چوب عراق لای چرخ تحریمهای اتحادیه عرب علیه سوریه
در حالیکه اتحادیه عرب قصد دارد به علت نادیده گرفتن ضربالاجل این اتحادیه از سوی سوریه، تحریمهایی را علیه این کشور در نظر بگیرد، عراق میگوید که اجرای تهدیدات اقتصادی علیه سوریه را نمیپذیرد.
امروز اتحادیه عرب تشکیل جلسه میدهد؛ این جلسه درباره وضع تحریمهایی علیه سوریه است. فردا نیز جلسهای با حضور وزیران خارجه این اتحادیه تشکیل میشود.
حکومت بشار اسد که به ضربالاجل اتحادیه عرب برای اعزام ناظران این اتحادیه به سوریه توجهی نکرد، حالا تحت فشار کشورهای همزبان خود قرار میگیرد.
گفته میشود تحریمهایی که ممکن است از سوی کشورهای عربی متوجه سوریه شود، شامل ممنوعیت جنبی تجارت، توقف پرواز شرکتهای هوایی به سوریه، معاملات با بانک مرکزی سوریه و نیز توقیف اموال و داراییهای این کشور است.
اما در این بین، حکومت عراق سازی متفاوت مینوازد. وزیرخارجه این کشور گفته است که عراق حاضر نیست تن به تحریمهای سوریه بدهد.
هوشیار زیباری، «روابط گسترده اقتصادی عراق با سوریه» و «حضور تعدادی از آوارگان عراقی در سوریه» را دلیل این سیاست کشورش عنوان کرده است.
اما آنچه به اعتقاد ناظران سیاسی، ناخشنودی عراق از سرنگونی بشار اسد، دلیل واقعی همکاری نکردن بغداد با اتحادیه عرب درباره بحران سوریه است.
این در حالی است که خبرهای جدیدی از پیروزی مخالفان دولت سوریه به گوش میرسد.
گفته میشود دستکم ۱۰ سرباز و عضو نیروهای امنیتی این کشور در درگیری با افرادی که از ارتش فرار کردهاند، کشته شدهاند. این درگیری در ساعات پایانی دیشب و در نزدیکی شهر دیرالزور رخ داده است.
تاکنون، یعنی طی هشت ماه گذشته، بیش از سه هزار و ۵۰۰ نفر در اعتراضات مردمی سوریه کشته شدهاند.
از سوی یک فعال سیاسی و فرهنگی محافظهکار صورت گرفت
تشبیه جمهوری اسلامی به «مزرعه حیوانات»
محمدصادق کوشکی دانش آموخته دانشگاه امام صادق٬ روز شنبه (پنجم آذر) این یادداشت را در سایت «جهاننیوز» متعلق به علیرضا زاکانی نماینده محافظهکار مجلس منتشر کرده است.
آقای کوشکی در واکنش به درگیری رخ داده هفته گذشته موسسه ایران و مقاومت علیاکبر جوانفکر٬ مشاور محمود احمدینژاد در برابر حکم بازداشتش، این تشبیه را انجام داده است.
وی نوشته است: «توقف اجرای حکم قضائی سرپرست روزنامه ایران بعد از معرکهگیری و جنجالآفرینی فرد مذکور و اطرافیانش، اولین نمونه از تبعیض و برتریطلبی در این مملکت نیست و آخرین آن هم نخواهد بود.»
این فعال سیاسی و فرهنگی محافظهکار در یادداشت خود از مقاومت احمدینژاد در برابر رسیدگی به پرونده اتهامی برخی اطرافیانش انتقاد کرده و نوشته است: «ملت ایران با حوصله است و در شکستن شاخ آدهایی که اهل شاخ و شانه کشیدن برای نظامند تخصص دارد.»
یادداشت سایت محافظهکار «جهاننیوز» در شرایطی منتشر میشود که امروز نیز سایت «تریبون مستضعفین» در یادداشتی به طور تلویحی محمود احمدینژاد را «میمون» خطاب کرده است.
فرمانده هوا فضای سپاه پاسداران اعلام کرد:
سپر موشکی ناتو در ترکیه نخستین هدف نظامی سپاه
امیرعلی حاجیزاده٬ فرمانده هوا فضای سپاه پاسداران اعلام کرد در صورت بروز جنگ٬ جمهوری اسلامی سپر موشکی ناتو در ترکیه را مورد هدف قرار خواهد داد.
به گزارش روز شنبه (پنجم آذر) خبرگزاری مهر٬ آقای حاجیزاده در جمع گروهی از بسیجیان خرمآباد با اعلام این هشدار گفته پس از حمله به سپر موشکی ناتو٬ اهداف بعدی مورد حمله قرار خواهد گرفت.
این فرمانده سپاه در عین حال تهدید کرده است: «در صورت استمرار فشارها بر ما٬ اجازه نخواهیم داد که آمریکا از نجابت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی سوء استفاده کند.»
وی گفته که «اگر این اقدامات در ابعاد تحریم، شیطنتهای اقتصادی و فرهنگی ادامه پیدا کند طرحهایی تهیه شده که یکی پس از دیگری اجرا خواهد شد.»
هشدارها و تهدیدات فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی به غرب و آمریکا در هفتههای اخیر افزایش قابل ملاحظهای یافته است.
این فرماندهان میگویند سیاست نیروهای مسلح در رویارویی با حمله احتمالی به ایران به دستور علی خامنهای تغییر کرده است.
پنجشنبه گذشته نیز یحیی رحیمصفوی٬ مشاور نظامی علی خامنهای از مقامهای جمهوری اسلامی خواست مقابل تهدید دشمنان «به شعار و حرف زدن اکتفا نکنند» و به طور عملی به این تهدیدها پاسخ دهند.
نظامیان حاکم بر ایران دائما آمریکا٬ غرب و اسرائیل را به نابودی و غیرقابل تصور بودن نتایج حمله به ایران تهدید میکنند.
آنها بارها تهدید کردهاند در صورت بروز جنگ٬ منافع کشورهای شرکت کننده در حمله به ایران را در تمام جهان به خطر خواهند انداخت.
رحیمصفوی روز چهارشنبه (دوم آذر) نیز اسرائیل را تهدید کرده بود چنانچه به ایران حمله کند٬ حماس و حزبالله لبنان٬ تلآویو را موشکباران خواهند کرد
بهمن احمدی امویی؛ روایتی متفاوت از اوین
سحام نیوز: ” شاید اگر تو نبودی، سال ها پیش سر از جایی دیگر در می آوردم و نه از بند ۳۵۰ اوین در میان نخبه ترین و صادق ترین فررزندان میهنم. اما حالا از جایی سر در آورده ام که می توانم به خاطر این نوع زندگی احساس افتخار کنم و سینه جلو بدهم و گردن راست کنم. آری، زندانی سیاسی بودن چنین احساسی را به تو می دهد.”
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار زندانی، در نامه ای که به ژیلا بنی یعقوب همسرش که او نیز روزنامه نگار است و دو سال قبل زندانی بوده، گوشه ای از شرایط زندگی خود و دیگر زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین را از نزدیک به تصویر کشیده است.
این روزنامه نگار و فعال مدنی، ۳۰ خردادماه سال ۱۳۸۸ در منزل مسکونی اش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوین به سر میبرد. او در مدت زندانی بودنش تنها یک بار از مرخصی استفاده کرده و بیش از ۲۱ ماه از هرگونه حق مرخصی محروم مانده و در طول یک سال و نیم گذشته، تنها سه بار از حق ملاقات حضوری استفاده کرده است.
مهم ترین مصادیق اتهامی احمدی امویی، نگارش مقالات انتقادی درباره عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد در روزنامه سرمایه و وب سایت شخصی اش و همچنین سردبیری وب سایت «خرداد نو» عنوان شده است.
به گزارش کلمه، متن نامه احمدی امویی به همسرش ژیلا بنی یعقوب، به شرح زیر است:
سلام ژیلا جان
در حیاط بند ۳۵۰ نشسته ام و به روبرو خیره شده ام، صندلی چوبی است با دسته های شکسته.
یک هفته است که باران می بارد. از خورشید اثری نیست. ابرها خیلی متراکم اند و انگاری قرار است همه بارشان را همین جا خالی کنند.
سردی هوا برای من مثل یک باد شمالی می ماند که سرمای هوا را با خود آورده است. مثل همیشه با شروع فصل پاییز احساس سرماخوردگی ام هر روز شدیدتر می شود و تا پایان زمستان که چند بار زمین گیرم می کند، ادامه خواهد داشت. خودت که این حال من را خوب می دانی.
در این چند روز بارانی، تمام شب و روز را توی اتاق و در خلوت خودمان در تخت هایی که تنها مکان خصوصی هر کدام از ما زندانی های ۳۵۰ است، می گذرانیم. در این اتاق ۱۸ نفریم و به زحمت می توان بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران حتی یک لیوان چای نوشید. علاوه بر این، گازوئیل زندان هم گویا ته کشیده است. آب گرم نداریم و چند روزی است به حمام نرفته ام.
این روزها بیش از گذشته به آن سوی این دیوارهای بلند و روزها و ساعتهای با تو بودن فکر می کنم.
امروز با خودم گفتم شاید بد نباشد به بهانه نوشتن برای تو، از خودم و احساسم در میان این دیوارهای بلند و قطور حرف بزنم.
می بینی ژیلا، اغلب ما مردها چقدر خودخواهیم، حتی وقتی می خواهیم با همسر خود حرف بزنیم، خود و مسائل خودمان را محور قرار می دهیم.
اینجا هر چند وقت یک بار موضوعی پیش می آید و با بچه ها دور هم جمع می شویم و حرف می زنیم. هر وقت حرف تو پیش می آید، من به آنها می گویم که ژیلا نوع نگاهم را به وقایع و مردم عمیق تر از قبل کرد و از او یاد گرفتم که جزییات را خوب ببینم. زیاد بخوانم و مطالعه منظم و موضوعی داشته باشم. به آنها می گویم خیلی چیزها را مدیون تو هستم، از جمله اینجا بودنم را که یکی از مهم ترین و ارزنده ترین فصل های زندگی ام محسوب می شود.
شاید اگر تو نبودی، سال ها پیش سر از جایی دیگر در می آوردم و نه از بند ۳۵۰ اوین در میان نخبه ترین و صادق ترین فررزندان میهنم. اما حالا از جایی سر در آورده ام که می توانم به خاطر این نوع زندگی احساس افتخار کنم و سینه جلو بدهم و گردن راست کنم. آری، زندانی سیاسی بودن چنین احساسی را به تو می دهد.
از اینجا که نشسته ام، چند متری با دیوار فاصله دارم، دیواری بلند با آجرهای قرمز و در انتها یک رشته سیم خاردار حلقوی که دور تا دور حیاط بند را احاطه کرده است. صبح ها، خورشید از میان همین سیم خاردارها به ما لبخند می زند و شب ها از پشت همین سیم خاردار ماه را می بینیم، البته به ندرت و اگر خیلی خوش شانس باشیم.
چند روز پیش هنگام آمار شبانگاهی، و حدود ساعت شش بعد از ظهر، قرص ماه را دیدم که از شرق آسمان خود را بالا می کشید. ماه کامل بود. بی اختیار لبخند بر لبانم نشست و روی پنجه های پا بلند شدم تا از ورای دیوار آن را بهتر ببینم. علیرضا بهشتی شیرازی با همان خنده های ملایم و گرمش گفت: به چه می خندی؟
ماه را به او نشان دادم و گفتم: خیلی وقت بود که ماه را در آسمان ندیده بودم. انگار مدتهاست که ماه هم در حصار سیم خاردار گرفتار شده است.
دیوار، دیوار و دیوار. هرجا چشم می اندازم، دیوار می بینم. دیوار قطور ۵۰ سانتی متری قرمز رنگ روبهرو، گویا هر ده سانتی مترش یک دهه از عمر ما را روایت می کند. در این پنجاه سال گذشته چه اتفاقاتی در این ممکلت افتاده است! می گویند این زندان در دهه چهل شمسی ساخته شده است.
و ما، یعنی تمام ساکنان گذشته و حال این زندان، انگار با هم در یک زمان در آن بوده ایم، هر گوشه اش یاد و خاطره ای باید نهفته باشد. می نشینم و روی آجرهای سردش دست می کشم. شاید چیزی احساس کنم.
محمد مهدی فروزنده پور، رییس دفتر مهندس میرحسین موسوی در فرهنگستان هنر را که یادت هست. این روزها زیاد با هم حرف می زنیم، دیروز او از گذر زمان گلایه می کرد و می گفت: «در تمام این سال ها چیزهایی توی ذهن ما کرده بودند که شده بود دیوارهای بین ما و بقیه مردم. نمی گذاشتند مردم، جامعه و اطرافم را آن طور که هستند، ببینیم. آدم ها را با مسلک ها و مرام هایی که معلوم نبود چقدر درست است، انگ می زدند و این انگ ها توی ذهن ما تبدیل به تابوهایی شده بودند، تابوهایی که نباید به آنها نزدیک شد.»
فروزنده پور با افسوس می گفت: «در چند ماهی که بین زندانیان هستم، تازه فهمیدم چقدر دور خودمان دیوار کشیده بودیم و خیلی ها را نمی دیدیم» و بعد به بچه های ملی-مذهبی توی اتاق هفت که با آنها هم اتاق است، اشاره کرد: «خیلی آدم های با صفا و پاکی هستند، یا آن دانشجوی جوان که گرایش چپ دارد. چرا نمی گذاشتند که این آدم ها را به صفت انسان بودن شان ببینیم و بشناسیم.»
حرفهای فروزنده پور برایم جالب بود، او هم داشت به چیزهایی فکر می کرد که من چند روزی به آن می اندیشیدم: دیوار، دیوار و باز هم دیوار و دیوار.
صبح روز گذشته، بالاخره پس از چند روز شایعه شد که آب بند ولرم است، همه دویدیم توی صف حمام. صحنه ای را دیدم که بی اختیار داد زدم: انگار همه جامعه ایران اینجا هستند، همه طیف های سیاسی: محسن میردامادی استاندار و نماینده پیشین مجلس با وسایل حمام در دست با یکی –دو تا از بچه های جوان چپ گرا صحبت می کرد، جواد لاری از بچه های مجاهدین خلق ظرف می شست، فیض الله عرب سرخی زیر دوش حمام عرق ورزش صبحگاهی را می شست و نفس تازه می کرد. علیرضا رجایی از فعالان ملی-مذهبی هم به پشتم زد و گفت: «نفر آخر تو هستی.»
ژیلا! همه ی ما در این سال ها چقدر از هم دور بودیم و حالا چقدر نزدیک. نمی دانم، اما فکر می کنم حالا پس از سی سال دوری، جنگ و قهر حالا همه با هم هستیم. همه ی ما در کنار هم، هرچند در زندان. مگر جنبش سبز جز این می خواهد؟ فرصتی پیش آمده که بیشتر با هم حرف بزنیم، کاری که تا به حال از آن اکراه داشتیم، همه برای هم شده بودیم دشمن، و همدیگر را یک مشت معاند، کافر و ملحد، دزد انقلاب مردم و… خطاب می کردیم.
چند روز پیش امین نیایی فر را بردند برای شلاق زدن. به زحمت ۴۵ کیلو وزن دارد و ۲۲ سال سن. نحیف و لاغر است، این دانشجوی مکانیک دانشگاه تهران، روزی که به اتاق ما آوردندش، بچه ها به شوخی به او گفتند که این چند ماه که اینجایی باید حسابی به خودت برسی و سو تغذیه بیرون را جبران کنی.
رگه های کبود رنگی که از ضربه های شلاق بر پشتش مانده بود، از مقابل چشم های ما رژه می رفتند. نمی دانستیم چه کنیم؟ چند تایی از بچه های اتاق های دیگر برای دیدنش به اتاق ما آمدند. کمی گفتیم و خندیدیم تا از آن فضای سنگین و ناراحت کننده کمی بیرونش بیاوریم.
ابوالفضل قدیانی، مسن ترین زندانی سیاسی بند ۳۵۰ که سالها در رژیم شاه نیز زندانی بوده، خاطره ای را از دوران سالهای زندان دهه ۵۰ برای ما گفت: «روزی یک روحانی را آوردند، در زندان کمیته مشترک حسابی شلاقش زدند و بعد از آن، موقع ناهار عدس پلوی خوشمزه ای به ما دادند. آن روحانی گفت: «به! به! عجب موسسه ای است اینجا، هم شلاق دارد و هم پذیرایی.»
راستی ژیلا! یک چیز جالب هم برایت بگویم که بهانه ای است برای بیشتر به یاد تو افتادن و در چنین شرایطی همیشه تو را در مقابل خودم مجسم می کنم. آن اتفاق جالبی است که هر بعد از ظهر جمعه اینجا می افتد. برنامه هفتگی گلگشت فرهنگی با اجرای علی ملیحی، دانشجوی زندانی… البته تصورت از گلگشت، گشتن در طبیعت و فضای سبز نباشد، نه! ما جمعه بعد از ظهر در حیاط ۲۰۰ متری زندان جمع می شویم و با اسمی که برای برنامه گذاشته ایم، خودمان را در طبیعت و فضای سبز تصور می کنیم. برخی شعر دکلمه می کنند و بعضی ها هم سرود و ترانه می خوانند و بعد ما کسانی را که شعر و آوازی خوانده اند، تشویق می کنیم و سعی می کنیم با صدای بلندتر هم آنها را تشویق کنیم. می دانی چرا؟ حتما شنیده ای که زندانیان سیاسی زن مدتی است همسایه دیوار به دیوار ما شده اند، ما محکم تر کف می زنیم و با صدای بلندتر شادی می کنیم، تا شادی مان را با آنها که در آن سوی دیوار هستند، تقسیم کنیم و بگوییم ما هنوز هم هستیم و هنوز هم بی شماریم. ابراهیم مددی، فعال کارگری بلند بلند به همه سلام می گوید، با این امید که آنها سلامش را بشنوند، هر چند که نمی دانیم می شنوند یا نه؟
بعضی وقت ها در خیالم تو را هم در میان آنها تصور می کنم، در کنار بهاره هدایت، نسرین ستوده، عاطفه نبوی، مهدیه گلرو و دیگران.
ژیلا، جالب تر است برایت اگر بدانی که گاهی صدای خنده و شادی آنها را نیز از آن سوی دیوار می شنویم و ما چقدر خوشحالیم که آنها هم شادی می کنند و شاید آنها هم می خواهند شادی شان را با ما تقسیم کنند.
وقتی اصغر محمودیان، پدر و پسر دانشپور، وحید لعلی پور و حامد یازرلو این صداها را می شنوند، اشک شوق را می توان در چشمان شان دید. آنها همسران و مادران شان دربند زنان هستند، عزیزان شان فقط چند قدم آنطرفتر هستند، پشت آن دیوارهای بلند… سخت است عزیزانت اینقدر به تو نزدیک باشند و تو فقط هر دو هفته یک بار آنها را ملاقات کنی، آن هم برای بیست دقیقه.
ژیلای عزیزم، خیلی دلم برایت تنگ شده است، گاهی با خودم فکر می کنم بد نبود اگر حکم زندان تو را هم زودتر اجرا کنند و بیایی همین دیوار به دیوار ما و من هم مثل وحید که صدای خنده های مهدیه را می شنود، گاهی بتوانم صدای خنده های تو را بشنوم. تازه می توانستیم تجربه دیدارهای هر دو هفته یک بار ملاقات حضوری را هم داشته باشیم و اگر خیلی بخت با ما یار بود، گاهی اتفاقی همدیگر را در بهداری زندان می دیدیم.
تازه، گاهی با خودم می گویم، این روزها، اینجا، یعنی زندان از هرجای دیگر ایران شاید برای افرادی مثل تو امن تر باشد. حداقل اینجا، آدم می داند فردا صبح که از خواب بیدار می شود، یکی هست که روزی دو بار ما را بشمارد: بماند که برخی وقت ها در شمارش هم اشتباه می کنند و چند بار آمار می گیرند!
اما راستی، آن بیرون اگر روزی چند نفر هم کم بشوند، شاید خیلی ها خوشحال بشوند. به نظرم می رسد به همین دلیل ما در اینجا از امنیت بیشتری از آن بیرون برخورداریم و بد نبود تو هم از این امنیت!؟ برخوردار می شدی.
ژیلا! در چند هفته گذشته، آدم هایی را بازداشت کرده و اینجا آورده اند که هرگز باور نمی کنی. مثلا یک راننده وانت و یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را. هر دو می گویند توی خانه نشسته بودیم که تلویزیون جمهوری اسلامی خبر می داد که امسال نرخ تورم و بیکاری پایین آمده و وضع زندگی مردم بهتر شده… آنقدر این حرفها دروغ بود که به قول خودشان نتوانستند تحمل کنند و هر کدام یک ماژیک برداشته و به خیایان رفته بودند تا علیه این دروغ ها شعاری بنویسند، می خواستند با شعارهایشان به دروغ و فساد اعتراض کنند. پیرمرد ۷۵ ساله را با لباس خواب به اینجا آورده بودند.
