه ای بود که یک روحانی نمی توانست با لباس آنرا انجام دهد، نفوذ در محافل بهاییت و حتی بعضی محافل را انجمنی های نفوذی انجام می دادند.
بعد از حادثه 17شهریور 57 چه شد که به ناگاه نظر شیخ محمود حلبی نسبت به فعالیت انقلابی عوض شد. این را نمی توان نوعی فرصت طلبی سیاسی قلمداد کرد؟
انجمن در اواخر کار به انقلاب پیوست و تا چند سال بعد از انقلاب هم با صدوراطلاعیه از انقلاب حمایت می کرد، که این استفاده از فرصت بود تا بتوانند تشکیلات انجمن را حفظ کنند و توسعه دهند.
منظور فرصت طلبی از نوع منفی آن است.
فرصت طلبی دیگر منفی و مثبت ندارد، خیلی ها از موج انقلاب استفاده کردند برای اهداف خود، این هدف هاست که خوب و بد است، کردان هم در موج انقلاب خود را زندانی سیاسی جا زد! اما انجمن باور نداشت که انقلاب پیروز می شود و از عاشورا به بعد باور کرد.
هنگام انقلاب،بااینکه ایت الله خمینی در بدو ورود به ایران در مدرسه انجمن اقامت میکند وبسیاری از نزدیکان ایشان مانند آقای مطهری به انجمن نظر مثبت داشتند روی بر گردانی یا تلخ شدن ایشان نسبت به انجمن از کجا شکل گرفت؟ واقعا همان مسایل قبل از انقلاب وعدم اعتقاد انجمن به مبارزه بودیا اینکه طیف چپ مذهبی این تحلیل را برای ایت الله به وجود اوردند که انجمن رقیب جدی برای حاکمیت وقت است؟
من معتقدم چپ گراها که حزب توده در راس آنها بود خود را در معرض تلاش منسجم و تشکیلاتی انجمن میدیدند. از سوی دیگر عوامل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دانسته یا ندانسته نقش مهم و کلیدی در کوبیدن انجمن داشتند و نهایتاً سپاه با استفاده از آقای جنتی ( امام جمعه قم ) کار را یکسره کرد و تیرخلاص را بر انجمن زد. البته ذهنیت قبل از انقلاب هم موثر بود.
مثل جشن نیمه شعبان سال 55؟
انجمن در نیمه شعبان 57 هیچ جشنی نگرفت و یک اتهام بی اساس بود.
گفته می شود روزی که ایت الله خمینی ان سخنرانی معروف را علیه انجمن در سال 62 کرد اصلا قرار بر این نبوده واطرافیان ایشان انتظار سخن دیگری داشتند؛ از نظر شما آن سخنان غیر منتظره نبود؟
آن جملاتی که به انجمن نسبت دادند اصلاً مال انجمن نبود، وقتی ما به مهندس سجادی گفتیم: مگر تز شما این است که فساد زیاد شود تا امام زمان بیاید؛ خوب پاسخ می دادید. او می گفت: فضای سال های اول انقلاب جای پاسخ دادن نبود، ما فقط گفتیم که این مطالب از ما نیست و تعطیل کردیم که حملات تمام شود. اما سخنان امام،با سابقه قبلی و حذف نمایندگی قابل یش بینی بود، ذهن امام را مسموم کرده بودند. اما آن جملات در مورد انجمن غیر منتظره بود، و وقتی پدر نزد ایشان رفتند و گفتند: این مطالب مال انجمن نیست و اینها مال آخوندی در خمین است. امام فرمودند: خوب از خودشان دفاع می کردند. پدر به محضر امام عرض کردند: اگر دفاع می کردند، شائبه ایستادن در برابر فرمایش شما بود.
انجمن حجتیه هیچ وقت در منظرعمومی به غیر از خود شیخ محمود حلبی چهره وسخنگویی نداشت. این به عدم تربیت کادر برای رهبری بر میگردد یا میل انجمنی ها به فعالیت مخفی؟
اساساً شیوه انجمن شناسایی و نفوذ در محافل بهاییت بود، چون رقیب با این شیوه مخفی یارگیری می کرد، در واقع تاکتیک رزمی متناسب با دشمن طراحی شده بود و طبیعتاً افراد انجمن مثل محفل رقیب بسیار محرمانه و زیرکانه عمل می کردند و در نهایت هم با تصمیم خودشان تعطیل کردند؛ حالا هم هر وقت بخواهند بازمی کنند و نیازی به مجوز جدید نیست. آنها یک انجمن خیریه مذهبی دارای مجوز هستند و مجوزشان هم معتبر است.
در مقایسه با نهضت آزادی که انها هم در همان دهه 60 ممنوع شدند ولی اعضای رهبری شان شناخته شده هستند وهیچ وقت ممنوعیت را قبول نکردند وکم وبیش فعالیت خود را داشتند اما انجمن خیلی ساده ممنوعیت وشاید مخفی بودن را پذیرفت. این میل به مخفی شدن در نظربرخی با لژهای فراماسونری مقایسه شده است. چپ هاهم از فعالیت انجمن روایتی دارند که این سازمان را جز تشکیلاتی مخفی وبسیار پر نفوذ در لایه های مدیریتی کشور حتی در سطوح بالا بر میشمرند. این نظر برای افکار عمومی هم جا افتاده است.
آنها یک تشکیلات سیاسی نیستند و جلسات آنها در قالب جلسات مذهبی و بحث های دینی و علمی است، اگر دولتیها بخواهند این جلسات مذهبی را هم تعطیل کنند که روی رضا شاه را سفید کرده اند. در مورد نفوذ انجمن، با توجه به تربیت افراد با سواد بالای دینی و علمی و از سوی دیگر غیرسیاسی بودن، نفوذ این افراد تکنوکرات در نهادها و وزارتخانه ها بدیهی است، علی رغم حذف و گزینش سنگین، انجمن در همه ادارات نیرو دارد.
با رهبر شدن آیت الله خامنه ای وقرابت برخی از اعضای انجمن با او این نظر قوت گرفت که فعالیت های انجمن را آزاد میکند اما این اتفاق رخ نداد چرا؟
ایشان شناخت بیشتری نسبت به انجمن داشتند، مهندس مادرشاهی مشاور ایشان بود، اما فضای مسموم اجازه این کار را به ایشان نداد، در واقع همان کسانی که گزارش منفی به امام می دادند و سئوالات کذایی را در اختیار آقای جنتی قرار دادند تا در نماز جمعه قم بخواند، امروز فضا را سنگین می کنند و ابایی ندارند که به رهبری هم انگ انجمنی بزنند.
پدر شما نماینده آیت الله خمینی دراین انجمن بود؛ هم اکنون رابطه اش با این انجمن چگونه است؟ افکار انجمن در بنیاد غدیر پی گیری میشود؟
پدر از ابتدای انقلاب تا سال 60 نماینده امام در انجمن بودند (پس از جلسه ای که به اتفاق شهید مطهری برای موضوع انجمن خدمت امام رسیدند)، هنوز هم به این ها خوش بین هستند و آنها را امام زمانی می داند، همیشه هم برای کاهش فشار بر این ها تلاش کرده اند که اگر جایی ظلمی شده است رفع شود، اما بنیاد بین المللی غدیر هیچ ربطی به انجمن ندارد و هیچ انجمنی در آن عضو نیست و در این بنیاد فقط و فقط برای ترویج غدیر تلاش می شود.
در واکنش به مصاحبه حسین شریعتمداری در خصوص انجمن،[همشهری جوان شهریور ماه] این نظر ازسوی شما مطرح شد که انجمنی ها با امام وانقلاب هیچ مشکلی ندارند. واقعا معتقدید مخاطب سخنرانی تیرماه 62ایت الله خمینی انجمن نبوده است؟ نمی توان واکنش شما به این گفته ها را نوعی تلاش برای بازگرداندن انجمن به صحنه عمومی دانست؟
من معتقدم مردانه باید با رقیب هم سخن گفت، آقای شریعتمداری مغرضانه وبدور از انصاف سخن گفته بود، باید جواب میدادم. می دانم که مخاطب سخنان امام در سال 62 انجمن بود، اما آن مطالب ربطی به تفکر انجمن نداشت و ذهن امام را مسموم کرده بودند. اگرانجمن معتقد به ازدیاد فساد برای ظهور حضرت بود، چرا با بهاییت مبارزه کند؟ خوب از نظر انجمن بهاییت بزرگترین فساد بود.
شاید بشود این تلقی را کرد که سخنان شما زمینه بازگشت دوباره انجمن است.
من هم به انجمن انتقاد دارم، به جای خود، اما اینکه این دفاع بازگرداندن انجمن به صحنه است یا خیر، مهم نیست، باید حق را گفت ولو به نفع رقیب و به زیان ما باشد.
این روزها انجمن به چند گروه تقسیم شده است. هم مکتب تفکیک است وهم گروه پیرامون مهندس سجادی وپدر اقای ابطحی وافتخار زاده. رهبری میراث شیخ محمود الان با کیست؟ چه دسته وگروهی بودند که در مرداد ماه برای رسمی شدن به وزارت کشور مراجعه کرده بودند؟
اولاً کسی برای رسمی شدن مراجعه نکرده است، آقای ابطحی هم با انجمن ارتباط ندارد، سیاست های انجمن بعد ازآقای حلبی با مهندس سجادی است و افرادی چون افتخارزاده و حسینی و مادر شاهی و... نیز با انجمن همراهند و از کلاس های درسشان استفاده می شود.
