۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

مهمترین خبرهای روز، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

گفت‌و‌گوی حسین نوش‌آذر با محمد رضا نیکفر درباره‌ی نخستین کنگره‌ی روز جهانی فلسفه در ایران

فلسفه، محتسب و بازجو نیست

امسال برای نخستین بار کنگره‌ی روز جهانی فلسفی در ایران برگزار می‌شود. ریاست این کنگره را غلامعلی حداد عادل به‌عهده دارد و همو بود که در نخستین نشست مطبوعاتی کنگره‌ی روز جهانی فلسفه اعلام کرد که تأکید ایران بر فلسفه‌ی اسلامی است و فقط از نویسندگان قم مقالاتی سفارش داده شده است.
برگزارکنندگان این کنگره از بیش از ۴۰۰ تن از اساتید فلسفه از سراسر جهان برای شرکت در این کنگره دعوت کرده‌اند، اما از سوی دیگر بسیاری از دانش‌آموختگان و فیلسوفان تبعیدی ایران نیز با صدور بیانیه‌های اعتراض‌آمیز به برگزاری کنگره‌ی روز جهانی فلسفه در ایران واکنش نشان داده‌اند.
همین چندی پیش بود که پیلار آلوارز، معاون اجتماعی و علوم انسانی یونسکو در سفرش به تهران نگرانی‌هایش نسبت به چگونگی برگزاری کنگره را به مسئولان اعلام کرد.
به مناسبت این حادثه‌ی فرهنگی مهم دو همکار ما در رادیو زمانه، حسین نوش‌آذر و دکتر محمدرضا نیکفر گفت و گویی انجام داده‌اند که اکنون از نظر شما می‌گذرد:

آقای دکتر نیکفر، امسال برای نخستین بار کنگره روز جهانی فلسفه در ایران برگزار می‌شود. در اعتراض به برگزاری این کنگره تاکنون سه بیانیه منتشر شده است. چرا روشنفکران و دانش‌آموختگان فلسفه با برگزاری کنگره فلسفه در ایران مخالف‌اند؟
شما تصور کنید که همان کسانی که سقراط را محکوم به مرگ کردند، آکادمی فلسفه هم تأسیس می‌کردند. چنین کاری یک نمایش تلخ مسخره‌ی وقاحت‌بار بود.
ما هم‌اکنون چنین وضعیتی داریم. کسانی که اندیشمندان مهمی را از کشور تارانده‌اند، عده‌ی کثیری دانشجو و استاد را کشته‌اند، از همین گروه بسیاری را شکنجه کرده و در زندان نگاه داشته‌اند، دارند کنگره‌ی فلسفه برگزار می‌کنند. و جالب است که همزمان رشته‌ی فلسفه را در کنار مجموعه‌ی دیگری از رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها به حالت تعلیق درآورده‌اند و سخت در تلاش هستند که به آن بنیادی اسلامی بدهند.
بزرگترین توهین به فلسفه همین است که دولتی بخواهد به آن بنیاد بدهد، جهت بدهد، برای آن چارچوب تعیین کند و از آن انتظار داشته باشد که محتسب و بازجوی ایدئولوژیک رشته‌های دیگر باشد.
فلسفه‌ی دوران ما، انتقادی است. کار آن سنجش است، سنجش این که چه می‌دانیم، رفتار درست چیست، موقعیت انسانی ما کدام است، چگونه خود و جهانمان را بیان می‌کنیم و چه مانع‌هایی بر سر مراوده و گفت‌وگو قرار دارد.
کافی است که اندکی در فلسفیدن جدی باشیم و از مشغله‌ی قرون وسطایی تقسیم‌های بیهوده‌ی عرض‌ها و جوهرها فاصله گرفته باشیم، تا نسبت به موقعیت انسان ایرانی و ذهن و زبان و زندگی او رویکردی انتقادی بیابیم.
نخستین انتقاد ما طبعاً به قدرتی خواهد بود که کارکردش لگدکوب کردن حقیقت است. فلسفه پرسش از پی همه چیز است، و ما با رژیمی سر و کار داریم که رأسش می‌گوید به این جهانیان پاسخگو نیست و به جایی دیگر متصل است.
فلسفه به عنوان پرسشگر، در موقعیتی اپوزیسیونی نسبت به این رژیم قرار دارد.فلسفه، تردید است، تردید نسبت به همه چیز، از جمله به هر چه مقدس خوانده می‌شود. این رژیم مقدس، که در نهایت می‌کوشد، قدسیت‌اش را به ذهن شکاک با شکنجه در زندان تحمیل کند، دشمن فلسفه است.
فلسفه تعجب از کار جهان است. از این جهت ولی رژیم برای فلسفه جالب است. این همه وقاحت و دروغ و همزمان حق‌به‌جانبی چگونه می‌توانند با هم ترکیب شوند؟ این یک موضوع جالب فلسفی است. بر سر چنین موضوعی باید کنگره تشکیل داد.
یکی از محورهای کنگره، فلسفه اسلامی است. اگر همانطور که شما به‌درستی اشاره می‌کنید ما مبنای فلسفه را بر تردید قرار دهیم و مبنای فقه را بر تعبد، آیا می‌توانیم از «فلسفه اسلامی» به‌عنوان تلفیقی از این دو یاد کنیم؟ آیا اصولاً چنین اصطلاحی درست است؟
نخست در مورد اصطلاح:
− اسلام، نام یک حادثه است، چیزی که زمانی در عربستان رخ داده و می‌توان و باید این رخداد را و شخصیت‌های دخیل در آن را جدا از پیامدهایشان بررسی کرد.
− اسلام نام یک دین است؛ و دینی که به هر دلیل توده‌‌ی وسیعی را در بر می‌گیرد، چیزی فراتر از آن حادثه‌ی اولیه است.

− و سر انجام اینکه نام یک فرهنگ یا تمدن پرجلوه است که سخت متأثر از آن دین و حادثه‌هایی است که به نام آن رخ داده و اثرگذار شده‌اند.
آنچه فلسفه‌ی اسلامی خوانده می‌شود، رخداد و جریانی فرهنگی است که در این معنای سوم اسلامی است. شبیه آن را در جهان مسیحی، یهودی یا هندی هم داریم.
فیلسوف به عنوان فیلسوف، کاری به فقه ندارد. ابن رشد، تحصیل فقه کرده است، اما امام و پیشوای اصلی او نه یک فقیه صاحب مکتب، بلکه ارسطو است. او در رساله‌ای به نام فصل المقال، که آن را در بحث رابطه‌ی دین و فلسفه فصل الخطاب می‌داند، میان مقال دین و مقال فلسفه فرق می‌گذارد. کار فلسفه خردورزی و پرسش و استدلال است؛ دین در مقابل، مقالی در حد ذهن عوام است.
کار فیلسوفی که این گونه فرق‌گذاری می‌کند، تلفیق نیست، فصل است. او فرق‌گذارترین فیلسوف جهان اسلام است. کسی دیگری که با او قابل مقایسه است محمد زکریای رازی است که فقیهان آثارش را نابود کرده‌اند و نگذاشته‌اند به دست ما برسند. او فیلسوفی مسلمان نیست، اما اگر آثارش به جا می‌ماندند، باز آنها را محتملاً در قفسه‌ی فلسفه‌ی اسلامی می‌گذاشتند که از نظر تاریخ‌نویس فلسفه نه یک محتوای ایمانی، بلکه یک دوره و یک فرهنگ رنگارنگ مشخص می‌کند.
کار اصلی فارابی و ابن‌سینا هم تلفیق نبوده است و اگر اینجا و آنجا بوده، ترکیب درکی از خدا و آفرینش و رابطه‌ی خدا با جهان و موضوع پیامبری با فلسفه‌ی یونانی است.
به هر حال برای آنان مسئله‌ی فقه به عنوان فقه مطرح نبوده است. اتفاقاً اگر مطرح بود و در این مورد اندیشه‌ورزی می‌کردند، ما شاید وضع بهتری می‌داشتیم. شما کتاب «شفا»ی ابن سینا را که می‌خوانید، می‌بینید که او وقتی نظری را بیان می‌کند، در بسیاری از موارد در پایان به نقد نظرات دیگران می‌پردازد. اما این دیگران چه کسانی هستند؟ فیلسوفان یونانی‌ای هستند که ارسطو هم به آنان انتقاد کرده است. در آثاری چون «شفا»، اسلام و جریان‌های فکری واقعی محیطی که کتاب در آن نوشته شده، چندان حضوری ندارد. با وجود این، چنین اثری را می‌توان به عنوان اثری از جهان اسلام بازشناخت.
فلسفه‌ی اسلامی، فلسفه‌ی یک عصر به سر آمده است. اگر مرگ ابن رشد را مبنا بگذاریم (۱۱۹۸ میلادی)، هشت قرن است که از آن عصر فاصله گرفته‌ایم. این جریان فلسفی در کلیتش به موزه تعلق دارد. اهمیت آن فرهنگ‌شناسانه است، نه به خاطر محتوای فلسفی‌‌ای که دارد.
برای درک محتوای فلسفی فلسفه‌ی اسلامی قرون وسطایی هم، باید فلسفه‌ی جدید را آموخت. بدون کانت، چیز چندانی از ابن سینا حاصلمان نمی‌شود. مشتی اصطلاح و تقسیم‌بندی یاد می‌گیریم که به هیچ دردی نمی‌خورند و با آن نمی‌توانیم موقعیت کنونی خود را در جهان بشناسیم. اما با کمک فلسفه‌ی جدید می‌توانیم اینجا و آنجا چیزهایی را بیابیم، که بر یک زمینه‌ی تفسیری تازه، جذاب و قابل‌پیوند جلوه کنند.
فلسفه‌ی زنده باید پیوندپذیر باشد. با طبیعیات ارسطو دیگر چندان نمی‌توانیم پیوند ذهنی برقرار کنیم. توصیفش از طبیعت مهم است، اما کل اثر تنها به کار مورخ علم می‌آید. «ارگانون» او را همچنان می‌توان خواند، اما اطلاعات منطقی بیشتر و بهتری می‌یابیم، اگر کتاب‌های جدید را بخوانیم. «مابعدالطبیعه» جالب است، جالب‌تر از همه ولی «اخلاق نیکوماخوس» و «سیاست» هستند که با موقعیت ما همچنان مستقیماً پیوندپذیر هستند. شما به عنوان نمونه هیچ کتاب مهمی در دفاع از دموکراسی نمی‌یابید که به انتقاد به شدت قابل فکر ارسطو از دموکراسی بی‌توجه باشد.
در آثار فیلسوفان اسلامی، مجموعه‌ای از کارها و بخش‌های پیوندپذیر می‌یابیم، مثلاً بحث ماهیت عقل، یا رابطه‌ی جسم و جان در آثار ابن سینا و ابن رشد که می‌توان آنها را به بحث‌های امروزی پیوند زد. اما این کاری نیست که حوزه‌ی فقهیه از پس آن برآید. حوزویان حتّا نمی‌توانند چاپ خوبی از فیلسوفان‌ مورد نظر خودشان را عرضه کنند. بیش از سه دهه است که به عنوان بانک ایدئولوژیک، مخزنشان به مخازن پول متصل است، یک عالم امکانات دارند، اما هنوز نتوانسته‌اند یک کتاب بیرون دهند که از «رئالیسم» طباطبایی- مطهری فراتر برود.
فلسفه‌ی اسلامی امروزه یک تابلوی ایدئولوژیک است، یک نوع کاسبی است. کنگره‌‌ای که می‌خواهند به اسم فلسفه برگزار کنند، یک نمایشگاه است و آن کسب و کار هم غرفه‌ای در آن دارد، طبعا غرفه‌ای بزرگ، چشمگیر، پر از نورافکن و بلندگوهای قوی گوشخراش. چیزی فراتر از این نیست. جدی نگیرید.

می‌دانید که فلسفه و دستگاه‌های زیباشناختی برای سنجش ادبیات خلاق با هم در ارتباط هستند. آیا می‌توانیم امیدوار باشیم که در کنگره روز جهانی فلسفی با مبانی زیباشناختی ادبیات دولتی که از آن به‌عنوان «اسلامی‌نویسی» هم یاد می‌کنند آشنا شویم؟
تصور نمی‌کنم. «اسلامی نویسی» مبانی ندارد، مواجب دارد.
بسیار پیش می‌آید که چیزی را رایج کنند و بعد دنبال مبانی آن بگردند. اصلاً بیایید اصل مسئله یعنی «ولایت فقیه» را در نظر بگیرید. چنین چیزی ابتدا غلبه کرد، بعد مبانی آن پیدا شد. از همین ولی فقیه فعلی تا پیش از سال ۱۳۵۸ یک مدرک تک‌جمله‌ای وجود ندارد، که ثابت کند او اصلاً با این اصطلاح آشنا بوده است. کل ادبیات مربوط به ولایت فقیه در معنای سیاسی آن پیش از سال ۱۳۵۸ به ۵۰۰ صفحه هم نمی‌رسد. حالا ولی در سال صدها تــُن کتاب و مقاله در این مورد به چاپ می‌رسد. آیا اینها «مبانی» هستند؟
رژیم، ایدئولوژیک است. این حرف درست است، اما این بدین معنا نیست که در هر موردی نخست یک ایده مطرح است و بر بنیاد ایده‌هایی خاصی، اعمال خاصی از این رژیم سر می‌زند؛ پس باید برای رژیم‌شناسی، ایده‌شناسی کرد. نه، اصل قدرت است. ایده از اراده به قدرت می‌آید. ایده یک سکه است که ضرب می‌شود و ارزش آن در این است که به سکه‌ی قدرت سیاسی و سکه‌ی اقتصادی تبدیل‌پذیر است.
بنابر این اگر در این کنگره یا در جایی دیگر آمدند و چیزی در مورد مبانی زیبایی‌شناسی خود گفتند، آن را زیاد نباید جدی گرفت. این گونه متن‌ها را طبعاً باید خواند، بند از بندشان گشود، و بنیاد واقعی‌شان را آشکار کرد. به این کار نقد اید‌ئولوژی می‌گویند.

چنین به نظر می‌رسد که مردم اصولاً نسبت به برگزاری این کنگره بی‌تفاوت هستند. چرا دانش‌آموختگان فلسفه در خارج از ایران تا این حد نسبت به کنگره‌ی فلسفه حساسیت دارند؟
به هر حال به هر کس به عرصه‌ی کار خود حساسیت دارد.
همین فردا بعید نیست که بخواهند کنگره‌ی جهانی حقوق بشر در ایران برگزار کنند و یا کنگره‌ی زنان، کنگره‌ی محیط زیست، کنگره‌ی صلح. در هر مورد کسانی هستند که بیشتر از دیگران حساسیت نشان می‌دهند و این امری طبیعی است.
این هم که مردم چندان توجهی ندارند، طبیعی است. در ایران بازار کنگره‌ها گرم است. هر هفته یکی دو کنگره برگزار می‌شود، بریز و بپاشی می‌شود و سر و صدایی؛ و مردم هم در این موارد قضاوت خودشان را دارند. لغت کنگره هم از آن لغت‌هایی است که در این رژیم آلوده و بدنام شده است.

آیا این اعتراض‌ها به اینجا نمی‌انجامد که همانطور که در ادبیات از «ادبیات مستقل» و «ادبیات دولتی» صحبت می‌کنیم، در فلسفه هم دوگانگی و نوعی انشقاق پیش بیاید: «فلسفه دولتی» و «فلسفه مستقل»؟
در ایران همه چیز دستخوش این انشقاق است. دوگانگی در فلسفه یک دوگانگی قدیم است. دستگاه «فلسفه‌ی دولتی» فعلی، در ادامه‌ی دستگاه زمان شاه قرار دارد. برخی آدم‌ها همان آدم‌ها هستند. آنانی که قرار بود فلسفه‌ی شاهنشاهی درست کنند، بعداً در خدمت دستگاه جدید درآمدند. برخی از آنان اعتقاداتی دارند، برخی فرصت‌طلب و نان‌به‌نرخ‌روز خور هستند.
به هر حال همه‌ی‌شان ولایت‌پذیر هستند، زمانی ولایت با شاه بود، حالا با فقیه است. بخشی از همین فرصت‌طلب‌ها گردانندگان کنگره‌ی فعلی شده‌اند، تازه نه همه‌ی‌شان. در میان آنان نیز باندبازی و دسته‌کشی رواج دارد. عده‌ای هم فهمیده‌اند که باید به فکر عاقبت و آبرویشان باشند.

از فراخوان به تحریم، که شما هم از امضاکنندگان آن هستید، تا چه حد استقبال شده است؟
بسیار خوب. دوستانی که با ایران در تماس هستند، می‌گویند فراخوان بازتاب بسیار خوبی در میان دانشجویان فلسفه و علوم انسانی و استادان مستقل داشته است. دوستان می‌گویند مقدار زیادی ای-میل از دانشجویانی دریافت کرده‌اند که مایل بوده‌اند حتّا با اسم و مشخصات کامل امضایشان در پای فراخوان بیاید.
در خارج هم تا جایی که من خبر دارم، فراخوان پربازتاب بوده است. همه‌ی رسانه‌های خبری عمده آن را منعکس کرده‌اند. عده‌ای کثیری از استادان و دانشجویان ایرانی خواهان افزودن امضاهایشان به امضاهای اولیه شده‌اند. استادان خارجی هم در جریان انتشار این فراخوان هستند.
رژیم پی برده که موضوع به اطلاع مهمانان خارجی می‌رسد. به این جهت اگر به سایت رسمی کنگره رجوع کنید، لیست سخنرانان خارجی را نمی‌یابید. این بار اول در تاریخ کنگره‌های فلسفی است که لیست برخی از مهمانان آن تا لحظه‌ی آخر مخفی می‌ماند. شایسته نیست که چنین اجتماعی «کنگره‌ی فلسفه» نام گیرد.

 

فرق است ميان گفتن و نوشتن

قاضی ربيحاوی

قاضی ربيحاوی
نوشتن هم يک‌جور مکالمه‌ست، ولی نمی‌توان به همان سادگی از اشتباهات موجود در آن گذشت. فرق است ميان گفتن و نوشتن، و نيز فرق است ميان نوشته کسی که ادبيات می‌نويسد با نوشته آن‌کس که سياست می‌نويسد
می دانم بعضی از روشنفکران ايرانی عقيده دارند گفتگو درباره زبان فارسی دراين زمان ضرورت ندارد زيرا اکنون مسائل بسيار مهمتری هست که ما ايرانی ها بايستی درباره آنها گفتگو بکنيم. بله من هم فکر می کنم مسائل مهم زيادی هست درباره سياست امروز ايران، اما گفتگو درباره زبان هم دغدغه هميشه من نويسنده است بخصوص وقتی داستانهای نويسندگان جوان امروز را می خوانم احساس می کنم حرفهايی هست که بيان کردنشان بهتراز پنهان کردن آنهاست. باری ازاينجا شروع می کنم که با نگاهی دوباره به داستانهای قديمی تر ايرانی درمی يابيم که انگار حتی در دهه های گذشته نه چندان دور هم نويسندگان اهميت بيشتری برای نثر فارسی قائل بوده اند. توجه ويژه به نثر درکار نويسندگانِ دهه های سی و چهل و پنجاه شمسی توجهی تقريبا عمومی بود، زيرا برای نويسندگان وخوانندگان آثار آنان رعايت اصول نثر نويسی هنوز کار مهمی به حساب می آمد. دوباره خوانی آثار نويسندگان مطرح آن دوران بخصوص آثار کسانی که نامشان بر پيشانی داستانويسی آنروز ايران مکتوب است به ما نشان می دهد که آنها در نوشته های خود به اصول و قوائد نثرفارسی پايبند و وفادار بوده اند و يا کوشيده اند که باشند اگرچه آن نويسندگان در زبانِ داستانهای خود تفاوتهای بسيار با هم داشته اند.
گاهی پيش آمده که ما مقوله نثر را با مقوله زبان يکی فرض کرده ايم. گاهی شنيده می شود که کسی می گويد: 'اصلا اين نثر مخصوص اين نويسنده است' و يا: 'خوب يا بد، اين نويسنده نثرش همينطورست' درحاليکه نثر نمی تواند مخصوص نويسنده بخصوصی باشد، و نمی شود که نثر نويسنده ای با نثر نويسنده ديگری متفاوت باشد، چرا؟ چون نثرفارسی فقط مخصوص نثرفارسی است و اصول و قوائد آن تا اطلاع بعدی همين است که موجود است، اصول و قوائدی که پايه های اصلی زيان است و با تلاش انسانهايی خلق شده که درجهت فهم بهتر آدمها از يکديگر زحمت کشيده اند. اصول نثر به ما کمک می کند که در مکالمات خود با ديگران، جمله های قابل فهم بسازيم، و برای ساختن جمله قابل فهم می بايست که عوامل وعناصر ساختمان جمله را بشناسيم چون هرجمله هم مثل بسياری از پديده های موجود در اطراف ما، خود از ترکيباتی ساخته شده، ترکيباتی که در فهم کُلی، کلمه يا لغت ناميده می شوند، اما باز هرکدام نامی تخصصی برای خود دارد مثل فاعل، فعل، حروف ربط و عوامل ديگر با عنوانهای ديگر. تشکل و اتحاد اين عوامل کاری مهم در نحوه سخن گفتن و در نحوه نوشتن ما است.
در زندگی معمولی ازهمان روزهای نخست که والدين ما حرف زدن را به ما می آموزند اين آموزش خود به خود با اصول ساده نثر همراه است، بعد که به مدرسه می رويم توجه به اين اصول رفته رفته دقيق تر می شود، اما بديهی است که پرداختن به اين اصول درحرفه نويسندگی، بازهم مهمتر از استفاده آن درهرجای ديگرست.
اگر زبان داستانهای ابراهيم گلستان با زبان داستانهای هوشنگ گلشيری تفاوت دارد معنايش اين نيست که يکی ازآنها عوامل مربوط به نثر را بکار گرفته و ديگری آنها را بکار نگرفته، ويا مثلا يکی ازآنها به حروف ربط جمله هايش توجه داشته و ديگری توجه نداشته، نه، بلکه هردو آنها اصول و قوائد نثر را با بکارگيری همان عواملِ تعيين شده عرضه کرده اند، هيچکدام نه عاملی ازعوامل ضروری تشکيل دهنده جمله ها را حذف، ونه عاملی به عوامل تشکيل دهنده جمله اضافه کرده اند. پس تفاوت آنها درکجاست؟ در نحوه چيدمان اين عوامل کنار يکديگر. فرقِ بين نثر و زبان هم درهمين جاست، روی همين طناب که راه رفتن برآن حساس است. درهمين مرحله هم هست که لحن وحتی تا حدودی لهجه مشخص می شود. درلهجه علاوه برچگونگیِ صدایِ تلفظِ لغات، نحوه چيدن عوامل يک جمله کنارهم نيز تاثير زيادی دارد.
درمورد استفاده صحيح از نثرفارسی، جمالزاده، گلستان و گلشيری مثالهای خوبی هستند چون هرسه اين نويسندگان توجه دقيقی به اين موضوع داشته اند واگر درآثار آنان بگردی به نُدرت با مواردی به نشانه بی دقتی آنان مواجه خواهی شد. البته مقصودم اين نيست که آنها فقط قوائد واصول نثر را به شکل خشک و منجمد بکار گرفته واصلا هم غلط ندارند، نه، فقط مقصودم اين است که آنها آگاه هستند که چگونه دارند با استفاده ازاصول نثر، به زبان مورد نظر خود می رسند، و يا اگر دست به تغييری تازه درعبارتی کهنه می زنند به نظر می رسد که آگاهانه اين کار را می کنند، به ويژه هوشنگ گلشيری که دراين کار تبحر داشت، و ابراهيم گلستان هم با استفاده ازعوامل و ابزار نظم و ترکيب آن با نثرِ فاخر، به زبان دلخواهِ داستان خود می رسد. درکارهای اکبر رادی نمايشنامه نويس هم می توان نمونه های خوبی ديد ازچگونگی بکارگيری نثر سالم و روان (برعکس غلامحسين ساعدی که توجهی به اين موضوع نداشت اما خب او آنقدر درجنبه های ديگر ادبيات قدرت داشت که اين ضعف او را قابل تحمل می کرد) وخلاصه بطور کُلی به نظر من يکی از دلايل مهم ماندگار شدن کارهای بعضی از نويسندگان، همين توجه مُثبت آنان به نثرفارسی بوده. حتی نويسندگانی مثل درويشيان وابراهيمی ونظير آنها اگرچه کارهايشان تاثيری در بهبود صنعت داستان نويسی امروز نداشته اما نسبت به رعايت اصول فارسی بی توجه نبوده اند، بخصوص که درآن دوره شغل اصلی بعضی از نويسندگان معلمی ادبيات فارسی بود.
به ياد داريم که دردهه های گذشته وقتی کتاب داستانی به عنوان کتاب نمونه يا برجسته معرفی می شد، علاوه بردلايل گوناگون، يکی ديگر از شرايط برجسته بودن آن کتاب خوش سليقگی در نثر بود. رمانهای يکليا و تنهايی او، شازده احتجاب و خروس نمونه هايی برای اثبات اين بحث هستند. البته که من نمی گويم آثار خلق شده در آن دوره از نظر نثرنويسی بی عيب و نقص بودند، نه، چنانکه مثلا درکار هدايت شلختگی های نثری هم يافت می شود، بلکه تلاش می کنم بگويم که توجه به آن موضوع مهمتری بود، اما حالا اين موضوع درداستانويسی امروز ايران کمتر مورد علاقه نويسندگان است و ديگر موضوع مهمی به حساب نمی آيد.
مثلا اخيرا کتاب داستانی ديدم از نويسنده ای جوان که درايران چاپ و پخش شده و درهمانجا مورد تقدير قرار گرفته و دررقابتهای داخلی مقامها کسب نموده. خب اينهمه اطلاعات وافتخارات درباره آن کتاب به تو داده می شود پيش ازآنکه شروع به خواندن بکنی، بعد شروع می کنی به خواندن، نخستين جمله کتاب اين است: ' کنترل را دستم گرفتم'. جمله ای که ازچهارلغت تشکيل شده دوتا موضوع قابل بحث دارد، اول درباره بکار گيری حرف ربط. نثرفارسی به ما می آموزد که بنويسيم مثلا: ' قلم را در دست گرفتم' و يا: ' قلم را به دست گرفتم'. درباره موضوع دوم وبکار گيری کلمه واهی کنترل هم حرف و سخن هست اما حوصله اش دراين مطلب نيست. اما اين بی علاقگی و بی توجهی به نثر و به زبان دراين کتاب فقط به همين جا ختم نمی شود بلکه درطول وعرض کتاب صف بسته اند.
خب البته که من هم عقيده دارم بايد جوانان مستعد را تشويق وحمايت کرد زيرا يکی ازاحتياجات مهم فرهنگ امروز ما حضور نويسندگان وادبای جوان تازه نفس است که تجربه های تازه دارند اما خواهم گفت که چرا بايد به موضوع درست نوشتن هم اهميت بدهيم وآنرا پاس بداريم، درضمن اينکه خيال می کنم اين وظيفه ما قديمی ترهاست که به جوانان امروز اين مهم را يادآوری بکنيم. وهميشه هم براين باورم که هيچ کس درهيچ مقامی قادر نيست با بيان انتقاداتش يک نويسنده جوان با استعداد را نااميد و يا برنجاند. اين را هم می دانم که بعضی ها خيال می کنند من دارم زيادی حساسيت نشان می دهم زيرا اين موضوع آنقدر کوچک است که قابل بحث نيست.اما باور کن بسياری از عيبها و ايرادهای بزرگِ امروز ما درروزهای گذشته کوچک بوده اند وما آنها را بخاطر کوچک بودنشان بی اهميت وغيرقابل بحث تصور کرديم و با سکوتِ خود به آنها امکان رُشد داديم تا آنقدر بزرگ و بزرگتر شوند و کار از کار بگذرد و ما را به زمانه ای برساند که سخن گفتن از اصول نثر فارسی بشود سخنی درحاشيه و بی اهميت وديگر کسی هم به شنيدن آن علاقه ای نداشته باشد.
پاسخی که بعضی ها به اين بحث می دهند اين است که می گويند اين زبان مردم امروز ايران است و مردم امروز همين گونه سخن می گويند بدون توجه به اصول نثر فارسی. اما اين منطق کاربُردی درکار نويسنده ندارد چون بديهی ست وظيفه يک نويسنده هنرمند که از راه نوشتن با مردم درارتباط است خيلی فرق دارد با وظيفه يک فروشنده لوازم خانگی که از راه گفتار با مردم دررابطه است. کار داستانويس فقط يافتن يک قصه خوب و برکاغذ آوردن آن نيست بلکه ادبيات هم مثل هر پديده معقولی نيازمند به رعايت اصول و قوائد تعيين شده است. همين پايه ها هستند که زبان فهم را باعث می شوند. انتقال اين اصول از نسلی به نسل ديگرست که زبانِ پاکيزه ملتی را ماندگار می کند، رعايت همين عوامل که شايد به نظر بعضی ها عوامل ناچيزی هستند، مثلا همين حروف ربطِ ساده.
دراين هم شک نيست که بايد زبان مردم زمانه را به ادبيات کشاند و نشان داد که افراد متفات جامعه چگونه زبان را بکار می برده اند اما توجه کنيم که می گوييم زبان مردم را، واين هيچ ربطی به ويران کردن اصول نثرفارسی ندارد زيرا همانطورکه گفتم زبان فرق دارد با نثر. مثلأ داستانهای 'علويه خانم' و 'حاجی آقا' با وجود اينکه بهترين داستانهای هدايت نيستند ولی نمونه های خوبی برای درک اين معنا هستند.
به دوستی گفتم اين درست نيست که ما در داستانهايمان بنويسيم: 'حسين آلمان است' بجای اينکه بنويسيم: 'حسين در آلمان است' او گفت اما مردم همينطور حرف می زنند. مثلا وقتی ازکسی می پرسی: 'خب توحالا کجا هستی؟' طرف جواب می دهد: 'من لندن هستم' بله او درست می گويد، ما مردم عامی درمکالماتمان به رعايت اصول زبان توجه نداريم و ازعوامل آن فقط درحدی استفاده می کنيم که مقصودمان به مخاطب منتقل شود، وچون مخاطبِ مکالمه هم مثل خود ما به همين شيوه غلط گفتن عادت کرده و به همين شيوه سخن می گويد پس مُشکلی بين ما پيش نمی آيد و هردو با اينکه توسط جمله های ناقص و زبانی نادرست با هم سخن گفته ايم ازمقاصد يکديگر درآن مکالمه آگاه شده ايم و.

نوشتن هم يکجورمکالمه ست، ولی نمی توان به همان سادگی ازاشتباهات موجود درآن گذشت. فرق است ميان گفتن و نوشتن، و نيز فرق است ميان نوشته کسی که ادبيات می نويسد با نوشته آنکس که سياست می نويسد. دومی برای جلب توجه مخاطب می کوشد زبان خود را به او نزديک کند وچون دغدغه زبان هم ندارد برايش مهم نيست که جمله های غلطِ به اصطلاح مُصطلح بکار ببرد، و برای اينکه بتواند حرف و حديث خود را به عامی ترين خواننده هم بفهماند نگران نيست که نثر فارسی را تا حد مکالمات شلخته مردم عامی پايين بياورد، اما مقصود شخص اول يعنی نويسنده هنرمند يا اديب کمی تفاوت دارد، اديب درضمنِ اين که با نوشته خود يک اثر هنری خلق می کند، در برابر زبانِ اثر خود نيز موظف و مسئول است. يک فرق اساسی ديگر ميان آنها اينست که اديب در زمان خلق اثرش فرهيخته ترين خواننده خود را مخاطب قرار می دهد و وقتی به فرهيخته ترين مخاطب خود بينديشی ناچاری معيارهای نوشتن را هم بالاتر ببری و سنجيده تر بنويسی. منظورم استفاده از لغات سخت نيست، نه، اتفاقأ با استفاده از ساده ترين لغات روزمره هم می شود سالم و فاخر نوشت.

