گفتوگو با داریوش آشوری - بخش دوم
آشنایی با جلال آل احمد و خلیل ملکی
دویچهوله: شما با آلاحمد رابطهای دشوار داشتید. از کجا با او آشنا شدید؟
داریوش آشوری: آلاحمد را اول بار در خانهی ملکی دیدم، در سال ۱۳۳۹. پیش از آن کارهای آلاحمد را خوانده و نثر و سبکِ نویسندگیِ او را خیلی دوست داشتم. ملکی به فکر افتاده بود که با جمعی از یارانِ اهلِ قلم مجلسی ادبی راه بیندازد. از جمله مرا هم که دانشجوی اهل قلم و ادبیات بودم، به این مجلس دعوت کرد. آن جا بود که آلاحمد را دیدم. رفتار و منشِ او و تندی و تیزیاش مرا جذب کرد. این آشنایی ادامه یافت. حدود یک سال بعد مؤسسهی "کیهان" قصد داشت، در جوارِ "کیهان هفته"، که نشریهای کامیاب از آب در آمده بود، یک "کیهان ماه" راهاندازی کند، در سطحی بالاتر، برای روشنفکران، و آلاحمد را برای سردبیری آن دعوت کردند. او هم، با همکاری پرویز داریوش و سیمین دانشور، دست به کارِ آن شد. میخواست مجلهای جوان و سرزنده باشد. به همین دلیل، مرا و گروهی از نویسندگانِ همسن و سالِ مرا به همکاری دعوت کرد. یکی از اولین مقالههایی که منتشر کردم در همین "کیهان ماه" بود. اما در شماره دوم آلاحمد بخشی از کتابِ "غربزدگی" را که تازه نوشته بود، در آن چاپ کرد، که سانسور دستور داد آن را از مجله درآورند. از شمارهی سوم هم آن را بستند. اما رابطهی من با آلاحمد نزدیکتر شد و در حلقهی دوستان او درآمدم. پاتوغ ما جوانانِ اهل قلم و هنرِ آن روزگار، مثل بهرام بیضایی و نادر ابراهیمی و خیلیهای دیگر، کافهی فیروز در چهارراه قوامالسلطنه بود. آلاحمد هم هفتهای یک بار به این کافه میآمد. چند نفری هم از شهرستانها به ما پیوستند، مثل ساعدی که از تبریز آمده بود یا گلشیری که گهگاه از اصفهان میآمد...
آیا آلاحمد رساله "غربزدگی" را پیش از انتشار به کسانی نشان داده بود؟ مثلا آیا احمد فردید آن را خوانده بود؟
به چند نفری داده بود، اما به فردید گمان نمیکنم. فردید هیچکس از روشنفکرانِ روزگارش، از جمله آلاحمد را، از نظر فکری به چیزی نمیشمرد. آلاحمد اصطلاح "غربزدگی" را از او گرفته بود، اما با یک دیدگاه نظریِ بسیار سطحیِ بازمانده از دورانِ کوشندگیِ سیاسیاش در حزبِ توده و نیروی سوم آن را به زبانِ تند و تیز خود ساخته و پرداخته بود. آلاحمد از نظر دانشِ تئوریک و شناختِ علمی هم سخت بیمایه بود. تنها قدرتِ زبانی و چالاکی قلماش بود که به نوشتههای او گیرایی میداد. موقعی که "غربزدگی" منتشر شد، من خودم سی-چهل نسخه از آن را در دانشگاه فروختم، چون کتاب مخفیانه چاپ شده بود. اما، با این که دانشجویی جوان بودم در آن خطاها و بیمایگیهای بسیار میدیدم. میفهمیدم که اطلاعات تاریخی و جغرافیایی و جامعهشناسیاش بسیار بیپایه و شیوهی استدلالاش بیمنطق است. مقالهای در نقد آن نوشتم و به سیروس طاهباز دادم تا در مجلهی "آرش" منتشر کند، اما او آن را منتشر نکرد.
فکر میکنم از آلاحمد میترسید. چون طاهباز در برابر نویسندگان پیشکسوت مانند جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان حالت اطاعت و شیفتگی داشت، ولی من ترسی از یال و کوپالِ نسل پیش از خود نداشتم.
ولی نقد شما که منتشر شد؟
راستش، خود آلاحمد باعثِ نشرِ آن شد. من مقاله را از طاهباز پس گرفته و دور انداخته بودم. ولی به گوش آلاحمد رسیده بود که من بر کتابِ او نقدی نوشتهام. یک بار که مسعود فرزاد به تهران آمده بود، ابراهیم گلستان در خانهاش مهمانی داده و گروهی را، از جمله کسانی را از راهِ آلِاحمد، دعوت کرده بود. من هم بودم. آن شب آلاحمد مرا کناری کشید و بر سرِ موضوعی که به یاد ندارم چه بود، با من پرخاش کرد و در ضمن گفت که: «تو میترسی مقالهات در نقد "غربزدگی" را منتشر کنی». من هم گفتم که حالا چاپاش میکنم. رفتم مقاله را از نو نوشتم و منتشر کردم. نقدی کوبنده بود و آلاحمد انتظار نداشت یک نویسندهی تازهکار اشکالاتِ کارِ او را به این روشنی نشان دهد. رابطهی ما بریده شد. تا این که من برای آخرین بار بر سر خاکسپاری خلیل ملکی (تیرماه ۱۳۴۸) او را دیدم. تنها دو ماه بعد از آن بود (شهریور ۱۳۴۸) که در مراسمِ تشییعِ جنازهی خودش شرکت کردم.
سهم خلیل ملکی در گسترش "سوسیال دموکراسی"
اندیشهها و نظریات ملکی سرگذشت جالبی داشته است. از نیمهی دههی ۱۳۴۰ تا نیمهی دههی ۱۳۶۰ کمتر نامی از او به میان میآید. نسل خود من که از نیمهی دههی ۱۳۵۰ پا به میدان روشنفکری گذاشت، هیچ چیز از ملکی نمیدانست و گمان میکرد که او سیاستمداری میانهرو بوده که به "زبالهدان تاریخ" پیوسته است. تازه پس از تأسیس "جمهوری اسلامی" و از نیمهی دههی ۱۳۶۰ بود که با احیای نام و اندیشههای خلیل ملکی روبرو هستیم. این احتمالا با رواج اعتدال سیاسی و گرایشهای "سوسیال دموکراسی" در میان طیفهای گوناگون روشنفکری مربوط است؟
از نیمهی دههی ۱۳۴۰ تا انقلاب ۱۳۵۷ فضایی رادیکال در جامعه پدید آمد که خردورزی و اعتدال در آن جایی نداشت. خلیل ملکی پس از گسستن از کمونیسم دیگر انقلابی نبود و هوادار مبارزهی بیخشونت در چارچوب قانون اساسی مشروطیت بود. جوانان انقلابیِ دوآتشهی آن دوره به او بدبین بودند. در این دوره مدل انقلابهای جهان سومی، انقلابِ چین و کوبا و الجزایر و ویتنام، همه جا رواج پیدا کرده بود. از آن طرف، در دههی ۱۳۶۰ روشنفکران چپ از سویی شاهد زوال "اردوگاه سوسیالیستی" بودند که درستی نظرات ملکی را در نقد "سرمایهداری دولتی" نشان میداد، و از سوی دیگر، با شکست آرمانهای انقلاب ضدسلطنتی روبرو شدند. این گونه بود که بخش بزرگی از روشنفکران به خود آمدند که چرا از امکاناتِ قانونی استفاده نکردیم و راههای اصلاح مسالمتآمیز را نیازمودیم. امروزه به دلیلِ سرخوردگی از رادیکالیسم انقلابی، ملکی در میانِ تمام طیفهای چپ و ملی-مصدقی از احترامِ بسیار برخوردار شده است.
خلیل ملکی با هدف کمونیسم مستقل یا ملی شروع کرد، اما به نوعی سوسیال دموکراسی رسید، قبول دارید؟
بله، او در مرحلهی آخر طرفدار سوسیال دموکراسی بود و با "انترناسیونال سوسیالیستها" رابطه برقرار کرده بود. دو بار هم از جانب آنها برای شرکت در کنگرهی بینالملل سوسیالیستی دعوت شد. ملکی دیده بود که در اروپا نیروهای سوسیالیستی مستقل در جهت گسترش عدالت اجتماعی به دستاوردهای مهمی رسیدهاند. از طرف دیگر او به راه و روشِ برخی از کشورهای آسیایی نظر داشت، و بهویژه راه و روشِ نهرو را در هند میستود.
به نظر می رسد که نظریهی "سوسیال دموکراسی" تنها در مرحلهی نضج و پختگی جنبشهای عدالتخواه پیش میآید. راه سوسیال دموکراسی برای رسیدن به عدالت راهی دشوار و پرسنگلاخ است، درحالیکه مرام کمونیستی، بسط عدالت را با یکی-دو "جهش انقلابی" امکانپذیر میبیند.
ایدئولوژی کمونیستی، یا به عبارتِ دقیقتر مارکسیست-لنینیستی، نگاهی مکانیکی به سیرِ تاریخ دارد که خود، البته، نام دیالکتیک بر آن میگذارد. بر اساسِ آن، بنا به منطقِ «جبرِ تاریخ»، به قولِ خودشان، مراحل تاریخی بیچون و چرا از پی هم میآیند تا به مرحلهی سوسیالیسم و کمونیسم برسند. در این برداشت، معنا و جهتِ تاریخ آینده روشن و معین است و وظیفهی انسان انقلابی تنها این است که به این حرکتِ جبری شتاب دهد. اما سوسیال دموکراسی در جوامع پیشرفتهتر و در فضای فرهنگیِ رشدیافتهتری پدید آمد که با رشد دیدگاههای سنجیدهتر و ملایمتر و کمتر جزمی متناسب بود. مبارزات سوسیالیستها، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، در راه تشکیل "دولتِ رفاه"، نشان داد که بدون انقلابهای خونین هم میتوان به بسیاری از خواستههای زحتمکشان رسید، مانند تعیین حداکثر ساعات کار یا حداقل دستمزد و بیمههای گوناگون برای لایههای کمدرآمد جامعه. از سوی دیگر، تجربهی تاریخی نشان داد که حرکتهای انقلابی نه تنها عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانهیِ ثروت را فراهم نمیکنند، که به نظامهای توتالیترِ هولناکی میانجامند که هیچ نوع آزادی را برای شهروندانِ خود تاب نمیآورند.
شما پس از فوت خلیل ملکی فعالیت سیاسی را به کلی کنار گذاشتید. آیا دیگر به فعالیت سیاسی اعتقاد ندارید؟ به دنبال سرخوردگی از انقلاب، امروزه روشنفکرانی داریم که کار در عرصهی فرهنگ را تنها وظیفهی روشنفکران میدانند.
همچنان که میدانید، سالهای دراز است که شوقی به فعالیتِ سیاسی ندارم. اما به مسائل سیاسی بیاعتنا نیستم و آن را دنبال میکنم. زیرا دلنگران آیندهی ایران هستم و بدیهی ست از کارِ سیاسیِ درستی که به دست اهلِ آن انجام شود، پشتیبانی میکنم. اما برای کارِ فکری در حوزهی فرهنگی، در قلمروهای علمی و فلسفی و ادبی میباید استقلال فردی و آزاداندیشیِ خود را داشت که با کار گروهیِ سیاسی چندان یا هیچ سازگار نیست. وقتی شروع کرده بودم به ترجمهی "چنین گفت زرتشت"، استاد ما خلیل ملکی هم ایراد میگرفت که چرا رفتهای به سراغ نیچه! او از دیدگاه چپگرای خود کار مرا بیهوده و شاید گمراهی میدانست. اما من با یک احساسِ نیازِ ژرفِ درونی به آزادی اندیشهام میبایست کوشندگی سیاسی را رها کنم و این کار را دنبال کنم. پرداختنم، از جمله، به بازسازیِ زبانِ فارسی به نظرم از هر کوشش سیاسی که از من برمیآمده اساسیتر و سودمندتر بوده است.
همچنان که میدانید، سالهای دراز است که شوقی به فعالیتِ سیاسی ندارم. اما به مسائل سیاسی بیاعتنا نیستم و آن را دنبال میکنم. زیرا دلنگران آیندهی ایران هستم و بدیهی ست از کارِ سیاسیِ درستی که به دست اهلِ آن انجام شود، پشتیبانی میکنم. اما برای کارِ فکری در حوزهی فرهنگی، در قلمروهای علمی و فلسفی و ادبی میباید استقلال فردی و آزاداندیشیِ خود را داشت که با کار گروهیِ سیاسی چندان یا هیچ سازگار نیست. وقتی شروع کرده بودم به ترجمهی "چنین گفت زرتشت"، استاد ما خلیل ملکی هم ایراد میگرفت که چرا رفتهای به سراغ نیچه! او از دیدگاه چپگرای خود کار مرا بیهوده و شاید گمراهی میدانست. اما من با یک احساسِ نیازِ ژرفِ درونی به آزادی اندیشهام میبایست کوشندگی سیاسی را رها کنم و این کار را دنبال کنم. پرداختنم، از جمله، به بازسازیِ زبانِ فارسی به نظرم از هر کوشش سیاسی که از من برمیآمده اساسیتر و سودمندتر بوده است.
باید قبول کنید که ترجمهی نیچه برای جامعهی روشنفکری ایران هیچ اولویتی نداشته است.
اگر اولویّت را به معنای فوریّتهای سیاسی بگیریم، حق با شماست. اما من به این رسیده بودم که جامعهی ما با خلاء فکری و فرهنگی و خاماندیشیِ جهانِ سومیِ هولناکی روبروست. پس میبایست به افق دورتر نگاه کنم و به کارهای بنیادیتر بپردازم. ترجمهی "چنین گفت زرتشت" با همه دشواریهایاش برای من کاری حیاتی بود. پروژهای بود ماجراجویانه که پرداختن به آن در فضای دههیِ چهل و پنجاه برای دوستان و آشنایانِ من هم شگفتانگیز و بیمعنا بود. حتا اسماعیل خویی که در اولین بخش کتاب در مقابلهی ترجمههای من با من همکاری میکرد، زیرِ نفوذِ فضای سیاسیِ زمانه و دوستانِ چریکاش، بارها به من میگفت که در شرایطی که چنین و چنان است آیا درست است که ما به ترجمهی نیچه بپردازیم؟ اما این کار برای من معنایی داشت که خودم حس میکردم و میفهمیدم و میبایست به انجام برسانم. و اما معنایِ این کار در ساحتِ اجتماعی و اهمیتِ آن پس از انقلاب پدیدار شد. سالها ست که این ترجمه الهامبخش بسیاری از جوانانِ اهل اندیشه و فرهنگ و یکی از کتابهای ماندگار در بازار نشر است. من نه تنها کارِ ترجمهو ویرایشِ چندبارهی آن را در طولِ سه دهه ادامه دادم، سه کتاب دیگر هم از نیچه ترجمه کردهام که ماندگار شدهاند. یکی از تجربههای بزرگ در این کار پرورشِ زبان بود برای آن که زبانِ فارسی بتواند از پسِ برگردان چنین متنهایی برآید.
در ادامهی همین تجربه بود که برای گسترشِ زبانِ علومِ انسانی در فارسی تلاش کردم. به این نتیجه رسیده بودم که زبانِ ما از نظرِ واژگان برای ترجمهیِ متنهایِ اساسیِ فلسفی کممایه و از نظرِ سَبکی، به دلیلِ بارهایی که تاریخِ نوشتاریِ دور و دراز بر دوشاش گذاشته، بیمار است. با آشکار شدنِ این نکتهها بر من، پاکسازیِ زبان و مایهور کردنِ آن، به صورتِ خویشکاریِ تاریخیام درآمد و تا امروز ادامه دارد. ترجمه هم برای من بخشی از همین پروژه است.
در ادامهی همین تجربه بود که برای گسترشِ زبانِ علومِ انسانی در فارسی تلاش کردم. به این نتیجه رسیده بودم که زبانِ ما از نظرِ واژگان برای ترجمهیِ متنهایِ اساسیِ فلسفی کممایه و از نظرِ سَبکی، به دلیلِ بارهایی که تاریخِ نوشتاریِ دور و دراز بر دوشاش گذاشته، بیمار است. با آشکار شدنِ این نکتهها بر من، پاکسازیِ زبان و مایهور کردنِ آن، به صورتِ خویشکاریِ تاریخیام درآمد و تا امروز ادامه دارد. ترجمه هم برای من بخشی از همین پروژه است.
با شناختی که از کارهای شما داریم، میبینیم که همیشه با شرایط و نیازهای زمان حرکت کردهاید. اما در مورد آثار نیچه نمیتوان گفت که آثار او به سود خردگرایی است یا این که روح مداراجویی را تقویت میکند. شاید تنها عنصر، بتشکنی یا اقتدارستیزی نیچه باشد که تا حدی به درد جامعهایران میخورد.
نیچه محور یا لولایِ گشتیست در تاریخ تفکر مدرن. سرسلسلهیِ فیلسوفانِ پست مدرن، از لحاظ تبارشناسی، نیچه است. او سنجشگرِ بزرگِ مدرنیّت است. شاید این دیدگاه برای جامعهای که تازه به آستانهیِ مدرنیت رسیده، اهمیت چندانی نداشته باشد. اما برای شخصِ من از چند جهت اهمیت داشت. نیچه به آدم جرأت میدهد تا به فردیتِ خود وفادار بماند. این نکته برای من در رابطه با آثار او بسیار مهم و همچون سلوکِ فکری و معنوی از خلالِ آنها بود. به من جرأت داد که روی پای خود بایستم و به رغم فضای تنگِ روشنفکریِ پیرامونام، حرفهایی را بزنم که دیگران نمیخواستند بزنند یا نمیتوانستند. میدانید که امروزه در ایران در میانِ جوانانِ کتابخوان شوق زیادی نسبت به نیچه هست که بخش بزرگی از آن حاصلِ ترجمههایِ من است. یک وجه اساسی این کار پرورشِ نثری بود که بتواند شور و خون و گرمایِ نوشتههای نیچه را به خواننده برساند. نیچه با دیدِ انقلابیای که نسبت به فلسفه داشت، زبانی و شیوهی گفتاری جز زبانِ فلسفهی کلاسیک در پیش گرفت. او چندان مفهومسازی نمیکند و با زبانِ جدل و شعر به بیانِ فلسفی میپردازد. زبانِ فارسی میراثِ شعریِ بسیار نیرومندی دارد و از این نظر برای بازگردانِ آثار نیچه، بهویژه "زرتشت" آمادگی داشت، اما به شرطِ آمادهسازیِ آن برای چنین هدفی. نیچه از این نظر برای ما از فیلسوفانِ دیگر جالبتر است، من ادبیاتِ فارسی را میشناختم و با شعرِ آن بسیار انس داشتم و در نثر هم سبکپرداز بودم. با این تواناییهای شخصی بود که به سراغِ "چنین گفت زرتشت" رفتم که گمان میکنم به صورتِ یک اثرِ ادبیِ بومی در زبان ما درآمده باشد.
