۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

مهمترین خبرهای روز دوشنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


جـــرس: گروهی از نویسندگان، محققان و کنشگران ایرانی، طی نامه ای سرگشاده به ملت ایران، ضمن شرح مختصری از آنچه طی ١۵ ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری گذشت، شکایت اخیر هفت فعال اصلاح طلب از یکی از سرداران سپاه را مورد پشتیبانی قرار داده و خواستار رسیدگی فوری دستگاه قضایی به این شکایت شدند.
به گزارش منابع خبری جرس، این ٢۹ فعال ایرانی که نامه خود را همزمان به رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی و همچنین ریاست سازمان جهانی حقوق بشر ارسال کرده اند، ضمن اشاره به اظهارات سردار مشفق، در تایید و شرح دخالت نظامیان در روند و نتایج انتخبات، تصریح کرده اند "سخنان سردار مشفق تا کنون نه تنها از سوی هیچ مرجع سیاسی و نظامی و قضائی مورد تکذیب قرار نگرفته، بلکه برخی از مسؤلین سپاه نیز بطور تلویحی آنرا مورد تأئید و حمایت قرار داده اند."
 بعد از اظهارات این مقام ارشد سپاه پیرامون نقش آن نهاد نظامی در سرکوب اعتراضات و مداخله در انتخابات، هفت تن از فعالان اصلاح طلب کشور (محسن امین زاده، مصطفی تاج زاده، عبداله رمضان زاده، فیض الله عرب سرخی، محسن صفایی فراهانی، محسن میردامادی و بهـزاد نبـوی)، طی شکایتی از گروه نظامی– اطلاعاتی و آمران و مباشران تقلب در انتخابات به رئیس قوه قضاییه و سازمان قضایی نیروهای مسلح، خواستار رسیدگی قضایی پیرامون این مسائل شدند؛ اما از سوی دیگر به جای متشاکی، شاکیان روانه زندان شدند.

متن نامه کنشگران ایرانی به شرح زیر است:

نامهء سرگشاده به ملت غیور ایران
و
حمایت از شکایت هفت نفر از شهروندان ایرانی از شخصی با نام سردار مشفق
هموطنان ارجمند و آزاده ،
حدود پانزده ماه از انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری ایران سپری شده است. دو تن از کاندیداهای این رقابت ، ادعا کردند که تقلبی بزرگ و با مهندسی خاصی این انتخابات برگزار شده است تا بنا بر گفتهء دبیر شورای نگهبان کاندیدای نظام ، از صنوق های رأی سر بر آورد.
از این دو کاندیدا خواسته شد چنانچه نسبت به برگزاری و نتایج انتخابات شکایتی دارند از راه های قانونی که طبیعتا از مجرای شورای نگهبان عبور خواهد کرد ، شکایت خود را مطرح و پیگیری نمایند.
این دو کاندیدا به این دلیل ساده که بیش از نیمی از اعضای شورای نگهبان از بیطرفی خارج شده و بسود کاندیدای به اصطلاح نظام موضعگیری آشکار نموده اند ، نمی توانند بعنوان قاضی بی طرف به شکایت شاکیان رسیدگی نمایند، از طرح شکایت خود نزد شورای نگهبان خودداری نمودند.
این دو کاندیدا اما دلائل شکایت خود را بر اساس گزارش کمیتهء صیانت از آراء در اختیار افکار عمومی قرار دادند و تمام دست اندرکاران در انتخابات و نیروهای سپاه ، انتظامی و بسیج را با حمایت کامل آیة الله خامنه ای متهم به تقلب بزرگ و مهندسی انتخابات کرد ند.
دستگاه های تبلیغاتی حاکمیت در شکلش بطور یک جانبه سعی در رد این اتهامات نموده ،نیروهای سپاه و بسیج که بطور غیر قانونی در جهت دادن به انتخابات ، نقش تعیین کننده ای در این تقلب بعهده داشت ، پاسخ هرگونه اعتراضی حتی اعتراضی که با سکوت کامل برگزار شد بشدت سرکوب و خونین کرد.
افراد زیادی را قبل از انتخابات، در حین انتخابات و بعد از آن، دستگیر، شکنجه، دادگاهی و حتی به قتل رساندند و در این فاصله هیچیک از وسائل ارتباط جمعی حاکمیت حاضر نشدند تا با حضور یکی از کاندیداهای معترض و یا نمایندگان آنها میز گردی تشکیل داده تا ضمن اینکه اولا برای کسانی که متهم شده اند فرصتی پیش آید تا در برابر انظار عمومی از خود دفاع نمایند و ثانیا دلائل خود را دربارهء تقلب بزرگ انتخاباتی، در معرض قضاوت ملت رشید ایران قرار دهند.
اما از آنجا که خداوند مکر مکاران را بخودشان بر می گرداند، سخنان فردی با نام سردار مشفق که برای توجیه عده ای از روحانیون و به اصطلاح فرهنگ ساز جامعه ایراد شده بود علیرغم رعایت تمامی فنون مخفی گری ، انتشار بیرونی یافت و با صراحت و بدون هیچ لکنت زبانی، اما با سرهم کردن مقادیر زیادی دروغ و تهمت نسبت به افراد مبارز و فعال سیاسی، نقش خود و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی تحت امر خود را در راستای در آوردن کاندیدای نظام، یعنی محمود احمدی نژاد از صندوق های رأی توضیح می دهد. ایشان مدعی هستند که این تحلیل خود را نزد آقای خامنه ای، بعضی از مراجع تقلید و دیگر محافل تصمیم ساز جامعه قرار داده اند.
این سخنان تا این تاریخ که این سطور نگاشته می شود نه تنها از سوی هیچ مرجع سیاسی و نظامی و یا قضائی مورد تکذیب قرار نگرفته است بلکه برخی از مسؤلین سپاه نیز بطور تلویحی آنرا مورد تأئید و حمایت قرار داده اند.
رسیدگی به مطالبی که در این سخنان از سوی این سردار مطرح شده است ، بطور حتم می بایستی از وظائف فوری و مبرم دستگاه قضائی جمهوری اسلامی محسوب می شد ولی چنانکه پیدا است این دستگاه عریض و طویل برای رسیدگی شکایات مقامات حکومتی از اشخاص حقیقی و حقوقی است و نه بیشتر.
با این حال هفت نفر از کسانی که نامشان در داستان تحلیل گونهء این به اصطلاح سردار علیه قشون بی سلاح مطرح شده است طی تنظیم شکوائیه ای مستدل به قوهء قضائیه به تظلم خواهی نشسته اند .از آن دستگاه خواسته اند هر چه سریعتر ترتیباتی قانونی تدارک دیده ، به اتهاماتی که نسبت به این افراد زده از یکسو و دخالت های غیر قانونی دستگاه های نظامی ، امنیتی و اطلاعاتی در امر انتخابات مرتکب شده اند از سوی دیگر ، رسیدگی نمایند.
این اقدام که در راستای دفاع از حیثیت و منافع ملی ایران و در جهت تقویت و انسجام جامعهء ملی است مورد درخواست بخش های مختلف مردم ایران و از جمله ما امضاء کنندگان زیر می باشد.
امیدواریم مقامات قوهء قضائیه به این درخواست نه از دید سیاسی که بلحاظ قضائی توجه نماید. شاید که رسیدگی به این شکایت بتواند راهگشای حل معضلات پیچیده و چند لایهء کنونی ایران گردد.

محمد برقعی - مهدی بیدقی - حمید بهشتی - شهرام تهرانی – رضا حاجی - خسرو خسروی - داود غلام آزاد- محمود رفیع – مسعود رستگاری - محمد رهنما - محسن رحمتی - حمید سالک - علی شاکری - سعید شاهسوندی – هادی شمس حائری – علی شیرازی - محمد صابر - محمد صادقی - اشکبوس طالبی – محسن تلغری زاده - فرج فرزانه فر - حسین منتظر حقیقی– عباس معروفی – غفور میرزائی - منصور بیات زاده –مهدی ممکن – محمد محمدی - مهدی نوربخش – حسن یوسفی اشکوری
رونوشت :
رئیس قوهء قضائیه
رئیس سازمان جهانی حقوق بشر
آدرس تماس :
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
تاریخ: هجدهم مهرماه ۸۹

 

زیبایی‌شناسی جنبش سبز


فخرالسادات محتشمی پور – سید مصطفی تاج زاده
متن پیش رو نوشته ای است مشترک از فخرالسادات محتشمی پور و سید مصطفی تاج زاده که در آن نویسندگان تلاش کرده اند تا نگاهی متفاوت به جنبش سبز مردم ایران را ارائه دهند. در این مقاله که به زیبایی شناسی جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران پرداخته، آمده است: “جنبش سبز مردمی در سویه هنری خود مبارزه ای است درباره نشانه سازی از سبزینگی زندگی در مقابل خون رنگی حزب پادگانی. گذار از «خون» به «زندگی» وگذار از «سرخ» به «سبز» در جنبه زیبایی شناختی خود،‌ استخراج زیبایی اسرار آمیز از ارزش زندگی و ارج نهادن به فرصت‌هایی است که زمانه برای پیشرفت فردی و جمعی و ملی و برای غلبه بر عقب‌ماندگی تاریخی جهل و جمود و استبداد در اختیار نسل حاضر نهاده است.”
متن کامل این مقاله را به نقل از تحول سبز در ادامه می‌خوانید:
چه کسی بود آن نسل سومی هنرمند که اندکی پیش از وقوع آن نمایش عظیم ملی، حضور خیابانی جنبش سبز را در کارگاه خیال خود «دیده» و به تصویر درآورده بود؟ آن نقاش روسری سبز را می‌گوئیم که می‌گفت: «قبل از انتخابات من خیلی تلاش می‌کردم که هر کی که می‌تونم تصویر کنم از آدم‌هایی که قراره رأی بدهند. و دوست داشتم این ها روکنار همدیگه ببینم. تصویر سازی می کردم. ولی خب در یک انتزاعِ دیگه! این‌ها را می‌‌چیدم کنار همدیگر. ولی بعد از انتخابات این عیناً اتفاق افتاد! یعنی یهو دیدی ای وای! این آدم‌ها واقعاً کنار همدیگه اند! ماداریم]راه می رویم[! انگار که از قبل رویامون بود. از قبل خواسته‌مان بود.»
گویی مردم قبل از آن که با همه تنوع و تکثر به ظاهر جمع ناپذیرشان، «جمع» شده و در خیابان جاری شوند، در دفتر نقاشی آن دخترک سبزپوش ثبت نام که نه، ثبت چهره، ثبت بدن کرده بودند و انگار گذری پنهان از خلوت رویایی یک نقاش سبزاندیش به انبوه خلق صورت گرفت. دفتر نقاشی بر دفتر خیابان تا خورد: «انگار که از قبل رویامون بود، از قبل خواسته مان بود. وقتی که بعدا اتفاق افتاد درواقعیت و بدن‌ها رفتند توخیابان، من فکر می کردم که خب، حالا اگر قرار باشد این ها را بازسازی کنم باید چه شکلی را بازسازی کنم منِ تصویرساز؟ دیگه تو دفترها جا نمی شه! انگار تو هیچ جا غیر از توی خیابون جا نمی شد!»
انسان های نقاشی چیدمانی چنان متفاوت داشتند و صورت گر سبز آن ها را چنان آراسته بود که یافتن مکان مشترکی در زیر پای آن ها جز در خیابان جنبش سبز میسر نبود! تبریزی هاو دیگر آذری هایی که نفس قفس شکن آن سید ترک را به مدد طلبیدند و «بوسیدین نفسی- سیندیرا جاق قفسی» گفتند، روحانیونی که هم صدا با معترضان و در جریان مرزکشی خیابانی و صندوقی با همه اشکال دیکتاتوری «چه شاه باشد چه دکتر» گفتند، دختران کم حجاب و باحجاب، پسران باریش و ژل زده، مردان ساده پوش و کراواتی، خنده های ادیت نشده کودکانی که در افشای دروغگویی «دو دو تا ده تا» می‌گفتند، منظره روح نواز چادری هایی که شعار می دادند «امام اگر زنده بود- رأیش با موسوی بود»، همگی در گستره خیالی خیابان شکوفا شدند و مراسم کارناوالی-مناسکی محکوم کردن مناسبات دیکتاتوری را با هیجان به جا آوردند. سبک‌های گوناگون زندگی و موزاییک های نسلی و قومی که در حالت عادی «کنار» هم دیگر قرار گرفته بودند بی آن که تعاملی با یکدیگر داشته باشند، ناگهان در لحظه خردادی جنبش، مرزهایشان شفاف و سیال شد.
انگار که تکه های نقاشی آن دخترک به سراسر خیابان های شهرها پرتاب شده باشد و گویی همه خیابان به نوشته ای مصور تبدیل شد، یعنی به نویسه «من رأی می دهم» . نویسه‌ای که پس از تردید میلیون‌ها انسان درباره خوانده نشدنشان و پس از لکنت های زبانی حزب پادگانی در ارائه توضیح قانع کننده به معترضان، بار دیگر بیانی شفاف و انکار ناپذیر در خیابان های ۲۵ خرداد یافت و به نویسه قدرتمند و تاریخی «رای من کو؟» بدل شد. مگر امامِ نسل انقلاب میزان را «رأی» ملت نخوانده بود؟ کدام گزاره غیر از شعار محوری «رأی من کو؟» می تواند بر فراز دره عمیقی که اقتدارگراها بین دیروز و امروز و بین نسل‌ها و اقوام و سبک‌ها حفر کرده اند،پل بزند؟ اگر صندوق رأی و انتخابات آزاد را حذف کنیم چه چیزی از آن انقلاب با شکوه در ۲۲ بهمن باقی می‌ماند و از آن میثاق ملی که اکثریت ملت به آن رأی دادند؟ شعار«ایران برای همه ایرانیان»،‌ در کدام میعاد بهتر از صندوق انتخابات می‌تواند معنای واقعی خود را بیابد؟ «زنده باد مخالف من» آیا در جایی مدنی تر از انتخابات آزاد می‌تواند محقق شود؟
اتصالی که ما بین امروز دموکراسی طلبی و دیروز انقلابی گری برقرار می‌کنیم، بی شباهت به نقاشی های آن تصویرگر نسل سومی نیست که در ابتدا آوردیم. دخترک در لحظه تولد جنبش سبز، همه آن مواد تصویری را که در حافظه کودکی خود انباشته بود، بازبینی می کند، باز نقش می کند و به آن روح تازه می بخشد: «کودکی من که به تصویر سازی جنگ وانقلاب گذشت در دورانی که در مدرسه هایمان این ها ارزش بود. دست های مشت شده می کشیدیم، لاله می کشیدیم، شهید می کشیدیم. حالا اون زمان که ما این کار را می کردیم درکودکی، در واقع انتخاب دیگری نبود.این ها تنها انتخاب های آن زمان برای بچه ای بود که دوست داشت نقاشی بکشد. ولی بعد ها، الان که دیگه زمان حرکت ما رسیده بود و داریم یک کارهایی می کنیم ، توی معنی هاش دوباره دقیق شدیم. یعنی اصلاً آزادی خرمشهر توسط کی و توسط چه کسانی اتفاق افتاد؟ اون آدم ها را داریم ملموس تر الان تجربه می کنیم. ما همیشه توی صدا و سیما می شنیدیم «حضور گرم مردم»، «حضور باشکوه مردم». خب!حضور با شکوه مردم یعنی ۲۵ خرداد دیگه! یعنی کلمه ها همان است .صرفا از معنی خارج شده، تو دلت می خواهد که دوباره به این ها معنی بدهی، یعنی دوباره همه این‌ها را مرور می کنی . اِ؟
پس وقتی می گفتی «برادرم» ، «خواهرم» داشتی در مورد چه وضعیتی صحبت می کردی؟ داشتی در مورد یک وضعیت "برابری" صحبت می کردی که واقعاً آدم ها با هم همه یک چیز می خواهند. خب این اتفاق افتاد دیگه. حالا این قسمتی از تجربه جمعی نسل من هم هست دیگه! یعنی فقط یک چیزی نیست که از بیرون ]آمده باشد[کلمه های خالی بدون معنی ." به این ترتیب تصور «دست های مشت شده» شهید در مقطع انتخابات تبدیل به دست های رأی دهنده می شود و نقاش جنبش سبز در نهایت صمیمت، حس خود را به قلم نقاشی اش منتقل می کند و تصویر بسیجی رأی دهنده را می کشد با سر بند سبز و شعار«یا حسین»!
داستان این نقاش در عین حال پاسخ محکمی است به مدعای شبیه سازی مخملی حزب پادگانی. یعنی نقاش ما هنگام بیان صمیمی یک تجربه والایش یافته هنری، پاسخ کودتایی را می دهد که با اسم رمز «انقلاب مخملی» نمایاندن جنبش سبز آغاز شد و سپس درزمان دادگاه متهمان فعالیت های انتخاباتی منتقد یکه سالاری به اسم رمز «کودتای مخملی» تغییر یافت.در حافظه کودکی آن نقاش انقلاب مخملی صربستان و گرجستان جایی ندارد. بر عکس، هر چه هست تصاویرانقلابی و جنگی است. «مشت گره کرده» شهید هنگامی که از صافی ذهن هنری نقاش سبز عبور می کند باز می شودو به «انگشت های رأی دهنده» تبدیل می شود. اکنون بهتر و ملموس‌تر می‌توان گفت واژگان و گزاره‌هایی از قبیل «حضور با شکوه مردم» که از مقطعی معین پیر و فرسوده شده اند، اگر بخواهند واقعی شوند و جوانی ازسر گیرند باید بر ۲۵خرداد منطبق شوند. زنده و نشاط آفرین و مستحکم کردن آن واژگان و عبارات که از جنبه نظری توسط فرقه مصباحیه و ازنظر عملی به وسیله نظامیان مداخله‌گر در عرصه سیاست در معرض محتوازدایی قرار گرفته‌اند، تنها از طریق انتقال به فضای گفتمانی تازه ای میسر خواهد شد که جهان آن را "جنبش سبز" می نامد وتاریخ آن را "جنبش انسانی و رهایی بخش"خواهد خواند.
نقاش جوان اما دقیق و عمیق ما به این ترتیب فرصتی بی نظیر برای طرح این سوال در اختیار همه می گذارد که به راستی چه کسی به ارزش های انقلاب اسلامی و به خاطره دوران جنگ تحمیلی وفادارتر است؟ نقاشی که سر بند سبز بر پیشانی بسیجی می بندد و نویسه «من رای می دهم» را بر تابلوی خود می آویزد یا آن فرمانده که لباسی بسیجی بر تن برخی جوانان کم سن و سال می پوشاند و آن ها را باتوم به دست در مقابل تظاهر کنندگان به صف می کند؟ بسیجی واقعی کدام است؟ نمونه ای از دوران گذار از جنگ خارجی به صلح اجتماعی در فرانسه سال ۱۸۴۸ می تواند نوری تازه بر مدعای تصویری پیشگفته بیفکند: «یک قطعه حکاکی مشهور مربوط به آن دوره کارگری را نشان می‌دهد که با برگه رأی در یک دست و تفنگی در دست دیگر. در عین حال که اولی را در صندوق می اندازد و دومی را پس می راند. با اشاره به تفنگ این را می خواند که«این برای دشمن خارجی است.» و با اشاره ای به برگه رأی:‌ «این برگه هم می گوید: چطور با حریفان داخلی صادقانه می جنگیم»(۱).
تابلوی مذکور، پیوند انتخابات و حق رأی همگانی را با هم دلی اجتماعی نشان می دهد. انطباق مکانیکی عصر جنگ و در واقع کاریکاتوریزه شدن دوران جنگ و دفاع چیزی جز این نخواهد بود که همان تفنگ را به دست نظامیان بدهیم که به سوی رأی دهندگان نشانه روند. نقاش تابلوی «من رأی می دهم» به این اعتبار با مزین کردن تصویر بسیجی به سر بند سبز، در مقابل کاریکاتوریزه کردن فاجعه بار دوران دفاع مقدس مقاومت می کند. آن نقاشی با تمام ویژگی های انتزاعی خود بیانگر یک واقعیت امروزین است. همچنان که اعطای باتومِ سرکوب به دست برخی بسیجی پوشان به رغم همه واقع نمایی هولناک خود، عملی است کاریکاتوری در جهت به سخره گرفتن ارزش های دفاع مقدس. چنین کاری تبدیل بسیجی ونیروی انتظامی عصر جمهوری به پلیس و پاسبان عصر شاهنشاهی است.
امام خمینی در بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی دو سوال هم عرض و مرتبط با یکدیگر را مطرح کرد که بی ارتباط به بحث ما نیست. ایشان با اشاره به دورانی سیاه که «یک پاسبان به یک بازار حکومت می کرد» می پرسد که آیا «الان هم پاسبان‌های ما حکومت می کنند؟» این سوال ناظر بر «بالایی» ها است و به نقش و جایگاه نظامیان در جهت حکومت کردن یا نکردن بر مردم برمی گردد. اما سوال بسیار مهم تری که در ادامه همان سخن مطرح می شود مربوط به تغییر و تحول روحی حکومت شوندگان است: «و ثانیاً ملت هم همان[ملت عصر پهلوی] است که پذیرا باشد این را؟»(۲). اگر «پاسبان- حاکم» ناپذیری ملت و در همان حال «بسیجی- مردمی» پذیری ملی بخواهد به بیان هنری تبدیل شود، محصولش همان است که در زیبایی شناسی اعتراضی سبز مشاهده کردیم. مردمی که شعار می دادند «نیروی انتظامی، سبز تو هم قشنگه» در واقع بیانی زیبایی شناختی از مطالبات خود به دست می دادند. در همان حال کسانی که هویت مستقل و محترم بعضی اعضای همان نیروها را در هویت مجهول «لباس شخصی ها» منحل کردند و حریم دانشگاه و خیابان را به خون پاکان و نیکان و جوانان این کشور گلگون ساختند، از فرماندهان عالی مقام پهلوی تقلید کردند.
جنبش سبز مردمی در سویه هنری خود مبارزه ای است درباره نشانه سازی از سبزینگی زندگی در مقابل خون رنگی حزب پادگانی. ملتی که در لبخند “خاتمی” چهر ه ای انسانی از قدرت دید و آن همه معنای لطیف از دل نشانه سازی خود استخراج کرد، در ادامه تکاملی همین روند، معانی لطیف تری به رنگ سبز به عنوان یک نشانه سوار کرد واز نشانه سازی رنگ خون و رنگ سرخ عبور کرد. «در سر‌آغاز قرن بیستم نوعی آگاهی از تاریخ اروپا و بویژه انقلاب فرانسه واژگان رایج در گفتمان سیاسی دوران را تغییر داد و از جمله بر گزینش رنگ هایی خاص برای بیان گرایش های سیاسی نیز تاثیر نهاد» (۳). رنگ سرخ و «عید خون» و سرخی «بیرق آشوب» در شعر میرزاده عشقی محصول همان دوران است که در گفتمان های روشنفکری عصر مشروطه به وفور منعکس شد. پرچم سبز جنبش اگر در جانب اثباتی خود به زندگی و به حق انتخاب سرنوشت در پای صندوق های آرا پیوند یافته است، در جنبه سلبی خود به مفهوم گذار از عصری است که قدرت، «بیرق سرخ آشوب» افراشته و با شهروندان خود با «خون» سخن می گوید. خون و رنگ سرخ در پارادایم آن عصر سپری شده کارکردی نمادین دارد که در برخی موارد رنگ خود را بر واقعیت زیستی شهروندان می کوبد. گذار از «خون» به «زندگی» وگذار از «سرخ» به «سبز» در جنبه زیبایی شناختی خود،‌ استخراج زیبایی اسرار آمیز از ارزش زندگی و ارج نهادن به فرصت‌هایی است که زمانه برای پیشرفت فردی و جمعی و ملی و برای غلبه بر عقب‌ماندگی تاریخی جهل و جمود و استبداد در اختیار نسل حاضر نهاده است.
تصویرپرداز جنبش سبز مثل «نقاش زندگی مدرن» است که «شارل بودلر» در وصف او می گوید: «گویی دنیای خارج برصفحه کاغذ او تولدی دیگر می یابد، طبیعی تر از طبیعی،و زیباتر از زیبا، عجیب و بهره مند از حیاتی پر جنبش مانند روح خالقش، عصاره‌ی اشکال متغیر از طبیعت گرفته شده است. همه موادی که حافظه را انباشته کرده بودند، مرتب ومنظم و هماهنگ شده وناچار از پذیرش آن آسمانی شده اند که نتیجه قوه ادارکی کودکانه است، به این معنا که قوه ادراکی است که به واسطه معصومیت اش نافذ و جادویی است!» (۴) مثل چهره شهید که در دفتر نقاشی هنرمند جنبش سبز تولدی دیگر می یابد و روحش بر فراز صندوق آرای ملت به پرواز در می‌آید و مثل شال و سر بند سبز که در قامت «سهراب اعرابی»،‌نه! سهراب«ایرانی»، سبزتر از طبیعی و زیباتر از زیبا می شود.
پانوشت ها:
[۱] بیانکاماریا فونتا، ترجمه محمدعلی موسوی فریدونی، نشر شیرازه، ص ۳۳۰٫
[۲] صحیفه نور، جلد ۱۴، ص ۱۲۸٫
[۳] طلیعه تجدد در شعر فارسی، دکتر احمدکریمی حکاک، ترجمه مسعود جعفری، انتشارات مروارید، ص ۳۹۱٫
[۴] شارل بودلر، نقاش زندگی مدرن، نقل از کتاب از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، گردآورنده لارنس کمون،ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان، نشر نی، ص ۱۴۴٫

