۲۵ سال پس از فاجعه چرنوبیل؛ ۴۰۰ بار قوی تر از بمب انفجاری در هيروشيما
در سال ۲۰۱۱ که بشريت با تهديد فاجعه اتمی در ژاپن روبرو شده است، يادبود فاجعۀ ديگری برگزار میشود که خاطرههای آن هنوز در دل بسياری، احساس وحشت در مقابل نيروی هستهای به وجود میآورد.
۲۵ سال پيش نيروگاه اتمی چرنوبيل در اوکراين، صحنۀ مرگبارترين فاجعه هستهای غيرنظامی جهان شد که همچنان بر سلامت مردم و محيط زيست تاثير مخرب دارد.
کارشناسان بسياری، خطرات و چالشهای بهداشتی و زيستمحيطی متعددی در رابطه با فعاليت نيروگاههای اتمی مطرح میکنند که به گفتۀ آنان، اين پيامدهای منفی به مراتب بيشتر از منافع و مزايای استفاده از انرژی صلحآميز هستهای ست اما متاسفانه بشر برای به دست آوردن سودهای کوتاهمدت، از فاجعههای هستهای عبرت نمیگيرد.
حادثه چگونه رخ داد؟
روز ۲۶ آوريل سال ۱۹۸۶ ساعت ۱ و ۲۴ دقيقۀ نيمهشب در راکتور شماره ۴ نيروگاه اتمی چرنوبيل انفجاری رخ داد که به ريزش بخش عمدهای از بنای اين راکتور منجر و باعث آتشسوزی ای شد که آتشنشانان ساعتها موفق به مهار آن نبودند. در پی اين حادثه مواد هسته به بيرون از نيروگاه نشت کرد.
در زمان انفجار، نيروگاه اتمی چرنوبيل بزرگترين تاسيسات هستهای اتحاد جماهیر شوروی بود و بيش از ۱۸۰ تن سوخت در حال فعل و انفعال داشت که هيچکس بهدرستی نمیداند بر اثر انفجار، چه مقدار از اين مواد به خارج از راکتور نفوذ کرده است.
دودی که از راکتور در حال سوختن بلند شد و حاوی انواع مواد راديواکتيو بود همراه با بخار آب داغ و ابرهای آسمانی به اکثر کشورهای اروپايی صدمه رساند اما بيشترين مقدار مواد آلاينده مناطق مجاور نيروگاه در اوکراين، بلاروس و روسيه را تحت تاثير قرار داد. برخلاف بمبهای هيروشيما و ناکازاکی، انفجار چرنوبيل به بمب کثيف بسيار نيرومندی شبيه بود که بزرگترين عامل زيانبار آن، آلودگی محيط زيست به مواد راديواکتيو بود.
بيش از ده دليل برای توضيح فاجعه چرنوبيل مطرح شده. نخستين گزارش که همان سال ۱۹۸۶ تدوين شد و سپس بعد از ورود آژانس بينالمللی انرژی اتمی برای رسيدگی به اين حادثه در سال ۱۹۸۹ به تاييد اين نهاد هم رسيد، تمام مسئوليت را بر دوش کارکنان نيروگاه اتمی چرنوبيل انداخته است.
در اين گزارش آمده که حادثه به دليل اشتباههای پرسنلی و وقتیکه متصديان نيروگاه بدون آگاهی لازم به آزمايش سيستم ايمنی نيروگاه دست زدند، رخ داده است. اما گزارش سال ۱۹۹۱ دليل فاجعۀ چرنوبيل را سطح ناکافی ايمنی نيروگاه میداند. سال ۱۹۹۳ نيز گزارش بهروز شده آژانس، اشتباههای متعدد در طرح نيروگاه که برخی ويژگیهای آن حتی با مقررات ايمنی آن دوره نيز سازگار نبودند و همچنين مديريت ناکارآمد فعاليت راکتور را از دلايل احتمالی فاجعه چرنوبيل ذکر میکند.
اصلیترين علل مشخص نبودن دليل قطعی فاجعه چرنوبيل را میتوان مخفیکاری رهبران آنزمان شوروی و مخالفتشان با ارائه هرگونه اطلاعات مربوط به فعاليتهای اتمی و همچنين خودداری از همکاری با جامعۀ جهانی دانست.
پتر رومانوف، خبرنگار ريانووستی که خود يکی از بيش از ۶۰۰ هزار امدادگری بود که برای رفع پيامدهای انفجار نيروگاه عازم چرنوبيل شد، بیمسئوليتی مقامهای ذیربط از مديريت نيروگاه گرفته تا سران اتحاد شوروی را مهمترين عامل تلفات سنگين جانی و مالی اين فاجعه میداند:
۲۵ سال پيش نيروگاه اتمی چرنوبيل در اوکراين، صحنۀ مرگبارترين فاجعه هستهای غيرنظامی جهان شد که همچنان بر سلامت مردم و محيط زيست تاثير مخرب دارد.
کارشناسان بسياری، خطرات و چالشهای بهداشتی و زيستمحيطی متعددی در رابطه با فعاليت نيروگاههای اتمی مطرح میکنند که به گفتۀ آنان، اين پيامدهای منفی به مراتب بيشتر از منافع و مزايای استفاده از انرژی صلحآميز هستهای ست اما متاسفانه بشر برای به دست آوردن سودهای کوتاهمدت، از فاجعههای هستهای عبرت نمیگيرد.
حادثه چگونه رخ داد؟
روز ۲۶ آوريل سال ۱۹۸۶ ساعت ۱ و ۲۴ دقيقۀ نيمهشب در راکتور شماره ۴ نيروگاه اتمی چرنوبيل انفجاری رخ داد که به ريزش بخش عمدهای از بنای اين راکتور منجر و باعث آتشسوزی ای شد که آتشنشانان ساعتها موفق به مهار آن نبودند. در پی اين حادثه مواد هسته به بيرون از نيروگاه نشت کرد.
در زمان انفجار، نيروگاه اتمی چرنوبيل بزرگترين تاسيسات هستهای اتحاد جماهیر شوروی بود و بيش از ۱۸۰ تن سوخت در حال فعل و انفعال داشت که هيچکس بهدرستی نمیداند بر اثر انفجار، چه مقدار از اين مواد به خارج از راکتور نفوذ کرده است.
دودی که از راکتور در حال سوختن بلند شد و حاوی انواع مواد راديواکتيو بود همراه با بخار آب داغ و ابرهای آسمانی به اکثر کشورهای اروپايی صدمه رساند اما بيشترين مقدار مواد آلاينده مناطق مجاور نيروگاه در اوکراين، بلاروس و روسيه را تحت تاثير قرار داد. برخلاف بمبهای هيروشيما و ناکازاکی، انفجار چرنوبيل به بمب کثيف بسيار نيرومندی شبيه بود که بزرگترين عامل زيانبار آن، آلودگی محيط زيست به مواد راديواکتيو بود.
بيش از ده دليل برای توضيح فاجعه چرنوبيل مطرح شده. نخستين گزارش که همان سال ۱۹۸۶ تدوين شد و سپس بعد از ورود آژانس بينالمللی انرژی اتمی برای رسيدگی به اين حادثه در سال ۱۹۸۹ به تاييد اين نهاد هم رسيد، تمام مسئوليت را بر دوش کارکنان نيروگاه اتمی چرنوبيل انداخته است.
در اين گزارش آمده که حادثه به دليل اشتباههای پرسنلی و وقتیکه متصديان نيروگاه بدون آگاهی لازم به آزمايش سيستم ايمنی نيروگاه دست زدند، رخ داده است. اما گزارش سال ۱۹۹۱ دليل فاجعۀ چرنوبيل را سطح ناکافی ايمنی نيروگاه میداند. سال ۱۹۹۳ نيز گزارش بهروز شده آژانس، اشتباههای متعدد در طرح نيروگاه که برخی ويژگیهای آن حتی با مقررات ايمنی آن دوره نيز سازگار نبودند و همچنين مديريت ناکارآمد فعاليت راکتور را از دلايل احتمالی فاجعه چرنوبيل ذکر میکند.
اصلیترين علل مشخص نبودن دليل قطعی فاجعه چرنوبيل را میتوان مخفیکاری رهبران آنزمان شوروی و مخالفتشان با ارائه هرگونه اطلاعات مربوط به فعاليتهای اتمی و همچنين خودداری از همکاری با جامعۀ جهانی دانست.
پتر رومانوف، خبرنگار ريانووستی که خود يکی از بيش از ۶۰۰ هزار امدادگری بود که برای رفع پيامدهای انفجار نيروگاه عازم چرنوبيل شد، بیمسئوليتی مقامهای ذیربط از مديريت نيروگاه گرفته تا سران اتحاد شوروی را مهمترين عامل تلفات سنگين جانی و مالی اين فاجعه میداند:
پتر رومانف: شهرت غم انگيز بسيار دير به چرنوبيل رسيد. نخستين خبر کوتاه در رابطه با اين فاجعه تنها ۲۹ آوريل يعنی سه روز پس از انفجار منتشر شد و بهقدری مجهول بود که کسی نمیتوانست ابعاد واقعی فاجعه را تصور کند. به نظر میرسد که هيچوقت نخواهيم فهميد آيا مسئولين عمداً در تلاش بودند اطلاعات را از مردم پنهان کنند يا خود نيز از اين حادثه درک درستی نداشتهاند.
يک مشاور ميخائيل گورباچف رهبر وقت شوروی میگويد گزارشی که در اجلاس حزب کمونيست پيرامون انفجار چرنوبيل ارائه شده بود به قدری ضد و نقيض بود که سران کشور نتوانستند از آن سر دربياورند. اوضاع به آن دليل پيچيدهتر نيز شد که مدير نيروگاه چرنوبيل از ترس مجازات، اطلاعات دروغين ارائه میداد.
به همين دليل در خيابانهای پريپت در چند کيلومتری نيروگاه کودکان مشغول بازی بودند و در کیيف هزاران نفر برای شرکت در راهپيمايی روز کارگر در روز اول می به خيابان کشانده شدند. اما گورباچف دستکم به اين دليل مقصر است که از چرنوبيل بازديد نکرد. خبر آمدن احتمالیاش به چرنوبيل رسيده بود و مردمی که کارهای مهمتری داشتند برای پذيرايی از او آماده میشدند اما او نيامد. بعداً گفتند که کارهای واجب تری داشته.»
بی اطلاعی از عمق فاجعه
از ساعتهای اولیه پس از انفجار، عمليات امحاء در نيروگاه اتمی چرنوبيل آغاز شد اما حتی امدادگران هم نمیدانستند چه اتفاقی رخ داده و ساکنين شهرها و روستاهای مجاور در حالی به زندگی عادی خود ادامه میدادند که در چند کيلومتری آنها نيروگاه اتمی تخريب شده پرتوهای راديواکتيو منتشر میکرد.
تنها شب ۲۷ آوريل يعنی ۳۶ ساعت پس از انفجار، برای جابهجايی ساکنين محوطۀ ۱۰ کيلومتری و در روزهای بعد ۳۰ کيلومتری، از جمله کل شهرهای چرنوبيل و پريپت تصميم گیری شد. تا پيش از انفجار، چرنوبيل شهری کوچک با جمعيت ۱۶ هزار نفره در ۸۳ کيلومتری شمال کیيف بود.
پريپت با جمعيت ۵۰ هزار نفرهاش که تنها ۱۶ سال قبل از فاجعه و عمدتا برای اسکان کارکنان نيروگاه بنا شده بود، به شهر گل و کودک شهرت داشت. متوسط سن ساکنين اين شهر، ۲۸ سال بود. هنگام جابهجايی، دليل اين اقدام به هيچکس توضيح داده نشد و به مردم گفتند که تنها به مدت سه روز ناچار به ترک خانههایشان هستند.
ساکنان پريپت هيچگاه به آن شهر بازنگشتند اما تعداد اندکی از اهالی چرنوبيل مدت کوتاهی پس از حادثه به خانههای خود برگشتند و اکنون نيز در اين شهر متروکه زندگی میکنند. ميزان آلودگی در نزديکی چرنوبيل همچنان بالاتر از حد مجاز است، اما خرابههای نيروگاه به مرور به مرکز توريستی تبديل میشود.
در منابع رسمی آمده که بيش از ۱۶۰ هزار کيلومتر مربع و پنج هزار واحد مسکونی در اوکراين، بلاروس و روسيه به مواد راديوآکتيو آلوده شدند.
اما درباره قربانيان چرنوبيل اطلاعات ضد و نقيضی منتشر شده. طبق آمار رسمی، در روزهای اول تنها سه نفر از کارکنان نيروگاه جان باختند و ۱۳۵ نفر با علايم حاد بيماری ناشی از پرتوهای راديواکتيو روانه بيمارستان های تخصصی شدند که ۲۸ تن از آنها در فاصلۀ سه ماه و ۲۴ نفر در فاصلۀ دو سال پس از حادثه جان سپردند.
قربانیان نیروگاه چرنوبیل
افزايش مواد راديواکتيو در مناطق مجاور چرنوبيل در طولانیمدت نيز اثراتی منفی بر سلامتی شهروندان داشته و آمار در اين باره بسيار متفاوت است. اصلیترين دلايل مرگ و مير در ميان آسيب ديدگان چرنوبيل، در وهله نخست انواع سرطان و بيش از هر گونه ديگر آن، سرطان خون و تيروئيد است که در بين افراد متاثر از پرتوهای راديواکتيو چند برابر افراد معمولی ست.
تعداد موارد سرطان تيروئيد در افرادی که در سال انفجار چرنوبيل کمتر از ۱۴ سال داشتند، دستکم ۴۰ درصد بيشتر از ميزان طبيعی است. سازمان بهداشت جهانی تعداد آسيبديدگان چرنوبيل را مجموعا حدود چهار هزار نفر برآورد می کند اما فعالين سازمان صلح سبز اين تعداد را حدود ۲۰۰ هزار نفر ذکر میکنند.
اين در حالیست که دربارۀ تاثير بلندمدت افزايش ميزان راديواکتيو بر مناطق تحت تاثير چرنوبيل و ساکنين اين مناطق هنوز به درستی تحقيق نشده است.
به تازگی فعالين مدنی در اوکراين، روسيه و بلاروس در چهارچوب سازمانی غيردولتی که «همايش چرنوبيل» نام دارد، نظر متخصصان را پيرامون تاثير خرابههای چرنوبيل و همچنين ديگر نيروگاههای اتمی در حال کار در اين کشورها را بر سلامت انسان جويا شدند.
ويکتور ايوانف، رییس کميسيون امنيت راديواکتيو روسيه و از سرشناس ترين پزشکان متخصص تشعشعات راديو اکتيو، میگويد که تحقيقات جدی پزشکی در اين زمينه تنها در دهۀ ۱۹۹۰ در جمهوریهای سابق شوروی آغاز شده و هنوز نمیتوان با قطعيت دربارۀ تاثير نيروگاههای اتمی بر سلامت انسان نظر داد:
ویکتور ایوانف: اطلاعات پيرامون تاثيرهای عمدتا منفی هر نيروگاه اتمی به مرور جمعآوری و منتشر میشود. بر کسی پنهان نيست که در بيست سال گذشته تعداد نوزادانی که با انواع نواقص جسمانی در مناطق تحت تاثير چرنوبيل در اوکراين، روسيه و بلاروس متولد شدند ۱۰ الی ۳۰ برابر بيشتر از مناطق ديگر اين کشورهاست. اما درباره تاثير نيروگاههای اتمی در روند عادی فعاليت شان نمیتوان با قطعيت قضاوت کرد، هر چند در تحقيقات دانشمندان آلمانی و آمريکايی از افزايش قابل ملاحظه ابتلا به سرطان، به ويژه ميان زنان و کودکان، در نزديکی نيروگاه هايی که عمر نسبتاً طولانی دارند، گزارش شده.
به هر حال بايد گفت که هيچ نيروگاه اتمی کاملا امن نيست و چرنوبيل به ما نشان داد که بزرگ ترين فاجعه ناشی از فعاليت انسانی مربوط به انرژی اتمیست.»
حادثه چرنوبيل تقریبا ۴۰۰ بار قوی تر از بمبی بود که در هيروشيما منفجر شد.
اما عمده ترين مشکل چرنوبيل ادامۀ آلودگی راديو اکتيو منطقه و تاسيسات نيروگاه حتی با گذشت ربع قرن از وقوع فاجعه است.
ايگور گراموتکين مدير نيروگاه چرنوبيل طی نشستی خبری که در چهارچوب هفته يادبود ۲۵ امین سالگرد اين فاجعه در کی يف برگزار شد، اعلام کرد که زمينهای اطراف چرنوبيل تنها ۲۰ هزار سال ديگر برای سکونت انسان و کشت و دامداری مناسب خواهد بود. همچنين دميتری بوبرو، رییس آژانس دولتی اوکراين برای مديريت منطقه متروک طی همين مراسم گفت که رفع تنها مشکلات عمده نيروگاه حدود صد سال به درازا خواهد کشيد.
با توجه به اطلاعاتی از اين دست که در آستانه ۲۵ امین سالگرد فاجعه چرنوبيل منتشر میشود و همچنين در پی بروز فاجعه فوکوشيما در ژاپن بار ديگر بحث ميان مخالفين و موافقين استفاده از انرژی اتمی بالا گرفته است.
حاميان نيروگاههای اتمی تاکيد میکنند که انرژی هستهای ارزان ترين روش توليد برق است. اما سرگئی پيکين، رییس بنياد توسعه طرحهای انرژی در مسکو میگويد که چنين ادعايی صادقانه نيست:
سرگئی پيکين: انرژی اتمی از سويی ارزان به شمار میرود زيرا هزینه توليد آن در مقايسه با ديگر روشهای تامين انرژی (بهجز نيروگاههای آبی) به مراتب کمتر است. اما اين تنها يک روی سکه است. روی ديگر، هزينههايیست که بابت احداث و نظارت فنی بر نيروگاهها، خريد يا توليد سوخت، حمل و نگهداری زبالههای هستهای، نظارت بر محوطههای مجاور نيروگاههای اتمی و صدالبته هزينههای بلندمدت ناشی از فعاليت مخرب نيروگاهها بر انسان و محيط زيست که کسی تاکنون نتوانست آنها را محاسبه کند، پرداخت میشود. اين هزينهها در قبض برق ذکر نمیشوند اما از جيبهای ماليات پردازان تامين میشود.»
امروزه هزینه توليد برق اتمی در نيروگاههای ساخت روسيه حدوداً ۲۳۰۰ تا ۲۴۰۰ دلار برای یک مگاوات برآورد میشود. در پی فاجعه فوکوشيما، روس اتم از افزايش تعداد سيستمهای ايمنی در نيروگاههای خود خبر داد که اين بازهم هزينههای توليد را افزايش میدهد.
مقامهای روس اتم برای جلوگيری از اعتراضهای داخلی نسبت به افزايش تعرفه برق مصرفی شهروندان اعلام کردند که اين هزينهها را از طريق قراردادهای بينالمللی تامين خواهند کرد. روساتم مدعیست که يک چهارم طرحهای در حال اجرای انرژی هستهای جهان را در دست خود دارد. از جمله، اين سازمان مسئوليت احداث و تکميل نيروگاههای اتمی در هند، چين، ايران و ترکيه را برعهده دارد.
دميتری مدودف، رییس جمهور روسيه، که در پی فاجعه فوکوشيما بيانيهای در حمايت از سازمان انرژی اتمی روسيه منتشر کرد، مدعیست که نيروگاههای ساخت روسيه از حداکثر ميزان امنيت برخوردارند.
ولاديمير چوپروف رییس برنامههای تامين انرژی سازمان صلح سبز روسيه اين ادعا را به چالش میکشد:
ولاديمير چوپروف: تاييد خطرات نيروگاههای اتمی از خود برنامههای روس اتم مشخص می شود که ساخت راکتورهای اتمی در نزديکی مسکو يا سنت پترزبورگ را ممنوع کرده. هر وعدهای که از سوی سازمانهای انرژی اتمی در دنيا بشنويم، معلوم میکند که توسعه طرحها در اين زمينه با سودهای مالی برای آنها همراه است. تهديدهای نيروگاههای اتمی، عمليات نظامی يا تروريستی يا فاجعه طبيعیست. هرچقدر که نيروگاههای امروزی نسبت به چرنوبيل امنتر باشند، اما نمیتوان اين امکان را ناديده گرفت که اين راکتورها با مشکلات فنی روبرو نشوند و فاجعۀ چرنوبيل را تکرار نکنند.»
نقض مقررات در کارخانه های اتمی روسیه
سال ۲۰۱۰ کمیته دولتی نظارت بر تاسيسات فنی روسيه، نزديک به ۵۰۰ مورد نقض مقررات در سازمانها و کارخانههای صنعت اتمی اين کشور ثبت کرد. همان سال چين نيز که روسيه در آنجا نيروگاه اتمی «تنوان» را احداث میکند، بيش از سه هزار مورد نقض ايمنی به پيمانکار روسشان تذکر داد.
به تازگی نيز امنيت نيروگاه اتمی بوشهر نظر رسانهها را به خود جلب کرده است. يوگنی آداموف، کارشناس انرژی هستهای و وزير سابق انرژی روسيه که در زمان وزارت وی، قرارداد تکميل نيروگاه اتمی بوشهر با روسيه منعقد شده بود، وقوع حوادث خطرناک در اين نيروگاه را بعيد میداند، اما نه غيرممکن:
يوگنی آداموف: هر طرح فنی هم خطرناک هست و هم نيست و اين بستگی به شرايط و مقررات فعاليت آن دارد. ميان نيروگاههای هستهای بوشهر و چرنوبيل چند تفاوت عمده وجود دارد که مهمترينشان، غنای پايين مواد قابل شکافت در بوشهر و حفاظ های ايمنی آن است که احتمال وقوع حادثهای همچون چرنوبيل در بوشهر را اندک میکند. گنبد محافظ بتونی بوشهر حتی با وارد آمدن ضربۀ شديدی همچون برخورد يک هواپيمای جت در حال سقوط يا سلاح هستهای تخريب نمیشود.
اما نگرانی از آنجا ناشی میشود که تجهيزات سی سال پيش به اصرار طرف ايرانی در اين نيروگاه به کار رفته. از اينرو هيچ کس نمیتواند ضمانت دهد که در فعاليت راکتور هيچگونه مشکلی ايجاد نخواهد شد، به ويژه زمانی که کارشناسان روس مديريت اين نيروگاه را به ايرانیها واگذار کنند. احتمال وقوع فاجعه در بوشهر فوقالعاده اندک است اما اين احتمال صفر نيست.»
اکنون در دنيا کمی بيشتر از ۴۰۰ نيروگاه اتمی فعاليت میکنند.
آلکسی يابلوکوف، کارشناس انرژی هستهای و عضو آکادمی علوم روسيه، بر اين باور است که در پی فجايع چرنوبيل و فوکوشيما بسياری از کشورها از ساخت نيروگاههای اتمی منصرف و بر توسعه منابع جايگزين انرژی متمرکز شدهاند اما هنوز هم وجدان عمومی بيدار نشده و بسياری از کشورها به عمد يا سهوا خطرات جبرانناپذير انرژی هستهای را ناچيز جلوه میدهند و مدعی ايمنی کامل نيروگاههای خود هستند:
آلکسی يابلوکوف: اگر تمام نيروگاههايی که طرح آن در دهۀ ۱۹۹۰ پايهريزی شده بود، ساخته میشد، اکنون بيش از ۲۰۰۰ و شايد هم بيشتر نيروگاه اتمی داشتيم.
اما پس از چرنوبيل دنيا نسبت به انرژی اتمی دلسرد شد. هزينههای اوکراين، بلاروس و روسيه برای جبران پيامدهای انفجارهای چرنوبيل بيش از ۵۰۰ ميليارد دلار برآورد میشود که به مراتب بيشتر از سود تمام نيروگاههای هستهای در سراسر دنياست. به عبارت ديگر، نيروگاههای اتمی توجيه اقتصادی چندانی ندارند اما با تهديدهای نهفته فراوان همراهند. البته نيروگاههای مدرن نسبت به نيروگاه چرنوبيل امنترند اما بازهم خطرناکند. پرفسور کاپيتسا، برندۀ فيزيک نوبل، گفته بود که نيروگاههای اتمی، بمبهای اتمیای هستند که برق توليد میکنند. اين تعريف بسيار دقيق و بهجاست. هر نيروگاه اتمیای میتواند منفجر شود و کوچکترين فاجعۀ هستهای، باعث مصيبت برای ميليونها نفر است که صدها سال اثرش باقی خواهد ماند.»