الفت و علاقه شما به شعر در برخی آثار شما نمایان است، و میدانم که گاهی شعر هم سرودهاید. تا چه حد با شعر درگیر بودهاید؟
من از کودکی با شعر آشنایی و انسِ بسیار داشتم. حافظهی خوبی هم داشتم و چند صد بیت را از بر بودم و هنوز هم در گفتوگوهایم با دوستانم شعر، از سعدی و حافظ و دیگران، بسیار بر زبانم میآید.
من از کودکی با شعر آشنایی و انسِ بسیار داشتم. حافظهی خوبی هم داشتم و چند صد بیت را از بر بودم و هنوز هم در گفتوگوهایم با دوستانم شعر، از سعدی و حافظ و دیگران، بسیار بر زبانم میآید.
[پایان بخش دوم؛ این گفتوگو در ۴ بخش تنظیم شده است]
مصاحبهگر: علی امینی
تحریریه: شیرین جزایری
عربهای ایران دربارهی اعتراضها در اهواز چه میگویند؟
به گزارش واحد مرکزی خبر، جانشین فرماندهی نیروی انتظامی خوزستان گفته است که در یک عملیات اطلاعاتی با همکاری "سربازان گمنام امام زمان" و یگان اطلاعاتی نیروی انتظامی اهواز، هشت نفر از افراد "گروهک تروریستی خلق عرب" بازداشت شدهاند. این افراد متهم هستند در کشتن سه نفر از شهروندان اهوازی دست داشتهاند.
اما منابع مختلف از جمله "سازمان حقوق بشر اهواز" از دستگیریهای بیشتری خبر میدهند. درعین حال شخصیتها و منابع مختلف عرب ایرانی در گفتوگو با دویچه وله هرگونه فعالیت "گروه خلق عرب" در استان خوزستان را تکذیب میکنند.
ممنوعیت انتشار خبر درگیریهای اهواز
دکتر کریم عبدیان مسئول "سازمان حقوق بشر اهواز" به دویچه وله گفت که اعتراضهای عربهای ایران از چهارشنبهی گذشته ادامه دارد و دولت ایران به نمایندگان رسانههای بینالمللی مستقر در کشور اجازهی سفر به استان خوزستان را نداده است.
این فعال حقوق بشر افزود: «من با نمایندگان "نیویورک تایمز" و "واشنگتن پست" در تهران صحبت کردم و آنها گفتند که حکومت ایران اجازهی نداده است آنها به منطقه بروند».
مسئول "سازمان حقوق بشر اهواز" که در روزهای اخیر گزارش اعتراضها و دستگیریهای اهواز را انتشار داد، از عدم انعکاس خبرهای مربوط به رویدادهای اهواز در رسانههای ایرانی انتقاد میکند و میگوید که دهها سازمان مربوط به حقوق بشر ایرانی دربارهی رویدادهای اهوازسکوت اختیار کردهاند.
آقای عبدیان در عین حال اضافه میکند که تابحال فقط دکتر عبدالکریم لاهیجی از فدراسیون بینالمللیحقوق بشر و خانم شیرین عبادی و "سازمان عفو بینالملل" علیه "سرکوب مردم عرب" اعتراض کردهاند.
«قطع اینترنت، موبایل، تلفن و برق محلات عرب نشین»
حمزه نوری، فعال سیاسی و روزنامهنگارعرب ایرانی که در خبرگزاری فارس و در رسانههای محلی از جمله "هفته نامه اهواز" هم کار کرده و به مسائل عربهای ایران آشناست، به دویچه وله گفت که در اهواز و شهرهای استان خوزستان به خبرنگاران ایرانی هم اجازه نمیدهند گزارش تهیه کنند.
در بارهی آخرین وضعیت اهواز وی به دویچه وله چنین میگوید: «تعداد کشتهشدهها در اعتراضهای اهواز به دلیل کنترل شدید اینترنت و موبایل و تلفن مشخص نیست. ما شاهد قطع آب و برق محلات عربنشین هستیم. نیروهای امنیتی محلات عربنشین را محاصره کرده و بازرسی میکنند».
عربهای ایران و انقلابهای کشورهای عربی
اعتراض در منطقهی عربنشین ایران همزمان بود با ادامهی تظاهرات در برخی از کشورهای عربی منطقه. آیا اعتراض عربهای ایران در اهواز ارتباطی با جنبشهای اعتراضی کشورهای عربی دارد؟
مهدی هاشمی از عربهای ایران که مدتی در خبرگزاری وزرات نفت و همچنین در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شاغل بوده، تدر پاسخ به پرسش دویچه وله میگوید: «ملت عرب اهواز جزیی از ایران است. اما به لحاظ هویت و فرهنگ ارتباط مستقیمی با ملتهای عرب همجوار دارد و بلاشک از حرکتهای انقلابی که الآن ما در کشورهای عربی شاهد آن هستیم تاثیر میپذیرد. اما سرچشمهی این تحرک و جنبش مردم عرب اهواز را باید در خود ایران جستجو کرد».
امیدواری روشنفکران عرب به تغییرات مسالمتآمیز
مهدی هاشمی در ادامه صحبتهایش سرچشمهی اعتراضهای عربهای ایران را در "سیاستهای تبعیضآمیز نظامهای حاکم در ایران" میداند.
وی در ادامه میگوید: «عربهای ایران از حقوق فرهنگی و قومی خود محرومند و از زمان روی کار آمدن رضاشاه با از بین بردن حکومت شیخ خزئل در اهواز به مسائل عربها به صورت امنیتی نگریسته شده است».
آقای هاشمی همچنین یادآورمیشود که «در دوران ریاست جمهوری خاتمی و دورهی اصلاح طلبان وعدهی تحقق و اجرای اصلهای ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی را دادند. و نتیجه این وعدهها دو هفتهنامه به نام های "شورا" و "صوت الشعب" بوده که پس از دو سال انتشار به بهانههای مختلف بسته شدند».
هاشمی از امیدواری روشنفکران عرب و تغییرات مسالمتآمیز در دوران اصلاحطلبان صحبت میکند که با انتشار نامهای از دفتر خاتمی در آنزمان، مبنی بر "تغییر بافت جمعیتی منطقه عربنشین ایران" همهی امیدها و آرزوهای عربها بر باد رفته و «مردم عرب را در آوریل سال ۲۰۰۵ شوراند».
«طرفداران جنبش سبز واکنشی نشان ندادند!»
کریم عبدیان از سازمان حقوق بشراهواز از "سکوت" طرفداران جنبش سبز انتقاد میکند. وی در این رابطه به دویچه وله میگوید: «رهبران جنبش سبز در قبال سرکوب هموطنان عرب خود تابحال هیچ عکسالعملی نشان ندادهاند و بیانهای صادر نکردند».
آقای عبدیان در انتقادهای خود این نظر را هم طرح میکند که جنبش سبز به دلیل عدم موضعگیریهای خود در قبال اعتراضهای قومی در کشور نتوانسته در میان اقلیتهای قومی باید و شاید نفوذ کند. وی همچنین خاطرنشان میکند که مسئولان جنبش سبز باید سرکوبها در اهواز را محکوم کنند.
راه چارهی حل مشکلات عربهای ایران چیست؟
بهنظر مهدی هاشمی، که آگاه به مسائل عربهای ایران است، راه چارهی مشکل مردم عرب ایران، «تغییر دید نظام و تغییر نگرش روشنفکران» ایرانی به مسائل ملت عرب در کشور است. وی در این رابطه همچنین میگوید: «نظام حاکم ایران باید بجای برخورد "اتهام و حذف"، راه حل مسالمتآمیز واقعی را انتخاب کند. عربهای ایران میخواهند به عنوان شهروند درجه اول حقوق سیاسی خود را کسب کنند. آنها میخواهند شهر و استان خود را اداره کنند و سهمی از ثروت نفت نیز بدست آورند».
پیرامون حل مشکلات عربهای ایران، آقای عبدیان به دویچه وله میگوید: «شرط نخست استقرار دمکراسی و احترام به حقوق اقلیتهاست و اینکه جمهوری اسلامی ایران به وجود اقلیتهای ملی و مذهبی اعتراف کند و بپذیرد که ایران کشوری چندملیتی است».
کارشناسان عربهای ایران که با دویچه وله صحبت کردند، در این نکته همنظر هستند که مسائل عربهای ایران را فقط از طریق مسالمتآمیز میتوان حل کرد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: داود خدابخش
ایران و بحرین؛ کشمکش بر سر تعطیلی سفارتخانهها
حسین سبحانینیا، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ایران امروز، پنجشنبه، اول اردیبهشت، گفت که اگر بحرین طرح بستن سفارت ایران در منامه را اجرایی کند، ایران هم واکنش متقابل نشان خواهد داد.
او طرح بحرین را ناشی از «فشارهای آمریکا و کشورهای غربی» دانست و آن را «اشتباه جبران ناپذیری» خواند.
او طرح بحرین را ناشی از «فشارهای آمریکا و کشورهای غربی» دانست و آن را «اشتباه جبران ناپذیری» خواند.
همزمان با اعلام این خبر، امروز گروهی که گفته میشود «دانشجویان دانشگاههای کشور» هستند در مقابل سفارت عربستان سعودی تحصن سه روزهای را آغاز کردند. این «دانشجویان» شعارهای تهدید آمیز علیه عربستان دادند و سخنگوی آنها گفته است که آماده «حضور استشهادی» در بحرین هستند.
مناسبات ایران با بحرین و عربستان چینی شکستهای است که بارها بند زده شده، اما این بارتنش به قدری شدید است که نجات آن بعید به نظر میرسد.
مناسبات ایران با بحرین و عربستان چینی شکستهای است که بارها بند زده شده، اما این بارتنش به قدری شدید است که نجات آن بعید به نظر میرسد.
تنش با بحرین در گذشته یا بر سر اظهارات مقامهای ایرانی بالا گرفته که از این کشور به عنوان «استان چهاردهم» ایران یاد کردهاند یا نهادهای جمهوری اسلامی ایران به ایجاد اغتشاش و ناآرامی در آن متهم شدهاند. با شروع ناآرامیها در بحرین، بحران در روابط دو کشور وارد عرصه جدیدی شد و به دشمنی آشکار میان دو حکومت تبدیل شد. ایران در تبلیغات رسانهای خود تا طرح سرنگونی حکومت بحرین پیش رفته است.
مناسبات با عربستان سعودی هم علیرغم تلاشهای کم و بیشی که در سالهای گذشته از سوی مقامهای ایرانی برای «عادی سازی» صورت گرفت، هیچگاه «دوستانه» نشد. عربستان همواره ایران را عنوان «خطری» برای منطقه دانسته و بهویژه افزایش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عراق و لبنان و نیز برنامه اتمی جنجالبرانگیزاین کشور فضای مناسبات بیشتر از پیش به سوءظن آلوده است.
سیاستهای سالهای اخیر ایران در منطقه از نظر شماری از ناظران بهانهای به دست حاکمان خلیج فارس داده تا خواستهای مشروع مردم خود برای دموکراسی و مشارکت سیاسی بیشتر را که اخیراَ در اعتراضهای گسترده بروز پیدا کرده سرکوب کنند و آن را به "تحریک بیگانگان" نسبت دهند. حضور نظامی عربستان در بحرین نیز با چنین توجیهای انجام شده است.
به دنبال حمله اخیر به نمایندگیهای عربستان در مشهد و تهران، این کشور به ایران هشدار داد که قدرتاش را دست کم نگیرد. شورای همکاری خلیج فارس نیز با بیانیهای شدیدالحن در برابر ایران موضعگیری کرد.
مناطق آزاد تجاری دروازهی واردات کالاهای خارجی
مناطق آزاد تجاری صنعتی کیش، قشم، چابهار، انزلی، ارس و اروند ۶ منطقه آزاد تجاری و صنعتی ایران هستند که تحت نظارت مستقیم ریاست جمهوری قرار دارند و از تسهیلات قانونی و دولتی برخوردارند.
علاوه بر آن، شیراز، عسلویه، ارگ جدید، سلفچگان، لرستان، بندر بوشهر و سرخس از جمله ۱۵ منطقهی ویژهی اقتصادی ایران محسوب میشوند.
مهمترین اهداف مناطق آزاد تجاری و مناطق ویژه اقتصادی ایجاد فرصتهای جدید شغلی و كسب درآمد ارزی و همچنین افزایش صادرات است. این مناطق در جذب سرمایههای خارجی نیز بایستی نقش اساسی داشته باشند.
افتتاح منطقهی آزاد تجاری و صنعتی ایران و ترکیه
شاید بر حسب اتفاق تعداد مناطق آزاد صنعتی - تجاری ترکیه و مناطق آزاد و ویژه اقتصادی ایران برابر هستند. در نقاط مختلف ترکیه ۲۱ مرکز صنعتی و تجاری در سالهای اخیر آغاز بکار کردند و سبب رونق و شکوفائی اقتصاد این کشور شدند.
بنابه گفتهی امیت یاردیم، سفیر ترکیه در ایران، قراراست در شهریور ماه سال ۱۹۹۰ نیز منطقهی آزاد تجاری ترکیه و ایران افتتاح گردد. سفیر ترکیه در ایران گفته است، در این منطقه شرکتهای ترک و ایرانی به صورت آزاد کالاهای برقی، فرآوردههای نفتی، ماشین سازی و تجهیزات دیگر را معامله خواهند کرد. مقامهای ترکیه تاکید کردند که ارمنستان و سوریه نیز میتوانند در این طرح شرکت کنند.
مناطق آزاد تجاری چه کمکی میکنند؟
حجم مبادلات تجاری ايران و ترکيه در سال۲۰۱۰ حدود ۱۱ ميليارد دلار بود. در قیاس با سال ۲۰۰۹ این رقم تا دو برابر افزایش داشت. حال براساس آمار ۳ ماههی نخست سال ۲۰۱۱ سطح مبادلات تجاری تا ۱۵ میلیارد دلار در سال پیشبینی میشود. مقامهای دو کشورعلاقمندند سقف مبادلات تجاری تا ۴ سال دیگر به ۳۰ میلیارد دلار برسد.
علیرغم موقعیت جغرافیایی و دوستی میان رهبران دو کشور، ایران در ردهی هفتم کشورهای صادر کننده به ترکیه قرار میگیرد. درعین حال کارشناسان با توجه به ظرفیت اقتصادی ترکیه آن را دور از واقعیت نیز نمیدانند. کارشناسان ترک به دویچه وله گفتند که تاسیس منطقهی آزاد تجاری بین دو کشور میتواند این اهداف بلندبالا را به واقعیت تبدیل کند.
اجلاس سهجانبه ایران، آذربایجان و ترکیه
بر اساس ادارهی آمار ترکیه، صادرات این کشور از ۲۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۰ به ۱۱۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰ رسید. آنچه که سبب اصلی رشد ترکیه بوده مناطق آزاد تجاری است.
پرفسور محمت سیفالدین ارول، از "مرکز استراتژیک اویروآسیا" در ترکیه، میگوید: «ترکیه قصد دارد درمنطقه نقش هژمونی اقتصادی را بر عهده گیرد. راه رسیدن به آن نیز اتحاد و همکاری با دولتهای همسایه است. هدف اصلی ترکیه رساندن مشکلات با همسایگان به صفر از طریق توسعهی مناسبات اقتصادی است».
به نظر این کارشناس ترک، اجلاس سهجانبه وزاری امور خارجه ایران، آذربایجان و ترکیه در ۱۶ آوریل در تالار شهرداری ارومیه در این راستا بوده است.
در بیانیه مشترک این نشست پیشنهاد میشود که بین ۳ کشور شركتهای مشترک تجاری و اقتصادی سهجانبه تشکیل و تسهیلات گمرکی ایجاد گردد.
رویآوری ایران به بازارهای منطقه
آقای ارول، از مرکز استراتژیک اویروآسیای در ترکیه، بر این باور است که تحریمها باعث شده ایران به بازارهای محلی و منطقه بیشتر روی آورد.
ارول میافزاید: «ترکیه قصد دارد کشورهای خاورمیانه، قققاز و آسیایمیانه را بر اساس مدل و ساختار اتحادیه اروپا بر محور اقتصادی و ارتقاء رفاه متحد کند. روسیه و چین نیز از این ایده حمایت میکنند.»
بنظر این کارشناس ترک، ایجاد منطقهی آزاد تجاری بین ایران و ترکیه در اصل تبدیل شدن این کشورها به یک پل اقتصادی نیز هست.
راه ترکیه به آسیای میانه، به قول این کارشناس، از ایران میگذرد. وی همچنین خاطرنشان میکند که ایران پلی میان ترکیه و آسیایمیانه به حساب میآید و آذربایجان نیز پلی میان ترکیه و قفقاز است. درعین حال بنظر این کارشناس، تاسیس مناطق آزاد تجاری صنعتی سبب کاهش فشارهای تحریمهای اقتصادی علیه ایران نیز میشود.
۸۰۰ میلیون دلار سرمایهگذاری ترکیه در آذربایجان شرقی
یکی از هدفهای عمدهی ایجاد مناطق آزاد تجاری و مناطق ویژه اقتصادی جذب سرمایههای خارجی است. اما به دلیلی تحریمهای اقتصادی تابحال علیرغم برخی تسهیلات برای جذب سرمایهگذاران خارجی به مناطق آزاد تجاری و صنعتی موفقیتی کسب نشده است.
بیشترین سرمایهگذاری خارجی در برخی از این مناطق فقط توسط شرکتها و تاجران ترک انجام گرفته است. گفته میشود در شهرک صنعتی سرمايهگذاری خارجی تبريز بيش از ۸۰۰ ميليون دلار سرمايهگذاری صورت گرفته که حجم عمده آن را سرمايهگذاران ترک با مشارکت طرفهای ايرانی به انجام رساندهاند.
تحریمها و عدم جذب سرمایهگذاری خارجی
کارشناسان اقتصادی انتقاد میکنند که مناطق آزاد تجاری و ویژهی اقتصادی فقط به امکانی برای واردات اجناس و کالا به ایران تبدیل شدهاند و در حمایت از صادرات و همچنین تولیدات داخلی نقش موثری ایفاء نمیکنند.
حميد بقايی، معاون رئيس جمهور و رئيس مركز مناطق آزاد تجاری - صنعتی و ويژهی اقتصادی، دلیل عدم حضور سرمایهگذاران خارجی را نبود ساختارهای اقتصادی مناسب میداند. وی پیش از این در مصاحبه با بخش اقتصادی خبرگزاری ایرنا گفته بود: «برنامههای آينده مرکز امور مناطق آزاد و ويژهی اقتصادی پرداختن به موضوع صادرات و سرمايه گذاری خارجی خواهد بود.» وی تائید میکند، « شکلی که تاکنون از اين مناطق ديده شده» عمدتا در بخش واردات بوده است.
اما به قول کارشناسان، بزرگترین مشکل مناطق آزاد تجاری و صنعتی عدم حضور سرمایهگذاران و بانکهای خارجی در این مناطق است.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: کیواندخت قهاری
«سکوت کارگران نشانه تسلیم نیست»
بیکاری فزاینده و بیم از آینده، بسیاری کارگران را ناگزیر کرده که به نازلترین دستمزد، کمترین حقوق صنفی و بدترین شرایط کاری تن دهند. اخراج و تعدیل آنها را به افسردگی و اختلالات جسمی کشانده، اما اعتراضها ادامه دارند.
