دوستان ارجمند ، همراهان گرامی
اولین بیانیه ی حمایت از فریبرز رییس دانا به تاریخ 24 دسامبر، توسط کمپین آزادی رییس دانا در رسانه ها منتشر شد. به موازات آن ، برخی دیگر از گروه ها و سازمان های سیاسی ، شخصیت های دانشگاهی حقیقی و حقوقی و جز این ها ، به اعلام حمایت از رییس دانا برخاستند . چنان چه در رسانه نیز اعلام شده است ، کوشش ما این بود که افکار عمومی جهانیان حساس و توجهشان به دستگیری رییس دانا معطوف بشود . پس از انتشار آن متن عده ی زیاد دیگری از علاقه مندان، با فرستادن نامه های مستقیم اعلام حمایت کردند . از این رو بر آن شدیم تا متن را با سری جدید اسامی منتشر نماییم . خواهش ما این است که علاقه مندان ، زین پس ، در صورت تمایل ، با امضاء کردن متن امضاء نامه ( پتیشن ) که در شبکه ی اینترنت هست ، حمایت خود را اعلام نمایند . یک بار دیگر از همبستگی و یاری کسانی که در روزهای اخیر با اعلام موضع ، حمایت مستقیم و غیر مستقیم ، نقد و تصحیح ، ارتباط یابی و تسهیل روابط و مانند این ها - از داخل و خارج ایران - به « کمپین آزادی فریبرز رییس دانا » کمک کرده اند ، صمیمانه سپاس گزاریم و دستشان را با مودت می فشاریم .
اولین بیانیه ی حمایت از فریبرز رییس دانا به تاریخ 24 دسامبر، توسط کمپین آزادی رییس دانا در رسانه ها منتشر شد. به موازات آن ، برخی دیگر از گروه ها و سازمان های سیاسی ، شخصیت های دانشگاهی حقیقی و حقوقی و جز این ها ، به اعلام حمایت از رییس دانا برخاستند . چنان چه در رسانه نیز اعلام شده است ، کوشش ما این بود که افکار عمومی جهانیان حساس و توجهشان به دستگیری رییس دانا معطوف بشود . پس از انتشار آن متن عده ی زیاد دیگری از علاقه مندان، با فرستادن نامه های مستقیم اعلام حمایت کردند . از این رو بر آن شدیم تا متن را با سری جدید اسامی منتشر نماییم . خواهش ما این است که علاقه مندان ، زین پس ، در صورت تمایل ، با امضاء کردن متن امضاء نامه ( پتیشن ) که در شبکه ی اینترنت هست ، حمایت خود را اعلام نمایند . یک بار دیگر از همبستگی و یاری کسانی که در روزهای اخیر با اعلام موضع ، حمایت مستقیم و غیر مستقیم ، نقد و تصحیح ، ارتباط یابی و تسهیل روابط و مانند این ها - از داخل و خارج ایران - به « کمپین آزادی فریبرز رییس دانا » کمک کرده اند ، صمیمانه سپاس گزاریم و دستشان را با مودت می فشاریم .
کمپین آزادی فریبرز رییس دانا – پاریس
25 دسامبر 2010
http://www.facebook.com/pages/kmpyn-azady-dktr-frybrz-ryys-dana/115801665157069
صفحه ی پتیشن در اینترنت :
ما خواهان آزادی فوری فریبرز رئیس دانا هستیم
در نخستین ساعات بامداد 28 آذرماه 1389 ( 19 دسامبر 2010 ) فریبرز رییس دانا، روشنفکر، اقتصاددان و کوشنده ی اجتماعی و عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران، توسط ماموران امنیتی در منزلش واقع در تهران، دستگیر شد. فریبرز رییس دانا مولف و مترجم کتاب ها و مقالات متعددی پیرامون نظرگاه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است. او به عنوان اقتصاد دانی پیش کسوت و صاحب نظر اجتماعی، در تحلیل آسیب های اقتصادی کشورمان، همواره به طبقات فرودست و کم بضاعت ایران نظر دارد، به طوری که می توان به جرات او را « اقتصاد دان طبقه ی کارگر و زحمتکش ایران » نامید. رشته ی تخصصی رئیس دانا « اقتصاد سنجی » است و او به کمک معادلات و محاسبات کاربردی ریاضیات، می کوشید روابط و مناسبات اقتصاد سیاسی را در جامعه ی پر تلاطم ایران نمایان سازد و به ویژه نشان دهد که چگونه کارگران و مزد بگیران جامعه در محاق قرار گرفته اند و محنت روزافزون می کشند.
دستگیری عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران ، به عنوان کانونی دیرپای در مبارزه با سانسور، هشداری است به مردم عدالتخواه که نقض گسترده ی حقوق بشر و تهدیدهای بی شمار به آزادی بیان را در مقطع اخیر در صدر مطالبات مدنی و دموکراتیک خود قرار داده اند.
همچنین، دستگیری رییس دانا، به عنوان اقتصاد دان چپ و منتقد برنامه های دولت فعلی ایران، مبین جریان ویژه ی سرکوب اجتماعی، در آستانه ی طرحی است که کاهش تخصیص یارانه های ملی را مدنظر دارد. بدیهی است که این طرح غیر علمی و نابخردانه، به صورتی که در ایران در شرف تحقق است و از سوی بسیاری از صاحب نظران در راستای تحکیم اقتدار نظامی و سیاسی حاکم بر کشور ارزیابی می شود، منجر به کاهش رفاه همگانی و افزایش فشار بر طبقات زیرین جامعه خواهد شد، همان ها که رییس دانا صدای ناله و فریاد فروخفته ی آنان بود. باری، چنین شده است که بی محابا بر منتقدین می تازند و ناروا، روا می دارند تا بیش از پیش بر ساختار ارتجاعی خود یکه تاز شوند.
ما، امضاء کنندگان زیر، ضمن محکوم کردن بازدداشت فریبرز رییس دانا، با التزام به حقوق مدنی و آزادی بیان، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط این فرهیخته ی آزادی خواه ایرانی هستیم .
کمپین آزادی فریبرز رئیس دانا – پاریس
25 دسامبر 2010
4 آذر 1389
1. یوسف آبخون – آلمان
2. یرواند آبراهامیان – امریکا
3. سوسن ابراهیمی - ایران
4. علی ابراهیمی
5. گیلدا ابراهیمی
6. میترا ابراهیمی
7. سیروس آرین پور – فرانسه
8. ویکتوریا آزاد - سوئد
9. پریسا آزادیان - ایرلند
10. عباس آزادیان – کانادا
11. محمد رضا آزادیان
12. فرشید آذر نیوش – آلمان
13. حمید آذر - سوئد
14. محمد کریم آسایش – ایران
15. داریوش آشوری – فرانسه
16. سهیل آصفی – آلمان
17. ابراهیم آوخ – فرانسه
18. کاوه آهنگری - بلژیک
19. مهدی ابراهیم زاده
20. کاوه احسانی - امریکا
21. محمد رضا احمدی – ترکیه
22. جلیل احمدی – سوئد
23. احمد احمدیان - کانادا
24. داریوش ارجمندی – سوئد
25. یوسف اردلان - فرانسه
26. سودابه اردوان – سوئد
27. ابوالفضل اردوخانی - بلژیک
28. رحیم استخری - سوئد
29. جمشید اسدی - فرانسه
30. شیرین اسفندارمذ - بلژیک
31. بیژن اسکندری - کانادا
32. مریم اسکویی - فرانسه
33. مانویل اسماعیلی - آلمان
34. اکبر اشراقی – اسپانیا
35. امیراصغری نیا – آمریکا
36. کمال اطهاری – ایران
37. بیژن افتخاری -
38. بابک اکبری فراهانی – فرانسه
39. بهرام امامی - سوئد
40. مریم امانی - آلمان
41. بابک امیرخسروی - فرانسه
42. فریبا امیر خیزی – بلژیک
43. مهرداد امیری - کانادا
44. بهمن امینی - فرانسه
45. مهدی امینی - امریکا
46. شاهین انزلی – اتریش
47. ایراندخت انصاری - فرانسه
48. جلال ایجادی – فرانسه
49. کولین بارکر – انگلستان
50. مهران براتی – آلمان
51. رضا براهنی - کانادا
52. دانش باقرپور - آلمان
53. ارژنگ بامشاد – آلمان
54. عباس بختیاری - فرانسه
55. محمد برزنجه
56. محمد برقعی – امریکا
57. رجب بزرافشان
58. پیمان بشیری – ترکیه
59. شقایق بشیری - ترکیه
60. تهمینه بقایی – انگلستان
61. حامد بهادر
62. شهلا بهاردوست – آلمان
63. سیمین بهبهانی - ایران
64. سهراب بهداد – امریکا
65. کامیار بهرنگ – سوئد
66. منصوره بهکیش - ایران
67. بهروز بیات – اتریش
68. اکرم پدرام نیا - کانادا
69. مایکل پرلمن – امریکا
70. هژیر پلاسچی - آلمان
71. علی پیچگاه - سوئد
72. آرزو پور اسماعیلی – ایتالیا
73. علی پور نقوی
74. رشدان پیرو – ایران
75. بهروز پیله ور - کانادا
76. سعید پیوندی – فرانسه
77. لیلا تاج پور – امریکا
78. هنگامه تصدیقی
79. فرهاد توانانیا
80. منوچهر تقوی بیات - سوئد
81. نیره توحیدی - امریکا
82. شهرام تهرانی – امریکا
83. علی رضا جالینوسی - فرانسه
84. علیرضا جباری – ایران
85. لیلا جدیدی – امریکا
86. میهن جزنی – فرانسه
87. حسن جعفری
88. بیژن جلالی - کانادا
89. محمد جلالی (م. سحر) - فرانسه
90. هما جوادی – آلمان
91. ترانه جوانبخت
92. امیرجواهری لنگرودی – سوئد
93. هادی جواهری لنگرودی - آلمان
94. فواد جودی خسروشاهی – آلمان
95. شاهپر جهان - اتریش
96. گلرخ جهانگیری – آلمان
97. صدیق جهانی – سوئد
98. بهرام چاردهی – ایران
99. نسترن چیت ساز - آلمان
100. رضا چیت ساز – سوئد
101. علی حجت - برکلی کالیفرنیا
102. جعفر حسین زاده - بلژیک
103. اعظم خاتم – ایران
104. حسن حسام - فرانسه
105. امین حصوری – آلمان
106. مریم حمید
107. حمید حمیدی – هلند
108. نسرین حمیدی - هلند
109. نسیم خاکسار- هلند
110. اسماعیل ختایی – فرانسه
111. مهدی خانبابا تهرانی - آلمان
112. آیدین خرسند فر - ایران