 

۲۸ سؤال محمــــــد نوری‌زاد از رهبری


محمد نوری‌زاد، نویسنده و کارگردان سرشناسی که تنها به اتهام انتقاد از مسئولان، زندانی شده و دوران محکومیت خود را در زندان اوین می‌گذراند، در نامه‌ای دلسوزانه به رهبری، ۲۸ سؤال خود را در قالب یک استفتاء درباره شرایط کشور از ایشان پرسید و در نهایت از ایشان پرسید: از دید شخص شما، آیا با توجه به این همه آوازه ای که با ماست، ما عاقبت به خیریم؟
به گزارش کلمه، نوری‌زاد در این نامه با مقایسه ادعاهای مسئولان ایران و آمریکا و عملکرد این دو، این پرسش‌ها را مطرح کرد که عملکرد ما به آرمان‌های مورد ادعایمان نزدیک‌تر است یا آنها؟!
وی در انتهای این نوشته تاکید کرده که مختصات جامعه و فرهنگ آمریکا را به‌مثابه‌ی یک الگو نمی‌پذیرد و “جایگاه حقیقی مدینه‌ی فاضله‌ی موعود ما، فرسنگ‌ها با آن‌چه که امروز از غرب برمی‌آید، دور و متفاوت است.” او تاکید می‌کند که صرفا خواسته است: “با چند مقایسه‌ی عینی و ملموس، راه تامل و بازنگری را بازبشکافیم و بر تثبیت‌شده‌های مکرر و فرسوده‌ی ذهنی خود نگاهی دوباره بیندازیم.”
متن کامل پرسش‌های ۲۸ گانه نوری‌زاد از رهبری را در ادامه می‌خوانید:
به نام خدای فهم
سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
قابلیت شب ها و روزهای زندان، در این است که فرد زندانی می تواند دوستان دیرین خود را به سلول خویش فرابخواند، و درخیال با آنان به گفت وشنود پردازد. یکی از هم نشینان همیشگی سلول من، شخص حضرتعالی هستید. حضور شما در سلول تنهایی من، این حسن را داشته است که بسیاری از ندانسته های خویش را با شما در میان گذارم، و در همان خیال از شما پاسخ گیرم.اخیراً اما با پرسش هایی روبه رو شده ام که پاسخ به آنها از جانب شما، می­تواند برای مردم و مسؤلین ما راهگشا باشد، و بسیاری از موانع را از پیش پای ما و شما بردارد. من، متعمدانه شأن این پرسش ها را به ساحتِ استفتاء می برم تا مرجعیت و رهبری شما را توأمان مخاطب قرار دهم.
رهبر گرامی، من کشوری می شناسم که در فساد غلت می زند. در قتل و غارت و آدم کشی سابقۀ طولانی دارد. قلدر است. قلچماق است. در پیشگاه بسیاری از مردم جهان، در مدار نفرت قرار دارد. شما از او جز به «دشمن» یاد نمی‌کنید. این کشور، فاسد است. فاجر است. شیطان است. شیطان بزرگ است. آمریکاست. جلوی چشم این کشوری که ما او را «عقرب جراره» توصیف می کنیم، انقلاب اسلامی ما پا گرفت. برخلاف میل او. انقلابی که آرزوهای فراوانی با او گره خورده بود. انقلابی که قرار بود انسان و انسانیت را برای بشری که از دایرۀ بشریت بیرون افتاده بود، به نمایش گذارد. انقلابی که آمده بود آزادی را به وجاهت راستینش، بازبَرَد. انقلابی که در وعده هایش، جز رواج عدل و راستی و رشد و تحمل مخالف هیچ نبود. انقلابی که با تمامی قامت خویش، بر سر صیانت از فرهنگ این مرزوبوم اصرار می ورزید، و همۀ مرزهای انسانی را پیش روی خود می دید.امروز، سی ودو سال از برپایی این انقلاب می گذرد. انقلابی که بخش وسیعی از عمر خود را از رهبری شخص شما بهره مند بوده است. بنا به خواست و هدایت شما: خیز برداشته، و بنا به تشخیص حضرت شما: بر جای نشسته است. به چپ رفته، یا به راست متمایل شده. فریاد کشیده، و یا سکوت کرده است.من کاری به این ندارم که امروز، مردمان کشور فنلاند، از رتبۀ اول کیفیت زندگی، و مردمان آمریکا از رتبه یازدهم، و مردمان کشور ما، از رتبۀ هفتادونهم کیفیت زندگی برخوردارند، اما می خواهم بدانم به لحاظ «فرهنگی»، که تخصص و گرایش محوری انقلاب ما بوده است، امروز ما، در کدام مرتبه از دنیای فهم قرار داریم.من در این پرسش ها، به سراغ پرتاب ماهوارۀ امید، و دانش غنی سازی اورانیوم، و سلول های بنیادین در کشورمان نرفته ام. چرا که دستاوردهای این چنینی، نه چیزی است که ما را از ورشکستگی برهانند. که اگر کمترین نسبتی میان دستیابی به این دستاوردها، و برقراری و بقای یک نظام حکومتی بود، شوروی سابق، با آن ابرقدرتی بلامنازعش، و موشک های هسته ای و ماهواره های مریخ پیمایش، فرونمی پاشید و به موزه های عبرت جهانیان نمی پیوست.همه داشته ها و نداشته های ما، تنها آنجا که به حوزۀ فرهنگ و اخلاق اجتماعی ما مربوط است، می توانند بر درستی یا نادرستی رفتار ما انگشت نهند. از همین روی، من پرسش های فرهنگی، و اخلاقی و اجتماعی خود را، در نسبت با همان «دشمن»، یعنی پای ثابت اشارات شما مطرح می کنم. به زعم همۀ ما، کشور آمریکا، به لحاظ فرهنگی، که همان تخصص محوری انقلاب ما باشد، از هم دریده، و بنیان نظامات اجتماعی اش، به هم ریخته است. این مقایسه، درست ترین و شاید جوانمردانه ترین مقایسه ای است که می تواند تکلیف بسیاری از ما را روشن سازد.
من در این پرسش ها، هرگز سراغی از داشته های تکنولوژیک، و پیشرفت های علمی، و وضعیت تولید و کار و معیشت و رفاه و ثروت آمریکایی ها در نسبت به خودمان نگرفته ام. فقط به همان ساحتی ورود کرده ام که در نقطه مرکزی علایق، و وعده های اولیۀ انقلاب اسلامی ما بوده است.این شما، و این پرسش هایی که من، از رهبر، و از مرجع تقلید بسیاری از مردمان ایران و جهان می­پرسم. استفتائاتی است که پاسخ شخص شما را می طلبد. پیش از مطرح کردن این پرسش ها اما بگویم که من، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در آمریکا بوده ام. و تا حدودی با چندوچون حساسیت های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مردمان آمریکا آشنایی دارم. به شوق انقلاب و وعده های آسمانی آن بود که دست از همه چیز شستم و به آغوش میهنم شتافتم. و از همۀ نقاط کشورم، محروم ترین مناطق را برای خدمت برگزیدم: سیستان و بلوچستان. هرمزگان. و منطقۀ محروم بشاگرد. و سال ها نیز در همین وادی دست به قلم بردم و آثار هنری برآوردم. مجموعه مقالات اینجانب با عنوان «جهان پس از آمریکا» نشان دهندۀ این است که من بیش از زوال آمریکا، به تجلی و درخشش انقلاب اسلامی ایران چشم داشته ام. پس، غرض و نیّت من از گزینش و مطرح کردن این پرسش ها، شیدایی من نسبت به آمریکا نیست. تعارضات آشکاری است که در این سی ودو سالگی انقلاب اسلامی، بر طَبَق صدق می نهم تا مقام شامخ شما، به یک­یک آنها پاسخ گوید، و مرا، و جمع بسیاری را از ابهام و بهت به درآوَرَد:
۱- حریم خصوصی مردمان، و رعایت حدود آن، یکی از حساسیت های حتمی ادیان ابراهیمی، و بویژه دین مبین اسلام، و بالاخص مذهب تشیع بوده است. آموزه های دینی ما، سرشار از توصیه هایی است که ما را به حفظ حریم خصوصی مردمان تحکم می کند. چه مسلمان، و چه غیرمسلمان.در سال های پس از پیروزی انقلاب، ورود به حریم خصوصی مردم توسط مأموران حکومتی، به امری رایج و بدیهی بدل شد. این روند، آن قدر آشکار و ملموس است که نیازی به تحقیق و پیگیری ندارد. تازه ترین، و فاحش ترین نمونۀ آن، هجوم اوباشان مذهبی، در ساعت سه بعد از نیمه شب، به منزل شخصی آیت الله صانعی در شهر قم است. در این هجمۀ طراحی شده که تحت همراهی و حمایت نیروهای انتظامی صورت پذیرفت، اوباشان مذهبی با دیلم، در ورودی دفتر و منزل ایشان را دریدند و از جا کندند و به اندرونی خانه ایشان هجوم بردند و به تخریب اموال، و ایجاد رعب و هراس همت ورزیدند.در آمریکایی که ما و شما می شناسیم، حریم خصوصی مردمان، شدیداً توسط قانون و مجریان قانون تحت محافظت است و ورودکنندگان به این حریم، با عکس العمل شدید دستگاه قضا مواجه می شوند. گر چه ، اتفاقات خارج از روال نیز صورت می پذیرد، اما روح جاری قانون، بنا بر صیانت سفت و سخت از حریم خصوصی مردمان دارد.حتی شنودهای تلفنی مردم پس از حادثه تروریستی یازده سپتامبر ، با عکس العمل معترضانه و نابخشودنی مردم روبه رو شد. همان چیزی که در کشور ما، تفریح مأموران حکومتی به شمار می رود.با این توصیف، مشخص بفرمایید که درخصوص حفظ و صیانت از حریم خصوصی شهروندان، قوانین و هیأت حاکمه آمریکا به اسلام و مسلمانی نزدیک ترند یا خود ما؟
۲- در آمریکا، اقلیت های دینی، و حتی بی دینان و شیطان پرستان، از همان آزادی برخوردارند که مردمان مسیحی آمریکا. اقلیت دینی، در همۀ ایالت های ا، اجازۀ احداث بناهای عبادی و اجتماعی مخصوص خود را دارا هستند. در این میان، مسلمانان، از جایگاه ویژه ای برخوردارند.در جوار برج های دوقلوی تخریب شده نیویورک، مسلمانان قطعه زمینی را برای احداث مسجدی بزرگ خریداری کردند. عده ای از متأثرین حادثه یازده سپتامبر، بنا بر اعتراض گذاردند تا از احداث این مسجد جلوگیری کنند. همان کاری که در کشور خودمان با همت «نیروهای خودجوش» صورت می پذیرد و کسی هم پاسخگوی رفتار سخیف آنان نیست. دستگاه قضایی آمریکا اما، با اقتدار، حق را به مسلمانان نیویورک داد و اکنون این مسجد، با کمی فاصله از مکان برج های دوقلو، در حال احداث است. اقلیت های دینی کشور ما، انصافاً تا پیش از انقلاب، به شکل سنتی، از آزادی بیشتری برخوردار بودند. می توانستند در همۀ دوایر دولتی استخدام شوند و از نردبان مسؤلیت های جامعه بالا روند. بعد از انقلاب اسلامی، آنان محدود و محدودتر شدند. مثلاً در یک قلم، ما هرگز به اهل سنت خود، اجازه نداده ایم در تهران، مسجدی بنا کنند و بی واهمه به عبادت پردازند. در روز روشن، ما عبادتگاه دراویش خود را تخریب می کنیم. زنانی از ادیان رسمی کشورمان را که اعتقادی به حجاب ندارند، مجبور می کنیم که پوشش بانوان خود ما را به تن کنند. در میان همۀ مسؤلان کشورمان (غیر از نمایندگی مجلس)، یک مسیحی، یک یهودی، یک زرتشتی به چشم نمی خورد. و تا این اواخر، حتی تحصیل کرده های اهل سنت نیز، اجازۀ حضور در مسؤلیت های کشور را نداشتند.پرسش اینکه، آیا ایشان، با همۀ خصلت های نامناسبی که دارند، به خدا، و به آموزه های پیامبران الهی نزدیک ترند یا ما؟
۳– کشور ما، اول کشور پرمصرف موادمخدر در جهان است. تجسم اینکه جمع کثیری از مردان و زنان و دختران و پسران ما به مصرف موادمخدر مشغولند، نه برازندۀ انقلاب اسلامی، که برازندۀ هیچ حکومت و حاکمیتی نیست. روی بردن مردم ما به مصرف مواد افیونی آن هم فراتر از مردمان همه کشورها، نشان از تزلزل بسیاری از مناسبات اجتماعی و انسانی در جامعۀ ما دارد.
سخن گفتن از غنی سازی اورانیوم در کشور، آنگاه پسندیده بود که ما بر یک چنین مفاسدی خط بطلان می کشیدیم و تکلیفشان را یکسره می کردیم. دستیابی به دانش هسته ای و سلول های بنیادین و پرتاب ماهوارۀ امید، در جامعه ای که جمعیت فراوانی از جوانانش به خماری درافتاده اند، بیشتر به هیبت مردی شباهت دارد که موهای خود را روغن و شانه زده، و کراوات بسته، اما پای افزار او دمپایی است.و باز تجسم اینکه به نسبت جمعیت، مردمان ما، بیش از مردمان آمریکا به مصرف انواع موادمخدر معتادند، آنجا به آزار فکری ما می انجامد که انقلاب خویش را انقلابی فرهنگی و رهایی بخش بدانیم. با این مقدمه، پرسش من از شما این است که آیا آمریکایی ها – درخصوص موادمخدر- بافرهنگ تر از ما نیستند؟ که آنان کافرند، و ما با مغز اسلام سروکار داریم؟ و آیا حاکمیت موجود در آمریکا، دلسوزتر از حاکمان خود ما نسبت به مردم خویش نیستند؟ که در آنجا سرمایه حرف اول را می زند و در کشور ما اسلام ناب؟
۴- مردمان آمریکا به‌گونه‌ای تربیت شده اند که اغلب دروغ نمی گویند، و از دروغ و دروغگو متنفرند. این اخلاق جاری، به صورت یک فرهنگ رایج، در همۀ ارکان حکومتی نیز رخنه کرده است. موارد استثنایی، در هر حوزه، من جمله دروغگویی مردم و مسؤلین ، امری بدیهی است. صورت کلی اما همان است که گفته آمد. یک مسؤل حکومتی در آنجا، اگر دروغ بگوید، از جایگاه مسؤلیتی اش ساقط می شود. دامنه این مسؤلیت ها، هر چه به سمت رأس هرم و مسؤلین برتر کشور می رود، سخت گیری ها نیز تشدید می شود. امکان دروغگویی یک دادستان آمریکایی، تقریباً محال است. مگر در موارد نادر. در کشور ما چه؟دادستان ما، به راحتی سر کشیدن یک جرعه آب، دروغ می نویسد، و دروغ خود را در سراسر کشور منتشر می کند. از باب نمونه، حادثه قتل «زهرا کاظمی» را سکته، و مرگ ناشی از سلاخی جوانانمان در کهریزک را، متأثر از بیماری مننژیت بیانیه می دهد. به گمان حضرت شما، در همین خصوص دروغگویی مسؤلین، آنها، به خدا و آموزه های دینی ما نزدیک تر نیستند؟
۵- از شخص حضرتعالی درباره «حق وتو» فراوان شنیده ایم. که بنایی ظالمانه و غیرعقلانی و غیرانسانی است. آمریکایی ها، یکی از دارندگان حق وتو، در سازمان ملل هستند. و از آن طریق، به سایر کشورها جفا می کنند. در کشور ما نیز، گونه ای از حق وتو در جریان بوده است. داستان «خودی و غیرخودی» و نظارت استصوابی، یک حق وتوی نانوشته است. حقی که ما، با تأسی بدان، دوستان خود را بر مسندها و موقعیت ها می نشانیم، و غریبگان را از آن دور می سازیم. با این تفاوت، که آمریکایی های جهان خوار، حق وتو را نه دربارۀ مردم خود، که در حق بیگانگان و دیگرکشورها اعمال می کنند. و ما، در کمال شهامت، حق وتوی خویش را مثل ساطوری برنده، در میان مردم خویش می نهیم. آنها کافرند و ما مسلمان. به نظر شرعی شما، آنان که کافرند، آیا مردمی و مردم دوست هستند، یا ما که مسلمانیم و بهره مند از هزارهزار حدیث و آیۀ مغایر؟
۶- حضرت شامخ شما، شاید جزو معدود رهبران تاریخ است که فراوان سخن گفته است. کمتر رهبری به قدر شما سخن گفته و می گوید. و البته، سخنان نغز و موعظه گون. اطمینان دارم از اینکه می توانید به راحتی، در هر موضوع، بدون دغدغه ورود کنید و مفصل سخن بگویید، لذت می برید. این لذت اما، محدود به شخص حضرت شماست. از خود شما که فاصله بگیریم، این لذت، کم و کمتر می شود. به مردم که می رسد، چیزی از طعم آن باقی نمی ماند. به راستی که مردم ما، در بازگو کردن مکنونات قلبی خویش، محدود و در تنگنایند. شاید به همین دلیل است که واگویه کردن مسائل خنثی، در رسانه های ما به افراط گراییده است. مردم ما، به هیچ وجه، از آزادی بیان بهره ای ندارند. خفقان گسترده ای، زبان مردم را از کار انداخته است.
امام علی علیه السلام در فرمان شورانگیز خود به مالک اشتر، او را به آن چنان شیوه ای از حکومت داری ترغیب می کند که زبان یک فرد ضعیف، در برابر حاکم به «لکنت» نیفتد. متأسفانه مردم ما، در هر کجا، و حتی در پیشگاه شما، به لکنت می افتند و از گفتن صریح هر آنچه در دل دارند، اجتناب می ورزند. ترس از تجربه های داغ و درفش، زبان گویای مردم ما را به کام و نیام فروبرده است. و شخص شما، شاید تنها کسی هستید که از لذت غلیظ آزادی بیان در این سرزمین بهره مند است.برخلاف مردم آمریکا، که صغیر و کبیرشان از این لذت متنعم اند. در آنجا ، مردم، بدون لکنت، و بسیار روان، با بزرگان خود سخن می گویند و حتی مفاسد آنان را در حضورشان به رخ می کشند. درست مثل آن عرب یک لاقبا، که به خلیفه اول گفت: «اگر کج بروی با این شمشیر راستت می کنم». در این باب نیز می بینیم آمریکایی ها به آموزه های دینی ما راغب تر بوده اند و آن را عملی نیز کرده اند. آیا شیوۀ حکومتی آنان، در همین محدودۀ آزادی بیان، از سنت های الهی و اسلامی ما تعبیت نمی کند؟ و ما که در کنار سفرۀ گستردۀ این آموزه ها حضور داریم، آیا بی بهره از آنها نیستیم؟
۷- اطمینان دارم خود حضرتعالی نیک می دانید که نظامیان آمریکا، هرگز اجازۀ دخالت در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشورشان را ندارند. دادگاه های فعال، سخت مراقب کوچک ترین تخطی نظامیان هستند. کدام نظامی درآنجا جرأت می کند برای یک نمایندۀ مجلس خط ونشان بکشد؟ کجا نظامیان آمریکایی، رسماً آستین ها را بالا می زنند و در زیر و بالای انتخابات کشورشان دخول می کنند و با راه اندازی کارناوال هایی از لباس شخصی ها و نیروهای خودسر، و البته با هماهنگی کامل با آنان، به ستادهای تبلیغاتی رقیبان انتخاباتی هجوم می برند و با مهر و موم و تخریب اموال مردم، فضا را برای پیروزی هر آن کس که خود می خواهند، فراهم می کنند؟ نظامیان آمریکایی، آن قدر به امنیت داخلی و خارجی خود بها می دهند که هیچ فرصتی برای ورود به حوزه های اقتصادی یا سایر حوزه های بی ربط ندارند. درست برخلاف نظامیان ما که اکنون، هم در حوزه­های سیاسی و اقتصادی یک پای محکم مداخلات داخلی و خارجی اند، و هم بسیاری از منصب های فرهنگی و اجتماعی را در سطح کشور اشغال کرده اند. اگر نگاهی به لیست اسامی نظامیان در هر کجا بیاندازید، بر این نکته با ما هم رأی خواهید شد که از صداوسیما تا شهرداری تا ریاست مجلس تا استانداری ها و فرمانداری ها و وزارتخانه ها و نمایندگی مجلس، همه جا نظامیان، پای در رکاب خروج از عهد قانونی خویش اند. با همان اخلاقِ اطاعتِ تشکیلاتی که ذاتی نظامیان است. با این مقایسۀ کوتاه، قبول دارید که آمریکایی ها، با کنار گذاردن نظامیان از هر مداخلۀ بی ربط، نسبت به ما که مشکلات جاری خود را با تحکم نظامیان مرتفع کرده و می کنیم، از رشد همه جانبه و نافذتری برخوردارند؟
