اخبار روز:
ترجمه: رحمان جوانمردی
تنظیم: سوسن محمدخانی غیاثوند
روز گذشته (1)، 28 می با شرکت نخست وزیر و دیگر مقامات حکومت کردستان و مسئولین احزاب و تعدادی از «نمایندگان مجلس عراق و اقلیم کردستان» و مهمانان خارجی، مراسم خاکسپاری جسدهای ٧٣٠ قربانی پروسه انفال در محل یادبود چمچمال در شهر سلیمانیه برگزار شد.
رئیس دولت اقلیم کردستان، نچیروان بارزانی در این مراسم گفت: تابوتهای شهدایی که من در مقابلشان ایستادهام سنبل شهدای ملت ما هستند. امروز به نام حکومت اقلیم به آنها می گوئیم که آزادی و دست آوردهای ما از راه خون آنها میسر شده است. قسم به جان و رویاهای شما همیشه برای آزادی، آبادی و ترقی کردستان مبارزه خواهیم کرد.
او در ادامه سخنان خود تصریح کرد: متاسفانه حکومتهای عراق بویژه حکومت بعثی فقط انفال را به کردها روا دانستهاند اما کرد و دیگر مردمان آزادیخواه، همیشه اثبات کردهاند که دیکتاتورها در هم شکسته و اراده آزادیخواهی ملتها موفق خواهد شد.
رئیس دولت اقلیم کردستان همچنین اظهارداشت: گورهای دسته جمعی که سند و شاهد ابدی هستند، نیت جنایتکارانه و شونیستی را در ارتباط با ملت کرد نشان می دهند. این ها به ما می گویند که نباید از هیچ حق ملت خود دست کشیده و صرفنظر کنیم. لذا باید همگان تلاش کنیم که حقوقمان را در سطح جهانی بشناسانیم.
بارزانی گفت: این درست است کسانی که در عراق اعدام شده اند به نوعی در این جنایتها مجرم بوده اند اما مجرم اصلی هنوز زنده و موجود است و آن شیوه های فاشیستی و کشتار جمعی است، شیوه ی دشمنی در مقابل مردم کردستان و حقوق این مردم، و روش حمایت از تعریب و پاکسازی نژادی است.
وی افزود: این شیوه گاه و بی گاه زنده می شود و این یک خطر اساسی است برای اکنون و آینده عراق. تا زمانی که کسانی پیدا شوند که حقوق مردم کرد را انکار کرده و آثار رژیم پیشین را نگهبانی کنند، بعید نیست که سیاست کشتار جمعی و انفال تکرار شود.
نچیروان بارزانی، رئیس دولت اقلیم کردستان در پایان سخنانش گفت: بعضی از سیاسیون امروز عراقی با تمام توان خود تلاش می کنند که آثار منفور تعریب، انفال و کشتار جمعی پاک نشود بلکه می خواهند دست نخورده نیز باقی بماند. شاهد این تلاش نیز در اینجا خود نمایی می کند که نمی گذارند ماده ١٤٠ اجرا شود یعنی نمی خواهند به ارثیه تیره انفال و کشتار جمعی دست زده شود و بزبانی دیگر متاسفانه از سیاست نفرت انگیز انفال پشتیبانی می کنند.
گفتنی است ابراهیم ملازاده، پژوهشگر کرد عراقی در لندن طی گزارشی که در سایت بی بی سی فارسی (2) منتشر شده در خصوص عملیات انفال نوشته است: حملات انفال که در طول جنگ ایران و عراق بر علیه مناطق روستایی وسیعی از کردستان عراق صورت گرفت و از خشونتبارترین حملات بر ضد کردهای عراق به شمار می رود، از مارس ۱۹۸۸ آغاز شد و تا سپتامبر همان سال ادامه یافت.
در گزارش ملازاده آمده است: «سازمان های بین المللی حقوق بشر تعداد قربانیان این حملات را بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر تخمین زده اند، اما منابع کرد می گویند که ۱۸۲ هزار نفر در جریان حملات انفال کشته شدند. به جز چند گور دسته جمعی کشف شده پس از سقوط صدام حسین، از سرنوشت قربانیان این حملات اطلاع چندانی در دست نیست.»
ملازاده همچنین نوشته است: «علی حسن المجید، پسر عموی صدام و عضو وقت شورای فرماندهی انقلابی عراق که طراحی و اجرای این حملات را به عهده داشت، چند سال بعد در گفتگو با فرستادگان کرد در بغداد با اعتراض به اغراق در بیان تعداد قربانیان از سوی کردها گفت که تعداد کشته شدگان بیش از ۱۰۰ هزار نفر نبوده است. او روز ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۰ به جرم کشتار کردها اعدام شد.»
در بخش دیگری از گزارش ملازاده نوشته شده: «بر اساس گزارش سازمان ملل، در طول این عملیات در مناطق متعددی از سلاح های شیمیایی بر علیه شهروندان غیر نظامی استفاده شده است. در این گزارش هم چنین به تخریب مناطق کشاورزی وسیعی اشاره شده است.
این عملیات "پاکسازی نژادی" نامیده شده است.»
در بخش فارسی سایت ویکی پدیا نیز درباره ی عملیات انفال آمده است: عملیات انفال، عملیاتی در سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۸۹ بود که در جریان آن نیروهای رژیم بعث عراق که به طور مستقیم از صدام حسین تکریتی فرمان میگرفتند، بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ (۱۸۲٬۰۰۰ تن شامل ۸۰٬۰۰۰ بارزانی و چند ده هزار گرمیانی) کرد عراقی را قتل عام کردند.
بنا بر آمار تایید شده، در طی عملیات هفت ماهه انفال ازفوریه تا سپتامبر ۱۹۸۸، که تنها در استان های کرکوک، دیاله، نینوا و صلاح الدین، اجرا شد، بیش از ۳۰۰۰ روستا نابود و بیش از ۱۸۲۰۰۰ نفر مردم بی دفاع از سوی ارتش و ماموران امن و مخابرات عراق به قتل رسیدند. در همین راستا نیز شهرهای حلبچه، طویلا، خورمال، سید صادق، پینجوین، قلعه دیزه، سنگ سر، جوارتا، قلاچولان و ماوه ت به تمامی ویران و از سکنه خالی گردیدند.
استفاده از اسلحه شیمیایی و کشتار حلبچه در جریان عملیات انفال روی داد.
(1)؛ منبع خبر: سایت رسمی حکومت اقلیم کردستان
www.krg.org
(2)؛ گزارش ابراهیم ملازاده، پژوهشگر کرد عراقی درباره ی انفال در بی بی سی فارسی
www.bbc.co.uk
(3): لطفاً برای دیدن عکسهای بیشتر از مراسم تشییع به آدرس زیر در سایت رسمی حکومت اقلیم کردستان مراجعه کنید.
www.krg.org
فعاليتهای خانه سينما به حال تعليق درآمد
براساس تصميم هيات مديره و مديرعامل خانه سينما، خانه سينما از امروز ۱۰ خرداد ماه تمامی فعاليتهای خود را به حال تعليق درمیآورد.ايلنا: فعاليتهای خانه سينما از تاريخ چهارشنبه ۱۰خرداد و براساس تصميم هيات مديره و مديرعامل خانه سينما به حال تعليق درآمد.
فرهاد توحيدی(سخنگو و رئيس هيات مديره خانه سنيما) در گفتوگو با خبرنگار ايلنا، با اعلا م اين خبر افزود: صدور حکم ديوان عدالت اداری از نظر ما بهترين فرصت برای ترميم گذشته، دستيابی به وفاق و به دنبال آن ايجاد فضای آرام و بدون تنش برای سينمای ايران بود.
وی ادامه داد: متاسفانه محافل خاصی پروژه تعطيلی خانه سينما را دنبال میکنند و نيت قانون گريزانه خود را در پوشش قانون پنهان میکنند. آنها بعد از صدور حکم و از روز ۳ خرداد اقدامات تازه خود را کليد زدند.
سخنگو و رئيس هيات مديره خانه سنيما ادامه داد: سينما زندگی ما، کارما و عشق ما است. سينما و پيش از سينما، کشور عزير ما ايران در شرايط حساس امروز بيش از هر چيز به آرامش، اعتماد عمومی، اميد، کار خلاقانه، توليد ملی و رفتارهای قانون مدارانه نيازمند است.
وی ادامه داد: با درک اين ضرورت تاريخی و برای اجتناب از ميدان دادن به بحران آفرينان اعلام میکنيم که خانه سينما از امروز ۱۰ خرداد ماه تمامی فعاليتهای خود را به حال تعليق درمیآورد و برای احقاق حقوق صنفی سينماگران نجيب و شريف ايران، با اعتماد تمام به ظرفيتهای قانونی همچنان از مجاری قانونی اقدام خواهد کرد.
توحيدی افزود: از تمامی همکاران عزيز، هنرمندان، سنيماگران و اعضا خانه سينما تقاضا میکنم که تا حصول نتيجه نهايی از طرق قانونی شکيبايی پيشه کنند.
سئول: افزایش واردات نفت کره جنوبی از ایران موقتی بود
کره جنوبی روز چهارشنبه ۱۰ خرداد، از افزایش ۴۲ درصدی واردات نفت خام خود
از ایران در ماه آوریل خبر داد اما گفت که این افزایش موقتی بوده و قرار
است به پیروی از تحریمهای بینالمللی علیه جمهوری اسلامی، واردات نفت کره
جنوبی از ایران در ماه مه کاهش یابد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، آمار رسمی نشان میدهد که واردات نفت کره جنوبی از ایران در ماه آوریل، نسبت به مدت مشابه در سال گذشته، با جهشی ۴۲ درصدی به ۷٫۵ میلیون بشکه رسید.
ولی در عین حال آمار سهماهه نخست امسال حاکی است که واردات نفت خام کره جنوبی از ایران نسبت به سال پیش از آن ۲۲٫۲ درصد کاهش داشتهاست.
وزیر اقتصاد کره جنوبی روز چهارشنبه در این خصوص گفت: «دولت [کره جنوبی] نیاز به کاهش واردات نفت خام از ایران را بهرسمیت میشناسد و آن را در راستای مشارکت در تلاشهای بینالمللی جهت حل و فصل صلحآمیز مسئله هستهای ایران میداند.»
وی با اعلام اینکه قرار است واردات نفت کشورش از ایران در ماه مه کاهش یابد، افزود که هماینک وزارتخانههای مربوط در حال انجام گفتوگو در مورد میزان این کاهش هستند.
کره جنوبی خواستار کاهش واردات نفت از ایران است تا از این طریق بتواند از تحریمهای آمریکا علیه شرکتهای خود جلوگیری کند.
ایالات متحده برای اعمال فشار بیشتر بر ایران مقرراتی را وضع کرده که بر اساس آن، دسترسی شرکتهای خارجی که با ایران معامله انجام میدهند به بازار و سیستم مالی آمریکا قطع میشود.
اما کره جنوبی که حدود ۱۰ درصد از نفت خود را از ایران وارد میکند از آمریکا خواسته تا با ادامه یافتن بخشی از این واردات به کره جنوبی موافقت کند؛ آمریکا تاکنون چنین معافیتی را تنها برای ژاپن قائل شدهاست.
دور جدید تحریمهای آمریکا بر صادرات نفت ایران از ۲۸ ژوئن به اجرا گذشته شد و تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا از اول ژوئیه به مورد اجرا گذاشته میشود.
آمریکا از مشتریان نفت ایران خواستهاست که خرید نفت از ایران را به میزان «محسوس» کاهش دهند، و گرنه احتمالا با تحریم آمریکا مواجه خواهند شد؛ هدف از این فشارها واداشتن جمهوری اسلامی به رفع نگرانی نسبت به برنامه هستهای مناقشهبرانگیز خود است.
چین اعلام کردهاست که واردات نفت خود از ایران در ماه آوریل را نسبت به سال گذشته ۲۳٬۷ درصد کاهش دادهاست و کشورهای ترکیه، کره جنوبی، هند و ژاپن نیز به عنوان مشتریان عمده نفت ایران رسما اعلام کردهاند که واردات نفت از ایران را در سال جاری کاهش خواهند داد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، آمار رسمی نشان میدهد که واردات نفت کره جنوبی از ایران در ماه آوریل، نسبت به مدت مشابه در سال گذشته، با جهشی ۴۲ درصدی به ۷٫۵ میلیون بشکه رسید.
ولی در عین حال آمار سهماهه نخست امسال حاکی است که واردات نفت خام کره جنوبی از ایران نسبت به سال پیش از آن ۲۲٫۲ درصد کاهش داشتهاست.
وزیر اقتصاد کره جنوبی روز چهارشنبه در این خصوص گفت: «دولت [کره جنوبی] نیاز به کاهش واردات نفت خام از ایران را بهرسمیت میشناسد و آن را در راستای مشارکت در تلاشهای بینالمللی جهت حل و فصل صلحآمیز مسئله هستهای ایران میداند.»
وی با اعلام اینکه قرار است واردات نفت کشورش از ایران در ماه مه کاهش یابد، افزود که هماینک وزارتخانههای مربوط در حال انجام گفتوگو در مورد میزان این کاهش هستند.
کره جنوبی خواستار کاهش واردات نفت از ایران است تا از این طریق بتواند از تحریمهای آمریکا علیه شرکتهای خود جلوگیری کند.
ایالات متحده برای اعمال فشار بیشتر بر ایران مقرراتی را وضع کرده که بر اساس آن، دسترسی شرکتهای خارجی که با ایران معامله انجام میدهند به بازار و سیستم مالی آمریکا قطع میشود.
اما کره جنوبی که حدود ۱۰ درصد از نفت خود را از ایران وارد میکند از آمریکا خواسته تا با ادامه یافتن بخشی از این واردات به کره جنوبی موافقت کند؛ آمریکا تاکنون چنین معافیتی را تنها برای ژاپن قائل شدهاست.
دور جدید تحریمهای آمریکا بر صادرات نفت ایران از ۲۸ ژوئن به اجرا گذشته شد و تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا از اول ژوئیه به مورد اجرا گذاشته میشود.
آمریکا از مشتریان نفت ایران خواستهاست که خرید نفت از ایران را به میزان «محسوس» کاهش دهند، و گرنه احتمالا با تحریم آمریکا مواجه خواهند شد؛ هدف از این فشارها واداشتن جمهوری اسلامی به رفع نگرانی نسبت به برنامه هستهای مناقشهبرانگیز خود است.
چین اعلام کردهاست که واردات نفت خود از ایران در ماه آوریل را نسبت به سال گذشته ۲۳٬۷ درصد کاهش دادهاست و کشورهای ترکیه، کره جنوبی، هند و ژاپن نیز به عنوان مشتریان عمده نفت ایران رسما اعلام کردهاند که واردات نفت از ایران را در سال جاری کاهش خواهند داد.
لاریجانی به آمریکا: متوجه عواقب خطرناک مداخله نظامی در سوریه باشید
رئیس موقت مجلس شورای اسلامی روز چهارشنبه به آمریکا هشدار داد که آتش
دخالت نظامی در سوریه به داخل سرزمینهای فلسطینی کشیده میشود و متعاقبا
حکومیت اسرائیل نیز از آن ضربه خواهد خورد. وی گفت: «متوجه این بازی خطرناک
باشید.»
به گزارش خبرگزاری مهر، علی لاریجانی، دهم خردادماه در ابتدای جلسه علنی مجلس گفت: «به نظر میرسد آمریکا و غرب به دنبال زمینهسازی بحران جدیدی هستند. یکی از مقامات نظامی آمریکا گفته است ممکن است ما مثل دخالت در لیبی در سوریه عملیات نظامی نماییم.»
وی با متهم کردن آمریکا به ارسال پیامهای «جنگطلبانه و غیرعقلانی» افزود: «احتمالا مقامات نظامی آمریکا دچار سوءتفاهم نسبت به خود و مسائل منطقه شدهاند. سوریه به هیچ وجه مختصات لیبی را ندارد و بنغازیسازی در سوریه به داخل فلسطین کشیده میشود و خاکستر این جنگ افروزی قطعا رژیم صهیونیستی را میپوشاند. متوجه این بازی خطرناک باشید.»
سخنان علی لاریجانی در حالی بیان می شود که آلمان، فرانسه، بريتانيا، اسپانيا، ایتالیا، استراليا، ترکیه و چند کشور ديگر، در دو روز گذشته، ديپلماتهای سوری را پس از کشتار حوله از خاکشان اخراج کرده اند. ژنرال مارتين دمپسی، رييس ستاد مشترک ارتش آمريکا، نيز گفته است، گزينه نظامی برای توقف خشونت در سوريه می بايست مورد بررسی قرار گيرد.
بیش از یکسال از ناآرامیهای سوریه، متحد اصلی ایران در منطقه، میگذرد و در این مدت جمهوری اسلامی همواره از حکومت بشار اسد حمایت کرده است.
روز چهارشنبه نیز علی لاریجانی بار دیگر تأکید کرد که مجلس ایران از
«اصلاحات دموکراتیک» در سوریه حمایت میکند و مخالف «رفتارهای تروریستی و
دخالتهای فرصت طلبانه برخی کشورها» در سوریه است.
آقای لاریجانی در حالی این سخنان را اظهار کرد که چند روز پیشتر جانشين فرمانده نيروی قدس سپاه پاسداران تاييد کرد که نيروهای نظامی جمهوری اسلامی در حوادث سوريه دخالت کردهاند، اگرچه پس از آن حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح اظهار کرده بود که ایران در امور سوریه دخالت نمیکند، بلکه از سوریه حمایت میکند.
رئیس مجلس شورای اسلامی همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود «شیطان بزرگ» نامیده شدن آمریکا از سوی روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی را بی دلیل ندانست و گفت: «در این سه دهه بارها و بارها ایالات متحده آمریکا علیرغم اُشتُلُم گوییهای سیاسی با ظاهر دوستانه در پی رخنه بود که گاه برخی سهل اندیشان میدان سیاست در این وادی دچار تردید و سستی شدند.»
این اظهارات در حالی مطرح شدهاند که ایران به تازگی مذاکرات هستهای با گروه ۵+۱، آمریکا، فرانسه، روسیه، چین، بریتانیا و آلمان را آغاز کرده است. تا کنون دو دور از این مذاکرات در استانبول و بغداد برگزار شده و قرار بر این است که دور سوم در مسکو جریان داشته باشد.
در این خصوص آمریکا بارها تأکید کرده است که به ایران اجازه دستیابی به جنگافزار هستهای را نخواهد داد و وزیر دفاع آمریکا هشتم خردادماه و به دنبال خودداری ایران از توقف غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصدی گفت که گزینه نظامی علیه ایران نه تنها کاملا در دسترس است، بلکه آماده نیز است و برنامهریزیهای لازم برای آن انجام شده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، علی لاریجانی، دهم خردادماه در ابتدای جلسه علنی مجلس گفت: «به نظر میرسد آمریکا و غرب به دنبال زمینهسازی بحران جدیدی هستند. یکی از مقامات نظامی آمریکا گفته است ممکن است ما مثل دخالت در لیبی در سوریه عملیات نظامی نماییم.»
وی با متهم کردن آمریکا به ارسال پیامهای «جنگطلبانه و غیرعقلانی» افزود: «احتمالا مقامات نظامی آمریکا دچار سوءتفاهم نسبت به خود و مسائل منطقه شدهاند. سوریه به هیچ وجه مختصات لیبی را ندارد و بنغازیسازی در سوریه به داخل فلسطین کشیده میشود و خاکستر این جنگ افروزی قطعا رژیم صهیونیستی را میپوشاند. متوجه این بازی خطرناک باشید.»
سخنان علی لاریجانی در حالی بیان می شود که آلمان، فرانسه، بريتانيا، اسپانيا، ایتالیا، استراليا، ترکیه و چند کشور ديگر، در دو روز گذشته، ديپلماتهای سوری را پس از کشتار حوله از خاکشان اخراج کرده اند. ژنرال مارتين دمپسی، رييس ستاد مشترک ارتش آمريکا، نيز گفته است، گزينه نظامی برای توقف خشونت در سوريه می بايست مورد بررسی قرار گيرد.
بیش از یکسال از ناآرامیهای سوریه، متحد اصلی ایران در منطقه، میگذرد و در این مدت جمهوری اسلامی همواره از حکومت بشار اسد حمایت کرده است.
سازمان ملل فروردینماه سال جاری شمار کشتهشدگان خشونتهای سوریه را
بیش از ۹ هزار تن ارزیابی کرد. گروههای مخالف میگویند این رقم در حال
حاضر به بیش از ۱۱ هزار تن رسیده است.
آقای لاریجانی در حالی این سخنان را اظهار کرد که چند روز پیشتر جانشين فرمانده نيروی قدس سپاه پاسداران تاييد کرد که نيروهای نظامی جمهوری اسلامی در حوادث سوريه دخالت کردهاند، اگرچه پس از آن حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح اظهار کرده بود که ایران در امور سوریه دخالت نمیکند، بلکه از سوریه حمایت میکند.
رئیس مجلس شورای اسلامی همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود «شیطان بزرگ» نامیده شدن آمریکا از سوی روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی را بی دلیل ندانست و گفت: «در این سه دهه بارها و بارها ایالات متحده آمریکا علیرغم اُشتُلُم گوییهای سیاسی با ظاهر دوستانه در پی رخنه بود که گاه برخی سهل اندیشان میدان سیاست در این وادی دچار تردید و سستی شدند.»
این اظهارات در حالی مطرح شدهاند که ایران به تازگی مذاکرات هستهای با گروه ۵+۱، آمریکا، فرانسه، روسیه، چین، بریتانیا و آلمان را آغاز کرده است. تا کنون دو دور از این مذاکرات در استانبول و بغداد برگزار شده و قرار بر این است که دور سوم در مسکو جریان داشته باشد.
در این خصوص آمریکا بارها تأکید کرده است که به ایران اجازه دستیابی به جنگافزار هستهای را نخواهد داد و وزیر دفاع آمریکا هشتم خردادماه و به دنبال خودداری ایران از توقف غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصدی گفت که گزینه نظامی علیه ایران نه تنها کاملا در دسترس است، بلکه آماده نیز است و برنامهریزیهای لازم برای آن انجام شده است.
برای دريافت ارز به قيمت رسمی، بايد «دَم رييس بانک را ديد»
رسانه های جمهوری اسلامی در روزهای اخیر از گسترش فساد در رابطه با وضعيت
بازار ارز ايران خبر داده اند. گفت و گوی اقتصادی امروز راديو فردا با
فريدون خاوند، کارشناس مسائل اقتصادی به همين موضوع می پردازد.
راديو فردا: خبرگزاری مهر از رواج «زير ميزی» در بانک ها برای دريافت ارز به نرخ رسمی خبر می دهد. اصولا پرداخت «زير ميزی» با وضعيت بازار ارز چه ارتباطی دارد و اين کار، در شرايط خاص ايران، از کی شروع شده است؟
فريدون خاوند: در کشورهايی که تنها يک نرخ ارز وجود داشته باشد و يا بين نرخ رسمی ارز و نرخ آن در بازار آزاد تفاوت چندان زياد نباشد، دسترسی به ارز در شرايط عادی انجام می گيرد و برای اين کار نياز به پرداخت رشوه نيست.
در پاريس، نيويورک، پراگ و استانبول نرخ ارز تابع نوسان های بازار است و هر کس ارز بخواهد، آن را به قيمت بازار خريداری می کند. در عوض در کشورهايی که برای ارز خارجی دو نرخ يا چند نرخ وجود داشته باشد، نرخ رسمی با نرخ بازار آزاد تفاوت زيادی دارد و بنابراين دسترسی به ارز با نرخ رسمی برای همه امکان پذير نيست و همين تبعيض، زمينه فساد را فراهم می آورد.
در ايران، طی دوران جنگ با عراق حدود دوازده نرخ برای ارز وجود داشت و کسانی از ميان صاحب امتيازان دهه اول جمهوری اسلامی با دستيابی به ارز رسمی و فروش آن در بازار آزاد، به ثروت های افسانه ای دست پيدا کردند.
در اويل دهه ۱۳۸۰، بعد از تلاش های زياد، بالاخره ارز در ايران تک نرخی شد. اين کار در دوران رياست محسن نوربخش بر بانک مرکزی جمهوری اسلامی انجام گرفت و عملا بازار سياه ارز از ميان رفت و نرخ دلار تثبيت شد، البته به صورتی کاملا مصنوعی.
در واقع به رغم نرخ بالای تورم در ايران و تفاوت محسوس آن با ميانگين نرخ تورم در بسياری ديگر از نقاط دنيا، دولت از راه تزريق انبوه دلارهای نفتی در بازار توانست نرخ ارز را کم و بيش ثابت نگهدارد تا قيمت واردات زياد نشود و نرخ تورم با جهش های بيشتری روبرو نشود. به بيان ديگر دولت عملا يارانه سنگينی به کالاهای وارداتی پرداخت می کرد، ولی به هر حال نرخ ارز کم و بيش ثابت ماند.
اين ثبات کم و بيش نسبی تا حدود يکسال و چند ماه پيش ادامه يافت، ولی بعد از آن به دلايل گوناگون، از جمله دشواری های ناشی از تحريم همراه با روی آوردن انبوهی از فعالان اقتصادی و پس انداز کنندگان به بازار ارز، و نيز ناتوانی بانک مرکزی از پاسخگويی به اين نياز انبوه، وضع بر هم خورد.
از آن پس ما شاهد بازگشت به ارز دو نرخی و حتی چند نرخی هستيم. در حال حاضر در ايران نرخ هر دلار به قيمت رسمی يا مرجع، ۱۲۲۶ تومان است، نزديک به ۵۵۰ تومان ارزان تر از نرخ دلار در بازار آزاد، و طبعا کسانی هستند که به دليل موقعيت خود در نظام سياسی کشور راحت تر به نرخ رسمی دسترسی پيدا می کنند و کسان ديگر هم هستند که برای رسيدن به چنين امتيازی، به قول خبرگزاری «مهر»، حاضرند و يا مجبورند «زير ميزی» بپردازند.
دولت قول داده بود که برای کمک به توليد کنندگان، ارز رسمی در اختيار آنها قرار دهد تا بتوانند مواد اوليه و تجهيزات مورد نياز خود را با دلار به نرخ رسمی از خارج بخرند. اگر اين وعده عملی شده، ديگر چه نيازی است به پرداخت «زير ميزی» برای دريافت ارز؟
مشکل اين است که اين وعده عملی نشده و دستکم بخش بزرگی از توليد کننده ها می گويند که رنگ دلار ۱۲۲۶ تومانی را هم نديده اند و مجبورند يا رشوه بدهند، يا به سراغ بازار آزاد بروند. خبرگزاری «مهر» در خبر روز سه شنبه خودش به نقل از يکی از توليد کنندگان می گويد دلار ۱۲۲۶ تومانی افسانه ای بيش نيست، مگر آنکه کسی بتواند مسئولان ارشد بانک را راضی کند، يا با اصطلاحی که از سوی همين خبرگزاری نقل شده، بايد «دم مدير بانک را ببيند».
به نوشته رسانه های تهران تنها واحدهای توليد متخصص در کار لابی گری می توانند به ارز دولتی دسترسی داشته باشند. اين به آن معنا است که برای دستيابی به ارز، بايد با صاحب منصبان مرتبط بود يا به آنها رشوه داد و يا هر دو.
دستيابی به ارز، برای شماری از واحدهای توليدی يک امر حياتی است. آنها دائما به مواد اوليه و يا وسايل يدکی و کالاهای واسطه ای و تجهيزات نياز دارند و تهيه ارز از بازار آزاد برايشان بسيار گران تمام می شود. در اين شرايط، همان طور که پيش بينی می شد، بازگشت به نظام ارزی دو نرخی و چند نرخی شبکه های عظيم مافيايی را در عرصه ای بسيار حساس به شدت فعال کرده است.
چون بخش بسيار بزرگی از ارز موجود به دولت تعلق دارد، می توان تصور کرد که در رابطه با پرداخت دلار به نرخ رسمی، چه می گذرد و چه حجمی از ثروت های باد آورده جا به جا می شود.
بازار ارز در حال حاضر در چه وضعيتی است و نظام دو نرخی يا چند نرخی ارز چه مدت زمانی می تواند ادامه پيدا کند؟
بعد از مذاکرات بغداد بر سر پرونده هسته ای ايران و بی نتيجه ماندن آن، دلار بار ديگر بالا رفت و روز سه شنبه پيرامون ۱۷۶۰ تومان معامله می شد.
سرنوشت ارز در بازار تهران هم در گرو سياست های اقتصادی داخلی است و هم تابع فضای مناسبات بين المللی کشور و تا روش شدن وضع در اين دو عرصه، نظام ارزی ايران همچنان دو نرخی و چند نرخی باقی خواهد ماند.
حفظ نرخ رسمی يا مرجع در سطح ۱۲۲۶ تومان با هيچ منطقی نمی خواند، و فرجامی ندارد جز روانه کردن ميلياردها تومان به جيب اين و آن. در کنار اين نرخ من در آوردی، ديوانسالاری عظيمی همراه با حجم غير قابل تصوری از کاغذ بازی شکل گرفته و همه را سر در گم کرده است، جز شبکه هايی که با استفاده از همين سر در گمی منافع خود را تامين می کنند.
به گفته محمد مهدی راسخ، دبير کل اتاق بازرگانی تهران، در فاصله خرداد ۱۳۹۰ تا خرداد ۱۳۹۱ چهل و سه دستور العمل، بخشنامه و اظهار نظر از طرف بانک مرکزی درباره نرخ ارز صادر شده. در کنار اين همه کاغذ بازی، فعالان بازار آزاد ارز وجود دارند که با شاخک های حساس خود قيمت واقعی ارز را بر پايه واقعيت های موجود سياسی و اقتصادی محاسبه می کنند و به دستورالعمل های بانک مرکزی لبخند می زنند.
راديو فردا: خبرگزاری مهر از رواج «زير ميزی» در بانک ها برای دريافت ارز به نرخ رسمی خبر می دهد. اصولا پرداخت «زير ميزی» با وضعيت بازار ارز چه ارتباطی دارد و اين کار، در شرايط خاص ايران، از کی شروع شده است؟
فريدون خاوند: در کشورهايی که تنها يک نرخ ارز وجود داشته باشد و يا بين نرخ رسمی ارز و نرخ آن در بازار آزاد تفاوت چندان زياد نباشد، دسترسی به ارز در شرايط عادی انجام می گيرد و برای اين کار نياز به پرداخت رشوه نيست.
در پاريس، نيويورک، پراگ و استانبول نرخ ارز تابع نوسان های بازار است و هر کس ارز بخواهد، آن را به قيمت بازار خريداری می کند. در عوض در کشورهايی که برای ارز خارجی دو نرخ يا چند نرخ وجود داشته باشد، نرخ رسمی با نرخ بازار آزاد تفاوت زيادی دارد و بنابراين دسترسی به ارز با نرخ رسمی برای همه امکان پذير نيست و همين تبعيض، زمينه فساد را فراهم می آورد.
در ايران، طی دوران جنگ با عراق حدود دوازده نرخ برای ارز وجود داشت و کسانی از ميان صاحب امتيازان دهه اول جمهوری اسلامی با دستيابی به ارز رسمی و فروش آن در بازار آزاد، به ثروت های افسانه ای دست پيدا کردند.
در اويل دهه ۱۳۸۰، بعد از تلاش های زياد، بالاخره ارز در ايران تک نرخی شد. اين کار در دوران رياست محسن نوربخش بر بانک مرکزی جمهوری اسلامی انجام گرفت و عملا بازار سياه ارز از ميان رفت و نرخ دلار تثبيت شد، البته به صورتی کاملا مصنوعی.
در واقع به رغم نرخ بالای تورم در ايران و تفاوت محسوس آن با ميانگين نرخ تورم در بسياری ديگر از نقاط دنيا، دولت از راه تزريق انبوه دلارهای نفتی در بازار توانست نرخ ارز را کم و بيش ثابت نگهدارد تا قيمت واردات زياد نشود و نرخ تورم با جهش های بيشتری روبرو نشود. به بيان ديگر دولت عملا يارانه سنگينی به کالاهای وارداتی پرداخت می کرد، ولی به هر حال نرخ ارز کم و بيش ثابت ماند.
اين ثبات کم و بيش نسبی تا حدود يکسال و چند ماه پيش ادامه يافت، ولی بعد از آن به دلايل گوناگون، از جمله دشواری های ناشی از تحريم همراه با روی آوردن انبوهی از فعالان اقتصادی و پس انداز کنندگان به بازار ارز، و نيز ناتوانی بانک مرکزی از پاسخگويی به اين نياز انبوه، وضع بر هم خورد.
از آن پس ما شاهد بازگشت به ارز دو نرخی و حتی چند نرخی هستيم. در حال حاضر در ايران نرخ هر دلار به قيمت رسمی يا مرجع، ۱۲۲۶ تومان است، نزديک به ۵۵۰ تومان ارزان تر از نرخ دلار در بازار آزاد، و طبعا کسانی هستند که به دليل موقعيت خود در نظام سياسی کشور راحت تر به نرخ رسمی دسترسی پيدا می کنند و کسان ديگر هم هستند که برای رسيدن به چنين امتيازی، به قول خبرگزاری «مهر»، حاضرند و يا مجبورند «زير ميزی» بپردازند.
دولت قول داده بود که برای کمک به توليد کنندگان، ارز رسمی در اختيار آنها قرار دهد تا بتوانند مواد اوليه و تجهيزات مورد نياز خود را با دلار به نرخ رسمی از خارج بخرند. اگر اين وعده عملی شده، ديگر چه نيازی است به پرداخت «زير ميزی» برای دريافت ارز؟
مشکل اين است که اين وعده عملی نشده و دستکم بخش بزرگی از توليد کننده ها می گويند که رنگ دلار ۱۲۲۶ تومانی را هم نديده اند و مجبورند يا رشوه بدهند، يا به سراغ بازار آزاد بروند. خبرگزاری «مهر» در خبر روز سه شنبه خودش به نقل از يکی از توليد کنندگان می گويد دلار ۱۲۲۶ تومانی افسانه ای بيش نيست، مگر آنکه کسی بتواند مسئولان ارشد بانک را راضی کند، يا با اصطلاحی که از سوی همين خبرگزاری نقل شده، بايد «دم مدير بانک را ببيند».
به نوشته رسانه های تهران تنها واحدهای توليد متخصص در کار لابی گری می توانند به ارز دولتی دسترسی داشته باشند. اين به آن معنا است که برای دستيابی به ارز، بايد با صاحب منصبان مرتبط بود يا به آنها رشوه داد و يا هر دو.
دستيابی به ارز، برای شماری از واحدهای توليدی يک امر حياتی است. آنها دائما به مواد اوليه و يا وسايل يدکی و کالاهای واسطه ای و تجهيزات نياز دارند و تهيه ارز از بازار آزاد برايشان بسيار گران تمام می شود. در اين شرايط، همان طور که پيش بينی می شد، بازگشت به نظام ارزی دو نرخی و چند نرخی شبکه های عظيم مافيايی را در عرصه ای بسيار حساس به شدت فعال کرده است.
چون بخش بسيار بزرگی از ارز موجود به دولت تعلق دارد، می توان تصور کرد که در رابطه با پرداخت دلار به نرخ رسمی، چه می گذرد و چه حجمی از ثروت های باد آورده جا به جا می شود.
بازار ارز در حال حاضر در چه وضعيتی است و نظام دو نرخی يا چند نرخی ارز چه مدت زمانی می تواند ادامه پيدا کند؟
بعد از مذاکرات بغداد بر سر پرونده هسته ای ايران و بی نتيجه ماندن آن، دلار بار ديگر بالا رفت و روز سه شنبه پيرامون ۱۷۶۰ تومان معامله می شد.
سرنوشت ارز در بازار تهران هم در گرو سياست های اقتصادی داخلی است و هم تابع فضای مناسبات بين المللی کشور و تا روش شدن وضع در اين دو عرصه، نظام ارزی ايران همچنان دو نرخی و چند نرخی باقی خواهد ماند.
حفظ نرخ رسمی يا مرجع در سطح ۱۲۲۶ تومان با هيچ منطقی نمی خواند، و فرجامی ندارد جز روانه کردن ميلياردها تومان به جيب اين و آن. در کنار اين نرخ من در آوردی، ديوانسالاری عظيمی همراه با حجم غير قابل تصوری از کاغذ بازی شکل گرفته و همه را سر در گم کرده است، جز شبکه هايی که با استفاده از همين سر در گمی منافع خود را تامين می کنند.
به گفته محمد مهدی راسخ، دبير کل اتاق بازرگانی تهران، در فاصله خرداد ۱۳۹۰ تا خرداد ۱۳۹۱ چهل و سه دستور العمل، بخشنامه و اظهار نظر از طرف بانک مرکزی درباره نرخ ارز صادر شده. در کنار اين همه کاغذ بازی، فعالان بازار آزاد ارز وجود دارند که با شاخک های حساس خود قيمت واقعی ارز را بر پايه واقعيت های موجود سياسی و اقتصادی محاسبه می کنند و به دستورالعمل های بانک مرکزی لبخند می زنند.
زندگی نامه آيت الله خامنه ای (بخش ششم)- همکاری با مجاهدين خلق
در بخش پيشين از سلسله برنامه های بررسی زندگينامه آيت الله خامنه ای به
مبارزات و فعاليت های سياسی او در دهه ۱۳۴۰ پرداختيم وحالا به بررسی
ارتباطات او با سران و بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران در اواخر دهه
۴۰ و نيز اوايل دهه ۵۰ می پردازيم.
خاطرات عزت سحابی از همکاری آيت الله خامنه ای با سران مجاهدين خلق
در ادبيات رسمی و حکومتی جمهوری اسلامی هيچ نشانه ای از روابط آيت الله خامنه ای با سران سازمان مجاهدين خلق ايران در دوران مبارزه عليه حکومت شاه ديده نمی شود. در زندگينامه آيت الله خامنه ای نيز که در سايت اينترنتی او منتشر شده هيچ اشاره ای به اين موضوع نشده است.
با وجود این عزت الله سحابی از اعضای نهضت آزادی ايران در دهه ۱۳۴۰ و ریيس بعدی شورای عالی فعالان ملی – مذهبی که در سال ۱۳۹۰ درگذشت، در خاطرات خود معروف به «نيم قرن خاطره و تجربه» می نويسد: در اواخر دهه ۴۰ بانی ديدار آقای خامنه ای و محمد حنيف نژاد، از بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران در مشهد بوده و حتی بعدها که آقای خامنه ای به تهران آمده جلسات منظم هفتگی با محمدحنيف نژاد و سعيد محسن، از رهبران اصلی سازمان مجاهدين خلق داشته است.
