روزت گرامی مادر
به امید رهایی همه ی مادران در بند
به امید لبخندهای مادران چشم انتظار
به امید بازگشت همه آزادیخواهان وطن به آغوش مادران و فرزندانشان
کاوه قاسمی کرمانشاهی -
در گفتوگویی که با یوسف عزیزی بنیطرف به مناسبت چهارمین سالگرد کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز انجام دادهایم، وی بیش از آنکه صرفاً در مورد کمپین صحبت کند، عموماً به وضعیت زنان عرب و ستم مضاعفی که به واسطهی جنسیت و ملیت بر ایشان میرود پرداخته است. این فعال عرب همچنین از همکاری بین جنبشهای برابری خواه و لزوم توجه فعالان جنبش زنان، به ویژه در کمپین به وضعیت خاص زنان عرب در ایران سخن میگوید. گفتوگو با بنیطرف در ادامهی سلسله مصاحبهها با عنوان "کمپین از نگاهی دیگر" صورت گرفته و در کنار دیگر افراد مصاحبه شونده از طیفهای مختلف، این بار نظر یکی از فعالان حقوق ملی را جویا شدهایم.
در آغاز میخواهیم نظرتان را به عنوان یک فعال حقوق ملی در مورد بهکارگیری اصطلاحات "ملت"، "قوم" یا "اقلیت ملی" برای هممیهنان ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن در ایران بدانیم و اینکه مباحث و تعاریف این چنینی تا چه حد مردمحور هستند و نقش زنان در پرداختن به آنها چیست؟
از دوران مشروطیت و آغاز رواج اصطلاحات نوین سیاسی، اندیشمندان و فعالان حوزه سیاست، اصطلاح "ایران کثیرالمله" را به کار گرفتند. این اصطلاح نمود ذهنی واقعیت عینی چند ملیتی جامعهی ایران است. از دیرباز ملل و اقوام چندی در این سرزمین زیستهاند که شما به عمدهترین آنها در عصر حاضر اشاره کردید. ضمناً برخی از جامعه شناسان معتقدند که در ایران هیچ ملتی در اکثریت نیست و این کشور از مجموعهای از اقلیتها شامل: فارسها، ترکها، کردها، عربها، بلوچها، ترکمنها، لرها، بختیاریها، مازندرانیها، تالشها، گیلکها، ارمنیها و دیگران تشکیل میشود. مثلاً شما در این موزاییک ملی نمیتوانید ترکها یا فارسها را یک اقلیت بنامید.
قوم یک اصطلاح قدیمی و آرکاییک است و در زبان فارسی به گروههای انسانی کوچرو اطلاق میشود؛ مثل قوم مغول یا قوم تاتار. گرچه ترکها، کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها از نظر جامعه شناسی سیاسی از ویژگیهای یک ملت برخوردارند، اما با توجه به اینکه هنوز به حقوق کامل سیاسی خود دست نیافتهاند و از حاکمیت ملی (حتا در حوزه ایران واحد فدرال) برخوردار نیستند، لذا برای پرهیز از تداخل اصطلاحات سیاسی در عرصهی ملی و بینالمللی، به منظور تعریف ملل غیرفارس در ایران از واژههایی همچون "ملیت"، "خلق" یا "قومیت" استفاده میشود.
از آنجا که ایران همچون دیگر جوامع شرقی یک جامعهی مردسالار است، در بسیاری از عرصههای اجتماعی و سیاسی، مردان بیش از زنان در حوزهی نظری فعالیت کردهاند. اما در یکی دو دههی اخیر نقش زنان ملیتهای ستمدیده در فرایند کوشش برای دستیابی به برابری حقوقی با ملت مسلط، بیشتر شده است. ما این را در سالهای آزادیهای نسبی دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و شکوفایی مبارزه این ملیتها در میان عربها، کردها، ترکها و سایر ملیتها مشاهده کردیم. حتا در سالهای اخیر که با سرکوب و زندان و اعدام مشخص میشود، ما ردپای زنان فعال کرد، ترک و عرب را در سازمانهای سیاسی و مدنی و در زندانها و حتی پای چوبههای دار میبینیم. من درباره بلوچها و ترکمنها اطلاعات دقیقی ندارم و نمیتوانم نظر بدهم اما بعید میدانم که زنان این دو ملیت در عرصههای مبارزه برای دستیابی به حقوق ملی حضور نداشته باشند.
آیا بین نیازها و خواستهای زنان این ملیتها که عموماً هم در مناطق مرزی و حاشیهایی کشور سکونت دارند با دیگر زنان هموطنشان در مرکز تفاوتی وجود دارد؟ مسائل و مشکلات خاص این زنان، به ویژه زنان عرب را چه میدانید؟
شما واژه "مرکز" را به کار گرفتید که اصطلاح جامعه شناسیک خوبی است و البته از نظر مفهوم علمی صرفاً جنبهی جغرافیایی ندارد. مثلاً در سطح جهانی ما "مرکز" یعنی اروپا و آمریکا و پیرامون یعنی جهان سوم را داریم. در ایران نیز در برابر "مرکز" یعنی پایتخت و چند شهر نورچشمی، پیرامون قرار میگیرد که همان مناطق ملیتهای غیرفارس هستند. اگر نه همهی جمعیت این ملیتها تنها در حاشیهی ایران سکونت ندارند و به نوعی در سطح ایران پراکندهاند.
تفاوت زنان ملیتهای غیرفارس با زنان فارس این است که آنان افزون بر نابرابری جنسیتی برخاسته از تبعیض جنسی (که وجه اشتراکشان با زنان فارس است) از نابرابری ملی (قومی) نیز رنج میبرند. یعنی آنان همچون مردان ترک و عرب در معرض تبعیض نژادی و یا همچون لر و گیلک در معرض تحقیر قومی هستند. دوستی در این زمینه میگفت "باید یک زن یا یک عرب باشی تا بدانی ستم وارده بر یک زن یا یک عرب در ایران چیست". حال اگر زن عرب باشی، این ستم و تبعیض دو برابر میشود.
زن غیرفارس همچون مرد غیرفارس از همان دوران کودکی مفهوم تبعیض را حس میکند، زیرا نظام فارس سالار او را از ابتداییترین حقوق انسانی خود یعنی آموزش به زبان مادریاش محروم میکند. و او از این بابت زجر میکشد و رنج میبرد. کودک غیرفارس ـ چه پسر و چه دختر ـ مجبور است در کلاس اول ابتدایی علاوه بر الفبای فارسی زبان دومی را نیز یاد بگیرد که همان زبان فارسی است. در صورتی که همگنان فارس وی فقط الفبای زبان خود را میآموزند. از این رو از همان آغاز مسابقهی زندگی وزنهای را به گردن کودک غیرفارس میآویزند و امتیازی را به همکلاسی فارسش میدهند که باعث اختلال در سیستم زبانی و مغزی وی میشود. وی دچار عقب ماندگی زبانی و در نتیجه عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی میشود. این عقب ماندگی عمدی است و در واقع نوعی عقب نگه داشتن است. این همان نقطهی آغازین نابرابری ملی است.
زن غیرفارس بعدها این تبعیض را ـ به موازات تبعیض جنسی ـ در دیگر عرصههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی لمس میکند. اینجاست که ستم ملی تبلور مییابد و زنان ملیتهای غیرفارس همچون مردان، ضرورت برابری زبانی، فرهنگی و سیاسی را با پوست و خونشان احساس میکنند. البته باید گفت که در این زمینه در میان خود ملیتهای غیرفارس نیز تفاوتهایی وجود دارد. مثلاً قید و بندهای سنتها بر دست و پای زنان بلوچ ـ شاید ـ بیشتر از زنان عرب و نزد اینان بیش از زنان کُرد و آذربایجانی است. یا بهتر بگوییم میزان رهایی از زنجیرهای سنتی در میان اینان بیش از آنان است.
«سنت» را قید و بندی بر دست و پای زنان عنوان کردید. فکر میکنید ساختار تبعیضهای جنسیتی بیشتر ملهم از سنتهای غلط رایج در جامعه است یا ناشی از قوانین وضع شده توسط حکومت؟
ساختار تبعیضهای جنسیتی در درجهی نخست ملهم از عرف و سنتهای جامعه است که اصولاً قوانین بر اساس آنها ساخته و پرداخته میشوند. سنتهای غلط، همان غل و زنجیری است که زن را برده شرایط موجود میکند. وی بر اثر این سنتهای پوسیده به موجودی منفعل تبدیل میشود که شرایط فلاکت بار خود را ناشی از قضا و قدر میداند. اما اگر این سنتها تضعیف شود زن میتواند راحتتر با قوانین زن ستیز مبارزه کند و برای تغییر آنها بکوشد. شما حتماً ماجرای زن عرب یکی از روستاهای اهواز را به یاد دارید که در اردیبهشت 86 با پای خود به گور رفت! پدر وی که از صحبتهایی که در روستا درباره روابط جنسی دخترش گفته میشد به ستوه آمده بود، او را شبانه با خود به گورستان برد. زن با دست خود به پدر کمک کرد تا گور کنده شود و سپس در لحد دراز کشید و سرنوشت سیاه خود را پذیرفت. تنها وصیتش به پدر مواظبت از دختر کوچکش بود.
این حادثه در قرن بیست و یکم و در جمهوری اسلامی ایران رخ داده است. در اینجا علاوه بر سنتهای غلط، حاکمیت نیز شریک جرم است. زیرا اجازه نمیدهد زنان و مردان روشنفکر عرب با تشکیل سازمانهای مدنی ویژه زنان به زبان همان مردم با تودههای مردم صحبت کنند و فرهنگ و آگاهیهای اجتماعی آنان را بالا ببرند. حاکمیت مردم را از داشتن نهادهای مدنی، روزنامه و رسانه و هر وسیله روشنگری دیگر ـ به زبان مادریشان، یعنی عربی ـ محروم کرده است. خود نیز جز ترویج خرافات و بازتولید سنتهای غلط گذشته هیچ کاری انجام نمیدهد. متأسفانه فعالان زن و حرکتهای سراسری زنان نیز تا کنون نتوانستهاند برای حل این مشکلات گامی در جهت نزدیکی به زنان عرب اهوازی بردارند.
شما دلیل بیتوجهی فعالان زن در مرکز به وضعیت خاص زنان عرب یا بلوچ و نیز عدم اعتراض جمعی زنان این مناطق و همراهیشان با حرکتهای برابری خواهانهی سراسری را چه میدانید؟ مثلاً اگر در اینجا کمپبن یک میلیون امضا را به عنوان گستردهترین حرکت سراسری زنان طی سالهای اخیر در نظر بگیریم. با توجه به سابقهی فعالیت 4 سالهی آن، در حالی که فعالان کمپین در آذربایجان و کردستان توانستهاند همپای دیگر کنشگران این حرکت در سراسر ایران فعالیتهای چشمگیری در مناطق خود داشته باشند. اما متأسفانه کمترین نشانهای از حضور و فعالیت زنان عرب و بلوچ و ترکمن در کمپین دیده میشود.
هر چند من فکر نمیکنم فعالان کمپین در آذربایجان و کردستان همپای دیگر کنشگران در تهران یا سایر مناطق مرکزی ایران باشند، ولی این را درست میدانم که فعالیت زنان ترک و کُرد قابل قیاس با فعالیت زنان عرب و بلوچ یا ترکمن نیست و از آنها جلوتر است.
عوامل چندی در این زمینه نقش دارند: نخست جمعیت. یعنی جمعیت ترکها و کردها از سه ملیت یاد شده بیشتر است. دوم سابقه مبارزاتی. بیگمان همه خلق های غیرفارس دارای تاریخ مبارزاتی درازی علیه ستم ملی هستند. آنان در این هشتاد و اندی سال بارها شاهد قیامها و خیزشهای مختلف ـ و حتا خونین ـ برای دستیابی به حقوق ملی خود بودهاند، اما پیکار ترکان و کردان منظمتر و سازمان یافتهتر از نبرد عربها و ترکمنها و بلوچها بوده است. ترکها و کردها به علت جمعیت بیشتر و طبعاً فعالان فزونتر و نیز نزدیکی به پایتخت ـ در قیاس با عربها و بلوچها ـ توانستهاند ادبیات خود را به جنبشهای به اصطلاح سراسری تحمیل کنند. در این زمینه نباید نقش مذهب و همان سنتهای دست و پاگیر قبیلهای را فراموش کرد که با جان سختی به حیات خود ادامه میدهند. این سنتهای زن ستیز در میان عربها و بلوچها و ترکمنها ـ بیش از سایر ملیتها ـ مانع اصلی مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی است.
به اینها باید فضای شدیداً امنیتی در اقلیم اهواز (خوزستان) و سیستان و بلوچستان را اضافه کنیم. نیز دیدگاه برخی از فعالان زن مرکز نشین را هم نباید فراموش کرد که به علت پیشداوریهای مذهبی یا نژادی علاقهای به کار در میان زنان بلوچ یا عرب ندارند. به ویژه رسوبات ضدعربی که ریشه در تاریخ و جغرافیا دارد و آگاهانه یا ناآگاهانه در ذهن برخی از زنان فعال فارس وجود دارد باعث میشود که این فعالان رغبتی به کار در میان زنان عرب نداشته باشند. اگر هم به آن استان میروند صرفاً با زنان اقلیت فارس تماس میگیرند. ارتباط با تودههای زنان عرب نیاز دارد که فعالان کمپین یک ملیون امضا یا هر تشکل و حرکت دیگر زنان با زنان آگاه و روشنفکر عرب که فارسی میدانند ارتباط برقرار کنند تا اینان واسطهی تماس با تودههای زنان عرب شوند. زیرا تماس با زنان عرب نیاز به دانستن زبان آنان دارد. فراموش نکنیم که نوعی بیاعتمادی قومی نیز وجود دارد.
به نظر میرسد کمپین یک میلیون امضا با توجه به شرایط سیاسی و فشارهای جناحهای تندرو حاکمیت و لایههای سنتی و مذهبی متعصب جامعه، در ابتدای کار چارهای جز طرح حداقلی مطالبات زنان را نداشته است. و البته فقط بدین وسیله میتوانست طیف وسیعی از جامعه زنان و هوادارانشان را زیر پرچم خود گرد آورد.
شما میدانید که برخی از افراد، درکی از مسالهی زنان یا ملیتهای غیرفارس ندارند و تکیه کلامشان این است که بر همه مردم ایران به یکسان ستم میرود. اینان درکی از ستم ملی و ستم جنسی ندارند که باید سعی کرد این مفاهیم را برای بخشهای گستردهتری از مردمان جامعهی ایران توضیح داد.
اما پرسش و انتقاد جدی که مطرح میشود این است که آیا فعالان زن و کمپین یک میلیون امضا خبری از زندانیان زن عرب در زندانهای اهواز و خارج از اهواز دارند؟ آیا این فعالان میدانند که در سال 2006 (1385 ش) طبق گزارش سازمانهای حقوق بشر اهوازی و بینالمللی، نیروهای امنیتی، همسران چهار زندانی سیاسی عرب اهوازی و کودکانشان (معصومه کعبی و فرزند 4 سالهاش عماد؛ هدی هواشم و دو فرزند 4 ساله و دو سالهاش احمد و اسامه؛ صغری خضیراوی و فرزند 4 سالهاش زیدان؛ فهیمه اسماعیلی و سکینه نیسی) را دستگیر کردند تا شوهرانشان را وادار به اعتراف کنند که بگویند دست به فعالیتهای تروریستی زدهاند؟ در این میان خود فهیمه اسماعیلی نیز پس از اعدام همسرش به 15 سال حبس محکوم شد.
در واقع ما در برخورد فعالان تشکلهای به اصطلاح سراسری زنان شاهد رفتاری هستیم که حتا در برخورد با زنان ملیتهای غیرفارس، برخی را خودیتر از دیگران میدانند. البته افشاگری درباره زنان زندانی کرد و آذربایجانی توسط آنها درست و به جاست اما باید این نگاه شامل دیگر زنان ملیتهای ستمدیده نظیر عربها هم بشود. متأسفانه فعالان زن و کمپین نه تنها از این امور آگاه نیستند بلکه هیچ کوششی برای اطلاع از سرنوشت سخت و دشوار این زنان زندانی سیاسی انجام ندادهاند. آنان از وضع اجتماعی و فرهنگی زن عرب اهوازی هم شناختی ندارند.
اخبار رسانهای حاکی از رقم بالای خشونتهای ناموسی در مناطق عرب نشین ایران است. به عنوان یک فعال عرب دلایل عمده این خشونتها را در چه میبینید و به نظرتان فعالان حقوق زن به ویژه فعالان کمپین یک میلیون امضا که شبکه ارتباطی بزرگتری با فعالان شهرهای مختلف دارند چه نقشی میتوانند در کاهش این خشونتها داشته باشند؟
خشونتهای ناموسی ـ البته ـ در جاهای دیگر ایران هم وجود دارد اما به نظر میرسد که در مناطق عرب نشین بیشتر است. گرچه دادگستری اهواز هر از گاهی آمارهایی ارایه میدهد اما میزان درستی این آمارها مشخص نیست و حتا گاهی مردم عرب فکر میکنند که حاکمیت در این زمینه برای بدنامی آنها این آمارها را منتشر میکند. آنان میپرسند چرا دادگستری اهواز آمارهای مربوط به درگذشتگان ناشی از آسم و سکته و سرطان و بیماریهای خاص زنان را اعلام نمیکند که بالاتر از میانگین کشور است. مردم عرب میدانند که با وجود گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ ایران و عراق و هفت سال از حمله آمریکا و متحدانش به عراق، این مردم عرب اقلیم اهوازند که هنوز قربانی میدهند، زیرا آب و هوا و خاک استانشان بر اثر این دو جنگ همچنان آلوده است. نیز با سدهای فراوانی که بر کارون و کرخه بستهاند رودخانههای استان دچار بیآبی شدهاند. تلفات ناشی از برخورد زن و مرد و خرد و کلان با مینهای باقی مانده از جنگ با عراق هم حکایت دردناک دیگری دارد. در اینجا، تعصبها و سنتهای قبیلهای نقش منفی بازی میکنند. هشت سال جنگ خانمان برانداز ایران و عراق باعث کوچ هزاران روستایی و هورنشین عرب به شهرهای بزرگ، به ویژه شهر اهواز گردید. اینان به جای این که فرهنگ شهری را بپذیرند فرهنگ روستایی و عشایری خود را ترویج کردند. این مهاجرتها بازگشتی در پی نداشت زیرا بخشی از این مردم به علت ممانعت سپاه پاسداران نتوانستند به روستاهای خود ـ به ویژه در مناطق مرزی ـ برگردند. به اینها هزاران خانواده روستایی را اضافه کنید که طی پروژه عرب زدایی، صدها هکتار از زمینهایشان در دو سوی رودخانه کارون ـ از شوشتر تا خرمشهر (محمره) ـ توسط حکومت تهران غصب شد تا پروژه شدیداً سیاسی و ورشکسته "توسعه نیشکر کارون" را به اجرا درآورند. این خانوادههای عرب، لشکر بزرگ ساکنان حلبی آبادهای حاشیه شهرهای بزرگ را تشکیل دادند. شما به همین شهر اهواز یعنی مرکز استان نگاه کنید، در حالی که اقلیت غیر عرب و مهاجر در محلههای مرفه و با امکانات مدرن و با حمایت مستقیم و غیرمستقیم دولت زندگی میکنند، تودههای عرب در محلههایی میزیند که از کمترین شرایط انسانی برخوردار است. در این حالت زنان و دختران مهمترین قربانیان فقر و اعتیاد و فلاکت هستند.
تازگیها نیز اعتیاد به مواد مخدر مرز مردانه خود را شکسته و در میان زنان عرب در حال گسترش است. گفتنی است که استان خوزستان یکی از بالاترین استانهای دارای جمیعت معتاد در کشور است. بیگمان دستهای بخشهایی از حاکمیت در ورای توزیع هر چه بیشتر مواد مخدر در میان عربها قرار دارد و اکنون با توزیع آن در میان زنان عرب زمینه را برای گسترش هر چه فزونتر بزهکاریها در میان زنان آماده کرده است. اینان قصد دارند با این کارها زنان و مردان عرب را منفعل کنند تا هیچ کاری برای رهایی از ستم ملی و جنسی انجام ندهند.
دامنه وسیع بیسوادی در میان زنان عرب را نیز باید به عواملی اضافه کنیم که باعث میشود بخشهای گستردهای از این زنان به حقوق انسانی خود آگاهی نیابند. طبق تحقیقات میدانی که نگارنده چند سال پیش انجام دادم میزان بیسوادی در میان زنان عرب بیش از 35 سال به حدود 90 ـ 95 درصد میرسد. اکنون اگر پیشرفتی در این عرصه انجام گرفته بعید میدانم که این نسبت تغییر چندانی کرده باشد. نیز نسبت بیسوادی در میان زنان عرب کمتر از 35 سال در سال 1373 شمسی (1994م) حدود 65 درصد بود. یعنی در آن سال فقط 35 درصد از زنان عرب میتوانستند فارسی صحبت کنند.
شمار دختران عرب مشغول به تحصیل در دانشگاهها نیز بسیار پایین است و با میزان جمعیت عربها تناسبی ندارد. البته شمار پسران عرب مشغول به تحصیل در دانشگاههای استان و ایران نیز نسبت به جمعیت عربهای ایرانی، پایین است. اگر هم اکنون یک ملیون و چهارصد هزار دانشجو در ایران داشته باشیم، حدود 700 نفر از آنان عرب اهوازی هستند. و من احتمال میدهم فقط یک چهارم اینها دانشجوی دختر عرب اهوازی هستند. عربها پیرامون هفت تا هشت درصد جمیعت ایران را تشکیل میدهند اما سهم آنان در دانشگاههای کشور فقط پنج صدم درصد است و البته سهم دانشجویان دختر عرب حدود یک چهارم این رقم است. این بدان معناست که هم اکنون از هر ده هزار دانشجو در ایران 5 نفرشان عرب هستند (که 1.2 نفرشان دخترند). اما در صورت وجود یک نظام عادلانه و عاری از تبعیض نژادی، میبایست در برابر هر ده هزار تن دانشجوی ایرانی 600 دانشجوی عرب اهوازی داشته باشیم.
به نظر من اساسیترین و نخستین متهم نابهنجاریهای اجتماعی و خشونت علیه زنان عرب خود حکومت است. حکومت با عدم اجرای اصل 15 و 19 قانون اساسی و عدم تدریس زبان عربی در دوره ابتدایی عامل اصلی گسترش بیسوادی گسترده در میان عربها ـ و به ویژه در میان زنان ـ است. از اینها گذشته بسیاری از روستاهای عرب نشین حتا مدرسه ابتدایی ندارند. ضمناً عدم اعطای مجوز به زنان عرب برای تشکیل سازمانهای فرهنگی و مدنی خاص خود ـ حتا در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی ـ یکی از عوامل عقب نگه داشتن زنان عرب و رواج خشونت علیه آنان است. من خود شاهد بودم که چگونه شماری از زنان فعال عرب در دوران حکومت اصلاح طلبان سالها به دنبال مجوز برای یک سازمان یا جمعیت ویژه زنان عرب بودند اما هیچگاه موفق به دریافت مجوز نشدند. بیگمان بستن فضای سیاسی و محدویتهای فوقالعاده اجتماعی برای زنان عرب زمینه را برای عقب نگه داشتن آنان فراهم کرده است.
شما وضعیت زنان عرب اهوازی را با وضعیت زنان همقومشان در کویت و قطر و امارات مقایسه کنید تا ببینید تفاوت از زمین تا آسمان است. در این کشورها نه تنها خشونتهای ناموسی در درجهی بسیار پایینی است و قابل قیاس با خشونت علیه زن عرب اهوازی نیست، بلکه زنان ـ به خصوص در کویت ـ به نمایندگی پارلمان و ریاست دانشگاه و مدیرکلی ادارات و وزارتخانهها رسیدهاند یا در عرصه هنر و موسیقی و تئاتر و ادبیات نقش به سزایی ایفا میکنند. هم اکنون چندین رمان نویس و هنرپیشه تئاتر و شاعر و نماینده پارلمان زن در کویت بغل دستی ما وجود دارند و ما نه تنها هیچ کدام از آنها را نداریم بلکه وضع زن عرب اهوازی ما، همانی است که در سطور پیشین تشریح شد.
فعالان زن و به ویژه کمپین برای کمک به رفع این خشونتها باید دیوار بلند جدایی میان خود و زنان عرب اهوازی را در هم بشکنند و ـ اگر میتوانند ـ سعی کنند برای آنان کمپینها و گروههای ویژهای تشکیل دهند که وسیله ارتباطیاش زبان عربی باشد. شاید این امر در بلوچستان هم جواب دهد. من ـ البته ـ نمیدانم امکانات کمپین یک ملیون امضا تا چه حد است و چقدر میتواند در این گستره فعالیت کند. به هر حال اینها راهکارهایی است که با کاربرد آنها میتوان شکاف میان جنبشهای زنان در مرکز و زنان پیرامون در مناطق ذکر شده را کم کرد.
نظری که بعضاً از طرف برخی از فعالان حقوق ملی عنوان میشود، اولویت حل مسئلهی ملی نسبت به مسئلهی زنان و دیگر مسائل اجتماعی است. آیا شما، به عنوان یک فعال عرب که در زمینهی حقوق ملی فعالیت دارید، قائل به این نوع اولویت بندی هستید؟
این دیدگاه هم درست است و هم نادرست. به نظر من اولویتبندی در این زمینه، موضوع را ساده میکند. زن وقتی زبانش در زنجیر باشد و از امتیاز "وابستگی به زبان رسمی" برخوردار نباشد چگونه میتواند مطالبات زنانهی خود را بیان کند و برای حقوق ویژه خویش مبارزه کند. ملیونها زن غیرفارس ـ چه عرب، چه ترک؛ و چه کُرد و ترکمن و بلوچ ـ اصلاً فارسی بلد نیستند تا بتوانند حقوق ابتدایی خود را مطالبه کنند. درست است که به زن فارس هم ظلم میشود اما حداقل زن فارس، اگر جرمی ـ جرم از نظر حاکمیت ـ مرتکب شد میتواند در دادگاه یا در رسانهها یا ادارات دولتی یا هر تریبون دیگری از خود دفاع کند اما زن بیزبان غیرفارس از این هم محروم است. این بخشی از ستم ملی است که بر ستم جنسی مشترک با زن فارس افزوده میشود.
حتماً اظهارات اخیر محمد مصطفایی وکیل سکینه محمدی آشتیانی را خوانده یا شنیدهاید که گفته است موکلم در دادگاه به علت ترک بودن از فهم اصطلاحات حقوقی و کلاً سخنانی که مطرح میشد عاجز بود و این سبب تشدید مجازات وی گردید. به راستی سکینه محمدی چه گناهی کرده است که ترک به دنیا آمده است؟ شما مطمئن باشید هزاران سکینه محمدی آشتیانی در مناطق عرب نشین و ترک نشین و کرد نشین و ترکمن نشین و بلوچ نشین وجود دارند که هیچ کس خبری از آنها ندارد و البته حتماً هم نمیبایست جرمی شبیه سکینه محمدی آشتیانی مرتکب شده باشند. این زنان غیرفارس چون زبان رسمی را نمیدانند هم قربانی جرم تحمیلی دادگاه میشوند و هم چوب عدم درک زبان فارسی را میخورند زیرا نمیتوانند از حقوق خود به این زبان دفاع کنند. و این بی عدالتی مضاعف ـ هم در توجیه اتهام به زن غیرفارس و هم در عدم تکلم به زبان مادری در دادگاه ـ ناشی از نابرابری مضاعف جنسی و ملی زنان غیرفارس است که قاعدتاً باید با دیگر شهروندان فارس ـ یا دستکم با زنان فارس ـ متساوی الحقوق باشد.
بنابراین منطقیتر آن است که زنان آگاه ملیتهای غیرفارس ضمن مشارکت در جنبش این ملیتها برای دستیابی به حقوق زبانی، فرهنگی و سیاسی، به طور همزمان، و در درون همین جنبشها، یا همراه با سازمانهای سراسری زنان برای رهایی از تبعیض جنسی مبارزه کنند و البته این مسوولیتی سنگینتر از مردان را بر دوششان میگذارد. منظور من از سازمانهای سراسری، سازمانهایی است که از شائبه های شووینیستی و عرب ستیزی و ترک ستیزی به دور باشند. زنان فعال غیرفارس در این عرصه باید از همنوایی و مساعدت مردان معتقد به حقوق زنان جنبشهای ملیت ها و نیز سازمان های سراسری زنان برخوردار شوند وگرنه فاصله میان آنان و زنان فعال فارس بیشتر خواهد شد و این به زیان همهی زنان کشور ماست.
آنطور که من از بخش نخست پاسختان متوجه شدم شما نیز قائل به اولویت بندی هستید و حل مسئلهی ملی را مقدم بر مسئلهی زنان میدانید با این توجیه که اگر زن زبانش در زنجیر باشد نمیتواند مطالبات خود را بیان کند. ولی در پایان از همزمانی مبارزه برای رفع ستم ملیتی و جنسیتی سخن گفتید. میخواهم مشخصا و واضح نظرتان را در این مورد بدانم که به باور شما حل مسئلهی ملی مقدم و حل مسئله زنان موخر است؟
من در این عرصه به اولویت بندی اعتقادی ندارم. من به همزمانی این دو نوع مبارزه باور دارم. در عین حال مشکل زنان عرب (و بلوچ و ترکمن و...) را هم پیشتر مطرح کردم و گفتم که اکثریتشان فارسی نمیدانند تا به کمپین یا تشکلهای سراسری زنان بپیوندند و اصولاً هیچ ارتباطی میان آنان و زنان تهرانی یا اصفهانی یا شیرازی وجود ندارد چون زبان همدیگر را نمیفهمند و اساساً اکثریت زنان ملیتهای یاد شده در شرایط و دورانی متفاوت با زنان تهرانی یا اصفهانی زندگی میکنند و مطالبات اولیهی آنان با مطالبات زنان فعال در کمپین تفاوت دارد. مهمترین خواسته یک دختر عرب اهوازی ـ فرضاً ـ این است که به خاطر کوچکترین شک و گمان برادر یا پدر کشته نشود. یا اینکه قانون سنتی و ستمگرانه "نهوا" گریبانگیر او نشود.
بنا بر این ده مورد قانونی که کمپین به آنها اعتراض دارد از دیدگاه این زن، شاید مطالبات بعدی اوست. از این رو فعالان کمپین باید به مطالبات خاص زنان ملیتهای غیرفارس توجه کنند و با این نوع زن ستیزی ـ که خشن و ضد انسانی است ـ نیز مبارزه کنند. منتهی راه ساده را انتخاب نکنند و همه چیز را به گردن سنتها نیندازند. من باز هم تکرار میکنم، کمپین باید به فرآیند "عقب نگه داشتن" این زنان و کل قومیت عرب از سوی هیات حاکمه ایران توجه کند و از حاکمیت بخواهد جلوی نشر آگاهی در میان زنان عرب را نگیرد. ضمن اینکه سنتهای مذموم زن ستیز در میان ملیتها هم باید نقد شود. من به برخی از این موارد در جای جای این گفتوگو اشاره کردهام. لذا این گونه فعالیتها نیاز به نوعی توازن در تکامل اجتماعی دارد که هم اکنون موجود نیست. به نظر من با پیشقدم شدن فعالان زن کمپین و ارتباط آنان با زنان فعال و آگاه عرب میتوان راه حلی برای این معضل یافت. من در باره زنان بلوچ اطلاعات چندانی ندارم. اما در دوره اصلاحات شاهد فعالیت زنان عرب و ترکمن در تهران بودم. در اهواز هم زنان عرب در عرصههای سیاسی و اجتماعی فعال بودند و توانستند در این زمینه نقش خود را ایفا کنند. آنان همواره با موانع دستگاه های امنیتی رو به رو بودهاند. اگر در آن دوران از همیاری سازمانهای واقعی زنان برخوردار میشدند شاید ما اکنون شاهد حضور زنان عرب بیشتری در عرصه نبرد برای دستیابی به حقوق خود میبودیم. البته احزاب محلی ـ نظیر حزب الوفاق که دارای پایگاه مردمی وسیعی بود ـ نیز کوششهایی برای جذب نیروی زنان انجام دادند که اگر حاکمیت میگذاشت این حزب محلی به کار خود ادامه دهد شاید وضع سیاسی و اجتماعی مردم عرب ـ و از جمله زنان ـ از امروز بهتر بود. زنان عرب در نهادهای فرهنگی و مدنی فعالیت داشتند اما تا خواستند خودی نشان دهند با برآمدن جناح راست تمامیت خواه و غلبهاش بر حاکمیت رو به رو شدند.