این سجادی همان سجادی است که کتاب دهه ظهور رانوشته وشهبازی به آن اشاره میکند؟
این مهندس سجادی با نویسنده آن کتاب ( دکتر سجادی) فرق دارد، اما او از تشابه نام و فامیلی سوءاستفاده کرده است تا کتابش بهتر بفروش برسد!
نظریات سیاسی انجمن امروز دوری دین از سیاست است یا ترویج موعد گرایی به شکلی که دولت احمدی نژاد میکند؟ تفکر انجمن با دولت امروز هماهنگ است؟ دوستی ها ورفاقت های قدیمی اعضای رده بالا با ایت الله خامنه ای هنوزادامه دارد؟
سیاست انجمن جدایی دین و سیاست نیست، اما اگر در سیاست دخالت نمی کنند چون نتیجه بخش نمی دانند، حتی اگر به اندازه علی ابن یقطین خود را موثربدانند. در حکومت جور هم ورود می کنند تا کار مومنی را راه بیاندازند، اما ترسی عجیب انجمن را فرا گرفته است که حتی در مجلس عزا و عروسی هم می ترسند در گوش هم سخن بگویند. بارها و بارها مراسم مذهبی آنها مورد هجوم نیروهای امنیتی واقع شده است و موبایل ها ونت بوک های مهمانان را ضبط کرده اند. روابط بسیاری از بزرگان انجمن با رهبری خوب است، اما با دولت احمدی نژاد هیچ سنخیتی ندارند و آبشان توی یک جوی نمی رود.
بعد از حوادث انتخابات سال گذشته وسرکوب مردم توسط حاکمیت،نظریه دوربودن دین از دولت در جامعه بیشتر تقویت شد. واکنش اعضای انجمن به حوادث بعد از انتخابات چه گونه است؟ ایا حفظ حکومت به هر شکل وسیاقی را قبول دارند؟ نسبت به حقوق تضییع شده ملت چه واکنشی دارند؟ این حوادث تغییری درنگرش انجمن ایجاد نکرده است؟
بعد از انتخابات و سر کوب، انجمن قبل از همه در لاک فرو رفت؛ انجمن جنبش سبزرا تایید نکرده و نمی کند، ومعتقدست بهاییها هم در جنبش سبز هستند. من فکر می کنم انجمن به روایت معروف امیر مومنان (ع) عمل می کند که فرمود: "در فتنه چون بچه شتر باش، نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه شیری دارد تا بدوشند." انجمن مراقب است که به اطراف دعوا سواری ندهد، کسی آن را ندوشد، و شاخ کسی هم به آن نگیرد. در حاشیه دعوا را نظاره می کند و صد البته با طرف پیروز وارد مذاکره برای کار خودش می شود. من باور ندارم که انجمن هیچ یک از طرفین دعوای حاضر را حق بداند، کما اینکه من دعوای چپ و راست را سر لحاف ملا می دانم و هرگز جنگ حق و باطل یا حسین و یزید نمی دانم، اگر بخواهم مقطع کنونی را با مقطعی از تاریخ مقایسه کنم، می گویم: جنگ بنی امیه و بنی عباس است!
۱۶ آذر: «جامعه هنوز معترض است، ولی راهی برای ابراز آن نمییابد»
دانشگاههای ایران در روز ۱۶ آذر، روز دانشجو، شاهد تجمع دو گروه متفاوت بود: نخست هواداران رهبر و دولت جمهوری اسلامی ایران، و دیگری دانشجویان منتقد و مخالف دولت.
بر اساس گزارشها، دانشجویان مخالف در تجمعهایی که در دانشگاههای مختلف شهر تهران، قزوین و گیلان برگزار کردند، ضمن درخواست آزادی زندانیان سیاسی، شعارهایی مانند «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند.
سعید قاسمینژاد، سخنگوی دانشجویان لیبرال در خارج از ایران، که مقیم پاریس است، در مورد تجمعهای دانشجویان مخالف به رادیوفردا میگوید:
هر ساله این یک سنت است، از دهه ۱۳۳۰ که دانشگاههای ما در روز ۱۶ آذرماه شلوغ بوده است. در زمان شاه در بسیاری از سالها، یک هفته قبل و یک هفته بعد از ۱۶ آذرماه، دانشگاههای ما تعطیل میشد، چون حکومت نمیتوانست آن را کنترل کند.
این که روز ۱۶ آذرماه دانشگاهها فعالیت داشته باشند و شلوغ باشند طبیعی است و نشانه اتفاق خاصی نیست.
آن طرف ماجرا هم وقتی حکومت گفت که کاملا فتنه را خواباندهایم و هیچ اتفاقی در دانشگاهها رخ نمیدهد، دیدیم که این اتفاق نیافتاده است. و من هم فکر نمیکنم آن بخش امنیتی حکومت که واقعا اطلاع دقیقی دارد، این تصور را داشته باشد.
این طرف هم اگر رسانهها و فعالین جنبش سبز باورشان این باشد که این اتفاقی که روز ۱۶ آذرماه افتاده یک اتفاق استثنایی است و اثری استثنایی هم خواهد داشت، به اعتقاد من اشتباه میکند.
جنبش دانشجویی همراه با سایر جنبشهای اجتماعی یک سری مطالباتی دارد. تا زمانی که آن مطالبات هست، این اعتراضات هم کمابیش، کمی کمتر یا کمی بیشتر وجود دارد. به این لحاظ به اعتقاد من اتفاق خیلی خاص و ویژهای نیافتاده است.
اما یک چیز که به نظرم خیلی جالب است و باید به آن توجه کرد این است که دولت آقای احمدینژاد اجازه داده است که در سالن شهید چمران در دانشکده فنی، اصلاحطلبان حضور داشته باشند و در آنجا مراسم بزرگداشت روز ۱۶ آذر را برگزار کنند.
ه اعتقاد من دولت میخواسته تست کند و ببیند که در این روز چه قدر جمعیت حاضر میشوند. چه تعداد دانشجو شرکت میکنند؟ و چه اتفاقی رخ میدهد؟
به هر حال باید این را هم در نظر داشت که اگر یک مقدار فضا بازتر باشد، دانشجوها حاضر میشوند و مطالباتشان را بیان میکنند و مطالباتشان هم تند خواهد بود.
تاثیر مثبتی بر جامعه خواهد داشت. بعد از ۲۲ بهمنماه سال گذشته جامعه ما هنوز هم معترض است. ولی راهی برای نشان دادن این اعتراضات نمییابد. هر بار که ما یک همبستگی اعتراضآمیز را شاهد باشیم، آن تودههایی که معترضند، اما فرصتی برای ابراز آن اعتراض نمییابند، امیدوار میشوند.
به این لحاظ این فرصتی که در روز ۱۶ آذرماه ایجاد شد اثر مثبتی خواهد داشت. همبستگی اجتماعی را بین معترضین بیشتر خواهد کرد. امید را به آنها تا حدودی باز خواهد گرداند.
همزمان با تجمع دانشجویانی که در برخی دانشگاهها صورت گرفت، هواداران دولت جمهوری اسلامی هم تظاهراتی را به مناسبت روز دانشجو برگزار کردند که بر اساس گزارشهایی که منتشر شد بیشتر وجه «ضدامپریالیستی» داشت.
آن چه که ما میدانیم این است که در سالهای اخیر جنبه دموکراسیخواهانه اعتراضات روز ۱۶ آذرماه بیشتر بوده است. در سالهای اخیر حداقل در بخشهای منتقد حکومت تاکید بر جنبه ضد امپریالیستی را شما خیلی شاهد نیستید، و وجهی که بر آن تاکید میشود بیشتر وجه دموکراتیک آن است.
اگر چه آقای احمدینژاد و کلا حکومت جمهوری اسلامی خیلی روی وجه ضد امپریالیستی آن تاکید میکند، به نظر من این تاکید موفق نبوده است.
به هر حال آن کسانی که در روز ۱۶ آذرماه اعتراض کردند پیشینه مشخصی داشتند و آنها را نمیشود به هیچ وجه به این گرایش وصل کرد.
حتی اگر آقای احمدینژاد برود و با همسر دکتر فاطمی هم دیدار کند باز هم هیچ جور نمیشود این کسانی را که در آن روز شهید شدند با بسیجیان امروز وصل کرد.
بر اساس گزارشها، دانشجویان مخالف در تجمعهایی که در دانشگاههای مختلف شهر تهران، قزوین و گیلان برگزار کردند، ضمن درخواست آزادی زندانیان سیاسی، شعارهایی مانند «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند.
سعید قاسمینژاد، سخنگوی دانشجویان لیبرال در خارج از ایران، که مقیم پاریس است، در مورد تجمعهای دانشجویان مخالف به رادیوفردا میگوید:
هر ساله این یک سنت است، از دهه ۱۳۳۰ که دانشگاههای ما در روز ۱۶ آذرماه شلوغ بوده است. در زمان شاه در بسیاری از سالها، یک هفته قبل و یک هفته بعد از ۱۶ آذرماه، دانشگاههای ما تعطیل میشد، چون حکومت نمیتوانست آن را کنترل کند.
این که روز ۱۶ آذرماه دانشگاهها فعالیت داشته باشند و شلوغ باشند طبیعی است و نشانه اتفاق خاصی نیست.
آن طرف ماجرا هم وقتی حکومت گفت که کاملا فتنه را خواباندهایم و هیچ اتفاقی در دانشگاهها رخ نمیدهد، دیدیم که این اتفاق نیافتاده است. و من هم فکر نمیکنم آن بخش امنیتی حکومت که واقعا اطلاع دقیقی دارد، این تصور را داشته باشد.