۸- با پیروزی انقلاب، ما به رسانه های جمعی خود وعده دادیم که آنان را از آزادی در تحلیل ها و پیگیری ها و افشای مفاسد و انتشار باورهای خاص و عامشان، برخوردار خواهیم ساخت.وضعیت فعلی مطبوعات ما، در این سی ودو سالگی انقلاب، بسیار اسف بار و مشرف به موت است. گردی از مرگ بر سر مطبوعات و رسانه های دولتی افشانده ایم و اسمش را جریان آزاد اطلاعات گذارده ایم.در هیچ کجای دنیای فهم، به اندازۀ کشور ما، مطبوعات، در معرض تهدید و تعطیل و جریمه و سانسور شدید نبوده و نیستند. مگر کشورهای به قهقرا رفته. و یا شوروی سابق. و کشورهای همسان با خود ما.در عوض اما، رسانه ها و مطبوعات آمریکا، نه از آزادی محض و بی حدومرز، اما از آزادی بسیار بسیار فراوان و گسترده بهره مندند. یک نشریه سراسری و حتی محلی، آزاد است به هرکس و به هر موضوعی، در چارچوب قانون بپردازد، و واهمه ای از رییس جمهور و دولت او و نمایندگان مجلس و دستگاه قضایی نیز نداشته باشد. گاه در آنجا، درج یک خبر، آن هم در یک نشریه محلی، یک قاضی صاحب نام را، یک نماینده مجلس را، یک وزیر را، و یک مسؤل برجسته را به زیر کشیده و او را به چوب قانون سپرده است. برخلاف کشور ما، که مطبوعات، در تب و لرزی همیشگی، روزگار سپری می کنند. انصافاً آیا خدا و پیغمبر و انسان و انسانیت، در آن نظام بیشتر رعایت می شود یا در جمهوری اسلامی ایران؟
۹- ما پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به مردم خود، و به مردم جهان وعده دادیم که حتی کمونیست ها در ابراز عقیدۀ خود آزادند. این آزادی نه به این معناست که یکی بتواند بگوید: آهای مردم، من یک کمونیست هستم. بلکه به این معنا که او بتواند در دانشگاه ها، شاهد دست به دست شدن فلسفه فکری خود باشد و هم زمان، در فلان اداره نیز استخدام شود. امروز اما به جایی رسیده ایم که احزاب فرزندان امام و انقلاب را نیز تحمل نمی کنیم.
خلاصه این وعده ها همه به فراموشی سپرده شده. در آمریکا اما، با همۀ جنایت هایی که او در گذشته، به ما، و به سایر کشورها روا داشته، جریان سیالی از اندیشه، در دانشگاه ها، آزادانه، در حال حرکت است، بی آنکه مزاحمتی برای کسی و جریانی پدید آورده شود. آیا آنان، که به زعم ما کافر و از خدا برگشته اند، به این آیه قرآن که: «پس به بندگان من بشارت ده، آنانی که اقوال مختلف را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند» عمل کرده و می کنند، یا ما که همۀ ادیان الهی را پس می زنیم تا درستی خود را به رخ بکشیم؟
۱۰- در آمریکا، علاوه بر فیلم سازان دولتی، که فیلم های سفارشی و موردپسند دولت را می سازند، این امکان نیز برای فیلم سازان آزاد و مستقل فراهم است که به مخفی ترین و تاریک ترین زوایای حکومت، و حتی دستگاه های امنیتی ورود کنند. فیلم بسازند، و فیلمشان نیز آزادانه و بدون کوچک ترین محدودیت، در سراسر کشور به نمایش گذارده شود. همانند فیلم ساز مستقلی چون «مایکل مور» که سیاست های «بوش» را به نقد کشید، و فیلم انتقادی اش، در آنجا ، و در سایر کشورها، به شکل گسترده ای نمایش داده شد.
در کشور ما، من نمی گویم فیلم سازی بتواند دربارۀ قتل های زنجیره ای، یا دربارۀ حساسیت های پنهان و آشکار شخص حضرتعالی، یا دربارۀ زدوبندهای یک نمایندۀ مجلس، یا دربارۀ نحوۀ بازجویی از همسر سعید امامی، یا درمورد بی کفایتی یک وزیر، یا یک قاضی، یا یک معاون وزیر، یا یک مدیر مدرسه، یا یک سرباز کلانتری فیلم بسازد، که نمی تواند بسازد، هرگز، اما این فیلم ساز وطنی، حتی بتواند دوربینش را در خیابان های شهر حرکت بدهد، و از شعارهای هر از گاه جوانان معترض بر دیوارهای شهر، تصویر بگیرد و از رازهای دلتنگی آنان اثری استغنایی پدید آورد.حالا شما انصاف بدهید، فتوا صادر کنید، و پاسخ پرسش مرا بدهید که آنان به خدا نزیکترند یا ما ؟
حرفه اصلی من فیلم سازی است. من و شما نیک می دانیم که شرکت های غول پیکر فیلم سازی هالیوود، هم در پی سودند، و هم با فیلم هایشان بر اندیشۀ مردمان جهان آوار می شوند. چه با حقنۀ یک مفهوم، چه با سکس، چه با خشونت. اما این جامعه، به آن چنان رشدی از اعتماد و اطمینان رسیده است که فیلم ساز خود را به خاطر نگاه نافذش، به چهارمیخ نمی کشد. بلکه فضا را برای جولان فکر و خلاقیت او فراخ می کند. این آمریکا، با همۀ مفاسدی که دارد، آیا بر ما، برتری فرهنگی و عقلانی و معرفتی ندارد؟
۱۱- در کشور ما، بنا به هر دلیل قانونی یا غیرقانونی، مردم از داشتن شبکه های مستقل تلویزیونی محرومند. معنای ذاتی یک چنین نگرشی، عدم اعتماد و اطمینان به فهم مردم است. و اینکه استحقاق مردم به همین اندازه است که بنشینند و از شبکه­های دولتی ارتزاق شوند. و هر خبری را، هر تحلیلی را، هر روشنگری ای را که دولت صلاح می داند، از همان زاویۀ دلخواه دولت، ببینند و بشنوند و لابد: باور کنند. البته، یک معنای پنهانی نیز بر این روند حاکم است. و آن اینکه: انقلاب اسلامی به شدت آسیب پذیر است. باید منافذ آسیب را کور کرد و راه را بر توطئه علیه انقلاب بست. و یا حتی: انقلاب، در برابر فرهنگ و باور مردم مسؤل است. نکند یک شبکه مستقل و آزاد، اخلاق و دین مردم را به بازی بگیرد و ذهن مردم را برآشوبد!؟
در آنجا اما، در کنار شبکه های دولتی، ده ها شبکۀ خصوصی، بسیار فعال تر و پرمخاطب تر از شبکه های دولتی، و صدها شبکه آزاد و خصوصی محلی وجود دارند که شبانه روز به تبلیغ و انتشار هر عقیده و مرام و نگرش درست و نادرست مشغولند. با برنامه های متنوع. کاملاً منطبق با همان آیۀ قرآن، که خدا بندگانش را به گزینش بهترین ها از میان جوراجور عقیده و مرام ترغیب می کند. این جامعه، با هر مشکلاتی که با آن دست و پا می زند، به مرحله ای از شایستگی رسیده است که: به فهم مردم خود بها داده و آنان را در گزینش مطلوب خویش مخیّر ساخته است. جوامعی که از استحکام استوانه های بقای خویش نگرانند، بر همان شبکه های دولتی تحکم می کنند. به اسم جانبداری از فکر و روان مردم. پرسش من از محضر شماست کدام یک راه درست پیش گرفته ایم؟ آنان یا ما؟
۱۲- در آمریکا، رقابت آشکاری برای روشنگری و درستگویی، میان رسانه ها و شبکه های تلویزیونی به چشم می خورد. در عین حال که رسانه­هایی نیز هستند که بنا بر انتشار دروغ و فریب مردم دارند. اما آنچه که غالب است، این است که رسانه ها، متناسب با میزان صداقتشان در میان مردم مقبولیت دارند. رسانه های دروغگو، به سرعت در مدار نفرت مردم قرار می گیرند. چرا که دروغ و انتشار آن، گناهی است نابخشودنی. این، بخشی از فرهنگ مردم آن کشور است.. هم خودشان دروغ نمی گویند، و هم فضا را بر دروغگویان تلخ و تنگ می کنند.رسانه های ما و بویژه تلویزیون ما، برعکس، به غلیظ ترین شکل ممکن، به انتشار دروغ دست می یازند. در این یک سال و چندماه گذشته، دروغگویی و دروغ پردازی و انتشار دروغ توسط رادیو و تلویزیون ما، آنچنان از مهندسی ناآگاهانه ای برخوردار بود که مخاطبین کم تجربه نیز می توانستند دروغ خام او را بفهمند و بدان بخندند. نکته آزاردهنده ای که در این سال ها ما را می­آزرد، اصرار شخص شما در تأیید مداوم این رویه در صدا و سیما بوده است. که رییس آن، توسط شما تعیین می شده است.تلویزیون ما، بسیاری از مسائل و مشکلات جامعه را نمی بیند، و در کنار آن، به موضوعاتی متوجه می شود که آن موضوعات، مسئله و مشکل مردم نیست. راز مهارت رادیو و تلویزیون ما، در خنثی گویی و خنثی پراکنی، آن هم در جامعه ای که در هر ساعت هزار خبر آشکار و نهان در او دست به دست می شود، نشان از همین دروغ پراکنی و ندیدن درد و داغ مردم دارد. با مقایسۀ این دو رویه، بسیار مشتاقیم حقاینت رفتاری ایران و آمریکا را از نگاه شما بدانیم. کدام یک بر حقیم؟ راه کدام یک از ما درست است؟ و با راستی نسبت دارد؟
۱۳- مذهب ما، علاوه بر ترغیب مردمان به خیر و خوبی، آنان را از زشتی ها و رذیله های فکری و رفتاری پرهیز داده است.یکی از این رذیله­ها، «ریا» است. این ریا، به دلایلی که جای واگشایی آن اینجا نیست، در سال های پس از انقلاب اسلامی، به یک نهضت رایج، و اخلاق مستمر در کشور ما بدل شده است. شاید در هیچ کشوری همانند کشور ما، مردمان، در مواجهه با مسؤلان و بزرگان دینی، به ریا روی نمی برند. مثلاً استاد دانشگاهی که به محضر شما راه می یابد، بلافاصله لباسی از ریا می پوشد، و خود را آن گونه به شما نشان می دهد که شما می پسندید.این ریاکاری، که از صدر تا به ذیل ما راه یافته است، در آمریکا، یک «بی تعریف» است. یعنی مردم، ریا را نمی فهمند. با آن آشنا نیستند. همه، همانی هستند که آنند. باز هم در این مورد، از سر استثنائات درمی گذریم. بله رهبر گرامی، ما که اسلامی هستیم، با ریا آمیخته ایم. و آنان که به ظاهر کافرند، ریا را نمی شناسند. به فتوای حضرت شما، کدام یک از ما آیا به خدا نزدیک تریم؟
۱۴- رهبر گرامی، من و عده ای دیگربه صورت ظاهر ، زندانیان این زمانی انقلابیم. با هر گذشته ای که داشته ایم، و با هر آینده ای که رو به ما آغوش گشوده است. نه جرم و خطای این زمانی ما حتمی است، و نه درستی آنانی که در اطراف حضرت شما ابراز دوستی می کنند.تاریخ، گواه صادق این مدعا خواهد بود. با این همه اما، ما را با شما دوستی است. دوستانی که از رهبر خود راه می جویند. رهبری کهمی داند در آمریکا، تنها قوای مسلح در عرصه های اجتماعی، تنها و تنها پلیس است. در آنجا ، بجز موارد بسیار نادر و قابل اغماض، دسته ای از مردم، علیه مردمی دیگر، و در پناه حمایت نیروهای انتظامی، وارد عمل نمی شوند. لباس شخصی ها به دانشگاه و کوی دانشگاه حمله نمی کنند. آتش نمی زنند. تخریب نمی کنند. دانشجو را مجروح و کور نمی­کنند. به منزل ناراضیان مثل آقای کروبی حمله نمی کنند. هر رفتار اجتماعی، در چنگ قانون مهار است. پلیس، و تنها پلیس است که راه ها را می بندد و راه ها را می گشاید. پلیس است که در برابر خشم مردم ناراضی از منزل و محل کار یک شخصیت، یک حزب، یک جریان فکری محافظت می کند. در آنجا چیزی به اسم دادگاه خیابانی وجود ندارد. که در همان جا حکم کنند و همان جا نیز به اجرای آن دست ببرند. پلیس، مسؤل نظم اجتماعی است. اگر لباس شخصی ها، فاجعه ای آفریدند، پلیس مسؤل است. برای آنکه لباس شخصی ها، در قاموس انتظامی آمریکا، یک بی تعریف اند.شعبان بی مخ های مذهبی اند که آبروی مذهب را می برند.. یا اگر در زمان های دور، بر علیه سیاهان بوده، این روزها به ندرت به چشم می خورند. و البته به شدت مهار شده اند. موارد نادر قابل استناد نیستند. آنچه که به چشم می خورد و قانونی است، تسلط پلیس است بر زوایای پنهان و آشکار حادثه های اجتماعی. اکنون، ما، زندانیان امروز، ققنوس آتشخوار آسمان رهبری شماییم. که خود، می گدازیم تا شما را از خطرهای در کمین باخبر کنیم.
پاسخ شما به این پرسش ها، که قطعاً عالمانه و صادقه خواهد بود، نسبت ما را با شما و با جهان فهم آشکار می کند. آیا در جامعۀ ما، پلیس همه کاره است؟ و پاسخگو؟ یا نه، دیگرانی هستند که به وقت ضرورت، اقتدار پلیس را زیر پا می گذارند و خود، بی آنکه شناسنامه ای داشته باشند، روند امور جامعه را، یا یک حادثه را در دست می گیرند. یادتان هست چندسال پیش، مردمان معترض فرانسه، چه به روز پاریس و سایر شهرهای فرانسه آوردند؟ همه جا را سوختند و تخریب کردند و غارت کردند؟ آیا جز از پلیس، توپ و تانکی به میدان رفت؟ و آیا تیری شلیک شد؟ شیوۀ مردم داری کدام یک، درست است؟ خدای متعال، کدام رویه را تأیید می کند؟
۱۵- پلیس آمریکا، هیچ گاه با سلاح گرم، معترضین خیابانی خود را از پا درنمی آورد. روال کلی جامعه آمریکا که چنین است. مگر مواردی بسیار معدود. همین پلیس، با اتومبیل خود، به سمت مردم یورش نمی برد و کسی را زیر نمی گیرد. و یا حتی مردم تظاهرکننده راگرچه مجوز راهپیمایی نیز نداشته باشند- از بالای پل به زیر نمی اندازد. یا پلیس، یا هر جریان حکومتی. وقوع یک چنین حادثه هایی یعنی ظلم. ظلم است که دست به ریشۀ انقلاب ها و زحمت ها و فداکاری ها می برد، و بساط برقراری یک حکومت را در هم می پیچد. متأسفانه در کشور ما، و در این سال های پس از انقلاب، مشاهدۀ یک چنین وقایعی، دور از دسترس نبوده است. مرگ بی دلیل یک نفر در آمریکا، «موج» ایجاد می کند. نزد ما، موج ها، نه به خون بی گناهان، که مثلاً به پاره شدن عکسی از امام، بند است. این موج های دروغین، به دلیل آنکه امر حقی را خود ندارند، به اضمحلال ارکان جامعه ما می انجامند. که یک جا، خونی بر زمین ریخته می شود و بزرگان جامعه متأثر نمی شوند، درعوض اما، به خاطر پاره شدن یک عکس، گریبان چاک می کنند و از فرط خشم، کف بر لب می آورند.این تفاوت استخوان بندی ارکان اجتماعی آمریکا و خود ماست. به نظر شما، کدام یک از ما، به درستی، به انصاف، به عدل، به خدا، به اسلام، و به نهضت پیامبران روی داریم؟ آنها ؟ یا ما که به اسم اسلام حکومت به پا کرده ایم؟
۱۶- دوستی ما، که زندانی سیاسی این نظامیم، با شما صادقانه است. گر چه اکنون در زندانیم. و گر چه در زندان، با ما به تلخی سخن گفته اند و بر ما ناسزا باریده اند و ما را به ضرب و زور نواخته اند. دوستی ما با شما، در این روزهای تلخ زندان، از سر صدق است. و نه، نفاق. چرا که نفاق، در ظاهر به گونه ای است و در باطن به گونه ای دیگر. ما را اما چه به نفاق؟ که از همین زندان، سخن باطن خود آشکارا با شما می گوییم. نفاق آنجا پا می گیرد که نفعی به مخاطره افتد. نفع ما که زندانی شماییم، در چیست؟
در آمریکا، زندانی سیاسی وجود ندارد. یعنی زیرساخت های سیاسی، آن قدر هموار و ستودنی است که یک فرد سیاسی، بدون کسب امتیاز، و صرفاً از باب تأسیس و ثبت رسانه اش، به یک نهاد حقوقی مراجعه می کند و بلافاصله، روزنامه اش را، و شبکه تلویزیونی، و رادیویی اش را و حزبش را راه اندازی می کند و به حوزۀ فعالیت خود پای می گذارد.
در آنجا یک سؤال جدی وجود دارد. و آن اینکه:چرا باید یک شهروند، به دلیل فعالیت سیاسی اش، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی، و یا سخنرانی علیه رییس جمهور، و یا چون و چرا با رهبر، به زندان بیافتد؟ زندانی شدن یک فرد سیاسی در آمریکا، با غریو و اعتراض نهادهای مدنی همراه است. چرا و به چه دلیل او باید زندانی باشد؟ ما زندانیان سیاسی این روزهای انقلاب اسلامی، باورمان بر این است که بی دلیل حق آزادی از ما سلب شده است. و این یعنی ظلم. و ظلم، همان است که حتی نهضت رسولان الهی را فرو پاشید، و حکومت علی علیه السلام را از پا درآورد.شاید از ما بپرسید آیا در حکومت علی علیه السلام ظلم بوده که از پای درآمد؟ می گوییم بله.جامعه ای که به عدالت علی پشت کند، و نسبت به خلخال ربوده شده از پای زن یهودی بی تفاوت باشد، و عقیل های طایفه را به نوا برساند، و پرچم های علم را فروکشد، و اموال عمومی را ارث پدری خود بداند، و بر تحمیق و تحقیر مردمان اصرار ورزد، و دروغ و تزویر را به صحنه آورد، و نعمت های خدا را خراب کند، و به مصرف و اسراف روی برد، و به تفرقه و انشقاق درافتد، و به درجا زدن جاهلانه دچار شود، و آبروی خدا را خرج خود کند، و به اسم یاوری خدا، از خود خدا پیش افتد، و جز خسارت و خرابی بر جای نگذارد، لاجرم، خواهد شکست و فرو خواهد پاشید.
