روند مدنی اهدای جایزه تئودور هکر به شیوا نظرآهاری
انجمن «تئودور هکر» در آلمان جایزه امسال خود را به شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر در ایران اهدا کرد. شیوا نظرآهاری از مؤسسان کمیته گزارشگران حقوق بشر ایران است که دورههایی را نیز در زندان گذرانده است.
خانم نظر آهاری شهریور ماه سال گذشته به صورت موقت از زندان اوین آزاد شد با این حال به دلیل ممنوعالخروج بودن نتوانست برای دریافت جایزه خود به آلمان سفر کند.
پریسا کاکایی، از فعالان حقوق بشر و همکار شیوا نظرآهاری که به نمایندگی از او جایزه انجمن «تئودور هکر» را دریافت کرده به پرسشهای رادیو فردا در این زمینه پاسخ داده است.
امسال مسئولین این شهر تصمیم گرفتند این جایزه را به شیوا نظرآهاری به علت شجاعت و شهامت و استقامتش بر سر آزادی بیان و فعالیتهایی که در راه احقاق حقوق بشر در ایران انجام داده است، اهدا کنند.
بر اساس صحبتهایی که من با مسئولین اینجا داشتهام، روند اهدای این جایزه بسیار مدنی است. یعنی در ابتدا از مردم درخواست میکنند که در مورد اینکه چه کسانی را محق اعطای این جایزه دو سالانه میدانند، اظهار نظر کنند.
مردم و گروههای غیردولتی و سیاسی، افراد مورد نظر خودشان را معرفی میکنند و از بین افراد معرفی شده، پنج نفر انتخاب میشوند. شورای مربوط به جایزه تئودور هکر، در نهایت تصمیم میگیرد که از بین این پنج نفر چه کسی مناسب جایزه است.
من با توجه به سابقه همکاری با شیوا در کمیته گزارشگران حقوق بشر، این اجازه را به خودم دادم که به جای ایشان این جایزه را که در حقیقت یک تقدیرنامه است، دریافت کنم.
به هر حال برای من جالب بود که در اینجا و در یکی از شهرهای جنوبی آلمان، مردم تا این حد نسبت به فعالیت و تلاش فعالین حقوق بشر و فعالین مدنی در ایران آگاهی داشته باشند و تا این حد نسبت به این فعالیتها، قدردان باشند.
در نتیجه آن چیزی را که من در اینجا مطرح کردم و قرائت کردم، مطلبی بود که بر پایه و اساس آشنایی خودم با شیوا و آگاهی و شناختی که نسبت به کارها و فعالیتهای او داشتهام، مطرح کردم.
خانم نظر آهاری شهریور ماه سال گذشته به صورت موقت از زندان اوین آزاد شد با این حال به دلیل ممنوعالخروج بودن نتوانست برای دریافت جایزه خود به آلمان سفر کند.
پریسا کاکایی، از فعالان حقوق بشر و همکار شیوا نظرآهاری که به نمایندگی از او جایزه انجمن «تئودور هکر» را دریافت کرده به پرسشهای رادیو فردا در این زمینه پاسخ داده است.
- خانم کاکایی در مورد پیشینه جایزه هکر و اهدای آن به شیوا نظرآهاری بگویید.
امسال مسئولین این شهر تصمیم گرفتند این جایزه را به شیوا نظرآهاری به علت شجاعت و شهامت و استقامتش بر سر آزادی بیان و فعالیتهایی که در راه احقاق حقوق بشر در ایران انجام داده است، اهدا کنند.
بر اساس صحبتهایی که من با مسئولین اینجا داشتهام، روند اهدای این جایزه بسیار مدنی است. یعنی در ابتدا از مردم درخواست میکنند که در مورد اینکه چه کسانی را محق اعطای این جایزه دو سالانه میدانند، اظهار نظر کنند.
مردم و گروههای غیردولتی و سیاسی، افراد مورد نظر خودشان را معرفی میکنند و از بین افراد معرفی شده، پنج نفر انتخاب میشوند. شورای مربوط به جایزه تئودور هکر، در نهایت تصمیم میگیرد که از بین این پنج نفر چه کسی مناسب جایزه است.
- جایزه هکر پیش از خانم شیوا نظرآهاری به چه کسان دیگری اهدا شده است؟
- کسانی که تا به حال این جایزه را دریافت کردهاند، آیا غالباً کسانی بودهاند که فعال در حوزه حقوق بشر بودهاند؟
- خانم کاکایی، این جایزه ارزش مادی هم دارد؟
- شما به عنوان نماینده خانم شیوا نظرآهاری این جایزه را دریافت کردید. در این مورد هم اگر ممکن است توضیح دهید؟
من با توجه به سابقه همکاری با شیوا در کمیته گزارشگران حقوق بشر، این اجازه را به خودم دادم که به جای ایشان این جایزه را که در حقیقت یک تقدیرنامه است، دریافت کنم.
به هر حال برای من جالب بود که در اینجا و در یکی از شهرهای جنوبی آلمان، مردم تا این حد نسبت به فعالیت و تلاش فعالین حقوق بشر و فعالین مدنی در ایران آگاهی داشته باشند و تا این حد نسبت به این فعالیتها، قدردان باشند.
- آیا خانم نظرآهاری برای این انجمن و اعطای این جایزه پیام یا مطلبی ارسال کرده است؟
در نتیجه آن چیزی را که من در اینجا مطرح کردم و قرائت کردم، مطلبی بود که بر پایه و اساس آشنایی خودم با شیوا و آگاهی و شناختی که نسبت به کارها و فعالیتهای او داشتهام، مطرح کردم.
مشاور باراک اوباما در امور هستهای: اکنون توپ در زمین ایران است
در روزهای اخیر مقامهای جمهوری اسلامی اعلام کردند که نسل جدیدی از سانتریفیوژهای ساخت ایران در مراکز غنیسازی کشور مورد استفاده قرار خواهد گفت.
برنامه هستهای ایران یکی از بزرگترین دلمشغولیهای کشورهای غربی در خاورمیانه است و پیشرفتهای جدید ایران در زمینه هستهای به موج تازهای از نگرانیها در غرب، به ویژه در آمریکا، دامن زده است.
پیش شرط دولت قبلی آمریکا، دولت بوش، برای مذاکره مستقیم و یا غیرمستقیم با ایران توقف غنیسازی بود در حالی که دولت اوباما، بدون تأکید به این پیش شرط، مایل است مسئله هستهای ایران را از راه دیپلماسی حل کند، ضمن اینکه تحریمهای علیه ایران را افزایش داده است.
در این رابطه «گری سیمور» دستیار ویژه باراک اوباما در امور هستهای، کنترل تسلیحات و سلاحهای کشتار جمعی، به پرسشهای رادیو فردا پاسخ داده است.
دولت اوباما هم همین را میگوید گو اینکه وزیر امور خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون، یک قدم فراتر گذاشته و صریحاً گفته که حقوق ایران در چهار چوب ان پی تی مانند سایر اعضای این معاهده است که محدویتی برای توسعه غنیسازی به منظور فعالیتهای صلحآمیز قائل نیست اما پیش از برخورداری از این حقوق ایران باید قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را اجرا کند؛ نگرانیهای موجود درباره برنامه هستهایش را رفع کند؛ و اعتماد جامعه جهانی درباره این برنامه را جلب کند.
به عبارت دیگر هیلاری کلینتون آنچه را که دولت بوش به طور ضمنی توصیه میکرد، آشکارا بیان کرده است.
نکته شگفتانگیز اینکه ایران تنها عضو ان پی تی است که آژانس بینالمللی انرژی اتمی نتوانسته است گزارشی در مورد صلحآمیز بودن برنامه هستهایش ارائه دهد. بنا بر این در حال حاضر توپ در زمین ایران است و این به عهده تهران است که شورای امنیت و جامعه جهانی را متقاعد کند که برنامه هستهایش صلحآمیز است.
بنا بر این به تلاش بیوقفهای نیاز داریم تا رهبران ایران را متقاعد کنیم که از کوشش برای ساختن سلاح هستهای دست بردارند و این به نفع ایران است. به باور من، در کوتاه مدت نمیتوان به این هدف رسید.
در این رابطه، پرزیدنت اوباما پیشنهاد بهبود روابط ایران و آمریکا، لغو تحریمها و همکاری در زمینه توسعه صنایع نفت و گاز و انرژی هستهای را مطرح کرد، به شرطی که ایران نگرانیهای آمریکا را در مورد برنامه هستهایش رفع کند.
از سوی دیگر، از آنجا که ایران تمایلی به گفتوگوی مستقیم با آمریکا و یا گفتوگو در چهارچوب گروه کشورهای ۵+۱ نشان نداده، پرزیدنت اوباما چارهای ندارد جز اینکه هزینه عدم همکاری ایران را از طریق تحریمهای اقتصادی و انزوای سیاسی افزایش دهد.
اینکه این کار نتیجهای خواهد یا نه نمیدانم. ممکن است رهبران ایران چنان پایبند رسیدن به توانایی برای ساختن سلاح هستهای باشند که هیچیک از پیشنهادهای ارائه شده برای گفتوگو و یا لغو تحریمهای اعمال شده نتواند نظر آنها را تغییر دهد.
تنها نکته مثبت این است که ظرفیت فنی ایران در زمینه هستهای کند شده و پروژههای مخفیاش آشکار شده است. همه اینها فرصتی پیش آورده است که کشورهای جهان بتوانند در چند سال آینده مسئله هستهای ایران را حل کنند قبل از اینکه رهبرانش برای ساختن سلاح هستهای تصمیم قطعی اتخاذ کنند.
به باور من اگر ایران متوجه شود که برای پیگیری برنامه هستهایش باید هزینه زیادی را متحمل شود آن وقت رهبران این کشورممکن است به نوعی مصالحه تن دهند و ریسکهای سیاسی و اقتصادی را کاهش دهند.
به هر صورت ما نمیتوانیم بگوییم که این راه و روش نتیجه خواهد داد مگر اینکه همه ما به عنوان جامعه بینالمللی با هم همکاری کنیم. برای این کار آمریکا در چهارچوب شورای امنیت روابط ویژهای با روسیه و چین بر قرار کرده که نتیجه مؤثری هم داده است.
اقدامات شورای امنیت تا حدی ایران را نگران کرده است ولی در حال حاضر توجه همه به خیزشهای گوناگون در کشورهای عربی است و مدتی طول خواهد کشید تا مسئله هستهای ایران دوباره در مرکز توجه قرار گیرد.
با شما موافقم که ایران برای خرید مواد خام هستهای و تأمین قطعات سانتریفیوژها با مشکلاتی مواجه است. همین طور در مورد تهیه اورانیوم طبیعی. قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل فروش این ماده به ایران را منع کرده است.
اگر ایران قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند، آمریکا و سایر کشورها همانگونه که اعلام کردهاند حاضرند نیازهای ایران را برآورده کنند و حتی تکنولوژی لازم برای فعالیتهای صلحآمیز هستهای در اختیار این کشور قرار دهند.
بنا بر این اگر هدف ایران استفاده از انرژی هستهای صلحآمیز باشد، راه ساده و آشکاری پیش روی تهران قرار دارد و با انتخاب این راه میتواند از همکاری کشورهای غربی برخوردار شود.
در مقابل شمار دیگری از دوستان ایرانی من بر این عقیدهاند که ایران میخواهد سلاح هستهای داشته باشد زیرا ایران با کشورهای دارای سلاح هستهای محاصره شده است، مانند پاکستان، روسیه، هند، آمریکا و اسرائیل.
فکر میکنم که در داخل هیئت حاکمه ایران توافق کاملی بر سر داشتن یا نداشتن سلاح هستهای وجود ندارد. نگرانی من این است که ایران با توسعه توانایی هستهایش ممکن است قدم بعدی را بر دارد و سلاح هستهای بسازد.
با توجه به ماهیت سیاسی کشورهای خاورمیانه و روابط پرتنش ایران با شماری از همسایگانش، به احتمال زیاد این کشور به قدرت هستهای مجازی قناعت نخواهد کرد و سلاح هستهای خواهد ساخت. حتی اگر چنین کاری نکند، دیگر کشورهای خاور میانه برای تأمین امنیت خود تلاش خواهند کرد مانند ایران به توانایی لازم برای تولید سلاح هستهای دست یابند و با نگرش به بیثباتی موجود در خاورمیانه، وجود چند کشور با قدرت هستهای مجازی میتواند بسیار خطرناک باشد.
این کشورها ممکن است از نظر سلاح همطراز هم نباشند و احساس کنند که در مقابل حملههای پیشدستانه آسیبپذیرند و با این تلقی در اولین فرصت از سلاح هستهای علیه طرف مقابل استفاده کنند.
در خاورمیانه چند کشمکش و درگیری منطقهای وجود دارد که با جرقهای میتوانند به رویارویی هستهای منجر شوند، مثلاً شبیه بحران موشکی کوبا که در اوت ۱۹۶۲ اتفاق افتاد.
مطمئن هستم که رهبران ایران نمیخواهند کشورشان در معرض تهد ید هستهای قرار دهند. در عین حال بر این باورم که با توجه به بیثباتی موجود در خاورمیانه، امکان برآوردهای نادرست در این منطقه زیاد است و این میتواند به بحران هستهای منجر شود و بسیاری از کشورها خواهان چنین بحرانی نیستند.
برنامه هستهای ایران یکی از بزرگترین دلمشغولیهای کشورهای غربی در خاورمیانه است و پیشرفتهای جدید ایران در زمینه هستهای به موج تازهای از نگرانیها در غرب، به ویژه در آمریکا، دامن زده است.
پیش شرط دولت قبلی آمریکا، دولت بوش، برای مذاکره مستقیم و یا غیرمستقیم با ایران توقف غنیسازی بود در حالی که دولت اوباما، بدون تأکید به این پیش شرط، مایل است مسئله هستهای ایران را از راه دیپلماسی حل کند، ضمن اینکه تحریمهای علیه ایران را افزایش داده است.
در این رابطه «گری سیمور» دستیار ویژه باراک اوباما در امور هستهای، کنترل تسلیحات و سلاحهای کشتار جمعی، به پرسشهای رادیو فردا پاسخ داده است.
- آقای سیمور، سیاست دوگانه تحریم و دیپلماسی دولت اوباما در قبال ایران چه نتیجهای داده است؟
دولت اوباما هم همین را میگوید گو اینکه وزیر امور خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون، یک قدم فراتر گذاشته و صریحاً گفته که حقوق ایران در چهار چوب ان پی تی مانند سایر اعضای این معاهده است که محدویتی برای توسعه غنیسازی به منظور فعالیتهای صلحآمیز قائل نیست اما پیش از برخورداری از این حقوق ایران باید قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را اجرا کند؛ نگرانیهای موجود درباره برنامه هستهایش را رفع کند؛ و اعتماد جامعه جهانی درباره این برنامه را جلب کند.
به عبارت دیگر هیلاری کلینتون آنچه را که دولت بوش به طور ضمنی توصیه میکرد، آشکارا بیان کرده است.
نکته شگفتانگیز اینکه ایران تنها عضو ان پی تی است که آژانس بینالمللی انرژی اتمی نتوانسته است گزارشی در مورد صلحآمیز بودن برنامه هستهایش ارائه دهد. بنا بر این در حال حاضر توپ در زمین ایران است و این به عهده تهران است که شورای امنیت و جامعه جهانی را متقاعد کند که برنامه هستهایش صلحآمیز است.
- به نظرمیرسد که سیاست دوگانه تحریم و دیپلماسی، خرابکاری در برنامه هستهای ایران مانند ویروس رایانهای استاکس نت، و حذف فیزیکی و سر به نیست کردن برخی از دانشمندان هستهای که جمهوری اسلامی آن را کار کشورهای غربی میداند، کارساز نبوده و رفتار ایران را تغییر نداده است. آمریکا چه کاری دیگری میتواند انجام دهد تا رفتار ایران عوض شود؟
به باور من سالهاست که رهبران جمهوری اسلامی خواهان دستیابی ایران به توانایی لازم برای ساختن سلاح هستهای هستند. برنامه هستهای فعلی ایران در اواسط دهه ۸۰ میلادی شروع شد. رؤسای جمهور پیشین ایران از جمله، اکبر هاشمی رفسنجانی و رهبر فعلی ایران آیتآلله خامنهای بر این باورند که داشتن توانایی برای ساختن سلاحهای هستهای برای تأمین امنیت ایران مهم است و مایه سرافرازی.
بنا بر این به تلاش بیوقفهای نیاز داریم تا رهبران ایران را متقاعد کنیم که از کوشش برای ساختن سلاح هستهای دست بردارند و این به نفع ایران است. به باور من، در کوتاه مدت نمیتوان به این هدف رسید.
در این رابطه، پرزیدنت اوباما پیشنهاد بهبود روابط ایران و آمریکا، لغو تحریمها و همکاری در زمینه توسعه صنایع نفت و گاز و انرژی هستهای را مطرح کرد، به شرطی که ایران نگرانیهای آمریکا را در مورد برنامه هستهایش رفع کند.
از سوی دیگر، از آنجا که ایران تمایلی به گفتوگوی مستقیم با آمریکا و یا گفتوگو در چهارچوب گروه کشورهای ۵+۱ نشان نداده، پرزیدنت اوباما چارهای ندارد جز اینکه هزینه عدم همکاری ایران را از طریق تحریمهای اقتصادی و انزوای سیاسی افزایش دهد.
اینکه این کار نتیجهای خواهد یا نه نمیدانم. ممکن است رهبران ایران چنان پایبند رسیدن به توانایی برای ساختن سلاح هستهای باشند که هیچیک از پیشنهادهای ارائه شده برای گفتوگو و یا لغو تحریمهای اعمال شده نتواند نظر آنها را تغییر دهد.
تنها نکته مثبت این است که ظرفیت فنی ایران در زمینه هستهای کند شده و پروژههای مخفیاش آشکار شده است. همه اینها فرصتی پیش آورده است که کشورهای جهان بتوانند در چند سال آینده مسئله هستهای ایران را حل کنند قبل از اینکه رهبرانش برای ساختن سلاح هستهای تصمیم قطعی اتخاذ کنند.
- به برآورد شماری از مراکز پژوهشی غربی، از جمله «مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک» در لندن، ایران تا سال ۲۰۱۵ نمیتواند سلاح هستهای بسازد. در ضمن شما گفتید که رهبران ایران برای ساختن سلاح هستهای تصمیم قطعی نگرفتهاند و مطمئن نیستید که اقدامات انجام شده از سوی کشورهای غربی بتواند رفتار جمهوری اسلامی را تغییر دهد. با این حساب آیا گزینه نظامی کماکان مطرح است؟
به باور من اگر ایران متوجه شود که برای پیگیری برنامه هستهایش باید هزینه زیادی را متحمل شود آن وقت رهبران این کشورممکن است به نوعی مصالحه تن دهند و ریسکهای سیاسی و اقتصادی را کاهش دهند.
به هر صورت ما نمیتوانیم بگوییم که این راه و روش نتیجه خواهد داد مگر اینکه همه ما به عنوان جامعه بینالمللی با هم همکاری کنیم. برای این کار آمریکا در چهارچوب شورای امنیت روابط ویژهای با روسیه و چین بر قرار کرده که نتیجه مؤثری هم داده است.
اقدامات شورای امنیت تا حدی ایران را نگران کرده است ولی در حال حاضر توجه همه به خیزشهای گوناگون در کشورهای عربی است و مدتی طول خواهد کشید تا مسئله هستهای ایران دوباره در مرکز توجه قرار گیرد.
- پیشتر گفتید که ایران با مشکلات فنی روبهروست و به علت عدم دسترسی به تکنولوژی پیشرفته برای ساختن سانترفیوژهای جدید نتوانسته است قدمهای مهمی بردارد، گو اینکه ایران اعلام کرده است که به زودی سانتریفیوژهای نسل جدید را آزمایش خواهد کرد. علاوه بر این ایران از نظر تهیه مواد خام هستهای از خارج و یا توسعه معادن اورانیوم داخلی پیشرفت قابل ملاحظهای نداشته است. ارزیابی شما در این باره چیست ؟
با شما موافقم که ایران برای خرید مواد خام هستهای و تأمین قطعات سانتریفیوژها با مشکلاتی مواجه است. همین طور در مورد تهیه اورانیوم طبیعی. قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل فروش این ماده به ایران را منع کرده است.
اگر ایران قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند، آمریکا و سایر کشورها همانگونه که اعلام کردهاند حاضرند نیازهای ایران را برآورده کنند و حتی تکنولوژی لازم برای فعالیتهای صلحآمیز هستهای در اختیار این کشور قرار دهند.
بنا بر این اگر هدف ایران استفاده از انرژی هستهای صلحآمیز باشد، راه ساده و آشکاری پیش روی تهران قرار دارد و با انتخاب این راه میتواند از همکاری کشورهای غربی برخوردار شود.
- برخی از کارشناسان هستهای بر این باورند که ایران صرفاً به دنبال دستیابی به توانایی و تکنولوژی لازم برای ساختن سلاح هستهای است و میخواهد یک قدرت اتمی مجازی مانند ژاپن یا آلمان باشد. این دو کشور تکنولوژی لازم برای ساختن سلاح هستهای را دارند و قصد چنین کاری را ندارند. آیا کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، قبول خواهند کرد که ایران چنین توانایی داشته باشد؟
برای من، به عنوان یک نفر که از خارج به مسائل داخل ایران نگاه میکند، مشکل است که قصد واقعی ایران را بدانم. برخی از دوستان ایرانی من میگویند که ایران میخواهد یک قدرت هستهای مجازی باشد و قصد ندارد سلاح هستهای بسازد زیرا داشتن چنین سلاحی این کشور را در معرض حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل قرار خواهد داد.
در مقابل شمار دیگری از دوستان ایرانی من بر این عقیدهاند که ایران میخواهد سلاح هستهای داشته باشد زیرا ایران با کشورهای دارای سلاح هستهای محاصره شده است، مانند پاکستان، روسیه، هند، آمریکا و اسرائیل.
فکر میکنم که در داخل هیئت حاکمه ایران توافق کاملی بر سر داشتن یا نداشتن سلاح هستهای وجود ندارد. نگرانی من این است که ایران با توسعه توانایی هستهایش ممکن است قدم بعدی را بر دارد و سلاح هستهای بسازد.
با توجه به ماهیت سیاسی کشورهای خاورمیانه و روابط پرتنش ایران با شماری از همسایگانش، به احتمال زیاد این کشور به قدرت هستهای مجازی قناعت نخواهد کرد و سلاح هستهای خواهد ساخت. حتی اگر چنین کاری نکند، دیگر کشورهای خاور میانه برای تأمین امنیت خود تلاش خواهند کرد مانند ایران به توانایی لازم برای تولید سلاح هستهای دست یابند و با نگرش به بیثباتی موجود در خاورمیانه، وجود چند کشور با قدرت هستهای مجازی میتواند بسیار خطرناک باشد.
- بسیاری از کارشناسان غربی بر این باورند که اطلاعات موجود درمورد برنامه و فعالیتهای هستهای ایران ناقص است وآژانس بینالمللی انرژی اتمی هم از عدم شفافیت این کشور در این زمینه شکایت دارد. امکان دارد ایران برنامهها و تأسیساتی مخفی داشته باشد که کشورهای غربی از آن بیاطلاع باشند. اگر ایران پنهانی به توانایی ساختن سلاح هستهای و یا عملاً به آزمایش و یا تولید سلاح دست بزند، آیا غرب میتواند از عامل بازدارندگی در قبال ایران استفاده کند، همانگونه که در زمان جنگ سرد بین غرب و اتحاد جماهیر شوروی باب بود؟
این کشورها ممکن است از نظر سلاح همطراز هم نباشند و احساس کنند که در مقابل حملههای پیشدستانه آسیبپذیرند و با این تلقی در اولین فرصت از سلاح هستهای علیه طرف مقابل استفاده کنند.
در خاورمیانه چند کشمکش و درگیری منطقهای وجود دارد که با جرقهای میتوانند به رویارویی هستهای منجر شوند، مثلاً شبیه بحران موشکی کوبا که در اوت ۱۹۶۲ اتفاق افتاد.
مطمئن هستم که رهبران ایران نمیخواهند کشورشان در معرض تهد ید هستهای قرار دهند. در عین حال بر این باورم که با توجه به بیثباتی موجود در خاورمیانه، امکان برآوردهای نادرست در این منطقه زیاد است و این میتواند به بحران هستهای منجر شود و بسیاری از کشورها خواهان چنین بحرانی نیستند.
تغییر ناتمام در وزارت اطلاعات؛ رسانهای شدن اختلاف خامنهای و احمدینژاد
رسانهها و خبرگزاریهای ایران در ساعات پایانی یکشنبه شب پر بودند از خبر و شایعه درباره استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت محمود احمدینژاد. نخست؛ ایرنا، خبرگزاری دولت، خبر استعفای وزیر اطلاعات را منتشر کرد.
اما چند دقیقه بعد، خبرگزاری فارس و سپس خبرگزاریهای ایسنا و مهر اعلام کردند که آیتالله خامنهای با استعفای وزیر اطلاعات مخالفت کرده و او کماکان در سمت خود باقی خواهد ماند.
مجید محمدی، جامعهشناس و تحلیلگر سیاسی در آمریکا معتقد است که دعوای موجود در سطوح عالی حکومت، حالا مهمتر از استعفا یا عدم استعفای وزیر اطلاعات است. مجید محمدی:
خبرگزاریهای ایران معمولاً در ساعات نیمه شب تا صبح، اخبار کمتری منتشر میکنند. اما خبر استعفای وزیر اطلاعات و جدال رسانهای بر سر استعفای او موضوعی بود که رسانههای ایران تا ساعات اولیه صبح دوشنبه نیز، به آن توجه نشان دادند.
در همین چهارچوب، سایت جهاننیوز که منتقد محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی است، اعلام کرد که استعفای وزیر اطلاعات به این دلیل بوده که وی یکی از معاونانش را برکنار کرده ولی رحیم مشایی، رئیس دفتر رئیسجمهور، با این اقدام مخالفت کرده و وزیر اطلاعات را برای تغییر تصمیم خود، تحت فشار گذاشته است.
فرخ نگهدار، تحلیلگر سیاسی در لندن نیز با تأیید این موضوع معتقد است که در شرایط کنونی موضوع اختلافات، بالاتر و مهمتر از شخص اسفندیار رحیم مشایی است. فرخ نگهدار:
از سوی دیگر، خبرگزاری ایرنا نیز کوتاه نیامده و ساعت دو و نیم بامداد روز دوشنبه، اخبار موجود درباره مخالفت آقای خامنهای با استعفای حیدر مصلحی را «شایعه، سانسور و ادعای خلاف واقع» خوانده است.
خبرگزاری ایرنا مدعی شد که هنوز از دفتر آیتالله خامنهای هیچ اطلاعیهای در این باره منتشر نشده و حتی در سایت رسمی رهبری نیز هیچ خبری دال بر مخالفت آقای خامنهای، با استعفای حیدر مصلحی دیده نشده است. خبرگزاری دولت همچنین اضافه کرده که محمود احمدینژاد نیز تا نیمهشب یکشنبه هیچ پیامی در این باره از آیتالله خامنهای دریافت نکرده است.
اما دامنه این اختلافات که حالا بر سر موضوع وزیر اطلاعات بروز کرده، تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد و تا چه سمت و سویی کشیده خواهد شد؟ مجید محمدی معتقد است:
اما چند دقیقه بعد، خبرگزاری فارس و سپس خبرگزاریهای ایسنا و مهر اعلام کردند که آیتالله خامنهای با استعفای وزیر اطلاعات مخالفت کرده و او کماکان در سمت خود باقی خواهد ماند.
مجید محمدی، جامعهشناس و تحلیلگر سیاسی در آمریکا معتقد است که دعوای موجود در سطوح عالی حکومت، حالا مهمتر از استعفا یا عدم استعفای وزیر اطلاعات است. مجید محمدی:
«پذیرش یا عدم پذیرش این استعفا به اعتقاد من، بحثی برای تنازع قدرت میان دو نهاد ریاست جمهوری و رهبری است که در جمهوری اسلامی شکلی ساختاری دارد.
به اعتقاد من نظریه نظارت ولایت فقیه در دوره آقای خامنهای به تاریخ پیوست و امروز ما با ولی فقیهی مواجهیم که قدرت مداخله و مدیریت خود را در همه نهادهای جمهوری اسلامی از جمله در دولت دارد.
در دورههایی که اختلاف بالا میگیرد، این اختلاف به چینش مهرهها برمیگردد. برای اموری مانند انتخابات که آقای خامنه ایی مایل است که نظرات خودش در این چینش ها اعمال شود.
آقای احمدی نژاد با بر کنار کردن آقای متکی- وزیر امور خارجه- این اختلافات را دامن زد. ولی آقای خامنهای میخواست که برکناری آقای متکی نقطه پایانی بر این مسائل باشد، اما ظاهراً آقای احمدینژاد کماکان همان رویه سابق را دارند ادامه میدهند.»
به اعتقاد من نظریه نظارت ولایت فقیه در دوره آقای خامنهای به تاریخ پیوست و امروز ما با ولی فقیهی مواجهیم که قدرت مداخله و مدیریت خود را در همه نهادهای جمهوری اسلامی از جمله در دولت دارد.
در دورههایی که اختلاف بالا میگیرد، این اختلاف به چینش مهرهها برمیگردد. برای اموری مانند انتخابات که آقای خامنه ایی مایل است که نظرات خودش در این چینش ها اعمال شود.
آقای احمدی نژاد با بر کنار کردن آقای متکی- وزیر امور خارجه- این اختلافات را دامن زد. ولی آقای خامنهای میخواست که برکناری آقای متکی نقطه پایانی بر این مسائل باشد، اما ظاهراً آقای احمدینژاد کماکان همان رویه سابق را دارند ادامه میدهند.»
خبرگزاریهای ایران معمولاً در ساعات نیمه شب تا صبح، اخبار کمتری منتشر میکنند. اما خبر استعفای وزیر اطلاعات و جدال رسانهای بر سر استعفای او موضوعی بود که رسانههای ایران تا ساعات اولیه صبح دوشنبه نیز، به آن توجه نشان دادند.
در همین چهارچوب، سایت جهاننیوز که منتقد محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی است، اعلام کرد که استعفای وزیر اطلاعات به این دلیل بوده که وی یکی از معاونانش را برکنار کرده ولی رحیم مشایی، رئیس دفتر رئیسجمهور، با این اقدام مخالفت کرده و وزیر اطلاعات را برای تغییر تصمیم خود، تحت فشار گذاشته است.
فرخ نگهدار، تحلیلگر سیاسی در لندن نیز با تأیید این موضوع معتقد است که در شرایط کنونی موضوع اختلافات، بالاتر و مهمتر از شخص اسفندیار رحیم مشایی است. فرخ نگهدار:
«در خبرها آمده است که در رابطه با یکی از معاونین وزیر اطلاعات بوده که چنین مسئلهای پیش آمده است. اما اگر بخواهیم عمیقتر به این مسئله نگاه کنیم، موضوع بر سر حد اختیارات دولت و حد اختیارات مقام رهبری – آقای خامنهای – است، موضوع فقط موضوع رحیم مشایی نیست.»
از سوی دیگر، خبرگزاری ایرنا نیز کوتاه نیامده و ساعت دو و نیم بامداد روز دوشنبه، اخبار موجود درباره مخالفت آقای خامنهای با استعفای حیدر مصلحی را «شایعه، سانسور و ادعای خلاف واقع» خوانده است.
خبرگزاری ایرنا مدعی شد که هنوز از دفتر آیتالله خامنهای هیچ اطلاعیهای در این باره منتشر نشده و حتی در سایت رسمی رهبری نیز هیچ خبری دال بر مخالفت آقای خامنهای، با استعفای حیدر مصلحی دیده نشده است. خبرگزاری دولت همچنین اضافه کرده که محمود احمدینژاد نیز تا نیمهشب یکشنبه هیچ پیامی در این باره از آیتالله خامنهای دریافت نکرده است.
اما دامنه این اختلافات که حالا بر سر موضوع وزیر اطلاعات بروز کرده، تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد و تا چه سمت و سویی کشیده خواهد شد؟ مجید محمدی معتقد است:
«به نظر من در دو حیطه این اختلافات تداوم مییابد. یکی از آنها، حیطههایی است که برهم افتادگی سازمانی میان دولت و دستگاه رهبری وجود دارد. مثلاً در سازمانی مانند فرهنگ و ارتباطات اسلامی یا سازمان حج و زیارت که در یک دوره آقای احمدینژاد تلاش کرد برای اینکه فرد مورد نظر خودش را برای ریاست این سازمانها منصوب کند، اما رهبری در این مورد دخالت کرد.
حیطه دوم، حیطه وزرایی است که آقای خامنهای، بالاخص در دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، آنها را متعلق به خودش میدانسته، مانند وزیر امور خارجه، کشور و یا وزیر اطلاعات. به اعتقاد من این اختلافات میتواند به حیطه وزارت کشور نیز بسط و گسترش پیدا کند.»
فرخ نگهدار نیز معتقد است که اختلافات موجود بر سر وزیر اطلاعات، نقطه عطفی در حکومت جمهوری اسلامی به وجود آورده است.حیطه دوم، حیطه وزرایی است که آقای خامنهای، بالاخص در دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، آنها را متعلق به خودش میدانسته، مانند وزیر امور خارجه، کشور و یا وزیر اطلاعات. به اعتقاد من این اختلافات میتواند به حیطه وزارت کشور نیز بسط و گسترش پیدا کند.»
«[این موضوع] یک نقطه چرخش است. یک نقطه تحول است. تمامی موارد این انتخابها در خفا انجام میشد و موضوع به صحنه علنی و یا رسانهای کشیده نمیشد. این اولین بار است که آقای احمدینژاد [از میان وزرا] کسی را بر کنار میکند و محافل وابسته به دفتر رهبری آن را انکار میکنند.»
در مجموع، روزهای اخیر، روزهای اوجگیری حملات منبریهای طرفدار آیتالله خامنهای به محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی بوده است و اکنون موضوع استعفای وزیر اطلاعات میتواند حملات لفظی به دولت و شخص محمود احمدینژاد و اطرافیانش را بیشتر کند. بانک مرکزی از افزایش قیمت اقلام خوراکی خبر داد
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ايران روز يکشنبه متوسط قيمت خرده فروشی برخی از مواد خوراکی در تهران در هفته منتهی به ۲۶ فروردين ماه جاری را منتشر کرد.
گزارش بانک مرکزی نشانگر آن است قيمت قند، شکر، روغن، گوشت مرغ و گوشت گوسفند، برنج توليد داخل، اکثر اقلام لبنی، اکثر انواع حبوبات، برخی از اقلام ميوه ها، گوجه فرنگی و سيب زمينی افزايش يافته است.
اين افزايش قيمت در شرايطی است که مقام های دولتی در سال گذشته بارها تاکيد کرده بودند که افزايش قيمتی در کار نخواهد بود. برای مثال، محمدرضا رحيمی، معاون اول رئيس جمهور، در جلسه ستاد تنظيم بازار در پاييز سال گذشته با اشاره به اجرای هدفمندی يارانهها گفت که کالاهای ضروری بدون افزايش قيمت در اختيار مردم قرار میگيرد.
محمدرضا فرزين، سخنگوی کار گروه اقتصادی دولت نيز گفته بود که قيمت گوشت و تخم مرغ در زمان هدفمند شدن يارانهها کنترل خواهد شد.
همزمان با انتشار گزارش بانک مرکزی، مهدی غضنفری، وزير بازرگانی، با تاکيد بر لزوم کنترل و مراقبتهای دولتی خواستار آنچه «خودمراقبتی و خودمديريتی در حوزه هزينهها و جلوگيری از افزايش قيمتها» ناميد، شد.
او به خبرگزاری مهر گفت:«طرح موضوع جهاد اقتصادی از سوی رهبر جمهوری اسلامی، اين تکليف را برای تمامی بخشهای اقتصادی ايجاد کرد که در حوزه توليد و تجارت تلاش کنند تا کالا و خدمات را با کاهش هزينهها در قيمت تمامشده عرضه کنند و اجازه ندهند که تورم يا افزايش لجامگسيخته در حوزه اقتصادی شکل گيرد.»
پيشتر احمد توکلی، نماينده تهران و رئيس مرکز پژوهشهای مجلس، به روزنامه همشهری در ارتباط به نظارت دولت بر قيمتها گفته بود که «در اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها، به شکلی کاملاً امنيتی، به توليدکنندگان فشار وارد آمد تا قيمتها را بالا نبرند.»
وی در اين مورد اشاره کرد که يک مقام امنيتی در ديدار با اعضای اتاق بازرگانی و صنايع و معادن، از زندانی کردن متخلفان سخن گفته بود.
در همین حال، در کنار بحثهای مربوط به گرانی و مشکلات اقتصادی برا ي بخش قابل توجهی از مردم، شمسالدين حسينی، وزير امور اقتصادی و دارايی، در جريان نشست مطبوعاتی خود در آمريکا اعلام کرد: «هر شهروند ايرانی روزانه يک ونيم دلار از دولت تحت عنوان يارانه مبلغ نقدی دريافت میکند.»
وی همچنین تاکید کرد: «می توانم، با اطمينان کامل بگويم که هيچ ايرانی با شکم گرسنه نمیتواند بخوابد.»
گزارش بانک مرکزی نشانگر آن است قيمت قند، شکر، روغن، گوشت مرغ و گوشت گوسفند، برنج توليد داخل، اکثر اقلام لبنی، اکثر انواع حبوبات، برخی از اقلام ميوه ها، گوجه فرنگی و سيب زمينی افزايش يافته است.
اين افزايش قيمت در شرايطی است که مقام های دولتی در سال گذشته بارها تاکيد کرده بودند که افزايش قيمتی در کار نخواهد بود. برای مثال، محمدرضا رحيمی، معاون اول رئيس جمهور، در جلسه ستاد تنظيم بازار در پاييز سال گذشته با اشاره به اجرای هدفمندی يارانهها گفت که کالاهای ضروری بدون افزايش قيمت در اختيار مردم قرار میگيرد.
محمدرضا فرزين، سخنگوی کار گروه اقتصادی دولت نيز گفته بود که قيمت گوشت و تخم مرغ در زمان هدفمند شدن يارانهها کنترل خواهد شد.
همزمان با انتشار گزارش بانک مرکزی، مهدی غضنفری، وزير بازرگانی، با تاکيد بر لزوم کنترل و مراقبتهای دولتی خواستار آنچه «خودمراقبتی و خودمديريتی در حوزه هزينهها و جلوگيری از افزايش قيمتها» ناميد، شد.
او به خبرگزاری مهر گفت:«طرح موضوع جهاد اقتصادی از سوی رهبر جمهوری اسلامی، اين تکليف را برای تمامی بخشهای اقتصادی ايجاد کرد که در حوزه توليد و تجارت تلاش کنند تا کالا و خدمات را با کاهش هزينهها در قيمت تمامشده عرضه کنند و اجازه ندهند که تورم يا افزايش لجامگسيخته در حوزه اقتصادی شکل گيرد.»
پيشتر احمد توکلی، نماينده تهران و رئيس مرکز پژوهشهای مجلس، به روزنامه همشهری در ارتباط به نظارت دولت بر قيمتها گفته بود که «در اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها، به شکلی کاملاً امنيتی، به توليدکنندگان فشار وارد آمد تا قيمتها را بالا نبرند.»
وی در اين مورد اشاره کرد که يک مقام امنيتی در ديدار با اعضای اتاق بازرگانی و صنايع و معادن، از زندانی کردن متخلفان سخن گفته بود.
در همین حال، در کنار بحثهای مربوط به گرانی و مشکلات اقتصادی برا ي بخش قابل توجهی از مردم، شمسالدين حسينی، وزير امور اقتصادی و دارايی، در جريان نشست مطبوعاتی خود در آمريکا اعلام کرد: «هر شهروند ايرانی روزانه يک ونيم دلار از دولت تحت عنوان يارانه مبلغ نقدی دريافت میکند.»
وی همچنین تاکید کرد: «می توانم، با اطمينان کامل بگويم که هيچ ايرانی با شکم گرسنه نمیتواند بخوابد.»
گزارش خانه آزادی در مورد آزادیهای اینترنتی؛ «ایران در بدترین جایگاه»
خانه آزادی در پژوهش تازهای درباره آزادی در فضای مجازی که روز دوشنبه ۲۹ فرودین انتشار یافت، حملات سایبری، اعمال سانسور به مقاصد سیاسی، و کنترل دولتها بر اینترنت را در شمار راههای مختلف و فزاینده تهدید آزادیهای اینترنتی آورده است.
خانه آزادی در این گزارش آورده است که این قبیل دستاندازیها به آزادیهای اینترنتی، در زمانی صورت میگیرد که میزان کاربران انترنت در جهان در رشدی بسیار چمشگیر، نسبت به پنج سال گذشته دو برابر شده است.
اما همزمان واکنش دولتها به گسترش نفوذ رسانههای جدید از طریق کنترل فعالیتهای آنلاین، ایجاد محدودیت در گردش آزاد اطلاعات و در کنار آن تجاوز به حقوق کابران اینترنتی بوده است.
در گزارش سال ۲۰۱۱ خانه آزادی در مورد آزادی در فضای مجازی، آزادی بیان در ۳۷ کشور مورد بررسی قرار گرفته که در این میان، استونی و ایالات متحده به ترتیب بهترین جایگاه را از آن خود کردهاند و ایران پایینترین کشور در ردهبندی خانه آزادی قرار گرفته است.
بخشی از گزارش خانه آزادی که به وضعیت آزادی اینترنتی در ایران میپردازد در زیر آمده است.
این گزارش تأکید میکند که در پی اعتراضهای پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری، حکومت ایران آزادی اینترنت را محدود کرد و با به کار گرفتن روشهای پیچیده کنترل دامنه این محدودیت را به سطحی ورای فیلتر کردن ساده گستراند.
در میان راهکارهای به کار گرفته شده میتوان از کاهش سرعت اینترنت در موارد حساس و دستورهای حکومت به شرکتهای خدماتی وبلاگها برای برداشتن پستهای «اهانتآمیز» نام برد.
ایران همچنین با حمله متقابل در حوزه فعالیتهای تبلیغاتی، گستره تبلیغات حکومتی را به میدان دیجیتال کشاند. هم اکنون بیش از ۴۰۰ وبسایت تازه به گونه مستقیم یا غیرمستقیم از سوی حکومت پشتیبانی میشوند.
بر اساس گزارش خانه آزادی از خردادماه ۸۸ تاکنون شمار فزایندهای از بلاگرها یا دستگیر شدهاند و یا مورد تهدید و شکنجه قرار گرفتهاند. در ایران همچنین دست کم در یک مورد یک وبلاگنویس در بازداشت درگذشت. بیش از ۵۰ بلاگر و فعال آنلاین بازداشت شدند.
در پیآمد اعتراضهای مخالفان به نتایج انتخابات، ایران مبارزه گستردهای را با روشهای پیچیده کنترل شبکه مجازی در فراسوی فیلترینگ عادی برعلیه آزادی آغاز کرد.