سال ۸۹ برای بیشتر کارگران و زحمتکشان، سالی پر از تهدید بود. کارگاههای کوچک و متوسط، یکی پس از دیگری به دلیل رکود و مشکلات مالی تعطیل شدند. کارخانههای بزرگ صنعتی همانند خودروسازیها و ریختهگریها نیز از گزند افت تولید، کمبود مواد اولیه، صندوق مالی تهی و کاستن از تعداد پرسنل در امان نماندند.
ارمغان بحران مالی و اقتصادی موجود، بیکاری، اخراج و تعدیل گسترده، دستمزدهای پرداخت نشده، قراردادهای ناعادلانه و کاهش فاحش سطح زندگی و معیشت کارگران بوده است. فضای امنیتی و پلیسی پس از انتخابات نیز بر محافل کارگری سایه انداخته و تشکلها و اعتراضات به سرعت سرکوب میشوند.
بسیاری از کارگران برای حفظ زندگی و معاش خود، شرایط موجود را تحمل میکنند. اما جعفرعظیمزاده، عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران، میگوید که این تحمل به معنای تسلیم نیست. وی در گفتگو با دویچهوله تاکید میکند که اوضاع کنونی پایدار نخواهد بود و کارگران به ویژه با دیدن پیامدهای قطع یارانهها در سفرههای خود، سکوت خویش را خواهند شکست.
دویچهوله: در خبرها میخوانیم که کارخانهها و تولیدیها یکی پس از دیگری به دلیل تحریم و وضعیت اقتصادی بد، تعطیل یا نیمهتعطیل میشوند. وضعیت کارگران در این میان چگونه است؟
جعفر عظیمزاده: اول بگویم که بهنظر من تعطیلی کارخانهها مربوط به تحریمها نیست، هرچند تحریمها تاثیرات خاص خود را داشتهاند. تعطیلی و ورشکستگی کارخانهها یک پروسه سی ساله دارد که ناشی از عقبماندگی صنعت و تکنولوژی ایران و بدور ماندن اقتصاد کشور از انباشت جهانی سرمایه است.
تعطیلی کارخانهها از اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد شروع شده و از جمله باید به بسته شدن نساجیها اشاره کرد. مجموعه این مسایل در۳۰ سال گذشته یک بحران اقتصادی را به ایران تحمیل کرده که البته الان به اوج خود رسیده است.
شرایط کارگران در حال حاضر مشقتبار است. کمترین دستمزد را میگیرند و در بدترین وضعیت معیشتی زندگی میکنند. بیمه بیکاری وجود ندارد و آنچه هم هست بسیار محدود است. تازه پارسال قانونی گذراندند که امسال اجرایی شود.
در همین روزهای اول سال نو از شهر صنعتی کاوه به ما خبر رسید که شرکت "پیآیسی" و "چینی سپیدار" در ساوه که هرکدام حدود صد کارگر دارند، تعطیل شدهاند. شرکت راهسازی "دنا رهسازان" با ۸۰۰ کارگر اعلام کرده که کارخانه تا اطلاع ثانونی تعطیل است. بههر حال به نظر میرسد موج بیکاری در سال جاری بیشتر شود.
وقتی این کارگران بیرون میآیند و چرخ صنعت هم خوابیده، چه میکنند؟ مشغول کارهای کاذب یا مسافر کشی میشوند؟
بخشی از آنها که بیمه هستند، حدود یک سال، شش ماه یا دو سال به بیمه بیکاری متصل میشوند. بقیه حتی این امکان را ندارند و به دستفروشی، مسافرکشی یا فروش کلیه روی میآورند. الان کلیهفروشی برای خودش یک شغل شده است. اخراج و تعدیل کارگران، آمار اعتیاد، ناهنجاریهای اجتماعی، افسردگی و اختلالات روحی را نیز بالا میبرد.
بسیاری از این کارگران مهارتهایی فنی دارند که برای آنها وقت و هزینه صرف شده است. آن سرمایه که برای این توانمندی و تجربه صرف شده، در جایی که شانس اینها برای جذب در محیط صنعتی و فنی خیلی کم است، هدر نمیرود؟
مسلما هدر میرود. کارگر از بیکاری صدمات زیادی میبیند و فشارهای روحی او را فلج میکنند. من خودم دیدم که برخی از کارگران لاستیک البرز در جریان اخراجها و تعطیلی کارخانه تا مرز سکته پیش رفتند. در نظر بگیرید که طرف حرفهای داشته، مهارتی داشته و تمام زندگی خود را روی آن سوار کرده و یکهو میشنود که از فردا دیگر نیا! این از نظر سرمایه و اقتصاد ملی هم هدر رفتن همه مخارج است.
کارفرمایان ظاهرا الان با استفاده از فرصت، بسیاری را با قراردادهای سفید یا با حقوق خیلی کم به کار میگیرند. پیمانکارانی هستند که کاریابی میکنند و پورسانتاژ میگیرند از کارگران…
بله و این رفتارها خیلی هم از قبل بیشتر شده است. الان حتی وزارت کار، خودش فرم قراردادی را چاپ کرده که از نظر قانونی، شکنندهتر از قرارداد موقت است و از آن عبور کرده است. مثلا کارفرما میتواند در طول ماه تنها سه روز کارگر را بخواهد یا حتی چند ساعت در ماه!
به این معنا، وضع به مراتب بدتر هم شده است. در مورد بیکارسازیها باید بگویم که مدیرعامل ایران خودرو، در مراسم پس از عید نوروز گفته که احتمال تعدیل در کارخانه هست. کارخانه در این مواقع، به طور واقعی تولید خود را پایین نمیآورد، بلکه تولیدی را که قبلا با ۵۰۰ کارگر میکرده، به دوش ۳۰۰ کارگر میاندازد. آن کارگری هم که باقی مانده، ناچار است از ترس بیکاری گسترده و قرارداد موقت و اخراج به وضعیت تن بدهد، چون میداند اگر اعتراض کند زندگیاش از هم میپاشد.
خود همین موجب نشده که همبستگی کم شود و کارگران برای حفظ کار خود، سکوت کنند؟
کارگر مجبور است که تن بدهد. وقتی ۳۰۰ نفر را اخراج میکنند، ناچار است تن بدهد، چون هیچ تضمین و بیمهای وجود ندارد. طرف ۵۰ ساله شده و با ۲۵ سال سابقه یک کاری را یاد گرفته و برایش خیلی سخت است که در این سن بیرون انداخته شود و تازه دنبال حرفه دیگری بگردد. اینجا دیگر نمیتواند بطور واقعی همبستگی نشان دهد.
از طرف دیگر کارخانههای بزرگ به شدت جوی پلیسی و امنیتی دارند. حراست وجود دارد و خیلی کنترل میکنند. کارگران را بازجویی میکنند، اگر اخراجشان نکنند، تهدید میکنند، تحت فشار میگذارند.
پس این شرایط فشار عملا بهجای آن که اسباب اعتراض شود، روحیه تسلیم را در کارگران ایجاد کرده است؟
اینطور به نظر میرسد، اما به طور واقعی چنین نیست. بگذارید مثالی بزنم: شما ماشینی را که خراب شده است، میتوانید مدتی با هل دادن به کار وادار کنید، اما بالاخره یک روز این ماشین در خیابان میماند و دیگر تکان نمیخورد.
الان در کارخانهها شرایطی هست که کارگران نمیتوانند همبستگی نشان دهند و صدای خود را بلند کنند، اما وضعیت دوام نخواهد داشت. معنای سکوت آنها تسلیم نیست.
تازه همین الان هم اعتراضها وجود دارند. کارگران لاستیک سازی البرز تنها با اعتراض بود که توانستند شب عید با تجمع جلوی دفتر ریاست جمهوری، بخشی از حقوق معوقه خود را بگیرند. اعتراض کارگران ایران خودرو پس از حادثهای که به کشته شدن چند نفر انجامید، موجب شد که کارفرما عقب بنشیند. این وضعیت که کارگران به همه چیز تن بدهند و آب از آب تکان نخورد، وضعیت پایداری نیست.
چندی پیش حداقل دستمزدها را اعلام کردند که تنها ۹ درصد به نسبت پارسال افزایش داشت، در حالیکه نرخ تورم خیلی بالاتر از این است. چرا این خبر طنین زیادی پیدا نکرد و صدای کارگران و حقوق بگیران در نیامد؟
این که طنین پیدا نکرد، بخشی به این برمیگردد که تشکلهای کارگری در ایران به معنای متعارف جهانی آن وجود ندارند تا اعتراضهای کارگری را هماهنگ کنند. البته تشکلها و افراد به نوبه خود به این دستمزد اعتراض کردند و گفتند این مسخره کردن ماست.
مدیر عامل ایران خودرو حتی اعلام کرده که ما ۳ الی ۵ درصد علاوه به دستمزد اعلام شده روی دستمزدها میکشیم. خودشان هم میدانند که این حداقل مزد به افزایش اعتراضات کارگری میانجامد.
سرنوشت هزاران کارگر شاغل در عسلویه با خوابیدن چند فاز مهم آن چه شده است؟
کارگران این پروژهها از نقاط دورافتاده کشور میآمدند و زیر پوشش قراردادهای قانونی و تامین اجتماعی نبودند. با خوابیدن پروژههای عسلویه در دو سال گذشته، عملا ۹۰ درصد کارگران دوباره به شهرستانهای خود برگشتهاند و احتمالا به مشاغل کاذب سرگرم شده یا بیکارند.
جسد کارگران معدن کرمان را که زیر آوار مانده بودند، پس از ۱۱۴روز بیرون آوردند. شما حتما دیدهاید که در شیلی پس از ریزش معدن، تمام دنیا بسیج شد و چقدر نجات جانآنها پراهمیت بود. کارگران ایرانی مقایسهای بین موقعیت خود و دیگران نمیکنند؟
قطعا مقایسه میکنند. امروز دیگر سی سال پیش نیست که اطلاعات و اخبار به خانههای کارگران نیاید. الان عصر دیجیتال است و درصد بالایی از کارگران ایرانی دیدند که چه رفتار انسانی برای نجات معدنچیان شیلی صورت گرفت و خود همین توقع کارگران ایرانی را برای تضمین ایمنی کار بالا برده است. مواردی نظیر آنچه در شیلی رویداد، موجب میشود که کارگران بیش از پیش به کارفرما در زمینه تضمینهای امنیتی حین کار فشار بیاورند.
الان اگر اوضاع در محافل کارگری را قیاس کنید با سالهای گذشته، چه توصیفی ارائه میدهید؟ میتوان گفت سال به سال دریغ از پارسال؟
ظاهر قضیه این است که تشکلهای کارگری دیگر نمیتوانند حتی فراخوان به مراسم اول ماه مه بدهند. از این نظر میتوان گفت دریغ از سالهای قبل. اما واقعیت این است که این وضعیت دوام ندارد و کارگران و تشکلهایشان در برابر فشار موجود بیکار نمینشینند.
کارگران، یک سال دو سال سکوت میکنند اما تا ابد نه! وقایع پس از انتخابات هم وضع امنیتی جامعه را تشدید کرده و کارگران هم در همین جامعه زندگی میکنند و شرایط کنونی عملا به آنها تحمیل شده است.
باید توجه داشت که پیامدهای قطع یارانهها از یکی دو ماه دیگر به سفره کارگران کشیده میشود. در اینصورت حتما آنها تنها نظارهگر شرایط سخت نخواهند بود و سکوت خود را خواهند شکست.
مهیندخت مصباح
تحریریه: کیواندخت قهاری
بحث سگ در مجلس ایران
بر این اساس وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی موظف میشود فهرست حيوانات «نجسالعين» به جز سگ را ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و اعلام كند. به گفته دکتر رضا جوالچی، دبیر انجمن حمایت، نکته قابل تامل در این طرح، مرجع رسیدگی کننده برای تشخیص حیوانات نجس است. این مرجع نه مرکزی مذهبی که وزارت بهداشت ایران تعیین شده است.
دکتر رضا جوالچی، دبیر انجمن حمایت از حیوانات در تهران در گفتوگو با دویچه وله به انتشار این خبر و تماسهای مردمی که به انجمن حمایت از حیوانات میگوید: «از صبح امروز شاید حدود ۵۰ نفر با دفتر انجمن تماس گرفتهاند و میپرسند، اگر سگشان را بگیرند، چهکار باید بکنند. ما به آنها توضیح دادیم حتی اگر این طرح در صحن علنی مجلس هم مطرح شود، ما تصور نمیکنیم که رای بیاورد.»
دبیر انجمن حمایت از حیوانات به مخالفت برخی نمایندگان مجلس و دلایل آنها اشاره میکند و معتقد است این طرح هنوز خام است. او درباره بحثهای مطرح شده بین نمایندگان مجلس میگوید: «امروز در سایت مجلس دیدم که کار کارشناسی روی این طرح انجام شده و اشکالات بسیار زیادی را خود کارشناسان محترمی که این طرح را بررسی کردهاند، به آن وارد کردهاند. از جمله اینکه در این طرح مرجع تشخیص حیوانات نجسالعین یا حیواناتی که قرار است ممنوع شود را وزارت بهداشت در نظر گرفتهاند. در صورتیکه اگر بخواهیم از دید علمی و صنفی به قضیه نگاه کنیم، باید سازمان دامپزشکی به عنوان مرجع این مسئله مطرح شود. اگر هم از دید نجس بودن و از نظر دینی بخواهیم نگاه کنیم، باید مراجع مذهبی راجع به این قضیه نظر بدهند و وزارت بهداشت نمیتواند در این میان جایگاهی داشته باشد.»
ممنوعیتی برای هر نوع سگ
دکتر جوالچی دیگر انتقاد برخی نمایندگان مجلس ایران به این مصوبه کمیسیون داخلی را عدم وجود هیچ گونه طبقهبندی سگها میداند و میگوید: « دیگر منتقدان این طرح ، به سگهایی که در مزارع توسط روستاییان و عشایر و حتی نیروی انتظامی و هلال احمر و همینطور به کسانی که از سگ به عنوان نگهبان استفاده میکنند، اشاره کردهاند.»
آنطور که در این مصوبه داخلی مجلس ایران آمده است سگها ضبط میشوند. اما پس از ضبط و دستگیری سگها چه سرنوشتی در انتظار آنان است؟ دبیر انجمن حمایت از حیوانات اشکال عمده دیگر این مصوبه را همین نکته میداند و میگوید: «آیا واقعا هدف این است که این سگها بعد از ضبط شدن، کشته و معدوم شوند؟ حتما مد نظر نمایندگان مجلس نیست که بخواهند چنین کاری را انجام بدهند. این امر قطعا بر خلاف اصول و اخلاق اسلامی است.اگر قرار است این سگها نگهداری شوند، کجا باید نگهداری شوند؟ هیچ ردیف و بودجهای هم برای این قضیه در نظر گرفته نشده است.»
به گفته دبیر انجمن حمایت از حیوانات، دهها هزار سگخانگی فقط در تهران وجود دارد که بهخاطر حل شدن مشکلات بهداشتی این حیوان در سالهای اخیر، مردم هیچ نگرانی از نظر آلودگی این حیوان ندارند و شمار افرادی که به داشتن سگ علاقهمند هستند در حال افزایش است.
از دیگر محدودیتهای اعمال شده برای دارندگان سگ در ایران میتوان به فتوای آیتالله مکارم شیرازی در شهریور ۱۳۸۹ اشاره کرد که همین فتوا بعدا تبدیل به مصوبه و قانون شد. طبق گفته آیتالله مکارم شیرازی هرگونه تبلیغ درمورد حیوانات خانگی، یا خرید و فروش و نگهداری آنها در ایران ممنوع است. بعد از این فتوا وزارت ارشاد ایران نیز تاکید کرد حتی آگهیهای تبلیغاتی برای غذای حیوانات خانگی، به خصوص گربه و سگ نیز ممنوع است.
اما اگر مصوبهی کمیسیون مذکور به تصویب نهایی برسد چه تبعاتی برای سگها و کسانی که آنها را نگهداری میکنند خواهد داشت؟ دبیر انجمن حمایت از حیوانات پاسخ میدهد: «طبیعتا نباید توقع داشت اگر این قانون تصویب شود، بلافاصله همه بیایند و سگهایشان را تقدیم آن مرجع کنند، چنین چیزی غیرممکن است. امروزه این سگها به عنوان جزیی از خانوادهی این اشخاص محسوب میشوند. ولی ممکن است این ترس ایجاد بشود که مردم سگ را از خانه خارج نکنند. نگهداری سگ میتواند به شکل نسبتا نامناسب و مخفی دربیاید و این قطعا برای بهداشت عمومی هم بسیار خطرناک است.»
حسین کرمانی
تحریریه: فرید وحیدی
تحریریه: فرید وحیدی
قدرت شبکههای اجتماعی، اوباما در کنار زاکربرگ
شاید بتوان گفت، باراک اوباما پیروزی سه سال پیش ِ خود در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را مدیون جوانان و فعالانی بود که از طریق ارتباطهایشان در شبکههای اجتماعی تنور کارزار انتخاباتی او را داغ کردند. اکنون یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری، باراک اوباما در فکر تجدید موفقیت شیرین پیشین است و برای تکرار این موفقیت به یاری جوانان نیاز دارد. برای یافتن این گروه سنی از جامعه هم حتما نباید در دنیای واقعی به دنبالشان گشت. سراغ بسیاری از آنان را باید در دنیای مجازی گرفت. به همین دلیل است که باراک اوباما، به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا که یکبار از شبکههای اجتماعی به بهترین شکل برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کرده است، به سراغ نامآورترین و تأثیرگذارترین و پرجمعیتترین این شبکهها در دنیای امروز وب، فیسبوک، رفته است؛ و کجا بهتر از مقر اصلی فیس بوک در نیویورک؟
حضور باراک اوباما در دفتر مرکزی فیسبوک در کنار مارک زاکربرگ برای خیلیها غافلگیرکننده بود. جوان ۲۶ سالهای که با بیش از ۱۳ میلیارد دلار دارایی، فرمانروای سرزمینی بیمرز به نام فیس بوک است که حالا ۵۰۰ میلیون جمعیت دارد و اهمیت ِ رأی آن بخش از ساکنانش که در آمریکا زندگی میکنند، اوباما را تا مقر آن کشانده است.
زاکربرگ این بار نه با تیشرت که با ظاهری رسمی، پیراهنی سفید و کراوات در برابر رئیس جمهور آمریکا ظاهر شد. تغییری که از چشم باراک اوباما هم پنهان نماند، چنانچه او پس از ورود خطاب به زاکربرگ گفت: « من باراک اوباما هستم و کسیام که حضورش باعث شده مارک کراوات بزند و کت بپوشد.»
این آغاز گفتوگویی بود فرسنگها دور از فضای حاکم بر نشستهای اینچنینی، با حضور رئیسجمهوری که در رفتارش آمیختهای از جدیت و جذابیت برای نسل جوان پدیدار بود؛ رئیسجمهوری که میداند کجا باید به دنبال رأیدهندگان جوان بود، چون او نبض این نسل را سه سالپیش به خوبی شناخته است.