بله رهبر گرامی، ما زندانیان سیاسی، در اعتراض به این نازیبایی ها، اکنون در زندانیم. ما، به جای آنکه مورد تشویق و اعتنا قرار گیریم، به تنگنای زندان درافتاده ایم. آمریکایی ها، زندانی هایی از جنس ما ندارند، و ما بسیار داریم. کدام آیا درست و درست کاریم؟
۱۷- یکی از جرم های من، نقد حضرتعالی است. دو سال از سه سال ونیم حبس من، و عده ای دیگر چون من، به همین خاطر است: نقد مشفقانه. که قضات مأمور و معزول ما، آن را به توهین ترجمه کرده اند. در آمریکا، انتقاد از بزرگان حکومتی، بدون استثناء، امری رایج و جاری است. در ایران مگر نویسنده ای، خطیبی، روشنفکری، فیلم سازی، هنرمندی، می تواند به دزدی­های یک وزیر، و خطاهای یک روحانی، و بی قانونی های یک قاضی، و نقد رهبر نزدیک شود؟ نقد شخص اول آمریکا، یکی از امور متداول رسانه های آن کشور است. و نقد رهبر در جامعۀ ما، ظاهراً یک رؤیای دست نیافتنی! شما را به خدا، آمریکایی ها، با عنایت به همه جنایاتی که در سراسر جهان مرتکب می شوند، به فهم، به مدنیت، به رشد، به عقل، و به درستی دست یافته­اند یا ما؟
۱۸- ما از خدا برای شما شرح صدر آرزو می کنیم. که خدا به شما سینه ای گشاده، و فهمی غلیظ، و چشمی بصیر، و مردمی پای در رکاب، و فردایی نیکو عنایت فرماید. ما دوست داریم دیگرانی که خامنه ای ندارند، با حسرت به راه های طی شده، و به افق های روشن ما بنگرند. دوست داریم ما که خامنه ای داریم، به خدا، و به خوبی ها، و به خیر، و به درخشندگی های همه جانبه، نزدیک تر از دیگران باشیم.
چنین فرایندی، به راحتی، و با گشاده دستی، و با باور مردم می تواند در دسترس فهم ما و شما قرار گیرد. مثلاً،چرا نباید استادان ما، احساس آزادی کنند؟ و درعوض، احساس کنند که چشم هایی در کلاس، و در بیرون کلاس، مراقب آنانند تا به محض شنود سخن غیر، کار او را به حراست دانشگاه، و اخراج، و حتی به زندان دراندازند؟ استادان دانشگاه های آمریکا، در کمال آزادی، به نقد حکومت، و شخصیت های آن، چه در محافل رسانه ای، و چه سر کلاس درس خود می پردازند. بی واهمه. امشب در تلویزیون، زیر و بالای دولت حاکم را به هم می دوزند و فردا، انگار که چیزی رخ نداده باشد، سر درس دانشگاهی خود حاضر می شوند. استادان ما اما، با کمترین تعریض به مسائل حکومتی، به عرصه های هول و هراس درمی افتند. به نظر شرعی حضرت شما، کدام یک از ما، بر مدار حق ایستاده ایم؟
۱۹- جرم بسیاری از زندانیان سیاسی این یک سال اخیر، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی است. شما اگر از موضع رهبری فرود آیید و به سلول های ما پای نهید، به ما حق خواهید داد که از چشم خود حصرتعالی، جرم خود را خنده دار بدانیم. چرا که در این سی وچند سال انقلاب، کدام حزب و گروه و صنف و اجتماع مخالف، امکان راهپیمایی قانونی یافته است که ما دومی اش باشیم؟ شما که رهبر این انقلابید، در اصل، رهبر صیانت از قانون اساسی و حق مردم اید. و یکی از بندهای قانون اساسی ما، حق اعتصاب، حق اعتراض، و حق راهپیمایی مخالفین است. تلویزیون ما، به کرّات، تجمع و تظاهرات مردم آمریکا و اسراییل و سایر کشورهای غربی را علیه سیاست های حاکمانشان نشان می دهد و به زعم خود، سستی ارکان آنان را به رخ می کشد. اما ندانسته، داستان شکوهمند آزادی را در میان آنان برمی کشد. که در این کشورها، مردمان مخالف، می توانند اعتصاف کنند، تظاهرات کنند، و حتی در اغتشاش یک ماهه، پاریس و شهرهای فرانسه را به آتش بکشند، و خون از دماغ کسی جاری نشود. در کشور نازنین ما اما، تنها دستجات خودجوش، و کفن پوش، بی آنکه کسی از آنان مجوز بخواهد، اجازه راهپیمایی و اعتراض و حتی تخریب دارند. آن هم تحت حمایت قانون، و دستگاه های قضایی و انتظامی، و صداوسیما!
کفن پوشان و لباس شخصی هایی که بی واهمه از قانون و مجریان قانون، می توانند به حریم های خصوصی و اماکن علمی و رفاهی ورود کنند و آنجا را تخریب کنند و به آتش بکشند و بر سروصورت دانشجوی خفته در خواب بزنند و چشم او را نیز از حدقه درآورند. این همه، متأسفانه، پیش چشم حضرت شما صورت می پذیرد. حالا خود، در مقام یک مرجع، یک رهبر، به این پرسش من پاسخ دهید که کدام یک از ما، به حقوق شهروندی مردم خویش احترام قائلند و در حفظ و اجرای آن، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند؟
۲۰- رهبر گرامی، ما اکنون زندانی شماییم. بابت جرم هایی که مرتکب نشده ایم. یکی از جرم های ما این بوده است که گفته­ایم: چرا باید رییس جمهور یک کشور، به رفتاری مشکوک، و گاه غیرعقلانی دست یازد؟ از باب نمونه، به رفتار اخیر جناب آقای احمدی نژاد، دقت فرمایید! عده ای را که هیچ نسبتی با روند دیپلماسی جهانی ندارند، و خود، اتفاقاً در جایگاه مسؤلیتی خویش، با هزار مشکل و کاستی جدی مواجهند، و فرصتی برای ورود به حوزه های مغایر ندارند تا نمایندۀ ویژۀ رییس جمهور در آن حوزه ها باشند، توسط رییس جمهور به مسؤلیتی جدید و موازی فراخوانده می شوند. این حرکت آقای رییس جمهور، هیچ نیست مگر اینکه وی، به تشکیل حلقه ای مشکوک مبادرت ورزیده است. وگرنه، برای یک رییس جمهور، کدام نماینده و کدام مشاور، فرادست تر و مهیاتر از وزیری است که خود او را برگزیده است؟ مگر می شود یک رییس جمهور در حوزه دیپلماسی و فعل و انفعالات برون مرزی، خواسته ای و طرح و برنامه ای داشته باشد و وزارت خارجه، او را تمکین نکند؟ حالا اگر دانشجویی به رفتار مشکوک این رییس جمهور اعتراض کند، باید او را به بند کشید؟ رییس جمهوری که خود، آشکارا، به فهم مردم خود، و به قانون جاری کشورش توهین می کند آیا مستحق برخورد قانونی است یا منتقدینی که او را از بلاهت های رفتاری اش بازمی­دارند؟
در آمریکا، اولاً یک رییس جمهور، جرأت تخطی از قانون را ندارد تا داستان تخطی او را رهبر کشور متذکر شود و بعد از آنکه آبروی کشور و عقلانیت جاری آن را به چالش جهانی و داخلی درانداخت، تحکم رهبر او را به جای اول بازگرداند. ثانیاً تخطی یک رییس جمهور از قانون، غوغایی از انتقادها را به میان سیاسیون درمی اندازد و نشاط سیاسی کشور را برمی انگیزد. یعنی آمریکایی ها، با فراخ کردن راه منتقدین، راه را بر رفتار غیرقانونی مسؤلان خود می بندند و آن را ناهموار می کنند. نه اینکه زندان ها را از منتقدین آنان پر کنند. کاری که در کشور ما صورت گرفته و می­گیرد. حال، شما خود بفرمایید، ما اهل فهم و قانون و حق مردمیم یا آنها ؟ آیا عزل نیکسون، نه از این روی بود که حزب او، در دفتر حزب رقیب، شنود کار گذاشته بود؟ داستان واترگیت، برای آمریکایی ها، در عین حال که از یک منظر، خفت بار است، اما از صد منظر، غرورانگیز و قابل تقدیر است. با این حوادث، در آمریکا، قانون، سر برمی آورد و سرفرازی می کند. برعکس ما که قانون را، و حیثیت آن را خرج حاجت های صنفی و گروهی خود می کنیم و به دست خود، گلوله ای از آتش می پردازیم و به جان جامعه درمی اندازیم. کدام برتریم؟
۲۱- در آمریکا، قانون، به هیچ وجه از خون های به ناحق ریخته شده درنمی گذرد. اگر حادثه سال گذشته کشور ما، در آمریکا رخ داده بود، قطعاً دولت فرومی کشید و شخصیت های متعددی به زیر کشیده می شدند. درست همانی که خدا و قرآن و رسول می خواهد. که کشته شدن بی دلیل یک انسان را به مثابه کشته شدن همۀ مردم می داند و بالعکس! آیا آن ها که در قبال خون بی گناهان خود، تا بدین حد حساس و پای دررکابند، به فرامین خدا تن سپرده اند، یا ما؟باز مجدداً اشاره می کنم که در محاسبه اوضاع داخلی آنجا، از سر حادثه های هر از گاه آن در گذشته و به روال جاری جامعۀ آمریکا تأکید می کنم.
۲۲- پرسش بعدی من کمی برای شما تلخ است. می دانم. اما حقیقتی است که با تلخی آمیخته است. واقعیتی است انکارناپذیر. آمارها، در این مورد، دروغ نمی گویند. رهبر گرامی، متأسفانه یا خوشبختانه، اسلام در آمریکا، سال به سال رشد می کند. نه در آنجا ، که در همۀ کشورها. طبق آمارها که می توان بر درستی آنها نیز اذعان داشت. تنها در دو کشور است که اسلام، رو به افول دارد. یکی در کشور ما، دیگری در افغانستان. نیازی به آمار میدانی نیست. با نگاه به اطرافمان، میزان گرایش به اسلام را می توانیم رصد کنیم.آیا واقعاً امامان جمعه حضرتعالی، قابلیت و سواد این را داشته و دارند که یک نفر، به آمار موافقین اسلام بیافزایند؟ بیایید و نه با چشم محمد و علی، که با چشم رهبر یک کشور خردورز، به میزان سواد امامان جمعه و نمایندگان خویش بنگرید. و سواد آنان را در حوزه های اجتماعی و سیاسی و مردم شناسی ارزیابی فرمایید. و اندازۀ تأثیر بودونبود آنان را، و دخالت های غیرقانونی آنان را در امور جاری کشور، به ترازوی همان خرد جمعی بسپرید. نتیجه، بسیار زیان بار و آشوبنده است. شما با گماردن این امامان جمعه، بخش وسیعی از مخاطبین خود، و مخاطبین نماز جمعه، و مخاطبین اسلام را از کف داده اید. راز افول شمارگان نمازگزاران جمعه، آیا در همین نیست؟ عدالتی که در دستگاه قضایی ما چندان به چشم نمی خورد، و دولت مردانی که اغلب کارآمد و صادق نیستند، و نمایندگانی که عمدتاً بزدل و نمک گیرند، و آشفتگی هایی که در حوزه های علمی و معیشتی مردمان پدید آمده، باید هم عرصه را برای رشد اسلام در این ملک تنگ سازد. اگر اسلام در کشور ما رو به رشد بود، جای تردید بود. حالا شما خود بفرمایید، آیا ما در مسیر آسیب رساندن به اسلامیم یا آن ها؟ و آیا ما آبروی اسلام را برده ایم یا آنها؟ با این همه ادعایی که ما داریم، و ادعایی که آنان ندارند. و بنا به گفته های مکرر شما، دشمنی هایی که آنان نسبت به اسلام و مسلمین روا می دارند؟
۲۳- در آمریکا،N.G.Oهای مردمی و غیردولتی، امکان فعالیت در اغلب حوزه ها، و نفوذ در بسیاری از زوایای حکومتی را دارا هستند. در ایران، ما یکی دو حزب مخالف خود را نیز با شتاب، به اسم وابستگی به دشمنان انقلاب، تعطیل می کنیم تا جز خود ما، کسی از ما چیزی طلب نکند و خطاهای ما را به رخ نکشد و دست به اندرون مناسبات ما نبرد و برخورداری های بی دروپیکر ما را برملا نکند. کدام یک از ما، اهل «رشد» هستیم؟
۲۴- ما آمریکایی ها را به خاطر زندان ابوغریب و گوآنتانامو منفور می دانیم. اولاً این دو زندان برای غیرآمریکایی ها بود. و در هیچ یک، مثل کهریزک، به کسی تجاوز نشد، و کسی نیز سلاخی نگردید. در آمریکا، دستگاه های امنیتی، به کشتن فعالان سیاسی دست نمی برند. در کشور ما، قتل های زنجیره ای رخ داد و هیچ مسؤل مؤثر حکومتی به زیر کشیده نشد. مگر می­شود بزرگان یک کشور، در جریان یک چنین فاجعه ای نبوده باشند؟ مگر می شود اسراییلی ها به حساس ترین دستگاه امنیتی ما ورود کنند و سیاسیون ما را یک به یک از پای درآورند؟حالا خود شما قضاوت بفرمایید، با همۀ جنایت هایی که در آنجاا رخ می دهد، در این مورد بخصوص، دست ما به خون سیاسیون آلوده تر است یا دست ایشان ؟
۲۵- دستگاه قضایی آمریکا، رییس جمهوری چون کلینتون را به خاطر یک دروغ، جلوی چشم دنیا مفتضح کرد. به گمان من، این دستگاه قضایی مستقل و نفوذناپذیر، حتی غرور دستگاه عدل الهی را نیز برمی انگیزد. در کشور ما اما، رییس جمهور ما، مرتب، دروغ بر دروغ می نشاند و دستگاه قضایی ما، یک «چه گفت؟» نیز بر زبان نمی آورد.خداوکیلی کدام انصاف، کدام عدل، کدام قضاوت، خدایی تر است؟ آنچه که در آنجا جاری است؟ یا آنچه که ما به شوخی نامش را عدل در جمهوری اسلامی گذارده ایم؟ من این را هم قبول دارم که آمریکایی ها، بعد از واقعه یازده سپتامبر، عرصه را بر مردم خود و خارجی ها سخت گرفتند. از شنود تا انگشت نگاری و تا سانسور. اما بلافاصله با آرام شدن اوضاع، به جای اول خود بازرفتند و از آن دوره، و دورۀ «مک کارتی» به عنوان دوران سیاه اسم می برند.
۲۶- آمریکایی ها آن قدر از خود مطمئن اند و به زیرساخت ها و استوانه های فرهنگی و اجتماعی خود باور دارند که دراختیار نهادن تریبون برای مخالفین خود را یک زنگ تفریح می دانند. آن چنان که صدها تریبون رسمی خود را در اختیار آقای احمدی نژاد می گذارند و او، با حسی از پیروزی به وطن بازمی گردد و برای خود جشن پیروزی به پا می کند. پیروز آنانند که به چنان رشدی رسیده اند که شنودن سخنان مخالفین خود را جزیی از شاکله فهم اجتماعی و سیاسی خود می دانند. آیا ما به راستی تحمل شنودن سخنان اوباما در دانشگاه ها و شبکه های تلویزیونی که هیچ، تحمل شنودن یک ربع صحبت آقای سیدمحمد خاتمی را در یکی از هزاران تریبون های خود داریم؟داوری بفرمایید: کدام یک از ما احترام برانگیزتریم؟ نه در شعار، که در عمل؟
۲۷- افکار عمومی در آمریکا آن قدر اهمیت دارد که شرمندگی از تماشای چهرۀ معترض مردم، بسیاری از مسؤلان خطاکار را مجبور به استعفا و سپس خانه نشینشان می کند. افکار عمومی در کشور ما، یک شوخی است. و فریب فکر مردم، در کشور ما، یک امر رایج! ؟در سفر پاپ، رهبر کاتولیک های جهان به انگلستان، مردمانی که به او و به رفتار زشت کشیشان کاتولیک معترض بودند، به خیابان ها ریختند تا صدای اعتراض خود را به پاپ و به جهانیان برسانند. فشار ناشی از افکار عمومی، آن­چنان پاپ را در تنگنای بی آبرویی روحانیان خویش قرار داد که وی رسماً، و برای چندمین بار مجبور شد درمقابل رسانه های جهان قرار گیرد و از مردم پوزش بخواهد. بله، این است خاصیت اعتراض آشکار مردم. که زشتی را، حتی در پستوهای کلیسای متعصبین مسیحی نیز تحمل نمی کند. اگر اعتراض مردم نبود، و یا حتی عذرخواهی پاپ، در خفا، و در یک محفل خصوصی صورت می پذیرفت، چیزی به اسم «تربیت» به جان جامعه نمی نشست. و این است خاصیت و اهمیت افکار عمومی. همان چیزی که ما از نعمت او بی بهره ایم. و به اسم حفظ نظام، و عدم تضعیف نظام، جامعه خود را از این شایستگی بزرگ محروم ساخته ایم.ما از این نعمت بی بهره ایم، اما مردمان آن سرزمین ، در یک چنین بستری زاده می شوند و بزرگ می شوند و به کهنسالی می رسند. آیا خدای خوب، اگر بنا بر گزینش باشد، ما را برمی گزیند یا آنان را؟ این نعمت بزرگ این زمانی، در قانون اساسی کشور ما دیده شده است.اما نه حضرت شما، و نه دولت ها و مجلس ها و دستگاه قضایی، هیچ یک به صرافت این نیافتاد که حذف یک حق آشکار از حقوق مردم توسط حاکمان، به زوال آنان منجر خواهد شد. ما به سراغ این اصل شایسته نرفته ایم که امروز، پرسش از رهبر، از وضعیت مالی آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، و پول هایی که رییس جمهور در مدت مسؤلیت خود چه در شهرداری و چه در سال های اخیر جابه جا کرده، برای ما ثقیل و سنگین و همراه با تب و لرز جلوه می کند. و من، خدای خوب را می بینم که از ما، که به اسم او شعارهای بسیاری سر داده ایم، روی برگردانده، و به کسانی روی برده است که ادعای مسلمانی ندارند، اما روح مسلمانی را به جان جامعۀ خویش درانداخته اند.
۲۸- نظام ما، یک نظام دینی است. بسیار متفاوت با نظام فکری آمریکایی ها که سکولار است. با این حساب، باید در میان ما، ادب، اخلاق، تحمل، مدارا، بزرگواری، گذشت، احترام، محبت، صداقت، پاکدامنی، پاکدستی، تحمل مخالف، احترام به مخالف، فداکاری، و بسیاری از خصلت های ناب انسانی فراوان تر از یک جامعۀ سکولار باشد. پیشنهاد می کنم یک نگاهی به «ادب»یات رسانه های دولتی و ملی در همین یک سال و چندماه گذشته بیاندازید تا بدانید: انصاف و عدل و مساوات و عدم تبعیض، نه، بلکه چه محموله ای از ناسزاهای سخیف در آنها به روان جامعه جاری شده است. همۀ اینها درمقابل چشمان شما دست به دست شده است. آن ها هرگز به یک عالم دینی، هر چند غیرمسیحی، توهین نمی کنند و منزل او را و حریم او را به دست اوباشان حکومتی نمی سپرند. همان کاری که ما، با عالمان روحانی خویش، مرتکب شدیم. ایشان، با افتخار، عکس مسؤلین و رؤسای جمهوری سابق خود را، با هر گذشته ای که داشته اند، به مناسبت های مختلف، و در اماکن مربوطه، جلوی چشم همگان می گذارند. و حال آنکه ما، به محض بر سر کار آمدن، مسؤلین سابق خود را متعمدانه در مدار فراموشی و حتی نفرت خود قرار می دهیم.