نگاهی ساده به تاريخ ادبيات کهن نشان می دهد که بزرگان ادب چگونه به زبان فارسی وفادار بوده وهرکدام ازآنها تلاشی کرده برای صعود آن به پله های بالاتر. اگر آنها هم (که فرهنگ سازانِ زمانه خود بوده اند) می گفتند بگذار با همان نثری بنويسيم که مردم بکار می برند من فکر می کنم حالا وضعيت زبان فارسی امروز ازاين هم که هست بی ريخت تر بود. اين خوش خيالی سانتی مانتالانه ای بيش نيست که فکر بکنيم مردم کوچه وبازار در زمانهای قديم به زبان فاخر و بی عيب و نقص سخن می گفته اند، مثلا باور کنيم که مردم کوچه وبازار هم عصر سعدی به همين زبانی سخن می گفته اند که سعدی آن را می نوشته، يا زبان مردم معاصر بيهقی مثل زبان کتاب او بوده ست. ولی می شود باور کرد که حتی مردم عادی درگذشته صحيح تر ازمردم عادی امروز سخن می گفته اند.
جای مقايسه زبان مردم ايران قبل و بعد ازانقلاب اسلامی دراينجا نيست اما می توان گفت که اين تفاوتها چقدر مشهود و چقدر سريع پيش آمدند، تفاوتهايی که خود را با هجوم ظاهر و تحميل کردند، هجومی چندگانه از چند سو. نخستين زمزمه های انقلاب اسلامی با لغات عربی شروع شد که خيلی از آنها برای مردم هنوز بيگانه بودند، ازسوی ديگر بازگشت جوانهای خارج تحصيل کرده به وطن، آنها که بيشترشان مطالعات جنبی سياسی داشتند و پس از بازگشت به ايران شروع کردند به ترجمه عبارات سياسی از زبانهای خارجی به فارسی، درحاليکه زبان فارسی هنوز به آن عبارات آشنايی نداشت. البته هيچ اشکال ندارد که گاهی عبارتی خارجی با حفظ شکل و شمايل اصلی اش وارد زبان ديگری بشود ولی اين عبارت بايد با احتياط لابلای ساختمان زبان جديد به درستی جاگير شود وگرنه ترکيبی ناقص با جمله ای نادرست خواهد ساخت. پذيرش آندسته لغات خارجی که جايگزين پيدا کردن برايشان آسان نيست کاری ست نيکو و پسنديده و اتفاقا دايره زبان را وسيع تر می کند، ولی جااندازی درست آن درزبان تازه به کار وسليقه پژوهشگران زبانِ تازه نياز دارد، درحاليکه جوانهای سياسیِ ازغرب برگشته اغلب دررشته های فنی وعلمی تحصيلات داشتند وخلاصه چندان پژوهشگر زبان فارسی درميان آنان نبود واگرهم بود آتش تُند و سريع انقلاب فرصتی برای پژوهش و تعقل نمی داد، و ناگهان جهان ما پُر شد از کتابهايی که با شلخته ترين نثرفارسی نوشته شده بودند. ازسوی ديگر اعلاميه ها و سخنرانی های مذهبی بود که بر فرق سر مردم بی دفاع فرود می آمد، زبان نامانوس ديگری که از جبهه مخالفت با هر پديده غربی پيش می آمد و تمدن ستيزی علامت مشخصه اش بود. آنگاه چشمها و گوشهای ما محل تلاقی اينگونه زبانهای مهاجم شدند تا درمجموع زبان تازه ای را برای ملتی که حالا به 'اُمت' تبديل شده بود تعيين و تکليف نمايند، زبانی که نه غربی بود ونه شرقی، وما بايد به آن عادت می کرديم و توسط آن انقلابمان را درخيابانها فرياد می زديم، بعد هم که اسلامی ها صاحب اصلی انقلاب شدند و راديو وتلويزيون و روزنامه ها را به تصرف خود درآوردند زبان تازه ای برسطح عموم جامعه مسلط شد، زبان حاکميت، با اصطلاحات تازه برای تنبيهات تازه ما و لغاتی به معنای بازجويی کردنها، و نيز برای کُشتار مردم با استفاده از لغات مخوف شرعی شده، وهمچنين اصطلاحات و تعارفات دروغين و چاپلوسانه، وخلاصه ما محاصره شديم لابلای لغات تقلبی و فريبنده و لغات مرگ آفرين که بعد از هزارسال ماندن لای کتابها وجزوه های کهنه اينک بيرون پريده و وارد جامعه امروز می شدند و درجهت تحکيم رژيم وسرکوب مخالفان آن کاربُرد تازه پيدا می کردند.
وقوع جنگ هشت ساله سهم مهمی در نفوذ و تحکم اين زبان تازه داشت. سخن گفتن ازجنگ وازکُشتار امکانات وجلوه های ويژه جذابتری به زبان مذهب می دهد. ازطرفی سيستم پليسی رژيمِ جديد توانست خيلی زود وحشت را برجامعه منتشر کند. بنابراين بعضی از مردم برای اينکه وفاداری خود را به حکومت نشان بدهند حرف زدنِ معمولیِ خود را به زبان مُلاها شبيه کردند وهرچه لغات آخوندی ياد گرفته بودند بکار بردند، مردمی که ترجيح دادند با پای خود به استقبال اين هجومهای زبانی رفته به آن خوش آمد بگويند.
سيستم حاکم پليسی زبان ديگری را هم خلق می کند که زبان گريزست، زبانی که برای ما مردم آشنا ولی برای پليس بيگانه است. درچنين رژيم هايی که محدوديتهايش هم سياسی هست وهم اخلاقی، بسياری از مردم جامعه خلافکار محسوب می شوند و بخاطر خلاف خود تحت تعقيب هستند، گذشته ازآنها که دور سياست می گردند و زبان تازه ای برای ابراز سخن خود می يابند. جوانهای عاصی هم که به حق درپی رفتارهای آزادانه درجامعه هستند زبان گريز خاص خود را می سازند، زبانی که فقط برای خود آنان آنهم دريک مقطع مشخص زمانی قابل درک است. دراينگونه زبانها کلمات تازه ساخته نمی شود بلکه ازهمان کلمات شناخته استفاده می شود اما برای رساندن مفاهيمی ديگر که ربطی به مفهوم اصلی آن کلمه بکار برده شده ندارد، يا از ترکيب دو لغت آشنا يک عبارت تازه ساخته می شود که به آن دو لغت مربوط نيست، مثل زبانی که به زبان زندان معروف شده بود، زبانی که زندانی آنرا می فهمد اما زندانبان آنرا نمی فهمد. اشکال اين است که بعدها بالاخره زندانبان هم به مقصود آن زبان پی می برد و آن زبان هم کاربرد خود را از دست می دهد، با اينحال به نظرمن تلاش برای ساختن زبانِ گريز توسط جوانان کشور امری ست مفيدتر ازآن کوششی که بعضی زبان شناسان امروزی برای ايرانی کردن لغات وعبارات تازه دردنيای تکنولوژی امروز ميکنند. مثلا معلوم نيست چرا وقتی هم سازندگانِ اصلی وهم تمام مردم دنيا اين ماشين تازه خلق شده را 'کامپيوتر' می نامند، ما ايرانی ها بايد به آن بگوييم 'رايانه'؟ و يا مثلا وقتی همه مردم دنيا يک وسيله نقليه را با نام 'هلی کوپتر' می شناسند، ما ايرانی ها بايد آنرا 'بالگرد' بناميم؟ و يا 'کمپين' کلمه ای به اين خوبی که معنايش دردنيای امروز جاافتاده بايد بشود 'کارزار' وخلاصه اينهمه کوشش بيهوده که پيچيدگی درزبان فارسی امروز را بيشتر ميکند.
معلوم نيست چرا دانشمندان فرهنگی ايرانی که اينقدر برتشکل واتحاد همه اقوام ايرانی تاکيد دارند وعليه جدايی طلبیِ جغرافيايی مبارزه ميکنند، اينهمه خواستار جدايی وانزوای زبان فارسی هستند؟ و در زمانه ای که انبوه لغات وعبارات عربی هستیِ مردم فارسی زبان ايران را احاطه کرده، چرا زبان دوستان ايرانی نگرانند که نکند يکی از لغات علمیِ غربی (که درايران به آنها لغات بيگانه می گويند) به حوزه مقدس زبان فارسی نفوذ بکند؟
آنچه امروز در زبان ما مشخص شده اينست که يکی از بزرگترين مشکلات زبان فارسی امروز، آشکار نبودن آنست، وبه راحتی می توان گفت که زبان امروزما ايرانيها زبان پنهانکاری ست، و زبان پنهانکار همواره جذابيتهايی برای جوانان دارد ومعمولا لذتی به آنان دست می دهد وقتی به زبان پنهان کنِ خلافکارانه با يکديگر حرف می زنند. ازسوی ديگر درگيری افراد زيادی از مردم جامعه با مواد مخدر، زبان بی ريشه ديگری را که ويژه معتادان است درجامعه منتشر کرده. معمولا اين زبانِ مُخدراتی که مملو ازعبارات سياه وعبارات نااميدِ من درآوردیِ بی اساس است مورد توجه وعلاقه فيلمسازان داخلی هم هست. سينمای بعد ازانقلاب ايران پُراز فيلمهايی است که اشخاص آن مثل اشخاص فيلم معروف 'گوزنها' حرف می زنند. حتی بعضی از جديدی ها در بی ربط حرف زدن، از نوع مکالمات آن فيلم هم جلوتر زده اند. اين فيلمها مثلا به قصد مبارزه با اين مُعضل اجتماعی ساخته می شوند اما بعد معمولا خود سازندگان فيلمها هم چنان مجذوب زبان منحرفِ فيلم خود می شوند که کارشان به تبليغ و جاانداختن اين زبان بيمار درجامعه می انجامد.
اين مُعضلات تا وقتی درسطح مکالمات و سخن گفتن مردم کوچه و بازارست شايد کمی قابل تحمل باشد، اما وقتی اين هجوم به حوزه نوشتن اصابت ميکند زبان و فرهنگ يکپارچه ملتی را دچار آسيب کرده زخمهای ديرعلاج برجای می گذارد، بخصوص وقتی اينگونه نوشتن وارد محدوده ادبيات می شود و ديگران هم به آن بی توجه می شوند با اين منطق که چون مردم اينگونه سخن می گويند پس نويسنده هم اجازه دارد اين غلطها را تکرار بکند. مثلا نويسنده ای که اين عبارت را در رُمانش نوشته: 'آنها ميدان امين السطنه می نشستند' کوشش کرده که جمله اش را زيبا وايرانی کند اما بی توجه به اصول نثرفارسی وبه آن حرف ربط مفقوده درجمله، همين حرف ربطِ ساده که وقتی درجمله ساده 'من در لندن هستم' مفقوده شود خواهيم گفت: 'من لندن هستم' که اگر همين را به زبان انگليسی برگردانيم و شخص مقابل ما درمکالمه يک انگليسی باشد با پوزخند پنهان می گويد: 'اوه. تو لندن هستی. منظورت را می فهمم' واگر طرف يک شخص اسکاتلندی باشد شايد بگويد: 'پس تو در لندن زندگی می کنی، چه خوب'
لندن۲۰۱۰

 

پاسخ احمد صدری به منتقدانش


احمد صدری
ايکاش ميتوانستم بنويسم زمانی که همراه با محمود صدری و حميد دباشی نامه سرگشاده ای در پاسخ رساله توهين آميز آرامش دوستدار به يورگن هابرماس (که در آن ضمن حمله به شماری از روشنفکرانی که او به احترام از آنها ياد کرده است "ما ايرانيان" را به خود شيرينی و فريبکاری در برابر غربيان متهم ميکند) مينگاشتم انتظار اتهامات دروغ و ترور شخصيت را نداشتم. البته نميتوانم چنين چيزی را بنويسم زيرا با شناختی که از برخی اذهان داشتم جز اين انتظاری نبود
احمد صدری - ويژه خبرنامه گويا
اگر بشود در مورد "ما ايرانيان" تعميمی داد بايد گفت که ما فرهنگ و تمدنی در بحرانيم و تفکرات آرامش دوستدار و اينکه چنين گفتمانی تلخی هوادارانی هم پيدا ميکند که به هر قيمتی حاضرند از آن دفاع کنند نيز نشانه های اين بحران اند. البته بلافاصله بعد از نامه سرگشاده ما پيامهای آلوده به بغض و آکنده از اتهامات واهی توطئه و اسلامگرائی و دينخوئی و همکاری با جمهوری اسلامی بلافاصله سرازير شدند و اين سيل ادامه دارد. البته چنانکه افتد و همگان دانند نوع اتهامات از سوی پهلوان پنبه های بی نام اينترنتی بود ولی اخيراً نامه ای با امضای آقايان مهدی اصلانی و ايرج مصداقی در سايت گويا منتشر شده است که همان سبک و سياق را دارد. هدف اين نامه دفاع از آقای آرامش دوستدار است که از سوی نويسندگان اين نامه "بی ترديد سرشناس ترين اهل فلسفه در خارج از کشور" لقب گرفته است.
نخست نويسندگان به اکبر گنجی حمله ميکنند و او را به اتهاماتی مينوازند که نه برای او تازگی دارد و نه برای خوانندگان او. اما مطرح کردن داستان عکسی که آقای دوستدار با گنجی ميگيرد و سپس از پخش مطبوعاتی آن انتقاد ميکند بسيار جالب است و اگر آقای گنجی خود در اين مورد توضيحات لازم را بدهند فکر ميکنم جنبه هائی از شخصيت آقای دوستدار آشکار شود. نکته ديگر اينکه آقای گنجی در نامه ای به دوستدار يادآور ميشوند که هابرماس ساکت نبوده و در واقع نامه ای را عليه حوادث پانزده خرداد و سرکوبی آن قيام مردمی امضا کرده است و نيز خاطر نشان ميکنند که ماريو وارگاس (برنده جايزه نوبل ۲۰۱۰) نيز آنرا امضا نموده است. آقايان اصلانی و مصداقی که ظاهراً خيلی به رعايت توالی تاريخی مقيد هستند و نميخواهند در مقام نقل، وقايعی که اتفاق نيافتاده به افراد نسبت داده شود به گنجی يادآوری ميکنند که: "در زمان اخذ امضا ماريو وارگاس نميتوانست نوبل ادبيات را برده باشد."
بعد نوبت به تخطئه حميد دباشی ميرسد که بر خلاف آرامش دوستدار که اشتهار و سرشناس ترين بودنش مفروض است حتی "استاد" بودن و "نامدار" بودن او نيز در گيومه ترديد قرار ميگيرد. اتهامات او راه اندازی برنامه تلويزيونی موج سبز است و اينکه "به همراه احمد صدری از اعضای هيات مشاوران (؟!) سازمان "معروف" و "مشهور"!! "ناياک" ميباشند." معلوم نيست که اگر علامات تعجب و سوال و گيومه ها را برداريم کجای اين نسبتها اتهام محسوب ميشود. صدای کفگير منتقدان به ته ديگ ضد دباشيگری آنجا بلند ميشود که ميگويند او يکبار در سخنرانی سفير ايران در سازمان ملل آقای جواد ظريف "صحنه گردان" بوده است. ظاهراً تنها ايفای نقش "مادريتور" در يک جلسه عمومی برای اثبات اينکه کسی عميل جمهوری اسلامی است در نظر اين آقايان کافی و وافی است.
و سرانجام به "مهمترين" بخش اين نامه يعنی نقد از نويسنده اين سطور ميرسيم که که نويسندگان از آن با آب و تاب فراوان بعنوان "فينال" ياد ميکنند. نخسيتن گناه بنده هم مثل آقای دباشی اينست که درمقام استادی در دانشگاه خود کنفرانسی در مورد "آينده سکولاريسم در ايران و نقش دين در حوزه عمومی" برگزار کرده ام و افرادی "از جمله عبد الکريم سروش، مهرزاد بروجردی، نادر هاشمی، رفيا زکريا، محمود صدری، آرش نراقی، محمد امينی، علی ميرسپاسی، حميد دباشی، حسن شريعتمداری، محمد برقعی، علی افشاری و اکبر گنجی" در آن حضور داشته اند. ظاهراً اينهم برای منتقدين اينجانب بسيار جالب است که بودجه کرسی من يک مليون دلار بوده (کرسی يک مليون دلاری درست به همان اندازه اسباب تعجب است که اتوموبيل چهار چرخه) و من از آقای خاتمی برای ايراد سخنرانی در دانشگاه خود دعوت کرده ام. سپس نوبت به نقد مقالات من در جرس ميرسد که در آن به لزوم نهاد روحانيت مترقی در نضج نهضتهای اصلاحی در همه اديان و منجمله اسلام اشاره کرده ام. در اينجا آقايان اصلانی و مصداقی ادعا ميکنند که منظور من از روحانيت مترقی "کسی نيست جز آیة الله محمد تقی مصباح يزدی." دليلشان هم بر چنين ادعای خنده آوری مضحکتر از خود ادعاست. به زعم اين دو من دو ماه پيش يعنی در دوم سپتامبر سال جاری با آقای مصباح يزدی ملاقات و "ديده بوسی" کرده ودست او را فشرده ام. با اجازه نويسندگان پاراگراف آخر اين فينال پر هيجان را در اينجا نقل ميکنم: "برما دانسته نيست زمانی که دکتر احمد صدری در جلسه معارفه، و ديد و بوس با استاد مصباح يزدی زمانی که با ايشان دست ميداد کمی، فقط کمی به اين فکر نکرد که همين دستان فرمان قتل دو جامعه شناس با شرافت را که ميتوانستند همکاران دانشگاهی و علمی دکتر احمد صدری باشند را صادر کرد؟ لمس کردن دستان آلوده و تبه کارانه ای که فرمان قتل محمد جعفر پوينده و مجيد شريف دو جامعه شناس سرشناس کشورمان داد چه حسی به آدمی ميدهد. اگر بتوان پس از ديد و بوس با مصباح يزدی سر به آسايش بالين نهاد ما از چنين آدمی بيزاری ميجوئيم. و هان! ای شرم سرخی ات پيدا نيست."
خوب است که اصلانی و مصداقی سخن شرم را پيش آوردند و سراغ سرخی آنرا گرفتند. حال ببينيم از اين متاع سرخ در بساط آنها خبری هست؟ واقعاً ايندو بزرگوار با چه روئی يک مناظره عمومی با آقای مصباح يزدی را که هجده سال پيش ( يعنی در ۱۴ آبان ۱۳۷۱) اتفاق افتاده به دو ماه قبل يعنی به ۱۱ شهريور ۱۳۸۹ منتقل کرده اند؟ مگر در آبان ۱۳۷۱ که بنده آن گفتگوی عمومی را با آقای مصباح داشتم دو قربانی قتلهای زنجيره ای که ايندو نامشان را (به اصطلاح خودشان) پيراهن عثمان کرده اند زنده نبودند؟ اگر بودند، که بودند، مگر دستان کسی به خون آنها آلوده بود که مرا از فشردن آن ننگ آيد؟ هيچکس نداند آقايان اصلانی و مصداقی بايد خوب بدانند که نسل ما بسياری افراد را ميشناختيم که بعدها يا در زمره بنيانگذاران و کارگزاران و حاميان جمهوری اسلامی درآمدند و يا به صفوف مخالفان آن پيوستند و در مواردی به زندان افتادند و اعدام هم شدند. من آقای دکتر بهشتی و آقای مصباح يزدی را از آن زمان ميشناختم. بعدها در آبان سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲ ميلادی) که مادرم را به قم برای زيارت برده بودم و يک سخنرانی هم برای سازمان "حوزه و دانشگاه" که بسياری از اساتيد دانشگاه در آن شرکت ميکردند داشتم، دعوت آقای مصباح را برای ديدار از موسسه جديد التاسيس او (باقر العلوم) قبول کردم. در آنجا از من خواستند سخنرانی کنم ولی من آمادگی نداشتم و قرار بر اين شد که يک مناظره ای با آقای مصباح و دانشجويان مرکز داشته باشيم. بعدها متوجه شدم که متن اين گفتگو پياده شده بدون تصحيح در نشريه مرکز چاپ شده است. البته در آن اشتباهات فراوانی هست (بطوری که در بعضی جاها اصلا معلوم نيست موضوع چيست) ولی از همين مقدار هم بر آنان که متن را بخوانند مشخص است که آنجا بحث از چه بوده است.
همانگونه که در فوق آمد اين داستان مال دو ماه قبل نيست بلکه زمان وقوع آن هجده سال پيش يعنی پنج سال قبل از انتخاب آقای خاتمی است که سالها پيش از ورود آقای مصباح به سياست است. مگر قرار است که من مانند حضرت خضر علم غيب داشته باشم و کسی را برای کاری که قرار است در آينده بکند تنبيه کنم؟ البته که چنين نيست و دروغ پردازان نيز بر اين بداهت واقفند والّا وقت اين ملاقات را هجده سال جلو نمی کشيدند. چگونه است که آقای گنجی نبايد يکسال قبل از جايزه گرفتن ماريو وارگاس او را برنده نوبل خطاب کند ولی من موظفم مصباح را سالها قبل از ورودش در سياست با جرمهائی که قرار است بکند قضاوت کنم؟ در عرض ۱۸ سال انسانها عوض ميشوند. همه ما عوض ميشويم و خود بنده و نويسندگان اين نامه هم مستثنی نيستند. اما آقای مصباح از افرادای است که در اين مدت کاملاً تغيير ماهيت داده است. البته بنده هم مثل سايرين با عقايد همه آنهائی که قبل از انقلاب ميشناختم (از جمله بهشتی و مصباح يزدی) موافق نبودم. آقای مصباح هر چند وارد سياست نمی شد (چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن... تا انتخاب آقای خاتمی در ۱۹۹۷) ولی عقايدی سنتی داشت و مانند آقای دوستدار با روشنفکران مذهبی از قبيل دکتر شريعتی و دکتر سروش بسيار مخالف بود. او همانطور که در اين مناظره عمومی مشخص است با ديده ترديد به غرب، پيروان ساير مذاهب و نيز به علوم انسانی مينگريست. آقای مصباح در سالهای بعد از آن ديدار نخست با پيروزی اصلاح طلبان و سپس با ورود آقای احمدی نژاد به صحنه کاملا وجهه علمی و فلسفی خود را وا نهاده و يک شخصيت راست افراطی شد. من آنروز علم غيب نداشتم و کف دستم را هم بو نکرده بودم که ايشان در آينده چه خواهد کرد. البته اگر اين ملاقات دو ماه قبل انجام گرفته بود بايد پاسخگو ميبودم. اما واقعيت اينست که چنين ديداری اصلاً متصور نيست زيرا نه من دو ماه قبل من حاضر ميشدم با شخصيتی مانند ايشان ملاقات کنم و نه اينکه کسی مانند او حاضر ميشد از چون منی (که بکرات آماج حملات جناح ايشان در روزنامه کيهان و و رسالت و يا لثارات و امثال آنها بوده ام) برای سخن گفتن در موسسه باقر العلوم امروزی دعوت بعمل آورد.
خلاصه زندگی من کتاب بازی است. معتقدم از آنجا که همه ما اشتباه ميکنيم و کرده ايم بايد با شفافيت و از سبيل نقد از خويش مواضع گذشته خود انتقاد کنيم. اگر فضائی فراهم شود که بجای تهمت و بهتان و متهم کردن ديگران و تنزيه خود دست بکار نقد ذاتی شويم برای سلامت سياسی و روانی همه ما بهتر خواهد بود. اما اگردر اين ميان قلم را به دروغ بيالائيم البته در راه ايجاد چنين فضائی گام برنداشته ايم. کسی نيست که نداند که بعد از وقايع پانزده خرداد سال گذشته من هم مانند بسياری از ايرانيان بليط خود را لغو کردم و منبعد قادر به بازگشت به وطنم نيستم. از اينرو چند ماه پيش از اين که از بيماری شديد مادرم آگاه شدم نتوانستم در کنار او باشم. اگر من از چنين موقعيتی برخوردار بودم که دو ماه قبل به ديده بوسی يکی از موثر ترين سردمداران جناح راست بروم آيا از آن استفاده نميکردم که برای آخرين بار بوسه ای بر گونه مادر در حال احتضارم بزنم؟ "و هان ای شرم..."

 

محکوميت محمد سيف زاده به دليل فعاليت های حقوق بشر، درخواست شيرين عبادی از کميساريای عالی حقوق بشر، کمپين بين المللی حقوق بشر


۹ آبان ۱۳۸۹— شيرين عبادی در بيانيهء مشترکی با دو سازمان مدافع حقوق بشر گفت قوهء قضاييهء ايران بايد به حملات سيستماتيک و هدفمند به فعالان حقوق بشر و وکلا که تنها و تنها به دليل فعاليتهای حقوق بشری و دفاع از موکلان خود به زندانهای طولانی مدت و محروميت از وکالت منجر شده است، پايان دهد. جامعهء دفاع از حقوق بشر در ايران و کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران به همراه شيرين عبادی نگرانی شديد خود را در اين زمينه ابراز کردند.
در روز شنبه ۸ آبان ماه ۱۳۸۹، شعبهء ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، وکيل برجسته محمد سيفزاده را به ۹ سال حبس و ۱۰ سال محروميت از وکالت محکوم کرد. سيف زاده با اتهام اقدام عليه امنيت ملی به دليل تاسيس کانون مدافعان حقوق بشر دادگاهی شد.
محمد علی دادخواه و عبدالفتاح سلطا نی از ديگر موسسان کانون مدافعان حقوق بشر به زودی در همين زمينه محاکمه خواهد شد.
نسرين ستوده، يکی ديگر از وکلای کانون مدافعان حقوق بشر، از ۱۳ شهريور۱۳۸۹ تا کنون در زندان انفرادی در بازداشت به سر می برد و نگرانی های بسياری در بارهء سلامت جسمانی و روحی وی وجود دارد.
محمد اوليايی فرد وکيل ديگری است که به دليل مصاحبه در مورد پروندهء موکلانش در حال سپری کردن محکوميت حبس يک سالهء خويش می باشد.
سيف زاده در مصاحبه ای با جامعهء دفاع از حقوق بشر در ايران و کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران گفت: “به نظرم اصلا اين رای حقوقی نيست و يک بيانيه حزبی و سياسی عليه يک جريان حقوق بشری است. اين بيانيه نشان می دهد که آقايا ن تا چه اندازه از حقوق بشرمتنفرند چون کلماتی که به کار می بردند دال بر همين نکته است می گفتند ما به”اصطلاح” فعاليت حقوق بشری می کرديم. چون به مقامات کشور نامه اعتراض آميز از وضعيت دادگستری نوشتيم يا پيشنهاد اصلاح قوانين را داديم و يا افرادی که تحت تعقيب قوه قضاييه قرار گرفتند ما وکالتشان را بر عهده گرفتيم پس جرم مرتکب شديم. در حاليکه اينها جز حقوق مردم و وظايف کانون و ما به عنوان وکلايش بود. می بينيد که آقايان دفاع از حقوق مردم و فعاليت همسو با قانون را جرم می دانند . کداميک از اين فعاليت ها جرم است که آقا در رای خود به عنوان اقدام عليه امنيت ملی و نظام آورده است . ما به همين نظام می گويم که قوانين را اصلاح کنيد . ما به همين نظام می گويم که اين احضارها مطابق قانون نيست . توجه داشته باشيد وقتی حقوقدان برجسته اين کشور يعنی عبادی، دادخواه و سلطانی براساس قانون وکالت می کنند يعنی در نگاه آقايان جرم مرتکب شده اند.”
شيرين عبادی در اين زمينه گفت: “اين حکم غير عادلانه نشان از اين دارد که قوهء قضاييه هر روز بيشتر از گذشته استقلال خود را از دست می دهد. با توجه به قطعنامهء مندرج سال ۱۹۹۹ در زمينهء دفاع از مدافعان حقوق بشر توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد، من توجه کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل را به اين نکته جلب می کنم و از ايشان می خواهم که در راستای صدور حکم برائت آقای سيف زاده و آزادی فوری خانم ستوده و آقای اوليايی فرد اقدام نمايند و با تذکر به جمهوری اسلامی ايران، آنان را متوجه مفاد قطعنامهء مذکور کند.”
عبدالکريم لاهيجی، رييس جامعهء دفاع از حقوق بشر در ايران، در واکنش به حکم سيف زاده گفت: “برای نخستين بار يک وکيل دادگستری به عليت فعاليت های دفاعی و حقوق بشر به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محروميت از حرفهء وکالت محکوم شده است. قسمت اخير محکوميت آقای سيف زاده (محروميت از وکالت) در تضاد علنی با قانون استقلال کانون وکلا است و تنها نهادی که می تواند وکيل را به طور دايم و يا موفقت از وکالت محروم کند، دادگاه انتظامی وکلاست و نه دادگاه انقلاب.”
خانم عبادی و دو سازمان حقوق بشری، نگرانی عميق خود را در مورد محاکمات سيستماتيک مدافعين حقوق بشر و اثر مخرب آن بر توانايی وکلا برای دفاع موثر از موکلان خود ابراز کردند.
هادی قائمی ، سخنگوی کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، در اين زمينه گفت: “چگونه می توان هيچ ادعای عادلانه بودن روند دادگاهها را داشت در حالی که خود وکيل به دليل اقدامات مدافع موکلان خود به حبس های طولانی محکوم می شود؟”

 

جنجال بر سر سخنان سفیر ایران در مسکو

سفير ايران 
در مسكو: روسيه به فكر آينده اقتصاد خود است

سفیر ایران در مسکو گفته است، روسیه مشکلات اقتصادی دارد و امکان فروپاشی و تبدیل شدن این کشور به جمهوری‌های کوچک هست. این سخنان سفیر در روسیه "جنجال" برانگیخت. او سخنان خود را پس گرفت، ولی بحث‌ها پیرامون آن ادامه دارد.


حمید‌رضا سجادی، سفیر ایران در مسکو، در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا اعلام کرد، «روسیه به فکر آینده اقتصاد خود است. در مسکو این اعتقاد وجود دارد که اگر نتوان وضعیت اقتصادی را بهبود بخشید، روسیه با مشکلات جدی امنیتی تا مرز فروپاشی فدراسیون در آینده به جمهوری‌های جداگانه مواجه خواهد شد.»
 به‌دنبال انتشار گفته‌های سفیر ایران در "تهران تایمز" و "پرس تی‌وی" و برخی دیگر از رسانه‌های ایران، روزنامه‌های روسیه واکنش نشان دادند. روزنامه‌ی "نزاویسمایا گازیتا" با انتشار مقاله‌ای مصاحبه‌ی سفیر را «جنجالی» توصیف کرد و نوشت که «ادعای سفیر ایران باعث حیرت مسکو شده است.»

"شانتاژ صریح مقام ایرانی"

نزاویسیمایا گازیتا، روزنامه‌ی چاپ مسکو از قول برخی تحلیل‌گران روسیه سخنان سفیر ایران را "شانتاژ صریح" تحلیل می‌کند.
این روزنامه به نظر"آلکسی آرباتوف" مدیر مرکزامنیت بین‌المللی دانشگاه روابط بین‌المللی مسکو، وابسته به آکادمی علوم روسیه، اشاره می‌کند که گفته است، «روسیه خود می‌داند، مشکلات اقتصادی دارد، ولی اگر ایران نقض پیمان منع اشاعه سلاح هسته‌ای را متوقف نکند، با مشکلات امنیتی جدی روبرو خواهد شد.»

"روزنامه‌های روسی جنجال درست کردند"

خانم النا بونایوا، کارشناس ارشد بخش ایران در"انستیتوی شرق‌شناسی علوم روسیه" در مسکو، نویسنده‌ی کتاب "شکل‌گیری مرز بین روسیه و ایران" معتقد است، "جنجال" پیرامون سخنان سفیر ایران در مسکو در نتیجه‌ی بی‌اطلاعی این رسانه‌ها بوجود آمده است.
 وی در این باره اظهار می‌دارد: «رسانه‌های گروهی روسیه توجه خاصی به اظهارات سفیر کردند و واکنش نشان دادند. اما گفته‌های وی را تحریف کردند. به عقیده‌ی من این مسئله به دلیل بی‌اطلاعی و عدم درک از خصوصیات روابط دو کشور در این رسانه‌هاست. از سوی دیگر گرایش غرب‌گرائی در روسیه بسیار توسعه یافته است. محافلی هستند که تلاش می‌کنند روسیه و ایران را از همدیگر جدا کنند و این جدائی به ضرر ایران و روسیه است».