ملاقات تابستان ۴۹ آيت الله خامنه ای با نفر اول مجاهدين خلق
سعيد شاهسوندی از کادرهای ارشد سازمان مجاهدين خلق در دهه ۵۰ ضمن تاييد ارتباط آقای خامنه ای با مجاهدين خلق، به راديو فردا می گويد: «تا آن جايی که من می دانم دو نوبت، اين ملاقات انجام شد. يک بار در تابستان سال ۴۹ بود که عامل آشنايی اوليه اين ارتباط هم زنده ياد مهندس عزت الله سحابی بود که روابط نزديکی با سازمان داشت، و او بود که ترتيب ملاقات محمدحنيف نژاد و حجت الاسلام خامنه ای را در مشهد داد. اين اولين تماس ادامه پيدا کرد و بعدها که آقای خامنه ای گاه و بيگاه برای مراسم و سخنرانی به تهران می آمده در تماس های بعدی با سازمان در ارتباط قرار می گيرد.»
البته سعيد شاهسوندی معتقد است دلايلی که باعث نزديکی مجاهدين خلق و حجت الاسلام علی خامنه ای در آن دوران به يکديگر شد، هم تحليل درون سازمانی مجاهدين خلق و هم نوع روحيات آقای خامنه ای بود.
سعید شاهسوندی: «در اوايل سال ۱۳۴۸در حالی که نزديک به چهار سال از عمر سازمان مجاهدين که در آن زمان يک سازمان مخفی بود گذشته بود و بعد از عضوگيری های متعدد، سازمان در صدد تدوين استراتژی مبارزه مسلحانه برآمد. اين کار بعد از هشت ماه توسط ۱۶ نفر از کادرهای منتخب سازمان مجاهدين صورت گرفت و از اين زمان است که مرحله تدارک برای شروع عمليات مسلحانه آغاز می شود. از موادی در استراتژی سازمان در آن ايام تصويب می شود اين است که اين زمان سازمان تصميم می گيرد با چهره ها و شخصيت ها و قطب های ملی، مذهبی و روحانی تماس بگيرد و آنها را به طور نسبی در جريان وجود چنين سازمان مخفی قرار بدهد. اين مسئله علت و عامل اصلی بسياری از تماس های با روحانيون و از جمله با آقای خامنه ای که در آن زمان حجت الاسلام بود، هست. اما چرا آقای خامنه ای انتخاب می شود؟ به اين دليل که ايشان آن زمان از چهره هايی بود که در ميان جوانان جاذبه هايی داشت و اولين کسی بود که آثار سيد قطب را به زبان فارسی ترجمه کرده بود. در مسجد کرامت مشهد جلسات تفسير قرآن داشت و جوان هايی آنجا جمع می شدند. ايشان همچنين از اعضاء و مدرسين حوزه علميه مشهد نبود و اين مسئله از چشم آن موقع سازمان يک امتياز مثبت محسوب می شد.»
کمک های مالی آيت الله خامنه ای به مجاهدين خلق
سعيد شاهسوندی البته اين نکته را يادآور می شود که روحانيونی چون آقای خامنه ای در کنار نظر مثبتی که نسبت به مبارزات مجاهدين خلق داشتند، به برخی از ديدگاه های مذهبی و تحليلی اين سازمان نيز انتقاد داشتند.
سعید شاهسوندی: «بنده به عنوان يک شاهد عينی عرض می کنم که تماس هايی که با قطب های ملی، مذهبی و به خصوص روحانيت گرفته می شد بلااستثناء عليرغم انتقاداتی که نسبت به "جزوه شناخت" و يا "اقتصاد به زبان ساده" داشتند، سازمان دارای جذابيت فوق العاده ای برای آنها بود. آقای خامنه ای هم در اين زمره بود که نسبت به ساير مطالب مثلا "جزوه تکامل"، و"جزوه راه انبيا»، "راه بشر" هيچ مشکلی نداشتند و نسبت به مبارزه بسيار استقبال می کردند و تا آن جايی که من می دانم بسيار متمايل به سازمان بودند. آقای خامنه ای هم در اين مورد ابراز همبستگی می کردند. البته نسبت به جزوه شناخت نقطه نظرات مثبتی نداشتند و نسبت به آن انتقاداتی داشتند ولی با همه اينها می دانم که آقای خامنه ای در آن زمان حتی کمک مالی هم به سازمان می کردند.»
در همين ارتباط حسن يوسفی اشکوری نيز که در اوايل دهه ۵۰ از روحانيون جوان طرفدار نهضت آيت الله خمينی بود و حالا در آلمان اقامت دارد، معتقد است که در اوايل دهه پنجاه نه تنها آقای خامنه ای بلکه بسياری از روحانيونی که با شاه مخالف بودند، نظر مثبتی به سازمان مجاهدين خلق ايران داشتند.
حسن يوسفی اشکوری: عموم روحانيون مبارز در دهه ۵۰ نسبت به سازمان مجاهدين خلق ايران ديدگاه بسيار مثبتی داشتند. سازمان مجاهدين يک نقطه اميدی برای آنها بود. به مثابه يک سازمان چريکی انقلابی تمام عيار در برابر رژيم شاه محسوب می شد. چون مذهبی هم بودند، طبيعی بود که برای آنها ايده آل محسوب می شد. من در قم يا در برخی جاهای ديگر که با روحانيون ارتباط داشتم، در ميان روحانيون مبارز کسی را نديدم که نه تنها ديد مثبت نداشته باشد، بلکه حتی تبليغ مجاهدين نکند.کسانی مانند آيت الله گرامی که الان از آيات قم است، مرحوم ربانی شيرازی، مرحوم لاهوتی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای مهدوی کنی، آيت الله طالقانی، آيت الله منتظری و ديگران. با اين همه وقتی کتاب های مجاهدين منتشر شد برخی هم بودند که با ديد انتقادی نگاه می کردند. اما اينها مانع از اين نمی شد که مجاهدين را مورد حمايت قرار ندهند.»
در بخش آينده از سلسله برنامه های زندگينامه آيت الله خامنه ای به بررسی روابط او با علی شريعتی– يکی از مهمترين روشنفکران مذهبی ايران در دهه پنجاه- خواهيم پرداخت.
خاطرات عزت سحابی از همکاری آيت الله خامنه ای با سران مجاهدين خلق
در ادبيات رسمی و حکومتی جمهوری اسلامی هيچ نشانه ای از روابط آيت الله خامنه ای با سران سازمان مجاهدين خلق ايران در دوران مبارزه عليه حکومت شاه ديده نمی شود. در زندگينامه آيت الله خامنه ای نيز که در سايت اينترنتی او منتشر شده هيچ اشاره ای به اين موضوع نشده است.
با وجود این عزت الله سحابی از اعضای نهضت آزادی ايران در دهه ۱۳۴۰ و ریيس بعدی شورای عالی فعالان ملی – مذهبی که در سال ۱۳۹۰ درگذشت، در خاطرات خود معروف به «نيم قرن خاطره و تجربه» می نويسد: در اواخر دهه ۴۰ بانی ديدار آقای خامنه ای و محمد حنيف نژاد، از بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران در مشهد بوده و حتی بعدها که آقای خامنه ای به تهران آمده جلسات منظم هفتگی با محمدحنيف نژاد و سعيد محسن، از رهبران اصلی سازمان مجاهدين خلق داشته است.
ملاقات تابستان ۴۹ آيت الله خامنه ای با نفر اول مجاهدين خلق
سعيد شاهسوندی از کادرهای ارشد سازمان مجاهدين خلق در دهه ۵۰ ضمن تاييد ارتباط آقای خامنه ای با مجاهدين خلق، به راديو فردا می گويد: «تا آن جايی که من می دانم دو نوبت، اين ملاقات انجام شد. يک بار در تابستان سال ۴۹ بود که عامل آشنايی اوليه اين ارتباط هم زنده ياد مهندس عزت الله سحابی بود که روابط نزديکی با سازمان داشت، و او بود که ترتيب ملاقات محمدحنيف نژاد و حجت الاسلام خامنه ای را در مشهد داد. اين اولين تماس ادامه پيدا کرد و بعدها که آقای خامنه ای گاه و بيگاه برای مراسم و سخنرانی به تهران می آمده در تماس های بعدی با سازمان در ارتباط قرار می گيرد.»
البته سعيد شاهسوندی معتقد است دلايلی که باعث نزديکی مجاهدين خلق و حجت الاسلام علی خامنه ای در آن دوران به يکديگر شد، هم تحليل درون سازمانی مجاهدين خلق و هم نوع روحيات آقای خامنه ای بود.
سعید شاهسوندی: «در اوايل سال ۱۳۴۸در حالی که نزديک به چهار سال از عمر سازمان مجاهدين که در آن زمان يک سازمان مخفی بود گذشته بود و بعد از عضوگيری های متعدد، سازمان در صدد تدوين استراتژی مبارزه مسلحانه برآمد. اين کار بعد از هشت ماه توسط ۱۶ نفر از کادرهای منتخب سازمان مجاهدين صورت گرفت و از اين زمان است که مرحله تدارک برای شروع عمليات مسلحانه آغاز می شود. از موادی در استراتژی سازمان در آن ايام تصويب می شود اين است که اين زمان سازمان تصميم می گيرد با چهره ها و شخصيت ها و قطب های ملی، مذهبی و روحانی تماس بگيرد و آنها را به طور نسبی در جريان وجود چنين سازمان مخفی قرار بدهد. اين مسئله علت و عامل اصلی بسياری از تماس های با روحانيون و از جمله با آقای خامنه ای که در آن زمان حجت الاسلام بود، هست. اما چرا آقای خامنه ای انتخاب می شود؟ به اين دليل که ايشان آن زمان از چهره هايی بود که در ميان جوانان جاذبه هايی داشت و اولين کسی بود که آثار سيد قطب را به زبان فارسی ترجمه کرده بود. در مسجد کرامت مشهد جلسات تفسير قرآن داشت و جوان هايی آنجا جمع می شدند. ايشان همچنين از اعضاء و مدرسين حوزه علميه مشهد نبود و اين مسئله از چشم آن موقع سازمان يک امتياز مثبت محسوب می شد.»
کمک های مالی آيت الله خامنه ای به مجاهدين خلق
سعيد شاهسوندی البته اين نکته را يادآور می شود که روحانيونی چون آقای خامنه ای در کنار نظر مثبتی که نسبت به مبارزات مجاهدين خلق داشتند، به برخی از ديدگاه های مذهبی و تحليلی اين سازمان نيز انتقاد داشتند.
سعید شاهسوندی: «بنده به عنوان يک شاهد عينی عرض می کنم که تماس هايی که با قطب های ملی، مذهبی و به خصوص روحانيت گرفته می شد بلااستثناء عليرغم انتقاداتی که نسبت به "جزوه شناخت" و يا "اقتصاد به زبان ساده" داشتند، سازمان دارای جذابيت فوق العاده ای برای آنها بود. آقای خامنه ای هم در اين زمره بود که نسبت به ساير مطالب مثلا "جزوه تکامل"، و"جزوه راه انبيا»، "راه بشر" هيچ مشکلی نداشتند و نسبت به مبارزه بسيار استقبال می کردند و تا آن جايی که من می دانم بسيار متمايل به سازمان بودند. آقای خامنه ای هم در اين مورد ابراز همبستگی می کردند. البته نسبت به جزوه شناخت نقطه نظرات مثبتی نداشتند و نسبت به آن انتقاداتی داشتند ولی با همه اينها می دانم که آقای خامنه ای در آن زمان حتی کمک مالی هم به سازمان می کردند.»
در همين ارتباط حسن يوسفی اشکوری نيز که در اوايل دهه ۵۰ از روحانيون جوان طرفدار نهضت آيت الله خمينی بود و حالا در آلمان اقامت دارد، معتقد است که در اوايل دهه پنجاه نه تنها آقای خامنه ای بلکه بسياری از روحانيونی که با شاه مخالف بودند، نظر مثبتی به سازمان مجاهدين خلق ايران داشتند.
حسن يوسفی اشکوری: عموم روحانيون مبارز در دهه ۵۰ نسبت به سازمان مجاهدين خلق ايران ديدگاه بسيار مثبتی داشتند. سازمان مجاهدين يک نقطه اميدی برای آنها بود. به مثابه يک سازمان چريکی انقلابی تمام عيار در برابر رژيم شاه محسوب می شد. چون مذهبی هم بودند، طبيعی بود که برای آنها ايده آل محسوب می شد. من در قم يا در برخی جاهای ديگر که با روحانيون ارتباط داشتم، در ميان روحانيون مبارز کسی را نديدم که نه تنها ديد مثبت نداشته باشد، بلکه حتی تبليغ مجاهدين نکند.کسانی مانند آيت الله گرامی که الان از آيات قم است، مرحوم ربانی شيرازی، مرحوم لاهوتی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای مهدوی کنی، آيت الله طالقانی، آيت الله منتظری و ديگران. با اين همه وقتی کتاب های مجاهدين منتشر شد برخی هم بودند که با ديد انتقادی نگاه می کردند. اما اينها مانع از اين نمی شد که مجاهدين را مورد حمايت قرار ندهند.»
در بخش آينده از سلسله برنامه های زندگينامه آيت الله خامنه ای به بررسی روابط او با علی شريعتی– يکی از مهمترين روشنفکران مذهبی ايران در دهه پنجاه- خواهيم پرداخت.
در پی کشتار ۱۰۸ غیرنظامی در شهر حوله سوریه، صداهایی که خواهان یک
مداخلهی نظامی بینالمللی در این کشور هستند رساتر میشوند. فرانسوا
اولاند، رئيسجمهوری فرانسه، مداخلهی نظامی در سوریه را ممکن میداند.
فرانسوا اولاند، رئيسجمهوری فرانسه، شامگاه سهشنبه (۲۹ مه/۹ خرداد) در
گفتوگویی با فرستندهی تلویزیونی فرانس ۲ مداخلهی نظامی در سوریه را ممکن
دانست و گفت پیششرط این امر رعایت حقوق بینالملل و موافقت شورای امنیت
سازمان ملل متحد است.
اولاند گفت که بدین منظور باید روسیه و چین را متقاعد ساخت. وی افزود که در جریان دیدار روز جمعهی ولادیمیر پوتین از پاریس، با رئيسجمهوری روسیه دربارهی ضرورت تشدید اقدامات تنبیهی علیه رژیم بشار اسد گفتوگو خواهد کرد. اولاند در این مصاحبه گفت که: «ما اجازه نداریم بگذاریم بشار اسد همچنان مردم خود را کشتار کند».
رسانهها سخنان اولاند را واکنشی به نامهی سرگشادهی برنار هانری لوی، فیلسوف، نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی ارزیابی میکنند که قرار است روز چهارشنبه در رسانههای اروپا منتشر شود. وی در این نامه از رئيسجمهوری فرانسه خواسته است که «ابتکار عمل در سوریه را به دست گیرد».
باب کار، وزیر خارجهی استرالیا روز چهارشنبه گفت که دولت وی پیشنهاد رئيسجمهوری فرانسه را بررسی خواهد کرد. وی همزمان خاطر نشان ساخت که تسلیح شورشیان سوریه با دشواریهایی همراه خواهد بود.
به گفتهی کار، این امر همچنین در مورد ایجاد ممنوعیت پرواز بر فراز خاک سوریه نیز معتبر است که دارای پدافند هوایی "چشمگیری" است و ارتش آن از ارتش لیبی در زمان قیام علیه قذافی نیرومندتر است.
نشست دوستان سوریه در پاریس
اولاند همچنین گفت که در اوایل ماه ژوئيه نشست "گروه دوستان سوریه" در پاریس برگزار خواهد شد. افزون بر کشورهای بزرگ اتحادیهی اروپا، آمریکا و کشورهای عربی نیز به این گروه تعلق دارند.
رئيسجمهوری فرانسه، پیشتر سفیر سوریه را از پاریس اخراج کرده بود. افزون بر فرانسه، شماری دیگر از کشورهای غربی نیز به اقدام مشابهی دست زدند. روز چهارشنبه ژاپن نیز سفیر سوریه را اخراج کرد.
کشتار حوله یکی از خونینترین رویدادها پس از آغاز اعتراضها علیه رژیم بشار اسد در سوریه در ۱۵ ماه پیش است. در این حادثه بیش از صد غیرنظامی که یک سوم آنان کودک بودند قتلعام شدند. کارشناسان سازمان ملل در نخستین ارزیابی خود گفتند که بسیاری از قربانیان در خانههای خود از نزدیک هدف گلوله قرار گرفتهاند.
بیم ناتو از مداخلهی نظامی
بهرغم اظهارات اخیر فرانسوا اولاند، دولت آمریکا همچنان با مداخلهی نظامی در سوریه مخالف است. واشنگتن نظامی شدن بیشتر بحران سوریه را نادرست میداند. جی کارنی، سخنگوی رئيسجمهوری آمریکا گفت: «ما معتقدیم که این امر به هرج و مرج و کشتار بیشتر منجر خواهد شد».
ژنرال مارتین دمپسی، رئيس ستاد ارتش آمریکا اخیرا پس از کشتار حوله در چند مصاحبهی تلویزیونی گفته بود که طرح مداخلهی نظامی در سوریه آماده است. وی افزوده بود که گزینهی نظامی همواره میتواند وجود داشته باشد و میتوان به آن اندیشید. وی البته خاطر نشان ساخته بود که فشارهای دیپلماتیک بر گزینهی نظامی تقدم دارند.
یک سخنگوی اوباما سپس گفت که دمپسی این اظهارات خود را با کاخ سفید هماهنگ نکرده است. مخالفان باراک اوباما در روزهای گذشته از بیعملی وی در مورد حوادث سوریه بهشدت انتقاد کرده بودند.
ناظران سیاسی معتقدند حتا اگر موضوع مداخلهی نظامی در سوریه در شورای امنیت با مخالفت روسیه و چین روبرو نشود، باز این کار امر دشواری خواهد بود، زیرا آنگونه که در مرکز ناتو گفته میشود، آمادگی آن در میان کشورهای عضو این پیمان وجود ندارد.
ناتو معتقد است که جنگ در سوریه بر عکس لیبی نمیتواند صرفا با حملات هوایی موفق شود و برای این منظور نیروهای زمینی مورد نیاز است. ولی در سوریه بر خلاف لیبی جبههها مشخص نیست و پیکار میان ارتش سوریه و شورشیان مسلح شهر به شهر در جریان است و "اوضاع دیدناپذیری" حاکم است.
افزون بر آن ارتش سوریه از نظر قدرت و تجهیزات نظامی با ارتش لیبی قابل مقایسه نیست و هیچ یک از کشورهای ناتو حاضر نیست در شرایط کنونی در سوریه به یک حملهی زمینی دست بزند. این موضوع را وزیر خارجهی فرانسه نیز اخیرا گوشزد کرده است.
مداخلهی نظامی در سوریه همچنین میتواند شعلههای این بحران را به کل منطقهی خاورمیانه گسترش دهد. حتا ترکیه که بیش از همهی کشورها مستقیما متاثر از بحران سوریه و پذیرای سیل آوارگان از این کشور است، تاکنون گزینهی نظامی را مطرح نساخته است.
اظهارت تهدیدآمیز لاریجانی
از سوی دیگر، علی لاریجانی، رئيس موقت مجلس نهم با توجه به حوادث اخیر سوریه گفت: «یکی از مقامات آمریکا گفته که ممکن است مثل لیبی وارد عمل در سوریه شوند. حال آنکه سوریه هیچ شباهتی به لیبی ندارد».
لاریجانی افزود: «بنغازیسازی در سوریه آتشاش را در فلسطین نشان میدهد». وی گفت که مجلس ایران "سیاست غیرعقلانی" آمریکا را محکوم میکند. به گفتهی لاریجانی: «شروع این روند جنگطلبانه ممکن است سهل باشد اما پایانش صعب خواهد بود».
مخالفت چین و روسیه با دخالت نظامی
روز چهارشنبه چین و روسیه در واکنش به اظهارات فرانسوا اولاند، مخالفت خود را با مداخلهی نظامی اعلام کردند. یک سخنگوی وزارت خارجهی چین در پکن گفت که دولت این کشور با مداخلهی نظامی در یک کشور خارجی برای ساقط کردن دولت آن مخالف است.
به گزارش خبرگزاری روسی اینترفاکس، گنادی گاتیلوف، معاون وزارت خارجهی روسیه نیز گفته است که در زمان کنونی تاملات دربارهی مداخلهی سازمان ملل در سوریه زود است.
اولاند گفت که بدین منظور باید روسیه و چین را متقاعد ساخت. وی افزود که در جریان دیدار روز جمعهی ولادیمیر پوتین از پاریس، با رئيسجمهوری روسیه دربارهی ضرورت تشدید اقدامات تنبیهی علیه رژیم بشار اسد گفتوگو خواهد کرد. اولاند در این مصاحبه گفت که: «ما اجازه نداریم بگذاریم بشار اسد همچنان مردم خود را کشتار کند».
رسانهها سخنان اولاند را واکنشی به نامهی سرگشادهی برنار هانری لوی، فیلسوف، نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی ارزیابی میکنند که قرار است روز چهارشنبه در رسانههای اروپا منتشر شود. وی در این نامه از رئيسجمهوری فرانسه خواسته است که «ابتکار عمل در سوریه را به دست گیرد».
باب کار، وزیر خارجهی استرالیا روز چهارشنبه گفت که دولت وی پیشنهاد رئيسجمهوری فرانسه را بررسی خواهد کرد. وی همزمان خاطر نشان ساخت که تسلیح شورشیان سوریه با دشواریهایی همراه خواهد بود.
به گفتهی کار، این امر همچنین در مورد ایجاد ممنوعیت پرواز بر فراز خاک سوریه نیز معتبر است که دارای پدافند هوایی "چشمگیری" است و ارتش آن از ارتش لیبی در زمان قیام علیه قذافی نیرومندتر است.
نشست دوستان سوریه در پاریس
اولاند همچنین گفت که در اوایل ماه ژوئيه نشست "گروه دوستان سوریه" در پاریس برگزار خواهد شد. افزون بر کشورهای بزرگ اتحادیهی اروپا، آمریکا و کشورهای عربی نیز به این گروه تعلق دارند.
رئيسجمهوری فرانسه، پیشتر سفیر سوریه را از پاریس اخراج کرده بود. افزون بر فرانسه، شماری دیگر از کشورهای غربی نیز به اقدام مشابهی دست زدند. روز چهارشنبه ژاپن نیز سفیر سوریه را اخراج کرد.
کشتار حوله یکی از خونینترین رویدادها پس از آغاز اعتراضها علیه رژیم بشار اسد در سوریه در ۱۵ ماه پیش است. در این حادثه بیش از صد غیرنظامی که یک سوم آنان کودک بودند قتلعام شدند. کارشناسان سازمان ملل در نخستین ارزیابی خود گفتند که بسیاری از قربانیان در خانههای خود از نزدیک هدف گلوله قرار گرفتهاند.
بیم ناتو از مداخلهی نظامی
بهرغم اظهارات اخیر فرانسوا اولاند، دولت آمریکا همچنان با مداخلهی نظامی در سوریه مخالف است. واشنگتن نظامی شدن بیشتر بحران سوریه را نادرست میداند. جی کارنی، سخنگوی رئيسجمهوری آمریکا گفت: «ما معتقدیم که این امر به هرج و مرج و کشتار بیشتر منجر خواهد شد».
ژنرال مارتین دمپسی، رئيس ستاد ارتش آمریکا اخیرا پس از کشتار حوله در چند مصاحبهی تلویزیونی گفته بود که طرح مداخلهی نظامی در سوریه آماده است. وی افزوده بود که گزینهی نظامی همواره میتواند وجود داشته باشد و میتوان به آن اندیشید. وی البته خاطر نشان ساخته بود که فشارهای دیپلماتیک بر گزینهی نظامی تقدم دارند.
یک سخنگوی اوباما سپس گفت که دمپسی این اظهارات خود را با کاخ سفید هماهنگ نکرده است. مخالفان باراک اوباما در روزهای گذشته از بیعملی وی در مورد حوادث سوریه بهشدت انتقاد کرده بودند.
ناظران سیاسی معتقدند حتا اگر موضوع مداخلهی نظامی در سوریه در شورای امنیت با مخالفت روسیه و چین روبرو نشود، باز این کار امر دشواری خواهد بود، زیرا آنگونه که در مرکز ناتو گفته میشود، آمادگی آن در میان کشورهای عضو این پیمان وجود ندارد.
ناتو معتقد است که جنگ در سوریه بر عکس لیبی نمیتواند صرفا با حملات هوایی موفق شود و برای این منظور نیروهای زمینی مورد نیاز است. ولی در سوریه بر خلاف لیبی جبههها مشخص نیست و پیکار میان ارتش سوریه و شورشیان مسلح شهر به شهر در جریان است و "اوضاع دیدناپذیری" حاکم است.
افزون بر آن ارتش سوریه از نظر قدرت و تجهیزات نظامی با ارتش لیبی قابل مقایسه نیست و هیچ یک از کشورهای ناتو حاضر نیست در شرایط کنونی در سوریه به یک حملهی زمینی دست بزند. این موضوع را وزیر خارجهی فرانسه نیز اخیرا گوشزد کرده است.
مداخلهی نظامی در سوریه همچنین میتواند شعلههای این بحران را به کل منطقهی خاورمیانه گسترش دهد. حتا ترکیه که بیش از همهی کشورها مستقیما متاثر از بحران سوریه و پذیرای سیل آوارگان از این کشور است، تاکنون گزینهی نظامی را مطرح نساخته است.
اظهارت تهدیدآمیز لاریجانی
از سوی دیگر، علی لاریجانی، رئيس موقت مجلس نهم با توجه به حوادث اخیر سوریه گفت: «یکی از مقامات آمریکا گفته که ممکن است مثل لیبی وارد عمل در سوریه شوند. حال آنکه سوریه هیچ شباهتی به لیبی ندارد».
لاریجانی افزود: «بنغازیسازی در سوریه آتشاش را در فلسطین نشان میدهد». وی گفت که مجلس ایران "سیاست غیرعقلانی" آمریکا را محکوم میکند. به گفتهی لاریجانی: «شروع این روند جنگطلبانه ممکن است سهل باشد اما پایانش صعب خواهد بود».
مخالفت چین و روسیه با دخالت نظامی
روز چهارشنبه چین و روسیه در واکنش به اظهارات فرانسوا اولاند، مخالفت خود را با مداخلهی نظامی اعلام کردند. یک سخنگوی وزارت خارجهی چین در پکن گفت که دولت این کشور با مداخلهی نظامی در یک کشور خارجی برای ساقط کردن دولت آن مخالف است.
به گزارش خبرگزاری روسی اینترفاکس، گنادی گاتیلوف، معاون وزارت خارجهی روسیه نیز گفته است که در زمان کنونی تاملات دربارهی مداخلهی سازمان ملل در سوریه زود است.
مقامات امنیتی جمهوری آذریابجان
گفته اند که هفته گذشته، یک توطئه تروریستی علیه برگزاری مسابقه آواز یورو
ویژن را که در باکو برگزار می شد کشف و خنثی کردند.
به گفته این منابع، عملیات نیروهای امنیتی به
بازداشت چهل نفر عضو یک گروه منجر شد که در نظر داشتند به محل برگزاری
مسابقه و همچنین هتل های محل اقامت میهمانان حمله کنند اما خبر این عملیات
به منظور جلوگیری از نگرانی خاطر مردم، در آن زمان منتشر نشد.گزارش منابع آذری حاکی از ارتباط این گروه با تشکل های اسلامگرا در جمهوری داغستان، از جمهوری های تشکیل دهنده فدراسیون روسیه است که در مبارزه مسلحانه با روسیه درگیر هستند.
دیوان عالی بریتانیا، عالیترین مرجع قضایی بریتانیا رای به استرداد جولین آسانژ، موسس سایت افشاگر ویکیلیکس به سوئد داد.
اکثریت قضات این دیوان، رای دادگاه عالی بریتانیا
مبنی بر استرداد آقای آسانژ به سوئد برای بازحویی در باره شکایاتی در مورد
تجاوز و تعرض جنسی را تائید کردند.لرد فیلیپس، رئیس دیوان عالی بریتانیا گفت که این رای با رای مثبت پنج قاضی و رای منفی دو قاضی دیگر رو به رو شده است.
وکلای آقای آسانژ ۱۴ روز فرصت خواهند داشت تا حکم صادر شده را مورد بررسی قرار دهند.
دومنیک کاسیانی، خبرنگار بی بی سی میگوید احتمالا وکلای آقای آسانژ تلاش خواهند کرد تا با استفاده از این نکته که رای صادره بر مبنای موردی بوده که در دادگاه مطرح نشده، این پرونده را از نو به جریان بیاندازند.
آقای آسانژ در زمان قرائت این رای در دادگاه حضور نداشت.
دو قاضی در دادگاه عالی بریتانیا نوامبر سال پیش حکم قاضی بریتانیایی در باره موسس ویکی لیکس را تائید کرده و رای دادند که آقای آسانژ را می توان به سوئد مسترد کرد.
پس از این رای، وکلای آقای آسانژ درخواست تجدیدنظر خود را در دیوان عالی بریتانیا مطرح کردند.
دادستانی سوئد از مدت ها پیش خواهان آن بوده که بریتانیا، جولین آسانژ را در ارتباط با شکایتی در مورد تجاوز و تعرض جنسی در اختیار آن کشور قرار دهد.
آقای آسانژ همواره اتهامات وارده به خود را رد کرده و طرح این ادعاها را به انگیزه های سیاسی ربط داده است.
جولین آسانژ ۴۰ ساله ضمن مخالفت با درخواست استرداد خود به سوئد، برای پاسخگویی به این اتهام بدون خروج از بریتانیا ابراز آمادگی کرده است.
وکلای آقای آسانژ میگویند حکم جلب صادر شده توسط دادستانی سوئد برای موسس ویکیلیکس، "فاقد ارزش" است.
ویکی لیکس تا کنون چند صد هزار نسخه اسناد محرمانه دولت آمریکا را به خصوص در زمینه روابط خارجی و دیدگاههای مقامات این کشور در مورد مسایل مختلف بین المللی منتشر کرده است.
انتشار این اسناد و مدارک موجب خشم و سرافکندگی دولت آمریکا شد.
حمید فاضلی، سرپرست سازمان فضایی ایران گفته است که موشک کاوشگر ۵ در تیر ماه به فضا پرتاب خواهد شد.
خبرگزاری رسمی دولت ایران گزارش کرده که این موشک
تا ارتفاع ۱۳۰-۱۲۰ کیلومتری از سطح زمین پرتاب خواهد شد و حامل یک میمون از
نژاد رزئوس خواهد بود.این میمون در طول یک سال گذشته برای انجام این پرتاب فضایی تحت آموزش و تربیت قرار داشته است.
اولین میمونی که به فضا پرتاب شد، در سال ۱۹۴۹ توسط آمریکا و بر روی موشک موسوم به V-2 به ارتفاع 134 کیلومتر از سطح زمین رسید. این میمون در مسیر بازگشت، به دلیل باز نشدن چتر نجات کشته شد.
تا کنون چهار دولت ایالات متحده آمریکا، روسیه ( شوروی سابق)، فرانسه و آرژانتین میمون به فضا پرتاب کرده اند.
حمید فاضلی گفته است که کاوشگر ۵ "یکی از گامهای مقدماتی برای اجرای پروژه عظیم ملی اعزام انسان به فضا محسوب می شود."
دولت ایران در گذشته نیز از آماده سازی دو ماهواره دیگر، فجر و شریف، سخن گفته بود اما تا کنون خبری از جزئیات پرتاب آنها در دست نیست.
پیش از این اعلام شده بود که ماهواره فجر در خرداد ماه - ماه جاری - پرتاب می شود.
ماهواره شریف هم که قرار است که برای تصویربرداری از سطح زمین در مدار قرار گیرد، به گفته آقای فاضلی "در زمان خود به فضا پرتاب میشود."
همزمان با افزایش فشار سیاسی بر
حکومت سوریه و گزارش هایی از ادامه خشونت در آن کشور، رئیس موقت مجلس ایران
در مورد دخالت خارجی در سوریه هشدار داده است.
روز چهارشنبه، ١٠ خرداد (٣٠ مه)، علی لاریجانی،
رئیس موقت مجلس، با اشاره به موضعگیری شماری از کشورهای غربی علیه کشتار
اخیر در شهر حوله، گفت: "اظهارات روزهای اخیر مقامات آمریکایی و برخی
کشورهای غربی نسبت به سوریه نشان می دهد که آنها به دنبال زمینهسازی بحران
جدید هستند."آقای لاریجانی که تا تصویب اعتبار نامه نمایندگان منتخب و حصول حد نصاب لازم برای رای گیری جهت انتخاب هیات رئیسه مجلس نهم به سمت رئیس موقت برگزیده شده، مقامات نظامی آمریکایی را به "سوء تفاهم نسبت به مسایل منطقه" متهم کرد و گفت که "کشور سوریه به هیچوجه مختصات لیبی را ندارد و بنغازی سازی در داخل سوریه، رژیم صهیونیستی را می سوزاند."
سال گذشته و در آستانه اعزام واحدهای زرهی ارتش لیبی برای سرکوب مخالفان در شهر بنغازی، مرکز اصلی اعتراضات ضد حکومتی، کشورهای غربی با تصویب شورای امنیت به اجرای عملیات هوایی علیه نیروهای دولتی مبادرت کردند و بنغازی به مرکز اصلی سازماندهی فعالیت ضد حکومتی مبدل شد.
ظاهرا اشاره رئیس موقت مجلس به پیشنهاد ایجاد منطقه امن برای پناهجویان در نواحی مرزی داخل خاک سوریه است که از زمان اعزام واحدهای نظامی برای مقابله با معترضان و انتشار گزارش قتل غیرنظامیان مطرح بوده است و به گفته برخی ناظران، می تواند به پایگاه مرکزی مخالفان مسلح حکومت مبدل شود.
آقای لاریجانی با تکرار موضع ایران در حمایت از اصلاحات در سوریه به شرط تغییر نیافتن حکومت آن کشور، گفته است که مجلس ضمن حمایت از "اصلاحات دموکراتیک" در سوریه که بتواند حقوق ملت را تامین کند، "دخالت های فرصت طلبانه برخی کشورها در سوریه و اقدامات تروریستی و پیام های جنگ طلبانه غیر عاقلانه آمریکا را محکوم می کند."
اظهارات علی لاریجانی در حالی منتشر میشود که کشورهای غربی و رسانه های بین المللی صراحتا ارتش و شبه نظامیان وابسته به حکومت سوریه را مسئول کشتن بیش از یکصد مرد، زن و کودک در شهر حوله شناخته اند و شورای امنیت سازمان ملل نیز با صدور بیانیه ای تلویحا از مسئولیت دولت سوریه در این زمینه سخن گفته است.
در مقابل، مقامات رسمی و رسانه های دولتی در سوریه و جمهوری اسلامی، واقعه حوله را به "گروه های تروریستی" مخالف دولت نسبت داده اند و روز دوشنبه، بیش از دویست نماینده مجلس شورای اسلامی در بیانیه ای، با معرفی اسرائیل به عنوان حامی این گروه ها، گفتند "کشتار وحشیانه مردم مظلوم شهر حوله و حمص در سوریه یادآور جنایت های بی رحمانه صهیونیست ها در صبرا و شتیلا و کشتار جمعی در این مقطع از تاریخ بشریت است."
روز چهارشنبه، حسین شیخ الاسلام، مشاور و مدیرکل مجلس در دوره هشتم، در گفتگو با خبرگزاری خانه ملت از "سکوت معنی دار سازمان ملل در قبال جنایت سوریه" انتقاد کرده و با اظهار این نظر که مخالفان بشار اسد در صدد دستیابی به سلاح شیمیایی هستند، گفته است که "این گروه های تروریستی در منطقه حوله سوریه، مردم را در یک محل جمع می کنند و حمام خون راه می اندازند" و افزود: "غرب با فشار دیپلماتیک بر سوریه، جنایت حوله را تکمیل کرد."
ادامه خشونت و مداخله بین المللی
روز گذشته، کوفی عنان، نماینده مشترک سازمان ملل و اتحادیه عرب برای حل بحران سوریه، پس از ملاقات با مقامات سوری بار دیگر خواستار اجرای تمامی مفاد طرح صلح خود، از جمله خروج ارتش سوریه از مناطق مسکونی و همچنین توقف عملیات مسلحانه گروه های مخالف شد.با این همه، روز چهارشنبه، مخالفان حکومت بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، با انتشار یک فیلم ویدیوئی در وبسایت های اینترنتی، گزارش کردند که واحدهای ارتش بار دیگر مناطق مسکونی در شهر حمص و شهرک دوره، واقع در حومه دمشق، پایتخت را زیر آتش گرفته اند.
به گفته این منابع، در پی کشته شدن بیش از هفتاد تن از مخالفان حکومت سوریه در روز سه شنبه، گلوله باران دوره و محله های مرکزی حمص از ساعات اولیه بامداد روز چهارشنبه آغاز شد.
به گزارش جیم میور، خبرنگار بی بی سی در بیروت که اوضاع سوریه را دنبال می کند، در بخشی از این فیلم ویدیوئی خودروهای زرهی ارتش سوریه دیده می شوند که محله خلدیه در شهر حمص را به رگبار مسلسل بسته اند در حالی که به نظر می رسد که افرادی نیز متقابلا به تیراندازی به سوی واحدهای ارتش مشغولند.
همزمان، در ادامه واکنش های بین المللی به واقعه حوله، ترکیه سه روز به دیپلماتهای سوریه وقت داده است که خاک ترکیه را ترک کنند. وزارت خارجه ژاپن نیز اعلام کرده که در هماهنگی با اقدامات کشورهای غربی در کاهش سطح روابط با سوریه، به سفیر سوریه در توکیو دستور داده است تا "در اسرع وقت" خاک این کشور را ترک کند.
آلمان، آمریکا، اسپانیا، استرالیا، ایتالیا، بریتانیا، بلغارستان، فرانسه، کانادا، هلند، و بلغارستان پیشتر سرپرستان نمایندگی های دیپلماتیک سوریه را از کشورهای خود اخراج کرده بودند.
روز گذشته، فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه، احتمال مداخله نظامی در سوریه به منظور حمایت از جان غیرنظامیان در برابر حملات ارتش را مطرح اما تاکید کرد که چنین اقدامی مستلزم مصوبه شورای امنیت سازمان ملل است.
در واکنش به موضعگیری کشورهای غربی، روز چهارشنبه، گنادی گاتیلوف، معاون وزارت خارجه روسیه، گفت که دولت او با هرگونه دخالت نظامی در سوریه مخالف است و اعتقاد دارد که هنوز ضرورتی وجود ندارد که شورای امنیت تدابیر جدیدی را در مورد سوریه بررسی کند.
سخنگوی وزارت خارجه چین نیز در یک نشست خبری در روز چهارشنبه، ضمن ابراز نگرانی از وقایع اخیر سوریه، مخالفت دولت خود با دخالت نظامی در سوریه را اعلام کرد.
