نلسون ماندلا
"من متهم هستم مردم را برمی انگیزم تا با تخلف از قانون، اعتراضشان را نسبت بدان ابراز دارند...
اعتراض ما از آغاز با این هدف طرح شد که اگر تمامی اقدامها به شکست بینجامد؛ اگر گفتگو ها تحقق نیابد؛ و اگر دولت بطور مسالمت آمیز گامی دال بر کوشش برای مذاکره با ما و یا برآوردن خواسته هایمان برندارد؛ ما به عنوان آخرین حربه مردم را به اعتراض فرا بخوانیم. با این حال همزمان با آمادگی ما برای انجام آن، زمینه یک درگیری بوجود آمد. آن زمینه نه به وسیله ما که در واقع توسط حکومت و به عمد و حساب شده ایجاد شد. دلیل این مدعا این است که حکومت از آغاز شروع اعتراض ما، مصمم بود با ما به مذاکره ننشیند و به خواسته هایمان توجهی مبذول ندارد، بلکه در عوض ما را معترضانی وحشی و خظرناک و آماده برای ایجاد شورش و بلوا معرفی نماید. موجوداتی ناشایست برای هرگونه مذاکره که میباید تنها با اعمال زور و با بکارگیری هر روش قهری ممکن، قانونی یا غیر قانونی، سرکوبمان کرد و از شرمان خلاص شد. هیچ حکومت متمدنی در برخورد با اظهارنظرهای صلح جویانه، منضبط، معقول و دموکراتیک مردمش جرات در پیش گرفتن آن رفتاری را که حکومت آفریقای جنوبی با ما داشت ندارد. این حکومت دستور بسیج نیروهای مسلح اش را صادر کرد تا اعتراض توام با آرامش ما را با رعب و وحشت روبرو کند. حکومت، اشخاص سرشناسی را که در امور سیاسی آفریقای جنوبی و در حمایت از خواسته های مردم برای کسب حقوق دموکراتیک فعال بودند دستگیر کرد ...و دستگیر شدگان را مدتها بدون محاکمه در زندان نگهداشت. اگر در آن زمان این خطر وجود داشت که وضع کشور به درگیری خشونت بار منجر شود، امکان چنان پیش آمدی را حکومت خود فراهم آورد. مقامهای حکومتی به جای ارائه پاسخ به هموطنانمان و خواسته هایشان، با اتکای محض بر اعمال خشونت، در واقع صحنه را برای ابراز آن آماده کردند... بدیهی بود که حکومت تلاش میکرد از طریق «حکومت وحشت» با اوجگیری مبارزات ما به مقابله برخیزد. در آن زمان نشریه ها اعلام داشتند که حرکت اعتراضی ما اقدامی ناموفق بود و گفته شد ما از پشتیبانی مردم بهره مند نبودیم....در هر حال مدارک و شواهد نشان داده اند که حرکت اعتراضی ما موفقیتی چشمگیر داشت. مبارزه ما مبارزه ای سخت و فشرده بود و با پاسخی مبرم و شگفت انگیز از سوی مردم روبرو شد. اگر عده ای از مردم به حرکت اعتراضی نپیوستند، علت آن نه عدم تمایل مردم به شرکت در آن، بلکه اعمال قدرت، خشونت و زور از سوی حکومت علیه ما و ادامه آن به منظور وادار ساختن ما به تسلیم در برابر آمال و وجدانمان بود...
]اما[ خشونت حکومت، تنها میتواند یک نتیجه در بر داشته باشد و آن به بار آوردن خشونت متقابل است. ما بارها هشدار داده ایم که حکومت با توسل مستمر به زور، خشونت متقابل را در این کشور و در میان مردم رواج خواهد داد تا – چنانچه هیچ طلیعه ای از بر سر عقل آمدن حکومت احساس نشود – سرانجام درگیری میان دو طرف با توسل به خشونت و زور پایان پذیرد. در این کشور نشانه هایی وجود دارد حاکی از این که مردم آفریقای جنوبی به عمد به اعمال خشونت بار و به کارگیری زور علیه حکومت روی می آورند تا او را با تنها زبانی که میفهمد، و رفتارش مبین آن است، متقاعد و ترغیب کنند...
شاید دادگاه بپرسد چرا شما درخواستهایتان را به دولت ارائه نمیدهید. بارها و بارها درخواستهایی از سوی نمایندگانی پیش از این ارائه شده است. اما حکومت، با رفتاری که در پیش میگیرد، همواره نشان میدهد که به چنین درخواستی به دیده تحقیر مینگرد. با خشم و ترشرویی آنها را مردود میداند؛ و در آینده نیز به رعایت آنها تن در نخواهد داد. من اعتقاد دارم دادگاه این را نخواهد گفت که در شرایط موجود هموطنانم برای همیشه محکومند نه چیزی بگویند و نه کاری انجام دهند. اگر این دادگاه چنین سخنی بگوید و یا به آن باور داشته باشد، گمان میکنم در اشتباه است و خود را می فریبد. انسانها نمیتوانند هیچ نکنند، هیچ نگویند؛ نسبت به بیعدالتی واکنشی نشان ندهند؛ علیه ستمگری اعتراض نکنند و برای استقرار یک جامعه و زندگی خوب نکوشند. در این کشور نیز انسانها نمیتوانند دست روی دست بگذارند. شاید شما بگویید که ما به رغم برخورداری از حقوق انسانی مان در اعتراض نسبت به نادرستیها، در مخالفت با قانون، و در رساندن فریادمان به گوش دیگران می باید در چهارچوب قانون عمل کنیم. من در پاسخ میگویم، عالیجناب، این حکومت و دستگاه قضایی اوست که قانون را آنچنان پست و بی اعتبار کرده است که در این کشور دیگر کسی خود را ملزم به عمل کردن در چهارچوب آن نمیداند....
من وظیفه ام را نسبت به هموطنانم و آفریقای جنوبی انجام داده ام. تردیدی ندارم که نسلهای آینده بی گناهی ام را اعلام خواهند کرد و خواهند گفت جانیانی که بایستی به این دادگاه آورده میشدند در واقع کارگزاران حکومت می باشند." ]1[
(متن بالا قسمتهایی بدون تغییر از دفاعیات نلسون ماندلا در دادگاه علنی حکومت آپارتاید در سال 1962 است که بازخوانی آن در این روزها میتواند آموزنده باشد. در پایان این محاکمه، ماندلا به جرم «تحریک مردم به شورش» به زندان محکوم شد!)
تهیه و تنظیم: عمار ملکی
]1[- منبع: کتاب «نلسون ماندلا؛ فریادی نامیرا از آفریقای جنوبی»، ترجمه محمد حفاظی، انتشارات اطلاعات، چاپ اول 1366، صفحات 36 تا 57
لینک دانلود متن کامل کتاب:
سلام خسرو گلسرخی
جایی که کلمه "حرف" می زند
چند روز بود در اندیشه بودم که چگونه می توانم به مناسبت سی و نهمین سالگرد همراه و یگانه یار و همسرم خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده ای که ۲۹ بهمن ماه ۱٣۵۲ در رژیم شاه و بدست ساواک تیر باران شد واژه ای بنویسم , نوشتن و اظهارنظر نمودن در باره جوانی که تنها با کلام نه با خشونت توانست یکی از نادر قهرمانان ملی ما شود آسان نیست , اگر چه من در کتاب تصویر ها و تصورها که هنوز در دست است , بخود اجازه داده ام او را نقد کنم و در باره همه چیز خود و او و فرزندمان بنویسم. قهرمان ملی ما تنها به دلیل بیان عقاید خود و دفاع جانانه از حیثیت انسان در سحرگاه چنین روزی همراه کرامت دانشیان رفیق راهش گلوله ی دژخیمان را در راه آزادی و وفا به تعهد و انسان پذیرا شدند.
یادشان هموار گرم و روشن خواهد ماند
عاطفه گرگین
جایی که کلمه "حرف" می زند
نوشته خسرو گلسرخی
تیغ بر چشم می کشد و بر جراحت آن نیز دو گلوله از آتش شلیک می کند , تا جراحت برای تو فراموش نا شدنی باشد. کاریکاتورهای « اردشیر محصص » انفجاری است از « ممنوع » که در بافت کلمات , اینک میسر نیست .
اردشیر با خط از مرز ممنوعیت ها گذشته , و از « ممنوع» دنیائی ممکن و گویا ساخته است .« اردشیر » با لبخند تلخ کافکاوار خود , بنیاد های بی ریشه را که متاسفانه به عنوان واقعیت در روابط اجتماعی شکل گرفته اند , فرو می ریزد . در چرخش قلم در دست او , ما شاهد فرو ریختن هستیم کار « اردشیر » اصولا ویرانگری است . او معلم اخلاق نیست , از آن دسته از محصلین اجتماعی که خوش بینانه می گویند : درست می شود , امیدوار باشید . او بدبینانه نگاه نمی کند,, کاشف بدی هاست . او دروغزن نیست, شکارهای او برای ویران شدن , دروغزنان هستند و مسخ شدگانی که در زیر نفوذ قدرت دروغزنان تفاله شده اند . او به له کردن شالوده ای نشسته که در آن مفهوم انسان نمی تواند به یقه آدمیزاده ای الصاق شود . زیرا او انسان را موجودی می بیند که در زیر سلط شرایطی خاص چنان تفاله شده و چنان دهشتبار استحاله گردیده که به مشتی باورهای مسخ شده دل خوش داشته است ,تا خود را در حقیر ترین معادلات ممکن اجتماعی بگنجاند , تا از قافله ترفیع ها -رفاه و فربهی غافل نماند برای این انسان « اردشیر » حشره بودن , کرم زیستن - ولی بهر حال گنجانده شدن در این معادلات حقیر - غایت آرزوست .
نخست اردشیر راه خود را در چشم اندازویژه ای از جامعه جستجو کرد، شاید بخاطر سهولت طراحی و شاید به خاطر جستجو در یک مساله بخصوص و یا یک معضل جامعه نسوان إ در نمایشگاه نخستین او در تالار « قندریز » شکارهای او -قربانیان خوشمزه! - زنان مجالس و محافل و انجمن ها بودند قلم اردشیر در باسن های فربه و بر آمده آنان فرو می رفت و هنگامی که از سوزش فریاد می کردند , لوندی حماقت بار آنان , آدم را به لبخند ی همراه با شعف و شادمانی وامی داشت , و این شاد مانی بیشتر پوز خندی بود تا قهقهه و بیشتر انتقام بود تا ترحم
این انتقام را ما از بی خیالانی می گرفتیم که از سر بی دردی , از زور بیکارگی و شکمبارگی , از فرط فربهی و از فشار عفونت مغز , به دور هم جمع می شدند و با جلسه خود اقدام به خوشنودی دیگری می گردند , و دستور جلسه این جماعت پس از شور و مشورت , بحث و گفتگو و گاه مشاجره فراوان , و پس از صرف چای و بیسکویت , این مهم بود که از کدام گل فروشی , گل بخرند و انبوه احساسات نوعدوستانه ی خود را در این هفته , یا در این ماه نثار بیماران درمانده و بی کس کدام بیمارستان کنند ؟
تحول اردشیر تحول شگفت بود . او مثل مرد موقری که شنل سیاهی بر تن دارد پا به دیار دلقکان گذاشت و تنها چیزی را که در این میان از دست داد وقار بود . شنل سیاه را همچنان محفوظ داشت , زیرا خواه نا خواه باید برای دیدن « تاریکی » دوران را بتن می کرد . او با از دست دادن وقار چون دلقکان نشد , دشمن دلقکان شد و به همین خاطر بود که سیاهپوش باقی ماند ,.هنگامی که سیاهی و تاریکی است , اردشیر در این تاریکی سر به دنبال چه می کند ؟ او در روابط پنهان جامعه سر دنبال شکارسئوال است . او مشتی سئوال را جسته کرده است که جوابش را از ما می طلبد , و ما مجبوریم که سر افکنده پرسش هایش را پاسخ گوئیم . پاسخگوئی به یک سوگوار ارزش ها و باورهای انسانی تا چه پایه دشوار است ؟ اردشیر تورا در برابر سئوالی که می کند , همواره بر لبه پرتگاه نگاه می دارد , و آن قدر تو را دعوت به ایستادن می کند که از هول پرت شدن دیوانه شوی - نه خود پرت شدن , زیرا او پرتاب تو را قبلا باز گفته است .
بقیه دارد
یادشان هموار گرم و روشن خواهد ماند
عاطفه گرگین
جایی که کلمه "حرف" می زند
نوشته خسرو گلسرخی
تیغ بر چشم می کشد و بر جراحت آن نیز دو گلوله از آتش شلیک می کند , تا جراحت برای تو فراموش نا شدنی باشد. کاریکاتورهای « اردشیر محصص » انفجاری است از « ممنوع » که در بافت کلمات , اینک میسر نیست .
اردشیر با خط از مرز ممنوعیت ها گذشته , و از « ممنوع» دنیائی ممکن و گویا ساخته است .« اردشیر » با لبخند تلخ کافکاوار خود , بنیاد های بی ریشه را که متاسفانه به عنوان واقعیت در روابط اجتماعی شکل گرفته اند , فرو می ریزد . در چرخش قلم در دست او , ما شاهد فرو ریختن هستیم کار « اردشیر » اصولا ویرانگری است . او معلم اخلاق نیست , از آن دسته از محصلین اجتماعی که خوش بینانه می گویند : درست می شود , امیدوار باشید . او بدبینانه نگاه نمی کند,, کاشف بدی هاست . او دروغزن نیست, شکارهای او برای ویران شدن , دروغزنان هستند و مسخ شدگانی که در زیر نفوذ قدرت دروغزنان تفاله شده اند . او به له کردن شالوده ای نشسته که در آن مفهوم انسان نمی تواند به یقه آدمیزاده ای الصاق شود . زیرا او انسان را موجودی می بیند که در زیر سلط شرایطی خاص چنان تفاله شده و چنان دهشتبار استحاله گردیده که به مشتی باورهای مسخ شده دل خوش داشته است ,تا خود را در حقیر ترین معادلات ممکن اجتماعی بگنجاند , تا از قافله ترفیع ها -رفاه و فربهی غافل نماند برای این انسان « اردشیر » حشره بودن , کرم زیستن - ولی بهر حال گنجانده شدن در این معادلات حقیر - غایت آرزوست .
نخست اردشیر راه خود را در چشم اندازویژه ای از جامعه جستجو کرد، شاید بخاطر سهولت طراحی و شاید به خاطر جستجو در یک مساله بخصوص و یا یک معضل جامعه نسوان إ در نمایشگاه نخستین او در تالار « قندریز » شکارهای او -قربانیان خوشمزه! - زنان مجالس و محافل و انجمن ها بودند قلم اردشیر در باسن های فربه و بر آمده آنان فرو می رفت و هنگامی که از سوزش فریاد می کردند , لوندی حماقت بار آنان , آدم را به لبخند ی همراه با شعف و شادمانی وامی داشت , و این شاد مانی بیشتر پوز خندی بود تا قهقهه و بیشتر انتقام بود تا ترحم
این انتقام را ما از بی خیالانی می گرفتیم که از سر بی دردی , از زور بیکارگی و شکمبارگی , از فرط فربهی و از فشار عفونت مغز , به دور هم جمع می شدند و با جلسه خود اقدام به خوشنودی دیگری می گردند , و دستور جلسه این جماعت پس از شور و مشورت , بحث و گفتگو و گاه مشاجره فراوان , و پس از صرف چای و بیسکویت , این مهم بود که از کدام گل فروشی , گل بخرند و انبوه احساسات نوعدوستانه ی خود را در این هفته , یا در این ماه نثار بیماران درمانده و بی کس کدام بیمارستان کنند ؟
تحول اردشیر تحول شگفت بود . او مثل مرد موقری که شنل سیاهی بر تن دارد پا به دیار دلقکان گذاشت و تنها چیزی را که در این میان از دست داد وقار بود . شنل سیاه را همچنان محفوظ داشت , زیرا خواه نا خواه باید برای دیدن « تاریکی » دوران را بتن می کرد . او با از دست دادن وقار چون دلقکان نشد , دشمن دلقکان شد و به همین خاطر بود که سیاهپوش باقی ماند ,.هنگامی که سیاهی و تاریکی است , اردشیر در این تاریکی سر به دنبال چه می کند ؟ او در روابط پنهان جامعه سر دنبال شکارسئوال است . او مشتی سئوال را جسته کرده است که جوابش را از ما می طلبد , و ما مجبوریم که سر افکنده پرسش هایش را پاسخ گوئیم . پاسخگوئی به یک سوگوار ارزش ها و باورهای انسانی تا چه پایه دشوار است ؟ اردشیر تورا در برابر سئوالی که می کند , همواره بر لبه پرتگاه نگاه می دارد , و آن قدر تو را دعوت به ایستادن می کند که از هول پرت شدن دیوانه شوی - نه خود پرت شدن , زیرا او پرتاب تو را قبلا باز گفته است .
بقیه دارد
تاریخ نویسی مغرضانه
روزمرگی، غرض ورزی و قدرناشناسی تا کی؟
فریبا امینی
اخبار روز:
اخیرا عده ای تاریخ را بیش از بیش وارونه جلوه می دهند. یعنی جنبه هایی از آن را بگونه ای نشان می دهند که گویا روشن نیست یا اصلا ان را نفی می کنند. وقتی در رژیم هایی برای تقویت منافع روز غرض مندانه برخی جنبه های تاریخ بصورت دیگری نشان داده می شود، تعجب ندارد. ولی وقتی کسانی که خود را مدافع آزادی و اصلاحات می دانند همان کاررا می کنند ، انسان منطقا باید بپرسد که چرا، قصد چیست، هدف چیست؟
مقاله ای را خواندم که از داریوش همایون تمجید کرده بود و در لابلای ان به تاریخ نویسی هم پرداخته بود. اگرچه مرگ انسان ها، ان هم دور از وطن، برای ما که شاهد وقایع تلخی در این دوران تاریخی کشورمان هستیم، بسیار ناراحت کننده است، ولی این قابل قبول نیست که ادم ها را بیش از حد به عرش اعلا؛ ببریم و از ان ها تمجید کنیم، بدون انکه همه حقایق را ببینیم و بنویسِم. شک نیست که داریوش همایون روزنامه نگاری قابل و تاثیرگذار بود. در بین مشروطه خواهان هم قلم خوبی داشت و هم دانش فراوانی داشت و خود را با زمان جلو برد. بطور مثال او زمانی عضو سازمان سومکا بود که در ان دوران به عنوان یک سازمان فاشیستی شناخته شده بود. سازمان سومکا در هدف قرار دادن و ضرب و شتم ازادیخواهان نقش مهمی بازی کرده بود ولی او از ان بیرون امد و راه دیگری را انتخاب کرد. به دربار راه پیدا کرد و روزنامه ایندگان را به چاپ رساند. ولی هنوز مدافع رژیم پادشاهی بود و از ان دفاع می کرد اگرچه با خود شاه اختلاف سلیقه پیدا کرده بود. من یادم هست که وقتی نوجوانی بودم و ما به امریکا امده بودیم، با این که به او هشدار داده بودند که به منزل فلانی یعنی پدرم که عضو جبهه ملی ایران بود و مرید مصدق نرو و او اولین جایی را که در واشنگتن امد، با خانمش، یعنی خواهر اردشیر زاهدی و دختر تیمسار زاهدی، به منزل پدرم بود و تا آخر شب هم ماند. چون پدرم با لحن شیرینش و داستان های فوق العاده و حافظه عجیبش و شعرهایی که در حافظه داشت و طنز بی نهایتش همه را مجذوب خود می کرد و باز یادم هست که در یک میزگرد در شهر واشنگتن آقای همایون در کنار من نشسته و به سخنان من گوش داده و بعد تکرار کرد که من با ایشان در دفاع دکتر مصدق و پیامش به جوانان خارج از کشور موافقم. پس داریوش همایون تا حدی تغییر موضع داده بود و چون خوش صحبت و خوش رو بود و از دانش هم برخوردار بود، می توان به وی علاقه مند نیز شد ولی بسیار مهم است و یادمان نرود که داریوش همایون یکی از بنیان گذاران حزب رستاخیر بود. یعنی جزو کسانی بود که می گفت فقط یک حزب برای ایران کافی است، ان هم حزب رستاخیر و اگر کسی خوشش نمیاید می تواند ایران را ترک کند. پس بهتر است که حقیقت اگرچه تلخ است ناگفته نماند. در هرحال جایش خالی خواهد بود و روانش شاد.
ولی سخن اصلی بر سر این نیست. روی سخن به کسانی است که از مردان سیاست گاهی دیو می سازند و گاهی فرشته. این نیست که مردان سیاست یا سیاستمداران ممکن نیست اشتباه نکنند ولی راه درازی است بین اشتباه و خیانت. روی سخن به کسانی است که می کوشند جنبه هایی از تاریخ را مغرضانه جز ان که هست نشان بدهند. از داریوش همایون تجلیل می کنند ولی ان را بهانه می کنند که دکتر حسین فاطمی را "بچه" بنامند و با تحریف تاریخ اذعان می کنند که این شهید ملت ایران که با تنی تب دار به جوخه اعدام فرستاده شد، مجسمه شاه را به پایین کشاند و غیرمستقیم باعث سقوط حکومت دکتر مصدق شد! در صورتی که تاریخ نشان می دهد و اگر فراموش کرد ه ایم بیاد آوریم که این دکتر حسین فاطمی نبود، بلکه مقصر کسانی بودند که می خواستند در ان دوران حساس و اینده ساز بل بشو بپا کنند، مییون را بده کنند و بگویند که انها مخالف سلطنت هستند. در صورتی که نخست وزیر منتخب ملت ایران می گفت شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. انگلیسی ها به این دلیل دکتر فاطمی را نابود نکردند برای این که "بچه" بود. برای این بود که او پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت ایران را داده بود و این بدترین خطر برای آنان تلقی می شد. به سند زیر توجه کنید:
مخفی و خصوصی
کریستوفر عزیز
ممنون از نامه ات به تاریخ ۷ سپتامبر ( ۱۹۵٣)
بنظر می اید که مسائل خوب پیش می روند و می دانم که تو از این بابت خوشنودی.
وجود مصدق (موصی) [ بعضی از مامورین دولت انگلیس در نامه های خود او را این طور خطاب می کردند] یک مسئله است و بهترین راه برای راحت شدن از او این است که فیزیکی از بین برود. البته او در این وقایع از بین نرفت و اعدام او، گذشته از این که عملی غیرانسانی است، درمورد مصدق کار درستی نیست. ولی در مورد فاطمی این فکر بدی نیست، زمانی که بالاخره او را دستگیر کنند. تا وقتی که این پسران [مردان] در ایران زنده باشند، خطر کودتا از طرف انان خواهد بود. سختگیر بودن بهترین راه حل است. خوشحالم که بالاخره امریکایی ها با ما راه آمدند و قبول کردند که به دولت زاهدی کمک مالی کنند. [قبل از کودتا، دولت انگلیس در تلگرافی به وزارت خارجه امریکا می نویسد که به هیچ وجه به دولت مصدق کمکی را که درخواست کرده بود، ندهید].
در عین حال من به شاه ذره ای اعتماد ندارم. او ممکن است نیتش خوب باشد ولی... شاه بیشتر طرفدارامریکایی هاست و از ما به خاطر این که پدرش را کنار گذاشتیم متنفر است و ما را هرگز نبخشیده است.
سام فال – نامه به نمایندگی دولت بریتانیا در بیروت- از آرشیو آرتا آیران (تا بستن سفارت بریتانیا توسط مصدق، سام فال مامور اینتلیجنس سرویس در سفارت بریتانیا بود).
غلط نویسی و تحریف تاریخ تنها به دوران شاه و جمهوری اسلامی ختم نمی شود. کسانی در خانه های خود، در شهرهای اروپایی نشسته اند و به جای این که همان طنزشان را بنویسند، به تاریخ نویسی غلط می پردازند.
می گویند که قوام مرد سیاست بود، ولی فاطمی نبود. می گویند قوام می خواست تمامیت ارضی ایران را حفظ کند ولی به نوعی (البته هنوز جرات ندارند مستقیما این را به زبان بیاورند) مصدق با اشتباهات خود نزدیک بود ایران را به دست شوروی ها بدهد. آیا این همان منطق کودتاچیان زمان نبود؟ خود قضاوت کنید. گویا قوام که نیمی از خاک آذربایجان مال او و خانواده اش بود، فقط می خواست ان را برای ایران حفظ کند و و روابط زیاد نزدیکی هم با دوستان انگلیسی نداشت! در تلگرامی از وزیر مختار بریتانیا به نخست وزیر (قوام) در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۲۱ آمده است: "جناب اشرف ارفع، چند روز قبل به دوستدار اطلاع دادید که خیال دارید جناب نظام السلطنه را به فرمانفرمایی خراسان معین نمایید. اظهارات جناب اشرف را تلگرافا به جناب لرد کرزن اطلاع دادم. امروز از معظم له جواب رسیده است که تعیین ایشان به حکومت خراسان منافی میل دولت بریتانیا خواهد بود." آر بریجمن -- از اسناد آراتا –ایران – وب سایت تاریخ معاصر ایران.
