اخبار روز: میرحسین موسوی در گفتگو با سایت کلمه به تبلیغات و تهمت های حکومت اسلامی و رسانه های رسمی و غیررسمی آن علیه خود، مهدی کروبی و جنبش سبز پاسخ داده است:
متن مصاحبه خبرنگار کلمه را با میرحسین موسوی می خوانید:
در هفته های اخیر، اقتدارگرایان هجمه تبلیغاتی بی سابقه ای را علیه شما و جنبش سبز انجام دادند، اما شما در برابر این هجوم سکوت کردید و موضعی نگرفتید. دلیل این سکوت چیست؟ انتظار خیلی از طرفداران جنبش سبز این بود که شما در برابر این همه تهاجم چیزی بگویید.
بنده قصد پاسخ داشتم اما انتشار نامه برادر عزیزم آقای کروبی مرا منصرف کرد. نگاه ایشان دلیل بسیاری از این بداخلاقی ها را روشن می کند. دلیل دوم سکوتم آن بود که تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم است و از شگردهایی استفاده می کند که در رژیم های توتالیتر شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو استفاده می شد. کسانی که این تبلیغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را می شناسند و نه درکی از فضای متحول بین المللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات زندگی می کنند.
ارزیابی شما از ده روز تهاجم که علیه شما و دیگر شخصیت های جنبش سبز صورت گرفت، چیست؟ چقدر تبلیغات اقتدارگرایان را اثربخش می دانید؟
به دلایلی که در پاسخ به سوال قبلی گفتم این تبلیغات نه تنها کم اثر بود بلکه بدلیل محتویات غیرمنصفانه خود اثر عکس داشت. این ده روز فرصت خوبی برای شناخت ملت ما از ماهیت این آقایان بود. این همه دروغ و تهمت نشان داد که اسلام حضرات چگونه اسلامی است. تعجب آور هم نبود ما همه پیشنمازی را می شناسیم که گفت امریکا از طریق عربستان یک میلیارد دلار به ما کمک کرده و قول پنجاه میلیارد دیگر را بعد از پیروزی داده است و هنوز این آقا علیرغم این بهتان و دروغ، موقعیت رسمی خود را حفظ کرده است. به همین دلیل، اثرات این تبلیغات خارج از عرف توام با فحاشی های سخیف و تهدید، بیشتر از آنکه به جنبش رو به گسترش سبز لطمه بزند، حقانیت و سرزندگی جنبش سبز را نشان داد.
اینها نمی توانند درک کنند وقتی کسی که به خاطر یک کبک یک انسان محترم را به قتل رسانده ادعا کند شخص عالمی مثل آقای خاتمی قرآن را نمی فهمد و یا در سایتهای خود، دادستان انقلابی و مورد اعتماد امام را جاسوس شوروی و قرآن پژوه مبارزی چون خانم رهنورد را با تهمت های مضحک، همکار خانواده مطرود رژیم پهلوی، و بنده و ایشان را به نقل از یک نویسنده درگذشته، که از ترس مردم به اروپا گریخت و در آنجا فوت کرد، فراماسون می نامند، مردم چگونه با این ادعاها روبرو می شوند. اینها روی گوبلز را در جعل و دروغگوئی سفید کرده اند و تهمت و دروغ را جزئی از دیانت متحجرانه و توام با خرافات خود قرار داده اند. البته یک نکته ظریف دیگر نیز وجود دارد که دستپخت این چنین شور از آب در می آید و آن اعتقاد ریشه ای بخشی از حاکمیت به خس و خاشاک و بزغاله و گوساله بودن میلیونها نفر از مردم این کشور است. یکی از دلایل دلیری اینان برای گفتن دروغهای بزرگ همین نگاه به ملت است. آنها هنوز باور به شعور ملت ندارند و متاسفانه در خلوت خود حتی از تصور حقوق شهروندی برای همه مردم و کرامت ذاتی برای همه انسانها وحشت می کنند.
در مهدیه تهران و برخی تریبون های دیگر خطاب به شما و آقای کروبی و دیگر شخصیت های جنبش سبز گفتند که شماها عددی نیستید. شما چه نظری درباره چنین اظهار نظری دارید؟
اتفاقا این سخن کاملا درست است. نه بنده و نه کروبی نگفته ایم عددی هستیم. در احوالات شیخ ابوسعید ابوالخیر آمده است عالمی که با شیخ احساس رقابتی داشته کسی را پیش او می فرستد که من مثل یک فیل هستم و شما مثل یک پشه و شیخ جواب می دهد که به او بگوئید «ما هیچ نیستیم و آن پشه هم تو هستی». البته ما در مرتبه شیخ نیستیم ولی با تاسی به او می گوییم ماها عددی نیستیم. ولی این دلیل نمی شود که شما حقوق مردم را ضایع کنید و میثاق ملی را تا این اندازه خوار کنید.
شما شبیه این مضمون را در بیانیه هفده، که پس از وقایع عاشورای تهران صادر کردید، نیز یادآور شده اید. آیا همچنان بر همان خواست ها تاکید می کنید؟
بله. بنده در اطلاعیه ۱۷ گفتم شما امثال بنده را ندیده بگیرید و خودتان بی اعتنا به ما زندانیها را آزاد و اعلام کنید که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستید و رسانه ها را آزاد کنید، انتخابات آزاد غیر گزینشی داشته باشید. خواهید دید افق روشن خواهد شد. اگرنه سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد. این نوع تبلیغات دروغ و ناشیانه که همزمان با ادامه سرکوب و دستگیریها انجام می گیرد جز آنکه مردم را روز به روز بیشتر از اصلاح در چهارچوب قانون اساسی مایوس سازد فایده ای نخواهد داشت.
دبیر کل موتلفه گفته است که شما یعد از انتخابات، در ملاقات با هیئتی با شمارش بخشی از آرا موافقت کردید و بعدا با ملاقاتهائی که با اعضای مشارکت و مجاهدین انقلاب داشته اید آنها شما را از این توافق قبلی منصرف کرده اند. آیا درست است؟
متاسفانه دبیر کل جدید موتلفه پختگی لازم را ندارد. درمورد این ادعا بنده آن را تکذیب می کنم. در آن جلسه، آخرین حرفی که زدم «قبول حکمیت» بود و اگر شرکت کنندگان در آن جلسه به حافظه خود رجوع کنند، بنده حتی چند نام را به طور مثال برای چنین هیئت حقیقت یابی مطرح کردم. بدترین بخش ادعای ایشان تهمتی است که به دو گروه سیاسی معتبر کشور زده اند، در حالی که اعضای اصلی آنها در بند هستند.
البته علاوه بر ایشان برای چندمین بار یکی از وزرای زمان دفاع مقدس با استناد به یک نشریه غربی به صورت ترجیع بند نقل قولی از بنده می کند که با توجه به خدمات ایشان به بهداشت کشور تا کنون صبر کردم که چیزی نگویم. بنده تعجب می کنم ایشان که ادعای مسلمانی دارد، علیرغم این همه مدرک و سند و سخنرانی و اطلاعیه های بنده و بحثی که یک بار با ایشان کردم به قول یک نشریه آمریکائی تکیه می کند و از آن فراتر می رود و برخلاف گفته ها و کردار قدیم خود در مورد گذشته سیاسی اینجانب به قضاوت می نشیند. مگر انکه بگوئیم در آن موقع تظاهر می کرده است.
با توجه به اینکه فشار و تبلیغات علیه جنبش سبز در ماههای اخیر افزایش یافته است. وضعیت جامعه و جنبش سبز را در این شرایط چگونه ارزبابی میکنید؟
بله. حجم تحریف و دروغ و تهدید بالارفته است. اعدام های فله ای و محکومیتهای عجیب و غریب ظالمانه هم برای کمک به مرعوب کردن بکار گرفته می شود. مهمتر، گسترش فرهنگ اعتراف گیری و تواب سازی است که از درون زندانها به فضای سیاسی بیرون منتقل شده است. بر اساس این فرهنگ، شما اگر می خواهید پست خود را حفظ کنید و یا انتخاب شوید و یا در معاملات بزرگ و کوچک سهیم شوید و یا با آرامش از دست و زبان بد اخلاقان زندگی کنید، باید فهم و بصیرت لازم را برای محکومیت منتقدان و معترضان جنبش سبزداشته باشید. آنها حتی از حوزه ها و مراجع عظام نگذشته اند و ما شاهد فشارها و جسارتها و اهانتهای گوناگون علیه روحانیت و مرجعیت هستیم. غافل از آنکه داخل همین خانواده های دست اندر کاران، توجه به خواستهای مطرح شده درجنبش سبز در حال گسترش است. چرا که این مطالبات مطابق با حقوق مردم و میثاق ملی ماست.
مردم ما خاطرات خوشی از اعتراف گیری و تواب سازی و مداهنه و تهمت و دروغ ندارند. این ترفندها در ماه دی به ضد خود تبدیل شد. تمام این تمهیدات و اقدامات به خوبی نشان می دهد که جنبش سبز در حال پیشرفت است و انشالله با شرکت همگان این روند تا رسیدن به اهداف مطرح شده در جنبش سبز ادامه خواهد یافت. ما اعتقاد داریم که: «فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض»، کف ها به کناری رفته و محو میشوند، ولی آنچه برای مردم سودمند است باقی می ماند.
گر چه این حجم تهمتها و افتراها و دروغ زنی و وارونه نمایی در نهایت برملا خواهد شد اما به هر حال نمی توان حجم تبلیغات رسانه های حکومتی با بودجه های نجومی را، که به قبضه جناح خاصی در آمده، نادیده گرفت. به نظر شما چه طور می توان بر این تفرقه افکنی ها در جامعه و در میان خانواده ها فائق آمد؟ جنبش سبز چه طور می تواند در جهت پوشاندن و کم کردن شکاف های مختلفی که ممکن است روزبه روز در اثر سوء تدبیر و سوء نیت اقتدارگرایان بیشتر و بیشتر شود گام بردارد و وحدت ملی را در برابر تفرقه افکنی های دولتی حفظ کند؟
به نظرم استراتژی اصلی باید همان آگاهی بخشی و راهکار اصلی همان هر شهروند یک رسانه باشد. کارهای به ظاهر ساده ای مثل تکثیر روزنامه ها و نامه ها و بیانیه ها، تکثیر سی دی از عکس ها و فیلم های وقایع پس از انتخابات و … امروزه عمق نفوذ خوبی پیدا کرده اند و به دورترین نقاط هم رسیده اند. لشگر پرشمار آگاهی بخشی و اطلاع رسانی از دل وسایل ساده ای که عصر اطلاعات در اختیار آنها گذاشته است موثرترین شیوه ها را با خلاقیت خود برای رساندن پیام حقیقت پیدا کرده و می کند.
اما در کنار تلاش برای گسترش آگاهی ها و مبارزه با انتشار دروغ و قلب حقایق، نباید خاطره بحثها و گفتگوهای صمیمانه روزهای انتخابات را از یاد برد. نباید از یاد ببریم که چه طور پیش از آن که مداخله های به اصطلاح امنیتی فضای گفتگوی مدنی را به آشوب بکشد و صدای بحث و گفتگو را خاموش کند، شنیدن صدای همدیگر را در گفتگوهای انتخاباتی تجربه و تمرین می کردیم. نباید زنجیره سبزی که تمام اختلافات و تفاوت ها را از جنوب تا شمال شهر و کشور به هم پیوند می داد و زیستن در کنار هم را به ما می آموخت فراموش کنیم. این خاطرات گرانبها درس ها و الگوهای ارزشمندی برای امروز ما نیز می توانند باشند. امروز هم باید تا آنجا که می توانیم با زنده نگاه داشتن فضای بحث و گفتگوی ملی، تحمل و مدارای یکدیگر را تمرین کنیم و نظرات و آراء همدیگر را بشنویم تا بر شکافهای تحمیل شده از سوی رسانه های رسمی غالب شویم. سبز بودن ما به این معنا نیست که می خواهیم همه را به رنگ خود در آوریم و یک رنگ کنیم، آن طور که انحصارطلبان و اقتدارگرایان برای همه رنگ و رای خویش را تجویز می کنند. سبز بودن زیستن در کنار یکدیگر با درک تفاوت ها و اختلاف آراء و نظرات و سلایق یکدیگر است. اگر اقتدارگرایان و رسانه های شان می کوشند ترک های ایجاد شده در خانواده ها و جامعه را پررنگ کنند، ما باید بکوشیم با پذیرفتن این اختلاف ها نسخه ای برای زیستن مسالمت آمیز در کنار یکدیگر ارائه کنیم. آگاهی بخشی در عین مسالمت، موثرترین سلاح علیه خشونت و پراکندن بذر های تفرقه و جهل است.
این یکی دیگر توپولف نبود!
«هواپیماهای قبلی که سقوط میکردند، همه بهشوخی میگفتند از ده توپولف که بلند میشود، یکی مینشیند، بروید بویینگ سوار شوید. اما این یکی دیگر توپولوف نبود...»
این را یک شهروند ایرانی پس از سانحه هوایی به دویچه وله گفت!
هنوز علت سانحه هواپیمای ایران ایر روشن نیست. بدی شرایط جوی، نقص فنی یا خطای انسانی؟ فعلا یک چیز روشن است؛ ۷۷ کشته! آیا این سوانح بخاطر تحریمهاست؟ نقش مدیریت ناکارآمد چقدر است؟
یازده سانحه هوایی در ده سال گذشته و صدها قربانی حاصل کدام سیاست و کدام محرومیتهاست؟ سازمان هواپیمایی جمهوری اسلامی سالهاست از نوسازی ناوگان هوایی خود عاجز است و به گفته مسئولان محروم از امکان انتخاب بهینه!
پس از هر حادثه دلخراش مثل شب گذشته، سخن از تغییری جدی در حمل و نقل هوایی ایران به موضوع داغ رسانهها تبدیل میشود. با گذشت زمان ولی همه چیز به فراموشی سپرده میشود تا سانحه دیگری رخ دهد. پروازهای ایران چه متعلق به شرکتهای خصوصی، چه دولتی در زمره خطرناکترین ها در دنیا قرار گرفتهاند.
یک مهندس فناوری ارتباطات میگوید:
«اصلاً زندگی کردن ما در ایران همیشه همراه با ریسک هست. از جنبهی اقتصادی و شغل گرفته تا زندگی زناشویی، دوست پسر و دختر و… از هر جنبه، از سفرمان گرفته… مثلاً من نمیتوانم سفر نکنم، بهخاطر اینکه این هواپیما سقوط کرده است. فرضاً اگر بخواهم از تهران به اورومیه، تبریز یا مشهد بروم، چه امکانات دیگری وجود دارند؟ با اتوبوس یا قطار بروم؟ خوب خیلی طول میکشد»
یک سال پیش رئيس سازمان هواپیمایی ایران توصیه کرد که هواپیماهای توپولف روسی از ناوگان هوایی این کشور خارج شوند. این کار بصورت جدی پیگیری نشد و دلیل آن هم مشکلات مالی و تحریمها اعلام شد. ولی دیشب هواپیمای توپولف نبود که سقوط کرد، این بار "بوئینگ" ایران ایر دچار سانحه شد. چیزی که بیسابقه بود.
هواپیماهایی که تازه باید سفارش داده شوند!
همایون ذرقانی، سردبیر "ماهنامه صنعت حمل و نقل" به دویچه وله میگوید:
«ما در مقاطعی گرایش پیدا کردیم به اینکه هواپیماهای شرقی را استفاده کنیم و الان هم به این نتیجه رسیدهایم که این توپولوفها را باید هرچه زودتر از ناوگان هواپیمایی برداریم. اگر بخواهیم هواپیماهای جدید سفارش بدهیم، باید پیشتر اینکار را بکنیم، چون سفارش هواپیما چیزی نیست که در آن واحد بشود در اختیار گرفت. باید حداقل سفارش داد.»
ذرقانی تاکید میکند که سفارش ایرباس و بویینگ بخاطر تحریمها امکانپذیر نیست «در نتیجه این گزینه میماند که ما هواپیماهای دست دوم، هواپیماهایی که کار کرده هستند و در کشورهای دیگر استفاده شدهاند، را بگیریم. ما در شرایطی قرار نداشتهایم که بین دو سه تا گزینه، بهترین را انتخاب کنیم و مجبور بودیم در گزینههای محدود این انتخاب را داشته باشیم. در نتیجه، بالطبع بخشهای ایمنی ما دچار چالشهای جدی شده است.»
هواپیمای دست دوم چقدر ایمن است؟به نظر سردبیر ماهنامه صنعت حمل و نقل هواپیماهای دست دوم لزوماً ناایمن نیستند:
«به این معنی که هر هواپیمایی که استانداردهای پرواز را بهدست میآورد و گواهی ناوگان را میگیرد، هیچ فرقی با هواپیمای نو ندارد و اگر چکلیستها و استانداردهای لازم که سازمان هواپیمایی کشوری بر آن نظارت میکند و به آن تاییدیه میدهد، رعایت بشود، این هواپیما مجاز است که پرواز کند. حتی در خود امریکا هم بویینگهایی هستند که پرواز میکنند و عمر خیلی بالایی دارند. ولی چکلیستها کاملاً رعایت میشوند. فقط فرقی که دارد این است که اگر هواپیمایی فرسوده باشد، هزینهی نگهداری و هزینهی تعمیراتیاش فوقالعاده بالا میرود و هزینههای پرواز دارد که داشتن چنین هواپیمایی را برای شرکت هواپیمایی اقتصادی نمیکند.»