سخنان سفیر بیان تیره شدن مناسبات

محمود 
احمدی‌نژاد در دیدار با ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیهآلکسی موخین، رئیس مرکز مطالعات سیاسی در مسکو در باره‌ی اظهارات سفیرایران به دویچه‌وله چنین توضیح می‌دهد: «سفیر ایران درباره فروپاشی روسیه چیز تازه‌ای نگفته است. این تئوری پیش از این از سوی برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دوره‌ی جیمی کارتر، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا هم مطرح می‌شد».
 این کارشناس نارضایتی مقام‌های ایرانی را با تیره شدن مناسبات دو کشور در ارتباط می‌داند و بر این باور است که این امر، نگرش بدبینانه" را در هر دو کشور تقویت خواهد داد. آقای موخین همچنین معتقد است، اظهارات سفیر ایران در وضعیت کنونی صحیح نبوده و به روابط ۲ کشورهمسایه لطمه می‌زند.

"در ایران منافع ملی روسیه را نادیده می‌گیرند"

النا بونایوا مخالفت محافل مطبوعاتی روسیه را با صحبت‌های سفیر ایران در روسیه را با رویکرد روسیه به غرب مرتبط می‌داند و می‌گوید: «روسیه به طرف غرب روی آورده و قصد دارد که وارد سازمان تجارت جهانی شود و در خلع سلاح نیزهمکاری نزدیک‌تری داشته باشد».
 وی همچنین خاطرنشان می‌سازد، جمهوری اسلامی روسیه را به عنوان همتای استراتژیک تلقی می‌کند، اما در روسیه از اتحاد استراتژیک با ایران صحبت نمی‌کنند. خانم بونایوا می‌افزاید: «در ایران منافع ملی روسیه را نادیده می‌گیرند. آنها نمی‌فهمند که روسیه نمی‌تواند فقط با ایران دوست باشد. روسیه می‌خواهد منافع گسترده‌ای در جهان امروز داشته باشد. با کشورهای اروپائی به عنوان کشورهمتا همکاری کند و با آمریکا نیز رابطه‌ی گسترده‌تری داشته باشد».
 بونایوا در ادامه‌ی صحبت‌هایش اضافه می‌کند، روابط روسیه با ایران فقط یک جزء از تمام سیاست خارجی این کشور و روابط بین‌المللی است و این مسئله را ایرانیان درک نمی‌کنند.

"نارضایتی روسیه از اظهارات ضدروسی"

یوگنی ساتانوفسکی، رئیس انستیتو خاورنزدیک در مسکو، در گفت‌وگو با دویچه‌وله به اظهارات قبلی "ضدروسی" مقام‌های بلندپایه ایران اشاره می‌کند و نتیجه می‌گیرد، این گونه برخوردها دوستی ایران و روسیه را تقویت نمی‌کند.
 به‌نظراو سخنان آقای احمدی‌نژاد درباره نابودی اسرائیل، رهبران روسیه را بیشتر نگران کرده است. ساتانوفکسی خاطرنشان می‌کند: «حدود یک میلیون و ۳۰۰ هزار شهروند اسرائیل از کشورهای سابق شوروی به این کشور مهاجرت کرده‌اند و روسیه در این زمینه بسیار حساس هست و اگر شهروندان‌ اسرائیل مورد تهدید واقع بشوند، سکوت نخواهد کرد».

تکذیب اظهارات سفیر ایران در مسکو

روزنامه‌ی روسی نزاویسیمایا گازیتا خبر می‌دهد، سفیرایران در مسکو در مصاحبه با این روزنامه اظهارات قبلی خود را تکذیب کرده است.  وی گفته است: «مصاحبه من بطور کامل به چاپ نرسیده و گفت‌وگوی انجام شده را بازتاب نمی‌دهد. من فقط سخنان برخی از تحلیل گران روسی را نقل کردم».
کارشناسان روسی در گفت‌وگوهای خود با دویچه تائید می‌کنند که در وضعیت کنونی حساسیت‌ ویژه‌ای در مناسبات دو کشورهمسایه ایران و روسیه ب‌هوجود آمده است. برخی از رسانه‌های روسیه هم در تحلیل مناسبات دو کشور می‌نویسند، روابط ایران و روسیه در حال حاضر به پائین‌ترین سطح خود در دوره‌ی پس از فروپاشی شوروی رسیده است.

طاهر شیرمحمدی
تحریریه: شهرام احدی


کروبی و موسوی: اعتراض‌ها از حقوق اولیه مردم در جامعه سالم است


میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو رهبر مخالفان دولت در تازه‌ترین دیدار خود از صدور احکام سنگین علیه روزنامه‌نگاران، وکلای دادگستری و دانشگاهیان انتقاد کردند و اعتراض، اعتصاب و انتقاد را جزو حقوق اولیه و طبیعی در جامعه‌ای سالم و برخواسته از رأی مردم بر شمردند.
دیدار آقایان موسوی و کروبی روز یکشنبه در شرایطی صورت گرفت که مأموران امنیتی در تلاش برای جلوگیری از برگزاری این دیدار، مانع از حضور مهدی کروبی در منزل آقای موسوی شدند.
با این حال آقای کروبی توانست به کمک آقای موسوی به محل اقامت وی وارد شود؛ اقدامی که از سوی سایت سحام‌نیوز، وابسته به مهدی کروبی، «شکست پروژه حصر و محدودیت کروبی و موسوی» توصیف شد.
در این دیدار موسوی و کروبی تأکید  کرده‌اند که با وجود فشارهای زیادی که «بر فرهیختگان کشور اعم از دانشگاهیان و دانشجویان، و وکلا و روزنامه‌نگاران» وارد می‌آید، «هر روز نیروهای جدید و با انگیزه به صحنه می‌آیند و رویش جنبش مردمی هر روز از روز دیگر بیشتر است.»
این دو رهبر مخالفان دولت، تصریح کرده‌اند که «به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و ده‌ها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه‌گر بنامیم» و افزوده‌اند که نظامی که آیت‌الله خمینی برای استقرار آن مبارزه می‌کرد، «به دنبال حاکمیت ملت بر سرنوشت خود بود، نه آنکه بخش زیادی از ملت را دشمن قلمداد کند.»
اشاره این دو رهبر مخالفان دولت به الفاظی است که در ادبیات مقام‌های حکومتی جمهوری اسلامی برای توصیف مخالفان به کار می‌رود.
محمود احمدی‌نژاد در مراسمی که فردای روز معرفی‌اش به عنوان دهمین رئیس جمهور ایران در میدان ولی‌عصر تهران برگزار شد، از مخالفان به عنوان «مشتی خس و خاشاک» یاد کرد و آیت‌الله خامنه‌ای نیز در سخنان ده روز گذشته خود در قم «پايداری و هوشياری مردم در مقابل فتنه ۸۸» را «موجب واکسينه شدن کشور و مردم در مقابل ميکروب‌های سياسی و اجتماعی» خواند.
با این حال دفتر آیت‌الله خامنه‌ای پس از انتشار گزارش این سخنان در رسانه‌ها توضیح داد که رهبر جمهوری اسلامی همه معترضان و منتقدان را «ميکروب سياسی» نخوانده است.

«هنر این نیست که به ترساندن مردم افتخار کنیم»

مهدی کروبی و میرحسین موسوی در ادامه همچنین بار دیگر «سیاست‌های ماجراجویانه خارجی» را عامل صدور چندین قطعنامه بین‌المللی علیه ایران در فاصله‌ای کوتاه برشمرده‌اند و به اثرات منفی این قطعنامه‌ها بر وضع معیشتی مردم از جمله فقر، بیکاری، تعطیلی مراکز تولیدی و واردات بی‌رویه اشاره کرده‌اند.
در این دیدار میرحسین موسوی با اشاره به اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها یادآور شده است که «کسی به طور کلی با هدفمند کردن یارانه‌ها مخالف نیست اما حرف اصلی ما این است نیرویی که بتواند این طرح را مدیریت کند وجود ندارد و قسمت اعظم نیروهای کارشناس توانمند کنار گذاشته شده‌اند.»
وی ادامه داده است: «این هنر نیست برای اجرای هدفمند کردن یارانه‌ها، در دو هزار منطقه تهران نیرو بچینیم یا فرمانده پلیس به بازی سپاه و بسیج برای ترساندن مردم افتخار کند.»
اشاره آقای موسوی به سخنان روز شنبه فرمانده انتظامی تهران بزرگ است که در آن از استقرار نیرو در دو هزار نقطه تهران در قالب طرحی با عنوان «امنیت محله‌محور» خبر داده بود.
مقام‌های دولت جمهوری اسلامی مدعی هستند که طرح هدفمند کردن یارانه‌ها «طرحی مردمی است که نیازی به تدابیر امنیتی ندارد» و به تازگی وزیر کشور دولت دهم در مصاحبه با مهر ضمن دفاع از این ایده عنوان کرد که مانعی در سر راه هدفمند کردن یارانه‌ها نداریم.
مصطفی محمد نجار، با این حال هشدار داد که «اگر احیاناً عده قلیلی بخواهند در مقابل مردم بایستند و کاری بکنند با آنها برخورد قانونی و قاطع می‌شود.»
این در حالی است که مقام‌های انتظامی جمهوری اسلامی با توصیف اعتراض‌های اقتصادی به عنوان «فتنه اقتصادی» بر آمادگی پلیس برای برخورد با «فتنه‌گران» و کمک به اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها تأکید کرده‌اند.
پیشتر مهدی کروبی، سخنان برخی از فرماندهان جمهوری اسلامی، از جمله اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی، و نيز برخی از سياستمداران، مانند لطف الله فروزنده، معاون رئيس جمهور، در خصوص بروز «فتنه اقتصادی» در ايران را «مجوزی برای سرکوب گسترده مردم در مقابل اعتراض به افزايش چشمگير قيمت‌ها» خوانده بود.

 

 گفت‌‌وگو با عباس عبدی، درباره‌‌ی فک پلمب دفتر حزب اعتماد ملی

«وضعیت حاکم، عادی نیست»

مریم محمدی
اگر اتفاق خاصی در ارتباط با مسائل بین‏المللی، یا پرونده‏ی هسته‏ای ایران روی ندهد، بازهم اخبار سیاسی ایران، به‏ویژه در زمینه‏ی محدودیت‏ها و فشارهایی که برای فعالان سیاسی، اجتماعی و مدنی وجود دارد، اخبار معمول رسانه‏ها را در خارج و داخل کشور تشکیل می‏دهند. خبرهای مربوط به پیگردها، دستگیری‏ها، دادگاه‏ها، خروج افراد از کشور، صدور احکام جدید برای زندانیان و تصمیمات هرروز تازه در مورد احزاب و سازمان‏های سیاسی.
Download it 
Here!
یکی از تازه‏‌ترین خبر‌ها در حوزه‌ی مسائل سیاسی ایران، رفع پلمب از دفتر حزب اعتماد ملی است که روز شنبه، هشتم آبان‌ماه اعلام شد. حزب اعتماد ملی در سال ۱۳۸۴ تشکیل شد و تنها حزبی بود که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، یک نفر را به عنوان نامزد این حزب معرفی کرده بود. دفتر حزب اعتماد ملی در شهریور ماه سال گذشته، پس از افشا‏گری‏های مهدی کروبی، دبیر کل آن، تعطیل و روزنامه‏ی حزب نیز توقیف شد.
در فضای سیاسی موجود، با وجود محدودیت‏هایی که برای فعالان این حزب و دبیر کل آن وجود دارد، رفع پلمب از دفتر این حزب، آیا به معنای باز شدن فضای سیاسی، به‏طور کلی برای جامعه یا به‏ویژه برای این حزب است؟ یا برخلاف آن، حزب اعتماد ملی را مجبور به رعایت پاره‏ای مسائل خواهد کرد؟ آن‏چه یک روز پس از رفع پلمب دفتر حزب شاهد بودیم، عزیمت مهدی کروبی به منزل میرحسین موسوی بود؛ آن‏چنان‏که «سحام‏نیوز»، سایت رسمی حزب اعتماد ملی آن را شکست پروژه‏ی حصر و محدودیت کروبی و موسوی اعلام کرده است.
برای نگاهی تحلیلی به این مسئله، با عباس عبدی، تحلیل‏گر سیاسی در تهران، گفت‏وگو می‏کنم:

عباس عبدی: برای پاسخ به این سئوال، مقداری نیازمند فرصت و اطلاعات بیشتر هستیم. چون سیاست‏های داخلی ایران مقداری با کشورهایی که به طور متمرکز تصمیم‏گیری می‏کنند، فرق می‏کند. در این‏جا، بازشدن و فک پلمب دفتر اعتماد ملی و یا رفع توقیف‏های روزنامه‏ی اعتماد ملی یا هم‏میهن، لزوماً دلیلی ندارد به معنای مشخصی باشد. تصمیمی از بالا گرفته و انجام می‏شود. می‏تواند این معنا را هم داشته باشد، ولی نیازمند مقداری اطلاعات بیشتر هستیم.
اگر این‏طور نباشد، چه احتمال دیگری وجود دارد برای اینکه چنین دستوری به‏هرحال صادر شده است؟
یک حالت آن است که این کار طبق یک روال عادی انجام شده باشد که روال قانونی و عادی سیستم است و خیلی از نمونه‏ها این مسیر را طی می‏کنند. ولی‏ واقعیت این است که آن‏چه در این وضعیت حاکم است، روال عادی و قانونی آن نیست، اراده‏ای است که تصمیم آن از بالا باید گرفته شود. یک وقتی هم هست که به این اطلاعات دست پیدا می‏کنیم که نه! تصمیمی از بالا گرفته شده و قاعده‏ی قانونی در پایین دارد آن را اجرا می‏کند.
به‏نظر من، اگر حالت اول باشد، چیز مهمی نیست. اینها بعد از چند روز، دوباره با مشکل مواجه می‏شوند، بسته می‏شوند و به کنار می‏روند، اما اگر حالت دوم باشد، نکته‏ی مثبتی است و باید از آن طرف هم پاسخ مناسبی به آن داده شود که شرایط مناسب‏تری از وضعیت فعلی را در جامعه به‏‌وجود بیاوریم و مترصد آن شویم که ببینیم در آینده وضعیت موازنه‏ی قوا، وضعیت کشور و خیلی موارد دیگر به‏کجا می‏رسد. آیا این عناصر، روزنامه‏هایی که باز می‏شوند و احزابی که فعال می‏شوند، این امکان را پیدا می‏کنند که نقش مؤثرتری را بازی کنند یا نه. من در حال حاضر نمی‏توانم با قاطعیت بگویم که کدامیک از این دو حالت است، ولی امیدوارم که حالت دوم باشد.
شما معتقدید که در حالت دوم، احزاب، نهادها و سازمان‏هایی که مشمول این سیاست شده‏‌اند، باید سعی کنند پاسخ مناسبی هم بدهند که این پاسخ مناسب، لابد اتخاذ سیاست‏‏هایی است که شرایط را به هر ترتیب مناسب‏تر کند. اگر در حالت اول هم باشد، یعنی بر اراده‏ای از بالا و یا قانونمندی قابل قبولی مبتنی نباشد، آیا درهرحال این یک فرصت نیست که در مقابل آن حزب یا نهاد گذاشته شده است؟ آیا او موظف نیست که بتواند از این فرصت‏، فرصت‏های دیگری را فراهم کند؟
بله؛ اینکه آنها باید پاسخ مناسبی بدهند، کاملاً درست است، ولی فراموش نکنید که دبیر کل این حزب در وضعیتی نیست که بتواند آن‏چه حکومت می‏خواهد را انجام بدهد. نوعی مطالبات خاصی دارد که ممکن است در فعالیت حزبی انعکاس پیدا کند و اگر دبیر کل آن نباشد، معلوم نیست که این حزب به‏خصوص چقدر بتواند در غیاب او، این نقش را بازی کند.
درهرحال، پاسخ شما درست است؛ اصل را باید بر صحت و خوش‏بینی گذاشت و بر اساس آن اقدام کرد. حال اگر زمانی این اصل درست نبود و معلوم شد که این تصور یا توهم باطلی بوده است، مسئولیت‏ آن برمی‏گردد به جانب حکومت، برنمی‏گردد به جانب این حزب و طرفدارانش و یا روزنامه‏های همراه آن.
شما پس صلاح می‏دانید که در وهله‏ی اول اصل را بر خوش‏بینی بگذارند و سیاست‏های مناسبی را اتخاذ کنند. از طرف دیگر، معتقدید که دبیر کل این حزب در موقعیتی نیست که بتواند هرچه حکومت می‏خواهد انجام بدهد. اگر بخواهیم از منظر یک دادوستد سیاسی نگاه کنیم، آیا آقای کروبی یا هر دبیر کل و یا هر حزبی، نمی‏تواند از بعضی مسائل، در لحظه، چشمپوشی کند و بخشی از آن‏چه را حکومت می‏گوید بپذیرد؟
مشکلی که وجود دارد، این است که یک گفت‏وگوی شفاف بین طرفین برقرار نیست که بر اساس آن بنشینند و جایگاهی را برای هم‏دیگر تعریف کنند و در پی آن هرکسی نقش خود را بپذیرد. مشکل آن است که اینها بیشتر بر اساس گمان، ظن و تصور شکل می‏گیرد و به‏قول معروف، هرکسی از ظن خود یار این قضیه می‏شود. به‏هرحال امیدواریم اگر چنان‏چه چنین چیزی هم باشد و گفت‏وگویی شکل بگیرد، ولو غیر رسمی، به بهبود فضای داخل کشور کمک کند.
آقای منتجب‏نیا، قائم‏مقام دبیر کل حزب، گفته‏اند که در فضای سیاسی موجود، هنوز قابل بحث و بررسی است که حزب چه امکاناتی برای فعالیت می‏تواند داشته باشد؟ چه نوع فعالیت‏های سیاسی در فضای فعلی، برای‏ آن امکان‏پذیر است؟ با توجه به همین شرایط سیاسی موجود واین فرصت فک پلمب از دفتر حزب اگر در مقام تصمیم‌گیری برای حزب اعتماد ملی باشید، در این شرایط‏، چه نوع از فعالیت‏های حزبی را ممکن می‏دانید؟
فکر نمی‏کنم هیچ مشکلی از جهت نوع فعالیت وجود داشته باشد. وظیفه‏ی احزاب تشکیل جلسات و اجتماعات، آموزش به طرفداران‏شان، شرکت در بحث‏ها و مناظره‏ها، صدور بیانیه‏های مختلف، ارائه‏ی طرح و برنامه در هر موضوعی که پیش می‏آید یا برای برون‏رفت از وضعیت جاری و ... است.
اینها کارهایی هستند که همه‏ی احزاب می‏توانند انجام بدهند و هیچ مانعی برای این کارها وجود نخواهد داشت. چنان‏چه اتفاقی که افتاده برحسب یک اراده‏ی مشخص و در واقع، از بالا صورت گرفته باشد.
یعنی می‏شود اصل را بر خوش‏بینی گذاشت و فعالیت‏های عادی حزب را شروع کرد
بله؛ اگر اصل را بر خوش‏بینی بگذاریم، همه‏ی این کارها را می‏شود انجام داد، اما معلوم نیست که چنان‏چه مثلاً حزب بیانیه‏ای بدهد، آیا روزنامه‏ها می‏توانند آن را چاپ کنند یا نه؟ ولو در همین چهارچوبی که به طور عرفی در جامعه موجود است. چون یک زمانی محتوا مهم است و وقت دیگری فرد یا حزب مهم است. امروز مثلاً گفته می‏شود اسم و عکس رسم آقای خاتمی، آقای موسوی و آقای کروبی هم زده نشود، ولو اینکه یک حرف عادی هم زده باشند.
حال باید دید آیا حزب اعتماد ملی می‏تواند بیانیه بدهد و روزنامه‏ها تیتر کنند؟ حال هر مضمونی که چهارچوب‏دار باشد. بنابراین مشکلی در فعالیت‌ها نیست. مشکل همان است که گفتم. باید اطلاع پیدا کرد که واقعیت این تصمیم چیست.
یک سئوال بدبینانه‏ هم می‏‌شود طرح کرد: آیا در شرایطی که حزب مشارکت و حزب مجاهدین انقلاب، دو حزب مشخص اصلاح‏طلب، تحت فشار قرار دارند و حتی غیر قانونی اعلام شده‏اند، برخورد با حزب اعتماد ملی، سیاست ویژه‏‌ای در جهت تخریب فضای سیاسی موجود می‏تواند باشد؟
فرض کنید که این‏طوری هم باشد، چه اهمیتی دارد؟ خب به آنها فشار می‏آورد، این‏جا برخورد خود را می‏کنند و هزینه‏ی خود را به حکومت تحمیل می‏کنند. این‏جا هم راهی باز می‏شود. این‏ها می‏روند فعال می‏شوند و کار خود را انجام می‏دهند. به‏نظر من، این دو نمی‏توانند هم‏دیگر را خنثی کنند.
ولی آیا نمی‏تواند فضای موجود مثلاً جنبش اصلاحات را مختل کند؟ آیا مثلاً حزب اعتماد ملی را حداقل در مقابل بخشی از افکار عمومی قرار نمی‏دهد که از امتیاز ویژه‏ای برخوردار شده است؟ چنین شبهات و گمان‏هایی در فضای سیاسی ایران، بی‏سابقه نیست.
قرار نیست که حکومت هرکاری می‏کند، لزوماً به همان اهدافش برسد یا منتقدین هرکاری می‏کنند، به اهداف از پیش تعیین شده‏شان برسند. بازی‏ است. توپی می‏افتد این وسط و هرکسی بهتر توانست بازی کند، بهتر می‏تواند گل بزند و برنده شود. مهم نیست که حکومت چه ذهنیتی دارد، مهم این است که اینها رفتار خود را در چهارچوب و درست انجام بدهند.

 

گفتگو با هوشنگ امیراحمدی، درباره‌ی بسته‏ی پیشنهادی تازه‏ای از جانب غرب به ایران

«پیشنهاد جدید غرب، تهدیدی تازه»

مریم محمدی
روز گذشته، ۲۸ اکتبر (۶ آبان‌ماه)، بار دیگر پرونده‏ی هسته‏ای ایران به تیتر اول خبرها تبدیل شد. عامل این توجه، گزارش نیویورک‏تایمز بود که به بسته‏ی پیشنهادی تازه‏ای از جانب غرب به ایران اشاره می‏کرد. این در حالی است که هفته‏ی گذشته ایران از تولید ۳۰ کیلوگرم اورانیوم ۲۰درصد غنی شده خبر داد و افکار عمومی در انتظار مذاکرات ایران با کشورهای گروه ۵+۱، چنان که در اظهارات دو طرف آمده است، در نیمه‏ی نوامبر آینده بودند.
Download it 
Here!
بنابراین معنای پیشنهاد تازه چیست؟ آیا اقدام ایران در تولید اورانیوم ۲۰درصد غنی‏شده‏، غرب را غافلگیر کرده است؟ یا غربی‏ها در نظر دارند که در مذاکرات احتمالی آینده در ماه نوامبر، با دست پر حضور پیدا کنند؟
هوشنگ امیراحمدی، استاد دانشگاه راتگرس امریکا و مؤسس شورای ایرانیان و امریکاییان، هیچ‏کدام از این دو احتمال را صحیح نمی‏داند.
هوشنگ امیراحمدی: من فکر می‏کنم هیچ‏کدام از اینها نیست. اولاً معلوم نیست چنین مذاکره‏ای شکل بگیرد. ما هنوز در ابتدایی‏ترین فرم بحث و مذاکره در نوامبر هستیم. بنابراین مسئله‏ی نوامبر هنوز واقعاً جدی نیست. خانم آشتون درخواست کرده، ولی ایران هنوز به او جواب نداده است.
ایران نه فقط جواب نداده که حاضر به مذاکره است، بلکه شرایط جدیدی را غیرواقع‏بینانه، مطرح کرده که اصلاً نمی‏گذارد این اتفاق بیافتد. مثلاً گفته اول به ما بگویید که بمب‏های اسراییل چه زمانی از بین می‏رود، تحریم‏ها چه زمانی از میان می‏رود، چه زمانی امریکا بمبش را از بین می‏برد و ... تا ما سر میز مذاکره بنشینیم. به‏هرحال می‏خواهم بگویم که مسئله‏ی مذاکره در نوامبر هنوز قطعی نیست.
در گزارش نیویورک‏تایمز اشاره شده است که رهبران غربی تقریباً مطمئن هستند که ایران این پیشنهاد را نخواهد پذیرفت. اگر پیشنهاد با چنین گرایشی تهیه شده، اساساً چرا باید طرح شود؟
آنهایی که پشت سر دولت اوباما هستند و برای او تصمیم می‏گیرند، نیروهای بسیار تندی هستند و در واقع طرفدار اسراییل، ضد ایران و ضد غنی‏سازی ایران هستند. آنها اعتقاد دارند که تحریم‏ها کار نمی‏کنند. این گزارش را سی‏آی‏ای و سازمان‏های امنیتی دیگر امریکا هم تایید کرده‏اند که در تحلیل نهایی، تحریم‏هایی که الان وجود دارند، کارکرد ندارند. بنابراین باید وارد مرحله‏ی بعدی با ایران شد.
مرحله‏ی بعدی افزایش این تحریم‏ها و فشار بیشتر است، اما برای این‏که به آن مرحله برسند، باید از یک مسیر به‏اصطلاح دیپلماتیک مذاکره‏ای رد شوند. مانند دفعه‏ی قبل. یعنی اول می‏‏آیند یک‏سری حرکت‏های مذاکره‏ای و دیپلماتیک می‏کنند و آن حرکت‏های دیپلماتیک به نتیجه نمی‏رسد. آن وقت بسته‏ی جدیدی از تحریم‏ها را علیه ایران روی میز می‏گذارند که دیگر روسیه و چین هم نتوانند زیاد با آن‏ مخالفت کنند.
الان پیشنهاد جدیدی که اروپا و امریکا برای ایران روی میز می‏گذارند، خیلی تندتر است و پیشنهاداتی که به ایران می‏شود، خیلی کمتر از آن چیزی است که قبلاً به ایران داده‏اند. یک سال پیش در وین، می‏خواستند که ایران ۱۲۰۰پوند اورانیوم برای ۲۰درصد غنی‏سازی به خارج بفرستد. الان دارند می‏گویند ایران باید ۴۴۰۰پوند بفرستد.
آن‏چه الان در اینجا مطرح نیست، این است که ایران این اورانیوم را به کجا می‏تواند بفرستد. قبلاً ایران قبول کرده بود که اورانیوم خود را به ترکیه بفرستد. الان احتمالاً غرب این را می‏پذیرد. یعنی تنها چیزی را که غرب ممکن است بپذیرد این است که ایران اورانیوم خود را به ترکیه بفرستد، اما شرایط سنگین‏تر است.
این پرسش پیش می‏آید در حالی‏که ایران اعلام آمادگی برای مذاکرات کرده و امریکا می‏خواهد موضوع را حل کند، چرا باید پیشنهادات را هر روز سنگین‏تر کند؟
من از روز اول اعتقاد داشتم- نه فقط اعتقاد، شاید باید بگویم اطلاع دارم- آنهایی روی ایران در پیوند با غنی‏سازی فشار می‏‏آورند، هدف‏شان غنی‏سازی نیست. آنها می‏خواهند که ایران این پیشنهادات را رد کند. مرتب رد کند تا آنها بتوانند مرتب تحریم بگذارند و بعد بگویند تحریم‏ها کار نمی‏کند و بعد وارد میدان دعوا با ایران بشوند. یعنی اگر فردا جمهوری اسلامی غنی‏سازی را ۱۰۰درصد هم متوقف کند، اما مشکل‏ خود را با امریکا حفظ کند، بازهم کار به‏جایی نمی‏برد.
مشکل امریکا، مخصوصاً مشکلی را که اسراییل برای امریکا روی میز گذاشته است، فقط جریان غنی‏سازی نیست. جریان قدرت روزافزون ایران است. این جریان حتی به قدرت قراردادی ایران هم مشکوک است. می‏گوید که ایران دارد بیش از آن‏چه لازم است، در منطقه قدرت پیدا می‏کند. نه اینکه از طریق بمب دارد قدرت پیدا می‏کند.
فقط مسئله‏ی غنی‏سازی توانسته نیروهای زیادتری را در دنیا، علیه جمهوری اسلامی سازمان بدهد. یعنی در واقع زمین مشترکی شده است، برای کشورهای مختلفی که روی جمهوری اسلامی فشار بیاورند. چون اگر این نبود، سر اینکه قدرت قراردادی ایران خطرناک است یا دارد اضافه می‏شود، کسی دور امریکا و اسراییل جمع نمی‏شد. به همین دلیل هم این مسئله‏ی بمب و غنی‏سازی برای‏شان یک نعمت خدادادی است.
آیا در متن همین سیاست نیست که توافق تهران در مورد مبادله‏ی اورانیوم، به‏عبارتی، نادیده گرفته شد؟
دقیقاً. به‏شما قول می‏دهم که اگر فردا جمهوری اسلامی بیاید و بگوید که با این پیشنهاد غرب موافق است، خواهید دید که بلافاصله پشت سرش، بهانه‏های دیگری می‏آورند. چرا؟ برای این‏که مشکل ایران با امریکا و اسراییل ورای غنی‏سازی است. یک‏سری مسائل اساسی‏تر و استراتژیک‏تر بین این سه کشور وجود دارد که این مسائل از همان روز اول انقلاب هم وجود داشت.
به این ترتیب، مردم ایران باید منتظر چه وضعیتی باشند؟ آیا اساساً زمینه‏ای برای حل مشکلاتی که می‏گویید از آغاز انقلاب وجود داشته و برمی‏گردد به سیاست کلی ایران در منطقه، وجود دارد؟
زمینه‏اش فقط این است که ایران و امریکا بپذیرند با هم روابط را عادی کنند. امریکا آماده‌ی این پذیرش هست. نه که دوستانه، بلکه روابط را عادی کنند. در واقع لازم است در یک چهارچوب خیلی وسیع‏تر، ایران بیاید و بگوید که من می‏دانم مشکل در غنی‏سازی نیست، مشکل در جریان استراتژیک بزرگی است که الان ۳۰ سال است بین من و تو جریان دارد، مسئله جایگاه من در این دنیا است، جایگاه تو در این‏جاست.
آقای خامنه‏ای چند هفته پیش سخنرانی خیلی مهمی کرد که شاید کسی به آن توجه نکرد و نشان داد ایشان است که در رابطه‏ی ایران و امریکا تصمیم می‏گیرد. ایشان گفت: مشکل ما با امریکا، یک مشکل بنیادی است و بعد این مشکل را تعریف کرد. گفت: این مشکل بنیادی آن است که آنها می‏خواهند ما را که جمهوری اسلامی باشیم، از بین ببرند و ما هم می‏خواهیم استکبار جهانی را نابود کنیم.
وقتی شما مسئله را این‏طور فرموله می‏کنید، دیگر غنی‏سازی در آن جایی ندارد. امریکا هم تمام صحبت‏های آقای خامنه‏ای یا آقای احمدی‏نژاد و یا رهبران دیگر جمهوری اسلامی را لغت به لغت، کلمه به کلمه ترجمه می‏کند، مطالعه می‏کند، از آن نتیجه‏گیری می‏کند و بر اساس آن، حرکت بعدی‏اش را پیش می‏برد. شما یک لحظه فکر کنید که این صحبت آقای خامنه‏ای در کاخ سفید ترجمه شده است و در سطح بالای آن کشور دارند می‏گویند که معنای آن چیست. خب معنای آن این است که یکی از دو طرف به‏شکلی از بین‏ برود و امریکا باید در آن چهارچوب فکر کند، نه فقط مسئله‏ی غنی‏سازی.
پس چشم‏انداز فقط تنش است یا احتمالاً وضعیت‏های خطرناک‏تری هم می‌تواند به وجود بیاید؟
مگر اینکه آقای خامنه‏ای روزی به این نتیجه برسد که شاید امریکا قبول کرده با ایران هم‏زیستی کند و این احساس به ایران هم دست بدهد. مگر اینکه این واقعگرایی در ایران شکل بگیرد که امریکا تا ۲۰ سال آینده هنوز هم قدرت بزرگ دنیا خواهد بود و در کشمکش و دعوا چیزی گیر نمی‏آید. چون هر دو طرف ضرر می‏کنند. بنابراین این واقعیت و این عمل‏گرایی در هردو طرف عمده شود که بنشینند و با هم صحبت کنند.
یکی از مشکلات ایران و امریکا این است که هردو طرف واقعاً نسبت به همدیگر خیالاتی هستند. امریکا فکر می‏کند اگر تحریم بگذارد و فحش بدهد و تهدید کند، ایران به‏زانو درمی‏آید. از آن طرف هم ایرانی‏ها فکر می‏کنند که امریکا دارد به‏سرعت به دره ریخته می‏شود و همه‏چیزش از بین می‏رود. فکر می‌کند اگر یک‏ذره بیشتر فشار بیاورند و مقاومت کنند، امریکا نابود می‏شود و در این مقطع مشخص هم، چون هم در عراق و افغانستان و هم از نظر اقتصادی گرفتاری دارد، هیچ‏ کاری نمی‏تواند بکند، هیچ غلطی نمی‏تواند بکند. این هم خیالات است.

