... ورق پاره هایم این روزها حکایت و شکایتی است از آن یکشنبه. لرزش انگشتان دستم نشان از شوک خبر دارد.به عزا نشسته ام.
مادر فرزاد را در خیال میبینم که گیسو پریشان کرده و مویه میکند؛ که این آداب زنان این منطقه است؛ وقتی که عزیز جوانی را از دست میدهند! مهرداد را میبینم که چمباتمه زده، برسر میکوبد و ناآرام است. قرار نبود اینطور شود! شاگردان فرزاد منتظرند.
هنوز پلاکاردهای دانش آموزانش را از یاد نبرده ایم: "اعدام پاداش معلم نیست." به گمانم سال گذشته بود که آن تحصن برگزار شد.
آن پلاکاردها در میدان بسیج ، روبه روی دادگستری سنندج در دست شاگردان فرزاد بود؛ که از کامیاران برای اعتراض به حکم اعدام فرزاد آمده بودند.
و مادرش را از خاطر نبرده ایم که در یکدستش "قرآن" و در دست دیگرش "پرچم ایران نگاه داشته بود؛ و در وسط میدان نشسته بود. و در حالیکه همه خانواده فرزاد به این تحصن اعتراضی مسالمت آمیز نظارت میکردند، مدام به متحصنان گوشزد میکردند :
"هیچکس شعار ندهد"! و آن تحصن بدون شعار پس از دو ساعت پایان یافت. در واقع آن تحصن برای اعتراض به احکام اعدام کوردها بود: از جمله فرزاد، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و...آن هنگام هنوز حکم شیرین را نداده بودند.
کمی بعد وقتی ازدادگستری اعلام شد: "یکنفر به نمایندگی از طرف همه بیاد اینجا"!؛ مردم پسر چهارساله فرهاد وکیلی را روی دست گرفتند و گفتند: "این نماینده ماست".
... چقدر مادر فرزاد امیدوار بود و با لبخند از مردمی که از سقز، دیواندره، کامیاران، سنندج ، کرمانشاه و دیگر شهرها آمده بودند.
تشکر کرد و امید او و خانواده اش، ما را امیدوارتر کرد...
مادر فرزاد را در خیال میبینم که گیسو پریشان کرده و مویه میکند؛ که این آداب زنان این منطقه است؛ وقتی که عزیز جوانی را از دست میدهند! مهرداد را میبینم که چمباتمه زده، برسر میکوبد و ناآرام است. قرار نبود اینطور شود! شاگردان فرزاد منتظرند.
هنوز پلاکاردهای دانش آموزانش را از یاد نبرده ایم: "اعدام پاداش معلم نیست." به گمانم سال گذشته بود که آن تحصن برگزار شد.
آن پلاکاردها در میدان بسیج ، روبه روی دادگستری سنندج در دست شاگردان فرزاد بود؛ که از کامیاران برای اعتراض به حکم اعدام فرزاد آمده بودند.
و مادرش را از خاطر نبرده ایم که در یکدستش "قرآن" و در دست دیگرش "پرچم ایران نگاه داشته بود؛ و در وسط میدان نشسته بود. و در حالیکه همه خانواده فرزاد به این تحصن اعتراضی مسالمت آمیز نظارت میکردند، مدام به متحصنان گوشزد میکردند :
"هیچکس شعار ندهد"! و آن تحصن بدون شعار پس از دو ساعت پایان یافت. در واقع آن تحصن برای اعتراض به احکام اعدام کوردها بود: از جمله فرزاد، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و...آن هنگام هنوز حکم شیرین را نداده بودند.
کمی بعد وقتی ازدادگستری اعلام شد: "یکنفر به نمایندگی از طرف همه بیاد اینجا"!؛ مردم پسر چهارساله فرهاد وکیلی را روی دست گرفتند و گفتند: "این نماینده ماست".
... چقدر مادر فرزاد امیدوار بود و با لبخند از مردمی که از سقز، دیواندره، کامیاران، سنندج ، کرمانشاه و دیگر شهرها آمده بودند.
تشکر کرد و امید او و خانواده اش، ما را امیدوارتر کرد...