شما شاید ندانید که در دومین دوره شورای شهر اهواز، که مردم عرب این شهر هر نه نماینده شورای شهر را از میان خود بومیان عرب انتخاب کردند، چهار تن از این نمایندگان منتخب مردم، از زنان عرب بودند که یکی از آنان مدرک دکترا داشت. لذا هرگاه فضای سیاسی باز شده و مردم توانسته اند اکسیژن دموکراسی را استنشاق کنند هم زن و هم مرد عرب بهره برده اند. در این فضا، سنت های پوسیده عقب نشینی می کنند و نهادهای مدنی نقش اساسی تری در مبارزه با این گونه سنت ها و روابط کهن عشایری ایفا می نمایند. فاجعه هنگامی رخ داد که فضای سیاسی جامعه ایران طی چهار پنج سال گذشته، بسته شد وفضای امنیتی برقرار گردید و کفه به نفع نیروهای واپسگرای عشایری شد. در این فضا دیگر نه زن عرب اهوازی می تواند نفس بکشد ونه مرد عرب. اما هیچ چیز محال وپایدار نیست و زمینه برای فعالیت های فرهنگی و مدنی وجود دارد. باید نیروهای معتقد به فعالیت های مسالمت آمیز مدنی و اجتماعی و سیاسی را حمایت کرد و آنان نیز نوعی شجاعت و جسارت به خرج دهند تا فضا شکسته شود. به هر تقدیر آن چه که فعالیت این نیروها را مشکل می سازد فعالیت های خشونت آمیز گذشته است که خود دستگاه های امنیتی به نوعی در آنها دست داشتند تا به آن بهانه فضا را هر چه بیشتر امنیتی کنند
به نظر شما وجه اشتراک جنبشهای حقوق ملی در ایران با جنبش زنان و مشخصاً حرکتی نظیر کمپین یک میلیون امضا چیست؟ آیا این جنبشها و حرکتها تعارضی با هم دارند؟
موضوع «نابرابری» وجه اشتراک جنبش ملیتهای غیرفارس با جنبش سراسری زنان در ایران است. اساس این نابرابری در مورد زنان، تبعیض جنسیتی و درباره ملیتهای غیر فارس، تبعیض ملی (قومی) است. این دو نوع تبعیض همراه با تحقیر و پایمال کردن حقوق زنان و ملیتهای غیر فارس، مقولههای "ستم جنسی" و "ستم ملی" را تشکیل میدهد. از آنجا که کمپین یک میلیون امضا حرکتی عدالت خواهانه است نوعی از همنوایی را در میان جنبش ملیتها ـ به ویژه در میان زنان این ملیتها ـ بر میانگیزد. زیرا اینان نیز به دنبال عدالت هستند. اما این همنوایی ابتدا غریزی است و برای آن که شکلی آگاهانه به خود بگیرد باید از شکل غریزی خود بیرون آید و در چارچوب یک برنامه سیاسی ـ اجتماعی و در فرایند مبارزه علیه تبعیض و عاملان تبعیض در جامعه ایران به همبستگی میان دو جنبش فراروید. در واقع آنچه درباره ملیتهای غیر فارس گفته شد در مورد زنان نیز صدق میکند. یعنی اینان نیز با قربانیان تبعیض و ستم یعنی ملیتهای غیرفارس و کارگران و دیگر لایههای اجتماعی ستمدیده جامعه ایران احساس همدردی میکنند. اما هنوز هم شائبهها و پیشداوریها درباره جنبشهای ملیتها در ذهن برخی از فعالان زنان وجود دارد. متاسفانه گفتمانی که سی سال است فعالان ملیتهای غیر فارس را تجزیهطلب معرفی میکند تاثیر خود را بر برخی از فعالان حقوق زنان گذاشته است و باعث دور شدن این دو جنبش ضد تبعیض از یکدیگر شده است. در مورد عربها وضع از این هم بدتر است و رسوبات نژادگرایانه ضد عرب در ذهن برخی از زنان فارس وجود دارد اما احساس میکنم که در کمپین یک ملیون امضا چنین احساساتی شکل غالب کمپین نباشد.
در این زمینه بد نیست به موردی اشاره کنم که به نظر من سودمند است، دستکم برای نزدیک کردن این جنبشها به یکدیگر. خانم جویا بلوندل سعد پژوهشگر و ایران شناس آمریکایی کتابی دارد به نام "عرب ستیزی در ادبیات معاصر فارسی". وی در این کتاب به مقولهی عرب ستیزی در آثار نویسندگان پیشکسوت ادبیات فارسی نظیر صادق هدایت، محمدعلی جمال زاده، صادق چوبک، آل احمد، نادرپور و اخوان ثالث و نیز زنان شاعر و نویسندهای همچون فروغ فرخزاد و سیمین دانشور و طاهره صفارزاده میپردازد و نتیجه میگیرد که برخلاف مردان، عرب ستیزی در آثار این زنان وجود ندارد. و البته این امر را ناشی از تبعض جنسی علیه زنان میداند که باعث میشود زنان نویسنده برخلاف همگنان مرد خود دچار عرب ستیزی و نژادپرستی نشوند.
من البته در تجربهی شخصی خودم هنگامی که در کانون نویسندگان ایران در تهران فعال بودم، با مواردی خلاف آنچه خانم جویا بلوندل گفته است روبهرو شدم. در یکی از نشستهای کانون یکی از زنان شاعر ـ که در جامعه ایران هم از شهرتی برخوردار است ـ به عربها توهین کرد و به من تهمت تجزیهطلبی زد که با واکنش منفی و انتقاد آمیز اغلب نویسندگان حاضر در جلسه روبهرو شد. من البته این حالت را استثنا در قاعدهای میدانم که خانم جویا بلوندل در کتاب خود به آن اشاره کرده است.
به عنوان پرسش پایانی؛ ترم "حمایت جنبشهای اجتماعی از یکدیگر" چطور و با توجه به چه فاکتورهایی عملی میشود؟
شکی نیست که جنبشهای اجتماعی بدون همیاری و هماهنگی نمیتوانند خواستههای خود را بر حاکمیت تحمیل کند. جنبشهای ملی (ملیتها) به مثابهی جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از پتانسیل مردمی فوقالعادهای برخوردارند که میتوانند یاور جنبشهای زنان و دیگر جنبشهای اجتماعی در ایران باشند.
جنبش سبز نشان داد که هیچ شهر و استان و ملیتی و هیچ نیرویی به تنهایی نمیتواند در برابر استبداد بایستد. تبعیض و نابرابری برخاسته از افکار و رفتار حاکمیت، وجه مشترک همهی این جنبشهاست. متأسفانه در گذشته تحرکی در زمینه نزدیکی این جنبشها به یکدیگر صورت نگرفته بود. اکنون اما همه ـ حداقل در حرف ـ به صرافت افتادهاند که کاری در این زمینه انجام دهند.
جنبش دموکراسی خواهی کنونی مردم ایران بستر مناسبی برای این امر فراهم آورده است. «گفتوگو» مهمترین وسیله برای آشنایی و در مرحله بعد هماهنگی میان این جنبشهاست. در داخل و خارج کشور باید فعالان این جنبشها با هم بنشینند و راههای هماهنگی و همیاری را بررسی کنند. همان گونه که گفته شد پیش شرط این امر، رهایی از هر گونه پیشداوری جنسیتی، قومی ونژادی و ایدیولوژیک است.
دانشکده موسیقی دانشگاه "هیلدسهایم" در ایالت نیدرزاکسن آلمان،
رشتهجدیدی با عنوان "موسیقی جهان" ایجاد کرده است. داوطلبان ورود به
دورهدو سالهاین دانشکده، نیازی به داشتن مدرک دیپلم ندارند.
پروفسور راموند فوگل، رییس "مرکز موسیقی جهان" دانشگاه هیلدسهایم، مبتکر
راهاندازی رشتهی "موسیقی جهان" است. به اولین ترم این دانشکدهی بیمانند
در سراسر آلمان، تنها ۲۴ داوطلب راه یافتهاند.
برنامهها و ساعات تدریس این دورهی دو ساله بر حسب نیازها و خواستهای داوطلبانی که به عنوان آموزگار یا مربی تعلیم و تربیت در نهادهای آموزشی مشغول به کارند، تنظیم شده است.
فارغالتحصیلان این رشته میتوانند در آینده از موسیقی به عنوان ابزاری برای آشنایی با فرهنگهای دیگر سود ببرند و از این راه به روند همپیوندی مهاجران و مهاجرتباران با جامعهی آلمان یاری رسانند.
انگیزه، مهمتر از مدرک تحصیلی
انگیزهی داوطلبان ورود به این دانشکده از اهمیت بیشتری برخوردار است تا مدارک تحصیلی آنان. به عنوان مثال، انگیزهی یوسف سنگور، یکی از دانشجویان نخستین دورهی این رشته که نواختن "تار" را تنها از راه گوش آموخته، بیشتر "جنبهی تربیتی دارد تا تعلیمی".
این دانشجوی موسیقی قصد دارد با تجربیاتی که در این دانشکده کسب میکند، شاگردان کلاسش را با سازها، ترانهها و آهنگهای فرهنگهای دیگر آشنا کند. او میگوید: «کسی که سرگرم موسیقی و آواز بشود، خرابکاری نمیکند.»
این آموزگار ۵۰ ساله که پول اولین تار خود را در جوانی با کار در مزارع پنبه در ترکیه بهدست آورده است، از این که بدون داشتن مدرک تحصیلی دبیرستانی در این رشته پذیرفته شده خوشحال است و در حال حاضر در حال فراگیری نواختن گیتار نیز هست.
نیمی از دانشجویان رشتهی "موسیقی در جهان" که بین ۲۰ تا ۶۰ سال دارند، مهاجرتبارند و از کشورهای مراکش، ایران، تاجیکستان و ترکیه آمدهاند. تسلط به نواختن یک ساز و توانایی آموزش آن به کودکان، جوانان و نوجوانان از جمله معیارهای گزینش دانشجویان این رشته است.
تغییر برنامه و برنامه تدریس
پروفسور راموند فوگل درمورد انگیزهی ایجاد این رشتهی جدید میگوید: «دانشجویان ما با موسیقی جهانی که مثل فرهنگ موسیقی ما از ارزشها و ویژگیهای زیباییشناسانهی خاصی برخوردار است، آشنا نیستند.» هدف فوگل از ایجاد این رشتهی دانشگاهی، تغییر این وضع است.
راموند فوگل که ۵۷ سال دارد، تحصیلات خود را در رشتهی موسیقی در دانشگاههای آلمان و کشورهای آفریقا بهپایان رسانده و اکنون در دانشگاه هانوفر تدریس میکند.
کلاسهای درس رشتهی "موسیقی جهان"، اغلب در روزهای آخر هفته (شنبه و یکشنبه) دایر میشود. دانشجویان در این کلاسها با موازین مردمشناسی موسیقی، روشهای چندفرهنگی آموزش موسیقی، جایگاه موسیقی در فرهنگهای جهان و برنامهریزی و مدیریت در رشتهی موسیقی آشنا میشوند. فراگیری یک آلت موسیقی از فرهنگ دیگر، نیز از جمله برنامههای درسی این رشته است.
یوهانا اودرت، یکی دیگر از دانشجویان این رشته که ویلون مینوازد، قصد دارد نواختن یک ساز ایرانی را فرابگیرد.
نخستین کنسرت این دانشجویان که "دهکدهی جهانی" نام دارد، در پایان ماه مه برگزار خواهد شد. یوسف قصد دارد آهنگهای شاد مراسم عروسی ترکی را برای حاضران اجرا کند.
برنامهها و ساعات تدریس این دورهی دو ساله بر حسب نیازها و خواستهای داوطلبانی که به عنوان آموزگار یا مربی تعلیم و تربیت در نهادهای آموزشی مشغول به کارند، تنظیم شده است.
فارغالتحصیلان این رشته میتوانند در آینده از موسیقی به عنوان ابزاری برای آشنایی با فرهنگهای دیگر سود ببرند و از این راه به روند همپیوندی مهاجران و مهاجرتباران با جامعهی آلمان یاری رسانند.
انگیزه، مهمتر از مدرک تحصیلی
انگیزهی داوطلبان ورود به این دانشکده از اهمیت بیشتری برخوردار است تا مدارک تحصیلی آنان. به عنوان مثال، انگیزهی یوسف سنگور، یکی از دانشجویان نخستین دورهی این رشته که نواختن "تار" را تنها از راه گوش آموخته، بیشتر "جنبهی تربیتی دارد تا تعلیمی".
این دانشجوی موسیقی قصد دارد با تجربیاتی که در این دانشکده کسب میکند، شاگردان کلاسش را با سازها، ترانهها و آهنگهای فرهنگهای دیگر آشنا کند. او میگوید: «کسی که سرگرم موسیقی و آواز بشود، خرابکاری نمیکند.»
این آموزگار ۵۰ ساله که پول اولین تار خود را در جوانی با کار در مزارع پنبه در ترکیه بهدست آورده است، از این که بدون داشتن مدرک تحصیلی دبیرستانی در این رشته پذیرفته شده خوشحال است و در حال حاضر در حال فراگیری نواختن گیتار نیز هست.
نیمی از دانشجویان رشتهی "موسیقی در جهان" که بین ۲۰ تا ۶۰ سال دارند، مهاجرتبارند و از کشورهای مراکش، ایران، تاجیکستان و ترکیه آمدهاند. تسلط به نواختن یک ساز و توانایی آموزش آن به کودکان، جوانان و نوجوانان از جمله معیارهای گزینش دانشجویان این رشته است.
تغییر برنامه و برنامه تدریس
پروفسور راموند فوگل درمورد انگیزهی ایجاد این رشتهی جدید میگوید: «دانشجویان ما با موسیقی جهانی که مثل فرهنگ موسیقی ما از ارزشها و ویژگیهای زیباییشناسانهی خاصی برخوردار است، آشنا نیستند.» هدف فوگل از ایجاد این رشتهی دانشگاهی، تغییر این وضع است.
راموند فوگل که ۵۷ سال دارد، تحصیلات خود را در رشتهی موسیقی در دانشگاههای آلمان و کشورهای آفریقا بهپایان رسانده و اکنون در دانشگاه هانوفر تدریس میکند.
کلاسهای درس رشتهی "موسیقی جهان"، اغلب در روزهای آخر هفته (شنبه و یکشنبه) دایر میشود. دانشجویان در این کلاسها با موازین مردمشناسی موسیقی، روشهای چندفرهنگی آموزش موسیقی، جایگاه موسیقی در فرهنگهای جهان و برنامهریزی و مدیریت در رشتهی موسیقی آشنا میشوند. فراگیری یک آلت موسیقی از فرهنگ دیگر، نیز از جمله برنامههای درسی این رشته است.
یوهانا اودرت، یکی دیگر از دانشجویان این رشته که ویلون مینوازد، قصد دارد نواختن یک ساز ایرانی را فرابگیرد.
نخستین کنسرت این دانشجویان که "دهکدهی جهانی" نام دارد، در پایان ماه مه برگزار خواهد شد. یوسف قصد دارد آهنگهای شاد مراسم عروسی ترکی را برای حاضران اجرا کند.
چیزی به برگزاری فوتبال جام ملتهای اروپا در اوکراین و لهستان
باقی نمانده است. ترانه "تابستان بیانتها" از خوانندهای آلمانی به عنوان
ترانه رسمی این مسابقات از سوی اتحادیه فوتبال اروپا (یوفا) انتخاب شده
است.
ترانه "تابستان بیانتها" (Endless Summer) قرار است در جام ملتهای اروپا
انرژی، شور و هیجان را به استادیومهای فوتبال در اوکراین و لهستان
بیاورد؛ ترانهای که مسئولان یوفا آن را به عنوان ترانهی رسمی این
رقابتها انتخاب کردهاند و متعلق به اوشیانا، خوانندهی سبک سول و آر اند
بی، است.
هر چند اوشیانا خوانندهای آلمانی است اما آنطور که در لهستان و اوکراین یک ستاره به شمار میآید و یا در اسپانیا و فرانسه نامش مطرح است، در آلمان چهرهی شناختهشدهای نیست.
اوشیانا از مادری آلمانی و پدری فرانسوی به دنیا آمده و دوران کودکیاش را در شهر هامبورگ گذرانده است.
او میگوید دنیای فوتبال از همان دوران کودکی او را به خود جذب کرده و هر چند ورزشهای مورد علاقهاش تنیس، شنا و یوگا هستند اما هر از چند گاهی با پسر ۱۸ ماههاش در حیاط خانه پا به توپ میشود.
اوشیانا با ترانه "گریه گریه" در سال ۲۰۰۹ در لهستان به شهرت رسید و پس از شرکت در مسابقه تلویزیونی "رقصیدن با ستارهها" به چهرهای شناخته شده در این کشور مبدل شد. ترانهی "تابستان بیانتها" آنطور که این خواننده آلمانی میگوید در جریان ضبط آلبوم جدیدش سال گذشته در لندن متولد شد.
او در گفتوگو با سایت "اشپیگل آنلاینِ" در این باره میگوید: «سال پیش وقتی در لندن مشغول ضبط آلبوم جدیدم بودم، پشت پیانو ایدهای به ذهنم رسید. وقتی آن را برای مدیر برنامههایم نواختم، بلافاصله گفت، این آهنگ حال و هوای استادیومهای فوتبال را دارد.»
او سپس نسخهای از این ترانه را برای یوفا فرستاده و به این ترتیب مسئولان یوفا پس از بررسی آن را به عنوان ترانه رسمی این دوره از مسابقات برگزیدند.
اوشیانا در مورد واکنشهای پیشآمده مبنی بر تحریم مسابقات فوتبال در اوکراین به دلیل نقض حقوق بشر در این کشور و آزار یولیا تیموشنکو، از چهرههای مخالف دولت، این حرکت را تدبیری نامناسب خوانده و میگوید: «من فکر میکنم اگر از کشورهایی مثل اوکراین اجتناب کنیم، راه حل اشتباه را انتخاب کردهایم. با اینکه من نمیتوانم شرایط کنونی را به طور کامل بپذیرم اما موسیقی و ورزش میتوانند نسبت به آنچه در این کشور میگذرد، جلب توجه کنند.»
ترانه "تابستان بیانتها" از روز جمعه (۴ مه) برای دانلود در اینترنت منتشر شده و قرار است از روز یازدهم این ماه نیز به صورت سی دی به بازار روانه شود.
هر چند اوشیانا خوانندهای آلمانی است اما آنطور که در لهستان و اوکراین یک ستاره به شمار میآید و یا در اسپانیا و فرانسه نامش مطرح است، در آلمان چهرهی شناختهشدهای نیست.
اوشیانا از مادری آلمانی و پدری فرانسوی به دنیا آمده و دوران کودکیاش را در شهر هامبورگ گذرانده است.
او میگوید دنیای فوتبال از همان دوران کودکی او را به خود جذب کرده و هر چند ورزشهای مورد علاقهاش تنیس، شنا و یوگا هستند اما هر از چند گاهی با پسر ۱۸ ماههاش در حیاط خانه پا به توپ میشود.
اوشیانا با ترانه "گریه گریه" در سال ۲۰۰۹ در لهستان به شهرت رسید و پس از شرکت در مسابقه تلویزیونی "رقصیدن با ستارهها" به چهرهای شناخته شده در این کشور مبدل شد. ترانهی "تابستان بیانتها" آنطور که این خواننده آلمانی میگوید در جریان ضبط آلبوم جدیدش سال گذشته در لندن متولد شد.
او در گفتوگو با سایت "اشپیگل آنلاینِ" در این باره میگوید: «سال پیش وقتی در لندن مشغول ضبط آلبوم جدیدم بودم، پشت پیانو ایدهای به ذهنم رسید. وقتی آن را برای مدیر برنامههایم نواختم، بلافاصله گفت، این آهنگ حال و هوای استادیومهای فوتبال را دارد.»
او سپس نسخهای از این ترانه را برای یوفا فرستاده و به این ترتیب مسئولان یوفا پس از بررسی آن را به عنوان ترانه رسمی این دوره از مسابقات برگزیدند.
اوشیانا در مورد واکنشهای پیشآمده مبنی بر تحریم مسابقات فوتبال در اوکراین به دلیل نقض حقوق بشر در این کشور و آزار یولیا تیموشنکو، از چهرههای مخالف دولت، این حرکت را تدبیری نامناسب خوانده و میگوید: «من فکر میکنم اگر از کشورهایی مثل اوکراین اجتناب کنیم، راه حل اشتباه را انتخاب کردهایم. با اینکه من نمیتوانم شرایط کنونی را به طور کامل بپذیرم اما موسیقی و ورزش میتوانند نسبت به آنچه در این کشور میگذرد، جلب توجه کنند.»
ترانه "تابستان بیانتها" از روز جمعه (۴ مه) برای دانلود در اینترنت منتشر شده و قرار است از روز یازدهم این ماه نیز به صورت سی دی به بازار روانه شود.
ایالات متحدهی آمریکا صدور برخی تجهیزات نظامی به بحرین را از سر
گرفت. وزارت خارجهی آمریکا اعلام کرد که این تجهیزات در تظاهرات کاربردی
ندارند. ناآرامیهای سیاسی در بحرین همچنان ادامه دارد.
ایالات متحدهی آمریکا سال گذشته در واکنش به سرکوب خونین تظاهرات اعتراضی
ضددولتی در بحرین، صدور تسلیحات به این کشور حوزهی خلیج فارس را متوقف
کرد. اکنون وزارت خارجهی آمریکا اعلام کرد که صدور برخی تجهیزات نظامی به
بحرین را از سرگرفته است. این در حالی است که ناآرامیهای سیاسی در بحرین
همچنان ادامه دارد.
وزارت خارجهی آمریکا در واشنگتن اعلام کرد که صدور تجهیزات نظامی به بحرین از آنجهت از سر گرفته شده، زیرا این امر برای دفاع از بحرین ضروری است. این وزارتخانه افزود که ولی ممنوعیت صدور موشکهایی معین و خودروهای نظامی به بحرین همچنان پابرجاست.
واشنگتن به موازات این اقدام بحرین را فراخواند که حل "مسائل جدی و حلنشدهی حقوقبشری" را در دستور کار قرار دهد. ناوگان پنجم آمریکا در بحرین مستقر است.
ادامهی تظاهرات اعتراضی
به گفتهی شاهدان عینی، روز جمعه (۱۱ مه/۲۲ اردیبهشت) پلیس بحرین برای مقابله با تظاهرات مخالفان دولت بار دیگر از گاز اشکآور استفاده کرد. در بسیاری از روستاهای بحرین صدها تن به خیابانها رفتند و خواستار آزادی نیروهای اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر از زندانها شدند.
شاهدان عینی گفتهاند که در این تظاهرات عدهای مجروح شدهاند ولی از بیم بازداشت توسط ماموران امنیتی از مراجعه به بیمارستانها خودداری کردهاند. تظاهرات روز گذشته بیش از هر چیز برای آزادی نبیل رجب، فعال حقوق بشر بحرینی برگزار شده است که روز شنبهی هفتهی گذشته بازداشت شد. او متهم شده که در پیامی کوتاه در توئیتر، به دولت بحرین توهین کرده است.
بیش از یک سال است که بحرین دستخوش ناآرامیهای سیاسی است و شیعیان این کشور که اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند علیه نیروهای سنی حاکم بر این جزیره تظاهرات میکنند. دولت بحرین در ماه مارس سال ۲۰۱۱ پس از هفتهها اعتراض شیعیان، سرانجام با کمک نیروهای نظامی عربستان سعودی تظاهرات را سرکوب کرد.
با این همه اوضاع بحرین همچنان متشنج است و از هفتهها پیش به این سو تظاهرات اعتراضی از سر گرفته شده است. این تظاهرات گاهی با خشونت همراه میشود. طبق گزارشها در ناآرامیهای سیاسی یک سال گذشته در بحرین دستکم ۵۰ تن کشته و شماری مجروح شدهاند.
وزارت خارجهی آمریکا در واشنگتن اعلام کرد که صدور تجهیزات نظامی به بحرین از آنجهت از سر گرفته شده، زیرا این امر برای دفاع از بحرین ضروری است. این وزارتخانه افزود که ولی ممنوعیت صدور موشکهایی معین و خودروهای نظامی به بحرین همچنان پابرجاست.
واشنگتن به موازات این اقدام بحرین را فراخواند که حل "مسائل جدی و حلنشدهی حقوقبشری" را در دستور کار قرار دهد. ناوگان پنجم آمریکا در بحرین مستقر است.
ادامهی تظاهرات اعتراضی
به گفتهی شاهدان عینی، روز جمعه (۱۱ مه/۲۲ اردیبهشت) پلیس بحرین برای مقابله با تظاهرات مخالفان دولت بار دیگر از گاز اشکآور استفاده کرد. در بسیاری از روستاهای بحرین صدها تن به خیابانها رفتند و خواستار آزادی نیروهای اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر از زندانها شدند.
شاهدان عینی گفتهاند که در این تظاهرات عدهای مجروح شدهاند ولی از بیم بازداشت توسط ماموران امنیتی از مراجعه به بیمارستانها خودداری کردهاند. تظاهرات روز گذشته بیش از هر چیز برای آزادی نبیل رجب، فعال حقوق بشر بحرینی برگزار شده است که روز شنبهی هفتهی گذشته بازداشت شد. او متهم شده که در پیامی کوتاه در توئیتر، به دولت بحرین توهین کرده است.
بیش از یک سال است که بحرین دستخوش ناآرامیهای سیاسی است و شیعیان این کشور که اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند علیه نیروهای سنی حاکم بر این جزیره تظاهرات میکنند. دولت بحرین در ماه مارس سال ۲۰۱۱ پس از هفتهها اعتراض شیعیان، سرانجام با کمک نیروهای نظامی عربستان سعودی تظاهرات را سرکوب کرد.
با این همه اوضاع بحرین همچنان متشنج است و از هفتهها پیش به این سو تظاهرات اعتراضی از سر گرفته شده است. این تظاهرات گاهی با خشونت همراه میشود. طبق گزارشها در ناآرامیهای سیاسی یک سال گذشته در بحرین دستکم ۵۰ تن کشته و شماری مجروح شدهاند.
نخستوزیر سابق فرانسه در تهران؛ تبریک صالحی به اولاند
میشل روکار، نخستوزیر پیشین سوسیالیست فرانسه، روز شنبه به ایران سفر
کرد و با علیاکبر صالحی، وزیر امورخاجه، دیدار و گفتوگو کرد.
سفر نخستوزیر فرانسوا میتران، کمتر از یک هفته پس از پیروزی فرانسوا اولاند، نامزد حزب سوسیالیست در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه صورت گرفته است.
به نوشته روزنامه فیگارو، این سفر غیر رسمی است و با هماهنگی وزارت خارجه فرانسه صورت نگرفته است. با این حال این روزنامه مینویسد سفر میشل روکار ۸۱ ساله به ایران برای «تقویت مناسبات» تهران و پاریس صورت گرفته است.
در دیدار با میشل روکار با علیاکبر صالحی، وزیر خارجه ایران، گفت: «ایران و كشورهای اروپایی از جمله فرانسه منافع بسیاری برای توسعه روابط با یكدیگر دارند.»
به گزارش خبرگزاری ایسنا، وزیر امور خارجه ایران ضمن تبریک پیروزی فرانسوا اولاند در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، ابراز امیدواری کرد که پاریس «رویکرد جدیدی» در توسعه روابط دو کشور اتخاذ کند.
آنچنانکه که خبرگزاریهای ایران گزارش دادهاند علیاکبر صالحی و میشل روکار درباره برنامه هستهای ایران نیز گفتوگو کردهاند.
صالحی در این دیدار، بر «حق» ایران برای داشتن برنامه «صلحآمیز» هستهای و «پایبندی» تهرانبه «تعهدات و مقررات بینالمللی» و نیز نظارت آژانس تاکید کرده و ابراز امیدواری کرده است که مذاکرات اتمی به نتیجهای که مورد رضایت دو طرف است، ختم شود.
علیاکبر صالحی همچنین، به «فتوای» آیتالله خامنهای درباره حرام بودن بمب اتم اشاره کرده است.
به گزارش ایسنا، میشل روکار، نیز ابراز امیدواری کرده است که با ایجاد «فضای اعتماد متقابل» مسائل موجود در راستای مصالح و منافع دو طرف و تقویت صلح و ثبات در منطقه حل و فصل شود.
به نوشته روزنامه فیگارو، سفر میشل روکار به ایران سه روز به طول خواهد انجامید و نخستوزیر سابق فرانسه قرار است با سعید جلیلی سرتیم مذاکرهکنندگان اتمی و شماری دیگر از مقامهای ایرانی دیدار داشته باشد.
سفر نخستوزیر فرانسوا میتران، کمتر از یک هفته پس از پیروزی فرانسوا اولاند، نامزد حزب سوسیالیست در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه صورت گرفته است.
به نوشته روزنامه فیگارو، این سفر غیر رسمی است و با هماهنگی وزارت خارجه فرانسه صورت نگرفته است. با این حال این روزنامه مینویسد سفر میشل روکار ۸۱ ساله به ایران برای «تقویت مناسبات» تهران و پاریس صورت گرفته است.
در دیدار با میشل روکار با علیاکبر صالحی، وزیر خارجه ایران، گفت: «ایران و كشورهای اروپایی از جمله فرانسه منافع بسیاری برای توسعه روابط با یكدیگر دارند.»
به گزارش خبرگزاری ایسنا، وزیر امور خارجه ایران ضمن تبریک پیروزی فرانسوا اولاند در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، ابراز امیدواری کرد که پاریس «رویکرد جدیدی» در توسعه روابط دو کشور اتخاذ کند.
آنچنانکه که خبرگزاریهای ایران گزارش دادهاند علیاکبر صالحی و میشل روکار درباره برنامه هستهای ایران نیز گفتوگو کردهاند.
صالحی در این دیدار، بر «حق» ایران برای داشتن برنامه «صلحآمیز» هستهای و «پایبندی» تهرانبه «تعهدات و مقررات بینالمللی» و نیز نظارت آژانس تاکید کرده و ابراز امیدواری کرده است که مذاکرات اتمی به نتیجهای که مورد رضایت دو طرف است، ختم شود.
علیاکبر صالحی همچنین، به «فتوای» آیتالله خامنهای درباره حرام بودن بمب اتم اشاره کرده است.
به گزارش ایسنا، میشل روکار، نیز ابراز امیدواری کرده است که با ایجاد «فضای اعتماد متقابل» مسائل موجود در راستای مصالح و منافع دو طرف و تقویت صلح و ثبات در منطقه حل و فصل شود.
به نوشته روزنامه فیگارو، سفر میشل روکار به ایران سه روز به طول خواهد انجامید و نخستوزیر سابق فرانسه قرار است با سعید جلیلی سرتیم مذاکرهکنندگان اتمی و شماری دیگر از مقامهای ایرانی دیدار داشته باشد.
دولت ایران طرحی در دست دارد که
بر اساس آن مرخصی زایمان زنان از شش ماه به نه ماه افزایش پیدا کرده و به
مردان نیز ده روز مرخصی زایمان داده میشود.
هاجر تحریری نیک صف، معاون معاونت راهبردی منابع
انسانی ریاست جمهوری به وبسایت خبرآنلاین گفته که "در بعضی کشورهای پیشرفته
برای توجه بیشتر به کانون خانواده بعد از تولد فرزند، برای مردان مرخصی در
نظر گرفته اند و ما هم در اصلاح قانون پیشنهاد چنین مرخصی را برای مردان
مطرح کرده ایم."به گفته خانم تحریری نیک صفت، "چون زنان پس از زایمان واقعا به شوهرانشان نیاز دارند برای همین تصمیم داریم یک مرخصی ده روزه به مردان بدهیم."
افزایش مرخصی زایمان زنان از شش ماه به نه ماه از طرح های دولت است و خانم تحریری نیک صفت هم با اشاره به تبعات این افزایش میزان مرخصی گفته برخی عقیده دارند "ممکن است برای برگشت خانم ها به محیط کار مشکلی ایجاد شود یا کارفرماها بیشتر مردان را جذب کنند نه زنان را."
به گفته این عضو معاون انسانی ریاست جمهوری، "بعضی هزینه ها در واقع هزینه نیستند بلکه سرمایه گذاری اند، یعنی ما به زنان شاغل حقوق و تسهیلات بدهیم و در عوض از آنها بخواهیم که برای ما انسان تربیت کنند."
این سخنان در حالی اعلام شده که خبرگزاری کار ایران امروز شنبه ۲۳ اردیبهشت به نقل از محمد حسن قوامی، یک فعال کارگر در لارستان گفته که دو کارگر زن کارخانه سیمان لارستان پس از بازگشت از مرخصی زایمان از کار اخراج شدند.
به گفته آقای قوامی، این دو زن که شش سال سابقه کار داشتند، بعد از مرخص زایمان اخراج شده و مدیران کارخانه سیمان نیروی جدید را جایگزین آنها کردهاند.
بر اساس قانون کار، زنان بعد از مرخصی زایمان به کار سابق خود بر می گردند و حقوق آنها نیز بر اساس قانون تامین اجتماعی پرداخت می شود.
گروه اسلامگرای نصرت که گفته می
شود وابسته به القاعده است در ویدئویی که در اینترنت منتشر کرده، مسئولیت
بمب گذاریهای روز پنج شنبه ۲۱ اردیبهشت (۱۰ مه) در دمشق، پایتخت سوریه را
به عهده گرفته است.
در این ویدئو، این گروه گفته است که این بمبگذاری ها در پاسخ به حملات نیروهای وفاداربه دولت سوریه علیه غیرنظامیان صورت گرفت.در جریان انفجارهای روز پنج شنبه که در نزدیکی یک ساختمان اطلاعات نظامیان در ساعات شلوغ روز اتفاق افتاد، دست کم ۵۵ نفر کشته شدند.
مقامات سوری "تروریست های مورد حمایت خارجیان" را مسئول این حملات دانستهاند.
از زمان آغاز درگیری ها در ۱۴ ماه پیش، حملات روز پنجشنبه یکی از پرتلفات ترین حملات به پایتخت بوده است.
وزرات کشور سوریه اعلام کرد که بمبگذاران بیش از هزار کیلوگرم مواد منفجره را در دو اتومبیل جاسازی کرده بودند و دو بمبگذار انتحاری آنها را به سوی ساختمانها راندند.
انفجارها، به ساختمان ده طبقه اطلاعات نظامی سوریه آسیب زد. گزارش شده کسانی که در این ساختمان کار می کردند در سرکوب اعتراض های سوریه نقش داشته اند.
خبرنگار بی بی سی در منطقه می گوید گروه نصرت درجریان حمله مرگبار دیگری که در ماه ژانویه در سوریه رخ داد، بیانیه مشابهی منتشر کرده و مسئولیت آن حادثه را برعهده گرفت.
به گفته خبرنگار بی بی سی با توجه به این که منشا و هویت "جبهه نصرت برای دفاع از شام" نامشخص است، بررسی صحت و سقم این ادعا امری غیرممکن است.
فعالان مخالف دولت، حکومت بشار اسد را متهم کردهاند که با ایجاد چنین انفجارهایی در صدد بی اعتبار کردن مخالفان است.