بسياری از صاحب نظران با ياد چرنوبيل و در پی فاجعه فوکوشيما از زوال ناگزير استفاده از انرژی اتمی خبر میدهند. کشورهای دنيا يکی پس از ديگری برنامههای توسعۀ انرژی اتمی خود را حداقل تا به دست آوردن درکی درست از ابعاد واقعی حادثه فوکوشيما به تعليق درآوردهاند.
کارشناسان میگويند اگر در پی حادثۀ چرنوبيل تنها نيروگاههای ساخت شوروی مورد انتقاد قرار میگرفت، اکنون فوکوشيما اثبات کرده که نيروگاههای اتمی ساخت غرب نيز کاملاً امن نيستند.
با توجه به اين موضوع، به نظر می رسد طرحهای اتمی تنها نصيب کشورهای در حال توسعه خواهد شد که يا در پی به دست آوردن سلاح هستهای هستند و يا صرفا منافع کوتاهمدت را در نظر دارند و به هر حال توجه چندانی به سلامت مردم و امنيت محيط زيست خود ندارند.
يک مشاور ميخائيل گورباچف رهبر وقت شوروی میگويد گزارشی که در اجلاس حزب کمونيست پيرامون انفجار چرنوبيل ارائه شده بود به قدری ضد و نقيض بود که سران کشور نتوانستند از آن سر دربياورند. اوضاع به آن دليل پيچيدهتر نيز شد که مدير نيروگاه چرنوبيل از ترس مجازات، اطلاعات دروغين ارائه میداد.
به همين دليل در خيابانهای پريپت در چند کيلومتری نيروگاه کودکان مشغول بازی بودند و در کیيف هزاران نفر برای شرکت در راهپيمايی روز کارگر در روز اول می به خيابان کشانده شدند. اما گورباچف دستکم به اين دليل مقصر است که از چرنوبيل بازديد نکرد. خبر آمدن احتمالیاش به چرنوبيل رسيده بود و مردمی که کارهای مهمتری داشتند برای پذيرايی از او آماده میشدند اما او نيامد. بعداً گفتند که کارهای واجب تری داشته.»
بی اطلاعی از عمق فاجعه
از ساعتهای اولیه پس از انفجار، عمليات امحاء در نيروگاه اتمی چرنوبيل آغاز شد اما حتی امدادگران هم نمیدانستند چه اتفاقی رخ داده و ساکنين شهرها و روستاهای مجاور در حالی به زندگی عادی خود ادامه میدادند که در چند کيلومتری آنها نيروگاه اتمی تخريب شده پرتوهای راديواکتيو منتشر میکرد.
تنها شب ۲۷ آوريل يعنی ۳۶ ساعت پس از انفجار، برای جابهجايی ساکنين محوطۀ ۱۰ کيلومتری و در روزهای بعد ۳۰ کيلومتری، از جمله کل شهرهای چرنوبيل و پريپت تصميم گیری شد. تا پيش از انفجار، چرنوبيل شهری کوچک با جمعيت ۱۶ هزار نفره در ۸۳ کيلومتری شمال کیيف بود.
پريپت با جمعيت ۵۰ هزار نفرهاش که تنها ۱۶ سال قبل از فاجعه و عمدتا برای اسکان کارکنان نيروگاه بنا شده بود، به شهر گل و کودک شهرت داشت. متوسط سن ساکنين اين شهر، ۲۸ سال بود. هنگام جابهجايی، دليل اين اقدام به هيچکس توضيح داده نشد و به مردم گفتند که تنها به مدت سه روز ناچار به ترک خانههایشان هستند.
ساکنان پريپت هيچگاه به آن شهر بازنگشتند اما تعداد اندکی از اهالی چرنوبيل مدت کوتاهی پس از حادثه به خانههای خود برگشتند و اکنون نيز در اين شهر متروکه زندگی میکنند. ميزان آلودگی در نزديکی چرنوبيل همچنان بالاتر از حد مجاز است، اما خرابههای نيروگاه به مرور به مرکز توريستی تبديل میشود.
در منابع رسمی آمده که بيش از ۱۶۰ هزار کيلومتر مربع و پنج هزار واحد مسکونی در اوکراين، بلاروس و روسيه به مواد راديوآکتيو آلوده شدند.
اما درباره قربانيان چرنوبيل اطلاعات ضد و نقيضی منتشر شده. طبق آمار رسمی، در روزهای اول تنها سه نفر از کارکنان نيروگاه جان باختند و ۱۳۵ نفر با علايم حاد بيماری ناشی از پرتوهای راديواکتيو روانه بيمارستان های تخصصی شدند که ۲۸ تن از آنها در فاصلۀ سه ماه و ۲۴ نفر در فاصلۀ دو سال پس از حادثه جان سپردند.
قربانیان نیروگاه چرنوبیل
افزايش مواد راديواکتيو در مناطق مجاور چرنوبيل در طولانیمدت نيز اثراتی منفی بر سلامتی شهروندان داشته و آمار در اين باره بسيار متفاوت است. اصلیترين دلايل مرگ و مير در ميان آسيب ديدگان چرنوبيل، در وهله نخست انواع سرطان و بيش از هر گونه ديگر آن، سرطان خون و تيروئيد است که در بين افراد متاثر از پرتوهای راديواکتيو چند برابر افراد معمولی ست.
تعداد موارد سرطان تيروئيد در افرادی که در سال انفجار چرنوبيل کمتر از ۱۴ سال داشتند، دستکم ۴۰ درصد بيشتر از ميزان طبيعی است. سازمان بهداشت جهانی تعداد آسيبديدگان چرنوبيل را مجموعا حدود چهار هزار نفر برآورد می کند اما فعالين سازمان صلح سبز اين تعداد را حدود ۲۰۰ هزار نفر ذکر میکنند.
اين در حالیست که دربارۀ تاثير بلندمدت افزايش ميزان راديواکتيو بر مناطق تحت تاثير چرنوبيل و ساکنين اين مناطق هنوز به درستی تحقيق نشده است.
به تازگی فعالين مدنی در اوکراين، روسيه و بلاروس در چهارچوب سازمانی غيردولتی که «همايش چرنوبيل» نام دارد، نظر متخصصان را پيرامون تاثير خرابههای چرنوبيل و همچنين ديگر نيروگاههای اتمی در حال کار در اين کشورها را بر سلامت انسان جويا شدند.
ويکتور ايوانف، رییس کميسيون امنيت راديواکتيو روسيه و از سرشناس ترين پزشکان متخصص تشعشعات راديو اکتيو، میگويد که تحقيقات جدی پزشکی در اين زمينه تنها در دهۀ ۱۹۹۰ در جمهوریهای سابق شوروی آغاز شده و هنوز نمیتوان با قطعيت دربارۀ تاثير نيروگاههای اتمی بر سلامت انسان نظر داد:
ویکتور ایوانف: اطلاعات پيرامون تاثيرهای عمدتا منفی هر نيروگاه اتمی به مرور جمعآوری و منتشر میشود. بر کسی پنهان نيست که در بيست سال گذشته تعداد نوزادانی که با انواع نواقص جسمانی در مناطق تحت تاثير چرنوبيل در اوکراين، روسيه و بلاروس متولد شدند ۱۰ الی ۳۰ برابر بيشتر از مناطق ديگر اين کشورهاست. اما درباره تاثير نيروگاههای اتمی در روند عادی فعاليت شان نمیتوان با قطعيت قضاوت کرد، هر چند در تحقيقات دانشمندان آلمانی و آمريکايی از افزايش قابل ملاحظه ابتلا به سرطان، به ويژه ميان زنان و کودکان، در نزديکی نيروگاه هايی که عمر نسبتاً طولانی دارند، گزارش شده.
ايگور گراموتکين مدير نيروگاه چرنوبيل طی نشستی خبری که در چهارچوب هفته يادبود ۲۵ امین سالگرد اين فاجعه در کی يف برگزار شد، اعلام کرد که زمينهای اطراف چرنوبيل تنها ۲۰ هزار سال ديگر برای سکونت انسان و کشت و دامداری مناسب خواهد بود.
حادثه چرنوبيل تقریبا ۴۰۰ بار قوی تر از بمبی بود که در هيروشيما منفجر شد.
اما عمده ترين مشکل چرنوبيل ادامۀ آلودگی راديو اکتيو منطقه و تاسيسات نيروگاه حتی با گذشت ربع قرن از وقوع فاجعه است.
ايگور گراموتکين مدير نيروگاه چرنوبيل طی نشستی خبری که در چهارچوب هفته يادبود ۲۵ امین سالگرد اين فاجعه در کی يف برگزار شد، اعلام کرد که زمينهای اطراف چرنوبيل تنها ۲۰ هزار سال ديگر برای سکونت انسان و کشت و دامداری مناسب خواهد بود. همچنين دميتری بوبرو، رییس آژانس دولتی اوکراين برای مديريت منطقه متروک طی همين مراسم گفت که رفع تنها مشکلات عمده نيروگاه حدود صد سال به درازا خواهد کشيد.
با توجه به اطلاعاتی از اين دست که در آستانه ۲۵ امین سالگرد فاجعه چرنوبيل منتشر میشود و همچنين در پی بروز فاجعه فوکوشيما در ژاپن بار ديگر بحث ميان مخالفين و موافقين استفاده از انرژی اتمی بالا گرفته است.
حاميان نيروگاههای اتمی تاکيد میکنند که انرژی هستهای ارزان ترين روش توليد برق است. اما سرگئی پيکين، رییس بنياد توسعه طرحهای انرژی در مسکو میگويد که چنين ادعايی صادقانه نيست:
سرگئی پيکين: انرژی اتمی از سويی ارزان به شمار میرود زيرا هزینه توليد آن در مقايسه با ديگر روشهای تامين انرژی (بهجز نيروگاههای آبی) به مراتب کمتر است. اما اين تنها يک روی سکه است. روی ديگر، هزينههايیست که بابت احداث و نظارت فنی بر نيروگاهها، خريد يا توليد سوخت، حمل و نگهداری زبالههای هستهای، نظارت بر محوطههای مجاور نيروگاههای اتمی و صدالبته هزينههای بلندمدت ناشی از فعاليت مخرب نيروگاهها بر انسان و محيط زيست که کسی تاکنون نتوانست آنها را محاسبه کند، پرداخت میشود. اين هزينهها در قبض برق ذکر نمیشوند اما از جيبهای ماليات پردازان تامين میشود.»
امروزه هزینه توليد برق اتمی در نيروگاههای ساخت روسيه حدوداً ۲۳۰۰ تا ۲۴۰۰ دلار برای یک مگاوات برآورد میشود. در پی فاجعه فوکوشيما، روس اتم از افزايش تعداد سيستمهای ايمنی در نيروگاههای خود خبر داد که اين بازهم هزينههای توليد را افزايش میدهد.
مقامهای روس اتم برای جلوگيری از اعتراضهای داخلی نسبت به افزايش تعرفه برق مصرفی شهروندان اعلام کردند که اين هزينهها را از طريق قراردادهای بينالمللی تامين خواهند کرد. روساتم مدعیست که يک چهارم طرحهای در حال اجرای انرژی هستهای جهان را در دست خود دارد. از جمله، اين سازمان مسئوليت احداث و تکميل نيروگاههای اتمی در هند، چين، ايران و ترکيه را برعهده دارد.
دميتری مدودف، رییس جمهور روسيه، که در پی فاجعه فوکوشيما بيانيهای در حمايت از سازمان انرژی اتمی روسيه منتشر کرد، مدعیست که نيروگاههای ساخت روسيه از حداکثر ميزان امنيت برخوردارند.
ولاديمير چوپروف رییس برنامههای تامين انرژی سازمان صلح سبز روسيه اين ادعا را به چالش میکشد:
ولاديمير چوپروف: تاييد خطرات نيروگاههای اتمی از خود برنامههای روس اتم مشخص می شود که ساخت راکتورهای اتمی در نزديکی مسکو يا سنت پترزبورگ را ممنوع کرده. هر وعدهای که از سوی سازمانهای انرژی اتمی در دنيا بشنويم، معلوم میکند که توسعه طرحها در اين زمينه با سودهای مالی برای آنها همراه است. تهديدهای نيروگاههای اتمی، عمليات نظامی يا تروريستی يا فاجعه طبيعیست. هرچقدر که نيروگاههای امروزی نسبت به چرنوبيل امنتر باشند، اما نمیتوان اين امکان را ناديده گرفت که اين راکتورها با مشکلات فنی روبرو نشوند و فاجعۀ چرنوبيل را تکرار نکنند.»
نقض مقررات در کارخانه های اتمی روسیه
سال ۲۰۱۰ کمیته دولتی نظارت بر تاسيسات فنی روسيه، نزديک به ۵۰۰ مورد نقض مقررات در سازمانها و کارخانههای صنعت اتمی اين کشور ثبت کرد. همان سال چين نيز که روسيه در آنجا نيروگاه اتمی «تنوان» را احداث میکند، بيش از سه هزار مورد نقض ايمنی به پيمانکار روسشان تذکر داد.
به تازگی نيز امنيت نيروگاه اتمی بوشهر نظر رسانهها را به خود جلب کرده است. يوگنی آداموف، کارشناس انرژی هستهای و وزير سابق انرژی روسيه که در زمان وزارت وی، قرارداد تکميل نيروگاه اتمی بوشهر با روسيه منعقد شده بود، وقوع حوادث خطرناک در اين نيروگاه را بعيد میداند، اما نه غيرممکن:
يوگنی آداموف: هر طرح فنی هم خطرناک هست و هم نيست و اين بستگی به شرايط و مقررات فعاليت آن دارد. ميان نيروگاههای هستهای بوشهر و چرنوبيل چند تفاوت عمده وجود دارد که مهمترينشان، غنای پايين مواد قابل شکافت در بوشهر و حفاظ های ايمنی آن است که احتمال وقوع حادثهای همچون چرنوبيل در بوشهر را اندک میکند. گنبد محافظ بتونی بوشهر حتی با وارد آمدن ضربۀ شديدی همچون برخورد يک هواپيمای جت در حال سقوط يا سلاح هستهای تخريب نمیشود.
اما نگرانی از آنجا ناشی میشود که تجهيزات سی سال پيش به اصرار طرف ايرانی در اين نيروگاه به کار رفته. از اينرو هيچ کس نمیتواند ضمانت دهد که در فعاليت راکتور هيچگونه مشکلی ايجاد نخواهد شد، به ويژه زمانی که کارشناسان روس مديريت اين نيروگاه را به ايرانیها واگذار کنند. احتمال وقوع فاجعه در بوشهر فوقالعاده اندک است اما اين احتمال صفر نيست.»
اکنون در دنيا کمی بيشتر از ۴۰۰ نيروگاه اتمی فعاليت میکنند.
آلکسی يابلوکوف، کارشناس انرژی هستهای و عضو آکادمی علوم روسيه، بر اين باور است که در پی فجايع چرنوبيل و فوکوشيما بسياری از کشورها از ساخت نيروگاههای اتمی منصرف و بر توسعه منابع جايگزين انرژی متمرکز شدهاند اما هنوز هم وجدان عمومی بيدار نشده و بسياری از کشورها به عمد يا سهوا خطرات جبرانناپذير انرژی هستهای را ناچيز جلوه میدهند و مدعی ايمنی کامل نيروگاههای خود هستند:
آلکسی يابلوکوف: اگر تمام نيروگاههايی که طرح آن در دهۀ ۱۹۹۰ پايهريزی شده بود، ساخته میشد، اکنون بيش از ۲۰۰۰ و شايد هم بيشتر نيروگاه اتمی داشتيم.
اما پس از چرنوبيل دنيا نسبت به انرژی اتمی دلسرد شد. هزينههای اوکراين، بلاروس و روسيه برای جبران پيامدهای انفجارهای چرنوبيل بيش از ۵۰۰ ميليارد دلار برآورد میشود که به مراتب بيشتر از سود تمام نيروگاههای هستهای در سراسر دنياست. به عبارت ديگر، نيروگاههای اتمی توجيه اقتصادی چندانی ندارند اما با تهديدهای نهفته فراوان همراهند. البته نيروگاههای مدرن نسبت به نيروگاه چرنوبيل امنترند اما بازهم خطرناکند. پرفسور کاپيتسا، برندۀ فيزيک نوبل، گفته بود که نيروگاههای اتمی، بمبهای اتمیای هستند که برق توليد میکنند. اين تعريف بسيار دقيق و بهجاست. هر نيروگاه اتمیای میتواند منفجر شود و کوچکترين فاجعۀ هستهای، باعث مصيبت برای ميليونها نفر است که صدها سال اثرش باقی خواهد ماند.»
بسياری از صاحب نظران با ياد چرنوبيل و در پی فاجعه فوکوشيما از زوال ناگزير استفاده از انرژی اتمی خبر میدهند. کشورهای دنيا يکی پس از ديگری برنامههای توسعۀ انرژی اتمی خود را حداقل تا به دست آوردن درکی درست از ابعاد واقعی حادثه فوکوشيما به تعليق درآوردهاند.
کارشناسان میگويند اگر در پی حادثۀ چرنوبيل تنها نيروگاههای ساخت شوروی مورد انتقاد قرار میگرفت، اکنون فوکوشيما اثبات کرده که نيروگاههای اتمی ساخت غرب نيز کاملاً امن نيستند.
با توجه به اين موضوع، به نظر می رسد طرحهای اتمی تنها نصيب کشورهای در حال توسعه خواهد شد که يا در پی به دست آوردن سلاح هستهای هستند و يا صرفا منافع کوتاهمدت را در نظر دارند و به هر حال توجه چندانی به سلامت مردم و امنيت محيط زيست خود ندارند.
وضعیت رشته های علوم انسانی؛ مقایسه مورد ایران و آمریکا
رشته های علوم انسانی در دانشگاههای ايران مورد خشم و غضب جمهوری اسلامی واقع شده است. در آمريکا اما مضيقه های مالی، اين رشته از علوم را هدف گرفته است.
راديو فردا در گفت وگوی ويژه اين هفته با آذر نفيسی، استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا و نويسنده کتاب پرفروش «لوليتا خوانی در تهران» و کتاب های ديگر، درباره سرنوشت علوم انسانی در اين دو کشور مصاحبه کرده است.
بحران اقتصادی اخير در ايالات متحده آمريکا و اروپا منجر به کاهش بودجههای دولتی در زمينه بسياری از خدمات اجتماعی شده است.
از آنجا که در اين کشورها مخارج آموزش و پرورش، يعنی مدارس و آموزشگاه ها و دانشگاه ها به عهده دولت است، کاهش بودجه ها دامنگير اين بخش حياتی جامعه نيز شده است.
در آمريکا بيشترين صدمه در اين زمينه به رشته های علوم انسانی و هنر وارد آمده که اعتراضان فرهنگيان، دانشگاهيان، نويسندهها و روشنفکران اين کشور را به همراه آورده است.
در ايران اما به دليل ديگری رشته های علوم انسانی مورد حمله دولت قرار گرفته است. در جمهوری اسلامی در عوض قيچی کاهش بودجه، تيغ سانسور به جان علوم انسانی افتاده است.
دانشکده روابط بين الملل دانشگاه جان هاپکينز در واشنگتن به همراه شورای مستقل کالج های آمريکا اخيرا همايشی يک روزه تحت عنوان «سمپوزيوم آينده علوم انسانی» برگزار کرد و در توضيح آن نوشت: اين کنفرانس بسياری از اشخاص پيشرو در زمينه علوم انسانی، ادبيات و هنر را از دانشگاه ها و مراکز آموزشی مختلف گرد هم آورده و هدفش درک عميق تر علوم انسانی و نقش آن در تعالی زندگی افراد و جامعه است و برای اين منظور می کوشد چالش های موجود در اين زمينه را با اتکا به مثال های تاريخی و مقايسه فرهنگ ها معرفی کند.
آذر نفيسی، نويسنده و استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز که مدير برنامه گفت وگوهای فرهنگی اين دانشگاه نيز هست به همراه ريچارد اکمن از انجمن سياست خارجی آمريکا سخنرانی های گشايش اين همايش را ايراد کردند.
از آنجا که آذر نفيسی صحبت خود را با حمله جمهوری اسلامی ايران به علوم انسانی آغاز کرد، از او خواستيم مهمان اين هفته گفت وگوی ويژه راديو فردا درباره مقوله علوم انسانی باشد.
خانم نفيسی! رشته های علوم انسانی در ايران و آمريکا به دو دليل متفاوت مورد بی مهری دولت ها قرار گرفته است. شما در همايش دانشگاه جان هاپکينز صحبت خود را با ايران شروع کرديد. در مورد محور اصلی صحبت های خود در اين همايش بيشتر برای ما توضيح دهيد.
آذر نفیسی: محور اصلی بحث من در ارتباط با حياتی بودن علوم انسانی است در هر نوع جامعه ای که زندگی می کنيم. يکی از دلايلی که با ايران شروع کردم اين است که به نظر من ايران و آمريکا به نوعی آيينه يکديگر می شوند و امکانات و پتانسيل هايی که در هر جامعه وجود دارد را برجسته می کنند.
جمهوری اسلامی وقتی روی کار آمد به حقوق افراد و حقوق بشر تهاجم کرد و همراه با اين، تهاجم به علوم انسانی بر پايه تفکر و تخيل بنا شده است و اين دو لازم و ملزوم هم می شوند.
در تمام جوامع بسته و ديکتاتوری علوم انسانی در مضيقه قرار می گيرد، اما در جمهوری اسلامی ضديت با غرب هم مزيد بر علت شده است. شما هم در صحبت های خود به اين موضوع اشاره کرديد.
در واقع حمله جمهوری اسلامی به فرهنگ غرب به خاطر ترس و وحشت اين نظام بود از آزادی بيان و تفکر در ايران. اگر به ياد داشته باشيم جمهوری اسلامی اولين کاری که کرد حمله به حقوق زنان بود و روی کار آوردن قوانين ضد زن و همراه با اين موضوع حمله به دانشگاه ها صورت گرفت.
آيت الله خمينی در صحبت های مفصل و گوناگون به اين موضع اشاره می کرد که دانشگاه ها از بمب خوشه ای خطرناک ترند. ترس و وحشت آنها از سلاح های غرب نبود بلکه از نکات مشترکی بود که ايران می توانست از نظر فرهنگی با ساير نقاط جهان داشته باشد. مسئله ای که من طرح کردم اين بود که مبارزه مردم ايران فقط يک مبارزه سياسی نبود بلکه يک مبارزه وجودی بود.
منظورتان از اين مبارزه وجودی چيست؟
تفکر و تخيل برای روحيه های انحصار طلب بسيار خطرناک است. مبارزه ای که مردم ايران طی اين ۳۰ سال عليه انحصار طلبی کرده اند از مبارزه آنها برای آزادی بيان و تفکر و آزادی تخيل جدا نبوده است. به همين دليل من اين مبارزه را فقط مبارزه سياسی نمی دانم، يک مبارزه وجودی يا اگزيستانسيال می دانم.
قوانينی که حقوق اقليت ها و يا زنان را محدود يا نفی می کند به طور خودکار با علوم انسانی نيز در تضاد قرار دارد و ما يک وجه مشترک پيدا می کنيم بين دختر و پسر جوانی که به خاطر رعايت حجاب يا شنيدن موسيقی و تماشای ويدئو زندانی می شوند يا مورد هجوم قرار می گيرند با خواندن ماکس وبر و آثار متفکرينی مانند هانا آرنت يا آدورنو.