  

برزیلی‌ها یک زن را به عنوان رئیس جمهور خود برگزیدند


دویچه وله: در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در برزیل نامزد حزب کارگر این کشور به پیروزی دست یافت: دیلما روسف رقیب خود ژوزه سرا را شکست داد. خانم روسف به شهروندان برزیلی قول داده است، خط سیاسی لولا دا سیلوا را ادامه دهد.
از ژانویه ۲۰۱۱ یک زن بر بزرگترین کشور آمریکای لاتین حکومت خواهد کرد: جانشین لوییس ایناسیو لولا داسیلوا شخص مورد اعتماد او، دیلما روسف، خواهد بود.
طبق شمارش رسمی آرا، دیلما روسف در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری برزیل در روز یکشنبه (۳۱ اکتبر / ۹ آبان) ۵۵ درصد آرا را از آن خود ساخت، در حالی که ژوزه سرا، نامزد انتخاباتی سوسیال دمکرات‌ها، حدود ۴۵ درصد آرا را به دست آورد.
در مجموع ۱۳۶ میلیون برزیلی واجد شرایط شرکت در انتخابات بودند. در برزیل شهروندانی که در فاصله سنی ۱۸ و ۷۰ سال هستند، موظف به شرکت در انتخابات هستند. شرکت شهروندان باسواد بین ۱۶ تا ۱۸ سال و بالای ۷۰ سال در انتخابات اختیاری است.
دیلما روسف ۶۲ ساله نامزد انتخاباتی مورد علاقه لولا دا سیلوا بود که خود با توجه به هشت سال ریاست جمهوری اجازه نداشت باز هم در انتخابات شرکت کند. لولا دا اسیلوا که پیش از ریاست جمهوری از فعالان اتحادیه کارگری برزیل بود، در سال ۲۰۰۳ دیلما روسف را به عنوان وزیر انرژی کابینه خود برگزید، در سال ۲۰۰۵ او را به ریاست کابینه منصوب کرد و سپس زمینه را برای آنکه روسف جانشین او شود فراهم آورد.

دیلما در خط لولا
روسف پیش از آنکه نامزد تصدی پست ریاست جمهوری شود، برای بخش بزرگی از مردم برزیل ناشناخته بود. هم او و هم رقیب اصلی انتخاباتی‌اش به عنوان تکنوکرات شهرت دارند و محبوبیتی را که لولا دا سیلوا از آن در میان حدود ۸۰ درصد مردم برزیل برخوردار است ندارند.
دیلما حین مبارزات انتخاباتی به شهروندان برزیلی قول داد، خط سیاسی رئیس جمهور محبوب آنان، لولا دا سیلوا، را ادامه دهد که در زمان ریاست جمهوری‌‌اش برزیل به یکی از ۸ قدرت اقتصادی جهان تبدیل شد. دوره ریاست جمهوری لولا دا سیلوا اول ژانویه ۲۰۱۱ به پایان می‌رسد.
روسف در جوانی در گروه‌های چریکی که علیه دیکتاتوری نظامی مبارزه می‌کردند (۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵) فعال بود. او حدود سه سال از عمرش را در زندان گذراند و در زندان متحمل شکنجه‌های جسمی و روحی شد. او پس از پایان دیکتاتوری در برزیل در تأسیس حزب جدید کارگر در برزیل شرکت داشت.
در نخستین دور انتخابات ریاست جمهوری برزیل در ماه گذشته روسف حدود ۴۷ درصد آرا را به دست آورد. رقیب اصلی او، ژوزه سرا، به ۳۳ درصد آرا دست یافت. دستیابی روسف به اکثریت مطلق آرا، شکست نامزد ریاست جمهوری حزب سبزهای برزیل، مارینا سیلوا، را قطعی کرد. مارینا سیلوا به طور غیرمترقبه به ۱۹ درصد آرا دست یافت.

 

گزارش تازه نیوزویک از پرداخت‌های نقدی تهران به مقام‌های افغان

مقام‌های ایرانی حدود ۵۰ هزار دلار در بسته‌ای حاوی پارچه چادری به وزیر خارجه پیشین افغانستان داده بودند که او این مبلغ به وزارت مالیه سپرده است

مقام‌های ایرانی حدود ۵۰ هزار دلار در 
بسته‌ای حاوی پارچه چادری به وزیر خارجه پیشین افغانستان داده بودند که او 
این مبلغ به وزارت مالیه سپرده است
یک هفته پس از آنکه روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز از پرداخت بسته‌های پول نقد از طرف دولت ایران به دفتر حامد کرزی خبر داده بود، اکنون هفته‌نامه آمریکایی نیوزویک می‌گوید که ایران در ملاقات‌های مقام‌های افغان نیز به آنها وجه نقد پرداخت کرده است.

به نوشته این هفته‌نامه آمریکایی گرچه در گزارش نیویورک‌تایمز با اشاره به اینکه «مقام‌های ایرانی بسته‌هایی حاوی میلیون‌ها دلار پول نقد را به عمر داودزی، رئیس دفتر حامد کرزی، تحویل داده‌اند» موضوع تلاش ایران برای بسط نفوذ خود در افغانستان عنوان شده بود، ولی با نقل قولی از حامد کرزی در مورد «هزینه کردن این مبالغ برای مصارف گوناگون و کمک به مردم»، مسئله فساد مالی در حکومت افغانستان تکذیب شد.
با این حال به نوشته این هفته نامه دادن پول نقد از سوی حکومت ایران، فراتر از دفتر ریاست جمهوری افغانستان می‌رود و در حقیقت مقام‌های ایران به طور مستمر به برخی از مقامات دولت، نمایندگان مجلس، سیاستمداران و حتی رهبران مذهبی پول می‌دهند تا از منافع ایران در افغانستان دفاع کنند.
نیوزویک در عین حال می‌افزاید که بدیهی است که تمام مقام‌های دولت افغانستان چنین روش‌هایی را تأیید نکرده و نمی‌پسندند.
در این زمینه یک وزیر سابق و یک مقام ارشد دیگر در دولت افغانستان که به خاطر حساسیت موضوع ترجیح داده‌اند بدون ذکر نام خود با نیوزویک گفت‌وگو کنند، می‌گویند که رنگین دادفر سپنتا، وزیر خارجه وقت افغانستان، در جریان یک سفر رسمی در ماه مارس سال ۲۰۰۹ به تهران به مقام‌های ایرانی گفته بود که چادرهای سیاه رنگی را که زنان ایرانی بر تن می‌کنند، می‌پسندد.
به گفته این دو مقام آگاه، هنگام ترک تهران یکی از مسئولان وزارت خارجه ایران بسته‌ای حاوی پارچه چادری برای همسر آقای سپنتا به وی هدیه داد، اما وقتی آقای سپنتا و همسرش در کابل این بسته را باز کردند، متوجه شدند که حدود ۵۰ هزار دلار اسکناس نو در داخل این پارچه چادری پیچیده شده است. آقای سپنتا فوراً موضوع را به حامد کرزی گزارش داده و به وی پیشنهاد داد، این مبلغ را فوراً‌ به ایران بازگرداند.
منابعی که با نیوزویک مصاحبه کرده‌اند، می‌گویند حامد کرزی به آقای سپنتا گفته است که در مورد دادن این پول سکوت کرده و برای ایرانیان آبروریزی نکند. وی به وزیر خارجه خود توصیه کرده است که از این پول برای تأمین هزینه‌های وزارت خارجه افغانستان استفاده کند.
وزیر خارجه سابق افغانستان در تماس با مجله نیوزویک دریافت این مبلغ را تأیید کرده ولی جزئیات بیشتری در این مورد نگفته است، غیراز این نکته که وی این پول را به وزارت مالیه افغانستان تحویل داده است.
وحید عمر، سخنگوی حامد کرزی، نیز به مجله نیوزویک گفت که رئیس جمهور و آقای سپنتا «موافقت کردند که این مبلغ باید به وزارت مالیه افغانستان تحول داده شده تا در مجاری قانونی هزینه شود. هیچکس این پول را برای مصارف شخصی هزینه نکرده است.»
نیوزویک به نقل از یک وزیر سابق دولت افغانستان نیز نوشته است که در تمام ملاقات‌های رسمی بین مقامات دو کشور، ایرانی‌ها مقداری پول نقد به مقامات افغان می‌دهند و با توجه به اینکه برخی از مقام‌ها و سیاستمداران افغان از اقلیت تاجیک و یا هزاره هستند، دولت ایران توانسته است با برخی از آنها روابطی بسیار مستحکم‌تر از دادن هدیه و پول نقد بنا کند.
مجله نیوزویک یادآوری می‌کند که حکومت ایران از گروه‌های تاجیک و هزاره که در سال‌های آخر دهه ۱۹۹۰ با طالبان می‌جنگیدند، حمایت مادی و معنوی می‌کرد و هنوز هم با آن فرماندهان جنگی از جمله کریم خلیلی، که معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان است، روابط بسیار نزدیکی دارد.
به گفته سیاستمداران و مقامات ارشد در دولت افغانستان کابینه حامد کرزی در عمل بین دو گروه تقسیم شده است. گروه طرفداران ایران به رهبری کریم خلیلی و گروه طرفدار آمريکا به رهبری عمر زاخیلوال، وزیر مالیه. با این همه به نظر می‌رسد که جناح طرفدار ایران دست بالا را دارد.

 


افزایش قیمت مواد غذایی قبل از خرج یارانه های واریزی

در روزهاى اخير قيمت برخى كالاها خصوصا مواد غذايى در حدود سى درصد افزايش يافته است. اين را جهانبخش امينى، نماينده كرمانشاه گفته است و تاكيد كرده كه اين گرانى ها موجب نارضايتى و گلايه مردم شده اند. اما اين فقط نماينده كرمانشاه نيست كه از اين گرانى ها سخن مى گويد.
در روزها و هفته هاى گذشته هرچه احتمال اجراى قانون هدفمند كردن يارانه ها افزايش يافته، قيمت برخى كالاها رشد محسوس و نامحسوسى را تجربه كرده اند.
احمد علوى، اقتصاددان و استاد دانشگاه در استكهلم سوئد اين رشد قيمتى را با واريز شدن يارانه هاى على الحساب ۸۱ هزارتومانى در ارتباط مى داند:
«همين كه پول ريخته مى شود، بازار واكنش نشان مى دهد و قيمت ها را مى برد بالا. چون بازار مى داند كه اين پول ها دير يا زود به دست مصرف كننده مى رسد و تبديل مى شود به نقدينگى و به بازار مى آيد. اكتورهاى اقتصادى، فروشنده ها و شركت ها براى اينكه از اين مسابقه انتقال پول به كالا و كالا به پول عقب نمانند قيمت هايشان را مى برند بالا. به خاطر اينكه اگر اين كار را نكنند ورشكست مى شوند. بنابر اين آنها قبل از اينكه قيمت ها برود بالا براى اينكه انبارهايشان را پر نگهدارند، قيمت ها را مى برند بالا. براى اينكه وقتى مى خواهند جايگزين كنند كالا را مى بايستى با كالاى گران تر جايگزين كنند.»
در واقع نگرانى از روزهاى آينده پس از اجراى قانون هدفمندكردن يارانه ها به عاملى براى افزايش قيمت ها بدل شده است. چرا كه فعالان اقتصادى هنوز نمى دانند با چه اتفاقى و چه ابعادى از تغيير قيمتى رو به رو هستند. البته دولت از اين بى اطلاعى دفاع مى كند.
بهروز مرادى، مديرعامل هدفمند سازى يارانه ها در يك برنامه تلويزيونى از بى اطلاعى مردم از جزييات برنامه چنين دفاع كرد:
«زمان اجراى قانون چه موقع است، ساعتش و روزش، اين جزو سياست هاى رسانه اى دولت نيست. اين به موقع و در موقع مقتضى به مردم خواهد گفته شد. همزمان با اجراى قانون، اين منابع هم در اختيار مردم قرار مى گيرد كه يك زندگى عادى را به يارى خدا داشته باشند.»
اما احمد علوى معتقد است بى اطلاع بودن فعالان اقتصادى از جزييات برنامه، خود عامل نابسامانى هاى بيشتر شده است:
«هر عاملى كه باعث عدم اطمينان در بازار شود در واقع يك عاملى است كه اقتصاد جامعه را دچار اختلال مى سازد. بنابراين اطلاع ندادن باعث مى شود كه آن مصرف كننده ها، خانوارها، توليد كننده ها تكليف خودشان را نتوانند پيدا كنند. به خاطر اينكه آن اكتورها و بازيگران اقتصادى با توجه به اطلاعات است كه تصميم گيرى مى كنند و در نبود اطلاعات تصميم گيرى هاى غلط مى كنند. نبود اطلاعات يا عدم تعين و عدم دانش به آينده و نامعلومى وضعيت نه تنها وضع مصرف، توليد، سرمايه گذارى و سطح زندگى را بهتر نمى كند، بلكه بالعكس سبب اختلال در بازار، اختلال در تعيين قيمت ها، و حتى بودجه خانوارها مى شود.»
البته دولت تمهيداتى نيز انديشيده است:
محمود احمدى نژاد: به اندازه كافى ذخيره كرده ايم مواد مورد نياز مردم را. آن مواد مهم كه معمولا بازار را تحت تاثير قرار مى دهد، ذخيره شده به اندازه كافى.»
همين سياست كه رئيس دولت با افتخار از آن به عنوان يك ابزار كنترل قيمتى ياد مى كند، با افزايش تقاضا در بازار به عامل گرانى تبديل شده است. چرا كه همين سياست ذخيره سازى دولت به حوزه مردم عادى نيز دامن گسترده است و رسانه ها از تلاش مردم براى ذخيره سازى برنج، روغن و ديگر كالاهاى اساسى خبر مى دهند. نگرانى مردم جدى است. اينها فقط تعدادى از شنوندگان راديو فردا هستند كه از گرانى ها و آينده اقتصادى ايران سخن مى گويند:
«همه چيز گران شده. هنوز يارانه ها نقدى نشده اقلام و خدمات گران شده. حتى نان هم نمى توانيم بخريم.»
«خواستم بگويم اين يارانه ها كه آقاى احمدى نژاد مى دهد ما تاحالا نديده ايم. از توى اين جيبت گذاشتى توى آن جيبت آقا! كدام يارانه را به ما دادى؟ يارانه اى كه ما نتوانيم از توى بانك برداشت كنيم چه يارانه اى است؟ از توى اين جيبت گذاشتى توى آن جيبت. فقط بايد برويم پول آب و برق بدهيم. چرا نمى دهى دست مردم بروند لااقل يك خورده نخود لوبيا بخرند ببرند خانه. گوشت كه نمى شود. ۸۰ تومان پول گوشت نمى شود. يك كيلو گوشت نمى دهند. چه يارانه اى دادى؟»
محمدعلى نيكبخت معاون اقتصادى وزارت جهاد كشاورزى گفته است پس از هدفمندى يارانه ها قيمت برق صنعتى به چهل تومان هر كيلووات ساعت افزايش مى يابد و تعرفه گاز براى هر فوت مكعب به ۹۰ تومان مى رسد.
معناى ساده اين ها چهار برابر شدن قيمت برق و گاز است كه در حوزه ديگر كالاهاى يارانه اى مشمول اين قانون نيز بايد آن را انتظار كشيد.

 

عملی شدن طرح انتقال وزارتخانه‌ها از تهران


فاز نخست از عملی شدن انتقال کارمندان از تهران به شهرهای دیگر با انتقال هزار نفر آغاز شد. افزایش جمعیت، زلزله‌خیز بودن تهران و آلودگی هوا از دلایل دولت برای پیشنهاد انتقال وزارتخانه‌ها به شهرهای دیگر است.

به گزارش خبرگزاری مهر (۱۰ آبان / اول نوامبر)، رئیس کارگروه ویژه انتقال وزارت راه و ترابری، از انتقال هزار کارمند از تهران به اصفهان خبر داد.
 عبدالعلی صاحب‌محمدی ضمن اشاره به لزوم «انتقال کلی» وزارتخانه به فولادشهر اصفهان، در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر گفت: «در ابتدا سازمان‌ها و شرکت‌های وزارت راه و ترابری که مستعدتر هستند، شناسایی شده و منتقل می‌شوند، اما در حال حاضر آن دسته از کارمندان که خود متمایل به خروج از تهران هستند، در کوتاه‌ترین زمان ممکن به شهرهای مورد نظر خود هدایت می‌شوند».
 وی در ادامه تصریح کرد: «با خروج این معاونت از تهران حدود ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ کارمند از این وزارتخانه منتقل می‌شوند و پس از عملی شدن این انتقال به سراغ زیرمجموعه بعدی خواهیم رفت».
 عملی شدن این طرح در حالی است که به گزارش وب‌سایت تابناک، در شهریور ماه سال جاری محمدعلی رضایی، عضو مجمع نمایندگان خراسان، از درخواست نمایندگان این استان مبنی بر انتقال وزارت ارشاد از پایتخت به مشهد خبر داد.
 رضایی در ادامه دلیل انتقال وزارتخانه‌ها از تهران به شهرهای دیگر را «خلوت کردن تهران» اعلام کرد.
 از سویی دیگر، پایگاه اطلاع‌رسانی کارمندان در اواخر مهرماه سال جاری به نقل از وب‌سایت خبرآنلاین مدعی شد که دولت با تکیه بر طرح کاهش جمعیت تهران، با هدف قرار دادن کارمندانی که حقوق خود را ماهانه دریافت می‌کردند، با ایجاد مشوق‌هایی مانند «امکانات مالی مانند وام، اضافه حقوق و اضافه کار بدون سقف»، «کاهش پست‌های بلاتصدی و کوچک کردن ساختار وزارتخانه‌ها» و «تشکیل استان البرز با کاستن از امکانات استان تهران» راه را برای خروج کارمندان از تهران هموار کرده و از «آخرین تیر ترکش‌» خود استفاده کرده است.
 بنا بر این گزارش، تا پایان مرداد ماه ۱۶۳ شرکت، موسسه و نهاد دولتی به شهرستان‌ها منتقل می‌شوند و ۲۸۰ موسسه پژوهشی وابسته به وزارتخانه‌های نفت، بهداشت و کشاوزی راهی دیگر شهرها خواهند شد.
 پایگاه خبری تحلیلی نفت ایران و جهان نیز در فروردین ماه سال جاری با اشاره به لزوم کاهش جمعیت تهران، وزارت نفت را موظف دانست تا بیش از پیش در این طرح همراهی کرده و آمادگی خود را اعلام کند.
 بر اساس این گزارش، دولت بایستی برای این نقل و انتقالات، تسهیلات و جذابیت‌های لازم را برای کارمندان فراهم کند.

دلیل تخلیه تهران: «زلزله و هوای آلوده»

طرح تخلیه تهران از گذشته‌ای نزدیک مطرح بود؛ به طوری که بهرام عکاشه، که ملقب به «پدر زلزله‌شناسی» ایران است، در بهمن ماه سال گذشته با تاکید بر احتمال وقوع زمین‌لرزه در تهران، برای «کاهش خسارات و تلفات انسانی»، پیشنهاد داد که باید تهران تخلیه شود.
 به گزارش سایت تابناک، عکاشه با اشاره به اینکه در گذشته انتخاب تهران به عنوان پایتخت دلیلی جز «خوش آب‌و هوایی» نداشته، اعلام کرد: «هیچ راهی نداریم جز این که مکان دیگری را به عنوان پایتخت جدید انتخاب کنیم.»
بحث آلودگی آب و هوای تهران نیز از مدت‌ها پیش مطرح بوده است. به گزارش خبرگزاری‌های داخلی، سال گذشته یکی از مسئولان شهرداری تهران از احتمال آلودگی آب آشامیدنی این شهر به «نیترات» خبر داد و خاطرنشان کرد، دلیل این آلودگی نبود شبکه فاضلاب شهری است که با استفاده «ناگزیر» از آب‌های زیرزمینی به «چالشی جدی» تبدیل شده است، اما برخی مدیران از پرداختن به این موضوع پرهیز می‌کنند.
 به گزارش ایسنا، آلودگی هوای تهران در سال گذشته ۳۸ برابر استانداردهای جهانی بود، به‌طوری که سالانه ۵ هزار نفر در پایتخت بر اثر آلودگی هوا کشته می‌شدند.
 طرح‌هایی مانند زوج و فرد کردن عبور خودروها در خیابان‌های مشخص بر اساس پلاک‌های اتومبیل‌ها تاثیر چندانی در کاهش این آلودگی نداشت و آمار آلودگی همچنان بالاست.

افزایش جمعیت و نظر کارشناسان

دکتر اسماعیل
 کهرم، کارشناس محیط زیستبه اعتقاد دکتر اسماعیل کهرم، استاد دانشگاه و کارشناس محیط زیست، «تهران فقط پایتخت سیاسی ایران نیست، ۳۰ درصد از صنایع ما در تهران و اطراف آن قرار گرفته، بنابراین اگر بخواهیم تمام این تشکیلات را خارج کنیم غیر ممکن است، اما اگر بخواهیم فقط سیستم سیاسی را به جای دیگری منتقل کنیم نه به درد تهران می‌خورد و نه مشکلات تهران را برطرف خواهد کرد».
 وی ضمن تاکید بر طولانی‌مدت و پرهزینه بودن این طرح، طرفدار انصراف از این طرح است.
 از سویی دیگر دکتر محمد علی‌زاده، جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه، با توجه به اینکه فکر انتقال پایتخت ایران به شهری دیگر متعلق به دو دهه پیش است، معتقد است این کار «در این مقطع» شدنی نیست.
 وی می‌گوید، به دلیل اشتباه بودن «نحوه تخصیص منابع» با انتقال جمعیت از تهران نمی‌توان صورت مساله را پاک کرد، به‌طوری که «با توجه به آمار در ۱۰ سال گذشته نیمی از ساخت و سازهای واحدهای مسکونی ایران در تهران شکل گرفته است و این نشان‌دهنده انبوه شدن مهاجرت و بالا رفتن تراکم جمعیت در تهران به دلیل مسائل اقتصادی و احتماعی است».
 با وجود تمام مشکلات شهر تهران، برخی معتقدند، عملی شدن طرح نقل و انتقال از تهران در یک‌سال اخیر، منشاء سیاسی نیز دارد که باعث تسریع انجام این طرح شده است.
 برخی تحلیلگران در ماه‌های اخیر گمانه‌زنی کرده‌اند که تحولات یک‌سال و نیم اخیر و تمرکز بیشتر معترضان و منتقدان در تهران باعث شد تا کنترل شهر برای مدتی از تسلط دولت ایران خارج شود و با اجرای این طرح و کاهش جمعیت در پایتخت یا انتقال پایتخت دولت بیش از قبل می‌تواند بر مردم کنترل داشته باشد.

القاعده مسئولیت گروگان‌گیری در کلیسای بغداد را بر عهده گرفت

یک مامور 
امنیتی عراقی در حال حفاظت از کلیسایی در بغداد

شمار کشتگان حین گروگان‌گیری در کلیسایی کاتولیک در بغداد بیش از آن است که در آغاز گمان می‌رفت. در این واقعه بیش از ۵۰ نفر کشته و ده‌ها نفر مجروح شده‌اند. یک شاخه سازمان تروریستی القاعده مسئولیت این واقعه را بر عهده گرفت.

 گروگان‌گیری خونین در کلیسایی کاتولیک در بغداد مردم عراق را در بهت فرو برده است. در این میان روشن شده که شمار کشتگان این واقعه بیش از آن است که در ابتدا پنداشته می‌شد.
 به گفته یک نماینده وزارت کشور عراق در روز دوشنبه (اول نوامبر / ۱۰ آبان)، حین گروگان‌گیری و عملیات خشونت‌بار برای پایان دادن به آن ۳۷ مسیحی و ۷ مأمور امنیتی کشته و ۵۶ گروگان دیگر و ۱۵ مأمور پلیس زخمی شدند. همچنین به دنبال یورش به کلیسا ۵ تروریست کشته و ۸ فرد مظنون دستگیر شده‌اند. وزارت کشور عراق کمی بعد ارقام خود را تصحیح و اعلام کرد که مجموع افراد کشته شدهدر این ماجرا ۵۲ نفر است.
 یک گروه مسلح در روز یکشنبه (۳۱ اکتبر / ۹ آبان) و به هنگام برگزاری مراسم دعا به کلیسایی کاتولیک در بغداد حمله کرد و حاضران در کلیسا را زیر کنترل خود گرفت. به گزارش وزارت کشور عراق، در آن زمان صدها نفر در کلیسا بوده‌اند. نیروهای امنیتی عراقی و آمریکایی سرانجام با حمله به ساختمان کلیسا به گروگان‌گیری خاتمه دادند.
چند شهروند 
عراقی به آثار انفجار بمب در برابر کلیسا می‌نگرندبه گزارش فرستنده آمریکایی سی ان ان، وزیر دفاع عراق، عبدالقادر عبیدی، در تلویزیون دولتی عراق گفته است: «همه چیز نشان‌می‌دهد که دست القاعده در این ماجرا در کار است.»
 به گزارش "اشپیگل آن‌لاین"، یک سایت اینترنتی آمریکایی  که به طور دائم سایت‌های اینترنتی گروه‌های اسلام‌گرا را کنترل می‌کند، سخنان وزیر دفاع عراق را  تایید کرده. براساس اعلام این سایت اینترنتی، گروه اسلام‌گرای "حکومت اسلامی عراق" که از شاخه‌های القاعده است، مسئولیت این گروگان‌گیری را پذیرفته است.
 "اشپیگل آن لاین" می‌نویسد، در این سایت اینترنتی آمده است که "حکومت اسلامی عراق" اعلام داشته، «گروهی خشمگین از مجاهدین به کلیسای کاتولیک سوری در پایتخت عراق حمله کرده که همواره از سوی مسیحیان عراق به عنوان پایگاه اصلی برای مبارزه علیه اسلام» از آن استفاده شده است. این گروه هدف عملیات خود را «کمک به خواهران ضعیف زندانی مسلمان» در مصر اعلام کرده است.
 این گروه در بیانیه‌اش به کلیسای قبطی در مصر ۴۸ ساعت مهلت داده تا جایگاه زنان مسلمانی را مشخص کند که «در کلیسا و صومعه‌های بی‌ایمانی، اسیر بت‌پرستی» هستند. "حکومت اسلامی عراق"  همچنین خواستار آزادی کند. گروگان‌گیران این خواست خود را طی حمله به کلیسا هم بیان کرده بودند.

نظارت ارتش آمریکا بر عملیات آزادسازی گروگان‌ها

حمل جنازه 
یکی از قربانیان گروگان‌گیری با تابوتبه گزارش خبرگزاری‌ها، گروه مسلح نخست تلاش کرده بود به بازار بورس بغداد حمله کند و از نارنجک هم استفاده کرده بود، اما ماموران امنیتی توانستند با تیراندازی این گروه را به عقب برانند.
 مردان مسلح سپس از درون کلیسا به فرستنده‌های تلویزیونی عراقی تلفن کرده و خود را به عنوان اعضای گروه وابسته به القاعده معرفی کرده‌اند. آنان از طریق رسانه‌ها از مقامات خواسته‌اند، به سرعت وابستگان زندانی القاعده در عراق و مصر را آزاد کنند. آنان پس از چند ساعت مذاکره با پلیس ۱۹ راهبه را در وقت غروب آزاد کردند، اما تعداد زیادی را، از جمله چند کودک و زن و کشیش را، همچنان گروگان نگه داشتند. حدود ساعت ۱۰ دقیقه به ۹ شب به وقت محلی نیروهای امنیتی به کلیسا حمله کردند. ارتش آمریکا به کمک هلیکوپترهای حامل دوربین نظاره‌گر عملیات نجات بود.
مسیحیان عراق مدام هدف عملیات خشونت‌آمیز هستند. در سال ۲۰۰۸ چهل مسیحی طی سلسله سوء قصدهایی کشته شدند. کلیسایی که در آن گروگان‌گیری روز یکشنبه اتفاق افتاد، در سال ۲۰۰۴ نیز همراه با چند کلیسای دیگر هدف حمله قرار گرفته بود. هم‌اکنون حدود ۳۰۰ هزار مسیحی در عراق زندگی می‌کنند.

 

 

رئیس سازمان زندان‌ها: بازداشتگاه كهریزك وجود ندارد


سایت تابناک به نقل از روزنامه "ملت ما" گزارش داد که غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندان‌ها در گفت‌و‌گویی با خبرنگار این روزنامه اعلام کرد که بازداشتگاه كهریزك دیگر وجود ندارد. رئیس سازمان زندان‌ها در باره نظارت بر زندانیان نیز خبر داد که برای كنترل رفتار زندانیان در مجموع بیش از ۹۰۰۰ دوربین مداربسته در زندان‌ها کار گذاشته شده و این دوربین‌ها با مراكز كنترل شبانه‌روزی، تمام تحركات داخل زندان‌ها را ثبت و ضبط می‌کنند. او در ادامه گفت که امروز می‌توان تصاویر بیش از یك‌ماه قبل را نیز در روز و ساعت مشخص دید.