این طرف هم اگر رسانهها و فعالین جنبش سبز باورشان این باشد که این اتفاقی که روز ۱۶ آذرماه افتاده یک اتفاق استثنایی است و اثری استثنایی هم خواهد داشت، به اعتقاد من اشتباه میکند.
جنبش دانشجویی همراه با سایر جنبشهای اجتماعی یک سری مطالباتی دارد. تا زمانی که آن مطالبات هست، این اعتراضات هم کمابیش، کمی کمتر یا کمی بیشتر وجود دارد. به این لحاظ به اعتقاد من اتفاق خیلی خاص و ویژهای نیافتاده است.
اما یک چیز که به نظرم خیلی جالب است و باید به آن توجه کرد این است که دولت آقای احمدینژاد اجازه داده است که در سالن شهید چمران در دانشکده فنی، اصلاحطلبان حضور داشته باشند و در آنجا مراسم بزرگداشت روز ۱۶ آذر را برگزار کنند.
ه اعتقاد من دولت میخواسته تست کند و ببیند که در این روز چه قدر جمعیت حاضر میشوند. چه تعداد دانشجو شرکت میکنند؟ و چه اتفاقی رخ میدهد؟
به هر حال باید این را هم در نظر داشت که اگر یک مقدار فضا بازتر باشد، دانشجوها حاضر میشوند و مطالباتشان را بیان میکنند و مطالباتشان هم تند خواهد بود.
- از طرف دیگر، شما فکر میکنید بازتاب این حرکتی که در روز دانشجو صورت گرفت، چه تاثیری میتواند بر بدنه جامعه داشته باشد؟
تاثیر مثبتی بر جامعه خواهد داشت. بعد از ۲۲ بهمنماه سال گذشته جامعه ما هنوز هم معترض است. ولی راهی برای نشان دادن این اعتراضات نمییابد. هر بار که ما یک همبستگی اعتراضآمیز را شاهد باشیم، آن تودههایی که معترضند، اما فرصتی برای ابراز آن اعتراض نمییابند، امیدوار میشوند.
به این لحاظ این فرصتی که در روز ۱۶ آذرماه ایجاد شد اثر مثبتی خواهد داشت. همبستگی اجتماعی را بین معترضین بیشتر خواهد کرد. امید را به آنها تا حدودی باز خواهد گرداند.
همزمان با تجمع دانشجویانی که در برخی دانشگاهها صورت گرفت، هواداران دولت جمهوری اسلامی هم تظاهراتی را به مناسبت روز دانشجو برگزار کردند که بر اساس گزارشهایی که منتشر شد بیشتر وجه «ضدامپریالیستی» داشت.
- به نظر شما وجه تمایز روز دانشجو در شرایط کنونی جنبه ضدامپریالیستی بودن آن است یا جنبه دموکراسیخواهانه آن؟
آن چه که ما میدانیم این است که در سالهای اخیر جنبه دموکراسیخواهانه اعتراضات روز ۱۶ آذرماه بیشتر بوده است. در سالهای اخیر حداقل در بخشهای منتقد حکومت تاکید بر جنبه ضد امپریالیستی را شما خیلی شاهد نیستید، و وجهی که بر آن تاکید میشود بیشتر وجه دموکراتیک آن است.
اگر چه آقای احمدینژاد و کلا حکومت جمهوری اسلامی خیلی روی وجه ضد امپریالیستی آن تاکید میکند، به نظر من این تاکید موفق نبوده است.
به هر حال آن کسانی که در روز ۱۶ آذرماه اعتراض کردند پیشینه مشخصی داشتند و آنها را نمیشود به هیچ وجه به این گرایش وصل کرد.
حتی اگر آقای احمدینژاد برود و با همسر دکتر فاطمی هم دیدار کند باز هم هیچ جور نمیشود این کسانی را که در آن روز شهید شدند با بسیجیان امروز وصل کرد.
دادستانی تهران از بازداشت مجدد علی شکوریراد خبر داد
دادستانی تهران روز پنجشنبه در اطلاعیهای از بازداشت مجدد علی شکوریراد، از فعالان اصلاحطلب عضو حزب مشارکت و نماینده مجلس ششم، خبر داد. علت بازداشت مجدد آقای شکوریراد انتساب اظهارات خلاف واقع به رئیس قوه قضائیه اعلام شده است.
پایگاه اطلاعرسانی دادستانی تهران روز پنجشنبه اعلام کرد که در پی انتشار اظهارات علی شکوریراد در برخی از سایتها و «انتساب اظهارات کذب و خلاف واقع» به ریاست قوه قضائیه، که از سوی وی به صراحت تکذیب شده است، آقای شکوریراد روز پنجشنبه احضار و پس از انجام تحقیقات و با توجه به پرونده و اتهامات قبلی با تشدید قرار، بازداشت و به زندان معرفی شده است.
در اعلام دادستانی تهران همچنین «طرح مطالب خلاف واقع علیه جمهوری اسلامی ایران که به موجب قوانین جرم تلقی میشود» از جمله موارد اتهامی علی شکوریراد عنوان شده و آمده است که وی «به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفته است.»
آقای شکوریراد اخیراً در مناظرهای در دانشگاه لرستان، به پیامهایی که برای تبریک پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری مناقشهبرانگیز سال ۸۸ به میرحسین موسوی ارسال شده، اشاره کرده بود که برخی از سایتهای خبری به نقل از وی نوشتند که علاوه بر ارسال پیام تبریک از سوی علی لاریجانی که تا کنون از سوی وی تکذیب نشده است، «چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد كه تاكنون بنا به دلایلی رسانهای نشده است و اگر لازم بود این كار را انجام خواهد شد.»
این نخستین بار است که نام صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی ایران، که در زمان انتخابات سال گذشته در شورای نگهبان عضویت داشت، به عنوان یکی از کسانی که به میرحسین موسوی برای پیروزی در انتخابات تبریک گفتهاند، بازتاب رسانهای یافته است.
همچنین به رغم اینکه در اطلاعیه دادستانی تهران به «تکذیب صریح» این موضوع توسط رئیس کنونی قوه قضائیه ایران اشاره شده، تا کنون در رسانههای ایران مطلبی در مورد رد این خبر توسط آیتالله لاریجانی بازتاب نیافته است.
بازداشت علی شکوریراد، که از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی است، بیش از یک ماه پس از آن صورت میگیرد که قرار بازداشت پیشین این فعال سیاسی اصلاحطلب با وساطت آیتالله شبیری زنجانی تبدیل به وثیقه شد و وی از بازداشت رهایی یافت.
درخواست آیتالله شبیری زنجانی برای آزادی علی شکوری راد در سفر رهبر جمهوری اسلامی به آیتالله خامنهای ارائه شد و بلافاصله پس از اجابت این درخواست از سوی رهبر جمهوری اسلامی، عضو ارشد حزب مشارکت ایران اسلامی، از زندان آزاد شد.
آقای شکوریراد که از معدود اعضای مؤثر جبهه مشارکت بود که ماههای پس از انتخابات را در بازداشت به سر نبرده بود، در مهرماه امسال و به دنبال یادداشتی که در نقد گفتههای دادستان کل کشور در مورد ممنوعیت فعالیت این حزب اصلاحطلب نوشته بود، برای نخستین بار احضار و بازداشت شد.
در آن زمان اعلام شد که آقای شکوریراد برای ارائه «پارهای از توضیحات» احضار شده اما به گفته دادستان تهران به دلیل «اتهامات امنیتی» بازداشت شده است.
علی شکوریراد، پیش از بازداشت اول در مطلبی در وبلاگ خود، در اعتراض به غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه، که خبر از ممنوعیت قطعی فعالیت حزب مشارکت داده بود، نوشته بود: «آقای محسنی اژهای پس از دوهفته دوباره کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و این بار دروغهای جدیدی را برای توجیه دروغ قبلی خود سر هم کرد.»
وی در این نوشته تأکید کرده بود دادگاهی که دادستان کل کشور از آن در کنفرانس خبری خود سخن گفته در واقعیت اصلاً برگزار نشده است تا بتواند به صورت غیابی حکم به انحلال این حزب بدهد.
پایگاه اطلاعرسانی دادستانی تهران روز پنجشنبه اعلام کرد که در پی انتشار اظهارات علی شکوریراد در برخی از سایتها و «انتساب اظهارات کذب و خلاف واقع» به ریاست قوه قضائیه، که از سوی وی به صراحت تکذیب شده است، آقای شکوریراد روز پنجشنبه احضار و پس از انجام تحقیقات و با توجه به پرونده و اتهامات قبلی با تشدید قرار، بازداشت و به زندان معرفی شده است.
در اعلام دادستانی تهران همچنین «طرح مطالب خلاف واقع علیه جمهوری اسلامی ایران که به موجب قوانین جرم تلقی میشود» از جمله موارد اتهامی علی شکوریراد عنوان شده و آمده است که وی «به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفته است.»
آقای شکوریراد اخیراً در مناظرهای در دانشگاه لرستان، به پیامهایی که برای تبریک پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری مناقشهبرانگیز سال ۸۸ به میرحسین موسوی ارسال شده، اشاره کرده بود که برخی از سایتهای خبری به نقل از وی نوشتند که علاوه بر ارسال پیام تبریک از سوی علی لاریجانی که تا کنون از سوی وی تکذیب نشده است، «چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد كه تاكنون بنا به دلایلی رسانهای نشده است و اگر لازم بود این كار را انجام خواهد شد.»
این نخستین بار است که نام صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی ایران، که در زمان انتخابات سال گذشته در شورای نگهبان عضویت داشت، به عنوان یکی از کسانی که به میرحسین موسوی برای پیروزی در انتخابات تبریک گفتهاند، بازتاب رسانهای یافته است.
