۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

روز دوشنبه بخش چهارم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

  "سبز یعنی وطن"
قرار ما بیست و پنجم بهمن در کوچه ها و خیابانهای میهن.
ما بیشماریم، ما می مانیم.

 


مقامات اسرائیلی می گویند دیپلمات های این کشور در هند و گرجستان هدف یک رشته بمبگذاری قرار گرفته اند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، ایران را متهم به دست داشتن در بمبگذاری علیه دیپلمات های اسرائیلی در هند و گرجستان کرده است.
براساس گزارش های دریافتی، انفجار در یک خودروی متعلق به سفارت اسرائیل در دهلی، پایتخت هند، به مجروح شدن همسر یکی از دیپلمات های اسرائیلی منجر شده است.
تلویزیون هند تصاویری از اتومبیلی را نشان داده که در بیرون ساختمان سفارت اسرائیل در حال سوختن بود.
گفته می‌شود سفارت اسرائیل در مرکز دهلی و در نزدیکی اقامتگاه رسمی مانموهان سینگ، نخست وزیر هند واقع شده و در اطراف این محل تدابیر امنیتی گسترده ای برقرار است.
به گفته خبرنگار بی بی سی در دهلی، در حال حاضر کارشناسان خنثی کردن بمب سرگرم بررسی خودروی منفجر شده هستند.
در همین حال مقامات اسرائیلی در گرجستان از تلاشی ناموفق برای انفجار اتومبیل یک دیپلمات اسرائیلی در تفلیس، پایتخت، این کشور خبر داده اند.
مقامات گرجستان گفته اند که مواد منفجره به زیرخودروی دیپلمات اسرائیلی چسبانده شده بود.
تاکنون هیچ گروهی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفته است.
در همین حال بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در سخنرانی در پارلمان این کشور، کنست، ایران را متهم به دست داشتن در حملات به دیپلمات های اسرائیلی در هند و گرجستان کرده است.
آقای نتانیاهو گفت به اعتقاد او ایران مسئول این حملات است.
نخست وزیر اسرائیل همچنین گفته است که این کشور توانسته در ماه‌های اخیر حملات دیگری را در جمهوری آذربایجان، تایلند و چند کشور دیگر خنثی کند.
آقای نتانیاهو تاکید کرده که" ایران و گروه تحت حمایتش، گروه حزب الله، در پشت تمامی این حملات بودند."
این در حالی است که ایران اسرائیل را متهم کرده که در سوء قصد به مقامات و دانشمندان مرتبط با برنامه های هسته ای ایران دست دارد.



نیروگاه برق_ عکس از سایت توانیر
سندیکای صنعت برق ایران اعلام کرده که به دلیل بدهی سنگین دولت و عدم اختصاص بودجه به بخش نیرو "در آینده نزدیک شاهد خاموشی و قطع برق خواهیم بود."
محمد پارسا رئیس سندیکای برق ایران به خبرگزاری کار ایران گفته که "آنچه ما نگران آن هستیم آینده صنعت برق است چرا که در صورت اختصاص نیافتن بودجه مناسب به این بخش در آینده نزدیک شاهد خاموشی و قطع برق خواهیم بود."
در سندیکای برق ایران ۴۳۰ شرکت عضویت دارند که شامل دست اندرکاران صنعت برق، از جمله مقاطعه کارانی هستند که در زمینه ساخت نیروگاه ها، سدها و سایر طرح های این بخش فعالیت دارند.
سندیکای صنعت برق ایران حدود پنج هزار میلیارد تومان از دولت طلبکار است و تاکنون بارها به دولت و مجلس نامه نوشته و اعلام کرده که اگر دولت بدهی خود را به شرکت های عضو این سندیکا نپردازد، این صنعت ورشکست خواهد شد.
بنابر گزارشها، باو جود وعده های دولت برای پرداخت بدهی های خود، تاکنون وزارت نیرو تنها بخش اندکی از بدهی خود را به این سندیکا پرداخت کرده است و به همین دلیل اعضای این سندیکا بار دیگر دست به دامن دولت شده و نامه ای به محمود احمدی نژاد رئیس جمهور نوشته است.
متن نامه در نشست ویژه سندیکا برای چاره اندیشی در باره خروج از بحران نقدینگی مطرح شد، اما برخی از اعضا با آن مخالفت کردند.
در این نامه صریحا به دولت هشدار داده شده است که صنعت برق به "وضعیت هشدار" رسیده و در صورت تداوم این وضعیت "بی شک ورشکستگی و تعطیلی بنگاههای صنعتی و پیمانکاری این صنعت تبعات جبران ناپذیری" را به دنبال خواهد داشت.
در جلسه روز بیست و هشتم دی ماه اعضای سندیکا، محمد جعفر صفویان مدیرعامل شرکت آلومتک در اعتراض به متن نامه و تجربه نامه های پیشین خطاب به اعضای هیات مدیره گفت که "من باور ندارم با انشای این نامه که شما آن را نوشته اید اتفاقی بیفتد لذا پیشنهاد می کنم یا اصلا نامه ای ننویسید یا شیوه نگارش را به نحو دیگری تغییر دهید."
در گزارش سندیکا آمده که در این جلسه غلامحسین محمودیان مدیر عامل شرکت فرآورده سازان شایان نیز گفته است که "صحبت کردن در مورد وضعیت صنعت برق به صورتی که در نامه به رئیس جمهور درج شده، به موضوعی تکراری تبدیل شده است چرا که در طی سالیان گذشته هیچ اتفاق خاصی در این زمینه نیفتاده است."
اما محمد فارسی رئیس هیات مدیره سندیکای برق توضیح داد که هدف ما "هشدار به مسئولان نسبت به وضعیت کنونی صنعت برق است و در حقیت باید گفت ما به این دلیل نامه می نویسیم که اگر روزی بخواهیم اقدامی در مورد احقاق حقمان انجام بدهیم قبل از آن هشدار خود را اعلام کرده باشیم."
بعد از اعتراض های متعددی که اعضای سندیکای برق داشتند، دولت تصمیم گرفت که در سال جاری با فروش پنج هزار میلیارد تومان از اموال و دارایی های وزارت نیرو، بدهی خود را به صاحبان صنایع، پیمانکاران و مشاوران صنعت برق پرداخت کند، اما گزارش سندیکا نشان می دهد که پولی پرداخت نشده است.
دولت البته تلاش کرد تا به جای بدهی خود بخشی از نیروگاهها را به شرکت ها بدهد اما اعضای سندیکای برق استقبال چندانی از این طرح نکردند.
اعضای سندیکا می گویند که دولت پیشنهاد واگذاری ۱۶ نیروگاه را در مقابل بدهی خود به پیمانکاران صنعت برق مطرح کره بود اما تعداد زیادی از ۴۰۰ و اندی عضو سندیکا با دریافت نیروگاه به جای طلب هایشان مخالف بودند.
به گفته اعضای سندیکای برق، نیروگاهها قیمت بالایی دارند و هر نیروگاه باید به تعداد زیادی شرکت طلبکار واگذار شود، کاری که قبلا هم انجام شده است یعنی تعدادی از اعضای شرکت در مقابل طلب خودشان از دولت نیروگاه گرفته بودند اما نتوانستند پول فروش برق را از وزارت نیرو بگیرند.
این شرکت ها می گویند که مبالغ کلانی را هم بابت تعمیرات در نیروگاه هزینه کرده و حقوق کارکنان نیروگاه را پرداخت کردند اما نه تنها به پولشان نرسیدند بلکه با افزایش سنگین هزینه ها مواجه شدند.

بدهی نشانه اعتماد یا ناتوانی در پرداخت

شش ماه پیش مجید نامجو وزیر نیرو بدهی هشت هزار میلیارد تومانی این وزارتخانه را نشانه اعتماد خوانده و گفته بود که صنعت برق عادت کرده بود که چهار تا پنج هزار میلیارد تومان بودجه از دولت پول بگیرد ولی ما جلوی آن را گرفتیم.
آقای نامجو گفته بود که "صنعت برق عادت کرده همیشه چهار تا پنج هزار میلیارد تومان از بودجه دولت بگیرد و بریزد زیر دست پیمانکاران و از این محل هزینه کند."
با این حال آقای نامجو امروز دوشبنه ۲۴ بهمن به خبرگزاری دانشجویان گفته که از ابتدای سال این وزارتخانه برای پرداخت بدهی خود "دست به اقدامات جدی زده است که در بخش اول از توسعه ای که می توانست در این سال محقق شود را متوقف کرده و سرعت برخی پروژه های خارج از اولویت را کاهش داده تا منابع خود را برای تسویه بدهی ها اختصاص دهد."
غیر از این، یکی از مشکلاتی که وزارت نیرو نیز با آن مواجه شده، این است که دولت آقای احمدی نژاد در اجرای برنامه حذف یارانه ها از درآمدهای برق برداشت کرده و آن را به صورت یارانه نقدی به خانوارها داده است.
مجلس اخیرا برای جلوگیری از ادامه اقدام دولت در این زمینه، قانونی تصویب کرد و در آن توضیح داد که منظور از درآمدهای ناشی از حذف یارانه ها، اضافه درآمدهای ناشی از افزایش قیمت بوده نه اینکه کل درآمدهای بخش هایی نظیر برق به حساب سازمان هدفمندی یارانه ها واریز شود.
با توجه به تائید وزیر نیرو در باره کاهش سرعت طرح های توسعه ای و افزایش سالانه مصرف برق از یک طرف و ناتوانی دولت در پرداخت بدهی های سنگین خود به شرکت های عضو سندیکای برق از طرف دیگر، برخی کارشناسان می گویند که خاموشی برق در صورت ادامه وضعیت موجود در یکی دو سال آینده دور از انتظار نخواهد بود.




دریا سالار مارک فوکس، فرمانده ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا یکشنبه ۲۳ بهمن ماه ( ۱۲ فوریه) در جمع خبرنگاران درمقر این ناوگان در بحرین، از استقرار نیروهایی از سوی ایران در منطقه خلیج فارس خبر داد .
این مقام آمریکایی که در جمع خبرنگاران صحبت می کرد، همچنین گفته است که ایران قایق هایی را آماده کرده که می تواند در حملات انتحاری مورد استفاده قرار بگیرد.
ایران در هفته های اخیرتهدید کرده بود که درصورت اعمال تحریم های نفتی علیه این کشور، تنگه هرمز را به روی رفت و آمد کشتی‌ها از جمله نفتکس ها خواهد بست .
آقای فوکس گفته است :"ایران بر تعداد زیردریایی هایش افزوده، و همچنین شمار ناوچه های تهاجمی سریع خود را افزایش داده است."
به گفته آقای فوکس، ایران بعضی از "قایق های کوچک را به وسایلی مجهز کرده که می توان از آنها در عملیات انتحاری استفاده کرد."
این مقام نظامی آمریکایی همچنین افزوده "ما پیشرفت ایران را در زمینه موشک های با برد کوتاه و بلند و همچنین موشک های بالستیک دوربرد و میانبرد را از نزدیک دنبال می کنیم و البته پیشرفت آنها در مورد برنامه های هسته ای را هم دور از نظر نخواهیم داشت."
به گفته دریاسالار فوکس " ایران در حال حاضر دارای ده زیردریایی کوچک است."
کارشناسان نظامی معتقدند که ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا که درحال گشت زنی در خلیج فارس است از دست کم یک ناو هواپیما برعظیم شامل تعداد قابل توجهی جنگنده تشکیل یافته که شماری ناوچه و ناوشکن آن را همراهی می کنند.
به گفته کارشناسان نظامی، توانایی رزمی امکانات و تجهیزات این ناوگان به نحوی چشمگیر از توانایی نیروی دریایی ایران فراتر است.
با اینهمه، از زمان حمله انتحاری نفرات القاعده به ناو جنگی " یو اس اس کول " در بندر عدن یمن درسال ۲۰۰۰ میلادی آمریکا نسبت به آسیب پذیری تجهیزات دریایی پیشرفته اش در مقابل حملات انتحاری حساسیت بیشتری به خرج می دهد.
حمله انتحاری به این ناو جنگی با استفاده از یک قایق کوچک بمب گذاری شده صورت گرفت و در اثر آن، هفده تن از نظامیان آمریکایی جان خود را از دست دادند.
دریاسالار فوکس در پاسخ به این سوال که آیا نیروی دریایی آمریکا آمادگی مقابله با هر حمله ای را در خلیج فارس دارد گفت:"ما بسیار مراقب و هشیار هستیم و مجموعه ای از راههای ممکن را برای ارائه به رئیس جمهوری آماده کرده ایم."
وی گفت: "ما از آمادگی لازم برخوردار هستیم به طوری که اگر قرار باشد امشب اتفاقی بیفتد ما امروز آماده مقابله با آن هستیم."
این فرمانده آمریکایی در عین حال از اولویت دیپلماسی به عنوان راه اصلی برای حل بحران هسته ای ایران حمایت کرد و گفت:" من کاملا معتقدم که بهترین راه مقابله این بحران، اقدامات دپیلماتیک است و این شیوه باید به پیش برود. اما وظیفه ما این است خود را آماده کنیم و مراقب باشیم.
در خبری دیگر در این زمینه، محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران ایران گفته است که" استراتژی ایران در برابر تهدیدات و تحریم ها، کنترل هوشمند تنگه هرمزاست."
به گزارش خبرگزاری فارس، آقای جعفری تاکید کرده که "در رابطه با تهدیدات وارد فازجدیدی شده ایم و در حال حاضر این تهدیدات ماست که بر دشمن اثر می گذارد."