 

هالووین المبارک

در راستای اینکه روز والنتاین در مملکت اسلامی امام زمان، چنان اهمیتی پیدا کرده که بعید نیست آقا امام زمان برای دیدار عاشقانش در همین روز مبارک، دست در دست رحیم جان مشائی ظهور کند و با یک دسته گل سرخ و یک عطر گل محمدی  عاشقانش را شاد کند، اما هر چه باشد، علائم حکومت و دولت نهم و دهم( بالاتر نری ها) به هالووین نزدیک تر است تا والنتاین، لذا پیش بینی می شود در شب هالووین امسال، یا سال آینده مسوولان محترم نظام و شخصیت های شبه محترم سیاسی با لباس های  ویژه هالووین به شکل زیر در ملاء عام ظاهر و بطور طبیعی مردم را شگفت زده کنند.
احمدی نژاد: به حمام می رود و احتمالا بیست کیلو از وزنش کم می شود. بعد می رود آرایشگاه، موهایش را بعد از پنجاه سال یک بار شانه می کند (ممکن است لازم باشد چون اولین بار است قشو بکشند) بعد وارد جمع می شود، در حالی که یک پلاکارد دستش گرفته که روی آن نوشته است؛ نامزد انتخابات بعدی. بلافاصله همه فرار می کنند.
محسنی اژه ای: یک روزنامه که مقاله عیسی سحرخیز در آن چاپ شده در دست می گیرد، بلافاصله دندانهای نیش او (هر 32 دندان همین کارکرد را دارد) بیرون می آید و دراز می شود. برای اطمینان خاطر یک چماق که روی آن قندان است و برای پرت کردن به طرف روزنامه نگاران آماده شده در دست می گیرد.
خامنه ای: یک اسلحه در دست چپ، یک میکروفون جلو، یک چفیه روی گردن، بتدریج یاد دشمن می افتد، چشمها سرخ می شود، به تته پته می افتد، صدای تیراندازی شنیده می شود، و هالووین واقعیت پیدا کرده و ملی اعلام می شود.
سردار نقدی: هیچ کار خاصی لازم نیست بکند، خودش ماسک هالووین است. فقط به او تذکر داده شود که دست به ترکیبش نزند و هیچ هنری به خرج ندهد.
احمد جنتی: عبا به سر، یک سوراخ جلوی پیراهن می کند، اسکلت زیر آن نمایان می شود، لبخند می زند، کلیه جمع در جا سکته می کنند.
سردار رادان: یک آفتابه قرمز در دست راست، موهای شانه نکرده مثل همیشه، چشم های دریده وسط خشتک مردم، دستبند آویزان شده به کمربند، از گوشهایش گاز اشک آور بیرون می زند، یک بطری در دست دارد که خاطرات خوشش را به یاد می آورد. هر سه دقیقه یک بار می گوید بریم کهریزک.
احمد خاتمی: یک عمامه سرش می گذارد، سفیدی چشمهایش را قرمز می کند، چشمهایش قلمبه می زند بیرون، دستهایش را با شدتی عصبی تکان می دهد، همه را تهدید می کند که نابودتان می کنم، عمامه اش کج می شود از خشم، عبا از روی شانه اش یک وری آویخته است. دقیقا همان کاری که بطور طبیعی در نماز جمعه می کند.
سردار فیروزآبادی: یک لباس فلزی می پوشد، یک شیر می گذارد، از بالای سرش دائم موشک شلیک می شود، یک نفر با یک سرنگ اورانیوم به او تزریق می کند ولی چون وزن بالاست، غنی سازی به کندی صورت می گیرد. اگر یک ماسک فرانکشتین یا دراکولا به اضافه کنیم کمی زیبا می شود. این موجود با چرخ یا ریل تانک یا از طریق غلتاندن حرکت می کند.
سعید مرتضوی: یک ترازو به گردنش آویزان است، در یک طرف آن یک پرونده قرار دارد، طرف دیگرش یک موبایل است که حکم دادگاه را تلفنی به او ابلاغ می کند. در دست راست یک چکش دارد و دائما تعدادی روزنامه را پاره می کند و بر زمین می ریزد. از پشت سر یک شیئی در محلی فرو رفته که روی آن نوشته، "پرونده کهریزک، جای شکرش باقی است."
مصباح یزدی: با همان حالت طبیعی است، نه قیافه خون آلودی دارد، نه دندان اش دراز است، نه دستبندی به دست دارد، نه خنجری در دستش گرفته، هر ده دقیقه یک بار دهانش را باز می کند و درباره آینده حرف می زند. به محض باز کردن دهانش هوا سرد می شود و اطرافیان یخ می زنند.
وزیر نیرو: توی جیب سمت راستش یک بشکه نفت است، از گوشش گاز بیرون می زند، از پاچه اش بنزین یارانه ای نشت کرده و می ریزد. دائم قرص اورانیوم می خورد. روی سینه اش یک قبض جدید برق با قیمت های جدید است که هر کس آن را می بیند، وحشت می کند و فراری می شود.

 

کراولی و اتحادیه قنادان تهران به کار افتادند

اعتراض ها به جشن تولد متملقان برای احمدی نژاد

ششم آبان سالروز تولد محمود احمدی نژاد بود و به همین مناسبت از سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا گرفته تا استاندار تهران و حتی اتحادیه قنادان پایتخت، به فکر تبریک گفتن و کادو دادن به رئیس جمهوری اسلامی افتادند.
به جز فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده که پیام تبریک خود را خطاب به احمدی نژاد، روز 28 اکتبر (ششم آبان) در توییتر منتشر کرد، مرتضی تمدن، استاندار تهران نیز در سایت پایگاه اطلاع رسانی استانداری، تجربه همراهی خود با رئیس جمهور در روز تولدش رامنتشر کرد.
احمدی نژاد از ساعت 10 صبح روز تولد خود، دیدار چهره به چهره اش با مردم تهران به منظور بررسی مشکلات آنها را آغاز کرده بود.
مرتضی تمدن در این خصوص نوشت: "مثل همیشه با صبر و بردباری و چهره متبسم به صحبتها و درد دل مردم گوش می داد و سپس دستورات لازم را با دقت و وسواس برای حل مشکل مردمی که با همه وجود آنها را دوست می دارد صادر می کرد."
وی افزوده که: "در دقایق پایانی دیدار پچ پچ بچه ها حکایت از نکته ای داشت تا یکی از آنها در گوش من گفت: فلانی، امروز (6 آبان ) روز تولد دکتر است، نگاهی به رئیس جمهور انداختم چنان غرق رسیدگی به مشکلات مردم بود که به خود اجازه ندادم این مناسبت را به ایشان یادآوری کنم. پس از پایان ملاقات به اتفاق چند نفر از دوستان در حالیکه برای اقامه نماز ظهر آماده می شد به وی گفتم "آقای دکتر تولدت مبارک" و بلافاصله سئوال کردم "آقای رئیس جمهور هیچ می دانید امروز روز تولد شماست."
به نوشته استاندار تهران، احمدی نژاد با شنیدن این حرف "لحظه ای به ما خیره شد و لبخند بر لبانش جاری شد."
تمدن سپس خطاب به احمدی نژاد ادامه داده: "اگر زودتر می دانستم برایتان کیک تولد آماده می کردیم، مجدداً خندید و گفت بهتر است به جای این حرفها به امورات مردم برسید، یکی دیگر از دوستان به مزاح گفت: آقای دکتر باید شیرینی بدهید و ایشان گفت معمولاً برای جشن تولد شیرینی و هدیه می دهند نه شیرینی بگیرند، اما به هرحال شیرینی جشن تولد من همین است که در کنار مردم شیرینی حل مشکلات آنها را بین هم تقسیم کنیم."
استاندار تهران در پایان مطلب خود نوشته است: "او [احمدی نژاد] که عاشق مردم است، روز تولدش را هم در شیرینی خدمت به بندگان خدا گذراند. خدایش خیر دهد و عمرش با برکت."
محمود احمدی نژاد متولد ششم آبان ۱۳۳۵ (۲۸ اکتبر ۱۹۵۶) است. او در روستای "ارادان" در حوالی شهرستان گرمسار واقع در استان سمنان به دنیا آمده است.

پیام تبریک متفاوت آمریکا
اما اگر استاندار تهران، روز شنبه هشت آبان یعنی دو روز پس از سالگرد تولد احمدی نژاد، پیام تبریک خود را خطاب به وی منتشر کرد، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا این کار را در همان روز انجام داد.
فیلیپ کراولی، در پیامی که آن را در شبکه اجتماعی توییتر منتشر کرد، ضمن تبریک سالگرد تولد رئیس جمهوری اسلامی، از او خواست تا دو آمریکایی زندانی در اوین را به همین مناسبت آزاد کند.
پیام تبریک سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده به احمدی نژاد اما چندان هم دوستانه نبود. زیرا او در بخش دیگری از پیام خود نوشت: "54 سالگی شما پر از فرصت های از دست رفته بود، امیدوارم که در ۵۵ سالگی رابطه متفاوتی بین ایران و جهان برقرار کنید."
این مقام آمریکایی خطاب به احمدی نژاد افزود: "تولدتان مبارک پرزیدنت احمدی نژاد. آنرا با آزادی جاش فتال و شین باوئر جشن بگیرید. این چه هدیه ای خواهد بود."
جاش فتال و شین باوئر، دو تبعه آمریکایی هستند که به اتهام جاسوسی و ورود غیرمجاز به خاک ایران در زندان اوین، زندانی هستند. دادگاه رسیدگی کننده به جرایم این دو متهم آمریکایی هنوز تشکیل نشده است اما حکومت ایران سارا شورد، دیگر همراه جاش فتال و شین باوئر را که در روز ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۹ در منطقه مرزی ایران و کردستان عراق دستگیر شده بود در ماه سپتامبر آزاد کرد.سارا شورد نامزد جین باوئر است.
مسعود شفیعی، وکیل و خانواده های این دو آمریکایی بارها تاکید کرده اند که فرزندانشان جاسوس نیستند و برای تفریح و کوهپیمایی به کردستان عراق سفر کرده بودند.

رونمایی از کیک تولد احمدی نژاد
اما این تنها سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده و استاندار تهران نبودند که به یاد سالگرد تولد محمود احمدی نژاد بودند.
"جشنواره تولد شیرین" و "اتحادیه قنادان تهران" هم، خوشحال کردن رئیس دولت در سالگرد تولدش را فراموش نکرده بودند.
به همین مناسبت بود که خانم آذر خدای وندی، مسئول دبیرخانه جشنواره تولد شیرین، 30 مهرماه از پخت کیک نمادین به مناسبت سالروز تولد دکتر احمدی نژاد برای دومین سال متوالی و نمایش آن در عید سعید قربان خبر داد.او با اشاره به همکاری اتحادیه قنادان تهران در برگزاری دومین مراسم جشن تولد شیرین، افزود: "در این جشن تولد علاوه بر پخت کیکهای تولد هموطنان نیکوکار، کیک نمادین سالروز تولد رئیس جمهوری نیز تهیه شده و به نمایش گذاشته می شود."
مشخص نیست که احمدی نژاد شخصا در این جشن تولد شرکت می کند یا نه.
در همین حال سایت بولتن (از سایت های نزدیک به سپاه پاسداران) به مناسبت سالگرد تولد رئیس دولت نوشت: "ششم آبان ماه سالروز تولد محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران است. مردی كه با تاكید بر شعارهای انقلابی و دفاع از آرمانهای بلند اسلامی به ستیز با دنیای سلطه برخاسته و فریادهای حق طلبانه اش، دلهای مردمان بسیاری را در اقصی نقاط جهان به سوی خود كشانده است."
این سایت در توصیف بیشتر خصوصیات احمدی نژاد نوشته است: "احمدی نژاد كه امروز پای به پنجاه و پنجمین سال زندگی می گذارد، را همه جهانیان می شناسند. كافی است نگاهی به اخبار بین المللی بیندازید. هر جا نام ایران هست، واژه احمدی نژاد نیز به عنوان رییس جمهوری آن با هر زبان و خطی می درخشد. روزنامه ها، صفحات خود را با نوشتن نامش زینت می بخشند، رادیوها هر روز با گفتن از او و در باره او به دنبال مخاطب بیشتر می گردند و تلویزیون ها را بی پخش تصویر او، جاذبه ای نیست."

خودشیرین های بادمجان دور قاب چین
اما این تعریف ها و تبریک ها به احمدی نژاد، نگرانی یکی از سایت های اصولگرا را به دنبال داشت.
سایت جهان (وابسته به علیرضا زاکانی، از چهره های امنیتی و نماینده اصولگرای تهران در مجلس)، کسانی که برای احمدی نژاد تولد می گیرند را به "خود شیرین" هایی تشبیه کرد که "به بهانه تولد رئیس جمهور"، "بادمجان" های دور قاب را به "جای کیک" رنگ می کنند و می چینند.
این سایت که عنوان"چرا جشن تولد برای رئیس جمهور نگران کننده است؟" را برای گزارش خود انتخاب کرده، افزوده: "رفتار از این دست هم برای فرد ستایش شونده مضر است و ستایش کننده و هم برای دیگران که ناظر بر این مراسم و جشن ها هستند."
جهان سپس با اشاره به "فرهنگ غلطی" که این رفتار در جامعه جا می اندازد، نوشته است: "در همین فرهنگ غلط است که منتقد دلسوز تا مرز منافق و سبز و متصدی ستاد کار شکنی و حتی صهونیستی بودن نیز پیش می رود. در این فرهنگ غلط چاپلوسی رمز ماندگاری در قدرت است.برای ماندن یک روز بوسه بر دستان «رئیس جمهور وقت» می زند و روز دیگر «رئیس جمهور این وقت"» را در حد پیامبر معرفی می کند. در این فرهنگ غلط است که رفتارهای رئیس جمهور را برخی معجزه می خوانند و برخی دیگر برای آن شان قدسی قائل می شوند."
این سایت اصولگرا در ادامه با بیان اینکه "نگرانی از کیک درست کردن و جشن تولد گرفتن نیست"، نگرانی اصلی خود را "سیطره فرهنگ تملق و ریاکاری و چاپلوسی" و "روز به روز فربه تر شدن بادمجان دور قاب چین ها" عنوان کرده است.

 

 

اقدامات تروریستی در کردستان

اقدامات کور و تروریستی پی در پی اخیر در کردستان ایران که آخرین نمونه آن درهفته های گذشته در میدان آزادی سنندج اتفاق افتاد و در جریان آن تعدادی از نیروهای انتظامی و مردم عادی کشته و زخمی شدند از اهمیت تحلیلی ویژه ای برخوردار است  و جا دارد که گروه های سیاسی و نخبگان توجه بیشتری به آن معطوف نمایند،  زیرا بجز در سالهای اول انقلاب که اتفاقاتی از این دست را در کردستان شاهد بودیم در سی و یک سال گذشته – حتی در اوج  برخوردها میان نیروهای اپوزیسیون مسلح و دولت- بروز چنین حوادثی که در آن مردم عادی و یا نیروهای غیرمسلحی مانند پلیس راهنمایی و رانندگی مورد هدف واقع شوند نادر و انگشت شماربوده است.
 نکته ی دیگری که برابهام این اتفاقات افزوده است آن است که در سالیان اخیر گفتمان غالب در میان گروه های اپوزیسیون و روشنفکران کرد با رویکردهای مدنی و مسالمت آمیز انطباق بیشتری یافته است بگونه ای که بجز یک یا دو گروه، سایر احزاب قدیمی کرد، عملا مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته اند و در وقایع اخیر نیزهمه جریانات سیاسی کردی یا از طریق بیانیه و یا با مصاحبه سخنگویان رسمی، انزجارخود را از اینگونه اقدامات نشان دادند و در رویکردی کم سابقه که حاصل غلبه گفتمان مسالمت آمیز و مدنی[1] در میان کردهاست، ضمن تروریستی خواندن این تحرکات، اعلام کردند که تروریسم و خشونت قادر به برآورده کردن مطالبات انسانی، آزادیخواهانه و دمکراتیک مردم کرد نیست.
 از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز بلافاصله با تکرار اتهامات کلیشه ای، همچون همیشه ضدانقلاب را عامل اصلی این وقایع قلمداد نمود[2] این درحالی است که تا این لحظه هیچ گروهی رسما مسئولیت این حملات را به عهده نگرفته است لذا با توجه به سوابق امر و رویکرد فریبکارانه حاکمان مستبد ایران، بنظر نمی رسد که ادعاهای کلی و غیرمستند مسئولان جمهوری اسلامی از اعتبار چندانی برخوردار باشد.
شروع دور جدید خشونت ها در مناطق کردنشین که با انفجار مهاباد در میان تماشاچیان رژه نیروهای مسلح در روز 31 شهریورآغاز شد، با بروز درگیری میان افراد مسلح ناشناس و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در شهر سقز و سپس حمله افراد مسلح با فریادهای الله اکبر! به پاسگاه نیروی انتظامی در روز روشن و شلوغ ترین میدان مرکز استان کردستان وارد مرحله تازه ای شده است. همه این اتفاقات در حالی به وقوع پیوسته اند که قراین و شواهد نشان می دهند که بخش هایی از "حاکمیت فقها" در ایران از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در حال حاضر تمامی ارکان نظام را تحت سلطه خود درآورده است، از بروز این خشونت ها بیشترین منفعت را خواهند برد زیرا می توانند با توجیه بروز خشونت و نا امنی در کردستان ضمن تشدید رویکرد امنیتی در این منطقه که منافع کلانی را برای این نیرو به همراه دارد[3]، راه حلی برای فائق آمدن بر مشکلات وحشتناک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی  که کشور در سایه سوء مدیریت اقتدارگرایان با آن مواجه شده است، بیابند.
اکنون آشکار شده که ناکارآمدی نظام موجود در مدیریت جامعه ایران تنها محدود به ابعاد سیاسی و خفقان ناشی از آن نبوده و سطوح گسترده تر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رانیز در بر گرفته است. اقتدارگرایان وطنی که از بد حادثه ادعای مضحک مدیریت جهانی نیز دارند، در خارج از مرزهای ایران هم از وضعیت بهتری نسبت به داخل برخوردار نبوده و علاوه بر بحران مشروعیت با معضل بزرگی بنام موضوع هسته ای و انزوای شدید بین المللی و تحریم های گسترده مواجه هستند. در چنین گردابی از مشکلات ساختاری در داخل و خارج، و از سوی دیگر تداوم و گسترش جنبش سبز و پافشاری مردم بر مطالبات آزادی خواهانه و دمکراتیک، ناتوانی حاکمان برای حل معضلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را افزایش داده و آستانه آسیب پذیری و امکان کنترل اوضاع از طرق معمولی را برای "اقلیت حاکم"  به شدت کاهش داده است به همین دلیل هیچ بعید نیست که محافل سناریونویس در بخش های نظامی و امنیتی برای خروج از بن بست موجود، بحران سازی های نمایشی (البته بصورت محدود، مدیریت شده و قابل کنترل و در عین حال با انعکاس وسیع رسانه ای در داخل و خارج کشور[4]) را در دستور کار قرار داده باشند تا با بزرگنمایی آنها مشکلات جدی، ساختاری و اساسی کشور را در افکار عمومی برای مدتی هم که شده است، تحت الشعاع قرار دهند. به دیگر بیان می توان گفت که اقتدارگرایان حاکم بر ایران قصد دارند با بحران سازی های کاذب در کردستان زمینه های تداوم استبداد دینی موجود را فراهم نمایند.
اما یافتن پاسخ این سئوال که چرا نقطه ای مانند کردستان برای تحمیل این هزینه گزاف و نقشه ی شوم و غیر انسانی انتخاب شده است کار چندان دشواری نیست و کافی است که به بررسی سوابق امر و وقایع ابتدای انقلاب 57 در این منطقه پرداخت. درآن زمان نیز حکومت تازه استقرار یافته به بهانه واهی تجزیه طلبی و مقابله با ضد انقلاب، با تحمیل جنگ بر این منطقه ستم دیده ضمن انحراف افکار عمومی از ماهیت غیردمکراتیک و فاشیستی خود توانست با اغوا و تهییج ملی، تحریک احساسات مذهبی و اعلام کاذب شرایط فوق العاده و اولویت دادن به حفظ امنیت ملی، زمینه های برقراری خفقان در کل کشور و سرکوب تمامی جریانات سیاسی را فراهم نماید، انسداد سیاه و دهشتناکی که با شروع جنگ عراق و ایران در مقیاس بزرگتر و فاجعه آمیزتری همچنان ادامه یافت.
اما بدون شک تجربه ی گرانبهایی که ملت ایران از اتفاقات تلخ و رفتارهای فریبکارانه حاکمان در سالیان گذشته بدست آورده اند و رویکرد مدنی و مسالمت آمیز "جنبش ملی کرد" مانع از موفقیت اقتدارگرایان در اجرای سناریوی نخ نما و تکراری "ادامه حیات در پناه بحران های ملی و منطقه ای" خواهد شد.

پی نوشت ها:
1-در باب غالب شدن روش های مبارزه مدنی و مسالمت آمیز در جامعه کردستان و پرهیز از روش های خشن علاوه بر رویگردانی گروهای سیاسی کرد از مبارزه مسلحانه و تاسیس ده ها کانال ماهواره ای و صدها سایت اینترنتی و بحث های روشنفکری، شواهد فراوانی وجود دارد از جمله مهمترین آنها می توان به اعتصاب سراسری پنچ شنبه ۲۳اردیبهشت امسال اشاره کرد که با دعوت و فراخوان جریانات سیاسی و نخبگان کرد در این روز، بخش عمده‌ای از مناطق کردنشین ایران در شهرهای سنندج، سقز، مریوان، کامیاران، دیواندره، بوکان، مهاباد، اشنویه و پیرانشهر در اعتراض به اعدام 5 تن از زندانیان سیاسی کرد و غیر کرد به حالت تعطیل درآمد.
2- وزیر اطلاعات در حاشیه سفر احمدی نژاد به لبنان حادثه سنندج را به " گروهای سلفی کرد" نسبت داد.این در حالی است که اساسا چنین گروه هایی در کردستان ایران وجود خارجی ندارند یعنی سازمان های مذهبی و یا چریکی که مبنای فعالیت های خود را اندیشه های بنیانگذاران سلفیه مانند ابن تیمیه و یا حتی موخرین آنها که بنام القاعده مشهور هستند اعلام کرده باشند، در جغرافیای سیاسی کردستان شناخته شده نیستند. البته نمی توان انکار کرد که مانند هر اندیشه دیگری جریان سلفی که یک جریان متحجر اسلامی است و مخالف هر نوع نوآوری و تجدد در دین و حکومت است در کردستان ایران هم طرفدارانی دارد. مخصوصا در سالیان اخیر سیاست جمهوری اسلامی تسهیل فعالیت مبلغان این اندیشه در کردستان بوده است زیرا آنان را مانع مناسبی در برابر رشد جریان های اسلامی - سنی و مدرن مانند جریان "مکتب قرآن"(هواداران مرحوم احمد مفتی زاده) و "جماعت دعوت و اصلاح" (شاخه ایرانی اخوان المسلمین) دراین منطقه تصور می کردند.اما با وجود آزادی نسبی فعالیت های تبلیغی، این جریان خشونت طلب هرگز در میان مردم کرد از پایگاه معناداری برخوردار نشد که علت آن را باید در فرهنگ مدارا و مسامحه کردها  و همچنین شافعی بودن اکثریت اهل سنت کردستان جستجو نمود. در عین حال ارتباطات و حمایت های ویژه سپاه پاسداران از گروه "انصارالاسلام" (از جریان های مذهبی در کردستان عراق ونزدیک به القاعده و طبیعتا مخالف حضور آمریکا در عراق ) که منبع اصلی الهام و حمایت از مبلغان سلفیه در کردستان ایران هستند بر دامنه ابهامات افزوده و سوء ظن به دست داشتن بخش های از خود حاکمیت ایران در بروز دور جدید خشونت ها در کردستان را تقویت نموده است. گروه انصار الاسلام همچنین سابقه همکاری دیرینه ای با سپاه پاسدارن در مقابله با دیگرگروه های اپوزیسیون کرد ایرانی مانند دمکرات و کومله دارد.
3- اساسا می توان یکی از علل وجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را مقابله نظامی با گروهای سیاسی کرد دانست که در سالهای اوایل انقلاب ناچارا رویکرد مسلحانه را برای دفاع از حقوق مردم کرد و تامین مطالبات مشروع آنها در پیش گرفته بودند. سپاه در برخورد با "مسئله کرد" از ابتدا تاکنون همواره رویکرد امنیتی و راه حل نظامی را ترجیح داده است. بنابراین ناامنی و خشونت در کردستان همیشه موجبات فربهی سپاه را فراهم نموده است از سوی دیگر هرگونه راه حل مسالمت آمیز و دمکراتیک در کردستان می تواند تضعیف موقعیت این نیرو در کل معادلات قدرت در ایران را بهمراه داشته باشد و در عین حال منافع سرشار اقتصادی و مالی این نیروی عقیدتی- نظامی را با تهدید جدی مواجه نماید.
4- انفجار مهاباد با حضور سالانه احمدی نژاد در نیویورک همزمان بود. بسیاری از کشورهای غربی، سازمان های بین المللی و دولت آمریکا رسما این انفجار را محکوم نمودند و فضای رسانه ای مناسبی برای تکرار ادعای همیشگی قربانی بودن ایران در برابر تروریسم را در مصاحبه های انبوه با شبکه های معتبررسانه ای برای احمدی نژاد فراهم کرد. حادثه سنندج در آستانه سفر احمدی نژاد به لبنان بوقوع پیوست و اعلام دست داشتن سلفی ها (که یکی از مهم ترین مشخصه آنها ضدیت آشکار با شیعیان است) در این اتفاقات آنهم در لبنان چندان طبیعی بنظر نمی رسد.نکته قابل ذکر دیگر در همین زمینه آن است که اخیرا سخنگوی کومله زحمتکشان کردستان، طی مصاحبه‌ای از کشف یک شبکه جاسوسی در میان نیروهای مسلح آن سازمان سخن گفته است وی ضمن تاکید بر نفوذ و هدایت عملیات خودسرانه ۳ گروه از پیشمرگان این حزب توسط جمهوری اسلامی، از جمله گروهی که ۲۹ شهریور در سقز درگیر شده بود، بدون اینکه به نام خاصی اشاره کند از دستگیری عاملین نفوذی در سازمان مذکور خبر داد.


استاندار تهران: بعید می دانم معترضان موفق شوند

مردم نگرانند، دولت سردرگم

درحالی که اخبار متفاوتی از واریز یارانه نقدی به حساب سرپرستان خانوار در تهران منتشر شده و هنوز زمان اجرای هدفمندی یارانه ها معلوم نیست، نشانه های نگرانی دولت با تشدید  فضای امنیتی در پایتخت و اظهار نظرهای تهدید آمیز مقامات، هر روز پررنگ تر می شود.
در همین راستا، علاوه بر ممنوعیت انتشار آمارهای اقتصادی و "فتنه گر" خواندن معترضان احتمالی به افزایش تورم و قیمت کالاها،  ایست های بازرسی شبانه در معابر عمومی برپاشده و مانور نیروهای لباس شخصی و نظامی و همچنین کاهش مجدد سرعت اینترنت، به فضای ملتهب  اجتماعی و اقتصادی موجود دامن زده است.

6 ماه خرید نکنید
در این میان، محمود احمدی نژاد که به زعم کارشناسان و همچنین سرمقاله نویس روزنامه جمهوری اسلامی، کفایت لازم برای اجرای این طرح را که خود از آن به عنوان "جراحی اقتصادی" یاد کرده ندارد، شامگاه شنبه در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد واعلام کرد زمان دقیقی برای اجرای طرح اعلام نخواهد کرد.
احمدی نژاد که پیش از این اعلام شده بود برای توضیح در باره نحوه اجرای هدفمندی یارانه ها در سیمای جمهوری اسلامی حاضر می شود، در این برنامه زنده تلویزیونی، گفت: "مردم با طرح آشنا هستند و من نمی‌خواهم مفصل توضیح دهم".
او، در ادامه با بیان اینکه رقم 81 هزار تومان یارانه واریزی برای دوماه و به صورت علی الحساب است، از مردم خواست "حداقل 6 ماه تقاضای خرید نداشته باشند و هر بار دیدند کالایی گران شده، یک هفته آن را نخرند تا دولت قیمت را کنترل کند".
وی همچنین گفت: "مردم هر جا دیدند جوی درست شده است، خرید نکنند. مردم اطلاع دهند، ما بلافاصله جایگزین می‌کنیم؛ برخوردی می‌کنیم که مردم متوجه می‌شوند کار درست است. مواد مهم و مورد نیاز مردم را که معمولا بر زندگی مردم اثرگذار است، به اندازه کافی ذخیره کرده‌ایم؛ کالا هم به اندازه کافی و به اندازه دو تا سه سال مصرف در کشور وجود دارد و واردات و تولید در حال انجام شدن است".
وی بار دیگر تحریم های سنگین اقتصادی غرب بر ضد ایران را نیز "کاغذپاره" دانست و گفت: "اساسا در ایران کسی به این موضوع اهمیتی نمی دهد".

لباس شخصی ها و نظامیان در خیابان
با این حال، از همان روز نیروهای نظامی و امنیتی در خیابان های تهران مستقر شده و شاهدان عینی در گفت و گوبا روز و برخی سایت های دیگر از انتقال تجهیزات ویژه اطفاء حریق به نزدیکی پمپ های بنزین، استقرار نیروهای پلیس با لباس مخصوص در ایستگاه های مترو و نیز مانور موتورسواران لباس شخصی و گاردهای سرکوب در تمامی محورهای اصلی مناطق 22 گانه تهران خبر داده اند.
سایت خبرنگاران سبز در همین زمینه نوشته است: "از صبح شنبه، شهر تهران در زير سنگين‌ترين حضور نيروى انتظامى و لباس شخصى‌ها قرار گرفته است و متوقف کردن خودروها و بازديد سرنشينان و مدارک آنها و همچنين زير و رو كردن وسايل خودرو، ترافيك سنگين تهران را بيش از پيش سنگين نموده است".
حضور مجدد یگان های پلیس و لباس شخصی در پایتخت در شرایطی آغاز شده که دولت همچنان مراحل ابتدایی اجرای هدفمندسازی را با بی نظمی به پیش می برد و هنوز سرنوشت واریز یارانه ها به حساب های بانکی معلوم نیست؛ این در حالیست که از هم اکنون شوک تورمی ناشی از اعلام آغاز طرح به افزایش دستکم ٣٠ درصدی قیمت کالاهای مصرفی منجر شده است.
سایت خبرآنلاین، در همین ارتباط روز گذشته از افزایش بهای اجاره مسکن در تهران خبر داده تا  روشن شود که حلقه تورم کالاهای اساسی تکمیل  شده است.
خبرآنلاین می نویسد: "مالکان بهای اجاره ملک خود را کاهش نمی‌دهند، آنها معتقدند با اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها بهای مسکن افزایش خواهد یافت و به همین دلیل اجاره ملک خود را بالاتر اعلام می‌کنند و حتی حاضرند ملک خود را خالی نگه دارند تا وضعیت مشخص شده و به اصطلاح ملک خود را به قیمت اجاره دهند. این بی میلی مالکان برای کاهش ندادن بهای اجاره ملک و اعتقاد به گرانی مسکن در آینده‌ای نه چندان دور، جو روانی را بر بازار حاکم کرده است که تنها به گرانی گرایش دارد".

افزایش قیمت ها
نگرانی شهروندان از افزایش ناگهانی قیمت کالاها که با سخنان محمود احمدی نژاد تشدید شده است، موجب شد تا روزنامه کلمه در گزارشی با عنوان "مردم فتنه گرنیستند، نگرانند!" به انتقاد از سیاست های اقتصادی دولت و نیز برقراری حکومت نظامی در شهر بپردازد.
روزنامه کلمه نوشته است: "به جای پاسخ دادن به سئوالات مردم، عده ای به تمهیدات امنیتی و تشدید جو پلیسی برای کنترل تبعات اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و اعتراضات آتی آن دست زده اند... این در حالی است که مردم از افزایش نرخ تورم نگران هستند و روز به روز قیمت کالاهای اساسی مردم چون گوشت و برنج و روغن افزایش می یابد. زمانی در روزنامه ها با تیتر بزرگ طرح هدفمند کردن یارانه ها یک جراحی بزرگ خوانده شده بود، به نظر می رسد در این طراحی باید توانایی بیمار سنجیده می شود و سپس جراحی انجام می شود. اگر این کار بدون مراقبت کافی انجام شود، بیمار در معرض خطر قرار می گیرد و حتی ممکن است جان سالم بدر نبرد".
علاوه بر این،  روزنامه جمهوری اسلامی، در سرمقاله ای از "امنیتی کردن طرح هدفمندسازی" انتقاد کرده و نوشته است: "آنچه در هفته‌های اخیر در زمینه تبلیغات بر ضد هدفمندسازی از زبان بعضی مسئولان اجرائی شنیده شده، قدری فراتر از تبلیغات است بطوری که در افکار عمومی شائبه نوعی تلاش برای سیاسی کردن موضوع و حتی امنیتی کردن آن مطرح شده است".
جمهوری اسلامی با اشاره به بی کفایتی دولت در اجرای طرح می افزاید: "واقعیت این است که اجرای طرحی که مورد وفاق همه‌ صاحبنظران و همه جناح‌های سیاسی است و کلیه دستگاه‌های وابسته به قوای سه گانه و امکانات متعلق به نظام را با خود دارد، نه دچار مشکل امنیتی است و نه هیچ مشکل دیگری که بتواند اخلالی در روند اجرائی آن پدید آورد. به همین دلیل، آنچه ممکن است از این قبیل اظهارات برداشت شود، نوعی ضعف در اجرای طرح و یا بی اعتمادی به مردم است. اینها اموری هستند که مسئولان اجرائی به ویژه دست اندرکاران اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها باید با رفتارها و گفتارهای متقن و منطقی خود و با اعتماد به نفس بالائی که در هنگام سخن گفتن درباره این طرح نشان می‌دهند از القاء آنها پرهیز نمایند و حتی عکس آنرا به افکار عمومی بفهمانند".
استاندار تهران نیز در گفت و گو با ایسنا، از "اتخاذ تدابیر لازم جهت مقابله با بحران" سخن گفته و افزوده است: "تدابير لازم در راستاي برخي احتمالات پس از اجرايي شدن طرح هدفمند كردن يارانه‌ها همچون كمبود اقلام در سطح بازار، گران فروشي و مقابله با جنگ رواني در اين زمينه را در نظر گرفته‌ايم، لذا هيچ جاي نگراني وجود ندارد".
 او افزوده است:" هدفمند كردن يارانه‌ها اجراي عدالت است و اجراي عدالت هم هميشه مخالف دارد و براي همه شيرين نيست و كساني كه منافع‌شان به خطر مي‌افتد و دچار زيان و ضرر مي‌شوند، معمولا در برابر اجراي عدالت مقاومت مي‌كنند. اين در حاليست كه متناسب با پيش‌بيني‌هايي كه براي اين گونه موارد صورت گرفته، فكر نمي‌كنم افرادي كه بخواهند از اين فضا به صورت غيراصولي سوء استفاده كنند، توفيق يابند".
علاوه بر تدابیر گسترده امنیتی در سطح شهر تهران،  دولت مسئولان حراست ادارات و مراکز دولتی را در یک همایش توجیهی برای گزارش هرگونه نارضایتی در میان کارمندان "توجیه" کرده است.
بنا به گزارش خبرگزاری فارس، وابسته به نهادهای امنیتی و نظامی، مديركل حراست استانداري تهران دیروز گفته است: "مسئولان حراست‌‌ ادارات كل و سازمان‌هاي استان تهران در همايش يك روزه تخصصي و توجيهي با وظايف خود در طرح هدفمند‌ي يارانه‌ها آشنا شدند".
محمدحسين اسماعيلي‌ افزوده: "با توجه به اينكه دستگاه‌هاي اجرايي استان مجريان طرح هدفمندسازي يارانه‌ها در استان تهران هستند‌، حراست‌هاي اين سازمان‌ها نيز براي اجراي موفقيت‌آميز طرح ‌وظايفي برعهده دارند كه در اين همايش به تشريح وظايف آنان پرداخته شد".
گفتنی اینکه در کنار این اقدامات، سرعت اینترنت در کشور نیز بار دیگر کاهش یافته که یادآور روزهای پس از انتخابات دهم است.