این شیوهها شامل محدودسازی دسترسی به اینترنت، تلفنهای همراه و ماهوارهها میشود. رژیم همچنین به هک کردن وبسایتهای مهم مخالفان و کنترل مطالب منتشر شده آنلاین دست زد. مأموران حکومتی از اطلاعاتی که به این وسیله به دست آوردهاند برای خاموش کردن مخالفان و تهدید و ارعاب آنها سود جستهاند.
این گزارش تصریح میکند که ایران همواره رابطهای دوگانه با اینترنت داشته است و اینترنت را از یک سو به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی خود تلقی کرده و از سوی دیگر آن را نیرویی مخرب که ارزشهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی حکومت را مورد تهدید قرار میدهد، میداند.
تا سال ۲۰۰۰ ایران در توسعه و رشد اینترنت تلاش چشمگیری نکرد. در این دوران بود که بخش خصوصی به عنوان موتور محرکه توسعه اینترنت وارد میدان شد و حکومت را در برابر چالشی قرار داد که جمعیت جوان و پویای آن اقتضا میکرد.
دولت اصلاحطلب خاتمی در توسعه زیرساختهای اینترنت سرمایهگذاری کلانی کرد. اما همزمان مسئولان در راستای جلوگیری از آزادی بیان خواه به شیوه سنتی و خواه به شیوه آنلاین اقدامات سرکوبگرانه را آغاز کردند.
آیتالله خامنهای طی حکمی در ماه می ۲۰۰۱ بر کنترل اینترنت مهر تأیید نهاد. سرکوب بیرحمانه کاربری اینترنت به وسیله حکومت در پیآمد انتخابات پایانی بود بر بحث درون حاکمیت و رهبری آشکارا راه کنترل سیاسی را بر جامعهای آزادتر ترجیح داد.
بر اساس گزارش خانه آزادی، دولت خاتمی در پی یک برنامه توسعه اقتصادی که در آخرین روزهای دولت رفسنجانی پیریزی شده بود، کوشید ارتباط با شبکه جهانی را گسترش دهد. پیامد چنین اقداماتی انفجاری در کاربری اینترنت در کشور بود. به گزارش اتحادیه بینالمللی ارتباطات، شمار کاربران اینترنت در ایران که با آغاز سال ۲۰۰۰ نزدیک به ۶۲۵ هزار نفر بود، با پایان دوران خاتمی در سال ۲۰۰۵ به چندین میلیون نفر رسید.
این دوران همچنین همزمان است با یک تغییر دموگرافیک اصلی. جمعیت ایران با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق افزایش یافته بود تا حدی که هفتاد درصد جمعیت را کسانی تشکیل میدادند که پس از انقلاب ۵۷ به دنیا آمده بودند.
این جمعیت جوان و پویا در رویارویی با محدودیتهای اجتماعی در گروههای عظیم رو به سوی اینترنت آوردند.
این گزارش میافزاید، هزینه بالای کاربری اینترنت عمدتاً در شهرهای بزرگ به معنای این بود که این جمعیت به طبقه بالای متوسط تعلق داشت. آمار دقیقی از شمار کاربران در ایران وجود ندارد. تنها آمار رسمی متعلق به دادههای اتحادیه بینالمللی ارتباطات است که آن هم بر اساس آمار دولت ایران فراهم شده است.
برپایه یک بررسی که در سال ۲۰۰۹ انجام شد و مرکز آمار ایران در ماه مارس ۲۰۱۰ به انتشار آن دست زد، شاخص کاربری اینترنت در ایران ۱۱ درصد است و ۳۰ درصد این کاربران را تهرانیها تشکیل میدهند.
همچنین شاخص کاربری اینترنت در نقاط شهری ۱۵ درصد و در نقاط روستایی سه درصد است. این میزان بسیار کمتر از میزان گزارش شده توسط اتحادیه بینالمللی ارتباطات در همان سال است که رقمی نزدیک به ۳۸ درصد را نشان میدهد.
بر اساس گزارش خانه آزادی، در پی گسترش اعتراضها نسبت به نتایج انتخابات، رژیم معترضان را متهم به «جنگ نرم» با دسیسه قدرتهای بیگانه کرد. حکومت برای مبارزه با براندازی نرم در قانون بودجه سال ۲۰۱۰ – ۲۰۱۱ رقمی نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار اختصاص داد.
بسیاری از کاربران ایرانی با یاری فیلترشکنها توانستهاند به سایتهای مسدود شده دسترسی پیدا کنند، با این همه ایران کوشیده است با راههای تازه این تلاشها را بیثمر سازد.
از سوی دیگر بر پایه گزارشهای رسمی نزدیک به ۵۴ میلیون تلفن همراه در ایران وجود دارد. حکومت ایران در کنترل اعتراضها، تلفنهای همراه را نیز بینصیب نگذاشت. سیستم ارسال پیام کوتاه یک روز پیش از انتخابات از کار افتاد و تا ۴۰ روز بعد به کار نیافتاد.
خانه آزادی یادآور شده است که نباید فراموش کرد که استفادهکنندگان از تلفن همراه برای رژیم به راحتی قابل شناساییاند. در این میان نقش سپاه پاسداران را نیز نباید فراموش کرد. این نیروی نظامی امنیتی علاوه بر سرکوب معترضان در خیابانها، با توجه به تصاحب سهام مخابرات، بر شبکه مخابراتی ایران که ارائه دهنده خدمات تلفنهای همراه است، کنترل گستردهای دارد.
پس از این شرکت، ایران سل، دیگر اپراتور تلفنهای همراه نیز به طوری بخشی زیر چتر کنترل سپاه قرار دارد. سومین اپراتور تلفن همراه نیز که قرار است در سال ۲۰۱۱ آغاز به کار کند اساساً یک سازمان دولتی است.
گزارش خانه آزادی در ادامه یادآور میشود که طی سالهای اخیر حکومت ایران تأکید کرده که فیلترینگ امری قانونی است. در ژوئیه ۲۰۰۹ دولت احمدینژاد قانون جرایم رایانهای را به تصویب رساند. برپایه این قانون کمیتهای مسئولیت تشخیص وبسایتهای غیرقانونی را به عهده دارد.
ریاست این کمیته را دادستان عمومی بر عهده دارد. از ساختار این کمیته اطلاع زیادی در دست نیست. این کمیته عمدتاً به تصمیمگیری درباره مسدود کردن وبسایتهای بحثبرانگیز میپردازد.
در ماههای اخیر وبسایت مجمع روحانیون مبارز، وبسایت رسمی خاتمی و نیز وبسایتهای شماری از روحانیون ارشد نیز که زبان به انتقاد از دولت گشوده بودند، مسدود شدهاست. در همین حال وبلاگ برخی از هواداران احمدینژاد که آشکارا از سیاستهای او زبان به انتقاد گشودهاند نیز مشمول فیلترینگ شده است.
بر اساس این گزارش حکومت ایران همچنین از طریق پشتیبانی از گروهها و افراد مورد تأیید خود فضای مجازی را مشوش کرده است. در جریان اعتراضها، شماری کاربر با نامهای غیرواقعی در سایتهای توئیتر و یوتیوب معترضان را گمراه ساختند. برخی کارشناسان بر این باورند که تبلیغات دولتی پا به پای سانسور برای کنترل اینترنت عرض اندام میکند.
از سوی دیگر خودسانسوری نیز به ویژه در مسائل سیاسی نمود ویژهای دارد. سرکوب گسترده و دستگیریهای گزارشگران و فعالان در میان روزنامهنگاران و بلاگرها ترسی آفریده است که سبب شده است بسیاری از این روزنامهنگاران یا کار خود را کنار گذاشتهاند و یا با نامهای مستعار به نوشتن پرداختهاند.
دست کم یک هزار و ۵۰۰ بلاگر پس از انتخابات یاد شده از پرداختن مستقیم به سیاست سر باز زدهاند.
خانه آزادی در بخشهای پایانی گزارش خود در مورد ایران اشاره میکند که با تمام این مشکلات، اینترنت هنوز تنها وسیله برای مخالفان حکومت است که به واسطه آن میتوانند دست به تجمع و سازماندهی بزنند. کاربران اینترنت در ایران همواره در معرض کنترل و سرکوب و تهدید به بازداشت قرار دارند.
قانون اساسی ایران آزادی محدودی در زمینه ابراز عقیده و بیان برای شهروندان ایران قائل شده است. اما قوانین و مصوبههای حکومتی در عمل این آزادیها را نقض میکند. برای نمونه قانون مطبوعات، نشر هر چیزی که به ضرر اصول اسلامی باشد، را ممنوع اعلام کرده است. اما این موارد به صراحت روشن و تعریف نشدهاند.
در جریان وقایع پس از انتخابات، شمار قابل ملاحظهای از بلاگرها و روزنامهنویسان و فعالان ایرانی از کشور گریختهاند و در کشورهای همسایه به ویژه ترکیه تقاضای پناهندگی کردهاند.
بسیاری از فعالان دستگیر شده گزارش دادند که بازجویان در زندان نسخههایی از ایمیلهای آنها را نشان دادهاند و از آنها خواستهاند کلمه عبور خود در فیسبوک را در اختیار بگذارند و از آنها جویای چند و چون ارتباط با دوستان آنها در فیسبوک شدهاند.
با این همه روشن نیست که مأموران حکومت تا چه میزان به این اطلاعات دست یافتهاند.
حکومت ایران با بستن وبسایتهای موسوی و کروبی مسئولان این وبسایتها را نیز دستگیر کرده و همزمان با کمک ارتش سایبری به هک کردن برخی وبسایتها پرداخته است. یکی از این وبسایتها «موج سوم» بود که در پی انتخابات به راه افتاده بود و به زودی به یک سایت خبردهی جنبش سبز تبدیل شده بود.
از سایتهایی که با هک شدن برای زمانی از دسترس کاربران خارج شدند، سایت رادیو زمانه و وبسایت جرس بود. گفته میشود که ارتش سایبری که مسئولیت هک کردن را به عهده داشت، زیر فرماندهی مستقیم سپاه پاسداران عمل میکند.
خانه آزادی در این گزارش آورده است که این قبیل دستاندازیها به آزادیهای اینترنتی، در زمانی صورت میگیرد که میزان کاربران انترنت در جهان در رشدی بسیار چمشگیر، نسبت به پنج سال گذشته دو برابر شده است.
اما همزمان واکنش دولتها به گسترش نفوذ رسانههای جدید از طریق کنترل فعالیتهای آنلاین، ایجاد محدودیت در گردش آزاد اطلاعات و در کنار آن تجاوز به حقوق کابران اینترنتی بوده است.
در گزارش سال ۲۰۱۱ خانه آزادی در مورد آزادی در فضای مجازی، آزادی بیان در ۳۷ کشور مورد بررسی قرار گرفته که در این میان، استونی و ایالات متحده به ترتیب بهترین جایگاه را از آن خود کردهاند و ایران پایینترین کشور در ردهبندی خانه آزادی قرار گرفته است.
بخشی از گزارش خانه آزادی که به وضعیت آزادی اینترنتی در ایران میپردازد در زیر آمده است.
این گزارش تأکید میکند که در پی اعتراضهای پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری، حکومت ایران آزادی اینترنت را محدود کرد و با به کار گرفتن روشهای پیچیده کنترل دامنه این محدودیت را به سطحی ورای فیلتر کردن ساده گستراند.
در میان راهکارهای به کار گرفته شده میتوان از کاهش سرعت اینترنت در موارد حساس و دستورهای حکومت به شرکتهای خدماتی وبلاگها برای برداشتن پستهای «اهانتآمیز» نام برد.
ایران همچنین با حمله متقابل در حوزه فعالیتهای تبلیغاتی، گستره تبلیغات حکومتی را به میدان دیجیتال کشاند. هم اکنون بیش از ۴۰۰ وبسایت تازه به گونه مستقیم یا غیرمستقیم از سوی حکومت پشتیبانی میشوند.
بر اساس گزارش خانه آزادی از خردادماه ۸۸ تاکنون شمار فزایندهای از بلاگرها یا دستگیر شدهاند و یا مورد تهدید و شکنجه قرار گرفتهاند. در ایران همچنین دست کم در یک مورد یک وبلاگنویس در بازداشت درگذشت. بیش از ۵۰ بلاگر و فعال آنلاین بازداشت شدند.
در پیآمد اعتراضهای مخالفان به نتایج انتخابات، ایران مبارزه گستردهای را با روشهای پیچیده کنترل شبکه مجازی در فراسوی فیلترینگ عادی برعلیه آزادی آغاز کرد.
این شیوهها شامل محدودسازی دسترسی به اینترنت، تلفنهای همراه و ماهوارهها میشود. رژیم همچنین به هک کردن وبسایتهای مهم مخالفان و کنترل مطالب منتشر شده آنلاین دست زد. مأموران حکومتی از اطلاعاتی که به این وسیله به دست آوردهاند برای خاموش کردن مخالفان و تهدید و ارعاب آنها سود جستهاند.
این گزارش تصریح میکند که ایران همواره رابطهای دوگانه با اینترنت داشته است و اینترنت را از یک سو به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی خود تلقی کرده و از سوی دیگر آن را نیرویی مخرب که ارزشهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی حکومت را مورد تهدید قرار میدهد، میداند.
تا سال ۲۰۰۰ ایران در توسعه و رشد اینترنت تلاش چشمگیری نکرد. در این دوران بود که بخش خصوصی به عنوان موتور محرکه توسعه اینترنت وارد میدان شد و حکومت را در برابر چالشی قرار داد که جمعیت جوان و پویای آن اقتضا میکرد.
دولت اصلاحطلب خاتمی در توسعه زیرساختهای اینترنت سرمایهگذاری کلانی کرد. اما همزمان مسئولان در راستای جلوگیری از آزادی بیان خواه به شیوه سنتی و خواه به شیوه آنلاین اقدامات سرکوبگرانه را آغاز کردند.
آیتالله خامنهای طی حکمی در ماه می ۲۰۰۱ بر کنترل اینترنت مهر تأیید نهاد. سرکوب بیرحمانه کاربری اینترنت به وسیله حکومت در پیآمد انتخابات پایانی بود بر بحث درون حاکمیت و رهبری آشکارا راه کنترل سیاسی را بر جامعهای آزادتر ترجیح داد.
بر اساس گزارش خانه آزادی، دولت خاتمی در پی یک برنامه توسعه اقتصادی که در آخرین روزهای دولت رفسنجانی پیریزی شده بود، کوشید ارتباط با شبکه جهانی را گسترش دهد. پیامد چنین اقداماتی انفجاری در کاربری اینترنت در کشور بود. به گزارش اتحادیه بینالمللی ارتباطات، شمار کاربران اینترنت در ایران که با آغاز سال ۲۰۰۰ نزدیک به ۶۲۵ هزار نفر بود، با پایان دوران خاتمی در سال ۲۰۰۵ به چندین میلیون نفر رسید.
این دوران همچنین همزمان است با یک تغییر دموگرافیک اصلی. جمعیت ایران با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق افزایش یافته بود تا حدی که هفتاد درصد جمعیت را کسانی تشکیل میدادند که پس از انقلاب ۵۷ به دنیا آمده بودند.
این جمعیت جوان و پویا در رویارویی با محدودیتهای اجتماعی در گروههای عظیم رو به سوی اینترنت آوردند.
این گزارش میافزاید، هزینه بالای کاربری اینترنت عمدتاً در شهرهای بزرگ به معنای این بود که این جمعیت به طبقه بالای متوسط تعلق داشت. آمار دقیقی از شمار کاربران در ایران وجود ندارد. تنها آمار رسمی متعلق به دادههای اتحادیه بینالمللی ارتباطات است که آن هم بر اساس آمار دولت ایران فراهم شده است.
برپایه یک بررسی که در سال ۲۰۰۹ انجام شد و مرکز آمار ایران در ماه مارس ۲۰۱۰ به انتشار آن دست زد، شاخص کاربری اینترنت در ایران ۱۱ درصد است و ۳۰ درصد این کاربران را تهرانیها تشکیل میدهند.
همچنین شاخص کاربری اینترنت در نقاط شهری ۱۵ درصد و در نقاط روستایی سه درصد است. این میزان بسیار کمتر از میزان گزارش شده توسط اتحادیه بینالمللی ارتباطات در همان سال است که رقمی نزدیک به ۳۸ درصد را نشان میدهد.
بر اساس گزارش خانه آزادی، در پی گسترش اعتراضها نسبت به نتایج انتخابات، رژیم معترضان را متهم به «جنگ نرم» با دسیسه قدرتهای بیگانه کرد. حکومت برای مبارزه با براندازی نرم در قانون بودجه سال ۲۰۱۰ – ۲۰۱۱ رقمی نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار اختصاص داد.
بسیاری از کاربران ایرانی با یاری فیلترشکنها توانستهاند به سایتهای مسدود شده دسترسی پیدا کنند، با این همه ایران کوشیده است با راههای تازه این تلاشها را بیثمر سازد.
از سوی دیگر بر پایه گزارشهای رسمی نزدیک به ۵۴ میلیون تلفن همراه در ایران وجود دارد. حکومت ایران در کنترل اعتراضها، تلفنهای همراه را نیز بینصیب نگذاشت. سیستم ارسال پیام کوتاه یک روز پیش از انتخابات از کار افتاد و تا ۴۰ روز بعد به کار نیافتاد.
خانه آزادی یادآور شده است که نباید فراموش کرد که استفادهکنندگان از تلفن همراه برای رژیم به راحتی قابل شناساییاند. در این میان نقش سپاه پاسداران را نیز نباید فراموش کرد. این نیروی نظامی امنیتی علاوه بر سرکوب معترضان در خیابانها، با توجه به تصاحب سهام مخابرات، بر شبکه مخابراتی ایران که ارائه دهنده خدمات تلفنهای همراه است، کنترل گستردهای دارد.
پس از این شرکت، ایران سل، دیگر اپراتور تلفنهای همراه نیز به طوری بخشی زیر چتر کنترل سپاه قرار دارد. سومین اپراتور تلفن همراه نیز که قرار است در سال ۲۰۱۱ آغاز به کار کند اساساً یک سازمان دولتی است.
گزارش خانه آزادی در ادامه یادآور میشود که طی سالهای اخیر حکومت ایران تأکید کرده که فیلترینگ امری قانونی است. در ژوئیه ۲۰۰۹ دولت احمدینژاد قانون جرایم رایانهای را به تصویب رساند. برپایه این قانون کمیتهای مسئولیت تشخیص وبسایتهای غیرقانونی را به عهده دارد.
ریاست این کمیته را دادستان عمومی بر عهده دارد. از ساختار این کمیته اطلاع زیادی در دست نیست. این کمیته عمدتاً به تصمیمگیری درباره مسدود کردن وبسایتهای بحثبرانگیز میپردازد.
در ماههای اخیر وبسایت مجمع روحانیون مبارز، وبسایت رسمی خاتمی و نیز وبسایتهای شماری از روحانیون ارشد نیز که زبان به انتقاد از دولت گشوده بودند، مسدود شدهاست. در همین حال وبلاگ برخی از هواداران احمدینژاد که آشکارا از سیاستهای او زبان به انتقاد گشودهاند نیز مشمول فیلترینگ شده است.
بر اساس این گزارش حکومت ایران همچنین از طریق پشتیبانی از گروهها و افراد مورد تأیید خود فضای مجازی را مشوش کرده است. در جریان اعتراضها، شماری کاربر با نامهای غیرواقعی در سایتهای توئیتر و یوتیوب معترضان را گمراه ساختند. برخی کارشناسان بر این باورند که تبلیغات دولتی پا به پای سانسور برای کنترل اینترنت عرض اندام میکند.
از سوی دیگر خودسانسوری نیز به ویژه در مسائل سیاسی نمود ویژهای دارد. سرکوب گسترده و دستگیریهای گزارشگران و فعالان در میان روزنامهنگاران و بلاگرها ترسی آفریده است که سبب شده است بسیاری از این روزنامهنگاران یا کار خود را کنار گذاشتهاند و یا با نامهای مستعار به نوشتن پرداختهاند.
دست کم یک هزار و ۵۰۰ بلاگر پس از انتخابات یاد شده از پرداختن مستقیم به سیاست سر باز زدهاند.
خانه آزادی در بخشهای پایانی گزارش خود در مورد ایران اشاره میکند که با تمام این مشکلات، اینترنت هنوز تنها وسیله برای مخالفان حکومت است که به واسطه آن میتوانند دست به تجمع و سازماندهی بزنند. کاربران اینترنت در ایران همواره در معرض کنترل و سرکوب و تهدید به بازداشت قرار دارند.
قانون اساسی ایران آزادی محدودی در زمینه ابراز عقیده و بیان برای شهروندان ایران قائل شده است. اما قوانین و مصوبههای حکومتی در عمل این آزادیها را نقض میکند. برای نمونه قانون مطبوعات، نشر هر چیزی که به ضرر اصول اسلامی باشد، را ممنوع اعلام کرده است. اما این موارد به صراحت روشن و تعریف نشدهاند.
در جریان وقایع پس از انتخابات، شمار قابل ملاحظهای از بلاگرها و روزنامهنویسان و فعالان ایرانی از کشور گریختهاند و در کشورهای همسایه به ویژه ترکیه تقاضای پناهندگی کردهاند.
بسیاری از فعالان دستگیر شده گزارش دادند که بازجویان در زندان نسخههایی از ایمیلهای آنها را نشان دادهاند و از آنها خواستهاند کلمه عبور خود در فیسبوک را در اختیار بگذارند و از آنها جویای چند و چون ارتباط با دوستان آنها در فیسبوک شدهاند.
با این همه روشن نیست که مأموران حکومت تا چه میزان به این اطلاعات دست یافتهاند.
حکومت ایران با بستن وبسایتهای موسوی و کروبی مسئولان این وبسایتها را نیز دستگیر کرده و همزمان با کمک ارتش سایبری به هک کردن برخی وبسایتها پرداخته است. یکی از این وبسایتها «موج سوم» بود که در پی انتخابات به راه افتاده بود و به زودی به یک سایت خبردهی جنبش سبز تبدیل شده بود.
از سایتهایی که با هک شدن برای زمانی از دسترس کاربران خارج شدند، سایت رادیو زمانه و وبسایت جرس بود. گفته میشود که ارتش سایبری که مسئولیت هک کردن را به عهده داشت، زیر فرماندهی مستقیم سپاه پاسداران عمل میکند.
گذشتن از مرز ممنوعه
گفتوگو با پارسا، ترانهسرای دگرباش ایرانی- بخش نخست
روز ۱۹ فروردین سال جاری به خانهاش رفتم تا درباره ترانهسرایی و زندگیاش در ایران و کانادا با هم گفتوگو کنیم. در بخش نخست این گفتوگو پارسا از فضای همجنسگراستیزانه ترانه فارسی میگوید. یکی از ترانههایش را هم برایمان خوانده است که میتوانید آن را بشنوید. در بخش دوم این گفتوگو که هفته بعد منتشر خواهد شد پارسا از زندگی سختی که در ایران و کانادا داشت خواهد گفت.
پارسا- تاحدود زیادی میتوانم بگویم که من توقع خیلی زیادی از تورنتو نداشتم. توقع من تا این حد بود که من را به عنوان یک شهروند "گی" بپذیرد و نیازی نباشد به دروغگفتنهای خودم در ایران ادامه بدهم. خب به این تا حدود زیادی رسیدهام.
فکر میکنم یکی از دلایل اینکه آدمها مینویسند به خاطر این است که کسی حرفهایشان را نمیفهمد و خیلی وقتها نمیتوانند آن حرفها را به کسی بگویند. چون، به قول صادق هدایت، زخمهایی در زندگی هست که مثل خوره ذرهذره تو را توی انزوا میخورد و تو هیچوقت نمیتوانی بیانشان کنی به این خاطر که اگر آنها را بیان کنی یا تو را نمیفهمند یا مسخرهات میکنند.
شاید یکی از دلایلی که آدمها مینویسند این است که میخواهند حرفهایشان را بزنند ولی کسی نیست که حرفهایشان را گوش دهد یا بفهمدشان، پس ترجیح میدهند که بنویسند. فکر میکنم این دلیل نوشتن است.
حالا اینکه چرا ترانه؟ من قبل از اینکه ترانه بنویسم خیلی شعر سپید مینوشتم؛ حالا اگر بشود اسمش را شعر گذاشت البته، چون برای سالهای پیش است و فقط برای دو یا سه نفری این شعرها را میخواندم (که یا دوستهایم بودند یا اعضای خانوادهام) و آنها هم هیچ عکسالعمل خاصی انجام نمیدادند. یا کسی نمیفهمیدشان، یا خیلی خوب نبودند. تا اینکه یک روز داشتم اولین ترانهای را که نوشته بودم و خیلی ایراد داشت برای خواهرم میخواندم. بچه برادرم که آن موقع حدود ۱۲ یا ۱۳ سال داشت، قشنگ داشت گوش میکرد. وقتی خواندن ترانه تمام شد گفت این ترانه چقدر قشنگ است. این حرفش به من خیلی مزه داد. احساس کردم که خیلیها میتوانند با ترانه ارتباط برقرار کنند. خیلی از حرفها را میشود در قالب ترانه گفت که در قالب شعر سپید نمیشود. شاید ترانه برای مخاطب عام دلنشینتر است. شاید دلیل این موضوع، وزن ترانه باشد یا محاورهای بودن آن باشد. ترانه حرفهایی را میزند که توی کوچه و خیابان میشنوی.
کمکم که ترانههایم حال و هوای بهتری از لحاظ تکنیکی پیدا کردند، احساس کردم اینها واقعا ارزش خواندهشدن دارند. این فقط نظر من نبود؛ نظر خیلی از دوستهای ترانهسرا بود که میگفتند ترانههای من قشنگ هستند.
فقط یکی از ترانههایم توسط خوانندهای که داخل ایران است خوانده شده. این ترانه، بهشدت مردانه است. به نظر من با اینکه این ترانه بهشدت مردانه است، اما سرشار از احساسات است و میشود گفت که خیلی لطیف است. شاید دلیل خواندهشدن این ترانه همین بود. برای اینکه در ترانه به شدت اصرار میشود که نویسنده ترانه یک مرد است. ولی درباره خیلی از ترانههای دیگر من نمیشود بهراحتی فهمید که این ترانه مردانه است یا زنانه. نمیتوان برایشان جنسیت قائل شد. از هر طرف که بخوانی معنی میدهد. شاید به همین خاطر است که ترانههای دیگر من را نخواندهاند.
به نظر من، گذشته از این خوانندهها میترسند ریسک بکنند و میترسند که طرفدارانشان را از دست بدهند. من اینجا با خوانندهای صحبت میکردم که میخواست ترانههای من را بخواند. او به من گفت که اگر این ترانهها را بخوانم، مافیایی که در ترانه هست اجازه نمیدهد که این آلبوم به فروش برود. او میگفت من باید رسماً از تهیهکننده اجازه بگیرم که ترانهای را بخوانم یا نه. اگر او اجازه داد آنوقت به آهنگساز سپرده میشود.
من خودم مطمئن نیستم اما حرفی که آن خواننده به من میزد این بود که تمام آلبومهای موفق آلبومهایی هستند که از لحاظ حکومت ایران تاییدشده هستند. او میگفت من نمیتوانم ترانهای بخوانم که برخلاف ارزشهای دولت جمهوری اسلامی ایران است.
خوانندههای ما میترسند که مخاطبانشان را از دست بدهند و در عمل جرئت هیچ ریسکی را ندارند. اصلاً فرقی هم نمیکند که این آدم چقدر بزرگ باشد. اما اگر خوانندهای ترانههای دگرباش را بخواند، او هیچ ریسکی نمیکند. او فقط همدردی خودش را نشان میدهد. او فقط میگوید من هم هستم. شاید تبلیغ مثبتی برای آن خواننده هم باشد، ولی خب خوانندهها این کار را نمیکنند.
از خوانندههایی که سالهاست برای ایرانیان آواز میخوانند و میشود گفت که همه ایرانیها دوستشان دارند توقع بالاست. اینها کسانی هستند که میتوانند روی جامعه تاثیر بگذارند. اینها کسانی هستند که میتوانند نظر جامعه را عوض کنند.
همینجا جا دارد که واقعا از خانم شهره صولتی تشکر کنم که شجاعت به خرج داد و در گفتوگو با رادیو زمانه اعلام کرد اگر ترانه خوب همجنسگرایانهای به دستش برسد با کمال میل حاضر است که آن را بخواند. این واقعاً جای تشکر دارد و من خوشحال میشوم که یک روزی دیگر خوانندههای معروف ایرانی نیز چنین جرئتی کنند.
اگر خوانندهای ترانهای همجنسگرایانه بخواند دلیل نمیشود که بگوییم خود آن خواننده همجنسگراست. اگر کسی از حقوق گروه خاصی دفاع کند دلیل بر آن نمیشود که آن خواننده جزوی از همان گروه است. مردان بسیاری هستند که از حقوق زنان دفاع میکنند، این دلیل نمیشود که آنها را زن بدانیم. آنها فقط اکتیویست هستند.
معنای محراب، ترانهای از پارسا را بشنوید.
دوباره با توام انگار تو این شبهای دیماهی
ندارم فرصت اشک و نمونده قدرت آهی
کنار اون خیابونی که معبدواره من شد
همونجایی که عشق تو رسید و پاره تن شد
به من گفتی دوستام داری و چشم آسمون تر شد
که مردی لاابالی عاشق یک مرد دیگر شد
همونجایی که لبهامون گذشت از مرز ممنوعه
و قلبامون گواهی داد که این احساس مشروعه
هنوزم سینه مردونه تو واسه من معنای محرابه
هنوزم توی بازوهات دلام آسوده میخوابه
هنوزم پا به پای تو خیابونا کوتاه میشن
هنوزم تو دوستم داری، هنوزم، تو خیال من
کنار اون خیابونی که معبدواره من شد
به من گفتی دوستم داری و عشقت پاره تن شد
دختر بهتر است یا پسر؟
ونداد زمانی ـ سه حادثه در نخستین ماه سال جدید ایرانی، ذهن سرگردان مرا به سوی پرسشی کهنه کشیده است: "دوست دارید فرزندتان دختر باشد یا پسر؟"
جدیدترین اتفاقی که انگیزه طرح این پرسش شد، سخنرانی روز یکم آوریل هایدهمغیثی، جامعهشناس و استاد دانشگاه یورک در کلوپ کتاب ایرانیان تورنتو بود.
او در این سخنرانی به تاریخ مبارزات زنان ایرانی در طی صدسال گذشته اشاره کرد. قبل از آن هم تولد "حنا"، فرزند دوتن از دوستان نزدیکم، مرا به یاد این پرسش انداخت. سومین دلیل هم تاثیر خوبی بود که از خواندن دفتر شعر "سالخوردگی" احمدرضا احمدی گرفتم.
وقتی سالها قبل برای نخستین بار فهمیدم بهزودی پدر خواهم شد، همراه شادی بلافاصله با هجوم تشویش روبهرو شدم. با تشویشی که انگار ته دل و در ضمیر ناخودآگاهم شکل گرفته بود. از خودم پرسیدم: آیا ترجیح می دهم یک فرزند دختر داشته باشم یا پسر؟
در ذهنم به در و دیوار خاطرهها و احساساتم کوبیده میشدم و تاثیرات زندگی با سه خواهر دوستداشتنی و نقش موثر مادرم در شکلیابی شخصیت خودم در برابرم رژه رفتند. همزمان با آن، محدودیتها و محرومیتهای مادرم، خواهرانم و انبوهی از تحقیر و ستم بر جنس مونث هموطنم مثل ابر سیاهی بر سرم سایه افکند.
به خودم میگفتم در این جهان سومِ سراسر تبعیض، غم، فقر و بیسوادی که حتی مرد متوسط باهوش و امکانات معمولی نیز زنجیری بر دست و پا دارد و به ناچار بخش بزرگی از آرزوها و تواناییهای خود را سرکوب میکند چطور میتوانم از تولد دختری در این اجتماع خوشحال باشم و آرزوهای ایدهآلیستی برای او داشته باشم و به خودم نوید بدهم که زندگی موفقی در انتظار او خواهد بود؟
برحسب تصادف صاحب پسر شدم و پرسش فوق مرا مجبور نساخت که در کنار رشد دخترم، تشویش و نگرانی دائم در آن جامعه را تحمل کنم و هر لحظه در حال مراقبت از وضعیت و موقعیت دخترم باشم که مبادا به دلیل روزگار احمق، از قافله رشد و ابراز وجود انسانیاش عقب بماند. با این وجود ناگفته نماند که جن رها شده از نهانخانه ذهن هرگز به چراغ جادوی درون بازنگشت و مشاهده و مقایسه زندگی دختران و زنان پیرامون و نگرانی درباره سرنوشت آنها به عادتی ذاتی تبدیل شد.
تولد فرزند دومم اما در شرایط دیگری صورت گرفت. این بار بعد از شنیدن این خبر، بازهم آن پرسش قدیمی به ذهنم خطور کرد ولی پس از زندگی طولانی در کانادا که تقریباً شرایط مشابهی را برای زندگی برابر دختران و پسران تامین میکند ذهنم سرشار از تشویش و نگرانی نشد.
سخنرانی جامع و مستدل خانم مغیثی درباره تلاش طولانی زنان برای دستیابی به حقوق برابر و به ویژه مبارزه هوشمندانه و خستگیناپذیر کمپین یک میلیون امضا دست به دست داد تا در بازگشت به آن خاطرات قدیمی، ترس و پندار غلطی که در حین تولد فرزند اول به سراغم آمده بود را غیر منطقی بیابم. آن موقع بر اساس عادت سنتی بر این گمان بودم که فرزندم نگونبخت خواهد شد، اما حال میبینم شیرزنان ایرانی در حکومت قرون وسطایی ایران در دل شهرهای کوچک و بزرگ مشعل مبارزه اجتماعی را از طریق راههای گناگونی چون "کمپین یک میلیون امضا" زنده نگه داشتهاند.
با آن که آشنایی نسبی با تلاش زنان ایرانی داشتم ولی هنگام سخنرانی خانم مغیثی، با مسیر مداوم و تاریخیای که ترسیم کرد این احساس در من زنده شد که مقدم بر هر چیز چقدر این احساس ترس و نگرانی نابخردانه است.
هایده مغیثی در ادامه سخنرانی خویش به درستی اظهار کرد که گسترش جنبش مدنی معاصر ایران (جنبش سبز)، مدیون فعالیت زنان و دخترانی است که در طی ۳۰ سال گذشته، مداوم و پیگیر و از طریق شیوههای مسالمتآمیز مشغول دفاع از حقوق زنان بودهاند.
در همان لحظات که من زیر سیطره محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی به عنوان یک پدر با خود میگفتم کاش فرزندم دختر نباشد، دختران و زنانی چون خانم مغیثی در درون ایران با شهامت و خلاقیت در حال جابهجایی مرزهای اجتماعی بودند. شعور و پشتکار آنها گواه اثبات این حقیقت است که دختران و زنان نه تنها حقِ بودن دارند بلکه تاثیر وجودیشان ذرهای از نیمه دیگر بشریت کمتر نیست.
اتفاق سومی که مرا به یاد پرسش "دختر بهتر است یا پسر؟" انداخت، مجموعه شعر "دفترهای سالخوردگی" سروده احمدرضا احمدی بود. قصد اصلی از اشارهام به نمونههای کوچک از شعرهای "دفترهای سالخوردگی" تایید حمایتی است که شاعر معتبر ایرانی به گونهای آشکار از حضور زن در شعرهایش داشت.
مهمترین ویژگیای که در کل سرودههای این شاعر "پیر" ریشه دوانده، حضور انرژیبخش وجود "زنان" است آنچنان که در شعر "آسمان بارانی" اعلام میکند: "ما در آینههای زنان به پایان جهان و به پایان آسمان فکر نمیکردیم".
در شعر "وسوسهها" از "شامگاهی" میگوید "که در پاریس از عشق دور" میشود؛ دور شدن از عشقی که او را وامیدارد تا احساس کند "جهان" برایش "خاکستر شده است".
بیش از این لازم نیست از فرخندگی زندگی بگویم. سادهتر و قطعیتر از این حقیقت وجود ندارد که دنیای مردان کامل نخواهد بود اگر زنان فرصت کامل شدن نداشته باشند. امیدوارم هیچ پدری در ضمیر پنهانش نگران آن نباشد که فرزند دختر دارد.
جدیدترین اتفاقی که انگیزه طرح این پرسش شد، سخنرانی روز یکم آوریل هایدهمغیثی، جامعهشناس و استاد دانشگاه یورک در کلوپ کتاب ایرانیان تورنتو بود.
او در این سخنرانی به تاریخ مبارزات زنان ایرانی در طی صدسال گذشته اشاره کرد. قبل از آن هم تولد "حنا"، فرزند دوتن از دوستان نزدیکم، مرا به یاد این پرسش انداخت. سومین دلیل هم تاثیر خوبی بود که از خواندن دفتر شعر "سالخوردگی" احمدرضا احمدی گرفتم.
وقتی سالها قبل برای نخستین بار فهمیدم بهزودی پدر خواهم شد، همراه شادی بلافاصله با هجوم تشویش روبهرو شدم. با تشویشی که انگار ته دل و در ضمیر ناخودآگاهم شکل گرفته بود. از خودم پرسیدم: آیا ترجیح می دهم یک فرزند دختر داشته باشم یا پسر؟
در ذهنم به در و دیوار خاطرهها و احساساتم کوبیده میشدم و تاثیرات زندگی با سه خواهر دوستداشتنی و نقش موثر مادرم در شکلیابی شخصیت خودم در برابرم رژه رفتند. همزمان با آن، محدودیتها و محرومیتهای مادرم، خواهرانم و انبوهی از تحقیر و ستم بر جنس مونث هموطنم مثل ابر سیاهی بر سرم سایه افکند.
به خودم میگفتم در این جهان سومِ سراسر تبعیض، غم، فقر و بیسوادی که حتی مرد متوسط باهوش و امکانات معمولی نیز زنجیری بر دست و پا دارد و به ناچار بخش بزرگی از آرزوها و تواناییهای خود را سرکوب میکند چطور میتوانم از تولد دختری در این اجتماع خوشحال باشم و آرزوهای ایدهآلیستی برای او داشته باشم و به خودم نوید بدهم که زندگی موفقی در انتظار او خواهد بود؟
برحسب تصادف صاحب پسر شدم و پرسش فوق مرا مجبور نساخت که در کنار رشد دخترم، تشویش و نگرانی دائم در آن جامعه را تحمل کنم و هر لحظه در حال مراقبت از وضعیت و موقعیت دخترم باشم که مبادا به دلیل روزگار احمق، از قافله رشد و ابراز وجود انسانیاش عقب بماند. با این وجود ناگفته نماند که جن رها شده از نهانخانه ذهن هرگز به چراغ جادوی درون بازنگشت و مشاهده و مقایسه زندگی دختران و زنان پیرامون و نگرانی درباره سرنوشت آنها به عادتی ذاتی تبدیل شد.
تولد فرزند دومم اما در شرایط دیگری صورت گرفت. این بار بعد از شنیدن این خبر، بازهم آن پرسش قدیمی به ذهنم خطور کرد ولی پس از زندگی طولانی در کانادا که تقریباً شرایط مشابهی را برای زندگی برابر دختران و پسران تامین میکند ذهنم سرشار از تشویش و نگرانی نشد.
سخنرانی جامع و مستدل خانم مغیثی درباره تلاش طولانی زنان برای دستیابی به حقوق برابر و به ویژه مبارزه هوشمندانه و خستگیناپذیر کمپین یک میلیون امضا دست به دست داد تا در بازگشت به آن خاطرات قدیمی، ترس و پندار غلطی که در حین تولد فرزند اول به سراغم آمده بود را غیر منطقی بیابم. آن موقع بر اساس عادت سنتی بر این گمان بودم که فرزندم نگونبخت خواهد شد، اما حال میبینم شیرزنان ایرانی در حکومت قرون وسطایی ایران در دل شهرهای کوچک و بزرگ مشعل مبارزه اجتماعی را از طریق راههای گناگونی چون "کمپین یک میلیون امضا" زنده نگه داشتهاند.
با آن که آشنایی نسبی با تلاش زنان ایرانی داشتم ولی هنگام سخنرانی خانم مغیثی، با مسیر مداوم و تاریخیای که ترسیم کرد این احساس در من زنده شد که مقدم بر هر چیز چقدر این احساس ترس و نگرانی نابخردانه است.
هایده مغیثی در ادامه سخنرانی خویش به درستی اظهار کرد که گسترش جنبش مدنی معاصر ایران (جنبش سبز)، مدیون فعالیت زنان و دخترانی است که در طی ۳۰ سال گذشته، مداوم و پیگیر و از طریق شیوههای مسالمتآمیز مشغول دفاع از حقوق زنان بودهاند.
در همان لحظات که من زیر سیطره محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی به عنوان یک پدر با خود میگفتم کاش فرزندم دختر نباشد، دختران و زنانی چون خانم مغیثی در درون ایران با شهامت و خلاقیت در حال جابهجایی مرزهای اجتماعی بودند. شعور و پشتکار آنها گواه اثبات این حقیقت است که دختران و زنان نه تنها حقِ بودن دارند بلکه تاثیر وجودیشان ذرهای از نیمه دیگر بشریت کمتر نیست.
اتفاق سومی که مرا به یاد پرسش "دختر بهتر است یا پسر؟" انداخت، مجموعه شعر "دفترهای سالخوردگی" سروده احمدرضا احمدی بود. قصد اصلی از اشارهام به نمونههای کوچک از شعرهای "دفترهای سالخوردگی" تایید حمایتی است که شاعر معتبر ایرانی به گونهای آشکار از حضور زن در شعرهایش داشت.
مهمترین ویژگیای که در کل سرودههای این شاعر "پیر" ریشه دوانده، حضور انرژیبخش وجود "زنان" است آنچنان که در شعر "آسمان بارانی" اعلام میکند: "ما در آینههای زنان به پایان جهان و به پایان آسمان فکر نمیکردیم".
در شعر "وسوسهها" از "شامگاهی" میگوید "که در پاریس از عشق دور" میشود؛ دور شدن از عشقی که او را وامیدارد تا احساس کند "جهان" برایش "خاکستر شده است".
بیش از این لازم نیست از فرخندگی زندگی بگویم. سادهتر و قطعیتر از این حقیقت وجود ندارد که دنیای مردان کامل نخواهد بود اگر زنان فرصت کامل شدن نداشته باشند. امیدوارم هیچ پدری در ضمیر پنهانش نگران آن نباشد که فرزند دختر دارد.