113. کریم خوش عقیده – سوئد
114. زهره خضری
115. ناهید خیرایی - ایران
116. بهنام دارایی زاده - سوئد
117. لیلی دانش - کانادا
118. مزدک دانشور – ایران
119. حمید دباشی - امریکا
120. کاوه دشتی - کانادا
121. شیریندخت دقیقیان
122. البرز دماوندی - آلمان
123. ابراهیم دین خواه – آلمان
124. بهزاد ذوالنور – فرانسه
125. اماندو دورسو – امریکا
126. هوشنگ دهنو - کانادا
127. منوچهر رادین - آلمان
128. مهشید راستی - سوئد
129. پژمان رحیمی – ایران
130. داوود رحیمی – سوئد
131. سعید رحیمی - آلمان
132. سارا رضایی – کانادا
133. کاوه رضایی شیراز - ایران
134. حمید رفیع – فرانسه
135. احمد رناسی – فرانسه
136. رفعت رنجبران لنگرودی – سوئد
137. بهرنگ ریاحی لنگرودی – آلمان
138. تقی ریاحی لنگرودی – دانمارک
139. نقی ریاحی لنگرودی - دانمارک
140. نیلوفر ریاحی لنگرودی – دانمارک
141. آزاده رئیس دانا - کانادا
142. رضا رئیس دانا - کانادا
143. پویان رئیس دانا - کانادا
144. فرشته رئیس دانایی - کانادا
145. نجف روحی - سوئد
146. حمید روشن - دانمارک
147. سعید روشنبخش - سوئد
148. ماندانا زندیان - امریکا
149. محمد زاهدی - بلژیک
150. احمد زاهدی لنگرودی – ایران
151. ناصر زراعتی - سوئد
152. زویا زرافشان - آلمان
153. حمید زنگنه - امریکا
154. حسن زهتاب - سوئد
155. رضا سپیدرودی - دانمارک
156. سیامک ستوده – کانادا
157. هوشنگ سروری - آلمان
158. احمد سعیدی - دانمارک
159. سیامک سلطانی
160. عشرت سلیمی - سوئد
161. عباس سماکار – سوئد
162. فریدا سهرابیان - فرانسه
163. محمد تقی سید احمدی - آلمان
164. لیلا سیدی – امریکا
165. احمد سیف - انگلستان
166. علی شاکری
167. مینو شاکری
168. محمد رضا شالگونی - فرانسه
169. مسعود شب افروز - امریکا
170. حسین شفیعی – فرانسه
171. شهلا شفیق – فرانسه
172. پروین شکوهی - انگلستان
173. روشن شمکالی - فرانسه
174. گوهر شمیرانی - ایران
175. عسکرشیرین بلاغی - سوئد
176. بهروز شیدا - سوئد
177. بانو صابری – امریکا
178. پرویز صداقت – ایران
179. عبدی صفوی – سوئد
180. رسول صالحی - کانادا
181. علی صمد – بلژیک
182. رضا طالبی - سوئد
183. فرهنگ طاولی – سوئد
184. رضا طاهری - کانادا
185. حمیدرضا ظریفی نیا - انگلستان
186. فرشته عابدی - امریکا
187. مهرداد عارفانی - بلژیک
188. شیدا عارفی - امریکا
189. آرش عزیزی - کانادا
190. پویا عزیزی - ایتالیا
191. یاسر عزیزی – ایران
192. یوسف عزیزی بنی طرف - انگلستان
193. ابوالحسن عظیمی - آلمان
194. مریم عظیمی - آلمان
195. رضا علامه زاده - هلند
196. کاظم علمداری – امریکا
197. مسعود علوی بحرینی - فرانسه
198. محمد صادق علی اصغری
199. احمد غروی نخجوانی - ایران
200. ناصرغفرانی فر – سوئد
201. باقر فاطمی – آلمان
202. رضا فانی یزدی
203. مسعود فتحی- اتریش
204. بهروز فراهانی – فرانسه
205. حسین فردوسی - آلمان
206. رزا فرج الهی - ترکیه
207. خیرالله فرخی - ایران
208. فروز فرنوش
209. علی فروزنده
210. ویدا فرهودی - فرانسه
211. نگارفکری – دانمارک
212. قمر فلاح - ایران
213. فیروزه فولادی
214. شهریارقانع - فرانسه
215. سیامک قبادی – کانادا
216. ماهرخ قریمی – کانادا
217. افسون قلی پور
218. فاطمه قلی پور
219. ماری قلی پور
220. شهاب فیضی - سوئد
221. سروژ قازاریان – سوئد
222. محمد قاسم زاده - ایران
223. بهروز قاسمی - امریکا
224. نصرالله قاضی - انگلستان
225. پرویز قلیچ خانی - فرانسه
226. فرخ قهرمانی – سوئد
227. مقصود کاسبی - فرانسه
228. فرشین کاظمی نیا - فرانسه
230. یوسف کبیری - کانادا
231. محمود کرد – آلمان
232. پوران کریمی - فرانسه
233. رضا کریمی - سوئد
234. حجت کسراییان- سوئد
235. حسن کلانتری
236. سیاوش کوهرنگ
237. آرش کیا – امریکا
238. مهوش کیانی
239. نیکل گاگنون - کانادا
240. جهانگیر گلزار – آلمان
241. یوسف لنگرودی - کانادا
242. مزدک لیماکشی – سوئد
243. روبن مارکاریان - فرانسه
244. حسن ماسالی – امریکا
245. محمد مالجو – ایران
246. میلاد مالک - هلند
247. داریوش مجلسی – هلند
248. مریم محسنی - سوئد
249. مجید محقق
250. رژین محمدی – فیلیپین
251. زهره محمدی
252. ملیحه محمدی - آلمان
253. شکوه محمودزاده
254. کریم محمودوند - سوئد
255. حمید محوی - فرانسه
256. مرتضی محیط – امریکا
257. پژمان مختاری - ترکیه
258. سیروس مددی - کانادا
259. سولماز مرادی - کانادا
260. سیران مرادیان - فرانسه
261. فریبا مرزبان – انگلستان
262. مهرداد مشایخی – امریکا
263. مهران مصطفوی – فرانسه
264. نیلوفر مظفری - ترکیه
265. داریوش معمار
266. محمد رضا معینی - امریکا
267. جیران مقدم - اسپانیا
268. حسین مقدم
269. نرگس مقدم – هلند
270. ربابه مقیمی
271. حسن مکارمی - فرانسه
272. ابراهیم مکی - فرانسه
273. پروین ملک – کالیفرنیا
274. مجید ملکی - ایران
275. مرتضی ملک محمدی
276. امیر ممبینی – سوئد
277. خلیل مومنی - دانمارک
278. نوید مومنی – سوئد
279. ابراهیم مهتری - فرانسه
280. علی اکبر مهدی – امریکا
281. مهدی مهرنوش - امریکا
282. آندره مهرداد مهدیانفر – اسپانیا
283. همایون مهمنش – آلمان
284. سیامک مویدزاده - آلمان
285. سراج الدین میردامادی – فرانسه
286. نیکی میرزایی - سوئد
287. انور میرستاری - بلژیک
288. زینت میر هاشمی – فرانسه
289. جلال نادری – آلمان
290. رضا ناصحی - فرانسه
291. احمد نجاتی – بلژیک
292. پریسا نصرآبادی – سوئد
293. نسترن نصیرزاده - فنلاند
294. اردشیرنظری - سوئد
295. بهروزنظری – انگلستان
296. مجتبی نظری - هلند
297. فرهاد نعمانی – فرانسه
298. عیدی نعمتی - کانادا
299. داوود نوائيان – سوئد
300. پرتو نوری علا - امریکا
301. مهسا نوروززاده
302. شاهین نوروزی - کانادا
303. احمد نوین - سوئد
304. ایرج نیری – فرانسه
305. احد واحدی - آلمان
306. مازیار واحدی – نروژ
307. رضا وظیفه مند - هندوستان
308. ژاله وفا - آلمان
309. مهسا ولی زاده – آلمان
310. کیومرث ویسی - هلند
311. عطا هودشتیان – کانادا
312. رضا هومن - کانادا
313. رضا هیوا- فرانسه
314. هنگامه هویدا – ایران
315. محمد حسین یحیایی - سوئد
316. بهزاد یغمائیان - امریکا
317. محسن یلفانی – فرانسه
318. جاسم یوسفی - سوئد
319. علی یوسفی – دانمارک
320. میترا یوسفی – آلمان
321. شهرزاد ییلاقی - آلمان
تشکّل ها، گروه ها، احزاب، رسانه ها و ... :
322. انجمن بیان بلژیک
323. کمیته ی جوانان بلژیک
324. جمعی از فعالان کارگری ( جافک)
325. گروه پروسه ( ایران - ترکیه)
326. کانون پژوهش فرهنگ ايران در گوتنبرگ، سوئد
327. انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران - پاریس
328. مرکز آموزشی ایران - گوتنبرگ
329. سایت لج ور
330. رادیو راه کارگر
331. شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا
332. رادیو ندا
333. کادر تحریریه سایت آذربایجان - نشریه اینترنتی دموکراتهای چپ آذربایجان ایران
334. Committee for the Support of Political Prisoners in Iran-Berlin - Germany
335. فدراسیون اروپرس – بلژیک
336. رادیو پیشگام
337. کانون مبارزه با نژادپرستی و عرب ستیزی ایران
338. کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ
339. انجمن فرهنگی اندیشه - گوتنبرگ
340. رادیو همبستگی با کارگران - گوتنبرگ
341. رادیو همراه - گوتنبرگ
342. آسیل کمیته گروه ایران - گوتنبرگ
343. کمیته ی یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه ی شصت در ایران-مونترال- کانادا
سياهچالهی کردستان
اکبر گنجی
قرار است فردا حبیبالله لطیفی دانشجوی رشته صنایع دانشگاه ایلام به اتهام محاربه و افساد فیالارض اعدام شود. دو وکیل وی طی مصاحبههایی به صراحت تمام گفتهاند که در فرایند بازداشت و محاکمه و صدور حکم وی، تمامی اصول آئین دادرسی نقض شده است. جوانی که کمتر از سه دهه عمر کرده و باید زندگی کند و در ساختن کشورش و نجات مردم منطقهاش از فقر و فلاکت سهیم باشد، قرار است اعدام شود
اکبر گنجی - ویژه خبرنامه گویا
کردستان یکی از مناطق محروم و تحت ستم سیستماتیک ایران است.نابرابری دینی(به خاطر اهل تسنن بودن)، نابرابری قومی(به دلیل کرد بودن)،نابرابری اقتصادی(به علت در حاشیه بودن) و نابرابری سیاسی ناشی از این همه،مردم ساکن این منطقه را از تمامی فرصت های سیاسی حذف کرده است.