به دنبال سر کلاف شبکههای اجتماعی
نشست چهارشنبه شب هم برای جذب این گروه برگزار شده بود. جلسهی پرسش و پاسخ در حضور شهروندان در مقر اصلی فیسبوک در شهر واشنگتن بود. چهرههای جوان بسیاری در میان حاضران به چشم میخورد. هم سن و سالهای آنها که نیامده بودند، این امکان را داشتند که از پای کامپیوتر با رئیسجمهور چت کنند. اوباما از طریق فیس بوک با آنها بحث و گفتوگو میکرد. بیش از ۴۰ هزار کاربر اینترنتی در فیسبوک این نشست را دنبال کردند.
حضور باراک اوباما در دفتر مرکزی فیسبوک در کنار مارک زاکربرگ برای خیلیها غافلگیرکننده بود. جوان ۲۶ سالهای که با بیش از ۱۳ میلیارد دلار دارایی، فرمانروای سرزمینی بیمرز به نام فیس بوک است که حالا ۵۰۰ میلیون جمعیت دارد و اهمیت ِ رأی آن بخش از ساکنانش که در آمریکا زندگی میکنند، اوباما را تا مقر آن کشانده است.
زاکربرگ این بار نه با تیشرت که با ظاهری رسمی، پیراهنی سفید و کراوات در برابر رئیس جمهور آمریکا ظاهر شد. تغییری که از چشم باراک اوباما هم پنهان نماند، چنانچه او پس از ورود خطاب به زاکربرگ گفت: « من باراک اوباما هستم و کسیام که حضورش باعث شده مارک کراوات بزند و کت بپوشد.»
این آغاز گفتوگویی بود فرسنگها دور از فضای حاکم بر نشستهای اینچنینی، با حضور رئیسجمهوری که در رفتارش آمیختهای از جدیت و جذابیت برای نسل جوان پدیدار بود؛ رئیسجمهوری که میداند کجا باید به دنبال رأیدهندگان جوان بود، چون او نبض این نسل را سه سالپیش به خوبی شناخته است.
به دنبال سر کلاف شبکههای اجتماعی
نشست چهارشنبه شب هم برای جذب این گروه برگزار شده بود. جلسهی پرسش و پاسخ در حضور شهروندان در مقر اصلی فیسبوک در شهر واشنگتن بود. چهرههای جوان بسیاری در میان حاضران به چشم میخورد. هم سن و سالهای آنها که نیامده بودند، این امکان را داشتند که از پای کامپیوتر با رئیسجمهور چت کنند. اوباما از طریق فیس بوک با آنها بحث و گفتوگو میکرد. بیش از ۴۰ هزار کاربر اینترنتی در فیسبوک این نشست را دنبال کردند.
با این گام اوباما دوباره راهی را رفت که سه سال پیش نتیجهی موفقیتآمیزی در پی داشت. در کارزار انتخاباتی سال ۲۰۰۸ باراک اوباما اینترنت را به گونهای به خدمت گرفت که تاکنون هیچ مقام سیاسی از آن استفاده نکرده بود. بخش بزرگی از کمکهای مالی برای کارزار انتخاباتی اوباما از طریق اینترنت جمعآوری شد و در صفحهای مانند فیسبوک او طرفدارانی پیدا کرد که به طور قطع به پیروزی او کمک کردند.
اما امروز رأیدهندگان آمریکایی کمی مأیوس به نظر میرسند. باراک اوباما با حضور دیگرگونهی "فیسبوکی" خود این بار هم آمده است که آغاز کمپینی موفقیتآمیز را کلید بزند، حتی اگر شروع نشست خودمانیاش با حضور زاکربرگ با بحثهای خشک سیاست اقتصادی آمریکا همراه باشد.
اصلاحات مالیاتی از «من و مارک»
با اصلاحات مالیاتی که باراک اوباما وعدهی اجرای آن را داده است، فشار بیشتری متوجه قشر پردرآمد آمریکا خواهد شد. این خبری نه چندان خوش برای ثروتمندان آمریکایی است که حالا زاکربرگ هم یکی از آنهاست. اما اوباما حتی این بحث تلخ را هم در گفتوگو با زاکربرگ جوانپسند بیان میکند: « کسانی مثل من و تو باید مالیات بیشتری بدهند. میدانم که برای تو هم "اوکی" است». پاسخ زاکربرگ هم این بود:«I’m cool with that».
البته حضور اوباما در دفتر فیسبوک تنها با تحسین کاربران شبکههای اجتماعی همراه نبود، منتقدان به حضور اوباما به عنوان حمایت از فیس بوک مینگرند. این انتقادها پیشزمینههای دیگری هم دارد. برای مثال بنا بر گزارش یک روزنامهی آمریکایی قرار است رابرت گیبس که تا چندی پیش سخنگوی رئیسجمهور بود، در آینده در سمت کارشناس ارتباطات به فیسبوک بپیوندد. به نوشتهی "نیویورک تایمز"، حمایتهای اوباما از فیسبوک میتواند در بورس میلیونها دلار برای این شرکت به ارمغان بیاورد.
«من به تنهایی نمیتوانم»
فیس بوک که این روزها خبرهایش پای ثابت بسیاری از سایتها و روزنامههاست، حالا با گره خوردن به کارزار انتخاباتی آمریکا چشمهای بیشتری را به خود خیره خواهد کرد. جفری چستر از Center for Digital Democracy معتقد است: «فیسبوک خیلی سریع رشد کرده است. کم کم زمان آن فرا رسیده که بیشتر مراقبش باشیم.»
اما اوباما بدون توجه به این بحثها، چهارشنبه شب جوانان آمریکایی را به مشارکت بیشتر در مسایل سیاسی فراخواند. آغاز فعالیتهای انتخاباتی اوباما اینبار کمی با گذشته فرق دارد. جملهی «بله ما میتوانیم» او از کارزار انتخاباتی سه سال پیش هنوز در یادها مانده است. او اینبار اما خطاب به جوانان گفت: «اگر ما دست به دست هم دهیم، میتوانیم راهحلی برای مشکلات بیابیم.» اما « من به تنهایی نمیتوانم».
۲۲ آوریل، روز زمین فرا رسید
ایدهی بزرگداشت یک روز به عنوان روز زمین در سال ۱۹۶۹ مطرح شد. ابتدا قرار بود به پیشنهاد جان مک کانل، روزنامهنگار آمریکایی، ۲۱ مارس به عنوان روز زمین شناخته شود. اما پس از پیشنهاد گیلورد نلسون، سناتور آمریکایی، در سال ۱۹۷۰ جهانیان ۲۲ آوریل برابر با دوم اردیبهشتماه را به عنوان روز زمین برگزیدند.
محمد درویش، کارشناس محیط زیست در ایران، در مورد دلایل نامگذاری روز زمین میگوید: «این مناسبت در آغاز دههی ۷۰ میلادی و به دلیل اولین مطالعهی جامعی که در دنیا توسط UNDP یا برنامهی عمران سازمان ملل و UNEP (برنامهی محیط زیست سازمان ملل) انجام شد به وجود آمد. این مطالعات نشان داد که کرهزمین بر خلاف باور آن زمان که میگفت، به هیچ عنوان بر ظرفیت بر پذیرش این کره خدشهای وارد نخواهد شد اتفاقا توسط ساکنان زمین آسیبپذیر شده و آنچه که به عنوان Ecological Footprint یا رد پای اکولوژیک(شاخصی که نشانگر میزان استفادهی افراد از منابع است) از آن یاد میکنند به مرز بحران رسیده است.»
درویش در ادامه میافزاید: «مطالعات بعدی که در سال ۱۹۸۰ انجام گرفت نشان داد که میزان مصرف شهروندان کرهزمین برابر با تولید این کره شده و از آن سال به این سمت همواره زمینیها بیشتر از آنچه که تولید شد را مصرف کردند و این بزرگترین خطر برای افزایش ناپایداری کرهی زمین شد. به این مسایل باید مباحث مربوط به آلودگی هوا و خاک و آب را هم اضافه کنیم. این مسایل دست به دست هم داد تا نخبگان جهان دست به هشدار بزنند و مناسبتهایی مثل روز جهانی زمین، روز هوای پاک یا روز جهانی مقابله با بیابانزایی و مناسبتهایی از این دست در دنیا اعلام شود.»
هدف از نامگذاری یک روز به نام روز زمین تأکید بر لزوم حفظ سیارهی زمین است، سیارهای که به دلیل اهمیتش رد پای آن را میتوان در گوشه و کنار هنر و ادبیات همهی کشورها دید.
دکتر پروین سلاجقه، نویسنده و منتقد ادبی در ایران، در مورد احساس خود نسبت به کره زمین میگوید: «من احساسم در این باره را در یک فانتزی داستانی از زبان یک بنفشهی کوچولو به تصویر کشیدم و فکر میکنم این داستان زیباترین سرود زندگی من و عمیقترین وجه ستایش یک کودک نسبت به مادر خود است. این داستان نیاز من را به حمایت و حضور جاری و مستمر او در هستی من و به طور کلی انسان به عنوان یک کودکگیاه یا انسانگیاه که فقط در آغوش او قادر است به حیات ادامه دهد به ثبت رسانده و به همین دلیل است که من زمین را بهترین بهانهی بودن، رشد کردن، گل و میوه دادن و تجلی انسان در جهان هستی میدانم.»
"بنفشهکوچولو" داستان آفرینش و رشد و نمو بنفشهای کوچک در دل زمین است، زمینی که در بسیاری از فرهنگهای جهان از آن به عنوان مادر یاد میکنند.
زمین در نطق سیاتل، سرخپوست معروف آمریکایی
آنچه که نطق نواه سیاتل (Noah Seathel)، رئیس قبیلهی سکوامی و دووامی سرخپوستان آمریکا، در سال ۱۸۵۴ را به سخنانی ماندگار تبدیل کرد ستایش همین سیارهی مادر و تقبیح تخریبآن بود.
سیاتل در پاسخ به درخواست فرانکلین پیرس، رئيس جمهور وقت آمریکا، برای خرید زمینهای سرخپوستان در سال ۱۸۵۴ میلادی سخنانی ایراد کرد که بعدها الهامبخش بسیاری از فعالان زیستمحیطی شد.
او گفت: «چگونه ميتوان آسمان يا گرمای يك سرزمين را خريد يا آنها را فروخت، وقتی ما مالك طراوت هوا و شفافيت آبها نيستيم؟»
سیاتل ادامه داد: «هر نقطه از خاك اين سرزمين برای مردم من مقدس است.... رودخانهها برادران ما هستند، ما را سیراب و کودکانمان را تغذیه میکنند. اگر این سرزمین را به شما فروختیم به یاد داشته باشید و به فرزندان خود نیز بیاموزید که با رودخانهها مثل برادران خود مهربان باشند».
سیاتل در گلایه افزود: «اما مرد سفید رفتار ما را درک نمیکند. برای او زمین مثل یک برادر نیست، بلکه به مانند دشمن او است. وقتی آن را تصرف کرد، به پیش میرود، مزار پدران خود را پشت سر میگذارد و حق زاده شدن فرزندان خود را از یاد میبرد. او با طمع سیریناپذیرش زمین را میبلعد و نابود میکند و جز بیابانی خشک و بایر چیزی از آن بر جای نمیگذارد.»
همچنین از سخنان اوست که «انسان تار سرنوشت را نمیتند بلکه خود رشتهای از تنیده از این تار است. هر آن چه که او بر این تار روا دارد، بر خود روا داشته است».
سیاتل میگوید «اگر شما بستر خود (زمین) را آلوده کنید سرانجام شبی فرا خواهد رسید که در لجنزار خود مدفون خواهید شد» و با نگاهی به آینده پیشبینی میکند که «بوفالوها کشته شده و اسبان وحشی رام شدهاند. گوشههای خلوت جنگل از بوی انسانهای بیشمار سنگین و زیبایی منظره تپههای سرسبز با سیمهای مخابراتی خدشهدار شده است. کجا است آن درختزارها و آن عقاب؟ آری همه از میان رفتهاند».
امروز که دهها سال از سخنان سیاتل میگذرد بسیاری از پیشبینیهای او درست از آب در آمدهاند. اما به نظر میرسد که بخصوص در سالهای اخیر وجدان و آگاهی بشریت در بسیاری از زمینهها، از جمله در زمینهی لزوم حفظ محیط زیست، افزایش پیدا کرده است.
امروزه بیش از هر زمان دیگری بر توجه هر چه بیشتر به استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر تأکید میشود. صدای مخالفان انرژی اتمی که تا چندی پیش به این انرژی به عنوان دستاوردی بزرگ مینگریستند رساتر از هر زمان دیگر شده است و مبارزه با بیابانزایی و جنگلزدایی شدت مییابد.
امروزه بشر شهامت بیشتری برای نگاه به اشتباهات خود یافته و بیش از پیش جویای بازگشت به اصل خویش است. گویی که شعر مولانا، شاعر برجستهی ایرانی، مصداق یافته است:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
نویسنده: فریبا والیات
تحریریه: فرید وحیدی
آمریکا: تا ۴۰ درصد توان نیروی زمینی لیبی از کار افتاده است
روز جمعه (۲۲ آوریل/ ۲ اردیبهشت) اعلام شد که باراک اوباما مجوز اعزام هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به لیبی را صادر کرده است. این تصمیم، به گفتهی مقامهای ایالات متحده، برای حفاظت از غیرنظامیان و هدفگیری دقیقتر مواضع مخالفان اتخاذ شده است.
جیمز کارترایت، معاون ستاد مشترک ارتش آمریکا، استفاده از این هواپیماها را در شرایط کنونی که در آن نیروهای هوادار قذافی خود را «پنهان کردهاند»، مفید دانست.
هواداران قذافی با ادامهی حملات هوایی نیروهای بینالمللی از قالب خود خارج شده و در پوشش غیرنظامی و سوار بر خودروهای شخصی به مقاومت در برابر مخالفان پرداختند؛ تاکتیکی که آنها را از آسیبپذیری بیشتر در مقابل حملات هوایی ناتو تا حدودی حفظ کرد. با وجود این خبرگزاری رویترز به نقل از رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا گزارش میدهد که نیروهای زمینی معمر قذافی در اثر حملات هوایی نیروهای بینالمللی به شدت ضعیف شده و بین ۳۰ تا ۴۰ درصد توان خود را از دست دادهاند.
البته به باور مایک مولن که در حاشیهی یک بازدید نظامی در بغداد سخن میگفت، نه مخالفان و نه نیروهای دولتی لیبی در حال حاضر توان لازم برای غلبه بر طرف مقابل را ندارند. این ژنرال آمریکایی همچنین وجود هر گونه مدرک دال بر حضور نیروهای القاعده در میان مخالفان معمر قذافی را رد کرد.
مککین: شورشیان «قهرمانان من» هستند
جان مککین، رقیب باراک اوباما در انتخابات پیشین ریاست جمهوری آمریکا هم به لیبی سفر کرده تا با رهبری مخالفان دولت دیدار کند و تصویری نزدیک از شرایط به دست آورد. وی روز جمعه (۲ اردیبهشت) وارد بنغازی، مرکز اصلی شورشیان شد. به گزارش تلویزیون عربزبان الجزیره، این سناتور جمهوریخواه در این شهر با سخنگوی شورای مخالفان لیبی گفتوگو کرد.
مککین نیز احتمال نفوذ القاعده به صف مخالفان دولت لیبی را رد کرد و در پاسخ به خبرنگاران گفت: «آنها [شورشیان] قهرمانان من هستند.» مککین عضو کمیسیون نیروهای مسلح در سنای ایالات متحده است. او در زمان رأیگیری در مورد مأموریت نظامی لیبی به شرکت کشورش در این عملیات رأی مثبت داد.
جیمز کارترایت، معاون ستاد مشترک ارتش آمریکا، استفاده از این هواپیماها را در شرایط کنونی که در آن نیروهای هوادار قذافی خود را «پنهان کردهاند»، مفید دانست.
هواداران قذافی با ادامهی حملات هوایی نیروهای بینالمللی از قالب خود خارج شده و در پوشش غیرنظامی و سوار بر خودروهای شخصی به مقاومت در برابر مخالفان پرداختند؛ تاکتیکی که آنها را از آسیبپذیری بیشتر در مقابل حملات هوایی ناتو تا حدودی حفظ کرد. با وجود این خبرگزاری رویترز به نقل از رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا گزارش میدهد که نیروهای زمینی معمر قذافی در اثر حملات هوایی نیروهای بینالمللی به شدت ضعیف شده و بین ۳۰ تا ۴۰ درصد توان خود را از دست دادهاند.
البته به باور مایک مولن که در حاشیهی یک بازدید نظامی در بغداد سخن میگفت، نه مخالفان و نه نیروهای دولتی لیبی در حال حاضر توان لازم برای غلبه بر طرف مقابل را ندارند. این ژنرال آمریکایی همچنین وجود هر گونه مدرک دال بر حضور نیروهای القاعده در میان مخالفان معمر قذافی را رد کرد.
مککین: شورشیان «قهرمانان من» هستند
جان مککین، رقیب باراک اوباما در انتخابات پیشین ریاست جمهوری آمریکا هم به لیبی سفر کرده تا با رهبری مخالفان دولت دیدار کند و تصویری نزدیک از شرایط به دست آورد. وی روز جمعه (۲ اردیبهشت) وارد بنغازی، مرکز اصلی شورشیان شد. به گزارش تلویزیون عربزبان الجزیره، این سناتور جمهوریخواه در این شهر با سخنگوی شورای مخالفان لیبی گفتوگو کرد.
مککین نیز احتمال نفوذ القاعده به صف مخالفان دولت لیبی را رد کرد و در پاسخ به خبرنگاران گفت: «آنها [شورشیان] قهرمانان من هستند.» مککین عضو کمیسیون نیروهای مسلح در سنای ایالات متحده است. او در زمان رأیگیری در مورد مأموریت نظامی لیبی به شرکت کشورش در این عملیات رأی مثبت داد.
آغاز سال جدید با ۶۹ سال حبس و دو بازداشت برای زندانیان سیاسی زن
گزارشی از زنان زندانی سیاسی و احکام صادره در اولین ماه سال ۹۰:
حمیده نظامی
بیش از ۲۰ زندانی زن در بدترین شرایط در یک فضای سی متری بدون کوچکترین امکانات اولیه و رفاهی نگه داری میشوند و وضعیت سلامت آنها مخاطرهآمیز است. بهاره هدایت، عاطفه نبوی، پروین جوادزاده، مهدیه گلرو، لیلا توسلی، هاله سحابی و … از زندانیان زن محبوس در این بندند. زندانیان زن سیاسی تمام ساعات روز و شب را بدون کوچکترین امکانات رفاهی، تفریحی و بهداشتی در این سلول در بسته میگذرانند و حق استفاده از سالن ورزشی و حتی کتابخانه بند زنان را نیز نداشته و تنها یک ساعت در روز قادر به استفاده از هواخوری هستند. این شرایط موجب بیماری برخی از این زندانیان شده است چرا که آنها بدون تحرک مجبورند ساعتها در یک نقطه باقی بمانند.