در پی احضار سفیر جمهوری آذربایجان به وزارت خارجه جمهوری اسلامی برای دریافت اعتراض کتبی نسبت به استفاده ماموران اسرائیلی از خاک آن کشور برای اجرای عملیات تروریستی در ایران از جمله ترور "دانشمندان هسته ای"، سخنگوی وزارت خارجه آذربایجان محتوای این اعتراض نامه را "افترا" خوانده و به شدت تکذیب کرده است.
این مقام وزارت خارجه آذربایجان گفته است که اعتراض ایران واکنشی نسبت به اقدامات دولت آذربایجان برای جلوگیری از فعالیت های تروریستی افراد مرتبط با سازمان های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی بوده است.
روز گذشته، خبرگزاری ایرنا گزارش کرد که وزارت خارجه ایران نسبت به "رفتار نامناسب با نمایندگان نهادهای جمهوری اسلامی در آن کشور، تبلیغات ضد ایرانی روزمره رسانه‌ای و همچنین توقیف کامیون های باری ایرانی در مسیر آستارا – باکو" هم اعتراض کرده است.







غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه و دادستان کل ایران، امروز (دوشنبه ۲۴ بهمن ماه) در یک نشست خبری در مورد پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از شبکه بانکی ایران گفت: "دادگاه پرونده فساد مالی روز شنبه ۲۹ بهمن ماه به ریاست قاضی ناصر سراج به صورت علنی برگزار می‌شود."
به گزارش خبرگزاری مهر، آقای اژه‌ای گفت برای ۳۲ نفر در این پرونده کیفرخواست صادر شده و شعبه اول دادگاه انقلاب مسئول رسیدگی به این پرونده است.
دادستان کل ایران پیشتر از احضار و تحقیق قضایی از چهار نماینده مجلس در ارتباط با این پرونده خبر داده و گفته بود که پسر یکی از نمایندگان مجلس هم در همین زمینه با اتهامات سنگینی بازداشت شده است.
آقای اژه‌ای مدتی قبل همچنین گفته بود که در حین بررسی پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از شبکه بانکی ایران، مشخص شده است متهمان پرونده "بخشی از اموال را برای بستگان خود خریداری کرده و در جاهایی پنهان کرده‌اند."
گزارش ها در مورد اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از شبکه بانکی ایران از حدود سه ماه پیش در برخی رسانه‌های خبری داخلی منتشر شد و با توجه به ابعاد بی‌سابقه این سوء استفاده مالی، گزارش‌های پراکنده و تایید نشده‌ای از ارتباط برخی مقامات ارشد جمهوری اسلامی با این ماجرا را در پی داشت.








همزمان با ابراز امیدواری وزارت امور خارجه چین نسبت به همکاری نزدیک‌تر ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و آغاز دوباره مذاکرات هسته‌ای، وزیر امور خارجه روسیه تاکید کرده است که هرگونه راه‌حل نظامی در قبال مساله هسته‌ای ایران، باید کنار گذاشته شود.
به گزارش خبرگزاری دولتی روسیه (ریانووستی)، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه این کشور، روز دوشنبه، ۱۳ فوریه (۲۴ بهمن)، مساله هسته‌ای ایران را موضوعی مهم برای روسیه ارزیابی کرده و گفته است: "این موضوع باید با شیوه‌ای صلح‌آمیز حل‌وفصل شود و هرگونه راه‌حل نظامی باید کنار گذاشته شود."
آقای لاوروف همچنین گفته است که روسیه به دنبال حفظ صلح و ثبات در خاورمیانه است.
در عین حال، سخنگوی وزارت امور خارجه چین هم روز دوشنبه، ۱۳ فوریه، در کنفرانسی خبری در پکن با اشاره به سفر معاون وزیر امور خارجه چین به تهران گفت: "چین دوباره تاکید کرده است که امیدوار است ایران بتواند مذاکره با گروه ۱+۵ را آغاز کند، همکاری بیشتری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی داشته باشد و موضوع هسته‌ای ایران با گفت‌وگو و مذاکره حل و فصل شود."
ما جائو شو، معاون وزیر امور خارجه چین، روز یکشنبه، ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن)، وارد تهران شد. گفت‌وگو با مقامات رسمی ایران درباره برنامه هسته‌ای این کشور هدف اصلی سفر دو روزه او اعلام شده است.
خبرگزاری دولتی ایران (ایرنا) به نقل از دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گزارش داده است که سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در دیدار با معاون وزیر امور خارجه چین در روز دوشنبه، ۱۳ فوریه (۲۴ بهمن)، گفته است: "گفت‌وگوها تنها در مسیر همکاری است که می‌تواند رو به جلو و ثمربخش باشد."
بنا بر این گزارش، آقای ما جائو شو هم اظهار امیدواری کرده است که گفت‌وگوهای ایران و گروه ۱+۵ به گام‌های جدی برای همکاری منجر شود.
او پیش از سفر به ایران، در جمع خبرنگاران، خواهان بازگشت ایران به روند مذاکرات به منظور حل مسالمت‌آمیز مساله هسته‌ای این کشور شده بود.
ایران همواره اعلام کرده است که فعالیت‌های هسته‌ای این کشور با اهداف صلح‌آمیز و برای تامین مصرف برق و نیازهای دارویی انجام می‌شود، ولی کشورهای غربی ایران را متهم می‌کنند که برنامه‌های هسته‌ای خود را با اهداف نظامی دنبال می‌کند.
فشارها بر ایران بر سر فعالیت‌های هسته‌ای این کشور از زمان انتشار آخرین گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ماه نوامبر گذشته افزایش یافته است.
در این گزارش آمده بود که ایران به اقداماتی برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای دست زده است.
اتحادیه اروپا روز سوم بهمن (۲۳ ژانویه)، اعلام کرد که در چارچوب افزایش فشارها بر ایران برای توقف فعالیت‌های هسته‌ای این کشور، خرید نفت خام ایران را متوقف می‌کند.
دولت آمریکا نیز در ادامه تحریم‌های یکجانبه علیه ایران، اعلام کرده است که دارایی‌های تمام وزارتخانه‌های ایران و نهادهای متعلق به دولت از جمله بانک مرکزی ایران در آن کشور مسدود می‌شود. آمریکا در روزهای پایانی سال ۲۰۱۱ میلادی نیز محدودیت‌های بیشتری را برای مبادلات تجاری با ایران و بانک مرکزی این کشور اعمال کرده بود.
با این حال، مقامات رسمی روسیه و چین بارها اعلام کرده‌اند که مذاکره و همکاری تنها راه‌ برطرف کردن اختلاف‌نظرها بر سر فعالیت‌های هسته‌ای ایران است.
پس از تصویب آخرین تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه ایران، کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به بی‌بی‌سی فارسی گفته بود که هدف از اعمال این تحریم‌های جدید، وادار کردن ایران به از سرگیری مذاکرات و توقف غنی‌سازی اورانیوم است و "ایران باید بر سر مذاکرات هسته‌ای بازگردد تا بعد بتوان درباره تعلیق تحریم‌ها علیه این کشور صحبت کرد."
خانم اشتون گفته بود که ایران باید پیشنهادهای گروه ۱+۵ در نشست استانبول را در باره فعالیت‌های هسته‌ای خود در نظر بگیرد.
آخرین نشست مربوط به مذاکرات هسته‌ای ایران با اعضای گروه ۱+۵ حدود یک سال پیش در استانبول برگزار شد.
گروه ۱+۵ با حضور نمایندگان کشورهای بریتانیا، چین، فرانسه، آلمان، روسیه و آمریکا تشکیل شده است.





انفجار بمب در نزدیکی سفارت اسرائیل در دهلی نو در اثر دو حمله تروریستی مجزا به سفارتخانه‌های اسرائیل در دهلی نو و تفلیس، دست‌کم دو نفر مجروح شده‌اند. نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، ایران و حزب‌الله لبنان را مسئول این حملات معرفی کرده است.
امروز دوشنبه (۲۴ بهمن / ۱۳ فوریه) کارمندان سفارتخانه‌های اسرائیل در گرجستان و هند هدف دو حمله تروریستی قرار گرفتند. بر اساس آخرین گزارش‌ها، دست‌کم چهار نفر در این حملات مجروح شده‌اند که یکی از آنها یک زن تبعه اسرائیل است.

انفجار بمب در نزدیکی سفارت اسرائیل در تفلیس

این چهار نفر بر اثر انفجار بمب در خودرویی که در مجاورت سفارت اسرائیل در دهلی نو قرار داشت، مجروح شده‌اند. تلویزیون اسرائیل اعلام کرده که همسر یکی از مقامات دفاعی این کشور و راننده‌اش هم در میان مجروح‌شدگان این حادثه بوده‌اند. به گزارش رویترز، انفجار دهلی نو در فاصله ۵۰۰ متری اقامتگاه رسمی موهان سینگ، نخست وزیر هند، رخ داده است. گروهی از شاهدان عینی به تلویزیون هند گفته‌اند که دو موتورسوار این بمب‌های مغناطیسی را به پشت ماشینی که پشت چراغ قرمز ایستاده بود چسبانده‌اند.
وزارت کشور گرجستان هم اعلام کرد که پلیس این کشور یک محموله انفجاری یافته‌شده در خودرویی در نزدیکی سفارت اسرائیل در تفلیس را خنثی کرده است.


ایران و حزب‌الله در مظان اتهام

به گزارش خبرگزاری فرانسه، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، بلافاصله پس از انتشار این خبرها ایران را مسئول این حملات تروریستی «به شهروندان غیرنظامی بی‌گناه» خواند. نتانیاهو در جلسه‌ای با شرکت اعضای حزب حاکم لیکود گفت: «ایران بزرگ‌ترین صادرکننده ترور در جهان است و رد پای این کشور را در پس این حملات می‌توان دید.»




نتانیاهو ایران و حزب‌الله را مسئول حملات خوانده است
نخست وزیر اسرائیل گفته است، در ماه‌های اخیر تلاش‌هایی نیز برای ضربه زدن به اسرائيلی‌ها و یهودیان، در کشورهای دیگری نظیر آذربایجان و تایلند، صورت گرفته بود، اما مهاجمان ناکام ماندند. به اعتقاد نتانیاهو، این حملات با هماهنگی ایران و بازوی نظامی‌اش در لبنان، حزب‌الله، انجام شده است.
این دو حمله تروریستی در سالگرد مرگ دو تن از اعضای ارشد حزب‌الله لبنان انجام شده است. ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ عماد مغنیه و عباس موسوی که از نیروهای متنفذ و مغزهای متفکر نظامی در سازمان تروریستی حزب‌الله بودند، در عملیاتی در دمشق که گفته می‌شود توسط موساد، سرویس اطلاعاتی اسرائیل، طرح‌ریزی شده بود، کشته شدند. به‌همین خاطر اسرائیل همواره در چنین تاریخی به شهروندانش نسبت به سفر به خارج از مرزهای این کشور هشدار می‌دهد.



انفجار دهلی در ۵۰۰ متری اقامتگاه نخست‌وزیر این کشور رخ داده است به نظر می‌رسد حملات تروریستی امروز واکنشی انتقام‌جویانه به کشتن این نیروهای وفادار حزب‌الله لبنان باشد، اگرچه هنوز مقامات ایران و حزب‌الله واکنشی رسمی به این موضوع نشان نداده‌اند و هیچ گروهی رسما مسئولیت این حملات را بر عهده نگرفته است.
جدال لفظی میان مقامات ایران و اسرائیل در نتیجه تقابل بر سر برنامه‌ی بحث‌برانگیز هسته‌ای ایران و به‌خصوص پس از ترور برخی از دانشمندان هسته‌ای کشور، که به اعتقاد مقامات جمهوری اسلامی توسط اسرائیل طرح‌ریزی و اجرا می‌شود، به‌شدت بالا گرفته است. پیش‌بینی می‌شود، حملات اخیر معادلات سیاسی میان این دو کشور متخاصم را پیچیده‌تر از گذشته کند.





۲۵ بهمن، آخرین حضور خیایانی معترضان

 زمستان  ۸۹ از راه رسيده بود. يکسالی از آخرين حضور خيابانی مردم و فعاليت های اين چنينی جنبشی که  آن را به نام سبز می شناسيم گذشته بود.
آخرين حضور خيابانی در سال ۸۸ و پس از انتخابات مناقشه برانگيز رياست جمهوری، بيست و دوم بهمن ۸۸ بود، که آن هم در مقايسه با آنچه در ماههای پيشتر مشاهده کرده بوديم، کمرنگ تر بود ....کمرنگی ای که برخی ناظران آن را نتيجه سرکوبی شديد، زندان، احکام سنگين و فرار بسياری از خانه و کاشانه خود می دانستند.
اما پس از گذشت يکسال که اگر چه مردم به خيابان نمی آمدند، اما نشانه هايی از زنده بودن جنبش سبز هنوز هم ديده می شد، زمستان ۸۹ اتفاق ديگری رخ داد … همه چيز از آنجا شروع شد که در تونس محمد بوعزيزی دستفروشی جوان، خود را به آتش کشيد.
اما بهمن ۸۹ در حالی فرا رسيده بود که چند روز پيشتر از آن، زين العابدين بن علی در ۱۴ ژانويه پس از بيش از دو دهه در نتيجه اعتراضات گسترده مردم تونس از قدرت کناره گرفت و به عربستان سعودی گريخت.
 کمی آنطرف تر ميدان آزادی يا همان ميدان تحرير قاهره پايتخت مصر، محل استقرار دهها هزار معترضی شده بود که برکناری حسنی مبارک را فرياد می زدند.
 در همين روزها بود که دو کانديدای پيشين رياست جمهوری، و دو مخالف دولت محمود احمدی نژاد در ايران، مير حسين موسوی و مهدی کروبی، در نيمه بهمن ماه ۸۹، شانزدهمين روز از اين ماه،  در نامه ای خطاب به وزير کشور، خواستار دريافت مجوز راهپيمايی در روز ۲۵ بهمن و در حمايت از انقلاب های مردم مصر و تونس شدند.
مسير اين راهپيمايی نيز حد فاصل ميدان امام حسين تا ميدان آزادی انتخاب شده بود. مسيری که يادآور تظاهرات مسالمت آميز روز ۲۵ خرداد ۸۸ در تهران بود که گفته می شد بين صدها هزار تا ۳ ميليون نفر در آن شرکت کردند.