همه اينها خطرناکند، نه به خاطر اين که به يک حزب سياسی يا سازمان زيرزمينی تعلق دارند، به خاطر اين که مدام زمينه تفکر و تخيل را به جايی می کشانند که انحصار طلبی را زير سوال می برد و تحميل يک صدا بودن را بر تمام جامعه نفی می کند. به همين علت جمهوری اسلامی درست خلاف جهت تفکر و تخيل حرکت می کند چون تفکر که پايه علوم انسانی است با شک و سوال آغاز می شود. نه تنها دنيا بلکه خود متفکر را هم زير سوال می برد و در اصل هميشه آمادگی دارد تغيير را بپذيرد و برای همه به خصوص کسانی که با آنها مخالف است حق بيان قايل است.
شما در صحبت های خود مدام بر تفکر و تخيل تاکيد می کنيد و حتما تخيل را در مورد هنر و ادبيات ضروری می دانيد، ولی اين سوال در ذهن ايجاد می شود که مقوله تخيل درعلوم اجتماعی، تاريخ يا حقوق جايی ندارد.
درست می گوييد من تخيل و تفکر را در ارتباط با علوم انسانی که به خيلی از رشته های مختلف اطلاق می شود به اين دليل به کار بردم که يک بخش از آن که به هنر و ادبيات می رود به طور مستقيم با تخيل سروکار دارد يا فلسفه به طور مستقيم با تفکر، ولی من فکر می کنم فلسفه هم به نوعی متفاوت از ادبيات با تخيل سر و کار دارد.
حتی علوم اجتماعی که به طور مشخص پايه اش تخيل نيست نياز به بصيرت و فکر دارد، به همين دليل علوم انسانی در کل برمی گردد به شيوه نگاه ما از دنيا و آن طور که با دنيا ارتباط ايجاد میکنيم.
به همين جهت وقتی من در مورد علوم انسانی صحبت می کنم روی تفکر و تخيل تاکيد می کنم.
يکی از اهداف همايش دانشگاه جان هاپکينز مقايسه سرنوشت علوم انسانی در فرهنگ های مختلف بود. سرنوشت اين علوم را در ايران و آمريکا چطور مقايسه کرديد؟
تفاوت يک کشور دمکراتيک با کشوری که تحت سلطه انحصار طلبی است در اين است که بحران باعث حذف نيروهای ديگر در جامعه نمی شود بلکه بحران سبب می شود جامعه از خود سوال کند اشتباه کجا بوده و کجا خطا کردم و کوشش می کند خود و جامعه را مورد سوال قرار دهد.
اين اتفاقی است که در آمريکا رخ داده چه در زمينه اقتصادی و سياسی و چه در زمينه های ديگر و اين سوال پيش آمده که ما کجا را اشتباه رفتيم و چرا بحران اقتصادی و سياسی اين کشور را فرا گرفته است.
در چنين شرايطی انديشه های انحصار طلبی هم رشد می کند؛ انديشه هايی که گروه خاصی را مورد حمله قرار می دهد. در اين شرايط معمولا گروه های انحصارطلب ديگران را مسئول اين بحران می دانند و آنها را مورد حمله قرار می دهند.
من از مقايسه بين ايران و آمريکا اين استفاده را کردم که بگويم چطور مردم ايران برای بقای وجودشان به فرهنگ و تاريخ پناه بردند و چگونه ارتباط خود را با دنيا که به خاطر سانسور جمهوری اسلامی قطع شده بود از طريق وصل خود به بهترين نمايندگان فرهنگهای ديگر يعنی نويسندگان، شعرا، موزيسينها و هنرمندان کشورهای ديگر به دست آوردند.
دولت جمهوری اسلامی رشد و تعالی علوم انسانی را خطری برای دوام و بقای خود می داند ولی حذف اين علوم آيا توجه را نسبت به آن بيشتر نمی کند و باعث تضعيف جمهوری اسلامی نمی شود؟
زمانی که ما فلسفه و علوم اجتماعی، ادبيات و هنر را از زندگيمان حذف می کنيم در واقع مذهب جزو قربانيان اين مسئله است. برای اين که مذهب پويا باشد و با زمان جلو برود ما نياز داريم به آن فکر کنيم و به صورت خشک با آن برخورد نکنيم. آدم ها نياز دارند آن چه می شنوند و انديشه هايی که به کار می برند در ارتباط با زندگيشان باشد.
نمی توانند هزار سال پيش را مجسم کنند و مثل آن زمان زندگی کنند. خشکه مذهبی فقط به زمان حاضر مربوط نمی شود، از هزار سال پيش هم چنين چيزی وجود داشته و به مذهب ربطی ندارد.
اشتباه است اگر فکر کنيم تفاوت يا دعوا بر سر مذهبی بودن يا غير مذهبی بودن است. تفاوت در واقع بر سر خشک انديشی و انعطاف پذيری فکری است، چه مذهبی و چه غيرمذهبی.
وقتی علوم انسانی را حذف می کنيم يکی از قربانيان آن مذهب است چون مردم زمانی جلب مذهب می شوند که بتوانند آن را در ارتباط با زندگی خود هضم کنند و با افکار جديدی که درجامعه است وفق دهند. زمانی که مذهب فقط يک سری دستورالعمل می شود ارتباطش با زندگی و کسانی که دنباله روی مذهب هستند نيز قطع می شود.
وقتی به تاريخ اسلام نگاه کنيم می بينيم هر وقت تبادل فکر و فلسفه، علم و هنر رونق دارد جوامع اسلامی رشد کرده اند و آن را دوران طلايی اسلامی می خوانند. اما وقتی درهمين جوامع تحجر فکری و خشک انديشی غلبه می کند جامعه به عقب می رود. فکر میکنيد سرکوب علوم انسانی در ايران همين پيامد را داشته باشد؟
در ايران ما داريم يک دوره گذار را می گذرانيم. از يک طرف رژيم جمهوری اسلامی بيش از هر زمان ديگر کوشش دارد جلوی تفکر و تخيل را بگيرد و از طرف ديگر به خاطر حضور جمهوری اسلامی و غصب مذهب از طرف آن و استفاده از مذهب به عنوان يک ايدئولوژی، در تمام سطوح اين سوال ايجاد شده که چرا ما اين طوری هستيم و آيا اسلامی که اينها میگويند اسلام واقعی است؟ به همين جهت در زمينه مذهب، تاريخ اسلام، تغيير مذهب و ارتباط اسلام با دنيای غير اسلامی گفت وگوهای بسيار مهم و جالبی می بينيم. به نظر من اين دوران گذار هم خطرناک است و هم بسيار مثبت.
به چه دليل خطرناک است؟
چون کسانی که از طريق انحصارطلبی و غصب مذهب روی کار آمدند نمی خواهند به آسانی آن را از دست بدهند. به همين خاطر درست کسانی را مورد آماج قرار می دهند که از نظر سياسی بی گناهند، ولی متفکر و در سطح جامعه کسانی که سکولارند همراه با روشنفکران مذهبی روانه زندان می شوند.
راديو فردا در گفت وگوی ويژه اين هفته با آذر نفيسی، استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا و نويسنده کتاب پرفروش «لوليتا خوانی در تهران» و کتاب های ديگر، درباره سرنوشت علوم انسانی در اين دو کشور مصاحبه کرده است.
بحران اقتصادی اخير در ايالات متحده آمريکا و اروپا منجر به کاهش بودجههای دولتی در زمينه بسياری از خدمات اجتماعی شده است.
از آنجا که در اين کشورها مخارج آموزش و پرورش، يعنی مدارس و آموزشگاه ها و دانشگاه ها به عهده دولت است، کاهش بودجه ها دامنگير اين بخش حياتی جامعه نيز شده است.
در آمريکا بيشترين صدمه در اين زمينه به رشته های علوم انسانی و هنر وارد آمده که اعتراضان فرهنگيان، دانشگاهيان، نويسندهها و روشنفکران اين کشور را به همراه آورده است.
در ايران اما به دليل ديگری رشته های علوم انسانی مورد حمله دولت قرار گرفته است. در جمهوری اسلامی در عوض قيچی کاهش بودجه، تيغ سانسور به جان علوم انسانی افتاده است.
دانشکده روابط بين الملل دانشگاه جان هاپکينز در واشنگتن به همراه شورای مستقل کالج های آمريکا اخيرا همايشی يک روزه تحت عنوان «سمپوزيوم آينده علوم انسانی» برگزار کرد و در توضيح آن نوشت: اين کنفرانس بسياری از اشخاص پيشرو در زمينه علوم انسانی، ادبيات و هنر را از دانشگاه ها و مراکز آموزشی مختلف گرد هم آورده و هدفش درک عميق تر علوم انسانی و نقش آن در تعالی زندگی افراد و جامعه است و برای اين منظور می کوشد چالش های موجود در اين زمينه را با اتکا به مثال های تاريخی و مقايسه فرهنگ ها معرفی کند.
آذر نفيسی، نويسنده و استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز که مدير برنامه گفت وگوهای فرهنگی اين دانشگاه نيز هست به همراه ريچارد اکمن از انجمن سياست خارجی آمريکا سخنرانی های گشايش اين همايش را ايراد کردند.
از آنجا که آذر نفيسی صحبت خود را با حمله جمهوری اسلامی ايران به علوم انسانی آغاز کرد، از او خواستيم مهمان اين هفته گفت وگوی ويژه راديو فردا درباره مقوله علوم انسانی باشد.
خانم نفيسی! رشته های علوم انسانی در ايران و آمريکا به دو دليل متفاوت مورد بی مهری دولت ها قرار گرفته است. شما در همايش دانشگاه جان هاپکينز صحبت خود را با ايران شروع کرديد. در مورد محور اصلی صحبت های خود در اين همايش بيشتر برای ما توضيح دهيد.
آذر نفیسی: محور اصلی بحث من در ارتباط با حياتی بودن علوم انسانی است در هر نوع جامعه ای که زندگی می کنيم. يکی از دلايلی که با ايران شروع کردم اين است که به نظر من ايران و آمريکا به نوعی آيينه يکديگر می شوند و امکانات و پتانسيل هايی که در هر جامعه وجود دارد را برجسته می کنند.
جمهوری اسلامی وقتی روی کار آمد به حقوق افراد و حقوق بشر تهاجم کرد و همراه با اين، تهاجم به علوم انسانی بر پايه تفکر و تخيل بنا شده است و اين دو لازم و ملزوم هم می شوند.
در تمام جوامع بسته و ديکتاتوری علوم انسانی در مضيقه قرار می گيرد، اما در جمهوری اسلامی ضديت با غرب هم مزيد بر علت شده است. شما هم در صحبت های خود به اين موضوع اشاره کرديد.
در واقع حمله جمهوری اسلامی به فرهنگ غرب به خاطر ترس و وحشت اين نظام بود از آزادی بيان و تفکر در ايران. اگر به ياد داشته باشيم جمهوری اسلامی اولين کاری که کرد حمله به حقوق زنان بود و روی کار آوردن قوانين ضد زن و همراه با اين موضوع حمله به دانشگاه ها صورت گرفت.
آيت الله خمينی در صحبت های مفصل و گوناگون به اين موضع اشاره می کرد که دانشگاه ها از بمب خوشه ای خطرناک ترند. ترس و وحشت آنها از سلاح های غرب نبود بلکه از نکات مشترکی بود که ايران می توانست از نظر فرهنگی با ساير نقاط جهان داشته باشد. مسئله ای که من طرح کردم اين بود که مبارزه مردم ايران فقط يک مبارزه سياسی نبود بلکه يک مبارزه وجودی بود.
منظورتان از اين مبارزه وجودی چيست؟
تفکر و تخيل برای روحيه های انحصار طلب بسيار خطرناک است. مبارزه ای که مردم ايران طی اين ۳۰ سال عليه انحصار طلبی کرده اند از مبارزه آنها برای آزادی بيان و تفکر و آزادی تخيل جدا نبوده است. به همين دليل من اين مبارزه را فقط مبارزه سياسی نمی دانم، يک مبارزه وجودی يا اگزيستانسيال می دانم.
قوانينی که حقوق اقليت ها و يا زنان را محدود يا نفی می کند به طور خودکار با علوم انسانی نيز در تضاد قرار دارد و ما يک وجه مشترک پيدا می کنيم بين دختر و پسر جوانی که به خاطر رعايت حجاب يا شنيدن موسيقی و تماشای ويدئو زندانی می شوند يا مورد هجوم قرار می گيرند با خواندن ماکس وبر و آثار متفکرينی مانند هانا آرنت يا آدورنو.
همه اينها خطرناکند، نه به خاطر اين که به يک حزب سياسی يا سازمان زيرزمينی تعلق دارند، به خاطر اين که مدام زمينه تفکر و تخيل را به جايی می کشانند که انحصار طلبی را زير سوال می برد و تحميل يک صدا بودن را بر تمام جامعه نفی می کند. به همين علت جمهوری اسلامی درست خلاف جهت تفکر و تخيل حرکت می کند چون تفکر که پايه علوم انسانی است با شک و سوال آغاز می شود. نه تنها دنيا بلکه خود متفکر را هم زير سوال می برد و در اصل هميشه آمادگی دارد تغيير را بپذيرد و برای همه به خصوص کسانی که با آنها مخالف است حق بيان قايل است.
شما در صحبت های خود مدام بر تفکر و تخيل تاکيد می کنيد و حتما تخيل را در مورد هنر و ادبيات ضروری می دانيد، ولی اين سوال در ذهن ايجاد می شود که مقوله تخيل درعلوم اجتماعی، تاريخ يا حقوق جايی ندارد.
درست می گوييد من تخيل و تفکر را در ارتباط با علوم انسانی که به خيلی از رشته های مختلف اطلاق می شود به اين دليل به کار بردم که يک بخش از آن که به هنر و ادبيات می رود به طور مستقيم با تخيل سروکار دارد يا فلسفه به طور مستقيم با تفکر، ولی من فکر می کنم فلسفه هم به نوعی متفاوت از ادبيات با تخيل سر و کار دارد.
حتی علوم اجتماعی که به طور مشخص پايه اش تخيل نيست نياز به بصيرت و فکر دارد، به همين دليل علوم انسانی در کل برمی گردد به شيوه نگاه ما از دنيا و آن طور که با دنيا ارتباط ايجاد میکنيم.
«پیرو لیوی»، نويسنده بنام ايتاليايی در ارتباط با نوشتن و فکر کردن و خلاق بودن می گويد: «من می نويسم به خاطر اين که دوباره به دنيا بازگردم.»
به همين جهت وقتی من در مورد علوم انسانی صحبت می کنم روی تفکر و تخيل تاکيد می کنم.
يکی از اهداف همايش دانشگاه جان هاپکينز مقايسه سرنوشت علوم انسانی در فرهنگ های مختلف بود. سرنوشت اين علوم را در ايران و آمريکا چطور مقايسه کرديد؟
تفاوت يک کشور دمکراتيک با کشوری که تحت سلطه انحصار طلبی است در اين است که بحران باعث حذف نيروهای ديگر در جامعه نمی شود بلکه بحران سبب می شود جامعه از خود سوال کند اشتباه کجا بوده و کجا خطا کردم و کوشش می کند خود و جامعه را مورد سوال قرار دهد.
اين اتفاقی است که در آمريکا رخ داده چه در زمينه اقتصادی و سياسی و چه در زمينه های ديگر و اين سوال پيش آمده که ما کجا را اشتباه رفتيم و چرا بحران اقتصادی و سياسی اين کشور را فرا گرفته است.
در چنين شرايطی انديشه های انحصار طلبی هم رشد می کند؛ انديشه هايی که گروه خاصی را مورد حمله قرار می دهد. در اين شرايط معمولا گروه های انحصارطلب ديگران را مسئول اين بحران می دانند و آنها را مورد حمله قرار می دهند.
من از مقايسه بين ايران و آمريکا اين استفاده را کردم که بگويم چطور مردم ايران برای بقای وجودشان به فرهنگ و تاريخ پناه بردند و چگونه ارتباط خود را با دنيا که به خاطر سانسور جمهوری اسلامی قطع شده بود از طريق وصل خود به بهترين نمايندگان فرهنگهای ديگر يعنی نويسندگان، شعرا، موزيسينها و هنرمندان کشورهای ديگر به دست آوردند.
دولت جمهوری اسلامی رشد و تعالی علوم انسانی را خطری برای دوام و بقای خود می داند ولی حذف اين علوم آيا توجه را نسبت به آن بيشتر نمی کند و باعث تضعيف جمهوری اسلامی نمی شود؟
زمانی که ما فلسفه و علوم اجتماعی، ادبيات و هنر را از زندگيمان حذف می کنيم در واقع مذهب جزو قربانيان اين مسئله است. برای اين که مذهب پويا باشد و با زمان جلو برود ما نياز داريم به آن فکر کنيم و به صورت خشک با آن برخورد نکنيم. آدم ها نياز دارند آن چه می شنوند و انديشه هايی که به کار می برند در ارتباط با زندگيشان باشد.
نمی توانند هزار سال پيش را مجسم کنند و مثل آن زمان زندگی کنند. خشکه مذهبی فقط به زمان حاضر مربوط نمی شود، از هزار سال پيش هم چنين چيزی وجود داشته و به مذهب ربطی ندارد.
اشتباه است اگر فکر کنيم تفاوت يا دعوا بر سر مذهبی بودن يا غير مذهبی بودن است. تفاوت در واقع بر سر خشک انديشی و انعطاف پذيری فکری است، چه مذهبی و چه غيرمذهبی.
وقتی علوم انسانی را حذف می کنيم يکی از قربانيان آن مذهب است چون مردم زمانی جلب مذهب می شوند که بتوانند آن را در ارتباط با زندگی خود هضم کنند و با افکار جديدی که درجامعه است وفق دهند. زمانی که مذهب فقط يک سری دستورالعمل می شود ارتباطش با زندگی و کسانی که دنباله روی مذهب هستند نيز قطع می شود.
وقتی به تاريخ اسلام نگاه کنيم می بينيم هر وقت تبادل فکر و فلسفه، علم و هنر رونق دارد جوامع اسلامی رشد کرده اند و آن را دوران طلايی اسلامی می خوانند. اما وقتی درهمين جوامع تحجر فکری و خشک انديشی غلبه می کند جامعه به عقب می رود. فکر میکنيد سرکوب علوم انسانی در ايران همين پيامد را داشته باشد؟
در ايران ما داريم يک دوره گذار را می گذرانيم. از يک طرف رژيم جمهوری اسلامی بيش از هر زمان ديگر کوشش دارد جلوی تفکر و تخيل را بگيرد و از طرف ديگر به خاطر حضور جمهوری اسلامی و غصب مذهب از طرف آن و استفاده از مذهب به عنوان يک ايدئولوژی، در تمام سطوح اين سوال ايجاد شده که چرا ما اين طوری هستيم و آيا اسلامی که اينها میگويند اسلام واقعی است؟ به همين جهت در زمينه مذهب، تاريخ اسلام، تغيير مذهب و ارتباط اسلام با دنيای غير اسلامی گفت وگوهای بسيار مهم و جالبی می بينيم. به نظر من اين دوران گذار هم خطرناک است و هم بسيار مثبت.
به چه دليل خطرناک است؟
چون کسانی که از طريق انحصارطلبی و غصب مذهب روی کار آمدند نمی خواهند به آسانی آن را از دست بدهند. به همين خاطر درست کسانی را مورد آماج قرار می دهند که از نظر سياسی بی گناهند، ولی متفکر و در سطح جامعه کسانی که سکولارند همراه با روشنفکران مذهبی روانه زندان می شوند.
«خامنه ای فکر می کند شان او در اتفاقات اخیر پایین آمده است»
آيت الله علی خامنه ای روز يکشنبه با اشاره به آنچه «تلاش رسانه های بيگانه برای بزرگ نمايی برخی اختلاف نظرها» ناميد، گفت: «اگر هم اختلاف نظری است، نبايد جلوی مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانه های بيگانه داد.»
سخنان رهبر جمهوری اسلامی، که در ديدار با وزير کشور و فرماندهان نيروی انتظامی بيان شد، آخرين مورد از اظهارنظرهای او در مورد اختلافات ميان دولت و بخش بزرگی از اصولگرايان، به ويژه پس از ماجرای استعفای حيدر مصلحی از وزارت اطلاعات است.
محمدرضا يزدان پناه، روزنامه نگار و تحليلگر سياسی در پاريس، درباره سخنان رهبر جمهوری اسلامی به بهروز کارونی می گويد:
محمدرضا یزدان پناه: آقای خامنه ای فکر می کنند که شان ايشان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و به عنوان کسی که هميشه از سوی جناح های داخلی حکومت «فصل الخطاب» خوانده می شد، در اتفاقات اخير پايين آمده است.
او به طور طبيعی تقصير اين مسئله را متوجه جريانی در درون دولت آقای احمدی نژاد می داند که خود اصولگرايان و حاميان آقای خامنه ای، اين جريان را يک جريان انحرافی و باندی می دانند. به همين خاطر است که به نظر می رسد انتقادات اخير آقای خامنه ای متوجه همين جريان است.
آيا فکر می کنيد که اين جريان از آيت الله خامنه ای حرف شنوی خواهد داشت؟
اين مسئله ای است که بايد گذر زمان آن را روشن و مشخص کند. اما به اعتقاد من اگر قرار بود اين جريان از آقای خامنه ای حرف شنوی داشته باشد و يا به همين راحتی و بدون اتفاق خاصی به دستورات آيت الله خامنه ای گردن بگذارد، شايد در آن صورت بعد از ماجرای معاون اول شدن آقای رحيم مشايی، ديگر شاهد اتفاق اخير بر سر برکناری وزير اطلاعات نمی شديم.
منتها واقعيت امر اين است که ما شاهد اتفاقاتی در اين ميان هستيم. مثل همين مسئله تقسيم بندی احکام آقای خامنه ای به «مولوی» و «ارشادی بودن» ، که در روزهای اخير توسط برخی از مسئولان دولت عنوان می شود. يا قهری که به نظر می رسيد آقای احمدی نژاد از هيات دولت داشتند و يا همراه نبردن وزير اطلاعات به همراه خودشان در سفر اخير به کردستان.
با در نظر گرفتن همه اين مسائل به نظر می رسد که اراده ای در درون دولت آقای احمدی نژاد وجود دارد که سعی می کند خودش را يک جريان مستقل از شخص آيت الله خامنه ای بداند.
به همين خاطر هم چندان نمی شود انتظار داشت که اين جريان مستقل بخواهد چندان هم بپذيرد که صرفا رهبر جمهوری اسلامی- آقای خامنه ای- اوامری را به دولت ديکته کند و تمام اين اوامر توسط رئيس جمهور و هر نهاد ديگری در درون دولت اجرايی شود.
اما در اين ميان يک سوال پيش می آيد، چرا رفتار آقای خامنه ای با محمود احمدی نژاد «نصيحت گونه» است؟ حتی در شرايطی که در طول دو سال اخير ما شاهد مواردی بوده ايم که او از دستور رهبر جمهوری اسلامی هم سرپيچی کرده است؟
آقای خامنه ای نه تنها اعتبار شخصی، بلکه اعتبار سياسی خودش به عنوان رهبر جمهوری اسلامی را در طول شش سال گذشته به طور اعم، و در دو سال گذشته به طور اخص مصروف و هزينه آقای احمدی نژاد و دولت ايشان کرده است.
در واقع دولت آقای احمدی نژاد دولتی است که با نظر و خواست شخصی آيت الله خامنه ای به روی کار آمده است. ايشان برای چنين دولتی، بسياری از دوستان خودشان را در درون حاکميت از دست دادند. از جمله آقای هاشمی رفسنجانی را که قديمی ترين دوست و يار سياسی آقای خامنه ای بوده است.
در واقع مجبور شدند که برای اولين بار بخش عظيمی از توده مردم را در درون سيستم حاکميت جمهوری اسلامی، سرکوب سياسی کنند.
در اين ميان هزينه های بسيار سنگينی برای اين پرداخت شده است که دولت آقای احمدی نژاد بر سر کار بماند.
برای همين، آيت الله خامنه ای فکر می کند که اگر بخواهد تندتر از اين در ملاء عام ، واکنش های شديداللحن تری عليه دولت به کار ببرد، در واقع يک جور «خودزنی سياسی» انجام داده است.