همایون ذرقانی هم چنین معتقد است که درباره علت سوانح هوایی نمیشود به سادگی اظهارنظر کرد:
«راجع به سوانح باید مقداری با احتیاط نظر داد. چون سوانح هوایی، بهخصوص، در زنجیرهای از رویدادها اتفاق میافتد. یعنی یک عامل سبب نمیشود که این سانحه بهوجود بیاید. در برخی از سوانح هم، رویدادهای طبیعی و شرایط ناگوار جوی ضریب خطر و ضریب بالا بودن سانحه را بیشتر میکند. در این مورد باید منتظر بود که کارشناسان فنی در این زمینه نظر بدهند. باید ببینیم دلیل سانحه واقعاً چه بوده و چه اتفاقاتی برای این هواپیما افتاده است.»
اما در مورد علت افزایش این سوانح میتوان و باید با شفافیت حرف زد! چیزی که احتمالا برای مسئولان کار سادهای نیست. حمید بهبهانی، وزیر راه و ترابری گفته است که علت سقوط هواپیمانی ایران ایر به هیچ عنوان نقص فنی نبوده و آن را به شرایط بد جوی حواله داده است. آیا یک روز پس از چنین سانحهای میتوان با چنین قاطعیتی از عدم نقص فنی حرف زد؟ سوال دیگری که برای هر شهروند ایرانی وجود دارد این است که هواپیماهای کهنه ایران چقدر جای تعمیر دارند؟
به عقیده همایون ذرقانی چکلیستهایی بر اساس استانداردها وجود دارد که در ایران هم رعایت میشود و بسیاری تغییرات هم در ایران داده میشوند: «مثلاً ما اورهال انجام میدهیم یا تعمیرات سنگین انجام میدهیم. این کارها اتفاق افتاده است.اما بحث خستگی فلز خیلی جدی است که بدنهی هواپیما بعد از سالها پرواز، دچار ترکهای نامرئی میشود. گاهی اوقات با دستگاههای مخصوص میتوانند آنها را شناسایی کنند.»
هواپیماهای ایران در لیست سیاه
اوایل سال گذشته اتحادیه اروپا اعلام کرد که پروازهای ایران ایر را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده که استانداردهای پرواز ایرانایر، نسبت به استانداردهای بینالمللی، کاهش زیادی داشته است.
همین بررسی باعث شد که هواپیماهای بوئینگ ۷۲۷ اس و ایرباس ۳۲۰ ایرانایر، در فهرست سیاه اتحادیه اروپا قرار بگیرند. سختگیری اتحادیه اروپا خوشایند مسئولان درایران نبود. آنها این تصمیم را به باد انتقاد گرفتند و به تحریمها نسبت دادند. همایون ذرقانی معتقد است:
«استانداردهای اتحادیهی اروپا، "سافا"، الزامی است. این استانداردها خیلی سختگیرانه بود و ایرانایر را ملزم میکرد که آنها را رعایت کند. مقامات ایرانایر هم مشغول مذاکره و در حال رفع این مشکلات هستند. بههرحال، الان وظیفهی اطلاعرسانی ایرانایر خیلی حساس است. مدیرانی که الان در مصدر کار ایرانایر هستند، بهخصوص آقای پرورش که مدیرعامل ایرانایر هستند و خودشان از بدنهی هما هستند، باید خیلی دقیق این قضایا را توضیح بدهند و افکار عمومی را روشن کنند که علت این سانحه برای ایرانایر چه بوده است و آن مسائلی که اتحادیهی اروپا در گذشته روی آن حساسیت داشت، آیا درست بوده؟ آیا غلط بوده؟»
کمپینی علیه تحریمها
به نظر ذرقانی تحریمها یکی از علتهای مهم سوانح هوایی بالای ایران هستند:
«من تصور میکنم که ما یک کمپین جهانی برای این مسئله میخواهیم. چون ایمنی در این زمینه، برمیگردد به جان انسانها و اصلاً بحث ایرانی و غیرایرانی ندارد. یعنی کسانی که ما را مورد تحریم قرار دادهاند، آنها هم از نظر اخلاقی و انسانی مسئولاند. و رسانهها باید راجع به این مسئله با درایت بیشتری بحث کنند که این جان انسانهاست که در کش و قوس یکسری اختلافات سیاسی، ممکن است تباه بشود.»
مهرداد عمادی مشاور اقتصادی اتحادیه اروپا نیز تاکید میکند که تحریمهایی که با جان انسانها بازی کند، اخلاقی نیست و «اتحادیهی اروپا هیچوقت بهطور مستقیم از تحریم فروش ابزار هواپیما برای هواپیماهای مسافربری حمایت نکرده است، اما کاری که کرده این بوده که گفته اگر شرکتهایی که این خریدها را انجام میدهند، شرکتهایی باشند که چه مستقیم و چه غیرمستقیم، چه از نظر مالکیت و چه از نظر داد و ستد، وابستگی امنیتی دارند، اینها میتوانند تحت پوشش خرید کالاهای ابزار یدکی برای هواپیماهای مسافربری، کالاهایی بخرند که مورد استفادهی نظامی باشند برای هواپیماهای نظامی.»
عمادی اضافه میکند که صدها هزار شهروند ایرانی با یک سیستم حمل و نقل هوایی روبرو هستند که بسیار غیرامن است. به نظر او بخش عمدهای از این غیرامن بودن به مدیریت ناسالم صنعت هواپیمایی ایران و خریدهایی که آنها دارند برمیگردد، «ولی خُب هرکسی یک مسئولیت دارد و مسئولیت تحریمها را هم در این چهارچوب باید ارزیابی مجدد بکنیم و حتی مقرارت مربوط به آنها باید دوبارهنویسی بشوند. بهنظر من، خیلی خوب است که اتحادیهی اروپا پیشگام بشود و مثلاً در مورد صنعت بخش هوابری ما و تردد مسافرتی ما از طریق هواپیماها، این پیشگامی را نشان بدهد که در را برای خرید کالاهایی که مربوط به لوازم یدکی هواپیماهای مسافربری است،باز کند. این بهنظر من اثر مثبت خواهد داشت و میشود جلوی سوءاستفادههایی که سپاه و یا واحدهای امنیتی میخواهند بکنند یا ممکن است بکنند را گرفت. ولی در اینجا اتحادیه اروپا حسن نیست خود را به مردم ایران نشان میدهد و اینکه نمیخواهد مردم ایران را مجازات کند.»
مریم انصاری
تحریریه: فرید وحیدی
همه متهمان سقوط هواپیما ؛ سران فتنه، اوباما یا آب و هوا
پس از این حادثه خبرگزاریهای ایران به نقل از وزیر راه و ترابری اعلام کردند که «با توجه به اینکه هیچگونه آتشسوزی برای این هواپیما رخ نداده، الحمدالله تلفات در این سانحه کم است.»
خبرگزاری مهر به نقل از حمید بهبهانی، وزیر راه و ترابری جمهوری اسلامی در مورد علت سقوط این هواپیما نوشت که «به هیچ عنوان دلیل سقوط فنی نیست بلکه شرایط بد جوی و نامناسب بودن دید خلبان، دلیل اصلی سقوط بوده است.» در همین حال برخی کارشناسان معتقدند که بدی شرایط جوی نمیتوانسته عامل این سانحه باشد زیرا قاعدتا تیم پرواز قبل از پرواز، شرایط جوی را جویا شده است.
این حادثه مرگبار در فضای مجازی نیز بازتاب گستردهای داشت. وبلاگنویسان و کاربران اینترنت ایرانی با اظهار تاسف از این رخداد از دیدگاه خود به تحلیل و بررسی این اتفاق پرداختند.
"شاهکار صداوسیما" و "حکومت نامشروع"
وبلاگ "تهخند" در مطلبی به شیوه اعلام خبر این حادثه از صدا و سیما انتقاد میکند و مینویسد: «بعد از کلی پنهانکاری احمقانه و گفتن اینکه "انشالله برای مسافران اتفاقی رخ نداده" توسط مسئولان وزارت راه طی اخبار دیشب، امروز صبح خانم گوینده خبر ساعت ۷ در تیتر خبرها اعلام کرد: "سانحه هوایی و تسلیت رئیسجمهور!" و طوری خبر را خواند که انگار به جای کشته شدن ۷۷ نفر، خبر عروسی خانم والده و تبریک احمدینژاد را میدهد!»
این وبلاگنویس واکنش احمدینژاد به واقعه را نیز مورد نکوهش قرار میدهد: «"رئیسجمهور در پی این سانحه، دستور پیگیری را برای وزیر راه صادر کردند!" ببینید احمدینژاد چقدر به مردم مهر میورزد: به جای برکناری وزیر، دستور پیگیری - بله، پیگیری! - برای وزیر راهش صادر کرده است. البته به وزیر راهی که پایاننامه آدم را نوشته باشد و در روز دفاع بهجای دفاع و بررسی تز، با ذکر صلوات نمرهاش را داده باشد، معلوم است که از گل کمتر نمیشود گفت.»
وبلاگ "رنگ سبز" نیز در مطلبی حکومت ایران را در وقوع این حادثه مقصر میداند و معتقد است «شنیدن این چنین اخباری در ایران و در کشوری که از لحاظ منابع و امکانات بسیار غنی می باشد برای مسئولین بی لیاقت این کشور و همچنین شهروندان ایرانی عادی شده است!»
نویسنده این وبلاگ همچنین از مسوولان حکومتی انتقاد میکند که در حالی که حکومت، آمریکا را دشمن اصلی مردم ایران میداند اما حاضر نیست برای حفظ سلامتی همین مردم در زمینه ی خرید چند هواپیمای مسافربری از این دشمن اصلی و دشمنان دیگر اقدام نماید.
نویسنده این وبلاگ همچنین از مسوولان حکومتی انتقاد میکند که در حالی که حکومت، آمریکا را دشمن اصلی مردم ایران میداند اما حاضر نیست برای حفظ سلامتی همین مردم در زمینه ی خرید چند هواپیمای مسافربری از این دشمن اصلی و دشمنان دیگر اقدام نماید.
وی در پایان این پرسش را از به گفته وی "مسوولان حکومت نامشروع ایران" مطرح میکند که "تا کی قصد دارید با جان مردم اینگونه بازی کنید چرا وقتی صلاحیت اداره و مدیریت این کشور را ندارید به کارتان ادامه میدهید؟! متاسفانه کشور به دست یک عده بیعرضه و بیلیاقت افتاده است و افراد بالیاقت و کاردان در گوشه ی زندان یا خانه حبس شدهاند...»
آمریکا؛ متهم سقوط هواپیماها در ایران
وبلاگها و وبسایتهای هوادار حکومت ایران این بار نیز همچون دفعات پیشین دولت ایالات متحده و تحریمهای بینالمللی علیه ایران را در سقوط هواپیماهای مسافربری مقصر میدانند.
سایت اصولگرای جهاننیوز در مطلبی زیر عنوان "کابوس سقوط؛ محصول دوست داشتن های اوباما" نوشت: «تحریم ها باعث شده نه تنها به ایران هواپیمای نو نفروشند، بلکه حتی تامین قطعات هواپیما نیز با مشکلات جدی مواجه شود؛ هواپیماهای قدیمی، استیجاری و در بهترین شرایط دست دوم، شاکله ناوگان هواپیمایی ایران را تشکیل میدهد.»
سایت اصولگرای جهاننیوز در مطلبی زیر عنوان "کابوس سقوط؛ محصول دوست داشتن های اوباما" نوشت: «تحریم ها باعث شده نه تنها به ایران هواپیمای نو نفروشند، بلکه حتی تامین قطعات هواپیما نیز با مشکلات جدی مواجه شود؛ هواپیماهای قدیمی، استیجاری و در بهترین شرایط دست دوم، شاکله ناوگان هواپیمایی ایران را تشکیل میدهد.»
این درحالی است که مسوولان حکومت ایران بارها بر بیاثر بودن تحریمهای بینالمللی تاکید کردهاند. همچنین محموداحمدینژاد این تحریمها را شکستخورده و موجب رشد و پیشرفت روزافزون ایران میداند.
اما وبسایت جهاننیوز مینویسد: «مسؤولان ایرانی درباره سقوط هواپیماها به خاطر مسائل سیاسی، زیاد بر روی اثرات تحریم تاکید نمی کنند، اما کیست که نداند تحریمهای سی ساله، بیشترین تأثیرات منفی را در صنعت هواپیمایی ایران گذاشته و کشورمان را که روزگاری سرآمد این صنعت در خاورمیانه بود، وارث ناوگانی فرسوده و خطرساز کرده است.»
«بگو کار موسوی و کروبی است»
وبلاگ "حقیقت" به بهانه این حادثه در مطلبی رهبر ایران و هوادارنش را مورد خطاب و انتقاد قرار داده است. این وبلاگنویس از رهبر ایران می پرسد: « آیا سقوط هواپیماها و کشته شدن دسته جمعی انسانها در کشوری که مدعی ولایتش هستی هم به آمریکا یا انگلیس یا فتنه مربوط میشود؟ حرفی برای گفتن ندارید؟ کجاست آن دشمن دشمن گفتنت؟»
وی میافزاید: «بگو نترس! خجالت نکش و بگو کار کار صهیونیست ها و موسوی و کروبی است! بگو مقصر این حوادث هیچ وقت دولت و حکومت و مدیریت و غیره و ذالک نیست!»
این وبلاگنویس در بخش دیگری از مطلبش با خطاب قرار دادن "بسیجیها" مینویسد: «برادر من! لحظهای خودت را جای خانواده قربانیان این حوادث بگذار! فقط لحظهای آیا در این شرایط برای یک لحظه هم که شده نمیخواستی مقصر این سوء مدیریتها این بی اهمیت بودن جان انسانها را پیدا کنی؟»
« اگر هواپیمای فرانسه سقوط می کرد»
نویسنده وبلاگ "غلبیر" نیز نحوه پوشش خبری حادثه سقوط هواپیما بوئینگ ۷۴۷ را مورد انتقاد قرار داده و مینویسد: «بیست دقیقه از شروع خبر ساعت ۲۱ شب گذشته اما همچنان خامنهای "بصیرت پراکنی" میکند و میگوید که مردم قم حتی در سال۵۶ هم بصیرت داشتند! بعد با یک اشاره کوتاه به سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه ارومیه اشاره میشود. در بخشهای دیگر خبر سیما نیز، خبرهای ضد و نقیض به روی آنتن میرود و بیننده بالاخره نمیفهمد که آیا اصلا کسی فوت کرده، همه زنده ماندهاند، چند نفر مسافر بودهاند و…»
این وبلاگنویس فرض کرده که اگر این حادثه در فرانسه رخ میداد واکنش صدا و سیما به آن به چه صورت بود: «كامران نجفزاده به فرموده ضرغامی، از شدت همدردی با فرانسویها، مقابل دوربین، خودکشی میکرد! فلاح در لندن برای لندنیهای دایه مهربانتر از مادر میشد تا بیننده به بدبختی مردم لندن در این زمستان سرد، که همه پروازهایش هم لغو میشود، گریه کند!»
وی اضافه میکند: «غرقی و شکوری از نیویورک، تاثیر این سقوط را بر احساس ناامنی شهروندان اروپایی و آمریکایی و سقوط یک شبهی بازارهای بورس لحظه به لحظه گزارش میدادند! فخار، خبرنگار صدا و سیما در کابل هم اعتراض مردم افغان را به کیفیت بد هواپیماهای اروپایی با آب و تاب گزارش میکرد و….»
موسوی: سرکوب، سطح مطالبات مردم را بالا خواهد برد
میرحسین موسوی خواستار آزادی زندانیان سیاسی و توقف "اعدامهای فلهای" شد. وی ابزارهای سرکوب و تبلیغی در ایران را مشابه رژیمهای توتالیتر خواند. به گفته وی ادامه شرایط کنونی به یاس مردم از قانون اساسی خواهد انجامید.
میرحسین موسوی، یکی از رهبران مخالف دولت در گفتوگویی با سایت کلمه ارزیابی خود را پیرامون افزایش «اتهامات و حملات» حامیان دولت در روزهای گذشته علیه منتقدان و معترضان مطرح کرد. موسوی بار دیگر خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و برپایی انتخابات غیرگزینشی شد.
به گفته موسوی حملات و تبلیغات دهه اول دی ماه به رهبران منتقد دولت نظیر کروبی، خاتمی و شخص وی، شگردهایی قدیمی و متعلق به رژیمهای توتالیتر است. موسوی تصریح کرد که «تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم است و از شگردهایی استفاده میکند که در رژیمهای توتالیتر شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو استفاده میشد. کسانی که این تبلیغات را سازمان دادند نه جامعه خودمان را میشناسند و نه درکی از فضای متحول بینالمللی دارند. آنها در فضای قبل از گسترش تکنولوژی ارتباطات زندگی میکنند.»
احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و امام جمعهی موقت تهران در هفدهم دیماه ۸۹، محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین را یکی از "سران فتنه" خواند و گفت آنها فهمیدهاند که باید بروند و خواهند رفت.
دلیل این اظهارات جنتی اعلام پیششرطهایی از سوی خاتمی برای حضور مجدد اصلاحطلبان در صحنهی کشور بود. خاتمی به عنوان حداقل مطالبات، خواستار آزادی زندایان سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و انتخابات آزاد شده بود.
گسترش دروغ و "گوبلزهای" وطنی
موسوی با اشاره به «غیرمنصفانه بودن» حملات حامیان دولت، ادعاهای جنتی مبنی بر دریافت کمک یک میلیارد دلاری جنبش سبز از عربستان سعودی را بیاساس خواند و افزود: «هنوز این آقا (جنتی) علیرغم این بهتان و دروغ، موقعیت رسمی خود را حفظ کرده است. به همین دلیل، اثرات این تبلیغات خارج از عرف توام با فحاشیهای سخیف و تهدید، بیشتر از آنکه به جنبش رو به گسترش سبز لطمه بزند، حقانیت و سرزندگی جنبش سبز را نشان داد.»
