افراط و تفریطها در اپوزیسیون
مریم محمدی
امروز جمعیت اپوزیسیون خارج از کشور به یکی از مختصات جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. نحلههای مختلف نظری و سیاسی، تاکنون به تعریفی واحد از برنامه و سیاستهای اپوزیسیون خارج از کشور در مقابل نظام جمهوری اسلامی نرسیدهاند.
پیدایش جنبش سبز به پرسشها در این زمینه دامنه زده است. در این گفتوگو، دکتر مهرداد مشایخی، استاد جامعهشناسی سیاسی در امریکا، به این پرسشها پاسخ داده است.
مهرداد مشایخی: رابطه جامعه سیاسی برونمرزی با جامعه سیاسی درون کشور در چند دهه اخیر به مقدار زیادی دگرگون شده است که تحت تأثیر مناسبات جهانی و جهانی شدن اتفاق افتاده است. مرزهایی که تا مدتی پیش این دو جامعه را به مقدار زیادی از هم جدا نگاه میداشت، خوشبختانه برطرف شده است. بنابراین ما میتوانیم از ادغام نسبی جامعه سیاسی برونمرزی و درونمرزی صحبت کنیم.
به این ترتیب، تعامل، روابط متقابل و همکاریها امروز به میزان بسیار گستردهتری از گذشته در جریان است و میتواند وجود داشته باشد.
سئوالی که به ذهن میآید، این است که در گذشته، زمانی که این نزدیکیها وجود نداشت، نگرش غالب این بود که داخل تعیینکننده است و خارج نقش حمایتی باید بازی کند؛ یعنی خارج باید در خدمت حرکت داخل باشد. آیا در شرایط امروز هم دقیقاً همین بحث صادق هست یا نه؟
به نظر من، در شرایط جدید میتوان گفت که این بحث تاحدودی اعتدال پیدا کرده است. من نمیخواهم تا آنجا پیش بروم که بهطور مطلق بگویم اولویت داخل دیگر مطرح نیست. بهنظر من، هنوز نبض تحولات در داخل کشور است. شکی در این نیست، اما بهطور نسبی میتوان گفت که با توجه به تحولات اخیر، نقش جامعه برونمرزی نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده است؛ به چند دلیل: یکی همان ارتباطات و امکانات ارتباطیای است که امروز به مدد فنآوری و تکنولوژی جدید- اینترنت، رادیو، تلویزیونهای ماهوارهای- افزایش پیدا کرده است. این برنامهها ارتباطات را بسیار نزدیک کرده و هماهنگی بیشتری را میسر کرده است.
دلیل دوم این است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه خوب چه بد، میبینیم که شمار زیادی از فعالان سیاسی، روشنفکران، روزنامهنگاران و علاقهمندان به سیاست که در سالهای گذشته در ایران بودهاند، الان به دلیل شرایط نابهسامان در خارج از کشور بهسر میبرند. بنابراین ما با یک جامعه به نسبت پویا و فعال فرهنگی- سیاسی هم در اینجا طرف هستیم.به هرحال به این دو دلیل است که نقش جامعه برونمرزی افزایش پیدا کرده است.
بنا بر تعریف شما، نقش حمایتگر اپوزیسیون خارج از کشور، امروز به نقش تأثیرگذار تبدیل شده است؟ آیا این برداشت درست است؟
فکر میکنم واژه مناسبی است.
آیا این ارتباطها، بر اساس همین نو بودن و پیچیده بودنشان، همیشه مثبت هستند یا حتی میتوانند زیانبار هم باشند؟
به طور کلی، وقتی پدیده جدیدی مطرح میشود، طبیعتاً تا مدتها بحث تجربهآموزی مطرح است و ما باید راهکارهای مناسبی را پیدا کنیم که بتوانیم بیشترین تأثیر را بگذاریم. چون ما در ابتدای کار هستیم، طبعاً مثبت و منفی با هم وجود دارند.
ولی من فکر میکنم با توجه به وجود یک جامعه به نسبت باتجربه سیاسی و بالغی که در خارج از کشور داریم، تأثیرات مثبت، به مراتب بیشتر از تأثیرات منفی است. در عین حال میتوانم به تأثیرات منفی اشاره کنم:
از جمله این تأثیرات منفی این است که در خارج از کشور، بدون توجه به الزامات و ضروریات داخل، مثلاً مباحث یا رقابتها و یا فرقهگراییهایی در خارج دامن زده شود که بهجای ایجاد امید در داخل، بیشتر به ناامیدی منجر شود.
یا برخی از برنامههای فرهنگی، تلویزیونی و یا سیاسی چنان افراطی باشند و چنان از فضای سیاسی داخل دور باشند که مردم حس کنند ارتباطی با این نوع برنامهها، نمیتواند برایشان مطرح باشد.
ولی بههرحال این جنبههای منفی در برابر ظرفیت بسیار عظیمی که برای تأثیرگذاری مثبت وجود دارد، بهشدت ناچیز است، اما باید البته تمام توجهمان را روی تأثیرگذاری مثبت بگذاریم.
این امر از چه طریق و راههایی ممکن میشود؟
یکی از بحثهایی که در گذشته وجود داشت، این بود که یکسری کارهای محدودی هستند که جریانهای سیاسی در خارج با توجه به همان نقش حمایتیشان میتوانند انجام بدهند و آن اینکه خودشان را در خدمت و حمایت حرکت داخل بگذارند.
امروز به توجه به اینکه جامعه داخل، جامعه دگرگون شدهای است، در درون آن عدم تجانس وجود دارد و بهاصطلاح کثرتگرایی هم در داخل و هم در خارج وجود دارد، این سئوال پیش میآید که جریانهای مختلف میتوانند در خدمت، در حمایت یا در تأثیرگذاری با آن جریانهایی در داخل باشند که قبولشان دارند. هیچ الزامی برای اینکه هر جریانی بخواهد از یک جریان واحد حمایت کند، وجود ندارد.
مثلاً میبینیم بسیاری از گروههای زنان، نیروی خودشان را صرف حرکت زنان داخل کشور میکنند. یا گروههای قومی بیشترین نیرویشان را در خدمت حرکتهای قومی داخل کشور گذاشتهاند؛ جریانهای طرفدار جنبش کارگری، در خدمت جنبش کارگری هستند و کسانی که بهطور مشخص، روی جریان سبز تاکید دارند، سعی میکنند که در آن مجموعه سبز تأثیرگذار باشند.
میخواهم بگویم که اولاً حوزههای تأثیرگذاری متکثر شدهاند و صرفاً یک حوزه را در بر نمیگیرد و دوم نوع فعالیتهای مثبت افزایش پیدا کرده است. یعنی ما بهخاطر کمبود گردش اطلاعات در داخل، بهطور مشخص میتوانیم در هرکدام از این حوزهها خبررسانی و اطلاعرسانی کنیم.
جنبه دیگر این است که از مسئله حقوق بشر در جامعه بینالمللی دفاع کنیم. مسئلهای که پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است و ما میتوانیم از این لحاظ، با توجه به ضعفی که داخل کشور در این زمینه دارد، فعال باشیم.
یعنی همه این گروهها بر زمینه حقوق بشر کار کنند؟ یا حقوق بشریها هم، طبق تقسیمبندیای که شما کردید، تماسها و ارتباط خودشان را داشته باشند؟
بله؛ دومی درست است. یعنی جریانهایی که میخواهند از طریق کار حقوق بشر تأثیرگذار باشند، میتوانند این بخش کار را بر عهده بگیرند.
بنابراین در خارج از کشور تقسیم کار وجود دارد. عدهای طبعاً کار حقوق بشری خواهند کرد، عدهای کار خالص سیاسی، عدهی دیگری سعی میکنند در جریان این کار سیاسی، روی مفاهیم و ایدهها تأثیر بیشتری بگذارند.
میخواهم بگویم ما نباید انتظار داشته باشیم که با توجه به این تنوع در خارج از کشور و همچنین در داخل کشور، ما یک یا دو وظیفه را برای هم قرار بدهیم- حتی در ذهنمان- و انتظار داشته باشیم که همه همان کار را کنند.
ولی این ارتباطات و تماسهای دوطرفه، آنهم با تاکید بر صنوف و گروههای مختلف، آیا این خطر را ایجاد نمیکند که نگاهها و بینشهای مختلفی طرح بشوند و با هم نه تنها به توافقی نسبی نرسند، بلکه عدم تجانس را بیشتر کنند؟ مثلاً حتی اگر گروههایی میخواهند صرفاً مسائل کارگری را دنبال کنند و آن ارتباط را برقرار کنند، در اینجا دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ دیدگاه سوسیالیستی و یا لیبرالیستی وجود دارند و خلاصه برخوردهای طبعاً مختلفی وجود دارد. تأثیر اینها بر پیشروی مجموعه جنبش اعتراضی ایران چه میشود؟
در اینجا باید بین آن چیزی که من علاقه دارم و آن چیزی که در واقع دارد اتفاق میافتد، تمایز قائل شد. من با توجه به اینکه خودم را طرفدار جنبش سبز میدانم و معتقدم که این جنبش فراگیر، مهمترین جنبه فعالیتهای سیاسی در ایران است، طبیعتاً فکر میکنم در شرایط کنونی چه خوب است که ما نیرویمان را در وهله اول حول این جنبش فراگیر بگذاریم و در وهله دوم هم اگر فعالیت مشخصتر و خاصتری میخواهیم در رابطه با جنبشهای اجتماعی یا قومیتها و یا جنبش کارگری انجام بدهیم؛ طوری انجام بدهیم که به ارتباطگیری و تقویت جنبش سبز منجر بشود. یعنی بین این دو نوع فعالیت فاصله ایجاد نکند.
در عین حال هم ما باید این را بپذیریم که علیرغم میل و تمایل من که طرفدار جنبش سبز هستم، ممکن است کسانی هم در این جنبش باشند که یا اطمینانشان به جنبش سبز به اندازه من نباشد یا اصولاً قبولش نداشته باشند و آنها طبیعتاً آن راهها را خواهند گرفت.
ولی آنچه من فکر میکنم درست است، این است که ما اولویت را روی هماهنگی، تقویت، دیالوگ و گفتوگو با جنبش سبز و فعالان آن قرار بدهیم و جنبشهای دیگر اجتماعی را هم سعی کنیم که در عین حفظ خودشان، پیوندهایی با این جنبش برقرار کنند.
این جنبش سبز از آغاز تاکنون چه روندهایی را طی کرده و در کجا قرار دارد؟
در دو سال و اندی که از تولد و حیات جنبش سبز میگذرد، این جنبش در مجموع در پرکردن خلاءهایی که از نظر ارتباطگیری بین بخشهای مختلف جامعه ایران و جنبش سبز بوده، پیشرفت داشته است.
در عین حال هم نباید غفلت کرد از اینکه بگوییم نقطهضعفهای جدیای هنوز وجود دارند. هنوز جنبش سبز بهطور صریح و مشخص، یک نوع ارتباط سازمانیافته را با بخش کارگری جامعه، با بخشهای قومی و با بخشهای سکولار جامعه برقرار نکرده است.
ارتباطاتی که برقرار شده، ارتباطاتی سمبلیک و نمادین هستند که آن هم در دورهای که آقایان موسوی و کروبی هنوز به فعالیتشان ادامه میدادند بیشتر انجام شده است. الان با توجه به شرایط جدیدی که آنها در حبس خانگی هستند و مسئله رهبری جنبش سبز با علامت سئوالهایی روبهرو است که چه کسی دارد این نقش را ایفا میکند. ما باید روی این مسائل تاکید کنیم؛ قبل از اینکه چیزی ساخته بشود. چون وقتی چیزی ساخته شد، ممکن است دیگر برای طرح یک سری مسائل دیر بشود.
الان از طریق یک رابطه تفاهمآمیز متکی بر دیالوگ و گفتوگو در عین حال تفکر انتقادی، ما باید این مسائل را با کسانی که امروز داعیه رهبری جنبش سبز را دارند، بهطور جدی مطرح کنیم.
یعنی اگر آینده ایران را به جنبش سبز ربط بدهیم، هر الگوی درونی و دمکراتیکی که جنبش سبز در درون خودش برقرار کند، به یک معنی الگوی آینده ایران میشود.
اگر این الگو پلورالیستی، کثرتگرا و در بر گیرنده باشد، میتوانیم امیدوار باشیم که دمکراسی آینده ایران نیز چنین باشد، ولی اگر متکی بر تقسیمبندیهای خودی و غیر خودی باشد و دربرگیرنده نباشد و بخواهد فقط یکسری امتیازات سمبلیک و نمادین به گروههای اجتماعی دیگر ایرانی بدهد، طبیعتاً ما مشکلاتی برای آینده دمکراسی در ایران خواهیم داشت.
بر اساس این انتظارات، رابطه از این سو، یعنی رابطه اپوزیسیون خارج از کشور با اپوزیسیون سبز چگونه است؟
خارج از کشور هنوز به یک زبان و یک نگرش متعادل در برخورد با جنبش سبز نرسیده است. هنوز افراط و تفریطها در رابطه با جنبش سبز متأسفانه غلبه دارد بر روابط معتدل.
به این معنی که ما یا شاهد ارتباطات تقریباً تسلیمطلبانه در مقابل جنبش سبز هستیم، یعنی جریانهایی هستند که فقط حمایت میکنند، بدون اینکه حاضر باشند کوچکترین نقدی در انظار عمومی نسبت به جنبش سبز ابراز کنند. از سوی دیگر هم نقدهایی داریم بسیار تند و بسیار دور از مصلحتاندیشی که سعی میکند، به شکلی رهبری کنونیاش را به شکلی از صحنه حذف کند.
فکر میکنم زمانی که ما به یک برخورد متعادل گفتوگو و تفاهم از یک سو و از سوی دیگر، در عین حال رابطهای که متکی بر نقد و گفتوگوی نقادانه باشد برسیم، در آن چهارچوب میتوانیم مسائلمان را حل کنیم.
در آن چهارچوب است که شما از یک سو همکاری میکنید و شرکت میکنید؛ از سوی دیگر هر لحظه نسبت به کمبودها واکنش نشان میدهید و متذکر میشوید. من فکر میکنم ما در ابتدای این راه هستیم که به این درک متعادل برسیم.
سقط جنین در ایران/ پانتهآ بهرامی
هفتهنامه «تپش» روز هفتم اسفندماه با انتشار عکسی از یک جنین مرده در جوی خیابانی در تهران، نوشته است هرماه ۱۵ جنین در زبالههای شهر تهران پیدا میشود. به گزارش «سایت پزشکان بدون مرز»، آمار غیر رسمی، خبر از مرگ دختران زیر ۱۶ سال بر اثر سقط جنین میدهد. این آمار نشان میدهد که از هر ۱۰ دختر زیر ۱۶ سال که سقط جنین غیر قانونی میکنند، یکنفر میمیرد.
این اخبار جسته و گریخته خبر از یک بحران اجتماعی به نام سقط جنین در ایران میدهد.
دکتر مریم موسوی، با نگاهی تخصصی به قوانین سقط جنین و انواع سقط درمانی و سقط جنایی اشاره میکند و میافزاید: «حدود سال ۲۰۰۴ قوانین سقط جنین در ایران کمی تغییر کرد. بعد از این که این قانون در مجلس تصویب شد، موارد بیشتری را برای سقط جنین در نظر میگیرند. مثلاً وقتی سلامت مادر دچار خطر شود یا جنین ناهنجاری عمدهای داشته باشد. بههرحال این دو قضیه باید توسط سه پزشک تأیید شود و این که پدر و مادر هردو باید موافق انجام این سقط باشند، ولی خیلی از بیماریها پوشش داده نمیشوند؛ چه بیماری مادر و چه بیماری جنین. مثلاً بیماری اماس که در این قانون در نظر گرفته شده است، اماسی باید باشد که زندگی مادر را مختل کرده باشد و مثلاً نوع معمولی آن را در بر نمیگیرد. سقطهای جنایی هم داریم که در ایران غیر قانونی هستند. این سقطها که سقطهای قانونی هستند، به اسم سقطهای درمانی شناخته میشوند، اما سقطهای جنایی هم داریم که مادر خارج از این مواردی که در قانون ذکر شده، مبادرت به انجام سقط میکند.»
سقط درمانی و سقط جنایی
به گزارش سایت پزشکان بدون مرز، «به علت این که سقط جنین در ایران قتل عمد محسوب میشود، هیچکس در این مورد آماری ندارد، اما متأسفانه سقط جنین در کشور به شدت شایعه شده است و مردم از دادن اطلاع در این خصوص میترسند».
خانم موسوی علل مختلفی را ازجمله دلایل پزشکی، اقتصادی و روابط خارج از ازدواج برای سقط جنینهای غیر قانونی برمیشمرد: «در ایران هم واضح است مادران زیادی هستند که سقط غیر قانونی انجام میدهند. علتهای مختلفی هم دارد. بههرحال در شرایط خاصی هم انجام میگیرد. یک، قوانینی که در این زمینه ناقصاند. یعنی بسیاری از مشکلات را پوشش نمیدهند. ازجمله این که ممکن است یک زن احتیاج پیدا کند که یک سقط انجام دهد. دوم موارد شرعی و عرفی است که بههرحال روابط جنسی خارج از ازدواج در ایران غیر قانونی است و به لحاظ عرفی هم در خیلی از خانوادهها قابل پذیرش نیست. غیر از این موارد، موارد اقتصادی- اجتماعی است. ازجمله فشارهایی که روی زن و روی خانواده است و منجر به این میشود که به طور کلی نتوانند بچه را نگه دارند؛ چه از نظر اجتماعی و چه از نظر اقتصادی. در بسیاری از مواقع نیز به خاطر مشکل اعتیاد یا به خاطر مشکلات اجتماعی دیگر نمیتوانند بچه را نگه دارند. حتی ممکن است زوجهایی باشند که در رابطه ازدواج قرار گرفته باشند و اصلاً به علل مختلف بچه نخواهند یا به طور اتفاقی بچهدار شوند و بچه را نخواهند.
نوسان سنت و تجدد
... اما اینها تنها علل بارداریهای ناخواسته در ایران نیستند. دکتر عطا هودشتیان، استاد فلسفه به دو فضای درونی و بیرونی در جامعه ایران اشاره دارد. فضای بیرونی همان است که حاکمان در آن قدرتورزی میکنند و فضای درونی به شکل ناهمگونی گسترده شده و نمیخواهد تن به سنتهای گذشته دهد.
وی با نگاهی اجتماعی به موضوع سقط جنین میافزاید: «امروز زن در یک ستیز سرگیجهآور بهسر میبرد و نمیخواهد مثل مادر و مادربزرگهایش به ازدواج و بچه و به دست این مقولات زندگی خودش را خلاصه کند. میخواهد که آزادی را تجربه کند، با عشق زندگی کند و اینجاست که در واقع مسئله درون و بیرون بسیار زیاد میشود. از لحاظ جامعهشناسی مسئله آموزش جنسی مسئلهای است که هنوز در ایران با آن به شکل یک تابو برخورد میشود. دولت بههیچ وجه نمیتواند بفهمد که با زن نمیشود مثل گذشته برخورد کرد. زنان امروز دریافتهاند که معنای آزادی چیست. بسیاری از اینها پیش از ازدواج تجربه جنسی داشتهاند و این خیلی مهم است و کارشناسان دولتی بههیچوجه به این مسئله توجه نمیکنند که این زن امروزی مثل زن گذشته نیست و مسئله جنسی را درک میکند، ولی مسئله بارداری ناخواسته مسئله اساسی است.
مشکل این است که بارداری ناخواسته نباید یک دختر جوان را به زن بدل کند. بدل کردن یک دختر جوان به زن، تحمیلیست به زندگی او. این بارداری ناخواسته چیزی را به او تحمیل میکند که او نخواسته است. ولی به دلیل عدم تجربه و میل به عشق، میل به آزادی، وارد رابطه جنسی شده است. من فکر میکنم این مقوله، یعنی مقوله سقط جنین که گام به گام با مقوله آزادی زن و بالارفتن شعور زنان در جامعه همراه است، به یکی از بزرگترین مشکلات دولت بدل شده است، ولی دولت توان و کفایت لازم را برای حل این مسئله ندارد.»
حجاب، سقط جنین و آزادی زنان
آقای هودشتیان بر این باور است که مقولاتی مانند حجاب و سقط جنین با آزادی زنان رابطه مستقیم دارد و حکومت ایران به هر دوی این مقولات نگاهی ایدئولوژیک دارد.
اوادامه میدهد: «آزادی زن از جمله اجازه دادن به او برای عشق ورزیدن و دوست داشتن است. این لزوماً به این معنا نیست که با مسئله سکس یا به مسئله رابطه جنسی همچون مقولهای ناخواسته برخورد کنیم. رابطه جنسی میتواند کاملاً خواسته باشد، ولی بچهدارشدن نه! این دو مقوله جدا ازهم است. حالا اگر محافظت صورت نگیرد، اگر آگاهی کامل نباشد، میتواند این رابطه جنسی که ناشی از بههرحال نوعی بلوغ انسان هم هست، به بارداری زن کشیده شود. مسئله سقط جنین ارتباط با تغییر و تحولاتی دارد که در جامعه صورت گرفته است. این ارتباط دارد به این که زنها مثل سابق نمیخواهند عمل کنند.
نمیخواهند که تجربه نخستین را در روز ازدواج داشته باشند. بسیاری از آنها تن دادهاند به آزادی؛ به نوعی که بتوانند با مردها با جوانان رابطه جنسی بگیرند.
بارداری ناخواسته اما چیزی است که فرد نیاز دارد که قانون حامیاش باشد و از زن همچون مرد دفاع کند. زنی که این کار را میکند، یعنی رابطه جنسیای میگیرد که آن رابطه جنسی به بارداری ناخواسته و چه بسا خواسته بدل میشود، بهعبارتی در نزد حاکمان وقت همانند روسپی قلمداد میشود. حاکمان وقت در واقع دارند با این مسئله، برخورد ایدئولوژیک میکنند.
به گزارش سایت پزشکان بدون مرز از هر صد سقط جنین غیر قانونی در ایران، احتمالاً ۲۰ تا ۳۵ درصد منجر به فوت میشود و این دختران بین سنین ۱۶ تا ۳۰ سالگی هستند. به عنوان نمونه مرگ یک زن در تهران منجر به شناسایی یک مرکز زیرزمینی شد. اعضای باند گرداننده این مرکز بسیار کثیف و غیر بهداشتی، دو زن و چند مرد بودند که تنها طی چهارماه اقدام به بیش از ۷۰ مورد جراحی غیر قانونی کرده بودند که با وجود دریافت مبالغ کلان، اغلب منجر به عفونت و در نهایت مرگ زن شده است.
داروهای نایاب با قیمتهای بالا
دسترسی به داروهای سقط جنین همانند دیگر داروهای نایاب در مناطقی چون خیابان ناصرخسرو در تهران بسیار سهل و آسان است؛ البته با قیمتهای بالا. اگرچه به دلیل داشتن عوارض زیاد فروش آمپولهای سقط جنین ممنوع اعلام شده است. دکتر مریم موسوی در پیوند با داروهای سقط جنین میگوید: «داروهایی وجود دارد برای اینکه رحم زن، جنین را نگه ندارد. داروهایی هم هست که تاریخ مصرفشان گذشته است. داروهای زیادی هم هستند که از این جهت در دسترس مردم قرار میگیرند و بسیار خطرناک هستند. حالا ممکن است شیاف باشد، یه به صورت تزریقی. مهمترین چیزی که پیش میآورند، این است که به هرحال سقط دارویی روشی است که ممکن است مناسب باشد، اگر به شیوه درست و با آگاهی انجام شود و مردم داروی مناسباش را بدانند و انجام دهند، ولی این احتمال هم وجود دارد که جنین در رحم بماند و به طور کامل سقط نشود، ناکامل باشد و مادر به خونریزی بیفتد. در نتیجه همان عوارض مرگ، شوک، خونریزی، عفونت و تمام چیزهایی که ممکن است برای مادر عوارض طولانیمدت، آنی، خطرناک آنی و خطرناک طولانی مدت داشته باشد، فرد را گرفتار کند؛ از سرطان گرفته تا حاملگیهای خارج از رحم و مشکلات روانی که به دنبال این سقطها هست.
نگاهی تاریخی به سقط جنین
شوروی سابق اولین کشوری بود که سقط جنین را قانونی اعلام کرد. در کشورهای غربی سقط جنین معمولاً تا زیر سه ماهگی با مشورت پزشک آزاد است. هرچند که محدودیت زیر سه ماه مثلاً در کشور آلمان منجر شده که بسیاری از زنان آلمانی هرساله برای سقط جنین به کشور همسایه، هلند بروند. در کانادا نیز هیچ محدودیتی در پیوند با سقط جنین وجود ندارد.