رهبر گرامی، فرض بدیهی این نوشته بر این نبود که خدای‌ناکرده، مختصات جامعه و فرهنگ آمریکا را به‌مثابه‌ی یک الگو متصور شویم. ابداً. چه، جایگاه حقیقی مدینه‌ی فاضله‌ی موعود ما، فرسنگ‌ها با آن‌چه که امروز از غرب برمی‌آید، دور و متفاوت است. بلکه تنها هدف و نیت از این قلم‌فرسایی این بود که مگر باچند مقایسه‌ی عینی و ملموس، راه تامل و بازنگری را بازبشکافیم و بر تثبیت‌شده‌های مکرر و فرسوده‌ی ذهنی خود نگاهی دوباره بیندازیم.

روزگار عجیبی است. زمانی خواهد رسید که آیندگان، در زمانی نه چندان دور، به داوری اطوار ما خواهند پرداخت و به بسیاری از رفتار ما خواهند خندید و بر فرصت های به باد داده شده توسط ما، افسوس خواهند خورد…

حال، از دید شخص شما، آیا با توجه به این همه آوازه ای که با ماست، ما عاقبت به خیریم؟
با احترام و ادبمحمد نوری زاد

 

برای واکاوی مداخله نهادهای امنیتی و نظامی در انتخابات

چهارده زندانی سیاسی: گروه حقیقت‌یاب ملی تشکیل شود



کلمه:در واکنش به سخنان محمود احمدی نژاد، رییس دولت دهم که در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد کرده بود یک گروه مستقل حقیقت‌یاب بین المللی حادثه حمله تروریستی یازدهم سپتامبر را بررسی و عاملان واقعی و پنهان این جنایات را شناسایی و آنان را به دادگاه مستقلی برای محاکمه و مجازات معرفی کند، چهارده زندانی سیاسی خواستار تشکیل کمیته حقیقت‌یاب مشابه برای کشف حقایق مربوط به انتخابات و حوادث پس از آن شدند.
به گزارش کلمه، چهارده زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین با انتشار بیانیه ای، به همان شیوه مورد اشاره احمدی نژاد پیشنهاد کرده اند که یک گروه حقیقت یاب مستقل ملی، متشکل از افرادی معتبر و مورد اعتماد جامعه برای کشف حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن تشکیل شود تا به دقت و بر اساس اسناد موجود جوانب مختلف انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن را بررسی و ادعاهای مطرح شده در مورد تخلفات و دخالت های غیر قانونی را بررسی و عوامل پشت صحنه تخلفات و حوادث را شناسایی و نتایج کامل تحقیقات خود را در اختیار ملت ایران قرار دهد و عوامل واقعی بحران ساز را به مراجع قضایی معرفی کند.»
چهارده زندانی سیاسی اوین به عنوان تعدادی از قربانیان بی گناه حوادث پس از انتخابات در بیانیه خود تاکید کرده اند که« تشکیل چنین گروه مستقل حقیقت یابی برای بررسی حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و انتشار بی طرفانه نتایج کارگروه، ضمن بازسازی اعتماد جامعه نسبت به امکان برگزاری انتخابات سالم در کشور، برای جامعه جهانی نیز الگو ساز خواهد شد و شبهه رفتار دوگانه با ملت ابران و بیگانگان را نیز برطرف خواهد کرد.»
به گزارش کلمه، متن کامل بیانیه ۱۴ زندانی سیاسی حوادث پس از انتخابات به این شرح است :
به نام خدا
آقای احمدی نژاد در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ضمن طرح ابهاماتی در مورد حمله تروریستی القاعده به برج های شهر نیویورک در روز ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، پیشنهاد کرد که یک گروه مستقل حقیقت یاب بین المللی این حادثه را بررسی و عاملان واقعی و پنهان این جنایات را شناسایی و آنان را به دادگاه مستقلی برای محاکمه و مجازات معرفی کند.
ایشان که به صورت ضمنی مدعی ارتباط پنهان میان عاملان این اقدام تروریستی و ماموران دولت آمریکاست، گفت :« آنها با درست کردن یک ماجرای مبهم به افراد بسیاری اتهام وارد کردند، به هر کشوری که خواسنتد حمله کردند و با هر کس که خواستند برخورد کردند» (۵/۷/۸۹) و در جای دیگری گفت: «اگر ریگی به کفش آمریکا نباشد طبعاً این پیشنهاد را می پذیرند.» (۶/۷/۸۹).
هرچند انگیزه مطرح کردن چنین پیشنهادی در شرایط کنونی کشور با وجود فشارهای گسترده بین المللی و اقتصادی برای ما روشن نیست و بیشتر نوعی فرافکنی تبلیغاتی تلقی می شود، ولی به هر حال تشکیل یک گروه مستقل حقیقت یاب بین المللی برای تحقیق در مورد رویدادی که عوامل امنیتی و اطلاعاتی یک حکومت متهم به دخالت در آن و وارونه جلوده دادن حقایق آن برای افکار عمومی هستند، می تواند موثر و نتیجه بخش باشد. در عین حال ملت ایران حق دارد که انتظار داشته باشد پیش از هر جای دیگر، در رفتار و چارچوبی مشابه آنچه برای رسیدگی به حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ پیشنهاد شده، به حادثه ای رسیدگی شود که در ابعادی ملی دارای ویژگی های مشابه ادعاهای مطرح شده در مورد آن حادثه است.
در سال ۱۳۸۸ بروز نشانه های قوی از تخلفات و دخالت های ناسالم غیر قانونی در انتخابات ریاست جمهوری منجر به اعتراضات مردمی شد. هرچند رسیدگی شفاف، بی طرفانه و اعتماد ساز به این اعتراضات می توانست باعث کنترل بحران شود و وجهه مردم سالار نظام و اعتماد عمومی نسبت به فرایند انتخابات در کشور را ارتقا دهد. اما با دخالت ماموران امنیتی، اطلاعاتی و نظامی، تردیدها و ابهامات تشدید شد و فضای امنیتی ایجاد شده توسط این نیروها، این رویداد را به یک بحران ملی بدل کرد. ماموران اطلاعاتی ، امنیتی و نظامی مداخله کننده در انتخابات، با ساز کردن قصه های تخیلی و روایت های مبهم، به افراد بسیاری اتهام وارد و هرکس را که خواستند به این بهانه دستگیر و روانه زندان کردند. برخلاف ادعای مکرر آقای احمدی نژاد در مورد وجود آزادی های سیاسی در ایران، اعتراضات مسالمت آمیز مردم را به خشونت کشاندند، و صدها فعال سیاسی ،مطبوعاتی و شهروندان معترض را تحت فشارهای متعدد و حتی شکنجه قرار دادند و در محاکماتی مغایر با قانون اساسی و قوانین جاری کشور از جمله قانون آیین دادرسی، آنان را به زندان های طویل المدت و محرومیت از حقوق مدنی محکوم کردند.
پرونده جنایات کهریزک و سخنرانی منتشر شده یکی از مسئولان اطلاعاتی – نظامی تنها بخش هایی از این اقدامات خلاف قانون در انتخابات و حوادث پس از آن را آشکار کرده است، هنوز ابهام های زیادی باقی است و بی گناهان زیادی در زندان به سر می برند.
ما به عنوان بخشی از قربانیان بی گناه و در بند این حوادث که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به همان شیوه مورد اشاره آقای احمدی نژاد متهم، دستگیر و با احکام ناعادلانه زندانی شده ایم، پیشنهاد می کنیم یک گروه حقیقت یاب مستقل ملی، متشکل از افرادی معتبر و مورد اعتماد جامعه برای کشف حقایق مربوط به این انتخابات و حوادث پس از آن تشکیل شود. این گروه به دقت و بر اساس اسناد موجود جوانب مختلف انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن را بررسی و ادعاهای مطرح شده در مورد تخلفات و دخالت های غیر قانونی را بررسی کند. عوامل پشت صحنه تخلفات و حوادث را شناسایی کند. افراد متخلف در قوه قضاییه و دیگر نهادها و همچنین نقش ماموران اطلاعاتی، نظامی و امنیتی در این حوادث و دخالت آنان را در انتخابات روشن و علل و مقاصد واقعی اقدام کنندگان را کشف کند و نهایتاً نتایج کامل تحقیقات خود را در اختیار ملت ایران قرار دهد و عوامل واقعی بحران ساز را به مراجع ذی صلاح قضایی معرفی کند.
تشکیل چنین گروه مستقل حقیقت یابی برای بررسی حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و انتشار بی طرفانه نتایج کارگروه، ضمن بازسازی اعتماد جامعه نسبت به امکان برگزاری انتخابات سالم در کشور، برای جامعه جهانی نیز الگو ساز خواهد شد و شبهه رفتار دوگانه با ملت ابران و بیگانگان را نیز برطرف خواهد کرد.
فَاَجنب یَغِرک ما تُحِبُّ یَنفسک و اَکرَه ما تَکرَهُ لَها، و لا تَظلمُ کَما لا تُحِبُّ اَن تَظلَمَ و اَحیِن کَما تُحِبُ اَن یَحسن اِلیکَ و استقبحُ مِن نَفسِکَ ما تَستَقبحُ مِن غَیرک( وصیت امیرالمومنین علی (ع) به امام حسن علیه سلام)
«برای دیگری بپسند آنچه برای خود می پسندی و نخواه برای دیگری آنچه برای خود نمی خواهی، و ستم مکن چنانکه نمی خواهی به تو ستم شود و نیکی کن چنانچه دوست داری به تو نیکی شود و زشت دان از خود آنچه را که از دیگری زشت می پنداری.»
اسامی امضا کنندگان :
بهمن احمدی امویی – سید میلاد اسدی – محسن امین زاده – علی پرویز – علی تاجر نیا – محمد داوری – مجید دری – امیر خسرو دلیر ثانی – محمد فرید طاهری قزوینی – کیوان صمیمی – کوهیار گودرزی – علی ملیحی – عبدالله مومنی – محسن میردامادی.

گروه حقیقت یاب ملی برای واکاوی مداخله نهادهای امنیتی و نظامی در 
انتخابات تشکیل شود

 

صنایع استانی زیر فشار تحریم‌ها و هدفمند کردن یارانه‌ها

احتمال تعطیلی کارخانه‌های انرژی‌بر و بیکاری کارگران


نساجی، چینی، کاغذ، چوب، فولاد، مس، آلومینیوم، فرو آلیاژ، سرب، روی و ریخته گری، سیمان، کاشی و سرامیک، شیشه، آجر، گچ و سنگ، قند و شکر، روغن، لبنیات و مواد شوینده جزو صنایع «انرژی‌بر» محسوب می‌شوند و از این رو در برابر اجرای قانون هدفمند شدن یارانه‌ها آسیب پذیری بیشتری دارند. برخی از این صنایع در استان کهگیلویه و بویراحمد فعال هستند.
کارخانه‌های فولاد بویراحمد، سیمان و قند یاسوج و آجر گچساران و کارخانه در حال ساخت آجر دهدشت از آن دسته صنایع استان به شمار می‌روند که براساس انرژی ارزان طراحی و ساخته شده‌اند.
در شهرستان گچساران نیز یک کارخانه تولید سیمان سفید در حال ساخت است که بدون تردید از هدفمند‌سازی یارانه‌ها در نیمه دوم سال تاثیر می‌پذیرد، این کارخانه نیز براساس انرژی ارزان طراحی شده است.
تعدادی کارخانه تولید محصولات لبنی در استان وجود دارد که برخی زیر نظر سازمان صنایع استان و برخی نیز در حوزه مدیریت سازمان جهاد کشاورزی فعالیت دارند و دوغ آبعلی در یاسوج، کارخانه لبنی فرودگاه و تعاونی لبنیاتی عرفانی در دهدشت محصولات لبنی استان را تامین می‌کنند. معاون برنامه‌ریزی سازمان صنایع و معادن استان کهگیلویه و بویراحمد با بیان این‌که در زمینه صنایع شیمیایی و مواد شوینده نیز کارخانه‌های کوچک و بزرگی در استان در حال فعالیت است، اضافه می‌کند: «مصرف انرژی در این صنایع بالاست یا به قول کارشناسان آنها در گروه صنایع انرژی‌بر قرار می‌گیرند و این نگرانی وجود دارد که بعد از حذف یارانه‌ها و افزایش قیمت انرژی، قیمت تولیدات این کارخانه‌ها و صنایع به‌شدت افزایش یابد، به‌طوری که مدیران آنها قادر به فروش کالاهای خود نباشند.»
احتمال تعطیل کارخانه‌ها و بیکاری
مدیران صنایع استان می‌گویند بنگاه‌های تولیدی به سادگی نمی توانند فشار قیمت تمام‌شده را به تولید نهایی منتقل کنند چون هم مشتری داخلی قدرت خرید ندارد، هم محصول تولیدی قدرت رقابت با کالاهای وارداتی را نخواهد داشت.
شهرام باقری، مدیر عامل کارخانه فولاد یاسوج، تصریح می‌کند که چون زیر ساخت‌های لازم برای رقابت در استان کهگیلویه و بویراحمد وجود ندارد و فناوری به کار رفته در صنایع این استان از استانداردهای دنیا عقب‌تر است، درصورت حذف یارانه‌ها وضع صنایع انرژی بر مانند فولاد سخت خواهد شد.
وی می‌افزاید: «کل تولید واقعی فولاد کشور حدود ۱۲ میلیون تن است. در حالی که میزان تولید یک کارخانه فولاد در شهر انشان چین که مشخصا از خط تولید آن دیدن کردم، به ۲۰ میلیون تن می‌رسد. هرچه میزان تولید بیشتر باشد، هزینه‌های تولید کمتر و در نتیجه امکان رقابت بیشتر می‌شود. تولید کارخانه فولاد یاسوج به اندازه‌ای نیست که بتواند با سایر شرکت‌ها رقابت کند، بنابراین درصورت حذف یکباره و ناگهانی یارانه‌ها بدون تردید کارخانه فولاد یاسوج تعطیل و۵۰۰ کارگر آن بیکار خواهند شد.» به عقیده باقری، قانون هدفمند کردن یارانه‌ها باید برای صنایعی همچون فولاد به‌صورت پلکانی عملیاتی شود تا تولید آسیب جدی نبیند و قدرت ترمیم داشته باشد.
در قانون هدفمند کردن یارانه‌ها پیش‌بینی شده است دولت امسال از محل حذف یارانه‌ها ۲۰ هزار میلیارد تومان (۲۰ میلیارد دلار) درآمد داشته باشد و قرار است برای مقابله با تورم ناشی از افزایش قیمت کالاها، نیمی از درآمدهای حاصل از افزایش قیمت، در اختیار خانواده‌های کم‌درآمد و فقیر قرار بگیرد، بخشی دیگر به تولید اختصاص یابد و بخشی نیز در طرح‌های عمرانی هزینه شود.
با این حساب درصورت تقسیم مساوی اعتبارات سهم تولید از یارانه‌ها در صورتی که درآمد دولت امسال ۲۰ هزار میلیارد تومان باشد، حدود ۳۰ درصد یعنی حدود ۷ هزار میلیارد تومان خواهد بود. اما گزارش‌ها حاکی از آن است که تنها ۲۰ درصد از سهم تولید قرار است به صنایع اختصاص یابد و بقیه آن در اختیار سایر بخش‌های تولیدی گذاشته می‌شود. این در حالی است که برآورد مدیران کارخانه‌های کهگیلویه و بویراحمد حاکی از آن است که با حذف یارانه‌ها، بخش عمده‌ای از صنایع استان با مشکل جدی مواجه می‌شود.
مدیران این کارخانه می‌گویند اگر دولت برنامه پلکانی برای حذف یارانه‌های انرژی به اجرا نگذارد، این احتمال وجود دارد که صنایع ناچار شوند بخشی از نیروی کار خود را اخراج کنند یا در معرض ورشکستگی قرار گیرند.
تعریف دولت از صنایع آسیب‌پذیر
معاون برنامه‌ریزی سازمان صنایع و معادن کهگیلویه و بویراحمد با بیان این‌که قرار است دولت به ۲ روش که در بسته پیشنهادی وزارت صنایع گنجانده شده است، به تولید‌کنندگان کمک کند، یادآور می‌شود: «دولت به‌طور مستقیم از طریق پرداخت یارانه ویژه صنایع، همچنین با حذف درصد کمتری از یارانه صنایع انرژی‌بر به‌صورت غیر مستقیم از این صنایع حمایت خواهد کرد.»
به گفته شجاعی، تعریف وزارت صنایع و معادن از صنایع آسیب‌پذیر، آن رشته از فعالیت‌هایی است که با افزایش هزینه مستقیم انرژی و حمل‌ونقل با کاهش تقاضا روبه‌رو می‌شوند و نمی‌توانند افزایش هزینه خود را به بخش مصرف منتقل کنند. از نظر آن وزارتخانه، صنایعی که سهم انرژی در قیمت نهایی تولید آنها بیشتر از ۳ درصد باشد جزو صنایع آسیب‌پذیر محسوب می‌شوند. واحدهای تولیدی برای گنجانده شدن در فهرست صنایع آسیب پذیر باید فرم‌هایی را تکمیل کنند که در آن مشخصات عمومی، روند تولید، حساب‌های بانکی و مصرف انرژی پرسش شده است.
مشکلات نوسازی صنایع
مشکلات ناشی از اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها فقط به واحدهای تولیدی و فعال موجود بر نمی‌گردد، بلکه طرح‌های بسیاری نیز وجود دارد که براساس انرژی ارزان طراحی و اکنون نیز به دلیل کمبود نقدینگی نیمه‌تمام رها شده‌اند. این واحدهای نیمه‌تمام که بخش زیادی از آنها منتظر دریافت تسهیلات از بانک‌های استان هستند، با مشکلات مضاعفی مواجهند، زیرا ممکن است دیگر طرح‌هایشان مزیت اقتصادی نداشته باشد.
بخش عمده‌ای از صنایع قدیمی نیز به دلیل ارزان بودن انرژی در ایران، از تجهیزاتی استفاده می‌کنند که مصرف انرژی در آنها بالاست که این واحد‌های تولیدی نیز، هنگام حذف یارانه‌های انرژی با مشکل دو چندان روبه‌رو می‌شوند. زیرا از یک‌سو باید در مدتی که قیمت انرژی افزایش می‌یابد، هزینه‌های خود را کاهش دهند تا از پس افزایش قیمت‌ها بر آیند و از سوی دیگر ناچارند با تغییر تجهیزات و فناوری از میزان مصرف انرژی بکاهند. در استان کهگیلویه و بویراحمد به دلیل نزدیکی به منابع انرژی همچون گاز تولیدی در گچساران بسیاری از واحدهای تولیدی چنین وضعی دارند.شاید مدیران صنایع استان بتوانند با کاهش هزینه و همزمان با بالا بردن قیمت‌ها، واحدهای تولیدی خود را تا مدتی سرپا نگه‌ دارند، اما مشکلاتی نظیر تحریم‌ها و کمبود نقدینگی مانع بزرگی بر سر نوسازی و بازسازی صنایع استان به شمار می‌رود.
مدیرعامل کارخانه فولاد بویراحمد می‌گوید که به‌دلیل تحریم‌هایی که امسال شدیدتر شده است، برخی کالاها و مواد با چند برابر قیمت وارد کشور می‌شود که این وضع خودبه‌خود هزینه تولید را افزایش می‌دهد.
وی اضافه می‌کند در چنین شرایطی، مدیران صنایع استان چاره ای ندارند جز آن‌که از میان بد و بدتر، گزینه بد را که تعطیل کارخانه است، انتخاب کنند تا دست کم، بدهکار کارگران و فروشندگان مواد اولیه نباشند.
منبع: همشهری آنلاین