موسوی بار دیگر به رواج دروغ، فریب از سوی حامیان دولت تاکید کرد و تهمتزنی به خاتمی و دیگر همکارانش را بخشی از «دیانت متحجرانه و توام با خرافات» خواند. او گفت: «اینها روی گوبلز را در جعل و دروغگوئی سفید کردهاند.(...) آنها هنوز باور به شعور ملت ندارند و متاسفانه در خلوت خود حتی از تصور حقوق شهروندی برای همه مردم و کرامت ذاتی برای همه انسانها وحشت می کنند.»
درخواست آزادی زندانیان سیاسی
موسوی خطاب به مخالفان خود گفت: «شما امثال بنده را ندیده بگیرید و خودتان بی اعتنا به ما زندانیها را آزاد و اعلام کنید که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستید و رسانه ها را آزاد کنید، انتخابات آزاد غیر گزینشی داشته باشید. خواهید دید افق روشن خواهد شد.»
نخستوزیر پیشین ایران سرکوب جنبش اعتراضی را محرکی برای افزایش خواستههای مردم و سرخوردگی و گذار شهروندان از چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ارزیابی کرد.
نخستوزیر پیشین ایران سرکوب جنبش اعتراضی را محرکی برای افزایش خواستههای مردم و سرخوردگی و گذار شهروندان از چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ارزیابی کرد.
موسوی تصریح کرد که «سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد. این نوع تبلیغات دروغ و ناشیانه که همزمان با ادامه سرکوب و دستگیریها انجام میگیرد جز آنکه مردم را روز به روز بیشتر از اصلاح در چارچوب قانون اساسی مایوس سازد فایدهای نخواهد داشت.»
برخی منتقدان جنبش سبز، التزام رهبران جنبش به قانون اساسی جمهوری اسلامی را دلیلی بر بنبست سیاسی کنونی دانسته و لزوم تغییر آن را گوشزد میکنند. به نظر منتقدان، قانون اساسی فعلی فاقد ظرفیتهای لازم برای دگرگونیهای ساختاری در ایران است.
برخی منتقدان جنبش سبز، التزام رهبران جنبش به قانون اساسی جمهوری اسلامی را دلیلی بر بنبست سیاسی کنونی دانسته و لزوم تغییر آن را گوشزد میکنند. به نظر منتقدان، قانون اساسی فعلی فاقد ظرفیتهای لازم برای دگرگونیهای ساختاری در ایران است.
فرهنگ توابسازی و "اعدامهای فلهای"
موسوی در ارزیابی وضعیت کنونی جامعه و جنبش سبز، بربالندگی آن بهرغم بکارگیری گسترده ابزار سرکوب و ایجاد وحشت از سوی حکومتگران تاکید کرد. به گفتهی وی خواستهها و مطالبات این جنبش در جهت احقاق حق مردم است.
موسوی ضمن اعتراض به ادامه اعدامهای زندانیان گفت: «حجم تحریف و دروغ و تهدید بالا رفته است. اعدامهای فلهای و محکومیتهای عجیب و غریب ظالمانه هم برای کمک به مرعوب کردن بکار گرفته میشود. مهمتر، گسترش فرهنگ اعترافگیری و تواب سازی است که از درون زندانها به فضای سیاسی بیرون منتقل شده است.»
استراتژی جنبش سبز
میرحسین موسوی بار دیگر «انتقال آگاهی و اطلاعرسانی» درباره وضعیت کشور را یکی از محورهای اصلی جنبش سبز دانست. وی «مبارزه با دروغ و جهل» از یکسو و «حفظ وحدت و همدلی میان گروههای اجتماعی» از سوی دیگر را وجه دیگر استراتژی جنبش سبز نامید. موسوی بار دیگر بر تکثرگرایی در جنبش سبز تاکید کرد و آن را وجه تمایز این جنبش، با عملکرد انحصارطلبان خواند.
موسوی گفت: «امروز هم باید تا آنجا که میتوانیم با زنده نگاه داشتن فضای بحث و گفتوگوی ملی، تحمل و مدارای یکدیگر را تمرین کنیم و نظرات و آرای همدیگر را بشنویم تا بر شکافهای تحمیل شده از سوی رسانههای رسمی غالب شویم. سبز بودن ما به این معنا نیست که میخواهیم همه را به رنگ خود درآوریم و یک رنگ کنیم، آن طور که انحصارطلبان و اقتدارگرایان برای همه رنگ و رای خویش را تجویز میکنند. سبز بودن زیستن در کنار یکدیگر با درک تفاوتها و اختلاف آرا و نظرات و سلایق یکدیگر است.»
بحرانهای ادواری سرمایه یک هویت لاعلاج سرمایه داری است، پلاتفرم طبقه کارگر راه حل است
اسماعیل مولودی
مقدمه
. آنچه که امروز سود دهی سرمایه را بالا میبرد بهره بانکی است و بقول مارکس سود دهی سرمایه از بهره و ربا خواری است که نیروی محرکه سرمایه در آخرین مرحله سرمایه داری میشود. یعنی امروز سرمایه بانکها و مراکز سفته بازان و دلالان اقتصادی هستند که حیات اقتصادی بازار سرمایه داری را رقم میزنند، نه تولیدات کارخانه ها. اینجاست که مرحله آخر گندیدگی سرمایه به نمایش گذاشته میشود و سرمایه برای نجات خود به آخرین حربه پناه میبرد. چرا آخرین حربه؟ چون زمانی سرمایه داری برای جلوگیری از طغیانهای اجتماعی و کارگری طبق نظرات کینز(تئوری اقتصادی کینز این است که حکومت و سرمایه داران بخشی از سود و امکانات بدست آمده را با جامعه تقسیم کنند تا از این قبیل فشار مالی و اقتصادی بر مردم کم شود) روی آوری به سوبسید دادن به جامعه را انتخاب کرد ، یا باید گفت سرمایه برای نجات از بحران ادواری خود و به سکوت و تمکین کشاندن کارگران و مزد بگیران در جامعه اقلامهایی از مایحتاج مردم را سوبسید میکرد. بدین وسیله بخشی از چپاول جامعه را به جامعه بر میگردادند. اما اکنون با توجه به شرایط و بحران موجود سرمایه از دهه هشتاد با سرکار آوردن تاچریسم و ریگانیسم خط بطلانی بر برنامه سوبسید ها میخواهد بکشد و این حرکت ابتدا از آنجا شروع شده. حمله تاچر به کارگران معدن ذغال سنگ انگلیس در زمستان 1985/1986 شروع این کاروان حمله مزدوران سرمایه به سطح معیشت مردم شده. کاروان حذف سوبسید ها، که سرمایه داری جهانی خودرا در تنگنا میبیند و حال با چنگ و دندان دارد از هویت و ماندن و نماندن خود دفاع میکند. بنابراین شیوه ای که مثلا در دهه های بعد از جنگ اول جهانی شروع شد ، تا جامعه را در مقابل طغیانهای اجتماعی کارگران و مردم فقیر واکسنه کند. حال سرمایه داری برای تداوم خود امروز تلاش میکند هستی جامعه و دار و ندار مردم را کم کم ازشان بگیرد. دار و نداری کم مایه ای که مردم دارند تا کنون نتیجه بلا واسطه مبارزات آنهاست که از دهه ها پیش بدست آوردند.
مسئله حذف یارانه(سوبسیدهای اقتصادی)
الف: یک نگاه کلی و تاریخی به مسئله در سطح جهانی!
برای روشن شدن ذهن خواننده دوست دارم کرونولوژی وار به اتفاقات چهل سال اخیر در دنیا اشاره های مختصری داشته باشم تا آگاه شویم که بحران سرمایه داری طبق نظر کارل مارکس دارد ریشه سرمایه را به نابودی میکشاند.
در دهه 1970 مسئله بحران سوخت ونفت اروپا را فرا گرفت و کشورهای صاحب نفت آنزمان حرف آخر را میزدند، گردهمایی های اوپک . نتایج آنها برای سرمایه تعیین کننده بود. در ایران خودمان از قبل پول نفت و به قیمت تحمیل فقر به مردم جامعه شاه جشن شاهنشاهی گرفت، عربستان صعودی شریک شد در سرمایه های اساسی آمریکا مثل جنرال موتورز و صنعت هواپیما سازی (که در آن دوران شرکت بویئنگ یک هواپیمای خصوصی و مدرن بعنوان هدیه به پادشاه صعودی داد که هنوز هم در اختیار خانواده صعودی است زیرا سرمایه نفتی صعودی در اواخر دهه هفتاد میلادی بخشی از صنایع ماشین سازی آمریکا را نجات داد). در اروپا شرکتهای ماشین سازی بسرعت در شرق و خاورمیانه خودرا سازمان دادند اما در مقابل ژاپن نتوانستند زیاد عرض اندام کنند، ولی بهر توانستند بار بحران را کم کنند. سرمایه کرایسلر همراه چند شرکت دیگر در ایران شرکت ناسیون نال را راه انداخت و شاه گفت هر ایرانی باید صاحب یک ماشین پیکان شود. در همین اوان زاغه نشینان فیطریه را بگلوله بستند و حلبی آباد ها در کنار جشن دوهزار و پانصد ساله یک دمله چرکین شد. کشورهای عربی و بخصوص در همسایگی ما عراق در دهه هفتاد میلادی بیشتر بعنوان یک کشور مستقل وارد محاسبات خاورمیانه شد و جنگ با ایران را با ایجاد خط سبز(در مرز ایران و عراق در منطقه کردستان و کوچ دادن کردهای معترض از منطقه به فاصله 75 کیلومتر از مرز به درون خاک عراق اجرا شد اما شاه بدلیل درگیری با اعتراضات داخلی نتوانست قرار داد را به اجرا در آورد) و قرار داد الجزایر به پایان رساند. کشور آلمان خواستار خروج سربازان آمریکایی از آلمان شد که بعد ها تا دهه 1990 طول کشید . در اندونزی، دولت سوهارتو در جنوب شرقی آسیا و به کمک سازمان جاسوسی آمریکا معترضین جامعه را سلاخی کرد (بخصوص در 1974/1975 قتل عام مبارزان کمونیست، دانشجویان و کارگران کارخانه ها در تاریخ اندونزی جزو لکه ای ننگین بر دامان سرمایه داری تا ابد باقی خواهد ماند). از قبل این تعرضات خونین سرمایه داری توانست دهه 1970 را تا اواسط 1980 از سر بگذراند. اینها و دهها نمونه دیگر جزو بحرانهای چهل سال اخیر هستند در دو بحرا اخیر اقتصادی اگر منصف باشیم فقط بین سالهای 1997 میلادی تا 2005 بود که اوضاع اقتصادی در آمریکا و اروپا تحت کنترل قرار گرفت اما ژاپن همچنان دست و پا میزد. بعد دوباره با جنگ دوم عراق و حمله های دیگر به افغانستان و نیز لشکر کشی بی سر و صدای آمریکا در پاکستان مسئله بحرانها را دوباره در 2007 رو کرد. جنگهای اول و دوم آمریکا در عراق و خاور میانه (اسرائیل و فلیسطن و مرگ عرفات) همه تلاشی بود برای در رفت از بحران اما دوسال بیشتر دوام نیاورد و سال 2007 با بحران مالی وام مسکن و مسکن سازی در آمریکا، آمریکا زیر بار آن کمرش خم شد و تاثیربلاواسطه آن بر کل اروپا و آسیا خودرا نشان داد. ژاپن هنوز کمرش را از زیر بحران اوائل دهه 1990 بلند نکرده است. آروپا در مقابل آمریکا خودرا متحد کرد و از 2005 یورو را در مقابل دلار علم کرد و نیز اکنون چین با کودتاهای خزنده اقتصادی خود از دل این بحران توانسته قطبی جدی در مقابل اروپا و آمریکا شود. سیاست اقتصادی چین اقتصاد و بازار آمریکا را فلج کرده و با پایین نگهداشتن ارزش پول چین در مقابل ارزهای دیگر آمریکا عصبی دارد دست و پا میزند و چین از آب گل آلود غرب و آمریکا ماهی میگیرد. بخاطر همین اوضاع زمانی که چین در ماه نوامبر 2010 اعلام کرد حاضر است اقتصاد ورشکسته یونان را سامان دهد، فورا اروپا وام کلانی به یونان و اخیرا به ایرلند داد که بطرف چین نروند و نیز اکنون ایتالیا و پرتقال در بورس ورشکستگی اقتصادی هستند.
اینها نمونه های بارزی از وضعیت کنونی اقتصاد و بحران اقتصادی سرمایه داری در این دوره سی و اندی سال اخیر هستند . اما اکنون میخواهم نمونه هایی از ما به ازائ این وضعیت را در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و جنوبی بیان کنم.
ب: نتیجه و مابه ازائ این بخران حذف یارانه (سوبسیدهای اقتصادی)
وقتی این بحران اول دهه نود در اوج خود بود همه دولتها آمریکا، اروپا و کانادا در یک تصمیم جدی و هرکدام به فراخور وضعیت اقتصادی خود برنامه ریاضت اقتصادی را در صدر برنامه های خود قرار دادند. سالهایی بود که دولتهای رفاه از زدن اکثر امکانات رفاهی و تفریحی جامعه شروع کردند. مسئله بیکاری و بخصوص پایین آوردن سطح بیمه بیکاری بزرگترین حمله ای بود که یقه کارگران بیکار را گرفت. در همان حال دولتهای ثروتمند دنیا از اواسط دهه 1980 جمعهای خود را مثل گروه 8، گروه 20 و گروه هفت بوجود آوردند تا در یک تصمصیم متحدانه علیه مردم دنیا و زندگی آنها برنامه های اقتصادی خودرا سازمان دهند. درسالهای 1995 کمپین علیه بیکاری در سوئد راه افتاد و دولت مجبور شد که بیمه را کمتر پایین اورد. چون دولت راست در 1993 تصمیم گرفت سطح بیمه بیکاری را در سال 1993و 1994 از 90 در صد به 75 درصد برساند که با موج اعتراضات به 80 درصد رسید و دوباره دولت بی محتوای سوسیال دمکراسی در انتخابات 1994 به سرکار برگشت و تحت فشار کارگران بیمه بیکاری به 80 درصد رسید.در فرانسه با سر کار آمدن محافظه کاران برنامه های اقتصادی سختگیرانه ای پایه ریزی شد که هر ساله شاهد اعتراضات و مبارزات مردم علیه فشار های اقتصادی دولت هستیم. در انگلیس دولتهای لیبر، مو به مو به دنبال اجرای کم کردن سوبسیدها بودند تا اینکه در 2010 بعد از 12 سال دولت لیبر سقوط کرد و راستهای محافظه کار قدرت را بدست گرفتند و برنامه شان این است که 30 در صد کل امکانات اجتماعی و رفاهی را کم کنند. امکاناتی که با حمله های ادواری دولتهای لیبر به حداقل خود رسیده است. اما راستها میخواهند از آن بیشتر بدبختی به مردم جامعه تحمیل کنند. در آلمان آنجلا مرکل در سخنرانی اش در ماه نوامبر 2010 حمله گسترده ای علیه سیاست پناهنده پذیری آلمان سازمان داد و امکانات رفاهی جامعه را تحت نام اینکه مهاجرین، برای ما هزینه های سنگینی به بار آورده اند، شروع کرد. هم تلاش کرد مردم آلمانی را علیه مهاجرین بشوراند و هم بهانه ای شود که امکانات اجتماعی را کم و کمتر کنند. در جواب کارگر بیکاری که میگفت چرا باید ما از ثروت جامعه پول ورشکستگی بانکهارا بدهیم مرکل گفت اقتصاد بحرانی است و دولت باید پشتیبان از طرح بانکها کند تا اقتصاد بچرخد. این خود بوضوح نشان میدهد که سرمایه مالی چه نقش مخربی در چپاول جامعه دارد. اقتصاد ورشکسته ایتالیا و اسپانیا و یونان و ایرلند بعنوان اعضا کشورهای اروپای متحد زبان زد خاص و عام است. بار این بحران در آفریقا و آسیا و جنوب شرقی آسیا یعنی فروش کار ارزان ، موقعیت وحشتناک کاری و تحمیل فقر به کارگران در این مناطق ، پا به پای انتقال سرمایه ها و کارخانه ها از اروپا به این مناطق، زیرا با وجود دولتهای فاسد و دیکتاتور و پایین نگهداشتن سطح سواد و زندگی اکثریت مردم . نبودن کوچکترین حقوق صنفی در بین کارگران. اکثر شرکتهای تولیدی از اروپا و آمریکا به هند، چین، پاکستان، بنگلادش، برمه، نپال، کشورهای اقمار شوروی سابق مثل لهستان، مجارستان، رومانی، دیگر کشورهای آفریقا منتقل شده اند و بخشی هم در آمریکای جنوبی. یعنی سرمایه برای نجات خود دو کار را دارد همزمان انجام میدهد.
اول با انتقال کارخانه ها تلاش میکند بار تولید را بالا ببرد و همچنین با کمترین قیمت نیروی کار در این کشورها همچنان بیشترین سود را بدست آورد.