همچنین با اجرای طرح ایزوله کردن زندانیان سیاسی و امنیتی، بند نسوان زندان رجایی شهر کرج منحل شد و ۲۴ فروردین ماه کلیه زندانیان سیاسی و عادی محبوس در بند نسوان (زنان) زندان رجایی شهر کرج به مکان نامعلومی منتقل شدند. برخی گزارشها حاکی از انتقال آنها به «زندان کچویی» است.
زندان کچویی از ندامتگاههای قدیمی استان البرز است که با توجه به توسعه جمعیت هم اکنون در نزدیکی بافت مسکونی در منطقه «فردیس» قرار گرفته است. گفته میشود در صورت انتقال این زندانیان به زندان کچوئی، آنها قادر به برقراری هیچ نوع ارتباطی با دنیای خارج از بند دائم از زندانیان عادی نخواهند بود.
با وجود تمامی اعمال فشارها و محدودیتهای ارتباطی بر زندانیان سیاسی زن، جمعی از زنان سیاسی زندانی در زندانهای اوین و رجاییشهر به مناسبت درگذشت پدر میرحسین موسوی پیام تسلیتی برای او ارسال کردند.
بازداشت دو فعال زن در فروردین ماه
سال جدید نه تنها با آزادی هیچ یک از زندانیان سیاسی زن همراه نبود بلکه با اقدام به بازداشت سه فعال زن آغاز شد.
سارا محبوبی، دانشجوی محروم از تحصیل بهایی ساکن ساری ۲۰ فرودین ماه پس از تفتیش منزل مسکونی پدری و ضبط کتب، کاغذهای دست نوشته، سی دی و کیس کامپیوتر، بازداشت و به بازداشتگاه اطلاعات ساری منتقل شد.
سیما دیدار، روزنامه نگار و فعال مدنی آذربایجان، نیز دوشنبه ۲۹ فروردین برای اجرای حکم ۶ ماه حبس تعزیریاش به زندان تبریز منتقل شد. او روز شنبه برای بازپسگیری مدارک شناسایی خود با هماهنگی دادگستری به بازداشتگاه صائب تبریزی (اطلاعات سپاه) مراجعه کرده بود و در همانجا بازداشت شد.
همچنین نیروهای امنیتی ۲۰ فروردین ماه به منزل درسا سبحانی، دانشجوی محروم از تحصیلی بهایی و فعال حقوق زنان، هجوم بردند اما به دلیل عدم حضور وی موفق به بازداشت این دانشجوی محروم از تحصیل نشدند.
۶۹ سال زندان برای زندانیان سیاسی زن
در اولین ماه سال جدید دادگاه در مجموع ۶۹ سال حکم زندان برای زندانیان سیاسی زن صادر کرده است. ژیلا کرمزاده مکوندی و لیلا سیف الهی، دو تن از حامیان مادران عزادار (مادران پارک لاله) ۲۰ فروردین ماه توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به ۴ سال زندان محکوم شدند.
همچنین قاضی مقیسه به علت عدم مراجعه الهام احسنی، یکی دیگر از حامیان مادران عزادار، پرونده وی را مفتوح نگه داشته و خواهر وی را که کفالت او را به عهده گرفته بود احضار و به او اعلام کرد که مبلغ کفالت را از حقوق وی کم خواهند کرد.
سارا محبوبی، دانشجوی محروم از تحصیل بهایی، ۱۸ فرودین ماه، به ۱۰ ماه حبس تعزیری محکوم شد. یکی از جرایم ذکر شده در حکم محبوبی «عضویت در سایت ضد انقلاب فیسبوک» ذکر شده بود.
لاله حسنپور، فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس، ۲۲ فروردین از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران، به ۵ سال حبس قطعی محکوم، و جهت اجرای حکم به دادسرای مستقر در زندان اوین احضار شده است.
نازنین خسروانی، روزنامه نگار اصلاح طلب، نیز شنبه ۲۷ فروردین در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به تحمل ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد. که تا ۲۰ روز فرصت تقاضای تجدیدنظر این حکم است.
مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی از رهبران بهایی نیز هر کدام به ۲۰ سال حبس تعزیری محکوم شدند. پیش از این دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ۱۰ سال کاهش داد. اما این حکم دادگاه تجدید نظر از سوی دادستان کل کشور، برخلاف شریعت تشخیص داده شده و به ۲۰ سال افزایش یافته است.
از سوی دیگر ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان، شنبه ۲۰ فروردین برای چهارمین بار پس از انتخابات در دادگاه شعبه ۱۰۵۷ مجتمع کارکنان دولت به اتهام توهین به رییس جمهوری و مقامات در دادگاه محاکمه شد. او به همراه وکیلش فریده غیرت در دادگاه حاضر شدند. موارد اتهامی او به مقالات منتشره در وبلاگ شخصیاش مستند شده است. یکی از اتهامات بنی یعقوب در پرونده جدید داشتن یک وبلاگ شخصی در فضای اینترنت بدون دریافت مراجع دولتی ذکر شده است.
همچنین پرونده تازه مهدیه گلرو و بهاره هدایت دو فعال دانشجویی در ارتباط با بیانیه به مناسبت روز شانزده آذر روز دانشجو در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب در حال رسیدگی است.
نسرین ستوده، وکیل پایه یک دادگستری، که پیش از این محکوم به ۱۱ سال حبس بود، از تجدد نظر خواهی برای حکمش انصراف داده است و به گفته همسر وی، این تصمیم به این دلیل بوده که بازجویانش گفتهاند نمیگذاریم حکم صادره در روند تجدیدنظر کم شود. این فعال حقوق بشر و زنان، ۳۰ فروردین به اتهام تظاهر به بیحجابی، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب رای به محکومیت وی داد و او را مجرم شناخت. بر اساس حکم صادر شده وی به پرداخت جمعا ۵۰۰۰۰۰ ریال معادل پنجاه هزار تومان محکوم شده است که براساس اعلامیه ارسالی از طرف دادگاه قابل اعتراض است.
نگرانی از وضعیت سلامت زنان زندانی سیاسی
با توجه به شرایط نگهداری زنان سیاسی در زندانها و کمبود امکانات به عنوان وسیلهای برای اعمال فشار بیشتر، زندانیان زن در خطر آسیب جسمی فراوان هستند.
فرح واضحان، از بازداشت شدگان روز عاشورای ۸۸ و از محبوسین در بند متادون اکنون از ناراحتی قلبی رنج میبرد.
زهرا جباری، از روز اول فروردین ماه وضعیت جسمیاش به وخامت گرایید و به کما فرو رفت و به یکی از بیمارستانهای تهران منتقل شد . او همچنان در کما بسر میبرد و تا به حال هیچ تغییری در شرایط جسمیاش ایجاد نشده است. زهرا جباری ماهها است که از ناراحتی حاد قلبی و بیماری رماتیسم رنج میبرد ولی به دستور بازجویان وزارت اطلاعات جهت اعمال فشار، از درمان وی خودداری شده است.
نسرین ستوده، وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر، در این مدت دچار مشکل بینایی شده است و فخرالسادات محتشمیپور، پس از اعتصاب غذا با توجه به ناراحتی معده، دچار مشکل گوارشی شده است.
مهدیه گلرو، فعال دانشجویی نیز در اثر فشارهای وارده در زندان دچار کاهش وزن، مشکل عفونت روده و غلظت بالای خون شده است.
همچنین مائده قادری، از وکلای پایه یک دادگستری، در طی یک تماس تلفنی کوتاه با خانواده از وضعیت بسیار دردناک و اسف بار خود در زندان وکیلآباد خبر داده و شرایط ایجاد شده در زندان را غیر قابل تحمل توصیف کرده است.
از وضعیت سلامت دیگر زندانیان زن سیاسی گزارش رسمیای در دست نیست اما بر اساس گزارشات غیررسمی با توجه به شرایط دشوار بند زنان زندانها، وضعیت جسمی آنها مخاطرهآمیز پیش بینی میشود.
فقط سه زن به مرخصی رفتند
برخلاف ادعای مسولین قوه قضائیه که هیچ زندانی وجود ندارد که دو نوروز پیاپی به مرخصی نرفته باشد، بسیاری از زندانیان زن از حق مرخصی برخوردار نبودهاند از جمله بهاره هدایت و مهدیه گلرو، دو دانشجوی زندانی در دوسال گذشته اجازه استفاده از حق مرخصی را نداشتهاند. بر اساس گزارشها در ایام نوروز و فروردین ماه جاری تنها به سه زندانی زن سیاسی مرخصی داده شده است.
لیلا توسلی و پروین جوادزاده دو زندانی زن، روز ۲۹ اسفند ماه با گرفتن مرخصی نوروزی از زندان آزاد شده بودند، با عدم تمدید مرخصی ۱۷ فروردین به زندان بازگشتند. فخرالسادات محتشمیپور، عضو جبهه مشارکت نیز روز پنج شنبه ۲۵ فرروردین پس از وخامت شرایط جسمی بر اثر اعتصاب غذا، با دریافت مرخصی سه روزه از زندان خارج شد.
سه اعتصاب غذا در تهران و مشهد
در فروردین ماه جاری گزارش سه اعتصاب غذا از سوی دو زندانی زن در بند زنان گزارش شده است. فخرالسادات محتشمیپور که پیش از سال جدید اعلام گرفتن روزه سیاسی در اعتراض به وضعیت زندانیان سیاسی کرده بود روز دوشنبه اول فروردین اعتصاب غذای خود را شروع کرد و پس از گذشت چهار روز از اعتصاب غذا با وخامت وضعیت جسمی زیر سرم رفت. وی همچنین روز دوشنبه ۱۵ فروردین ماه مجدد اعتصاب غذای کرد.
در این راستا جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در حمایت از اعتصاب غذای فخرالسادات محتشمیپور و در اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدات و فشارهای وارد بر خانوادههای زندانیان صنفی، سیاسی و حقوق بشری و فشارها و محدودیتهای غیر قانونی و غیر انسانی تحمیل شده بر صدها زندانی سیاسی و غیر سیاسی با صدور بیانیهای از روز یکشنبه دست به اعتصاب غذا زدند.
همچنین مائده قادری، وکیل دادگستری، به خاطر وضعیت نامناسباش در زندان وکیل آباد مشهد، دست به اعتصاب غذا زده است.
محدودیت در ملاقات و حبس در انفرادی، مجازات مضاعف زندانیان زن
۲۰ فروردین بهاره هدایت و مهدیه گلرو دو فعال دانشجویی زندانی در بند متادون زندان اوین که پیش از این نیز با حبس در سلول انفرادی و ممانعت از تماس تلفنی و ملاقات با خانواده مواجه بودند، مجددا به سلول انفرادی منتقل شدند و تا هفته گذشته در سلول انفرادی بودند.
نسرین ستوده نیز ه تا کنون اجازه ملاقات حضوری با همسرش را نداشته در ۱۹ فروردین با همسر، خواهر و برادرش به صورت کابینی ملاقات کرد و برای چند دقیقه نیز با فرزندانش تحت تدابیر شدید امنیتی ملاقات حضوری داشت. رضا خندان همسر نسرین ستوده، در گفتگو با زمانه اعلام کرد در ملاقاتهای حضوری که بچهها به ندرت میتوانند داشته باشند مامورین زندان بچهها را می برند و در هنگام بردن بچهها، همه جای آنها را میگردند و در این نوبت نه تنها شکالات نیما بلکه دستبند و گلیپسهای پلاستیکی مهراوه را هم از جیبش در آوردهاند. به گفته او مادر سالخورده نسرین که نمیتواند از پلههای سالن ملاقات بالا رود و آنجا فاقد امکاناتی از قبیل آسانسور و مسیر ویلچیر است اساسا هیچ وقت نمیتواند او را ببیند.
کمپین بهاره هدایت و دو جایزه برای نسرین ستوده
در ماهی که گذشت جمعی از فعالان دانشجویی، زنان و حقوق بشر به مناسبت سالروز تولد بهاره هدایت، فعال دانشجویی، کمپینی را در حمایت از او تشکیل داده و نلاش کردند تا توجه نهادهای دانشجویی، دولتمردان و نهادهای حقوق بشری را به شرایط ویژه او جلب کنند.
اهدای زنبق طلایی شهر فلورانس به نسرین ستوده به عنوان سمبل صداقت و دفاع از حق بیان نیز از اتفاقات مهم حمایتی از زندانیان سیاسی زن در ابتدای سال ۹۰ است. جایزه انجمن قلم آمریکا نیز ۲۴ فروردین ماه، به نسرین ستوده تعلق گرفت. در بیانیه انجمن قلم از نسرین ستوده به عنوان یکی از رهبران جنبش زنان و مدافع حقوق کودکان در ایران نام برده شده است.
در همین رابطه:
دو اعدام و ۱۲۹ سال زندان برای زنان زندانی سیاسی در سال گذشته
اصلاحطلبها و جنبش سبز
فرشاد محمدی
در ویرایش دوم منشور جنبش سبز به صراحت آمده است: «اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.»
از سوی دیگر بسیاری از صاحبنظران مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی را متناقض میدانند. به عنوان نمونه اصل بیست و هفتم متضمن «آزادی تجمعات» شده، اما همین قانون به نیروهای انتظامی و امنیتی این امکان را داده است که به صلاحدید خود دست به سرکوب تجمعات بزنند؛ چیزی که در اکثر روزهای اعتراضی پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری گذشته گزارش شد.
پیرامون این موضوع با آرش بهمنی، روزنامهنگار و عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت گفتوگو کردهام و نخست از او پرسیدهام: قانون اساسی جمهوری اسلامی از چه تناقضهایی رنج میبرد؟
آرش بهمنی: قانون اساسی جمهوری اسلامی از همان تناقضی رنج میبرد که اسم جمهوری اسلامی رنج میبرد و هرگز هم تعریف نشده است که این نوع جمهوری چه نوع جمهوری است و اسلامش چه نوع اسلامی خواهد بود.
کسانی که در روزهای اول و بهخصوص در مجلس خبرگان به دنبال تدوین قانون اساسی جدید بودند، از یک طرف تمایل داشتند استدلالی که در زمان شاه وجود داشت در حکومت جدید وجود نداشته باشد و از طرف دیگر به دنبال این بودند که بحثهای اسلامی را هم وارد قانون اساسی کنند. خیلی از کسانی که در همان مجلس خبرگان بودند، به گواه مواضع و رفتارهایی که سالهای بعد داشتند و از خودشان نشان دادند، اساسا به مسائلی چون دموکراسی، حکومت مردم و از این قبیل اعتقادی نداشتند. این باعث شد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی بندها و موادی را ببینیم که ناقض یکدیگر هستند. از یک طرف اجازه تجمعات داده میشود و از طرف دیگر اجازه سرکوب. از یک طرف درباره این بحث میکند که در بین اعضای مختلف ملت هیچگونه تفاوتی وجود ندارد و از طرف دیگر به عنوان مثال روسای جمهور یا نمایندگان مجلس به مسلمانان شیعه مذهب محدود میشود. این تناقض به دلیل آشفتگی فکری تدوینکنندگان و تصویب کنندگان اولیه این قوانین است.
با وجود چنین تناقضهایی رهبران جنبش سبز بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید دارند. حتی به تازگی علی مزروعی، سخنگوی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتوگو با وبسایت خبری روزآنلاین چنین عنوان کرد که جنبش سبز تمرکز خود را روی اجرای بدون تنازل قانون اساسی گذاشته است.
من تصور میکنم ما باید بین مواضعی که رهبران جنبش سبز، طور مشخص آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، اتخاذ میکنند و صحبتهایی که بقیه دوستان انجام میدهند، تفاوت بگذاریم.
نکته دوم اینکه بحث آقای موسوی و آقای کروبی را هم باید از دو منظر ببینیم. آقای موسوی و کروبی به دنبال این نیستند که جمهوری اسلامی و کلیتی که در این ۳۲ سال گذشته وجود داشته را از بین ببرند. خودشان هم بارها به صراحت این مسئله را اعلام کردهاند، اما هر دو بارها بر این نکته تاکید کردهاند که شکل و محتوای حکومت آینده ایران را مردم باید تعیین کنند و به عنوان دو نفر صاحب رای فقط نظر خودشان را میدهند.
من فکر میکنم نباید عجیب باشد که از دوستانی که چنین مواضعی را مطرح میکنند، بهخصوص دوستان اصلاحطلبی که در خارج از کشور هستند، چنین صحبتهایی را بشنویم. به این دلیل که در چهارچوبی غیر از این سیستم و چهارچوبی غیر از این قانون اساسی، بعید میدانم که این دوستان اصلاحطلب رای زیادی از مردم بگیرند. یعنی آنها در یک انتخابات آزاد در یک حکومت آزاد که از همه گرایشها در آن حضور داشته باشند و همه گروههای سیاسی بتوانند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، نمیخواهم بگویم که هیچ منتخبی نخواهند داشت، اما به طور حتم دارای اکثریت خیلی قاطعی نخواهند بود. قاعدتاً وقتی منافع این افراد در همین چهارچوب و همین ساختار موجود جمهوری اسلامی باشد، فکر نمیکنم چیز عجیبی باشد که بخواهیم چنین صحبتهایی را از آنان بشنویم. ضمن اینکه باید تاسف خورد که بعضی از دوستان خودشان را در جایگاه سخنگوی جنبش سبز میدانند و از این جایگاه چنین صحبتهایی را مطرح میکنند. چون حداقل بنده به عنوان یک عضو خیلی کوچک در جنبش سبز چنین وکالتی را به آقای مزروعی و دوستانشان ندادهام که از جانب من خواستهها و مطالباتم را مطرح کنند.
در منشور جنبش سبز و همچنین سخنان نزدیکان رهبران این جنبش بر متکثر بودن جنبش سبز تاکید شده، چنان که تمام طیفها و جریانها را در بر میگیرد. با این حال اصلاحطلبان گاهی مطرح میکنند که جنبش سبز یک جریان اصلاحطلب است.
من تصور میکنم بعضی از دوستان اصلاحطلب گویا در دوسال گذشته به خواب اصحاب کهف فرو رفته بودند و اساساً نمیدانند چه شده است. دوستانشان باید یک دوره فشرده برای آنان بگذارند و اتفاقهایی که در این دو سال افتاده را برایشان توضیح دهند. شکی نیست که جنبش سبز، جنبش متکثری است که اگر نگوییم همه گروهها اما بسیاری از گروهها و گرایشهای سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی در آن حضور دارند؛ ولی اساسا به این معنا هم نیست که هرکسی از راه رسید مدعی این باشد که عضو جنبش سبز است. آقای احمدینژاد هم در روزهای بعد از انتخابات شال سبز به گردنش انداخته بود. آیا آقای احمدینژاد هم عضو جنبش سبز محسوب میشود؟ بعضی از اصولگرایان بعد از انتخابات تشکیلاتی راه انداختند به نام جنبش سبز علوی. آیا آنها هم عضو جنبش سبز محسوب میشوند؟ خوب قاعدتاً اینطور نیست.