 

شانزده ماه پس از آغاز به کار نمایشی، مسئولان وعده‌ی تجهیز ایستگاه می‌دهند!

افتتاح راه‌آهن شیراز – اصفهان؛ دروغ بزرگ دولت


کلمه: شانزده ماه پس از هیاهوی تبلیغاتی احمدی‌نژاد برای افتتاح راه‌آهن شیراز – اصفهان، استانداری فارس با انتشار خبر دستور تجهیز موقت یکی ایستگاههای این راه‌آهن، عملا به نیمه‌تمام بودن این پروژه و دروغ بودن آن‌همه هیاهوی انتخاباتی اعتراف کرد.
به گزارش  خبرنگار کلمه، چند روز پیش سایت اطلاع رسانی استانداری فارس از تلاشهای استانداری و راه آهن فارس برای تجهیز ایستگاه شیراز و آماده‌سازی موقت این ایستگاه موقت خبر داد؛ بدون اینکه یادآوری کند در تمام یک سال گذشته، مقامات دولتی دروغ بودن تبلیغات انتخاباتی احمدی‌نژاد را رد کرده و انحراف خطوط ریلی، از ریل خارج شدن قطار، آماده نبودن این خط راه‌آهن و توقف تردد قطار در این خط را نیز مورد انکار قرار داده بودند.
محمود احمدی نژاد در هفته آخرین قبل از انتخابات ۲۲ خرداد، در وقت اضافه تبلیغاتی که از سوی صدا و سیما به او اهدا شد، یکباره خبر داد که خط آهن شیراز، اصفهان افتتاح شده و آرزوی دیرینه اهل فارس بر آورده شده است. اما اگر دروغ بودن آمارهایی که احمدی نژاد ارائه می‌داد با توضیحات مهندس موسوی، کروبی و حتی محسن رضایی مشخص می‌شد، این آخرین مانور تبلیغات انتخاباتی نیازی به هیچ تکذیب و توضیحی نداشت؛ چرا که هنوز سه روز از افتتاح خط راه آهن شیراز – اصفهان نگذشته بود که قطار بر جا ماند و ایستگاه متروک شد.
در ازدحام خبری روزهای مانده به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، دست‌اندرکاران ستاد انتخاباتی احمدی نژاد به هر کاری دست زدند تا مگر آمار رای دهندگان را بالا ببرند. احمدی نژاد در مناظره‌ها منکر همه چیز شد؛ از تورم و به هم ریختگی اقتصادی تا سراسیمگی در روابط خارجی و انزوای بین المللی ایران. اما افتتاح نمایشی راه آهن شیراز – اصفهان مانند تورم و نرخ بیکاری نبود که قابل انکار باشد؛ بلکه حتی از هاله نور هم بیشتر جلوی چشم مردم قرار داشت. بدین ترتیب دیگر هیچ راه کتمانی باقی نماند که بتوان با آن افتضاح افتتاح نمایشی و غیرواقعی راه‌آهن را پوشاند.
پرویز داوودی، معاون اول احمدی نژاد در آن زمان، در ۱۳ خرداد سال ۸۸ به شیراز رفت و در برنامه‌ای که از شبکه استانی پخش می‌شد و صدا و سیما هم به مانند ستاد انتخاباتی احمدی نژاد، تمام این مراسم را پوشش می‌داد، افتتاح راه آهن شیراز – اصفهان را افتخاری منحصرا برای دولت نهم عنوان کرد. داوودی ادعا کرد که دولتهای پیشین تنها ۱۴ درصد این طرح را اجرا کرده‌اند و دولت احمدی نژاد توانسته در عرض چهار سال، ۸۶ درصد باقی مانده را به سرانجام برساند.
جالب اینجاست که ساختمان ایستگاه شیراز، که اتفاقا معاون احمدی نژاد نیز در همان‌جا سخنرانی می‌کرد، با بنایی نیمه‌تمام گواهی می‌داد که تا چه اندازه کار به اتمام رسیده است! اما از آنجا که قرار بود تا به هر نحوی شده است، مسافران سوار قطار شوند و به هر ترتیب و حتی به قیمت حادثه و جان مسافران، آنها به تهران و سپس مشهد اعزام شوند؛ مسافران بخشی از راه را که عملا امکان حرکت قطار بر ریل نبود، با اتوبوس طی کردند تا سوار بر قطاری شوند که قرار بود مسیر هموار و صددرصد آماده‌ای را طی کند. قطار در روز افتتاحیه با سرعت سی کیلومتر به راه افتاد و مسافران را هفت ساعت بعد به ایستگاه آباده رساند و از شیراز تا تهران را در مدت ۱۷ ساعت طی کرد. این در حالی است که قطار باید این مسافت را در مدت ۱۱ ساعت و با سرعت ۱۶۰ کیلومتر طی کند.
عکسهای خبری روزنامه خبر جنوب که در استان فارس منتشر می‌شود، در روزهای بعد عمق فاجعه‌ای را نشان می‌داد که برای آن جشن هم گرفته بودند. تراوسهایی که ریلها بر آن قرار داشت، با یک بار عبور قطار، ترک خورده بود و ریل قطار حالتی به هم ریخته داشت. اینکه چگونه مسئولان راه‌آهن راضی شده بودند تا با چنین راه‌آهن ناآماده‌ای جان مسافران را به خطر بیندازند، البته باید از رئیس دولت و معاونش پرسیده شود که پروژه‌ای ناتمام را افتتاح کرده بودند.
راه آهن شیراز – اصفهان سه روز بعد از افتتاح نمایشی تعطیل شد، و معلوم شد که هیچ چیز آماده نیست. اکنون با گذشت یک سال و چهار ماه از انتخاباتی که با دروغ شروع شد و با دروغ پایان یافت، راه‌آهن نیز همچنان به همان وضع زمان افتتاح در سال گذشته است؛ برای زمین نماندن حرف دولت، هر هفته با خطر کردن و ریسک بالا، یک قطار در مسیر تردد می‌کند که سرعتش به هفتاد کیلومتر هم نمی‌رسد و مسافران را در زمانی چند برابر آنچه تعیین شده است، به اصفهان می‌برد.
نمایندگان شیراز بارها به طور رسمی و غیررسمی از تکمیل نبودن این پروژه راه‌آهن شکایت کرده‌اند. آخرین بار، چهار ماه پیش، تقریبا در سالگرد افتتاح این راه‌آهن، سیداحمدرضا دستغیب نماینده شیراز به تاکیدهای امام جمعه شیراز در نمازجمعه بر افتتاح سریع‌تر این پروژه تاکید کرد و خبر داد که یک هفته بعد، در جلسه با مسئولان دولتی، زمان دقیق افتتاح ایستگاه راه‌آهن در شهر شیراز اعلام شود. چهار ماه گذشته و هنوز وعده یک هفته‌ای به جایی نرسیده است.
یک ماه و نیم بعد از آن زمان، در پایان تیر ماه ۸۹، جعفر قادری، دیگر نماینده این شهر، فاش کرد که مسئولان وزارت راه و ترابری حتی حاضر نیستند وعده اتمام پروژه در پایان سال ۸۹ را نیز بدهند، و به خبرگزاری فارس گفت: “خط‌ آهن اصفهان – شیراز کماکان تکمیل نشده است و اینجانب به عنوان نماینده مردم شیراز در این‌باره از وزارت راه و ترابری گلایه‌مند هستم زیرا اعتبار تکمیلی لازم برای اتمام هرچه سریع‌تر این پروژه از سوی این وزارتخانه اختصاص نمی‌یابد.”
این در حالی است که وزیر راه در زمان افتتاح تبلیغاتی پروژه در ایام انتخابات ریاست جمهوری دهم ادعا کرده بود این پروژه قرار بود در پایان سال ۸۹ به پایان برسد، اما با برنامه‌ریزی دولت، یک ماه زودتر به بهره‌برداری رسید!
نتیجه این بهره‌برداری، بعد از گذشت ۱۶ ماه، چیزی جز رسوایی دولت و بازگشت به عقب نبوده و در همین حال، سایت محلی «صبح امید» خبر داده که: “در وضعیت فعلی و با اعتبارات اندکی که هر ساله به این پروژه اختصاص می‌یابد، به نظر نمی‌رسد بهره‌برداری از راه‌آهن شیراز تا پایان سال ۹۰ امکان داشته باشد.”
این سایت همچنین به تخلفات گسترده استاندار سابق شیراز و معاون وی در جریان اجرای آخرین قطعه راه‌آهن مذکور اشاره کرده و این دو مسئول دولتی را متهم کرده که: “در اجرای آخرین قطعه راه آهن که از مرودشت تا شیراز بود، بیش از ۴۵ میلیارد تومان خسارت وارد کردند تا باغ‌شهرهایشان در شهر صدرا خسارت نبیند!” به نوشته این سایت، “تحمیل ۲۵ کیلومتر راه‌اهن و ۱۳ دهند پل به پروژه راه‌اهن شیراز – اصفهان از محل اکبرآباد تا شهرک شهید بهشتی بزرگترین خیانت رضازاده و رجا به این پروژه بود.”
در همین حال سایت استانداری شیراز با اشاره به دستور استانداری برای تجهیز ایستگاه موقت در شهر صدرا، و اعتراض ضمنی به ناتمام بودن پروژه‌ای که مدیران دولت‌های نهم و دهم و شخص احمدی نژاد بارها بر تمام‌شده و فعال بودن آن تاکید کرده‌اند، از قول سرپرست معاونت عمرانی استانداری فارس نوشته است: “پروژه عظیم راه آهن شیراز – اصفهان یکی از خدمات دولت کریمه دکتر احمدی نژاد است که باید برای بهره‌مندی مردم فهیم استان فارس از این دستاورد بزرگ تلاش شبانه‌روزی داشت.”
آیا “مردم فهیم” استان فارس از واقعیت‌ها خبر دارند، یا آنکه همچنان تبلیغات “دولت کریمه” را باور می‌کنند؟

 

تجمع کارگران شرکت نازنخ قزوین مقابل ریاست جمهوری

خبرگزاری هرانا - حدود 100 نفر از کارگران شرکت نازنخ قزوین برای گرفتن 6 ماه از حقوق سال جاری و 2 ماه حقوق معوقه سال گذشته صبح امروز یکشنبه، در مقابل نهاد ریاست جمهوری تجمع کردند. به گزارش مهر، به گفته یکی از کارگرانی که در این تجمع حضور داشت این شرکت از ابتدای سال جاری بی دلیل تعطیل شده که این موضوع سبب بیکاری عده زیادی از کارگران این شرکت تولیدی شده است.
تجمع کنندگان که حدود 100 نفر می باشند از مسئولین می خواهند تا درخصوص حقوق معوقه آنان به آنها توضیحاتی ارائه داده و درباره علت تعطیلی این واحد تولیدی نظر خود را اظهار دارند.

 

واردات پنبه، کارخانه‌ها را به تعطیلی کشاند

خبرگزاری هرانا - نماینده مردم کرج در مجلس تصریح کرد: علت اصلی تعطیلی کارخانجات از جمله کارخانجات نساجی واردات اقلام نامرغوب است.
عزیز اکبریان، عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس، در گفت‌‌و گو با خانه ملت، با اشاره به تعطیل شدن برخی کارخانجات نساجی، تاکید کرد: واردات اقلام نامرغوب، از جمله پنبه بی‌کیفیت، کارخانجات نساجی را به تعطیلی کشانده است.
وی ادامه داد: کارخانجات با مواد اولیه نامرغوب، محصولاتی تولید می‌کنند که قابلیت رقابت در بازار را ندارد و خود به خود کارخانه تعطیل خواهد شد.
عضو کمیسیون صنایع و معادن تاکید کرد: وزارت جهاد کشاورزی باید در خصوص واردات محصولات بی‌کیفیت اقدام جدی تری انجام دهد.
وی تاکید کرد: واردات پنبه بی کیفیت هم کارخانجات نساجی را به تعطیلی کشانده است و هم باعث شده کشاورزان پنبه، محصولاتشان به فروش نرسد و دست از کاشت این محصول بردارند.
اکبریان تصریح کرد: تا پیش از واردات پنبه به کشور، تولید داخلی پاسخگوی نیاز کارخانجات بود اما پس از واردات میزان تولید پنبه داخلی کاهش یافته است.
گفتنی است صادق خلیلیان وزیر جهاد کشاورزی، پیش از این گفته بود: میزان واردات پنبه در پنج ماه اول سال جاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۵۰ درصد رشد داشته است.

 

پنجاه هکتار از جنگل‌های سیاه رودبار شهمیرزاد طعمه حریق شد

خبرگزاری هرانا - معاون حفاظت از امور اراضی اداره کل منابع طبیعی استان سمنان گفت: 50 هکتار از جنگل‌های سیاه رودبار در شمال شرق شهمیرزاد از روز گذشته طعمه حریق شده که تاکنون 70 درصد آتش‌سوزی مهار شده است.
جعفر مرادی حقیقی با اشاره به واقعه آتش‌سوزی در جنگل‌های سیاه رودبار در شمال شرقی شهمیرزاد گفت: عرصه‌ای که گرفتار حریق شده است 50 هکتار از جنگل‌های اورس منطقه سیاه رودبار است.
وی با اشاره به اینکه در این منطقه حدود 2 هزار اصله درختان اورس به‌طور کامل سوخته است، گفت: برآورد اولیه نشان می‌دهد که تعداد زیادی درخت نیز 50 درصد دچار حریق شده است.
به گفته وی، گزارش وقوع حریق از ساعت 11 صبح روز چهارشنبه به منابع طبیعی رسیده بود که به سرعت نیروهای منابع طبیعی، نظامی و انتظامی و هلال احمر برای اطفای حریق اعزام شدند.
معاون حفاظت از امور اراضی اداره کل منابع طبیعی استان سمنان ادامه داد: در حال حاضر 300 نفر در منطقه حضور دارند و مشغول فعالیت برای اطفای حریق هستند که برای مهار آتش از روش‌های استفاده از بیل، آتش کوپ، کپسول‌های آتش نشانی و آب استفاده شده است.
وی اضافه کرد: به دلیل وجود آتش در تنه‌های درختان اورس در این مرحله مهار آتش با استفاده از آب صورت می‌گیرد.
به گفته وی، نیروهای منابع طبیعی در مرحله اول ازاطفای حریق با مهار کردن جنگل‌های اطراف منطقه طعمه حریق شده اقدام به جلوگیری از پیشگیری حریق کردند و نیروهای بسیج، سپاه و ارتش به اطفای حریق داخل جنگل پرداختند.
مرادی حقیقی با بیان اینکه به علت کوهستانی بودن منطقه با استفاده از امکانات دستی اقدام به مهار آتش می‌شود، گفت: آتش به‌طور کامل مهار نشده و با وزش باد مجددا در برخی از مناطق آتش مجددا شعله‌ور می‌شود.
وی با بیان اینکه علت حادثه و برآورد حجم خسارت در آینده امکان پذیر است، گفت: این جنگل در بین روستاهای ملاده و کولیم در دهستان پشتکوه بخش شهمیرزاد واقع شده است.

 

بازداشت سیامک میرزایی فعال مدنی آذربایجانی در مغان

خبرگزاری هرانا - سیامک میرزایی فعال دانشجویی دانشگاه رشت عصر روز شنبه ۱۷ مهر ۸۹ در منزل پدری اش در شهر پارس آباد مغان بازداشت شد.
به گفته نزدیکان خانواده میرزایی٬ ماموران امنیتی هنگامی که وی برای دیدار با خانواده از دانشگاه رشت به منزل پدریش در پارس آباد مغان آمده بود وی را بازداشت کرده اند.
ماموران به خانواده میرزایی گفته اند که آنها این فعال دانشجویی را به اداره اطلاعات اردبیل خواهند برد اما وی تا کنون هیچگونه تماسی با منزل نداشته و این امر موجب نگرانی خانواده از وضعیت جسمی وی شده است.
میرزایی پیش از این نیز در اردیبهشت ۸۹ بازداشت و با ضمانت ۱۵ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود.دادگاه این فعال دانشجویی ۱۰ مهر ۸۹ در دادگاه انقلاب اردبیل برگزار شد.
میرزایی دانشجوی ترم آخر رشته مهندسی تولیدات دامی دانشگاه رشت است و در کنکور ورودی مقطع فوق لیسانس دانشگاههای دولتی ایران سال ۸۹ ستاره دار شده و از ورود به دانشگاه محروم شده بود.