به رغم حضور ناظران سازمان ملل در سوریه برای نظارت بر روند آتش بس در آن کشور، خشونت ها همچنان در نقاط مختلف ادامه دارند.
سازمان ملل برآورد کرده که از زمان آغاز درگیری ها در سوریه در سال گذشته تاکنون دست کم ۹۰۰۰ نفر جان خود را از دست داده اند.
شماری از اعضای کنگره آمریکا از وزیر خارجه این کشور خواسته اند تا شبکه حقانی را در فهرست گروههای تروریستی خارجی قرار دهد.
این اعضای کنگره که از هر دو حزب دمکرات و جمهوری
خواه هستند، گفته اند که جنگجویان شبکه حقانی همواره منافع آمریکا را هدف
قرار می دهند. خبرگزاری فرانسه گزارش داده است که هفته گذشته دایان فاینشتاین رئیس کمیته اطلاعات مجلس سنای آمریکا همراه با تعدادی از اعضای کنگره در سفر به افغانستان با حامد کرزی رئیس جمهوری این کشور، رایان کروکر سفیر آمریکا در کابل و شماری از مقامات آمریکایی در افغانستان ملاقات کردند.
اعضای کنگره آمریکا در نامه خود به هیلاری کلینتون گفته اند که سفر آنها به افغانستان، نگرانی های مقامات اطلاعاتی در مورد شبکه حقانی را تأیید کرده و به آنها ثابت شده است که "شبکه حقانی یک تهدید همیشگی علیه زنان، مردان و کودکان در منطقه هستند."
آنها همچنین گفته اند درحالیکه ماهها است گفتگوهای صلح با طالبان متوقف شده، دلیلی وجود ندارد که شبکه حقانی به عنوان یک گروه تروریستی شناخته نشود.
شبکه حقانی یکی از سه گروه اصلی شورشی مخالف دولت افغانستان است.
رهبری این شبکه به عهده سراج الدین حقانی، پسر جلال الدین حقانی، فرمانده پیشین مجاهدین در شرق افغانستان است.
گروه حقانی که بسیاری از عملیات داخل افغانستان بویژه عملیات انتحاری به آن نسبت داده می شود، از خطرناکترین گروه های مخالف دولت افغانستان به شمار می رود.
مقامهای آمریکا بارها سرویس اطلاعاتی پاکستان (آی اس آی) را به حمایت از شبکه حقانی در انجام حملات تروریستی در افغانستان متهم کرده است.
این شبکه هرچند از نظر عملیاتی مستقل عمل می کند اما خود را متحد طالبان افغانی به رهبری ملا عمر می داند.
در تازه ترین مورد، سفیر آمریکا در افغانستان این گروه را متهم به سازماندهی و انجام حملات ۱۸ساعته ماه پیش در کابل کرد. او گفت که رهبران این گروه این حملات را در وزیرستان شمالی در مناطق قبایلی پاکستان طراحی کرده بودند.
اسماعیل هنیه ، نخست وزیر جنبش
حماس در غزه، روز شنبه ۲۳ اردیبهشت ( ۱۲ مه) اعلام کرد که مذاکرات بین
مقامات مصری و اسرائیلی در مورد یافتن راه حلی برای پایان دادن به اعتصاب
غذای گروهی از زندانیان فلسطینی به پیشرفت هایی رسیده است.
گفته شده وضعیت جسمانی بعضی از زندانیان بسیار وخیم است و با خطر مرگ روبرو هستند.آقای هنیه در بیانیهای اعلام کرد: "این مذاکرات پیشرفتی مهم در مورد برآورده کردن تقاضاهای زندانیان بشمار می رود."
سیوان ویزمن، سخنگوی سرویس زندان های اسرائیل گفته است ۱۵۵۰ زندانی فلسطینی در حال حاضر در اعتراض به حبسهای انفرادی و تقاضا برای پایان بازداشتهای بدون محاکمه و بهبود شرایط رفاهی زندان ها دست به اعتصاب غذا زده اند.
اسرائیل می گوید: اکثر این زندانیان عضو گروههایی مانند حماس یا جهاد اسلامی هستند و برخلاف تصور عمومی، بی گناه نیستند.
سازمان بهداشت جهانی روز جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه (۱۱ مه) از اسرائیل خواست تا خدمات بهداشتی مناسب در اختیار زندانیان فلسطینی که دست به اعتصاب غذا زده اند، قرار دهد.
این نهاد بین المللی همچنین خواستار انتقال زندانیان فلسطینی به بیمارستان های غیرنظامی شده است.
اعتصاب غذای این زندانیان توجه محافل بین المللی را به خود جلب کرده و در همین رابطه اتحادیه اروپا و سازمان ملل نسبت به وضعیت سلامت این زندانیان به شدت ابراز نگرانی کرده اند.
گفته شده اعتصای غذای دو نفر از این زندانیان امروز وارد هفتاد و چهارمین روز خود شده است.
این اعتصاب غذا همچنین با حمایت گسترده فلسطینیان روبرو شده و در همین رابطه هزاران فلسطینی در نوار غزه و نواحی اشغالی کرانه باختری، دست به راهپیماییهایی زده اند.
دور تازه اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی توسط خضر عدنان، سخنگوی سابق گروه جهاد اسلامی، آغاز شد.
خضر عدنان، در ماه آوریل گذشته پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا، به دلیل وخامت حالش در بیمارستانی در شهر صفد اسرائیل بستری شد.
او در نهایت پذیرفت که اعتصابش را بشکند.
برخی ناظران بر این باورند که مرگ یکی از این زندانیان میتواند به آرامش نسبی که از دو سال پیش در کرانه غربی رود اردن حاکم بوده است، پایان دهد.
مجلس ایران که سرگرم بررسی لایحه
بودجه سال جاری خورشیدی است، به دولت اجازه داده که بیشتر از ۳۳ هزار
میلیارد تومان از اموال و داراییهایش را برای پرداخت بدهیهایش بفروشد.
بنابر مصوبه مجلس، دولت اجازه دارد به منظور
بازپرداخت بدهیهایش تا سقف ۳۳ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان از اموال و
داراییهایش را با "فروش سهام، سهمالشرکه، اموال، داراییها و حقوق مالی و
نیروگاههای متعلق به دولت و شرکتهای دولتی تابع و وابسته" بفروشد.مجلس اکنون سرگرم بررسی بخش درآمدی لایحه بودجه سال جاری است و در صورتی که این بخش از مصوبه در بخش هزینه ای هم به تصویب برسد دولت درآمدهای حاصل از فروش دارایی ها و اموالش را بابت بدهیهایش پرداخت خواهد کرد.
این بخش از لایحه بودجه با مخالفت گسترده نمایندگان مواجه بود چون آنها معتقد بودند که فروش اموال دولت به منظور پرداخت بدهیها با اصول قانون اساسی به خصوص اصل ۴۴ این قانون مغایر است.
جواد جهانگیر زاده، نماینده ارومیه در مجلس در اعتراض به این بخش از لایحه بودجه گفت که با این کار "دولت در حال فروخته شدن است و می خواهند که برای دولت دیگر چیز باقی نماند و امکان سرمایه گذاری از دولت گرفته شود."
اما محمد رضا باهنر، نایب رئیس مجلس که ریاست جلسه را بر عهده داشت، گفت که "مبنای اصل ۴۴ قانون اساسی این است که اموال دولت فروخته شود و در واقع دولت فروخته نمی شود و این اموال و دارایی های دولت است که به فروش می رسد."
با این حال آقای جهانگیرزاده معتقد بود که "قرار نیست دولت چاهی را بکند و پس از آن مجلس چاه کنده شده دولت را پر کند."
به گفته این نماینده مجلس، دولت در طول سه سفر استانی به آذربایجان غربی ۱۶ هزار و ۶۶۹ میلیارد تومان مصوب کرده در حالی که در طول هشت سال دو هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان پرداخت شده است و اگر دولت بخواهد به تعهداتش در استان آذربایجان غربی عمل کند، باید تا ۴۰ سال دیگر بماند.
فروش دولت یا فروش دارایی ها
بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی، اقتصاد ایران به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم شده اما بخش خصوصی تنها به عنوان مکمل دو بخش دیگر در نظر گرفته شده است. در مقابل بخش دولتی از گستره بیحد و حصری برخوردار است و حوزه وسیعی را از صنایع مادر، معادن، بانکداری و بیمه گرفته تا تامین نیرو، سد ها، پست وتلگراف و تلفن و حمل و نقل (هواپیمایی، کشتیرانی و راه آهن) در بر می گیرد.در این اصل آمده است که "مالکیت در سه بخش (دولتی، تعاونی و خصوصی) تا جایی که با اصول دیگر قانون اساسی مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلامی خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور گردد و مایه زیان جامعه نشود، مورد حمایت قانون جمهوری اسلامی است."
بر اساس تفسیری که با استناد به این بخش از قانون صورت گرفته است، دولت بخشی از سهام شرکت های بزرگ دولتی را به منظور میدان دادن به بخش خصوصی و تقویت آن در اقتصاد فروخته است ولی آقای کواکبیان گفت که "آیا با این کار واقعا بخش خصوصی رونق می گیرد و می توان فروش اموال دولت را به کمک بخش خصوصی تعبیر کرد؟"
حمید رضا فولادگر، رئیس کمیسیون اصل ۴۴ با اخطار قانون اساسی نسبت به این بخش از لایحه، گفت که در اصل ۴۴ مصارف حاصل از واگذاری ها مشخص شده اما در این بند علاوه بر این که مصارفی خارج از سیاست ها برایش تراشیده ایم، قلم قرمز روی سیاست های اصل ۴۴ کشیده شده است."
آقای فولادگر گفت که "مصارف دولتی در این ماده عمدتا هزینه ای دیده شده در حالی که ای کاش درآمد حاصله آن صرف سرمایه گذاری می شد."
دولت حجم زیادی بدهی دارد و سال به سال نیز به بدهی هایش اضافه می شود و توان پرداخت به آنها را ندارد. بخش هایی نظیر برق با شرایط بحرانی مواجهند و بیشتر از پنج هزار میلیارد تومان از دولت طلبکارند اما دولت تا به حال نتوانسته بدهی هایش را بپردازد.
به نظر می رسد این بخش از لایحه بودجه برای آن است که دولت بتواند بدون دردسر بخشی از اموال خود را به جای بدهی به طلبکاران بدهد یا آنها را فروخته و بدهی هایش را بپردازد.
نادر قاضی زاده، نماینده ارومیه خطاب به علی لاریجانی رئیس مجلس گفت که "شما می توانید قانون را عوض کنید اما نمی توانید تغییر در سیاست های کلی اصل ۴۴ ایجاد کنند."
آقای لاریجانی در پاسخ گفت که درست است که روح اصل ۴۴ این است که این اموال و دارایی ها در بورس به فروش برود و در حساب خاصی ریخته شود اما "اختلاف نص روشنی" وجود ندارد و پیش از این مشابه این موضوع مصوب شده و شورای نگهبان نیز به آن ایراد نگرفته است.
با وجود اخطارها و تذکرات مداوم نمایندگان، این بخش به تصویب نمایندگان رسید تا دولت بتواند برای پرداخت بدهی، اموال و دارایی های خود را بفروشد.
سقوط آزاد ِ تخریب محیط زیست ایران
به گزارش روزنامه خراسان رتبه محیط زیست ایران در جهان سقوط 36
پله ای داشته است. چندي پيش شاخص جهاني عملکرد زيست محيطي ۲۰۱۲ جهان منتشر
شد . اين شاخص بين المللي توسط دانشگاه «ييل» در حالي منتشر شد که ايران
در ميان ۱۳۲ کشور جهان با ۳۶ پله سقوط نسبت به سال ۲۰۱۰ ميلادي در رتبه ۱۱۴
جهان قرار گرفته است.
جلال ایجادی، کارشناس محیط زیست مقیم در فرانسه در پاسخ به این پرسش که چه عواملی موجب شده است تا عملکرد محيط زيست کشورمان به حد هشدار رسيده است گفت:« یکی از عوامل اصلی سیاست های غلط جمهوری اسلامی در بخش دولتی است، بخش مهمی از فعالیت های دولتی مانند وزارت نیرو ، پیوسته درجهت تخریب محیط زیست صورت گرفته است.»
او گفت:« بنگاه های خصوصی نیز با اجازه دولت ورد به درون مجراهای آبی مانند دریاچه ارومیه موجب تخریب محیط زیست می شوند. چرا که شرکت های صنعتی خصوصی با اجازه دولت هرز آبها و پساب های صنعتی خود را وارد این تالاب ها می کنند.»
این کارشناس محیط زیست در ادامه گفت:« در کنار تخریب هایی که از سوی شرکت های دولتی و خصوصی در محیط زیست صورت می گیرد نظام آموزشی در خصوص محیط زیست نیز بسیار محدود است.»
او گفت:« برای نجات محیط زیست ایران از این وضعیت کنونی، باید با حضور کارشناسان داخلی و خارجی یک بررسی همه جانبه صورت بگیرد و برای این امر بودجه بگذارند. همچنین باید قوانین محیط زیست در ایران بازنگری شود.»
چکیده گزارش دانشگاه "لیل" درخصوص وضعیت محیط زیست
شاخص جهاني عملکرد زيست محيطي «EPI» ۲۰۱۲ توسط دانشگاه ييل منتشر شد، در اين گزارش، ايران در ميان ۱۳۲ کشور جهان با ۳۶ پله سقوط در رتبه ۱۱۴ جهان قرار گرفته است فعالان محيط زيست کشورمان ضمن تاييد اين شاخص بين المللي، روند نزولي رتبه محيط زيست کشور را ناشي از اتفاقاتي مي دانند که طي چند سال اخير رخ داده است از جمله خشک شدن درياچه اروميه و تبديل ۳۹۰ هزار هکتار از اراضي آن به کوير که بزرگ ترين رخداد بيابان زايي قرن ۲۱ قلمداد شده است. همچنين افت سفره هاي آب زيرزميني و فرونشست دشت ها و تخريب جنگل ها از ديگر مواردي است که باعث شده رتبه ايران نسبت به سال ۲۰۱۰ نزول يابد.
البته بايد گفت برخي مسئولان محيط زيست چنين گزارشي را قبول ندارند اما متخصصان محيط زيست آن را يک گزارش بي طرفانه و به دور از شائبه سياسي مي دانند زيرا آمريکا نيز از نظر منابع آب با تراز منفي در اين شاخص ديده شده است.
دانشگاه ييل تمام مطالعات و تحقيقات خود را بر اساس آمار و مستنداتي که دستگاه هاي داخلي و مراکز دانشگاهي ايران و همچنين برنامه هاي سازمان ملل و مطالعات ماهواره اي انجام مي دهد و بر پايه مطالعات علمي اين شاخص بين المللي گزارش خود را ارائه مي کند. بر اساس شاخص جهاني عملکرد زيست محيطي سوئيس، لاتريا و نروژ در رتبه هاي اول تا سوم و کشورهاي عراق، ترکمنستان و ازبکستان به ترتيب در پايين ترين رتبه جهاني در اين شاخص قرار دارند..
سیلاب در شمال افغانستان باعث خسارات جانی و مالی شد
در شمال افغانستان در ولایت تخار، در محلات اشکمش، چاه آب، نمک
آب و فرخار سیلاب شدیدی، باعث رسیدن آسیب های جانی و مالی به اهالی محل شده
است.
در بررسی این موضوع، گفتگویی داریم با عطا الله عبیدی، مسئول رادیوی آی خانم. آقای عبیدی، بعد از یاد آوری از مناطقی که آسیب دیده اند، میگوید که آخرین تلافات، دو روز پیش در اشکمش و شیر آو ماندره بود که مناطق کوهستانی میباشد. بر اساس آخرین اخبار، تنها در اشکمش، بیست و سه تن کشته، بیست و دو تن زخمی، و پنج نفر هم ناپدید شده اند.
آسیب مالی فراوانی هم به مردم محل رسیده است. چهار صد خانه ویران شده و حدود هزار جریب زمین زراعتی و باغ های مردم هم تخریب شده است. از آغاز سال تا حالا، رقم حیواناتی که از بین رفته اند به پنج هزار و خانه های تخیب شده، به چهار هزار رسیده است. مقدار زمین های که از آغاز سال تا حالا تخریب شده است، به حدود دوازده و نیم هزار جریب میرسد.
در مورد کمک های که مسئولین به مردم رسانده اند، آقای عبیدی میگوید که مسئولین منتظر استند تا هلی کوپتر های که از کابل پرواز کرده بودند، به آنجا برسند. ولی به دلیل هوای بد، آنان حالا در صدد این استند که کمک ها را از راه زمینی به مردم برسانند. برای هشتصد خانواده در رستاق و چاه آب و مرکز تالقان، مواد خوراکی، ترپال و کیت های صحی در نظر گرفته شده است.
در مورد پیش بینی و عملکرد های وقایوی، آقای عبیدی میگوید که در این ولایات کوهستانی، در گذشته جنگلات فراوانی هم بود، که بسیاری ازین جنگل ها امروز معدوم شده اند. این موضوع میتواند در توازن محیط اهمیت داشته باشد ولی این سیلی که امسال آمده است، کم سابقه بود و به همین دلیل پیش بینی آن مشکل بود. ولی با آنهم، مردم از مسئولین، نه در رساندن کمک ها راضی استند و نه هم در پیش بینی و برخورد های وقایوی.
تداوم بن بست سیاسی در یونان
پس از آنکه روز گذشته "اوانجلوس ونیزلوس" رهبر حزب سوسیالیست
یونان در جهت تشکیل یک حکومت ائتلاف ملی ناکام ماند، شمارش معکوس برای
آخرین تلاش های سیاسی در این کشور به منظور احتراز از تجدید انتخابات
پارلمانی که می تواند منجر به خروج یونان از منطقه "یورو" گردد، آغاز
گردید.
برای تشکیل یک دولت ائتلاف ملی، رهبر حزب سوسیالیست یونان با عدم
موافقت "الکسیس تسیپاراس" رهبر حزب"سیریزا" روبرو گردید. این حزب چپ
رادیکال یونان یکی از مخالفان سرسخت اجرای سیاست ریاضت اقتصادی تحمیل شده
بر این کشور از سوی اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول است.
نتایج انتخابات روز یکشنبه گذشته با پیشرفت بی سابقه این حزب چپ رادیکال یونان همراه بود. در این انتخابات این حزب توانست به عنوان دومین حزب مهم این کشور مطرح گردد. نتایج این انتخابات همچنین راه یابی نمایندگان حزب راست افراطی و نژاد پرست یونان به پارلمان را تسهیل کرد که موجب نگرانی اروپائیان گردید.
نتایج انتخابات روز یکشنبه گذشته، ضمن آنکه این کشور را در یک بن بست سیاسی فروبرد، نشانگر گستره مخالفت مردم این کشور با سیاست انقباضی اقتصادی تحمیل شده بر این کشور می باشد.
در آخرین تلاش خود برای احتراز از تجدید انتخابات پارلمانی، رئیس جمهوری این کشور از رهبران احزاب سیاسی یونان دعوت نموده است تا روز دوشنبه برای اجلاس آخرین شانس برای تشکیل یک دولت ائتلافی وفاق ملی گرد هم آیند.
تحلیلگران سیاسی پیش بینی می کنند که در صورت تجدید انتخابات، حزب چپ رادیکال " سیریزا" به مقام اول خواهد رسید.نتایج یک همه پرسی که امروز انتتشار یافت پیش بینی تحلیل گران سیاسی را تأیید می کند.
در صورت به وقوع پیوستن این سناریو، امکان خروج یونان از منطقه یورو قوت می گیرد.
در شرایطی که یونان از چند سال پیش در یک بحران اقتصادی بی مانند گرفتار آمده و ورشکستگی مالی این کشور را تهدید می کند، افزون شدن یک بن بست سیاسی به معضلات اقتصادی این کشور هم پیمانان اروپایی وی و بازار های مالی جهانی را نگران کرده است.
درخواست مراجع قضایی از دادگاه انتظامی قضات برای لغو پروانه وکالت نسرین ستوده
احضاریه ای در زندان به نسرین ستوده ابلاغ شد که باید 31
اردیبهشت ماه جاری در دادگاه انتظامی وکلا حضور پیدا کند. مراجع قضایی از
دادگاه انتظامی قضات، درخواست کردند تا پروانه وکالت نسرین ستوده را لغو یا
توقیف کنند.
بیش از یک دهه از تعیین 20 جمادی الثانی سالروز تولد حضرت فاطمه
به عنوان روز زن و روز مادر از سوی جمهوری اسلامی در ایران می گذرد. امسال
روز مادر با 23 اردیبهشت ماه مصادف شده است. بر اساس یک سنت دیرینه در این
روز فرزندان به دیدن مادرشان می روند و حتا فرزندانی که مادران شان را از
دست داده اند با رفتن بر سر مقبره مادر به او ادای احترام می کنند.
اما سهم فرزندانی که مادران شان در این روز در زندان به سر می برند از روزمادر چیست؟
" رضا خندان" همسر نسرین ستوده (حقوقدان عضو کانون وکلا که در شهریور ماه سال 1389 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ بر علیه نظام دستگیر و به یازده سال حبس تعزیری محکوم شد) در پاسخ به این پرسش که آیا در روز مادر، فرزندانش امکان دیدار با مادر خود را داشتند گفت:« در ایران، سازمان زندان ها و نهاد های قضایی هیچ گونه امکانی برای دیدار برای مناسبت ها برای زندانیان در نظر نمی گیرند و هیچ نهادی هم در ایران در این زمینه فعالیت نمی کند.»
او گفت:« بخصوص زندانیان سیاسی حتا از امکان تلفن هم برخوردار نیستند، بنا بر این حتا در روزهایی که ممکن است خود دولت ان را به مناسبتی نامگذاری کرده باشد امکان برقراری تماس تلفنی و گفت وگو با زندانی را نداریم.»
رضا خندان درادامه درخصوص آخرین وضعیت حقوقی همسرش گفت:« احضاریه ای در زندان به نسرین ستوده ابلاغ شد که باید 31 اردیبهشت ماه جاری در دادگاه انتظامی وکلا حضور پیدا کند. این دادگاه برای رسیدگی به پرونده ای است که از یک سال گذشته در جریان است و مراجع قضایی از دادگاه انتظامی قضات، درخواست کردند تا پروانه وکالت همسرم را لغو یا توقیف کنند.»
اما سهم فرزندانی که مادران شان در این روز در زندان به سر می برند از روزمادر چیست؟
" رضا خندان" همسر نسرین ستوده (حقوقدان عضو کانون وکلا که در شهریور ماه سال 1389 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ بر علیه نظام دستگیر و به یازده سال حبس تعزیری محکوم شد) در پاسخ به این پرسش که آیا در روز مادر، فرزندانش امکان دیدار با مادر خود را داشتند گفت:« در ایران، سازمان زندان ها و نهاد های قضایی هیچ گونه امکانی برای دیدار برای مناسبت ها برای زندانیان در نظر نمی گیرند و هیچ نهادی هم در ایران در این زمینه فعالیت نمی کند.»
او گفت:« بخصوص زندانیان سیاسی حتا از امکان تلفن هم برخوردار نیستند، بنا بر این حتا در روزهایی که ممکن است خود دولت ان را به مناسبتی نامگذاری کرده باشد امکان برقراری تماس تلفنی و گفت وگو با زندانی را نداریم.»
رضا خندان درادامه درخصوص آخرین وضعیت حقوقی همسرش گفت:« احضاریه ای در زندان به نسرین ستوده ابلاغ شد که باید 31 اردیبهشت ماه جاری در دادگاه انتظامی وکلا حضور پیدا کند. این دادگاه برای رسیدگی به پرونده ای است که از یک سال گذشته در جریان است و مراجع قضایی از دادگاه انتظامی قضات، درخواست کردند تا پروانه وکالت همسرم را لغو یا توقیف کنند.»
"کسانی که می گذرند" کتابی برای تغییر نگاه فرانسوی ها به پناهندگان
شناختن "هایده صابران" از بین زنان و مردانی که در سالن انتظار
رادیو بودند چندان سخت نبود. زنی با چهره ای کاملا شرقی، چشمان مشکی و
ابروهای پیوسته. همان لحظه اول گفت: « امروز کارم آسان است چون شما سوال می
پرسید و من جواب می دهم. اما خوب فارسی صحبت نمی کنم و بهتر است گفت و گوی
مان به زبان انگلیسی باشد. »
او خبرنگار "لیبراسیون" در شهر"لیل" در شمال فرانسه است. کتابی ازداستان
زندگی پناهجوهایی که در شهر"کًله" طی 10 سال گذشته با آنان رو به رو شده
نوشته است.
هایده صابران می گوید نوشتن کتابِ " کسانی که می گذرند*" 9 ماه طول کشید.
در گفت و گویی که پیش رو دارید این
خبرنگار ایرانی تبار (که تا کنون هرگز ایران را ندیده است) از انگیزه نوشتن
این کتاب و بعضی از افرادی که زندگی شان، بخشی از داستان "کسانی که می
گذرند" را شکل داده است، سخن می گوید.
فکر نوشتن کتاب از کجا در ذهن تان شکل گرفت؟
در گزارش هایی که برای "لیبراسیون" می نوشتم با موضوع پناهجوهایی که به شهر" کله " در شمال فرانسه می آیند تا از آنجا به انگلیس بروند و اعلام پناهندگی کنند رو به رو شدم و مجموعه گزارش هایی که از حکایتِ زندگی این پناهجوها طی دهه گذشته نوشتم( و در لیبراسیون منتشرشد) تبدیل به کتابی شد که پیش رو دارید.
البته اصل داستان باز می گردد به سال 1998 و جنگ "کوزوو" که افراد زیادی به "کله" آمدند تا با کمک قاچاقچی ها از طریق مرز آبی، بین فرانسه و انگلستان به انگلیس بروند. در آن زمان، زن و مرد و کودک، همه در پارک می خوابیدند و سرپناهی نداشتند و مردم شهر کم کم توجه شان جلب شد و شروع کردند به کمک کردن به این پناهجوها، تا این که با کمک دولت فرانسه، یک کشیش و صلیب سرخ، کمپی به نام "سان گِت" در این شهر راه اندازی شد. این کمپ چندین سال برقرار بود تا آن که در دوره ریاست جمهوری "سرکوزی" دولت انگلیس با ورود پناهجو ها از این مسیر به کشورش به دولت وقتِ فرانسه شکایت کرد و مدتی بعد این کمپ از سوی دفتر "سرکوزی"(رئیس جمهور سابق فرانسه) تعطیل شد.
اما ورود پناهجو به این شهر و مسیر عبور از دریا از "کله" به انگلیس همچنان پابرجاماند و مردم به هرترتیبی خود را به این شهر می رسانند.
بدین ترتیب، زن و بچه، پیر و جوان در سرمای شدید شمال فرانسه به اجبار در خیابان سَرمی کردند و هر چادر وسرپناهی که برپا می شد، مورد هجوم پلیس فرانسه قرار می گرفت. حدود 5000 پناهجو بدون سرپناه به جنگل های اطراف شهر پناه بردند.
در گزارش هایی که برای "لیبراسیون" می نوشتم با موضوع پناهجوهایی که به شهر" کله " در شمال فرانسه می آیند تا از آنجا به انگلیس بروند و اعلام پناهندگی کنند رو به رو شدم و مجموعه گزارش هایی که از حکایتِ زندگی این پناهجوها طی دهه گذشته نوشتم( و در لیبراسیون منتشرشد) تبدیل به کتابی شد که پیش رو دارید.
البته اصل داستان باز می گردد به سال 1998 و جنگ "کوزوو" که افراد زیادی به "کله" آمدند تا با کمک قاچاقچی ها از طریق مرز آبی، بین فرانسه و انگلستان به انگلیس بروند. در آن زمان، زن و مرد و کودک، همه در پارک می خوابیدند و سرپناهی نداشتند و مردم شهر کم کم توجه شان جلب شد و شروع کردند به کمک کردن به این پناهجوها، تا این که با کمک دولت فرانسه، یک کشیش و صلیب سرخ، کمپی به نام "سان گِت" در این شهر راه اندازی شد. این کمپ چندین سال برقرار بود تا آن که در دوره ریاست جمهوری "سرکوزی" دولت انگلیس با ورود پناهجو ها از این مسیر به کشورش به دولت وقتِ فرانسه شکایت کرد و مدتی بعد این کمپ از سوی دفتر "سرکوزی"(رئیس جمهور سابق فرانسه) تعطیل شد.
اما ورود پناهجو به این شهر و مسیر عبور از دریا از "کله" به انگلیس همچنان پابرجاماند و مردم به هرترتیبی خود را به این شهر می رسانند.
بدین ترتیب، زن و بچه، پیر و جوان در سرمای شدید شمال فرانسه به اجبار در خیابان سَرمی کردند و هر چادر وسرپناهی که برپا می شد، مورد هجوم پلیس فرانسه قرار می گرفت. حدود 5000 پناهجو بدون سرپناه به جنگل های اطراف شهر پناه بردند.
این پناهجو ها ازچه کشورهایی بودند؟
به ترتیب بخواهم نام ببرم از کردستان عراق، افغانستان، ایران و بعد اریتره ، سودان واتیوپی هستند.
به ترتیب بخواهم نام ببرم از کردستان عراق، افغانستان، ایران و بعد اریتره ، سودان واتیوپی هستند.
چه چیزی در زندگی پناهجو ها بود که شما را 10 سال با خود همراه کرد؟
زمانی که برای تهیه گزارش به میان آنان رفتم یکی از پناهجو ها به زبانی آشنا حرف زد. شنیدن این زبان روی من تاثیر گذاشت. مرا تکان داد. زبانی بود که از مادر بزرگم در کودکی می شنیدم. وقتی که او در آنجا مشغول آشپزی بود. کلماتی آرام بخش و قشنگ بود برایم. نمی توانستم به خوبی با آنها صحبت کنم اما می فهمیدم که چه می گویند. آنها از ایران و افغانستان آمده بودند. (البته الان از فارسی کلماتی مانند، سازمان ملل، ترک خاک، پناهنده، صلیب سرخ و قورمه سبزی را بخوبی می شناسم.)
از آن به بعد همیشه به شهر"کله" می روم و این برایم یک خوشبختی است. البته به طور کلی، مردم شهر با این پناهجو ها خوش رفتار هستند چرا که این پناهجو ها از سال 1998 در معرض دید این مردم قرار دارند. می دانند که این ها افراد خطرناکی نیستند و فقط به دنبال زندگی خود هستند و جان شان در خطر است.
زمانی که برای تهیه گزارش به میان آنان رفتم یکی از پناهجو ها به زبانی آشنا حرف زد. شنیدن این زبان روی من تاثیر گذاشت. مرا تکان داد. زبانی بود که از مادر بزرگم در کودکی می شنیدم. وقتی که او در آنجا مشغول آشپزی بود. کلماتی آرام بخش و قشنگ بود برایم. نمی توانستم به خوبی با آنها صحبت کنم اما می فهمیدم که چه می گویند. آنها از ایران و افغانستان آمده بودند. (البته الان از فارسی کلماتی مانند، سازمان ملل، ترک خاک، پناهنده، صلیب سرخ و قورمه سبزی را بخوبی می شناسم.)
از آن به بعد همیشه به شهر"کله" می روم و این برایم یک خوشبختی است. البته به طور کلی، مردم شهر با این پناهجو ها خوش رفتار هستند چرا که این پناهجو ها از سال 1998 در معرض دید این مردم قرار دارند. می دانند که این ها افراد خطرناکی نیستند و فقط به دنبال زندگی خود هستند و جان شان در خطر است.
اما شما در یکی از مصاحبه های خود در مورد
مخاطب اصلی کتاب تان، گفته اید که این کتاب را برای مردم فرانسه نوشته اید
تا به آنها بگوئید که پناهجو ها هم انسان هستند!
دقیقا همین طور است که می گوئید. من خواستم با نوشتن این کتاب به مردم فرانسه بگویم که پناهجو ها "انسان" هستند. ماجرای این پناهجو ها مانند سایه هایی است که کنار جاده راه می روند و مردم به این سایه ها نگاه می کنند. به نظرمن آنها دارای موهای سیاه و شبیه به هم هستند. در کتابم سعی کردم با بازگویی داستان زندگی این افراد با ذکر نام شان، به این سایه ها هویت بدهم.
برای ما آسان تر است که فکر کنیم این پناهنده ها سایه هستند، چون اگر به عنوان انسان به آنها نگاه کنیم موضوع برای مان، دردناک می شود. ما آنها را می بینیم و از جلوی ما رد می شوند و گویی از دو دنیای متفات در یک دنیا زندگی می کنیم. چند سال قبل با یک پناهجویی که از اریتره بود صحبت می کردم او دقیقا هم سن من بود و برای یک لحظه با خودم گفتم که می توانست جای ما با هم عوض شود و من یک پناهجو باشم. حتا زمانی که بچه هایی را همراه با پدر ومادرشان در جنگل ویا درمسیر پر مخاطره با قاچاقچی ها می بینم باز هم به این موضوع فکر می کنم که ممکن بود بچه های من جای این ها باشند.
دقیقا همین طور است که می گوئید. من خواستم با نوشتن این کتاب به مردم فرانسه بگویم که پناهجو ها "انسان" هستند. ماجرای این پناهجو ها مانند سایه هایی است که کنار جاده راه می روند و مردم به این سایه ها نگاه می کنند. به نظرمن آنها دارای موهای سیاه و شبیه به هم هستند. در کتابم سعی کردم با بازگویی داستان زندگی این افراد با ذکر نام شان، به این سایه ها هویت بدهم.