جنبش سبز البته یک جریان بسیار متکثر است، اما این جریان متکثر حداقل در یک نقطه باهم به توافق رسیده است و آن نقطه هم این است که سیستم جمهوری اسلامی نیاز به تغییرات ساختاری دارد. با توجه به بیانیهها و مواضعی که آقای کروبی و آقای موسوی میگیرند، تصور میکنم این دونفر هم به همین نتیجه رسیدهاند. یعنی اگر بخواهیم با توجه به مسائل امنیتی و فشارهایی که وجود دارد به بیانیهها و موضعگیریهای آقایان موسوی و کروبی دقت کنیم، وقتی آقای کروبی میگوید که این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و میگوید روی ساواک را هم سفید کرده است یا آقای موسوی به صراحت میگوید قانون اساسی ما دچار مشکلاتی است و میتواند عوض شود یا باید عوض شود، این به این معنا است که اینها میدانند که این سیستم دیگر جوابگو نخواهد بود. نمیخواهم نگاه بدبینانه و توهم توطئهای داشته باشم ولی من احساسم این است که دوستان اصلاحطلب با توجه به اینکه کمکم داریم به زمان انتخابات مجلس نهم هم نزدیک میشویم تصورشان این است که شاید بتوانند از آقای خامنهای یک فرجهای بگیرند و چندنفر از این دوستان وارد مجلس شوند. حتماً تصور میکنند که اینطوری قادر به ادامه اصلاحات خواهند بود که خوب اگر اینگونه فکر میکنند، بروند کارشان را انجام دهند و انشاالله موفق باشند.
بعد از تجمعات ۲۵ بهمن ۱۳۸۸شورای راه سبز امید تشکیل شد. شورایی که معلوم نیست چه کسانی عضو آن هستند. علی مزروعی، سخنگوی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتوگو با «روزآنلاین» و در حالی که حاضر به تایید یا تکذیب عضویت خود در این شورا نشد، چنین عنوان کرد که شورای راه سبز امید در داخل ایران تشکیل شده است و تنها یک سخنگو در خارج از ایران دارد و آن هم اردشیر امیرارجمند است. او افزود این شورا به نمایندگی از رهبران جنبش سبز تشکیل شده است. به عنوان پرسش پایانی میپرسم: برداشت شما از این اظهارات چیست؟
استدلال آقای مزروعی استدلالی درون نظامی است. به این معنا که طرفداران آقای خامنهای هم معتقد هستند که او منصوب امام زمان است و امام زمان هم از طرف خدا منصوب شده است. پس هرکس خدا را قبول دارد باید آقای خامنهای را هم قبول داشته باشد. این خندهدارترین، سادهانگارانهترین و ساده لوحانهترین نوع از استدلال است که حالا یک شورای هماهنگی تشکیل شده و هرکس آقای موسوی و کروبی را قبول داشته باشد باید این شورای هماهنگی را هم قبول داشته باشد. اساسا این طور نیست. همانطور که عرض کردم بنده به شخصه بین آقای موسوی و کروبی و اطرافیان ایشان تفاوت زیادی قائل میشوم. اصلاً این دو نفر با اطرافیان خودشان قابل مقایسه نیستند.
نکته دوم این است که آقای موسوی و کروبی معصوم نیستند. آنها انسانهایی هستند مثل ما؛ قاعدتاً ممکن است کارهایی بکنند که اشتباه باشد یا بشود به آنها انتقاد وارد کرد و انتقاد هم بارها و بارها به آنها وارد شده است. چه بسا در بسیاری موارد این انتقادها را پذیرفتهاند. من فکر میکنم بررسی عملکرد آقای موسوی و آقای کروبی درحدود دوسال گذشته نشان میدهد، در بسیاری موارد این انتقادات اثر خود را گذاشته و آنها مواضع خود را اصلاح کردهاند.
صحبتهای آقای مزروعی را من به طور کلی در این چهارچوب تحلیل میکنم که آقای مزروعی و دوستانشان به دنبال این هستند که هژمونی اصلاحطلبها بر جنبش سبز از دست نرود و بتوانند بار دیگر با همین هژمونی جنبش سبز را به مسیری بکشند که تمایل دارند. اگر به خاطر داشته باشید آقای مهاجرانی هم در روزهای اول جنبش سبز چنین صحبتهایی را مطرح کرد که از شانس بد آقای مهاجرانی، آقای موسوی وضعیت بهتری در آن زمان داشت و همان موقع اعلام کرد که این مواضع جنبش سبز نیست. حالا آقای مزروعی این صحبتها را مطرح میکند. متاسفانه آقایان موسوی و کروبی نیستند که بتوانند در این زمینه صحبت کنند. من تصورم این است که این دوستان میخواهند هژمونی اصلاحطلبها را بر جنبش سبز تحمیل کنند و عجیب نیست. من هم اگر قرار باشد خودم را به هر شیوهای به قدرت برسانم همین طور صحبت خواهم کرد.
ایمیل نویسنده: Farshad. wp@gmail. com
درسدوستی از عموزادههای انسان
سعید داورپناه - به تازگی یک پژوهش میدانی نشان داده است که از عموزادههای دیرین من یعنی «میمونها»، اعمال و رفتارهایی سر میزند که میتواند به نوعی بازگوکننده بخشی از رفتارهای ما انسانها در وضعیت فعلی باشد.
با اجازه شما و ضمن نسبت دادن خودم به اجداد دیرینهام، به تحقیقی اشاره میکنم که با ذکر دلایل مستند ثابت کرده است که « دوستی» در بین «بابونها» باعث طول عمر آنها میشود.[۱]
نگاه دقیقتر به اعمال و رفتارهای فردی و اجتماعی انواع میمونها به یکی از میدانهای وسیع و پر رهگذر تحقیقاتی تبدیل شده است. تحقیقات میدانی توسط باستانشناسان، انسان اولیه شناسان، زیستشناسان و این اواخر روانشناسان تکاملی بازگوکننده جستوجویی است که تلاش دارد پیشینه ذاتی و کسب شده بشر در دوران گذار از حیوانات ماقبل خود را، ملاک شناسایی و توجیهبخشی از رفتارهای کنونی انسان قرار دهد.
در یک تحقیق مشترک میان دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا و پنسیوانیا و به سرپرستی خانم «سیلک»، آنها در پی یافتههای علمی خود ازجمله به این نتیجه رسیدهاند که دوستی در بین حیوانات اجتماعی، از فشار روحی ناشی از ناملایمات زندگی در طبیعت میکاهد و حتی باعث تقویت سیستم دفاع فیزیکی و ترمیم روانی در جانوران و- بر اساس تحقیق یاد شده- به طور مشخص بابونها میشود.
بر اساس گزارش تحقیقی فوق، تاثیر «دوستی» در بین حیوانات اجتماعی به طور غیر مستقیم حاکی از آن است که اگر به دنبال زندگی طولانیتر و آرامتر هستیم لازم است از حفظ و نگهداری روابط دوستانه خود به هیچوجه غفلت نکنیم.
این تیم تحقیقاتی به سرپرستی «جو اَن سیلک» باستانشناسِ دانشگاه کالیفرنیا، «دوروتی چنی» زیستشناس و «رابرت سیفارث» روانپزشک از دانشگاه پنسیلوانیا، در این زمینه گزارشی منتشر کردهاند که به اهمیت دوستی در دنیای «بابونها» میپردازد.
گروه تحقیقات به مدت شش سال نوعی از میمونهای وحشی در آفریقا را تحت نظر قرار دادهاند و به این نتیجهگیری رسیدهاند که میمونهایی که از قابلیت اجتماعی «حفظ روابط دوستانه» برخوردار هستند از سایر میمونها سالمترند و بیشتر عمر میکنند.
توجه و دقت این تحقیق میدانی، روی میمونهای ماده متمرکز شده است چون محققان میدانستند که فقط جنس مونث بابونهای مورد تحقیق، به دنبال تدارک و تحکیم رابطه دوستی هستند و بابونهای مذکر معمولاً با انگیزه رقابتجویانه ضرورتهای زندگی را مهیا میکنند و تمایلی کمتری به تعاون و همکاری از خود نشان میدهند.
شیوه بررسی روابط بین بابونها در تحقیق فوق به این شکل بوده است که برای شش سال متوالی و با برگزیدن ۴۴ میمون ماده توانستند سه دوست اصلی هرکدامشان را شناسایی کنند.
محققین سپس تلاش کردند در طول سالهای متمادی، رفتارهای اجتماعی بابونهای مونث منتخب و دوستان اصلیشان را مورد مطالعه قرار دهند. آنها با نظارت و پیگیری مداوم، رفتار اجتماعی و روابط دوستانه آنها نظیر نوازش، تیمار و بده و بستان روزانهشان را مورد بررسی قرار دادهاند.
در گزارشی که درباره نتایج این تحقیق در نشریه «زیستشناسی کنونی» به چاپ رسیده تاکید شده است: بابونهایی که قویترین و پایدارترین دوستیها را در طول زمان تحقیقات (سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷) از خود بروز دادهاند بیشتر از سایرین عمر کردهاند.
پژوهشگران برای نشان دادن دقیقتر این تفاوتها بر اساس میزان اجتماعیبودن و دوستپذیری بابونها آنها را به سه گروه تقسیم کرده اند: بابونهایی که کمترین روابط اجتماعی (همکاری و همیاری با دوستان) را از خود نشان دادهاند بین ۷ تا ۱۸ سال عمر کرده اند. آنهایی که رابطه متوسطی با دوستان اصلی خود داشته اند بین ۹ تا ۲۵ سال زندگی کردهاند و بابونهای مادهای که بیشترین و بهترین رابطه ماندگار با دوستان خود را حفظ کردهاند از ۱۰ سال به بالا عمر کردهاند و میانگین طول عمرشان بالاتر از دو گروه دیگر بوده است. بیشترین طول عمر بابونهای مهربان تعیین نشده است چون همچنان تا پایان این تحقیقات شش ساله در قید حیات بودهاند.
هدف اصلی پژوهشگران از بررسی میدانی فوق این بود که ریشههای تکاملی تعاون و همیاری را در اجداد قدیمیتر انسان که از پنج میلیون پیش راه خود را از بشر جدا کردهاند ثبت کنند. بازشناسی رفتارهای ذاتی و ریشهدار فوق که از عموزادههای من به ارث برده شده به قول گزارش تهیه شده این فرضیه را میتواند پیشنهاد کند: «انگیزه بشر برای ایجاد رابطه دوستانه نزدیک و درازمدت ناشی از تجربهای است که به طور غریزی در طول تاریخ کهنسالِ تکامل طبیعی خود به دست آورده است.»
نگاه دقیقتر به اعمال و رفتارهای فردی و اجتماعی انواع میمونها به یکی از میدانهای وسیع و پر رهگذر تحقیقاتی تبدیل شده است. تحقیقات میدانی توسط باستانشناسان، انسان اولیه شناسان، زیستشناسان و این اواخر روانشناسان تکاملی بازگوکننده جستوجویی است که تلاش دارد پیشینه ذاتی و کسب شده بشر در دوران گذار از حیوانات ماقبل خود را، ملاک شناسایی و توجیهبخشی از رفتارهای کنونی انسان قرار دهد.
در یک تحقیق مشترک میان دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا و پنسیوانیا و به سرپرستی خانم «سیلک»، آنها در پی یافتههای علمی خود ازجمله به این نتیجه رسیدهاند که دوستی در بین حیوانات اجتماعی، از فشار روحی ناشی از ناملایمات زندگی در طبیعت میکاهد و حتی باعث تقویت سیستم دفاع فیزیکی و ترمیم روانی در جانوران و- بر اساس تحقیق یاد شده- به طور مشخص بابونها میشود.
بر اساس گزارش تحقیقی فوق، تاثیر «دوستی» در بین حیوانات اجتماعی به طور غیر مستقیم حاکی از آن است که اگر به دنبال زندگی طولانیتر و آرامتر هستیم لازم است از حفظ و نگهداری روابط دوستانه خود به هیچوجه غفلت نکنیم.
این تیم تحقیقاتی به سرپرستی «جو اَن سیلک» باستانشناسِ دانشگاه کالیفرنیا، «دوروتی چنی» زیستشناس و «رابرت سیفارث» روانپزشک از دانشگاه پنسیلوانیا، در این زمینه گزارشی منتشر کردهاند که به اهمیت دوستی در دنیای «بابونها» میپردازد.
گروه تحقیقات به مدت شش سال نوعی از میمونهای وحشی در آفریقا را تحت نظر قرار دادهاند و به این نتیجهگیری رسیدهاند که میمونهایی که از قابلیت اجتماعی «حفظ روابط دوستانه» برخوردار هستند از سایر میمونها سالمترند و بیشتر عمر میکنند.
توجه و دقت این تحقیق میدانی، روی میمونهای ماده متمرکز شده است چون محققان میدانستند که فقط جنس مونث بابونهای مورد تحقیق، به دنبال تدارک و تحکیم رابطه دوستی هستند و بابونهای مذکر معمولاً با انگیزه رقابتجویانه ضرورتهای زندگی را مهیا میکنند و تمایلی کمتری به تعاون و همکاری از خود نشان میدهند.
شیوه بررسی روابط بین بابونها در تحقیق فوق به این شکل بوده است که برای شش سال متوالی و با برگزیدن ۴۴ میمون ماده توانستند سه دوست اصلی هرکدامشان را شناسایی کنند.
محققین سپس تلاش کردند در طول سالهای متمادی، رفتارهای اجتماعی بابونهای مونث منتخب و دوستان اصلیشان را مورد مطالعه قرار دهند. آنها با نظارت و پیگیری مداوم، رفتار اجتماعی و روابط دوستانه آنها نظیر نوازش، تیمار و بده و بستان روزانهشان را مورد بررسی قرار دادهاند.
در گزارشی که درباره نتایج این تحقیق در نشریه «زیستشناسی کنونی» به چاپ رسیده تاکید شده است: بابونهایی که قویترین و پایدارترین دوستیها را در طول زمان تحقیقات (سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷) از خود بروز دادهاند بیشتر از سایرین عمر کردهاند.
پژوهشگران برای نشان دادن دقیقتر این تفاوتها بر اساس میزان اجتماعیبودن و دوستپذیری بابونها آنها را به سه گروه تقسیم کرده اند: بابونهایی که کمترین روابط اجتماعی (همکاری و همیاری با دوستان) را از خود نشان دادهاند بین ۷ تا ۱۸ سال عمر کرده اند. آنهایی که رابطه متوسطی با دوستان اصلی خود داشته اند بین ۹ تا ۲۵ سال زندگی کردهاند و بابونهای مادهای که بیشترین و بهترین رابطه ماندگار با دوستان خود را حفظ کردهاند از ۱۰ سال به بالا عمر کردهاند و میانگین طول عمرشان بالاتر از دو گروه دیگر بوده است. بیشترین طول عمر بابونهای مهربان تعیین نشده است چون همچنان تا پایان این تحقیقات شش ساله در قید حیات بودهاند.
هدف اصلی پژوهشگران از بررسی میدانی فوق این بود که ریشههای تکاملی تعاون و همیاری را در اجداد قدیمیتر انسان که از پنج میلیون پیش راه خود را از بشر جدا کردهاند ثبت کنند. بازشناسی رفتارهای ذاتی و ریشهدار فوق که از عموزادههای من به ارث برده شده به قول گزارش تهیه شده این فرضیه را میتواند پیشنهاد کند: «انگیزه بشر برای ایجاد رابطه دوستانه نزدیک و درازمدت ناشی از تجربهای است که به طور غریزی در طول تاریخ کهنسالِ تکامل طبیعی خود به دست آورده است.»
پینوشت:
Consistent Social Bonds Enhance the Longevity of Female Baboons
«دولت عراق حق تحویل مجاهدین به ایران را ندارد»
گفتگو با شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل
پژمان اکبرزاده
از شهر اشرف بهعنوان «کمپ»، «اردوگاه» و «قرارگاه» نیز نام برده میشود. ظرف دو سال گذشته، این دومین بار است که شهر اشرف مورد حمله نیروهای عراقی قرار میگیرد. حمله نخست در ژوییه ۲۰۰۹، یازده کشته و صدها زخمی برجای گذاشت. ویدئوهای تکاندهندهای نیز از آن در اینترنت منتشر شد اما بازتاب چندانی حتا در بین گروههای سیاسی مخالف دولت ایران نیافت.
در حمله دوم که بامداد هشتم آوریل ۲۰۱۱ رخ داد، سی و چهار نفر کشته و صدها نفر مجروح شدند. تعداد کشتهها مورد تایید سازمان ملل قرار گرفت و نهادهای جهانی مانند «عفو بینالملل» و «گزارشگران بدون مرز» نیز به این وضعیت اعتراض کردند. اینبار، بر خلاف تابستان ۲۰۰۹، گروههای مخالف دولت ایران مواضع روشنتری اتخاذ کردند و حتا برخی از آنها که با علمکرد و ایدههای سازمان مجاهدین خلق مخالف هستند به حمله نیروهای عراقی واکنش منفی نشان دادهاند.
حمله هشتم آوریل به شهر اشرف همچنین در شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و بالاترین، واکنش گسترده ایرانیان را در پی داشته است. در نگاه کلی، گروهی معتقدند جدا از این که سازمان مجاهدین خلق چه باور سیاسی یا مذهبی دارد باید با این موضوع از جنبهی حقوق بشر مواجه شد؛ در عین حال، گروهی دیگر نیز که حتا از مخالفان سرسخت حکومت ایران هستند، بهدلیل «سوابق این گروه، ازجمله عملیات «فروغ جاویدان و جنگیدن در کنار نیروهای عراقی»، به حملات صورت گرفته به مجاهدین، اهمیت چندانی نمیدهند.
در چنین فضایی، از شیرین عبادی، فعال جهانی حقوق بشر میپرسم که از دیدگاه او چقدر باید در شرایط کنونی، اعتقادات و پیشینه سازمان مجاهدین خلق را را مورد توجه قرار داد؟
شیرین عبادی: اتفاقی که در «پادگان اشرف» افتاده را یک نقض آشکار حقوق بشر میدانم. صرفنظر از عملکرد سیاسی سازمان مجاهدین خلق که قضاوت در اینباره برعهده من نیست باید بگویم که حمله به صورتی که اتفاق افتاده، صحیح نبوده است. قبول دارم که عراق مانند هر کشور دیگری در خاک خودش حاکمیت دارد ولی نمیبایستی از موضوع حاکمیت برای کشتار مردم استفاده شود. از همه مهمتر این که اجازه رسیدن دارو و کمک به مجاهدین داده نمیشود. اجازه ندادهاند که آنها در گورستان خود، امواتشان را دفن کنند. اینها همه با موازین حقوق بشر مغایر است.
اگر دولت عراق حاضر نیست که خاک خود را همچنان در اختیار مجاهدین قرار دهد، راه آن حملهی مسلحانه به پادگان اشرف نیست. از همه مهمتر مایلم به این نکتهای اشاره کنم که این حمله پس از افشاگری مجاهدین در مورد تاسیسات هستهای در کرج رخ داده است .این مسئله مایه تأمل است که آیا بین این دو موضوع ارتباطی وجود دارد یا خیر.
