روایت تیم احمدینژاد از پشت پرده مذاکرات هستهای ایران با گروه ۱+۵ در استانبول
بخشهایی از گزارش این تیم در شماره روز چهارشنبه (۳۰ فروردین) روزنامه ایران و متن کامل آن در سایت «ندایی از درون» منتشر شده است.
در این گزارش سه قسمتی٬ بدون اشاره به نام حسن روحانی٬ نوشته شده که وی در «سفر مخفیانهای» که فروردین ماه امسال به وین (اتریش) داشته٬ حامل پیامی به مقامهای اروپایی بوده است.
حسن روحانی هفتم فروردین امسال با لباس شخصی به وین سفر کرد که برای نخستینبار سایت «رجانیوز» و «ایرنا» خبر این سفر را منتشر کردند.
آقای روحانی در واکنش به این اقدام رسانههای وابسته به تیم احمدینژاد گفته که سفر وی ارتباطی با مذاکرات هستهای نداشته و از این رسانهها شکایت خواهد کرد.
این گزارش همچنین یادداشت حسین موسویان٬ عضو سابق تیم مذاکرهکننده هستهای در روزنامه «بوستون گلوب» را به عنوان «بسته پیشنهادی» ایران در مذاکرات استانبول دانسته است.
آقای موسویان در این یادداشت٬ چهار پیشنهاد مشخص به گروه ۱+۵ داده که مهمترین آنها در فاز اول توقف غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم در مقابل لغو تحریمهای بانکی و نفتی ایران است.
براساس پیشنهاد موسویان٬ در فاز دوم٬ ایران در مقابل به رسمیت شناخته شدن برنامه هستهایاش تحت پادمان انپیتی و لغو تحریمها هستهای٬ به سئوالات آژانس درباره ابعاد نظامی برنامههایش پاسخ خواهد داد.
فازهای سوم و چهارم این پیشنهاد نیز مربوط به محدود شدن برنامههای هستهای ایران و افزایش دامنه اختیار بازرسان آژانس برای بازرسی در مقابل لغو تحریمهای بینالمللی است.
تیم احمدینژاد در بخش دیگری از گزارش خود بدون آنکه نامی از حیدر مصلحی٬ وزیر اطلاعات یا مصطفی محمدنجار٬ وزیر کشور ببرد٬ نوشته که آنها فروردین ماه امسال تحت پوشش سفر به حج٬ حامل پیامهایی به رهبران عربستان و آمریکا در خصوص مذاکرات هستهای استانبول بودهاند.
این گزارش همچنین بدون ذکر نام اکبر هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی٬ از آنها با عنوان دیگر حلفههای دخیل در مذاکرات هستهای ایران با گروه ۱+۵ در استانبول یاد کرده است.
علی لاریجانی٬ رئیس مجلس از دیگر افرادی است که به نام وی به طور تلویحی در این گزارش اشاره شده است.
گزارش یادشده همچنین با حمله مستقیم به رهبران چین٬ روسیه و ترکیه از آنها به عنوان کشورهایی یاد کرده که مشغول «دوشیدن منافع» خود از ایران و آمریکا هستند.
در این گزارش تلاش شده از مخالفان دولت احمدینژاد در داخل با عنوان نیروهایی هماهنگ با آمریکا و اروپا علیه دولت دهم و جمهوری اسلامی نام برده شود.
آيا سوخت اتمی برای ايران ضروری است؟ بخش نخست
بخش نخست. سوخت اتمی برای تامين سوخت ايران ضروری نيست!جمشيد اسدی، مجيد محقق، مهران مصطفوی، کورش زعيم
ويژه خبرنامه گويا
www.assadioniran.blogspot.com
Assadi3000@yahoo.com
زمامداران جمهوری اسلامی ادعا می کنند که سوخت اتمی برای توسعه کشور ضروری است. نويسندگان اين نوشته اما، بر اين باورند که سوخت اتمی برای ايران، در بهترين حالت يک گزينش سياسی و نه يک نياز ضروری است. گزينه توليد سوخت اتمی، در شرايط سياسی کنونی ايران، اين گمان را نيز تقويت می کند که اصرار برای توليد سوخت اتمی، در حاليکه توجيه اقتصادی نيز ندارد، کوششی باشد برای دستيابی به توانش سلاح اتمی.
آژانس بين المللی انرژی اتمی از سال ۲۰۰۳ ميلادی تا به امروز، سالی چهار گزارش درباره برنامه هسته ای جمهوری اسلامی منتشر می کند. اين گزارش ها هرگز خالی از نگرانی درباره استفاده نظامی از انرژی هسته ای توسط جمهوری اسلامی نبوده اند، اما گزارشی که آژانس در ماه نوامبر ۲۰۱۱ منتشر کرد به احتمال کاربردهای غير متعارف برنامه اتمی جمهوری اسلامی اشاره روشنی داشت. البته گزارش به طور مستقيم به وجود سلاح اتمی اشاره نکرده است، اما از فعاليت هايی خبر داده است که همه می توانند به کار ساختن سلاح اتمی بيايند.
لازم به يادآوری است که ما از زاويه حقوق ايران و منافع ملی به مسئله اتمی ايران می پردازيم و تلاش می کنيم نشان دهيم که انرژی اتمی برای تامين سوخت ايران ضروری نيست، چون با بهره گيری بهينه از منابع بزرگ گاز طبيعی، کاستن از اتلاف گسترده انرژی در کشور همراه با سرمايه گذاری در منابع انرژی پاک، مانند خورشيد و باد و آب، که در آينده می تواند و بايد حتا سوخت گاز طبيعی را جايگزين کند، نه تنها نيازهای خانه و کارخانه را تامين خواهد کرد که بخش عمده ای از آن هم قابل صادرات خواهد بود. افزون بر اين، هشدار می دهيم که در شرايطی که تنش افروزی های بی مورد سران جمهوری اسلامی باعت تنهايی کشور در جهان و تحريم های سخت بين الملی عليه ايران شده اند، و در شرايطی که برخی دول خارجی از اين بحران سازی ها سود سرشار می برند، ادامه سياست های کنونی هسته ای ايران به ويژه غنی سازی اورانيوم، هزينه های غير قابل جبرانی برای کشور در پی خواهد داشت.
اين نوشته، همخوان با برنهاده ای که شرحش رفت، دربرگيرنده دو بخش اصلی است، يکی در مورد بی نيازی کشور به سوخت اتمی و ديگری هزينه های زيانمند سوخت در کل و در شرايط خاص برای ايران. هر بخش در برگيرنده چند قسمت است.
برنهاده نوشته ما در بخش نخست اين است که اگر: ۱) سوخت فسيلی در کشور مديريت بهينه شود، يعنی گاز ميدان های نفت که سوزانده می شوند بازيابی شوند و ميدان های گازی دست نخورده به راه افتند؛ ۲) از هدر رفتن بيش از يک سوم انرژی موجود در کشور جلوگيری شود، و سرانجام ۳) سوخت پاک که کشور ما توان بالايی برای آن دارد به راه افتد، آنگاه نيازهای سوختی کشور تا سده ها تامين خواهند شد و ايران ديگر نيازی به سوخت اتمی نخواهد داشت.
نکته پايانی. اين مقاله مدت ها پيش از آغاز محاکمه مهندس کورش زعيم آماده انتشار بود و من (جمشيد اسدی) از سوی ديگر نويسندگان اجازه چاپ آن داشتم. اما من باز هم در ساختمان و زبان (و پيام نوشته که جز با اجازه همکاران نمی توانست بود) دست بردم و همين کار را به عقب انداخت. منتظر شديم تا انتشار آن موردی داشته باشد و در ارتباط به خبر روز باشد. در اين انتظار خبر دادگاه و محاکمه مهندس زعيم در کشور پيش آمد و ما باز هم در انتشار آن ترديد کرديم. تصور کنيد که بر اتهام های زعيم، همکاری با ضدانقلابی فراری خارج نشين هم افزوده شود. اما حالا که به هرحال برای وی حکم زندان تغزيری سه ساله بريده اند و فرستاده های جمهوری اسلامی و گروه ۱+۵ هم در استانبول در مورد پرونده هسته ای به گفتگو نشسته اند، تصميم به انتشار نوشته مشترک گرفتيم. اين شما و اين هم کار پژوهشی ما در مورد انرژی هسته ای در کشور.
بخش نخست. بی نيازی ايران به سوخت اتمی
در اين بخش نشان خواهيم داد که چگونه با مديريت بهينه صنعت ديرپای نفت و گاز، جلوگيری از هدر شدن انرژی و به راه اندازی انرژی های پاک متناسب با زيست پيرامون ايران، کشور هيچ نيازی به سوخت اتمی نخواهد داشت.
۱. افت صنايع نفت و گاز در دوران جمهوری اسلامی. منابع بزرگ نفت ـ ۱۳۹ تريليون بشکه، و گاز ـ ۲۷ تريلياد متر مکعب، در ايران به آسانی پاسخگوی نياز سوخت کشورند. هر چند که بر اين باوريم که مصرف نفت برای سوخت صنعتی و توليد انرژی برق، اتلاف يک ماده بسيار مهم صنعتی است و بايد بيشتر برای تامين مواد اوليه صنايع پتروشيمی و سوخت خودرو و هواپيما بکار روند. با وجود اين، توليد نفت در ايران امروز کمتر از دوران پيش از انقلاب است، چرا که در پی تنش افروزی های بی سرانجام حاکمان جمهوری اسلامی، به ويژه دولت کنونی، با جهانيان، سرمايه گذاران خارجی و حتی ايرانی رغبتی برای کار در ايران ندارند. در دوران زمامداری محمود احمدی نژاد، شورای امنيت سازمان ملل، تفريبا هر سال يک بار، قطعنامه ای مبنی بر تحريم های کمرشکن عليه جمهوری اسلامی تصويب کرده است.
در شرايطی که جمهوری اسلامی بوجود آورده، صنايع نفت و گاز ما با مشکل جذب سرمايه و فنآوری برای به راه اندازی و بازسازی روبرو شده اند و توليد صنايع نفت بسرعت در حال کاهش است. اين در حالی است که تقاضا برای نفت و گاز در بازار جهانی بالاست. تنش افروزی در برون مرز و ندانم کاری در درون مرز، نه تنها باعث کاهش توليد نفت به سطحی کمتر از پيش از انقلاب شده، که اين خطر را نيز به وجود آورده که امکان صادرات نفت از دست ايران به در رود. با اين روند کاهش سالانه توليد در پی فرسودگی چاه های فعال و عدم سرمايه گذاری برای تعمير و بازسازی تاسيسات سرچاهی، تلمبه خانه ها و لوله کشی های انتقال، و همچنين عدم سرمايه گذاری در اکتشاف و استخراج چاه های نو همراه با افزايش بی رويه مصرف داخلی، در طی ۶ تا ۸ سال آينده، ايران نه تنها نفتی برای صادرات نخواهد داشت بلکه مجبور خواهد شد که نفت مورد نياز مصرف داخلی را هم از خارج وارد کند. بنابر بسياری از برآوردهای کارشناسان مستقل و حتی خود نظام جمهوری اسلامی، کشور ما با وجود ميدان های بزرگ نفت، بين سال های ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ ميلادی مجبور به واردات نفت خواهد بود (۱). پس از صد سال که از فعاليت صنعت نفت در کشور می گذرد، به جای آن که بنزين با کيفيت مطلوب در برون مرز توليد و صادر شود از خارج وارد می شود، زيرا جمهوری اسلامی در طی عمر سی و چند ساله خود احداث پالايشگاه را ممنوع کرده است. به جای باز کردن گره هايی که خود بسته، جمهوری اسلامی در فکر تهيه سوخت هسته ای برای نيروگاه بوشهر است که به سختی آغاز به کار کرده است.
در زمينه استفاده از ميدان های مشترک نفت و گاز ميان ايران و همسايگان، نيز ندانم کاری های جمهوری اسلامی آسيب های فراوانی به کشور زده است: اميرنشين قطر که فقط يک هفتم از سهم ميدان مشترک را مالک است، يازده سال زودتر از ايران بهره برداری از ميدان پارس جنوبی را آغازيد و تا سال ۱۳۸۹، بيش از ۵۰ ميليارد دلار بيشتر از ايران از اين ميدان مشترک بهره برده و اکنون هم در حال بهره برداری از سهم ايران است. ميدان سلمان، ميدان مشترک امارات و ايران است. بر اساس موقعيت جغرافيايی، سهم ايران ۷۰ درصد و سهم امارات ۳۰ درصد است. در اين ميدان هم برداشت امارات بيشتر از ايران بوده است و همان داستان قطر در اينجا هم تکرار شده است. شوربختانه جمهوری اسلامی نه تنها در بهره برداری بهينه از اين ميدان ها ناموفق بوده است، بلکه با سياست های اشتباه در مورد قرارداد با شرکت کرسنت، ممکن است مجبور به پرداخت ۱۰ ميليارد دلار غرامت هم بشود.
بر پايه برآوردهای خود نظام جمهوری اسلامی، برای توليد برق در کشور، سهم برنامه ريخته شده نيروگاه های هسته ای ۱۰ و سهم گاز ۷۵ درصد است. اما با ادامۀ تنش با جامعه جهانی، امکان سرمايه گذاری کلان در بخش گاز از ميان رفته است. يعنی نظام، برای دستيابی به منبعی که در بهترين حالت و در دراز مدت قرار است ده درصد برق را توليد کند، منبع ۷۵ درصدی را قربانی کرده است. برای نيازهای سوختی کشور، گاز طبيعی بسيار آسان تر و مفيدتر از سوخت اتمی است. اگر واقعا جمهوری اسلامی در پی تامين انرژی برای کشور بود، به منابع نفت و گاز اولويت می بخشيد، توان توليد نفت را به سطح پيشين آن می رساند و در ميدان های گازی فعاليت بيشتری می کرد. اين رويه توجيه ناپذير و غير اقتصادی و ضد منافع ملی نشان می دهد که انتظار جمهوری اسلامی از صنعت اتمی، فراتر از توليد انرژی است.
نمودار ۱ - توان مورد نياز در طول سال ۱۳۸۷
۲. امکان بازيافت انرژی های از دست رفته. مقدار قابل ملاحظه ای از سوخت های فسيلی در کشور به هدر می روند. بر پايه گزارش های رسمی در جمهوری اسلامی، حجم گازسوزی های بيهوده در ايران ۷۵ برابر عربستان سعودی است (۲). به ديگر سخن، در استخراج، پالايش، جابجايی و تبديل گاز، معادل توليد پنج فاز ميدان پارس جنوبی گاز طبيعی به هدر می رود.
در ايران اما، بزرگ ترين حجم اتلاف انرژی را می بايستی در صنعت برق جست. بر پايه برآوردهای نهادهای رسمی جمهوری اسلامی، در تمامی چرخه های فرايند توليد برق در ايران، ورودی سوخت، توزيع و مصرف، مقدار انرژی تلف شده بسيار بالاست. با برآورد سرانگشتی بر پايه گزارش های پراکنده، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد انرژی برق توليد شده در ايران به علت سوء مديريت در توليد، توزيع، مصرف، تعمير و نگهداری و برق دزدی هدر می رود.
از سوی ديگر، بر پايه نقشه انرژی سال ۱۳۸۶ از مجموع ۳۲۱ ميليون بشکه نفت ورودی به نيروگاه های گرمايشی توليد برق، معادل ۶۶ درصد آن، يعنی در حدود ۲۱۱ ميليون بشکه نفت به هدر می رود (۳). با اين حساب، در ازای هر بشکه نفت ۷۰ دلار، سالانه ۱۵ ميليارد دلار تنها در اين حلقه از فرايند توليد نفت به هدر می رود.
همچنين کارآيی پايين ۳۴ درصدی نيروگاه های گرمايشی موجود در ايران که به علت فرسودگی، عدم سرمايه گذاری در بازسازی و تعمير و نگهداری و سوء مديريت نيز يکی از مهم ترين دلايل به هدر رفتن انرژی در روند توليد برق است. اين در حالی است که دست کم با بکاربست دو گزينه می توان کارآيی نيروگاه توليد برق را به آسانی افزايش داد: يکی سيکل ترکيبی با کارايی ۵۵ درصد و ديگری نيروگاه گرمايشی CHP با کارايی در حدود ۸۵ درصد.
با يک مقايسه ساده به راحتی می توان به اهميت جلوگيری از اتلاف انرژی در تامين سوخت مورد نياز کشور پی برد. برای توليد ۷۰۰۰ گيگاوات ساعت برق، يک نيروگاه با کارايی ۳۴ درصد ـ از همان نوع که هم اکنون در کشور مشغول به کار است ـ به ۱۳ ميليون بشکه نفت نياز دارد، در حالی که اين ورودی برای توليد همان مقدار برق در نيروگاهی با سيستم سيکل ترکيبی و کارآيی ۵۵ درصدی، تنها در حدود ۸ ميليون بشکه نفت است. به ديگر سخن ۵ ميليون بشکه کمتر و به ازای هر بشکه ۷۰ دلار، ۳۵۰ ميليون دلار صرفه جويی! بنابر برآوردهای رسمی در جمهوری اسلامی، هزينه ساخت يک نيروگاه ۱۰۰۰ مگاوواتی بر پايه سيستم سيکل ترکيبی در حدود ۱۱۰۰ ميليون دلار است (۴). پس چنين نيروگاهی با توجه به کارايی بيشتر هزينه ساخت خود را سه ساله جبران می کند!
نمودار ۲ - سهم توليد برق در نيروگاه های مختلف
همين مقايسه را می توان با نيروگاه گرمايشی CHP (روش توليد برق با گرما و سرما) انجام داد. گويا تا کنون در حدود ۱۰ ميليارد دلار هزينه ساخت نيروگاه اتمی بوشهر شده است. نيروگاهی که سرانجام با ديرکردی پر هزينه بطور نسبی به راه افتاد. با چنين هزينه ای می شد دست کم ۹ نيروگاه توليد برق به روش سيکل ترکيبی ساخت که هر کدام ظرفيتی معادل يک راکتور اتمی داشته باشد. در عين حال، با اين ۹ نيروگاه می شد حدود يک چهارم از نيروگاه های با کارآيی ۳۴ درصدی ـ که تازه به علت فرسودگی کارايی کمتر از ۳۰ درصد دارند ـ را نو کرد و کارايی آن ها را دست کم به ۵۵ رسانيد و از هدر رفتن انرژی جلوگيری کرد.
افزون بر اتلاف انرژی در توليد برق که شرحش رفت، در شبکه های توزيع کشور نيز بيش از ۲۰ درصد برق به هدر می رود (۵). اين ميزان در کشورهای صنعتی بين ۶ تا ۸ درصد است. به ديگر سخن از ۱۹۶۰۰۷۷ گيگاوات برقی که در اختيار شبکه برق رسانی قرار می گيرد بيش از ۳۹۲۱۵ گيگاوات آن به هدر می رود. حالا اگر ميزان اتلاف برق در شبکه های توزيع کشور به ۱۰ درصد کاهش يابد، حتی با همين نيروگاه های با کارايی ۳۴ در صدی کشور، معادل ۳۵ ميليون بشکه نفت از سوخت مصرفی کاسته خواهد شد.
از توليد و توزيع برق گذشته، در مصرف برق هم ميزان اتلاف بالاست. در ايران سهم بخش خانگی از کل مصرف برق، ۳۴ درصد، ۱۰ تا ۱۲ درصد بيشتر از ترکيه و سهم بخش توليدی چون صنعت و کشاورزی، ۴۵ درصد، ۲۰ درصد کمتر از کشورهای توسعه يافته است. به ديگر سخن، برق در ايران بيشتر به کار مصرف می آيد تا توليد و ثروت افزايی. شاخص شدت انرژی، ميزان مصرف انرژی برای توليد يک ميليون دلار ارزش افزوده، نيز به روشنی نشانگر همين مصرف بی رويه و نامناسب سوخت در کشور است. ميانگين "شدت انرژی" در جهان ۱۲۲ و در ايران ۲۴۰ تن نفت خام است. بر پايه برآورد نهاد رسمی توانير در جمهوری اسلامی ميانگين تلفات برق در کشور در حدود ۱۹ درصد است، هر چند که گويا در برخی استان ها اين رقم به حدود ۳۰ درصد می رسد (۶).
اگر با مديريت بهينه حتی تنها ۱۰ درصد از مصرف بيهوده برق بکاهيم در اين صورت معادل ١۴٠٠٠ گيگاوات در مصرف برق صرفه جويی خواهد شد. حال با در نظر داشت اتلاف انرژی توليد و توزيع برای اين مقدار مصرف به رقمی معادل ۵۲۰۰۰ گيگاوات در سال می رسيم که برابر ۳۲ ميليون بشکه نفت در سال است.
بنا بر داده های تاريخی، بيشترين مصرف برق در تابستان است. اما توليد سرما در تابستان، ميزان اتلاف برق در شبکه را بصورت تصاعدی بالا می برد. از آن گذشته، برای توليد سرما که اکسرژی (مرغوبيت) بسيار پائينی دارد، ازانرژی برقی با اکسرژی بسيار بالا استفاده می شود که اين هم نوع ديگری از اتلاف انرژی است. بنابر منحنی مصرف در سال ۱۳۸۷، ميانگين مصرف در ۸ ماه سرد سال ۲۵ هزار مگاووات و در ۴ ماه گرم ۳۰ هزار مگاووات است. پس در چهار ماه گرم تابستان ميزان افزايش توان مورد نياز در حدود ۵۰۰۰ مگاووات است.
انرژی اضافی در فصل تابستان بالغ بر ١۴۴٠٠ گيگاوات ساعت می شود. حال اگر فرض را بر اين بگيريم که ۶٠% از اين افزايش که معادل ۸۶۴٠ گيگاوات ساعت است، مربوط به خنک کردن اماکن باشد. و بنا به احتساب ۷٣ درصد اتلاف در توليد و توزيع برق (بدون در نظرداشت سهم اتلاف در سوخت) ، ميزان انرژی لازم برای توليد برق بالغ بر ٣٢٠٠٠ گيگاوات است. حتی اگر فرض کنيم که در يک برنامه زمان بندی شده به مدت ١٠ سال بتوان نيمی از سرمای توليد شده توسط راهکارهای که نياز به برق شبکه برای توليد سرما ندارند را به اجرا در آورد، در آن صورت، سالی ١۶٠٠٠ گيگاوات از اتلاف انرژی کاسته خواهد شد. و يا بار برق شبکه به ميزان ۴٣٢٠ گيگاوات کاسته خواهد شود.
ساختار کنونی توليد و مصرف انرژی قابليت جذب منابع انرژی با اکسرژی پائين (بخوانيد با مرغوبيت پايين) را ندارد و اين منابع به هدر می روند. برا ی مثال پالايشگاه ها در فرايند توليد معمولا توليد کننده اکسرژی پايين (انرژی با مرغوبيت پايين) هستند که امروزه قابل جذب در ساختار انرژی ايران نيست و به هدر می رود.
۳. توان بالای ايران برای توليد انرژی های پاک. نگرانی های زيست محيطی و ضرورت پرهيختن از گازهای زيانمند کربنی، بسياری از کشورها را بيش از پيش متوجه انرژی های نوشونده (تجديد پذير) و به ويژه باد و خورشيد کرده است. سرچشمه های سوخت پاک، چون آب و باد و خورشيد، در ايران سرشارند و بهره برداری از آن ها بخش بزرگی از نياز های سوختی کشور را برآورده می سازد.
مثالی بزنيم. بر اساس آمار سال ۱۳۸۶، ۱۵۵۲۹۹ حلقه چاه در ايران با تلمبه و نيروی برق کار می کنند. در سال ۱۳۸۷، برای استخراج آب از اين چاه ها معادل ۲۰۲۰۰ گيگاوات ساعت برق مصرف شد، يعنی برای هر چاه ۳۹ کيلووات. البته اين يک ميانگين است و طبيعی است که برای استخراج آب از ژرفای چاه های مناطق خشک برق بيشتری به کار می رود. حالا اگر حتی دست کم ۱۰ درصد از برق مورد استفاده اين چاه ها با گونه های ديگری از سوخت، مثلا نيروی باد يا خورشيد، تامين شود می توان معادل ۲۰۲۰ گيگاوات از بار شبکه برق کاست. بدين ترتيب با در نظر داشت اتلاف ۷۳ درصدی در توليد و توزيع برق حدود ۷۵٠٠ گيگاوات، يعنی بيش از۵ ميليون بشکه نفت از ميزان سوخت لازم کاسته خواهد شد. تازه با افزودن بر کارايی تلمبه ها بيش از اين ها می توان در مصرف سوخت نفت صرفه جويی کرد.
توانايی های ايران را برای انرژی های نوشونده (تجديد پذير)، به ويژه باد و خورشيد و زمين گرمايش بسنجيم.
ايران در مسير چهار جريان مهم هوايی قرار دارد و ميانگين سرعت باد در آن در حدود ۶ متر در ثانيه است. از همين رو توانش طبيعی کشور برای توليد انرژی بادی بسيار بالاست. با وجود اين، از آن استفاده بهينه نمی شود. تا آن جا که بر پايه گزارش انجمن انرژی بادی جهانی، جايگاه ايران در توليد انرژی باد سی و پنجم در ميان سی و شش کشور توليد کننده انرژی بادی است (۷). کل قدرت ۱۳۰ نيروگاه بادی که توسط جمهوری اسلامی نصب شده اند، معادل ۱۶۰ ميليون کيلووات ساعت در سال است.
ايران در زمينه انرژی خورشيدی هم از توانش بالايی برخوردار است: بيش از ۲۸۰ روز آفتابی در سال – ۸۰ درصد زمان درسال و بر اين اساس تابش خورشيد بين ۱۸۰۰ تا ۲۲۰۰ کيلووات ساعت بر هر متر مربع خاک کشور تخمين زده می شود. اين به روشنی بالاتر از ميانگين جهانی است (۸).
ايران برای استفاده از منابع سوخت پاک از توانش بالايی برخوردار است، اما شوربختانه ناشی از ندانم کاری و تنش افروزی در اين زمينه حتی از کشورهای کوچک منطقه هم عقب افتاده است. گفتنی است که امارات متحده عربی، هم اکنون ميزبان و جايگاه آژانس انرژی های نوشونده (IRENA) در ابوظبی و مصدر است و نيز در پی آن است که شهری بسازد که در آن هيچ سوخت آلاينده کربنی به کار نرود.
اين درست که هزينه بالا يکی از بازدارنده های رشد و توسعه انرژی های نوشونده است. اما تشويق و کمک به بخش خصوصی از سوی دولت در بسياری از کشورهای جهان اين مشکل را به نسبت زيادی حل کرده است. اين در حالی است که در ايران، فضای کسب و کار در کشور ما، به ويژه ناشی از تنش افروزی های پياپی جمهوری اسلامی درباره پرونده اتمی، روز به روز تيره تر و ريسک کار بيشتر می شود.
با توجه به هزينه قابل ملاحظه راه اندازی و نيز شتاب پيشرفت های فنآوری، رشد انرژی های نوشونده در ايران، بدون مشارکت سرمايه گذاری مالی و تکنولوژيک ايرانی و خارجی مشکل به نظر می رسد.
جدول ۱- سرمايه گذاری ثابت برای توليد يک کيلووات ساعت انرژی
فايده سرمايه گذاری نه تنها در تأمين هزينه بلکه در دستيابی به فنآوری نيز هست. مثلا در زمينه باد، در پی تحريم ها، جمهوری اسلامی مجبور شد خود آسياب انرژی بادی توليد کند. اما در شرايط امروز، صنعت داخلی هنوز هم قادر به توليد آسياب يک مگاواتی نيست و اين در حالی است که در جهان اين آسياب، کم کم از رده توليد خارج می شود و جای خود را به آسياب های پرتوان تر می دهد (۹).
چرا کشوری مثل ايران با ميدان های بزرگ نفت و گاز و نيز توانش بالای سوخت های نوشونده پاک، به دنبال سوخت هسته ای باشد، آن هم در شرايطی که به دليل تنش افروزی و تحريم، هزينه آن برای کشور چند برابر بهای آن در بازار جهانی است؟
۴. به جای سخن پايين
جدول ۲- سرمايه گذاری ثابت برای توليد يک کيلووات ساعت انرژی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اقتصاد ايران (۱۳۸۸). "افردايی پاک برای نسلی پاک". مهرماه، شماره ۱۲۸. ص ۱۲ـ۱۱.
۲- انقلاب اسلامی در هجرت، "رژيم در گرداب بحران: گازسوزی های ايران، ۷۵ برابر عربستان سعودی است." شماره ۷۵۴، از ۲۸ تير ماه تا ۱۰ مرداد ۱۳۸۹. به نقل از سخنرانی مدير کل نظارت و بازرسی امور نفت سازمان بازرسی کل کشور در پنجمين کنگره ملی انرژی و اقتصاد در تاريخ ۳۱ خرداد ماه ۱۳۸۹: "ضرورت تدوين الگوی بهينه بهره برداری از منابع گاز کشور" (خبرگزاری مهر، ۲۱ تير ماه ۱۳۸۹).
۳- گزينش سال ۸۶ از اينجهت است که هم نقشه انرژی و هم آمار مربوط به اين سال را در موقع نگارش در دسترس بوده است. در نقشه انرژی تمامی واحدها به بشکه نفت تبديل شده است. اين نقشه برای می توان ميزان سوخت و توليد نيروگاهها را برآورد کرد.
۴- بحران کمبود برق حاصل فرسودگی شبکه و وسايل پر مصرف است، گفتگو با سعيد مهذب ترابی، مدير عامل سازمان بهره وری انرژی ايران، اطلاعات بين المللی، شماره ۳۷۸۵، چهارشنبه ۲۳ تير ۱۳۸۹، ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۰.
۵- در نقشه انرژی صادره از وزارت نيرو سهم اتلاف در شبکه برق و مصرف در نيروگاهها را در يکجا منظور کرده است. با تکيه بر آمار داده شده از توانيرو می توان ايندو را از هم تفکيک کرد
۶- بحران کمبود برق حاصل فرسودگی شبکه و وسايل پر مصرف است، گفتگو با سعيد مهذب ترابی، مدير عامل سازمان بهره وری انرژی ايران، اطلاعات بين المللی، شماره ۳۷۸۵، چهارشنبه ۲۳ تير ۱۳۸۹، ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۰.
۷- اقتصاد ايران (۱۳۸۸)، "برق بادآورده، مهرماه شماره ۱۲۸، ص ۲۴-۲۳.
۸- اقتصاد ايران (۱۳۸۸)، "زير پايمان را هم ببينيم." مهرماه، شماره ۱۲۸، ص ۲۹-۲۸.
۹- اقتصاد ايران (۱۳۸۸)، "انرژی های نو بسازيم"، مصاحبه اختصاصی با مهندس شهريار جلالی، معاون برنامه ريزی و توسعه سازمان انرژی های نو (سانا)
بخش ۱۹: جسدهای گورهای دستهجمعی کشتار سال ۶۰ بر بستر رودخانه
مسعود نقره کارويژه خبرنامه گويا
....فصل باران شيراز بود، بارانی شديد و کم سابقه .آقای مقتدائی از ديوان عالی کشور نامه ای برای حجت الاسلام قربانی ، حاکم شرع نوشته و خواسته بودکه ۱۲ فقره پرونده وسيله ی فردی متعهد، بدون شائبه و وابستگی به هيچکدام از افراد پرونده ها، مورد بررسی و بازبينی قرار بگيرد و نتيجه گزارش شود. آن فرد بنده بودم . در ذيل نامه حاکم شرع خطاب به من نوشته شده بود : « زير نظر دادستان محترم انقلاب اسلامی اقدام نمائيد» و دادستان هم زيراين دستورنوشته بود:« با اطمينان و اعتماد به حسن نظر و بی طرفی شما ، با اختيار تام اقدام کنيد.» . تا آنجا که به ياد دارم برخی از پرونده ها از اين قرار بودند.
برونده قتل دکتر خليل روئين ، پزشک بيماری های مغزواعصاب (روانپزشک) که يکسال قبل از انقلاب به قتل رسيده بود.ـ پرونده ترور نا موفق آيت الله عبدالرحيم ربانی شيرزی که در خيابان ساحل شيراز انجام شده بود و مرگ مشکوک او در اثر تصادف اتوموبيل.ـ پرونده سينماهای شيراز، چون اغلب مدعيان احکام خلع يد گرفته و ملک شان را برگردانده بودند ولی نهادها حاضر به تحويل به مدعيان نبودند.مدعيان انجمن زرتشتيان مالک سينما آرياناکه شاهرخ گلستان بر آن سينما ساخته بود و جمشيد شيبانی در رابطه با سينما پارامونت و سينما سعدی ، که شايع بود قبلا آنجا امام زاده بوده، وياسايی وقاسمی در خصوص علت واگذاری چندين باب سينما از طرف شخصی به نام احمد مشيری گيلانی ، موضوع سينما پرسيا ، و پرونده اموال ربيع زاده و کهنی که مالک زمين های سينما ها بودند ، سينما ها تحت نظر مشيری گيلانی بود. ـ پرونده اعدام ۱۴ نفر از زندانيان که به وسيله حاکم شرعی به نام عندليب محکوم شده بودند ، بعداز طرف خلخالی احکام تغيير يافت و محکومين اعدام شده بودند. در ميان اعدام شدگان زن حامله ای به نام استره گوئل(شهناز گوئل) وجود داشت.ـ پرونده محله ی بد نام شيرين بيان به خصوص پرونده زنی به نام صندل سياه پوش معروف به صندل سياه يا حاج صمد و زن ديگری به نام مهين ترکمان. مساله اموال اين دووچگونگی اجازه افتتاح شيرين بيان و.....پرونده های ديگر که هر کدام بی نظير و شرح يک تراژدی خواهند بود.
يک هفته ای روی پرونده قتل دکتر روئين و آيت الله ربانی شيرازی کار می کردم.اغلب مجبور بودم کسانی که گزارش کرده بودند و يا شاهد بودند را احضارکنم و با آن ها صحبت کنم. محل کارم را هم زندان عادل آباد قرار دادم. بارش باران شديد تر شده بود و باعث شده بود در محله های جنوب شيراز سيلاب جاری شود به طوريکه مردم و مغازه دارها تلاش می کردند زندگی و اجناس شان را نجات بدهند.شننيده بودم که شيراز جلگه ای ست که شيب آن از غرب به شرق است و آب های غرب هم به سمت شرق می روند، اين شيب طوری ست که می گويند سطح آب چاه های اين دو منطفه هم متفاوت است.با شدت گرفتن باران رفت و آمد من هم به عادل آباد مشگل شده بود. در نماز جمعه ای که در مسجد وکيل برگزار شد و بنده هم جزو صف معتمدين بودم ( سه صف اول که با طناب از صف های ديگر جدا می شد و محافظت می شد صف معتمدين بود).بعد از نماز« مصطفی کاظمی» که آن موقع مسئول تيم محافظ حائری بودبه طرفم آمد و گفت حاج آقا حائری می خواهند با شما صحبت کنند، و حاج آقا حائری با آن چهره ی قهوه ای که هميشه هم زير چشمش سياه بود با لبخند از من خواست ساعت ۶ بعد از ظهر به بيت اش بروم تا قدری صحبت کنيم. موقع خدا خافظی دستم را خيلی محکم فشرد ، کاری که معمولا نمی کرد و همين من را به فکر واداشت. به دفتر ايشان رفتم. فردی به نام «موسوی» مسئول دفترش من را راهنمايی کرد. آقای حائری منتظرم بود. از موسوی خواست تنهايمان بگذارد. اطلاعاتی در مورد مرگ ربانی شيرازی می خواست و همين طور در باره پرونده علی ايزدی ـ قاضی دادگستری ـ نيز سئوال هايی کرد . در مورد ربانی شيرازی اطلاعاتی به من داد و در مورد مفقود شدن مقدار زيادی پول و طلا گزارشی داد. از من خواست گزارش کارم را به ايشان هم بدهم. و بعد صحبت مير عماد دادستان و کاظمی مسول اطلاعات شد.در زدند، ابتدا موسوی و بعد عابدی از اطلاعات وارد شدند و گفتند بنده را خواسته اند و کار مهمی بيش آمده. عابدی نامه ای بدستم داد. به دادگاه احضار شده بودم، بلافاصله راه افتادم.