 

محکومیت حسین نصیری به یک سال حبس تعزیری

خبرگزاری هرانا - حسین نصیری فعال مدنی، از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز به یکسال حبس تعزیری محکوم شد.
این فعال آذربایجانی ۱۳ مرداد ۸۹ در جریان همایش دفاع از دریاچه ارومیه بازداشت و پس از چند روز بازجویی در اسکو به اداره اطلاعات تبریز منتقل شده بود.
بر اساس حکم صادره از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر اتهام نصیری تبلیغ علیه نطام از طریق ارتباط اینترنتی و شرکت در مباحثی مربوط به پرچم آذربایجان عنوان شده است.دادگاه همچنین این فعال آذربایجانی را از اتهام عضویت در گروههای معاند نظام و اجتماع و تبانی جهت بر هم زدن امنیت ملی تبرئه نمود.
نصیری پیش از این نیز به اتهام تبلیغ علیه نطام از طریق پخش اعلامیه از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده بود.
مسئولین قضایی پس از بازداشت این فعال مدنی در ۱۳ فروردین ۸۹ او را پس از اتمام مرحله بازجویی به زندان تبریز منتقل کرده اند و وی از آن زمان تا کنون در حال گذراندن دوران حبس شش ماهه اش بود.
دادگاه نصیری به صورت غیر علنی برگزار شده و نقی محمودی وکیل دادگستری در تبریز وکالت وی را بر عهده دارد.

 

ادامه تجمعات معلمان در مقابل مجلس

خبرگزاری هرانا - پس لرزه های منتفی شدن استیضاح حاجی بابایی هم چنان ادامه دارد و بر همین اساس یکشنبه عصر، معلمان حق التدریسی در مقابل مجلس تجمع کردند.
به گزارش ایسنا، جمعی از معلمان خرید خدمتی، بعدازظهر یکشنبه به خاطر چیزی که "پیگیری مطالبات صنفی خود" اعلام کرده اند، درمقابل مجلس شورای اسلامی جمع شده اند.
گزارشهای رسیده از میدان بهارستانی حاکی از این است که نماینده معلمان مانند گذشته، استخدام رسمی خود و یا تداوم فعالیت این معلمان در کلاسهای درس به عنوان نیروی شرکتی را از دلایل اصلی تجمع اعلام کرده است.
گفتنی است از دلایل اصلی استیضاح حاجی بابایی، عدم رعایت قانون مصوب مجلس در اولویت دادن استخدام رسمی برای معلمانی است که به صورت پیمانی، شرکتی، خرید خدمت و حق التدریسی در این وزارتخانه کار می  کنند، عنوان شده. با این وجود، تنها یک هفته پس از اعلام وصول طرح استیضاح، نمایندگان با معاونان وزیر جلسه برگزار کردند و قانع شدند با استمهال سه ماهه، استیضاح را فعلا مسکوت بگذارند.
ناظران می گویند تجمع امروز، برای چندمین بار طی ماه‌های اخیر است که توسط معلمان غیر رسمی که وضعیت ارتباط استخدامی آنها با وزارت آموزش و پرورش مورد رضایتشان نیست، در مقابل مجلس شورای اسلامی صورت می گیرد.
تجمع قبلی در هفته اول باز گشایی مدارس در مقابل مجلس با حضور بیش از 500 معلم حق التدریسی، خرید خدمتی و شرکتی انجام شده بود که با قول مساعد پیگیری حقوقشان از سوی نمایندگان مجلس، یک روزه خاتمه یافت. آگاهان معتقدند با توجه به مهلت تعیین شده توسط نمایندگان و احتمال عدم استیضاح در پس از گذشتن این مهلت، احتمال پیگیری مطالبات معلمان، همچنان می رود. این در حالی است که برخی نمایندگان که تعدادشان از 10 نفر کمتر گزارش شده، همچنان بر تصمیم خود برای استیضاح حاجی بابایی، اصرار می کنند ولی به دلیل کمتر بودن از حد نصاب اعلام وصول استیضاح، فعلا قادر به پیگیری مطالبات معلمان از طریق اهرم نظارتی استیضاح نیستند.

 

اخراج ده استاد جوان دانشگاه شهید بهشتی

احمد شعبانی رئیس دانشگاه شهید بهشتی اخیرا طی نامه ای به روسای دانشکده ها و پژوهشکده های وابسته به این دانشگاه از مورد ملاحظه جدی قرار نگرفتن اعضای هیئت علمی جدید الاستخدام این دانشگاه انتقاد کرده و گفته است: "بدیهی است دانشگاه فرآیند بکارگیری موثر اعضای هیئت علمی جدیدالاستخدام را نظارت خواهد کرد و بازخوردهای لازم را جهت تنظیم مناسب تر امور ارائه خواهد داد."

رئیس دانشگاه شهید بهشتی در ادامه این نامه آورده است: "بعضا مشاهده می شود دانشکده ها و پژوهشکده ها امکان تکمیل وظایف آموزشی اعضای هیئت علمی جدیدالاستخدام را فراهم نکرده و در خصوص اشتغال به فعالیت های مربوط به راهنمایی و مشاوره پایان نامه و رساله های دانشجویان نیز مورد ملاحظه جدی قرار نمی گیرند و این در شرایطی است که استفاده از مدرسین مدعو (در تدریس، هدایت و مشاوره پایان نامه ها) در برخی از زمینه های مشابه تخصصی محسوس می باشد."

دکتر احمد شعبانی در گفتگو با مهر زوایای گوناگونی از آنچه در نامه یاد شده مورد توجه قرار گرفته را تشریح کرد.

شعبانی گفت: دانشگاه شهید بهشتی دو سال پیش حدود 100 عضو هیئت علمی پیمانی داشت. پس از بررسی ها مشاهده شد که 10 نفر از این 100 عضو هیئت علمی در دانشگاهها و مراکز دیگر نیز استخدام تمام وقت هستند. یعنی 10 درصد اعضای هیئت علمی پیمانی دانشگاه شهیدبهشتی استخدام دو محل بودند، به عبارتی هم در دانشگاه شهید بهشتی حقوق تمام وقت می گیرند و هم در مراکز دیگر که عمدتا دانشگاه آزاد بود.

رئیس دانشگاه شهیدبهشتی افزود: این 10 نفر را که عضو هیئت علمی تمام وقت دانشگاه شهید بهشتی نیز بودند، دانشگاه قراردادشان را یکطرفه لغو و عملا اخراج کرد. همزمان خیلی از روسای دانشکده ها مراجعه می کردند و عنوان می نمودند که آنها اشتباه کرده اند. در نامه به روسای دانشکده ها خواسته ایم به شکلی به دانشکده ها تذکر دهیم که اگر قرار است این اعضای هیئت علمی جوان در دانشگاه حفظ شوند باید بر روی آنها نظارت صورت گیرد که خودشان را درگیر اینجا و آنجا نکنند و مدیران گروهها و روسای دانشکده ها مواظبت کنند تا اعضای هیئت علمی جوان حضور تمام وقت در دانشگاه داشته باشند.

وی با اشاره به آنچه که تحت عنوان گارد گروههای آموزشی در برابر اعضای هیئت علمی جوان عنوان می شود به مهر گفت: فقط پیشکسوتان و گروهها نیستند که ممکن است در برابر ورود یا بکارگیری حداکثری اعضای هیئت علمی جوان گارد بگیرند بلکه خود این نیروهای جوان نیز مقصر هستند. این نگاه که بخواهند برای اعضای هیئت علمی جوان گارد بگیرند و درس نگذارند در دانشگاه شهیدبهشتی کمتر مطرح است.

رئیس دانشگاه شهیدبهشتی در عین حال خاطرنشان کرد: البته برخی گروهها و دانشکده های خیلی خوب دانشگاه شهید بهشتی استدلال می کردند که در بدو ورود اعضای هیئت علمی جوان نمی توانند آنها را سر کلاسهای تحصیلات تکمیلی بخصوص دوره دکتری بفرستند یا نمی توانند به آنها پایان نامه بدهند.

احمد شعبانی در بیان دیدگاههای موجود در فضای مدیریت کلان دانشگاه شهیدبهشتی درباره اعضای هیئت علمی جوان گفت: اعتقادمان در دانشگاه شهید بهشتی این است که ساعت موظفی اعضای هیئت علمی جوان حتما تکمیل شود و برای اینکه درآمدی داشته باشند تا نگاهشان به بیرون نباشد تدبیری بیاندیشند. به عنوان نمونه اگر قرار است استاد بازنشسته یا استاد دانشگاه دیگر را به عنوان استاد مدعو بکار گیرند، در صورتی که اعضای هیئت علمی جوان می توانند درسی اضافه تر از ساعت موظفی شان ارائه کنند همین اعضای هیئت علمی جوان به جای اساتید مدعو بکار گرفته شوند.

وی افزود: با اشتغالاتی که درون دانشگاه برای اعضای هیئت علمی جوان بوجود می آید دیگر آنها به دنبال اشتغال در خارج دانشگاه نمی روند. بنابراین ضمن اینکه ساعت موظفی اعضای هیئت علمی جوان باید پر شود، گروهها و دانشکده ها نیز باید توجه داشته باشند تا اگر درسی وجود دارد که بخواهند برای آن استاد مدعو بکار گیرند، این کار را نکنند و ارائه این دروس را در اختیار اعضای هیئت علمی جوان خارج از ساعات موظفی شان قرار دهند. این کار موجب می شود تا درآمد اضافی به این اعضای هیئت علمی جوان تعلق گیرد که در اول زندگی قرار دارند و نیازمند نیز هستند.

رئیس دانشگاه شهیدبهشتی خاطرنشان کرد: تاکید بر روسای دانشکده ها و مدیران گروههای آموزشی این است که نظارت داشته باشند تا اعضای هیئت علمی جوان 40 ساعت حضورشان طی 5 روز هفته را که قانون تصریح کرده است رعایت کنند و توجه داشته باشند که آنها مجاز نیستند بیرون از دانشگاه فعالیت کنند.

رئیس دانشگاه شهید بهشتی در ادامه این گفتگو با تاکید بر اینکه هیچ گونه گاردی در جذب عضو هیئت علمی جدید در دانشگاه شهید بهشتی وجود ندارد در این زمینه توضیح داد: در دانشگاه شهید بهشتی مشکلی برای ورود عضو هیئت علمی جدید وجود ندارد. با توجه به سیاست استخدامی اعضای هیئت علمی که توسط هیئت اجرایی جذب طراحی شده است هیچ گونه گاردی در ورود نداریم و اگر فردی صلاحیت های علمی لازم و شاخص های دیگر که مدنظر است را داشته باشد برای ورودش با هماهنگی دانشکده ها تصمیم گیری می شود.

رئیس دانشگاه شهید بهشتی افزود: طی سه سال گذشته موردی را به یاد ندارم که دانشکده ای در دانشگاه شهید بهشتی عنوان کند فردی را برای به عضویت درآمدن در هیئت علمی خود نمی خواهد اما هیئت اجرایی جذب به این جمع بندی برسد که این نیروی مناسبی است و به هر ترتیبی بخواهد به مجموعه اضافه کند. در سایه تعامل مثبتی که دانشکده ها با هیئت اجرایی جذب داشته اند در زمینه جذب عضو هیئت علمی در دانشگاه شهید بهشتی مشکلی نداشته ایم.

 

  حسین خضری در انتظار اجرای حکم اعدام بسر می برد

در گفتگو با یکی از بستگان حسین خضری به مناسبت دهم اکتبر

خبرگزاری هرانا - حسین خضری، متولد سال 1361، زندانی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است و این حکم حتی مورد تایید مسئولان نیز قرار گرفته است. این زندانی سیاسی در حالی در سکوت خبری کامل در شرایط سخت زندان ارومیه به سر می برد که هر لحظه امکان اجرای حکم وی وجود دارد.
گزارشگر هرانا به مناسبت دهم اکتبر درباره ی وضعیت این زندانی سیاسی اعدامی و شرح آنچه که بر وی در طی این مدت رفته است با یکی از اقوام وی به گفتگو نشسته که متن این گفتگو را در زیر می خوانید:
بر اساس اخبار منتشر شده حکم اعدام آقای خضری تایید شده است، آیا این تایید مربوط به حکم دادگاه تجدید نظر است یا دیوان عالی کشور؟
حکم اعدام حسین بعد از اینکه دوران بازداشتش که به مدت هفت ماه در سلول انفرادی به طول انجامید و سپس تحویل زندان مرکزی ارومیه داده شد در سال 87 صادر شد. او در یک جلسه ی هفت الی هشت دقیقه ای که اولین و آخرین جلسه ی رسیدگی به اتهاماتش با حضور نماینده دادستانی و نماینده اطلاعات بود در شعبه یک دادگاه انقلاب مورد محاکمه قرار گرفت.
در آن جلسه وکیل حسین نیز حضور داشت؟
بله، اما با اینکه حضور داشت ولی نه وی و نه حتی به خودش اجازه ی دفاع داده نشد. حتی چند روز قبل تر از آن هم از طرف افراد ناشناس وکیلش تهدید شد تحت این عنوان که به چه جراعتی از یک ضد انقلاب دفاع می کند.
حکم اعدام چه زمانی ابلاغ شد؟
پس از چند روز از طریق وکیل که همان طور که گفتم فقط در ظاهر وکیل بود حکم اعدامی که برایش صادر شد را به شخص خودش ابلاغ کردند و با اینکه طبق قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی و قوانین آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب می بایست احکام بالای 10 سال در محاکم دیوان عالی کشور رسیدگی شود ولی در زیر دادنامه اش قید شده بود که رای صادره بعد از 10 روز در دادگاه تجدید نظر استان شعبه دهم قابل رسیدگی است و این مسئله حتی مخالف قوانینی است که خودشان وضع کردند. وکیل نیز یکی دوباری به حکم صادره اعتراض کردند و خواستار آن بودند که طبق قانون این پرونده حداقل در محاکم دیوان عالی کشور مورد رسیدگی قرار گیرد ولی آن ها مخالفت کردند و گفتند که در پرونده های امنیتی به ما این اختیار را دادند که در استان رسیدگی کنیم.
اعتراض دیگری به این روند رسیدگی نداشتید؟
ما از طریق وکیل این طور متوجه شدیم که گویا به دادگاه های استان و وزارت اطلاعات استان اختیارات تام دادند که هر طور دلشان خواست در مورد این پرونده ها تصمیم بگیرند اما با این حال بعد از چند روز ما یک بیانیه اعتراضی نوشتیم به همراه برگه گواهی شکایت که خودش آن را نوشت به دلیل اینکه حسین از مامورین بازجو به شدت کتک خورده بود هیج یک از اتهامات وارده را قبول نداشت.
اتهامات مطرح شده چه بود؟
اتهاماتی که در کیفرخواست مطرح شده بود وی را یک محارب یعنی فردی که عملیات مسلحانه بر علیه نظام کرده و فردی که تبلیغ علیه نظام کرده می دانست. هم چنین یکسری اتهامات دیگر که حسین حتی روحش هم از آن خبر نداشت. ماموران نیز در طول هفت ماه نگهداری اش در بازداشتگاه به طور دست و پا بسته و چشم بسته انگشتش را بر روی ورقه هایی زده بودند که گویا وی این اتهامات را قبول می کند.
اما حسین در دادگاه بدوی این اتهامات را قبول نکرد و در لایحه تجدید نظری که به استان ارائه شده بود این اتهامات را رد کرد و گفت که بنده این اتهامات را قبول ندارم و در ثانی از دادگاه تجدید نظر استان هم تقاضا کرد که وقتی بدهند تا بتواند از ماموران بازجو شکایت کند.

علت این شکایت چه بود؟
هم به علت انواع شکنجه ها شیوه هایی که انجام شده بود چون خودشان همه جا می گویند که ما شکنجه نداریم، ما هیچ گونه رفتار غیر انسانی نداریم اما حسین را به مدت هفت ماه در سلول های انفرادی نگه داشتند که شش ماه از آن را در سپاه بود و یک ماه هم در بازداتشگاه وزارت اطلاعات و در طول این مدت با انواع شدید ترین شکنجه ها مورد بازجویی قرار گرفت تا برگه هایی را چشم بسته امضا کند مبنی براینکه همه اتهامات را قبول کرده و هیچ گونه بدرفتاری هم در این مورد صورت نگرفته. اصلا حسین می گوید هیچ وقت ظاهر بازجوهای خودش را ندیده چون چشمهایش بسته بود.
به این دلایل ما از دادگاه تجدید نظر تقاضا کردیم که تا زمانی که نتیجه این شکایت از مامورین بازجو کننده مشخص نشده حکمشان را صادر نکنند اما این شکایت با اینکه مربوط به سازمان نیروهای مسلح می شد و باید در آنجا رسیدگی شود، آن ها به دلیل هماهنگی هایی که با وزارت اطلاعات داشتند، پس از مدت ها این دست و آن دست کردند در نهایت نیز به شکایتش رسیدگی نکردند و دادگاه تجدید نظر استان هم که منتظر نتیجه آن شکایت نماند و رای خودش را در تائید دادگاه بدوی صادر کرد و گفته شد که این رای قطعی هست.
بعد از تائید حکم از سوی دادگاه تجدید نظر استان تنها راهی که از نظر حقوقی وجود داشت این بود که یک اعتراضی بکنیم به عنوان عدم صلاحیت رسیدگی دادگاه تجدید نظر استان و درخواست اعاده دادرسی با توجه به مسائلی که در پرونده وجود داشت.
این خواهشی که ما داشتیم چیزی بود که هر وکیلی اگه واقعا چشم می انداخت متوجه می شد ولی چون مرحله رسیدگی به پرونده مصادف با بعد از انتخابات بود و به دلیل شلوغی خیلی از پرونده ها در آنجا انباشته می شد، اصلا به این پرونده توجهی نکردند و یک روز درخواست اعاده دادرسی قطع شد و فقط گفتند رای تجدید نظر استان بجا و کامل هست و راه حقوقی و قانونی ای برای حسین باقی نگذاشتند که بتواند درد و مشکلاتی که دارد و بلاهایی که به سرش آوردند و اعمال غیر انسانی و غیر اخلاقی که در موردش به کار گرفتند به گوش مسئولین بالای کشور برساند.
با این تفاسیر اکنون پرونده ی آقای خضری در چه مرحله ای قرار دارد؟
بعد از این قضایا و بسته شدن تمامی راه های اعترضی، پرونده از انجا به اجرای احکام ارومیه منتقل شد و در حال حاضر نیز هیچ راهی وجود ندارد و حسین منتظر اجرای حکم هست...
اگر ممکن هست در مورد چگونگی بازداشت حسین توضیح دهید.
حسین در مرداد 87 توسط سپاه پاسداران نبی اکرم در ترمینال کرمانشاه بازداشت شد. از همان ابتدا او را به یک بازداشتگاه که در قلب یک پادگان نظامی قرار داشت منتقل کردند و بدون اینکه علت بازداشت را حتی به خودش بگویند به طور فجیع مورد شکنجه بدنی قرار گرفت به طوری که چندین بار بی هوش شد.
حسین بعدها می گفت که در آن روزها هیچ امیدی برای خارج شدن از آن زندان نداشت چون هیچ کس از سرنوشتش خبر نداشت، نه خانواده و نه دوستانش. 49 روز در آن بازداشتگاه نگهش داشتند در طول این مدت بارها از پله ها دست و پا بسته و چشم بسته به زیر زمینی که موتور خانه هم در آنجا قرار داشت منتقل می کردند و دست و پا بسته از سقف آویزانش می کردند.
با یک دستمال دهان و بینی اش را می بستند و هر وقت می خواست حرف بزند باید دست و پایش را تکان می داد. بارها به این صورت مورد شکنجه قرار گرفت. به وسیله ی شوک الکتریکی، باتوم و ... بر اثر این شکنجه ها 30% از بینایی اش را از دست داد، کلیه هایش در اثر ضربات مشت و لگد دچار خونریزی شد و بر اثر وضعیت نابسامان بازداشتگاه دچار عوفنت ریه شد به طوری که هنوز هم از این بیماری رنج می برد و مسئولان هیچ اقدامی هم برای بهبود وضعیتش انجام نمی دهند.
بعد از این شکنجه ها هم از بازداشتگاه سپاه کرمانشاه در تاریخ 28 شهریور به بازداشتگاه المهدی که در قلب سپاه ارومیه هست منتقل کردند.
بازداشتگاه المهدی چطور جایی است؟
بازداشتگاه المهدی یک بازداشتگاه علنی نیست و اصلا وجود خارجی ندارد و زیر نظر سازمان زندان ها نیست و نزدیک 4 ماه در همان بازداشتگاه و انفرادی کوچک نگهش داشتند آنجا هم بازجویی هایش دست کمی از بازداشتگاه کرمانشاه نداشته. از تاریخ 10 مرداد تا تاریخ 16 دی ماه 87 در سپاه ارومیه نگهش داشتند و در همین تاریخ و بعد از اتمام بازجویی ها مثل یک گوشت و استخوان تحویل وزارت اطلاعاتش دادند. تازه آنجا هم متوجه شد که اتهامات جدیدی بهش می زنند. از قبیل اینکه عضو سازمان های مخالف نظام همچون پ ک ک و پژاک است و مجبورش کردند که زیر این اتهامات را امضا کند.
بعد از این بازداشتگاه به وزارت اطلاعات تحویلش دادند و یک ماه هم در سلول های انفرادی و در اداره اطلاعات ارومیه در بازداشت بود و از آنجا نیز به زندان ارومیه منتقل شد و تازه بعد از هفت ماه توانست با خانواده اش تماس بگیرد و آن ها را از نگرانی در آورد.
یعنی در این زمان محدودیت ها کمی برایش کمتر شد؟
در این حد که از طریق خانواده توانست یک وکیل بگیرد و آن هم چند روز بعد از تشکیل رسیدگی دادگاه به پرونده به وکیل اجازه دادند برود و پرونده را ببیند و با امکانات کمی که زندان داشت کم کم معالجه شد و بعد از برگزاری دادگاه که کاملا تشریفاتی بود به اعدام محکوم شد.
خانواده ی حسین هم در طی این مدت تحت فشار بودند؟
ببینید در ارتباط با نحوه بازجویی ها و شکنجه هایی که قبل تر گفتم به سازمان قضایی نیروهای مسلح شکایت شد چون کسی که از او بازجویی کرده بود، حسین چهره واقعی اش را ندیده بود و اسمی ازش نداشت، ارگان سپاه و اطلاعات سر این شکایت هم خانواده اش را تهدید کردند و وکیلش را هم تهدید کردند که باید شکایت را پس بگیرد و گفتند که شکایت خدا را پیش خدا نبرد چون نتیجه ای نمی گیرد و سر این موضوع بود که در تاریخ 13 بهمن 88 حتی حسین را در نیمه های شب از زندان به اداره اطلاعات منتقل کردند و طوری وانمود کردند که می خواهند حکمش را اجرا کنند و همان جا هم بهش گفته بودند که باید اتهامات را جلوی دوربین دوباره قبول کنی و شکایتت را پس بگیری و اگر همه این کارها را انجام بدهد حکمش را نقض می کنند و بر اساس رعفت اسلامی با او برخورد می کنند که البته حسین این حرف ها رو قبول نکرده است.
هم چنین در طی این مدت پدر حسین دچار سکته مغزی شده چرا که فکر می کرد پسرش را بردند و اعدام کردند به همین دلیل به اداره ی اطلاعات رفته بود و گفته بود اگر بچه ام را اعدام کردید جنازه اش را بدهید اگر نکردید بگذارید ملاقات بکنم و بعد از آن جریان بود که سکته کرد و در بیمارستان امام خمینی فوت کرد.