اظهارات محسنی اژه‌ای در باره مهدی هاشمی و رفع پلمب از حزب اعتماد ملی

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه، روز دوشنبه (۱۰ آبان / ۱ نوامبر) در جمع خبرنگاران از احضار رسمی مهدی هاشمی توسط دادستان تهران خبر داد. او گفت که مهدی هاشمی به محض ورود دستگیر خواهد شد و رسیدگی به پرونده او تفاوتی با سایر افراد نخواهد داشت. محسنی اژه‌ای همچنین در باره اخبار برخی سایت‌ها مبنی بر اینكه حزب اعتماد ملی رفع پلمب شده است، گفت که این خبر صحت ندارد و طبق اعلام دادستان عمومی و انقلاب تهران هیچ گونه رفع پلمبی از حزب اعتماد ملی صورت نگرفته است.


تحليل مجله تايم از معادلات سياسی تازه

آمريکا خواهان قطع روابط اروپا با ايران؟

ويوين والت

تحريم های سنگين تر آمريکا و اتحاديه اروپا عليه ايران احتمالاً در حال اثر گذاشتن بر اقتصاد اين کشور است و نگرانی از افزايش نرخ تورم و کمبود مواد غذايی و بنزين يارانه ای را در پی داشته است. البته معنايش اين نيست که جمهوری اسلامی ديگر دوستی ندارد. حتی دوستان نزديک آمریکا در اتحاديه اروپا در کاهش روابط خود با ايران کم کاری کرده اند و اجازه ادامه معاملات نفتی و گازی را به شرکت هايشان می دهند. از سوی ديگر، ايران در حال تحکيم روابط با کشورهای آسيايی است. آسيايی ها مايلند روابط خود با يکی از بزرگترين توليدکنندگان نفت دنيا را گسترش دهند و قراردادهای بر زمين مانده، در نتيجه خروج شرکت های غربی را از آن خود کنند. فيليپ واست سردبير مجله خبری اينتليجنس آنلاين در پاريس که به نظارت بر قراردادهای حوزه انرژی مشغول است، گفت: "چينی ها و خصوصاً مالزيايی ها اخیرا به خريد محصولات ايران و فروش مجدد نفت ايران مشغول بوده اند. در واقع بخش زيادی از تحريم های سنگين برعليه ايران، تحريم های آمريکايی هستند."
تازه ترين سلسله از تحريم ها در روز چهارشنبه 27 اکتبر و همزمان با تصويب تمهيدات 77 صفحه ای اتحاديه اروپا، از جمله منع سرمايه گذاری جديد شرکت های انرژی اروپايی در صنايع نفت و گاز ايران، به مرحله اجرا درآمده است.
تحريم های جديد اتحاديه اروپا به نوعی يک تحول بزرگ برای اروپا محسوب می شود. شرکت های حوزه انرژی از فرانسه، ايتاليا، نروژ و اسپانيا از ديرباز طرف قرارداد با ايران بوده اند. اين قراردادها ظرف چند سال گذشته رو به کاهش گذاشته بودند زيرا شرکت های ياد شده خود را آماده اقدامات سخت تر عليه ايران متحده می کردند تا پیوند خود با آمریکا را حفظ کنندکاترين آشتون سخنگوی سياست خارجه اتحاديه اروپا روز سه شنبه به نشريه وال استريت ژورنال گفت تحريم های اين اتحاديه "می تواند منجر به تعطيلی ميدان گازی رام در دريای شمال در نزديکی اسکاتلند شود"، که يک پروژه مشترک ميان شرکت بريتيش پتروليوم و شرکت نفت ايران در انگلیس، زيرمجموعه شرکت ملی نفت ايران است. بی پی اعلام کرده قبل از تصميم گيری در اين خصوص، به بررسی تحريم های جديد خواهد پرداخت.
حتی با وجود تحريم های سختگيرانه اتحاديه اروپا، کشورهای اين قاره روابط اقتصادی خود با ايران را حفظ کرده اند. شرکت های اروپايی برخلاف شرکت های آمريکايی، مجاز به خريد نفت خام و گاز طبيعی ايران و فروش محصولات پالايشگاهی خود به اين کشور هستند. اتحاديه اروپا در هفته جاری از مؤسسات مالی خواست از معاملات تجاری قانونی، حمايت کنند. اروپا روزانه حدود 1.2 ميليون بشکه نفت خام از ايران وارد می کند که بر اساس اطلاعات آژانس بين المللی انرژی در پاريس، دو برابر ميزان واردات در سال 2008 است. علاوه بر آن، بخش هايی از روابط ميان ايران و اتحاديه اروپا می تواند خارج از حوزه تحريم های اتحاديه اروپا درنظر گرفته شود؛ به شرط آنکه در خدمت رفع نيازهای انرژی اتحاديه اروپا باشد. يکی از اين نمونه ها، گاز ايران در دريای خزر است که وارد خط لوله جديد نباکو خواهد شد. اين پروژه قرار است سراسر اروپا را تحت پوشش قرار دهد و وابستگی اين قاره به گاز طبيعی روسيه را کاهش دهد.   
عليرغم انعطاف موجود در تحريم های اروپايی، برخی از سياستمداران قاره سبز اعتقاد دارند آمريکا با جديت آنها را به دنباله روی از درخواست واشنگتن در خصوص ايران وا می دارد. برخی می گويند شرکت های اروپايی احساس می کنند مجبور به قطع روابط با ايران هستند، حتی اگر دولت های آنها خواستار انجام چنين کاری نباشد. يک شرکت کوچک نفتی پرتغالی به نام گالپ، روز پنجشنبه اعلام کرد در فکر توقف کامل تجارت با ايران است و علت آن هم عمدتاً فشارهای سياسی است. شرکت های توتال، بی پی و ويتول سوئيس که همگی سرمايه گذاری های عظيمی در ايران داشته اند، ظرف ماه های اخير از حجم معاملات نفتی خود با ايران کاسته اند يا آن را متوقف کرده اند. مارت اسکاک نماينده هلندی عضو پارلمان اروپا به تايم گفت: "ايالات متحده به شرکت ها فشار می آورد تا در مقوله انرژی، پا را فراتر از محدوده تحريم ها بگذارند. در اين جا مسأله اصلی، استقلال اتحاديه اروپا است."
هرچند مقامات آمريکايی اعمال فشار بر اروپا را تکذيب می کنند، اما مسؤولان وزارت خزانه داری آمريکا در ماه ژوئيه به بروکسل، برلين و پاريس سفر کردند تا پيامد تحريم های جديد ايالات متحده را برای دولت ها و شرکت های متعلق به اين کشورها بازگو کنند. يکی از سخنگويان وزارت خزانه داری که نخواست نامش فاش شود روز پنجشنبه به تايم گفت: "هر شرکتی درباره تجارت با ايران رأساً تصميم گيری می کند و به این نتیجه می رسد که انجام تجارت ارزش خطرات آن را ندارد. ما درخصوص خطرات موجود برای اين شرکت ها اطلاع رسانی می کنيم اما در نهايت آنها هستند که تصميم گيری می کنند."
اين درحالی است که از ديد اغلب شرکت های اروپايی، فشارهای آمريکا به اندازه کافی سنگين است. تحت قوانين اين کشور، تمام بانک ها، شرکت های نفتی و ساير نهادهايی که به تجارت با شرکت های ايرانی مندرج در فهرست سياه ايالات متحده مبادرت ورزند، از انجام تجارت با ايالات متحده محروم خواهند شد. حتی تهديد لفظی باعث شده بسياری از شرکت ها از رابطه با ايران دست بردارند تا خطری رابطه آنها با بزرگترين اقتصاد دنيا را تهديد نکند. استورات لوی معاون تروريسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمريکا در سخنرانی ماه گذشته خود در مرکز مطالعات استراتژيک واشنگتن اعلام کرد، با اجرای تحريم های جديد آمریکا، "خطر اعتبار شرکت هايی که روابط خود با تهران را قطع نکنند افزايش خواهد يافت و اين سبب ایجاد موجی در تشديد تحريم ها خواهد شد."
شرکت بين المللی حمل و نقل مالزی، زيرمجموعه شرکت نفتی دولتی پتروناس، در ماه مه گذشته قرارداد بر زمين مانده  شرکت سوئيسی ويتول سوئيس برای تأمين روزانه 55,000 بشکه بنزين برای ايران را به خود اختصاص داد. برای آن دسته از شرکت های اروپايی که هنوز از معامله با ايران دست نکشيده اند، سود و منفعت  زيادی می تواند وجود داشته باشد. روزنامه گاردين لندن ماه گذشته گفت شرکت انگليسی-هلندی رويال داچ شل خريد نفت خام خود از ايران را از ماه مه تا اوت به اندازه 27 درصد معادل 100 ميليون دلار در ماه افزايش داده است. اين درست در بحبوحه تهيه پيش نويس تحريم های اتحاديه اروپا، آمریکا و سازمان ملل صورت گرفته است. ايران نيز در مقام قدرشناسی، فروش خود به شرکت شل را با احتساب تخفيف ویژه انجام داده است. واست، سردبير اينتليجنس آنلاين، می گويد: "واقعيت اين است که ايران نياز به مشتری دارد؛ آنها در حال حاضر به هرکسی که خريدار باشد، نفت می فروشند."

منبع: تايم- 28 اکتبر



آخرین اخبار زندانیان سیاسی

ادامه تهدید، تبعید و محکومیت

آکام مکری
 
در حالی که ۱۴ زندانی سیاسی در زندان اوین مورد بازجویی و تهدید قرار گرفتند، کوهیار گودرزی به زندان رجایی شهر تبعید گردید، و وضعیت جسمانی محمد نوریزاد نامساعد عنوان شد.  نسرین ستوده اجازه ملاقات با خانواده اش را نیافت اما مجید دری برای اولین بار پس از تبعید به زندان بهبهان با خانواده اش ملاقات کرد. همزمان، دادگاه انقلاب محمد سیف زاده را به تحمیل ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم کرد.

بازجویی از ۱۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰
۱۴ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین پس از بازجویی های طولانی، تهدید شدند که به زندان های دور از مرکز تبعید خواهند شد. این ۱۴ تن پیشتر با صدور بیانیه ای خواستار تشکیل کمیته حقیقت یاب برای کشف حقایق مربوط به  انتخابات شده بودند.
به گزارش کلمه، زندانیان مزبور پس از صدور این بیانیه و انتشار آن درسایت های خبری بارها از سوی مسوولان زندان تهدید شده اند. این زندانیان که احکام همگی شان تایید شده و دوران محکومیت خود را می گذرانند بدون تفهیم اتهام جدید، ساعتها بازجویی می شوند؛ موضوعی که موجب اعتراض آنها شده است.
 بهمن احمدی امویی، سید میلاد اسدی، محسن امین زاده، علی پرویز، علی تاجر نیا، محمد داوری، مجید دری، امیر خسرو دلیر ثانی، محمد فرید طاهری قزوینی، کیوان صمیمی، کوهیار گودرزی، علی ملیحی، عبدالله مومنی و محسن میردامادی از  جمله امضا کنندگان این بیانیه بودند‫.

انتقال به زندان رجایی شهر
در همین ارتباط و در حالی که کمتر از یک ماه و نیم از پایان دوره محکومیت کوهیار گودرزی باقی مانده، این فعال حقوق بشر زندانی به زندان رجایی شهر  منتقل شد.
پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی در این مورد به کمیته گزارشگران حقوق بشر گفت: "کوهیار دیشب از بند قرنطینه‌ی زندان رجایی‌شهر تلفن زد و گفت بدون هیچ‌گونه توضیحی گفتند وسایلم را جمع کنم و برای رفتن به زندان رجایی‌شهر آماده شوم".
او در ادامه افزود‫: "بعد از فشارهای زیادی که به تعدادی از زندانیان در مورد تکذیب بیانیه‌های صادر شده وارد شد و بازجویی‌های سنگینی که انجام شد در حال حاضر بیشتر این زندانیان به زندان‌هایی با شرایط سخت‌تر تبعید شده‌اند. این کار نوعی اقدام تنبیهی محسوب می‌شود چرا که وضعیت زندان‌هایی که زندانیان به آنها منتقل شده اند، از وضعیت زندان اوین سخت تر است."
آنسوتر، به گزارش وبسایت "تا آزادی روزنامه نگاران زندانی" محمد رضا مقیسه، روزنامه نگار در پي بازداشت مجدد خود مستقيما به بند عمومي زندانيان سياسي بند 350 زندان اوين منتقل شد.

وخامت حال محمد نوریزاد
فاطمه ملکی، همسر محمد نوریزاد، در گفتگو با وبسایت  رسمی محمد نوریزاد گفت: "در آخرین ملاقاتی که طبق روال چهارشنبه‌ها داشتیم ایشان را بسیار رنگ پریده و ناتوان یافتم. البته اخلاق ایشان طوری است که اصلا به ما چیزی را منتقل نمی‌کنند و همیشه در پاسخ ما می‌گویند: شکر خدا. همه چیز عالی است. اما این دو دفعه آخر نتوانستند رنگ پریده گی‌شان را پنهان کنند و چهارشنبه گذشته از عفونت فک و دهان بسیار بسیار در آزار بودند".
او در ادامه افزود: "دندانپزشک اوین تنها کاری که گفته است می تواند در مورد ایشان انجام دهد تجویز مسکن است که خب مشکلی را حل نمی کند. به ایشان گفته اند با امکانات داخل زندان امکان مداوا ندارند و ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد و در نتیجه بنیه ی ضعیفی پیدا کرده اند. سوالم تنها از آنها که نامشان مسوول است این است که آیا فقط یکشب توانسته اند با درد دندان بخوابند که اینطور راحت از عفونت دهان یک انسان می گذرند؟"

 ممانعت از ملاقات نسرین ستوده
مسئولان زندان اوین روز گذشته از ملاقات نسرین ستوده، وکیل زندانی، با خانواده اش جلوگیری کردند. به گزارش مدرسه فمنیستی، رضا خندان همسر نسرین ستوده گفت: "نسرین تماس گرفت تا با توجه به صحبت های مسئولان پرونده اش بگوید که من و بچه ها و بقیه خانواده امروز می توانیم به زندان اوین مراجعه کنیم تا با او ملاقات داشته باشیم، اما وقتی همگی طبق قول مسئولان پرونده سر ساعت در جلوی زندان حاضر شدیم، آنها پس از مدت ها که ما را معطل کردند، آخرش اطلاع دادند که فقط دو فرزند خردسال مان حق ملاقات با مادرشان را دارند که هم من و هم بچه ها با این کار موافق نبودیم. اصلا آمدن بچه ها به زندان برای ملاقات، هم برای من و هم برای بچه ها تصمیم و کار دشواری بود چه برسد به آنکه بچه ها بخواهند خودشان به تنهایی این پروسه را طی کنند و من کنارشان نباشم. نسرین هم خودش تمایلی به اینکه بچه ها حتی به زندان بیایند نداشت، بنابراین در نهایت بچه ها هم حاضر نشدند تنهایی به داخل زندان بروند برای ملاقات با مادرشان".
در همین حال خانواده مجید دری، فعال دانشجویی دربند، برای اولین بار پس از تبعید وی به زندان بهبهان توانستند با پسرشان ملاقات داشته باشند.

۹ سال زندان برای محمد سیف زاده
محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر، به تحمل ۹ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم گردید.
آقای سیف زاده در مصاحبه با جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: "به نظرم اصلا این رای حقوقی نیست و یک بیانیه  حزبی و سیاسی علیه  یک جریان حقوق بشری است. این بیانیه نشان می دهد که آقایا ن تا چه اندازه از حقوق بشرمتنفرند چون کلماتی که به کار می بردند دال بر همین نکته است می گفتند ما به«اصطلاح"» فعالیت حقوق بشری می کردیم. چون به مقامات کشور نامه اعتراض آمیز از وضعیت دادگستری نوشتیم یا پیشنهاد اصلاح قوانین را دادیم و یا افرادی که تحت تعقیب قوه قضاییه قرار گرفتند ما وکالتشان را بر عهده گرفتیم، پس جرم مرتکب شدیم. در حالیکه اینها جز حقوق مردم و وظایف کانون و ما به عنوان وکلایش بود. می بینید که آقایان دفاع از حقوق مردم و فعالیت همسو با قانون را جرم می دانند. کدامیک از این فعالیت ها جرم است که آقا در رای خود به عنوان اقدام علیه امنیت ملی و نظام آورده است. ما به همین نظام می گوییم که قوانین را اصلاح کنید. ما به همین نظام می گوییم که این احضارها مطابق قانون نیست. توجه داشته باشید وقتی حقوقدان برجسته این کشور یعنی عبادی، دادخواه و سلطانی  براساس قانون وکالت می کنند یعنی در نگاه آقایان جرم مرتکب شده اند."



طرح «امنیت محله محور» در تهران

نیروی انتظای در مانور اقتدار که 
چندی پیش به نشانه آمادگی نیروهای پلیس انجام شد
نیروی انتظای در مانور اقتدار که چندی پیش به نشانه آمادگی نیروهای پلیس انجام شد

طرح نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران تحت عنوان «امنيت محله محور» از روز شنبه در تهران آغاز شده است. به گزارش خبرگزاری ها، در نخستين روز از اجرای طرح امنيت محله‌ محور نيروهای پليس در محسوس در ۸۰۰ نقطه تهران مستقر شدند.
به گفته حسين ساجدی نيا، فرمانده نيروی انتظامی تهران بزرگ، در ادامه اجرای اين طرح، از روز يکشنبه، ماموران پليس در دو هزار نقطه از محله‌های تهران که از پيش شناسايی شده است، حضور یافته اند.
در جریان این طرح قرار است پليس به ۲۰۰۰ نقطه در ۳۷۵ محله شهر تهران بيايد.
حسين ساجدی می گويد اين طرح در ادامه برنامه های نيروی انتظامی تهران بزرگ و برای مبارزه به قانون شکنان خواهد بود. فرمانده انتظامی تهران بزرگ اين را هم افزوده است که اين طرح شامل تمام جرايم در محلات می شود.
اما برخی تحليل گران می گويند پليس دارد خودش را برای نا آرامی های احتمالی آماده می کند؛ تنش ها و نا آرامی هايی که پيش بينی می شود با قطع يارانه ها و اعلام طرح هدفمند شدن رخ دهد.
عليرضا حقيقی، تحليلگر مسايل سياسی ايران در کانادا، در اين باره می گويد:« در همه کشورها آزادسازی قيمت ها با تنش های اجتماعی و شورش های شهری شروع می شود. در مورد ايران هم تجربيات از اين دست زياد است، از جمله در مورد قيمت بنزين که چند سال پيش اجرا شد و تظاهرات و به آتش کشيدن چند پمپ بنزين را همراه داشت.»
وی می افزاید:« بايد توجه داشت در شهرستان ها سطح درآمدی افراد بسيار پايين تر از تهران است. بر اساس تجربيات گذشته کشورهای ديگر، يک دوره تنش و درگيری پس از آزادسازی قيمت‌ها اجتناب ناپذير است.»
اندکی پيشتر اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران، گفته بود: «دغدغه پليس اين است که مانند سهميه بندی بنزين غافلگير نشود.»
فرمانده سپاه تهران هم هفته پيش گفت به او اجازه داده شده است افزون بر گردان های کنونی، گردان های جديدی را نيز تشکيل دهد.
هنوز قانون هدفمند کردن يارانه‌ها به طور کامل اجرانشده، اما گزارش ها نشان می دهد شهروندان شاهد افزايش بهای خدمات تلفن، آب و برق هستند و آن چنان که از لابلای حرف های مسئولان دولتی برمی آيد آنان پذيرفته اند قيمت کالاهای مصرفی در بازار نيز افزايش يافته است.
عليرضا حقيقی می گويد:« اين اولين تجربه جمهوری اسلامی است که همه قيمت ها را در يک زمان آزاد کند. هميشه دولت ها هراس داشتند که آزادی قيمت ها باعث شورش های شهری شود و در انتخابات بعدی تاثير بگذارد.»
وی می گوید:« مشکلات اقتصادی ايران به گونه ای است که راهی جز اين جراحی وجود ندارد. اما دو مسئله اين امر را تشديد می کند، يکی تحريم های اقتصادی عليه ايران که در حوزه های مختلف تاثيرات جدی به جای گذاشته است و دوم نارضايتی‌های سياسی که بعد از انتخابات به وجود آمده است. اکنون حساسيت‌های بيشتری وجود دارد و زمينه‌های شورش‌های شهری و برخوردهای اجتماعی موجود است.»
با اين که تا کنون دولت چند بار از اجرای قريب الوقوع طرح هدفمند کردن يارانه ها سخن گفته است و پليس و سپاه هم از آمادگی های خود سخن می گويند، اما هنوز ميزان افزايش بهای کالاها ونرخ نهايی حامل های انرژی تعيين و اعلام نشده است. شايد دست و دل خود محمود احمدی نژاد هم کمی می لرزد زيرا مجيد نامجو، وزير نيرو، اواسط هفته پيش در يک مصاحبه تاکيد کرد شخص رئيس جمهوری اسلامی ايران با اعلام قيمت های نهايی برق مخالفت کرده و اجازه اعلام آن را نداده است.



معترضان به حذف یارانه‌ها "فتنه‌گران اقتصادی" نامیده شدند


هم‌زمان با اجرای مرحله‌ای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، اقدامات امنیتی و اظهارنظرهایی مبنی بر برخورد قاطع با مخالفان این طرح و کسانی که بر سر راه اجرای آن اشکال‌تراشی کنند، قوت گرفته است.ولی علت هراس مجریان این طرح در چیست؟

اجرای یک طرح اقتصادی با حضور چشمگیر نیروهای امنیتی و پلیس در شهرهای بزرگ به خصوص تهران شاید در نگاه اول کمی عجیب به نظر آید.
 هم‌زمان با اجرای مرحله‌ای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، پلیس‌های یگان ویژه نیروی انتظامی در دو هزار منطقه‌ی شهر تهران مستقر شدند.
وزیر کشور نیز اعلام کرده اگر کسانی بخواهند بر سر راه اجرای این طرح اشکال‌تراشی کنند با آنها برخورد خواهد شد. مصطفی محمد نجار به خبرگزاری مهر گفت: «اگر احیانا عده قلیلی بخواهند در مقابل مردم بایستند و کاری بکنند، با آنها برخورد قانونی و قاطع خواهد شد».
 محمود احمدی‌نژاد در گفت‌وگوی ویژه تلویزیونی خود که شنبه (۳۰ اکتبر / ۸ آبان) پخش شد در این مورد گفت: «اگر کسی در ذهنش باشد که در اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها از فضاهایی که به طور طبیعی و نوسانی در اقتصاد ایجاد می‌شود بهره برداری سوئی بکند، حتما ضرر خواهد کرد».
 میرحسین موسوی روز دوشنبه (اول نوامبر / ۱۰ آبان) در دیدار با مهدی کروبی در این زمینه گفت: «این هنر نیست که برای اجرای هدفمند کردن یارانه ها در دو هزار منطقه تهران نیرو بچینیم؛ یا فرمانده پلیس به یاری سپاه و بسیج جهت ترساندن مردم افتخار کند. شیوه مدیریتی این آقایان، چه در اقتصاد و حوزه‌های دیگر، بلایی بر سر کشور آورده که امکان برگشت به وضعیت شش سال گذشته هم خیلی سخت شده است».
اقداماتی از این دست این احتمال را به ذهن متبادر می‌کند که پس از اجرای کامل این طرح ممکن است اعتراضاتی از سوی مردم صورت بگیرد. کارشناسان اقتصادی از مدتها پیش هشدار داده بودند که با حذف یارانه‌ها قیمت مواد غذایی و سوختی بالا خواهد رفت و این مسئله ممکن است منجر به بروز اعتراضات اجتماعی شود.
 احمدی‌نژاد در مصاحبه‌ی خود تاکید کرد که تمامی موردهای احتمالی محاسبه شده و دولت حساب همه چیز را کرده است. وی خواست‌های خود از مردم را مطرح کرد و گفت: «در این مورد چند خواهش دارم، اینکه مردم تا شش ماه علاوه بر هزینه‌ها و مصرفی که اکنون دارند، تقاضای جدیدی تعریف نکنند. مثلا نگویند پول که آمده برویم پرده یا یخچال خانه را عوض کنیم. شما چندین سال تحمل کرده‌اید شش ماه هم رویش و در واقع اجازه دهید بازار با یک آرامش تعادل خود را حفظ کند و روند معمول حفظ شود».
 منظور احمدی‌نژاد از "پولی که آمده" مبلغ ۸۰ هزار تومانی است که بابت دو ماه پرداخت نقدی یارانه به حساب گروه اندکی در برخی استان‌ها ریخته شده است.
وی همچنین علت اعلام نکردن زمان دقیق اجرای این طرح را برنامه‌ریزی دولت برای به حداقل رساندن تبعات آن عنوان کرد.

نگرانی دولت از اعتراض‌های مردمی

پیش از آغاز این طرح، مسئولان قضایی و امنیتی از "فتنه اقتصادی" در راستای اجرای آن صحبت کرده بودند. سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی در ماه گذشته هنگام بالا رفتن ناگهانی قیمت ارز گفت: «ضرباهنگ فتنه اقتصادی شروع شده است».
 سایت اصولگرای "جهان‌نیوز" نیز در تاریخ ۲۵ مهرماه با اشاره به نزدیک شدن زمان اجرای طرح حذف یارانه‌ها چنین نوشت: «اجرای این سیاست که تدبیری نیز برای عبور از تحریم جدید غربی‌ها علیه ایران است، ‌بدون شک با سنگ‌اندازی‌های اقتصادی و کارشکنی‌های سیاسی همراه خواهد بود که بلاتردید توجه جدی مسئولان اقتصادی و سیاسی را می‌طلبد».
 پایگاه اینترنتی "صداقت" نیز روز جمعه ۷ آبان از «پیوند فتنه‌گران سیاسی با فتنه‌گران اقتصادی» سخن گفت و نوشت: «شاید مهم‌ترین هدف از دخالت در موضوع هدفمندی یارانه‌ها و به‌كارگیری سرمایه‌های كلان برای به انحراف كشاندن این طرح، وارد كردن فشار اقتصادی به جامعه است تا از طریق پایین آوردن آستانه تحمل مردم، آنها را برای اعتراض به این فشارهای اقتصادی به خیابان‌ها بكشانند».
 برخی تحلیلگران اقتصادی نیز پیش‌بینی کرده بودند که با حذف یارانه‌ها و بالا رفتن ناگزیر قیمت‌ها، اعتراضات مردمی آغاز شود.
 دکتر فریدون خاوند در دی ماه سال گذشته پس از تصویب نهایی این طرح توسط شورای نگهبان در گفت‌وگو با دویچه‌وله گفت: «تمام تلاش جمهوری اسلامی در حال حاضر این است که مانع از آن شود که جنبش گرسنگان، جنبش کارگری و جنبش جامعه‏ی مدنی، دانشجویی و جنبش زنان با هم پیوند پیدا کنند. ولی جرقه‏هایی هست که امکان همبستگی و همکاری این جنبش‏های گوناگون را به ‏وجود می‏آورد. شاید یکی از این جرقه‏ها همین اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‏ها باشد».