وی در پاسخ به سئوالی در مورد احتمال کاهش سطح روابط با سوریه هم گفت که در مورد "تغییر در ترکیب هیات دیپلماتیک سوریه در پکن" چیزی نشینده است.
قطعی شدن نامزدی "میت رامنی" به عنوان نامزد جمهوری خواهان برای رقابت با باراک اوباما
"میت رامنی"*، فرماندار پیشین ایا لت ماساچوست آمریکا با پیروزی
در انتخابات درون حزبی حزب جمهوری خواه در ایالت تگزاس که دیشب برگزار شد
نامزد حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری و رقیب باراک
اوباما در این انتخابات خواهد بود.
رقبای "میت رامنی" یکی پس از دیگری میدان مبارزه را به نفع او
خالی کرده بودند و او که برای احراز مقام نامزدی حزب به کسب آراء ١١٤٤ هیأت
نمایندگی جمهوری خواهان نیاز داشت پیش از برگزاری انتخابات درون حزب تگزاس
موفق شده بود شمار آراء خود را به ١٠٨٦ برساند.
با برگزاری این انتخابات در تگزاس، شمار آراء "میت رامنی" از حد نصاب لازم گذشته و به این ترتیب او در انتخابات ماه نوامبر در برابر باراک اوباما، رئیس جمهوری کنونی و نامزد حزب دموکرات، خواهد بود.
حزب جمهوری خواه آمریکا در کنوانسیونی که در ماه اوت آینده در فلوریدا بر پا می شود "میت رامنی" را رسماً به عنوان نامزد این حزب معرفی خواهد کرد.
"میت رامنی" نخستین عضو فرقۀ مورمون های آمریکاست که در تاریخ این کشور نامزد احراز مقام ریاست جمهوری این کشور خواهد بود.
"میت رامنی" پس از اعلام پیروزی او در انتخابات درون حزبی تگزاس گفت موانع و مشکلات سر راه او هر چند پر شمار و سنگین باشد او به کمتر از "جای دادن دوبارۀ کشور در جادۀ رفاه و نیکبختی" رضایت نخواهد داد.
بر اساس نظرسنجی هائی که تا کنون انجام شده در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر رقابت میان دو نامزد دو حزب بزرگ آمریکا رقابتی تنگاتنگ بوده و در حال حاضر باراک اوباما، رئیس جمهوری کنونی، تنها ٢یا ٣درصد از "میت رامنی" جلو تر است.
تکذیب طرح ترور علیه دیپلمات های آمریکا
جمهوری اسلامی ایران اتهام طراحی توطئه علیه دیپلمات های آمریکا درآذربایجان را تکذیب کرد.
به گزارش منابع خبری، نمایندگی ایران درسازمان ملل طی واکنشی
ادعای روزنامه واشنگتن پُست مبنی برطراحی ایران علیه دیپلمات های آمریکائی
درجمهوری آذربایجان را رد کرد.دربیانیه ی دفترنمایندگی ایران درسازمان ملل ازجمله آمده است: "ایران همواره هرگونه اقدام تروریستی را محکوم نموده است واین گونه اتهامات بی اساس درراستای ایران هراسی و سیاست فشارغیرقانونی به ایران وارد می گردند".
روزنامه آمریکائی واشنگتن پُست درشماره روز دوشنبه خود گزارش داده بود که جمهوری اسلامی طرحی را برای تروردیپلمات های
آمریکائی، عربستان سعودی، اسرائیلی و یهودیان درهفت کشورجهان طراحی کرده است.
به گزارش سامانه خبری عصر ایران، به نوشته واشگتن پُست، درنوامبرسال گذشته میلادی دوهزارو یازده هشداری ازسوی آمریکا به سفارت این کشوردرباکو ارسال می شود که طی این هشداربه سفیرآمریکا درباکو گزارش می شود طرح ترور علیه اعضای کادردیپلماتیک آمریکا درباکو درجریان است.
به نوشته واشنگتن پُست پس از آن بود که درماه مارس دو هزارو دوازده پلیس جمهوری آذربایجان بیست و دو تن را به اتهام تلاش برای ترور و جاسوسی دستگیرکرد، ولی هیچ گاه این مسئله روشن نشد که دستورترور ازسوی چه کسانی صادرشده است.
به نوشته روزنامه آمریکائی، اکنون براساس اطلاعاتی که سازمان های اطلاعاتی آمریکا دریافت کرده اند، دولت ایران طرحی را برای ترور اعضای کادردیپلماتیک آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی درهفت کشورجهان تهیه کرده و برای تحقق آنها ازکادرهای حزب الله لبنان نیز بهره می گیرد.
واشنگتن پُست می افزاید: طرح ترور سفیر آمریکا درآذربایجان و نیز ترور شهروندان یهودی دراین کشوریکی از بخش های طرح گسترده حکومت ایران برای ترور اعضای کادرهای دیپلماتیک کشورهای متخاصم خود درکشورهای مختلف بوده است.
دراین حال یک گزارش ازمنابع خبری ایرانی حاکی است که جمهوری آذربایجان روز دوشنبه گذشته ازورود یک مقام ایرانی به این کشورجلوگیری کرده است.
به گزارش پایگاه خبری انتخاب، سفارت ایران درباکو با انتشاربیانیه ای نوشته است: ما با تاسف اعلام می کنیم که روز دوشنبه این هفته از ورود رئیس اداره فرهنگی دفتررهبر معظم انقلاب به جمهوری آذربایجان ممانعت به عمل آمده است.
بنا براین بیانیه این مقام ایرانی، ازفرودگاه بین المللی باکو به ایران بازگردانده شده است
انتقاد ایران از کویت در پی محکوم شدن چهار ایرانی به زندان ابد
رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امورخارجۀ جمهوری اسلامی ایران،
در واکنش به صدور حکم زندان ابد برای چهار شهروند ایرانی در کویت که متهم
به جاسوسی برای ایران هستند گفت اتهام وارده به این چهار نفر بی اساس و
واهی است و جای تعجب دارد و از نظر جمهوری اسلامی ایران مردود است.
رامین مهمان پرست دیروز (سه شنبه) در کنفرانس مطبوعاتی هفتگی خود
ضمن رد اتهامات وارده به چهار شهروند ایرانی، از دولت کویت به خاطر ندادن
اجازۀ ملاقات به این شهروندان و مقامات کنسولی ایران به شدت انتقاد کرد.
سخنگوی وزارت امورخارجه در این ارتباط گفت کویت با وجود این که عضو "کنوانسیون حقوق اتباع" است تا کنون اجازۀ دسترسی کنسولی به این افراد را نداده است و این امر موجب اعتراض ایران است.
مهمان پرست متهم شدن این چهار نفر به جاسوسی را سناریوی ساختگی خواند و گفت سناریوهای ساختگی کارآئی ندارد و مسئولان کشورهای منطقه نباید وارد چنین بازی هائی شوند.
این مقام ایرانی در پایان ابراز امیدواری کرد که کویت در رویکرد خود تجدید نظر کند و ایران به زودی شاهد آزادی شهروندان خود باشد.
یک دادگاه تجدید نظر در کویت در روز دوشنبه با کاهش حکم اعدام سه شهروند ایرانی به زندان ابد و تأیید حکم دادگاه بدوی در مورد یک شهروند دیگر، هر چهار نفر را به حبس ابد محکوم کرد.
محکوم شدگان متهمند که اطلاعات محرمانه ای را در ارتباط با تأسیسات نظامی کویت و آمریکا در اختیار سپاه پاسداران انقلاب جمهوری اسلامی ایران قرار داده اند.
متهمان در جریان محاکمه این اتهام را رد کرده و گفته اند که زیر شکنجه مجبور به اعتراف شده اند.
جمهوری اسلامی ایران نیز به نوبۀ خود بارها اتهام وارده به این افراد و هرگونه ارتباط میان آنان و دولت ایران را رد کرده است.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی که به این محاکمه اختصاص داده است یادآور می شود که ماجرا ی جاسوسی این عده برای ایران، به اخراج دیپلمات های ایرانی و کویتی از کویت و تهران منجر شده و روابط دو کشور را متشنج کرده بود.
با وجود این در پی دیدار علی اکبر صالحی- وزیر امورخارجۀ ایران- از کویت در ماه مه سال گذشتۀ میلادی، دیپلمات های اخراج شده به محل مأموریت خود یعنی تهران و کویت بازگشتند.
رئیس مجلس ایران آمریکا را از تکرار سناریوی لیبی در سوریه برحذر داشت
علی لاریجانی، رئیس موقت مجلس شورای اسلامی ایران، امروز
(چهارشنبه) در سخنانی که در سومین جلسۀ علنی مجلس نهم ایراد کرد علیه
"اقدامات جنگ طلبانه" در سوریه به آمریکا و اسرائیل هشدار داد و گفت
"بنغازی سازی در سوریه به فلسطین کشیده می شود".
علی لاریجانی افزود یکی از مقامات نظامی آمریکا گفته است ممکن
است آمریکا مثل لیبی، در سوریه دست به عملیات نظامی بزند. رئیس موقت مجلس
گفت احتمالاًٌ مقامات نظامی آمریکا نسبت به خود و مسائل منظقه دچار سوء
تفاهم شده اند، چرا که سوریه به هیچ وجه مختصات لیبی را ندارد و بنغازی
سازی در سوریه به داخل فلسطین کشیده می شود و خاکستر این آتش افروزی قطعاً
اسرائیل یا به گفتۀ او رزیم صهیونیستی را می پوشاند.
رئیس موقت مجلس شورای اسلامی ایران گفت رفتار های تروریستی و دخالت های فرصت طلبانۀ برخی کشورها در سوریه و همچنین پیام های جنگ طلبانه و غیر عقلانی آمریکا را محکوم کرده و هشدار می دهد که شروع این ماجرا جوئی ممکن است سهل جلوه کند اما پایان آن قطعاً سهل نخواهد بود.
شایان یادآوری است که سردار سرلشکر فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، دیروز طی یک سخنرانی در تهران ضمن رد دخالت ایران در اوضاع سوریه گفت ایران دشمن مردم سوریه نیست وایران بدان معنا که مورد نظر غرب است در سوریه مداخله نکرده است.
با وجود این انکار، رئیس ستاد مسلح نیروهای مسلح ایران اعتراف کرد که جمهوری اسلامی ایران از سوریه حمایت می کند و در تصمیمات مثبتی که دولت سوریه گرفته نقش داشته است.
سردار فیروزآبادی افزود ایران کمک خواهد کرد تا امنیت در سوریه پایدار شود.
از نظر این فرمانده نظامی بلندپایه در جمهوری اسلامی دلیل کمک ها و پشتیبانی های تهران از سوریه صرفاً مقاومت دمشق در قبال اسرائیل است.
در این میان، خبرگزاری دولتی ایران (ایرنا) از دمشق گزارش داد کوفی عنان، نمایندۀ سازمان ملل و اتحادیۀ عرب برای سوریه، دیشب در دمشق با محمد رضا رئوف شیبانی- سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه- دیدار و گفتگو کرده است.
به گزارش ایرنا، سفیر ایران در دمشق درگفتگو با کوفی عنان تأکید کرده است که سیاست جمهوری اسلامی ایران با برخی ملاحظات همراهی با طرح ٦ ماده ای کوفی عنان برای حل بحران در سوریه است.
سفیر ایران افزون بر این خواستار آن شده است که کوفی عنان گروه هائی را که مسئول ربود ن شهروندان ایرانی هستند برای آزادی آنان تحت فشار قرار دهد.
به گزارش ایرنا در سال گذشتۀ میلادی و طی سال جاری در مجموع ٣٢ شهروند ایران در سوریه ربوده شده اند که شمار زیادی از آنان آزاد ی خود را باز یافته اند اما ٥ مهندس و ٣ رانندۀ کامیون تبعۀ ایران کماکان در اسارت گروه های مسلح سوری به سر می برند.
رئیس موقت مجلس شورای اسلامی ایران گفت رفتار های تروریستی و دخالت های فرصت طلبانۀ برخی کشورها در سوریه و همچنین پیام های جنگ طلبانه و غیر عقلانی آمریکا را محکوم کرده و هشدار می دهد که شروع این ماجرا جوئی ممکن است سهل جلوه کند اما پایان آن قطعاً سهل نخواهد بود.
شایان یادآوری است که سردار سرلشکر فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، دیروز طی یک سخنرانی در تهران ضمن رد دخالت ایران در اوضاع سوریه گفت ایران دشمن مردم سوریه نیست وایران بدان معنا که مورد نظر غرب است در سوریه مداخله نکرده است.
با وجود این انکار، رئیس ستاد مسلح نیروهای مسلح ایران اعتراف کرد که جمهوری اسلامی ایران از سوریه حمایت می کند و در تصمیمات مثبتی که دولت سوریه گرفته نقش داشته است.
سردار فیروزآبادی افزود ایران کمک خواهد کرد تا امنیت در سوریه پایدار شود.
از نظر این فرمانده نظامی بلندپایه در جمهوری اسلامی دلیل کمک ها و پشتیبانی های تهران از سوریه صرفاً مقاومت دمشق در قبال اسرائیل است.
در این میان، خبرگزاری دولتی ایران (ایرنا) از دمشق گزارش داد کوفی عنان، نمایندۀ سازمان ملل و اتحادیۀ عرب برای سوریه، دیشب در دمشق با محمد رضا رئوف شیبانی- سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه- دیدار و گفتگو کرده است.
به گزارش ایرنا، سفیر ایران در دمشق درگفتگو با کوفی عنان تأکید کرده است که سیاست جمهوری اسلامی ایران با برخی ملاحظات همراهی با طرح ٦ ماده ای کوفی عنان برای حل بحران در سوریه است.
سفیر ایران افزون بر این خواستار آن شده است که کوفی عنان گروه هائی را که مسئول ربود ن شهروندان ایرانی هستند برای آزادی آنان تحت فشار قرار دهد.
به گزارش ایرنا در سال گذشتۀ میلادی و طی سال جاری در مجموع ٣٢ شهروند ایران در سوریه ربوده شده اند که شمار زیادی از آنان آزاد ی خود را باز یافته اند اما ٥ مهندس و ٣ رانندۀ کامیون تبعۀ ایران کماکان در اسارت گروه های مسلح سوری به سر می برند.
فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری فرانسه: مداخلۀ مسلحانه در سوریه منتفی نیست
فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری جدید فرانسه، ضمن بیان این مطلب که
مداخلۀ مسلحانه در سوریه در چهارچوب سازمان ملل متحد منتفی نیست افزود
اعمال فشار برای بیرون راندن رژیم بشار اسد از قدرت از هم اکنون باید آغاز
شود.
فرانسوا هولاند، رئیس جمهوری فرانسه، در یک
گفتگوی تلویزیونی گفت به باور او احتمال یک مداخلۀ مسلحانه در سوریه زیر
نظر سازمان ملل متحد منتفی نیست.
فرانسوا هولاند، که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر فرانسه به این مقام برگزیده شده است، دیشب (سه شنبه شب) در گفتگوئی با شبکۀ دوم تلویزیون فرانسه (France 2) گفت یک مداخلۀ مسلحانه در سوریه منتفی نیست به شرط آن که با احترام به موازین حقوق بین الملل و پس از تصمیم گیری در شورای امنیت سازمان متحد صورت گیرد.
رئیس جمهوری جدید فرانسه که پیش از این گفتگوی تلویزیونی خبر اخراج قریب الوقوع سفیر سوریه در پاریس را در اعتراض به کشتار بی رحمانۀ مردم در شهر "حوله" اعلام کرده بود البته بر این نکته نیز تأکید کرد که باید در عین حال برای یافتن راه حلی که الزامآً نظامی هم نباشد تلاش کرد.
فرانسوا هولاند گفت اعمال فشار برای برکنار کردن رژیم بشار اسد باید از هم اکنون آغاز شود.
رئیس جمهوری فرانسه در بخش دیگری از سخنان خود گفت در ملاقات روز جمعۀ خود با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، تشدید تحریم ها علیه سوریه را با همتای روسی خود در میان خواهد گذاشت.
در پی سخنان دیشب رئیس جمهوری فرانسه، وزیر امورخارجۀ استرالیا امروز (چهارشنبه) از آمادگی این کشور برای بحث و گفتگو در مورد مداخلۀ مسلحانه در سوریه خبر داد.
وزیر امورخارجۀ استرالیا ضمن اعتراف به وجود موانع بسیار بر سر راه این کار یادآور شد که مداخلۀ مسلحانه در سوریه مستلزم اتفاق نظر در شورای امنیت سازمان ملل است.
استرالیا نخستین کشور غربی است که دیروز به اخراج دیپلمات های سوریه از کانبرا با دادن مهلتی ٧٢ ساله به آنان اقدام کرد.
پس از استرالیا، ایالات متحدۀ امریکا و شماری از کشورهای اروپائی نیز به این کار دست زدند و بر اساس گزارش رسیده از توکیو، ژاپن نیز امروز از تصمیم خود مبنی بر اخراج دیپلمات های سوریه از ژاپن خبر داده است.
فرانسوا هولاند، که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر فرانسه به این مقام برگزیده شده است، دیشب (سه شنبه شب) در گفتگوئی با شبکۀ دوم تلویزیون فرانسه (France 2) گفت یک مداخلۀ مسلحانه در سوریه منتفی نیست به شرط آن که با احترام به موازین حقوق بین الملل و پس از تصمیم گیری در شورای امنیت سازمان متحد صورت گیرد.
رئیس جمهوری جدید فرانسه که پیش از این گفتگوی تلویزیونی خبر اخراج قریب الوقوع سفیر سوریه در پاریس را در اعتراض به کشتار بی رحمانۀ مردم در شهر "حوله" اعلام کرده بود البته بر این نکته نیز تأکید کرد که باید در عین حال برای یافتن راه حلی که الزامآً نظامی هم نباشد تلاش کرد.
فرانسوا هولاند گفت اعمال فشار برای برکنار کردن رژیم بشار اسد باید از هم اکنون آغاز شود.
رئیس جمهوری فرانسه در بخش دیگری از سخنان خود گفت در ملاقات روز جمعۀ خود با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، تشدید تحریم ها علیه سوریه را با همتای روسی خود در میان خواهد گذاشت.
در پی سخنان دیشب رئیس جمهوری فرانسه، وزیر امورخارجۀ استرالیا امروز (چهارشنبه) از آمادگی این کشور برای بحث و گفتگو در مورد مداخلۀ مسلحانه در سوریه خبر داد.
وزیر امورخارجۀ استرالیا ضمن اعتراف به وجود موانع بسیار بر سر راه این کار یادآور شد که مداخلۀ مسلحانه در سوریه مستلزم اتفاق نظر در شورای امنیت سازمان ملل است.
استرالیا نخستین کشور غربی است که دیروز به اخراج دیپلمات های سوریه از کانبرا با دادن مهلتی ٧٢ ساله به آنان اقدام کرد.
پس از استرالیا، ایالات متحدۀ امریکا و شماری از کشورهای اروپائی نیز به این کار دست زدند و بر اساس گزارش رسیده از توکیو، ژاپن نیز امروز از تصمیم خود مبنی بر اخراج دیپلمات های سوریه از ژاپن خبر داده است.
کاهش 38 درصدی خريد نفت سريلانکا از ايران
(تیتر و تنظیم متن از جنگ خبر)
ابتکار
وزير نفت سريلانکا با اشاره به اين که کشورش به واردات نفت وابسته است، از کاهش خريد نفت سريلانکا از ايران به ميزان 38 درصد، و جايگزين کردن نفت کشورهايي چون عمان و عربستان به جاي نفت ايران خبر داد.
سوسيل پرماجايانتا، گفت، کشورش که به واردات نفت از کشورهاي ديگر وابسته است، گام هايي را براي کاهش خريد نفت از ايران به 8 محموله در سال از 13 محموله برداشته است و در حال حاضر 4 محموله مورد نياز خود را از عمان و يک محموله ديگر را نيز از عربستان وارد ميکند.
پرماجايانتا اظهار داشت: «ما معتقديم که اين ميزان، کاهش قابل توجه واردات نفت از ايران محسوب ميشود.»وي افزود: «بنابراين ما انتظار گرفتن يک امتياز را داريم. ما در مورد طرح اقدام و گام هايي که برداشته ايم، با آنها (آمريکايي ها) گفتگو کرده ايم.»
سريلانکا بخش اعظمي از واردات نفت خود را به ايران وابسته است. پيش از اين سريلانکا به طور سالانه 13 محموله 135 هزار تني نفت خام و يا بر اساس برخي منابع 100 هزار بشکه در روز از ايران و يک محموله با همين ظرفيت از عربستان خريداري ميکرد.
(تیتر و تنظیم متن از جنگ خبر)
ابتکار
وزير نفت سريلانکا با اشاره به اين که کشورش به واردات نفت وابسته است، از کاهش خريد نفت سريلانکا از ايران به ميزان 38 درصد، و جايگزين کردن نفت کشورهايي چون عمان و عربستان به جاي نفت ايران خبر داد.
سوسيل پرماجايانتا، گفت، کشورش که به واردات نفت از کشورهاي ديگر وابسته است، گام هايي را براي کاهش خريد نفت از ايران به 8 محموله در سال از 13 محموله برداشته است و در حال حاضر 4 محموله مورد نياز خود را از عمان و يک محموله ديگر را نيز از عربستان وارد ميکند.
پرماجايانتا اظهار داشت: «ما معتقديم که اين ميزان، کاهش قابل توجه واردات نفت از ايران محسوب ميشود.»وي افزود: «بنابراين ما انتظار گرفتن يک امتياز را داريم. ما در مورد طرح اقدام و گام هايي که برداشته ايم، با آنها (آمريکايي ها) گفتگو کرده ايم.»
سريلانکا بخش اعظمي از واردات نفت خود را به ايران وابسته است. پيش از اين سريلانکا به طور سالانه 13 محموله 135 هزار تني نفت خام و يا بر اساس برخي منابع 100 هزار بشکه در روز از ايران و يک محموله با همين ظرفيت از عربستان خريداري ميکرد.
گوشت فقط در مصاحبه ها ارزان شد
خبرگزاری مهر
درحالی که مسئولان از کاهش قیمت مرغ و گوشت قرمز خبر می دهند ولی در بازارهای فروش شهرهای مختلف از جمله گلستان شاهد روند رو به رشد نرخ این فرآورده ها هستیم.
به گزارش خبرنگار مهر، گشتی در بازار گلستان و بررسی روند قیمت انواع مواد پروتیئنی و غذایی نشان از افزایش قیمت برخی فرآورده ها در هفته و روزهای اخیر می دهد.
این درحالیست که مسئولان عنوان می کنند با عرضه نهاده های دامی، روند تثبیت و کاهش قیمت مرغ و گوشت سیر نزولی گرفته است.
در حال حاضر قیمت هر کیلوگرم گوشت مرغ زنده در بازار کلاله سه هزار و 470 تومان و مرغ منجمد بسته بندی شده تا 5100 تومان عرضه می شود.
همچنین نرخ شیر یک لیتری در کلاله 1500 تومان، گوشت گوسفندی 20 هزار تومان به ازای هر کیلوگرم و گوشت گوساله 13 تا 15 هزار تومان است.
در شهرستان گنبد کاووس نیز هر کیلوگرم گوشت مرغ 4900 تا پنج هزار تومان، شیر 1500 تومان و گوشت گوسفند 19 هزار تومان به دست مصرف کننده می رسد.
در شهرستان علی آبادکتول هر کیلوگرم گوشت گوسفندی 20 هزار تومان، ماست سطلی چهار هزار تومان و گوشت مرغ به ازای هر کیلوگرم چهار هزار تومان گزارش شده است.
پنیر قالبی نیز با قیمت دو هزار و 50 تومان و گوشت گوساله نیز به ازای هر کیلوگرم 14 هزار تومان عرضه می شود.
در گرگان نیز قیمت گوشت گوساله به ازای هر کیلوگرم 17 هزار تومان، گوشت گاوی بدون استخوان 13 هزا رتومان، گوشت بره 21 هزار تومان بفروش می رسد.
همچنین قیمت مرغ به ازای هر کیلوگرم 5100 تومان، سیب زمینی 600 تومان، سیر دو تا سه هزار تومان، پنیر بسته ای دو هزار و 25 تومان، پنیر کیلویی 5500 و شش هزار تومان عنوان شده است.
تخم مرغ نیز به ازای هر کیلوگرم 1800 تومان، شیر کیلویی 850 تا 1100 تومان و هر بطری شیر نیز 1100 تومان بفروش می رسد.
نوسانات قیمت فرآورده های دامی و مواد غذایی در گلستان در حالیست که شهروندان خواهان نظارت بیشتر مسئولان و برخورد با پدیده گرانفروشی هستند.
طبق آمار در اردیبهشت ماه سال جاری 669 واحدا متخلف صنفی در گلستان شناسایی شد که گرانفروشی و عدم درج قیمت بیشتر تخلف بوده است.
خبرگزاری مهر
درحالی که مسئولان از کاهش قیمت مرغ و گوشت قرمز خبر می دهند ولی در بازارهای فروش شهرهای مختلف از جمله گلستان شاهد روند رو به رشد نرخ این فرآورده ها هستیم.
به گزارش خبرنگار مهر، گشتی در بازار گلستان و بررسی روند قیمت انواع مواد پروتیئنی و غذایی نشان از افزایش قیمت برخی فرآورده ها در هفته و روزهای اخیر می دهد.
این درحالیست که مسئولان عنوان می کنند با عرضه نهاده های دامی، روند تثبیت و کاهش قیمت مرغ و گوشت سیر نزولی گرفته است.
در حال حاضر قیمت هر کیلوگرم گوشت مرغ زنده در بازار کلاله سه هزار و 470 تومان و مرغ منجمد بسته بندی شده تا 5100 تومان عرضه می شود.
همچنین نرخ شیر یک لیتری در کلاله 1500 تومان، گوشت گوسفندی 20 هزار تومان به ازای هر کیلوگرم و گوشت گوساله 13 تا 15 هزار تومان است.
در شهرستان گنبد کاووس نیز هر کیلوگرم گوشت مرغ 4900 تا پنج هزار تومان، شیر 1500 تومان و گوشت گوسفند 19 هزار تومان به دست مصرف کننده می رسد.
در شهرستان علی آبادکتول هر کیلوگرم گوشت گوسفندی 20 هزار تومان، ماست سطلی چهار هزار تومان و گوشت مرغ به ازای هر کیلوگرم چهار هزار تومان گزارش شده است.
پنیر قالبی نیز با قیمت دو هزار و 50 تومان و گوشت گوساله نیز به ازای هر کیلوگرم 14 هزار تومان عرضه می شود.
در گرگان نیز قیمت گوشت گوساله به ازای هر کیلوگرم 17 هزار تومان، گوشت گاوی بدون استخوان 13 هزا رتومان، گوشت بره 21 هزار تومان بفروش می رسد.
همچنین قیمت مرغ به ازای هر کیلوگرم 5100 تومان، سیب زمینی 600 تومان، سیر دو تا سه هزار تومان، پنیر بسته ای دو هزار و 25 تومان، پنیر کیلویی 5500 و شش هزار تومان عنوان شده است.
تخم مرغ نیز به ازای هر کیلوگرم 1800 تومان، شیر کیلویی 850 تا 1100 تومان و هر بطری شیر نیز 1100 تومان بفروش می رسد.
نوسانات قیمت فرآورده های دامی و مواد غذایی در گلستان در حالیست که شهروندان خواهان نظارت بیشتر مسئولان و برخورد با پدیده گرانفروشی هستند.
طبق آمار در اردیبهشت ماه سال جاری 669 واحدا متخلف صنفی در گلستان شناسایی شد که گرانفروشی و عدم درج قیمت بیشتر تخلف بوده است.
طرح آزار زنان و دختران در پارکها؛
کتک خوردن دو اوباش حکومتی در پارک رودکي
(تتی راز جنگ خبر)
خبرگزاری فارس - 9 خرداد
شب گذشته تعدادي از اراذل و اوباش محله کميل شرقي که با حالتي نامتعادل اقدام به آزار و اذيت يک خانم کرده بودند، مرد جواني را که به اين کار آنها اعتراض کرده بود مورد ضرب وشتم قرار دادند.
به گزارش فارس، يکي از شاهدان اين حادثه به خبرنگار فارس گفت: ۴ جوان که حالت عادي نداشتند به يکي از بانوان اين محل آزار و اذيت رساندند که يکي از جوانان قديمي محل به اين کار آنها اعتراض کرد.
اين شهروند ادامه داد: بعد از اين اعتراض بود که نه تنها آن ۴ نفر بلکه تعداد ديگري از اراذل و اوباشي که در پارک رودکي حضور داشتند به کمک آنها آمده و همگي بر سر آن جوان تنها ريختند و او را به شدت کتک زدند.
وي گفت در همين حين يک مأمور نيروي انتظامي که به تنهايي در حال گشت زني بود متوجه اين حادثه شد و به تنهايي با تعدادي از اراذل و اوباش درگير شد. او به سرعت مأموران کمکي و همچنين اورژانس را مطلع کرد که نيروهاي کمکي پليس به سرعت به محل آمدند اما بيشتر اراذل و اوباش فرار کرده بودند و فرد مجروح نيز به بيمارستان منتقل شد.
اين ساکن محله کميل با تقدير از عملکرد مأمور نيروي انتظامي گفت: طبق شنيده ها متهم اصلي اين ماجرا همچنان در بازداشتگاه است و قاضي دادسرا دستور داده تا زمان معرفي همدستانش بايد در بازداشت بماند. همچنين استشهاديه اي از سوي ساکنان اين محله در اعتراض به تجمع اراذل و اوباش در يکي از قهوه خانه هاي اين محل و پارک رودکي تنظيم شده که ضمن اعلام شکايت خواستار برخورد جدي دستگاه قضايي با اين معضلات هستند. همچنين زني که از سوي اراذل و اوباش مورد توهين و آزار و اذيت قرار گرفته بود به همراه همسرش از اين افراد شکايت کرد.
نامه خانوادههای ۴۶ زندانی سیاسی به دادستان تهران:
بترس از ستم بر کسانی که یاوری جز خدا ندارند
خانواده
های ۴۶ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به دادستان با
یادآوری عرف جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از
آنانکه مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند،
تاکید کرده اند که در تبعیضی آشکار توسط شخص شما حقوق قانونی و انسانی از
فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما که به صرف حق گویی و
مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده است.
به
گزارش کلمه، این خانواده ها که از سه سال پیش در دادستانی ها و دادگاه ها و
راهروهای دادسراها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده اند در این نامه
خاطر نشان کرده اند: ما
برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر زندانیان از آن
برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی بعد از انتخابات
به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد، نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟
متن این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران
با سلام
عرف
جاری و آیین نامه اداره زندان های کشور برای زندانیان، اعم از آنانکه
مرتکب جرائم بزرگ قتل و تجاوز و سرقت و یا جرایم کوچک شده اند، به حکم شئون
انسانی آنان و خانواده هایشان حقوقی را به رسمیت می شناسد که در تبعیضی
آشکار توسط شخص شما از فرزندان، همسران، پدران، مادران، و بستگان بیگناه ما
که به صرف حق گویی و مبارزه با تقلب و دروغ در بند به سر می برند سلب شده
است.
تا
حدی که شما برقراری یک ارتباط ساده تلفنی را توسط زندانی مظلومی که عزیز
خود را از دست داده است، منوط به اجازه مستقیم شخص خود کرده اید، گویی
دادستان استانی که یک پنجم جمعیت کشور را در بر می گیرد وظیفه ای مهمتر از
تعدی به حقوق انسانی زندانیان سیاسی ندارد.
چگونه
خواهد بود اگر خانواده شما در شهرستان زندگی کنند و وسیله ای جز چنین
ارتباط تلفنی ناممکن برای اطلاع از حال شما نداشته باشند؟ چگونه خواهد بود
اگر فرزندان دانش آموز شما به دلیل تلاقی وقت ملاقات با ساعات تحصیل در بخش
اعظم سال از شنیدن صدای پدر خود محروم شوند؟ چگونه خواهد بود اگر عزیزی را
از دست داده باشید و فرصت آخرین وداع با او یا خاک او را برای تنها دو روز
و علیرغم سپردن سنگین ترین سپرده ها از شما دریغ کنند؟ یا خانواده شما را
مجبور کنند که برای به دست آوردن اجازه یک ملاقات حضوری هر بار به حضورش! بروند
و اهانت و تحقیر و اذیت دفترداران او را تحمل کنند؟ یا هفته ها کلیه درد،
دندان درد، و بیماری های کشنده دیگر را تحمل نمایید تا او میل کند یا فرصت
بیاید تا به شما اجازه درمان بیرون از زندان را بدهد؟ یا به شما اجازه
دیدار با وکیلتان را ندهند تا از دفاع از خود در دادگاه عاجز باشید؟ اینها و
امثال آن سرنوشتی است که ما برای امثال شما آرزو نمی کنیم زیرا بخش اعظم
آن بیش از مجازات شما مستلزم مجازات خانواده بیگناهتان است.
آقای
دادستان، ما برای عزیزان خود خواسته هایی فراتر از همه حقوقی که سایر
زندانیان از آن برخوردارند و تا پیش از تصدی شما در مورد زندانیان سیاسی
بعد از انتخابات به بند ۳۵۰ حتی در این زندان به رسمیت شناخته می شد،
نداریم. آیا در کشوری که مدعی اجرای عدل اسلامی است اینها انتظاری گزافه است؟
آقای دادستان
إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ
بترس از ستم بر کسانی که در برابرت یاوری جز خدا ندارند.
ما
خانواده های زندانیان سیاسی شما را به عمل به تکالیف انسانی و اسلامی و
قانونی تان دعوت می کنیم و به دادخواهی خویش از پیشگاه الهی تهدید می کنیم.
تِلْک الْقُرَی أَهْلَکْنَهُمْ لَمَّا ظلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِداً
خانواده زندانیان سیاسی:
۱٫ خانواده بهمن احمدی امویی
۲٫ خانواده حسن اسدی زیدآبادی
۳٫ خانواده سیدعلیرضا بهشتی
۴٫ خانواده محمد رضا مقیسه
۵٫ خانواده فیض الله عرب سرخی
۶٫ خانواده ابوالفضل قدیانی
۷٫ خانواده علیرضا رجایی
۸٫ خانواده عماد بهاور
۹٫ خانواده محمد قلاهری
۱۰٫ خانواده بابک داشاب
۱۱٫ خانواده قاسم شعله سعدی
۱۲٫ خانواده علی ملیحی
۱۳٫ خانواده فرشاد قربانپور
۱۴٫ خانواده عبدالله مومنی
۱۵٫ خانواده عبدالفتاح سلطانی
۱۶٫ خانواده علی جمالی
۱۷٫ خانواده مهران فرجی
۱۸٫ خانواده محمد علی ولایتی
۱۹٫ خانواده رضا انصاری راد
۲۰٫ خانواده سیدحسین رونقی ملکی
۲۱٫ خانواده فریدون صیدی راد
۲۲٫ خانواده مهدی کوهکن
۲۳٫ خانواده عارف درویش
۲۴٫ خانواده رضا مولوی
۲۵٫ خانواده امیراحسان تهرانی
۲۶٫ خانواده جعفر گنجی
۲۷٫ خانواده محمدحسین نعیمی پور
۲۸٫ خانواده محمد صادق رهبری
۲۹٫ خانواده اسماعیل صحابه تبریزی
۳۰٫ خانواده فرزاد طاهری
۳۱٫ خانواده سیدمحمد ابراهیمی
۳۲٫ خانواده حمیدرضا مقدسی
۳۳٫ خانواده علی گودرزی
۳۴٫ خانواده محمد داودی
۳۵٫ خانواده مهدی خدایی
۳۶٫ خانواده جواد علیخانی
۳۷٫ خانواده حمید ایزدیاری
۳۸٫ خانواده امیرخسرو دلیرثانی
۳۹٫ خانواده معصوم فردیس
۴۰٫ خانواده محمدرضا معتمد نیا
۴۱٫ خانواده محمد سیف زاده
۴۲٫ خانواده مزدک علی نظری
۴۳٫ خانواده مصطفی نیلی
۴۴٫ خانواده سیامک قادری
۴۵٫ خانواده حسین زرینی
۴۶٫ خانواده سعید متین پور
نامه اعتراضی جمعی از استادان اهل سنت به مشاور احمدینژاد:
واقعیت را نمیتوانید بگویید، پس سکوت کنید
در
پی اظهارات اخیر مشاور احمدینژاد در امور اهل سنت، در جمع هیأت رسانه ای
مصری، جمعی از اساتید حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان طی نامه ای سرگشاده ضمن
انتقاد از سخنان وی، این اظهارات را خلاف واقع دانستند.
به گزارش سنیآنلاین متن این نامه بدین شرح است:
جناب مستطاب، مولانا اسحاق مدنی؛
مشاور محترم رییس جمهور در امور اهل سنت
سلام علیکم
مدتی قبل روزنامه “الیوم السابع” مصری، سخنان شما را که در جمع هیئت رسانه ای مصری در تهران ایراد نموده بودید، منتشر کرد.
حضرتعالی گفته بودید: «از شهرهای سنی نشین، نمایندگان سنی مذهب در مجلس حضور دارند…. در زمان شاه، اهل تسنن هیچ نماینده ای در مجلس شورا نداشتند اما امروز ۲۰ نماینده سنی مذهب داریم».
این
سخنان جنابعالی که در خبرگزاری فارس نیز منتشر شده است، با اعتراضات بعضی
از مردم مواجه شده است و با واقعیت مطابقت ندارد؛ زیرا در زمان شاه، جمعی
از اهل سنت در مجلس شورای ملی حضور داشته اند؛ به طور نمونه، تنها از
بلوچستان، امان الله خان ریگی، سرگرد خدادادخان ریگی، بهمن خان بارکزئی،
کریم بخش سعیدی و محمدخان میرلاشاری به عنوان نماینده در مجلس شاه حضور
داشته اند.
طبق بررسی های انجام گرفته، ظرفیت ۵۰ نماینده
در هر دوره از مناطق سنی نشین در مجلس شورای اسلامی کاملا موجود است، اما
متأسفانه شورای نگهبان با رد صلاحیت، به اهل سنت اجازه ورود به صحنه
رقابتی انتخابات در بسیاری از مناطق را اصلاً نمی دهد. به
طور مثال از زابل، دو نماینده و از هر یک از شهرستانهای بندرعباس و
کرمانشاه سه نماینده در مجلس حضور دارند، در حالی که چهل در صد جمعیت این
مناطق اهل سنت هستند و با توجه به انسجام اهل سنت، آنها به راحتی می
توانستند از هر یکی از این مناطق، یک نماینده را به مجلس بفرستند، اما
بهترین افراد را در هر دوره رد صلاحیت کرده اند.
جنابعالی در بخش دیگری از سخنان خویش گفته اید: «البته
نبودن وزیر سنی در دولت امر طبیعی است زیرا وزرا از حزب حاکم انتخاب می
شوند و آنها در حزب حاکم حضور ندارند چرا که اهل تسنن تنها ۱۰ درصد جمعیت ایران هستند».