دکتر عطا هودشتیان با نگاهی کوتاه و تاریخی به سقط جنین در دنیا، درباره علت آزاد بودن سقط جنین، فقط تا زیر سه ماهگی در برخی از کشورهای غربی میگوید: «در شوروی ۱۹۲۰، یعنی حدود دو یا سهسال بعد از انقلاب اکتبر، لنین، سقط جنین را آزاد میکند. حدود ۱۵، ۱۶ سال بعد استالین سقط جنین را در این کشور قطع میکند. بهانهاش هم این بود که جمعیت کم شده است و جمعیت را باید گسترش داد. حدود ۲۰ تا ۳۰ سال بعد دوباره سقط جنین غیر قانونی میشود. بعد از آن موج سقط جنین پا به پای گسترش جنبش زنان و شکلگیری فمینیسم در غرب و بهخصوص شکلگیری جنبش ۶۸ که پا به پای آن جنبش جوانان، جنبش کارگران در سراسر غرب و بهخصوص حتی ژاپن و آمریکا نیز وجود داشت، مسئله سقط جنین و آزادی رابطه جنسی مطرح شد.
حدود دهه ۷۰ و ۷۵ فرانسه سقط جنین را قانونی میکند. مراحل متعدد داشته است، اما الان در فرانسه بین ۱۰ تا ۱۲ هفته نخست میتوان جنین را سقط کرد و پس از این مدت دیگر غیر قانونی میشود. ۲۰۰ تا ۲۵۰هزار سقط جنین سالانه در فرانسه صورت میگیرد، ولی کلینیکهای مخصوصی هستند که این کار را میکنند و تحت نظارت پزشک مسلماً انجام میشود.
اصولاً دین مسیحی از دوران قرون وسطا بر این باور بوده که جان در نطفه یعنی فوتوس از دوره حدود ۱۲ هفته به بعد شروع و دمیده میشود. حتی مسیحیان بر این اعتقاد بودند. برخی از مسیحیان به سقط جنین معتقد بودند و این نبوده که مسیحیت کاملاً مخالف سقط جنین باشد. حتی ابوعلی سینا هم دواهایی دارد؛ حتی دواهای گیاهی وجود دارد برای سقط جنین که در دوران قرون وسطا از آن استفاده میشده، اما مسئله قانونی شدن آن، به دلیل این که همه چیز پس از رنسانس قانونی شد، خیلی طول کشید و بههیچ وجه آقایان یعنی زمامداران قدرت، تن به سقط جنین نمیدادند و اصولاً سقط جنین را در غرب جنایت میدانستند.
دولت و جامعه دست به دست هم داده بودند، برای این که در مقابل آزادی زنان از یکسو و در مقابل مسئله سقط جنین از سوی دیگر مقاومت کنند. به این دلیل ساده که تصور میکردند نطفه یعنی فوتوس انسان است. این جان در او وجود دارد که بعد بحثی پیش کشیده شد که پس از ۱۲هفته این فوتوس یا نطفه جان میشود. به این دلیل به قیمت آزادی زنی که بچه نمیخواهد، او را نابود میکردند.
نبود آمار موثق
دکتر حسین ملک اسدی در سال ۱۳۸۲ در مورد آمار سقط جنین در ایران میگوید: «با توجه به غیر قانونی بودن سقط جنین در کشور، نمیتوان آمار کامل و صحیح ارائه کرد. برآوردهای غیر رسمی که چندسال پیش در یک تحقیق علمی آمده بود، عدد ۸۰ هزار سقط در سال را نشان میدهد. براساس آمار دیگر بیشترین زنانی که به سقط جنین دست میزنند، زنان جوانی هستند که در پایان دهه دوم زندگی خود قرار دارند و این به خاطر روابط ممنوعه قبل از ازدواج صورت میگیرد، یا این که در دوران نامزدی باردار شدهاند.»
پیشگیری از سقط جنین
خانم موسوی راهکارهای پیشگیری از خطر مرگ برای مادران جوان را در پی سقط جنین این گونه برمیشمرد: «پیشگیری از بارداری خیلی مهم است؛ چه در رابطه ازدواج و چه در رابطه خارج از ازدواج. برنامههای پیشگیری از بارداری ایران یکی از موفقترین برنامههای پیشگیری از بارداری جهان بوده است. متاسفانه در سالهای اخیر آقای احمدینژاد توصیه میکنند که این برنامهها را متوقف کنند. بعضاً حتی برای تجاوز جنسی در ایران قانون وجود ندارد. یعنی اگر کسی به علت تجاوز جنسی دچار بارداری شود، اجازه سقط در ایران را ندارد. قانون در این زمینه کاملاً ناقص است. حتی قانون عقبتر از فتوای بسیاری از مراجع تقلید است که آنها اجازه سقط را در برخی موارد دادهاند، ولی قانون حتی آن اجازه را هم نداده است.
بههرحال موارد قانونی را مردم باید بدانند که لااقل از آن موارد قانونی که به آنها اجازه میدهد استفاده کنند. این قوانین نیز خیلی محدود هستند. همینطور بالابردن آگاهی مردم از روشهایی که خطر کمتری را از نظر قانونی و از نظر سلامت برایشان پیش میآورد ضروری است. باید مراکزی را بشناسند که مجهزتر باشند. مسلماً به قشر فقیر جامعه نمیتوانم به این راحتی توصیه کنیم، چون وقتی سقط در بیمارستان انجام میشود، هزینهاش بسیار بالاست. یعنی آن زمانی که من دیدم، پنج سال پیش، ۶۰۰ هزارتومان بود. یک فرد فقیر نمیتواند بههیچوجه این هزینه را بپردازد. الان مسلماً این هزینه خیلی بالاتر رفته است. لازم است مثلاً در شرایط مطمئنتری این کار انجام شود که اگر خطری آن فرد را تهدید کرد، لااقل در شرایطی باشد که قابل مراجعه به پزشک باشد. ترجیحاً مطب هم نباشد.
بیمارستانهایی وجود دارند و بههرحال در تجهیزات بیمارستانی، تجهیزات احیاء شده است؛ تجهیزاتی هست که آن فرد را کمی در شرایط بهتری قرار میدهد. در مطب شرایط بیهوشی و شرایط دیگر امکانات ضروری ممکن است خیلی بد باشد. ضروری است وقتی فرد از آن داروها یا از هر روشی برای سقط جنین استفاده میکند و به خونریزی میافتد، یا دچار تب و عفونت و دیگر عوارض شدید میشود، بتواند سریعاً به مرکز درمانی مراجعه کند و از این قضیه نترسد. بههرحال میشود این قضیه را بهعنوان سقط غیرعمدی در نظر گرفت. یعنی حالا اینکه جنین مشکلی پیدا کرده و سقط شده و آن خونریزی و آن عفونت در پی آن بوده، نباید فرد را مجبور به تحمل قصاص، پرداخت دیه و پذیرش مرگ کند. به عبارت دیگر لازم است شرایطی فراهم شود تا فرد در چنین موقعیتی بتواند سریعاً به بیمارستان مراجعه کند.»
دکتر مریم موسوی، با نگاهی تخصصی به قوانین سقط جنین و انواع سقط درمانی و سقط جنایی اشاره میکند و میافزاید: «حدود سال ۲۰۰۴ قوانین سقط جنین در ایران کمی تغییر کرد. بعد از این که این قانون در مجلس تصویب شد، موارد بیشتری را برای سقط جنین در نظر میگیرند. مثلاً وقتی سلامت مادر دچار خطر شود یا جنین ناهنجاری عمدهای داشته باشد. بههرحال این دو قضیه باید توسط سه پزشک تأیید شود و این که پدر و مادر هردو باید موافق انجام این سقط باشند، ولی خیلی از بیماریها پوشش داده نمیشوند؛ چه بیماری مادر و چه بیماری جنین. مثلاً بیماری اماس که در این قانون در نظر گرفته شده است، اماسی باید باشد که زندگی مادر را مختل کرده باشد و مثلاً نوع معمولی آن را در بر نمیگیرد. سقطهای جنایی هم داریم که در ایران غیر قانونی هستند. این سقطها که سقطهای قانونی هستند، به اسم سقطهای درمانی شناخته میشوند، اما سقطهای جنایی هم داریم که مادر خارج از این مواردی که در قانون ذکر شده، مبادرت به انجام سقط میکند.»
سقط درمانی و سقط جنایی
به گزارش سایت پزشکان بدون مرز، «به علت این که سقط جنین در ایران قتل عمد محسوب میشود، هیچکس در این مورد آماری ندارد، اما متأسفانه سقط جنین در کشور به شدت شایعه شده است و مردم از دادن اطلاع در این خصوص میترسند».
خانم موسوی علل مختلفی را ازجمله دلایل پزشکی، اقتصادی و روابط خارج از ازدواج برای سقط جنینهای غیر قانونی برمیشمرد: «در ایران هم واضح است مادران زیادی هستند که سقط غیر قانونی انجام میدهند. علتهای مختلفی هم دارد. بههرحال در شرایط خاصی هم انجام میگیرد. یک، قوانینی که در این زمینه ناقصاند. یعنی بسیاری از مشکلات را پوشش نمیدهند. ازجمله این که ممکن است یک زن احتیاج پیدا کند که یک سقط انجام دهد. دوم موارد شرعی و عرفی است که بههرحال روابط جنسی خارج از ازدواج در ایران غیر قانونی است و به لحاظ عرفی هم در خیلی از خانوادهها قابل پذیرش نیست. غیر از این موارد، موارد اقتصادی- اجتماعی است. ازجمله فشارهایی که روی زن و روی خانواده است و منجر به این میشود که به طور کلی نتوانند بچه را نگه دارند؛ چه از نظر اجتماعی و چه از نظر اقتصادی. در بسیاری از مواقع نیز به خاطر مشکل اعتیاد یا به خاطر مشکلات اجتماعی دیگر نمیتوانند بچه را نگه دارند. حتی ممکن است زوجهایی باشند که در رابطه ازدواج قرار گرفته باشند و اصلاً به علل مختلف بچه نخواهند یا به طور اتفاقی بچهدار شوند و بچه را نخواهند.
نوسان سنت و تجدد
... اما اینها تنها علل بارداریهای ناخواسته در ایران نیستند. دکتر عطا هودشتیان، استاد فلسفه به دو فضای درونی و بیرونی در جامعه ایران اشاره دارد. فضای بیرونی همان است که حاکمان در آن قدرتورزی میکنند و فضای درونی به شکل ناهمگونی گسترده شده و نمیخواهد تن به سنتهای گذشته دهد.
وی با نگاهی اجتماعی به موضوع سقط جنین میافزاید: «امروز زن در یک ستیز سرگیجهآور بهسر میبرد و نمیخواهد مثل مادر و مادربزرگهایش به ازدواج و بچه و به دست این مقولات زندگی خودش را خلاصه کند. میخواهد که آزادی را تجربه کند، با عشق زندگی کند و اینجاست که در واقع مسئله درون و بیرون بسیار زیاد میشود. از لحاظ جامعهشناسی مسئله آموزش جنسی مسئلهای است که هنوز در ایران با آن به شکل یک تابو برخورد میشود. دولت بههیچ وجه نمیتواند بفهمد که با زن نمیشود مثل گذشته برخورد کرد. زنان امروز دریافتهاند که معنای آزادی چیست. بسیاری از اینها پیش از ازدواج تجربه جنسی داشتهاند و این خیلی مهم است و کارشناسان دولتی بههیچوجه به این مسئله توجه نمیکنند که این زن امروزی مثل زن گذشته نیست و مسئله جنسی را درک میکند، ولی مسئله بارداری ناخواسته مسئله اساسی است.
مشکل این است که بارداری ناخواسته نباید یک دختر جوان را به زن بدل کند. بدل کردن یک دختر جوان به زن، تحمیلیست به زندگی او. این بارداری ناخواسته چیزی را به او تحمیل میکند که او نخواسته است. ولی به دلیل عدم تجربه و میل به عشق، میل به آزادی، وارد رابطه جنسی شده است. من فکر میکنم این مقوله، یعنی مقوله سقط جنین که گام به گام با مقوله آزادی زن و بالارفتن شعور زنان در جامعه همراه است، به یکی از بزرگترین مشکلات دولت بدل شده است، ولی دولت توان و کفایت لازم را برای حل این مسئله ندارد.»
حجاب، سقط جنین و آزادی زنان
آقای هودشتیان بر این باور است که مقولاتی مانند حجاب و سقط جنین با آزادی زنان رابطه مستقیم دارد و حکومت ایران به هر دوی این مقولات نگاهی ایدئولوژیک دارد.
اوادامه میدهد: «آزادی زن از جمله اجازه دادن به او برای عشق ورزیدن و دوست داشتن است. این لزوماً به این معنا نیست که با مسئله سکس یا به مسئله رابطه جنسی همچون مقولهای ناخواسته برخورد کنیم. رابطه جنسی میتواند کاملاً خواسته باشد، ولی بچهدارشدن نه! این دو مقوله جدا ازهم است. حالا اگر محافظت صورت نگیرد، اگر آگاهی کامل نباشد، میتواند این رابطه جنسی که ناشی از بههرحال نوعی بلوغ انسان هم هست، به بارداری زن کشیده شود. مسئله سقط جنین ارتباط با تغییر و تحولاتی دارد که در جامعه صورت گرفته است. این ارتباط دارد به این که زنها مثل سابق نمیخواهند عمل کنند.
نمیخواهند که تجربه نخستین را در روز ازدواج داشته باشند. بسیاری از آنها تن دادهاند به آزادی؛ به نوعی که بتوانند با مردها با جوانان رابطه جنسی بگیرند.
بارداری ناخواسته اما چیزی است که فرد نیاز دارد که قانون حامیاش باشد و از زن همچون مرد دفاع کند. زنی که این کار را میکند، یعنی رابطه جنسیای میگیرد که آن رابطه جنسی به بارداری ناخواسته و چه بسا خواسته بدل میشود، بهعبارتی در نزد حاکمان وقت همانند روسپی قلمداد میشود. حاکمان وقت در واقع دارند با این مسئله، برخورد ایدئولوژیک میکنند.
به گزارش سایت پزشکان بدون مرز از هر صد سقط جنین غیر قانونی در ایران، احتمالاً ۲۰ تا ۳۵ درصد منجر به فوت میشود و این دختران بین سنین ۱۶ تا ۳۰ سالگی هستند. به عنوان نمونه مرگ یک زن در تهران منجر به شناسایی یک مرکز زیرزمینی شد. اعضای باند گرداننده این مرکز بسیار کثیف و غیر بهداشتی، دو زن و چند مرد بودند که تنها طی چهارماه اقدام به بیش از ۷۰ مورد جراحی غیر قانونی کرده بودند که با وجود دریافت مبالغ کلان، اغلب منجر به عفونت و در نهایت مرگ زن شده است.
داروهای نایاب با قیمتهای بالا
دسترسی به داروهای سقط جنین همانند دیگر داروهای نایاب در مناطقی چون خیابان ناصرخسرو در تهران بسیار سهل و آسان است؛ البته با قیمتهای بالا. اگرچه به دلیل داشتن عوارض زیاد فروش آمپولهای سقط جنین ممنوع اعلام شده است. دکتر مریم موسوی در پیوند با داروهای سقط جنین میگوید: «داروهایی وجود دارد برای اینکه رحم زن، جنین را نگه ندارد. داروهایی هم هست که تاریخ مصرفشان گذشته است. داروهای زیادی هم هستند که از این جهت در دسترس مردم قرار میگیرند و بسیار خطرناک هستند. حالا ممکن است شیاف باشد، یه به صورت تزریقی. مهمترین چیزی که پیش میآورند، این است که به هرحال سقط دارویی روشی است که ممکن است مناسب باشد، اگر به شیوه درست و با آگاهی انجام شود و مردم داروی مناسباش را بدانند و انجام دهند، ولی این احتمال هم وجود دارد که جنین در رحم بماند و به طور کامل سقط نشود، ناکامل باشد و مادر به خونریزی بیفتد. در نتیجه همان عوارض مرگ، شوک، خونریزی، عفونت و تمام چیزهایی که ممکن است برای مادر عوارض طولانیمدت، آنی، خطرناک آنی و خطرناک طولانی مدت داشته باشد، فرد را گرفتار کند؛ از سرطان گرفته تا حاملگیهای خارج از رحم و مشکلات روانی که به دنبال این سقطها هست.
نگاهی تاریخی به سقط جنین
شوروی سابق اولین کشوری بود که سقط جنین را قانونی اعلام کرد. در کشورهای غربی سقط جنین معمولاً تا زیر سه ماهگی با مشورت پزشک آزاد است. هرچند که محدودیت زیر سه ماه مثلاً در کشور آلمان منجر شده که بسیاری از زنان آلمانی هرساله برای سقط جنین به کشور همسایه، هلند بروند. در کانادا نیز هیچ محدودیتی در پیوند با سقط جنین وجود ندارد.
دکتر عطا هودشتیان با نگاهی کوتاه و تاریخی به سقط جنین در دنیا، درباره علت آزاد بودن سقط جنین، فقط تا زیر سه ماهگی در برخی از کشورهای غربی میگوید: «در شوروی ۱۹۲۰، یعنی حدود دو یا سهسال بعد از انقلاب اکتبر، لنین، سقط جنین را آزاد میکند. حدود ۱۵، ۱۶ سال بعد استالین سقط جنین را در این کشور قطع میکند. بهانهاش هم این بود که جمعیت کم شده است و جمعیت را باید گسترش داد. حدود ۲۰ تا ۳۰ سال بعد دوباره سقط جنین غیر قانونی میشود. بعد از آن موج سقط جنین پا به پای گسترش جنبش زنان و شکلگیری فمینیسم در غرب و بهخصوص شکلگیری جنبش ۶۸ که پا به پای آن جنبش جوانان، جنبش کارگران در سراسر غرب و بهخصوص حتی ژاپن و آمریکا نیز وجود داشت، مسئله سقط جنین و آزادی رابطه جنسی مطرح شد.
حدود دهه ۷۰ و ۷۵ فرانسه سقط جنین را قانونی میکند. مراحل متعدد داشته است، اما الان در فرانسه بین ۱۰ تا ۱۲ هفته نخست میتوان جنین را سقط کرد و پس از این مدت دیگر غیر قانونی میشود. ۲۰۰ تا ۲۵۰هزار سقط جنین سالانه در فرانسه صورت میگیرد، ولی کلینیکهای مخصوصی هستند که این کار را میکنند و تحت نظارت پزشک مسلماً انجام میشود.
اصولاً دین مسیحی از دوران قرون وسطا بر این باور بوده که جان در نطفه یعنی فوتوس از دوره حدود ۱۲ هفته به بعد شروع و دمیده میشود. حتی مسیحیان بر این اعتقاد بودند. برخی از مسیحیان به سقط جنین معتقد بودند و این نبوده که مسیحیت کاملاً مخالف سقط جنین باشد. حتی ابوعلی سینا هم دواهایی دارد؛ حتی دواهای گیاهی وجود دارد برای سقط جنین که در دوران قرون وسطا از آن استفاده میشده، اما مسئله قانونی شدن آن، به دلیل این که همه چیز پس از رنسانس قانونی شد، خیلی طول کشید و بههیچ وجه آقایان یعنی زمامداران قدرت، تن به سقط جنین نمیدادند و اصولاً سقط جنین را در غرب جنایت میدانستند.
دولت و جامعه دست به دست هم داده بودند، برای این که در مقابل آزادی زنان از یکسو و در مقابل مسئله سقط جنین از سوی دیگر مقاومت کنند. به این دلیل ساده که تصور میکردند نطفه یعنی فوتوس انسان است. این جان در او وجود دارد که بعد بحثی پیش کشیده شد که پس از ۱۲هفته این فوتوس یا نطفه جان میشود. به این دلیل به قیمت آزادی زنی که بچه نمیخواهد، او را نابود میکردند.
نبود آمار موثق
دکتر حسین ملک اسدی در سال ۱۳۸۲ در مورد آمار سقط جنین در ایران میگوید: «با توجه به غیر قانونی بودن سقط جنین در کشور، نمیتوان آمار کامل و صحیح ارائه کرد. برآوردهای غیر رسمی که چندسال پیش در یک تحقیق علمی آمده بود، عدد ۸۰ هزار سقط در سال را نشان میدهد. براساس آمار دیگر بیشترین زنانی که به سقط جنین دست میزنند، زنان جوانی هستند که در پایان دهه دوم زندگی خود قرار دارند و این به خاطر روابط ممنوعه قبل از ازدواج صورت میگیرد، یا این که در دوران نامزدی باردار شدهاند.»
پیشگیری از سقط جنین
خانم موسوی راهکارهای پیشگیری از خطر مرگ برای مادران جوان را در پی سقط جنین این گونه برمیشمرد: «پیشگیری از بارداری خیلی مهم است؛ چه در رابطه ازدواج و چه در رابطه خارج از ازدواج. برنامههای پیشگیری از بارداری ایران یکی از موفقترین برنامههای پیشگیری از بارداری جهان بوده است. متاسفانه در سالهای اخیر آقای احمدینژاد توصیه میکنند که این برنامهها را متوقف کنند. بعضاً حتی برای تجاوز جنسی در ایران قانون وجود ندارد. یعنی اگر کسی به علت تجاوز جنسی دچار بارداری شود، اجازه سقط در ایران را ندارد. قانون در این زمینه کاملاً ناقص است. حتی قانون عقبتر از فتوای بسیاری از مراجع تقلید است که آنها اجازه سقط را در برخی موارد دادهاند، ولی قانون حتی آن اجازه را هم نداده است.
بههرحال موارد قانونی را مردم باید بدانند که لااقل از آن موارد قانونی که به آنها اجازه میدهد استفاده کنند. این قوانین نیز خیلی محدود هستند. همینطور بالابردن آگاهی مردم از روشهایی که خطر کمتری را از نظر قانونی و از نظر سلامت برایشان پیش میآورد ضروری است. باید مراکزی را بشناسند که مجهزتر باشند. مسلماً به قشر فقیر جامعه نمیتوانم به این راحتی توصیه کنیم، چون وقتی سقط در بیمارستان انجام میشود، هزینهاش بسیار بالاست. یعنی آن زمانی که من دیدم، پنج سال پیش، ۶۰۰ هزارتومان بود. یک فرد فقیر نمیتواند بههیچوجه این هزینه را بپردازد. الان مسلماً این هزینه خیلی بالاتر رفته است. لازم است مثلاً در شرایط مطمئنتری این کار انجام شود که اگر خطری آن فرد را تهدید کرد، لااقل در شرایطی باشد که قابل مراجعه به پزشک باشد. ترجیحاً مطب هم نباشد.
بیمارستانهایی وجود دارند و بههرحال در تجهیزات بیمارستانی، تجهیزات احیاء شده است؛ تجهیزاتی هست که آن فرد را کمی در شرایط بهتری قرار میدهد. در مطب شرایط بیهوشی و شرایط دیگر امکانات ضروری ممکن است خیلی بد باشد. ضروری است وقتی فرد از آن داروها یا از هر روشی برای سقط جنین استفاده میکند و به خونریزی میافتد، یا دچار تب و عفونت و دیگر عوارض شدید میشود، بتواند سریعاً به مرکز درمانی مراجعه کند و از این قضیه نترسد. بههرحال میشود این قضیه را بهعنوان سقط غیرعمدی در نظر گرفت. یعنی حالا اینکه جنین مشکلی پیدا کرده و سقط شده و آن خونریزی و آن عفونت در پی آن بوده، نباید فرد را مجبور به تحمل قصاص، پرداخت دیه و پذیرش مرگ کند. به عبارت دیگر لازم است شرایطی فراهم شود تا فرد در چنین موقعیتی بتواند سریعاً به بیمارستان مراجعه کند.»
جنسیت، دانش و تقسیم قدرت در جامعه
سوده راد-انسان در پی قرنها تجربه دریافته است که حیات جوامع بشری با تنظیم سیستمهای قدرت و تولید دانش تضمین و مدیریت میشود. سیستم تقسیم قدرت، روابط بین انسانها، گروههای اجتماعی و بهویژه گروههای جنسیتی را تعیین میکند و سیستم تولید دانش نوعی برداشت از واقعیت ارائه میدهد که جامعه آرمانها و تلاشهای خود را برای رسیدن به آنها حول آن برنامهریزی میکند. یکی از مهمترین عناصر برداشت و چگونگی ارائه واقعیت، نوع نگاه به جنسیت و نقش آن در تعیین جایگاه افراد در جامعه است.
برگر و لوکمن در کتاب «ساختار اجتماعی واقعیت» تئوری را ارائه کردهاند که به وضوح با تبعیض جنسیتی ساخته و پرداخته شده است. این تئوری بر سه فرضیه پایهگذاری شده است: دانش توسط گروههای اجتماعی قدرتمند تولید میشود، زنان بهطور «طبیعی» قدرت کمتری دارند، بنابراین زنان «طبیعتاً» نقشی در تولید دانش ندارند. پس پرسش نقش زنان در تولید دانش، مفهومی ندارد. البته شرایط و محیطی که تئوریسینها در آن زیستهاند در آماده کردن بستر ذهنی برای تولید چنین فرضیاتی بیتأثیر نبوده است و ما امروزه هم در همه کشورها با چنین تفکراتی روبهرو هستیم. در ادامه به نقد این نظریه پرداخته و نقش نگاه جنسیتی را بررسی میکنیم.