همچنین به رغم اینکه در اطلاعیه دادستانی تهران به «تکذیب صریح» این موضوع توسط رئیس کنونی قوه قضائیه ایران اشاره شده، تا کنون در رسانههای ایران مطلبی در مورد رد این خبر توسط آیتالله لاریجانی بازتاب نیافته است.
بازداشت علی شکوریراد، که از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی است، بیش از یک ماه پس از آن صورت میگیرد که قرار بازداشت پیشین این فعال سیاسی اصلاحطلب با وساطت آیتالله شبیری زنجانی تبدیل به وثیقه شد و وی از بازداشت رهایی یافت.
درخواست آیتالله شبیری زنجانی برای آزادی علی شکوری راد در سفر رهبر جمهوری اسلامی به آیتالله خامنهای ارائه شد و بلافاصله پس از اجابت این درخواست از سوی رهبر جمهوری اسلامی، عضو ارشد حزب مشارکت ایران اسلامی، از زندان آزاد شد.
آقای شکوریراد که از معدود اعضای مؤثر جبهه مشارکت بود که ماههای پس از انتخابات را در بازداشت به سر نبرده بود، در مهرماه امسال و به دنبال یادداشتی که در نقد گفتههای دادستان کل کشور در مورد ممنوعیت فعالیت این حزب اصلاحطلب نوشته بود، برای نخستین بار احضار و بازداشت شد.
در آن زمان اعلام شد که آقای شکوریراد برای ارائه «پارهای از توضیحات» احضار شده اما به گفته دادستان تهران به دلیل «اتهامات امنیتی» بازداشت شده است.
علی شکوریراد، پیش از بازداشت اول در مطلبی در وبلاگ خود، در اعتراض به غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه، که خبر از ممنوعیت قطعی فعالیت حزب مشارکت داده بود، نوشته بود: «آقای محسنی اژهای پس از دوهفته دوباره کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و این بار دروغهای جدیدی را برای توجیه دروغ قبلی خود سر هم کرد.»
وی در این نوشته تأکید کرده بود دادگاهی که دادستان کل کشور از آن در کنفرانس خبری خود سخن گفته در واقعیت اصلاً برگزار نشده است تا بتواند به صورت غیابی حکم به انحلال این حزب بدهد.
"ایران و یمن: دو کانون نگرانی منطقه"
رابرت گیتس با شیخ محمد بن زاید، ولی عهدابوظبی و معاون فرماندهی کل نیروهای مسلح امارات متحده دیدار و گفتوگو میکند. سخنگوی آقای گیتس گفته است هدف سفر وزیر دفاع آمریکا، تحکیم همکاریهای نظامی و تلاش مشترک در حل مشکلاتی است که منطقه خلیج فارس با آنها روبروست. گفته میشود که مسائل امنیتی در رأس این مشکلات قرار دارد.
انتظار میرود که دولت آمریکا با برنامه تجهیز امارات با یک سیستم دفاعی مدرن موافقت کند. منابع آگاه هدف اصلی از استقرار این شبکه دفاعی را مقابله با زرداخانه جمهوری اسلامی دانستهاند.
رابرت گیتس که از افغانستان به امارات سفر میکند، قصد دارد گزارشی درباره وضعیت افغانستان به مقامات امارات ارائه دهد. آقای گیتس به طور کلی نسبت به برقراری صلح و ثبات در افغانستان خوشبین است و امیدوار است که نیروهای آمریکایی بتوانند تا پایان سال ۲۰۱۴ از این کشور خارج شوند.
نکته مهم دیگر در مذاکرات، کمک به دولت یمن در مقابله با تروریسم است. ایالات متحده معتقد است که این کشور کوچک با موقعیت مهم سوقالجیشی در جنوب شبه جزیره عربستان به پایگاه اصلی شبکه القاعده در خاورمیانه مبدل شده است. آمریکا آماده است رژیم این کشور را در مقابله با گروه های اسلامگرای افراطی یاری برساند.
مقابله با برنامه هستهای ایران
وزیر دفاع آمریکا در شرایطی از ابوظبی دیدار میکند، که با افشاگریهای تازه سایت ویکیلیکس روشن شده است که کشورهای عربی مجاور خلیج فارس از برنامه هستهای ایران و توسعه شبکه موشکی این کشور سخت نگران هستند. برخی از کشورهای عربی مانند عربستان سعودی، بحرین و امارات از آمریکا خواستهاند که به هر وسیله، حتی با حمله نظامی، از ادامه برنامه هستهای ایران جلوگیری کند، زیرا به عقیده آنها جمهوری اسلامی به دنبال دستیابی به سلاح هستهای است که امنیت آنها را به خطر میاندازد.
مقامات جمهوری اسلامی بارها تأکید کردهاند که برنامه هستهای ایران صلحآمیز است و هدف نظامی ندارد. منوچهر متکی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی به کشورهای حاشیه خلیج فارس اطمینان داده است که از جانب ایران هیچ خطری آنها را تهدید نمیکند.
مصرف «شیشه و کراک» در مرز هشدار
افزایش قاچاق و مصرف مخدرهای جدیدی که با ترکیبات شیمیایی تهیه میشوند به یکی از موضوعهای اصلی بسیاری از گزارشهای ماموران مبارزه با مواد مخدر و آسیبشناسان احتماعی تبدیل شده است. ظاهرا مسئولان که تا کنون در مورد نقش و سهم زنان در این کار سکوت میکردند دیگر قادر به نادیده گرفتن واقعیتها نیستند.
افزایش قاچاق شیشه به جنوب شرق آسیا
به گفتهی حمیدرضا حسینآبادی، رئدس پلیس مبارزه با مواد مخدر افزایش قاچاق "شیشه" از ایران به کشورهای آسیای جنوب شرقی "حیثیت نظام را زیر سوال برده است." او میگوید «گزارشهای پلیس درباره قاچاق شیشه به کشورهای آسیایی تا دو سال پیش در حد گزارش عادی بود اما امروز به فریادی تبدیل شده است.»
بنابه اظلاعاتی که مورد تایید پلیس ایران نیز قرار گرفته حدود ۳۵۰ شهروند ایران به اتهام حمل مواد مخدر در زندانهای مالزی، تایلند و اندونزی به سر میبرند. حسینآبادی هفدهم آذر ماه در جمع خبرنگاران در کرمان گفت: «در هشت ماهه گذشته ۸۵۲ کیلو شیشه در سراسر کشور کشف شده که ۳۲۵ کیلوی آن توسط پلیس در فرودگاهها در مرحله قاچاق از کشور توقیف شده است.»
۹ برابر شدن بازداشت ایرانیان در مالزی
گسترش فعالیت ایرانیان در تولید و قاچاق مخدرهای صنعتی در گزارشهای اخیر نهادهای بینالمللی نیز مورد اشاره قرار گرفته است. دفتر منظقهای "مواد مخدر و جرائم سازمان ملل" در گزارشی که سوم آذر ماه منتشر شد، احتمال میدهد که شبکههای مستقر در ایران با افرادی در آفریقا، ترکیه و سوریه "ارتباطهایی برقرار کردهاند و با شبکههای محلی قاچاق موادمخدر در شرق و جنوب شرق آسیا همکاری میکنند."
ابوسمان یوسف معاون وزیر کشور مالزی هجدهم مهرماه سال جاری با اشاره به افزایش ایرانیان دستگیر شده به اتهام حمل مواد مخدر در این کشور اظهار داشت این آمار که در سال گذشته ۱۶ نفر بوده در سال جاری به ۱۳۸ نفر رسیده است. روزنامهی استرالیایی "سیدنی مورنینگ هرالد"، پنجم آذر ماه در گزارشی مدعی شد که باندهای ایرانی قاچاقچی مواد مخدر، آسیا را به یک "ویرانشهر" تبدیل کردهاند.
تصاویر زنان قاچاقچی ایرانی
گزارشهای سازمان ملل از افزایش چشمگیر قاچاق مواد مخدر صنعتی به کشورهای شرق و جنوب آسیا در سالهای اخیر خبر میدهد. روزنامه استرالیایی نامبرده مینویسد که نقش ایرانیان در تولید و قاچاق این مواد به یک "نگرانی" تبدیل شده است. نمایندگان این کشورها نیز بارها از گسترش فعالیت ایرانیان در این حوزه ابراز نگرانی کردهاند.
به گزارش خبرگزاری مهر رئدس پلیس مبارزه با مواد مخدر روز چهارشنبه با اشاره به ناخشنودیهای ابراز شده گفته است: «تصاویری که نمایندگان این کشورها در اجلاس سازمان ملل از زنان ایرانی که در این کشورها دستگیر شده بودند نشان دادند تکان دهنده بود و نکته تکاندهندهتر آنکه پلیس این کشورها به دنبال پروازهایی است که ایرانیها از آن برای مسافرت به این کشورها استفاده میکنند تا شکاری به دست آورده و پاداش بگیرند.»
خلاء قانونی مبارزه با شیشه
در کنار افزایش نقش زنان در قاچاق مواد مخدر صنعتی، استفاده از روانگردانهایی مانند "شیشه" نیز در میان زنان رواج یافته است. گفته میشود که در برخی از آرایشگاهها شیشه به عنوان مادهی لاغرکننده توصیه میشود. لاغرکنندگی که ظاهرا از تاثیرهای کوتاه مدت مخدرهای صنعتی است، از انگیزههای روی آوردن برخی از ورزشکاران به این مواد بوده است.