گفتوگو با صبری نجفی: همراهی زنان سیاهپوش ایتالیا با مادران عزادار
پویا عزیزی
این اولین بار نیست که چنین حرکتی از سوی زنان ایرانی شکل میگیرد، پس از کشتارهای گسترده و دستهجمعی بیش از چهار هزار زندانی سیاسی در اواخر تابستان و پاییز ۱۳۶۷ مادران و خانوادههای این کشتهشدگان که در طول تلاش برای کسب اطلاع از وضعیت عزیزانشان، جلوی زندانها و در راهروهای ادارات با یکدیگر آشنا شده بودند، نیز جمعیتی موسوم به «مادران خاوران» را تشکیل داده بودند. جانباختهگان دهه شصت و کشتار ۶۷ را حکومت در قبرستانی در شرق تهران به نام «لعنت آباد» که مخصوص دفن غیر مسلمانان بود، در گورهای دستهجمعی دفن کرد. مادران، این مکان را خاوران نامیدند و از آن پس به «مادران خاوران» مشهور شدند.
«مادران عزادار ایران» که بعدها خود را «مادران پارک لاله» نامیدند. مصرانه و هوشمندانه هر هفته اعتراضات خود را به شکل تجمعات آرام در اطراف آبنمای پارک لاله تهران ادامه دادند و هر روز جمعی دیگر از مادران به آنها میپیوستند. این زنان که محور خواستههایشان را بر «لغو حکم اعدام از احکام جاری کشور، آزادی بیقید و شرط و فوری زندانیان سیاسی و عقیدتی، و همین طور محاکمه آمران و عاملین کشتارهای فرزندانشان در سی و دو سال گذشته» بنا نهاده بودند، بارها با حمله نیروهای امنیتی به تجمعاتشان و فحاشی، ضرب و شتم و بازداشت مواجه شدند.
پیرو گردهمآیی مادران و یورش ماموران به این گردهمآییها، گروههایی از مادران ایرانی نیز در قالب تشکلهای حامیان مادران پارک لاله در خارج از مرزهای ایران تشکیل شدند و همراهی خود را با مادران ایران اعلام کردند. اگر چه حکومت مانع ادامه یافتن گردهمآییهای مادران عزادار در ایران شد، اما صدای آنها و خواستههای آنها در دل گردهمآییهای مادران ایرانی در خارج از کشور و در سرتاسر جهان، طنین انداخت. حامیان مادران پارک لاله ایران به سرعت به صورت شبکهای همآهنگ درآمده و به حمایت از خواستهای مادران عزادار در ایران پرداختند. در کشورهای آلمان، آمریکا، اتریش، انگلستان، ایتالیا، نروژ و کانادا و در بسیاری از شهرها و کشورهای دیگر گروههای حامی مادران پارک لاله ایران حرکتها و اقدامات اعتراضی بسیاری را به انجام رساندند که در رساندن صدای مادران و خانوادههای داغدیده به گوش جهانیان نقش بزرگی ایفا کرد.
اخیرا در کشور ایتالیا به همت «حامیان مادران پارک لاله ایران – ایتالیا»، یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور مادران سیاهپوش ایتالیا و مادران میداندمایو آرژانتین و حضور تلفنی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل و همین طور تعدادی از حامیان مادران پارک لاله از دیگر کشورها برگزار شد. در این کنفرانس که تعدادی از خبرنگاران و روزنامهنگاران مطبوعات و رسانههای ایتالیا حضور داشتند، به معرفی مادران پارک لاله ایران و خواستههایشان پرداخته شد و هم چنین بر ایجاد همبستگی و اتحاد میان گروههای مادران جهان تاکید شد. در سوی دیگر در موزه مقاومت زنان ایتالیا در شهر سیینا واقع در ایالت توسکانا به مرکزیت فلورانس، تعدادی از عکسهای مربوط به تجمعات مادران پارک لاله ایران به معرض دید عموم گذاشته شدهاست.
صبری نجفی از اعضای کمپین یک میلیون امضا در خارج از کشور و از حامیان مادران پارک لاله در ایتالیا در گفتوگو با رادیو زمانه درباره چگونگی شکلگیری و فعالیتهای این گروه در کشور ایتالیا میگوید:
خانم نجفی گروه حامیان مادران پارک لاله در ایتالیا چگونه شکل گرفت و چرا شما تصمیم گرفتید که فعالیتتان را بر حمایت از مادران پارک لاله ایران متمرکز کرده و گروه حامیان را تشکیل دهید؟
در پی شنیدن خبر حمله به مادران عزادار و بازداشت بیش از ۳۰ نفر از مادرانی که در پارک لاله در سکوت برای اعتراض به مرگ عزیزانشان که بعد از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ و در تظاهرات مسالمتآمیز کشته شده بودند، گردهم میامدند و همچنین دریافت پیام شیرین عبادی که در ۲۸ تیر ماه سال ۱۳۸۸از تمام زنان آزاده دنیا درخواست حمایت کردند؛ این پیام را برای همه گروههای زنان سیاهپوش ایتالیا فرستادم و آنها نیز حمایت خود را از این حرکت در سایتشان اعلام کردند۱ و به تمام گروههای زنان سیاهپوش در دنیا اطلاع دادند. یک هفته بعد اولین تظاهرات را به حمایت از مادران پارک لاله ایران در شهر پادوا و پس از آن، دو هفته بعد در شهر ورونا برگزار کردند و تا کنون همچنان به این حمایت بهطور گسترده ادامه میدهند.
برای من حمایت از مادران همانقدر مهم است که حمایت از سرزمینم و حمایت از همه خواستههایم برای وطنم و فکر میکنم که رنج و اندوه مادران رنج و اندوه من هم هست و آنان فرزندان مناند و تا رسیدن به خواستههای فرزندانم آرام نخواهم گرفت. گروه حامیان به این دلایل در ایتالیا و در همکاری با دیگر گروههای حامیان مادران تشکیل شد.
حامیان مادران پارک لاله در ایتالیا تا کنون چه برنامههایی را اجرا کردهاند و سطح و وسعت این برنامهها چگونه بوده است؟
غیر از درخواست از زنان سیاهپوش برای حمایت که بارها برای ما تظاهراتهایی در شهرهای مختلف برگزار کردهاند؛ از حمایت سازمانهای دیگر هم برخوردار بودهایم. به عنوان مثال بنیاد الکساندر لانگر که جایزه سال ۲۰۰۹ خود را به نرگس محمدی اهدا کرد دو نشست را به حمایت از مادران در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در شهر بولزانو برگزار کرد و همینطور روز ۸ مارس ۲۰۱۰ را علاوه بر بزرگداشت روز زن، روز مادران پارک لاله هم نامیدند، میخواهم بگویم در ایتالیا حامیان مادران تنها زنان ایرانی نیستند و خیلی از زنان ایتالیایی نیز از اعضای حامیان مادران پارک لاله هستند.
حیطه همکاری شما به عنوان حامیان مادران ایران با گروههای مادران در ایتالیا چگونه است؟
ما بیش از همه با زنان سیاهپوش ایتالیا در رابطه هستیم. آنها تنها گروهی هستند که از مادران ستمدیده تمام دنیا دفاع میکنند. آنها اولین بار از مادران فلسطینی که فرزندانشان را در جنگ و یورش اسرائیل از دست داده بودند دیدن کردند و صدای آنها را به گوش جهانیان رساندند و البته از مادران داغدیده اسراییلی هم دیدن کردند و شعار «جنگ باید از دنیا حذف شود» را به کار میبرند، آنها از مادران الجزیرهای، بوسنیایی و افغانستانی و سایر کشورهای در جنگ هم حمایت میکنند. مادران ایتالیایی با محبت و همدلی از مادران پارک لاله در شهرهای ورونا، ونیز (با حضور شیرین عبادی در سپتامبر ۲۰۰۹) فلورانس، سی ینا و رم، در نشستهای متفاوتی حمایت کردهاند. در جنوا در ماه جولای۲۰۱۰ در مراسم نامگذاری میدانی به نام «زنان تهران» به همت شهردار شهر جنوا، حامیان از شهرهای مختلف اروپا و آمریکای شمالی به جنوا آمدند و اولین گردهمایی سراسری را با حمایت مادران ایتالیایی برگزار کردند.
در کنفرانس مطبوعاتی حامیان مادران پارک لاله در رم چه گذشت؟
کنفرانس مطبوعاتی برای شناساندن گروه مادران و حامیان مادران پارک لاله در سطح کشور ایتالیا و سراسر جهان بود و برای پخش خبر سونامیِ اعدامها که در ماه ژانویه و فوریه هر ۸ ساعت یک اعدام انجام میشد، برگزارشد، در این کنفرانس خانم عبادی از طریق ویدیو حضور داشتند و همینطور خانم لوییزا مورگانتینی که سابقا معاون رییس پارلمان اروپا بودند و خود یکی از پایهگذاران گروه زنان سیاهپوش هستند. حامیان مادران پارک لاله در فرانکفورت که در کنفرانس حضور داشتند نیز درمورد چگونگی تلاشهای مادران و حامیان صحبت کردند و از فجایعی که در ایران بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و همینطور از فجایع ۳۲ سال اخیر صحبت کردند. آنها یادآوری کردند که مادران خواهان محاکمه آمران و عاملان قتلها و اعدامها و فجایع سی و دو سال اخیر، آزادی همه زندانیان سیاسی و لغو قانون اعدام، هستند. در این کنفرانس بیش از ۳۰ خبرنگار حضور داشتند که در پایان خبرنگاران باز هم به پیگیری خبرهای مادران ادامه دادهاند.
چندی پیش موزه مقاومت زنان ایتالیا عکسهایی را از مادران داغدار ایران به نمایش گذاشته است. در باره اهمیت این موضوع و تاثیرات آن توضیح میدهید؟
موزه مقاومت شهر سیینا یا اتاقهای خاطره انستیتوی مقاومت که روزی مقر فاشیستهای شهر سیینا بوده و امروز به موزه تبدیل شده تا مردم از وقایع دوران فاشیسم آگاه باشند، در ماه نوامبر ۲۰۱۰ با همکاری شهرداری شهر سیینا در کنار کنفرانسهایی در مورد زنان مقاوم دنیا، که پروین اردلان، روزنامه نگار و از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضا از سوئد و فاطمه رضایی از حامیان مادران پارک لاله از دورتموند هم در آن شرکت داشتند، تصمیم به برگزاری این نمایشگاه گرفته شد که نهایتا ماه مارس امسال در روز بزرگداشت زن افتتاح شد و تا آخر ماه اکتبر ۲۰۱۱ برای بازدید عموم دایر است.
برآیند فعالیتهای حامیان مادران در سالهای گذشته را چطور میدانید و آیا آنها را در انتقال خواستههایشان موفق میدانید؟
حامیان مادران در این دو سال، به نظر من یکی از گروههایی هستند که با جان و دل در تلاش برای رسوا کردن فجایع رژیم، همت گماشتهاند. آنها همانطور که گویی فرزندان خود را از دست داده باشند هر هفته در مکانهای مختلف شهرهایی که در آن اقامت دارند و گاهی با سفر به شهرهای دیگر به تجمعهای خود در سرمای سخت و گرمای آتشین ادامه میدهند و با همراهی و همفکری و فقط بهخاطر اعتقادشان به عدالت پیش میروند. این گروههای کوچک حامیان چنان در میدانها و سالنها مردم را تحت تاثیر قرار میدهند که کنجکاوی همگان را برانگیختهاند. باشد که همصدایی مادران و حامیان صدای عدل را در کشور بیعدل ما رسا کند و روزی چون مادران میدان دمایو آرژاتنین، ما هم بتوانیم محاکمه عاملان فجایع ایرانمان را از نزدیک ببینیم و همپای مادران آزاده دنیا در پیشبرد تربیت و بالش فرزندانمان برای آیندهای سزاوار از هیچ ظلم و بیقانونی نهراسیم.
دیگران برای حمایت از مادران چه باید بکنند؟
ما از همه مردم دنیا چه ایرانی و چه غیرایرانی تقاضا میکنیم، در مقابل فجایعی که در ایران میگذرد بیتفاوت نباشند و صدای ما را رساتر به گوش مجامع بینالمللی که میتوانند تاثیرگذار باشند برسانند. ما در پی آیندهای با دموکراسی و عدالت در سرزمینمان هستیم و تا رسیدن به خواستهای فرزندانمان که بیگناه و فقط با فریاد آزادی به خیابانها آمدند و در زندانها و خیابانها کشته شدند، از پای نمینشینیم، باشد که فردای ایران فردای روشنی برای فرزندانمان باشد.
۱- http: //donneinnero. blogspot. com/۲۰۰۹/۰۷/solidarieta-con-le-madri-in-lutto-in. html
اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۳)
علی ممقانی − گفته شد علمای دین و دینداران سنتی شیعه ضمن یکی دانستن احکام رسالتی و حکومتی قرآن وظیفه حکومتی پیامبر گرامی را جزء ذات رسالت او دانسته و همین شأن را برای امامان شیعه نیز قایلاند، لذا برای استخراج حکومت برای امامان شیعه (و بعضی ازعلما) حتی حکومت فقیه از قرآن، متمسک به آیه "اولی الامر" شدهاند و این آیه محکم ترین دلیل بر اثبات نظرشان است. چنانچه این آیه نظر آنان را تأمین کند بقیه آیات و احادیث مورد استدلالشان مؤید خواهد بود، اما اگر این آیه نظر آنان را تایید نکند بقیه مستندات آنان کارگشا نخواهد بود.
قسمت اول و دوم مقاله را − که نقد نظر صاحب المیزان و نقل سایر مفسرین شیعه درباره اولی الامر بود − ملاحظه نمودید؛ حال نظر صاحب المیزان درباره آیه دوم نقل و نقد میگردد.
گفته شد در دو آیه از قرآن از لفظ اولی الامر استفاده شده است. آیه اول نقد و بررسی شد، اینک به آیه دوم میپردازیم:
آیه دوم
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (آیه ۵۹ سوره نسا)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیکفرجامتر است.
شأن نزول آیه
ابو عبد الرحمن بن ابى حامد عدل، با اسناد از ابن عباس روایت مىکند، این آیه درباره عبد اللّه حذافة بن قیس بن عدى نازل شد که پیغمبر (ص) او را به سریهاى فرستاد.
بخارى و مسلم نیز به طریق دیگر این روایت را آوردهاند. باذان از ابن عباس روایت مىکند که پیغمبر (ص) خالد بن ولید را به منظور سریهاى به سوى یکى از قبایل عرب اعزام فرمود و عمّار یاسر هم جزو سپاه بود. خالد پیش رفت تا نزدیک مقصد رسید و شب را اتراق کرد، تا صبح حمله کند. جاسوسى به اعراب خبر داد و گریختند. تنها مسلمانى در آن میان بود. خانوادهاش را آماده حرکت کرد و خود به لشکرگاه خالد آمده، بر عمار وارد شد و گفت: یا ابا الیقظان من از شما هستم، قبیله من با خبر آمدن شما گریختند و من به لحاظ مسلمانى ماندم. آیا این به حال من مفید است، یا من هم مثل هم قبیلهها بگریزم؟ عمار گفت: بر جا باش که برایت فایده دارد. مرد نزد خانوادهاش باز گشت و گفت: بمانید. صبح خالد فرمان حمله داد و جز آن مرد کسى را نیافتند، او را و مالش را گرفته آوردند. عمار نزد خالد رفت و گفت: این مرد را رهاکن که مسلمان است و من امانش دادهام و توصیه کردهام بماند و نگریزد. خالد گفت: من امیرم و تو پناه مىدهى؟
عمار گفت: بلى و با همین بگو مگو نزد پیغمبر (ص) آمدند و داستان باز گفتند.
پیغمبر (ص) نیز مرد را امان داده، عمار را تأیید فرمود ولى او را نهى کرد از اینکه زان پس بى اجازه فرماندهش کارى کند. راوى گوید: خالد و عمار در حضور پیغمبر (ص) به هم درشتگویى کردند. عمار سخنان تند راند و خالد خشمگین گردید و گفت: یا رسول اللّه (ص) اجازه مىدهى این برده، به من فحش بدهد؟ اگر تو نبودى، این مرا دشنام نمىداد (باید دانست که پیشتر، عمار از موالى هاشم بن مغیره بود). پیغمبر (ص) به خالد گفت: دست از عمار باز دار که هر که او را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است و هر که او را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است. عمار برخاست و بیرون شد و خالد به دنبالش رفت و جامهاش را گرفت و رضایت طلبید و عمار اظهار رضایت نمود. و آیه فوق در باب اطاعت اولى الامر نازل گردید. (ترجمه اسباب نزول، ص: ۸۵ )
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (۵۹نسا)
شأن نزول: در اسباب نزول مذکور است که: پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، خالد بن ولید را بر سریه امیر کرد، و عمار یاسر را با او فرستاد. و جمعى که خالد، قاصد ایشان بود، بگریختند. یکى از آنها که مسلمان بود، نزد عمار آمد گفت: مردمان قبیله فرارکردند و من به استحضار ایمان در منزل خود ماندهام. اگر اسلام، مرا دستگیرى مىکند، اینجا باشم و فرار نکنم، و الّا بگریزم. عمار او را امان داد. خالد، صبح لشکر را به غارت و تاراج آن قبیله امر کرد، و غیر از این مستأمن کسى را نیافتند. او را اسیر و عیال او را دستگیر نموده، نزد خالد آوردند. عمار گفت: او مسلمان، و به امر من در امان است. خالد گفت: از ادب دور باشد که کسى را بى مشاورت و اجازه امیر، او را امان دهى. گفتگو میان آنها بسیار شد. عاقبت خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به عرض رسانیدند. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم امان عمار را برقرار گذاشت و نهى فرمود از آنکه غیر امیر بدون مشورت با او کسى را امان دهد و این آیه نازل شد: (تفسیر اثنا عشری، ج۲، ص: ۴۷۷ )
چنانچه شان نزول آیه نشان میدهد، باز یک موضوع اجتماعی در میان است، اختلاف میان یک صحابی و یک فرمانده سپاه درباره اختیار پناه دادن به دشمن و ارجاع اختلاف به رسول گرامی.
آیه فوق یک دستور کلی صادر مینماید وآن اینکه باید از خدا و رسول وصاحبان فرمان اطاعت کنید، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول در بازه وظایف رسالتی پیامبران است اما چون رسول گرامی علاوه بر وظایف رسالتی بنا به خواست مسلمین وظیفه حکومتی نیز دارد بایستی اطاعت گردد واز صاحبان فرمان (اولی الامر) نیز در بازه حکومتی باید اطاعت شود واگر اختلافی بین مسلمین و صاحبان فرمان (اولی الامر) پیش آمد یعنی اولی الامر فرمانی داد که مومنین احساس کردند بر خلاف فرمان خدا یا رسول اوست وظیفه ارجاع به خدا (قرآن ) و رسول را دارند و بدیهی است بعد از فوت رسول وظیفه ارجاع به سنت نبوی را دارند.
برای تحلیل مطلب آراء مفسرین شیعه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
I.
تفسیر المیزان علامه طباطبایی از آیه ونقد آن
نظر به مفصل بودن تفسیر علامه از آیه فوق، این تفسیر پارگراف به پارگراف نقل و سپس نقد میشود.
تفسیر علامه:
خداى تعالى از این دستور که مردم او را اطاعت کنند منظورى جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق پیامبر عزیزش به سوى ما وحى کرده اطاعت کنیم و معارف و شرایعش را به کار بندیم، و اما رسول گرامیش دو جنبه دارد، یکى جنبه تشریع، بدانچه پروردگارش از غیر طریق قرآن به او وحى فرموده، یعنى همان جزئیات و تفاصیل احکام که آن جناب براى کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند، و خداى تعالى در این باره فرموده: "وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ" «۱»، (ما کلیات احکام را بر تو نازل کردیم تا تو براى مردم جزئیات آنها را بیان کنى) دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایى است که آن جناب به مقتضاى ولایتى که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر مىکردند،.. .. همچنین آن رایى است که در امور مهم به کار مىبست، و خداى تعالى دستورش داده بود که وقتى مىخواهد آن راى را به کار بزند قبلا مشورت بکند. .. مردم را در مشورت شرکت داده، ولى در تصمیم گرفتن شرکت نداده. .. پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند، یکى ناحیه احکامى که به وسیله وحى بیان مىکند، و دیگر احکامى که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مىنماید.. . بعضى از مفسرین گفتهاند تکرار کلمه (اطیعوا) صرفا به منظور تاکید بوده، و این حرف به هیچ وجه درست نیست، زیرا اگر هیچ منظورى به جز تاکید در بین نبود، ترک تکرار، این تاکید را بیشتر افاده مىکرد
نقد:
۱. علامه میپذیرد احکام رسول گرامی بر دو نوع است، احکام رسالتی (که به وسیله وحى بیان مىکند) و احکام حکومتی (که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مىنماید).
۲. شکی نیست که اطاعت رسول اطاعت خداست، اصولا مردم با خدا ارتباط مستقیم ندارند که از او فرمان بگیرند و اطاعت کنند، ولی فرمان رسول را میشنوند و اطاعت میکنند و این رسول است که این دو نوع فرمان را از هم جدا کرده و میگوید آن فرمان خداست واین فرمان من است. جالب است بدانیم حتی خداوند رسول را به مردم معر فی نکرده (چه کتبی ،چه الهامی) که مردم بدانند او مأمور خداست.
حتی اگر فرض کنیم انبیاء یکی پس از دیگری نفر بعد را معرفی کرده باشند، آن اولی چگونه به مردم معرفی شده (حتی اگر این مردم فرزندان او باشند)؟ بنا براین جلب اعتماد مردم توسط نبی و امانتداری و راستگویی نبی وآنچه میگوید که خود نیز عامل آن است، مهمترین دلیل گرایش مردم به انبیا است.
تفسیر علامه:
و اما اولى الامر هر طایفهاى که باشند، بهرهاى از وحى ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایى است که به نظرشان صحیح مىرسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است... منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنین است، و تصور ندارد که مؤمنین با شخص ولى امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است- نزاع کنند، به ناچار باید منظور نزاعى باشد که بین خود مؤمنین اتفاق مىافتد... حکم باید به احکام دین برگشت کند، و احکامى که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت براى کسى که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعى در مسائلند، و وقتى ولى امر مىگوید: کتاب و سنت چنین حکم مىکنند قول او نیز حجتى است قطعى، چون فرض این است که آیه شریفه، ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده، پسگفتار اولى الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت مىکند.
... از این جا روشن مىشود که این اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمىتوانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند... آنچه اولى الامر وظیفه دارند این است که رأى خود را در مواردى که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا بگو در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند.
نقد:
۱. این که "اولى الامر هر طایفهاى که باشند، بهرهاى از وحى ندارند" سخن درستی است اتفاقأ همین مساله مصونیت آنان را از خطا نفی میکند زیرا در قرآن بارها رسول گرامی را مورد خطاب قرار میدهد که اگر ما تو را حفاظت نمیکردیم تو گمراه میشدی و این حفاظت از طریق وحی انجام میشد مانند ماجرای آن نابینا در سوره "عبس" بنابراین اولی الامر که بهرهاى از وحى ندارند از این مصونیت نیز بر خوردار نیستند.
۲. محل رسیدگی به نزاع مومنین در دادگاه و نزد قاضی است نه رجوع به خدا و رسول، این که آیه در یک مساله اجتماعی ارجاع به خدا و رسول میکند نشان میدهد که اختلاف بین آنان و یکی از صاحبان امر است چنانچه در شان نزول آمده است.
۳. اگر ولى امر خلاف کتاب و سنت عمل نکند ویا حکم نکند، قول و فعل او حجت است ولی اگر چنین نبود این وظیفه مومنین است که او را مجبور به ارجاع به خدا و رسول ( کتاب و سنت ) کنند.
۴. اینکه" ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده" سخن نادرستی است، همین ارجاع به خدا و رسول(کتاب و سنت) قید و شرطى است که خداوند قرار داده است.
۵. این جمله علامه که "اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمىتوانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند" زمانی قابل قبول است که احکام ثابت در کتاب و سنت را فقط احکام عبادی آن بدانیم هر چند در احکام عبادی نیز آقای خمینی معتقد بود برای حفظ نظام توسط فقیه حاکم قابل تعطیل شدن است مانند حج.
۶. این که "اولى الامر وظیفه دارند. .. در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند" با توجه به عدم اثبات عصمت از این آیه اگر اولیای امردر این کشف اشتباه کنند مثل کشفی که جناب مفسر از این آیه نمودهاند مردم مومن موظف به اطاعت هستند یا این که این حق برای دیگر عالمان دین نیز محفوظ است مطابق کشف خود مومنین را ارشاد نمایند، ممکن است بگویند من ولی امر نیستم که در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنم، امام باقر این کشف را کرده و فرموده اولی الامر امامان معصوماند، شکی نیست امامان شیعه از علمای ابرار و از اولیای امر میباشند، آیا آن بزرگواران این ولی امر بودن را ازدیگران هم سلب فرمودهاند یا نه.
تفسیر علامه:
موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول با اوامر و نواهى خداى تعالى جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمىشود این سخن عینا در اولى الامر نیز جریان مىیابد، چیزى که هست نیروى عصمت در رسول از آنجا که حجتهایى از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده فى حد نفسه و بدون در نظر گرفتن این آیه امرى مسلم است و ظاهرا در اولى الامر این طور نیست. .. [این توهم است که] اطاعت اولى الامر واجب است، هر چند که معصوم نباشند، و احتمال فسق و خطا در آنان برود، چیزى که هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمىکنند، و اگر از آنان خطا ببینند به سوى کتاب و سنت ارجاعشان مىدهند، و در سایر احکام که علمى به خطاى آن ندارند حکمش را انفاذ مىکنند، و فکر نمىکنند که ممکن است فلان حکم او بر خلاف حکم خداى تعالى باشد، تنها ملاحظه مخالفت ظاهرى را مىکنند، چون مصلحتى مهمتر در نظر دارند، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمین و حفظ وحدت کلمه آنان.
... مثلا اطاعت فرمانده هان جنگ را که از طرف رسول خدا (ص) منصوب مىشدند، بر سربازها واجب کرده باشد، و نیز اطاعت حکامى را که آن جناب براى بلادى از قبیل مکه و یمن معین کرد، و یا در مواقعى که خود سفر مىکرد در مدینه جانشین خود مىساخت بر مردم آن جا واجب کرده باشد، و یا فتواى مجتهد را بر مقلد او حجت کرده باشد، و یا حجتهاى ظاهرى دیگرى را قرار داده باشد، و لیکن این جعل حجیت ظاهرى، آیه شریفه را مقید نمىکند، زیرا صحیح بودن مسالهاى از مسائل به خودى خود یک مطلب است، و مدلول ظاهر آیه قرآن بودنش مطلبى دیگر است.
آنچه آیه مورد بحث بر آن دلالت مىکند وجوب اطاعت این اولى الامر بر مردم است، و در خود آیه و در هیچ آیه دیگر قرآنى چیزى که این وجوب را مقید به قیدى و مشروط به شرطى کند وجود ندارد
.. .اگر در مورد اولى الامر این احتمال برود به هیچ وجه نباید براى جلوگیرى از این احتمال قیدى نیاورد.
نقد:
۱. توهم نامیدن نظر دیگران مشکلی را حل نمیکند.
۲. وقتی پیامبر فرماندهای را و یا جانشینی را تعیین میکرد، در او احتمال فسق و خطا میدید یا نمیدید. اگر این احتمال را میداد، مؤمنین را چگونه در اطاعتش مقید میساخت؟ آیا جز این بود که پس ازبازگشت ازجنگ به احتمال فسق و خطای کارگزارش رسیدگی میکرد؟
۳. آیا قیدی بهتر این میتوانست باشد که اگر در اطاعت از ولی امر اختلاف حاصل شد به خدا و رسول (کتاب و سنت) مراجعه کنند؟
۴. کافی بود جناب علامه نزاع از میان مؤمنین را به نزاع میان مؤمنین و ولی امر تعبیر میکرد (که به واقعیت نزدیکتر است)، تا دچار این مخمصه نشود.
تفسیر علامه:
منظور از اولى الامر، آن افراد معینى هستند که مانند رسول خدا (ص) داراى عصمتند.
... مفسر [فخررازی] گفته: "اولى الأمر" را که فردى مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهگاهى گناه و خطا مىکند اطاعت کنید.
... یکى از سخنان عجیب که در این مورد گفته شده گفتار فخر رازى است که گفته است اگر منظور از اولى الأمر خصوص ولى امر معصوم باشد، این اشکال وارد مىشود که الزاما بایستى جمع را بر مفرد حمل کنید، و بگویید منظور از کلمه "اولى الامر" ولى امر مىباشد، و این خلاف ظاهر است.
آنچه از حمل جمع بر فرد، خلاف ظاهر است این است که لفظ جمع را اطلاق کنند و یکى از آحاد آن را اراده نمایند (مثلا پدرى به فرزندش بگوید: "علما را احترام کن"، و منظورش از علما فقط یک عالم باشد، به طورى که اگر فرزند، عالمى دیگر را احترام نماید اعتراض کند که من کى به تو گفتم این آقا را احترام کنى، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است)، نه اینکه حکم را طورى روى جمع ببرد که یک حکمش به عدد موضوعاتى که دارد منحل به احکامى متعدد شود، مثل این که همان پدر به فرزندش بگوید: "علماى شهر را احترام کن"، که معنایش چنین مىشود: "این عالم را احترام کن"، "این را نیز احترام نما"، و همچنین به طورى که اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تکرار کند به جاى آن یک بار بطور کلى مىگوید: "علماى شهر را احترام کن"، این طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نیست بلکه مطابق ظاهر است.
نقد:
۱. به صرف اینکه اطاعت از اولی الامرهمراه با اطاعت از رسول آمده، دلیل همترازی آنها نیست واین که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است سخنی نادرست است، زیرا نزاع میان مؤمنین و ولی امر به خدا و رسول (کتاب و سنت) ارجاع داده شده است.
۲. استدلال علامه درست است زیرا حمل جمع به فرد صحیح است، اگر فقط یک نفر مصداق آن باشد. آنچه مورد بحث است اثبات تک مصداقی بودن خطاب جمع است، مثلا علما را احترام کن و محرز شود فقط یک عالم وجود دارد، ولی در مسأله اولی الامر چنین احرازی نه تنها وجود ندارد، بلکه دلایل کثرت ولی امر اقوی است، چنانچه در بررسی و نقد آیه قبل مشاهده کردیم علاوه بر تمام مفسرین سنی، تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه کثرت مصادیق ولی امر را پذیرفتهاند.
تفسیر علامه:
مراد از اولى الامر همان طور که صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند، یعنى کسانى که امت به آنها وثوق و اطمینان دارند، چه علما، و رؤساى لشگر، و تجار، و صنعت گران، و کشاورزان، که مصالح عمومى امت را تامین مىکنند، و چه رؤساى کارگران، و احزاب، و مدیران جراید مورد احترام، و هیات تحریریه آنها.
آیه شریفه- همان طور که توجه فرمودید- دلالت دارد بر عصمت" اولى الأمر" حتى مفسرینى هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کردهاند این معنا را قبول دارند، و ناگزیر از قبول آنند.
و ما از آنان مىپرسیم با این که اعتراف دارید که آیه شریفه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد چگونه مىتوانید آن را با افراد هیاتهاى حاکمه تطبیق دهید آیا مىخواهید بگویید تک تک افراد این هیات معصومند و چون چنیناند قهرا هیات جمعى آنان نیز معصوم مىشود... یا مىخواهید بگویید... هیات معصوم است، هر چند که تک تک افراد معصوم نباشند، بلکه گناهکه سهل است شرک به خدا نیز بورزند و عینا مانند سایر افراد مردم که صدور هر گناهى و کفرى از آنان محتمل و ممکن است، مردم مکلف به اطاعت این افراد نیستند، تا از کافر و گنهکار اطاعت کرده باشند، بلکه مکلف به اطاعت هیات حاکمهاند و نظریه و رایى که از این فرد فرد صادر مىشود ممکن است خطا باشد، و امترا به سوى ضلالت و معصیت دعوت کند ولى نظریه هیات حاکمه به خاطر عصمتى که برایش فرض کردیم جز به راه صواب دعوت نمىکند.
اگر منظور شما این است، مىگوییم این نیز تصورى است محال، و چگونه تصور مىشود که یک موضوع اعتبارى- یعنى هیات حاکمه- به یک صفت حقیقى متصف گردد، با اینکه آنچه در خارج وجود و حقیقت دارد افرادند، و هیات امرى است اعتبارى و امر اعتبارى نه معصوم مىشود و نه گنه کار.
و یا مىخواهید بگوئید عصمتى که از آیه شریفه استفاده مىشود نه صفت افراد هیات حاکمه است، و نه صفت خود هیات، بلکه حقیقت آن عبارت از این است که خداى تعالى این هیات را از انحراف حفظ مىکند، و نمىگذارد امر به معصیت کنند، و رایى به خطا بدهند، هم چنان که خبر متواتر محفوظ از کذب است.
نقد:
۱. تفسیر مفسر المنار از اولی الامر یک راه حل برای اداره جامعه اسلامی بر اساس باورهای دینی خود ارایه داده است و به نوعی انطباق دادن شرایط زمان پیامبر است به زمان حال، هر چند به باور نگارنده چنانچه در مقدمه ذکر شده است، حکومت امری عرفی است و نحوه حکومت داری باید بر اساس عرف پذیرفته زمان تعیین شود.
۲. هیچ مفسر سنی و تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه که به کثرت مصادیق ولی امر باور دارند عصمت را شرط پذیرش اولی الامر ندانستهاند، هر چند عموم مفسرین شیعه عصمت را در امامان دوازده گانه پذیرفتهاند، ولی اولی الامر را منحصر در آنان ندانستهاند.
۳. آنچه مفسرین سنی گفتهاند نه عصمت تک تک اهل حل وعقد که صحت تصمیم آنان در عمومیت خود بنا به حدیثی از رسول گرامی "لا تجمع امتى على خطاء- امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" میباشد.
۴. علامه از طرف مفسرین سنی با جمله "آیا مىخواهید بگوئید" عقیده میسازد و خود آن را رد میکند و یا این که آنها را باورمند به عصمت اولی الامر میداند، در حالی که چنین باوری را هیچ مفسر سنی ندارد، و این از عجایب نقد علمی آن بزرگوار است. (آیه شریفه- همان طور که توجه فرمودید- دلالت دارد بر عصمت "اولى الأمر" حتى مفسرینى هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کردهاند این معنا را قبول دارند، و ناگزیر از قبول آنند)
تفسیر علامه:
آنچه از حدیث بر مىآید این است که خطا در مسالهاى از مسائل، آن قدر فراگیر نمىشود که همه امت را به سوى خود بکشاند، بلکه دائما کسانى در بین آنان خواهند بود که پیرو حق و بر حق باشند، حال یا همه امت بر حق و پیرو حق مىشوند، و یا بعضى از آنان، هر چند آن بعض، یک نفر معصوم باشد. در نتیجه مضمون روایت نامبرده موافق است با آیات و روایاتى که دلالت دارند بر این که دین اسلام و ملت حق، از صفحه زمین برانداخته نمىشود، بلکه تا روز قیامت باقى خواهد ماند.
بحث ما در باره عصمت اهل حل و عقد از امت اسلام است. از این رو مىگوییم اگر منظور از کلمه "اولى الامر" اهل حل و عقد باشد باید همه آنان معصوم باشند.
آیا هیات حاکمه و یا بگو "اهل حل و عقد" و یا بگو" اولى الامر" در هر عصرى یک دسته هستند، براى تمامى قلمرو اسلام، و یا در هر جمعیتى اسلامى یک عده اولى الامر خواهند بود، مثلا اعراب یک عده، و آفریقائیها یک عده، و شرقىها یک عده، و همچنین هر جمعیتى یک عده اولى الامر براى خود دارند، تا در بین ایشان در نفوس و اعراض و اموالشان حکم برانند؟
و نیز آیا لازم بود خود مسلمانان و مخصوصا اصحاب، نسبت به این مساله اهتمامى داشته باشند، با یکدیگر بنشینند بحث کنند، و در آخر از رسول خدا (ص) توضیح بخواهند، که اولى الامر کیانند؟ و آیا یک عده براى همه مسلمانان جهاناند؟ و یا براى هر جمعیتى یک عده اولى الامر خواهند بود؟
چرا اصحاب از این که اولى الامر معصوم و یا بگو اهل حل و عقد معصوم چه کسانیاند، هیچ سؤالى نکردهاند؟ و یا سؤال کردهاند، ولى دست بازیگران سیاست با آن سؤالها بازى کرده، و در نتیجه به دست ما نرسیده؟
چرا بعد از رحلت آن حضرت در اختلافهایى که پیش آمد، و فتنههایى که یکى پس از دیگرى بالا گرفت سخنى از این اهل حل و عقد به میان نیامد؟
چه بسیار مجالس مشورتى که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تشکیل گشت و در آن مجالس أهل حل و عقد از مسلمانان جمع شدند، و براى امرى از امور مشورت کردند، و متفقا نظریهاى را تصویب کردند و راه رسیدن به هدف را نیز پیش گرفتند، ولى ثمرهاى جز گمراهتر شدن خود و بدبختتر کردن مسلمانان عاید اسلام نکردند، و خیلى طول نکشید که بعد از رحلت آن جناب نظام الهى و عادلانه اسلام را به نظامى امپراطورى و دیکتاتورى مبدل کردند،
نقد:
۱. آیا اگر در امت اسلام یک نفر راه حق را طی کند و همه امت در مسیر باطل باشند، این جمله علامه که میگوید " یا همه امت بر حق و پیرو حق مىشوند، و یا بعضى از آنان، هر چند آن بعض، یک نفر معصوم باشد، در نتیجه با مضمون روایت نامبرده موافق است" با روایت "امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" سازگار خواهد بود؟
۲. روایت "امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" نشان میدهد از نظر پیامبر اکثریت امت اسلام بر باطل اجتماع نمیکنند.
۳. از نظر معتقدان به اهل حل وعقد، اگر حکومت واحد اسلامی تشکیل شود یک مجلس حل وعقد وجود خواهد داشت والا به تعداد حکومتهای اسلامی مجالس حل وعقد وجود خواهد داشت.
۴. اگر مسلمین خصوصأ صحابی رسول گرامی در فهم مصادیق اولی الامر مشکل داشتند میپرسیدند و چنانچه پرسیدهاند و احتمالأ شما آن احادیث را جعلی میدانید واگرهم نپرسیده باشند، عدم پرسش نشان عدم ابهام در میان آنان بوده است.
۵. به تناقض میان دو جمله علامه توجه کنید:" بعد از رحلت آن حضرت. .. سخنى از این اهل حل و عقد به میان نیامد" و"چه بسیار مجالس مشورتى که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تشکیل گشت و در آن مجالس أهل حل و عقد از مسلمانان جمع شدند"، از یک طرف نظریه اهل حل و عقد را نظریه مفسرین جدید میداند و ازطرف دیگر اختلافات بعد از رحلت حضرت رسول را نتیجه مجالس اهل حل وعقد مینمایاند.
۶. ایشان میفرمایند به دلیل عدم حاکمیت امام معصوم منصوب خدا بود که نظام الهى و عادلانه اسلام به نظامى امپراطورى و دیکتاتورى مبدل شد، بدون این که قصد داشته باشم کوچکترین جسارتی به شأن والای علی داشته باشم در دوران کدام خلیفه جنگهای داخلی بوجود آمد و برای اولین بار دو حکومت به نام اسلام تشکیل شد آیا نتیجه آن در نهایت به سود امت شد یا به ضرر آن.
۷. واقعیت این است که فاکتور حاکم چه عادل وچه ظالم در مقابل فرهنگ عمومی و مراجع و منابع فرهنگ ساز فاکتور کم اهمیت تری برای سعادت ویا رذالت یک جامعه است.
تفسیر علامه:
پس اگر مراد از کلمه "اولى الامر"، اهل حل و عقد باشد هیچ چارهاى جز این نداریم که بگوییم: اولى الامر نیز مانند سایر مردم جایز الخطایند چیزى که هست از آن جایى که برجستگان جامعه و گروهى فاضل و آگاه به امور و مدرب و مجربند، خطایشان خیلى کمتر از مردم عامى است، و اگر قرآن کریم مردم را امر کرده که از این دسته اطاعت کنید، با اینکه خطا هم دارند از باب مسامحه و صرفنظر کردن از موارد خطا بوده، چون مصلحت مهمترى که همان حفظ وحدت مسلمین است در نظر بوده است.
حال اگر حکمى بکنند که مغایر با حکم کتاب و سنت، و مطابق با مصلحتى باشد، که خود آنان آن را براى امت صلاح تشخیص دادند، مثلا حکمى از احکام دین را به غیر آن چه قبلا تفسیر مىشد تفسیر کنند، و یا حکمى را مطابق صلاح زمان خود یا صلاح طبع امت و یا وضع حاضر دنیا تغییر دهند، باید امت اسلام آن حکم را پیروى کنند، و باید دین هم، همان حکم را بپسندد، چون دین چیزى جز سعادت مجتمع و ترقى اجتماع او را نمىخواهد، هم چنان که از سیره حکومتهاى اسلامى در صدر اسلام و حکومتهاى بعد نیز همین معنا به چشم مىخورد.
... بر طبق سیرهاى از سیرهها و سنتى از سنن آن جناب حکم نکردند، مگر آن که وقتى از ایشان سؤال مىشد که چرا حکم رسول خدا (ص) را اجرا نمىکنید؟ و چرا سیره و سنت آن حضرت را بکار نمىزنید در پاسخ این علت را آوردند که حکم سابق مزاحم بود با حقى از حقوق امت، و این که صلاح حال امت را در این تشخیص دادیم که حکم جدید را جارى کنیم، تا حال امت را به صلاح آورد، و یا گفتند سنت و روش جدید با آمال و آرزوهایى که امت در سعادت زندگى خود داشت موافقتر بود. بعضى از دانشمندان به این مطلب کفرآمیز تصریح کردهاند - (و چنان نیست که ما از لازمه کلمات آنان بفهمیم) خلیفه حق دارد به خاطر حفظ صلاح امت بر خلاف صریح دین عمل کند.
این اعتقاد اعتقادى است که اثرى ریشهاى در تمامى اصول و فروع دین که تا کنون به دست ما رسیده مىگذارد، و معارف دین را چه اعتقادیش و چه اخلاقیش، و چه عملیش را به کلى به باد مىدهد
نقد:
۱. با توجه به مقدمه مذکور در ابتدای مقاله لب مطلب همین است که علامه ذکرمی کند اما آیا باوربه آن کفرآمیز است و "اثرریشهاى در تمامى اصول و فروع دین که تا کنون به دست ما رسیده مىگذارد، و معارف دین را چه اعتقادیش و چه اخلاقیش، و چه عملیش [احکامش] را به کلى به باد مىدهد"؟
۲. چنین نیست. نه اعتقادات نه اخلاق ونه احکام عبادی متاثرازعقیده فوق نیست، بلکه احکام اجتماعی و حکومتی را تحت تاثیر قرارمی دهد.
۳. چنانچه احکام اجتماعی و حکومتی پیامبردرکتاب و سنت تحت تاثیرعرف پذیرفته زمان خود بود که در دوران قبل از اسلام جاری بوده است، مثل احکام دیه، قصاص، ماههای حرام، گاه شماری، حج، مالکیت، ارث و.. .اما قسمتهای ناعادلانه آن حذف ویا اصلاح شده است.