***
بااتوموبيل پيکان فيلی رنگ اداره اطلاعات به رانندگی جعفر جوانمردی به طرف دادگاه راه افتاديم.ساکت بوديم. وقتی ميدان فرودگاه سابق را دور زديم و وارد خيابان ارتش سوم شديم، جعفر نفس عميقی کشيد ، ماشين را زد کنار و به عابدی گفت ديگر نمی تواند رانندگی کنم شما رانندگی کنيد. حالت عادی نداشت و مضطرب به نضر می رسيد. از عابدی خواست او رانندگی کند ، به او گفتم يک خيابان بيشتر نمانده ، قبول کرد ،و ادامه داد. در طبقه دوم دادگاه بازجوها و شکنجه گرها و مسئولين بازداشتگاه ها جمع بودند داشتند به طرف در خروجی می رفتند. فکر کردم شايد جلسه ای داشتند و تمام شده .از ان جمع مجيد تراب پور به طرفم آمد و بعد حميد بانشی، فرزاد شکری پور، حسين بافقی،علی پارسا،مصطفی جباری،حسن بی بی ،ستار احمدی،نعمت زراعت پيشه،زينب صابری،لعبت الهی،مريم موسوی، کريم جوزی ، شاهرخ صبوری و.... حدود ۱۴ نفری می شدند. خليل تراب پور که تازه به جمع پيوسته بود گفت: « خوب شد اومدی حاج آقا، اين حضرت مث اينکه حرف ما حاليش نميشه، بايد اول حرف زدن ياد بگيره» ، گفتم من از همه چيز بی خبرم و مورد را نمی دانم، مجتبی کاوه گفت : « خلاصت کنم حاج آقا ۳۶ جسد رو دستمون مونده» . همين موقع جواد معلمی و عزيز سياه که محافظ های حاکم شرع بودند آمدند سراغم و گفتند حاکم شرع منتظر من است.قبل از اينکه پيش حاکم شرع بروم مجيد تراب پورباز هن هن کنان به طرفم آمد و گفت: « بهش يه جوری بفهمون اگه زيادی مته به خشخاش بذاره خودشو می برم پايين و درازش می کنم، سرباز امام زمون کارشو بلده ، رو فرمايشات حضرت امام حرف نباشه، ، خود آقا فرمودن در مورد ضد انقلاب خصوصا منافق مصب شک نکنين، کوتاه نياين، حالا اين زپرتی واسه ما « گوز گومپاله دار»می زنه ، و با عصبانيت رفت.راستش من جا خوردم. رفتم دفتر حاکم شرع ( قربانی)، سيد ضيا مير عماد هم آنجا بود.قربانی، معلمی و عزيز را از اتاق بيرون کرد و در را محکم بست . با خودش حرف می زد: « آدم نمی دونه دردشو به کی بگه به دفتر امام می نويسی جواب نمی گيری ، دفتر آقای منتظری هم جواب نمی ده، اردبيلی هم همينطور، و بعد سه برگ از روی ميز بر داشت داد به من ، ومن تازه متوجه فاجعه شدم. فاجعه از اين قرار بود.
دراثر ريزش شديد باران رودخانه ای که از «کوه های دراک» منشعب می شد و ازپشت روستای حسن آباد و احمد آباد عبور می کردطغيان کرده و در مسير خود چند گور دسته جمعی که در آن ها اجساد در عمق کم دفن شده بودند و سست بودند را زيرو رو کرده و اجساد را سيلاب درمسير رودخانه پراکنده است.اهالی کتس بس( کتس فس) با ديدن اجساد بلافاصله به سپاه اطلاع می دهند.سپاه و بسيج منطقه را محاصره می کنند و اجساد را جمع آوری می کنند. تا کنون ۳۶ جسد جمع آوری شده که در دو دستگاه وانت ريخته شده و به بازداشتگاه برده شده است. حاکم شرع ضمن توضيح بيشتر اذعان داشت که اصلن در جريان نيست و نمی داند که اين ها اجساد چه کسانی هستند، چگونه کشته شده اند وچگونه دفن شده اند. او گفت اجساد را ديده است و قتل ها ظرف همين يکی دو هفته اتفاق افتاده. من با تعجب پرسيدم : « يعنی حکم قضايی در کار نبوده ؟ غير ممکن است» و حاکم شرع گفت : « عرض کردم بنده اصلن در جريان نبودم، از هر کس می پرسم که ماجرا روشن شود همان حرف هايی را تحويلم می دهند که ما تحويل مردم می دهيم، برويد خودتان ببينيد حاج آقا». با توجه به جوی که بوجود آمده بود من بيشنهاد کردم اجازه دفن بدهند چون ماندن اجساد به آن شکل مشگل ساز خواهد شد و بعد از دفن مورد را دنبال کنيم. ابتدا زير بار نمی رفت و گفت؛ « آقا ما مسئول هستيم ، جواب مقامات را چه بدهيم، جواب خدا را چه بدهيم؟ اين ها زير بارنمی روند و می گويند اين ها در يک درگيری درون گروهی کشته شده اند» ، من به حاکم شرع گفتم غفلت نکنيم و روشن است چه کسان و نهادی اين کار را کرده اند، و بالاخره قانع شد که اجازه دفن بدهد مشروط به اينکه ابتدا اجساد شناسائی شوند و من نيزمورد را پيگيری کنم. قبول کردم.
در دفتر حميد بانشی همه شان جمع بودند ، با خونسردی و آرامش سيگار می کشيدند و خوش و بش می کردند.مهدی بازآيی همراه من وارد اتاق شد ، نامه را دادم کپی ای بگيرد. مجيد تراب پور گفت: « می دونستم جا ميزنه و مردش نيست». گفتم اجساد را شناسايی کنيد و دو باره دفن کنيد. مجيد بانشی رو به حسن بی بی کرد و گفت : « بچه هارو بسيج کن هرچی حاج گفت انجام بدين». با حميد بانشی راه افتاديم به طرف پشت زندان ، نزديک ميدان تورونه (همانجا که زندانی سياسی شهرزاد را آتش زدند) ، که فضائی برای حمل و نقل بود، نيسان آبی رنگ چادری و وانت قرمز رنگ اتاق دار را پارک کرده بودند. اجساد را که آب باران شسته بود روی هم ريخته بودند.گفتم اجساد را پياده کنند. حميد سوت زد و همه آمدند.اجساد را روی زمين رديف کردند.اکثرا سرهای شان متلاشی شده بود، جای شلاق وپارگی روی صورت و بدن چند نفرشان ديده می شد. سيگاری گيراندم ، جعفر ابراهيمی هم کنارم بود،او آخوندی بود در لباس شخصی که مسئول جمع آوری اجساد بود. گفتم من فکر می کنم تعداد بايد بيشتر از اينها باشد. جعفر گفت:« شاهرخ بهتر می دونه اما بيشترشون رو آب برده ما فقط اين تعداد رو جمع کرديم .زحمت شناسايی ام به خودت نده حاج آقا ، شاهرخ همه رو می شناسه ، ليست داره .». رفتم سراغ شاهرخ که بالاخره به حرف آمد: «... اينا رو تو خونه های تيمی يا تو درگيری های خيابونی زديم ، بعضی هاشونم زير تعزير رفتن، مسئوليت دفن با من بود، اسامی شونو دارم ، تعداد گورام معلومن، جای گورام مشخصن، ۲۵ تا ۲۶ تا گور». من باور نکردم، اجساد را شمردم ، ۴۸ جسد بود. زن ها و مردها را جدا کردند و بردند دفن شان کنند.
دو هفته روی اين مورد کار کردم. تعداد گورها يی که سيلاب زيرو رو کرده بود ۲۸ گور بودند ،و تعداد اجساد دفن شده در آن ها نيزحداقل ۴۸۵ جسد بود.
پس از رو شدن اين فاجعه جابجائی هائی شد. سيد ضيا ميرعماد دادستان تهران شد ، و محمد رضا رمضانی هم شد معاون اش . قربانی حاکم شرع هم شد نماينده مجلس ( مطمئن نيستم از سمنان يا دامغان)!!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
زير نويس:
* سلسله مطالبی که نوزدهمين بخش آن را خوانديد، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های اين حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانيان سياسی و عقيدتی، از گوشه هايی از جنايت های پنهان مانده ی جنايتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اينکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلين در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فاميلی ها می توانند واقعی، و حقيقی، نباشند).
برای پيشبرد گفت و گوها قرارمان اين شد که در صورت امکان يک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و يک هفته مسائل روز. راوی اين سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ايران را ترک کرده است و در يکی از کشورهای شرق آسيا پناهنده است، او اما به دليل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نيروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائيه و روحانيون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پيرامون مسائل جاری داده می شود از طريق همين ارتباط هاست.
بهمناسبت ٣٠ فروردين، ٣٧مين سالگرد کشتار ٩ زندانی سياسی
رضا علامهزاده
نه مردم ايران و نه هيچکس در جهان لازم نبود چهار سال صبر کند تا جانيان ساواک را در دادگاه انقلاب ببيند و از زبان آنها بشنود که ماجرای فرار زندانيان دروغی بيش نبوده است. در همان ساعت اعلام اين خبر، ايران و جهان از اينهمه ستم که بر انسانهای دستبسته رفته بود مشمئز شده بودندويژه خبرنامه گويا برگی از کتاب "دستی در هنر، چشمی بر سياست"
نوروز خونين
چند روزی مانده به نوروز ۱۳۵۴، و چند هفته پس از اعلام رسمی انحلال احزاب موجود و تشکيل حزب واحد رستاخير توسط شاه، درست پس از ساعت صرف نهار وقتی ما زندانيان بند ۶ در بند ۴ و ۵ با زندانيان ديگر بوديم به ناگهان بلندگوهای بندها باز شد و نام ده پانزده نفر زندانی که عموما سرشناس و از زندانيان سازمانگر در ميان ما بودند خوانده شد. آنها بايد با تمام وسائل شخصی خود به زيرهشت میرفتند. اين به معنای انتقال آنان به زندان ديگر بود.
همين کار فردای آنروز درست پس از وقت نهار تکرار شد و ده پانزده زندانی سرشناس ديگر به زيرهشت فراخوانده شدند. زندان به ناگهان در موجی از نگرانی و سيلابی از شايعات غرق شد. هيچ توضيحی داده نمیشد و هيچ راهی برای دانستن علت اين کار نبود. روز بعد و روز بعدتر درست در همان ساعت بلندگوها باز میشد و هر زندانی منتظر بود ببيند نامش برده میشود يا نه. مشغله ما شده بود انتظار از نهاری به نهار ديگر تا باز صدای بلندگو در بيايد و بدانيم چه کسانی بايد به جائی که نمیدانستيم کجاست بروند.
پس از چهار پنج روز متوالی، وقتی شصت هفتاد زندانی به جائی نامعلوم برای ما برده شدند، موج انتقال زندانی فرو خوابيد.
با اولين ملاقاتها، از طريق خانوادهها روشن شد که اغلب آنان را به زندان تازهساز اوين بردهاند. وقتی ما در بازداشتگاه اوين بوديم هر روز صدای بولدوزرها را میشنيديم و میدانستيم ساواک مشغول ساختمانسازی در آن محوطه است. در واقع تبديل بازداشتگاه مخفی اوين به يک زندان علنی کامل شده بود و حالا تعداد بسياری زندانی محکوم در بندهای متعددش داشت.
با فرارسيدن نوروز ۵۴ دوباره زندان آرامش قبلیاش را بازيافت. زندانيانی که مثل من دارای فرزند بودند میتوانستند پس از يک سال در يک ملاقات حضوری که در زيرهشت برگزار میشد برای دقايقی جگرگوشهشان را در آغوش بگيرند و به سر و رويشان دست بکشند. برای ديگران هم ملاقات نوروز طولانیتر بود. اکثر زندانيان شهرستانی که در تهران فاميل درجه يک نداشتند در ايام نوروز فرصت ديدار با خانوادهشان فراهم میشد. عيد نوروز هر کجا بيايد شادمانی خودش را با خودش میآورد (تا اين جمله را نوشتم به ياد نوروز سال بعدش افتادم و ديدم نه، اين حکم استثناء هم دارد. از آن نوروز تلخ به جايش خواهم نوشت.)
نوروز را که پشت سر گذاشتيم زندان به روال سابق برگشت. اما خبری که در اواخر فروردين ماه همانسال پخش شد نه تنها در ذهن تک تک زندانيان سياسی ايران، که در حافظهی تاريخی جهان برای هميشه ثبت شد. سرهنگ زمانی قبل از اين که روزنامه کيهان را در غروب آنروز به بند بفرستد تعداد نگهبانان را دو برابر کرد. هيچ چيز از اين کار نفهميديم جز اينکه حادثهای در راه است. اين را به تجربه میدانستيم. اين بار اما خودِ حادثه نبود بلکه خبرش بود که سرهنگ زمانی را به افزودن نگهبانان بند واداشته بود؛ خبری که روزنامههای عصر تهران با انتشارش دنيا را شوکه کرده بودند.
[مقامات انتظامی امروز اعلام کردند: نُه زندانی سياسی در حين فرار کشته شدند.] کيهان ۳۰ فروردين ۵۴
نامشان قبل از اين فاجعه نيز در تاريخ جنبش ضدديکتاتوری ايران ماندنی شده بود. حالا، اما، به رنگ خون.
بيژن جزنی، حسن ضياءظريفی، مصطفی جوانخوشدل، کاظم ذوالانوار، احمد جليلافشار، عباس سورکی، عزيز سرمدی، مشعوف کلانتری، محمد چوپانزاده.
نه مردم ايران و نه هيچکس در جهان لازم نبود چهار سال صبر کند تا جانيان ساواک را در دادگاه انقلاب ببيند و از زبان آنها بشنود که ماجرای فرار زندانيان دروغی بيش نبوده است. در همان ساعت اعلام اين خبر، ايران و جهان از اينهمه ستم که بر انسانهای دست بسته رفته بود مشمئز شده بودند.
من شخصا با اغلب قريب به اتفاق اين نُه نفر همبند بودم. زمان، اين داروی تمامی دردهای بیدرمان، آنگاه که وقت يافت تا بر زخم اين جنايت مرحم بگذارد، دو يادگاری از اين عزيزان را سهم من کرد؛ چند کتاب هنری که مال بيژن جزنی بود، و تشک ابری کاظم ذوالانوار را.
رضاعلامه زاده
نوروز خونين
چند روزی مانده به نوروز ۱۳۵۴، و چند هفته پس از اعلام رسمی انحلال احزاب موجود و تشکيل حزب واحد رستاخير توسط شاه، درست پس از ساعت صرف نهار وقتی ما زندانيان بند ۶ در بند ۴ و ۵ با زندانيان ديگر بوديم به ناگهان بلندگوهای بندها باز شد و نام ده پانزده نفر زندانی که عموما سرشناس و از زندانيان سازمانگر در ميان ما بودند خوانده شد. آنها بايد با تمام وسائل شخصی خود به زيرهشت میرفتند. اين به معنای انتقال آنان به زندان ديگر بود.
همين کار فردای آنروز درست پس از وقت نهار تکرار شد و ده پانزده زندانی سرشناس ديگر به زيرهشت فراخوانده شدند. زندان به ناگهان در موجی از نگرانی و سيلابی از شايعات غرق شد. هيچ توضيحی داده نمیشد و هيچ راهی برای دانستن علت اين کار نبود. روز بعد و روز بعدتر درست در همان ساعت بلندگوها باز میشد و هر زندانی منتظر بود ببيند نامش برده میشود يا نه. مشغله ما شده بود انتظار از نهاری به نهار ديگر تا باز صدای بلندگو در بيايد و بدانيم چه کسانی بايد به جائی که نمیدانستيم کجاست بروند.
پس از چهار پنج روز متوالی، وقتی شصت هفتاد زندانی به جائی نامعلوم برای ما برده شدند، موج انتقال زندانی فرو خوابيد.
با اولين ملاقاتها، از طريق خانوادهها روشن شد که اغلب آنان را به زندان تازهساز اوين بردهاند. وقتی ما در بازداشتگاه اوين بوديم هر روز صدای بولدوزرها را میشنيديم و میدانستيم ساواک مشغول ساختمانسازی در آن محوطه است. در واقع تبديل بازداشتگاه مخفی اوين به يک زندان علنی کامل شده بود و حالا تعداد بسياری زندانی محکوم در بندهای متعددش داشت.
با فرارسيدن نوروز ۵۴ دوباره زندان آرامش قبلیاش را بازيافت. زندانيانی که مثل من دارای فرزند بودند میتوانستند پس از يک سال در يک ملاقات حضوری که در زيرهشت برگزار میشد برای دقايقی جگرگوشهشان را در آغوش بگيرند و به سر و رويشان دست بکشند. برای ديگران هم ملاقات نوروز طولانیتر بود. اکثر زندانيان شهرستانی که در تهران فاميل درجه يک نداشتند در ايام نوروز فرصت ديدار با خانوادهشان فراهم میشد. عيد نوروز هر کجا بيايد شادمانی خودش را با خودش میآورد (تا اين جمله را نوشتم به ياد نوروز سال بعدش افتادم و ديدم نه، اين حکم استثناء هم دارد. از آن نوروز تلخ به جايش خواهم نوشت.)
نوروز را که پشت سر گذاشتيم زندان به روال سابق برگشت. اما خبری که در اواخر فروردين ماه همانسال پخش شد نه تنها در ذهن تک تک زندانيان سياسی ايران، که در حافظهی تاريخی جهان برای هميشه ثبت شد. سرهنگ زمانی قبل از اين که روزنامه کيهان را در غروب آنروز به بند بفرستد تعداد نگهبانان را دو برابر کرد. هيچ چيز از اين کار نفهميديم جز اينکه حادثهای در راه است. اين را به تجربه میدانستيم. اين بار اما خودِ حادثه نبود بلکه خبرش بود که سرهنگ زمانی را به افزودن نگهبانان بند واداشته بود؛ خبری که روزنامههای عصر تهران با انتشارش دنيا را شوکه کرده بودند.
[مقامات انتظامی امروز اعلام کردند: نُه زندانی سياسی در حين فرار کشته شدند.] کيهان ۳۰ فروردين ۵۴
نامشان قبل از اين فاجعه نيز در تاريخ جنبش ضدديکتاتوری ايران ماندنی شده بود. حالا، اما، به رنگ خون.
بيژن جزنی، حسن ضياءظريفی، مصطفی جوانخوشدل، کاظم ذوالانوار، احمد جليلافشار، عباس سورکی، عزيز سرمدی، مشعوف کلانتری، محمد چوپانزاده.
نه مردم ايران و نه هيچکس در جهان لازم نبود چهار سال صبر کند تا جانيان ساواک را در دادگاه انقلاب ببيند و از زبان آنها بشنود که ماجرای فرار زندانيان دروغی بيش نبوده است. در همان ساعت اعلام اين خبر، ايران و جهان از اينهمه ستم که بر انسانهای دست بسته رفته بود مشمئز شده بودند.
من شخصا با اغلب قريب به اتفاق اين نُه نفر همبند بودم. زمان، اين داروی تمامی دردهای بیدرمان، آنگاه که وقت يافت تا بر زخم اين جنايت مرحم بگذارد، دو يادگاری از اين عزيزان را سهم من کرد؛ چند کتاب هنری که مال بيژن جزنی بود، و تشک ابری کاظم ذوالانوار را.
رضاعلامه زاده
امارات متحده عربی و به دنبال آن شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب یک بار دیگر ادعای مالکیت امارات بر سه جزیره ایرانی را مطرح کردند. هرمیداس باوند و سعید محمودی از ریشههای این دعوا میگویند.
قدمتی چهل ساله دارد این دعوا، درست به اندازه سن کشور امارات و بحرین. همان دوره بود که حکومت وقت ایران با استقلال بحرین موافقت کرد اما از جزایر سهگانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی چشم نپوشید.
"اماراتی" هنوز وجود نداشت تا ادعای مالکیت این جزایر را کند اما دو شیخ نشین شارجه و راسالخیمه یکی خواهان ابوموسی بود و آن دیگری بر تنب بزرگ و کوچک ادعا داشت.
تنب بزرگ و کوچک نه چندان اهمیت استراتژیکی داشتند و نه ادعای راسالخیمه بر مالکیت آنها پایه و اساسی داشت. ابوموسی اما نفت داشت و چند هزارتایی سکنه که چند صدتایی از آنها نیز از اعراب شیخنشینها بودند.
یک سال پس از تشکیل کشور مستقل بحرین، تفاهمنامهای بین ایران و شارجه امضا شد که بر مبنای آن بخش شمالی ابوموسی در اختیار کامل ایران قرار میگرفت و بخش جنوبی در اختیار شارجه. "ایستگاه شرطه" یا همان پاسگاه پلیس بخش جنوبی هم حق داشت پرچم شارجه را بر فراز ساختمانش به اهتزاز درآورد.
در این تفاهمنامه تصریح شد که دو طرف نه ادعای خود بر سراسر ابوموسی را دنبال خواهند کرد و نه ادعای طرف مقابل را به رسمیت خواهند شناخت.
دکتر داوود هرمیداس باوند، استاد روابط بینالملل این بند را با الگوی مناطق بیطرف منطبق میداند. او به دویچهوله میگوید: «این دقیقا کپیبرداری از الگویی است که قبلاً در منطقهی بیطرف، بین عربستان سعودی و کویت تعیین شده است. در اینجا میگوید که ایران ادعای طرف مقابل را به رسمیت نمیشناسد و از حاکمیت خودش هم چشمپوشی نمیکند. طرف مقابل هم همین را میگوید. بعد میگوید ایران دارای یک "صلاحیت کامل" در قسمت شمال است و شارجه هم صلاحیت کامل را در قسمت جنوب دارد. در مورد ماهیگیری از دریا هم هردو طرف میتوانند استفاده کنند و همینطور بهرهبرداری از سایر منابع به طور مشترک میتواند صورت بگیرد».
بشنوید: گفت و گو با داوود هرمیداس باوند
آقای باوند اما میگوید بعدها یک پروتکل الحاقی به این تفاهمنامه افزوده شد که بر اساس آن امنیت کل جزیره به ایران سپرده شد.
تاریخ، مالکیت ایران را تایید میکند
دکتر سعید محمودی استاد حقوق بینالملل دانشگاه استکهلم میگوید چگونگی توافق سال ۱۹۷۱ جای بحث دارد. وی البته تاکید میکند که از نظر تاریخی تردیدی نیست که این جزایر به ایران تعلق داشته و بعد هم به اشغال نیروهای انگلیسی درآمده است.
آقای محمودی درباره تاریخ مالکیت این سه جزیره میگوید: «واقعیت این است که این سه جزیره حداقل در طول سه قرن، از قرن هفدهم تا آخر قرن نوزدهم، بر اساس مدارک مشخص در دسترس که اکثر آنها متعلق به نیروی دریایی انگلیس یا دستگاههای دیگر دولت انگلیس هستند که در آن موقع بزرگترین نیروی دریایی این منطقه بوده، جزیی از ایران بوده است. بر اساس این مدارک، این جزایر همیشه و در همهی اسناد و نقشهها به عنوان جزیی از "قلمرو فارس" قلمداد میشده. ولی در سال ۱۹۰۲ به جهات تغییرات سیاسیای که هم در ایران و هم در منطقه و دنیا پیش آمد، دولت انگلیس تصمیم گرفت که این سه جزیره را اشغال کند و حدود ۷۰ سال آنها را در اشغال داشت».
بشنوید: گفت و گو با سعید محمودی
وی سپس ادامه میدهد که در مذاکرات سال ۱۹۷۰ که منجر به امضای تفاهمنامه ۱۹۷۱ شد، دولت انگلیس در مورد تنب کوچک و بزرگ، به صورت شفاهی و در مورد ابوموسی به صورت کتبی، از طریق یک یادداشت تفاهم میپذیرد که حاکمیت خود را به ایران منتقل کند.
البته آقای محمودی تاکید میکند که دولت انگلیس هیچوقت بعد از ۱۹۷۱ به این مسئله اعتراف نکرده، آن را تایید نکرده و جایی هم چیزی ننوشته است.
در حقیقت آن توافق جزیی از یک توافق کلی راجع به آیندهی منطقه بود که هم به تشکیل یک دولت جدید به نام امارات متحدهی عربی انجامید و هم سرنوشت بحرین را مشخص کرد که ایران روی آن ادعای حاکمیت داشت.
دکتر سعید محمودی میگوید: «توافق کلیای که با تأیید شفاهی انگلیس ایجاد شد، بر این بود که ایران دو جزیرهی مربوط به رأسالخیمه، یعنی تنب بزرگ و تنب کوچک را بگیرد، اعادهی حاکمیت درآنجا بکند و همینطور قرار شد در مورد جزیرهی ابوموسی بین ایران و شارجه توافقی بشود و این توافق به صورت یک یادداشت تفاهم درآمد. ابوموسی مهمتر بود، آدم توی آن زندگی میکرد، منابع معدنیاش روشن بود و در همان موقع از آن نفت استخراج میشد».
اشکالات تفاهمنامه ۱۹۷۱
قبل از هرچیز باید به این نکته توجه شود که آن چه در سال ۱۹۷۱ بین ایران و شارجه امضا شد، تنها یک تفاهمنامه است و نه معاهده یا قرارداد و این دو از نظر حقوقی با یکدیگر متفاوتند.
سعید محمودی اما اشکالات دیگری نیز به این تفاهمنامه دارد. او میگوید: «به نظر من دراین تفاهمنامه لااقل از دیدگاه ایران، اشتباه کم نیست و یادداشت محکمی نیست. از جمله اینکه مثلاً بهجای اینکه از کلمهی "استقرار" استفاده کنند، از کلمهی "اشغال" استفاده کردهاند، تفاوت این دو کلمه از نظر یک حقوقدان کاملاً روشن است. وقتی شما جایی را اشغال میکنید، یعنی از قبل روی آن حقی نداشتهاید و بعد آنجا را اشغال کردهاید. ولی من با توجه به اطلاعات کسانی که آن زمان درگیر این مسئله بودهاند اطمینان دارم که آوردن این کلمه سهوی بوده و نه عمدی. در مورد حقانیت حاکمیت ایران، هیچموقع، نه آن زمان و نه بعدش هیچ تردیدی پیش نیامده است».
در هر صورت همین تفاهمنامه باعث شده که امارات متحده از همان زمان، روی حاکمیت خودش بر ابوموسی اصرار کند. این اصرار زمانی شدت گرفت که در سال ۱۹۹۲ ایران تصمیم گرفت فعالیتهایش را در آن منطقه اضافه کند.
ساخت فرودگاه نظامی، اعزام نیروهای تازه نفس نظامی، ایجاد تأسیسات متعدد برای بهرهبرداری از منابع آنجا همه مورد اعتراض امارات متحده و شارجه بوده و شارجه بر اساس همین یادداشت تفاهم، اصرار دارد که ایران از حقوقی که در این یادداشت تفاهم به رسمیت شناخته شده، پایاش را فراتر گذاشته و عملیاتی را انجام میدهد که مجاز به انجام آن نیست.
دکتر داود هرمیداس باوند اما میگوید این جزایر بخشی از خاک ایران است و همانگونه که ایران مثلا در کرمان یا هرجای دیگر ایران حق دارد نیروی نظامی داشته باشد در جزایر سهگانه نیز این حق را دارد.
پرونده هستهای، سوریه و جزایر سهگانه
هرمیداس باوند قائل به وجود رابطهای بین شرایط سیاسی کنونی ایران و طرح دوباره ادعای مالکیت بر جزایر سهگانه از سوی امارات است. او میگوید: «کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در قبال تکنولوژی هستهای ایران، دستهجمعی بسیج شدهاند، به عنوان یک نوع تقابل سیاسی که فرایندهای تسلیحاتی، لجیستیکی و امنیتی را در پی داشته و به موازات آن، آنها در تحریمهای یکجانبهی مضاعفی که از سوی امریکا و انگلیس جدا از تحریمهای شورای امنیت در قبال ایران صورت گرفته، مشارکت جدی داشتهاند».
بحران سوریه نیز از نظر این عضو جبهه ملی ایران یکی دیگر از مسائلی است که ایران و کشورهای عربی منطقه را در مقابل هم قرار داده است. به اعتقاد دکتر باوند، سفر کوفی عنان به تهران برای حل بحران سوریه نشاندهنده اهمیت نقشی است که ایران در این میان ایفا میکند. وی سپس نتیجه میگیرد: «بنابراین مسئلهی ابوموسی به عنوان یک پاتک مقدماتی است که زمینهسازی میکند تا این مسئله نهایتاً به یک تقابل بین اتحادیهی عرب و ایران تبدیل شود».
هرمیداس باوند میافزاید: «بدون تردید، فرایند مذاکرات با گروه ۵+۱ در تحقق یافتن و تثبیت بیشتر این جریان بیاثر نخواهد بود. یعنی اگر این مذاکرات به نافرجامی بیانجامد، بدون تردید، این تقابل به شکل جدیتری پدیدار خواهد شد».
میترا شجاعی
تحریریه: جمشید فاروقی
"اماراتی" هنوز وجود نداشت تا ادعای مالکیت این جزایر را کند اما دو شیخ نشین شارجه و راسالخیمه یکی خواهان ابوموسی بود و آن دیگری بر تنب بزرگ و کوچک ادعا داشت.
تنب بزرگ و کوچک نه چندان اهمیت استراتژیکی داشتند و نه ادعای راسالخیمه بر مالکیت آنها پایه و اساسی داشت. ابوموسی اما نفت داشت و چند هزارتایی سکنه که چند صدتایی از آنها نیز از اعراب شیخنشینها بودند.
یک سال پس از تشکیل کشور مستقل بحرین، تفاهمنامهای بین ایران و شارجه امضا شد که بر مبنای آن بخش شمالی ابوموسی در اختیار کامل ایران قرار میگرفت و بخش جنوبی در اختیار شارجه. "ایستگاه شرطه" یا همان پاسگاه پلیس بخش جنوبی هم حق داشت پرچم شارجه را بر فراز ساختمانش به اهتزاز درآورد.
در این تفاهمنامه تصریح شد که دو طرف نه ادعای خود بر سراسر ابوموسی را دنبال خواهند کرد و نه ادعای طرف مقابل را به رسمیت خواهند شناخت.
دکتر داوود هرمیداس باوند، استاد روابط بینالملل این بند را با الگوی مناطق بیطرف منطبق میداند. او به دویچهوله میگوید: «این دقیقا کپیبرداری از الگویی است که قبلاً در منطقهی بیطرف، بین عربستان سعودی و کویت تعیین شده است. در اینجا میگوید که ایران ادعای طرف مقابل را به رسمیت نمیشناسد و از حاکمیت خودش هم چشمپوشی نمیکند. طرف مقابل هم همین را میگوید. بعد میگوید ایران دارای یک "صلاحیت کامل" در قسمت شمال است و شارجه هم صلاحیت کامل را در قسمت جنوب دارد. در مورد ماهیگیری از دریا هم هردو طرف میتوانند استفاده کنند و همینطور بهرهبرداری از سایر منابع به طور مشترک میتواند صورت بگیرد».
بشنوید: گفت و گو با داوود هرمیداس باوند
آقای باوند اما میگوید بعدها یک پروتکل الحاقی به این تفاهمنامه افزوده شد که بر اساس آن امنیت کل جزیره به ایران سپرده شد.
تاریخ، مالکیت ایران را تایید میکند
دکتر سعید محمودی استاد حقوق بینالملل دانشگاه استکهلم میگوید چگونگی توافق سال ۱۹۷۱ جای بحث دارد. وی البته تاکید میکند که از نظر تاریخی تردیدی نیست که این جزایر به ایران تعلق داشته و بعد هم به اشغال نیروهای انگلیسی درآمده است.
آقای محمودی درباره تاریخ مالکیت این سه جزیره میگوید: «واقعیت این است که این سه جزیره حداقل در طول سه قرن، از قرن هفدهم تا آخر قرن نوزدهم، بر اساس مدارک مشخص در دسترس که اکثر آنها متعلق به نیروی دریایی انگلیس یا دستگاههای دیگر دولت انگلیس هستند که در آن موقع بزرگترین نیروی دریایی این منطقه بوده، جزیی از ایران بوده است. بر اساس این مدارک، این جزایر همیشه و در همهی اسناد و نقشهها به عنوان جزیی از "قلمرو فارس" قلمداد میشده. ولی در سال ۱۹۰۲ به جهات تغییرات سیاسیای که هم در ایران و هم در منطقه و دنیا پیش آمد، دولت انگلیس تصمیم گرفت که این سه جزیره را اشغال کند و حدود ۷۰ سال آنها را در اشغال داشت».
بشنوید: گفت و گو با سعید محمودی
وی سپس ادامه میدهد که در مذاکرات سال ۱۹۷۰ که منجر به امضای تفاهمنامه ۱۹۷۱ شد، دولت انگلیس در مورد تنب کوچک و بزرگ، به صورت شفاهی و در مورد ابوموسی به صورت کتبی، از طریق یک یادداشت تفاهم میپذیرد که حاکمیت خود را به ایران منتقل کند.
البته آقای محمودی تاکید میکند که دولت انگلیس هیچوقت بعد از ۱۹۷۱ به این مسئله اعتراف نکرده، آن را تایید نکرده و جایی هم چیزی ننوشته است.
در حقیقت آن توافق جزیی از یک توافق کلی راجع به آیندهی منطقه بود که هم به تشکیل یک دولت جدید به نام امارات متحدهی عربی انجامید و هم سرنوشت بحرین را مشخص کرد که ایران روی آن ادعای حاکمیت داشت.
دکتر سعید محمودی میگوید: «توافق کلیای که با تأیید شفاهی انگلیس ایجاد شد، بر این بود که ایران دو جزیرهی مربوط به رأسالخیمه، یعنی تنب بزرگ و تنب کوچک را بگیرد، اعادهی حاکمیت درآنجا بکند و همینطور قرار شد در مورد جزیرهی ابوموسی بین ایران و شارجه توافقی بشود و این توافق به صورت یک یادداشت تفاهم درآمد. ابوموسی مهمتر بود، آدم توی آن زندگی میکرد، منابع معدنیاش روشن بود و در همان موقع از آن نفت استخراج میشد».
اشکالات تفاهمنامه ۱۹۷۱
قبل از هرچیز باید به این نکته توجه شود که آن چه در سال ۱۹۷۱ بین ایران و شارجه امضا شد، تنها یک تفاهمنامه است و نه معاهده یا قرارداد و این دو از نظر حقوقی با یکدیگر متفاوتند.
سعید محمودی اما اشکالات دیگری نیز به این تفاهمنامه دارد. او میگوید: «به نظر من دراین تفاهمنامه لااقل از دیدگاه ایران، اشتباه کم نیست و یادداشت محکمی نیست. از جمله اینکه مثلاً بهجای اینکه از کلمهی "استقرار" استفاده کنند، از کلمهی "اشغال" استفاده کردهاند، تفاوت این دو کلمه از نظر یک حقوقدان کاملاً روشن است. وقتی شما جایی را اشغال میکنید، یعنی از قبل روی آن حقی نداشتهاید و بعد آنجا را اشغال کردهاید. ولی من با توجه به اطلاعات کسانی که آن زمان درگیر این مسئله بودهاند اطمینان دارم که آوردن این کلمه سهوی بوده و نه عمدی. در مورد حقانیت حاکمیت ایران، هیچموقع، نه آن زمان و نه بعدش هیچ تردیدی پیش نیامده است».
در هر صورت همین تفاهمنامه باعث شده که امارات متحده از همان زمان، روی حاکمیت خودش بر ابوموسی اصرار کند. این اصرار زمانی شدت گرفت که در سال ۱۹۹۲ ایران تصمیم گرفت فعالیتهایش را در آن منطقه اضافه کند.