برای ما آسان تر است که فکر کنیم این پناهنده ها سایه هستند، چون اگر به عنوان انسان به آنها نگاه کنیم موضوع برای مان، دردناک می شود. ما آنها را می بینیم و از جلوی ما رد می شوند و گویی از دو دنیای متفات در یک دنیا زندگی می کنیم. چند سال قبل با یک پناهجویی که از اریتره بود صحبت می کردم او دقیقا هم سن من بود و برای یک لحظه با خودم گفتم که می توانست جای ما با هم عوض شود و من یک پناهجو باشم. حتا زمانی که بچه هایی را همراه با پدر ومادرشان در جنگل ویا درمسیر پر مخاطره با قاچاقچی ها می بینم باز هم به این موضوع فکر می کنم که ممکن بود بچه های من جای این ها باشند.
چرا این پناهجو ها درفرانسه تقاضا پناهندگی نمی کنند؟
روند پناهندگی در فرانسه بسیار طولانی است و از طرفی ممکن است فرانسه به آنها "ترک خاک"( نامه ای که پلیس به پناهجو می دهد و در آن مهلتی را تعیین می کند که پناهجو باید خاک آن کشور را ترک کند) بدهد اما در انگلیس با برخی از مشکلات این چنینی رو به رو نمی شوند.
روند پناهندگی در فرانسه بسیار طولانی است و از طرفی ممکن است فرانسه به آنها "ترک خاک"( نامه ای که پلیس به پناهجو می دهد و در آن مهلتی را تعیین می کند که پناهجو باید خاک آن کشور را ترک کند) بدهد اما در انگلیس با برخی از مشکلات این چنینی رو به رو نمی شوند.
بیشتر، داستان کدام پناهجو شما را با خود برد؟
"زاهد" پسری افغانی است که مادرش "پشتون" بود و پدرش"تاجیک". قبل از اتفاقات 11 سپتامبر، طالبان در یک نیمه شب، پدرش را دستگیر کرد. آن زمان او 13 ساله بود. پس از این اتفاق، مادرش به او گفت، تو بزرگ ترین پسر خانواده هستی و این خطرناک است. باید اینجا را ترک کنی. او گفت به شهر "پشیوار" خانه دایی ات برو. اما "زاهد" دایی خود را نمی شناخت و به ایران رفت. پدرش همیشه به او می گفت که "زاهد" در افغانستان آینده ای ندارد. او وقتی به ایران رسید با دیدن بزرگراه ها و ساختمان ها احساس می کرد که دراروپا است.
اول در مسجد می خوابید و سپس جای خوابی در خانه یک نجار افغان پیدا کرد. "زاهد" برای او کار می کرد و حدود یک سال از خانه نجار خارج نشد. او فقط کار می کرد و می خوابید و به کار کردنش افتخار می کرد و کمک دیگری نمی خواست. افغان های دیگری که درآنجا کار می کردند زیاد از اروپا حرف می زدند، همین با عث شد تا "زاهد" هم تصمیم گرفت که به اروپا بیاید. نامه ای به دایی خود در" پشیوار" نوشت و از او کمک خواست. دایی "زاهد" به او کمک کرد وبرایش یک قاچاقچی پیدا کرد و او یک سفر طولانی را شروع کرد.
"زاهد" به من گفت:«شما نمی توانید وقتی که فامیل تان به شما اعتماد کرد به او خیانت کنید و در این مسیر شما فقط در شب و فقط در شب زندگی می کنید.هفته ها و هفته ها می گذرد. مجبورید درجایی زندگی کنید که حتا حیوان هم آنجا نمی خوابد. دستان شما زخمی است. تمام بدن تان خسته است و شما ریسک می کنید. شما باید شجاع باشید، مغرورید و گریه نمی کنید.»
"زاهد" پسری افغانی است که مادرش "پشتون" بود و پدرش"تاجیک". قبل از اتفاقات 11 سپتامبر، طالبان در یک نیمه شب، پدرش را دستگیر کرد. آن زمان او 13 ساله بود. پس از این اتفاق، مادرش به او گفت، تو بزرگ ترین پسر خانواده هستی و این خطرناک است. باید اینجا را ترک کنی. او گفت به شهر "پشیوار" خانه دایی ات برو. اما "زاهد" دایی خود را نمی شناخت و به ایران رفت. پدرش همیشه به او می گفت که "زاهد" در افغانستان آینده ای ندارد. او وقتی به ایران رسید با دیدن بزرگراه ها و ساختمان ها احساس می کرد که دراروپا است.
اول در مسجد می خوابید و سپس جای خوابی در خانه یک نجار افغان پیدا کرد. "زاهد" برای او کار می کرد و حدود یک سال از خانه نجار خارج نشد. او فقط کار می کرد و می خوابید و به کار کردنش افتخار می کرد و کمک دیگری نمی خواست. افغان های دیگری که درآنجا کار می کردند زیاد از اروپا حرف می زدند، همین با عث شد تا "زاهد" هم تصمیم گرفت که به اروپا بیاید. نامه ای به دایی خود در" پشیوار" نوشت و از او کمک خواست. دایی "زاهد" به او کمک کرد وبرایش یک قاچاقچی پیدا کرد و او یک سفر طولانی را شروع کرد.
"زاهد" به من گفت:«شما نمی توانید وقتی که فامیل تان به شما اعتماد کرد به او خیانت کنید و در این مسیر شما فقط در شب و فقط در شب زندگی می کنید.هفته ها و هفته ها می گذرد. مجبورید درجایی زندگی کنید که حتا حیوان هم آنجا نمی خوابد. دستان شما زخمی است. تمام بدن تان خسته است و شما ریسک می کنید. شما باید شجاع باشید، مغرورید و گریه نمی کنید.»
"زهید" می گفت ، در مسیر قاچاق اگر به اندازه کافی تند نباشی دستگیر می شوی. در جاهایی از این مسیر برای این که روی"مین" نروی باید به دقت قاچاقچی را دنبال کنی، چون او مسیر "مین" را می شناسد. به این ترتیب او رومانی، بلغارستان، یونان و ایتالیا را پشت سر گذاشت تا به فرانسه و"کله" رسید. در "کله" قاچاقچی ها او را در جنگل . بدون هیچ امکاناتی رها کردند.
از، پسمانده غذاهای راننده های کامیونی که از آن حوالی می گذشتند می خورد و از آب باران می نوشید. یک شب که گرسنگی به او فشار آورده بود در خانه ای را زد و نمی دانست که شب کریسمس است.
زنی در را باز کرد او را به خانه راه داد به او گفت به حمام برود و به "زاهد" غذا داد به این ترتیب پسرک که آن زمان 16 سال داشت نجات پیدا کرد. او الان 24 سال دارد و در فرانسه زندگی می کند. در اینجا درس خواند و شغل خوبی هم دارد اما مادرش در این سال ها فوت کرد.
یعنی شما با این پناهجو ها طی همه این سال ها در ارتباط بودید؟
با بیشتر آنها در ارتباط بودم وبرای نوشتن کتاب حتا به انگلیس سفر کردم و بعضی از آنها را دیدم. 10 سال قبل خانواده ای ایرانی را در "کله" دیدم که آنها دو فرزند 4 ماهه و 10 ساله داشتند. الان آنها درانگلیس زندگی خوبی دارند. مرد خانواده در کارخانه ای کار می کند. او در ایران "دی. وی. دی" می فروخت و به اتهام فروش "دی.وی.دی"غیر مجاز دستگیر شده بود و ایران را ترک کرد.
پسرشان الان 15 ساله است و انگلیسی را به خوبی و فارسی را به سختی صحبت می کند و همه اتفاقات روزهای "کله" را فراموش کرده است.
یک پناهجو از "اتیوپی" را هم بعد از سال ها دیدم که موفق نشده بود که در انگلیس پناهندگی بگیرد و به طور غیر قانونی در این کشور زندگی می کرد و می گفت:« نمی دانم چرا به اینجا آمدم و آینده ای ندارم چرا که هیچ اوراق هویت قانونی در دست ندارم و نمی توانم کاری انجام بدهم.»
"کیوان" هم پسری افغان است که در 15 ساله گی با برادر دوقلوی خود افغانستان را ترک کرد. او چشمان زیبا و مهربانی دارد. در مسیری قاچاق در ترکیه مرزبان ها به آنها شلیک کردند و او و برادرش هریک به سویی فرار کردند و همدیگر را گم کردند . پول کافی نداشت که به قاچاقچی بدهد ودر درگیری با قاچاقچی ها یکی از آنها را با سنگ کشت. در مسیر یونان به ایتالیا نیز در کامیون دچارخفگی شد. اما خلاصه به انگلیس رسید. بعد از همه این اتفاقات او یک بار دیگر به پاریس سفر کرد و رفت سراغ محلی که پناهجوهای افغان بیشتر در آنجا هستند. یکی از پناهجوهایی که درآنجا بود "کیوان"را دید و او را با برادردوقولویش اشتباه گرفت. "کیوان" فهیمد که برادرش"کیان" زنده است. آنها دوقولوهای یکسان بودند و بسیار شبیه به هم. او به من می گفت:« وقتی کسی جوان است و کشورش را ترک می کند باید بسیار قوی باشد. در این مسیر کسی نیست که به او بگوید مواد مخدرمصرف نکن، مشروب نخور و یا سراغ زنان نرو، بنا براین باید خودمان حواس مان باشد و ببینیم که می خواهیم در آینده به فرزندمان چه یاد بدهیم و چطور باید همسر انتخاب کنیم. من وقتی که برای انجام کار بد وسوسه می شوم، یک پیراهن را جای پدر و مادرم روی صندلی می گذارم و با آن پیراهن صحبت می کنم و بعد احساس خوبی پیدا می کنم.»
کیوان الان در یک هتلی که از سوی اداره پناهندگی برای او تعیین شده زندگی می کند و می گوید هر بار که با مادرم حرف می زنم می گویم که من زندگی خوبی دارم و کار می کنم وپول دارم،چون نمی خواهم مادرم گریه کند.
با بیشتر آنها در ارتباط بودم وبرای نوشتن کتاب حتا به انگلیس سفر کردم و بعضی از آنها را دیدم. 10 سال قبل خانواده ای ایرانی را در "کله" دیدم که آنها دو فرزند 4 ماهه و 10 ساله داشتند. الان آنها درانگلیس زندگی خوبی دارند. مرد خانواده در کارخانه ای کار می کند. او در ایران "دی. وی. دی" می فروخت و به اتهام فروش "دی.وی.دی"غیر مجاز دستگیر شده بود و ایران را ترک کرد.
پسرشان الان 15 ساله است و انگلیسی را به خوبی و فارسی را به سختی صحبت می کند و همه اتفاقات روزهای "کله" را فراموش کرده است.
یک پناهجو از "اتیوپی" را هم بعد از سال ها دیدم که موفق نشده بود که در انگلیس پناهندگی بگیرد و به طور غیر قانونی در این کشور زندگی می کرد و می گفت:« نمی دانم چرا به اینجا آمدم و آینده ای ندارم چرا که هیچ اوراق هویت قانونی در دست ندارم و نمی توانم کاری انجام بدهم.»
"کیوان" هم پسری افغان است که در 15 ساله گی با برادر دوقلوی خود افغانستان را ترک کرد. او چشمان زیبا و مهربانی دارد. در مسیری قاچاق در ترکیه مرزبان ها به آنها شلیک کردند و او و برادرش هریک به سویی فرار کردند و همدیگر را گم کردند . پول کافی نداشت که به قاچاقچی بدهد ودر درگیری با قاچاقچی ها یکی از آنها را با سنگ کشت. در مسیر یونان به ایتالیا نیز در کامیون دچارخفگی شد. اما خلاصه به انگلیس رسید. بعد از همه این اتفاقات او یک بار دیگر به پاریس سفر کرد و رفت سراغ محلی که پناهجوهای افغان بیشتر در آنجا هستند. یکی از پناهجوهایی که درآنجا بود "کیوان"را دید و او را با برادردوقولویش اشتباه گرفت. "کیوان" فهیمد که برادرش"کیان" زنده است. آنها دوقولوهای یکسان بودند و بسیار شبیه به هم. او به من می گفت:« وقتی کسی جوان است و کشورش را ترک می کند باید بسیار قوی باشد. در این مسیر کسی نیست که به او بگوید مواد مخدرمصرف نکن، مشروب نخور و یا سراغ زنان نرو، بنا براین باید خودمان حواس مان باشد و ببینیم که می خواهیم در آینده به فرزندمان چه یاد بدهیم و چطور باید همسر انتخاب کنیم. من وقتی که برای انجام کار بد وسوسه می شوم، یک پیراهن را جای پدر و مادرم روی صندلی می گذارم و با آن پیراهن صحبت می کنم و بعد احساس خوبی پیدا می کنم.»
کیوان الان در یک هتلی که از سوی اداره پناهندگی برای او تعیین شده زندگی می کند و می گوید هر بار که با مادرم حرف می زنم می گویم که من زندگی خوبی دارم و کار می کنم وپول دارم،چون نمی خواهم مادرم گریه کند.
چه خاطره بدی از این سا ل ها در ذهن تان نقش بسته؟
دیدن پلیس که مردم بی گناه را دنبال می کرد. آنها فرار می کردند و 20 سال پیرتر از سن شان به نظر می رسیدند. بعضی از آنها زیرسن قانونی هستند. آنها چون زبان فرانسه نمی دانند حتا نمی توانند از خودشان دفاع کنند. آنها مجبورند درجنگل "نورنت فونتس" زندگی کنند. البته وقتی که به جنگل برای دیدن شان می روم، با چایی از من پذیرایی می کنند و طوری رفتار می کنند که گویی جنگل خانه شان است.
البته باید بگویم که آنها با این که گرسنه و خسته و در حال فرار هستند اما به زندگی امیدوارند. یک شب با آنها مسیر تونلی را که باید در شب طی کنند تا دور از چشم پلیس به قایق ها برسند و با قاچاقچی ها به آنسوی آب بروند، طی کردم. برخلاف نصور من آنها در بین راه در ساکت نبودند و برای هم جوک تعریف می کردند و می خندیدند و من فکر می کردم که همیشه د رلحظات سخت زندگی هم اتفاقاتی پیش می آید که می توان خندید.
* Ceux qui passentدیدن پلیس که مردم بی گناه را دنبال می کرد. آنها فرار می کردند و 20 سال پیرتر از سن شان به نظر می رسیدند. بعضی از آنها زیرسن قانونی هستند. آنها چون زبان فرانسه نمی دانند حتا نمی توانند از خودشان دفاع کنند. آنها مجبورند درجنگل "نورنت فونتس" زندگی کنند. البته وقتی که به جنگل برای دیدن شان می روم، با چایی از من پذیرایی می کنند و طوری رفتار می کنند که گویی جنگل خانه شان است.
البته باید بگویم که آنها با این که گرسنه و خسته و در حال فرار هستند اما به زندگی امیدوارند. یک شب با آنها مسیر تونلی را که باید در شب طی کنند تا دور از چشم پلیس به قایق ها برسند و با قاچاقچی ها به آنسوی آب بروند، طی کردم. برخلاف نصور من آنها در بین راه در ساکت نبودند و برای هم جوک تعریف می کردند و می خندیدند و من فکر می کردم که همیشه د رلحظات سخت زندگی هم اتفاقاتی پیش می آید که می توان خندید.
خروج پیش از موعد نیروهای فرانسوی از افغانستان
فرانسوا هولاند، رئیس جمهور جدید فرانسه، که تصمیم گرفته است
نیروهای این کشور را تا آخر سال جاری از افغانستان بیرون کند، در روز های
آینده این موضوع را با متحدینش در میان خواهد گذاشت.
رئیس جمهور جدید فرانسه، فرانسوا هولاند، تصمیمش را که عبارت از
برگرداندن نیروهای فرانسوی، یک سال زود تر از موعد پیش بینی شده از
افغانستان است، باید با متحدان فرانسه در میان بگذارد. سر از سه شنبه شب،
که بعد از بدست گرفتن رسمی مسئولیت ریاست جمهوری و انتخاب نخست
وزیر، فرانسوا هولاند به آلمان سفر خواهد کرد، او این موضوع را با خانم
مرکل، نخست وزیر این کشور در میان خواهد گذاشت و متعاقب آن، به تایخ 20 و
21 ماه می، یعنی حدود ده روز بعد، فرانسوا هولاند این موضوع را در اجلاس
سران کشور های ناتو در شیکاگو مطرح خواهد کرد.
موضع هولاند ساده نیست. از یک سو افغانستان به مشکل مسئولیت بعضی از ساحات را به عهده گرفته است، و هنوز نمیشود مطمئن بود که این کشور در این روند موفق خواهد بود، و از سوی دیگر، آنگلا مرکل تصریح کرده است، که میخواهد که که کشور های عضو ناتو، برنامۀ پیش بینی شده را عملی کنند. نظامیان فرانسوی هم، بعد از سپردن مسئولیت سروبی به افغانها، در مورد کاپیسا بد بین استند و با وجودیکه حکومت افغانستان در این مورد اعلان آمادگی کرده است، آنان، وضع منطقه را وخیم، بررسی میکنند.
البته خروج سراسیمۀ فرانسویان از افغانستان، از نظر نظامی، زیاد مهم نیست. چون از 130 هزار سرباز خارجی، تنها سه تا چهار هزار تن آنان فرانسوی استند. در ضمن، کشور های دیگری هم قبل از موعد پیش بینی شده افغانستان را ترک کرده اند و در نهایت، این تصمیم فرانسوا هولاند، عجیب هم نیست، چون نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور سابق، که بسیار به سازمان ناتو نزدیک بود، هم، بعد از کشته شده چهار سرباز فرانسوی در ماه جنوری گذشته، تصمیم گرفته بود که یک سال زود تر از موعد، نیروهای فرانسوی را از افغانستان بیرون کند.
موضع هولاند ساده نیست. از یک سو افغانستان به مشکل مسئولیت بعضی از ساحات را به عهده گرفته است، و هنوز نمیشود مطمئن بود که این کشور در این روند موفق خواهد بود، و از سوی دیگر، آنگلا مرکل تصریح کرده است، که میخواهد که که کشور های عضو ناتو، برنامۀ پیش بینی شده را عملی کنند. نظامیان فرانسوی هم، بعد از سپردن مسئولیت سروبی به افغانها، در مورد کاپیسا بد بین استند و با وجودیکه حکومت افغانستان در این مورد اعلان آمادگی کرده است، آنان، وضع منطقه را وخیم، بررسی میکنند.
البته خروج سراسیمۀ فرانسویان از افغانستان، از نظر نظامی، زیاد مهم نیست. چون از 130 هزار سرباز خارجی، تنها سه تا چهار هزار تن آنان فرانسوی استند. در ضمن، کشور های دیگری هم قبل از موعد پیش بینی شده افغانستان را ترک کرده اند و در نهایت، این تصمیم فرانسوا هولاند، عجیب هم نیست، چون نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور سابق، که بسیار به سازمان ناتو نزدیک بود، هم، بعد از کشته شده چهار سرباز فرانسوی در ماه جنوری گذشته، تصمیم گرفته بود که یک سال زود تر از موعد، نیروهای فرانسوی را از افغانستان بیرون کند.
دو روزنامه نگار ترک ناپدید شده در سوریه، در تهران هستند
آدم اوزکوسه و حمید جوشکون ۲ روزنامه نگار ترک که پس از سفر به سوریه ناپدید شده بودند، آزاد شدند.
آدم اوزکوسه و حمید جوشکون ۲ روزنامه نگار ترک که پس از سفر به سوریه ناپدید شده بودند، آزاد شدند.
آدم اوزکوسه و حمید جوشکون در گفتگو با خبرگزاری آناتولی از سلامت جسمانی خود خبر داده و گفته اند که با خانواده های خود در تهران دیدار خواهند کرد.
قرار است این دو روزنامه نگار با هواپیمائی که به دستور رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، راهی تهران شده است، به ترکیه بازگردانده شوند.
احمد داوود اوغلو نخستین کسی بود که خبر آزادی روزنامه نگاران ترک را اعلام کرد.
این دو روزنامه نگار ترک در ماه مارس گذشته به منظور تهیه یک مستند درخصوص سوریه وارد کشور همسایه خود شده بودند.
آخرین بار، روز نهم مارس این دو روزنامه نگار که یکی از آنان فیلمبردار و دیگری روزنامه نگار روزنامه ملت اسلامی در ادلب در شمال غرب سوریه و در مناطق هم مرز با ترکیه دیده شدند.
پس از آن دستگاه امنیتی سوریه از بازداشت آنها خبر داده بود.
در همین حال از سوریه نیز گزارش می رسد که انفجارهای مرگبار، در شهرهای دمشق و حلب، به ویژه پس از اعلام آتش بس و با وجود حضور ناظران سازمان ملل در این کشور، رو به افزایش گذاشته است.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی اعلام کرد که روز شنبه 4 شهروند سوری توسط نیروهای دولت سوریه به قتل رسیده اند.
آدم اوزکوسه و حمید جوشکون در گفتگو با خبرگزاری آناتولی از سلامت جسمانی خود خبر داده و گفته اند که با خانواده های خود در تهران دیدار خواهند کرد.
قرار است این دو روزنامه نگار با هواپیمائی که به دستور رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، راهی تهران شده است، به ترکیه بازگردانده شوند.
احمد داوود اوغلو نخستین کسی بود که خبر آزادی روزنامه نگاران ترک را اعلام کرد.
این دو روزنامه نگار ترک در ماه مارس گذشته به منظور تهیه یک مستند درخصوص سوریه وارد کشور همسایه خود شده بودند.
آخرین بار، روز نهم مارس این دو روزنامه نگار که یکی از آنان فیلمبردار و دیگری روزنامه نگار روزنامه ملت اسلامی در ادلب در شمال غرب سوریه و در مناطق هم مرز با ترکیه دیده شدند.
پس از آن دستگاه امنیتی سوریه از بازداشت آنها خبر داده بود.
در همین حال از سوریه نیز گزارش می رسد که انفجارهای مرگبار، در شهرهای دمشق و حلب، به ویژه پس از اعلام آتش بس و با وجود حضور ناظران سازمان ملل در این کشور، رو به افزایش گذاشته است.
خبرگزاری فرانسه در گزارشی اعلام کرد که روز شنبه 4 شهروند سوری توسط نیروهای دولت سوریه به قتل رسیده اند.
فرانسوآ هولاند سفر میشل روکار به تهران را شخصی دانست
پس از انتشار خبر سفر میشل روکار نخست وزیر پیشین سوسیالیست
دوران ریاست جمهوری فرانسوآ میتران به تهران و واکنش ها و پرسش های بسیاری
که به همراه داشت، مسئولین سیاست خارجی فرانسوآ هولاند، نامزد پیروز حزب
سوسیالیست فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری این کشور رسمأ اعلام کردند که
این سفر هیچگونه ارتباطی با وی ندارد.
در این زمینه روزنامۀ فیگارو هدف از سفر میشل
روکار به ایران را از یک سو ازسرگیری روابط میان دو کشور ایران و فرانسه
معرفی کرد و از سوی دیگر ملاقات با وزیر امور خارجۀ جمهوری اسلامی علی اکبر
صالحی و همچنین سرپرست مذاکرات اتمی ایران سعید جلیلی .
پس از انعکاس این خبر مسئولین سیاست خارجی فرانسوآ
هولاند در گفتگویی با خبرگزاری فرانسه رسمأ تأکید کردند که سفر نخست وزیر
سابق به ایران جنبۀ خصوصی دارد و به ابتکار شخصی وی تدارک دیده شده است.
همین مسئولین در ادامه متذکر شده اند که میشل روکار به
هیچ وجه از طرف رئیس جمهور تازه منتخب فرانسه مأموریتی ندارد و حامل هیچ
پیامی نیست.
این در حالیست که یکی از همراهان میشل روکار در سفرش
به تهران به خبرگزاری فرانسه تأکید کرده است که مقامات جمهوری اسلامی نخست
وزیر سابق فرانسه را به خوبی می شناسند و میشل روکار امیدوار است که این
سفر نخستین تماس ها میان دولت فرانسه و حکومت جمهوری اسلامی ایران را
تسهیل سازد.
همچنین اطرافیان فرانسوآ هولاند در ادامۀ اظهاراتشان
به خبرگزاری فرانسه خاطر نشان ساختند که موضع وی در ارتباط با پروندۀ هسته
ای جمهوری اسلامی بسیار واضح و روشن است. وی معتقد است که مقامات جمهوری
اسلامی باید قوانین بین المللی را رعایت کنند و با محترم شمردن معاهدات
شورای امنیت سازمان ملل متحد ، به فعالیت های هسته ای خود که اهداف غیر
نظامی آن ثابت نشده، پایان بخشند.
جهرمی: احمدینژاد میترسد دست اطرافیانش رو شود
سحام
نیوز: آن روزی که در ابتدای پاییز ۹۰، سیدمحمد جهرمی استعفا داد، مدت زمان
اندکی از خروج محمودرضا خاوری از کشور گذشته بود و حالا دو مدیرعامل دو
بانک بزرگ کشور سرنوشتی متفاوت یافتهاند. از خاوری در کانادا کسی اطلاعی
ندارد اما جهرمی را لااقل تا امروز میتوان در دفتر کارش یافت آنچه می
خوانید گزیده ای از گفتگوی مفصل هفته نامه پنجره با وی است.
- این تخلف بزرگ نشان میدهد که سیستمهای نظارت ضعیف است و بانک مرکزی و بانکها ملزم به تقویت نظارت هستند. بگذارید درباره این تخلف چند نکته را بگویم. اول اینکه برای رخ دادن چنین تخلفی کار مهندسی لازم است. با یک کارمند نمیشود چنین کاری را انجام داد و قطعا این یک کار مهندسیشده است. حلقهای تشکیل دادن و آن را به هم متصل کردن، یک کار مهندسی است. چون اگر هر کدام از این اضلاع به هم متصل نبودند این اتفاق با این گستردگی نمیافتاد. از روز اول هم گفتم که نمیتوان حدود ۲۸۰۰ میلیارد تومان ال سی بدون حمایت مسئولان بانکهایی که پول به آنها داده شده، به بانکها برده و نقد شود. از این ۲۸۰۰ میلیارد تومان فقط ۲۳۰۰ میلیارد تومان در بانک ملی بوده است؛ به غیر از تسهیلاتی که بانک ملی در حدود ۸۰۰ میلیارد تومان به خود مه آفرید خسروی، جدای از این ال سیها داده بود. همین موضوع نشان میدهد که مسئولان وقت بانک ملی بهطور کامل در جریان کار بودهاند.
- ما مدارک دیگری حتی از بانک ملی به دست آوردیم که به بانک صادرات اعلام کرده بود که شما در پایان سال ۸۹ هیچ ال سیای به ما بدهکار نیستید. در صورتی که اگر همان ال. سیهای جعلی را به ما اعلام میکردند در سال ۹۰ دیگر اتفاقی نمیافتاد. به ما در فروردین سال ۹۰ بهطور کتبی اعلام کردند که شما ال سی ارزی و ریالی ندارید. این نشان میدهد که در بانک ملی یک تبانی در سیستم وجود داشته است. من در این فاصله با آقای خاوری صحبت کردم و ایشان اصرار داشت که بیاییم و موضوع را با هم حل کنیم.
او گفت بانک صادرات بدهیاش بابت ال سیها را به بانک ملی قبول میکند اما ۴ سال بعد آن را بدون سود پرداخت خواهد کرد. این پیشنهاد غیرمعقولی بود و من نپذیرفتم و تأکید کردم تا زمانیکه قوه قضاییه مسئولیت و بدهیای بر گردن بانک صادرات نگذارد، اجازه ندارم بانک صادرات را بدهکار کنم. استدلال من هم بر اساس قانون این بود که زمانی که تبانی و جعل صورت میگیرد، مسئولیتی متوجه سازمانی که مدارک آن جعل شده، نیست.
- سوم ماه مبارک رمضان این اطلاعات به من رسید سعی کردم خبر آن درز نکند تا بازجوییها تمام شود، اطلاعات جدید به دست بیاید و مدارکی را که میتوانیم به دست بیاوریم کامل کنیم تا در اختیار وزارت اطلاعات و قوه قضاییه قرار دهیم. فکر میکنم چند روز بعد سایت تابناک اینچنین خبری را منتشر کرد. همان موقع من به روابط عمومی بانک صادرات اعلام کردم که یک اطلاعات بسیار مختصر منتشر کند که از طرف بانک صادرات پولی برداشت نشده و مدارکی از بانک صادرات جعل شده است. تلاش هم کردیم که این موضوع علنی نشود تا مسئولان قوه قضاییه و وزارت اطلاعات بتوانند به کارشان برسند. ما یکدفعه دیدیم پس از اینکه سایت تابناک این خبر را منتشر کرد، بعضی با سوء استفاده از این خبر علیه من، رفتار کردند.
-ما تسهیلات مستقیم به نام گروه آریا ندادیم. این آقا را هم تا به حال ندیدهام. تسهیلات فقط مربوط به کارخانه بوده است. آن کارخانه هم قبل از اینکه واگذار شود این تسهیلات را گرفته است. همگی باید اجازه بدهیم که قوه قضاییه به وظیفه ذاتی خودش در مبارزه با فساد عمل کند. آقای رییسجمهوری هم که با عصبانیت مطالبی را بیان میکند بیشتر ناشی از این است که نگران رو شدن دست بعضی از اطرافیانش در این فساد است که بنده بهعنوان وظیفه خود در مبارزه با این فساد، این موضوعات را در اختیار مراجع ذیصلاح قضایی و اطلاعاتی گذاشتهام.
- روزنامه دولت مدعی شده که من با وی ملاقات داشتهام و حتی وقتی جوابیه دادم آنرا چاپ نکردند. من هم مجبور شدم موضوع را رسانهای کنم. دولت نمیخواهد متهم باشد و طبیعی است که اتهام بزند اما ملاقاتهای خصوصی بسیاری با متهم اصلی پرونده تشکیل شده بود. در آن مصاحبه گفتم که بیایند در اینباره توضیح دهند. البته من نمیخواهم این موضوع را باز کنم.
-اجازه بدهید برخی مسایل را بیان نکنم؛ به موقع آنها را مطرح خواهم کرد. در حال حاضر خوشبختانه قوه قضاییه به خوبی رسیدگی کرده و مدارک کاملتری پیدا کرده است. از سوی دیگر اعترافات خوبی هم به دست آمده و مشخص شده که آقای خاوری چه میزان پول گرفته است یا اینکه خواهرزاده آقای مشایی چه مقدار دریافت کرده است. در کیفرخواست نامش آورده شده است. همچنین برخی از معاونان، مدیران کل و کارشناسان برخی از وزارتخانهها هم هستند. دو مدیر عامل بانک دولتی در این داستان رشوه گرفتهاند و در کیفرخواست آمده است. آنچه در کیفر خواست این ۳۲ نفر مطرح شده است سبب شده مردم بیشتر آگاهی پیدا کنند.
- من خود را جدا نکردهام و حتی مدعی هم هستم و برای رسیدگی به تخلفات همکاری فراوانی کردهام. یکی از دلایلی که من وارد بانک شدم این بود که بتوانم یک بخشی از مجموعه کنترل نقدینگی و نوع واگذاری و پرداخت تسهیلات را نظم بدهم. این فساد بزرگ قبل از اینکه من به بانک صادرات بروم بهوجود آمده بود. در واقع از تیرماه ۱۳۸۸ با تبانی یک رییس شعبه با رییس کارخانه و گروه امیر منصور آریا و هم چنین مسئولان بانکهای دیگر بهوجود آمده بود. درصورتی که من تیر ماه هنوز وزیر کار بودم. شهریور ماه از وزارت کار آمدم بیرون و اوایل آبان به بانک صادرات رفتم. این موضوع فساد بانکی، قدیمی است. خود این گروه در اعترافاتش میگوید که از سال ۶۵ از بانکهای دیگر این کار را انجام دادهاند. یعنی نه فقط این فرد بلکه چند گروه دیگر از این مدل میتوانستند این سوء استفادهها را انجام بدهند که چندین موردش را خودمان به قوه قضاییه معرفی کرده بودیم. حتی به شخصه بعضی از افراد را از بانک اخراج کردم بهخاطر این نوع فسادی که در سیستم بانکی وجود داشت. این فساد دقیقا نشان میدهد که یک سیستم خود کنترلی نظارتی در مسأله ال سیها در بانکها وجود ندارد. باید بانک مرکزی این سیستم را بهوجود میآورد و کنترل میکرد و هر بانکی هم سیستم نظارتی داخلی خودش را پیگیری میکرد. ما سیستم بازرسی را از سال ۹۰ تغییر دادیم و آموزشهای جدیدی را برای بازرسان گذاشتیم. همین باعث شد که این موضوع فساد بانکی فاش شود. بخش مهمی از این افشاگری ناشی از اطلاعاتی بود که خودشان به ما داده بودند و یک بخش دیگر هم ناشی از کنترل و نظارتی بود که بهصورت جدید توانسته بودیم راه اندازی کنیم. چون ال سیها در خود بانک صادرات ثبت نمیشد و در بیرون از بانک برگهها جعل میشد خیلی قابل کنترل و پیدا کردن نبود اما این مسأله قابل تشخیص بود که در بانک ملی با توجه به پرداخت وجوه به صورت روشن در سیستم ثبت میشد.
- من با آقای خاوری صحبت کردم و ایشان اصرار میکرد که بیاییم و موضوع را خودمان با هم حل کنیم.من چندین جلسه در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی با آقای خاوری داشتم. حتی وقت هم گرفته بودم تا بروم پیش آقای احمدینژاد و به ایشان بگویم افراد زیر مجموعهات فساد اقتصادی دارند ولی مسئولان وزارت اقتصاد و بانک مرکزی بهگونهای ذهنیت برای آقای احمدینژاد بهوجود آورده بودند که اصلا آمادگی پذیرش حرفهای من را هم نداشت و به همین خاطر هم وقت برای شنیدن حرفهای من نگذاشت. ایشان گمان میکردند آن مصاحبه من ضربه بزرگی زده است. بعد از آن هم به آقای بهمنی و آقای حسینی گفته بود که باید من را از ریاست بانک صادرات برکنار کنند. من هر روز پیگیری میکردم و در برخی جلسات آقای احمدینژاد را دیدم و به ایشان گفتم نیم ساعت به من وقت بدهید که دیدم میترسد از زبان من موضوع تخلف را بشنود. خدا به همه ما توفیق بدهد که بصیرت لازم را پیدا کنیم.