جناب مولانا!
اولا،
مبنای تعیین وزرا، حضور در حزب حاکم نیست؛ ثانیا، برخی از اهل سنت در حزب
حاکم نیز حضور دارند، اما تا کنون هیچ فردی از آنها به عنوان وزیر انتخاب
نشده است.
برای
کشوری که شعار وحدت اسلامی را در جهان سر می دهد، مناسب است که ابتداءً
عملا این شعار را در کشور خود پیاده کند تا دیگر کشورها نیز از آن الگو
بگیرند، اما متأسفانه اینچنین نشده است. اگر
به برخی کشورهای غیر اسلامی بنگریم متوجه می شویم که در هیئت وزیران،
برخی وزرای مسلمان حضور دارند؛ به طور مثال، چند سال پیش برای اولین بار
رژیم اشغالگر قدس که در نژادپرستی شاید اولین رژیم در جهان باشد، اما
حداقل برای تبلیغات و نشان دادن به دنیا، یک وزیر عرب مسلمان را جزو هیئت
وزیران انتخاب کردند. پس از انتخابات اخیر فرانسه، نخست وزیر این کشور نیز سه وزیر مسلمان را به رئیس جمهور جدید معرفی کرد. اما متاسفانه ما مسلمانان دوراندیشی نداریم.
طبق آمارهای بررسی شده که با واقعیت مطابقت دارد، اهل سنت نه ۱۰% بلکه به طور متوسط ۲۰% جمعیت
ایران را تشکیل می دهند و همانطور که مستحضرید، نه تنها وزیر، بلکه معاون
وزیر، معاون رییس جمهور، استاندار، سفیر و حتی کاردار سفارت و سرکنسول از
اهل سنت منصوب نشده است. نیروهای
مسلح از وجود اهل سنت پاکسازی شده است، در حالی که هیچ کس نمی تواند
ادعا کند که اهل سنت کوچکترین خیانتی در انجام وظیفۀ خود در نیروهای مسلح
کرده باشند. این
در حالی است که در رژیم شاه در استخدام نیروهای مسلح فرقی بین اقوام و
مذاهب نبود و افراد زیادی از اهل سنت دارای درجات نظامی عالی بودند.
در
کجای دنیا سراغ دارید که با اقلیت برادران شیعه و یا دیگر اقلیتهای
موجود، چنان رفتاری صورت گرفته باشد؟ با این همه ادعای وحدت، به اهل سنت
حتی اجازه تشکیل حزب را نمی دهند! حتی در کلان شهرهایی مثل تهران، اصفهان، کرمان، یزد و… نه تنها به اهل سنت اجازه ساختن مسجد داده نمی شود، بلکه آنها برای اقامۀ نمازهای جمعه و عیدین با مشکل روبرو هستند.
جناب مولانا مدنی!
برادران اهل سنت به خوبی میدانند که جنابعالی را فقط برای نام، به عنوان «مشاور رییس جمهور در امور اهل سنت» منصوب نموده اند؛ نه از شما مشورت گرفته می شود و نه به حرف شما توجه می کنند و به کرّات این مسئله تجربه شده است.
از
آنجایی که اهل سنت از تبعیضات و نابرابری رنج می برند و فشارهای مذهبی،
اخیرا مضاعف شده است، بهتر است جنابعالی به جای چنین اظهارنظرهایی با
رسانه های دنیا، سکوت را ترجیح دهید. البته
خدماتی را که جمهوری اسلامی انجام داده است، حق جمهوری اسلامی است که
بازگو شوند، اما ذکر موارد خلاف واقعیت، باعث نارضایتی خداوند متعال و رنجش
مردم می شود.
برادران
و خواهران اهل سنت موقعیت را به خوبی تشخیص می دهند و از من و شما
انتظار دفاع از حقوقشان را ندارند، اما حداقل انتظار آنها این است که با
اظهارات خلاف واقع، باعث افزایش رنج و آزردگی خاطر آنها نشویم.
والسلام علیکم ورحمة الله
جمعی از اساتید دارالعلوم زاهدان
در اعتراض به عدم پرداخت دو ماه حقوق معوقه:
۵۰ کارگر شرکت «نقش و نما» دست به اعتصاب زدند
۵۰ نفر از کارگران مسکن مهر سنندج واقع در شهرک بهاران، وابسته به شرکت «نقش ونما» دست به اعتصاب زدند.
به گزارش کمیته هماهنگی، این کارگران از تاریخ ۲۳/۲/۹۱ در اعتراض به عدم پرداخت دو ماه حقوق معوقه خود از طرف کارفرما، دست به اعتصاب زده و خواستار دریافت مطالبات خود در اسرع وقت شدند.
شایان
ذکر است، هیچ کدام از کارگران شرکت مذکور از حق بیمه برخوردار نبوده و
خطرات ناشی از ناامنی محیط کار هر لحظه امنیت جانی آنان را به مخاطره می
اندازد.
شبکه المنار مدعی شد:
مخالفت چین و روسیه با دخالت نظامی در سوریه
شبکه المنار از مخالفت پکن و مسکو با هر گونه اقدام نظامی در سوریه از طریق شورای امنیت خبر داد.
به گزارش مهر، شبکه المنار به نقل از معاون وزیر خارجه روسیه اعلام کرد: روسیه اجازه دخالت نظامی در سوریه را به شورای امنیت نمی دهد.
شبکه مذکور به نقل از وزارت خارجه چین از مخالفت پکن با دخالت نظامی در سوریه خبر داد.
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید:
کشتار زنان و کودکان موجب تاسف و نگرانی است
بدنبال
کشتار فجیع زنان و کودکان در سوریه،اردشیر امیرارجمند سخنگوی شورای
هماهنگی راه سبز امید با صدور بیانیه ای این کشتار را محکوم کرد.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
کشتار
مردم بی گناه بویژه زنان و کودکان در سوریه موجب تاسف عمیق و نگرانی و
انزجار مردم ازادیخواه و همراهان جنبش سبز ایران از خودکامگان دمشق شده است. اصرار بر سرکوب و عدم تمکین به نظر و رای مردم و فرایند های دموکراتیک , ثمری جز تعمیق بحران موجود, نقض بیشتر و گسترده تر حقوق بشر و فراهم اوردن زمینه مداخله قدرتهای خارجی در منطقه را بدنبال نخواهد داشت.
شورای هماهنگی راه سبز امید ضمن محکوم کردن هر گونه کمک یا حمایت از این اعمال غیر انسانی, یک
بار دیگر مراتب همدردی و همبستگی خویش و فعالان جنبش سبز مردم ایران را به
یکایک مردم رنجدیده در سوریه تقدیم کرده و بر حمایت از مبارزات مجدانه
انها برای کسب ازادی و بر قراری نظامی ملی, مستقل و دموکراتیک مبتنی بر عدالت و حقوق بشر تایید می کند.
شب گذشته رخ داد:
"روشنفکر
صرفاً يک آدم منتقد و بلندگوی ضعيفترين صداهاست. منعکسکننده واقعيتهايی
که به چشم هر کسی نمیآيد و اين کار کمی نيست. جای روشنفکر را هيچکس
نمیتواند پر کند... شریعتی هر جا صلاح میدید دروغ میگفت، شريعتی
ايدئولوگ بود، روشنفکر، ايدئولوگ نيست... آلاحمد اصلاً روشنفکر نيست. يک
اکتيويست سياسی است"
جامعه،
بيماری است که برخلاف ادعايش، فرهنگ و هنر در آن قدر نديد و بر صدر ننشست.
بهقول شفيعی کدکنی، کس نمیداند که قبر فرخی يزدی تبديل به پارک شده و
قبر دکتر بديعالزمان فروزانفر به صرف گذشت ۳۰ سال و برطرفشدن مانع شرعی
به يک ميليون تومان به يک حاجی بازاری فروخته شده؛ قبر يکی از بزرگترين
استادان تاريخ و نوادر فرهنگی ايران
رژیم
ایران که می اندیشید به اصطلاح با دست پر به میدان مذاکرات بغداد آمده
بیشتر به فتوای رهبر خود دلخوش بود و هست و تصور می کرده دنیا نیز باید دین
و سیاست را با هم بیامیزد و فتوای رهبری را بپذیرد که حتی از سال ها پیش
از ماجرای انتخابات سال 1388 عملاً مشروعیت خود را به عنوان یک رهبر دینی
از دست داده است
بار
ديگر، همانند اوايل انقلاب و با توجه به رويدادهايی که از آن زمان در جهان
و ايران رخ دادهاند، مسئلهی تنوع گويشی، زبانی، تيرهای، قومی و ملی بار
ديگر به صورت گستردهای در ميان سياسیکاران، سياستمردان، سياستدانان،
هواداران سياسی و حزبی ايرانی به بحثهای داغ کشيده شده است. يعنی ميان
همهی کسانی که به نحوی به قدرت، تقسيم آن، اجرا و مديريتش نظر دارند.
متأسفانه چيزی که مشهود است و از لابهلای کندوکاوهای اين سياسيان
برمیآيد، عدم شناخت ايران و تاريخش بهعنوان ظرف مفاهيم وجوديش میباشد
بازداشت زهرا خدابخش، دختر مدیرعامل روزنامه روزگار
زهرا خدابخش شب گذشته در پی یورش نیروهای امنیتی در منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
به
گزارش کلمه، مامورانی که برای بازداشت او مراجعه کرده بودند، حکمی از شعبه
۳ دادسرای اوین نشان داده اند و رفتارشان با خانواده خدابخش بسیار توهین
آمیز بوده است.
زهرا خدابخش که دختر بزرگ علی خدابخش مدیر عامل روزنامه روزگار است، ۲۸ ساله و معمار است و هیچگونه فعالیت سیاسی ندارد.
علی
خدابخش، که سرمایهگذار جند روزنامه اصلاح طلب بوده است، روز ۱۶ آذر سال
۸۹ درپی یورش نیروهای امنیتی به دفتر تحریریه این روزنامه بازداشت شده بود. او به یک سال حبس تعزیری و ۳۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
روزنامه
روزگار با وجود سابقه چند توقیف، در آخرین جلسه هیات منصفه مطبوعات استان
تهران در خصوص اتهام افشای مسایل محرمانه، تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب با
اکثریت آرا مجرم شناخته نشد. علت دستگیری فرزند علی خدابخش هنوز مشخص نیست.
اخبار روز:
در جامعه هنگامی از سانسور حرف زده میشود که دستگاه سیاسی (یا مذهبی)
موانعی دربرابر آزادی بیان شهروند قرار میدهد ومانع از ابراز نظر میشود.
تعیین قواعد محدود کننده، برقراری سیستم کنترل، تعقیب و آزار و زندانی
نمودن افراد، ایجاد فضای ترس بابکار گیری ماشین تبلیغاتی از جمله ضوابط
اجرای سانسور در جامعه است. البته عامل اجرای این سانسور همیشه دولت ها
نیستند بلکه دستگاه های سازمانی وحزبی نیزمیتوانند مبتنی بر منافع خود بر
همین شیوه عمل کرده و اعضای خود ویا افراد بیرون از ساختار خودرا به سکوت
وادار کنند.
خودسانسوری و عملکرد آن نزد روشنفکر
خودسانسوری عمل شخص جهت محدود کردن ویا حذف بیان وکردارخود میباشد. خودسانسوری یا از زاویه ترس ونگرانی است ویا از زاویه رعایت اخلاق وقواعد جزمی موجود در جامعه میباشد. این خودسانسوری که که به ساختار روانی و تربیتی تبدیل شده، فرد را وامیدارد تا ابراز نظر را محدود نموده، از شفافیت آن بکاهد ویا بطور کامل ازبیان نظرویا انجام اقدامی چشم پوشی کند. فرد از یکسو به لحاظ حفظ منافع خویش ومحدود کردن ریسک در مناسبات اجتماعی ویا تمایل به اجتناب از "اخلالگری" در بستر سیاسی و روحی ومذهبی، افکار خودرامیپوشاند و روحیه کوتاه آمدن و صرفنظر کردن ازبیان اندیشه در ذهن خود را توسعه میدهد واز سوی دیگر فرد شرایط حفظ منافع وآسودگی خودرا باعدم شجاعت فکری وفقدان صراحت و بالاخره با کرنش و فرصت طلبی فراهم میسازد. روزنامه نگاران یکی از گروه های اجتماعی درگیر این پدیده خودسانسوری بوده واین امر در نظامهای دیکتاتوری و نیز در ساختارهای دموکراتیک عمل میکند. بعنوان نمونه روزنامه نگاران مستقل در ایران از جمله بلحاظ استبداد بمیزان گسترده ای دستخوش خودسانسوری میباشند ویا در فرانسه دمکراتیک روزنامه نگاران در رسانه های خصوصی مانند نشریات وتلویزیون ویا دررسانه های دولتی بلحاظ گوناگون به خودسانسوری پرداخته و پیشاپیش قلم و زبان خود را از شفافیت دور میکنند. بعنوان نمونه توجه به سیاست مسلط و منافع سهامدار رسانه خصوصی، حفظ منافع سیاسی یک شخصیت ویا گروه سیاسی، واکنش های ناشی از نقد دین ویا قدرت سیاسی، تصمیم گیری در چهارچوب یک سلسله مراتب سازمانی ازجمله عواملی هستند که روزنامه نگار رابسوی خودسانسوری میکشاند. خودسانسوری یک پدیده روحی، فرهنگی، روانشناختی فرد در جهت کنترل خویش و انطباق رفتاری با هنجارها و فضای مستولی در جامعه است. خودسانسوری عاملی برای پنهان کردن شخصیت خود ونفی استقلال فردی است.
در طول تاریخ یکی از عواملی که سلطه مذهبی ویا سیطره ایدئولوژی-اعتقادی را آسان ساخته خودسانسوری بوده است. در جامعه ایران ودرمیان ایرانیان یکی از اشکال اساسی خودسانسوری در برخورد به پدیده مذهب اسلام است. این پدیده درجامعه وبویژه درمیان روشنفکران و افراد سیاسی وروزنامه نگاران بشدت عمل میکند. دراین نوشته کوتاه قصد من رفتار طیفی ازافراد خود سانسوراست که نقش اجتماعی خود رابا مذهب تعریف نمیکنند و در عرصه اجتماع خود رامدافع ونماینده یک مکتب سیاسی مذهبی معرفی نمی نمایند وبیش از هرچیز خودرا لائیک تعریف میکنند. اینان چه بسا در تبادل نظرهای درگوشی و دوستانه خود به انتقاد دینی دست بزنند، ولی در عرصه اجتماع وسیاست رفتار دیگری می گزینند. اینان نوعی دوگانگی رفتاری دارند که این امر خود از یکسو ناشی ازشخصیت فاقد خودمختاری و بینشی است که خواهان شفافیت نمیباشد واز سوی دیگربینشی که مصالح سیاسی کوتاه مدت را بردیدگاه روشنفکری و فلسفی ومصالح بلند مدت ارجح وحاکم میداند. دستگاه اعتقادی پوزیتیویستی و سیاستگرائی عملگرای این اشخاص، بینش وجهت گیری اجتماعی آنان را مقید میکند. البته رفتاراین افراد از منافع ریز ودرشت سیاسی و دوستانه، فقدان جسارت فکری وروحی وکشش بسوی قطب نیرومند در تناسب قوای اجتماعی، جدا نیست. بعنوان نمونه دربرابر استبداد حاکم، با توجه به گستردگی نیروهای سیاسی مذهبی مخالف، روشنفکر خودسانسور پیروی ویا دفاع ازاین احزاب را به امری مقدس تبدیل کرده و هرگونه انتقاد نسبت به آنها را تندروی و نامناسب ارزیابی مینماید و شفافیت روشنگرانه ونظری را قربانی عملگرائی کوته بینانه میکند.
پدیده مذهب وعملکردآن بطور عموم بسیار پیچیده است. پیوندها ورازهای آن را در تاریخ فرهنگی، نقش اسطوره ای و ایدئولوژیک آن وتمایل انسان به تکیه گاه روانی آرامش بخش ویا معنابخش باید جستجو نمود. این پیوند ورازتاریخی و روانی در ضمن در طول تاریخ با اقدامات تحکیم کننده سلاطین و زورگویان و افسانه سرایان و مراکز قدرت سیاسی و مذهبی گره خورده است. درجامعه ایران اسلام از ابتدای وجودش با روشی خشونت بار جایگزین میشود و سپس از دوران صفویه باعتبار دستگاه سیاسی، مذهب رسمی گشته وبدنبال این زمینه تاریخی، دردوران معاصر کشور ما، پدیده مذهب حاکم باامتیازاتی بزرگ همچون قدرت مالی عظیم وتعرض تبلیغات دستگاه حاکم و نیز بازتولید مدام اعتقادات سفت وسخت در ذهن مردم، گره خورده است. از اعتقاد به تقدس دین، آسمانی بودن احکام، معصوم بودن امام، ظهور مهدی، تا امامزاده و سفره انداختن و سینه زدن و صواب بردن، ودر یک کلام تمامی اسطوره هاومراسم ونمادها، در ذهنیت مردم به دیواری سخت از باورمذهبی تبدیل شده است. دربستر این ذهنیت، نقش زوروقهر در تاریخ اسلام، بعنوان عامل اساسی در مشروعیت دادن در ذهن مردم باید نگریسته شود و این اعتقاددینی بدنبال پیچیدگی های تاریخی امروز بمثابه "امری طبیعی ومشروع" جلوه میکند. حال دراین شرایط بسته و هولناک "مشروعیت یافته"، عملکرد آزادانه ذهنیت متمایل به نقد وآزادی روحی و فکری آسان نیست. در این فضا، همه چیزپدیده مذهب جنبه تقدس بخود گرفته وگریز از آن، عبور از مشروعیت و حتاجرم مهلک بشمار میاید. ذهنیت با کوهی از "قواعد ممنوعه" مواجه است که نادیده گرفتن آن "گناه و توهین" نابخشودنی تلقی گشته وبطرز شدید مورد قضاوت و محکومیت قرار خواهد گرفت. چگونه دربرابر کوه انبوه تقدس گرائی میتوان قد برافراشت؟ چگونه در برابر فشارهای روحی وسیاسی میتوان مقاومت کرد؟ چگونه در برابر ناسزاگوئی ها و سرزنش ها پایداری نمود؟ چگونه خرافات و نادانی هارا که در سطح جامعه "عادی" گشته، به نقد کشید وآیااین نقد حقانیتی دارد؟ نقد باور اکثریت ویا توده "توهین" نیست؟ دربرابر این همه فشارو پرسش، ذهن فردسیاسی وروشنفکروروزنامه نگار، نگران است، شک دارد، هراسان است، بهم ریخته است، دودل است ودر مخمصه است. ذهن ناتوان عقب نشینی کرده وبالاخره خودسانسور وگاه سانسورگرا میشود.
خودسانسوری و خرد ستیزی
دربرابر چنین شرایط سنگین وپرهزینه، خودسانسوری یکی از راه های گریز است. سانسور موجود در جامعه به درون ذهن نفوذ میکند و آهسته وآهسته به رفتارطبیعی درون ذهنی فرد تبدیل میگردد. ذهن سانسورگرا میشوند وخودرا با معیارها و هنجارهای حاکم و موجور سازگار میکند. ذهنیتی که باعتبار خرد و بازنگری وآموزش و تجربه، میتواند آزادانه تر عمل کند و در اسارت "نظام ایدئولوژیک و اعتقادی" حاکم نباشد، بطرز نامرئی ومرموزخودرا به الگوی مسلط و"طبیعی" وفق میدهد. این ذهنیت سانسورگرا نه تنها ویژه گی انتقادی نسبت به الگوی مذهبی فرهنگی حاکم در جامعه را کم کم از دست میدهد، بلکه خود به نیروی فعال برای محدود کردن آزادی اندیشه و روح تبدیل میگردد.
درتاریخ معاصر افرادبرجسته ای چون میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت، احمدکسروی، نادر بوده اند. اینان نسبت به خرافات ودین حاکم به انتقاد وروشنگری دست زدند واین مبارزه را در دوران تاریک جامعه ودر دل اجتماعی پرخرافه، با شهامت و جسارت مطرح ساختند. این افراد بمثابه "اشیاء تاریخی" نیستند، اینان فقط موضوع تاریخی برای مطالعه نیستند، اینان نمونه برجسته از روشنفکران خردگرای باجسارت هستند که منکوب نظام فرهنگی و دینی حاکم نشدند. افراد در درون زمان وتاریخ زندگی میکنند ولی شخصیت ها گاه نقش برجسته ایفا کرده واز خط ممنوع عبور کرده وتاریخ می آفرینند. بحث بر سر تائید کامل بینش این سه شخصیت نامور نیست، بحث بر سر شجاعت آنان برای ابراز نظر و جسارت درنقد دینی اشان است. اینان به خودسانسوری بیمارگونه در برخورد به مذهب دچار نشدند وآزادانه تر نفس کشیدند. احمد کسروی باعتقادات رسمی جامعه وباورهای حاکم مانند شیعه گری انتقاد نوشت و دوزاده امامی رابعنوان دستگاه خرافات شیعه بر ملا کرد و از نگاه تلخ و محکوم کننده جامعه و آخوندها و سیاستمداران نهراسید. در دوران کنونی در ادامه این سنت خوب آزاد اندیشی، ودر بستر تجربه های دردناک جامعه، خشونت حکومت اسلامی و فشارهای ناشی از دستگاه حاکم و ایدئولوژی دینی حاکم در جامعه، کسانی بوده وهستند که میخواهند آزاد فکرباشند وبیافرینند. اینان به قواعد فکری حاکم بر جامعه باور ندارند و آزادی اندیشه را اصل دانسته وازجمله نقد مذهب و خرافات را، نه توهین، بلکه یک ضرورت تاریخی، یک خواهش ژرف در جامعه، یک تمایل فرحبخش و یک حق میدانند. در دوران اخیر نوشته های بسیاردر نقد اسلام منتشر گشته و انتقادات بیشمار نسبت به خرافات مطرح شده اند. در چنین موقعیتی باورهای سخت دینی در اشکال گوناگون وپیچیده، مورد شک قرار گرفته، رنگ عوض کرده ویادرحال فروریختن است. این موج انتقادی فزاینده در ایران و در خارج کشور جریان داشته وکافی است نگاهی بیاندازیم به سیستم جهانی فیس بوک ها و افرادی که درمورد دین نگاه ونکته انتقادی مطرح کرده ویا با طنز، باورها ورسوم خرافی دینی رامورد انتقاد وپوزخند قرارمیدهند. این حجم انبوه پیام ها همیشه با متانت برخوردار نبوده وگاه به ناسزاگوئی دست میزنند. ولی این پیامها در بخش اصلی و بیشمار خود جالب و حاوی نگاه انتقادی و طنز عریان نسبت به اسلام میباشد وبه باورهای مذهبی تلنگر میزند. بعلاوه کتابها ومقالات متنوع در تارنماهای گوناگونی منتشر شده وآشکارا اصول قرآنی و اسلامی وشیعه را مورد بررسی ونقد قرارداده اند. آثار شجاع الدین شفا، آرامش دوستدار، روشنگر، مسعود انصاری، دلارام مشهوری، محمدرضا نیکفر ونیز فعالیت روشنگرانه بهرام مشیری ازجمله تلاشهای باارزش سالهای اخیر در نقد اسلام میباشند.(1)
در چنین شرایطی حاکمیت سیاسی برای حفظ خود، سرکوب وخرافات مذهبی راباهم تلفیق نموده وبا هزینه های سرسام آور وبا اعدام وحکم دینی ارتداد در خفه کردن جامعه اقدام ورزیده است. حاکمیت برای ادامه سلطه یکپارچه فقط تفسیردینی خودرا موجه دانسته وهرگونه دوری از تفسیر خودرا خطا و محکوم میداند وبه همین خاطر مبتکران ومفسران دیگر اسلامی را مورد فشار وسرکوب وسانسور قرارمیدهد. حاکمیت خواهان انحصار در قدرت و تفسیر است. دربرابر این حاکمیت انحصاری ودر شرایط سستی در اعتقاد مذهبی اسلامی درجامعه، تعدادی از شخصیت های ایدئولوگ اسلام وکنشگران سیاسی اصلاح طلب برای دفاع از اسلام و مذهب شیعه به تکاپو افتاده و تفاسیر "مدرنتری" از دین عرضه میکنند. بعنوان نمونه شخصیت های دینی مانند محمد مجتهد شبستری، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، که به بازتولید هنجارهای دینی میپردازند نگرانند و با طرح برخی اصلاحات در جستجوی نجات اصل دین هستند. این افراد که دررسانه ها از امتیازات بسیار برخوردار بوده و تلاش خودرا تنها کوشش "معقول ومورد پسند" جامعه وانمود میسازند به همت خود وبا همیاری جامعه سیاسی و روشنفکری به کسب پرستیژ دست زده وهرگونه انتقاد نسبت به خودرا تهمت ارزیابی میکنند. اینان خودرا نیروئی "تاریخی و مشروع وتوده شناس" تعریف مینمایند وکار انتقاد نسبت به خود را ناپسند جلوه داده و نقد اسلام را حمله به شخصیت خود تلقی میدهند.
در همین شرایط افراد سیاسی وروشنفکر وروزنامه نگار شیفته این قطب نیرومند در جامعه برای خدمت بآن وارد عمل میشوند. آنهااندیشه و بینش خاص خودرا در کردار بکنار می نهند و به متحدین این قطب تبدیل میشوند. آنها چون انگیزه قدرتمند برای ارزشهای نظری خود ندارند و کیفیت و استقلال تئوریک ونظری را نمیدانند، آماده انطباق با شرایط هستند. آنها فکر میکنند که مبارزه با استبداد حاکم هرگونه استقلال فکری و شفافیت نظری و روحیه نقد را بی معنا میسازد. آنها دارای ذهن خوکرده به هنجار رسمی بوده، نگرانند واز جابجائی ها هراس دارند. این ذهن خواهان همسازی است ومیکوشد تفاوتهای خودرابا دین ودیندار تخفیف داده ویا پاک کند. این ذهنیت چه بسا به ظهور مهدی وشفای امام رضا و سفره ابوالفضل اعتقادی ندارد، این ذهن به اینکه پیش از ظهور مهدی دجالی خواهد آمد و آفتاب از غرب طلوع خواهد کرد، باورندارد، ولی انتقاد آشکار این باورهای خرافاتی را نابجا ونامناسب میداند وخود سانسوری را در خود تقویت میکند. میدانیم که درقرآن بین انسانها تبعیض قائل شده است و مرد وزن وبرده وغیر مسلمان حقوق یکسانی ندارند، میدانیم که در قرآن تعداد بسیاری از آیات در ستایش خشونت و جنگ میباشند و بازتاب جامعه قبیله ای شبه جزیره عربستان بوده و فاقد "تقدس آسمانی" میباشند. در ذهن سانسورگرا آن بیعدالتی انسانی و این خشونت طلبی را نباید آشکار گفت وتکرارکرد زیرا توهینی باعتقادات دیگران شده و موجب ناراحتی فعالان مذهبی مخالف رژیم شده وبه وحدت ویا هنجار رسمی صدمه وارد میسازد. در این ذهنیت عقیده ای که درنزد مردم به "باور مقدس" تبدیل شده قابل احترام است و هرتلاشی در نقد آن "توهین" به مردم است، در این نگاه هم عقیده توده مقدس است وهم خود توده بهرحال قابل احترام و ستایش میباشد. از این نگاه وقتی توده عقیده ای را قبول داشت، مشروعیت وحقانیت آن برای همیشه ثبت میشود وکسی حق ندارد آشکارا آنرا نقد کند وبه حاملین اجتماعی آن ایراد بگیرد. مصاحبه روزنامه نگار "بی بی سی" با شاهین نجفی نمونه بارزاین رفتاراست. روزنامه نگار تمام تلاش خود را بکار برد تا این هنرمند اعتراف به خطا بکند و هنجارها و مقدسات حاکم را بررسمیت بشناسد.
خودسانسوری و خودباختگی
در واقع این دیدگاه کرنش کننده، انتقاد اساسی به منفی بودن خرافات ندارد، زیرا جنبه منفی وخردستیز اعتقادمذهبی در ذهن مردم بظاهر پاک میشود وقابل انتقاد نیست. از این نظرگاه چنانچه انتقادی نیز به خرافات مذهبی مطرح باشد به حامل این خرافات و معیارهای غیر انسانی آن انتقاد نباید کرد. افراد سیاسی و روشنفکر خودسانسورعلیرغم شک وتردید ها در نهایت بنفع مذهب اسلام و مبلغان آن کوتاه می آیند. این کوتاه آمدن به قیمت حذف کیفیت روشنفکری وحذف شفافیت تئوریک وفلسفی تمام میشود. اینان در واقع در راه کاهش کیفیت زندگی روشنفکری تلاش میکنند و به تداوم جامعه سرکوفته از دین و خرافه کمک میرسانند. روش آنان راه روشنگری برای گسترش خرد ورهانی روزافزون ازموهومات مذهبی نیست. آنها با ایجاد ترس وجنجال، علیه روشنفکر آزاد وآزاد اندیشی وهمسوبا تبلیغات مساعد برای مبلغان اسلام، نقش ایفا میکنند. آنان سکوت در برابر کهنه پرستی را "بردباری" میگویند، حال آنکه بردباری ومدارا در زمانی معنا دارد که اندیشه بطورباز وآشکار مطرح گردد وانسانها در عین احترام به شرافت و حقوق انسانی متقابل، به بررسی و نقد افکار بپردازند وکسی کسی را سانسور نکند. این افراد سانسورگرا، نه تنها گرفتار خود سانسوری میباشند، بلکه بعلاوه دیگران را به خودسانسوری دعوت کرده و با پرخاش تند نسبت به روشنفکر آزاد منش رفتار میکنند. آنان گاه با شگردهای ظریف وبا طرح مخالفت با "جنگ کفر ودین" اقدام به سانسور نموده و لبه تیز انتقاد را نه بسمت فعالین و مبلغان خرافات بلکه بسوی دیگراندیش وناباور جهت میدهند. این افراد روشنفکر و سیاسی وروزنامه نگار همیشه با طرح "مبارزه مشترک" خواهان پایان بخشیدن به مبارزه فکری وتئوریک وفلسفی هستند و وهمسو با روحانیت میگویند مبارزه با خرافات ومذهب غیر منطقی است، کسالت آوراست، چپ روی است، بیفایده است، توهین به مردم است.
این اشخاص خودسانسور مبارزه روشنفکران قرن هیجده فرانسه را غیر منطبق با فضای جامعه ایران تعریف کرده و از کنارکسروی ها و هدایت ها آهسته رد میشوند. آنان خودرا با هنجارهای موجود همساز میکنند. همانگونه که در جامعه شناسی روانشناختی مطرح است در چنین حالتی فرد به "تنظیم روانشناسانه" خود با جامعه میپردازد و به "هماهنگی رفتاری" خود وذهن خود با گروه حاکم ویا با قطب قدرت دست میزند. این هماهنگی رفتاری برای او منجر به کاهش نزاع وکم شدن هزینه اجتماعی ودفع بحران با هنجارهای حاکم میگردد وبه مرور در روند ساختن شخصی شخصیت به همبستگی با گروه مسلط و دشمنی با "آزاداندیش ویرانگر" روی میاورد. این افراد در این روند بافتهای فرهنگی وزبانی گروه حاکم را از خود میسازند. بعنوان نمونه این روشنفکروروزنامه نگار از "توهین به اعتقادات مردم" حرف میزنند، حال آنکه گفته ابلهانه، ابلهانه است حتا اگریک میلیارد نفر آنرا تکرار کنند، اینان از "اسلام ستیزی" بعنوان یک خطای بزرگ سخن میگویند، حال آنکه این اصطلاح را روحانیت ساخته است و آنرابمنظور مرعوب نمودن منقدان دین بکارمیبرد. کنشگران ومعماران دین این واژه رامرتب تکرار میکنند تا پیروان خود را در حالت بسیج علیه "کفار" نگهدارند ودر عین حال به جامعه بگویند که نقد مذهب و خرافات، همچون جنگی است که جنگی دیگر میطلبد. فرد خودسانسور این ساختار زبانی را از آن خود میکند.
اشخاص خودسانسوراز نفی شخصیت فرهنگی خود، به پذیرش هنجارها وزبان مبلغان دین رسمی نزدیک میشوند وباین ترتیب خواسته یا ناخواسته راه خرد ستیزی را هموار میکنند. اینان در رفتار خویش تاریخ جامعه ایران را تاریخی در خدمت دین میخواهند، وبناگزیر درآنجا که با اندیشه آزاد مقابله میکنند، این تاریخ را نه در راه اعتلای خرد، بلکه به تداوم خرافه های ناهنجار و جانکاه دعوت میکنند.
جلال ایجادی
استاد دانشگاه در فرانسه
24 ماه مه 2012
idjadi@free.fr
1 – برخی از نوشته های من در بررسی دین عبارتند از: "نقد اسلام آزاد است"، "فلاسفه ونویسندگان وهنرمندان فرانسوی مخالف اسلام"، "سیاستمداران، روشنفکران دینی و حکومت لائیک"، "ما اسلام نمیخواهیم، ما آزادی میخواهیم"، "آقای سروش اسلام خشن است".
خودسانسوری و عملکرد آن نزد روشنفکر
خودسانسوری عمل شخص جهت محدود کردن ویا حذف بیان وکردارخود میباشد. خودسانسوری یا از زاویه ترس ونگرانی است ویا از زاویه رعایت اخلاق وقواعد جزمی موجود در جامعه میباشد. این خودسانسوری که که به ساختار روانی و تربیتی تبدیل شده، فرد را وامیدارد تا ابراز نظر را محدود نموده، از شفافیت آن بکاهد ویا بطور کامل ازبیان نظرویا انجام اقدامی چشم پوشی کند. فرد از یکسو به لحاظ حفظ منافع خویش ومحدود کردن ریسک در مناسبات اجتماعی ویا تمایل به اجتناب از "اخلالگری" در بستر سیاسی و روحی ومذهبی، افکار خودرامیپوشاند و روحیه کوتاه آمدن و صرفنظر کردن ازبیان اندیشه در ذهن خود را توسعه میدهد واز سوی دیگر فرد شرایط حفظ منافع وآسودگی خودرا باعدم شجاعت فکری وفقدان صراحت و بالاخره با کرنش و فرصت طلبی فراهم میسازد. روزنامه نگاران یکی از گروه های اجتماعی درگیر این پدیده خودسانسوری بوده واین امر در نظامهای دیکتاتوری و نیز در ساختارهای دموکراتیک عمل میکند. بعنوان نمونه روزنامه نگاران مستقل در ایران از جمله بلحاظ استبداد بمیزان گسترده ای دستخوش خودسانسوری میباشند ویا در فرانسه دمکراتیک روزنامه نگاران در رسانه های خصوصی مانند نشریات وتلویزیون ویا دررسانه های دولتی بلحاظ گوناگون به خودسانسوری پرداخته و پیشاپیش قلم و زبان خود را از شفافیت دور میکنند. بعنوان نمونه توجه به سیاست مسلط و منافع سهامدار رسانه خصوصی، حفظ منافع سیاسی یک شخصیت ویا گروه سیاسی، واکنش های ناشی از نقد دین ویا قدرت سیاسی، تصمیم گیری در چهارچوب یک سلسله مراتب سازمانی ازجمله عواملی هستند که روزنامه نگار رابسوی خودسانسوری میکشاند. خودسانسوری یک پدیده روحی، فرهنگی، روانشناختی فرد در جهت کنترل خویش و انطباق رفتاری با هنجارها و فضای مستولی در جامعه است. خودسانسوری عاملی برای پنهان کردن شخصیت خود ونفی استقلال فردی است.
در طول تاریخ یکی از عواملی که سلطه مذهبی ویا سیطره ایدئولوژی-اعتقادی را آسان ساخته خودسانسوری بوده است. در جامعه ایران ودرمیان ایرانیان یکی از اشکال اساسی خودسانسوری در برخورد به پدیده مذهب اسلام است. این پدیده درجامعه وبویژه درمیان روشنفکران و افراد سیاسی وروزنامه نگاران بشدت عمل میکند. دراین نوشته کوتاه قصد من رفتار طیفی ازافراد خود سانسوراست که نقش اجتماعی خود رابا مذهب تعریف نمیکنند و در عرصه اجتماع خود رامدافع ونماینده یک مکتب سیاسی مذهبی معرفی نمی نمایند وبیش از هرچیز خودرا لائیک تعریف میکنند. اینان چه بسا در تبادل نظرهای درگوشی و دوستانه خود به انتقاد دینی دست بزنند، ولی در عرصه اجتماع وسیاست رفتار دیگری می گزینند. اینان نوعی دوگانگی رفتاری دارند که این امر خود از یکسو ناشی ازشخصیت فاقد خودمختاری و بینشی است که خواهان شفافیت نمیباشد واز سوی دیگربینشی که مصالح سیاسی کوتاه مدت را بردیدگاه روشنفکری و فلسفی ومصالح بلند مدت ارجح وحاکم میداند. دستگاه اعتقادی پوزیتیویستی و سیاستگرائی عملگرای این اشخاص، بینش وجهت گیری اجتماعی آنان را مقید میکند. البته رفتاراین افراد از منافع ریز ودرشت سیاسی و دوستانه، فقدان جسارت فکری وروحی وکشش بسوی قطب نیرومند در تناسب قوای اجتماعی، جدا نیست. بعنوان نمونه دربرابر استبداد حاکم، با توجه به گستردگی نیروهای سیاسی مذهبی مخالف، روشنفکر خودسانسور پیروی ویا دفاع ازاین احزاب را به امری مقدس تبدیل کرده و هرگونه انتقاد نسبت به آنها را تندروی و نامناسب ارزیابی مینماید و شفافیت روشنگرانه ونظری را قربانی عملگرائی کوته بینانه میکند.