ساخت فرودگاه نظامی، اعزام نیروهای تازه نفس نظامی، ایجاد تأسیسات متعدد برای بهرهبرداری از منابع آنجا همه مورد اعتراض امارات متحده و شارجه بوده و شارجه بر اساس همین یادداشت تفاهم، اصرار دارد که ایران از حقوقی که در این یادداشت تفاهم به رسمیت شناخته شده، پایاش را فراتر گذاشته و عملیاتی را انجام میدهد که مجاز به انجام آن نیست.
دکتر داود هرمیداس باوند اما میگوید این جزایر بخشی از خاک ایران است و همانگونه که ایران مثلا در کرمان یا هرجای دیگر ایران حق دارد نیروی نظامی داشته باشد در جزایر سهگانه نیز این حق را دارد.
پرونده هستهای، سوریه و جزایر سهگانه
هرمیداس باوند قائل به وجود رابطهای بین شرایط سیاسی کنونی ایران و طرح دوباره ادعای مالکیت بر جزایر سهگانه از سوی امارات است. او میگوید: «کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در قبال تکنولوژی هستهای ایران، دستهجمعی بسیج شدهاند، به عنوان یک نوع تقابل سیاسی که فرایندهای تسلیحاتی، لجیستیکی و امنیتی را در پی داشته و به موازات آن، آنها در تحریمهای یکجانبهی مضاعفی که از سوی امریکا و انگلیس جدا از تحریمهای شورای امنیت در قبال ایران صورت گرفته، مشارکت جدی داشتهاند».
بحران سوریه نیز از نظر این عضو جبهه ملی ایران یکی دیگر از مسائلی است که ایران و کشورهای عربی منطقه را در مقابل هم قرار داده است. به اعتقاد دکتر باوند، سفر کوفی عنان به تهران برای حل بحران سوریه نشاندهنده اهمیت نقشی است که ایران در این میان ایفا میکند. وی سپس نتیجه میگیرد: «بنابراین مسئلهی ابوموسی به عنوان یک پاتک مقدماتی است که زمینهسازی میکند تا این مسئله نهایتاً به یک تقابل بین اتحادیهی عرب و ایران تبدیل شود».
هرمیداس باوند میافزاید: «بدون تردید، فرایند مذاکرات با گروه ۵+۱ در تحقق یافتن و تثبیت بیشتر این جریان بیاثر نخواهد بود. یعنی اگر این مذاکرات به نافرجامی بیانجامد، بدون تردید، این تقابل به شکل جدیتری پدیدار خواهد شد».
میترا شجاعی
تحریریه: جمشید فاروقی
رضا پهلوی از اسرائيل خواسته است به جای تهدید نظامی به مردم ایران کمک کند. او در گفتوگو با دویچه وله ضمن توضیح این موضوع از ضرورت تشکیل کنگره ملی و دادگستری مستقل برای تامین امنیت آینده ایران سخن گفت.
رضا پهلوی در گفتوگویی اختصاصی با دویچه وله دیدگاههای خود درباره "تشکیل کنگره ملی"، "دادن احساس امنیت به بدنه نیروهای مسلح همچون سپاه و عوامل انتظامی در فردای ایران"، "نسبت او با بدنه جنبش سبز"، "تشکیل نهاد نمایندگی انتخابی ایرانیان خارج از کشور"، "چگونگی برقراری امنیت در صورت برگشت دوباره معترضان به خیابان ها و ایجاد تغییرات سریع و یکباره در ایران" را تشریح کرد. وی همچنین توضیح داد که چرا در یکی از مصاحبههای اخیر خود از اسرائيل خواسته است که «بهجای تهدید نظامی به مردم ایران کمک کند.»
ولیعد سابق ایران میگوید قضات و حقوقدانان از هماکنون باید برای تشکیل یک نهاد قضایی مستقل در کشور فکری اساسی کنند. او معتقد است درصورت به وجود آمدن تغییرات سریع و یکباره در ایران، بهسرعت باید برای تامین امنیت مردم یک دادگستری کاملا مستقل و قوی بهوجود بیاید.
بشنوید: گفتوگو با رضا پهلوی ولیعهد سابق ایران
دویچه وله: در سالهای گذشته و بهخصوص در صحبتها، سخنرانیها و گفتوگوهای اخیرتان، یک نقطه اشتراک وجود دارد و آن دادن احساس امنیت به کسانی است که به تعبیر شما "در این نظام گیر کردهاند، مثل بدنه سپاه و عوامل انتظامی". به چه علت روی این نکته تمرکز کردید که "بدنه نیروهای مسلح ایران گناهگار نیستند و باید در آینده ایران آتیه داشته باشند"؟ در شرایط فعلی چه ضرورتی میبینید که نیروهای مسلح ایران را مخاطب قرار دهید؟
رضا پهلوی: در یک همایش مدنی، اجتماعی، سیاسی به دور از خشونت بر مبنای نافرمانی مدنی، یکی از فاکتورهای کلیدی در مقابله مردم با یک نظام سرکوبگر، عملکرد و موضعگیری نیروهای انتظامی آن رژیم در زمان حرکت مردم است. این مسئله فقط مخصوص ایران نیست. در بسیاری از این روندها که مردم کشورها توانستهاند از طریق نافرمانی مدنی حکومتهای مستبد را به پایین کشند و یک نظام مردمی را جایگزین آن کنند، اغلب نیروهای انتظامی طرف مردم را گرفتهاند یا حداقل به صورت بیطرفانه عمل کردهاند و طرف رژیم را نگرفتهاند.
برای تحقق تغییر سیاسی با حداقل هزینه و خشونت، این امر بسیار کلیدیست. دقیقا یکی از فلسفههای نافرمانی مدنی به دور از خشونت، پرهیز از زد و خورد و کشت و کشتار است. مقدار زیادی از پرهیز خشونت بستگی به این دارد که موضعگیری نیروهای انتظامی در ارتباط با مردم چیست؟ در نظامهای سرکوبگر، وقتی عوامل نظامی به آینده خودشان در ماورای چنین نظامهایی فکر میکنند، بسیار مهم است که از جانب مردم احساس امنیت بکنند.
باید احساس امنیت کنند که اگر فردا ما خواستیم به این نظام پشت کنیم و طرف مردم را بگیریم، آیا مردم نسبت به ما یک برخورد خشونتآمیز و انتقامجو خواهند داشت یا در آغوش خودشان ما را خواهند پذیرفت؟ گیرم که ما مجبور شدهایم در آن زمان یکسری دستورات را بر مبنای شغلمان اطاعت کنیم. بعضی وقتها وادار شدهاند با درگیری و خشونت نسبت به مردم خودشان برخورد کنند. این مورد را در شرایط مختلفی بهخصوص در بلوک شرق در زمان جنگ سرد، مثل مجارستان، چکسلواکی، لهستان و خیلی نمونههای دیگر دیدهایم.
بنابراین مسئله فقط این نیست که ما در جستوجوی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت ملی هستیم. ما بهعنوان یک ملت ضمنا باید درک کنیم، یکی از راههای کم هزینهتر برای مردم تاکتیکها و متدهایی است که نافرمانی مدنی بهترین الگوی آن است. با این تضمین برای نیروهای انتظامی که از آینده خودشان نگران نباشند و این شامل دنبال کردن مسئله در قالب یک عفو عمومی و آشتی ملی است. اینکه شخصا بسیار تاکید میکنم بر نیروهای نظامی، به دو علت است. اولا فراموش نکنیم که بسیاری از این افراد، چه در سپاه، چه در ارتش و چه در سایر بخشهای انتظامی کشور، هرچه باشد اولین مدافعان مرزهای ما و تمامیت ارضی کشور ما بودهاند. زمان جنگ ایران و عراق را فراموش نکنیم. آنها به همان اندازه کشته دادهاند که دیگران، به خاطر مملکتشان. پس با جامعه خودمان است تا یک برخورد معقول داشته باشد که ما چگونه میتوانیم با حداقل هزینه ممکن، چه جانی و چه مادی، به آن آزادی که میخواهیم دست پیدا کنیم. در اینجا رابطه مردم با نیروهای انتظامی امری بسیار کلیدی است.
بنابراین هرچه نیروهای انتظامی بیشتر تضمین داشته باشند که مردم کشور خودشان فردا با حس انتقامجویی با آنها برخورد نخواهند کرد، امکان پیوستن آنها به مردم بسیار بیشتر فراهم خواهد شد. سرانجام فکر میکنم برای این کشور که به اندازه کافی تلفات و کشته و زجر و سختی کشیده، برای اینکه بخواهیم به امنیت، به صلح و به خیلی مسائل دیگر برسیم، ما نمیتوانیم با آیندهای سروکار داشته باشیم که همچنان این دور باطل انتقامجویی و توحش ادامه داشته باشد. این یک امر کلیدیست که فکر میکنم اگر هممیهنانم همین الان درست با این مسئله برخورد بکنند، اهمیت آن را درک خواهند کرد.
شما پیشتر از تشکیل "کنگره ملی" با هدف همراه کردن همه نیروهای اپوزیسیون خبر داده بودید، صحبت اتحاد همیشه بوده است، اما پس از انقلاب طیفهای مختلف اپوزیسیون ایران نتوانستهاند روی خواسته مشترکی متحد شوند. شما چهطور، با چه برنامهای و با چه هدفی میخواهید طیفهای مختلف اپوزیسیون را گرد خواستهای مشترک همراه و متحد کنید؟ و اصلا در شرایط فعلی چنین کاری شدنی ست؟
البته که شدنیست، مسئله تشخیص اولویتهاست. در این که ما یک مملکت کثرتگرا در تمام دیدگاههای اجتماعی ـ سیاسی ـ عقیدتی داریم بحثی نیست. یک پلورالیسم سیاسی در جامعه ما مدتهاست که بوده، هست و خواهد بود. خیلی هم خوب است که چنین پلورالیسم سیاسی داشته باشیم. اما اگر بخواهیم قبل از اینکه یک نظام دموکراتیک در کشور داشته باشیم، صرفا از دید صنفی یا حزبی یا ایدئولوژیک با مسائل برخورد کنیم، اولویت کار را درست تشخیص ندادهایم. ما روزی میتوانیم در آن دموکراسی به اهداف سیاسی، اقتصادی و رقابتهای حزبی در اداره امور مملکت و تعیین سیاست دولت اشتغال پیدا کنیم که اصلا چنین نظامی در اختیار ایران و مردم ایران باشد.
وقتی در قانون اساسی ما مواضع تبعیضآمیز علیه شهروندان ایران به خاطر تعلقات ملی، قومی، مذهبی یا ایدئولوژیک نهفته است، اولین اولویت رسیدن به این حقوق است. این وسط بین یک چپی یا یک دست راستی، یک مشروطهخواه یا یک جمهوریخواه و حتی آدمی که در قالب یک نظام سکولار به مفهوم جدایی دین از سیاست، ملی ـ مذهبی فکر میکند (این مسئله برای دستیبابی به دموکراسی بسیار کلیدی است)، فرقی نیست. در این اولویت میتوان تشخیص داد چه مخرج اشتراکی بین نیروهای آزادیخواه و دموکرات وجود دارد که بتوانند به مقصودی مشترک برسند؟
اولین سئوال طبیعی که الان با آن مواجه هستیم، این است که در کشورمان انتخابات آزاد نیست، آزادی بیان و آزادی پس از بیان هم نیست. در اصل ما تا به این مرحله کار نرسیم، هر تفکر دیگری ثانوی است و اولویت را بایستی درست تشخیص داد. اگر این مبنای کار باشد، یک مرزبندی بیشتر نیست و من در این مرحله از کار جامعه خودمان را از نظر سیاسی فقط به دو بخش تقسیم میکنم. آنهایی که همچنان درصدد حفظ این نظام و قالب و قوانین و ماهیت این نظام هستند. حالا اسمشان را چه اصلاحطلب بگذاریم، چه اصولگرایان حکومتی که اینها یک سوی قضیه هستند و ما با آنها نه حرفی داریم و نه بحثی و نه دیالوگی میتوانیم داشته باشیم. یا آنهایی که در اکثریت هستند و آنسوی خط قرار گرفتهاند. یعنی درک کردهاند تا زمانی که این نظام سر کار است، مسائل عمده ایران چه اقتصادی، چه اجتماعی، چه سیاسی، هرگز حل نخواهد شد و بایستی از این نظام گذار کرد و به نظامی که بدیل این حکومت مذهبیست برسیم، برای این که بتوانیم به حاکمیت واقعی مردم دست پیدا کنیم.
در این صفبندی است که اکثریت نیروهای سیاسی دموکرات سکولار میتوانند همدیگر را پیدا کنند. البته با حفظ عقاید و اختلافسلیقه در فرم نظام یا شکل نظام یا فرض کنید میزان تمرکز یا عدم تمرکز آن نظام در آینده. این بحثیست که طبیعتا نمایندگان منتخب مردم توسط یک مجلس مؤسسان در فردای این نظام باید بدان بپردازند. پس اکنون اولویت دغدغه اپوزیسیون سیاسی این نظام فقط یک چیز میتواند باشد و آن هم یک پروژه مشترک برای حق برگزاری انتخابات آزاد است و این دقیقا توقعیست که از جهان داریم. حال چون میدانیم که جمهوری اسلامی داوطلبانه صحنه قدرت را ترک نخواهد کرد، چارهای جز این نیست که در ماورای این نظام و با سرنگونی این نظام به فضایی برسیم که در آن بتوانیم این حقوق را بازپس گیریم، حقوقی که این نظام هرگز به ما داوطلبانه نخواهد داد. به همین منظور، تا روزی که بتوانیم به حق انتخابات آزاد دست پیدا کنیم، بایستی یک کمپین نافرمانی مدنی داشته باشیم و به نظر من اولین اولویت کار همه دموکراتها در شرایط کنونی باید همین مسئله باشد.
به مرزبندی و تقسیم جامعه از نظر سیاسی به دو بخش اشاره کردید ولی "جنبش سبز" از طیفهای مختلفی تشکیل شده است. در بدنه آنچه که جنبش سبز نامیده میشود، ممکن است برخی تصور کنند چون این جنبش در داخل ایران شکل گرفته و برخی از مقامات سابق جمهوری اسلامی ایران در این جنبش حضور دارند و به تعبیر آنها هزینه دادهاند، پس باید فاصلهشان را با شما حفظ کنند. چهطور میخواهید این افراد و این طیف را با خود همراه کنید؟
صورت مسئله همان است. بههرحال برخی در این جنبش ممکن است همچنان خواستار تغییرات در قالب همین نظام باشند و بعضیها هم به این نتیجه رسیدهاند که این کار هم فایده ندارد. اما در شرایط فعلی شاید خیلی از آنها نتوانند آنطور که باید و شاید منتهای خواستهشان را بیان کنند. به هرحال نمیتوانیم از افراد بخواهیم که به قول معروف پشتشان را به دیوار بکنند و به بیان تمام مسائل وارادشان کنیم، در جایی که میدانیم بیان راسخ عقاید به طور کاملا شفاف ممکن است برایشان گران تمام شود. این فرض را باید همیشه در نظر داشت.
حال فرض بگیریم که عدهای همچنان معتقدند که نه، در همین قالب نظام باید به اصلاحات دست پیدا کرد و ذره ذره به این حقوق دست پیدا کرد. اگر از من میپرسید، با تجربهای که در این ۲۰ سال دیدهایم، از زمان خاتمی بگیرید تا امروز، بارها و بارها مردم ایران این سعی را کردهاند، سرشان به سنگ خورد و رژیم هم این بازیها را کرده است. هم از یکطرف با مردم خودش بازی کرد تا وانمود کند و به دنیا نشان دهد که ما پروسه انتخابات داریم، بنابراین ایران یک کشور دموکراتیک است. مفهوم دموکراسی را هم دو سال پیش زمان انتخابات آخر، کاملا درک کردیم. مسئله این است که موضعگیری این نیروها، یا رهبرانش، یا فعالانش نسبت به این آلترناتیو و بدیلی که امروز مطرح است، امری است که در نهایت خودشان باید پاسخگو باشند. اما نهضت مردم ایران و خواستههای دیرینهشان برای دستیابی به آزادی و حاکمیت بسیار فراتر از چهرهها یا رهبران خاص در یک زمان و شرایط خاص است. مسئله بسیار عمیقتر و فراگیرتر است.
مردم ایران هستند که نهایتا رهبران خودشان را پیدا و دنبال خواهند کرد. مسئله من امروز این است، کسانی که مدعی هستند یک رسالت یا یک وظیفه یا یک اعتقاد سیاسی برای رسیدن به آن اهداف دارند، در هر دستهبندی سیاسی ـ اجتماعی که باشند، شخصا تشویق میکنم که در حد توانشان از این اصول و خواستههای هم میهنانشان دفاع کنند و تا آنجایی که میتوانند در جستوجوی این مهم باشند. البته اگر ما بتوانیم با هارمونی بیشتر، با همکاری بیشتر بر مبنای پروژههای مشترک این کار را پیش ببریم، بسیار کار مردم ایران آسانتر خواهد بود. چه از نظر هدایت و هماهنگی این جنبش و چه از نظر هر حرکت دیگری که به مفهوم عملی بایستی در داخل ایران اتفاق بیافتد. منتهی اساس مشروعیت هر اقدامی، نهایتا باید تایید و پشتیبانی مردم کشور ایران باشد. هر کار دیگری عبث خواهد بود، اگر پشتیبانی و این کشش را در درون کشور نداشته باشد فقط در حد یک ادعا باقی خواهد ماند. این مسئله را نباید فراموش کرد.
در هفتهها و ماههای اخیر اینجا و آنجا مطرح شده، در شرایط فعلی که جنبش اعتراضی نسبت به دو سال پیش فروکش کرده، شما درصدد به دست گرفتن رهبری جنبش هستید؟ لطفا واضح و صریح نظر خودتان را دراینباره بفرمایید.
باز تاکید میکنم که من هرگز و هیچ وقت ادعای نمایندگی یا رهبری هیچ دسته یا گروهی را نکردهام و نخواهم کرد. اما با انتظاراتی که بسیاری از هممیهنانم از من دارند، یک رسالت بسیار مهم دارم و آن هم کمک کردن به اتحاد و همبستگی و همکاری هرچه بیشتر بین نیروهای سیاسی در این مرحله زمانی است. در این مورد مسلم بدانید که من سالهاست تلاش میکنم. با توجه به اینکه امروز جو بسیار فرق کرده است. نگرانی نسبت به عواقب سیاستهای ماجراجویانه نظام برای کشورمان جدیتر از همیشه است. چه خطر جنگ به خاطر سیاست اتمی و چه خطر تجزیه شدن مملکت به خاطر برخورد ناشایستهای که نظام با بسیاری از گروههای کشورمان داشته و دارد، واقعا جدیست. برای کشوری که با این همه ارزشهای انسانی و امکانات طبیعی میتواند کشور قدرتمندی باشد، برای کشوری که میتوانست امروز یک ژاپن یا یک کره جنوبی باشد، اما متاسفانه خیلی بیشتر شبیه یک کره شمالی شده است، دغدغه و جدیت کار از هر زمانی بیشتر در میان هممیهنانمان احساس میشود. طبیعتا خلا جدی یک بدیل برای این وضعیت وجود دارد.
ما نمیتوانیم از مردم ایران توقع داشته باشیم، هرچه قدر هم که میدانیم ناراضی هستند، بدون دانستن اینکه بدیل چیست و راهکار کجاست، همینطوری بریزند توی خیابان و باز کشته دهند یا کشته شوند. اینکه معنا ندارد و اصلا انتظار بیموردی است. اما اگر هدایت صحیح و هماهنگی صحیح وجود داشته باشد، به تمام این خواستهها میتوانیم دست پیدا کنیم. البته به شرطی که اولویتها را درست تشخیص دهیم و بدانیم که امروز، این اولویت رسیدن به حق برگزاری انتخابات آزاد است. در جستوجوی این حق اساسی باشیم که در فردای آزاد ایران هر شهروند ایرانی دارای هر عقیدهای که باشد، حق رای و حق مشارکت داشته باشد و در نظامی که در آن حکومت مردم و مردم سالاری پابرجاست، بتواند به حقوق اجتماعی و سیاسی خودش دست پیدا کند.
برداشت شما از خواسته اصلی امروز جامعه مدنی ایران چیست؟ در شرایط فعلی که سکوت بر جامعه حکمفرماست، برداشت شما از آن چیزی که در ناخوداگاه جمعی ایرانیان میگذرد چیست و چه جوابی برای آن خواسته اصلی دارید؟
خواستهها متعدد است، منتهی مسئله ترتیب اولویت این خواستههاست. وقتی وضعیت اقتصادی در یک کشور این قدر وخیم است که آه و ناله مردم به این شدت شنیده میشود، طبیعتا اولین دغدغه مردم وضعیت اقتصادی خودشان است و این طبیعیست. خیلیها قبل از این که بتوانند شکمشان را سیر کنند، به فکر حل مشکل گرسنگیشان هستند تا فرض کنید مسائلی چون سکولاریسم یا انتخابات آزاد یا حقوق بشر یا دموکراسی به ترتیب اولویت. ولی به محض این که دغدغههای اقتصادی و پاسخهایی که به این مسائل باید داده شود در نظر گرفته میشود، مسلما نیازهای بعدی پیش خواهد آمد. شرایط اقتصادی، شرایط اجتماعی، حقوق مساوی، امکان شرکت در سیاست و خیلی مسائل دیگر از این قبیل.
طبیعتا الان با این وضعیتی که کشورمان دارد، شهروندان مملکتمان در وهله اول دچار یک گرفتاری اساسی اقتصادی هستند، مثلا دو شیفته کارکردن با حقوق کم در مقابل گرانی و از بین رفتن ارزش پول کشورمان. خیلی مشکلات از این قبیل وجود دارد که امروز در درجه اول اهمیت قرار دارد. منتهی فکر میکنم که هممیهنانم آن قدرهم بیتوجه به این نیستند که وقتی چنین بحرانی پیش میآید، دستکم یک دلیل اساسی برای این بحران وجود دارد. نهایتا مشکل را باید در ماهیت نظامها در نظر گرفت. ایران به عنوان یک کشور تولیدکننده نفت شاید امروز باید جزو ۲۰ کشور قدرتمند جهان میبود، اما حتی با نصف یک کشور آفریقایی هم نمیتوانیم رقابت کنیم. چه شرایطی باعث این وضعیت شده است؟ این سئوالات اساسیست که حتما جامعه از خود میپرسد و آنجاست که نقش اساسی فرهیختگان، متخصصین، اقتصاددانان، کسانی که میتوانند پروژه و برنامه ارائه دهند پررنگتر میشود.
در شرایط شفافیت و حکومتهای مسئول و دموکراتیک از حداکثر توان بالقوه یک کشور استفاده میشود ولی وقتی شما یک سیستم مافیایی دارید که در راس آن تمام اندوختههای یک کشور را هزینه هدفی میکند که اصلا به منافع کشور ما یا ملت ما ربطی ندارد. وقتی یک سیستم به اصطلاح مافیایی - اطلاعاتی آن بالا نشسته و همه چیز را قبضه کرده، مسلم میدانید که منافع آن به جیب مردم ایران نخواهد رفت و در جهت دیگری استفاده خواهد شد. اینها جزو بدیهیات است.
بههرحال به ترتیب این اولویتها فکر میکنم جامعه ما در وهله اول دغدغه اقتصادی دارد، طبیعی هم هست که الان این وضعیت باشد. منتهی بایستی درک کنند که فقط اکتفا به حل مشکلات اقتصادی در ادامه این وضعیت مشکل اساسی را هرگز حل نخواهد کرد. به همین دلیل است که باید به یک راهکار سیاسی جدی فکر کنیم که کل مسئله را در نوع نظام جستجو میکند، نه در وضعیت کنونی.
به نظر میرسد در شرایطی که رهبری سیاسی اپوزیسیون در داخل کشور سرکوب شده، نگاهها بیش از پیش به خارج از کشور دوخته شده است. در ماههای اخیر هم در بین طیفهای گوناگون اپوزیسیون ایران بیشتر از گذشته درباره لزوم وحدت صحبت شده است. در این شرایط این پیشنهاد مشخص مطرح شده که در جامعه چند میلیونی ایرانیان خارج از کشور برای ایجاد یک نهاد نمایندگی واقعا منتخب یک انتخابات آزاد برگزار شود. درباره پیشنهاداتی از این دست چه فکر میکنید؟
شخصا نسبت به این فکر عکسالعمل منفی دارم، به چند دلیل. بر فرض که برگزاری چنین انتخاباتی امکانپذیر باشد و شما بتوانید ماهیت حقوقی و حقیقی افراد را داشته باشید. فرض کنید آنهایی که پیشنهاد میدهند از طریق اینترنت یا چنین کانالهایی این کار انجام شود. اولا ابتدا به ساکن، این کار خود به خود یک نوع تبعیض است نسبت به اکثریت مردم داخل که در چنین انتخاباتی نمیتوانند شرکت کنند. از این نظر بیمعناست.
ثانیا مهم این نیست که ما از طریق انتخابات بخواهیم فرض کنید یک مشروعیتی برای فعالانی که در این جهت میخواهند کار کنند پیدا کنیم. چون مشروعیت بر مبنای تحویل دادن کار درست و تایید و پشتیبانی مردم درون از این فعالیتها است، نه این که حالا کسانی انتخاب شدهاند یا نشدهاند.
مبنای مشروعیت آن کشش و مقبولیت کاریست. هر کسی که امروز در صحنه در این جهت فعالیت میکند، براساس کاری که تحویل میدهد و برنامهای که ارائه میدهد، برآن مبنا میتواند کشش و پشتیبانی مردم درون را جستوجو کند. پس این حرفها بیشتر بیراهه رفتن است و کل مشکل را الزاما حل نمیکند و حتی ممکن است خطرناک باشد و گرفتاریهای بسیار زیادتری را ایجاد کند.
در بین نیروهای اپوزیسیون ایران، برسر این که ایران فردا باید کشوری دموکرات، آزاد و مردمی باشد وحدتنظر وجود دارد. اما اگر دوباره در ایران معترضان با قصد تغییر رژیم به خیابانها بیایند و تغییراتی یکباره رخ دهد، امنیت چهطور برقرار خواهد شد؟ در این شرایط مثلا جلوی دزدی و ناامنی احتمالی را چه نهادی یا چه سیستمی خواهد گرفت؟ آیا به این مسئله فکر کردید؟
این مسئلهایست که در کشورمان کلیدی است نه فقط به خاطر مسئله بسیار واضح حفظ نظم و حقوق که بخشی از آن دقیقا بستگی دارد به آن چیزی که در اولین سئوالتان پرسیدید. نقش فعالی که نیروهای انتظامی میتوانند در حفظ امنیت کشور داشته باشند. این یک مسئله کلیدیست نه فقط بهخاطر امنیت مرزی، بلکه بهخاطر امنیت درونی و اجتماعی. اما من معتقد هستم که در هر وهلهای که میخواهیم کار را آغاز کنیم، اگر در همان فاصله زمانی آنی نتوانیم یک دادگستری کاملا مستقل و قوی داشته باشیم، طبعا دستیابی به این حقوق و رعایت اصول و حفظ حقوق شهروندان کار مشکلیتری خواهد بود.
از هم اکنون حقوقدانان، قضات و افرادی که در این مورد تخصص دارند باید فکری اساسی کنند که چگونه میشود یک نهاد قضایی بسیار قوی و مستقل در کشور داشته باشیم. این یک امر بسیار کلیدی در هر مرحله است که از هم اکنون میتوان برای آن برنامهریزی کرد. ثانیا اینکه چگونه میتوان ضریبهای اطمینانی را برای جامعه ایجاد کرد، از لحاظ نقشی که جامعه مدنی در این مورد دارد، مسئله را بسیار مهمتر میکند.
مقصودم این است که بسیار فراتر از ساختارهای حکومتی یا اداری کشور، نقش جامعه به مفهوم نیروهایی که غیر دولتی هستند یا اصولا جامعه مدنی یک امر کلیدیست. آزادی مطبوعات، حق تشکیل سندیکاها، مسائلی که به حقوق زنان و به مسائلی که از این قبیل میپردازد، خیلی فراتر و حتی جدا از سیستم و نظام و قانون آن حکومت یا آن مملکت، ابزار کاری است که میتواند این ضمانتها را برای جامعه فراهم کند.
البته هر جامعهای که به شکل انفعالی با این قضیه برخورد کند، اغلب به این مسائل دست پیدا نمیکند. از این لحاظ باید جامعه ما به شکل بسیار فعال درجستوجوی این برنامهها باشد. در اصل اگر ما از ابتدا مشارکت نیروهای اجتماعی و سیاسی را در تمام امور مملکتی داشته باشیم و یک نظارت مستقیم از اول در کار دخالت داشته باشند، رعایت تمام این مسائل و تضمین تداومش، مسلما مستحکمتر و قویتر خواهد بود.
ساده بگویم، بیشترین ضریب حفظ آنچه به آن دست پیدا کردهایم، ارتباط مستقیمی دارد با میزان مشارکتی که مردم در کار خواهند داشت، حال چه توسط احزاب و نمایندگانشان و چه توسط خودشان، مشارکت کامل در تمام ارکان مختلف جامعه. ولی همان طور که گفتم مسئله دادگستری مستقل و قوی یک امر بسیار کلیدیست که شاید در گذشته هم میتوانست جلو خیلی از بحرانهایی را که در مملکت با آنها مواجه بودیم بگیرد. ولی حداقل اگر درس خوبی از تاریخ گرفته باشیم، باید بدانیم که هر حکومتی که قانونمند است، طبعا باید یک ساختار قانونی بسیار قوی داشته باشد. بدون آن مشکل است که بتوان قانون را حفظ کرد.
اخیرا در مصاحبهای از اسرائيل خواستهاید که به جای تهدید به حمله نظامی، به اپوزیسیون ایران کمک کند. این سخن کمی کلیست. لطفا درباره این پیشنهاد و کمک بیشتر توضیح دهید.
متاسفانه الان عدم شفافیت برنامه اتمی رژیم وضعیتی را بهوجود آورده که کشور ما میتواند بهزودی با خطر حمله نظامی مواجه شود. در محافلی که صحبت از جنگ و حمله به ایران است، همیشه کوشش کردهام راهکارهایی را به دنیا پیشنهاد کنم که تا آنجا که ممکن است از یک برخورد خصومتآمیز با کشورمان پرهیز شود. یعنی به جهانی که از یکطرف گفته است اگر دیپلماسی جواب نداد تنها چاره بعدیمان حمله به ایران است میخواهم بگویم شما این وسط یک چیز اساسی را فراموش کردهاید و آن هم خود مردم ایران هستند. مردم ایران بهترین نیرو برای مقابله با نظام خودشان هستند و تاکنون بدون کوچکترین پشتیبانی رفتند و این همه ریسک و خطر کردند. نمونه بارزش را هم در تمام این نهضتهای اخیر دیدهایم.
حال به جای این که شما به فکر حمله به ایران باشید، بیایید از مردم ایران حمایت کنید. از تمام نیروهایی که امروز در داخل ایران به عناوین مختلف فعالالیت میکنند و میخواهند در مقابله با این رژیم آینده خودشان را به دست خودشان بگیرند حمایت کنید. آیا این به صلاح نیست که از این ملت حمایت کنید تا این که بخواهید به کشور ما حمله نظامی کنید؟ در این بحث با دنیا مواجه هستم.
اگر مقصود از اپوزیسیون به مفهوم ساختارهای هماهنگی در خارج است، ما هیچ نیازی به کمک گرفتن از هیچ دولت خارجی نداریم. چون به اندازه کافی و به صورت بالقوه امکانات مالی در میان ایرانیان داخل و خارج وجود دارد که بتواند این هزینهها را بپردازد، بدون این که بخواهیم به یک کشور خارجی وابستگی پیدا کنیم. منتهی اگر قرار است دولت یا کشوری در حمایت از مردم ایران اقداماتی انجام دهد، هر امکاناتی که میتواند در اختیارشان باشد، باید در اختیار مردم ایران قرار گیرد. امیدوارم سخن من این طور تحریف نشود که مقصود من حمایت از اپوزیسیون است. مقصود من حمایت از نهضت مقابله و مخالفت مردم به مفهوم اپوزیسیون رژیم است. امیدوارم این نکته را برای شما روشن کرده باشم.
مصاحبه از: حسین کرمانی
تحریریه: جواد طالعی
ولیعد سابق ایران میگوید قضات و حقوقدانان از هماکنون باید برای تشکیل یک نهاد قضایی مستقل در کشور فکری اساسی کنند. او معتقد است درصورت به وجود آمدن تغییرات سریع و یکباره در ایران، بهسرعت باید برای تامین امنیت مردم یک دادگستری کاملا مستقل و قوی بهوجود بیاید.
بشنوید: گفتوگو با رضا پهلوی ولیعهد سابق ایران
دویچه وله: در سالهای گذشته و بهخصوص در صحبتها، سخنرانیها و گفتوگوهای اخیرتان، یک نقطه اشتراک وجود دارد و آن دادن احساس امنیت به کسانی است که به تعبیر شما "در این نظام گیر کردهاند، مثل بدنه سپاه و عوامل انتظامی". به چه علت روی این نکته تمرکز کردید که "بدنه نیروهای مسلح ایران گناهگار نیستند و باید در آینده ایران آتیه داشته باشند"؟ در شرایط فعلی چه ضرورتی میبینید که نیروهای مسلح ایران را مخاطب قرار دهید؟
رضا پهلوی: در یک همایش مدنی، اجتماعی، سیاسی به دور از خشونت بر مبنای نافرمانی مدنی، یکی از فاکتورهای کلیدی در مقابله مردم با یک نظام سرکوبگر، عملکرد و موضعگیری نیروهای انتظامی آن رژیم در زمان حرکت مردم است. این مسئله فقط مخصوص ایران نیست. در بسیاری از این روندها که مردم کشورها توانستهاند از طریق نافرمانی مدنی حکومتهای مستبد را به پایین کشند و یک نظام مردمی را جایگزین آن کنند، اغلب نیروهای انتظامی طرف مردم را گرفتهاند یا حداقل به صورت بیطرفانه عمل کردهاند و طرف رژیم را نگرفتهاند.
برای تحقق تغییر سیاسی با حداقل هزینه و خشونت، این امر بسیار کلیدیست. دقیقا یکی از فلسفههای نافرمانی مدنی به دور از خشونت، پرهیز از زد و خورد و کشت و کشتار است. مقدار زیادی از پرهیز خشونت بستگی به این دارد که موضعگیری نیروهای انتظامی در ارتباط با مردم چیست؟ در نظامهای سرکوبگر، وقتی عوامل نظامی به آینده خودشان در ماورای چنین نظامهایی فکر میکنند، بسیار مهم است که از جانب مردم احساس امنیت بکنند.
باید احساس امنیت کنند که اگر فردا ما خواستیم به این نظام پشت کنیم و طرف مردم را بگیریم، آیا مردم نسبت به ما یک برخورد خشونتآمیز و انتقامجو خواهند داشت یا در آغوش خودشان ما را خواهند پذیرفت؟ گیرم که ما مجبور شدهایم در آن زمان یکسری دستورات را بر مبنای شغلمان اطاعت کنیم. بعضی وقتها وادار شدهاند با درگیری و خشونت نسبت به مردم خودشان برخورد کنند. این مورد را در شرایط مختلفی بهخصوص در بلوک شرق در زمان جنگ سرد، مثل مجارستان، چکسلواکی، لهستان و خیلی نمونههای دیگر دیدهایم.