دکتر خسرو شاکری زند در مصاحبه ای چنین می گوید: "به نظر من چون قوام هیچ گاه به منافع ایران فکر نمی کرد و این امر را ما در زندگی او از زمان مشروطه به بعد، به ویژه در اعطای قراردادهای نفتی به شرکت های امریکایی در زمان نخستین صدارتش پس از کودتای ۱۲۹۹ شاهد بوده ایم. و همواره به سود شخصی خود و مقام صدارت خویش می اندیشید باید نتیجه گرفت که وی در قصد اعطای نفت شمال به روسیه شوروی صادق بود". مصاحبه در روزنامه اعتماد ملی - ۲۴ فروردین ۱٣٨٨
"مصدق از نظر من و برخلاف گفته کیم روزولت که ادعا می کرد که او با شوروی ها ائتلاف کرده بود، یک ایرانی وطن پرست بود. او تنها عضو مجلس ایران بود که در سال ۱۹۴۷ شهامت این را به خرج داده بود که در مقابل شوروی ها در مورد قرارداد نفت در شمال ایران بایستد. مصدق به نظر من به تمام معنی یک ایرانی وطن پرست بود." -- جرج مک گی - نماینده دولت امریکا و دین اچسون در مذاکرات نفت.
می گویند دکتر حسین فاطمی سردبیر و منتشرکننده یکی ازپرتیراژترین روزنامه های ان دوران (سومین در ایران)، یعنی روزنامه باختر امروز، "بچه" بوده است. کسی که از تیر فداییان اسلام زخمی شد، در هنگام بازداشت به دست چاقو کشان رژیم کودتا چاقو خورد و با همان بدنی خونین و ضرب دیده به بیدادگاه برده شد و محاکمه گردید. آنها در مورد فاطمی (با کمال برحرمتی به یک روزنامه نگار تحصیل کرده و با وجدان) می نویسند که چون خانمش بعد از ۵۰ سال با احمدی نژاد دست داده و نشست و برخواست کرده، حال باید دکتر فاطمی را سرزنش کرد. پس اگر با این استدلال پیش برویم، داریوش همایون نیز خانمش دختر سرکرده کودتاچی هاست. پس ایا داریوش همایون، به خاطر همسر هما زاهدی بودن باید بد جلوه شود؟ ایا این استدلال عقلانی است و یا غرض ورزی بیش نیست؟ روزنامه نگاری بدون غرضتان در لابلای تزویر کجا ناپدید شد؟
این روزها می بینیم بعضی ها می خواهند نقش دولت ها ی انگلیس و آمریکا در سقوط حکومت دکتر مصدق را کم جلوه دهند. چه کسانی که در غرب و شرق آمریکا هستند و خود را محقق می دانند و یا روزنامه نگارانی که می خواهند با عجله قلمی بزنند و تاریخ را وارونه جلوه دهند. بسیاری، نه سری به ارشیوهای اروپایی و امریکایی زده اند و نه یک ورق از کتب محققین ایرانی و خارجی را مطالعه کرده اند.
"تیم سازمان سیا توسط دو نفر از مامورانشان در ایران بنام های جلالی و کیوانی [دومی روزنامه نگار] در ۱۶ اوت [ ۱٣٣۲] ۵۰ هزار دلار یعنی سه روز قبل از کودتا داده تا فعالیت های ضدمصدقی یعنی سازماندهی و بسیج افراد شورشی [پرووکاتر] بنام و تحت لوای حزب توده در تهران در ان روزها را ترتیب بدهند. از جمله پایین آوردن مجسمه های شاه، حمله به مساجد، تخریب مغازه ها و درگیری با طرفداران مصدق." -- مارک گازیوروسکی - استاد دانشگاه لویزیانا و نویسنده کتاب محمد مصدق و کودتای ۱۹۵٣ در ایران – مقاله ای تحت عنوان: علل کودتای ۲٨ مرداد.
نقش ان لمبتون (مشاور دولت انگلیس و دوست نزدیک انتونی ایدن و ایران شناس بنام)، رابین زینـر، کرمیت روزولت و دانلد ویلبر به یک باره هیچ می شود و سال های سال تبلیغات خاکستری سازمان سیا و ام ای سیکس در نشریات ان دوران (به گفته خود آنان و اسناد منتشرشده) در خراب کردن مصدق و دولتش نادیده گرفته می شود.
بقول اینان، مصدق در مذاکرات نفت اشتباه کرده ولی قوام سیاست مدار قابلی بوده است. فاطمی "بچه" بوده ولی دیگر سردبیر روزنامه که مرحوم شده، همه کارش یکباره درست بوده است.
"عده ای از ما با پال نیتزه که در مذاکرات نقش مستقیمی ایفا کرده بودیم، در اتاق ارتباطات وزارت خارجه به انتظار نشسته بودیم که دین اچسون [وزیر خارجه وقت] از ناهار تاریخی اش با انتونی ایدن [وزیر خارجه انگلیس] در پاریس برگردد. او امد و به ما گفت تمام تلاشهای ما برای پیدا کردن راه حلی [در مورد مسئله نفت با ایران] به سرانجام نرسید. ایدن به او گفته بود که بروید به مصدق بگویید که دیگر صحبتی نیست و ما حاضر به ادامه مذاکرات نیستیم. ما همه نفس در سینه هایمان حبس شد چون اهمیت زیادی به این مذاکرات داده بودیم و به یک نوعی این را یک شکست تلقی کردیم. برای شخص من مثل این بود که دنیا تمام شده بود. من به این مذاکرات و نتایج مثبت ان اهمیت زیادی داده بودم و فکر می کردم که ما [امریکایی ها] موافقت نامه ای را که برای انگلیس نیز قابل قبول باشد، به ان ها عرضه کرده بودیم. " جرج مک گی - در کتاب نماینده به جهان میانه.
باید تاریخ را آنچه هست بگوییم و بنویسیم و به فرزندان و آیندگان درس بدهیم. نباید مانند بعضی از روزنامه نگاران آن را سانسور کنیم و یا مغرضانه جلوه دهیم. پس از ۵۰ سال که ثابت شد این کودتای خارجی بوده و هزاران هزار مدرک و دلیل هم برای ان موجود است، نگوییم که خارجی ها دستی نداشتند. اگرچه باید همیشه به خاطر داشت که بدون نقش بعضی ایرانی ها کودتا انجام نمی گرفت، یعنی ان عده ای که به خاطر منافع خویش، به مردم، به مملکت و به نخست وزیرشان که با جان و دل و مال خود از انان در مقابل قدرت های بزرگ دفاع کرد، خیانت کردند.
ولی آقایان محترم،
جای دکتر حسین فاطمی و محمد مصدق و مردان و زنان شریف و پایدار به اصول در تاریخ ایران ثبت شده و نه شما و نه دیگران از شما بزرگتر نمی توانند ان را خدشه دار کنند. و شاید اگر راه آنان ادامه یافته بود، این فاجعه ای که امروز شاهد آن هستیم اتفاق نمی افتاد...
به قول مولانا آفتاب آمد، دلیل آفتاب. آفتاب تاریخ ممکن است گاهی زیر ابر روزمرگری و غرض ورزی بماند، ولی بالاخره پدیدار خواهد شد.
فریبا امینی
اخبار روز:
اخیرا عده ای تاریخ را بیش از بیش وارونه جلوه می دهند. یعنی جنبه هایی از آن را بگونه ای نشان می دهند که گویا روشن نیست یا اصلا ان را نفی می کنند. وقتی در رژیم هایی برای تقویت منافع روز غرض مندانه برخی جنبه های تاریخ بصورت دیگری نشان داده می شود، تعجب ندارد. ولی وقتی کسانی که خود را مدافع آزادی و اصلاحات می دانند همان کاررا می کنند ، انسان منطقا باید بپرسد که چرا، قصد چیست، هدف چیست؟
مقاله ای را خواندم که از داریوش همایون تمجید کرده بود و در لابلای ان به تاریخ نویسی هم پرداخته بود. اگرچه مرگ انسان ها، ان هم دور از وطن، برای ما که شاهد وقایع تلخی در این دوران تاریخی کشورمان هستیم، بسیار ناراحت کننده است، ولی این قابل قبول نیست که ادم ها را بیش از حد به عرش اعلا؛ ببریم و از ان ها تمجید کنیم، بدون انکه همه حقایق را ببینیم و بنویسِم. شک نیست که داریوش همایون روزنامه نگاری قابل و تاثیرگذار بود. در بین مشروطه خواهان هم قلم خوبی داشت و هم دانش فراوانی داشت و خود را با زمان جلو برد. بطور مثال او زمانی عضو سازمان سومکا بود که در ان دوران به عنوان یک سازمان فاشیستی شناخته شده بود. سازمان سومکا در هدف قرار دادن و ضرب و شتم ازادیخواهان نقش مهمی بازی کرده بود ولی او از ان بیرون امد و راه دیگری را انتخاب کرد. به دربار راه پیدا کرد و روزنامه ایندگان را به چاپ رساند. ولی هنوز مدافع رژیم پادشاهی بود و از ان دفاع می کرد اگرچه با خود شاه اختلاف سلیقه پیدا کرده بود. من یادم هست که وقتی نوجوانی بودم و ما به امریکا امده بودیم، با این که به او هشدار داده بودند که به منزل فلانی یعنی پدرم که عضو جبهه ملی ایران بود و مرید مصدق نرو و او اولین جایی را که در واشنگتن امد، با خانمش، یعنی خواهر اردشیر زاهدی و دختر تیمسار زاهدی، به منزل پدرم بود و تا آخر شب هم ماند. چون پدرم با لحن شیرینش و داستان های فوق العاده و حافظه عجیبش و شعرهایی که در حافظه داشت و طنز بی نهایتش همه را مجذوب خود می کرد و باز یادم هست که در یک میزگرد در شهر واشنگتن آقای همایون در کنار من نشسته و به سخنان من گوش داده و بعد تکرار کرد که من با ایشان در دفاع دکتر مصدق و پیامش به جوانان خارج از کشور موافقم. پس داریوش همایون تا حدی تغییر موضع داده بود و چون خوش صحبت و خوش رو بود و از دانش هم برخوردار بود، می توان به وی علاقه مند نیز شد ولی بسیار مهم است و یادمان نرود که داریوش همایون یکی از بنیان گذاران حزب رستاخیر بود. یعنی جزو کسانی بود که می گفت فقط یک حزب برای ایران کافی است، ان هم حزب رستاخیر و اگر کسی خوشش نمیاید می تواند ایران را ترک کند. پس بهتر است که حقیقت اگرچه تلخ است ناگفته نماند. در هرحال جایش خالی خواهد بود و روانش شاد.
ولی سخن اصلی بر سر این نیست. روی سخن به کسانی است که از مردان سیاست گاهی دیو می سازند و گاهی فرشته. این نیست که مردان سیاست یا سیاستمداران ممکن نیست اشتباه نکنند ولی راه درازی است بین اشتباه و خیانت. روی سخن به کسانی است که می کوشند جنبه هایی از تاریخ را مغرضانه جز ان که هست نشان بدهند. از داریوش همایون تجلیل می کنند ولی ان را بهانه می کنند که دکتر حسین فاطمی را "بچه" بنامند و با تحریف تاریخ اذعان می کنند که این شهید ملت ایران که با تنی تب دار به جوخه اعدام فرستاده شد، مجسمه شاه را به پایین کشاند و غیرمستقیم باعث سقوط حکومت دکتر مصدق شد! در صورتی که تاریخ نشان می دهد و اگر فراموش کرد ه ایم بیاد آوریم که این دکتر حسین فاطمی نبود، بلکه مقصر کسانی بودند که می خواستند در ان دوران حساس و اینده ساز بل بشو بپا کنند، مییون را بده کنند و بگویند که انها مخالف سلطنت هستند. در صورتی که نخست وزیر منتخب ملت ایران می گفت شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. انگلیسی ها به این دلیل دکتر فاطمی را نابود نکردند برای این که "بچه" بود. برای این بود که او پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت ایران را داده بود و این بدترین خطر برای آنان تلقی می شد. به سند زیر توجه کنید:
مخفی و خصوصی
کریستوفر عزیز
ممنون از نامه ات به تاریخ ۷ سپتامبر ( ۱۹۵٣)
بنظر می اید که مسائل خوب پیش می روند و می دانم که تو از این بابت خوشنودی.
وجود مصدق (موصی) [ بعضی از مامورین دولت انگلیس در نامه های خود او را این طور خطاب می کردند] یک مسئله است و بهترین راه برای راحت شدن از او این است که فیزیکی از بین برود. البته او در این وقایع از بین نرفت و اعدام او، گذشته از این که عملی غیرانسانی است، درمورد مصدق کار درستی نیست. ولی در مورد فاطمی این فکر بدی نیست، زمانی که بالاخره او را دستگیر کنند. تا وقتی که این پسران [مردان] در ایران زنده باشند، خطر کودتا از طرف انان خواهد بود. سختگیر بودن بهترین راه حل است. خوشحالم که بالاخره امریکایی ها با ما راه آمدند و قبول کردند که به دولت زاهدی کمک مالی کنند. [قبل از کودتا، دولت انگلیس در تلگرافی به وزارت خارجه امریکا می نویسد که به هیچ وجه به دولت مصدق کمکی را که درخواست کرده بود، ندهید].
در عین حال من به شاه ذره ای اعتماد ندارم. او ممکن است نیتش خوب باشد ولی... شاه بیشتر طرفدارامریکایی هاست و از ما به خاطر این که پدرش را کنار گذاشتیم متنفر است و ما را هرگز نبخشیده است.
سام فال – نامه به نمایندگی دولت بریتانیا در بیروت- از آرشیو آرتا آیران (تا بستن سفارت بریتانیا توسط مصدق، سام فال مامور اینتلیجنس سرویس در سفارت بریتانیا بود).
غلط نویسی و تحریف تاریخ تنها به دوران شاه و جمهوری اسلامی ختم نمی شود. کسانی در خانه های خود، در شهرهای اروپایی نشسته اند و به جای این که همان طنزشان را بنویسند، به تاریخ نویسی غلط می پردازند.
می گویند که قوام مرد سیاست بود، ولی فاطمی نبود. می گویند قوام می خواست تمامیت ارضی ایران را حفظ کند ولی به نوعی (البته هنوز جرات ندارند مستقیما این را به زبان بیاورند) مصدق با اشتباهات خود نزدیک بود ایران را به دست شوروی ها بدهد. آیا این همان منطق کودتاچیان زمان نبود؟ خود قضاوت کنید. گویا قوام که نیمی از خاک آذربایجان مال او و خانواده اش بود، فقط می خواست ان را برای ایران حفظ کند و و روابط زیاد نزدیکی هم با دوستان انگلیسی نداشت! در تلگرامی از وزیر مختار بریتانیا به نخست وزیر (قوام) در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۲۱ آمده است: "جناب اشرف ارفع، چند روز قبل به دوستدار اطلاع دادید که خیال دارید جناب نظام السلطنه را به فرمانفرمایی خراسان معین نمایید. اظهارات جناب اشرف را تلگرافا به جناب لرد کرزن اطلاع دادم. امروز از معظم له جواب رسیده است که تعیین ایشان به حکومت خراسان منافی میل دولت بریتانیا خواهد بود." آر بریجمن -- از اسناد آراتا –ایران – وب سایت تاریخ معاصر ایران.
دکتر خسرو شاکری زند در مصاحبه ای چنین می گوید: "به نظر من چون قوام هیچ گاه به منافع ایران فکر نمی کرد و این امر را ما در زندگی او از زمان مشروطه به بعد، به ویژه در اعطای قراردادهای نفتی به شرکت های امریکایی در زمان نخستین صدارتش پس از کودتای ۱۲۹۹ شاهد بوده ایم. و همواره به سود شخصی خود و مقام صدارت خویش می اندیشید باید نتیجه گرفت که وی در قصد اعطای نفت شمال به روسیه شوروی صادق بود". مصاحبه در روزنامه اعتماد ملی - ۲۴ فروردین ۱٣٨٨
"مصدق از نظر من و برخلاف گفته کیم روزولت که ادعا می کرد که او با شوروی ها ائتلاف کرده بود، یک ایرانی وطن پرست بود. او تنها عضو مجلس ایران بود که در سال ۱۹۴۷ شهامت این را به خرج داده بود که در مقابل شوروی ها در مورد قرارداد نفت در شمال ایران بایستد. مصدق به نظر من به تمام معنی یک ایرانی وطن پرست بود." -- جرج مک گی - نماینده دولت امریکا و دین اچسون در مذاکرات نفت.
می گویند دکتر حسین فاطمی سردبیر و منتشرکننده یکی ازپرتیراژترین روزنامه های ان دوران (سومین در ایران)، یعنی روزنامه باختر امروز، "بچه" بوده است. کسی که از تیر فداییان اسلام زخمی شد، در هنگام بازداشت به دست چاقو کشان رژیم کودتا چاقو خورد و با همان بدنی خونین و ضرب دیده به بیدادگاه برده شد و محاکمه گردید. آنها در مورد فاطمی (با کمال برحرمتی به یک روزنامه نگار تحصیل کرده و با وجدان) می نویسند که چون خانمش بعد از ۵۰ سال با احمدی نژاد دست داده و نشست و برخواست کرده، حال باید دکتر فاطمی را سرزنش کرد. پس اگر با این استدلال پیش برویم، داریوش همایون نیز خانمش دختر سرکرده کودتاچی هاست. پس ایا داریوش همایون، به خاطر همسر هما زاهدی بودن باید بد جلوه شود؟ ایا این استدلال عقلانی است و یا غرض ورزی بیش نیست؟ روزنامه نگاری بدون غرضتان در لابلای تزویر کجا ناپدید شد؟
این روزها می بینیم بعضی ها می خواهند نقش دولت ها ی انگلیس و آمریکا در سقوط حکومت دکتر مصدق را کم جلوه دهند. چه کسانی که در غرب و شرق آمریکا هستند و خود را محقق می دانند و یا روزنامه نگارانی که می خواهند با عجله قلمی بزنند و تاریخ را وارونه جلوه دهند. بسیاری، نه سری به ارشیوهای اروپایی و امریکایی زده اند و نه یک ورق از کتب محققین ایرانی و خارجی را مطالعه کرده اند.
"تیم سازمان سیا توسط دو نفر از مامورانشان در ایران بنام های جلالی و کیوانی [دومی روزنامه نگار] در ۱۶ اوت [ ۱٣٣۲] ۵۰ هزار دلار یعنی سه روز قبل از کودتا داده تا فعالیت های ضدمصدقی یعنی سازماندهی و بسیج افراد شورشی [پرووکاتر] بنام و تحت لوای حزب توده در تهران در ان روزها را ترتیب بدهند. از جمله پایین آوردن مجسمه های شاه، حمله به مساجد، تخریب مغازه ها و درگیری با طرفداران مصدق." -- مارک گازیوروسکی - استاد دانشگاه لویزیانا و نویسنده کتاب محمد مصدق و کودتای ۱۹۵٣ در ایران – مقاله ای تحت عنوان: علل کودتای ۲٨ مرداد.
نقش ان لمبتون (مشاور دولت انگلیس و دوست نزدیک انتونی ایدن و ایران شناس بنام)، رابین زینـر، کرمیت روزولت و دانلد ویلبر به یک باره هیچ می شود و سال های سال تبلیغات خاکستری سازمان سیا و ام ای سیکس در نشریات ان دوران (به گفته خود آنان و اسناد منتشرشده) در خراب کردن مصدق و دولتش نادیده گرفته می شود.
بقول اینان، مصدق در مذاکرات نفت اشتباه کرده ولی قوام سیاست مدار قابلی بوده است. فاطمی "بچه" بوده ولی دیگر سردبیر روزنامه که مرحوم شده، همه کارش یکباره درست بوده است.
"عده ای از ما با پال نیتزه که در مذاکرات نقش مستقیمی ایفا کرده بودیم، در اتاق ارتباطات وزارت خارجه به انتظار نشسته بودیم که دین اچسون [وزیر خارجه وقت] از ناهار تاریخی اش با انتونی ایدن [وزیر خارجه انگلیس] در پاریس برگردد. او امد و به ما گفت تمام تلاشهای ما برای پیدا کردن راه حلی [در مورد مسئله نفت با ایران] به سرانجام نرسید. ایدن به او گفته بود که بروید به مصدق بگویید که دیگر صحبتی نیست و ما حاضر به ادامه مذاکرات نیستیم. ما همه نفس در سینه هایمان حبس شد چون اهمیت زیادی به این مذاکرات داده بودیم و به یک نوعی این را یک شکست تلقی کردیم. برای شخص من مثل این بود که دنیا تمام شده بود. من به این مذاکرات و نتایج مثبت ان اهمیت زیادی داده بودم و فکر می کردم که ما [امریکایی ها] موافقت نامه ای را که برای انگلیس نیز قابل قبول باشد، به ان ها عرضه کرده بودیم. " جرج مک گی - در کتاب نماینده به جهان میانه.
باید تاریخ را آنچه هست بگوییم و بنویسیم و به فرزندان و آیندگان درس بدهیم. نباید مانند بعضی از روزنامه نگاران آن را سانسور کنیم و یا مغرضانه جلوه دهیم. پس از ۵۰ سال که ثابت شد این کودتای خارجی بوده و هزاران هزار مدرک و دلیل هم برای ان موجود است، نگوییم که خارجی ها دستی نداشتند. اگرچه باید همیشه به خاطر داشت که بدون نقش بعضی ایرانی ها کودتا انجام نمی گرفت، یعنی ان عده ای که به خاطر منافع خویش، به مردم، به مملکت و به نخست وزیرشان که با جان و دل و مال خود از انان در مقابل قدرت های بزرگ دفاع کرد، خیانت کردند.
ولی آقایان محترم،
جای دکتر حسین فاطمی و محمد مصدق و مردان و زنان شریف و پایدار به اصول در تاریخ ایران ثبت شده و نه شما و نه دیگران از شما بزرگتر نمی توانند ان را خدشه دار کنند. و شاید اگر راه آنان ادامه یافته بود، این فاجعه ای که امروز شاهد آن هستیم اتفاق نمی افتاد...
به قول مولانا آفتاب آمد، دلیل آفتاب. آفتاب تاریخ ممکن است گاهی زیر ابر روزمرگری و غرض ورزی بماند، ولی بالاخره پدیدار خواهد شد.
در گفتگو با سایـت اشتراک:
پروفسور حمید دباشی، استاد ایران شناسی و صاحب کرسی هاکوپ کورکیان در دانشگاه کلمبیا است. در دو دهه اخیر از او بیش از بیست جلد کتاب و صد مقاله در زمینه فرهنگ، ایدیولوژی و هنر به چاپ رسیده است. "الاهیات نارضایتی: بنیادهای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران"،"کلوزآپ: گذشته، حال و آینده سینمای ایران"، "رویاهای یک ملت: سینمای فلسطین" و "پساشرقشناسی: دانش و قدرت در زمانه ترور" از جمله تالیفات دباشی هستند.
- شما در نوشتهها و مقالات تان همواره تاکید کردهاید که جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران را نمیتوان به دعواهای انتخاباتی و جدالهای درون حکومتی فرو کاست و بر همین مبنا تعبیری که شما همواره برای این جنبش به کار برده اید "جنبش آزادیهای مدنی" بوده است. مبنای نظری چنین تفسیر و تعبیری از جنبش اعتراضی مردم ایران چیست؟
من برای جنبش آزادیخواهی اخیر مردم ایران، که بچههای ما در ایران تصمیم گرفتند آن را جنبش سبز بخوانند، قائل به یک بعد تاریخی و یک بعد اجتماعی هستم. بر همین مبنا من این پدیده را یک پدیدهٔ خلق الساعه که گویی یک دفعه دری به تخته خورد و مردم به خیابان ریختند نمیبینم.
از حیث تاریخی این جنبش ادامه و بخشی از سی سال اعتراض مردم به حکومت جمهوری اسلامیست. حکومتی جائر و ناقص الخلقه که بر مبنای نقض فرهنگ سیاسی چند وجهی ما شکل گرفته است. حکومتی که همواره بنا داشته است تمامی عناصر فرهنگ سیاسی ما را به زور به عناصر اسلامی فرو بکاهد. حکومتی که مبنای شکل گیری خود را انقلابی اسلامی میداند و حاضر نیست بپذیرد این انقلاب نه اسلامی بود و نه ضد اسلامی، بلکه با زور و کشتار اسلامی شد. حکومتی که از ابتدای روی کار آمدنش با سرکوبی نیروهای مترقی، تصفیههای دانشگاهی، انقلاب فرهنگی و کشتار دست جمعی فعالان سیاسی تعرضی تمام عیار به فرهنگ سیاسی جهانشهری ما را سازمان داد. با قرار دادن جنبش اعتراضی اخیر در چارچوب تاریخی سی سالهٔ حکومت جمهوری اسلامی، خواهیم دید که این جنبش، تداوم اعتراضی است سی ساله، که البته از تمامی تاریخ مبارزاتی این سالیان آموخته و امروزه به شکل جدیدی خود را نمود داده است.
- و از حیث اجتماعی؟
از حیث اجتماعی نیز من این جنبش را بیان سیاسی سه جنبش اجتماعی ریشه دار در جامعه ایران میدانم: جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی- جنبشهایی که هر کدام بر مبنای یک شکاف ساختاری و ظلم مستمر و نهادینه شده در کالبد جمهوری اسلامی شکل گرفته اند.
جنبش کارگری که در حقیقت جنبشی است برای فائق آمدن بر شکاف عمیق کار و سرمایه در ایران، شکافی عمیق و برآمده از اقتصاد شبه نئولیبرالی حاکم بر ایران که امروزه طبقه کارگر ایران را به بی حقوقی مطلق کشانده است. از یک سو حداقل دست مزد بنا به آمار و دادههای خود نهادهای حکومتی در حد یک سوم خط فقر است و از سوی دیگر هرگونه تشکل یابی در میان طبقه کارگر به شدت از جانب حکومت سرکوب میشود و رهبران جنبش کارگری ایران نظیر اصانلو، مددی و شهابی روانه زندان میشوند. آخرین تعرض این الگوی اقتصادی نیز در قالب طرح "هدفمند کردن یارانه ها" خود را نشان داد. طرحی که که در حقیقت، همان گونه که دکتر رئیسدانا در مصاحبهای که منجر به دستگیری ایشان شد به درستی آن را شکافت، چیزی جز قطع یارانهها و تعرض همه جانبه به معیشت طبقه کارگر ایران نبوده و نیست.