به گزارش فردا، آقای بهمنی گفت: « استعفا بدهید.» من هم به ایشان گفتم: « من استعفا نمیدهم چراکه اولا مقصر شناخته میشوم و ثانیا دارم موضوع را پیگیری میکنم و در بانک ملی و بانک مرکزی، به سر و نخهایی رسیدهام. همچنین پیرامون موضوع فساد بانکی در دولت، مجموعه دولت و اطرافیان آقای احمدینژاد اطلاعاتی کسب کردم که در اختیار قوه قضاییه گذاشتم و پیگیر آن هم هستم. اگر میخواهید من را عزل کنید.» از طرفی دیگر هم برخی با من مخالفتهای زیادی میکردند.
- این تخلف بزرگ نشان میدهد که سیستمهای نظارت ضعیف است و بانک مرکزی و بانکها ملزم به تقویت نظارت هستند. بگذارید درباره این تخلف چند نکته را بگویم. اول اینکه برای رخ دادن چنین تخلفی کار مهندسی لازم است. با یک کارمند نمیشود چنین کاری را انجام داد و قطعا این یک کار مهندسیشده است. حلقهای تشکیل دادن و آن را به هم متصل کردن، یک کار مهندسی است. چون اگر هر کدام از این اضلاع به هم متصل نبودند این اتفاق با این گستردگی نمیافتاد. از روز اول هم گفتم که نمیتوان حدود ۲۸۰۰ میلیارد تومان ال سی بدون حمایت مسئولان بانکهایی که پول به آنها داده شده، به بانکها برده و نقد شود. از این ۲۸۰۰ میلیارد تومان فقط ۲۳۰۰ میلیارد تومان در بانک ملی بوده است؛ به غیر از تسهیلاتی که بانک ملی در حدود ۸۰۰ میلیارد تومان به خود مه آفرید خسروی، جدای از این ال سیها داده بود. همین موضوع نشان میدهد که مسئولان وقت بانک ملی بهطور کامل در جریان کار بودهاند.
- ما مدارک دیگری حتی از بانک ملی به دست آوردیم که به بانک صادرات اعلام کرده بود که شما در پایان سال ۸۹ هیچ ال سیای به ما بدهکار نیستید. در صورتی که اگر همان ال. سیهای جعلی را به ما اعلام میکردند در سال ۹۰ دیگر اتفاقی نمیافتاد. به ما در فروردین سال ۹۰ بهطور کتبی اعلام کردند که شما ال سی ارزی و ریالی ندارید. این نشان میدهد که در بانک ملی یک تبانی در سیستم وجود داشته است. من در این فاصله با آقای خاوری صحبت کردم و ایشان اصرار داشت که بیاییم و موضوع را با هم حل کنیم.
او گفت بانک صادرات بدهیاش بابت ال سیها را به بانک ملی قبول میکند اما ۴ سال بعد آن را بدون سود پرداخت خواهد کرد. این پیشنهاد غیرمعقولی بود و من نپذیرفتم و تأکید کردم تا زمانیکه قوه قضاییه مسئولیت و بدهیای بر گردن بانک صادرات نگذارد، اجازه ندارم بانک صادرات را بدهکار کنم. استدلال من هم بر اساس قانون این بود که زمانی که تبانی و جعل صورت میگیرد، مسئولیتی متوجه سازمانی که مدارک آن جعل شده، نیست.
- سوم ماه مبارک رمضان این اطلاعات به من رسید سعی کردم خبر آن درز نکند تا بازجوییها تمام شود، اطلاعات جدید به دست بیاید و مدارکی را که میتوانیم به دست بیاوریم کامل کنیم تا در اختیار وزارت اطلاعات و قوه قضاییه قرار دهیم. فکر میکنم چند روز بعد سایت تابناک اینچنین خبری را منتشر کرد. همان موقع من به روابط عمومی بانک صادرات اعلام کردم که یک اطلاعات بسیار مختصر منتشر کند که از طرف بانک صادرات پولی برداشت نشده و مدارکی از بانک صادرات جعل شده است. تلاش هم کردیم که این موضوع علنی نشود تا مسئولان قوه قضاییه و وزارت اطلاعات بتوانند به کارشان برسند. ما یکدفعه دیدیم پس از اینکه سایت تابناک این خبر را منتشر کرد، بعضی با سوء استفاده از این خبر علیه من، رفتار کردند.
-ما تسهیلات مستقیم به نام گروه آریا ندادیم. این آقا را هم تا به حال ندیدهام. تسهیلات فقط مربوط به کارخانه بوده است. آن کارخانه هم قبل از اینکه واگذار شود این تسهیلات را گرفته است. همگی باید اجازه بدهیم که قوه قضاییه به وظیفه ذاتی خودش در مبارزه با فساد عمل کند. آقای رییسجمهوری هم که با عصبانیت مطالبی را بیان میکند بیشتر ناشی از این است که نگران رو شدن دست بعضی از اطرافیانش در این فساد است که بنده بهعنوان وظیفه خود در مبارزه با این فساد، این موضوعات را در اختیار مراجع ذیصلاح قضایی و اطلاعاتی گذاشتهام.
- روزنامه دولت مدعی شده که من با وی ملاقات داشتهام و حتی وقتی جوابیه دادم آنرا چاپ نکردند. من هم مجبور شدم موضوع را رسانهای کنم. دولت نمیخواهد متهم باشد و طبیعی است که اتهام بزند اما ملاقاتهای خصوصی بسیاری با متهم اصلی پرونده تشکیل شده بود. در آن مصاحبه گفتم که بیایند در اینباره توضیح دهند. البته من نمیخواهم این موضوع را باز کنم.
-اجازه بدهید برخی مسایل را بیان نکنم؛ به موقع آنها را مطرح خواهم کرد. در حال حاضر خوشبختانه قوه قضاییه به خوبی رسیدگی کرده و مدارک کاملتری پیدا کرده است. از سوی دیگر اعترافات خوبی هم به دست آمده و مشخص شده که آقای خاوری چه میزان پول گرفته است یا اینکه خواهرزاده آقای مشایی چه مقدار دریافت کرده است. در کیفرخواست نامش آورده شده است. همچنین برخی از معاونان، مدیران کل و کارشناسان برخی از وزارتخانهها هم هستند. دو مدیر عامل بانک دولتی در این داستان رشوه گرفتهاند و در کیفرخواست آمده است. آنچه در کیفر خواست این ۳۲ نفر مطرح شده است سبب شده مردم بیشتر آگاهی پیدا کنند.
- من خود را جدا نکردهام و حتی مدعی هم هستم و برای رسیدگی به تخلفات همکاری فراوانی کردهام. یکی از دلایلی که من وارد بانک شدم این بود که بتوانم یک بخشی از مجموعه کنترل نقدینگی و نوع واگذاری و پرداخت تسهیلات را نظم بدهم. این فساد بزرگ قبل از اینکه من به بانک صادرات بروم بهوجود آمده بود. در واقع از تیرماه ۱۳۸۸ با تبانی یک رییس شعبه با رییس کارخانه و گروه امیر منصور آریا و هم چنین مسئولان بانکهای دیگر بهوجود آمده بود. درصورتی که من تیر ماه هنوز وزیر کار بودم. شهریور ماه از وزارت کار آمدم بیرون و اوایل آبان به بانک صادرات رفتم. این موضوع فساد بانکی، قدیمی است. خود این گروه در اعترافاتش میگوید که از سال ۶۵ از بانکهای دیگر این کار را انجام دادهاند. یعنی نه فقط این فرد بلکه چند گروه دیگر از این مدل میتوانستند این سوء استفادهها را انجام بدهند که چندین موردش را خودمان به قوه قضاییه معرفی کرده بودیم. حتی به شخصه بعضی از افراد را از بانک اخراج کردم بهخاطر این نوع فسادی که در سیستم بانکی وجود داشت. این فساد دقیقا نشان میدهد که یک سیستم خود کنترلی نظارتی در مسأله ال سیها در بانکها وجود ندارد. باید بانک مرکزی این سیستم را بهوجود میآورد و کنترل میکرد و هر بانکی هم سیستم نظارتی داخلی خودش را پیگیری میکرد. ما سیستم بازرسی را از سال ۹۰ تغییر دادیم و آموزشهای جدیدی را برای بازرسان گذاشتیم. همین باعث شد که این موضوع فساد بانکی فاش شود. بخش مهمی از این افشاگری ناشی از اطلاعاتی بود که خودشان به ما داده بودند و یک بخش دیگر هم ناشی از کنترل و نظارتی بود که بهصورت جدید توانسته بودیم راه اندازی کنیم. چون ال سیها در خود بانک صادرات ثبت نمیشد و در بیرون از بانک برگهها جعل میشد خیلی قابل کنترل و پیدا کردن نبود اما این مسأله قابل تشخیص بود که در بانک ملی با توجه به پرداخت وجوه به صورت روشن در سیستم ثبت میشد.
- من با آقای خاوری صحبت کردم و ایشان اصرار میکرد که بیاییم و موضوع را خودمان با هم حل کنیم.من چندین جلسه در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی با آقای خاوری داشتم. حتی وقت هم گرفته بودم تا بروم پیش آقای احمدینژاد و به ایشان بگویم افراد زیر مجموعهات فساد اقتصادی دارند ولی مسئولان وزارت اقتصاد و بانک مرکزی بهگونهای ذهنیت برای آقای احمدینژاد بهوجود آورده بودند که اصلا آمادگی پذیرش حرفهای من را هم نداشت و به همین خاطر هم وقت برای شنیدن حرفهای من نگذاشت. ایشان گمان میکردند آن مصاحبه من ضربه بزرگی زده است. بعد از آن هم به آقای بهمنی و آقای حسینی گفته بود که باید من را از ریاست بانک صادرات برکنار کنند. من هر روز پیگیری میکردم و در برخی جلسات آقای احمدینژاد را دیدم و به ایشان گفتم نیم ساعت به من وقت بدهید که دیدم میترسد از زبان من موضوع تخلف را بشنود. خدا به همه ما توفیق بدهد که بصیرت لازم را پیدا کنیم.
به گزارش فردا، آقای بهمنی گفت: « استعفا بدهید.» من هم به ایشان گفتم: « من استعفا نمیدهم چراکه اولا مقصر شناخته میشوم و ثانیا دارم موضوع را پیگیری میکنم و در بانک ملی و بانک مرکزی، به سر و نخهایی رسیدهام. همچنین پیرامون موضوع فساد بانکی در دولت، مجموعه دولت و اطرافیان آقای احمدینژاد اطلاعاتی کسب کردم که در اختیار قوه قضاییه گذاشتم و پیگیر آن هم هستم. اگر میخواهید من را عزل کنید.» از طرفی دیگر هم برخی با من مخالفتهای زیادی میکردند.
اسلام گرایی نمایشی دموکراسی خواهی گزینشی
سید مجتبی واحدی - مشاور مهدی کروبی
ترانه جدید شاهین نجفی همانند هر اثر هنری یا «شبه هنری »دیگر ، می توانست موافقان یا مخالفانی داشته باشد یا مورد بی اعتنایی قرار گیرد. اما حاشیه های آن ، هم اکنون بیش از عبارات و الفاظ به کار رفته در آن ، حساسیت بر انگیز شده است . در نخستین روزهای انتشار عمومی این ترانه ی نه چندان قوی ، نگارنده این سطور با اشاره به پیامدهای مختلف آن در جامعه ، مخالفت خود با الفاظ موجود در این اثر اعلام کرد . گمان می رفت دو طرف ماجرا انگیزه ای برای « کش دادن»موضوع نداشته باشند اما تلاش مشکوک برخی رسانه های حکومتی و همراهی سؤال برانگیز بخشی از اپوزیسیون برای مرتبط کردن یک فتوا از آیت اله صافی گلپایگانی با این موضوع ، موجب تبلیغات وسیع پیرامون تهدید غیر واقعی علیه جان خواننده ترانه شد و نهایتاً آن را در جایگاهی قرار داد که سکوت در برابر آن را غیر ممکن می سازد.
قبل از ورود به بحث اصلی ، این نکته را یاد آوری می کنم که در حال تهیه مطلبی در خصوص « ارتداد و حکم آن » هستم که در آینده ، آن را منتشر خواهم کرد . همچنین مایلم گوشه هایی از یک گفتگو را با شما در میان بگذارم که ده سال پیش ، شخصاً شاهد آن بودم . در یکی از روزهای میانی پاییز سال ۱۳۸۱ و تنها چند روز پس از مخالفت آقای کروبی با صدور« حکم ارتداد» برای هاشم آغاجری و « ننگین خواندن حکم صادره علیه او » رئیس مجلس ششم در جلسه ای که من هم حضور داشتم با دو تن از روحانیون سرشناس حکومتی مواجه شد. این دو روحانی ، محسن دعاگو امام جمعه شمیرانات و جعفر منتظری از مقامات عالیرتبه قضایی بودند . آنها زبان به ملامت کروبی گشودند که چرا با صراحت و به صورت علنی با این حکم مخالفت کرده است؟ سپس برای آنکه به خیال خود شیخ را خلع سلاح کند انبوهی از روایات و احادیث را بر سر او ریختند . کروبی هم که از قبل خود را برای« تکرار مخالفت » آماده کرده بود در کمال آرامش به آنها پاسخ داد که « حتی اگر همه روایاتی که شما می گویید درست باشد برای اثبات توهین، وجود دو عنصر ضروری است : نخست آنکه گوینده، واقعا قصد توهین داشته و دوم ، وجود عبارات صریح که در جامعه ، توهین تلقی شود .» آن روز به محض شنیدن این سخنان شیخ ، به یاد داستان دیگری افتادم که بیست سال قبل از آن در دفتر اواتفاق افتاده بود و پایبندی عملی شیخ به دیدگاه خود در خصوص« توهین »را اثبات می کرد . آن ماجرا مربوط به پدر دلسوخته ای بود که پسر و عروس خود را در عملیات جنایت کارانه بمب گذاری در میدان توپخانه تهران از دست داده بود. تنها دلخوشی این پدر داغدار ، نوه خردسال و بسیار زیبا روی او بود اما به دلیل بیماری خطرناک پوستی که پدر به آن مبتلا بود ما موظف شده بودیم «نوه » را از او جدا کنیم . پدر داغدارکه نوه زیبارو و شیرین سخن را در آغوش داشت ما را در وضعیت دردناکی قرار داده بود . از یکسو ، سلامت آن طفل معصوم تهدید می شد و از سوی دیگر ، اشک های پدر داغدار ، دل هر انسانی را به لرزه می انداخت . وقتی که پدر مطمئن شد نمی تواند نوه را مانند سابق در کنار خود داشته باشد به ناگاه دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و خداوند را با الفاظی بسیار رکیک مورد خطاب قرار داد. همینقدر بگویم آن روز از آن پیرمرد عباراتی شنیدم که برخی از آنها را ، نه قبل از آن شنیده بودم و نه پس از آن به گوشم خورده است. در یک لحظه، تمام وجود من ـ که یک جوان هجده ساله و بسیار متعصب بودم ـ از احساس گناه پُر شد . در آن لحظه فکر می کردم «کفر گویی آن پیرمرد » تمام ارکان زمین و آسمان را به لرزه خواهد انداخت. سایر همکاران جوان من هم ، کم و بیش چنان احساسی داشتند . گمان می کنم آقای کروبی شدت خشم را در چشمان ما دید . لذا برای جلوگیری از هرگونه برخورد ناشایست با پیرمرد داغدار ـ که ما او را کفر گو می پنداشتیم ـ ما را از صحنه دور کرد و گفت : « او خیلی دلسوخته و رنج دیده است و خداوند هیچگاه این سخنان را به حساب او نمی گذارد. ماهم بهتر است سخنان او را نشنویم» [نقل به مضمون ]
بیست سال پس از آن سخن انسانی ، این بار در یک جلسه رسمی ، شیخ ما مشغول مباحثه با دو روحانی متعصب بود که گویی جز به مرتد دانستن آغاجری نمی اندیشیدند و می خواستند کروبی را نیز با خود همراه سازند . اما رئیس مجلس ششم تلاش می کرد به آنها بفهماند اولا هر سخنی ، توهین نیست ثانیا در ارزیابی هر سخن واقدامی ، باید انگیزه های افراد ـ که ممکن است بر خلاف برداشت های ظاهری از آن ، حق جویانه باشد ـ مورد توجه قرار گیرد . آنچه کروبی بر آن پافشاری می کرد در واقع تکرار سخن امام علی (ع ) بود که در آستانه جان باختن به خاطر ضربه شمشیر یکی از خوارج، فرزندان را فراخواند و به آنان گفت : « پس از من خوارج را نکشید . زیرا میان کسی که به دنبال حق بوده و دچار اشتباه شده و کسی که از ابتدا ، خود به دنبال باطل بوده ، تفاوت وجود دارد ». یعنی امام اول شیعیان ، حتی در مورد قاتل خود ، انگیزه حق جویی و حق خواهی را محتمل دانسته است .
امروز که این مطلب را می نویسم از داستان غم انگیز آن پدر دلسوخته ، سی سال می گذرد و دهمین سال پس از مجادله شیخ کروبی با دو روحانی دیگر حکومتی بر سر « حکم ارتداد » هم در حال سپری شدن است. کروبی اکنون در زندان است و نمی دانم از اخبار مرتبط با ترانه جدید خبری دارد یانه . اما مطمئنم اگر ترانه شاهین نجفی را بشنود آزرده خواهد شد . البته آزردگی شیخ ، بیش از آنکه از عبارات غیر قابل دفاع و بعضاً سخیف ترانه ، ناشی شود متأثر از شرایطی خواهد بود هر روز بیش از گذشته برخی حساسیت ها ـ که برای دینمداران اهمیت دارد ـ رادر جامعه کاهش داده است . مطمئناً این پرسش ، اولین سؤالی است که در ذهن همه روحانیون آزادیخواه می آید که « به نام دین ، چه بر سر مردم آورده ایم که اکنون یک جوان معترض ، برای نقد جامعه ، عباراتی را به کار می گیرد که گروهی از متدینان ، آن را توهین آمیز نسبت به عناوین دینی می دانند؟»از سوی دیگر ، یقین دارم کروبی ، مانند بسیاری دیگر از روحانیون که نسبتی با آخوندهای درباری ندارند امروز هم ترجیح می دهد در مواجهه با پدیده « ترانه جنجال برانگیز » همان راهی را برود که در سال های ۶۱ و ۸۱ در مواجهه با «دو توهین ظاهری به مقدسات » طی کرد .
حقیقت آنست که من شخصاً در ترانه جدید شاهین ، هیچ آموزندگی ندیدم . حتی بر این باورم آنچه که عده ای آن را مبارزه با خرافات می نامند در نهایت به نفع حکومتی خواهد شد که بزرگترین مروج خرافات در طول تاریخ است .البته برای دیگران ، این حق را قائلم که به نحوی دیگر بیندیشند . حتی به کسانی که « حمایت از آزادی بیان » را بهانه قرار داده اند تا مخالفت من با ترانه را بر نتابند خرده نمی گیرم . توهین ها وتهدید های آنان را نیز به حساب « ازادیخواهی گزینشی » ایشان می گذارم که به موجب آن ، خود را در استفاده از همه واژه ها، آزاد می دانند اما مخالفت زبانی با خویش را مخالفت با آزادی بیان می پندارند . من بر این گمانم که شاید آنها در حکومت دینی ، رنج هایی دیده اند که آنها را مانند پدر بزرگ داغدار سال ۶۱ ، بی تاب ساخته است .
اما روی دیگر این سکه ، فتوایی است که تقریباً دو هفته قبل از ترانه خوانی جدید شاهین نجفی انجام شده و در یک هماهنگی عجیب ، برخی از سایت های دروغپرداز حکومت ایران و گروهی از اپوزیسیون ایرانی ، تلاش می کنند آن را به شاهین نجفی و ترانه جدید او نسبت دهند . این فتوا و حواشی آن نشان داد هم برخی کسانی که ظاهراً به دنبال حاکم نمودن اسلام حقیقی در ایران هستند تا رسیدن به هدف خود ، دهها و شاید صدها سال فاصله دارند و هم گروهی از مدعیان « دموکراسی خواهی » به صورت حقیقی ، علاقمند به تحقق دموکراسی در ایران نیستند .در مورد برخی اسلام گرایان ظاهر بین ، این پرسش وجود دارد که ایا واقعاً آنها از اهانت به ائمه شیعه ، آزرده می شوند ؟ اگر چنین است به کدام دلیل در برابر بسیاری از رفتارهای حکومت فعلی ایران که نتیجه مستقیم آن ، رواج اهانت به خداوند ، ادیان آسمانی ، پیامبر و ائمه می باشد سکوت می کنند اما بدون توجه به پیامد های غیر قابل جبران ، بلافاصله در پاسخ به« فتوا خواهی های هدف دار» حکم ارتداد صادر می کنند ؟تردید ندارم که همه مراجع تقلید ، از هجو گویی امام جمعه متملق و بی سواد قم که در کنار گوش روحانیون بلند مرتبه ، در خصوص لحظه تولد رهبر و کارفرمای خویش ،دروغی تهوع آورگفت با خبر هستند . آنها لابد می دانند تا ماهها پس از این تملق گویی حقیرانه و کاسب کارانه امام جمعه قم ، نام امام اول شیعیان ، سوژه مسخره گویی های اهانت آمیز بود .چرا آن روز هیچیک از « حامیان ائمه علیهم السلام » حکمی بر علیه امام جمعه قم صادر نکردند در حالی که دروغ بزرگ او ، عامل اصلی همه آن مسخرگی ها بود !
بعید می دانم حتی یکی از روحانیون ایرانی ، نسبت به دروغگو بودن احمدی نژاد ، تردید داشته باشد .آیا اهانتی بالاتر از این نسبت به امام زمان ( ع) وجود دارد که این دروغگوی حقیر ، باصرف صدها میلیون تومان از وجوه عمومی ، به عنوان « شعیب ابن صالح ، سردار لشگر امام زمان» معرفی شود؟چرا کسی آن روز به خاطر این اهانت، عمامه بر زمین نزد؟
مراجع تقلید از جمله آقای صافی گلپایگانی می دانند که در سالهای اخیر چه ادعاهای گزافی در خصوص نیابت ویژه اقای خامنه ای از پیامبر اکرم و امامان شیعه مطرح شده و می شود .در حالی که نتیجه مدیریت خودخواهانه ، پر مفسده و کینه توزانه او ، زندگی را بر اغلب ایرانیان تنگ کرده است. همچنین حمایت های بی منطق او از دولت فاسد و دروغپرداز احمدی نژاد ، بسیاری از جوانان ایرانی را نسبت به هرکس که آقای خامنه ای به او منتسب شود ـ پیامبر و ائمه ـ ، بدبین کرده است . تردیدی ندارم کینه ای که اکنون در دل بسیاری از هموطنانم نسبت به حکومت ایران و رهبر آن ایجاد شده و رنجی که نماینده خود خوانده خدا وپیامبر بر آنان تحمیل کرده ،در مقاطع گوناگون ، موجب رفتارها و گفتارهایی شده و می شود که نمونه آن را در سال ۶۱ ، از آن پدر داغدار مشاهده کردم .
می گویند شرط رسیدن به مرجعیت ، عدالت است . آیا مصداق رفتار عادلانه آنست که در برابر اینهمه ظلم و فساد در حکومتی که به نام خدا و پیامبر بر مردم مسلط شده ، سکوت کنند و در مقابل ، در مورد اقدامات تعدادی جوان بی نفوذ – راه اندازی یک سایت که من هم به آن اعتراض دارم – فتوای ارتداد صادرنمایند؟راستی آیا همین سکوت ، نمی تواند نوعی تأیید برای ادعای وابستگی این حکومت به خدا و پیامبر باشد ؟آیا وابسته پنداشتن این حکومت به مقدسات اسلامی ، بزرگترین توهین به مقدسات نیست؟آیا برخی مراجع تقلید حاضرند یکبار هم به خاطر « این همراهی خود با توهین به مقدسات» علیه خودشان ، حکم صادر کنند؟
گمان نمی کنم هیچیک از کسانی که حکم ارتداد صادر می کنند « سایت نقی » ـ که من هم آن را غیر قابل دفاع می دانم ـ را دیده باشند . احتمالا شعر مناقشه برانگیز شاهین نجفی را هم نشنیده اند . اما به هرحال حکمی صادر شده است .می گویند حکم صادره ، یک حکم عمومی است و به صورت خاص شامل حال کسی نمی شود . حقیقت انست که حکم ایت اله صافی ، تا حدودی با احتیاط هم صادر شده ، زیرا او در پایان فتوای چند کلمه ای خود عبارت « واله اعلم»را آورده است ( خدا آگاه تر است ). اما ایا این مسائل می تواند رافع مسئولیت کسانی شود که حکم بی نام و کلی در اختیار زنگیان مست می گذارند؟
آیت اله صافی گلپایگانی وسایر مراجع تقلید قیلا بارها شاهد دروغ پردازی خبر گزاری فارس و سایر رسانه های حکومتی بوده اند . آیا اقای صافی رفتار همین خبر گزاری فارس به همراه سیمای جمهوری اسلامی را فراموش کرده که در دوره تبلیغات ریاست جمهوری سال ۸۸، خبر دروغ در مورد حمایت مراجع تقلید از احمدی نژاد و مخالفت ایشان با میر حسین موسوی منتشر کردند اما حاضر نشدند تکذیبیه مراجع را پخش کنند؟ همان رسانه ها اکنون ، فتوای بیست روز قبل اقای صافی را به عنوان « حکم ارتداد شاهین نجفی » منعکس کرده اند .در حالی که دفتر آیت اله صافی ، برای حفظ امنیت جانی یک جوان ـ حتی اگر خطا کار باشد ـ هیچ اقدامی صورت نداده است.لابد آقای صافی به یاد می آورد که چند سال قبل ، تعدادی از جوانان مستعد آدمکشی در کرمان ، سخنان خونخوارانه شیخ مصباح یزدی را بهانه قرار دادند و چند دختر وپسر بی گناه را به قتل رساندند . آیا صادر کنندگان حکم کلی ارتداد ، فراموش کرده اند که آن قاتل ها ، در دادگاه گفتند که « بر اساس سخنان مصباح بزدی ، گمان کردیم که مقتولان ، مهدور الدم هستند » و همین ادعا هم موجب تبرئه آنان شد؟
علمای طراز اول ساکن قم ، حتی اگر نمی خواهند در خصوص حکم ارتداد و قابلیت تطبیق آن با شرایط فعلی ایران و جهان ، تدبیری بیندیشند حد اقل باید مراقب باشند احکامی که با دست و دل بازی صادر می کنند موجب به خطر افتادن جان بیگناهان نشود که اگر اینگونه شود همین حکم صادر کردن ها، خود بزرگترین مصداق توهین به مقدساتی خواهد بود که به بهانه حفظ حرمت آنها « حکم ارتداد»صادر می شود. کسانی هم که به تحریک احساسات مذهبیون مبادرت می کنند در خلق این وضعیت نابهنجار ، نقش دارند
البته نگرانی از برخی رفتارهایی که به نام اسلام گرایی صورت می گیرد و بزرگترین و مظلوم ترین قربانی آن، اسلام است نباید ما را از طرف دیگر ماجرا غافل کند. قصه ترانه جنجال بر انگیز اخیر ، نشان داد که تا رسیدن به دموکراسی هم فاصله زیادی داریم . هنوز بسیاری از« نخبگان مدعی دموکراسی خواهی » نتوانسته اند از آزادی به گونه ای استفاد کنند که حقوق دیگران ، محفوظ بماند.شاهین نجفی یک ترانه خواند که به نظر می رسد قشر وسیعی از ایرانیان ، نسبت به آن توجهی نداشته اند، گروهی به آن علاقمندند وآن را یک اثر هنری می دانند ، عده ای دیگر ، این ترانه را فاقد نشانه های یک اثر برجسته هنری می پندارند و به زعم عده ای دیگر ـ که کم هم نیستند ـ این اثر ، واجد عبارات توهین آمیز است.البته در مورد درجه توهین آمیز بودن ، در میان مخالفان ، وحدت نظر وجود ندارد و بایستی به هنگام قضاوت در خصوص آن ، به سخنان شاهین که بر « دور بودن اثرش از هرگونه انگیزه توهین » تأکید می کند توجه نمود . زیرا همین یک کلام ، بسیاری از قضاوت ها در مورد آن را به بایگانی می فرستد .اما واکنش برخی دموکراسی خواهان ـ ونه همه آنان ـ و یا مدعیان دموکراسی خواهی نسبت به این ماجرا ، بسیار تأمل برانگیز است. آنان از یک سو مدعی می شوند که کسی نباید به شاهین اعتراض کند چون هیچکس نمی تواند جلوی اظهار نظر دیگران را بگیرد . به ادعای این گروه ، شاهین نجفی ازاد است هرچه می خواهد بگوید اما منتقدان او ، اگر کلامی بر زبان بیاورند سخن انان مصداق « نقض ازادی بیان » است و البته هتاکی ها و حملات برخی مدافعان این ترانه به مخالفان آن هم ، مشمول حکم آزادی مطلق بیان است!
کسانی که به مخالفت با ترانه مناقشه بر انگیز جدید پرداخته اند در سه دسته بندی می گنجند . گروه نخست معتقدند در این ترانه عباراتی وجود دارد که به نوعی توهین به عقاید شیعیان محسوب می شود.گروه دیگر ، توضیحات بعدی شاهین نجفی و پافشاری او بر عدم وجود هرگونه انگیزه توهین را می پذیرند در عین حال عبارات استخدام شده توسط ترانه سرا را « سبک » ، « غیر هنری » وحتی سخیف می شمارند و از این زاویه با ترانه ، مخالفت می نمایند .اما مخالفت گروه سوم ، دقیقا از باب « دموکراسی خواهی » و « خرافه ستیزی » است .آنها معتقدند حاکمیت ایران ، بزرگترین خطر برای دموکراسی است و تداوم استقرار آن ، بهترین فرصت را در اختیار خرافه گرایان قرار می دهد تا دیدگاههای خرافی و ارتجاعی خویش را پیگیری نمایند . این گروه از مخالفان شاهین نجفی ، معتقدند سران فریب کار جمهوری اسلامی، شرایط خود را به خوبی درک می کنند و می دانند که بسیاری از اقشار مذهبی جامعه ، ضمن پایبندی به اعتقادات مذهبی ، راه خویش را از حکومت فاسد و ظالم کنونی جدا کرده اند و بخش قابل توجی از ایشان ، به جنبش اعتراضی ملت ایران پیوسته اند .در مقابل ، حاکمانی که فریب کاری ، بخشی از ذات آنهاست از هر فرصت و سوژه ای برای ایجاد تردید در میان مخافان متدین حکومت ، بهره می گیرند . یکی از روش های این حاکمان در سالهای اخیر ، القای این دروغ بوده که « مخالفان حکومت ، با اصل دین مخالفند نه با استبداد دینی . نتیجه آنکه اگر حکومت فعلی سرنگون شود هیچ حرمت وامنیتی برای خداباوران و مذهبی ها وجود نخواهد داشت . » متأسفانه گاه از درون اردوگاه متکثر اپوزیسیون هم به صورت خواسته یا ناخواسته، همکاری هایی برای تحقق این هدف حکومت ، انجام می شود . اشتباه نشود ! برخی افرادمی توانند با مذاهب و ادیانی که هم اکنون در جامعه ایران ، رواج دارد مخالف باشند . بحث بر سر اینست که جمعیت کثیری از ایرانیان ، با هوشمندی ، حساب دین خود را از حاکمان ریاکار و دروغگوی ایران جدا کرده اند . آنها از تبدیل مذهب به ابزاری برای حفظ این حکومت فاسد و ناکار آمد ، خسته شده اند اما همچنان به شعائر مذهبی خود پایبندی دارند که نشانه های آن را می توان در مراسم عمومی محرم ، ماه رمضان و ….مشاهده نمود. برای این قشر جامعه ، دیگاه اپوزیسیون نسبت به اصل مذهب ، بسیار مهم است . گروه سوم از مخالفان ترانه جدید، دقیقا از همین منظر به مخالفت بر خواسته اند زیرا معتقدند در ترانه « نقی » عناصری وجود دارد که در میان بسیاری از اقشار مذهبی ، توهین به باور های دینی آنان تلقی می شود وهمین امر ، ابزاری برای حکومت خواهد بود تا بخشی از جامعه را به ترجیح حکومت فعلی بر اپوزیسیون ، تشویق نماید زیرا اپوزیسیون یا بخش پر سر وصدای آن ، حتی قبل از رسیدن به قدرت ، اینگونه سخن می گوید و اعلام مخالفت با سخن خویش را هم تحمل نمی کند .