بنابراین مسئله فقط این نیست که ما در جستوجوی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت ملی هستیم. ما بهعنوان یک ملت ضمنا باید درک کنیم، یکی از راههای کم هزینهتر برای مردم تاکتیکها و متدهایی است که نافرمانی مدنی بهترین الگوی آن است. با این تضمین برای نیروهای انتظامی که از آینده خودشان نگران نباشند و این شامل دنبال کردن مسئله در قالب یک عفو عمومی و آشتی ملی است. اینکه شخصا بسیار تاکید میکنم بر نیروهای نظامی، به دو علت است. اولا فراموش نکنیم که بسیاری از این افراد، چه در سپاه، چه در ارتش و چه در سایر بخشهای انتظامی کشور، هرچه باشد اولین مدافعان مرزهای ما و تمامیت ارضی کشور ما بودهاند. زمان جنگ ایران و عراق را فراموش نکنیم. آنها به همان اندازه کشته دادهاند که دیگران، به خاطر مملکتشان. پس با جامعه خودمان است تا یک برخورد معقول داشته باشد که ما چگونه میتوانیم با حداقل هزینه ممکن، چه جانی و چه مادی، به آن آزادی که میخواهیم دست پیدا کنیم. در اینجا رابطه مردم با نیروهای انتظامی امری بسیار کلیدی است.
بنابراین هرچه نیروهای انتظامی بیشتر تضمین داشته باشند که مردم کشور خودشان فردا با حس انتقامجویی با آنها برخورد نخواهند کرد، امکان پیوستن آنها به مردم بسیار بیشتر فراهم خواهد شد. سرانجام فکر میکنم برای این کشور که به اندازه کافی تلفات و کشته و زجر و سختی کشیده، برای اینکه بخواهیم به امنیت، به صلح و به خیلی مسائل دیگر برسیم، ما نمیتوانیم با آیندهای سروکار داشته باشیم که همچنان این دور باطل انتقامجویی و توحش ادامه داشته باشد. این یک امر کلیدیست که فکر میکنم اگر هممیهنانم همین الان درست با این مسئله برخورد بکنند، اهمیت آن را درک خواهند کرد.
شما پیشتر از تشکیل "کنگره ملی" با هدف همراه کردن همه نیروهای اپوزیسیون خبر داده بودید، صحبت اتحاد همیشه بوده است، اما پس از انقلاب طیفهای مختلف اپوزیسیون ایران نتوانستهاند روی خواسته مشترکی متحد شوند. شما چهطور، با چه برنامهای و با چه هدفی میخواهید طیفهای مختلف اپوزیسیون را گرد خواستهای مشترک همراه و متحد کنید؟ و اصلا در شرایط فعلی چنین کاری شدنی ست؟
البته که شدنیست، مسئله تشخیص اولویتهاست. در این که ما یک مملکت کثرتگرا در تمام دیدگاههای اجتماعی ـ سیاسی ـ عقیدتی داریم بحثی نیست. یک پلورالیسم سیاسی در جامعه ما مدتهاست که بوده، هست و خواهد بود. خیلی هم خوب است که چنین پلورالیسم سیاسی داشته باشیم. اما اگر بخواهیم قبل از اینکه یک نظام دموکراتیک در کشور داشته باشیم، صرفا از دید صنفی یا حزبی یا ایدئولوژیک با مسائل برخورد کنیم، اولویت کار را درست تشخیص ندادهایم. ما روزی میتوانیم در آن دموکراسی به اهداف سیاسی، اقتصادی و رقابتهای حزبی در اداره امور مملکت و تعیین سیاست دولت اشتغال پیدا کنیم که اصلا چنین نظامی در اختیار ایران و مردم ایران باشد.
وقتی در قانون اساسی ما مواضع تبعیضآمیز علیه شهروندان ایران به خاطر تعلقات ملی، قومی، مذهبی یا ایدئولوژیک نهفته است، اولین اولویت رسیدن به این حقوق است. این وسط بین یک چپی یا یک دست راستی، یک مشروطهخواه یا یک جمهوریخواه و حتی آدمی که در قالب یک نظام سکولار به مفهوم جدایی دین از سیاست، ملی ـ مذهبی فکر میکند (این مسئله برای دستیبابی به دموکراسی بسیار کلیدی است)، فرقی نیست. در این اولویت میتوان تشخیص داد چه مخرج اشتراکی بین نیروهای آزادیخواه و دموکرات وجود دارد که بتوانند به مقصودی مشترک برسند؟
اولین سئوال طبیعی که الان با آن مواجه هستیم، این است که در کشورمان انتخابات آزاد نیست، آزادی بیان و آزادی پس از بیان هم نیست. در اصل ما تا به این مرحله کار نرسیم، هر تفکر دیگری ثانوی است و اولویت را بایستی درست تشخیص داد. اگر این مبنای کار باشد، یک مرزبندی بیشتر نیست و من در این مرحله از کار جامعه خودمان را از نظر سیاسی فقط به دو بخش تقسیم میکنم. آنهایی که همچنان درصدد حفظ این نظام و قالب و قوانین و ماهیت این نظام هستند. حالا اسمشان را چه اصلاحطلب بگذاریم، چه اصولگرایان حکومتی که اینها یک سوی قضیه هستند و ما با آنها نه حرفی داریم و نه بحثی و نه دیالوگی میتوانیم داشته باشیم. یا آنهایی که در اکثریت هستند و آنسوی خط قرار گرفتهاند. یعنی درک کردهاند تا زمانی که این نظام سر کار است، مسائل عمده ایران چه اقتصادی، چه اجتماعی، چه سیاسی، هرگز حل نخواهد شد و بایستی از این نظام گذار کرد و به نظامی که بدیل این حکومت مذهبیست برسیم، برای این که بتوانیم به حاکمیت واقعی مردم دست پیدا کنیم.
در این صفبندی است که اکثریت نیروهای سیاسی دموکرات سکولار میتوانند همدیگر را پیدا کنند. البته با حفظ عقاید و اختلافسلیقه در فرم نظام یا شکل نظام یا فرض کنید میزان تمرکز یا عدم تمرکز آن نظام در آینده. این بحثیست که طبیعتا نمایندگان منتخب مردم توسط یک مجلس مؤسسان در فردای این نظام باید بدان بپردازند. پس اکنون اولویت دغدغه اپوزیسیون سیاسی این نظام فقط یک چیز میتواند باشد و آن هم یک پروژه مشترک برای حق برگزاری انتخابات آزاد است و این دقیقا توقعیست که از جهان داریم. حال چون میدانیم که جمهوری اسلامی داوطلبانه صحنه قدرت را ترک نخواهد کرد، چارهای جز این نیست که در ماورای این نظام و با سرنگونی این نظام به فضایی برسیم که در آن بتوانیم این حقوق را بازپس گیریم، حقوقی که این نظام هرگز به ما داوطلبانه نخواهد داد. به همین منظور، تا روزی که بتوانیم به حق انتخابات آزاد دست پیدا کنیم، بایستی یک کمپین نافرمانی مدنی داشته باشیم و به نظر من اولین اولویت کار همه دموکراتها در شرایط کنونی باید همین مسئله باشد.
به مرزبندی و تقسیم جامعه از نظر سیاسی به دو بخش اشاره کردید ولی "جنبش سبز" از طیفهای مختلفی تشکیل شده است. در بدنه آنچه که جنبش سبز نامیده میشود، ممکن است برخی تصور کنند چون این جنبش در داخل ایران شکل گرفته و برخی از مقامات سابق جمهوری اسلامی ایران در این جنبش حضور دارند و به تعبیر آنها هزینه دادهاند، پس باید فاصلهشان را با شما حفظ کنند. چهطور میخواهید این افراد و این طیف را با خود همراه کنید؟
صورت مسئله همان است. بههرحال برخی در این جنبش ممکن است همچنان خواستار تغییرات در قالب همین نظام باشند و بعضیها هم به این نتیجه رسیدهاند که این کار هم فایده ندارد. اما در شرایط فعلی شاید خیلی از آنها نتوانند آنطور که باید و شاید منتهای خواستهشان را بیان کنند. به هرحال نمیتوانیم از افراد بخواهیم که به قول معروف پشتشان را به دیوار بکنند و به بیان تمام مسائل وارادشان کنیم، در جایی که میدانیم بیان راسخ عقاید به طور کاملا شفاف ممکن است برایشان گران تمام شود. این فرض را باید همیشه در نظر داشت.
حال فرض بگیریم که عدهای همچنان معتقدند که نه، در همین قالب نظام باید به اصلاحات دست پیدا کرد و ذره ذره به این حقوق دست پیدا کرد. اگر از من میپرسید، با تجربهای که در این ۲۰ سال دیدهایم، از زمان خاتمی بگیرید تا امروز، بارها و بارها مردم ایران این سعی را کردهاند، سرشان به سنگ خورد و رژیم هم این بازیها را کرده است. هم از یکطرف با مردم خودش بازی کرد تا وانمود کند و به دنیا نشان دهد که ما پروسه انتخابات داریم، بنابراین ایران یک کشور دموکراتیک است. مفهوم دموکراسی را هم دو سال پیش زمان انتخابات آخر، کاملا درک کردیم. مسئله این است که موضعگیری این نیروها، یا رهبرانش، یا فعالانش نسبت به این آلترناتیو و بدیلی که امروز مطرح است، امری است که در نهایت خودشان باید پاسخگو باشند. اما نهضت مردم ایران و خواستههای دیرینهشان برای دستیابی به آزادی و حاکمیت بسیار فراتر از چهرهها یا رهبران خاص در یک زمان و شرایط خاص است. مسئله بسیار عمیقتر و فراگیرتر است.
مردم ایران هستند که نهایتا رهبران خودشان را پیدا و دنبال خواهند کرد. مسئله من امروز این است، کسانی که مدعی هستند یک رسالت یا یک وظیفه یا یک اعتقاد سیاسی برای رسیدن به آن اهداف دارند، در هر دستهبندی سیاسی ـ اجتماعی که باشند، شخصا تشویق میکنم که در حد توانشان از این اصول و خواستههای هم میهنانشان دفاع کنند و تا آنجایی که میتوانند در جستوجوی این مهم باشند. البته اگر ما بتوانیم با هارمونی بیشتر، با همکاری بیشتر بر مبنای پروژههای مشترک این کار را پیش ببریم، بسیار کار مردم ایران آسانتر خواهد بود. چه از نظر هدایت و هماهنگی این جنبش و چه از نظر هر حرکت دیگری که به مفهوم عملی بایستی در داخل ایران اتفاق بیافتد. منتهی اساس مشروعیت هر اقدامی، نهایتا باید تایید و پشتیبانی مردم کشور ایران باشد. هر کار دیگری عبث خواهد بود، اگر پشتیبانی و این کشش را در درون کشور نداشته باشد فقط در حد یک ادعا باقی خواهد ماند. این مسئله را نباید فراموش کرد.
در هفتهها و ماههای اخیر اینجا و آنجا مطرح شده، در شرایط فعلی که جنبش اعتراضی نسبت به دو سال پیش فروکش کرده، شما درصدد به دست گرفتن رهبری جنبش هستید؟ لطفا واضح و صریح نظر خودتان را دراینباره بفرمایید.
باز تاکید میکنم که من هرگز و هیچ وقت ادعای نمایندگی یا رهبری هیچ دسته یا گروهی را نکردهام و نخواهم کرد. اما با انتظاراتی که بسیاری از هممیهنانم از من دارند، یک رسالت بسیار مهم دارم و آن هم کمک کردن به اتحاد و همبستگی و همکاری هرچه بیشتر بین نیروهای سیاسی در این مرحله زمانی است. در این مورد مسلم بدانید که من سالهاست تلاش میکنم. با توجه به اینکه امروز جو بسیار فرق کرده است. نگرانی نسبت به عواقب سیاستهای ماجراجویانه نظام برای کشورمان جدیتر از همیشه است. چه خطر جنگ به خاطر سیاست اتمی و چه خطر تجزیه شدن مملکت به خاطر برخورد ناشایستهای که نظام با بسیاری از گروههای کشورمان داشته و دارد، واقعا جدیست. برای کشوری که با این همه ارزشهای انسانی و امکانات طبیعی میتواند کشور قدرتمندی باشد، برای کشوری که میتوانست امروز یک ژاپن یا یک کره جنوبی باشد، اما متاسفانه خیلی بیشتر شبیه یک کره شمالی شده است، دغدغه و جدیت کار از هر زمانی بیشتر در میان هممیهنانمان احساس میشود. طبیعتا خلا جدی یک بدیل برای این وضعیت وجود دارد.
ما نمیتوانیم از مردم ایران توقع داشته باشیم، هرچه قدر هم که میدانیم ناراضی هستند، بدون دانستن اینکه بدیل چیست و راهکار کجاست، همینطوری بریزند توی خیابان و باز کشته دهند یا کشته شوند. اینکه معنا ندارد و اصلا انتظار بیموردی است. اما اگر هدایت صحیح و هماهنگی صحیح وجود داشته باشد، به تمام این خواستهها میتوانیم دست پیدا کنیم. البته به شرطی که اولویتها را درست تشخیص دهیم و بدانیم که امروز، این اولویت رسیدن به حق برگزاری انتخابات آزاد است. در جستوجوی این حق اساسی باشیم که در فردای آزاد ایران هر شهروند ایرانی دارای هر عقیدهای که باشد، حق رای و حق مشارکت داشته باشد و در نظامی که در آن حکومت مردم و مردم سالاری پابرجاست، بتواند به حقوق اجتماعی و سیاسی خودش دست پیدا کند.
برداشت شما از خواسته اصلی امروز جامعه مدنی ایران چیست؟ در شرایط فعلی که سکوت بر جامعه حکمفرماست، برداشت شما از آن چیزی که در ناخوداگاه جمعی ایرانیان میگذرد چیست و چه جوابی برای آن خواسته اصلی دارید؟
خواستهها متعدد است، منتهی مسئله ترتیب اولویت این خواستههاست. وقتی وضعیت اقتصادی در یک کشور این قدر وخیم است که آه و ناله مردم به این شدت شنیده میشود، طبیعتا اولین دغدغه مردم وضعیت اقتصادی خودشان است و این طبیعیست. خیلیها قبل از این که بتوانند شکمشان را سیر کنند، به فکر حل مشکل گرسنگیشان هستند تا فرض کنید مسائلی چون سکولاریسم یا انتخابات آزاد یا حقوق بشر یا دموکراسی به ترتیب اولویت. ولی به محض این که دغدغههای اقتصادی و پاسخهایی که به این مسائل باید داده شود در نظر گرفته میشود، مسلما نیازهای بعدی پیش خواهد آمد. شرایط اقتصادی، شرایط اجتماعی، حقوق مساوی، امکان شرکت در سیاست و خیلی مسائل دیگر از این قبیل.
طبیعتا الان با این وضعیتی که کشورمان دارد، شهروندان مملکتمان در وهله اول دچار یک گرفتاری اساسی اقتصادی هستند، مثلا دو شیفته کارکردن با حقوق کم در مقابل گرانی و از بین رفتن ارزش پول کشورمان. خیلی مشکلات از این قبیل وجود دارد که امروز در درجه اول اهمیت قرار دارد. منتهی فکر میکنم که هممیهنانم آن قدرهم بیتوجه به این نیستند که وقتی چنین بحرانی پیش میآید، دستکم یک دلیل اساسی برای این بحران وجود دارد. نهایتا مشکل را باید در ماهیت نظامها در نظر گرفت. ایران به عنوان یک کشور تولیدکننده نفت شاید امروز باید جزو ۲۰ کشور قدرتمند جهان میبود، اما حتی با نصف یک کشور آفریقایی هم نمیتوانیم رقابت کنیم. چه شرایطی باعث این وضعیت شده است؟ این سئوالات اساسیست که حتما جامعه از خود میپرسد و آنجاست که نقش اساسی فرهیختگان، متخصصین، اقتصاددانان، کسانی که میتوانند پروژه و برنامه ارائه دهند پررنگتر میشود.
در شرایط شفافیت و حکومتهای مسئول و دموکراتیک از حداکثر توان بالقوه یک کشور استفاده میشود ولی وقتی شما یک سیستم مافیایی دارید که در راس آن تمام اندوختههای یک کشور را هزینه هدفی میکند که اصلا به منافع کشور ما یا ملت ما ربطی ندارد. وقتی یک سیستم به اصطلاح مافیایی - اطلاعاتی آن بالا نشسته و همه چیز را قبضه کرده، مسلم میدانید که منافع آن به جیب مردم ایران نخواهد رفت و در جهت دیگری استفاده خواهد شد. اینها جزو بدیهیات است.
بههرحال به ترتیب این اولویتها فکر میکنم جامعه ما در وهله اول دغدغه اقتصادی دارد، طبیعی هم هست که الان این وضعیت باشد. منتهی بایستی درک کنند که فقط اکتفا به حل مشکلات اقتصادی در ادامه این وضعیت مشکل اساسی را هرگز حل نخواهد کرد. به همین دلیل است که باید به یک راهکار سیاسی جدی فکر کنیم که کل مسئله را در نوع نظام جستجو میکند، نه در وضعیت کنونی.
به نظر میرسد در شرایطی که رهبری سیاسی اپوزیسیون در داخل کشور سرکوب شده، نگاهها بیش از پیش به خارج از کشور دوخته شده است. در ماههای اخیر هم در بین طیفهای گوناگون اپوزیسیون ایران بیشتر از گذشته درباره لزوم وحدت صحبت شده است. در این شرایط این پیشنهاد مشخص مطرح شده که در جامعه چند میلیونی ایرانیان خارج از کشور برای ایجاد یک نهاد نمایندگی واقعا منتخب یک انتخابات آزاد برگزار شود. درباره پیشنهاداتی از این دست چه فکر میکنید؟
شخصا نسبت به این فکر عکسالعمل منفی دارم، به چند دلیل. بر فرض که برگزاری چنین انتخاباتی امکانپذیر باشد و شما بتوانید ماهیت حقوقی و حقیقی افراد را داشته باشید. فرض کنید آنهایی که پیشنهاد میدهند از طریق اینترنت یا چنین کانالهایی این کار انجام شود. اولا ابتدا به ساکن، این کار خود به خود یک نوع تبعیض است نسبت به اکثریت مردم داخل که در چنین انتخاباتی نمیتوانند شرکت کنند. از این نظر بیمعناست.
ثانیا مهم این نیست که ما از طریق انتخابات بخواهیم فرض کنید یک مشروعیتی برای فعالانی که در این جهت میخواهند کار کنند پیدا کنیم. چون مشروعیت بر مبنای تحویل دادن کار درست و تایید و پشتیبانی مردم درون از این فعالیتها است، نه این که حالا کسانی انتخاب شدهاند یا نشدهاند.
مبنای مشروعیت آن کشش و مقبولیت کاریست. هر کسی که امروز در صحنه در این جهت فعالیت میکند، براساس کاری که تحویل میدهد و برنامهای که ارائه میدهد، برآن مبنا میتواند کشش و پشتیبانی مردم درون را جستوجو کند. پس این حرفها بیشتر بیراهه رفتن است و کل مشکل را الزاما حل نمیکند و حتی ممکن است خطرناک باشد و گرفتاریهای بسیار زیادتری را ایجاد کند.
در بین نیروهای اپوزیسیون ایران، برسر این که ایران فردا باید کشوری دموکرات، آزاد و مردمی باشد وحدتنظر وجود دارد. اما اگر دوباره در ایران معترضان با قصد تغییر رژیم به خیابانها بیایند و تغییراتی یکباره رخ دهد، امنیت چهطور برقرار خواهد شد؟ در این شرایط مثلا جلوی دزدی و ناامنی احتمالی را چه نهادی یا چه سیستمی خواهد گرفت؟ آیا به این مسئله فکر کردید؟
این مسئلهایست که در کشورمان کلیدی است نه فقط به خاطر مسئله بسیار واضح حفظ نظم و حقوق که بخشی از آن دقیقا بستگی دارد به آن چیزی که در اولین سئوالتان پرسیدید. نقش فعالی که نیروهای انتظامی میتوانند در حفظ امنیت کشور داشته باشند. این یک مسئله کلیدیست نه فقط بهخاطر امنیت مرزی، بلکه بهخاطر امنیت درونی و اجتماعی. اما من معتقد هستم که در هر وهلهای که میخواهیم کار را آغاز کنیم، اگر در همان فاصله زمانی آنی نتوانیم یک دادگستری کاملا مستقل و قوی داشته باشیم، طبعا دستیابی به این حقوق و رعایت اصول و حفظ حقوق شهروندان کار مشکلیتری خواهد بود.
از هم اکنون حقوقدانان، قضات و افرادی که در این مورد تخصص دارند باید فکری اساسی کنند که چگونه میشود یک نهاد قضایی بسیار قوی و مستقل در کشور داشته باشیم. این یک امر بسیار کلیدی در هر مرحله است که از هم اکنون میتوان برای آن برنامهریزی کرد. ثانیا اینکه چگونه میتوان ضریبهای اطمینانی را برای جامعه ایجاد کرد، از لحاظ نقشی که جامعه مدنی در این مورد دارد، مسئله را بسیار مهمتر میکند.
مقصودم این است که بسیار فراتر از ساختارهای حکومتی یا اداری کشور، نقش جامعه به مفهوم نیروهایی که غیر دولتی هستند یا اصولا جامعه مدنی یک امر کلیدیست. آزادی مطبوعات، حق تشکیل سندیکاها، مسائلی که به حقوق زنان و به مسائلی که از این قبیل میپردازد، خیلی فراتر و حتی جدا از سیستم و نظام و قانون آن حکومت یا آن مملکت، ابزار کاری است که میتواند این ضمانتها را برای جامعه فراهم کند.
البته هر جامعهای که به شکل انفعالی با این قضیه برخورد کند، اغلب به این مسائل دست پیدا نمیکند. از این لحاظ باید جامعه ما به شکل بسیار فعال درجستوجوی این برنامهها باشد. در اصل اگر ما از ابتدا مشارکت نیروهای اجتماعی و سیاسی را در تمام امور مملکتی داشته باشیم و یک نظارت مستقیم از اول در کار دخالت داشته باشند، رعایت تمام این مسائل و تضمین تداومش، مسلما مستحکمتر و قویتر خواهد بود.
ساده بگویم، بیشترین ضریب حفظ آنچه به آن دست پیدا کردهایم، ارتباط مستقیمی دارد با میزان مشارکتی که مردم در کار خواهند داشت، حال چه توسط احزاب و نمایندگانشان و چه توسط خودشان، مشارکت کامل در تمام ارکان مختلف جامعه. ولی همان طور که گفتم مسئله دادگستری مستقل و قوی یک امر بسیار کلیدیست که شاید در گذشته هم میتوانست جلو خیلی از بحرانهایی را که در مملکت با آنها مواجه بودیم بگیرد. ولی حداقل اگر درس خوبی از تاریخ گرفته باشیم، باید بدانیم که هر حکومتی که قانونمند است، طبعا باید یک ساختار قانونی بسیار قوی داشته باشد. بدون آن مشکل است که بتوان قانون را حفظ کرد.
اخیرا در مصاحبهای از اسرائيل خواستهاید که به جای تهدید به حمله نظامی، به اپوزیسیون ایران کمک کند. این سخن کمی کلیست. لطفا درباره این پیشنهاد و کمک بیشتر توضیح دهید.
متاسفانه الان عدم شفافیت برنامه اتمی رژیم وضعیتی را بهوجود آورده که کشور ما میتواند بهزودی با خطر حمله نظامی مواجه شود. در محافلی که صحبت از جنگ و حمله به ایران است، همیشه کوشش کردهام راهکارهایی را به دنیا پیشنهاد کنم که تا آنجا که ممکن است از یک برخورد خصومتآمیز با کشورمان پرهیز شود. یعنی به جهانی که از یکطرف گفته است اگر دیپلماسی جواب نداد تنها چاره بعدیمان حمله به ایران است میخواهم بگویم شما این وسط یک چیز اساسی را فراموش کردهاید و آن هم خود مردم ایران هستند. مردم ایران بهترین نیرو برای مقابله با نظام خودشان هستند و تاکنون بدون کوچکترین پشتیبانی رفتند و این همه ریسک و خطر کردند. نمونه بارزش را هم در تمام این نهضتهای اخیر دیدهایم.
حال به جای این که شما به فکر حمله به ایران باشید، بیایید از مردم ایران حمایت کنید. از تمام نیروهایی که امروز در داخل ایران به عناوین مختلف فعالالیت میکنند و میخواهند در مقابله با این رژیم آینده خودشان را به دست خودشان بگیرند حمایت کنید. آیا این به صلاح نیست که از این ملت حمایت کنید تا این که بخواهید به کشور ما حمله نظامی کنید؟ در این بحث با دنیا مواجه هستم.
اگر مقصود از اپوزیسیون به مفهوم ساختارهای هماهنگی در خارج است، ما هیچ نیازی به کمک گرفتن از هیچ دولت خارجی نداریم. چون به اندازه کافی و به صورت بالقوه امکانات مالی در میان ایرانیان داخل و خارج وجود دارد که بتواند این هزینهها را بپردازد، بدون این که بخواهیم به یک کشور خارجی وابستگی پیدا کنیم. منتهی اگر قرار است دولت یا کشوری در حمایت از مردم ایران اقداماتی انجام دهد، هر امکاناتی که میتواند در اختیارشان باشد، باید در اختیار مردم ایران قرار گیرد. امیدوارم سخن من این طور تحریف نشود که مقصود من حمایت از اپوزیسیون است. مقصود من حمایت از نهضت مقابله و مخالفت مردم به مفهوم اپوزیسیون رژیم است. امیدوارم این نکته را برای شما روشن کرده باشم.
مصاحبه از: حسین کرمانی
تحریریه: جواد طالعی
نتایج تحقیقات جدیدی در دانشگاه هاروارد آمریکا نشان میدهد که نگاه مثبت به زندگی، خوشبینی، رضایت و احساس خوشبختی تأثیر بسزایی بر کاهش ابتلا به بیماریهای قلبی ـ عروقی میگذارد.
تا کنون بر روی تأثیر احساسات منفی مانند ترس، افسردگی، خشم و خصومت بر روی قلب تحقیقات زیادی انجام شده است. اما کمتر پژوهشی تمرکز خود را بر تأثیر ویژگیهای مثبت روانی بر روی سلامت قلب قرار داده است.
در نخستین پژوهش جامعی که در این مورد صورت گرفته پزشکان آمریکایی اثبات کردهاند که خصوصیات مثبت روانی و سلامت روان میزان سکتههای قلبی، بیماریهای قلبی و اختلالات قلبی ـ عروقی (کاردیو واسکولار) را کاهش میدهد.
دانشمندان در تیمی به سرپرستی جولیا بوئهم (Julia Boehm) و لارا کوبزانسکی (Laura Kubzansky) از دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد بر روی این زمینه تحقیق کرده و نتایج تحقیقات خود را در بولتن علمی مربوط به مسایل روانی (Psychological Bulletin) به چاپ رساندهاند.
بر اساس این نتایج و به نقل از انجمن قلب آمریکا، تنها در ایالات متحده روزانه بیش از ۲۲۰۰ نفر بر اثر پیامدهای ناشی از بیماریهای قلبی ـ عروقی از بین میروند.
بوئهم میگوید: «نبود دیدگاه منفی نسبت به زندگی به معنای وجود دیدگاه مثبت نسبت به آن نیست.»
به گفته او، عواملی مانند خوشبینی، رضایت و خوشبختی صرف نظر از سن بیمار باعث کاهش ریسک ابتلا به بیماریهای قلبی ـ عروقی میشود.»
کاهش ۵۰ درصدی احتمال بروز بیماری قلبی
بر پایه نتایج تیم تحقیقاتی دانشگاه هاروارد، در افراد خوشبین در قیاس با افرادی که دیدگاهی منفی نسبت به زندگی دارند میزان متوسط احتمال ابتلا به بیماری قلبی ۵۰ درصد کاهش نشان میدهد.
نتیجهای دیگر که از این تحقیقات به دست آمده حاکی از آن است که افراد برخوردار از نگاه مثبت به زندگی، رفتار سالمتری در برخوردهای روزانه از خود نشان میدهند. آنها به طور طبیعی تمایل بیشتری به تحرک و غذاهای سالم دارند و از خواب راحت برخوردارند.
همین رفتار نیز به نوبه خود به عملکرد بیولوژیکی بهتر میانجامد، عملکردهایی مانند فشار خون پایینتر، چربی خون و وزن طبیعیتر.
جولیا بوئهم، سرپرست تیم تحقیقاتی دانشگاه هاروارد میگوید: «نتایج پژوهشهای ما حاکی از آن است که تقویت روان به شدت امکان ابتلا به بیماریهای قلبی و همچنین اختلالات روانی را پایین میآورد.»
قرار است تحقیقات در این زمینه در آینده نیز ادامه یابد.
در نخستین پژوهش جامعی که در این مورد صورت گرفته پزشکان آمریکایی اثبات کردهاند که خصوصیات مثبت روانی و سلامت روان میزان سکتههای قلبی، بیماریهای قلبی و اختلالات قلبی ـ عروقی (کاردیو واسکولار) را کاهش میدهد.
دانشمندان در تیمی به سرپرستی جولیا بوئهم (Julia Boehm) و لارا کوبزانسکی (Laura Kubzansky) از دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد بر روی این زمینه تحقیق کرده و نتایج تحقیقات خود را در بولتن علمی مربوط به مسایل روانی (Psychological Bulletin) به چاپ رساندهاند.
بر اساس این نتایج و به نقل از انجمن قلب آمریکا، تنها در ایالات متحده روزانه بیش از ۲۲۰۰ نفر بر اثر پیامدهای ناشی از بیماریهای قلبی ـ عروقی از بین میروند.
بوئهم میگوید: «نبود دیدگاه منفی نسبت به زندگی به معنای وجود دیدگاه مثبت نسبت به آن نیست.»
به گفته او، عواملی مانند خوشبینی، رضایت و خوشبختی صرف نظر از سن بیمار باعث کاهش ریسک ابتلا به بیماریهای قلبی ـ عروقی میشود.»
کاهش ۵۰ درصدی احتمال بروز بیماری قلبی
بر پایه نتایج تیم تحقیقاتی دانشگاه هاروارد، در افراد خوشبین در قیاس با افرادی که دیدگاهی منفی نسبت به زندگی دارند میزان متوسط احتمال ابتلا به بیماری قلبی ۵۰ درصد کاهش نشان میدهد.
نتیجهای دیگر که از این تحقیقات به دست آمده حاکی از آن است که افراد برخوردار از نگاه مثبت به زندگی، رفتار سالمتری در برخوردهای روزانه از خود نشان میدهند. آنها به طور طبیعی تمایل بیشتری به تحرک و غذاهای سالم دارند و از خواب راحت برخوردارند.
همین رفتار نیز به نوبه خود به عملکرد بیولوژیکی بهتر میانجامد، عملکردهایی مانند فشار خون پایینتر، چربی خون و وزن طبیعیتر.
جولیا بوئهم، سرپرست تیم تحقیقاتی دانشگاه هاروارد میگوید: «نتایج پژوهشهای ما حاکی از آن است که تقویت روان به شدت امکان ابتلا به بیماریهای قلبی و همچنین اختلالات روانی را پایین میآورد.»
قرار است تحقیقات در این زمینه در آینده نیز ادامه یابد.
دور آینده مذاکرات هستهای به پایان ماه مه موکول شده است. اسرائیل این را یک "فرصت" برای ایران دانسته است. وزیر دفاع اسرائیل قصد دارد ناخشنودی دولت خود را به آمریکا ابلاغ کند.
سران اسرائیل آشکارا گفتهاند که از روند مذاکرات اخیر ایران با قدرتهای بزرگ در استانبول، خرسند نیستند. اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، در همین رابطه اظهار داشت که دولت او هرگز "تضمین" نداده است که در زمان جریان مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی و قدرتهای بزرگ، موسوم به گروه ۵ به علاوه یک، به ایران حمله نکند.
شبکه ده تلويزيون اسرائيل شامگاه یکشنبه (۱۵ آوریل) گزارشی درباره تدارکات نيروی هوايی اسرائيل برای حمله نظامی به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی ايران پخش کرد. در گزارش مزبور گفته شد که اگر تلاشهای سياسی جهانی برای وادار کردن ايران به تغيير مسير برنامه هستهای اين کشور نتیجهبخش نباشد و نخست وزير اسرائيل سرانجام گزينه نظامی را انتخاب کند، جنگندههای نيروی هوايی اسرائيل وارد عمل خواهند شد.
محافل افراطی در اسرائیل دور تازه مذاکرات هستهای را پیشرفتی برای جمهوری اسلامی ارزیابی کرده، از دولت اسرائیل خواستهاند که به روند سیاسی دل خوش نکند و تا دیر نشده در برابر خطر "ایرانی مجهز به سلاح هستهای" اقدام کند. اهود باراک که به زودی از امریکا دیدن میکند، حامل همین پیام برای سران ایالات متحده خواهد بود.
جمهوری اسلامی ادامهدهندهی "آلمان نازی"
روز چهارشنبه (۱۸ آوریل) به مناسبت روز بزرگداشت قربانیان هولوکاست، سران اسرائیل بر ضرورت مقابله با تهدیدات ایران تأکید کردند و آن را مبرمترین وظیفه کشور خود دانستند.
بنیامین نتانیاهو ضمن مقایسه جمهوری اسلامی ایران با آلمان نازی گفت که سران ایران به دنبال نابودی اسرائیل هستند و این وظیفه جامعه جهانی است که از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری کند. او گفت که ایران به دنبال نابودی اسرائیل است و به همین خاطر با سرسختی و جدیت تولید بمب هستهای را دنبال میکند که "اسرائیل هدف اصلی آن خواهد بود".
آقای نتانیاهو همچنین گفت: «جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای وظیفه جامعه جهانی، و قبل از همه وظیفه دولت اسرائیل است.»
شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل نیز در سخنرانی خود گفت که ایران امروزه همان هدفی را دنبال میکند که شش دهه پیش رژیم آلمان نازی دنبال میکرد. آنها موفق شدند که ۶ میلیون یهودی را به قتل برسانند، امروز جامعه جهانی باید از گذشته درس بگیرد و از بروز فاجعهای دیگر برای یهودیان جلوگیری کند.
رئیس جمهور اسرائیل گفت که ایران تنها خطری برای اسرائيل نیست، بلکه "کانون خطر برای صلح جهانی و مرکز تروریسم است".
"فرصتی گرانبها برای ایران"
در گفتههای سران اسرائیل در سالگرد یادبود قربانیان فاجعه هولوکاست، ناخرسندی آنها از مذاکرات اخیر ایران با قدرتهای جهانی (موسوم به گروه ۵ به اضافه یک) آشکار است. این نارضایتی عمدتا از جانب جناحهای افراطی در اسرائیل بیان میشود و به رسانههای جمعی نیز راه یافته است.
دور آخر مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ روز شنبه ۲۶ فروردین ماه ( ۱۴ آوریل) در استانبول ترکیه برگزار شد. کاترین اشتون، سرپرست روابط خارجی اتحادیه اروپا، از طرف گروههای مذاکرهکننده با ایران، ابراز داشت که به نظر او دور تازه گفتوگوها در استانبول نتایجی "مثبت و سازنده" داشته است. سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران از روند "موفقیتآمیز" مذاکرات ابراز رضایت کرد.
خانم اشتون اطلاع داد که دور بعدی مذاکرات در ۲۳ ماه مه ( سوم خرداد) در بغداد توافق شده است.
سران اسرائیل این را یک "فرصت" برای ایران دانستند. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در جریان نشستی با جوزف لیبرمن، از سناتورهای مستقل در کنگره آمریکا، گفت: «نخستین برداشت من این است که به ایران یک جایزه دادهاید. به این کشور پنج هفته وقت دادهاید تا با خیال راحت و بدون هیچگونه محدودیتی به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد.»