به طور طبيعی نتيجه اين خودزنی سياسی اين خواهد بود که خود آقای خامنه ای اول از همه در معرض انتقاد قرار می گيرد که شايد هم چندان به سود خودشان هم نباشد.
سخنان رهبر جمهوری اسلامی، که در ديدار با وزير کشور و فرماندهان نيروی انتظامی بيان شد، آخرين مورد از اظهارنظرهای او در مورد اختلافات ميان دولت و بخش بزرگی از اصولگرايان، به ويژه پس از ماجرای استعفای حيدر مصلحی از وزارت اطلاعات است.
محمدرضا يزدان پناه، روزنامه نگار و تحليلگر سياسی در پاريس، درباره سخنان رهبر جمهوری اسلامی به بهروز کارونی می گويد:
محمدرضا یزدان پناه: آقای خامنه ای فکر می کنند که شان ايشان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و به عنوان کسی که هميشه از سوی جناح های داخلی حکومت «فصل الخطاب» خوانده می شد، در اتفاقات اخير پايين آمده است.
او به طور طبيعی تقصير اين مسئله را متوجه جريانی در درون دولت آقای احمدی نژاد می داند که خود اصولگرايان و حاميان آقای خامنه ای، اين جريان را يک جريان انحرافی و باندی می دانند. به همين خاطر است که به نظر می رسد انتقادات اخير آقای خامنه ای متوجه همين جريان است.
آيا فکر می کنيد که اين جريان از آيت الله خامنه ای حرف شنوی خواهد داشت؟
اين مسئله ای است که بايد گذر زمان آن را روشن و مشخص کند. اما به اعتقاد من اگر قرار بود اين جريان از آقای خامنه ای حرف شنوی داشته باشد و يا به همين راحتی و بدون اتفاق خاصی به دستورات آيت الله خامنه ای گردن بگذارد، شايد در آن صورت بعد از ماجرای معاون اول شدن آقای رحيم مشايی، ديگر شاهد اتفاق اخير بر سر برکناری وزير اطلاعات نمی شديم.
منتها واقعيت امر اين است که ما شاهد اتفاقاتی در اين ميان هستيم. مثل همين مسئله تقسيم بندی احکام آقای خامنه ای به «مولوی» و «ارشادی بودن» ، که در روزهای اخير توسط برخی از مسئولان دولت عنوان می شود. يا قهری که به نظر می رسيد آقای احمدی نژاد از هيات دولت داشتند و يا همراه نبردن وزير اطلاعات به همراه خودشان در سفر اخير به کردستان.
با در نظر گرفتن همه اين مسائل به نظر می رسد که اراده ای در درون دولت آقای احمدی نژاد وجود دارد که سعی می کند خودش را يک جريان مستقل از شخص آيت الله خامنه ای بداند.
به همين خاطر هم چندان نمی شود انتظار داشت که اين جريان مستقل بخواهد چندان هم بپذيرد که صرفا رهبر جمهوری اسلامی- آقای خامنه ای- اوامری را به دولت ديکته کند و تمام اين اوامر توسط رئيس جمهور و هر نهاد ديگری در درون دولت اجرايی شود.
اما در اين ميان يک سوال پيش می آيد، چرا رفتار آقای خامنه ای با محمود احمدی نژاد «نصيحت گونه» است؟ حتی در شرايطی که در طول دو سال اخير ما شاهد مواردی بوده ايم که او از دستور رهبر جمهوری اسلامی هم سرپيچی کرده است؟
آقای خامنه ای نه تنها اعتبار شخصی، بلکه اعتبار سياسی خودش به عنوان رهبر جمهوری اسلامی را در طول شش سال گذشته به طور اعم، و در دو سال گذشته به طور اخص مصروف و هزينه آقای احمدی نژاد و دولت ايشان کرده است.
در واقع دولت آقای احمدی نژاد دولتی است که با نظر و خواست شخصی آيت الله خامنه ای به روی کار آمده است. ايشان برای چنين دولتی، بسياری از دوستان خودشان را در درون حاکميت از دست دادند. از جمله آقای هاشمی رفسنجانی را که قديمی ترين دوست و يار سياسی آقای خامنه ای بوده است.
در واقع مجبور شدند که برای اولين بار بخش عظيمی از توده مردم را در درون سيستم حاکميت جمهوری اسلامی، سرکوب سياسی کنند.
در اين ميان هزينه های بسيار سنگينی برای اين پرداخت شده است که دولت آقای احمدی نژاد بر سر کار بماند.
برای همين، آيت الله خامنه ای فکر می کند که اگر بخواهد تندتر از اين در ملاء عام ، واکنش های شديداللحن تری عليه دولت به کار ببرد، در واقع يک جور «خودزنی سياسی» انجام داده است.
به طور طبيعی نتيجه اين خودزنی سياسی اين خواهد بود که خود آقای خامنه ای اول از همه در معرض انتقاد قرار می گيرد که شايد هم چندان به سود خودشان هم نباشد.
اگر روح شورش به ايران سرايت کند چه خواهد شد؟
«رابرت فيسک» گزارشگر با سابقه امور خاورميانه در مطلبی در روزنامه «اينديپندنت» چاپ لندن در ابتدای مقاله خود به کتاب جديدی با عنوان «توئيتی از ميدان تحرير» اشاره می کند که برگزيده ای از هزاران پيامک و پيغامی است که تظاهرکنندگان مصری از ميدان تحرير برای ديگر کاربران شبکه های اجتماعی ارسال کرده اند.
«رابرت فيسک» با ذکر چندين مورد از اين پيام ها می نويسد: از نظر وی شايد مهمترين نکته ای که می توان به آن اشاره کرد سرعت سازماندهی در جنبش اعتراضی مصر بود. آنها مبارزات خود را به شکلی کاملا متفاوت از نمونه تونس و يا ليبی سازماندهی کردند.
در حالی که جنبش اعتراضی مصر ظرف چندين هفته به عمر رژيم مبارک پايان داد اعتراضات مردم ليبی به حالتی شبيه به جنگ داخلی کشيده و اين حالت ممکن است در سوريه نيز به وقوع بپيوندند.
تمام ديکتاتورها جنبش های اعتراضی و دمکراسی خواه را با يک چوب می رانند. از نظر بی علی، مبارک، قذافی و پادشاه اردن و يا رييس جمهور يمن تمام اعتراضات به تحريک بيگانگان صورت گرفته و يا معترضان، جاسوس خارجی ها و عوامل القاعده و يا نوکران آمريکا و اسراييل هستند.
اين نوع تبليغات و فرافکنی های حاکمان خاورميانه شايد در دهه ۱۹۶۰ ميلادی خريداری داشت ولی امروزه کسی برای آن ارزش قائل نيست.
«رابرت فيسک» می افزايد که رژيم و دستگاههای سرکوب در سوريه احتمالا از حکومت مبارک سرسخت تر هستند و معترضان را با خشونت بيشتری سرکوب خواهند کرد. در تظاهرات هفته های اخير، نيروهای دولتی سوريه تعداد کثيری از مردم را کشته اند و به نظر می رسد که روش برخورد بعثی های سوريه با عملکرد قذافی شباهت بيشتری دارد.
در مورد بحران ليبی آنچه که فرانسه، بريتانيا و آمريکا تاکنون انجام داده اند جای انتقادات فراوانی دارد. در آغاز بحران آنها ترديد داشتند، سپس تصميم به مداخله نظامی گرفتند و اکنون روشی شبيه به مقابله با طالبان در نواحی مرزی پاکستان را انتخاب کرده و از هواپيماهای بدون سرنشين استفاده می کنند.
رابرت فيسک در ادامه اين مطلب می نويسد که ترجيح می دهد اصلا به مورد ليبی فکر نکند.
وی سپس به مورد ايران می پردازد و می گويد که اين کشور غير غرب هم اکنون در يک دوران بسيار مهم در تاريخ خود به سر می برد.
وی به نقل بخش هايی از سخنرانی اخير غضنفر رکن آبادی سفير ايران در بيروت در جمع دانشجويان دانشگاه «سنت جوزف» می پردازد و سعی می کند از ميان آن مواضع حکومت ايران در قبال حوادث سياسی در کشورهای عربی را بررسی کند.
آقای رکن آبادی به مصری ها به خاطر پيروزی جنبش اخير تبريک گفت ولی اين طور وانمود کرد که اوضاع در سوريه متحد نزديک ايران خوب است. سفير ايران در لبنان گفت:« انقلاب مصر انقلاب جوانان است. روشنفکران دنباله رو جوانان بودند.
اما در سوريه اين طور نيست. برای موفقيت انقلاب به دو شرط نياز دارد: شرط اول تمايل ذهنی به انقلاب و شرط دوم شرايط وخيم اقتصادی است. اين شرط اکنون در سوريه وجود ندارد.»
«رابرت فيسک» سپس در نقد سخنان سفير ايران می نويسد مگر انقلاب سال ۵۷ ايران چگونه به وقوع پيوست؟ ايرانی ها در آن زمان از نظر ذهنی واقعا به انقلاب تمايل نداشتند و شرايط اقتصادی ايران آن زمان هم چندان وخيم نبود. آنچه که ايرانيان در آن زمان می خواستند آزادی و حرمت انسانی بود.
يکی از موضوعات اصلی در پيامک های توئيتری مصر اين بود که آنها نيز توانستند مثل مردم تونس حاکم قديمی خود را بر کنار کنند. در روزها و هفته های آينده روند حوادث سوريه نيز مشخص خواهد شد.
اما اگر اين موج از سوريه به سمت مشرق سرايت کند و پايه های حکومت اسلامی ايران را به لرزه درآورد چه خواهد شد؟ اين سئوالی است که در هفته ها و ماه های آينده بسياری از شهروندان کشورهای عربی را به خود مشغول خواهد کرد.
و اگر ايران آرام باقی بماند در صورت تغيير حکومت سوريه چه چيزهايی را از دست خواهد داد؟ و سئوال بعدی اين است که در مناطق فلسطينی چه روی خواهد داد؟
فرض کنيد که يک ميليون فلسطينی ساکن غزه تصميم بگيرند که به سمت سرزمين اصلی خود يعنی فلسطين قديم حرکت کنند. در حالی که دولت اسراييل هنوز هم نگران سرنوشت ديکتاتوری های مورد علاقه خود است شاید بد نباشد لحظه ای به اين فکر کرد که قدرت گيری مردم در فلسطين چه خواهد کرد.
«رابرت فيسک» با ذکر چندين مورد از اين پيام ها می نويسد: از نظر وی شايد مهمترين نکته ای که می توان به آن اشاره کرد سرعت سازماندهی در جنبش اعتراضی مصر بود. آنها مبارزات خود را به شکلی کاملا متفاوت از نمونه تونس و يا ليبی سازماندهی کردند.
در حالی که جنبش اعتراضی مصر ظرف چندين هفته به عمر رژيم مبارک پايان داد اعتراضات مردم ليبی به حالتی شبيه به جنگ داخلی کشيده و اين حالت ممکن است در سوريه نيز به وقوع بپيوندند.
تمام ديکتاتورها جنبش های اعتراضی و دمکراسی خواه را با يک چوب می رانند. از نظر بی علی، مبارک، قذافی و پادشاه اردن و يا رييس جمهور يمن تمام اعتراضات به تحريک بيگانگان صورت گرفته و يا معترضان، جاسوس خارجی ها و عوامل القاعده و يا نوکران آمريکا و اسراييل هستند.
اين نوع تبليغات و فرافکنی های حاکمان خاورميانه شايد در دهه ۱۹۶۰ ميلادی خريداری داشت ولی امروزه کسی برای آن ارزش قائل نيست.
ايران حوادث سوريه را از نزديک دنبال خواهد کرد. سوريه يک رييس جمهور جوان دارد. اما سياستمداران حاکم بر ايران از نسل های قديمی و سالخورده هستند. هر چند به پيری مبارک و بن علی نيستند ولی در ايران نيز همان سئوال يا نکته خطرناک وجود دارد و آن اينکه يک عده پيرمرد بر جوانان حکم می رانند.
در مورد بحران ليبی آنچه که فرانسه، بريتانيا و آمريکا تاکنون انجام داده اند جای انتقادات فراوانی دارد. در آغاز بحران آنها ترديد داشتند، سپس تصميم به مداخله نظامی گرفتند و اکنون روشی شبيه به مقابله با طالبان در نواحی مرزی پاکستان را انتخاب کرده و از هواپيماهای بدون سرنشين استفاده می کنند.
رابرت فيسک در ادامه اين مطلب می نويسد که ترجيح می دهد اصلا به مورد ليبی فکر نکند.
وی سپس به مورد ايران می پردازد و می گويد که اين کشور غير غرب هم اکنون در يک دوران بسيار مهم در تاريخ خود به سر می برد.
وی به نقل بخش هايی از سخنرانی اخير غضنفر رکن آبادی سفير ايران در بيروت در جمع دانشجويان دانشگاه «سنت جوزف» می پردازد و سعی می کند از ميان آن مواضع حکومت ايران در قبال حوادث سياسی در کشورهای عربی را بررسی کند.
آقای رکن آبادی به مصری ها به خاطر پيروزی جنبش اخير تبريک گفت ولی اين طور وانمود کرد که اوضاع در سوريه متحد نزديک ايران خوب است. سفير ايران در لبنان گفت:« انقلاب مصر انقلاب جوانان است. روشنفکران دنباله رو جوانان بودند.
اما در سوريه اين طور نيست. برای موفقيت انقلاب به دو شرط نياز دارد: شرط اول تمايل ذهنی به انقلاب و شرط دوم شرايط وخيم اقتصادی است. اين شرط اکنون در سوريه وجود ندارد.»
«رابرت فيسک» سپس در نقد سخنان سفير ايران می نويسد مگر انقلاب سال ۵۷ ايران چگونه به وقوع پيوست؟ ايرانی ها در آن زمان از نظر ذهنی واقعا به انقلاب تمايل نداشتند و شرايط اقتصادی ايران آن زمان هم چندان وخيم نبود. آنچه که ايرانيان در آن زمان می خواستند آزادی و حرمت انسانی بود.
يکی از موضوعات اصلی در پيامک های توئيتری مصر اين بود که آنها نيز توانستند مثل مردم تونس حاکم قديمی خود را بر کنار کنند. در روزها و هفته های آينده روند حوادث سوريه نيز مشخص خواهد شد.
اما اگر اين موج از سوريه به سمت مشرق سرايت کند و پايه های حکومت اسلامی ايران را به لرزه درآورد چه خواهد شد؟ اين سئوالی است که در هفته ها و ماه های آينده بسياری از شهروندان کشورهای عربی را به خود مشغول خواهد کرد.
و اگر ايران آرام باقی بماند در صورت تغيير حکومت سوريه چه چيزهايی را از دست خواهد داد؟ و سئوال بعدی اين است که در مناطق فلسطينی چه روی خواهد داد؟
فرض کنيد که يک ميليون فلسطينی ساکن غزه تصميم بگيرند که به سمت سرزمين اصلی خود يعنی فلسطين قديم حرکت کنند. در حالی که دولت اسراييل هنوز هم نگران سرنوشت ديکتاتوری های مورد علاقه خود است شاید بد نباشد لحظه ای به اين فکر کرد که قدرت گيری مردم در فلسطين چه خواهد کرد.
اسرائیل خواستار واکنش جدی تشکیلات فلسطینی به قتل یک یهودی در آرامگاه یوسف شد
در پی قتل یک نمازگزار یهودی در آرامگاه یوسف پیامبر، در شهر نابلس در کرانه باختری، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، خواستار «واکنش جدی» تشکیلات خودگردان فلسطینی به این موضوع شد.
قتل این جوان یهودی که برادرزاده یکی از وزیران کابینه آقای نتانیاهو است، بامداد یکشنبه به دست یک مأمور پلیس تشکیلات خودگردان رخ داد.
این حادثه زمانی اتفاق افتاد که شماری از جوانان یهودی پیرو مکتب «حسیدیم»، بر اساس آیینهای مذهبی مربوط به عید «پسح»، برای نیایش به آرامگاه یوسف پیامبر رفتند اما این گروه پس از دقایقی، مورد تیراندازی پلیس تشکیلات فلسطینی قرار گرفتند.
در این میان بنیوسف لیونات، جوان ۲۵ ساله در جا کشته شد؛ برادرکوچکش از ناحیه شکم گلوله خورد که حال او همچنان وخیم است. یک عضو دیگر خانواده لیونات نیز از ناحیه کتف گلوله خورده و یکی دیگر از دوستان بنیوسف هم زخمی شده است.
بن یوسف لیونات، که متأهل و پدر چهار کودک خردسال بود، برادرزاده خانم لیمور لیونات، وزیر فرهنگ و ورزش در دولت اسرائیل است.
آرامگاه یوسف پیامبر از سال دو هزار میلادی در کنترل نیروهای پلیس تشکیلات خود گردان فلسطینی است و اداره خود شهر نابلس نیز از زمان پیمان صلح اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۹۳، به تشکیلات خودگردان فلسطینی واگذار شده بود.
اما گزارشها از نابلس حاکی است که هنگامی که نیروهای اسرائیلی با آگاهی از این تیراندازی، یکشنبه با رسیدن به محل، پیکر جوان کشته شده و زخمیهای دیگر را منتقل میکردند، گروههایی از نوجوانان فلسطینی اقدام به روشن کردن آتش در محوطه آرامگاه یوسف پیامبر کردهاند.
بر اساس گزارشها نوجوانان فلسطینی همچنین اتومبیلهای یهودیان را نیز که با آن به نابلس رفته بودند و در محل باقی مانده بود، به آتش کشیدند و نیز در برابر دوربینهای تلویزیونها، روی بام این آرامگاه باستانی رفته و با ابزار آهنی بر بام گنبدی آن میکوبیدند.
صحنههایی که احساسات یهودیان را به شدت جریحهدار کرده است.
یوسف پیامبر، فرزند یعقوب، از سلاله اسحاق و ابراهیم، نخستین پیامبر یهودیان محسوب میشود و علاوه بر آنکه نام او ۲۵ بار در قرآن تکرار شده و سورهای در قرآن به داستان زندگی او (موسوم به «احسن القصص») اختصاص یافته است.
برخی از یهودیان در پی رخداد یکشنبه بار دیگر از دولت خود خواستهاند که بار دیگر نیروهای اسرائیلی را برای نگاهداری این مکان مقدس اعزام کند اما پیمانهای اسرائیل با تشکیلات فلسطینی مانع از چنین بازگشتی است.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یکشنبه گفت عاملان تیراندازی در این مکان مقدس، حتی اگر اونیفورم نیروهای پلیس تشکیلات فلسطینی را داشتهاند اما «خرابکار» محسوب میشوند و از حکومت خودگردان انتظار داریم در این مورد واکنشی جدی نشان دهد.
آقای نتانیاهو گفت که «این اقدام غیرانسانی در حالی رخ داده که یهودیان صرفاً برای نیایش و زیارت به این مکان رفته بودند».
از آنجا که طبق آیینهای یهودی خاکسپاری جسد سریعاً باید صورت گیرد، جسد بن یوسف لیونات تنها چند ساعت بعد از کشته شدن، در اورشلیم به خاک سپرده شد.
در همین حال، پلیس اسرائیل ۱۹ نفر دیگر از همراهان زخمیشدگان را به دلیل اینکه بدون آگاه کردن نیروهای اسرائیلی وارد این منطقه فلسطینی شده بودند، برای ساعاتی بازداشت موقت کرد اما بعداً آنها را آزاد کرد.
مقامات ارشد تشکیلات فلسطینی هنوز نسبت به این قتل واکنش نشان ندادهاند و محمود عباس، رئیس حکومت و سلام فیاض، نخستوزیر این تشکیلات سکوت را رعایت کردهاند.
اما فرماندار فلسطینی نابلس گفته بود که افراد پلیس واحد گشتی که عامل تیراندازی بودهاند، برای بازجویی بازداشت شدهاند در حالی که عدنان ضمیری، سخنگوی نیروهای امنیتی فلسطینی دستگیری این افراد را رد کرد و گفت تنها از آنها خواسته شده که در مورد این حادثه شهادت بدهند.
جبرین البکری، فرماندار نابلس گفته بود که یهودیان «قیافه مشکوک» داشته و سنگپرانی کردهاند و پلیس فلسطینی نگران بوده که آنها مجهز به اسلحه باشند.
این درحالی است که یهودیان، که همه آنها جز بن یوسف لیونات ۲۵ ساله، جوانان زیر ۱۹ ساله بودند، هیچ اسلحهای نداشته و لباسهای آنها برگرفته از مکتب «حسیدیم» بود.
در این میان اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، گفت که حتی اگر این جوانان مجوز ورود به مناطق فلسطینی نگرفته باشند، پلیس فلسطینی نباید آنها را به قتل برساند.
این دومین رخداد وخیم امنیتی در حوزه نابلس در هفتههای اخیر است.
اندکی پیش یک زوج یهودی و طفل شیرخواره سهماهه آنها، همراه با دو کودک دو سال و نیمه، و شش ساله در دهکده «ایتامار» با ضربات چاقوی دو دانشجوی فلسطینی به هنگام خواب کشته شدند و این موضوع موجب حساسیت دوباره مناسبات یهودیان و فلسطینیها شد.
قتل این جوان یهودی که برادرزاده یکی از وزیران کابینه آقای نتانیاهو است، بامداد یکشنبه به دست یک مأمور پلیس تشکیلات خودگردان رخ داد.
این حادثه زمانی اتفاق افتاد که شماری از جوانان یهودی پیرو مکتب «حسیدیم»، بر اساس آیینهای مذهبی مربوط به عید «پسح»، برای نیایش به آرامگاه یوسف پیامبر رفتند اما این گروه پس از دقایقی، مورد تیراندازی پلیس تشکیلات فلسطینی قرار گرفتند.
در این میان بنیوسف لیونات، جوان ۲۵ ساله در جا کشته شد؛ برادرکوچکش از ناحیه شکم گلوله خورد که حال او همچنان وخیم است. یک عضو دیگر خانواده لیونات نیز از ناحیه کتف گلوله خورده و یکی دیگر از دوستان بنیوسف هم زخمی شده است.
بن یوسف لیونات، که متأهل و پدر چهار کودک خردسال بود، برادرزاده خانم لیمور لیونات، وزیر فرهنگ و ورزش در دولت اسرائیل است.
آرامگاه یوسف پیامبر از سال دو هزار میلادی در کنترل نیروهای پلیس تشکیلات خود گردان فلسطینی است و اداره خود شهر نابلس نیز از زمان پیمان صلح اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۹۳، به تشکیلات خودگردان فلسطینی واگذار شده بود.
اما گزارشها از نابلس حاکی است که هنگامی که نیروهای اسرائیلی با آگاهی از این تیراندازی، یکشنبه با رسیدن به محل، پیکر جوان کشته شده و زخمیهای دیگر را منتقل میکردند، گروههایی از نوجوانان فلسطینی اقدام به روشن کردن آتش در محوطه آرامگاه یوسف پیامبر کردهاند.
بر اساس گزارشها نوجوانان فلسطینی همچنین اتومبیلهای یهودیان را نیز که با آن به نابلس رفته بودند و در محل باقی مانده بود، به آتش کشیدند و نیز در برابر دوربینهای تلویزیونها، روی بام این آرامگاه باستانی رفته و با ابزار آهنی بر بام گنبدی آن میکوبیدند.
صحنههایی که احساسات یهودیان را به شدت جریحهدار کرده است.
یوسف پیامبر، فرزند یعقوب، از سلاله اسحاق و ابراهیم، نخستین پیامبر یهودیان محسوب میشود و علاوه بر آنکه نام او ۲۵ بار در قرآن تکرار شده و سورهای در قرآن به داستان زندگی او (موسوم به «احسن القصص») اختصاص یافته است.
برخی از یهودیان در پی رخداد یکشنبه بار دیگر از دولت خود خواستهاند که بار دیگر نیروهای اسرائیلی را برای نگاهداری این مکان مقدس اعزام کند اما پیمانهای اسرائیل با تشکیلات فلسطینی مانع از چنین بازگشتی است.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یکشنبه گفت عاملان تیراندازی در این مکان مقدس، حتی اگر اونیفورم نیروهای پلیس تشکیلات فلسطینی را داشتهاند اما «خرابکار» محسوب میشوند و از حکومت خودگردان انتظار داریم در این مورد واکنشی جدی نشان دهد.