در خبرها شنیدیم که آقای خضری را مدتی به مکانی نامعلوم منتقل کرده بودند، در این باره کمی توضیح دهید.
قضیه پرونده شکایت از سپاه هم بعد از اینکه شکایت پس گرفته نشد قرار منع تعقیب برای بازجویان پرونده صادر شد. بعد از آن حسین را در یک اقدام تنبیهی بدون اینکه حکم تبعیدی در پرونده باشد، به زندان قزوین منتقل کردند و بعد از 50 روز دوباره به زندان ارومیه منتقل کردند و همه ی این برخورد ها به خاطر شکستن اراده اش بود.
چه درخواستی را از نهادهای حقوق بشری و مردم دارید؟
من نمی دانم نهادهای حقوق بشری دنیا می توانند برای حسین کاری بکنند. من فقط می خواهم الان این حرف را بزنم که زندانیان سیاسی فقط در تهران نیستند زندانیان سیاسی بسیاری در کردستان و در بازداشتگاه های نا مشخص هستند.
سازمان های حقوق بشری از زندانی های سیاسی کرد خیلی کم یاد می کنند و الان درخواستی که من دارم این هست که همان حساسیتی که در مورد زندانیان در تهران وجود دارد و نگاه ویژه ای که به زندانیان بعد از انتخابات شکل گرفته است برای زندانیان سیاسی در شهرستان ها هم وجود داشته باشند.
اینجا تنها بحث حسین نیست. خیلی های دیگر هم هستند که وضعیتشان بد هست، همانطور که گفتم پرونده حسین در سایه شلوغی های انتخابات بدین شکل ماست مالی شد و از مردم ایران می خواهیم که فرزندان کرد خودشون را فراموش نکنند.
این نهادها بایستی فشار بیاروند به قوه قضائیه تا لااقل یک دادگاه علنی برگزارشود و این قبیل زندانیان بتوانند از خودشان دفاع کنند و حداقل و در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوند .
با تشکر از زمانی که در اختیار ما قرار دادید

 

اعدام چهارتن در زندان مرکزی زنجان

خبرگزاری هرانا - صبح امروز یکشنبه هجدهم مهرماه، چهار شهروند در زنجان از راه حلق آویز اعدام شدند.
به گزارش ایسنا، حکم این چهارتن به اتهام قاچاق مواد مخدر در محوطه زندان مركزي زنجان واقع در اسلام آباد به اجرا در آمده است.
 3 نفر از اين اعدام شدگان مرد و يك نفر نيز زن بودند كه حكم آنان پس از طي مراحل و تشريفات قانوني به اجرا درآمد.

 

گزارش برگزاری جشن برای کودکان کار و خیابان

به مناسبت روز جهانی کودک در ایران و به همت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران برگزار شد
خبرگزاری هرانا - همکاران و اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به مناسبت روز جهانی کودک در ایران با برگزاری جشن برای کودکان کار وخیابان به استقبال این روز رفتند.
این کودکان بدین مناسبت برای بچه های جهان نامه ای را نگاشته و چند نقاشی نیز کشیدند سپس یکی از مسئولین مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در مورد حقوق کودکان و کنوانسیون حقوق کودک سخن گفته و حقوق کودک را در شرایط قابل فهم برای کودکان شرح داد.
نامه جمعی از کودکان کار به کودکان سراسر جهان به مناسبت روز جهانی کودک:

به نام خدا
سلام بچه های عزیز دنیا، روز جهانی کودک مبارک.
ما خواهش می کنیم که به حرف پدر و مادر خود گوش کنید و درس هایتان را خوب بخوانید تا به جایی برسید.
با هم دوست و مهربان باشید و با هم دعوا نکنید.
بچه های عزیز برای کودکان پاکستان دعا کنید که آب و غذا داشته باشند.
ما آرزو داریم همه ی شما بچه ها، لباس تمیز برای پوشیدن داشته باشید. کار سخت نکنید. بتوانید سفر کنید و جاهای مختلف را ببینید. به مدرسه بروید و درس بخوانید.
برای ما هم آرزوی موفقیت کنید که در درس هایمان موفق باشیم و بتوانیم به مدرسه برویم.



 

سهم كارگران‌درماني از درآمد بيمارستان‌ها ناچيز است

خبرگزاری هرانا - عضو اتحاديه پرستاران و كاركنان بيمارستان‌ها و مراكز درماني كشور مي‌گويد: نگاه طلبكارانه و سوداگرانه به بخش درمان باعث شد تا درصد كلاني از نيرو‌هاي شاغل در بخش درمان از مزاياي قانوني خود محروم شدند.
حميد حاج اسماعيلي در گفت و گو با خبرنگار ايلنا گفت: سالانه هزينه قابل توجهي صرف تامين نيازهاي درماني و بهداشتي جامعه مي‌شود كه پزشكان و متوليان درمان بخش خصوصي بيشترين سهم از اين هزينه را به خود اختصاص مي‌دهند.
اين فعال كارگري با بيان اينكه به پرستاران‏، بهياران و ساير كار و درماني مشاغل در بيمارستان‌ها به‌عنوان كارگر سهم ناچيزي از هزينه‌هاي خرج شده اختصاص پيدا مي‌كند؛ مدعي شد كه برخلاف اين سهم بندي كارگران بيشترين نقش را در مراقبت و درمان بيماران ايفا مي‌كنند.
وي گفت: هم اكنون نزديك به 100 هزار نفر به عنوان پرستار و كادر درماني مشغول به كار هستند.
عضو اتحاديه كاركنان بيمارستان‌ها و مراكز درماني تصريح كرد: اين وضع باعث ايجاد دلسردي در ميان كار درماني شده است به طوري پرستاران و ساير نيروهاي انساني شاغل در بيمارستان‌ها و مراكز درماني براي تامين مخارج زندگي خواهان انتقال محل كار خود به بيمارستان‌ها خصوصي هستند.
حاج اسماعيلي با بيان اينكه با تشديد فشارهاي اقتصادي ميل به جابجايي شغلي در كادر درماني افزايش يافته‌است؛ گفت: بايد نگاه‌ها به مقوله بهداشت و درمان تغيير كند تا بتوانيم نسبت به ارتقا وضع بهداشت و درمان اميدوار باشيم.
وي با بيان اينكه هم اكنون تا 14 هزار ميليارد تومان به صورت سالانه در بخش درمان كشور هزينه مي‌شود يادآور شد: حداقل نصف بيشتر اين مبلغ در مراكز خصوصي هزينه مي‌شود.

 

کاغذسازان مقابل مجلس تجمع کردند

خبرگزاری هرانا - صبح امروز جمعی از پرسنل كاغذسازی كارون، در اعتراض به برخی كمبودهای صنفی خود در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع كردند.
به گزارش آفتاب، اين تجمع كنندگان پلاكاردهايي در دست داشتند كه بر روی برخی از آنها نوشته شده بود: آيا شما به عنوان امانتدار مردم وضعيت ما را درک می‌كنيد؟‌، چه عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار، آيا در عمل هم همين طور است؟!، هيچ مقام مسئولی در استان در جهت حل مشكل ما اقدامی انجام نمی‌دهد، آيا افسردگی، فقر و بيماری خانواده‌های ما برای شما اهميتی دارد؟ مگر ما ايرانی نيستيم.

 

420 کودک آزاری در فارس گزارش شد

خبرگزاری هرانا - معاون امور اجتماعی بهزیستی استان فارس از گزارش 420 کودک آزاری طی شش ماه گذشته در این استان خبر داد. محسن یوسف زاده در رابطه با کودک آزاریهای صورت گرفته در استان فارس در گفتگو با خبرنگار مهر در شیراز گفت: طی این مدت 420 کودک آزاری به مرکز اورژانس اجتماعی و 123 گزارش شده که برخی مصامحه و برخی مداخله شده است.
وی ادامه داد: از این تعداد گزارش 37.8 درصد کودک آزاری جسمی، 31.7 درصد کودک آزاری عاطفی و روانی، یک درصد جنسی- جسمی و بیش از سه درصد جنسی و مابقی مسامحه بوده است.
معاون امور اجتماعی بهزیستی فارس در خصوص فرزند خواندگی در شش ماهه نخست سال جاری نیز بیان کرد: در این مدت 30 دختر و پسر در سطح این استان به افرادی که واجد شرایط بوده اند به عنوان فرزند خوانده داده شد.
وی افزود: این کودکان بلاصاحب بوده واز طریق قوه قضاییه به افراد متقاضی داده شده است.
یوسف زاده در بخش دیگری از سخنان خود در رابطه به ارائه خدمات به کودکان بدسرپرست و بی سرپرست در استان فارس نیز خاطرنشان کرد: در حال حاضر 22 مرکز نگهداری از این کودکان در استان فارس وجود دارد که سعی شده کودکان با توجه به گروههای سنی و جنسیت در این مراکز نگهداری شوند.
وی ادامه داد: 397 کودک در مراکز بهزیستی نگهداری می شوند که این تعداد 202 نفر دختر و مابقی پسر است همچنین سرپرستی 589 کودک از طریق بهزیستی به بستگان سببی و نسبی سپرده شده است.
معاون امور اجتماعی بهزیستی فارس گفت: ماهیانه برای کودکانی که در بهزیستی نگهداری می شوند 120 هزار تومان هزینه شده در حالیکه مابقی هزینه های آنها که به 300 تا 400 هزار تومان می رسد توسط خیرین پرداخت می شود البته بهزیستی ماهیانه برای آن دسته از کودکانی که نزد بستگان سببی و یا نسبی خود هستند 70 هزار تومان هزینه می کند.




محاکمه خواهر تاجیک به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام

بدنبال مصاحبه برای کسب اطلاع از وضعیت برادرش
خبرگزاری هرانا - پروین تاجیک ،خواهر عبدالرضا تاجیک روزنامه نگار زندانی امروز در پی دومین احضار خود به دادسرای اوین موردبازجویی قرار گرفت و آخرین دفاع از وی نیز توسط بازپرس پرونده اخذ شد.
به گزارش کلمه، احضارپروین تاجیک ، معلم بازنشسته وزارت آموزش و پرورش برای دومین بار به دادسرای اوین از زمانی صورت گرفته که او به خاطرنگرانی درباره وضعیت برادرزندانی اش که مدتهای طولانی از وی بی خبر بود مجبور شد با تعدادی از رسانه های خبری مصاحبه کند . هرچند همچنان عبدالرضا برادر روزنامه نگار وی در شرایط کاملا بلاتکلیف در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر می برد .
 پروین تاجیک پس از مراجعه به دادسرای اوین توسط بازپرس پرونده به خاطر این مصاحبه ها با اتهاماتی چون اقدام علیه امنیت ملی ،تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام روبرو شد و آخرین دفاع از وی اخذ و پرونده اش به شعبه پنجم دادسرای اوین ارسال شد تا در آینده ای نزدیک به آن رسیدگی شود .
گفته می شود بازپرس پرونده به وی گفته که پیشاپیش اتهام های تو برای ما محرز است چون با رسانه ها ی بیگانه مصاحبه کرده ای و اکنون باید به خاطرش محاکمه شوی.
عبدالرضا تاجیک، روزنامه نگار و برادر پروین، پس از انتخابات سال گذشته سه بار بازداشت و زندانی شده است . وی یک بار پس از انتخابات بازداشت و پس از چهل روز از زندان آزاد شد .بار دوم پس از حوادث عاشورای حسینی تاجیک روانه زندان شد و دو ماه را در بند ۲۰۹ زندان اوین گذراند. برای بار سوم نیز وی در خرداد ماه سال جاری روانه زندان اوین شد و هنوز هم در شرایط بلاتکلیف زندانی است .
اکنون خواهرتاجیک هم که ازسر دلسوزی و برای رساندن صدای اعتراض اش به مسولان قضایی که با یک روزنامه نگار چنین برخوردی دارند چند بار مصاحبه کرده با اتهام های سنگین همچون اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام محاکمه خواهد شد.



دکتر علی اصغر غروی در اعتصاب غذا به سر می برد

خبرگزاری هرانا - وضعیت جسمانی سید علی اصغر غروی، عضو شورای مرکزی و مسئول شاخه اصفهان نهضت آزادی ایران، در حالیکه در اعتصاب غذا و بازداشت به سر می برد، وخیم و نگران کننده گزارش شده است.
این فعال ملی- مذهبی، روز جمعه نهم مهرماه به همراه ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی، هاشم صباغیان، غفار فرزدی و جمعی دیگر از فعالان سیاسی عضو نهضت آزادی ایران، به اتهام اقامه نماز در اصفهان بازداشت شدند.
خانواده دکتر غروی در گفتگو با جرس خاطرنشان کردند "چهارشنبه گذشته بنا بر حکم دادگاه انقلاب دستور آزادی وی صادر شد، ولی در پی مراجعه خانواده به بازداشتگاه، مسئولان پرونده اعلام کردند که پرونده به دادگاه ویژه روحانیت ارجاع شده است. با این حال دادستان اطمینان داد که روز شنبه (١۷ مهرماه) غروی آزاد خواهد شد."
این گزارش می افزاید اما صبح شنبه هفدهم مهر ماه، علی رغم وعده آن مقام قضایی، و ساعت ها انتظار خانواده، نه تنها وی آزاد نشد، بلکه اعلام شد که غروی در بازداشت موقت دادگاه ویژه روحانیت به سر می برد .
خانم علیزاده، همسر دکتر غروی، در گفتگو با جرس همچنین خبر داد که شرایط جسمی ایشان نگران کننده می باشد؛ چرا که در اعتصاب غذا به سر می برد و عارضه دیسک کمر نیز دارد.
وی همچنین از برخورد زننده و توهین آمیز ماموران دادگاه ویژه روحانیت انتقاد کرد و افزود: مهندس بازرگان در اوایل انقلاب گفته بود که هیچ وقت کشور تا به این حد بی پناه نبوده است . امروز من می گویم کاش مهندس بازرگان بود و می دید که ما چقدر بی پناه تر شده ایم.
همسر غروی با اشاره به شش بار بازداشت این فعال ملی- مذهبی در جمهوری اسلامی، تاکید کرد که هیچ زمانی مانند این بار برخوردهای ماموران چنین توهین آمیز نبوده است.
وی به پرونده قبلی غروی در سال ۷۸ اشاره کرد و گفت: وی از سال ۷۸ پرونده ای در دادگاه ویژه روحانیت داشت. و حتی مدتی هم در بازداشت بودند، رئیس دادگاه آقای رازینی بود. خود من در دادگاه حضور داشتم، در آن زمان قاضی خطاب به مامور پرونده گفت اینکه هیچی ندارد تا بتوان براساسش حبس داد. نهایتا آقای غروی در آن دادگاه تبرئه شدند.
خانم علیزاده ادامه داد: روز چهارشنبه وقتی حکم آزادی تعدادی از دستگیرشدگان نهضت آزادی در اصفهان را صادر کردند ، از سوی دادگاه انقلاب حکم آزادی غروی هم صادر شد. اما بعد از گذشت مهلت قانونی دو روزه که باید آزاد می شد، یکباره دادستانی اعلام کرد که وی در بازداشت موقت دادگاه ویژه روحانیت هستند. این بازداشت غیرقانونی است و من امیدوارم هرچه سریع تر ایشان آزاد شوند.



زهرا مجردی به دادستانی تهران احضار شد

خبرگزاری هرانا - زهرا مجردی همسر محسن میردامادی دبیر کل زندانی حزب مشارکت ایران اسلامی به دادستانی احضار شد.
به گزارش کلمه، در برگه احضاریه از زهرا مجردی خواسته شده که در روز دوشنبه ۱۹ مهر برای ارائه ی پاره ای از توضیحات به دادستانی تهران مراجعه کند.
گفتنی است که چندی پیش نیز او به دادگستری شهید مقدس واقع در بازداشتگاه اوین احضار شد که دلیل آن هم ارائه ی پاره ای از توضیحات ذکر شده بود.
قابل ذکر است که محسن میردامادی پس از ۱۱۰ روز انفرادی و در مجموع ۲۷۱ روز بازداشت غیرقانونی، سال گذشته از زندان به مرخصی آمد که پس از ۶۹ روز آزادی موقت، از ۴ خرداد ۸۹ مجدداً در زندان به سر می برد. او از جمله ۷ نفر اصلاح طلبی است که از سردار مشفق به جرم دخالت در انتخابات سال ۸۸ شکایت کرده اند.