یک استاد دانشگاه اصفهان را هم آورده اند اینجا که می گوید سرکلاس صدایش را ضبط کرده بودند و بعد به او گفته اند حرفهایت بوی تبلیغ علیه نظام را می دهد و بعد پس از تحمل ۳۵ روز زندان انفرادی در اصفهان و تهران امروز به بند آوردندش.
خب ژیلا! دیگر چه بگویم؟ خودت می دانی که برای کسی مثل من که در فرهنگ شهرستانی آن هم از نوع بختیاری اش بزرگ شده، بروز احساسات خیلی راحت نیست. شاید به همین دلیل است که احساساتم را توی این جملات که خواندی پرتاب کرده ام. این همه آسمان و ریسمان بافته ام که به تو بگویم: تو همیشه نسبت به من مهربان و بخشنده بودی و همین طور بزرگترین حادثه و اتفاق زندگی من.
بهمن احمدی امویی
پنج شنبه ۱۲/۸/۹۰ – ساعت ۳ بامداد، بند ۳۵۰ اوین، اتاق ۹
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار زندانی، در نامه ای که به ژیلا بنی یعقوب همسرش که او نیز روزنامه نگار است و دو سال قبل زندانی بوده، گوشه ای از شرایط زندگی خود و دیگر زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین را از نزدیک به تصویر کشیده است.
این روزنامه نگار و فعال مدنی، ۳۰ خردادماه سال ۱۳۸۸ در منزل مسکونی اش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوین به سر میبرد. او در مدت زندانی بودنش تنها یک بار از مرخصی استفاده کرده و بیش از ۲۱ ماه از هرگونه حق مرخصی محروم مانده و در طول یک سال و نیم گذشته، تنها سه بار از حق ملاقات حضوری استفاده کرده است.
مهم ترین مصادیق اتهامی احمدی امویی، نگارش مقالات انتقادی درباره عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد در روزنامه سرمایه و وب سایت شخصی اش و همچنین سردبیری وب سایت «خرداد نو» عنوان شده است.
به گزارش کلمه، متن نامه احمدی امویی به همسرش ژیلا بنی یعقوب، به شرح زیر است:
سلام ژیلا جان
در حیاط بند ۳۵۰ نشسته ام و به روبرو خیره شده ام، صندلی چوبی است با دسته های شکسته.
یک هفته است که باران می بارد. از خورشید اثری نیست. ابرها خیلی متراکم اند و انگاری قرار است همه بارشان را همین جا خالی کنند.
سردی هوا برای من مثل یک باد شمالی می ماند که سرمای هوا را با خود آورده است. مثل همیشه با شروع فصل پاییز احساس سرماخوردگی ام هر روز شدیدتر می شود و تا پایان زمستان که چند بار زمین گیرم می کند، ادامه خواهد داشت. خودت که این حال من را خوب می دانی.
در این چند روز بارانی، تمام شب و روز را توی اتاق و در خلوت خودمان در تخت هایی که تنها مکان خصوصی هر کدام از ما زندانی های ۳۵۰ است، می گذرانیم. در این اتاق ۱۸ نفریم و به زحمت می توان بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران حتی یک لیوان چای نوشید. علاوه بر این، گازوئیل زندان هم گویا ته کشیده است. آب گرم نداریم و چند روزی است به حمام نرفته ام.
این روزها بیش از گذشته به آن سوی این دیوارهای بلند و روزها و ساعتهای با تو بودن فکر می کنم.
امروز با خودم گفتم شاید بد نباشد به بهانه نوشتن برای تو، از خودم و احساسم در میان این دیوارهای بلند و قطور حرف بزنم.
می بینی ژیلا، اغلب ما مردها چقدر خودخواهیم، حتی وقتی می خواهیم با همسر خود حرف بزنیم، خود و مسائل خودمان را محور قرار می دهیم.
اینجا هر چند وقت یک بار موضوعی پیش می آید و با بچه ها دور هم جمع می شویم و حرف می زنیم. هر وقت حرف تو پیش می آید، من به آنها می گویم که ژیلا نوع نگاهم را به وقایع و مردم عمیق تر از قبل کرد و از او یاد گرفتم که جزییات را خوب ببینم. زیاد بخوانم و مطالعه منظم و موضوعی داشته باشم. به آنها می گویم خیلی چیزها را مدیون تو هستم، از جمله اینجا بودنم را که یکی از مهم ترین و ارزنده ترین فصل های زندگی ام محسوب می شود.
شاید اگر تو نبودی، سال ها پیش سر از جایی دیگر در می آوردم و نه از بند ۳۵۰ اوین در میان نخبه ترین و صادق ترین فررزندان میهنم. اما حالا از جایی سر در آورده ام که می توانم به خاطر این نوع زندگی احساس افتخار کنم و سینه جلو بدهم و گردن راست کنم. آری، زندانی سیاسی بودن چنین احساسی را به تو می دهد.
از اینجا که نشسته ام، چند متری با دیوار فاصله دارم، دیواری بلند با آجرهای قرمز و در انتها یک رشته سیم خاردار حلقوی که دور تا دور حیاط بند را احاطه کرده است. صبح ها، خورشید از میان همین سیم خاردارها به ما لبخند می زند و شب ها از پشت همین سیم خاردار ماه را می بینیم، البته به ندرت و اگر خیلی خوش شانس باشیم.
چند روز پیش هنگام آمار شبانگاهی، و حدود ساعت شش بعد از ظهر، قرص ماه را دیدم که از شرق آسمان خود را بالا می کشید. ماه کامل بود. بی اختیار لبخند بر لبانم نشست و روی پنجه های پا بلند شدم تا از ورای دیوار آن را بهتر ببینم. علیرضا بهشتی شیرازی با همان خنده های ملایم و گرمش گفت: به چه می خندی؟
ماه را به او نشان دادم و گفتم: خیلی وقت بود که ماه را در آسمان ندیده بودم. انگار مدتهاست که ماه هم در حصار سیم خاردار گرفتار شده است.
دیوار، دیوار و دیوار. هرجا چشم می اندازم، دیوار می بینم. دیوار قطور ۵۰ سانتی متری قرمز رنگ روبهرو، گویا هر ده سانتی مترش یک دهه از عمر ما را روایت می کند. در این پنجاه سال گذشته چه اتفاقاتی در این ممکلت افتاده است! می گویند این زندان در دهه چهل شمسی ساخته شده است.
و ما، یعنی تمام ساکنان گذشته و حال این زندان، انگار با هم در یک زمان در آن بوده ایم، هر گوشه اش یاد و خاطره ای باید نهفته باشد. می نشینم و روی آجرهای سردش دست می کشم. شاید چیزی احساس کنم.
محمد مهدی فروزنده پور، رییس دفتر مهندس میرحسین موسوی در فرهنگستان هنر را که یادت هست. این روزها زیاد با هم حرف می زنیم، دیروز او از گذر زمان گلایه می کرد و می گفت: «در تمام این سال ها چیزهایی توی ذهن ما کرده بودند که شده بود دیوارهای بین ما و بقیه مردم. نمی گذاشتند مردم، جامعه و اطرافم را آن طور که هستند، ببینیم. آدم ها را با مسلک ها و مرام هایی که معلوم نبود چقدر درست است، انگ می زدند و این انگ ها توی ذهن ما تبدیل به تابوهایی شده بودند، تابوهایی که نباید به آنها نزدیک شد.»
فروزنده پور با افسوس می گفت: «در چند ماهی که بین زندانیان هستم، تازه فهمیدم چقدر دور خودمان دیوار کشیده بودیم و خیلی ها را نمی دیدیم» و بعد به بچه های ملی-مذهبی توی اتاق هفت که با آنها هم اتاق است، اشاره کرد: «خیلی آدم های با صفا و پاکی هستند، یا آن دانشجوی جوان که گرایش چپ دارد. چرا نمی گذاشتند که این آدم ها را به صفت انسان بودن شان ببینیم و بشناسیم.»
حرفهای فروزنده پور برایم جالب بود، او هم داشت به چیزهایی فکر می کرد که من چند روزی به آن می اندیشیدم: دیوار، دیوار و باز هم دیوار و دیوار.
صبح روز گذشته، بالاخره پس از چند روز شایعه شد که آب بند ولرم است، همه دویدیم توی صف حمام. صحنه ای را دیدم که بی اختیار داد زدم: انگار همه جامعه ایران اینجا هستند، همه طیف های سیاسی: محسن میردامادی استاندار و نماینده پیشین مجلس با وسایل حمام در دست با یکی –دو تا از بچه های جوان چپ گرا صحبت می کرد، جواد لاری از بچه های مجاهدین خلق ظرف می شست، فیض الله عرب سرخی زیر دوش حمام عرق ورزش صبحگاهی را می شست و نفس تازه می کرد. علیرضا رجایی از فعالان ملی-مذهبی هم به پشتم زد و گفت: «نفر آخر تو هستی.»
ژیلا! همه ی ما در این سال ها چقدر از هم دور بودیم و حالا چقدر نزدیک. نمی دانم، اما فکر می کنم حالا پس از سی سال دوری، جنگ و قهر حالا همه با هم هستیم. همه ی ما در کنار هم، هرچند در زندان. مگر جنبش سبز جز این می خواهد؟ فرصتی پیش آمده که بیشتر با هم حرف بزنیم، کاری که تا به حال از آن اکراه داشتیم، همه برای هم شده بودیم دشمن، و همدیگر را یک مشت معاند، کافر و ملحد، دزد انقلاب مردم و… خطاب می کردیم.
چند روز پیش امین نیایی فر را بردند برای شلاق زدن. به زحمت ۴۵ کیلو وزن دارد و ۲۲ سال سن. نحیف و لاغر است، این دانشجوی مکانیک دانشگاه تهران، روزی که به اتاق ما آوردندش، بچه ها به شوخی به او گفتند که این چند ماه که اینجایی باید حسابی به خودت برسی و سو تغذیه بیرون را جبران کنی.
رگه های کبود رنگی که از ضربه های شلاق بر پشتش مانده بود، از مقابل چشم های ما رژه می رفتند. نمی دانستیم چه کنیم؟ چند تایی از بچه های اتاق های دیگر برای دیدنش به اتاق ما آمدند. کمی گفتیم و خندیدیم تا از آن فضای سنگین و ناراحت کننده کمی بیرونش بیاوریم.
ابوالفضل قدیانی، مسن ترین زندانی سیاسی بند ۳۵۰ که سالها در رژیم شاه نیز زندانی بوده، خاطره ای را از دوران سالهای زندان دهه ۵۰ برای ما گفت: «روزی یک روحانی را آوردند، در زندان کمیته مشترک حسابی شلاقش زدند و بعد از آن، موقع ناهار عدس پلوی خوشمزه ای به ما دادند. آن روحانی گفت: «به! به! عجب موسسه ای است اینجا، هم شلاق دارد و هم پذیرایی.»
راستی ژیلا! یک چیز جالب هم برایت بگویم که بهانه ای است برای بیشتر به یاد تو افتادن و در چنین شرایطی همیشه تو را در مقابل خودم مجسم می کنم. آن اتفاق جالبی است که هر بعد از ظهر جمعه اینجا می افتد. برنامه هفتگی گلگشت فرهنگی با اجرای علی ملیحی، دانشجوی زندانی… البته تصورت از گلگشت، گشتن در طبیعت و فضای سبز نباشد، نه! ما جمعه بعد از ظهر در حیاط ۲۰۰ متری زندان جمع می شویم و با اسمی که برای برنامه گذاشته ایم، خودمان را در طبیعت و فضای سبز تصور می کنیم. برخی شعر دکلمه می کنند و بعضی ها هم سرود و ترانه می خوانند و بعد ما کسانی را که شعر و آوازی خوانده اند، تشویق می کنیم و سعی می کنیم با صدای بلندتر هم آنها را تشویق کنیم. می دانی چرا؟ حتما شنیده ای که زندانیان سیاسی زن مدتی است همسایه دیوار به دیوار ما شده اند، ما محکم تر کف می زنیم و با صدای بلندتر شادی می کنیم، تا شادی مان را با آنها که در آن سوی دیوار هستند، تقسیم کنیم و بگوییم ما هنوز هم هستیم و هنوز هم بی شماریم. ابراهیم مددی، فعال کارگری بلند بلند به همه سلام می گوید، با این امید که آنها سلامش را بشنوند، هر چند که نمی دانیم می شنوند یا نه؟
بعضی وقت ها در خیالم تو را هم در میان آنها تصور می کنم، در کنار بهاره هدایت، نسرین ستوده، عاطفه نبوی، مهدیه گلرو و دیگران.
ژیلا، جالب تر است برایت اگر بدانی که گاهی صدای خنده و شادی آنها را نیز از آن سوی دیوار می شنویم و ما چقدر خوشحالیم که آنها هم شادی می کنند و شاید آنها هم می خواهند شادی شان را با ما تقسیم کنند.
وقتی اصغر محمودیان، پدر و پسر دانشپور، وحید لعلی پور و حامد یازرلو این صداها را می شنوند، اشک شوق را می توان در چشمان شان دید. آنها همسران و مادران شان دربند زنان هستند، عزیزان شان فقط چند قدم آنطرفتر هستند، پشت آن دیوارهای بلند… سخت است عزیزانت اینقدر به تو نزدیک باشند و تو فقط هر دو هفته یک بار آنها را ملاقات کنی، آن هم برای بیست دقیقه.
ژیلای عزیزم، خیلی دلم برایت تنگ شده است، گاهی با خودم فکر می کنم بد نبود اگر حکم زندان تو را هم زودتر اجرا کنند و بیایی همین دیوار به دیوار ما و من هم مثل وحید که صدای خنده های مهدیه را می شنود، گاهی بتوانم صدای خنده های تو را بشنوم. تازه می توانستیم تجربه دیدارهای هر دو هفته یک بار ملاقات حضوری را هم داشته باشیم و اگر خیلی بخت با ما یار بود، گاهی اتفاقی همدیگر را در بهداری زندان می دیدیم.
تازه، گاهی با خودم می گویم، این روزها، اینجا، یعنی زندان از هرجای دیگر ایران شاید برای افرادی مثل تو امن تر باشد. حداقل اینجا، آدم می داند فردا صبح که از خواب بیدار می شود، یکی هست که روزی دو بار ما را بشمارد: بماند که برخی وقت ها در شمارش هم اشتباه می کنند و چند بار آمار می گیرند!
اما راستی، آن بیرون اگر روزی چند نفر هم کم بشوند، شاید خیلی ها خوشحال بشوند. به نظرم می رسد به همین دلیل ما در اینجا از امنیت بیشتری از آن بیرون برخورداریم و بد نبود تو هم از این امنیت!؟ برخوردار می شدی.
ژیلا! در چند هفته گذشته، آدم هایی را بازداشت کرده و اینجا آورده اند که هرگز باور نمی کنی. مثلا یک راننده وانت و یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را. هر دو می گویند توی خانه نشسته بودیم که تلویزیون جمهوری اسلامی خبر می داد که امسال نرخ تورم و بیکاری پایین آمده و وضع زندگی مردم بهتر شده… آنقدر این حرفها دروغ بود که به قول خودشان نتوانستند تحمل کنند و هر کدام یک ماژیک برداشته و به خیایان رفته بودند تا علیه این دروغ ها شعاری بنویسند، می خواستند با شعارهایشان به دروغ و فساد اعتراض کنند. پیرمرد ۷۵ ساله را با لباس خواب به اینجا آورده بودند.
یک استاد دانشگاه اصفهان را هم آورده اند اینجا که می گوید سرکلاس صدایش را ضبط کرده بودند و بعد به او گفته اند حرفهایت بوی تبلیغ علیه نظام را می دهد و بعد پس از تحمل ۳۵ روز زندان انفرادی در اصفهان و تهران امروز به بند آوردندش.
خب ژیلا! دیگر چه بگویم؟ خودت می دانی که برای کسی مثل من که در فرهنگ شهرستانی آن هم از نوع بختیاری اش بزرگ شده، بروز احساسات خیلی راحت نیست. شاید به همین دلیل است که احساساتم را توی این جملات که خواندی پرتاب کرده ام. این همه آسمان و ریسمان بافته ام که به تو بگویم: تو همیشه نسبت به من مهربان و بخشنده بودی و همین طور بزرگترین حادثه و اتفاق زندگی من.
بهمن احمدی امویی
پنج شنبه ۱۲/۸/۹۰ – ساعت ۳ بامداد، بند ۳۵۰ اوین، اتاق ۹
نوریزاد: بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید
سحام نیوز: محمد نوریزاد، جهادگر و مستندساز دفاع مقدس، در دوازدهمین نامه خود به آیت الله خامنه ای، جزئیات تازهای از رفتارهای زشت، توهینآمیز و شرمآور ماموران امنیتی حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی را فاش کرده است. او همچنین شش پیشنهاد را برای مقام رهبری مطرح کرده و از وی خواسته این پیشنهادها را به مانند یک جام زهر بپذیرد تا نامش در تاریخ ماندگار شود.
در بخشی از این نامه آمده است: من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.
متن کامل نامه را به نقل از وبسایت نوریزاد در ادامه یخوانید:
سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
جنابِ خود را تجسم فرمایید که دریکی از خیابان های شهر تهران درحال رانندگی هستید. به ضرورتی، پای بر ترمز می فشارید. ناگهان دو نفر، با شتاب و بی اجازه داخل خودروی شما می شوند. یکی جلو می نشیند و یکی درست پشت سرتان. آن یکی که جلو نشسته و حدوداً سی و پنج ساله است و درهوای ابری عینکی دودی به چشم دارد و کلاهی پشمی به سر ، فوراً آینه را رو به سقف می گرداند تا شما چهره ی نفر پشت سرتان را نبینید. با گردشِ نا پیدای سرو گردنِ خود، تلاش می کنید از ریخت و قیافه و سن و سال مهمانانِ ناخوانده ی داخل خودرو، خبربگیرید. مرد سی و پنج ساله اما در کارِخود کارکشته است. محکم روی داشبورت اتومبیل می کوبد ومی گوید: جلوتو نگاه کن! و اما آن که پشت سرشما نشسته و لابد مقام بالاترِ این ماموریتِ بالاتر از خطراست، صدای گرفته ای دارد.
حداقل چیزی که عاید شما می شود این است که او متعمدانه سعی در تغییر صدای خود دارد. اوج قاطعیت و اقتدار و سربازی امام زمان را، یا نهایتِ درایتِ پاسداری از انقلاب را باید از سخنان همین نفر پشت سری دریافت: ” یا زیپِ تو می کشی، یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو!”
راستی برمن ببخشایید که جناب شما را به جای خود نشاندم و این یک جمله ی نامبارک را برشما باریدم. شما کجا و ما کجا؟ شما خوشبختانه از لمسِ یک چنین هول و هراسِ هماره ای که مردمان ما با آن به همزیستیِ ناگزیر مبتلا شده اند مبرّایید. نه کسی جرأت می کند به دیوار بلند حریم جناب شما دست بساید، و نه کسی را یارای این است که تجسمِ ابرازِ یک چنین سخنِ سخیفی را رو به شما درذهنِ خود بپروراند. با این همه، مرا چاره ای جز سکوت در آن بهتِ ناچاری نبود. مرد پشت سری که به فرو بردنِ تیزی سخن خود احتیاجِ مبرم داشت، باردیگر همان خط و نشان بی ادبانه اش را تکرار کرد: ” شنیدی چی گفتم؟ یا زیپِ تو می کشی یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو! “
من درپاسخ به او چه باید می گفتم؟ شما بفرمایید! می گفتم: چشم؟ من زیپم را می کشم، شما نیزکاری به من و به زن و بچه ام نداشته باشید؟ و لابد آن دو نیز از اتومبیل من پیاده می شدند و می رفتند و مرا با عهدی که با آنان بسته بودم، و با هول و هراس آن ملاقات ناگهانی تنها می گذاردند؟ اما نه، اوضاع جور دیگری پیش رفت. من هنوز در حیرتم چه شد که این جمله از دهانم بیرون جست:” من آنقدر ادب و شعور دارم که با زن و بچه ی کسی کاری نداشته باشم. اما فعلا این منم که ترتیب همه ی شما را داده ام.”
آن دو با تهدید به این که: ما بلدیم چطور پودرت کنیم و بلدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم، از خودروی من پیاده شدند و رفتند تا از فیض نماز جماعت اداره ی آسمانیِ خود بی نصیب نمانند. این واقعه را از این روی برای جناب شما بازگفتم تا اگر فردا روزی مرا پودر کردند و داغ مرا به دلِ خانواده ام، و داغ آنان را بردل من نشاندند و در یکصد سایت فراگیرشان مرا به خاک انداختند، هم شما و هم مردم ما شاهد باشید که در این مُلک، پاداش خیرخواهی و امربه معروف و نهی از منکر، چه گزاف و چه چشمگیراست.