در این تئوری، چهار ایده اصلی وجود دارد: تعریف منطقی نویسندگان از جامعه، نقش شناخت و دانش در ساختار اجتماعی دنیا، تعاریف نهادینه سازی و مشروعیت.
آنها جامعه را اینگونه تعریف میکنند: «جامعه تولید انسانها است. جامعه یک واقعیت هدفمند و انسان یکی از محصولات اجتماع است.» حتی در این تعریف هم مطمئن نیستیم که منظور از انسانی که تولید میکند، یا انسانی که محصول اجتماع است، تنها مردان هستند یا زنان نیز مدنظر بودهاند. اینکه آیا کسانی که جامعه را تولید میکنند و به آن هدف میبخشند، همان مردها، یعنی گروهی که قدرت را «به طور طبیعی» در دست دارند، هستند یا خیر، مبهم است.
برای نویسندگان کتاب، شناخت و دانش، هردو نقش بسیار مهمی در تولید و ساخت جهان دارند. شناخت، همان اندوختههایی است که در زندگی روزمره و بهویژه در اثر کارهای تکراری روزانه به دست میآید. دستهبندی، طبقهبندی و کلاسه کردن تجربههای بهدستآمده در طول کارهای روزمره، به انسانها اجازه میدهد که در مورد آنها به شناخت برسند. اما آیا میزان و امکان دسترسی به شناخت برای زنان و مردان برابر است؟ سادهتر بگوییم، آیا تقسیمبندی کارهای روزمره به زنانه و مردانه، شناختی برابر به انسانها، بدون در نظر گرفتن جنسیت آنها میدهد؟
در جامعهای آرمانی که هرکس میتواند کارهای روزمره و نقش خود را در جامعه انتخاب کند، تقسیم و دسترسی عادلانه به شناخت در زمینههای مختلف سادهتر و دستیافتنیتر به نظر میرسد. اما در جوامعی که تقسیم کارها به تولید متخصصین میانجامد، همه گروهها و اشخاص به یک اندازه در امور مختلف تخصص نخواهند یافت. «افرادی به شکار نمیروند، چرا که متخصص ساخت ابزار بهینه برای شکار هستند.» در جامعه مدرن، فعالیتهای حرفهای بر پایهیشناختی که افراد بر اساس تجارب خود به دست آوردهاند، تقسیم میشود، تجربیاتی که در دسترس همه نیست. با اینکه نویسندگان کتاب به خوبی به این مورد اشاره کردهاند، اما در مورد تقسیم کار بر اساس جنسیت که موجب دستهبندی مشاغل، وظایف و نقشهای متفاوت برای مردان و زنان که موجب رشد تواناییها و شناخت متفاوت بر اساس جنسیت میشود، سکوت کردهاند. حال این پرسش مطرح میشود که چرا تقسیم وظایف و نقشها بر اساس جنسیت در «تقسیمبندی مشاغل» دسته بندی نشده و این واقعیت که زنان و مردان دسترسی برابر به مشاغل ندارند، نادیده گرفته میشود. به نظر میرسد که بحث در مورد تولیدات اجتماعی و ساخت اجتماع تا مرز تفکیک جنسیتی پیش میرود و نه فراتر. این تفکیک در طی سالها بر اثر رفتارهای متقابل هر دو گروه زنان و مردان شکل گرفته است.
اما مهمتر اینکه تقسیم بندی نوع و میزان دستیابی به تجربه، شناخت و مشاغل بر اساس جنسیت، بر ساختار تقسیم اجتماعی قدرت مؤثر است. نویسندگان اذعان دارند که ذخیره اجتماعی شناخت و دانستهها، موجب میشود هر فرد جایگاه خود را در جامعه بیابد و نقش خود را ایفاکند. امروزه در بیشتر جوامع این جایگاه بر اساس جنسیت تعیین میشود ودر دسته دارندگان قدرت مردان بیشتر حضور دارند تا زنانی که عموماً شهروندان تابع قدرت هستند.
نهادینه شدن نقشها و وظایف در جامعه، مشخص میکند که «کارهای نوع الف توسط اشخاص نوع ب انجام میشود.» این نهادینهسازی در طول نسلها و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. هر نسل رفتارهای روزمره خود را جایگزین واقعیت نسل بعد میکند، بیآنکه جوانترها نقشی در ساختن آن واقعیت داشته باشند. این آموزهها که «برآیند آن چیزهاییست که همه میدانند»، به روشهای مختلف مانند ضرب المثلها، ارزشهای اعتقادی، افسانهها، اسطورهها و غیره منتقل میشوند.
بدیهی است که نسلهای آینده پشتوانه رفتارهای روزمره و نهادینه شده توسط نسل پیشین را ندارد. آنها در تولید این رفتارهای اجتماعی نقش کمتری داشتهاند. بنابراین برای تضمین اجرای این رفتارها و مشروعیت بخشی به آنها «قوانین» وضع میشوند تا هم توضیحی برای این بایدها و نبایدها باشد، به آنها مشروعیت، ابعادشناختی و کرامت رفتاری ببخشد. این قوانین در درجههای مختلف وضع و اجرا میشوند تا در جامعه عملیاتی شوند. با توجه به بحثهای پیشین میتوان حدس زد که این قوانین توسط چه کسانی و چه گروهی از جامعه تولید میشوند: بیتردید آنها که قدرت بیشتری در دست دارند، یعنی مردان.
یکی از مثالهای بارز اینگونه رفتارها و وضع قوانین، روش اداره جوامع دینی است که حتی در نیایش و انجام آداب دینی برای زنان محدودیتهایی قرار میدهد. تا آنجا که زنان نمیتوانند مراحل بالای آموزش دینی را طی کنند و ارتباط بیواسطه با عناصر مقدس دینی چون خدا و کتب مقدس، مختص مردان است. پس درک و ارائه برداشت از واقعیت، وضع قوانین و پاسداری از سنتها، همه و همه بر عهده مردان است و دسترسی زنها به ذخایر فرهنگی جامعه بسیار محدود میشود.
وقتی قدرت سیاسی و قدرت دینی با هم ادغام شده باشند، حاصل چیزی جز یک سیستم سلطهگر و مستبد نخواهد بود. چرا که قدرت سیاسی با مدعای پشتوانه مقدس خویش مشروعیت میگیرد. بنابراین قدرت در انحصار گروهی از مردم قرار میگیرد که میتوانند فلسفه الهی و آموزهها را درک کنند و قوانین را وضع کنند. هیچ کس جز آنها نمیتواند و نباید وارد این مقوله شود و هرکس سرپیچی کند، قدرت با ابزاری که در دست دارد او را سرکوب میکند.
از سویی دیگر در این جوامع، با توجه به اینکه قدرت اجرایی، مشروعیت خود را از قدرت الهی گرفته است، رابطه او با ملت، مشابه رابطه «پدر و فرزندی» میشود که عموماً دچار پدرسالاری نیز هست. در اکثر ادیان الهی، «خدا» خصوصیت مردانه دارد و مرد است، مثلاً زئوس، الله یا یهوه. همانطور که این خدا برای صاحبان قدرت دینی و دارندگان مناصب سیاسی نقش تعیین کننده روش اداره جامعه دارد، آنها هم به نوبه خود این نقش را در خانواده خود بر عهده دارند و پدر خانواده قدرتی مقدس و غیر قابل انکار در خانواده دارد.در این سیستمها عموماً زنان در کنج خانهها جای دارند و به عنوان یکی از اموال مردها با آنها برخورد میشود. زنان در این نوع جوامع نه تنها دسترسی به قدرت ندارند، بلکه اجازه دسترسی به دانش و شناخت دینی هم ندارند و اولین آموزههایی که دریافت میکنند، تسلیم و اطاعت کردن از مردان است. بنابراین آنها به هیچشناختی جز آنچه که در زندگی روزمره و با توجه به موقعیت اجتماعیشان با آن سر و کار دارند، به دست نمیآورند. در این گونه جوامع بدنه متخصصین دینی، کاملاً مردانه است و زنان کلاً نادیده گرفته میشوند. قانون مردها آن چیزی است که خدا میگوید و قانون زنها آن چیزی که مردها میگویند. بدیهی است که در چنین محیطی زنها، تنها به واسطه زن بودنشان، هیچ نقشی در تولید دانش و هیچ سهمی در قدرت ندارند. آنها تنها به مردان خدمت میکنند و وظیفهشان فراهم کردن بهترین شرایط برای زندگی و تولید دانش توسط مردان است. این انحصار جنسیتی در بهرهبرداری از مخازن فرهنگی و شناخت که از نسلی به نسل دیگر و با تقویت قوانین منتقل میشود، زنان را روز به روز از عرصه تولید محوتر میکند و از زن موجودی نادان و وابسته میسازد.
از اینجاست که یکی از مطالبات همیشگی برابریخواهان و فعالان حقوق زنان، برابری امکان دسترسی به منابع آموزش، دانش و مشاغل مختلف است. چرا که زنان به عنوان نیمی از جمعیت جوامع حق دارند در تعیین سرنوشت خود سهیم باشند. این جز با دستیابی به قدرت امکانپذیر نیست و آنها باید به تواناییها و تجارب لازم دست یابند. تفکیکهای جنسیتی، سهمیه بندیهای جنسیتی و منطقهای حتی در آموزشهای ابتدایی موجب بازماندن زنان از دستیابی به مدارج بالاتر شده و ادامه مدیریت مردسالار جامعه و فرهنگ را رقم میزند.
منابع:
· MOSCONI N., (1994), « Femmes et Savoir, La société, l’école et la division sexuelle des savoirs », Editions Harmattan, Paris, 362 P.
· BERGER P., LUCKMANN T.,(1966), « La construction sociale de la réalité », Méridiens Klincksieck, Paris
برگر و لوکمن در کتاب «ساختار اجتماعی واقعیت» تئوری را ارائه کردهاند که به وضوح با تبعیض جنسیتی ساخته و پرداخته شده است. این تئوری بر سه فرضیه پایهگذاری شده است: دانش توسط گروههای اجتماعی قدرتمند تولید میشود، زنان بهطور «طبیعی» قدرت کمتری دارند، بنابراین زنان «طبیعتاً» نقشی در تولید دانش ندارند. پس پرسش نقش زنان در تولید دانش، مفهومی ندارد. البته شرایط و محیطی که تئوریسینها در آن زیستهاند در آماده کردن بستر ذهنی برای تولید چنین فرضیاتی بیتأثیر نبوده است و ما امروزه هم در همه کشورها با چنین تفکراتی روبهرو هستیم. در ادامه به نقد این نظریه پرداخته و نقش نگاه جنسیتی را بررسی میکنیم.
در این تئوری، چهار ایده اصلی وجود دارد: تعریف منطقی نویسندگان از جامعه، نقش شناخت و دانش در ساختار اجتماعی دنیا، تعاریف نهادینه سازی و مشروعیت.
آنها جامعه را اینگونه تعریف میکنند: «جامعه تولید انسانها است. جامعه یک واقعیت هدفمند و انسان یکی از محصولات اجتماع است.» حتی در این تعریف هم مطمئن نیستیم که منظور از انسانی که تولید میکند، یا انسانی که محصول اجتماع است، تنها مردان هستند یا زنان نیز مدنظر بودهاند. اینکه آیا کسانی که جامعه را تولید میکنند و به آن هدف میبخشند، همان مردها، یعنی گروهی که قدرت را «به طور طبیعی» در دست دارند، هستند یا خیر، مبهم است.
برای نویسندگان کتاب، شناخت و دانش، هردو نقش بسیار مهمی در تولید و ساخت جهان دارند. شناخت، همان اندوختههایی است که در زندگی روزمره و بهویژه در اثر کارهای تکراری روزانه به دست میآید. دستهبندی، طبقهبندی و کلاسه کردن تجربههای بهدستآمده در طول کارهای روزمره، به انسانها اجازه میدهد که در مورد آنها به شناخت برسند. اما آیا میزان و امکان دسترسی به شناخت برای زنان و مردان برابر است؟ سادهتر بگوییم، آیا تقسیمبندی کارهای روزمره به زنانه و مردانه، شناختی برابر به انسانها، بدون در نظر گرفتن جنسیت آنها میدهد؟
در جامعهای آرمانی که هرکس میتواند کارهای روزمره و نقش خود را در جامعه انتخاب کند، تقسیم و دسترسی عادلانه به شناخت در زمینههای مختلف سادهتر و دستیافتنیتر به نظر میرسد. اما در جوامعی که تقسیم کارها به تولید متخصصین میانجامد، همه گروهها و اشخاص به یک اندازه در امور مختلف تخصص نخواهند یافت. «افرادی به شکار نمیروند، چرا که متخصص ساخت ابزار بهینه برای شکار هستند.» در جامعه مدرن، فعالیتهای حرفهای بر پایهیشناختی که افراد بر اساس تجارب خود به دست آوردهاند، تقسیم میشود، تجربیاتی که در دسترس همه نیست. با اینکه نویسندگان کتاب به خوبی به این مورد اشاره کردهاند، اما در مورد تقسیم کار بر اساس جنسیت که موجب دستهبندی مشاغل، وظایف و نقشهای متفاوت برای مردان و زنان که موجب رشد تواناییها و شناخت متفاوت بر اساس جنسیت میشود، سکوت کردهاند. حال این پرسش مطرح میشود که چرا تقسیم وظایف و نقشها بر اساس جنسیت در «تقسیمبندی مشاغل» دسته بندی نشده و این واقعیت که زنان و مردان دسترسی برابر به مشاغل ندارند، نادیده گرفته میشود. به نظر میرسد که بحث در مورد تولیدات اجتماعی و ساخت اجتماع تا مرز تفکیک جنسیتی پیش میرود و نه فراتر. این تفکیک در طی سالها بر اثر رفتارهای متقابل هر دو گروه زنان و مردان شکل گرفته است.
اما مهمتر اینکه تقسیم بندی نوع و میزان دستیابی به تجربه، شناخت و مشاغل بر اساس جنسیت، بر ساختار تقسیم اجتماعی قدرت مؤثر است. نویسندگان اذعان دارند که ذخیره اجتماعی شناخت و دانستهها، موجب میشود هر فرد جایگاه خود را در جامعه بیابد و نقش خود را ایفاکند. امروزه در بیشتر جوامع این جایگاه بر اساس جنسیت تعیین میشود ودر دسته دارندگان قدرت مردان بیشتر حضور دارند تا زنانی که عموماً شهروندان تابع قدرت هستند.
نهادینه شدن نقشها و وظایف در جامعه، مشخص میکند که «کارهای نوع الف توسط اشخاص نوع ب انجام میشود.» این نهادینهسازی در طول نسلها و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. هر نسل رفتارهای روزمره خود را جایگزین واقعیت نسل بعد میکند، بیآنکه جوانترها نقشی در ساختن آن واقعیت داشته باشند. این آموزهها که «برآیند آن چیزهاییست که همه میدانند»، به روشهای مختلف مانند ضرب المثلها، ارزشهای اعتقادی، افسانهها، اسطورهها و غیره منتقل میشوند.
بدیهی است که نسلهای آینده پشتوانه رفتارهای روزمره و نهادینه شده توسط نسل پیشین را ندارد. آنها در تولید این رفتارهای اجتماعی نقش کمتری داشتهاند. بنابراین برای تضمین اجرای این رفتارها و مشروعیت بخشی به آنها «قوانین» وضع میشوند تا هم توضیحی برای این بایدها و نبایدها باشد، به آنها مشروعیت، ابعادشناختی و کرامت رفتاری ببخشد. این قوانین در درجههای مختلف وضع و اجرا میشوند تا در جامعه عملیاتی شوند. با توجه به بحثهای پیشین میتوان حدس زد که این قوانین توسط چه کسانی و چه گروهی از جامعه تولید میشوند: بیتردید آنها که قدرت بیشتری در دست دارند، یعنی مردان.
یکی از مثالهای بارز اینگونه رفتارها و وضع قوانین، روش اداره جوامع دینی است که حتی در نیایش و انجام آداب دینی برای زنان محدودیتهایی قرار میدهد. تا آنجا که زنان نمیتوانند مراحل بالای آموزش دینی را طی کنند و ارتباط بیواسطه با عناصر مقدس دینی چون خدا و کتب مقدس، مختص مردان است. پس درک و ارائه برداشت از واقعیت، وضع قوانین و پاسداری از سنتها، همه و همه بر عهده مردان است و دسترسی زنها به ذخایر فرهنگی جامعه بسیار محدود میشود.
وقتی قدرت سیاسی و قدرت دینی با هم ادغام شده باشند، حاصل چیزی جز یک سیستم سلطهگر و مستبد نخواهد بود. چرا که قدرت سیاسی با مدعای پشتوانه مقدس خویش مشروعیت میگیرد. بنابراین قدرت در انحصار گروهی از مردم قرار میگیرد که میتوانند فلسفه الهی و آموزهها را درک کنند و قوانین را وضع کنند. هیچ کس جز آنها نمیتواند و نباید وارد این مقوله شود و هرکس سرپیچی کند، قدرت با ابزاری که در دست دارد او را سرکوب میکند.
از سویی دیگر در این جوامع، با توجه به اینکه قدرت اجرایی، مشروعیت خود را از قدرت الهی گرفته است، رابطه او با ملت، مشابه رابطه «پدر و فرزندی» میشود که عموماً دچار پدرسالاری نیز هست. در اکثر ادیان الهی، «خدا» خصوصیت مردانه دارد و مرد است، مثلاً زئوس، الله یا یهوه. همانطور که این خدا برای صاحبان قدرت دینی و دارندگان مناصب سیاسی نقش تعیین کننده روش اداره جامعه دارد، آنها هم به نوبه خود این نقش را در خانواده خود بر عهده دارند و پدر خانواده قدرتی مقدس و غیر قابل انکار در خانواده دارد.در این سیستمها عموماً زنان در کنج خانهها جای دارند و به عنوان یکی از اموال مردها با آنها برخورد میشود. زنان در این نوع جوامع نه تنها دسترسی به قدرت ندارند، بلکه اجازه دسترسی به دانش و شناخت دینی هم ندارند و اولین آموزههایی که دریافت میکنند، تسلیم و اطاعت کردن از مردان است. بنابراین آنها به هیچشناختی جز آنچه که در زندگی روزمره و با توجه به موقعیت اجتماعیشان با آن سر و کار دارند، به دست نمیآورند. در این گونه جوامع بدنه متخصصین دینی، کاملاً مردانه است و زنان کلاً نادیده گرفته میشوند. قانون مردها آن چیزی است که خدا میگوید و قانون زنها آن چیزی که مردها میگویند. بدیهی است که در چنین محیطی زنها، تنها به واسطه زن بودنشان، هیچ نقشی در تولید دانش و هیچ سهمی در قدرت ندارند. آنها تنها به مردان خدمت میکنند و وظیفهشان فراهم کردن بهترین شرایط برای زندگی و تولید دانش توسط مردان است. این انحصار جنسیتی در بهرهبرداری از مخازن فرهنگی و شناخت که از نسلی به نسل دیگر و با تقویت قوانین منتقل میشود، زنان را روز به روز از عرصه تولید محوتر میکند و از زن موجودی نادان و وابسته میسازد.
از اینجاست که یکی از مطالبات همیشگی برابریخواهان و فعالان حقوق زنان، برابری امکان دسترسی به منابع آموزش، دانش و مشاغل مختلف است. چرا که زنان به عنوان نیمی از جمعیت جوامع حق دارند در تعیین سرنوشت خود سهیم باشند. این جز با دستیابی به قدرت امکانپذیر نیست و آنها باید به تواناییها و تجارب لازم دست یابند. تفکیکهای جنسیتی، سهمیه بندیهای جنسیتی و منطقهای حتی در آموزشهای ابتدایی موجب بازماندن زنان از دستیابی به مدارج بالاتر شده و ادامه مدیریت مردسالار جامعه و فرهنگ را رقم میزند.
منابع:
· MOSCONI N., (1994), « Femmes et Savoir, La société, l’école et la division sexuelle des savoirs », Editions Harmattan, Paris, 362 P.
· BERGER P., LUCKMANN T.,(1966), « La construction sociale de la réalité », Méridiens Klincksieck, Paris
محمود احمدی نژاد امروز برای دومین بار بعد از ابقای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، در جلسه هیات دولت که با حضور آقای مصلحی برگزار شد، حضور نیافت.
به گزارش خبرگزاری فارس، جلسه ۷ اردیبهشت (۲۷ آوریل) هیات دولت ایران، همچون جلسه سه روز پیش، به ریاست محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهوری برگزار شده است.در همین حال خبرگزاری مهر نوشت که جلسه دیروزشورای عالی انقلاب فرهنگی نیز بدون حضور محمود احمدی نژاد رئیس این شورا و به ریاست علی لاریجانی رئیس مجلس هشتم برگزاری شده است.
در خبری دیگر، علی بنایی نماینده قم در مجلس هشتم اعلام کرد که سفر پیش بینی شده محمود احمدی نژاد و هیات دولت به این شهر که قرار بود هفته جاری صورت بگیرد، انجام نخواهد شد.
آقای بنایی در حالی در گفتوگو با خبرآنلاین از "قطعی" بودن تعلیق این سفر خبر داده که قرار بود هیات دولت، این هفته در آخرین مرحله از دور سوم سفرهای استانی خود، به استان قم برود.
در روزهای اخیر، اخبار حاکی از عدم حضور محمود احمدی نژاد در محل کار خود در نهاد ریاست جمهوری، موضوع بحث و گمانه زنی رسانه های ایران بوده است.
آقای احمدی نژاد از شش روز پیش در ریاست جمهوری حضور نیافته و این کار، منجر به رواج نوعی تلقی در محافل خبری ایران شده که ممکن است غیبت وی، واکنشی اعتراضی به ابقای وزیر اطلاعات باشد.
ده روز و در پی انتشار خبر پذیرش استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات توسط محمود احمدینژاد، رسانههای ایران از مخالفت آیت الله خامنهای با این استعفا خبر دادند و دلیل کناره گیری آقای مصلحی را اختلاف میان او و محمود احمدینژاد دانستند.
طرح "دغدغههای" رئیس جمهوری با رهبر
روز گذشته پایگاه اطلاع رسانی برنا به نقل از علی محمد بزرگواری، عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس نوشت که رئیس جمهوری دوشنبه شب در دیداری با آیت الله خامنهای به طرح "دغدغههای خود" با رهبر جمهوری اسلامی پرداخته است.این نماینده مجلس بدون توضیح بیشتر در مورد "دغدغههای" طرح شده توسط رئیس دولت، همچنین از دیدار قریبالوقوع "برخی بزرگان کشور و تعدادی از علما" با احمدینژاد خبر داد.
همزمان با انتشار اخبار پراکنده راجع به رایزنی مقام های ارشد حکومتی بر سر تحولات اخیر، روزگذشته در محافل رسانهای، شایعاتی نیز در مورد احتمال بروز تغییرات جدید در جمع همکاران آقای احمدینژاد منتشر
شد.
در چنین فضایی بود که روز سه شنبه، مجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد رئیسجمهوری به تکذیب شایعه استعفای خود پرداخت و پایگاه اطلاع رسانی فرارو، از رسانه های محافظه کار منتقد دولت، به نقل از "یک مقام مطلع"، از تصمیم رئیس جمهوری برای برکناری وزیر کشور نوشت.
خبر فرارو توسط هیچ منبع دیگری تایید نشده است.
شروع ابهام از سه روز پیش
ابهام در مورد نوع واکنش محمود احمدینژاد به حکم رهبر جمهوری اسلامی در ابقای حیدر مصلحی، پس از آن جدی شد که آقای آحمدینژاد سه روز پیش، در نخستین جلسه هیات دولت بعد از صدور این حکم حضور نیافت و این جلسه بهریاست محمدرضا رحیمی معاون اول رئیسجمهوری برگزار شد.پیش از آن، سایت الف نوشته بود که با وجود حمایت آیت الله خامنه ای از حیدر مصلحی، محمود احمدینژاد همچنان بر موضع قبلی خود مبنی بر برکناری وزیر اطلاعات پافشاری دارد و حاضر نیست با آقای مصلحی همکاری کند.
این سایت نزدیک به احمد توکلی نماینده تهران و رئیس مرکز پژوهشهای مجلس هشتم، افزوده بود که آقای احمدینژاد، حیدر مصلحی را به سفر استانی اخیر خود به کردستان هم نبرده است.
همزمان، سایت فردا نزدیک به محمدباقر قالیباف شهردار تهران هم نوشته بود که جمعی از نمایندگان اصولگرای مجلس، قصد دارند در صورت "عدم همکاری شایسته" محمود احمدینژاد در اجرای حکم ابقای وزیر اطلاعات، "طرح سوال از رئیس جمهوری" را در دستور کار قرار دهند.