در باب جنبش زنان هم دقیقا ما با یک آپارتاید جنسی نهادینه در ساختار جمهوری اسلامی و تفکر فقهی حاکم بر آن روبرو هستیم. این آپارتاید جنسی درست از بدو تأسیس جمهوری اسلامی خود را بروز میدهد به گونه ای که در طول تاریخ سی سالهٔ جمهوری اسلامی روزی نبوده است که به شکلی از اشکال این حکومت با "معضل"ی به نام زنان روبرو نبوده باشد. در سمت مقابل نیز و در برابر این ظلم ساختاری که بر نیمی از جامعه ما روا داشته شده است، در تمامی این سالها زنان دلیر ما در اشکال گوناگون و با رویکردهای مختلف، مبارزه ای جانانه و مستمر را سازمان داده اند.
و در نهایت جنبش دانشجویی به مثابه جنبشی فراگیر که در چهار گوشهٔ ایران ریشه دارد و دارای خصلتی به شدت ضدّ استبدادی است. اصولاً از جمله عرصههای پر اهمیتی که هدف محدود و مطلق نگری حکومتهای استبدادی قرار میگیرند، عرصه تفکر و فرهنگ است، عرصه ای که دانشگاه و دانشجو از جمله پر اهمیتترین عناصر تشکیل دهنده آن هستند. از همین روی تحقق این محدود و مطلق نگری حکومتهای استبدادی بیش از هر چیز در گرو تعرض همه جانبه به فضای خلاق و پویای دانشگاه است. در همین راستا، پروژهٔ "اسلامی کردن" علوم انسانی در دانشگاههای ایران که امروز به شدت از سوی دولت احمدینژاد تبلیغ میشود را میباید در امتداد پروژهٔ انقلاب فرهنگی تلقی و در متن تعرضی مستمر بررسی کرد. تعرضی مستمر که شاهدیست بر استبداد ساختاری جمهوری اسلامی که در برهههای مختلف خود را در اشکال مختلفی بازتاب داده است، از تصفیهٔهای دانشگاهی گرفته تا قلع و قمع جنبش دانشجویی پیشرو.
- بر مبنای ترسیمی که شما از جنبش اعتراضی مردم ایران ارائه میدهید، آیا این امکان وجود دارد که این جنبش کیفیتی انقلابی به خود بگیرد و خود را به شکل جنبشهای اعتراضی که امروزه در مصر و تونس شاهد آن هستیم بروز دهد؟
به نظر من جنبش اعتراضی اخیر در ایران، به نسبت جنبشهای اعتراضی شمال آفریقا، بنیهٔ انقلابی نداشت، اما بدون شک میتواند به بنیهٔ انقلابی مجهز شود. اصلیترین دلیل این امر نیز دست بالا داشتن نسبی گفتمان اصلاحطلبی در جنبش اعتراضی ایران بود، گفتمانی که محصول فعالیت بخشی از ساختار سیاست ایران است که میتوان از آنها با عنوان لویال اپوزوسیون یاد کرد. این بخش از نیروهای سیاسی در فضای پس از سرکوب سنگین نیروهای مترقی و در حاشیهای که خود جمهوری اسلامی تا همین چند وقت پیش برای آنها فراهم کرده بود قادر شدند تحرک پذیری خود را در ساخت سیاسی جامعه بالا ببرند. بدون شک این اپوزوسیون وفادار در مقایسه با دیگر بخشهای اپوزوسیون از امکانات بسیار بیشتری در حیطه کنشگری سیاسی برخوردار بوده و از این امر در جهت هژمون کردن پلتفرم سیاسی رفرمیستی خود و حاشیهای کردن گفتمان انقلابی سود برده است. اما این کیفیتی است که در صورت کنشگری هر چه بیشتر دیگر نیروهای درگیر در جنبش اعتراضی، امکان تغییر دارد. خصوصا با اجرایی شدن طرح هدفمند سازی یارانهها و تشدید نارضایتی اقتصادی نزد طبقات فرودست جامعه به نظر میرسد که در آینده شاهد بروز جنبشهای اعتراضی خواهیم بود که شباهتهای بیشتری به جنبشهای امروز شمال آفریقا خواهند داشت. در این مورد همچنین میباید به نقش کاتالیستی انقلابهای تونس و مصر در تقویت گفتمان انقلابی جنبش آزادیخواهی مردم ما تاکید کرد.
- به نظر شما واکنش احتمالی حکومت به این موج جدید اعتراضی چه خواهد بود؟
حکومت از هم اکنون دست به کار شده است. موج جدید اعدامها در ایران، در حقیقت سیاستی است در جهت پیشگیری از بروز چنین جنبشهایی در آینده. به عنوان فردی که اصولاً با مجازات اعدام برای هر جرمی مخالف هستم، بر این باورم که حکومتها از این مجازات تنها برای مرعوب کردن و زهر چشم گرفتن از جامعه استفاده میکنند. بر همین مبنا، جمهوری اسلامی هم به عنوان حکومتی که میراث دار یک تفکر فقهی انتقامجو است دقیقا به دنبال آنست که از مجازات اعدام و دیگر انواع وحشیانه و قرون وسطایی مجازات نظیر سنگسار و قطع دست، در جهت ایجاد رعب در جامعه و وادار کردن مردم به عقبنشینی بهره گیرد. اما از دید من این اقدامات در نهایت توان مقابله با جنبشهای ریشه دار اجتماعی را نخواهد داشت.
از سوی دیگر، همین امروز به موازات تشدید کارکرد ماشین اعدام توسط حکومت، ما شاهد اوج گرفتن مخالفت های وسیعی نه تنها با موج جدید اعدامها، که اصولاً با کلیت مقوله ای به نام مجازات اعدام در هر شکلی و برای هر جرمی هستیم.
- آنچه امروز در شمال آفریقا شاهد آن هستیم، بسیاری از تحلیلگران و مفسران سیاسی را غافلگیر کرده است. ارزیابی شما از علل بروز این جنبشها چیست؟
جنبشهای اعتراضی شمال آفریقا بیش از هر چیز تاکیدی است بر این واقعّیت که سر نئولیبرلیسم به دیوار سخت واقعیت خورده و اعتبار خود را از دست داده است. زمانی که تونس به عنوان شاگرد اول کلاس نئولیبرلیسم و "امتداد اروپا" در قارهٔ آفریقا ،در برابر چنین خشم انقلابی از جانب مردم قرار میگیرد هم زمان دو اسطوره از هم فرو میپاشد. اسطورهٔ توانایی نئولیبرلیسم در ارایه بدیلی متضمّن رفاه برای جامعه از یک سو و اسطورهٔ لازم و ملزوم بودن دموکراسی و نئولیبرلیسم از سوی دیگر. یا در مورد مصر از اعتبار افتادن حکومتی که دومین دریافت کنندهٔ حمایتهای مالی از جانب آمریکاست و متحد استراتژیک "تنها دموکراسی" موجود در خاورمیانه است، بی شک یک ذهن پرسشگر را با این سوال روبرو میکنند که اینها چگونه دموکراسیهایی هستند که برای بقای خود احتیاج به دیکتاتورهایی نظیر مبارک دارند. به نظر من با به بنبست رسیدن این دیدگاه، مجالی پیدا شده است که نیرویی چپ و مترقی در منطقه امکان عروج پیدا کند. گرچه محدودیتهای موجود در این عرصه را هم نمیباید از نظر دور داشت.
- چه محدودیت هایی؟
ببینید، سرکوب و کشتار نیروهای مترقی چپ فصل مشترک تمامی حکومتهای استبدادی این منطقه است. تحمیل این میزان از هزینه به نیروهای چپ بی هیچ تردیدی پروژهٔ بازسازی چپ در منطقه را به تاخیر انداخته است. مشخصا در ایران نسلی از نیروهای چپ که حضورشان امروزه میتوانست به ایجاد این آلترناتیو مترقی کمک کند توسط این حکومت از بین رفته اند. ضایعهای که جبرانش به هیچ روی ساده نیست.
از سوی دیگر چپ مترقی در کشورهایی نظیر ایران با گونهای از نیروهای سیاسی دست راستی مواجه است که از یک سو به دلیل تضاد منافع اقتصادیشان با آمریکا پرچم مبارزه با "امپراتوری" را بلند میکنند و از سوی دیگر با اجرای دست راستیترین طرحهای اقتصادی، به فجیعترین شکلی طبقه کارگر را به بردگی مزدی میکشانند. باید اذعان کرد که در نبود یک آلترناتیو چپ و مترقی، این دیدگاه توان بسیج مردمی به ستوه آمده را داراست، مردمی که شاهد ستم عریان حکومتهای مستبد و دست نشاندهٔ قدرتهای بزرگ در منطقه هستند. درست به همین دلیل از جملهٔ مصافهای پیش روی یک نیروی آلترناتیو و مترقی در این کشورها مقابله با این گونه جریانهای دست راستی است. امری که همتی مضاعف از جانب چپ پیشرو این منطقه را میطلبد.
www.eshterak.info
باز موضع گیری انسانی رئیس جمهور ترکیه، آن هم در ایران نشان داد که اسلام حقیقی که مبتنی بر انسانیت و وجدان بوده کدام است و اسلام رایاکارانه و جلادانه کدام. بسیار خرسندم که می بینم رهبری کشورهای جهان اسلام عملاً بدست کشوری افتاده که در میان گرداب اسلام تروریستی و اسلام شیادانه، اسلام مبتنی بر حقیقت و انسانیت را پیاده می کند و دارای روضه خوان نیست تا تنها حرف هایی را که خود عمل نمی کند، بالای منبر به دیگران توصیه کند و آنچه را پیش از آن که به دیگران توصیه کند، خود عمل می کند. سلامت کاری و اخلاق عملی همچنان که موجب شد، در کشوری که نظامیان حکومت می کردند- که نگارنده در آن سال ها در ترکیه زندگی می کرد- دولتی مردمی و اسلامی سر کار بیاید، همان گونه سبب شد در منطقه، نقشی کلیدی و مثبت ایفاء کند و به زودی در جهان اسلام الگویی برای سایر کشورها خواهد شد. ترکیه باید به آن ها نشان دهد که اسلام، به معنی شریعت و شعار و تظاهرات و تندروی نیست و روح و حقیقت اسلام، همچون هر دینی "وجدان و انسانیت" است که معطوف به عاطفه انسانی و توآم با عقلانیت است. کتاب های درسی و دانشگاهی کشورهایی همچون افغانستان و عراق می تواند به وسیله نظام آموزشی و دانشگاهی ترکیه نوشته شود. اما ملت های اسلامی می بایست علاوه بر آن، به سوی ظهور خودجوش و زنده جامعه مدنی حرکت کنند که فعلاً در مرحله تئوریزه شدن است و آن با جنبش های مردمی ایران آغاز شده است.
نخست باید بگویم، عدم عضویت و ادغام کامل ترکیه در اروپا عملاً به سود این کشور تمام شد و حتی اگر کشورهای اروپایی با عضویت کامل آن موافقت می کردند، نقشی را که ترکیه اکنون می تواند در منطقه و جهان اسلام و حتی جهان ایفاء کند، نمی توانست تحقق بخشد. چون اینک با این هویت دوگانه آسیایی- اروپایی، ترکیه از کشوری که می خواست در ته جدول کشورهای اروپایی قرار گیرد، به صدر کشورهای تأثیرگذاری اروپایی آمده است، زیرا نقشی را می تواند در منطقه و برای جهان اسلام بازی کند، که هیچ کشور اروپایی نمی تواند و این از هر دو سو، آن را کلیدی ساخته است. ترکیه برای پیشرفت و موفقیت همواره باید این هویت دوگانه و نقش موثر خود را حفظ کند و به سوی هویتی یک سویه –چه اروپایی چه آسیایی- نلغزد.
ترکیه هم به سبب اشتراکات قومی و فرهنگی و هم مشترکات دینی و حتی مذهبی به خوبی می تواند در آسیای میانه نفوذی مثبت داشته باشد. تأثیر اقتصادی ترکیه بعد از فروپاشی در این کشورها روشن است، اما باید برنامه ریزی در عرصه فرهنگ را در این منطقه در پیش بگیرد. اهمیت این نکته از آن روست که با فروپاشی دولت های خودکامه کنونی، جریانات هویت محور در این کشورها قوت می گیرند و فضا برای گروه های تندرو و به خصوص اسلام القاعده ای باز می شود و مردم پس از سال ها کشتار تازه همچون عراق و افغانستان می فهمند که چه اشتباهی کرده اند. ترکیه هم در سطح سازمان های غیردولتی و مردمی و هم در سطح دولت ها به تعامل و تأثیر مشاوره ای و عدم مداخله گرایانه اش ادامه دهد. بی شک در بلندمدت این رفتار به دور از منفعت طلبی ترکیه است که جایگزین حرکت های انحصارطلبانه حاکمان برخی از کشورها و کمک های مزورانه شان به تندروهای منطقه خواهد شد. حتی گروه های تندرو نیز فهمیده اند که کشورهای منفعت طلب، هر گاه که منافع شان اقتضاء کند با آنان بازی می کنند و هر گاه که خود تشخیص دهند، همه چیز را می خوابانند و بدنبال منافع مردم خود نیستند، چه رسد مردم و مسلمانان منطقه.
ترکیه باید در مصر هم با دولت و هم با مردم تعامل کند و به ایشان مشاوره بدهد و تجارب موفق اش را در اختیارشان بگذارد؛ این که چگونه با روش های مسالمت آمیز و تطابق شعارها و قول ها با عملکردها می توان فعالیت کرد و بدون افتادن در دام تعصب، سطحی نگری و افراطی گری، روح و حقیقت دین خدا را عرضه کرد. از طریق دیپلماسی با دولت مصر و از طریق راهنمایی به نهادهای مردمی و به خصوص اخوان المسلمین و گروه های اسلامی آنجا. نخستین اشتباه بزرگ را اخوان المسلمین مرتکب شد و آن اعلام این بود که دولت آینده قرارداد صلح با اسرائیل را ملغی خواهد کرد. می دانید این کار می تواند چه تبعات فاجعه باری برای مصر و منافع جاه طلبانه ای برای اسرائیل داشته باشد؟ این همان معجزه ای است که تندروهای اسرائیل اینک بدان نیاز دارند تا از زیر فشار گفتگوهای صلح با فلسطینیان فرار کنند. لغو یک طرفه صلحی که اسرائیل در قبال آن مناطق اشغالی صحرای سینا را به مصر پس داده، یعنی مجوز قانونی برای اشغال این منطقه، از بین رفتن روال به رسمیت شناختن یک طرفه کشور مستقل فلسطینی تا سپتامبر و مذاکرات بی پایان جدید برای مناطق اشغال شده جدید. مسلمانان و متدینان سیاسی مصر باید بسیار مواظب باشند، چون موساد سال هاست که با نفوذ در گروه های تندرو منطقه، از معجزات کشاندن این گروه ها به سوی تصمیمات غلط، سود برده و از آب گل آلود ماهی می گیرد؛ به خصوص احزاب و گروه هایی همچون اخوان المسلمین که اینک حتی اعضای کنونی آن نیز می دانند که برخی از بنیان گذاران اش، سوابق فراماسونری داشته اند!
جای خرسندی است که مالکی با وجود احاطه شدن توسط خرواری از مشکلات، تصمیمات درست و رو به جلویی می گیرد. اما مشکل اساسی عراق این است که تیم های امنیتی چند کشور که هر یک منافع خود را دنبال می کنند، در عراق به مبارزه با هم مشغول اند و متأسفانه مردم و دولت عراق قربانی می شوند. با این همه، تیم های امنیتی و اطلاعاتی حاضر چون در حال مبارزه با هم هستند، هیچ یک نتوانسته دیگری را از صحنه بیرون کند، اما اگر چنین شود، مشکل اساسی امنیتی و اطلاعاتی عراق تازه شروع می شود؛ به ویژه آن که موساد در کشورها و گروه های تندرو اسلامی سال هاست که با برنامه رخنه کرده و طرح "دولت در پشت دولت" را در منطقه دنبال می کند؛ یعنی دولتی امنیتی و اطلاعاتی و غیررسمی که قدرت اصلی در دست آن است و تعدادی مهره بدون این که خود بدانند در جلوی صحنه نقش بازی می کنند و با تندروی هایی سطحی، منافع ژرف اسرائیل را تأمین می کنند و کار قاچاق کالا و موادمخدر را بدون هر گونه نظارتی در منطقه در دست می گیرند و اگر کسی از مقامات کوچکترین بویی از این "فتنه بزرگ" ببرد، می رود همان جایی که عثمان را فرستادند. از این روی، دولت عراق به هیچ یک از کشورهایی که حالا کارهای امنیتی را چه به شکل آموزش و چه اجرایی در عراق انجام می دهد، نمی تواند اتکا کند و اگر می خواهد در آینده امنیت کشور تضمین شود، باید تیمی کاملاً جدید را جایگزین شان سازد. تیمی از نیروهای امنیتی ترکیه که کودتای نظامیان را شناسایی کرد، می بایست کار آموزش را برای تیم جدید امنیتی و اطلاعاتی که از نیروهای سالم و مطمئن عراقی تشکیل شده، بر عهده بگیرد. این عملکرد ترکیه در مورد مصر و سایر کشورهای منطقه نیز ضروری و قابل تعمیم است.
درباره فلسطین، ترکیه می تواند نقشی موثرتر ایفاء کند. نخست از طریق آمریکا و دیپلماسی باید به اوباما خاطر نشان سازد که اگر می خواهد تصمیمات اش بر روی اسرائیل تأثیرگذار باشد، حداقل طرح هایی را که آمریکا با آن مخالف است –همچون شهرک سازی در مناطق فلسطینی- باید در آن ها مشارکت نکند و مانع از همکاری شرکت های آمریکایی در ساخت و ساز این مناطق شود و این حداقل اقدام عملی است که می تواند انجام دهد. محمود عباس بسیار تنهاست و باید از پشتیبانی بیشتر ترکیه برخوردار باشد تا بتواند گام هایی محکم در مذاکرات بردارد. همزمان گروه های اسلامی غزه شاهد دفاعیات صادقانه دولت اردوغان از ایشان بودند و ترکیه می تواند تجزیه و تحلیل و راهکارهای عملی برای تحقق خواسته های فلسطینیان غزه ارائه کند تا یاد بگیرند که به جای تصمیماتی که در ظاهر به نفع فلسطینیان است، اما در عمل برای مردم بسیار گران تمام می شود، استراتژی های موثر اتخاذ کنند، به طوری که با وجود اختلاف با تشکیلات خودگردان، به گونه ای حرکت کنند که به گرفتن حق فلسطینیان هم از طریق مذاکره و هم مقاومت، کمک کنند؛ چیزی که بشدت از فقدان اش رنج می برند. اینک با تأمین نیازهای اصلی فلسطینیان در غزه و تهییج افکار عمومی جهانیان بر علیه اسرائیل از بابت محاصره غزه و اجماعی جهانی در قالب کشتی های صلح برای شکستن محاصره غزه، همین محاصره غزه که در ابتدا اسرائیل از آن به عنوان اهرمی بر علیه مردم غزه استفاده می کرد، دقیقاً به تهدیدی بزرگ برای خودش بدل شده است و اسرائیل بزرگترین حامیان اش را از دست داده و با کنار گذاشتن عملیات انتحاری توسط گروه های فلسطینی، عملاً این اسرائیل است که در سراسر جهان منزوی شده و ظالم و مقصر شناخته می شود. دستاوردی که تا همین چند سال پیش فلسطینیان از آن برخوردار نبودند و اسرائیل بود که محق شمرده شده و فلسطینیان به تروریست متهم می شدند. ترکیه نیز توانسته با دست گذاشتن روی نقاطی خاص، توپ را به زمین اسرائیل بیاندازد و عدم عذرخواهی اسرائیل را ملاکی سازد، برای قطع بسیاری از روابط سابق اش با اسرائیل، بدون این که آمریکا و اروپا از طریق اهرم هایشان به ترکیه فشار بیاورند، و این است دیپلماسی و تصمیماتی که می توانند برای یک ملت با ارزش باشند، نه شعار دادن های مداوم و محکوم کردن این و آن و مخالفت به همه چیز به جز جنگ.
اما کلید قطع چراغ جنگ در منطقه، لبنان است. با این که در آنجا پس از سال ها، همزیستی ادیان و اقوام مختلف وجود دارد و مدتی است که آنان توانسته اند، حتی آرای مخالف نسبت به یکدیگر را پذیرا شوند و در کل بدنه سیاسی جامعه هضم نمایند، اما برخی مسائل سیاسی می تواند موجب به هم ریختن این صلح و مدارا شود. به خصوص اگر برخی از گروه ها به مدارا و صلح نه به مثابه یک هدف، بلکه به شکل یک مصلحت بنگرند. هر گروهی که بخواهد این توازن را برای تصرف بیشتر قدرت بر هم زند، موجب بر هم خوردن این تعادل شده و عملاً شعله های جنگ نه تنها در لبنان که در منطقه روشن می شود که خاموش کردن اش دیگر خارج از دستان لبنانی هاست. این را هم اضافه کنم، که اسرائیل در هر دو جنگی که موفق نبوده –جنگ با حزب الله لبنان و حماس در غزه- و لااقل بسیاری از اهداف اش عملی نشده است، تجدیدنظر کرده و دریافته که عدم اشغال سرزمین کسانی که با آن ها می جنگد، از ترس آسیب دیدن کمتر نظامیان اش، می تواند به قیمت ناکامی در جنگ تمام شود، از این روی به سرعت به سوی اشغال لبنان، غزه و هر سرزمینی می رود که در حال جنگ با آن هاست و اینک نیز سناریوهایی را برای همین جنگ چند طرفه در منطقه بررسی و تحلیل می کنند. یک از مهمترین اشخاص برای حفظ صلح در لبنان، رئیس جمهور کنونی لبنان است که با درایت و ظرافت خاصی توانسته بین گروه های مخالف و در حال تعارض لبنان صلح برقرار کند و تاکنون آن را حفظ کند و در صورت کنار رفتن او، این تعادل به نفع هر گروهی که به هم بخورد، جنگ داخلی آغاز خواهد شد و آن گاه همه لبنانی ها و احزاب لبنانی، بازندگان اصلی خواهند بود. ارتش لبنان و مصر نیز باید الگویی برای کلیه کشورهای منطقه باشند که به جای جانبداری از جریانی خاص، هرگز و به هیچ قیمتی در مقابل مردم نایستند و با حفظ و برقراری آرامش، اجازه بروز آزادانه خواست ها و اعتراضات مردمی را بدهند و یادشان نرود که آنان مدافعان مردم هستند، نه حاکمان و دولتمردان؛ به خصوص کسانی که شعارهایشان گوش فلک را کرده، اما ظلم های شان همه مردم را عاصی و منزجر و با این عملکرد برای دیگران پیغام هم می فرستند!
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
نخست باید بگویم، عدم عضویت و ادغام کامل ترکیه در اروپا عملاً به سود این کشور تمام شد و حتی اگر کشورهای اروپایی با عضویت کامل آن موافقت می کردند، نقشی را که ترکیه اکنون می تواند در منطقه و جهان اسلام و حتی جهان ایفاء کند، نمی توانست تحقق بخشد. چون اینک با این هویت دوگانه آسیایی- اروپایی، ترکیه از کشوری که می خواست در ته جدول کشورهای اروپایی قرار گیرد، به صدر کشورهای تأثیرگذاری اروپایی آمده است، زیرا نقشی را می تواند در منطقه و برای جهان اسلام بازی کند، که هیچ کشور اروپایی نمی تواند و این از هر دو سو، آن را کلیدی ساخته است. ترکیه برای پیشرفت و موفقیت همواره باید این هویت دوگانه و نقش موثر خود را حفظ کند و به سوی هویتی یک سویه –چه اروپایی چه آسیایی- نلغزد.
ترکیه هم به سبب اشتراکات قومی و فرهنگی و هم مشترکات دینی و حتی مذهبی به خوبی می تواند در آسیای میانه نفوذی مثبت داشته باشد. تأثیر اقتصادی ترکیه بعد از فروپاشی در این کشورها روشن است، اما باید برنامه ریزی در عرصه فرهنگ را در این منطقه در پیش بگیرد. اهمیت این نکته از آن روست که با فروپاشی دولت های خودکامه کنونی، جریانات هویت محور در این کشورها قوت می گیرند و فضا برای گروه های تندرو و به خصوص اسلام القاعده ای باز می شود و مردم پس از سال ها کشتار تازه همچون عراق و افغانستان می فهمند که چه اشتباهی کرده اند. ترکیه هم در سطح سازمان های غیردولتی و مردمی و هم در سطح دولت ها به تعامل و تأثیر مشاوره ای و عدم مداخله گرایانه اش ادامه دهد. بی شک در بلندمدت این رفتار به دور از منفعت طلبی ترکیه است که جایگزین حرکت های انحصارطلبانه حاکمان برخی از کشورها و کمک های مزورانه شان به تندروهای منطقه خواهد شد. حتی گروه های تندرو نیز فهمیده اند که کشورهای منفعت طلب، هر گاه که منافع شان اقتضاء کند با آنان بازی می کنند و هر گاه که خود تشخیص دهند، همه چیز را می خوابانند و بدنبال منافع مردم خود نیستند، چه رسد مردم و مسلمانان منطقه.
