۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

پرستو سرمدی: ایستادگی همسرم و هم فکرانش برایم غرور آفرین است



کلمه:

نزدیک به یک سال از دستگیری حسین نورانی نژاد می گذرد. او نیز چون دیگر اسرای سبز ایران گناهی نداشت جز باور این جمله که “میزان رای مردم است”. البته حسین گناه دیگری نیز داشت و آن برگزاری مراسم دعا در دارالزهرا، در سرزمین زهرا، علی و پسرانش است. با وجود آنکه حکم حسین نورانی نژاد به یک سال کاهش یافته و او بیش از نیمی از آن را نیز گذرانده است، اما گویا خواندن دعا انقدر گناه سنگینی است که به او مرخصی نداده اند. کلمه با پرستو سرمدی همسر مقاوم حسین نورانی نژاد گفت و گو کرده است.
* آقای نورانی نژاد تعریف کجا و چگونه دستگیر شد؟
حسین چهارشنبه ۲۵ شهریور ماه سال ۸۸ ، چند روز بعد از آخرین شب احیا بازداشت شد. تقریبا یک ماهی بود که هرشب به حسینیه دارالزهرا می رفت تا مراسم دعا برگزار کند، البته مراسم های دعای کمیل دارالزهرا پیش از ماه رمضان آغاز شده بود. آن شب چهارشنبه خوشحال بودم که بالاخره بعد از مدت ها می توانیم چند روز در کنار هم باشیم، چون حسین به خاطر مراسم ها تقریبا نیمه های شب به خانه می آمد. آن شب منزل خواهرحسین مهمان بودیم هنوز چند دقیقه ای از افطار نگذشته بود که چند نفر در زدند، آنها خود را مامور نیروی انتظامی معرفی کردند و گفتند یک ماشین دزدی دم در خانه است بیایید شناسایی کنید ، نشانه های ماشین ما را دادند و گفتند حسین نورانی نژاد مالک ماشین باید بیاید. معلوم بود که دروغ می گویند حسین همراه آنها رفت و بعد از چند دقیقه برگشت و گفت آن افراد ماموران وزارت اطلاعات هستند و برای بازداشت او آمده اند، کلید خانه را می خواستند، کلید را دادم آنها حسین را به خانه خودمان بردند، من و مادر حسین با ماشین دیگری دنبالشان رفتیم. چند ساعتی طول کشید تا تمام خانه را گشتند و هر چه می خواستند را بردند از جمله عکس مراسم عقد ما که در کنار آقای خاتمی بودیم.
اتهام همسرتان چه عنوان شده است؟
تا مدت ها دلیل دستگیری حسین را نمی دانستیم ، جسته و گریخته حرفهایی می شنیدیم در مورد اینکه حسین در ارتباط با سایت ندای سبز آزادی بازداشت شده است، در حالی که اصلا چنین ارتباطی وجود نداشت. پس از دو ماه سایر دوستانی که به دلیل پرونده ندای سبز آزادی بازداشت شدنده بودند آزاد شدند؛ اما قرار بازداشت حسین تمدید شد. علت را که پرسیدیم برای اولین باربعد از دو ماه به ما گفتند پرونده حسین مربوط به سایت خبری نوروز و مراسم های مذهبی حسینیه دارالزهراست. یعنی حسین را به دلیل دیگری بازداشت کردند و بعد که فهمیدند با سایت ندای سبز آزادی ارتباطی ندارد به دلیل اتهام دیگری نگهداشتند که واقعا برایمان جای سوال داشت. مهم نیست که حسین به چه بهانه ای بازداشت شد و به چه بهانه ای یازده ماه است که در زندان نگه داشته شده است، من مطمئنم تنها دلیل این همه مدت حبس کشیدن حسین، برگزاری مراسم های دعا خوانی  در حسینیه دارالزهراراست، که انگار برای آقایان گناهی نابخشودنی است، چرا که خانواده های زندانیان سیاسی در آنها شرکت و برای آزادی عزیزانشان دعا می کردند.