چند روزی از اين درخواست مجوز آقايان موسوی و کروبی گذشته بود، درخواستی که در آن به اصل بيست و هفتم قانون اساسی اشاره می شد که می گويد:« تشکيل اجتماعات و راهپيمايی‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است».‏‏
 روزنامه کيهان تحليلی تند بر اين درخواست نوشت و بازهم موسوی و کروبی را به همکاری با سازمان های جاسوسی آمريکا و اسراييل متهم کرد.
 پنج روز بعد در حالی که در ايران مراسم روز بيست و دوم بهمن در حال برگزاری بود، در شمال آفريقا، در مصر، بيش از سه دهه حکومت حسنی مبارک، به پايان رسيد.
 اما همچنان در ايران پاسخی به درخواست راهپيمايی مسالمت آميز در روز ۲۵ بهمن داده نشده بود و تنها فشار بر فعالان سياسی افزايش می يافت.
 چندين نفر از طيف های مختلف فعالان در روزهای منتهی به ۲۵ بهمن بازداشت شدند؛ از وزير دولت محمد خاتمی تا فعالان اجتماعی و دانشجويی.کسانی چون کوروش زعيم از جبهه ملی، تقی رحمانی از ملی مذهبی ها، عبدالله ناصری از اعضای شورای مرکزی مجاهدين انقلاب اسلامی و پيمان عارف فعال دانشجويی.
راديو فردا تا روز ۲۴ بهمن، بازداشت  ۲۳ تن را تاييد کرد، افرادی که دادستان تهران اتهامشان را امنيتی خواند.
اما روز ۲۴ بهمن ۸۹، اتفاقات ديگری رخ داد.نمايندگان مجلس شورای اسلامی به دعوت علی لاريجانی، رييس مجلس، راهپيمايی ای نمادين در صحن مجلس برگزار کردند.
در همين روز، بيست و چهارم بهمن ماه بود که  مدير کل سياسی وزارت کشور اعلام کرد که درخواست آقايان موسوی و کروبی برای مجوز راهپيمايی غير قانونی است و آنها را «مجری سياست‌های به گفته او فتنه‌گرانه آمريکا و انگليس» در ايران خواند.
همچنين سرتيپ حسين همدانی فرمانده سپاه تهران هم اعلام کرد که با هر گونه تحرک معترضان در روز ۲۵ بهمن ماه برخورد خواهد کرد.
 اين اظهار نظرها در حالی بيان شد که مهدی کروبی چند روزی بود که به شدت از سوی ماموران امنيتی تحت فشار بود و سحام نيوز، پايگاه خبری حزب اعتماد ملی از قطع ارتباطات اين رييس پيشين مجلس شورای اسلامی و کانديدای رياست جمهوری تا روز ۲۵ بهمن ماه خبر داد.
اما تنها ساعاتی مانده به روز ۲۵ بهمن، اردشير امير ارجمند، که امروز از او با عنوان سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز اميد ياد می شود، به راديو فردا گفت که مردم با توجه به درخواست مجوز رهبران مخالفان دولت به خيابانها خواهند رفت.
روز ۲۴ بهمن ۸۹ در حالی به پايان رسيد، که اينترنت و شبکه های اجتماعی ای مثل فيس بوک، مملو از شعارها و تبليغات برای تظاهرات سکوت روز ۲۵ بهمن بود و با فرا رسيدن شب، مردم در برخی نقاط شهر تهران بار ديگر بر روی بام خانه هايشان رفته و فرياد الله اکبر سر دادند.همانند آنچه که در روزهای  پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ می کردند.
در چنين فضايی بود که ۲۵ بهمن ۸۹ از راه رسيد، روزی که  با عنوان «آخرين حضور ملموس خيابانی جنبش سبز» از آن ياد می شود.
  در اين روز محمود احمدی نژاد ميزبان عبدالله گل، رييس جمهوری ترکيه و هيات همراه او بود. اما پيش از ظهر روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹، عکسی بر روی شبکه های اجتماعی منتشر شد.
عکسی که مردی در آن به چشم می خورد که از جرثقيلی در چهارراه قصر تهران بالا رفته و عکس های چند تن از کشته شدگان سال ۸۸ را در دست داشت. شخصی که گفته شد پس از دخالت ماموران امنيتی مجبور به پايين آمدن از جرثقيل شد و برخی گزارش ها از بازداشت او حکايت داشت.
 و پس از اين اتفاق، بعد از ظهر روز بيست و پنجم بهمن، گزارشهايی از حضور مردم در نقاط مختلف شهر تهران منتشر شد.
اگرچه، تعداد ويديو ها و تصاوير ارسالی ای که مردم معترض ثبت کرده و بر روی شبکه اينترنت قرار می دادند با آنچه در ماه های پس از انتخابات رياست جمهوری رخ می داد، قابل مقايسه نبود.
 کاهشی که از دلايل آن می توان به محدوديت شديد اتصال به شبکه اينترنت و همچنين ترس مردم از ثبت کردن تظاهرات اشاره کرد. اما ويديوها نشان دهنده حضور پراکنده مردم در خيابان و شعار دادن های آنان بود.
در اين ميان گروهی نيز نيز شعارهايی در ارتباط با خيزش های مردمی که از آن با عنوان «بهار عربی» ياد می شود سر دادند.





شعارهايی مانند «مبارک، بن علی، نوبت سيدعلی»، «تهران يا قاهره، ديکتاتور بايد بره»
البته اين اعتراضات محدود به تهران نشده بود، و عليرغم حضور گسترده نيروهای امنيتی در شهرهای مختلف، همچون اصفهان، شيراز، رشت ، بابل و کرمان نيز مردم به خيابان آمدند.
عصر اين روز گزارش ها و تصاويری نيز از شليک گاز اشک آور و گلوله های ساچمه ای برای پراکندن معترضين و ضرب و شتم آنها توسط نيروهای امنيتی مخابره شد. اگرچه بايد يادآوری کرد که پس از انتخابات رياست جمهوری۸۸، پوشش رسانه ای رخدادهای خيابانی در تهران به شدت مشکل شده بود و خبرگزاری های مستقل بين المللی هم بر روايت شاهدان عينی در گزارشهايشان استناد می کردند.
 گزارشهای پس از بيست و پنجم بهمن ماه حاکی از بازداشت دهها نفر بود که نام رامين پرچمی بازيگر سينما و تلويزيون نيز در ميان آنها ديده می شد. همچنين نام دو نفر به عنوان کشته شدگان روز بيست و پنجم بهمن ماه ۸۹ ثبت شد.
صانع ژاله و محمد مختاری که خبرگزاری های نزديک به دولت تلاش کردند صانع ژاله را يک بسيجی معرفی کنند که در اين تظاهرات کشته شده است.
اما گزارش هايی ديگر صانع را يک فعال جنبش سبز و از پيروان آيت الله حسينعلی منتظری معرفی می کردند. خبرگزاری فارس همچنين روز ۲۷ بهمن خبر تشييع جنازه محمدمختاری، جوان بيست و دو ساله را در حالی منتشر کرد که او را شهيد اغتشاشات اخير خواند و گفت به دست عوامل منافقين کشته شده است.  ادعايی که توسط خانواده و دوستان محمد مختاری رد شد و او را حامی جنبش سبز خواندند.
اما با اين فراز و نشيب ها،  محمد صادق جوادی حصار مسئول اطلاع رسانی ستاد مهدی کروبی در انتخابات سال ۸۸ پس از اعتراضات، در شامگاه روز ۲۵ بهمن ۸۹ ارزيابی خود را از آنچه رخ داد اينگونه با راديو فردا در ميان گذاشت.
جوادی حصار: «برای من کاملا قابل پيش بينی بود که به خاطر عدم حضور آقايان کروبی و موسوی و عدم پذيرش حضور مردم در خيابان جنب وزارت کشور، جمع گسترده ای نخواهند آمد.
چون در مناسباتی که مردم خواهند داشت و آقای کروبی هم به اعتقاد من اين محاسبه را کرده بودند، به هيچ وجه لازم نبود که در غياب خودشان دعوتی کنند که مردم در پی اين دعوت به خيابان ها بيايند و منجر به درگيری شود.
لذا مردم با حرکتی هوشمندانه به تعبيری فقط به نتيجه ای که می خواستند برسند، رسيدند.
و آن اين بود که دولت حضور اجازه قانونی مردم را در حمايت از مردم مصر در خيابان ها نداد.
اگر هم اتفاقاتی در حاشيه رخ می دهد و جمعی به سختی به خيابان ها می آيند، همان حرکت خودجوشی است که مردم پرشور با اين باور که ما جلوتر از رهبران جنبش سبز هستيم، و آنها بايد دنبال ما بيايند، انجام می دهند.»
اگرچه به نظر آقای جوادی حصار در تظاهرات روز ۲۵ بهمن ۸۹ اتفاق غير قابل پيش بينی ای رخ نداد اما، از روز بيست و ششم بهمن ماه ۸۹، می توان گفت دوران تازه ای برای جنبش سبز آغاز شد. دورانی که پيش از ۲۵ بهمن نشانه هايی از ظهور آن ديده شده بود اما با اين سخنان علی لاريجانی رييس مجلس شورای اسلامی در ۲۶ بهمن، به طور رسمی اين پروژه آغاز شد.
علی لاريجانی:«دستپاچگی آمريکا و ضد انقلاب که از کسانی برای دفاع از انقلاب مصر و تونس کمک خواستند که در کارنامه خود حمايت ايران از فلسطين و لبنان را به تمسخر می کشيدند و شعار نه غزه نه لبنان سر می دادند، پس چگونه اين جريان از يک حالت ايستای دروغين ملی گرا به حمايت از نهضت های منطقه کشيده شد؟
اين پديده نفاق مدرن عاملی بود که روشن کرد که ماجرا برای تحقير و ايجاد ترديد و انصراف در اذهان ملت های منطقه است که دست از مبارزه آزادی بخش خود بکشند.»
  ۴ روز بعد ، در نماز جمعه ، احمد جنتی، خطيب دبير شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران نيز در راستای همين اظهار نظرها درباره ی ميرحسين موسوی و مهدی کروبی اين چنين گفت:«
اينا را از مردم به کلی ارتباطشان قطع کنيد. در خانه اينها بايد بسته بشود و رفت و آمدها بايد محدود بشود. اينها بايد نتوانند پيام بدهند، نتوانند پيام بگيرند. تلفنشان بايد قطع بشود. اينترنتشان بايد قطع بشود. توی خانه خودشان بايد زندانی بشوند.»
و اينگونه بود که مير حسين موسوی، نخست وزير دوران جنگ ايران و عراق و همسرش زهرا رهنورد از يک سو و مهدی کروبی، کسی که هشت سال رييس مجلس شورای اسلامی بود به همراه همسرش فاطمه کروبی در شرايطی قرار گرفتند که امروز از آن با عنوان حبس خانگی ياد می شود.
 به غير از فاطمه کروبی که موفق به خروج از اين شرايط و گهگاه صحبت درباره ی آنچه بر همسرش می گذرد، شده است، موسوی و رهنورد و کروبی، يکسال است که در هيچ مکان عمومی حاضر نشده اند، تصويری از آنها منتشر نشده و صدايشان شنيده نشده است.
کسانی که از آنها با عنوان رهبران جنبش سبز يا رهبران نمادين جنبش سبز ياد می شود.
اين يکی دو نفر کسانی هستند که اگر چه روزگاری به راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی ايران نزديک بودند، اما پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ ، در رسانه های رسمی ايران، از آنها با عنوان «سران فتنه» ياد می شود. ميرحسين موسوی و مهدی کروبی که اگر چه بسياری آنها را رهبران جنبش سبز می دانند، اما خود بر اين موضوع مهر تاييد نزدند تا جايی که ميرحسين موسوی، بيانيه هايی که در دوران پيش از حبس خانگی می نوشت را با عنوان «همراه کوچک جنبش سبز» امضا می کرد.
 پديده ای که انتقاد برخی تحليلگران را به همراه داشت. اکبر گنجی نويسنده و روزنامه نگار ايرانی ساکن نيويورک، در اسفند ماه ۸۹ در گفتگو با راديو فردا گفته بود که آقايان موسوی و کروبی به دليل داشتن مشروعيت در بين هوادارانشان بايد رهبری را می پذيرفتند:
«آقايان موسوی و کروبی چهره های شاخص اين جنبش و اين حرکت اعتراضی تا امروز بوده اند و من اگر بخواهم انتقادی به اين دو بزرگوار بکنم، انتقادم اين خواهد بود که چرا رهبری را رسما نپذيرفتند و قبول نکردند جنبش را رهبری کنند؟
رهبری چيز تعارف کردنی نيست که شما بخواهيد درمورد آن تعارف کنيد و بگوييد که من همراه هستم و من در کنار شما هستم و حرف هايی از اين قبيل.
کسی که به طور طبيعی در يک جنبش تبديل به يک چهره می شود و ديگران برايش مشروعيت قائل هستند، رسما بايد رهبری بکند و اين رهبری را بپذيرد.
اما مشکل ديگری که وجود دارد اين است که برای اينکه اين جنبش يک جنبش اعتراضی فقط و فقط طبقه متوسط جامعه نباشد، و خودش را به يک طبقه اجتماعی خاص محدود نکند، کما اينکه تا الان چنين بوده است، کما اينکه تا به حال اين حرکت اعتراضی، حرکت اعتراضی طبقه متوسط بوده است و اين يکی از مهمترين اشکالات اين حرکت اعتراضی است.
اين حرکت اعتراضی همان طور که می بينيد نتوانسته است خودش را بسط بدهد و اقشار ديگر اجتماعی را به خودش جذب کند.
اين مسئله دلايل عديده ای دارد که بايد در مورد تک تک آن دلايل بحث کرد. ولی حداقل يکی از اين دلايل اين بوده است که در جنبش های گذار به دموکراسی برای گذار به دموکراسی بايد ميز مخالفين شکل بگيرد.
ميز مخالفين از نمايندگان اقشار متفاوت اجتماعی تشکيل می شود. معلمان، دانشجويان، زنان، کارگران ، اقليت قومی ، اقليت های مذهبی و ساير اقشار جامعه بايد در اين ميز مشارکت داشته باشند.
اين کاری بود که آقايان موسوی و کروبی بايستی قبل از اينکه به زندان بروند، انجام می دادند.
بايستی ميز مخالفين تشکيل می شد. اسامی اين افراد خيلی شفاف اعلام می شد و تدابيری انديشيده می شد که اگر رژيم اينها را بازداشت می کرد، چهره های جانشين برای افراد بازداشت شده تعيين می شد.»
  اما هستند در اين ميان تحليلگرانی که بر اين باورند که حبس خانگی ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی، مانعی بر سر راه جنبش سبز نيست و اين جنبش به دليل ماهيتی که دارد، می تواند همچنان بدون حضور ملموس يک رهبر به حيات خود ادامه دهد.
 حميد دباشی استاد خاورميانه‌شناسی دانشگاه کلمبيای نيويورک، بيانيه ها و منشور جنبش سبز که توسط ميرحسين موسوی از پس از انتخابات سال ۸۸ تا قطع ارتباطاتش در بهمن ۸۹ نگاشته شده را يکی از دلايل ادامه حيات جنبش سبز می داند:
«در ذهن برخی از مردم ايران و به خصوص آنهايی که عضو اپوزيسيون هستند ودر خارج از ايران به سر می برند، يک درخت سيب و يک آيت الله خمينی که زير آن نشسته ، نقش بسته است و يک تلفن هم به دستش است و منتظرند که بيايد و رهبری سياسی و ايدئولوژيک اين جنبش را به دست بگيرد.
و چون او را نمی بينند فکر می کنند که اين جنبش ايراد دارد. در حالی که اين طور نيست .
هيچ کدام از اين کشورهای عربی در مصر، در تونس، در ليبی آيا هيچکدام رهبری کاريزماتيک مشخصی داشته است.
الغنوشی روز اولی که وارد تونس شد بلافاصله اعلام کرد که خانمها. آقايان. من آيت الله خمينی نيستم.
ما در مرحله تاريخی جديدی قرار داريم. در اين مرحله به رهبری کاريزماتيک از نوع  جمال عبدالناصر، مصدق، گاندی و آيت الله خمينی ، نياز نداريم و از اين مرحله گذشته ايم.
اين به نظر من نشانه رشد و نمو و تکامل و پختگی اين حرکت های اجتماعی است و نه نشانه نقص آن.
نکته دوم اين است. اهميت نمادين  بخصوص آقای موسوی است. آقای خاتمی و آقای کروبی و همه اينها در واقع دنباله رو انرژی و فضای سياسی جديدی هستند که آقای موسوی بعد از ۲۰ سال عزلت آن را عنوان کرد و با طرح آن نوعی مقبوليت عام پيدا کرد.
اهميت آقای موسوی در اين نيست که رهبر کاريزماتيک يک جنبش اجتماعی باشد. بلکه اهميت او در اين است که زبان الکن سياسی يک دوره ای از تاريخ معاصر ما را ايشان گويا کرد.»