نخست وزیر اسرائیل خواستار قاطعیت بیشتر در برابر ایران شد و گفت: «ایران باید گامهایی فوری بردارد. ابتدا تمامی فعالیتهای غنیسازی را متوقف کند و تمامی تجهیزات مربوط به غنیسازی و فعالیتهای هستهای را در قم تعطیل کند. من فکر میکنم به بزرگترین حامی تروریسم نباید فرصت ساخت بمب اتمی داده شود. »
سران ایالات متحده با احتیاط از پیشرفت مذاکرات ابراز خشنودی کردند. باراک اوباما، در واکنش تلویحی به انتقاد نتانیاهو گفت: «تنها چيزی که به ايران داده شده است، تحريمهای سخت بوده است و اگر ايران در تمکين به خواسته جهانی در برنامه هستهای خود جديت بيشتر نشان ندهد، تحريمهای بيشتری نيز در انتظار ايران خواهد بود.»
اعمال "شدیدترین تحریمها"
دولتمردان ایالات متحده اعتقاد دارند که زمان به نفع ایران نیست. آنها بیش از هر چیز به انزوای روزافزون ایران و هم چنین به تأثیر روزافزون فشارهای شدید اقتصادی تکیه میکنند.
بنا به درخواست سنای آمریکا، این کشور به زودی اقدامات تحریمی شدیدتری علیه ایران اعلام خواهد کرد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا تصریح کرد که همزمان با ادامه مذاکرات هستهای، تحریمها نیز علیه ایران ادامه خواهد داشت.
در همین راستا ویلی سوندال وزیر خارجه دانمارک، که ریاست دورهای اتحادیه اروپا را برعهده دارد، گفت که هیچ برنامهای برای کاهش تحریمهای اعمال شده علیه ایران وجود ندارد. وی افزود: تا زمانی که ایران با گامهای جدی نگرانی جامعه بینالمللی را نسبت به برنامههای اتمیاش برطرف نکند، تغییری در تحریمها علیه این کشور صورت نخواهد گرفت.
آخر ماه ژوئن ایالات متحده قرار است تحریمهای خود راعلیه "بانک مرکزی ایران" به مرحله اجرا در آورد. همچنین از اول ماه ژوئیه تحریمهای وسیع نفتی اتحادیه اروپا انجام میگیرد. به نظر کارشناسان، غرب مصمم است مناقشه هستهای ایران را با توسل به فشارهای دیپلماتیک حل کند و تحریمهای اقتصادی مهمترین اهرم این فشار است.
شبکه ده تلويزيون اسرائيل شامگاه یکشنبه (۱۵ آوریل) گزارشی درباره تدارکات نيروی هوايی اسرائيل برای حمله نظامی به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی ايران پخش کرد. در گزارش مزبور گفته شد که اگر تلاشهای سياسی جهانی برای وادار کردن ايران به تغيير مسير برنامه هستهای اين کشور نتیجهبخش نباشد و نخست وزير اسرائيل سرانجام گزينه نظامی را انتخاب کند، جنگندههای نيروی هوايی اسرائيل وارد عمل خواهند شد.
محافل افراطی در اسرائیل دور تازه مذاکرات هستهای را پیشرفتی برای جمهوری اسلامی ارزیابی کرده، از دولت اسرائیل خواستهاند که به روند سیاسی دل خوش نکند و تا دیر نشده در برابر خطر "ایرانی مجهز به سلاح هستهای" اقدام کند. اهود باراک که به زودی از امریکا دیدن میکند، حامل همین پیام برای سران ایالات متحده خواهد بود.
جمهوری اسلامی ادامهدهندهی "آلمان نازی"
روز چهارشنبه (۱۸ آوریل) به مناسبت روز بزرگداشت قربانیان هولوکاست، سران اسرائیل بر ضرورت مقابله با تهدیدات ایران تأکید کردند و آن را مبرمترین وظیفه کشور خود دانستند.
بنیامین نتانیاهو ضمن مقایسه جمهوری اسلامی ایران با آلمان نازی گفت که سران ایران به دنبال نابودی اسرائیل هستند و این وظیفه جامعه جهانی است که از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری کند. او گفت که ایران به دنبال نابودی اسرائیل است و به همین خاطر با سرسختی و جدیت تولید بمب هستهای را دنبال میکند که "اسرائیل هدف اصلی آن خواهد بود".
آقای نتانیاهو همچنین گفت: «جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای وظیفه جامعه جهانی، و قبل از همه وظیفه دولت اسرائیل است.»
شیمون پرز، رئیس جمهور اسرائیل نیز در سخنرانی خود گفت که ایران امروزه همان هدفی را دنبال میکند که شش دهه پیش رژیم آلمان نازی دنبال میکرد. آنها موفق شدند که ۶ میلیون یهودی را به قتل برسانند، امروز جامعه جهانی باید از گذشته درس بگیرد و از بروز فاجعهای دیگر برای یهودیان جلوگیری کند.
رئیس جمهور اسرائیل گفت که ایران تنها خطری برای اسرائيل نیست، بلکه "کانون خطر برای صلح جهانی و مرکز تروریسم است".
"فرصتی گرانبها برای ایران"
در گفتههای سران اسرائیل در سالگرد یادبود قربانیان فاجعه هولوکاست، ناخرسندی آنها از مذاکرات اخیر ایران با قدرتهای جهانی (موسوم به گروه ۵ به اضافه یک) آشکار است. این نارضایتی عمدتا از جانب جناحهای افراطی در اسرائیل بیان میشود و به رسانههای جمعی نیز راه یافته است.
دور آخر مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ روز شنبه ۲۶ فروردین ماه ( ۱۴ آوریل) در استانبول ترکیه برگزار شد. کاترین اشتون، سرپرست روابط خارجی اتحادیه اروپا، از طرف گروههای مذاکرهکننده با ایران، ابراز داشت که به نظر او دور تازه گفتوگوها در استانبول نتایجی "مثبت و سازنده" داشته است. سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران از روند "موفقیتآمیز" مذاکرات ابراز رضایت کرد.
خانم اشتون اطلاع داد که دور بعدی مذاکرات در ۲۳ ماه مه ( سوم خرداد) در بغداد توافق شده است.
سران اسرائیل این را یک "فرصت" برای ایران دانستند. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در جریان نشستی با جوزف لیبرمن، از سناتورهای مستقل در کنگره آمریکا، گفت: «نخستین برداشت من این است که به ایران یک جایزه دادهاید. به این کشور پنج هفته وقت دادهاید تا با خیال راحت و بدون هیچگونه محدودیتی به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد.»
نخست وزیر اسرائیل خواستار قاطعیت بیشتر در برابر ایران شد و گفت: «ایران باید گامهایی فوری بردارد. ابتدا تمامی فعالیتهای غنیسازی را متوقف کند و تمامی تجهیزات مربوط به غنیسازی و فعالیتهای هستهای را در قم تعطیل کند. من فکر میکنم به بزرگترین حامی تروریسم نباید فرصت ساخت بمب اتمی داده شود. »
سران ایالات متحده با احتیاط از پیشرفت مذاکرات ابراز خشنودی کردند. باراک اوباما، در واکنش تلویحی به انتقاد نتانیاهو گفت: «تنها چيزی که به ايران داده شده است، تحريمهای سخت بوده است و اگر ايران در تمکين به خواسته جهانی در برنامه هستهای خود جديت بيشتر نشان ندهد، تحريمهای بيشتری نيز در انتظار ايران خواهد بود.»
اعمال "شدیدترین تحریمها"
دولتمردان ایالات متحده اعتقاد دارند که زمان به نفع ایران نیست. آنها بیش از هر چیز به انزوای روزافزون ایران و هم چنین به تأثیر روزافزون فشارهای شدید اقتصادی تکیه میکنند.
بنا به درخواست سنای آمریکا، این کشور به زودی اقدامات تحریمی شدیدتری علیه ایران اعلام خواهد کرد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا تصریح کرد که همزمان با ادامه مذاکرات هستهای، تحریمها نیز علیه ایران ادامه خواهد داشت.
در همین راستا ویلی سوندال وزیر خارجه دانمارک، که ریاست دورهای اتحادیه اروپا را برعهده دارد، گفت که هیچ برنامهای برای کاهش تحریمهای اعمال شده علیه ایران وجود ندارد. وی افزود: تا زمانی که ایران با گامهای جدی نگرانی جامعه بینالمللی را نسبت به برنامههای اتمیاش برطرف نکند، تغییری در تحریمها علیه این کشور صورت نخواهد گرفت.
آخر ماه ژوئن ایالات متحده قرار است تحریمهای خود راعلیه "بانک مرکزی ایران" به مرحله اجرا در آورد. همچنین از اول ماه ژوئیه تحریمهای وسیع نفتی اتحادیه اروپا انجام میگیرد. به نظر کارشناسان، غرب مصمم است مناقشه هستهای ایران را با توسل به فشارهای دیپلماتیک حل کند و تحریمهای اقتصادی مهمترین اهرم این فشار است.
هند یک موشک قارهپیمای ساخت خود را با موفقیت آزمایش کرد. این موشک قادر است سلاح اتمی حمل کند. یک سخنگوی وزارت دفاع این کشور از موفقیت "صد در صد" این آزمایش و "برآورده شدن همهی هدفهای آن" سخن گفت.
هند، قدرت اتمی جنوب آسیا، روز پنجشنبه (۱۹ آوریل/۳۱ فروردین) موشک دوربرد تازهای را آزمایش کرد که قادر است سلاح اتمی حمل کند. به گفتهی مقامات مسئول ساخت فنآوری نظامی هند، این آزمایش کاملا موفقیتآمیز بوده است.
یک سخنگوی نهاد یادشده در وزارت دفاع هند گفت که این آزمایش "صد در صد" موفقیتآمیز بوده و به "همهی هدفها و پارامترهای" این ماموریت دست یافته است. این موشک از نوع "آگنی ۵" است. "آگنی" در زبان هندی به معنای آتش است.
"رویدادی تاریخی" برای هند
این موشک که ۱۷ متر طول، ۵۰ تن وزن و ۶۴۰۰ کیلومتر برد دارد، نه تنها میتواند همهی خاک هند و چین را درنوردد، بلکه همچنین قادر است به هدفهایی در اروپا و خاورمیانه برسد. این موشک در ساعات بامدادی روز پنجشنبه از جزیرهای واقع در نزدیکی سواحل شرقی هند پرتاب شد.
پس از پرتاب موشک، و. کی. ساراوات، رئيس صنایع موشکسازی هند، به خبرگزاری این کشور گفت: «من پرتاب موفقیتآمیز آگنی ۵ را اعلام میکنم، رویدادی تاریخی که کشور ما به آن در حوزهی فنآوری موشکی افتخار میکند.»
سخنگوی امبیل کوریان آنتونی، وزیر دفاع هند، نیز از قول او گفت که این آزمایش "کاملا موفقیتآمیز" بوده و "نقطهی عطف پراهمیتی در برنامهی موشکی هند" بهشمار میرود. مانموهان سینگ، نخست وزیر هند، به مقامات و دانشمندان برنامهی موشکی این کشور برای این موفقیت تبریک گفت.
قرار بود این موشک شامگاه چهارشنبه پرتاب شود، ولی پرتاب آن به دلیل بدی هوا به تعویق افتاد.
عضو جدید باشگاه قدرتهای بزرگ
آزمایش موفقیتآمیز این موشک قارهپیما نشاندهندهی پیشرفت مهمی برای قدرت اتمی هند است که در حال حاضر در زمینهی تسلیحاتی و مدرنیزه کردن نیروهای نظامی خود سرمایهگذاری زیادی میکند.
این امر بویژه با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک چین در زمینهی سیستم موشکی، برای هند از اهمیت زیادی برخوردار است. به گفتهی کارشناسان، موشک دوربرد هند قادر است به هر هدفی در چین و قارهی آسیا برسد. البته مقامات هند تاکید کردهاند که این موشک خصلت تهاجمی ندارد، بلکه دارای جنبهی ارعابآمیز است.
طبق اطلاعات موثقی که در دست است، تا کنون فقط پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل یعنی آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا دارای موشکهای بالیستیکی قارهپیما با برد هزاران کیلومتر بودند. اکنون با این آزمایش، هند نیز به این باشگاه قدرتهای نظامی بزرگ میپیوندد.
"آگنی" نامی برای یک سری از موشکهای هندی است که از سال ۱۹۸۳ در چارچوب برنامهی موشکی این کشور تولید میشود. نسل اول این موشکها، یعنی موشکهای آگنی ۱ و اگنی ۲ در رابطه با اختلافات با همسایهی این کشور پاکستان ساخته شد. بعدها انواع دیگری از این موشک ساخته شد که دارای برد بیشتری بودند و چین را مورد نظر داشتند.
یک سخنگوی نهاد یادشده در وزارت دفاع هند گفت که این آزمایش "صد در صد" موفقیتآمیز بوده و به "همهی هدفها و پارامترهای" این ماموریت دست یافته است. این موشک از نوع "آگنی ۵" است. "آگنی" در زبان هندی به معنای آتش است.
"رویدادی تاریخی" برای هند
این موشک که ۱۷ متر طول، ۵۰ تن وزن و ۶۴۰۰ کیلومتر برد دارد، نه تنها میتواند همهی خاک هند و چین را درنوردد، بلکه همچنین قادر است به هدفهایی در اروپا و خاورمیانه برسد. این موشک در ساعات بامدادی روز پنجشنبه از جزیرهای واقع در نزدیکی سواحل شرقی هند پرتاب شد.
پس از پرتاب موشک، و. کی. ساراوات، رئيس صنایع موشکسازی هند، به خبرگزاری این کشور گفت: «من پرتاب موفقیتآمیز آگنی ۵ را اعلام میکنم، رویدادی تاریخی که کشور ما به آن در حوزهی فنآوری موشکی افتخار میکند.»
سخنگوی امبیل کوریان آنتونی، وزیر دفاع هند، نیز از قول او گفت که این آزمایش "کاملا موفقیتآمیز" بوده و "نقطهی عطف پراهمیتی در برنامهی موشکی هند" بهشمار میرود. مانموهان سینگ، نخست وزیر هند، به مقامات و دانشمندان برنامهی موشکی این کشور برای این موفقیت تبریک گفت.
قرار بود این موشک شامگاه چهارشنبه پرتاب شود، ولی پرتاب آن به دلیل بدی هوا به تعویق افتاد.
عضو جدید باشگاه قدرتهای بزرگ
آزمایش موفقیتآمیز این موشک قارهپیما نشاندهندهی پیشرفت مهمی برای قدرت اتمی هند است که در حال حاضر در زمینهی تسلیحاتی و مدرنیزه کردن نیروهای نظامی خود سرمایهگذاری زیادی میکند.
این امر بویژه با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک چین در زمینهی سیستم موشکی، برای هند از اهمیت زیادی برخوردار است. به گفتهی کارشناسان، موشک دوربرد هند قادر است به هر هدفی در چین و قارهی آسیا برسد. البته مقامات هند تاکید کردهاند که این موشک خصلت تهاجمی ندارد، بلکه دارای جنبهی ارعابآمیز است.
طبق اطلاعات موثقی که در دست است، تا کنون فقط پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل یعنی آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا دارای موشکهای بالیستیکی قارهپیما با برد هزاران کیلومتر بودند. اکنون با این آزمایش، هند نیز به این باشگاه قدرتهای نظامی بزرگ میپیوندد.
"آگنی" نامی برای یک سری از موشکهای هندی است که از سال ۱۹۸۳ در چارچوب برنامهی موشکی این کشور تولید میشود. نسل اول این موشکها، یعنی موشکهای آگنی ۱ و اگنی ۲ در رابطه با اختلافات با همسایهی این کشور پاکستان ساخته شد. بعدها انواع دیگری از این موشک ساخته شد که دارای برد بیشتری بودند و چین را مورد نظر داشتند.
عراق روز پنجشنبه (۱۹ آوریل/۳۱ فروردین) بار دیگر شاهد انفجارهای خونین بود. در پنج ایالت این کشور سوءقصدهایی روی داد که به گفتهی پلیس و شاهدان عینی، دستکم ۳۰ کشته و ۶۰ مجروح برجای گذاشته است.
مجید امین، وزیر بهداشت عراق، از کسانی است که از سوءقصد جان سالم بهدر بردهاند. خبرگزاریهای عراق گزارش دادند که ۵ تن از محافظان وی در جریان انفجار خودرویی در نزدیکی آنان در بغداد مجروح شدهاند.
در کرکوک خودرویی انباشته از مواد منفجره در نزدیکی یک پاسگاه پلیس منفجر شد. به گفتهی مقامات عراق در جریان این انفجار ۴ پلیس عراقی جان باختهاند.
در شهر رمادی واقع در غرب عراق نیز دو انفجار پی در پی در دو نقطهی مختلف به کشته شدن ۸ پلیس و غیرنظامی منجر گردید.
در شمال شهر بعقوبه یک سوءقصدکنندهی انتحاری خود را در برابر خانهی یکی از افسران نیروهای امنیت ملی عراق منفجر کرد و به همراه خود یک غیرنظامی را به کام مرگ کشاند.
به گفتهی وزارت کشور عراق، در بغداد منطقهی شیعهنشین پایتخت هدف سوءقصد بوده است. مواد منفجرهای که در خودروها جاسازی شده بود، پیش از ظهر روز پنجشنبه (۱۹ آوریل/۳۱ فروردین) تقریبا بهطور همزمان منفجر شد و ۱۱ قربانی گرفت.
به گفتهی پلیس و نیروهای امداد عراق، سه تن نیز در شهر سامره واقع در شمال بغداد کشته شدهاند.
پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در اواخر دسامبر سال ۲۰۱۱، در دولت عراق نبرد قدرت آشکاری میان شیعیان و سنیان درگرفته است. در پی آن، شمار سوءقصدهای تروریستی نیز در عراق آشکارا افزایش یافته است.
در کرکوک خودرویی انباشته از مواد منفجره در نزدیکی یک پاسگاه پلیس منفجر شد. به گفتهی مقامات عراق در جریان این انفجار ۴ پلیس عراقی جان باختهاند.
در شهر رمادی واقع در غرب عراق نیز دو انفجار پی در پی در دو نقطهی مختلف به کشته شدن ۸ پلیس و غیرنظامی منجر گردید.
در شمال شهر بعقوبه یک سوءقصدکنندهی انتحاری خود را در برابر خانهی یکی از افسران نیروهای امنیت ملی عراق منفجر کرد و به همراه خود یک غیرنظامی را به کام مرگ کشاند.
به گفتهی وزارت کشور عراق، در بغداد منطقهی شیعهنشین پایتخت هدف سوءقصد بوده است. مواد منفجرهای که در خودروها جاسازی شده بود، پیش از ظهر روز پنجشنبه (۱۹ آوریل/۳۱ فروردین) تقریبا بهطور همزمان منفجر شد و ۱۱ قربانی گرفت.
به گفتهی پلیس و نیروهای امداد عراق، سه تن نیز در شهر سامره واقع در شمال بغداد کشته شدهاند.
پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در اواخر دسامبر سال ۲۰۱۱، در دولت عراق نبرد قدرت آشکاری میان شیعیان و سنیان درگرفته است. در پی آن، شمار سوءقصدهای تروریستی نیز در عراق آشکارا افزایش یافته است.
جمهوری آذربايجان: برخی از بازداشتی های عضو القاعده در ايران آموزش ديده اند
دولت آذربايجان ايران می گويد، افرادی که اخيرا در عمليات گسترده ضد تروريستی وزارت امنيت ملی اين کشور بازداشت شده اند، عضو شاخه ای از شبکه القاعده هستند و برخی از آنها در ايران آموزش ديده اند.
وزارت امنيت ملی آذربايجان روز چهارشنبه طی بيانيه ای اعلام کرد، عمليات ضد تروريستی نيروهای امنيتی در ۱۹ فروردين که منجر به کشته شدن يک سرهنگ وزارت امنيت ملی شد، با بازداشت ۱۷ عضو يک گروه تروريستی به رهبری شخصی بنام «وقار پاداراف» خاتمه يافت و تحقيقات و بازپرسی های بعمل امده نشان می دهد که تعدادی از اعضای اين گروه در سوريه و ايران آموزش ديده اند.
بنا بر گزارش وزارت امنيت ملی آذربايجان، وقار پاداراف رهبر و تشکيل دهنده شبکه تروريستی وابسته به شاخه «جهاد اسلامی گروه القاعده» از اواسط تابستان سال گذشته يک شبکه تروريستی در آذربايجان سازماندهی و اعضای آن را برای اموزشهای «نظامی و اعتقادی» به سوريه و ايران فرستاده است.
شبکه تلويزيونی«اسپيس» آذربايجان نيز عصر روز چهارشنبه اعترافاتی از اعضای بازداشت شده اين گروه منتشر کرد. اين افراد درباره انچه که «عمليات جهادی برای ايجاد دولتی اسلامی» عنوان می کردند درباره نحوه شکل گيری اين شبکه و برنامه های خود توضيح دادند. اين گروه همچنين درباره ارتباط رئيس اين گروه، پاداراف، با اعضای القاعده در جمهوری داغستان روسيه توضيح دادند و گفتند که سلاح و تجهيزات نظامی اين شبکه از داغستان وارد آذربايجان شده است.
بنا به گزارش وزارت امنيت ملی، تعدادی از افراد اين گروه در عملياتهايی عليه نيروهای خارجی در افغانستان نيز حضور داشته اند.
در اين گزارش توضيح بيشتری درباره افرادی که در ايران آموزش ديده اند، داده نشده است.
در گزارش ياد شده نام ۱۷ نفر از بازداشت شدگان ذکر شده است که همگی شهروند آذربايجان هستند. هنوز سفارت ايران در آذربايجان و مقامات ايران به بيانيه وزارت امنيت ملی آذربايجان واکنش نشان نداده اند.
آذربايجان طی دو ماه گذشته ۲۴ نفر را به اتهام همکاری و جاسوسی برای سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات ايران بازداشت کرده است. ايران اين اتهمات را بی اساس ناميده است.
اخيرا روابط ايران و آذربايجان دچار تنشهای روزافزون شده است.
چندی پيش مجله «فارن پالسی» نيز طی گزارشی از تحويل يک پايگاه هوايی آذربايجان به اسرائيل خبر داده بود که دولت آذربايجان به شدت آن را رد کرد.
بهمنماه سال گذشته نيز، وزارت خارجه ايران بيانيهای منتشر کرد با اين محتوی که برخی از «تروريستهای مرتبط با ترور دانشمندان هستهای ايران» در جمهوری آذربايجان «تردد» داشته و اين افراد از «برخی تسهيلات» برای «همکاری» با «شبکههای جاسوسی اسرائيل» و «سفر به اسرائيل» برخوردار هستند.
روز گذشته وزارت اطلاعات دولت جمهوری اسلامی ايران نيز که چندی پيش در بيانيه ای اعلام کرده بود شماری از افراد مرتبط با اسرائيل را دستگير کرده، طی بيانيه ای تکميلی اضافه کرد، بيش از ۱۵ تن را دستگير کرده است و بازداشت شدگان به ارتباط با موساد اعتراف کرده اند.
در بخشی از اين بيانيه وزارت اطلاعات همچنين بدون نام بردن از کشوری خاص، از «کشف يک پايگاه جاسوسی - عملياتی در يکی از کشورهای همسايه» خبر داده و گفت که اين پايگاه عامل دست و برای استفاده موساد بوده است.
دولت ايران چندين بار بصورت رسمی ترور دانشمندان هسته ای اش را به عاملين موساد که از «کمک دولت آذربايجان» برخوردارند نسبت داده است. آذربايجان اين ادعاها را «افترا» ناميده است.
وزارت امنيت ملی آذربايجان روز چهارشنبه طی بيانيه ای اعلام کرد، عمليات ضد تروريستی نيروهای امنيتی در ۱۹ فروردين که منجر به کشته شدن يک سرهنگ وزارت امنيت ملی شد، با بازداشت ۱۷ عضو يک گروه تروريستی به رهبری شخصی بنام «وقار پاداراف» خاتمه يافت و تحقيقات و بازپرسی های بعمل امده نشان می دهد که تعدادی از اعضای اين گروه در سوريه و ايران آموزش ديده اند.
بنا بر گزارش وزارت امنيت ملی آذربايجان، وقار پاداراف رهبر و تشکيل دهنده شبکه تروريستی وابسته به شاخه «جهاد اسلامی گروه القاعده» از اواسط تابستان سال گذشته يک شبکه تروريستی در آذربايجان سازماندهی و اعضای آن را برای اموزشهای «نظامی و اعتقادی» به سوريه و ايران فرستاده است.
شبکه تلويزيونی«اسپيس» آذربايجان نيز عصر روز چهارشنبه اعترافاتی از اعضای بازداشت شده اين گروه منتشر کرد. اين افراد درباره انچه که «عمليات جهادی برای ايجاد دولتی اسلامی» عنوان می کردند درباره نحوه شکل گيری اين شبکه و برنامه های خود توضيح دادند. اين گروه همچنين درباره ارتباط رئيس اين گروه، پاداراف، با اعضای القاعده در جمهوری داغستان روسيه توضيح دادند و گفتند که سلاح و تجهيزات نظامی اين شبکه از داغستان وارد آذربايجان شده است.
بنا به گزارش وزارت امنيت ملی، تعدادی از افراد اين گروه در عملياتهايی عليه نيروهای خارجی در افغانستان نيز حضور داشته اند.
در اين گزارش توضيح بيشتری درباره افرادی که در ايران آموزش ديده اند، داده نشده است.
در گزارش ياد شده نام ۱۷ نفر از بازداشت شدگان ذکر شده است که همگی شهروند آذربايجان هستند. هنوز سفارت ايران در آذربايجان و مقامات ايران به بيانيه وزارت امنيت ملی آذربايجان واکنش نشان نداده اند.
آذربايجان طی دو ماه گذشته ۲۴ نفر را به اتهام همکاری و جاسوسی برای سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات ايران بازداشت کرده است. ايران اين اتهمات را بی اساس ناميده است.
اخيرا روابط ايران و آذربايجان دچار تنشهای روزافزون شده است.
چندی پيش مجله «فارن پالسی» نيز طی گزارشی از تحويل يک پايگاه هوايی آذربايجان به اسرائيل خبر داده بود که دولت آذربايجان به شدت آن را رد کرد.
بهمنماه سال گذشته نيز، وزارت خارجه ايران بيانيهای منتشر کرد با اين محتوی که برخی از «تروريستهای مرتبط با ترور دانشمندان هستهای ايران» در جمهوری آذربايجان «تردد» داشته و اين افراد از «برخی تسهيلات» برای «همکاری» با «شبکههای جاسوسی اسرائيل» و «سفر به اسرائيل» برخوردار هستند.
روز گذشته وزارت اطلاعات دولت جمهوری اسلامی ايران نيز که چندی پيش در بيانيه ای اعلام کرده بود شماری از افراد مرتبط با اسرائيل را دستگير کرده، طی بيانيه ای تکميلی اضافه کرد، بيش از ۱۵ تن را دستگير کرده است و بازداشت شدگان به ارتباط با موساد اعتراف کرده اند.
در بخشی از اين بيانيه وزارت اطلاعات همچنين بدون نام بردن از کشوری خاص، از «کشف يک پايگاه جاسوسی - عملياتی در يکی از کشورهای همسايه» خبر داده و گفت که اين پايگاه عامل دست و برای استفاده موساد بوده است.
دولت ايران چندين بار بصورت رسمی ترور دانشمندان هسته ای اش را به عاملين موساد که از «کمک دولت آذربايجان» برخوردارند نسبت داده است. آذربايجان اين ادعاها را «افترا» ناميده است.
نتانیاهو: کسانی که تهدید ایران را انکار می کنند از هولوکاست درس نگرفته اند
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در مراسم یادبود قربانیان «هولوکاست» با انتقاد از برنامه هسته ای ایران گفت: «کسانی که تهدید ایران برای نابودی موجودیت اسرائیل را انکار می کنند از هالوکاست درس نگرفته اند.»
در روزی که اسرائيل آيين های ساليانه گراميداشت ياد قربانيان هولوکاست، «کشتار شش ميليون يهودی اروپايی» در سال های سلطه هيتلر بر بخش هايی از اروپا را برگزار می کند، سران اسرائيل بار ديگر مدعی شده اند که اگر جلوی برنامه هسته ای ايران گرفته نشود، ممکن است يهوديان دوباره مانند زمان هيتلر قتل عام شوند و فاجعه هولوکاست تکرار گردد.
بنيامين نتانياهو که سخنران اصلی آيين گشايش قربانيان هولوکاست در موزه «يد و شم» در اورشليم بود، با تأکيد بر اينکه «وظيفه جامعه جهانی جلوگيری از برنامه هسته ای ايران است»، گفت: «تضمين آينده يک ضرورت است؛ يادبود هولوکاست تنها يک امر تشريفاتی نيست و ما هرگز سر خود را (مانند کبک) در برف فرو نکرده و خويش را گول نمی زنيم».
آقای نتانياهو مدعی شد: «ملت يهودی همچنان با خطری که موجوديت و حيات و بقای آن را تهديد می کند، روبروست».
به نظر می رسيد که آقای نتانياهو دراين سخنان، بار ديگر به نحوی غير مستقيم و تلويحی به سخنان باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، در باره نتايج به دست آمده از مذاکرات روز شنبه گذشته ميان جمهوری اسلامی ايران با گروه کشورهای ۱+۵ در استانبول، واکنش نشان می دهد.
تنها يکی دو ساعت پس از آنکه آقای نتانياهو در ديدار با سناتور جو ليبرمن گفت که مذاکرات هسته ای استانبول «دستخوشی پنج هفته ای» به ايران داده است زيرا در اين مدت نيز ايران می تواند برنامه غنی سازی اورانيوم خود را پيش ببرد، باراک اوباما در کشور کلمبيا تاکيد کرد که کسی «هديه ای» به ايران نداده و ايران تنها چيزی که گرفته است «تحريم ها» بوده و اگر به خواسته جامعه جهانی نيز درآينده اين مذاکرات تمکين نکند، «تحريم های بيشتری در انتظار ايران خواهد بود».
اما اهود باراک، وزير دفاع اسرائيل، که خود او نيز در کلمبيا بود، با رد اين سخنان آقای اوباما، روز سه شنبه در مصاحبه با راديوی اسرائيل گفت: اسرائيل نسبت به مذاکرات هسته ای با ايران بدبين است – هرچند که افزود «خدا کند معلوم شود اين من هستم که اشتباه کرده ام» و نيز گفت: «اسرائيل به هيچ کسی قول نداده است که در طول مذاکرات با ايران، گزينه نظامی از روی ميز برداشته شود؛ چنين قولی نه داده شده، نه حال سپرده می شود و نه در آينده کسی چنين قولی را می تواند بدهد».
«تهدید ایران برای اسرائیل»
حال در آيين های روز هولوکاست، آقای نتانياهو بخش مهمی از سخنرانی خود را در حالی که به بيان «تهديدات» و «خطرهای» ناشی از سياست های حکومت ايران اختصاص داده بود، تلويحا برای قدرت های جهانی درمورد رويکردی که بايد در قبال ايران در پيش گيرند، تعيين تکليف کرد.
آقای نتانياهو حتی ادعا کرد که «ايران مجهز به سلاح هسته ای است و چنين ايرانی برای اسرائيل يک تهديد حياتی است و برای صلح و ثبات کشورهای ديگر و جهان نيز يک تهديد خواهد بود».
نخست وزير اسرائيل ضمن فراخوان جامعه بين المللی به «ايستادگی» در برابر ايران، گفت: «البته قبل از هر چيز، اين وظيفه خود ما (اسرائيل) است؛ باور ما ابتداء و مهم تر از هر چيز به توانايی های خود ماست».
آقای نتانياهو گفت که «ايران نه تنها آشکارا و با قاطعيت از نابودی اسرائيل دم می زند بلکه با پيگيری مُصرانه ای در حال توليد سلاح اتمی است تا هدف تعيين شده خود را عملی کند».
در حالی که در ماه های اخير حتی بسياری از مقامات و سياستمداران اسرائيل از آقای نتانياهو به خاطر «سوء استفاده های مکرر» از يادبود قربانيان هولوکاست برای مقايسه سياست ها و برنامه هسته ای ايران انتقاد کرده اند، آقای نتانياهو در سخنرانی خود در اقدامی بی سابقه به اين انتقادها پاسخ داد.
در اين گونه آيين ها در اسرائيل، سخنرانان از ميان مقامات کشوری و لشگری، همواره جنبه رسمی را حفظ می کنند تا نماينده همه اقشار و احزاب و طيف ها تلقی شوند اما آقای نتانياهو گفت برای همه انتقادهايی که از او شده است، پاسخ دارد.
وی گفت: «ترس و خودداری از گفتن اين که ممکن است هولوکاست ديگری تکرار شود و پنهان کردن اين حقيقت که کسانی دوباره می خواهند قوم يهود را منهدم کنند، يک تحقير در يادبود قربانيان هولوکاست نيز هست و نخست وزير اسرائيل نه تنها مجاز است که ياد يک سوم از قوم به قتل رسيده خود را مطرح کند، بلکه حتی چنين بيانی، وظيفه نخست وزير است».
به نظر می رسيد که آقای نتانياهو با اين سخنان، به رهبران و عواملی در دنيای غرب نيز که اقدام او را در قياس کردن ايران با حکومت نازی های زمان هيتلر اغراق می دانند، پاسخ تلويحی می دهد.
آقای نتانياهو چند سال پيش نيز در سخنانی در آيين شب هولوکاست، وضعيت کنونی جهان را در ارتباط با ايران، مانند سال ۱۹۳۸، اندکی پيش از رفتن آدولف هيتلر به سوی جنگ جهانی دوم، و در حالی که جامعه جهانی با «خوش خيالی» در حال مذاکرات با هيتلر بود، توصيف کرده بود.
نخست وزير اسرائيل همچنين روز چهارشنبه در نشست هيات دولت خود در يادبود هولوکاست، پيراهن يک طفل يهودی کشته شده در يونان را که از موزه «يد و شم» به امانت گرفته بود، بلند کرد و گفت: کودکان يهودی ما هرگز نبايد به سرنوشتی مانند اين طفل دچار شوند و ملت يهود مانند زمان هيتلر بی دفاع نيست بلکه ارتش و کشور قوی دارد.
آقای نتانياهو اسناد «ونزه» را نيز در يک نشست سازمان ملل بر سر دست گرفت و گفت آنچه که هيتلر «راه حل نهايی» برای نابودی کامل قوم يهود می خواند، در اين اسناد ثبت شده است...و حکومت امروز ايران نيز جا پای جای او می گذارد.
شيمون پرز، رييس جمهوری اسرائيل، نيز در آيين امسال هولوکاست در موزه «يد و شم»، نسبت به «تقويت ايران» و «خطری که ايران برای جهان آزاد و متمدن دارد»، هشدار داد.
آقای پرز گفت: «بشريت باید از فجايع هولوکاست پند گيرد و با خطرهای حياتی، پيش از آنکه دير شود، مقابله کند».
آقای پرز جمهوری اسلامی ايران را کانون و قلب «تروريسم» و «خطری برای جهان» ناميد ولی گفت «توانايی های آشکار و پنهان اسرائيل را نيز در رويارويی با چنين خطری، نبايد دست کم انگاشت».
رييس جمهوری اسرائيل با اشاره به پديده يهودستيزی نيز گفت: «انکار هولوکاست آتشی را که آن جهنم ايجاد کرده بود، خاموش نمی کند؛ تلنباری از جسدهای شکنجه شده؛ آتشباری ها به سوی انسان های به صف شده در کنار چاه هايی که می بايست قبر دسته جمعی اين نگون بختان شود؛ و کوره هايی که انسان های زنده را به خاکستر مبدل می کرد، همگی شواهدی زنده برای همه نسل ها خواهد بود؛ آن آخرين نفسی که نوزادان در آغوش مادر می کشيدند، هر انسانی را تا دنيا دنياست، تکان می دهد».
در اسرائيل آيين هولوکاست طبق تقويم عبری، امروز، بيست و هفتم ماه عبری نيسان برگزار می شود در حالی که از سال ۲۰۰۵، بر اساس مصوبه سازمان ملل، آيين های جهانی هولوکاست در بيست و هفتم ژانويه، در سالروز آزادسازی آوشويتص و عمليات پيروز متفقين بر آلمان هيتلری برگزار می شود.