یک روز بعد از اعلام مخالفت رهبر ایران با برکناری حیدر مصلحی، ۲۱۶ نماینده با امضای بیانیهای خطاب به محمود احمدینژاد رئیس جمهوری از او خواسته بودند با "موضع گیری صریح در حمایت از وزیر اطلاعات به سوء استفاده دشمنان خاتمه دهد".
این نمایندگان در بیانیه خود ضمن ابراز خشنودی از دخالت آیت الله خامنهای در ابقای وزیر اطلاعات، تاکید کرده بودند که "از نظر مجلس، حجت الاسلام مصلحی همچنان وزیر اطلاعات است".
علی رغم درخواست نمایندگان مجلس و بسیاری دیگر از مقامهای حکومتی ایران از محمود احمدینژاد برای حمایت از حکم رهبر جمهوری اسلامی در مورد وزیر اطلاعات، آقای احمدینژاد تاکنون از بیان سخنی که نشان دهنده تبعیت او از این حکم باشد خودداری کرده است.
--
نماینده خمینیشهر از جمع آوری 52 امضا برای طرح سوال از رئیس جمهور خبر داد.
محمد جواد ابطحی در حاشیه جلسه علنی امروز مجلس در گفتوگو با خبرآنلاین در پاسخ به این سوال که شایع شده با توجه به اتفاقات رخ داده بعد از موضوع تغییر وزیر اطلاعات احتمال استیضاح رئیس جمهور وجود دارد، گفت : استیضاح منتفی است اما آقای مطهری قصد سوال از رئیس جمهور را دارد و تاکنون 52 امضا هم جمع آوری کرده است.
خبرگزاری رویترز به نقل از یک مقام وزارت نفت هند گزارش داده است که دولت هند به دنبال پرداخت بدهی نفتی ایران از طریق ترکیه است.
بانک مرکزی هند، در ماه دسامبر سال گذشته، ارائه تسهیلات بانکی برای خرید نفت و گاز از ایران را متوقف کرد و از آن زمان دو کشور به دنبال یافتن واسطهای برای انتقال پول نفت خریداریشده از ایران هستند.اکنون یک مقام وزارت نفت هند، از ترکیه به عنوان گزینهای برای انتقال پول خرید نفت به ایران نام برده و به خبرگزاری رویترز گفته است: "ما به دنبال یافتن راه حلهای جایگزین هستیم و این کار باید به سرعت انجام شود."
ایران با صدورسالانه ۱۲ میلیارد دلار نفت به هند دومین تامینکننده نفت این کشور بعد از عربستان سعودی است.
اوایل ماه جاری میلادی خبرهایی درباره احتمال انتقال پول خرید نفت هند به ایران از طریق بانکی در آلمان منتشر شد، اما دولت آلمان این گزارشها را رد کرد.
تحریم غیرمستقیم
تصمیم بانک مرکزی هند در توقف ارائه تسهیلات بانکی برای خرید نفت و گاز ایران، چند هفته بعد از دیدار باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا از هند اعلام شد و مقامات آمریکایی از این تصمیم استقبال کردند.این اقدام مشکلات عمدهای را در راه تسویهحساب ارزی مربوط به واردات نفت از ایران ایجاد کرد و باعث نگرانی در مورد توقف معاملات نفتی دو کشور شد.
دلیل توقف تسویه مبادلات ارزی ایران از شیوه معمول آن یعنی اتحادیه پایاپای آسیا، وضع تحریمهای یکجانبه ایالات متحده و اتحادیه اروپا علیه ایران به دلیل برنامههای هستهای این کشور و فشار به هند برای محدود کردن تبادلات با ایران بود.
اگرچه تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد شامل فروش و صادرات نفت ایران نمی شود اما آمریکا در اقدامی یکجانبه، شرکتهای نفتی بینالمللی را از خرید نفت ایران برحذر داشته و جریمههای سنگینی را برای آنها وضع کرده است.
در ماه ژوئیه سال ۲۰۰۹، ایالات متحده با تشدید تحریمهای یکجانبه علیه برنامههای اتمی ایران، شرکتهای آمریکایی را از صدور فرآوردههای نفتی به ایران و یا سرمایهگذاری در بخش انرژی این کشور منع کرد و محدودیتهایی را برای شرکتهای غیر آمریکایی هم که به چنین اقداماتی مبادرت کنند، در نظر گرفت.
اتحادیه اروپا نیز پس از آن تحریم های مشابهی را علیه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشت.
رفراندوم حذف صفر پول و نیاز مردم به شادی
نیمی از روزنامه های امروز صبح تهران، عنوان های اصلی خود را به تصویب کلیات بودجه سال 90 در جلسه ای از مجلس خبر دادند که حتی موافقان هم از وضعیت بودجه و اقتصاد کشور انتقاد می کردند، بخش دیگری از تیترهای صفحه اول روزنامه ها پیشنهاد رییس بانک مرکزی برای برگزاری رفراندوم درباره حذف صفر پول کشور تشکیل می دهد. علت روکردن مردم به شبکه های تلویزیونی ماهواره ای و نیاز عمومی به شادی از جمله مسائلی است که در مقالات روزنامه های چهارشنبه آمده است.مردم سالاری نوشته "بودجه 90، نه اشتغال را افزایش می دهد نه تورم را کاهش" قدس خبر داده "بودجه 90 از خوان اول گذشت"، دنیای اقتصاد "تحلیل مخالفان از آثار بودجه" را آورده و دیگر روزنامه ها در عنوان اصلی خود خبر از تصویب کلیات این بودجه داده اند.
به نوشته این گزارش یک نگاه کلی به کلیات مصوب مجلس نشان میدهد که لایحه تقدیمی بودجه 90 دارای انسجام نیست طوری که حتی کار شبانهروزی کمیسیون تلفیق نیز نتوانسته این انسجام را به بودجه برگرداند. نبود انسجام در لایحه بودجه را نباید در خود لایحه جستوجو کرد چه آنکه بودجه 90 برشی یکساله از برنامههای توسعه پنجم محسوب میشود؛ برنامهای که اتفاقا به این دلیل که مبنای کمی برای ارزشیابی ندارد، بودجه 90 را نیز دچار مشکل کرده است بنابراین مشخص نیست که با این بودجه به کجا میرسیم.
جهان صنعت تاکید کرده از سوی دیگر علت آشفتگی در کلیات مصوب کمیسیون تلفیق که مورد انتقاد مخالفان و بعضا موافقان قرار گرفته، نشات گرفته از مشخص نبودن اهداف کلان بودجه است، وقتی برنامه پنجم مشخص نیست ما را به کجا میبرد، با بهترین کار کارشناسی هم نمیتوان انسجام را به آن بازگرداند.
رسول رضایی هم در تهران امروز نوشته تحلیل محتوایی بودجه نود نشان میدهد تفسیرهای متفاوت و گاه بسیار متناقضی درباره شاخصهای اصلی آن، مثل میزان وابستگی بودجه به نفت وجود دارد و آخر سر هم مشخص نشد که کدام دسته از موافقان یا مخالفان درباره شاخصهای آماری لایحه بودجه درست میگویند. در شرایطی که نمایندگان مخالف از افزایش 50 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن میگویند، نماینده دولت پشت تریبون از کاهش حداقل 33 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن به میان میآورد.
به نوشته این روزنامه از لحاظ میزان وابستگی بودجه کشور برای سال 90 دستکم اختلاف 83 درصدی بین نمایندگان مخالف و دولت وجود دارد و چنین تفاوتهای آماری در چند مورد دیگر هم تکرار شده است.
سال پرچالش با هجوم به سکه
"سالی پرچالش داریم" به نقل از رییس بانک مرکزی تیتر اول روزگار است، "رفراندوم برای حذف صفرهای پول" عنوان اصلی جام جم و تهران امروز است، جهان صنعت هم از "برگزاری اولین رفراندوم اقتصادی برای حذف صفرها" خبر داده است.
طهماسب طلایی در گزارش اصلی جهان صنعت نوشته در شرایطی که بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران بازار بر سیاستهای اقتصادی بانک مرکزی نقدهایی را وارد دانسته و آرامش چند هفته اخیر این نهاد پولی و مالی را درخصوص روند افزایشی و حبابگونه قیمت سکه تردید برانگیز میدانند، تغییر سبک گفتاری رییس کل بانک مرکزی در سخنرانی دیروزش درخصوص اقتصاد ایران به نوعی پاسخ بسیاری از پرسشها را داده و حکایت از وقایع تازهای در کشور دارد.
به نوشته این گزارش اتخاذ رویه طنز در موضوع مهمی چون سکه و گفتن از اینکه سوپرمارکتها را نیز سکهفروشی میکند خود گواهی است که بدانیم ایشان در روزهای سکوتش در خصوص وضعیت نابسامان بازار چگونه میاندیشیده و چرا نهاد تحت هدایتش اینگونه بر آتش این بازار نظارگر بوده و دیرهنگام واکنش داشته است. به هر سو گفتههای دیروز وی و گفتن از رفراندوم اقتصادی برای حذف چهار صفر و در پیش بودن سال سخت اقتصادی مهمترین گفتههای ایشان در این نطق بوده که به نظر میرسد کدهای اقتصادی از سیاستهای آتی بانک مرکزی است.
گزارش اصلی جهان صنعت تاکید دارد: با در نظر گرفتن شرایط کنونی میتوان اینگونه تعبیر داشت که روزهایی سختتر در پیش است. چراکه بهمنی و بانک مرکزی در دوره او به وضوح نشان داده که آتشبازی اقتصادی برایش آسان است و به روش فوتبالیستها، ایشان بهترین دفاع را حمله به بازار میداند. به هر سو باید منتظر ماند و دید از این طنز نغز که آنچنان هم به دل نمینشیند چه عایدی خواهیم داشت و چه راهی برای اقتصاد نگران از تدابیر دولتی در پیش خواهد بود.
شادی کجاست، به سوی ماهواره ها
اسماعیل میرفخرائی در مقاله ای در روزگار نوشته اگر امروز آماری ارائه می شود كه درصد مردم ایران مخاطب ماهواره ها هستند ریشه این رویكرد و استقبال شهروندان ایرانی از شبكه های خارجی را باید در سیاست گذاریهای نادرست رسانه ای در داخل مرزهای ایران جست. مردم در ابعاد نیازهای تكنولوژیك، آموزشی، خبری و اطلاع رسانی، تفریحی و اوقات فراغت به دنبال منابع خبری مورد اعتماد می گردند تا به اخبار و اطلاعات گوش فرا دهند.
نویسنده وجود دیش های ماهواره بر بام خانه های تهران را باعث آزار شهروندان توصیف کرده و نوشته اما نیاز به دسترسی به اطلاعات و اخبار درست، صحیح و قابل اعتماد مساله دیگری است كه شهروند امروز را به سمت نصب ماهواره و پیگیری اخبار رسانه های خارجی دعوت میكند. دریافت خبر جزء نیازهای اولیه انسان است و متاسفانه ما در حوزه خبررسانی در ایران از طریق شبكه های رسمی دچار سیاست های حذفی هستیم و خبرهایی را از مردم دریغ می كنیم. به همین خاطر طبیعی است كه نحوه خبررسانی ما جوری باشد كه ما را به واقعیت سوق ندهد، یعنی بدون شك به سوی استفاده از ماهواره می روند.
مقاله روزگار با اشاره به نیاز مردم به شادمانی اشاره کرده رجوع به بعضی از کانال های پربیننده به علت آن است که در ایران مردم در زندگی عادی شان با فقدان شادمانی مواجه اند. شبكه های تلویزیونی ایران تا زمانی كه بخواهند به حالت بلندگویی و مبالغه آمیز نسبت به اطلاع رسانی اقدام كنند بدون شك با مخاطب چندانی مواجه نخواهند بود.
آفرینش در سرمقاله خود نوشته در سالهای گذشته بارها و بارها این جمله که "ایرانیان مردمی شاد نیستند" از گفتار و نوشتار بسیاری از کارشناسان نقل شده است. در این بین هر چند شاد بودن و یا نبودن بحثی کارشناسانه است اما به طور کلی می توان عوامل و متغیرهای زیاد و گسترده ای را در شادی یک فرد و جامعه ای دخیل دانست. عوامل و اسبابی که هر یک به نوبه خود می تواند زمینه و بستری مهم را برای تامین شادی یک فرد و جامعه فراهم نماید.
به نوشته این مقاله جامعه ایرانی از بسترها و بنیان های لازم برای ابراز شادمانی بویژه به شکل گروهی و همگانی برخوردار نیست و علاوه بر این نیز شیوه های شناخته شده و تعریف شده کمتری برای شادمانی های همگانی در کشور وجود دارد. این در حالی است که بی گمان شاد بودن یکی از شاخصه ها و بنیان های زندگی مطلوب در هر گروه و جامعه ای به شمار می رود و در کلامی دیگر هر قدر مردمی شادتر باشد توان و پتانسیل بیشتری برای تلاش و حرکت به جلو دارند .
علی رمضانی در دنبال مقاله آفرینش اشاره کرده سن امید به زندگی در ایران 69 سال است که خود حکایت از فاصله بسیار ما با کشورهای پیشرفته و اروپایی است.
نه عذرخواهی نه استعفا، اخلاق چه شد
سعیده میرزایی در سرمقاله مردم سالاری به ماجرائی اشاره کرده که در روزهای گذشته مهم ترین موضوع رسانه های ایران بوده یعنی دو بیماری که به علت فقر توسط یک بیمارستان با آمبولانس در بیابان رها شدند.
نویسنده با تاکید بر این که ظاهرا هیچ یک از مسوولین بیمارستان امام تاکنون حاضر به پاسخگویی درخصوص این قضایا نشده اند و فقط رئیس بیمارستان امام خمینی که در روز اول به تلفن خود پاسخ داد گفته پیگیری کردیم این موضوع از بیمارستان امام نبوده است که البته این هم عذر بدتر از گناه رئیس مجتمع بیمارستان امام خمینی بوده است.
در ادامه مقاله مردم سالاری آمده از مسوولین وزارت بهداشت انتظار می رود در رابطه با این فاجعه غیرانسانی که روح هزاران نفر اعم از ایرانی و غیر ایرانی را خدشه دار کرده است حداقل از مردم عذرخواهی کنند چرا که اصولا در این مواقع در کشور ما رسم بر استعفا وجود ندارد و-همانند سقوط هواپیماها و واکنش وزارت راه و ترابری- استعفا که نمی دهند هیچ، دریغ از یک عذرخواهی ساده که شاید تسلی بخش دل های هزاران هزار نفر از افرادی باشد که با شنیدن این ماجرا از انسان بودن خود شرمسار شدند.
مسئولان با ما شوخی دارند؟
ابراهیم رها در ستون طنز مغازله در صفحه آخر روزنامه روزگار نوشته:
معلوم الحال به آدمی می گویند كه با مایو برود استخر! اجازه بدهید الان توضیح می دهم.
این كه عده ای با مربی خارجی برای فوتبال مخالف هستند، بی دلیل نیست چون این خارجی ها
با فرهنگ ما بیگانه هستند. به جایش داخلی ها با فرهنگ ما بیگانه نیستند. توضیح اینكه همین یكی
دو روز پیش كارلوس كرش را گویا از استخر محل اقامتش بیرون كرده بودند كه اقدامی درست بوده
و مشت محكمی به شكل كلی محسوب می شود.
گویا این آدم اجنبی با وضعی شنیع و تنها با یك مایو وارد آب شده بوده كه سریعاً برخورد لازم از طرف مسوولان صورت می گیرد و كار بیشتر از این بی ناموسی نمی شود. یكی نیست بگوید نمی میری اگر حالا كت و شلوار نه، لااقل روی مایوت یك كاپشن بپوشی!
لسان الغیب آورده "نتوانست كشید". عزت الله انتظامی هم همین را گفته منتها اینجوری كه سوال كرده یك كارمند چطور می تواند گوشت كیلویی 25 هزار تومانی بخورد.
طنز نویس روزگار در پایان نوشته: نباید همیشه نیمه خالی لیوان را دید و تلاش مسوولان هم باید لحاظ شود كه توانسته اند گوشتی را كه بر فرض در كشور استكبار جهانی كیلویی چهار پنج دلار است اینجا به كیلویی نزدیك 25 دلار برسانند و البته به مردم هم به تومان حقوق بدهند و نفت هم قیمتش در بازار جهانی شد 115 دلار و نان سنگك هم قیمت رسمی اش مرز 500 تومان را درنوردید و نوع ویژه اش به هزار تومان هم می رسد و... و همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم و ایضاً پوچ... تلاش... هستی... فقط یك سوال می ماند، مسوولان با ما شوخی دارند یا ما را گیر آورده اند. بین این دو گزینه یكی را انتخاب كنید و جواب را برای همین ستون مغازله خودمان بفرستید.
کارتون روز
بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، سرکوب مردم معترض توسط حکومت سوریه را محکوم کرده است.
او در نیویورک گفت: "من ادامه خشونت ها علیه تظاهرکنندگان مسالمت آمیز در سوریه را به شدت محکوم می کنم، به خصوص خشونت های انجام شده با استفاده از تانک و مهمات جنگی که منجر به کشته و زخمی شدن صدها نفر شده است." بشنوید
این در حالیست که عملیات ارتش و نیروهای امنیتی سوریه در شهر درعا، کانون اعتراضات، ادامه دارد.
خبرگزاری رویترز گزارش می دهد که بیش از دو هزار نیروی پلیس نیز به محله دوما در حومه دمشق اعزام شده اند و تدابیر امنیتی شدیدی در این ناحیه به اجرا گذاشته شده است.
سازمان مدافع حقوق بشر سوریه (سواسیه) می گوید که بیش از ۴۰۰ نفر طی یک ماه تظاهرات دموکراسی خواهی در سوریه کشته شده اند.
این سازمان از شورای امنیت سازمان ملل متحد خواسته است برای محاکمه مقامات سوری در دادگاه بین المللی کیفری اقدام کند.
بریتانیا، فرانسه و ایتالیا سه شنبه بر تحریم حکومت بشار اسد تاکید کردند.
دولت بریتانیا اعلام کرد تحریم هایی را مد نظر دارد که "بر حکومت اثر بگذارد."
فرانسه و ایتالیا در یک بیانیه مشترک از اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد خواستند که حکومت سوریه را برای توقف سرکوب مردم معترض تحت فشار قراردهند.
گزارش ها حاکیست که نیروهای حکومتی صدها نفر را در درعا، واقع در جنوب سوریه، دستگیر کرده اند.
مخالفان می گویند که طی دو روز گذشته دست کم ۳۵ نفر از معترضان در درعا کشته شده اند. این رقم از سوی منابع مستقل تایید نشده است.
"برادران خود را نکشید"
به گفته مخالفان، نیروهای دولتی بدون استثنا به سوی مردم درعا شلیک می کنند.
خبرگزاری آسوشیتدپرس به نقل از یک شاهد گزارش می دهد که نیروهای دولتی سه شنبه مردی را که از مسجد اصلی شهر بیرون آمده بود و فریاد می زد "بس است، برادران خود را نکشید" به ضرب گلوله کشتند.
سربازان ارتش سوریه روز دوشنبه به همراه تانک وارد شهر درعا شدند.
خبرگزاری دولتی سوریه از کشته شدن چند سرباز ارتش خبر داده است.
دولت سوریه می گوید که در پاسخ به درخواست مردم درعا برای توقف عملیات گروه های تروریستی مبادرت به اعزام نیروهای نظامی به این شهر کرده است.
مقام های سوری می گویند که با لغو مقررات وضعیت فوق العاده، محاکمه بازداشت شدگان در دادگاه های غیرنظامی انجام می گیرد.
پیشتر دولت آمریکا اعلام کرده بود که در حال بررسی گزینههای دیگری در واکنش به سرکوب خشونت بار شهروندان سوریه است.
از جمله یک سخنگوی کاخ سفید گفته است که اعمال تحریمهای اقتصادی بیشتر علیه سوریه در حال بررسی است و ممکن است این تحریمها مسدود کردن داراییهای مقامات ارشد دولت سوریه را هم شامل شود.
نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه در یک کنفرانس خبری مشترک با سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا گفت که هردو کشور خواهان پایان دادن به خشونت های جاری در سوریه هستند.
به گفته وی، بدون قطعنامه سازمان ملل متحد، کشورش و ایتالیا دست به مداخله در سوریه نخواهند زد.
ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا ضمن محکوم کردن خشونت های مقامات سوری علیه مردم این کشور گفته که بریتانیا و متحدانش برای ترغیب مقامات سوری به رعایت آزدای بیان و تشکیل تجمعات طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تلاش می کنند.
ویلیام هیگ گفت: "ما باید شاهد اصلاحات واقعی و نه سرکوب در سوریه باشیم."
آیا احمدینژاد به منتقدان نظام نزدیک میشود؟
مریم محمدی
خیزشها و اعتراضهای عمومیای که در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا رشد و گسترش یافته، تاکنون به ایران، چنانکه انتظار میرفت، منتقل نشده است، اما ایران یکی از ویژهترین دورانهای تاریخی خود را در حوزه سهمخواهی قدرت سیاسی طی میکند. این مبارزهای کاملاً آشکار و در عین حال پیچیده، میان جناحهای حکومتی است.
در گفتوگو با فرخ نگهدار، نظریهپرداز و فعال سیاسی چپ، به بحثی پرداختهایم که تحت عنوان یکپایه بودن یا چندگانگی حکومت در ایران، همیشه مورد توجه جناحهای سیاسی بوده است.
موقعیت محمود احمدینژاد به عنوان اولین رئیسجمهور اصولگرا، هرگز چنین متزلزل نبوده است. چرا و چگونه این اتفاق افتاد؟
فرخ نگهدار: از زمانی که تقریباً توانستند جنبش سبز را مهار کنند، انتظار میرفت که چنین تحولاتی در درون حکوت اتفاق بیفتد. اگر خاطرتان باشد، در سفرهای مکرری که آقای خامنهای به قم داشت، موضوع زیر ذرهبین تحلیلگران سیاسی قرار داشت که هدف این سفرها و تلاشهای آقای خامنهای چیست.
موضوع اکنون روشنتر شده و همان موقع هم نشانههایش البته در دست بود که این سفرها برای نزدیک کردن دو گرایش تندرو صورت گرفته است که یک سو حول «موسسه نشر افکار امام خمینی» آقای مصباح یزدی متمرکز هستند و به گروه مداحان مشهور شدهاند؛ و سوی دیگر، جناح سنتی راستگرا در حکومت هستند که بیشتر توسط مؤتلفهایها و پیرامون آنها معرفی میشدند. در واقع برای نزدیک کردن و همگام کردن این دو نیرو با یکدیگر تلاش شده است.
نیروی اول که نام بردم، بهطور جدی هوادار روی کار آوردن گروه احمدینژاد و بهریاست جمهوری رساندن آنها بوده است. سفرها و مذاکراتی که در قم صورت گرفته، به این نتیجه رسیده که اگر ما بتوانیم با یک اقدام قاطع، ابتدا «بساط فتنه را جمع کنیم»، آنگاه میتوانیم در زمینهی تقسیم مواضع قدرت، مجلس و ریاست جمهوری آینده، به طور مستقل، با طرد جریان منسوب به احمدینژاد، تصمیم بگیریم.
این بحثها به تعبیر من و بنا بر ارزیابی من از سیر روندهایی که پیش رفته، از چندماه پیش شروع شده و امروز به نتیجه میرسد.
در تنظیم چنین برنامهای، آیا آیتالله علی خامنهای هم مشارکت یا توافق داشتهاند؟ چون شما به سفرهای ایشان به قم، به عنوان منشأ شروع چنین برنامهای اشاره کردید. یا اینکه این هدف و برنامه اصولگرایان تندرو است؟
من مطلقاً رهبری جمهوری اسلامی ایران را از دایره این تلاشها مستثنی نمیکنم و همین روندهایی که حول و حوش استعفای آقای مصلحی از وزارت اطلاعات اتفاق افتاد، بازهم نشان میدهد که هماهنگ با دفتر مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، این اقدامات صورت میگیرد.
لحن، روحیه و روانشناسی حاکم بر طرف مقابل، یعنی دولت محمود احمدینژاد، بر من مسلم میکند که در موضع قدرت نیست، حمایت رهبری را پشت خود ندارد و تقابل رو به تشدید است.
... اما منشأ تغییر و تحولاتی که هرروز بیشتر از گذشته، در رفتار سیاسی آقای احمدینژاد بهوجود میآید، از کجاست و چگونه اصلاً پیش آمده است؟
اگر بهخاطر بیاوریم، در انتخابات سال ۱۳۸۴ که بعد از آن دور اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد آغاز شد، موضوع اصلی مبارزات انتخاباتی از سوی اصلاحطلبان و مجموعه پنج نماینده آنها مبارزهای بود میان آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و اینگونه مفاهیم؛ و از سوی آقای احمدینژاد بهویژه، موضوع عدالت، مبارزه با فساد و پیش گرفتن سیاستهایی مطرح بود که به نفع اقشار محرومتر جامعه منجر میشود.