دوم میخواهد با بیکاری کارگران صنایع در اروپا و آمریکا اتحاد و تشکل آنها را بر هم زند، اتحادیه هارا ضعیف کند و نیز مردم مجبور شوند با آنچه بهشان تحمیل میکنند مدارا نمایند. مثلا درسوئد ، حذف یارانه ها این جوری شروع شده! از سال 2006، مالیات را اندکی پایین آورده اند. یعنی کسی که در ماه 25000 کرون سوئدی در آمد ناخالص اش است دویست یا دویست و پنجاه کرون کمتر مالیات میپردازد. اما در عوض تمامی مواد خوراکی گرانتر شده، دندانپزشکی، دارو بخصوص سرسام آور است. کرایه خانه، پول برق، تلفن، آب و مواد بهداشتی همه و همه 20 در صد و سی در صد نسبت به سال 2005 بالا رفته اند. در یک کلام مسئله جهانی بودن سرمایه و بحران آن یک هویت ماهوی سرمایه است که در دور اخیر با توجه به تحولات کنونی . فشار و اعتراضاتی هم که طبقه کارگر به سرمایه می آورد خود قطب دیگر جریان است. در بیست سال اخیر شاهد مبارزات جدی کارگران علیه تعرضات سرمایه بودیم و هستیم. یعنی اگر به سطح اخبار در دنیا نظر افکنیم ما شاهد تظاهرات میلیونی کارگران و مردم ستمدید هستیم. تظاهرات میلیونی کارگران و انسانهای رادیکال در سیاتل آمریکا علیه گروه بیست، تظاهرات و اعتراضات کارگران در دوسال گذشته در مقابل گروه هشت در انگلیس و آلمان، تظاهرات و اعتراضات سراسری در دنیا علیه حمله به عراق و مبارزه مردم دنیا علیه جنگ، اعتراضات کارگران معادن سیبری، اعتراضات کارگران و مردم آزاده در فرانسه، ایتالیا، ایرلند و یونان که هنوز هم ادامه دارد. مبارزات آزادیخواهانه مردم علیه بیحقوقی در جامعه همه و همه نشان از وجود یک نیروی بالقوه رادیکال در جامعه است، علیرغم تمامی تلاشهای سرمایه و اجحافات آن. حملات پی در پی روسیه به کارگران و کشورهایی که از جدا شده اند ، مسئله حرکات اسلام سیاسی که تلاش دارد در معادلات جهانی جا باز کند و بحران هویتی سال 2001 را را برای خود و آمریکا و غرب بوجود آورد. اعتراضات مردم سکولار در دنیا به تروریسم اسلامی و کلا تروریسم. اینها نمونه های جدی هستند از وجود یک صف بالقوه قدرتمند مردم آزاده در دنیا.
ج: مسئله حذف یارانه ها درایران
مسئله حذف یارانه ها در ایران از زمانی مطرح شد که بحران اقتصادی دوران جنگ ایران و عراق میرفت که گسترده تر شود اما بعلت وجود اعتراضات بعد از جنگ و نیز وجود ناراضایتی عمیق مردم از حکومت و خانه خرابی های جنگ ایران و عراق دولت هاشمی رفسنجانی را از اجرای این طرح بر حذر داشت. بعد از او محمد خاتمی با طرحهای اصلاح اقتصادی و سخنرانیش بنام جنگ تمدنها خواست به کاروان جهانی بپیوند، باز دچار مشکلات جدی اجتماعی شد واعتراضات کارگری بخصوص در اواخر دهه 1370، مسوله 18 تیر و اعتراضات کارگران شرکت واحد، پتروشیمی و نساجی های سنندج در اوائل 1380 خورشیدی وقفه به این طرح داد. در طول دوران حکومت احمدی نژاد و نیز از قبل اوضاع جهانی فشاردولت بر مردم جامعه بیشتر شد و نیز این فشارها هر روز بیشتر و بیشتر میشد. از یک طرف هم، سرمایه در ایران خواستار این بود که به کاروان حمله جهانی به سطح معیشت مردم وصل شود. حتی تعدادی از ملی مذهبی های بازار خودرا اصلاح طلب خواندند تا این امر را احمدی نژاد اجرا کند و آنها راضی از این وضعیت به چپاول بیشتر بپردازند. یعنی دولتها تنها مجری سیاستهای اقتصادی سرمایه داری و بازار آزاد هستند و باید به دنبال آنها بروند و ارتش و سپاه و همگی مزدران مجری سیاست زمین آماده کردن برای یورش سرمایه به زندگی مردم هستند و بس. احمدی نژاد و دولت جنایتکارش مزدور بازار سرمایه داری هستند. جمهوری اسلامی با جلو گیری از ایجاد تشکلهای آزاد سیاسی و صنفی. جلوگیری از حق تشکل کارگران، دانشجویان، روزنامه نگاران، نشریات و میدیای آزاد و مستقل. سلب آزادی بیان در ابعاد گسترده اجتماعی و سیاسی. پایمال کردن تمامی قوانین دفاع از انسان در سطح بین المللی. همچنین ایجاد و تقویت گروههای تروریستی در داخل و خارج ایران همه و همه تلاش برای ماندگار کردن حاکمیت سیاه مذهبی خود است تا بدینوسیله سرمایه داری در ایران بتواند به حیات خود ادامه دهد. همه اینها هویت قرون وسطی و ضد بشری بودن حکومت اسلامی را به نمایش میگذارد و این نیاز سرمایه در این بحران اقتصادی است. این نه تنها نیاز بلکه سرمایه حذف سوبسید ها را یک ضرورت برای ادامه حیات خود میداند. در همین فضا مبارزات در سطح گسترده جامعه همیشه مانع جدی دستگاه حاکمیت در ایران بوده و هست. اگر فقط به چند سال اخیر نگاه کنیم رشد مبارزات مردم و نیز رادیکال شدن گام به گام آن در جهت مخالف این حاکمیت سیاه وجود داشته و دارد. این نشان میدهد که طرف دیگر قضیه کارگران و مردم مزدبگیر جامعه هستند که باید با این اوضاع تعیین تکلیف کنند. سرمایه داری ایران با حذف یارانه ها (سوبسیدهای اقتصادی) تلاش برای نجات خود از بحرا مالی خود دارد. طبقه کارگر و مردم آزادیخواه باید در مقابل این وضعیت خودرا سازمان دهند. در دنیای امروز و در جامعه سرمایه داری بحران زده تنها نظرات و رهکارهای اقتصادی اجتماعی مارکس میتواند به این آرزوی دیرینه بشر جامعه عمل بپوشاند و به نابرابری و بیعدالتی خاتمه دهد. طبقه کارگر لازم است این ترفند(حذف یارانه) سرمایه را بشناسد، نقد کند و سند رسوایی سرمایه داری را جلو جامعه و مردم آزادیخواه بگیرد. کارگران مبارز باید هویت جریانهای ریز و درشت سرمایه داری را برای مردم آشکار و روشن کنند. نقدی که کارگران باید به این قضیه داشه باشند، بنظر من این است که اول کل هویت و سالوسی سرمایه را نشان دهند و آلترناتیو خود بعنوان نماینده اکثریت مردم جامعه جلو جامعه به مردم و کارگران و زنان و مردان آزادیخواه نشان دهند. متاسفانه بعلت اختناق و دیکتاتوریت اکثریت مردم ایران از خواندن نظرات مارکس بی بهره اند اما به یمن پیشرفت ارتباطات میتوان این کمبود را تا اندازه ای جبران کرد. چرا این را میگویم بخاطر اینکه تئوریسین های سرمایه داری دارند طرحهای جنایتکارانه و حریصانه سرمایه را میکشند و بدست ارتش و مزدوران حکومتی میدهند که مردم را برای رسیدن به حداکثر سود دهی سرمایه به سکوت بکشانند و از طرف دیگر با حذف تمامی امکانات اجتماعی آخرین نان سفره مردم را از دهانشان بقاپند. برای طبقه کارگر و زنان و مردان آزادیخواه نظرات و پلاتفرم اجتماعی مارکس چراغ راهنماست. چون در دنیای طبقاتی هویت هر طبقه با طرح خواستهایش معلوم میشود. هویت و خواستهای طبقاتی ما مردم را مارکس بدرستی ترسیم و نقشمند کرده است. بنابراین بر همگی تشکلهای کمونیستی، کارگری و انقلابی واجب است که در اشاعه نظرات مارکس کوشا باشند. امروز طبقه کارگر با توجه به توان جدی که دارد باید پلاتفرم خودرا برای جواب به نظرات ارتجاعی حذف یارانه ها در جامعه بدهد. من لازم میدانم به نظرات رفیق عزیز رضا رخشا اشاره ای کنم. ایشان متاسفانه نه از موضع یک رهبر کارگری که همگی هم و غمش جا انداختن خواستهای هم طبقه ای هایش باشد بلکه بیشتر بعنوان یک مصلح کارگربرای جامعه سرمایه داری در این بحثها ظاهر شد. من کاملا با این حرف رضا رخشا موافقم که طبقه کارگر نباید تنها با شعار به این مسئله حذف یارانه ها جواب دهد بلکه با تیز بینی طبقاتی و از منظر یک طبقه معین ، که حذف سوبسید های اقتصادی را یک حمله جدی دیگر به سطح معیشت طبقه کارگر میداند به مسئله برخورد کند. مسئله امروز کارگران نشستن در مجلس اسلامی و چانه زدن با نمایندگان فاسد و مزدور سرمایه در مجلس نیست، که رضا رخشا بدان اشاره کرده در نوشته اش. جای ما و محل اعلام پلاتفرم ما در مقابل این وضعیت صف متحد کارگران در خیابان و محل تجمعات کارگریست. یعنی اگر ما جامعه را میدان سخنرانی های خود کنیم و نقد های خودرا به سرمایه بیان داریم، میتوانیم نمایندگان مجلس سرمایه را هم به بیرون آوریم و بشنوند که ما چی میگوییم . نباید اجازه داد که نیروی مبارزاتی مردم دستمایه معاملات مرتجعینی مثل کروبی و میر حسین موسوی گردد. اینها هیچ ربطی به جنبش مبارزاتی مردم ایران برای سرنگونی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی ندارند. حذف یارانه مسئله ای است که خود این آقایان از بانیان اولیه آن بودند. به ریاضت کشی دوران جنگ (عراق با ایران) موسوی و کوپنی کردن نگاه کنید. مسئله ایستادن در مقابل طرح ضد کارگری حذف یارانه ها بر روی میز طبقه کارگر و فعالین کارگریو مبارزین کمونیسم در ایران قرار دارد و جواب آنرا باید از منظر و منافع کارگران و مردم محروم جامعه پیدا کرد. خواست مبارزات کارگری و جنبش سرنگونی طلب بزیر کشیدن حاکمیت سیاه مذهب در جامعه و ایجاد دنیایی بهتر است. جواب درست به مسئله را فقط در آثار مارکس و تجربیات مبارزات کارگران در اقصی نقاط ایران میتوان یافت. ما کارگران، مردم زحمتکش و مبارزین کمونیست و آزادیخواه هستیم گور کنان سرمایه داری در دنیا..
مرگ بر سرمایه
اسماعیل مولودی
مقدمه
. آنچه که امروز سود دهی سرمایه را بالا میبرد بهره بانکی است و بقول مارکس سود دهی سرمایه از بهره و ربا خواری است که نیروی محرکه سرمایه در آخرین مرحله سرمایه داری میشود. یعنی امروز سرمایه بانکها و مراکز سفته بازان و دلالان اقتصادی هستند که حیات اقتصادی بازار سرمایه داری را رقم میزنند، نه تولیدات کارخانه ها. اینجاست که مرحله آخر گندیدگی سرمایه به نمایش گذاشته میشود و سرمایه برای نجات خود به آخرین حربه پناه میبرد. چرا آخرین حربه؟ چون زمانی سرمایه داری برای جلوگیری از طغیانهای اجتماعی و کارگری طبق نظرات کینز(تئوری اقتصادی کینز این است که حکومت و سرمایه داران بخشی از سود و امکانات بدست آمده را با جامعه تقسیم کنند تا از این قبیل فشار مالی و اقتصادی بر مردم کم شود) روی آوری به سوبسید دادن به جامعه را انتخاب کرد ، یا باید گفت سرمایه برای نجات از بحران ادواری خود و به سکوت و تمکین کشاندن کارگران و مزد بگیران در جامعه اقلامهایی از مایحتاج مردم را سوبسید میکرد. بدین وسیله بخشی از چپاول جامعه را به جامعه بر میگردادند. اما اکنون با توجه به شرایط و بحران موجود سرمایه از دهه هشتاد با سرکار آوردن تاچریسم و ریگانیسم خط بطلانی بر برنامه سوبسید ها میخواهد بکشد و این حرکت ابتدا از آنجا شروع شده. حمله تاچر به کارگران معدن ذغال سنگ انگلیس در زمستان 1985/1986 شروع این کاروان حمله مزدوران سرمایه به سطح معیشت مردم شده. کاروان حذف سوبسید ها، که سرمایه داری جهانی خودرا در تنگنا میبیند و حال با چنگ و دندان دارد از هویت و ماندن و نماندن خود دفاع میکند. بنابراین شیوه ای که مثلا در دهه های بعد از جنگ اول جهانی شروع شد ، تا جامعه را در مقابل طغیانهای اجتماعی کارگران و مردم فقیر واکسنه کند. حال سرمایه داری برای تداوم خود امروز تلاش میکند هستی جامعه و دار و ندار مردم را کم کم ازشان بگیرد. دار و نداری کم مایه ای که مردم دارند تا کنون نتیجه بلا واسطه مبارزات آنهاست که از دهه ها پیش بدست آوردند.
مسئله حذف یارانه(سوبسیدهای اقتصادی)
الف: یک نگاه کلی و تاریخی به مسئله در سطح جهانی!
برای روشن شدن ذهن خواننده دوست دارم کرونولوژی وار به اتفاقات چهل سال اخیر در دنیا اشاره های مختصری داشته باشم تا آگاه شویم که بحران سرمایه داری طبق نظر کارل مارکس دارد ریشه سرمایه را به نابودی میکشاند.
در دهه 1970 مسئله بحران سوخت ونفت اروپا را فرا گرفت و کشورهای صاحب نفت آنزمان حرف آخر را میزدند، گردهمایی های اوپک . نتایج آنها برای سرمایه تعیین کننده بود. در ایران خودمان از قبل پول نفت و به قیمت تحمیل فقر به مردم جامعه شاه جشن شاهنشاهی گرفت، عربستان صعودی شریک شد در سرمایه های اساسی آمریکا مثل جنرال موتورز و صنعت هواپیما سازی (که در آن دوران شرکت بویئنگ یک هواپیمای خصوصی و مدرن بعنوان هدیه به پادشاه صعودی داد که هنوز هم در اختیار خانواده صعودی است زیرا سرمایه نفتی صعودی در اواخر دهه هفتاد میلادی بخشی از صنایع ماشین سازی آمریکا را نجات داد). در اروپا شرکتهای ماشین سازی بسرعت در شرق و خاورمیانه خودرا سازمان دادند اما در مقابل ژاپن نتوانستند زیاد عرض اندام کنند، ولی بهر توانستند بار بحران را کم کنند. سرمایه کرایسلر همراه چند شرکت دیگر در ایران شرکت ناسیون نال را راه انداخت و شاه گفت هر ایرانی باید صاحب یک ماشین پیکان شود. در همین اوان زاغه نشینان فیطریه را بگلوله بستند و حلبی آباد ها در کنار جشن دوهزار و پانصد ساله یک دمله چرکین شد. کشورهای عربی و بخصوص در همسایگی ما عراق در دهه هفتاد میلادی بیشتر بعنوان یک کشور مستقل وارد محاسبات خاورمیانه شد و جنگ با ایران را با ایجاد خط سبز(در مرز ایران و عراق در منطقه کردستان و کوچ دادن کردهای معترض از منطقه به فاصله 75 کیلومتر از مرز به درون خاک عراق اجرا شد اما شاه بدلیل درگیری با اعتراضات داخلی نتوانست قرار داد را به اجرا در آورد) و قرار داد الجزایر به پایان رساند. کشور آلمان خواستار خروج سربازان آمریکایی از آلمان شد که بعد ها تا دهه 1990 طول کشید . در اندونزی، دولت سوهارتو در جنوب شرقی آسیا و به کمک سازمان جاسوسی آمریکا معترضین جامعه را سلاخی کرد (بخصوص در 1974/1975 قتل عام مبارزان کمونیست، دانشجویان و کارگران کارخانه ها در تاریخ اندونزی جزو لکه ای ننگین بر دامان سرمایه داری تا ابد باقی خواهد ماند). از قبل این تعرضات خونین سرمایه داری توانست دهه 1970 را تا اواسط 1980 از سر بگذراند. اینها و دهها نمونه دیگر جزو بحرانهای چهل سال اخیر هستند در دو بحرا اخیر اقتصادی اگر منصف باشیم فقط بین سالهای 1997 میلادی تا 2005 بود که اوضاع اقتصادی در آمریکا و اروپا تحت کنترل قرار گرفت اما ژاپن همچنان دست و پا میزد. بعد دوباره با جنگ دوم عراق و حمله های دیگر به افغانستان و نیز لشکر کشی بی سر و صدای آمریکا در پاکستان مسئله بحرانها را دوباره در 2007 رو کرد. جنگهای اول و دوم آمریکا در عراق و خاور میانه (اسرائیل و فلیسطن و مرگ عرفات) همه تلاشی بود برای در رفت از بحران اما دوسال بیشتر دوام نیاورد و سال 2007 با بحران مالی وام مسکن و مسکن سازی در آمریکا، آمریکا زیر بار آن کمرش خم شد و تاثیربلاواسطه آن بر کل اروپا و آسیا خودرا نشان داد. ژاپن هنوز کمرش را از زیر بحران اوائل دهه 1990 بلند نکرده است. آروپا در مقابل آمریکا خودرا متحد کرد و از 2005 یورو را در مقابل دلار علم کرد و نیز اکنون چین با کودتاهای خزنده اقتصادی خود از دل این بحران توانسته قطبی جدی در مقابل اروپا و آمریکا شود. سیاست اقتصادی چین اقتصاد و بازار آمریکا را فلج کرده و با پایین نگهداشتن ارزش پول چین در مقابل ارزهای دیگر آمریکا عصبی دارد دست و پا میزند و چین از آب گل آلود غرب و آمریکا ماهی میگیرد. بخاطر همین اوضاع زمانی که چین در ماه نوامبر 2010 اعلام کرد حاضر است اقتصاد ورشکسته یونان را سامان دهد، فورا اروپا وام کلانی به یونان و اخیرا به ایرلند داد که بطرف چین نروند و نیز اکنون ایتالیا و پرتقال در بورس ورشکستگی اقتصادی هستند.