در ساختاری چنین ظالمانه چه چیز جز کینه و نفرت می روید؟ فقر با بسیاری از امور همبستگی بالا دارد. هر جا اولی موجود باشد، شاهد مسایل اجتماعی عدیده خواهیم بود.اما کردستان گرفتار فقر نیست.کردستان زیر زیر خط فقر است.مردم مهربان این منطقه در سیاه چاله ای افتاده اند که راه رهایی از آن متصور نیست.ترور و اعدام یکی از اجزای مهم این سیاه چاله است.
عدالت،داروی درمان بیماری کردستان است.عدالت اقتصادی، عدالت حقوقی، عدالت مذهبی، عدالت قومی،عدالت سیاسی.عدالتی که از یک اقلیت دریغ شده است.مردمی که از حق استاندار کرد محرومند، در ساختار سیاسی کشور چه جایگاهی دارند؟ چه تعداد از پست های سیاسی کشور در اختیار کردها قرار دارد؟ چه تعداد از دانشجویان کشور کرد هستند؟ چند عنوان کتاب از کتاب های منتشره متعلق به اهل تسنن و تبیین مذهب آنان است؟ آیا آن مجازند مذهب خود را تبیین و تبلیغ کنند؟
سیاه چاله ی کردستان،هیچ گاه کمترین بهره ای از عدالت قضایی نبرده است.متهمان کرد،با سنگین ترین اتهامها،پس از ماه ها حبس در سلول انفرادی و شکنجه، در دادگاه غیر علنی محاکمه و به اعدام محکوم می شوند.آئین دادرسی کیفری، آری آئین دادرسی همین نظام جمهوری اسلامی، به مردم کردستان که می رسد، توسط نیروهای امنیتی و قضات به زباله دانی انداخته می شود.
قرار است فردا حبیبالله لطیفی دانشجوی رشته صنایع دانشگاه ایلام به اتهام محاربه و افساد فی الارض اعدام شود. دو وکیل وی طی مصاحبه هایی به صراحت تمام گفته اند که در فرایند بازداشت و محاکمه و صدور حکم وی، تمامی اصول آئین دادرسی نقض شده است. جوانی که کمتر از سه دهه عمر کرده و باید زندگی کند و در ساختن کشورش و نجات مردم منطقه اش از فقر و فلاکت سهیم باشد، قرار است اعدام شود.
این تراژدی اگر به وقوع بپیوندد، نفرت و کینه های مردم این منطقه را افزایش خواهد داد.آنان مطلقا به دستگاه قضایی جمهوری اسلامی باور ندارند. وقتی مرکز نشینان و آنان که طی سه دهه ی گذشته از زمامداران این رژیم بوده اند، دستگاه قضایی را به داشتن دادگاه های فرمایشی و صدور حکم مطابق میل رهبر متهم می کنند، تکلیف مردم کردستان روشن است که چه قضاوتی می توانند در این باره داشته باشند.اخیراً صادق لاریجانی در پاسخ منتقدان راست افراطی که خواستار مجازات موسوی و کروبی اند، گفت: دستگاه قضایی تابع فرامین و مصلحت اندیشی های رهبر است.این یعنی اعتراف علنی رئیس قوه ی قضائیه به فرمایشی بودن این دستگاه و مستقل نبودن آن.
هدف اصلی یک دستگاه قضایی عادلانه، پیش گیری از وقوع جرم است.تحقیقات جامعه شناختی نشان می دهد که مجازات اعدام تأثیری در کاهش وقوع جرم ندارد.اگر هدف دستگاه قضایی، در واقع دستگاه های نظامی/انتظامی/امنیتی، انتقام گیری و تشدید جو وحشت و ارعاب نیست، کدام دلایل خردپسند این اعدام را توجیه می کند؟ اعدامی که محصول نقض آئین دادرسی است. اعدامی که موجب افزایش "بی اعتمادی" مردم این منطقه خواهد شد. آیا قرار نیست روزی مسأله ی کردستان حل شود؟ نصیحت مجانی مولوی را با دل و جان بشنوید که گفت:"خون به خون شستن محال آمد محال". به جای آن که جان جوانی را بستانید،به کردستان جان ببخشید.کردستان، محتاج عدالت است، نه گرفتن جان آن.
بابارا ارنریچ
برگردان: لیلا رهنما
رابطهی بین جنسیت و طول عمر یک متغیر شناخته شده در علوم پزشکی و جمعیتشناسی است. بهطور متوسط در هر جامعهای زنان چندسالی بیشتر از مردان همان جامعه عمر میکنند و در مورد بیماریهای خاصی چون سکتهی قلبی یا انسداد شرایین، زنان مقاومت بیشتری از خود نشان میدهند.
زنان کمتر از مردان- یک زن در برابر سه مرد- دچار سکتهی قلبی و ناراحتیهای ناشی از انسداد شرایین میشوند و در صورت ابتلا نیز شانس بیشتری برای فائق آمدن بر بیماری دارند. ولی پرسش این است که علت این تفاوت چیست؟ آیا تفاوتهای بین سبک زندگی زنانه و مردانه باعث تفاوت طول عمر آنها میشود یا این کروموزومهای زنان هستند که آنها را در این موقعیت خاص، برتر از مردان قرار میدهند؟
این نوشته در پی پاسخ به این پرسش موضوعاتی از قبیل اضطرابهای دنیای کار، اشتغال یا خانهداری زنان، رقابت و سندروم موفقیت و البته کروموزومهای زنان و مردان را مورد بحث قرار میدهد.
زنان کمتر از مردان- یک زن در برابر سه مرد- دچار سکتهی قلبی و ناراحتیهای ناشی از انسداد شرایین میشوند و در صورت ابتلا نیز شانس بیشتری برای فائق آمدن بر بیماری دارند. ولی پرسش این است که علت این تفاوت چیست؟ آیا تفاوتهای بین سبک زندگی زنانه و مردانه باعث تفاوت طول عمر آنها میشود یا این کروموزومهای زنان هستند که آنها را در این موقعیت خاص، برتر از مردان قرار میدهند؟
این نوشته در پی پاسخ به این پرسش موضوعاتی از قبیل اضطرابهای دنیای کار، اشتغال یا خانهداری زنان، رقابت و سندروم موفقیت و البته کروموزومهای زنان و مردان را مورد بحث قرار میدهد.
چه کسی بیشتر کار میکند؟
در اوایل قرن بیستم وقتی که کفهی سلامت عمومی آرام آرام به ضرر مردان و به نفع زنان کج شد و مردان برتری تاریخی خود در مقاومت در برابر بیماریها را از دست دادند، نظریهها و اظهار نظرهای گوناگونی دربارهی این مسئله پدید آمد. عدهای معتقد بودند که مردان بیشتر و طولانیتر از زنان کار میکنند و بدنشان با سرعت و شدت بیشتری فرسوده میشود. در نتیجه طول عمر کوتاهتری نسبت به زنان دارند. زنان در مقابل از زندگی آرامتر و راحتتری برخوردارند و در نتیجه طول عمر بیشتری دارند.
این رویکرد بنای استدلال خود را نقشهای سنتی زنان و مردان قرار میدهد. یعنی زنان در خانه میمانند و به کارهای آسان و کم خطر مثل خانهداری و بچهداری میپردازند در حالیکه مردان برای تامین معاش خانواده به دنیای پرهیجان بیرون از خانه پا میگذارند و خود را با دشواریهای بیشمار روبهرو میکنند.
در ادامهی این استدلال، گذشته از دشواریهای کار جسمانی، مردان به عنوان طعمهی اصلی استرسهای روانی معرفی میشوند.
در ادامهی این استدلال، گذشته از دشواریهای کار جسمانی، مردان به عنوان طعمهی اصلی استرسهای روانی معرفی میشوند.
بر اساس این رویکرد، مسئولیت تامین معاش دیگری یا دیگران، برای مردان به عنوان یک منبع دائمی تنش و فشار روانی عمل میکند. مردی که مسئولیت تامین معاش همسر و فرزندانش را به عهده دارد نمیتواند نسبت به مسایل کاری، مشکلات و بحرانهای بازار کار خود بیتفاوت یا آسانگیر باشد. هر مسئلهای که بتواند درآمد یا حیات حرفهای مرد را تحت تاثیر قرار دهد، برای وی اهمیتی خاص مییابد. گذشته از فشارهایی از این دست، فشار رقابت در دنیای کار و فشارهای اجتماعی برای موفقیت روی مردان، چنان مجموعهی مفصلی از استرس میسازد که جسم مردان- عاجز از تحمل آن- به بیمارهای مختلف ناشی از انسداد شرایین و حملههای قلبی دچار میشود.
این رویکرد گرچه خالی از حقیقت نیست و شیوهی رفتار و روابط بسیاری از زنان و مردان را درگذشته و حال نشان میدهد ولی کمی کهنه است و زنان را در نقشهای جدیدشان نادیده میگیرد.
با رشد جنبشهای فمینیستی در دهههای میانهی قرن بیستم، زنان بیشتری از خانه بیرون آمدند و به بازار کار وارد شدند. این زنان در کنار مردان به دانشگاهها، کارخانهها، بیمارستانها، شرکتها و ... رفتند و مانند آنها و به سختی آنها کار کردند و در تامین معاش خانواده نقش جدی به عهده گرفتند. این زنان دیگر زنانی نبودند که تمام روز گرفتار آشپزی و گردگیری خانه باشند. این زنان در تمام فشارهای روانی زندگی حرفهای با مردان شریک بودند. آنها نیز مانند مردان میبایست برای پیشرفت، ارتقا و گاه حتی برای بقا رقابت و مبارزه کنند. آنها دشواریهای زندگی را با تمام وجود تجربه میکردند و اگر این دشواریها و استرسها، موجب نارحتیهای قلبی برای مردان میشد، زنان نیز باید به همین نسبت به این مشکلات دچار میشدند. یعنی با بالارفتن میزان اشتغال در زنان، میزان ابتلا به ناراحتیهای قلبی نیز میبایست افزایش مییافت ولی این مسئله هیچگاه اتفاق نیفتاد.