واما آغاز سخن:
چرا نگویم: این روزها، تلخ ترین روزهای عمرشماست؟ وچرا نگویم: سالهای آرام و پرازاختیار شما سپری شد و رفت؟ درجوارما اما، حوزه ی اختیار فردی چون “امیرِ قطر”، هم همه ی کشور یک وجبی اوست و هم همه ی دنیای فراخ. او اکنون به هرکجا که بخواهد سفر می کند و با هرکشوری که بخواهد می آمیزد. چرا؟ چون دراین دنیای پرتلاطم، اندازه ومقدارِ خود را فهم کرده و سفره ای بقدر همان اندازه ی ناچیز خود گسترانیده است. امروز همان وسعتِ ناچیز او آنچنان قدروقیمت یافته است که هواپیماهای قطری باید آسمان حقارتِ ما را درنوردند و مغرورانه ما و شما را به اسم مسافر جابجا کنند. نمی دانم آیا این را شنیده اید: کشورقطر، درست درهمان سالی تأسیس شد که ” ایران ایرِ” ما تاسیس شد؟!
برخلاف امیر قطر که اگر پای به هرکجای دنیا گذارد، همگان برای او و برای دلارهای نفتی اش آغوش می گشایند، حوزه ی اختیارما و شما حتی درهمین داخل کشورمان به چالش گراییده است. چه برسد به این که ما را به مراوده با افغانستان و تاجیکستان و چند کشوراینچنینی محدود کرده اند.
من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.
این “هیچ” ی که من برآن تأکید می ورزم، یک قاعده ی نفوذ ناپذیر نیست. پس چه بهترکه بگویم: از استثنائات که بگذریم، تنها دو دسته از هرتصمیم و تحرکی درجمهوری اسلامی ایران، ثبات دارند. یک: هرآنچه که امضای ثباتش را از بیت رهبری دریافت کرده باشد، و دو: دزدی از اموال و اعتماد و اعتقاد مردم توسط مسئولین، و به تبعِ مسئولین: خودِ مردم از همدیگر. این دو شجره ای که ریشه ی ارتزاقشان یکی است، همان است که ما را درهدر دادن و ضایع کردن هزار هزار استعداد بخاک افتاده دراین مُلک ، متبحر ساخته است.
یک زمانی ما رو به آمریکا شعارمی دادیم: “به بمب های اتم خود می نازی؟ ما ایرانیان هریک بمب اتمیم”. ودر توضیح این شعار خود می فرمودیم: ” درایران – برخلاف آمریکا – حکومت نه برجسم ها که بردل های مردمان استواراست”. و رجز می خواندیم: “حکومتی که پایه های استحکام خود را بردل مردمانش محکم کند، فرو ریختنی نیست”. این رجزها نه از آن روی پوک و بی پشتوانه بود که ما هم طرفِ خود را نمی شناختیم و هم دستمان از توش و توان نظامی تهی بود، بل از این روی که: ما سال به سال بر همان دل های مردمانِ بی پناهِ خنجر کشیدیم و یک به یک آنان را از خود متنفر و دور ساختیم. رجزهای پوکِ ما بیشتربه عربده های آن پهلوان سیلی خورده می مانست که هیبت پهلوانی اش، بلافاصله درآنسوی عربده هایش تمام می شد.
رهبرگرامی،
من، همچنان از باب ادب و دوستی و خیرخواهی تلاش می کنم منصفانه ترین راهکار خروجمان را از هزارتوی بُحران هایی که گرفتار آن شده ایم، تقدیم جناب شما کنم. عصاره ی این راهکار، این است که من کاسه ای و جامی را به نیابت از شما به درخانه ی یک یک ایرانیان می برم تا آنان به تناسبِ عُلقه ای که به ما و شما و نظام دارند، چیزی در آن فرو بریزند. سرآخر، من این جام لبریز از نوشیدنی را برای شما باز می آورم. به این شرط که شما نیز بی تأمل شربت این جام را سربکشید. اگرچه در او شهد باشد یا شوکران. شوکران نوشیِ بزرگان که تنها برای دفنِ در کتاب های تاریخی نیست. درهمین نزدیکی ها، حضرت امام نیز برای به دربُردنِ کشوراز بلایی که برسرمردمان ما پرپر می زد آن را نوشید. پس چرا شما ننوشید؟
شما از همان بدو انقلاب، و بویژه از همان بدو رهبری، عزتِ ما ایرانیان را در دشمنی با آمریکا تعریف فرمودید. وآنچنان براین دشمنی تأکید ورزیدید که گویا حیات ما با ابراز دشمنی با آمریکا معنا می گیرد و مرگ ما در مراوده با او. هرسفیر و کاردار و مسئولی اگر از چند صد متری یک آمریکایی عبور می کرد و تنه اش به او می سایید، با غوغایی غریب و آشوبی مفتضحانه از گردونه ی اعتبار به دور انداخته می شد. چرا که در تعریف جناب شما، به گناه نابخشودنیِ همنشینی با این عقرب جراره مبتلا شده بود و باید از حریم ما به دور می افتاد.
این برجِ بلندِ دشمن جویی و آمریکا ستیزیِ ما و شما، آنقدر افراخته و پرآوازه بود که هرکُنشِ نادرستِ ما را به ضربِ توجیه خود مجاب می کرد. که یعنی اگر ما در داخل به خطایی دست می بریم و زیر گوش کسی می زنیم و هست و نیستش را به باد می سپریم، یا اگر قانون را به شوخی می گیریم و ثروت ملی را همچو ارث پدری بالا می کشیم، برما حَرَجی نیست. چرا؟ چون در حال ستیز با آمریکا هستیم و در مسیر ستیز با آمریکا، بروزِ این خُرده خطاها بدیهی و البته قابل اغماض است.
ایکاش در ستیز با آمریکا بقدر سالهای بی خبریِ خود صادق بودیم. و به موازات تربیت مردم در شعارگویی و شعارخواری و مرگ برآمریکاهایی که مثل اکسیژن به ریه های مردم فرو می فشردیم، به تحکیم پایه های لرزان اقتصاد کشور، وترمیم آشفتگی های فرهنگی، و به مدیریتِ اوضاع نابسامان اجتماعی مان همت می کردیم. ای عزیز، زمان گذشت و ما با لباسی ژنده برهمان برج بلند شعارپراکنی جا ماندیم. با جامعه ای که هیچ نسبتی با آن همه هیاهو و شعار و خط ونشان بین المللی نداشته و ندارد. قبول بفرمایید که ما و شما راه را به خطا طی کرده ایم. پرچم دشمنی با آمریکا تنها فایده ای که برای ما و شما داشته و دارد، درهمان کوفتن برسرمخالفان و منتقدان خودمان است. که: خاموش! ما درحال جنگ با آمریکاییم! از باب نمونه به این سخن خام و تکراری وزیر اطلاعات خودمان که اخیراً درقم و درارتباط با انتخابات اسفندماه آتی افاضه فرموده اند، توجه بفرمایید: «احیای مجدد فتنه برنامه جدی آمریکا علیه ایران است.» می دانید کارکرد همین یک جمله ی کوتاه در چیست؟ یعنی: هرکه به ابروی بالای چشم ما اشاره کند، آمریکایی است و ما خوب می دانیم با آنها چه بکنیم!
اگر پا به پای این نوشته با من همراه شوید، به رازِ پوکی این شعارها اشاره خواهم کرد. می دانم به مرحوم “جلال آل احمد” علاقه ی وافری دارید. او را نویسنده و روشنفکری سرآمد و اُسوِه می پندارید. ما نیز در امتداد شیفتگی جناب شما به این نویسنده ی گرانقدر و در تجلیل از او، بزرگراهی را به اسم جلال آل احمد نام گذارده ایم. سردرِمدارس و کتابخانه ها و اماکن فرهنگی بسیاری را به نام او آذین بسته ایم. در یک نشست پر هیاهو به اسم جلال آل احمد، نویسندگان دولتی ما سالانه به انتخاب کتاب های برتر می نشینند. و کارهای بسیاری از این دست. اما چرا نگویم: نام جلال آل احمد بعنوان یک نویسنده ی مقبولِ جمهوری اسلامی، از آن روی برکشیده می شود که وی در اواخر عمر، آری دراواخرعمر، ودر چند اثر پایانی اش، به حس وحال دینی و به روحانیان روی خوش نشان داده است؟
من شخصاً به شیوه ی نگارش این نویسنده ی خوب، وبه نگاه تیز و صریح و کاوشگرانه ی او بسیار علاقه مندم. جلال آل احمد الحق در میان نویسندگان معاصرما، صاحب وجاهت و جایگاه ویژه ای است. وصادقانه می گویم: ما وشما در برکشیدنِ او، دچار افراط نشده ایم. منتها در این گزینش گری ناشیانه و البته متعمدانه، ازیک تارموی او آویخته ایم و از چهل گیسِ دیگران روی برتافته ایم. ای عزیز، خود شما بهتر از هرکسی می دانید: جلال آل احمد تنها در اواخر عمر خود، به گرایش دینی ما گوشه ی چشمی نشان داد. و درهمه ی سالهای جوانی و میانسالی، بلحاظ شخصی و فردی، نویسنده ای بی دین و لامذهب و مشروب خور و بی قید بود. ما عجبا به جلال آل احمد که می رسیم به همان اواخر عمر او بسنده می کنیم و سال های معلق بودن او را در دوره های جوانی و میان سالی اش، به خصلت کاوشگرانه ی او ربط می دهیم و از سرِ خطاهای او در می گذریم!
من اگر بخواهم یک انتخاب خوب جمهوری اسلامی را برگزینم، همین برگزیدن جلال آل احمد را نمونه می آورم. منتها با این ادلّه که: جلال آل احمد در جوانی و میانسالی هرچه بوده و هرچه کرده، به خودش، آری به شخصِ خودش مربوط بوده. به ما چه که او در خلوتش چه می کرده؟ مهم پایان کار اوست. اما متاسفانه این انتخابِ خوب، در همین جلال آل احمد متوقف ماند. و ما بلافاصله پس از انقلاب، به محض تماشای یک خطای مختصر از جوانان و زنان و مردانمان، آنها را از پشت میز درس و از دانشگاه و از کوچه پس کوچه های اجتماع، و درست از میانِ کشاکشِ کسب تجربه، بیرون کشیدیم و به دلایلی که با روح قرآن و با طریقِ انسانیت مغایراست، به زندانشان انداختیم.
من با اطمینان می گویم اگر جلال آل احمد در زمان ما بود و برای فهمیدن و تجربه کردن و برگزیدن بهترین ها، به همان راهی می رفت که رفته بود، و مثلا از دین برمی گشت و می رفت و کمونیست می شد تا بعدها هوشمندانه تر به مسلمانی بازآید، یا در نوشته های آوارگونش برمفاسد جاریِ ما انگشت می نهاد، حتماً به دست خود ما دودمانش به باد می رفت و ما تلسکوپِ افشاگرانه ی خود را برهمان مسائل شخصی اش تنظیم می کردیم و آبرویش را برطبقِ بی آبرویان می نهادیم. چه برسد به این که خبردار شویم جلال آل احمد برای فهمیدن و تجربه کردن دو بار به اسراییل سفر کرده است و در کتاب “سفربه عزراییل”، موشه دایان و امثال او را در ردیف پیامبران بنی اسراییل وبلکه برتر از آنها اسم برده است. که در این صورت ما ابتدا پوستش را می دریدیم و سپس باقیمانده اش را تا خود جهنم فرو می تپاندیم.
من در زندان دو الفِ سپاه، با جوانی هم بند بودم که اتفاقاً زندگی اش مثل زندگی جلال بود. درنوشته های جوانی اش هم به نعل زده بود و هم به میخ. برای کسب تجربه، به کارهایی دست برده بود که به گرد پای کارهای جلال نمی رسید. ما اما با او چه کرده بودیم؟ او را از میانه ی راه کسب تجربه، گرفته بودیم و بعد از ماهها انفرادی و تهدید و فشارهای ویرانگرِ روانی، تلاش کرده بودیم از او جاسوسی چند جانبه بسازیم. بلافاصله درهمان چند ماه نخست برایش حکم اعدام صادر فرموده بودیم ولابد به اسم این که او جاسوس است و عمله ی دستگاه استکباری، او را از بدیهی ترین حقوق انسانی اش باز داشته بودیم. کمی که گذشته بود، دستگیرمان شده بود که نخیر، او جاسوس نیست و ما باید سروته این حکم اعدام را یکجوری به هم آوردیم. با چه؟ با نوشته های سالهای دور او. گشته بودیم و یک الفاظی در نوشته های دور او پیدا کرده بودیم تا چیزی در مجاورت اعدام برای او دست و پا کنیم. من کاری به سستیِ این احکام عهد عتیق ندارم، بلکه روی سخنم به این است که چرا ما مسیر تجربه کردن را به روی زنان و مردان و بویژه به روی جوانمان بسته ایم؟ و چرا برای برقراری خودمان، از خود خدا در تعریف دین او جلو زده ایم؟
همین اکنون، چه بسیار زنان و مردانی که می خواسته اند بعدها جلال آل احمد سرزمینشان شوند، زندانیِ بد فهمی ما هستند و به حکم های خنده داری چون تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و توهین به سران نظام و احکامی اینچنینی، گرفتار ماهها و سال ها حبس بی دلیل اند. باردیگر شما را دعوت می کنم به مطالعه ی احکام بُهت آوری که ما برای هنرمند نام آشنایی چون جعفر پناهی تحکم فرموده ایم!
رهبرگرامی،
من کاری به سرنوشت صدام و قذافی و رهبرانی همانند این دو ندارم، بلکه می گویم: رهبران لجوج و کج فهم و دیرفهمی چون صدام و قذافی، گرچه خود با خفت به دَرَک واصل شدند و ذخایر کشورشان را به تاراج اشقیا سپردند، اما همزمان مردمشان را، آری مردمشان را، درچشم مردمان جهان، حقیرو سرشکسته کردند. شما که قصد تحقیر و سرشکستگیِ ایرانیان ندارید؟ اگر می فرمایید: ” نخیر، قصد من فرا بردنِ شوکت و شأن و بهروزیِ مردمان ایران است”، می گویم: اگرهم قصد شما این بوده باشد، امروز، آری همین امروز، به برکت جمهوری اسلامی، یکی از حقیرترین مردمان جهان ما ایرانیان هستیم. اگر این ادعای مرا باور ندارید و نمی خواهید به حال و روز جاریِ مردم بنگرید، یک نگاهی به آمارهای جهانی بیاندازید تا بدانید جمهوری اسلامی ایران حتی از نظر اخلاقی درکجای جدول بداخلاقان و تربیت ناشدگان و ورشکستگان تاریخ لمیده است.
ما و شما هرچه توانستیم شعار پوک سردادیم و بی خیالِ مناسبات جاریِ دنیا، به همه پشت کردیم تا در خفا و بناگاه شعبده ای به اسم قدرت اتمی برآوریم و بُهت دنیا را برانگیزیم و دیگران را در برابر یک عمل انجام شده قرار دهیم و بشویم : یک قدرت اتمی! بله، این شدنی بود و هست. بفرض که ما همین اکنون به خیلِ کشورهای اتمیِ دنیا پیوسته ایم و سری میان سرها درآورده ایم. آیا نباید دراین روند کاذب و سطحی، به تعارض ویرانگری که بدان مبتلا شده ایم بیندیشیم؟ کدام تعارض؟ “از دست دادن وحدت ملی”! نکند با این تفسیرنادرست خود را بفریبیم که: اگر ما به انشقاق داخلی دچار شده ایم و بخش وسیعی از مردم خود را از دست داده ایم، باکی نیست، پول بی زبان نفت که هست، این خلأ را با پول نفت و قدرتِ ناشی از دستیابی به انرژی اتمی پرمی کنیم!
رهبرگرامی،
شما نیک تر از همه ی ما به اوضاع اسفبار این روزهای کشورمان واقفید. این اوضاع اسفبار یک واقعیت بی تردید است. و نه یک سیاه نمایی مغرضانه. ما: ورشکسته ایم ای عزیز. دستمان از آرزوها و آرمانهای انقلاب تهی ست. افق پیش روی ما تیره و تاراست. نه تنها تحریم ها، که هجومی از جهل های آذین یافته ما را محاصره کرده اند. اگر اکنون دهان گشوده ی تحریمها ما را بدهکار خود کنند، جهالت این روزهای ما، مدت هاست که ما را بدهکار نسل های بعدی مان کرده است.
چه کسی گفته ما مالکِ دار و ندار این سرزمینیم؟ که مرتب از کیسه ی دارایی های روبه اتمام مردم و نسل های بعدی خویش، برداریم و به دیگران ببخشیم و برای هرچه که خود می پسندیم خرج کنیم و جز خسارت و افسوس به آن کیسه ی تهی شده بازنگردانیم؟ نسل های بعدی ما بی بروبرگشت از ما مطالبه ی حق خویش را خواهند کرد. ما از همین امروز ، سخت بدهکارآنانیم. آخرچرا باید نسل های بعدی ما بدهکار خسارتهایی باشند که ما با ندانم کاری های امروزینِ خویش آن ها را ببار آورده ایم؟
بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:
بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:
یک: قدر و اندازه ی خود را بدانیم و رسماً به سازمان های بین المللی اعلام کنیم از این پس ما به همه ی تعهدات معقول و منطبق با منافع ملی مان پایبندیم. تعهداتی که سایر کشورها آن را امضا کرده اند و هرگز نیز نگران فروپاشی خود نیستند.
دو: داستان دستیابی به انرژی هسته ای را بنحوی آبرومند و با بهره مندی از ظرفیت های معمول جهانی به سرانجام برسانیم. اگر قرار باشد به ما حمله کنند و نابودمان کنند، دانش نیم بند هسته ای به داد ما نخواهد رسید. پایه های برقراری ما اگر بر دل و فهم و همراهی مردمانمان جوش خورده باشد، هیچ قدرتی و هیچ بمبی ما را فرو نمی پاشد.
سه: سپاه را در ارتش ادغام کنیم و ارتش کشور را از این ریخت نامناسبی که از او پرداخته ایم به درآوریم. اگر این برای جناب شما مقدور نیست، حداقل از ورود سپاهیان به مواضع پولی و سیاسی و اطلاعاتی کشورجلوگیری کنید. اتکای شما به سپاهیان، برای شما اطمینان، و برای آنان حاشیه ی امن ایجاد کرده است. این حاشیه ی امن، آنچنان بلایی برسرمقدرات کشور آورده است که مگر جناب شما با سرکشیدن این جام زهر و با مجاهده ای به یاد ماندنی، بتوانید سرسپاهیان را از سفره ی بلعیدن اموال مردم پس بکشید.
چهار: یک نگاهی به جهان اطراف مان بیاندازیم. آخر چرا باید وهابی های عربستان سعودی به مردم معترض خود اجازه ی اعتراض بدهند و ما اما لجوجانه و البته ناشیانه، همه ی راههای نقد و اعتراض را که حق قانونی مردمان ماست، از آنان دریغ کنیم؟ این همه ترس از فریاد اعتراض مردم، اولین تعبیر بایسته اش، نابحق بودن خود ماست. به مردم اجازه بدهیم اعتراض کنند. فریاد بکشند. ما را با صراحت نقد کنند. اصلاً اجازه بدهیم خواستار سرنگونی ما باشند. مردم اگر امروز اجازه ی فریاد و اعتراض پیدا نکنند، فردا چشم به راه مجوز از دیوار بتنی وزارت کشور نخواهند ماند. اگر آنها امروز با ما به مسالمت سخن می گویند، فردا جور دیگر سخن خواهند گفت. آزادی را به صدا و سیما وسایر رسانه ها بازگردانید. اجازه بدهید مردم همه ی حرف های درگلو مانده ی خود را برسر ما و شما فرو بریزند. حرفشان که تمامی گرفت، حالا به میانه ی میدان بروید و به مردم بگویید: من همه حرف های شما را شنیدم و به تأسی از علی (ع) و به تأسی از دنیای عقل، آینده ی کشور را به تصمیم خود شما وامی نهم. اگر مرا بخواهید، می مانم و این باقیِ عمر را به جبران مافات می پردازم. وگرنه، این شما و این هرچه که اراده ی آن دارید.
پنج: با سازمان های بین المللی وارد گفتگو شویم و برای بازآوردن آبروی از دست رفته ی ایرانیان و حذف تحریم های جهانی همه ی همت خود را بکار بگیریم. خط قرمزهای بین المللی را رعایت کنیم. آنقدر از خود حسن نیت – ونه عجز- نشان بدهیم تا مجامع جهانی و مردمان جهان صداقت ما را باور کنند. دراین مجامع جهانی که عمدتاً تحت سیطره ی آمریکا و قدرت های برتر جهان اند، هنوز آنقدر انصاف و شرافت هست که بشود سرفرازی ایرانیان را از زیر دست وپایشان بیرون کشید.