گزارشهایی که اخیرا در روزنامه همشهری و چند روزنامه ورزشی منتشر شده پرده از شیوع استفاده از شیشه در اردوی تیمهای سرشناس لیگ برتز برداشته است. مسئولان ایران ارزان بودن، "سادهتر بودن مصرف" و ابلاغ نشدن قانونی که مواد روانگردان را نیز شامل شود از دلایل افوایش مصرف آن عنوان میکنند. قانونی که همچنان مبنای مبارزه با مواد مخدر در ایران است شامل مخدرهای صنعتی نمیشود. تغییراتی که در قانون کنونی به وجود آمده هنوز برای اجرا به ماموران ابلاغ نشده است.
ایران به لحاظ حجم مواد مخدر کشف شده یکی از فعالترین کشورها در این زمینه محسوب میشود. گرچه مسئولان از کشف هزار تن تریاک در سال خبر میدهند، بخش بزرگی از تریاکی که در افغانستان تولید میشود از مسیر ایران به سراسر جهان انتقال پیدا میکند. ایران میکوشد با مسدود کردن مرزهای شرقی خود جلوی قاچاق تریاک از افغانستان را بگیرد. بخشی از این مرزها مسدود شده و حسینآبادی میگوید: «اگر اعتبارات وزارت کشور در این بخش اختصاص یابد تا دو سال آینده با انسداد کامل و ۱۰۰ درصدی مرزهای شرقی بخش زیادی از ورود کاروانی مواد به کشور و شرارتها را کاهش میدهد.»
در تحقیقی که "اداره برآورد معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان یزد" انجام داد و نتایج آن هفتم شهریور توسط خبرگزاری ایلنا منتشر شد، آمده است: «افزایش قیمت تریاک در یک مقطع زمانی و عدم عرضه آن بهدلایل مختلف از جمله انسداد مرز و بنا به گفته برخی صاحبنظران، دپو تریاک و عدم عرضه آن به صورت عمدی، جهت معرفی شیشه به معتادان وابسته به تریاک و دیگر موادمخدر، علت افزایش شیوع آن میباشد.» به گفتهی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر در هشت ماه گذشته «کشفیات شیشه ۴۴ درصد رشد داشته است و دستگیری عوامل توزیع آن نیز ۱۵ درصد رشد نشان می دهد.»وقتی دولت خبرنگاران را «ثبت» میکند
یک سال پیش بود که اعلام شد «اولویت اول وزارت ارشاد باید ايجاد بانک اطلاعات خبرنگاران باشد.» این چیزیبود که حسن کربلایی، عضو هیات مدیرهی "انجمن صنفی روزنامهنگاران و خبرنگاران ایران" به خبرگزاری "فارس" که به نهادهای امنیتی ایران نزدیک است، گفت.
"انجمن صنفی روزنامهنگاران و خبرنگاران ایران"، انجمنیست که اعضای آن را کارکنان رسانههای دولتی و یا نزدیک به دولت ایران تشکیل میدهد. این انجمن اسفند ماه ۱۳۸۷ اعلام موجودیت کرد. درست در آستانهی روزهای پرالتهاب دهمین انتخابات ریاستجمهوری ایران، انتخاباتی که اعلام نتیجهاش به اعتراضات گسترده انجامید. در اوج همین اعتراضات هم بود که یک نهاد صنفی روزنامهنگاران که اعضایش از میان روزنامهنگارانی مستقل و بهدور از حلقههای قدرت در ایران بودند، پلمب شد. عنوان آن " انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران" بود.
اکنون و در غیاب یک نهاد مستقل صنفی خبرنگاران ایران، به نظر میرسد آنچه حسن کربلایی اولویت وزارت ارشاد خوانده بود، در حال تحقق یافتن است. یکشنبه، چهاردهم آذر ۸۹، مدیر کل مطبوعات وزارت ارشاد در گفتوگو با "ایرنا" از گشایش «بانک اطلاعات تحت وب خبرنگاران» خبر داد. او گفت: «خبرنگاران موظفند ماهانه چندین نمونه از تولیدات خود را در وبسایت وزارت ارشاد ثبت کنند.»
احسان قاضیزاده گفت: «اداره کل مطبوعات داخلی، وبسایتی را برای ثبت اطلاعات خبرنگاران و به روزرسانی بانک اطلاعات ویژه خبرنگاران طراحی و آمادهسازی کرده است که از طریق این وبسایت، خبرنگاران و روزنامهنگاران میتوانند نام خود را در بانک اطلاعات این اداره کل ثبت کنند.»
این موضوع از سوی بسیاری از روزنامهنگاران و خبرنگارانی که شاهد برخوردهای امنیتی با خود و یا همکارانشان بخصوص در یک سال اخیر بودهاند، امر مثبتی تلقی نمیشود. وحید پوراستاد که از روزنامهنگاران باسابقهی مطبوعات ایران است که طعم زندان را نیز چشیده؛ میگوید: «دولت بهتر است به جای آنکه کار انجمن روزنامهنگاران را انجام دهد در رفع پلمپ خانه روزنامهنگاران بکوشد.»
محمد رهبر، از اعضای تحریریههایی نظیر "هممیهن"، "شرق" و "کارگزاران" نیز به دویچه وله میگوید که « این دیتا بانک می تواند پایهی یک انجمن صنفی حکومتی محسوب شود.»
پای صحبت خبرنگاران ایرانی مینشینیم تا ببینیم دربارهی ثبت دولتی نام و آثارشان چه فکر میکنند.
«هدف، سیاسی-امنیتی است»
«هدفشان همان چیزیست که پیش از این نیز از طرح ثبت وبلاگها و وبسایتها داشتند. آن زمان هم در تلاش بودند که تا گردش اطلاعات را به کنترل خود درآورند، حالا هم همین است. چون وقتی خودت را ثبت میکنی مجبوری چیزهایی را هم بپذیری و رعایت کنی.»
این چیزیست که روزبه میرابراهیمی، روزنامهنگار، میگوید. او تاکید دارد که اهداف پس چنین طرحهایی سیاسی-امنیتی است.
وحید پوراستاد نیز موضع مشابهی دارد: «مشکل معاونت مطبوعاتی دولت احمدینژاد این است که به جز اخطار و توقیف نشریات برنامه دیگری در حوزه مطبوعات ندارد و حالا که بخش زیادی از روزنامهها و نشریات منتقد را توقیف کردهاند گویا نوبت این است که به سراغ خود خبرنگاران و روزنامه نگاران بیایند و عملکرد آنان را زیر نظر بگیرند.»
مثال این گفتهی پوراستاد را میشود در حرفهای محمد رهبر جست: «اینها چند سال است که میخواهند بدانند دقیقاَ چه کسانی، کجا کار می کنند. حتی این اواخر از روزنامه کارگزاران خواسته بودند که همه افراد خود را معرفی کند.»
او میگوید: «این طرح هم برای شناسایی بیشتر خبرنگارهاست تا خبرنگارها را کمکم تصفیه کنند. الان کلی نیروهای حقالتحریر هست که نمی شناسند. بر اساس این دیتا بانک و با تحلیل قلم و مواضع افراد ، میتوانند بعد خبرنگارها را دستهبندی کنند. بعدا هم با اقداماتی مثل صدور پروانه فعالیت، نگذارند هر کسی در روزنامه ها کار کند.»
برخی تبعات منفی و شاید نتایج مثبت
بجز جلوگیری یا محدود کردن فعالیت خبرنگارانی که مشی فکریشان مطابق ارزشهای دولت نیست، این طرح چه عواقب احتمالی دیگری میتواند داشته باشد.
یک روزنامهنگار که نخواست نامش ذکر شود، میگوید: « اصل ماجرا این است كه از فردا شما به عنوان يک خبرنگار تنها وقتی به رسميت شناخته میشوید که در اين سايت مطالبتان ثبت شده باشد. ممکن است بعدها حتی بيایند به شما گير بدهند كه چرا فلان جا و يا در فلان مصاحبه به فلان شبكه خودت را خبرنگار معرفی كردی، تو كه در ارشاد سابقهای نداری!»
او میگوید موضع ارشاد در قبال خبرنگارهایی که با سایتها کار میکنند هم که مشخص است: «بسیاری از این خبرنگارها که با سایتها کار میکنند برای امنیتشان هم که شده نمیروند کپی مطالبشان را به ارشاد بدهند، برای همین حتی وقتی دستگیر شوند به آنها و بر اساس دیتابانک ارشاد، اتهامات سنگینتری میزنند.»
او از نظر حرفهای نیز طرح را دچار مشکل میداند و با اشاره به الزام ثبت مطالب به صورت ماهانه میگوید: «خبرنگارهای حقالتحرير كه كارشان ثابت نيست، قطعا مشكل خواهند داشت. چون يک حق التحرير ممكن است در يک بازه زمانی اصلا كاری به اسمش چاپ نشود و در يک دورهی دیگر خيلی مطلب داشته باشد. توی آن مدتی که مطلبی ندارند تکلیف چیست؟»
این روزنامهنگار البته سعی میکند آن سوی سکه را نیز ببیند: « به هر حال خبرنگارهای حقالتحريری اگر كاركرد منظمی داشته باشند، میتوانند در اين سايت برای خودشان سابقه درست كنند و از برخي مزايا مثل بيمه خويشفرما بهره ببرند. از تسهيلات برخوردار بشوند. چون تا حالا معمولا اين مزايا بيشتر به خبرنگارهای ثابت روزنامه تعلق میگرفته است. و اينكه به هر حال خبرنگارها صاحب يک آرشيو از فعاليتهایشان میشوند و خوب است.»