آقای نتانیاهو گفت که «این اقدام غیرانسانی در حالی رخ داده که یهودیان صرفاً برای نیایش و زیارت به این مکان رفته بودند».
از آنجا که طبق آیینهای یهودی خاکسپاری جسد سریعاً باید صورت گیرد، جسد بن یوسف لیونات تنها چند ساعت بعد از کشته شدن، در اورشلیم به خاک سپرده شد.
در همین حال، پلیس اسرائیل ۱۹ نفر دیگر از همراهان زخمیشدگان را به دلیل اینکه بدون آگاه کردن نیروهای اسرائیلی وارد این منطقه فلسطینی شده بودند، برای ساعاتی بازداشت موقت کرد اما بعداً آنها را آزاد کرد.
مقامات ارشد تشکیلات فلسطینی هنوز نسبت به این قتل واکنش نشان ندادهاند و محمود عباس، رئیس حکومت و سلام فیاض، نخستوزیر این تشکیلات سکوت را رعایت کردهاند.
اما فرماندار فلسطینی نابلس گفته بود که افراد پلیس واحد گشتی که عامل تیراندازی بودهاند، برای بازجویی بازداشت شدهاند در حالی که عدنان ضمیری، سخنگوی نیروهای امنیتی فلسطینی دستگیری این افراد را رد کرد و گفت تنها از آنها خواسته شده که در مورد این حادثه شهادت بدهند.
جبرین البکری، فرماندار نابلس گفته بود که یهودیان «قیافه مشکوک» داشته و سنگپرانی کردهاند و پلیس فلسطینی نگران بوده که آنها مجهز به اسلحه باشند.
این درحالی است که یهودیان، که همه آنها جز بن یوسف لیونات ۲۵ ساله، جوانان زیر ۱۹ ساله بودند، هیچ اسلحهای نداشته و لباسهای آنها برگرفته از مکتب «حسیدیم» بود.
در این میان اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، گفت که حتی اگر این جوانان مجوز ورود به مناطق فلسطینی نگرفته باشند، پلیس فلسطینی نباید آنها را به قتل برساند.
این دومین رخداد وخیم امنیتی در حوزه نابلس در هفتههای اخیر است.
اندکی پیش یک زوج یهودی و طفل شیرخواره سهماهه آنها، همراه با دو کودک دو سال و نیمه، و شش ساله در دهکده «ایتامار» با ضربات چاقوی دو دانشجوی فلسطینی به هنگام خواب کشته شدند و این موضوع موجب حساسیت دوباره مناسبات یهودیان و فلسطینیها شد.
ایران در چهار ماه گذشته بیش از دو هزار مهاجر غیرقانونی را به پاکستان بازگردانده است
یک روزنامه پاکستانی روز دوشنبه به نقل از مقامهای محلی بلوچستان پاکستان، گزارش داد که نیروهای مرزبانی ایران در چهار ماه گذشته دو هزار و ۶۶۶ مهاجر غیرقانونی را که بیش از هزار تن از آنان افغان بودند، به مقامات پاکستان تحویل دادهاند.
روزنامه پاکستانی «تریبیون اکسپرس»، وابسته به روزنامه بینالمللی «هرالد تریبیون» با اشاره به اینکه ایران در سال گذشته ۸ هزار و ۷۳۲ مهاجر غیرقانونی را در مرز تفتان، تحویل مقامات پاکستانی داده بود، مینویسد که رقم اخیر نشانگر وخیمتر شدن وضعیت قاچاق انسان در مرزهای پاکستان است.
در فروردینماه سال جاری نیز خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا از دستگیری «هزار و ۹۶۸ متجاوز مرزی و ۲۸۳ عابر غیر مجاز» و همچنین طرد «۱۰ هزار و ۵۶ نفر از اتباع بیگانه که به صورت غیرمجاز» وارد ایران شده بودند، خبر داد.
اکبر حسین دورانی، وزیر داخلی بلوچستان پاکستان در مورد قاچاق غیرقانونی انسان در پاکستان به «تریبیون اکسپرس» گفته است که «افراد عالی رتبهای در این تجارت پر سود دست دارند» و با دادن وعدههایی در مورد امکانات اقتصادی در اروپا، جوانان پاکستان را به عبور غیرقانونی از مرز ترغیب میکنند.
آقای دورانی با اشاره به اینکه مأموران امنیتی پاکستان خود به تنهایی در سالهای اخیر نزدیک به چهار هزار تن از ساکنان پاکستان را که بدون داشتن مدارک لازم قصد عبور غیرقانونی از مرز را داشتند، دستگیر کردهاند، از تلاش گسترده نیروهای دستاندرکار برای جلوگیری از قاچاق غیرقانونی انسان خبر داده است.
در ایران نیز، علی عبداللهی، معاون امنیتی وزیر کشور در سوم اردیبهشتماه از اجرایی شدن طرح جامع امنیت پایدار در مرزهای کشور خبر داد و افزود که «مرزهای جنوب شرقی، شمال غربی و غرب کشور از اولویتهای وزارت کشور برای اجرای این طرح است».
وی ضمن اعلام تصویب بودجه مورد نظر برای انسداد مرزها از سوی کمیسیون تلفیق مجلس، «حراست و حفاظت از حریم مرزها» از طرق مختلف از جمله «دیوارکشی، احداث کانال و خندق، احداث سیمخاردار، فنس، تجهیزات الکتورنیکی مرز، احداث پاسگاهها و برجکهای مرزی» را از مهمترین برنامههای وزارت کشور برای مناطق مرزی دانست.
پیشتر اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده نیروی انتظامی نیز در مورد انسداد مرزهای شرقی کشور گفته بود که در سال ۹۰ سعی خواهد شد با همکاری دولت و مجلس «حداقل امور انسدادی » فراهم شود و «با استفاده از تجهیزات الکترونیکی، برخی نقاط ورودی» مورد کنترل قرار گیرد.
روزنامه پاکستانی «تریبیون اکسپرس»، وابسته به روزنامه بینالمللی «هرالد تریبیون» با اشاره به اینکه ایران در سال گذشته ۸ هزار و ۷۳۲ مهاجر غیرقانونی را در مرز تفتان، تحویل مقامات پاکستانی داده بود، مینویسد که رقم اخیر نشانگر وخیمتر شدن وضعیت قاچاق انسان در مرزهای پاکستان است.
در فروردینماه سال جاری نیز خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا از دستگیری «هزار و ۹۶۸ متجاوز مرزی و ۲۸۳ عابر غیر مجاز» و همچنین طرد «۱۰ هزار و ۵۶ نفر از اتباع بیگانه که به صورت غیرمجاز» وارد ایران شده بودند، خبر داد.
اکبر حسین دورانی، وزیر داخلی بلوچستان پاکستان در مورد قاچاق غیرقانونی انسان در پاکستان به «تریبیون اکسپرس» گفته است که «افراد عالی رتبهای در این تجارت پر سود دست دارند» و با دادن وعدههایی در مورد امکانات اقتصادی در اروپا، جوانان پاکستان را به عبور غیرقانونی از مرز ترغیب میکنند.
آقای دورانی با اشاره به اینکه مأموران امنیتی پاکستان خود به تنهایی در سالهای اخیر نزدیک به چهار هزار تن از ساکنان پاکستان را که بدون داشتن مدارک لازم قصد عبور غیرقانونی از مرز را داشتند، دستگیر کردهاند، از تلاش گسترده نیروهای دستاندرکار برای جلوگیری از قاچاق غیرقانونی انسان خبر داده است.
در ایران نیز، علی عبداللهی، معاون امنیتی وزیر کشور در سوم اردیبهشتماه از اجرایی شدن طرح جامع امنیت پایدار در مرزهای کشور خبر داد و افزود که «مرزهای جنوب شرقی، شمال غربی و غرب کشور از اولویتهای وزارت کشور برای اجرای این طرح است».
وی ضمن اعلام تصویب بودجه مورد نظر برای انسداد مرزها از سوی کمیسیون تلفیق مجلس، «حراست و حفاظت از حریم مرزها» از طرق مختلف از جمله «دیوارکشی، احداث کانال و خندق، احداث سیمخاردار، فنس، تجهیزات الکتورنیکی مرز، احداث پاسگاهها و برجکهای مرزی» را از مهمترین برنامههای وزارت کشور برای مناطق مرزی دانست.
پیشتر اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده نیروی انتظامی نیز در مورد انسداد مرزهای شرقی کشور گفته بود که در سال ۹۰ سعی خواهد شد با همکاری دولت و مجلس «حداقل امور انسدادی » فراهم شود و «با استفاده از تجهیزات الکترونیکی، برخی نقاط ورودی» مورد کنترل قرار گیرد.
اعتراض آمریکا به انتشار اسناد فاشنشدهای از گوانتانامو توسط ویکیلیکس
انتشار مدارک طبقهبندی شده تازهای درباره بازداشتیان گوانتانامو توسط وبسایت ویکی لیکس، برای بار چندم اعتراض دولت ایالات متحده آمریکا را به این وبسایت افشاگر به دنبال آورد.
این اسناد که در شماری از روزنامههای آمریکایی و اروپایی منتشر شدهاند، اطلاعات فاش نشدهای را درباره جنجالیترین زندانیان آمریکا در معرض افکار عمومی قرار دادهاند.
اسناد جدید ویکیلیکس که یکشنبه شب در اختیار چندین نشریه قرار گرفته است، شامل جزئیات بازجوییها و مدارک حقوقی مربوط به حدود ۷۰۰ بازداشتی گوانتاناموست؛ افرادی که از سوی ایالات متحده آمریکا متهم به اقدامات تروریستی شدهاند.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، این مدارک از جمله شامل برآورد آمریکا از میزان تهدیدی است که آزادسازی هر یک از این افراد میتواند برای ایالات متحده به همراه داشته باشد.
تا کنون ۶۰۴ نفر از بازداشتیهای گوانتانامو، از این زندان فوق امنیتی واقع در خلیج کوبا به بیرون منتقل شدهاند، درحالی که ۱۷۲ تن دیگر همچنان در آن باقی ماندهاند.
انتشار این اسناد از سویی با فاش کردن نحوه بازجوییها میتواند بهانههای بیشتری را برای حمله به سیاستهای امنیتی آمریکا در اختیار سازمانهای حقوق بشری قرار دهد؛ و از سویی دیگر بر اساس برخی گمانهزنیها ممکن است پروژه باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا را برای بستن این بازداشتگاه دچار دردسر کند.
بعضی از اسناد تازه انتشاریافته، نشان میدهد که شماری از بازداشتیهای گوانتانامو بسیار خطرناکتر از آن هستند که پیش از این تصور میشد. موضوعی که میتواند به معنای پیچیدهتر شدن پروژه تعطیلی گوانتانامو باشد.
به گزارش روزنامه نیویورک تایمز، اسناد تازه ویکیلیکس از جمله اطلاعات تازهای را درباره خالد شیخ محمد، متهم ردیف اول در طراحی حملات ۱۱ سپتامبر، به دست میدهد.
بنا بر این گزارش، او دستور ترور پرویز مشرف، رئیسجمهور پیشین پاکستان، را توسط شخصی مقیم ایالت مریلند آمریکا صادر کرده بود.
به گزارش روزنامه تایمز چاپ بریتانیا، این مدارک محرمانه از سوی دیگر پرده از اسرار بازداشتی دیگری به نام عبدالرحیم النشیری برمیدارد.
النشیری در بازجوییها اعتراف کرده است که رده او از خالد شیخ محمد که در آن زمان فرد شماره ۳ القاعده به شمار میرفت، بالاتر بوده است.
او که متهم به نقش داشتن در بمبگذاری سال ۲۰۰۰ علیه ناو «یو اس اس کول» آمریکاست، یک جهادی تمامعیار معرفی شده که به شکل خودخواسته آمپولهایی برای کم کردن قوای جنسی استفاده میکرده است.
النشیری گفته است که به اعتقاد او زنان، باعث منحرف شدن افکار میشوند، و به همین دلیل به همقطارانش توصیه میکرده که از آمپولهای ناتوانی جنسی استفاده کنند تا زمان بیشتری برای جهاد داشته باشند.
یکی از پروندههای دیگر در اسناد ویکیلیکس فاش میکند که یک بازداشتی استرالیایی به نام ممدوح حبیب تحت بازجوییهای شدید اعتراف کرده است که قصد داشته یک هواپیمای خطوط هوایی استرالیا را برباید.
او همچنین اعتراف کرده است که شش نفر از ربایندگان هواپیما در حملههای ۱۱ سپتامبر را آموزش داده است.
بر اساس اسناد طبقهبندی شدهای که از سوی ویکیلیکس منتشر شده است، این اعترافها تحت فشارهای شدید، و در شش ماهی گرفته شده که حبیب در یکی از بازداشتگاههای مخفی سی آی ای در خاک مصر به سر میبرده است.
این اسناد همچنین شمال عکسهای نایابی از متهمان به تروریسم است.
تصمیم برخی نشریات آمریکایی و اروپایی در مورد چاپ این «اطلاعات حساس» بار دیگر انتقاد مقامهای آمریکا را برانگیخته است.
دنیل فرید، نماینده اوباما در امور بازداشتیان، و جئوف مورل، رئیس روابط عمومی پنتاگون، در بیانیهای گفتهاند: «مایه تأسف است که بسیاری از سازمانهای خبری تصمیم به چاپ مدارکی گرفتند که مربوط به بازداشتگاه گوانتانامو میشود، و به صورت غیرقانونی توسط ویکیلیکس به دست آمده است.»
آمریکا پیش از این نیز در موارد مختلف، انتشار اسناد طبقهبندیشده دیپلماتیک و نظامی توسط وبسایت افشاگر ویکیلیکس را محکوم کرده است.
جولیان آسانژ، بنیانگذار استرالیایی ویکیلیکس، هم اکنون توسط دستگاه قضایی سوئد به اتهام سوء استفاده جنسی تحت پیگرد قانونی قرار گرفته است، و در مرحله استرداد از خاک بریتانیا به سوئد قرار گرفته است.
آسانژ یا رد این اتهام، آن را دستآویزی برای توقف انتشار اسناد محرمانه توصیف میکند.
این اسناد که در شماری از روزنامههای آمریکایی و اروپایی منتشر شدهاند، اطلاعات فاش نشدهای را درباره جنجالیترین زندانیان آمریکا در معرض افکار عمومی قرار دادهاند.
اسناد جدید ویکیلیکس که یکشنبه شب در اختیار چندین نشریه قرار گرفته است، شامل جزئیات بازجوییها و مدارک حقوقی مربوط به حدود ۷۰۰ بازداشتی گوانتاناموست؛ افرادی که از سوی ایالات متحده آمریکا متهم به اقدامات تروریستی شدهاند.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، این مدارک از جمله شامل برآورد آمریکا از میزان تهدیدی است که آزادسازی هر یک از این افراد میتواند برای ایالات متحده به همراه داشته باشد.
تا کنون ۶۰۴ نفر از بازداشتیهای گوانتانامو، از این زندان فوق امنیتی واقع در خلیج کوبا به بیرون منتقل شدهاند، درحالی که ۱۷۲ تن دیگر همچنان در آن باقی ماندهاند.
انتشار این اسناد از سویی با فاش کردن نحوه بازجوییها میتواند بهانههای بیشتری را برای حمله به سیاستهای امنیتی آمریکا در اختیار سازمانهای حقوق بشری قرار دهد؛ و از سویی دیگر بر اساس برخی گمانهزنیها ممکن است پروژه باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا را برای بستن این بازداشتگاه دچار دردسر کند.
بعضی از اسناد تازه انتشاریافته، نشان میدهد که شماری از بازداشتیهای گوانتانامو بسیار خطرناکتر از آن هستند که پیش از این تصور میشد. موضوعی که میتواند به معنای پیچیدهتر شدن پروژه تعطیلی گوانتانامو باشد.
به گزارش روزنامه نیویورک تایمز، اسناد تازه ویکیلیکس از جمله اطلاعات تازهای را درباره خالد شیخ محمد، متهم ردیف اول در طراحی حملات ۱۱ سپتامبر، به دست میدهد.
بنا بر این گزارش، او دستور ترور پرویز مشرف، رئیسجمهور پیشین پاکستان، را توسط شخصی مقیم ایالت مریلند آمریکا صادر کرده بود.
به گزارش روزنامه تایمز چاپ بریتانیا، این مدارک محرمانه از سوی دیگر پرده از اسرار بازداشتی دیگری به نام عبدالرحیم النشیری برمیدارد.
النشیری در بازجوییها اعتراف کرده است که رده او از خالد شیخ محمد که در آن زمان فرد شماره ۳ القاعده به شمار میرفت، بالاتر بوده است.
او که متهم به نقش داشتن در بمبگذاری سال ۲۰۰۰ علیه ناو «یو اس اس کول» آمریکاست، یک جهادی تمامعیار معرفی شده که به شکل خودخواسته آمپولهایی برای کم کردن قوای جنسی استفاده میکرده است.
النشیری گفته است که به اعتقاد او زنان، باعث منحرف شدن افکار میشوند، و به همین دلیل به همقطارانش توصیه میکرده که از آمپولهای ناتوانی جنسی استفاده کنند تا زمان بیشتری برای جهاد داشته باشند.
یکی از پروندههای دیگر در اسناد ویکیلیکس فاش میکند که یک بازداشتی استرالیایی به نام ممدوح حبیب تحت بازجوییهای شدید اعتراف کرده است که قصد داشته یک هواپیمای خطوط هوایی استرالیا را برباید.
او همچنین اعتراف کرده است که شش نفر از ربایندگان هواپیما در حملههای ۱۱ سپتامبر را آموزش داده است.
بر اساس اسناد طبقهبندی شدهای که از سوی ویکیلیکس منتشر شده است، این اعترافها تحت فشارهای شدید، و در شش ماهی گرفته شده که حبیب در یکی از بازداشتگاههای مخفی سی آی ای در خاک مصر به سر میبرده است.
این اسناد همچنین شمال عکسهای نایابی از متهمان به تروریسم است.
تصمیم برخی نشریات آمریکایی و اروپایی در مورد چاپ این «اطلاعات حساس» بار دیگر انتقاد مقامهای آمریکا را برانگیخته است.
دنیل فرید، نماینده اوباما در امور بازداشتیان، و جئوف مورل، رئیس روابط عمومی پنتاگون، در بیانیهای گفتهاند: «مایه تأسف است که بسیاری از سازمانهای خبری تصمیم به چاپ مدارکی گرفتند که مربوط به بازداشتگاه گوانتانامو میشود، و به صورت غیرقانونی توسط ویکیلیکس به دست آمده است.»
آمریکا پیش از این نیز در موارد مختلف، انتشار اسناد طبقهبندیشده دیپلماتیک و نظامی توسط وبسایت افشاگر ویکیلیکس را محکوم کرده است.
جولیان آسانژ، بنیانگذار استرالیایی ویکیلیکس، هم اکنون توسط دستگاه قضایی سوئد به اتهام سوء استفاده جنسی تحت پیگرد قانونی قرار گرفته است، و در مرحله استرداد از خاک بریتانیا به سوئد قرار گرفته است.
آسانژ یا رد این اتهام، آن را دستآویزی برای توقف انتشار اسناد محرمانه توصیف میکند.
فاجعه چرنوبیل از دید آمار و ارقام
نیروگاه اتمی چرنوبیل واقع در خاک اوکراین روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ به دلیل خطای انسانی دچار حادثه شد؛ حادثهای که بدترین فاجعه غیرنظامی تاریخ جهان نام گرفت. اما تا امروز، هنوز مشخص نشده است که این حادثه چه تعداد قربانی گرفت. هنوز بسیاری از کسانی که در معرض تشعشات اتمی خارج شده از این نیروگاه قرار داشتند از پیامدهای این آلودگی رادیواکتیوی رنج میبرند.
آمار قربانیان فاجعه اتمی چرنوبیل رقمی میان ۱۰ هزار تا ۱۰۰ هزار نفر تخمین زده میشود. این آمار از این رو متغیر است که پزشکان هنوز نتوانستهاند تأثیر مواد رادیواکتیو و بیماری یا مرگ افرادی را که در معرض تشعشعات رادیواکتیو قرار داشتند، دقیقا مشخص کنند.
آلودگی منطقهای به وسعت۲۰۰ هزار کیلومتر مربع
تنها در رآکتور شماره ۴ نیروگاه چرنوبیل حدود ۱۹۰ تن مواد رادیواکتیو از جمله سزیوم و پلوتونیوم انبار شده بود. بخش قابل توجهی از این مواد پس از انفجار نیروگاه به خارج نشت کرد و در منطقهای به وسعت ۲۰۰ هزار کلیومتر مربع پخش شد. این منطقه شامل بخش بزرگی از خاک اوکراین، روسیه سفید و روسیه میشود. افزون بر این، مواد رادیواکتیو همراه باد و تودههای ابر در منطقه گستردهای از خاک اروپا پخش شد.
سازمانهای مخالف فعالیت نیروگاههای اتمی آمارهای مختلفی از شمار قربانیان این فاجعه اتمی منتشر کردند. بر اساس این آمار سلامت حدود ۶۰۰ میلیون نفردر سراسر اروپا بر اثر فاجعه اتمی چرنوبیل آسیب دیده است. این در حالی است که این رقم تنها شامل افرادی میشود که در معرض تشعشات بالای مواد رادیواکتیو قرار داشتند.
بیماری سخت و مرگبار حاصل پاکسازی چرنوبیل
مقامات "اتحاد جماهیر شوروی" برای مهار بحران ۶۰۰ هزار تا یک میلیوننفر را برای پاکسازی مناطق آلوده راهی چرنوبیل کردند. بسیاری از این افراد سربازان جوانی بودند که اطلاعی از خطرات تشعشعات مواد رادیواکتیو نداشتند. در مدت ۲۵ سال گذشته از هر ۱۰نفری که در پاکسازی چرنوبیل فعالیت کردند ۹ نفر به بیماریهای سخت و کشنده مانند سرطان مبتلا شدند. در این فاصله ۱۰۰ هزار نفر نیز درگذشتند.
محدوده ۳۰ کیلومتری نیروگاه چرنوبیل تا به امروز منطقه ممنوعه و به شدت حفاظت شده است. اما خارج از این محدوده هنوز هم ماده رادیواکتیو سزیوم ۱۳۷ در بسیاری از مواد غذایی یافت میشود.
جنگ قدرت میان ایران و عربستان سعودی بر سر هژمونی در منطقه
شعار «سرنگون باد استبداد» روی دیوار بسیاری از شهرهای شرقی لیبی به چشم میخورد. «علی عبدالله صالح، برو بیرون» شعاری است که تظاهرکنندگان در یمن علیه رئیسجمهور چندین و چند سالهشان میدهند. مفسر خبرگزاری آلمان در تفسیری که روز یکشنبه (۲۴ آوریل/۴ اردیبهشت) منتشر شده، مینویسد، در نگاه نخست به نظر میرسد که کشورهای حاشیه خلیج فارس که روی منابع نفت خوابیدهاند، از این گونه ناآرامیها به دورند. اما پشت پرده جنگ قدرتی بر سر هژمونی در منطقه در جریان است که معلوم نیست چه کسی در آن برنده خواهد شد.
جنگ لفظی میان ایران و عربستان
او دو قدرت مهمی را که در این مبارزه با هم روبرو هستند، ایران و عربستان سعودی میداند که به گفته وی، در روزهای اخیر مشغول جنگ لفظی علیه هم بودهاند: ایرانیها در مورد حمله به عربستان سعودی هشدار دادهاند و سعودیها ایران را متهم به دخالت در امور داخلی کشورهای حاشیه خلیج فارس کردهاند. کشورهای غربی نظارهگرند و میترسند که مبادا پس از لیبی باز یک کشور دیگر تولیدکننده نفت از کنترل خارج شود.