اینها نمونه های بارزی از وضعیت کنونی اقتصاد و بحران اقتصادی سرمایه داری در این دوره سی و اندی سال اخیر هستند . اما اکنون میخواهم نمونه هایی از ما به ازائ این وضعیت را در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و جنوبی بیان کنم.
ب: نتیجه و مابه ازائ این بخران حذف یارانه (سوبسیدهای اقتصادی)
وقتی این بحران اول دهه نود در اوج خود بود همه دولتها آمریکا، اروپا و کانادا در یک تصمیم جدی و هرکدام به فراخور وضعیت اقتصادی خود برنامه ریاضت اقتصادی را در صدر برنامه های خود قرار دادند. سالهایی بود که دولتهای رفاه از زدن اکثر امکانات رفاهی و تفریحی جامعه شروع کردند. مسئله بیکاری و بخصوص پایین آوردن سطح بیمه بیکاری بزرگترین حمله ای بود که یقه کارگران بیکار را گرفت. در همان حال دولتهای ثروتمند دنیا از اواسط دهه 1980 جمعهای خود را مثل گروه 8، گروه 20 و گروه هفت بوجود آوردند تا در یک تصمصیم متحدانه علیه مردم دنیا و زندگی آنها برنامه های اقتصادی خودرا سازمان دهند. درسالهای 1995 کمپین علیه بیکاری در سوئد راه افتاد و دولت مجبور شد که بیمه را کمتر پایین اورد. چون دولت راست در 1993 تصمیم گرفت سطح بیمه بیکاری را در سال 1993و 1994 از 90 در صد به 75 درصد برساند که با موج اعتراضات به 80 درصد رسید و دوباره دولت بی محتوای سوسیال دمکراسی در انتخابات 1994 به سرکار برگشت و تحت فشار کارگران بیمه بیکاری به 80 درصد رسید.در فرانسه با سر کار آمدن محافظه کاران برنامه های اقتصادی سختگیرانه ای پایه ریزی شد که هر ساله شاهد اعتراضات و مبارزات مردم علیه فشار های اقتصادی دولت هستیم. در انگلیس دولتهای لیبر، مو به مو به دنبال اجرای کم کردن سوبسیدها بودند تا اینکه در 2010 بعد از 12 سال دولت لیبر سقوط کرد و راستهای محافظه کار قدرت را بدست گرفتند و برنامه شان این است که 30 در صد کل امکانات اجتماعی و رفاهی را کم کنند. امکاناتی که با حمله های ادواری دولتهای لیبر به حداقل خود رسیده است. اما راستها میخواهند از آن بیشتر بدبختی به مردم جامعه تحمیل کنند. در آلمان آنجلا مرکل در سخنرانی اش در ماه نوامبر 2010 حمله گسترده ای علیه سیاست پناهنده پذیری آلمان سازمان داد و امکانات رفاهی جامعه را تحت نام اینکه مهاجرین، برای ما هزینه های سنگینی به بار آورده اند، شروع کرد. هم تلاش کرد مردم آلمانی را علیه مهاجرین بشوراند و هم بهانه ای شود که امکانات اجتماعی را کم و کمتر کنند. در جواب کارگر بیکاری که میگفت چرا باید ما از ثروت جامعه پول ورشکستگی بانکهارا بدهیم مرکل گفت اقتصاد بحرانی است و دولت باید پشتیبان از طرح بانکها کند تا اقتصاد بچرخد. این خود بوضوح نشان میدهد که سرمایه مالی چه نقش مخربی در چپاول جامعه دارد. اقتصاد ورشکسته ایتالیا و اسپانیا و یونان و ایرلند بعنوان اعضا کشورهای اروپای متحد زبان زد خاص و عام است. بار این بحران در آفریقا و آسیا و جنوب شرقی آسیا یعنی فروش کار ارزان ، موقعیت وحشتناک کاری و تحمیل فقر به کارگران در این مناطق ، پا به پای انتقال سرمایه ها و کارخانه ها از اروپا به این مناطق، زیرا با وجود دولتهای فاسد و دیکتاتور و پایین نگهداشتن سطح سواد و زندگی اکثریت مردم . نبودن کوچکترین حقوق صنفی در بین کارگران. اکثر شرکتهای تولیدی از اروپا و آمریکا به هند، چین، پاکستان، بنگلادش، برمه، نپال، کشورهای اقمار شوروی سابق مثل لهستان، مجارستان، رومانی، دیگر کشورهای آفریقا منتقل شده اند و بخشی هم در آمریکای جنوبی. یعنی سرمایه برای نجات خود دو کار را دارد همزمان انجام میدهد.
اول با انتقال کارخانه ها تلاش میکند بار تولید را بالا ببرد و همچنین با کمترین قیمت نیروی کار در این کشورها همچنان بیشترین سود را بدست آورد.
دوم میخواهد با بیکاری کارگران صنایع در اروپا و آمریکا اتحاد و تشکل آنها را بر هم زند، اتحادیه هارا ضعیف کند و نیز مردم مجبور شوند با آنچه بهشان تحمیل میکنند مدارا نمایند. مثلا درسوئد ، حذف یارانه ها این جوری شروع شده! از سال 2006، مالیات را اندکی پایین آورده اند. یعنی کسی که در ماه 25000 کرون سوئدی در آمد ناخالص اش است دویست یا دویست و پنجاه کرون کمتر مالیات میپردازد. اما در عوض تمامی مواد خوراکی گرانتر شده، دندانپزشکی، دارو بخصوص سرسام آور است. کرایه خانه، پول برق، تلفن، آب و مواد بهداشتی همه و همه 20 در صد و سی در صد نسبت به سال 2005 بالا رفته اند. در یک کلام مسئله جهانی بودن سرمایه و بحران آن یک هویت ماهوی سرمایه است که در دور اخیر با توجه به تحولات کنونی . فشار و اعتراضاتی هم که طبقه کارگر به سرمایه می آورد خود قطب دیگر جریان است. در بیست سال اخیر شاهد مبارزات جدی کارگران علیه تعرضات سرمایه بودیم و هستیم. یعنی اگر به سطح اخبار در دنیا نظر افکنیم ما شاهد تظاهرات میلیونی کارگران و مردم ستمدید هستیم. تظاهرات میلیونی کارگران و انسانهای رادیکال در سیاتل آمریکا علیه گروه بیست، تظاهرات و اعتراضات کارگران در دوسال گذشته در مقابل گروه هشت در انگلیس و آلمان، تظاهرات و اعتراضات سراسری در دنیا علیه حمله به عراق و مبارزه مردم دنیا علیه جنگ، اعتراضات کارگران معادن سیبری، اعتراضات کارگران و مردم آزاده در فرانسه، ایتالیا، ایرلند و یونان که هنوز هم ادامه دارد. مبارزات آزادیخواهانه مردم علیه بیحقوقی در جامعه همه و همه نشان از وجود یک نیروی بالقوه رادیکال در جامعه است، علیرغم تمامی تلاشهای سرمایه و اجحافات آن. حملات پی در پی روسیه به کارگران و کشورهایی که از جدا شده اند ، مسئله حرکات اسلام سیاسی که تلاش دارد در معادلات جهانی جا باز کند و بحران هویتی سال 2001 را را برای خود و آمریکا و غرب بوجود آورد. اعتراضات مردم سکولار در دنیا به تروریسم اسلامی و کلا تروریسم. اینها نمونه های جدی هستند از وجود یک صف بالقوه قدرتمند مردم آزاده در دنیا.
ج: مسئله حذف یارانه ها درایران
مسئله حذف یارانه ها در ایران از زمانی مطرح شد که بحران اقتصادی دوران جنگ ایران و عراق میرفت که گسترده تر شود اما بعلت وجود اعتراضات بعد از جنگ و نیز وجود ناراضایتی عمیق مردم از حکومت و خانه خرابی های جنگ ایران و عراق دولت هاشمی رفسنجانی را از اجرای این طرح بر حذر داشت. بعد از او محمد خاتمی با طرحهای اصلاح اقتصادی و سخنرانیش بنام جنگ تمدنها خواست به کاروان جهانی بپیوند، باز دچار مشکلات جدی اجتماعی شد واعتراضات کارگری بخصوص در اواخر دهه 1370، مسوله 18 تیر و اعتراضات کارگران شرکت واحد، پتروشیمی و نساجی های سنندج در اوائل 1380 خورشیدی وقفه به این طرح داد. در طول دوران حکومت احمدی نژاد و نیز از قبل اوضاع جهانی فشاردولت بر مردم جامعه بیشتر شد و نیز این فشارها هر روز بیشتر و بیشتر میشد. از یک طرف هم، سرمایه در ایران خواستار این بود که به کاروان حمله جهانی به سطح معیشت مردم وصل شود. حتی تعدادی از ملی مذهبی های بازار خودرا اصلاح طلب خواندند تا این امر را احمدی نژاد اجرا کند و آنها راضی از این وضعیت به چپاول بیشتر بپردازند. یعنی دولتها تنها مجری سیاستهای اقتصادی سرمایه داری و بازار آزاد هستند و باید به دنبال آنها بروند و ارتش و سپاه و همگی مزدران مجری سیاست زمین آماده کردن برای یورش سرمایه به زندگی مردم هستند و بس. احمدی نژاد و دولت جنایتکارش مزدور بازار سرمایه داری هستند. جمهوری اسلامی با جلو گیری از ایجاد تشکلهای آزاد سیاسی و صنفی. جلوگیری از حق تشکل کارگران، دانشجویان، روزنامه نگاران، نشریات و میدیای آزاد و مستقل. سلب آزادی بیان در ابعاد گسترده اجتماعی و سیاسی. پایمال کردن تمامی قوانین دفاع از انسان در سطح بین المللی. همچنین ایجاد و تقویت گروههای تروریستی در داخل و خارج ایران همه و همه تلاش برای ماندگار کردن حاکمیت سیاه مذهبی خود است تا بدینوسیله سرمایه داری در ایران بتواند به حیات خود ادامه دهد. همه اینها هویت قرون وسطی و ضد بشری بودن حکومت اسلامی را به نمایش میگذارد و این نیاز سرمایه در این بحران اقتصادی است. این نه تنها نیاز بلکه سرمایه حذف سوبسید ها را یک ضرورت برای ادامه حیات خود میداند. در همین فضا مبارزات در سطح گسترده جامعه همیشه مانع جدی دستگاه حاکمیت در ایران بوده و هست. اگر فقط به چند سال اخیر نگاه کنیم رشد مبارزات مردم و نیز رادیکال شدن گام به گام آن در جهت مخالف این حاکمیت سیاه وجود داشته و دارد. این نشان میدهد که طرف دیگر قضیه کارگران و مردم مزدبگیر جامعه هستند که باید با این اوضاع تعیین تکلیف کنند. سرمایه داری ایران با حذف یارانه ها (سوبسیدهای اقتصادی) تلاش برای نجات خود از بحرا مالی خود دارد. طبقه کارگر و مردم آزادیخواه باید در مقابل این وضعیت خودرا سازمان دهند. در دنیای امروز و در جامعه سرمایه داری بحران زده تنها نظرات و رهکارهای اقتصادی اجتماعی مارکس میتواند به این آرزوی دیرینه بشر جامعه عمل بپوشاند و به نابرابری و بیعدالتی خاتمه دهد. طبقه کارگر لازم است این ترفند(حذف یارانه) سرمایه را بشناسد، نقد کند و سند رسوایی سرمایه داری را جلو جامعه و مردم آزادیخواه بگیرد. کارگران مبارز باید هویت جریانهای ریز و درشت سرمایه داری را برای مردم آشکار و روشن کنند. نقدی که کارگران باید به این قضیه داشه باشند، بنظر من این است که اول کل هویت و سالوسی سرمایه را نشان دهند و آلترناتیو خود بعنوان نماینده اکثریت مردم جامعه جلو جامعه به مردم و کارگران و زنان و مردان آزادیخواه نشان دهند. متاسفانه بعلت اختناق و دیکتاتوریت اکثریت مردم ایران از خواندن نظرات مارکس بی بهره اند اما به یمن پیشرفت ارتباطات میتوان این کمبود را تا اندازه ای جبران کرد. چرا این را میگویم بخاطر اینکه تئوریسین های سرمایه داری دارند طرحهای جنایتکارانه و حریصانه سرمایه را میکشند و بدست ارتش و مزدوران حکومتی میدهند که مردم را برای رسیدن به حداکثر سود دهی سرمایه به سکوت بکشانند و از طرف دیگر با حذف تمامی امکانات اجتماعی آخرین نان سفره مردم را از دهانشان بقاپند. برای طبقه کارگر و زنان و مردان آزادیخواه نظرات و پلاتفرم اجتماعی مارکس چراغ راهنماست. چون در دنیای طبقاتی هویت هر طبقه با طرح خواستهایش معلوم میشود. هویت و خواستهای طبقاتی ما مردم را مارکس بدرستی ترسیم و نقشمند کرده است. بنابراین بر همگی تشکلهای کمونیستی، کارگری و انقلابی واجب است که در اشاعه نظرات مارکس کوشا باشند. امروز طبقه کارگر با توجه به توان جدی که دارد باید پلاتفرم خودرا برای جواب به نظرات ارتجاعی حذف یارانه ها در جامعه بدهد. من لازم میدانم به نظرات رفیق عزیز رضا رخشا اشاره ای کنم. ایشان متاسفانه نه از موضع یک رهبر کارگری که همگی هم و غمش جا انداختن خواستهای هم طبقه ای هایش باشد بلکه بیشتر بعنوان یک مصلح کارگربرای جامعه سرمایه داری در این بحثها ظاهر شد. من کاملا با این حرف رضا رخشا موافقم که طبقه کارگر نباید تنها با شعار به این مسئله حذف یارانه ها جواب دهد بلکه با تیز بینی طبقاتی و از منظر یک طبقه معین ، که حذف سوبسید های اقتصادی را یک حمله جدی دیگر به سطح معیشت طبقه کارگر میداند به مسئله برخورد کند. مسئله امروز کارگران نشستن در مجلس اسلامی و چانه زدن با نمایندگان فاسد و مزدور سرمایه در مجلس نیست، که رضا رخشا بدان اشاره کرده در نوشته اش. جای ما و محل اعلام پلاتفرم ما در مقابل این وضعیت صف متحد کارگران در خیابان و محل تجمعات کارگریست. یعنی اگر ما جامعه را میدان سخنرانی های خود کنیم و نقد های خودرا به سرمایه بیان داریم، میتوانیم نمایندگان مجلس سرمایه را هم به بیرون آوریم و بشنوند که ما چی میگوییم . نباید اجازه داد که نیروی مبارزاتی مردم دستمایه معاملات مرتجعینی مثل کروبی و میر حسین موسوی گردد. اینها هیچ ربطی به جنبش مبارزاتی مردم ایران برای سرنگونی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی ندارند. حذف یارانه مسئله ای است که خود این آقایان از بانیان اولیه آن بودند. به ریاضت کشی دوران جنگ (عراق با ایران) موسوی و کوپنی کردن نگاه کنید. مسئله ایستادن در مقابل طرح ضد کارگری حذف یارانه ها بر روی میز طبقه کارگر و فعالین کارگریو مبارزین کمونیسم در ایران قرار دارد و جواب آنرا باید از منظر و منافع کارگران و مردم محروم جامعه پیدا کرد. خواست مبارزات کارگری و جنبش سرنگونی طلب بزیر کشیدن حاکمیت سیاه مذهب در جامعه و ایجاد دنیایی بهتر است. جواب درست به مسئله را فقط در آثار مارکس و تجربیات مبارزات کارگران در اقصی نقاط ایران میتوان یافت. ما کارگران، مردم زحمتکش و مبارزین کمونیست و آزادیخواه هستیم گور کنان سرمایه داری در دنیا..
مرگ بر سرمایه
۲۰۰ میلیون تومان وثیقه برای آزادی پدر جانباخته راه آزادی، رامین رمضانی
(تیتر از جنگ خبر)
کلمه
پدر شهید رامین رمضانی از شهدای جنبش سبز که نزدیک به یک ماه و نیم پیش بازداشت شده بود شب گذشته از زندان اوین آزاد شد.
به گزارش خبرنگار کلمه مهدی رمضانی با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی دوشنبه شب از زندان اوین به خانه اش برگشت .
وی بر سر مزار فرزند۲۲ ساله اش ،رامین، در بهشت زهرای تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود . روزی که تعدادی از خانواده های شهدای حوادث پس از انتخابات به دلیل شرکت در مراسم سالروز تولد امیر تاجمیر، یکی دیگر از شهدای جنبش سبز بر مزارش گرد هم آمده بودند. آنها پس از اینکه این مراسم تمام شد بر سر مزار رامین حاضر شدند و پدر رامین به همراه تعدادی دیگر از بستگان شهدای جنبش سبز بازداشت شد .
آن روز پروین فهیمی ، مادر سهراب اعرابی ، مادر رامین رمضانی و تعدادی دیگر از نزدیکان شهدای جنبش سبز بازداشت و ساعتها مورد بازجویی قرار گرفتند . اما همگی به جز مهدی رمضانی آزاد شدند . مهدی رمضانی خیلی زود پس از بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
رامین رمضانی، فرزند مهدی رمضانی بیست و پنجم خرداد ماه سال گذشته در روز راهپیمایی مسالمت آمیز مردم به ضرب گلوله به شهادت رسید.
مهدی رمضانی بارها درباره اینکه هرگز به شکایت شان در مورد شهادت فرزندشان رسیدگی نشده اعتراض کرده و با تعدادی از رسانه های خبری نیز در این باره مصاحبه کرده بود .عده ای بازداشت پدر رامین را در این راستا ارزیابی می کنند.
این برای نخستین بار بود که یکی از نزدیکان شهدای جنبش سبز بازداشت و سپس با تودیع وثیقه میلیونی از زندان آزاد می شود.