آقای احمدینژاد با شعارهای عدالتخواهانه پا به عرصه مبارزات انتخاباتی گذاشت و در دور اول هم کوشید تصوری ایجاد کند که رئیس جمهوری است مردمی و تودهگرا و با پروژههایی که بهخصوص در سفرهای استانی دنبال میکرد، موضوع بردن پول نفت سر سفره مردم و تغییر ساختارهای قدرت اقتصادی در جامعه را چه از طریق مبارزه با فساد و چه از طریق باز توزیع منابع ثروت، مطرح میکرد.
اکنون و در روندهای آتی، ارزیابی من این است که چرخشی در مواضع دولت و حامیان او از نظر سیاسی اتفاق خواهد افتاد. اگر شما به سایتها و رسانههای منتسب به دولت مراجعه کنید، هرروز بیشتر شاهد شعارها، سیاستها و مطالباتی که به مطالبات اولیه اصلاحطلبان نزدیک بوده هستید؛ از جمله مبارزه با تهمت و افترا، تقلب، دسیسهچینی علیه یکدیگر، توهین و اینگونه شعارها هر روز بیشتر انعکاس پیدا میکند.
شما به شعارها یا تبلیغات میهنپرستانه جناح آقای احمدینژاد اشارهای نمیکنید؟
چنین اتهامی به زعم من، از جانب روحانیون و جریانهای تندرو به جریان احمدینژاد و اطرافیاناش زده میشود، ولی آنها بهجز موارد بسیار کمرنگ، تا امروز برآمد جدی و مهمی در این زمینه نداشتهاند. ارزیابی من این نیست که در آینده، چنانچه زیر فشار بیشتر قرار بگیرند، شعارهای ملتگرایانه یا ایرانپرستانه را بخواهند به محور اصلی سیاستهای خودشان بدل کنند. آنها زیر چنان فشاری قرار میگیرند که لاجرم از حقوق سیاسی خودشان در برابر حاکمیت، در برابر فشار دستگاههای امنیتی دفاع خواهند کرد. این مواضع آنها را باز هم به جریان اصلاحطلبی که از حکومت طرد شده است، نزدیک میکند.
بنابراین جز افزایش تنشها در فضای سیاسی ایران، حداقل در آیندهی نزدیک، نمیتوانیم انتظار دیگری داشته باشیم. در چنین صحنهای، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در راه است. نتیجه این تنشها در صحنه انتخابات چگونه بروز میکند؟
از دو جنبه میتوان به این سئوال پاسخ داد. یک جنبه، جنبه ساختاری است که من با شما کاملاً موافق هستم که تنش در درون دستگاه حاکمیت، به سرعت و خیلی زودتر از آن چیزی که خیلیها پیشبینی میکردند، به حد انفجار خواهد رسید.
روندی که امروز دارد طی میشود و مسئله وزارت ورزش را هم باید به آن اضافه کرد، روندی است که هنوز به انتخابات نرسیده، احتمال نزدیک شدن به نقطه انفجار را در خودش حمل میکند.
مبنای این تنش، از نظر ساختاری، همان مبنایی است که در دوره دولت خاتمی و حتی در اواخر دوره رفسنجانی هم شاهد آن بودیم و آن تنازع قدرت میان دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و دستگاه دولت حاکم بر جمهوری اسلامی ایران است.
این تنش، تنشی بر سر قدرت و اختیارات است؛ نه به اسلامیت و ایرانیت برمیگردد و نه به دمکراسی یا اقتدارگرایی. این تنش برمیگردد به اینکه دولت تا چه میزان حاکم بر سیاستها، تصمیمگیریها و اداره امور جامعه است و تا چه حد ولایت یا دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران.
ممکن است این بار هم جنگ مغلوبه شود، ولی این بیماری ذاتی ساختار جمهوری اسلامی ایران است که از یک سو، جمهوری بر اساس ریاست جمهوری، انتخابات و مجلس درست کرده و از آن سو، یک دستگاه ماندگار ولایت که تمام دستگاه امنیتی، قضایی و سرکوب را در اختیار خودش گرفته است.
با توجه به اینکه گفتید اراده بر این است که از پیروزی احتمالی این جناح در انتخابات آتی جلوگیری شود، به نظر شما در انتخابات آینده و نیروهایی که در صحنه هستند، جناح آقای احمدینژاد با توجه به تجربه شعارهای انتخاباتی پیشین، با چه چهرهای وارد این عرصه خواهد شد؟ شعارهای میهنپرستانه، عدالتخواهانه یا مثلاً آزادیهای فردی؟
ارزیابی من این است که مواضع جریان دولت در روندهای آتی، مواضعی تدافعی خواهد بود و مضمون شعارها و مطلباتی هم که مطرح میشود، بیشتر ضد فساد، تهمت و افترا، ضد دروغ و دسیسهچینی خواهد بود. اینجور عناصر را برجسته خواهند کرد.
آنها موفق نخواهند شد جامعه ایرانی را بر اساس اسلامیت- ایرانیت تقسیم کنند و خود جانب ایرانیت را بگیرند. هرچند آنها میخواستند و بهخصوص آقای رحیم مشایی اصرار دارد که پروژه ایرانیت را برجسته کند، ولی نه فضای سیاسی حاکم بر کشور و نه تمایلات اجتماعی به آن شکل، اجازه میدهد که پروژهی اسلامیت- ایرانیت و تقابل بر این اساس، در روندهای آتی جای اصلی را اتخاذ کند.
شعارها، تاکتیکها و روشهای طرفداران دولت، احتمال زیادی دارد که به سمت مبارزه علیه اقتدارگرایی چرخش پیدا کند.
اگر به صحنه مبارزه در انتخابات آتی نگاه کنیم، چینش نیروها به چه شکل خواهد بود؟ جای نیروهای اصلاحطلب، آیا ممکن است جناح فکری آقای احمدینژاد با اصولگرایان تندرو، دو جریان اصلی انتخابات آینده باشند؟
ارزیابی من این است که دو جریان عمده اجتماعی در ایران، جریان اصولگرا و جریان اصلاحطلب، پایه اجتماعی وسیعی در ایران دارند. مهمترین نحلههای سیاسی فکری، اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما هستند و جریانهای ماندگاری هستند.
جریان احمدینژاد به عنوان جریانی که از درون شکاف اصلی جامعه ما، که شکاف بین سنت و مدرنیته، شکاف بین اصلاحطلبی و سنتگرایی بوده، رشد کرده و بیرون آمده است الان دارد به پایانه عمر خودش نزدیک میشود. آنها نمیتوانند به عنوان یک مؤلفه مستقل و یک نیروی اجتماعی جدی، برآمد مستقلی در روندهای آتی داشته باشند.
همچنان ما شاهد خواهیم بود که برآمد دمکراسیخواهانه جنبش سبز، تعیینکننده روند اصلی سیاسی در جامعه ما خواهد بود و همچنین مقاومتی که از طرف جریان سنتگرا در مقابل او خواهد شد. حرکتی که آقای خاتمی آغاز کرده، حرکتی که آقای رفسنجانی دارد انجام میدهد و عقبه اصلاحطلب این نیروها که نیروهای حامی موسوی و کروبی هستند، موجی درست خواهند کرد که به موج اصلی بدل خواهد شد. برای من مثل روز روشن است که قدرت اصلی رقابتی، از درون جنبش اصلاحطلب جامعه ایران که تاریخ ۲۰ ساله برای خودش دارد، برآمد خواهد کرد و نه از درون جناح مشایی و احمدینژاد.
جلسه اخیر اعضاي شوراي شهر تهران و محمود احمدي نژاد پشت پرده های مهمی داشت.
به گزارش جرس، اگرچه این جلسه به گفته مهدي چمران براي بررسي مسائل مرتبط با شهر تهران از جمله قيمت حمل و نقل عمومي برگزار شده بود اما گويا پشت پرده هاي ديگري نيز داشته است. به گفته منابع آگاه، احمدی نژاد در اين ديدار علاوه بر تاكيد بر راي بالاي خود در انتخابات اخير كه آن را رقمي در حدود 35 ميليون نفر تخمين زده اعلام كرده كه او پس از انتخابات خود را در سيبل قرار داده و اكنون نيز از وضعيت پيش رو به ستوه آمده است.
محمود احمدی نژاد همچنين در اين ديدار به اعضاي شوراي شهر گفته است كه پس از ترور دانشمندان هسته اي قصد داشته تا سه وزير دفاع، كشور و اطلاعات را بركنار كند اما صبر پيشه كرده و تلاش داشته تا وضعيت را بهبود بخشد.
او خطاب به اعضاي شوراي شهر كه در اين ديدار بر بازگشت او به جلسه هاي هيات دولت تاكيد داشتند گفته است:« شما چطور از من مي خواهيد كه بيش از اين صبور باشم. اختيارات من در دولت در حد تعيين و تغيير وزير بود كه اين اختيار نيز حالا از من سلب شده است.»
برخي اعضاي شوراي شهر در اين ديدار از رفتار كنوني احمدی نژاد حمايت كرده و برخي ديگر نيز از او خواسته اند تا در بهبود وضعيت پيش آمده پيش قدم باشد.
احمدي نژاد چند بار در اين ديدار بر آمار 35 ميليوني خود تاكيد داشته و گفته است كه حتي در برابر اعلام آمار كمتر راي واقعي اش نيز سكوت كرده است.
اين روزها گروه هاي مختلفي به عنوان پا در مياني براي ديدار با محمود احمدي نژاد، براي ديدار و گفت و گو به سراغ او مي روند.
گفتنی است آخرین جلسه هیات دولت در غياب او به ریاست محمدرضا رحیمی معاون اول برگزار شد و حیدر مصلحی، وزير اطلاعات در اين جلسه حضور داشت.
هفته گذشته پس از انتشار خبر موافقت احمدی نژاد با استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات رهبر ايران مخالفت خود را در ابتدا مستقیما به احمدی نژاد منعکس كرد که پس از عدم وجود عکس العمل مناسب از سوی وی در نامه ای به تاریخ سی فروردین رهبری مستقیما از مصلحی خواستند به وزارت اطلاعات بازگشته و با قوت به کار خود ادامه بدهد.
احمدی نژاد از آن تاریخ هیچگونه اظهار نظری در خصوص ادامه کار مصلحی نداشته و در سفر کردستان از همراه كردن وی با هیات دولت خودداری كرد..
برخی گزارشهاي تایید نشده از ملاقات رییس مجلس شورای اسلامی و همچنین آیت الله مهدوی کنی رییس مجلس خبرگان رهبری با احمدی نژاد برای هماهنگ كردن وی با خواست رهبری حکایت دارد، که ریاست احمدی نژاد بر جلسه دولت با حضور مصلحی، می توانست خط پایانی بر این شایعات و پایان ناهماهنگی ها باشد.
گزارش هاي دریافتی همچنان از ادامه ناراحتی احمدی نژاد از تحمیل وزیر اطلاعات به وی حکایت می کند.
محمود احمدی نژاد همچنين در اين ديدار به اعضاي شوراي شهر گفته است كه پس از ترور دانشمندان هسته اي قصد داشته تا سه وزير دفاع، كشور و اطلاعات را بركنار كند اما صبر پيشه كرده و تلاش داشته تا وضعيت را بهبود بخشد.
او خطاب به اعضاي شوراي شهر كه در اين ديدار بر بازگشت او به جلسه هاي هيات دولت تاكيد داشتند گفته است:« شما چطور از من مي خواهيد كه بيش از اين صبور باشم. اختيارات من در دولت در حد تعيين و تغيير وزير بود كه اين اختيار نيز حالا از من سلب شده است.»
برخي اعضاي شوراي شهر در اين ديدار از رفتار كنوني احمدی نژاد حمايت كرده و برخي ديگر نيز از او خواسته اند تا در بهبود وضعيت پيش آمده پيش قدم باشد.
احمدي نژاد چند بار در اين ديدار بر آمار 35 ميليوني خود تاكيد داشته و گفته است كه حتي در برابر اعلام آمار كمتر راي واقعي اش نيز سكوت كرده است.
اين روزها گروه هاي مختلفي به عنوان پا در مياني براي ديدار با محمود احمدي نژاد، براي ديدار و گفت و گو به سراغ او مي روند.
گفتنی است آخرین جلسه هیات دولت در غياب او به ریاست محمدرضا رحیمی معاون اول برگزار شد و حیدر مصلحی، وزير اطلاعات در اين جلسه حضور داشت.
هفته گذشته پس از انتشار خبر موافقت احمدی نژاد با استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات رهبر ايران مخالفت خود را در ابتدا مستقیما به احمدی نژاد منعکس كرد که پس از عدم وجود عکس العمل مناسب از سوی وی در نامه ای به تاریخ سی فروردین رهبری مستقیما از مصلحی خواستند به وزارت اطلاعات بازگشته و با قوت به کار خود ادامه بدهد.
احمدی نژاد از آن تاریخ هیچگونه اظهار نظری در خصوص ادامه کار مصلحی نداشته و در سفر کردستان از همراه كردن وی با هیات دولت خودداری كرد..
برخی گزارشهاي تایید نشده از ملاقات رییس مجلس شورای اسلامی و همچنین آیت الله مهدوی کنی رییس مجلس خبرگان رهبری با احمدی نژاد برای هماهنگ كردن وی با خواست رهبری حکایت دارد، که ریاست احمدی نژاد بر جلسه دولت با حضور مصلحی، می توانست خط پایانی بر این شایعات و پایان ناهماهنگی ها باشد.
گزارش هاي دریافتی همچنان از ادامه ناراحتی احمدی نژاد از تحمیل وزیر اطلاعات به وی حکایت می کند.
مصطفی اسكندری از زندانیان سیاسی بعد از انتخابات، كه در بند ویژه زندان گوهردشت كرج محبوس می باشد، توسط قاضی پیر عباسی به اتهام اقدام علیه امنیت و تشویش در اذهان عمومی و مصاحبه با رسانه های بیگانه به حبس طولانی مدت محكوم شده و همزمان تحت فشارهای مضاعفی، همسر وی نیز مجبور به جدایی و طلاق از وی شده است.
به گزارش كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها، این قاضیِ دادگاه انقلاب، جهت آزار بیشتر و فشار مضاعف بر این زندانی سیاسی و همسرش كه او هم مدتی در بازداشت بوده، با تهدید مداوم از همسرش خواسته است كه از مصطفی اسكندری طلاق بگیرد، در غیر اینصورت او نیز هم چون مصطفی به زندان محكوم خواهد شد.
این گزارش این منبع خبری، پس از اعمال شكنجه های روحی و روانی مستمر و طولانی، همسر این زندانی سیاسی را بر خلاف میل خودش وادار به طلاق و جدایی از آقای اسكندری كردند.
گزارشها حاكی از آن است كه قاضی پیرعباسی بعد از این اقدام تحمیلی و عمل ضد انسانی، بعد از ۱٣ ماه بازداشت، همسر آقای اسكندری را تبرئه كرده است.
همچنین این منبع خبری گزارش داده است که روز دوشنبه پنجم اردیبهشت ماه، مسئولین حفاظت زندان و نیروهای گارد زندان گوهردشت، به تلفنخانه زندانیان سیاسی در بند چهار سالن ۱٢ كه ماههاست تعطیل می باشد، هجوم برده و هر پنج تلفن موجود آنجا را كنده وبا خود بردند، این در حالی است كه چندی پیش در اثر اعتراضات زندانیان و خانواده هایشان به آنها قول داده بودند كه تلفنهای زندانیان سیاسی بزودی باز می شود، با این اقدام غیر قانونی كه خلاف قوانین و آئین نامه های بین المللی و حقوق بشری می باشد مشخص شد كه دست اندار كاران و ماموران امنیتی تحت فشارهای زندانیان و خانواده های آنان دروغگویی كرده و وعده هایی دروغ داده بودند این در حالی است كه روزدوشنبه همزمان با این عمل، گروهی از زندانیان سیاسی بنامهای (حشمت اله طبرزدی، منصوراسانلو، خالد حردانی، مهدی محمودیان، رضا رفیعی، عیسی سحرخیز، بهروز جاوید طهرانی، علی عجمی، رسول بداغی، جعفر اقدامی و …) در دومین روز اعتصاب غذای اعتراضی خود بسر می بردند.
این اعتصاب بخاطر اقدامات غیر قانونی زندانبانان و فشارهای غیر انسانی آنها بر علیه زندانیان سیاسی بوده است .آنها خواستار دیدار با نماینده ویژه و گزارشگر سازمان حقوق بشر ملل متحد كه قرار است به ایران بیاید، می باشند.
به گزارش كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها، این قاضیِ دادگاه انقلاب، جهت آزار بیشتر و فشار مضاعف بر این زندانی سیاسی و همسرش كه او هم مدتی در بازداشت بوده، با تهدید مداوم از همسرش خواسته است كه از مصطفی اسكندری طلاق بگیرد، در غیر اینصورت او نیز هم چون مصطفی به زندان محكوم خواهد شد.
این گزارش این منبع خبری، پس از اعمال شكنجه های روحی و روانی مستمر و طولانی، همسر این زندانی سیاسی را بر خلاف میل خودش وادار به طلاق و جدایی از آقای اسكندری كردند.
گزارشها حاكی از آن است كه قاضی پیرعباسی بعد از این اقدام تحمیلی و عمل ضد انسانی، بعد از ۱٣ ماه بازداشت، همسر آقای اسكندری را تبرئه كرده است.
همچنین این منبع خبری گزارش داده است که روز دوشنبه پنجم اردیبهشت ماه، مسئولین حفاظت زندان و نیروهای گارد زندان گوهردشت، به تلفنخانه زندانیان سیاسی در بند چهار سالن ۱٢ كه ماههاست تعطیل می باشد، هجوم برده و هر پنج تلفن موجود آنجا را كنده وبا خود بردند، این در حالی است كه چندی پیش در اثر اعتراضات زندانیان و خانواده هایشان به آنها قول داده بودند كه تلفنهای زندانیان سیاسی بزودی باز می شود، با این اقدام غیر قانونی كه خلاف قوانین و آئین نامه های بین المللی و حقوق بشری می باشد مشخص شد كه دست اندار كاران و ماموران امنیتی تحت فشارهای زندانیان و خانواده های آنان دروغگویی كرده و وعده هایی دروغ داده بودند این در حالی است كه روزدوشنبه همزمان با این عمل، گروهی از زندانیان سیاسی بنامهای (حشمت اله طبرزدی، منصوراسانلو، خالد حردانی، مهدی محمودیان، رضا رفیعی، عیسی سحرخیز، بهروز جاوید طهرانی، علی عجمی، رسول بداغی، جعفر اقدامی و …) در دومین روز اعتصاب غذای اعتراضی خود بسر می بردند.
این اعتصاب بخاطر اقدامات غیر قانونی زندانبانان و فشارهای غیر انسانی آنها بر علیه زندانیان سیاسی بوده است .آنها خواستار دیدار با نماینده ویژه و گزارشگر سازمان حقوق بشر ملل متحد كه قرار است به ایران بیاید، می باشند.
حکم بیست سال زندان بهنام ابراهیم زاده، فعال کارگری و مدافع حقوق کودکان،که در دیوانعالی کشور نقض شد و برای بررسی مجدد به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه ارسال شد .
به گزارش کلمه، پرونده وی که به دلیل اعتراض وکلا به حکم طولانی ۲۰ سال زندان و هماهنگ نبودن اتهامات با این میزان مجازات به دیوان عالی کشور ارجاع شده بود طبق تشخیص قضات دیوان برای دادرسی دوباره به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد .هنوز زمان دادرسی مجدد تعیین نشده است.
طبق حکم دادگاه قبلی، بهنام ابراهیم زاده باید مدت ۱۰ سال را در زندان رجایی شهر کرج و ۱۰ سال دیگر را در زندان اوین می گذراند.
ابراهیم زاده روز ۲۲ خرداد سال گذشته توسط ماموران امنیتی در تهران بازداشت شده و همچنان در بند ۳۵۰زندان اوین به سر می برد.طبق قوانین با نقض حکم صادره، بهنام باید از زندان آزاد شود اما بازجوهای وزارت اطلاعات مانع آزادی وی شده اند.
به گزارش کلمه، پرونده وی که به دلیل اعتراض وکلا به حکم طولانی ۲۰ سال زندان و هماهنگ نبودن اتهامات با این میزان مجازات به دیوان عالی کشور ارجاع شده بود طبق تشخیص قضات دیوان برای دادرسی دوباره به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد .هنوز زمان دادرسی مجدد تعیین نشده است.
طبق حکم دادگاه قبلی، بهنام ابراهیم زاده باید مدت ۱۰ سال را در زندان رجایی شهر کرج و ۱۰ سال دیگر را در زندان اوین می گذراند.
ابراهیم زاده روز ۲۲ خرداد سال گذشته توسط ماموران امنیتی در تهران بازداشت شده و همچنان در بند ۳۵۰زندان اوین به سر می برد.طبق قوانین با نقض حکم صادره، بهنام باید از زندان آزاد شود اما بازجوهای وزارت اطلاعات مانع آزادی وی شده اند.
محکومیت فرزین رحیمی، فعال دانشجویی آذربایجان به حبس تعزیری
خبرگزاری هرانا - فرزین رحیمی، فعال دانشجویی تبریز، طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب، به یک سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش جرس، این دانشجوی مهندسی نرم افزار دانشگاه نبی اکرم تبریز، که موسس و مدیر بنیاد اینترنتی( ایران ما ) می باشد، سالها در زمینه های ملی و فرهنگی مشغول به فعالیت بود.
همچنین وی به حمایت از جنبش سبز ایران در تاریخ ۱٣ ابان سال ٨٨ در تجمعی که مقابل دانشگاه سراسری این شهر برگزار شده بود دستگیر و بعد از تحمل بیش از دو هفته بازداشت در اداره اطلاعات تبریز با قرار وثیقه پانصد میلیون ریالی موقتا آزاد شد.
بر اساس این گزارش، فرزین رحیمی به اتهام تشکیل گروه غیر قانونی به یک سال و به دلیل توهین به رهبری به چهار ماه زندان محکوم شد.
گفتنی است دادگاه وی همراه با دو تن از فعالین اصلاح طلب این شهر موسی ساکت (ادوار تحکیم وحدت) و عطا علیزاده (از فعالین ملی مذهبی) در شعبه یک دادگاه انقلاب این شهر برگزار شد.
محکومیت مجدد رضا شریفی بوکانی به چهار سال حبس تعزیری
خبرگزاری هرانا - رضا شریفی بوکانی، زندانی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، از سوی دادگاه انقلاب تهران به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» دستگاه قضایی برای بار دوم رضا شریفی بوکانی را به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران در حالی این فعال سیاسی را مورد محاکمه قرار داد که نامبرده پیشتر از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب شهریار به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود.
بدین ترتیب رضا بوکانی در مجموع به هفت سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
لازم به یادآوریست، رضا شریفی بوکانی در اردی بهشت ماه سال گذشته در تهران و در یک کافی نت بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» دستگاه قضایی برای بار دوم رضا شریفی بوکانی را به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد.
شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران در حالی این فعال سیاسی را مورد محاکمه قرار داد که نامبرده پیشتر از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب شهریار به سه سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود.
بدین ترتیب رضا بوکانی در مجموع به هفت سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
لازم به یادآوریست، رضا شریفی بوکانی در اردی بهشت ماه سال گذشته در تهران و در یک کافی نت بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
نقض حکم ۲۰ سال زندان بهنام ابراهیم زاده ، فعال کارگری از سوی دیوانعالی
خبرگزاری هرانا - حکم بیست سال زندان بهنام ابراهیمزاده، فعال کارگری و مدافع حقوق کودکان، که در دیوانعالی کشور نقض شد و برای بررسی مجدد به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه ارسال شد.
به گزارش کلمه، پرونده وی که به دلیل اعتراض وکلا به حکم طولانی ۲۰ سال زندان و هماهنگ نبودن اتهامات با این میزان مجازات به دیوان عالی کشور ارجاع شده بود طبق تشخیص قضات دیوان برای دادرسی دوباره به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد. هنوز زمان دادرسی مجدد تعیین نشده است.
به گزارش کلمه، پرونده وی که به دلیل اعتراض وکلا به حکم طولانی ۲۰ سال زندان و هماهنگ نبودن اتهامات با این میزان مجازات به دیوان عالی کشور ارجاع شده بود طبق تشخیص قضات دیوان برای دادرسی دوباره به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد. هنوز زمان دادرسی مجدد تعیین نشده است.
طبق حکم دادگاه قبلی، بهنام ابراهیمزاده باید مدت ۱۰ سال را در زندان رجایی شهر کرج و ۱۰ سال دیگر را در زندان اوین میگذراند.
ابراهیمزاده روز ۲۲ خرداد سال گذشته توسط ماموران امنیتی در تهران بازداشت شده و همچنان در بند ۳۵۰زندان اوین به سر میبرد. طبق قوانین با نقض حکم صادره، بهنام باید از زندان آزاد شود اما بازجوهای وزارت اطلاعات مانع آزادی وی شدهاند.