او در ادامه دوباره لحن سابقش را بازمییابد: «البته خب، از بس برخوردها با خبرنگارها خصوصاَ در اين يکی ۲ سال امنيتی بوده که طبیعیست که منفی باشيم. يعني شايد یک درصد هم قصدشان امنیتی نباشد، اما خب فضای غبار آلود ما را محتاط و ترسو میكند.»
تردید در موفقیت طرح ثبت خبرنگاران
طرح ثبت اطلاعات خبرنگاران در وزارت ارشاد چه با انگیزه مثبت باشد چه امنیتی، «محکوم به شکست است.» روزبه میرابراهیمی میگوید: «همانطور که طرح ثبت وبلاگها و وبسایتها موفقیتآمیز نبود، این طرح هم موفقیتآمیز نخواهد بود.» او در توضیح ادامه میدهد: «ممکن است یکسری از خبرنگارانی که به این رسمیتبخشی دولتی به هر عنوانی نیاز دارند وارد این برنامه شوند، ولی در جامعهی مطبوعاتی این امر همهگیر نخواهد شد.»
اطمینان میرابراهیمی وقتی از ناموفق بودن چنین طرحهایی حرف میزند، شاید در کلام بیتفاوت دیگران پیدا باشد. یکی از خبرنگارانی که او هم خواهان ذکر نشدن نامش است، ابتدا به تسهیلات عضویت در چنین سایت دولتیای اشاره دارد: «قبلا هم وام و کارتهای خبرنگاری به خبرنگارهایی که اسمشان را در ارشاد ثبت میکردند، داده میشد. از این طریق کار برای این دسته از خبرنگاران منظمتر و راحتتر پیش میرود.»
با اینهمه تاکید میکند: «ولی ما که استفادهای از تسهیلات نمیکنیم، اسممان را هم نمیدهیم. با این مسائل هم کاری نداریم.»
یکی دیگر از روزنامهنگاران بحث را پیوند میدهد به تجربهی یک سال گذشته که حاکمیت کسب کرده است: «این نشان میدهد که برخودهای امنیتی با خبرنگاران در طول یک سال ونیم گذشته هیچ جوابی نداده که ارشاد حالا آمده و میگوید خبرنگاران خودشان بیایند خبر دهند که چه میکنند.»
او میگوید: «این حرکت صرفاَ از احساس ضعف آنها در برابر گردش اطلاعات که خصوصاَ در طول اعتراضات مردمی برایشان گاه فلجکننده بوده، ناشی میشود و نتیجهی رضایتبخشی هم برایشان نخواهد داشت.»
مریم میرزا
تحریریه: فرید وحیدی
«دستگاه امنیتی، قاضی اصلی در ایران»
آیتالله صادق لاریجانی دیروز (چهارشنبه، شانزدهم آذر) به مسئولان وزارت اطلاعات گوشزد کرد که «دستگاه امنیتی قاضی نیست»! به نظر میرسد که سخن آقای لاریجانی واکنش به انتقادهای فراوان علیه دستگاه قضایی است. انتقادهایی که همه یک محور دارند: برخورد قاطعتر قوه قضاییه با کسانی که دولت و وزارت اطلاعات آنها را "خائنان" و "سران فتنه" مینامند.
البته قوه قضاییه ایران و در راس آن، صادق لاریجانی هیچگاه طرفدار "سران فتنه" و یا دلسوز مخالفان دولت نبودهاند. با این همه، کوچکترین تلاش قضات برای رعایت ابتداییترین موازین حقوقی هم به شدت مورد نکوهش این نیروها قرار میگیرد.
به عقیده ناظران، دستگاه قضایی حتی در بدترین حالت، یعنی در شرایطی که کاملا تابع قدرت سیاسی و دستگاههای امنیتی کشور باشد، باید بازهم به اسناد و مدارک و ادلهی محکمهپسند و همچنین موازین قانونی توجه داشته باشد. اما دستگاههای امنیتی از قوه قضاییه انتظار دارند که قضات دادگستری تابع محض بازجوها و مسئولان پروندههای سیاسی باشند و تمام موارد اعم از صدور حکم بازداشت، مدت بازداشت، نحوهی بازداشت و نگهداری و صدور حکم و میزان مجازات با نظر مسئولان امنیتی و مسئولان پروندههای امنیتی و سیاسی تصمیمگیری شود.
سعید رضوی فقیه، روزنامهنگار در توضیح این کشمکش میگوید:
«به نظر من مشکل فعلی دستگاه قضایی امروز این است که دستگاههای امنیتی و قدرتهای فراقضایی و فراقانونی از این دستگاه و از محکمههای ذیل دستگاه قضایی انتظاراتی دارند که از چارچوبهای قانونی بسیار فراتر میرود. اینجاست که من فکر میکنم دستگاه قضایی احساس کرده است که به طور کلی استقلالش زیر سئوال رفته است و مطالباتی که دستگاههای امنیتی برای کنترل فضای سیاسی کشور و مقابله با تحرکات اجتماعی دارند ، بسیار بیشتر از تواناییهاییست که دستگاه قضایی دارد و آنها دیگر نمیتوانند پاسخگوی چنین مطالباتی باشند».
سایه دائمی وزارت اطلاعات بر سر قوه قضاییه
کشمکش قوه قضاییه با وزارت اطلاعات تازگی ندارد. سعید رضوی فقیه به دوره محمود هاشمی شاهرودی اشاره میکند:
«در زمان آیتاله هاشمی شاهرودی هم همیشه ما با مقاومتهای خودسرانهای که در درون دستگاه قضایی علیه مدیریت این دستگاه صورت میگرفت مواجه بودیم. چه در دادگاههای عمومی چه در دادگاههای انقلاب، چه در مورد سازمان زندانها و چه در موارد دیگر. همیشه ما مواجه بودیم با کانونهایی که مستقل از سیاستهای کلی مدیریت دستگاه قضایی در ارتباط با مقام رهبری و در ارتباط با دستگاههای امنیتی اهداف خودشان را پیش میبردند و در مورد بخشنامهها و دستورات رئیس وقت قوه قضاییه هم کاملا بیتفاوت بودند و اساسا اعتنایی به سیاستها و تصمیمگیریهای رأس دستگاه قضایی نمیکردند».
به نظر سعید رضوی فقیه امروز هم همین اتفاق دارد میافتد. اگر چنین باشد، این بار قوه قضاییه و ریاست آن چه راهی در پیش خواهد گرفت؟ آیا با این "کانونهای خودسر" در دستگاه قضایی کنار خواهد آمد و به دستگاههای امنیتی برای دخالت در مسائل قضایی امتیاز خواهد داد تا ریاستش بر دستگاه قضایی ادامه پیدا کند؟ یا این رویارویی به شکافی عمیقتر تبدیل خواهد شد؟
رضوی فقیه میگوید که لاریجانی "باید یا سازش کند و یا استعفا دهد" و یا منتظر باشد که «دورهی دوم ریاستش بر دستگاه قضایی تمدید نشود».
لاریجانی اهل سازش یا چالش؟
در درگیریهای گاه وبیگاه سه قوه با یکدیگر بیش از هرچیز از نقش یک نفر صحبت میشود. کسی که با وارد شدن به صحنه حداقل برای مدتی کوتاه هم که شده جنجال را میخواباند: شخص رهبر!
به نظر بسیاری از ناظران اگر کشمکش میان قوه قضاییه و دولت سرنوشتی مانند درگیری مجلس با دولت پیدا کند، آنگاه رهبر دخالت خواهد کرد و البته به نفع دولت! به نظر سعید رضوی فقیه: «احتمالا مقام رهبری بهعنوان کسی که هم در مورد دستگاههای امنیتی و هم در مورد دستگاه قضایی نظارت عام و گسترده دارد، نهایتا سعی خواهد کرد که رئیس قوه قضاییه را به نفع دستگاههای امنیتی آرام کند».
او معقتد است که شخص لاریجانی در شرایطی نیست که بخواهد با یک مقابلهی جدی دستگاه زیر فرمان خود را هدایت کند و از حدود و قلمرو و مرزهای دستگاه قضایی و استقلال این دستگاه حراست کند:
«چنین شرایطی اساسا در بافت سیاسی ایران وجود ندارد و موازنهی قدرت بین دستگاههای مختلف حکومت جمهوری اسلامی چنان نیست که ایشان بتواند چنین کاری کند. و دستگاههای امنیتی هم به هرحال در همهی حوزهها امروز دست بالاتر را دارند و میتوانند با استفاده از ابزارهای خاصی که در اختیار دارند، نظر خودشان را به تمام مدیران ارشد جمهوری اسلامی در قوهی مجریه، قوهی مقننه و قوهی قضاییه و جاهای دیگر تحمیل کنند».
به نظر رضوی فقیه مقاومت آقای لاریجانی میتواند تا حدی شرایط را تعدیل کند، ولی این شرایط را تغییر نخواهد داد.
رودربایستی با "سران فتنه"؟
یکی از مهمترین ایرادهایی که به رئيس قوه قضاییه گرفته میشود "رودربایستی" او با "سران فتنه" است. از نامه اصولگرایان "معتدل" مانند علی مطهری گرفته تا کسانی مانند حسینیان که خواهان ریخته شدن خون رهبران مخالفاند. به عقیده ناظران، علت بازداشت نشدن رهبران مخالف "استقلال" قوه قضاییه در برخورد با آنها نیست. سیعد رضوی فقیه میگوید:
«این که جسته و گریخته بعضی از گروهها و اشخاص خواهان دستگیری سران جنبش اعتراضی شوند، به این معنا نیست که واقعا حاکمیت یا حتی بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده باشد که برخورد خشنی با رهبران جنبش اعتراضی داشته باشد».