اما گذشته از اينکه بيست و پنجم بهمن ماه ۸۹ روزيست که برای آخرين بار شاهد حضور ملموس معترضان در خيابانهای ايران بوديم، اما اين روز همچنين مصادف است با نقطه ای در تاريخ سياسی ايران که مقامهای جمهوری اسلامی بر آن شدند تا برای ساکت نگه داشتن نخست ‌وزير يکی از حساسترين دوران سه دهه اخير و رييس دو دوره مجلس شورای اسلامی، آنها را در خانه های خود محبوس کنند.
حبسی که امروز يکساله شد.



اژه‌ای از قطعی شدن حکم شش ماه زندان مشاور احمدی نژاد خبر داد

سخنگوی قوه قضائیه جمهوری اسلامی از قطعی شدن حکم «شش ماه زندان» مشاور مطبوعاتی محمود احمدی نژاد خبر داد. وی همچنین اعلام کرد که اولین جلسه محاکمه علنی ۳۲ تن از متهمان پرونده فساد مالی به زودی برگزار می‌شود.
غلامحسین محسنی اژه‌ای در نشست خبری روز دوشنبه خود با اعلام خبر قطعی شدن حکم حبس علی اکبر جوانفکر، گفت: «مدیر مسئول روزنامه ایران تنها یک پرونده نداشت و پرونده‌های توامانی داشت... در یکی از این پرونده‌ها این فرد به حبس محکوم شده بود که سرانجام در جریان تجدید نظر حبس به مدت شش ماه برای این فرد تأیید شد.»
اواخر دی‌ماه، دادگاهی در تهران علی‌اکبر جوانفکر را به اتهام توهين به رهبر جمهوری اسلامی ايران به يکسال حبس و پنج سال محروميت از عضويت در احزاب، گروه ها، انجمن ها و فعاليت های رسانه ای و مطبوعاتی محکوم کرد.
به دنبال کناره گيری حيدر مصلحی از سمت وزير اطلاعات در اردیبهشت ماه سال جاری، که با موافقت رييس جمهوری ايران روبرو شد، رسانه های ايران از دستور آيت الله خامنه ای مبنی بر بازگشت به کار آقای مصلحی خبر دادند. ولی علی اکبر جوانفکر در يادداشتی در وبلاگ خود، خبر ابقای حيدر مصلحی در سمت خود با نظر رهبری را «جعلی، دروغ و خلاف واقع» خواند.
يادداشت آقای جوانفکر با واکنش مدعی العموم روبرو شد و وی کيفرخواستی عليه مشاور مطبوعاتی محمود احمدی نژاد ارائه کرد و به دنبال آن، وی در دادگاه محکوم شد.
علی‌اکبر جوانفکر که مدیریت خبرگزاری ایرنا را بر عهده دارد، در آن زمان صدور این حکم را رد کرد و با اعلام اینکه حکم دادگاه انقلاب «فاقد استدلال، استناد و تحليل حقوقی، ادبی، منطقی و قانونی» است، تاکید کرد که «در صدور اين حکم، مصالح نظام مورد توجه قرار نگرفته است.»
سخنگوی دستگاه قضایی ایران روز دوشنبه ضمن اعلام قطعی شدن حکم شش ماه حبس آقای جوانفکر افزود: «رسیدگی به سایر پرونده‌های این فرد ادامه دارد.»
علی اکبر جوانفکر پيش از اين نیز از سوی دادگاه کيفری استان تهران به اتهام انتشار مطالب «خلاف موازين اسلامی» به تحمل يک سال حبس و سه سال محروميت از هر گونه فعاليت مطبوعاتی محکوم شده بود.
بر اساس اين حکم، جوانفکر به اتهام انتشار مطالب «خلاف موازين اسلامی» در ويژه ‌نامه‌ای با عنوان «خاتون»، به شش ماه حبس و در مورد اتهام انتشار مطالب و تصاوير خلاف عفت عمومی در اين ويژه‌ نامه، به شش ماه زندان محکوم شده است.
آقای جوانفکر با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد در تابستان ۸۴، به عنوان مشاور رسانه‌ای وی مشغول به کار شد و در بهمن ماه ۸۸، عهده‌دار مسئولیت خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، شد.
وی همچنین اواخر فروردین‌ماه سال جاری با برکناری کاوه اشتهاردی به عنوان سرپرست روزنامه ایران انتخاب شد.

برگزاری محاکمه علنی ۳۲ تن از متهمان فساد مالی
سخنگوی قوه قضائیه روز دوشنبه همچنین در خصوص پرونده «اختلاس سه هزار میلیارد تومانی» در بانک های ملی و صادرات گفت: «کیفرخواست ۳۲ نفر از متهمان پرونده اختلاس به شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ارجاع شده که اولین جلسه آن روز شنبه، ۲۹ بهمن به صورت علنی برگزار می‌شود.»
پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مربوط به اتهامات فردی به نام مه‌آفرید امیرخسروی صاحب مجموعه «گروه امیرمنصور آریا» است.
آقای محسنی اژه‌ای در پاسخ به سوالی مبنی بر متهم بودن برخی از نمایندگان مجلس در این پرونده و احتمال رد صلاحیت آن‌ها گفت: «اگر کسی متهم باشد، الزاما این اتهام موجب رد صلاحیت وی نخواهد شد... حتی محکومیت افراد هم در برخی از موارد موجب رد صلاحیت نیست.»
وی همچنین از باز بودن این پرونده سخن به میان آورد و افزود: «پرونده بسته نشده و رسیدگی به همه ابعاد آن ادامه دارد و طبیعی است که دستگیری دیگری هم داشته باشیم.»
در پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی آمده است که آقای امیرخسروی از طریق روابط خاص خود با بانک صادرات و بانک ملی ایران اقدام به گشایش اسناد اعتباری به مبلغ صدها میلیارد تومان کرده است، بدون آن که تمام یا دست‌کم بخش عمده‌ای از وجه این اعتبارنامه‌ها را بپردازد.
سخنگوی قوه قضائیه در سخنان خود بار دیگر بر مقصر بودن این دو بانک تاکید کرد و گفت: «درباره فساد مالی اخیر در هر دو بانک صادرات و ملی تخلف صورت گرفته و ا فرادی از هر دو بانک تحت تعقیب قرار گرفته‌اند که عده‌ای در حال حاضر در بازداشت و عده‌های هم با قرار وثیقه آزاد هستند.»
پیش از این آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، گفته بود که «ادامه هیاهو و جنجال» بر سر این پرونده «به صلاح نیست و همه باید مراقب باشند» و از رسانه‌ها خواست تا «این موضوع را کش ندهند.»






فرهنگ‌گرايی و سرکوب سياست برای جعل سوژه جمعي
مازيار سميعی

سايت بي‌بي‌سی فارسی به مناسبت هفتادمين سالگرد تاسيس حزب توده ايران، مجموعه مقالاتی پيرامون اين حزب منتشر نموده است. محمدرضا نيکفر نيز با مقاله‌ای به «
سختی قضاوت درباره حزب توده ايران» پرداخته است. مقاله دو محور اصلی دارد: توصيف و تبيين پديده‌ای با عنوان «قرن بيستم» و روايت و تحليل انقلاب ۵۷ در قالب تمثيل هيئت عزاداری محرم. اين مقاله در محور نخست  نمي‌تواند توضيح بدهد که چه چيزی قرن بيستم مورد نظرش را به پديده‌ای واحد بدل مي‌کند يا اصولا آن را از ساير مقاطع زمانی به طور بنيادين متمايز مي‌سازد. حتی خود جايی متذکر مي‌شود که استفاده‌اش از صيغه ماضی درباره روندهای سياسی مورد بحث و انتسابشان به قرن بيستم مبنای درستی ندارد. پس اين به عهدة خواننده مي‌ماند که با سابقة ذهنی از علائق فرهنگی نگارنده حدس بزند منظور از «قرن بيستم» چيست. در محور دوم نيز تمثيل هيئت عزاداری نيکفر، که کثرت استفاده‌اش گويای شيفتگی او به اين تمثيل خود است، از توضيح و نقد انقلاب بازمي‌ماند. اين که نمايشی مذهبی برای توضيح رخدادی سياسی برگزيده شده با فهم فرهنگ‌گرايانه مقاله از مقوله سياست انطباق تام دارد. فهمی که به تبع از رويه‌ای همه‌گير و غالب، سياست را به ايدئولوژی فرومي‌کاهد و در سطح نمادين متوقف مي‌شود و نمي‌تواند آن پويايي‌های مادی را که نمايش بر آن‌ها استوار است، ببيند.
اما چرا بايد به نقد حزب توده پرداخت؟ مقاله توضيح مي‌دهد که اگرچه توافق بر سر پاسخ‌ها شدنی نيست، اما ما برای هويت مشترکمان نياز داريم که بر سر پرسش‌هايی توافق کنيم. پرسش‌هايی که برايمان «مبرم و جذاب» مي‌شوند. مشخص نيست که چه چيزی چه بحثی را برای کدام ما جذاب مي‌کند، شايد بحثی  که هويت مشترکمان را تقويت کند، هويت مشترک ما «قرن بيستمي‌ها» را. اما اگر اين مای مشترک به واقع  وجود دارد ديگر چرا بايد برای تقويت هويتش بر سر بحث‌هايی توافق کرد؟ نيکفر نه توضيح مي‌دهد که جذابيت امروز بحث حزب توده از کجا آمده، و نه به واسطه پرداختن به آن پرسشی معطوف به اکنون طرح مي‌کند؛ پس چرا اين بحث برايش جذاب و مبرم است؟  زيرا هويت مشترکی هست که خود را از طريق نفی انقلاب، نفی کلان روايت‌ها، رواداری و... تقويت مي‌کند. هويت مشترکی که گاه شرمگينانه و گاه فاش بر روزهای پيش از انقلاب حسرت مي‌خورد و اوج آمال سياسی خود را در قامت بختيار به تصوير مي‌کشد. مي‌تواند مدام و مدام بر وابستگی حزب توده به اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی پای بفشارد، خواه بر آن برچسب خيانت بزند يا نزند، بی آن که از طرح توطئه کودتا توسط بختيار با همدستی صدام و حمايت قدرت‌های غربی سخنی به ميان آورد. نفی حزب تودة ديروز تنها مي‌تواند در خدمت يک هدف سياسی مشخص درآيد: تأييد ليبرال‌ها و رفرميست‌های امروز. اين که مقاله به جای «نقد» مي‌خواهد به «قضاوت» حزب توده بنشيند از اين رو است که بنا نيست برای روشن شدن نکته‌ای بررسی و تحليلی انجام گيرد، بنا است حزب توده محکوم يا تبرئه شود.