ابراهیمزاده روز ۲۲ خرداد سال گذشته توسط ماموران امنیتی در تهران بازداشت شده و همچنان در بند ۳۵۰زندان اوین به سر میبرد. طبق قوانین با نقض حکم صادره، بهنام باید از زندان آزاد شود اما بازجوهای وزارت اطلاعات مانع آزادی وی شدهاند.
راهاندازي دانشگاههاي تك جنسيتي در استانهاي مذهبي
خبرگزاری هرانا - مدیرکل دفتر آموزشهای آزاد وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از راهاندازی دانشگاههای تک جنسیتی در استانهای مذهبی خبر داد و گفت: بیشترین درخواستهای تک جنسیتی مربوط به دختران است.
ایسنا خبرداد، دکترنادری با اشاره به پروسه ایجاد موسسات غیرانتفاعی تک جنسیتی در استانها و مناطق مذهبی، اظهارکرد: در حال حاضر برخی استانها درخواست راهاندازی دانشگاههای تکجنسیتی داشتهاند که آن را به وزارت علوم ارائه دادهاند.
وی تصریح کرد: از جمله این درخواستها مربوط به استانهای سیستان و بلوچستان، گیلان، یزد، اصفهان، البرز، تبریز، ارومیه، خراسان رضوی و شیراز است و این درخواستها در حال حاضر در دست بررسی و گزینش است.
نادری افزود: امکان دارد که برای سال تحصیلی جدید با درخواست ایجاد حدود دو موسسه غیرانتفاعی تکجنسیتی موافقت شود.
وی با بیان اینکه در حال حاضر دو موسسه غیرانتفاعی تک جنسیتی البرز و رفاه در حال فعالیت هستند، تصریح کرد: این موسسات در سال تحصیلی ۹۰ مورد بررسی و ارزشیابی قرار میگیرند.
مدیرکل دفتر آموزشهای آزاد وزارت علوم، بیشترین درخواست استانها را در زمینه ایجاد موسسه غیر انتفاعی تک جنسیتی مربوط به دختران عنوان کرد.
ایسنا خبرداد، دکترنادری با اشاره به پروسه ایجاد موسسات غیرانتفاعی تک جنسیتی در استانها و مناطق مذهبی، اظهارکرد: در حال حاضر برخی استانها درخواست راهاندازی دانشگاههای تکجنسیتی داشتهاند که آن را به وزارت علوم ارائه دادهاند.
وی تصریح کرد: از جمله این درخواستها مربوط به استانهای سیستان و بلوچستان، گیلان، یزد، اصفهان، البرز، تبریز، ارومیه، خراسان رضوی و شیراز است و این درخواستها در حال حاضر در دست بررسی و گزینش است.
نادری افزود: امکان دارد که برای سال تحصیلی جدید با درخواست ایجاد حدود دو موسسه غیرانتفاعی تکجنسیتی موافقت شود.
وی با بیان اینکه در حال حاضر دو موسسه غیرانتفاعی تک جنسیتی البرز و رفاه در حال فعالیت هستند، تصریح کرد: این موسسات در سال تحصیلی ۹۰ مورد بررسی و ارزشیابی قرار میگیرند.
مدیرکل دفتر آموزشهای آزاد وزارت علوم، بیشترین درخواست استانها را در زمینه ایجاد موسسه غیر انتفاعی تک جنسیتی مربوط به دختران عنوان کرد.
حاکم شدن جو امنیتی برفضای ملاقات زندانیان سیاسی بند ۳۵۰
خبرگزاری هرانا - خانوادههای زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از افزایش فشارهای امنیتی هنگام ملاقات زندانیان با خانوادههایشان خبر میدهند.
به گزارش کلمه، دوشنبه این هفته در زمان ملاقات زندانیان این بند با خانوادههایشان، ماموران امنیتی با حضور در سالن ملاقات کابینی بر گفتگوهای خانوادهها با زندانیان نظارت میکردند. از آنجا که ساعت ملاقات هفتگی خانوادهها با زندانیشان ۲۰ دقیقه در هفته است خیلی از خانوادهها برای بهتر استفاده کردن از این زمان برخی موضوعهای گفتگوی خود با زندانی را یادداشت میکنند تا آنها را فراموش نکنند.
اما این هفته ماموران امنیتی به این موضوع حساسیت نشان دادند و با رفتاری خشن، تعدادی از این دست نوشتهها را از خانوادهها گرفته و بررسی کردند و در مواردی نیز با کلماتی توهین آمیز با برخی از خانوادهها و زندانیهایشان برخورد کردهاند.
گفته میشود آنها به دلیل انتشار بیانیه زندانیان سیاسی این بند در روزهای اخیر به این کار اقدام کردهاند. همچنین ماههاست تلفنهای بند ۳۵۰ زندان اوین را از بیم انتقال اخبار زندانیان سیاسی به خارج از زندان قطع کردهاند
این فشارها هر روز بر زندانیان سیاسی و خانوادههایشان بیشتر میشود تا آنجا که جلسه هفتگی قران خوانی خانواده زندانیان نیز طبق خواسته ماموران امنیتی لغو شده است. این فشارها در روزهای اخیر نیز با گماردن نیروهای امنیتی در سالن ملاقات زندان اوین ابعاد تازهای یافته است.
به گزارش کلمه، دوشنبه این هفته در زمان ملاقات زندانیان این بند با خانوادههایشان، ماموران امنیتی با حضور در سالن ملاقات کابینی بر گفتگوهای خانوادهها با زندانیان نظارت میکردند. از آنجا که ساعت ملاقات هفتگی خانوادهها با زندانیشان ۲۰ دقیقه در هفته است خیلی از خانوادهها برای بهتر استفاده کردن از این زمان برخی موضوعهای گفتگوی خود با زندانی را یادداشت میکنند تا آنها را فراموش نکنند.
اما این هفته ماموران امنیتی به این موضوع حساسیت نشان دادند و با رفتاری خشن، تعدادی از این دست نوشتهها را از خانوادهها گرفته و بررسی کردند و در مواردی نیز با کلماتی توهین آمیز با برخی از خانوادهها و زندانیهایشان برخورد کردهاند.
گفته میشود آنها به دلیل انتشار بیانیه زندانیان سیاسی این بند در روزهای اخیر به این کار اقدام کردهاند. همچنین ماههاست تلفنهای بند ۳۵۰ زندان اوین را از بیم انتقال اخبار زندانیان سیاسی به خارج از زندان قطع کردهاند
این فشارها هر روز بر زندانیان سیاسی و خانوادههایشان بیشتر میشود تا آنجا که جلسه هفتگی قران خوانی خانواده زندانیان نیز طبق خواسته ماموران امنیتی لغو شده است. این فشارها در روزهای اخیر نیز با گماردن نیروهای امنیتی در سالن ملاقات زندان اوین ابعاد تازهای یافته است.
بی خبری ازسرنوشت دو شهروند بازداشتی در نوسود
خبرگزاری هرانا - از سرنوشت دو برادر نوسودی به نامهای مختار و شاهرخ خندانی که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدهاند اطلاعی در دست نیست.
به گزارش موکریان نیوز، تاکنون از سرنوشت مختار و شاهرخ خندانی که حدود یک ماه پیش بهمراه چند شهروند دیگر دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده بودند خبری در دست نیست.
گفته میشود علیرغم پیگیریهای خانواده این دو شهروند، مقامات مسئول هیچگونه توضیحی در رابطه با محل نگهداری این افراد و اتهامات احتمالی آنها ندادهاند.
یادآور میگردد مختار و شاهرخ خندانی در پی اعتراضاتی که بعد از کشته شدن یک شهروند در نوسود به نام پورمند مدحت نیا روی داد به همراه تعدادی دیگر بازداشت و روانه زندان شدند.
یادآور میگردد مختار و شاهرخ خندانی در پی اعتراضاتی که بعد از کشته شدن یک شهروند در نوسود به نام پورمند مدحت نیا روی داد به همراه تعدادی دیگر بازداشت و روانه زندان شدند.
فرياد اعتراض كارگران اخراجي معدن آق دره مقابل فرمانداری تکاب
خبرگزاری هرانا - كارگران اخراجي معدن آق دره تکاب پیش از ظهر روز یکشنبه چهارم اریبهشت ماه در مقابل درب ورودی و حیاط فرمانداری این شهرستان تجمع اعتراض آمیز برگزار کردند. این کارگران که چند روز پیش به علت آنچه که تعطیلی کارخانه طلای آقدره اعلام شده بود شغل خود را از دست دادهاند و با برگزاری این تجمع خواستار رسیدگی به وضعیت خود شدند.
به گزارش وب سایت کارگران ارومیه، تجمع کنندگان در حالی از تداوم بیکاری و اخراج خود اظهار نارضایتی میکنند که به گفته آنان فعالیت بخشهایی از کارخانه با تعدادی از کارکنان همچنان ادامه دارد.
یکی از کارگران حاضر در این تجمع گفت فعالیت کارخانه طلا همچنان ادامه دارد و قصد مسئولان کارخانه از اخراج کارگران نامعلوم است.
وی افزود کارخانه طلای آقدره تکاب در حالی به فعالیت خود ادامه میدهد که بسیاری از کارگران خود را اخراج نموده و هیچ زمان دقیقی برای بازگشت به کار آنان اعلام نشده است.
عبداللهنیکپور میافزاید در تمام مدت اشتغال در این کارخانه ما در معرض ابتلا به انواع بیماریها بودیم و هر بار که نسبت به تجهیز کارخانه به لوازم ایمنی هشدار دادهایم با پاسخ منفی مسئولان کارخانه روبرو گشتهایم.
وی ادامه داد کارگران کارخانه طلا از ترس اینکه شغل خود را از دست بدهند در مدت اشتغال خود در این کارخانه قادر به اعتراض نبوده و ما همچنان در شرایط نامناسب و نامساعد بهداشتی کار میکردیم.
وی تأکید میکند ما کارگران حاضر نیستیم با این شرایط در آن کارخانه مجدداً کار کنیم و از مسئولان میخواهیم به وضعیت جسمی و مشکلات روحی، روانی و حتی بیماریهای پوستی ما که ناشی از اشتغال در شرایط و محیط غیر استاندارد بوده رسیدگی نمایند و تضمینی برای سلامتی ما بدهند.
یکی دیگر از این کارگران نیز اظهار نمود که ما نه تنها شغل خود را از دست دادهایم بلکه اشتغال در این کارخانه طی سالیان گذشته توان جسمی و روحی ما را نیز از بین برده و اکنون به علت انواع بیماریهای تنفسی، ریوی، اعصاب و روان، گوارشی و حتی حساسیتهای شدید پوستی قادر به فعالیت و کار و حتی انجام امور روزمره خویش نیستیم.
علی رحمتی میافزاید من به مدت ۶ سال در این کارخانه شاغل بودم و آلودگیهای فروانی ناشی از جداسازی طلا و استحصال و فرآوری آن از قبیل سیانور، جیوه، ارسینک، سیلیس در بدن ما رخنه کرده و اکنون با مشکلات جسمی از قبیل التهاب مفاصل و اختلال در اعصاب مواجه شدهام.
به گزارش وب سایت کارگران ارومیه، تجمع کنندگان در حالی از تداوم بیکاری و اخراج خود اظهار نارضایتی میکنند که به گفته آنان فعالیت بخشهایی از کارخانه با تعدادی از کارکنان همچنان ادامه دارد.
یکی از کارگران حاضر در این تجمع گفت فعالیت کارخانه طلا همچنان ادامه دارد و قصد مسئولان کارخانه از اخراج کارگران نامعلوم است.
وی افزود کارخانه طلای آقدره تکاب در حالی به فعالیت خود ادامه میدهد که بسیاری از کارگران خود را اخراج نموده و هیچ زمان دقیقی برای بازگشت به کار آنان اعلام نشده است.
عبداللهنیکپور میافزاید در تمام مدت اشتغال در این کارخانه ما در معرض ابتلا به انواع بیماریها بودیم و هر بار که نسبت به تجهیز کارخانه به لوازم ایمنی هشدار دادهایم با پاسخ منفی مسئولان کارخانه روبرو گشتهایم.
وی ادامه داد کارگران کارخانه طلا از ترس اینکه شغل خود را از دست بدهند در مدت اشتغال خود در این کارخانه قادر به اعتراض نبوده و ما همچنان در شرایط نامناسب و نامساعد بهداشتی کار میکردیم.
وی تأکید میکند ما کارگران حاضر نیستیم با این شرایط در آن کارخانه مجدداً کار کنیم و از مسئولان میخواهیم به وضعیت جسمی و مشکلات روحی، روانی و حتی بیماریهای پوستی ما که ناشی از اشتغال در شرایط و محیط غیر استاندارد بوده رسیدگی نمایند و تضمینی برای سلامتی ما بدهند.
یکی دیگر از این کارگران نیز اظهار نمود که ما نه تنها شغل خود را از دست دادهایم بلکه اشتغال در این کارخانه طی سالیان گذشته توان جسمی و روحی ما را نیز از بین برده و اکنون به علت انواع بیماریهای تنفسی، ریوی، اعصاب و روان، گوارشی و حتی حساسیتهای شدید پوستی قادر به فعالیت و کار و حتی انجام امور روزمره خویش نیستیم.
علی رحمتی میافزاید من به مدت ۶ سال در این کارخانه شاغل بودم و آلودگیهای فروانی ناشی از جداسازی طلا و استحصال و فرآوری آن از قبیل سیانور، جیوه، ارسینک، سیلیس در بدن ما رخنه کرده و اکنون با مشکلات جسمی از قبیل التهاب مفاصل و اختلال در اعصاب مواجه شدهام.
احمدینژاد در جلسه هيأت دولت و شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت نکرد
محمود احمدینژاد پس از شرکت نکردن در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای بار دوم در جلسه هیأت دولت شرکت نکرد.
خبرگزاری فارس امروز اعلام کرد که جلسه هیأت دولت بار ديگر به رياست محمدرضا رحيمی برگزار شد و حيدر مصلحی، وزير اطلاعات نيز در آن حضور داشت. بدين ترتيب محمود احمدینژاد، رئيس جمهور ايران برای بار دوم در جلسه هيأت دولت شرکت نکرد.
همچنين به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز گذشته به رياست علی لاريجانی برگزار گرديد. اين در حالی است که محمود احمدینژاد رئيس شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
پيش از اين وبسايتهای پشتيبان دولت نوشتند محمود احمدینژاد پس از برکناری حيدر مصلحی، وزير اطلاعات و سپس ابقای وی توسط آيتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به نشانه «اعتراض» از حضور در نهاد رياستجمهوری و جلسه هیأت دولت خودداری کرده است.
از سوی ديگر علی بنايی، نماينده قم در مجلس به تارنمای خبرآنلاين گفت که سفر اين هفته احمدینژاد و هیأت دولت به اين شهر در چارچوب سفرهای استانی، انجام نخواهد شد.
منابع خبری در ايران روز سهشنبه ششم ارديبهشتماه جاری «برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات، برکناری سعيد جليلی از شورای عالی امنيت ملی و انتصاب اسفنديار رحيممشايی بهعنوان معاون اول رئيسجمهور» را از «شروط» محمود احمدینژاد برای بازگشت به دفتر کارش عنوان کردند.
اين خبر از سوی منابع نزديک به وبسايت رجانيوز نيز تأييد شد.
با اين حال روز گذشته علیمحمد بزرگواری، عضو فراکسيون اصولگرايان مجلس به خبرگزاری برنا گفت احمدینژاد شامگاه دوشنبه پنجم ارديبهشت به ديدار رهبری جمهوری اسلامی ايران رفته تا «دغدغههايش» را با وی در ميان بگذارد.
تارنمای جنبش راه سبز (جرس) نيز از «پشت پردههای مهم» جلسه اخير اعضای شورای شهر تهران و محمود احمدینژاد خبر داد.
جرس به نقل از «منابع آگاه» نوشت، احمدینژاد در اين ديدار گفته است که از وضعيت پيش رو به ستوه آمده است.
وی همچنين افزوده است که پس از ترور دانشمندان هستهای قصد داشت سه وزير دفاع، کشور و اطلاعات را برکنار کند اما صبر پيشه نموده و تلاش کرده تا وضعيت بهبود يابد.
بنا به اين گزارش، احمدینژاد به اعضای شورای شهر که در اين ديدار بر بازگشت او به جلسههای هیأت دولت تأکيد داشتند گفته است: «شما چطور از من میخواهيد که بيش از اين صبور باشم. اختيارات من در دولت در حد تعيين و تغيير وزير بود که اين اختيار نيز حالا از من سلب شده است.»
برخی از چهرههای اصولگرا به محمود احمدینژاد هشدار دادهاند که در برابر «حکم حکومتی» رهبر جمهوری اسلامی ايران در ابقای حيدر مصلحی، «ايستادگی» نکند.
آيتالله خامنهای نيز در سخنرانیهای اخير، موضوع اختلافش با احمدینژاد را بر سر وزير اطلاعات تأييد کرد اما با اين حال اين اختلاف را «بیاهميت» توصيف نمود.
خبرگزاری فارس امروز اعلام کرد که جلسه هیأت دولت بار ديگر به رياست محمدرضا رحيمی برگزار شد و حيدر مصلحی، وزير اطلاعات نيز در آن حضور داشت. بدين ترتيب محمود احمدینژاد، رئيس جمهور ايران برای بار دوم در جلسه هيأت دولت شرکت نکرد.
همچنين به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز گذشته به رياست علی لاريجانی برگزار گرديد. اين در حالی است که محمود احمدینژاد رئيس شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
پيش از اين وبسايتهای پشتيبان دولت نوشتند محمود احمدینژاد پس از برکناری حيدر مصلحی، وزير اطلاعات و سپس ابقای وی توسط آيتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به نشانه «اعتراض» از حضور در نهاد رياستجمهوری و جلسه هیأت دولت خودداری کرده است.
از سوی ديگر علی بنايی، نماينده قم در مجلس به تارنمای خبرآنلاين گفت که سفر اين هفته احمدینژاد و هیأت دولت به اين شهر در چارچوب سفرهای استانی، انجام نخواهد شد.
منابع خبری در ايران روز سهشنبه ششم ارديبهشتماه جاری «برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات، برکناری سعيد جليلی از شورای عالی امنيت ملی و انتصاب اسفنديار رحيممشايی بهعنوان معاون اول رئيسجمهور» را از «شروط» محمود احمدینژاد برای بازگشت به دفتر کارش عنوان کردند.
اين خبر از سوی منابع نزديک به وبسايت رجانيوز نيز تأييد شد.
با اين حال روز گذشته علیمحمد بزرگواری، عضو فراکسيون اصولگرايان مجلس به خبرگزاری برنا گفت احمدینژاد شامگاه دوشنبه پنجم ارديبهشت به ديدار رهبری جمهوری اسلامی ايران رفته تا «دغدغههايش» را با وی در ميان بگذارد.
تارنمای جنبش راه سبز (جرس) نيز از «پشت پردههای مهم» جلسه اخير اعضای شورای شهر تهران و محمود احمدینژاد خبر داد.
جرس به نقل از «منابع آگاه» نوشت، احمدینژاد در اين ديدار گفته است که از وضعيت پيش رو به ستوه آمده است.
وی همچنين افزوده است که پس از ترور دانشمندان هستهای قصد داشت سه وزير دفاع، کشور و اطلاعات را برکنار کند اما صبر پيشه نموده و تلاش کرده تا وضعيت بهبود يابد.
بنا به اين گزارش، احمدینژاد به اعضای شورای شهر که در اين ديدار بر بازگشت او به جلسههای هیأت دولت تأکيد داشتند گفته است: «شما چطور از من میخواهيد که بيش از اين صبور باشم. اختيارات من در دولت در حد تعيين و تغيير وزير بود که اين اختيار نيز حالا از من سلب شده است.»
برخی از چهرههای اصولگرا به محمود احمدینژاد هشدار دادهاند که در برابر «حکم حکومتی» رهبر جمهوری اسلامی ايران در ابقای حيدر مصلحی، «ايستادگی» نکند.
آيتالله خامنهای نيز در سخنرانیهای اخير، موضوع اختلافش با احمدینژاد را بر سر وزير اطلاعات تأييد کرد اما با اين حال اين اختلاف را «بیاهميت» توصيف نمود.
مخالفت مجلس با واگذاری باشگاههای ورزشی به بخش خصوصی
مجلس ايران با واگذاری تمامی باشگاهها و تيمهای ورزشی زير نظر دولت به بخش خصوصی و تعاونی مخالفت کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، نمايندگان مجلس ايران امروز بههنگام بررسی لايحه بودجه سال ۹۰ پيشنهاد واگذاری تمامی باشگاهها و تيمهای ورزشی به بخش خصوصی را رد کردند.
اين پيشنهاد در زمان بررسی درآمدهای دولت از محل واگذاری اموال و دارايیهای طرحهای نيمهتمام از سوی مقداد نجفنژاد، نماينده بابلسر مطرح شد.
نجفنژاد پيشنهاد داد که «دولت مکلف شود کليه باشگاهها و تيمهای ورزشی زير نظر وزارت ورزش و جوانان و شرکتهای دولتی را با کليه امکانات و تجهيزات به صورت اقساط بلندمدت به بخش خصوصی و تعاونی واگذار و وجوه حاصله را به درآمد عمومی نزد خزانهداری کل واريز کند.»
اين پيشنهاد مورد قبول نمايندگان مجلس قرار نگرفت اما نماينده بابلسر در تذکری گفت که در برنامهها آمده است دو باشگاه بزرگ استقلال و پرسپوليس بايد به بخش خصوصی واگذار شوند پس چرا بايد با واگذاری باشگاههای ديگر به بخش خصوصی مخالفت کنيم.
وی گفت دولت در حالی ۴۰ ميليارد تومان برای باشگاههای ورزشی هزينه میکند که بخش خصوصی حاضر به پذيرفتن مسئوليت اين باشگاهها است.
احمد لطفی آشتيانی نماينده اراک در مخالفت با سخنان نجفنژاد گفت: «در اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بخشهايی در حوزههايی مثل صنعت و ورزش به بخش خصوصی واگذار شده اما متأسفانه هيچ مشکلی از اين بخشها حل نشده است.
وی افزود: «همين نيمبند ورزشی که در کشور داريم به کمک دولت است و نبايد باشگاههای ورزشی به بخش خصوصی واگذار شود.»
آشتيانی همچنين گفت: «باشگاههای خصوصی روزی دو بار قهر میکنند و همه مسئولان کشور بهدنبال آنها میروند تا بازگردند و اين جريان بارها و بارها تکرار میشود.»
مجلس ايران امروز در حالی با واگذاری باشگاهها و تيمهای ورزشی به بخش خصوصی مخالفت کرد که علی سعيدلو، رئيس سازمان تربيت بدنی ايران روز ۲۳ فروردينماه امسال از فراهم شدن مقدمات خصوصیسازی ورزش و واگذاری تمام باشگاههای دولتی در سال ۹۰ خبر داده و گفته بود: «تلاش میکنيم در سال ۹۰ تا جايی که بخش خصوصی از حضور در عرصه ورزش استقبال کند، باشگاههای دولتی را به آنها واگذار کنيم. میخواهيم تمام باشگاههای دولتی را نه فقط در رشته فوتبال بلکه در ساير رشتهها مانند کشتی، واليبال، بسکتبال و ديگر ورزشها به مردم واگذار کنيم.»
اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نظام اقتصادی اين کشور را به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسيم کرده است که بخش دولتی شامل کليه صنايع بزرگ، صنايع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بيمه، تأمين نيرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، راديو و تلويزيون، پست و تلگراف و تلفن، هواپيمايی، کشتیرانی، راه و راهآهن و مانند اينها میشود.
موضوع واگذاری باشگاههای ورزشی به بخش خصوصی مدتهاست که در ايران مطرح است و برخی از صاحبنظران، بهويژه در عرصه ورزش فوتبال راه پيشرفت ورزشی را در خصوصیسازی باشگاهها میدانند.
تاکنون برخی از زيرساختهای ورزشی شامل ورزشگاه، سالن، استخر و ديگر اماکن ورزشی به بخش خصوصی يا تعاونی واگذار شده است اما روند خصوصیسازی در ورزش ايران بسيار کند پيش میرود و به نظر نمیرسد اين امر به اين زودی در ايران به اجرا گذاشته شود.
بيشترين چالش بر سر خصوصیسازی باشگاهها و تيمهای فوتبال ايران مطرح است؛ بهويژه از آن رو که کنفدراسيون فوتبال آسيا باشگاههای آسيايی را ملزم ساخته است که تا سال ۲۰۱۳ با رعايت اصول مورد نظر اين کنفدراسيون، حرفهای و خصوصی شوند.
به گزارش خبرگزاری مهر، نمايندگان مجلس ايران امروز بههنگام بررسی لايحه بودجه سال ۹۰ پيشنهاد واگذاری تمامی باشگاهها و تيمهای ورزشی به بخش خصوصی را رد کردند.