پدیده مذهب وعملکردآن بطور عموم بسیار پیچیده است. پیوندها ورازهای آن را در تاریخ فرهنگی، نقش اسطوره ای و ایدئولوژیک آن وتمایل انسان به تکیه گاه روانی آرامش بخش ویا معنابخش باید جستجو نمود. این پیوند ورازتاریخی و روانی در ضمن در طول تاریخ با اقدامات تحکیم کننده سلاطین و زورگویان و افسانه سرایان و مراکز قدرت سیاسی و مذهبی گره خورده است. درجامعه ایران اسلام از ابتدای وجودش با روشی خشونت بار جایگزین میشود و سپس از دوران صفویه باعتبار دستگاه سیاسی، مذهب رسمی گشته وبدنبال این زمینه تاریخی، دردوران معاصر کشور ما، پدیده مذهب حاکم باامتیازاتی بزرگ همچون قدرت مالی عظیم وتعرض تبلیغات دستگاه حاکم و نیز بازتولید مدام اعتقادات سفت وسخت در ذهن مردم، گره خورده است. از اعتقاد به تقدس دین، آسمانی بودن احکام، معصوم بودن امام، ظهور مهدی، تا امامزاده و سفره انداختن و سینه زدن و صواب بردن، ودر یک کلام تمامی اسطوره هاومراسم ونمادها، در ذهنیت مردم به دیواری سخت از باورمذهبی تبدیل شده است. دربستر این ذهنیت، نقش زوروقهر در تاریخ اسلام، بعنوان عامل اساسی در مشروعیت دادن در ذهن مردم باید نگریسته شود و این اعتقاددینی بدنبال پیچیدگی های تاریخی امروز بمثابه "امری طبیعی ومشروع" جلوه میکند. حال دراین شرایط بسته و هولناک "مشروعیت یافته"، عملکرد آزادانه ذهنیت متمایل به نقد وآزادی روحی و فکری آسان نیست. در این فضا، همه چیزپدیده مذهب جنبه تقدس بخود گرفته وگریز از آن، عبور از مشروعیت و حتاجرم مهلک بشمار میاید. ذهنیت با کوهی از "قواعد ممنوعه" مواجه است که نادیده گرفتن آن "گناه و توهین" نابخشودنی تلقی گشته وبطرز شدید مورد قضاوت و محکومیت قرار خواهد گرفت. چگونه دربرابر کوه انبوه تقدس گرائی میتوان قد برافراشت؟ چگونه در برابر فشارهای روحی وسیاسی میتوان مقاومت کرد؟ چگونه در برابر ناسزاگوئی ها و سرزنش ها پایداری نمود؟ چگونه خرافات و نادانی هارا که در سطح جامعه "عادی" گشته، به نقد کشید وآیااین نقد حقانیتی دارد؟ نقد باور اکثریت ویا توده "توهین" نیست؟ دربرابر این همه فشارو پرسش، ذهن فردسیاسی وروشنفکروروزنامه نگار، نگران است، شک دارد، هراسان است، بهم ریخته است، دودل است ودر مخمصه است. ذهن ناتوان عقب نشینی کرده وبالاخره خودسانسور وگاه سانسورگرا میشود.
خودسانسوری و خرد ستیزی
دربرابر چنین شرایط سنگین وپرهزینه، خودسانسوری یکی از راه های گریز است. سانسور موجود در جامعه به درون ذهن نفوذ میکند و آهسته وآهسته به رفتارطبیعی درون ذهنی فرد تبدیل میگردد. ذهن سانسورگرا میشوند وخودرا با معیارها و هنجارهای حاکم و موجور سازگار میکند. ذهنیتی که باعتبار خرد و بازنگری وآموزش و تجربه، میتواند آزادانه تر عمل کند و در اسارت "نظام ایدئولوژیک و اعتقادی" حاکم نباشد، بطرز نامرئی ومرموزخودرا به الگوی مسلط و"طبیعی" وفق میدهد. این ذهنیت سانسورگرا نه تنها ویژه گی انتقادی نسبت به الگوی مذهبی فرهنگی حاکم در جامعه را کم کم از دست میدهد، بلکه خود به نیروی فعال برای محدود کردن آزادی اندیشه و روح تبدیل میگردد.
درتاریخ معاصر افرادبرجسته ای چون میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت، احمدکسروی، نادر بوده اند. اینان نسبت به خرافات ودین حاکم به انتقاد وروشنگری دست زدند واین مبارزه را در دوران تاریک جامعه ودر دل اجتماعی پرخرافه، با شهامت و جسارت مطرح ساختند. این افراد بمثابه "اشیاء تاریخی" نیستند، اینان فقط موضوع تاریخی برای مطالعه نیستند، اینان نمونه برجسته از روشنفکران خردگرای باجسارت هستند که منکوب نظام فرهنگی و دینی حاکم نشدند. افراد در درون زمان وتاریخ زندگی میکنند ولی شخصیت ها گاه نقش برجسته ایفا کرده واز خط ممنوع عبور کرده وتاریخ می آفرینند. بحث بر سر تائید کامل بینش این سه شخصیت نامور نیست، بحث بر سر شجاعت آنان برای ابراز نظر و جسارت درنقد دینی اشان است. اینان به خودسانسوری بیمارگونه در برخورد به مذهب دچار نشدند وآزادانه تر نفس کشیدند. احمد کسروی باعتقادات رسمی جامعه وباورهای حاکم مانند شیعه گری انتقاد نوشت و دوزاده امامی رابعنوان دستگاه خرافات شیعه بر ملا کرد و از نگاه تلخ و محکوم کننده جامعه و آخوندها و سیاستمداران نهراسید. در دوران کنونی در ادامه این سنت خوب آزاد اندیشی، ودر بستر تجربه های دردناک جامعه، خشونت حکومت اسلامی و فشارهای ناشی از دستگاه حاکم و ایدئولوژی دینی حاکم در جامعه، کسانی بوده وهستند که میخواهند آزاد فکرباشند وبیافرینند. اینان به قواعد فکری حاکم بر جامعه باور ندارند و آزادی اندیشه را اصل دانسته وازجمله نقد مذهب و خرافات را، نه توهین، بلکه یک ضرورت تاریخی، یک خواهش ژرف در جامعه، یک تمایل فرحبخش و یک حق میدانند. در دوران اخیر نوشته های بسیاردر نقد اسلام منتشر گشته و انتقادات بیشمار نسبت به خرافات مطرح شده اند. در چنین موقعیتی باورهای سخت دینی در اشکال گوناگون وپیچیده، مورد شک قرار گرفته، رنگ عوض کرده ویادرحال فروریختن است. این موج انتقادی فزاینده در ایران و در خارج کشور جریان داشته وکافی است نگاهی بیاندازیم به سیستم جهانی فیس بوک ها و افرادی که درمورد دین نگاه ونکته انتقادی مطرح کرده ویا با طنز، باورها ورسوم خرافی دینی رامورد انتقاد وپوزخند قرارمیدهند. این حجم انبوه پیام ها همیشه با متانت برخوردار نبوده وگاه به ناسزاگوئی دست میزنند. ولی این پیامها در بخش اصلی و بیشمار خود جالب و حاوی نگاه انتقادی و طنز عریان نسبت به اسلام میباشد وبه باورهای مذهبی تلنگر میزند. بعلاوه کتابها ومقالات متنوع در تارنماهای گوناگونی منتشر شده وآشکارا اصول قرآنی و اسلامی وشیعه را مورد بررسی ونقد قرارداده اند. آثار شجاع الدین شفا، آرامش دوستدار، روشنگر، مسعود انصاری، دلارام مشهوری، محمدرضا نیکفر ونیز فعالیت روشنگرانه بهرام مشیری ازجمله تلاشهای باارزش سالهای اخیر در نقد اسلام میباشند.(1)
در چنین شرایطی حاکمیت سیاسی برای حفظ خود، سرکوب وخرافات مذهبی راباهم تلفیق نموده وبا هزینه های سرسام آور وبا اعدام وحکم دینی ارتداد در خفه کردن جامعه اقدام ورزیده است. حاکمیت برای ادامه سلطه یکپارچه فقط تفسیردینی خودرا موجه دانسته وهرگونه دوری از تفسیر خودرا خطا و محکوم میداند وبه همین خاطر مبتکران ومفسران دیگر اسلامی را مورد فشار وسرکوب وسانسور قرارمیدهد. حاکمیت خواهان انحصار در قدرت و تفسیر است. دربرابر این حاکمیت انحصاری ودر شرایط سستی در اعتقاد مذهبی اسلامی درجامعه، تعدادی از شخصیت های ایدئولوگ اسلام وکنشگران سیاسی اصلاح طلب برای دفاع از اسلام و مذهب شیعه به تکاپو افتاده و تفاسیر "مدرنتری" از دین عرضه میکنند. بعنوان نمونه شخصیت های دینی مانند محمد مجتهد شبستری، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، که به بازتولید هنجارهای دینی میپردازند نگرانند و با طرح برخی اصلاحات در جستجوی نجات اصل دین هستند. این افراد که دررسانه ها از امتیازات بسیار برخوردار بوده و تلاش خودرا تنها کوشش "معقول ومورد پسند" جامعه وانمود میسازند به همت خود وبا همیاری جامعه سیاسی و روشنفکری به کسب پرستیژ دست زده وهرگونه انتقاد نسبت به خودرا تهمت ارزیابی میکنند. اینان خودرا نیروئی "تاریخی و مشروع وتوده شناس" تعریف مینمایند وکار انتقاد نسبت به خود را ناپسند جلوه داده و نقد اسلام را حمله به شخصیت خود تلقی میدهند.
در همین شرایط افراد سیاسی وروشنفکر وروزنامه نگار شیفته این قطب نیرومند در جامعه برای خدمت بآن وارد عمل میشوند. آنهااندیشه و بینش خاص خودرا در کردار بکنار می نهند و به متحدین این قطب تبدیل میشوند. آنها چون انگیزه قدرتمند برای ارزشهای نظری خود ندارند و کیفیت و استقلال تئوریک ونظری را نمیدانند، آماده انطباق با شرایط هستند. آنها فکر میکنند که مبارزه با استبداد حاکم هرگونه استقلال فکری و شفافیت نظری و روحیه نقد را بی معنا میسازد. آنها دارای ذهن خوکرده به هنجار رسمی بوده، نگرانند واز جابجائی ها هراس دارند. این ذهن خواهان همسازی است ومیکوشد تفاوتهای خودرابا دین ودیندار تخفیف داده ویا پاک کند. این ذهنیت چه بسا به ظهور مهدی وشفای امام رضا و سفره ابوالفضل اعتقادی ندارد، این ذهن به اینکه پیش از ظهور مهدی دجالی خواهد آمد و آفتاب از غرب طلوع خواهد کرد، باورندارد، ولی انتقاد آشکار این باورهای خرافاتی را نابجا ونامناسب میداند وخود سانسوری را در خود تقویت میکند. میدانیم که درقرآن بین انسانها تبعیض قائل شده است و مرد وزن وبرده وغیر مسلمان حقوق یکسانی ندارند، میدانیم که در قرآن تعداد بسیاری از آیات در ستایش خشونت و جنگ میباشند و بازتاب جامعه قبیله ای شبه جزیره عربستان بوده و فاقد "تقدس آسمانی" میباشند. در ذهن سانسورگرا آن بیعدالتی انسانی و این خشونت طلبی را نباید آشکار گفت وتکرارکرد زیرا توهینی باعتقادات دیگران شده و موجب ناراحتی فعالان مذهبی مخالف رژیم شده وبه وحدت ویا هنجار رسمی صدمه وارد میسازد. در این ذهنیت عقیده ای که درنزد مردم به "باور مقدس" تبدیل شده قابل احترام است و هرتلاشی در نقد آن "توهین" به مردم است، در این نگاه هم عقیده توده مقدس است وهم خود توده بهرحال قابل احترام و ستایش میباشد. از این نگاه وقتی توده عقیده ای را قبول داشت، مشروعیت وحقانیت آن برای همیشه ثبت میشود وکسی حق ندارد آشکارا آنرا نقد کند وبه حاملین اجتماعی آن ایراد بگیرد. مصاحبه روزنامه نگار "بی بی سی" با شاهین نجفی نمونه بارزاین رفتاراست. روزنامه نگار تمام تلاش خود را بکار برد تا این هنرمند اعتراف به خطا بکند و هنجارها و مقدسات حاکم را بررسمیت بشناسد.
خودسانسوری و خودباختگی
در واقع این دیدگاه کرنش کننده، انتقاد اساسی به منفی بودن خرافات ندارد، زیرا جنبه منفی وخردستیز اعتقادمذهبی در ذهن مردم بظاهر پاک میشود وقابل انتقاد نیست. از این نظرگاه چنانچه انتقادی نیز به خرافات مذهبی مطرح باشد به حامل این خرافات و معیارهای غیر انسانی آن انتقاد نباید کرد. افراد سیاسی و روشنفکر خودسانسورعلیرغم شک وتردید ها در نهایت بنفع مذهب اسلام و مبلغان آن کوتاه می آیند. این کوتاه آمدن به قیمت حذف کیفیت روشنفکری وحذف شفافیت تئوریک وفلسفی تمام میشود. اینان در واقع در راه کاهش کیفیت زندگی روشنفکری تلاش میکنند و به تداوم جامعه سرکوفته از دین و خرافه کمک میرسانند. روش آنان راه روشنگری برای گسترش خرد ورهانی روزافزون ازموهومات مذهبی نیست. آنها با ایجاد ترس وجنجال، علیه روشنفکر آزاد وآزاد اندیشی وهمسوبا تبلیغات مساعد برای مبلغان اسلام، نقش ایفا میکنند. آنان سکوت در برابر کهنه پرستی را "بردباری" میگویند، حال آنکه بردباری ومدارا در زمانی معنا دارد که اندیشه بطورباز وآشکار مطرح گردد وانسانها در عین احترام به شرافت و حقوق انسانی متقابل، به بررسی و نقد افکار بپردازند وکسی کسی را سانسور نکند. این افراد سانسورگرا، نه تنها گرفتار خود سانسوری میباشند، بلکه بعلاوه دیگران را به خودسانسوری دعوت کرده و با پرخاش تند نسبت به روشنفکر آزاد منش رفتار میکنند. آنان گاه با شگردهای ظریف وبا طرح مخالفت با "جنگ کفر ودین" اقدام به سانسور نموده و لبه تیز انتقاد را نه بسمت فعالین و مبلغان خرافات بلکه بسوی دیگراندیش وناباور جهت میدهند. این افراد روشنفکر و سیاسی وروزنامه نگار همیشه با طرح "مبارزه مشترک" خواهان پایان بخشیدن به مبارزه فکری وتئوریک وفلسفی هستند و وهمسو با روحانیت میگویند مبارزه با خرافات ومذهب غیر منطقی است، کسالت آوراست، چپ روی است، بیفایده است، توهین به مردم است.
این اشخاص خودسانسور مبارزه روشنفکران قرن هیجده فرانسه را غیر منطبق با فضای جامعه ایران تعریف کرده و از کنارکسروی ها و هدایت ها آهسته رد میشوند. آنان خودرا با هنجارهای موجود همساز میکنند. همانگونه که در جامعه شناسی روانشناختی مطرح است در چنین حالتی فرد به "تنظیم روانشناسانه" خود با جامعه میپردازد و به "هماهنگی رفتاری" خود وذهن خود با گروه حاکم ویا با قطب قدرت دست میزند. این هماهنگی رفتاری برای او منجر به کاهش نزاع وکم شدن هزینه اجتماعی ودفع بحران با هنجارهای حاکم میگردد وبه مرور در روند ساختن شخصی شخصیت به همبستگی با گروه مسلط و دشمنی با "آزاداندیش ویرانگر" روی میاورد. این افراد در این روند بافتهای فرهنگی وزبانی گروه حاکم را از خود میسازند. بعنوان نمونه این روشنفکروروزنامه نگار از "توهین به اعتقادات مردم" حرف میزنند، حال آنکه گفته ابلهانه، ابلهانه است حتا اگریک میلیارد نفر آنرا تکرار کنند، اینان از "اسلام ستیزی" بعنوان یک خطای بزرگ سخن میگویند، حال آنکه این اصطلاح را روحانیت ساخته است و آنرابمنظور مرعوب نمودن منقدان دین بکارمیبرد. کنشگران ومعماران دین این واژه رامرتب تکرار میکنند تا پیروان خود را در حالت بسیج علیه "کفار" نگهدارند ودر عین حال به جامعه بگویند که نقد مذهب و خرافات، همچون جنگی است که جنگی دیگر میطلبد. فرد خودسانسور این ساختار زبانی را از آن خود میکند.
اشخاص خودسانسوراز نفی شخصیت فرهنگی خود، به پذیرش هنجارها وزبان مبلغان دین رسمی نزدیک میشوند وباین ترتیب خواسته یا ناخواسته راه خرد ستیزی را هموار میکنند. اینان در رفتار خویش تاریخ جامعه ایران را تاریخی در خدمت دین میخواهند، وبناگزیر درآنجا که با اندیشه آزاد مقابله میکنند، این تاریخ را نه در راه اعتلای خرد، بلکه به تداوم خرافه های ناهنجار و جانکاه دعوت میکنند.
جلال ایجادی
استاد دانشگاه در فرانسه
24 ماه مه 2012
idjadi@free.fr
1 – برخی از نوشته های من در بررسی دین عبارتند از: "نقد اسلام آزاد است"، "فلاسفه ونویسندگان وهنرمندان فرانسوی مخالف اسلام"، "سیاستمداران، روشنفکران دینی و حکومت لائیک"، "ما اسلام نمیخواهیم، ما آزادی میخواهیم"، "آقای سروش اسلام خشن است".
گفتوگوی عبدالجواد موسوی با خشايار ديهيمی درباره روشنفکری ايرانی
خبرآنلاين ـ موسوی، سيدعبدالجواد - آنچه ميخوانيد گفتگويی است که با
آقای ديهيمی انجام داده ام و در مجله کتاب هفته نگاه پنجشنبه منتشر شده
است. حوصله کنيد و بخوانيد شايد خالی از لطف نباشد.
موسوی: آقای ديهيمی! پرونده اين شماره مجله را اختصاص داديم به
سارتر. به اين بهانه خواستيم با شما درباره روشنفکری در ايران صحبت کنيم.
اصلاً ميدانيد چرا شما را برای اين بحث انتخاب کرديم؟
ديهيمی: شايد برای اينکه خيلی روشنفکرم.(با خنده)
موسوی: برای اينکه سريع و صريح برويم سر موضوع، از تعاريف مختلف و گسترده ميگذريم و اگر موافق باشيد بر سر اينکه روشنفکر، نويسنده، شاعر يا هنرمندی است که به مسائل پيرامونياش واکنش نشان ميدهد توافق کنيم. يعنی روشنفکر کسی است که در حوادث سياسی و اجتماعی سرزمينش نقش پررنگی دارد. يک کنشگر است. به خاطر داريم که شما در انتخابات ۸۴ با انرژی وارد ميدان شديد و خواستيد با امکانهايی که در اختيار داريد يک کنش سياسی انجام دهيد. در وضعيتی که ما امروز قرار داريم انتقاد از جامعه روشنفکری بسيار کار دشواری است. هم دشوار است و هم به حکم «مردی نبود فتاده را پای زدن» خيلی کار پسنديدهای نيست. ولی من فکر ميکنم به چنين بهانههايی نبايد از نقد و نقادی غافل شويم که غفلت در چنين وضعيتی ممکن است آسيبهايش به مراتب بدتر از آن چيزی باشد که فکرش را ميکنيم. با اين مقدمه ميخواهم عرض کنم اگر قرار باشد يک ايراد عمده به روشنفکری ايرانی وارد باشد، اين است که روشنفکری ما خيلی امکانهايش را نميشناسد. کسی که وارد معرکه ميشود، کنش سياسی انجام ميدهد، در روزنامه مينويسد و راهکار ارائه ميدهد تاحدودی امکانها، محدوديتها و معذوريتهای خودش را پذيرفته و با توجه به سرمايههای موجود ميخواهد به يک چيزهای حداقلی برسد.
ديهيمی: مشکل اصلی اينجاست که ما خيلی افراط و تفريطی هستيم. اعتدال در ما نيست. در هر زمينهای که فکرش را بکنيد. يا ميگوييم روشنفکران ما خريدار ندارند و هيچکس به حرفشان گوش نميدهد...
موسوی: نميگويم کسی به حرفشان گوش نميدهد. ميگويم اگر امکانهايشان را درست بشناسند حرفشان خريدار هم پيدا ميکند. مصداق چنين روشنفکری را هم داريم.
ديهيمی: يا ميگوييم همه چيز دست روشنفکران است و اصلاً مسبب همه بدبختيها آنها هستند. اين تناقض است. روزنامه فلان از يک طرف دائم ميگويد روشنفکرها يکسری موجودات بيکارند که فقط بلدند حرف مفت بزنند. خب اگر من حرف مفت ميزنم پس چرا کتاب چاپ ميکنيد به اسم «ارتش سری روشنفکران». نميشود که من هم هيچکاره باشم و هم همه کاره.
موسوی: من هم با حرف شما موافقم. ولی حرف شما هيچ ربطی به چيزی که من گفتم ندارد.
ديهيمی: اجازه بدهيد حرفم تمام شود. چيزی که من ميگويم به اين معنا نيست که يک عده افراط ميکنند يک عده تفريط، بلکه يک عده هستند که همزمان هم افراط ميکنند هم تفريط. در يک زمان واحد، هم از اين ور بام ميافتند و هم از آن ور بام که البته اين هم خودش هنر غريبی است. ولی به يک معنا حرف شما درست است. روشنفکری ما پتانسيل خودش را نميشناسد. اگر برگرديم به روشنفکريای که در دهه ۶۰ در فرانسه باب بود و اينجا هم آل احمد به شدت تحت تاثير آنها بود بايد داستان را جور ديگر ببينيم.
موسوی: اگر اينطور باشد که شما ميگوييد بايد بگوييم روشنفکری تحت تاثير دهه ۶۰ فرانسه به مراتب موثر از روشنفکری کنونی ما عمل کرده.
ديهيمی: آل احمد هم دقيقاً عملکردش مثل همان روزنامه ای است که مثال زدم. آقا برداشته ۳ جلد کتاب عليه روشنفکری نوشته بيآنکه اصلاً بفهمد روشنفکری چيست؟ از آن طرف هم خودش را روشنفکر ميداند. آل احمد بالاخره روشنفکر هست يا نيست؟
موسوی: در اينکه روشنفکر است شکی نيست.
ديهيمی: پس چرا به روشنفکرها فحش ميدهد؟
موسوی: خب کسی ممکن است از موضع روشنفکری، منتقد وضعيت روشنفکران جامعه اش باشد.
ديهيمی: پس بگويد دستهای از روشنفکران، نه اينکه مشکل را تعميم بدهد به کل جامعه روشنفکری.
موسوی: لزوماً نبايد اين کار را بکند. چنانکه هستند کسانی که از منظر متافيزيک، متافيزيک را نفی ميکنند. اما الان اصلاً بحث من اين نيست. من ميگويم کسی مثل آلاحمد امکانهای جامعه خودش را خوب ميشناسد. مثال ميزنم. در «سفر فرنگ» وقتی با يک فرانسوی بحث ميکند ميگويد...
ديهيمی: ميشود بگوييد با چه زبانی؟ آل احمد که زبان بلد نبوده. (خنده)
موسوی: شايد با ايما و اشاره، نميدانم(خنده). من نميگويم آل احمد متشرع و ديندار بود، ميگويم روشنفکر بود به اين معنا که...
ديهيمی: بله (...)
موسوی: البته اينها که از منظر روشنفکری جزو معايبش محسوب نميشود.(خنده) ببينيد، من ارزشگذاری که نميخواهم بکنم، دارم توصيف ميکنم.
آل احمد با همان زبانی که خودش بلد بوده ميگويد برای مبارزه با استعمار فعلاً دو راه بيشتر وجود ندارد يا نيروهای چپ و کارگری و يا نيروی مذهب. در مملکت من زمينه مبارزه کارگری و چپ وجود ندارد ولی اسلام نيروی قدرتمندی است که با آن ميتوان به مبارزه با استعمار برخاست. من نميگويم حرف يا عمل آل احمد چقدر درست بوده يا نادرست ولی ميگويم او به عنوان يک روشنفکر امکان های سرزمينش را خوب ميشناخت و ميدانست اگر بخواهد حرفش در بگيرد و بهعنوان يک کنشگر اجتماعی و سياسی موثر واقع شود بايد از چه ابزاری استفاده کند. به همين دليل نامه مينويسد به يک مرجع تقليد. چرا روشنفکران ديگر اين کار را نکردند؟ چون اصلاً قائل نبودند که با دين ميتوان کاری از پيش برد. اتفاقا آل احمد اگر هم تحت تاثير بود، تحت تاثير صرف نبود. اين هوشمندی را داشت که تاثيرپذيرياش را به يک تاثيرپذيری بومی بدل کند.
ديهيمی: حالا اجازه ميدهيد من هم حرف بزنم يا نه؟
موسوی: خب، حالا ديگر ساکت ميشوم.
ديهيمی: من از اصطلاحات خودشان استفاده ميکنم. اينها که گفتی چپ روی کودکانه است. در واقع آل احمد اصلاً روشنفکر نيست. يک اکتيويست سياسی است. برای همين هم به حزب توده ميپيوندد. به نيروی سوم ملحق ميشود. به مرجع تقليد نامه مينويسد و همه اين کارها را هم از موضع حزبی انجام ميدهد. اين چپ روی است، نه روشنفکری.
روشنفکر نميتواند اين کارها را بکند. حالا اگر برسيم به ماجرای سارتر و کامو...
موسوی: من قرار بود ساکت باشم ولی بفرماييد چرا آل احمد نميتواند روشنفکر باشد.
ديهيمی: برای اينکه استقلالش را از دست ميدهد. وقتی عضو ميشويد مجبور هستيد از خرد جمعی حاکم بر حزب پيروی کنيد.
موسوی: آل احمد که خيلی زود از حزب زد بيرون.
ديهيمی: از اين حزب بيرون آمد رفت به يک حزب ديگر. نميدانم چقدر آل احمد خوانده ايد؟
موسوی:اگر يک چيز را خوب خوانده باشم همين آل احمد است.
ديهيمی: خيلی خوب. آل احمد بعد از حزب توده کجا رفت؟
موسوی: جايی نرفت. اگر منظورتان رفاقت با خليل ملکی است که اين رفاقت از قديم هم بوده، ربطی هم به نيروی سوم نداشته.
ديهيمی: ببخشيد، ببخشيد، پس خوب نخوانده ايد. ارتباط او با خليل ملکی فراتر از رفاقت بود.
موسوی: چرا فراتر از رفاقت؟ در اينکه آنها با هم اختلاف نظر شديد داشتند که اصلاً شکی نيست. خود آل احمد ميگويد خليل ملکی به او گفته خيلی عوض شدی، حرفهات بوی آخوندی ميدهد.
ديهيمی: پس بگذار من دقيقش را برايت بگويم. آل احمد از حزب توده که ميآيد بيرون با نزديکترين دوست آن زمانش عباس... ميروند حزب زحمتکشان. يعنی او حتی يک روز را هم بدون وابستگی حزبی سر نکرد. آل احمد فقط يک اکتيويست بود. ما بايد صادقانه با واقعيتها روبهرو شويم. او به همراه دوستش که عضو شاخه نظامی حزب توده بود برای ترور به آذربايجان ميروند. اقدام به ترور هم ميکنند اما موفق نميشوند. من اينها را با اطلاع موثق ميگويم. اينها بعد از انشعاب از حزب توده رفتند به حزب زحمتکشان و پيوستند به دکتر بقايی. اينکه شما ميگوييد با خليل ملکی صرفاً دوست بود، نخير، آل احمد در نيروی سوم بهعنوان يک عضو فعال شرکت داشت، سخنرانی داشت، يک آدم حزبی تمامعيار بود. نميتوانست استقلال داشته باشد. در عين حال يک خوی داش مشتی گری هم داشت و ميخواست همه جا نفر اول باشد. هر جايی که اين امکان را در اختيار او نميگذاشتند بازی را به هم ميزد. بازی را به هم ميزد ولی بلافاصله وارد يک بازی ديگر ميشد.
چون روشنفکر نبود. روشنفکر بايد چنان استقلالی داشته باشد که ضعيفترين صداهای جامعه را منعکس کند. حزب حتی اگر حزب يک اقليت باشد مجبور است وارد بدهبستان شود و معامله بکند. اينها هم اصلاً عيب نيست اما روشنفکر حسابش سواست. هر کسی بايد کارکرد خودش را داشته باشد.
موسوی: با تعريف شما در تاريخ ما چه کسی روشنفکر است؟
ديهيمی: مثلاً مصطفی رحيمی. استقلال کامل دارد. وقتی همه چپ ميزدند او چپ نزد و سر حرفهايش ايستاد.
موسوی: اگر اينطور باشد آل احمد که بيشتر با چپ در افتاد. «سفر روس» را ببينيد. اگر اشتباه نکنم سال ۴۲ يا ۴۳ نوشته شده. در اوج چپگرايی زيرآب قبله همه چپهای دنيا را ميزند و فروپاشی آن عظمت پوشالی را رسماً پيشگويی ميکند.
ديهيمی: اما از موضع يک آدم حزبی نه از موضع روشنفکری. من به آقای خاتمی هم، همين ايراد را گرفتم. ايشان در يکی از سفرهايش به اسپانيا گفته بود: بنده سياستمدار نيستم، اهل فرهنگم. گفتم: آقا! رياست جمهوری پست فرهنگی نيست پس شما بيخود رفتی آنجا. همان کتابخانه ملی می ماندی، وقتی رئيس جمهوری بايد سياستمدار باشی چرا که اين پست، پست سياسی است. پست سياسی هم اقتضائات خاص خودش را دارد.
روشنفکری هم اقتضائات خودش را دارد. روشنفکری که رفت عضو حزب شد ديگر بايد لباس حزب را به تن کند و بشود يک اکتيويست و مسووليتهای يک اکتيويست را هم بپذيرد.
موسوی: با اين حساب «نرودا» و «اکتاويو پاز» هم روشنفکر محسوب نميشوند.
ديهيمی: البته که نميشوند. هر کسی که پست سياسی ميگيرد ناگزير است به اقتضای مسووليتش عمل کند. استقلال نميتواند داشته باشد. آل احمد کار غيراخلاقی ميکرد. وقتی وارد يک جمع ميشوی نبايد قواعد آن جمع را به هم بزنی. برو بيرون و هر چه دلت خواست انتقاد کن.
موسوی: آدميزاد است ديگر. شايد فکر کند يک حزب مستقل است. اگر وارد شد و ديد مستقل نيست بازی را به هم ميزند. اين کجايش ايراد دارد؟
ديهيمی: چرا ايراد ندارد؟ اصلاً حزب يعنی وابستگی. برای چه بايد واردش بشوی که بعد بخواهی بازی را به هم بزنی؟
موسوی: البته عدم استقلال صرفاً از حزبی بودن ناشی نميشود. خيليها هستند که حزبی نيستند ولی مستقل هم نيستند. يعنی چنان حصاری دور خود کشيدهاند که حاضر نيستند غير از چيزی که به آن تعلق خاطر دارند چيز ديگری ببينند يا بشنوند.
ديهيمی: نمونه بارزش شريعتی. يک خطيب است. حالا بعضيها به غلط او را روشنفکر ميخوانند. يکی به من بگويد اين چه جور روشنفکری است که هر جايی مصلحت ميداند دروغ ميگويد و برای پيشبرد اهدافش به راحتی وقايع را وارونه جلوه ميدهد. اصلاً آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرفهای خودش را نقل ميکرد. اينها کار روشنفکر نيست.
موسوی: به او که نميخواهيد اتهام حزبی بودن بزنيد.
ديهيمی: حزبی نبود اما به دنبال ساختن حزب بود.
موسوی: ايدئولوگ بود.
ديهيمی: بله، بله. ايدئولوگ سازمان مجاهدين بود. روشنفکر، ايدئولوگ نيست.
روشنفکر صرفاً يک آدم منتقد و بلندگوی ضعيف ترين صداهاست. منعکس کننده واقعيتهايی که به چشم هر کسی نميآيد و اين کار کمی نيست. جای روشنفکر را هيچکس نميتواند پر کند.
موسوی: در اين مورد با شما موافقم ولی سوال من اينجاست که آيا روشنفکر برای اينکه سخنش راه به جايی ببرد نبايد از امکانهايی بهره ببرد منظورم از امکان اصلاً حزب و گروه و نهاد و دسته نيست. مثال ميزنم: يک بار آقای غلامحسين ذاکری (سردبير مجله آدينه) گفته بود اين حرفهايی که روشنفکران دينی امروز ميزنند همان چيزهايی است که سالهاست ما داريم ميگوييم. حفظ حريم خصوصی، پاسداشت رای مردم، حقوق شهروندی و اصطلاحاتی از اين دست سالها بر زبان و قلم ما جاری شده. گمانم چند وقت بعد نوشتم که آقای ذاکری درست ميگويد اما اگر حرف روشنفکران ما خيلی در نگرفت و حرفهای روشنفکران دينی تاحدودی مشتری پيدا کرد به اين دليل بود که آنها زبانی را به کار گرفتند که با گوش مردم آشناتر بود. اين يعنی بهره بردن از امکانهايی که در اختيار داريم. اين نکته را که روشنفکران دينی- باز هم تاکيد ميکنم که ارزشگذاری نميکنم، صرفاً در مقام توصيف ميگويم- سخنشان موثرتر واقع شده قبول نداريد؟
ديهيمی: اصلاً قبول ندارم. آقای دکتر سروش را اگر پايه گذار روشنفکری دينی بعد از انقلاب بدانيم همه ميدانند که ايشان تا زمانی که بنيانگذار انقلاب زنده بود هم منصب دولتی داشت و هم تريبون دولتی. شما نميتوانيد ايشان و امثال ايشان را با بنده مقايسه کنيد. بنده زمانی که ايشان قدرت داشت فقط کتک خور بودم. کتک خور خوبی هم بودم. کسی به من تريبون نميداد. دوم اينکه...
موسوی: بگذاريد تکليف اولی را...
ديهيمی: چرا آنقدر ميدويد وسط حرفم. من...
موسوی: داريم گپ ميزنيم.
ديهيمی: چه گپی؟! فعلاً که همش شما داريد حرف ميزنيد. انگار من آمده ام با تو مصاحبه کنم. اصلاً مجال حرف زدن به آدم نميدهيد ماشاءالله. خلق و خويتان هم به آل احمد رفته. برای همين آنقدر از او دفاع ميکنی. بالاخره ميگذاريد حرفم را بزنم يا نه؟ (خنده)
موسوی: من مخلص شما هم هستم. دست خودم نيست. حرف حرف می آورد ديگر. بفرماييد. قول ميدهم ساکت باشم. (خنده)
ديهيمی: اميدوارم سر قولت بمانی. اينکه ميگوييد بايد از امکانات استفاده کرد من هم تا حدودی قبول دارم ولی مشروط. بله، من هم در حزب مشارکت ميروم و صحبت ميکنم. حزب مشارکت برای من وسيله است اما...
موسوی: منظور من اينجا مشخصاً بهره بردن از يک نوع ادبيات است و نه امکان حزبی.
ديهيمی: همين الان قول داديد. مثل اينکه اصلاً قابل اعتماد نيستيد؟
موسوی: ببخشيد، يادم رفت.
ديهيمی: بابا! يک لحظه مهلت بدهيد حرفم تمام شود. چه ميگفتم اصلاً؟
موسوی: ميفرموديد حزب مشارکت برای من وسيله است اما...
ديهيمی: بله، من از تريبون استفاده ميکنم اما به شرط آنکه تريبون مرا مقيد نکند. يعنی من به آنها ميگويم شما به من تريبون بدهيد اما توقع نداشته باشيد حرف شما را بزنم. لازم باشد از شما انتقاد هم ميکنم. مثل آل احمد نميروم عضو حزب شوم، از تريبون آنجا هم استفاده کنم و بعد بازی را هم به هم بزنم. اينکار از نظر من غيراخلاقی است. اما آنکه گفتی روشنفکری دينی برد بيشتری داشت علتش اين بود که تريبون داشت. تريبون بزرگی هم داشت. آقای سروش ساعتها در تلويزيون انحصاری جمهوری اسلامی برنامه اجرا ميکرد.
موسوی: مجله «کيان» چه تريبون دولتی ای داشت؟
ديهيمی: اجازه بدهيد عزيزم! بقيه اش را هم بشنويد. وقتی شما از تريبون دولتی آدمهايت را پيدا کردی و بعد هم در حکومت انشعاب افتاد، يک عده قابل توجهی را ميتوانی به دنبال خودت بکشانی. آن پشتوانه را نميتوان ناديده گرفت. البته بنده از همان تريبون روشنفکری دينی در دولت اصلاحات استفاده کردم، چون خودم که هيچوقت تريبون نداشتم. به آنها هم گفتم من حرف خودم را ميزنم. من يک آدم مستقلم. معارض و معاند حکومت نيستم ولی منتقد هستم. نه منتقد اين حکومت، منتقد هر حکومتی که بيايد. وظيفه من نقد کردن است، حکومت بی عيب هم که نداريم.
من فرصت دارم که بخوانم، از حاکميت هم فاصله دارم بنابراين بهتر ميتوانم مسائل را ببينيم و حلاجی کنم. هرکس به من تريبون بدهد و البته برايم شرط نگذارد که اين را بگو و آن را نگو حتماً از تريبونش استفاده ميکنم.
الان خيلی ها «مهرنامه» را تحريم کردند. ميگويند از اينجا و آنجا خط ميگيرد، ميگويم باشد اما اگر عين حرف مرا چاپ ميکند چرا از اين امکان استفاده نکنم؟ در اين مملکت به من مجوز نشريه يا روزنامه نميدهند، اگر ميدادند آن وقت به شما ثابت ميکردم تاثيرگذاری يعنی چه؟ هيچ امکانی در اختيار من قرار نميدهيد آنوقت توقع داريد تاثير هم بگذارم؟
موسوی: قبول. با اين حساب چرا حرف سارتر تاثيرگذار بود؟ آيا سارتر هم از امکانهای دولتی بهره گرفته بود.
ديهيمی: ما بايد ببينيم کجا داريم زندگی ميکنيم. چرا بی انصافی ميکنيد؟ فرانسه حداقل در آن وقت از آمريکا که به عظمت يک قاره است بيشتر روزنامه مستقل داشت. سارتر روزنامه خودش را داشت. کامو هم همينطور. لوموند هم بود. فيگارو هم بود. اگر ميخواستی ميتوانستی کانال اختصاصی راديويی داشته باشی. تازه سواد مردم آنجا با اينجا قابل مقايسه نبود. سارتر و کامو تيراژ کتابهايشان ميليونی بود. من بدبخت را که کتابم با دوهزار تيراژ منتشر ميشود و تازه همان را هم معلوم نيست ارشاد مجوز انتشار بدهد يا ندهد با آنها مقايسه ميکنيد بی انصاف؟
موسوی: اصلا بحث مقايسه نيست.
ديهيمی: داريد مقايسه ميکنيد بعد هم ميگوييد بحث مقايسه نيست؟!
موسوی: من مقايسه نکردم. فقط گفتم...
ديهيمی: آخر ميگوييد سارتر هم تريبون داشت که ...
موسوی: آقا من دارم بحث تاثيرگذاری را...
ديهيمی: من نميگذارم خلط مبحث کنيد.
موسوی: اگر اجازه بدهيد منظورم را...
ديهيمی: من خودم استاد اين کارم. هرجا بخواهيد بپيچيد مانع ميشوم. نميگذارم بپيچيد.