*در این یک سال چه سختی ها و چه مشکلاتی و چه کمبودهایی در زندگی داشتید؟
سخن گفتن از سالی که لحظه لحظه اش با سختی طی شده آسان نیست. سال پیش تنها طی چند ساعت زندگی هایمان زیرو رو شد، مدت ها طول کشید تا آنچه رخ داد را باور کنیم .از همان شب ۲۳ خرداد که با همسرم به  دفتر حزب مشارکت مراجعه کردیم و دیدیم در آن پلمپ شده تا امروز لحظه ای را زندگی نکرده ام ، اصلا نمی توانم اسمش را زندگی بگذارم و جالب است تمام این رنجها فقط به دلیل حمایت از بزرگواری صورت گرفت که پیش از آن کاندیداتوری اش از سوی شورای نگهبان تایید شده بود. هر لحظه نبودن حسین در زندگی ام کمبود است، در این یازده ماه روزهای زیادی بوده که نمی دانستیم او کجاست یا در چه حالی است. شب های زیادی بوده که می دانستم حسین جایی برای خوابیدن ندارد به همین دلیل تا صبح بیدار می ماندم. او نزدیک سه ماه در انفرادی بود و مدتی نیز با یک فرد مجنون در یک سلول کوچک به سر می برد تحمل همه این ها واقعا سخت بود، به علاوه مشکلاتی که برای خودم پیش می آمد.
*رفتار خانواده و اطرافیان در برخورد با بازداشت آقای نورانی نژاد چگونه بود ؟
برای آنها در ابتدا پذیرش اینکه حسین انقدر بی گناه به زندان بیفتد خیلی سخت بود، خانواده همسرم مذهبی هستند و حسین هم به خاطر نذری که داشت از ده سال پیش هر سال در ماه رمضان مراسم مذهبی برگزار می کرد، بنابراین شنیدن اینکه برگزاری دعاهای شب های احیا مصداق تبانی علیه نظام است برای آنها خیلی سخت بود، اما خب چاره ای جز کنار آمدن با واقعیت نداشتند.
خانواده همسرم و خودم واقعا در این یک سال سختی های زیادی را تحمل کردند، بیشترین فشار پیگیری پرونده حسین بر دوش خانواده اش و به خصوص مادر او بود که واقعا زحمت زیادی کشیدند. بار زندگی خودم هم بر دوش خانواده ام بود هر سختی که من تحمل کردم به واقع غیر مستقیم بر آنها هم وارد شد، امیدوارم روزی بتوانم محبت هایشان را جبران کنم.
*چرا تا کنون به آقای نورانی نژاد مرخصی نداده اند؟
واقعا این مساله برای خودمان هم جای سوال دارد.همسرم بر اساس قانون آزادی مشروط می باید بعد از گذراندن نیمی از حکمش آزاد می شد، اما مسئولان قضایی بدون هیچ توضیحی از این امر جلوگیری کردند. در تعطیلات نوروز براساس بخش نامه ای که از سوی قوه قضاییه منتشر شد و بنابر آن محکومینی که یک سوم دوران حکمشان را گذرانده بودند از مرخصی نوروزی برخوردار می شدند، باید به مرخصی می آمد اما باز هم از آن جلوگیری شد.حسین باز هم بر اساس قانون می تواند از مرخصی های ماهانه و مرخصی متصل به آزادی برخوردار شود اما هر گاه به دادستانی مراجعه می کنیم به ما می گویند که جواب استعلام برای مرخصی او منفی بوده است، من نمی دانم این استعلام چیست که انقدر به راحتی قانون را دور می زند.
*شنیده شده بود که در این یک سال شما  تهدید به سکوت شده اید؟
به دلیل نامه هایی که برای همسرم می نوشتم زمستان سال گذشته سخت ترین روزهای زندگی ام را گذراندم، به گونه ای که مدتی مجبور شدم تهران را ترک کنم. مدت زیادی نتوانستم به ملاقات حسیم بروم و حتی شنیدن صدایش برایم رویا شده بود، از همه بدتر این بود که خانواده ام هم در تحمل این فشارها با من شریک بودند.
زمانی که همسرم را جلوی چشمانم بازداشت کردند و یک شبه زندگی مان از هم  پاشید و زمانی که رنج های هموطنانم به خصوص هم نسلانم را می دیدم، راهی نداشتم جز نوشتن تا حداقل درد دلی کرده باشم با دیگران.  ما همسران زندانیان بی گناه راهی جز نوشتن نداشتیم. و عجیب است که این نوشته ها تا این حد حساسیت برانگیز شد ، اگر همسران ما مجرم بوده اند و اقدامی علیه کشورشان کرده اند چرا باید نامه هایی که در مورد آنها نوشته می شود تا این حد مورد توجه هم وطنانمان قرار بگیرد به گونه ای که نویسندگان نامه ها برای ننوشتن تحت فشار قرار بگیرند. وبلاگ من مسدود شده و خودم هم به دلیل مسائلی که ذکر شد حتی نیمی از آنچه را که در دل داشته ام را نتوانسته ام بنویسم.