اين پيشنهاد در زمان بررسی درآمدهای دولت از محل واگذاری اموال و دارايیهای طرحهای نيمهتمام از سوی مقداد نجفنژاد، نماينده بابلسر مطرح شد.
نجفنژاد پيشنهاد داد که «دولت مکلف شود کليه باشگاهها و تيمهای ورزشی زير نظر وزارت ورزش و جوانان و شرکتهای دولتی را با کليه امکانات و تجهيزات به صورت اقساط بلندمدت به بخش خصوصی و تعاونی واگذار و وجوه حاصله را به درآمد عمومی نزد خزانهداری کل واريز کند.»
اين پيشنهاد مورد قبول نمايندگان مجلس قرار نگرفت اما نماينده بابلسر در تذکری گفت که در برنامهها آمده است دو باشگاه بزرگ استقلال و پرسپوليس بايد به بخش خصوصی واگذار شوند پس چرا بايد با واگذاری باشگاههای ديگر به بخش خصوصی مخالفت کنيم.
وی گفت دولت در حالی ۴۰ ميليارد تومان برای باشگاههای ورزشی هزينه میکند که بخش خصوصی حاضر به پذيرفتن مسئوليت اين باشگاهها است.
احمد لطفی آشتيانی نماينده اراک در مخالفت با سخنان نجفنژاد گفت: «در اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بخشهايی در حوزههايی مثل صنعت و ورزش به بخش خصوصی واگذار شده اما متأسفانه هيچ مشکلی از اين بخشها حل نشده است.
وی افزود: «همين نيمبند ورزشی که در کشور داريم به کمک دولت است و نبايد باشگاههای ورزشی به بخش خصوصی واگذار شود.»
آشتيانی همچنين گفت: «باشگاههای خصوصی روزی دو بار قهر میکنند و همه مسئولان کشور بهدنبال آنها میروند تا بازگردند و اين جريان بارها و بارها تکرار میشود.»
مجلس ايران امروز در حالی با واگذاری باشگاهها و تيمهای ورزشی به بخش خصوصی مخالفت کرد که علی سعيدلو، رئيس سازمان تربيت بدنی ايران روز ۲۳ فروردينماه امسال از فراهم شدن مقدمات خصوصیسازی ورزش و واگذاری تمام باشگاههای دولتی در سال ۹۰ خبر داده و گفته بود: «تلاش میکنيم در سال ۹۰ تا جايی که بخش خصوصی از حضور در عرصه ورزش استقبال کند، باشگاههای دولتی را به آنها واگذار کنيم. میخواهيم تمام باشگاههای دولتی را نه فقط در رشته فوتبال بلکه در ساير رشتهها مانند کشتی، واليبال، بسکتبال و ديگر ورزشها به مردم واگذار کنيم.»
اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نظام اقتصادی اين کشور را به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسيم کرده است که بخش دولتی شامل کليه صنايع بزرگ، صنايع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بيمه، تأمين نيرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، راديو و تلويزيون، پست و تلگراف و تلفن، هواپيمايی، کشتیرانی، راه و راهآهن و مانند اينها میشود.
موضوع واگذاری باشگاههای ورزشی به بخش خصوصی مدتهاست که در ايران مطرح است و برخی از صاحبنظران، بهويژه در عرصه ورزش فوتبال راه پيشرفت ورزشی را در خصوصیسازی باشگاهها میدانند.
تاکنون برخی از زيرساختهای ورزشی شامل ورزشگاه، سالن، استخر و ديگر اماکن ورزشی به بخش خصوصی يا تعاونی واگذار شده است اما روند خصوصیسازی در ورزش ايران بسيار کند پيش میرود و به نظر نمیرسد اين امر به اين زودی در ايران به اجرا گذاشته شود.
بيشترين چالش بر سر خصوصیسازی باشگاهها و تيمهای فوتبال ايران مطرح است؛ بهويژه از آن رو که کنفدراسيون فوتبال آسيا باشگاههای آسيايی را ملزم ساخته است که تا سال ۲۰۱۳ با رعايت اصول مورد نظر اين کنفدراسيون، حرفهای و خصوصی شوند.
«سرکوب خشن در درعا ادامه دارد»
پس از آنکه دبير کل سازمان ملل خشونت در سوريه را محکوم کرد، شب گذشته باز هم صدای شليک گلوله در درعا شنيده شد. حکومت بشار اسد راه نظامی را برای حل بحران سوريه برگزيده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در شهر درعا که از روز دوشنبه ارتش سوريه به آن وارد شده و به روی مردم آتش گشوده است؛ در طول شب گذشته نيز صدای شليک گلوله به گوش میرسيد.
عبدالله ابازيد، فعال حقوق بشر به اين خبرگزاری گفت: «نيروهای تازه امنيتی و ارتش به درعا آمدهاند.»
به گفته وی «آنها به روی ساکنان شهر شليک میکنند» و «دستکم شش نفر روز سهشنبه کشته شدهاند، از جمله امام يک مسجد.»
ی با بيان اينکه سربازان فرار کرده و در برابر نيروهای ارتش میايستند، افزود: «شليک گلولهها در شب گذشته به شدت به گوش میرسيد.»
شواهد حاکی از آن است که حکومت بشار اسد راه حل نظامی را برای حل بحران موجود در سوريه برگزيده است.
حکومت سوريه مدعی است که نيروهای نظامی «به درخواست شهروندان درعا» به اين شهر رفتهاند تا به فعاليتهای «گروههای تندروی تروريستی که به نيروهای نظامی حمله میکنند و خيابانها را میبندند» پايان دهند.
خبرگزاری رسمی سوريه از «سه کشته و ۱۵ زخمی» در صفوف نيروهای امنيتی و ارتش خبر داده است.
به گفته فعالان حقوق بشر در روز دوشنبه بههنگام ورود نيروهای نظامی به درعا «دستکم ۲۵ نفر کشته شدهاند.»
يکی ديگر از مخالفان در رمثا، واقع در مرز سوريه و اردن به خبرگزاری فرانسه میگويد: «اين يک قتل عام است... تانکها در درعا رفتوآمد میکنند؛ نيروهای نظامی به خانههای مردم میريزند و آنها را به قتل میرسانند.»
شيخ انس عيروت، يکی از چهرههای اعتراضات در شهر بانياس گفت مردم در اين شهر بار ديگر برای آزادی به خيابانها آمدند اما او از حمله نظامی مشابه به بانياس واهمه دارد.
دوما، واقع در ۱۵ کيلومتری شمال دمشق يک شاهد عينی اعلام کرد که نيروهای امنيتی «در تمامی محلهها مستقر شدهاند و کارت شناسايی افراد را در خيابان مورد بازرسی قرار میدهند.»
وی افزود: «دوما همچون شهر ارواح شده است. همه مغازهها و نهادهای دولتی تعطيلاند.»
يک شاهد ديگر اين عمليات نيروهای انتظامی و امنيتی در دوما را تأييد کرد. اين شهر نيز همچون درعا از شهرهايی بهشمار میرود که در اعتراضات اخير نقش برجستهای داشتهاند. دوما در روز جمعه و شنبه گذشته صحنه خشونتهای مرگبار بود.
سازمان حقوق بشر سوريه روز گذشته اعلام کرد که از آغاز اعتراضات مخالفان تا کنون، دستکم ۴۰۰ نفر توسط نيروهای امنيتی کشته شدهاند.
اين سازمان درخواست کرده است که شورای امنيت سازمان ملل «برای جلوگيری از خونريزی» هر چه سريعتر تشکيل جلسه دهد.
بان کی مون، دبير کل سازمان ملل متحد نيز نگرانی عميق خود را نسبت به سرکوب خونين معترضان سوريه، بهويژه استفاده از تانکها و شليک گلولههای واقعی توسط نيروهای ارتش، ابراز داشت.
دبير کل سازمان ملل در حاشيه نشست شورای امنيت در نيويورک برای رايزنی در مورد انتشار بيانيهای در محکوميت خشونت در سوريه، گفت: «مقامات سوريه موظفاند از مردم و غيرنظاميان حفاظت کنند.»
آمريکا برای نخستين بار از «احتمال تحريم مقامهای سوريه» خبر داد و به شهروندان خود اعلام کرد که به دليل وضعيت سوريه به اين کشور سفر نکنند و از ديپلماتهای خود و آمريکاييان ساکن سوريه خواست تا اين کشور را ترک کنند. آمريکا تنها پروازهای تجاری به سوريه را همچنان حفظ کرده است.
از سوی ديگر، سوزان رايس، سفير آمريکا در سازمان ملل روز گذشته مدعی شد که جمهوری اسلامی ايران «فعالانه از سرکوب مردم معترض در سوريه حمايت میکند.»
وی گفت آمريکا مدارکی در اين رابطه دارد و از آن کاملأ آگاه است.
باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا نيز چندی پيش از دخالت جمهوری اسلامی ايران در سرکوب مخالفان در سوريه سخن گفته بود اما ايران و سوريه اين ادعا را رد کرده بودند.
مايکل هيدن، رئيس سابق سازمان اطلاعات آمريکا (سیآیای) روز گذشته گفت رويدادهای ليبی و سوريه «میتوانند در آينده نزديک مبارزه ضد تروريستی را دشوارتر سازند» حتا اگر به نظر وی موج اعتراضات در جهان عرب در درازمدت به سود آمريکا است و القاعده کمتر تأثيرگذار خواهد بود.
سيلويو برلوسکونی، نخستوزير ايتاليا نيز پس از نشست سران ايتاليا و فرانسه اعلام کرد که رم و پاريس «نگران» وضعيت سوريه هستند و بشار اسد، رئيس جمهور اين کشور را به «توقف سرکوب خشونتآميز» فرامیخوانند.
نيکلا سرکوزی، رئيس جمهوری فرانسه نيز در اينباره گفت: «تانک و ارتش را برای مقابله با تظاهرکنندگان نمیفرستند. خشونت غير قابل قبول است.»
با اين حال رئيس جمهوری فرانسه حمله نظامی به سوريه را بدون تصويب قطعنامهای از سوی شورای امنيت سازمان ملل، رد کرد.
ويليام هيگ، وزير امور خارجه بريتانيا نيز اطمينان داد که با همپيمانان اروپايی خود در باره «امکان اتخاذ تدابير ويژه» در رابطه با سوريه تلاش خواهد کرد.
رجب طيب اردوغان، نخستوزير ترکيه که کشورش روابط تنگاتنگی با سوريه دارد، از بشار اسد خواست که راه اصلاحات را ادامه دهد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در شهر درعا که از روز دوشنبه ارتش سوريه به آن وارد شده و به روی مردم آتش گشوده است؛ در طول شب گذشته نيز صدای شليک گلوله به گوش میرسيد.
عبدالله ابازيد، فعال حقوق بشر به اين خبرگزاری گفت: «نيروهای تازه امنيتی و ارتش به درعا آمدهاند.»
به گفته وی «آنها به روی ساکنان شهر شليک میکنند» و «دستکم شش نفر روز سهشنبه کشته شدهاند، از جمله امام يک مسجد.»
ی با بيان اينکه سربازان فرار کرده و در برابر نيروهای ارتش میايستند، افزود: «شليک گلولهها در شب گذشته به شدت به گوش میرسيد.»
شواهد حاکی از آن است که حکومت بشار اسد راه حل نظامی را برای حل بحران موجود در سوريه برگزيده است.
حکومت سوريه مدعی است که نيروهای نظامی «به درخواست شهروندان درعا» به اين شهر رفتهاند تا به فعاليتهای «گروههای تندروی تروريستی که به نيروهای نظامی حمله میکنند و خيابانها را میبندند» پايان دهند.
خبرگزاری رسمی سوريه از «سه کشته و ۱۵ زخمی» در صفوف نيروهای امنيتی و ارتش خبر داده است.
به گفته فعالان حقوق بشر در روز دوشنبه بههنگام ورود نيروهای نظامی به درعا «دستکم ۲۵ نفر کشته شدهاند.»
يکی ديگر از مخالفان در رمثا، واقع در مرز سوريه و اردن به خبرگزاری فرانسه میگويد: «اين يک قتل عام است... تانکها در درعا رفتوآمد میکنند؛ نيروهای نظامی به خانههای مردم میريزند و آنها را به قتل میرسانند.»
شيخ انس عيروت، يکی از چهرههای اعتراضات در شهر بانياس گفت مردم در اين شهر بار ديگر برای آزادی به خيابانها آمدند اما او از حمله نظامی مشابه به بانياس واهمه دارد.
دوما، واقع در ۱۵ کيلومتری شمال دمشق يک شاهد عينی اعلام کرد که نيروهای امنيتی «در تمامی محلهها مستقر شدهاند و کارت شناسايی افراد را در خيابان مورد بازرسی قرار میدهند.»
وی افزود: «دوما همچون شهر ارواح شده است. همه مغازهها و نهادهای دولتی تعطيلاند.»
يک شاهد ديگر اين عمليات نيروهای انتظامی و امنيتی در دوما را تأييد کرد. اين شهر نيز همچون درعا از شهرهايی بهشمار میرود که در اعتراضات اخير نقش برجستهای داشتهاند. دوما در روز جمعه و شنبه گذشته صحنه خشونتهای مرگبار بود.
سازمان حقوق بشر سوريه روز گذشته اعلام کرد که از آغاز اعتراضات مخالفان تا کنون، دستکم ۴۰۰ نفر توسط نيروهای امنيتی کشته شدهاند.
اين سازمان درخواست کرده است که شورای امنيت سازمان ملل «برای جلوگيری از خونريزی» هر چه سريعتر تشکيل جلسه دهد.
بان کی مون، دبير کل سازمان ملل متحد نيز نگرانی عميق خود را نسبت به سرکوب خونين معترضان سوريه، بهويژه استفاده از تانکها و شليک گلولههای واقعی توسط نيروهای ارتش، ابراز داشت.
دبير کل سازمان ملل در حاشيه نشست شورای امنيت در نيويورک برای رايزنی در مورد انتشار بيانيهای در محکوميت خشونت در سوريه، گفت: «مقامات سوريه موظفاند از مردم و غيرنظاميان حفاظت کنند.»
آمريکا برای نخستين بار از «احتمال تحريم مقامهای سوريه» خبر داد و به شهروندان خود اعلام کرد که به دليل وضعيت سوريه به اين کشور سفر نکنند و از ديپلماتهای خود و آمريکاييان ساکن سوريه خواست تا اين کشور را ترک کنند. آمريکا تنها پروازهای تجاری به سوريه را همچنان حفظ کرده است.
از سوی ديگر، سوزان رايس، سفير آمريکا در سازمان ملل روز گذشته مدعی شد که جمهوری اسلامی ايران «فعالانه از سرکوب مردم معترض در سوريه حمايت میکند.»
وی گفت آمريکا مدارکی در اين رابطه دارد و از آن کاملأ آگاه است.
باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا نيز چندی پيش از دخالت جمهوری اسلامی ايران در سرکوب مخالفان در سوريه سخن گفته بود اما ايران و سوريه اين ادعا را رد کرده بودند.
مايکل هيدن، رئيس سابق سازمان اطلاعات آمريکا (سیآیای) روز گذشته گفت رويدادهای ليبی و سوريه «میتوانند در آينده نزديک مبارزه ضد تروريستی را دشوارتر سازند» حتا اگر به نظر وی موج اعتراضات در جهان عرب در درازمدت به سود آمريکا است و القاعده کمتر تأثيرگذار خواهد بود.
سيلويو برلوسکونی، نخستوزير ايتاليا نيز پس از نشست سران ايتاليا و فرانسه اعلام کرد که رم و پاريس «نگران» وضعيت سوريه هستند و بشار اسد، رئيس جمهور اين کشور را به «توقف سرکوب خشونتآميز» فرامیخوانند.
نيکلا سرکوزی، رئيس جمهوری فرانسه نيز در اينباره گفت: «تانک و ارتش را برای مقابله با تظاهرکنندگان نمیفرستند. خشونت غير قابل قبول است.»
با اين حال رئيس جمهوری فرانسه حمله نظامی به سوريه را بدون تصويب قطعنامهای از سوی شورای امنيت سازمان ملل، رد کرد.
ويليام هيگ، وزير امور خارجه بريتانيا نيز اطمينان داد که با همپيمانان اروپايی خود در باره «امکان اتخاذ تدابير ويژه» در رابطه با سوريه تلاش خواهد کرد.
رجب طيب اردوغان، نخستوزير ترکيه که کشورش روابط تنگاتنگی با سوريه دارد، از بشار اسد خواست که راه اصلاحات را ادامه دهد.
«طرح استيضاح محمود احمدینژاد به جريان افتاد»
۱۲ نماينده مجلس شورای اسلامی ايران، خواهان استيضاح محمود احمدینژاد، رئيسجمهوری ايران شدهاند.
به گزارش پارلماننيوز، وبسايت رسمی نمايندگان اصلاحطلب مجلس ايران، اين درخواست که پنجم اسفند ۱۳۸۹ امضا شده، به علی لاریجانی، رئيس مجلس ارائه شده است.
نمايندگان امضاکننده «بیاعتنايی به قانون برنامه چهارم توسعه، پافشاری بر نظرات شخصی در حد سياستهای کلی نظام، ايجاد تعهدات مازاد بر اعتبارات مصوب، بلااقدام ماندن مصوبات مجلس و دولت، عدم ارايه گزارش عملکرد سالانه برنامه، تخلفات عديده در اجرای قانون بودجه، عدم پايبندی به قانون سياستهای اصل ۴۴ و استنکاف از ابلاغ برخی مصوبات مجلس» را از موارد «تخلفات» احمدینژاد نام بردهاند.
پارلماننيوز اسامی نمايندگانی که اين طرح را امضا کردهاند، اعلام نکرده است.
اين نمايندگان از لاریجانی خواستهاند تا درباره احمدینژاد، ماده ۲۳۳ آييننامه داخلی مجلس را اجرا کند.
ماده ۲۳۳ آييننامه داخلی مجلس میگويد: «هرگاه حداقل ۱۰ نفر از نمايندگان مجلس و يا هر کدام از کميسيونها، عدم رعايت شئونات و نقض يا استنکاف از اجرای قانون يا اجرای ناقص قانون توسط رييسجمهور و يا وزير و يا مسئولين دستگاههای زيرمجموعه آنان را اعلام نمايند، موضوع بلافاصله از طريق هیأت رييسه جهت رسيدگی به کميسيون ذیربط ارجاع میگردد. کميسيون حداکثر ظرف ۱۰ روز موضوع را رسيدگی و در صورت وارد بودن با اظهار نظر صريح، گزارش خود را از طريق هیأت رييسه به مجلس ارايه میدهد.»
بنا به تبصره اين ماده چنانچه مجلس، گزارش را تأييد کند، موضوع جهت رسيدگی به قوه قضاييه و ساير نهادهای نظارتی ارسال میشود. همچنین بر اساس تبصره ديگری از اين ماده در صورتی که مجلس در مورد رييسجمهور يا هريک از وزرا سه بار به واردبودن گزارش رأی بدهد، طرح استيضاح در دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت.
اين طرح در حالی مطرح شده که بنا به گزارش وبسايتهای حامی دولت، محمود احمدینژاد پس از برکناری حيدر مصلحی، وزير اطلاعات و سپس ابقای وی توسط آيتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به نشانه «اعتراض» از حضور در نهاد رياستجمهوری خودداری کرده است.
همچنين هفته پيش وبسايت دولتيار از حاميان دولت اعلام کرده بود در صورت ادامه «تخريب و فشار» به دولت، ايران صحنه «زدو و خوردهای خونين» خواهد شد.
منابع خبری در ایران نیز روز سهشنبه ششم ارديبهشت جاری اعلام کردند احمدینژاد «برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات، برکناری سعيد جليلی از شورای عالی امنيت ملی و انتصاب اسفنديار رحيممشايی به عنوان معاون اول رئيسجمهور» را از «شروط» احمدینژاد برای بازگشت به دفتر کارش خبر دادهاند.
اين خبر از سوی منابع نزديک به وبسايت رجانيوز نيز تأييد شده است.
با این حال روز گذشته علیمحمد بزرگواری، عضو فراکسيون اصولگرايان مجلس به خبرگزاری برنا گفت احمدینژاد شامگاه دوشنبه پنجم ارديبشهت به ديدار رهبری جمهوری اسلامی ايران رفته تا «دغدغههايش» را با وی در ميان بگذارد.
برخی از چهرههای اصولگرا به محمود احمدینژاد هشدار دادهاند که در برابر «حکم حکومتی» رهبر جمهوری اسلامی ايران در ابقای حيدر مصلحی، «ايستادگی» نکند.
آيتالله خامنهای نيز در سخنرانیهای اخير، موضوع اختلافش با احمدینژاد را بر سر وزير اطلاعات تأييد کرد اما با اين حال اين اختلاف را «بیاهميت» توصيف کرده است.
من برای حق شهروندی خودم نگرانم!
به بهانه انتخابات جدید کانادا
نیلوفر شیدمهر
سیستم رایگیری فدرال و استانی در کانادا
سیستم رایگیری فدرال و استانی در کانادا، همانطور که شخصی روی فیس بوک میگوید، از اختراع برق قدیمیتر است و امروزه کارایی درستی ندارد و به نتایج عادلانه نمیانجامد. این سیستم خیلی افراد مانند مرا از شرکت در انتخابات مایوس میکند و سطح شرکت مدنی را پایین میآورد. سیستم رایگیری در کانادا، برخلاف بسیاری دموکراسیهای اروپایی، پروپورشنال، یعنی بر اساس درصد رای شهروندان به کاندیداها نیست و بر اساس درصد آرای کسب شده توسط کاندیداها در حوزههای محلی است. در یک سیستم پورپورشنال، تعداد کرسیهایی که هر حزب سیاسی یا هر کاندیدای مستقل در مجلس میبرد متناسب با درصد آرایی است که آن کاندیداها یا احزاب در سطح کشور میبرند. چیزی که رایدهندگان را در سیستم موجود در کانادا مایوس میکند این است که افرادی که انتخاب میشوند نماینده احزابی نیستند که اکثریت در سطح کشوری و استانی به آنها رای دادهاند.
در حوزه محلی من «ونکوور مرکزی»، که بیشتر ساکنین آن به ظاهر افراد ۳۰-۴۵ ساله متخصص شهری یا صاحبان بیزینس، مجرد و با در آمد خوب (متشکل از درصد بالایی از سفیدها و دگرباشان) هستند، خانم هدی فرای، نماینده حزب لیبرال در سه انتخابات گذشته در سالهای ۲۰۰۴، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ اکثریت آرا را از آن خود کرد، پس به نمایندگی از این حوزه وارد مجلس شد و یک کرسی را اشغال کرد. در سال ۲۰۰۶ که رقابت بین هدی فرای و رقیب انتخاباتیاش سوند رابینسون از حزب دموکراتهای نو و موردحمایت جامعه دگرباشان، بسیار بالا بود، هدی فرای با کسب ۲۶ هزار در مقابل ۱۶ هزار رای پیروزی را از آن خود کرد.
امسال به نظر نمیرسد که خانم کرن شلینگدون نماینده حزب دموکراتهای نو که به کنشگری سیاسی- اجتماعی در زمینه کاهش فقر معروف است شانس خوبی در مقابل خانم فرای داشته باشد؛ چه کسانی مانند من و همسرم به او رای بدهیم یا نه. این در حالی است که در طی شش سال گذشته رشد فقر را میتوان چه در حوزه انتخاباتی من و چه در سطح استانی و کشوری به روشنی مشاهده کرد. پیشبینی من برای پیروزی قطعی خانم فرای در این دور از انتخابات به این علت است که حتی اگر درصد معترضان به فقر و بسیاری مشکلات اجتماعی دیگر و همچنین سیاستهای داخلی و خارجی دولت کانادا، و به تبع آن تعداد رایدهندگان به حزبی مانند دموکراتهای نو در سطح کشوری بالا رفته باشد، ولی این درصد در حوزه انتخاباتی من چندان بالا نرفته است. یکی از دلایل این امر این است که ترکیب جمعیت در این حوزه (سفیدها، مهاجران بسیار متمول، مجردان و ...) تغییر محسوسی نکرده است. البته این مسئله ممکن است در حوزههای دیگر مانند حوزههای ترای سی که درصد ایرانیان مهاجر در آنها نرخ چشمگیری داشته تفاوت داشته باشد و نوشته من ترغیب شهروندان به شرکت نکردن در انتخابات نیست.
یکی از مشکلات این سیستم رایگیری برحسب اکثریت آرا در حوزه انتخاباتی این است که رای دادن تا حدودی بر اساس معروفیت افراد در حوزههای انتخاباتی صورت میگیرد نه بر اساس انتخاب کسی که نماینده خواستههای شهروندان برای تغییرات در سیاست دولت در سطح کشوری (فدرال) و استانی است.