موسوی: آقای ديهيمی! من ميگويم آيا تاثيرگذاری سارتر صرفاً به اين خاطر بوده که روزنامه داشته؟
ديهيمی: قطعاً شک نکن! همين الان به من روزنامه بدهند. شرط می بندم روزنامه بدهند به اسم خشايار ديهيمی، اگر تيراژ همه اين روزنامه ها را نگرفتم لعنت به من. چهار صفحه هم بيشتر درنميآورم. فحش نميدهم، کاملاً قوانين عرفی و شرعی را هم رعايت ميکنم. ولی انتقاد ميکنم. انتقاد بسيار صريح.
موسوی: از همه انتقاد ميکنيد الا از روشنفکری.
ديهيمی: نخير از همه انتقاد ميکنم اما از روشنفکران بيشترين انتقاد را ميکنم. بارها به آنها انتقاد کرده ام که چرا از امکانهای موجود استفاده نميکنيد؟
در کانون نويسندگان همه هجمه آوردند که خودت را فروختی. طرف صراحتاً گفت چرا بنزی را که مشارکت به تو داده سوار نميشوی و با اين پرايد اين طرف و آن طرف ميروی. گفتم ميخواهم مردم فريبی کنم اگر بنز سوار شوم کسی به حرفم گوش نميدهد. ما از دو طرف کتک خورديم آقاجان! به ما ميگويند چوب دو سر طلا!
موسوی: دور از جون. الان که کسی نميخواهد شما را متهم کند. من هم که نه اين طرفی ام نه آن طرفی.
ديهيمی: پس چرا ميگوييد به همه انتقاد ميکنيد الا به روشنفکران؟
موسوی: شوخی کردم کمی از هيجان بحث کاسته شود. خب، حالا فکر ميکنيد چرا جامعه روشنفکری از اين امکانهای ولو محدود استفاده نميکند.
ديهيمی: اشتباه ميکند، عقلش قد نميدهد، آگاهی اش کم است، وظيفه اش را به درستی نميشناسند. روشنفکر بايد انتقاد کند. ببينيد انتقاد کردن با غر زدن و نق زدن فرق دارد. من بی نهايت از تلخ انديشی و اينکه فی المثل هی بگويند نميگذارند کارمان را بکنيم بدم می آيد. روشنفکر وظيفه اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است. روشنفکر فقط دهن نيست. روشنفکر بايد علاوه بر دهن دو گوش گنده داشته باشد برای شنيدن. من خودم بسيار قابل انتقادم. معايب زيادی هم دارم. اما اگر کسی از من انتقاد کند واقعاً گوش ميدهم. به آقای خاتمی گفتم شما برای خودت حسن ميدانی که اجازه ميدهی من حرف بزنم؟ من برای حرف زدن که اجازه نميخواهم. گفت من که اعتراض نميکنم شما حرفت را بزن.
گفتم من رو به ديوار هم که حرف بزنم ديوار اعتراض نميکند. من جواب ميخواهم. شما وظيفه داری که به من جواب بدهی. روشنفکر بايد اين چيزها را روشن و شفاف بيان کند و خلط مبحث را از بين ببرد.
خداوند در قبال نعمت قلم، مسووليت بسيار سنگينی بر دوش من گذاشته و آن هم انعکاس ضعيف ترين صداهای موجود در جامعه است. اين قلم ارزش دارد. شرف قلم در اينجاست که خودش را نشان ميدهد. به نظر من اگر در قرآن آمده است: نون والقلم و ما يسطرون. به چنين قلمی اشاره دارد نه به آن قلم هتاک و فحاش و پرده دری که نمونه هايش را من و شما خيلی خوب سراغ داريم.
موسوی: فرمود: الباطل يموت بترک ذکره. بهتر است وقتمان را با حرفهای بهتری سپری کنيم.
ديهيمی: شايد اين جوری برای مخاطبان نشريه شما هم بهتر باشد. بله، همانطور که گفتم يکی از بدبختی های ما اين است که تريبونمان را خوب نميشناسيم. طرف برمی دارد در روزنامه ادای فلاسفه را درميآورد. بابا! اينجا روزنامه است. روزنامه را قرار است مردم بخوانند نه فيلسوفان. تازه تو آن را هم که بلد نيستی. ياوه هايی سرهم ميکنی و بعد وهم برت ميدارد که علامه دهری. ژورناليستی نوشتن هنر است. اينها توانايی است و ما بايد زحمت بکشيم و آن را کسب کنيم. بايد زحمت کشيد. روزنامه به شما ستون ميدهد، مجله صفحاتی را در اختيار شما قرار ميدهد، خب، وقتی بلد نيستيد بنويسيد کسی مقصر نيست. تو بايد دائم مهارتت را افزون کنی. شوخی کردن يک مهارت است. من ادعای طنزنويسی ندارم اما اگر لازم بشود خيلی هم پرت نيستم، برای اينکه يک عمر آثار جد و طنز را خوانده ام. من گل آقا را هم ميخواندم. گل آقا را نبايد دست کم گرفت. بردش از خيلی از آثار روشنفکری ما بيشتر بود. من هميشه می گويم فلسفه توی طاقچه به چه درد ميخورد؟ فلسفه بايد بتواند جواب معضلات امروز مرا بدهد.
ما بايد همانند سقراط در کوچه و بازار با مردم هم سخن شويم. نه اينکه راه بيفتيم توی کوچه و خيابان و با آنها حرف بزنيم. ما اگر در همان دانشگاه درست مسائل را طرح کنيم حرفمان به لايه های زيرين جامعه هم رسوخ ميکند. چون در دانشگاه از همه قشری در کلاسهای درس حضور پيدا ميکنند. غرض اينکه روشنفکر بايد برای خودش مسئووليت بتراشد، بالاترين مسووليت ها را. اگر يک ضعيفی بيايد بگويد تو مشکل مرا ديدی و صدای مرا به گوش مردم نرساندی، من متهمم، مجرمم و بايد مجازات شوم.
موسوی: با اين تعريف تکليف سارتر چه ميشود؟ يعنی او چقدر به کار روشنفکر ايرانی می آيد؟
ديهيمی: سارتر کسی است که اخلاق را فدای سياست ميکند. دعوای سارتر و کامو هم بر سر همين بود. کامو به درستی سارتر را متهم ميکرد که به دليل وابستگی حزبی اش جنايات و فجايع آنها را ناديده ميگيرد.
موسوی: البته کامو هم متهم است به دليل نفرتی که از چپ ها داشت خيلی از ستم هايی را که دست راستی ها بر سر آنها می آوردند ناديده ميگرفت.
ديهيمی: اصلاً اينطور نيست. اتفاقاً حرف اصلی کامو اين بود که ستم به شما حق ستم متقابل را نميدهد. کامو ميگويد اخلاق مصلحت بردار نيست و درست به همين دليل طردش کردند.
موسوی: نوعی توجيه ضمنی اشغال الجزاير از حرفهای کامو استنباط نميشد؟
ديهيمی: اصلاً. کامو را هر دو طرف زدند. ظاهراً هرکسی در اين دنيا حرف حق را بزند از دو طرف ميخورد. حرف کامو بسيار ريشه ای و درست است.
او ميگويد بعضی از دردها تاريخی هستند. مثلاً ما ايرانی ها اگر بخواهيم ادعای حد و مرز کنيم ملاک و معيارمان چيست؟ دوران هخامنشی؟ دوران ساسانی؟ صفويه؟ برويم از مغولها تقاص بگيريم خوب است. يا مثل بعضی از سياستمدارهای امروزمان ادعا کنيم بايد غرامت جنگ جهانی اول را به ما بپردازند...
موسوی: البته وضعيت الجزاير کمی متفاوت است. الجزاير در آن زمان تحت اشتغال بود.
ديهيمی: کامو هم ميگفت من منکر ستمی که شده نيستم اما اول آنکه ۸۰ سال از آن موقع ميگذرد که الجزاير مستعمره شده. خود من در الجزاير به دنيا آمدم ولی الان فرانسوی ام. گناه من چيست؟ من که در آن لشگرکشی سهمی نداشتم. انقلابيون ميگويند فرانسوی ها را از دم بريزيد توی دريا.
اينکه نميشود. يک ستم تاريخی را بايد از ريشه حل کرد. او برای همه حقوق برابر ميخواست. او بيشترين دفاع را از حقوق بوميان الجزاير کرد. اما سارتر صراحتاً ميگفت الجزايری ها حق دارند همه فرانسوی ها؛ حتی آلبرکامو را ترور کنند. چون اينها نوادگان همان بورژواهايی هستند که حق آنها را غصب کرده اند. کاموی بيچاره که در فقر مطلق زندگی ميکرد آماج چنين حملاتی بود. کامو ميگفت آقا جان! من درد اين مردم را ميفهمم، زمانی که تو داشتی در کافه های پاريس عرق ميخوردی و به عيش و نوشت ميرسيدی من در فقر و فلاکت کنار مردم بودم. تو خائن به اين مردمی و نميفهمی که اگر همين الان استعمارگران از الجزاير بيرون بروند اين مردم روی بهروزی را نخواهند ديد. بايد گام به گام اين اتفاق بيفتد. همان کاری که ويتنام کرد. وقتی جنگ تمام شد ويتنامی ها شرط شان اين بود که آمريکا در بازسازی ويتنام کمک کند. نگفت به تعداد آدمهايی که در ويتنام کشته شدند بايد آمريکايی بکشيم. کامو تمام حرفش اين بود که فرانسه بايد تاوان بدهد اما با سرمايه گذاری، با ايجاد دانشگاه، با تقويت صنعت. اين حرف بدی بود؟ او روشنفکر واقعی بود. روشنفکر واقعی يعنی دردشناس.
نه مدعی بيدرد، دردشناسی که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده است. مشکل سارتر اين بود که ميخواست حتماً در مسير آب شنا کند.
درست مثل آل احمد. کاری که کامو ميکرد شهامت ميخواست؛ توی جو چپ زده جهان و به ويژه فرانسه، توی جو فيدل کاسترويی، چه گوارايی، سارتری و... بايستی و بگويی من با انقلاب الجزاير مخالفم. چون انقلاب درد مردم آنجا را دوا نميکند. اين کجايش حرف بدی است؟ يکی از مشکلات جدی جامعه روشنفکری ما به ويژه قبل از انقلاب اين بود که به جای روی آوردن به آدم اخلاقی و شريفی مثل کامو به يک شومن تمام عيار اقتدا کرد.
ديهيمی: شايد برای اينکه خيلی روشنفکرم.(با خنده)
موسوی: برای اينکه سريع و صريح برويم سر موضوع، از تعاريف مختلف و گسترده ميگذريم و اگر موافق باشيد بر سر اينکه روشنفکر، نويسنده، شاعر يا هنرمندی است که به مسائل پيرامونياش واکنش نشان ميدهد توافق کنيم. يعنی روشنفکر کسی است که در حوادث سياسی و اجتماعی سرزمينش نقش پررنگی دارد. يک کنشگر است. به خاطر داريم که شما در انتخابات ۸۴ با انرژی وارد ميدان شديد و خواستيد با امکانهايی که در اختيار داريد يک کنش سياسی انجام دهيد. در وضعيتی که ما امروز قرار داريم انتقاد از جامعه روشنفکری بسيار کار دشواری است. هم دشوار است و هم به حکم «مردی نبود فتاده را پای زدن» خيلی کار پسنديدهای نيست. ولی من فکر ميکنم به چنين بهانههايی نبايد از نقد و نقادی غافل شويم که غفلت در چنين وضعيتی ممکن است آسيبهايش به مراتب بدتر از آن چيزی باشد که فکرش را ميکنيم. با اين مقدمه ميخواهم عرض کنم اگر قرار باشد يک ايراد عمده به روشنفکری ايرانی وارد باشد، اين است که روشنفکری ما خيلی امکانهايش را نميشناسد. کسی که وارد معرکه ميشود، کنش سياسی انجام ميدهد، در روزنامه مينويسد و راهکار ارائه ميدهد تاحدودی امکانها، محدوديتها و معذوريتهای خودش را پذيرفته و با توجه به سرمايههای موجود ميخواهد به يک چيزهای حداقلی برسد.
ديهيمی: مشکل اصلی اينجاست که ما خيلی افراط و تفريطی هستيم. اعتدال در ما نيست. در هر زمينهای که فکرش را بکنيد. يا ميگوييم روشنفکران ما خريدار ندارند و هيچکس به حرفشان گوش نميدهد...
موسوی: نميگويم کسی به حرفشان گوش نميدهد. ميگويم اگر امکانهايشان را درست بشناسند حرفشان خريدار هم پيدا ميکند. مصداق چنين روشنفکری را هم داريم.
ديهيمی: يا ميگوييم همه چيز دست روشنفکران است و اصلاً مسبب همه بدبختيها آنها هستند. اين تناقض است. روزنامه فلان از يک طرف دائم ميگويد روشنفکرها يکسری موجودات بيکارند که فقط بلدند حرف مفت بزنند. خب اگر من حرف مفت ميزنم پس چرا کتاب چاپ ميکنيد به اسم «ارتش سری روشنفکران». نميشود که من هم هيچکاره باشم و هم همه کاره.
موسوی: من هم با حرف شما موافقم. ولی حرف شما هيچ ربطی به چيزی که من گفتم ندارد.
ديهيمی: اجازه بدهيد حرفم تمام شود. چيزی که من ميگويم به اين معنا نيست که يک عده افراط ميکنند يک عده تفريط، بلکه يک عده هستند که همزمان هم افراط ميکنند هم تفريط. در يک زمان واحد، هم از اين ور بام ميافتند و هم از آن ور بام که البته اين هم خودش هنر غريبی است. ولی به يک معنا حرف شما درست است. روشنفکری ما پتانسيل خودش را نميشناسد. اگر برگرديم به روشنفکريای که در دهه ۶۰ در فرانسه باب بود و اينجا هم آل احمد به شدت تحت تاثير آنها بود بايد داستان را جور ديگر ببينيم.
موسوی: اگر اينطور باشد که شما ميگوييد بايد بگوييم روشنفکری تحت تاثير دهه ۶۰ فرانسه به مراتب موثر از روشنفکری کنونی ما عمل کرده.
ديهيمی: آل احمد هم دقيقاً عملکردش مثل همان روزنامه ای است که مثال زدم. آقا برداشته ۳ جلد کتاب عليه روشنفکری نوشته بيآنکه اصلاً بفهمد روشنفکری چيست؟ از آن طرف هم خودش را روشنفکر ميداند. آل احمد بالاخره روشنفکر هست يا نيست؟
موسوی: در اينکه روشنفکر است شکی نيست.
ديهيمی: پس چرا به روشنفکرها فحش ميدهد؟
موسوی: خب کسی ممکن است از موضع روشنفکری، منتقد وضعيت روشنفکران جامعه اش باشد.
ديهيمی: پس بگويد دستهای از روشنفکران، نه اينکه مشکل را تعميم بدهد به کل جامعه روشنفکری.
موسوی: لزوماً نبايد اين کار را بکند. چنانکه هستند کسانی که از منظر متافيزيک، متافيزيک را نفی ميکنند. اما الان اصلاً بحث من اين نيست. من ميگويم کسی مثل آلاحمد امکانهای جامعه خودش را خوب ميشناسد. مثال ميزنم. در «سفر فرنگ» وقتی با يک فرانسوی بحث ميکند ميگويد...
ديهيمی: ميشود بگوييد با چه زبانی؟ آل احمد که زبان بلد نبوده. (خنده)
موسوی: شايد با ايما و اشاره، نميدانم(خنده). من نميگويم آل احمد متشرع و ديندار بود، ميگويم روشنفکر بود به اين معنا که...
ديهيمی: بله (...)
موسوی: البته اينها که از منظر روشنفکری جزو معايبش محسوب نميشود.(خنده) ببينيد، من ارزشگذاری که نميخواهم بکنم، دارم توصيف ميکنم.
آل احمد با همان زبانی که خودش بلد بوده ميگويد برای مبارزه با استعمار فعلاً دو راه بيشتر وجود ندارد يا نيروهای چپ و کارگری و يا نيروی مذهب. در مملکت من زمينه مبارزه کارگری و چپ وجود ندارد ولی اسلام نيروی قدرتمندی است که با آن ميتوان به مبارزه با استعمار برخاست. من نميگويم حرف يا عمل آل احمد چقدر درست بوده يا نادرست ولی ميگويم او به عنوان يک روشنفکر امکان های سرزمينش را خوب ميشناخت و ميدانست اگر بخواهد حرفش در بگيرد و بهعنوان يک کنشگر اجتماعی و سياسی موثر واقع شود بايد از چه ابزاری استفاده کند. به همين دليل نامه مينويسد به يک مرجع تقليد. چرا روشنفکران ديگر اين کار را نکردند؟ چون اصلاً قائل نبودند که با دين ميتوان کاری از پيش برد. اتفاقا آل احمد اگر هم تحت تاثير بود، تحت تاثير صرف نبود. اين هوشمندی را داشت که تاثيرپذيرياش را به يک تاثيرپذيری بومی بدل کند.
ديهيمی: حالا اجازه ميدهيد من هم حرف بزنم يا نه؟
موسوی: خب، حالا ديگر ساکت ميشوم.
ديهيمی: من از اصطلاحات خودشان استفاده ميکنم. اينها که گفتی چپ روی کودکانه است. در واقع آل احمد اصلاً روشنفکر نيست. يک اکتيويست سياسی است. برای همين هم به حزب توده ميپيوندد. به نيروی سوم ملحق ميشود. به مرجع تقليد نامه مينويسد و همه اين کارها را هم از موضع حزبی انجام ميدهد. اين چپ روی است، نه روشنفکری.
روشنفکر نميتواند اين کارها را بکند. حالا اگر برسيم به ماجرای سارتر و کامو...
موسوی: من قرار بود ساکت باشم ولی بفرماييد چرا آل احمد نميتواند روشنفکر باشد.
ديهيمی: برای اينکه استقلالش را از دست ميدهد. وقتی عضو ميشويد مجبور هستيد از خرد جمعی حاکم بر حزب پيروی کنيد.
موسوی: آل احمد که خيلی زود از حزب زد بيرون.
ديهيمی: از اين حزب بيرون آمد رفت به يک حزب ديگر. نميدانم چقدر آل احمد خوانده ايد؟
موسوی:اگر يک چيز را خوب خوانده باشم همين آل احمد است.
ديهيمی: خيلی خوب. آل احمد بعد از حزب توده کجا رفت؟
موسوی: جايی نرفت. اگر منظورتان رفاقت با خليل ملکی است که اين رفاقت از قديم هم بوده، ربطی هم به نيروی سوم نداشته.
ديهيمی: ببخشيد، ببخشيد، پس خوب نخوانده ايد. ارتباط او با خليل ملکی فراتر از رفاقت بود.
موسوی: چرا فراتر از رفاقت؟ در اينکه آنها با هم اختلاف نظر شديد داشتند که اصلاً شکی نيست. خود آل احمد ميگويد خليل ملکی به او گفته خيلی عوض شدی، حرفهات بوی آخوندی ميدهد.
ديهيمی: پس بگذار من دقيقش را برايت بگويم. آل احمد از حزب توده که ميآيد بيرون با نزديکترين دوست آن زمانش عباس... ميروند حزب زحمتکشان. يعنی او حتی يک روز را هم بدون وابستگی حزبی سر نکرد. آل احمد فقط يک اکتيويست بود. ما بايد صادقانه با واقعيتها روبهرو شويم. او به همراه دوستش که عضو شاخه نظامی حزب توده بود برای ترور به آذربايجان ميروند. اقدام به ترور هم ميکنند اما موفق نميشوند. من اينها را با اطلاع موثق ميگويم. اينها بعد از انشعاب از حزب توده رفتند به حزب زحمتکشان و پيوستند به دکتر بقايی. اينکه شما ميگوييد با خليل ملکی صرفاً دوست بود، نخير، آل احمد در نيروی سوم بهعنوان يک عضو فعال شرکت داشت، سخنرانی داشت، يک آدم حزبی تمامعيار بود. نميتوانست استقلال داشته باشد. در عين حال يک خوی داش مشتی گری هم داشت و ميخواست همه جا نفر اول باشد. هر جايی که اين امکان را در اختيار او نميگذاشتند بازی را به هم ميزد. بازی را به هم ميزد ولی بلافاصله وارد يک بازی ديگر ميشد.
چون روشنفکر نبود. روشنفکر بايد چنان استقلالی داشته باشد که ضعيفترين صداهای جامعه را منعکس کند. حزب حتی اگر حزب يک اقليت باشد مجبور است وارد بدهبستان شود و معامله بکند. اينها هم اصلاً عيب نيست اما روشنفکر حسابش سواست. هر کسی بايد کارکرد خودش را داشته باشد.
موسوی: با تعريف شما در تاريخ ما چه کسی روشنفکر است؟
ديهيمی: مثلاً مصطفی رحيمی. استقلال کامل دارد. وقتی همه چپ ميزدند او چپ نزد و سر حرفهايش ايستاد.
موسوی: اگر اينطور باشد آل احمد که بيشتر با چپ در افتاد. «سفر روس» را ببينيد. اگر اشتباه نکنم سال ۴۲ يا ۴۳ نوشته شده. در اوج چپگرايی زيرآب قبله همه چپهای دنيا را ميزند و فروپاشی آن عظمت پوشالی را رسماً پيشگويی ميکند.
ديهيمی: اما از موضع يک آدم حزبی نه از موضع روشنفکری. من به آقای خاتمی هم، همين ايراد را گرفتم. ايشان در يکی از سفرهايش به اسپانيا گفته بود: بنده سياستمدار نيستم، اهل فرهنگم. گفتم: آقا! رياست جمهوری پست فرهنگی نيست پس شما بيخود رفتی آنجا. همان کتابخانه ملی می ماندی، وقتی رئيس جمهوری بايد سياستمدار باشی چرا که اين پست، پست سياسی است. پست سياسی هم اقتضائات خاص خودش را دارد.
روشنفکری هم اقتضائات خودش را دارد. روشنفکری که رفت عضو حزب شد ديگر بايد لباس حزب را به تن کند و بشود يک اکتيويست و مسووليتهای يک اکتيويست را هم بپذيرد.
موسوی: با اين حساب «نرودا» و «اکتاويو پاز» هم روشنفکر محسوب نميشوند.
ديهيمی: البته که نميشوند. هر کسی که پست سياسی ميگيرد ناگزير است به اقتضای مسووليتش عمل کند. استقلال نميتواند داشته باشد. آل احمد کار غيراخلاقی ميکرد. وقتی وارد يک جمع ميشوی نبايد قواعد آن جمع را به هم بزنی. برو بيرون و هر چه دلت خواست انتقاد کن.
موسوی: آدميزاد است ديگر. شايد فکر کند يک حزب مستقل است. اگر وارد شد و ديد مستقل نيست بازی را به هم ميزند. اين کجايش ايراد دارد؟
ديهيمی: چرا ايراد ندارد؟ اصلاً حزب يعنی وابستگی. برای چه بايد واردش بشوی که بعد بخواهی بازی را به هم بزنی؟
موسوی: البته عدم استقلال صرفاً از حزبی بودن ناشی نميشود. خيليها هستند که حزبی نيستند ولی مستقل هم نيستند. يعنی چنان حصاری دور خود کشيدهاند که حاضر نيستند غير از چيزی که به آن تعلق خاطر دارند چيز ديگری ببينند يا بشنوند.
ديهيمی: نمونه بارزش شريعتی. يک خطيب است. حالا بعضيها به غلط او را روشنفکر ميخوانند. يکی به من بگويد اين چه جور روشنفکری است که هر جايی مصلحت ميداند دروغ ميگويد و برای پيشبرد اهدافش به راحتی وقايع را وارونه جلوه ميدهد. اصلاً آدم از خودش خلق کرده بود و از زبان او حرفهای خودش را نقل ميکرد. اينها کار روشنفکر نيست.
موسوی: به او که نميخواهيد اتهام حزبی بودن بزنيد.
ديهيمی: حزبی نبود اما به دنبال ساختن حزب بود.
موسوی: ايدئولوگ بود.
ديهيمی: بله، بله. ايدئولوگ سازمان مجاهدين بود. روشنفکر، ايدئولوگ نيست.
روشنفکر صرفاً يک آدم منتقد و بلندگوی ضعيف ترين صداهاست. منعکس کننده واقعيتهايی که به چشم هر کسی نميآيد و اين کار کمی نيست. جای روشنفکر را هيچکس نميتواند پر کند.
موسوی: در اين مورد با شما موافقم ولی سوال من اينجاست که آيا روشنفکر برای اينکه سخنش راه به جايی ببرد نبايد از امکانهايی بهره ببرد منظورم از امکان اصلاً حزب و گروه و نهاد و دسته نيست. مثال ميزنم: يک بار آقای غلامحسين ذاکری (سردبير مجله آدينه) گفته بود اين حرفهايی که روشنفکران دينی امروز ميزنند همان چيزهايی است که سالهاست ما داريم ميگوييم. حفظ حريم خصوصی، پاسداشت رای مردم، حقوق شهروندی و اصطلاحاتی از اين دست سالها بر زبان و قلم ما جاری شده. گمانم چند وقت بعد نوشتم که آقای ذاکری درست ميگويد اما اگر حرف روشنفکران ما خيلی در نگرفت و حرفهای روشنفکران دينی تاحدودی مشتری پيدا کرد به اين دليل بود که آنها زبانی را به کار گرفتند که با گوش مردم آشناتر بود. اين يعنی بهره بردن از امکانهايی که در اختيار داريم. اين نکته را که روشنفکران دينی- باز هم تاکيد ميکنم که ارزشگذاری نميکنم، صرفاً در مقام توصيف ميگويم- سخنشان موثرتر واقع شده قبول نداريد؟
ديهيمی: اصلاً قبول ندارم. آقای دکتر سروش را اگر پايه گذار روشنفکری دينی بعد از انقلاب بدانيم همه ميدانند که ايشان تا زمانی که بنيانگذار انقلاب زنده بود هم منصب دولتی داشت و هم تريبون دولتی. شما نميتوانيد ايشان و امثال ايشان را با بنده مقايسه کنيد. بنده زمانی که ايشان قدرت داشت فقط کتک خور بودم. کتک خور خوبی هم بودم. کسی به من تريبون نميداد. دوم اينکه...
موسوی: بگذاريد تکليف اولی را...
ديهيمی: چرا آنقدر ميدويد وسط حرفم. من...
موسوی: داريم گپ ميزنيم.
ديهيمی: چه گپی؟! فعلاً که همش شما داريد حرف ميزنيد. انگار من آمده ام با تو مصاحبه کنم. اصلاً مجال حرف زدن به آدم نميدهيد ماشاءالله. خلق و خويتان هم به آل احمد رفته. برای همين آنقدر از او دفاع ميکنی. بالاخره ميگذاريد حرفم را بزنم يا نه؟ (خنده)
موسوی: من مخلص شما هم هستم. دست خودم نيست. حرف حرف می آورد ديگر. بفرماييد. قول ميدهم ساکت باشم. (خنده)
ديهيمی: اميدوارم سر قولت بمانی. اينکه ميگوييد بايد از امکانات استفاده کرد من هم تا حدودی قبول دارم ولی مشروط. بله، من هم در حزب مشارکت ميروم و صحبت ميکنم. حزب مشارکت برای من وسيله است اما...
موسوی: منظور من اينجا مشخصاً بهره بردن از يک نوع ادبيات است و نه امکان حزبی.
ديهيمی: همين الان قول داديد. مثل اينکه اصلاً قابل اعتماد نيستيد؟
موسوی: ببخشيد، يادم رفت.
ديهيمی: بابا! يک لحظه مهلت بدهيد حرفم تمام شود. چه ميگفتم اصلاً؟
موسوی: ميفرموديد حزب مشارکت برای من وسيله است اما...
ديهيمی: بله، من از تريبون استفاده ميکنم اما به شرط آنکه تريبون مرا مقيد نکند. يعنی من به آنها ميگويم شما به من تريبون بدهيد اما توقع نداشته باشيد حرف شما را بزنم. لازم باشد از شما انتقاد هم ميکنم. مثل آل احمد نميروم عضو حزب شوم، از تريبون آنجا هم استفاده کنم و بعد بازی را هم به هم بزنم. اينکار از نظر من غيراخلاقی است. اما آنکه گفتی روشنفکری دينی برد بيشتری داشت علتش اين بود که تريبون داشت. تريبون بزرگی هم داشت. آقای سروش ساعتها در تلويزيون انحصاری جمهوری اسلامی برنامه اجرا ميکرد.
موسوی: مجله «کيان» چه تريبون دولتی ای داشت؟
ديهيمی: اجازه بدهيد عزيزم! بقيه اش را هم بشنويد. وقتی شما از تريبون دولتی آدمهايت را پيدا کردی و بعد هم در حکومت انشعاب افتاد، يک عده قابل توجهی را ميتوانی به دنبال خودت بکشانی. آن پشتوانه را نميتوان ناديده گرفت. البته بنده از همان تريبون روشنفکری دينی در دولت اصلاحات استفاده کردم، چون خودم که هيچوقت تريبون نداشتم. به آنها هم گفتم من حرف خودم را ميزنم. من يک آدم مستقلم. معارض و معاند حکومت نيستم ولی منتقد هستم. نه منتقد اين حکومت، منتقد هر حکومتی که بيايد. وظيفه من نقد کردن است، حکومت بی عيب هم که نداريم.
من فرصت دارم که بخوانم، از حاکميت هم فاصله دارم بنابراين بهتر ميتوانم مسائل را ببينيم و حلاجی کنم. هرکس به من تريبون بدهد و البته برايم شرط نگذارد که اين را بگو و آن را نگو حتماً از تريبونش استفاده ميکنم.
الان خيلی ها «مهرنامه» را تحريم کردند. ميگويند از اينجا و آنجا خط ميگيرد، ميگويم باشد اما اگر عين حرف مرا چاپ ميکند چرا از اين امکان استفاده نکنم؟ در اين مملکت به من مجوز نشريه يا روزنامه نميدهند، اگر ميدادند آن وقت به شما ثابت ميکردم تاثيرگذاری يعنی چه؟ هيچ امکانی در اختيار من قرار نميدهيد آنوقت توقع داريد تاثير هم بگذارم؟
موسوی: قبول. با اين حساب چرا حرف سارتر تاثيرگذار بود؟ آيا سارتر هم از امکانهای دولتی بهره گرفته بود.
ديهيمی: ما بايد ببينيم کجا داريم زندگی ميکنيم. چرا بی انصافی ميکنيد؟ فرانسه حداقل در آن وقت از آمريکا که به عظمت يک قاره است بيشتر روزنامه مستقل داشت. سارتر روزنامه خودش را داشت. کامو هم همينطور. لوموند هم بود. فيگارو هم بود. اگر ميخواستی ميتوانستی کانال اختصاصی راديويی داشته باشی. تازه سواد مردم آنجا با اينجا قابل مقايسه نبود. سارتر و کامو تيراژ کتابهايشان ميليونی بود. من بدبخت را که کتابم با دوهزار تيراژ منتشر ميشود و تازه همان را هم معلوم نيست ارشاد مجوز انتشار بدهد يا ندهد با آنها مقايسه ميکنيد بی انصاف؟
موسوی: اصلا بحث مقايسه نيست.
ديهيمی: داريد مقايسه ميکنيد بعد هم ميگوييد بحث مقايسه نيست؟!
موسوی: من مقايسه نکردم. فقط گفتم...
ديهيمی: آخر ميگوييد سارتر هم تريبون داشت که ...
موسوی: آقا من دارم بحث تاثيرگذاری را...
ديهيمی: من نميگذارم خلط مبحث کنيد.
موسوی: اگر اجازه بدهيد منظورم را...
ديهيمی: من خودم استاد اين کارم. هرجا بخواهيد بپيچيد مانع ميشوم. نميگذارم بپيچيد.
موسوی: آقای ديهيمی! من ميگويم آيا تاثيرگذاری سارتر صرفاً به اين خاطر بوده که روزنامه داشته؟
ديهيمی: قطعاً شک نکن! همين الان به من روزنامه بدهند. شرط می بندم روزنامه بدهند به اسم خشايار ديهيمی، اگر تيراژ همه اين روزنامه ها را نگرفتم لعنت به من. چهار صفحه هم بيشتر درنميآورم. فحش نميدهم، کاملاً قوانين عرفی و شرعی را هم رعايت ميکنم. ولی انتقاد ميکنم. انتقاد بسيار صريح.
موسوی: از همه انتقاد ميکنيد الا از روشنفکری.
ديهيمی: نخير از همه انتقاد ميکنم اما از روشنفکران بيشترين انتقاد را ميکنم. بارها به آنها انتقاد کرده ام که چرا از امکانهای موجود استفاده نميکنيد؟
در کانون نويسندگان همه هجمه آوردند که خودت را فروختی. طرف صراحتاً گفت چرا بنزی را که مشارکت به تو داده سوار نميشوی و با اين پرايد اين طرف و آن طرف ميروی. گفتم ميخواهم مردم فريبی کنم اگر بنز سوار شوم کسی به حرفم گوش نميدهد. ما از دو طرف کتک خورديم آقاجان! به ما ميگويند چوب دو سر طلا!
موسوی: دور از جون. الان که کسی نميخواهد شما را متهم کند. من هم که نه اين طرفی ام نه آن طرفی.
ديهيمی: پس چرا ميگوييد به همه انتقاد ميکنيد الا به روشنفکران؟
موسوی: شوخی کردم کمی از هيجان بحث کاسته شود. خب، حالا فکر ميکنيد چرا جامعه روشنفکری از اين امکانهای ولو محدود استفاده نميکند.
ديهيمی: اشتباه ميکند، عقلش قد نميدهد، آگاهی اش کم است، وظيفه اش را به درستی نميشناسند. روشنفکر بايد انتقاد کند. ببينيد انتقاد کردن با غر زدن و نق زدن فرق دارد. من بی نهايت از تلخ انديشی و اينکه فی المثل هی بگويند نميگذارند کارمان را بکنيم بدم می آيد. روشنفکر وظيفه اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است. روشنفکر فقط دهن نيست. روشنفکر بايد علاوه بر دهن دو گوش گنده داشته باشد برای شنيدن. من خودم بسيار قابل انتقادم. معايب زيادی هم دارم. اما اگر کسی از من انتقاد کند واقعاً گوش ميدهم. به آقای خاتمی گفتم شما برای خودت حسن ميدانی که اجازه ميدهی من حرف بزنم؟ من برای حرف زدن که اجازه نميخواهم. گفت من که اعتراض نميکنم شما حرفت را بزن.
گفتم من رو به ديوار هم که حرف بزنم ديوار اعتراض نميکند. من جواب ميخواهم. شما وظيفه داری که به من جواب بدهی. روشنفکر بايد اين چيزها را روشن و شفاف بيان کند و خلط مبحث را از بين ببرد.
خداوند در قبال نعمت قلم، مسووليت بسيار سنگينی بر دوش من گذاشته و آن هم انعکاس ضعيف ترين صداهای موجود در جامعه است. اين قلم ارزش دارد. شرف قلم در اينجاست که خودش را نشان ميدهد. به نظر من اگر در قرآن آمده است: نون والقلم و ما يسطرون. به چنين قلمی اشاره دارد نه به آن قلم هتاک و فحاش و پرده دری که نمونه هايش را من و شما خيلی خوب سراغ داريم.
موسوی: فرمود: الباطل يموت بترک ذکره. بهتر است وقتمان را با حرفهای بهتری سپری کنيم.
ديهيمی: شايد اين جوری برای مخاطبان نشريه شما هم بهتر باشد. بله، همانطور که گفتم يکی از بدبختی های ما اين است که تريبونمان را خوب نميشناسيم. طرف برمی دارد در روزنامه ادای فلاسفه را درميآورد. بابا! اينجا روزنامه است. روزنامه را قرار است مردم بخوانند نه فيلسوفان. تازه تو آن را هم که بلد نيستی. ياوه هايی سرهم ميکنی و بعد وهم برت ميدارد که علامه دهری. ژورناليستی نوشتن هنر است. اينها توانايی است و ما بايد زحمت بکشيم و آن را کسب کنيم. بايد زحمت کشيد. روزنامه به شما ستون ميدهد، مجله صفحاتی را در اختيار شما قرار ميدهد، خب، وقتی بلد نيستيد بنويسيد کسی مقصر نيست. تو بايد دائم مهارتت را افزون کنی. شوخی کردن يک مهارت است. من ادعای طنزنويسی ندارم اما اگر لازم بشود خيلی هم پرت نيستم، برای اينکه يک عمر آثار جد و طنز را خوانده ام. من گل آقا را هم ميخواندم. گل آقا را نبايد دست کم گرفت. بردش از خيلی از آثار روشنفکری ما بيشتر بود. من هميشه می گويم فلسفه توی طاقچه به چه درد ميخورد؟ فلسفه بايد بتواند جواب معضلات امروز مرا بدهد.
ما بايد همانند سقراط در کوچه و بازار با مردم هم سخن شويم. نه اينکه راه بيفتيم توی کوچه و خيابان و با آنها حرف بزنيم. ما اگر در همان دانشگاه درست مسائل را طرح کنيم حرفمان به لايه های زيرين جامعه هم رسوخ ميکند. چون در دانشگاه از همه قشری در کلاسهای درس حضور پيدا ميکنند. غرض اينکه روشنفکر بايد برای خودش مسئووليت بتراشد، بالاترين مسووليت ها را. اگر يک ضعيفی بيايد بگويد تو مشکل مرا ديدی و صدای مرا به گوش مردم نرساندی، من متهمم، مجرمم و بايد مجازات شوم.
موسوی: با اين تعريف تکليف سارتر چه ميشود؟ يعنی او چقدر به کار روشنفکر ايرانی می آيد؟
ديهيمی: سارتر کسی است که اخلاق را فدای سياست ميکند. دعوای سارتر و کامو هم بر سر همين بود. کامو به درستی سارتر را متهم ميکرد که به دليل وابستگی حزبی اش جنايات و فجايع آنها را ناديده ميگيرد.
موسوی: البته کامو هم متهم است به دليل نفرتی که از چپ ها داشت خيلی از ستم هايی را که دست راستی ها بر سر آنها می آوردند ناديده ميگرفت.
ديهيمی: اصلاً اينطور نيست. اتفاقاً حرف اصلی کامو اين بود که ستم به شما حق ستم متقابل را نميدهد. کامو ميگويد اخلاق مصلحت بردار نيست و درست به همين دليل طردش کردند.
موسوی: نوعی توجيه ضمنی اشغال الجزاير از حرفهای کامو استنباط نميشد؟
ديهيمی: اصلاً. کامو را هر دو طرف زدند. ظاهراً هرکسی در اين دنيا حرف حق را بزند از دو طرف ميخورد. حرف کامو بسيار ريشه ای و درست است.
او ميگويد بعضی از دردها تاريخی هستند. مثلاً ما ايرانی ها اگر بخواهيم ادعای حد و مرز کنيم ملاک و معيارمان چيست؟ دوران هخامنشی؟ دوران ساسانی؟ صفويه؟ برويم از مغولها تقاص بگيريم خوب است. يا مثل بعضی از سياستمدارهای امروزمان ادعا کنيم بايد غرامت جنگ جهانی اول را به ما بپردازند...