تعيين برگزاری آيين های جهانی هولوکاست از سوی سازمان ملل نيز نتيجه سياست های محمود احمدی نژاد بود که در دو سال قبل از آن، با انکار هولوکاست و حملات لفظی شديد به اسرائيل و سخن گفتن از «جهان بدون صهيونيسم» و پاک کردن نقشه جغرافيا از وجود «سرطانی» اسرائيل، موجب شد که سازمان ملل اين سالروز را تعيين کند.
همانند هر سال ديگر، امسال نيز هزاران نوجوان يهودی از اسرائيل و کشورهای ديگر برای آيين هولوکاست به کشور لهستان رفته اند تا از اردوگاه های مرگ و کار اجباری، بويژه آوشويتص ديدار کنند و به ياد قربانيان هولوکاست، در مسير بين دو اردوگاه مهم زمان نازی ها راهپيمايی کنند؛ سران لهستان در سطح رييس جمهوری نيز در اين آيين ها شرکت کرده اند.
در روزی که اسرائيل آيين های ساليانه گراميداشت ياد قربانيان هولوکاست، «کشتار شش ميليون يهودی اروپايی» در سال های سلطه هيتلر بر بخش هايی از اروپا را برگزار می کند، سران اسرائيل بار ديگر مدعی شده اند که اگر جلوی برنامه هسته ای ايران گرفته نشود، ممکن است يهوديان دوباره مانند زمان هيتلر قتل عام شوند و فاجعه هولوکاست تکرار گردد.
بنيامين نتانياهو که سخنران اصلی آيين گشايش قربانيان هولوکاست در موزه «يد و شم» در اورشليم بود، با تأکيد بر اينکه «وظيفه جامعه جهانی جلوگيری از برنامه هسته ای ايران است»، گفت: «تضمين آينده يک ضرورت است؛ يادبود هولوکاست تنها يک امر تشريفاتی نيست و ما هرگز سر خود را (مانند کبک) در برف فرو نکرده و خويش را گول نمی زنيم».
آقای نتانياهو مدعی شد: «ملت يهودی همچنان با خطری که موجوديت و حيات و بقای آن را تهديد می کند، روبروست».
به نظر می رسيد که آقای نتانياهو دراين سخنان، بار ديگر به نحوی غير مستقيم و تلويحی به سخنان باراک اوباما، رييس جمهوری آمريکا، در باره نتايج به دست آمده از مذاکرات روز شنبه گذشته ميان جمهوری اسلامی ايران با گروه کشورهای ۱+۵ در استانبول، واکنش نشان می دهد.
تنها يکی دو ساعت پس از آنکه آقای نتانياهو در ديدار با سناتور جو ليبرمن گفت که مذاکرات هسته ای استانبول «دستخوشی پنج هفته ای» به ايران داده است زيرا در اين مدت نيز ايران می تواند برنامه غنی سازی اورانيوم خود را پيش ببرد، باراک اوباما در کشور کلمبيا تاکيد کرد که کسی «هديه ای» به ايران نداده و ايران تنها چيزی که گرفته است «تحريم ها» بوده و اگر به خواسته جامعه جهانی نيز درآينده اين مذاکرات تمکين نکند، «تحريم های بيشتری در انتظار ايران خواهد بود».
اما اهود باراک، وزير دفاع اسرائيل، که خود او نيز در کلمبيا بود، با رد اين سخنان آقای اوباما، روز سه شنبه در مصاحبه با راديوی اسرائيل گفت: اسرائيل نسبت به مذاکرات هسته ای با ايران بدبين است – هرچند که افزود «خدا کند معلوم شود اين من هستم که اشتباه کرده ام» و نيز گفت: «اسرائيل به هيچ کسی قول نداده است که در طول مذاکرات با ايران، گزينه نظامی از روی ميز برداشته شود؛ چنين قولی نه داده شده، نه حال سپرده می شود و نه در آينده کسی چنين قولی را می تواند بدهد».
«تهدید ایران برای اسرائیل»
حال در آيين های روز هولوکاست، آقای نتانياهو بخش مهمی از سخنرانی خود را در حالی که به بيان «تهديدات» و «خطرهای» ناشی از سياست های حکومت ايران اختصاص داده بود، تلويحا برای قدرت های جهانی درمورد رويکردی که بايد در قبال ايران در پيش گيرند، تعيين تکليف کرد.
آقای نتانياهو حتی ادعا کرد که «ايران مجهز به سلاح هسته ای است و چنين ايرانی برای اسرائيل يک تهديد حياتی است و برای صلح و ثبات کشورهای ديگر و جهان نيز يک تهديد خواهد بود».
نخست وزير اسرائيل ضمن فراخوان جامعه بين المللی به «ايستادگی» در برابر ايران، گفت: «البته قبل از هر چيز، اين وظيفه خود ما (اسرائيل) است؛ باور ما ابتداء و مهم تر از هر چيز به توانايی های خود ماست».
در حالی که در ماه های اخير حتی بسياری از مقامات و سياستمداران اسرائيل از آقای نتانياهو به خاطر «سوء استفاده های مکرر» از يادبود قربانيان هولوکاست برای مقايسه سياست ها و برنامه هسته ای ايران انتقاد کرده اند، آقای نتانياهو در سخنرانی خود در اقدامی بی سابقه به اين انتقادها پاسخ داد.
در حالی که در ماه های اخير حتی بسياری از مقامات و سياستمداران اسرائيل از آقای نتانياهو به خاطر «سوء استفاده های مکرر» از يادبود قربانيان هولوکاست برای مقايسه سياست ها و برنامه هسته ای ايران انتقاد کرده اند، آقای نتانياهو در سخنرانی خود در اقدامی بی سابقه به اين انتقادها پاسخ داد.
در اين گونه آيين ها در اسرائيل، سخنرانان از ميان مقامات کشوری و لشگری، همواره جنبه رسمی را حفظ می کنند تا نماينده همه اقشار و احزاب و طيف ها تلقی شوند اما آقای نتانياهو گفت برای همه انتقادهايی که از او شده است، پاسخ دارد.
وی گفت: «ترس و خودداری از گفتن اين که ممکن است هولوکاست ديگری تکرار شود و پنهان کردن اين حقيقت که کسانی دوباره می خواهند قوم يهود را منهدم کنند، يک تحقير در يادبود قربانيان هولوکاست نيز هست و نخست وزير اسرائيل نه تنها مجاز است که ياد يک سوم از قوم به قتل رسيده خود را مطرح کند، بلکه حتی چنين بيانی، وظيفه نخست وزير است».
به نظر می رسيد که آقای نتانياهو با اين سخنان، به رهبران و عواملی در دنيای غرب نيز که اقدام او را در قياس کردن ايران با حکومت نازی های زمان هيتلر اغراق می دانند، پاسخ تلويحی می دهد.
آقای نتانياهو چند سال پيش نيز در سخنانی در آيين شب هولوکاست، وضعيت کنونی جهان را در ارتباط با ايران، مانند سال ۱۹۳۸، اندکی پيش از رفتن آدولف هيتلر به سوی جنگ جهانی دوم، و در حالی که جامعه جهانی با «خوش خيالی» در حال مذاکرات با هيتلر بود، توصيف کرده بود.
نخست وزير اسرائيل همچنين روز چهارشنبه در نشست هيات دولت خود در يادبود هولوکاست، پيراهن يک طفل يهودی کشته شده در يونان را که از موزه «يد و شم» به امانت گرفته بود، بلند کرد و گفت: کودکان يهودی ما هرگز نبايد به سرنوشتی مانند اين طفل دچار شوند و ملت يهود مانند زمان هيتلر بی دفاع نيست بلکه ارتش و کشور قوی دارد.
آقای نتانياهو اسناد «ونزه» را نيز در يک نشست سازمان ملل بر سر دست گرفت و گفت آنچه که هيتلر «راه حل نهايی» برای نابودی کامل قوم يهود می خواند، در اين اسناد ثبت شده است...و حکومت امروز ايران نيز جا پای جای او می گذارد.
شيمون پرز، رييس جمهوری اسرائيل، نيز در آيين امسال هولوکاست در موزه «يد و شم»، نسبت به «تقويت ايران» و «خطری که ايران برای جهان آزاد و متمدن دارد»، هشدار داد.
آقای پرز گفت: «بشريت باید از فجايع هولوکاست پند گيرد و با خطرهای حياتی، پيش از آنکه دير شود، مقابله کند».
آقای پرز جمهوری اسلامی ايران را کانون و قلب «تروريسم» و «خطری برای جهان» ناميد ولی گفت «توانايی های آشکار و پنهان اسرائيل را نيز در رويارويی با چنين خطری، نبايد دست کم انگاشت».
رييس جمهوری اسرائيل با اشاره به پديده يهودستيزی نيز گفت: «انکار هولوکاست آتشی را که آن جهنم ايجاد کرده بود، خاموش نمی کند؛ تلنباری از جسدهای شکنجه شده؛ آتشباری ها به سوی انسان های به صف شده در کنار چاه هايی که می بايست قبر دسته جمعی اين نگون بختان شود؛ و کوره هايی که انسان های زنده را به خاکستر مبدل می کرد، همگی شواهدی زنده برای همه نسل ها خواهد بود؛ آن آخرين نفسی که نوزادان در آغوش مادر می کشيدند، هر انسانی را تا دنيا دنياست، تکان می دهد».
در اسرائيل آيين هولوکاست طبق تقويم عبری، امروز، بيست و هفتم ماه عبری نيسان برگزار می شود در حالی که از سال ۲۰۰۵، بر اساس مصوبه سازمان ملل، آيين های جهانی هولوکاست در بيست و هفتم ژانويه، در سالروز آزادسازی آوشويتص و عمليات پيروز متفقين بر آلمان هيتلری برگزار می شود.
تعيين برگزاری آيين های جهانی هولوکاست از سوی سازمان ملل نيز نتيجه سياست های محمود احمدی نژاد بود که در دو سال قبل از آن، با انکار هولوکاست و حملات لفظی شديد به اسرائيل و سخن گفتن از «جهان بدون صهيونيسم» و پاک کردن نقشه جغرافيا از وجود «سرطانی» اسرائيل، موجب شد که سازمان ملل اين سالروز را تعيين کند.
همانند هر سال ديگر، امسال نيز هزاران نوجوان يهودی از اسرائيل و کشورهای ديگر برای آيين هولوکاست به کشور لهستان رفته اند تا از اردوگاه های مرگ و کار اجباری، بويژه آوشويتص ديدار کنند و به ياد قربانيان هولوکاست، در مسير بين دو اردوگاه مهم زمان نازی ها راهپيمايی کنند؛ سران لهستان در سطح رييس جمهوری نيز در اين آيين ها شرکت کرده اند.
ژاپن واردات نفت از ايران را «۷۷ درصد» کاهش داد
منابع بارزگانی و صنعتی در ژاپن می گويند، اين کشور ورادات نفت خود از ايران را به بصورت ناگهانی تا ۷۷ درصد کاهش داده است .همچنين ديگر گزارش ها حاکی است که تايوان و کشور های اروپايی واردات نفت از ايران را کاهش داده اند.
يک منبع بازرگانی روز چهارشنبه، ۱۸ آوريل، به خبرگزاری رويترز گفته است که ژاپن خريد نفت ايران را بخاطر رعايت تحريمهای غرب عليه این کشور، در ماه جاری، نسبت به دو ماه گذشته تا نزدیک به ۸۰ درصد هم کاهش خواهد داد. این میزان کاهش واردات نفت ژاپن از ايران، معادل روزانه ۲۵۰ هزار بشکه است.
به گزارش رويترز، اقدام ژاپن، کشوری که در ليست چهار مشتری عمده نفت ايران در آسيا است، درحالی انجام شده که تحريمهای روزافزون غرب مشکلات پرداخت پول، بارگيری، حمل و بيمه نفت ايران را پيچيده تر کرده است.
اين منبع بازرگانی که نخواسته نامی از وی برده شود به خبرگزاری رويترز گفته است که ژاپن برای ماه جاری تنها خريد روزانه ۷۵ هزار بشکه نفت از ايران را در برنامه دارد، درحالی که تا دو ماه پيش روزانه تا سقف ۳۲۳ هزار بشکه نفت خام از ايران وارد می کرد.
ژاپن در ماه ژانويه مجموعا ۱۲۲ ميليون بشکه نفت خام وارد کرده است، ۴۱ ميليون بشکه نفت از عربستان و ۲۶ ميليون از امارات. ايران، سومين تامين کننده عمده نفت اين کشور در ماه ژانويه ۱۰ ميليون و ۵۰۰ هزار بشکه نفت به ژاپن فروخته است. اين درحالی است که طبق گزارش رويترز، شرکتهای عمده نفتی ژاپن در ماه آوريل، فقط خريد ۲ ميليون و ۲۵۰ هزار بشکه نفت از ايران را در نظر دارند که طی اين ماه و ماه آينده تحويل خواهند گرفت.
رييس شرکت نفت دولتی تايوان، سی پی سی، نيز روز چهارشنبه گفته است: اين شرکت واردات نفت از ايران را کاهش داده و در راستای پيروی از برنامه تحريم های امريکا عليه ايران در خصوص زمان قطع کامل واردات تصميم گيری خواهد کرد.
اخيرا خبرگزاری رويترز با استناد به آمار گمرکی ژاپن، چين و کره جنوبی گزارش داده بود که اين سه کشور تا اول ماه آوريل خريد نفت از ايران را مجموعا ۲۲ درصد کاهش داده اند.
گروه تحقيقات انرژی «جی پی مورگان» اوايل ماه آوريل در گزارشی اعلام کرد که احتمالا توليد نفت ايران به خاطر کاهش حجم واردات نفت ايران توسط مشتريان اين کشور، در اوائل تابستان با کاهش يک ميليون بشکهای در روز روبرو خواهد شد.
اتحاديه اورپا نيز که سال گذشته مشتری ۱۸ درصد از نفت صادراتی ايران بود، قرار است از اول ماه ژوئيه خريد نفت از ايران را متوقف کند. هم اکنون اسپانيا، يونان، فرانسه، بريتانيا و آلمان معاملات نفتی با ايران را قطع کرده اند.
در همين زمينه، يک تاجر معاملات نفتی در اروپا به رويترز گفته است: کشورهای در حال متنوع کردن منابع تامين نفت خود هستند و خود را برای اول ژوئيه و قطع واردات نفت از ايران آماده می کنند.
افريقای جنوبی که سال گذشته مشتری ۴ درصد از نفت صادراتی ايران بود نيز از اول ماه مارس خريد نفت ايران را متوقف کرده است. ترکيه نيز ابتدای ماه آوريل اعلام کرد که خريد نفت ايران را برای سال جاری تا سقف يک ميليون تن، ۱۰ درصد، کاهش خواهد داد.
يک منبع بازرگانی روز چهارشنبه، ۱۸ آوريل، به خبرگزاری رويترز گفته است که ژاپن خريد نفت ايران را بخاطر رعايت تحريمهای غرب عليه این کشور، در ماه جاری، نسبت به دو ماه گذشته تا نزدیک به ۸۰ درصد هم کاهش خواهد داد. این میزان کاهش واردات نفت ژاپن از ايران، معادل روزانه ۲۵۰ هزار بشکه است.
به گزارش رويترز، اقدام ژاپن، کشوری که در ليست چهار مشتری عمده نفت ايران در آسيا است، درحالی انجام شده که تحريمهای روزافزون غرب مشکلات پرداخت پول، بارگيری، حمل و بيمه نفت ايران را پيچيده تر کرده است.
اين منبع بازرگانی که نخواسته نامی از وی برده شود به خبرگزاری رويترز گفته است که ژاپن برای ماه جاری تنها خريد روزانه ۷۵ هزار بشکه نفت از ايران را در برنامه دارد، درحالی که تا دو ماه پيش روزانه تا سقف ۳۲۳ هزار بشکه نفت خام از ايران وارد می کرد.
ژاپن در ماه ژانويه مجموعا ۱۲۲ ميليون بشکه نفت خام وارد کرده است، ۴۱ ميليون بشکه نفت از عربستان و ۲۶ ميليون از امارات. ايران، سومين تامين کننده عمده نفت اين کشور در ماه ژانويه ۱۰ ميليون و ۵۰۰ هزار بشکه نفت به ژاپن فروخته است. اين درحالی است که طبق گزارش رويترز، شرکتهای عمده نفتی ژاپن در ماه آوريل، فقط خريد ۲ ميليون و ۲۵۰ هزار بشکه نفت از ايران را در نظر دارند که طی اين ماه و ماه آينده تحويل خواهند گرفت.
رييس شرکت نفت دولتی تايوان، سی پی سی، نيز روز چهارشنبه گفته است: اين شرکت واردات نفت از ايران را کاهش داده و در راستای پيروی از برنامه تحريم های امريکا عليه ايران در خصوص زمان قطع کامل واردات تصميم گيری خواهد کرد.
اخيرا خبرگزاری رويترز با استناد به آمار گمرکی ژاپن، چين و کره جنوبی گزارش داده بود که اين سه کشور تا اول ماه آوريل خريد نفت از ايران را مجموعا ۲۲ درصد کاهش داده اند.
گروه تحقيقات انرژی «جی پی مورگان» اوايل ماه آوريل در گزارشی اعلام کرد که احتمالا توليد نفت ايران به خاطر کاهش حجم واردات نفت ايران توسط مشتريان اين کشور، در اوائل تابستان با کاهش يک ميليون بشکهای در روز روبرو خواهد شد.
اتحاديه اورپا نيز که سال گذشته مشتری ۱۸ درصد از نفت صادراتی ايران بود، قرار است از اول ماه ژوئيه خريد نفت از ايران را متوقف کند. هم اکنون اسپانيا، يونان، فرانسه، بريتانيا و آلمان معاملات نفتی با ايران را قطع کرده اند.
در همين زمينه، يک تاجر معاملات نفتی در اروپا به رويترز گفته است: کشورهای در حال متنوع کردن منابع تامين نفت خود هستند و خود را برای اول ژوئيه و قطع واردات نفت از ايران آماده می کنند.
افريقای جنوبی که سال گذشته مشتری ۴ درصد از نفت صادراتی ايران بود نيز از اول ماه مارس خريد نفت ايران را متوقف کرده است. ترکيه نيز ابتدای ماه آوريل اعلام کرد که خريد نفت ايران را برای سال جاری تا سقف يک ميليون تن، ۱۰ درصد، کاهش خواهد داد.
کلینتون: طرح عنان آخرین فرصت برای اسد است
هيلاری کلينتون ،وزير امور خارجه آمريکا،چهارشنبه گفت، خشونت در سوریه بايد متوقف شود، در غير اين صورت واشينگتن راههايی برای افزايش فشار بر نظام بشار اسد خواهد يافت.
هیلاری کلينتون اما جزئياتی درباره اقدام احتمالی آينده آمريکا بيان نکرد.
وزیر امورخارجه آمریکاکه در کنفرانسی خبری در خاتمه نشست وزرای امور خارجه کشورهای عضو پيمان ناتو در بروکسل سخن میگفت، در پاسخ به سوالی در خصوص تلاشهای آمريکا برای متوقف کردن حمام خون در سوريه اظهار داشت: «ما در يک دو راهی هستيم، يا به کمک ناظران در اجرای طرح کوفی عنان موفق میشويم يا اينکه اسد آخربن فرصت خود را از دست میدهد و يافتن راههای ديگری برای افزايش فشار بر او ضروری میشود.»
هیلاری کلینتون ادامه داد که با همتايان خود در نشست درباره «ضرورت تشديد تحريمها و افزايش فشار بر نظام سوريه و کسانی که از او پشتيبانی میکنند» سخن گفته است.
خانم کلينتون در پاسخ به سوالی درباره دادن اهميت بيشتر به مسلح کردن مخالفان گفت: «من تنها از اولويتهای آمريکا سخن میگويم. ايالات متحده سلاح مرگبار تقديم نمیکند. »
آمريکا پيشتر اعلام کرده بود کمکهايی در زمينه ارتباطات، نقل و انتقال و امداد رسانی به معترضان سوری ارائه میدهد.
در همین حال، ادامه خشونتها در سوریه با وجود حضور ناظران حافظ صلح سازمان ملل متحد در این کشور، باعث بروز تردیدهایی در خصوص موفقیت طرح صلح کوفی عنان و توانایی آن برای برقراری آتش بس میان دولت و مخالفان شده است.
ناظران سازمان ملل براساس طرح کوفی عنان به سوریه رفتنهاند تا بر آتشبس میان دولت و مخالفان حکومت سوریه نظارت کنند.
هم رسانههای دولتی سوریه و هم مخالفان از درگیری و شلیک آتش در جریان حضور ناظران سازمان ملل متحد در منطقه عربین در حومه دمشق خبر دادهاند.
یک فیلم ویدویی منتشر شده که گفته میشود از عربین هست؛ در این ویدیو دو خودرو با آرم سازمان ملل متحد را نشان میدهد در حالی که جمع زیادی از معترضان به نظام بشار اسد رئیس جمهور سوریه گرداگرد آنها تجمع کردهاند. ناگهان صدای انفجار شنیده میشود و پس از آن تجمعکنندگان پا به فرار میگذارند. دوربین فیلمبرداری برخاستن گرد و خاک را روبروی خودوری اول نشان میدهد و پس از آن صدای آژیر به گوش میرسد و دو خودروی سازمان ملل به سرعت محل را ترک میکنند.
تلویزیون دولتی سوریه در این باره گزارش داد که گروههای تروریستی اقدام به بمبگذاری در یک ایست بازرسی کردهاند و یکی از نیروهای امنیتی در انفجار این بمب زخمی شده است.
مخالفان اما فیلمی ویدیویی منتشر کردهاند که در آن به سمت تظاهر کنندگان معترض در عربین تیراندازی میشود.
گروه ناظران به منطقه جوبر در شهر حمص رفت. حضور ناظران در حالی صورت گرفت که صدای تیراندازی و گلوله باران مناطقی در شهر به گوش میرسید. ناظران به شهر درعا هم رفتهاند.
در حال حاضر ۶ ناظر در سوریه حضور دارند که سرهنگ مغربی احمد حمیش آنها را رهبری میکند. قرار است در روزهای آینده تعداد آنها به ۳۰ نفر برسد.
در صورت توافق بر سر نحوه عملکرد ناظران و برنامه آنها در سوریه، شورای امنیت سازمان ملل متحد برای افزایش شمار آنها به ۲۵۰ نفر رای گیری خواهد کرد. این شورا روز شنبه در قطعنامهای طرح کوفی عنان و اعزام ۳۰ ناظر به سوریه را به تصویب رساند.
هیلاری کلينتون اما جزئياتی درباره اقدام احتمالی آينده آمريکا بيان نکرد.
وزیر امورخارجه آمریکاکه در کنفرانسی خبری در خاتمه نشست وزرای امور خارجه کشورهای عضو پيمان ناتو در بروکسل سخن میگفت، در پاسخ به سوالی در خصوص تلاشهای آمريکا برای متوقف کردن حمام خون در سوريه اظهار داشت: «ما در يک دو راهی هستيم، يا به کمک ناظران در اجرای طرح کوفی عنان موفق میشويم يا اينکه اسد آخربن فرصت خود را از دست میدهد و يافتن راههای ديگری برای افزايش فشار بر او ضروری میشود.»
هیلاری کلینتون ادامه داد که با همتايان خود در نشست درباره «ضرورت تشديد تحريمها و افزايش فشار بر نظام سوريه و کسانی که از او پشتيبانی میکنند» سخن گفته است.
خانم کلينتون در پاسخ به سوالی درباره دادن اهميت بيشتر به مسلح کردن مخالفان گفت: «من تنها از اولويتهای آمريکا سخن میگويم. ايالات متحده سلاح مرگبار تقديم نمیکند. »
آمريکا پيشتر اعلام کرده بود کمکهايی در زمينه ارتباطات، نقل و انتقال و امداد رسانی به معترضان سوری ارائه میدهد.
در همین حال، ادامه خشونتها در سوریه با وجود حضور ناظران حافظ صلح سازمان ملل متحد در این کشور، باعث بروز تردیدهایی در خصوص موفقیت طرح صلح کوفی عنان و توانایی آن برای برقراری آتش بس میان دولت و مخالفان شده است.
ناظران سازمان ملل براساس طرح کوفی عنان به سوریه رفتنهاند تا بر آتشبس میان دولت و مخالفان حکومت سوریه نظارت کنند.
هم رسانههای دولتی سوریه و هم مخالفان از درگیری و شلیک آتش در جریان حضور ناظران سازمان ملل متحد در منطقه عربین در حومه دمشق خبر دادهاند.
یک فیلم ویدویی منتشر شده که گفته میشود از عربین هست؛ در این ویدیو دو خودرو با آرم سازمان ملل متحد را نشان میدهد در حالی که جمع زیادی از معترضان به نظام بشار اسد رئیس جمهور سوریه گرداگرد آنها تجمع کردهاند. ناگهان صدای انفجار شنیده میشود و پس از آن تجمعکنندگان پا به فرار میگذارند. دوربین فیلمبرداری برخاستن گرد و خاک را روبروی خودوری اول نشان میدهد و پس از آن صدای آژیر به گوش میرسد و دو خودروی سازمان ملل به سرعت محل را ترک میکنند.
تلویزیون دولتی سوریه در این باره گزارش داد که گروههای تروریستی اقدام به بمبگذاری در یک ایست بازرسی کردهاند و یکی از نیروهای امنیتی در انفجار این بمب زخمی شده است.
مخالفان اما فیلمی ویدیویی منتشر کردهاند که در آن به سمت تظاهر کنندگان معترض در عربین تیراندازی میشود.
گروه ناظران به منطقه جوبر در شهر حمص رفت. حضور ناظران در حالی صورت گرفت که صدای تیراندازی و گلوله باران مناطقی در شهر به گوش میرسید. ناظران به شهر درعا هم رفتهاند.
در حال حاضر ۶ ناظر در سوریه حضور دارند که سرهنگ مغربی احمد حمیش آنها را رهبری میکند. قرار است در روزهای آینده تعداد آنها به ۳۰ نفر برسد.
در صورت توافق بر سر نحوه عملکرد ناظران و برنامه آنها در سوریه، شورای امنیت سازمان ملل متحد برای افزایش شمار آنها به ۲۵۰ نفر رای گیری خواهد کرد. این شورا روز شنبه در قطعنامهای طرح کوفی عنان و اعزام ۳۰ ناظر به سوریه را به تصویب رساند.
مشاور اوباما: در گفتوگو با ایران، زمان به نفع ماست
گری سيمور مشاور اوباما در امور خلع سلاح که در مذاکرات استانبول شرکت کرده بود، پیش از بازگشت به آمریکا در پراگ توقف داشت.
ايرينا لاگونينا، از رادیوی اروپای آزاد، از وی چندوچون مذاکرات استانبول و بخت موفقیت این دور از گفتوگوها را جویا شده است.
با توجه به اینکه شمادر این گفتوگوهاشرکت داشتید، برداشتتان از نحوه برخورد ایرانیها و علاقه شان به ادامه چنین مذاکراتی چه هست؟
پرسش بسیار خوبی را مطرح کردید. فکر میکنم در مقایسه با دور قبلی مذاکرات در استانبول که در ماه ژانویه سال ۲۰۱۱ انجام شد، به نظر میرسید ایرانیها علاقه بسیار بیشتری به وارد شدن به مذاکرات واقعی نشانی میدادند، خیلی کمتر شاخ و شانه میکشیدند و دیگر پیش شرط نمیگذاشتند؛ این آمادگی را هم داشتند که درباره مسئله هستهای صحبت کنند. البته با انجام دور جدیدی از گفتو گوها در شهر بغداد در اواخر ماه مه موافقت کردند. خودشان پیشنهاد دادند که پیش از انجام مذاکرات ملاقاتی در سطح معاونان صورت بگیرد تا سر فصل موضوع گفتوگوهای نهایی بغداد از پیش تعیین شود. بدین ترتیب ما با این دستاورد مذاکرات استانبول را ترک کردیم که توانستیم یک روند را آغاز کنیم، حال اینکه این روند به توافق بینجامد، به نظرم هنوز اظهار نظر راجع به آن زود است.
بعضیها میگویند ایرانیها در مذاکرات مهارت زیادی در به دست آوردن زمان دارند. این بار شرایط چه فرقی با گذشته دارد؟
من فکر میکنم زمان به نفع ماست چون در آخر ماه ژوئن و اول ژوئیه تحریمهای اقتصادی و نفتی خیلی شدیدتری به مرحله اجرا در خواهد آمد. آخر ماه ژوئن ایالات متحده قرار است تحریمهای خود راعلیه بانک مرکزی ایران به مرحله اجرا در آورد، اول ماه ژوئیه هم که تحریمهای وسیع نفتی اتحادیه اروپا انجام میشود. از دید ما گذر زمان در این مرحله به سود ماست، تا آنجایی که نگرانی ایران بابت ایران آنها را برای یافتن یک راه توافق مجاب کرده، هرچه به تابستان نزدیک میشویم موضع ما قدرت بیشتری پیدا میکند.
این در واقع سئوال من هم بود، اگر گفتوگوها به تابستان بکشد، آیا ممکن است که شاهد اجرای تحریمها و مذاکرات به طور همزمان باشیم؟
بله، به باور ما ادامه تحریمها در حالی که مشغول انجام مذاکرات با ایران هستیم بسیار مهم است. از آنجایی که میبینیم به ظاهر تحریمها در ایرانیها این انگیزه را ایجاد کرده که گفتوگوها را ادامه دهند، این نیاز را احساس میکنیم که با ادامه فشار تا زمان حصول نتایج ملموس و رفع نگرانیهای جامعه جهانی توسط ایران اجرای تحریمها را پیگیری کنیم.
بعضیها راجع به مشوقها برای ایران صحبت میکنند، و من میدانم که موضع شما در این باره این است که مشوقها کار نکرده و هم اکنون تحریمها هستند که نتیجه میدهند، – ولی میخواهم درباره مشوقهایی متفاوت حرف بزنیم.
موضع اسرائیل در قبال مشوقها همان چیزی است که آقای نتانیاهو راجع به این گفتوگوها گفته که این اقدامات جنبه هدیه رایگان برای ایران دارد. ایالات متحده آمریکا در این قسمت چه چیزی برای ارائه دارد؟ منظورم در قبال مسئله اسرائیل در مواجه با ایران هست.
تمرکز ما بر روی مقابله با فعالیتهای ایران است و به این کشور پیشنهاد همکاری در زمینه انرژی صلح آمیز هستهای را هم دادهایم. مقامهای ایرانی شرکت کننده در مذاکرات استانبول نسبت به این گزینه ابراز تمایل کردند، بنابراین من فکر میکنم هر پیشرفتی در روند گفتوگو با ایران به دست بیاید از طریق ترکیبی از همکاری و تلاش برای کاهش فشار بر روی آنها خواهد بود. با این همه ما به هیچ وجه به خودمان به چشم واسطه بین ایران و اسرائیل نگاه نمیکنیم. در عین حال اینکه فکر میکنیم بسیار مهم است که ایران حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و یک راه حل و فصل مسائل بین دو دولت را بیابند و غیره، اما هدف این گفتوگوها مسئله هستهای ایران هست و نه مسائل سیاسی دیگر.
اجازه بدهید راجع به مسائل کلی مربوط به ثبات منطقه صحبت کنیم و امکان پاک کردن منطقه خاورمیانه از سلاحهای هستهای که به هرحال پای اسرائیل را به وسط میکشاند، احتمالاً چنین شرایطی ایرانها را نیز آرام خواهد کرد.
مطمئناَ ما از تلاشهای برقرای امنیت در منطقه پشتیبانی میکنیم که شامل کنفرانس و ملاقات برای انجام گفتوگو در راستای ایجاد منطقهای عاری از سلاحهای هستهای در خاورمیانه هم میشود. در عین حال ما متوجه این مسئله هم هستیم که شرایط بیثبات در منطقه که همه در سراسر این منطقه شاهد هستیم با شدت باعث پیچیده شدن مسائل و با سخت کردن تلاشها برای سازماندهی چنین ملاقاتهایی شده است. از این رو، به باور من به عنوان یک اقدام عملی تمرکز ما بر روی این بوده که ایران را مجاب کنیم که به تعهدات بینالمللی خود عمل کند و به قطعنامههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل پایبند باشد.
آمریکا گفته است که ایران میتواند نوعی تأسیسات غنی سازی اورانیوم داشته باشد. چه روش اعمال نظارت و تضمین امنیتی را در این صورت در نظر گرفتهاید؟
آنچه ما در واقع گفتیم این بود که پس از آنکه ایران نگرانیها را درباره فعالیتهای هستهای خود رفع کرد، حق آن کشور در برخورداری از برنامه صلح آمیز انرژی هستهای را به رسمیت میشناسیم. آن چیزی که انجام ندادهایم تعیین دقیق مصادیق انرژی هستهای فوق است. این مسئله موضوع بحث و گفتوگوهای دیگری است، و به شورای امنیت سازمان ملل بستگی دارد چون آنها هستند که تعلیق فرآیند غنیسازی را بر ایران تحمیل کردند. پس اینکه ایران دقیقاً چه اجزایی از یک برنامه انرژی هستهای را در چارچوب توافقها خواهد داشت مسئلهای است که منوط به انجام بحث و بررسی هاست.
اگر این گفتوگوها بینتیجه ماند قدم بعدی چه خواهد بود؟
پرزیدنت اوباما گفته که فضا هنوز برای استفاده از دیپلماسی وجود دارد اما پنجره دیپلماسی در حال بسته شدن است. همان طور که گفتم ما به تلاشهای خود برا اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی ادامه خواهیم داد و تلاش خواهیم کرد که ایران را مجاب کنیم که پشت میز مذاکره بنشیند و برای حل مسئله برنامه هستهایاش اقدام کند. رئیس جمهوری آمریکا هم گفته است که سیاستش مهار نیست بلکه پیشپیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای است و همه گزینهها برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی بر روی میز قرار دارد.
اگر موفقیتی حاصل شد، چه؟ روند گام به گام در ارتباط با ایران چه خواهد بود؟
ما فکر میکنیم که حصول یک نتیجه مثبت جامع در آینده نزدیک محتمل نیست برای همین هم کشورهای ۵+۱ نوعی رویکرد تدریجی و قدم به قدم را در پیش گرفتهاند. تلاش ما در راستای انگشت گذاشتن روی اجزایی از برنامه هستهای ایران است که بیشترین نگرانیها مربوط به آنهاست و در تولید احتمالی بمب اتمی نقش دارند. برای نمونه تولید اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده در قالب برنامه غیرنظامی هستهای ایرانیها توجیهپذیر نیست. حتی خود ایرانیها گفتهاند که به مقداری اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده تولید کردهاند که برای تأمین سوخت رآکتور هستهای تحقیقاتی تهران کافی است اما خود این مطلب بر خلاف اهداف جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای است چون انباشت این میزان از اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی ایران را یک گام به تولید اورانیوم مناسب برای اهداف نظامی نزدیک میکند. پس راهکار ما مقابله با بخشهای تهدید آمیز برنامه هستهای ایران است که بیم آن میرود تهدیدی برای منع گسترش سلاحهای هستهای به شمار آیند. در نهایت سمت و سوی حرکت هماهنگی کامل با مصوبهها و قطع نامههای شورای امنیت خواهد بود.
آیا این اقدام شامل اراک نیز میشود؟
بله، قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل از ایران میخواهد که کار بر روی تأسیسات اتمی اراک را متوقف کند که یک رآکتور پژوهشی آب سنگین در مرحله احداث است.
اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد و ایران غنی سازی ۲۰ درصدی خود را متوقف نکند، نیاز به نوعی تسکین عربستان سعوی و احتمالاً ارائه نوعی تضمین به آن کشور وجود خواهد داشت. آیا ایالات متحده میتواند در چنین شرایطی در نقش ضامن عربستان ظاهر شود؟
من ترجیح میدهم توجهام را به تلاش برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای معطوف کنم که تاکنون بسیار خوب در در این زمینه عمل کردهایم، نه تنها در هماهنگی با کشورهای متحدمان از گروه «پنج به علاوه یک» بلکه دیگر کشورهای اتحادیه اروپا، ژاپن، آفریقای جنوبی و... کشورهای منطقه، یعنی سعودیها، اماراتیها و دیگران عمیقاً بابت برنامه هستهای ایران نگران هستند و ما همکاری تنگاتنگی با آنها داشتهایم، هم برای اطمینان از اینکه تحریمها قیمت نفت را بالا نخواهند برد و هم برای تقویت برنامه دفاعی مشترکمان.
یکی از حوزههایی که پرزیدنت اوباما در طول سه سال گذشته عنایت زیادی به آن داشته بسط همکاریهای دفاعی ما با کشورهای شبه جزیره عربستان بوده که بخشی از این تلاشها با هدف ارسال این پیام به ایران بوده که اقداماتشان در واقع به ضرر امنیت ملیشان تمام خواهد شد و اتحاد علیهشان را تقویت میکند.
با این همه این شرایط [ عربستان] دشواریهایی بر سر راه برنامه پیشگیری از گسترش سلاحهای اتمی نیز ایجاد خواهد کرد.
امیدوارم سعودیها متوجه باشند، –و فکر میکنم متوجه هم هستند – که به سودشان هست که با همکاری از دستیابی ایران به سلاح اتمی جلوگیری کنند و این همکاری مؤثرترین راه در از بین بردن فشار بر روی سعودیها و دیگر کشورهای منطقه است تا اینکه به دنبال این بروند که خودشان سلاح هستهای تولید کنند.
ايرينا لاگونينا، از رادیوی اروپای آزاد، از وی چندوچون مذاکرات استانبول و بخت موفقیت این دور از گفتوگوها را جویا شده است.
با توجه به اینکه شمادر این گفتوگوهاشرکت داشتید، برداشتتان از نحوه برخورد ایرانیها و علاقه شان به ادامه چنین مذاکراتی چه هست؟
پرسش بسیار خوبی را مطرح کردید. فکر میکنم در مقایسه با دور قبلی مذاکرات در استانبول که در ماه ژانویه سال ۲۰۱۱ انجام شد، به نظر میرسید ایرانیها علاقه بسیار بیشتری به وارد شدن به مذاکرات واقعی نشانی میدادند، خیلی کمتر شاخ و شانه میکشیدند و دیگر پیش شرط نمیگذاشتند؛ این آمادگی را هم داشتند که درباره مسئله هستهای صحبت کنند. البته با انجام دور جدیدی از گفتو گوها در شهر بغداد در اواخر ماه مه موافقت کردند. خودشان پیشنهاد دادند که پیش از انجام مذاکرات ملاقاتی در سطح معاونان صورت بگیرد تا سر فصل موضوع گفتوگوهای نهایی بغداد از پیش تعیین شود. بدین ترتیب ما با این دستاورد مذاکرات استانبول را ترک کردیم که توانستیم یک روند را آغاز کنیم، حال اینکه این روند به توافق بینجامد، به نظرم هنوز اظهار نظر راجع به آن زود است.
بعضیها میگویند ایرانیها در مذاکرات مهارت زیادی در به دست آوردن زمان دارند. این بار شرایط چه فرقی با گذشته دارد؟
من فکر میکنم زمان به نفع ماست چون در آخر ماه ژوئن و اول ژوئیه تحریمهای اقتصادی و نفتی خیلی شدیدتری به مرحله اجرا در خواهد آمد. آخر ماه ژوئن ایالات متحده قرار است تحریمهای خود راعلیه بانک مرکزی ایران به مرحله اجرا در آورد، اول ماه ژوئیه هم که تحریمهای وسیع نفتی اتحادیه اروپا انجام میشود. از دید ما گذر زمان در این مرحله به سود ماست، تا آنجایی که نگرانی ایران بابت ایران آنها را برای یافتن یک راه توافق مجاب کرده، هرچه به تابستان نزدیک میشویم موضع ما قدرت بیشتری پیدا میکند.
این در واقع سئوال من هم بود، اگر گفتوگوها به تابستان بکشد، آیا ممکن است که شاهد اجرای تحریمها و مذاکرات به طور همزمان باشیم؟
بله، به باور ما ادامه تحریمها در حالی که مشغول انجام مذاکرات با ایران هستیم بسیار مهم است. از آنجایی که میبینیم به ظاهر تحریمها در ایرانیها این انگیزه را ایجاد کرده که گفتوگوها را ادامه دهند، این نیاز را احساس میکنیم که با ادامه فشار تا زمان حصول نتایج ملموس و رفع نگرانیهای جامعه جهانی توسط ایران اجرای تحریمها را پیگیری کنیم.
بعضیها راجع به مشوقها برای ایران صحبت میکنند، و من میدانم که موضع شما در این باره این است که مشوقها کار نکرده و هم اکنون تحریمها هستند که نتیجه میدهند، – ولی میخواهم درباره مشوقهایی متفاوت حرف بزنیم.
موضع اسرائیل در قبال مشوقها همان چیزی است که آقای نتانیاهو راجع به این گفتوگوها گفته که این اقدامات جنبه هدیه رایگان برای ایران دارد. ایالات متحده آمریکا در این قسمت چه چیزی برای ارائه دارد؟ منظورم در قبال مسئله اسرائیل در مواجه با ایران هست.
تمرکز ما بر روی مقابله با فعالیتهای ایران است و به این کشور پیشنهاد همکاری در زمینه انرژی صلح آمیز هستهای را هم دادهایم. مقامهای ایرانی شرکت کننده در مذاکرات استانبول نسبت به این گزینه ابراز تمایل کردند، بنابراین من فکر میکنم هر پیشرفتی در روند گفتوگو با ایران به دست بیاید از طریق ترکیبی از همکاری و تلاش برای کاهش فشار بر روی آنها خواهد بود. با این همه ما به هیچ وجه به خودمان به چشم واسطه بین ایران و اسرائیل نگاه نمیکنیم. در عین حال اینکه فکر میکنیم بسیار مهم است که ایران حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و یک راه حل و فصل مسائل بین دو دولت را بیابند و غیره، اما هدف این گفتوگوها مسئله هستهای ایران هست و نه مسائل سیاسی دیگر.
اجازه بدهید راجع به مسائل کلی مربوط به ثبات منطقه صحبت کنیم و امکان پاک کردن منطقه خاورمیانه از سلاحهای هستهای که به هرحال پای اسرائیل را به وسط میکشاند، احتمالاً چنین شرایطی ایرانها را نیز آرام خواهد کرد.
مطمئناَ ما از تلاشهای برقرای امنیت در منطقه پشتیبانی میکنیم که شامل کنفرانس و ملاقات برای انجام گفتوگو در راستای ایجاد منطقهای عاری از سلاحهای هستهای در خاورمیانه هم میشود. در عین حال ما متوجه این مسئله هم هستیم که شرایط بیثبات در منطقه که همه در سراسر این منطقه شاهد هستیم با شدت باعث پیچیده شدن مسائل و با سخت کردن تلاشها برای سازماندهی چنین ملاقاتهایی شده است. از این رو، به باور من به عنوان یک اقدام عملی تمرکز ما بر روی این بوده که ایران را مجاب کنیم که به تعهدات بینالمللی خود عمل کند و به قطعنامههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل پایبند باشد.
آمریکا گفته است که ایران میتواند نوعی تأسیسات غنی سازی اورانیوم داشته باشد. چه روش اعمال نظارت و تضمین امنیتی را در این صورت در نظر گرفتهاید؟
آنچه ما در واقع گفتیم این بود که پس از آنکه ایران نگرانیها را درباره فعالیتهای هستهای خود رفع کرد، حق آن کشور در برخورداری از برنامه صلح آمیز انرژی هستهای را به رسمیت میشناسیم. آن چیزی که انجام ندادهایم تعیین دقیق مصادیق انرژی هستهای فوق است. این مسئله موضوع بحث و گفتوگوهای دیگری است، و به شورای امنیت سازمان ملل بستگی دارد چون آنها هستند که تعلیق فرآیند غنیسازی را بر ایران تحمیل کردند. پس اینکه ایران دقیقاً چه اجزایی از یک برنامه انرژی هستهای را در چارچوب توافقها خواهد داشت مسئلهای است که منوط به انجام بحث و بررسی هاست.
اگر این گفتوگوها بینتیجه ماند قدم بعدی چه خواهد بود؟
پرزیدنت اوباما گفته که فضا هنوز برای استفاده از دیپلماسی وجود دارد اما پنجره دیپلماسی در حال بسته شدن است. همان طور که گفتم ما به تلاشهای خود برا اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی ادامه خواهیم داد و تلاش خواهیم کرد که ایران را مجاب کنیم که پشت میز مذاکره بنشیند و برای حل مسئله برنامه هستهایاش اقدام کند. رئیس جمهوری آمریکا هم گفته است که سیاستش مهار نیست بلکه پیشپیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای است و همه گزینهها برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی بر روی میز قرار دارد.
اگر موفقیتی حاصل شد، چه؟ روند گام به گام در ارتباط با ایران چه خواهد بود؟
ما فکر میکنیم که حصول یک نتیجه مثبت جامع در آینده نزدیک محتمل نیست برای همین هم کشورهای ۵+۱ نوعی رویکرد تدریجی و قدم به قدم را در پیش گرفتهاند. تلاش ما در راستای انگشت گذاشتن روی اجزایی از برنامه هستهای ایران است که بیشترین نگرانیها مربوط به آنهاست و در تولید احتمالی بمب اتمی نقش دارند. برای نمونه تولید اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده در قالب برنامه غیرنظامی هستهای ایرانیها توجیهپذیر نیست. حتی خود ایرانیها گفتهاند که به مقداری اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده تولید کردهاند که برای تأمین سوخت رآکتور هستهای تحقیقاتی تهران کافی است اما خود این مطلب بر خلاف اهداف جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای است چون انباشت این میزان از اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی ایران را یک گام به تولید اورانیوم مناسب برای اهداف نظامی نزدیک میکند. پس راهکار ما مقابله با بخشهای تهدید آمیز برنامه هستهای ایران است که بیم آن میرود تهدیدی برای منع گسترش سلاحهای هستهای به شمار آیند. در نهایت سمت و سوی حرکت هماهنگی کامل با مصوبهها و قطع نامههای شورای امنیت خواهد بود.
آیا این اقدام شامل اراک نیز میشود؟
بله، قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل از ایران میخواهد که کار بر روی تأسیسات اتمی اراک را متوقف کند که یک رآکتور پژوهشی آب سنگین در مرحله احداث است.
اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد و ایران غنی سازی ۲۰ درصدی خود را متوقف نکند، نیاز به نوعی تسکین عربستان سعوی و احتمالاً ارائه نوعی تضمین به آن کشور وجود خواهد داشت. آیا ایالات متحده میتواند در چنین شرایطی در نقش ضامن عربستان ظاهر شود؟
من ترجیح میدهم توجهام را به تلاش برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای معطوف کنم که تاکنون بسیار خوب در در این زمینه عمل کردهایم، نه تنها در هماهنگی با کشورهای متحدمان از گروه «پنج به علاوه یک» بلکه دیگر کشورهای اتحادیه اروپا، ژاپن، آفریقای جنوبی و... کشورهای منطقه، یعنی سعودیها، اماراتیها و دیگران عمیقاً بابت برنامه هستهای ایران نگران هستند و ما همکاری تنگاتنگی با آنها داشتهایم، هم برای اطمینان از اینکه تحریمها قیمت نفت را بالا نخواهند برد و هم برای تقویت برنامه دفاعی مشترکمان.
یکی از حوزههایی که پرزیدنت اوباما در طول سه سال گذشته عنایت زیادی به آن داشته بسط همکاریهای دفاعی ما با کشورهای شبه جزیره عربستان بوده که بخشی از این تلاشها با هدف ارسال این پیام به ایران بوده که اقداماتشان در واقع به ضرر امنیت ملیشان تمام خواهد شد و اتحاد علیهشان را تقویت میکند.
با این همه این شرایط [ عربستان] دشواریهایی بر سر راه برنامه پیشگیری از گسترش سلاحهای اتمی نیز ایجاد خواهد کرد.
امیدوارم سعودیها متوجه باشند، –و فکر میکنم متوجه هم هستند – که به سودشان هست که با همکاری از دستیابی ایران به سلاح اتمی جلوگیری کنند و این همکاری مؤثرترین راه در از بین بردن فشار بر روی سعودیها و دیگر کشورهای منطقه است تا اینکه به دنبال این بروند که خودشان سلاح هستهای تولید کنند.
از کشف حجاب تا حجاب اجباری، روشنفکران و حجاب
کتاب جديد نوشين احمدی خراسانی (حجاب و روشنفکران، تهران، ۱۳۹۰) بازخوانی تحليلی و انتقادی است از چند و چون برخورد روشنفکران با موضوع حجاب زنان در دوره های مختلف تاريخ معاصر ايران. بخش اصلی اين اثر پژوهشی تلاشی است برای خوانش دو حادثه تاريخی مهم مربوط به حجاب در ايران از منظر پارادايم های اصلی روشنفکری ايران در قرن بيستم.
رويداد مهم اول کشف حجاب توسط رضا شاه در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ است و رويداد دوم اجباری شدن حجاب در سال های پس از انقلاب ۱۳۵۷. کتاب تلاش می کند رويکرد های روشنفکری در برخورد با موضوع حجاب در اين دو دوره تاريخی را مورد نقد قرار دهد.
موضوع «کشف حجاب» در سال ۱۳۱۴ و دخالت دولت از بالا برای برخورد به يک پديده اجتماعی از سوی نويسنده نوعی درک از سياست و رابطه عرصه عمومی و حوزه خصوصی هم به شمار می رود. به اين تصميم دولت در زمان خود و سال های بعد برخوردهای گوناگونی شد. شماری آن را نوعی پيشرفت و حرکت به جلو برای زنان و نقش آنها در جامعه دانستند و کسانی هم اجباری بودن آن و يا دخالت غير دمکراتيک دولت در امور خصوصی را مورد انتقاد قرار دادند.
تجربه های زنان پيشرو و واکنش خود جامعه اما به اين سياست که به طور گسترده در کتاب مورد توجه قرار می گيرد نشان از آن دارد که موضوعی مانند حجاب بسيار پيچيده است و با ژرف ترين لايه های هويتی و فرهنگی افراد (زن و مرد) پيوند خورده و با يک تصميم و بخشنامه اداری و يا قانون نمی توان روح جامعه را تسخير کرد. مقايسه اين اقدام با ساير سياست های نوسازی دوران رضا شاه مانند توسعه آموزش دختران و يا حمايت از تشکل های مدنی زنان هم نشان می دهد که اقدامات تدريجی و پايه ای همان واکنش منفی را به وجود نمی آورند.
کتاب در کنار برخوردهای عمومی به اين سياست به نوع واکنش روشنفکران به چنين رويکردی می پردازد. به ويژه آن که بحث بر سر اين مسئله در جامعه آن روز ايران پیشتر از ۱۳۱۴ آغاز شده بود و کسانی که نيم نگاهی هم به تجربه ترکيه داشتند رضا شاه را برای پی گرفتن سياست های مشابه تشويق می کردند. همان گونه که در کتاب هم آمده است، روشنفکران زنی مانند صديقه دولت آبادی و يا زندخت شيرازی و يا پروين اعتصامی موافق سياست تحميل بی حجابی از سوی دولتی که نقش «پدر» با اقتدار را ايفا می کرد، بودند.
کسانی هم مانند کاظم زاده ايرانشهر در سال ۱۳۱۰ با تکيه بر اهميت آموزش اجباری دختران با «حجاب برداری» مخالفت می کنند. کتاب از قول او می نويسد: «درباره حجاب اين طور به نظر می رسد که اين مسئله بايد به اختيار و به تدريج حل شود يعنی قانونی وضع شود که هر کسی در برداشت حجاب، آزاد و مختار است.» (ص ۵۳). افضل وزيری هم بر بی طرفی دولت و حق انتخاب زنان و تحول جامعه زنانه از پائين اصرار می ورزد.
کتاب به درستی به تجربه فعاليت های مدنی زنان و مردانی که در همه سال های پس از انقلاب مشروطيت برای آگاهی زنان و تغيير فرهنگ سنتی ويا فراهم کردن کردن زمينه تامين حقوق آنها اشاره می کند و همزمان واکنش های منفی و گاه خشونت آميز محافل سنتی و مذهبی را هم بررسی می کند. همين وضعيت دشوار و مقاومت است که شماری از روشنفکران را به اين سو سوق می دهد که دخالت آمرانه دولت از بالا شايد تنها راه حل شکستن مقاومت گروه های متعصب و قشری است. پارادايم نوسازی غير مشارکتی آن سال ها بر اين باور بود که با توسعه پرشتاب کشور محافل سنتی منزوی و قدرت خود را از دست می دهند.
داستان «کشف حجاب» اما به اين آسانی گريبان جامعه ايران را رها نمی کند. همه سال های پس از ۱۳۲۰ بحث و جدل و کنش بر سر اين موضوع ادامه می يابد. واکنش محافل سنتی بعد از ۱۳۲۰ بازگشت به اصول دينی و مقاومت در برابر تغيير وضعيت زنان است.
نويسنده به فشارهای پس از سال ۱۳۲۰ از جمله در رابطه با آموزش دختران در شهرهای کوچک و تلاش برای بازگشت به دوران پيش از ۱۳۱۴ را از ياد نمی برد. اگر برای روشنفکران سکولار پرونده حجاب بسته شد، گرايش های مذهبی هيچگاه تا سال ۱۳۵۷ اين اقدام را از ياد نمی برند و کينه آنها هم به رضا شاه از جمله به اين رويداد مربوط است. شاهی که می بايست کفاره گناهان خويش را بخاطر آوردن بی حجابی به ايران می پرداخت.
ظهور چهره جدیدی از زن ایرانی
اما رويدادهای سال های ۱۳۲۰ همزمان شاهد ظهور چهره جديدی از زن ايرانی است که در هئيت شهروند سياسی ظاهر می شود. هر چند لايحه حق رای زنان در سال ۱۳۳۱ سرانجام به تصويب نمی رسد اما مشارکت فعال زنان در امور سياسی و مدنی در جامعه تثبيت می شود.
کتاب اشاره ای هم دارد به سال های ۱۳۴۰ و ۵۰ و شکاف ميان روشنفکران زنی که در قالب سازمان های دولتی (سازمان زنان ايران) فعاليت می کردند با روشنفکران زن در اپوزيسيون. يکی از مباحث جالب کتاب نوشين ياوری خراسانی همين جدا سری در ميان زنان و عدم اشتراک نظر آنها بر سر دفاع از وضعيت زنان است.
رويداد مهم دومی که کتاب به طور گسترده به آن ميپردازد اجباری شدن حجاب در سال های پس از ۱۳۵۷ است. پيش درامد اين چرخش مهم «احيای حجاب» در سال های ۱۳۵۰ و دوران رشد مبارزات عليه شاه است.
به نظر نويسنده زنان تحصيل کرده هم فعالانه در گفتمان سازی عليه زن مدرن شرکت کردند. کتاب به چگونگی شکل گيری روند اجباری شدن حجاب به رغم مقاومت بخشی از زنان در ابتدای انقلاب می پردازد. بخش بزرگی از احزاب و سازمان ها و روشنفکران نزديک به آنها که در گير مبارزه «ضد امپرياليستی»، «ضد سرمايه داری وابسته» و يا «ضد انقلاب» و «ملاکين» بودند در عمل مبارزه برای دفاع از آزادی پوشش و حجاب زنان را غيرعمده و حتی بی اهميت تلقی می کردند.
نويسنده به شماری چند از اين برخوردها از جبهه ملی و نهضت آزادی تا چريک های فدايی خلق، حزب توده و يا سازمان پيکار و اتحاديه کمونيست ها اشاره و يادآوری می کند.
برای مثال مريم فيروز عضو کميته مرکزی حزب توده ايران در برابر کسانی که دل نگران حقوق زنان هستند اعلام می کند که «در تاريخ ايران کسی همانند خمينی پيدا نشده است که زن را آن گونه که در خور مقام اوست ارجمند دارد». سازمان چريک های فدايی خلق بر اين باور است که «نمايندگان وابسته به انحصارهای امپرياليستی می کوشند تا به مخالفت با مسئله حجاب، خود را طرفدار آزادی، بخوان بی بند و باری زنان، قلمداد کنند» و يا قدسی قاضی نور نويسنده پرآوازه بر اين باور است که «برای زنان عروسکی که تمام فکرشان، خواسته شان و وقتشان صرف زيباتر شدن بوده، روسری کار نهايی است؟ با بستن يک روسری فکر نکنيم که زنان و دختران ما از حالت عروسکی به در می شوند...»
روايت تودرتوی ۴ تاريخ
کتاب نوشين احمدی خراسانی در بر گيرنده چهار تاريخ است که همچون عروسک های روسی هر يک در درون ديگری جا دارد. تاريخ يک قرن ايران، تاريخ زنان ايران، مسير تاريخی روشنفکران و تاريخ روشنفکری زنانه يکجا و در رابطه تنگانگ و متقابل از ورای يک پرسش تاريخی (حجاب زنان) به خواننده عرضه می شوند.
نويسنده در بازخوانی انتقادی خود از تاريخ زنانه به تجربه ايران در رابطه با دمکراسی هم می پردازد و بر اين باور است که آزادی واقعی و حق انتخاب زنان هر بار قربانی پروژه های سياسی می شود. بدين گونه است که زمانی نوسازی پرشتاب جامعه به دست آويزی برای زير پا گذاشتن دمکراسی و حقوق شهروندی تبديل می شود زمانی هم انقلاب و مصلحت های مربوط به آن ناديده انگاشته می شود.
اما آن گونه که کتاب هم به ما می آموزد چيزی در وجدان جامعه زنانه ما تغيير کرده است: اگر در گذشته تصور می شد راه رسيدن زنان به حقوق خود از استقرار دموکراسی می گذرد، اکنون مبارزه برای حقوق زنان راه را برای رسيدن به دمکراسی باز می کند.
نوشين احمدی خراسانی از بحث حجاب فراتر می رود. برای او دمکراسی در رای دادن و روزنامه و رسانه خلاصه نمی شود. بدون به رسميت شناختن حريم خصوصی و حقوق زنان و مردان و استقلال اين حوزه از دولت چگونه می توان از دمکراسی در يک کشور سخن به ميان آورد؟ با همين درک است که نويسنده از درون تحليل تاريخی نقبی هم به شرايط حاضر می زند و روشنفکری زنانه کنونی در داخل و خارج کشور را به نقد می کشد.
لبه انتقاد کتاب به ويژه متوجه خوانش بسته از فمينيسم سکولاری است که از به رسميت شناختن واقعيت های جامعه زنان ايران و تنوع آن خودداری می کند. اعلام جنگ صليبی عليه سنت ها و يا ارزش هايی که برای بخشی از زنان دارای معنای فراوان است و يا ناديده انگاشتن آنها به دمکراسی کمکی نمی شود.
پا گرفتن فرهنگ دمکراسی در جامعه با پذيرش «ديگر»ی همراه است. گره گاه اصلی بحث نوشين احمدی خراسانی اصالت روندها، پويايی کنشگران اجتماعی و پرهيز از به وجود آوردن قالب هايی است که می توانند به صورت حجابی بروی واقعيت های زنده اجتماعی باشند. رهيافت نظری اصلی نويسنده تکيه بر ديدگاه کنشگران اجتماعی و معنايی است که آنها به زندگی و تجربه اجتماعی خود می دهند.
بدين گونه است که جامعه ای سکولار می تواند در درون خود و به رغم ساختارهای رسمی شاهد رشد حرکت های ضد سکولار و يا غير سکولار باشد. همزمان در جامعه مذهبی می توان شاهد رشد پديده های سکولار ساختارشکنانه بود. برای کتاب الگوهای روشنفکری در تاريخ ايران گاه برخوردهای تقليلی و يکسويه دارند و راه گفت وگو و تحمل و همزيستی دمکراتيک را به انتهای يک بن بست هدايت می کنند.
کتاب روشنفکران و حجاب دارای مطالب و اطلاعات گاه کمتر شناخته شده ای درباره تاريخ ايران است. اين اثر خواندنی را بايد از جمله تلاش های ارزشمندی دانست که در دو دهه اخير در داخل و خارج کشور برای طرح مسائل جامعه زنان ايران صورت می گيرد.
نوشين احمدی خراسانی تلاش می کند با نيفتادن در دام دوگانگی های متضاد ساده شده (غربی و شرق، مسلمان و سکولار، بی حجاب و با حجاب) به پديده های اجتماعی از بعد انتروپولوژيک هم نگاه کند و همه چيز را به سياست فرو نکاهد.
اين گفتمان به ويژه در جامعه ای مانند ايران اهميت پيدا می کند که در آن همه دمکرات ها سکولار نيستند و همه سکولارهای هم آن دمکرات نيستند. جنبش زنان در ۲۰ سال گذاشته کتاب بدرستی نشان می دهد ائينه تمام نمای اين واقعيت اجتماعی پيچيده است.
اين کتاب نه فقط برای نسل جديدی که شايد با تاريخ گذشته دور و نزديک ايران پس از مشروطيت چندان آشنايی ندارد که برای همه کسانی که در جست وجوی درک بهتر تحولات ایران هستند، اثری خواندنی و ضرروی است.
رويداد مهم اول کشف حجاب توسط رضا شاه در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ است و رويداد دوم اجباری شدن حجاب در سال های پس از انقلاب ۱۳۵۷. کتاب تلاش می کند رويکرد های روشنفکری در برخورد با موضوع حجاب در اين دو دوره تاريخی را مورد نقد قرار دهد.
موضوع «کشف حجاب» در سال ۱۳۱۴ و دخالت دولت از بالا برای برخورد به يک پديده اجتماعی از سوی نويسنده نوعی درک از سياست و رابطه عرصه عمومی و حوزه خصوصی هم به شمار می رود. به اين تصميم دولت در زمان خود و سال های بعد برخوردهای گوناگونی شد. شماری آن را نوعی پيشرفت و حرکت به جلو برای زنان و نقش آنها در جامعه دانستند و کسانی هم اجباری بودن آن و يا دخالت غير دمکراتيک دولت در امور خصوصی را مورد انتقاد قرار دادند.
تجربه های زنان پيشرو و واکنش خود جامعه اما به اين سياست که به طور گسترده در کتاب مورد توجه قرار می گيرد نشان از آن دارد که موضوعی مانند حجاب بسيار پيچيده است و با ژرف ترين لايه های هويتی و فرهنگی افراد (زن و مرد) پيوند خورده و با يک تصميم و بخشنامه اداری و يا قانون نمی توان روح جامعه را تسخير کرد. مقايسه اين اقدام با ساير سياست های نوسازی دوران رضا شاه مانند توسعه آموزش دختران و يا حمايت از تشکل های مدنی زنان هم نشان می دهد که اقدامات تدريجی و پايه ای همان واکنش منفی را به وجود نمی آورند.
کتاب در کنار برخوردهای عمومی به اين سياست به نوع واکنش روشنفکران به چنين رويکردی می پردازد. به ويژه آن که بحث بر سر اين مسئله در جامعه آن روز ايران پیشتر از ۱۳۱۴ آغاز شده بود و کسانی که نيم نگاهی هم به تجربه ترکيه داشتند رضا شاه را برای پی گرفتن سياست های مشابه تشويق می کردند. همان گونه که در کتاب هم آمده است، روشنفکران زنی مانند صديقه دولت آبادی و يا زندخت شيرازی و يا پروين اعتصامی موافق سياست تحميل بی حجابی از سوی دولتی که نقش «پدر» با اقتدار را ايفا می کرد، بودند.
کسانی هم مانند کاظم زاده ايرانشهر در سال ۱۳۱۰ با تکيه بر اهميت آموزش اجباری دختران با «حجاب برداری» مخالفت می کنند. کتاب از قول او می نويسد: «درباره حجاب اين طور به نظر می رسد که اين مسئله بايد به اختيار و به تدريج حل شود يعنی قانونی وضع شود که هر کسی در برداشت حجاب، آزاد و مختار است.» (ص ۵۳). افضل وزيری هم بر بی طرفی دولت و حق انتخاب زنان و تحول جامعه زنانه از پائين اصرار می ورزد.
کتاب به درستی به تجربه فعاليت های مدنی زنان و مردانی که در همه سال های پس از انقلاب مشروطيت برای آگاهی زنان و تغيير فرهنگ سنتی ويا فراهم کردن کردن زمينه تامين حقوق آنها اشاره می کند و همزمان واکنش های منفی و گاه خشونت آميز محافل سنتی و مذهبی را هم بررسی می کند. همين وضعيت دشوار و مقاومت است که شماری از روشنفکران را به اين سو سوق می دهد که دخالت آمرانه دولت از بالا شايد تنها راه حل شکستن مقاومت گروه های متعصب و قشری است. پارادايم نوسازی غير مشارکتی آن سال ها بر اين باور بود که با توسعه پرشتاب کشور محافل سنتی منزوی و قدرت خود را از دست می دهند.
داستان «کشف حجاب» اما به اين آسانی گريبان جامعه ايران را رها نمی کند. همه سال های پس از ۱۳۲۰ بحث و جدل و کنش بر سر اين موضوع ادامه می يابد. واکنش محافل سنتی بعد از ۱۳۲۰ بازگشت به اصول دينی و مقاومت در برابر تغيير وضعيت زنان است.
نويسنده به فشارهای پس از سال ۱۳۲۰ از جمله در رابطه با آموزش دختران در شهرهای کوچک و تلاش برای بازگشت به دوران پيش از ۱۳۱۴ را از ياد نمی برد. اگر برای روشنفکران سکولار پرونده حجاب بسته شد، گرايش های مذهبی هيچگاه تا سال ۱۳۵۷ اين اقدام را از ياد نمی برند و کينه آنها هم به رضا شاه از جمله به اين رويداد مربوط است. شاهی که می بايست کفاره گناهان خويش را بخاطر آوردن بی حجابی به ايران می پرداخت.
ظهور چهره جدیدی از زن ایرانی
اما رويدادهای سال های ۱۳۲۰ همزمان شاهد ظهور چهره جديدی از زن ايرانی است که در هئيت شهروند سياسی ظاهر می شود. هر چند لايحه حق رای زنان در سال ۱۳۳۱ سرانجام به تصويب نمی رسد اما مشارکت فعال زنان در امور سياسی و مدنی در جامعه تثبيت می شود.
کتاب اشاره ای هم دارد به سال های ۱۳۴۰ و ۵۰ و شکاف ميان روشنفکران زنی که در قالب سازمان های دولتی (سازمان زنان ايران) فعاليت می کردند با روشنفکران زن در اپوزيسيون. يکی از مباحث جالب کتاب نوشين ياوری خراسانی همين جدا سری در ميان زنان و عدم اشتراک نظر آنها بر سر دفاع از وضعيت زنان است.
رويداد مهم دومی که کتاب به طور گسترده به آن ميپردازد اجباری شدن حجاب در سال های پس از ۱۳۵۷ است. پيش درامد اين چرخش مهم «احيای حجاب» در سال های ۱۳۵۰ و دوران رشد مبارزات عليه شاه است.
به نظر نويسنده زنان تحصيل کرده هم فعالانه در گفتمان سازی عليه زن مدرن شرکت کردند. کتاب به چگونگی شکل گيری روند اجباری شدن حجاب به رغم مقاومت بخشی از زنان در ابتدای انقلاب می پردازد. بخش بزرگی از احزاب و سازمان ها و روشنفکران نزديک به آنها که در گير مبارزه «ضد امپرياليستی»، «ضد سرمايه داری وابسته» و يا «ضد انقلاب» و «ملاکين» بودند در عمل مبارزه برای دفاع از آزادی پوشش و حجاب زنان را غيرعمده و حتی بی اهميت تلقی می کردند.
نويسنده به شماری چند از اين برخوردها از جبهه ملی و نهضت آزادی تا چريک های فدايی خلق، حزب توده و يا سازمان پيکار و اتحاديه کمونيست ها اشاره و يادآوری می کند.
برای مثال مريم فيروز عضو کميته مرکزی حزب توده ايران در برابر کسانی که دل نگران حقوق زنان هستند اعلام می کند که «در تاريخ ايران کسی همانند خمينی پيدا نشده است که زن را آن گونه که در خور مقام اوست ارجمند دارد». سازمان چريک های فدايی خلق بر اين باور است که «نمايندگان وابسته به انحصارهای امپرياليستی می کوشند تا به مخالفت با مسئله حجاب، خود را طرفدار آزادی، بخوان بی بند و باری زنان، قلمداد کنند» و يا قدسی قاضی نور نويسنده پرآوازه بر اين باور است که «برای زنان عروسکی که تمام فکرشان، خواسته شان و وقتشان صرف زيباتر شدن بوده، روسری کار نهايی است؟ با بستن يک روسری فکر نکنيم که زنان و دختران ما از حالت عروسکی به در می شوند...»
روايت تودرتوی ۴ تاريخ
کتاب نوشين احمدی خراسانی در بر گيرنده چهار تاريخ است که همچون عروسک های روسی هر يک در درون ديگری جا دارد. تاريخ يک قرن ايران، تاريخ زنان ايران، مسير تاريخی روشنفکران و تاريخ روشنفکری زنانه يکجا و در رابطه تنگانگ و متقابل از ورای يک پرسش تاريخی (حجاب زنان) به خواننده عرضه می شوند.
نويسنده در بازخوانی انتقادی خود از تاريخ زنانه به تجربه ايران در رابطه با دمکراسی هم می پردازد و بر اين باور است که آزادی واقعی و حق انتخاب زنان هر بار قربانی پروژه های سياسی می شود. بدين گونه است که زمانی نوسازی پرشتاب جامعه به دست آويزی برای زير پا گذاشتن دمکراسی و حقوق شهروندی تبديل می شود زمانی هم انقلاب و مصلحت های مربوط به آن ناديده انگاشته می شود.
اما آن گونه که کتاب هم به ما می آموزد چيزی در وجدان جامعه زنانه ما تغيير کرده است: اگر در گذشته تصور می شد راه رسيدن زنان به حقوق خود از استقرار دموکراسی می گذرد، اکنون مبارزه برای حقوق زنان راه را برای رسيدن به دمکراسی باز می کند.
نوشين احمدی خراسانی از بحث حجاب فراتر می رود. برای او دمکراسی در رای دادن و روزنامه و رسانه خلاصه نمی شود. بدون به رسميت شناختن حريم خصوصی و حقوق زنان و مردان و استقلال اين حوزه از دولت چگونه می توان از دمکراسی در يک کشور سخن به ميان آورد؟ با همين درک است که نويسنده از درون تحليل تاريخی نقبی هم به شرايط حاضر می زند و روشنفکری زنانه کنونی در داخل و خارج کشور را به نقد می کشد.
لبه انتقاد کتاب به ويژه متوجه خوانش بسته از فمينيسم سکولاری است که از به رسميت شناختن واقعيت های جامعه زنان ايران و تنوع آن خودداری می کند. اعلام جنگ صليبی عليه سنت ها و يا ارزش هايی که برای بخشی از زنان دارای معنای فراوان است و يا ناديده انگاشتن آنها به دمکراسی کمکی نمی شود.
پا گرفتن فرهنگ دمکراسی در جامعه با پذيرش «ديگر»ی همراه است. گره گاه اصلی بحث نوشين احمدی خراسانی اصالت روندها، پويايی کنشگران اجتماعی و پرهيز از به وجود آوردن قالب هايی است که می توانند به صورت حجابی بروی واقعيت های زنده اجتماعی باشند. رهيافت نظری اصلی نويسنده تکيه بر ديدگاه کنشگران اجتماعی و معنايی است که آنها به زندگی و تجربه اجتماعی خود می دهند.