ترکیه باید در مصر هم با دولت و هم با مردم تعامل کند و به ایشان مشاوره بدهد و تجارب موفق اش را در اختیارشان بگذارد؛ این که چگونه با روش های مسالمت آمیز و تطابق شعارها و قول ها با عملکردها می توان فعالیت کرد و بدون افتادن در دام تعصب، سطحی نگری و افراطی گری، روح و حقیقت دین خدا را عرضه کرد. از طریق دیپلماسی با دولت مصر و از طریق راهنمایی به نهادهای مردمی و به خصوص اخوان المسلمین و گروه های اسلامی آنجا. نخستین اشتباه بزرگ را اخوان المسلمین مرتکب شد و آن اعلام این بود که دولت آینده قرارداد صلح با اسرائیل را ملغی خواهد کرد. می دانید این کار می تواند چه تبعات فاجعه باری برای مصر و منافع جاه طلبانه ای برای اسرائیل داشته باشد؟ این همان معجزه ای است که تندروهای اسرائیل اینک بدان نیاز دارند تا از زیر فشار گفتگوهای صلح با فلسطینیان فرار کنند. لغو یک طرفه صلحی که اسرائیل در قبال آن مناطق اشغالی صحرای سینا را به مصر پس داده، یعنی مجوز قانونی برای اشغال این منطقه، از بین رفتن روال به رسمیت شناختن یک طرفه کشور مستقل فلسطینی تا سپتامبر و مذاکرات بی پایان جدید برای مناطق اشغال شده جدید. مسلمانان و متدینان سیاسی مصر باید بسیار مواظب باشند، چون موساد سال هاست که با نفوذ در گروه های تندرو منطقه، از معجزات کشاندن این گروه ها به سوی تصمیمات غلط، سود برده و از آب گل آلود ماهی می گیرد؛ به خصوص احزاب و گروه هایی همچون اخوان المسلمین که اینک حتی اعضای کنونی آن نیز می دانند که برخی از بنیان گذاران اش، سوابق فراماسونری داشته اند!
جای خرسندی است که مالکی با وجود احاطه شدن توسط خرواری از مشکلات، تصمیمات درست و رو به جلویی می گیرد. اما مشکل اساسی عراق این است که تیم های امنیتی چند کشور که هر یک منافع خود را دنبال می کنند، در عراق به مبارزه با هم مشغول اند و متأسفانه مردم و دولت عراق قربانی می شوند. با این همه، تیم های امنیتی و اطلاعاتی حاضر چون در حال مبارزه با هم هستند، هیچ یک نتوانسته دیگری را از صحنه بیرون کند، اما اگر چنین شود، مشکل اساسی امنیتی و اطلاعاتی عراق تازه شروع می شود؛ به ویژه آن که موساد در کشورها و گروه های تندرو اسلامی سال هاست که با برنامه رخنه کرده و طرح "دولت در پشت دولت" را در منطقه دنبال می کند؛ یعنی دولتی امنیتی و اطلاعاتی و غیررسمی که قدرت اصلی در دست آن است و تعدادی مهره بدون این که خود بدانند در جلوی صحنه نقش بازی می کنند و با تندروی هایی سطحی، منافع ژرف اسرائیل را تأمین می کنند و کار قاچاق کالا و موادمخدر را بدون هر گونه نظارتی در منطقه در دست می گیرند و اگر کسی از مقامات کوچکترین بویی از این "فتنه بزرگ" ببرد، می رود همان جایی که عثمان را فرستادند. از این روی، دولت عراق به هیچ یک از کشورهایی که حالا کارهای امنیتی را چه به شکل آموزش و چه اجرایی در عراق انجام می دهد، نمی تواند اتکا کند و اگر می خواهد در آینده امنیت کشور تضمین شود، باید تیمی کاملاً جدید را جایگزین شان سازد. تیمی از نیروهای امنیتی ترکیه که کودتای نظامیان را شناسایی کرد، می بایست کار آموزش را برای تیم جدید امنیتی و اطلاعاتی که از نیروهای سالم و مطمئن عراقی تشکیل شده، بر عهده بگیرد. این عملکرد ترکیه در مورد مصر و سایر کشورهای منطقه نیز ضروری و قابل تعمیم است.
درباره فلسطین، ترکیه می تواند نقشی موثرتر ایفاء کند. نخست از طریق آمریکا و دیپلماسی باید به اوباما خاطر نشان سازد که اگر می خواهد تصمیمات اش بر روی اسرائیل تأثیرگذار باشد، حداقل طرح هایی را که آمریکا با آن مخالف است –همچون شهرک سازی در مناطق فلسطینی- باید در آن ها مشارکت نکند و مانع از همکاری شرکت های آمریکایی در ساخت و ساز این مناطق شود و این حداقل اقدام عملی است که می تواند انجام دهد. محمود عباس بسیار تنهاست و باید از پشتیبانی بیشتر ترکیه برخوردار باشد تا بتواند گام هایی محکم در مذاکرات بردارد. همزمان گروه های اسلامی غزه شاهد دفاعیات صادقانه دولت اردوغان از ایشان بودند و ترکیه می تواند تجزیه و تحلیل و راهکارهای عملی برای تحقق خواسته های فلسطینیان غزه ارائه کند تا یاد بگیرند که به جای تصمیماتی که در ظاهر به نفع فلسطینیان است، اما در عمل برای مردم بسیار گران تمام می شود، استراتژی های موثر اتخاذ کنند، به طوری که با وجود اختلاف با تشکیلات خودگردان، به گونه ای حرکت کنند که به گرفتن حق فلسطینیان هم از طریق مذاکره و هم مقاومت، کمک کنند؛ چیزی که بشدت از فقدان اش رنج می برند. اینک با تأمین نیازهای اصلی فلسطینیان در غزه و تهییج افکار عمومی جهانیان بر علیه اسرائیل از بابت محاصره غزه و اجماعی جهانی در قالب کشتی های صلح برای شکستن محاصره غزه، همین محاصره غزه که در ابتدا اسرائیل از آن به عنوان اهرمی بر علیه مردم غزه استفاده می کرد، دقیقاً به تهدیدی بزرگ برای خودش بدل شده است و اسرائیل بزرگترین حامیان اش را از دست داده و با کنار گذاشتن عملیات انتحاری توسط گروه های فلسطینی، عملاً این اسرائیل است که در سراسر جهان منزوی شده و ظالم و مقصر شناخته می شود. دستاوردی که تا همین چند سال پیش فلسطینیان از آن برخوردار نبودند و اسرائیل بود که محق شمرده شده و فلسطینیان به تروریست متهم می شدند. ترکیه نیز توانسته با دست گذاشتن روی نقاطی خاص، توپ را به زمین اسرائیل بیاندازد و عدم عذرخواهی اسرائیل را ملاکی سازد، برای قطع بسیاری از روابط سابق اش با اسرائیل، بدون این که آمریکا و اروپا از طریق اهرم هایشان به ترکیه فشار بیاورند، و این است دیپلماسی و تصمیماتی که می توانند برای یک ملت با ارزش باشند، نه شعار دادن های مداوم و محکوم کردن این و آن و مخالفت به همه چیز به جز جنگ.
اما کلید قطع چراغ جنگ در منطقه، لبنان است. با این که در آنجا پس از سال ها، همزیستی ادیان و اقوام مختلف وجود دارد و مدتی است که آنان توانسته اند، حتی آرای مخالف نسبت به یکدیگر را پذیرا شوند و در کل بدنه سیاسی جامعه هضم نمایند، اما برخی مسائل سیاسی می تواند موجب به هم ریختن این صلح و مدارا شود. به خصوص اگر برخی از گروه ها به مدارا و صلح نه به مثابه یک هدف، بلکه به شکل یک مصلحت بنگرند. هر گروهی که بخواهد این توازن را برای تصرف بیشتر قدرت بر هم زند، موجب بر هم خوردن این تعادل شده و عملاً شعله های جنگ نه تنها در لبنان که در منطقه روشن می شود که خاموش کردن اش دیگر خارج از دستان لبنانی هاست. این را هم اضافه کنم، که اسرائیل در هر دو جنگی که موفق نبوده –جنگ با حزب الله لبنان و حماس در غزه- و لااقل بسیاری از اهداف اش عملی نشده است، تجدیدنظر کرده و دریافته که عدم اشغال سرزمین کسانی که با آن ها می جنگد، از ترس آسیب دیدن کمتر نظامیان اش، می تواند به قیمت ناکامی در جنگ تمام شود، از این روی به سرعت به سوی اشغال لبنان، غزه و هر سرزمینی می رود که در حال جنگ با آن هاست و اینک نیز سناریوهایی را برای همین جنگ چند طرفه در منطقه بررسی و تحلیل می کنند. یک از مهمترین اشخاص برای حفظ صلح در لبنان، رئیس جمهور کنونی لبنان است که با درایت و ظرافت خاصی توانسته بین گروه های مخالف و در حال تعارض لبنان صلح برقرار کند و تاکنون آن را حفظ کند و در صورت کنار رفتن او، این تعادل به نفع هر گروهی که به هم بخورد، جنگ داخلی آغاز خواهد شد و آن گاه همه لبنانی ها و احزاب لبنانی، بازندگان اصلی خواهند بود. ارتش لبنان و مصر نیز باید الگویی برای کلیه کشورهای منطقه باشند که به جای جانبداری از جریانی خاص، هرگز و به هیچ قیمتی در مقابل مردم نایستند و با حفظ و برقراری آرامش، اجازه بروز آزادانه خواست ها و اعتراضات مردمی را بدهند و یادشان نرود که آنان مدافعان مردم هستند، نه حاکمان و دولتمردان؛ به خصوص کسانی که شعارهایشان گوش فلک را کرده، اما ظلم های شان همه مردم را عاصی و منزجر و با این عملکرد برای دیگران پیغام هم می فرستند!
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
روز یکشنبه اول اسفند ماه، حضور مردم در مراسم هفتمین روز شهادت جان باختگان جنبش سبز به دست آدمکشان دولت کودتا می تواند مقدمه دگرگونی بزرگی در موازنه قوا میان جنبش و کودتاگران باشد.
شایعه بروز اختلاف در رده های فرماندهی سپاه بر سر چگونگی برخورد با اعتراضات مردم قوت گرفته است. حتی برخی از رسانه های خارجی از جمله دیلی تلگراف خبر از نامه ای داده اند که گویا گروهی از فرماندهان نظامی در اعتراض به حمله مسلحانه به مردم خطاب به مقامات حکومتی نوشته اند. (بی بی سی)
در تاریخ هر جنبش سیاسی بزرگی که به پیروزی رسیده و یا برعکس دچار زوال شده لحظه ها و فرصت هایی را می توان سراغ گرفت که نقطه عطف به شمار می روند. یعنی آن که درایت و شجاعت مردم و رهبران و یا تردید و ترسشان در آن لحظه های سرنوشت ساز شیرین کامی و یا تلخ کامیهای بعدی را رقم زده اند!
درک این حقیقت که این روزها برا ی ما ایرانیان یکی از همین لحظه های تاریخی است چندان دشوار نیست.
حرکت اعتراضی بزرگ مردم تهران و برخی شهرهای دیگر کشور در ۲۵ بهمن حکومتگران را سخت غافلگیر و سراسیمه ساخته است. این حرکت همزمان با زلزله بزرگ سیاسی خاورمیانه، خامنه ای و ایادی او را غرق در وحشت کرده است. آنها سراسیمه و سرگردان اند.
مشتهای گره کرده گماشتگان خامنه ای که با دهان های کف کرده در خانه ملت شعار مرگ بر موسوی و کروبی سر دادند، بیانیه هیات رئیسه مجلس خبرگان، هذیان های چند روزگذشته رسانه های دولتی، رجز خوانی های آخوندهایی که در مسند قضاوت به ذبح عدالت نشسته اند، دزدیدن جنازه جان باختگان روز ۲۵ بهمن و رسوایی انتساب صانع ژاله به بسیج، گسیل سگهای زنجیری ولایت به محل سکونت موسوی و کروبی و دیگر واکنش های عصبی و دست پاچه آنها همگی اولا خبر از استیصال و وحشت می دهند نه اقتدار و اطمینان. و ثانیا آن که نشانه ادامه حضور گسترده جنبش سبز است.
معتمدان مقام ولایت به او گفته بودند که جنبش سبز مرده است. "آهسته بخواب ما بیداریم"، اما رهبر ناگهان از فریاد بلند مرده ای زنده شده که تمام قامت در کنار تخت او ایستاده و او را هدف قرار داده میخ کوب شده است.
خامنه ای امروز شاهد آن است که یکسال و نیم سرکوب وحشیانه "فتنه گران"، "عوامل دشمن"، "خس و خاشاک"ها، "میکرب ها" و"بزغاله"ها نتیجه اش برومندی جنبش سبز و فرسایش دستگاه جبار او بوده است.
این که این روزها حکومتیان و نهادهای تابعه همه کارهای خود را تعطیل کرده اند تا سران جنبش سبز را تهدید به نابودی کنند مساله ای نیست که بتوان از کنار آن گذشت.
در این بیست ماه آنان آرزوی ترور و یا دستگیری و محاکمه سران جنبش سبز را داشتند، اما جرات آن را نداشتند، چرا که از واکنش ملت می ترسیدند.
حالا که همه راههای نابودی "فتنه" سبز به بن بست رسیده بازهم جرات نمی کنند. اما درعین حال ممکن است به این وسوسه جنون آمیز دچار شوند که با سربه نیست کردن موسوی و کروبی و یا قطع کامل ارتباط آنان با مردم (حصر کامل خانگی) به اصطلاح کار را تمام کنند. در این لحظه ها همه باید به آنان نشان دهیم که در حمایت از رهبران جنبش سبز هیچ تردیدی به خود راه نمی دهیم.
به کسانی که هنوز نسبت به حمایت از جنبش سبز تردید دارند و یا مشکلشان موسوی و کروبی است باید گوشزد کنیم که هرگونه تردید در حمایت قاطع از جنبش سبز و از رهبران شاخص آن که در بیست ماه گذشته گام به گام با مردم همراه شده و راهشان را از خامنه ای و ایادی او جدا کرده اند، سوزاندن فرصت سرنوشت ساز تاریخی است. کوچکترین پیروزی جنبش سبز در برابر دارودسته آدمکش و فاسد حاکم مقدمه نابودی استبداد دینی و ضربه مهلکی به میراث خمینی یعنی دولت دینی است. چندان مهم نیست که موسوی و کروبی درباره دوره خمینی چه می اندیشند و یا چه می گویند. مهم نیست که بسیاری از ما خواهان جدایی کامل دین از دولت هستیم، اما موسوی و کروبی چنین نیستند. مهم این است که آنها امروز محکم و تا حد جانبازی در برابر خامنه ای و ایادی او ایستاده اند و از انتخابات آزاد، انتخاباتی که سرنوشت ایران را به دست ایرانیان می سپارد دفاع می کنند و در این خواست با همه ما همراه اند. اینک زمان آن است که مردم از این دو رهبر جنبش سبز با حضور هرچه گسترده تر در میدان حمایت کنند و به خامنه ای و ایادی او نسبت به هر اقدام ماجراجویانه ای علیه آنان هشدار دهند. حاکمیت سرگردان است و نمی داند در میان طوفانی که خاورمیانه را درگرفته و جنبشی که در ایران خاموش شدنی نیست چه کار کند. حاکمیت دچار چنان شکاف و چند دستگی عمیقی است که هیچ یک از تصمیمات و سناریوهای ممکن آن علیه جنبش سبز نمی تواند مورد حمایت همه دسته های حکومتی باشد و بدون عمیق تر شدن شکافهای نظام به اجرا گذاشته شود. این چند پارگی حاکمیت که از ۲۲ خرداد ٨٨ مدام روبه تشدید داشته و اینهمه دروغهای آشکار و شاخدار سران حاکمیت در برابر مردمی که آزادی و عدالت را طلب می کنند نمی تواند در بدنه نیروهای نظامی و انتظامی تردید و شکاف نیندازد.
اگر اعتراضات جنبش سبز ادامه یابند و فراگیرتر شوند بسیاری از نظامیان از ادامه کشتار سرپیچی خواهند کرد.
تردید و دودلی درصفوف نظامیان برای حکومتی که فقط به گلوله و سرنیزه متکی است مرگبار است و آن را در آستانه فروپاشی قرار می دهد و به سرعت راه را برای زمین خوردن حکومت خامنه ای- احمدی نژاد هموار می سازد. امری که می تواند مقدمه برگزاری انتخابات آزاد و استقرار جمهوری جدا از دین در ایران باشد.
حضور وسیع مردم در مراسم هفتم جانباختگان راه آزادی، جنبش سبز را بیمه می کند و مردم را گام دیگری به پیروزی نزدیک می کند.
علی کشتگر
بیست ونهم بهمن ماه ۱٣٨۹
Ali.keshtgar@yahoo.fr
سقوط حکومتی که تنها با تکیه بر زور سر نیزه پابرجا مانده دور نخواهد بود. حکومت به این معنی فاقد مشروعیت مردمیست که حامیان ایدئولوژیک آن که حاضر به دفاع از آن به هر قیمت باشند محدود شده اند و احتمالا در بزنگاه صعب سرنگونی، منافع شخصی را مبنای عملشان قرار می دهند. کارنامه سیاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حقوق بشری حکومتی که هیچ استعدادی در اصلاح پذیری نشان نداده و برعکس به حکومت عریان نظامیان و طالبان شیعه بدل شده است، آرامش خاطر را حتی از ایرانیان مسلمان شیعه که دین را عامل معنویت درونی برای خود می دانند سلب کرده و دفاع از چنین اهریمن شومی را برای ایشان غیر ممکن می سازد. حکومت مدتهاست که پا را بیش از حد تحمل بیشتر مردم از گلیمش درازتر کرده و فلسفه وجودی خود را که باید برای ما شهروندان و مالیات دهندگان ایرانی وسیله تامین نیازهای عمومی مانند امنیت، سیاستگذاری سازنده در روابط بین الملل، توسعه و رفاه عمومی باشد، به کناری نهاده و به وسیله ای برای ویرانی کشور و آبادانی زندگی خصوصی جمع معدودی از خانواده های ایرانی مسلط بر آن شده است. حکومت دیگر کارکردهایی را که در تمام دنیا از آن انتظار می رود برآورده نمی کند و از سعادت و غرور ملی چیزی برای ما ایرانیان برجای ننهاده. از این رو حکومت محبوب بیشتر ایرانیان نیست حتی اگر همه ما تا کنون این شجاعت را نیافته ایم که در برابر آن به پا خیزیم.
حکومتی در این سطح از نامردمی بودن و با این شدت از انحصارطلبی و خشونت ورزی بازی سیاست را به خیابان می کشاند. سیاست خیابانی در غیاب صندوق رای دیگر موضوعش ترکیب آرا و افکار عمومی نیست. راهی برای مراجعه به افکار عمومی وجود ندارد. اینک شجاعترین مردمان در خیابان در برابر گلوله های حکومت ایستاده اند و با ناخدای استبداد در نبردند. موضوع خیابان موضوع روستاها و شهرهای کوچک نیست، موضوع پنجاه میلیون واجد شرایط رای نیست. خوب یا بد، اخلاقی یا تراژیک و دردناک، این چند میلیون انسان هستند که حساب کشور را با اهریمن خودکامگی که بر آن مسلط شده روشن می کنند. صحبت از "مردم"، صحبت از این مردمان است و البته تمام کسانی که در مراحل جلوتر و با کاهش خطر به آنها می پیوندند، قیام می کنند، اعتصاب می کنند یا اسلحه ها را به روی فرماندهانشان برمی گردانند و آنها را خلع سلاح می کنند.
این چند میلیونی که به خیابان می آیند و مجموعه ای از خطرهای خانمان بر باد ده را به جان می خرند، نمی توانند این کار را برای مدت طولانی بدون هدف یا پیرو خواست اصلاح طلبان انجام دهند. آنها نمی آیند که وسیله چانه زنی اصلاح طلبان با حکومت باشند و تنها به قدری فشار بیاورند که حکومت ناچار شود اصلاح طلبان را دوباره بر سر خوان قدرت بنشاند. حکومت هم دیگر چنین قصدی ندارد و بازی را تا به آستانه مرگ و زندگی برای خود کشانده است. پس اصلاح طلبان که در آستانه ۲۵ بهمن باز هم با بیانیه خود (جبهه مشارکت) تاکید کردند که هدفشان نه سرنگونی "حکومت جمهوری اسلامی" مانند مصر و تونس، بلکه مصون کردن آن از سقوط است، نه به دنبال چیز ممکنی هستند و نه به دنبال چیز مطلوبی. اما آنها تا کنون دستکم یک خوبی داشته اند و آن بالا بردن سطح تنش و نشان دادن این امر به ما بوده که مشکل ما جدیتر از آنیست که با اصلاح این حکومت ضد مدرن و طالبانی که با تمام ارزشهای حقوق بشری و دموکراتیک سر ستیز دارد حل شود. آنها سناریوی رویارویی با حکومت را در چند مرحله تا به امروز رقم زده اند اما خود قادر و/یا مایل نبوده اند که کاروان را به سر منزل مقصود برسانند.
از طرف دیگر گفتار و کردار آنها چه در داخل و چه در خارج از کشور آنچنان نبوده که بتوان از آن نتیجه گرفت که اینان ایده حکومتی دموکراتیک و سکولار از نوع معمول آن در همه نظامهای جمهوری موجود در دنیای امروز را در سر دارند. سیاستمداران سکولاری که خمینی را در مسیر صعود به رهبری انقلاب در سه دهه پیش یاری کردند از درک این واقعیت بازماندند (و تاوان آن را هم دادند) که او در کتاب ولایت فقیه خود طرح استبداد دینی را آنچنان که بعدا در ایران پیاده کرد به تفصیل شناسانده بود. ما گذشته و حال اصلاح طلبان و موضع گیریهای آنها را در پیش چشم خود داریم و در طرف دیگر هم آن تجربه شوم بهمن ۵۷ را. خود را به خواب خرگوشی نزنیم و فکر نکنیم که اینها نمی توانند حرفی از سکولاریسم و الغای حکومت دینی بزنند یا نمی توانند وجود و حقوق دگراندیشان غیر مذهبی، ضد مذهبی و یا دیگر کیش را که همگی فرزندان محق این مملکت هستند به رسمیت بشناسند. آنها عبارت انحصار طلبانه "مردم مسلمان ایران" را هنوز به امید حفظ جایگاهی برتر برای خود در آینده سیاسی ایران بر زبان می رانند و در این راه حتی حقوق ایرانیان مسلمان شیعه ای را هم که دیگر خواهان برچیده شدن استبداد دینی هستند و دین را مساله شخصی خود قرار داده اند انکار می کنند. آنها محبت خود را نسبت به حماس و حزب الله به پای کل مردم ایران می نویسند و شعار "نه غزه نه لبنان" ما ایرانیان دیگر اندیش را دیگرگونه می شنوند و بر نمی تابند.
اما اگر اصلاح طلبان چنین هستند و اگر ما ایرانیان سکولار و جمهوریخواه نتوانسته ایم یا نخواسته ایم خود ابتکار عمل را در خیزش در برابر این حکومت به دست گیریم، پس آنها در این مرحله از مبارزه متحدان استراتژیک ما هستند و در ایران آزاد فردا شهروندان برابر و محق و مورد احترامی که مانند همه دیگران و با حقوقی برابر در حیات عمومی سیاسی کشور مشترکمان شرکت خواهند کرد و ما باید تا پای جان بر سر این حقوق آنها بایستیم. اما اگر آنها متقابلا این احساس را نسبت به دیگر هموطنان خود ندارند یا دستکم ما در این مورد تردید داریم، شروع بازی به دست آنها را به پیروزی همه در پایان بازی تبدیل کنیم.
حکومت به سر حد جنون رسیده و با رفتارهای حماقت بار خود زمینه را برای سقوطش فراهم کرده است. اصلاح طلبان هم با محاسبات خاص خود راه را برای رویارویی با حکومت باز کرده اند. حال که این جبهه گشوده شده منافع جمعی ما و درسهایی که از گذشته آموخته ایم حکم می کند که موضوع را به سطحی فراتر از موسوی و کروبی ارتقا دهیم. اگر آنها را گرفتند، برای ما این به معنی بی اعتنایی بیشتر حکومت به مردم است. ما نه تنها برای آزادی آنها بلکه برای آزادی همه زندانیان و برای آزادی نهایی ایران از یوغ استبداد پس از بیش از صد سال مبارزه به خیابان بیاییم. ما خواست روشن خود را در پایان داده شدن به حکومت اسلامی، ایجاد حکومت انتقالی، تاسیس مجلس موسسان و بازنویسی قانون اساسی بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول و ارزشهای دموکراتیک آنچنان که در بخش بزرگی از دنیا امروز رایج است فریاد بزنیم تا روزی که درهای زندان ها گشوده می شود موسوی و کروبی را چون قهرمانان ملی مثل همه زندانیان سیاسی دیگر تا خانه هایشان بدرقه کنیم و نه به کاخهای خامنه ای و سپاهیان و حوزویان متحد او.