فرازهای نظری مقاله به اندازه نوشته‌های ژورناليست‌های برآمده از سنت نوانديشی دينی نااميدکننده است. نه فقط کليت دهشتناک قرن بيستم گنگ و پادرهوا مي‌ماند و معلوم نمي‌شود چه ربط وثيقی به هيئت عزاداری اباعبدالله، انقلاب ۵۷، دارد، که جزئيات پرداختن به آن هم ملال‌آورند. نيکفر با حرارت گزارش مي‌دهد که در اين قرن «هويت جريان‌های فکری و سياسی نه برپاية هدف‌هايی که برای خود مقرر کرده‌اند و برنامه‌هايی که پيش گذاشته‌اند، بلکه اساساً متأثر از مناسباتی شکل گرفته که در آن قرار داشته‌اند» يا اين که «به جای سوژه‌های شفاف، منفرد و تر و تميز فيلسوفان، سوژه‌های درشت، عامل‌های توده‌اي، در قالب طبقه‌ها و ملت‌ها فضا را پر کردند» و يا اين که در قرن بيستم « ابتدا سوژة آگاهی قرار ندارد، و به دنبال آن "گفتمان"، بلکه برعکس، اين سازة گفتمانی است که سوژه‌های خود را ايجاد مي‌کند و اينها را اين‌سو و آن‌سو مي‌کشد». تو گويی جريانی سياسی مي‌تواند هويتی منفک از مناسباتی که در آن قرار دارد بيابد، يا انسان مي‌تواند منتزع از طبقه و تاريخ و اجتماع خود در مقام يک سوژه منفرد و شفاف(؟) عمل کند. ديالکتيک آگاهی سياسی و هستی اجتماعی به کلی غايب است.


Maziar Samiee on Nikfar and Tudeh Party
  مفهوم سوژه برای مقاله حوالی سوژه دکارتی متوقف مانده است. (مشخصا در جايی مي‌خوانيم که «سوژة ايراني، يعنی آن مظهر "مي‌انديشم پس هستمِ" عصر جديد در ميان ما...») به همين دليل از اين که در قرن بيستم سوژه‌های کلان از طريق خشن فولاد با فولاد با هم رودررو شده‌اند حيرت مي‌کند، چرا که به نظرش درگيری سوژه‌های کلان مي‌توانسته به صورت رويارويی ذهن با ذهن باشد؛ چيزی احتمالا شبيه به فانتزی سترون گفتگوی تمدن‌ها. گسست قاطع ميان آگاهی و واقعيت بر سراسر مقاله حاکم است. مثلا در پايان  مقاله حسرت مي‌خورد که زمان انقلاب «سوژه يگانه انديشه ورز اراده‌مندی به اسم چپ وجود نداشت» ، گويی وجود چنين شترگاوپلنگی ممکن است. يا در بخشی حزب توده امتداد جريانی معرفی مي‌شود که «امکان تفکر بازتابی را داشت، يعنی امکانِ تبديل شدن به انديشه‌ای که در خود بازبتابد، بر انديشه بينديشد، از موقعيت فراتر رود، آن را بسنجد، نقد کند، ساختارها را کشف کند و در آنها نقب‌هايی بزند برای خروج و رهايي» و معلوم نيست چه طور بدون عمل سياسی و با انديشيدن بر انديشه مي‌توان راهی برای رهايی يافت.
اين مقاله پس از معرفی سوژه قرن بيستمی مورد نظرش، به قضاوت پديدار ايرانی آن يعنی حزب توده در جريان انقلاب ۵۷ مي‌پردازد. تصويری که مقاله از انقلاب ۵۷ ارائه مي‌کند اگرچه لحنی تمسخرآميز و تحقيرکننده دارد، بسيار شبيه تصويری است که جمهوری اسلامی از آن ساخته است. منبري‌ها شوری در مستضعفين دميدند و آنان در حالی که بر سر و سينه خود مي‌زدند، در سرمستی ديوانه‌وار بدبختی خود را دوچندان کردند. مقاله يک جا همه را در قالب «توده‌»يک‌کاسه مي‌کند و انقلاب را محصول بيرون آمدن آن مي‌داند بی آن که به آرايش درونی و تفاوت‌های اساسی ميان اين توده بپردازد. ولی در جای ديگر آن را به اجزای مختلفی تجزيه مي‌کند:«روضه‌خوان‌ها، معرکه‌گيرها، ميدان‌دارها، جاهل‌ها، مشدي‌ها، حاج‌آقاها، بازاري‌ها، حاشيه‌نشين‌ها، عمله‌ها، دهاتي‌های پناه‌ برده به شهر، بچه‌مدرسه‌اي‌های ول‌شده در خيابان، دانشجويان پرحرارت، دون‌پايه‌ها، و انبوه نااميدهای اميد بسته به اين بلو» تصادفی نيست که در ميان اين‌ها کارگر و کارمند و... جايی ندارند، همان‌هايی که انقلاب بی آنها ممکن نبود؛ و يا اين که از اين اجزای منفرد، از اين «نااميدهای اميدبسته» و از اين محدوفان به ميدان آمده با عنوان سرراست «مردم» ياد نمي‌شود و مقاله اسم جمع «توده» را برايشان برمي‌گزيند.

مسالة مقاله تقويت هويت مشترک قرن بيستمي‌ها است و نه چيستی سوژه جمعی ايراني. به همين دليل بايد از تضادها و تناقض‌های درونی انقلاب ۵۷ گذشت، بايد از نزديک به ۳ سال نزاع سياسی سخت اسلام‌گرايان برای استيلا بر انقلاب گذشت، بايد مانورهای سياسی زيرکانه خمينی را ناديده گرفت، بايد مقاومت گسترده و عميق جامعه را در برابر سربرآوردن اين استبداد تازه ناديده گرفت و لحظه پيروزی انقلاب را هم‌ارز فضای سياسی پس از خرداد ۶۰ انگاشت. به اين ترتيب نفی و انکار انقلاب و به تبع آن جريان‌های درگير در آن آسان مي‌شود. مقاله چپ ايرانی را در برابر دوراهی تمکين به رژيم يا رويارويی با آن مي‌نشاند، تو گويی بلافاصله پس از ۲۲ بهمن کليتی به اسم رژيم با ويژگي‌هايی مشخص از آسمان نازل شد و چپ خود را در برابر آن ديد. البته که در مواجهه با چنين معجزه‌ای چپ محکوم به شکست است.

پس در اين محکوميت به شکست مي‌ماند افسوسي، بر فرهيخته‌ترين فرزندان اين خاک که بي‌فرهنگ‌ترين‌ها را تاييد کردند. از اين بگذريم که مثلا اشعار احسان طبری چه برتری خاصی بر ادبيات  امثال قيصر امين‌پور دارند، اما به فرض که حزب توده چنين نمي‌کرد و ذخاير فرهنگی خود را برای فرهنگ‌دوستان به کار مي‌گرفت. از آن جا که پديده مورد بحث يک حزب و است و نه يک بنگاه فرهنگی بايد صراحتا گفت نتيجه سياسی اين مشی چه بود؟ همکاری با شهبانوی متجدد و بافرهنگ؟ مشارکت در برگزاری جشن هنر شيراز؟ مقاله از سنجش سياسی عاجز است و در افسوس‌های فرهنگی خود درجا‌مي‌زند.

فضايی سياسی که اين شکست محتوم در آن رقم مي‌خورد نيز در جای خود جالب توجه است. حکومتی که با درآميختن ايمان و تکنيک خلقی را فريفته است. و معلوم نيست اگر درد تکنيک و ايمان بود، چه نيازی به سقوط شاهنشاهی حج رفته و نظر کرده صاحب عصر بود که برنامه‌های جاه‌طلبانه توسعه صنعتی و... را اجرا مي‌کرد. مقاله‌ که تا به اين جا انقلاب را مايه بدبختی مي‌دانست به ناگهان لحن خود را عوض مي‌کند و بابت به اندازه کافی راديکال نبودن بر سر چپ مي‌زند. مشخص نيست چه طور مي‌توان مردمی را که زير سايه مدام کودتا و جنگ دو بار انقلاب کرده‌اند و سه جنبش سراسری آزادي‌خواهانه را رقم‌ زده‌اند، دچار عارضه ژنتيک محافظه‌کاری دانست. عارضه‌ای که نيکفر به دليل ابتلای خودش به وسواس سکولاريستی حتی از ترسيم درستش عاجز است. او مي‌گويد:«در زنجيرة محافظه‌کاری ايراني، چپ به سادگی به ملي، ملی به ملي-مذهبی و ملي-مذهبی به مذهبی فقاهتی پيوند مي‌خورد» حال آن که در عمل صف‌بندي‌های واقعی ايران پس از انقلاب نه مطابق اين معيارهای هويتي، که بنا به مقتضيات سياسی بوده و با اين ترتيب چپ با ملي، ملی با ملي-مذهبی و... نيز سازگار نبوده است. کجا پيوندی ميان ملي‌گرايانی چون داريوش فروهر و مثلا فداييان خلق ممکن بود؟

مقاله‌ای که عنوان «سختی قضاوت...» دارد هيچ کجا در قضاوت به سختی برنمي‌خورد و به سادگی حزب توده را محکوم به شکست مي‌داند. البته راه سومی تخيلی پيش کشيده مي‌شود:«راه سوم اين بود که چپ عقب بنشيند و صبر کند تا غوغا فروخوابد و توده از آن شور و سرمستی ديوانه‌وار درآيد، به خرد بگرايد و بدبختی دوچندان شدة خود را دريابد» بی تکرار نقدهای پيش گفته به چنين طرز تلقی از انقلاب بايد يادآور شويم که هگل نام مشخصی به نيرويی سياسی که چنين توصيه‌ای را به کار بندد داده است::«جان زيبا».






MohammadReza       Nikfarسختی قضاوت درباره حزب توده ایران
محمدرضا نیکفر
پژوهشگر در فلسفه و اندیشه سیاسی
سایت بی بی سی  ــ به روز شده:  سه شنبه ۲۴ ژانويه ۲۰۱۲ - ۴ بهمن ۱۳۹۰


۷۰ سال از بنیان‌گذاری حزب توده ایران می‌گذرد. این حزب دیگر در صحنة سیاست ایران نقش قابل ذکری بازی نمی‌کند؛ با وجود این، یادآوری تاریخ آن مهم است.

چرا چنین است؟چرا نمی‌توان با یک جمله، با یک حکم، با یک صفت، با یک کتاب یا کتاب‌هایی کار حزب توده ایران را ساخت و پروندة آن را برای همیشه بست؟

هویت مشترک: موضوع‌های مشترک بحث

کم نیستند پرونده‌هایی از تاریخ معاصر ایران که تا همین چندی پیش بسته قلمداد می‌شدند، اما دوباره این نیاز پیدا شد که گشوده شوند و از نو موضوع بررسی و نقد و داوری قرار گیرند.
نمونه‌ای گویا: به انقلاب ۱۳۵۷ همچون داوری نهایی تاریخ درباره سلسلة پهلوی نگریسته می‌شد. بسیارند روشنفکرانی که با اشتیاق، سخن عامیانة انداختن پروندة رضا شاه و محمدرضا شاه به زباله‌دانی تاریخ را تکرار می‌کردند، اما اینک دریافته‌اند که باید به آن پرونده رجوع کنند، آن را بازبخوانند و دربارة حکم‌های صادر شده تجدید نظر کنند.
نخستین درسی که باید از این تجربه بگیریم این است که دیگر تصور نکنیم تاریخ جایی به نام "زباله‌دانی" دارد که می‌توان اراده کرد و چیزهایی را در آن افکند و برای همیشه از دست آنها خلاصی یافت.
بسیارند روشنفکرانی که با اشتیاق، سخن عامیانة انداختن پروندة رضاشاه و محمدرضاشاه به زباله‌دانی تاریخ را تکرار می‌کردند، اما اینک دریافته‌اند که باید دربارة حکم‌های صادر شده تجدید نظر کنند
مجموعه‌ای از شخصیت‌ها، سازمان‌ها و رخدادها وجود دارد که ما برای فهم تاریخ ایران در قرن بیستم ناچاریم مدام به آنها رجوع کنیم. از آن جمله‌اند: رضا شاه، محمدرضا شاه، مصدق، آیت‌الله خمینی، کودتای ۲۸ مرداد، اصلاحات ارضی ("انقلاب سفید")، سیاهکل، انقلاب ۱۳۵۷ و ... حزب توده ایران.
ما دربارة هیچ‌کدام از اینها نمی‌توانیم به یک وحدت نظر نهایی برسیم. هویت مشترک ما نه اشتراک در اسطوره‌های مثبت و منفی و داوری‌هایی همسان دربارة پدیده‌های عمدة تاریخی، بلکه در رجوع مداوم به پدیده‌هایی خاص برای فهم موقعیت کنونی و تعیین میزان وحدت و تضادمان است. نهایت همدلی ما توافق بر سر بحث است، نه بر سر رسیدن به نتیجه‌ای که برای همه پذیرفتنی باشد. و معمولاً داستان این گونه پیش می‌رود: آن‌قدر بحث می‌کنیم تا خسته شویم، تا موضوع‌های کنونی مبرمیت و جذابیت خود را از دست بدهند و موضوع‌های دیگری مبرم و جذاب شوند.