به گمان بسیاری در شرایط فعلی به صلاح حکومت نیست که بخواهد با سران جنبش اعتراضی برخورد قضایی کند، یا آنها را دستگیر و به محاکم قضایی احضار کند. آیا حکومت اساسا نیازی به این کار دارد؟
آقای رضوی فقیه معتقد است که تلاش جمهوری اسلامی مدیریت تنش به شکلی است که هم از گسترش ابعاد اعتراضات جلوگیری کند، هم ریشههای اعتراض را بخشکاند:
« فکر میکنم که در این مسیر نیازی نداشته باشند که رهبران جنبش اعتراضی، مثلا آقای موسوی یا آقای کروبی، دستگیر شوند. فقط کافیست که کانالهای ارتباطی را که آنها میتوانند با مردم یا با بدنهی نیروهای معترض تماس داشته باشند، مسدود یا محدود کنند و به همین میزان هم من فکر میکنم تاکنون موفق بودهاند».
آیا حکومت واقعا موفق بوده است؟ اگر چنین است پس حرکتهای اعتراضی مانند ۱۶ آذر چگونه تعبیر میشود؟ آیا حکومت میتواند در کنترل همه تحرکات اجتماعی و سیاسی کامیاب باشد، میتواند همهی مسائل را پیشبینی کند و بر همهی اتفاقاتی که در یک حوزهی جغرافیایی سیاسی رخ میدهد، تسلط کامل داشته باشد؟
آقای رضوی فقیه میگوید: «باید درنظر بگیریم که جمهوری اسلامی حکومتیست که بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری یک بحران بزرگ را که بحران مشروعیت بوده، پشت سر گذاشته است.» او با اشاره به اعتراضهای روز ۱۶ آذر میگوید حکومت تلاش میکند برآوردی واقعبینانه از ظرفیتهایی که همچنان در این جنبش اعتراضی و بهخصوص در سطح دانشگاهها، روزنامهنگارها و روشنفکران موجود است، داشته باشد و این برآوردها را در جهت کنترل بیشتر جامعهی ایران بهکار بندد.
مریم انصاری
تحریریه: علی امینی
نامه سرگشاده جمعی از دانشجویان منع شده از تحصیل کرد
امسال نیز به مانند سالیان پیش، تعدادی از دانشجویان کود داوطلب آزمون کارشناسی ارشد جهت ادامه تحصیلات با مشکل روبرو شدند.
این دانشجویان به هنگام دریافت کارنامه آزمون دولتی وآزاد به جای دریافت کارنامه با عبارتهایی جالب از قبیل عدم وجود کارنامه برای داوطلبی با آن مشخصات در سایت دانشگاه آزاددر ویا درخواست حضور درتاریخ 9-3- 1389هسته مرکزی گزینش دانشجو واقع در سازمان سنجش کشور مواجه شدند که به رغم گذشت 6 ماه از مراجعه ایشان به هسته گزینش تاکنون هیچگونه جوابی به این افراد داده نشده است و همچنان در بلاتکلیفی به سر می برند.
دانشجویان مذکور در نامه ای به وزییر علوم که تصویر آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار گرفته است، ضمن درخواست رفع بلاتکلیفی از وضعیت خویش در ادامه با تاکید بر این حق قانونی، تصمیم قاطع خود را درپیگیری خواسته خود از تمامی مجاری ممکن اعلام کرده اند.
بنا به اظهار این دانشجویان نامه آنها اکنون در پیچ وخمهای اداری سرگردان است. اسامی دانشجویانی که نامه را امضا کرده اند عبارتند از1. محمد صالح ایومن 2.وحید بهرامی 3.آرش صالح 4.دلیر اسکندری که همگی از فعالین دانشجویی سابق کورد و از مسئولین سابق اتحادیه ی دمکراتیک دانشجویان کورد می باشند.
گفتنی است که با وجود انکار مسئولان دولتی در سطوح مختلف مبنی بر عدم وجود «دانشجوی ستاره دار» تا کنون بیش از 217 دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل شناسایی شده اند و در هفته گذشته نیز کمپین بین المللی حقوق بشر به مناسبت شانزدهم آذر و روز دانشجو، گزارش جامعی از روند محروم کردن دانشجویان از تحصیلات عالی به دلایل سیاسی و مذهبی منتشر کرد.
متن نامه این دانشجویان در پی می آید:
وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری، جناب آقای کامران دانشجو
با سلام
احتراما، اینجانبان، جمعی از داوطلبان آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه های آزاد و دولتی در سال 89، به استحضار می رسانیم در زمان اعلام نتایج آزمون متاسفانه با عدم اعلام نتایج خود مواجه شدیم که در سایت سازمان سنجش به جای کارنامه، عبارت "درصورت تمایل در تاریخ مقرر به هسته گزینش سازمان سنجش مراجعه نمایید"، درج شده بود. به هنگام مراجعه با برگه ای حاوی سوالاتی در مورد اعتقادات و فعالیت های سیاسی، اجتماعی و دانشجویی، مشابه بازجویی های معمول نهادهای امنیتی مواجه گردیدیم و جالب تر از آن اعلام نتیجه آزمون دانشگاه آزاد برخی از ما بود که به جای کارنامه، عبارت "داوطلبی با چنین مشخصاتی وجود ندارد" درج شده بود.
این در حالی است که چندسالی است، مقامات عالی کشور در سطوح مختلف در تکذیب و انکار وجود پدیده دانشجوی ستاره دار و ممنوعیت ادامه تحصیل فعالین دانشجویی اهتمام جدی داشته اند و این تناقض در اعمال و اقوال، بسی تامل برانگیز می نماید.
با این اوصاف، از جنابعالی به عنوان مسئول ذیربط در کسوت وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، مصراً و موکداً تقاضای پیگیری و اقدام عاجل جهت روشن شدن وضعیت خود را داریم و در ضمن با توجه به گذشت 4 ماه از مراجعه به هسته گزینش سازمان سنجش و عدم دریافت پاسخ و بلاتکلیفی و اهمیت موضوع و ارتباط غیرقابل انکار آن با آینده مان، حق پیگیری این امر را از تمامی مجاری قانونی در صورت عدم رسیدگی تا حصور نتیجه برای خود محفوظ می دانیم.
محمدصالح ایومن وحید بهرامی آرش صالح دلیر اسکندری
رونوشت جهت اطلاع:
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، جناب اقای لاریجانی فراکسیون محترم نمایندگان کورد مجلس شورای اسلامی نمایندگان محترم شهرستان های سنندج و مریوان در مجلس شورای اسلامی
جمعی از دانشجویان منع شده از تحصیل کورد
حکم اعدام یک مرد به اتهام تجاوز در دیوان عالی کشور تائید شد
خبرگزاری هرانا - شعبه 14 دیوان عالی کشور حکم اعدام مردی به نام جلال که به همراه 12 تن از همراهنش بازداشت شده بود را به اتهام تجاوز تائید کرد.
به گزارش جام جم آنلاین، پیشتر پرونده وی به شعبه 103 دادگاه عمومي شهر قدس ارجاع شده بود که پرونده را با قرار عدم صلاحيت به دادگاه كيفري استان تهران ارسال کردند كه هيأت قضايي شعبه 77 به رياست قاضي «اكبر ساعي» دستور دادند وكيل مدافعي براي متهمان تعيين شود.
با دريافت آخرين دفاعيات «جلال» و همکارانش، قاضي اكبر ساعي و 4 قاضي مستشار شعبه 77 وارد شور شدند و به اتفاق آرا متهم معروف به «جلال گربه» را به اعدام و همدستانش را به زندان و شلاق محكوم كردند.
سپس پرونده براي رسيدگي به شعب 14 ديوان عالي كشور ارجاع داده شد كه قضات اين شعبه بعد از بررسي پرونده و مشورت، حكم صادره از سوي دادگاه بدوي را تأييد كردند.
به گزارش جام جم آنلاین، پیشتر پرونده وی به شعبه 103 دادگاه عمومي شهر قدس ارجاع شده بود که پرونده را با قرار عدم صلاحيت به دادگاه كيفري استان تهران ارسال کردند كه هيأت قضايي شعبه 77 به رياست قاضي «اكبر ساعي» دستور دادند وكيل مدافعي براي متهمان تعيين شود.
با دريافت آخرين دفاعيات «جلال» و همکارانش، قاضي اكبر ساعي و 4 قاضي مستشار شعبه 77 وارد شور شدند و به اتفاق آرا متهم معروف به «جلال گربه» را به اعدام و همدستانش را به زندان و شلاق محكوم كردند.
سپس پرونده براي رسيدگي به شعب 14 ديوان عالي كشور ارجاع داده شد كه قضات اين شعبه بعد از بررسي پرونده و مشورت، حكم صادره از سوي دادگاه بدوي را تأييد كردند.
احضار گسترده و بازداشت فعالین دانشجویی دانشگاه صنعتی شیراز
خبرگزاری هرانا - پس از برگزاری برنامه 16 آذر در دانشگاه صنعتی شیراز، 9 نفر از فعالین دانشجویی این دانشگاه به بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز معروف به «پلاک 100» احضار شدند.
به گزارش دانشجونیوز، طبق آخرین اطلاعات 8 نفر از این فعالین آزاد شده ولی افشین کشتکاری دبیر انجمن اسلامی و از فعالین با سابقه این دانشگاه 3 روز است که در بازداشت به سر میبرد.
لازم به ذکر است که کسانی که احضار شدهاند از فعالین و یا اعضای اصلی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شیراز هستند.