تفسیر علامه:
اما اشکالاتى که به قول پیروان ائمه اهل بیت کردهاند چند اشکال است.
اول این که اولى الامر بودن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) احتیاج به معرفى صریح از ناحیه خداى تعالى و پیامبر گرامى او دارد... جواب این اشکال این است که هم در کتاب آمده، و هم در سنت، اما کتاب آیه ولایت و آیه تطهیر و آیاتى دیگر که به زودى در بارهاش بحث خواهیم کرد ان شاء اللَّه تعالى.
اما سنت حدیث سفینه (صفت اهل بیت من نظیر کشتى نوح است، که هر کس سوار آن شد نجات یافت، و هر کس از سوار شدنش تخلف ورزید غرق گردید)، و حدیث ثقلین (من براى بعد از خودم دو چیز بس سنگین در بین شما مىگذارم، کتاب خدا و عترتم را، که اهل بیت منند، در صورتى که بعد از من به آن دو تمسک بجویید هرگز گمراه نخواهید شد)
نقد:
۱. آیا اگر آیه ای یا حدیثی درباره مقام معنوی یکی از صحابی ذکر شود دلیل بر این میشود که بقیه صحابی و مومنین به رسول بدون چون و چرا از او اطاعت کنند؟ ویا باید شرط اطاعتشان کتاب و سنت باشد.
۲. در قرآن و سنت نبوی درباره صحابی بزرگ پیامبر مطالبی آمده است چه شیعه به دلیل تعصب بپذیرد چه نپذیرد، در اینجا قصد ذکر مناقب کسی نیست و ما را از موضوع بحث دور میکند.
۳. فضیلت کسی را ذکر کردن و فضیلت دیگری را یا انکار کردن و یا به رذیلت تعبیرکردن مشکلی را از جامعه اسلامی نه تنها حل نمیکند بلکه سبب ایجاد دشمنی واختلاف کرده وازناحیه هرکس باشد خواسته یا ناخواسته ضربه به کیان اسلام زدن است.
تفسیر علامه:
اشکال دوم این است که اطاعت اولى الامر کردن منوط بر این است که مردم آنان را بشناسند چون اگر نشناسند تکلیف مردم به اطاعت از آنان تکلیف به ما لا یطاق است، وقتى مشروط به این شرط شد، آیه شریفه آن شرط را دفع مىکند، چون آیه مطلق است.
جواب از این اشکال این است که عین این اشکال به خود وى بر مىگردد، براى این که اطاعت همانطور که او گفته مشروط به معرفت است، آن هم به طور مطلق، تنها فرقى که بین گفتار او با گفتار ما هست، این است که او میگوید: اولى الامر و اهل حل و عقد را خود ما مىشناسیم و مصداقش را تشخیص مىدهیم، و هیچ احتیاج به معرفى و بیان خدا و رسول او نداریم و راست هم مىگوید، زیرا اولى الامر گناهکار چه احتیاج به معرفى خدا و رسولش دارد، ولى ما مىگوییم شناختن اولى الامر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا احتیاج به معرفى خدا و رسول او دارد، پس هم قول ما و هم قول صاحب اشکال مخالف با آیه است، زیرا آیه مطلق است در آن شرطى نیامده، و ما هر دو آن را مشروط کردیم، پس دیگر جا ندارد که مساله شرط را او بر ما اشکال کند.
علاوه بر این که معرفت به غرضى که شرط شمرده شود، از قبیل سایر شروط نیست، چون معرفت مربوط به تحقق بلوغ تکلیف است نه مربوط به خود تکلیف و یا مکلف به آن، سادهتر بگویم تا تکلیف به مکلف نرسد، و به آن و به موضوع و متعلق آن معرفت پیدا نکند، تکلیف منجز نمىشود (هر چند که خود تکلیف و مکلف به آن هیچ شرطى نداشته باشد)، و اگر معرفت مثل سایر شرایط قید تکلیف یا مکلف به آن بود، و نظیر استطاعت در حج که قید مکلف است و وجود آب براى وضو که قید تکلیف است مىبود، دیگر واجبات به دو قسم مطلق و مشروط تقسیم نمىشد، و اصلا تکلیف مطلقى وجود نمىداشت، چون تکلیف هر قدر هم که بى قید و شرط باشد بالآخره مشروط به شرایط عامه یعنى علم و قدرت و امثال آن هست، پس باید بگوییم تمامى تکالیف مقیدند در حالى که چنین نیست.
نقد:
۱. اشکال مطرح شده نمیگوید اولی الامر قابل شناسایی نبوده و نیستند بلکه عقیده شیعه را مبنی بر انتصاب الهی اولی الامر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا مورد ادعا را نقد میکند و میگوید، اگر انتصاب الهی بوده است باید صریحأ به مومنین معرفی میشد.
۲. مگر میشود کسانی منصوب الهی باشند و بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا باشند ولی معرفی نشوند و به معرفت مردم واگذار شود.
۳. مگر مردم علم غیب دارند که بدانند چه کسی تا آخرعمر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطاست، مردم ظاهر افراد را میبینند حتی باطن افراد را نمیدانند چه برسد سلامت ظاهر و باطن تا آخر عمر افراد را بدانند، بدیهی است این تکلیف مالایطاق است.
تفسیر علامه:
اشکال سومى که به پیروان ائمه اهل بیت (علیهم السلام) کردهاند این است که ما در این عصرى که زندگى مىکنیم دسترسى به امام معصوم و دریافت علم دین از او نداریم، و همین خود دلیل است بر این که آن کسى که خدا اطاعتش را بر امت واجب کرده امام معصوم نیست، چون امت به چنین امامى دسترسى ندارد.
جواب این اشکال این است که اگر امروز امت اسلام دسترسى به امام معصوم ندارد تقصیر خود او است زیرا این امت اسلام بود که به سوء اختیارش و با اعمال زشتى که کرد، و امروز هم دارد مىکند، خود را از امام معصوم بىبهره کرد، و این محرومیتش مستند به خدا و رسول نیست، پس تکلیف پیروى و اطاعت از معصوم برداشته نشده، و این رفتار، امت اسلام و سپس این گفتارمان مثل این مىماند که امتى پیامبر خود را به دست خود بکشد، آن گاه به درگاه خدا عذر بخواهد، که به دستور تو و پیامبرت عمل نکردم براى این بود که نمىتوانستم پیغمبرت را اطاعت کنم چون در بین ما نبود.
علاوه بر این که عین این اشکال به خود او بر مىگردد، با این بیان که مىگوییم: ما امروز نمىتوانیم امت واحدهاى در تحت لواى اسلام تشکیل دهیم، تا آن چه اهل حل و عقد تصمیم مىگیرند در بین خود اجرا کنیم.
نقد:
۱. مفسر المیزان میگوید: "اگر امروز امت اسلام دسترسى به امام معصوم ندارد تقصیر خود او است زیرا این امت اسلام بود که به سوء اختیارش و با اعمال زشتى که کرد، و امروز هم دارد مىکند، خود را از امام معصوم بىبهره کرد" اگرعدم بهره مندی از امامان شیعه باعث محرومیت امت از امام خود میشود، امت اسلام از ابتدا (وفات پیامبر) با سوء اختیارش و با اعمال زشتش خود را از این امام بی بهره ساخت، چرا تا سال دویست و شصت (وفات امام عسکری) امام بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطای منصوب الهی در جامعه حضور داشت و بعد این حضور تبدیل به غیبت شد.
۲. به تعبیر دیگر امت اسلام حتی یک روز هم از سوء اختیارش و اعمال زشتش دست بر نداشت و اگر امام علی نیز که چهار سال حکومت کرد هیچگاه امت اسلام به او به دیده امام بى گناه و معصوم ازهر معصیت و خطای منصوب الهی نگاه نکرد.
۳. امت اسلام به کنار، چرا امت شیعه که دویست وپنجاه سال از امام بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطای منصوب الهی برخوردار بود، هزارو دویست سال است که محروم است و معلوم نیست تا کی همچنان در محرومیت بماند؟
۴. این اشکال به نظریه اهل حل وعقد وارد نیست زیرا از نظر معتقدان به اهل حل وعقد اگر حکومت واحد اسلامی تشکیل شود یک مجلس حل وعقد وجود خواهد داشت والا به تعداد حکومتهای اسلامی مجالس حل وعقد وجود خواهد داشت ودر صورت توافق بین المجالس حل وعقد برای تصمیمات بزرگ برای امت اسلامی نیز میتواند تشکیل شود.
تفسیر علامه:
اشکال چهارمشان این است که خداى تعالى در همین آیه مورد بحث مىفرماید:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ..."، و اگر مراد از اولى الامر امام معصوم بود، باید مىفرمود:" فان تنازعتم فى شىء فردوه ... الى الامام".
جواب این اشکال این است که در بیان سابق گذشت که گفتیم منظور همان رد بر امام است، به آن تقریبى که گذشت.
نقد:
چنانچه مذکور افتاد، محل رسیدگی به نزاع مومنین در دادگاه و نزد قاضی است نه رجوع به خدا و رسول. این که آیه در یک مساله اجتماعی ارجاع به خدا و رسول میکند، نشان میدهد که اختلاف بین آنان و یکی از صاحبان امر است، چنانچه در شان نزول آمده است.
تفسیر علامه:
اشکال پنجم این است، آنها که قائل به امام معصومند، مىگویند: فایده امام معصوم و پیروى از او این است که در زیر سایه او از ظلمت تفرقه و نزاع و دشمنى و خلاف نجات یافته به وحدت کلمه و اتفاق و برادرى برسند، در حالى که آیه شریفه فرض به پا شدن تنازع را در بود اولى الامر کرده، و فرموده اگر نزاعى بین شما رخ داد به اولى الامر مراجعه کنید، پس اولى الامر معصوم هم نمىتواند وحدت کلمه بیاورد، پس بنا بر این امامیه که مىگویند اولى الامرباید معصوم باشد چه فایده زایدى در وجود امام معصوم مىبینند؟
جواب این اشکال با آن چه گذشت روشن شده، براى این که تنازعى که در آیه شریفه آمده تنازع مؤمنین در احکام کتاب و سنت است، نه در احکام ولایت، که امام آن را در حوادثى که پیش مىآید به عنوان ولى مسلمین صادر میکند؛ و ما در سابق گفتیم که غیر از خدا و رسول او کسى اختیار تشریع حکم ندارد، حال اگر دو طایفهاى هم نزاع دارند توانستند حکم کتاب و سنت را بفهمند باید آن را از کتاب و سنت استنباط و استخراج کنند، و اگر نتوانستند از امام معصوم که در فهم حکم خدا از کتاب و سنت عصمت دارد بپرسند، نظیر سیرهاى که معاصرین رسول خدا (ص) داشتند: آنان هر چه را خودشان از کتاب و از کلمات رسول خدا (ص) مىفهمیدند به همان عمل مىکردند، و هر جا نمىفهمیدند از رسول خدا (ص) مىپرسیدند.
نقد:
۱. آنچه در آیه شریفه آمده تنازع مؤمنین با اولی الامر است در اطاعت از او وقتی فرامینش را خلاف احکام کتاب و سنت بدانند، نه در احکام ولایت.
۲. در احکام ولایت (حکومت) که بحثی نیست او ولی امر است، مشکل زمانی به وجود میآید که ولی امر فرمانی خلاف قرآن و سنت نبوی صادر نماید.
تفسیر علامه:
مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنین در بین خودشان است، نه تنازعى که فرضا بین آنها و اولى الامر اتفاق بیفتد، و یا بین خود اولى الامر رخ دهد، چون فرض اولى یعنى تنازع مؤمنین با اولى الامر با مضمون آیه سازگار نیست که اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب کرده، و همچنین فرض دوم با آیه نمىسازد، چون معنا ندارد خداى تعالى اطاعت کسانى را بر امت واجب کند که بین خودشان تنازع رخ دهد، زیرا اگر اولى الامر در بین خود تنازع کنند قطعا یکى بر حق و دیگرى بر باطل خواهد بود، و خداى تعالى چگونه اطاعت کسى را واجب مىکند که خود بر باطل است، علاوه بر این که اگر منظور تنازع اولى الامر در بین خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنین کرد، و فرمود: (پس اگر در چیزى تنازع کردید آن را به خدا و رسول برگردانید ...).
نقد:
۱. مفسر المیزان میگوید: "تنازع مؤمنین با اولى الامر با مضمون آیه سازگار نیست که اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب کرده" چنین نیست و کاملأ سازگار است این که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است سخنی نادرست است زیرا نزاع میان مومنین و ولی امر به خدا و رسول(کتاب و سنت) ارجاع داده شده است.
۲. و مینویسد: "تنازع میان اولی الامر با آیه نمىسازد چون معنا ندارد خداى تعالى اطاعت کسانى را بر امت واجب کند که بین خودشان تنازع رخ دهد. .. اگر منظور تنازع اولى الامر در بین خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنین کرد." نزاع میان اولی الامر نیز با آیه سازگار است زیرا آنان نیز خود از مومنین هستند.
نتیجه
چنانچه ملاحظه شد علامه به هر ریسمانی چنگ زده است تا ثابت کند ولی امر باید معصوم و منصوب از طرف خدا باشد.
ادامه دارد
بخشهای پیشین
اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۱)
اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۲)
قسمت اول و دوم مقاله را − که نقد نظر صاحب المیزان و نقل سایر مفسرین شیعه درباره اولی الامر بود − ملاحظه نمودید؛ حال نظر صاحب المیزان درباره آیه دوم نقل و نقد میگردد.
گفته شد در دو آیه از قرآن از لفظ اولی الامر استفاده شده است. آیه اول نقد و بررسی شد، اینک به آیه دوم میپردازیم:
آیه دوم
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (آیه ۵۹ سوره نسا)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیکفرجامتر است.
شأن نزول آیه
ابو عبد الرحمن بن ابى حامد عدل، با اسناد از ابن عباس روایت مىکند، این آیه درباره عبد اللّه حذافة بن قیس بن عدى نازل شد که پیغمبر (ص) او را به سریهاى فرستاد.
بخارى و مسلم نیز به طریق دیگر این روایت را آوردهاند. باذان از ابن عباس روایت مىکند که پیغمبر (ص) خالد بن ولید را به منظور سریهاى به سوى یکى از قبایل عرب اعزام فرمود و عمّار یاسر هم جزو سپاه بود. خالد پیش رفت تا نزدیک مقصد رسید و شب را اتراق کرد، تا صبح حمله کند. جاسوسى به اعراب خبر داد و گریختند. تنها مسلمانى در آن میان بود. خانوادهاش را آماده حرکت کرد و خود به لشکرگاه خالد آمده، بر عمار وارد شد و گفت: یا ابا الیقظان من از شما هستم، قبیله من با خبر آمدن شما گریختند و من به لحاظ مسلمانى ماندم. آیا این به حال من مفید است، یا من هم مثل هم قبیلهها بگریزم؟ عمار گفت: بر جا باش که برایت فایده دارد. مرد نزد خانوادهاش باز گشت و گفت: بمانید. صبح خالد فرمان حمله داد و جز آن مرد کسى را نیافتند، او را و مالش را گرفته آوردند. عمار نزد خالد رفت و گفت: این مرد را رهاکن که مسلمان است و من امانش دادهام و توصیه کردهام بماند و نگریزد. خالد گفت: من امیرم و تو پناه مىدهى؟
عمار گفت: بلى و با همین بگو مگو نزد پیغمبر (ص) آمدند و داستان باز گفتند.
پیغمبر (ص) نیز مرد را امان داده، عمار را تأیید فرمود ولى او را نهى کرد از اینکه زان پس بى اجازه فرماندهش کارى کند. راوى گوید: خالد و عمار در حضور پیغمبر (ص) به هم درشتگویى کردند. عمار سخنان تند راند و خالد خشمگین گردید و گفت: یا رسول اللّه (ص) اجازه مىدهى این برده، به من فحش بدهد؟ اگر تو نبودى، این مرا دشنام نمىداد (باید دانست که پیشتر، عمار از موالى هاشم بن مغیره بود). پیغمبر (ص) به خالد گفت: دست از عمار باز دار که هر که او را دشنام دهد، خدا را دشنام داده است و هر که او را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است. عمار برخاست و بیرون شد و خالد به دنبالش رفت و جامهاش را گرفت و رضایت طلبید و عمار اظهار رضایت نمود. و آیه فوق در باب اطاعت اولى الامر نازل گردید. (ترجمه اسباب نزول، ص: ۸۵ )
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (۵۹نسا)
شأن نزول: در اسباب نزول مذکور است که: پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، خالد بن ولید را بر سریه امیر کرد، و عمار یاسر را با او فرستاد. و جمعى که خالد، قاصد ایشان بود، بگریختند. یکى از آنها که مسلمان بود، نزد عمار آمد گفت: مردمان قبیله فرارکردند و من به استحضار ایمان در منزل خود ماندهام. اگر اسلام، مرا دستگیرى مىکند، اینجا باشم و فرار نکنم، و الّا بگریزم. عمار او را امان داد. خالد، صبح لشکر را به غارت و تاراج آن قبیله امر کرد، و غیر از این مستأمن کسى را نیافتند. او را اسیر و عیال او را دستگیر نموده، نزد خالد آوردند. عمار گفت: او مسلمان، و به امر من در امان است. خالد گفت: از ادب دور باشد که کسى را بى مشاورت و اجازه امیر، او را امان دهى. گفتگو میان آنها بسیار شد. عاقبت خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به عرض رسانیدند. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم امان عمار را برقرار گذاشت و نهى فرمود از آنکه غیر امیر بدون مشورت با او کسى را امان دهد و این آیه نازل شد: (تفسیر اثنا عشری، ج۲، ص: ۴۷۷ )
چنانچه شان نزول آیه نشان میدهد، باز یک موضوع اجتماعی در میان است، اختلاف میان یک صحابی و یک فرمانده سپاه درباره اختیار پناه دادن به دشمن و ارجاع اختلاف به رسول گرامی.
آیه فوق یک دستور کلی صادر مینماید وآن اینکه باید از خدا و رسول وصاحبان فرمان اطاعت کنید، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول در بازه وظایف رسالتی پیامبران است اما چون رسول گرامی علاوه بر وظایف رسالتی بنا به خواست مسلمین وظیفه حکومتی نیز دارد بایستی اطاعت گردد واز صاحبان فرمان (اولی الامر) نیز در بازه حکومتی باید اطاعت شود واگر اختلافی بین مسلمین و صاحبان فرمان (اولی الامر) پیش آمد یعنی اولی الامر فرمانی داد که مومنین احساس کردند بر خلاف فرمان خدا یا رسول اوست وظیفه ارجاع به خدا (قرآن ) و رسول را دارند و بدیهی است بعد از فوت رسول وظیفه ارجاع به سنت نبوی را دارند.
برای تحلیل مطلب آراء مفسرین شیعه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
I.
تفسیر المیزان علامه طباطبایی از آیه ونقد آن
نظر به مفصل بودن تفسیر علامه از آیه فوق، این تفسیر پارگراف به پارگراف نقل و سپس نقد میشود.
تفسیر علامه:
خداى تعالى از این دستور که مردم او را اطاعت کنند منظورى جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق پیامبر عزیزش به سوى ما وحى کرده اطاعت کنیم و معارف و شرایعش را به کار بندیم، و اما رسول گرامیش دو جنبه دارد، یکى جنبه تشریع، بدانچه پروردگارش از غیر طریق قرآن به او وحى فرموده، یعنى همان جزئیات و تفاصیل احکام که آن جناب براى کلیات و مجملات کتاب و متعلقات آنها تشریع کردند، و خداى تعالى در این باره فرموده: "وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ" «۱»، (ما کلیات احکام را بر تو نازل کردیم تا تو براى مردم جزئیات آنها را بیان کنى) دوم یک دسته دیگر از احکام و آرایى است که آن جناب به مقتضاى ولایتى که بر مردم داشتند و زمام حکومت و قضا را در دست داشتند صادر مىکردند،.. .. همچنین آن رایى است که در امور مهم به کار مىبست، و خداى تعالى دستورش داده بود که وقتى مىخواهد آن راى را به کار بزند قبلا مشورت بکند. .. مردم را در مشورت شرکت داده، ولى در تصمیم گرفتن شرکت نداده. .. پس بر مردم واجب است که رسول را در دو ناحیه اطاعت کنند، یکى ناحیه احکامى که به وسیله وحى بیان مىکند، و دیگر احکامى که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مىنماید.. . بعضى از مفسرین گفتهاند تکرار کلمه (اطیعوا) صرفا به منظور تاکید بوده، و این حرف به هیچ وجه درست نیست، زیرا اگر هیچ منظورى به جز تاکید در بین نبود، ترک تکرار، این تاکید را بیشتر افاده مىکرد
نقد:
۱. علامه میپذیرد احکام رسول گرامی بر دو نوع است، احکام رسالتی (که به وسیله وحى بیان مىکند) و احکام حکومتی (که خودش به عنوان نظریه و رأى صادر مىنماید).
۲. شکی نیست که اطاعت رسول اطاعت خداست، اصولا مردم با خدا ارتباط مستقیم ندارند که از او فرمان بگیرند و اطاعت کنند، ولی فرمان رسول را میشنوند و اطاعت میکنند و این رسول است که این دو نوع فرمان را از هم جدا کرده و میگوید آن فرمان خداست واین فرمان من است. جالب است بدانیم حتی خداوند رسول را به مردم معر فی نکرده (چه کتبی ،چه الهامی) که مردم بدانند او مأمور خداست.
حتی اگر فرض کنیم انبیاء یکی پس از دیگری نفر بعد را معرفی کرده باشند، آن اولی چگونه به مردم معرفی شده (حتی اگر این مردم فرزندان او باشند)؟ بنا براین جلب اعتماد مردم توسط نبی و امانتداری و راستگویی نبی وآنچه میگوید که خود نیز عامل آن است، مهمترین دلیل گرایش مردم به انبیا است.
تفسیر علامه:
و اما اولى الامر هر طایفهاى که باشند، بهرهاى از وحى ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایى است که به نظرشان صحیح مىرسد، و اطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است... منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنین است، و تصور ندارد که مؤمنین با شخص ولى امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است- نزاع کنند، به ناچار باید منظور نزاعى باشد که بین خود مؤمنین اتفاق مىافتد... حکم باید به احکام دین برگشت کند، و احکامى که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت براى کسى که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعى در مسائلند، و وقتى ولى امر مىگوید: کتاب و سنت چنین حکم مىکنند قول او نیز حجتى است قطعى، چون فرض این است که آیه شریفه، ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده، پسگفتار اولى الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت مىکند.
... از این جا روشن مىشود که این اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمىتوانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند... آنچه اولى الامر وظیفه دارند این است که رأى خود را در مواردى که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا بگو در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند.
نقد:
۱. این که "اولى الامر هر طایفهاى که باشند، بهرهاى از وحى ندارند" سخن درستی است اتفاقأ همین مساله مصونیت آنان را از خطا نفی میکند زیرا در قرآن بارها رسول گرامی را مورد خطاب قرار میدهد که اگر ما تو را حفاظت نمیکردیم تو گمراه میشدی و این حفاظت از طریق وحی انجام میشد مانند ماجرای آن نابینا در سوره "عبس" بنابراین اولی الامر که بهرهاى از وحى ندارند از این مصونیت نیز بر خوردار نیستند.
۲. محل رسیدگی به نزاع مومنین در دادگاه و نزد قاضی است نه رجوع به خدا و رسول، این که آیه در یک مساله اجتماعی ارجاع به خدا و رسول میکند نشان میدهد که اختلاف بین آنان و یکی از صاحبان امر است چنانچه در شان نزول آمده است.
۳. اگر ولى امر خلاف کتاب و سنت عمل نکند ویا حکم نکند، قول و فعل او حجت است ولی اگر چنین نبود این وظیفه مومنین است که او را مجبور به ارجاع به خدا و رسول ( کتاب و سنت ) کنند.
۴. اینکه" ولى امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطى نیاورده" سخن نادرستی است، همین ارجاع به خدا و رسول(کتاب و سنت) قید و شرطى است که خداوند قرار داده است.
۵. این جمله علامه که "اولى الامر- حال هر کسانى که باید باشند- حق ندارند حکمى جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند، و نیز نمىتوانند حکمى از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند" زمانی قابل قبول است که احکام ثابت در کتاب و سنت را فقط احکام عبادی آن بدانیم هر چند در احکام عبادی نیز آقای خمینی معتقد بود برای حفظ نظام توسط فقیه حاکم قابل تعطیل شدن است مانند حج.
۶. این که "اولى الامر وظیفه دارند. .. در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنند" با توجه به عدم اثبات عصمت از این آیه اگر اولیای امردر این کشف اشتباه کنند مثل کشفی که جناب مفسر از این آیه نمودهاند مردم مومن موظف به اطاعت هستند یا این که این حق برای دیگر عالمان دین نیز محفوظ است مطابق کشف خود مومنین را ارشاد نمایند، ممکن است بگویند من ولی امر نیستم که در قضایا و موضوعات عمومى و کلى حکم خدا و رسول را کشف کنم، امام باقر این کشف را کرده و فرموده اولی الامر امامان معصوماند، شکی نیست امامان شیعه از علمای ابرار و از اولیای امر میباشند، آیا آن بزرگواران این ولی امر بودن را ازدیگران هم سلب فرمودهاند یا نه.
تفسیر علامه:
موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول با اوامر و نواهى خداى تعالى جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمىشود این سخن عینا در اولى الامر نیز جریان مىیابد، چیزى که هست نیروى عصمت در رسول از آنجا که حجتهایى از جهت عقل و نقل بر آن اقامه شده فى حد نفسه و بدون در نظر گرفتن این آیه امرى مسلم است و ظاهرا در اولى الامر این طور نیست. .. [این توهم است که] اطاعت اولى الامر واجب است، هر چند که معصوم نباشند، و احتمال فسق و خطا در آنان برود، چیزى که هست اگر مردم بر فسق آنان آگاه شدند اطاعتشان نمىکنند، و اگر از آنان خطا ببینند به سوى کتاب و سنت ارجاعشان مىدهند، و در سایر احکام که علمى به خطاى آن ندارند حکمش را انفاذ مىکنند، و فکر نمىکنند که ممکن است فلان حکم او بر خلاف حکم خداى تعالى باشد، تنها ملاحظه مخالفت ظاهرى را مىکنند، چون مصلحتى مهمتر در نظر دارند، و آن عبارت است از مصلحت اسلام و مسلمین و حفظ وحدت کلمه آنان.
... مثلا اطاعت فرمانده هان جنگ را که از طرف رسول خدا (ص) منصوب مىشدند، بر سربازها واجب کرده باشد، و نیز اطاعت حکامى را که آن جناب براى بلادى از قبیل مکه و یمن معین کرد، و یا در مواقعى که خود سفر مىکرد در مدینه جانشین خود مىساخت بر مردم آن جا واجب کرده باشد، و یا فتواى مجتهد را بر مقلد او حجت کرده باشد، و یا حجتهاى ظاهرى دیگرى را قرار داده باشد، و لیکن این جعل حجیت ظاهرى، آیه شریفه را مقید نمىکند، زیرا صحیح بودن مسالهاى از مسائل به خودى خود یک مطلب است، و مدلول ظاهر آیه قرآن بودنش مطلبى دیگر است.
آنچه آیه مورد بحث بر آن دلالت مىکند وجوب اطاعت این اولى الامر بر مردم است، و در خود آیه و در هیچ آیه دیگر قرآنى چیزى که این وجوب را مقید به قیدى و مشروط به شرطى کند وجود ندارد
.. .اگر در مورد اولى الامر این احتمال برود به هیچ وجه نباید براى جلوگیرى از این احتمال قیدى نیاورد.
نقد:
۱. توهم نامیدن نظر دیگران مشکلی را حل نمیکند.
۲. وقتی پیامبر فرماندهای را و یا جانشینی را تعیین میکرد، در او احتمال فسق و خطا میدید یا نمیدید. اگر این احتمال را میداد، مؤمنین را چگونه در اطاعتش مقید میساخت؟ آیا جز این بود که پس ازبازگشت ازجنگ به احتمال فسق و خطای کارگزارش رسیدگی میکرد؟
۳. آیا قیدی بهتر این میتوانست باشد که اگر در اطاعت از ولی امر اختلاف حاصل شد به خدا و رسول (کتاب و سنت) مراجعه کنند؟
۴. کافی بود جناب علامه نزاع از میان مؤمنین را به نزاع میان مؤمنین و ولی امر تعبیر میکرد (که به واقعیت نزدیکتر است)، تا دچار این مخمصه نشود.
تفسیر علامه:
منظور از اولى الامر، آن افراد معینى هستند که مانند رسول خدا (ص) داراى عصمتند.
... مفسر [فخررازی] گفته: "اولى الأمر" را که فردى مثل خود شما مؤمن است، و مثل خود شما گاهگاهى گناه و خطا مىکند اطاعت کنید.
... یکى از سخنان عجیب که در این مورد گفته شده گفتار فخر رازى است که گفته است اگر منظور از اولى الأمر خصوص ولى امر معصوم باشد، این اشکال وارد مىشود که الزاما بایستى جمع را بر مفرد حمل کنید، و بگویید منظور از کلمه "اولى الامر" ولى امر مىباشد، و این خلاف ظاهر است.
آنچه از حمل جمع بر فرد، خلاف ظاهر است این است که لفظ جمع را اطلاق کنند و یکى از آحاد آن را اراده نمایند (مثلا پدرى به فرزندش بگوید: "علما را احترام کن"، و منظورش از علما فقط یک عالم باشد، به طورى که اگر فرزند، عالمى دیگر را احترام نماید اعتراض کند که من کى به تو گفتم این آقا را احترام کنى، منظورم از علما فقط و فقط فلان عالم است)، نه اینکه حکم را طورى روى جمع ببرد که یک حکمش به عدد موضوعاتى که دارد منحل به احکامى متعدد شود، مثل این که همان پدر به فرزندش بگوید: "علماى شهر را احترام کن"، که معنایش چنین مىشود: "این عالم را احترام کن"، "این را نیز احترام نما"، و همچنین به طورى که اگر فرضا در آن شهر هزار دانشمند باشد و پدر خواسته باشد هزار بار گفتار خود را تکرار کند به جاى آن یک بار بطور کلى مىگوید: "علماى شهر را احترام کن"، این طور سخن گفتن نه تنها خلاف ظاهر نیست بلکه مطابق ظاهر است.
نقد:
۱. به صرف اینکه اطاعت از اولی الامرهمراه با اطاعت از رسول آمده، دلیل همترازی آنها نیست واین که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است سخنی نادرست است، زیرا نزاع میان مؤمنین و ولی امر به خدا و رسول (کتاب و سنت) ارجاع داده شده است.
۲. استدلال علامه درست است زیرا حمل جمع به فرد صحیح است، اگر فقط یک نفر مصداق آن باشد. آنچه مورد بحث است اثبات تک مصداقی بودن خطاب جمع است، مثلا علما را احترام کن و محرز شود فقط یک عالم وجود دارد، ولی در مسأله اولی الامر چنین احرازی نه تنها وجود ندارد، بلکه دلایل کثرت ولی امر اقوی است، چنانچه در بررسی و نقد آیه قبل مشاهده کردیم علاوه بر تمام مفسرین سنی، تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه کثرت مصادیق ولی امر را پذیرفتهاند.
تفسیر علامه:
مراد از اولى الامر همان طور که صاحب المنار گفته همه اهل حل و عقد جامعه باشند، یعنى کسانى که امت به آنها وثوق و اطمینان دارند، چه علما، و رؤساى لشگر، و تجار، و صنعت گران، و کشاورزان، که مصالح عمومى امت را تامین مىکنند، و چه رؤساى کارگران، و احزاب، و مدیران جراید مورد احترام، و هیات تحریریه آنها.
آیه شریفه- همان طور که توجه فرمودید- دلالت دارد بر عصمت" اولى الأمر" حتى مفسرینى هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کردهاند این معنا را قبول دارند، و ناگزیر از قبول آنند.
و ما از آنان مىپرسیم با این که اعتراف دارید که آیه شریفه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد چگونه مىتوانید آن را با افراد هیاتهاى حاکمه تطبیق دهید آیا مىخواهید بگویید تک تک افراد این هیات معصومند و چون چنیناند قهرا هیات جمعى آنان نیز معصوم مىشود... یا مىخواهید بگویید... هیات معصوم است، هر چند که تک تک افراد معصوم نباشند، بلکه گناهکه سهل است شرک به خدا نیز بورزند و عینا مانند سایر افراد مردم که صدور هر گناهى و کفرى از آنان محتمل و ممکن است، مردم مکلف به اطاعت این افراد نیستند، تا از کافر و گنهکار اطاعت کرده باشند، بلکه مکلف به اطاعت هیات حاکمهاند و نظریه و رایى که از این فرد فرد صادر مىشود ممکن است خطا باشد، و امترا به سوى ضلالت و معصیت دعوت کند ولى نظریه هیات حاکمه به خاطر عصمتى که برایش فرض کردیم جز به راه صواب دعوت نمىکند.
اگر منظور شما این است، مىگوییم این نیز تصورى است محال، و چگونه تصور مىشود که یک موضوع اعتبارى- یعنى هیات حاکمه- به یک صفت حقیقى متصف گردد، با اینکه آنچه در خارج وجود و حقیقت دارد افرادند، و هیات امرى است اعتبارى و امر اعتبارى نه معصوم مىشود و نه گنه کار.
و یا مىخواهید بگوئید عصمتى که از آیه شریفه استفاده مىشود نه صفت افراد هیات حاکمه است، و نه صفت خود هیات، بلکه حقیقت آن عبارت از این است که خداى تعالى این هیات را از انحراف حفظ مىکند، و نمىگذارد امر به معصیت کنند، و رایى به خطا بدهند، هم چنان که خبر متواتر محفوظ از کذب است.
نقد:
۱. تفسیر مفسر المنار از اولی الامر یک راه حل برای اداره جامعه اسلامی بر اساس باورهای دینی خود ارایه داده است و به نوعی انطباق دادن شرایط زمان پیامبر است به زمان حال، هر چند به باور نگارنده چنانچه در مقدمه ذکر شده است، حکومت امری عرفی است و نحوه حکومت داری باید بر اساس عرف پذیرفته زمان تعیین شود.
۲. هیچ مفسر سنی و تقریبأ نیمی از مفسرین شیعه که به کثرت مصادیق ولی امر باور دارند عصمت را شرط پذیرش اولی الامر ندانستهاند، هر چند عموم مفسرین شیعه عصمت را در امامان دوازده گانه پذیرفتهاند، ولی اولی الامر را منحصر در آنان ندانستهاند.
۳. آنچه مفسرین سنی گفتهاند نه عصمت تک تک اهل حل وعقد که صحت تصمیم آنان در عمومیت خود بنا به حدیثی از رسول گرامی "لا تجمع امتى على خطاء- امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" میباشد.
۴. علامه از طرف مفسرین سنی با جمله "آیا مىخواهید بگوئید" عقیده میسازد و خود آن را رد میکند و یا این که آنها را باورمند به عصمت اولی الامر میداند، در حالی که چنین باوری را هیچ مفسر سنی ندارد، و این از عجایب نقد علمی آن بزرگوار است. (آیه شریفه- همان طور که توجه فرمودید- دلالت دارد بر عصمت "اولى الأمر" حتى مفسرینى هم که آیه را با احتمال بالا تفسیر کردهاند این معنا را قبول دارند، و ناگزیر از قبول آنند)
تفسیر علامه:
آنچه از حدیث بر مىآید این است که خطا در مسالهاى از مسائل، آن قدر فراگیر نمىشود که همه امت را به سوى خود بکشاند، بلکه دائما کسانى در بین آنان خواهند بود که پیرو حق و بر حق باشند، حال یا همه امت بر حق و پیرو حق مىشوند، و یا بعضى از آنان، هر چند آن بعض، یک نفر معصوم باشد. در نتیجه مضمون روایت نامبرده موافق است با آیات و روایاتى که دلالت دارند بر این که دین اسلام و ملت حق، از صفحه زمین برانداخته نمىشود، بلکه تا روز قیامت باقى خواهد ماند.
بحث ما در باره عصمت اهل حل و عقد از امت اسلام است. از این رو مىگوییم اگر منظور از کلمه "اولى الامر" اهل حل و عقد باشد باید همه آنان معصوم باشند.
آیا هیات حاکمه و یا بگو "اهل حل و عقد" و یا بگو" اولى الامر" در هر عصرى یک دسته هستند، براى تمامى قلمرو اسلام، و یا در هر جمعیتى اسلامى یک عده اولى الامر خواهند بود، مثلا اعراب یک عده، و آفریقائیها یک عده، و شرقىها یک عده، و همچنین هر جمعیتى یک عده اولى الامر براى خود دارند، تا در بین ایشان در نفوس و اعراض و اموالشان حکم برانند؟
و نیز آیا لازم بود خود مسلمانان و مخصوصا اصحاب، نسبت به این مساله اهتمامى داشته باشند، با یکدیگر بنشینند بحث کنند، و در آخر از رسول خدا (ص) توضیح بخواهند، که اولى الامر کیانند؟ و آیا یک عده براى همه مسلمانان جهاناند؟ و یا براى هر جمعیتى یک عده اولى الامر خواهند بود؟
چرا اصحاب از این که اولى الامر معصوم و یا بگو اهل حل و عقد معصوم چه کسانیاند، هیچ سؤالى نکردهاند؟ و یا سؤال کردهاند، ولى دست بازیگران سیاست با آن سؤالها بازى کرده، و در نتیجه به دست ما نرسیده؟
چرا بعد از رحلت آن حضرت در اختلافهایى که پیش آمد، و فتنههایى که یکى پس از دیگرى بالا گرفت سخنى از این اهل حل و عقد به میان نیامد؟
چه بسیار مجالس مشورتى که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تشکیل گشت و در آن مجالس أهل حل و عقد از مسلمانان جمع شدند، و براى امرى از امور مشورت کردند، و متفقا نظریهاى را تصویب کردند و راه رسیدن به هدف را نیز پیش گرفتند، ولى ثمرهاى جز گمراهتر شدن خود و بدبختتر کردن مسلمانان عاید اسلام نکردند، و خیلى طول نکشید که بعد از رحلت آن جناب نظام الهى و عادلانه اسلام را به نظامى امپراطورى و دیکتاتورى مبدل کردند،
نقد:
۱. آیا اگر در امت اسلام یک نفر راه حق را طی کند و همه امت در مسیر باطل باشند، این جمله علامه که میگوید " یا همه امت بر حق و پیرو حق مىشوند، و یا بعضى از آنان، هر چند آن بعض، یک نفر معصوم باشد، در نتیجه با مضمون روایت نامبرده موافق است" با روایت "امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" سازگار خواهد بود؟
۲. روایت "امت من هرگز بر خطا مجتمع نمىشوند" نشان میدهد از نظر پیامبر اکثریت امت اسلام بر باطل اجتماع نمیکنند.
۳. از نظر معتقدان به اهل حل وعقد، اگر حکومت واحد اسلامی تشکیل شود یک مجلس حل وعقد وجود خواهد داشت والا به تعداد حکومتهای اسلامی مجالس حل وعقد وجود خواهد داشت.
۴. اگر مسلمین خصوصأ صحابی رسول گرامی در فهم مصادیق اولی الامر مشکل داشتند میپرسیدند و چنانچه پرسیدهاند و احتمالأ شما آن احادیث را جعلی میدانید واگرهم نپرسیده باشند، عدم پرسش نشان عدم ابهام در میان آنان بوده است.
۵. به تناقض میان دو جمله علامه توجه کنید:" بعد از رحلت آن حضرت. .. سخنى از این اهل حل و عقد به میان نیامد" و"چه بسیار مجالس مشورتى که بعد از رحلت رسول خدا (ص) تشکیل گشت و در آن مجالس أهل حل و عقد از مسلمانان جمع شدند"، از یک طرف نظریه اهل حل و عقد را نظریه مفسرین جدید میداند و ازطرف دیگر اختلافات بعد از رحلت حضرت رسول را نتیجه مجالس اهل حل وعقد مینمایاند.
۶. ایشان میفرمایند به دلیل عدم حاکمیت امام معصوم منصوب خدا بود که نظام الهى و عادلانه اسلام به نظامى امپراطورى و دیکتاتورى مبدل شد، بدون این که قصد داشته باشم کوچکترین جسارتی به شأن والای علی داشته باشم در دوران کدام خلیفه جنگهای داخلی بوجود آمد و برای اولین بار دو حکومت به نام اسلام تشکیل شد آیا نتیجه آن در نهایت به سود امت شد یا به ضرر آن.
۷. واقعیت این است که فاکتور حاکم چه عادل وچه ظالم در مقابل فرهنگ عمومی و مراجع و منابع فرهنگ ساز فاکتور کم اهمیت تری برای سعادت ویا رذالت یک جامعه است.
تفسیر علامه:
پس اگر مراد از کلمه "اولى الامر"، اهل حل و عقد باشد هیچ چارهاى جز این نداریم که بگوییم: اولى الامر نیز مانند سایر مردم جایز الخطایند چیزى که هست از آن جایى که برجستگان جامعه و گروهى فاضل و آگاه به امور و مدرب و مجربند، خطایشان خیلى کمتر از مردم عامى است، و اگر قرآن کریم مردم را امر کرده که از این دسته اطاعت کنید، با اینکه خطا هم دارند از باب مسامحه و صرفنظر کردن از موارد خطا بوده، چون مصلحت مهمترى که همان حفظ وحدت مسلمین است در نظر بوده است.
حال اگر حکمى بکنند که مغایر با حکم کتاب و سنت، و مطابق با مصلحتى باشد، که خود آنان آن را براى امت صلاح تشخیص دادند، مثلا حکمى از احکام دین را به غیر آن چه قبلا تفسیر مىشد تفسیر کنند، و یا حکمى را مطابق صلاح زمان خود یا صلاح طبع امت و یا وضع حاضر دنیا تغییر دهند، باید امت اسلام آن حکم را پیروى کنند، و باید دین هم، همان حکم را بپسندد، چون دین چیزى جز سعادت مجتمع و ترقى اجتماع او را نمىخواهد، هم چنان که از سیره حکومتهاى اسلامى در صدر اسلام و حکومتهاى بعد نیز همین معنا به چشم مىخورد.
... بر طبق سیرهاى از سیرهها و سنتى از سنن آن جناب حکم نکردند، مگر آن که وقتى از ایشان سؤال مىشد که چرا حکم رسول خدا (ص) را اجرا نمىکنید؟ و چرا سیره و سنت آن حضرت را بکار نمىزنید در پاسخ این علت را آوردند که حکم سابق مزاحم بود با حقى از حقوق امت، و این که صلاح حال امت را در این تشخیص دادیم که حکم جدید را جارى کنیم، تا حال امت را به صلاح آورد، و یا گفتند سنت و روش جدید با آمال و آرزوهایى که امت در سعادت زندگى خود داشت موافقتر بود. بعضى از دانشمندان به این مطلب کفرآمیز تصریح کردهاند - (و چنان نیست که ما از لازمه کلمات آنان بفهمیم) خلیفه حق دارد به خاطر حفظ صلاح امت بر خلاف صریح دین عمل کند.