موسوی: البته وضعيت الجزاير کمی متفاوت است. الجزاير در آن زمان تحت اشتغال بود.
ديهيمی: کامو هم ميگفت من منکر ستمی که شده نيستم اما اول آنکه ۸۰ سال از آن موقع ميگذرد که الجزاير مستعمره شده. خود من در الجزاير به دنيا آمدم ولی الان فرانسوی ام. گناه من چيست؟ من که در آن لشگرکشی سهمی نداشتم. انقلابيون ميگويند فرانسوی ها را از دم بريزيد توی دريا.
اينکه نميشود. يک ستم تاريخی را بايد از ريشه حل کرد. او برای همه حقوق برابر ميخواست. او بيشترين دفاع را از حقوق بوميان الجزاير کرد. اما سارتر صراحتاً ميگفت الجزايری ها حق دارند همه فرانسوی ها؛ حتی آلبرکامو را ترور کنند. چون اينها نوادگان همان بورژواهايی هستند که حق آنها را غصب کرده اند. کاموی بيچاره که در فقر مطلق زندگی ميکرد آماج چنين حملاتی بود. کامو ميگفت آقا جان! من درد اين مردم را ميفهمم، زمانی که تو داشتی در کافه های پاريس عرق ميخوردی و به عيش و نوشت ميرسيدی من در فقر و فلاکت کنار مردم بودم. تو خائن به اين مردمی و نميفهمی که اگر همين الان استعمارگران از الجزاير بيرون بروند اين مردم روی بهروزی را نخواهند ديد. بايد گام به گام اين اتفاق بيفتد. همان کاری که ويتنام کرد. وقتی جنگ تمام شد ويتنامی ها شرط شان اين بود که آمريکا در بازسازی ويتنام کمک کند. نگفت به تعداد آدمهايی که در ويتنام کشته شدند بايد آمريکايی بکشيم. کامو تمام حرفش اين بود که فرانسه بايد تاوان بدهد اما با سرمايه گذاری، با ايجاد دانشگاه، با تقويت صنعت. اين حرف بدی بود؟ او روشنفکر واقعی بود. روشنفکر واقعی يعنی دردشناس.
نه مدعی بيدرد، دردشناسی که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده است. مشکل سارتر اين بود که ميخواست حتماً در مسير آب شنا کند.
درست مثل آل احمد. کاری که کامو ميکرد شهامت ميخواست؛ توی جو چپ زده جهان و به ويژه فرانسه، توی جو فيدل کاسترويی، چه گوارايی، سارتری و... بايستی و بگويی من با انقلاب الجزاير مخالفم. چون انقلاب درد مردم آنجا را دوا نميکند. اين کجايش حرف بدی است؟ يکی از مشکلات جدی جامعه روشنفکری ما به ويژه قبل از انقلاب اين بود که به جای روی آوردن به آدم اخلاقی و شريفی مثل کامو به يک شومن تمام عيار اقتدا کرد.
قرارگاه فتوا!
ابوالفضل محققی
ويژه خبرنامه گويا
همه ما بگونهای در فتوای قتل شاهين نجفی مقصريم. چرا که اين فتوا نه
برآمده از ذهن عقبمانده يک آخوند، بلکه برآمده از تاريخ و بستر جامعهايست
که هرکدام از ما در شکلدهی آن نقش داشتهايم. برآمده از دل تاريخی که شاه
عباساش خود را " کلب آستان علی ميدانست"؛ سلطان حسيناش به استخاره مملکت
برباد ميداد؛ و ناصرالدين شاهاش از برکت گربهای که بچههايش را شب به
زير پای گرم و نرم او خواباند و دست براتفاق تب شاه فروکش کرد، لقب ببرخان
گرفت و بر تشک مخمل آرميد و وارد تاريخ ايران شد؛ متهمش را در تاريخی نه
چندان دور از زندان قصر قجر زنجير به گردن و بينی انداخته کشان کشان تا
ميدان اعدام می آوردند؛ ميرغضب در مقابل دکانها می ايستاد و پول خون طلب می
کرد. اگر پولی در سينی او نمی انداختند شروع به درآوردن چشم ، بريدن گوش و
بينی می کرد تا پول نمی گرفت، نمی رفت. و بابیها را در چارسوهای بازار
تهران شمعآجين می کردند و مردم به تماشای جانکندن دردآور آنها صف می
بستند. سرزمينی که هنوز سنگسار يکی از شاهبيتهای دستگاه قضائی آن است.
محمدرضاشاهاش در زمان سقوط از اسب، به کمک امام زمان نجات يافت و او دست بر سينه نهاده در مقابل ضريح امام رضا می ايستاد و ضريح برای عتبات ارسال می کرد. خمينیاش گفت: هرچه داريم از عزاداری حسين داريم و بنیصدرش از تشعشع موی زنان و لزوم حجاب سخن گفت و عبدالکريم سروشاش در رأس انقلاب فرهنگی قرار گرفت، که طی آن دانشگاهها بسته شدند و هزاران دانشجوی دگرانديش اخراج و بهترين استادان خانهنشين. گروههای سياسی چپاش از حزب توده ايران که خمينی را تا حد خدا بالا برد و تمام صفاتی که نداشت و توده عامی قادر به ديدن آن نبودند، بر او منتسب کرد و خود پيرو خط امام شد؛ تا مجاهدين خلقاش که سازمانی ساخت بیهيچ تفاوتی با ساختار جمهوری اسلامی؛ در امر ازدواج فتوای مذهبی دارد، پايگاهاش در عراق را سالهای سال زنانه و مردانه کرد که مبادا کشش عاطفی، تابلوی خاکستری مبارزه را به تابلوی رنگين زندگی بدل کند و مبادا از نفرت بکاهد و بر احساس بيفزايد. نيروی انتحاری از روشنفکران ساخت که در نهايت در لحظه عمل تفاوتی با القاعده ندارد؛ چرا که قتل يک انسان، قتل است آنهم بیدادگاه، بی قاضی. خشونت خشونت است ولو اينکه در جامه انقلابیگری و روشنفکری پيچيده شده باشد؛ قتل است حتی اگر از ذهنات گذشته باشد. از کشتن شريفواقفی توسط يک گروه چپ سياسی تا حذف فيزيکی عضوی از سازمان فدائيان خلق به دليل رابطه جنسی با معشوق، تا ترورهای سرخ زير عنوان انتقام خلق. از جنبش روشنفکری دانشجوئی از همان سالهای پيش از انقلاب که در بطن خود با وجود هزاران دانشجوی دختر در آن، ديدی مذهبی و بسيار سنتی بر رابطه دختر و پسر داشت که تا حد راهاندازی دستههای ضربت برای ادبکردن دختران و پسران دانشجوئی که در گوشه خلوت دانشگاه به راز و نياز نشسته بودند، پيش می رفت. (دسته ضربت سالهای ۵۵ دانشگاه تبريز)
پاتوق روشنفکران خلقیاش قهوهخانهها و موسيقی مورد پذيرشش، موسيقی فولکلوريک و تا حدی سنتی بود و به تمسخرگرفتن پاتوقهای جوانان کافه ترياها، بارها و ديسکوتک زير عنوان اينکه با سنتهای اجتماعی همخوان نيست. از اين رو هميشه در کنار تفکر عقبمانده عمومی جامعه قرار داشت و شانه بر شانه آن می سائيد. هيچگاه زير عنوان مبارزه سياسی، اعلاميه ارتجاعی خمينی در سال ۴۱ مبنی بر عدممشارکت زنان در حيات اجتماعی را محکوم نکرد؛ و يا به جريان اعدام دهها نفر از افسران و وزيران زمان شاه بدست خمينی و خلخالی اعتراضی ننمود و متأسفانه از آن حمايت کرد.
جامعهای که حتی مهاجران باصطلاح اپوزيسيون و تحصيلکرده آن هنوز در لسآنجلس سفره ابوالفضل و زهرا می اندازد و دستجات مذهبی با علم و کتل در واشنگتن عاشورا را عزاداری می کنند. کمتر خيابانی و کوچهای است در تهران و در شهرستانها که بر در خانهها اطلاعيهای پارچهای با نوشتههای بزرگی آويزان نباشد که مشرفشدن و يا برگشتن از زيارت مکه، کربلا، نجف و شام را تبريک نگويند و زير آن امضاء دکتر، مهندس، کسبه و دهها نام ديگر که لايههای تکنوکرات و متوسط شهری را تشکيل ميدهد، نخورده باشد.
در چنين فضای مسمومی اين توده عظيم بیسر که سالها در قعر جامعه زندگی می کرد در روستاها و حاشيه شهرها که انقلاب آنها را با تمام ذهنيت بستهشان به وسط معرکه راند، چه بايد بکند؟ در جامعه خشنی که مادر يا پدر دست کودک خردسالش را می گيرد و ساعتها به انتظار می نشيند تا شاهد برسرداررفتن و دست و پا زدن يک محکوم به اعدام باشند، در چنين جامعهای و با چنين تاريخی، با چنين جريانهای سياسی و مردمی، مسلم است که بهترين زمينه برای قدرقدرتی و فتاوی آخوندهای فرصتطلب و فارغ از غم و تلاش برای نان وجود خواهد داشت.
ما، بازماندگان گروههای سياسی امروز همه در رد فتوای فلان آخوند دهها مطلب می نويسيم، اما واقعاً چقدر شاهين نجفیها، گروههای موسيقی هنری زيرزمينی، صدها جوان رشتههای ديگر هنر، وبلاگنويسان و هزاران دانشجو، محصل و جوان به لب رسيده از خفقان جامعه را می شناسيم؟ و با آنها همدلی نشان می دهيم؟
ما مربوط به نسل در حال گذر از صحنه هستيم؛ به زور تلاش می کنيم آن چيزی را بگوئيم که در عمل خود پایبند آن نيستيم. هنوز عمدهترين رشتههای پيوند ما با موسيقی، با موسيقی سنتی است، با نقاشی کلاسيک که " گويا " نقاش اسپانيائی را بخاطر انقلابیگريش بيشتر می پسنديم. با فيلم، با نوآوری و همه و همه در قهريم. فتوای عليه شاهين نجفی را محکوم می کنيم، در ضمن جائی نيز برای آن می گذاريم که بايد به عرف و سنتها و باورهای مردم احترام بگذاريم، بی آنکه اين نسل عاصی، اين نسل فاصلهگرفته از جريانهای سياسی، غرق در انفراد و بزرگشده در خشونت و مذهب و اينترنت را بشناسيم.
متأسفانه جامعه، بيماری است که برخلاف ادعايش، فرهنگ و هنر در آن قدر نديد و بر صدر ننشست. بقول شفيعی کدکنی، کس نمی داند که قبر فرخی يزدی تبديل به پارک شده و قبر دکتر بديعالزمان فروزانفر به صرف گذشت سیسال و برطرفشدن مانع شرعی به يک ميليون تومان به يک حاجی بازاری فروخته شده؛ قبر يکی از بزرگترين استادان تاريخ و نوادر فرهنگی ايران.
بقول شفيعی کدکنی اگر در فرانسه بپرسيد که در فلان تاريخ، در فلان قهوهخانه شانزهليزه آقای ويکتور هوگو يک فنجان قهوه خورده، صورتحساب آن روز ويکتورهوگو در آن روز را می توانيد از آرشيو ملی فرانسه دريافت کنيد! اما اگر از دانشگاه تهران بپرسيد که ما ميخواهيم نوع سوالات امتحانی ملکالشعرا و يا فروزانفر يا فاطمه سياح را بدانيم، جواب خواهد داد: نداريم! حتی يک نمونه از اين سوالات استادان درخشان و بزرگ دانشگاه تهران! نه تنها سوالات، حتی پرونده استخدامی ملکالشعرای بهار را نيز ندارند!
آری بر بستر چنين فرهنگ و نبود حافظه تاريخی است که جامعه در چنين فضائی به مسموميت خود ادامه ميدهد. مسموميتی که هرکدام از ما در آن بیتأثير نيستيم. حال تودههای عامی، هاج و واج و مجذوب قدرت، مذهب و نان جای خود دارد. اگر هرکدام از ما را تکان دهيد، از درونمان يک مستبد که بنابه اقتضای زمان پنهان شده، بيرون خواهد آمد و توضيح خواهد داد که چرا هنوز تبری جستن، فتوادادن در ايران زمينه مادی دارد! و فتوای قتل شاهين نجفی بر چه بستری صادر می شود.
مطلب را با نوشتهای که سالها پيشتر خواندهام و هنوز سايه روشنهای آن را در ذهن دارم و هربار بياد می آورم، حس زيبا و شايد قطره اشکی بر گوشه چشم می آورد و با آرزوئی دور گره می خورد، به پايان می برم.
پابلو نرودا در سال ۱۹۴۸ مجبور ميشود شيلی را ترک کند. بهمراه چند تن از نزديکانش شبهنگام گرسنه و تشنه به دهکدهای می رسند و به غذاخوریای وارد می شوند که در آن يک لات محلی در حال عربدهکشی و پرتاب صندلی و فراریدادن مشتريان بود. نرودا پيش او می رود دستش را می گيرد و چيزی در گوش او می گويد. آن شخص زانو می زند، شروع به بوسيدن دست نرودا می کند و عذرخواهی و اينکه امشب تمام کسانی که در آن غذاخوری هستند مهمان وی محسوب می شوند. همراهان از نرودا می پرسند: چه در گوشش گفتی؟ گفت: چيزی نگفتم؛ تنها گفتم که من پابلو نرودا هستم و گرسنه و تشنه که ميخواهم غذائی بخورم و مهمان اين دهکده باشم و او چنين عکسالعملی نشان داد!
همان شب در گذر از مرز ديروقت شد و سرما امکان عبور از کوههای بلند و راههای کوهستانی را نمی داد. نرودا پيشنهاد می کند که به يک قلعه اربابی که از دور ديده می شد بروند. همراهان می گويند: اين درست نيست، کار خطرناکی است. اربابها دشمن ما هستند. اما نرودا اصرار می ورزد. به در خانهاش می روند. زنگ در را بصدا در می آورند. مستخدم خانه در را می گشايد و می پرسد: کی هستيد، برای چه آمديد. نرودا می گويد: ميهمان هستيم و ميخواهيم شب در اينجا بگذرانيم. مستخدم در جواب می گويد: ما مهمان ناشناس نمی پذيريم. نرودا می گويد: به اربابت بگو، پابلو نرودا بر دروازه قلعهات ايستاده است. اندکی بعد، صاحب قلعه با عجله و چهرهای که از شادی برافروخته شده بود، بدر قلعه می آيد. می گويد: نرودای بزرگ، اين بزرگترين افتخاری است که نصيب اين قلعه می شود. نرودای شاعر مهمان منزل من است!
تا صبح ميهمانداری می کند، نگهبان می گمارد و صبح خود در معيت نرودا او را تا گذر از مرز مشايعت می کند. نرودا می گويد اگر چنين نبود به خودم و به خلقم شک می کردم!
در گوشهای از بزرگراه کرج در گوشهای از محوطه امامزادهای بنام امامزاده طاهر، گور کوچکی است با سنگ بسيار کوچک و سنگنوشتهای کوچکتر که تاکنون دهها بار شکسته شده: احمد شاملو، متولد ۱۳۰۴ وفات ۱۳۷۹ ... که هرازچندگاه تنها گذر چند روشنفکری به آن می افتد.
ابوالفضل محققی
محمدرضاشاهاش در زمان سقوط از اسب، به کمک امام زمان نجات يافت و او دست بر سينه نهاده در مقابل ضريح امام رضا می ايستاد و ضريح برای عتبات ارسال می کرد. خمينیاش گفت: هرچه داريم از عزاداری حسين داريم و بنیصدرش از تشعشع موی زنان و لزوم حجاب سخن گفت و عبدالکريم سروشاش در رأس انقلاب فرهنگی قرار گرفت، که طی آن دانشگاهها بسته شدند و هزاران دانشجوی دگرانديش اخراج و بهترين استادان خانهنشين. گروههای سياسی چپاش از حزب توده ايران که خمينی را تا حد خدا بالا برد و تمام صفاتی که نداشت و توده عامی قادر به ديدن آن نبودند، بر او منتسب کرد و خود پيرو خط امام شد؛ تا مجاهدين خلقاش که سازمانی ساخت بیهيچ تفاوتی با ساختار جمهوری اسلامی؛ در امر ازدواج فتوای مذهبی دارد، پايگاهاش در عراق را سالهای سال زنانه و مردانه کرد که مبادا کشش عاطفی، تابلوی خاکستری مبارزه را به تابلوی رنگين زندگی بدل کند و مبادا از نفرت بکاهد و بر احساس بيفزايد. نيروی انتحاری از روشنفکران ساخت که در نهايت در لحظه عمل تفاوتی با القاعده ندارد؛ چرا که قتل يک انسان، قتل است آنهم بیدادگاه، بی قاضی. خشونت خشونت است ولو اينکه در جامه انقلابیگری و روشنفکری پيچيده شده باشد؛ قتل است حتی اگر از ذهنات گذشته باشد. از کشتن شريفواقفی توسط يک گروه چپ سياسی تا حذف فيزيکی عضوی از سازمان فدائيان خلق به دليل رابطه جنسی با معشوق، تا ترورهای سرخ زير عنوان انتقام خلق. از جنبش روشنفکری دانشجوئی از همان سالهای پيش از انقلاب که در بطن خود با وجود هزاران دانشجوی دختر در آن، ديدی مذهبی و بسيار سنتی بر رابطه دختر و پسر داشت که تا حد راهاندازی دستههای ضربت برای ادبکردن دختران و پسران دانشجوئی که در گوشه خلوت دانشگاه به راز و نياز نشسته بودند، پيش می رفت. (دسته ضربت سالهای ۵۵ دانشگاه تبريز)
پاتوق روشنفکران خلقیاش قهوهخانهها و موسيقی مورد پذيرشش، موسيقی فولکلوريک و تا حدی سنتی بود و به تمسخرگرفتن پاتوقهای جوانان کافه ترياها، بارها و ديسکوتک زير عنوان اينکه با سنتهای اجتماعی همخوان نيست. از اين رو هميشه در کنار تفکر عقبمانده عمومی جامعه قرار داشت و شانه بر شانه آن می سائيد. هيچگاه زير عنوان مبارزه سياسی، اعلاميه ارتجاعی خمينی در سال ۴۱ مبنی بر عدممشارکت زنان در حيات اجتماعی را محکوم نکرد؛ و يا به جريان اعدام دهها نفر از افسران و وزيران زمان شاه بدست خمينی و خلخالی اعتراضی ننمود و متأسفانه از آن حمايت کرد.
جامعهای که حتی مهاجران باصطلاح اپوزيسيون و تحصيلکرده آن هنوز در لسآنجلس سفره ابوالفضل و زهرا می اندازد و دستجات مذهبی با علم و کتل در واشنگتن عاشورا را عزاداری می کنند. کمتر خيابانی و کوچهای است در تهران و در شهرستانها که بر در خانهها اطلاعيهای پارچهای با نوشتههای بزرگی آويزان نباشد که مشرفشدن و يا برگشتن از زيارت مکه، کربلا، نجف و شام را تبريک نگويند و زير آن امضاء دکتر، مهندس، کسبه و دهها نام ديگر که لايههای تکنوکرات و متوسط شهری را تشکيل ميدهد، نخورده باشد.
در چنين فضای مسمومی اين توده عظيم بیسر که سالها در قعر جامعه زندگی می کرد در روستاها و حاشيه شهرها که انقلاب آنها را با تمام ذهنيت بستهشان به وسط معرکه راند، چه بايد بکند؟ در جامعه خشنی که مادر يا پدر دست کودک خردسالش را می گيرد و ساعتها به انتظار می نشيند تا شاهد برسرداررفتن و دست و پا زدن يک محکوم به اعدام باشند، در چنين جامعهای و با چنين تاريخی، با چنين جريانهای سياسی و مردمی، مسلم است که بهترين زمينه برای قدرقدرتی و فتاوی آخوندهای فرصتطلب و فارغ از غم و تلاش برای نان وجود خواهد داشت.
ما، بازماندگان گروههای سياسی امروز همه در رد فتوای فلان آخوند دهها مطلب می نويسيم، اما واقعاً چقدر شاهين نجفیها، گروههای موسيقی هنری زيرزمينی، صدها جوان رشتههای ديگر هنر، وبلاگنويسان و هزاران دانشجو، محصل و جوان به لب رسيده از خفقان جامعه را می شناسيم؟ و با آنها همدلی نشان می دهيم؟
ما مربوط به نسل در حال گذر از صحنه هستيم؛ به زور تلاش می کنيم آن چيزی را بگوئيم که در عمل خود پایبند آن نيستيم. هنوز عمدهترين رشتههای پيوند ما با موسيقی، با موسيقی سنتی است، با نقاشی کلاسيک که " گويا " نقاش اسپانيائی را بخاطر انقلابیگريش بيشتر می پسنديم. با فيلم، با نوآوری و همه و همه در قهريم. فتوای عليه شاهين نجفی را محکوم می کنيم، در ضمن جائی نيز برای آن می گذاريم که بايد به عرف و سنتها و باورهای مردم احترام بگذاريم، بی آنکه اين نسل عاصی، اين نسل فاصلهگرفته از جريانهای سياسی، غرق در انفراد و بزرگشده در خشونت و مذهب و اينترنت را بشناسيم.
متأسفانه جامعه، بيماری است که برخلاف ادعايش، فرهنگ و هنر در آن قدر نديد و بر صدر ننشست. بقول شفيعی کدکنی، کس نمی داند که قبر فرخی يزدی تبديل به پارک شده و قبر دکتر بديعالزمان فروزانفر به صرف گذشت سیسال و برطرفشدن مانع شرعی به يک ميليون تومان به يک حاجی بازاری فروخته شده؛ قبر يکی از بزرگترين استادان تاريخ و نوادر فرهنگی ايران.
بقول شفيعی کدکنی اگر در فرانسه بپرسيد که در فلان تاريخ، در فلان قهوهخانه شانزهليزه آقای ويکتور هوگو يک فنجان قهوه خورده، صورتحساب آن روز ويکتورهوگو در آن روز را می توانيد از آرشيو ملی فرانسه دريافت کنيد! اما اگر از دانشگاه تهران بپرسيد که ما ميخواهيم نوع سوالات امتحانی ملکالشعرا و يا فروزانفر يا فاطمه سياح را بدانيم، جواب خواهد داد: نداريم! حتی يک نمونه از اين سوالات استادان درخشان و بزرگ دانشگاه تهران! نه تنها سوالات، حتی پرونده استخدامی ملکالشعرای بهار را نيز ندارند!
آری بر بستر چنين فرهنگ و نبود حافظه تاريخی است که جامعه در چنين فضائی به مسموميت خود ادامه ميدهد. مسموميتی که هرکدام از ما در آن بیتأثير نيستيم. حال تودههای عامی، هاج و واج و مجذوب قدرت، مذهب و نان جای خود دارد. اگر هرکدام از ما را تکان دهيد، از درونمان يک مستبد که بنابه اقتضای زمان پنهان شده، بيرون خواهد آمد و توضيح خواهد داد که چرا هنوز تبری جستن، فتوادادن در ايران زمينه مادی دارد! و فتوای قتل شاهين نجفی بر چه بستری صادر می شود.
مطلب را با نوشتهای که سالها پيشتر خواندهام و هنوز سايه روشنهای آن را در ذهن دارم و هربار بياد می آورم، حس زيبا و شايد قطره اشکی بر گوشه چشم می آورد و با آرزوئی دور گره می خورد، به پايان می برم.
پابلو نرودا در سال ۱۹۴۸ مجبور ميشود شيلی را ترک کند. بهمراه چند تن از نزديکانش شبهنگام گرسنه و تشنه به دهکدهای می رسند و به غذاخوریای وارد می شوند که در آن يک لات محلی در حال عربدهکشی و پرتاب صندلی و فراریدادن مشتريان بود. نرودا پيش او می رود دستش را می گيرد و چيزی در گوش او می گويد. آن شخص زانو می زند، شروع به بوسيدن دست نرودا می کند و عذرخواهی و اينکه امشب تمام کسانی که در آن غذاخوری هستند مهمان وی محسوب می شوند. همراهان از نرودا می پرسند: چه در گوشش گفتی؟ گفت: چيزی نگفتم؛ تنها گفتم که من پابلو نرودا هستم و گرسنه و تشنه که ميخواهم غذائی بخورم و مهمان اين دهکده باشم و او چنين عکسالعملی نشان داد!
همان شب در گذر از مرز ديروقت شد و سرما امکان عبور از کوههای بلند و راههای کوهستانی را نمی داد. نرودا پيشنهاد می کند که به يک قلعه اربابی که از دور ديده می شد بروند. همراهان می گويند: اين درست نيست، کار خطرناکی است. اربابها دشمن ما هستند. اما نرودا اصرار می ورزد. به در خانهاش می روند. زنگ در را بصدا در می آورند. مستخدم خانه در را می گشايد و می پرسد: کی هستيد، برای چه آمديد. نرودا می گويد: ميهمان هستيم و ميخواهيم شب در اينجا بگذرانيم. مستخدم در جواب می گويد: ما مهمان ناشناس نمی پذيريم. نرودا می گويد: به اربابت بگو، پابلو نرودا بر دروازه قلعهات ايستاده است. اندکی بعد، صاحب قلعه با عجله و چهرهای که از شادی برافروخته شده بود، بدر قلعه می آيد. می گويد: نرودای بزرگ، اين بزرگترين افتخاری است که نصيب اين قلعه می شود. نرودای شاعر مهمان منزل من است!
تا صبح ميهمانداری می کند، نگهبان می گمارد و صبح خود در معيت نرودا او را تا گذر از مرز مشايعت می کند. نرودا می گويد اگر چنين نبود به خودم و به خلقم شک می کردم!
در گوشهای از بزرگراه کرج در گوشهای از محوطه امامزادهای بنام امامزاده طاهر، گور کوچکی است با سنگ بسيار کوچک و سنگنوشتهای کوچکتر که تاکنون دهها بار شکسته شده: احمد شاملو، متولد ۱۳۰۴ وفات ۱۳۷۹ ... که هرازچندگاه تنها گذر چند روشنفکری به آن می افتد.
ابوالفضل محققی
بازی ایران و غرب دو برنده دارد و یک بازنده
بهروز بهبودی
روزهای پیش از مذاکره و حتی حین آن اخبار ضد و نقیض درباره روند مذاکرات
و نتایج آن بسیار متناقض بود. این همه نشان می داد در ایران نگرانی برای
به ثمر نرسیدن مذاکرات فراوان بود، نگرانی هایی که می گویند دو طرف مذاکره
به رغم تبلیغات فراوان موجود حاضر به پذیرش شرایط هم نبوده و نیستند. در
روزهای پیش از مذاکرات هسته ای ایران و گروه پنج+یک در بغداد، یوکیا آمانو
از ایران دیدار و با نمایندگان ایران مذاکراتی را انجام داد. آمانو سپس در
گفتگویی خبری با اصحاب رسانه حاضر شد و به پرسش های گوناگون پاسخ داد. در
میان پرسش ها یکی از پرسش ها، پرسشی بود که به گمان من آینده نشست بغداد را
به رغم همه ژست های با چهره های خندان، نشان می داد. خبرنگاری از آمانو می
پرسد« چرا آژانس دنبال مدالیته ای نیست که به صورت یکباره به حل مسئله
هسته ای ایران بپردازد و هر بار موضوعی خاص مطرح نشود؟» و آمانو پاسخ می
دهد« من وارد جزئیات نمی شوم اما آژانس دیدگاه هایی دارد و ایران هم دیدگاه
هایی خاص خود.» اگر جای آژانس، غرب را قرار دهیم آنگاه می بینیم که دو طرف
غرب و ایران هریک دیدگاه های متفاوتی دارند و این دیدگاه ها مانع به نتیجه
رسیدن مذاکرات است به عبارت بهتر آمانو پیش از شروع مذاکرات گفته بود آب
دو طرف در یک جو نمی رود و هیچ یک حاضر به پذیرش شروط آن دیگری نیست. این
سخنان در کنفرانس خبری پس از مذاکرات نیز تکرار شد، خانم اشتون در این
کنفرانس گفت: مشخص شد که هر دو طرف مایل به پیشرفت مذاکرات هستیم، هرچند
تفاوتهایی بنیادی در نگرش داریم.»
اینها همه نشان می دهد دو طرف در پی حل مسئله و مناقشه نیستند بل در پی استفاده از آن به نفع خود و یا به عبارتی خرید زمانند. بی شک طرف غربی از حرکت ها و مهره چینی های ایران خبر داشته و دارد، هرچه باشد آنها سال هاست با ایران مذاکرات و نشست هایی داشته اند و حالا ماهیت جمهوری اسلامی را می شناسند، رژیم ایران که می اندیشید به اصطلاح با دست پر به میدان آمده بیشتر به فتوای رهبر خود دلخوش بود و هست و تصور می کرده دنیا نیز باید دین و سیاست را با هم بیامیزد و فتوای رهبری را بپذیرد که حتی از سال ها پیش از ماجرای انتخابات سال 1388 عملاً مشروعیت خود را به عنوان یک رهبر دینی از دست داده است. آیا دنیا به سید علی خامنه ای به چشم یک رهبر معنوی می نگرد که سعید جلیلی، نماینده ایران در مذاکرات، انتظار داشته و دارد دنیا به فتوای او اعتماد کند و استدلال بر بنیاد فتوای او را بپذیرد؟ مگر مطابق با قوانین اسلامی و اساساً انسانی، تجاوز به حریم شخصی و خصوصی انسان ها، تجاوز به زنان و مردان، شکنجه و کشتار، گناهی نابخشودنی به حساب نمی آید؟ پس چگونه و چرا همین رهبر دینی در برابر فجایعی اینچنینی سکوت اختیار نموده و در نماز جمعه پس از انتخابات سال 1388 فرمان کشتار مردم معترض را صادر کرد و سگان بسیج و سپاه را به دریدن مردم تشویق نمود؟
نکته جالب خود بریدن و دوختن نمایندگان ایران در این ماجرا بود. سعید جلیلی رویکردهای ایران را در مخالفت با سلاح های هسته ای ـ البته بر مبنای همان فتوای برشمرده ـ یک ظرفیت مهم برای آژانس بین المللی انرژی هسته ای تلقی کرد و این یعنی از موضع بالا و قدرت به ماجرا نگریستن. ایران در عین ضعف و التماس برای لغو تحریم ها و فشارهای بین المللی، همچنان خواستار نشان دادن چهره ای مقتدر از خود است این نکته اگر نتواند غرب را بفریبد در داخل مایه سرکوب را فراهم می تواند آورد. نکته جالب تر در سخنان جلیلی فرافکنی او بود. او در میانه دعوا به اصطلاح نرخ تعیین کرد و موضوع هسته ای آمریکا را پیش کشید و ناگفته پیداست آمریکا نیز یکی از اعضای پنج + یک است . این نکته نشان می دهد ایران دشمنی را به کناری ننهاده بود تا با ذهنی سفید و خالی از پیش داوری به میدان مذاکره پا بگذارد. غرب همه اینها را می دانست و می داند و در عمل برای استدلال ایران بر بنیاد آن فتوا تره ای هم خرد نکرده و نمی کند اما از سوی دیگر این روزها خود نیز گرفتار مسائل و مشکلات اقتصادی فراوان است و در مقابل ایران نیز این موضوع را می دانسته است، ایران می دانسته عشوه های آنچنانی به تغییرات آنچنانی در قیمت نفت و انرژی دنیا خواهد انجامید.
پیش از پایان مذاکرات بغداد برای من مسجل بود که این مذاکرات به نتیجه حتی بی ثبات دلخواه نخواهد رسید زیرا دو طرف مذاکره تنها برای طولانی کردن زمان مذاکرات برای جلوگیری از وارد شدن شوک به بازارهای دنیا به میدان آمده بودند.از همین رو بود که ادامه کار به مسکو موکول شد و از اکنون هم آشکار است که مذاکرات مسکو نیز به هیچ نتیجه کارآمدی نخواهد انجامید، بخصوص که روسیه از هواداران ایران به شمار می آید. بنابراین هر دو سو می کوشیده و کوشند تا امتیازاتی را از طرف مقابل بگیرند و در این میان مردم ستمدیده ایران بازندگان اصلی این شطرنج با حرکت های تکراری هستند زیرا در این هنگامه تنها منفعت مردم که رهایی از چنگال نظامی مستبد و خونریز است، فراموش می شود.
متعاقب مشکلات اقتصادی غرب، ترکیب ساختار قدرت نیز در برخی از کشورها به گونه ای رقم خورده است که باز نتیجه معادلات موجود را به نفع جمهوری اسلامی رقم می زند. به روی کار آمدن طرف هایی که مذاکره اولویت آنان است، سیاست کج دار و مریز غرب را تا مدتی تداوم خواهد بخشید و جمهوری اسلامی نیز همین را می خواهد. جمهوری اسلامی خواهان لغو تحریم ها و فشارهای جهانی است اما این همه را نه برای مردم که برای ماندن خود می خواهد. همراهی دو دولت روسیه و چین نیز با سیاست های ایران، کوتاه آمدن دولت های دیگر به سبب مشکلاتی که برشمردیم همه و همه باعث می آید تا در صورت اعتراض احتمالی مردم ایران به سبب هزینه های کمرشکن و زندگی بسیار دشوار اقتصادی، دست جمهوری اسلامی در سرکوب ها باز بماند و ندا و صدایی از کسی بلند نشود زیرا آنها خود نیز گرفتار معادلات پیچیده ای هستند که ذکرشان رفت.
غرب نمی تواند از تحریم ایران دست بردارد زیرا اساساً ایران از مواضع خود دست نمی کشد، اما از سویی دیگر به سبب مشکلات اقتصادی خود نیز گرفتار تبعات تحریم ها خواهد شد. در واقع غرب با امتیاز دادن های مکرر به جمهوری اسلامی خود را در بن بستی قرار داده است که تنها یک راه حل برای آن متصور است؛ یعنی ادامه مذاکرات.
دنیس راس، دیپلمات ارشد و مشاور سابق اوباما، بوش و بیل کلینتون در جایی می گوید: «ایرانی ها همیشه ما را سرکار می گذارند. آنها مانند یک مربی حرفه ای بسکتبال در دقایق پایانی زمان بازی را تمدید می کنند... تهران به مانند کره شمالی از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان راهی برای به تاخیر انداختن اقدام نظامی و تحریم های سخت استفاده می کند....» اما واقعیت آن است که غرب نیز این روزها خود از همین تاکتیک استفاده می کند و در این میان مردم مظلوم ایران مثل توپ بستکبال دست به دست پاس داده می شوند.
غرب به جای مذاکره با مردم ایران، به سراغ مذاکره با کسانی می رود که در نگاه اکثر ایرانیان مشروعیت ندارد. امروز غرب به جای منزوی کردن سران ایران، به منزوی ساختن مردم پرداخته و فراتر از این با کسانی که دشمنان ایران و ایرانی هستند وارد مذاکره می شود. بی شک هیچ جریانی نمی تواند روند جاه طلبی های جمهوری اسلامی را متوقف سازد الا مردم ایران، از اینرو آنها به حمایت نیازمند هستند نه مذاکراتی که تنها نتیجه اش طولانی تر شدن عمر حکومتی مستبد است.
تاسیسات اتمی ایران به خودی خود یک خطر بالقوه برای جان ایرانیان به حساب می آید. آیا غرب نمی داند آنچه را روسیه در بوشهر ساخته و یا بر ساختش نظارت داشته تنها یک کشتی سوراخ است. آیا به صرف تغییر برخی از دستگاه ها و با وجود زیربنای قدیمی نباید نگران روی دادن یک چرنوبیل دیگر بود. اینها همه یک سوی ماجراست سویه دیگر ماجرا نیز دست یافتن ایران به قدرت مخرب هسته ای است. همگان می دانند ایران در صورت دست یابی به یک بمب هسته ای هم کاری از پیش نخواهد برد اما در این میان باز چنانکه پیشتر گفته و هشدار داده ام قربانیان و گروگان های اصلی این حکومت بی اعتنا به قوانین انسانی مردم ایران خواهند بود، مردمی که امروز نیازمند حمایت های جهانی هستند. مردم ایران نه مذاکرات بی ثمر را که تنها جمهوری اسلامی را قوی تر و گستاخ تر می سازد می خواهند و نه تحریم های حاصل از فعالیت های هسته ای ایران را، آنچه گم کرده آنان است دموکراسی و حق حاکمیت بر سرنوشت خویشتن است و این همه با مذاکره با یک حکومت غاصب فراهم نمی آید.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com
www.bbehbudi.com
اینها همه نشان می دهد دو طرف در پی حل مسئله و مناقشه نیستند بل در پی استفاده از آن به نفع خود و یا به عبارتی خرید زمانند. بی شک طرف غربی از حرکت ها و مهره چینی های ایران خبر داشته و دارد، هرچه باشد آنها سال هاست با ایران مذاکرات و نشست هایی داشته اند و حالا ماهیت جمهوری اسلامی را می شناسند، رژیم ایران که می اندیشید به اصطلاح با دست پر به میدان آمده بیشتر به فتوای رهبر خود دلخوش بود و هست و تصور می کرده دنیا نیز باید دین و سیاست را با هم بیامیزد و فتوای رهبری را بپذیرد که حتی از سال ها پیش از ماجرای انتخابات سال 1388 عملاً مشروعیت خود را به عنوان یک رهبر دینی از دست داده است. آیا دنیا به سید علی خامنه ای به چشم یک رهبر معنوی می نگرد که سعید جلیلی، نماینده ایران در مذاکرات، انتظار داشته و دارد دنیا به فتوای او اعتماد کند و استدلال بر بنیاد فتوای او را بپذیرد؟ مگر مطابق با قوانین اسلامی و اساساً انسانی، تجاوز به حریم شخصی و خصوصی انسان ها، تجاوز به زنان و مردان، شکنجه و کشتار، گناهی نابخشودنی به حساب نمی آید؟ پس چگونه و چرا همین رهبر دینی در برابر فجایعی اینچنینی سکوت اختیار نموده و در نماز جمعه پس از انتخابات سال 1388 فرمان کشتار مردم معترض را صادر کرد و سگان بسیج و سپاه را به دریدن مردم تشویق نمود؟
نکته جالب خود بریدن و دوختن نمایندگان ایران در این ماجرا بود. سعید جلیلی رویکردهای ایران را در مخالفت با سلاح های هسته ای ـ البته بر مبنای همان فتوای برشمرده ـ یک ظرفیت مهم برای آژانس بین المللی انرژی هسته ای تلقی کرد و این یعنی از موضع بالا و قدرت به ماجرا نگریستن. ایران در عین ضعف و التماس برای لغو تحریم ها و فشارهای بین المللی، همچنان خواستار نشان دادن چهره ای مقتدر از خود است این نکته اگر نتواند غرب را بفریبد در داخل مایه سرکوب را فراهم می تواند آورد. نکته جالب تر در سخنان جلیلی فرافکنی او بود. او در میانه دعوا به اصطلاح نرخ تعیین کرد و موضوع هسته ای آمریکا را پیش کشید و ناگفته پیداست آمریکا نیز یکی از اعضای پنج + یک است . این نکته نشان می دهد ایران دشمنی را به کناری ننهاده بود تا با ذهنی سفید و خالی از پیش داوری به میدان مذاکره پا بگذارد. غرب همه اینها را می دانست و می داند و در عمل برای استدلال ایران بر بنیاد آن فتوا تره ای هم خرد نکرده و نمی کند اما از سوی دیگر این روزها خود نیز گرفتار مسائل و مشکلات اقتصادی فراوان است و در مقابل ایران نیز این موضوع را می دانسته است، ایران می دانسته عشوه های آنچنانی به تغییرات آنچنانی در قیمت نفت و انرژی دنیا خواهد انجامید.