زینت میرهاشمی
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دیروز دوشنبه 20 دی طی یک اطلاعیه که رسانه های دولتی آن را منتشر کردند، اعلام کرد که پس از ماهها «مجاهدتهای خاموش و اقدامات پيچيده و چند لايه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی» توانسته یک شبکه «مهم و حساس از تيمهای جاسوسی و عملياتی موساد» را دستگیر کند. بنا به گفته وزارت اطلاعات این شبکه مسئول ترور مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک و یکی از دست اندرکاران پروژه اتمی، بوده اند.
البته وزارت اطلاعات دروغگو تر و بدنام تر از آن است که این گونه خبرهای جنجالی اش را بتوان قبول کرد. در گذشته هم بارها این وزارت خانه با اطلاعیه های پُر طَمطَراق از کشف شبکه های جاسوسی خبر داده و پس از مدتی معلوم شده که خبر فقط برای روحیه دادن به اراذل و اوباشی بوده که مامور سرکوب مردم هستند.
از همان لحظات اول که یک سال پیش مسعود علی محمدی در مقابل خانه اش ترور شد، پایوران رژیم به طور کلی غرب و به طور مشخص اسرائیل را مسئول این ترور اعلام کردند. بنابرین اگر ماموران امنیتی رژیم چنین اطلاع دقیقی داشتند، ادعای «اقدامات پيچيده و چند لايه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی» حرفی پوچ و غلو آمیز است.
مردم فراموش نکرده اند که پس از قتلهای زنجیره ای، خامنه ای با وقاحت تمام تاکید کرد که اسرائیل و غرب پشت این اقدامات هستند و به دنبال این ادعا شکنجه گران وزارت اطلاعات بعضی از دستگیر شدگان به شمول همسر سعید امامی(اسلامی) را تحت شکنجه های ضد انسانی برای تائید کردن حرف خامنه ای قرار دادند. با انتشار فیلم مربوط به آن بازجوئیها روشهای کثیف نهادهای بدنام اطلاعاتی رژیم کاملاً بر ملا شد.
وزارت اطلاعات در اطلاعیه خود مژده داده که اطلاعات مربوط به دستگیری افراد این شبکه را «در شرايط مقتضي و به تدريج اعلام» خواهد کرد.
این جمله تکراری در همه اطلاعیه های این چنانی وزارت دروغگوی اطلاعات است. دو هفته پیش وقتی در سحرگاه روز سه شنبه 7 دی علی اکبر سیادت به اتهام «جاسوسی» برای اسرائیل اعدام شد برای بسیاری این سوال مطرح شد که اگر ادعای رژیم دروغ نیست چرا دستگاههای امنیتی تحت امر ولی فقیه اطلاعات خود در این مورد را علنی نمی کنند و چرا بیدادگاههایی که به این اتهامات رسیدگی می کند به طور علنی برگزار نمی شود.
با تاکید باید گفت که تا جلادان دستگیر شدگان را متهم می کنند و برای دستگیر شدگان امکان محاکمه عادلانه، علنی و با حضور هیات منصفه وجود ندارد، ادعاهای وزارت اطلاعات را باید دروغ دانست.
البته وزارت اطلاعات دروغگو تر و بدنام تر از آن است که این گونه خبرهای جنجالی اش را بتوان قبول کرد. در گذشته هم بارها این وزارت خانه با اطلاعیه های پُر طَمطَراق از کشف شبکه های جاسوسی خبر داده و پس از مدتی معلوم شده که خبر فقط برای روحیه دادن به اراذل و اوباشی بوده که مامور سرکوب مردم هستند.
از همان لحظات اول که یک سال پیش مسعود علی محمدی در مقابل خانه اش ترور شد، پایوران رژیم به طور کلی غرب و به طور مشخص اسرائیل را مسئول این ترور اعلام کردند. بنابرین اگر ماموران امنیتی رژیم چنین اطلاع دقیقی داشتند، ادعای «اقدامات پيچيده و چند لايه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی» حرفی پوچ و غلو آمیز است.
مردم فراموش نکرده اند که پس از قتلهای زنجیره ای، خامنه ای با وقاحت تمام تاکید کرد که اسرائیل و غرب پشت این اقدامات هستند و به دنبال این ادعا شکنجه گران وزارت اطلاعات بعضی از دستگیر شدگان به شمول همسر سعید امامی(اسلامی) را تحت شکنجه های ضد انسانی برای تائید کردن حرف خامنه ای قرار دادند. با انتشار فیلم مربوط به آن بازجوئیها روشهای کثیف نهادهای بدنام اطلاعاتی رژیم کاملاً بر ملا شد.
وزارت اطلاعات در اطلاعیه خود مژده داده که اطلاعات مربوط به دستگیری افراد این شبکه را «در شرايط مقتضي و به تدريج اعلام» خواهد کرد.
این جمله تکراری در همه اطلاعیه های این چنانی وزارت دروغگوی اطلاعات است. دو هفته پیش وقتی در سحرگاه روز سه شنبه 7 دی علی اکبر سیادت به اتهام «جاسوسی» برای اسرائیل اعدام شد برای بسیاری این سوال مطرح شد که اگر ادعای رژیم دروغ نیست چرا دستگاههای امنیتی تحت امر ولی فقیه اطلاعات خود در این مورد را علنی نمی کنند و چرا بیدادگاههایی که به این اتهامات رسیدگی می کند به طور علنی برگزار نمی شود.
با تاکید باید گفت که تا جلادان دستگیر شدگان را متهم می کنند و برای دستگیر شدگان امکان محاکمه عادلانه، علنی و با حضور هیات منصفه وجود ندارد، ادعاهای وزارت اطلاعات را باید دروغ دانست.
نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها:
مخالفت با ولایت فقیه مشکل قانونی ندارد
پاسخ کامل به پرسش این دانشجو امروز سهشنبه (۲۱ دی ماه) در وبسایت نهاد نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها در دسترس است.
در پاسخ کارشناسان این نهاد به این پرسش آمده که مخالفت با ولایت فقیه نباید «مخل مبانى اسلام يا حقوق عمومى و نظام جامعه اسلامى» شود که در این صورت این مخالفت «براندازی» محسوب شده و با مخالفان به شدت برخورد میشود.
در بخش دیگری از پاسخ نهاد نمایندگی در دانشگاهها اضافه شده است چنانچه مخالفت با ولایت فقیه طبق موازین قانونی باشد، فرد مخالف با محدودیتهای قانونی مواجه خواهد شد.
نهاد نمایندگی، یکی از محدودیتهای «قانونی» مخالفان با ولایت فقیه را اجازه نداشتن آنها برای اعلام نامزدی در انتخابات مختلف اعلام کرده است.
این پاسخ نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها در شرایطی منتشر میشود که در سالهای اخیر بسیاری از فعالان سیاسی به اتهام مخالفت با ولایت فقیه از عرصه سیاسی کنار گذاشته شدهاند.
مخالفت علنی و صریح با ولایت آیتالله علی خامنهای در جمهوری اسلامی مجازاتهای گوناگونی دارد.
در جمهوری اسلامی هر فرد یا گروهی که متهم به مخالفت با ولایت فقیه شود از بسیاری از حقوق سیاسی و مدنی محروم میشود.
با آغاز اعتراضها به نتیجه انتخابات سال گذشته بسیاری بر این باورند که آیتالله خامنهای که در حال حاضر در جایگاه ولی فقیه قرار دارد به دیکتاتوری تمامعیار تبدیل شده است.
خبرگزاری ابنا امروز سهشنبه (۲۱ دی ماه) اعلام کرد که الاسدی در یک نشست خبری گفت هدف این ترورها دو افسر ارشد وزارتخانههای دفاع و کشور عراق بوده است.
الاسدی گروه «اهل حق» وابسته به ایران را مسئول ترورهای اخیر بغداد معرفی کرده است.
این مقام بلندپایه وزارت کشور عراق همچنین افزوده که در این ترورها سازمان اطلاعاتی اسرائیل نیز دست داشته است.
چهارشنبه گذشته ستاد مبارزه با ترور وزارت کشور عراق در بیانیهای از کشف یک گروه تروریستی خبر داد که با استفاده از سلاح «صداخفهکن» قصد ترور مقامهای امنیتی وزارتخانههای کشور و دفاع را داشتند.
ابنا در عین حال اعلام کرده که «این تروریستها در چند ترور اخیر موفق شدند تا تعدادی از مقامات امنیتی و نظامی را از بین ببرند.»
آمریکا و برخی مقامهای عراقی طی سالهای اخیر بارها ایران را متهم به دخالت در امور داخلی عراق و سازماندهی گروههای تروریستی کردهاند.
مقامهای جمهوری اسلامی این اتهامها را رد کرده و اعلام کردهاند خواستار برقراری صلح و آرامش در عراق هستند.
اظهارات این مقام ارشد وزارت کشور مبنی بر دست داشت ایران و اسرائیل در ترورهای اخیر بغداد در شرایطی ایراد میشود که وبسایت العربیه به نقل از نادر کریمی جونی روزنامهنگار زندانی در ایران از رابطه پنهانی تهران- تلآویو خبر داده است.
مقامهای جمهوری اسلامی تاکنون درباره این دو گزارش واکنشی نشان ندادهاند.
در کمیسیون اصل 90 بررسی می شود
فوقالعاده، فوقالعاده: پرونده مشایی
رئیس کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی از "بررسی فوق العاده" پرونده اظهارات اسفندیار رحیم مشایی در این کمیسیون خبر داد.حجت الاسلام ابراهیم نکونام در نشست خبری دیروز خود که به صورت گسترده توسط خبرگزاری ها و سایت های خبری حامی و منتقد احمدی نژاد در داخل کشور پوشش داده شد، سخنان رئیس دفتر رئیس جمهور درباره مسائلی مانند حلیت موسیقی یا مکتب ایرانی را "تنش زا" عنوان کرد.
به گفته حجت الاسلام نکونام، اعضاي كميسيون اصل نود مسائل مختلفي را مورد بررسي قرار ميدهند؛ به طور مثال برخي "مباحث تنش زا" در كشور كه از سوي برخي مسئولان مانند رئيس دفتر قوه مجريه بيان ميشود، در اين كميسيون مورد بررسي قرار ميگيرد.
او گفت که: "این مسائل به صورت فوق العاده در کمیسیون اصل 90 مورد بررسی قرار می گیرد."
رئیس کمیسیون اصل 90 مجلس همچنین "عزل وزرا و مسئولان رده بالای کشور" را نیز از جمله مواردی دانست که این کمیسیون به آنها "اهتمام ویژه" دارد و گفت: "هرچند كه اين مسائل جزء اختيارات قانوني رئيس جمهور است اما بايد توجه كرد كه ادامه دادن اين مسائل كشور را با مشكل مواجه ميكند."
نکونام شرایط کشور را "حساس" توصیف کرد و بر این مبنا خواستار استفاده از "فرصت های استثنایی" به بهترین نحو شد.
جاسوس خارج؟
طبق اصل 90 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، "هر کس شکایتی از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضاییه داشته باشد، میتواند شکایت خود را کتبا به مجلس شورای اسلامی عرضه کند. مجلس موظف است به این شکایات رسیدگی کند و پاسخ کافی دهد و در مواردی که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضاییه مربوط است رسیدگی و پاسخ کافی از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام نماید و در موردی که مربوط به عموم باشد به اطلاع عامه برساند."
با وجود این اصل، حجت الاسلام نکونام در نشست خبری دیروز خود توضیح نداد که چه کسی از اسفندیار رحیم مشایی به کمیسیون اصل 90 شکایت کرده است اما با "حساس" خواندن سخنان مشایی، گفت: "اضافه بر گزارشهايي که در اين رابطه به ما رسيده، ما خود به عنوان وظيفه مقامي وارد اين موضوع شدهايم."
او همچنین این احتمال را مطرح کرد که "تحرکات" رئیس دفتر محمود احمدی نژاد "ریشه در مسائل خارجی" داشته باشد.
رئیس کمیسیون اصل 90 در توضیح این مسئله گفت: "ممکن است برخي حرفها از طرف کساني زده شود که وابستگي به حکومت ندارند اما شنيدن برخي سخنان از زبان کساني که به نوعي به حکومت وابسته هستند دغدغهاي جدي را براي ما ايجاد کرده است."
نکونام در عین حال ابراز امیدواری کرد که "این سوءظن صحت نداشته باشد."
پیش از این نیز برخی شخصیت ها و مقامات بانفوذ در حکومت، از احتمال ارتباط رئیس دفتر احمدی نژاد با کشورهای خارجی خبر داده بودند.
حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان و محمدتقی مصباح یزدی، از اعضای مجلس خبرگان رهبری، از جمله این افراد هستند که بارها مشایی را به این مسئله متهم کرده اند.
مصباح یزدی که از اصلی ترین روحانیون حامی احمدی نژاد به شمار می رود، چند روز پیش در دیدار با تعدادی از فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران هشدار داده بود: "مبادا کسانی در دولت نفوذ کنند و بعد مشخص شود آنها از سرسپردگان بیگانگان بوده اند."
این روحانی بلندپایه جمهوری اسلامی تابستان گذشته و پس از برگزاری همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور در تهران که با حواشی بسیاری برای رحیم مشایی (به عنوان برگزار کننده این همایش) همراه شد، گفته بود: "ما عهد اخوت با کسی نبسته ایم و اگر کسی از اسلام منحرف شد اول تذکر می دهیم و بعد بر او چوب خواهیم زد."
پیش از این حمزه غالبی، از معاونان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی که پس از برگزاری انتخابات اخیر ریاست جمهوری مدتی را در زندان به سر برد، به نقل از حسین درخشان (وبلاگ نویسی که مدتی با غالبی در یک سلول قرار داشت) نوشته بود که به بازجویش گفته به دعوت مشایی به ایران برگشته اما بازجو در جواب گفته بود "مشایی هم از نظر آنها جاسوس است."
نامشروع اما رابط امام زمان
بسیاری از روحانیون، فرماندهان نظامی و امنیتی، نیروهای بسیج و... که از حامیان محمود احمدی نژاد در دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری بوده اند، با حضور اسفندیار رحیم مشایی در دولت او مخالفت کرده و ادامه این حضور را باعث ضربه خوردن دولت اصولگرا دانسته اند.
سخنان اسفندیار رحیم مشایی درباره مسائلی مانند دوستی با مردم اسرائیل، حجاب اختیاری، اشتباهات پیامبران، مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی و... در سالهای گذشته، واکنش های فراوانی به دنبال داشته است.
این حساسیت ها باعث شد که وقتی احمدی نژاد حکم معاون اولی دولت دوم خود را به نام پدر همسر پسرش صادر کند، برخی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت (مانند آیت الله ناصر مکارم شیرازی) در فتوایی بی سابقه، معاون اولی مشایی را "نامشروع" عنوان کنند.
آن موضوع در نهایت با دخالت علنی آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی و دستور او به احمدی نژاد برای لغو حکم صادر شده، به پایان رسید. هرچند احمدی نژاد اجرای دستور صریح آیت الله خامنه ای را یک هفته به تاخیر انداخت.
بسیاری از ناظران و تحلیلگران و حتی چهره های نزدیک به احمدی نژاد مانند برخی نمایندگان مجلس و اعضای برکنار شده دولت، اسفندیار رحیم مشایی را فردی معرفی می کنند که بر روی تمام رفتار و گفتار رئیس دولت نفوذ دارد و آنها را مدیریت می کند.
به گفته این افراد، سخنرانی ها، موضع گیری ها و حتی عزل و نصب های وزرا و اعضای دولت با نظر مشایی و به دستور احمدی نژاد صورت می گیرد.
برخی اخبار تایید نشده نیز منتشر شده اند که از برقراری ارتباط مستمر میان احمدی نژاد با امام زمان (امام غایب شیعیان) توسط رحیم مشایی حکایت می کنند.
رضا گلپور، از چهره های امنیتی و نویسنده کتاب شنود اشباح، اخیرا به صراحت این موضوع را در نامه ای مطرح کرده است.
کاندیدایی برای جنگ زرگری
با وجود تمام این مسائل، محمود احمدی نژاد بارها حمایت قاطع خود را از اسفندیار رحیم مشایی اعلام کرده است. بسیاری از ناظران، صدور حکم ریاست دفتر رئیس جمهور برای رحیم مشایی توسط احمدی نژاد، پس از آنکه امکان معرفی او به عنوان معاون اول دولت محقق نشد را نوعی "دهن کجی" به آیت الله خامنه ای تحلیل می کنند.
این در حالی است که برخی تحلیلگران و رسانه ها از مدتها قبل بحث نامزدی احتمالی رحیم مشایی در انتخابات آینده ریاست جمهوری و حمایت احمدی نژاد از او در این راه را مطرح کرده اند.
این احتمال وقتی جدی تر شد که محمد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با انتقاد شدید از مشایی او را فردی توصیف کرد که "از پول و موقعیت استفاده میکند و بر این تصور است که با این کارها میتواند رئیسجمهوری آینده شود."
این روحانی که از اشخاص بسیار نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی شناخته می شود، مهرماه گذشته در مصاحبه با هفته نامه پنجره، نشریه نزدیک به اصولگرایان منتقد دولت، گفته بود: "اگر آقای مشایی بهعنوان رئیسجمهوری مطرح شود، اولین تشکلی که رسما و صریحا مخالفت خواهد کرد، جامعه مدرسین است... به هر قیمتی که باشد موافقت نخواهیم کرد که آقای مشایی رئیسجمهوری مملکت شود."
تمام جنجال ها درباره رئیس دفتر جنجالی رئیس جمهوری اسلامی در شرایطی است که میرحسین موسوی، رهبر جنبش اعتراضی ایران موسوم به جنبش سبز، تمام این دعواها را "جنگ زرگری" توصیف کرده است.