بر اساس آمار، نه تنها میزان ابتلا به مشکلات قلبی در بین زنان افزایش نیافت، حتی مقایسهی بین زنان خانهدار و زنان شاغل تفاوتی از نظر ابتلا به مشکلات قلبی را نشان نداد. یعنی زنان خانهدار و شاغل به یک میزان به ناراحتیهای قلبی دچار میشوند. پس مسئلهی خانهداری یا اشتغال زنان نمیتواند عامل اصلی تفاوت طول عمر زنان و مردان باشد .شاهد دیگر بر این ادعا، این استدلال است که که مرگ و میر حتی در بین نوزدان و کودکان پسر- که مسئلهی کار کردن و اشتغال برای آنها مطرح نیست- بیشتر از نوزادان و کودکان دختر است. در اینجا نظریهی برتری ژنتیکی زنان مطرح میشود.
با رشد جنبشهای فمینیستی در دهههای میانهی قرن بیستم، زنان بیشتری از خانه بیرون آمدند و به بازار کار وارد شدند. این زنان در کنار مردان به دانشگاهها، کارخانهها، بیمارستانها، شرکتها و ... رفتند و مانند آنها و به سختی آنها کار کردند و در تامین معاش خانواده نقش جدی به عهده گرفتند. این زنان دیگر زنانی نبودند که تمام روز گرفتار آشپزی و گردگیری خانه باشند. این زنان در تمام فشارهای روانی زندگی حرفهای با مردان شریک بودند. آنها نیز مانند مردان میبایست برای پیشرفت، ارتقا و گاه حتی برای بقا رقابت و مبارزه کنند. آنها دشواریهای زندگی را با تمام وجود تجربه میکردند و اگر این دشواریها و استرسها، موجب نارحتیهای قلبی برای مردان میشد، زنان نیز باید به همین نسبت به این مشکلات دچار میشدند. یعنی با بالارفتن میزان اشتغال در زنان، میزان ابتلا به ناراحتیهای قلبی نیز میبایست افزایش مییافت ولی این مسئله هیچگاه اتفاق نیفتاد.
بر اساس آمار، نه تنها میزان ابتلا به مشکلات قلبی در بین زنان افزایش نیافت، حتی مقایسهی بین زنان خانهدار و زنان شاغل تفاوتی از نظر ابتلا به مشکلات قلبی را نشان نداد. یعنی زنان خانهدار و شاغل به یک میزان به ناراحتیهای قلبی دچار میشوند. پس مسئلهی خانهداری یا اشتغال زنان نمیتواند عامل اصلی تفاوت طول عمر زنان و مردان باشد .شاهد دیگر بر این ادعا، این استدلال است که که مرگ و میر حتی در بین نوزدان و کودکان پسر- که مسئلهی کار کردن و اشتغال برای آنها مطرح نیست- بیشتر از نوزادان و کودکان دختر است. در اینجا نظریهی برتری ژنتیکی زنان مطرح میشود.
بر اساس این تئوری، زنان دارای دو کروموزم ایکس هستند در حالی که مردان یک کروموزم ایکس و یک کروموزم وای دارند و همین کروموزم ایکس اضافه است که باعث برتری ژنتیکی زنان میشود.
در مقابل عدهی دیگری هر دو رویکرد را بیش از حد تکبعدی دانستند و بر این نکته تاکید کردند که نه نظریهای که خانهداری زنان و اشتغال مردان را مسئول تفاوت طول عمر آنها میداند و نه تئوری برتری ژنتیکی تمام حقیقت را پوشش میدهند. نظریهپردازان این رویکرد این نکته را مطرح کردند که تئوری برتری ژنتیکی زنان برای علم پزشکی هنوز در فضای خاکستری باقی مانده است. یعنی هنوز نه شواهد کافی برای رد و نه دلایل اقناعکننده برای پذیرش کامل آن به دست آمده است. زنان نیز مدتهاست که محیط خانه را ترک کردهاند و به بازار کار با تمام فشارهای آن پیوستهاند. پس راز جان به دربردن آنها از این فشارها چیست؟
در مقابل عدهی دیگری هر دو رویکرد را بیش از حد تکبعدی دانستند و بر این نکته تاکید کردند که نه نظریهای که خانهداری زنان و اشتغال مردان را مسئول تفاوت طول عمر آنها میداند و نه تئوری برتری ژنتیکی تمام حقیقت را پوشش میدهند. نظریهپردازان این رویکرد این نکته را مطرح کردند که تئوری برتری ژنتیکی زنان برای علم پزشکی هنوز در فضای خاکستری باقی مانده است. یعنی هنوز نه شواهد کافی برای رد و نه دلایل اقناعکننده برای پذیرش کامل آن به دست آمده است. زنان نیز مدتهاست که محیط خانه را ترک کردهاند و به بازار کار با تمام فشارهای آن پیوستهاند. پس راز جان به دربردن آنها از این فشارها چیست؟
یکی از پاسخها این است که گرچه زنان نیز مانند مردان به بازار کار وارد شدهاند و درگیر دشواریهای بازار کار هستند ولی آنها به شیوهی متفاوتی از مردان کار میکنند و با مسائل دنیای کار روبهرو میشوند. آنها رفتار انعطافپذیرتری از مردان دربرابر تنشها دارند. کمتر بین خود و اهداف حرفهایشان یگانگی برقرار میکنند. راحتتر بالا و پایین شدنهای دنیای کار را میپذیرند و بهتر با آن کنار میآیند. به صورت خلاصه، زنان رفتار تطابقجویانهتری از خود نشان میدهند و این شاید راز زنانی باشد که قلبهایی سالمتر از مردان اطرافشان دارند.
بخش نخست:
علم پزشکی یک بنگاه اخلاقی است و ناگزیر، حکم به خوب و بد امور میدهد. در هر جامعهای، پزشکی مانند مذهب، تعیین میکند که چه چیزی معمول، چه چیزی درست و بهجا و چه چیزی مطلوب و ایدهآل است.
آیا مردان قویتر از زنان هستند؟ پس چرا مردان طول عمر کوتاهتری از زنان دارند؟ آیا تفاوتهای بین مردان و زنان از لحاظ طول عمر برآمده از ویژگیهای ژنتیکی آنهاست یا از نقشهای آنها در جامعه ناشی شده است؟ این مقاله به پاسخ این پرسش میپردازد که چگونه سلامت و طول عمر ما با ارزشهای فرهنگی جامعهمان درهم آمیخته است.
پزشکی آخرین جایی است که یک مرد سرکش نسبت به ارزشهای جامعه ممکن است با آن موافق باشد. در عصر حاضر، رسانههای خانوادهمحور، مرد را در نقش نانآور و راس خانواده ترسیم میکنند.
پزشکی نیز در دهههای گذشته، کم و بیش از این رویکرد پیروی کرده است. پزشکی نیز مانند رویکردهای کهن مذهبی، زن را زهدان یا تنها محلی برای پرورش نطفه و مرد را به عنوان دستانی برای آوردن نان به خانه یا به تعبیر امروزیتر کیف پول میبیند. در این رویکرد، زهدان و تخمدانهای زن به عنوان مایملک مردانه دیده میشوند که با کنترل آنها زندگی و مرگ (تولد یا عدم تولد نوزاد) تعیین میشود. در حالی که مردان به لطف طبیعت، خشن و قدرتمند آفریده شدهاند، زنان ضعیف و نیازمند حمایتی مادامالعمر هستند.
پای این ایدئولوژی حتی به قرن بیستم هم کشیده شد وقتی که معیار و استاندارد سلامت، یک نوع سلامتی مردانه بود. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زنان به خاطر مشکلات تغذیه، بهداشت پایین در وقت زایمان و ... سطح سلامتی پایینتری از مردان داشتند و بیشتر از مردان در معرض مرگ و میر بودند، ولی در دهههای بعدی قرن بیستم، ورق سلامتی به نفع زنان برگشت.
دادههای جمعیتشناختی، طول زندگی و سلامت عمومی بالاتری را برای زنان نشان میدادند. بهنظر میرسد زنان در برابر بیماریهای قرن بیستمی مثل ناراحتیهای قلبی، سرطان و سکته مقاومتر هستند. در سال ۱۹۵۷ مجله Today’s Health مخاطبان مرد خود را اینگونه خطاب قرار داد: «شما جنس ضعیفتر هستید. طول عمر شما چهارسال از زنان کوتاهتر است... در هر دههای از زندگیتان، احتمال مرگ شما بیشتر از زنان هم خونتان است. چرا؟»
در دههی ۱۹۵۰ پزشکی برای توضیح وضعیت آسیبپذیر مردان از تحلیلهای زیستی عبور کرد و از رویکردهای روانپزشکی کمک گرفت: چیزی باید در شیوهی زندگی مردان ایراد داشته باشد که مردان را بیشتر از زنان طعمهی مرگ میکند. بین دههی ۱۹۲۰ تا دههی ۱۹۵۰ آمار مرگ و میر ناشی از انسداد شرایین قلب به سه برابر رسید و به زودی عنوان بیماری مردان را گرفت. چرا که در بین مردان سه برابر بیشتر از زنان قربانی میگرفت. کسان دیگری آن را بیماری مرفهین یا رئیسها نامیدند. چرا که عمدتاً در بین مردان طبقهی متوسط، مدیران و روسای رده بالا شایع بود.
عدهای از پزشکان بر این عقیده بودند که شخصیت رهبر مردان، زندگی پرتنشی برای آنها به ارمغان میآورد که میتواند به قیمت جانشان تمام شود. اصطلاحاً از این مسئله بهعنوان «بهای رهبری» یاد میشود.
در اواخر دههی ۱۹۵۰ استرس به عنوان عامل اصلی ناراحتی قلبی و انسداد شرایین شناخته شد و البته سبک زندگی مردانه، سبک زندگی پر استرسی بود که انباشته شده بود از فشارهای ناشی از نانآور بودن، مسئولیت تامین معاش دیگران را به عهده داشتن و البته حرص و هوس موفقیت داشتن.
در سال ۱۹۶۴ مجلهی McCall مقالهای چاپ کرد با عنوان «پنج شوهری که میتوانستند زنده بمانند». در این مقاله داستان واقعی پنج مردی روایت شد که در اثر فشار زیاد و استرس سکته کرده و در گذشته بودند.
در سال ۱۹۶۴ مجلهی McCall مقالهای چاپ کرد با عنوان «پنج شوهری که میتوانستند زنده بمانند». در این مقاله داستان واقعی پنج مردی روایت شد که در اثر فشار زیاد و استرس سکته کرده و در گذشته بودند.