پیش از پایان مذاکرات بغداد برای من مسجل بود که این مذاکرات به نتیجه حتی بی ثبات دلخواه نخواهد رسید زیرا دو طرف مذاکره تنها برای طولانی کردن زمان مذاکرات برای جلوگیری از وارد شدن شوک به بازارهای دنیا به میدان آمده بودند.از همین رو بود که ادامه کار به مسکو موکول شد و از اکنون هم آشکار است که مذاکرات مسکو نیز به هیچ نتیجه کارآمدی نخواهد انجامید، بخصوص که روسیه از هواداران ایران به شمار می آید. بنابراین هر دو سو می کوشیده و کوشند تا امتیازاتی را از طرف مقابل بگیرند و در این میان مردم ستمدیده ایران بازندگان اصلی این شطرنج با حرکت های تکراری هستند زیرا در این هنگامه تنها منفعت مردم که رهایی از چنگال نظامی مستبد و خونریز است، فراموش می شود.
متعاقب مشکلات اقتصادی غرب، ترکیب ساختار قدرت نیز در برخی از کشورها به گونه ای رقم خورده است که باز نتیجه معادلات موجود را به نفع جمهوری اسلامی رقم می زند. به روی کار آمدن طرف هایی که مذاکره اولویت آنان است، سیاست کج دار و مریز غرب را تا مدتی تداوم خواهد بخشید و جمهوری اسلامی نیز همین را می خواهد. جمهوری اسلامی خواهان لغو تحریم ها و فشارهای جهانی است اما این همه را نه برای مردم که برای ماندن خود می خواهد. همراهی دو دولت روسیه و چین نیز با سیاست های ایران، کوتاه آمدن دولت های دیگر به سبب مشکلاتی که برشمردیم همه و همه باعث می آید تا در صورت اعتراض احتمالی مردم ایران به سبب هزینه های کمرشکن و زندگی بسیار دشوار اقتصادی، دست جمهوری اسلامی در سرکوب ها باز بماند و ندا و صدایی از کسی بلند نشود زیرا آنها خود نیز گرفتار معادلات پیچیده ای هستند که ذکرشان رفت.
غرب نمی تواند از تحریم ایران دست بردارد زیرا اساساً ایران از مواضع خود دست نمی کشد، اما از سویی دیگر به سبب مشکلات اقتصادی خود نیز گرفتار تبعات تحریم ها خواهد شد. در واقع غرب با امتیاز دادن های مکرر به جمهوری اسلامی خود را در بن بستی قرار داده است که تنها یک راه حل برای آن متصور است؛ یعنی ادامه مذاکرات.
دنیس راس، دیپلمات ارشد و مشاور سابق اوباما، بوش و بیل کلینتون در جایی می گوید: «ایرانی ها همیشه ما را سرکار می گذارند. آنها مانند یک مربی حرفه ای بسکتبال در دقایق پایانی زمان بازی را تمدید می کنند... تهران به مانند کره شمالی از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان راهی برای به تاخیر انداختن اقدام نظامی و تحریم های سخت استفاده می کند....» اما واقعیت آن است که غرب نیز این روزها خود از همین تاکتیک استفاده می کند و در این میان مردم مظلوم ایران مثل توپ بستکبال دست به دست پاس داده می شوند.
غرب به جای مذاکره با مردم ایران، به سراغ مذاکره با کسانی می رود که در نگاه اکثر ایرانیان مشروعیت ندارد. امروز غرب به جای منزوی کردن سران ایران، به منزوی ساختن مردم پرداخته و فراتر از این با کسانی که دشمنان ایران و ایرانی هستند وارد مذاکره می شود. بی شک هیچ جریانی نمی تواند روند جاه طلبی های جمهوری اسلامی را متوقف سازد الا مردم ایران، از اینرو آنها به حمایت نیازمند هستند نه مذاکراتی که تنها نتیجه اش طولانی تر شدن عمر حکومتی مستبد است.
تاسیسات اتمی ایران به خودی خود یک خطر بالقوه برای جان ایرانیان به حساب می آید. آیا غرب نمی داند آنچه را روسیه در بوشهر ساخته و یا بر ساختش نظارت داشته تنها یک کشتی سوراخ است. آیا به صرف تغییر برخی از دستگاه ها و با وجود زیربنای قدیمی نباید نگران روی دادن یک چرنوبیل دیگر بود. اینها همه یک سوی ماجراست سویه دیگر ماجرا نیز دست یافتن ایران به قدرت مخرب هسته ای است. همگان می دانند ایران در صورت دست یابی به یک بمب هسته ای هم کاری از پیش نخواهد برد اما در این میان باز چنانکه پیشتر گفته و هشدار داده ام قربانیان و گروگان های اصلی این حکومت بی اعتنا به قوانین انسانی مردم ایران خواهند بود، مردمی که امروز نیازمند حمایت های جهانی هستند. مردم ایران نه مذاکرات بی ثمر را که تنها جمهوری اسلامی را قوی تر و گستاخ تر می سازد می خواهند و نه تحریم های حاصل از فعالیت های هسته ای ایران را، آنچه گم کرده آنان است دموکراسی و حق حاکمیت بر سرنوشت خویشتن است و این همه با مذاکره با یک حکومت غاصب فراهم نمی آید.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com
www.bbehbudi.com
ايران چيست و ايرانی کيست؟
احمد امينيان
ويژه خبرنامه گويا
در روند رويداد جنبش سبز و فرگشت آن به سوی خواسته های شهروندی مردم
سالار، در دو گروه اصلی جنبش، يعنی سبزان نظام اسلامی و سبزان گيتايين،
گواه نوشته و پژوهش هايی هستيم که در آن ها شيوه های گوناگون مديريت
غيرمتمرکز در کشور ايران مد نظرقرار گرفته اند. از اين رو، بار ديگر،
همانند اوايل انقلاب و با توجه به رويدادهايی که از آن زمان در جهان و
ايران رخ داده اند، مسئله تنوع گويشی، زبانی، تيره ای، قومی و ملی بار ديگر
به صورت گسترده ای در ميان سياسی کاران، سياستمردان، سياست دانان،
هواداران سياسی و حزبی ايرانی به بحث های داغ کشيده شده است. يعنی ميان همه
کسانی که به نحوی به قدرت، تقسيم آن، اجرا و مديريتش نظردارند. متاسفانه
چيزی که مشهود است و از لابلای کندو کاو های اين سياسيان بر می آيد، عدم
شناخت ايران و تاريخش به عنوان ظرف مفاهيم وجوديش می باشد. يعنی آن چيزهايی
که ماهيت او را ساخته اند و باعث شده اند تا شخصيتی متمايز از ديگر
کشورهای تاريخی داشته باشد.
زمانی که از شناخت تاريخی صحبت می شود منظور دريافت ملزومات وعلت های پيچ و خم داريست که به عنوان مجهولات فرهنگی و مديريتی تا آن حد روشن نشده اند تا ما بتوانيم راه آينده را نه با تقليد، يکسان پنداری يا همانندسازی بلکه با کند و کاو منابع خودی پيش ببريم. متاسفانه شيوه هايی که برای تبيين موضوع اداره کشور ايران به کار برده می شوند آن مديريتی را پيشنهاد می دهند که بيشتر نه بر اساس فرايندی درونی بلکه بر پايه اقتباس های معنايی و ساختاری از فرايند های بيگانه و براساس اتفاقات نا آشنای ديگران خودرا به روز می کند. به روز شدنی که ثمره اش آشفته گی فکری، ايجاد تنش و آب به آسياب نا اهلان ريختن است. اين بدين معناست که انديشه به دليل عدم تامل و تفکر در رويداد های تاريخ ملی اش خلاقيت نداشته، تاثيرپذير است. تاثيراتی که حرکت او را برای بهينه کردن ميدان عملش به سوی همزيستی وخوشبختی مانع می شوند.
برای اينکه در اين جا گفته هايم بهتر فهميده شوند، مناسب می بينم تعريفی از فرهنگ، بنا به قول آرامش دوستدار، به عنوان آن ماهيتی که ايران را متشخص می کند بدهم : « فرهنگ به معنا اعمش آن تماميت بنيادی يا آن کليتی است که در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی، جامعه ای و قومی را معين می کند و آن ها را در برابر نمود های حياتی قوم ديگر مشخص می نمايد،خواه در جنبه ی متعارف خواه در جنبه متعالی. بنابراين چنين مفهمومی می تواند در تخصيصش به جامعه ای معين و واحد اطلاق گردد و آن را از جوامع بيگانه از يک سو و جوامع خويشاوند از سوی ديگر جدا نمايد، يا در توسيعش جوامعی چند را در خويشاوندی و ويژگی های مشترکشان دربرگيرد. به اين قياس می توان مثلن فرهنگ های هلندی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی و انگليسی را از يک سو متفاوت شمرد و از سوی ديگر آنها را در ارگانيسم مسيحيت اروپايی هم پيوند و هم ساخت يافت». زمانی که از مجهولات فرهنگی در امر مديريت ايرانزمين صحبت می کنم همانا منظورم کاوش در بنيادهايی است که در سرتاسر تاريخ ايران شکل های گوناگون مديريتی را ساخته، يکی را مسلط کرده، ديگری را به حاشيه رانده است.
برمبنای تعريف بالا که فرهنگيست، ملت ها پيش از هرچيز حول يک محور بنيادی سامان می يابند. اين محور می تواند چند شاخه و يا تک باشد. در هر دو حال آفريننده دگرديسی های متعددی می تواند بوده، براساس شرايط و اوضاع زمانه خود را نو کرده و يا کهنه بماند. نو شدن يا کهنه ماندن محور لزومن به معنای بهتر شدن يا بدتر بودن نيست بلکه مراد همداستانی يا نا همداستانی با شرايطيست که می توانند شخصيت او را حفظ کرده، اجازه دهند پر بارتر چهره های متنوع ديگری را در روند تاريخش بی آفريند.
البته می دانيم که ملت در مفهوم تازه اش برآمده از تاريخ اروپای غربی است. از اين رو در بطن خود از سويی ناشی از حقی تاريخی، و از سوی ديگر برآمده از مديريت سياسی می باشد. در عين حال مفهوم ملت در ارتباط با شرايط کشورهای غربی و کشورهای نوساخته ی غيرتاريخی دارای معانی گوناگونی در پهنه معرفتی و حقوقی است. از اين رو می توان از ملت های چندفرهنگی، چندزبانی، چندنژادی و يا ملت های تک فرهنگی، تک زبانی و تک نژادی صحبت کرد.
واژه لاتينی که ما مترادف آن را در زبان فارسی و يا ترکی ملت گذاشته ايم ناسيون nation می باشد. اين واژه قدمت بسيار در زبان لاتين و در امپراتوری رم داشته و از اين طريق وارد ديگر زبان های اروپايی به ويژه فرانسوی و انگليسی شده است. معنای آن از ريشه « زايش » برآمده، بيانگر گروهی از آدميان است که از يک مبدا مشترک می باشند.
اوايل سده ۱۹ اين واژه در مفهوم سياسی به معنای « افرادی که دارای اصل يکسانی بوده و تحت حکومت واحد و قوانين مشابهی زندگی می کنند » به کار می رود. در واژه نامه روبرت، ناسيون عبارت از «آن اراده جمعيست که در سرزمين مشخصی حاکميت سياسی خودرا متعين می کند». در واژه نامه زبان فرانسه، ناسيون « مجموعه ای از اشخاص است که در سرزمين مشترکی با هم زندگی می کنند و آگاه از يگانگی تاريخی، فرهنگی و..... خود بوده، هويتی سياسی دارند ».
معنای اساسی ناسيون در مفهوم مدرن همانا جنبه سياسيش می باشد. يعنی مترادف با جماعتی همبسته که خودرا در شکلی سياسی بنياد نهاده، به عنوان شخصی حقوقی دارای اقتدار رای است. از اين رو نسبت با «حاکميت» يا «فرمانروايی» داشته، با آن مترادف می باشد. در ضمن ناسيون معنای مردم peuple نيز می دهد. مردم اسم جمعيست برای مجموعه افرادی که تعیّن سياسی ندارند. فقط درآن هنگامی که اين مردم متمثل به شکل حکومتی می شوند، می توانند به عنوان ناسيون مشخص گردند. البته کسانی از مردم هستند که اهداف سياسی داشته، می کوشند با ايجاد ساختارهای کشوری و حکومتی « مردمی» را تبديل به ملت يا ناسيون کنند. برای همين ناسيوناليست های «بروتن»، «باسک»، «کرس»، «ايرلند»، «که بک» که بخشی از مردم هستند خواهان تشکيل حکومتی مستقل برای مردمشان می باشند تا به صورت يک ناسيون درآيند.
واژه «ناسيون» از نظر حقوقی تعريف نشده است. حقوق بين الملل که بيش از هرچيز برآمده از تجارب تاريخی غرب بطور کلی و اروپا بطور اخص است تنها حکومت های مستقل را با عنوان «ناسيون» به رسميت می شناسد. مثلن در فرانسه شخص حقوقی عمومی « حکومت فرانسه» است. برای همين اگر کشور فرانسه محکوم به دادن غرامتی به يک شخص حقيقی يا حقوقی باشد، از اصطلاح حکومت فرانسه برای بيان اعاده حق استفاده می شود. ناسيون در مفهوم قانون اساسی فرانسه آن مفهوم حقوقيست که بر مبنای آن قوه قانونگذاری اقتدار خودرا بنا بر اراده ملی و نه طبقاتی اعمال می کند. برای همين مجلس قانونگذاری « اسامله ناسيونال Assemblée nationale » ناميده می شود که می توان آن را با تساهل به «گردهمگاه شهروندان» برگرداند. شهروندان حامل اراده آن کسانی هستند که ناسيون را تشکيل می دهند.
اما در گذشته اين مجلس نامش « شامبر د دپوته Chambre des députés » بود که می توان باز با ترجمه ای آزاد آن را به « محل اجتماع نمايندگان » ترجمه کرد. نمايندگان مزبور نه بر مبنای ملی بلکه براساس تقسيمات طبقاتی و منطقه ای برگزيده می شدند. تغييراين اصطلاح و نامگذاری تازه برای قوه قانونگذاری برآمده از ديدگاه فلسفه سياسی فرانسه است. اين چنين «ناسيون» در قانون اساسی جمهوری، به عنوان مجموعه ای از شهروندان که دارای قدرت سياسی هستند تعريف شده است. بدين معنا که شهروندان بنا برحق اعمال قدرت در مديريت کشور بيانگر حاکميت ملی بر کشورمی باشند.
چنين رويکردی برآمده از اصل مديريت دموکراتيک بوده ، ارتباط تنگاتنگ فلسفی - سياسی با آن دارد. اين اصل در روند تاريخ مدرن فرانسه و با توجه به شرايط داخلی و جهانی آن اشکال گوناگون ساختار سياسی فرانسه را يکی پس از ديگری تعیّن بخشيده است. ديده می شود که اين کار نه در ارتباط با فرانسه به عنوان کشور بلکه با فرانسويان، به ويژه از اوايل سده نوزدهم، به عنوان عاملين بنيانگذار کشور تلقی شده، تا فرانسه و حاکميت ملی اش را تداوم بخشند. همين اصل در کشورهای تاريخی اروپا با توجه به مقتضيات فرهنگی، سرزمينی، اقتصادی و سياسی مديريت شده است. از همين رو ما شاهد ساختار های سياسی گوناگونی از جمله پادشاهی تمايزنگر در انگلستان يا هلند، جمهوری غيرمتمرکز در آلمان و جمهوری جهان شمول در فرانسه هستيم. جوهر همه اين ساختار ها همانا مديريت « حقوق شهروندی » و اصل دموکراتيک بر مبنای شرايط تاريخی هر فرهنگ می باشد.
مفهوم «ناسيون» نه در ارتباط با اصل دموکراتيک بلکه به عنوان شناسايی مشروع و قانونی جماعت های همگن دينی و مذهبی از طريق ترکان عثمانی با واژه « ملت » و در تقابل نظامی سياسی با غرب وارد گفتمان نوخواهی سياسی در سلطنت عثمانی و فضای فرهنگ سياسی اسلامی شد. اطلاق اين مفهوم بدين ترتيب طبيعتن معنای دموکراتيک «ناسيون» را نمی توانست تداعی کند. بلکه سخن از واحد های اجتماعی سياسی داشت که مشروعيتشان از دين و مذهب ناشی می شد. همين مسئله فرايند ملی را درسه واحد يا حوزه تاريخی اسلام، يعنی عربی، ايرانی و ترکی جدا از روند غربی رقم زد.
اما با اين حال استفاده از واژه «ملت» که مندرج در ضرورت تاريخی فرهنگ اسلامی حاکم بود، افق معنا و نگرش آن را به علت تاثرش از فرهنگ سياسی غرب به سوی فرايندی بيرونی و مردمی رهنمون شد. چيزی که باعث گشت نه دين بلکه دينداران موضوع مديريت قرار بگيرند. اين چنين حکومت با توجه به حقوق اسلامی می بايستی وجود مجموعه ای از افراد را که از يک ريشه برآمده، در واحدی اجتماعی سياسی گرد آمده بودند به رسميت بشمرد. شمار اين واحد ها با توجه به سنت سياسی - شرعی سلطنت عثمانی در سه گروه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان و نه اسلام، يهوديت و مسيحيت تعيين می شد. به همين دليل دو گانه گی دين و دولت جای خودرا به دولت و ملت يا ملل داد و حکومت نه در برابر يا با نهاد دينی و خود دين بلکه با واحد اجتماعی- سياسی- دينی ِمتشکل از مومئنين رو در رو قرارگرفت تا آنان را مديريت کند. همين مفهوم در سده نوزدهم به دنبال ارتباط گسترده ايرانيان نوخواه با عثمانيان وارد فرهنگ سياسی اجتماعی ايران می شود. در اين زمان تلقی حکومت ازمردم عبارت از عوام رعيتی بودند که با نام اهالی ايران تحت حاکميت «شاه اسلام» به ايران وابسته و ساکن آن محسوب می شدند. در اين جا لازم می دانم مطلبی را در ارتباط با نقش مفهوم «اهالی» در فرگشت معنای ملت خاطرنشان سازم.
اصطلاح « اهل » معنای وابستگی به جايی، چيزی يا امری را تداعی می کند. در عين حال کس يا کسانی را می نامد که در ارتباط با جايی، چيزی يا امری به رسميت شناخته شده، دارای « حق» نسبت به اين ها هستند. آنان با وابستگيشان و به رسميت شناخته شدنشان بخشی لاينفک از تاريخ و هستی آن جا، چيز يا امر می باشند: کسانی اند که اهليت داشته و اهلی هستند. بدين معنا که قوانين ناشی از موضوع اهليتشان بر آنان جاريست. بدين ترتيب است که ما در زبان فارسی « اهل سنت»، « اهل عشق»، «اهل کوچه»، « اهل منطقه»، « اهل جنگ» و « حيوان اهلی» داريم.
با ورود واژه ملت در گفتار سياسی مخالفان دستگاه عرفی- استبدادی و فرگشت آرام آرام دو عنصر بنيادين فرمانروايی ايرانزمين در چهره «دين و دولت» به سوی طرح حاکميتی نوين در سيمای «دولت و ملت»، مفهوم «اهالی ايران» در واحدی منسجم به عنوان «ملت» با دو وجه جماعت دينی همبسته و مردم تاريخی هم ريشه متجلی می شود. چيزی که به اين واحد منسجم از سويی مشروعيتی اسلامی داده، از سوی ديگر آن را به عنوان ايرانی بودن مشروعيت و مقبوليت تازه ای می دهد. اين فرايند برآمده از قابليت وجودی نسب نامه فرهنگی ايران است. نسب نامه ای که حول آن همه رويداد های تاريخی ايران تماميت و يا کليتی را از زمان صفويه تشکيل داده تا در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی،جامعه ای و ملی ايران را معين کرده، او را در آغاز از ديگر اقوام و سپس از ديگر مليت ها مشخص نموده باشد.
در کشور ما از سده نوزدهم ، به دنبال جدايی افغانستان و مناطق شمالی از ايران و اوايل سده بيستم در پی انقلاب بلشويکی و نظام استالينی تنوع قومی- تاريخی ايرانی محور سياست های بيگانه قرارگرفت تا آرام آرام زمينه گفتمانی « دگربودن» را با اصطلاحات تفاوت فرهنگی، زبانی، نژادی در هئيت ملت و مليت سازی برای حق تعيين سرنوشت همراه با شکل های گوناگون مديريت سياسی خودمختار و جمهوری های منطقه ای جای بيندازند. متاسفانه آن چنان حلقه کند و کاو و پژوهش های تاريخی فرهنگی ايرانيان تنگ بود که لزومن برای هر گفته، نوشته، استدلال و يا انديشه ای در باره ايران و سرنوشتش چاره ای جز ترجمه و استفاده از برکات ديگران نبود. اين چنين روشنفکران سياسی متعهد و دادخواهی پيدا شدند که در پی آزادی گرده نادانی را هم برخود و هم بر ديگران چنان بارکردند که تاکنون آن را می کشيم. اينان دانسته يا ندانسته وسيله ای شدند تا اصطلاحات هيچ گاه سنجيده نشده دوران استالينی و سلطه بيگانه وارد زندگی سياسی ايرانزمين شود. شناسايی گونه های انديشيدن اين روشنفکران و چرايی آن به خوبی توسط آرامش دوستداربا توجه به مفهوم «دينخويی» در دو کتاب «درخشش های تيره » و « خويشاوندی پنهان » وارسيده شده و نيازی به تکرار آن در اين جا نيست. اما چه کار خوبی بود اگر پيش از اين که در باره مسائل ايران و ايرانيان با توجه به تجارب غرب و ارجاعات بيگانه صحبت شود، در اين دو کتاب قدری تامل و تعمق می شد تا ذهنيت ترجمه وخويشاوندی ساختگی ما با رويدادهای نازيسته غربی از سوی ما سرچشمه انديشه ما روشنفکران و چيز نويسان نباشند. آزادی انديشه و شناخت پديدارها از ديدگاه من هميشه وابسته به آن رويکرد درونی هستند که با خود برخود تاخته، می پرسد، می سنجد، می آفريند و می سازد.
احمد امينيان
ahmadaminian@hotmail.com
زمانی که از شناخت تاريخی صحبت می شود منظور دريافت ملزومات وعلت های پيچ و خم داريست که به عنوان مجهولات فرهنگی و مديريتی تا آن حد روشن نشده اند تا ما بتوانيم راه آينده را نه با تقليد، يکسان پنداری يا همانندسازی بلکه با کند و کاو منابع خودی پيش ببريم. متاسفانه شيوه هايی که برای تبيين موضوع اداره کشور ايران به کار برده می شوند آن مديريتی را پيشنهاد می دهند که بيشتر نه بر اساس فرايندی درونی بلکه بر پايه اقتباس های معنايی و ساختاری از فرايند های بيگانه و براساس اتفاقات نا آشنای ديگران خودرا به روز می کند. به روز شدنی که ثمره اش آشفته گی فکری، ايجاد تنش و آب به آسياب نا اهلان ريختن است. اين بدين معناست که انديشه به دليل عدم تامل و تفکر در رويداد های تاريخ ملی اش خلاقيت نداشته، تاثيرپذير است. تاثيراتی که حرکت او را برای بهينه کردن ميدان عملش به سوی همزيستی وخوشبختی مانع می شوند.
برای اينکه در اين جا گفته هايم بهتر فهميده شوند، مناسب می بينم تعريفی از فرهنگ، بنا به قول آرامش دوستدار، به عنوان آن ماهيتی که ايران را متشخص می کند بدهم : « فرهنگ به معنا اعمش آن تماميت بنيادی يا آن کليتی است که در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی، جامعه ای و قومی را معين می کند و آن ها را در برابر نمود های حياتی قوم ديگر مشخص می نمايد،خواه در جنبه ی متعارف خواه در جنبه متعالی. بنابراين چنين مفهمومی می تواند در تخصيصش به جامعه ای معين و واحد اطلاق گردد و آن را از جوامع بيگانه از يک سو و جوامع خويشاوند از سوی ديگر جدا نمايد، يا در توسيعش جوامعی چند را در خويشاوندی و ويژگی های مشترکشان دربرگيرد. به اين قياس می توان مثلن فرهنگ های هلندی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی و انگليسی را از يک سو متفاوت شمرد و از سوی ديگر آنها را در ارگانيسم مسيحيت اروپايی هم پيوند و هم ساخت يافت». زمانی که از مجهولات فرهنگی در امر مديريت ايرانزمين صحبت می کنم همانا منظورم کاوش در بنيادهايی است که در سرتاسر تاريخ ايران شکل های گوناگون مديريتی را ساخته، يکی را مسلط کرده، ديگری را به حاشيه رانده است.
برمبنای تعريف بالا که فرهنگيست، ملت ها پيش از هرچيز حول يک محور بنيادی سامان می يابند. اين محور می تواند چند شاخه و يا تک باشد. در هر دو حال آفريننده دگرديسی های متعددی می تواند بوده، براساس شرايط و اوضاع زمانه خود را نو کرده و يا کهنه بماند. نو شدن يا کهنه ماندن محور لزومن به معنای بهتر شدن يا بدتر بودن نيست بلکه مراد همداستانی يا نا همداستانی با شرايطيست که می توانند شخصيت او را حفظ کرده، اجازه دهند پر بارتر چهره های متنوع ديگری را در روند تاريخش بی آفريند.
البته می دانيم که ملت در مفهوم تازه اش برآمده از تاريخ اروپای غربی است. از اين رو در بطن خود از سويی ناشی از حقی تاريخی، و از سوی ديگر برآمده از مديريت سياسی می باشد. در عين حال مفهوم ملت در ارتباط با شرايط کشورهای غربی و کشورهای نوساخته ی غيرتاريخی دارای معانی گوناگونی در پهنه معرفتی و حقوقی است. از اين رو می توان از ملت های چندفرهنگی، چندزبانی، چندنژادی و يا ملت های تک فرهنگی، تک زبانی و تک نژادی صحبت کرد.
واژه لاتينی که ما مترادف آن را در زبان فارسی و يا ترکی ملت گذاشته ايم ناسيون nation می باشد. اين واژه قدمت بسيار در زبان لاتين و در امپراتوری رم داشته و از اين طريق وارد ديگر زبان های اروپايی به ويژه فرانسوی و انگليسی شده است. معنای آن از ريشه « زايش » برآمده، بيانگر گروهی از آدميان است که از يک مبدا مشترک می باشند.
اوايل سده ۱۹ اين واژه در مفهوم سياسی به معنای « افرادی که دارای اصل يکسانی بوده و تحت حکومت واحد و قوانين مشابهی زندگی می کنند » به کار می رود. در واژه نامه روبرت، ناسيون عبارت از «آن اراده جمعيست که در سرزمين مشخصی حاکميت سياسی خودرا متعين می کند». در واژه نامه زبان فرانسه، ناسيون « مجموعه ای از اشخاص است که در سرزمين مشترکی با هم زندگی می کنند و آگاه از يگانگی تاريخی، فرهنگی و..... خود بوده، هويتی سياسی دارند ».
معنای اساسی ناسيون در مفهوم مدرن همانا جنبه سياسيش می باشد. يعنی مترادف با جماعتی همبسته که خودرا در شکلی سياسی بنياد نهاده، به عنوان شخصی حقوقی دارای اقتدار رای است. از اين رو نسبت با «حاکميت» يا «فرمانروايی» داشته، با آن مترادف می باشد. در ضمن ناسيون معنای مردم peuple نيز می دهد. مردم اسم جمعيست برای مجموعه افرادی که تعیّن سياسی ندارند. فقط درآن هنگامی که اين مردم متمثل به شکل حکومتی می شوند، می توانند به عنوان ناسيون مشخص گردند. البته کسانی از مردم هستند که اهداف سياسی داشته، می کوشند با ايجاد ساختارهای کشوری و حکومتی « مردمی» را تبديل به ملت يا ناسيون کنند. برای همين ناسيوناليست های «بروتن»، «باسک»، «کرس»، «ايرلند»، «که بک» که بخشی از مردم هستند خواهان تشکيل حکومتی مستقل برای مردمشان می باشند تا به صورت يک ناسيون درآيند.
واژه «ناسيون» از نظر حقوقی تعريف نشده است. حقوق بين الملل که بيش از هرچيز برآمده از تجارب تاريخی غرب بطور کلی و اروپا بطور اخص است تنها حکومت های مستقل را با عنوان «ناسيون» به رسميت می شناسد. مثلن در فرانسه شخص حقوقی عمومی « حکومت فرانسه» است. برای همين اگر کشور فرانسه محکوم به دادن غرامتی به يک شخص حقيقی يا حقوقی باشد، از اصطلاح حکومت فرانسه برای بيان اعاده حق استفاده می شود. ناسيون در مفهوم قانون اساسی فرانسه آن مفهوم حقوقيست که بر مبنای آن قوه قانونگذاری اقتدار خودرا بنا بر اراده ملی و نه طبقاتی اعمال می کند. برای همين مجلس قانونگذاری « اسامله ناسيونال Assemblée nationale » ناميده می شود که می توان آن را با تساهل به «گردهمگاه شهروندان» برگرداند. شهروندان حامل اراده آن کسانی هستند که ناسيون را تشکيل می دهند.
اما در گذشته اين مجلس نامش « شامبر د دپوته Chambre des députés » بود که می توان باز با ترجمه ای آزاد آن را به « محل اجتماع نمايندگان » ترجمه کرد. نمايندگان مزبور نه بر مبنای ملی بلکه براساس تقسيمات طبقاتی و منطقه ای برگزيده می شدند. تغييراين اصطلاح و نامگذاری تازه برای قوه قانونگذاری برآمده از ديدگاه فلسفه سياسی فرانسه است. اين چنين «ناسيون» در قانون اساسی جمهوری، به عنوان مجموعه ای از شهروندان که دارای قدرت سياسی هستند تعريف شده است. بدين معنا که شهروندان بنا برحق اعمال قدرت در مديريت کشور بيانگر حاکميت ملی بر کشورمی باشند.
چنين رويکردی برآمده از اصل مديريت دموکراتيک بوده ، ارتباط تنگاتنگ فلسفی - سياسی با آن دارد. اين اصل در روند تاريخ مدرن فرانسه و با توجه به شرايط داخلی و جهانی آن اشکال گوناگون ساختار سياسی فرانسه را يکی پس از ديگری تعیّن بخشيده است. ديده می شود که اين کار نه در ارتباط با فرانسه به عنوان کشور بلکه با فرانسويان، به ويژه از اوايل سده نوزدهم، به عنوان عاملين بنيانگذار کشور تلقی شده، تا فرانسه و حاکميت ملی اش را تداوم بخشند. همين اصل در کشورهای تاريخی اروپا با توجه به مقتضيات فرهنگی، سرزمينی، اقتصادی و سياسی مديريت شده است. از همين رو ما شاهد ساختار های سياسی گوناگونی از جمله پادشاهی تمايزنگر در انگلستان يا هلند، جمهوری غيرمتمرکز در آلمان و جمهوری جهان شمول در فرانسه هستيم. جوهر همه اين ساختار ها همانا مديريت « حقوق شهروندی » و اصل دموکراتيک بر مبنای شرايط تاريخی هر فرهنگ می باشد.
مفهوم «ناسيون» نه در ارتباط با اصل دموکراتيک بلکه به عنوان شناسايی مشروع و قانونی جماعت های همگن دينی و مذهبی از طريق ترکان عثمانی با واژه « ملت » و در تقابل نظامی سياسی با غرب وارد گفتمان نوخواهی سياسی در سلطنت عثمانی و فضای فرهنگ سياسی اسلامی شد. اطلاق اين مفهوم بدين ترتيب طبيعتن معنای دموکراتيک «ناسيون» را نمی توانست تداعی کند. بلکه سخن از واحد های اجتماعی سياسی داشت که مشروعيتشان از دين و مذهب ناشی می شد. همين مسئله فرايند ملی را درسه واحد يا حوزه تاريخی اسلام، يعنی عربی، ايرانی و ترکی جدا از روند غربی رقم زد.
اما با اين حال استفاده از واژه «ملت» که مندرج در ضرورت تاريخی فرهنگ اسلامی حاکم بود، افق معنا و نگرش آن را به علت تاثرش از فرهنگ سياسی غرب به سوی فرايندی بيرونی و مردمی رهنمون شد. چيزی که باعث گشت نه دين بلکه دينداران موضوع مديريت قرار بگيرند. اين چنين حکومت با توجه به حقوق اسلامی می بايستی وجود مجموعه ای از افراد را که از يک ريشه برآمده، در واحدی اجتماعی سياسی گرد آمده بودند به رسميت بشمرد. شمار اين واحد ها با توجه به سنت سياسی - شرعی سلطنت عثمانی در سه گروه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان و نه اسلام، يهوديت و مسيحيت تعيين می شد. به همين دليل دو گانه گی دين و دولت جای خودرا به دولت و ملت يا ملل داد و حکومت نه در برابر يا با نهاد دينی و خود دين بلکه با واحد اجتماعی- سياسی- دينی ِمتشکل از مومئنين رو در رو قرارگرفت تا آنان را مديريت کند. همين مفهوم در سده نوزدهم به دنبال ارتباط گسترده ايرانيان نوخواه با عثمانيان وارد فرهنگ سياسی اجتماعی ايران می شود. در اين زمان تلقی حکومت ازمردم عبارت از عوام رعيتی بودند که با نام اهالی ايران تحت حاکميت «شاه اسلام» به ايران وابسته و ساکن آن محسوب می شدند. در اين جا لازم می دانم مطلبی را در ارتباط با نقش مفهوم «اهالی» در فرگشت معنای ملت خاطرنشان سازم.
اصطلاح « اهل » معنای وابستگی به جايی، چيزی يا امری را تداعی می کند. در عين حال کس يا کسانی را می نامد که در ارتباط با جايی، چيزی يا امری به رسميت شناخته شده، دارای « حق» نسبت به اين ها هستند. آنان با وابستگيشان و به رسميت شناخته شدنشان بخشی لاينفک از تاريخ و هستی آن جا، چيز يا امر می باشند: کسانی اند که اهليت داشته و اهلی هستند. بدين معنا که قوانين ناشی از موضوع اهليتشان بر آنان جاريست. بدين ترتيب است که ما در زبان فارسی « اهل سنت»، « اهل عشق»، «اهل کوچه»، « اهل منطقه»، « اهل جنگ» و « حيوان اهلی» داريم.
با ورود واژه ملت در گفتار سياسی مخالفان دستگاه عرفی- استبدادی و فرگشت آرام آرام دو عنصر بنيادين فرمانروايی ايرانزمين در چهره «دين و دولت» به سوی طرح حاکميتی نوين در سيمای «دولت و ملت»، مفهوم «اهالی ايران» در واحدی منسجم به عنوان «ملت» با دو وجه جماعت دينی همبسته و مردم تاريخی هم ريشه متجلی می شود. چيزی که به اين واحد منسجم از سويی مشروعيتی اسلامی داده، از سوی ديگر آن را به عنوان ايرانی بودن مشروعيت و مقبوليت تازه ای می دهد. اين فرايند برآمده از قابليت وجودی نسب نامه فرهنگی ايران است. نسب نامه ای که حول آن همه رويداد های تاريخی ايران تماميت و يا کليتی را از زمان صفويه تشکيل داده تا در چهره های گوناگون هماهنگش جلوه های فردی،جامعه ای و ملی ايران را معين کرده، او را در آغاز از ديگر اقوام و سپس از ديگر مليت ها مشخص نموده باشد.
در کشور ما از سده نوزدهم ، به دنبال جدايی افغانستان و مناطق شمالی از ايران و اوايل سده بيستم در پی انقلاب بلشويکی و نظام استالينی تنوع قومی- تاريخی ايرانی محور سياست های بيگانه قرارگرفت تا آرام آرام زمينه گفتمانی « دگربودن» را با اصطلاحات تفاوت فرهنگی، زبانی، نژادی در هئيت ملت و مليت سازی برای حق تعيين سرنوشت همراه با شکل های گوناگون مديريت سياسی خودمختار و جمهوری های منطقه ای جای بيندازند. متاسفانه آن چنان حلقه کند و کاو و پژوهش های تاريخی فرهنگی ايرانيان تنگ بود که لزومن برای هر گفته، نوشته، استدلال و يا انديشه ای در باره ايران و سرنوشتش چاره ای جز ترجمه و استفاده از برکات ديگران نبود. اين چنين روشنفکران سياسی متعهد و دادخواهی پيدا شدند که در پی آزادی گرده نادانی را هم برخود و هم بر ديگران چنان بارکردند که تاکنون آن را می کشيم. اينان دانسته يا ندانسته وسيله ای شدند تا اصطلاحات هيچ گاه سنجيده نشده دوران استالينی و سلطه بيگانه وارد زندگی سياسی ايرانزمين شود. شناسايی گونه های انديشيدن اين روشنفکران و چرايی آن به خوبی توسط آرامش دوستداربا توجه به مفهوم «دينخويی» در دو کتاب «درخشش های تيره » و « خويشاوندی پنهان » وارسيده شده و نيازی به تکرار آن در اين جا نيست. اما چه کار خوبی بود اگر پيش از اين که در باره مسائل ايران و ايرانيان با توجه به تجارب غرب و ارجاعات بيگانه صحبت شود، در اين دو کتاب قدری تامل و تعمق می شد تا ذهنيت ترجمه وخويشاوندی ساختگی ما با رويدادهای نازيسته غربی از سوی ما سرچشمه انديشه ما روشنفکران و چيز نويسان نباشند. آزادی انديشه و شناخت پديدارها از ديدگاه من هميشه وابسته به آن رويکرد درونی هستند که با خود برخود تاخته، می پرسد، می سنجد، می آفريند و می سازد.
احمد امينيان
ahmadaminian@hotmail.com