بدين گونه است که جامعه ای سکولار می تواند در درون خود و به رغم ساختارهای رسمی شاهد رشد حرکت های ضد سکولار و يا غير سکولار باشد. همزمان در جامعه مذهبی می توان شاهد رشد پديده های سکولار ساختارشکنانه بود. برای کتاب الگوهای روشنفکری در تاريخ ايران گاه برخوردهای تقليلی و يکسويه دارند و راه گفت وگو و تحمل و همزيستی دمکراتيک را به انتهای يک بن بست هدايت می کنند.
کتاب روشنفکران و حجاب دارای مطالب و اطلاعات گاه کمتر شناخته شده ای درباره تاريخ ايران است. اين اثر خواندنی را بايد از جمله تلاش های ارزشمندی دانست که در دو دهه اخير در داخل و خارج کشور برای طرح مسائل جامعه زنان ايران صورت می گيرد.
نوشين احمدی خراسانی تلاش می کند با نيفتادن در دام دوگانگی های متضاد ساده شده (غربی و شرق، مسلمان و سکولار، بی حجاب و با حجاب) به پديده های اجتماعی از بعد انتروپولوژيک هم نگاه کند و همه چيز را به سياست فرو نکاهد.
اين گفتمان به ويژه در جامعه ای مانند ايران اهميت پيدا می کند که در آن همه دمکرات ها سکولار نيستند و همه سکولارهای هم آن دمکرات نيستند. جنبش زنان در ۲۰ سال گذاشته کتاب بدرستی نشان می دهد ائينه تمام نمای اين واقعيت اجتماعی پيچيده است.
اين کتاب نه فقط برای نسل جديدی که شايد با تاريخ گذشته دور و نزديک ايران پس از مشروطيت چندان آشنايی ندارد که برای همه کسانی که در جست وجوی درک بهتر تحولات ایران هستند، اثری خواندنی و ضرروی است.
دولت سوئیس ضمن تشدید تحریم های تجاری علیه شهروندان و موسسات ایرانی، از تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی خودداری ورزیده است.
وزارت اقتصاد سوئیس اعلام کرده است که در راستای افزایش فشار برای وادار کردن حکومت ایران به قبول خواست جامعه جهانی و تبعیت از قطعنامه های مصوب شورای امنیت در مورد توقف برخی از برنامه های هسته ای، یازده شرکت و شهروند جمهوری اسلامی را به فهرست اشخاص حقیقی و حقوقی تحت تحریم افزوده است.وزارت اقتصاد سوئیس این اقدامات را در راستای هماهنگی با تحریم های اتحادیه اروپا علیه ایران توصیف کرده اما افزوده است که در این زمینه "استثنائی در مورد بانک مرکزی جمهوری اسلامی منظور شده و این بانک به دلیل اهمیتی که برای اقتصاد ایران دارد، مشمول تحریم قرار نگرفته است."
در ماه ژانویه سال جاری، بیست و هفت کشور عضو اتحادیه تعداد بیشتری از موسسات و شهروندان ایرانی را هدف تحریم قرار دادند و ضمن تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی، اعلام کردند که واردات نفت از ایران را از اول ماه ژوئیه متوقف می کنند.
اتحادیه اروپا همچنین هر گونه ارتباط موسسات و شهروندان کشورهای عضو با فعالیت های نفتی در ایران را ممنوع کرده است.
سوئیس عضو اتحادیه اروپا نیست و تنها ملزم به تبعیت از تحریم های سازمان ملل است اما وزارت اقتصاد سوئیس بر هماهنگنی با اتحادیه اروپا در زمینه اقدامات تنبیهی علیه برنامه های اتمی جمهوری اسلامی تاکید کرده هر چند در زمینه تحریم نفتی ایران، گفته است که "در مورد این موضوع بعدا تصمیم گیری خواهد شد."
دولت سوئیس، که پیشتر در تبعیت از قطعنامه های مصوب شورای امنیت سازمان ملل شماری از شهروندان و شرکت های ایرانی را تحریم کرده بود، اسامی افراد و موسساتی را که به فهرست تحریم ها افزوده اعلام نکرده است.
تصمیم سوئیس به خودداری از تحریم بانک مرکزی در حالی اتخاذ می شود که بانک های سوئیسی بارها متهم شده اند که افراد و موسسات نزدیک به حکومت ایران امکان می دهند تا از طریق حساب های خود در این بانک ها، به فعالیت های تجاری خارجی ادامه دهند و به این ترتیب، تحریم های مالی غربی را تضعیف کنند.
به همین دلیل، امکان دارد برخی ناظران غربی تصمیم اخیر سوئیس را مورد انتقاد قرار دهند و آن را اقدامی بدانند که فشار ناشی از قطع ارتباط بانکی با ایران را کاهش می دهد.
تصمیم سیاسی؟
در ماه دسامبر سال گذشته، ایالات متحده در واکنش به گزارش مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی که از تایید صلح آمیز بودن برنامه های اتمی ایران خودداری کرده بود، در تشدید تحریم های تجاری و اقتصادی علیه جمهوری اسلامی، بانک مرکزی ایران را تحریم و ارتباط شهروندان و موسسات آمریکایی با این بانک را غیرقانونی اعلام کرد.ایالات متحده همچنین به شرکت ها و شهروندان سایر کشورها نیز هشدار داد که در صورتی که از تحریم های وضع شده ایران تخطی کنند، ارتباط تجاری و مالی خود با آمریکا را به مخاطره می اندازند.
گفته می شود که محدودیت های تجاری و مالی اخیر علیه ایران باعث کاهش در صادرات نفتی شده و مهمتر از آن، انتقال عواید حاصله از صادرات را نیز به دلیل موانع بانکی با مشکلات عمده ای مواجه ساخته است.
به گفته برخی ناظران، در حالیکه تجربه گذشته نشان می دهد که معمولا اعمال تحریم صادرات و واردات کالا و خدمات علیه یک کشور دشوار بوده و مانع از معاملات غیررسمی و "قاچاقی" نمی شود، تحریم موسسات مالی به خصوص ارتباط های بانکی، با قطع نقل و انتقال پول، می تواند تاثیری فلج کننده داشته باشد.
تصمیم اخیر وزارت اقتصاد سوئیس به معنی آن است که شرکت های ثبت شده در سوئیس می توانند پس از پایان ماه ژوئن و آغاز تحریم نفتی جمهوری اسلامی توسط اتحادیه اروپا نیز به معاملات نفتی با ایران ادامه دهند هر چند با توجه به شدت تحریم های مالی و بانکی علیه ایران، فعالیت در این زمینه احتمالا بسیاری محدود خواهد بود.
همچنین، ایران تامین کننده اصلی نفت مورد نیاز سوئیس نیست.
دلیل خودداری سوئیس از تشدید تحریم های خارجی علیه ایران مشخص نیست اما به گفته برخی ناظران، این موضعگیری بیشتر تحت تاثیر ملاحظات سیاسی اتخاذ شده است تا تدابیر اقتصادی.
سوئیس طی دویست سال گذشته همواره کوشیده است تا بی طرفی خود را در منازعات بین المللی حفظ کند و به این ترتیب، از موقعیت ویژه ای به عنوان رابط و میانجی در مخاصمات بین کشورها برخوردار بوده است.
در حال حاضر، سفارت سوئیس در تهران مسئولیت حفاظت از منافع ایالات متحده در ایران را برعهده دارد و به این ترتیب، یکی از مجاری عمده ارتباط بین دو کشوری است که از بیش از سی سال پیش تا کنون، دارای روابط دیپلماتیک نبوده اند.
در خبری دیگر در مورد تحریم تجاری ایران، خبرگزاری رویترز گزارش کرده است که با آغاز زمان تحریم نفتی اروپا علیه ایران در اول ماه ژوئیه، شرکت های ژاپنی و تایوانی واردت نفت خود از ایران را به شکل قابل توجهی تقلیل خواهند داد.
با افزایش تنش ها و درگیری های مرزی میان سودان و همسایه جنوبی تازه استقلال یافته اش، خطر بروز جنگ در این منطقه آفریقا به شدت افزایش یافت.
عمر البشیر، رئیس جمهوری سودان روز چهارشنبه گفت که او می خواهد مردم سودان جنوبی را از دست حاکمان این کشور نجات دهد.آقای البشیر که در جریان یک راهپیمایی در خارطوم، پایتخت سودان سخن می گفت مقام های سودان جنوبی را "حشراتی" خواند که باید از بین بروند.
رئیس جمهوری سودان که خود نیز در دادگاه های قضایی بین المللی با اتهام های جدی روبروست، با اشاره به درگیری های مرزی چند روز گذشته گفت که خطوط مرزی میان این دو کشور از نظر او دیگر پایدار نیستند.
او گفت که سرانجام یا نیروهای شمال به جوبا، پایتخت سودان جنوبی خواهند رسید یا ارتش جنوب وارد خارطوم خواهد شد.
جیمز کاپنال، گزارشگر بی بی سی در خارطوم می گوید که اظهارات امروز آقای البشیر به مانند اعلان علنی جنگ بوده است.
فرماندهان ارتش سودان هم همزمان با افزایش درگیری ها میان دو طرف از روز جمعه گذشته، اظهارات مشابهی کرده اند که به نگرانی ها از شکل گیری یک جنگ تمام عیار در منطقه افزوده است.
همزمان وزیر دفاع سودان جنوبی گفته که با توجه به صحبت های عمر البشیر احتمال می رود که تنش در مرزهای دو کشور گسترش یابد.
سودان و سودان جنوبی یکدیگر را به گشودن جبهه جدید متهم میکنند.
درگیریهای جدید در غرب میدان نفتی هجلیج روی داده است. این میدان نفتی اخیرا از سوی سودان جنوبی اشغال شد.
سخنگوی ارتش سودان جنوبی به بی بی سی گفت در درگیریهای جدید ۲۲ سرباز (هفت سرباز سودان جنوبی و پانزده سرباز سودانی) کشته شدند و نیروهایی از هر دو طرف زخمی شدهاند.
سوزان رایس، سفیر آمریکا در سازمان ملل گفت دو کشور با استدلالهای خود وارد جنگ شدهاند.
او گفت شورای امنیت سازمان ملل در حال بررسی وضع احتمالی تحریمهایی برای فشار وارد کردن بر دو کشور برای توقف درگیریهاست.
درگیریهای دو طرف، جدیترین درگیری میان دو کشور از زمان استقلال سودان جنوبی در ژوئیه سال گذشته به شمار میرود.
در پی رسوایی جنسی چند تن از محافظان باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا در جریان سفر او به کلمبیا، سه نفر از ماموران مخفی این تیم حفاظت اخراج شدند.
پال موریسی، یکی مقام های سرویس ماموران مخفی گفته که یکی از اخراج شدگان افسر ناظر بر سایرین بوده و مامور دیگری بازنشسته شده و جند مامور جزء دیگر هم استعفا داده اند.گفته شده که حدود ۲۰ روسپی پیش از سفر رئیس جمهور آمریکا به کارتاخنا در محل اقامت این ماموران بوده اند.
آقای اوباما روز جمعه گذشته برای شرکت در نشست سران کشورهای قاره آمریکا به کلمبیا سفر کرده بود.
این محافظان در دو مورد جداگانه متهم به زیر پای گذاشتن قوانین کاری خود شده بودند.
در مورد اول، اتهام محافظان برقراری ارتباط با روسپی ها در شهر کارتاخنا، محل برگزاری نشست بود.
در دومین مورد، تعدادی از آنها، خارج از ساعت های مجاز، از هتل خود خارج شده بودند.
پیش تر، ادوین دونووان، سخنگوی سرویس امنیتی آمریکا در این زمینه گفته بود قبل از ورود آقای اوباما به این شهر نیز، اتهاماتی به این محافظان وارد شده بود.
روزنامه واشنگتن پست، که نخست این گزارش را منتشر کرد خبر از احضار ۱۲ نفر از محافظان و اخراج دست کم یک نفر از آنها داده بود.
سرویس اطلاعاتی آمریکا قبلا هم در موردی دیگر به علت کوتاهی های خود زیر سوال رفته بود.
در آن مورد که آنرا نیز روزنامه واشنگتن پست اولین بار مطرح کرد، یک زوج آمریکایی، بدون دعوت قبلی توانسته بودند وارد میهمانی شامی در کاخ سفید شوند.
این موضوع نگرانی های زیادی درباره افرادی که از رییس جمهوری آمریکا محافظت می کنند ایجاد کرده بود.
قرار است در نشستی که آقای اوباما برای شرکت در آن به کلمبیا سفر کرده است، سران ۳۰ کشور قاره آمریکا درباره همکاری های اقتصادی و تجاری گفتگو کنند.
باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا گفته که سربازان آمریکایی توهین کننده به اجساد طالبان باید پاسخگوی اعمالشان باشند.
جی کارنی، سخنگوی رئیس جمهوری آمریکا روز چهارشنبه (18 آوریل) گفت: "آنچه در این تصاویر دیده می شود سزاوار سرزنش است."این عکسها را روزنامه لس آنجلس تایمز با وجود درخواست وزارت دفاع آمریکا از رسانه ها مبنی بر عدم انتشار آنها، منتشر کرده است.
این عکسها توسط یک چتر باز آمریکایی در سال ۲۰۱۰ در افغانستان گرفته شده است.
همزمان لئون پانه تا، وزیر دفاع آمریکا و ژنرال جان آلن فرمانده نیروهای بین المللی در افغانستان، عکس گرفتن سربازان آمریکایی در کنار اجساد متلاشی شده حمله کنندگان انتحاری را به شدت محکوم کردهاند.
آقای پانه تا، روز چهارشنبه و در حالی که در اجلاس ناتو سخن می گفت رسما بابت این رفتار سربازان آمریکایی عذرخواهی کرد.
جان آلن فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان هم گفته است که تحقیقات کامل در این مورد انجام خواهد شد.
این چندمین باری است که عکسهایی حاکی از رفتار های مشابه نیروهای آمریکایی در افغانستان منتشر می شود.
انتشار ویدیویی که حتک حرمت سربازان آمریکایی به اجساد شورشیان را نشان می داد و همچنین انتشار خبری مبنی بر پیدا شدن نسخه های سوخته ای از متون مقدس در پایگاه هوایی بگرام، در ماههای گذشته، رابطه آمریکا و دولت افغانستان را به شدت تیره کرده است.
در ماه ژانویه و پس از انتشار ویدیوی بی حرمتی سربازان آمریکایی با چند جسد که ظاهرا متعلق به شورشیان بود، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، از رفتار شماری از سربازان آمریکایی عمیقا اظهار تاسف کرد.
خانم کلینتون این گونه رفتارها را به دور از ارزشها و معیارهایی دانست که از سربازان آمریکایی انتظار میرود. گرچه او گفت که اکثریت نیروهای نظامی آمریکایی به اینگونه ارزشهای اخلاقی پایبند هستند.
ویلیام هیگ وزیر امور خارجه بریتانیا نیز چنین رفتارهایی را غیر قابل پذیرش و باعث انزجار خواند.
انتشار خبر پیدا شدن نسخ سوخته قرآن در پایگاه هوایی بگرام، چندین روز تظاهرات را در مناطق مختلف افغانستان در پی داشت که در مواردی به خشونت کشیده شد و تلفاتی نیز بجا گذاشت.
پرونده استرداد ابو قتاده، روحانی تندرو، پس از آن که دادگاه حقوق بشر اروپا اعلام کرد درخواستی برای تجدیدنظر در باره پرونده او دریافت کرده، با ابهام رو به رو شده است.
درخواست تجدیدنظر توسط وکلای ابوقتاده، شب پیش به این دادگاه ارائه شده و وزارت کشور بریتانیا بر این باور است که مهلت قانونی برای این کار پایان یافته است.درخواست تجدیدنظر به معنای آن است که روند استرداد نمی تواند شروع شود.
هیاتی از قضات اینک باید تصمیم بگیرند که آیا پرونده مربوطه باید به شعبه عالی دادگاه حقوق بشر ارائه شود یا نه.
ترزا می، وزیر کشور بریتانیا گفته است این مساله می تواند ماهها طول بکشد.
ابو قتاده ۵۱ ساله که در اردن با اتهاماتی چون طرح عملیات بمبگذاری رو به رو است، سه شنبه بازداشت شد و آزادی با قید وثیقه او رد شده است.
پیشتر خانم می در بیانیه ای به مجلس عوام بریتانیا گفته بود مهلت قانونی برای ارائه درخواست تجدیدنظر پایان یافته و ابو قتاده طبق قانون از خاک بریتانیا اخراج خواهد شد.
دادگاه حقوق بشر اروپا امروز چهارشنبه، ۱۸ آوریل گفت که ساعت یازده شب سه شنبه، ۱۷ آوریل، پیش از پایان مهلت قانونی، درخواست تجدیدنظر دریافت کرده است.
پس از آن که ارائه درخواست تجدیدنظر اعلام شد، سخنگوی وزارت کشور بریتانیا گفت دادگاه حقوق بشر اروپا در این باره اشتباه کرده است.
این سخنگو افزود ابوقتاده حق درخواست ارجاع پرونده به شعبه عالی دادگاه حقوق بشر اروپا را نداشته، چون مهلت قانونی برای این کار، دوشنبه شب پایان یافته بود.
او افزود دولت بریتانیا به دادگاه نامه ای خواهد نوشت و توضیح خواهد داد که چرا این پرونده نباید به شعبه عالی ارجاع داده شود.
این سخنگوی وزارت کشور بریتانیا افزود دولت روند استرداد ابو قتاده را پس از تصمیم گیری در باره ارجاع پرونده، از سر خواهد گرفت.
او گفت دولت بریتانیا با درخواستهای تعیین وثیقه برای آزادی او مخالفت خواهد کرد.
اگر قضات تصمیم بگیرند این پرونده به شعبه عالی ارجاع داده نشود، روند استرداد ابو قتاده به اردن از سر گرفته خواهد شد.
دادگاه حقوق بشر اروپا در ماه ژانویه سال جاری نیز روند استرداد ابوقتاده به اردن را مسدود کرد و گفت ممکن است از اعترافات گرفته شده با شکنجه، علیه او استفاده شود.
چند هفته بعد، حبس شش ساله او در بریتانیا به پایان رسید و قاضی با شرایط سنگینی او را آزاد کرد.
به دستور قاضی، او ۲۲ ساعت از روز را بایستی در بازداشت خانگی به سر می برد و تنها دو بار می توانست برای حداکثر یک ساعت از منزل خارج شود.
خانم می در ماه مارس به اردن سفر کرد و با پادشاه این کشور و وزرای دولت در مورد استرداد ابوقتاده که فلسطینی اردنی است، مذاکره کرد.
مقامهای اردن، این روحانی تندرو را "به شدت خطرناک" خوانده و او را تهدیدی برای امنیت ملی بریتانیا دانستهاند.
پیش از ارائه درخواست تجدیدنظر، وکلای وزارت کشور گفته بودند که ترزا می قصد دارد تا ابو قتاده را اواخر آوریل از بریتانیا اخراج کند.
یک فرمانده طالبان نام محمد احسان که به اتهام سازماندهی حملات تروریستی علیه نیروهای امنیتی افغان و آمریکایی تحت پیگرد بود، خود را به نیروهای افغان تحویل داده است.
این فرمانده از نیروهای افغان خواست، جایزه ای را که برای دستگیری او اعلام کرده بودند، به خودش بدهند.محمد احسان مظنون به سازماندهی حملات از طریق بمبگذاری های کنار جاده علیه نیروهای آمریکایی و افغان است.
او پس از آن در ولسوالی "سر روزه" ولایت پکتیکا در شرق افغانستان دستگیر شد که با پوستر حاوی تصویر خودش و جایزه ای تعیین شده در آن پوستر، به یک پاسگاه امنیتی رفت و خواهان دریافت جایزه ای شد که برای دستگیری اش اعلام شده بود.
جایزه ای که برای دستگری احسان اعلام شده بود، ۱۰۰ دلار آمریکایی بود.
نیروهای آمریکایی پس از دستگیری محمد احسان هویت او را با استفاده از تصویر برداری بیومتریک تائید کردند.
بلال سروری گزارش گر بی بی سی در کابل می گوید آقای احسان یک فرمانده میان رتبه طالبان است و تصور نمی شود که او شمار قابل توجهی از شورشیان را فرماندهی کرده باشد.
اما به گفته گزارشگر بی بی سی حملاتی که او مظنون به سازماندهی آنها است، موجب شده، تا نیروهای امنیتی پوستر هایی را در سطح ولایت پکتیار پخش کنند.
مقام های ناتو و افغان هنوز نمی دانند که چرا آقای احسان خود را تحویل نیروهای امنیتی کرده است.
این مقامها گفته اند که تا اکنون استفاده از پوستر و تعیین جایزه برای دستگیری شورشیان نتیجه موثر نداشته است.
آمریکا برای بازداشت ملا محمد عمر رهبر طالبان، و یا اطلاعات دقیقی که منجر به دستگیری او شود، ۲۵ میلیون دلار و همچنین برای باز داشت سراج الدین حقانی رهبر شبکه حقانی ۵ میلیون دلار جایزه اعلام کرده اند.
اما اعلام این جایزه ها تاکنون منجر به دستگیری آنها نشده است.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا می گوید وضعیت سوریه به جایی رسیده که باید خشونت را کنار بگذارد و در غیر این صورت آمریکا راههایی برای وارد کردن فشارهای بیشتر بر دولت بشار اسد پیدا خواهد کرد.
خانم کلینتون روز چهارشنبه (۱۸ آوریل - ۳۰ فروردین) گفت که "در این راه یا موفق می شویم و صلح را در منطقه برقرار می سازیم" یا بشار اسد فرصت آخر خود را هم از دست خواهد داد.او که در ملاقات با وزرای دفاع عضو کشورهای ناتو در بروکسل سخن می گفت تاکید کرد که با همتایان متحد خود درباره وارد کردن فشارهای بیشتر بر سوریه صحبت کرده است اگر چه وی از جزئیات واکنش آمریکا و کشورهای دیگر نسبت به سوریه در صورت متوقف نکردن حملاتش صحبت نکرد.
'نیروهای بشار اسد آتش بس را نادیده می گیرد'
امروز همچنین کاخ سفید نسبت به نقض آتش بس توسط نیروهای دولت بشاراسد اظهار نگرانی کرد.مخالفان دولت سوریه به تازگی ویدیویی منتشر کرده اند که نشان می دهد تک تیراندازان دولتی به سوی جمعیتی که در حوالی شهر دمشق و در اطراف ناظران صلح سازمان ملل گرد آمده اند شلیک می کنند اگر چه رئیس گروه ناظران صلح سازمان ملل هر گونه شلیک به سوی گروه تحت امر او را تکذیب کرده است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد به زودی درباره اعزام ۲۵۰ ناظر دیگر به سوریه تصمیم گیری خواهد کرد.
همزمان جی کارنی سخنگوی کاخ سفید هم که همراه با باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا به ایالت اوهایو سفر کرده است از دولت سوریه برای "بی صداقتی" و ادامه حملاتش انتقاد کرد. او از جامعه بین المللی خواست در صورتی که سوریه به خشونتهای خود خاتمه ندهد، قدمهای بعدی را علیه این کشور بردارند.
'درخواست از مداخله اسما اسد'
در همین حال همسران سفیران آلمان و بریتانیا در سازمان ملل با تهیه یک نوار ویدیویی چهار دقیقه ای که در یوتیوب منتشر شده، از اسما اسد، همسر رئیس جمهوری سوریه خواسته اند تا برای پایان دادن به "کشتار در کشورش" تلاش کند.خانم فن فوس همسر نماینده آلمان در سازمان ملل گفته است: "ما فکر می کنیم که او به راحتی می تواند در عموم صحبت کند و بگوید گه خونریزی باید متوقف و صلح برقرار شود. ما چیز زیادی نمی خواهیم. ممکن است که این کار او را به دردسر بیاندازد اما هزاران زن سوری هر روز زندگیشان را به خطر می اندازند."
در این نوار ویدیویی، تصاویری از نحوه زندگی تجملاتی اسما اسد در کنار تصاویر کودکان کشته و زخمی شده توسط نیروهای دولتی نشان می دهد و از خانم اسد درخواست شده است تا مانع از آن شود که همسرش به سرکوب خشونت آمیز معترضان ادامه دهد.
شورای امنیت سازمان ملل هم خواستار دسترسی آزادانه ناظران اعزامی خود به سوریه شده اما دولت سوریه گفته که نمی تواند امنیت این افراد را تضمین کند مگر اینکه ماموریت آنان با هماهنگی کامل با دستگاه های دولتی انجام شود.
مخالفان حکومت سوریه گفته اند که هدف دولت سوریه از طرح این موضوع این است که ناظران سازمان ملل مجبور شوند پیش از حرکت به مناطق مختلف برای نظارت بر آتش بس، مقصد و مسیر خود را به آگاهی ماموران دولتی برسانند تا آنان بتوانند پیشاپیش با "صحنه سازی" ناظران را فریب دهند.
اما دولت بشار اسد می گوید که تنها در صورتی حملات خود را متوقف می کند که مخالفان هم به حملات خود پایان دهند.
از سوی دبیر کمیسیون اصل ۹۰ مجلس صورت گرفت:
تائید گزارشها درباره شکایت ۲۱ نماینده از احمدینژاد
فاضل موسوی٬ دبیر کمیسیون اصل ۹۰ مجلس گزارش در خصوص شکایت ۲۱ نماینده از محمود احمدینژاد را تائید کرد و گفت شکایت این نمایندگان تحویل علی لاریجانی شده است.
آقای موسوی روز چهارشنبه (۳۰ فروردین) به «باشگاه خبرنگاران جوان» گفته که این شکایت بر اساس ماده ۲۳۳ آئیننامه مجلس» تنظیم شده است.
وی اظهار کرده که نمایندگان از احمدینژاد به خاطر «توهین» به آنها و «بیان مطالب خلاف واقع در پاسخ به برخی سوالات نمایندگان» شکایت کردهاند.
«در راس امور ندانستن مجلس» و «استنکاف از اجرای قوانین مطرح شده در سئوال و قانون ندانستن بعضی از قوانین» از سوی رئیس دولت دهم از دیگر محورهای این شکایتنامه است.
روز گذشته نیز سایت «فرارو» به نقل از یک نماینده مجلس که نامش فاش نشده بود٬ از شکایت ۲۱ نماینده از احمدینژاد خبر داده بود.
روزنامههای شرق و اعتماد نیز در همان روز گزارشهایی در مورد شکایت ۲۱ نماینده مجلس از رئیس دولت دهم منتشر کردهاند.
این شکایت پس از حضور احمدینژاد در مجلس به منظور پاسخگویی به سئوالات نمایندگان تنظیم و به رئیسه تسلیم شده است.
احمدینژاد اسفند ماه سال گذشته پس از مدتها کشمکش به منظور پاسخگویی به سئوالات نمایندگان در مجلس حاضر شد٬ اما شوخیهای وی با نمایندگان با خشم آنها مواجه شد.
پايگاه اطلاعرسانی سپاه قزوین خبر داد:
۱۱ مقام سپاه قزوین از سمت خود برکنار شدند
مراسم تودیع و معارفه این نظامیان روز چهارشنبه (۳۰ فروردین) در جلسه شورای فرماندهی سپاه استان قزوین برگزار شد.
معاون اجرایی، معاون هماهنگکننده و معاون فرهنگی اجتماعی سپاه استان قزوین سه معاونی هستند که از مقام خود برکنار شدهاند.
فرمانده سپاه ناحیه دو شهرستان قزوین، مسئول سازمان بسیج دانشجویی دانشگاههای این استان و جانشین فرمانده سپاه ناحیه شهرستان قزوین از دیگر مقامهای برکنار شده هستند.
سرپرست آمار و پشتیبانی به همراه فرمانده گردان قرارگاه سپاه و معاون نیروی انسانی بسیج٬ سه مقام برکنار شده دیگر سپاه و بسیج استان قزوین هستند.
مسئول سازمان بسیج فرهنگیان و مسئول سازمان بسیج دانشآموزی استان قزوین دهمین و یازدهمین مقامی هستند که مراسم تودیع آنها امروز برگزار شد.
علت این برکناری گسترده و کمسابقه از سوی فرماندهان سپاه پاسداران اعلام نشده است.
رئیس کمیته امنیت کمیسیون امنیت ملی مجلس اعلام کرد:
لغو تحریمها شرط ایران برای مذاکرات بغداد است
آقای سروری این مطلب را روز چهارشنبه (۳۰ فروردین) در جمع گروهی از نمازگزاران مسجد «زینب» منطقه ۱۰ تهران مطرح کرده و گفته است: «اگر تحریمها لغو شود آثار بزرگی در اقتصاد کشور خواهد داشت.»
این نماینده مجلس به آثاری که به گفته وی لغو تحریمها بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت٬ اشارهای نکرده است.
سروری در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرده که غربیها به خواسته ایران در مورد محل، زمان و موضوع مذاکره تن دادهاند که این یک پیروزی برای جمهوری اسلامی محسوب میشود.
این نماینده مجلس همچنین ادعا کرده که «ما {جمهوری اسلامی} غرب را مجبور کردیم که شرایط را تغییر دهد و اوباما پیام داد که انرژی صلح آمیز هستهای حق مسلم ایران است.»
وی در عین حال «انفجار مثبت بورس» را از آثار «پیروزی» ایران در مذاکرات استانبول دانسته است.
روحانیون٬ نظامیان و فعالان سیاسی محافظهکار بدون آنکه به محتوا و توافقات مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ در استانبول اشارهای کنند٬ مدعی پیروزی جمهوری اسلامی در این دوره از مذاکرات هستند.
آنها همچنین اعلام کردهاند در دور بعدی مذاکرات که قرار است سوم خرداد ماه آتی در بغداد برگزار شود٬ تهران بحث لغو تحریمهای نفتی و بانکی را مطرح خواهد کرد.
غرب و آمریکا نیز در مقابل اعلام کردهاند تحریمهای اعمال شده علیه ایران را لغو نخواهند کرد.
با وجود مخالفت شورای نگهبان و قوه قضائیه؛
جلسه هیات نظارت بر قانون اساسی به ریاست احمدی نژاد برگزار شد
(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزای مهر
رییس جمهور در جلسه هیأت نظارت بر اجرای قانون اساسی ضمن بررسی شرح وظایف این هیأت بر لزوم صیانت از قانون اساسی و تبیین، ترویج و گسترش آن در میان آحاد جامعه تاکید کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل ازپایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، محمود احمدینژاد درجلسه هیأت نظارت براجرای قانون اساسی با بیان اینکه هیچ نظم، مدیریت و حاکمیتی بدون اصول ثابت و قوانین اساسی شکل نخواهد گرفت، گفت: قانون اساسی به عنوان زیربنای انجام کارها و پیشبرد امور در جامعه، باید جامع و کامل باشد.
رییس جمهور با انتقاد از عدم تبیین، ترویج و گسترش مناسب قانون اساسی در میان آحاد جامعه بویژه در میان دانشجویان به عنوان نخبگان کشور تصریح کرد: امروز در میان دانشجویان کشور که در رشته های مرتبط با قانون اساسی تحصیل می کنند، برخی آشنایی کافی با حقوق و مسئولیتهای اجتماعی خود ندارند که باید در این زمینه و در جهت تبیین و گسترش این حقوق و مسئولیتهای قانونی تلاش شود.
احمدینژاد خاطر نشان کرد: هدف نهایی از اجرای قانون اساسی در کشور این است که ما ساختار و عملکردی بوجود آوریم که به واسطه آن کشور را خوب اداره کرده و آرمانهای انقلاب از جمله استقرار عدالت، رشد، کمال و بالندگی جامعه و شکوفایی استعدادها را در کشور برقرار کنیم.
رییس جمهور با تأکید برضرورت مدیریت یکپارچه درکشور، گفت: اگر بنیانها در یک جامعه محکم بوده و مسئولان آن جامعه صادقانه به مردم خدمت کنند و برقراری عدالت را در تمام فعالیتهای خود ملاک قرار دهند نظام ما نظامی بالنده و مقتدر خواهد بود.
احمدینژاد با تأکید بر لزوم توجه ویژه به حقوق اساسی مردم در تصمیمگیریها تصریح کرد: یک حکومت اگر از حقوق مردم غافل شود، به طبقه ای جدا از مردم تبدیل می شود که در آن فساد و تبعیض رشد خواهد کرد.
گفتنی است در جلسه هیأت نظارت بر اجرای قانون اساسی علاوه بر ارائه گزارشی از اقدامات دبیرخانه هیأت، مراحل تصویب پیشنویس آییننامه تشکیلاتی و شرح وظایف هیأت نظارت بر اجرای قانون اساسی نیز مورد بررسی قرار گرفت. همچنین اعضای هیات نظارت در زمینه چگونگی نحوه نظارت و همکاری اعضاء با دبیرخانه پیشنهاداتی را ارائه کردند.
به گزارش خبرنگار مهر محمود احمدی نژاد اواسط اسفند ماه سال گذشته با استناد به اصل 113 قانون اساسی طی حکمی 11 عضو «هیئت نظارت بر اجرای قانون اساسی» را منصوب کرد.
مهمترین وظایف این هیئت نظارت برحسن اجرای اصول قانون اساسی و گزارش موارد عدم اجرای آن به رییس جمهور و ایجاد نظام پایش و ارزیابی اجرای قانون اساسی در دستگاه های مختلف و تهیه گزارش های سالانه است.
پس از تشکیل این هیات سخنگوی شورای نگهبان اسفندماه درواکنش به احیاء هیات نظارت براجرای قانون اساسی توسط رئیس جمهور و طرح بحث ایجاد محکمه قانون اساسی توسط نمایندگان گفت: ایجاد چنین محکمه ای قطعا منطبق با قانون نیست افراد می توانند درباره قانون به رئیس جمهور مشورت دهند و نیازی نیست که حتما محکمه ای برای آن تشکیل شود.
عباسعلی کدخدایی گفت: نظر شورای نگهبان درباره محکمه قانون اساسی همانی است که در دهه 60 اعلام شده و در سال 83 هم این موضوع را داشتیم که نظر شورای نگهبان در این باره آشکار است هم اکنون نظر جدیدی ارائه نشده تا شورای نگهبان موضوع را بررسی کند.
وی افزود: ایجاد محکمه قطعا با قانون اساسی منطبق نیست چرا که چنین محکمه ای نیازمند اصلاح قانون اساسی است.
سایت «وبلاگنیوز» به نقل از منابع آگاه خبر داد:
شکایت صداوسیما از ۱۸ سایت فعال در حوزه فیلم
این سایت در گزارش روز سهشنبه (۲۹ فروردین) خود نوشته به نظر میرسد این شکایت، به استناد به ماده هفتم اساسنامه سازمان صدا و سیما صورت گرفته باشد.
در این ماده از اساسنامه آمده است: «تأسیس فرستنده و پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی در هر نقطه کشور در انحصار این سازمان بوده و چنانچه اشخاص حقیقی یاحقوقی اقدام به تأسیس یا بهرهبرداری از چنین رسانههایی کنند از ادامه کار آنان جلوگیری به عمل آمده و تحت تعقیب قانونی قرار خواهند گرفت.»
شبکه اینترنتی «نصر تیوی»، «رادیو میقات» و شبکه اینترنتی «فارس تیوی» از جمله سایتهایی هستند که معاونت حقوقی سازمان صدا و سیما از آنها شکایت کرده است.
مدیریت این سایتها را اغلب افرادی بر عهده دارند که طرفدار جمهوری اسلامی بوده و خود را سرباز علی خامنهای میدانند.
شکایت صدا و سیما از این سایتهای نزدیک به حکومت را میتوان در راستای اعمال محدودیت علیه فعالان سایبری حزبالله در اینترنت ارزیابی کرد.
در ایران راهاندازی تلویزیون خصوصی ممنوع است٬ اما این برای نخستینبار است که اعلام میشود صدا و سیما از سایتهای فعال در حوزه نشر فیلم و صوت به قوه قضائیه شکایت کرده است.