ویژه نامه کردی سایت "کلمه" در مصاحبه با فعالان
گامی برای همگرایی بیشتر با جنبش سبز
روزنامه اینترنتی کلمه، نزدیک به میر حسین موسوی، یکی از آخرین شماره های خود را به انتشار ویژه نامه ای به زبان کردی در خصوص مسائل کردستان اختصاص داده است؛ آنطور که سایت کلمه نوشته استقبال از انتشار مقاله ای در این سایت با عنوان "سرکوب قومیتها سیاستی صهیونیستی" با استقبال فراوان خوانندگان به ویژه "هموطنان کرد" روبرو شده و همین آنها را وادار به انتشار ویژه نامه ای به زبان کردی کرده است.
فعالان مسائل سیاسی فرهنگی کرد، آذری و عرب در مصاحبه با روز این اقدام را به مثابه برداشتن یک گام مثبت ارزیابی و همزمان ضرورت بازنگری در نگرش محتوایی به مساله اقوام در ایران را هم مطرح کرده اند.
"کلمه" به کردی
ویژه نامه "کلمه" به زبان کردی در روز چهارشنبه، 15 دی ماه، بر خروجی وب سایت کلمه، نزدیک به میرحسین موسوی یکی از رهبران جبنش سبز قرار گرفت. این ویژه نامه شامل سه مطلب به زبان کردی و در خصوص مسائل مربوط به "اقوام" و به ویژه کردهای ایران است.
مطلب اول این ویژه نامه، ترجمه اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی به زبان کردی است. مطلب دوم خلاصه و برگردان نوشته ای از داریوش محمدی است که متن فارسی آن پیشتر با عنوان "سیاست صهیونیستی سرکوب قومیت ها" در سایت کلمه منتشر شده است.
مطلب سوم و آخرین مطلب این ویژه نامه هم یادداشتی بدون نام است تحت عنوان "سه آسیب". آنطور که در پیشانی نوشت ویژنامه کردی کلمه آمده، این یادداشت برآن است که از دیدی آسب شناسانه به مناسبات و خواسته های قومی و مسائل ناشی از آن در کردستان بپردازدو از قضاوت های یک جانبه بپرهیزد.
پیش از انتشار این ویژه نامه، روزنامه "قلم سبز" به مدیر مسئولی میر حسین موسوی، در آستانه انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران، سرمقاله های دو شماره پیاپی خود را در روزهای 30 و 31 اردیبهشتماه 88 به زبان ترکمنی و کردی کلهری –کرمانشاهی اختصاص داد.
همزمان با انتشار این سرمقاله ها، میر حسین موسوی در جریان تبلیغات انتخاباتی در همایش گفتوگوی اقوام ایرانی، خبر داده بود که برای برخورد نهادینه با مسایل مربوط به زبانها، بنیاد حفظ و گسترش زبانهای مختلف اقوام ایرانی را تاسیس خواهد کرد.
پیشتر نیز، مهدی کروبی دیگر رهبر جنبش سبز، در آستانه انتخابات ریاست جهموری در اقدامی مشابه، یکی از سرمقاله های روزنامه "اعتماد ملی" را به انتشار مطلبی به زبان کردی اختصاص داده بود.
گامی مثبت و قابل ارج
برای بررسی این ویژه نامه سراغ صاحب نظران مسائل کردستان رفتم و نظر آنها در این خصوص جویا شدم. آنها در مجموع ضمن طرح انتقاداتی، انتشار این ویژه نامه را مثبت ارزیابی می کنند.
امین سرخابی، دانش آموخته و کارشناس مسائل سیاسی کردستان، انتشار این ویژه نامه را "نقطه عطف"ی در جنبش سبز می داندو می گوید: "هر چند قانون اساسی جمهوری اسلامی انتشار نشریات به زبان قومی را به رسمیت شناخته است، اما هیچگاه اجازه انتشار یک نشریه خبری را برای مثال به زبان کردی اختصاص نداده است. آنچه ما به ویژه در دوران اصلاحات شاهد آن بودیم، انتشار نشریات دو زبانه: فارسی/کردی، بلوچی، آذری و..بوده نه صرف به زبانی که طبق قانون به زبان قومی شناخته می شود. اما اینبار جنبش سبز در قامت خروجی اصلاحات حداقل در فضای مجازی به ویژنامه کردی در وبسایشت همت گماشته و امر فی النفسه قابل تقدیر است."
او می افزاید: "فارغ از اینکه محتوای مطالب چاپ شده در این ویژه نامه چه باشد، تغییر در فرم قابل تامل است اما آنچه در محتوا آمده اشاره ای به تغییر ندارد. محتوایی که کماکان در سعی در بازتولید نگاه سلبی محور به کردستان و جنبش کرد دارد. آنچه در این سایت تحت عنوان ویژه نامه منتشر شده نگاه سیاست ورزانه به جنبشی دارد که در کردستان همسو با ایرن در جریان است."
از سوی دیگر منصور تیفوری، روزنامه نگار و نویسنده کرد که یکی از بنیانگذاران انجمن فرهنگی - ادبی "سخن" در سقزبوده است، نظر خود را در خصوص انتشار ویژه نامه کردی سایت کلمه، اینگونه بیان می کند: "بی شک به مثابه طرح بحث این اقدام را می توان ارج نهاد اما آنچه اکنون حیاتی تر است تلاش برای فراتر بردن این اقدام کلمه از هنجارهای رسمی برخورد با زبان کردی است."
او اما از طرفی دیگر نگاهی انتقادی داردو می گوید: "این اقدام در نوع خودش تازه نیست. ماشاهدیم که در دهه شصت بخشی از نهادهای امنیتی حاکمیت در کردستان، اقدام به انتشار مجلاتی به زبان کردی کرده است. «آمانج» که نمونه بارز آن دسته از نشریات است، حاصل نگرشی تقلیل گرایانه به مساله کردستان بود؛ حاصل این کج فهمی بود که مساله صرفا مساله میراثی و زبانی است. در حالیکه آنچه در زبان کردی مقاومت کرد و می کند، محتوای رهایی خواهانه خود زبان و فرهنگ است که متاسفانه کلمه از این دید کار تازه ای ارائه نداده و نگرش به مساله، همان دیدگاه تقلیل گرایانه را در خود دارد. شاهد نیز انتخاب مطالب و نوع نگرش به مساله کردستان است که آن را مساله ای مذهبی و حاصل شده از محرومیت ها می داند."
ضرورت حذف سیستم تک زبانی
"مبارزه اقوام و ملیت های غیر فارس در ایران، به ویژه در طول سال گذشته، به نوعی خود را بر گروه های اپوزیسیون معروف به جنبش سبز تحمیل کرده است. مصداق بارز این ادعا نیز انتشار ویژه نامه کردی در سایت کلمه و همچنین مقاله اخیر و سودمند آقای مصطفی تاج زاده، در خصوص اقوام ایرانی است که نشانگر یک تحول در جنبش سبز و در میان جریان اصلاح طلبان است." این را یوسف عزیزی بنی طُرف، نویسنده و فعال عرب می گوید.
امین سرخابی، فعال سیاسی کرد هم بر این اعتقاد است: "به نظر می رسد آنچه که کارگزاران جنبش سبز را به این تلاش واداشته تا بار دیگر حاشیه را جدی بگیرند، تلاش کردها در همگرایی با جنبش اعتراضی ایران به شیوه های مسالمت آمیز بوده است. این اقدام را در واقع می شود واکنش جنبش سبز به مشارکت و همیاری اقوام ایرانی در جنبش اعتراضی و سراسری ایران تعبیر کرد."
آقای بنی طرف، به عنوان یک فعال عرب در خصوص انتشار این ویژه نامه به زبان کردی به روز می گوید: "ما علاوه بر استقبال از این حرکت جدید اصلاح طلبان و به ویژه کلمه-، سایت آقای موسوی انتظار داریم این موضوع توسعه داده و شامل زبان های دیگر ملیت های غیر فارس از جمله عربی هم بشود. انتشار این ویژه نامه به زبان عربی به نظر ما باید مطابق خواست مردم عرب اقلیم اهواز باشد و مستقیم آن ها را مخاطب قرار بدهد نه کشورهای عربی همسایه ایران."
این همان خواستی است که فعالان آذربایجانی نیز بر آن تاکید دارند. یاشار حکاک پور، فعال آذربایجانی در این مورد معتقد است: "هر قدمی که در جهت از بین بردن سیستم تک زبانی در ایران برداشته شود مثبت است. اینجانب فرای از اینکه چه مطالبی در نشریه های اینچنینی نوشته شده باشد، چاپ این نشریات به زبانهای (ترکی، کردی، عربی، بلوچی و ترکمنی و...) را گامی مثبت ارزیابی می کنم. چون بر خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی که زبان فارسی را زبان رسمی ایران اعلام کرده و در مقابل زبانهای دیگر را غیر رسمی می داند، اینگونه حرکتها بخصوص از سوی گروههایی که ادعای سراسری بودن دارند، می تواند قدمهای مثبتی در راستای نفی سیستم تک زبانی در ایران باشد. اما کافی نیست و امیدوارم نشریه های اینچنینی را به زبان ترکی آذربایجانی نیز منتشر کنند."
واگذاری به متخصصان
فعالان مسائل مربوط به اقوام ایرانی تاکید می کنند که این نوع تلاشها باید توسط خود فعالان مناطق مختلف صورت گیرد و مستقیم به دردها و مشکلات آن مناطق بپردازد.
آقای بنی طرف که به عنوان یک فعال عرب سخن می گوید، معتقد است: "برای انعکاس دردهای واقعی مردم عرب، باید در واقع از متخصصان و دست اندر کاران مسائل منطقه که در جنبش سبز کم هم نیستند استفاده شود نه اینکه این مشکلات از دیدگاه گرداندگان سایت کلمه ابراز گردد که در واقع هر چند مهم اما توفیر چندانی در رفع محرومیت ها نخواهد داشت."
او البته این اقدام را به فال نیک میگیرد و ابراز امیدواری می کند که این امر در آینده با تکامل بیشتر حتی در شکل ایجاد یک سایت برای سایر زبانهای غیر فارسی در ایران ازجمله ترکی، عربی، بلوچی و ترکمنی ادامه داده شود.
فعالان آذربایجان انتظارات خود را خطاب به فعالان مرکز ایران اما در بعد وسیع تری مطرح می کنند.
یاشار حکاک پور می گوید: "جامعه روشنفکران مرکز لازم است که تکثر زبانی در ایران را بپذیرد و در این جهت گامهای عملی بردارد. متاسفانه در سالهای گذشته بارها دیده شده است که این روشنفکران با ایجاد رادیوها و تلویزیون های ترکی ویژه منطقه آذربایجان از سوی قدرتهای فرامنطقه ای مخالفت و در این راه مانع تراشی کرده اند. اقدام عملی دیگری که می تواند در این راستا صورت پذیرد، کمک این روشنفکران و روزنامه نگاران به ایجاد رادیوها و تلویزیون های مستقل با محوریت مسائل آذربایجانیها در قالب رسانه هایی همچون بی بی سی، رادیو لیبرتی وصدای آمریکا است."
نیاز به تغییر محتوا
فعالان کرد در عین حال انتشار ویژه نامه کردی را کافی نمی دانند و در مقابل طرح عبور از گفتمان کنونی به لحاظ محتوایی را مطرح می کنند.
منصور تیفوری، نویسنده، روزنامه نگار و مترجم کرد که سابقه حضور در بیشتر نشریات کردی در داخل ایران را در کارنامه خود دارد، می گوید: "اقدام کلمه یا هر گونه اقدامی از این دست، هر چند در یک نگاه کلی حائز اهمیت و مثبت است، اما کلمه می تواند با فراتر رفتن از گفتار تصدیق وجود مساله ای به نام کردستان و گره زدن آن به امر سیاسی، قدمی بیش از نمونه های تاریخی مورد اشاره بردارد."
امین سرخابی دیگر فعال کرد هم نظر مشابهی دارد: "این ویژه نامه کردی در فرم می تواند نزدیکی میان جنبش کرد و سبز را ایجاد نماید و گامی مثبت ارزیابی می شود. هر چند این اراده سیاست ورزانه تا تغییر در محتوا به نتیجه ای عملی منجر نخواهد شد."
اعترافات ناخوشایند دادستان
جعفری دولت آبادی نا خواسته در سخنان اخیرش دو اعتراف مهم کرد. وی به صراحت گفت: " محاكمه سران فتنه قطعي است اما ذكر اين نكته ضرورت دارد كه با توجه به اينكه دستهاي پليد آمريكا در عقبه فتنه ديده ميشود نياز است با دقت بيشتري كارمان را به پيش ببريم.(1) " محسن اژه ای چند روز بعد موضع دادستان تهران را تصحیح کرد که زمان محاکمه به این زودی ها نیست و اقتضاءات خاص خودش را دارد تا دستگاه قضایی آماده شود.(2) استدلال دولت آبادی در ملاحظه حمایت آمریکا به عنوان عامل تاخیر بخش در محاکمه رهبران سمبولیک حنبش سبز ، تفاوت فاحش با موضع مقامات جمهوری اسلامی دارد. آنها در طول سی و یک سال گذشته تلویحا و یا به صراحت سخن آیت الله خمینی را در مواضع رسمی تکرار کرده اند که "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند " . همواره مقامات سیاسی و امنیتی اعلام نموده اند که ازتهدیدات آمریکا هراسی ندارند و در تصمیم گیری های شان اعتنایی به آن نمی کنند. اما وقتی عملکرد نظام زیر بوته بررسی قرار می گیرد ، تناقض های فاحشی مشاهده می شود.
حال دادستان نا آگاهانه و از سر ناشیگیری پرده از این حقیقت برداشته است که تصمیم گیران نظام بر خلاف ادعاهای ظاهری وزن زیادی برای موضع گیری قدرت های خارجی و بخصوص آمریکا قائل هستند تا جایی که در محاکمه و مجازات کسانی که از نظر آنان خلق کنندگان بزرگترین فتنه و بحران در طول تاریخ جمهوری اسلامی هستند ، تعلل می ورزند.
کسانی که صابون بازجویی در بازداشتگاه های امنیتی به تن شان خورده است ،بار ها شهادت داده اند تا چه میزان بازجویان از اعتراض دولت ها و نهاد های خارجی به بازداشت و تقاضا برای آزادی آنها ،خشمگین شده بودند.
وقتی رهبری در طولانی ترین سفرش در قم در دیدار با روحانیون می گوید: "تا پیش از دولت احمدی نژاد ، هروقت روسای جمهور وقت به سفر خارجی می رفته اند ،وی نگران می شده است." می توان در این گفته فرضی نهفته را کشف کرد که وی خارج را دارای قدرتی می داند که قادر است موقعیت وی را تهدید کند لذا وی موقعی آسوده خیال می شود که فردی مطیع رخت سفر بربندد و به قدرت های خارجی یاد آوری کند که سکان کشور در دست مقام منیع ولایت است. هر قدرت خارجی که می خواهد با ایران مناسباتی داشته باشد باید رهبری را طرف اصلی خود بداند.
این ادعا از تمامی بحران های داخلی هنگام سفر های خارجی رفسنجانی و خاتمی رمز گشایی می کند که کدام کانون فرمان بی اعتبار کردن رئیس جمهور ها در بیرون از مرز های ایران را صادر کرده است. در واقع کسی که قدرت خود را پایدار و متکی به ملت نمی داند و در ثانی شیفته حکمرانی است و تحت هر شرایطی و به هر قیمتی می خواهد حیاتش در قدرت تداوم یابد ، ناگزیر در معادلات حکومتی، وزن زیادی به نیروی قاهر خارجی می دهد وسعی می کند تا موازنه ای برقرار سازد که حکمرانی اش از گزند حوادث مصون بماند.
محمد رضا شاه پهلوی نیز به نحو مشابهی فکر می کرد. او نیز تاج و تختش را مدیون بیگانگان می دانست و برخورداری از حمایت غرب را پشتوانه اصلی حکومتش می دانست. او نیز تمایل داشت دول قدرتمند جهان او را فرد اول ایران بدانند که مسائل اصلی باید با او حل و فصل شود. از این رو درباریانی چون دکتر امینی نیز که حداقلی از استقلال را می طلبیدند و تمایل داشتند شاه نزدیک به جایگاهش در قانون اساسی مشروطه عمل کند ، مغضوب واقع شدند. نگرانی از سفر امینی به آمریکا و مذاکراتش با کندی ، تیر خلاص را به نخست وزیری وی زد چون شاه هم مشابه خامنه ای نگران بود مبادا مذاکرات دولتمردان با مقامات دنیا ، جایگاه قدر قدرتی وی را تضعیف کند. به شهادت اسناد موجود شاه مسیری موازی با دستگاه رسمی و قانونی دیپلماسی کشور در بر قراری ارتباط با دولت هایی چون انگلستان و امریکا ایجاد کرده و خواهان طرح "سیاست های عالیه" در این مجرا شده بود تا پس از توافقات کلی موضوع به وزارت خارجه و مجلس منتقل شود. دیپلمات های غربی هم حیرت کرده بودند که چنین تعاملاتی خارج از اصول و پرنسیب های کاری آنان است و حتما باید دولت و مجلس در جریان مذاکرات قرار گیرند.(3)
اما تفاوت شاه با خامنه ای در این است که وی از طریق همسویی و برقراری روابط استراتژیک با غرب می کوشید پایه های امارتش را مستحکم گرداند اما خامنه ای با ستیزه جویی و اخلال در مناسبات جهانی به سرکردگی غرب می خواهد خود را تثبیت کند وخطر ها را دور سازد. اگر حکومت شاه از وابستگی ابایی نداشت ولی جمهوری اسلامی در تعبیری منفی از استقلال آن را به بحران سازی ،خصومت و جزیره شدن در نظم جهانی پیوند زد.