همسران تمام این مردان، خانهدار و زندگی مصرفیای داشتند. در این مقاله، انگشت اتهام به سوی زنان خانهدار نشانه رفته بود؛ اینکه این زنان در خارج از خانه کار نمیکنند، همهی مسئولیت اقتصادی را بر دوش مردان واگذاشتهاند و با زندگی مصرفی و نابالغ خود حتی این فشارها را زیادتر هم میکنند. مشخصههایی که این زنان را عامل مرگ همسرانشان میساخت.
این مردان اکثراً در تیپ شخصیتی الف قرار داشتند؛ تیپی که بیشتر از سایرین در معرض حملههای قلبی هستند.
مردان تیپ الف به خاطر شخصیت رقابتجویانه و برتریطلبانهشان بسیار زیاد کار میکنند. بهندرت به اندازهی کافی استراحت دارند و خستگی، کار زیاد و تنشهای زندگی رقابتجویانه را در تن خود انبار میکنند. این مردان ظاهری خشن و مردانه دارند، عصبی هستند، زود از کوره در میروند و البته همیشه مایلند در مقام رهبر گروه باقی بمانند.
سبک زندگی رهبر مردان و نوع مردانگی آنها، به علاوه زندگی کمتحرک و رژیم غذایی پرچرب عامل دیگری است که دهانهی رگهای قلب آنها را به شکل مرگباری تنگ میکند، ولی حقیقت این است که مردان در تمام مدتی که جسم و روحشان را طعمهی خستگی و اضظراب میکنند، در تمام مدتی که برای مقام بالاتر، پول بیشتر یا موفقیت بزرگتر تلاش میکنند، در حال پیروی از قواعد و ارزشهای جامعهای هستند که آنها را برای مرد بودن تحت فشار قرار میدهد: مرد به معنای قدرتمند، خشن، موفق، مسئول، نانآور و البته رئیس خانواده.
پیشنهاد مقاله این است با توجه به اینکه ۶۰ درصد مردان در تیپ مردان الف قرار میگیرند و در نهایت مردانگیشان میتواند به بهای جانشان تمام شود، کمی از مردانگی خود فاصله بگیرند و در عوض اندکی زنانه شوند: دست از ریاستطلبی و رقابتجویی بردارند، مسئولیتها را اندکی به همسرانشان بسپارند و افتخار و دردسرهای رهبری را با همسرانشان تقسیم کنند. میتوان به جای رئیس بودن یک کارمند عالیرتبه بود. میتوان بازدید از یک موزه را به یک قرار کاری ترجیح داد. میتوان به جای دویدن از یک قرار کاری به قرار دیگر در بالکن خانه به تماشای رشد چمنهای باغچه نشست و البته طولانیتر زندگی کرد.
Barbara Ehrenerich 1983. The hearts of men: Amercian dream and flight from commitment. Anchor Press/Doubleday. New York
«اختلاف اصلی، باند و باندبازی است»
پس از آنکه منوچهر متکی اقدام احمدینژاد را «غیراخلاقی، خلاف عرف دیپلماتیک و توهینآمیز» خواند، علی اکبر جوانفکر مدیرعامل خبرگزاری ایرنا در وبلاگ شخصی خود انتقادات تندی را متوجه متکی کرد.
وی "کم تحرکی دیپلماتیک و ضعف مدیریت" را از علل اصلی برکناری وزیر امور خارجه دانسته و "اصرار" وی بر ماندن در پست خود علیرغم نظر رئیسجمهور را توهین به رئیسجمهور عنوان کرده است.
سراجالدین میردامادی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی مقیم پاریس از ریشههای این اختلاف میگوید.
دویچهوله: آقای میردامادی! منوچهر متکی وزیر امور خارجهی سابق ایران، در بیانیهای اطلاع از برکناریاش را تکذیب کرده و اقدام رئیس جمهور را «غیراخلاقی، خلاف عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهینآمیز» دانسته است. نظرتان راجع به صحبتهای آقای متکی چیست؟
سراجالدین میردامادی: به نظر میرسد شکاف در دولت با این مسئله شروع نشده و از قبل شروع شده بود، بهویژه با برخوردهایی که آقای احمدینژاد در آستانهی تغییر هیئت دولت و درگیریهایی که با وزیر اطلاعات سابق، با وزیر کشور و سایر افراد داشت و شکافی که از قبل در درون خود خانوادهی اصولگراها وجود داشت و تلاش شد که با میانجیگری فراخواندن جامعتین (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز) آن شکافها به نوعی ترمیم و یا تسکین داده شود و از ظهور و بروز آن در فضای عمومی جامعه خودداری شده و در واقع مخفی نگه داشته شود. اینها همین طور سر باز کرده و بیش از پیش در افکارعمومی خودنمایی میکند و هرچه تلاش کردند که آقای متکی را به گونهای ساکت کنند و با پیشنهاداتی در دولت و پستها و مقامهایی، ایشان را به سکوت وادار کنند که بگوید از این افتضاح دولت در برکناری مطلع نبوده، ظاهرا موفق نشدهاند.
در کنار سایر شکافها و اختلافاتی که در درون خانوادهی اصولگراها وجود داشت، آقای متکی از اول به جریان آقای لاریجانی نزدیک بود و جزو تیم خود آقای احمدینژاد نبود و به نوعی به او تحمیل شده بود. در آستانهی طرح هدفمندسازی یارانهها که تشدید و اختلاف فشار در درون مجموعهی حاکمیت هم دارد بیشتر میشود و دولت نتوانست از آن عبور کند و آقای متکی با این تکذیبیهای که فرستادهاند، بیش از پیش در برابر دولت قرار گرفتهاند و حتی جوابهایی که از اطراف دولت آقای احمدینژاد مثل آقای جوانفکر هم به این تکذیبیه داده شد، نشاندهندهی این است که این تقابل دارد بالا میگیرد و روز به روز دارد تشدید میشود.
شما اشاره کردید به این که آقای متکی از ابتدا هم به جریان آقای لاریجانی نزدیکتر بودهاند. ولی در مدت پنجسالی که ایشان وزیر امور خارجه بودهاند، که میشود گفت تنها وزیر یا جزو معدود وزرایی بودند که طولانی مدت در کابینهی آقای احمدینژاد ماندند، هیچ نشانهای از این اختلاف به صورت علنی و آشکار دیده نمیشد، حتی این برداشت خیلی رایج بود که میگفتند هرچیزی به او گفته میشود، همان را عمل میکند و هیچ ابتکار عملی از خود ندارد! دلایل شما برای این که اینها از اول اختلاف داشتند چیست؟
بخشهایی از این اختلافات آشکار و علنی میشد، بخشی از آنها آشکار نمیشد. بهویژه در همان ابتدای سرکارآمدن آقای متکی در مسئلهی آقای زهرهوند که ایشان در ایتالیا سفیر بود و آقای متکی خواستار بازگشت او بود و او به آقای متکی جواب داده بود که من سفیر آقای احمدینژاد هستم و من اینجا میمانم، که این مسئله به دفتر رهبری کشید و نهایتا با مداخلهی دفتر رهبری، آقای زهرهوند را برگرداندند و اگر خاطرتان باشد در نمایندگان ویژهی رئیس جمهوری که بعدا به مشاورین ویژهی رئیس جمهوری تغییر نام یافت، آقای زهرهوند هم به عنوان فردی که بنا بود آقای احمدینژاد دستگاهی موازی در کنار دستگاه دیپلماسی کشور ایجاد کند، منصوب شد. این در کنار سایر انتصابات در سفرا و نمایندگان ایران در سایر کشورها بود که بسیاری از این پستها خالی مانده بود، به دلیل این که آقای متکی به پیشنهادات آقای احمدینژاد تن نمیداد و متقابلا آقای احمدینژاد پیشنهادات آقای متکی را در هئیت دولت تصویب نمیکرد و عملا بسیاری از پستهای مهم دیپلماتیک به دلیل همین اختلافات خالی مانده بود.
ولی این که چرا این آشکار نمیشد و او میپذیرفت، به این دلیل بود که در مسئلهی دیپلماسی و در مسئلهی سیاست خارجی به طور کلی، منهای آن خطاهای بارزی که آقای احمدینژاد داشتند، اختلافی کلی در ایدئولوژی این دو نفر در مسائل سیاست خارجی وجود نداشت. اختلافی که وجود داشت و در نظام جمهوری اسلامی معمولا رخ میدهد، باند و باندبازی و این که چه کسی در مدیریت قرار گیرد و چه کسی سرسپردهی چه کسیست تا در پستهای مهم سفارتخانهها بهکار گمارده شود، بود و این مسئله مورد اختلاف جدی اینها از همان ابتدا هم بود.
چه قدر این دعواها، این برکناری و این مشاجرات لفظی بعد از آن را مربوط به پروندهی هستهای میبینید؟ گفته میشود گویا سیاستهای آقای احمدینژاد در این جریان با نظرات آقای متکی یکی نبوده. شما نظرتان چیست؟
من با این نظر موافق نیستم و فکر میکنم در مسئلهی هستهای اختلافی بین اینها نبوده است. ای بسا در مسئله برقراری رابطه با آمریکا شاید در جزییاتش اختلاف نظرهایی بوده باشد که در گوشهو کنار گفته میشود که تیم آقای احمدینژاد علیرغم گردوخاکهایی که میکنند و درشتگوییها و رجزخوانیهایی که در عرصهی بینالمللی میکنند، بسیار راغب هستند که این رابطه برقرار شود و پس از سی و اندی سال قطع رابطه، این برقراری رابطه به نام آنها ثبت شود و در گوشه و کنار تلاشهایی هم داشتهاند. اما آقای متکی که بیشتر به طیف آقای لاریجانی نزدیک است و بیشتر خودش را وابسته به دفتر رهبری میداند، در این راستا عمل نمیکرد و ممکن است که فرد دیگری که به این پست منصوب شود، بتواند راههای برقراری و یا عادیسازی روابط ایران و آمریکا را ترمیم کند. علیرغم تمام فشارهایی که وجود دارد و علیرغم تمام موانع عمدهای که هست و تلاشها و تحریکاتی که خود دولت میکند و شعارهایی که میدهد، اما در خفا به نظر میرسد که بسیار به این عادیسازی راغب هستند و مورد اختلاف ممکن است در اینجا باشد.