شش: با آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی و دلجویی از آنان و از خانواده های آنان، فضا را برای انتخاباتی پرشور و بدور از حساسیت های امنیتی فراهم کنید و مجلس و دولت و دستگاه قضایی و شورای نگهبان و نظارت استصوابی و پاسداری از انقلاب را به عرصه ی “بازتعریف” هدایت فرمایید. در حقارتِ رفتارما و بد اخلاقیِ ممتدِ ما همین بس که ما پاکمردی چون مهندس “محمد توسلی” را قریب به یک ماه درزندان نگاه داشته ایم و یک خبرمختصر به خانواده اش نداده ایم که او کجا زندانی است و اساساً آیا زنده است یا مرده!؟ مهندس محمد توسلی، هموست که هم درسالهای پیش از انقلاب به زندان شقاوتِ شاه رفته، و هم بارها در سالهای پس از انقلاب به زندان اسلامیِ ما. همو که هم اکنون داماد فهیم و فرهیخته اش مهندس فرید طاهری و دختر بی گناهش لیلا توسلی زندانی عصبیت ما هستند. ما با این همه لجاجت و کینه توزی به کجای آداب مسلمانی چشم دوخته ایم؟
رهبرگرامی،
از سخن تلخ من مرنجید. ما را چاره ای جز این صراحت نیست. می دانم سرکشیدنِ عصاره ی این شش منظرِ حیاتی برای جناب شما تلخ است. بسیار تلخ. با این همه من با اطمینان می گویم اگر شما شربت این جام را سربکشید – با هرنتیجه ای که برشما فرو بارد – نام مبارکتان در امتداد نامِ نیکمردانِ بزرگِ تاریخ جای خواهد گرفت و خدای خوب با تبسم به شما و به شرافتِ رفتار شما خواهد نگریست. یاعلی!
بدرود تا جمعه ی آینده
با احترام و ادب: محمد نوری زاد / چهارم آذر ماه سال نود
منبع : وبلاگ نویسنده
در بخشی از این نامه آمده است: من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.
متن کامل نامه را به نقل از وبسایت نوریزاد در ادامه یخوانید:
سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
جنابِ خود را تجسم فرمایید که دریکی از خیابان های شهر تهران درحال رانندگی هستید. به ضرورتی، پای بر ترمز می فشارید. ناگهان دو نفر، با شتاب و بی اجازه داخل خودروی شما می شوند. یکی جلو می نشیند و یکی درست پشت سرتان. آن یکی که جلو نشسته و حدوداً سی و پنج ساله است و درهوای ابری عینکی دودی به چشم دارد و کلاهی پشمی به سر ، فوراً آینه را رو به سقف می گرداند تا شما چهره ی نفر پشت سرتان را نبینید. با گردشِ نا پیدای سرو گردنِ خود، تلاش می کنید از ریخت و قیافه و سن و سال مهمانانِ ناخوانده ی داخل خودرو، خبربگیرید. مرد سی و پنج ساله اما در کارِخود کارکشته است. محکم روی داشبورت اتومبیل می کوبد ومی گوید: جلوتو نگاه کن! و اما آن که پشت سرشما نشسته و لابد مقام بالاترِ این ماموریتِ بالاتر از خطراست، صدای گرفته ای دارد.
حداقل چیزی که عاید شما می شود این است که او متعمدانه سعی در تغییر صدای خود دارد. اوج قاطعیت و اقتدار و سربازی امام زمان را، یا نهایتِ درایتِ پاسداری از انقلاب را باید از سخنان همین نفر پشت سری دریافت: ” یا زیپِ تو می کشی، یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو!”
راستی برمن ببخشایید که جناب شما را به جای خود نشاندم و این یک جمله ی نامبارک را برشما باریدم. شما کجا و ما کجا؟ شما خوشبختانه از لمسِ یک چنین هول و هراسِ هماره ای که مردمان ما با آن به همزیستیِ ناگزیر مبتلا شده اند مبرّایید. نه کسی جرأت می کند به دیوار بلند حریم جناب شما دست بساید، و نه کسی را یارای این است که تجسمِ ابرازِ یک چنین سخنِ سخیفی را رو به شما درذهنِ خود بپروراند. با این همه، مرا چاره ای جز سکوت در آن بهتِ ناچاری نبود. مرد پشت سری که به فرو بردنِ تیزی سخن خود احتیاجِ مبرم داشت، باردیگر همان خط و نشان بی ادبانه اش را تکرار کرد: ” شنیدی چی گفتم؟ یا زیپِ تو می کشی یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو! “
من درپاسخ به او چه باید می گفتم؟ شما بفرمایید! می گفتم: چشم؟ من زیپم را می کشم، شما نیزکاری به من و به زن و بچه ام نداشته باشید؟ و لابد آن دو نیز از اتومبیل من پیاده می شدند و می رفتند و مرا با عهدی که با آنان بسته بودم، و با هول و هراس آن ملاقات ناگهانی تنها می گذاردند؟ اما نه، اوضاع جور دیگری پیش رفت. من هنوز در حیرتم چه شد که این جمله از دهانم بیرون جست:” من آنقدر ادب و شعور دارم که با زن و بچه ی کسی کاری نداشته باشم. اما فعلا این منم که ترتیب همه ی شما را داده ام.”
آن دو با تهدید به این که: ما بلدیم چطور پودرت کنیم و بلدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم، از خودروی من پیاده شدند و رفتند تا از فیض نماز جماعت اداره ی آسمانیِ خود بی نصیب نمانند. این واقعه را از این روی برای جناب شما بازگفتم تا اگر فردا روزی مرا پودر کردند و داغ مرا به دلِ خانواده ام، و داغ آنان را بردل من نشاندند و در یکصد سایت فراگیرشان مرا به خاک انداختند، هم شما و هم مردم ما شاهد باشید که در این مُلک، پاداش خیرخواهی و امربه معروف و نهی از منکر، چه گزاف و چه چشمگیراست.
واما آغاز سخن:
چرا نگویم: این روزها، تلخ ترین روزهای عمرشماست؟ وچرا نگویم: سالهای آرام و پرازاختیار شما سپری شد و رفت؟ درجوارما اما، حوزه ی اختیار فردی چون “امیرِ قطر”، هم همه ی کشور یک وجبی اوست و هم همه ی دنیای فراخ. او اکنون به هرکجا که بخواهد سفر می کند و با هرکشوری که بخواهد می آمیزد. چرا؟ چون دراین دنیای پرتلاطم، اندازه ومقدارِ خود را فهم کرده و سفره ای بقدر همان اندازه ی ناچیز خود گسترانیده است. امروز همان وسعتِ ناچیز او آنچنان قدروقیمت یافته است که هواپیماهای قطری باید آسمان حقارتِ ما را درنوردند و مغرورانه ما و شما را به اسم مسافر جابجا کنند. نمی دانم آیا این را شنیده اید: کشورقطر، درست درهمان سالی تأسیس شد که ” ایران ایرِ” ما تاسیس شد؟!
برخلاف امیر قطر که اگر پای به هرکجای دنیا گذارد، همگان برای او و برای دلارهای نفتی اش آغوش می گشایند، حوزه ی اختیارما و شما حتی درهمین داخل کشورمان به چالش گراییده است. چه برسد به این که ما را به مراوده با افغانستان و تاجیکستان و چند کشوراینچنینی محدود کرده اند.
من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.
این “هیچ” ی که من برآن تأکید می ورزم، یک قاعده ی نفوذ ناپذیر نیست. پس چه بهترکه بگویم: از استثنائات که بگذریم، تنها دو دسته از هرتصمیم و تحرکی درجمهوری اسلامی ایران، ثبات دارند. یک: هرآنچه که امضای ثباتش را از بیت رهبری دریافت کرده باشد، و دو: دزدی از اموال و اعتماد و اعتقاد مردم توسط مسئولین، و به تبعِ مسئولین: خودِ مردم از همدیگر. این دو شجره ای که ریشه ی ارتزاقشان یکی است، همان است که ما را درهدر دادن و ضایع کردن هزار هزار استعداد بخاک افتاده دراین مُلک ، متبحر ساخته است.
یک زمانی ما رو به آمریکا شعارمی دادیم: “به بمب های اتم خود می نازی؟ ما ایرانیان هریک بمب اتمیم”. ودر توضیح این شعار خود می فرمودیم: ” درایران – برخلاف آمریکا – حکومت نه برجسم ها که بردل های مردمان استواراست”. و رجز می خواندیم: “حکومتی که پایه های استحکام خود را بردل مردمانش محکم کند، فرو ریختنی نیست”. این رجزها نه از آن روی پوک و بی پشتوانه بود که ما هم طرفِ خود را نمی شناختیم و هم دستمان از توش و توان نظامی تهی بود، بل از این روی که: ما سال به سال بر همان دل های مردمانِ بی پناهِ خنجر کشیدیم و یک به یک آنان را از خود متنفر و دور ساختیم. رجزهای پوکِ ما بیشتربه عربده های آن پهلوان سیلی خورده می مانست که هیبت پهلوانی اش، بلافاصله درآنسوی عربده هایش تمام می شد.
رهبرگرامی،
من، همچنان از باب ادب و دوستی و خیرخواهی تلاش می کنم منصفانه ترین راهکار خروجمان را از هزارتوی بُحران هایی که گرفتار آن شده ایم، تقدیم جناب شما کنم. عصاره ی این راهکار، این است که من کاسه ای و جامی را به نیابت از شما به درخانه ی یک یک ایرانیان می برم تا آنان به تناسبِ عُلقه ای که به ما و شما و نظام دارند، چیزی در آن فرو بریزند. سرآخر، من این جام لبریز از نوشیدنی را برای شما باز می آورم. به این شرط که شما نیز بی تأمل شربت این جام را سربکشید. اگرچه در او شهد باشد یا شوکران. شوکران نوشیِ بزرگان که تنها برای دفنِ در کتاب های تاریخی نیست. درهمین نزدیکی ها، حضرت امام نیز برای به دربُردنِ کشوراز بلایی که برسرمردمان ما پرپر می زد آن را نوشید. پس چرا شما ننوشید؟
شما از همان بدو انقلاب، و بویژه از همان بدو رهبری، عزتِ ما ایرانیان را در دشمنی با آمریکا تعریف فرمودید. وآنچنان براین دشمنی تأکید ورزیدید که گویا حیات ما با ابراز دشمنی با آمریکا معنا می گیرد و مرگ ما در مراوده با او. هرسفیر و کاردار و مسئولی اگر از چند صد متری یک آمریکایی عبور می کرد و تنه اش به او می سایید، با غوغایی غریب و آشوبی مفتضحانه از گردونه ی اعتبار به دور انداخته می شد. چرا که در تعریف جناب شما، به گناه نابخشودنیِ همنشینی با این عقرب جراره مبتلا شده بود و باید از حریم ما به دور می افتاد.
این برجِ بلندِ دشمن جویی و آمریکا ستیزیِ ما و شما، آنقدر افراخته و پرآوازه بود که هرکُنشِ نادرستِ ما را به ضربِ توجیه خود مجاب می کرد. که یعنی اگر ما در داخل به خطایی دست می بریم و زیر گوش کسی می زنیم و هست و نیستش را به باد می سپریم، یا اگر قانون را به شوخی می گیریم و ثروت ملی را همچو ارث پدری بالا می کشیم، برما حَرَجی نیست. چرا؟ چون در حال ستیز با آمریکا هستیم و در مسیر ستیز با آمریکا، بروزِ این خُرده خطاها بدیهی و البته قابل اغماض است.
ایکاش در ستیز با آمریکا بقدر سالهای بی خبریِ خود صادق بودیم. و به موازات تربیت مردم در شعارگویی و شعارخواری و مرگ برآمریکاهایی که مثل اکسیژن به ریه های مردم فرو می فشردیم، به تحکیم پایه های لرزان اقتصاد کشور، وترمیم آشفتگی های فرهنگی، و به مدیریتِ اوضاع نابسامان اجتماعی مان همت می کردیم. ای عزیز، زمان گذشت و ما با لباسی ژنده برهمان برج بلند شعارپراکنی جا ماندیم. با جامعه ای که هیچ نسبتی با آن همه هیاهو و شعار و خط ونشان بین المللی نداشته و ندارد. قبول بفرمایید که ما و شما راه را به خطا طی کرده ایم. پرچم دشمنی با آمریکا تنها فایده ای که برای ما و شما داشته و دارد، درهمان کوفتن برسرمخالفان و منتقدان خودمان است. که: خاموش! ما درحال جنگ با آمریکاییم! از باب نمونه به این سخن خام و تکراری وزیر اطلاعات خودمان که اخیراً درقم و درارتباط با انتخابات اسفندماه آتی افاضه فرموده اند، توجه بفرمایید: «احیای مجدد فتنه برنامه جدی آمریکا علیه ایران است.» می دانید کارکرد همین یک جمله ی کوتاه در چیست؟ یعنی: هرکه به ابروی بالای چشم ما اشاره کند، آمریکایی است و ما خوب می دانیم با آنها چه بکنیم!
اگر پا به پای این نوشته با من همراه شوید، به رازِ پوکی این شعارها اشاره خواهم کرد. می دانم به مرحوم “جلال آل احمد” علاقه ی وافری دارید. او را نویسنده و روشنفکری سرآمد و اُسوِه می پندارید. ما نیز در امتداد شیفتگی جناب شما به این نویسنده ی گرانقدر و در تجلیل از او، بزرگراهی را به اسم جلال آل احمد نام گذارده ایم. سردرِمدارس و کتابخانه ها و اماکن فرهنگی بسیاری را به نام او آذین بسته ایم. در یک نشست پر هیاهو به اسم جلال آل احمد، نویسندگان دولتی ما سالانه به انتخاب کتاب های برتر می نشینند. و کارهای بسیاری از این دست. اما چرا نگویم: نام جلال آل احمد بعنوان یک نویسنده ی مقبولِ جمهوری اسلامی، از آن روی برکشیده می شود که وی در اواخر عمر، آری دراواخرعمر، ودر چند اثر پایانی اش، به حس وحال دینی و به روحانیان روی خوش نشان داده است؟
من شخصاً به شیوه ی نگارش این نویسنده ی خوب، وبه نگاه تیز و صریح و کاوشگرانه ی او بسیار علاقه مندم. جلال آل احمد الحق در میان نویسندگان معاصرما، صاحب وجاهت و جایگاه ویژه ای است. وصادقانه می گویم: ما وشما در برکشیدنِ او، دچار افراط نشده ایم. منتها در این گزینش گری ناشیانه و البته متعمدانه، ازیک تارموی او آویخته ایم و از چهل گیسِ دیگران روی برتافته ایم. ای عزیز، خود شما بهتر از هرکسی می دانید: جلال آل احمد تنها در اواخر عمر خود، به گرایش دینی ما گوشه ی چشمی نشان داد. و درهمه ی سالهای جوانی و میانسالی، بلحاظ شخصی و فردی، نویسنده ای بی دین و لامذهب و مشروب خور و بی قید بود. ما عجبا به جلال آل احمد که می رسیم به همان اواخر عمر او بسنده می کنیم و سال های معلق بودن او را در دوره های جوانی و میان سالی اش، به خصلت کاوشگرانه ی او ربط می دهیم و از سرِ خطاهای او در می گذریم!
من اگر بخواهم یک انتخاب خوب جمهوری اسلامی را برگزینم، همین برگزیدن جلال آل احمد را نمونه می آورم. منتها با این ادلّه که: جلال آل احمد در جوانی و میانسالی هرچه بوده و هرچه کرده، به خودش، آری به شخصِ خودش مربوط بوده. به ما چه که او در خلوتش چه می کرده؟ مهم پایان کار اوست. اما متاسفانه این انتخابِ خوب، در همین جلال آل احمد متوقف ماند. و ما بلافاصله پس از انقلاب، به محض تماشای یک خطای مختصر از جوانان و زنان و مردانمان، آنها را از پشت میز درس و از دانشگاه و از کوچه پس کوچه های اجتماع، و درست از میانِ کشاکشِ کسب تجربه، بیرون کشیدیم و به دلایلی که با روح قرآن و با طریقِ انسانیت مغایراست، به زندانشان انداختیم.
من با اطمینان می گویم اگر جلال آل احمد در زمان ما بود و برای فهمیدن و تجربه کردن و برگزیدن بهترین ها، به همان راهی می رفت که رفته بود، و مثلا از دین برمی گشت و می رفت و کمونیست می شد تا بعدها هوشمندانه تر به مسلمانی بازآید، یا در نوشته های آوارگونش برمفاسد جاریِ ما انگشت می نهاد، حتماً به دست خود ما دودمانش به باد می رفت و ما تلسکوپِ افشاگرانه ی خود را برهمان مسائل شخصی اش تنظیم می کردیم و آبرویش را برطبقِ بی آبرویان می نهادیم. چه برسد به این که خبردار شویم جلال آل احمد برای فهمیدن و تجربه کردن دو بار به اسراییل سفر کرده است و در کتاب “سفربه عزراییل”، موشه دایان و امثال او را در ردیف پیامبران بنی اسراییل وبلکه برتر از آنها اسم برده است. که در این صورت ما ابتدا پوستش را می دریدیم و سپس باقیمانده اش را تا خود جهنم فرو می تپاندیم.
من در زندان دو الفِ سپاه، با جوانی هم بند بودم که اتفاقاً زندگی اش مثل زندگی جلال بود. درنوشته های جوانی اش هم به نعل زده بود و هم به میخ. برای کسب تجربه، به کارهایی دست برده بود که به گرد پای کارهای جلال نمی رسید. ما اما با او چه کرده بودیم؟ او را از میانه ی راه کسب تجربه، گرفته بودیم و بعد از ماهها انفرادی و تهدید و فشارهای ویرانگرِ روانی، تلاش کرده بودیم از او جاسوسی چند جانبه بسازیم. بلافاصله درهمان چند ماه نخست برایش حکم اعدام صادر فرموده بودیم ولابد به اسم این که او جاسوس است و عمله ی دستگاه استکباری، او را از بدیهی ترین حقوق انسانی اش باز داشته بودیم. کمی که گذشته بود، دستگیرمان شده بود که نخیر، او جاسوس نیست و ما باید سروته این حکم اعدام را یکجوری به هم آوردیم. با چه؟ با نوشته های سالهای دور او. گشته بودیم و یک الفاظی در نوشته های دور او پیدا کرده بودیم تا چیزی در مجاورت اعدام برای او دست و پا کنیم. من کاری به سستیِ این احکام عهد عتیق ندارم، بلکه روی سخنم به این است که چرا ما مسیر تجربه کردن را به روی زنان و مردان و بویژه به روی جوانمان بسته ایم؟ و چرا برای برقراری خودمان، از خود خدا در تعریف دین او جلو زده ایم؟
همین اکنون، چه بسیار زنان و مردانی که می خواسته اند بعدها جلال آل احمد سرزمینشان شوند، زندانیِ بد فهمی ما هستند و به حکم های خنده داری چون تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و توهین به سران نظام و احکامی اینچنینی، گرفتار ماهها و سال ها حبس بی دلیل اند. باردیگر شما را دعوت می کنم به مطالعه ی احکام بُهت آوری که ما برای هنرمند نام آشنایی چون جعفر پناهی تحکم فرموده ایم!
رهبرگرامی،
من کاری به سرنوشت صدام و قذافی و رهبرانی همانند این دو ندارم، بلکه می گویم: رهبران لجوج و کج فهم و دیرفهمی چون صدام و قذافی، گرچه خود با خفت به دَرَک واصل شدند و ذخایر کشورشان را به تاراج اشقیا سپردند، اما همزمان مردمشان را، آری مردمشان را، درچشم مردمان جهان، حقیرو سرشکسته کردند. شما که قصد تحقیر و سرشکستگیِ ایرانیان ندارید؟ اگر می فرمایید: ” نخیر، قصد من فرا بردنِ شوکت و شأن و بهروزیِ مردمان ایران است”، می گویم: اگرهم قصد شما این بوده باشد، امروز، آری همین امروز، به برکت جمهوری اسلامی، یکی از حقیرترین مردمان جهان ما ایرانیان هستیم. اگر این ادعای مرا باور ندارید و نمی خواهید به حال و روز جاریِ مردم بنگرید، یک نگاهی به آمارهای جهانی بیاندازید تا بدانید جمهوری اسلامی ایران حتی از نظر اخلاقی درکجای جدول بداخلاقان و تربیت ناشدگان و ورشکستگان تاریخ لمیده است.
ما و شما هرچه توانستیم شعار پوک سردادیم و بی خیالِ مناسبات جاریِ دنیا، به همه پشت کردیم تا در خفا و بناگاه شعبده ای به اسم قدرت اتمی برآوریم و بُهت دنیا را برانگیزیم و دیگران را در برابر یک عمل انجام شده قرار دهیم و بشویم : یک قدرت اتمی! بله، این شدنی بود و هست. بفرض که ما همین اکنون به خیلِ کشورهای اتمیِ دنیا پیوسته ایم و سری میان سرها درآورده ایم. آیا نباید دراین روند کاذب و سطحی، به تعارض ویرانگری که بدان مبتلا شده ایم بیندیشیم؟ کدام تعارض؟ “از دست دادن وحدت ملی”! نکند با این تفسیرنادرست خود را بفریبیم که: اگر ما به انشقاق داخلی دچار شده ایم و بخش وسیعی از مردم خود را از دست داده ایم، باکی نیست، پول بی زبان نفت که هست، این خلأ را با پول نفت و قدرتِ ناشی از دستیابی به انرژی اتمی پرمی کنیم!