موضوع "حزب توده ایران"

به نظر می‌رسد که "حزب توده ایران" هنوز از موضوع‌های جذاب و تا حدی مبرم برای بحث باشد. کسانی هم که قضاوت خود را دربارة این حزب کرده‌اند، چه بسا مدام در گفتار و نوشتار به آن اشاره می‌کنند و در آن موضوعی برای بحث می‌بینند.
یک داوری تند رایج دربارة حزب توده ایران چنین است: این حزب، عامل روس‌ها بوده است. بعید نیست که در آینده‌ای نه چندان دور که در آن تنش‌های کنونی فرونشسته باشند، اطلاعاتی دقیق از بایگانی امنیتی روس‌ها به دست آید و ما بر پایة آنها بدانیم چه کسانی آن رابطه‌ای را با همسایگان شمالی داشته‌اند که در مقولة "عامل یک دولت خارجی بودن" می‌گنجد. این اطلاعات، باز تمام داستان حزب توده ایران را توضیح نمی‌دهد که جریانی بوده است نه تنها فعال در پهنة سیاست، بلکه با تأثیراتی ژرف بر بینش و منش نسل‌هایی از ایرانیان.
حزب توده کانونی فرهنگ‌ساز بوده است؛ و فرهنگ‌سازی مؤثر تنها با عاملیت بیگانه توضیح‌پذیر نیست. حزب توده اگر عامل روس‌ها بوده، به دلیل ایدئولوژی خود چنین بوده است. با ایدئولوژی می‌توان عامل بودن را _تا حدی کلی و به عنوان چیزی زمینه‌ساز _ توضیح داد، اما از عامل بودن نمی‌توان توضیح مناسبی برای ایدئولوژی ساخت.

حزب توده ایران، نوعی نمایندگی قرن بیستم

حزب توده ایران نمایندة یک جریان ایدئولوژیک در ایران بوده است، و فراتر از این، می‌توان گفت نوعی حضور قرن بیستم در میان ما بوده است. یک علت عمدة سختی قضاوت دربارة حزب توده ایران، سختی قضاوت دربارة آن سویه‌ای از سدة بیستم است که پدیداری ایرانی‌اش "حزب توده ایران" نام داشته است.
این جریان قرنِ بیستمی در همه جا نقش‌آفرین بوده: در روسیه، چین، اروپا، آمریکا، همة قاره‌ها و همة کشورها. هم در کلان‌شهرهای اروپایی حضور داشته و هم در نواحی دوردست روستایی، در کارخانة پیشرفته و در کارگاه ابتدایی، در همة دانشگاه‌ها، در همة کتابخانه‌ها، و در همة رزم‌ها و درگیری‌ها. حزب توده ایران حلقة پیوند اصلی ما با جریان قرنِ بیستمیِ چپ بوده است.
در اینجا تأکید بر خصلت "قرنِ بیستمیِ" جریان به عمد صورت می‌گیرد. اگر تنها از چپ سخن بگوییم، ممکن است خصلتِ دورانیِ آن را از نظر دور بداریم، یعنی، چندان که باید توجه نکنیم به دوران تاریخی‌ای که این جریان در آن نشو و نما داشته و بدون رجوع به آن فهم‌پذیر نمی‌شود.
قرن بیستم، قرن فشرده، پرتلاطم، و خشنی بوده است. اریک هابزباوم، مورخ انگلیسی، به درستی آن را "قرن افراط‌ها" می‌نامد. در این قرن، هویت جریان‌های فکری و سیاسی نه برپایة هدف‌هایی که برای خود مقرر کرده‌اند و برنامه‌هایی که پیش گذاشته‌اند، بلکه اساساً متأثر از مناسباتی شکل گرفته که در آن قرار داشته‌اند و همچنین متأثر از پویش‌هایی تعیین شده است که آنها را به افراط کشانده و باعث روآوری‌شان به کارکردهایی خلاف اصول و برنامه شده است.

قرنی "در انتظار گودو"

قرن بیستم، قرن بیرحمی بوده است. در گذار از قرن نوزدهم گمان می‌شد که دوران تازه‌ای آغاز می‌شود که در آن آگاهی راهبر خواهد بود و جهان سامانی خواهد یافت که سوژة فیلسوفانة روشنگری طرح آن را ریخته است. اما به جای سوژه‌های شفاف، منفرد و تر و تمیز فیلسوفان، سوژه‌های درشت، عامل‌های توده‌ای، در قالب طبقه‌ها و ملت‌ها فضا را پر کردند، و سوژه‌های گروهی و طبقاتی در نهایت مغلوب و پیرو سوژه‌های درشت ملی شدند که خود از مناسبات قدرت – در داخل و خارج مناسبات ملی – برآمده بودند. قرن بیستم قرن درگیری سوژه‌های کلان بود، نه به صورت رودررویی ذهن با ذهن، بلکه فولاد با فولاد، بمب با بمب.
قرن بیستم در معنایی اندکی غلوآمیز، قرن سازه‌های گفتاری با-خود-کِشنده (دیسکور در معنایی فوکویی یا ایدئولوژی در معنایی آلتوسری) بود، شبکه‌ای از مفهوم‌ها و گزاره‌ها که از آگاهی برنمی‌آیند، اما به چیزی شکل می‌دهند که توهم آگاهی ایجاد می‌کند. ابتدا سوژة آگاهی قرار ندارد، و به دنبال آن "گفتمان"، بلکه برعکس، این سازة گفتمانی است که سوژه‌های خود را ایجاد می‌کند و اینها را این‌سو و آن‌سو می‌کشد.
این ساختارِ سازندة ناساخته، کشف قرن نوزدهم بود. از جمله مارکس دریافته بود که انسان‌ها تاریخ خود را می‌سازند اما نه آنسان که اراده کرده‌اند. ولی او در وجود طبقة کارگر صنعتی این امکان را می‌دید که برای نخستین بار در طول تاریخ اراده و آگاهی درهم‌ آمیزد و بدینسان یگانگی بهترین تفسیر از جهان با بهترین تغییر در جهان رخ نماید.
قرن بیستم قرن چیرگی ساختار بر آگاهی بود. خوش‌بینی مارکسیستی به جا ماند، اما چونان انگیختاری تراژیک، به عنوان چیزی که سوژه‌های کوچک را بر می‌انگیخت تا در درون سازه‌های کلان قرار گیرند و بازیچة سوژه‌های درشت شوند. این، گونه‌ای "نیرنگ عقل" در بیانی هگلی بود. بازیگران بازی می‌خوردند، آن هم در بازی‌ای که در نهایت کارگردانی نداشت. بازی عبث بود، اما نه به تمامی.
قرنی "در انتظار گودو" سپری شد؛ این انتظاری بیهوده بود، اما انگیزة رفتن، یعنی این باور که از اینجا، از این جهان سرد و خشن و ناعادلانه باید برون شد و جهان دیگری برپا کرد، درست و بحق بود؛ انگیختاری عقلانی بود که به خودی خود برساختة هیچ نیرنگی نبود و در همان وجود قرن بیستمی خود نیز امکان تفکر بازتابی را داشت، یعنی امکانِ تبدیل شدن به اندیشه‌ای که در خود بازبتابد، بر اندیشه بیندیشد، از موقعیت فراتر رود، آن را بسنجد، نقد کند، ساختارها را کشف کند و در آنها نقب‌هایی بزند برای خروج و رهایی.
قرن بیستم، هم قرن ساختارگرایی بود (به شکلی منفعلانه، در معنای تسلیم شدن به ساختارها)، و هم قرن امکان‌هایی هر چند ضعیف برای چیرگی بر آنها. هیچ معلوم نیست که قرن کنونی از سنخ دیگری باشد. به صیغة ماضی که سخن می‌گوییم، منظورمان آن نیست که اکنون وضعیت یکسر دگرگون شده است.

چپ ایرانی و توده‌اش

به ایران برگردیم. سوژة ایرانی، یعنی آن مظهر "می‌اندیشم پس هستمِ" عصر جدید در میان ما، امکانی برای برآمد نداشت. او نوپا بود و هر نسیمی می‌توانست این‌سو و آن‌سویش کند. در میان سوژه‌های ایرانی، توده‌ای‌ها از همه به قلب قرن بیستم نزدیک‌تر بودند. آنان از همه مدرن‌تر بودند، از همه فرهیخته‌تر بودند، از همه خوش‌بین‌تر و به روی جهان گشاده‌تر بودند. اما قرن بیستم با این بهترین فرزندان ایرانی خود بدترین بازی‌ها را کرد.
مظهر تراژدی قرن بیستم در میان ما سرنوشت چپ ایران است که با انقلاب اسلامی در برابر یکی از شگفتی‌های قرن قرار گرفت: ایمانی که برآمد تا به تکنیک مجهز شود، شوری که از طریق بلندگوهای مجهز به قوی‌ترین آمپلی‌فایرها در فضا دمیده شد تا مستضعفان بر فرق خود بکوبند و به خلسه‌ای روحانی فرو روند. در این غوغای روضه‌خوان‌ها، معرکه‌گیرها، میدان‌دارها، جاهل‌ها، مشدی‌ها، حاج‌آقاها، بازاری‌ها، حاشیه‌نشین‌ها، عمله‌ها، دهاتی‌های پناه‌ برده به شهر، بچه‌مدرسه‌ای‌های ول‌شده در خیابان، دانشجویان پرحرارت، دون‌پایه‌ها، و انبوه ناامیدهای امید بسته به این بلوا، چپ چه می‌توانست بکند؟
"توده" به میدان آمده بود، "توده"ای که چپ همواره آرزوی طغیانش را داشت و چون ذات آن را خوب می‌پنداشت، طغیانش را در هر حال درست و بحق می‌دانست. این "تودة" آشفته و شورشی فرآوردة قرن بیستم بود؛ و چپ، یکی دیگر از فرآورده‌های قرن، با آن رویارو شده بود. دسته که به راه افتاد، داش‌مشدی‌های سردسته‌ شده غریو برداشتند که "آبجی خودت را بپوشان" و سپس با سوءظن و غیرت به چپ نگریستند، انگار به غریبه‌ای اغواگر می‌نگرند.

تراژدی چپ

چپ ایران در هر حال شکست می‌خورد: اگر به رژیم تازه، به رژیم این تودة "مستضعف"، تمکین می‌کرد و اگر در برابر آن قرار می‌گرفت. راه سوم این بود که چپ عقب بنشیند و صبر کند تا غوغا فروخوابد و توده از آن شور و سرمستی دیوانه‌وار درآید، به خرد بگراید و بدبختی دوچندان شدة خود را دریابد. ولی سوژه یگانه اندیشه ورز اراده‌مندی به اسم چپ وجود نداشت. از این گذشته این راه سوم هم نمی توانست شانسی برای موفقیت داشته باشد، زیرا در آن فضای انقلابی، در آن موقعیت قرن بیستمی "عمل" که در و دیوار تو را به تصمیم فرا می‌خواند، کمتر کسی به فکر عقب‌نشینی می‌افتاد یا حاضر بود از چنین فرمانی پیروی کند.
هر دو بخش چپ شکست خوردند: هم بخشی که به جنگ رژیم رفت، هم بخشی که رژیم اسلامی را تأیید کرد.
حزب تودة ایران حزب تأیید شد. حزبی که زمانی مدرن‌ترین و فرهیخته‌ترین بخش مردم ایران را در خود گرد آورده بود، به تأیید عقب‌مانده‌ترین‌ها و بی‌فرهنگ‌ترین‌ها نشست. آیا این سیاست، تلقین روس‌ها بود؟ گروهی چنین می‌گویند. بی‌گمان ایدئولوژی ضد آمریکایی روس‌ها در روایت ایرانی آن زمینه را برای فریفتگی به آمریکاستیزی اسلامی فراهم کرده بود.