ولی گماردن رئیس سازمان انرژی اتمی به جانشینی آقای متکی، حالا هرچند به طور موقت، این گمانهزنی را مقداری تقویت کرده است، حتی مثلا بعضی از مطبوعات تیتر زدهاند: "غنیسازی وزارت امور خارجه". اگر موضوع ربطی به مسئلهی هستهای ندارد، چرا ایشان را به جای آقای متکی نشاندهاند؟
همانطور که گفتم تصمیمگیر نهایی در مسائل مهم و پروندههای ملی و خیلی سرنوشتساز در داخل جمهوری اسلامی مقام رهبری است و مشاور ایشان آقای ولایتی که قبلا در امور سیاست خارجی بیش از ۱۲ سال وزیر خارجه بود. اینجا دارد تلاشی صورت میگیرد که به نوعی در داخل و خارج جلوه داده شود که تصمیمگیر نهایی دولت و آقای احمدینژاد است و نه آقای خامنهای و مشاور ایشان. ولی چنین نیست و من فکر میکنم که این کشمکش یک بازی رسانهای و بازی با افکارعمومی است و نهایتا تصمیمگیر حتی در مسائل هستهای مقام رهبری است و دستگاه دیپلماسی کشور یک مجری بیش نیست. کمااین که در موارد زیادی ما شاهد بودیم که تماسهایی گرفته میشد، قولهایی داده میشد و وقتی آن فرد فرستاده به تهران برمیگشت و بعد میدیدند که مقام رهبری و مجموعه ایشان نظر دیگری دارند، آن قولها را تغییر میدادند.
نزدیک بودن آقای متکی به رهبری که شما هم به آن اشاره کردید، آیا باعث نمیشود که آقای خامنهای در این مشاجرات لفظی دخالت کنند؟ چرا تا به حال هیچ دخالتی نکردهاند؟
بعید نیست ایشان همچنان که در مسئلهی آقای مشایی و انتصاب ایشان به معاون اولی دخالت کردند، در این مسئله هم در روزهای آتی دخالت کنند. با توجه به اینکه معمولا در سنت جمهوری اسلامی، انتصاب وزرای خارجه، اطلاعات، کشور و حتی دفاع نظر رهبری در نظر گرفته میشود و حتی در دولت اصلاحات که بیشترین اختلاف و زاویه را با مقام رهبری داشتند، عملا تمکین میشد. آقای احمدینژاد هم نشان داد که در ابتدای کار تمکین کرده، اما عملا در ادامهی راه و در دولت دوم احساس میکند که بیشتر میتواند خودی نشان دهد و عملا در مواردی در برابر نظر مقام رهبری بایستد، همچنان که در مسئلهی آقای مشایی هم به نظر میرسید که ایشان نظر رهبری را دور زد.
این درست است که ایشان آقای مشایی را به رئیس دفتری خودش گمارد، ولی اختیارات و وزن و قدرت بیشتری را به رئیس دفتر داد تا معاون اولی. به نظر میرسد در این مسئله هم همین طور باشد. چون مسئلهی سیاست خارجی مسئلهای است که همه میدانند، در داخل جمهوری اسلامی تصمیمگیر نهایی مقام رهبری است. ولی آقای احمدینژاد دارد تلاش میکند خودش را به عنوان تصمیمگیر اول و آخر قلمداد کند و عملا دستگاه دیپلماسی کشور را که در طول این سی و اندی سال گذشته به نوعی مجری تصمیمات مقام رهبری بوده است تبدیل کند به یک ابزار مهم در کنار خودش و به داخل و خارج نشان دهد که در مسئلهی هستهای، در رابطه با آمریکا و سایر اختلافات دیپلماتیکی که جمهوری اسلامی دارد، تصمیمگیر خود آقای احمدینژاد است، در کنار وزارت خارجهای که تحت امر کامل خود ایشان است و نه سایر موازنههای قدرت در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی.
و پرسشی که اینجا باقی میماند این است که چرا این برکناری در هنگام سفر آقای متکی صورت گرفت؟ چون اگر ایشان در سفر نبود، این قدر هم قول و حدیث بعدش پیش نمیآمد و ایشان شاید این برکناری را این قدر توهینآمیز تلقی نمیکردند. به نظر شما چرا این اقدام این طور صورت گرفت؟
این چرا، در کنار سایر چراهای دیگری وجود دارد. این که چرا آقای پورمحمدی را شب انتخابات مرحلهی دوم مجلس هشتم برکنار کردند؟ میتوانستند ۴۸ ساعت بعد ایشان را برکنار کنند که به روند انتخابات آسیب نزنند و بسیاری چراهای دیگری که به نوعی آقای رحیمی و آقای جوانفکر تلاش کردهاند به این چراها پاسخ دهند و با توجیهات نامعقولی که مطرح کردهاند، موفقنشدهاند که این ابهام و این سئوال جدی را پاسخ دهند. به نظر میرسد که به نوعی میشود آن را ابراز قدرتی غیرمدبرانه تلقی کرد، نوعی سرعت عمل برای این که مقام رهبری و اطرافیان ایشان در برابر عملی انجامشده قرار گیرند. همه اینها میتواند توجیهی باشد، ولی نمیشود توجیه معقولی در قامت رئیس جمهوری پیدا کرد که باید مدیریت کشور را براساس تدبیر، احترام و عزت و حکمت پیش ببرد. بیتردید حرکت آقای احمدینژاد توهینآمیز بوده است. من ارزشگذاری در رابطه با شخصیت و فکر آقای متکی ندارم، اما عزل فرستادهی یک دولت به این شکل، اهانت به آن دولت است. آن هم به این شکل که خبر عزلشان را از مقامات کشور سنگالی بشنوند.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: مهیندخت مصباح
مذاکرات صلح خاورمیانه در سالی که گذشت
سال ۲۰۱۰ در مذاکرات اسراییل و فلسطینیها سالی سرشار از فراز و نشیب بود و سرانجام نیز با شکست در تمامی زمینهها به پایان رسید.
در این سال هر چند جنگی رخ نداد، اما مذاکرات صلح نیز به نتیجه نرسید و در بخشی از سال تنشهایی نیز بین آمریکا و اسراییل ایجاد شد، تا جایی که حتی سفر برنامهریزی شده بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسراییل به واشنگتن لغو شد.
در نخستین روزهای سال ۲۰۱۰ جورج میچل فرستاده ویژه رییسجمهور آمریکا برای پیگیری روند صلح، با طرحی دو مرحلهای و دو ساله عازم تلآویو شد. بر اساس این طرح قرار شد ظرف مدت نه ماه و تا ماه سپتامبر که مهلت توقف شهرکسازی توسط اسراییل پایان مییافت، ابتدا مرزهای کشور فلسطین مشخص شود و سپس طرفین وارد مذاکره مستقیم شوند تا یک سال بعد این مذاکرات منجر به تاسیس دولت مستقل فلسطینی در کنار اسراییل شود.
این طرح در قدم نخست خود شکست خورد، چرا که طرف فلسطینی پیششرطی مطرح کرد که با مخالفت جدی اسراییل مواجه شد. محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطینی در دیدار با میچل گفت، "توقف نهایی شهرکسازی" تنها شرط جدی فلسطینیها برای شروع مذاکرات است. این در حالی بود که اسراییل خواستار مذاکره بدون پیششرط و به شکل آزاد بود و با خواست عباس موافقت نکرد.
روز ۲۳ ژانویه و هنگامی که میچل بار دیگر به تلآویو بازگشته بود، نتانیاهو تیر خلاص را به مذاکراتی که هنوز چارچوب آن مشخص نشده بود، شلیک کرد. او در پاسخ به خواست عباس مبنی بر توقف شهرکسازی در کرانه باختری گفت، این منطقه بخشی جداییناپذیر از سرزمین اسراییل است.
دو ماه بعد (مارس ۲۰۱۰) آمریکا بار دیگر وارد عمل شده و پیشنهاد مذاکره غیرمستقیم با میانجیگری خود را ارائه کرد. واشنگتن به طرف فلسطینی قول داد در صورتی که وارد مذاکرات شود اما مذاکرات با شکست مواجه شود، آنگاه آمریکا دلایل شکست و طرف مقصر را به صراحت اعلام خواهد کرد.
آغاز مذاکرات غیرمستقیم
بدین ترتیب پس از موافقت طرف فلسطینی، مرحله مذاکرات غیرمستقیم صلح با میانجیگری آمریکا شروع شد. جورج میچل روز ششم مارس بار دیگر وارد منطقه شد تا دیدارهایی فشرده را انجام داده و نظر طرفین فلسطینی و اسراییلی را به یکدیگر منتقل کند.
تنها یک روز بعد از شروع مذاکرات غیرمستقیم و در دوم مارس، جو بایدن معاون رییسجمهور آمریکا به تلآویو و رامالله سفر کرد تا این مذاکرات را رسما آغاز کند، اما اظهارات بنیامین نتانیاهو در دیدار با بایدن سرآغاز شکافی عمیق میان اسراییل و آمریکا شده و بار دیگر سرنوشت مذاکرات را در پردهای از ابهام فرو برد.
نتانیاهو در این دیدار اعلام کرد که اسراییل ساخت ۱۶۰۰ واحد مسکونی در سرزمینهای فلسطینی را شروع خواهد کرد. وزارت خارجه آمریکا اعلام شروع شهرکسازی در جریان دیدار با جو بایدن را "توهینآمیز" تلقی کرده و هیلاری کلینتون اعلام شهرکسازی در این زمان خاص را نشانهای بسیار منفی در روند صلح خواند.
کلینتون نزدیک به یک ساعت تلفنی با نتانیاهو گفتوگو کرد و سرانجام نخستوزیر اسراییل از انتخاب زمان اعلام شهرکسازی اعلام تاسف کرده و در صدد دلجویی از آمریکا برآمد، اما مهمتر این بود که اسراییل هیچ نکتهای در مورد شهرکسازی به عنوان مانع اصلی روند صلح بیان نکرد.
دوازدهم مارس گروه چهارجانبه متشکل از آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل در بیانیهای بیسابقه از اسراییل به شدت انتقاد کرد و اعلام نمود که شهرکسازی را به رسمیت نمیشناسند و این رفتار اسراییل را سنگاندازی در راه مذاکرات صلح میداند.
اواخر ماه مارس دبیرکل سازمان ملل متحد نیز وارد عمل شده و اعلام کرد که ساخت و ساز واحدهای مسکونی از طرف اسراییل با قوانین بینالمللی در تعارض بوده و به رسمیت شناخته نمیشود.
نتانیاهو برای دلجویی از آمریکا به واشنگتن سفر کرده و مدت اقامت خود را نیز دو بار تمدید کرد، اما این سفر و مذاکرات صورت گرفته هیچ تاثیری نداشته و اختلافات میان طرفین به قوت خود باقی ماند.