این اعتقاد اعتقادى است که اثرى ریشهاى در تمامى اصول و فروع دین که تا کنون به دست ما رسیده مىگذارد، و معارف دین را چه اعتقادیش و چه اخلاقیش، و چه عملیش را به کلى به باد مىدهد
نقد:
۱. با توجه به مقدمه مذکور در ابتدای مقاله لب مطلب همین است که علامه ذکرمی کند اما آیا باوربه آن کفرآمیز است و "اثرریشهاى در تمامى اصول و فروع دین که تا کنون به دست ما رسیده مىگذارد، و معارف دین را چه اعتقادیش و چه اخلاقیش، و چه عملیش [احکامش] را به کلى به باد مىدهد"؟
۲. چنین نیست. نه اعتقادات نه اخلاق ونه احکام عبادی متاثرازعقیده فوق نیست، بلکه احکام اجتماعی و حکومتی را تحت تاثیر قرارمی دهد.
۳. چنانچه احکام اجتماعی و حکومتی پیامبردرکتاب و سنت تحت تاثیرعرف پذیرفته زمان خود بود که در دوران قبل از اسلام جاری بوده است، مثل احکام دیه، قصاص، ماههای حرام، گاه شماری، حج، مالکیت، ارث و.. .اما قسمتهای ناعادلانه آن حذف ویا اصلاح شده است.
تفسیر علامه:
اما اشکالاتى که به قول پیروان ائمه اهل بیت کردهاند چند اشکال است.
اول این که اولى الامر بودن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) احتیاج به معرفى صریح از ناحیه خداى تعالى و پیامبر گرامى او دارد... جواب این اشکال این است که هم در کتاب آمده، و هم در سنت، اما کتاب آیه ولایت و آیه تطهیر و آیاتى دیگر که به زودى در بارهاش بحث خواهیم کرد ان شاء اللَّه تعالى.
اما سنت حدیث سفینه (صفت اهل بیت من نظیر کشتى نوح است، که هر کس سوار آن شد نجات یافت، و هر کس از سوار شدنش تخلف ورزید غرق گردید)، و حدیث ثقلین (من براى بعد از خودم دو چیز بس سنگین در بین شما مىگذارم، کتاب خدا و عترتم را، که اهل بیت منند، در صورتى که بعد از من به آن دو تمسک بجویید هرگز گمراه نخواهید شد)
نقد:
۱. آیا اگر آیه ای یا حدیثی درباره مقام معنوی یکی از صحابی ذکر شود دلیل بر این میشود که بقیه صحابی و مومنین به رسول بدون چون و چرا از او اطاعت کنند؟ ویا باید شرط اطاعتشان کتاب و سنت باشد.
۲. در قرآن و سنت نبوی درباره صحابی بزرگ پیامبر مطالبی آمده است چه شیعه به دلیل تعصب بپذیرد چه نپذیرد، در اینجا قصد ذکر مناقب کسی نیست و ما را از موضوع بحث دور میکند.
۳. فضیلت کسی را ذکر کردن و فضیلت دیگری را یا انکار کردن و یا به رذیلت تعبیرکردن مشکلی را از جامعه اسلامی نه تنها حل نمیکند بلکه سبب ایجاد دشمنی واختلاف کرده وازناحیه هرکس باشد خواسته یا ناخواسته ضربه به کیان اسلام زدن است.
تفسیر علامه:
اشکال دوم این است که اطاعت اولى الامر کردن منوط بر این است که مردم آنان را بشناسند چون اگر نشناسند تکلیف مردم به اطاعت از آنان تکلیف به ما لا یطاق است، وقتى مشروط به این شرط شد، آیه شریفه آن شرط را دفع مىکند، چون آیه مطلق است.
جواب از این اشکال این است که عین این اشکال به خود وى بر مىگردد، براى این که اطاعت همانطور که او گفته مشروط به معرفت است، آن هم به طور مطلق، تنها فرقى که بین گفتار او با گفتار ما هست، این است که او میگوید: اولى الامر و اهل حل و عقد را خود ما مىشناسیم و مصداقش را تشخیص مىدهیم، و هیچ احتیاج به معرفى و بیان خدا و رسول او نداریم و راست هم مىگوید، زیرا اولى الامر گناهکار چه احتیاج به معرفى خدا و رسولش دارد، ولى ما مىگوییم شناختن اولى الامر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا احتیاج به معرفى خدا و رسول او دارد، پس هم قول ما و هم قول صاحب اشکال مخالف با آیه است، زیرا آیه مطلق است در آن شرطى نیامده، و ما هر دو آن را مشروط کردیم، پس دیگر جا ندارد که مساله شرط را او بر ما اشکال کند.
علاوه بر این که معرفت به غرضى که شرط شمرده شود، از قبیل سایر شروط نیست، چون معرفت مربوط به تحقق بلوغ تکلیف است نه مربوط به خود تکلیف و یا مکلف به آن، سادهتر بگویم تا تکلیف به مکلف نرسد، و به آن و به موضوع و متعلق آن معرفت پیدا نکند، تکلیف منجز نمىشود (هر چند که خود تکلیف و مکلف به آن هیچ شرطى نداشته باشد)، و اگر معرفت مثل سایر شرایط قید تکلیف یا مکلف به آن بود، و نظیر استطاعت در حج که قید مکلف است و وجود آب براى وضو که قید تکلیف است مىبود، دیگر واجبات به دو قسم مطلق و مشروط تقسیم نمىشد، و اصلا تکلیف مطلقى وجود نمىداشت، چون تکلیف هر قدر هم که بى قید و شرط باشد بالآخره مشروط به شرایط عامه یعنى علم و قدرت و امثال آن هست، پس باید بگوییم تمامى تکالیف مقیدند در حالى که چنین نیست.
نقد:
۱. اشکال مطرح شده نمیگوید اولی الامر قابل شناسایی نبوده و نیستند بلکه عقیده شیعه را مبنی بر انتصاب الهی اولی الامر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا مورد ادعا را نقد میکند و میگوید، اگر انتصاب الهی بوده است باید صریحأ به مومنین معرفی میشد.
۲. مگر میشود کسانی منصوب الهی باشند و بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطا باشند ولی معرفی نشوند و به معرفت مردم واگذار شود.
۳. مگر مردم علم غیب دارند که بدانند چه کسی تا آخرعمر بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطاست، مردم ظاهر افراد را میبینند حتی باطن افراد را نمیدانند چه برسد سلامت ظاهر و باطن تا آخر عمر افراد را بدانند، بدیهی است این تکلیف مالایطاق است.
تفسیر علامه:
اشکال سومى که به پیروان ائمه اهل بیت (علیهم السلام) کردهاند این است که ما در این عصرى که زندگى مىکنیم دسترسى به امام معصوم و دریافت علم دین از او نداریم، و همین خود دلیل است بر این که آن کسى که خدا اطاعتش را بر امت واجب کرده امام معصوم نیست، چون امت به چنین امامى دسترسى ندارد.
جواب این اشکال این است که اگر امروز امت اسلام دسترسى به امام معصوم ندارد تقصیر خود او است زیرا این امت اسلام بود که به سوء اختیارش و با اعمال زشتى که کرد، و امروز هم دارد مىکند، خود را از امام معصوم بىبهره کرد، و این محرومیتش مستند به خدا و رسول نیست، پس تکلیف پیروى و اطاعت از معصوم برداشته نشده، و این رفتار، امت اسلام و سپس این گفتارمان مثل این مىماند که امتى پیامبر خود را به دست خود بکشد، آن گاه به درگاه خدا عذر بخواهد، که به دستور تو و پیامبرت عمل نکردم براى این بود که نمىتوانستم پیغمبرت را اطاعت کنم چون در بین ما نبود.
علاوه بر این که عین این اشکال به خود او بر مىگردد، با این بیان که مىگوییم: ما امروز نمىتوانیم امت واحدهاى در تحت لواى اسلام تشکیل دهیم، تا آن چه اهل حل و عقد تصمیم مىگیرند در بین خود اجرا کنیم.
نقد:
۱. مفسر المیزان میگوید: "اگر امروز امت اسلام دسترسى به امام معصوم ندارد تقصیر خود او است زیرا این امت اسلام بود که به سوء اختیارش و با اعمال زشتى که کرد، و امروز هم دارد مىکند، خود را از امام معصوم بىبهره کرد" اگرعدم بهره مندی از امامان شیعه باعث محرومیت امت از امام خود میشود، امت اسلام از ابتدا (وفات پیامبر) با سوء اختیارش و با اعمال زشتش خود را از این امام بی بهره ساخت، چرا تا سال دویست و شصت (وفات امام عسکری) امام بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطای منصوب الهی در جامعه حضور داشت و بعد این حضور تبدیل به غیبت شد.
۲. به تعبیر دیگر امت اسلام حتی یک روز هم از سوء اختیارش و اعمال زشتش دست بر نداشت و اگر امام علی نیز که چهار سال حکومت کرد هیچگاه امت اسلام به او به دیده امام بى گناه و معصوم ازهر معصیت و خطای منصوب الهی نگاه نکرد.
۳. امت اسلام به کنار، چرا امت شیعه که دویست وپنجاه سال از امام بى گناه و معصوم از هر معصیت و خطای منصوب الهی برخوردار بود، هزارو دویست سال است که محروم است و معلوم نیست تا کی همچنان در محرومیت بماند؟
۴. این اشکال به نظریه اهل حل وعقد وارد نیست زیرا از نظر معتقدان به اهل حل وعقد اگر حکومت واحد اسلامی تشکیل شود یک مجلس حل وعقد وجود خواهد داشت والا به تعداد حکومتهای اسلامی مجالس حل وعقد وجود خواهد داشت ودر صورت توافق بین المجالس حل وعقد برای تصمیمات بزرگ برای امت اسلامی نیز میتواند تشکیل شود.
تفسیر علامه:
اشکال چهارمشان این است که خداى تعالى در همین آیه مورد بحث مىفرماید:" فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ..."، و اگر مراد از اولى الامر امام معصوم بود، باید مىفرمود:" فان تنازعتم فى شىء فردوه ... الى الامام".
جواب این اشکال این است که در بیان سابق گذشت که گفتیم منظور همان رد بر امام است، به آن تقریبى که گذشت.
نقد:
چنانچه مذکور افتاد، محل رسیدگی به نزاع مومنین در دادگاه و نزد قاضی است نه رجوع به خدا و رسول. این که آیه در یک مساله اجتماعی ارجاع به خدا و رسول میکند، نشان میدهد که اختلاف بین آنان و یکی از صاحبان امر است، چنانچه در شان نزول آمده است.
تفسیر علامه:
اشکال پنجم این است، آنها که قائل به امام معصومند، مىگویند: فایده امام معصوم و پیروى از او این است که در زیر سایه او از ظلمت تفرقه و نزاع و دشمنى و خلاف نجات یافته به وحدت کلمه و اتفاق و برادرى برسند، در حالى که آیه شریفه فرض به پا شدن تنازع را در بود اولى الامر کرده، و فرموده اگر نزاعى بین شما رخ داد به اولى الامر مراجعه کنید، پس اولى الامر معصوم هم نمىتواند وحدت کلمه بیاورد، پس بنا بر این امامیه که مىگویند اولى الامرباید معصوم باشد چه فایده زایدى در وجود امام معصوم مىبینند؟
جواب این اشکال با آن چه گذشت روشن شده، براى این که تنازعى که در آیه شریفه آمده تنازع مؤمنین در احکام کتاب و سنت است، نه در احکام ولایت، که امام آن را در حوادثى که پیش مىآید به عنوان ولى مسلمین صادر میکند؛ و ما در سابق گفتیم که غیر از خدا و رسول او کسى اختیار تشریع حکم ندارد، حال اگر دو طایفهاى هم نزاع دارند توانستند حکم کتاب و سنت را بفهمند باید آن را از کتاب و سنت استنباط و استخراج کنند، و اگر نتوانستند از امام معصوم که در فهم حکم خدا از کتاب و سنت عصمت دارد بپرسند، نظیر سیرهاى که معاصرین رسول خدا (ص) داشتند: آنان هر چه را خودشان از کتاب و از کلمات رسول خدا (ص) مىفهمیدند به همان عمل مىکردند، و هر جا نمىفهمیدند از رسول خدا (ص) مىپرسیدند.
نقد:
۱. آنچه در آیه شریفه آمده تنازع مؤمنین با اولی الامر است در اطاعت از او وقتی فرامینش را خلاف احکام کتاب و سنت بدانند، نه در احکام ولایت.
۲. در احکام ولایت (حکومت) که بحثی نیست او ولی امر است، مشکل زمانی به وجود میآید که ولی امر فرمانی خلاف قرآن و سنت نبوی صادر نماید.
تفسیر علامه:
مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنین در بین خودشان است، نه تنازعى که فرضا بین آنها و اولى الامر اتفاق بیفتد، و یا بین خود اولى الامر رخ دهد، چون فرض اولى یعنى تنازع مؤمنین با اولى الامر با مضمون آیه سازگار نیست که اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب کرده، و همچنین فرض دوم با آیه نمىسازد، چون معنا ندارد خداى تعالى اطاعت کسانى را بر امت واجب کند که بین خودشان تنازع رخ دهد، زیرا اگر اولى الامر در بین خود تنازع کنند قطعا یکى بر حق و دیگرى بر باطل خواهد بود، و خداى تعالى چگونه اطاعت کسى را واجب مىکند که خود بر باطل است، علاوه بر این که اگر منظور تنازع اولى الامر در بین خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنین کرد، و فرمود: (پس اگر در چیزى تنازع کردید آن را به خدا و رسول برگردانید ...).
نقد:
۱. مفسر المیزان میگوید: "تنازع مؤمنین با اولى الامر با مضمون آیه سازگار نیست که اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب کرده" چنین نیست و کاملأ سازگار است این که اطاعت از اولی الامر بدون قید و شرط است سخنی نادرست است زیرا نزاع میان مومنین و ولی امر به خدا و رسول(کتاب و سنت) ارجاع داده شده است.
۲. و مینویسد: "تنازع میان اولی الامر با آیه نمىسازد چون معنا ندارد خداى تعالى اطاعت کسانى را بر امت واجب کند که بین خودشان تنازع رخ دهد. .. اگر منظور تنازع اولى الامر در بین خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنین کرد." نزاع میان اولی الامر نیز با آیه سازگار است زیرا آنان نیز خود از مومنین هستند.
نتیجه
چنانچه ملاحظه شد علامه به هر ریسمانی چنگ زده است تا ثابت کند ولی امر باید معصوم و منصوب از طرف خدا باشد.
ادامه دارد
بخشهای پیشین
اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۱)
اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۲)
شلیکهای مرگبار
محسن کاکارش - در هفته گذشته، طی درگیری میان نیروهای امنیتی و گروهی از عربتباران معترض در اهواز و چند شهر دیگر ایران، چهارنفر کشته و دهها تن زخمی و بازداشت شدند. چند شهروند کرد نیز در جزیره کیش و مناطق مرزی کردستان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی کشته و زخمی شدند. در آذربایجان نیز شماری ازبازداشت شدگان روز ۱۳ فروردین ماه به زندان مرکزی تبریز منتقل شدند و بازداشت فعالان مدنی آذربایجانی همچنان ادامه دارد.
خوزستان
در پی فراخوان برخی گروههای سیاسی و مدنی در شبکههای اجتماعی، هفته گذشته چند حرکت اعتراضی در شهرهایی چون اهواز و حمیدیه صورت گرفت.
اعتراضهای شهروندان عربتبار همزمان با ششمین سالگرد اعتراض به «تغییر بافت جمعیت» در ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ است. در این روز دهها تن کشته و بازداشت شدند.
بنا بر گزارشهای منتشرشده چهار نفر به نامهای عبدالرحمان قاسم البدوی، علی نیسی، باسم عبیات و محمد معرفی در این اعتراضها کشته و دهها تن دیگر زخمی شدند.
یوسف عزیزی بنیطرف، نویسنده و فعال عرب در گفتوگو با زمانه بازداشت ۱۵۰ شهروند عرب را تایید کرد. همچنین گفته میشود بازداشتشدگان به مکان نامعلومی منتقل شدهاند.
آذربایجان
در هفته گذشته چهارتن از بازداشتشدگان روز ۱۳ فروردینماه به زندان تبریز منتقل شدند. به گزارش منابع خبری آذربایجان، جلیل علمدار میلانی، حجت مختارزاده، حبیب پورولی و دو نفر دیگر که هنوز اسامی آنان مشخص نشده است، از اداره اطلاعات تبریز به زندان مرکزی تبریز منتقل شدهاند.
این در حالی است که هنوز هیچ اطلاعی از شماری از بازداشتشدگان در دست نیست. بر اساس گزارشهای منتشر شده، مهندس احد باقری، فعال آذربایجانی در روز ۱۳ فروردین ماه مورد ضرب و شتم نیروهای انتظامی واقع شد و تاکنون هیچ اطلاعی از وضعیت و محل نگهداری وی در دست نیست.
در هفته گذشته سیما دیدار، روزنامهنگار و فعال مدنی آذربایجانی نیز از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.
گفته میشود این فعال مدنی پیشتر به اتهام تبلیغ علیه جمهوری اسلامی به شش ماه حبس محکوم شده بود و اینک برای سپری کردن دوره محکومیتش بازداشت شده است.
در هفته گذشته منابع خبری آذربایجان از بازداشت بابک حسینی مقدم، یکی از فعالان مدنی آذربایجان در روز ۱۲ فروردین ماه خبردادند. او هم اکنون در زندان تبریز به سر میبرد.
کردستان
در روزهای گذشته سه نفر از شهروندان در مناطق مرزی کردستان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی زخمی شدند.
به گزارش هرانا، هوشنگ ایوری، یکی از شهروندان کرد روز ۲۲ فروردین ماه، در جاده روستای سنجی- سلماس در حین حرکت با خودرو شخصی، مورد تیراندازی نیروهای انتظامی واقع شد.
بر اساس این گزارش پس از این که چند تن از کسانی که در محل حادثه حضور داشتند، آقای ایوری را به بیمارستان منتقل کردند، مسئولان نظامی علت تیراندازی را وجود افراد مسلح در خودروی او عنوان کردهاند.
دو تن از کولبران و افراد کاسب نیز بر اثر تیراندازی نیروهای اننظامی در منطقه مرزی بیلوکه سردشت زخمی شدهاند. همچنین یکی از شهروندان کرد در جزیزه کیش توسط نیروهای انتظامی کشته شد.
مرکز اطلاعرسانی سقز در این زمینه نوشت، هوشنگ شیخی در جزیره کیش بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی جان خود را از دست داد.
تاکنون علت تیراندازی به سوی این شهروند مشخص نشده است.
از سوی دیگر دوتن از شهروندان کرد که روز ۱۷ اسفندماه توسط نیروهای امنیتی در شهر بوکان بازداشت شده بودند، به زندان این شهر منتقل شدند.
گزارشهای منتشر شده حاکی است این دو شهروند طی یک ماه گذشته، تحت شکنجه نیروهای اداره اطلاعات بودهاند.
در این روزها علی افشاری، یکی دیگر از شهروندان کرد نیز به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد.
آژانس خبری موکریان گزارش داد، این شهروند مهابادی که در آذرماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به علت زخمی شدن در هنگام بازداشت، مدتی را در بیمارستان بستری شده بود به تازگی به بند عمومی زندان ارومیه منتقل شده است.
گفته میشود آقای افشاری به اتهام همکاری با احزاب کرد دستگیر شده و طی این مدت ممنوعالملاقات بوده است.
تقوی و مهار قدرت
مروری بر تجربه انقلاب ۱۳۵۷
میثم بادامچی
در قسمتی از نامهای که ابوالحسن بنیصدر خطاب به همسرش حدود یک ماه پس از عزلش توسط آقای خمینی (یا کودتا علیه او به روایت خودش) نوشته آمده است: «همسر خوشاندیش. میدانم وقتی این سطور را میخوانی سرزنش را آغاز میکنی و میگوئی ازهمان دیدار اول با خمینی که بازگشتم بتو نگفتم از این قیافه معنویتی مشهود نیست؟ نگفتم هرچه هست خشونت هست. [...] اما گوش نکردی تا آمد آنچه بر سر تو و همه مردم آمد! وقتی به شرح اشتباهات خود رسیدم، به این امر که ما خود درباره آقای خمینی سانسور میکردیم بازمیگردم. در اینجا تصدیق میکنم راست میگوئی، تو این حرفها را زدی و هربار که او قولی را زیر پا میگذاشت میگفتی نگفتم این آدم اهل ریاست و فریب میدهد؟ راست است که در پاسخ تو و دیگرانی که جانب تو را میگرفتند، میکوشیدم تا مجنونوار لکهها را از قیافه او پاک کنم، اما در درونم طوفان بود و به کسی میماندم که اوراق حیات او را پیشارویش ورق به ورق به باد میدهند. این درد، بزرگ و بزرگتر میشد. آن وقت بزرگتر میشد که میدیدم او [آقای خمینی] درد مرا نمیفهمد. پنداری جز قدرتطلبی واقعیت دیگری وجود ندارد و او در اختلاف با گروه قدرتطلب تنها از میزان قدرتی که در دست "روحانیت" باید باشد، نظر میکرد.» (بنیصدر، خیانت به امید، سال ۱۳۶۱، ص. ۹)
در این فراز به تلویح به سانسور سخنان آقای خمینی در پاریس توسط اطرافیان او بر این اساس که خمینی مردی معنوی است و خطا نمیکند، اشاره میکند. در واقع یکی از عللی که انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران به انحراف رفت را میتوان تصور عوامانه و سادهاندیشانه انقلابیون آن زمان در مورد مفهوم قدرت و عدم مطالعه این مفهوم در چهارچوب نظریههای سیاست و روانشناسی مدرن دانست. بر مبنای همین رویکرد، سخنان آقای خمینی در دورانی که ایشان در پاریس بودند به مثبتترین وجه تفسیر میشد و کوشش میشد هیچ لکه کدری از ایشان در برابر چشم خبرنگاران جهانی شکل نگیرد، مبادا که وقوع انقلاب دچار خلل شود.
شاید بتوان گفت این سانسور ریشه در تصور نادرست روشنفکران آن زمان از مفهوم «قدرت» دارد. روحانیت در ایران شیعی قبل از انقلاب تا حد زیادی وارث جایگاهی بود که در تاریخ صوفیان برای مشایخشان تراشیده بودند. در فضای عرفانزده ایران، روحانیان چون صوفیان دورههای قبلتر، منبع فیض و برکت برای مردم شمرده میشدند. روشنفکران مذهبی هم با وجود آنکه در غرب درس خوانده بودند و با علوم انسانی مدرن کمابیش آشنایی داشتند، از این تصور اعوجاجدار مصون نبودند. روشنفکران، همانگونه که امروز طرفداران نظریه ولایت فقیه معتقدند، فکر میکردند چون مراجع با تقوی و معنوی هستند، هول دادنشان به سیاست به رهایی از استبداد خواهد انجامید. در کتاب درس تجربه مولف (بنیصدر) در مورد دو سفرش به نجف برای دیدار با آقای خمینی پیش از انقلاب مینویسد: «با همین دوربین مثل دورین شما یک فیلمی هم تهیه کردم از محلی که او [آقای خمینی] درس میداد و از اطاق کارش. [...] آن وقتها هم حالت عاشق را داشتیم دیگر. آدم عیب را که نمیدید و هرچه میدید، حسن میدید. هر عیبی را که میدید به پای حسن مینوشت. من رفتم به مسجدی که درس میداد، زیلوئی [ساده برای نشستن] انداخته بود. خوب من این را به پای درویشی [آقای خمینی] میگذاشتم. [...] در سفر اول آقای محمدباقر صدر را هم دیدم و آقای خوئی را در سفر دوم دیدم. [..] آقای [آیتالله] شاهرودی را دیدم داشت چپق میکشید و میگفت اگر امام زمان را دیدم، از او میخواهم بپرسم این چپقی که میکشم حلال است یا نیست؟
آن وقت که این وضع را دیدم گفتم دینمان را ملاحظه کن و مرجعش را نگاه کن. بین تمام مسائل دنیا تو وقتی امام زمان را دیدی میخواهی فقط راجع به چپق پرسی؟ مسئله دیگری نیست؟! آن وقت این جور میگفتم. [...] حال یک برداشت دیگری دارم و مقایسه میکنم با این آقایانی که حاکمند، میگویم او یک آدم عارفی بود و میخواست بگوید که این قدر مشکل است اظهار نظر کردن که حتی درباره کشیدن چپق نیز آسان نمیتوان نظر داد. او در کشیدن چپق تردید داشت که آیا جایز است یا جایز نیست. حالا این آقایان چه راحت آدم میکشند به نام دین و این چنین سر میبرند و آن را جایز میشمارند!» (درس تجربه، صص ۵۷-۵۶)
روشنفکران سالهای نزدیک به انقلاب، مخصوصاً آنها که گرایش چپ داشتند دید منفیای نسبت به روحانیونی که در اصطلاح امروز «روحانیون سنتی» (در برابر روحانیون سیاسی) خوانده میشوند داشتند. ادامه سخنان بنیصدر در مورد نحوه مواجهاش با آیتالله خمینی و دعوت از او برای ارائه وارد شدن به سیاست خواندنی است: «یک نامهای قبلاً دعائی [حجهالاسلام دعائی، مدیر روزنامه اطلاعات در زمان فعلی] برای من فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود که آقا [خمینی] برای مسائل جدید هم راه حل پیدا کرده، مثل بیمه و غیره. من هم جواب نوشتم اگر شما میخواهید خودتان را تطبیق بدهید با سرمایهداری غرب، باید دنبال این اسب سرکش بدوید. شما باید اسلام را به مثابه یک نظام پیشنهاد کنید که در آن برای اینجور مسائل راه حل وجود دارد. او بعد به من جواب داد که نامهام را برد و حاجآقا خواند (آن وقت لقب امام در کار نبود و میگفتند حاج آقا) و خیلی پسند کرد.» (ص. ۵۶)
نتیجه این قبیل توصیهها به آقای خمینی، نظریه ولایت فقیه شد. البته در نظر آقای خمینی در آن زمان ولایت فقیه به معنای «ولایت فقیه» بود و هنوز معنایی که آقای خمینی در اواخر عمرش از ولایت فقیه توسعه داد، به معنای حکومتی که میتواند در مواقع مصلحت نماز و روزه و سایر احکام شرعی را هم تعطیل کند، هنوز مطرح نشده نبود: «در سفر دوم من به نجف کتاب ولایت فقیه آمده بود بیرون و توزیع هم شده بود. من و حبیبی در پاریس آن را خواندیم و گفتیم: این دیگه چیه؟ ما گفتیم نظام، این دیگر چیه؟ با یکی تو تا روایت تو [شما] میگوئی ولایت داری بر مردم. البته در آنجا صحبت از ولایت فقیه نبود، ولایت فقیه مساوی است با ولایت فقه یعنی قانون، این جوری بود و آن طور که بعداً مدعی شد نبود. با این حال چپیها آن را دستشان میگرفتند و میگفتند: مانیفست اسلام و دست میانداختند. [...] در سفر دوم که به نجف رفتم [..] گفتم آقا شما یک شهر [نجف] را نمیتوانید اداره بکنید. توی همین کوچههای نجف از زیادت کثافت و مدفوع، نمیشود راه رفت. شما این کتاب را نوشتید که رژیم شاه تا قیامت بماند توی ایران؟! کی میآید کشور را از دست او بگیرد و به دست این آقایان بسپارد؟ یک مدرسه تمیز الان در نجف پیدا نمیشود با این حقوق و موقوفات و پولی که میآید نجف. او گفت: من این را نوشتم تا فتح باب بشود که امثال شما و مطهری بنشینید و یک مبنا و پایهای [نظریهای] را بریزید برای این کار [حکومت]» (ص. ۵۷)
تمیز کردن خیابان و اداره شهر کار شهرداری است و شهرداری بخشی از حکومت است. انقلابیون آن زمان بد میدانستهاند که یک روحانی در مورد روش مملکتداری چیزی نداند و نخواهد در اداره سیاسی جامعه و امور حکومتی مداخله کند. اگرچه دشوار است بتوان نظریه ولایت فقیه را حاصل فراخوان روشنفکران روحانیان را به حکومت دانست، ولی به هر تقدیر فضای آن زمان و بد دانستن روحانیای که سنتی و اهل مبارزه نیست را میتوان در شکلگیری نظریه ولایت فقیه موثر دانست.
بنیصدر تغییر گفتمان آیتالله خمینی از ولایت فقیه به جمهوری مانند فرانسه را در پاریس اینگونه توجیه میکند: «بعد که [آیتالله خمینی] آمد به پاریس [در ۱۵ مهرماه سال ۱۳۵۷] [..] گفتم:» شما یا در جا میمانید و به عنوان پناهنده سیاسی میپیوندید به بقیه پناهندگان و یا اگر میخواهید برگردید به ایران، باید تکلیف این ولایت فقیه را معین کنید. این بود که ولایت فقیه [..] در پاریس شد ولایت جمهور مردم.»(صص. ۵۸-۵۷) و با اشاره به سانسور سخنان آیتالله خمینی و نقل سخنانی از ایشان که مورد پسند رسانههای غربی باشد مینویسد: «ایشان قبل از اینکه بیاید به پاریس، یک هیاتی از خبرنگاران مربوط به کانال سه تلویزیون فرانسه برای تهیه برنامهای عازم عراق بودند. آنها گفتند که میخواهند به نجف هم بروند و بلکه با آقای خمینی هم یک مصاحبهای بکنند. آقای خمینی هم حاضر نمیشد با هیچ کس مصاحبه بکند. [..] من یک نامهای نوشتم گفتم "آقا این فرصتها را به به شما میدهند مغتنم نمیشمارید." به من جواب داد که: "من زبان خارجی بلد نیستم و اینها ممکنه یک چیزهائی از قول من بنویسند که اثرات منفی داشته و جبران ناپذیر بشود." [..] [ما به خبرنگاران] گفتیم شما سئوالات خود را بدهید و برای اینکه ایشان حاضر شود ما این سئوالات را قبلاً برای او میفرستیم و اگر مناسب دانست و موافقت کرد، مصاحبه خواهد کرد. ما آن سئوالات را گرفتیم و جوابها را هم خودمان در پاریس تهیه کردیم که یکی از سئوالات این است که حکومتی که مورد توجه شماست [مطلوب شماست] چیست؟ ما هم در جواب از قول آقای خمینی نوشتیم که حکومت ملی میخواهیم، به معنای اینکه حکومتی باشد بر پایه آزادی و استقلال. بدین ترتیب وقتی ان هیات خبرنگاران رفتند به نجف، او چون حالا سئوالات و جوابها دستش بود، پذیرفت که مصاحبه کند.»(ص. ۵۸)
البته بنیصدر میگوید آقای خمینی به عهدی که با مردم در پاریس بست وفا نکرد: » مجتهد میتواند فتوا را تغییر بدهد از جهت دینی. میتواند امروز یک نظری داشته باشد و بعد فردا ببینید غلط است، آن را تغییر بدهد. [...] میتواند فتوا را عوض کند. اما تعهد یک چیز دیگر است. به تعهد باید وفا کرد. این نص صریح قرآن است "اوفو بعهدکم". وقتی عهد در کار آمد، شما باید وفا کنید ولو به ضرر شما باشد و این آقا این چیزهائی که در پاریس گفت فتوا نیستند، اینها تعهدات هستند. چون در مقابل یک ملتی و در برابر دنیائی ایشان پذیرفته این جور و این چنین خواهد شد، مثلا پذیرفته که ولایت با جمهور مردم است، این پذیرفتن یک تعهد است، باید به این تعهد عمل کرد. او نقض تعهد کرده. «(ص. ۵۸)
به این ترتیب با اینکه در پاریس بحث ولایت فقیه مطرح نبوده در بازگشت به ایران، آقای خمینی ولایت فقیه را وارد قانون اساسی میکند. وقتی در تهران از آقای خمینی پرسیده میشود چرا در پاریس گفتید روحانیون قرار نیست در حکومت شرکت کنند و در تهران نظرتان عوض شد، «آقای خمینی گفت این را برای بستن دهان بعضی آخوندها بود که نوشتم.»(ص. ۶۰)
بر اساسهمان تصور سنتی از رابطه معنویت و مهار قدرت حتی گروههای سکولارتر و لیبرالترها ایدهشان این بوده که روحانیت در حکومت مشارکت فعال داشته باشد: «یک همکاری بود که ما کوشش میکردیم تا آن تجربههای انقلاب مشروطیت و نهضت [ملی] نفت تصحیح شود و نه اینکه یک قدرتی [حکومتی] که ایجاد شد، اول لگد بزند به روحانیت. نه، بلکه اینان هم شرکت داشته باشند، یعنی آشتی تاریخی بشود بین دولت و روحانیت. میدانید که از دوران جمشید [ایران باستان] نزاع و جنگ است [میان نهاد روحانیت و دولت]. [تحلیل ما این بود که] یکی از عواملی که ایران این وضعیت را پیدا کرده و هیچ وقت سامان پیدا نکرده، همین تضاد بین دو بنیاد دینی و سیاسی است و گفتیم این را حل کنیم نه اینکه آن [روحانیت] بیاید و بر این مسلط بشود. «(ص. ۶۱)
نتیجه
بسیاری از انقلابیون سال ۱۳۵۷ تصوری کاملا سنتی از مفهوم قدرت و مهار آن داشتند که مبتنی بر سنت چندین قرن مذهب شیعه و نیز تصوف در اعتماد به مراجع و شیوخ به عنوان نواب امام عصر و جانشینان پیامبر در برابر حکومتهای سکولار پادشاهان بوده است. بر این اساس شیعیان هیچگاه پیش از نظریه ولایت فقیه و شاید صفویه سلطان را سمبل واقعی دینی خویش ندانستهاند. در برابر سنت اکثر ایرانیان تا پیش از انقلاب در عمل معصوم از خطا و دروغ پنداشتن روحانیان و مراجع تقلید بوده است. نتیجه این اعتماد حکومت فقها در عصر جمهوری اسلامی شد. این مقاله را با عبارت دیگری از خاطرات بنیصدر که در این مقاله بدان فراوان رجوع کردیم پایان میبرم: » فکر میکردیم مرجع دروغ نمیگوید و میداند که دین یعنی تعهد و این عهد غیر از عهد آزادی نیست. او عهد نمیشکند به خصوص اینکه سودش در وفای به عهد است. حاصلش ملت آزاد و پیشرو است و اینکه بگویند او بانی یک ایران جدید است. چه ضرری برای او [آقای خمینی] داشت؟ پس با اطمینان خاطر از اینکه او مرجع است و عهد نمیشکند، هیچ تدارک دیگری را لازم ندیدیم. [..] باورداشتیم که مرجع تقلید خالی از هوا[ی نفس] است و کشش به قدرت ندارد. «(درس تجربه، ص. ۶۷)
گویا لازم میبود مردم ایران بهای گران حکومت فقها را بدهند تا روشنفکران ایران امروز عمیقا بفهمند بازار پر آشوب سیاست را نمیتوان بر اساس مفاهیمی از قبیل «هوا و هوس» و «تقوی» توضیح داد و مهار قدرت نه با تکیه بر فضیلت مبهمی و فردیای به نام تقوا که تنها با تکیه بر نهادهای نظارتی مدرن برخاسته از رای مردم میسر است. کاش سپاهیان و بسیجیها و سایر طرفداران نظریه ولایت فقیه هم به اینکه حکومت را نمیتوان بر مفاهیمی چون تقوا بنا کرد، پی میبردند.
وزارت اطلاعات: يک تيم از جندالله منهدم شد
به گزارش خبرگزاری مهر، اداره اطلاعات سيستان و بلوچستان در اطلاعيهای گفته است که در اين اقدام پنج نفر از اعضای اين گروه دستگير شدهاند.
اين اطلاعيه میافزايد چهار جليقه انفجاری و مقاديری مهمات از بازداشتشدگان به دست آمده است.
اداره اطلاعات سيستان و بلوچستان همچنين گفته است که اعضای اين گروه قصد داشتند با اجرای عمليات تروريستی منطقه را ناامن جلوه دهند.
جندالله یا «جنبش مقاومت مردمی ایران»، گروه شبهنظامی سنی مذهب بلوچ میباشد که با جمهوری اسلامی ایران به مبارزه مسلحانه میپردازد و در طول سالهای گذشته در این استان چندین عملیات بمبگذاری و گروگانگیری انجام داده است.
جندالله خود را مدافع حقوق ملی و مذهبی قوم بلوچ و اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان اعلام کرده و میگوید قصد جدایی از ایران را ندارد.
رهبر این گروه، عبدالمالک ریگی بود که در اسفند ۱۳۸۸ توسط وزارت اطلاعات ایران دستگیر شد و روز۳۰ خرداد ۱۳۸۹ به دار آویخته شد.
مصطفی محمد نجار، وزير کشور جمهوری اسلامی ايران چندی پيش اعلام کرد که محمود احمدینژاد، رئيس جمهور اين کشور توجه ويژهای به مسائل امنيتی در مرزهای شرق و شمال غرب دارد.
وی افزود که بودجه تأمين امنيت مرزی در دولت دهم ۱۷ برابر شده است و بهمنظور جلوگيری از اقدامات تروريستی و قاچاق مواد مخدر برای انسداد مرزها از احداث ديوار بتنی، حفر کانال و نيز کشيدن سيم خاردار به تناسب استفاده خواهد شد.
ربوده شدن ۱۱ کارمند ايرانی يک شرکت راهسازی در افغانستان
۱۱ کارمند ايرانی يک شرکت راهسازی و دو همکار افغان آنها از سوی گروه طالبان در ولايت فراه در غرب افغانستان ربوده شدند.
سيدمحمد روشندل، فرمانده پليس ولايت فراه گفت که اين افراد روز يکشنبه ۲۸ فروردين، از حومه شهرک پشت کوه اين ولايت ربوده شدند.
به گفته وی طالبان اين افراد را از شش کيلومتری شهرک پشت کوه ربوده و به ارتفاعات شرقی اين استان انتقال دادهاند.
اين مقام امنيتی ولايت فراه گفت که گروه طالبان خواسته است تا ايران از ساخت اين پروژه صرف نظر کند.
بر اساس اطلاعات اداره راه ولايت فراه، افراد ربودهشده مربوط به يک شرکت راهسازی ايرانی هستند که ساخت جاده ارتباطی بين گمرک مرزی خواجه ابونصر فراهی، هممرز با استان خراسان رضوی ايران تا شهر فراه را برعهد دارند.
عمليات ساخت اين جاده ۱۲۳ کيلومتری که گفته میشود ۳۰ ميليون دلارهزينه برخواهد داشت در سال ۱۳۸۸ آغاز گرديد.
هدف از اجرای اين پروژه، کمک به توسعه روابط تجاری بين دو کشور اعلام گرديده است.
پس از سقوط رژيم طالبان در سال ۱۳۸۱، بيشتر فعاليتهای راه سازی در افغانستان توسط شرکتهای هندی، چينی و يا ترک اجرا شده است.
در اين ميان شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران ايران، از جمله شرکت راهسازی ۱۱۵، اجرای چندين پروژه راهسازی را در غرب افغانستان برعهده داشتهاند.
مقاله بوستون گلوب درباره حمله به اردوگاه اشرف
نشانه اي از ترس عراق از جمهوری اسلامی
آمریکا آماده است اکثر نیروهاي نظامي خود را تا پایان امسال از عراق خارج کند، همزمان نفوذ ایران در این کشور باعث تشدید نگراني ها شده است. حالا با حمله نیروهاي امنیتي عراقي به مخالفان حکومت ایران که در عراق زندگي مي کنند-حمله اي که سناتور جان کري آن را قتل عام توصیف مي کند- هشداري است براي آمریکا تا درمورد نخست وزیر عراق، نوري المالکي، و خدمات او به حکومت ایران تجدید نظر کند.
مجاهدین خلق سابقه اي مخدوش دارند. آنها در سقوط شاه نقش مهمي داشتند و بعد با حکومت ایدئولوژیک آیت الله خمیني مخالفت کردند. هزاران نفر از هوادارانشان زندان و شکنجه و اعدام شدند. در اوایل سال هاي دهه هشتاد در جریان جنگ ایران و عراق، صدام حسین در حدود هزار نفر از اعضاي این گروه را پناه داد و آنان را در کمپ اشرف در نزدیکي مرز ایران مستقر کرد. از آنجا بود که آنها به عملیات تروریستی علیه مدیران جمهوری اسلامی دست زدند و به محل های تجمع هواداران حکومت بمب انداختند. آنها متهم به دادن اطلاعات در خصوص برنامه هاي اتمي ایران به نیروهاي اطلاعاتي آمریکا هستند. در عین حال برخي از مخالفین عراقي هم آنها را متهم به همکاري با صدام حسین در قتل عام کرد هاي عراق کرده اند.
با این حال هیچ یک از اعمال گذشته آنان نمي تواند حمله ارتش عراق که تحت فرمان مالکي است را در سحرگاه هشتم آوریل، توجیه کند. در یک ویدئو که توسط مجاهدین ضبظ و تدوین شده است، می بینیم که تک تیرانداز ها به افراد غیر مسلح تیراندازي مي کند و اتومبیل های نظامی آنان را زیر مي گیرند.
مجاهدین اعلام کرده اند که تعداد کشته شده ها 34 نفر است که 7 نفر از آنان زن بوده اند و بیش از 200 نفر زخمي شده اند. ناوي پیلاري نماینده ارشد حقوق بشر سازمان ملل گفت: "هیچ بهانه اي براي این تعداد تلفات وجود ندارد." وي خواستار تحقیقات کامل، مستقل و شفاف از این اتفاق و خواستار مجازات عاملین این اقدام شد.»
آمریکا بخصوص مجبور است به این فراخوان پاسخ بدهد زیرا درست یک روز قبل از این حمله، رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا وارد بغداد شده بود و در جریان ملاقاتش با مالکي به او در مورد نفوذ خطرناک ایران در منطقه هشدار داده بود. براي نشان دادن نفوذ ایران در عراق همین کافي است که وزیر امور خارجه ایران یک روز بعد از این کشتار با افتخار گفت:« ما از این اقدام دولت عراق ممنون هستیم.»
آمریکا و متحدانش باید فورا اقدام کنند و سه هزار عضو مجاهدین باقي مانده در اشرف را از آنجا خارج بکنند.براي شروع به چنین اقدامي دولت آمریکا باید این گروه را از فهرست گروه هاي تروریستي بیرون بیاورد. آمریکا براي نشان دادن حسن نیت خود براي گفتگو با ایران، این گروه را در سال 1997 در این فهرست قرار داده بود. این گفتگو صورت نگرفت و سال هاست که مجاهدین به هیچ اقدام تروریستي دست نزده اند.
بوستون گلوب، 16 آوریل
مقاله کریستین ساینس مانیتور درباره آثار حذف یارانه ها
ناآرامی خاورمیانه و مشکلات داخلی ایران
روشنک تقوی
ایران منافع بسیاری در ناآرامی های به راه افتاده در خاورمیانه دارد زیرا اعتراضات مردمی در منطقه، راه را به طور بالقوه برای گسترش نفوذ سیاسی این کشور باز می کند.