گروهی از حامیان دو آتشه شاهین نجفی ، با ادعای دموکراسی خواهی ، یک فتوای دروغین را دستاویز قرار داده اند و با تبلیغ کسترده پیرامون آن ، به صورت غیر مستقیم به حکومت کمک می کنند تا مظاهر گوناگون « نقض دموکراسی» را از چشم ها مخفی نگه دارد . آنها با منتسب کردن فتوای بیست روز پیش اقای صافی گلپایگانی به ترانه ای که حدود یکفته پیش منتشر شده ، فریاد بر می آورند « جان ترانه سرا ، در خطر است » . تردیدی ندارم که اگر تهدیدی نسبت به این جوان ایرانی وجود دارد باید برای رفع آن تدبیری اندیشید اما سرگرمی بیش از حد نسبت به خطر نه چندان جدی و تا حدودی موهوم ، این شانس را به حکومت داده تا خطر قطعی که متوجه جان نرگس محمدی ، ابوالفضل قدیانی و محمد رضا معتمد نیا می باشد از چشم رسانه ها و بسیاری از مردم ، مخفی بماند . شاید برخی دمورکراسی خواهان گزینشی ، برای دفاع از دو زندانی مذهبی که شجاعانه در برابر استبداد دینی ایستاده اند ـ معتمد نیا و قدیانی ـ و جان آنها در خطر جدی است انگیزه ای نداشته باشند اما نرگس محمدی چه ؟ ایا برخی مدعیان دموکراسی خواهی که موضوع اخیر فرصت « انتقام گیری از مذهب » به آنها اعطا نموده است حتی یک کلام در مورد خطر واقعی که جان نرگس محمدی را تهدید می کند ، سخن گفته اند ؟
نکته پایانی آنکه مگر می شود کسی دموکراسی خواه واقعی باشد اما به مردمی که به دنبال دموکراسی برای آنهاست دروغ بگوید؟آیا کسانی که فتوای مبهم مربوط به بیست روز پیش را « حکم قتل شاهین نجفی » معرفی می کنند وبدین گونه به مردم دروغ می گویند می توانند دمو کراسی خواه حقیقی باشند ؟
سخن بسیار است . من همچنان مخالف ترانه جدید شاهین نجفی هستم . با بزرگنمایی ها و انگیزه خوانی هایی که موجب تهدید جانی ـ ولو غیر جدی ـ علیه او شده نیز مخالفم .اما از یک جهت این ترانه را فرصت ساز می دانم؛ فرصتی که نشان داد بعضی از اسلام گرایی های ما ، نمایشی است و بخشی از دموکراسی خواهی ها نیز ، گزینشی !راستی «اسلام گرایان » تا بردن حظ واقعی از اسلام و«دموکراسی خواهان» تا وصول به دموکراسی حقیقی . چقدر فاصله دارند ؟
ترانه جدید شاهین نجفی همانند هر اثر هنری یا «شبه هنری »دیگر ، می توانست موافقان یا مخالفانی داشته باشد یا مورد بی اعتنایی قرار گیرد. اما حاشیه های آن ، هم اکنون بیش از عبارات و الفاظ به کار رفته در آن ، حساسیت بر انگیز شده است . در نخستین روزهای انتشار عمومی این ترانه ی نه چندان قوی ، نگارنده این سطور با اشاره به پیامدهای مختلف آن در جامعه ، مخالفت خود با الفاظ موجود در این اثر اعلام کرد . گمان می رفت دو طرف ماجرا انگیزه ای برای « کش دادن»موضوع نداشته باشند اما تلاش مشکوک برخی رسانه های حکومتی و همراهی سؤال برانگیز بخشی از اپوزیسیون برای مرتبط کردن یک فتوا از آیت اله صافی گلپایگانی با این موضوع ، موجب تبلیغات وسیع پیرامون تهدید غیر واقعی علیه جان خواننده ترانه شد و نهایتاً آن را در جایگاهی قرار داد که سکوت در برابر آن را غیر ممکن می سازد.
قبل از ورود به بحث اصلی ، این نکته را یاد آوری می کنم که در حال تهیه مطلبی در خصوص « ارتداد و حکم آن » هستم که در آینده ، آن را منتشر خواهم کرد . همچنین مایلم گوشه هایی از یک گفتگو را با شما در میان بگذارم که ده سال پیش ، شخصاً شاهد آن بودم . در یکی از روزهای میانی پاییز سال ۱۳۸۱ و تنها چند روز پس از مخالفت آقای کروبی با صدور« حکم ارتداد» برای هاشم آغاجری و « ننگین خواندن حکم صادره علیه او » رئیس مجلس ششم در جلسه ای که من هم حضور داشتم با دو تن از روحانیون سرشناس حکومتی مواجه شد. این دو روحانی ، محسن دعاگو امام جمعه شمیرانات و جعفر منتظری از مقامات عالیرتبه قضایی بودند . آنها زبان به ملامت کروبی گشودند که چرا با صراحت و به صورت علنی با این حکم مخالفت کرده است؟ سپس برای آنکه به خیال خود شیخ را خلع سلاح کند انبوهی از روایات و احادیث را بر سر او ریختند . کروبی هم که از قبل خود را برای« تکرار مخالفت » آماده کرده بود در کمال آرامش به آنها پاسخ داد که « حتی اگر همه روایاتی که شما می گویید درست باشد برای اثبات توهین، وجود دو عنصر ضروری است : نخست آنکه گوینده، واقعا قصد توهین داشته و دوم ، وجود عبارات صریح که در جامعه ، توهین تلقی شود .» آن روز به محض شنیدن این سخنان شیخ ، به یاد داستان دیگری افتادم که بیست سال قبل از آن در دفتر اواتفاق افتاده بود و پایبندی عملی شیخ به دیدگاه خود در خصوص« توهین »را اثبات می کرد . آن ماجرا مربوط به پدر دلسوخته ای بود که پسر و عروس خود را در عملیات جنایت کارانه بمب گذاری در میدان توپخانه تهران از دست داده بود. تنها دلخوشی این پدر داغدار ، نوه خردسال و بسیار زیبا روی او بود اما به دلیل بیماری خطرناک پوستی که پدر به آن مبتلا بود ما موظف شده بودیم «نوه » را از او جدا کنیم . پدر داغدارکه نوه زیبارو و شیرین سخن را در آغوش داشت ما را در وضعیت دردناکی قرار داده بود . از یکسو ، سلامت آن طفل معصوم تهدید می شد و از سوی دیگر ، اشک های پدر داغدار ، دل هر انسانی را به لرزه می انداخت . وقتی که پدر مطمئن شد نمی تواند نوه را مانند سابق در کنار خود داشته باشد به ناگاه دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و خداوند را با الفاظی بسیار رکیک مورد خطاب قرار داد. همینقدر بگویم آن روز از آن پیرمرد عباراتی شنیدم که برخی از آنها را ، نه قبل از آن شنیده بودم و نه پس از آن به گوشم خورده است. در یک لحظه، تمام وجود من ـ که یک جوان هجده ساله و بسیار متعصب بودم ـ از احساس گناه پُر شد . در آن لحظه فکر می کردم «کفر گویی آن پیرمرد » تمام ارکان زمین و آسمان را به لرزه خواهد انداخت. سایر همکاران جوان من هم ، کم و بیش چنان احساسی داشتند . گمان می کنم آقای کروبی شدت خشم را در چشمان ما دید . لذا برای جلوگیری از هرگونه برخورد ناشایست با پیرمرد داغدار ـ که ما او را کفر گو می پنداشتیم ـ ما را از صحنه دور کرد و گفت : « او خیلی دلسوخته و رنج دیده است و خداوند هیچگاه این سخنان را به حساب او نمی گذارد. ماهم بهتر است سخنان او را نشنویم» [نقل به مضمون ]
بیست سال پس از آن سخن انسانی ، این بار در یک جلسه رسمی ، شیخ ما مشغول مباحثه با دو روحانی متعصب بود که گویی جز به مرتد دانستن آغاجری نمی اندیشیدند و می خواستند کروبی را نیز با خود همراه سازند . اما رئیس مجلس ششم تلاش می کرد به آنها بفهماند اولا هر سخنی ، توهین نیست ثانیا در ارزیابی هر سخن واقدامی ، باید انگیزه های افراد ـ که ممکن است بر خلاف برداشت های ظاهری از آن ، حق جویانه باشد ـ مورد توجه قرار گیرد . آنچه کروبی بر آن پافشاری می کرد در واقع تکرار سخن امام علی (ع ) بود که در آستانه جان باختن به خاطر ضربه شمشیر یکی از خوارج، فرزندان را فراخواند و به آنان گفت : « پس از من خوارج را نکشید . زیرا میان کسی که به دنبال حق بوده و دچار اشتباه شده و کسی که از ابتدا ، خود به دنبال باطل بوده ، تفاوت وجود دارد ». یعنی امام اول شیعیان ، حتی در مورد قاتل خود ، انگیزه حق جویی و حق خواهی را محتمل دانسته است .
امروز که این مطلب را می نویسم از داستان غم انگیز آن پدر دلسوخته ، سی سال می گذرد و دهمین سال پس از مجادله شیخ کروبی با دو روحانی دیگر حکومتی بر سر « حکم ارتداد » هم در حال سپری شدن است. کروبی اکنون در زندان است و نمی دانم از اخبار مرتبط با ترانه جدید خبری دارد یانه . اما مطمئنم اگر ترانه شاهین نجفی را بشنود آزرده خواهد شد . البته آزردگی شیخ ، بیش از آنکه از عبارات غیر قابل دفاع و بعضاً سخیف ترانه ، ناشی شود متأثر از شرایطی خواهد بود هر روز بیش از گذشته برخی حساسیت ها ـ که برای دینمداران اهمیت دارد ـ رادر جامعه کاهش داده است . مطمئناً این پرسش ، اولین سؤالی است که در ذهن همه روحانیون آزادیخواه می آید که « به نام دین ، چه بر سر مردم آورده ایم که اکنون یک جوان معترض ، برای نقد جامعه ، عباراتی را به کار می گیرد که گروهی از متدینان ، آن را توهین آمیز نسبت به عناوین دینی می دانند؟»از سوی دیگر ، یقین دارم کروبی ، مانند بسیاری دیگر از روحانیون که نسبتی با آخوندهای درباری ندارند امروز هم ترجیح می دهد در مواجهه با پدیده « ترانه جنجال برانگیز » همان راهی را برود که در سال های ۶۱ و ۸۱ در مواجهه با «دو توهین ظاهری به مقدسات » طی کرد .
حقیقت آنست که من شخصاً در ترانه جدید شاهین ، هیچ آموزندگی ندیدم . حتی بر این باورم آنچه که عده ای آن را مبارزه با خرافات می نامند در نهایت به نفع حکومتی خواهد شد که بزرگترین مروج خرافات در طول تاریخ است .البته برای دیگران ، این حق را قائلم که به نحوی دیگر بیندیشند . حتی به کسانی که « حمایت از آزادی بیان » را بهانه قرار داده اند تا مخالفت من با ترانه را بر نتابند خرده نمی گیرم . توهین ها وتهدید های آنان را نیز به حساب « ازادیخواهی گزینشی » ایشان می گذارم که به موجب آن ، خود را در استفاده از همه واژه ها، آزاد می دانند اما مخالفت زبانی با خویش را مخالفت با آزادی بیان می پندارند . من بر این گمانم که شاید آنها در حکومت دینی ، رنج هایی دیده اند که آنها را مانند پدر بزرگ داغدار سال ۶۱ ، بی تاب ساخته است .
اما روی دیگر این سکه ، فتوایی است که تقریباً دو هفته قبل از ترانه خوانی جدید شاهین نجفی انجام شده و در یک هماهنگی عجیب ، برخی از سایت های دروغپرداز حکومت ایران و گروهی از اپوزیسیون ایرانی ، تلاش می کنند آن را به شاهین نجفی و ترانه جدید او نسبت دهند . این فتوا و حواشی آن نشان داد هم برخی کسانی که ظاهراً به دنبال حاکم نمودن اسلام حقیقی در ایران هستند تا رسیدن به هدف خود ، دهها و شاید صدها سال فاصله دارند و هم گروهی از مدعیان « دموکراسی خواهی » به صورت حقیقی ، علاقمند به تحقق دموکراسی در ایران نیستند .در مورد برخی اسلام گرایان ظاهر بین ، این پرسش وجود دارد که ایا واقعاً آنها از اهانت به ائمه شیعه ، آزرده می شوند ؟ اگر چنین است به کدام دلیل در برابر بسیاری از رفتارهای حکومت فعلی ایران که نتیجه مستقیم آن ، رواج اهانت به خداوند ، ادیان آسمانی ، پیامبر و ائمه می باشد سکوت می کنند اما بدون توجه به پیامد های غیر قابل جبران ، بلافاصله در پاسخ به« فتوا خواهی های هدف دار» حکم ارتداد صادر می کنند ؟تردید ندارم که همه مراجع تقلید ، از هجو گویی امام جمعه متملق و بی سواد قم که در کنار گوش روحانیون بلند مرتبه ، در خصوص لحظه تولد رهبر و کارفرمای خویش ،دروغی تهوع آورگفت با خبر هستند . آنها لابد می دانند تا ماهها پس از این تملق گویی حقیرانه و کاسب کارانه امام جمعه قم ، نام امام اول شیعیان ، سوژه مسخره گویی های اهانت آمیز بود .چرا آن روز هیچیک از « حامیان ائمه علیهم السلام » حکمی بر علیه امام جمعه قم صادر نکردند در حالی که دروغ بزرگ او ، عامل اصلی همه آن مسخرگی ها بود !
بعید می دانم حتی یکی از روحانیون ایرانی ، نسبت به دروغگو بودن احمدی نژاد ، تردید داشته باشد .آیا اهانتی بالاتر از این نسبت به امام زمان ( ع) وجود دارد که این دروغگوی حقیر ، باصرف صدها میلیون تومان از وجوه عمومی ، به عنوان « شعیب ابن صالح ، سردار لشگر امام زمان» معرفی شود؟چرا کسی آن روز به خاطر این اهانت، عمامه بر زمین نزد؟
مراجع تقلید از جمله آقای صافی گلپایگانی می دانند که در سالهای اخیر چه ادعاهای گزافی در خصوص نیابت ویژه اقای خامنه ای از پیامبر اکرم و امامان شیعه مطرح شده و می شود .در حالی که نتیجه مدیریت خودخواهانه ، پر مفسده و کینه توزانه او ، زندگی را بر اغلب ایرانیان تنگ کرده است. همچنین حمایت های بی منطق او از دولت فاسد و دروغپرداز احمدی نژاد ، بسیاری از جوانان ایرانی را نسبت به هرکس که آقای خامنه ای به او منتسب شود ـ پیامبر و ائمه ـ ، بدبین کرده است . تردیدی ندارم کینه ای که اکنون در دل بسیاری از هموطنانم نسبت به حکومت ایران و رهبر آن ایجاد شده و رنجی که نماینده خود خوانده خدا وپیامبر بر آنان تحمیل کرده ،در مقاطع گوناگون ، موجب رفتارها و گفتارهایی شده و می شود که نمونه آن را در سال ۶۱ ، از آن پدر داغدار مشاهده کردم .
می گویند شرط رسیدن به مرجعیت ، عدالت است . آیا مصداق رفتار عادلانه آنست که در برابر اینهمه ظلم و فساد در حکومتی که به نام خدا و پیامبر بر مردم مسلط شده ، سکوت کنند و در مقابل ، در مورد اقدامات تعدادی جوان بی نفوذ – راه اندازی یک سایت که من هم به آن اعتراض دارم – فتوای ارتداد صادرنمایند؟راستی آیا همین سکوت ، نمی تواند نوعی تأیید برای ادعای وابستگی این حکومت به خدا و پیامبر باشد ؟آیا وابسته پنداشتن این حکومت به مقدسات اسلامی ، بزرگترین توهین به مقدسات نیست؟آیا برخی مراجع تقلید حاضرند یکبار هم به خاطر « این همراهی خود با توهین به مقدسات» علیه خودشان ، حکم صادر کنند؟
گمان نمی کنم هیچیک از کسانی که حکم ارتداد صادر می کنند « سایت نقی » ـ که من هم آن را غیر قابل دفاع می دانم ـ را دیده باشند . احتمالا شعر مناقشه برانگیز شاهین نجفی را هم نشنیده اند . اما به هرحال حکمی صادر شده است .می گویند حکم صادره ، یک حکم عمومی است و به صورت خاص شامل حال کسی نمی شود . حقیقت انست که حکم ایت اله صافی ، تا حدودی با احتیاط هم صادر شده ، زیرا او در پایان فتوای چند کلمه ای خود عبارت « واله اعلم»را آورده است ( خدا آگاه تر است ). اما ایا این مسائل می تواند رافع مسئولیت کسانی شود که حکم بی نام و کلی در اختیار زنگیان مست می گذارند؟
آیت اله صافی گلپایگانی وسایر مراجع تقلید قیلا بارها شاهد دروغ پردازی خبر گزاری فارس و سایر رسانه های حکومتی بوده اند . آیا اقای صافی رفتار همین خبر گزاری فارس به همراه سیمای جمهوری اسلامی را فراموش کرده که در دوره تبلیغات ریاست جمهوری سال ۸۸، خبر دروغ در مورد حمایت مراجع تقلید از احمدی نژاد و مخالفت ایشان با میر حسین موسوی منتشر کردند اما حاضر نشدند تکذیبیه مراجع را پخش کنند؟ همان رسانه ها اکنون ، فتوای بیست روز قبل اقای صافی را به عنوان « حکم ارتداد شاهین نجفی » منعکس کرده اند .در حالی که دفتر آیت اله صافی ، برای حفظ امنیت جانی یک جوان ـ حتی اگر خطا کار باشد ـ هیچ اقدامی صورت نداده است.لابد آقای صافی به یاد می آورد که چند سال قبل ، تعدادی از جوانان مستعد آدمکشی در کرمان ، سخنان خونخوارانه شیخ مصباح یزدی را بهانه قرار دادند و چند دختر وپسر بی گناه را به قتل رساندند . آیا صادر کنندگان حکم کلی ارتداد ، فراموش کرده اند که آن قاتل ها ، در دادگاه گفتند که « بر اساس سخنان مصباح بزدی ، گمان کردیم که مقتولان ، مهدور الدم هستند » و همین ادعا هم موجب تبرئه آنان شد؟
علمای طراز اول ساکن قم ، حتی اگر نمی خواهند در خصوص حکم ارتداد و قابلیت تطبیق آن با شرایط فعلی ایران و جهان ، تدبیری بیندیشند حد اقل باید مراقب باشند احکامی که با دست و دل بازی صادر می کنند موجب به خطر افتادن جان بیگناهان نشود که اگر اینگونه شود همین حکم صادر کردن ها، خود بزرگترین مصداق توهین به مقدساتی خواهد بود که به بهانه حفظ حرمت آنها « حکم ارتداد»صادر می شود. کسانی هم که به تحریک احساسات مذهبیون مبادرت می کنند در خلق این وضعیت نابهنجار ، نقش دارند
البته نگرانی از برخی رفتارهایی که به نام اسلام گرایی صورت می گیرد و بزرگترین و مظلوم ترین قربانی آن، اسلام است نباید ما را از طرف دیگر ماجرا غافل کند. قصه ترانه جنجال بر انگیز اخیر ، نشان داد که تا رسیدن به دموکراسی هم فاصله زیادی داریم . هنوز بسیاری از« نخبگان مدعی دموکراسی خواهی » نتوانسته اند از آزادی به گونه ای استفاد کنند که حقوق دیگران ، محفوظ بماند.شاهین نجفی یک ترانه خواند که به نظر می رسد قشر وسیعی از ایرانیان ، نسبت به آن توجهی نداشته اند، گروهی به آن علاقمندند وآن را یک اثر هنری می دانند ، عده ای دیگر ، این ترانه را فاقد نشانه های یک اثر برجسته هنری می پندارند و به زعم عده ای دیگر ـ که کم هم نیستند ـ این اثر ، واجد عبارات توهین آمیز است.البته در مورد درجه توهین آمیز بودن ، در میان مخالفان ، وحدت نظر وجود ندارد و بایستی به هنگام قضاوت در خصوص آن ، به سخنان شاهین که بر « دور بودن اثرش از هرگونه انگیزه توهین » تأکید می کند توجه نمود . زیرا همین یک کلام ، بسیاری از قضاوت ها در مورد آن را به بایگانی می فرستد .اما واکنش برخی دموکراسی خواهان ـ ونه همه آنان ـ و یا مدعیان دموکراسی خواهی نسبت به این ماجرا ، بسیار تأمل برانگیز است. آنان از یک سو مدعی می شوند که کسی نباید به شاهین اعتراض کند چون هیچکس نمی تواند جلوی اظهار نظر دیگران را بگیرد . به ادعای این گروه ، شاهین نجفی ازاد است هرچه می خواهد بگوید اما منتقدان او ، اگر کلامی بر زبان بیاورند سخن انان مصداق « نقض ازادی بیان » است و البته هتاکی ها و حملات برخی مدافعان این ترانه به مخالفان آن هم ، مشمول حکم آزادی مطلق بیان است!
کسانی که به مخالفت با ترانه مناقشه بر انگیز جدید پرداخته اند در سه دسته بندی می گنجند . گروه نخست معتقدند در این ترانه عباراتی وجود دارد که به نوعی توهین به عقاید شیعیان محسوب می شود.گروه دیگر ، توضیحات بعدی شاهین نجفی و پافشاری او بر عدم وجود هرگونه انگیزه توهین را می پذیرند در عین حال عبارات استخدام شده توسط ترانه سرا را « سبک » ، « غیر هنری » وحتی سخیف می شمارند و از این زاویه با ترانه ، مخالفت می نمایند .اما مخالفت گروه سوم ، دقیقا از باب « دموکراسی خواهی » و « خرافه ستیزی » است .آنها معتقدند حاکمیت ایران ، بزرگترین خطر برای دموکراسی است و تداوم استقرار آن ، بهترین فرصت را در اختیار خرافه گرایان قرار می دهد تا دیدگاههای خرافی و ارتجاعی خویش را پیگیری نمایند . این گروه از مخالفان شاهین نجفی ، معتقدند سران فریب کار جمهوری اسلامی، شرایط خود را به خوبی درک می کنند و می دانند که بسیاری از اقشار مذهبی جامعه ، ضمن پایبندی به اعتقادات مذهبی ، راه خویش را از حکومت فاسد و ظالم کنونی جدا کرده اند و بخش قابل توجی از ایشان ، به جنبش اعتراضی ملت ایران پیوسته اند .در مقابل ، حاکمانی که فریب کاری ، بخشی از ذات آنهاست از هر فرصت و سوژه ای برای ایجاد تردید در میان مخافان متدین حکومت ، بهره می گیرند . یکی از روش های این حاکمان در سالهای اخیر ، القای این دروغ بوده که « مخالفان حکومت ، با اصل دین مخالفند نه با استبداد دینی . نتیجه آنکه اگر حکومت فعلی سرنگون شود هیچ حرمت وامنیتی برای خداباوران و مذهبی ها وجود نخواهد داشت . » متأسفانه گاه از درون اردوگاه متکثر اپوزیسیون هم به صورت خواسته یا ناخواسته، همکاری هایی برای تحقق این هدف حکومت ، انجام می شود . اشتباه نشود ! برخی افرادمی توانند با مذاهب و ادیانی که هم اکنون در جامعه ایران ، رواج دارد مخالف باشند . بحث بر سر اینست که جمعیت کثیری از ایرانیان ، با هوشمندی ، حساب دین خود را از حاکمان ریاکار و دروغگوی ایران جدا کرده اند . آنها از تبدیل مذهب به ابزاری برای حفظ این حکومت فاسد و ناکار آمد ، خسته شده اند اما همچنان به شعائر مذهبی خود پایبندی دارند که نشانه های آن را می توان در مراسم عمومی محرم ، ماه رمضان و ….مشاهده نمود. برای این قشر جامعه ، دیگاه اپوزیسیون نسبت به اصل مذهب ، بسیار مهم است . گروه سوم از مخالفان ترانه جدید، دقیقا از همین منظر به مخالفت بر خواسته اند زیرا معتقدند در ترانه « نقی » عناصری وجود دارد که در میان بسیاری از اقشار مذهبی ، توهین به باور های دینی آنان تلقی می شود وهمین امر ، ابزاری برای حکومت خواهد بود تا بخشی از جامعه را به ترجیح حکومت فعلی بر اپوزیسیون ، تشویق نماید زیرا اپوزیسیون یا بخش پر سر وصدای آن ، حتی قبل از رسیدن به قدرت ، اینگونه سخن می گوید و اعلام مخالفت با سخن خویش را هم تحمل نمی کند .
گروهی از حامیان دو آتشه شاهین نجفی ، با ادعای دموکراسی خواهی ، یک فتوای دروغین را دستاویز قرار داده اند و با تبلیغ کسترده پیرامون آن ، به صورت غیر مستقیم به حکومت کمک می کنند تا مظاهر گوناگون « نقض دموکراسی» را از چشم ها مخفی نگه دارد . آنها با منتسب کردن فتوای بیست روز پیش اقای صافی گلپایگانی به ترانه ای که حدود یکفته پیش منتشر شده ، فریاد بر می آورند « جان ترانه سرا ، در خطر است » . تردیدی ندارم که اگر تهدیدی نسبت به این جوان ایرانی وجود دارد باید برای رفع آن تدبیری اندیشید اما سرگرمی بیش از حد نسبت به خطر نه چندان جدی و تا حدودی موهوم ، این شانس را به حکومت داده تا خطر قطعی که متوجه جان نرگس محمدی ، ابوالفضل قدیانی و محمد رضا معتمد نیا می باشد از چشم رسانه ها و بسیاری از مردم ، مخفی بماند . شاید برخی دمورکراسی خواهان گزینشی ، برای دفاع از دو زندانی مذهبی که شجاعانه در برابر استبداد دینی ایستاده اند ـ معتمد نیا و قدیانی ـ و جان آنها در خطر جدی است انگیزه ای نداشته باشند اما نرگس محمدی چه ؟ ایا برخی مدعیان دموکراسی خواهی که موضوع اخیر فرصت « انتقام گیری از مذهب » به آنها اعطا نموده است حتی یک کلام در مورد خطر واقعی که جان نرگس محمدی را تهدید می کند ، سخن گفته اند ؟
نکته پایانی آنکه مگر می شود کسی دموکراسی خواه واقعی باشد اما به مردمی که به دنبال دموکراسی برای آنهاست دروغ بگوید؟آیا کسانی که فتوای مبهم مربوط به بیست روز پیش را « حکم قتل شاهین نجفی » معرفی می کنند وبدین گونه به مردم دروغ می گویند می توانند دمو کراسی خواه حقیقی باشند ؟
سخن بسیار است . من همچنان مخالف ترانه جدید شاهین نجفی هستم . با بزرگنمایی ها و انگیزه خوانی هایی که موجب تهدید جانی ـ ولو غیر جدی ـ علیه او شده نیز مخالفم .اما از یک جهت این ترانه را فرصت ساز می دانم؛ فرصتی که نشان داد بعضی از اسلام گرایی های ما ، نمایشی است و بخشی از دموکراسی خواهی ها نیز ، گزینشی !راستی «اسلام گرایان » تا بردن حظ واقعی از اسلام و«دموکراسی خواهان» تا وصول به دموکراسی حقیقی . چقدر فاصله دارند ؟
کشف پیکر ۵۷ شهید ایرانی در فاو
سحام نیوز: یک منبع مسئول در وزارت حقوق بشر عراق از پیدا شدن شماری از پیکرهای شهدای ایرانی جنگ تحمیلی در منطقه فاو عراق خبر داد.
به گزارش مهر به نقل از پایگاه النهرین، “حسین الزهری” گفت : اجساد ۹۴ عراقی در منطقه فاو در جنوب عراق پیدا شده است.
به گفته این مقام عراقی، همچنین پیکرهای ۵۷ ایرانی در این منطقه پیدا شده است.
وی در نشستی با حضور مسئولان مربوط به امور اسیران، مفقودین و اجساد قربانیان جنگ گفت : موضوع مفقودین جنگهای کویت و ایران از مسائل مهم و اساسی وزارت حقوق بشر است.
به گزارش مهر به نقل از پایگاه النهرین، “حسین الزهری” گفت : اجساد ۹۴ عراقی در منطقه فاو در جنوب عراق پیدا شده است.
به گفته این مقام عراقی، همچنین پیکرهای ۵۷ ایرانی در این منطقه پیدا شده است.
وی در نشستی با حضور مسئولان مربوط به امور اسیران، مفقودین و اجساد قربانیان جنگ گفت : موضوع مفقودین جنگهای کویت و ایران از مسائل مهم و اساسی وزارت حقوق بشر است.
تحقیق و تفحص مجلس از سازمان بورس
سحام نیوز: عضو شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان مجلس از
آغاز تهیه طرح تحقیق و تفحص از سازمان بورس خبر داد و گفت: طرح تحقیق و
تفحص از سازمان بورس بر اساس شکایتهای متعددی که درباره نحوه عملکرد این
سازمان به مجلس رسیده است، در حال طراحی است.
نادر قاضیپور روز شنبه در گفتوگو با جامجم آنلاین از آغاز تدوین طرح تحقیق و تفحص از سازمان بورس و اوراق بهادار خبر داد.
وی افزود: در سالهای اخیر شکایتهای فراوانی از نحوه عملکرد بورس به مجلس رسیده است که در نهایت موجب شده تا تعدادی از نمایندگان، تدوین طرح تحقیق و تفحص از این سازمان را آغاز کنند.
نایب رئیس فراکسیون کارگری مجلس با تأکید بر اینکه ابهامهایی درباره عملکرد سازمان بورس در جریان اجرای قانون خصوصیسازی وجود دارد، اظهار داشت: شکایتهایی از طرف مردم به نمایندگان مجلس رسیده است که از نحوه عملکرد بورس در جریان خصوصی سازی انتقاد دارند و برخی اقدامات این سازمان را جهتدار و فراقانونی میدانند.
” بر اساس قانون اساسی و آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، نمایندگان مجلس موظف هستند در مواقعی که چنین گزارشاتی به دست آنان میرسد برای کشف ابعاد موضوع اقدام به تحقیق و تفحص کنند و در صورت اثبات تخلف دستگاهی که از او شکایت شده است، مراتب را برای پیگیری به قوه قضائیه ابلاغ کنند.”
قاضیپور نحوه انتخاب شرکتهای برنده در جریان خصوصیسازی، نحوه کارکرد تابلوهای بورس در زمان عرضه شرکتها و زمان محدود برای عرضه شرکتها را از جمله موضوعات شکایت از سازمان بورس بر شمرد.
وی گفت:طرح تحقیق و تفحص از سازمان بورس در حال نهایی شدن است و بلافاصله بعد از آغاز به کار مجلس نهم، به هیئت رئیسه مجلس آینده تقدیم میشود تا در دستور کار مجلس قرار گیرد.
نادر قاضیپور روز شنبه در گفتوگو با جامجم آنلاین از آغاز تدوین طرح تحقیق و تفحص از سازمان بورس و اوراق بهادار خبر داد.
وی افزود: در سالهای اخیر شکایتهای فراوانی از نحوه عملکرد بورس به مجلس رسیده است که در نهایت موجب شده تا تعدادی از نمایندگان، تدوین طرح تحقیق و تفحص از این سازمان را آغاز کنند.
نایب رئیس فراکسیون کارگری مجلس با تأکید بر اینکه ابهامهایی درباره عملکرد سازمان بورس در جریان اجرای قانون خصوصیسازی وجود دارد، اظهار داشت: شکایتهایی از طرف مردم به نمایندگان مجلس رسیده است که از نحوه عملکرد بورس در جریان خصوصی سازی انتقاد دارند و برخی اقدامات این سازمان را جهتدار و فراقانونی میدانند.
” بر اساس قانون اساسی و آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، نمایندگان مجلس موظف هستند در مواقعی که چنین گزارشاتی به دست آنان میرسد برای کشف ابعاد موضوع اقدام به تحقیق و تفحص کنند و در صورت اثبات تخلف دستگاهی که از او شکایت شده است، مراتب را برای پیگیری به قوه قضائیه ابلاغ کنند.”
قاضیپور نحوه انتخاب شرکتهای برنده در جریان خصوصیسازی، نحوه کارکرد تابلوهای بورس در زمان عرضه شرکتها و زمان محدود برای عرضه شرکتها را از جمله موضوعات شکایت از سازمان بورس بر شمرد.
وی گفت:طرح تحقیق و تفحص از سازمان بورس در حال نهایی شدن است و بلافاصله بعد از آغاز به کار مجلس نهم، به هیئت رئیسه مجلس آینده تقدیم میشود تا در دستور کار مجلس قرار گیرد.
متن آخرین دفاعیه هاشم خواستار، عضو کانون معلمان
سحام نیوز: هاشم خواستار، مهندس کشاورزی، معلم بازنشسته و رییس کانون صنفی معلمان مشهد که در هنرستان کشاورزی تدریس می کرد، در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ در پارک ملت مشهد، در حال پیاده روی دستگیر و به زندان
وکیل آباد مشهد، منتقل و در دادگاه بدوی به شش سال حبس، محکوم شد. حکم او
در دادگاه تجدید نظر به دوسال زندان تعزیری کاهش یافت. او تا به حال سه
نامه به رییس قوه قضاییه در خصوص وضعیت نامناسب و غیر انسانی و اعدام های
پنهانی زندان وکیل آباد مشهد نوشته است.
متن کامل آخرین دفاعیه این معلم زندانی که در اختیار سحام نیوز قرار گرفته به شرح زیر میباشد:
به نام خداوند جان و خرد
قضات محترم شعبه پنجم دادگاه انقلاب
احتراما عطف به کلاسه پرونده در رابطه با اتهامات منتسبه دفاعیات خود را به عنوان آخرین دفاع در سومین جلسه دادگاه به شرح زیر به استحضار می رساند.مطابق مدارک و مستندات مضبوط در پرونده و اعلام آن جناب که اتهام اینجانب و همسرم سیاسی می باشد با گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب تا کنون جرم سیاسی تعریف نشده و دادگاه بدون حضور هیأت منصفه تشکیل می شود به همین منظور دفاعیات خود را با سوال شروع کرده و با استدلال به پایان می رسانم و به فرمایش پیامبر که فرمودند «کلکم راع و کلکم مسئول» اندکی عمل کنیم.
۱-چرا با گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب،جرم سیاسی تعریف نشده و متهمین سیاسی همچون سایر متهمین اعم از سارق ، قاتل، قاچاقچی مواد مخدر و غیره در محاکم عمومی تحت محاکمه قرار گرفته و بر خلاف نص صریح قانون اساسی که مقرر شده به جرائم متهمین سیاسی در محاکم قضایی و با حضور هیئت منصفه و جلسات به صورت علنی تشکیل و رسیدگی شود؟ جنابعالی فرمودید بنده قانون اساسی را مطالعه و نهادهای مرقوم در آن را قبول دارم یا خیر؟ هنگامیکه قانون اساسی مورد قبول و تأیید شخصیت های رسمی در رابطه با بنده اجرا نمی شود ، اینجانب نباید با شک و تردید نسبت به اسلامی بودن نظام و جمهوریت آن بنگرم؟!!