خبرگزاری آلمان نظر ژنرال منصور الترکی، سخنگوی وزارت کشور عربستان سعودی، را در مورد حرکات اعتراضی در منطقه نقل میکند. این ژنرال گفته است: «مسئولان حکومت ایران طوری حرف میزنند که انگار اعتراضات کنونی در کشورهای عربی ادامه انقلاب بهمن ۵۷ در ایران است. در حالی که آنچه هماکنون در کشورهایی مثل مصر و تونس رخ میدهد با حرکتهای اعتراضی علیه رژیم فعلی ایران قابل مقایسه است.»
کنترل مردم در عربستان
مفسر خبرگزاری آلمان در مورد کنترل تجمع و حرکتهای مردم در عربستان سعودی گزارش میدهد. او مینویسد: «وزیر کشور عربستان سعودی ملک نائف است که سیاستمداری محافظهکار به شمار میآید و در موردش گفته میشود که جانشین پادشاه عربستان، ملک عبدالله، خواهد شد. ماموران امنیتی و پلیس زیر نظر وزارت کشور کار میکنند. آنان از جمله در برابر مساجد به چشم میخورند و مراقباند که پس از نماز جمعه تجمعی صورت نگیرد که شروع به اعتراض یا بحث سیاسی کند. این ماموران بخصوص در شهرهای شرقی عربستان که منابع نفتی آن فراوان است و اقلیتی شیعی در آن زندگی میکند، همواره دیده میشوند. در ماه مارس در چندین محله این شهرها تظاهرات چندصدنفره برگزار شد. تظاهرکنندگان علیه تبعیضی که به عنوان اقلیت شیعی حس میکردند، اعتراض و نسبت به شیعیان بحرین ابراز همبستگی میکردند.»
مفسر آلمانی ادامه میدهد: «تظاهرات آنان انتقادی هم به خاندان سلطنتی سعودی بود که در میانه ماه مارس گارد ملی سعودی را به بحرین فرستاده بود. سعودیها از نیروهای امنیتی بحرین حمایت میکردند تا بتوانند با اعمال خشونت نقطه پایانی بر اعتراضات مردمیای بگذارند که از ۱۴ فوریه آغاز شده بودند. خواست تظاهرکنندگان که اغلب از اپوزیسیون شیعی بحرین بودند، محدود شدن قدرت خاندان آل خلیفه در بحرین بود.»
اتهام به اپوزیسیون به عنوان «جاسوس ایران»
در تفسیر خبرگزاری آلمان از رفتار خاندان سعودی با تظاهرکنندگان چنین سخن رفته است: «اپوزیسیون را به عنوان جاسوس ایران به باد ناسزا گرفتند. امروز دیگر کسی در میدان لولو در منامه، پایتخت بحرین، دست به تظاهرات نمیزند. این میدان برای چندین روز صحنه اعتراضاپوزیسیون حکومت بود. اما بهایی که معترضان برای شرکت در تظاهرات پرداختند، بالا بود. در هفتههای اخیر بسیاری از فعالان سیاسی در بحرین دستگیر شدند. سازمانهای حقوق بشر گزارش دادند که چندین فعال سیاسی در زندان جان خود را از دست دادهاند. پزشکانی که اقدام به مداوای مجروحان کردهاند از سوی ماموران اطلاعاتی و امنیتی تهدید شدهاند. به گفته سازمان دیدهبان حقوق بشر، از ماه فوریه تا کنون ۱۶۰ نفر از منتقدان به رژیم در عربستان سعودی دستگیر شدهاند.»
مفسر خبرگزاری آلمان میپرسد، در کشوری که حاکم آن نه تنها پادشاه، بلکه «پاسدار کعبه، خانه خدا» به حساب میآید، انتقاد از رژیم به چه معناست؟ او در این باره با مفلح القحطانی، رئیس انجمن دفاع از حقوق بشر در عربستان سعودی، به گفتوگو نشسته که معتقد است نبایست عربستان را با دیگر کشورهای عربیای مقایسه کرد که در هفتههای اخیر مردم آنها علیه حاکمانشان دست به تظاهرات زدهاند. القحطانی تاکید میکند که «تفاوت مهم این است که کسی در عربستان نمیگوید خاندان سلطنتی باید برود».
در هراس از گسترش نفوذ ایران
این فعال حقوق بشر میگوید، در ضمن در عربستان هر کس میتواند در صورت داشتن درخواست و عریضه به طور مستقیم با پادشاه رابطه برقرار کند. در نتیجه به نظر وی، لزومی به تظاهرات نیست. خود القحطانی در عربستان با موارد نقض حقوق بشری سر و کار دارد چون سوء استفاده از دختران خدمتکار برای مثال اهل سریلانکا یا دخترانی که به زور و خواست پدر با مردی که نمیشناسند باید ازدواج بکنند. القحطانی معروف است به اینکه وقتی موضوع بر سر رفتار با زندانیان باشد و حقوق شاکیان در دادگاه، تا جایی که بتواند با مسئولان امور درمیافتد.
اما به نوشته خبرگزاری آلمان، القحطانی هم وقتی سخن از نقش ایران در منطقه به میان میآید، مثل بیشتر سعودیهای سنی اظهار نظر میکند. او معتقد است که آمریکاییها با سرنگون کردن صدام حسین، عراق را در سینی نقرهای به ایران تقدیم کردند. او میگوید که ایران از نفوذ بالایی در میان احزاب شیعی درعراق برخوردار است و این طبیعی است که سعودیها نمیخواهند که این اتفاق در مورد بحرین هم بیفتد.
امضای پیمان استرداد مجرمین بین ایران و عراق
به گزارش خبرگزاریها، یکشنبه شب (۲۴ آوریل/۴ اردیبهشت) قرارداد استرداد مجرمین میان وزارت دادگستری دو کشور ایران و عراق و در حضور رئیس قوه قضاییه ایران، آیتالله آملی لاریجانی، بسته شد. به گزارش ایسنا، دو قرارداد دیگر نیز در این دیدار با عنوانهای "انتقال محکومان به حبس" و "معاضدت قضایی در امور کیفری" میان دو کشور به امضا رسید.
تلویزیون دولتی ایران از وجود ۳۰۲ ایرانی در زندانهای عراق و ۱۸۴ عراقی در زندانهای ایران خبر داده که در بسیاری از موارد جرمشان عبور غیرقانونی از مرز اعلام شده است. قراردادهای سهگانه قضایی پس از تصویب در مراجع قانونگذاری دو کشور لازمالاجرا میشوند.
«تصمیم قاطع» به اخراج مجاهدین
قرارداد استرداد مجرمین میان ایران و عراق در حالی بسته شده که این روزها موضوع سازمان مجاهدین خلق که گروهی از اعضای آن در کمپ اشرف در عراق به سر میبرند، بیش از پیش مطرح است. در روز ۸ آوریل (۱۹ فروردین) نیروهای نظامی عراقی به کمپ اشرف در عراق که اقامتگاه اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است، حمله برده و طبق گزارش کمیسر حقوق بشر سازمان ملل متحد ۳۴ نفر از مجاهدین را به قتل رساندند.
به گزارش رویترز، وزیر دادگستری عراق، حسن حلبوص حمزه الشمری، با استفاده از فرصت مراسم عقد قرارداد بار دیگر تاکید کرد که اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران تا پایان سال جاری میلادی فرصت دارند خاک عراق را ترک کنند، اگرنه به هر صورت اخراج خواهند شد.
به گزارش ایرنا، وزیر دادگستری عراق در حاشیه دیدارش با وزیر دادگستری ایران، مرتضی بختیاری، از «تصمیم قاطع» دولت عراق برای «اخراج» اعضای سازمان مجاهدین خبر داده و گفته است که این گروه پناهنده به عراق نیستند و عراق از آنان حمایت نمیکند. وی افزوده است که تصمیم در این مورد «در چارچوب قانون اساسی عراق و ارتباط با همسایگان» آن است و شورای وزیران عراق نخستوزیر نوری مالکی را مامور پیگیری اجرای اخراج مجاهدین خلق از کمپ اشرف کرده است.
از فعالیت چریکی تا تحویل اسلحه
ایران، عراق و آمریکا سازمان مجاهدین خلق را سازمانی تروریستی میدانند، اما اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۹ نام این سازمان را از لیست سیاه گروههای تروریستی خارج کرد.
سازمان مجاهدین خلق تا پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به عنوان گروه چریکی علیه حکومت پهلوی فعال بود. پس از آغاز سرکوب شدید اپوزیسیون در ایران در دهه ۱۳۶۰ تا سرنگونی صدام حسین در سال ۱۳۸۲ اعضای این سازمان که خواستار سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی بودند، از خاک عراق حملاتی به ایران کردند. این سازمان پس از سرنگونی صدام حسین سلاحهای خود را به نیروهای آمریکایی تحویل داد.
پس از آن وضعیت اقامتگاه آنان، کمپ اشرف، نامشخص بوده است. دولت عراق اعلام کرد ساکنان این کمپ تا پایان سال وقت دارند خاک عراق را ترک کنند. سخنگویان سازمان مجاهدین میگویند ساکنان کمپ اشرف حاضرند در صورت موافقت آمریکا یا کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به این کشورها پناهنده شوند. همچنین سخن از بازگشت اعضای این سازمان به ایران در میان بوده، به شرط آنکه در ایران دستگیر و مورد آزار و سرکوب حکومت قرار نگیرند.
دستکم ۲۰ کشته در پی ورود تانکهای ارتش سوریه به درعا
به گفتهی یک فعال سیاسی مخالف دولت سوریه، حدود ۳ هزار نفر از نیروهای رزمی ارتش سوریه با حرکت در پشت تانکهای نظامی در سحرگاه دوشنبه (۲۵ آوریل / ۵ اردیبهشت) وارد شهر درعا شدند.
بر اساس آخرین خبرها، این عملیات نظامی و ارعابی ارتش سوریه تاکنون ۲۰ کشته و شمار زیادی زخمی برجای گذارده است. شمار کشتهشدگان هر لحظه رو به فزونی است.
نظامیان با مسلسلهای سنگین سوار بر تانکها بر روی خانهها و مردم شلیک میکنند. حتا با توپ مناطقی از این شهر هدف قرار گرفتهاند. ویدئوهای شبکه تلویزیونی الجزیره بلندشدن دود از برخی مناطق را نشان میدهد.
خط تلفن و شبکه برق در درعا کاملا قطع شده است، ولی برخی دستگاههای موبایل اردنی هنوز قابل دسترسی هستند.
«نیروهای ویژهی ماهر اسد»
یک راننده تاکسی که در درعا زندگی میکند، به خبرگزاری آلمان گفت: «باید بگویم که حدود چندین هزار سرباز ارتش وارد شدهاند و هماکنون در حال حمله به خانهها هستند.»
وی افزود: «در اینجا مجروحان زیادی دیده میشود و آمبولانسها نمیتوانند از میان رگبار مسلسلها عبور کنند.»
این شهروند درعا اظهار داشت: «اینها نیروهای ویژهی ماهر اسد (برادر بشار اسد) هستند و به هر جنبدهای شلیک میکنند.»
به گزارش خبرگزاری آلمان، شاهدان عینی میگویند که کشتهها بر کف خیابانها افتادهاند و کسی نمیتواند به آنها نزدیک شود، زیرا تکتیراندازان مردم را هدف قرار میدهند.
شهر درعا در روزهای گذشته شاهد قربانیان بسیار در میان معترضان به دولت بشار اسد بوده است که توسط نیروهای امنیتی سوریه به قتل رسیده بودند. معترضان خواستار اصلاحات گستردهی سیاسی و کنارهگیری بشار اسد از قدرت هستند.
روز جمعه گذشته در تظاهراتهای گستردهی مردم حدود ۱۳۰ نفر در شهرهای مختلف این کشور توسط نیروهای امنیتی و تکتیراندازان حکومتی کشته شدند. روز بعد به هنگام مراسم مسالمتآمیز سوگواری نیز ۱۳ نفر به قتل رسیدند.
ویدئوهایی که شبکه الجزیره روز دوشنبه منتشر کرد، نشان میدهد که جوانان در کنار خیابان به سوی تانکها سنگ پرتاب میکنند. ویدئوی دیگری نشان میدهد که تمام مغازهها و فروشگاههای شهر بسته است. یک گزارشگر الجزیره از دمشق خبر داد که در برخی شهرها شبکههای تلفن و موبایل از کار افتادهاند.
عبدالله الحریری، فعال مخالف دولت صبح دوشنبه (۵ اردیبهشت) به خبرگزاری فرانسه گفت که نظامیان «در حالی که پشت تانکها پناه گرفته و در حرکت هستند، به هر سویی شلیک میکنند.»
روز یکشنبه هزاران نفر از مردم درعا علیه حکومت سوریه و در حالی که تابوت کشتهشدگان روزهای جمعه و شنبه را حمل میکردند دست به تظاهرات زدند.
یک نظامی ارتش سوریه گفت که نیروهای امنیتی روز یکشنبه وارد عملیات نشدند. وی مشروط به اینکه نامش فاش نشود به خبرگزاری فرانسه گفت که تظاهرکنندگان پرچم سوریه را به احتراز درآورده بودند و بر روی پلاکاتهای خود خواستار لغو ماده ۸ قانون اساسی سوریه بودند. ماده ۸ قانون اساسی حاکمیت یگانهی حزب بعث سوریه را تضمین میکند.
بسته شدن تمام گذرگاههای مرزی با اردن
دولت سوریه روز دوشنبه تمام گذرگاههای مرزی خود با کشور همجوار، اردن را بست. این خبر را مقامهای سوری اعلام کردند.
یک دیپلمات عالیرتبه در پایتخت اردن تأیید کرد که دو گذرگاه اصلی سوریه در نزدیکی درعا و نسیب از طرف سوریها بسته شدهاند. درعا در جنوبیترین نقطهی سوریه در مناطق مرزی با اردن قرار دارد.
یک مقام سوری به خبرگزاری رویترز در مورد مدت بسته ماندن گذرگاههای مرزی گفت که این امر به عملیات امنیتی گستردهای بستگی دارد که روز دوشنبه آغاز شده است.
بیانیه ۱۰۲ نویسنده و روزنامهنگار سوریه
دراین میان نویسندگان و روزنامهنگاران سوریه بیانیهای در محکومیت برخوردهای شدید دولت علیه مردم انتشار دادند. این بیانیه را ۱۰۲ نفر از نویسندگان و خبرنگاران داخل و خارج کشور و جناحهای مختلف امضا کردهاند.
این بیانیه روشنفکران سوریه را متهم می کند که آنها هنوز قادر نبودهاند از مانع ترس بگذرند و با اتخاذ رویکردی شفاف، خشونتهای رژیم سوریه علیه مردم را محکوم کنند.
سازمان حقوق بشر شمار قربانیان ناآرامیها سوریه را حدود ۴۰۰ نفر تخمین میزنند. اعتراضات چند روز گذشته بیشترین قربانی را داده است.
ایران بار دیگر هدف حمله سایبری
به گزارش خبرگزاری مهر، سرتیپ غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل ایران، روز دوشنبه (۲۵ آوریل / ۵ اردیبهشت) از حمله سایبری جدید به ایران سخن گفته است. به گفته وی، ویروسی بنام "استارز" آسیبی محدود به شبکههای کامپیوتری در ایران رسانده، اما هم اکنون کارشناسان در حال بررسیاند تا ببینند آیا نیروی بالقوه این ویروس چه میزان است و هدف دقیق مورد حمله چیست.
به گفتهی وی، «مشخص شده است که این ویروس (استارز) هماهنگ و همساز با سیستم بوده، تخریب آن در مرحله اول بسیار کم است به شکلی که ممکن است بعضا با فایلهای اجرایی دستگاههای دولتی اشتباه گرفته شود».
سرتیپ جلالی در این مورد که کی و چگونه این ویروس کشف شده، چیزی نگفت. همچنین روشن نیست که ویروس به کدام شبکهها آسیب رسانده و این آسیب از چه دست است. این فرمانده ظن خود را در مورد اینکه عامل این حمله کیست، بیان نکرد.
ایران سال گذشته یک بار مورد حمله ویروس کامپیوتری استاکسنت قرار گرفتند. در آن زمان آشکار شد که هدف از آن حمله وارد کردن آن بوده که به تاسیسات اتمی ایران صدمه وارد شود. استاکسنت به ۳۰ هزار کامپیوتر حمله کرده بود، به گونهای که در پاییز سال گذشته بخشی از سانتریفوژهای غنیسازی اورانیوم در تأسیسات هستهای نطنز قادر به ادامه کار نبودند.
جلالی در میانه ماه آوریل آمریکا و اسرائيل را متهم کرد که پشت پرده حمله سایبری بودهاند. این گمان را پیش از آن چند کارشناس غربی نیز به زبان آورده بودند.
در روز دوشنبه (۲۵ آوریل /۵ اردیبهشت) سرتیپ جلالی گفت، کارشناسان ایرانی هنوز در پی از کار انداختن کامل استاکسنت هستند. وی افزود که غلبه بر استاکسنت به معنای آن نیست که دیگر خطری وجود ندارد، چون ویروسهای طول عمر معینی دارند و ممکن است هنوز فعال باشند، اما به شکل دیگری درآمده باشند.
موضوع غنیسازی اورانیوم و برنامه اتمی ایران محور مناقشهای است که چند سالی است میان جمهوری اسلامی ایران و جامعه بینالملل وجود دارد. کشورهای غربی بر این نظرند که ایران تحت پوشش برنامه اتمی غیرنظامی، اهداف نظامی و ساختن بمب اتم را دنبال میکند. بدین جهت شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریمهایی را علیه جمهووری اسلامی تصویب کرده است.
به گفتهی وی، «مشخص شده است که این ویروس (استارز) هماهنگ و همساز با سیستم بوده، تخریب آن در مرحله اول بسیار کم است به شکلی که ممکن است بعضا با فایلهای اجرایی دستگاههای دولتی اشتباه گرفته شود».
سرتیپ جلالی در این مورد که کی و چگونه این ویروس کشف شده، چیزی نگفت. همچنین روشن نیست که ویروس به کدام شبکهها آسیب رسانده و این آسیب از چه دست است. این فرمانده ظن خود را در مورد اینکه عامل این حمله کیست، بیان نکرد.
ایران سال گذشته یک بار مورد حمله ویروس کامپیوتری استاکسنت قرار گرفتند. در آن زمان آشکار شد که هدف از آن حمله وارد کردن آن بوده که به تاسیسات اتمی ایران صدمه وارد شود. استاکسنت به ۳۰ هزار کامپیوتر حمله کرده بود، به گونهای که در پاییز سال گذشته بخشی از سانتریفوژهای غنیسازی اورانیوم در تأسیسات هستهای نطنز قادر به ادامه کار نبودند.
جلالی در میانه ماه آوریل آمریکا و اسرائيل را متهم کرد که پشت پرده حمله سایبری بودهاند. این گمان را پیش از آن چند کارشناس غربی نیز به زبان آورده بودند.
در روز دوشنبه (۲۵ آوریل /۵ اردیبهشت) سرتیپ جلالی گفت، کارشناسان ایرانی هنوز در پی از کار انداختن کامل استاکسنت هستند. وی افزود که غلبه بر استاکسنت به معنای آن نیست که دیگر خطری وجود ندارد، چون ویروسهای طول عمر معینی دارند و ممکن است هنوز فعال باشند، اما به شکل دیگری درآمده باشند.
موضوع غنیسازی اورانیوم و برنامه اتمی ایران محور مناقشهای است که چند سالی است میان جمهوری اسلامی ایران و جامعه بینالملل وجود دارد. کشورهای غربی بر این نظرند که ایران تحت پوشش برنامه اتمی غیرنظامی، اهداف نظامی و ساختن بمب اتم را دنبال میکند. بدین جهت شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریمهایی را علیه جمهووری اسلامی تصویب کرده است.
«سلطان» خامنهای و «جاسوس» احمدینژاد
اکبر گنجی، روزنامهنگار و پژوهشگر، با انتشار سه مقاله به بررسی وضعیت استعفای حیدر مصلحی و سپس بازگشت او با دستور آیتآلله خامنهای، تحرکات تیم رحیممشایی و نحوه نگرش آیتالله خامنهای به احمدینژاد و مشایی پرداخته است.
گنجی در مطالب اخیرخود در گویانیوز، ضمن اشاره به اتفاقاتی که درباره عزل حیدر مصلحی بین رهبر جمهوریاسلامی و محمود احمدینژاد اتفاق افتاده، مینویسد: «نزاع کنونی میان اصول گرایان و احمدی نژاد "جنگ زرگری" است یا نزاعی واقعی؟ اگر جدی است، منشا این نزاع چیست؟ مخالفان احمدینژاد برای زدن او به چه اتهامهایی متوسل شده و میشوند؟ دموکراسیخواهان چه وظیفهای در قبال این نزاع دارند؟»
وی با اشاره به اتهامات کیهان و برخی مسوولان امنیتی درباره جاسوس بودن اصلاح طلبان نوشته است: «نوبت احمدینژاد رسیده است. او فتنهای بزرگتر و خطرناکتر از فتنهی سبز قلمداد میگردد. اما فقط این نیست. محسنی اژهای، دادستان کل کشور و وزیر اطلاعات قبلی و از عاملان اصلی سرکوب سه دههی گذشته، کارهای احمدی نژاد- خصوصا عزل وزیر اطلاعات - را توجیهناپذیر، قند آب کردن در دل دشمن و اگر سلطان علی خامنهای به داد نرسیده بود، منتهی شونده به در دست گرفتن بسیاری از قلمروها توسط دشمن قلمداد میکند. بیان این سخنان از سوی فردی که در سه دههی گذشته از چهرههای اصلی نهادهای سرکوب - از جمله اعدامهای تابستان ۶۷ - بوده و اینک دادستان کل کشور است، باید بسیار جدی گرفته شود.این مدعیات از خط/سیاست جدیدی در پشت صحنه حکایت دارد.»
گنجی با استناد به برخی از سخنان مقامات قضایی و امنیتی و یا نزدیکان آیتالله خامنهای با اشاره به پروژه روزنامه کیهان ادامه میدهد: «کیهان سفر مشایی به اردن و سفر بقایی به یمن را علم کرده تا برکناری وزیر خارجه (منوچهر متکی) و عزل وزیر اطلاعات (مصلحی) را فرمان انتحاری آمریکا به مهرههای کم بهاتر خود در ایران به شمار آورد. مشایی به دستور احمدی نژاد وزارت خارجه را دور زده و ارتباط ويژه با پادشاه اسلام ستيز و مطلقا آمريكايی اردن برقرار کرده است. کار او، بازی در زمین و نقشهی دشمن بوده است. اما امری که تحت فرمان دشمن بودن وی را اثبات میکند، اصرار بر تداوم بازی در زمين دشمن، برخلاف نظر وزارت خارجه و وزارت اطلاعات است. آمریکا و اسرائیل و انگلیس از طریق مشایی (احمدینژاد)، سناریوی همیشگی خود را اجرا میکنند.» اما مشایی کیست؟
گنجی پیش از این درباره مشایی در مقالهای برای بیبیسی فارسی چنین نوشته بود: «محمود احمدینژاد و دوستانش - که بعضا در دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی کار کرده اند- به خوبی از موج دین گریزی اطلاع دارند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که اسلام در ایران دیگر «ایدئولوژی مشروعیت بخش» زمامداری سیاسی به شمار نمیآید. به همین دلیل «مکتب ایرانی» را در برابر اسلام علم کردهاند تا از ناسیونالیسم ایرانی به عنوان مبنایی تازه برای مشروعیت بخشی به نظام سیاسی استفاده کنند.» از نظر گنجی عدم موضعگیری آیتالله خامنهای در این باره نیز پیام روشنی دارد: «گویی او هم از این نزاع سودی به دست میآورد که آن را تحمل کرده و ادامه آن را به عنوان مسألهای فرعی تاب آورده است... تضعیف مرجعیت سنتی/محافظه کار شیعه از سوی آقای احمدینژاد به سود آقای خامنهای است. از این رو، آقای خامنهای در دیدار با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، طرح مکتب ایرانی را مسألهای «فرعی» جلوه داد و بر دیانت رئیس جمهوری و دولتش صحه نهاد.»