رهبرگرامی،
شما نیک تر از همه ی ما به اوضاع اسفبار این روزهای کشورمان واقفید. این اوضاع اسفبار یک واقعیت بی تردید است. و نه یک سیاه نمایی مغرضانه. ما: ورشکسته ایم ای عزیز. دستمان از آرزوها و آرمانهای انقلاب تهی ست. افق پیش روی ما تیره و تاراست. نه تنها تحریم ها، که هجومی از جهل های آذین یافته ما را محاصره کرده اند. اگر اکنون دهان گشوده ی تحریمها ما را بدهکار خود کنند، جهالت این روزهای ما، مدت هاست که ما را بدهکار نسل های بعدی مان کرده است.
چه کسی گفته ما مالکِ دار و ندار این سرزمینیم؟ که مرتب از کیسه ی دارایی های روبه اتمام مردم و نسل های بعدی خویش، برداریم و به دیگران ببخشیم و برای هرچه که خود می پسندیم خرج کنیم و جز خسارت و افسوس به آن کیسه ی تهی شده بازنگردانیم؟ نسل های بعدی ما بی بروبرگشت از ما مطالبه ی حق خویش را خواهند کرد. ما از همین امروز ، سخت بدهکارآنانیم. آخرچرا باید نسل های بعدی ما بدهکار خسارتهایی باشند که ما با ندانم کاری های امروزینِ خویش آن ها را ببار آورده ایم؟
بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:
بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:
یک: قدر و اندازه ی خود را بدانیم و رسماً به سازمان های بین المللی اعلام کنیم از این پس ما به همه ی تعهدات معقول و منطبق با منافع ملی مان پایبندیم. تعهداتی که سایر کشورها آن را امضا کرده اند و هرگز نیز نگران فروپاشی خود نیستند.
دو: داستان دستیابی به انرژی هسته ای را بنحوی آبرومند و با بهره مندی از ظرفیت های معمول جهانی به سرانجام برسانیم. اگر قرار باشد به ما حمله کنند و نابودمان کنند، دانش نیم بند هسته ای به داد ما نخواهد رسید. پایه های برقراری ما اگر بر دل و فهم و همراهی مردمانمان جوش خورده باشد، هیچ قدرتی و هیچ بمبی ما را فرو نمی پاشد.
سه: سپاه را در ارتش ادغام کنیم و ارتش کشور را از این ریخت نامناسبی که از او پرداخته ایم به درآوریم. اگر این برای جناب شما مقدور نیست، حداقل از ورود سپاهیان به مواضع پولی و سیاسی و اطلاعاتی کشورجلوگیری کنید. اتکای شما به سپاهیان، برای شما اطمینان، و برای آنان حاشیه ی امن ایجاد کرده است. این حاشیه ی امن، آنچنان بلایی برسرمقدرات کشور آورده است که مگر جناب شما با سرکشیدن این جام زهر و با مجاهده ای به یاد ماندنی، بتوانید سرسپاهیان را از سفره ی بلعیدن اموال مردم پس بکشید.
چهار: یک نگاهی به جهان اطراف مان بیاندازیم. آخر چرا باید وهابی های عربستان سعودی به مردم معترض خود اجازه ی اعتراض بدهند و ما اما لجوجانه و البته ناشیانه، همه ی راههای نقد و اعتراض را که حق قانونی مردمان ماست، از آنان دریغ کنیم؟ این همه ترس از فریاد اعتراض مردم، اولین تعبیر بایسته اش، نابحق بودن خود ماست. به مردم اجازه بدهیم اعتراض کنند. فریاد بکشند. ما را با صراحت نقد کنند. اصلاً اجازه بدهیم خواستار سرنگونی ما باشند. مردم اگر امروز اجازه ی فریاد و اعتراض پیدا نکنند، فردا چشم به راه مجوز از دیوار بتنی وزارت کشور نخواهند ماند. اگر آنها امروز با ما به مسالمت سخن می گویند، فردا جور دیگر سخن خواهند گفت. آزادی را به صدا و سیما وسایر رسانه ها بازگردانید. اجازه بدهید مردم همه ی حرف های درگلو مانده ی خود را برسر ما و شما فرو بریزند. حرفشان که تمامی گرفت، حالا به میانه ی میدان بروید و به مردم بگویید: من همه حرف های شما را شنیدم و به تأسی از علی (ع) و به تأسی از دنیای عقل، آینده ی کشور را به تصمیم خود شما وامی نهم. اگر مرا بخواهید، می مانم و این باقیِ عمر را به جبران مافات می پردازم. وگرنه، این شما و این هرچه که اراده ی آن دارید.
پنج: با سازمان های بین المللی وارد گفتگو شویم و برای بازآوردن آبروی از دست رفته ی ایرانیان و حذف تحریم های جهانی همه ی همت خود را بکار بگیریم. خط قرمزهای بین المللی را رعایت کنیم. آنقدر از خود حسن نیت – ونه عجز- نشان بدهیم تا مجامع جهانی و مردمان جهان صداقت ما را باور کنند. دراین مجامع جهانی که عمدتاً تحت سیطره ی آمریکا و قدرت های برتر جهان اند، هنوز آنقدر انصاف و شرافت هست که بشود سرفرازی ایرانیان را از زیر دست وپایشان بیرون کشید.
شش: با آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی و دلجویی از آنان و از خانواده های آنان، فضا را برای انتخاباتی پرشور و بدور از حساسیت های امنیتی فراهم کنید و مجلس و دولت و دستگاه قضایی و شورای نگهبان و نظارت استصوابی و پاسداری از انقلاب را به عرصه ی “بازتعریف” هدایت فرمایید. در حقارتِ رفتارما و بد اخلاقیِ ممتدِ ما همین بس که ما پاکمردی چون مهندس “محمد توسلی” را قریب به یک ماه درزندان نگاه داشته ایم و یک خبرمختصر به خانواده اش نداده ایم که او کجا زندانی است و اساساً آیا زنده است یا مرده!؟ مهندس محمد توسلی، هموست که هم درسالهای پیش از انقلاب به زندان شقاوتِ شاه رفته، و هم بارها در سالهای پس از انقلاب به زندان اسلامیِ ما. همو که هم اکنون داماد فهیم و فرهیخته اش مهندس فرید طاهری و دختر بی گناهش لیلا توسلی زندانی عصبیت ما هستند. ما با این همه لجاجت و کینه توزی به کجای آداب مسلمانی چشم دوخته ایم؟
رهبرگرامی،
از سخن تلخ من مرنجید. ما را چاره ای جز این صراحت نیست. می دانم سرکشیدنِ عصاره ی این شش منظرِ حیاتی برای جناب شما تلخ است. بسیار تلخ. با این همه من با اطمینان می گویم اگر شما شربت این جام را سربکشید – با هرنتیجه ای که برشما فرو بارد – نام مبارکتان در امتداد نامِ نیکمردانِ بزرگِ تاریخ جای خواهد گرفت و خدای خوب با تبسم به شما و به شرافتِ رفتار شما خواهد نگریست. یاعلی!
بدرود تا جمعه ی آینده
با احترام و ادب: محمد نوری زاد / چهارم آذر ماه سال نود
منبع : وبلاگ نویسنده
مانور قریب الوقوع ایران در آبهای آزاد
جـــرس: در ادامه واکنش های مقامات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به تهدیدات نظامی صورت گرفته، معاون سیاسی پیشین سپاه گفت: اگر اسراییل موشكی را به یكی از تاسیسات هستهیی یا مراكز حیاتی ما شلیك كند، باید بداند كه هر نقطهای از اسراییل از جمله مراكز هستهیی آنها هدفی برای موشكهای ما خواهد بود و ما امروز این توان را داریم.
همزمان فرماندهان نیروی دریایی سپاه و ارتش جمهوری اسلامی نیز، ضمن اعلام آمادگی کامل برای مواجهه با هرگونه برخورد و تهدید، از برگزاری رزمایش بزرگ در آینده نزدیك و همچنین حضور در آبهای آزاد و فراتر از دریای مدیترانه در سال جاری خبر داده اند.
به گزارش ایسنا، پاسدار یدالله جوانی با اشاره به موضعگیری اخیر رهبری در برابر تهدیدات وارده مبنی بر "فروپاشی دشمن از درون"، اظهار كرد: معنای صریح سخن این است كه اگر ما مورد تهاجم دشمن قرار بگیریم صرفا در موضع حركتهای پدافندی در درون جغرافیای خود عمل نمیكنیم بلكه با عملیات آفندی میتوانیم ضربه متقابل را در درون خاك دشمن به دشمن وارد كنیم.
وی به هجمهها و اتهامات اخیر آمریكا و غرب علیه ایران اشاره كرد و با بیان اینكه "تناقضگوییهای دشمنان به دلیل استیصال و پریشانحالی آنهاست" افزود: "امروز دشمنان ما در بنبستهایی گرفتار شدهاند كه راه برونرفتی برای خود نمیبینند و در نتیجه پریشان شدهاند و به همین دلیل حرفهایی میزنند كه خودشان متوجه تناقضهایش نمیشوند. آنها در حالی تهدید به اقدام نظامی میكنند كه توان انجام آن را ندارند و اگر كشوری مدام تهدید كند ولی قابلیت و توانمندی انجام تهدید را نداشته باشد، به مرور تهدیدهایش بیاثر میشود."
مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه به نام بردن از برخی شخصیتهای كشور به عنوان اهدافی برای ترور از سوی دشمنان اشاره كرد و گفت: آنها دم از مبارزه با تروریسم میزنند، ولی خیلی راحت بحث ترور افراد را مطرح میكنند و چون به هم ریخته و عصبانی هستند، نمیفهمند كه چه میگویند. یكی از نشانههای عصبانیت، تناقضگویی است و تناقضگویی آمریكاییها و همپیمانانش حساب شده نیست بلكه از روی بیحساب و كتاب بودن است، چراكه امروز آن جمله مصداق پیدا كرده است كه "ای آمریكا از دست ملت ایران عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر".
جوانی از عصبانیت دشمنان از جمهوری اسلامی خبر داده و گفته است: "از طرفی پیشرفتهای جمهوری اسلامی ایران و از طرف دیگر بیداری اسلامی و قیام ملتها را میبینند و از سویی هم بحرانهای درون غرب را شاهد هستند. در حالی كه آمریكاییها بیش از صد سال تلاش و برنامهریزی كردند تا بر دنیا مسلط شوند و دنیا را رهبری كنند و امروز فروپاشی خود را نظاره میكنند، بنابراین مثل آدمهای مستاصلی هستند كه خودشان را به این طرف و آن طرف میزنند. من عامل اصلی تناقضگوییهای آنها را عصبانیت آنها میدانم و این عصبانیت نیز به خاطر درماندگی و گرفتار شدن در بنبست است."
وی با اشاره به افزایش تهدیدها و احتمال عملی شدن این تهدیدات نیز گفت: ما همواره این مطلب را مدنظر داریم كه دشمن از سر عصبانیت و ناراحتی ممكن است حماقت كند و دچار یك اشتباه راهبردی شود و بخواهد تهدیدهای خود را پیاده كند. رهبری به عنوان ولی فقیه و فرمانده كل قوا خیلی صریح فرمود كه جواب ملت ایران جواب روشنی است و نظارهگر این تهاجم نخواهیم بود و اگر دشمن بخواهد تعرض كند باید منتظر سیلیهای محكم و مشتهای پولادین ملت ایران باشد و همچنین فرمود متجاوز باید بداند كه پاسخ به گونهای است كه آنها را در درون خودشان متلاشی میكند.
گفتنی است، در ادامه واکنش ها به تهدیدات صورت گرفته، فرمانده نیروی هوافضای سپاه نیز چند روز پیش گفت: خیلی وقت است انرژی نهفتهای وجود دارد که علاقهمندیم با خرج آن، دشمنان اسلام را برای همیشه به زبالهدان تاریخ بفرستیم... ارتقای توان موشکی ما نیز به هیچوجه متوقف نمیشود و این کار برای همیشه ادامه خواهد داشت.
فرمانده نیروی دریایی سپاه: دشمن کف روی آب است
فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران نیز، روز شنبه طی سخنانی با بیان اینکه "دشمن جرات چپ نگاه کردن به جمهوری اسلامی را ندارد"، گفت: "دشمن مانند کف روی آب با نسیم کوچکی محو میشود."
سردار علی فدوی افزود: "رزمندگان و بسیجیان در طول بیست و چند سال، تهدیدهای دشمن را تبدیل به فرصت کردند و با مجهز شدن به دانش و تکنولوژی روز در تمامی زمینههای نظامی، علمی و فرهنگی خوش درخشیدهاند به گونهای که دشمن جرات چپ نگاه کردن به خاک ایران اسلامی را ندارد."
فرمانده نیروی دریایی ارتش: بزودی در آبهای آزاد خواهیم بود
فرماندهی نیروی دریایی ارتش نیز از برگزاری رزمایش بزرگ این نیرو در آیندهی نزدیك و همچنین حضور این نیرو در آبهای آزاد و فراتر از دریای مدیترانه در سال جاری خبر داد.
فرماندهی نیروی دریایی ارتش نیز از برگزاری رزمایش بزرگ این نیرو در آیندهی نزدیك و همچنین حضور این نیرو در آبهای آزاد و فراتر از دریای مدیترانه در سال جاری خبر داد.
به گزارش ایسنا،امیر دریادار حبیبالله سیاری طی نشستی خبری كه در آستانهی هفتم آذر روزنیروی دریایی برگزار شد گفت: رزمایش دریایی ولایت 90 در آیندهی نزدیك برگزار خواهد شد كه درمنطقهای گستردهتر از رزمایشهای گذشته در دریای عمان و شمال اقیانوس هند خواهد بود.
وی همچنین از برنامهی نیروی دریایی ارتش برای گسترش حضور در دریاهای آزاد در سال جاری خبر داد و اظهار كرد: سفر به دریاهای آزاد فراتر از آنچه در سال گذشته انجام داده بودیم، امسال در برنامههای ما قرار دارد و در نتیجه امسال گام خود را فراتر از دریای مدیترانه خواهیم گذاشت.
فرماندهی نیروی دریایی ارتش با اشاره به ارتقای توانمندیهای این نیرو در بحث زیر سطحیها، موشكهای ساحل به دریا و جنگ الكترونیك گفت: اخیرا سه فرورند زیردریایی كلاس غدیر به توانمندی نیروی دریایی ارتش در بحث زیرسطحیها اضافه شده است. همچنین امروز توان موشكی ساحل به دریای این نیرو بسیار افزایش پیدا كرده است و اخیرا نیز شاهد تحویل تعدادی از موشكهای ساحل به دریا از سوی وزارت دفاع به این نیرو بودیم و بدین ترتیب ما با اقتدار در سواحل كشور از موشكهای ساحل به دریا در مواقع لزوم استفاده میكنیم.
سیاری اضافه كرد: توانمندی ما در جنگ های الكترونیك نیز ارتقاء پیدا كرده است، به طوری كه هر یگان شناوری كه در دریای عمان و شمال اقیانوس هند حركت كند، با امكانات جنگال (جنگ الكترونیك) خود آنها را رصد و محل دقیق را شناسایی میكنیم.
وی همچنین از بهره برداری از مهمترین شبیه ساز زیردریایی در نیروی دریایی ارتش خبر داد و گفت: مهمترین شبیه ساز آموزشی زیر دریایی كلاس طارق اخیرا در نیروی دریایی ارتش به بهرهبرداری رسیده است. این شبیه ساز ویژگیهای منحصر به فردی دارد و از نمونهی مشابه خارجی خود بسیار برتر است.
در ادامه این نشست خبری یكی از خبرنگاران این پرسش را مطرح كرد كه آیا نیروی دریایی ارتش میتواند به تهدیدات احتمالی برخی كشورها در سواحل آنها پاسخ لازم دهد؟ كه سیاری تاكید كرد: ما مطابق قوانین بینالمللی در آبهای آزاد حضور داریم، ولی اگر كسی بخواهد تهدیدی علیه كشور ما داشته باشد ما نیز حتما پاسخ خواهیم داد.
وی در ادامه این نشست خبری با اشاره به تحولات اخیر منطقه و تاثیر این مساله بر ناوگان پنجم آمریكا كه در بحرین استقرار دارد، گفت: دیدگاه ما از ابتدا این بود كه حضور ناوگان پنجم آمریكا در بحرین غیر موجه بوده است؛ چراكه بارها اعلام كردهایم كه كشورهای منطقه میتوانند با كمك یكدیگر امنیت منطقه را برقرار كنند و حضور كشورهای بیگانه و فرامنطقهای نه تنها به ایجاد امنیت در این منطقه كمك نمیكند، بلكه موجب ناامنی خواهد شد.
سیاری در پاسخ به پرسشی درباره ارزیابی خود از حضور یك ناو هواپیمابر آمریكایی درنزدیكی سوریه، اظهاركرد: ناو هواپیمابری كه در جنوب شرقی پاكستان حركت میكرد از كانال سوئز عبور كرده است و تا آنجایی كه اطلاع دارم مطابق مسیر همیشگی خود از این مسیر عبور كرده است ودربارهی این كه مشخصا به سمت سوریه در حركت بوده است یا خیر، اطلاعی ندارم، ولی به هر حال كار دشمن همواره انجام عملیات روانی بوده است.
فرمانده نیروی دریایی ارتش دربارهی رزمایشهای مشترك برخی كشورهای منطقه با كشورهایی نظیر آمریكا و نیز درخواست آمریكا برای برقراری خط ارتباط با ایران نیز گفت: این كه كشورهای منطقه با آمریكا رزمایش برگزار كنند موجب افزایش قدرت آنها نمیشود و این رزمایشها جایگاهی برای ایجاد امنیت در منطقه ندارد و بهرهای نخواهد داشت. دربارهی برقراری خط ویژه ارتباطی میان آمریكا و ایران نیز مسئولان كشور پاسخ لازم و مناسب را دادند و گفتند كه نیازی به برقراری این ارتباط نیست و ما نیز بارها گفتهایم كه جایگاهی برای حضور آمریكاییها در منطقه وجود ندارد.
جـــرس: جمعی از فعالان جنبش زنان در داخل کشور با انتشار بیانیه ای به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، این روز را گرامی داشته و "راه¬ حل نهایی مشکلات و بن¬ بست¬های موجود" را، "رفع حصر از رهبران جنبش مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به¬ ویژه زنان و مادران زندانی و فراهم آوردن امنیت لازم برای فعالیت¬های آزادانۀ مدنی و گشایش فضای جامعۀ مدنی کشور" ذکر کرده اند.
به گزارش «مدرسه فمینیستی»، در این بیانیه، فعالان جنبش زنان نسبت به گسترش ابعاد خشونت علیه زنان در ایران ابراز نگرانی کرده و سیاست های تنش آفرین و تخاصمی در سطح داخلی و جهانی را مورد نقد قرار داده اند.
در این بیانیه که فعالان زن از طیف های مختلف فکری، همچون مینو مرتاضی، شهلا لاهیجی، فخرالسادات محتشمی پور، رخشان بنی اعتماد، فرزانه طاهری، فیروزه صابر، فریده ماشینی، الهه مجردی، نوشین احمدی خراسانی، نرگس محمدی، ژیلا بنی یعقوب، فاطمه گوارایی، طاهره طالقانی، بنفشه حجازی، شهربانو امانی، ناهید توسلی، معصومه دهقان و آن را امضا کرده اند، خاطرنشان شده است: "ما باور داریم راه¬ حل نهایی مشکلات و بن¬ بست¬های موجود پرهیز از دامن زدن به فضای خصمانه و خشونت¬آمیز، احترام به حقوق شهروندان به¬ ویژه زنان و کودکان، پذیرش گفتگو و مذاکره میان مسئولان حکومتی با جامعۀ جهانی در پیشگاه افکار عمومی، پذیرش هنجارها و قواعد بین¬ المللی (که حاصل تجربۀ بشری است) و، همراه با آن، گفتگو و مذاکرۀ شفاف با نمایندگان و رهبران جنبش¬های اجتماعی و سیاسی موجود و نیز ایجاد فضای امن از طریق رفع حصر از رهبران جنبش مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به¬ ویژه زنان و مادران زندانی و فراهم آوردن امنیت لازم برای فعالیت¬های آزادانۀ مدنی و گشایش فضای جامعۀ مدنی کشور است."