اکنون حاکمیت چه از سر توهم و چه از سر دسیسه در تصوری غلط می پندارد که دست خارجی پشت سر حرکت اعتراضی مردم است و از این رو سعی می کند تا با سرکوب و خاموش کردن شعله اعتراضات از سویی و دنبال کردن سیاست دو مسیره اختلال و مذاکره پنهانی با غرب از سویی دیگر، جامعه جهانی را قانع سازد که روی تغییر مناسبات سیاسی در ایران سرمایه گذاری نکنند.
همانگونه که هدف نهایی از ماجراجویی هسته ای ، ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدات ، دور کردن حقوق بشر و اصلاحات سیاسی از حوزه تعامل و سازش با قدرت های جهانی ، دریافت تضمین امنیتی از آمریکا ، پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای و اجتناب از سیاست برخورد و مهار حکومت از سوی غرب به عنوان نیروی مسلط جهانی است.
بنابراین به نظر می رسد اقتضاءات مد نظر سخنگوی قوه قضائیه ، کنار آمدن دنیا با حکومت ایران و نادیه گرفتن شکاف ملت – دولت است.
اما اشتباه استراتژیک حکومت نادیده گرفتن نیروی مردم به عنوان منبع اصلی تغییر است. تاریخ به ما می آموزد هرگاه ملتی تصمیم می گیرد که سرنوشتش را عوض کند ،هیچ قدرت خارجی حتی با توسل به دخالت نظامی نتوانسته است جلوی آن را بگیرد و حداکثر اتفاق تغییر حکومت به تعویق افتاده است.
سیاست کشور های خارجی تابعی از میزان ثبات و پایداری حکومت در داخل است. به مجرد اینکه معلوم شود ستاره اقبال حکومتی رو به افول است ،نزدیک ترین متحدان خارجی نیز روی می گردانند. مشابه رفتار امریکا در برابر حکومت شاه و یا روسیه در برابر عراق.
عامل خارجی در اکثر مواقع تابعی از وضعیت داخلی است ودر اتباطی دو سویه ومتقابل عمل می کند.البته حکومت های خودکامه و آنانی که به نیروی مردم باور ندارند از درک این واقعیت عاجز هستند. در واقع انتساب موفقیت های حاکمیت به امداد های غیبی و دست حمایت خداوند نشان از این دارد که از نظر اولیای امور اساسا خواست مردم و عوامل داخلی تاثیر گذار نیستندو همواره یا باید در جستجوی دست یاریگر خارجی بود و یا با یاغیگری از قدرت های جهانی باج گرفت.
اما اعتراف دوم دادستان جالب تر بود که از دشواری ها و سختی های روز های مقابله حاکمیت با اعتراضات خیابانی سخن به میان آورده بود. وی به صراحت گفت : " هر روز از اقدامات آنها آنقدر سنگين بود كه براي يك نظام كافي بود تا سقوط کند" (4)
این سخن گویای روز هایی است که نظام بشدت لرزید. اگرچه تصور فروپاشی حکومت رویای شیرینی بود که برخی از حامیان جنبش سبز در توهم آن بسر می بردند. اما از نظر نباید دور داشت که جنبش سبز بزرکترین بحران در طول تاریخ جمهوری اسلامی را پدید آورد . برای اولین بار امکان تغییر حکومت از تصور به واقعیت نزدیک شد و پر شمار ترین تجمع ها و راهپیمایی های اعتراضی بوقوع پیوست. این اعتراف ،شکنندگی حکومت را به تصویر می کشد که تا چه میزان از تداوم و تکرار آن ایام هراسان است. حاکمیت هنوز اعتماد به نفس خود در سطح قبل از انتخابات سال 1388 را پیدا نکرده است. هنوز در از بحران عبور نکرده و پروسه گذار از بحران به تثبیت به سرانجام خود نرسیده است. تمامی سخت گیری ها ،تداوم فضای امنیتی در سچهر عمومی و جلوگیری از تحرکات مستقل و انتقادی در سطوح مختلف جامعه و نیروهای سیاسی ریشه در تزلزل درونی حاکمیت دارد.
کاسه قدرت ترک خورده است ا ز این رو حکومت تلاش می کند تا با افزایش جو اختناق و ریشه کن کردن نیروهای مخالف ،یکدست کردن بیشتر نظام سیاسی با توجیه کنار گذاشتن "خواص بی بصیرت" ، افزایش انحصار و اختصاصی سازی در بلکو قدرت ،تمرکز بیشتر بر روی دهک های درامدی پایین جامعه ، بسته کردن بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی جامعه و تسریع حرکت از نخبه گرایی به پوپولیسم خود را تثبیت کند و صدمات وارده را ترمیم نماید. آنگونه که جعفری دولت آبادی روایت می کند، نیروهای معترض اطلاع نداشتند که تا نزدیکی خیمه استبداد دینی پیش رفته بودند. در واقع فاز اعتراضات خیابانی جنبش سبز کابوس حکومت و بخصوص شخص رهبری بود و او اینک با تدابیر مختلف می کوشد تا این کابوس تکرار نشود.
این اظهارات مبین قدرت بالقوه ملت است که در صورت برنامه ریزی و سازماندهی مناسب و پایبندی به قواعد دموکراسی ؛ می تواند زوال استبداد دینی را نزدیک گرداند.
منابع:
1- سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه جعفری دولت آبادی در تاریخ 10/10/1389
2- مصاحبه مطبوعاتی سخنگوی قوه قضائیه مورخ 13/10/1389
3- رک ، مکاتبات سفارت انگلستان با وزارت خارجه در مهر ماه 1332
4- ر.ک. به 1
در ادامه واکنشها به مطرح شدن بحث حضور احتمالی اصلاح طلبان در انتخابات پارلمانی آینده ایران و شرایط آن، قائم مقام حزب اعتماد ملی از موضع گیری رئیس شورای نگهبان انتقاد کرده و همزمان یک چهره سرشناس جناح اصولگرا گفته است که گروهی از اصلاح طلبان مشروعیت خود را برای حضور در صحنه سیاسی ایران از دست داده اند.
رسول منتجب نیا، قائم مقام حزب اعتماد ملی روز سه شنبه ۲۱ دی (۱۱ ژانویه) در گفت و گو با خبرگزاری کار ایران (ایلنا)گفت: "کسانی که در راس امور هستند از جمله کسی که در شورای نگهبان قانون اساسی، بالاترین مقام را دارد نباید از همان اول تیر خلاص را به طرف رقبا رها کند."او گفت که "حضور گسترده اصلاح طلبان" در جامعه ایران امری بدیهی و ضروری است، اما باید دید که آیا مسئولان حکومت اجازه حضور آنها در انتخابات را خواهند داد یا خیر.
سخنان آقای منتجب نیا پاسخی به سخنان احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان قانون اساسی ایران محسوب می شود که روز سه شنبه ۱۴ دی در مورد شرط گذاشتن اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات آینده مجلس ایران، گفته بود: "اصلا نیازی به حضور این عده در انتخابات نیست و سران فتنه با اقداماتی که انجام داده اند، بهتر است همچنان خارج از عرصه سیاست بمانند."
آقای منتجب نیا به ممانعت از برگزاری جلسه شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در ادامه محصور شدن دبیر این حزب و بسته شدن سایت و روزنامه و پلمپ شدن دفتر مرکزی آن اشاره کرد.
او گفت: "به ما حتی اجازه برگزاری یک مراسم شام را هم نمی دهند و به نظر می رسد که این برخوردها و خط و نشان کشیدن ها به معنای ادامه بحران و برای تحریک کردن مردم باشد."
عسگراولادی: دوم خردادی ها تا مرز محاربه پیش رفتند
همزمان، حبیب الله عسگراولادی، عضو سرشناس حزب موتلفه اسلامی گفت که گروهی از اصلاح طلبان در سه مقطع ۱۸ تیر ۷۸، تحصن در مجلس و رویدادهای سال گذشته تا "مرز محاربه" با نظام پیش رفتند و بدین ترتیب مشروعیت خود را از دست داده اند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این عضو بلند پایه حزب موتلفه اسلامی، "عدم تایید صلاحیت این افراد توسط نهادهای قانونی نظام" را با توجه به "مطالبات مردم در مقطع ۹ دی تا ۲۲ بهمن ۸۸" طبیعی دانست.
او حذف یک "دیدگاه برانداز" را آسیبی برای مشارکت سیاسی مردم ندانست به ویژه اینکه به گفته او "این حذف توسط خود اصلاح طلبان صورت گرفته باشد."
به نظر می رسد این سخنان در ادامه واکنش به سخنان محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران باشد که روز پنجم دی در دیدار با نمایندگان جناح اقلیت مجلس شورای اسلامی گفته بود که اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات پارلمانی آینده، خواستار "آزادی زندانیان سیاسی، پایبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد" هستند.
آقای عسگر اولادی در ادامه سخنانش با اشاره به شعارهای آزادی و حقوق شهروندی اصلاح طلبان گفت:"آنهایی که قرار بود مخالفان را تبدیل به موافقان نظام کنند، عملا در کنار منافقین و ضد انقلاب قرار گرفتند."
وزیر اطلاعات: بعد از انتخابات حفره اطلاعاتی در نظام ایجاد شد
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران گفته است که بعد از اعتراضات انتخاباتی سال گذشته این کشور، یک "حفره اطلاعاتی" در جمهوری اسلامی ایجاد شده بود که رهبران مخالفان دولت باید پاسخگوی آن باشند.
آقای مصلحی امروز ۲۱ دیماه (۱۱ ژانویه) در یک نشست خبری با اشاره به سوء قصد های انجام شده در دوره بعد از انتخابات گفت: "دشمن امید داشت که بتواند از این حفره اطلاعاتی استفاده کند و با این امید و خیال خام که دستگاههای اطلاعاتی کشور درگیر بحث فتنه است به اقداماتی دست زد."وزارت اطلاعات ایران، بعد از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری این کشور، دستخوش تغییرات زیادی بوده که از جمله آنها می توان به تغییر غلامحسین محسنی اژه ای، وزیر اطلاعات سابق و شش تن از معاونان این وزارتخانه اشاره کرد.
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران بعد از انتخابات در یک برنامه زنده تلویزیونی در مورد عزل آقای محسنی اژه ای گفت که وزارت اطلاعات در دوره وزارت او مأموریت خود را به درستی انجام نداده و همین امر باعث وقایع پس از انتخابات بوده است.
از زمان روی کار آمدن حیدر مصلحی، تاکنون چندین مورد اقدام تروریستی در ایران انجام شده است که از جمله آنها می توان به سوء قصد به سه فیزیکدان اشاره کرد.
وزارت اطلاعات ایران دیروز اعلام کرد که عاملان ترور یکی از این فیزیکدانان، مسعود علیمحمدی، را دستگیر کرده است.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، اطلاعیه خود در این زمینه را دو روز مانده به سالگرد ترور دکتر علیمحمدی صادر کرده است.
یک ماه و نیم پیش، به دنبال سوء قصد به جان دو فیزیکدان دیگر ایرانی، عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران با گلایه ای تلویحی از عملکرد وزارت اطلاعات گفته بود: "دستگاههای امنیتی باید قاطعانه ترورها را پیگیری و عوامل ترور را معرفی کنند و نگذارند که عاقبت این پرونده مانند پرونده استاد علیمحمدی شود."
وزیر اطلاعات: بر موساد غلبه کردیم
حیدر مصلحی در نشست خبری امروز خود، دستگیری "عوامل ترور" آقای علیمحمدی را نشانه "موفقیت اطلاعاتی جمهوری اسلامی در غلبه بر سیستم اطلاعاتی موساد" دانست.آقای مصلحی گفت که دستگیری عوامل ترور آقای علیمحمدی، از طریق "نفوذ در تشکیلات اطلاعاتی" اسرائیل و "با کمک اطلاعاتی مردم" صورت گرفته است.
وی تاکید کرد که علاوه بر شناسایی عوامل ترور آقای علیمحمدی، "شبکه های دیگر اسرائیل" در ایران هم شناسایی و منهدم شده اند.
شبکه تلویزیون دولتی ایران شب گذشته فیلمی را تحت عنوان "اعترافات عامل اصلی ترور" آقای علیمحمدی پخش کرد که در آن، مردی به نام "مجید جمالی فش" می گفت که سازمان های اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل او را برای این ترور آموزش داده و به ایران فرستاده اند.
وزیر اطلاعات، کسانی که به گفته وی موساد جهت انجام ترورها در ایران از آنها استفاده میکند را، "مزدورهای لمپن و بیریشه" معرفی کرده و اعضای گروه جندالله، سازمان مجاهدین خلق و احزاب دموکرات، کومله و پژاک را از مصادیق این افراد دانست.
همزمان با انتشار اظهارات وزیر اطلاعات، خبرگزاری فارس به نقل از همسر آقای علیمحمدی نوشته است که ۱۰روز قبل از ترور این فیزیکدان، سازمان مجاهدین خلق "برخی اسناد مهم مربوط به مباحث هستهای کشور" را از طریق اینترنت برای او ارسال کرده بودند تا درباره صحت یا عدم صحت اسناد نظر بدهد، اما "وی هیچ پاسخی به آنها نداده است".
چین اولین جنگنده رادار گریز خود را آزمایش کرد
هوجین تائو رئیس جمهوری چین آزمایش اولین جنگنده رادار گریز (استیلت) این کشور را مورد تائید قرار داده است.
تایید این آزمایش پس از انتشار تصاویر پرواز پانزده دقیقه ای این جنگنده در شهر چنگدو، در چند سایت اینترنتی چین صورت گرفت.رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا گفته است که هوجین تائو آزمایش این جنگنده را در دیداری که با او در پکن داشت، مورد تائید قرار داده اما گفته است که زمان آزمایش این جنگنده از قبل تعیین شده بود و ارتباطی با دیدار وزیر دفاع آمریکا نداشته است.
درحال حاضر آمریکا تنها کشوری است که بطور کامل از این جنگنده استفاده می کند.
دیدار سه روزه رابرت گیتس از چین درحالی صورت می گیرد که آمریکا از سرعت پیشرفت فناوری نظامی چین ابراز نگرانی کرده است.
رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا پیشتر با اشاره به برنامههای دولت چین برای تولید اولین جتهای جنگنده رادار گریز، گفته بود که "به نظر میرسد چین در روند تولید این نوع جتها، به مراتب بیش از پیشبینی نهادهای اطلاعاتی آمریکا، پیشرفت کرده است."
آقای گیتس گفت که "پیشرفتهای نظامی اخیر چین به حدی است که می تواند قابلیتهای آمریکا را در منطقه اقیانوسیه با خطر روبهرو کند."
از جنگنده استیلت جی ۲۰ نخستین بار اوایل ماه جاری هنگام آزمایش روی باند پرواز در انستیتوی طراحی هواپیما در چنگدو تصویر برداری شد.
چین می گوید که انتظار می رود این هواپیما بین سال های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ بطور کامل مورد استفاده قرار گیرد.
وزارت دفاع آمریکا اوایل ماه جاری گفته بود که از دستیابی چین به جنگنده استیلت نگران نیست.
دریا سالار دیوید دورست، معاون اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا تاکید کرده بود که تکمیل این جنگنده به زمان زیادی نیاز دارد.
بودجه نظامی چین بین سال های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۹ همزمان با رشد اقتصادی این کشور افزایش یافت و در سال ۲۰۱۰ رسما ۷۸ میلیارد دلار اعلام شد.
اما بودجه نظامی آمریکا بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار است که هنوز بالاترین بودجه نظامی درجهان به شمار می رود.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا بدون اعلام قبلی به یمن سفر کرده است.
هدف از این سفر گفتگو با علی عبدالله صالح، رئیس جمهوری یمن در باره نحوه مقابله با خطر القاعده در این کشور است.خانم کلینتون همچنین با شخصیت های مخالف و دانشجویان در صنعا پایتخت یمن ملاقات خواهد کرد.
این اولین سفر یک وزیر خارجه آمریکا به یمن از بیست سال گذشته تا کنون است.
رئیس جمهور یمن در حال حاضر در حال جنگ با جدایی طلبان در شمال و شورشیان در جنوب این کشور است.
این درگیری ها موجب بروز نگرانی در باره احتمال تضعیف دولت و تقویت حضور القاعده در یمن شده است.
هیلاری کلینتون گفت امنیت یمن مهمترین مسئله برای دولت آمریکا است و لی لازم است آمریکا از همکاری های نظامی با یمن فراتر رفته و مناسبات خود با این کشور را گسترش دهد.
کیم غطاس خبرنگار بی بی سی در یمن می گوید خانم کلینتون در باره حقوق زنان و نیز مشکل ازدواج در سنین کودکی در این کشور، با مقامات یمن گفتگو کرده و به اهمیت کار سازمان های غیردولتی تاکید خواهد کرد.
در یکی دو سال گذشته، کمک های نظامی و غیرنظامی آمریکا به یمن حدود صد در صد افزایش یافته و به 300 میلیون دلار رسیده است ولی کارشناسان می گویند این کمک ها برای حل مشکلات یمن و نیز مقابله با خطر متوجه از جانب گروه های تندرو در یمن، کافی نیست.
در پی توطئه بمبگذاری در یک هواپیمای آمریکایی درکریسمس سال 2009، که پیکارجویان القاعده مستقر در یمن، عامل آن شناخته شده بودند، توجهات به این کشور جلب شد.
پس از کشف این توطئه، آمریکا کمک های نظامی و اطلاعاتی خود به یمن را افزایش داد و آموزش نظامیان این کشور را شروع کرد.
گروه موسوم به القاعده در شبه جزیره عربستان، مسئول چندین حمله مرگبار در یمن معرفی شده که از آنجمله حمله به مرکز اطلاعات داخلی این کشور در عدن در ماه ژوئن گذشته است.