اما چرا اکنون خامنهای نظر خود را تغییر داده است؟ :«اتحادیهی اروپا در سی و دو تن از مقامات ایرانی که در سرکوب مردم نقش اساسی داشتهاند را- به دلیل نقض حقوق بشر- تحریم کرد. مهمترین نکته در این لیست آن است که هیچ یک از یاران و همفکران محمود احمدینژاد در آن قرار ندارد. همهی ناقضان حقوقبشر، یاران ولیفقیه هستند. این موضوعی است که سوظن وی را برانگیخته است. گفته میشود که به طور همزمان، برخی به او گزارش کردهاند که تیم احمدینژاد با دول غربی مذاکرات پنهانی داشته و خود را مخالف سرکوبها، موافق بهبود روابط و حل مسائل قلمداد کرده و علی خامنهای و نیروهایش را سردمدار سرکوب و نزاع با غرب به شمار آورده است... کار که به اینجا کشید، اعمال گذشته مورد بازخوانی تازه قرار گرفته و نامهنویسی به اوباما، پاپ و مذاکرات غیرعلنی با دولتمردان بیگانه از نو تفسیر می شوند. چرا احمدینژاد حوزهی سیاست خارجی را که قلمرو سلطانی بوده، میخواسته به چنگ آورد و مذاکرات بدون اجازه برگزار کرده است؟»
وی ادامه داده است: «احمدی نژاد و یارانش در روایدادهای اخیر با اتهام تازه ای مواجه شدند. روزنامهی سپاه پاسداران(جوان آنلاین) آنان را به سرقت اسناد وزارت اطلاعات جهت استفاده علیه رقبای اصولگرای خود در انتخابات آینده متهم کرد... نظامی/اطلاعاتی/امنیتی ها به صراحت به احمدی نژاد می گویند که آیتالله خامنهای تو را "هیچ" به حساب آورده است. یعنی تو حتی در حد ارسال رونوشت نامه اهمیت نداری. سایت قالیباف(فردا) و دیگر سایتهای نظامیان این نکته را به طور همزمان منتشر کردند.» گنجی همچنین با اشاره به استفاده آیتالله خامنهای از تجربه آیتالله خمینی برای طرد اطرافیان نوشته است که آیتآلله خمینی درباره آیتالله منتظری و بنی صدر از این شیوه استفاده کرد و موفق شد و رهبر فعلی میز قصد دارد شیوه مشابهی را در برابر احمدینژاد به کار گیرد.
اکبر گنجی همچنین با اشاره به ایستادگی احمدینژاد معتقد است که همگان ممکن است تغییر کنند، اما اکنون نباید از احمدینژاد یا خامنهای حمایت کرد. وی با اشاره به استراتژی هاشمیرفسنجانی و «اصلاحطلبان خمینی محور» مینویسد: «دستور العمل/راهکار هاشمی رفسنجانی چنین است: پشت سر آیتالله خامنهای علیه احمدینژاد. سایت "کلمه" نیز همچنان همین سیاست را دنبال کرده و میخواهد به رهبری بقبولاند که خطر اصلی احمدینژاد است، رهبر باید حمایت خود را از او بردارد، هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و موسوی و کروبی از محمود احمدینژاد به آیتالله خامنه ای نزدیکتر بوده و این گونه فرامین او را نادیده نمیگرفتند و نقض نمیکردند.»
وی معتقد است با توجه به شرایط امروز دموکراسیخواهان باید اینگونه عمل کنند: «نزاع بالاییها برای پایینیها نه تنها امکان تنفس، که فرصت عمل فراهم میآورد. انتخابات متقلبانهی همین نظام سلطانی، یک فرصت بسیار خوب برای بسیج اجتماعی است. اگر چنین فرصتی مهیا شد، باید از آن برای برقراری ارتباطهای سراسری - یعنی شبکههای اجتماعی واقعی نه ذهنی و مجازی- استفاده کرد. در چنین نظامی، بدون بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی، گذار به دموکراسی محقق نخواهد شد. نزاع های بالاییها یک فرصت مهم برای قدرتمند کردن مردم از طریق سازمانیابیهای متنوع و متکثر پدید میآورد.از این فرصت باید استفاده کرد. اما از سخنان و اقداماتی که موجب اجماع بالاییها خواهد شد، باید خودداری ورزید. اصلاحطلبان که نشان دادهاند به دنبال گرفتن مجلس و قوهی مجریه و شوراهای شهر هستند، بهتر است در شرایط کنونی سکوت کرده و هیچ سخنی پیرامون نزاع اصولگرایان و احمدینژادیها بر زبان جاری نسازند. هر سخنی از سوی آنان که بوی استفادهی به نفع خود داشته باشد، موجب کاهش نزاع و فشار سلطان علی خامنهای جهت وحدت زوری خواهد شد. دوام این نزاع پیامدهای گوناگونی دارد.»
سارا شورد: «تری جونز» همه ما را به خطر میاندازد
سارا شورد، یکی از سه کوهنورد آمریکایی که بعد از انتخابات ۱۳۸۸ در منطقه مرزی کردستان به اسارت نیروهای ایرانی درآمد، در نوشتهای که به خودنویس ارسال کرده به خطر امثال کشیش آمریکایی که به دنبال سوزاندن کتاب مقدس مسلمانان بوده است پرداخته. سارا شورد مینویسد: «هر چند که اکثر مردم آمریکا به چنین نمایش عمومی و تنفر اهمیتی نمیدهند و مخالف آن هستند، کار ننگین و متعصبانه آقای جونز و نتیجه اعمالش روی همه ما اثر خواهد گذاشت.»
سارا شورد که پیشتر این مطلب را در سایت سیانان منتشر کرده بود، معتقد است که کار تری جونز که میخواهد «قران» را به آتش بکشد، ننگین و متعصبانه است و اثری منفی روی همه خواهد گذاشت.سارا شورد که با وثیقهای معادل ۵۰۰ میلیون تومان آزاد شده بود، اینک در آمریکا است اما نامزدش شین باور هنوز زندانی جمهوری اسلامی است و منتظر مراحل پایانی دادرسی.
سارا در یادداشت خودش مینویسد: «در طول سالی که در سلول انفرادی ایران گذراندم، قران مجدید را چند بار از جلد به جلس (بهطور کامل) خواندم. در صورتیکه من مسلمان نیستم، ولی در بیامیدترین دورانم از فرزانگی و حکمتش آسایش یافتم و سرخوش شدم. وقتی آیت ۸۱ سوره اسرا را خواندم [ و بگو بیامد حق و نابود شد باطل، همانا باطل است نابود شونده]، به یاد سوره یوحنا، آیه ۳۲ انجیل مقدس افتادم [و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را ازاد خواهد کرد]. خواندن آن آیه مسلما امید دل مرا زنده نگاه داشت. امید به خاتمه یافتن رنج کشیدن خودم و نامزدم شین باور و دوست عزیزم جاش فتال.»
سارا شورد در پایان مینویسد: «هر چند که اکثر مردم آمریکا به چنین نمایش عمومی و تنفر اهمیتی نمیدهند و مخالف آن هستند، کار ننگین و متعصبانه آقای جونز و نتیجه اعمالش روی همه ما اثر خواهد گذاشت.»
شین باور و جاش فتال که همچنین در زندان هستند (عکس از سارا شورد).
دردسر جدید احمدینژاد: موج انتقادات به وضعیت بیکاری
جلسه پرحاشیه هیات وزیران در روز گذشته، اگرچه جای محمود احمدینژاد را در میان خود خالی داشت اما به رسم همیشگی او، به بررسی برنامههایی سوال برانگیز و اختصاص یافت.
در حالی که کارشناسان، اقتصاددانان و نمایندگان مجلس مدتهاست که از دولت نرخ جدید بیکاری را طلب کردهاند و در مقابل دولت همچنان از ارائه آمار جدیدی از نرخ بیکاری خودداری میکند، در اخرین جلسه هیات دولت به بررسی برنامههای دستگاهها برای اینجاد دو میلیون و پانصد هزار شغل جدید پرداخته شد.
هیات دولت در حالی دستورکار روزگذشته خود را برنامه ریزی برای ایجاد دو میلیون و پانصد هزار شغل جدید اعلام کرده، که مرکز آمار و بانک مرکزی نرخ بیکاری را از بهار سال ۸۹ اعلام نکردهاند و مشخص نیست که در این مدت تلاش دولت برای ایجاد شغل تا چه میزان موفقیت آمیز بوده و آیا توانسته دست کم از افزایش نرخ بیکاری جلوگیری کند؟
اما دیروز در حالی که مردان دولت احمدینژاد، بدون حضور رییس خود و در کنار مصلحی، وزیر پردردسر اطلاعات تلاش میکردند در فضای پرتنش هیات دولت، زورآزمایی احمدینژاد با آیت الله خامنهای را به دست فراموشی بسپارند و برنامهای رویایی را برای معضل بیکاری بررسی کنند، احمد توکلی هم دولت را بیبهره نگذاشته بود.
همزمان با جلسه هیات دولت ، توکلی، رییس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی هم ،به انتقاد از رویه دولت در ارائه آمار مهم اقتصادی پرداخت و گفت:«مرکز آمار ایران از ارائه نرخ رشد تولید ناخالص ملی و نرخ بیکاری، خودداری میکند. بانک مرکزی نيز آخرين رقمی که از نرخ رشد ارائه کرده مربوط به نيمه دوم سال ۱۳۸۷ است. نزديک به سه سال است که ارقام مذکور که کليدیترين اطلاعات اقتصادی است ارايه نمیگردد. هر دو نهاد مذکور نرخ بيکاری را نيز از بهار ۸۹ به بعد ارائه نکردهاند.»
توکلی اتفاقا ادعای دولت مبنی بر ایجاد دو میلیون و پانصد هزار شغل جدید را هم بی اساس دانسته: «ارقامی که از سوی رییس دولت و معاونش درباره ایجاد یک میلیون و ۶۰۰ هزار شغل در سال ۸۹ اعلام می شود و وعده ایجاد دو میلیون و ۵۰۰ هزار شغل در سال ۹۰ با توجه به داده های موجود نادرست است.»
اما این تنها احمد توکلی نیست که ارقامی را که احمدینژاد و یارانش از موفقیتهای اقتصادیشان اعلام میکنند، به باد انتقاد میگیرد. در طول سالهای گذشته کارشناسان و اقتصاددانان بارها دولت احمدینژاد را به دلیل رویهای که در اعلام ارقام خلاف واقع از آمارهای اقتصادی پیش گرفته سرزنش کردهاند و به او درباره اهمیت این امار هشدار دادهاند. با این حال، انتقادها در طول سالهای گذشته هر بار با حملات لفظی احمدینژاد مواجه شده و منتقدان غرب زده، آمریکایی و عواملی خوانده شدهاند که قصدشان سیاهنمایی خدمات دولت بوده است.
این بار هم میشود پیشبینی کرد که انتقادات احمد توکلی بدون پاسخ تند و سختی از جانب احمدینژاد باقی نماند.
علاوه بر توکلی، دیروز علیرضا محجوب ، دبیر خانه کارگر در نشستی یه مناسبت روز کارگر از وضعیت بیکاری در ایران انتقاد کرد. وی گفت: «در حال حاضر طبق مراجع رسمی ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار بیکار داریم و سالانه یک میلیون و دویست هزار نفر نیز بر این تعداد افزوده میشود. بنابراین تثبیت همین وضعیت فعلی هم شاهکار است.»
اما با وجود تمام انتقاداتی که از برنامه دولت در زمینه اشتغالزایی میشود، دولت همچنان از ارائه جزییات برنامه خود برای ایجاد دو میلیون و پانصد فرصت شغلی خودداری میکند و برنامههای دقیق خود را در این باره ارائه نمیدهد. در عین حال با وجود خودداری مراجع مسئول، از اعلام نرخ بیکاری، محمود احمدی نژاد خود هر از گاهی ارقامی موفقیت امیز از کاهش نرخ بیکاری اعلام میکند.
این در حالی است که در طول ماههای گذشته، بسیاری از کارخانجات به حالت تعطیل در آمدهاند و به طور متقابل اعتراضات و تجمعات کارگری هم در راعتراض به بیکاری افزایش داشته است.در طول ماه های گذشته، اعتراض به وضعیت بیکاری حتی تا خطبههای امامان جمعه هم پیش رفته است.
غیبت احمدینژاد در جلسات دولت، اعتراض به خامنهای
از روزی که آیتالله خامنهای، رییس جمهوری وقت و ۹۹ نفر از نمایندگان جناح راست مجلس، از تحمیل میرحسین موسوی به کابینه از سوی «امام خمینی» ناراحت بودند تا امروز که رهبری جمهوری اسلامی، وزیر اطلاعات برکنار شده را به رئیس جمهوری فعلی تحمیل میکند، ۲۶ سال گذشته است. اما این بار بر خلاف روسای جمهوری قبلی، احمدینژاد مقابل رهبری ایستاده است.
روز گذشته وبسایت میزان خبر، از سایتهای نزدیک به اصلاحطلبان با انتشار گزارشی خبری مبنی بر غیبت قهر امیز محمود احمدینژاد در دفتر ریاست جمهوری، از بالا گرفتن اختلافات میان ایت الله خامنهای و رئیس دولت خبر داد،
در این گزارش با ذکر این که احمدی نژاد از زمان بازگشت از کردستان در اعتراض به دخالتهای رهبر نظام در دفتر ریاست جمهوری حاظر نشده، از ملاقاتی میان علی لاریجانی و آیت الله مهدوی کنی با احمدی نژاد برای حل اختلاف به وجود امده خبر داده که با پاسخ منفی رئیس دولت و پافشاری وی بر مواضع خود این دیدار نیز بینتیجه مانده.
از دیگر سوی امروز نیز خبرگذاری مهر با اعلام برگزاری جلسه دیروز هیات دولت به ریاست رحیمی معاون اول احمدینژاد و همچنین غیبت مصلحی وزیر اطلاعات تلویحا شایعات روز گذشته را مورد تایید قرار داد.
به نظر میرسد این اختلافات که با پذریش استعفای حیدر مصلحی از سوی احمدی نژاد و مخالفت آیت الله خامنه ای با ان در تاریخ ۲۸ فروردین اغاز شده نظام جمهوری اسلامی را وارد فاز جدیدی از مقابله درونی میان نیروهای اصولگرا نموده.
هر چند آقای خامنه ای بعد از اوجگیری اختلافات با اعلام این که «بنا ندارد در کارهای دولت دخالت کند» اما در این مورد که «چندان هم مهم نیست» احساس کرده بود که «از مصلحت بزرگی غفلت شده است» سعی نمود خاطر دولتمردان را از عدم تکرار دخالتهایش در امور دولت مطمئن سازد اما محمود احمدینژاد با ایستادگی بر موضع خود، قصد ندارد ۲ سال باقیمانده از دولتش را با وزیری که رسما منسوب رهبر است ان هم در حساس ترین وزارت خانه همکاری کند.
این در حالی است که روسای جمهوری پیشین مثل خاتمی و هاشمی رفسنجانی هیچگاه از خود مقاومتی در برابر وزرای تحمیلی نشان نمیدادند. حتی سید محمد خاتمی مجبور شد برنامهاش برای انتخاب وزیر ارشاد را منتقی کند چون آیتالله خامنهای عطاالله مهاجرانی را به دولت او تحمیل کرد.
نیروهای ناتو صبح امروز (دوشنبه) یکی از دفاتر کار معمر قذافی، رهبر لیبی، را در مجتمع "باب العزیزیه" در طرابلس بمباران کردند.
در پی بمباران این بنا که بر اساس گزارش های رسیده به زخمی شدن ٤٥ نفر منجرشد، یکی از مسئولان دولت لیبی اعلام کرد هدف ناتو از این حمله ترور رهبر لیبی بوده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه ١٥ نفر از زخمی شدگان در وضعیتی وخیم قرار دارند. افزون بر این از سرنوشت چند تن دیگر نیز خبری در دست نیست.
مسئول لیبیائی گفت معمر قذافی از این بنا برای برگزاری جلسات هیأت دولت استفاده می کرده است.
افزون بر این در پی بروز سه انفجار در پایتخت لیبی که دیشب روی داد، پخش برنامه های سه شبکۀ تلویزیونی لیبی به مدت سی دقیقه متوقف شد.
دولت لیبی امروز در چهارچوب تلاش های دیپلماتیک خود برای حل بحران، عبدالعتی العبیدی، وزیر امور خارجۀ این کشور، را راهی آدیس آبابا، پایتخت اتیوپی کرد. هدف از اعزام العبیدی به اتیوپی در میان نهادن "طرحی برای صلح" با سازمان وحدت افریقاست.
به گفتۀ سخنگوی دولت لیبی، دولت مغرب (مراکش) نیز به تلاش ها برای برقراری صلح پیوسته است و لیبی در حال حاضر در همین راستا با روسیه، ترکیه و کشورهای آمریکای لاتین نیز در تماس است. این سخنگو ابراز امیدواری کرد که طی چند روز یا چند هفتۀ آینده طرح صلحی ا قوه به فعل درآید.
باید یادآوری کنیم که رهبران سه کشور آمریکا، انگلیس، روسیه چند بار خواستار برکناری قذافی از قدرت شده اند. اپوزیسیون لیبی نیز که در تشکلی به نام "شورای ملی انتقالی لیبی" گردآمده است خواستار کناره گیری قذافی است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه ١٥ نفر از زخمی شدگان در وضعیتی وخیم قرار دارند. افزون بر این از سرنوشت چند تن دیگر نیز خبری در دست نیست.
مسئول لیبیائی گفت معمر قذافی از این بنا برای برگزاری جلسات هیأت دولت استفاده می کرده است.
افزون بر این در پی بروز سه انفجار در پایتخت لیبی که دیشب روی داد، پخش برنامه های سه شبکۀ تلویزیونی لیبی به مدت سی دقیقه متوقف شد.
دولت لیبی امروز در چهارچوب تلاش های دیپلماتیک خود برای حل بحران، عبدالعتی العبیدی، وزیر امور خارجۀ این کشور، را راهی آدیس آبابا، پایتخت اتیوپی کرد. هدف از اعزام العبیدی به اتیوپی در میان نهادن "طرحی برای صلح" با سازمان وحدت افریقاست.
به گفتۀ سخنگوی دولت لیبی، دولت مغرب (مراکش) نیز به تلاش ها برای برقراری صلح پیوسته است و لیبی در حال حاضر در همین راستا با روسیه، ترکیه و کشورهای آمریکای لاتین نیز در تماس است. این سخنگو ابراز امیدواری کرد که طی چند روز یا چند هفتۀ آینده طرح صلحی ا قوه به فعل درآید.
باید یادآوری کنیم که رهبران سه کشور آمریکا، انگلیس، روسیه چند بار خواستار برکناری قذافی از قدرت شده اند. اپوزیسیون لیبی نیز که در تشکلی به نام "شورای ملی انتقالی لیبی" گردآمده است خواستار کناره گیری قذافی است.
سردار پاسدار محمد رضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین جمهوری اسلامی ایران، طی سخنانی در ارتباط با رویدادهای یمن و بحرین گفت "اگر امروز شرایط به ما اجازه نمی دهد که مستقیماً در عرصۀ نبرد حضور پیدا کنیم، وظیفه داریم تا این شرایط را تغییر داده و به طور مستقیم در صحنه نقش آفرینی کنیم."
باید یادآوری کنیم که بحرین و دیگر کشورهای عرب خلیج فارس اخیراً بارها جمهوری اسلامی ایران را به مداخله در امور داخلی خود متهم کرده اند اما بلند پایگان جمهوری اسلامی ایران از جمله وزیر امورخارجۀ این کشور این اتهام را قویاً رد کرده اند.
سردار پاسدار نقدی پس از انتقاد از کسانی که قصد دارند انقلاب و اسلام را در مرزهای ایران محصور کنند و لعنت فرستادن بر این افراد گفت در چنین شرایطی چگونه می توان درخواست کمک خواهران وبرادران مسلمان یا به گفتۀ او "ندای یا للمسلمون" را نادیده گرفت. رئیس سازمان بسیج مستضعفین در مورد هویت این افراد توضیحی نداد.
سردار نقدی افزود "متأسفانه عده ای تصور می کنند که در برابر ظلمی که به ملت های مسلمان روا داشته می شود هیچ مسئولیتی متوجه ما نیست و از این رو با ترفندهای مختلف می کوشند ما را با مسائل داخلی سرگرم کنند تا از وظیفۀ اصلی مان غافل شویم."
موضع گیری های جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات سیاسی اخیر در کشورهای عرب و به ویژه در ارتباط با کشورهای عرب واقع در خلیج فارس، باعت بروز تنش شدیدی میان این کشورها و ایران شده است. در پی بروز این تنش ها ست که بحرین سفیر خود در تهران را به منامه فراخوانده است و کویت شماری از دیپلمات های جمهوری اسلامی ایران را از کویت اخراج کرده است. اقدامی که اقدام متقابل تهران را در پی داشته است.
عربستان سعودی نیز که در پی اعزام یک نیروی هزارنفری به بحرین مورد انتقاد شدید تهران قرار گرفته است تا کنون چند بار ایران را از مداخله در امور کشورهای عرب بر حذر داشته است.
سردار پاسدار نقدی پس از انتقاد از کسانی که قصد دارند انقلاب و اسلام را در مرزهای ایران محصور کنند و لعنت فرستادن بر این افراد گفت در چنین شرایطی چگونه می توان درخواست کمک خواهران وبرادران مسلمان یا به گفتۀ او "ندای یا للمسلمون" را نادیده گرفت. رئیس سازمان بسیج مستضعفین در مورد هویت این افراد توضیحی نداد.
سردار نقدی افزود "متأسفانه عده ای تصور می کنند که در برابر ظلمی که به ملت های مسلمان روا داشته می شود هیچ مسئولیتی متوجه ما نیست و از این رو با ترفندهای مختلف می کوشند ما را با مسائل داخلی سرگرم کنند تا از وظیفۀ اصلی مان غافل شویم."
موضع گیری های جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات سیاسی اخیر در کشورهای عرب و به ویژه در ارتباط با کشورهای عرب واقع در خلیج فارس، باعت بروز تنش شدیدی میان این کشورها و ایران شده است. در پی بروز این تنش ها ست که بحرین سفیر خود در تهران را به منامه فراخوانده است و کویت شماری از دیپلمات های جمهوری اسلامی ایران را از کویت اخراج کرده است. اقدامی که اقدام متقابل تهران را در پی داشته است.
عربستان سعودی نیز که در پی اعزام یک نیروی هزارنفری به بحرین مورد انتقاد شدید تهران قرار گرفته است تا کنون چند بار ایران را از مداخله در امور کشورهای عرب بر حذر داشته است.
پس از انتشار اخباری مبنی بر «استعفای» احمدینژاد
رجانیوز: طبقهبندی اطلاعات زیر سئوال رفته است
سایت «رجانیوز» پس از انتشار گزارشهایی مبنی بر «استعفای» محمود احمدینژاد از ریاست دولت دهم اعلام کرد «فلسفه طبقهبندی اطلاعات در کشور زیر سئوال رفته است.»
این سایت نزدیک به دولت احمدینژاد روز دوشنبه (پنجم اردیبهشت) نوشته که «معضل انتشار اخبار پشت پرده از مذاکرات مسئولین نظام این روزها به تهدیدی جدی برای امنیت روانی جامعه مبدل شده است.»
رجانیوز که خود نیز از منابع طبقهبندی شده استفاده میکند٬ افزوده که «انتشار اخبار گفتگوهای خصوصی بالاترین ردههای مسئولین نظام در سایتهای خبری این روزها بهت و تعجب کارشناسان امور امنیتی را به دنبال داشته است.»
این سایت بدون آنکه به تلکس محرمانه ایرنا و واحد مرکزی خبر اشاره کند٬ نوشته که اخبار ویژه این سایتها تنها برای استفاده مسئولان رده بالا است که متاسفانه این اخبار در سایتهای خبری نیز منتشر میشود.