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
پروانه های فراموش نشدنی» نهضت مقاومت زنان در ایران»
روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بزرگداشت روز کشته شدن «پروانه های فراموش نشدنی» کشور دومینیکن است، یعنی سه خواهر میرابل که در نهضت مقاومت کشورشان در مبارزه با دیکتاتوری جان خود را از دست دادند و همین واقعۀ دلخراش سازمان ملل را بر آن داشت که روزی را برای یکپارچه کردن روند مبارزات جهانی با خشونت علیه زنان اعلام کند. ما زنان ایرانی نیز در نهضت مقاومتِ مسالمت آمیز مدنی سرزمین خود «پروانه های فراموش نشدنی» بسیاری داریم: از «پروانۀ اسکندری» تا «پروانۀ صلح» هالۀ سحابی و پروانۀ نسل امروز« ندا آقاسلطان» و... که همگی قربانی خشونتی شده اند که امروز آتش آن بیش از همیشه زبانه میکشد.
نزدیک به دو دهه از مبارزه و مقابله با خشونت در میان فعالان زن ایرانی می گذرد، اما متأسفانه نه تنها شاهد ارادۀ جدی دولتمردان کشور برای کاهش خشونت علیه زنان نبوده ایم، بلکه با اجرای سیاستهای نابخردانه و مردسالارانه، «خشونت خانگی علیه زنان» گاه به حوزۀ قانون نیز تسری یافته و به «خشونت قانونی علیه زنان» تبدیل شده است. برای نمونه، در حالی که روند فزایندۀ تجاوز جنسی و قتل زنان می بایست دستاویزی برای وضع قوانین حمایت کننده از زنان قربانی خشونت جنسی قرار گیرد، متأسفانه خشونت های کلامی علیه زنان از سوی برخی از مسئولان کشور گسترش می یابد و بی اخلاقی و خشونت نسبت به زنان در جامعه توجیه و به آن دامن زده می شود. گویی دولتمردان به جای اینکه با نقد روش های ناکارآمد خود در احقاق حقوق شهروندان کوشا باشند، ترجیح می دهند زنان را باعث و بانی گرفتاری¬ها و مشکلات مملکت بدانند و برای اثبات باورشان ترجیح می دهند به عوض رفع نابسامانی ها و تبعیض های حقوقی زنان در قوانین خانواده، همچنان زنان را در نبود حداقل حقوق خود از جمله «حق طلاق» در موقعیتی دردناک قرار دهند به طوری که راهی به جز بازتولید خشونت علیه خود و همسرانشان نیابند. برنامه¬ ریزان اقتصادی مملکت به عوض آنکه برای کاهش دادن و نهایتا حل معضل خودفروشی و پایین آمدن سن فحشا، که ناشی از گسترش فقر و اجبار اعتیاد است، در صدد ایجاد سیستم¬های حمایتی برآیند، کارآفرینی و ایجاد فرصت های شغلی بیشتر برای زنان را در اولویت قرار دهند، و به تخصیص عادلانه و فراجنسیتی منابع و فرصت های اشتغال بین شهروندان بیندیشند، متأسفانه با نحوۀ سیاست گذاری و تخصیص منابع کشور موجب به حاشیه راندن هرچه بیشترِ زنان از بازار کار و محرومیت آنان از امکان تامین معیشت شرافتمندانه می شوند.
یا شاهدیم که برخی از مسئولان، به جای ارائۀ راه حل های بنیادی در جهت رفع مبانی خشونت ها و مشکلات گستردۀ اقتصادی و اجتماعی علیه زنان، با برخوردی سطحی و شکلی «لباس زنان» را به معضل و دستاویزی برای اعمال خشونت¬های بیشتر علیه زنان تبدیل کرده¬ اند.
متأسفانه این روش ها و سیاست های نادرست نه تنها خشونت علیه زنان را به پنهان ترین زوایای زندگی فردی و اجتماعی زنان گسترش داده که سایۀ شومش را بر زندگی کودکان بی گناه و بی پناه که آسیب پذیرترین گروه¬های جامعه هستند نیز گسترانیده و پیشاپیش نسل آینده را نیز در معرض سقوط و اضمحلال قرار داده است. شعله¬ های سوزان این خشونت¬ها که قلب سرزمین ما را در آتش خود می سوزاند از یک¬سو در تفکیک جنسیتی، نابرابری و جدایی قهرآمیز زنان و مردان در دانشگاه¬ها و عرصه¬ های عمومی زبانه می¬کشد، و از سوی دیگر در تفکیک و جدایی قهرآمیز فرهنگ و سرزمین¬مان از جامعۀ جهانی خود را به رخ جهانیان می¬کشد . گویی رجحان سیاست «جدایی و تفکیک»-- که قهر و خشونت را در درون خود بازتولید می¬کند-- بر سیاست «تعامل و گفتگو» --که در بطن خود مدارا و مسالمت را حمل می کند-- بیش از پیش برنظام اندیشه و تصمیم¬ سازی¬های «سیاست-مردان» ما جا خوش کرده است. آنان زنان را از مردان جدا می¬سازند به نیّت اینکه به «گناه» آلوده نشوند، فارغ از اینکه در تعامل و ارتباطی شفاف و برابر میان انسان¬هاست که روابط انسانی و اخلاقی دست¬ یافتنی و شکوفا می¬شود. از سوی دیگر، مردمان ساکن سرزمین ایران را از جهانیان مجزا می¬کنند به نیّت اینکه به «فرهنگ جهانی» آلوده نشوند، فارغ از اینکه در سایۀ مدارا، تعامل و ارتباط با «دیگری» است که فرهنگ «خودی» بالنده و پویا می-گردد. اما امروزه قطبی شدن هرچه بیشتر گفتمان¬های سیاسی داخلی و جهانی و دامن زدن برخی دولتمردان ایرانی به چنین فضای تنش زایی، نه تنها مسائل و مشکلات زنان ایران را بیش از پیش به حاشیه می¬راند، بلکه ابعاد خشونت بر زنان و کودکان را نیز گسترده ¬تر می¬کند.
در مواجهه با چنین وضعیتی است که ما، جمعی از کنشگران جنبش زنان در ایران، بیش از هر زمان دیگر دلنگران افزایش اِعمالِ انواع و اقسام خشونت بر زنان و کودکان هستیم، چرا که به نظر می¬رسد فضای دوقطبی و خصمانۀ ناشی از بن¬ بست سیاست¬های تنشآفرین و خشونت ¬زای دولت-مردان در سطح ملی و جهانی، خطر برخوردهای قهرآمیز و، به تبع آن، گسترش خشونت علیه زنان و کودکان را تا عمیق¬ترین لایه¬ های اجتماعی و سیاسی و خانوادگی امروز و فردای ایران زمین دامن می¬زند.
به گمان ما، در فضای کنونی، سه نیروی عمده و استراتژیک قادرند به تعدیل این فضای خصمانه و دوقطبی یاری رسانند: گروه¬ های گوناگون مردم در ایران، دولت حاکم بر ایران و جامعۀ جهانی. در این سه نیروی موجود و تاثیرگذار در آیندۀ ایران، هم پتانسیل خشونت و هم ظرفیت «مذاکره و گفتگو» توأمان وجود دارد. از این روست که ما زنان، به مناسبت فرا رسیدن «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، از همۀ «مردانِ سیاست» می¬خواهیم که به ندا و هشدارهای ما زنان نیز گوش فرادهند و به جای گسترش قطب¬ بندی¬های تخاصمی و خشونت¬آمیز، بر تقویت ابزار و پتانسیل¬های گفتگو و مذاکره در هر سۀ این نیروها تکیه کنند. بی¬ شک برای این کار لازم است که از گفتمان¬های دوقطبی و متکی بر «حقانیت / عدم حقانیت» و یا ارزش¬های دوبُنی (جبهۀ حق و باطل) فاصله بگیریم و بر گفتمان «آشتی و مذاکره و گفتگو در سطح ملی و نیز در سطح جهانی» پای فشاریم. و از همین¬رو امیدواریم گره کور بحران پیچیدۀ کنونی از طریق شناسایی و بهره بردن از امکانات مذاکره و گفتگوی متقابل بین این سه نیرو گشوده شود. چرا که ما باور داریم راه¬ حل نهایی مشکلات و بن¬ بست¬های موجود پرهیز از دامن زدن به فضای خصمانه و خشونت¬آمیز، احترام به حقوق شهروندان به¬ ویژه زنان و کودکان، پذیرش گفتگو و مذاکره میان مسئولان حکومتی با جامعۀ جهانی در پیشگاه افکار عمومی، پذیرش هنجارها و قواعد بین¬ المللی (که حاصل تجربۀ بشری است) و، همراه با آن، گفتگو و مذاکرۀ شفاف با نمایندگان و رهبران جنبش¬های اجتماعی و سیاسی موجود و نیز ایجاد فضای امن از طریق رفع حصر از رهبران جنبش مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به¬ ویژه زنان و مادران زندانی و فراهم آوردن امنیت لازم برای فعالیت¬های آزادانۀ مدنی و گشایش فضای جامعۀ مدنی کشور است.
بی¬ شک فراهم آوردن زندگی شایستۀ انسانی در فضای غیرخشونت¬ آمیز برای زنان و مردان و کودکان و نسل-های حال و آیندۀ کشورمان نه تنها در گرو «اهدافی مصلحانه» که نیازمند روش¬هایی غیرخصمانه و مداراجویانه در سطح بین¬ المللی و در سطح ملی است و چنین زیست و زندگی آرزوی ماست.
به گزارش «مدرسه فمینیستی»، در این بیانیه، فعالان جنبش زنان نسبت به گسترش ابعاد خشونت علیه زنان در ایران ابراز نگرانی کرده و سیاست های تنش آفرین و تخاصمی در سطح داخلی و جهانی را مورد نقد قرار داده اند.
در این بیانیه که فعالان زن از طیف های مختلف فکری، همچون مینو مرتاضی، شهلا لاهیجی، فخرالسادات محتشمی پور، رخشان بنی اعتماد، فرزانه طاهری، فیروزه صابر، فریده ماشینی، الهه مجردی، نوشین احمدی خراسانی، نرگس محمدی، ژیلا بنی یعقوب، فاطمه گوارایی، طاهره طالقانی، بنفشه حجازی، شهربانو امانی، ناهید توسلی، معصومه دهقان و آن را امضا کرده اند، خاطرنشان شده است: "ما باور داریم راه¬ حل نهایی مشکلات و بن¬ بست¬های موجود پرهیز از دامن زدن به فضای خصمانه و خشونت¬آمیز، احترام به حقوق شهروندان به¬ ویژه زنان و کودکان، پذیرش گفتگو و مذاکره میان مسئولان حکومتی با جامعۀ جهانی در پیشگاه افکار عمومی، پذیرش هنجارها و قواعد بین¬ المللی (که حاصل تجربۀ بشری است) و، همراه با آن، گفتگو و مذاکرۀ شفاف با نمایندگان و رهبران جنبش¬های اجتماعی و سیاسی موجود و نیز ایجاد فضای امن از طریق رفع حصر از رهبران جنبش مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به¬ ویژه زنان و مادران زندانی و فراهم آوردن امنیت لازم برای فعالیت¬های آزادانۀ مدنی و گشایش فضای جامعۀ مدنی کشور است."
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
پروانه های فراموش نشدنی» نهضت مقاومت زنان در ایران»
روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بزرگداشت روز کشته شدن «پروانه های فراموش نشدنی» کشور دومینیکن است، یعنی سه خواهر میرابل که در نهضت مقاومت کشورشان در مبارزه با دیکتاتوری جان خود را از دست دادند و همین واقعۀ دلخراش سازمان ملل را بر آن داشت که روزی را برای یکپارچه کردن روند مبارزات جهانی با خشونت علیه زنان اعلام کند. ما زنان ایرانی نیز در نهضت مقاومتِ مسالمت آمیز مدنی سرزمین خود «پروانه های فراموش نشدنی» بسیاری داریم: از «پروانۀ اسکندری» تا «پروانۀ صلح» هالۀ سحابی و پروانۀ نسل امروز« ندا آقاسلطان» و... که همگی قربانی خشونتی شده اند که امروز آتش آن بیش از همیشه زبانه میکشد.
نزدیک به دو دهه از مبارزه و مقابله با خشونت در میان فعالان زن ایرانی می گذرد، اما متأسفانه نه تنها شاهد ارادۀ جدی دولتمردان کشور برای کاهش خشونت علیه زنان نبوده ایم، بلکه با اجرای سیاستهای نابخردانه و مردسالارانه، «خشونت خانگی علیه زنان» گاه به حوزۀ قانون نیز تسری یافته و به «خشونت قانونی علیه زنان» تبدیل شده است. برای نمونه، در حالی که روند فزایندۀ تجاوز جنسی و قتل زنان می بایست دستاویزی برای وضع قوانین حمایت کننده از زنان قربانی خشونت جنسی قرار گیرد، متأسفانه خشونت های کلامی علیه زنان از سوی برخی از مسئولان کشور گسترش می یابد و بی اخلاقی و خشونت نسبت به زنان در جامعه توجیه و به آن دامن زده می شود. گویی دولتمردان به جای اینکه با نقد روش های ناکارآمد خود در احقاق حقوق شهروندان کوشا باشند، ترجیح می دهند زنان را باعث و بانی گرفتاری¬ها و مشکلات مملکت بدانند و برای اثبات باورشان ترجیح می دهند به عوض رفع نابسامانی ها و تبعیض های حقوقی زنان در قوانین خانواده، همچنان زنان را در نبود حداقل حقوق خود از جمله «حق طلاق» در موقعیتی دردناک قرار دهند به طوری که راهی به جز بازتولید خشونت علیه خود و همسرانشان نیابند. برنامه¬ ریزان اقتصادی مملکت به عوض آنکه برای کاهش دادن و نهایتا حل معضل خودفروشی و پایین آمدن سن فحشا، که ناشی از گسترش فقر و اجبار اعتیاد است، در صدد ایجاد سیستم¬های حمایتی برآیند، کارآفرینی و ایجاد فرصت های شغلی بیشتر برای زنان را در اولویت قرار دهند، و به تخصیص عادلانه و فراجنسیتی منابع و فرصت های اشتغال بین شهروندان بیندیشند، متأسفانه با نحوۀ سیاست گذاری و تخصیص منابع کشور موجب به حاشیه راندن هرچه بیشترِ زنان از بازار کار و محرومیت آنان از امکان تامین معیشت شرافتمندانه می شوند.
یا شاهدیم که برخی از مسئولان، به جای ارائۀ راه حل های بنیادی در جهت رفع مبانی خشونت ها و مشکلات گستردۀ اقتصادی و اجتماعی علیه زنان، با برخوردی سطحی و شکلی «لباس زنان» را به معضل و دستاویزی برای اعمال خشونت¬های بیشتر علیه زنان تبدیل کرده¬ اند.
متأسفانه این روش ها و سیاست های نادرست نه تنها خشونت علیه زنان را به پنهان ترین زوایای زندگی فردی و اجتماعی زنان گسترش داده که سایۀ شومش را بر زندگی کودکان بی گناه و بی پناه که آسیب پذیرترین گروه¬های جامعه هستند نیز گسترانیده و پیشاپیش نسل آینده را نیز در معرض سقوط و اضمحلال قرار داده است. شعله¬ های سوزان این خشونت¬ها که قلب سرزمین ما را در آتش خود می سوزاند از یک¬سو در تفکیک جنسیتی، نابرابری و جدایی قهرآمیز زنان و مردان در دانشگاه¬ها و عرصه¬ های عمومی زبانه می¬کشد، و از سوی دیگر در تفکیک و جدایی قهرآمیز فرهنگ و سرزمین¬مان از جامعۀ جهانی خود را به رخ جهانیان می¬کشد . گویی رجحان سیاست «جدایی و تفکیک»-- که قهر و خشونت را در درون خود بازتولید می¬کند-- بر سیاست «تعامل و گفتگو» --که در بطن خود مدارا و مسالمت را حمل می کند-- بیش از پیش برنظام اندیشه و تصمیم¬ سازی¬های «سیاست-مردان» ما جا خوش کرده است. آنان زنان را از مردان جدا می¬سازند به نیّت اینکه به «گناه» آلوده نشوند، فارغ از اینکه در تعامل و ارتباطی شفاف و برابر میان انسان¬هاست که روابط انسانی و اخلاقی دست¬ یافتنی و شکوفا می¬شود. از سوی دیگر، مردمان ساکن سرزمین ایران را از جهانیان مجزا می¬کنند به نیّت اینکه به «فرهنگ جهانی» آلوده نشوند، فارغ از اینکه در سایۀ مدارا، تعامل و ارتباط با «دیگری» است که فرهنگ «خودی» بالنده و پویا می-گردد. اما امروزه قطبی شدن هرچه بیشتر گفتمان¬های سیاسی داخلی و جهانی و دامن زدن برخی دولتمردان ایرانی به چنین فضای تنش زایی، نه تنها مسائل و مشکلات زنان ایران را بیش از پیش به حاشیه می¬راند، بلکه ابعاد خشونت بر زنان و کودکان را نیز گسترده ¬تر می¬کند.
در مواجهه با چنین وضعیتی است که ما، جمعی از کنشگران جنبش زنان در ایران، بیش از هر زمان دیگر دلنگران افزایش اِعمالِ انواع و اقسام خشونت بر زنان و کودکان هستیم، چرا که به نظر می¬رسد فضای دوقطبی و خصمانۀ ناشی از بن¬ بست سیاست¬های تنشآفرین و خشونت ¬زای دولت-مردان در سطح ملی و جهانی، خطر برخوردهای قهرآمیز و، به تبع آن، گسترش خشونت علیه زنان و کودکان را تا عمیق¬ترین لایه¬ های اجتماعی و سیاسی و خانوادگی امروز و فردای ایران زمین دامن می¬زند.
به گمان ما، در فضای کنونی، سه نیروی عمده و استراتژیک قادرند به تعدیل این فضای خصمانه و دوقطبی یاری رسانند: گروه¬ های گوناگون مردم در ایران، دولت حاکم بر ایران و جامعۀ جهانی. در این سه نیروی موجود و تاثیرگذار در آیندۀ ایران، هم پتانسیل خشونت و هم ظرفیت «مذاکره و گفتگو» توأمان وجود دارد. از این روست که ما زنان، به مناسبت فرا رسیدن «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، از همۀ «مردانِ سیاست» می¬خواهیم که به ندا و هشدارهای ما زنان نیز گوش فرادهند و به جای گسترش قطب¬ بندی¬های تخاصمی و خشونت¬آمیز، بر تقویت ابزار و پتانسیل¬های گفتگو و مذاکره در هر سۀ این نیروها تکیه کنند. بی¬ شک برای این کار لازم است که از گفتمان¬های دوقطبی و متکی بر «حقانیت / عدم حقانیت» و یا ارزش¬های دوبُنی (جبهۀ حق و باطل) فاصله بگیریم و بر گفتمان «آشتی و مذاکره و گفتگو در سطح ملی و نیز در سطح جهانی» پای فشاریم. و از همین¬رو امیدواریم گره کور بحران پیچیدۀ کنونی از طریق شناسایی و بهره بردن از امکانات مذاکره و گفتگوی متقابل بین این سه نیرو گشوده شود. چرا که ما باور داریم راه¬ حل نهایی مشکلات و بن¬ بست¬های موجود پرهیز از دامن زدن به فضای خصمانه و خشونت¬آمیز، احترام به حقوق شهروندان به¬ ویژه زنان و کودکان، پذیرش گفتگو و مذاکره میان مسئولان حکومتی با جامعۀ جهانی در پیشگاه افکار عمومی، پذیرش هنجارها و قواعد بین¬ المللی (که حاصل تجربۀ بشری است) و، همراه با آن، گفتگو و مذاکرۀ شفاف با نمایندگان و رهبران جنبش¬های اجتماعی و سیاسی موجود و نیز ایجاد فضای امن از طریق رفع حصر از رهبران جنبش مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی به¬ ویژه زنان و مادران زندانی و فراهم آوردن امنیت لازم برای فعالیت¬های آزادانۀ مدنی و گشایش فضای جامعۀ مدنی کشور است.
بی¬ شک فراهم آوردن زندگی شایستۀ انسانی در فضای غیرخشونت¬ آمیز برای زنان و مردان و کودکان و نسل-های حال و آیندۀ کشورمان نه تنها در گرو «اهدافی مصلحانه» که نیازمند روش¬هایی غیرخصمانه و مداراجویانه در سطح بین¬ المللی و در سطح ملی است و چنین زیست و زندگی آرزوی ماست.
بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید در آستانه روز دانشجو
شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیهای به مناسبت روز دانشجو، ضمن گرامیداشت یاد دانشجویان شهید و تبریک این روز به همه ی دانشجویان، به ویژه دانشجویان دربند،تاکید کرد: آگاهی، مسئولیت می آورد که یکی از اشکال آن، مسئولیت در قبال جامعه است، و دانشجویان طی دهه ها حضور مؤثر در عرصه های اجتماعی، نشان داده اند که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرده اند.