همه چیز به مدت یک ماه متوقف شد تا بار دیگر در اواخر ماه آوریل، میچل به منطقه سفر کرده و مذاکرات فشرده خود را با مقامهای اسراییلی و فلسطینی را آغاز کند. این بار اعلام شد که خوشبینی زیادی به موفقیت مذاکرات غیرمستقیم صلح وجود دارد و همراهی بیشتری از سوی طرفین مشاهده میشود. باراک اوباما نیز از محمود عباس دعوت کرد تا در ماه آوریل عازم کاخ سفید شود.
در این بین جنبش حماس که کنترل نوار غزه را در دست دارد، انتقادات بسیار تندی را متوجه جنبش فتح، سازمان آزادیبخش فلسطین و شخص محمود عباس کرد. حماس که از ابتدا با روند صلح و مذاکرات مخالفت کرده بود، محمود عباس را محکوم کرد که تن به مذاکراتی بینتیجه داده و وجهه فلسطینیان را خدشهدار کرده است.
از دید حماس، اسراییل هیچ تمایلی به صلح نداشته و با اصرار خود به ادامه شهرکسازی این امر را به خوبی نشان داده و تنها هدفش از مذاکرات، کسب دستاوردی سیاسی برای دولت نتانیاهو است.
در نهایت و علیرغم مخالفت حماس، دیگر گروههای فلسطینی موافقت خود را با شروع مجدد مذاکرات اعلام کرده و سقفی چهار ماهه برای دستیابی به توافق اولیه تعیین کردند.
تنها دو هفته بعد و در اواسط ماه مه طرحهای جدید اسراییل برای شهرکسازی بار دیگر چون گذشته روند صلح را به خطر انداخت. در حالی که نتانیاهو ابراز امیدواری کرده بود که مذاکرات از حالت غیرمستقیم به وضعیت مستقیم انتقال پیدا کند، تشکیل یک کمیته برای شهرکسازی در شرق بیتالمقدس، روند مذاکرات را به نقطه صفر بازگرداند.
فلسطینیها به هیچ وجه از پیششرط خود مبنی بر توقف کامل شهرکسازی عقبنشینی نکرده و اسراییل نیز هرگز این موضوع را جدی تلقی نکرده و بر ادامه این روند اصرار داشت. وزیر کشور اسراییل پا را از این نیز فراتر گذاشته و به اختلاف میان آمریکا و اسراییل دامن زد.
وی ضمن اعلام طرح اسراییل برای خانهسازی در شرق بیتالمقدس، که از دید فلسطینیان پایتخت دولت آتی آنها تلقی میشود، اعلام کرد که اسراییل ترسی از آمریکا نداشته و کاری که صلاح بداند را انجام خواهد داد.
ورود مستقیم اوباما به صحنه
باراک اوباما رییسجمهور آمریکا این بار به شکل مستقیم وارد روند مذاکرات شده و از نتانیاهو و عباس دعوت کرد تا به شکل جداگانه به واشنگتن سفر کنند. نتانیاهو در ماه جولای به واشنگتن رفت و برای نخستین بار اعلام کرد که دیگر حاضر به شرکت در مذاکرات غیرمستقیم نبوده و تنها بر سر یک میز و به شکل رو در رو با طرف فلسطینی مذاکره خواهد کرد.
بدین ترتیب تلاش های آمریکا برای راضی کردن طرف فلسطینی برای ورود به مذاکرات مستقیم آغاز شد. در این مرحله، اتحادیه اروپا نیز وارد میانجیگری شده و کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی خود را در شانزدهم ژوئیه به خاورمیانه فرستاد تا نظر مثبت طرف فلسطینی به مذاکرات مستقیم را جلب کند.
محمود عباس اما به نوبه خود با ابراز این نگرانی که هدف اسراییل از مذاکرات مستقیم به درازا کشاندن این روند و تن ندادن به خواستهای فلسطینیان است، با مذاکرات مستقیم مخالفت کرد.
موضوع جدیدی که در این مرحله مطرح شد، لزوم خاتمه دادن به محاصره نوار غزه توسط اسراییل بود. به نظر میرسید که هر اندازه اختلاف میان واشنگتن و تلآویو عمیقتر میشود، آمریکا از اهرمهای فشار بیشتری علیه اسراییل استفاده میکند، بهطوری که جامعه بینالمللی ناگاه شروع به اعمال فشار بر اسراییل برای خاتمه دادن محاصره غزه و توقف نهایی شهرکسازی کرد.
کاترین اشتون در ۱۸ ژوئیه و در اقدامی چالشبرانگیز در برابر اسراییل اعلام کرد که قصد دارد از نوار غزه بازدید کند، ولی از آنجا که سازمان حماس در لیست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا قرار دارد، از دیدار با مسئولین این سازمان خودداری خواهد کرد.
آغاز مذاکرات مستقیم، اما «از پیش شکستخورده»
در این بین رایزنیهای فشرده جورج میچل و فشار جامعه جهانی سرانجام باعث شد تا طرف فلسطینی به شروع مذاکرات مستقیم تن داده تا این مذاکرات از دوم سپتامبر در واشنگتن آغاز شود.
در نخستین جلسه مذاکرات مستقیم، نتانیاهو و عباس توافق کردند تا هر دو هفته یک بار با یکدیگر ملاقات کنند و در مورد چارچوب توافقی که قرار است به دست آید مذاکره نمایند.
اوباما هدف از مذاکرات را دستیابی به صلح ظرف مدت ۱۲ ماه اعلام کرده و نتانیاهو این مذاکرات را بسیار دشوار خواند. نخستوزیر اسراییل با اشاره به اینکه «برای دستیابی به صلح به ناچار مقداری عقبنشینی لازم است»، این امید را ایجاد کرد که این بار مذاکرات به خوبی پیش رود.
دومین جلسه مذاکرات دو هفته بعد در شرمالشیخ مصر برگزار شد، اما این بار شرکتکنندگان بدون کمترین اظهارنظری بلافاصله پس از جلسه مصر را ترک کردند و این جلسه آخرین باری بود که میز مذاکرات شاهد حضور طرفین درگیر بود.
زمان توقف شهرکسازی توسط اسراییل در ۲۷ سپتامبر خاتمه یافت و اسراییل با تمدید این توقف مخالفت کرد. گروههای تندرو اسراییلی نیز در همان شب شهرکسازی را به شکل نمادین شروع کردند. فلسطینیها نیز به نوبه خود با برگزاری نشستی سراسری میان تمامی گروههای فلسطینی (به جز حماس) در دوم اکتبر اعلام کردند که بدون توقف شهرکسازی به هیچ وجه در مذاکرات شرکت نخواهند کرد و از سازمان ملل، آمریکا و کشورهای عربی خواستند تا موضع آنها را به رسمیت شناخته و به آنها کمک کنند.
در روزهای پایانی سال ۲۰۱۰ و پس از یک سال کشمکش، سرانجام آمریکا به فشار اسراییل تن داده و از مطرح کردن لزوم توقف شهرکسازی خودداری کرد تا بدین ترتیب آخرین امیدها برای احتمال از سرگیری روند صلح نیز قطع شود.
یک سال دیگر نیز گذشت و علیرغم اینکه این بار باراک اوباما رییسجمهور آمریکا تلاش خارقالعادهای برای پیشبرد روند صلح انجام داد، اما هیچ دستاوردی نداشته و در پایان سال به نظر میرسد که تحلیلگران اسراییلی و عرب نظر صحیحتری نسبت به سیاستمداران آمریکا داشتند.
بخش عمدهای از تحلیلگران با شروع زمزمهها مبنی بر از سرگیری مذاکرات بر این باور بودند که دولت دست راستی اسراییل به نخستوزیری نتانیاهو و با وزیر خارجهای مانند آویگدور لیبرمن، تمایلی به عقبنشینی از مواضع خود و دستیابی به صلح با طرف فلسطینی ندارد و این مذاکرات پیش از شروع شکست خورده است.
علی مهتدی
تحریریه: بابک بهمنش
وزیر خارجه آلمان بار دیگر تهران را خطاب قرار داد
وزیر خارجه آلمان روز یکشنبه (۲۶ دسامبر / ۵ دی) در گفتوگو با نشریهی بلید ام زونتاگ "Bild am Sonntag" (نسخهی یکشنبههای روزنامهی "بیلد" آلمان) گفت: «من بار دیگر درخواست خود را مطرح میکنم و آن اینکه امکان ملاقات (روزنامهنگاران آلمانی بازداشتشده در ایران) با بستگانشان در ایام میلاد مسیح فراهم شود.»
به نوشتهی "بیلد ام زونتاگ"، خواهر یکی از روزنامهنگاران به همراه مادر عکاس در بند، شب میلاد مسیح (جمعه، ۲۴ دسامبر) به تهران سفر کردند تا با بستگان زندانیشان دیدار کنند.
دو روزنامهنگار نشریهی آلمانی "بیلد" که با روادید گردشگری به ایران مسافرت کرده بودند، دهم اکتبر (۱۸ مهر ماه) بازداشت شدند. این دو به مصاحبه بدون مجوز قانونی با پسر سکینه محمدی آشتیانی متهم هستند. محمدی آشتیانی به اتهام آنچه "رابطهی نامشروع" خوانده شده، به سنگسار محکوم شده است؛ حکمی که بازتاب بینالمللی فراوانی در پی داشته است. اجرای حکم یادشده پیشتر به تعویق افتاد.
خبر آزادی و "اعترافات تلویزیونی"
در این میان خبرگزاریهای غربی شامگاه ۹ دسامبر (۱۸ آذر) خبرهای ضد و نقیضی دربارهی آزادی سکینه محمدیآشتیانی و فرزند و وکیل او منتشر کردند. منبع این خبرگزاریها مینا احدی، سخنگوی کمیته بینالمللی سنگسار بود. خبرگزاری فرانسه خبر داده بود: «سکینه محمدی آشتیانی که در ایران به مرگ محکوم شده، به گفته کمیته ضد سنگسار آزاد شده است.» این خبر به فاصلهی کوتاهی تکذیب شد.