تجربه مصر و تونس به ما یاد داد که در این راه می توانیم حتی بدون داشتن رهبر هم با هم توافق کنیم و قاطع و مصمم باشیم. شعار "ایران برای همه ایرانیان" محقق نخواهد شد مگر زمانی که ما بر آرمانگراییهای ناکجاآبادی و بی دانشیهای سیاسی خود چیره شویم و با علم به موانع راه و درس آموختن از دیگر جوامعی که با عبور از راهی هموار یا دشوار، به دموکراسی دست یافته اند بر سر آرمان دموکراسی خواهی با یکدیگر متحد شویم و آنرا در صدر حساسیتهای خود قرار دهیم. در جامعه باز فرصت برای گفتگو و اصلاح و تغییر بی پایان خواهد بود.
v.goudarzi@hotmail.com
حکومتی در این سطح از نامردمی بودن و با این شدت از انحصارطلبی و خشونت ورزی بازی سیاست را به خیابان می کشاند. سیاست خیابانی در غیاب صندوق رای دیگر موضوعش ترکیب آرا و افکار عمومی نیست. راهی برای مراجعه به افکار عمومی وجود ندارد. اینک شجاعترین مردمان در خیابان در برابر گلوله های حکومت ایستاده اند و با ناخدای استبداد در نبردند. موضوع خیابان موضوع روستاها و شهرهای کوچک نیست، موضوع پنجاه میلیون واجد شرایط رای نیست. خوب یا بد، اخلاقی یا تراژیک و دردناک، این چند میلیون انسان هستند که حساب کشور را با اهریمن خودکامگی که بر آن مسلط شده روشن می کنند. صحبت از "مردم"، صحبت از این مردمان است و البته تمام کسانی که در مراحل جلوتر و با کاهش خطر به آنها می پیوندند، قیام می کنند، اعتصاب می کنند یا اسلحه ها را به روی فرماندهانشان برمی گردانند و آنها را خلع سلاح می کنند.
این چند میلیونی که به خیابان می آیند و مجموعه ای از خطرهای خانمان بر باد ده را به جان می خرند، نمی توانند این کار را برای مدت طولانی بدون هدف یا پیرو خواست اصلاح طلبان انجام دهند. آنها نمی آیند که وسیله چانه زنی اصلاح طلبان با حکومت باشند و تنها به قدری فشار بیاورند که حکومت ناچار شود اصلاح طلبان را دوباره بر سر خوان قدرت بنشاند. حکومت هم دیگر چنین قصدی ندارد و بازی را تا به آستانه مرگ و زندگی برای خود کشانده است. پس اصلاح طلبان که در آستانه ۲۵ بهمن باز هم با بیانیه خود (جبهه مشارکت) تاکید کردند که هدفشان نه سرنگونی "حکومت جمهوری اسلامی" مانند مصر و تونس، بلکه مصون کردن آن از سقوط است، نه به دنبال چیز ممکنی هستند و نه به دنبال چیز مطلوبی. اما آنها تا کنون دستکم یک خوبی داشته اند و آن بالا بردن سطح تنش و نشان دادن این امر به ما بوده که مشکل ما جدیتر از آنیست که با اصلاح این حکومت ضد مدرن و طالبانی که با تمام ارزشهای حقوق بشری و دموکراتیک سر ستیز دارد حل شود. آنها سناریوی رویارویی با حکومت را در چند مرحله تا به امروز رقم زده اند اما خود قادر و/یا مایل نبوده اند که کاروان را به سر منزل مقصود برسانند.
از طرف دیگر گفتار و کردار آنها چه در داخل و چه در خارج از کشور آنچنان نبوده که بتوان از آن نتیجه گرفت که اینان ایده حکومتی دموکراتیک و سکولار از نوع معمول آن در همه نظامهای جمهوری موجود در دنیای امروز را در سر دارند. سیاستمداران سکولاری که خمینی را در مسیر صعود به رهبری انقلاب در سه دهه پیش یاری کردند از درک این واقعیت بازماندند (و تاوان آن را هم دادند) که او در کتاب ولایت فقیه خود طرح استبداد دینی را آنچنان که بعدا در ایران پیاده کرد به تفصیل شناسانده بود. ما گذشته و حال اصلاح طلبان و موضع گیریهای آنها را در پیش چشم خود داریم و در طرف دیگر هم آن تجربه شوم بهمن ۵۷ را. خود را به خواب خرگوشی نزنیم و فکر نکنیم که اینها نمی توانند حرفی از سکولاریسم و الغای حکومت دینی بزنند یا نمی توانند وجود و حقوق دگراندیشان غیر مذهبی، ضد مذهبی و یا دیگر کیش را که همگی فرزندان محق این مملکت هستند به رسمیت بشناسند. آنها عبارت انحصار طلبانه "مردم مسلمان ایران" را هنوز به امید حفظ جایگاهی برتر برای خود در آینده سیاسی ایران بر زبان می رانند و در این راه حتی حقوق ایرانیان مسلمان شیعه ای را هم که دیگر خواهان برچیده شدن استبداد دینی هستند و دین را مساله شخصی خود قرار داده اند انکار می کنند. آنها محبت خود را نسبت به حماس و حزب الله به پای کل مردم ایران می نویسند و شعار "نه غزه نه لبنان" ما ایرانیان دیگر اندیش را دیگرگونه می شنوند و بر نمی تابند.
اما اگر اصلاح طلبان چنین هستند و اگر ما ایرانیان سکولار و جمهوریخواه نتوانسته ایم یا نخواسته ایم خود ابتکار عمل را در خیزش در برابر این حکومت به دست گیریم، پس آنها در این مرحله از مبارزه متحدان استراتژیک ما هستند و در ایران آزاد فردا شهروندان برابر و محق و مورد احترامی که مانند همه دیگران و با حقوقی برابر در حیات عمومی سیاسی کشور مشترکمان شرکت خواهند کرد و ما باید تا پای جان بر سر این حقوق آنها بایستیم. اما اگر آنها متقابلا این احساس را نسبت به دیگر هموطنان خود ندارند یا دستکم ما در این مورد تردید داریم، شروع بازی به دست آنها را به پیروزی همه در پایان بازی تبدیل کنیم.
حکومت به سر حد جنون رسیده و با رفتارهای حماقت بار خود زمینه را برای سقوطش فراهم کرده است. اصلاح طلبان هم با محاسبات خاص خود راه را برای رویارویی با حکومت باز کرده اند. حال که این جبهه گشوده شده منافع جمعی ما و درسهایی که از گذشته آموخته ایم حکم می کند که موضوع را به سطحی فراتر از موسوی و کروبی ارتقا دهیم. اگر آنها را گرفتند، برای ما این به معنی بی اعتنایی بیشتر حکومت به مردم است. ما نه تنها برای آزادی آنها بلکه برای آزادی همه زندانیان و برای آزادی نهایی ایران از یوغ استبداد پس از بیش از صد سال مبارزه به خیابان بیاییم. ما خواست روشن خود را در پایان داده شدن به حکومت اسلامی، ایجاد حکومت انتقالی، تاسیس مجلس موسسان و بازنویسی قانون اساسی بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول و ارزشهای دموکراتیک آنچنان که در بخش بزرگی از دنیا امروز رایج است فریاد بزنیم تا روزی که درهای زندان ها گشوده می شود موسوی و کروبی را چون قهرمانان ملی مثل همه زندانیان سیاسی دیگر تا خانه هایشان بدرقه کنیم و نه به کاخهای خامنه ای و سپاهیان و حوزویان متحد او.
تجربه مصر و تونس به ما یاد داد که در این راه می توانیم حتی بدون داشتن رهبر هم با هم توافق کنیم و قاطع و مصمم باشیم. شعار "ایران برای همه ایرانیان" محقق نخواهد شد مگر زمانی که ما بر آرمانگراییهای ناکجاآبادی و بی دانشیهای سیاسی خود چیره شویم و با علم به موانع راه و درس آموختن از دیگر جوامعی که با عبور از راهی هموار یا دشوار، به دموکراسی دست یافته اند بر سر آرمان دموکراسی خواهی با یکدیگر متحد شویم و آنرا در صدر حساسیتهای خود قرار دهیم. در جامعه باز فرصت برای گفتگو و اصلاح و تغییر بی پایان خواهد بود.
v.goudarzi@hotmail.com
این یک مقاله و یادداشت نیست، این یک حرف خودمانی است با تمام کسانی که میشناسم و نمیشناسم، این نوشته یک صحبت و یک حرف دوستانه است، خطاب به هر کسی که خواستاش «آزادی ایران» است و منشاش دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم. این نوشته خطاب به فارسها و کُردها و تُرکها و تُرکمنها و بلوچها و یک کلام همه ایران است. این نوشته صحبتی خودمانی است خطاب به تمام کسانی که موسوی و کروبی را باور دارند و موسوی و کروبی را باور ندارند. این نوشته خطاب به آنانی است که موسوی و کروبی را رهبر نمیدانند و قبل از همه چیز میخواهند از آنها در مورد دههی شصت و اینکه آرمان «امام راحل» را قبول دارند و ندارند چیزی بشوند. آنانی که مانند سهرابها با سربرند سبز به خیابان میروند و با سینهی سرخ باز میگردند و آنانی که جنبش سبز را به طور کل جنبش نمیدانند.
این نوشته خطاب به «کُردهایی» است که نزدیک شدن به جنبش سبز را شاید «پشت» کردن به تمام ستمهایی میدانند که در طی این سالها و این دههها و شاید به بلندای این تاریخ بر آنان رفته است و در حمایت از «جنش سبز» به خیابان نمیآیند، فعالینشان در روزهایی نظیر ۲۵ بهمن کمکارند و نویسندههایشان کمتر مینویسند و در فیسبوکهایشان خاموش و آرام مینشینند. و ما چه تلخ حسرت این را میخوریم که در کنارشان و باهم برای یک لحظه آزادی مبارزه نمیکنیم.
این نوشته خطاب به «تُرک»هایی است که پس از دههها پایمال شدن حقوقشان و بعد از بارها و بارها یاری نشدنشان در مقاطعی که باید به فریادشان رسیده میشد و نشد، ماهها است تماشاگر «جنبش سبز» هستند. و چه واقعیت تلخی است این نبودنها و چه حسرت بیپایانی است عدم حضور گرمشان، که با هم آنچه را که میخواهیم و میخواهند به سراغشان برویم.
خطابم به «بلوچهای» ایرانی است که سنت اعدام و اسلحه و موادمخدر سالها است عذابشان داده و کمر زیر بار دردها خم کردهاند. و چه تلخ که نشده بشنویم سیستان و بلوچستان هم همراه و همگام با جای جای این سرزمین کف خیابانهای داغاش را به نسیم خنک آزادی نسپرده است.
مخاطب این نوشتهی خودمانی تمام کسانی هستند که به انقلاب و اصلاح و لیبرالبیسم و سوسیالیسم و دموکراسی و چه و چه و چه اعتقاد دارند و سالها است ایدئولوژیشان مانع یکی شدنشان شده است. مخاطبام همهی آن کسانی هستند که به جای نگاه کردن به «روبرو» به «کنارشان» همیشه نگاه کردهاند و یادشان نبوده است که آن روبرو چه خوش رقصیها که با فراغ بال نمیشود در پس همین نگاههایی که گم کرده راه نگاهاش را.
در این صحبت خودمانی میخواهم که نگاه کنید به «جمهوری اسلامی» از ۲۵ بهمن تا هر لحظهای که این نوشته به زیور نگاهتان آراسته میشود. نگاه کنید کنید که جمهوری «دروغ» با فارس و ایرنا و ایسنا و مهر و رجانیوز و کیهاناش چطور «متحدانه» دروغ میگوید و چهگونه در جمع «کوچک» یکی شدهشان «رعب» میآفرینند و نوید «وحشت» میدهند.
نگاه کنید به فحوای کلامِ ناکلامِ «گوش به فرمانهای» یک شدهیی چون قالیباف و محسن رضایی و لاریجانی و روحانی که چهگونه یک چیز میگویند و آنانی را که در قلب «مردم» نشستهاند «فتنهگر» میخوانند. نگاه کنید به کلام رادانها و مجلسیها و صدا و سیماییها که چگونه به دستور یک چیز میگویند و محمد مختاری و صانع ژاله را با «پردهدری» بسیجی معرفی میکنند و مجلس عزایاش را میدزدند و تناش را در گور میلرزانند. نگاه کنید اوج وقاحت را در کلامِ ناکلامِ موجودی به نام «حسین شریعتمداری» که همهی دروغهای تاریخ را پشت سر گذاشت تا بگوید که ژاله صانع «مخبر» توهیننامهی «کیهان» بوده است.
وقت آن است که بدانیم برای مقابله با این دیکتاتوری «دروغ» که دو سه روزی حتا اعوان و انصار خودش را به اجبار «متحد» کرده است، «همه» باید بایستیم. جنبش سبزی که تنها در تهران و شیراز و اصفهان چند جای دیگر باشد به پیروزی نخواهد رسید. اینگونه این جنبش در برابر قدرتی بیرحم که میکشد و دروغ میگوید و دروغ میگوید و میکشد، توان پیروز شدن ندارد.
اگر کردستان خاموش و آرام بنشیند و آذربایجان بیتفاوت گذر کند، ایستادن در برابر جمهوری اسلامی امکانپذیر نمینماید. اگر بلوچها و ترکمنها و عربها نیایند و نباشند، فقط باید بنشینیم تا این شب ظلمتسوز یک به یک سور عزای ما را به سفره بنشیند. جملهگی ایرانیان دارند هزینه میدهند و سخت هم هزینه میدهند. طناب دار سالها است بر گردهی کردستان نشسته است، اسلحه و قتل و غارت بلوچها و سیستانیها را خسته و رنجور کرده است، آذربایجان سالها است تاوان خوبی مردمانش را میدهد، هنوز خون نداها و سهرابها در کف خیابانهای تهران است که ژاله و مختاری دوباره رنگینترش میکنند.
قرار است روز یکم اسفند در همهی ایران برای دو کشته شدهی روز ۲۵ بهمن، محمد مختاری و ژاله صانع، در خیابانها تجمعی شکل بگیرد. اگر و باز هم این اعتراض به همان سنت و روشی باشد که در طول یک سال و چند ماه گذشته شاهدش بودیم، باز هم ندایی و سهرابی و صانعی و محمدی را باید به عزا بنشنیم. لازم است که کردها و ترکها و بلوچها همه باشند.
نیاز است «کردها» و به ویژه فعالین کرد که این روزها دیدند ژاله صانعی کرد را در خیابان که جاناش برای آرمانش رفت، روز یک اسفند باشند، فعالین کرد را صدا کنیم، بخواهیم از آنها که کردها را فراخوانی دهند. آذربایجان و مردم و فعالینش را چنین آواز دهیم، بلوچ ها و سیستانیها و ترکمنها و عربها را…
تا این اعتراضها رنگ «سراسری» به خود نگیرد و جای جای ایران به ترانهی اعترض علیه حکومت پلیسی و دروغ جمهوری اسلامی آواز نگیرد، ایران را رنگ آزادی غریب مینماید.
دوستان و همکاران روزنامهنگار، فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی و مدنی، به ویژه آنها که در خارج از کشور هستند، میتوانند پیشقدم این فراخوان همگانی و سراسری باشند، فقط کافی است یک بار شده همهی ایران را بسیج کنیم، با دوستانتان صحبت کنید، با فعالین قومیتها و ملیتهای مختلف در ایران، با فعالین و دانشجویان در شهرهایی که کمتر صدای از آنها شنیده میشود و انگار که صدایشان را آنچنان بستهاند که هیچگاه آن صداها را نشنیدهایم.
جنبش سبز سراسری نیست، این واقعیت را باید پذیرفت، جنبش سبز در اعتراضهایش محدود به چند شهر است، آنچنان که کردستان و آذربایجان و سیستان و بلوچستان و…. برای خواستههای به حقشان تنهایند. اما خواستههای همهی ما یکی است، این واقعیت را هم باید پذیرفت، پس برای خواستههای مشترک این اعتراض را سراسری کنیم. یکم اسفند روز خوبی است برای این شروع، اما فرصت کم است.
اعتراض باید «سراسر» ایران را فرا گیرد، تا این نشود، آن نمیشود که میخواهیم…
این نوشته خطاب به «کُردهایی» است که نزدیک شدن به جنبش سبز را شاید «پشت» کردن به تمام ستمهایی میدانند که در طی این سالها و این دههها و شاید به بلندای این تاریخ بر آنان رفته است و در حمایت از «جنش سبز» به خیابان نمیآیند، فعالینشان در روزهایی نظیر ۲۵ بهمن کمکارند و نویسندههایشان کمتر مینویسند و در فیسبوکهایشان خاموش و آرام مینشینند. و ما چه تلخ حسرت این را میخوریم که در کنارشان و باهم برای یک لحظه آزادی مبارزه نمیکنیم.
این نوشته خطاب به «تُرک»هایی است که پس از دههها پایمال شدن حقوقشان و بعد از بارها و بارها یاری نشدنشان در مقاطعی که باید به فریادشان رسیده میشد و نشد، ماهها است تماشاگر «جنبش سبز» هستند. و چه واقعیت تلخی است این نبودنها و چه حسرت بیپایانی است عدم حضور گرمشان، که با هم آنچه را که میخواهیم و میخواهند به سراغشان برویم.
خطابم به «بلوچهای» ایرانی است که سنت اعدام و اسلحه و موادمخدر سالها است عذابشان داده و کمر زیر بار دردها خم کردهاند. و چه تلخ که نشده بشنویم سیستان و بلوچستان هم همراه و همگام با جای جای این سرزمین کف خیابانهای داغاش را به نسیم خنک آزادی نسپرده است.
مخاطب این نوشتهی خودمانی تمام کسانی هستند که به انقلاب و اصلاح و لیبرالبیسم و سوسیالیسم و دموکراسی و چه و چه و چه اعتقاد دارند و سالها است ایدئولوژیشان مانع یکی شدنشان شده است. مخاطبام همهی آن کسانی هستند که به جای نگاه کردن به «روبرو» به «کنارشان» همیشه نگاه کردهاند و یادشان نبوده است که آن روبرو چه خوش رقصیها که با فراغ بال نمیشود در پس همین نگاههایی که گم کرده راه نگاهاش را.
در این صحبت خودمانی میخواهم که نگاه کنید به «جمهوری اسلامی» از ۲۵ بهمن تا هر لحظهای که این نوشته به زیور نگاهتان آراسته میشود. نگاه کنید کنید که جمهوری «دروغ» با فارس و ایرنا و ایسنا و مهر و رجانیوز و کیهاناش چطور «متحدانه» دروغ میگوید و چهگونه در جمع «کوچک» یکی شدهشان «رعب» میآفرینند و نوید «وحشت» میدهند.
نگاه کنید به فحوای کلامِ ناکلامِ «گوش به فرمانهای» یک شدهیی چون قالیباف و محسن رضایی و لاریجانی و روحانی که چهگونه یک چیز میگویند و آنانی را که در قلب «مردم» نشستهاند «فتنهگر» میخوانند. نگاه کنید به کلام رادانها و مجلسیها و صدا و سیماییها که چگونه به دستور یک چیز میگویند و محمد مختاری و صانع ژاله را با «پردهدری» بسیجی معرفی میکنند و مجلس عزایاش را میدزدند و تناش را در گور میلرزانند. نگاه کنید اوج وقاحت را در کلامِ ناکلامِ موجودی به نام «حسین شریعتمداری» که همهی دروغهای تاریخ را پشت سر گذاشت تا بگوید که ژاله صانع «مخبر» توهیننامهی «کیهان» بوده است.
وقت آن است که بدانیم برای مقابله با این دیکتاتوری «دروغ» که دو سه روزی حتا اعوان و انصار خودش را به اجبار «متحد» کرده است، «همه» باید بایستیم. جنبش سبزی که تنها در تهران و شیراز و اصفهان چند جای دیگر باشد به پیروزی نخواهد رسید. اینگونه این جنبش در برابر قدرتی بیرحم که میکشد و دروغ میگوید و دروغ میگوید و میکشد، توان پیروز شدن ندارد.
اگر کردستان خاموش و آرام بنشیند و آذربایجان بیتفاوت گذر کند، ایستادن در برابر جمهوری اسلامی امکانپذیر نمینماید. اگر بلوچها و ترکمنها و عربها نیایند و نباشند، فقط باید بنشینیم تا این شب ظلمتسوز یک به یک سور عزای ما را به سفره بنشیند. جملهگی ایرانیان دارند هزینه میدهند و سخت هم هزینه میدهند. طناب دار سالها است بر گردهی کردستان نشسته است، اسلحه و قتل و غارت بلوچها و سیستانیها را خسته و رنجور کرده است، آذربایجان سالها است تاوان خوبی مردمانش را میدهد، هنوز خون نداها و سهرابها در کف خیابانهای تهران است که ژاله و مختاری دوباره رنگینترش میکنند.
قرار است روز یکم اسفند در همهی ایران برای دو کشته شدهی روز ۲۵ بهمن، محمد مختاری و ژاله صانع، در خیابانها تجمعی شکل بگیرد. اگر و باز هم این اعتراض به همان سنت و روشی باشد که در طول یک سال و چند ماه گذشته شاهدش بودیم، باز هم ندایی و سهرابی و صانعی و محمدی را باید به عزا بنشنیم. لازم است که کردها و ترکها و بلوچها همه باشند.
نیاز است «کردها» و به ویژه فعالین کرد که این روزها دیدند ژاله صانعی کرد را در خیابان که جاناش برای آرمانش رفت، روز یک اسفند باشند، فعالین کرد را صدا کنیم، بخواهیم از آنها که کردها را فراخوانی دهند. آذربایجان و مردم و فعالینش را چنین آواز دهیم، بلوچ ها و سیستانیها و ترکمنها و عربها را…
تا این اعتراضها رنگ «سراسری» به خود نگیرد و جای جای ایران به ترانهی اعترض علیه حکومت پلیسی و دروغ جمهوری اسلامی آواز نگیرد، ایران را رنگ آزادی غریب مینماید.
دوستان و همکاران روزنامهنگار، فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی و مدنی، به ویژه آنها که در خارج از کشور هستند، میتوانند پیشقدم این فراخوان همگانی و سراسری باشند، فقط کافی است یک بار شده همهی ایران را بسیج کنیم، با دوستانتان صحبت کنید، با فعالین قومیتها و ملیتهای مختلف در ایران، با فعالین و دانشجویان در شهرهایی که کمتر صدای از آنها شنیده میشود و انگار که صدایشان را آنچنان بستهاند که هیچگاه آن صداها را نشنیدهایم.
جنبش سبز سراسری نیست، این واقعیت را باید پذیرفت، جنبش سبز در اعتراضهایش محدود به چند شهر است، آنچنان که کردستان و آذربایجان و سیستان و بلوچستان و…. برای خواستههای به حقشان تنهایند. اما خواستههای همهی ما یکی است، این واقعیت را هم باید پذیرفت، پس برای خواستههای مشترک این اعتراض را سراسری کنیم. یکم اسفند روز خوبی است برای این شروع، اما فرصت کم است.
اعتراض باید «سراسر» ایران را فرا گیرد، تا این نشود، آن نمیشود که میخواهیم…
خیزش های اخیر در کشورهای عربی منطقه ــ که هنوز در کشورهای دیگر ادامه دارد ــ و دست آوردهای سریع این جنبش ها در کشور های تونس ومصر که منجر به فرار و استعفای دیکتاتورهای ظاهرا" با ثبات حاکم بر این کشورها گردید ؛ زلزله ای در منطقه ایجاد کرده و گفتمان دمکراسی و حقوق شهروندی را به گفتمان اصلی و فراگیر در منطقه تبدیل کرده است . به همین خاطر جنبش اعتراضی جوانان و مردم معروف به جنبش سبز ــ اگر چه مردم ایران آغازگر خیزش های اعتراضی در میان کشورهای منطقه بوده است ــ باید از آن ها بیاموزد و رمز و راز پیروزیها و دست آوردهای آنها را بداند تا برای پیروزی جنبش مردم ایران از آن استفاده نماید . آنچه که روشن است تجارب حاصل از تحولاتِ این کشورها بسیار بیشتر از آنچیزی است که من به آن پرداخته ام . من به 2 مورد مشخص آن که کمبود اصلی و جدی جنبش اعتراضی مردم ایران و مانع پیشروی و گسترش جنبش شده است در این نوشته اشاره می کنم .
الف ــ چه نوع اصلاح ؟ مسئله این است:
سونامی اعتراضی در منطقه که ــ بی تردید هیچ دیکتاتوری را از آن گریزی نیست ــ در قدم اول دیکتاتورهای تونس و مصر را در هفته های گذشته به زباله دانی تاریخ حواله داد؛ این سونامی می توانست اولین بار در جریان اعتراضات مردم ایران در سال 1388 در ایران بوقوع به پیوندد و رکوردارترین دیکتاتور منطقه یعنی خامنه ای و رژیمش را سرنگون سازد (اطلاعات منتشر شده بعد از کودتای انتخاباتی نشان می دهد که آشفتگی و وحشت سران رژیم از اعتراضات گسترده مردم بقدری زیاد بوده که ولی فقیه رژیم و عده ای از همدستان وی؛ بدنبال فرار از کشور بوده اند). متأسفانه به دلیل سلطه و نفوذ اصلاح طلبان دینی و حکومتی بر جنبش مردم ــ که خواستار "بازگشت به عصر طلائی خمینی!!!" و "اجرای بی تنازل قانون اساسی" دست پخت این رژیم بودند ــ جمعیت میلیونیِ معترضین ِ پرشور و امید را با ممانعت از شعارهای ساختار شکنانه دلسرد نموده و با فرصت سوزی ــ و استفاده نکردن از مستعد ترین فرصت ها برای سرنگونی ــ رژیم و سایر جنایتکاران حاکم توانستند موقتا" از معرکه سرنگونی جان سالم بدر برند و چند صباحی دیگر به حاکمیت ننگین خود بر کشور ادامه دهند .