اما در میدان عمل، قدرت منطقه ای ایران تحت الشعاع اقتصاد بیمار و ناتوانی مجلس در شفاف سازی مالی دولت احمدی نژاد قرار گرفته است. پر سر و صدا ترین مناظره نیز به برنامه فوری رئیس جمهور ایران در قطع یارانه مربوط می شود.
هرچند اکثریت نمایندگان مجلس از لایحه کاهش قابل توجه هزینه های جاری کشور در حوزه یارانه ها- سالانه بالغ بر 90 تا 100 میلیارد دلار- حمایت کردند، اما از تشدید اجرای این طرح توسط دولت نگران شده اند و به دنبال راهی برای محدود کردن اختیارات رئیس جمهور در مدیریت آن هستند.
هرچند مسؤولان از سال 1992 به این سو بر سر حذف یارانه ها و پرداخت نقدی به جای آن بحث و ابراز نظر کرده اند، اما اقتصاددان های ایرانی می گویند اجرای سریع لایجه فعلی می تواند سبب صعود تورم تا اندازه ای شود که قدرت خرید را کاهش دهد؛ در همین حال بهای مواد غذایی و انرژی رو به افزایش گذاشته است.
دولت آقای احمدی نژاد تا امروز 20 میلیارد دلار هزینه یارانه سوخت، شامل بنزین، سوخت، گازوئیل، گاز مایع، نفت سفید و نیز برق و گاز مایع را حذف کرده است. یارانه های مربوط به آب شرب، نان، گندم، برنج، روغن خوراکی، شیر، شکر، خدمات پستی و حمل و نقل نیز قرار است تا ماه مارس 2014 حذف شوند. بنا بر گزارش های داخلی، بالغ بر 5 میلیارد دلار از یارانه ها نیز قراراست در سال آینده حذف شود.
طرح اصلی در پی حذف تدریجی یارانه 35 تا 45میلیارد دلاری دولت برای سوخت در ظرف سه سال از آغاز سال 2009 بود که شامل واردات 6.5 تا 8 میلیارد دلاری بنزین در سال نیز می شد. قرار بود بهای بنزین بتدریج تا سال 2012 افزایش یابد و قیمت آن معادل 90 درصد بهای بنزین آزاد خلیج فارس (اف او بی) نگهداشته شود. بر اساس مصاحبه هایی که با مقامات دولتی صورت گرفته، این قیمت دربرگیرنده هزینه های حمل و نقل و تخلیه نیز می شد.
اجرای طرح با تأخیر دو ساله روبرو شد و به این ترتیب باید بهای بنزین تا سال 2013 مقدار زیادی کمتر از اف او بی باقی می ماند. اما امروز بهای بنزین آزاد به نزدیکی سطح منطقه ای اف او بی رسیده است. رانندگان اتوموبیل های شخصی در حال حاضر برای هر لیتر بنزین از سهمیه 60 لیتری خود، 4,000 ریال می پردازند و برای هر لیتر فراتر از آن سهمیه 7,000 ریال پرداخت می کنند.
یک تحلیگر از ایران که نخواست نامش فاش شود گفت: "رئیس جمهور برای اجرای طرح، دو سال دیگر فرصت دارد اما آن را در سال جاری به پایان رساند. مجلس دچار شوک شده است."
دولت در ماه ژانویه کار پرداخت نقدی مستقیم به شهروندان نام نویسی شده را بر اساس میزان افزایش بهای تخمینی هزینه برق، بنزین، ارزاق عمومی مانند گندم و نان، در صورت حذف یارانه ها آغاز کرد.
هرچند لایحه مقدماتی، پرداخت نقدی را به نیمه کم درآمد جمعیت ایران، پایگاه اصلی سیاسی حامی احمدی نژاد، محدود کرده بود، اما رأی مجلس در ماه نوامبر باعث ایجاد تغیراتی شد و دولت احمدی نژاد را مجبور به توزیع پول در میان تمامی شهروندانی کرد که نام نویسی کرده بودند - صرفنظر از میزان درآمد آنها. بر اساس آمار وزارت رفاه، بیش از 68.5 میلیون نفر از مردم ایران، یعنی بالغ بر 90 درصد جمعیت، برای دریافت یارانه نقدی ثبت نام کرده اند.
قرار بود یارانه نقدی تنها بخشی از سقف پرداختی یارانه دولت باشد، اما اکنون در این مورد قطعیت کمتری وجود دارد. پرداخت نقدی از 41 میلیون دلار در ماه ژانویه به 43 میلیون دلار در ماه مارس و همزمان با سال نوی ایرانی افزایش یافت و این هزینه ماهانه ای برابر با 2.9 میلیون دلار بر روی دست دولت می گذارد؛ رقمی که به گفته اقتصاد دانان، در سایه افزایش تورم و کاهش فروش نفت و منابع ارزی کشور، غیرقابل دوام خواهد بود.
دولت به زودی مجبور می شود بخش خاصی از دریافت کنندگان را حذف کند و اولین عده ای که از این دریافت ها محروم خواهند شد، طبقه کم درآمد متوسط خواهد بود. این اثر مهمی بر استاندارد زندگی در خانواده های با درآمد متوسط خواهد گذاشت، خانواده هایی که با بودجه محدودتری زندگی می کنند، برق بیشتری مصرف می کنند و در نتیجه افزایش بهای مواد غذایی به تبع افزایش قیمت انرژی و حمل و نقل، متحمل آسیب بیشتری خواهند شد. این امر ضمناً تبعات سیاسی مهمی نیز خواهد داشت، زیرا طبقه متوسط کشور در دو دهه گذشته بیشترین حمایت ها را از اصلاحات (اقتصادی) در داخل جمهوری اسلامی به خرج داده اند. مشکلات اقتصادی می تواند سبب کاهش تمایل آنها برای تلاش جهت انجام اصلاحات شود.
تحلیلگر مقیم ایران می گوید: "احتمالاً ظرف شش ماه آینده، حذف برخی گروه ها رخ خواهد داد. طبقه متوسط ما مانند طبقه متوسط بقیه جاهای دنیا، آسیب پذیر هستند و هرگونه تغییر بودجه به آنها صدمه خواهد زد. طبقه متوسط به سختی ضربه خواهد خورد."
منبع: کریستین ساینس مانیتور- 15 آوریل
پس از جلوگیری از مراسم بزرگداشت پدر موسوی
تسلیت بی سرو صدای خامنه ای
با گذشت نزدیک به دو ماه از بازداشت خانگی موسوی و همسرش، سایت خبری تابناک -ـ نزدیک به محسن رضایی ـ- با انتشار خبری اعلام کرد آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، پس از درگذشت پدر میرحسین موسوی، با اعزام نمایندهای به منزل برادر وی، به وی تسلیت گفته است.
این سایت وابسته به دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در این باره نوشته است: "حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رییس دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی، با حضوردر منزل آقای حاج میرعبدالله موسوی ـ فرزند ارشد آن مرحوم ـ ضمن ابلاغ پیام تسلیت حضرت آیتالله خامنهای، با خانواده آن مرحوم ابراز همدردی کرد." خبر سایت تابناک در حالی اعلام میشود که پیش از این، انتقادات بسیاری از آیتالله خامنهای درباره محدودیتهای ایجاد شده برای مراسم ختم پدر میرحسین موسوی مطرح شده بود.
مرگ پدر میرحسین موسوی در نیمه دوم تعطیلات نوروزی و در هنگامه تعطیلی نشریات و کمکاری سایتهای خبری، باز هم باعث نشد که این ماجرا در سکوت برگزار شود و بدون حاشیه بماند. در همان زمان نزدیکان موسوی خبر از آن دادند که رهبر جنبش سبز از زمان حصر خود تنها یک بار موفق به دیدار پدر خود شده که "آن دیدار در شرایط زننده امنیتی، با حضور سه مامور امنیتی مرد و یک مامور زن برای خانم رهنورد، میرحسین توانست با پدر محتضر خود ملاقات کند؛ به طوری که پدر میرحسین نیز متوجه غیر عادی بودن این مساله شده بود."
در همان زمان موج ارسال پیامهای تسلیت از سوی شخصیتهای مختلف - افرادی نظیر هاشمیرفسنجانی - سبب شد که رسانههای حامی احمدینژاد به شدت به انتقاد از ارسال این پیامهای تسلیت بپردازند. هاشمیرفسنجانی در پیام خود، که خطاب به "خاندان موسوی" منتشر شده بود، از میرحسین موسوی با عنوان "فرزند خدوم و برومند"یاد کرده بود. صدور این پیام تسلیت، موج جدید از حملات علیه هاشمیرفسنجانی را باعث شد. روزنامه کیهان در این باره نوشت که پیام عجولانه هاشمی نشان داد که وی همچنان به عدم مرزبندی با فتنه ۸۸ اصرار دارد. روزنامه ایران نیز اعلام کرد هاشمی در پیام خود "از عبارات و کلماتی استفاده کرده که نه تنها هیچ نشانهای از تغییر در آن به چشم نمیخورد، بلکه نشان از دور جدید سیاستهای حمایتی وی از جریان اغتشاش دارد". این روزنامه در عین حال از تعاریف و تمجیدهای هاشمی از میرحسین موسوی انتقاد کرده و نوشت که این تعاریف "هیچ سنخیتی با حوادث دو سال گذشته کشور ندارد."
سایت جهاننیوز هم با انتشار یادداشتی نوشت: "تعریف و تمجید از میرحسین موسوی در متن پیام اگر با هدف ایجاد فرصت بهرهبرداری برای مخالفان نظام و انقلاب نبوده پس چه هدفی دیگری را دنبال کرده است؟"
این سایت در ادامه آورده است: "پیام تسلیت جدید آقای هاشمی مجددا بر مواضع مبهم وی در خصوص جریان فتنه افزود و مشخص نیست که آیتالله هاشمی با مبهم و غبارآلود نشان دادن موضع خود در قبال فتنه چه هدفی را دنبال میکند."
عدم ارسال پیام تسیلت از سوی آیتالله خامنهای باعث انتقاد برخی از رسانههای سبز شده بود. سایت کلمه با انتشار سابقه ای از پدر وی به این نکته اشاره کرد که خامنهای در دوران پیش از انقلاب چند مدتی را به طور مخفی در منزل وی ساکن بوده است. آن هم در زمانی که از دست ساواک فراری بوده است.
تابناک در همین زمینه نوشته است: "رهبر انقلاب در سال های گذشته نیز با حضور در منزل مرحوم میراسماعیل موسوی با وی دیدار کرده بود؛ همچنین سابقه آشنایی ایشان، به ربطه فامیلی مرحوم میراسماعیل موسوی با مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای – پدر رهبر انقلاب- بر می گردد."
این در حالی است که با وجود چنین سابقهای پس از فوت میراسماعیل موسوی، ماموران امنیتی به میرحسین موسوی، اجازه حضور در مراسم تشییع جنازه پدرش را ندادند، اما امکان آن را فراهم آوردند که وی شب چهارشنبه، برای دقایقی بر پیکر پدر خود حاضر شود. گفته میشود در هنگام تشییع جنازه هم تعداد زیادی از ماموران امنیتی همراه بودند. به گزارش سایت کلمه "میرحسین در همان لحظات کوتاه حضورش در خانه پدر، از بدو ورود تا زمان خروج، تنها یک واژه بر لبش بود: صبر، صبر و باز هم صبر. او که با برخوردهای زشت و زننده ماموران مواجه بود، در اوج آرامش و متانت به اطرافیان توصیه کرد که مقاوم باشند، آرامش خود را حفظ کنند و صبر پیشه کنند."
این در حالی است که همان زمان روزنامه جوان -نزدیک به دفتر سیاسی سپاه ـ اعلام کردکه "پس از فوت پدر ایشان به میرحسین موسوی گفته شده که مانعی برای حضور وی در مراسمهای مختلف آن مرحوم وجودنداشته و وی می تواند در این مجالس شرکت کند، ولیکن شخص ایشان هر بار از رفتن به این مراسمها خودداری کرده است. حتی در نوبت آخر که با میرحسین موسوی این مساله مطرح شده، وی روز دوشنبه گذشته را فرصتی مناسب برای شرکت در میان برنامههای خانواده خود ذکر کرده بود که باردیگر شخص وی این برنامه را لغو کرده است."
در روز تشییع جنازه تعداد زیاد ماموران امنیتی باعث شده بود که بهشت زهرا، جوی امنیتی را تجربه کند، و با وجودی که عده زیادی حاضر بودند، اجازه اقامه نماز میت داده نشد. خاک سپاری با دخالت ماموران که از ازدحام بیشتر وحشت داشتند نیمهتمام ماند. حضور مردم و همچنین تعداد زیاد ماموران امنیتی باعث بروز درگیری و در نهایت باعث شد ماموران امنیتی جنازه میراسماعیل موسوی را به آمبولانس انتقال داده و از محل دور کنند.
گزارش ها نشان می دهد این اتفاق باعث اعتراض و بروز درگیریهای پراکنده شد و به بازداشت برخی از حاضران منجر گشت. برخی از اعضای خانواده موسوی، از جمله جواد سلیمی، داماد میرحسین موسوی از جمله بازداشتشدگان بودند. این افراد پس از چند ساعت آزاد شدند.
علی شکوریراد، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت نیز از جمله بازداشتشدگان بود. عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، در یادداشتی که در وبلاگ خود منتشر کرده، با اشاره به درگیریهای پیش آمده و ضرب شتم جواد سلیمی، داماد میرحسین موسوی، نوشت: "مشت محکمی بر گوشه چشم چپش فرود آمد و عینکش را روی صورتش خرد کرد و بلافاصله مشت دیگری به چشم راستش. این پاسخی بود به اعتراض او به مرد درشت هیکلی که پنجه قوی خود را به بازوی زن چادری استغاثه کنندهای، که جرمش فریاد «یا حسین» بود، افکنده و وی را در مقابل چشمان حیرتزده جمعیت، کشان کشان میبرد و گاهی ضربهای نیز بر او وارد میکرد."
سایت جرس هم مصاحبهای با یکی از اعضای خانواده موسوی را منتشر کرد که وی در آن با اشاره به لغو مراسم ترحیم، تاکید کرده بود: "نهادهای امنیتی مراسم را لغو کردند و خانواده میرحسین هم فقط برای امنیت مردم این کار را انجام دادند. با اینکه مراسم لغو شده بود همه دیدند که چگونه فضای خیابان فاطمی امنیتی بود. خودروهایی که جلویشان چنگک داشت و مردم را با آن جمع میتوانستند کنند. اسلحههایی که با آنها میتوانستند به افراد رنگ بپاشند تا تحت شناسایی قرار بگیرند. دقیقا وسایلی که در ۲۵ بهمن هم دیده میشد. خیلی مجهز شده بودند. حتی در خیابان فاطمی رو به روی بانک ملی کانکس نیروی انتظامی نصب شده بود. در تمامی کوچه ها تا میدان گلها ون های نیروی انتظامی بود و در مسجد نور را بسته بودند. این تدارکات تازه به رغم لغو مراسم ترحیم صورت گرفته بود. البته فشار زیادی نيروهای امنيتی بر خانواده ميرحسين موسوی برای لغو مراسم ختم مير اسماعيل موسوی ایجاد کرده بودند.تعدادی از اعضای خانواده موسوی در بازداشت به عنوان گروگان بودند تا مراسمی برگزار نشود."
ارسال پیامهای تسلیت اینچنینی از سوی رهبر جمهوریآسلامی به مخالفان سابقه دارد. وی در سال ۷۳ و پس از درگذشت مهندس مهدی بازرگان
نیز با ارسال تلگرافی خطاب به مرحوم یدالله سحابی درگذشت بازرگان را تسلیت گفته بود. این پیام تسلیت در حالی صادر شده بود که بازرگان و یارانش در نهضت ازادی بارها مورد آزار نیروهای امنیتی قرار گرفته و در زمان بازداشت شکنجه شده بودند.
این سایت وابسته به دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در این باره نوشته است: "حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رییس دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی، با حضوردر منزل آقای حاج میرعبدالله موسوی ـ فرزند ارشد آن مرحوم ـ ضمن ابلاغ پیام تسلیت حضرت آیتالله خامنهای، با خانواده آن مرحوم ابراز همدردی کرد." خبر سایت تابناک در حالی اعلام میشود که پیش از این، انتقادات بسیاری از آیتالله خامنهای درباره محدودیتهای ایجاد شده برای مراسم ختم پدر میرحسین موسوی مطرح شده بود.
مرگ پدر میرحسین موسوی در نیمه دوم تعطیلات نوروزی و در هنگامه تعطیلی نشریات و کمکاری سایتهای خبری، باز هم باعث نشد که این ماجرا در سکوت برگزار شود و بدون حاشیه بماند. در همان زمان نزدیکان موسوی خبر از آن دادند که رهبر جنبش سبز از زمان حصر خود تنها یک بار موفق به دیدار پدر خود شده که "آن دیدار در شرایط زننده امنیتی، با حضور سه مامور امنیتی مرد و یک مامور زن برای خانم رهنورد، میرحسین توانست با پدر محتضر خود ملاقات کند؛ به طوری که پدر میرحسین نیز متوجه غیر عادی بودن این مساله شده بود."
در همان زمان موج ارسال پیامهای تسلیت از سوی شخصیتهای مختلف - افرادی نظیر هاشمیرفسنجانی - سبب شد که رسانههای حامی احمدینژاد به شدت به انتقاد از ارسال این پیامهای تسلیت بپردازند. هاشمیرفسنجانی در پیام خود، که خطاب به "خاندان موسوی" منتشر شده بود، از میرحسین موسوی با عنوان "فرزند خدوم و برومند"یاد کرده بود. صدور این پیام تسلیت، موج جدید از حملات علیه هاشمیرفسنجانی را باعث شد. روزنامه کیهان در این باره نوشت که پیام عجولانه هاشمی نشان داد که وی همچنان به عدم مرزبندی با فتنه ۸۸ اصرار دارد. روزنامه ایران نیز اعلام کرد هاشمی در پیام خود "از عبارات و کلماتی استفاده کرده که نه تنها هیچ نشانهای از تغییر در آن به چشم نمیخورد، بلکه نشان از دور جدید سیاستهای حمایتی وی از جریان اغتشاش دارد". این روزنامه در عین حال از تعاریف و تمجیدهای هاشمی از میرحسین موسوی انتقاد کرده و نوشت که این تعاریف "هیچ سنخیتی با حوادث دو سال گذشته کشور ندارد."
سایت جهاننیوز هم با انتشار یادداشتی نوشت: "تعریف و تمجید از میرحسین موسوی در متن پیام اگر با هدف ایجاد فرصت بهرهبرداری برای مخالفان نظام و انقلاب نبوده پس چه هدفی دیگری را دنبال کرده است؟"
این سایت در ادامه آورده است: "پیام تسلیت جدید آقای هاشمی مجددا بر مواضع مبهم وی در خصوص جریان فتنه افزود و مشخص نیست که آیتالله هاشمی با مبهم و غبارآلود نشان دادن موضع خود در قبال فتنه چه هدفی را دنبال میکند."
عدم ارسال پیام تسیلت از سوی آیتالله خامنهای باعث انتقاد برخی از رسانههای سبز شده بود. سایت کلمه با انتشار سابقه ای از پدر وی به این نکته اشاره کرد که خامنهای در دوران پیش از انقلاب چند مدتی را به طور مخفی در منزل وی ساکن بوده است. آن هم در زمانی که از دست ساواک فراری بوده است.
تابناک در همین زمینه نوشته است: "رهبر انقلاب در سال های گذشته نیز با حضور در منزل مرحوم میراسماعیل موسوی با وی دیدار کرده بود؛ همچنین سابقه آشنایی ایشان، به ربطه فامیلی مرحوم میراسماعیل موسوی با مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای – پدر رهبر انقلاب- بر می گردد."
این در حالی است که با وجود چنین سابقهای پس از فوت میراسماعیل موسوی، ماموران امنیتی به میرحسین موسوی، اجازه حضور در مراسم تشییع جنازه پدرش را ندادند، اما امکان آن را فراهم آوردند که وی شب چهارشنبه، برای دقایقی بر پیکر پدر خود حاضر شود. گفته میشود در هنگام تشییع جنازه هم تعداد زیادی از ماموران امنیتی همراه بودند. به گزارش سایت کلمه "میرحسین در همان لحظات کوتاه حضورش در خانه پدر، از بدو ورود تا زمان خروج، تنها یک واژه بر لبش بود: صبر، صبر و باز هم صبر. او که با برخوردهای زشت و زننده ماموران مواجه بود، در اوج آرامش و متانت به اطرافیان توصیه کرد که مقاوم باشند، آرامش خود را حفظ کنند و صبر پیشه کنند."
این در حالی است که همان زمان روزنامه جوان -نزدیک به دفتر سیاسی سپاه ـ اعلام کردکه "پس از فوت پدر ایشان به میرحسین موسوی گفته شده که مانعی برای حضور وی در مراسمهای مختلف آن مرحوم وجودنداشته و وی می تواند در این مجالس شرکت کند، ولیکن شخص ایشان هر بار از رفتن به این مراسمها خودداری کرده است. حتی در نوبت آخر که با میرحسین موسوی این مساله مطرح شده، وی روز دوشنبه گذشته را فرصتی مناسب برای شرکت در میان برنامههای خانواده خود ذکر کرده بود که باردیگر شخص وی این برنامه را لغو کرده است."
در روز تشییع جنازه تعداد زیاد ماموران امنیتی باعث شده بود که بهشت زهرا، جوی امنیتی را تجربه کند، و با وجودی که عده زیادی حاضر بودند، اجازه اقامه نماز میت داده نشد. خاک سپاری با دخالت ماموران که از ازدحام بیشتر وحشت داشتند نیمهتمام ماند. حضور مردم و همچنین تعداد زیاد ماموران امنیتی باعث بروز درگیری و در نهایت باعث شد ماموران امنیتی جنازه میراسماعیل موسوی را به آمبولانس انتقال داده و از محل دور کنند.
گزارش ها نشان می دهد این اتفاق باعث اعتراض و بروز درگیریهای پراکنده شد و به بازداشت برخی از حاضران منجر گشت. برخی از اعضای خانواده موسوی، از جمله جواد سلیمی، داماد میرحسین موسوی از جمله بازداشتشدگان بودند. این افراد پس از چند ساعت آزاد شدند.
علی شکوریراد، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت نیز از جمله بازداشتشدگان بود. عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، در یادداشتی که در وبلاگ خود منتشر کرده، با اشاره به درگیریهای پیش آمده و ضرب شتم جواد سلیمی، داماد میرحسین موسوی، نوشت: "مشت محکمی بر گوشه چشم چپش فرود آمد و عینکش را روی صورتش خرد کرد و بلافاصله مشت دیگری به چشم راستش. این پاسخی بود به اعتراض او به مرد درشت هیکلی که پنجه قوی خود را به بازوی زن چادری استغاثه کنندهای، که جرمش فریاد «یا حسین» بود، افکنده و وی را در مقابل چشمان حیرتزده جمعیت، کشان کشان میبرد و گاهی ضربهای نیز بر او وارد میکرد."
سایت جرس هم مصاحبهای با یکی از اعضای خانواده موسوی را منتشر کرد که وی در آن با اشاره به لغو مراسم ترحیم، تاکید کرده بود: "نهادهای امنیتی مراسم را لغو کردند و خانواده میرحسین هم فقط برای امنیت مردم این کار را انجام دادند. با اینکه مراسم لغو شده بود همه دیدند که چگونه فضای خیابان فاطمی امنیتی بود. خودروهایی که جلویشان چنگک داشت و مردم را با آن جمع میتوانستند کنند. اسلحههایی که با آنها میتوانستند به افراد رنگ بپاشند تا تحت شناسایی قرار بگیرند. دقیقا وسایلی که در ۲۵ بهمن هم دیده میشد. خیلی مجهز شده بودند. حتی در خیابان فاطمی رو به روی بانک ملی کانکس نیروی انتظامی نصب شده بود. در تمامی کوچه ها تا میدان گلها ون های نیروی انتظامی بود و در مسجد نور را بسته بودند. این تدارکات تازه به رغم لغو مراسم ترحیم صورت گرفته بود. البته فشار زیادی نيروهای امنيتی بر خانواده ميرحسين موسوی برای لغو مراسم ختم مير اسماعيل موسوی ایجاد کرده بودند.تعدادی از اعضای خانواده موسوی در بازداشت به عنوان گروگان بودند تا مراسمی برگزار نشود."
ارسال پیامهای تسلیت اینچنینی از سوی رهبر جمهوریآسلامی به مخالفان سابقه دارد. وی در سال ۷۳ و پس از درگذشت مهندس مهدی بازرگان
نیز با ارسال تلگرافی خطاب به مرحوم یدالله سحابی درگذشت بازرگان را تسلیت گفته بود. این پیام تسلیت در حالی صادر شده بود که بازرگان و یارانش در نهضت ازادی بارها مورد آزار نیروهای امنیتی قرار گرفته و در زمان بازداشت شکنجه شده بودند.
عملیات استشهادی و تحریم حج
پیشنهاد کیهان برای ترور شاهزادگان عربستان
با افزایش حضور نظامی عربستان در بحرین، روزنامه کیهان خواستار "اعدام انقلابی" رهبران عربستان سعودی در کشورهای مختلف شد.پیش از این روح الله حسینیان، نماینده حامی احمدی نژاد در مجلس هم ضمن سخنانی که با واکنش برخی از مقامات همراه بود، خواستار "قشون کشی" به بحرین و آغاز درگیری نظامی با عربستان شده بود.از سوی دیگرندادن ویزا به حجاج ایرانی توسط سفارت عربستان در تهران موجب شده است تا پیشنهاداتی مبنی بر لغو و تحریم حج عمره در صحن مجلس مطرح و بدین ترتیب بر دامنه تیرگی روابط تهران-ریاض افزوده شود.
حسین شریعتمداری نماینده آیت الله خامنه ای در روزنامه کیهان، روز گذشته خواستار استفاده از ترور در برابر اقدامات عربستان در بحرین شد و نوشت: "تقريبا تمامي شاهزادگان سعودي و فرماندهان و صاحب منصبان رژيم آل سعود در ايالات مختلف آمريكا و كشورهاي اروپايي صاحب قصرهاي افسانه اي هستند و چند ماه از سال را در اين كشورها به سر مي برند، بنابراين شناسايي و انتقام از آنها به آساني امكان پذير است و شنيده ها حكايت از آن دارد كه جوانان بحريني در انتقام خويش از اين جرثومه هاي فساد و تباهي مصمم هستند و سوگند ياد كرده اند كه گريبان آنها را حتي بعد از سقوط رژيم آل سعود نيز رها نكنند. چرا كه اعدام انقلابي آنها را در هر نقطه دنيا يك تكليف الهي مي دانند و الحق كه چنين است."
کیهان افزوده است: "همه شواهد و قرائن حكايت از آن دارند كه رژيم قرون وسطايي آل سعود فقط چند گام كوتاه با سقوط فاصله دارد و بديهي است اعضاي خاندان آل سعود، صاحب منصبان دربار سعودي و نظاميان اعزامي به بحرين در صورتي كه پس از پايان ماجرا- كه بسيار نزديك است- زنده بمانند، در هيچ نقطه دنيا از انتقام ملت هاي مسلمان در امان نيستند".
کیهان افزوده است: "همه شواهد و قرائن حكايت از آن دارند كه رژيم قرون وسطايي آل سعود فقط چند گام كوتاه با سقوط فاصله دارد و بديهي است اعضاي خاندان آل سعود، صاحب منصبان دربار سعودي و نظاميان اعزامي به بحرين در صورتي كه پس از پايان ماجرا- كه بسيار نزديك است- زنده بمانند، در هيچ نقطه دنيا از انتقام ملت هاي مسلمان در امان نيستند".
این مطلب در شرایطی منتشر شده که علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه در واپسین اظهارات خود در یک نشست مشترک با همتایان ترک خود ترجیح داد بجای اظهار نظر درباره مسائل منطقه از لغو قانون روادید بین ایران و ترکیه و آذربایجان سخن بگوید.
افزایش تنش میان ایران و عربستان سعودی بر سر بحرین موجب شده تا این کشور از صدور ویزا برای حجاج ایرانی خودداری کند و این امر با نارضایتی جمهوری اسلامی همراه بوده است.
جهان نیوز با "خادم الشیطان" خواندن پادشاه عربستان، خواستار قطع اعزام زائر به عربستان شد و در گزارش خود نوشت: "بحرین امروز به دست مزدوران سعودی به خاک و خون کشیده شده است و مسئولین آل سعود هر روز به شکلی به تهدید و توهین علیه جمهوری اسلامی دست می زنند! مساجد را ویران می کنند و زن مسلمان را بازداشت می کنند و کاش اخباری که از بحرین می رسد در مورد سرنوشت دختران و زنان مسلمان دروغ باشد که...!اما مردم ایران برای رفتن به عمره صف بسته اند و مسئولین عربستانی هم هر روز به بهانه ای ویزا را صادر نمی کنند تا مسئول مربوطه در جمهوری اسلامی برود از او خواهش کند و التماس کند که بگذارید مردم ما به حج بروند! کجای مسلمانی است که ما به دور خانه ی خدا بگردیم و دم برنیاوریم و کاری نکنیم برای بنده های همان خدا، که توسط ناکسانی که به نا حق خودشان را خادم الحرمین نامیده اند به شهادت می رسند!"
جهان نیوز افزوده است: "عمره را که سفر مستحب است آیا نمی توان تعطیل کرد تا حداقل مردم بحرین بدانند هم کیشانشان در ایران اگر نمی توانند کمک مستقیم به آنها بکنند این چنین یاریشان دادند! و البته چه بهتر خواهد بود که حاجی ایرانی به عمره برود و در آنجا که اجتماع عظیم امت رسول الله است فریاد مظلومیت مردم بحرین را به همه ی مسلمانان برساند و فریاد برائت از مشرکین و مزدورانشان را سر بدهند در حالی که هم خرید سوغات از آن کشور را تحریم کرده و مسلمانان کشورهای دیگر را نیز ترغیب می کند! اما حال که تجربه ی سال ۶۶ را داریم که خائن الحرمین سعودی آنقدر سفاک و جلاد هست که زائرین حرم امن الهی را هم به خاک و خون بکشد(چون می داند حقوق بشر فقط برای دشمنان صهیونیستهاست و با او کاری ندارد! ) پس همان بهتر که عمره را تعطیل کنیم!"
این نشریه همچنین سخنان حسین الله کرم، از رهبران حزب الله را منتشر کرده که وی طی آن خواستار انجام عملیات "استشهادی" در بحرین و "حرکت به سمت خطوط مرزی" شده است.
جنگ لفظی جمهوری اسلامی و عربستان که دیروز با تهدید مقامات این کشور از سوی کیهان به "اعدام انقلابی" وارد فاز تازه ای شد، درحالی است که مراسم حج تمتع امسال از روز پنجشنبه آغاز خواهد شد و بسیاری از صاحبنظران نگران آن هستند که مراسم "برائت از مشرکین" حجاج ایرانی امسال با واکنش پلیس عربستان مواجه شود و زمینه تیرگی بیشتر روابط دو کشور را تقویت کند.
خانواده رهبران زندانی جامعه بهایی در مصاحبه با روز:
۲۰ سال حبس برای اتهامات بی اساس
خانواده های رهبران جامعه بهائی ایران درمصاحبه با "روز"اعلام کردند حکم 20 سال حبس تعزیری رسما به این زندانیان سیاسی و عقیدتی ابلاغ شده است.آنان همچنین حکم صادره را خلاف عدل و انصاف ارزیابی کردند و اتهامات منتسب به رهبران جمعه بهایی ایران را بی اساس خواندند.
آنها در عین حال از نقض حقوق بدیهی این 7 زندانی سیاسی و عقیدتی از سوی مسئولان قضایی خبر دادند واز وضعیت وشرایط زندانیان خود ابراز نگرانی کردند.
فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم ومهوش ثابت هفت تن از سران بهایی هستند که سرپرستی جامعه بهایی در ایران را با عنوان گروه یاران بر عهده داشتند.
مهوش ثابت از اسفند 86 و 6 نفر دیگر از اردیبهشت 87 در بازداشت هستند و حکومت دلیل بازداشت آنها را مسائل امنیتی عنوان و آنها را به جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام متهم کرده است.
این 7نفر در دادگاه بدوی به 20 سال حبس تعزیری محکوم شدند اما دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ده سال کاهش داد.
هفته گذشته فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه جهانی بهایی درمصاحبه با "روز"اعلام کرد که حکم دادگاه تجدید نظر از سوی دادستان کل کشور، برخلاف شریعت تشخیص داده شده و به 20 سال افزایش یافته است.
اگر عدل رعایت شود
کمال خانجانی، برادر جمال الدین خانجانی درمصاحبه با "روز" میگوید که اگر قانون، عدل و انصاف رعایت شود این 7 نفر حتی یک دقیقه نیز نباید در زندان بمانند.
جمالالدین خانجانی که75 سال دارد واکنون در زندان رجایی شهر به سر می برد، پیش از انقلاب، صاحب یک کارخانه آجرسازی بود که پس از پیروزی انقلاب مصادره شد.
آقای خانجانی، 25 اردیبهشت 87 درمنزل خود بازداشت شد و تاکنون به مرخصی نیامده است.
کمال خانجانی، برادرکمال الدین خانجانی درمصاحبه با "روز" میگوید: پی گیریها برای مرخصی هیچ فایده ای ندارد. چندی پیش همسر برادرم فوت کرد وهرچه خانواده پیگیری کرد که حداقل برای تنها چند ساعت مرخصی بدهند تا برادرم در تشییع پیکر و خاکسپاری همسرش حضور داشته باشد موافقت نکردند.
او می افزاید: همسر برادرم از یکسال پیش دچار بیماری سختی شد وپزشکان گفتند که زیاد زنده نمی ماند؛ وضعیت جسمانی اش خیلی بد بود و نمی توانست به ملاقات برود. خانواده اقدام کردند و درخواست دادند که یک مرخصی کوتاه بدهید مادرمان قبل از فوت بتواند پدرمان را ببیند اما قبول نکردند. حتی تلفنی هم نتوانست برادرم با همسرش صحبت کند و این مساله واقعا همه ما را آزار داد. برادر من در حال سپری کردن محکومیت خود است وبر اساس قوانین جمهوری اسلامی حق استفاده از مرخصی را دارد اما خب نگذاشتند.
آقای خانجانی سپس با اشاره به اینکه ملاقات ها فقط به شکل کابینی است می گوید: هفته ای یکبار اعضای خانم خانواده و هفته ای یکبار هم اعضای مرد خانواده با برادرم ملاقات دارند. برادرم بعد از فوت همسرش به شدت به هم ریخته بود اما خدا را شکر الان وضعیت روحی اش مساعد است و مثل بقیه او هم شرایط فعلی را تحمل میکند و در اعتقادات خود ثابت قدم است.
از برادر کمال الدین خانجانی درباره اتهاماتی می پرسم که به 7 تن از سران جامعه بهایی ایران از سوی حکومت نسبت داده شد.او توضیح میدهد: بهایی ها هرگز در سیاست دخالت نمیکنند وبرای خود مسئولان هم مثل روز روشن است که این اتهامات بی اساس است. بازداشت و زندانی کردن، به تاراج بردن اموال وخانه ها و... هیچ دلیل دیگری ندارد جز اینکه حکومت با آئین بهایی برخورد میکند وبا کسانیکه به این آئین معتقدند.
اوبا بیان اینکه "این اتهامات بی پایه و اساس است" می گوید: سه سال است این 7 نفر را در زندان نگه داشته اند اما تاکنون حتی یک مدرک هم نتوانسته اند ارائه بدهند و ثابت کنند که آنها جاسوسی میکرده یا علیه حکومت فعالیتی داشته اند.
آقای خانجانی سپس در خصوص نظر دادستان کل کشورمبنی بر خلاف شریعت بودن حکم دادگاه تجدید نظر 7 تن از سران بهایی و افزایش مجدد این حکم ها میگوید: این هم اوج بی عدالتی و بی انصافی است. مساله این است که چطور کسانی را که حکمشان ثابت نشده سه سال در زندان نگهداشته اند. چرا این افراد باید زندان باشند و در عرض سه سال حتی یک ساعت هم امکان مرخصی نداشته باشند؟
برادر کمال الدین خانجانی ابراز امیدواری میکند که مسئولان امور کشور به خود بیایند: "همه ما ایرانی هستیم و آرزوی همه ما سربلندی و آبادانی ایران است ما بهایی ها کاری نکرده ایم که سرافکنده باشیم و هر جاکه رفته ایم باعث نیک نامی ایران و ایرانیان شده ایم. امیدوارم مسئولان امور به خود بیایند".
حکومت گردن کلفتی میکند
نعیم توکلی، فرزند بهروز توکلی نیزدرمصاحبه با "روز" از آخرین وضعیت پدرش می گوید وتاکید میکند که اتهامات منتسب به پدرش بی اساس است.
بهروز توکلی، 59 سال دارد و از اردیبهشت 87 در زندان به سر می برد. فرزندش به "روز" میگوید:خبر دقیقی از پدرم نداریم. از وقتی که به بند سیاسی زندان رجایی شهر منتقل شده امکان تماس تلفنی خیلی کم شده؛ شاید هر ده روز حدود دو دقیقه تماس تلفنی داشته باشد. آخرین باری هم که تماس تلفنی گرفت در حضور چند ماموربود و درخواست لباس کرد.
نعیم توکلی می افزاید: ملاقات ها هم به صورت کابینی است واغلب، تلفن های کابین خوب کار نمیکند. از طرفی صحبت ها شنود می شود وپدرم نمی تواند اطلاعات درست و دقیقی از وضعیت خود بدهد. لذا دقیقا نمیدانیم در چه وضعی است. پشت کابین نشسته، اگر می توانست بلند شود وراه برود شاید می شد حدس زد از نظر جسمی در چه شرایطی است امامتاسفانه این امکان نیز نیست.
از آقای توکلی می پرسم پدر شما در حال سپری کردن محکومیت خود است ومرخصی یکی از حقوق زندانیان است آیا تاکنون این مساله را پیگیری کرده اید؟ پاسخ میدهد: قبل از همه اینها، پدرم این حق را دارد که پرونده اش را کامل بخواند اما تا همین الان که با شما صحبت میکنم پرونده به طورکامل به وکلای پدرم هم داده نشده وکسی جوابگونیست. وقتی وکلا و خانواده به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند با این جواب مواجه می شوند که پرونده دست مقامات بالاتر است. اسمی هم از این مقامات بالاتر برده نمی شود که بدانیم دست چه کسانی است. در اصل از خود سلب مسئولیت و سعی میکنند با خانواده های ما طرف نشوند که بخواهند جوابی بدهند یا نه.
اودرباره اتهامات انتسابی به پدرش میگوید: فکر نمیکنم این اتهامات به هیچکدام از کسانی که در زندان های جمهوری اسلامی هستند بچسبد. پدر من و 6 نفر دیگر به هیچ اسنادی دسترسی نداشته اند که بخواهند جاسوسی کنند. اتهامات دیگر هم اتهاماتی کلی است، مصادیقش را بگویند.
آقای توکلی سپس با اشاره به افزایش حکم محکومیت پدرش و6 نفر دیگر از سران بهایی، توسط دادستان کل کشورمیگوید: این مساله هیچ مبنایی ندارد و با هیچ سیستم حقوقبشری و حقوقی در دنیا وحتی قوانین خودجمهوری اسلامی قابل توجیه نیست. اینکه هر چه دلشان میخواهد هر زمانی اعمال کنند واسمش را بگذارند شریعت، این یک نوع گردن کلفتی است که هیچ ادله حقوقی ندارد.
شرایط وخیم بند زنان رجایی شهر
ایرج کمال آبادی، برادر فریبا کمال آبادی نیز درمصاحبه با "روز" از تهدید این عضوگروه یاران از سوی زندانیان خطرناک زندان رجایی شهر خبر می دهد. اومی گوید نظر اخیر دادستان کل کشورمبنی بر افزایش حکم رهبران بهایی به عنوان حکم نهایی به آنها ابلاغ رسمی شده است.
فریبا کمال آبادی، 49 سال دارد و اونیز از اردیبهشت 87 در زندان به سر می برد. مهوش ثابت دیگر عضوگروه یاران است که 58 سال دارد و به اتفاق خانم کمال آبادی در زندان رجایی شهر زندانی است.
طی روزهای گذشته بحث انتقال زندانیان سیاسی زن رجایی شهر به زندان های دیگر مطرح شده بود.ایرج کمال آبادی، برادر فریبا کمال آبادی در این زمینه به "روز" میگوید:هنوز منتقل نکرده اند. مدتی است چنین بحث هایی مطرح است که میخواهند به زندانی در قم یا زندانی که جدیدا در ورامین ساخته اند منتقل کنند اما تاکنون این انتقال صورت نگرفته ضمن اینکه این قضیه شامل خواهرمن وخانم ثابت نمی شود وگفته اند که آنها باید در رجایی شهر بمانند.
او در خصوص آخرین وضعیت و شرایط خانم کمال آبادی و همچنین خانم ثابت میگوید: حدود دوماه پیش خواهرمن و خانم ثابت را از طبقه سوم به طبقه دوم منتقل کردند که محل بسیار خطرناکی است وزندانیان شرور ازمحل های دیگر به این قسمت منتقل می شوند.در اصل تبعیدگاهی در درون زندان رجایی شهر ومخصوص کسانی است که نه تنها در خارج از زندان جرمی مرتکب شده بلکه در داخل زندان هم خلافی کرده اند مثلا خانمی آنجا هست که در داخل زندان دو نفر را به قتل رسانده. آنجا شرایط خیلی بدتر است و ما واقعا نگران ایم.
آقای کمال آبادی می افزاید: مخصوصا اوایل که خواهرم و خانم ثابت را به این قسمت آورده بودند مسئولین زندان به زندانیان آنجا گفته بودند تا جایی که می توانید این دو نفر را اذیت کنید. چند هفته اول خیلی وحشتناک بود و این دواز سوی زندانیان تهدید هم شده بودند ولی خوشبختانه به تازگی کمی بهتر شده و به دلیل رفتار خوب خواهرم و خانم ثابت و مهربانی آنها با سایر زندانیان، زندانیان دیگر هم رفتارشان بهتر شده است و شیفته این دوشده اند لذا کمی شرایط شان از این جهت بهتر شده. اما کلا شرایط خیلی بد است و سلامتی شان روز به روز تحلیل می رود. بیماری های مختلفی در زندان است؛ متاسفانه دارو ودرمان نیست حتی اوایل که خواهرم به این زندان منتقل شد بیماری آنفلوآنزای خوکی شیوع کرده بود و مسئولان زندان عده ای را به قرنطینه برده بودند اما یکباره حدود 30 نفر از مبتلایان را پیش بقیه زندانیان آوردند که خیلی خطرناک بود.از طرفی آب گرم نیست و مجبورند با آب سرد حمام کنند، وضعیت غذا بی نهایت بد است و انواع و اقسام دردها ورنج ها را تحمل میکنند.