تذکر ۱۸ نماینده به وزیر بهداشت: دانشگاه ایران را منحل نکنید


هجده نماینده اصولگرا و اصلاح طلب تهران در مجلس در تذکری به وزیر بهداشت، خواستار تجدیدنظر در تصمیم انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران شدند.
به گزارش ایسنا، نمایندگان در این تذکر کتبی با اشاره به آنچه که آن را “تصمیم غیرکارشناسی و نادرست انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران می‌خواندند”، درخواست کردند، از توزیع ماموریت و امکانات دانشگاه علوم پزشکی ایران با بیش از سه دهه قدمت بین دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی اجتناب شود.
این نمایندگان در شرح این تذکر یادآوری کرده‌اند: برابر اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به بهانه فراهم کردن زمینه خروج عده‌ای از کارکنان دولت از تهران، تصمیم به انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران و ادغام آن در دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی گرفته شده است. به دلیل غیرکارشناسی بودن این تصمیم و عدم خروج احدی از این بابت از تهران و ایجاد عوارض اجتماعی، علمی و خدماتی (بهداشتی – درمانی) برای جامعه پزشکی و مردم عزیزمان، تجدیدنظر در تصمیم انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران را خواستاریم زیرا:
۱-در شرایطی که کشور در حال توسعه خدمات پزشکی و ارتقاء سطح علمی و گسترش فارغ‌التحصیلان رشته‌های وابسته است، انحلال دانشگاهی با قدمت بیش از سه دهه و دارای اعتبار علمی و خدمات شایسته امری نادرست می‌باشد.
۲-اضافه نمودن مسوولیت‌های دانشگاه علوم پزشکی ایران به وظایف دو دانشگاه علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی که خود مسوولیت‌های متعددی در ارایه خدمات آموزشی، پژوهشی، درمانی و بهداشتی در حوزه ماموریت خود دارند (با اذعان به زحمات کشیده‌ شده در این دو دانشگاه و شایستگی‌های آنها) امری خلاف مصلحت و غیرکارشناسی است.
۳-علی‌القاعده باید برای انحلال دانشگاهی که در حال خدمت‌رسانی است و بیش از ۷۰۰ عضو هیات علمی،‌ هزاران دانشجو و صدها کارشناس و مدیر داشته و بیمارستان‌ها و واحدهای مختلف آموزشی و خدماتی تحت مدیریت او است، دلایل قوی کارشناسی وجود داشته باشد، متاسفانه تا امروز مسوولان وزارتخانه دلیل روشنی برای این تصمیم اعلام شده ابراز نداشته‌اند.
نام نمایندگان امضاءکننده این تذکر به شرح ذیل است: علیرضا محجوب/حسین فدایی/حسین نجابت/مهدی کوچک‌زاده/بیژن نوباوه وطن/زهره الهیان/ فاطمه رهبر/ پرویز سروری/ سیدعلیرضا مرندی/ طیفه صفایی/ علی‌اصغر زارعی/ الیاس نادران/ اسماعیل کوثری/ اسدالله بادامچیان/ علیرضا زاکانی/ علی مطهری (تهران)/ علی عباسپور تهرانی‌فرد/ احمد توکلی


نامه ژیلا بنی یعقوب به جعفری دولت آبادی: آقای دادستان! گاهی نیز دادستان ما باشید

ژیلا بنی‌یعقوب روزنامه‌نگاری که به تازگی حکم یک سال حبس قطعی و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری‌اش در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران تایید شده است با نگارش نامه‌ای به دادستان تهران از عملکرد دادستانی گلایه کرده است.
وی که همسرش هم اکنون در زندان به سر می‌برد، با انتشار این نامه در وبلاگ شخصی‌اش از دادستان تهران خواسته که گاهی نیز دادستان روزنامه نگاران مستقل و شهروندان معترض باشد.
متن کامل این نامه به شرح زیر است :
آقای جعفری دولت آبادی، دادستان تهران
من مثل شما دانش آموخته ی رشته حقوق نیستم، اما در حد اطلاعات عمومی هر شهروندی می دانم وظیفه دادستان تنها کشاندن روزنامه نگاران و یا دیگر شهروندان معترض به دادگاه نیست که وظیفه ستاندن داد روزنامه نگاران و شهروندان معترض را در مقابل دولت و حکومت نیز دارد.
آقای دادستان! می دانم که این روزها اغلب با کسانی در تماس هستید که شما، رفتار و عملکردتان را تایید می کنند و در چنین شرایطی شاید انتقادهای روزنامه نگار منتقدی مثل من چندان اثرگذار نباشد.بدون اینکه امید زیادی به تاثیر گذاشتن و نتیجه گرفتن داشته باشم تنها به این خاطر برای شما نامه می نویسم که بگویم:
آقای دادستان ! گاهی نیز دادستان ما باشید.
چند سالی است که به صورت عملی همکاران محترم شما در دولت و قوه قضاییه، ما روزنامه نگاران مستقل را از اشتغال در حرفه روزنامه نگاری محروم کرده اند و این اتفاق برای من فرصت مضاعفی را برای مطالعه بویژه مطالعه تاریخ معاصر ایران فراهم آورده است.این روزها خاطرات خودنوشت زندانیان سیاسی دوران شاه را می خوانم و شگفت انگیزتر از هرچیز دیگر در این خاطرات برای من این است که حتی رفتار نگهبان ها و زندانبان های رده پایین نیز ثبت شده است .زندانیان پس از چند دهه رفتار نیک یک نگهبان را در یک زندان دور افتاده ستایش می کنند و یا رفتار ناپسند یک زندانبان را در زندان قصر و اوین در مقابل چشمان نسل آینده که ما باشیم قرارمی دهند.بنابراین بعید است که تاریخ رفتار دادستان تهران را ثبت نکند.
در چند ماه گذشته، چندین بار با شما ملاقات داشتم و هربار شما با حسن رفتار برخورد کردید و با صبوری کامل حرفهای من را شنیدید و هر بار تاکید کردید که سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری که توسط قاضی پیرعباسی برای من صادر شده، حکم عجیبی است که با موازین حقوقی همخوانی ندارد و وعده دادید که این حکم در دادگاه تجدیدنظر حتما شکسته خواهد شد.
من نیازی نمی بینم به عنوان یک روزنامه نگار برای شما که دانش آموخته رشته حقوق در مقطع دکترا هستید توضیح بدهم که در سراسر نظام کیفری ایران، حکم به محرومیت دائمی یا طولانی مدت، حتا اگر تنها یکی از “حقوق اجتماعی “را در بربگیرد در مقام مجازات امکان پذیر نیست. من نیازی نمی بینم که استدلال بیاورم صدور چنین حکمی با موازین حقوقی خود جمهوری اسلامی نیز هم خوانی ندارد چرا که اطمینان دارم شما بهتر از من می دانید.شاید این جمله من برای بسیاری از همکاران شما قابل درک نباشد اماشاید برای شما قابل درک باشد :
«من با روزنامه نگاری زندگی می کنم نه با روزنامه ها »
هرچه هست، من نگران آینده حرفه ای خودم نیستم که خوب می دانم قاضی محترمی که چنین حکمی را صادر کرده هیچ شناختی از حرفه روزنامه نگاری درگذشته و حال ندارد و تصوری از تحولات روزنامه نگاری در آینده نیز ندارد و مهم تر از همه، نمی داند که در دنیای امروز هیچ کس نمی تواند برای پنج سال یا ده سال یا سی سال آینده ی حرفه ای یک انسان تصمیم بگیرد. اصلا این طور قاضی ها چه می دانند روزنامه نگاری پنج سال یا دهسال یا بیست سال آینده چگونه است؟شاید قاضی هایی که چنین احکامی را صادر می کنند، حتی به یاد نیاورند که کسانی در همین دو-سه دهه قبل قانونی را در ایران تصویب کردند که شهروندان برای خریداری دستگاه فاکس و ارسال نمابر نیازمند دریافت مجوز بودند و داشتن یک دستگاه ویدیو آرزویی دست نیافتنی برای شهروندان این کشور بود و هرگز تصویب کنندگان و مجریان این قوانین روزی را تصور نمی کردند که شهروندان در خانه های خود به جای استفاده از فاکس به راحتی خواهند توانست به هرجای دنیا ایمیل بفرستند و به راحتی امواج صدها رسانه ی دنیا را از طریق گیرنده های کوچک ماهواره و کامیپوترشان دریافت کنند و ارتش سایبری با میلیاردها تومان بودجه برای ارسال پارازیت و ایجاد فیلتر، از کودکان و نوجوانانی که هر روز با فیلترشکنی جدید به جنگ شان می روند شکست بخورند.
بنابراین آقای دادستان! اگر چند سال بعد من بودم و شما نیز بودید ، به یادتان خواهم آورد که همچنان که برخی از قاضی ها و دولتمردان ده سال قبل تصوری درست از امواج رسانه های ماهواره ای یا دنیای نت نداشتند، هیچ تصوری نیز از روزنامه نگاری آینده ندارند.
تنها برای ثبت در تاریخ است که حکم صادره از سوی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را برای شما مرور می کنم تا اگر روزی یک دانشجوی حقوق یا تاریخ در باره دوران دادستانی شما تحقیق می کرد، ببیند احکام در این دوره چقدر حقوقی نوشته می شدند!
قاضی پیر عباس در بند اول حکم صادره اش ، به قول خودش برای اینکه ثابت کند کار من روزنامه نگاری نبوده بلکه تخریب به تمام معنا بوده چنین نوشته است:
«آیا توجه دول غربی و اعطای بورس تحصیلی و دعوت از وی(ژیلا بنی یعقوب) برای مسافرت به آن کشورها جهت حرفه روزنامه نگاری است، آیا فقط متهم پرونده مشغول حرفه روزنامه نگاری است؟ آیا دنیای استعمار گر غرب بدون هدف هزینه می کند؟ آن هدفی که دنیای غرب برای آن هزینه می کند چیست؟ و از کجا تشخیص داده که خانم بنی یعقوب غرب را به آن هدف نزدیک می کند.»
من از لحن حقوقی ! این حکم می گذارم و فقط به محتوایش می پردازم : یکی از مصادیق اتهامی اعطای بورس به من از سوی دانشگاه های غربی ذکر شده است. گرچه اعطای بورس از سوی دانشگاه های دنیا جرم تلقی نمی شود و همه ساله تعدادی از دانشجویان ،متخصصان و استادان دانشگاه و حتی وابستگان دولت ایران از بورس های تحصیلی دانشگاههای غربی استفاده می کنند، با این همه اما من هیچ بورسی را از هیچ دانشگاهی نپذیرفته و در بازجویی ها نیز بارها این موضوع را اعلام کرده ام .منظور قاضی از این جملات تنها این است که یکی –دو دانشگاه اروپایی به من پیشنهاد بورس داده و البته من نپذیرفته ام.حالا این شد جرم؟
یکی دیگر از مصادیق مجرمانه، دعوت کشورهای غربی از من برای سفر به آن کشورها بوده است .من از سوی وزارت خارجه ژاپن و وزارت خارجه فرانسه به این کشورها دعوت شده بودم که حاصل آن نوشتن مقالاتی در باره زندگی مردم آن کشورها بویژه زنان در این کشورها در روزنامه یاس نو بوده است و هیچ کدام از این سفرها اهداف سیاسی نداشته و هیچ گونه فعالیت سیاسی در طول سفر نداشته ام .
وزارت خارجه فرانسه هرساله از روزنامه نگاران سراسر دنیا از جمله ایران برای یک سفر کوتاه به فرانسه دعوت می کند و جالب این است که نه فقط در ایران از روزنامه نگاران اصلاح طلب که بارها از روزنامه نگاران روزنامه های دولتی و حتی اصولگرا نیز دعوت کرده و این روزنامه نگاران نیز به این دعوت پاسخ مثبت گفته اند.
وزارت خارجه ژاپن نیز چند سال پیش در قالب پروتکلی از من برای سفر به این کشور دعوت کرد. پروتکلی که بر اساس آن دولت جمهوری اسلامی ازشش زن ژاپنی و دولت ژاپن نیز از شش زن ایرانی برای سفر به کشورهای متبوع شان دعوت کردند .من یکی از آنها بودم و پنج نفر دیگر یک زن کارگردان ،یک زن عکاس ،یک زن مجسمه ساز و یک زن بازیگر و یک زن موسیقیدان بودند.کجای سفر شش زن فعال ایرانی در جهت اهداف استکبار است ؟همچنان که درمطالبی که تحت عنوان سفر به ژاپن در روزنامه یاس نو نوشتم زنان ژاپنی بارها به ما گفتند” ما باور نمی کردیم زنان ایرانی با وجود حجاب می توانند کار و پیشرفت کنند.” در واقع این زنان در حد توان خود به عنوان سفیران فرهنگی ایران دیدگاههای کلیشه ای رایج را درباره زنان ایرانی شکستند.علاوه براین چنین سفرهایی در روابط فرهنگی بین ملل رایج است .

آقای دادستان !
گرچه سفر به کشورهای غریی و تهیه گزارش از غرب برخلاف قانون نیست اما بیشترین سفرهای من نه به کشورهای غربی که به کشورهای خاورمیانه و منطقه از جمله عراق، افغانستان و لبنان در دوران جنگ در این کشورها بوده است و صدها گزارش در باره مصائب مردم افغانستان و عراق در دوران جنگ و اشغال نوشته ام که در روزنامه های نوروز ،یاس نو ،همشهری ، وقایع اتفاقیه و سرمایه و … به چاپ رسیده است و با یک جستجوی ساده در اینترنت قابل دسترسی برای قضات یا کارشناسان وزارت اطلاعات است .
اگر سفر به کشورهای غربی از نظربازجویان و قاضی های جمهوری اسلامی در جهت شغل روزنامه نگاری تلقی نمی شود .شاید سفر به لبنان در این چارچوب تلقی شود! اما معلوم نیست چرا قاضی محترم پرونده از این موضوع در پرونده می گذرد ؟من از نخستین روزنامه نگاران ایرانی هستم که از اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا گزارش تهیه کرده ام .این گزارش ها در روزنامه های نوروز و یاس نو به چاپ رسیده است .
جناب قاضی پیرعباسی در بند دوم حکم صادره علیه من که منجر به صدور یکسال زندان قطعی و سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری شده، نوشته است:
«آیا همکاری وی (ژیلا بنی یعقوب) با روزنامه های تعطیل شده توسط محاکم قضایی حکایت از انجام وظیفه حرفه روزنامه نگاری دارد. بله در دیدگاهی که راه صواب را تقابل با حکومت اسلامی می داند چنین است؟»

دوباره از لحن حقوقی این بند از حکم قضایی می گذرم و فقط به این نکته بسنده می کنم من زمانی در روزنامه های اصلاح طلب فعالیت می کردم که با مجوز دولت منتشر می شدند و اساسا همکاری با روزنامه های تعطیل شده غیرممکن است. اما آیا باید قصاص قبل از جنایت می کردم؟ و در زمانی که این روزنامه ها با مجوز دولت منتشر می شدند با پیش بینی تعطیلی شان از همکاری با آنها خودداری می کردم.اگر چنین است چرا از ابتدا دولت اقدام به صدور مجوز برای این نشریات می کند ؟
توجه شما را به بند دیگری از حکم تاریخی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب جلب می کنم:
«آیا تهیه مقاله با عنوان مجلس حرم سراها و حرم سرانشین ها و اعلام این خبر کذب که ۵۰ درصد نمایندگان مجلس هشتم دارای دو زن می باشند ! جزو وظایف روزنامه نگاری است ؟ اولا طبق قوانین کشور تعدد ازدواج مجاز است ثانیا در آن مقاله پیش گویی هایی تا گرفتن زن چهلم شده و این جزء تخریب چهره مجلس در اذهان عمومی چیز دیگری نمی باشد.»
آقای دادستان جالب است بدانید که این مقاله ی” مجلس حرم سراها و حرم سرانشین ها ” اساسا نوشته من نیست و در بازجویی بارها این موضوع را توضیح داده ام .کارشناس پرونده مقاله ای را به عنوان مدرک جرم علیه این جانب به عنوان مستند اتهامی ارائه کرده که اصلا نوشته من نیست . حتی در سایت من نیز منتشر نشده است . بلکه این مقاله نوشته خانم شکوه میرزازادگی است که در آن اسمی از من آورده است.من در بازجویی ها بارها گفته ام که این مقاله توسط من نوشته نشده و من نمی توانم مانع از این بشوم که دیگران هیچ اسمی از من در مقاله شان نیاورند. اما بازجو بدون توجه و بدون ارائه هیچ دلیلی و صرفا به خاطر سنگین کردن پرونده، مقاله ای را که نه نویسنده اش من هستم و نه در سایت من منتشر شده ، به عنوان مقاله ی من ارائه کرده است و قاضی پرونده نیز بر همین اساس حکم صادر کرده است.ظاهرا دلیل راه یافتن این مقاله به پرونده این است که کارشناس اسم من را در یک موتور جستجو سرچ زده است و هرجا که نام من آمده ،با خوشحالی از آن پرینت گرفته و داخل پرونده گذاشته است .چون فکر کرده هرجا اسم من هست یعنی من در تهیه آن نقشی داشته ام.کاش که بازجوها کمی بیشتر با علوم امروزی از جمله نت آشنایی داشتند .
آقای دادستان! شما فقط تکلیف همین یک نکته را روشن کنید که چرا مقاله ای که نوشته من نیست به عنوان یکی از دلایل صدور حکم برای اینجانب قرار گرفته است؟
اشاره دیگر قاضی پیرعباسی نیز نه به مقاله من که به مقاله خانم فخرالسادات محشتمی پور است که من به نقل از وبلاگ شخصی ایشان در وبلاگم منتشر کرده بودم . خبری که در آن گفته شده بود ۵۰ نماینده مجلس هشتم دو زن دارند و نه ۵۰ درصد و این موضوع را من بارها برای بازجوی محترم توضیح دادم اما نمی دانم آیا متوجه نمی شدند که ۵۰ نفر با ۵۰ درصد فرق دارد یا نمی خواستند که متوجه بشوند؟
حکم قاضی پیرعباسی بندهای دیگری نیز داردکه مبتنی بر گزارش هایی است که من از تجمع و متینگ های هواداران کاندیداهای رقیب احمدی نژاد از جمله زنجیره سبز انسانی از میدان راه آهن تا میدان تجریش و همین طور گزارش هایی است که از چمد تجمع اعتراضی مردم در روزهای پس از انتخابات پر مناقشه خرداد ۸۸ تهیه کرده بودم.قاضی این گزارش ها را مصداق توهین به رییس جهور تلقی کرده و بر اساس آن حکم صادر کرده است و از سوی دیگر همین مقالات در پرونده ای جداگانه برای دادگاه مطبوعات ارسال شد تا در آنجا نیز به اتهام توهین به رییس جمهوری دوباره مورد محاکمه قرار بگیرم.
مایلم دوباره بگویم که آقای دادستان!گاهی دادستان ما نیز باشید .خودتان به این حکم ناعادلانه قاضی اعتراض کنید.به قول نخستین دادستان انقلاب « این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است .»اجازه بدهبد!سالها بعد شما را دادستانی توصیف کنند که گاهی دادستان مردم نیز بوده اید،دادستان روزنامه نگاران مستقل و شهروندان معترض
پیش از شما / به سان شما / بیشمارها /
با تار عنکبوت / نوشتند روی باد /
کین دولت خجسته ی جاوید زنده باد! /*

با تشکر

ژیلا بنی یعقوب -نهم آبان ماه ۱۳۸۹
*شعری از استاد شفیعی کدکنی


پیام آیت الله بروجردی پیرامون توطئه علیه جان زندانیان سیاسی

خبرگزاری هرانا - آیت الله بروجردی زندانی عقیدتی محبوس در  زندان اوین نسبت به خطر جانی زندانیان سیاسی هشدار داد.
متن پیام این زندانی که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
"اکنون که گردانندگان حكومت ولايت فقيه اعتبار داخلی و بين المللي خود را بطور کامل از دست داده، توطئه هايي را طرح ريزي نموده اند تا زندانیان سیاسی را به هر طریق ممکن از بین ببرند. به این دلیل، ناظران بین المللی و حتی بازرسان داخلی اجازه بازدید از زندانها را ندارند که این امر،  افزایش تهدیدها و سوء قصد علیه جان مخالفین زندانی را به دنبال داشته است".
این دگراندیش زندانی به اخبار نگران کننده پیرامون وضعیت ناگوار زندانیان عقیدتی سیاسی از جمله: نسرین ستوده، بهاره هدایت، شبنم مددزاده، حشمت الله طبرزدی، عیسی سحرخیز، عبدالله مومنی، منصور اسانلو،  احمد زید آبادی، ارژنگ داودی، محمد اولیائی فر، محمد صدیق کبودوند، مجید توکلی، احمدی امویی، بهروز جاوید تهرانی، مصطفی تاج زاده، ابوالفضل عابدینی، کیوان صمیمی، محمد علي صارمي و .... اشاره کرده و می گوید:
"از تمامی انسانهای آزاده و نهادهای مدافع حقوق بشر درخواست می کنم واکنش سریع تر و گسترده تری نسبت به وضعیت اسفناک زندانیانی که زیر انبوهی از شکنجه های جسمی و روحی، حاضر به معامله با رژیم مستبد ولایت فقیه نشده اند، از خود نشان دهند."
در پایان پیام آمده است:
"اینجانب از داخل زندان مخوف اوین، به همراه خيل كثير ایرانیان تحت ستم که مخالف دین سیاسی بوده و خواهان برقراری روابط صلح آمیز با جهانیان می باشند، از اقدامات جدید پرزیدنت باراک اوباما، خانم هیلاری کلینتون، سناتور جان مک کین و برخی از سران اروپائی برای پیگیری نقض گسترده حقوق بشر در ایران، قدردانی کرده و به این وسیله از تمامی رهبران کشورهای قدرتمند جهان می خواهیم که حمایت از آزادی و حقوق بشر را در صدر اولویت های بین المللی خود قرار دهند و این موضوعات حیاتی را بدون در نظر گرفتن منافع و معادلات سیاسی دنبال نمایند."



صدور حکم پنج سال حبس تعزیری و محرومیت از فعالیت مطبوعاتی برای یاسر معصومی

خبرگزاری هرانا - یاسر معصومی مسئول فنی سایتهای برخی از نشریات اصلاح طلب، که اسفندماه گذشته دستگیر و به مدت بیش از دو ماه در زندان اوین در بازداشت به سر برد، هفته گذشته حکم دادگاه بدوی خود را دریافت کرد.
به گزارش جرس، قاضی صلواتی، رئیس شعبه ١۵ دادگاه انقلاب تهران و چهره مشهور دادگاههای تلویزیونی سال گذشته، معصومی را بدون اعلام اتهامات مشخص، به حکم سنگین پنج سال حبس تعزیری به همراه محرومیت از عضویت در احزاب و کار در نشریات محکوم کرده است. این منبع خبری خاطرنشان کرد "معصومی نسبت به حکم صادره معترض بوده و درخواست تجدیدنظر خود را ارائه داده است."
گفتنی است معصومی، سابقه فعالیت و عضویت احزاب سیاسی را نداشته است و فقط در بخش فنی برخی از نشریات مشغول به کار بوده است.
وی زمستان گذشته در پی احضار به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات بازداشت شده و بدون تفهیم اتهام، مدتها در زندان اوین نگهداری شده و آخر اردیبهشت ماه امسال با قرار وثیقه - تا زمان دادگاه - آزاد شده بود.
منابع خبری خاطرنشان کرده بودند وی که مسئول فنی سایت روزنامه شرق و چند روزنامه دیگر بوده، از سوی ستاد سایبری سپاه بازداشت شده است.
شایان ذکراست پدر یاسر معصومی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی اراک بوده؛ اما خود وی هیچ فعالیت سیاسی نداشته است.



سيمين گرجي از زندان آزاد شد

خبرگزاری هرانا – سیمین گرجی شهروند بهایی در پی اتمام محکومیت اش از زندان قائم شهر آزاد شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، " سيمين گرجي " شهروند بهايي ساكن قائم شهركه به اتهام تبليغ عليه نظام و بهائيت در حال سپري كردن دوران محكوميت در زندان قائم شهر بود روز چهارشنبه 5 آبان ماه 89 پس از گذراندن محكوميت يك ساله از زندان آزاد شد .
شایان ذکر است، نامبرده شش ماه از حبس خود را بطور انفرادي در اداره اطلاعات ساري و بازداشتگاه شهيد كجويي ساري گذرانده است . وي در شش ماه حبس در بند زنان زندان قائم شهر به اداره كلاس قرآن و سواد آموزي زنان مشغول بوده است ولي اين فعاليت فرهنگي هيچ عاملي براي تخفيف حبس يا استفاده از مرخصي  براي وي محسوب نشد .



آخرین خبر از پرونده قاضی مرتضوی

خبرگزاری هرانا - براي قاضي مرتضوي حكمي مبني بر تبرئه يا قرار حاكميت صادر نشده است.
دادستان كل كشور گفت: «براي قاضي مرتضوي حكمي مبني بر تبرئه يا قرار مجرميت صادر نشده است.»
محسني اژه‌اي عصر امروز در پاسخ به سؤال يكي از خبرنگاران درباره پرونده قاضي مرتضوي گفت: «براي اين فرد كيفر خواست صادر نشده و پرونده اين فرد در مرحله قبل از رسيدگي مقدماتي قرار دارد.»
براي ايشان حكم بازداشتي صادر نشده است و پرونده وي هنوز منجر به تبرئه يا صدور قرار صدور مجرميت نشده است.



دستگیری ۳۰ کارگر در سیمان درود واقع در استان لرستان

خبرگزاری هرانا - روز یکشنبه ۹ آبان ماه ۸۹ ، حدود ۳۰ تن از کارگران سیمان درود واقع  در استان لرستان در اعتراض و اعتصاب برای تثبیت قراردادهای شان،  توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه ی بازداشت گاه شدند.
به گزارش منابع کارگری، این کارگران که تحت پیمان های موقتی  در کارخانه سیمان درود مشغول به کار بودند پس از آنکه متوجه شدند علیرغم وعده‌‌های رئیس جمهور قرار نیست آنها را به عقد قرارداد دائمی و رسمی شرکت مذکور  درآورند دست از کار کشیدند و به اعتراض از طریق اعتصاب عمومی پرداختند و در نتیجه تولید دراین  کارخانه متوقف گردید و با هجوم نیروهای انتظامی و امنیتی، ۳۰ تن از این کارگران بازداشت شدند.



محکومیت یک شهروند بانه ای به زندان

خبرگزاری هرانا - یک شهروند اهل بانه به نام علی قادری از سوی دادگاه انقلاب اسلامی به زندان محکوم شد.
به گزارش خبرنگار آژانس خبری موکریان در سقز ، علی قادری که حدود دو ماه پیش از طرف نیروهای امنیتی در بانه دستگیر شده بود در دو پرونده جداگانه از سوی دادگاه انقلاب سقز به اتهام همکاری با احزاب مخالف به چهار سال حبس و از طرف دادگاه عمومی به اتهام عبور غیرقانونی از مرز به سه ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است نامبرده هم اکنون در زندان مرکزی سقز دوران محکومیت خود را سپری می نماید.
همچنین در خبری دیگر از سقز، روز گذشته دلیر روزگرد که چندی پیش بازداشت شده بود در دادگاه انقلاب سقز محاکمه شد.



روزشمار نقض حقوق شهروندان بهايي مهر ماه 1389

خبرگزاری هرانا - در تدوام سرکوب اقلیت مذهبی بهایی گزارشی ماهانه از سوی واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر می شود که گزارش مذبور نقض حقوق بهائیان در مهرماه است.
متن این گزارش تفصیلی به شرح زیر است:

1 مهر : در نيمه هاي شب افرادي ناشناس اقدام به آتش زدن محل كسب ( نمايشگاه مبل ) يك شهروند بهايي ساكن كرج به نام " طلعت احراري " كردند كه با بيدار شدن همسايگان از محل متواري شدند .
- " رزيتا واثقي " شهروند بهايي ساكن مشهد پس از شش ماه حبس انفرادي در اداره اطلاعات شهر مزبوربراي گذراندن محكوميت 5 ساله به زندان وكيل آباد مشهد منتقل گرديد .
- مسئولين دانشگاه پيام نور شيراز از ثبت نام " سحر كوهبر" دانشجوي پذيرفته شده در اين دانشگاه  به دليل اعتقاد مذهبي نامبرده جلوگيري به عمل آوردند.
3 مهر : يك شهروند بهايي ساكن يزد به نام " وحيد قدرت "  توسط ماموران امنيتي دستگير شد نامبرده داراي محكوميت يك سال حبس تعليقي مي باشد .
4 مهر : افرادي ناشناس در شهرستان اقليد به منزل " فواد نعيمي " شهروند بهايي تبعيد شده از ساري به اين شهر حمله كرده كه پس از ضرب و شتم نامبرده از محل متواري شدند .
- پس از ملحق شدن رزيتا واثقي به سه زنداني زن بهايي ديگردر زندان وكيل آباد مشهد ( به نام هاي ناهيد قديري ، نسرين قديري و سيما رجبيان ) مسئولين زندان اين چهار شهروند زنداني بهايي را از ساير زندانيان جدانموده و به اتاقي كه به " تنبيه خانه زندان " معروفست منتقل كرده و با اعمال محدوديتهاي جديدي از جمله محدودكردن ساعت هواخوري ، عدم تماس با ساير زنان زنداني و عدم استفاده از مرخصي ، شرايط سختي را براي اين زندانيان ايجاد مي كنند .
6 مهر : " لواء خانجاني " شهروند بهايي ساكن تهران كه پس از حوادث عاشورا و احضار به ستاد خبري اطلاعات بازداشت شده ه بود به حكم دادگاه انقلاب به دو سال حبس تعزيري محكوم شد .( نامبرده به قيد وثيقه آزاد مي باشد )
8 مهر : " ژينوس سبحاني " شهروند بهايي ساكن تهران كه يكي از دستگير شدگان بهايي در رابطه با حوادث عاشورا سال گذشته بود به حكم دادگاه انقلاب تهران به دو سال حبس تعزيري محكوم شد .( نامبرده به قيد وثيقه آزاد مي باشد )
10 مهر : " سما نوراني " دانشجوي محروم از تحصيل بهايي و از اعضاي جمعيت مبارزه باتبعيض تحصيلي در اين روز به شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران احضار شد نامبرده متهم به اقدام عليه امنيت ملي و تبليغ عليه نظام مي باشد .
11 مهر : " ناهيد قديري " و " رزيتا واثقي " دو زنداني بهايي مشهد كه در حال گذراندن محكوميت 5 ساله مي باشند براي اخذ آخرين دفاعيات در ارتباط با پرونده جديدي از زندان به دادسراي انقلاب آورده شدند در همين روز يك شهروند بهايي ديگر ساكن مشهد به نام " سونيا احمدي " هم كه به قيد وثيقه آزاد مي باشد براي اخذ آخرين دفاعيات به دادسراي انقلاب مشهد احضار شد .
13 مهر : جلسه دادگاه " نويد خانجاني " شهروند بهايي محروم از تحصيل و از اعضاي كميته گزارشگران حقوق بشر و جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلي كه قرار بود در اين روز تشكيل شود به تعويق افتاد ازاتهامات نامبرده مي توان به اقدام عليه امنيت ملي ، تبليغ عليه نظام و تشكيل گروه غير قانوني " گروه محرومين از تحصيل بهايي " اشاره كرد .
14 مهر : " حسين شايگان " شهروند بهايي ساكن كرج كه در 3 شهريور سال جاري بازداشت شده بود به يك سال حبس تعزيري ، يك سال تبعيد به شهرستان سراوان سيستان بلوچستان و محروميت شغلي محروم شد .
- دو شهروند بهايي ساكن مشهد به نام هاي " نورا نبيل زاده " و  " بهمن يزداني " كه به قيد وثيقه آزاد مي باشند به دادسراي انقلاب مشهد احضار كه پس از اخذ آخرين دفاعيات آزاد شدند .
15 مهر : يك شهروند بهايي ساكن تهران به نام " مهين خانجاني " پس از تفتيش منزلش و ضبط بعضي وسايل شخصي و مذهبي  توسط ماموران امنيتي دستگير و به نقطه نامعلومي منتقل شد نامبرده پس از 48 ساعت بازداشت آزاد شد .
- دادگاه تجديد نظر استان سمنان حكم بدوي " سيامك ايقاني " شهروند بهايي اين شهر را تائيد كرد . قابل ذكر است نامبرده در دادگاه بدوي به اتهام تبليغ عليه نظام و اقدام عليه امنيت ملي به 3 سال حبس تعزيري محكوم شده بود .
17 مهر : سه شهروند بهايي ساكن مشهد به نام هاي " وصال محمدي " ،  " شهاب طائفي " و" افشين نيك آئين " كه به قيد وثيقه آزاد مي باشند به دادسراي انقلاب احضار كه پس از اخذ آخرين دفاعيات آزاد شدند .
18 مهر : " نغمه حافظي " شهروند بهايي ساكن ساري در اين روز بازداشت شد .
22 مهر : " اميد قادري " شهروند بهايي ساكن تنكابن پس از بازرسي منزلش توسط ماموران امنيتي ، دستگير و پس از بازجويي مقدماتي به زندان ساري منتقل گرديد .
24 مهر : " وحيد ايقاني " شهروند بهايي ساكن تنكابن ( استان مازندران ) پس از بازرسي منزلش توسط ماموران امنيتي بازداشت و پس از بازجويي كوتاهي به ساري منتقل گرديد .
- سه زنداني بهايي شهرستان ياسوج به نام هاي " علي عسگر روانبخش "، " زليخا موسوي " و " روحيه يزداني " پس از اتمام محكوميت دو ساله آزادشدند .
26 مهر : نغمه حافظي پس از 8 روز بازداشت موقت در اداره اطلاعات ساري به قيد وثيقه آزاد شد .
28 مهر : ماموران امنيتي شهرستان ساري به محل كسب وسپس  منزل يك شهروند بهايي به نام " اميد قنبري " هجوم برده كه بعد از تفتيش و ضبط بعضي اموال شخصي و مذهبي نامبرده ، محل را ترك نمودند.
29 مهر : دادگاه تجديد نظر استان مازندران حكم 10 ماه حبس تعزيري " مسعود عطائيان " شهروند بهايي ساكن قائم شهر را تائيد كرد .



تهدید یک زندانی سیاسی به دلیل خواندن سرود

خبرگزاری هرانا – حسین شهریاری زندانی سیاسی محبوس در بند 4 سالن 10 زندان رجایی شهر کرج به دلیل خواندن سرود در زندان تهدید شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این زندانی که تا کنون دوبار با جمع کردن زندانیان سیاسی و عادی اقدام به خواندن سرود "ای ایران" و "یار دبستانی" نموده است از سوی مسئولین تهدید شد که در بار سوم به مدت 45 روز به انفرادی منتقل خواهد شد.
حسین شهریاری 74 ساله به اتهام عضویت در حزب پان ایرانیست سال گذشته بازداشت و به 18 ماه حبس تعزیری محکوم شده است
هفته گذشته نیز در پی یورش گارد زندان به این بند، محمد علی منصوری به علت نوشتن دست نوشته ای به مدت 15 روز به انفرادی های سپاه پاسداران منتقل شد.