خانم عبادی، حمله اخیر، بازتاب گستردهای در در رسانههای بینالمللی داشته است، ولی پس از چند روز که در رابطه با این موضوع گزارشهای خبری متعددی پخش میشد، ما اکنون تقریباً شاهد نوعی سکوت نسبی در این رابطه هستیم. هنوز روشن نیست که چه راهی قرار است پیشپای اعضای سازمان مجاهدین قرار داده شود و یا کلاً به این جریان چگونه رسیدگی شود. شما از بابت تلاشهای سازمانهای حقوق بشر اطلاعاتی در اختیار دارید؟
سازمانهای حقوق بشری و از جمله خود من تلاش میکنیم که از طرف سازمان ملل متحد گزارشگری به «پادگان اشرف» برود و با ساکنین این پادگان و همچنین با مسئولان عراق صحبت کند؛ گزارش دقیقی تهیه شود تا ابعاد این مسئله را در سازمان ملل بهتر بشود بررسی کرد. از سوی دیگر راه حل این مسئله، با عنایت به این که این چندمین مرتبه است که «پادگان اشرف» مورد هجوم نظامی قرار میگیرد، این است که کشورهای ثالث این افراد را پذیرا شوند. البته پناهندگی سیاسی به شکل گروهی در حقوق بینالملل پیشبینی نشده، بلکه تک تک افرادی که مایل هستند در کشور دیگری به سر برند، بایستی فوراً مورد پذیرش قرار گیرند.
مقامهای عراقی اشاره کردهاند که بارها از سازمان مجاهدین خواستهاند که این کمپ را در عراق ترک کنند. از طرفی ناظران بینالمللی که در آن منطقه حضور پیدا کردهاند، گفتهاند که اجازهی تردد خبرنگاران و یا حتی ناظران به آنجا داده نمیشود؛ محدودیت شدیدی نیز برای ورود یا خروج افراد دیگر به داخل این اردوگاه وجود دارد. شما در این موارد تضاد نمیبینید؟
یکی از مشکلاتی که وجود دارد، این است که طی سالها خبرنگاران و رسانههای مستقل اجازه پیدا نکردهاند که به «پادگان اشرف» بروند و گزارش تهیه کنند. این یکی از موارد مورد اعتراض است. زمانی که اطلاعرسانی صورت نمیگیرد ما دقیقاً نمیدانیم که افرادی که در «پادگان اشرف» هستند چگونه زندگی میکنند و چه محدودیتهایی دارند. اجازهی حضور خبرنگاران مهمترین مسئلهای است که باید برآن تأکید کرد. به باور من این شرایط به این خاطر است که حوادثی در آنجا رخ داده که دولت عراق مایل نیست به اطلاع افکار عمومی برساند.
روند تلاشهایی که شما در این زمینه داشتهاید، تا بهحال به کجا رسیده است؟
متأسفانه به جایی نرسیده و به همین دلیل ما شاهد حمله به «پادگان اشرف» برای چندمین بار بودهایم. هنوز به نتیجهای که قابل ذکر باشد نرسیدهایم. امیدوارم که اجازهی حضور خبرنگاران در پادگان داده شود و امیدوارم که از طرف سازمان ملل گزارشگر بیطرفی به محل برود برای تهیه گزارش.
شما بهعنوان یک فعال جهانی حقوق بشر هیچ راه یا پیشنهادی برای اعمال فشار به دولت عراق سراغ دارید تا اجازهی حضور ناظران و خبرنگاران در آن شهر داده شود؟
من از کشورهای ثالث میخواهم که هر کدام از افرادی که در «پادگان اشرف» هستند، اگر درخواست پناهندگی کردند، آنها را بپذیرند و به وظیفهی انسانی خودشان عمل کنند. همچنین مجدداً بر حضور یک گزارشگر از طرف شورای حقوق بشر سازمان ملل تأکید میکنم. افرادی که در «پادگان اشرف» هستند، را باید به چشم «پناهندهی سیاسی» نگاه کرد. دولت عراق حق ندارد آنها را به ایران تحویل دهد چون جانشان در ایران خطر خواهد بود.
شما فکر میکنید دخالت کشورهای خارجی در این رابطه میتواند مؤثر باشد، برای فشار به دولت عراق؟
اجازه دهید که ابتدا ببینیم آیا اساساً دولتهای خارجی علاقهمند به این مسئله هستند یا نه. آن زمان
اظهارنظر میکنیم و میبینیم آیا مؤثر است یا خیر.
ایمیل گزارشگر : pejman@radiozamaneh.com
عملکردهای مشابه و نتیجههای متفاوت
دو انقلاب فرهنگی در فاصله یک نسل
سحاب سپهری
پیروزی حکومت به دنبال انقلاب فرهنگی سال ۵۹ و سرکوب دانشگاهها پایدار نبود. حکومت بعد از ۳۰ سال هنوز مدعی است که دانشگاههای ایران هنوز به حد کافی اسلامی نشدهاند و دانشجویان دانشگاه های ایران مجدداً طلایهدار نیروهای آزادیخواه شدهاند. حکومت در طول سالهای ۱۳۸۸و ۱۳۸۹ مجدداً اقدامهایی با عنوان انقلاب فرهنگی دوم برای اسلامی کردن دانشگاهها شروع شده است، ولی انقلاب فرهنگی دوم با وجود تمام سعی حاکمیت تاکنون به سرعت و نحو مطلوب آن پیش نرفته است. اخطار برای شروع انقلاب فرهنگی اول در سال ۵۹ فقط سه روز طول کشید و بعد از آن سرکوبی شدید شروع شد که به تعطیلی کامل تمام دانشگاهها منجر شد. وضعیت انقلاب فرهنگی دوم، بعد از دوسال از شروع آن، هنوز نهایی نیست و کش و قوس ادامه دارد.
انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه موضوعی چندبعدی است که هنوز مورد مطالعه کامل قرار نگرفته است؛ اگرچه بعد از ۳۰ سال دوباره همان موضوع انقلاب فرهنگی اول از نو مطرح شده است. موضوع هردو انقلاب فرهنگی را میتوان حداقل از سه منظر متفاوت بررسی کرد: منظر اول در پیوند با تقابل نگرشهای اسلامی با نگرشهای دانشگاهی است. منظر دوم موضوع اخراج کامل افراد (دانشجو یا استاد) مستقل از نظرگاههای دولتی از ساختارهای دانشگاهی است و منظر سوم متمرکز بر درگیریهای جناحی درون ساختار قدرت است.
ساختار حاکمیت در سال ۵۹ به طور موقتی در هر سه مورد موفق شد؛ اگرچه این موفقیت پایدار نبود. ساختار حاکمیت در سال ۸۹ در هیچکدام با موفقیت کامل نبوده است. تفاوت این عملکردهای مشابه و نتیجههای متفاوت در فاصله فقط یک نسل بسیار جالب توجه است.
در سال ۵۹ در پیوند با اولین سطح، تمامی ساختارهای آموزشی دانشگاهی تصفیه شد و تمامی درسها و تحقیقات از فیلتر تفکرات اسلامی و حوزهای گذشت. در سطح دوم تعداد بسیار زیادی از دانشجویان و استادان مستقل خارج از حلقه تفکری حاکمیت از دانشگاهها تصفیه شدند. بیشتر از چند صد نفر از استادان ناخودی از تدریس در دانشگاههای کنار گذاشته شدند و تعدادی نیز جلای وطن کردند. چندین هزار دانشجوی غیر خودی هم اخراج شدند.
انقلاب فرهنگی در سطح سوم در پیوند با درگیری جناحها در ساختار قدرت بود. در آن زمان درگیری بین دو جناح حکومتی بر سر تسلط بر ساختار قدرت در جریان بود. انقلاب فرهنگی اول در زمان درگیری نهایی در ساختار قدرت، که در بهار سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد، به تسلط جناح حزب جمهوری بر کل جامعه کمک بسیار کرد.
نگرشهای دانشگاهی که ریشه در رنسانس اروپایی دارند، در تقابل با ساختارهای تفکری بینانگذاران حکومت اسلامی بودهاند، که ریشه در تفکرات سنتی ساختارهای آموزشی اسلامی داشتند. این موضوع تقابل اندیشهای منحصر به افراد معمم نبود. حتی متفکران کلاهی حکومت اسلامی هم همان رویه تفکری تقابل با اندیشههای دانشگاهی را دنبال میکردند. برای مثال ابوالحسن بنیصدر در کتاب «اصول پایه و ضابطههای حکومت اسلامی» منتشر شده در سال۱۳۵۴، در مورد موقعیت دانشگاه در حکومت اسلامی آینده نوشت: «... علم را در چهارچوب توقعات سلطه مهار نمیکنیم، بلکه با توقعات توحید دمسازش میکنیم... معماری اسلامی تدریسش، فنش، آموزشش غیر از این معماری است که تدریس میشود.»
نمونه دیگر از تقابل بین مبانی تفکری حکومت اسلامی با مبانی تفکری دانشگاهی را میتوان در مصاحبه عبدالکریم سروش در رابطه با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، که در سال ۵۹ صورت گرفت، مشاهده کرد. سروش برنامه انقلاب فرهنگی اول را با این گفتهها تشریح کرد. «دانشگاهها میباید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند. و این گلستان یک گلستان معطری باشد که هرگاه کسی یا جویندهای وارد آن میشود از همان ابتدا مشامش به این بوی دلنواز عِطر آگین بشود...{ما باید} در هر چه اسلامی کردن فضای دانشگاه و پیافکن کردن بنیان الهی بکوشیم.»
در این گفتار به تاکید بر تلفظ واژه عِطر توجه میفرمایید. برای شنیدن نقطه نظرهای عبدالکریم سروش در توجیه انقلاب فرهنگی اول در سال ۵۹ اینجا را کلیک کنید.
عبدالکریم سروش، در مصاحبه دیگری، گزارشی از عملکرد تک تک اعضای ستاد انقلاب فرهنگی اول را ارائه میدهد. برای دسترسی به این فایل اینجا را کلیک کنید.
عبدالکریم سروش به تازگی گفته است که ستاد انقلاب فرهنگی در بهار سال ۵۹ تشکیل شده بود تا دانشگاهها را «بازگشایی و بهگشایی» کند، نه این که دانشگاهها را ببندند. او ادامه داد که مردم ایران باید در این مورد که دانشگاهها به مدت ۲۰ سال بسته نماندند از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی متشکر باشند. قضاوت در این مورد را به شما وامیگذارم. برای دسترسی به این فایل اینجا را کلیک کنید.
۳۰ سال بعد
در سالهای ۸۸ و ۸۹ به بعد همان موضوعهای سهگانه انقلاب فرهنگی سال ۵۹ دوباره مطرح شده است. در سطح اول اعتراص حاکمیت این است که ساختارهای اندیشهای دانشگاههای ایران هنوز به اندازه کافی اسلامی نشدهاند و هنوز تحت ناثیر ساختارهای اندیشهای دانشگاههای غربی هستند، ولی در این مدت ۳۰ سال حوزههای علمیه با وجود تمامی منابعی که در اختیار داشتهاند نتوانستهاند ساختارهای اندیشه بدیل مطلوب حاکمیت برای دانشگاههای ایران را تدوین کنند. در سطح دوم هدف اخراج داشجویان و استادانی است که با ساختارها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی حاکمیت فعلی همراهی کامل نمیکنند. با وجود آن که ۳۰ سال بوده است که سازمانهای سیاسی و امنیتی دولتی بر ساختارهای اندیشهای دانشگاهی مسلط بوده است نسل نویی از دانشجویان سر برآورده است که آرمانهای دانشجویان معترض و مستقل سال ۵۹ را دوباره برپا میکنند.
در سطح سوم ما باز هم شاهد تنش و رقابت در درون ساختار های حاکمیت و قدرت در ایران بودهایم و این روندی است که تاکنون به درگیریهای جناحی نیز منجر شده است. رقابت در ساختار قدرت در سالهای ۸۸ و ۸۹ بسیار گستردهتر از رقابت دو جناح در سال ۵۹ بوده است. در سال ۵۹ رقابت در داخل ساختار قدرت، در عمل به صورت یک دوئل بین دو نفر صورت میگرفت: آیتالله بهشتی (رهبر حزب جمهوری اسلامی) و ابوالحسن بنیصدر. در آن زمان آن دو نفر در یک رقابت شدید بر سر تسلط در ساختار قدرت در حال تقابل با هم بودند. این تقابل بک سال بعد ابتدا به انفجار در ساختار قدرت و پس از آن به تصفیهای خونین منجر شد. در حالی که در سال های ۸۸ و ۸۹ رقابت در تمامی سطحهای ساختار قدرت دیده میشود. خوشبختانه در سال ۸۹، برخلاف سال ۵۹، پهلوان پنیههای سیاسی، با وجود سعی خود، هنوز نتوانستهاند خیزشهای دانشجویی و مردمی را ناشی از افکار داهیانه و کاربرد روشهای بیبدیل یا اندیشه راهنمای انحصاری خود اعلام کنند؛ اگر چه در این جهت بسیار سعی کردهاند.
تفاوتها
با وجود بعضی مشابهتها بین رخدادهای سالهای ۵۹ و ۶۰ از یک طرف با سالهای ۸۸ و ۸۹ در طرف دیگر، بین این دو نسل تفاوتهای عمدهای هم به وجود آمده است. پیروزی در انقلاب سال ۵۷ با استفاده از شبکههای احتماعی فعال و بر پایه توسعه روابط دموکراسی و آزادی صورت گرفت، ولی تقریباً تمامی سازمانها اجتماعی و سیاسی ایران در دوران بعد از انقلاب (به خصوص در سالهای ۵۸ و ۵۹) نگرشهایی مکانیکی به روندهای اجتماعی و تاریخی اتخاذ کردند. در آن دوران سازمانهای سیاسی و اجتماعی ایران کمتر به دنبال دموکراسی همهجانبه بودند. تقریباً تمامی آن سازمانها به دنبال آن بودند که دو دامنه دموکراسی وجود دارد: همه دموکراسی فقط برای افرادی همآوا با تفکر من (خودیها) و هیچ دموکراسی برای دیگران (ناخودیها).
اولین گروهی که توانست این نظریه دو نوع دموکراسی در سطح جامعه را اجرایی کنند دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان بود که پایههای اجرایی طبقهبندی اجتماعی معروف به «خودیها» و «ناخودیها» و حصار اجتماعی در این رابطه را گذاشت. «خودیها» حکومت میکنند و بقیه از دستورات حکومتی پیروی میکنند. بازرگان به عنوان نخست وزیر کشور (و نه به عنوان رهبر یک سازمان سیاسی) در همان زمان از نیروهای مستقل و غیر دولتی با عنوان تحقیرآمیز دو درصدیها استفاده میکرد که خود اشاره به نتایج اولین رفراندم مهندسی شده در ۱۰ فروردن ۱۳۵۸ داشت. خودیهای دولتی، بر آن مبنا، همه امکانات را و نیروهای مستقل از نظرات حکومتی دولت تنها دو درصد از امکانات را داشتند. جالب بود که خود دولت بازرگان هم ششماه بعد به همین رویه از قدرت ساقط شد و از آن پس با او هم همچون «ناخودی» برخورد کردند. بازرگان که عمری را برای تشکیل دولت بر پایه نظام اسلامی گذاشته بود، دولتش در این نظام مستعجل بود!
شگفتآور بود؛ نسلی که توانست عملکردی همچون انقلاب سال ۵۷ را رقم بزند آن چنان از درک خلاق پدیدهها در دوران پس انقلاب واماند. این نازایی اندیشه در سالهای بعد از انقلاب ایران را می توان در چند بخش بررسی کرد. شاید بخشی از این نازایی اندیشهای ناشی از توجه مفرط پیشتازان آن نسل در انتهای دهه ۱۳۴۰ به عمل و کمی توجه آنها به بررسیهای عمیق اجتماعی بود. نسل بر آمده از زمستان کودتای مرداد ۳۲ بدون بررسی عمیق شکست نسل قبل دست به عمل سیاسی- نظامی زد؛ نسلی که خود را ناگزیر میدید با صدای مسلسل فریاد خود را به گوش جامعه برساند، در غوغای شلیک و انفجار، امکانی نیافت که به اندیشه خلاق بپردازد. آنها که برای گسترش اندیشه خود در سطح جامعه مسلسل به دست گرفتند، رفتند و فرصتی نیافتند تا در ژرفای اندیشه خود، در بطن جامعه فرو روند. شناخت این کمبود از آن گروه به هیچ وجه به آن معنی نیست که آنها که در خلوت (در ایران یا در فرنگ) به تکرار صحبتهای سترون ادامه دادند بیشنر موفق شدند. تاثیر هر دو رویه ناکارا را میتوان به راحتی در شکستهای سالهای بعد از انقلاب مشاهده کرد. بخشی از مشکل نسل قبل را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: کمبود اندیشه خلاق، عدم بررسی عمیق شکست نسل قبل از آن و درک سطحی از پدیدههای اجتماعی ایران.
تعبیر دیگری هم وجود دارد که انقلاب مردمی ایران در سال ۵۷ پیچیدهتر از آن بود که نظریهها و نگرشهای آن زمان توان تبیین آن را داشته باشند. نظریههای اجتماعی موجود در ایران در انتهای دهه ۱۳۵۰، به تبعیت از ساختارهای فکری غرب در دهه ۱۹۷۰ میلادی، به دنبال ساختارهای هرمی و تبیین روابط خطی بین پدیدهها بودند. انقلاب ایران در سال ۵۷ بر مبنای ساختار شبکههای اجتماعی فعال صورت گرفت و در سالهای آخر دهه ۵۰ نظریهای برای درک چنین پدیدهای هنوز تدوین نشده بود. عملکردهای اجتماعی در ساختارهای هرمی نیازمند فرماندهی و فرمانبری هستند. در ساختارهای شبکهای- اجتماعی فعال عملکردها بر پایه انتخاب آگاهانه افراد و شرکت فعال آنها در سازمانهای اجتماعی صورت میگیرد.
دموکراسی فراگیر نقش کلیدی در عملکرد سازمانهای اجتماعی فعال دارد. باید توجه داشت که در عین حال سازمان و سازماندهی مناسب در ساختارهای شبکههای اجتماعی نقشی کلیدی دارند، ولی این ساختار یا سازمان به صورت هرمی نیست؛ بلکه به صورت شبکهای است. درک این موضوع بدان معنی نیست که شبکههای اجتماعی فعال به صورت خود به خودی عمل میکنند. حتی آن چه به عنوان شورش کور، الوات و غوغا نیز مورد اشاره قرار میگیرد هم دارای ساختارهای عملکرد خاص خود هستند که بررسیکننده یا نتوانسته آن ساختار را درک کند یا آن که آن خواسته آن ساختار یا سازمان را تحقیر و بی ارزش کند. در ساختار شیکههای اجتماعی فعال چیزی به نام حرکت خود به خودی Spontaneous دیده نمیشود.
نسل نو
از سال ۸۸ نسل نویی از جوانان ایران ظهور کرده است که بار دیگر با استفاده از شبکههای اجتماعی فعال هدایت روندهای اجتماعی را به دست گرفته است. ظهور تکنولوژیهای ارتباطی مدرن (از قبیل اینترنت، توییتر، فیسبوک و غیره) که خود بر پایه عملکرد شبکههای اجتماعی فعال استوارند ابزارهای جدیدی در اختیار نسل نو گذاشته است که قبلاً وجود نداشت. رنگ و بو و شعارهای معترضان نسل نو، «ایرانی» است. انتخاب شعارهای ایرانی توسط این نسل نشانه دگرگونیهایی در آگاهی آن است. در عین حال ماهیت اعتراضها و آرمان های نسل نو بسیار به دانشجویان معترض در سال ۵۹ شبیه است.