دفتر انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه 31 شهریور ماه امسال با حکم هیأت نظارت دانشگاه و بدون طی کردن مراحل قانونی به اتهام ارتباط با طیف علامه دفتر تحکیم وحدت پلمپ شده بود. به همین خاطر ظن آن میرود که این بازداشت و احضارها تنها به دلیل برگزار شدن برنامه 16 آذر نبوده و با این حرکت به دنبال خفه کردن هرگونه صدای منتقد و مخالف در دانشگاه هستند.
جواد وفایی، عضو حزب جامعه مدنی ایران بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - جواد وفایی مسئول شاخه جوانان حزب جامعه مدنی ایران، روز چهارشنبه ۱٧ آذر، توسط مامورین اداره اطلاعات همدان در محل کار خود بازداشت شد.
به گزارش جرس، مامورین پس از تفتیش منزل وی کتاب ها،کامپیوتر و وسایل شخصی این فعال اصلاح طلب استان همدان را همراه خود بردند .
گفتنی است جواد وفایی که از بیماری رماتیسم رنج می برد در طول سال های گذشته بارها از سوی نیروهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود و پس از رخدادهای انتخابات سال گذشته نیز به همراه سه تن از اعضای حزب جامعه مدنی از جمله حسین مجاهد دبیر کل حزب به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود.
هنوز از علت بازداشت مجدد، محل نگهداری و وضعیت فعلی وی، خبری منتشر نشده است.
به گزارش جرس، مامورین پس از تفتیش منزل وی کتاب ها،کامپیوتر و وسایل شخصی این فعال اصلاح طلب استان همدان را همراه خود بردند .
گفتنی است جواد وفایی که از بیماری رماتیسم رنج می برد در طول سال های گذشته بارها از سوی نیروهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود و پس از رخدادهای انتخابات سال گذشته نیز به همراه سه تن از اعضای حزب جامعه مدنی از جمله حسین مجاهد دبیر کل حزب به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود.
هنوز از علت بازداشت مجدد، محل نگهداری و وضعیت فعلی وی، خبری منتشر نشده است.
هفتمین روز اعتصاب غذای غلامحسین عرشی
خبرگزاری هرانا - غلامحسین عرشی، از شهروندان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اواخر هفته گذشته پس از اعتراض به شرایط نامناسب بند ۳۵۰ به سلول انفرادی منتقل شد . او در اعتراض به این اقدام مسوولان زندان دست به اعتصلب غذا زد.از آغاز اعتصاب غذای وی بیش از هفت رور می گذرد.
به گزارش کلمه، وی در هفته های اخیر وضعیت جسمانی بسیار نامناسبی داشته، و بارها از مسوولان زندان خواسته است او را به بهداری زندان اوین انتقال دهند اما هربار مسوولان زندان از این کار سر باز زده اند. موضوعی که موجب اعتراض عرشی و دیگر هم بندان او به مسوولان زندان و به ویژه مسوول بند ۳۵۰ بزرگ نیا شده است .
وی که ۱۷ بهمن ماه سال گذشته بازداشت شد، روزهای زیادی را تحت شدید ترین فشارها در بند های ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین به سر برد و اکنون به دلیل ابتلا به دیسک کمر و گرفتگی عضلات در شرایط بحرانی به سر می برد .عرشی همچنین در مرداد ماه سال جاری به همراه ۱۶ نفر دیگر از زندانیان بند ۳۵۰ دست به اعتصاب غذا زد .دومین اعتصاب غذای این زندانی در سال جاری موجب نگرانی شدید خانواده این زندانی شده است .
غلامحسین عرشی توسط رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ،قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است .
خانواده این زندانی و همچنین هم بندان او تقاضای رسیدگی هر چه سریع تر به وضعیت این زندانی بیمار را دارند و خواستار آنند که او هر چه سریعتر از سلول انفرادی خارج و به بهداری زندان منتقل شود .
ابراز نگرانی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از وضعیت رضا شهابی
خبرگزاری هرانا - سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ضمن ابراز نگرانی شدید از وضعیت سلامت رضا شهابی خواهان رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده ایشان و دیگر اعضای سندیکا شده است.
بر اساس گزارش سایت رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه امروز 5 شنبه 18 آذر ماه خانواده رضا شهابی با ایشان ملاقات کردند.
به اظهار خانواده رضا شهابی، این عضو در بند سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از روز شنبه به دلیل عدم رسیدگی به پرونده اش در اعتصاب غذا به سر می برد و در شرایط نامساعدی به سر می برد.
رضا شهابی که از تاریخ 22 خرداد 1389 در زندان اوین به سر می برد و بعد از حدود 4 ماه در تاریخ 19 مهر ماه قرار بود با قرار وثیقه 60 میلیون تومانی از زندان آزاد شود که این امکان میسر نشد و در روزهای گذشته با امضای یک قرار جدید 100 میلیونی که توسط ایشان امضا شده است کماکان در زندان به سر می برد.
قابل ذکر است در حال حاضر آقایان ابراهیم مددی رضا شهابی و مرتضی کمساری در زندان اوین، علی اکبر نظری در زندان قزل حصار و غلامرضا غلامحسینی و منصور اسالو در زندان رجایی شهر به سر می برند.
حکم ارسلان ابدی به سه سال حبس تعزیری تقلیل یافت
خبرگزاری هرانا - حکم ارسلان ابدی، دانشجوی دانشگاه بینالمللی قزوین که در حوادث 6 دی ماه سال گذشته بازداشت شد به 3 سال کاهش پیدا کرد.
به گزارش دانشجونیوز، ابدی در ابتدا به 9 سال و نیم حبس محکوم شد که بعد از آن حکمش در دادگاه تجدید نظر به 6 سال تعزیری تبدیل شد. این حکم در راستای عفوی که در غدیر داده شد به سه سال حبس تعزیری تقلیل یافته است.
وی هم اکنون در بند 350 زندان اوین به سر میبرد. وی ابتدا تز سوی مسئولین به محاربه متهم شده بود.
گفتنی است در ابتدا مسئولین دادستانی قول آزادی را به خانواده ارسلان ابدی داده بودند و خانواده این دانشجو کماکان منتظر آزادی وی هستند.
مادر این دانشجوی زندانی که 1 سال از حبس وی می گذرد حاضر به مصاحبه با هیچ رسانه ای نیست و می گوید: "دادستان قول آزادی فرزندم را داده است و من منتظر وی هستم". لازم به ذکر است این دانشجو نه فعال دانشجویی و نه سیاسی بوده و جای سوال دارد که چرا به خاطر حضور در یک تجمع چنین آزاری به وی و خانواده اش رسیده و کماکان می رسد.
پیش از این نیز اخباری مبنی بر فشار بر خانواده ابدی با دستگیری همسر وی صدف ضیایی و دو خواهر وی المیرا و ارغوان ابدی منتشر شده بود. ارسلان ابدی که در بند امنیتی 350 اوین به سر می برد از لحاظ روحی در وضعیت بسیار نا مناسبی قرار دارد.
گفتنی است در ابتدا مسئولین دادستانی قول آزادی را به خانواده ارسلان ابدی داده بودند و خانواده این دانشجو کماکان منتظر آزادی وی هستند.
مادر این دانشجوی زندانی که 1 سال از حبس وی می گذرد حاضر به مصاحبه با هیچ رسانه ای نیست و می گوید: "دادستان قول آزادی فرزندم را داده است و من منتظر وی هستم". لازم به ذکر است این دانشجو نه فعال دانشجویی و نه سیاسی بوده و جای سوال دارد که چرا به خاطر حضور در یک تجمع چنین آزاری به وی و خانواده اش رسیده و کماکان می رسد.
پیش از این نیز اخباری مبنی بر فشار بر خانواده ابدی با دستگیری همسر وی صدف ضیایی و دو خواهر وی المیرا و ارغوان ابدی منتشر شده بود. ارسلان ابدی که در بند امنیتی 350 اوین به سر می برد از لحاظ روحی در وضعیت بسیار نا مناسبی قرار دارد.
علی شكوریراد دستگير شد
خبرگزاری هرانا - دادستانی تهران اعلام كرد علی شكوریراد بازداشت و به زندان معرفی شده است.
به گزارش پايگاه اطلاعرسانی دادستانی تهران، در پی انتشار اظهارات علی شكوریراد در برخی از سايتها و انتساب اظهارات كذب و خلاف واقع وی به رياست قوه قضاييه، كه از سوی ايشان به صراحت تكذيب شده است و نيز طراحی مطالب خلاف واقع عليه جمهوری اسلامی ايران كه به موجب قوانين جرم تلقی میشود، در روز جاری نامبرده احضار و به اتهام تبليغ عليه نظام و نشر اكاذيب تحت تعقيب قرار گرفته و پس از انجام تحقيقات و با توجه به پرونده و اتهامات قبلی با تشديد قرار، بازداشت و به زندان معرفی شد.
به گزارش پايگاه اطلاعرسانی دادستانی تهران، در پی انتشار اظهارات علی شكوریراد در برخی از سايتها و انتساب اظهارات كذب و خلاف واقع وی به رياست قوه قضاييه، كه از سوی ايشان به صراحت تكذيب شده است و نيز طراحی مطالب خلاف واقع عليه جمهوری اسلامی ايران كه به موجب قوانين جرم تلقی میشود، در روز جاری نامبرده احضار و به اتهام تبليغ عليه نظام و نشر اكاذيب تحت تعقيب قرار گرفته و پس از انجام تحقيقات و با توجه به پرونده و اتهامات قبلی با تشديد قرار، بازداشت و به زندان معرفی شد.