و نباید احساس مسئولیت نموده و اعلام کنم که گروهی از اشخاص به عنوان وسیله از اسلام برای تامین منافع خود که منطبق با موازین اسلامی و منافع ملی نیست استفاده می کنند؟
۲-بنا به خبر روزنامه ی خراسان به تاریخ ۴و ۵/۲/۹۱ ایران در خوشبینانه ترین حالت رتبه سوم کمترین ساعت کار در سال یعنی قبل از کویت و عربستان با ۶۰۰ساعت و ۷۲۰ ساعت و در بدبینانه ترین حالت این رقم ۳۶۴ ساعت یعنی اینکه رتبه آخر جهان را کسب کرده ایم یعنی اگر قرار باشد هر کشور متناسب با ساعات کاری که در سال دارد وارد مسابقه شود کشورهایی چون ژاپن و … با هواپیما و ماشین های با سرعت بسیار بالا و کشور کویت و عربستان با اسب و شتر و کشور ما هم با خر وارد مسابقه شود .
حسین نجابت عضو فراکسیون اصولگرای مجلس اعلام می دارد : بعضی از نمایندگان ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان هزینه تبلیغات نمایندگی آن ها می باشد و هنگامیکه با برخی از آن ها درباره این مبالغ هنگفت و بالا صحبت می شود ،آن ها می گویند از سوی برخی خیرین مجلس ساز تامین می شود .(خلاصه شده) قاضی محترم شخصی که رقم مزبور را جهت کسب نمایندگی مجلس از جیب دیگران تامین می کند در طول دوره نمایندگی در خدمت اسلام و ملت ایران خواهد بود ؟! آیا به فکر تشکیل جلسه و تجزیه و تحلیل وضعیت کشور و جوانان و اشتغال و صنعت و کشاورزی و تولید و انتقاد خواهد بود ؟!!
به نظر می رسد وضعیت فعلی کشور از جهات مختلف نیز تامین منافع گروهی و باندی است!! در غیر اینصورت با درآمد نفتی سالهای اخیر امکان وجود بیکاری ،تورم اقتصاد مریض در حالت موت، موضوعاً منتفی نخواهد بود ؟
شخصی که مبلغ یک میلیارد هزینه می کند قطعاً باید چند برابر وجه هزینه شده با ورود به مجلس کسب نماید و شرکت تعدادی از نمایندگان در اختلاس بزرگ تاریخ ایران بهترین دلیل اثبات این ادعا است. چنانچه مطابق بعضی از اصول قانون اساسی احزاب آزاد باشند ودر یک کشور هفتادو پنج میلیونی یک حزب یک میلیون عضو داشته باشد، با پرداخت ماهیانه هزار تومان حق عضویت، حزب یک میلیارد تومان در ماه درآمد دارد. و کلیه هزینه ها را برای کاندیداها ی خود پرداخت کرده و منابع هزینه های مربوطه شفاف و روشن است . ودر صورتیکه حزبی منافع باند یا اجنبی را بخواهد تامین کند ،باآزادی مطبوعات مراتب به استحضار مردم رسیده و آن حزب و گروه هیچ گونه جایگاهی در بین مردم نخواهد داشت و بالاخره با آزادی احزاب و رسانه ها و مطبوعات هر شخص در هر جایگاهی که باشد همیشه تحت نظر بوده و ناظر و بازرس دارد و اشخاص لایق و خدمتگذار و خادم ملت و دلسوز در جایگاه لازم قرار گرفته و جامعه با سرعت تمام پیش رفته و با شرایط اقلیمی و منابع زیرزمینی که ایران دارد در اندک زمان صنعتی شده و به جای اینکه به فکر واردات کالاهای مصرفی چینی باشیم بهترین کالاها را تولید وصادر می کنیم . قانون اساسی به این مهم توجه داشته و بحث آزادی بیان و مطبوعات و رسانه ها و تجمعات را به رسمیت شناخته تا در صورتیکه منافع ملی به منافع گروهی و باندی تبدیل شود با طرح آن مردم آنها را از گردونه مسئولیت خارج کرده و به دست عدالت بسپارند . وبرخلاف حکومت دموکراسی که نتیجه آن رشد مدیران لایق و شایسته می باشد در حکومت های اقتدارگرا و استبدادی اشخاص چاپلوس و متملق رشد کرده و پست ها را اشغال می کنند و نمونه آن تیتر روزنامه خراسان ۱۰/۲/۹۱ که مدیر عامل مخابرات صدمیلیون تومان پاداش شب عید گرفته یعنی سیصدوسی و سه برابر یک کارمند و یکصدوپنجاه برابر حقوق ماهیانه یک معلم. بزرگترین خیانت و بزرگترین جنایت علیه بشریت محروم کردن یک جامعه از مدیران لایق است.
۳-چنانچه اندیشه اینجانب انحرافی و در تضاد با اسلام و منافع ملی است چرا عده ی زیادی از فرهنگیان که از بنده مسن تر و معلوماتشلن بیشتر و مدرک رسمی آنها بالاتر است و در آموزش و پرورش زیاد هستند به بنده تذکر نداده و نصیحت نمی کنند و تنها مطلبی که دلسوزانه اعلام می دارند ، تحت تعقیب قرار گرفتن و مجازات ، حبس و زندان و غیره است . و عده ای از شخصیت های فرهنگی در سراسر کشور به صورت های گوناگون از من حمایت که متن بعضی از تابلوها به شرح زیر است: هفته ی معلم مبارک – تقدیم به معلم مبارز و نستوه مهندس سید هاشم خواستار – بار پروردگارا زندان در نزد من بسیار محبوبتر است از آنچه مرا به سوی آن دعوت می کنند – سوره یوسف
جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند خانه اش خراب می شود و هرکس بخواهد خانه اش آباد شود باید در تخریب مملکتش بکوشد- پروفسور حسابی
در غم ما روزها بیگاه شد – روز ها با سوز ها همراه شد ، روزها گر رفت گو رو باک نیست – تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست.
تا در طلب گوهر جانی جانی – تا در هوس لقمه ی نانی نانی – این نکته و رمز اگر بدانی دانی – هر چیز که در جستن آنی آنی. (مولانا)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد – عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد – ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد – چشم بلبل به شقایق نگران خواهد شد (حافظ)
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد – همه جا در نظر مردم دانا قفس است.(فریدون مشیری)
بازگشت شکوهمندانه و غرورآفرین معلم آزاده آقای مهندس سید هاشم خواستار را به خانواده محترم ایشان و جامعه فرهنگیان کشور تبریک و تهنیت می گوییم . تلفن ها و smsها که بماند.
۴-در قرون وسطی پادشاه آلمان پابرهنه بدیدار پاپ رفت.پاپ دوتا سه ماه او را در پشت درب کلیسا نگه داشت آنوقت به او اجازه ی دیدار داد.(عظمت و قدرت پاپ) در پایان قرن هجدهم در انقلاب کبیر فرانسه مردم شعار مرگ بر پاپ سر دادند و در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم پاپ تلاش کرد در قانون اساسی اروپا دین مسیح دین رسمی اروپا باشد مردم به دلیل تجربه ای که از عملکرد آنها داشتند قبول نکردند و باز پاپ تلاش کرد که مسئولین اروپا با کشور ترکیه ی مسلمان جهت پیوستن به اتحادیه ی اروپا مذاکره نکنند اما اروپائیان باز توجهی نکردند . شما بگوئید چرا آن پاپ قدرتمند به این پاپ ضعیف تبدیل شد؟! آیا مردم آن تفتیش عقاید و دادگاه های فرمایشی و شکنجه های کلیسا را فراموش می کنند؟
۵-اگر گالیله ها و لوترها و مونتسکیوها و ولترها و … نبودند اکنون دنیا در چه شرایط تاریخی می بود؟ ایران در چه شرایط تاریخی می بود ؟آیا علم به این اندازه پیشرفت می کرد؟؟
۶- بعد از استقلال هند نخست وزیر هند نهرو به مهاتما گاندی پیشنهاد می کند برایش محافظ بگذارند قبول نمیکند و گاندی دوست داشت به مرگ طبیعی نمرده و مرگش هم در خدمت آزادی و استقلال هند و بشریت قرار گیرد که همینطور هم شد و توسط یک هندوی متعصب به قتل رسید.
خبرنگاری به خانم ایندیرا گاندی نخست وزیر هند می گوید چرا شما هر زمان که انتخابات برگزار می کنید تعداد زیادی کشته می دهید و بازهم انتخابات برگزار می کنید و خانم گاندی می گوید ما بهای آزادی را پرداخت می کنیم و سرانجام خودش در راه آزادی و دموکراسی هند ترور شده و بعدها فرزندش راجیو گاندی که او نیز مدتها نخست وزیر هند می شود باز در راه آزادی و استقلال هند ترور می شود ولی دموکراسی هند به راهش ادامه داده و حتی بمب اتم هم آزمایش می کند و دنیا جرأت نمی کند که آن کشور را تحریم کند چرا؟؟ پاکستان شرقی را از پاکستان غربی جدا کرده و کشور بنگلادش را بوجود می آورد . در سه جنگ که با پاکستان داشته هند در هر سه جنگ پیروز می شود آیا تمام اینها به غیر از داشتن دموکراسی است؟؟ و آیا نگاه احترام آمیزی که سایر کشورها و مردم دنیا برای کشور هند قائل هستند به غیر از دموکراسی و تداوم دموکراسی آن کشور است؟؟ و آیا هند یکی از قدرتهای جهان در نیمه قرن بیست و یکم نخواهد بود؟؟؟ چرا حکومتی که نهرووگاندی و ماندلا بنا کردند پایدار گردید و دشمنانشان را بخشیده و برای ملتشان دشمن تراشی نکردند که همیشه با دشمن زندگی کنند و مورد احترام نه تنها مردم کشورشان که مورد احترام مردم دنیا قرار گرفتند؟
۷- آقای قاضی بخاطر نامه هایی که از زندان به رئیس قوه قضائیه نوشته ام که بر روی سایتها رفته مرا محاکمه می کنید . چرا حتی یک سوال از متن نامه ها نپرسیدید؟؟؟ آیا این دلیل بر استدلال قوی نامه ها نیست که بقول مشهور مولای درزش نمی رود؟!! حتی نامه هارا بمن نشان ندادید که بخوانم. شاید کسانی تغییراتی در آن داده باشند فقط در ۴/۵/۹۰ که دو سال زندانیم بپایان رسیده بود و قانونا باید آزاد می شدم مرا آزاد نکرده و با دستبند و پابند به دادگاه انقلاب برده که از دور کاغذهایی که عکس من در گوشه آن چاپ شده بود جلوی باز پرس منصوری دیدم. آنوقت به اتهاماتی موهوم و کلی گویی همچون نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی مرا متهم می کنید؟ کدام جمله از نامه ها را در حین محاکمه خوانده و تکذیب کردید که من نشراکاذیب می کنم؟؟ آیا من تشویش اذهان عمومی می کنم که اکثریت ملت به راه امثال من که همان دموکراسی باشد اعتقاد دارند یا کسانی که کشور را غارت می کنند و نتیجه کارشان انواع فسادها از جمله اعتیاد، مواد مخدر ، فحشا ، بیکاری و طلاق و سرقت و تجاوز و اختلاس و زورگیری و…. است بوجود می آورند؟! دکتر شریعتی می گوید می خواهید مکتبی را خراب کنید بد از آن دفاع کنید.
اکنون حاکمان ما همراه با نیروهای امنیتی از اسلام بد دفاع می کنند و بد عمل می کنند آنوقت به واویل واویل می افتند که با چهارتا نامه اسلام رفت! خیر اسلام نرفت بلکه اشخاصی که به ملت ظلم کرده و لیاقت پست و مقامها را ندارند باید بروند.
لطفا مسئولین خودشان را مساوی اسلام قرار ندهند. چرا جوان ها دین گریز شده اند!؟ چرا جوانها از کتاب دینی و معلم دینی بدشان می آید؟؟ چرا مساجد خالی از جوانها شده؟؟ به غیر از نتیجه و ماحصل همین بد دفاع کردن و بدعمل کردن است باید قبول کنیم که این جهان قانونمند و همه چیز بر اساس سنت الهی به حرکت منظمش ادامه می دهد.
به قول مولانا: این جهان کوه است و فعل ماندا ، سوی ما آید نداها را صدا و بقول نیوتن عمل و عکس العمل داریم و قرآن می فرماید : فاعتبر و یا اولی الابصار . و پیامبر (ص) می گوید: الناس علی دین ملوکهم . مردم به روش حاکمانشان هستند یعنی اگر دروغ می گویند ، فساد می کنند ، دزدی می کنند …… از حاکمان یاد می گیرند. هرگاه فرد با قوم یا حکومتی که بر خلاف سنت الهی حرکت کند با دست خودش نابودیش را فراهم می کند و به قول مشهور با دست خودش گورش را می کند.
۸- زمانیکه مردم آزادی بیان ندارند که حرف دلشان و انتقادی که نسبت به حاکمان دارند در مطبوعات و رادیو و تلویزیون بزنند به جک و sms روی می آورند. خداوند آیت ا… منتظری را رحمت کند زمانیکه در حاکمیت بودند چه جک ها که برایش نمی گفتند ، اما بعد از آنکه از حاکمیت خارج و به ملت پیوست و از حقوق و آزادیهای ملتش حمایت کرد نه تنها مردم آن جک ها را فراموش کردند بلکه هنگام فوت آن بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران علی رغم فشارها و موانع نیروهای امنیتی مردم بهترین تشییع جنازه را کرده و بدینصورت از رنج و زحماتی که بخاطر مردم دیده بود قدردانی کردند.
۹- قاضی انگلیسی به دستور همکار اسپانیائیش حکم جلب پینوشه دیکتاتور جنایتکار شیلی را فراهم کرد. هنگامیکه پینوشه یا خانم تاچر بانوی آهنین انگلیس که سیزده سال نخست وزیر انگلیس بود پشت میز بسلامتی همدیگر گیلاس مشروب را سر می کشیدند در سن ۹۴ سالگی دستگیرو به دست عدالت سپرده شد. کسانیکه از موقعیت و قلم و پول و اسلحه ای که دارند سوء استفاده کنند باید بدانند دیر یا زود عدالت در انتظارشان است.
۱۰- آقای قاضی کاووسی، زندان محل نگهداری اشخاصی است که نه تنها برای جامعه مفید نمی باشند بلکه مضر بوده و همچون بیماری که در بیمارستان باید مدتی بستری شود تا بهبودی حاصل شود . این زندانی باید در این مکان بماند تا افکارش منطبق بر مصالح جامعه شده و سپس آزاد گردد، بنده عملی که منافع جامعه را به خطر انداخته باشد مرتکب نشده ام آنچه به مسئولین اعلام داشته ام دقیقا به منظور تامین منافع جامعه و کشور است چنانچه اندیشه دموکراسی خواهی بنده، وصف مجرمانه داشته باشد با حبس بنده این اندیشه دموکراسی خواهی محبوس نشده و حتی بیشتر مطرح و فراگیر می شود. به عبارت دیگر نقل هر مجلس می گردد. بازندانی کردن جسم اندیشه را نمی توان زندانی کرد. در اداره ی دامپزکشی زاهدان شهریور ۵۱ با دکتر دامپزشکی بحث سیاسی در مخالفت با رژیم شاه می کردم او مرا نصیحت کرد که همیشه بگو: بمن چه! ، بتوچه! تاخوشبخت باشی. بنده نصیحتش را فراموش نکردم لیکن نتوانستم به آن عمل کنم. و به همسرم متذکر شدم در صورتیکه محکوم به تحمل حبس شود چگونه با سوسکها کنار آمده و زندان را در حالی که ساعتها به سقف و یا به دیوار سلول نگاه می کند یا شپشهای تنش را می گیرد سپری کند .
با توجه به موارد مرقوم و نظر به اینکه درطول دوره حبس هیچگونه مرخصی نداشته ام و امکان تماس با هیچ رسانه ای برایم ایجاد نگردیده و فقط بامسئولین مکاتبه کرده ام که حق شرعی و قانونی هر انسان می باشد و مرتکب هیچ عملی که منافع ملی را به خطر اندازد نشده ام و همیشه پیگیر تامین منافع ملی بوده و هستم و شاکی پرونده با وجود اینکه باید مقید به اجرای احکام و موازین شرعی و بیطرفی باشد متاسفانه بیطرف نبوده و به همین دلیل در طول دوره محکومیت از حقوق اولیه و بدیهی هر انسان محروم بوده ام تا آنجا که یک روز مرخصی به بنده اعطانشد و با عنایت به اینکه آنچه شاکی اعلام و اظهار داشته خلاف واقع بوده است رسیدگی و تقاضای صدور حکم برائت دارم.
سیدهاشم خواستار
نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان رضوی
متن کامل آخرین دفاعیه این معلم زندانی که در اختیار سحام نیوز قرار گرفته به شرح زیر میباشد:
به نام خداوند جان و خرد
قضات محترم شعبه پنجم دادگاه انقلاب
احتراما عطف به کلاسه پرونده در رابطه با اتهامات منتسبه دفاعیات خود را به عنوان آخرین دفاع در سومین جلسه دادگاه به شرح زیر به استحضار می رساند.مطابق مدارک و مستندات مضبوط در پرونده و اعلام آن جناب که اتهام اینجانب و همسرم سیاسی می باشد با گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب تا کنون جرم سیاسی تعریف نشده و دادگاه بدون حضور هیأت منصفه تشکیل می شود به همین منظور دفاعیات خود را با سوال شروع کرده و با استدلال به پایان می رسانم و به فرمایش پیامبر که فرمودند «کلکم راع و کلکم مسئول» اندکی عمل کنیم.
۱-چرا با گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب،جرم سیاسی تعریف نشده و متهمین سیاسی همچون سایر متهمین اعم از سارق ، قاتل، قاچاقچی مواد مخدر و غیره در محاکم عمومی تحت محاکمه قرار گرفته و بر خلاف نص صریح قانون اساسی که مقرر شده به جرائم متهمین سیاسی در محاکم قضایی و با حضور هیئت منصفه و جلسات به صورت علنی تشکیل و رسیدگی شود؟ جنابعالی فرمودید بنده قانون اساسی را مطالعه و نهادهای مرقوم در آن را قبول دارم یا خیر؟ هنگامیکه قانون اساسی مورد قبول و تأیید شخصیت های رسمی در رابطه با بنده اجرا نمی شود ، اینجانب نباید با شک و تردید نسبت به اسلامی بودن نظام و جمهوریت آن بنگرم؟!!
و نباید احساس مسئولیت نموده و اعلام کنم که گروهی از اشخاص به عنوان وسیله از اسلام برای تامین منافع خود که منطبق با موازین اسلامی و منافع ملی نیست استفاده می کنند؟
۲-بنا به خبر روزنامه ی خراسان به تاریخ ۴و ۵/۲/۹۱ ایران در خوشبینانه ترین حالت رتبه سوم کمترین ساعت کار در سال یعنی قبل از کویت و عربستان با ۶۰۰ساعت و ۷۲۰ ساعت و در بدبینانه ترین حالت این رقم ۳۶۴ ساعت یعنی اینکه رتبه آخر جهان را کسب کرده ایم یعنی اگر قرار باشد هر کشور متناسب با ساعات کاری که در سال دارد وارد مسابقه شود کشورهایی چون ژاپن و … با هواپیما و ماشین های با سرعت بسیار بالا و کشور کویت و عربستان با اسب و شتر و کشور ما هم با خر وارد مسابقه شود .
حسین نجابت عضو فراکسیون اصولگرای مجلس اعلام می دارد : بعضی از نمایندگان ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان هزینه تبلیغات نمایندگی آن ها می باشد و هنگامیکه با برخی از آن ها درباره این مبالغ هنگفت و بالا صحبت می شود ،آن ها می گویند از سوی برخی خیرین مجلس ساز تامین می شود .(خلاصه شده) قاضی محترم شخصی که رقم مزبور را جهت کسب نمایندگی مجلس از جیب دیگران تامین می کند در طول دوره نمایندگی در خدمت اسلام و ملت ایران خواهد بود ؟! آیا به فکر تشکیل جلسه و تجزیه و تحلیل وضعیت کشور و جوانان و اشتغال و صنعت و کشاورزی و تولید و انتقاد خواهد بود ؟!!
به نظر می رسد وضعیت فعلی کشور از جهات مختلف نیز تامین منافع گروهی و باندی است!! در غیر اینصورت با درآمد نفتی سالهای اخیر امکان وجود بیکاری ،تورم اقتصاد مریض در حالت موت، موضوعاً منتفی نخواهد بود ؟
شخصی که مبلغ یک میلیارد هزینه می کند قطعاً باید چند برابر وجه هزینه شده با ورود به مجلس کسب نماید و شرکت تعدادی از نمایندگان در اختلاس بزرگ تاریخ ایران بهترین دلیل اثبات این ادعا است. چنانچه مطابق بعضی از اصول قانون اساسی احزاب آزاد باشند ودر یک کشور هفتادو پنج میلیونی یک حزب یک میلیون عضو داشته باشد، با پرداخت ماهیانه هزار تومان حق عضویت، حزب یک میلیارد تومان در ماه درآمد دارد. و کلیه هزینه ها را برای کاندیداها ی خود پرداخت کرده و منابع هزینه های مربوطه شفاف و روشن است . ودر صورتیکه حزبی منافع باند یا اجنبی را بخواهد تامین کند ،باآزادی مطبوعات مراتب به استحضار مردم رسیده و آن حزب و گروه هیچ گونه جایگاهی در بین مردم نخواهد داشت و بالاخره با آزادی احزاب و رسانه ها و مطبوعات هر شخص در هر جایگاهی که باشد همیشه تحت نظر بوده و ناظر و بازرس دارد و اشخاص لایق و خدمتگذار و خادم ملت و دلسوز در جایگاه لازم قرار گرفته و جامعه با سرعت تمام پیش رفته و با شرایط اقلیمی و منابع زیرزمینی که ایران دارد در اندک زمان صنعتی شده و به جای اینکه به فکر واردات کالاهای مصرفی چینی باشیم بهترین کالاها را تولید وصادر می کنیم . قانون اساسی به این مهم توجه داشته و بحث آزادی بیان و مطبوعات و رسانه ها و تجمعات را به رسمیت شناخته تا در صورتیکه منافع ملی به منافع گروهی و باندی تبدیل شود با طرح آن مردم آنها را از گردونه مسئولیت خارج کرده و به دست عدالت بسپارند . وبرخلاف حکومت دموکراسی که نتیجه آن رشد مدیران لایق و شایسته می باشد در حکومت های اقتدارگرا و استبدادی اشخاص چاپلوس و متملق رشد کرده و پست ها را اشغال می کنند و نمونه آن تیتر روزنامه خراسان ۱۰/۲/۹۱ که مدیر عامل مخابرات صدمیلیون تومان پاداش شب عید گرفته یعنی سیصدوسی و سه برابر یک کارمند و یکصدوپنجاه برابر حقوق ماهیانه یک معلم. بزرگترین خیانت و بزرگترین جنایت علیه بشریت محروم کردن یک جامعه از مدیران لایق است.
۳-چنانچه اندیشه اینجانب انحرافی و در تضاد با اسلام و منافع ملی است چرا عده ی زیادی از فرهنگیان که از بنده مسن تر و معلوماتشلن بیشتر و مدرک رسمی آنها بالاتر است و در آموزش و پرورش زیاد هستند به بنده تذکر نداده و نصیحت نمی کنند و تنها مطلبی که دلسوزانه اعلام می دارند ، تحت تعقیب قرار گرفتن و مجازات ، حبس و زندان و غیره است . و عده ای از شخصیت های فرهنگی در سراسر کشور به صورت های گوناگون از من حمایت که متن بعضی از تابلوها به شرح زیر است: هفته ی معلم مبارک – تقدیم به معلم مبارز و نستوه مهندس سید هاشم خواستار – بار پروردگارا زندان در نزد من بسیار محبوبتر است از آنچه مرا به سوی آن دعوت می کنند – سوره یوسف
جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند خانه اش خراب می شود و هرکس بخواهد خانه اش آباد شود باید در تخریب مملکتش بکوشد- پروفسور حسابی
در غم ما روزها بیگاه شد – روز ها با سوز ها همراه شد ، روزها گر رفت گو رو باک نیست – تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست.
تا در طلب گوهر جانی جانی – تا در هوس لقمه ی نانی نانی – این نکته و رمز اگر بدانی دانی – هر چیز که در جستن آنی آنی. (مولانا)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد – عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد – ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد – چشم بلبل به شقایق نگران خواهد شد (حافظ)
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد – همه جا در نظر مردم دانا قفس است.(فریدون مشیری)
بازگشت شکوهمندانه و غرورآفرین معلم آزاده آقای مهندس سید هاشم خواستار را به خانواده محترم ایشان و جامعه فرهنگیان کشور تبریک و تهنیت می گوییم . تلفن ها و smsها که بماند.
۴-در قرون وسطی پادشاه آلمان پابرهنه بدیدار پاپ رفت.پاپ دوتا سه ماه او را در پشت درب کلیسا نگه داشت آنوقت به او اجازه ی دیدار داد.(عظمت و قدرت پاپ) در پایان قرن هجدهم در انقلاب کبیر فرانسه مردم شعار مرگ بر پاپ سر دادند و در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم پاپ تلاش کرد در قانون اساسی اروپا دین مسیح دین رسمی اروپا باشد مردم به دلیل تجربه ای که از عملکرد آنها داشتند قبول نکردند و باز پاپ تلاش کرد که مسئولین اروپا با کشور ترکیه ی مسلمان جهت پیوستن به اتحادیه ی اروپا مذاکره نکنند اما اروپائیان باز توجهی نکردند . شما بگوئید چرا آن پاپ قدرتمند به این پاپ ضعیف تبدیل شد؟! آیا مردم آن تفتیش عقاید و دادگاه های فرمایشی و شکنجه های کلیسا را فراموش می کنند؟
۵-اگر گالیله ها و لوترها و مونتسکیوها و ولترها و … نبودند اکنون دنیا در چه شرایط تاریخی می بود؟ ایران در چه شرایط تاریخی می بود ؟آیا علم به این اندازه پیشرفت می کرد؟؟
۶- بعد از استقلال هند نخست وزیر هند نهرو به مهاتما گاندی پیشنهاد می کند برایش محافظ بگذارند قبول نمیکند و گاندی دوست داشت به مرگ طبیعی نمرده و مرگش هم در خدمت آزادی و استقلال هند و بشریت قرار گیرد که همینطور هم شد و توسط یک هندوی متعصب به قتل رسید.
خبرنگاری به خانم ایندیرا گاندی نخست وزیر هند می گوید چرا شما هر زمان که انتخابات برگزار می کنید تعداد زیادی کشته می دهید و بازهم انتخابات برگزار می کنید و خانم گاندی می گوید ما بهای آزادی را پرداخت می کنیم و سرانجام خودش در راه آزادی و دموکراسی هند ترور شده و بعدها فرزندش راجیو گاندی که او نیز مدتها نخست وزیر هند می شود باز در راه آزادی و استقلال هند ترور می شود ولی دموکراسی هند به راهش ادامه داده و حتی بمب اتم هم آزمایش می کند و دنیا جرأت نمی کند که آن کشور را تحریم کند چرا؟؟ پاکستان شرقی را از پاکستان غربی جدا کرده و کشور بنگلادش را بوجود می آورد . در سه جنگ که با پاکستان داشته هند در هر سه جنگ پیروز می شود آیا تمام اینها به غیر از داشتن دموکراسی است؟؟ و آیا نگاه احترام آمیزی که سایر کشورها و مردم دنیا برای کشور هند قائل هستند به غیر از دموکراسی و تداوم دموکراسی آن کشور است؟؟ و آیا هند یکی از قدرتهای جهان در نیمه قرن بیست و یکم نخواهد بود؟؟؟ چرا حکومتی که نهرووگاندی و ماندلا بنا کردند پایدار گردید و دشمنانشان را بخشیده و برای ملتشان دشمن تراشی نکردند که همیشه با دشمن زندگی کنند و مورد احترام نه تنها مردم کشورشان که مورد احترام مردم دنیا قرار گرفتند؟
۷- آقای قاضی بخاطر نامه هایی که از زندان به رئیس قوه قضائیه نوشته ام که بر روی سایتها رفته مرا محاکمه می کنید . چرا حتی یک سوال از متن نامه ها نپرسیدید؟؟؟ آیا این دلیل بر استدلال قوی نامه ها نیست که بقول مشهور مولای درزش نمی رود؟!! حتی نامه هارا بمن نشان ندادید که بخوانم. شاید کسانی تغییراتی در آن داده باشند فقط در ۴/۵/۹۰ که دو سال زندانیم بپایان رسیده بود و قانونا باید آزاد می شدم مرا آزاد نکرده و با دستبند و پابند به دادگاه انقلاب برده که از دور کاغذهایی که عکس من در گوشه آن چاپ شده بود جلوی باز پرس منصوری دیدم. آنوقت به اتهاماتی موهوم و کلی گویی همچون نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی مرا متهم می کنید؟ کدام جمله از نامه ها را در حین محاکمه خوانده و تکذیب کردید که من نشراکاذیب می کنم؟؟ آیا من تشویش اذهان عمومی می کنم که اکثریت ملت به راه امثال من که همان دموکراسی باشد اعتقاد دارند یا کسانی که کشور را غارت می کنند و نتیجه کارشان انواع فسادها از جمله اعتیاد، مواد مخدر ، فحشا ، بیکاری و طلاق و سرقت و تجاوز و اختلاس و زورگیری و…. است بوجود می آورند؟! دکتر شریعتی می گوید می خواهید مکتبی را خراب کنید بد از آن دفاع کنید.
اکنون حاکمان ما همراه با نیروهای امنیتی از اسلام بد دفاع می کنند و بد عمل می کنند آنوقت به واویل واویل می افتند که با چهارتا نامه اسلام رفت! خیر اسلام نرفت بلکه اشخاصی که به ملت ظلم کرده و لیاقت پست و مقامها را ندارند باید بروند.
لطفا مسئولین خودشان را مساوی اسلام قرار ندهند. چرا جوان ها دین گریز شده اند!؟ چرا جوانها از کتاب دینی و معلم دینی بدشان می آید؟؟ چرا مساجد خالی از جوانها شده؟؟ به غیر از نتیجه و ماحصل همین بد دفاع کردن و بدعمل کردن است باید قبول کنیم که این جهان قانونمند و همه چیز بر اساس سنت الهی به حرکت منظمش ادامه می دهد.
به قول مولانا: این جهان کوه است و فعل ماندا ، سوی ما آید نداها را صدا و بقول نیوتن عمل و عکس العمل داریم و قرآن می فرماید : فاعتبر و یا اولی الابصار . و پیامبر (ص) می گوید: الناس علی دین ملوکهم . مردم به روش حاکمانشان هستند یعنی اگر دروغ می گویند ، فساد می کنند ، دزدی می کنند …… از حاکمان یاد می گیرند. هرگاه فرد با قوم یا حکومتی که بر خلاف سنت الهی حرکت کند با دست خودش نابودیش را فراهم می کند و به قول مشهور با دست خودش گورش را می کند.
۸- زمانیکه مردم آزادی بیان ندارند که حرف دلشان و انتقادی که نسبت به حاکمان دارند در مطبوعات و رادیو و تلویزیون بزنند به جک و sms روی می آورند. خداوند آیت ا… منتظری را رحمت کند زمانیکه در حاکمیت بودند چه جک ها که برایش نمی گفتند ، اما بعد از آنکه از حاکمیت خارج و به ملت پیوست و از حقوق و آزادیهای ملتش حمایت کرد نه تنها مردم آن جک ها را فراموش کردند بلکه هنگام فوت آن بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران علی رغم فشارها و موانع نیروهای امنیتی مردم بهترین تشییع جنازه را کرده و بدینصورت از رنج و زحماتی که بخاطر مردم دیده بود قدردانی کردند.
۹- قاضی انگلیسی به دستور همکار اسپانیائیش حکم جلب پینوشه دیکتاتور جنایتکار شیلی را فراهم کرد. هنگامیکه پینوشه یا خانم تاچر بانوی آهنین انگلیس که سیزده سال نخست وزیر انگلیس بود پشت میز بسلامتی همدیگر گیلاس مشروب را سر می کشیدند در سن ۹۴ سالگی دستگیرو به دست عدالت سپرده شد. کسانیکه از موقعیت و قلم و پول و اسلحه ای که دارند سوء استفاده کنند باید بدانند دیر یا زود عدالت در انتظارشان است.
۱۰- آقای قاضی کاووسی، زندان محل نگهداری اشخاصی است که نه تنها برای جامعه مفید نمی باشند بلکه مضر بوده و همچون بیماری که در بیمارستان باید مدتی بستری شود تا بهبودی حاصل شود . این زندانی باید در این مکان بماند تا افکارش منطبق بر مصالح جامعه شده و سپس آزاد گردد، بنده عملی که منافع جامعه را به خطر انداخته باشد مرتکب نشده ام آنچه به مسئولین اعلام داشته ام دقیقا به منظور تامین منافع جامعه و کشور است چنانچه اندیشه دموکراسی خواهی بنده، وصف مجرمانه داشته باشد با حبس بنده این اندیشه دموکراسی خواهی محبوس نشده و حتی بیشتر مطرح و فراگیر می شود. به عبارت دیگر نقل هر مجلس می گردد. بازندانی کردن جسم اندیشه را نمی توان زندانی کرد. در اداره ی دامپزکشی زاهدان شهریور ۵۱ با دکتر دامپزشکی بحث سیاسی در مخالفت با رژیم شاه می کردم او مرا نصیحت کرد که همیشه بگو: بمن چه! ، بتوچه! تاخوشبخت باشی. بنده نصیحتش را فراموش نکردم لیکن نتوانستم به آن عمل کنم. و به همسرم متذکر شدم در صورتیکه محکوم به تحمل حبس شود چگونه با سوسکها کنار آمده و زندان را در حالی که ساعتها به سقف و یا به دیوار سلول نگاه می کند یا شپشهای تنش را می گیرد سپری کند .