برادر فریبا کمال آبادی سپس از پیگیری های خانواده برای مرخصی وملاقات حضوری میگوید: ملاقات ها که کابینی است.مرخصی هم طبق قانون جمهوری اسلامی حق زندانیانی است که محکومیت خود را سپری میکنند امامتاسفانه این حق قانونی را هم نقض میکنند. بارها خواهرم درخواست مرخصی کرده اما مسئولین گفته اند چرا تقاضا میکنید؟ هیچوقت به شما مرخصی نمیدهیم. شما وضعتان خاص است وبیخود تقاضا نکنید. خواهر من وبقیه 6 نفر هم میگویند که ما وظیفه خود میدانیم تقاضای مرخصی کنیم این حق قانونی ما است و ما قصور نمیکنیم اگرشما نمیدهید این قصور از شماست.
او در خصوص وضعیت روحی و جسمی خواهرش می گوید: از نظر جسمی به دلیل محرومیت ها و شرایط سختی که در زندان دارند خیلی وضعیت خوبی نیست. نه دارو ودرمانی ونه دکتری است و وضعیت بهداشتی وحشتناک است و به دلیل شرایط بهداشتی بد، انواع و اقسام بیماری ها در زندان است که خطر ابتلا به آنها برای همه وجود دارد. به دلیل این شرایط یکبار که سرما میخورند خوب نشده مجددا مریض می شوند و... و شرایط جسمی شان تحلیل می رود. ولی از نظر روحی شرایط متفاوتی است. اکثر کسانی که در این زندان هستند آخر خط هستند یعنی منتظر اعدام هستند یا حبس ابد دارند یا زندان های طولانی مدت و کسانی هستند که در زندگی بیرونی خود نیز دچار محرومیت های بسیار بوده اند و شرایط روحی مساعدی ندارند. برخی اعتیاد به مواد مخدر داشتند و در زندان دسترسی ندارند وافسردگی های شدید دارند و داروهای آرام بخش می خورند.وقتی دارو می خورند مثل جنازه گوشه ای می افتند اما وقتی اثر دارو می رود داد و فریاد می کشند و دعوا راه می اندازند و خیلی خطرناک هستند. اما با همه این اوضاع، خواهرم وخانم ثابت روحیه خودرا حفظ کرده اند خیلی قوی هستند وبه دیگرزندانیان نیزکمک میکنند.
آقای کمال آبادی همچنین خبر میدهد که حکم 20 سال حبس به خواهرش و سایر اعضای گروه یاران به صورت رسمی ابلاغ شده است: "پیش از این حکم دادگاه بدوی و همچنین حکم دادگاه تجدید نظر فقط شفاها به آنها گفته شده بود و ابلاغ رسمی نشده بود و این یکی از تاکتیک های آقایان بود که هر موقع خواستند حکم را بر اساس میل خود تغییر دهند. اما پس از اعلام نظر دادستان، این حکم به صورت رسمی و به عنوان حکم نهایی به آنها ابلاغ شد و دیگر امکان هیچ گونه تجدید نظر خواهی هم نیست.
او خواهرش و 6 عضو دیگر گروه یاران را بی گناه می خواند و می گوید: دولت ایران نه تنها بر بهائی ها بلکه بر سایر پیروان ادیان دیگر و حتی سنی ها نیز تبعیض روا میدارد. اتهاماتی که به خواهرم و 6 نفر دیگر منتسب کردند و حکمی که دادند مبنای حقوقی ندارد و هیچ سند و مدرکی دال بر این اتهامات نیست مساله برخورد با آئین بهائیت است. شما ببینید به قبرستان های ما نیز رحم نمی کنند و آنها را با خاک یکسان میکنند این یعنی چی؟ آیا مردگان هم مشکل سیاسی دارند؟
آقای کمال آبادی سپس در پاسخ به این سئوال که حکم نهایی شده اکنون چه خواهید کرد؟ می گوید: ما هیچ وقت خواهان این نیستیم که حکم تقلیل پیدا کند تنها چیزی که میخواهیم عدل و انصاف است اگر با عدل و انصاف رفتار کنند این افراد را بلافاصله و بی هیچ قید و شرطی آزاد می کنند.
از آقای کمال آبادی درباره گروه یاران می پرسم. این گروه چه فعالیت هایی داشت؟ می گوید: آئین بهائیت کشیش، خاخام، پیشوا و ملا و مجتهدی ندارد و در نتیجه امور بهائیان به این نحو انجام می شود که در هر شهر و کشوری که هستند گروهی با رای گیری اعضای بهایی آنجا تشکیل می شود که مسئول انجام امور بهائیان است. در ایران چون آئین بهائیت به رسمیت شناخته نمی شود امکان این نیست و لذا چند نفر داوطلبانه و به طور غیر رسمی مسئولیت را برعهده گرفتند و گروه یاران را تشکیل دادند و خود حکومت هم مطلع بود. کاراین گروه هم این بود که مسائلی چون ازدواج، کفن و دفن و خاکسپاری، تولد نوزاد، تعیلم و تربیت جوان ها... و چنین مسائلی را رتق و فتق میکردند. در اصل گروهی کاملا غیر سیاسی بود. میدانید که براساس آئین بهائیت، بهائیان اجازه ندارند در هیچ نهاد و گروه سیاسی فعالیتی کنند.
آنها در عین حال از نقض حقوق بدیهی این 7 زندانی سیاسی و عقیدتی از سوی مسئولان قضایی خبر دادند واز وضعیت وشرایط زندانیان خود ابراز نگرانی کردند.
فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم ومهوش ثابت هفت تن از سران بهایی هستند که سرپرستی جامعه بهایی در ایران را با عنوان گروه یاران بر عهده داشتند.
مهوش ثابت از اسفند 86 و 6 نفر دیگر از اردیبهشت 87 در بازداشت هستند و حکومت دلیل بازداشت آنها را مسائل امنیتی عنوان و آنها را به جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام متهم کرده است.
این 7نفر در دادگاه بدوی به 20 سال حبس تعزیری محکوم شدند اما دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ده سال کاهش داد.
هفته گذشته فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه جهانی بهایی درمصاحبه با "روز"اعلام کرد که حکم دادگاه تجدید نظر از سوی دادستان کل کشور، برخلاف شریعت تشخیص داده شده و به 20 سال افزایش یافته است.
اگر عدل رعایت شود
کمال خانجانی، برادر جمال الدین خانجانی درمصاحبه با "روز" میگوید که اگر قانون، عدل و انصاف رعایت شود این 7 نفر حتی یک دقیقه نیز نباید در زندان بمانند.
جمالالدین خانجانی که75 سال دارد واکنون در زندان رجایی شهر به سر می برد، پیش از انقلاب، صاحب یک کارخانه آجرسازی بود که پس از پیروزی انقلاب مصادره شد.
آقای خانجانی، 25 اردیبهشت 87 درمنزل خود بازداشت شد و تاکنون به مرخصی نیامده است.
کمال خانجانی، برادرکمال الدین خانجانی درمصاحبه با "روز" میگوید: پی گیریها برای مرخصی هیچ فایده ای ندارد. چندی پیش همسر برادرم فوت کرد وهرچه خانواده پیگیری کرد که حداقل برای تنها چند ساعت مرخصی بدهند تا برادرم در تشییع پیکر و خاکسپاری همسرش حضور داشته باشد موافقت نکردند.
او می افزاید: همسر برادرم از یکسال پیش دچار بیماری سختی شد وپزشکان گفتند که زیاد زنده نمی ماند؛ وضعیت جسمانی اش خیلی بد بود و نمی توانست به ملاقات برود. خانواده اقدام کردند و درخواست دادند که یک مرخصی کوتاه بدهید مادرمان قبل از فوت بتواند پدرمان را ببیند اما قبول نکردند. حتی تلفنی هم نتوانست برادرم با همسرش صحبت کند و این مساله واقعا همه ما را آزار داد. برادر من در حال سپری کردن محکومیت خود است وبر اساس قوانین جمهوری اسلامی حق استفاده از مرخصی را دارد اما خب نگذاشتند.
آقای خانجانی سپس با اشاره به اینکه ملاقات ها فقط به شکل کابینی است می گوید: هفته ای یکبار اعضای خانم خانواده و هفته ای یکبار هم اعضای مرد خانواده با برادرم ملاقات دارند. برادرم بعد از فوت همسرش به شدت به هم ریخته بود اما خدا را شکر الان وضعیت روحی اش مساعد است و مثل بقیه او هم شرایط فعلی را تحمل میکند و در اعتقادات خود ثابت قدم است.
از برادر کمال الدین خانجانی درباره اتهاماتی می پرسم که به 7 تن از سران جامعه بهایی ایران از سوی حکومت نسبت داده شد.او توضیح میدهد: بهایی ها هرگز در سیاست دخالت نمیکنند وبرای خود مسئولان هم مثل روز روشن است که این اتهامات بی اساس است. بازداشت و زندانی کردن، به تاراج بردن اموال وخانه ها و... هیچ دلیل دیگری ندارد جز اینکه حکومت با آئین بهایی برخورد میکند وبا کسانیکه به این آئین معتقدند.
اوبا بیان اینکه "این اتهامات بی پایه و اساس است" می گوید: سه سال است این 7 نفر را در زندان نگه داشته اند اما تاکنون حتی یک مدرک هم نتوانسته اند ارائه بدهند و ثابت کنند که آنها جاسوسی میکرده یا علیه حکومت فعالیتی داشته اند.
آقای خانجانی سپس در خصوص نظر دادستان کل کشورمبنی بر خلاف شریعت بودن حکم دادگاه تجدید نظر 7 تن از سران بهایی و افزایش مجدد این حکم ها میگوید: این هم اوج بی عدالتی و بی انصافی است. مساله این است که چطور کسانی را که حکمشان ثابت نشده سه سال در زندان نگهداشته اند. چرا این افراد باید زندان باشند و در عرض سه سال حتی یک ساعت هم امکان مرخصی نداشته باشند؟
برادر کمال الدین خانجانی ابراز امیدواری میکند که مسئولان امور کشور به خود بیایند: "همه ما ایرانی هستیم و آرزوی همه ما سربلندی و آبادانی ایران است ما بهایی ها کاری نکرده ایم که سرافکنده باشیم و هر جاکه رفته ایم باعث نیک نامی ایران و ایرانیان شده ایم. امیدوارم مسئولان امور به خود بیایند".
حکومت گردن کلفتی میکند
نعیم توکلی، فرزند بهروز توکلی نیزدرمصاحبه با "روز" از آخرین وضعیت پدرش می گوید وتاکید میکند که اتهامات منتسب به پدرش بی اساس است.
بهروز توکلی، 59 سال دارد و از اردیبهشت 87 در زندان به سر می برد. فرزندش به "روز" میگوید:خبر دقیقی از پدرم نداریم. از وقتی که به بند سیاسی زندان رجایی شهر منتقل شده امکان تماس تلفنی خیلی کم شده؛ شاید هر ده روز حدود دو دقیقه تماس تلفنی داشته باشد. آخرین باری هم که تماس تلفنی گرفت در حضور چند ماموربود و درخواست لباس کرد.
نعیم توکلی می افزاید: ملاقات ها هم به صورت کابینی است واغلب، تلفن های کابین خوب کار نمیکند. از طرفی صحبت ها شنود می شود وپدرم نمی تواند اطلاعات درست و دقیقی از وضعیت خود بدهد. لذا دقیقا نمیدانیم در چه وضعی است. پشت کابین نشسته، اگر می توانست بلند شود وراه برود شاید می شد حدس زد از نظر جسمی در چه شرایطی است امامتاسفانه این امکان نیز نیست.
از آقای توکلی می پرسم پدر شما در حال سپری کردن محکومیت خود است ومرخصی یکی از حقوق زندانیان است آیا تاکنون این مساله را پیگیری کرده اید؟ پاسخ میدهد: قبل از همه اینها، پدرم این حق را دارد که پرونده اش را کامل بخواند اما تا همین الان که با شما صحبت میکنم پرونده به طورکامل به وکلای پدرم هم داده نشده وکسی جوابگونیست. وقتی وکلا و خانواده به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند با این جواب مواجه می شوند که پرونده دست مقامات بالاتر است. اسمی هم از این مقامات بالاتر برده نمی شود که بدانیم دست چه کسانی است. در اصل از خود سلب مسئولیت و سعی میکنند با خانواده های ما طرف نشوند که بخواهند جوابی بدهند یا نه.
اودرباره اتهامات انتسابی به پدرش میگوید: فکر نمیکنم این اتهامات به هیچکدام از کسانی که در زندان های جمهوری اسلامی هستند بچسبد. پدر من و 6 نفر دیگر به هیچ اسنادی دسترسی نداشته اند که بخواهند جاسوسی کنند. اتهامات دیگر هم اتهاماتی کلی است، مصادیقش را بگویند.
آقای توکلی سپس با اشاره به افزایش حکم محکومیت پدرش و6 نفر دیگر از سران بهایی، توسط دادستان کل کشورمیگوید: این مساله هیچ مبنایی ندارد و با هیچ سیستم حقوقبشری و حقوقی در دنیا وحتی قوانین خودجمهوری اسلامی قابل توجیه نیست. اینکه هر چه دلشان میخواهد هر زمانی اعمال کنند واسمش را بگذارند شریعت، این یک نوع گردن کلفتی است که هیچ ادله حقوقی ندارد.
شرایط وخیم بند زنان رجایی شهر
ایرج کمال آبادی، برادر فریبا کمال آبادی نیز درمصاحبه با "روز" از تهدید این عضوگروه یاران از سوی زندانیان خطرناک زندان رجایی شهر خبر می دهد. اومی گوید نظر اخیر دادستان کل کشورمبنی بر افزایش حکم رهبران بهایی به عنوان حکم نهایی به آنها ابلاغ رسمی شده است.
فریبا کمال آبادی، 49 سال دارد و اونیز از اردیبهشت 87 در زندان به سر می برد. مهوش ثابت دیگر عضوگروه یاران است که 58 سال دارد و به اتفاق خانم کمال آبادی در زندان رجایی شهر زندانی است.
طی روزهای گذشته بحث انتقال زندانیان سیاسی زن رجایی شهر به زندان های دیگر مطرح شده بود.ایرج کمال آبادی، برادر فریبا کمال آبادی در این زمینه به "روز" میگوید:هنوز منتقل نکرده اند. مدتی است چنین بحث هایی مطرح است که میخواهند به زندانی در قم یا زندانی که جدیدا در ورامین ساخته اند منتقل کنند اما تاکنون این انتقال صورت نگرفته ضمن اینکه این قضیه شامل خواهرمن وخانم ثابت نمی شود وگفته اند که آنها باید در رجایی شهر بمانند.
او در خصوص آخرین وضعیت و شرایط خانم کمال آبادی و همچنین خانم ثابت میگوید: حدود دوماه پیش خواهرمن و خانم ثابت را از طبقه سوم به طبقه دوم منتقل کردند که محل بسیار خطرناکی است وزندانیان شرور ازمحل های دیگر به این قسمت منتقل می شوند.در اصل تبعیدگاهی در درون زندان رجایی شهر ومخصوص کسانی است که نه تنها در خارج از زندان جرمی مرتکب شده بلکه در داخل زندان هم خلافی کرده اند مثلا خانمی آنجا هست که در داخل زندان دو نفر را به قتل رسانده. آنجا شرایط خیلی بدتر است و ما واقعا نگران ایم.
آقای کمال آبادی می افزاید: مخصوصا اوایل که خواهرم و خانم ثابت را به این قسمت آورده بودند مسئولین زندان به زندانیان آنجا گفته بودند تا جایی که می توانید این دو نفر را اذیت کنید. چند هفته اول خیلی وحشتناک بود و این دواز سوی زندانیان تهدید هم شده بودند ولی خوشبختانه به تازگی کمی بهتر شده و به دلیل رفتار خوب خواهرم و خانم ثابت و مهربانی آنها با سایر زندانیان، زندانیان دیگر هم رفتارشان بهتر شده است و شیفته این دوشده اند لذا کمی شرایط شان از این جهت بهتر شده. اما کلا شرایط خیلی بد است و سلامتی شان روز به روز تحلیل می رود. بیماری های مختلفی در زندان است؛ متاسفانه دارو ودرمان نیست حتی اوایل که خواهرم به این زندان منتقل شد بیماری آنفلوآنزای خوکی شیوع کرده بود و مسئولان زندان عده ای را به قرنطینه برده بودند اما یکباره حدود 30 نفر از مبتلایان را پیش بقیه زندانیان آوردند که خیلی خطرناک بود.از طرفی آب گرم نیست و مجبورند با آب سرد حمام کنند، وضعیت غذا بی نهایت بد است و انواع و اقسام دردها ورنج ها را تحمل میکنند.
برادر فریبا کمال آبادی سپس از پیگیری های خانواده برای مرخصی وملاقات حضوری میگوید: ملاقات ها که کابینی است.مرخصی هم طبق قانون جمهوری اسلامی حق زندانیانی است که محکومیت خود را سپری میکنند امامتاسفانه این حق قانونی را هم نقض میکنند. بارها خواهرم درخواست مرخصی کرده اما مسئولین گفته اند چرا تقاضا میکنید؟ هیچوقت به شما مرخصی نمیدهیم. شما وضعتان خاص است وبیخود تقاضا نکنید. خواهر من وبقیه 6 نفر هم میگویند که ما وظیفه خود میدانیم تقاضای مرخصی کنیم این حق قانونی ما است و ما قصور نمیکنیم اگرشما نمیدهید این قصور از شماست.
او در خصوص وضعیت روحی و جسمی خواهرش می گوید: از نظر جسمی به دلیل محرومیت ها و شرایط سختی که در زندان دارند خیلی وضعیت خوبی نیست. نه دارو ودرمانی ونه دکتری است و وضعیت بهداشتی وحشتناک است و به دلیل شرایط بهداشتی بد، انواع و اقسام بیماری ها در زندان است که خطر ابتلا به آنها برای همه وجود دارد. به دلیل این شرایط یکبار که سرما میخورند خوب نشده مجددا مریض می شوند و... و شرایط جسمی شان تحلیل می رود. ولی از نظر روحی شرایط متفاوتی است. اکثر کسانی که در این زندان هستند آخر خط هستند یعنی منتظر اعدام هستند یا حبس ابد دارند یا زندان های طولانی مدت و کسانی هستند که در زندگی بیرونی خود نیز دچار محرومیت های بسیار بوده اند و شرایط روحی مساعدی ندارند. برخی اعتیاد به مواد مخدر داشتند و در زندان دسترسی ندارند وافسردگی های شدید دارند و داروهای آرام بخش می خورند.وقتی دارو می خورند مثل جنازه گوشه ای می افتند اما وقتی اثر دارو می رود داد و فریاد می کشند و دعوا راه می اندازند و خیلی خطرناک هستند. اما با همه این اوضاع، خواهرم وخانم ثابت روحیه خودرا حفظ کرده اند خیلی قوی هستند وبه دیگرزندانیان نیزکمک میکنند.
آقای کمال آبادی همچنین خبر میدهد که حکم 20 سال حبس به خواهرش و سایر اعضای گروه یاران به صورت رسمی ابلاغ شده است: "پیش از این حکم دادگاه بدوی و همچنین حکم دادگاه تجدید نظر فقط شفاها به آنها گفته شده بود و ابلاغ رسمی نشده بود و این یکی از تاکتیک های آقایان بود که هر موقع خواستند حکم را بر اساس میل خود تغییر دهند. اما پس از اعلام نظر دادستان، این حکم به صورت رسمی و به عنوان حکم نهایی به آنها ابلاغ شد و دیگر امکان هیچ گونه تجدید نظر خواهی هم نیست.
او خواهرش و 6 عضو دیگر گروه یاران را بی گناه می خواند و می گوید: دولت ایران نه تنها بر بهائی ها بلکه بر سایر پیروان ادیان دیگر و حتی سنی ها نیز تبعیض روا میدارد. اتهاماتی که به خواهرم و 6 نفر دیگر منتسب کردند و حکمی که دادند مبنای حقوقی ندارد و هیچ سند و مدرکی دال بر این اتهامات نیست مساله برخورد با آئین بهائیت است. شما ببینید به قبرستان های ما نیز رحم نمی کنند و آنها را با خاک یکسان میکنند این یعنی چی؟ آیا مردگان هم مشکل سیاسی دارند؟
آقای کمال آبادی سپس در پاسخ به این سئوال که حکم نهایی شده اکنون چه خواهید کرد؟ می گوید: ما هیچ وقت خواهان این نیستیم که حکم تقلیل پیدا کند تنها چیزی که میخواهیم عدل و انصاف است اگر با عدل و انصاف رفتار کنند این افراد را بلافاصله و بی هیچ قید و شرطی آزاد می کنند.
از آقای کمال آبادی درباره گروه یاران می پرسم. این گروه چه فعالیت هایی داشت؟ می گوید: آئین بهائیت کشیش، خاخام، پیشوا و ملا و مجتهدی ندارد و در نتیجه امور بهائیان به این نحو انجام می شود که در هر شهر و کشوری که هستند گروهی با رای گیری اعضای بهایی آنجا تشکیل می شود که مسئول انجام امور بهائیان است. در ایران چون آئین بهائیت به رسمیت شناخته نمی شود امکان این نیست و لذا چند نفر داوطلبانه و به طور غیر رسمی مسئولیت را برعهده گرفتند و گروه یاران را تشکیل دادند و خود حکومت هم مطلع بود. کاراین گروه هم این بود که مسائلی چون ازدواج، کفن و دفن و خاکسپاری، تولد نوزاد، تعیلم و تربیت جوان ها... و چنین مسائلی را رتق و فتق میکردند. در اصل گروهی کاملا غیر سیاسی بود. میدانید که براساس آئین بهائیت، بهائیان اجازه ندارند در هیچ نهاد و گروه سیاسی فعالیتی کنند.
خودسران خودجوش، افسارها را گسیخته اند
"آنکه باد می کارد، طوفان درو می کند"
انتشار هم زمان یک مصاحبه ـ گفتگوی نوشابۀ امیری با سعید تاجیک ـ یک فایل صوتی، سخنرانی حدادیان علیه مشایی، و یک فایل تصویری، فرمایشات گوهربار سعیدی در مورد توانایی های رهبری در بدو تولد، در فضای رسانه های مجازی، می تواند نشانگر تعمیق بحرانی عظیم در کشور و پیش بینی چشم اندازی دهشتناک برای آن باشد. مجموعۀ این موارد گاهی قطرۀ اشکی بر چشم ها نشاند، لحظه ای باعث انبساط خاطر شد، اما از همه مهمتر، این دست اخبار وحشتی جان سوز را دامن زده است. واهمه ای نام و نشاندار که نمایانگر سراشیبی خطرناکی است که کشور عزیز ما در آن گرفتار آمده است. بن مایۀ این دل آشوب، نگرانی از فرو غلتیدن بیش از پیش کشور در دامن موج وسیعی از هرج و مرج ها وبی قانونی ها است که هر روز بر ابعاد آن ها افزوده می شود. یکی از عوامل سقوط به این ورطۀ هولناک، کسانی هستند که حکومت به آنها نام گروه های خودسر داده ولی خودشان ترجیح می دهند که با نام خودجوش خوانده شوند. خودسران خودجوش، از زهرا خانم اول انقلاب تا سعید تاجیکی که به فرزندان هاشمی یورش برد، در سرتاسر تاریخ سی و چند سالۀ جمهوری اسلامی حضوری فعال داشته اند. به نظر می آید این قانون شکنان با هزاران رشتۀ مرئی و نامرئی به اربابان قدرت اتصال داشته، به بهانۀ حمایت از حاکمیت و رهبری، امروز بیش از پیش افسار گسیخته اند و هر یک به تنهایی داعیۀ قدرت دارند. عواملی دست به دست هم داده تا این گروه های بی هویت و پر قدرت، احساس اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند.
بی قانونی بستر مناسبی را فراهم کرده تا موجب رشد و گسترش قدرت خودسران خودجوش شود. قانون گریزی بلای مهلکی است که از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی گریبان این کشور را گرفته است. تلاش های آخر عمر خمینی هم نتوانست این درد را افاقه کند. با روی کار آمدن خامنه ای بر ابعاد قانون ستیزی افزوده شد تا به امروز که با حضور احمدی نژاد به اوج خود رسیده است. عدم احترام به قانون، آن چنان در کشور نهادینه شده است که عمدۀ مسئولین کشور، در حالی که از قانون شکنی بقیۀ اعضای حکومت شکایت دارند، خود را مقید به رعایت قانون نمی دانند. این شرایط ناگوار به عده ای اوباش همیشه امکان داده تا به بهانۀ دفاع از حکومت و یا عوامل ریز و درشت آن، جان و مال مردم را مورد تعرض قرار داده، شرایط رعب و وحشت را بر جامعه حاکم کنند. هر چند که گسترش بی قانونی، موجبات افزایش قدرت این گروه ها را فراهم کرده، ولی عوامل مهم تری به مدد آمده تا بر گستاخی آنها بیافزاید.
حضور خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب، نوع مدیریت و در نهایت تمایلات شخصی او از مهمترین عوامل بسط قدرت و حضور بیش از پیش خودسران خودجوش در عرصۀ اجتماعی هستند. ضعف خامنه ای در دانش امور مذهبی و سلسله مراتب حوزوی، به هنگام انتخاب شدن به عنوان رهبر انقلاب باعث شد تا او به عده ای نیاز داشته باشد که بتوانند با هو و جنجال این خلا را پر کنند. به طور طبیعی این عمله های جور، بهترین گروه برای انجام این مأموریت هستند.
از سوی دیگر، خامنه ای به دلیل همین ضعف هایی که در بالا به آن اشاره شد، هیچ گاه به عنوان رهبر نتوانست اوتوریتۀ لازم را برای خود فراهم کند. بنابراین برای کسب استیلای لازم بر سایر رقبا دست به تشکیل کانون های موازی قدرت زد. این گروه های متعدد لزوماً باید مطیع و منقاد رهبری و دفتر او باشند. در چنین شرایطی این گروه های خودسر روز به روز بر تعدادشان افزوده شد و برای آنها حوزۀ وسیع تری از اختیارات تعریف شد. به نحوی که بنا بر اعتراف مسئولین حکومتی، این گروه های خودسر توانستند تا بالاترین مقامات وزارت اطلاعات راه بیآبند و آن فجایع را به راه بیاندازند که بعدها به قتل های زنجیره ای معروف شد.
اما کیش شخصیت خامنه ای نیز در قدرت گرفتن این گروه ها بی تأثیر نبوده است. او تلاش دارد برای خود مقامی ربوبی ایجاد کند. به همین دلیل است که در مورد فیلم هایی نظیر "ظهور نزدیک است" رهبر سکوتی از سر رضایت پیشه می کند. این در حالی است که دامنۀ مخالفت با این فیلم تنها به حوزویان قم، اغم از مخالفین و یا موافقین حاکمیت فعلی محدود نشده، آیت الله سیستانی را در نجف وادار به موضع گیری کرد. یا در مورد سخنان مضحک سعیدی، امام جمعه و تولیت حوزۀ علمیۀ قم، دربارۀ اتفاقات زمان تولد رهبر، خامنه ای تلاش می کند با عدم اتخاذ موضع، بر روی آن مهر تأئید بزند. بدیهی است که این خزعبلات با مسلمات دینی در تعارض آشکار است. برای تبدیل شدن به فرعون و خدایی کردن، خامنه ای به عده ای جان بر کف احتیاج دارد. این افراد یا از سر نیاز، یا به خاطر ناآگاهی و یا با قصد و غرض پیرامون او گرد می آیند. این اشخاص مطلوب نظر رهبر را جهت بزرگ نمایی شخصیتی، به خوبی برآورده می کنند. به همین دلیل رهبر تا توانسته در پرچم این گروه ها دمیده، تا بیرق آنها برای روز مبادا در اهتزاز نگه دارد.
یکی از این روزهای مبادا انتخابات هشتم ریاست جمهوری بود. احمدی نژاد که با طرح و نقشۀ قبلی به شهرداری تهران رسیده بود، با عوارضی که مردم تهران برای شهرداری پرداخته بودند، با حساب و بی حساب، به هیات های مذهبی و کسانی چون ارضی و یاران او کمک کرد تا بتواند در رقابت های انتخاباتی از آنها استفاده کند. نیروهایی که مداحانی چون ارضی و حدادیان در اختیار دارند، معمولاً در قالب هیات رزمندگان اسلام سازمان دهی شده اند. رابطۀ ارضی و شرکا با احمدی نژاد بعد از فعالیت های تبلیغاتی دورۀ هشتم قطع نشد. به ترتیبی که در سفرهای استانی چهار سال اول ریاست احمدی نژاد، این مداحان او را همراهی می کردند. هزینه هایی که احمدی نژاد در زمان شهردار بودن خرج هیات ها کرده بود تنها دلیل کمک های متقابل دسته های سینه زن و زنجیر زن دولتی به وی نبود. بی شک این هیات ها به موافقت رهبری نیاز داشتند. این مجوز صادر شده بود و مشخص بود که رهبری به مساعدت این دستجات برای پیروزی کاندیدای مورد نظرش محتاج است. این مجموعۀ عوامل دست به دست هم دادند تا این لشگر جرّار خود را برای مبارزه های سرنوشت ساز بعدی آماده تر و قوی تر کند.
انتخابات دور نهم و حوادث بعد از آن یکی از همین چالش های تعیین کننده بود. اتاق فکری که برای پیروزی کودتای انتخاباتی نقشه می کشید خیلی مطمئن نبود که تمام افراد سپاه، نیروی انتظامی و یا بسیج تا آخر خط با آنها خواهند بود. پیش بینی ای که چندان غلط نبود. اگر به این مطلب که در سایت بی بی سی آمده مراجعه کنید خواهید دید که چگونه مسئولین به وجود گسل در میان نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی، در زمان سرکوب اعتراضات مردم، اعتراف می کنند. نکتۀ دیگری که از دل این اعترافات بیرون می آید نیاز روز افزون حکومت به عوامل سرکوبی است که وفاداری خود را به حکومت، به روشنی اثبات کرده باشند. در ضمن حاکمیت تلاش می کند با مسئول اعلام کردن آنها در فجایع پیش آمده و خودسر خواندن آنها، بار مسئولیت را از روی شانه های حود بردارد. همین سناریو به ترتیبی که آقایان می خواستند پیش رفت. چماقداران خودسر خودجوش، برای تثبیت حاکمیت، با پر کردن جای افراد مردد درون نیروهای انتظامی و امنیتی، جنایت هایی را در شهرهای کشور، به ویژه در تهران، به نمایش گذاشتند که سال های سال در حافظۀ تاریخی این کشور باقی خواهد ماند.
رابطۀ این گروهای خشن و تندرو با حاکمیت و به شکل خاص با خامنه ای، به رغم ادعاهای این گروه ها، تنها رابطۀ مرید با مراد نبود. آنها علاوه بر کسب منافع مالی آنی، چنان جای پای خود را در مجموعۀ حاکمیت سفت کرده اند که به این زودی ها نتوان آنها را از خر مراد پیاده کرد.
همچنین باید در نظر داشت که قدرت این دشمنان مردم، بیش از آنچه در تصور حامیانشان می گنجید، افزایش پیدا کرده است. اگر احمدی نژاد می دانست که چندین صد میلیاردی که بی سند در شهرداری خرج این گروه ها کرده، چنان چاقویی را در دست حدادیان تیز می کند که قصد بریدن "زشتی های" او را در سر بپرورد، روز اول با ملاحظۀ بیشتری گشاده دستی می کرد. فریادهای مستانۀ تاجیک در مصاحبه با روز آبروی نداشتۀ دستگاه قضا و لاریجانی را بیش از پیش با خود برد. این گروه های خشونت طلب قوۀ مقننه را قبلاً مورد لطف قرار داده بودند. آنها به علی لاریجانی وعده داده بودند اگر به دستوارت ایشان تمکین نکند، مجلس تحت رهبری او به توپ خواهند بست. آیا دایرۀ فعالیت آقایان به همین جا ختم خواهد شد؟
پاسخ منفی است. این شتری است که در مقابل متزل رهبری نیز منزل خواهد کرد. حتماً فراموش نکرده ایم که احمدی نژاد و شرکا، زمانی همین نقش را، گاهی با پوشیدن کفن در خیابان ها و زمانی به عنوان شاکی در دادگاه، برای رهبر در زمان خاتمی اجرا می کردند. شاید از مسیر همین خوش خدمتی ها بود که این گروه توانستند به خیابان پاستور برسند. اما به محض آنکه اعلام شد رأی حکومت ساختۀ بیست و چند میلیونی را پشت سر خود دارند، رفتارها تغییر کرد. جوانفکر در مصاحبه با همشهری ویژۀ نوروز امسال به دستورات رهبر به هیات دولت، واژۀ نظرات ارشادی را اطلاق می کند. طبیعی است که بتوان، گاهی، نظرات ارشادی را نادیده گرفت. بخصوص اگر خود شخص احساس مرشدی بکند. چنین مرشدانی برای در چنگ داشتن قدرت از هیچ کاری خودداری نمی کنند. اتفاقی که چند روز پیش در غزه افتاد و منجر به قتل یک مدافع حقوق بشر ایتالیایی شد، مؤید همین نکته است. درست در زمانی که حماس تلاش می کند از خود چهره ای صلح جو در عرصۀ جهانی به نمایش بگذارد، یک گروه فلسطینی سلفی که دست پروردۀ حماس است با این قتل چنان ضربه ای به دولت حماس در غزه می زند، که به این زودی ها نتواند کمر راست کند. می توان حدس زد اگر حماس بخواهد این گروه را محدود کند، ملت فلسطین باید منتظر یک جنگ داخلی دیگر باشد. آیا با قدرت گرفتن این خودسران خودجوش، خطری مشابه مردم ایران را تهدید نمی کند؟
تنها می ماند نکتۀ آخر. اوضاع کشور ما بسیار پیچیده شده است. این آشوب طلبان افسار گسیخته اند. آنها به طور مرتب امنیت کشور را تهدید می کنند. برای جلوگیری از افزایش قدرتشان، باید بر دهانشان لگام زد. برای در عنان گرفتن این یاغیان، درگیری، جنگ و دعوا کارساز نیست. راه مهار این گروه های دشمن میهن و مردم، بازگشت به قانون است. پادزهر مؤثر علیه سموم مهلک این شب پرستان، قانونمداری است. این خواستۀ نمادهای جنبش سبز، موسوی، کروبی و خاتمی، و بخش هایی از بدنۀ جنبش سبز را باید مقابل دیدگان خود قرار دهیم. حداقل خاصیت بازگشت به قانون در این مورد، جدا کردن صف ناآگاهان این گروه ها از صفوف افرادی است که با اغراض غیر انسانی در مقابل خواست های ملت قرار گرفته اند.
هنگامِ درو
مُصلحِ بزرگ، نه سید محمد خاتمی است و نه میرحسین موسوی. فرشته مرگ است که آخرین اصلاحات را نقش می زند و کاری ترین را.
مرگ، تنها یقین مشترکِ آدم و زندگی است و آمدنش حتمی و اگر باور ندارید به آخرین برگِ شناسنامه، نگاهی کنید.
کسی از مشروطه خواهان و مستبدان، امروز زنده نیست. نه عین الدوله ماند و نه ستارخان. رضاخان نیز با آن همه جبروت راهی شد و پسر در پی پدر. امام خمینی هم با آن همه دعا و کاستن ازعمر دیگران، نماند1. مرگ، مساواتِ زندگی است.
ازعمر جمهوری اسلامی "یک ربعی" گذشت و بازیگرانش نزدیک به "ساعتی" زنده ماندند. عقربه نحیفِ جسم آدمیزاد که تا صد سال مجالِ تاختن ندارد، ماندن در آن سالهای سه رقمی پایانی هم خوش نیست و باغِ وحش امراض شدن است، آنچنان که بر روی چرخی نشستن و از تختِ بیمارستان به کرسی خبرگان رفتنِ مهدوی کنی، خاطره تابوت است در راه گور.
گفت:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
داسِ مرگ بالا رفته، اعاظمِ نظام از مرزهای خاکستری پیری به سمت سیاهی نیستی می گذرند و دهه های واپسینِ عمر، هدر می دهند.
از بختِ بد حاکمانِ پیر، مزرعه ایران ساکن است ولی سبز.هنگام درو نزدیک است و علف های هرز و پلاسیدگان، دمِ تیغ داس.
منحط بودنِ نظام سیاسی یک نشانه اش پیرسالاری است.عربستان سعودی و شاهزادگان هشتاد ساله اش، نمونه ای حاد از این پیر مُردگی قدرتند.
نظام سیاسی ایران هم سرشار از پیرانِ جاهل و شیخان گمراه، از همان نمونه هاست و به سبکِ شیعی _سلطانی.
سید علی خامنه ای هفتاد ودو ساله است. بیست و سه سال رهبری بی پاسخ و پیش از آن هشت سال ریاست جمهوری، البته چشمِ تنگ دنیا دار را پر نکرد.
از دوسال پیش و سبز شدنِ مزرعه ایران، همه ریسمانهای مشروعیت قدرت را بر تن و دستش بستند و بارِ گناه نظام را بر دوشش گذاشتند.
این پیرمردِ عبوسِ سخنگو، همه قداست و ناموس نظام است. قصه ها گفته اند از کراماتش و خطبه ها رانده اند از عاقبتِ معجزه وارش که به خیال مشتاقان، سید خراسانی است و به آب حیاتِ ظهورِ امام غایب، زندگانی از نو خواهد کرد.
این قصه ها برای خوابِ مرگ است. در پایین دستِ قدرت، چیزی نمانده، فرماندهان سپاه و عرفای درباری و مداحان دهان دریده، باید که به کسی بیاویزند و تنها آن بتِ کهن، یادگار مانده و هر چه بوده از آبرو و کیاست و کشورداری به غارتِ محمود رفته است.
حفظ ناموس نظام و جاودانه کردنش به روایت قابله و ساحره، مُسکنِ کارسازی است که حتی نشئه افیون نیز چُنین دماغی نمی سازد.
مستبدینِ شش دانگ، به بیماری "سودایِ جاودانگی" مبتلایند، و درست در لحظات دیدار با فنا و مرگ با دوره بحرانی اش، روبرویند.
شاه قبلی ایران هم معتقد بود که نظر کرده است و علمدارِ عاشورا در زمین خوردن ها دستش خواهد گرفت که نگرفت.
هر چه واقعیت تلخ تر باشد، این قصه ها پررنگ تر می شود و حتی تا زُهدان مادر به عقب باز می گردد، بلکه گفتن از شروعی معجزه آسا، این مرگ جان فرسا را قدری عقب براند.
پیرمردانِ نظام، مرگ را می بینند. چه در تن و درون که چراغ حیات خاموشی می گیرد و هیچ کس بر آن واقف تر از خود نیست و چه درحس کردنِ لرزشِ پا یه های نظام ولایی که باز بهتر از هر ناظری، آنکه در برج و بارویش نشسته، ریزش را از زیر تخت حس می کند.
آنکه در بیابان تاریک ترسیده، چه کند اگر آواز نخواند، شاید صدایش در برهوت، قدری دلگرمی دهد.
حرفهای غمگینِ امام جمعه قم و پناه بردن به رحمِ مادرِ رهبری، از همان آواز خوانی های ترس و زرد است، در کویرِ تنهایی های نظام.
چاره ای برای پیرمردان نظام نمانده است، جز زنده زنده مومیایی کردنِ سید علی خامنه ای.ازهمین است که مصباح یزدی 77 ساله، مقامِ رهبر را از آن سید خراسانی واهی، بالاتر می داند و در بحرانِ توحید و بعد از یک عمر ذکر وتسیبحِ بی ثمر، براین بُت جاندار، دخیل می بندد.
سرمایه گذاری حیثیتی و شرط بندی برسرِ سید علی خامنه ای، قماری است به هزینه ماندن و نماندنِ نظام ولایی، تا این چند هوادار که هنوز هستند، فکر کنند که همه چیز سیم و زر و لحاف ملا نیست و حکمتی در کار است.
گرچه میان مریدان هم آنقدر از کرامات "آقا" گفتند که شده است فیلمنامه ای دست خورده و بر پرده مانده، که دیگر تکبیر و صلوات به خمیازه برمی آید با دیدن و شنیدنش.
شاید برای مریدان این شبهه هم پیش آید که اگر همه روایات برای سید علی است و برکتِ نظام به حضورش و اتصال با ملکوت به نگاه ناز دارش، چه سیم وصلی می ماند تا اگر داس مرگ پایین آمد، باقیمانده نظام را حراست کند.
پاسخی نیست و پیرانِ بتخانه گریزی ندارند که حاصل عمر را گره زنند بر بت بزرگ و به فروغِ ستاره بخت سید علی، شب چرانی کنند. اما گفت :
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار/ تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
جمهوری اسلامی در این سی و سه سال انگار که همه تاریخ ایران زمین و خوبی وبدی اش را پیش چشمانمان آورده است. چه کسی باور می کند که در سی و سه سال می توان به چنین ظهور ظلمانی از ستم رسید و همه دین و اخلاق ایرانیان را به تاراج داد.
ذکر مخلصانه یا علی که از پدر و پدر بزرگ شنیده ایم را به زشت ترین صورت و شکل تصویر می کنند و نام پاکان در مسلخ استبداد دینی ذبح می شود. بدتر اینکه بر این همه ننگ، لبخند هم می زنیم و در مرگ خویش می رقصیم.
میان این سیاهکاران پیر اگر نبودند شیخ و میر که به حبسی اسیرند، باید دل از عاقبت به خیری در ایران می کندیم. مهدی کروبی هفتاد و شش ساله و میر حسین موسوی هفتاد ساله هم پیر همین دیارند که داس مرگ اگر به جانشان رسد، بوی یاس بر می خیزد.
هنگام درو رسیده است، وقتی داس فرود آید، سید علی خامنه ای را نه سید خراسانی کمکی می رساند و نه روایت امام جمعه و قابله، دستِ اصلاح گر بزرگ را سست می کند.
تنها راه جاودانگی همان بود که محمد مجتهد شبستری رفت، خرقه انداخت و دل به دروغ و توهم نداد و در بی ریایی نفسی تازه کرد.2
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
پا نوشت ها
1. مردم برای آیت الله خمینی دعا می کردند که خدایا خدایا، از عمر ما بکاه و بر عمررهبر افزا.
2. محمد مجتهد شبستری عالم نو اندیش دینی، سالهاست که عبا و ردایِ روحانیت به کناری گذاشته تا شبیه صاحبان خرقه نباشد.
مرگ، تنها یقین مشترکِ آدم و زندگی است و آمدنش حتمی و اگر باور ندارید به آخرین برگِ شناسنامه، نگاهی کنید.
کسی از مشروطه خواهان و مستبدان، امروز زنده نیست. نه عین الدوله ماند و نه ستارخان. رضاخان نیز با آن همه جبروت راهی شد و پسر در پی پدر. امام خمینی هم با آن همه دعا و کاستن ازعمر دیگران، نماند1. مرگ، مساواتِ زندگی است.