به عبارتی بر خلاف خیزش های مردم مصر و تونس؛ حضور پررنگ اصلاح طلبان در جنبش اعتراضی مردم مانع و ترمز پیشروی و همه گیر شدن خواست های ساختار شکنانه گردید در حالی؛ که اعتراصات در تونس و مصر به سرعت با خواستهای ساختار شکنانه و تغییرات در ساختار قدرت همراه شد .
اکنون با نگاهی به اعتراضات مردم تونس و مصر که بطور مسالمت آمیز و بدون بکار بستن خشونت و قهر توانستند دیکتاتوریهای 20 ــ 30 ساله حاکم بر کشور خود را وادار به کناره گیری نمایند؛ شاهد زایش تجربه جدید و موفقی از مبارزه با رژیم های استبدادی هستیم که هم با راه حلهای مورد استفاده در انقلابات کلاسیک متفاوت است و هم معایب سازشکارانهِ ــ سیاست زد و بند در بالا با دور زدن قدرت مردم ــ اصلاح طلبی را ندارد.
آنچه در این دو کشور به وقوع پیوسته؛ آنقدر سریع و رادیکال اتفاق افتاد ــ و به نتیجه مقدماتی خود رسید ــ که هیچگونه شباهتی نه در مطالبه و نه در روش با اصلاح طلبی ــ که مشخصه اصلی و نقطه آغاز آن سازش با ساختار موجود است ــ ندارد؛ در عین حال با روش های انقلابات جاری هم ــ که با تکیه بر قهر و خشونت بدنبال سرنگون کردن دیکتاتور و در هم کوبیدن و تعویض ساختار قدرت است ــ هیچ تناسبی ندارد. به عبارتی این تجربه با تلفیق دو شیوه انقلابی و اصلاح طلبی راه جدیدی پیش روی آزادیخواهان برای رهائی از دیکتاتوری گشوده که از آن می توان به عنوان "انقلابی در اصلاح طلبی" یاد کرد.
تجربه مصر و تونس به خوبی نشان داد که پی گیری و استمرار مطالبات ساختار شکنانه ــ در جریان تظاهرات مسالمت آمیز مردم این کشورها ــ بر خلاف ادعای اصلاح طلبان حکومتی و اپوزیسیون محافظه کار؛ به هرج و مرج و خون ریزی مردم منجر نشده و استقلال و تمامیت ارضی هیچ یک از این دو کشور نیز به خطر نیافتاده است. بنابراین روشن می شود که ترساندن مردم از پیامدهای مطالبات ساختارشکنانه و عبور از خط قرمزهای این رژیم پلید و جنایتکار تنها از نگرانی و دغدغهِ اصلاح طلبان حکومتی برای حفظ ساختار نظام جمهوری اسلامی حکایت دارد.
در نتیجه برخوردهای اصلاح طلبان حکومتی با اعتراضات حق طلبانه مردم یعنی ــ همانطور که در تظاهرات گسترده مردم شاهد بودیم ــ جلوگیری از طرح شعارهای ساختارشکنانه به بهانه نفی خشونت و پیش گیری از ویرانی و خون ریزی باعث دلسردی معترضین؛ ناکامی و انزوای جنبش گردید. این نقطه ضعفِ اصلاح طلبان که نشانگر ریشه دار بودن آنان در حاکمیت دینی است؛ باعث شده که آنان در مبارزه اشان با رژیم جنایتکار حاکم متزلزل و ناپایدار باشند و این بیماری را به جنبش مردم هم سرایت دهند؛ عاملی که باعث شده؛ تا نه تنها تظاهرات گسترده ی مردم نتواند طومار خودکامگی و خودکامگان را درکشورمان در هم بپیچد؛ بلکه باعث گردید جنبش پر شورِ مردم برای مدتی به انفعال و کما برود.
اما اکنون بادهای تند تاریخ در جهان عرب و قاره سیاهان وزیدن گرفته است؛ قیام در کشورهای عربی یقیتا" به جاهای دیگر نیز کشیده خواهد شد؛ جاهائی که بقول یکی از معترضین مصری قطعا" عربی نخواهد بود و آن ایران است. کاملا" روشن است که این تحولات و پیروزی ها در کشورهای مصر و تونس اعتماد به نفس و میل مردم و جوانان ایرانی مخالف استبداد دینی را برای سازماندهی خیزش های نوین برای سرنگونی تمام عیار رژیم افزایش خواهد داد و محافظه کاری ناشی از تردید پراکنی های محافظه کاران و اصلاح طلبان حکومتی را زایل خواهد کرد.
بنابراین؛ تجربه تغییر در کشورهای عربی نشان می دهد که امکان پذیری تغییر و دگرگونی از طریق خیزش های اجتماعی مردمی و جنبش های مدنی کاملا" وجود دارد به شرط انکه:
1 ــ تجربه 8 ساله دوران ریاست جمهوری خاتمی نشان داد که اصلاحِ ساختار سیاسی ــ اجتماعی؛ حاکمیتی توتالیتر و عقب مانده کاری عبث و بیهوده است؛ چرا که این حاکمیت گفتمان اصلاحات را با ذات خود در تضاد می بیند. وقتی امکان اصلاحات دموکراتیک در جهت تحقق حاکمیت مردم و حقوق بشر در چهارچوب ساختار حقیقی و حقوقی فعلی امکان پذیر نیست؛ پس اصلاح طلبان می خواهند چه چیز را اصلاح کنند؟ در واقع اگر جنبش اصلاح طلبی بیشتر ملی و مدنی است تا تلاش گروهی سیاسی برای کسب قدرت؛ به جای گدائی اصلاحات از بالا برای قرار گرفتن در مسیر و چرخه قدرت؛ بهتر است به پتانسیل مبارزاتی مردم؛ زنان و جوانان ایران که قادر به هر تغییری هستند ایمان بیاورند و با خراب کردن همه پل های گذشته خود با حاکمیت و با قبول بیهودگی تلاش های اصلاح طلبانه؛ جنبش اعتراضی مردم اجازه یابد تا با ساختارشکنی و عبور از خط قرمزهای رژیم؛ اقتدار پوشالی آن را در هم بشکنند و دشمن را وادار به پذیرش اراده مردم نمایند.
2 ــ استمرار و استفاده از همه شیوه های مبارزه مسالمت آمیز: به رژیم نباید فرصت تجدید قوا و برنامه ریزی برای سرکوب داده شود؛ با ادامه پیوسته و استمرار اعتراضات ــ تا رسیدن به هدف ــ نباید صحنه را ترک نمود؛ بدین ترتیب نیروی سرکوب رژیم خسته و فرسوده میشود و تفرقه؛ جدائی؛ ریزش و اعتراض در قوای سرکوب آغاز می گردد و این شروع سرنگونی دیکتاتوری است که؛ تنها به قوای سرکوب متکی است. معترضین می توانند و باید با استفاده از از شیوه های دیگر مبارزه مدنی چون اعتصاب و تمرد؛ حلقات سرنگونی رژیم را تنگتر و دشمن را در محاصره انواع شیوه های مبارزه مدنی مسالمت آمیز توسط خلقی که تصمیم به حیات آزاد گرفته است سرنگون سازند.
ب ــ شعار و خواست جدائی دین از دولت شرط ضروری گسترش:
1 ــ تجربه تلخ انقلاب اسلامی و پیامدهای اسفبار آن برای مردم ایران؛ خطر اسلام گرائی سیاسی برای حقوق زنان و دمکراسی و همچنین خطر بنیادگرائی اسلامی و رشد تروریزم در کشورهای اسلامی؛ ایده اسلام سیاسی و حکومت اسلامی در کشورهای تونس و مصر را به حاشیه رانده. بطوریکه رهبران گروههای اسلامی "اخوان المسلمین" در مصر و "النهضه" در تونس از الگوی حکومت اسلامی در ایران دوری جسته و انقلاب در این کشورها را متعلق بهمه مردم دانسته اند. بدین ترتیب دوری گزیدن قیام آزادیخواهانه مردم این کشورها از "انقلاب اسلامی" نشانه شکست تجربه حکومت دینی است و نشان می دهد که مردم مسلمان این کشورها؛ "دمکراسی" و نه "اسلام" را بدیل مناسب استبداد می دانند.بدین ترتیب معلوم می شود؛ شکست حکومت دینی در واقع به شکست گرایشی از بنیادگرائی در منطقه منجر شده است.
یعنی تجربه تلخ و خونبار مردم ایران و بهای بسیار سنگینی که آنها در طول 32 سال حاکمیت سیاه استبداد دینی پرداخته اند؛ جهان و کشورهای منطقه را در برابر ویروس "ولابت فقیه" و "حکومت دینی" واکسینه کرده و جهان و به خصوص کشورهای مسلمان منطقه که مستقیما" در معرض خطر بنیادگرائی و تشکیل حکومت اسلامی قرار دارند بسیار حساس تر از گذشته به آن واکنش نشان می دهند.
2 ــ دوران مبارزات اعتقادی و ایدئولوژیک به پایان رسیده و نسل جدید و جوانان ایران چون جوانان مصری و تونسی به دنبال حل معضلات فلسفی و ترمیم ایدئولوژی و ارائه چهره رحمانی و مقبولتر از اسلام نیستند؛ این نسل و کنشگران اجتماعی ایران بیشتر بدنبال پراتیک های سیاسی اند تا فعالیتهای اعتقادی و ایدئولوژیک. بنابراین اصلاح طلبان حکومتی و دیگر مدعیانی اصلاح طلبی؛ جز با عبور از معضل دین سیاسی و مقولات مربوطه چون "ولایت فقیه" و "مردم سالاری دینی" و... مخاطبی برای گفتمان خود پیدا نخواهند کرد.
به عبارتی دیگر؛ به دلیل جنایات و سیاه کاریهای بی شمار این رژیم در این 32 سال نسل جوان؛ زنان ــ که بطور خاص در این رژیم تحت ستم مضاعف قرار داشته و دارند ــ و مردان ایرانی؛ دیگر حاضر نیستند ذهنیت خود را تسلیم نوعی دیگر از اسلام نمایند. یعنی انقلاب اسلامی ــ حتی نوع اصلاح شده آن ــ در ایران خصوصا" و در هر کجای جهان دیگر امکان بازتولید و شانس تکرار ندارد.
بنابراین در صورت اصرار اپوزیسیون اصلاح طلب بر مواضع دینی خود ــ اعتقاد به ولی فقیه؛ قانون اساسی دینی؛ مردم سالاری دینی و... ــ بدلیل عدم سنخیت و همبافتی دیدگاههای آنان با جوانان ایران ــ که نیروی اصلی هر تغییر می باشندــ نه تنها رهبری آنان را از دست خواهند داد بلکه شور و انگیزه جوانان و زنان کشور را در کمک و همراهی با جنبش را نیز از دست می دهند.
نتیجه:
درشرایطی و در حالیکه مردم مصر و تونس که طعم استبداد دینی را نچشیده اند و بلایا و فجایع آن را به چشم ندیده اند؛ خواستار تشکیل دولت غیردینی اند و به درستی بر جدائی دین و دولت تأکید می کنند. چگونه می توان پذیرفت؛ مردم ایران که 32 سال درد و رنج یک حکومت دینی را با گوشت و پوست خود درک کرده اند دوباره مبارزه اشان رنگ و بوی دینی بگیرد و جسم و جان خود را برای تحقق یک استبداد دینی دیگر فدا کنند.
بنابراین در شرایطی که حاکمان امروزی هیچ علاقه ای به همزیستی و یا سازشی با اصلاح طلبان ندارند و در شرایطی که عزم مردم و جوانان ایران؛ نه گفتن بیک حکومت دینی دیگر است؛ اصلاح طلبان برای حضور موثر در جنبش آزادیخواهانه مردم؛ چاره ای جز تغییر مسیرِ تلاش و فداکاری های مردم از دایره خجالت آورِ تلاش برای حفظ نظام دینی به سوی آینده ای آزاد؛ آباد با رعایت تمامی حقوق شهروندی برای مردم ایران ــ که جز با پذیرش سکولاریسم یعنی پذیرش جدائی دین از دولت و حکومت میسر نمیباشد ــ در پیش رو ندارند.
محمود خادمی 17.02.2011
arezo1953@yahoo.de
جعفر پویه
صادق لاریجانی، قاضی القضات رژیم جنایتکار ولی فقیه روز گذشته در ادامه عربده کشی گماشتگان سیدعلی خامنه ای در جمع قضات دادگستری تهران، رودربایستی را کنار گذاشت و گفت: "دستگاه قضا راه را بر اطلاعیهپراکنی آنها خواهد بست و اجازه نمیدهد آنها از صبر و تحمل نظام اسلامی سوو استفاده کنند."
این در حالی است که لاریجانی نمی تواند هراس و وحشت خود را از شعارهای تظاهرات مردم در 25 بهمن پنهان کند. او مقصر اصلی به میدان آمدن مردم را آقایان موسوی و کروبی دانسته و تا آنجا پیش می رود که ادعا می کند، دستگاه قضایی می تواند حتا جلو صدور اطلاعیه توسط آنان را نیز بگیرد. یعنی، کار دستگاه قضایی و توسل رژیم در محدود کردن مخالفان و پایمالی حقوق اولیه آنان به جایی رسیده که حتا قصد جلوگیری از صدور اطلاعیه توسط آنان را می کند.
این درحالی است که در چند روز گذشته موسوی و کروبی در خانه های خود حبس بوده و همه راههای ارتباطی با آنان بسته شده است. اما با همه تلاشهای رژیم و به میدان آوردن گماشته های خود برای عربده کشی و خط و نشان کشیدن و برخلاف ادعای لاریجانی در مورد جلوگیری از صدور اطلاعیه توسط آنان، روز گذشته آقای مجتبا واحدی، مشاور مهدی کروبی در تماس با خبرگزاریها و رادیو تلویزیونهای خارج از کشور گفت که آقای کروبی می گوید، "این حکومت نه اسلامی است، نه جمهوری".
وی به رادیو صدای آلمان گفت: "ایشان تاکید کردند، این حکومتی که این قدر فشار میآورد، اگر غیرت دارد، اگر شجاعت دارد و اگر به حرفهایش پایبند است و اگر راست میگوید، یک دادگاه علنی برگزار کنند. در آن دادگاه آقای کروبی ثابت خواهد کرد، حکومت توسط سران خودش براندازی شده است و امروز نه جمهوری است و نه اسلامی."
این حرفها از سوی کروبی در حالی زده می شود که سردمداران و سردسته های گله های اوباش حکومتی او را به همراهی با اسراییل و آمریکا متهم کرده و برانداز قلمداد می کنند و خواهان محاکمه اش می شوند. هرچند صادق لاریجانی در گذشته گفته است که محاکمه موسوی و کروبی در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و دستگاه قضایی در این مورد هیچکاره است اما اگر گفته های آقای واحدی توسط خود کروبی تایید شود، آنوقت مشخص می شود که در بالاترین رده های رژیم به گونه ای شکاف افتاده که همچون آیت الله منتظری، یک بخش آن نه به اسلامی بودن این رژیم و نه به جمهوری بودن آن دیگر اعتقادی ندارد. حال رژیمی که خود را "ام القرای مسلمین" می نامد و ولی فقیه خود را "رهبر مسلمانان جهان" اعلام می کند، توسط پایوران خود نامشروع اعلام می شود. اسلام نه تنها ایدیولوژی رژیم ولایت فقیه بلکه، منبع مشروعیت آنست. اکنون این بحران مشروعیت در بین بالاترین رده های حکومتی می تواند به عنوان یکی از بزرگترین چالشهای درونی آن مطرح باشد.
این گفته ها مشخص می کند، شعارهای کف خیابان که توسط جوانان آزادیخواه و دلیر بیان می شود، تاثیر خود را در بالاترین رده های حکومتی گذاشته است.
این در حالی است که لاریجانی نمی تواند هراس و وحشت خود را از شعارهای تظاهرات مردم در 25 بهمن پنهان کند. او مقصر اصلی به میدان آمدن مردم را آقایان موسوی و کروبی دانسته و تا آنجا پیش می رود که ادعا می کند، دستگاه قضایی می تواند حتا جلو صدور اطلاعیه توسط آنان را نیز بگیرد. یعنی، کار دستگاه قضایی و توسل رژیم در محدود کردن مخالفان و پایمالی حقوق اولیه آنان به جایی رسیده که حتا قصد جلوگیری از صدور اطلاعیه توسط آنان را می کند.
این درحالی است که در چند روز گذشته موسوی و کروبی در خانه های خود حبس بوده و همه راههای ارتباطی با آنان بسته شده است. اما با همه تلاشهای رژیم و به میدان آوردن گماشته های خود برای عربده کشی و خط و نشان کشیدن و برخلاف ادعای لاریجانی در مورد جلوگیری از صدور اطلاعیه توسط آنان، روز گذشته آقای مجتبا واحدی، مشاور مهدی کروبی در تماس با خبرگزاریها و رادیو تلویزیونهای خارج از کشور گفت که آقای کروبی می گوید، "این حکومت نه اسلامی است، نه جمهوری".
وی به رادیو صدای آلمان گفت: "ایشان تاکید کردند، این حکومتی که این قدر فشار میآورد، اگر غیرت دارد، اگر شجاعت دارد و اگر به حرفهایش پایبند است و اگر راست میگوید، یک دادگاه علنی برگزار کنند. در آن دادگاه آقای کروبی ثابت خواهد کرد، حکومت توسط سران خودش براندازی شده است و امروز نه جمهوری است و نه اسلامی."
این حرفها از سوی کروبی در حالی زده می شود که سردمداران و سردسته های گله های اوباش حکومتی او را به همراهی با اسراییل و آمریکا متهم کرده و برانداز قلمداد می کنند و خواهان محاکمه اش می شوند. هرچند صادق لاریجانی در گذشته گفته است که محاکمه موسوی و کروبی در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و دستگاه قضایی در این مورد هیچکاره است اما اگر گفته های آقای واحدی توسط خود کروبی تایید شود، آنوقت مشخص می شود که در بالاترین رده های رژیم به گونه ای شکاف افتاده که همچون آیت الله منتظری، یک بخش آن نه به اسلامی بودن این رژیم و نه به جمهوری بودن آن دیگر اعتقادی ندارد. حال رژیمی که خود را "ام القرای مسلمین" می نامد و ولی فقیه خود را "رهبر مسلمانان جهان" اعلام می کند، توسط پایوران خود نامشروع اعلام می شود. اسلام نه تنها ایدیولوژی رژیم ولایت فقیه بلکه، منبع مشروعیت آنست. اکنون این بحران مشروعیت در بین بالاترین رده های حکومتی می تواند به عنوان یکی از بزرگترین چالشهای درونی آن مطرح باشد.
این گفته ها مشخص می کند، شعارهای کف خیابان که توسط جوانان آزادیخواه و دلیر بیان می شود، تاثیر خود را در بالاترین رده های حکومتی گذاشته است.
حزب کومەله کردستان ایران:
یکشنبه را به روز گرامیداشت صانع ژاله کنیم
کومله
در تظاهرات مردم آزادیخواه علیه دیکتاتوری ولایت فقیه در روز دوشنبه ٢٥ بهمن، صانع ژاله دانشجوی کرد دانشگاه هنر در اثر شلیک مستقیم عوامل تبهکار جمهوری اسلامی، بسیجهای لباس شخصی، به شهادت میرسد. بلافاصله بعداز به شهادت رساندن وی دستگاه اطلاعاتی رژیم با جعل سند عضویت وی در بسیج تلاش میکند تا صانع ژاله دانشجوی آزادیخواه اهل پاوه را از عوامل رژیم معرفی کند که توسط نیروهای اپوزیسیون به قتل رسیده است. مدارک و شواهد متعدد واز جمله مصاحبه برادر وی قانع ژاله و گواهی دهها همکلاسی و همرزم وی جعلی بودن ادعای این رژیم تزویر و دروغ را محرز کرده است.
اقدام تبهکارانه رژیم در به قتل رساندن و سپس در مصادره شهادت این عزیز جانباخته، نفرت عمومی را در سرتاسر ایران و بخصوص در کردستان دامن زده و همگان را به ابراز اعتراض به این عمل جنایتکارانه و در عین حال ریاکارانه برانگیخته است. ما ضمن ابراز تسلیت به خانواده و دوستان و همرزمان صانع ژاله، برای گرامیداشت ایشان و نیز اعتراض به سرکوبهای وحشیانه، همگام با بسیاری از فعالان سیاسی ایران و کردستان روز یکشنبه را روز گرامیداشت صانع ژاله اعلام میکنیم.
بر همگان آشکار است که خانواده این عزیز جانباخته بشدت تحت فشار بوده و قادر نیستند از این ظلم مضاعفی که در حق عزیز از دست رفتەشان اعمال شده اعتراض نمایند، کمااینکه برادر وی تنها ساعتی بعداز انجام مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون صدای آمریکا بازداشت شد. وظیفه بلند کردن صدای اعتراض را همه باید بر دوش خود احساس کنند. به همین جهت و به پاس احترام و بزرگداشت جانباخته راه آزادی صانع ژاله، به نشانه همدردی با خانواده و دوستان دانشگاهیش که با سرکوب مراسم بزرگداشت یاد وی روبرو شدند و همچنین به نشانه تقدیر از همه جوانان کردی که در صفوف مقدم مبارزه برای دموکراسی در جنبش آزادیخواهی دوسال گذشته ایران جان باختەاند همگام با بسیاری روز یکشنبه اول اسفند برابر با ٢٠ فوریه را روز گرامیداشت یاد صانع ژاله اعلام میکنیم.
ما همچنین شهادت جوان آزاده محمد مختاری را که او نیز در روز بیست و پنجم بهمن ماه به دست نیروهای سرکوبگر رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی به قتل رسید به خانواده و دوستان و همرزمانش تسلیت میگوئیم و اطمینان داریم که مبارزه متحدانه تودەهای آزادیخواه و حق طلب ایران روزهای عمر این رژیم جهل و جنایت را به پایان خود نزدیک خواهد ساخت.
حزب کومەله کردستان ایران
٢٧ بهمن ماه ١٣٨٩ برابر با ١٧ ژانویه ٢٠١١
یکشنبه را به روز گرامیداشت صانع ژاله کنیم
کومله
در تظاهرات مردم آزادیخواه علیه دیکتاتوری ولایت فقیه در روز دوشنبه ٢٥ بهمن، صانع ژاله دانشجوی کرد دانشگاه هنر در اثر شلیک مستقیم عوامل تبهکار جمهوری اسلامی، بسیجهای لباس شخصی، به شهادت میرسد. بلافاصله بعداز به شهادت رساندن وی دستگاه اطلاعاتی رژیم با جعل سند عضویت وی در بسیج تلاش میکند تا صانع ژاله دانشجوی آزادیخواه اهل پاوه را از عوامل رژیم معرفی کند که توسط نیروهای اپوزیسیون به قتل رسیده است. مدارک و شواهد متعدد واز جمله مصاحبه برادر وی قانع ژاله و گواهی دهها همکلاسی و همرزم وی جعلی بودن ادعای این رژیم تزویر و دروغ را محرز کرده است.
اقدام تبهکارانه رژیم در به قتل رساندن و سپس در مصادره شهادت این عزیز جانباخته، نفرت عمومی را در سرتاسر ایران و بخصوص در کردستان دامن زده و همگان را به ابراز اعتراض به این عمل جنایتکارانه و در عین حال ریاکارانه برانگیخته است. ما ضمن ابراز تسلیت به خانواده و دوستان و همرزمان صانع ژاله، برای گرامیداشت ایشان و نیز اعتراض به سرکوبهای وحشیانه، همگام با بسیاری از فعالان سیاسی ایران و کردستان روز یکشنبه را روز گرامیداشت صانع ژاله اعلام میکنیم.
بر همگان آشکار است که خانواده این عزیز جانباخته بشدت تحت فشار بوده و قادر نیستند از این ظلم مضاعفی که در حق عزیز از دست رفتەشان اعمال شده اعتراض نمایند، کمااینکه برادر وی تنها ساعتی بعداز انجام مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون صدای آمریکا بازداشت شد. وظیفه بلند کردن صدای اعتراض را همه باید بر دوش خود احساس کنند. به همین جهت و به پاس احترام و بزرگداشت جانباخته راه آزادی صانع ژاله، به نشانه همدردی با خانواده و دوستان دانشگاهیش که با سرکوب مراسم بزرگداشت یاد وی روبرو شدند و همچنین به نشانه تقدیر از همه جوانان کردی که در صفوف مقدم مبارزه برای دموکراسی در جنبش آزادیخواهی دوسال گذشته ایران جان باختەاند همگام با بسیاری روز یکشنبه اول اسفند برابر با ٢٠ فوریه را روز گرامیداشت یاد صانع ژاله اعلام میکنیم.
ما همچنین شهادت جوان آزاده محمد مختاری را که او نیز در روز بیست و پنجم بهمن ماه به دست نیروهای سرکوبگر رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی به قتل رسید به خانواده و دوستان و همرزمانش تسلیت میگوئیم و اطمینان داریم که مبارزه متحدانه تودەهای آزادیخواه و حق طلب ایران روزهای عمر این رژیم جهل و جنایت را به پایان خود نزدیک خواهد ساخت.
حزب کومەله کردستان ایران
٢٧ بهمن ماه ١٣٨٩ برابر با ١٧ ژانویه ٢٠١١
یکشنبه، روز اعتصاب سراسری در کردستان
کردیش پرسپکتیو
«کمیته هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله» در دومین بیانه خود ضمن پشتیبانی از اعتراضات سراسری در ایران، در اعتراض به قتل جانباختگان در روز ۲۵ بهمن، صانع ژاله دانشجوی کرد و محمد مختاری دانشجوی تهرانی، از مردم کردستان درخواست کرد تا روز یکشنبه را به اعتصاب سراسری تبدیل کنند.