محافظه‌کاری ژنتیک

اما همة داستان را نباید از وجه خارجی آن دید. در ایران، در طبقة متوسط، در قشر پیشرفتة کارگری، و در روشنفکران محافظه‌کاری‌ای وجود داشت که رابطة آنها را با شیعه‌گری طغیان کرده و به قدرت رسیده از نوع قرابت نسبی می‌کرد. مردم‌دوستی چپ و توده‌پرستی آن، این محافظه‌کاری ژنتیک را تشدید می‌کرد و فضای عاطفی لازم را برای تسلیم شدن به انگیختار‌های آن فراهم می‌ساخت.
یک انگیزه دیگر، افزون بر فرهنگ محافظه‌کار توده‌گرا، ناسیونالیسم بود. بخشی از شعارهای رژیم تازه شعارهای ملی با رنگ و لعاب دینی بود. از این گذشته، حکومت اسلامی از آغاز خود را به عنوان یک رژیم سازنده، رژیمی که ارادة قدرت آن به صورت اراده به تکنیک درمی‌آمد، برنمایاند. همة اینها برای سوژة ایرانی، که بخش بزرگی از وجودش "ملی" بود و "مهندسی" را لازمة سربلندی می‌دانست، جذبه داشت. در زنجیرة محافظه‌کاری ایرانی، چپ به سادگی به ملی، ملی به ملی-مذهبی و ملی-مذهبی به مذهبی فقاهتی پیوند می‌خورد.
در برخی‌ها نیروی پیوند قوی‌تر و در برخی‌ها ضعیف‌تر است. از قرار معلوم در حزب تودة ایران و در بخش بزرگی از فداییان ژن ملی-محافظه‌کار بسیار قوی بود. ولی دستة عاشورا که راه افتد، نمی‌توان در کنار آن راه رفت و گفت: ما صف مستقل خود را داریم، با شما همدلیم، اما به دلیل دیگری بر سر و صورت خود می‌زنیم. تعزیه‌گردانان، پیش از این که حسین را شهید کنند و پلوی عاشورا را بخورند، کار این دستة همراه را می‌سازند. و چنین بود که کار حزب توده ایران را ساختند.
سرنوشت حزب توده ایران، سرنوشت وجهی از محافظه‌کاری ایرانی نیز هست. نفرت از حزب توده ایران شاید نفرت از خودمان باشد، نفرت از بخشی از وجود قرن بیستمیِ ما که داستان حزب توده ایران داستان آن است.




گل‌واژ‌های محسنی اژه‌ای: خرید عید زودهنگام مردم در ۲۵ بهمن، نشانه نشاط است!

image
محسنی اژه‌ای امسال نیز درباره راهپیمایی اعتراض‌آمیز مردم در روز ۲۵ بهمن حرفهای وزیر اطلاعات را در سال گذشته، تکرار کرده و گفته است که مردم امسال زودتر اقدام به خرید عید می‌کنند و دشمن از خرید عید مردم عکس می‌گیرد و می‌گوید راهپیمایی است.
غلامحسین محسنی اژه‌ای در نشست خبری امروز خود گفته است: «بحمدالله مردم ما مثل همیشه زودتر اقدام به خرید كرده‌اند و این هم نشانه نشاط مردم است. حتی گاهی اوقات دشمن سوء استفاده می‌كند و عكس‌هایی می‌گیرند و می‌گویند این رفت و آمد مردم، راهپیمایی است.»
با این حال سخنگوی قوه قضاییه درباره راهپیمایی ۲۵ بهمن گفته است: «پر واضح است هر فرد و گروهی علیه امنیت و آسایش مردم اقدامی داشته باشد، قانون جلوی آن را می‌گیرد. این حركات برای مردم اثری ندارد و فریب این حرف‌ها را نمی‌خورند.»
وی ادامه داده است: «چنانچه از طریق فضای مجازی یا از طریق فضای واقعی اقدامی علیه مردم و منافع آنان و كشور صورت بگیرد، بدیهی است كه برخورد متناسبی انجام می‌شود. نیروهای امنیتی و انتظامی و دادستان‌های ذی‌ربط و همچنین دادستان تهران حواسشان جمع است و قطعا برخوردی مناسب خواهند داشت.»
پیشتر استاندار تهران نیز گفته بود که با راهپیمایی ۲۵ بهمن برخورد خواهد شد.
همچنین سال گذشته نیز حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در برنامه‌ای که به طور زنده از صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شد، درباره حوادث ۲۵ بهمن، اظهار داشت که با توجه به ایام اسفند و برنامه‌ریزی مردم برای خرید عید در روز ۲۵ بهمن، جمعیتی که رسانه‌های بیگانه به نمایش گذاشتند مردمی بودند که برای خرید عید آمده بودند.





ارسال پیامک هشدار به تهرانی‌ها

برای شهروندان تهرانی از امروز صبح پیامکی به شرح زیر ارسال شده است:

شهروند محترم در صورت ارتباط با شبکه‌های ضد انقلاب خارج از کشور و شرکت در هر کونه تجمع غیر قانونی برابر مواد ۴۹۸ و ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی با شما برخورد خواهد شد
 معلوم نیست که مخابراتی که به این سرعت دست به عمل می شود، چرا اختلال دو روزه‌ی اینترنت را نمی‌تواند برطرف کند!





آموزش نافرمانی مدنی: تظاهرات برق‌آسا







کنفرانس استکهلم از منظری دیگر

image‎از هنگامیکه زمزمه برگزاری نشست استهکلم برخاست تا کنون که یک هفته از پایان آن می‌‌گذرد نقطه نظرات بسیاری در محافل اپوزیسیون خارج کشور له یا علیه (عمدتا علیه) این کنفرانس بیان شده است. به نظر می‌‌رسد مخالفان حول سه محور اصلی‌ به مخالفت بر خاستند؛
‎نخست- نبود شفافیت در خصوص اهداف نشست، معیار انتخاب مدعوین و از همه مهمتر عدم حضور رسانه‌ها نه تنها به وحدت اپوزیسیون کمکی‌ نمی کند بلکه شائبه اجرای پروژه چلبی سازی را در اذهان عمومی ایجاد می‌‌کند.  
‎دوم- ترکیب مدعوین طیف گسترده اپوزیسیون حکومت اسلامی را نمایندگی نمی کند.
‎سوم- وزن سیاسی مدعوین به آن اندازه نیست که قادر باشد از یک سو توازن قوا را در مقابله با رژیم اسلامی به سود حرکت آزادی خواهانه مردم ایران به هم بزند و از سوی دیگر اعتماد مردم را جلب نماید.
‎هدف این نوشته بررسی صحت و سقم مدعای مخالفین نیست، در این زمینه سایت‌های مختلف سر شار است از استدلالات متعدد که هر کدام از یک یا چند زاویه به کاستی‌های نشست مزبور پرداخته اند. در این میان حجم مطالب منتشره پیرامون این نشست و بازتاب گسترده آن در رسانه‌ها (حتا مطبوعات خود رژیم) بیانگر گرانی کنش نیرو‌های اپوزیسیون خارج کشور است.
‎آنچه در ارزیابی کنفرانس مغفول مانده بررسی روشمند مسیری است که قاعدتاً تمامی نیرو‌های اپوزیسیون بر سر آن توافق دارند و آن مسیر نیز اسقاط حاکمیت خود کامه فردی و تحقق‌ حاکمیت ملی‌ می‌‌باشد. اگر شالوده و زیر بنای دموکراسی‌های موجود در دنیا را توزیع متناسب قدرت در پیکره نظام سیاسی، بر قراری توازن قوا باز هم در پیکره نظام سیاسی از طریق اعمال مکانیزم کنترل و تعادل (Check and Balance)، مشارکت همگانی از طریق انتخابات بدون تقلب و سر انجام مطبوعات آزاد به عنوان چشم و گوش مردم فرض کنیم، بنظر می‌رسد نشست استکهلم مدل مینیاتوری بود که در نتیجه آن، اپوزیسیون بطور عام یک نوع تمرین دموکراسی بر اساس روش سعی‌ و خطا (Try and Error) را پشت سر گذاشتند.
‎همانطور که از آغاز علنی شدن خبر برگزاری کنفرانس مشاهده شد، بانیان چندان مایل نبودند در رسانه‌ها پاسخگوی پرسش‌های مطروحه در افکار عمومی باشند، به گونه‌ای که هم اسامی شرکت کنندگان و هم اصولا هدف برگزاری نشست در هاله‌ای از ابهام بود. در این میان رسانه‌ها در قامت رسانه‌های موجود در دموکراسی‌های استخوان دار جهان ظاهر شدند و فشار را به حدی رساندند که آنها ناچار شدند طی‌ یک نشست خبری به صورت «قطره چکانی» توضیحاتی ارائه کنند. هر چند کج سلیقگی برخی‌ شرکت کنندگان در پاسخ گویی به افکار عمومی، رنجش خاطر‌ها به همراه داشت ولی‌ در مجموع با پر رنگ شدن نقش رسانه‌ها این تجربه نیکو بدست آمد که از کنون به بعد رسانه‌ها ناظر بر رفتار و کردار اپوزیسیون خواهد بود و در فردای آزادی ایران نیز همچون چشم و چراغ ملت عملکرد سیستم دمکراتیک را زیر نظر خواهد داشت.
‎نشست استکهلم بر توهم انحلال رژیم اسلامی همانند سقوط رژیم پیشین که فرد یا افرادی رهبری مردم را بدست آوردند و بولدزر وار راه برای رسیدن به آنچه که مردم نمی دانستند چیست هموار شد خط بطلان کشید. کسانی‌ که در این توهم بسر می‌‌برند از دو نکته اساسی‌ غافل هستند، نخست آنکه انقلاب ۵۷ در محیط سیاسی بین المللی اواخر قرن بیستم که عمدتا متاثر از نظام دو قطبی و جنگ سرد بین اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا بود وهمچنین ظهور رهبری کاریزماتیک شخص خمینی رخ داد. گفتمان قالب دهه دوم قرن بیست و یکم مردم سالاری مبتنی‌ بر لیبرال دموکراسی می‌‌باشد. به عبارتی دیگر جایگزین نظامات استبدادی موجود لیبرال دموکراسی خواهد بود نه حکومت‌های انحصاری فردی و یا الیگارشی. با گذشت یک سال از آنچه که بهار عربی خوانده  شد گفتمان قالب عمدتا حول و حوش دموکراسی و لیبرالیزم دور می زند نه حکومت فردی یا استبداد مذهبی. دوران رهبری کاریزماتیک به سر آمده و بی‌ گمان مسیر مبارزات مردم ایران پس از صد سال مبارزه علیه حکومت‌های خودکامه فردی ایجاد سیستمی‌ می‌‌باشد که قائم به هیچ شخصی‌ نخواهد بود بلکه بر اساس توزیع قدرت و مشارکت همگانی پایه ریزی می‌‌گردد. در همین راستا بانیان کنفرانس به درایت در یافتند و به وضوح ابراز داشتند این جمع ۵۰ نفره نه نماینده کلّ اپوزیسیون هستند و نه دأعیه هدایت مبارزات آزادی خواهانه مردم را دارند. این در حالیست که در گرما گرم جنبش سبز (دقیقا شهریور ۸۸) سه تن از چهره‌های شاخص همین کنفرانس گفتند چون ممکن است آقایان کروبی و موسوی دستگیر شوند باید رهبری جنبش به خارج از کشور منتقل شود و تلویحاً شروع کردند به دوختن قبای رهبری در قد و قواره سه نفر. پذیرفتن اصل مشارکت همگانی در مرحله گذار گامی‌ بلند به جلو محسوب می‌‌گردد. فراموش نکنیم از آغاز شکل گیری اپوزیسیون رژیم اسلامی در دهه ۶۰ تا همین اواخر تصور می‌‌رفت لازم است رهبری خمینی گونه پیدا شود و مردم را از چنگال این رژیم برهاند. برخی‌ قبای رهبری می دوختند و گروهی خواب فتح تهران می‌‌دیدند.
‎اگر می‌خواهیم در جرگه ملل توسعه یافته قرار گیریم، اگر می‌‌خواهیم یک صد سال مبارزات ملت ایران در راه بر چیدن حاکمیت خود کامه فردی و تحقق‌ حاکمیت ملی‌ به بار نشیند چاره‌ای نداریم جز آنکه از هم اکنون (تاکید می‌‌گردد از هم اکنون) به سمت سیستم‌سازی حرکت کنیم، سیستمی‌ بر مبنای نظام توزیع قدرت و مشارکت همگانی. بنظر می‌رسد اصل توزیع قدرت و مشارکت همگانی در پیامد نشست استکهلم پذیرفته شد زیرا بانیان کنفرانس به صراحت اذعان کردند در نشست‌های بعدی طیف گسترده تر اپوزیسیون مشارکت خواهند داشت. این گونه موضع گیری‌ها را باید به فال نیک‌ گرفت چه آنکه اگر همین جمع محترم و شریف ۵۰ نفره می‌‌توانستند با صدور یک فراخوان رژیم را اسقاط کنند معلوم نبود که در پس سقوط رژیم، حاضر به پذیرفتن اصل توزیع قدرت و مشارکت همگانی بودند یا خیر.
‎حاصل اینگونه نشست‌ها را می توان تمرین دموکراسی تلقی‌ کرد. دموکراسی‌های مستحکم موجود در دنیا یک شبه بدست نیامده اند و یقینا گام اولیه پذیرفتن اصل توزیع قدرت بر اساس مشارکت همگانی و نظارت مطبوعات آزاد بوده است. همینقدر که بانیان و مدعوین نشست استهکلم متوجه شدند مقطع کنونی زمستان ۱۳۵۷ نیست که عدد یکی‌ (خمینی) پیدا شد، صفرها مقابل آن قرار گرفت به میلون‌ها تبدیل شد و رژیم پیشین را ساقط کرد به خودی خود دستاورد خوبی است. صورت مساله امروز ما این نیست که بگردیم آن عدد یک را پیدا کنیم تا دیگران به مثابه عدد صفر جلو آن قرار گیرند و حاصل جمعی به توان ۷۵ میلیون حاصل گردد. این کار را در سال ۵۷ کردیم و نتیجه تلخ آن را با پوست، گوشت و استخوان خودمان احساس کردیم. اگر قرار است برای همیشه از آفت حکومت خود کامه فردی رها شویم باید در صدد ایجاد سیستمی باشیم که افراد به توان ۷۵ میلیون و بر حسب هر نفر یک رای اجزای آن را تشکیل دهند. باید بیاموزیم دموکراسی را از خانه خودمان شروع کنیم و آنگاه به اجتماع ببریم. اپوزیسیونی که چشم دیدن همدیگر را نداشتند چگونه می‌‌توانستند خود پایه گذار چتری باشند که ۷۵ میلیون ایرانی زیر آن قرار گیرد؟ نتیجه نشست استکهلم گام مثبتی در راه پرهیز از تکروی انحصار گرایانه، پذیرش حق مشارکت همگانی، تحمل مخالف، پاسخگویی در مقابل افکار عمومی و هموار کردن مسیر دشوار رسیدن به آنچه نهایتاً سیستم دمکراتیک خوانده می‌‌شود بود. سیستم‌سازی را از هم اکنون باید آغازید.