* اگر الان رییس قوه قضاییه، رییس مجلس یا احمدی نژاد مقابلت بود درباره این یک سال، نبودن آقای نورانی نزاد و اتفاق هایی که بر شما رفته چه به او می گفتید؟
به آنها می گفتم اگر ناتوانید در انجام وظیفه ای که در قبال من، همسرم و دیگر هم نسلانم دارید، حداقل کمتر سبب رنج ما شوید. من و همسرم در همین نظام به دنیا آمدیم ، مدرسه رفتیم و ازدواج کردیم. واقعا زندگی مان را به سختی ساختیم هیچ امیدی به دولت برای ساختن آینده مان نداشتیم نه امنیت شغلی داشتیم و نه چشم انداز روشنی، اما به همان زندگی ساده مان راضی بودیم که حالا ازما گرفته شده است. واقعا نمی دانم مسولان این کشور برای من و بقیه هم نسلانم چه جوابی دارند.
حسین کارمند بود از همان ماهی که بازداشت شد حقوق ماهیانه اش نیز قطع شد، من هم که روزنامه ام پیش از آن تعطیل شده بود بنابراین مشکلات مالی زیادی داشتم، بسیاری از خانواده های زندانیان چنین وضعی دارند آیا اصلا تا حالا آنها خودشان را جای ما گذاشته اند.
*همیشه از سختی های این دوران سخن گفته شده، اما به هر حال این یک سال تجربه ها، خوشی ها و شادی هایی هم به همراه داشته است، کمی از دستاوردهای یک سال بدون آقای نورانی نژاد بگویید؟ آیا توانسته اید از این یک سال استفاده کنید؟
به این یک سال که فکر می کنم احساسات متضادی را تجربه می کنم از یک سو واقعا سال سختی بود اما از سویی دیگر سبز هم بود. من در این یک سال شاهد ایستادگی همسرم و هم فکرانش بر سر اعتقاداتشان بودم این برایم غرور آفرین است. مانند دانش آموزی که از آزمونی سخت نمره قبولی گرفته باشد به نظرم همسرم و سایر دوستان اصلاح طلب و سبز چنین نمره ای گرفته اند. دیدن تاثیر تحمل این رنجها نیز بسیار شوق آفرین است چند وقت پیش به روستای کوچکی در لرستان رفته بودم اهالی روستا حسین را می شناختند و او را می ستودند. در این یک سال  نشده با هم وطنانم روبه رو شوم و آنها با من هم دردی نکنند، این مساله خیلی روحیه بخش است.
*خانواده های زندانیان سیاسی که اکنون به یک نهاد تبدیل شده است، در این یک سال چه کمک هایی به شما کرده اند؟ آیا این هماهنگی ها توانسته اندکی از سختی های شما را کاهش دهد؟
واقعا می توانیم بگوییم که الان یک خانواده هستیم، به من در این یک سال ثابت شده که انسان هرگز کسانی را که با آنها گریسته فراموش نمی کند. در این یک سال دوستی های بسیار عمیقی بدست آورده ام که هرگز نمی خواهم آنها را از دست بدهم و هرگز آنها را با دوستی های سابقم برابر نمی دانم. من از آزاد شدن هر کدام از زندانی ها به اندازه ای شاد می شوم که گویی حسین آزاد شده چون رنج خانواده هایشان را دیده ام. ما درد مشترک داریم و روزهای زیادی تسلا بخش هم بوده ایم به همین دلیل حالا خانواده شده ایم. در این میان می خواهم از خانم ها زهرا مجردی، مریم قدس و فخرالسادات محتشمی تشکر کنم که خیلی در تحمل این روزها کمکم کرده اند، همین طور از خانم رهنورد که همواره مادرانه در کنار خانواده های زندانیان سیاسی حضور داشته اند. از دوستان حزب مشارکت ، روزنامه نگاران و جوانان اصلاح طلب نیز خیلی ممنونم.
* در این دوران آیا پیش آمده که شما و حسین از فعالیت های اصلاح طلبانه تان پشیمان شده باشید و اگر به قبل برگردید آیا احتمال دارد در شیوه زندگی کردنتان تجدید نظر کنید؟
این سوالی است که در سخت ترین لحظات از خود پرسیده ام و همواره جواب آن منفی بوده است.
چرا که همسرم به راه حق رفته است و بر اساس ارزشهای انسانی ملزم به رفتن به این راه بوده ، بنابراین فکر می کنم هر چند بار که به عقب بازگردیم بازهم همان کارها را خواهیم کرد. فکر کردن به درستی راه رفته شده به انسان روحیه می دهد. هر وقت که برای ملاقات حسین به زندان می روم از او روحیه می گیرم، او واقعا پر از ایمان و انرژی است. زمانی یک مسوولی به من گفت همسرت باید به قدری در زندان بماند که طرز فکرش عوض شود ، من خنده ام گرفت در دلم گفتم پس باید به او حبس ابد دهید.