متن بیانیه:
کمیته هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله: بیانیه شماره ۲
یکشنبه، روز اعتصاب سراسری در کردستان
چهار روز از کشته شدن صانع ژاله و محمد مختاری در جریات تظاهرات اعتراضی ۲۵ بهمن می گذرد.
در حالی که مردم کردستان و سرتاسر ایران در شوک کشته شدن صانع ژاله، دانشجوی کرد بسر می برند، پیکر این جوان کرد، تحت تدابیر شدید امنیتی، از سوی قاتلانش در پاوه به خاک سپرده شد. قاتلان وی، یکبار جسم و روح او کشتند و دیگر بار، کرامت انسانی و شخصیت او را مورد هدف قرار دادند. هر چند که همیشه یاد او در دل میلیونها نفر زنده خواهد ماند و توطئهی کثیف حکومت برای بسیجی و خبرچین جلوه دادن صانع ژاله به شکل فجیعی با شکست مواجه شد.
صانع ژاله، فرزاد وکیانوش و احسان و شوانه ای دیگر است. محمد مختاری، سهراب و اشکانی دیگرند. . قاتلان همه آنها یکی است. کشتار جوانان هیچ گاه از سوی مردم کردستان بی پاسخ نمانده است. کردستان همه فرزندان ايران را در آغوش خواهد گرفت.
دانشجویان کرد، زنان و جوانان، فعالان سیاسی و مدنی کرد، احزاب و نهادهای اجتماعی، در چند روز گذشته، آمادگی خود را به اشکال مختلف برای نشان دادن اعتراضات سراسری به این جنایت اعلام کردهاند. مردم کردستان اینبار هم برای قاتلان صانع و صانع ها پیامی دارند: کردستان ایران به شکلی قاطع و گسترده دست به اعتراض خواهد زد. کردستان خواب قاتلان صانع ژاله و محمد مختاری را آشفته خواهد کرد و بار دیگر آنها را رسوا می کند.
کمیته هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله، از عموم مردم در تمامی شهرهای کردنشین درخواست می کند تا در اعتراض به قتل عام جوانان کرد و در واکنش به جنایتی که جمهوری اسلامی علیه صانع ژاله و در عین حال علیه اراده و کرامت و موجودیت مردم کرد انجام داده، روز یکشنبه برابر با اول اسفند، دست به اعتصاب سراسری بزنند و در این روز با تعطیلی بازار و مدارس و با بستن مغازه ها و نرفتن بر سر کار، بار دیگر نشان دهند که کردستان کشتار جوانانش را تحمل نخواهد کرد.
در این روز، مردم سایر شهرهای ایران و ایرانیان خارج از کشور در یادبود جان باختن محمد مختاری و صانع ژاله و به نشانه همبستگی با مردم کردستان و اعتراض به دیکتاتوری و وضع موجود دست به تظاهرات و اعتراض خواهند زد. کمیتهی هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله، از حرکت اعتراضی مردم سایر شهرها در روز اول اسفند پشتیبانی می کند و خود را همراه و همصدا با آنان می داند.
مادران پارک لاله،در۲۵ بهمن داغدار و عزادار دو فرزند دیگر ایران زمین شدند
مردم ایران همراه مادران پارک لاله بار دیگر داغدار و عزادار دو فرزند دلیر، ایران زمین شدند. مادران پارک لاله همراه مردم ایران در تظاهرات ۲۵ بهمن شرکت داشتند و داغ و درد شیدایی شما را به چشم دیدند و باطوم و گلوله خوردنتان را با جان و روان خود حس کردند . خون سرختان را در خاک به سرمه چشم کشیدند. امروز همدرد در کنار شما پدر و مادر "صانع ژاله" و "محمد مختاری" ایستاده اند در غمتان شریکند وبه شما تسلیت می گویند
"صانع ژاله" و "محمد مختاری"، دو فرزند دلیر ایران زمین در روز ۲۵ بهمن، به ضرب گلوله ماموران کشته شدند. امروز خانواده های داغدار شان به عزای فرزندان خود نشسته اند. انها به صف هزاران خانواده پیوستند که در طی 32 سال خون فرزندانشان به برای آزادی و به ناحق ریخته شده است. روز به خاک سپاری این دو عزیز مردم، ،نیروهای بسیجی و لباس شخصی ها، ده ها نفر را بازداشت کردند، سپس با تدارکات و تمهیدات گستردهی نهادهای نظامی و امنیتی، جان باختگانی را که از جنبش مردم دزیده اند، «تشییع» کردند. اما علیرغم آن، صدای مویه مادر محمد و مادر صانع به گوش جهانیان رسیده است.دیر یا زود مردم ایران خواهد دانست این دو بخاطر ازادی در روز ۲۵ بهمن، جان باخته اند
"صانع ژاله"
"صانع ژاله" که روز ٢٥ بهمن ماه ١٣٨٩در حمایت از مردم مصر و تونس، در راهپیمای ای مسالمت آمیز بدین مناسبت شرکت کرده بود، در جریان ناآرامیها در تهران، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از چند ساعت دست و پنجه نرم کردن با مرگ، در سن ٢٦ سالگی جان خود را از دست داد.وی به عنوان یک فعال مدنی، از بکارگیری روشهای خشونت آمیز اجتناب می ورزید.
صانع ژاله" سال ١٣٦٣ در شهرستان پاوه در استان کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایی تا مقطع دبیرستان را در همان شهر به پایان رسانید، و پس از آن توانست با پذیرش در رشته نمایش، در دانشکده هنر دانشگاه تهران به تحصیل ادامه بدهد. وی همچنین در زمینه های فرهنگی، دانشجویی و مدنی فعال بود. صانع کار ادبی خود را با نوشتن داستان شروع کرد.وی عضو انجمن قلم کردستان ایران بود.در مورد صانع می گویند با توجه به علاقه و تواناییاش در نوشتن ، امید میرفت روزی داستان نویس موفقی باشد..
خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران «صانع ژاله» که با شلیک مستقیم مجروح و جان باخته است، را «بسیجی»! قلمداد کرده است
"محمد مختاری".
محمد مختاری، فرزند اسماعیل و ۲۲ ساله، ساکن تهرانپارس، روز ۲۵ بهمن، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی از سوی ناحیه "کتف" مضروب شده بود. وی در خیابان رودکی نزدیک خیابان توحید، به ضرب گلولهٔ مستقیم ماموران موتور سوار نیروی انتظامی و به وسیلهٔ کلت کمری مجروح شد و حاضران در صحنه شدت جراحات وی را در حد مرگ نمی دانستند چرا که وی تا مدتی با پای خودش نیز حرکت می نموده است. به نظر می رسد وی به علت عدم رسیدگی به موقع پزشکی جان باخته باشد چرا که براثر شلیک گلوله به کتفش خون زیادی از بدن وی خارج شده بود تاجایی که شاهدان عینی تمامی لباس های وی را غرق در خون توصیف نمودهاند.
محمد مختاری سه روز پیش از کشته شدن، در صفحه فیسبوک خود نوشته بود
"خدایا ایستاده مردن را نصبیم کن که از نشسته زیستن در ذلت خستهام".
ما مادران پارک لاله ، در کنار خانوادهای این دو جان باخته، داغدار و عزاداریم و هم صدا با انان خواستار:
محاکمه آمرین وعاملین بازداشتها و کشتار جانباختگان سال 88 و 89 وسی ودو سال اخیر ایران
آزادی بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی وعقیدتی
لغو کلی مجازات اعدام هستیم .
مادران عزادار ايران(مادران پارک لاله)
حامیان مادران پارک لاله ایران-اسلو
حامیان مادران پارک لاله ایران -ایتالیا
حامیان مادران پارک لاله ایران-دورتموند
حامیان مادران پارک لاله ایران-فرانکفورت
حامیان مادران پارک لاله ایران-کلن
حامیان مادران پارک لاله ایران-لندن
حامیان مادران پارک لاله ایران- مونترال
حامیان مادران پارک لاله ایران-اسلو
حامیان مادران پارک لاله ایران -ایتالیا
حامیان مادران پارک لاله ایران-دورتموند
حامیان مادران پارک لاله ایران-فرانکفورت
حامیان مادران پارک لاله ایران-کلن
حامیان مادران پارک لاله ایران-لندن
حامیان مادران پارک لاله ایران- مونترال
حامیان مادران پارک لاله-لوس آنجلس - ولی
حامیان مادران پارک لاله-وین
حامیان مادران پارک لاله ایران-هامبورگ
سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی: سید باقر اسکویی را آزاد کنید
سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی بازداشت سید باقر اسکویی را به شدت محکوم کرد.
به گزارش سحام نیوز، در بخشی از بیانیهی سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی آمده است:” سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی بازداشت سید باقر اسکویی، فرزند شهید سید محمد اسکویی از شهدای بزرگوار هشت سال دفاع مقدس را به شدت محکوم نموده و خواهان آزادی هرچه سریعتر وی می باشد، همچنین سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی از رهبری انقلاب و تمامی مسولینی که هنوز به حرمت خون شهدا و آرمانهای والای آنان اعتقاد راسخ دارند درخواست می نماید دستور پیگیری صادر نموده تا بدین وسیله نیز از خانواده محترم شهدا که بدین شکل مورد هتک حرمت و اتهام ناروا قرار میگیرند نیز دلجویی شده و مورد تفقد قرار گیرند،امید است که درخواست جمعی از جوانان و دانشجویان جهت رهایی بر حق این عزیز بزرگوار از بند، مورد توجه مسولین، نهادها و سازمانهای ذیربط قرار گیرد.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
متاسفانه بار دیگر شاهد برخورد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی با فعالان سیاسی- دانشجویی هستیم که همواره جز به آزادی و آبادانی کشور خویش نیاندیشیده و در پی سربلندی و سرافرازی همیشگی کشور و ملت بزرگ و شریف ایران اسلامی بوده اند، به سان پدران غیورشان که مرد و مردانه در جبهه های حق علیه باطل تا دستیابی به مقام رفیع شهادت جنگیده اند و خانواده معززشان نیز علیرغم رنج فراوان و محنتی که در نبود این بزرگواران متحمل گردیده اند، هیچگاه از راه پر مشقتی که طی نموده اند نادم و پشیمان نبوده و نیستند، بلکه جانانه به آن افتخار میکنند.
شهدایی که رفتند اما در کالبد زمان همیشه زنده اند و همواره نظاره گر تمامی وقایع و امور جاری خواهند بود.حال چه شده است که در نظام اسلامی به فرزندان شهدای غیور و شیردل اسلام و انقلاب دست اندازی شده و بدون در نظر گرفتن سابقه و شان خانوادگی شان مورد تعرض قرار می گیرند.
سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی بازداشت سید باقر اسکویی،فرزند شهید سید محمد اسکویی از شهدای بزرگوار هشت سال دفاع مقدس را به شدت محکوم نموده و خواهان آزادی هرچه سریعتر وی می باشد، همچنین سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی از رهبری انقلاب و تمامی مسئولینی که هنوز به حرمت خون شهدا و آرمانهای والای آنان اعتقاد راسخ دارند درخواست می نماید دستور پیگیری صادر نموده تا بدین وسیله نیز از خانواده محترم شهدا که بدین شکل مورد هتک حرمت و اتهام ناروا قرار میگیرند نیز دلجویی شده و مورد تفقد قرار گیرند، امید است که درخواست جمعی از جوانان و دانشجویان جهت رهایی بر حق این عزیز بزرگوار از بند، مورد توجه مسولین، نهادها و سازمانهای ذیربط قرار گیرد.
با امید به نزدیکی ظهور امام عصر (عج)
سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی
۲۸ بهمن ۱۳۸۹
سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتماد ملی
۲۸ بهمن ۱۳۸۹
در ادامۀ اعلام حضور و حمایت تشکل ها و سازمانهای سیاسی و دانشجویی جهت مراسم بزرگداشت و هفتم شهدای ٢۵ بهمن ماه، دانشجویان سبز اصلاح طلب دانشگاه فردوسی مشهد نیز همگام با مردم و دانشجویان سراسر کشور، یکشنبه اول اسفند ماه دست به تجمع اعتراضی خواهند زد.
به گزارش منابع خبری جرس، این فعالان دانشجویی در بیانیه خود در همین زمینه اعلام کرده اند که بنا به اعلام شورای هماهنگی راه سبز امید و در حمایت از این حرکت، همگام با مردم در شهرهای مختلف کشور، روز یکشنبه اول اسفند ماه ١٣٨٩، ساعت یازده و ربع صبح، از مقابل درب دانشکده فنی و مهندسی این دانشگاه تا درب شمالی تجمعی اعتراض شکل خواهند داد.
دانشجویان سبز اصلاح طلب دانشگاه فردوسی مشهد، همچنین از کلیه دانشجویان دعوت کرده اند تا ضمن حفظ آرامش خود و شرکت آرام و مسالمت آمیز در این مراسم، نسبت به سرکوب مخالفان و حصر رهبران جنبش سبز اعتراض خود را نشان دهند.
گفتنی است در همین راستا، تشکل های دانشجویی دانشگاه آزاد و سراسری از شهرهای مختلف کشور، ضمن اعلام حمایت از فراخوان اول اسفند، ار حضور خود در این مراسم خبر داده اند.
پیمان روشن ضمیر وبلاگ نویس زندانی
جرس: پیمان روشن ضمیر وبلاگ نویس بازداشت شده، طی نامهای از بیماری، وضعیت بسیار بد زندان و طولانی شدن غیرقانونی بازداشتش خبر داد.
به گزارش منابع خبری جرس، این وبلاگ نویس زندانی گفته است "امکانات زندان بسیار ضعیف است و از ابتداییترین امکانات هم محروم هستم. با وجود بیماری و سرماخوردگی شدیدی که در زندان به آن دچار شدم، آب گرم برای استحمام در دسترس نیست. حتی غذا را هم خود ما در داخل زندان میپزیم."
پیمان روشن ضمیر درباره علت طولانی شدن بازداشتش گفت: "در حال حاضر من به صورت غیر قانونی و بلاتکلیف در زندان هستم. نگه داشتن من در زندان فقط به دلیل فشارهای وزارت اطلاعات است در حالی که قرار بود پس از جلسه تفهیم اتهام با قرار وثیقه آزاد شوم، اما همچنان در زندان هستم. مامورین اطلاعات، گزارشهای خلاف واقعیت وارد پرونده من کردهاند و اتهاماتی را به من نسبت میدهند که به هیچ وجه صحت ندارد."
پیمان روشن ضمیر که چهارشنبه ۲۰ بهمن ماه با پابند برای تفهیم اتهام به دادگاه انقلاب برده شد میگوید: "هر چه نوشتهام، انتقاد از عدم اجرای صحیح قانون بود . به من اتهام تبلیغ علیه نظام تفهیم شد. در حالیکه تمام فعالیت من تا به امروز در مسیر اجرای صحیح قانون اساسی کشور بوده است. من در تمام نوشتهها فقط انتقاد کردم. فعالیت من به نفع نظام بود نه تبلیغ علیه نظام. مگر نمیگویید انتقاد آزاد است پس طبق کدام قانون من مجرم هستم؟ من هرگز در هیچ جایی به رهبری کوچکترین توهینی نکردم، اما اتهام توهین به رهبر به من تفهیم شده است. من هرگونه توهین به رهبری را رد میکنم. تمام نوشتههای من در اینترنت وجود دارد. توهین یک حرف مشخص است. اگر من توهین کردم آن توهین چه بوده است؟"
وی می گوید: "من را با پابند برای بازجویی میبرند مگر فراری هستم که پابند میزنند. از صبح زود تا ساعت ۳ بعد از ظهر من را با پابند نگه میدارند که خیلی سخت هست و هر روز پا درد دارم. من حتی از داشتن وکیل در دوران بازجویی هم محروم بودهام."
این زندانی سیاسی در ادامه می افزاید "من فقط انتقاد کردم و با وجود اینکه همیشه تاکید من بر اجرای صحیح قانون بوده، در زندان هستم و به من ظلم مضاعف شده است. اگر من آزاد نشوم و به دادگاه بروم طبق اصل صد و شصت و هشت قانون اساسی که میگوید: «رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیات منصفه در محاکم دادگستری صورت میگیرد»، درخواست دادگاه علنی دارم."
وی همچنین خاطرنشان می کند "در همه جای جهان متهم سیاسی در دادگاه علنی محاکمه میشود. این حق مسلم من است که در قانون اساسی هم آمده است. من دادگاهی که با پابند به آن برده شوم را قبول ندارم. دادگاه باید با حضور خبرنگار باشد. هر سندی علیه من دارید بیاورید. شاکی پرونده من جمهوری اسلامی است و قاضی هم منتخب خود جمهوری اسلامی است. همه امکانات در اختیار شماست. پس علنی شدن آن نباید از نظر شما مشکلی داشته باشد.
من از کمترین حقم که دادگاه علنی هست نمیگذرم."
من از کمترین حقم که دادگاه علنی هست نمیگذرم."
گفتنی است پیمان روشن ضمیر وبلاگ نویس، در تاریخ ۱۳ دی ماه سالجاری توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در مقابل منزلش در اهواز بازداشت شده و مدت ۳۰ روز را در انفرادی بسر برده است.
سردبیر تارنمای هفت تیر طی روزهای اخیر به بند ۶ زندان کارون اهواز منتقل و هم چنان در بازداشت موقت بسر میبرد.
در آستانۀ یکم اسفند و برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای ٢۵ بهمن، جمعی از دانشجویان و فعالان دانشجویی چهارده واحد از دانشگاه آزاد سراسر کشور نیز، با صدور بیانیه ای از این مراسم مردمی حمایت کرده و خاطرنشان ساخته اند "به خیابان ها خواهیم آمد و از همه مردم غیور و شجاع و جوانان و دانشجویان عزیز هم می خواهیم تا به منظور پاس داشت خون شهدای راه آزادی و به خصوص دو شهید سبز و سر افراز صانع ژاله و محمد مختاری، با حضور خود در خیابان ها در تاریخ اول اسفند در ساعت سه بار دیگر اتحاد و همبستگی خود را نشان دهند و بر جان فرعونیان لرزه افکنند."
به گزارش منابع خبری جرس، متن بیانۀ دانشجویان دانشگاه آزاد واحدهای تهران مرکز، تهران جنوب، مشهد، قزوین، تهران شرق، کرج، علوم تحقیقات، شاهرود، شهر ری، رشت، تهران شمال، تهران سما، تهران غرب و دزفول به شرح زیر است:
«به نام یگانه خالق آزادی»
و به یاد شهید راه آزادی "محمد مختاری"
بار دیگر بهمن خونین شد و برای چندمین بار روزی سیاه در کارنامه فرعون زمانه سرزمین ما ثبت شد و نهال سبز آزادی خواهی با خون شهیدانی دیگر آبیاری شد. فرعونیان هنوز در این وهم و خیالند که با کشتار و سرکوب و ریختن خون بی گناهان می توانند بذر ترس در دل ها بکارند ولی غافل از این هستند که هر قطره خونی که به پای این نهال آزادی خواهی ریخته می شود ریشه های آن را عمیق تر و آن را تنومندتر خواهد کرد.
عصر بيداري ملت ها فرا رسيده و جنبش هاي ضد استبدادی و دموكراسي خواه در كشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا به پیش می روند و نسیم آزادی در منطقه وزیدن گرفته است که از هم اکنون می توان خنکای آن را در ایران هم احساس کرد.
مردم دلیر و شجاع کشورمان در بیست و پنج بهمن ماه در اعتراض به دیکتاتوری در کشور های منطقه و برای همبستگی با جوانان و مردم آزادی خواه منطقه به خیابان ها آمدند تا بر طبق اصل بیست و هفتم قانون اساسی دست به راهپیمایی کاملا قانونی و آرام و مسالمت آمیر بزنند که حتی این اقدام هم از سوی دیکتاتور و یارانش تحمل نشد و با گشودن آتش به سینه مردم و فرود آوردن چماق بر پیکر ایشان بیش از پیش چهره ریاکارانه و مزورانه خود را نمایاندند.
شهید "محمد مختاری" از همکلاسی های ما در دانشگاه آزاد واحد شاهرود و "شهید صانع ژاله" از شهدای سبز این روز هستند که برای گرامیداشت یاد ایشان ما هفته آینده را در عزای عمومی به سر خواهیم برد و با لباس ها و نشان های سیاه و سبز در دانشگاه حاضر خواهیم شد.
همچنین مقاومت و ایستادگی دو یاور عزیز و شجاع جنبش سبز "شیخ مهدی کروبی" و "میر حسین موسوی" را ارج نهاده و می ستاییم و نسبت به هر گونه تعرض و یا بازداشت ایشان شدیدا هشدار می دهیم و با فریاد اعلام می داریم از هیچ گونه جانفشانی برای دفاع از ایشان دریغ نخواهیم کرد.
همانطور که شهادت امیر جوادی فر، اشکان سهرابی، یعقوب براویه و سایر همکلاسی هایمان ما را در رسیدن به آرمان هایمان مصمم تر نمود با شهادت دیگر همکلاسی مان "محمد مختاری" نیز استوار تر از همیشه راه این شهیدان را ادامه خواهیم داد.
ما دانشجویان دانشگاه آزاد فریاد می کنیم خون ما از خون امیرها، اشکانها، یعقوب ها و محمد ها رنگین تر نیست. همه ما امروز هم نوا با شهید محمد مختاری می گوییم:«خدایا! ایستاده مردن را نصبیم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام!»
ما خود به خیابان ها خواهیم آمد و از همه مردم غیور و شجاع و جوانان و دانشجویان عزیز هم می خواهیم تا به منظور پاس داشت خون شهدای راه آزادی و به خصوص دو شهید سبز و سر افراز "صانع ژاله" و "محمد مختاری" با حضور خود در خیابان ها در تاریخ اول اسفند در ساعت سه بار دیگر اتحاد و همبستگی خود را نشان دهند و بر جان فرعونیان لرزه افکنند.
جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد های: تهران مرکز، تهران جنوب، مشهد، قزوین، تهران شرق، کرج، علوم تحقیقات، شاهرود، شهر ری، رشت، تهران شمال، تهران سما، تهران غرب، دزفول
جرس:
پس از به شهادت رساندن و سپس مصادرۀ پیکر و تشییع جنازۀ شهید صانع ژاله، از سبزهای شرکت کننده در تظاهرات ٢۵ بهمن، منابع حقوق بشری همچنین گزارش دادند که ماموران حکومتی و عوامل وزارت اطلاعات، به همراه گروهی از نیروهای انتظامی و لباس شخصی، روز جمعه ٢٩ بهمن ماه، پیكر این دانشجوی شهید را در شهر پاوه خاكسپاری و سپس در مسجدی در نزدیك مقر سپاه، مراسم تحریم و ختم برگزار كرده اند.
به گزارش كانون حمایت ازخانواده های جان باختگان و بازداشتی ها، در حالیکه برادر صانع از چند روز قبل بدلیل افشای عملکرد حکومت در بسیجی وانمود کردن صانع بازداشت شده بود، مردم شهر میگفته اند كه این ترفند حاكمیت بر علیه این شهید است و میگفته اند ظالمان او را كشته اند وخودشان نیز وی را تشییع و خاكسپاری می نمایند.
همچنین مردم شهر برای این مراسم تمایلی نشان نداده و نرفتند، به همین دلیل حكومت مجبور شده بود كه تعدادی از نفرات كارمند امثال ادارات دولتی و همچنین در مدارس، دانش آموزان و فرهنگیان را به اجبار برای شركت در این مراسم بیاورد و مردم شهر بطور جداگانه و خصوصی به منزل این شهید مراجعه كرده و مراتب همدردی و تسلیت به این خانواده را ابراز می كرده اند.
این منبع خبری همچنین از تحت فشار قرار دادن خانواده شهید صانع ژاله توسط مامورین اطلاعاتی برای شركت تكذیب مصاحبه قانع ژاله خبر داده و افزوده است :خانواده شهید صانع ژاله توسط حكومت و اطلاعات شهر پاوه تحت فشارهای مضاعف قرار گرفته اند. خانواده شهید معتقد هستند كه فرزندشان را كشته اند و حالا هم دست از سرشان بر نمی دارند.
همچنین گزارش شد یكی از اعضای خانواده شهید صانع را به اداره اطلاعات شهر پاوه برده بودند و او را تحت فشارهای خاصی قرار داده و از وی خواسته اند كه با رادیو و رسانه های خارجی تماس گرفته و موضوع مصاحبه قانع ژاله ( برادر صانع) با صدای امریكا را پس بگیرد و آنرا تكذیب كند.
همچنین گزارش شد یكی از اعضای خانواده شهید صانع را به اداره اطلاعات شهر پاوه برده بودند و او را تحت فشارهای خاصی قرار داده و از وی خواسته اند كه با رادیو و رسانه های خارجی تماس گرفته و موضوع مصاحبه قانع ژاله ( برادر صانع) با صدای امریكا را پس بگیرد و آنرا تكذیب كند.
بر اساس گزارش فوق ، نیروهای اطلاعاتی هم اكنون این خانواه را تحت فشارهای مختلف قرار می دهند كه یا سكوت كنند و با هیچ رسانه ای گفتگو نكنند، آنها تهدید شده اند كه در غیر اینصورت "سایر افراد خانواده گرفتار خواهند شد." یكی از عوامل فشار بر روی این خانواده پاسدار زین الدین انصاری (از اقوام آنها) است كه طرحهای اطلاعات را با اعمال فشار بر روی این خانواده پیش می برد.