این شورا همچنین با تاکید بر اینکه از جنبش دانشجویی انتظار می رود به جای تسلیم شدن در برابر شرایطی که ناخواسته گرفتار آن شده، با تحلیل دقیق وضعیت جامعه ایران و تدبیر برای رهایی از تبعات تحمیلی آن، راه امید بگشاید؛ از همه ی دانشجویان خواست در بزرگداشت شانزده آذر و یاد و خاطره ی تمامی دانشجویان آزادی خواه و دموکراسی طلب، با بهره گیری از ابتکارات همیشه تازه ی خود، به هر نحو ممکن تلاش کنند.
به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
به نام خداوند دانا و دوستدار دانایی
آیا آنان که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟ (آیه ۴ سوره زمر)
دانشجویان عزیز، دانشگاهیان گرامی
شانزدهم آذرماه پیش روی ماست، روزی که به شمار تک تک سال هایی که از عمر دانشجویانی که آن را پدید آوردند گذشته، خاطره دارد. نقطه ی مشترک همه ی این خاطرات، تأیید یک واقعیت انکارناپذیر است و آن اینکه دانشجویان کشور ما، همواره در صف نخست مبارزه با استبداد و استعمار قرار داشته و دارند. راز این پیشگامی را باید در نقش بزرگ دانشجویان در کسب و نشر آگاهی جست، آگاهی که در دل هر دانشجویی، به فوران چشمه ی مسئولیت در قبال شوربختی هایی که جامعه اش با آن دست به گریبان است می انجامد و این چنین دانشجو را که آزاد و رها از بندهایی است که «زندگی کردن» بر دست و پای دیگران پیچانده، در حرکت برای تحقق آرمان هایش استوارتر می سازد. پیشگامی جنبش دانشجویی در تاریخ مبارزات حق طلبانه، از جوانه های هماره تازه ی همین درآمیختگی آزادگی و آگاهی است که در کناره ی این سرچشمه ی مسئولیت روئیده است.
کیست که بتواند نقش مهم جنبش دانشجویی در سال های مبارزه با نظام ستمشاهی را فراموش کند؟ کیست که بتواند حضور سرنوشت ساز دانشجویان در انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۵۷ را انکار کند؟ کیست که بتواند رزم عاشقانه ی دانشجویان در برابر تجاوز دشمنان جان و خاک ایرانیان را نادیده انگارد؟ کیست که بتواند نیروی عظیم دانشجویان را در خلق حماسه ی دوم خرداد ۷۶ تأثیرگذار نداند؟ کیست که فشارهای وارده بر دانشجویان آزاده از سوی دشمنان آزادی را در تمام روزهای اصلاحات، نفی کند؟و کیست که از مشارکت گسترده دانشجویان در انتخابات سال ۸۸ و ایستادگی قهرمانانه ی آنان در جنبش سبزی که حین و پس از آن متولد شد، بی خبر باشد؟
دانشجویان همواره در صف نخست مبارزه برای آزادی قرار داشته اند، و صد البته، بیشترین آسیب ها را مبارزان ردیف اول می بینند. از خاطرات تلخ سال های دور که بگذریم، دو حادثه ی هولناک حمله ی نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و همراهان لباس شخصی آنان به کوی دانشگاه تهران در سال های ۷۸ و ۸۸ را همگی به یاد داریم؛ حوادث خونینی که حاکمیت هربار در آغاز به انکار وقوع آن پرداخت و پس از آنکه در مقابل موج اعتراضات مردم ناگزیر به پذیرفتن وقوع آنها شد، دستور پیگیری قضایی صادر کرد، و سرانجام با بازداشت، حبس و محرومیت از تحصیل مظلومان و ارتقای درجه ی ظالمان، به خیال خام خویش، پرونده را مختومه کرد.
در روزهای سخت و تلخی که می گذرانیم، گذشته از دهها شهید به خون خفته، صدها دانشجوی آزادیخواه در زندان ها به سر می برند یا پرونده قضایی برایشان تشکیل شده و به قید وثیقه آزادند و یا از ادامه ی تحصیل محروم و دچار تهدیدهای مشدد شده اند. حاکمیت اما نمی فهمد که بزرگترین دشمن استبداد، آگاهی است و از همین روست که مهندسی آزمون های ورودی مقاطع مختلف دانشگاه، تصفیه ی گسترده ی دانشجویان و اساتید، توسل به شعارهای نخ نمایی همچون «اسلامی کردن» دانشگاه که آگاهانه یا ناآگاهانه به شعار اصلی اسلام یعنی آزادسازی انسان از یوغ بندگی هر آنچه آزادی او را زیر پا می گذارد، ریشخند می زند، دستکاری در ترکیب هیئت علمی دانشگاه ها و انتصاب کسانی که بتوانند «به فرموده» تدریس کنند، همه و همه بی اثر مانده و خواهد ماند. خودکامگان باید به جای مضحکه ی دم زدن از ضرورت برپایی کرسی های آزاداندیشی در شرایط خفقان آوری که بر دانشگاه ها تحمیل کرده اند، برای مقابله با تأثیر طبیعی آگاهی و دانایی فکری کنند؛ تأثیری که در عمق جان آدمی خانه می کند و با بستن دهان ها و شکستن قلم ها از بین نمی رود. چنین است که بسیاری از کسانی که توسط حاکمیت به منظور مقابله با سرشت آگاهی بخشی دانشگاه به آن وارد می شوند، پس از کسب دانش و چشیدن لذت آگاهی، خود در صف مبارزه ی با استبداد جهل پرست قرار می گیرند.
همین عنصر آگاهی بخشی است که دانشجو را به مطالبه ی حقوق مسلم خود برای بهره مندی از امکانات آموزشی و رفاهی برابر با استانداردهای جهانی، آزادی بیان و قلم و تجمع مسالمت آمیز، حق انتقاد از آنچه بر او و جامعه اش می گذرد، حق بهره مندی از فضای آزاد برای گفت و گو و اظهارنظر، حق برابری در برخورداری از مواهب قانونی هنگام تحصیل و اشتغال پس از تحصیل و مانند آن وا می دارد. در همین حال، دانشجو نسبت به حقوق جامعه ی خویش نیز احساس مسئولیت می کند. آگاهی، توشه ای است که دانشجو در زمان حضور در دانشگاه بر می گیرد و در زندگانی پس از دانشگاه نیز از آن بهره می برد.
از همین روست که جنبش سبز مردم ایران، از همان روزهای نخست، آگاهی بخشی را در سرلوحه ی وظایف همراهان جنبش قرار داد. امواج پیاپی این آگاهی بخشی، امروزه از محدوده ی نخبگان گذشته و اقشار وسیعی از جامعه را فراگرفته است. چنین است که دغلکاری دولتمردان سراپا آلوده به سوء استفاده از قدرت و اختلاس های بزرگ مالی، با وجود تمامی تلاشی که حاکمیت حامی آن برای کم رنگ ساختن آن می کند، همچنان نقل محافل و مجالس شهر و روستاست. چنین است که تبلیغات پر زرق و برق دستگاه های دروغ پراکنی حکومت، در مقابل آگاهی روزافزون ایرانیان از فجایعی که بر آنها می گذرد به زانو در آمده است. چنین است که آنانی که قرار بود با این تبلیغات به عنوان وابستگان به دشمن، فریب خوردگان، ناآگاهان و خس خاشاکی که به زودی زایل می شوند معرفی شوند، در دل مردم ما به عنوان قهرمانان آزادی و پیشروان آگاهی شناخته شده اند؛ آنانی که این روزهای تیره و تار را پیش بینی می کردند و برای پیشگیری از وقوع شوربختی هایی که اینک بر عرصه های گوناگون زندگی ایرانیان سایه انداخته به پا خاستند. و چنین است که یاد شهیدانشان همواره زنده است، مقاومت دربندشدگانشان غرق در تحسین همگان، و آرمان هایشان گره خورده با خواست مردم کوی و برزن.
جنبش دانشجویی اینک در کنار اقشار دیگر جامعه، شاهد بن بست های گوناگونی است که کشور را فرا گرفته: معضل برگزاری انتخاباتی که قرار نیست آزادانه برگزار شود و پشت سر خود از جمهوریت نظام نقش یادگاری بیش باقی نمی گذارد؛ دولتی ناکارآمد که با بی انضباطی های مالی و آشفتگی های مدیریتی خویش کشور را در بحران بزرگ اقتصادی وارد کرده و سیاست های نه تنها در گسترش عدالت ناکام مانده بلکه عمیق تر ساختن شکاف غنی و فقیر را در پی داشته؛ تحریم ها و تهدیدهای بین المللی که سیاست های نابخردانه و ماجراجویانه فرش قرمز پیش پای آن گسترده است. شرایط کنونی باعث نومیدی دانشجویان نسبت به آینده ی خویش و دلسردی نسبت به آینده ی کشور گشته است. شمار روزافزون مهاجرت نخبگان که علاوه بر دهها میلیارد دلار خسارتی که سالانه به کشور وارد می کند، پیامدهای بلندمدت شوم بسیاری برای آینده ی علم و فناوری در پی دارد، تنها یکی از نتایج چنین شرایطی است.
با این همه، از جنبش دانشجویی انتظار می رود به جای تسلیم شدن در برابر شرایطی که ناخواسته گرفتار آن شده، با تحلیل دقیق وضعیت جامعه ایران و تدبیر برای رهایی از تبعات تحمیلی آن، راه امید بگشاید. اگر شرایط امنیتی و خفقان آور کنونی مانع فعالیت آزادانه ی تشکل های دانشجویی است، به جای پناه بردن به بی تفاوتی در قبال آنچه بر سر ملت می آید، می توان جمع های کوچک دارای هدف و مسئولیت پدید آورد. اگر جو پلیسی حاکم بر دانشگاه ها امکان برگزاری جلسات گفت و گو یا تجمعات اعتراضی باقی نگذاشته، می توان راه های جایگزین برای تبادل آراء یا ابراز نارضایتی دسته جمعی یافت. آگاهی، مسئولیت می آورد که یکی از اشکال آن، مسئولیت در قبال جامعه است. و دانشجویان طی دهه ها حضور مؤثر در عرصه های اجتماعی، نشان داده اند که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرده اند.
شورای هماهنگی راه سبز امید ضمن گرامیداشت یاد دانشجویان شهید، فرا رسیدن این روز را به همه ی دانشجویان عزیز، به ویژه دانشجویان دربند تیریک می گوید و از همه ی دانشجویان عزیز در هر کجای جهان که هستند، می خواهد در بزرگداشت شانزده آذر و یاد و خاطره ی تمامی دانشجویان آزادی خواه و دموکراسی طلب، با بهره گیری از ابتکارات همیشه تازه ی خود، به هر نحو ممکن تلاش کنند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
۵ آذر ۱۳۹۰
این شورا همچنین با تاکید بر اینکه از جنبش دانشجویی انتظار می رود به جای تسلیم شدن در برابر شرایطی که ناخواسته گرفتار آن شده، با تحلیل دقیق وضعیت جامعه ایران و تدبیر برای رهایی از تبعات تحمیلی آن، راه امید بگشاید؛ از همه ی دانشجویان خواست در بزرگداشت شانزده آذر و یاد و خاطره ی تمامی دانشجویان آزادی خواه و دموکراسی طلب، با بهره گیری از ابتکارات همیشه تازه ی خود، به هر نحو ممکن تلاش کنند.
به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
به نام خداوند دانا و دوستدار دانایی
آیا آنان که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟ (آیه ۴ سوره زمر)
دانشجویان عزیز، دانشگاهیان گرامی
شانزدهم آذرماه پیش روی ماست، روزی که به شمار تک تک سال هایی که از عمر دانشجویانی که آن را پدید آوردند گذشته، خاطره دارد. نقطه ی مشترک همه ی این خاطرات، تأیید یک واقعیت انکارناپذیر است و آن اینکه دانشجویان کشور ما، همواره در صف نخست مبارزه با استبداد و استعمار قرار داشته و دارند. راز این پیشگامی را باید در نقش بزرگ دانشجویان در کسب و نشر آگاهی جست، آگاهی که در دل هر دانشجویی، به فوران چشمه ی مسئولیت در قبال شوربختی هایی که جامعه اش با آن دست به گریبان است می انجامد و این چنین دانشجو را که آزاد و رها از بندهایی است که «زندگی کردن» بر دست و پای دیگران پیچانده، در حرکت برای تحقق آرمان هایش استوارتر می سازد. پیشگامی جنبش دانشجویی در تاریخ مبارزات حق طلبانه، از جوانه های هماره تازه ی همین درآمیختگی آزادگی و آگاهی است که در کناره ی این سرچشمه ی مسئولیت روئیده است.
کیست که بتواند نقش مهم جنبش دانشجویی در سال های مبارزه با نظام ستمشاهی را فراموش کند؟ کیست که بتواند حضور سرنوشت ساز دانشجویان در انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۵۷ را انکار کند؟ کیست که بتواند رزم عاشقانه ی دانشجویان در برابر تجاوز دشمنان جان و خاک ایرانیان را نادیده انگارد؟ کیست که بتواند نیروی عظیم دانشجویان را در خلق حماسه ی دوم خرداد ۷۶ تأثیرگذار نداند؟ کیست که فشارهای وارده بر دانشجویان آزاده از سوی دشمنان آزادی را در تمام روزهای اصلاحات، نفی کند؟و کیست که از مشارکت گسترده دانشجویان در انتخابات سال ۸۸ و ایستادگی قهرمانانه ی آنان در جنبش سبزی که حین و پس از آن متولد شد، بی خبر باشد؟
دانشجویان همواره در صف نخست مبارزه برای آزادی قرار داشته اند، و صد البته، بیشترین آسیب ها را مبارزان ردیف اول می بینند. از خاطرات تلخ سال های دور که بگذریم، دو حادثه ی هولناک حمله ی نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و همراهان لباس شخصی آنان به کوی دانشگاه تهران در سال های ۷۸ و ۸۸ را همگی به یاد داریم؛ حوادث خونینی که حاکمیت هربار در آغاز به انکار وقوع آن پرداخت و پس از آنکه در مقابل موج اعتراضات مردم ناگزیر به پذیرفتن وقوع آنها شد، دستور پیگیری قضایی صادر کرد، و سرانجام با بازداشت، حبس و محرومیت از تحصیل مظلومان و ارتقای درجه ی ظالمان، به خیال خام خویش، پرونده را مختومه کرد.
در روزهای سخت و تلخی که می گذرانیم، گذشته از دهها شهید به خون خفته، صدها دانشجوی آزادیخواه در زندان ها به سر می برند یا پرونده قضایی برایشان تشکیل شده و به قید وثیقه آزادند و یا از ادامه ی تحصیل محروم و دچار تهدیدهای مشدد شده اند. حاکمیت اما نمی فهمد که بزرگترین دشمن استبداد، آگاهی است و از همین روست که مهندسی آزمون های ورودی مقاطع مختلف دانشگاه، تصفیه ی گسترده ی دانشجویان و اساتید، توسل به شعارهای نخ نمایی همچون «اسلامی کردن» دانشگاه که آگاهانه یا ناآگاهانه به شعار اصلی اسلام یعنی آزادسازی انسان از یوغ بندگی هر آنچه آزادی او را زیر پا می گذارد، ریشخند می زند، دستکاری در ترکیب هیئت علمی دانشگاه ها و انتصاب کسانی که بتوانند «به فرموده» تدریس کنند، همه و همه بی اثر مانده و خواهد ماند. خودکامگان باید به جای مضحکه ی دم زدن از ضرورت برپایی کرسی های آزاداندیشی در شرایط خفقان آوری که بر دانشگاه ها تحمیل کرده اند، برای مقابله با تأثیر طبیعی آگاهی و دانایی فکری کنند؛ تأثیری که در عمق جان آدمی خانه می کند و با بستن دهان ها و شکستن قلم ها از بین نمی رود. چنین است که بسیاری از کسانی که توسط حاکمیت به منظور مقابله با سرشت آگاهی بخشی دانشگاه به آن وارد می شوند، پس از کسب دانش و چشیدن لذت آگاهی، خود در صف مبارزه ی با استبداد جهل پرست قرار می گیرند.
همین عنصر آگاهی بخشی است که دانشجو را به مطالبه ی حقوق مسلم خود برای بهره مندی از امکانات آموزشی و رفاهی برابر با استانداردهای جهانی، آزادی بیان و قلم و تجمع مسالمت آمیز، حق انتقاد از آنچه بر او و جامعه اش می گذرد، حق بهره مندی از فضای آزاد برای گفت و گو و اظهارنظر، حق برابری در برخورداری از مواهب قانونی هنگام تحصیل و اشتغال پس از تحصیل و مانند آن وا می دارد. در همین حال، دانشجو نسبت به حقوق جامعه ی خویش نیز احساس مسئولیت می کند. آگاهی، توشه ای است که دانشجو در زمان حضور در دانشگاه بر می گیرد و در زندگانی پس از دانشگاه نیز از آن بهره می برد.
از همین روست که جنبش سبز مردم ایران، از همان روزهای نخست، آگاهی بخشی را در سرلوحه ی وظایف همراهان جنبش قرار داد. امواج پیاپی این آگاهی بخشی، امروزه از محدوده ی نخبگان گذشته و اقشار وسیعی از جامعه را فراگرفته است. چنین است که دغلکاری دولتمردان سراپا آلوده به سوء استفاده از قدرت و اختلاس های بزرگ مالی، با وجود تمامی تلاشی که حاکمیت حامی آن برای کم رنگ ساختن آن می کند، همچنان نقل محافل و مجالس شهر و روستاست. چنین است که تبلیغات پر زرق و برق دستگاه های دروغ پراکنی حکومت، در مقابل آگاهی روزافزون ایرانیان از فجایعی که بر آنها می گذرد به زانو در آمده است. چنین است که آنانی که قرار بود با این تبلیغات به عنوان وابستگان به دشمن، فریب خوردگان، ناآگاهان و خس خاشاکی که به زودی زایل می شوند معرفی شوند، در دل مردم ما به عنوان قهرمانان آزادی و پیشروان آگاهی شناخته شده اند؛ آنانی که این روزهای تیره و تار را پیش بینی می کردند و برای پیشگیری از وقوع شوربختی هایی که اینک بر عرصه های گوناگون زندگی ایرانیان سایه انداخته به پا خاستند. و چنین است که یاد شهیدانشان همواره زنده است، مقاومت دربندشدگانشان غرق در تحسین همگان، و آرمان هایشان گره خورده با خواست مردم کوی و برزن.
جنبش دانشجویی اینک در کنار اقشار دیگر جامعه، شاهد بن بست های گوناگونی است که کشور را فرا گرفته: معضل برگزاری انتخاباتی که قرار نیست آزادانه برگزار شود و پشت سر خود از جمهوریت نظام نقش یادگاری بیش باقی نمی گذارد؛ دولتی ناکارآمد که با بی انضباطی های مالی و آشفتگی های مدیریتی خویش کشور را در بحران بزرگ اقتصادی وارد کرده و سیاست های نه تنها در گسترش عدالت ناکام مانده بلکه عمیق تر ساختن شکاف غنی و فقیر را در پی داشته؛ تحریم ها و تهدیدهای بین المللی که سیاست های نابخردانه و ماجراجویانه فرش قرمز پیش پای آن گسترده است. شرایط کنونی باعث نومیدی دانشجویان نسبت به آینده ی خویش و دلسردی نسبت به آینده ی کشور گشته است. شمار روزافزون مهاجرت نخبگان که علاوه بر دهها میلیارد دلار خسارتی که سالانه به کشور وارد می کند، پیامدهای بلندمدت شوم بسیاری برای آینده ی علم و فناوری در پی دارد، تنها یکی از نتایج چنین شرایطی است.
با این همه، از جنبش دانشجویی انتظار می رود به جای تسلیم شدن در برابر شرایطی که ناخواسته گرفتار آن شده، با تحلیل دقیق وضعیت جامعه ایران و تدبیر برای رهایی از تبعات تحمیلی آن، راه امید بگشاید. اگر شرایط امنیتی و خفقان آور کنونی مانع فعالیت آزادانه ی تشکل های دانشجویی است، به جای پناه بردن به بی تفاوتی در قبال آنچه بر سر ملت می آید، می توان جمع های کوچک دارای هدف و مسئولیت پدید آورد. اگر جو پلیسی حاکم بر دانشگاه ها امکان برگزاری جلسات گفت و گو یا تجمعات اعتراضی باقی نگذاشته، می توان راه های جایگزین برای تبادل آراء یا ابراز نارضایتی دسته جمعی یافت. آگاهی، مسئولیت می آورد که یکی از اشکال آن، مسئولیت در قبال جامعه است. و دانشجویان طی دهه ها حضور مؤثر در عرصه های اجتماعی، نشان داده اند که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرده اند.