تلکس ویژه واحد مرکزی خبر و خبرگزاری ایرنا در سالهای اخیر به یکی از مهمترین منابع سایتهای محافظهکار تبدیل شده است.
به نظر میرسد با افزایش تنشها میان آیتالله علی خامنهای و محمود احمدینژاد تلکس ویژه واحد مرکزی خبر اخباری علیه تیم احمدینژاد و تلکس محرمانه ایرنا اخباری علیه هواداران خامنهای منتشر میکنند که انتشار عمومی این اخبار با اعتراض «رجانیوز» مواجه شده است.
روز گذشته گزارشهایی درباره «استعفای» محمود احمدینژاد از ریاست دولت دهم در برخی رسانههای محافظهکار منتشر شده که این گزارشها بازتابهای زیادی به همراه داشته است.
مقامهای دولت دهم و رسانههای حامی دولت تاکنون در خصوص این گزارشها واکنشی نشان ندادهاند.
کانون مستقل از قدرت ممنوع
یکی از مهمترین برنامه های که سالهاست در دستور کار نهادهای امنیتی قرار گرفته جلوگیری و ممانعت از هرگونه تشکل و سازمان غیر دولتی مستقل است که می تواند در نهایت به ظرفیت سازی جامعه مدنی منتهی شود .
نهادهای امنیتی با تشکیل واحدها وتربیت کارشناسان ویژه و استفاده از تجربه و روش های برخورد کشورهای هم سو با جمهوری اسلامی کلیه مراحل تشکیل تا اجرایی شدن و عملکرد این سازمانها را مانیتور و رصد نموده و نه تنها سعی در ممانعت از شکل گیری هر گونه نهاد مدنی را دارند بلکه با موازی سازی یا نفوذ ،خط برخورد با سازمانهای غیر دولتی در ایران را پیگیری میکنند . در سالهای گذشته این روند شکل صعودی و افراطی به خود گرفته و با توهم توطئه ای که در این نهادها وجود دارد از تشکیل سازمانهای که در حوزه محیط زیست یا بهداشت و درمان و سازمانهای که صرفا به خدمات اجتماعی اختصاص دارند ممانعت به عمل آورده و یا به روش های مختلف اقدام به کنترل و دخالت در این سازمانها می نمایند .
در طول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد تقریبا اثاری از سازمانهای مختلف باقی نمانده است . بسیاری از این سازمانها بسته شده و دست اندرکاران آن مورد تعقیب و باز جویی قرار گرفته اند . بعضی به زندان افتاده و بسیاری مرتب به بازجویی احضار ، و یا بوسیله تلفن تهدید میشوند و حتی به شکل غیر قانونی بعضی از فعالان جامعه مدنی به اماکنی چون هتل ها فراخوانده شده و در انجا مورد بازجویی یا تهدید قرار میگیرند . شنود و تعقیب و مراقبت قسمتی از برنامه این نهادهای امنیتی است . معمولا این گونه عملیات در وزارت اطلاعات و اطلاعات نیروی انتظامی و حتی دادگاه انقلاب برنامه ریزی و هدایت می شود به گونه ای که گاهی اوقات همین نهادها در برخورد با یک سازمان روش های مختلف را پیگیری نموده و عملیات متفاوت انجام میدهند .
نتیجه چنین برخوردهای گسترده با سازمانهای جامعه مدنی در ایران اثرات مخرب و غیر قابل جبرانی بر پیکره رشد و قوام جامعه و بهبود وضعیت اجتماعی با مشارکت مردم ایجاد کرده است و مهمتر از همه بر اعتماد سازی مردم نسبت به دولت گذشته و همه اقداماتی که می توانست از سوی این سازمانها به نفع توسعه و رفع مشکلات و اسیبهای اجتماعی برداشته شود گذاشته است .
سازمانهایی که می توانستند باری از دوش دولت به نفع مردم بردارند و موجب تقویت سرمایه اجتماعی شوند در یک نگاه غلط دشمن محسوب شدند و با هنر نهادهای اطلاعاتی توقیف و فعالان انها یا راهی زندان و بازجویی و یا ناخواسته به خارج از کشور تبعید شدند وبسیاری از انها که ماندند عملا خانه نشین گشتند .
تمامی برنامه علیه سازمانهای غیر دولتی هدفمند و با برنامه ریزی انجام شد تا از جامعه پرسشگر و اهل چون و چرا توده ای قابل انعطاف و فرمانبر بدون هیچ انگیزه و امید و اعتماد ساخته شود . توده ای که مثل موم قابل شکل دادن و هدایت و کنترل باشد . توده ای که به جای مطالبات تنها اطاعت کند و بجای مسولیت اجتماعی تنها به فکر ان باشد که بار خودش را از زمین بردارد و حتی برای پیش برد منافعش به هم وطنانش پشت پا بزند. همان مقوله ای که امروز در کشورمان به یک امر رایج تبدیل شده و هویت و نظام اخلاقی ایرانی را زیر سوال برده است .
همچنین نهادهای امنیتی در امتداد برخورد با این سازمانها و تشکلها به دنبال فشار هر چه بیشتر دست به تغییرات جدی در قوانین مربوط به این سازمانها زدند و طرحی تحت عنوان طرح ناظر بر تاسیس سازمانهای غیر دولتی را به مجلس شورای اسلامی ارائه نمودند که هم اکنون این طرح به کمسیون اجتماعی مجلس برای بررسی بیشتر فرستاده شده است . ماده ۶ اين طرح برای نمونه تشکيل يک هئيت عالی را مصوب می کند که مرکب از نمايندگان اطلاعاتی و ساير بخش ها از جمله قوه قضائيه، وزارت اطلاعات و نيروهای مقاومت بسيج است که قدرت تصويب و رد مجوز سازمان های غير دولتی را دارد. هر چند که در گذشته و حتی در زمان آقای خاتمی همواره صلاحیت افراد هم در وزارت اطلاعات و هم در نیروی انتظامی بررسی میشد اما این بار تشکیل یک هیئت عالی این برخوردها را علیه جامعه مدنی سازمان یافته تر می سازد. بخصوص که اين هئيت عالی قدرت نظارت بر انتخاب هئيت مديره سازمان های غير دولتی، فعاليت های آن ها و تصميماتشان را نيز دارد و این در شرایطی است که سازمان های غير دولتی فقط يک نماينده در اين هئيت عالی خواهند داشت و صد البته آن یک نماینده هم به طور یقین از سازمانهای همسو و حتی سازمانهایی است که بعضا از سوی خود انها تاسیس شده است. ماده ۶ بويژه نظارت و کنترل راهبردی بر فعاليت های سازمان های جامعه مدنی ايجاد می کند و تعامل سازمان های غير دولتی را با سازمان های بين المللی از جمله آژانس های سازمان ملل محدود مینماید .
دربخش هايی از ماده ۱۲ نیز ،اين طرح ملزم می کند که همه راهپيمايی ها فاقد وابستگی های سياسی باشند و فقط زمانی يک راهپيمايی قانونی تلقی خواهد شد که هئيت عالی مجوز آن را صادر کندو به این ترتیب هئيت عالی قانونا دارای قدرتی برای تائيد هر نوع ارتباط و همکاری سازمان های جامعه مدنی ايران و سازمان های بين المللی، از جمله شرکت در کنفرانس ها و همايش ها و عقد توافقنامه ها و قرارداد ها، است. . بر اساس این طرح جديد، قدرت انحلال همه سازمان های غير دولتی را به هئيت عالی نظارت بر فعاليت های سازمان های غير دولتی" واگذارشده است و این به معنای این است که همین تشکیلات باقیمانده حیات و مماتشان به دست نها دهای امنیتی خواهد افتاد هر چند که عملا نیز امروز هر گونه فعالیت بدون اجازه آقایان عملا غیر ممکن است . لازم به ذکر است که این هیئت عالی فقط در مرحلهی صدور مجوز نظارت نمیکند بلکه بلکه هر گاه دستگاههی امنيتی و نظامی (اعضای هيئت عالی) باراده کند می توانند به بازرسی اين اسناد اين نهادها بپردازند.. براساس ماده ۲۰ این طرح. بازرسان هیئت عالی درصورت لزوم میتوانند درحضور نماينده سازمان مردمنهاد و در محل دفتر سازمان مردمنهاد، اسناد و اطلاعات مذکور را بررسی وحسب نياز تصويربرداری نمايند.اما این هیئت عالی ازچه ترکیبی تشکیل شده است ؟ این هیئت عبارتند از « معاونان ذيربط وزيران کشور (رييس هيات)، امور خارجه، اطلاعات و نمايندگان تام الاختيار قوه قضاييه، نيروی انتظامی، سازمان صدا و سيما، سازمان اوقاف و امور خيريه، سازمان تبليغات اسلامی، سازمان بسيج مستضعفين سپاه پاسداران، کميته امداد امام، مرکزامور مساجد، نماينده منتخب سازمان های ملی و نماينده دستگاه تخصصی حسب مورد با حق رای، نماينده شورای عالی استانها و يک نفر از نمايندگان عضو کميسيون اجتماعی مجلس به انتخاب مجلس به عنوان ناظر تشکيل می شود.»
هيات نظارت در استانها و شهرستانها نيز از معاون استاندار (فرماندار) و نمايندگان تامالاختيار اداره اطلاعات، دادگستری، نيروی انتظامی، سازمان اوقاف، سازمان بسيج مستضعفان، سپاه پاسداران، سازمان تبليغات اسلامی، امام جمعه و نمايندهای از سازمانهای مردم نهاد تشکيل میشود که بر حسب حوزه جغرافيايی تعيين شده، استان يا شهرستان، نظارت بر اين سازمانها را انجام می دهد. ومطابق تبصره 1از ماده 12 همه سازمانها می بایست برای عضويت در سازمانهای بينالمللی و هر گونه همکاری و فعاليت بينالمللی از قبيل عقد قرارداد، امضای تفاهمنامه و شرکت در همايشها و دورههای آموزشی در خارج از کشور،از هیأت عالی مجوز بگیرند.» وهمچنين « موظف هستند پيش از دريافت هرگونه کمک اعم از نقدی و غيرنقدی از آژانسهای وابسته به سازمان ملل متحد و ديگر منابع کمک کننده خارجی اعم از حقيقی يا حقوقی، ميزان کمک و موضوع آن را به صورت مشروح حسب مورد برای گرفتن مجوز به هیأت عالی اعلام نمايد.»
هيات نظارت در استانها و شهرستانها نيز از معاون استاندار (فرماندار) و نمايندگان تامالاختيار اداره اطلاعات، دادگستری، نيروی انتظامی، سازمان اوقاف، سازمان بسيج مستضعفان، سپاه پاسداران، سازمان تبليغات اسلامی، امام جمعه و نمايندهای از سازمانهای مردم نهاد تشکيل میشود که بر حسب حوزه جغرافيايی تعيين شده، استان يا شهرستان، نظارت بر اين سازمانها را انجام می دهد. ومطابق تبصره 1از ماده 12 همه سازمانها می بایست برای عضويت در سازمانهای بينالمللی و هر گونه همکاری و فعاليت بينالمللی از قبيل عقد قرارداد، امضای تفاهمنامه و شرکت در همايشها و دورههای آموزشی در خارج از کشور،از هیأت عالی مجوز بگیرند.» وهمچنين « موظف هستند پيش از دريافت هرگونه کمک اعم از نقدی و غيرنقدی از آژانسهای وابسته به سازمان ملل متحد و ديگر منابع کمک کننده خارجی اعم از حقيقی يا حقوقی، ميزان کمک و موضوع آن را به صورت مشروح حسب مورد برای گرفتن مجوز به هیأت عالی اعلام نمايد.»
و صد البته این دسته قوانین و دستور العمل ها همگی خلاف تعهدات بین المللی ایران است چرا که آزادی تشکل ها و انجمن ها در ماده ۲۲ ميثاق بين المللی حقوق سياسی و مدنی که ايران نيز يکی از امضاء کنندگان آن است، به صراحت تضمين شده است ،ماده ای که تاکيد میکند "هر کسی حق آزادی تشکل و انجمن با ديگران. را بنفع خود دارد که اين حق دربرگيرنده حق تشکيل اتحاديه های کارگری نیز هست."
اما این طرح اهداف بیشتری را نیز دنبال میکند . یعنی نه تنها به دنبال بازگشت به یک جامعه توده وار است بلکه به دنبال اعتماد زادیی کامل از جامعه مدنی است وهزینه فعالیت در نهادهای مستقل را به شدت بالا می برد و اختلالی جدی در ارتباطات اجتماعی و شبکه سازی ایجاد مینماید و بعد هم با خیالی راحت انجمن های تحت فرمان را راهی فعالیتهای بین المللی کرده و از طریق آنها اهداف سیاسی اش را پیگیری می نماید .
بدون هیچ گونه شک و تردید حکومت تمام قد آمده است که با هرگونه کانون و پایگاه مستقل از قدرت سیاسی مقابله کند . هر کانونی که می تواند قدرت دولت را در چارچوب قانون نگه دارد و از ان بازخواست نماید.حکومت میخواهد جامعه ای ممتنع بسازد . مردمی جاهل بسازد که در ترسی مدام قرار دارند . حکومت میخواهد که مردم ،فاقد هر گونه مهارت برای فعالیت جمعی باشند ولو فعالیت جمعی در چارچوب زباله جمع کردن از کوهستان صورت بگیرد .
حکومت در یک کلام میخواهد جامعه ایران را همچنان استبداد زده و استبداد پذیر نگه دار . مردمی که حاضر باشند به جای کسب مطالبات خود از حکومت سر در چاه جمکران کنند و به جای فریاد آزادی های های اشک بریزند . مردمی که به جای ایستادن مقابل استبداد کیلومترها دنبال او بدوند و برای دادن یک نامه به حاکم عجز و لابه کنند و از محافظان حاکمان کتک بخورند . حکومت مارا به جای انسانی قدرت مند و شجاع انسانهای حقیر شده و بی منزلت میخواهد . حکومت میخواهد که انسانی چون احمدی نژاد چشم در چشم ملت دروغ بگوید و ملت را ریشخند کند و ملت آنقدر نیازمند باشند که با اندک مواجبی برای دروغ هایش هلهله بکشد . اما بدیهی است که روزگار جهل و ترس تنها با یک استراتژی به سر خواهد آمد . اتحاد و هم گامی و آگاهی بخشی برای دستیابی به دموکراسی پایدار که ستونهایش بر روی اعلامیه جهانی حقوق بشر بنا شده باشد. چرا برای دستیابی به چنین اهدافی همت نکنیم ؟
حجت السلام جعفر شجونی در مصاحبه با روز:
سرنوشت بنی صدر در انتظار احمدی نژاد
حجت السلام جعفر شجونی، دبیر جامعه وعاظ تهران اگرچه هنوز "هاله نور" احمدی نژاد را رد نمی کند اما مشایی در کنار وی را چرا. این عضو حزب موتلفه اسلامی و جامعه روحانیت مبارز، در مصاحبه با روز، ضمن تاکید بر اینکه مجلس باید "اشراف کامل رهبر بر وزارت خانه های خارجه و اطلاعات را قانونی کند" خبر از آن می دهد که: بعضی ها می خواهند برای امیال خودشان در این دووزارت خانه "آنتن" داشته باشند.
و اگر وضعیت کنونی ادامه یابد: احمدی نژاد هم به سرنوشت بنی صدر و منافقین و... دچار خواهد شد.
این مصاحبه در پی می آید.
سلام حاج آقا! می خواستم نظر شما را در مورد حکم رهبر برای آقای مصلحی، وزیر اطلاعات، بپرسم.
رهبر حتما باید در این کشور بر دو وزارت خانه اشراف داشته باشد؛ یکی وزارت امور خارجه یکی وزارت اطلاعات.
چرا؟
چون اینها پست های کلیدی کشورست که باید رهبر بر آنها اشراف کامل داشته باشد. اگر هم تا حالا نشده به نظر من وظیفه مجلس شورای اسلامی است که این موضوع را قانونی کند.
چرا؟
چون متاسفانه بعضی ها به میل خودشان می خواهند در کار امور خارجه یا در کار اطلاعات دخالت کنند. یا به قول معروف می خواهند در این دو وزارتخانه آنتن داشته باشند، جاسوس داشته باشندبرای امیال خودشان.
این بعضی ها چه کسانی هستند؟
بعضی ها گروهی اند، حزبی اند، مریض اند؛ مریض.
مثلا چه کسانی؟
حالا هر کس دیگر. مثلا در همین مسئله وزارت اطلاعات گفتند رئیس دفتر می خواسته آقای عبداللهی باشد. خب ببینید این جور چیزها شده...
رئیس دفتر؟
مشایی. مثلا در استان ما، گیلان، بنده و امام جمعه و نماینده ولی فقیه و تمام نمایندگان مجلس و همه ارگان ها دل مان می خواست یک آدم لایقی را، که سردار قربان زاده باشد، استاندار رشت بکنیم. من هم نامه به رئیس جمهور نوشتم هم به رئیس دفترش و خواسته مردم راگفتم؛ والا بنده هیچ کاری در آنجا ندارم. چون استاندار قبلی هم مازندرانی بود، که آقای قهرمانی باشد ـ حالا نمی دانم آقای قهرمانی را به کویت برده یا ایتالیا، هر جا برده ـ اما متاسفانه مشایی آخرسر یک مازندرانی را به استان گیلان تحمیل کرد که هیچ کدام ما راضی نیستیم.
چرا؟ این کارها می تواند مملکت را به بحران بکشاند؛ چرا این کارها را می کنند؟
هوای نفس خانم؛ یعنی من تنها کسی که دیدم که به قدرت رسید و مغرور نشد امام خمینی بود. بقیه به قدرت که می رسند غالبا غرور جلویشان را می گیرد؛ فامیل بازی، پارتی بازی... امیر المومنین در نهج البلاغه می گوید چهار چیزآفت نظام است: یکی ظلم به مردم، یکی بلند کردن بیت المال مسلمین، یکی فامیل بازی، یکی هم رشوه...
این چهار کار را هم که ماشالله خیلی ها می کنند..
بله؛ خب این آفت نظام است. هر چیزی یک آفتی دارد، انقلاب ما را هم این آفت زد.
زد؟
بله زد. شما نگاه کن با پارتی بازی در این بانک ها به بعضی ها۴۰۰ میلیارد تومن وام دادند به من و شما ۵۰۰ هزار تومن هم نمی دهند.
بعد به شما می گویند زمین دارید، گاوداری دارید، ....
بله. خدا به سر شاهدست پسر من آه در بساط ندارد اما نوشتند ۸۰۰ میلیون یورو خارج کرده.
۸۰۰ میلیون یورو؟ !!
خود من ۷۴۰ میلیون دلار در لندن دارم.
۷۴۰ میلیون دلار؟ !!
بعله؛ بعد این آقای نوری زاده که با رادیوی چی چی حرف می زند می گوید این شجونی را زینبیه هم راه نمیدهند [در سوریه] لندن راهش بدهند!! گوش می کنید؟
بله
خب من از جوانی حرف حق را می زدم؛ خربزه می خوردم، پای لرزش هم می نشستم.
حالا چرا این حرف ها را درباره شما می زنند؟ چرا با شما بدند؟ چرا جامعه وعاظ ولایی را در برابر جامعه شما درست کردند؟ کی این کار را کرد؟
خب اینهاهم هوای نفس است. پلو با پول. اینها واعظ نیستند خانم؛ واعظ نما هستند. لباس غصبی پوشیده اند.... ما سال ها می رویم کسی به ما هزار تومان هم پول نمی دهد ولی آن آقا می گوید "خیرین" به ما پول می دهند. نخیر؛ جاسوس ها پول می دهند. خائن ها به اینها پول می دهند...
یعنی مشایی؟
بله؛ از خارج و داخل به اینها پول می دهند. ببین؛ یک وقتی می گفتند انگلیسی ها به بعضی آخوندها پول می دادند که هر روز روضه حضرت زهرا بخوانند و عمر را لعنت کنند تا اخلاف بین شیعه و سنی درست کنند. خانم جان؛ پول های دشمن هزار جور خرج می شود...
خب حاج آقا فکر نمی کنید وقتی بعضی ها آقای احمدی نژاد را آنقدر گنده کردند، گنده کردند، بردند بالا، بردند بالا، نتیجه اش این می شود که او حالا حرف هیچ کس را گوش نکند؟ مثلا همین که نوشتند معجزه هزاره سوم است؛ همین که تایید کردند که دور سرش هاله دارد. فکر نمی کنید نتیجه اش همین بود...
البته هر کدام از اینها جای بحث دارد؛ مثلا ما که نمی توانیم به کسی بگوییم هاله ات دروغ است. حافظ می گوید فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد. الان می گویند آیت الله بهجت دعا خواند به یک دانه قند و داد به یک خانم مریض؛ سرطان خونش خوب شد. متوجه هستید؟ ما نه می توانیم بگوییم دروغ است نه می توانیم به کلی هم بگوییم اینطورست. این وسط می گوییم برای خدا کاری ندارد. همان فیض روح القدس ار باز مدد فرماید. الان هم من عقیده ندارم آقای احمدی نژاد جلوی رهبر ایستاده باشد....
خب هنوز مصلحی را به جلسه هیات دولت دعوت نکرده، به جلسه هیات دولت هم نرفته. وقتی رهبر یک چیزی می گوید که دیگر نباید حرف باشد؛ درست است؟
بله؛ ولی انشاالله دعوت می کند. دیروز رهبر ما طوری سخن فرمودند که دولت خدمتگزارست من هم هر وقت مصلحت بدانم یک تذکر می دهم. اما خدای نکرده اگر هر کسی، احمدی نژاد یا غیر احمدی نژاد، از فرمان ولایت کج بشود به سرنوشت بنی صدر و منافقین و قطب زاده و شریعتمدار و منتظری و بقیه دچار می شود. ما احترام مان برای آقای احمدی نژاد سر جای خودش هست ولی یک لجبازی او را دوست نمی داریم و آن قصه، قصه مشایی است. بارها مراجع تقلید، علما، به خود ما گفتند. ما هم با آقای مشایی صحبت کردیم. بعد آن جامعه وعاظ ولایی آن قدر احمق اند که می گوینداحمدی نژاد را بدون مشایی نمی شود دوست داشت ولی ادعا می کنند که رهبر را قبول داریم مصباح یزدی را قبول نداریم. چون آقای مصباح می گوید این جور حرف ها که مشایی می زند حرف آدم های غیر خودی است؛ تیمسار فیروز آبادی می گوید این حرف ها مال آدم های افسار گسیخته است؛ دیگران هم می گویند این حرف ها جنحالی است. شما نگاه کن وزارت امور خارجه داریم اما در این هیر و ویر این آقایان می روند دربار پادشاه اردن! خب کسی که با پادشاه اردن می نشیند یا بیسوادست یا احمق یا خائن.
حتما شما هم شنیده اید که بعضی ها می گویند آقای احمدی نژاد می خواهد از این طریق، راسا با آمریکا رابطه برقرار کند. برای این کار لازم دارد هم سیاست خارجی را در اختیار بگیرد هم وزارت اطلاعات را. بعد با این دو حربه که اسلحه مهمی هم هست، جلو رهبر بایستد. برای همین می گویند فتنه بعدی فتنه مهم تری می شود. شما چه می گویید؟
من این جور حرف نمی زنم؛ ولی می گویم اگر کسی خدای ناکرده جلو رهبر بایستد، جلوقانون اساسی ایستاده، جلو امام خمینی ایستاده و مقدمات واژگونی خودش را فراهم کرده. من چنین نسبتی نمی دهم ولی خب انسان است دیگر؛ انسان ممکن است مغرور باشد، به قدرت برسد و اطلاعات عوضی بدهد یا به اسم وزارت اطلاعات قتل های زنجیره ای انجام بدهد که آبروی نظام را ببردـ در همان دوره آقای خاتمی ـ من عقیده ام این است که همان طور که دیروز رهبر فرمودند دولت خدمتگزارست منتها بعضی اشتباهات جزیی دارد که باید آنها را برطرف کرد.
و اگر نکند؟
به سرنوشت دیگران مبتلا می شود.