فردای آن روز (جمعه، ۱۹ آذر) شبکه تلویزیونی "پرس تیوی"، شبکه انگلیسیزبان دولتی ایران، "اعترافاتی" از سکینه محمدی آشتیانی را پخش کرد. در این فیلم برای اولینبار محمدی آشتیانی جلوی دوربین تلوزیون دولتی ایران به زبان فارسی سخن میگفت. به نقل از سایت "شبکه پرستیوی"، خانم آشتیانی از زندان به شهر اسکو در آذربایجان شرقی برده شده تا در خانه خود نحوه چگونگی قتل همسرش را بازسازی کند. پیشتر نیز "اعترافاتی" از محمدی آشتیانی در تلویزیون دولتی ایران پخش شده بود که در آنها خانم آشتیانی با صورتی پوشیده و به زبان محلی صحبت میکرد.
در این اعترافات تلوزیونی خانم آشتیانی در تشریح چگونگی قتل همسرش جلوی دوربین شبکه "پرستیوی"، کیسهای نایلونی از کابینت آشپزخانه بیرون آورد و رو به دوربین گفت: «کیسه دارو را اینجا گذاشتم و عوض آمپول سرما خوردگی، آمپول بیهوشی را که عیسی طاهری گرفته بود، برداشتم. آمپول بیهوشی را که آماده کردم رفتم به شوهرم تزریق کنم. بعد از بیست دقیقه که شوهرم بیهوش شد، عیسی زنگ زد، گفت الان میآیم. تصمیم گرفته بود که شوهرم را با برق بکشد....»
اشاره به روزنامهنگاران آلمانی
پسر سکینه محمدی آشتیانی هم در این فیلم نقش پدرش را بازی کرد. او در صحنهای از فیلم در اتاق دراز کشیده تا مادرش نحوه تزریق آمپول بیهوشی به پدرش را روی او بازسازی کند. پسر خانم آشتیانی همچنین به نقش خبرنگاران آلمانی که قبل از مصاحبه با او و هوتن کیان، وکیل کنونی سکینه محمدی آشتیانی، توسط نیروهای امنیتی ایران بازداشت شدند، اشاره میکند.
او به تلوزیون دولتی ایران میگوید: «خبرنگاران آلمانی به عنوان توریست وارد ایران شدند و شرط آنها برای مصاحبه این بود که به عنوان توریست وارد شوند.»
گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان، پیشتر نیز خواستار آزادی روزنامهنگاران آلمانی، پیش از ایام کریسمس شده بود. به نوشتهی خبرگزاری فرانسه، وزارت امور خارجه ایران قصد داشت این درخواست را بررسی کند.
«تقاضای عفو حبیبالله لطیفی در دست بررسی است»
در پی اعلام خبر قرار اجرای حکم اعدام حبیبالله لطیفی در روز پنجشنبه دوم دی ماه، وکلای او تمامی تلاششان را برای پیدا کردن راه حل قانونی توقف اجرای حکم آغاز کردند.
صالح نیکبخت در همان روز ابلاغ حکم به سنندج سفر کرد تا در دیدار با مقامات قضایی بتواند جلوی اجرای حکم را بگیرد.
روز شنبه چهارم دیماه یک روز قبل از قرار اجرای حکم، نعمت احمدی و صالح نیکبخت، وکلای آقای لطیفی، نامهای به رئیس قوه قضائیه نوشتند. آقای احمدی به دویچه وله گفت: «ضمن ایراد شکلی و ماهیتی به نحوه رسیدگی که هم شامل اشکال در سازمان قضایی رسیدگیکننده و هم در ماهیت قانون مورد استناد برای صدور حکم است، و با توجه به انکارهای مکرر موکلمان و این که عفو حق هر زندانی است، ما از ریاست محترم قوه قضائیه درخواست کردیم تا امکان بخشودگی آقای لطیفی را فراهم کنند».
آقای احمدی میگوید، با توجه به شرایط موجود و نیز وضعیت پرونده، این تنها راه موجود برای نجات جان حبیبالله لطیفی است.
درباره امکان اعاده دادرسی، نعمت احمدی چنین میگوید: «امکان اعاده دادرسی از نظر ما میسر است، چرا که بررسی این پرونده در مرحله تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان انجام شده و نه در دیوان عالی کشور. بنابراین امکان رسیدگی مجدد در دیوان عالی کشور از نظر ما وجود دارد».
به نظر آقای احمدی، همین که حکم در روز مقرر اجرا نشده، به معنای آن است که با این درخواست موافقت شده و مقدمات آن در حال انجام است. این وکیل دادگستری میگوید، مقامات قضایی استان کردستان نیز پذیرفتهاند که در صورت قبول بخشودگی، یک درجه تخفیف در حکم داده شود.
خانواده و دوستان حبیبالله لطیفی و نیز عدهای از مردم سنندج از شنبه شب، چهارم دی ماه تا صبح روز یکشنبه مقابل زندان سنندج تجمع کرده بودند. به گفتهی نعمت احمدی، خانواده لطیفی ساعت ۸ صبح روز یکشنبه موفق شدهاند با وی ملاقات حضوری کنند. آقای لطیفی در این ملاقات از وکلایش و تمامی کسانی که برای لغو حکم اعدام او تلاش کردهاند، سپاسگزاری کرده است.
حبیبالله لطیفی، دانشجوی سال آخر رشته مهندسی صنایع در دانشگاه ایلام، روز اول آبان سال ۱۳۸۶ بازداشت شد. وی به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" و "محاربه" به اعدام محکوم شد. این حکم قرار بود سحرگاه یکشنبه پنجم دی ماه اجرا شود.
میترا شجاعی
تحریریه: بابک بهمنش
روز شنبه چهارم دیماه یک روز قبل از قرار اجرای حکم، نعمت احمدی و صالح نیکبخت، وکلای آقای لطیفی، نامهای به رئیس قوه قضائیه نوشتند. آقای احمدی به دویچه وله گفت: «ضمن ایراد شکلی و ماهیتی به نحوه رسیدگی که هم شامل اشکال در سازمان قضایی رسیدگیکننده و هم در ماهیت قانون مورد استناد برای صدور حکم است، و با توجه به انکارهای مکرر موکلمان و این که عفو حق هر زندانی است، ما از ریاست محترم قوه قضائیه درخواست کردیم تا امکان بخشودگی آقای لطیفی را فراهم کنند».
آقای احمدی میگوید، با توجه به شرایط موجود و نیز وضعیت پرونده، این تنها راه موجود برای نجات جان حبیبالله لطیفی است.
درباره امکان اعاده دادرسی، نعمت احمدی چنین میگوید: «امکان اعاده دادرسی از نظر ما میسر است، چرا که بررسی این پرونده در مرحله تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان انجام شده و نه در دیوان عالی کشور. بنابراین امکان رسیدگی مجدد در دیوان عالی کشور از نظر ما وجود دارد».
به نظر آقای احمدی، همین که حکم در روز مقرر اجرا نشده، به معنای آن است که با این درخواست موافقت شده و مقدمات آن در حال انجام است. این وکیل دادگستری میگوید، مقامات قضایی استان کردستان نیز پذیرفتهاند که در صورت قبول بخشودگی، یک درجه تخفیف در حکم داده شود.
خانواده و دوستان حبیبالله لطیفی و نیز عدهای از مردم سنندج از شنبه شب، چهارم دی ماه تا صبح روز یکشنبه مقابل زندان سنندج تجمع کرده بودند. به گفتهی نعمت احمدی، خانواده لطیفی ساعت ۸ صبح روز یکشنبه موفق شدهاند با وی ملاقات حضوری کنند. آقای لطیفی در این ملاقات از وکلایش و تمامی کسانی که برای لغو حکم اعدام او تلاش کردهاند، سپاسگزاری کرده است.
حبیبالله لطیفی، دانشجوی سال آخر رشته مهندسی صنایع در دانشگاه ایلام، روز اول آبان سال ۱۳۸۶ بازداشت شد. وی به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" و "محاربه" به اعدام محکوم شد. این حکم قرار بود سحرگاه یکشنبه پنجم دی ماه اجرا شود.
میترا شجاعی
تحریریه: بابک بهمنش
بازداشت یک ایرانی در افغانستان به اتهام قاچاق اسلحه
یکی از سخنگویان سپاه بینالمللی حافظ صلح "آیساف" به خبرنگاران گفته که تسلیحات غیرقانونی از سوی ایران از مسیر ولایت نیمروز به قندهار ارسال میشدهاند. این سخنگو افزوده است که نیروهای ائتلاف از مدتها قبل فرد دستگیر شده را تحت نظر داشته و ارتباط وی با رهبران طالبان در قندهار را محرز میدانند.
پیشتر اعلام شده بود که فرد دستگیرشده از اعضای گردان قدس، واحد برون مرزی سپاه پاسداران ایران است. در اصلاحیه نیروهای ناتو برای تکذیب این خبر آمده است: «وی عضو سپاه پاسداران نیست، اما ممکن است با شمار زیادی از سازمانهای مرتبط با گروههای شورشی در تماس بوده باشد.»
یک مقام ارشد امنیتی افغانستان تصریح کرده که نیروهای بینالمللی حافظ صلح از مدتها قبل گفتوگوهای تلفنی فرد دستگیر شده را شنود میکرده و ارتباطهای الکترونیکیاش را نیز تحت نظر داشتند.
فرد یادشده روز شنبه ۱۸ دسامبر دستگیر شده و در حال حاضر در ولسوالی "ژیری" در قندهار نگاهداری میشود. ولایت قندهار به کانون طرفداران طالبان شهرت دارد.
پیش از این نیز اسناد منتشر شده در سایت جنجالبرانگیز "ویکیلیکس" پرده ازکمک مالی و لجستیکی ایران به شورشیان افغانستان برداشته بودند. انتشار مدارک متعلق به ارتش آمریکا در این سایت نشان میداد که جمهوری اسلامی ایران با پول، اسلحه و در اختیار گذاشتن راههای ارتباطی امن، به حمایت از پیکارجویان افغانی در رویارویی با نیروهای آیساف و سربازان آمریکایی برمیخیزد.
از سوی دیگر، نشریه "تایمز" چاپ لندن در گزارش روز جمعه خود (۲۴ دسامبر) نوشته که ایران شماری از اعضای ارشد القاعده را از حبس آزاد کرده تا بتوانند در بازسازی شبکه خود در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان مشارکت کنند.
این روزنامه همچنین خبر داده که محافل امنیتی پاکستان و خاورمیانه ایران را متهم میکنند که در خفا از گروههای مسلح اسلامگرا حمایت میکند و این پشتیبانیها اغلب از طریق سپاه پاسداران انجام میشود.
این در حالی است که دولت افغانستان ایران را شریک خود در روند توسعه و بازسازی این کشور به شمار میآورد و مایل نیست بهشکل علنی چیزی در باره دخالت آن علیه خود بگوید.