چشم نگوییم و کمی بیاندیشیم

مدت‌هاست ما ایرانی‌ها بین یه مشت آدم قدرت‌طلب گرفتار شدیم و متاسفانه هنوزم گول این آدم‌ها رو می‌خوریم. آدم‌هایی که یک زمان در قدرت بودند و بعد بنا به دلایلی از قدرت خارج یا به عبارتی دیگه به بازی گرفته نشدند.
امروز همون ادامها شدن بت‌های در زندان امروز ما. کسانی‌ که در زمان آقای هاشمی‌ یا خاتمی در جریان بازی‌های سیاسی بودند و چون از شرایط حاکم سود می‌بردند نه آزادی‌خواه بودند و نه به دنبال دموکراسی نه به فکر‌ نان شب مردم نه به دنبال کشف اختلاس یا جلوگیری از خفقان و اختناق.
دور اول احمدی‌نژاد این آدم‌ها کجا بودند تا از حقوق از دست رفته مردم دفاع کنند؟ کجا بودند تا پیام آزادی‌خواهی‌ برای مردم ارسال کنند؟ شاید هنوز از سمت قدرت نانی برایشان می‌رسید. همه در سکوت بودند چرا از حق مردم دفاع نمی‌کردند؟
*[...]
امروز از زندان پیام مقاومت می‌فرستند. کجا بودید آن دوران که زندانیان سیاسی را دسته دسته اعدام کردند؟ در دل قدرت بودند آن زمان و هیچ نگفتند. مردم، این بازی، بازی قدرت است و ثروت، گول نخورید. ۸ سال دورهٔ هاشمی‌ خوردند و بردند ۸ سال دورهٔ خاتمی خوردند بردند همین آقایان در زندان امروز کسانی‌ هستند که در همان دوران وکیل و وزیرو معاون بودند و از هزاران مزایای زمان خود استفاده کردند. طرفدار موسوی شدند با این خیال که با آمدن موسوی باز اسب مراد را سواریم. کسی‌ به فکر‌ من شما نیست.
باید به خود بیاییم و به این انسان‌های قدرت‌طلب که تفاوتی‌ با خامنه‌ای و دار و دسته‌اش احمدی نژاد و اطرافیانش ندارند اعتماد نکنیم.  
 *یک خط از مطلب به خاطر احترام به زندانیان سیاسی و کسانی که تحت فشار شددیدی هستند حذف گردید.




همه مخالفین فیلترینگ در آستانه ۲۵ بهمن 

نسترن فرمانیان

imageدر حالی که تنها یک روز به موعد فراخوان بخشی از گروه های معترض به دولت، از جمله «شورای هماهنگی راه سبز امید» برای شرکت در راهپیمایی سکوت مانده، اختلالات اینترنتی در ایران به پنجمین روز خود رسید. بسیاری از کاربران همچنان برای چک کردن اینباکس ایمیل خود از فیلتر شکن استفاده می‌کنند و پیگیری‌های خبرگزاری مهر که خود را در روزهای پیشین، با انتشار اخبار مربوط به این اختلالات اینترنتی، پیگیر این مساله نشان می‌داد هم ادامه نیافته است.
شرکت گوگل هم تایید کرده که دسترسی ایرانی‌ها به خدمات این سایت محدود شده است.  
شرکت‌های ارتباطی، شرکت های سودده ایرانی
در این حال، وزیر ارتباطات‌ و فن‌آوری اطلاعات، بدون هیچ اشاره‌ای به مشکلات این روزها، ادعای تازه ای مطرح کرده است: «۱۶ برابر شدن ظرفیت پهنای باند اینترنت طی سال های اخیر.»
رضا تقی‌پور، وزیر ارتباطات، گفته است که «تعداد زیادی از شرکت‌های ارتباطی ایران» در «رده بندی صد شرکت برتر» حضور دارند. و خواستار برنامه‌ریزی برای رسیدن به سهم ۲ درصدی سهم فناوری اطلاعات در ایران از تولید ناخالص داخلی شده است.  
 

 کنترل بیشتر بر محتوای اینترنت: نسخه «ملی»!
وزیر ارتباطات، همچنین در گفتگویی با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، گفته که : «اینترنت پاک، مراقب خواهد بود تا تنها محتوای مفید و پاک در فضای اینترنت توسعه پیدا کند و شبکه ملی اطلاعات با کنترل هایی به اینترنت پاک تبدیل می‌شود که می‌تواند الگویی برای تمام کشورهایی باشد که از فضای پرخطر اینترنت رنج می‌برند.»
او همچنین از «کنترل بیشتر» بر روی محتوای اینترنت در صورت «ملی» شدن سخن گفت و از الگو شدن ایران برای دیگر کشورها گفته است: «…به ویژه کشورهای مسلمان مانند مالزی و کشورهای حوزه خلیج فارس، تمایل خود را برای اجرایی کردن اینترنت پاک در کشورشان اعلام کرده‌اند.»
در مطلب خبرگزاری ایسنا،‌ به مردم پیشنهاد شده که «داوطلبانه آستین‌ها را بالا برنند و وارد میدان شوند» چرا که «توليد محتواي سالم و مؤثر براي پايداري و الگوسازي به برنامه‌اي منسجم و همتي همگاني نياز دارد.»

حزب‌اللهی‌ها هم نگرانند؟
وب‌ سایت تریبون مستضعفین، که یک رسانه دست راستی محسوب می‌شود و مرام خود را در انتشار اخبار و تحلیل‌هایی در دفاع و شناخت «اندیشه‌ها و آرمان‌های امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری» عنوان کرده هم نارضایتی خود را از این روند اعلام کرده و به رسانه‌هایی پیوسته که به این وضعیت معترض هستند. 
این پایگاه اینترنتی، دیروز، با تیتر «شترسواری دولا دولا نمی شود، تکلیف ارتباطات رمز‌شده با خارج کشور را مشخص کنید»‌ نوشته بود: «حاکمیت باید تکلیف خود را با ارتباطات رمز شده با خارج از کشور و نیز سرویس دهنده هایی که اطلاعات خصوصی مردم را در خارج از کشور ذخیره می‌کنند روشن کند.»
در ادامه این مطلب آمده بود که «تنها راهکار» استفاده از محصولات داخلی است و در ادامه استفاده از ایمیل های داخلی را پیشنهاد کرده بود و حتا با ذکر مثال موفقیت «میهن میل» خواستار حمایت مالی از سرویس های این چنینی شده بود. 
اما همین پایگاه در مطلبی دیگر لحن تند تری به خود گرفته است. در این مطلب، از «لزوم پاسخگویی در قبال خسارات وارده» در «پنجمین روز قطع خدمات اینترنتی» گفته که «صدای همه درآمد الا مسوولین
 این مطلب تلاش کرده که «یک محاسبه سرانگشتی» برای «زیان مالی ناشی از این تصمیم ناعقلانه» انجام دهد و در نهایت نوشته است : «ده‌ها میلیون تومان،‌ خسارت ناشی از این اتفاق- که تنها نمونه‌ای است از بسیاری موارد مشابه- بر عهده چه کسی است؟ فعالیت های آموزشی عقب مانده، امور کاری عقب مانده و انجام نشده، فرصت های از دست رفته، خسارات وارد شده به افرادی که شغل آن‌ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم با اینترنت و ایمیل در ارتباط است و … را چه کسی جبران خواهد کرد و چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ 
 و این مطلب این گونه در ناامیدی به پایان می‌رسد: «و این سوال در حالی طرح می‌شود که مسوولین در مورد اصل ماجرا نیز هنوز سکوت پیشه کرده اند

ایمیل ملی، مردم آزاری ترسناک؟!
  نویسنده میهمان سایت عصیان اما از کشف تازه‌ای در «ایمیل ملی» خبر داده. در مطلبی با عنوان «ایمیل ملی و یک نکته فوق‌العادهدر این سایت منتشر شد، آمده که «با ایجاد مشکلات برای اتصال به سرویس‌هایی چون جی‌میل و یاهو، سعی می‌شود  تا کاربران اینترنت رو به سمت استفاده از ایمیل ملی سوق بدهند.»
 او پس از این که آورده «ایمیل ملی را دوست دارم»، نوشته که «امروز به یک نکته خیلی جالب در ایمیل ملی برخورد کردم. ایمیل ملیِ‌ات ایران، به شما این امکان را می‌دهد که از هر اسم و آدرسی، ایمیلی که دوست دارید را بفرستید و لزومی ندارد که این ایمیل، متعلق به خودتان باشد. خب این یعنی چی؟ یعنی مثلا من می‌توانم با آدرس ایمیل دوستم یا استادم یا هر کسی که بخواهم، برای هر کس دیگری ایمیل ارسال کنم بدون این که خودش متوجه بشه
 او پس از آموزش این کار از طریق تصاویر در این صفحه، مطلب خود را با این جملات به پایان می‌برد:«من که امروز از این ویژگی جالب استفاده کردم و چند تا ایمیل از طرف چند تا دانشگاه برای دوستانی که اپلای کرده بودند فرستادم. یک کم مردم آزادی و اذیت و خنده! چند تا نامه عاشقانه هم- برای اون‌هایی که در انتظار یار هستند! ولی خب ما که فقط بازی کردیم و یک کم با دوستانمون خندیدیم. ولی آیا این که بدون نیاز به هیچ گونه تایید بتوانی از طرف هر کسی دوست داشته باشی، اون هم به این راحتی، ایمیل بفرستی یک کم ترسناک نیست؟‌»

نماینده مردم و فیلترینگ «مردم آزار»

احمد توکلی، نماینده مجلس شورای اسلامی از تهران، در گفتگویی گفته که این «فیلتریک مردم آزار» برای نظام بسیار هزینه زاست و «گلایه افشار تحصیل‌کرده را به دنبال دارد.»
او به سایت «روز» گفته است که «این روشِ فیلترینگ از یک طرف مردم را به قانون شکنی و استفاده از ساز و کارهای ضد فیلتر تحریک می‌کند و قبح قانون شکنی را می‌ریزد و از طرف دیگر فیلترینگ را از حالت ابزار کنترل موثر فضای مجازی خارج می‌کند.»

واشینگتن پست گزارش می‌دهد!
این خبر در رسانه‌های خارجی هم انعکاس یافت. واشینگتن پست در مطلبی به قلم توماس اردبرینک، مسوول میز ایران در واشینگتن پست، با عنوان «کنترل فزاینده ایران بر روی اینترنت کشورش» شرح به نسبت کاملی از گرفتاری‌های اینترنت در ایران نوشته و در آن از قول مصطفی، در ایران آورده است: «هیچ کدام از سایت‌های تفریحی مثل فیس بوک دیگر این جا کار نمی‌کند. ما همه فقط می‌توانیم اخبار را در وب سایت‌های خبری رسمی بخوانیم. حالا من خودم را وقف کارم کرده‌ام، کار. فقط کار. بدون اینترنت.» 
نویسنده همین مطلب اما، جایی دیگر، در صفحه توییتر خود حس یک روز تلاش برای کسب خبر درباره اختلالات در ایران را در یک توییت جمع کرده است: «دستیار من امروزش را در تماس با دولت ایران و این پرسش که چرا گوگل/یاهو در ایران کار نمی‌کنند صرف کرد. نتیجه: همه همدیگر را سرزنش کردند و هیچ کس چیزی نمی‌دانست





بحران‌آفرینی جدید مرد «عبور از بحران‌ها»

imageیک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از شکست مذاکره با هاشمی رفسنجانی در رسیدن به تفاهم برای حکم ریاست جدید دانشگاه آزاد اسلامی خبر داد؛ به نظر می‌رسد هاشمی که به مرد «عبور از بحران‌ها» مشهور است این بار خودش موجب یک بحران جدید در جمهوری اسلامی شده است.
منصور کبگانیان در گفت‌وگو با مهر گفته است که «جلسه مذاکره روز گذشته با هاشمی رفسنجانی مساعد نبود.»
بر اساس اظهارات این عضو شورای انقلاب فرهنگی، قرار است برخی دیگر از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به تیم مذاکره پیوسته و بار دیگر برای رسیدن به تفاهم با اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد حکم ریاست دانشگاه آزاد دیدار و گفت‌وگو کنند.
جلسه بعدی این مذاکرات فردا سه‌شنبه برگزار می‌شود.
همچنین گفته شده که قرار است اعضای بعدی تیم مذاکره‌کننده «مرضی الطرفین» باشند.
چندی است که حکم فرهاد دانشجو به عنوان رییس جدید دانشگاه آزاد از سوی محمود احمدی‌نژاد امضا شده اما هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی از تأیید آن سر باز می‌زند.