با توجه به موارد مرقوم و نظر به اینکه درطول دوره حبس هیچگونه مرخصی نداشته ام و امکان تماس با هیچ رسانه ای برایم ایجاد نگردیده و فقط بامسئولین مکاتبه کرده ام که حق شرعی و قانونی هر انسان می باشد و مرتکب هیچ عملی که منافع ملی را به خطر اندازد نشده ام و همیشه پیگیر تامین منافع ملی بوده و هستم و شاکی پرونده با وجود اینکه باید مقید به اجرای احکام و موازین شرعی و بیطرفی باشد متاسفانه بیطرف نبوده و به همین دلیل در طول دوره محکومیت از حقوق اولیه و بدیهی هر انسان محروم بوده ام تا آنجا که یک روز مرخصی به بنده اعطانشد و با عنایت به اینکه آنچه شاکی اعلام و اظهار داشته خلاف واقع بوده است رسیدگی و تقاضای صدور حکم برائت دارم.
سیدهاشم خواستار
نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان رضوی
یك كارشناس اقتصادی اعلام کرد
جـــرس: یك
كارشناس اقتصادی با اشاره به وعده های عملی نشده دولتی ها در خصوص اشتغال
زایی و محو بیکاری اعلام كرد: در حال حاضر بیكاری و عدم اشتغالزایی اقتصاد
ایران را تهدید میكند.
به گزارش ایلنا، محمد حسین مهدوی عادلی یك كارشناس اقتصادی با انتقاد از
سیاستهای اشتغالزایی دولت اظهار داشت: مهمترین تهدیدی كه اقتصاد كشور با
آن مواجه است بیكاری و ناتوانی دولت در اشتغالزایی است.
او با بیان این كه فرهنگ كارآفرینی در كشور نیاز به اصلاح دارد خاطرنشان
ساخت: در حال حاضر با توجه به شرایط كنونی كشور دولت موظف است تا ضمن فراهم
كردن فضای كسب و كار نسبت به ایجاد فرصتهای شغلی جدید در كشور اقدام كند.
این اقتصاددان با تاكید بر لزوم ایجاد یك میلیون فرصت شغلی طبق برنامه پنجم
توسعه خاطرنشان ساخت: باید شرایطی فراهم كرد كه سالانه در كشور زمینه
ایجاد یك میلیون شغل فراهم شود تا به این ترتیب بیكاری به یك تهدید جدی
برای اقتصاد كشور تبدیل نشود.
این كارشناس اقتصادی در ادامه سخنان خود با تاكید بر لزوم اجرای برنامههای
اقتصادی دولت برای گسترش بنگاههای اقتصادی ایران یاد آور شد: دولتی بودن
اقتصاد، پایین بودن كارآیی و بهره وری از جمله ضعفهای اقتصادی ایران در
شرایط كنونی است.
مهدوی عادلی به قدرت بخش دولتی تولید در كشور اشاره كرد و افزود: طی سال
های نخستین انقلاب به دلیل اینكه تمام بخش ها در اختیار بخش دولتی بود، روز
به روز بدنه دولت بزرگتر شد ولی كارآیی و بهره وری واحدهای دولتی كمتر
میشد و این روند به اقتصاد كشور صدمه جدی وارد كرد.
این كارشناس اقتصادی با بیان اینكه رسیدن به قدرت اقتصادی منطقه از اهداف
اصلی اقتصاد ایران است، خاطرنشان ساخت: برای رسیدن به این هدف باید
كــارآفــریـنــان و سـرمـایـه گـذاران بـتـوانـنـد فعالیت های جدی و موثری
را در اقتصاد كشور داشته باشند.
جـــرس:
در
حالی که احمدینژاد در فروردین ماه امسال مدعی ارائه خبری "خوشحالکننده"
جهت تایید قطعی یک میلیون و ششصد هزار شغل جدید در سال گذشته شده بود،
گزارش جدید مركز آمار ایران نشان میدهد كه در سال مورد ادعا (۹۰) تنها
چهارصد هزار شغل جدید ایجاد شده است.
به گزارش جهان نیوز، محمود احمدینژاد در فروردین ماه سال جاری در جمع مردم
بندرعباس از تحقق ایجاد قطعی یک میلیون و ششصد هزار شغل جدید در سال گذشته
خبر داد و این آمار را به زعم خود خوشحالکننده دانست و مدعی شد: "در سال
۹۰ ایجاد ۲.۵ میلیون شغل هدفگذاری شد، آماری كه تا به حال درباره تحقق هدف
ایجاد ۲.۵ میلیون شغل در سال ۹۰ ارائه شده آماری خوشحالكننده است."
احمدینژاد در ادامه عنوان کرد، از دو و نیم میلیون شغل وعده داده شده تا
به حال ایجاد بیش از یك میلیون و ششصد هزار شغل در سال ۹۰ بررسی و مورد
تایید قرار گرفته است و دولت مصمم است برای سال ۹۱ نیز ایجاد ۲.۵ میلیون
شغل دیگر را محقق كند.
بر اساس این گزارش، اما با وجود ارائه چنین آماری از سوی رئیس دولت، امروز
مرکز آمار ایران با ارائه گزارشی، نرخ بیكاری در سال گذشته را ۱۲.۳درصد
اعلام کرد.
نتایج گزارشهای ارائه شده از سوی مركز آمار ایران نشان میدهد كه تعداد
بیكاران در كشور صرفا از ۳.۲ میلیون نفر در سال ۸۹ به ۲.۸ میلیون نفر در
سال ۹۰ تقلیل یافته است.
بر اساس آمار رسمی ارائه شده از سوی مرکز آمار ایران، دولت در سال گذشته
صرفا موفق به ایجاد چهارصد هزار شغل جدید شده و در این آمار خبری از تحقق
دو و نیم میلیون شغل وعده داده شده که به گفته احمدی نژاد بیش از یک میلیون
و ششصد هزار شغل آن هم تایید شده، نیست.
از سوی دیگر، عبدالرضا شیخ اسلامی در سال
جاری اعلام كرده بود: "۲.۵میلیون شغل در سال گذشته در كشور ایجاد شد و
سامانه رصد كه از سوی وزارت تعاون، كار و رفاه اجتماعی راهاندازی شده است
در حال راستیآزمایی اشتغال ایجاد شده از استانهای مختلف كشور میباشد كه
آمار اشتغال پس از این راستی آزمایی در اختیار عموم قرار خواهد گرفت."
نامه سرگشاده خانواده های زندانیان سیاسی به مراجع: اعمال قبیح از جانب مدعیان آیا نباید لااقل مورد تقبیح و مذمّت مردان دین قرار گیرد
خانواده های زندانیان سیاسی در سالروز میلاد فاطمه زهرا (س) در نامه ای سرگشاده به مراجع تاکید کرده اند: که در همه روزهای تلخ و سیاهِ بندی شدن عزیزانمان در زندان جور براساس همین آموزه های اسلامی فریاد حق خواهی و عدالت طلبی برکشیدیم و بیرق آزادی خواهی و اقامه قسط برافراشتیم و در این راه رنج های بسیار بردیم و ستم های مضاعف را تجربه کردیم و دادخواهی مان را به مراجع رسمی و غیر رسمی و به محضر شما بزرگواران عرضه کردیم، انگیزه اصلی مان از اصرار بر این مشی فاطمی، نهی از منکر بود و اینک سوالمان از شما بزرگواران این است که آیا منکر بزرگ زمانه که همانا عدول از عدالت و اعمال ستم به بندگان خداست، تنها باید توسط کسانی که مستقیماً در معرض ستم قرار گرفته اند نهی شود و دیگران هیچ گونه مسئولیتی در این باب ندارند؟!به گزارش کلمه، این خانواده های زندانیان سیاسی در نامه ی خود همچنین پرسیده اند: ما در آستانه میلاد اسوه عالمیان حضرت زهرا (س) می خواهیم بدانیم مسئولین قضایی جمهوری اسلامی چه اصراری دارند که بانوی محترمه نرگس محمدی را که در زندان ستم به بیماری صعب و غریب و سختی گرفتار آمده و در غیبت اجباری همسر، مسئولیت سرپرستی دو طفل خردسالش را به عهده دارد، در ایام رحلت بانوی عالمین به زندان فراخوانده شود و چه اصراری دارند همسر جوان زندانی سیاسی مظلوم، مسعود باستانی، در ایام ولادت زهرای مرضیه (س) به زندان فراخوانده شود و چه اصراری دارند که جشن های مذهبی را برای خانواده های زندانیان سیاسی بلکه همه مسلمانان عدلت طلب و آزادیخواهان و هم نوع دوستان، عزا کنند؟!
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا بنت رسول الله (ص)
محضر مبارک مراجع عالیقدر تشیع
با عرض سلام و ادب و احترام
روز ولادت بانوی بزرگواری است که اسوه همه بشر و بشریت است. انسانی تمام که ادعای ابتر بودن پیامبر خاتم (ص) را در یک تاریخ به وسعت زندگی همه ستم گران و مدعیان تهی مغز مفلوک به سخره گرفته است.
روز ولادت بانوی ارجمندی است که میلادش مبشّر مهر بود و گشایش و رحمت. زنی که پرستار بود و همسر بود و مادر بود و معلم بود و مدرس بود و مشاور بود و خطیب بود و افشاگر ستم بود و این همه نقش را بی هیچ کم و کاست در دوران کوتاه عمر با عزتش ایفا نمود تا به پیروان آئین محمدی بیاموزد که انسان، موجود ناشناخته ای است که تنها در مقابل خدای احد و واحد سجده می کند و در مقابل غیراوحتی اگر بر کرسی قدرت تکیه زده باشد، تنها بنده ای است برابر که رأی و نظرش و انسانیتش مکرم است و احدی حق ندارد حقوق انسانی اش را نادیده بگیرد و از حقش محروم کند و تحت ظلم و ستمش قرار دهد با هرادعایی!
روز ولادت زهرا(س) است و ما اندوه زده تر از آنیم که بتوانیم این روز بزرگ را به سرور و شادمانی بگذرانیم چرا که عزیزانمان را به بند ستم کشیده اند و هر روز فشار و عسر و حرج را بر آنان و اعضای خانواده هایشان که تن به خواسته های غیر مشروع و غیر قانونی آنان نمی دهند و سرخم نمی کنند و کرنش نمی کنند و تأیید رفتار غیرشرعی و غیرانسانی آنان را نمی کنند، بیشتر و بیشتر می کنند. تا آن جا که تهدیداتشان را، که البته دوست دارند مکتوم بماند، عملی می کنند و انواع محرومیت ها را در مورد آنان اعمال می کنند از محرومیت های شغلی و حقوق اجتماعی تا محرومیت ها از همه نیازهای انسانی و عاطفی.
حضرات آیات عظام
در روز ولادت بانوی دوعالم صدیقه طاهره(س) مایلیم بدانیم آیا رنجی که این دردانه رسول الله(ص) از ستم می برد تنها به دلیل این بود که خود در معرض این ستم قرار داشت یا از انحرافی که در دین مبین ایجاد شده بود، دل نگران بود؟! و آیا خشمش از دست اندازی ها برفدک به دلیل عسرت اقتصادی خود و خاندانش بود یا این که بنیان پایه های کج در حکومت اسلامی او را برمی آشفت؟! و آیا حضور و نقش آفرینی سیاسی این بانوی مطهر و مکرم تنها برخواسته از میل به قدرت شویش بود یا احساس مسئولیت اجتماعی او را به میدان روشنگری و آگاهی بخشی می کشاند تا جامعه اسلامی را از انحراف و فساد سیاسی و اجتماعی به اصلاح بکشاند؟! مایلیم بدانیم همه آن چه دخت یگانه پیامبرمان در برابر کژی های حاصله در حکومت اسلامی پس از وفات پدربزرگوارشان کردند، تنها باید چون نوشته ای زرین در لوح ضمیر ما پیروانش بماند یا باید با تأسی به آن بزرگوار و همه فرزندان حق طلبش پای در مسیر روشنگری گذاشته نقد مشفقانه و مصلحانه را برگزینیم و تا رسیدن به صلاح و اصلاح آرام ننشینیم؟!
ما خانواده های زندانیان سیاسی که در همه روزهای تلخ و سیاهِ بندی شدن عزیزانمان در زندان جور براساس همین آموزه های اسلامی فریاد حق خواهی و عدالت طلبی برکشیدیم و بیرق آزادی خواهی و اقامه قسط برافراشتیم و در این راه رنج های بسیار بردیم و ستم های مضاعف را تجربه کردیم و دادخواهی مان را به مراجع رسمی و غیر رسمی و به محضر شما بزرگواران عرضه کردیم، انگیزه اصلی مان از اصرار بر این مشی فاطمی، نهی از منکر بود و اینک سوالمان از شما بزرگواران این است که آیا منکر بزرگ زمانه که همانا عدول از عدالت و اعمال ستم به بندگان خداست، تنها باید توسط کسانی که مستقیماً در معرض ستم قرار گرفته اند نهی شود و دیگران هیچ گونه مسئولیتی در این باب ندارند؟!
مراجع بزرگوار
ما در آستانه میلاد اسوه عالمیان حضرت زهرا (س) می خواهیم بدانیم مسئولین قضایی جمهوری اسلامی چه اصراری دارند که بانوی محترمه نرگس محمدی را که در زندان ستم به بیماری صعب و غریب و سختی گرفتار آمده و در غیبت اجباری همسر، مسئولیت سرپرستی دو طفل خردسالش را به عهده دارد، در ایام رحلت بانوی عالمین به زندان فراخوانده شود و چه اصراری دارند همسر جوان زندانی سیاسی مظلوم، مسعود باستانی، در ایام ولادت زهرای مرضیه (س) به زندان فراخوانده شود و چه اصراری دارند که جشن های مذهبی را برای خانواده های زندانیان سیاسی بلکه همه مسلمانان عدلت طلب و آزادیخواهان و هم نوع دوستان، عزا کنند؟! و این عمل قبیح از جانب مدعیان حکومتی آیا نباید لااقل مورد تقبیح و مذمّت مردان دین قرار گیرد؟ و نباید مرتکبین این قسم منکرات مورد سوال و مؤاخذه قرار گیرند؟ آیا چهره سیاهی که از اسلام نزد نسل جوان امروز ایران توسط خشونت طلبان اقتدارگرا ساخته شده مورد تأیید بزرگواران حوزه های علمیه ماست و آیا قرائت رحمانی از اسلام را فرزندان ما باید در جایی فراتر از مرزهای کشور اسلامی مان جستجو کنند؟!
مراجع بزرگوار تقلید
ما خانواده های زندانیان سیاسی در روز میلاد خجسته دختر محمد نبیّ مان (ص) و همسر علی ولیّ مان (ص) و مادر بزرگوار حسینین و زینبین (ع) که الگوی تعامل با مخالفین و منتقدین خود و در عین حال الگوی ستم ستیزی و مظلوم پروری هستند، بار دیگر مسئولیت خطیر بزرگان دین را به یاد می آوریم و خودمان و ایشان را توصیه به تقوی و حمایت از حق و انکار باطل می کنیم و با رجاء واثق به حاکمیت عدل و زوال ستم و ستم گران عالم، نقش اجتماعی خود را به عنوان یک مسلمان متعهد و یک شهروند مسئول بازخوانی می کنیم و اعلام می داریم تا زمانی که یک زندانی سیاسی بی گناه در زندان های کشورمان باقی است نقش روشنگری و آگاهی بخشی ما خانواده ها نیز باقی است و در این راه که راه همه مصلحان عالم بوده است، خار مغیلان را به جان می خریم تا آیندگان بدانند عافیت طلبی و راحت طلبی ما را به گوشه های تاریک روزمرگی های زندگی نکشانده و در میدان مانده ایم تا فردای روشن را مقابل چشم فرزندانمان که خشونت طلبان حامی اسلام طالبانی، نامأنوس با اسلام رحمانی شان می خواهند و می پسندند، تصویر کنیم و آنان را به گشایش و رحمت و برکت الهی امیدوار سازیم. و انتظار همراهی بزرگان دین و مجتهدین و فقهای متقی و مراجع مردمی و غیروابسته به حکومت و منابع حکومتی، انتظاری زیاده و غریب نیست.
و من الله التوفیق و علیه التکلان
خانوده های زندانیان سیاسی
۲۳/۲/۱۳۹۱ برابر با روز ولادت حضرت فاطمه (س)
مهدی محمودیان: اینجا زمین است و ساعت به وقت انسانیت خواب
جمعی از زندانیان سبز بند ٣۵٠ اوین بار دیگر پیشرو در همدردی و همراهی، با پیامی سالروز تولد مسعود باستانی، روزنامه نگار دربند در زندان رجایی شهر را تبریک گفتند.
به گزارش کلمه، در این پیام آمده است: چشم به راه قدم های بهار آزادی، سالی دگر گذشت و همچنان شب ما را دربند خود دارد. مسعود باستانی عزیز در حالی ٣٣ سال تولدش را به استقبال می رود که همسر مهربان و صبورش مهسا نیز این روزها بار دیگر دربند شده است. با تنی رنجور اما رخساره ای گلگون از امید به رهایی شادباش های خود را تا فرسنگ ها دورتر نثارش می کنیم. به امید آنکه تولدی دیگرش را در گلزار آزادی هلهله کنیم.
هنوز یک هفته نگذشته از آن روز که مهسا امرآبادی، همسرش، روانه ی زندان شد تا مسعود و مهسا سرخم نکنند و در کلاس درس مبارزه، مشق ایستادگی و صبر کنند.
مسعود به همراه دوستان و همراهان خود در رجایی شهر و اوین و کارون اهواز و بهبهان و تبریز و … بی آنکه فراموش کنند روزهای تلخ گذشته و شب های سخت آینده را هنوز آرام و مصمم حرکت می کنند.
به گزارش کلمه، مهدی محمودیان، همکار و همبند او که این روزها در کنارش در زندان رجایی شهر روزگار می گذراند در پیامی نوشته است: اینجا زمین است. ساعت به وقت انسانیت خواب است. عجب موجود سخت جانی است دل، هزار بار تنگ می شود می شکند می سوزد اما باز هم می تپد. به سراغ من اگر می آیی تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هر جور دلت خواست بیا، مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد. تو فقط زود بیا. مهسای عزیز تولد مسعود را به تو تبریک می گویم.
باستانی پس از بارها مراجعه به دادگاه انقلاب و دیگر نهاد های امنیتی، در حالیکه قول آزادی همسرش را به صورت تلویحی دریافت کرده بود به همراه مادر همسرش به دادگاه انقلاب مراجعه می کند تا اسباب آزادی همسرش را صورت دهد که بنا به گفته مادر مهسا در محل دادگاه انقلاب تهران با حکم قضایی بازداشت و راهی زندان اوین می شود.
مطابق رسم آن روزها دیگر جز شایعات و شنیده های آزاد شدگان خبری نبود از دربندان اوین. بارها شنیده شد که صدای کتک خوردن و فریادهای مسعود باستانی در راهروهای اوین یا اتاق های بازجویی به گوش دوستانش رسیده است و اولین خبر آن روز بود که مهسا امرآبادی تعریف می کند از روز آزادیش.
مهسا امرآبادی بعدها تعریف می کند که: مسعود پریشان و شوریده حتی شماره تلفن یادش نمی آمد. نگران پرسیدم حالش را و معنی جواب مسعود را چند وقت بعد از تلویزیون فهمیدم. آن روز که در بی دادگاه های نمایشی اعتراف کرد. مسعود گفته بود؛ برای آزادیت بهای سنگینی پرداختم..
مهسا روبروی زندان اوین وقتی چمدان پر کتابش را بلند می کند رو به همه می گوید: “چیزی نمیخوام فقط دعا کنید مسعود رو بیارن اوین که لااقل بتوینم ملاقات داشته باشیم”
ماه های اول زیر آن پل سیمانی، درست روبروی در بزرگ زندان اوین میعادگاه شده بود، از سفره های افطار تا کیک های سبز تولد با عکس های زندانیان سیاسی و بعد تر که با شبکه های توری بستند و پارکینگش کردند در خانه ها و وعده گاه های دیگر.
بیا فردا را آرزو کنیم. بیا به جای گلایه و شکایت و دلسردی از این روزها به فردایی فکر کنیم که در آن تلاش برای تحقق رویای یک سرزمین سبز و آباد مجازات و کیفر به دنبال نداشته باشد.
همسرم! فردا در راه است سالروز تولدت هم دوباره فراخواهد رسید . فردایی روشن و سبز که به زودی خواهد رسید و من در آن روز باردیگر سالروز تولد تو را تبریک خواهم گفت. روزی که آرزوهای ما هم متولد شده اند و ما آن روز را جشن خواهیم گرفت.
عجب دنیای برعکسیست، در زندان هستی و در حبس آزادهای. بگذار تمام این سالهای جوانی را در زندان سپری کنی، اما این صبر هم اجری دارد که خدای من و تو آن را نوید داده است.
من منتظر آن روز خدا هستم، آن روز دیگر دستانم خالی نیست از نبودنت و در عین حال بودنت، در آن روز دیگر برایت آزادی را از پشت تلفن تصویر نمیکنم، خودت هستی و میبینی. آن روز تو باید تصویر کنی زندان را برای نسل فردا که نیاز دارند به دانستن بهای آزادی.
ما آرمانهایمان را باور کردهایم، باوری که از پس آن “ایمان”، که بخش دیگری از این زندگی است، رشد یافته و مزه این ایمان در لحظات فراق چقدر شیرین است و خدا هم صابرین را دوست دارد.
امروز سالروز تولد مسعود است. روزنامه نگار دربندی که …
تبریک زندانیان سیاسی در سالروز تولد مسعود باستانی: به امید رهایی و هلهله تولدی دیگر در گلزار آزادی
کلمه-زهرا صدر:جمعی از زندانیان سبز بند ٣۵٠ اوین بار دیگر پیشرو در همدردی و همراهی، با پیامی سالروز تولد مسعود باستانی، روزنامه نگار دربند در زندان رجایی شهر را تبریک گفتند.
به گزارش کلمه، در این پیام آمده است: چشم به راه قدم های بهار آزادی، سالی دگر گذشت و همچنان شب ما را دربند خود دارد. مسعود باستانی عزیز در حالی ٣٣ سال تولدش را به استقبال می رود که همسر مهربان و صبورش مهسا نیز این روزها بار دیگر دربند شده است. با تنی رنجور اما رخساره ای گلگون از امید به رهایی شادباش های خود را تا فرسنگ ها دورتر نثارش می کنیم. به امید آنکه تولدی دیگرش را در گلزار آزادی هلهله کنیم.
مهدی محمودیان: مهسای عزیز تولد مسعود را به تو تبریک می گویم
مسعود باستانی، همان روزنامه نگاری است که این روزها بغض در گلوی دوستان
و خار در چشم دشمنانش شده تا بار دیگر برگی از تاریخ مقاومت روزنامه
نگاران را بازنویسی کند.هنوز یک هفته نگذشته از آن روز که مهسا امرآبادی، همسرش، روانه ی زندان شد تا مسعود و مهسا سرخم نکنند و در کلاس درس مبارزه، مشق ایستادگی و صبر کنند.
مسعود به همراه دوستان و همراهان خود در رجایی شهر و اوین و کارون اهواز و بهبهان و تبریز و … بی آنکه فراموش کنند روزهای تلخ گذشته و شب های سخت آینده را هنوز آرام و مصمم حرکت می کنند.
به گزارش کلمه، مهدی محمودیان، همکار و همبند او که این روزها در کنارش در زندان رجایی شهر روزگار می گذراند در پیامی نوشته است: اینجا زمین است. ساعت به وقت انسانیت خواب است. عجب موجود سخت جانی است دل، هزار بار تنگ می شود می شکند می سوزد اما باز هم می تپد. به سراغ من اگر می آیی تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هر جور دلت خواست بیا، مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد. تو فقط زود بیا. مهسای عزیز تولد مسعود را به تو تبریک می گویم.
هزینه ی آزادی مهسا
ماجرا از سه سال پیش آغاز شد. از ۱۴ تیرماهی که رسانه های سبز خبر
دادند؛ مسعود باستانی روزنامه نگار و فعال سیاسی صبح امروز که برای پیگیری
امور همسرش مهسا امرآبادی که قریب ۲۰ روز است در بازداشت به سر می برد به
دادگاه انقلاب تهران مراجعه کرده بود با حکم قضایی بازداشت شد.باستانی پس از بارها مراجعه به دادگاه انقلاب و دیگر نهاد های امنیتی، در حالیکه قول آزادی همسرش را به صورت تلویحی دریافت کرده بود به همراه مادر همسرش به دادگاه انقلاب مراجعه می کند تا اسباب آزادی همسرش را صورت دهد که بنا به گفته مادر مهسا در محل دادگاه انقلاب تهران با حکم قضایی بازداشت و راهی زندان اوین می شود.
مطابق رسم آن روزها دیگر جز شایعات و شنیده های آزاد شدگان خبری نبود از دربندان اوین. بارها شنیده شد که صدای کتک خوردن و فریادهای مسعود باستانی در راهروهای اوین یا اتاق های بازجویی به گوش دوستانش رسیده است و اولین خبر آن روز بود که مهسا امرآبادی تعریف می کند از روز آزادیش.
مهسا امرآبادی بعدها تعریف می کند که: مسعود پریشان و شوریده حتی شماره تلفن یادش نمی آمد. نگران پرسیدم حالش را و معنی جواب مسعود را چند وقت بعد از تلویزیون فهمیدم. آن روز که در بی دادگاه های نمایشی اعتراف کرد. مسعود گفته بود؛ برای آزادیت بهای سنگینی پرداختم..
مهسا امرآبادی لحظه ورود به اوین: دعا کنید مسعود به اوین منتقل شود
تقویم سه ساله ی مسعود پر است از برگ های سبز و قرمز. ۲۴ اردیبهشت ماه
اعلام محکومیت قطعی به ۶ سال حبس تعزیری. هفتم خرداد ماه گزارش شد وی به
دارالقرآن زندان رجایی شهر که محلی برای اعمال فشار بیشتر بر زندانیان
سیاسی است، منتقل شده است. در تاریخ ۲۷ خرداد ماه اعلام شد مسعود باستانی
از دندان درد شدیدی رنج میبرد و در همین حال دادستان تهران با مرخصی وی
مخالفت می کند. ۱۳ تیرماه مسعود مرادی باستانی طی ملاقات با دادستان تهران،
مسایل و خواستههای خود را بهطور مستقیم با وی در میان گذاشت. ۸۸۸ روز
بدون مرخصی، ۱۰۰۰ روز گذشت باز هم بی مرخصی… و هر روز به تعداد این برگ ها
اضافه می شود و امروز درد دوستان مهسا و مسعود نه زندان که دوری این دو
زندان از هم است که همان فرصت دو هفته یکبار از پشت شیشه های کثیف را هم از
این زوج جوان گرفت.مهسا روبروی زندان اوین وقتی چمدان پر کتابش را بلند می کند رو به همه می گوید: “چیزی نمیخوام فقط دعا کنید مسعود رو بیارن اوین که لااقل بتوینم ملاقات داشته باشیم”
و امروز تولد مسعود است
رسم شده است این روزها انگار تولدهای از راه دور این سوی میله ها، پیام
های آن سوی دیوارها، کمپین های مجازی و گرامی داشت های پر امضا. تغییری در
ادبیات و آداب و شیوه های نوین چاره ای ست که از دل های تنگ جوشید و هر روز
به شکلی گاه جدید و گاه تکرار بروز کرد.ماه های اول زیر آن پل سیمانی، درست روبروی در بزرگ زندان اوین میعادگاه شده بود، از سفره های افطار تا کیک های سبز تولد با عکس های زندانیان سیاسی و بعد تر که با شبکه های توری بستند و پارکینگش کردند در خانه ها و وعده گاه های دیگر.
مسعود باستانی به همسرش: بیا فردا را آرزو کنیم
امروز سالروز تولد مسعود است، روزنامه نگاری که دو سال پیش در سالروز
تولد مهسا برایش نوشت: احساس میکنم الان دیگر نیازی به گلایه و شکایت از
ظلمهای امروز و دیروز نداریم و بایستی به فردا فکر کنیم. زیرا که بر اساس
سنت تاریخ و نوید طبیعت، به یقین فردا روشنتر از امروز خواهد بود و کلید
صبح فردا در گرو صبوریهای امروز ماست.بیا فردا را آرزو کنیم. بیا به جای گلایه و شکایت و دلسردی از این روزها به فردایی فکر کنیم که در آن تلاش برای تحقق رویای یک سرزمین سبز و آباد مجازات و کیفر به دنبال نداشته باشد.
همسرم! فردا در راه است سالروز تولدت هم دوباره فراخواهد رسید . فردایی روشن و سبز که به زودی خواهد رسید و من در آن روز باردیگر سالروز تولد تو را تبریک خواهم گفت. روزی که آرزوهای ما هم متولد شده اند و ما آن روز را جشن خواهیم گرفت.
مهسا در نامه ای به مسعود: آرمانهایمان را باور کردهایم
و همان روزها مهسا در جوابش نوشته بود: سرت سلامت و سبز باشد که آزادی
را میستایی اما نه به هر قیمت و شکلی. این است قول و قرار ما، این همان
زندگی شرافتمندانهای است که وعده آن را به من داده بودی، و الان میبینم
که چه خوب وعده به جا میآوری و روی قولت میمانی.عجب دنیای برعکسیست، در زندان هستی و در حبس آزادهای. بگذار تمام این سالهای جوانی را در زندان سپری کنی، اما این صبر هم اجری دارد که خدای من و تو آن را نوید داده است.
من منتظر آن روز خدا هستم، آن روز دیگر دستانم خالی نیست از نبودنت و در عین حال بودنت، در آن روز دیگر برایت آزادی را از پشت تلفن تصویر نمیکنم، خودت هستی و میبینی. آن روز تو باید تصویر کنی زندان را برای نسل فردا که نیاز دارند به دانستن بهای آزادی.
ما آرمانهایمان را باور کردهایم، باوری که از پس آن “ایمان”، که بخش دیگری از این زندگی است، رشد یافته و مزه این ایمان در لحظات فراق چقدر شیرین است و خدا هم صابرین را دوست دارد.
امروز سالروز تولد مسعود است. روزنامه نگار دربندی که …
اخراج دو کارگر زن سیمان لارستان پس از مرخصی زایمان
خبرگزاری هرانا - یک فعال کارگری در لارستان از اخراج دو کارگر زن کارخانه سیمان لارستان پس از بازگشت از مرخصی زایمان خبر داد.
به گزارش ایلنا، محمدحسن قوامی با تاکید
براینکه زنان کارگر نیازمند حمایت بیشتری هستند، تصریح کرد: کارخانه سیمان
لارستان دو نفر از کارگران زن خود را با ۶ سال سابقه کار بعد از مرخصی
زایمان اخراج کرده و و نیروهای جدیدی جایگزین آنان کرده است.
او با بیان اینکه بسیاری از زنان کارگر
سرپرست خانوار هستند و نیاز به حمایت بیشتری دارند تا بتوانند کانون
خانواده را حفظ کنند، اظهار داشت: اگر این رفتار با کارگران زن در سایر
واحدهای تولیدی باب شود عواقب بدی برای جامعه خواهد داشت.
او گفت: تعداد زنان کارگر این واحد تولیدی
۱۰ نفر است که دو نفرشان به این شیوه اخراج شدهاند و امیدواریم انگیزه
سایر کارگران با این رفتارها از بین نرود.
گفتنی است مواد ۶۷ قانون تامین اجتماعی و
همچنین ماده ۷۶ قانون کار مرخصی زایمان به همراه حقوق و امکان بازگشت به
کار را از حقوق زنان کارگر میشناسد.
پلنگ زخمی زنده به تهران نرسید
خبرگزاری
هرانا - معاون محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی سازمان حفاظت محیط زیست گفت:
پلنگی که شب گذشته با ورود به روستای موجن دراطراف شهر شاهرود دو نفر از
اهالی روستا را زخمی کرده و بیهوش به دام ماموران گارد حفاظت محیط زیست
سمنان افتاده بود در حین انتقال به تهران جان باخت.
به گزارش ایلنا، اصغر محمدی فاضل با اعلام این مطلب اظهار داشت: پلنگ مذکور که برای درمان در حال انتقال به تهران بود به علت شدت جراحات وارده قبل از رسیدن به تهران تلف شد.
به گفته وی جسد پلنگ مذکور در حال حاضر در کلنیک دامپزشکی پارک پردیسان نگهداری میشود و دام پزشکان سازمان حفاظت محیطزیست و دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در حال کالبد شکافی برای بررسی علت مرگ جانور هستند.
گفتنیست، دو نفری که توسط پلنگ مذکور زخمی شده بودند نیز در حال حاضر در بهبودی کامل به سر میبرند.
به گزارش ایلنا، اصغر محمدی فاضل با اعلام این مطلب اظهار داشت: پلنگ مذکور که برای درمان در حال انتقال به تهران بود به علت شدت جراحات وارده قبل از رسیدن به تهران تلف شد.
به گفته وی جسد پلنگ مذکور در حال حاضر در کلنیک دامپزشکی پارک پردیسان نگهداری میشود و دام پزشکان سازمان حفاظت محیطزیست و دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در حال کالبد شکافی برای بررسی علت مرگ جانور هستند.
گفتنیست، دو نفری که توسط پلنگ مذکور زخمی شده بودند نیز در حال حاضر در بهبودی کامل به سر میبرند.