واضح است که یکی از راههای مستقیم تاثیرگذاری روی سیاستهای محلی (منطقه زندگی) و طرح این خواستهها از طریق شرکت فعال در انتخابات شهرداریهاست، ولی جالب اینجاست که شهروندان چندان به شرکت در انتخابات شهرداریها و همچنین شرکت در جامعه مدنی ترغیب نمیشوند.
از دیگر نقطه ضعفهای بارز این نوع سیستم رایگیری در سطح کشوری و استانی اینها هستند:
۱- کاندیداها میتوانند تنها با ۴۰ درصد آرا دریک حوزه انتخاباتی مشخص کرسی مجلس را از آن خود کنند. این مسئله باعث میشود که نماینده آن ۶۰ درصد بقیه (یعنی اکثریت) کسی باشد که آنها علیهاش رای دادهاند.
2- این سیستم رایگیری باعث میشود حزبی که در سطح کشوری تنها ۴۰ درصد آرا را برده است ۶۰ درصد کرسیهای مجلس را اشغال و دولت را از آن خود کند؛ یعنی ۱۰۰ درصد قدرت سیاسی را تصاحب کند.
3- این سیستم باعث میشود که در سطح استانی یک حزب سیاسی مشهور مانند بلاک کبکوآ تنها با کسب یک سوم آرا، دو سوم کرسیهای مجلس استان کبک را اشغال کند. همچنین پیش از این باعث شد با اینکه شهروندان بیشتری در یک انتخابات به نسبت انتخابات قبلی، به حزبی مانند دموکراتهای نو در استان بریتیش کلمبیا رای داده بودند، این حزب تعداد کرسیهای کمتری در مجلس استانی کسب کند و نمایندگی دولت استانی از دست بدهد.
4- این سیستم شکل گیری احزاب سیاسی جدید را بسیار سخت میکند و باعث میشود احزاب نوپا مانند حزب سبزها در کانادا نتوانند هیچ صدایی داشته باشند چرا که به سختی میتوانند حتی یک کرسی در مجلس به دست آورند.
5- این سیستم هیچ شانسی برای کاندیداهای مستقل از احزاب برای انتخاب شدن به جا نمیگذارد.
6- این سیستم باعث میشود بعضی از احزاب مانند دموکراتهای نو تقریباً هیچ شانسی برای تشکیل دولت نداشته باشند یا شانس بسیار کمی داشته باشند. در طول تاریخ کانادا حزب دموکراتهای نو هیچگاه دولت تشکیل نداده است.
7- این سیستم امکان دولتهای ائتلافی بین چند حزب (مانند نمونههای آن در کشورهای اروپایی) را منتفی میکند.
8- این سیستم باعث میشود رای دهندگان چندان میلی به شرکت در انتخابات نداشته باشند و همین مشارکت مدنی را کاهش میدهد.
9- این سیستم باعث میشود که بسیاری از رایدهندگان به دلایل استراتژیک، از جمله تقویت اپوزیسیون در مجلس، اقلیت کردن دولت انتخابی یا از ترس اینکه یک حزب قوی دولت را ببرد، به کاندیدایی (حزبی) رای بدهند که سیاستهایش مورد تایید آنها نیست و خواستههای آنها را نمایندگی نمیکند.
۱0- این سیستم باعث میشوند که برای مثال سه دوره متمادی دولت اقلیت به وجود بیاید و به فواصل زمانی کوتاه (هر دوسال) توسط اپوزیسیون قدرتمند در مجلس منحل و دوباره رایگیری شود. این مسئله کارآیی سیاسی دولت را بسیار پایین میآورد و به ضرر شهروندان است.
۱۱- (بسیار مهم) این سیستم مغایر ایده «قدرت در تعداد است» که هماهنگتر با ایده دموکراسی است. بنابراین بسیاری مانند زنان، دگرباشان و مهاجرین به سختی میتوانند در قدرت سیاسی سهیم شوند. با نگاهی به ترکیب مجلس و دولت در کانادا میبینیم با آنکه درصد نرخ رشد مهاجران در سطح کشور بالا رفته، اما درصد مهاجرین (رنگینپوستان) در مجلس و دولت سالهاست که چندان بالا نرفته است. در۱۳ سال گذشته یعنی مدت زندگی من در کانادا، اکثر کرسیهای مجلس فدرال را مردان میانسال یا پیر سفیدپوست انگلوساکسون و فرانسوی (غیر مهاجر)، دگرجنسگرا، به نسبت ثروتمند (اگر نه صاحبان بزرگ سهامهای کمپانیهای غول پیکر ملی و فرا ملیتی) اشغال کردهاند. بدتر اینکه چندان چشمانداز روشنی هم برای تغییر این وضعیت وجود ندارد. البته کمیت صددرصد کیفیت را تعیین نمیکند اما کمیت و کیفیت با هم در رابطه هستند.
هدف من در اینجا طرح مقدماتی دو بحث بسیار پردامنه است که جا دارد مقالات بسیاری در مورد آن نوشته شود:
الف: دموکراسی و جامعه مدنی
۱- متاسفانه اینطور به نظر میرسد که شرکت و مداخله مدنی در آمریکای شمالی (کانادا و امریکا) تاحدود زیادی به رای دادن در انتخابات، برای مثال انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا یا انتخابات مجلس در سطح فدرال در کانادا کاهش یافته است. آیا این مسئله ایده دموکراسی و مفهوم شهروندی را به خطر نمیاندازد؟ آیا دموکراسی بدون دخالت مدنی شهروندان بیمعنی نیست؟ جواب بعضی از متفکران دلسوز دموکراسی به این سئوالها این است که در آمریکا و کانادا جامعه مدنی آنچنان به شدت کمرنگ شده که از دمکراسی جز شبحی به جای نمانده است.
یک فاکتور مهم در ارزیابی جامعه مدنی نقش مطبوعات و رسانههای مستقل در اطلاعرسانی و رشد آگاهی مدنی شهروندان است. در استان بریتیش کلمبیا که من زندگی میکنم مطبوعات مهم مانند ونکوور سان و گلباند میل در دست بنگاههای بزرگ (کورپوریشنها) با قدرتهای مالی عظیم هستند. برای مثال پسیفیک نیوزپیپر گروپ که بخشی از پست مدیانت وورک است، ونکوورسان و چند روزنامه دیگر را از کن وست با قیمت ۱.۱ میلیارد دلار خرید.
بعضی از این کمپانیها یک مالک دارند و سهمشان در بازار سهام خرید و فروش نمیشود. برای مثال صاحب کن وست، آقای ایزی اسپر که در کانادا به امپراطور رسانهها معروف بود مالک ایستگاه تلویزیونی گلوبال نت وورک، روزنامه نشنال پست و ۶۰ روزنامه دیگر بود. آقای اسپردر سال ۱۹۷۳ رهبر حزب لیبرال منیتوبا شد و اقتصاد «بگذار بازار آزادانه و خودمختار عمل کند» (لسه فغ) و حذف کلیه کمکهای دولتی را در برنامه خود قرار داد. وی از حمایتکنندگان دولت اسراییل و دوست نزدیک دو نخستوزیر کانادا، ژان کریستین و پل مارتین و در حلقههای سیاسی آنان بود. این مسئله که «زنجیره روزنامههای آقای اسپر» روزنامهنگار کانادایی «راسل میل» را که مقالهای انتقادی در مورد نخست وزیر، ژان کریستین منتشر کرده بود اخراج کرد، بحثبرانگیز شد.
اما همه رسانههای بزرگ کانادا مالک خصوصی ندارند. آنها سهامی عمومی هستند و سهام آنها روی بازار سهام خرید و فروش میشود. صاحبان سهام به میزان سهمشان حق رای در تعیین هیئت مدیره این بنگاهها دارند. آنها هیئت مدیرهای را انتخاب میکنند که بیشترین سود را برایشان تولید کند و باعث شود قیمت سهام این بنگاهها بالا برود. بزرگترین قدرت در این بنگاهها که تا حد زیادی تعیینکننده سیاستهای رسانهای است، رئیس کل اجرایی (چیف اگزکیوتیو آفیسر) است که توسط هیئت اجرایی تعیین میشود.
این شخص معمولاً سابقهی شرکت در دستگاههای قدرت سیاسی دارد یا دارای ارتباطات وسیع با دولتمردان و سیاستمداران بوده و از اعضای حلقههای بازی گلف و غیره است. برای نمونه پاول گادفری که از جولای ۲۰۱۰ رئیس کل اجرایی پست مدیا نت وورک شد سیاستمدار سابق، مدیر کل اجرایی نشنال پست از سال ۲۰۰۹ و مدیر کل اجرایی بنگاه لاتاری و بازیهای انتاریو است.
با این حسابها ارزیابی این نکته ساده است که چه کسانی (قدرتهایی) و با چه خصوصیاتی (مردان سفید میانسال یا پیردگرجنسگرای بسیار ثروتمند و طرفدار دولت اسرائیل) رسانهها و مطبوعات و در نتیجه افکار عمومی را در آمریکا و کانادا کنترل میکنند. رسانهها نه تنها افکارعمومی بلکه شیوههای زیست و روابط اجتماعی را معین میکنند. بخشی از این کنترل سکوت کردن یا سرپوش گذاشتن روی مسائل مهم است. به عنوان مثال رسانههای کانادا استعفای گوردون کمپبل، رئیس دولت بیسی را، همانطور که خود او گفته بود، به اقدام او در زمینه افزایش مالیات بر خرید و نارضایتی مردم استان از این افزایش ربط دادند. هیچ رسانهای در مورد پروژه اصلی دولت کمپبل برای راه اندازی استخراج طلا از معادن کوتنی و اعتراض مدنی هواداران محیط زیست و مردم بومی کانادا در مقابله با این پروژه چیزی نگفت. هیچکس نگفت که قیمت سهام کمپانیای که قرارداد استخراج طلا را بسته بود بعد از تعطیلی پروژه ۴۰ درصد پایین آمد که چیزی معادل ۴ میلیون دلار ضرر برای سهامداران بود. هیچکس نگفت که فشار این سهامداران ناراضی چقدر ممکن است در استعفای کمپبل نقش داشته باشد.
غمانگیز اینجاست که با توجه به تجربه من در آمریکای شمالی بیشتر شهروندان به این رسانهها و مطبوعات قناعت کرده و رسانههای کوچک یا مستقل را تماشا نمیکنند و نمیخوانند. خیلیها حتی از وجود چنین رسانههای غیر امریکایی اطلاع ندارند. از آنجا که رسانهها نقش بسیار بزرگی در جامعه مدنی و دموکراسی دارند، جامعه مدنی آمریکای شمالی بسیار ضعیف است. بیشتر اینکه، از آنجا که رسانهها و مطبوعات در مورد چگونگی فعالیت و دخالت مدنی به شهروندان اطلاعرسانی نمیکنند، مشکل میتوان راههای فعالیتهای مدنی را پیدا کرد.
در کانادا روزنامهها و تلویزیونهای جمعیتهای مهاجرین مجانی بوده و با پول آگهی صاحبان بیزینس اداره میشوند. به همین علت بیشتر حجم مطبوعات و برنامههای تلویزیونی آنها آگهی است. مدیران این مطبوعات و تلویزیونها اگر نوشتهها و برنامههای خود را با هنجارها و ارزشهای صاحبان بیزنس هماهنگ نکنند، در خطر ورشکستگی قرار میگیرند. در جامعه ایرانیان در دیاسپورا در ونکوور، بیشتر رسانههای فارسی زبان در دست مردان با دانش حرفهای روزنامهنگاری و رسانهای ناچیز است. حجم بالای آگهیها باعث شده بسیاری از ایرانیان این روزنامهها را آگهینامه یا روزینامه خطاب کنند. این روزنامهها و رسانهها کمتر به خبررسانی در مورد آنچه در کانادا و بریتیش کلمبیا اتفاق میافتد میپردازند و بیشتر خبرهای دست دوم از ایران را که روی سایتها موجود است انعکاس میدهند.
بیشتر ایرانیهای ساکن آمریکای شمالی یا به تماشای برنامههای رسانههای بزرگ آمریکایی مشغولند یا کانالهای لسآنجلسی. این رسانهها مسائل مهمی را که در شهرهای آمریکا و کانادا میگذرد و روی زندگی ایرانیها اثر میگذارد مطرح نمیکنند. برای مثال هیچ روزنامهای در ونکوور به ایرانی- کاناداییها در مورد افتضاح کشتی سریع در بیسی اطلاع نداد.
کشتیهای سریع که هیچگاه مورد استفاده قرار نگرفتند در زمان دولت دموکراتهای نو در بیسی با هزینه ۴۶۰ میلیون دلار برای هر کشتی، یعنی ۱۵۰ میلیون دلار بالای هزینه برآورد شده، و با سه سال تاخیر نسبت به زمان پیش بینی شده ساخته شدند، اما به خاطر نقص فنی و دیگر مشکلات به فروش گذاشته شدند. در همین زمان دولت بیسی تغییر کرد و گوردن کمپبل از طرف لیبرالها رهبری را به دست گرفت. لیبرالها کشتیها را در یک حراج به قیمت ۱۹.۴ میلیون دلار به کمپانی وانشگتن مورین گروپ فروختند. بعد معلوم شد که این کمپانی که از حمایتکنندگان اصلی حزب لیبرال است قبل از حراج برای خرید کشتیها ۶۰ میلیون دلار به دولت پیشنهاد داده بوده است. حال ما شهروندان بیسی که با پرداخت مالیات به دولت هزینه ساخت این کشتیها را تامین کردیم چقدر در تصمیمگیری در این مورد نقش مدنی داشتیم؟ ما چقدر در تصمیم گیریهای سیاسی دولت فدرال و استانی در مورد سیاستهای مهاجرت و کار و مالیات نقش داریم؟ و چقدر مهاجرین دیگر نقش دارند؟ اگر بگویم «هیچ»، ادعای واهی نیست.
فاکتور مهم دیگر در قوت جامعه مدنی سازمانهای غیر دولتی و قدرت آنها برای مداخله مدنی، شامل اعتراضات، لابیگری، تاثیرگذاری روی سیاستهای مهاجرت، آموزشی، کار/ بیکاری، دانشگاهی، بیمه و غیره است. متاسفانه شرکت عمومی در سازمانهای غیر دولتی مانند «جنگ را متوقف کنید»(استاپوار) که هرچند یکبار برای بیرون کشیدن سربازان کانادایی از افغانستان تظاهرات اعتراضی برگزار میکنند بسیار پایین است. از آنجا که دانشگاهها در کانادا دولتی نیستند، افراد نمیتوانند نقش عمدهای در سیاستهای آنها از قبیل افزایش هرساله شهریهها داشته باشند. با اینکه گروههای دانشجویی میتوانند نقش اندکی در این مسئله خاص اجرا کنند، اما شرکت دانشجویان در زندگی مدنی دانشگاهها بسیار پایین است. به طور کلی بخش دولتی در آمریکای شمالی بسیار کوچک است و جای کمی برای مداخله مدنی باقی میگذارد.
از همه مهمتر این نکته است که آن معدود شهروندانی که من یک نمونهاش هستم، اگر در وقت اندکی که غم نان و کار سخت برایشان باقی میگذارد، بخواهند در جامعه مدنی و امور مربوط به زیست خود مداخله کنند نمیدانند چگونه باید اینکار را انجام دهند و از چه راههایی باید وارد شوند. برای مثال المپیک زمستانی ۲۰۱۰ که در شهر ونکوور برگزار شد اثر بزرگی روی زیست شهروندان داشت. ما شهروندان باید تا سالها (حداقل یک دهه) از مالیات خود میلیاردها دلاری را که خرج این نمایش چندهفتهای که تنها برای کمپانیهای بزرگ سودآور بود بپردازیم. ما باید خرج ساختن ساختمانهای بلند که در دهکده المپیک توسط دولت استانی ساخته شد و ورزشکاران و شرکا را برای چند هفتهای اسکان داد و بعد فروش نرفت بپردازیم، اما ما چطور میتوانستیم جلوی تصمیم دولت بیسی را که با سیستم رایگیری حوزه انتخاباتی سر کار آمده بود برای برگزاری المپیک در شهرمان بگیریم؟ البته تظاهرات اعتراضی در شهر ونکوور در گرفت ولی بیشتر شهروندان که با حربه هژمونی (به تعبیر درست گرامشی زیر سلطه رفتن با رضایت) مسحور شده بودند ساکت مانده یا در این بازی شرکت کردند.
البته علائمی از زندگی جامعه مدنی هنوز در کانادا وجود دارد. از علائم آن وجود قوی اتحادیه صنفهای مختلف از جمله رانندگان اتوبوس، معلمان و پرستاران است. هنوز گروههای زیادی از جامعه مانند هنرمندان به کاهش بودجه در زمینههای هنری در سطح استانی و فدرال اعتراض دستهجمعی میکنند. دیگر علامت حضور جامعه مدنی فعالیت متشکل گروههای ضد جنگ، گروههای محیط زیستی و گروههای دگرباشان است.
با اینهمه، حساسیتهای مدنی برای مثال حساسیت در مورد مسائل نژادپرستی و وضعیت مهاجران در کانادا بسیار پایین است. دیگر اینکه فرهنگ اعتراض و نافرمانی مدنی بسیار پایین است. در کانادا به طور کلی سیاست «با ادبی سیاسی» که خفهکننده اعتراض است تبلیغ میشود. ایرانی- کاناداییها مثل خیلی مهاجرین دیگر نه تنها فرهنگ اعتراض ندارند بلکه فرهنگ «کانادانوازی» دارند. انجمنهای مدنی ایرانی که در ونکوور تشکیل شده است در راستای سیاست نمایشی- تجاری چندفرهنگی عمل میکنند.
بیشترین کاری که این انجمنها انجام میدهند این است که اعضای بالارتبه احزاب و شهرداریها را به برنامههای نوروزی و دیگر برنامههای خود دعوت میکنند تا نشان دهند ایرانی- کاناداییها انسانهای متمدنی هستند و خوب میتوانند مراسم اجرا کنند. این اقدامات آنها نقشی در زندگی من شهروند نداشته و تنها به این اعضای عالیرتبه نفع تبلیغاتی رسانده است که نشان دهند چقدر از طرف جامعه ایرانیها مورد حمایتند و «نواخته» میشوند. مشکل بزرگ این انجمنها این است که بر مبنای چانهزنی و لابیگری با این مقامات برای گرفتن امتیازات شهروندی عمل نمیکنند و اقداماتشان جنبه نمایشی دارد.
در مجموع دانش و حساسیتهای سیاسی ایرانی- کاناداییها نسبت به مسئله استعماربسیار پایین است. مانند بسیاری از جمعیتهای دیگر، جمعیت ایرانی- کانادایی نیز در تولید و بازتولید روابط اجتماعی سفید- مرکز و به حاشیه راندن بومیان کانادا همدست هستند. نژادپرستی پنهان ایرانی یعنی بالاتر دانستن ایرانیان و خوارداشت افراد دیگر از سیاه و چینی و اروپای شرقی و بومی کانادا و غیره در میان جمعیت ایرانی پدیدهای متداول است. پدیده بسیار مهم دیگر، همجهتی ایرانی- کاناداییها با سیاستهای استعماری جامعه کانادا، هنوز خود را در جامعه «میهمان» دانسته و سفیدهای انگلوساکسن و فرانسویها را «فرهنگ و جامعه میزبان»؛ یعنی افراد و فرهنگی که در کانادا حق آب و خاک دارند.
در مدل چندفرهنگی کانادا، تلاش بر این است تا مهاجرین را در جمعیتهای خود «گتو»بندی کنند و ارتباطهای بینافرهنگی را به حداقل خود کاهش دهند. همچنین سیاست فرهنگی کلی این است که فرهنگ جمعیتهای مهاجر را یکدست معرفی کنند و این فرهنگها را به زبان، نوع غذا و جشنهای بزرگشان کاهش دهند. غالب انجمنهای ایرانی- کانادایی، به طور ناخواسته، در راستای این سیاست فرهنگی عمل میکنند.
ب- اشکال اجرایی دموکراسی و کنشگری مدنی
دومین مسئلهای که میخواهم مطرح کنم شکل اجرای دموکراسی است. در دنیای کنونی بر اساس شکل رایگیری و آرایش ساختار سیاسی سه نوع شکل اجرایی کلان دموکراسی وجود دارد که هرکدام حسنها و مشکلات خاص خود را نسبت به اشکال دیگر دارند. این شکلها به این قرار هستند: دموکراسی نیووست مینستر مدل کانادا و انگلستان، دموکراسی نمایندگی مدل خیلی کشورهای اروپایی، دموکراسی ریاست جمهوری مدل ایالت متحده امریکا.
در تاریخ دنیا دو شکل اجرایی دیگر هم وجود داشته است که مربوط به دوران کهن است: دموکراسی (جمهوری) روم و دموکراسی یونان که به دموکراسی مستقیم معروف است. اگر از این نکته بگذریم که در آتن تنها افراد بخصوصی شهروند محسوب میشدهاند، از لحاظ شرکت مدنی شهروندان، دموکراسی مستقیم بهترین مدل بوده است. جالب اینجاست که یک چهارم شهروندان میبایست در طول زندگیشان مسئولیت شهردار کل (کانسیل) را برعهده بگیرند، اما اجرای چنین مدلی که در آتن آنروز (یک شهر کوچک با تعداد محدودی شهروند) اجرا میشده، در کلان شهرها/ کشورهای امروز دنیا غیر ممکن به نظر میرسد.
هابرماس، متفکر معاصر مدل «دموکراسی ارتباطی/ مشورتی/ عقلانی» را پیشنهاد داده که تقویتکننده نقش شهروندان و جامعه مدنی است. هابرماس فکر میکند اگر در آلمان عقل ارتباطی عمل کرده بود، فاجعه هیتلر اتفاق نمیافتاد، اما این مدل تنها به صورت کلی و در سطح تئوری مطرح شده و شکل دقیق اجرایی آن مشخص نیست و در جزئیات به اشکال برمیخورد. بخصوص که در دنیا، همانطور که هابرماس اندیشمند ایدهآلگرا هم میداند، نیروی بازار/ سرمایه/ تکنولوژی که فراملی هم شده تعیینکننده روابط سیاسی است تا عقلانیت ارتباطی/ گفتوگویی شهروندان دولت- ملتها. در این سیستم، منافع اقتصادی سهامداران (شیر هولدرز) تعیینکننده است تا منافع شهروندان ذینفغ (استیک هولدرز). البته امروزه با رشد بیسابقه فنآوریهای ارتباطی و عقلانیت مشورتی در کشورهای پیشرفته، شیوه پیشنهادی هابر ماس شانس بیشتری برای اجرا شدن دارد.
ایده شوراهای محلی و نحوه مدیریتی- ارتباطی از پایین و آرایش مدنی هماهنگ با آن هم ایده جذابی است ولی مشکل میتوان تصور کرد که چگونه این کار باید در جزئیات صورت بگیرد. این ایده همچنان درحد یک آرزوی خام و غیر ممکن به نظر میرسد. مطرحکنندگان این ایده در مورد چگونگی استفاده از فنآوریهای ارتباطی و آرایش مدنی- حرفهای و روشهای مدیریتی و تصمیمگیری نو برای اجرای ایده خود، تاکنون چیز درخور ارائهای نداشتهاند. همچنین مشخص نیست در سطح کلان این ایده چگونه میتواند تحقق یابد به شکلی که منجر به لغو کامل، خشونتآمیز و اجباری مالکیت خصوصی، دیکتاتوری دولتی، سقوط اقتصادی و برگشت به روابط تولیدی/ تکنولوژیکی عصر کشاورزی- شکار نشود. البته در سطح کوچک، اقداماتی در جهت اجرای این ایده صورت گرفته است. برای مثال در یک اقدام بیسابقه در دنیا، در بریتیش کلمبیای کانادا هیئت شهروندی شامل ۱۶۰ عضو (یک مرد و یک زن از ۷۹ حوزه انتخاباتی و دو نفر بومی کانادا) به قید قرعه انتخاب شد که برای ۱۱ ماه روی شکلهای رایگیری در دنیا مطالعه کردند و بهترین مدل اجرایی را برای انتخابات استانی برگزیدند. متاسفانه شکل پیشنهادی آنها که در سال ۲۰۰۵ به رای عمومی گذاشته شد رای نیاورد و هیچگاه اجرا نشد.
پس راه حل چیست؟ چگونه میتوان دموکراسیهای موجود را به گونهای متحول کرد که شهروندان نقش موثر و مستقیمتری در زیست و سرنوشت خود و نسلهای آینده داشته باشند؟ چگونه میتوان فعالیتهای مدنی شامل اعتراض و نافرمانی مدنی خشونت پرهیز و مداخله مستقیم شهروندان را بالا برد؟ چگونه میتوان دولتها را پاسخگو و وادار کرد تا به تعهدات و قولهایشان عمل کنند؟ چطور میتوان در مورد افراد در قدرت سیاسی و دولت شفافسازی کرد؟
این پرسشهای من در جهت «براندازی یا تخریب» سیستمهای دموکراسی موجود نیست برای متحول کردن آنهاست. من برای شهروندی خود در کانادا و بیقدرتی شهروندان نگرانم.