مژگان مدرس علوم
جرس: مازیار خسروی، دبیر سرویس بینالملل روزنامه شرق است که دو روز پیش از راهپیمایی گسترده 25 بهمن، با حمله نیروهای لباس شخصی به دفتر روزنامه شرق بدون آن که در خصوص علت بازداشت وی توضیحی بدهند او را به همراه خود بردهاند.
مادر این روزنامه نگار اصلاح طلب با اشاره به وضعیت جسمانی نامناسب وی می گوید: " پسرم عمل جراحی قلب باز انجام داده و آذر ماه سه پیوند شریان انجام دادند و بشدت باید تحت مراقبت پزشکی باشند. حتی خانم و بستگان به اوین مراجعه می کنند که داروهایش را به او برسانند اما قبول نکرده بودند و می گفتند ما نمی دانیم کجا است. فقط از خدا می خواهم هر چه زودتر "فرجی" برای جوانان این مملکت حاصل شود و پسرم به همراه همه زندانیان سیاسی آزاد شوند و به آغوش خانواده هایشان بازگردند."
گفتنی است، مازیار خسروی سردبیر سابق سایت آفتاب و دبیر گروه دیپلماسی روزنامه های مردم سالاری و بهار بوده و با بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب همکاری نزدیک داشته است. وی که سردبیری سایت هممیهن از رسانههای حامی میرحسین موسوی را برعهده داشت، بر اساس شکایت معاونت حقوقی دانشگاه تهران در رابطه با انتشار گزارشی در مورد حمله خرداد ماه سال 88 به کوی دانشگاه تهران به نشر اکاذیب متهم و دوازدهم اردیبهشتماه سال جاری به زندان اوین منتقل شد. وی یک ماه بعد در روز 7 خرداد ماه از زندان آزاد شد.
در حالی آقای خسروی بر اساس رای دادگاه مبنی بر نشر اکاذیب در رابطه با حمله گروه های فشار به کوی دانشگاه راهی زندان اوین شده است که همواره از حمله گسترده گروه فشار به کوی دانشگاه تهران به عنوان یکی از "تلخ" ترین حوادث پس از انتخابات یاد شده است.
به همین مناسبت "جرس" با خانم پروانه امیری مادر مازیار خسروی در خصوص شرایط نامعلوم و نگران کننده وضعیت پسرش به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم امیری از زمانی که برای بار دوم پسرتان را دستگیر کردند شما اطلاعی از وضعیت وی دارید؟
عصر جمعه گذشته ماموران او را از دفتر روزنامه بردند. بعد خانمش با گریه زنگ زد ماجرا را برای من تعریف کرد که مازیار به او زنگ زده و گفته از همکارانم به خانه می آیند که بعد چهار نفر می آیند خانه و همه جا را زیرو رو می کنند و نوشته های مازیار را با خودشان می برند. ما هم از آن موقع تا به حال هیچ اطلاعی از مازیار نداریم.
در این مدت تماس تلفنی هم با منزل نداشتند؟
نخیر هیچ تماسی نگرفته و بشدت نگران حالش هستیم.
مامورانی که منزل را بازرسی می کردند وابسته به چه نهادی بودند؟
هیچ اطلاعی نداریم اصلا جوابی نمی دادند. نه گفتند که اتهام پسرم چیست و نه از محل نگهداری اش به ما گفتند.
برای پیگیری به کجاها مراجعه کرده اید؟
من در شهرستان هستم اما خانمش و نزدیکان به همه جا مراجعه کردند که حداقل بدانند کجا زندانی است اما دریغ از پاسخی. دیگر نمی دانیم به کجا مراجعه کنیم.
گویا فرزندتان ناراحتی قلبی هم دارند؟
بله، پسرم عمل جراحی قلب باز انجام داده و آذر ماه سه پیوند شریان انجام داده و بشدت باید تحت مراقبت پزشکی باشد. حتی خانم و بستگان به اوین مراجعه می کنند که داروهایش را به او برسانند اما قبول نکرده بودند و می گفتند ما نمی دانیم کجا است.
یعنی اسم ایشان در لیست زندانیان اوین نبوده است؟
نخیر، اسمش هیچ جا نبوده است. همه این مسائل باعث نگرانی شدید ما و خانمش است. حداقل جایش را بگویند تا داروهایش را بدستش برسانیم.
بار اولی که در اردیبهشت ماه بازداشت شدند همین شرایط نامعلوم را داشتند؟
آن موقع اتهامش را از طریق دادگاه اعلام کردند و محل نگهداری اش مشخص بود اما این بار هیچ اطلاعی از وضعیت و محل نگهداری و اتهامش نداریم و کسی هم پاسخی به ما نمی دهد.
آیا در خصوص این شرایط نامعلوم و نگران کننده صحبتی با مسئولین قضایی کشور دارید؟
من از مسئولین می خواهم به ما بگویند پسرم کجاست تا داروهایش را به او برسانیم. من مادرم و جز سوختن و دعا کردن کاری نمی توانم انجام دهم. عروسم هم خیلی نگران است و پسر پنج ساله مازیار مدام بهانه پدرش را می گیرد و گریه می کند. حداقل بگویند کجاست.
دیگر چه بگویم، پسر من که کاری نکرده یک روزنامه نگار و نویسنده است و این که گناه نیست. بار اول هم که بخاطر گزارشی که نوشته بود دستگیر شد خبری بود که همه رسانه ها نوشتند و پسر من که چیزی جز واقعیت ننوشته بود اما دیدیم که با او چه کردند. پسرم روزنامه نگار مستقل است و با قلمش زندگی می کند و تمام عقاید و نوشته هایش برای "سرافرازی" مملکتش است و جز فکر کشورش چیزی در سرش نیست و به هیچ جا هم وابستگی ندارد، فقط واقعیاتی را که می بیند و می شنود، می نویسد و این هم که جرم نیست.
فقط از خدا می خواهم هر چه زودتر فرجی برای جوانان این مملکت حاصل شود و پسرم به همراه همه زندانیان سیاسی آزاد شوند و به آغوش خانواده هایشان بازگردند. انشالله که هرچه زودتر خبری به من و خانم و فرزند پسرم برسد. هر کسی هم که بتواند کاری کند تا قرص های پسرم به او برسد ، سپاسگزارش خواهم بود.
محافظان عزل شدهاند
جرس: حصر خانگی مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد که از روز ۲۵ بهمن آغاز شده است، از روز ۲۷ بهمن ماه کامل شده و با قطع آخرین ارتباطات محدود آنها، هیچ اطلاعی از وضعیت و سلامتشان در دست نیست. اکنون محافظان موسوی از محافظت وی عزل شده و نیروهای امنیتی جای آنها را گرفتهاند.
به گزارش کلمه حاکی است محل محافظان موسوی که در کنار منزل مسکونی ایشان قرار دارد، اکنون توسط نیروهای جدید امنیتی که مشخص نیست وابسته به کدام نهاد هستند، اشغال شده است. تمامی محافظان موسوی از محافظت عزل شدهاند و معلوم نیست کجا هستند. کیوسک نگهبانی که از سالها قبل در ابتدای کوچه قرار دارد و معمولا یک نگهبان در آن بود، در حال حاضر خالی است و نگهبانی که به طور معمول سر کوچه بود، دیگر در آنجا حضور ندارد.
همچنین چنان که در اخبار نیز آمده است، ابتدای کوچهی بنبست اختر در خیابان پاستور که منزل میرحسین موسوی در آن واقع است، همچنان با یک اتومبیل ون مسدود است، به طوری که دو طرف ون با دیوار و کیوسک نگهبانی در تماس است و هیچکس نمیتواند از کنار آن رد شود.
شاهدان عینی به کلمه گفتهاند که این اتومبیل ون، سرنشینانی دارد که صورت خود را با ماسکهای مخصوص آلودگی هوا پوشاندهاند و اگر کسی به سر کوچهی اختر مراجعه کند، به سرعت چند نفر از آن پیاده میشوند و فرد را مورد بازجویی قرار میدهند. شیشههای این ون کاملا سیاه است و درون آن اصلا دیده نمیشود.
دختران موسوی و رهنورد که تا پیش از این هر روز با آنها دیدار حضوری و یا حداقل تماس تلفنی داشتهاند، اکنون علیرغم همهی تلاشهایی که به عمل میآورند، قادر به کسب هیچگونه خبری از وضعیت پدر و مادر خود نیستند و ماموران مستقر در اطراف خانه، اجازهی نزدیک شدن به محل سکونت والدینشان را به آنها نمیدهند. ماموران امنیتی به دختران موسوی گفتهاند که از طرف دادستان، مامور حصر آقای موسوی هستند، اما از ارائهی هرگونه کارت، نامه و حکم در این باره خودداری میکنند.
بر اساس این گزارش منابع خبری، شمار نیروهای امنیتی را که اکنون در اطراف کوچه و خیابان محل سکونت موسوی و رهنورد مستقر هستند، نمیتوانند برآورد کنند، اما میگویند که نیروهای امنیتی به تعداد زیاد در خیابان پراکنده هستند؛ به طوری که حتی رفتگرهای خیابان پاستور نیز با سرنشینان اتومبیل ون مستقر مقابل خانه صحبت میکنند و به شکل پنهانی از مراجعهکنندگان به کوچه عکسبرداری میکنند.
منابع مطلع، اوضاع محل سکونت موسوی و رهنورد را مبهم و به شدت نگرانکننده توصیف میکنند. مسالهی خوراک آنها مبهم است و از چند روز گذشته مواد غذایی آنها توسط نیروهای امنیتی تامین میشود و این بر نگرانیها دربارهی ایشان میافزاید.
به گزارش منابع متعدد خبری، در روزهای گذشته گروههای ناشناخته چندین بار به اطراف منزل موسوی هجوم بردهاند. حملههای گروههای فشار به کوچهی باریک و خانه در حالی اتفاق میافتد که پاستور یک منطقهی ممنوع امنیتی است و افراد بدون مجوز و هماهنگی حق ورود به آن را ندارند. بنابراین این سوال مطرح میشود که این گروههای خودسر چگونه در منطقهای که ادارات بسیار خاص دولتی و سپاه در آن قرار دارند، امکان حضور پیدا میکنند و آیا افرادی که چنین جوازی را برای گروههای خودسر صادر کردهاند، ممکن است جواز کارهای نامعقول و خطرناک دیگر را نیز به زودی صادر کنند؟
اینکه چه کسی دستور داده که محافظان موسوی عزل و از محل خود بیرون رانده شوند و یا نگهبان سر کوچه برداشته شود و چرا؛ و اینکه آیا ممکن نیست که برنامهی ناشناخته و خطرناکی در نبود محافظین برای آنها طراحی شده باشد، از دیگر سوالهایی است که هنوز پاسخی برای آن وجود ندارد.
این در حالی است که در همهی شش – هفت ماه گذشته، ارتباط میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با جامعه بسیار دشوار شده بود، به ویژه میرحسین موسوی در ماههای اخیر جز برای دیدار پدر پیرش یا چند دیدار محدود دیگر، امکان خروج از خانه را نمییافت.
همچنین در ماههای اخیر اغلب کسانی که به دیدار ایشان میرفتند، بازداشت و بازجویی میشدند. محدودیتها برای زهرا رهنورد نیز در ماههای اخیر شدت پیدا کرده بود، اما وی گاه با سماجت و ابتکارهای شخصی خود، با بسیاری از موانع مقابله میکرد و با خانوادههای آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات به ویژه خانوادههای زندانیان سیاسی و خانوادهی شهدای جنبش سبز دیدار و از آنها دلجویی میکرد.
در این چند روز، موجی از نگرانیها در میان هواداران جنبش سبز نسبت به سلامت و شرایط موسوی و رهنورد به وجود آمده است .
کلمه در پاسخ به نگرانیهای علاقهمندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نوشته است با صدور بیانیهی روز بیست و ششم بهمنماه میرحسین موسوی، آخرین ارتباط با ایشان نیز از بین رفت. اکنون به نظر میرسد تنها مسئول و مطلع از سلامت موسوی و رهنورد، نیروهای امنیتی حکومت هستند.
مهدی نوربخش
حمایت از این جنبش، حمایت از فرداییست که مردم این مرز و بوم به خودکامگی پایان داده حکومتی مردمسالار بنیان نهند.
وقایع چندین هفته گذشته در خاورمیانه و بازیهای تازهای که رژیم خودکامه ایران شروع کرده است، ماهیت ضدّ مردمی آنرا بیش از پیش روشن می نماید. انقلاب مردمی مصر و عکسالعمل دولت مبارک در رودر رویی با یک جنبش گسترده مردمی نشان داد که اصولاً دولتهای استبدادی در هر بستری که رشد کنند و با هر ایدئولوژی پای به میدان حکومت مداری گذارند عاقبت برای استمرار قدرت به یک ابزار و آن ابزار زور و تزویر متوسل میگردند. با درس گیری از ایران و ابزاری که همه دولتهای خود کامه بکار می گیرند، مبارک در ابتدا جنبش مردمی آن کشور را تاثیر پذیرفته از نیروهای خارجی برون مرزی قلمداد نموده تا بلکه بتواند انگیزه انقلابی مردم مصر را غیر بومی و بدون ریشه جلوه دهد. در برخورد با نیروهای انقلابی، اراذل و اوباش را مسلحانه بجان مردم انداخت تا با ارعاب از سیل خروشان انقلاب جلوگیری نماید. با وعدههای پوچ تحقیق در مورد شرارت طرفداران رژیم در مقابل مردم، مبارک کوشش نمود تا اطمینان از دست رفته رژیم خود را ترمیم کند. همه این ابزارهای تولید خفقان و جلوگیری از دستیابی مردم به مطالبات به حق خود در رژیم ایران به آزمایش گذاشته شده است. از این ابزارها دو دولت خود کامه بطور یکسان سود برده اند.
شباهت در بکارگیری ابزارهای زور ارعاب در ایران، مصر، بحرین و نظامهای غیر مشروع خاورمیانه و آفریقای شمالی نشان میدهد که استبداد در لباس سکولاریسم، مذهب و شاهنشاهی برای کسب و استمرار قدرت به حربه زور و تزویر متوسل می گردد تا حقوق مردم را پایمال نموده و جنبشهای مردمی دموکراتیک را سرکوب نماید. تظاهرات ۲۵ بهمن و عکسالعمل رژیم خودکامه ایران به این حرکت مردمی و آزادی خواهی، مارا به چهار ارزیابی و جمع بندی تشویق و نزدیک می نماید.
اول، جنبش سبز نه تنها در صحنه مانده است بلکه از پویایی قابل تحسینی برخوردار است. در طول یک سال گذشته، جنبش سبز توانسته است طرفداران زیادی را در اقشار مختلف مردم از هنرمندان تا استادان دانشگاه و حوزههای علمیه پیدا نماید. جوانان دانشگاهی و غیر دانشگاهی بیش از هر زمان به جنبش سبز عشق ورزیده و بان امید بسته اند. تبلیغات رژیم در وابستگی این جنبش مردمی به قدرتهای خارجی کاملا به شکست منجر گردیده است. سران نظام زور و تزویر اذعان کردهاند که نتوانسته اند این جنبش را سرکوب نمایند.
دوّم، رهبری جنبش سبز بطور تحسین آمیزی در صحنه مبارزه ایستاده است و به میثاق خود با مردم و جنبش سبز کاملا وفادار مانده است. نه تنها باید ایستادگی شجاعانه موسوی، رهنورد، کروبی، خاتمی و دیگران را ستود بلکه باید از مواضع صحیح و استراتژیک آنها در انتخاب نوع و طریق مبارزه ستایش نمود. نوع مبارزه بدون خشونت از طریق قانونی نه تنها بهترین نوع انتخاب بوده است که رژیم خودکامه را از هر زمان دیگری بیشتر مستاصل و رسوا نموده است.
سوم، رژیم بیش از هر زمان دیگری به وسعت و عمق نارضایتی مردم و عدم مشروعیت خود پی برده است. مسافرتهای مکرر خامنهای به قم، محدود کردن روز افزون رسانههای عمومی، توسل بیش از پیش به جعل خبر و پخش خبرهای دروغ از طریق رسانهایهای دولتی، زندانی نمودن دگراندیشان، نیروهای اصلاحطلب، روزنامه نگاران و دانشجویان همه حکایت از اعمال زور بجای برخورد منطقی و قانونی با مطالبات مردم است. دولت نه تنها توان پاسخ گویی به مردم را از طریق مدیریتی صحیح از دست داده است، بلکه با ایجاد رعب و وحشت، شکاف عظیمی بین خود و مردم ایجاد کرده است. این شکاف به مشروعیت حقیقی و حقوقی مردان قدرت ضربات عدیده ای وارد آورده است. در کشوری آرمانخواه و در فرهنگی عدالت طلب، از دست دادن مشروعیت دولتمردان عواقب وخیمی را برای رژیم سیاسی ببار خواهد آورد.
چهارم، سرکوب تظاهر کنندگان عاشورای سال پیش و واکنش به تظاهرات قانونی ۲۵ بهمن امسال نشان میدهد که رژیم توسل به زور و تزویر را بر قبول حل مسالمت آمیز و قانونی مشگلات سیاسی فعلی ایران ترجیح میدهد. رژیم خودکامه و آقای خامنهای کوشش میکنند که با ایجاد شکاف بین مردم و تقسیم جامعه به عوام و خواص، خواص با بصیرت و بی بصیرت، و طرفداران فتنه و طرفداران حکومت ولایت فقیه، علناً نشان دهند که راه دیگری را بجز توسل به زور برای مقابله با آزادی خواهی انتخاب نکرده اند. در چند روز گذشته رژیم وارد بازی خطرناک دیگری شده است که بیش از پیش ماهیت فاسد و مزورانه آنرا روشن می نماید. مصادره اجساد شهدای تظاهرات ۲۵ بهمن ماه نشان میدهد که رژیم بازی تازهای را در تمسک به دروغ و فساد شروع نموده است. از رژیمی که جعل خبر و دروغ را بعنوان ابزاری برای ماندن در حکومت و قدرت انتخاب کرده است نمیتوان توقع داشت که به این میزان از بی خردی و فساد اخلاقی تنزل نیابد، اما جسارت حکومت در بازتولید ابزارهای تزویر در جامعه ایکه به ارزشهای اخلاقی پایبند است بسیار شگفت انگیز است. زمانیکه تظاهر کنندگان در خیابانهای تهران و دیگر شهرستان شعار مرگ بر دیکتاتور سرمی داده و توسط نیروهای رژیم در ۲۵ بهمن سرکوب می شدند، آقای خامنهای در نشستی با عبدالله گٔل، رئیس جمهور ترکیه گفت " هرگاه مردم وارد صحنه شوند، روند تحولات تغییر خواهد کرد و ابزارهای متعارف سیاسی و نظامی کارایی خود را از دست خواهند داد و اکنون نیز مردم مصر در وسعت صحنه هستند."
در رژیمی که رهبر "معنوی" آن فساد اخلاقی و اشاعه دروغ را به فرهنگ عمومی حکومت تبدیل نموده است چگونه میتوان از اراذل و اوباش دولتی خودکامه انتظاری بجز این داشت که تزویر و دروغ گفتن را کاری غیر اخلاقی و غیر دینی بدانند. جای تعجب نیست که فرهنگ ریا و تزویر فرهنگ قالب نهادهای دولتی گردد تا جاییکه رئیس مجلس، آقای لاریجانی، کسیکه این دولت و این نظام را خوب میشناسد جوی در مجلس بوجود آورد که صدای مرگ خواهی عدّه ای که از فیلتر شورای نگهبان به مجلس راه یافته بر ضد موسوی، کروبی و خاتمی بلند گردد. این شعار روزی در همین مکان در مقابل مرد تقوا، بازرگان، بلند گردید. پس از سی سال از انقلاب گذشته، هنوز این صدا از این محل مرگ دیگران را طلب میکند. این نشان میدهد چقدر سیاست این مرز و بوم به واپسای فساد و ضعف در اخلاق تنزل پیدا نموده است. اما سوال انست که آیا لاریجانی، موسوی، کروبی و خاتمی را نمیشناسد؟
جنبش سبز و مبارزه با رژیم خودکامه ایران راهی طولانی و دشوار را پیش روی خود دارد. حمایت از این جنبش بدون حمایت قاطع از کسانیکه در داخل دستی به آتش دارند و هر لحظه زندگی و حیاتشان به مخاطره کشیده می شود میسّر نمیباشد. حمایت قاطع از رهبری این جنبش اگر چه زمانی سیاستهای آنها به تمامی سلایق ما نمی خواند، امریست ضروری و حیاتی. باید شجاعت آنان را ستود، از ضعفهای جزئی ایشان چشم پوشید و اعتماد به مردم و جنبشی کرد که از تنگناهای ایدئولوژیک و قهرمان خواهی گذشته است. حمایت از این جنبش امید دهنده، حمایت از فرداییست که مردم این مرز و بوم به خودکامگی پایان داده و حکومتی دموکراتیک و مردم سالار را بنیان نهند.
پخش فیلم «مرگ برخامنهای» در سایت مشایی
این برای نخستینبار است که یک سایت محافظهکار فیلمی پخش میکند که در آن شعار «مرگ بر خامنهای» سر داده میشود.
با آغاز اعتراضها به نتیجه تازهترین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، همواره شعارهایی علیه علی خامنهای سر داده میشد، اما رسانههای داخلی از انتشار آنها خودداری میکردند.
سایت «باکریآنلاین» که به نظر میرسد جایگزین سایت تعطیل شده «همتآنلاین» شده، این فیلم را در گزارشی که از عملکرد شهرداری تهران در وقایع ۲۵ خرداد منتشر کرده، به نمایش گذاشته است.
آیتالله علی خامنهای از سرسختترین مخالفان اسفندیار رحیممشایی است و سال گذشته مانع انتصاب وی در پست معاونت اولی رئیس دولت دهم شد.
طی یک سال گذشته، از رحیممشایی که در حال حاضر به مهمترین محور اختلاف در بین محافظهکاران تبدیل شده، برخی اظهارنظرها درباره رهبر جمهوری اسلامی منتشر شده که مشایی تاکنون واکنشی به انتشار این اظهارات نشان نداده است.
هواداران علی خامنهای از رحیممشایی با عنوان جریان انحرافی در اصولگرایان یاد میکنند که تلاش دارد تا رهبر جمهوری اسلامی و روحانیون را سرنگون کند.
در ماههای اخیر تنشها میان موافقان و مخالفان رحیممشایی افزایش یافته است و به نظر میرسد پخش این فیلم از سایت متعلق به رئیس دفتر رئیس دولت دهم در راستای این تنشها باشد.
فیلم را اینجا ببینید
فرمانده پلیس گفتههای قانع صالح را تائید کرد
«عموهای صانع ژاله عضو سپاه پاسداران هستند»
۲۹ بهمن ۱۳۸۹
اسماعیل احمدیمقدم فرمانده پلیس میگوید در محل کشته شدن صانع ژاله ماموری وجود نداشته، عموهای ژاله عضو سپاه هستند و قتل این دانشجو با سالگرد دستگیری عبدالله اوجالان مرتبط بوده است.
صانع ژاله دانشجوی رشته هنرهای نمایشی دانشگاه تهران روز ۲۵ بهمن ماه بر اثر تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی در تهران کشته شد، اما مقامهای جمهوری اسلامی حاضر نیستند مسئولیت مرگ این جوان را بر عهده بگیرند.
آنها در چند روز گذشته بارها ادعا کردهاند که صانع ژاله «بسیجی» بوده و توسط مخالفان جمهوری اسلامی کشته شده؛ ادعایی که از سوی خانواده این دانشجو رد شده است.
دو روز پیش، قانع ژاله برادر صانع ژاله در گفتگو با صدای آمریکا از دست داشتن یکی از اقوام خود در جعل کارت بسیج برای برادرش پرده برداشته بود که منجر به دستگیری وی شد.
آقای احمدیمقدم یک روز پس از بازداشت قانع صالح، شامگاه پنجشنبه در برنامه تلویزیونی «دیروز، امروز، فردا» با تائید گفتههای قانع ژاله گفته که عموهای وی عضو سپاه پاسداران هستند.
فرمانده نیروی انتظامی در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده که در محل کشته شدن صانع ژاله هیچ ماموری حضور نداشته است.
وی در عین حال گزارشها در مورد مسلح بودن نیروهای امنیتی در این روز را رد نکرده است؛ ادعایی که دو روز پیش علی عبداللهی معاون امنیتی وزارت کشور مطرح کرده بود.
آقای عبداللهی گفته که در روز ۲۵ بهمن نیروهای امنیتی مسلح نبودهاند، اما فرمانده پلیس در این خصوص سکوت کرده است.
احمدیمقدم همچنین گزارشها در خصوص حضور گسترده نیروهای پلیس در خیابانهای شهر تهران در ۲۵ بهمن را تائید کرده و گفته است مردم در این روز با دیدن ماموران «فرار» میکردند.
پیشتر یک بسیجی نیز در وبلاگ خود نوشته بود که نیروهای بسیج برای سرکوب مردم در ۲۵ بهمن سازماندهی شده و به خیابانها فرستاده شده بودند.
این در حالی است که سایتهای محافظهکار در چند روز گذشته بارها ادعا کردهاند «نیروهای خودجوش مردمی» با کسانی که آنها را «فتنهگر» میخوانند در روز ۲۵ بهمن برخورد کردهاند.
احمدیمقدم در ادامه تلاشها برای فریب افکار عمومی گفته که مخالفان جمهوری اسلامی در سالگرد دستگیری عبدالله اوجالان اقدام به کشتن صانع ژاله کرده تا کردستان را ناامن کنند.
اظهارات فرمانده پلیس در ادامه تلاشهای جمهوری اسلامی برای پاک کردن صورت مسئله برخوردهای خشونتباری است که از سال گذشته با مردم معترض صورت میگیرد.