همسر نوری زاد: ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد

خبرگزاری هرانا - محمد نوری زاد که به دلیل نگارش نامه‌های انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی ومسئولان نظام به اتهام “فعالیت تبلیغی و توهین علیه نظام” به سه سال و نیم حبس و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده و هم اکنون در زندان اوین به سر می برد، اخیرأ دچار عفونت فک و دهان شده و حال جسمی نامساعدی دارد که مسئولان زندان نسبت به شرایط وی بی‌توجه‌اند.
‌وب‌سایت رسمی محمد نوری زاد، در گفتگویی با همسر این مستندساز و نویسنده زندانی درباره بیماری نوریزاد در زندان گفت: در آخرین ملاقاتی که طبق روال چهارشنبه‌ها داشتیم ایشان را بسیار رنگ پریده و ناتوان یافتم. البته اخلاق ایشان طوری است که اصلا به ما چیزی را منتقل نمی‌کنند و همیشه در پاسخ ما می‌گویند: شکر خدا. همه چیز عالی است. اما این دو دفعه آخر نتوانستند رنگ پریدهگی‌شان را پنهان کنند و چهارشنبه گذشته از عفونت فک و دهان بسیار بسیار در آزار بودند.
فاطمه ملکی در پاسخ به این که “آیا وی تحت معاینه یا مداوای پزشکان اوین قرار گرفته است یا خیر” اظهار داشت: بله، ولی مثل اینکه دندانپزشک اوین تنها کاری که گفته است می‌تواند در مورد ایشان انجام دهد تجویز مسکن است که خب مشکلی را حل نمی کند. به هر به ایشان گفته‌اند با امکانات داخل زندان امکان مداوا ندارند و ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد و در نتیجه بنیه ضعیفی پیدا کرده اند. سوالم تنها از آنها که نام‌شان مسئول است این است که آیا فقط یک شب توانسته‌اند با درد دندان بخوابند که این طور راحت از عفونت دهان یک انسان می گذرند؟
وی ادامه داد: من نمی دانم چرا همه مسائل را سیاسی می بینیم. ایشان با همه “جنایت‌های قلمی” که به زعم خودشان مرتکب شده اند یک انسانند. با همان ظرفیت و آستانه تحمل آدمی. کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند: آقای رئیس قوه قضائیه، همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما، نامه‌اش هم در دفاترتان موجود است. شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تن و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با ۲۰ کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید. من برگه های معالجه پزشکی ایشان را فرستادم خدمت دکتر دادستان. تا شاید اگر لازم باشد بررسی کنند و فرصت بدهند ایشان به تیمار بپردازد که متاسفانه برادران صبوری نکردند.
همسر نوری‌زاد خطاب به رئیس قوه قضاییه اظهار کرد: حالا هم دست ما کوتاه است آقای لاریجانی ولی یادتان باشد همسر من شش ماه برای شما حکم گرفت و گذراند ولی شما شش سال از سلامتی او را تراشیدید و حالا حتی اجازه درمان هم نمی دهید.
وی همچنین گفت: مشکل این است که همه فکر می کنند مسئولی نشسته است تا به صحبت‌های ما گوش کند. رئیس سابق زندان به آقای نوری‌زاد گفته بودند که دندانپزشکی را از خارج اوین برای تعیین وضعیت می فرستند که همانطور که گفتم این دو پزشک متخصص عفونت شدید را تایید و در پرونده ایشان در تاریخ چهارم آبان ماه درج کردند. در خبرها هم خواندید که رئیس زندان عوض شد و ما هم درخواست ملاقات دادیم که جوابی نگرفتیم ولی متاسفم که هرچه ما تلاش می کنیم داد و بیداد نکنیم کسی جوابمان را نمی دهد.ما اهل حاشیه نیستیم. تا امروز سکوت کرده ایم.
وی خاطرنشان کرد: نمونه اش را هم خودشان می دانند. آقای نوری زاد به تشخیص اشتباه پزشک زندان دچار اگزما و عفونت پوستی شدید شدند به طوری که تمام پوستشان لزج و فاسد شده بود. این را امروز از ما می شنوید که بیشتر از دو ماه از ماجرا می گذرد. گرچه به تمهید معالج بعدی وضعیت اورژانسی ایشان حل شد ولی هنوز عارضه آن در چهره ایشان مشخص است. چهره ای که روزی مردم ما به نام راوی روایت فتح می شناختند، بسیار سرخ و ملتهب است. ایشان بیشتر از سه ماه است در قرنطینه اند. بیشتر از دو ماه هواخوری نداشتند و تنها برای ملاقات از سلول بیرون می‌آمدند. همه این رفتارها غیر قانونی که هیچ، ضد بشری است. منظور اینکه ما سکوت کردیم ولی عفونت دهان چیزی نیست که من ساکت بمانم. کجای دنیا که ما ادعای مدیریت آن را داریم با مرد شصت ساله به خاطر نوشتن چنین می کنند؟ با کسی که جوانی اش را وقف مردم محروم کرد و هیچ وقت نخواست که پشت میز نشین باشد و عافیت طلب. مرخصی برای درمان حق مسلم ایشان است .
وی درباره شرایط کنونی‌ همسرش و شیوه ملاقات‌ها اظهار کرد: ملاقات به ملاقات از وضع ایشان باخبر می‌شویم. دسترسی به تلفن نداریم. بیشتر از هفتاد روز است که ملاقات حضوری نداشته ایم. تلفن هم که ندارند. می گویند باید صبر کنید چهارشنبه به چهارشنبه. ولی به خدا قسم اگر کسی بتواند فقط و فقط یک هفته با عفونت دهان سر کند که ایشان طی این یکماه. و اگر پیگیری نشود هم ایشان اعتصاب می کنند و هم ما ساکت نمی نشینیم. تمام دادم این است که آقای نوریزاد بنیه اعتصاب جدید را ندارد و همین وضعیت جسمی شان هم حاصل انفرادی طولانی مدت و فضای نامناسب و اعتصاب قبلی ایشان است.
ملکی در پایان گفت: من نمی دانم طرف مسوول کیست. اطلاعات یا قوه قضائیه؟ دادستان یا رئیس زندان؟ نمی دانم. ولی تک تک آنها می دانند که آقای نوری زاد فردی متعهد است. با یک احضار تلفنی خودش را تحویل سیستم قضایی داد. آنها می دانند که اگر در زندان را سال‌ها باز بگذارند ایشان یک قدم آنطرفتر نخواهند رفت و حالا به خدا قسم برای سلامتی ایشان نگرانیم. بگذارید به درمان ایشان بپردازیم تا تنشان در زندان جمهوری اسلامی تلف نشود. بگذارید لحظه ای با خودمان به باور برسیم که هنوز کسی برای آدمی برای انسانیت ارزشی قائل است



ادامه تحصن و تجمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی ایران

خبرگزاری هرانا - با وجود آنکه نام «ایران» را در حضور هزاران دانشجو از سر در دانشگاه پایین کشیدند، تحصن‌ها در دانشگاه ایران همچنان ادامه دارد.
به گزارش ایلنا، صبح امروز با روپوش‌های سفید برای امضای بیانیه اعتراض خود به انحلال دانشگاه ایران و نشان دادن این اعتراض در این دانشگاه تجمع کردند. در این تجمع که دانشجویان با روپوش‌های سفید حضور داشتند، جمعیت دانشجویان معترض بیش از دیروز بود.
یکی از دانشجویان این دانشگاه گفت: روز گذشته در آخرین لحظات تحصن کلمه «ایران» را از سر در این دانشگاه برداشتند. این عمل که با اعتراض شدید دانشجویان همراه شد، نه تنها جلو آقایان را نگرفت بلکه آنها کلمه «Iran» (نام لاتین سردر) را هم از سر در این دانشگاه حذف کردند.
این دانشجو همچنین از تجمعی در دانشکده پرستاری دانشگاه ایران خبر داد که در آن «رئیس دانشگاه پرستاری دانشگاه تهران» به عنوان رئیس دانشکده پرستاری دانشگاه ایران حضور داشته اما نتوانسته است پاسخی به دانشجویان این دانشکده بدهد.
به گفته این دانشجو در این تجمع که دیروز در دانشکده پزشکی صورت گرفته است، رئیس دانشکده پرستاری دانشگاه تهران تنها به این بسنده کرده است که بگوید: «دانشگاه ایران به دلایلی که خودشان می‌دانند منحل شده است.»
او در پاسخ به دانشجویان مبنی بر اینکه با این اتفاق که اکنون دانشجویان دو دانشکده پرستاری، دو دانشکده مدیریت و امثال اینها را دارند باید چه کنند و برای انجام امورات خود به کجا مراجعه کنند، گفته است: هنوز تصمیماتی در این باب گرفته نشده است.
این دانشجو همچنین گفت: مسئولان در واقع حرفی برای گفتن ندارند و هیچ کدام از سئوالات ما راه به جایی نمی‌برد.
او می‌گوید: بدون اینکه دانشجویان بدانند رئیس دانشگاه را عوض کرده‌اند و حق امضا را از او گرفته‌اند، همچنین ریاست باقی دانشکده‌ها را تغییر داده‌اند.


باید در انتظار موج جدیدی از تعطیلی کارخانه‌ها و تعدیل کارگران شاغل باشیم

امید علی ناظری عضو شورای اسلامی کار دخانیات مازندران و کانون شوراهای اسلامی کار، کارخانجات مازندران اظهار داشت: با اجرای قانون هدفمند‌سازی یارانه‌ها باید در انتظار موج جدیدی از تعطیلی کارخانه‌ها و تعدیل کارگران شاغل باشیم.
این فعال کارگری گفت: از ابتدای مهرماه قرار است قانون هدفمند کردن یارانه‌ها به اجرا درآید و به همین دلیل انتظار می‌رود که تبعات تورمی ناشی از اجرای این قانون واحدهای تولیدی و کارگران شاغل را با موج جدیدی از بحران روبه‌رو کند. 
به گزارش آفتاب ناظری گفت: در حال حاضر نیز به دلیل کمبود نقدینگی و مشکل فروش، کارگران شاغل گرفتار مسائلی چون تاخیر در پرداخت حقوق و از دست دادن شغل مواجه هستند.
وی گفت: در صورت اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها کارگران کارخانه‌های زیادی با این مشکل مواجه خواهند شد.
عضو کانون شورا های اسلامی کار کارخانجات مازندران با اشاره به مشکلات کارگران قراردادی وقرارداد موقت کار تصریح نمود: «قراردادهای موقت کار» همواره یکی از مهم‌ترین حربه‌های کارفرمایان برای استثمار شدید کارگران بوده‌اند.
وی افزود: امروز، با توجه به روند فزاینده بیکاری و شدت یافتن مشکلات طاقت‌فرسای معیشتی زحمتک‌شان میهن ما، شرایط مناسبی برای صاحبان سرمایه در کشور فراهم شده است تا با استفاده از «قراردادهای موقت کار»، شرایط دشواری چون عدم تعهد در برابر هرگونه مزایای کار، بیمه و تامین اجتماعی، دستمزدهای کمتر از حد قانونی، آزادی برای اخراج را به کارگران تحمیل کنند.
این فعال جامعه کارگری یادآور شد: استفاده وسیع کارفرمایان از این قراردادها به‌صورت مستقیم یا از طریق شرکت‌های پیمانکاری در مراکز تولیدی بزرگ، نه تنها امنیت شغلی کارگران را به شدت مورد تهدید قرار داده است، بلکه تاکنون به اخراج صدهاهزار نفر منجر شده است.
ناظری در ادامه گفت: «قراردادهای موقت کار» سال به سال گسترش یافته است. در ابتدا با تفسیر جدید وزارت کار از ماده 7 قانون کار، قراردادهای بدون تاریخ، از شمار قراردادهای دایمی و دسته جمعی کارگران خارج شد و به‌جای آن، قراردادهای موقت در کشور رسمیت و عمومیت پیدا کرد. تا سال 1373، هر قرارداد موقتی حتی یک ماهه اگر 4 بار تمدید می‌شد، حکم قرارداد دایم را داشت.
وی با بیان اینکه در این سال، کانون عالی کارفرمایی کشور، برای قانونی کردن تضییع حقوق کارگران، با طرح استفساریه‌ای، وزیرکار را به کمک طلبید و ازآنجا که سیاست تعدیل اقتصادی نیز به طور کامل علیه کارگران بود، وزیرکار در پاسخ به این استفساریه، قانون کار را ناکارآمد کرد. از آن به بعد، حتی اگر دو بار هم قرارداد موقت میان کارگر و کارفرما بسته می‌شد، معیار برای هیأت‌های تشخیص وزارت کار، همان قرارداد آخری بود.
این عضو شورای اسلامی کار افزود: در حال حاضر، براساس آمارهای رسمی بیش از 80 درصد کارگران شاغل، تحت قراردادهای موقت کار می‌کنند. امروزه به این هم راضی نیستند و با هدف تخریب و ناکارآمد کردن قانون کار در قالب تغییرات پیشنهادی دولت نهم، قصد دارند همان بخش 20 درصدی کارگران را هم که مشمول این قانون می‌شوند به راحتی اخراج کنند، تا هر قراردادی را تحت عنوان «توافق کارگر با کارفرما» به نیروی کار تحمیل کنند.
امید علی ناظری نداشتن امنیت شغلی به واسطه تصویب قانون قرارداد موقت کار را اولین معضل جامعه کارگری مازندران عنوان کرد و گفت: متاسفانه وجود این امر باعث کاهش سطح راندمان و کیفیت محصولات تولیدی شده است.
وی استرس، دغدغه فکری و عدم پای‌بندی به قوانین تولید را عوامل اصلی تولید کالای نامرغوب، غیر استاندارد وبودن توان رقابتی در بازارهای خارجی دانست و اظهار داشت: متاسفانه هم اکنون واردات بی‌رویه برخی محصولات زنگ خطری برای تولید و سرمایه‌گذاری در استان است.
وی قراردادهای سفید امضا را از دیگر مشکلات و حربه‌های کارفرمایان برای استثمار کارگران برشمرد و ادامه داد: متاسفانه وجود این قراردادها امکان اخذ حقوق تضییع شده کارگران در محاکم قضایی از نمایندگان جامعه کارگری سلب می‌کند.
ناظری با اشاره به وجود خلا نظارتی بر نظام پرداخت حقوق و دستمزد کارگران، گفت: بازرسی‌های سازمان‌های تامین اجتماعی وکار و امور اجتماعی باید به صورت ادواری و حداقل هر 2 ماه یک‌بار در طول سال انجام شود.
این فعال جامعه کارگری در ادامه خواستار رسیدگی به وضعیت شرکت‌های فعال خدماتی بدون مجوز و ابطال پروانه‌های کسب و کار آنها از سوی سازمان کار و امور اجتماعی شد و بیان داشت: متاسفانه این شرکت به تنها چیزی که توجه نمی‌کنند اجرای قوانین است.
وی در پایان اظهار امیدواری کرد که در سال همت و کار مضاعف برای تحقق شعار عدالت محوری دولت، مسئولان نظام با فراهم کردن زمینه ضمانت اجرایی شدن قوانین مصوب به شکل صحیح و نمانیدگان مردم در مجلس شورای اسلامی با دقت و انجام مطالعات کارشناسی شده در هنگام تصویب قوانین، زمینه‌های سودجویی برخی افراد از اقشار آسیب‌پذیر جامعه را از بین ببرند.



با تبعید پسرم خانواده اش را هم مجازات کردند

خبرگزاری هرانا - مادر مجید دری، فعال دانشجویی دربند که اخیرا برای اولین بار پس از تبعید وی، در زندان بهبهان خوزستان با فرزندش به صورت حضوری ملاقات کرده است، در مصاحبه با روز می گوید: "آنها با این تبعید خانواده را هم مجازات کردند. به آنها می گویم به پسرم رحم نکردید؛ حداقل به ما رحم کنید. حداقل او را به اوین برگردانید که همان هفته­ای یک ربع بتوانیم با او ملاقات کنیم."
مجید دری، فعال دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل است که در ۱۸ تیرماه گذشته در قزوین بازداشت شد و بعد از چند مرحله به اتهام‌هایی از جمله محاربه، اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی محاکمه و به یازده سال زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال حبس کاهش پیدا کرد، اما حکم تبعید وی همچنان در حکم باقی مانده و در حال حاضر در زندان ایذه بهبهان دوران محکومیتش را سپری می کند.
این فعال دانشجویی اما تنها عضو شورای دفاع از حق تحصیل نیست که به زندان و تبعید محکوم شده است. ضیا‌ء‌الدین نبوی سخنگوی این شورا، مهدیه گلرو، پیمان عارف، شیوا نظر آهاری، سعید جلالی فر، حسام سلامت هم از جمله دیگر اعضای این تشکل مدنی هستند که در حال حاضر یا در زندان به سر می برند یا با قید وثیقه آزاد شده اند.
صفورا الیاسی، از دانشجویان محروم از تحصیل که سابقه عضویت در  شورای دفاع از حق تحصیل را نیز دارد، در مصاحبه با روز از جمله علل تشدید فشار بر اعضای این تشکل را اعتراضاتی می داند که دانشجویان محروم از تحصیل به دنبال انکار موضوع "دانشجویان ستاره دار" از سوی محمود احمدی نژاد در جریان مناظره های انتخاباتی به راه انداختند.

روحیه­ای خوب؛ جسمی ضعیف
منورهاشمی، مادر مجید دری، اولین ملاقات خانواده با فرزند در تبعیدشان را دشوار توصیف می کند و به روز می گوید: "برای این ملاقات کوتاه ما 17 تا 18 ساعت را به مقصد بهبهان طی کردیم. مسافت زیادی بود، حتی مجبور شدیدم شب آنجا بمانیم. فردا با مسولین زندان ایذه هماهنگ کردیم و به ما وقت ملاقات دادند تا بالاخره توانستیم مجید را برای مدت زمان کوتاهی در زندان ایذه ملاقات کنیم."
خانم هاشمی وضعیت فرزندش را آنطور که در جریان ملاقات مشاهده کرده، اینگونه توصیف می کند: "روحیه اش خوب بود. به لحاظ جسمی ضعیف و بیمار نشان می داد. از شرایط بهداشتی زندان گلایه داشت. ظاهرا تعداد بسیار زیادی از زندانیان را در یک بند نگهداری می کنند. مجید بیش از همه به عدم تفکیک زندانیان در زندان ایذه شکایت داشت. او با اینکه یک فعال دانشجویی سیاسی است، با زندانیان دیگر جرایم از قبیل مواد مخدر، قتل و.. نگهداری می شود. پسرم از این موضوع خیلی ناراحت بود."
مجید دری، فعال دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، ۲۶ مهر ماه با دستبند و پابند به زندان ایذه بهبهان در استان خوزستان منتقل شد و این اولین ملاقات خانواده پس از تبعید وی است.
به گفته­ی خانواده آقای دری، آنها اجازه این ملاقات را از دادستانی تهران گرفته اند. آنها می گویند هرچند به لحاظ قانونی خانواده هر هفته اجازه دارند با فرزندشان ملاقات داشته باشند، اما به علت دوری مسافت از محل زندگی، کهولت سن اعضای ارشد خانواده و اصرار فرزند دربندشان، شاید حداکثر دوبار در طول ماه بتوانند با وی ملاقات کنند.
از خانم منورهاشمی می پرسیم، خانواده و وکلای مدافع چه تلاشی برای مرخصی وی انجام داده اند؟ می گوید: "اجازه ملاقات و مرخصی باید به دستور دادستان تهران باشد. در حال حاضر مجید مدت زمان حبسی که بر اساس آن زندانی اجازه رفتن به مرخصی را دارد، طی کرده است اما به او اجازه مرخصی نمی دهند."
او می گوید: "مسئولیت دفاع از پرونده مجید به عهده آقای محمد اولایی فرد و خانم منیژه محمدی بود که متاسفانه آقای اولایی فرد خودشان در زندان به سر می برند. اما خانم محمدی قبل از اینکه مجید را ببرند، در خواست ملاقات حضوری و مرخصی کرده بود که مسئولان با آن موافقت نکردند. زمانی هم که مجید در اوین بود، به خانم محمدی  اجازه ملاقات با موکلش  را ندادند."
مادر مجید دری، با تاکید بر بی گناهی فرزندش از مسئولان قضایی و به ویژه دادستان تهران می خواهد که در تصمیم خود تجدید نظر کنند. او می گوید: "آنها با این تبعید خانواده را هم مجازات کردند. به آنها می گویم به پسرم رحم نکردید؛ حداقل به ما رحم کنید. حداقل او را به اوین برگردانید که هفته­ای همان یک ربع بتوانیم با او ملاقات کنیم."
خانم هاشمی در پایان از برخورد میهمان نوازانه مردم بهبهان در جریان این ملاقات می گوید و تاکید دارد که مراتب تشکر خانواده مجید دری در این مصاحبه گنجانده شود.

زندانیان محروم از تحصیل
مجید دری، ضیاء نبوی، مهدیه گلرو که هم اکنون در زندان هستند و شمار دیگری از اعضای شورای دفاع از حق تحصیل در جریانات قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری و به دنبال اعتراض به انکار موضوع دانشجویان "ستاره دار" از سوی محمود احمدی نژاد در جریان مناظره های  تلویزیونی بازداشت شدند.
دانشجویان ستاره‌دار، در روزهای منتهی به انتخابات، بارها با تجمع در برابر وزارت علوم، صدا و سیما، دانشگاه تهران و برخی از میادین تهران نسبت به سخنان احمدی‌‌نژاد اعتراض کردند و پس از انتخابات و در جریان بازداشت‌های گسترده فعالان سیاسی نیز، ۱۰ تن از اعضای شورای دفاع از حق تحصیل بازداشت شدند.
در همین ارتباط صفورا الیاسی، دانشجوی محروم از تحصیل و عضو جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی به روز می گوید: "دانشجویان ستاره دار عضو شورای دفاع از حق تحصیل، با حضور جمعی در خیابان و توضیح شرایط تحصیلی خود به افشای انکار بزرگ احمدی نژاد درباره وجود این دانشجویان پرداختند و البته هزینه گزافی را نیز در این میان متحمل شدند. با شروع موج گسترده بازداشتها، تعداد زیادی از اعضای شورای دفاع از حق تحصیل بازداشت و در شرایط نامساعدی که در پاره ای موارد عواقب جسمانی خطرناکی برای بازداشتی ها داشت، نگهداری شدند."
او با تاکید بر اینکه "روند اعتراض به محرومیت از تحصیل، مسیر پر پیچ  خمی بوده است" در مورد تشدید فشارها علیه این طیف از دانشجویان می گوید: "در واقع به نظر می رسد عناد با دانشجویان منتقد، به محرومیت آنان از تحصیل محدود نشده و این دانشجویان حتی در زندان نیز نسبت به دیگران از شرایط سخت تری برخوردارند. برای مثال می شود به تبعید مجید دری و ضیاء  نبوی به زندانهای دیگر مناطق ایران و شرایط سخت نگهداری آنها اشاره کرد."
به گفته­ی این دانشجوی محروم از تحصیل، روند محروم سازی دانشجویان از تحصیل، به دوران بر سرکار آمدن آقای احمدی نژاد خلاصه نمی شود بلکه موج محروم سازیها در دوران ریاست جمهوری خاتمی و مصوبه ای که در زمان ریاست او بر شورای انقلاب فرهنگی، آغاز گردید.
خانم الیاسی اما معتقد است این روند در دوران محمود احمدی نژاد تشدید شده است: "احمدی نژاد از مصوبه ای که پیش از او تصویب شده بود، نهایت استفاده را کرد و پدیده  دانشجویان ستاره دار از همان سال اول ریاست جمهوری او هویدا شد. در آن سال برخی از فعالین دانشجویی در کارنامه شان با ستاره هایی در برابر اسم خود مواجه شدند. در توضیح این ستاره ها از دانشجو خواسته شده بود برای پیگیری شرایط تحصیلی خود به وزارت خانه مراجعه کند. بعد معلوم شد این دانشجویان به لحاظ علمی نمره لازم را کسب، اما به علت فعالیت های دوران دانشجویی به تناسب میزان فعالیت، از یک ستاره تا سه ستاره دریافت کرده بودند. تک ستاره ها  و برخی از دو ستاره ها با سپردن تعهدات کتبی ثبت نام شدند، اما سه ستاره ها محرومین کامل از تحصیل بودند."



62 نفر در شیراز دستگیر شدند

خبرگزاری هرانا - سردار سیروس سجادیان گفت: ‌5 باب منزل محل توزیع، نگه‌داری و استعمال موادمخدر در اطراف حرمین شناسایی و 62 نفر دستگیر شدند.
جانشین فرمانده انتظامی استان فارس گفت:‌ طرح پاکسازی اطراف حرم شاهچراغ و سیدعلاء‌الدین حسین‌ با هماهنگی مراجع قضایی در شیراز اجرا شد.  سردار سیروس سجادیان با اعلام این خبر گفت: ‌5 باب منزل محل توزیع، نگه‌داری و استعمال موادمخدر در اطراف حرمین شریف شناسایی و 62 نفر دستگیر شدند.
به گفته وی در این طرح بیش از 4 کیلوگرم انواع موادمخدر کشف و 10 هزار لیتر مشروبات به همراه وسائل تولید کننده آن معدوم شد.
سردار سجادیان بیان کرد: در 2 منزل نیز مقادیر زیادی اموال سرقتی مردم شامل وسائل خانگی، صوتی و تصویری، وسائل داخل خودرو کشف و عوامل مرتبط دستگیر شدند.
جانشین فرمانده انتظامی استان فارس اظهار کرد: 4 باب منزل قدیمی نیز که انواع فساد در آن صورت می‌گرفت، با دستور مراجع قضایی با خاک یکسان شد.



کوهیار گودرزی به بند 2 زندان رجایی شهر منتقل شد

خبرگزاری هرانا - کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر که در هفته گذشته از بند 350 زندان اوین به قرطینه و از انجا به بند 3 زندان رجایی شهر کرج منتقل شده بود امروز بار دیگر به بند 2 این زندان منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" این فعال حقوق بشر در پی درخواست ۱۴ تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین برای تشکیل یک کمیته حقیقت‌یاب مستقل ملی، به منظور کشف حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و حوادث پس از آن به این زندان تبعید و تحت فشار قرار گرفته است.
در حال حاضر این زندانی هم بند با بهروز جاوید تهرانی است.
کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر، وبلاگ نویس، روزنامه نگار و از دانشجویان دانشکده مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف است .وی با فشار نیروهای امنیتی در آبان ۱۳۸۸ از از ادامه تحصیل در این دانشگاه منع شد.
وی در دادگاه بدوی به یک سال زندان محکوم که این حکم در شعبه 36 دادگاه تجدید نظر به ریاست قاضی برزگر تایید شد.



هرانا؛ پرتاب سنگ از سوی نیروی انتظامی یک جوان کرد را به کما فرو برد

خبرگزاری هرانا - روز جمعه حوالی ساعت 6 بعدازظهر یکی از پرسنل نیروی انتظامی در پاسگاه گشکی از توابع کامیاران با پرتاب یک سنگ بزرگ به سوی یک جوان کرد، موجب ضربه مغزی وی شد.
بنابه اطلاع گزارشگران هرانا، پرویز قربانی اهل روستای بزوش از توابع کامیاران، راننده یک ماشین باری از نوع سایپا که مخصوص حمل گوجه فرنگی مزارع این مناطق بوده در هنگام عبور از مقابل پاسگاه انتظامی کشگی، یکی از پرسنل این پاسگاه به بهانه عدم توقف ماشین به سوی این راننده در حال حرکت سنگ بزرگی پرتاب می کند، که بر اثر برخورد این سنگ با سر راننده وی دچار خونریزی مغزی شده است.
این جوان کرد در طی دو روز گذشته در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان در حال کما بسر می برد.



ممانعت ماموران امنیتی زندان اوین از ملاقات نسرین ستوده با خانواده اش

خبرگزاری هرانا - مسئولان زندان  اوین بعد از ظهر امروز از ملاقات نسرین ستوده، وکیل دادگستری با خانواده اش جلوگیری کردند.
به گزارش مدرسه فمینیستی، ممانعت ماموران امنیتی در حالی صورت گرفت که نسرین ستوده در تماس تلفنی به همسرش، به وی اطلاع داده بود  که ماموران گفته اند امروز او می تواند به همراه دو فرزندش برای ملاقات به زندان اوین مراجعه کند.
بر اساس این گزارش، هنگام مراجعت همسر ستوده به زندان اوین برای ملاقات همسرش، ماموران امنیتی به رضا خندان گفتند که تنها دو فرزند خردسال نسرین ستوده می توانند به ملاقات مادرشان بروند و رضا خندان و بقیه خویشاوندان حق ملاقات ندارد.
به گفته رضا خندان فرزندانش کوچکتر از آنی بودند که بتوانند به تنهایی به همراه ماموران زندان به دیدار مادر بروند.
خندان درباره آخرین تماس این وکیل زندانی گفت: "هنگامی که نسرین ستوده با من تماس گرفت به او گفتم که پرونده اش به دادگاه فرستاده شده است، اما در کمال تعجب متوجه شدم که او اصلا در جریان نیست و نمی دانست که پرونده اش به این مراحل رسیده است."
لازم به یادآوری است که نسرین ستوده، 13 شهریورماه در پی احضار کتبی به دادسرای اوین بازداشت شد و از روز 3 مهرماه تا اول آبان ماه در اعتصاب غذا بود و از آن زمان تاکنون تنها خواهر نسرین ستوده یک بار حق ملاقات با وی را داشته است.

پلیس ضدشورش ساختمان دانشگاه منحل شده‌ی علوم پزشکی ایران را محاصره کرد

خبرگزاری هرانا - دانشگاه علوم پزشكی ايران نه با پيشنهاد دانشگاه‌های علوم پزشكی، دانشجويان و وزارت بهداشت بلكه با ابلاغيه معاونت انسانی رياست‌جمهوری منحل شد كه اين اتفاق شوک بزرگی را به دانشجويان اين دانشگاه وارد كرده است.
دانشجويان دانشكده پرستاری و مامايی دانشگاه علوم پزشكی ايران صبح امروز یکشنبه با شنيدن انحلال دانشكده‌ای كه در آن تحصيل می‌كنند، در محوطه اين دانشگاه تحصن كرده‌اند.  به گزارش فرارو، نیروهای پلیس ضد شورش نیز اطراف ساختمان مرکزی دانشگاه منحل شده‌ی علوم پزشکی ایران، واقع در بزرگراه همت، را به محاصره در آورده‌اند.
به گزارش ایلنا، دانشكده علوم پزشكی تهران كه قرار است طبق گفته وزير بهداشت و درمان بخشی از واحدهای آموزشی دانشگاه علوم پزشكی ايران را در خود ادغام كند نتوانسته به راحتی با اين ادغام كنار بيايد، چرا كه دانشكده پرستاری دانشگاه علوم پزشكی تهران در حال حاضر اين گروه از دانشجويان دانشگاه ادغام شده را برای پذيرش قبول نكرده است.


دادگاه وحید لعلی‌پور برگزار شد


خبرگزاری هرانا - روز گذشته دادگاه وحید لعلی‌پور همسر مهدیه گلرو در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب و به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد.
به گزارش جرس، دادگاه وحید لعلی پور بدون حضور وکیل و کاملا مشابه دادگاه همسر وی مهدیه گلرو برپا شد و علی رغم نبود  مستندات معتبر، اتهاماتی از جمله "تبلیغ علیه نظام" و تجمع و تبانی و اتهامات دیگر به وی تفهیم شد. قاضی به وی اعلام کرده است که طی ده روز آینده حکم وی صادر خواهد شد.
لعلی‌پور ۱۲ آبان ماه سال گذشته همراه همسرش مهدیه گلرو در یورش ماموران انتظامی به منزل‌شان بازداشت شد و اسفند ماه با قرار وثیقه ۵۰ میلیونی از زندان به طور موقت آزاد شد.
وی تا پیش از بازداشت هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشته است و صرفا برای تحت فشار قرار دادن همسرش، مهدیه گلرو که از فعالان دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل است، بازداشت شد