ازعمر جمهوری اسلامی "یک ربعی" گذشت و بازیگرانش نزدیک به "ساعتی" زنده ماندند. عقربه نحیفِ جسم آدمیزاد که تا صد سال مجالِ تاختن ندارد، ماندن در آن سالهای سه رقمی پایانی هم خوش نیست و باغِ وحش امراض شدن است، آنچنان که بر روی چرخی نشستن و از تختِ بیمارستان به کرسی خبرگان رفتنِ مهدوی کنی، خاطره تابوت است در راه گور.
گفت:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
داسِ مرگ بالا رفته، اعاظمِ نظام از مرزهای خاکستری پیری به سمت سیاهی نیستی می گذرند و دهه های واپسینِ عمر، هدر می دهند.
از بختِ بد حاکمانِ پیر، مزرعه ایران ساکن است ولی سبز.هنگام درو نزدیک است و علف های هرز و پلاسیدگان، دمِ تیغ داس.
منحط بودنِ نظام سیاسی یک نشانه اش پیرسالاری است.عربستان سعودی و شاهزادگان هشتاد ساله اش، نمونه ای حاد از این پیر مُردگی قدرتند.
نظام سیاسی ایران هم سرشار از پیرانِ جاهل و شیخان گمراه، از همان نمونه هاست و به سبکِ شیعی _سلطانی.
سید علی خامنه ای هفتاد ودو ساله است. بیست و سه سال رهبری بی پاسخ و پیش از آن هشت سال ریاست جمهوری، البته چشمِ تنگ دنیا دار را پر نکرد.
از دوسال پیش و سبز شدنِ مزرعه ایران، همه ریسمانهای مشروعیت قدرت را بر تن و دستش بستند و بارِ گناه نظام را بر دوشش گذاشتند.
این پیرمردِ عبوسِ سخنگو، همه قداست و ناموس نظام است. قصه ها گفته اند از کراماتش و خطبه ها رانده اند از عاقبتِ معجزه وارش که به خیال مشتاقان، سید خراسانی است و به آب حیاتِ ظهورِ امام غایب، زندگانی از نو خواهد کرد.
این قصه ها برای خوابِ مرگ است. در پایین دستِ قدرت، چیزی نمانده، فرماندهان سپاه و عرفای درباری و مداحان دهان دریده، باید که به کسی بیاویزند و تنها آن بتِ کهن، یادگار مانده و هر چه بوده از آبرو و کیاست و کشورداری به غارتِ محمود رفته است.
حفظ ناموس نظام و جاودانه کردنش به روایت قابله و ساحره، مُسکنِ کارسازی است که حتی نشئه افیون نیز چُنین دماغی نمی سازد.
مستبدینِ شش دانگ، به بیماری "سودایِ جاودانگی" مبتلایند، و درست در لحظات دیدار با فنا و مرگ با دوره بحرانی اش، روبرویند.
شاه قبلی ایران هم معتقد بود که نظر کرده است و علمدارِ عاشورا در زمین خوردن ها دستش خواهد گرفت که نگرفت.
هر چه واقعیت تلخ تر باشد، این قصه ها پررنگ تر می شود و حتی تا زُهدان مادر به عقب باز می گردد، بلکه گفتن از شروعی معجزه آسا، این مرگ جان فرسا را قدری عقب براند.
پیرمردانِ نظام، مرگ را می بینند. چه در تن و درون که چراغ حیات خاموشی می گیرد و هیچ کس بر آن واقف تر از خود نیست و چه درحس کردنِ لرزشِ پا یه های نظام ولایی که باز بهتر از هر ناظری، آنکه در برج و بارویش نشسته، ریزش را از زیر تخت حس می کند.
آنکه در بیابان تاریک ترسیده، چه کند اگر آواز نخواند، شاید صدایش در برهوت، قدری دلگرمی دهد.
حرفهای غمگینِ امام جمعه قم و پناه بردن به رحمِ مادرِ رهبری، از همان آواز خوانی های ترس و زرد است، در کویرِ تنهایی های نظام.
چاره ای برای پیرمردان نظام نمانده است، جز زنده زنده مومیایی کردنِ سید علی خامنه ای.ازهمین است که مصباح یزدی 77 ساله، مقامِ رهبر را از آن سید خراسانی واهی، بالاتر می داند و در بحرانِ توحید و بعد از یک عمر ذکر وتسیبحِ بی ثمر، براین بُت جاندار، دخیل می بندد.
سرمایه گذاری حیثیتی و شرط بندی برسرِ سید علی خامنه ای، قماری است به هزینه ماندن و نماندنِ نظام ولایی، تا این چند هوادار که هنوز هستند، فکر کنند که همه چیز سیم و زر و لحاف ملا نیست و حکمتی در کار است.
گرچه میان مریدان هم آنقدر از کرامات "آقا" گفتند که شده است فیلمنامه ای دست خورده و بر پرده مانده، که دیگر تکبیر و صلوات به خمیازه برمی آید با دیدن و شنیدنش.
شاید برای مریدان این شبهه هم پیش آید که اگر همه روایات برای سید علی است و برکتِ نظام به حضورش و اتصال با ملکوت به نگاه ناز دارش، چه سیم وصلی می ماند تا اگر داس مرگ پایین آمد، باقیمانده نظام را حراست کند.
پاسخی نیست و پیرانِ بتخانه گریزی ندارند که حاصل عمر را گره زنند بر بت بزرگ و به فروغِ ستاره بخت سید علی، شب چرانی کنند. اما گفت :
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار/ تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
جمهوری اسلامی در این سی و سه سال انگار که همه تاریخ ایران زمین و خوبی وبدی اش را پیش چشمانمان آورده است. چه کسی باور می کند که در سی و سه سال می توان به چنین ظهور ظلمانی از ستم رسید و همه دین و اخلاق ایرانیان را به تاراج داد.
ذکر مخلصانه یا علی که از پدر و پدر بزرگ شنیده ایم را به زشت ترین صورت و شکل تصویر می کنند و نام پاکان در مسلخ استبداد دینی ذبح می شود. بدتر اینکه بر این همه ننگ، لبخند هم می زنیم و در مرگ خویش می رقصیم.
میان این سیاهکاران پیر اگر نبودند شیخ و میر که به حبسی اسیرند، باید دل از عاقبت به خیری در ایران می کندیم. مهدی کروبی هفتاد و شش ساله و میر حسین موسوی هفتاد ساله هم پیر همین دیارند که داس مرگ اگر به جانشان رسد، بوی یاس بر می خیزد.
هنگام درو رسیده است، وقتی داس فرود آید، سید علی خامنه ای را نه سید خراسانی کمکی می رساند و نه روایت امام جمعه و قابله، دستِ اصلاح گر بزرگ را سست می کند.
تنها راه جاودانگی همان بود که محمد مجتهد شبستری رفت، خرقه انداخت و دل به دروغ و توهم نداد و در بی ریایی نفسی تازه کرد.2
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
پا نوشت ها
1. مردم برای آیت الله خمینی دعا می کردند که خدایا خدایا، از عمر ما بکاه و بر عمررهبر افزا.
2. محمد مجتهد شبستری عالم نو اندیش دینی، سالهاست که عبا و ردایِ روحانیت به کناری گذاشته تا شبیه صاحبان خرقه نباشد.
شریف؛ به نام و به جان
می گویند مولی الموحدین علی ابن ابی طالب، زمانی که جماعتی مدحش را گفتند، گفت که بر صورت مداحان خود خاک بپاشید که مدح مداحان موجبات غره شدن انسان بر خود می شود و فراموشی جایگاه خود در میان مردم و فراموشی خالق زمین و آسمانها. اما گاهی مدح کسانی که نمونه ها و نمودهای شرف و انسانیت اند، بالاخص زمانی که مورد ظلمی آشکار از سوی قوم الظالمین قرار میگیرند، رنگی دیگر پیدا می کند. چنین یادی و تمجیدی نه به قصد نان و نام دنیایی که به قصد فریاد زدن جفایی است نمودار بر یکی از انسانهای عزیزی که به مانند نام خود شریف است.
استاد محمد شریف، حقوقدان برجسته ایرانی را از دانشگاه اخراج کردند. آقایان پس از 25 سال تدریس تشخیص دادند که محمد شریف صلاحیت تدریس ندارد. حتی بازنشسته اش هم نکردند. اخراجش کردند تا کینه نهفته خود از مردان خدا و مردمی چون شریف را فرو نشانند.
محمد شریف کیست؟ آیا جز این است که وکیلی است کارکشته که درد انسان دارد و غم مردم می خورد؟ آیا جز این است که محمد شریف به مانند نامش شریف است؟ کیست که در طی این سالها کوچکترین خبط و خطایی را از شریف دیده باشد؟ آیا جز انسانیت و معرفت و شرف از شریف دیده ایم؟ شریف سالهاست که به پناهی برای در بندان حکومت ولایی تبدیل شده است. در هر پرونده ای که در می مانیم آخرین ملجا و امیدمان پس از خداوند سبحان، گرامی مردی است که در یکی از کوچه های مناطق شرقی تهران خانه دارد و درب منزلش همیشه بر روی ظلم دیدگان باز است. کدامیک از موکلان شریف را می توانی سراغ بگیری که به این شرافت معترف نباشند؟
شریف استادی توانمند نیز هست. استادی که عاشقانه دانشجویان را دوست دارد. وقتی از دانشجویانش سخن می گوید، برق چشمهایش را می توانی ببینی. استادی که دانشجویان را نه تنها تعلیم که پرورش می دهد.
شریف را اخراج کردند. اگر جز این میشد عجیب بود. دانشگاهی که این آقایان می خواهند، شریف و امثال شریف را بر نمی تابد. اینان دانشگاه را قبرستانی می خواهند که جز مداحی و ثنای حاکمان چیزی نگوید. دانشگاهی منقاد که سر بر آستان آقایان بساید و کوچکترین نقدی بر ساحت مقامات عظما نگوید. چنین دانشگاهی را صد البته جای شریف و امثال شریف نیست. از ابتدای دولت احمدی نژاد، ابتدا از ادامه تحصیل شیر پسران و شیر دختران ایرانی جلوگیری کردند و مدال های افتخار را در قالب ستاره به سینه شان آویختند. امروز از آن ستاره های آسمان دانشگاه، ضیا نبوی و مجید دری و بسیاری دیگر از ستاره داران در بند اند. پس از دانشجویان به جان اساتید دانشگاه افتادند و دانشگاه را از وجود اساتید بزرگواری چون محمد شریف تصفیه کردند. اما زهی خیال باطل!
آقایان ظاهرا حافظه تاریخیشان ضعیف است. این تصفیه ها نه برای بار اول که برای دوم بار در زمان حکومت ولایی است که اتفاق می افتد. بار اول در ابتدای انقلاب بهمن 57 با زدن بر کوس انقلاب فرهنگی دانشگاهها را تعطیل کردند و دانشجویان و اساتید منتقد را به بند کشیدند و عده بسیاری از فرزندان ایران زمین را از دم تیغ گذراندند. حرکتی که به تعبیر درست اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب یعنی دکتر محمد ملکی (که خداوند ایشان را حفظ کند) یک کودتای فرهنگی بود نه انقلاب فرهنگی. آن روزها دانشجویان، نه ستاره دار که اخراج و زندانی و اعدام شدند. اساتید را نه تنها بازنشسته و اخراج که زندانی کردند و تنی چند از ایشان را کشتند. اما آیا این همه موجب شد که دانشگاه ساکت بماند؟
امروز سه دهه از آن روزها می گذرد و باز اساتید اخراج و بازنشسته، دانشجویان ستاره دار و اخراج و بر کوس انقلاب فرهنگی دوم کوبیده می شود. آیا تجربه سه دهه قبل برای حاکمان ایران کافی نبوده است؟ آیا به این نتیجه نرسیده اند که دانشگاه را نمی توان خاموش کرد و مطیع؟ از سال 1313 که دانشگاه تهران به عنوان اولین دانشگاه در ایران تاسیس شد تا امروز چند بار حکومت های مختلف در تلاش بودند تا دانشجویان را و دانشگاه را و اساتید را به سکوت بکشانند و ارعاب کنند؟ از 16 آذر 32 تا 13 آبان 57 و تا مثلا انقلاب فرهنگی ابتدای پیروزی انقلاب و 18 تیر 78 و 18 تیر 82 و آذر ماه 86 و 18 تیر 88 و.... چند بار ؟ یک اشتباه را چند بار باید تکرار کرد تا آقایان بفهمند که دانشگاه را نمی توان ساکت کرد؟ که اخراج اساتید مستقل و آزادیخواه و عدالت طلبی چون محمد شریف چاره کار نیست؟ که می بایستی حرف دانشجویان و اساتید را شنید و در پیشگاه علمشان فروتنانه سر فرود آورد؟ دانشگاه سنگر آزادی است و دانشجویان و اساتید سنگربانان این سنگر. این سنگربانان به لطف خدا بی شمارند. هر چه از این گلستان آقایان گل بچینند، باز هم این گلستان پر از گلهایی است که بوی خوششان فضای دانشگاه را معطر می کند.
اخراج محمد شریف نیز یکی از این دانه های تسبیحی است که خبر از یک کودتای دیگر در عرصه دانشگاه می دهد. شریف مرد شریفی است و همدرد و همراه زندانیان سیاسی. اگر آقایان حتی یک نقطه سیاه (و حتی خاکستری) در زندگی شریف می یافتند و یافته بودند تا الان امانش نمی دادند و اینگونه با اخراج شریف خود را مفتضح نمی کردند. شریف خداباوری است ایستاده در کنار خلق. مسلمانی است که مسلمانی را نه از قوم الظالمین دروغ گوی مدعی مسلمانی، که از علی ابن ابی طالب آموخته است. شریف شاگرد مکتب علی و حسین است. با اخراج سر فرود نمی آورد. آقایان با اخراج شریف خودشان را و ماهیت زشتشان را نشان دادند.
استاد محمد شریف برای همیشه به پاس همه مردانگی ها و شرافت مثال زدنیش در قلبهای همه ایرانیان می ماند. خداوند می داند چه کسی را عزیز و چه کسی را ذلیل کند. شریف از مصادیق آیه شریفه و من المومنین رجال صدقوا است که بر عهد خویش با خدای خود وفا کردند. روزگار ما متاسفانه چنین مردان با شرفی را در خود قلیل می بیند. باید گشت تا با شرافتانی چون استاد صدر حاج سید جوادی، دکتر محمد ملکی و استاد محمد شریف و... را به چشم دید. مردانی که نامشان را و نانشان را در خطر ایمانشان افکنده اند. مردانی که با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز نشدند و اهل سکوت در برابر ظلم هم نبوده اند. شریف از همرهان این رهروان عشق است.
باشد که شریف اجر خود را از خدای قادر متعال دریافت کند.
و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون
در آخرین ماه سال ۱۳۸۹، اولین سرویس ایرانی به اشتراکگذاری ویدیو با نام «آپارات» به شکل آزمایشی آغاز به کار کرد. «آپارات» که از چندروز پیش، از شکل آزمایشی خارج شده و به شکل رسمی در فضای وب فارسی فعالیت خود را شروع کرده و عضو میپذیرد، قرار است «پاسخگوی نیازاشتراکگذاری ویدیویی کاربران ایرانی» باشد.
موسسهی «توسعهی تجارت الکترونیک صبا» که موسسهای بر مبنای « کسب و کار مبتنی بر محتوا» است، موسس و صاحب سایت اشتراکگذاری ویدیویی «آپارات» است. این موسسه که از سال ۱۳۸۳ فعالیتهای خود در فضای اینترنت ایران را آغاز کرده است، ازشرکتهای فعال در حوزهی تبلیغات اینترنتی در وب فارسی زبان نیز هست.
نسخهی وطنی «یوتیوب»
«آپارات» در واقع نسخهای مشابه وبسایت پرطرفدار «یوتیوب» است که از مهمترین وبسایتهای وب.۲ و معروفترین سایت به اشراکگذاری ویدیو در جهان است. «یوتیوب» اولینبار در سال ۲۰۰۹ در ایران فیلتر و برای مدت کوتاهی رفع فیلتر شد. اما بعد از انتخابات جنجالبرانگیز ریاستجمهوری این وبسایت بار که به یکی از اصلیترین وبسایتهای وب.۲ کاربران ایرانی برای انتشار ویدیو و تصاویر درگیریها و تجمعها تبدیل شده بود، بار دیگر فیلتر شد و تا به امروز نیز همچنان دسترسی به آن برای کاربر داخل ایران، بدون فیلترشکن مقدور نیست.
در وبسایت «آپارات» نیز همچون «یوتیوب» کاربران میتوانند بدون نیاز به دعوتنامه به عضویت سایت درآیند و ویدیو به اشتراک گذارند. «آپارات» هم باز مثل «یوتیوب» امکان دانلود ویدیو ندارد و کاربران تنها میتوانند ویدیوها را با ورود به وبسایت تماشا کنند.
«آپارات» برای دسترسی آسانتر کاربران به ویدیوها، گروههای مختلف موضوعی تعریف کرده است که کاربر میتواند ویدیوها را در یکی از این گروههای مرتبط به اشتراک گذارد. دیگر کاربران نیز با مراجعه به گروههای موضوعی، میتوانند سریعتر و آسانتر ویدیو موردنظر خود را پیدا کنند.
این گروههای موضوعی عناوینی چون طنز، شخصی، خبری، حیوانات، تبلیغات، هنری، ورزشی، فیلم و تفریحی را شامل میشود.
اشتراکگذاری با رعایت شئونات اسلامی
آنچه در بخشهای مختلف وبسایت «آپارات» به چشم میخورد، تاکید مداوم گردانندگان به رعایت «شئونات اسلامی و اخلاقی و ملی» برای عضویت و فعالیت در این وبسایت اشتراکگذاری است. گردانندگان البته هیچ کجای وبسایت توضیح روشنی نمیدهند که منظورشان از این شئونات دقیقن چه مواردی است.
گردانندگان «آپارات» همچنین تاکید دارند که «به اشتراک گذاشتن ویدیوهایی که مغایر با قوانین و مقررات جاری کشور و مصداق توهین به نظام، شخصیتهای مذهبی، کشوری و لشگری باشد ممنوع است.» این وبسایت به صراحت اعلام کرده است که همه فیلمهای به اشتراک گذاشته در «آپارات» بازبینی میشوند و اگر محتوا مغایر با شئونات اسلامی و قوانین کشور باشد، به سرعت حذف خواهد شد.
«آپارات» نیز همچون «یوتیوب» که به تقلید از آن ساخته شده است، پربینندهترین ویدیوهای هفته را معرفی میکند. نگاهی به پربینندههای این وبسایت حاکی از آن است که بیشتر ویدیوهای با موضوع طنز، سرگرمی و مذهبی برای کاربران این وبسایت جذاب است.
«آپارات» یک وبلاگ با عنوان «وبلاگ مدیریت» هم دارد که تا به حال فقط یک نوشته در آن منتشر شده است که خبر از پایان دورهی فعالیت آموزشی و آغاز به کار رسمی این وبسایت وب.۲ میدهد.
نزدیک به سه ماه بعد از آغاز فعالیت، نگاهی کلی حاکی از آن است که بیشتر کاربران «آپارات» را جوانان مذهبی علاقهمند به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تشکیل میدهند.
در اسفندماه، وزیر ارتباطات و فنآوری کشور خبر از تشکیل هستههای اولیه «اینترنت پاک» در کشور داده بود. علی حکیم جوادی، معاون وزیر ارتباطات نیز اعلام کرده بود که اینترنت پاک، ایدهای است که قصد دارند با کمک مشاوران و متخصصان آن را گسترش دهند.
ایران در سانسور اینترنت و مقابله با آزادی بیان در اینترنت، همواره نگاهی به تجربهی چین که پدر سانسور اینترنت در جهان به شمار میرود دارد. چین مدتهاست که بعد از فیلتر شبکههای اجتماعی و سایتهای وب ۲ یا جستوجوگرها، نسخهی وطنی از وبسایتهای پرطرفدار جهانی را طراحی و عرضه میکند و با قطع امکان دسترسی آسان به نسخهی جهانی، کاربر را به سوی نسخه وطنی سانسورشده سوق میدهد.
مسئولان فنآوری و ارتباطات ایران با پیروی از چین، چندسالی است که دنبال جایگرین کردن نسخههای بومی سانسورشده وبسایتهای پرطرفدار به جای نسخههای اصلی و جهانی است. شبکههای اجتماعی چون «کلوب» به جای «اورکات» و «فیسبوک» و سرویسهای وبلاگنویسی وطنی چون «بلاگفا»، «میهن بلاگ» و «پرشین بلاگ» را میتوان از این دست وبسایت بومیسازی برای اعمال نظارت بر محتوای تولیدی کاربران دانست. به نظر میرسد که «آپارات» نیز نسخهی وطنی «یوتیوب» خواهد بود که همچون نسخههای وطنی مشابه دیگر، محتوای تولیدی کاربران در صورت مغایرت با آنچه «شئونات اسلامی و اخلاقی و ملی» میخواند، برخلاف جریان آزاد اطلاعات سانسور خواهد کرد.
فرناز سیفی
تحریریه: یلدا کیانی
استاد محمد شریف، حقوقدان برجسته ایرانی را از دانشگاه اخراج کردند. آقایان پس از 25 سال تدریس تشخیص دادند که محمد شریف صلاحیت تدریس ندارد. حتی بازنشسته اش هم نکردند. اخراجش کردند تا کینه نهفته خود از مردان خدا و مردمی چون شریف را فرو نشانند.
محمد شریف کیست؟ آیا جز این است که وکیلی است کارکشته که درد انسان دارد و غم مردم می خورد؟ آیا جز این است که محمد شریف به مانند نامش شریف است؟ کیست که در طی این سالها کوچکترین خبط و خطایی را از شریف دیده باشد؟ آیا جز انسانیت و معرفت و شرف از شریف دیده ایم؟ شریف سالهاست که به پناهی برای در بندان حکومت ولایی تبدیل شده است. در هر پرونده ای که در می مانیم آخرین ملجا و امیدمان پس از خداوند سبحان، گرامی مردی است که در یکی از کوچه های مناطق شرقی تهران خانه دارد و درب منزلش همیشه بر روی ظلم دیدگان باز است. کدامیک از موکلان شریف را می توانی سراغ بگیری که به این شرافت معترف نباشند؟
شریف استادی توانمند نیز هست. استادی که عاشقانه دانشجویان را دوست دارد. وقتی از دانشجویانش سخن می گوید، برق چشمهایش را می توانی ببینی. استادی که دانشجویان را نه تنها تعلیم که پرورش می دهد.
شریف را اخراج کردند. اگر جز این میشد عجیب بود. دانشگاهی که این آقایان می خواهند، شریف و امثال شریف را بر نمی تابد. اینان دانشگاه را قبرستانی می خواهند که جز مداحی و ثنای حاکمان چیزی نگوید. دانشگاهی منقاد که سر بر آستان آقایان بساید و کوچکترین نقدی بر ساحت مقامات عظما نگوید. چنین دانشگاهی را صد البته جای شریف و امثال شریف نیست. از ابتدای دولت احمدی نژاد، ابتدا از ادامه تحصیل شیر پسران و شیر دختران ایرانی جلوگیری کردند و مدال های افتخار را در قالب ستاره به سینه شان آویختند. امروز از آن ستاره های آسمان دانشگاه، ضیا نبوی و مجید دری و بسیاری دیگر از ستاره داران در بند اند. پس از دانشجویان به جان اساتید دانشگاه افتادند و دانشگاه را از وجود اساتید بزرگواری چون محمد شریف تصفیه کردند. اما زهی خیال باطل!
آقایان ظاهرا حافظه تاریخیشان ضعیف است. این تصفیه ها نه برای بار اول که برای دوم بار در زمان حکومت ولایی است که اتفاق می افتد. بار اول در ابتدای انقلاب بهمن 57 با زدن بر کوس انقلاب فرهنگی دانشگاهها را تعطیل کردند و دانشجویان و اساتید منتقد را به بند کشیدند و عده بسیاری از فرزندان ایران زمین را از دم تیغ گذراندند. حرکتی که به تعبیر درست اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب یعنی دکتر محمد ملکی (که خداوند ایشان را حفظ کند) یک کودتای فرهنگی بود نه انقلاب فرهنگی. آن روزها دانشجویان، نه ستاره دار که اخراج و زندانی و اعدام شدند. اساتید را نه تنها بازنشسته و اخراج که زندانی کردند و تنی چند از ایشان را کشتند. اما آیا این همه موجب شد که دانشگاه ساکت بماند؟
امروز سه دهه از آن روزها می گذرد و باز اساتید اخراج و بازنشسته، دانشجویان ستاره دار و اخراج و بر کوس انقلاب فرهنگی دوم کوبیده می شود. آیا تجربه سه دهه قبل برای حاکمان ایران کافی نبوده است؟ آیا به این نتیجه نرسیده اند که دانشگاه را نمی توان خاموش کرد و مطیع؟ از سال 1313 که دانشگاه تهران به عنوان اولین دانشگاه در ایران تاسیس شد تا امروز چند بار حکومت های مختلف در تلاش بودند تا دانشجویان را و دانشگاه را و اساتید را به سکوت بکشانند و ارعاب کنند؟ از 16 آذر 32 تا 13 آبان 57 و تا مثلا انقلاب فرهنگی ابتدای پیروزی انقلاب و 18 تیر 78 و 18 تیر 82 و آذر ماه 86 و 18 تیر 88 و.... چند بار ؟ یک اشتباه را چند بار باید تکرار کرد تا آقایان بفهمند که دانشگاه را نمی توان ساکت کرد؟ که اخراج اساتید مستقل و آزادیخواه و عدالت طلبی چون محمد شریف چاره کار نیست؟ که می بایستی حرف دانشجویان و اساتید را شنید و در پیشگاه علمشان فروتنانه سر فرود آورد؟ دانشگاه سنگر آزادی است و دانشجویان و اساتید سنگربانان این سنگر. این سنگربانان به لطف خدا بی شمارند. هر چه از این گلستان آقایان گل بچینند، باز هم این گلستان پر از گلهایی است که بوی خوششان فضای دانشگاه را معطر می کند.
اخراج محمد شریف نیز یکی از این دانه های تسبیحی است که خبر از یک کودتای دیگر در عرصه دانشگاه می دهد. شریف مرد شریفی است و همدرد و همراه زندانیان سیاسی. اگر آقایان حتی یک نقطه سیاه (و حتی خاکستری) در زندگی شریف می یافتند و یافته بودند تا الان امانش نمی دادند و اینگونه با اخراج شریف خود را مفتضح نمی کردند. شریف خداباوری است ایستاده در کنار خلق. مسلمانی است که مسلمانی را نه از قوم الظالمین دروغ گوی مدعی مسلمانی، که از علی ابن ابی طالب آموخته است. شریف شاگرد مکتب علی و حسین است. با اخراج سر فرود نمی آورد. آقایان با اخراج شریف خودشان را و ماهیت زشتشان را نشان دادند.
استاد محمد شریف برای همیشه به پاس همه مردانگی ها و شرافت مثال زدنیش در قلبهای همه ایرانیان می ماند. خداوند می داند چه کسی را عزیز و چه کسی را ذلیل کند. شریف از مصادیق آیه شریفه و من المومنین رجال صدقوا است که بر عهد خویش با خدای خود وفا کردند. روزگار ما متاسفانه چنین مردان با شرفی را در خود قلیل می بیند. باید گشت تا با شرافتانی چون استاد صدر حاج سید جوادی، دکتر محمد ملکی و استاد محمد شریف و... را به چشم دید. مردانی که نامشان را و نانشان را در خطر ایمانشان افکنده اند. مردانی که با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز نشدند و اهل سکوت در برابر ظلم هم نبوده اند. شریف از همرهان این رهروان عشق است.
باشد که شریف اجر خود را از خدای قادر متعال دریافت کند.
و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون
واکنش ایران به بیانیه شورای همکاری خلیج فارس
دولت ایران روز دوشنبه (۱۸ آوریل، ۲۹ فروردین) به بیانیهی اخیر شورای همکاری خلیج فارسعلیه سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه واکنشی منفی نشان داد و آن را مردود شمرد.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجهی ایران، گفت، این بیانیه «دیدگاه تمامی اعضای این شورا نبوده و به نظر میرسد که برخی از اعضای این شورا از نام شورا برای اجرای اهداف خود سوء استفاده میکنند.»
به گزارش ایرنا، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجهی ایران، انتشار این بیانیه را «اقدامی در جهت انحراف افکار عمومی جامعهی بینالمللی از اقدامات نظامیگرایانه و بحرانساز برخی کشورهای منطقه» توصیف کرد.
وی تأکید کرد که روابط ایران با آن دسته از «همسایگانی در منطقه خلیج فارس که از اصول مبتنی بر احترام به حاکمیت ملی، حسن همجواری، احترام متقابل و پاسخگویی به مطالبات مشروع مردمی پیروی میکنند از روندی مناسب برخوردار است.»
علاالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، نیز روز دوشنبه بیانیه شورای همکاری خلیج فارس مبنی بر مداخلهی ایران در امور داخلی بحرین را مردود شمرد.
وی این بیانیه را «فرافکنی در برابر اشتباه تاریخی عربستان در لشکرکشی به بحرین» تلقی كرد.
بروجردی در دفاع از مواضع جمهوری اسلامی در برابر بحرین گفت، هدف «جمهوری اسلامی پایان یافتن این بحران و حفظ استقلال یک کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی و سازمان ملل» است.
همزمان با این اظهارنظرها محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، نیز در مراسم روز ارتش در تهران آمریکا را به تلاش برای ایجاد اختلاف میان ایران و کشورهای عربی و نفاقافکنی میان شیعیان و سنیها متهم کرد.
بیانیه اعتراضی شورای همکاری خلیج فارس
کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس روز یکشنبه (۱۷ آوریل، ۲۸ فروردین) با انتشار بیانیهای از جامعهی بینالمللی و شورای امنیت سازمان ملل خواستند تا از «دخالتها و تحریکات آشکار ایران» در امور داخلی این کشورها جلوگیری کنند.
دراین بیانیه که از سوی وزرای خارجهی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در ریاض، پایتخت عربستان سعودی، انتشار یافت خواسته شد تا «اقدامات لازم» در برابر «تفرقهافکنیهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه» انجام شود.
نمایندگان شش کشور عضو این شورا یعنی بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحدهی عربی در این بیانیه تأکید کردند که «قاطعانه در مقابل هر گونه دخالت خارجی در امور داخلی خود» میایستند و از ایران خواستند، به «تحریکات خود پایان دهد».
در این بیانیه همچنین «خشونت علیه دیپلماتهای عربستان سعودی در ایران» تقبیح شده است.
دولت عربستان سعودی روز یکشنبه، پیش از انتشار این بیانیه تهدید کرده بود، در صورتی که ایران از دیپلماتهای عربستان حفاظت بهتری نکند آنها را به عربستان فراخواهد خواند.
روز دوشنبه، ۱۲ آوریل، خبرگزاری ایرنا گزارش داد که «تعدادی دانشجو» در اعتراض به دخالت نظامی عربستان در بحرین و «کشتار» مردم بحرین در برابر سفارت عربستان در تهران تظاهرات کردند.
خبرگزاری فارس هم از درگیری عدهای از تظاهرکنندگان مقابل سفارت عربستان با نیروی انتظامی و پرتاب «شش الی هفت کوکتل مولوتوف» به سمت ساختمان سفارت خبر داده بود.
در گزارش خبرگزاری فارس آمده بود که تظاهرکنندگان علیه دولتهای عربستان سعودی و بحرین «شعارهای تند» سر دادند. خبرگزاری فارس همچنین نوشت که تظاهر کنندگان در بیانیهی پایانی با انتقاد از «سستی و تعلل مسئولان سیاست خارجی» هشدار دادند که «اگر حرکت کند باشد و اظهار نظرهای خلاف اوامر رهبری ادامه داشته باشد سرانجام دانشجویان پیرو روحالله واکنش مناسبی نشان خواهند داد.»
ترکی بن محمد، معاون وزیر خارجهی عربستان روز یکشنبه در اعتراض به رویکرد ایران گفت: «شیعیان خلیج فارس برادران ما هستند و از حقوقی ملیبرخوردارند، اما در زیر چتر وفاداری (به کشورهای خود) و نه به کشورهای دیگر.»
ایران بارها گسیل نیروهای عربستان به بحرین برای حمایت از دولت این کشور در برابر تظاهرات اعتراضی را محکوم کرده است. اکثریت جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل میدهند.
سال جهش اقتصادی یا سال بیکاری، اعتراض و اعتصاب؟
بنا بر گزارشها هزاران کارگر شرکتهای پیمانکاری در ماهشهر در اعتصاب هستند. این اعتصاب از روز ۲۰ فروردین شروع شده است و خواست کارگران لغو قراردادهای موقت، بستن قراردادهای مستقیم، حذف پیمانکاران واسطه و افزایش دستمزدهاست.
سال ۸۹ با اعتراض و اعتصابهای کارگری به پایان رسید و به نظر نمیرسد سال ۹۰ با آرامش بیشتری خاتمه یابد.
سایتهایی که اعتراضهای کارگران را منعکس میکنند مملوند از خبر: تجمع کامیونداران و و کارگران در مقابل مجلس در روز یکشنبه ۲۸ فروردین، تجمع اعتراضی کارگران در پالایشگاه آبادان در اعتراض به دستمزدهای عقبافتاده در همین روز، تحصن کارگران نساجی قزوین روز شنبه ۲۷ فروردین به خاطر دریافت نکردن حقوق و مزایا.
به گفته عیدعلی کریمی، رئیس پیشین کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار قزوین، کارگران گوشت زیاران نزدیک به ۲۴ ماه است حقوق نگرفتهاند!
علی اکبر اولیا، نماینده یزد در مجلس گفته است که به خاطر سیاستهای غلط دولت در بخش کشاورزی و دامداری سال گذشته ۷۰ درصد دامپروریهای استان یزد تعطیل شدند و ۳۰ درصد بقیه هم امسال در شرف تعطیلی هستند. او گفته است که استان یزد در تولید گوشت قرمز نمونه بوده است اما برنامه ریزی های دولت و واردات بیرویه گوشت موجب تعطیلی پروار بندیها و دامپروری کشور شده است.
واحدهای تولید ورشکسته، بیکاری۵ / ۱۵ درصد
فقط فغان کارگران از کمی دستمزد یا عدم پرداخت آن، از بیکاری و نداشتن تامین شغلی بلند نشده است. صاحبان شرکتهای تولیدی هم نانشان در روغن نیست. عباس وطنپرور، عضو کمیسیون صنعت اتاق بازرگانی ایران در نشست تشکلهای این اتاق گفت که سیاست دولت انداختن فشار از دوش خود به دوش تولیدکنندگان است تا به این ترتیب برای خود زمان بخرد. او گفت که «واحدهای صنعتی بهطور فاحشی دچار افزایش قیمت شدهاند».
کامران وکیل، دبیر اتحادیه تولیدکنندگان و صادرکنندگان محصولات معدنی گفت که «بسیاری از واحدهای صنعتی به انرژی ارزان عادت کردهاند و با هدفمندسازی یارانهها راهی جز تعطیلی ندارند.»
هشدار درباره تعطیلی واحدهای تولیدی از درون مجلس هم شنیده میشود. به گفته قدرتالله علیخانی روز شنبه ۲۷ فروردین در گفتگو با خبرگزاری ایلنا گفت که «اگر دولت در مورد تعدیل قیمتهای حاملهای انرژی در بخش تولید و کشاورزی اقدام عاجل و جدی انجام ندهد، بسیاری از صنایع کشور تعطیل و کشاورزان بسیاری هم بیکار خواهند شد
نرخ واقعی بیکاری در ایران به گفته این نماینده مجلس بالای پانزده و نیم درصد است و ایران ۴ میلیون بیکار دارد. علیخانی هشدار میدهد که در صورت ادامه وضع فعلی بر عده این بیکاران در بخش کشاورزی و صنایع افزوده خواهد شد و وعده دولت مبنی حل شدن معضل بیکاری ظرف دو سال آینده از حرف فراتر نخواهد رفت.
بنا به آمار منتشر شده از سوی صندوق بین المللی پول در هفته گذشته، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۱ میلادی به صفر خواهد رسید. بر اساس همین آمار، رشد اقتصاد ایران پائین تر ازبیست کشورآفریقای شمالی و خاورمیانه قرار خواهد گرفت. دولت ایران این ادعا را رد کرده است و محمود احمدینژاد وعده یک جهش اقتصادی و ایجاد دو و نیم میلیون شغل را داده است. «آپارات»: یوتبوب با طعم ایرانی و شئونات اسلامی
در آخرین ماه سال ۱۳۸۹، اولین سرویس ایرانی به اشتراکگذاری ویدیو با نام «آپارات» به شکل آزمایشی آغاز به کار کرد. «آپارات» که از چندروز پیش، از شکل آزمایشی خارج شده و به شکل رسمی در فضای وب فارسی فعالیت خود را شروع کرده و عضو میپذیرد، قرار است «پاسخگوی نیازاشتراکگذاری ویدیویی کاربران ایرانی» باشد.
موسسهی «توسعهی تجارت الکترونیک صبا» که موسسهای بر مبنای « کسب و کار مبتنی بر محتوا» است، موسس و صاحب سایت اشتراکگذاری ویدیویی «آپارات» است. این موسسه که از سال ۱۳۸۳ فعالیتهای خود در فضای اینترنت ایران را آغاز کرده است، ازشرکتهای فعال در حوزهی تبلیغات اینترنتی در وب فارسی زبان نیز هست.
نسخهی وطنی «یوتیوب»
«آپارات» در واقع نسخهای مشابه وبسایت پرطرفدار «یوتیوب» است که از مهمترین وبسایتهای وب.۲ و معروفترین سایت به اشراکگذاری ویدیو در جهان است. «یوتیوب» اولینبار در سال ۲۰۰۹ در ایران فیلتر و برای مدت کوتاهی رفع فیلتر شد. اما بعد از انتخابات جنجالبرانگیز ریاستجمهوری این وبسایت بار که به یکی از اصلیترین وبسایتهای وب.۲ کاربران ایرانی برای انتشار ویدیو و تصاویر درگیریها و تجمعها تبدیل شده بود، بار دیگر فیلتر شد و تا به امروز نیز همچنان دسترسی به آن برای کاربر داخل ایران، بدون فیلترشکن مقدور نیست.
در وبسایت «آپارات» نیز همچون «یوتیوب» کاربران میتوانند بدون نیاز به دعوتنامه به عضویت سایت درآیند و ویدیو به اشتراک گذارند. «آپارات» هم باز مثل «یوتیوب» امکان دانلود ویدیو ندارد و کاربران تنها میتوانند ویدیوها را با ورود به وبسایت تماشا کنند.
«آپارات» برای دسترسی آسانتر کاربران به ویدیوها، گروههای مختلف موضوعی تعریف کرده است که کاربر میتواند ویدیوها را در یکی از این گروههای مرتبط به اشتراک گذارد. دیگر کاربران نیز با مراجعه به گروههای موضوعی، میتوانند سریعتر و آسانتر ویدیو موردنظر خود را پیدا کنند.
این گروههای موضوعی عناوینی چون طنز، شخصی، خبری، حیوانات، تبلیغات، هنری، ورزشی، فیلم و تفریحی را شامل میشود.
اشتراکگذاری با رعایت شئونات اسلامی
آنچه در بخشهای مختلف وبسایت «آپارات» به چشم میخورد، تاکید مداوم گردانندگان به رعایت «شئونات اسلامی و اخلاقی و ملی» برای عضویت و فعالیت در این وبسایت اشتراکگذاری است. گردانندگان البته هیچ کجای وبسایت توضیح روشنی نمیدهند که منظورشان از این شئونات دقیقن چه مواردی است.
گردانندگان «آپارات» همچنین تاکید دارند که «به اشتراک گذاشتن ویدیوهایی که مغایر با قوانین و مقررات جاری کشور و مصداق توهین به نظام، شخصیتهای مذهبی، کشوری و لشگری باشد ممنوع است.» این وبسایت به صراحت اعلام کرده است که همه فیلمهای به اشتراک گذاشته در «آپارات» بازبینی میشوند و اگر محتوا مغایر با شئونات اسلامی و قوانین کشور باشد، به سرعت حذف خواهد شد.
«آپارات» نیز همچون «یوتیوب» که به تقلید از آن ساخته شده است، پربینندهترین ویدیوهای هفته را معرفی میکند. نگاهی به پربینندههای این وبسایت حاکی از آن است که بیشتر ویدیوهای با موضوع طنز، سرگرمی و مذهبی برای کاربران این وبسایت جذاب است.
«آپارات» یک وبلاگ با عنوان «وبلاگ مدیریت» هم دارد که تا به حال فقط یک نوشته در آن منتشر شده است که خبر از پایان دورهی فعالیت آموزشی و آغاز به کار رسمی این وبسایت وب.۲ میدهد.
نزدیک به سه ماه بعد از آغاز فعالیت، نگاهی کلی حاکی از آن است که بیشتر کاربران «آپارات» را جوانان مذهبی علاقهمند به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تشکیل میدهند.
در اسفندماه، وزیر ارتباطات و فنآوری کشور خبر از تشکیل هستههای اولیه «اینترنت پاک» در کشور داده بود. علی حکیم جوادی، معاون وزیر ارتباطات نیز اعلام کرده بود که اینترنت پاک، ایدهای است که قصد دارند با کمک مشاوران و متخصصان آن را گسترش دهند.
ایران در سانسور اینترنت و مقابله با آزادی بیان در اینترنت، همواره نگاهی به تجربهی چین که پدر سانسور اینترنت در جهان به شمار میرود دارد. چین مدتهاست که بعد از فیلتر شبکههای اجتماعی و سایتهای وب ۲ یا جستوجوگرها، نسخهی وطنی از وبسایتهای پرطرفدار جهانی را طراحی و عرضه میکند و با قطع امکان دسترسی آسان به نسخهی جهانی، کاربر را به سوی نسخه وطنی سانسورشده سوق میدهد.
مسئولان فنآوری و ارتباطات ایران با پیروی از چین، چندسالی است که دنبال جایگرین کردن نسخههای بومی سانسورشده وبسایتهای پرطرفدار به جای نسخههای اصلی و جهانی است. شبکههای اجتماعی چون «کلوب» به جای «اورکات» و «فیسبوک» و سرویسهای وبلاگنویسی وطنی چون «بلاگفا»، «میهن بلاگ» و «پرشین بلاگ» را میتوان از این دست وبسایت بومیسازی برای اعمال نظارت بر محتوای تولیدی کاربران دانست. به نظر میرسد که «آپارات» نیز نسخهی وطنی «یوتیوب» خواهد بود که همچون نسخههای وطنی مشابه دیگر، محتوای تولیدی کاربران در صورت مغایرت با آنچه «شئونات اسلامی و اخلاقی و ملی» میخواند، برخلاف جریان آزاد اطلاعات سانسور خواهد کرد.
فرناز سیفی
تحریریه: یلدا کیانی