شورای هماهنگی راه سبز امید ضمن گرامیداشت یاد دانشجویان شهید، فرا رسیدن این روز را به همه ی دانشجویان عزیز، به ویژه دانشجویان دربند تیریک می گوید و از همه ی دانشجویان عزیز در هر کجای جهان که هستند، می خواهد در بزرگداشت شانزده آذر و یاد و خاطره ی تمامی دانشجویان آزادی خواه و دموکراسی طلب، با بهره گیری از ابتکارات همیشه تازه ی خود، به هر نحو ممکن تلاش کنند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
۵ آذر ۱۳۹۰
هشدار دربارهی افزایش افرادی که برای اولین بار وارد زندانها میشوند
مدیرکل زندانهای استان فارس گفته است که اگر مسوولان و متولیان امور فرهنگی، اجتماعی و سیاستگزاران توجه جدی به این موضوع نداشته باشند این آمار زنگ خطری برای جامعه است.
به گزارش ایسنا احمدی افزوده است که هرچند واژه زندان را جامعه نمیپذیرد اما زندان یک واقعیت اجتناب ناپذیر است و به منظور مقابله با مجرم باید مکانی به نام زندان وجود داشته باشد.
وی که در جمع اعضای هیات مدیره ستاد دیه استان فارسی سخنرانی میکرده گفته است که «ما در زندانها مسئولیت نگهداری و اصلاح و تربیت فرد مجرم را برعهده داریم اما اگر مسوولین و سیاستگزاران و برنامه ریزان جامعه به آسیب های ناشی از حبس در زندانها که متوجه خانواده زندانی می شود توجه نکنند تمامی اعضای یک خانواده در معرض آسیب قرار می گیرد.»
مدیرکل زندانهای فارس یادآور شد که «مسوولان و متولیان فرهنگی جامعه باید پیشگیری را در اولویت کاری خود قرار دهند تا گرایش به جرم کمتر و آمار جمعیت کیفری زندانها کاهش یابد.«
یک مقام وزارت علوم: اطلاعات ۱۰ هزار نفر از ایرانیان خارج از کشور را در اختیار داریم
ارسلان قربانی، قائم مقام وزیر علوم در امور بین الملل با اشاره به بانک اطلاعاتی ۱۰ هزار نفری ایرانیان متخصص خارج از کشور، گفت: بانک اطلاعاتی 10 هزار نفر از ایرانیان متخصص خارج از کشور در اختیار است و اگر سازمانی نیاز به تماس با آنان داشته باشد این اطلاعات در اختیار آن قرار می گیرد.
به گزارش مهر، وی با اشاره به بانک اطلاعاتی ایرانیان خارج از کشور، اظهار داشت: بانک اطلاعاتی از ایرانیان خارج از کشور آماده شده اما هنوز تکمیل نشده است با این حال اطلاعات ۱۰ هزار نفر از ایرانیان خارج از کشور را در اختیار داریم و حتی در مواردی که نیاز است سازمانی با این افراد در تماس باشد این اطلاعات در اختیار سازمانها قرار داده می شود.
وی با اشاره به پراکندگی ایرانیان متخصص در نقاط مختلف دنیا خاطرنشان کرد: ایرانیان متخصص بیشتر در کشورهای اروپایی، آمریکایی و کانادا به خاطر شرایط زندگی و مکان تحصیلشان، زندگی می کنند. با این حال تعداد ایرانیان به ترتیب در آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادا زیاد است.
قائم مقام وزیر علوم در امور بین الملل با اشاره به اجرای پروژه های مشترک با ایرانیان خارج از کشور گفت: دانشگاهها و سازمانهای وابسته و سازمانهای صنعتی فنی نه تنها با ایرانیان متخصص خارج از کشور پروژه های مشترک دارند بلکه در برگزاری دوره های دکتری نیز با آنان همکاری داریم.
وی اضافه کرد: دانشگاههای بزرگ کشور از جمله تهران، صنعتی شریف و علم و صنعت در حال همکاری با ایرانیان متخصص خارج از کشور هستند.
به گزارش مهر، وی با اشاره به بانک اطلاعاتی ایرانیان خارج از کشور، اظهار داشت: بانک اطلاعاتی از ایرانیان خارج از کشور آماده شده اما هنوز تکمیل نشده است با این حال اطلاعات ۱۰ هزار نفر از ایرانیان خارج از کشور را در اختیار داریم و حتی در مواردی که نیاز است سازمانی با این افراد در تماس باشد این اطلاعات در اختیار سازمانها قرار داده می شود.
وی با اشاره به پراکندگی ایرانیان متخصص در نقاط مختلف دنیا خاطرنشان کرد: ایرانیان متخصص بیشتر در کشورهای اروپایی، آمریکایی و کانادا به خاطر شرایط زندگی و مکان تحصیلشان، زندگی می کنند. با این حال تعداد ایرانیان به ترتیب در آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و کانادا زیاد است.
قائم مقام وزیر علوم در امور بین الملل با اشاره به اجرای پروژه های مشترک با ایرانیان خارج از کشور گفت: دانشگاهها و سازمانهای وابسته و سازمانهای صنعتی فنی نه تنها با ایرانیان متخصص خارج از کشور پروژه های مشترک دارند بلکه در برگزاری دوره های دکتری نیز با آنان همکاری داریم.
وی اضافه کرد: دانشگاههای بزرگ کشور از جمله تهران، صنعتی شریف و علم و صنعت در حال همکاری با ایرانیان متخصص خارج از کشور هستند.
رییس دانشگاه علامه طباطبایی، مامور بازنگری در محتوا و منابع علوم انسانی شد
آخرین خبرها از وضعیت بازنگری در علوم انسانی در ایران حکایت از آن دارد که صدرالدین شریعتی، رییس دانشگاه علامه طباطبایی از سوی وزارت علوم مامور بازنگری در محتوا و منابع دروس رشتههای علوم اجتماعی، علوم تربیتی، روانشناسی، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی و سایر رشتههای علوم انسانی شده است.
به گزارش دانشجونیوز، در ادامه روند بازنگری در برخی از رشته های دانشگاهی علوم انسانی در ایران و با پایانیافتن ماموریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بازنگری سرفصلهای علوم انسانی، حجتالاسلام صدرالدین شریعتی، رییس دانشگاه علامه طباطبایی از سوی وزارت علوم مامور بازنگری در محتوا و منابع دروس رشتههای علوم اجتماعی، علوم تربیتی، روانشناسی، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی و سایر رشتههای علوم انسانی شده است.
بر اساس آنچه که خبرگزاری های دولتی ایران گزارش داده اند این تصمیم وزارت علوم در حالی اتخاذ شده که پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اسامی ۳۸ سرفصل بازنگریشده علوم انسانی را اعلام کرد که براساس آن فاز اول ماموریت دولت در بازنگری علوم انسانی به پایان رسیده است و اصلیترین مرحله یعنی بازنگری در محتوا و منابع دروس آغاز شده است.
بر اساس آخرین گزارش ها، گفته میشود که فاز جدید و اصلی بازنگری در علوم انسانی قرار است از سوی دانشگاه علامه و به سرپرستی صدرالدین شریعتی، رییس این دانشگاه انجام شود.
از سوی دیگر طبق اعلام مسئولان دانشگاه علامه «کارگروههای تخصصی بازنگری در محتوا و منابع دروس رشتههای علوم انسانی» تشکیل شده است و با هماهنگی سایر روسای دانشگاهها و کارگروهها کار خود را برای بازنگری در محتوای دروس آغاز کردهاند.
به دنبال اعلام رسمی خواسته رهبر جمهوری اسلامی، برخوردها و ابراز نگرانیها از گسترش علوم انسانی در ایران تا بدانجا پیش رفت که دولت محمود احمدینژاد اعطای مجوز جدید در دوازده علوم انسانی از جمله رشته حقوق، مطالعات زنان و حقوق بشر به دلیل هماهنگ نبودن با «مبانی دینی» متوقف کرد و اعطای دوباره مجوز را منوط به بازنگری در آنها دانست.
از سوی دیگر منتقدان و معترضان به دولت محمود احمدینژاد در برخورد با این دید نسبت به علوم انسانی و تدریس آنها در کشور از آن به عنوان «برخورد قرون وسطایی» و «یادآور تجربه حکومتهای توتالیتر» یاد کردند.
گفته می شود صدر الدین شریعتی جزو اولین روسای منصوبشده از سوی دولت نهم در سال ۸۴ است که تاکنون بر مسند این دانشگاه نشسته است. او پیش از این به مدت چهار سال در سالهای ۷۲ تا ۷۶ معاون وزیر کشور بود و در دوران مدیریت او در دانشگاه علامه به دلیل بازنشستگی بیش از حد استادان در دانشکدههای علوم انسانی این دانشگاه مورد انتقاد بسیاری از دانشجویان و استادان این دانشگاه و برخی نمایندگان مجلس قرار گرفت.
این رییس دانشگاه علامه همچنین از جمله مدافعان اصلی اجرای طرحهای «تفکیک جنسیتی» و ایجاد پردیسهای دخترانه و پسرانه در دانشگاهها بوده است.
شریعتی پیشتر تشکیل پردیسهای دخترانه را سعی در دادن «حرمت بیشتری به دختران و جذب استادان خانم در پردیس دختران» ارزیابی نموده است.
همچنین بر اساس گزارشات پیشین دانشجونیوز، سعدالله نصیری قیداری، نماینده زنجان و سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس ایران چندی پیش از کارگروههای ویژه و کمیته های متعدد در وزارت علوم برای تغییر در علوم انسانی سخن به میان آورده و با تاکید بر اینکه «این تحولات با اولویت تغییر در ۳۸ رشته تحصیلی و ۳۸۰ مواد درسی انجام خواهد شد» اضافه کرده بود که «تحول در علوم انسانی در وزارت علوم همراه با کارگروه ویژه وکمیتههای متعددی با به کارگیری ظرفیتهای موجود در دانشگاهها آغاز شده است.»
نماینده مردم زنجان و طارم در مجلس شورای اسلامی در ادامه در ارتباط با کمیته های وزارت علوم برای تحول در علوم انسانی، گفته بود: «این کمیتهها بر اساس تغییر رشتهها، تغییر متون درسی، عنوان دروس اقدام به فعالیت خواهند کرد و تحولات لازم را به عرصه اجرایی شدن خواهند رساند.»
در همین راستا نیز دکتر سعید قدیمی، مدیرکل دفتر پشتیبانی و حمایت آموزش عالی وزارت علوم که جزو مسوولان اصلی و مرتبط با بازنگری در علوم انسانی در وزارت علوم است در گفتوگو با «شرق»، ضمن تایید خبر فوق از تقسیم کار بازنگری در علوم انسانی به منظور دریافت نتیجهای بهتر در میان دانشگاههای کشور خبر داد.
او با اشاره به اعلام سرفصلهای جدید از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مدعی شد: «بازنگری در علوم انسانی نهتنها مطالبه مهمی از سوی مردم و مسوولان است بلکه در قانون برنامه پنجم، فصل سوم، ماده «۱۵»، شش تکلیف به وزارت علوم واگذار شده است که در صدر این تکالیف بازنگری در سرفصلها و دروس آموزش عالی مشخص شده است.»
مدیرکل دفتر پشتیبانی و حمایت آموزش عالی وزارت علوم در پاسخ به سوال شرق مبنی بر چرایی واگذاری بخشی از بازنگری علوم انسانی به دانشگاه علامه که بازنگری در محتوا و عناوین دروس است، میگوید: «براساس بررسیهایی که ما انجام دادهایم، طبق برنامه باید۲۰٬۰۰۰ سرفصل علوم انسانی بازنگری شود که این امر نیازمند این است که ما براساس یک تقسیم کار از همه پتانسیلهای موجودمان استفاده کنیم.»
این تغییرات گسترده در حوزه علوم انسانی پس آن انجام میگیرد که آیتالله خامنهای در دیداری که در ۴ شهریورماه در دیدار با دانشجویان و نخبگان اسلامی داشت، نسبت به دو میلیون دانشجوی علوم انسانی در دانشگاههای کشور ابراز نگرانی کرده بود.
از نظر وی، از آنجا که در زمینهی علوم انسانی کار بومی نشده و تحقیقات اسلامی صورت نگرفته و کتاب آماده و استاد مبرز معتقد به جهانبینی اسلامی وجود ندارد، بنابراین وجود دو میلیون دانشجوی علوم انسانی نگرانیآور است.
به عقیده آیتالله خامنهای، «بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه هایى هستند كه مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است.»
اعتراض کارگران و بازنشستگان آذربایجان شرقی به اصلاح قانون کار
خبرگزاری هرانا - کارگران و بازنشستگان آذربایجان شرقی به مناسبت سالروز تصویب قانون کار در تجمعی اعتراض خود را نسبت به پیش نویس اصلاح قانون کار اعلام داشتند.
به گزارش ایلنا، در این گردهمایی دبیر اجرایی خانه کارگر آذربایجان شرقی در سخنانی با اشاره به نگرانیها و دغدغههای کارگران و بازنشستگان این منطقه گفت: "ما هر روز شاهد خالی ترشدن سفرههای کارگران و بازنشستگان هستیم که وضعیت آنان با وجود تورم و کمتر شدن قدرت خرید هر روزبدتر میشود."
به گزارش ایلنا، در این گردهمایی دبیر اجرایی خانه کارگر آذربایجان شرقی در سخنانی با اشاره به نگرانیها و دغدغههای کارگران و بازنشستگان این منطقه گفت: "ما هر روز شاهد خالی ترشدن سفرههای کارگران و بازنشستگان هستیم که وضعیت آنان با وجود تورم و کمتر شدن قدرت خرید هر روزبدتر میشود."
کریم صادقزاده در ادامه با اشاره به وضعیت کارخانجات و عدم توجه و حمایت جدی دولت از صنایع داخلی، ورود بیرویه کالا، قاچاق کالا و عدم فروش تولیدات داخلی و ملی را یادآور شد و گفت: "این مشکلات و عدم توجه جدی دولت در این زمینه موجب توقف تولید و اخراج کارگران شده است و این در شرایطی است که دولت وعده ایجاد ۵/۲ میلیون شغل را در سال ۹۰ داده است ولی تاکنون نه تنها یک چهارم آن هم تحقق نیافته بلکه به خاطر واگذاری غلط کارخانجات به نام خصوصی سازی، بسیاری از کارگران شاغل یا شغل خویش را از دست دادهاند و یا شغل خویش را با وجود قراردادهای موقت کار در خطر میبیند."
صادقزاده به موضوع نگرانیهای جامعه کارگری در خصوص قانون کار و طرح اصلاحیه این قانون اشاره کرد و گفت: "قانون کار امروزه مورد تاخت و تاز این و آن قرار گرفته است."
وی در حالی که سخنانش بارها با شعار کارگران حاضر در گردهمایی مورد تایید قرار میگرفت افزود: "ما اعلام میکنیم هر گونه دست اندازی به قانون کار جمهوری اسلامی ایران را بیجواب نمیگذاریم و باید طراحان این تغییرات و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بدانند که بدون کسب رضایت کارگران و بدون حمایت از نیروی کار هرگز موفق به اصلاح قانون نخواهند بود و باید در تمامی مراحل مشورت با نمایندگلن کارگری را سرلوحه برنامههای خویش قرار دهند."
صادقزاده به موضوع نگرانیهای جامعه کارگری در خصوص قانون کار و طرح اصلاحیه این قانون اشاره کرد و گفت: "قانون کار امروزه مورد تاخت و تاز این و آن قرار گرفته است."
وی در حالی که سخنانش بارها با شعار کارگران حاضر در گردهمایی مورد تایید قرار میگرفت افزود: "ما اعلام میکنیم هر گونه دست اندازی به قانون کار جمهوری اسلامی ایران را بیجواب نمیگذاریم و باید طراحان این تغییرات و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بدانند که بدون کسب رضایت کارگران و بدون حمایت از نیروی کار هرگز موفق به اصلاح قانون نخواهند بود و باید در تمامی مراحل مشورت با نمایندگلن کارگری را سرلوحه برنامههای خویش قرار دهند."
با گذشت ۹ ماه از سال یارانه بلیت مترو پرداخت نشده است
خبرگزاری هرانا - محمد باقر قالیباف، شهردار تهران میگوید با گذشت ۹ ماه از سال یارانه بلیت مترو پرداخت نشده است.
قاليباف در حاشيه مراسم بهرهبرداري از ۴۲ دستگاه واگن مترو در جمع خبرنگاران با بيان اين مطلب افزود: "يارانه بليت صرف هزينههاي نگهداري تعميرات و دستمزدها در مترو مي شود و قيمت تمام شده هر سفر کاملا مشخص است.
به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، او همچنين اضافه کرد: "وقتي که از ما ميخواهند که قيمت واقعي و آزاد هر سفر را از مردم نگيريم و مجموعه دولت تصويب ميکند که بخشي از هزينه ها را شهرداري و بخشي ديگر را خود دولت پرداخت کند بايد اين يارانهها به موقع و به طور کامل پرداخت شود تا مترو دچار مشکل نشود."
قاليباف با اشاره به اينکه با گذشت نه ماه از سال يارانهاي از سوي دولت پرداخت نشده است، گفت: "بحث يارانهها مانند فعاليتهاي عمراني نيست که بگوييم اگر اعتبارات پرداخت نشد پروژه را متوقف ميکنيم ما حتي نمیتوانيم يک لحظه قطارها را ديرتر اعزام کنيم و اگر حتي يک دقيقه تاخير در قطارها داشته باشيم مردم در ايستگاه ها دچار مشکل ميشوند."
شهردار تهران با بيان اينکه من نبايد در بحث يارانه ها قضاوت کنم و بهتر است رسانه ملي ميزگردي در اين زمينه برگزاري کند افزود: "وقتي قانوني مصوب ميشود همه بايد قانون را اجرا کنيم اما مهمترين معضل امروز اين است که بعضيها به قانون احترام نميگذارند که اين بدعتي خطرناک است."
قاليباف با اشاره به اينکه با گذشت نه ماه از سال يارانهاي از سوي دولت پرداخت نشده است، گفت: "بحث يارانهها مانند فعاليتهاي عمراني نيست که بگوييم اگر اعتبارات پرداخت نشد پروژه را متوقف ميکنيم ما حتي نمیتوانيم يک لحظه قطارها را ديرتر اعزام کنيم و اگر حتي يک دقيقه تاخير در قطارها داشته باشيم مردم در ايستگاه ها دچار مشکل ميشوند."
شهردار تهران با بيان اينکه من نبايد در بحث يارانه ها قضاوت کنم و بهتر است رسانه ملي ميزگردي در اين زمينه برگزاري کند افزود: "وقتي قانوني مصوب ميشود همه بايد قانون را اجرا کنيم اما مهمترين معضل امروز اين است که بعضيها به قانون احترام نميگذارند که اين بدعتي خطرناک است."
فوت ۲۲ نفر بر اثر حوادث کار در گلستان
خبرگزاری هرانا - در شش ماهه نخست امسال ۲۲ نفر در استان گلستان به دنبال وقوع حوادث ناشی از کار جان خود را از دست دادند. این آمار در مقایسه با مدت زمان مشابه سال قبل که تعداد فوتیهای ناشی از حوادث کار ۱۵ نفر بود، ۷. ۴۶ درصد افزایش یافته است.
به گزارش روابط عمومی اداره کل پزشکی قانونی استان گلستان، همه فوتیهای حوادث کار استان گلستان در شش ماهه نخست امسال ۲۲ نفر (همگی مرد) بودند.
در شش ماه نخست سال گذشته تلفات ناشی از حوادث کار ۱۵ نفر بود که از این تعداد ۱۴ نفر مرد و یک نفر زن بودند.
بر اساس این گزارش، استان گلستان از نظر آمار تلفات ناشی از حوادث کار جایگاه یازدهم در بین استانها داراست.
گفتنی است تعداد کل فوتیهای حوادث کار این استان در سال گذشته ۲۰ نفر ثبت شده است که ۱۹ نفر آنان مرد و یک نفر زن بودند.
بر اساس این گزارش، استان گلستان از نظر آمار تلفات ناشی از حوادث کار جایگاه یازدهم در بین استانها داراست.
گفتنی است تعداد کل فوتیهای حوادث کار این استان در سال گذشته ۲۰ نفر ثبت شده است که ۱۹ نفر آنان مرد و یک نفر زن بودند.
هرانا؛ جلال صالح پور توسط اداره اطلاعات تبریز احضار و بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - جلال صالح پور فعال مدنی و هنرمند آذربایجانی در پی احضار به ستاد خبری بازداشت شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از تبریز، جلال صالح پور از اعضای گروه رقص آذربایجانی "قایا" در پی احضار تلفنی روز چهارشنبه به ستاد خبری اداره کل اطلاعات آذربایجان شرقی، امروز پس از مراجعه به این اداره بازداشت شد.
تاکنون اطلاعی از دلیل بازداشت جلال صالح پور معروف به "بولوت" بدست نیامده است.
شایان ذکر است پیشتر علیرضا حسین زاده مدیر گروه رقص آذربایجانی قایا نیز به دلیل حضور برخی از چهره های سیاسی و فعالین مدنی آذربایجان در مراسم عروسیش ، سه روز پس از مراسم عروسی به اتهام آنچه اجتماع و تبانی نامیده می شود بازداشت گردیده بوده و همکنون در زندان تبریز به صورت بلاتکلیف به سر می برد.