نقش بارز دختران دانشجو موضوع مهم دیگر در مقایسه تظاهرات دانشجویی سالهای ۵۹ و ۸۹ است. در تظاهرات دانشجویی سال ۸۹ دختران دانشجو نقشی بسیار فعالتر و روشنتر از دختران دانشجوی سال ۵۹ داشتهاند. بخشی از این تفاوت ناشی ار عوامل کمی و بخشی نیز ناشی از عوامل کیفی است. در بخش کمی شمار دختران دانشجو اینک بیشتر از ۶۰ درصد کل تعداد دانشجویان ایران را تشکیل میدهند و به ترتیب اینک در بیشتر دانشگاه های ایران دختران دانشجو در اکثریت عددی هستند؛ در حالی در سال ۵۹ عکس این موضوع بود و در تعدادی از رشتهها مثل مهندسی و فنی تعداد دانشجویان دختر حتی گاهی کمتر از پنج درصد کل بود.
نقش دختران دانشجو در اعتراضها از نظر کیفی هم تفاوت کرده است. این تفاوت کیفی میتواند علتهای متفاوتی داشته باشد. بخشی از آن ناشی از تنشهای اجتماعی است که ظرف این مدت ۳۰ ساله زنان میهن ما با آن روبهرو بودهاند، ولی در کنار آن باید بخشی از نقش بارز زنان ایران را در درایت خاص آنان جستوجو کرد. این درایت خاص زنان ایران را میتوان در عرصههای دیگری مثل مدیریت نیز مشاهده کرد. زنان ایران توانستهاند سقفها را بشکنند و چهرههایی نو به عملکردهای مدیریتی بدهند. درایت خاص زنان ایرانی ناشی از سه دهه چالش حتی در مقیاس جهانی نیز تاثیر خود را نشان داده است.
گذشته چراغ راه آینده
برخی استدلال کردهاند که در شرابط حال ایران بررسی دوران اول انقلاب مثل نقد عملکردهای دولت موقت نامناسب است؛ آنهم با این ادعا که اگر بقیه گروهها هم در سال ۱۳۵۷ قدرت را به دست میگرفتند راه دیگری را نمیرفتند. در این ادعا ممکن است نکاتی مستتر باشد، ولی از آنان که چنین استدلال میکنند میتوان پرسید: آیا زمان آن نرسیده است که دامنه نقد انقلاب به یکی دو سال اخیر محدود نشود؟ نسل نو باید به یک بررسی کلان در تمامی طول زمانی، از انقلاب تا حال و در پهنه تمامی عملکرد گروهها و جریانها (اعم از خودی یا خودی)، اقدام کند. از قدیم گفتهاند آن ها که از تاریخ درس نمیآموزند، خود محکوم به تکرار آن هستند.
نسل نو ایران، در ادامه راه، مینواند از دو منظر متفاوت آینده را نظاره کند. نسل نو میتواند، با مطالعه و بهرهگیری از تمامی اشتباهات نسل قبل، از بلندای شانههای نسل پیشین اققهای دوره آینده را نگاه کند؛ یا آن که نسل نو میتواند، بدون بررسی خلاق اشتباههای نسل گذشته، فقط از ارتفاع جنازه نسل قبل، آینده را ببیند.
توضیح تصاویر:
تصویر اول: تظاهرات دانشجویان در سال ۸۸ – نسل دوم با آرمانهای نسل اول
تصویر دوم: نقش بارز دختران دانشجو در تظاهرات سال های اخیر
در تظاهرات مخالفان حکومت سوريه دستکم ۱۵ نفر کشته شدند
در ششمين جمعه اعتراضات مردم سوريه عليه حکومت اين کشور، دستکم ۱۵ نفر با تيراندازی نيروهای امنيتی کشته شدند.
به گزارش تارنمای روزنامه ليبراسيون چاپ فرانسه، با وجود برخی عقبنشينیهايی که دولت سوريه در برابر اعتراضات مخالفان صورت داد، فراخوان منتشر شده بر روی فيسبوک بار ديگر معترضان را به خيابانهای شهرهای مختلف سوريه کشاند.
چند تظاهرات پس از نماز جمعه در سراسر سوريه برگزار گرديد که در مجموع تعداد شرکتکنندگان «دهها هزار نفر» گزارش شده است.
در شهر قاميشلی در شمال شرق سوريه که بيشتر ساکنان آن را کردها تشکيل میدهند پنج تا شش هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند.
شرکتکنندگان در تظاهرات قاميشلی را عربها، کردها و آسوریها تشکيل میدادند که در برابر مسجد قاسمو گرد آمدند.
برخی از آنان شعارهايی چون «عربها، آسوریها و کردها؛ عليه فساد» در دست داشتند و برخی ديگر به زبان کردی فرياد «آزادی، برادری» سردادند.
در شهر درعا، يکی از شهرهايی که بيشترين اعتراضات در آن صورت گرفته، نزديک به ۱۰ هزار نفر در ميدان مرکزی گردآمدند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از يک فعال حقوق بشر گزارش داد تجمعکنندگان با شعارهايی برای آزادی و به ياد کشتهشدگان وقايع اخير، از مسجدها بيرون آمده و به سوی مرکز شهر رفتند. آنها همچنين خواهان انحلال سازمان اطلاعات سوريه و محاکمه اعضای آن شدند.
برخی، شعارهايی مبنی بر لغو ماده هشت قانون اساسی سوريه را حمل میکردند که بر اساس آن رهبری جامعه و دولت در دست حزب بعث است. آنها شعار میدادند: «خدا، سوريه، آزادی».
از دمشق، پايتخت سوريه گزارش شده است که نزديک به ۲۰۰ نفر در مرکز آن دست به تظاهرات زدند. اگرچه اين تعداد کم به نظر میرسد اما گفته میشود اين پرتعدادترين تظاهرات مخالفان در دمشق، از آغاز اعتراضات تاکنون بوده است. نيروهای امنيتی موفق شدند تظاهرکنندگان دمشق را پراکنده سازند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از يک شاهد عينی در شهر حمص نوشته است که نيروهای امنيتی به روی معترضان اين شهر آتش گشودهاند که در نتيجه آن دستکم دو نفر زخمی شدهاند. با اين حال گفته میشود که «دهها هزار نفر» همچنان به تظاهرات خود ادامه دادند. فيلمهايی نيز از تظاهرات امروز شهر حمص بر روی اينترنت منتشر شده است.
به گفته يک شاهد عينی در شهر دوما، نزديک به دمشق نيز نيروهای امنيتی به روی تظاهرکنندگان شليک کردند که طی آن دستکم پنج نفر زخمی شدهاند.
نيروهای امنيتی که در ابتدا شليک هوايی میکردند سپس مردم را مورد هدف قرار دادهاند. جمعيت حاضر در اين تظاهرات نيز «هزاران نفر» گزارش شده است.
شبکه تلويزيونی فرانس ۲۴ به نقل از شاهدان عينی گفته است که در تيراندازی مأموران امنيتی به سوی مردم در تظاهرات شهرهای حمص و دوما، دستکم ۱۵ نفر کشته شدهاند.
همچنين بر روی وبسايت توئيتر گزارشهايی از تظاهرات اعتراضی در شهرهای دارايا، بانياس و لاذقيه منتشر شده است.
اعتراضات مردم در سوريه از پنج هفته پيش و از شهر درعا واقع در جنوب اين کشور آغاز گرديد و سپس به ديگر شهرها کشيده شد.
خواستههای معترضان که در ابتدا آزادی بيشتر و پايان بخشيدن به فساد بود با کشته شدن بيشتر تظاهرکنندگان توسط نيروهای امنيتی تندتر شد و اکنون در گوشه و کنار گردهمايیها «سرنگونی رژيم» درخواست میشود.
بشار اسد، رئيس جمهور اين کشور تلاش کرده است تا خشم مردم را با اصلاحات سياسی فروکش سازد. دولت سوريه هر پنجشنبه موج تازهای از اصلاحات را مطرح میکند.
روز گذشته بهشکل رسمی بشار اسد قانون وضعيت فوقالعاده اين کشور را که از سال ۱۹۶۳ حاکم بود لغو کرد. وی همچنين دادگاههای امنيتی دولتی را نيز منحل نمود.
با اينحال مخالفان همچنان چنين تغييراتی را ناکافی میدانند و دولت نيز همچنان مسئوليت خشونت عليه مخالفان و کشته شدن آنها در تظاهراتها را به گردن «گروههای مسلح خودسر» میگذارد.
به گزارش تارنمای روزنامه ليبراسيون چاپ فرانسه، با وجود برخی عقبنشينیهايی که دولت سوريه در برابر اعتراضات مخالفان صورت داد، فراخوان منتشر شده بر روی فيسبوک بار ديگر معترضان را به خيابانهای شهرهای مختلف سوريه کشاند.
چند تظاهرات پس از نماز جمعه در سراسر سوريه برگزار گرديد که در مجموع تعداد شرکتکنندگان «دهها هزار نفر» گزارش شده است.
در شهر قاميشلی در شمال شرق سوريه که بيشتر ساکنان آن را کردها تشکيل میدهند پنج تا شش هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند.
شرکتکنندگان در تظاهرات قاميشلی را عربها، کردها و آسوریها تشکيل میدادند که در برابر مسجد قاسمو گرد آمدند.
برخی از آنان شعارهايی چون «عربها، آسوریها و کردها؛ عليه فساد» در دست داشتند و برخی ديگر به زبان کردی فرياد «آزادی، برادری» سردادند.
در شهر درعا، يکی از شهرهايی که بيشترين اعتراضات در آن صورت گرفته، نزديک به ۱۰ هزار نفر در ميدان مرکزی گردآمدند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از يک فعال حقوق بشر گزارش داد تجمعکنندگان با شعارهايی برای آزادی و به ياد کشتهشدگان وقايع اخير، از مسجدها بيرون آمده و به سوی مرکز شهر رفتند. آنها همچنين خواهان انحلال سازمان اطلاعات سوريه و محاکمه اعضای آن شدند.
برخی، شعارهايی مبنی بر لغو ماده هشت قانون اساسی سوريه را حمل میکردند که بر اساس آن رهبری جامعه و دولت در دست حزب بعث است. آنها شعار میدادند: «خدا، سوريه، آزادی».
از دمشق، پايتخت سوريه گزارش شده است که نزديک به ۲۰۰ نفر در مرکز آن دست به تظاهرات زدند. اگرچه اين تعداد کم به نظر میرسد اما گفته میشود اين پرتعدادترين تظاهرات مخالفان در دمشق، از آغاز اعتراضات تاکنون بوده است. نيروهای امنيتی موفق شدند تظاهرکنندگان دمشق را پراکنده سازند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از يک شاهد عينی در شهر حمص نوشته است که نيروهای امنيتی به روی معترضان اين شهر آتش گشودهاند که در نتيجه آن دستکم دو نفر زخمی شدهاند. با اين حال گفته میشود که «دهها هزار نفر» همچنان به تظاهرات خود ادامه دادند. فيلمهايی نيز از تظاهرات امروز شهر حمص بر روی اينترنت منتشر شده است.
به گفته يک شاهد عينی در شهر دوما، نزديک به دمشق نيز نيروهای امنيتی به روی تظاهرکنندگان شليک کردند که طی آن دستکم پنج نفر زخمی شدهاند.
نيروهای امنيتی که در ابتدا شليک هوايی میکردند سپس مردم را مورد هدف قرار دادهاند. جمعيت حاضر در اين تظاهرات نيز «هزاران نفر» گزارش شده است.
شبکه تلويزيونی فرانس ۲۴ به نقل از شاهدان عينی گفته است که در تيراندازی مأموران امنيتی به سوی مردم در تظاهرات شهرهای حمص و دوما، دستکم ۱۵ نفر کشته شدهاند.
همچنين بر روی وبسايت توئيتر گزارشهايی از تظاهرات اعتراضی در شهرهای دارايا، بانياس و لاذقيه منتشر شده است.
اعتراضات مردم در سوريه از پنج هفته پيش و از شهر درعا واقع در جنوب اين کشور آغاز گرديد و سپس به ديگر شهرها کشيده شد.
خواستههای معترضان که در ابتدا آزادی بيشتر و پايان بخشيدن به فساد بود با کشته شدن بيشتر تظاهرکنندگان توسط نيروهای امنيتی تندتر شد و اکنون در گوشه و کنار گردهمايیها «سرنگونی رژيم» درخواست میشود.
بشار اسد، رئيس جمهور اين کشور تلاش کرده است تا خشم مردم را با اصلاحات سياسی فروکش سازد. دولت سوريه هر پنجشنبه موج تازهای از اصلاحات را مطرح میکند.
روز گذشته بهشکل رسمی بشار اسد قانون وضعيت فوقالعاده اين کشور را که از سال ۱۹۶۳ حاکم بود لغو کرد. وی همچنين دادگاههای امنيتی دولتی را نيز منحل نمود.
با اينحال مخالفان همچنان چنين تغييراتی را ناکافی میدانند و دولت نيز همچنان مسئوليت خشونت عليه مخالفان و کشته شدن آنها در تظاهراتها را به گردن «گروههای مسلح خودسر» میگذارد.
«ساخت نيروگاه بوشهر به صلاح نبود»
رئيس کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر گفت ساخت يک نيروگاه از صفر، سريعتر و کمهزينهتر از اتمام نيروگاه بوشهر است.
به گزارش خبرگزاری مهر، محمدحسن غفوریفرد، رئيس کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر در مجلس ايران دليل اين امر را «سناريو»ی تحويل نيروگاه بوشهر دانست که هر سال تکرار میشود.
اين نماينده مجلس گفت: «متأسفانه هر سال شاهديم که وعده تحويل اين نيروگاه به سال آينده موکول میشود و همواره صحبت از اشکالات فنی است.»
کميته ويژه شش نفره مجلس برای بررسی علل تأخير در راه اندازی نيروگاه بوشهر روز ۱۷ فروردين تشکيل شد.
اين کميته متشکل از محمدحسن غفوریفرد بهعنوان رئيس و حسين نجابت، حسين اميری، عسگر جلاليان، غلامعلی ميگلینژاد و حسين ذوالانوار، اعضای کميسيون انرژی مجلس ايران، است.
کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر قرار است در مدت دو ماه ابعاد مشکلات فنی، مالی و مسائل مربوط به قرارداد روسها را بررسی کرده و گزارش نهايی را به کميسيون انرژی و رئيس مجلس ارائه دهد.
بر اساس برنامهريزیهای صورت گرفته، قرار بود نيروگاه اتمی بوشهر اواسط سال گذشته برق توليد کند اما طرف روسی اسفندماه سال گذشته پيش از توليد برق، خواستار خروج سوخت از رآکتور اتمی نيروگاه به دليل مشکلات فنی شد.
خارج شدن سوخت از نيروگاه اتمی بوشهر سبب میشود راهاندازی اين نيروگاه يک سال به تأخير افتد.
محمدحسن غفوریفرد گفت: «سئوال اصلی ما اين است آيا با وجود اين همه اشکال و صرف هزينه و طی زمان طولانی، احداث اين نيروگاه با اين وضعيت به صلاح بوده است يا نه؟»
وی افزود: «ما میتوانستيم قرارداد جديدی با روسيه يا چين ببنديم، مطمئنأ در اين صورت ساخت يک نيروگاه جديد سريعتر پيش میرفت.»
وی در روز ۲۱ فروردينماه، همزمان با آغاز کار کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر با اشاره به خبر اخير وزارت امور خارجه ايران مبنی بر سوختگذاری مجدد در نيروگاه بوشهر گفته بود: «اين چندمين بار است که سوختگذاری در اين نيروگاه انجام میشود، اما اگر اين سوختگذاری به صورت درست هم انجام شود و نيروگاه همين فردا راهاندازی شود باز هم تأخير بسيار بسيار زيادی در راهاندازی اين نيروگاه اتفاق افتاده است.»
وی گفت که پيش از انقلاب ايران ۸۵ درصد نيروگاه بوشهر تکميل شده و تنها تکميل ۱۵ درصد نيروگاه باقی مانده بود.
رئيس کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر تأکيد کرد: «اکنون حدود ۱۵ سال از زمان امضای قرارداد با روسها میگذرد و تاکنون بيش از ۱۰ سال تأخير در راهاندازی نيروگاه وجود دارد.»
روز ۱۹ فروردينماه جاری شرکت اتم استروی اکسپورت، پيمانکار روسی نيروگاه اتمی بوشهر در يک بيانيه مطبوعاتی اعلام کرد که سوختگذاری مجدد در قلب راکتور اين نيروگاه پس از بازرسی آن آغاز شده است.
اين خبر را روز ۲۵ فروردين، حسين درخشنده، رئيس نيروگاه اتمی بوشهر تأييد کرد و گفت سوختگذاری پس از «بررسیها و اطمينان کامل» انجام يافته است.
سوختگذاری رآکتور نيروگاه بوشهر پيش از اين در روز چهارم آبانماه سال گذشته، با حضور مسئولان سازمان انرژی اتمی و پيمانکار پروژه احداث نيروگاه اتمی بوشهر آغاز شده بود اما يک ماه پس از آن به دليل مشکلات ايمنی ميلههای سوخت هستهای، از راکتور خارج شد.
ساخت نيروگاه اتمی بوشهر پيش از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران توسط کمپانی زيمنس آلمان آغاز گرديد اما با پيروزی انقلاب متوقف شد تا اينکه از سال ۱۹۹۷ کمپانی «اتم استروی اکسپورت» روسيه احداث آن را تکميل کرد.
مرحله مقدماتی راهاندازی نيروگاه بوشهر روز ۳۰ مرداد ۱۳۸۹ آغاز شد اما تاريخ دقيق راهاندازی کامل آن هنوز مشخص نشده است.
تحليلگران، دليل تأخير در آغاز به کار نيروگاه اتمی بوشهر را به تأثيرات استاکسنت بر تأسيسات هستهای مربوط میدانند اما مقامات ايران اين موضوع را رد میکنند.
به گزارش خبرگزاری مهر، محمدحسن غفوریفرد، رئيس کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر در مجلس ايران دليل اين امر را «سناريو»ی تحويل نيروگاه بوشهر دانست که هر سال تکرار میشود.
اين نماينده مجلس گفت: «متأسفانه هر سال شاهديم که وعده تحويل اين نيروگاه به سال آينده موکول میشود و همواره صحبت از اشکالات فنی است.»
کميته ويژه شش نفره مجلس برای بررسی علل تأخير در راه اندازی نيروگاه بوشهر روز ۱۷ فروردين تشکيل شد.
اين کميته متشکل از محمدحسن غفوریفرد بهعنوان رئيس و حسين نجابت، حسين اميری، عسگر جلاليان، غلامعلی ميگلینژاد و حسين ذوالانوار، اعضای کميسيون انرژی مجلس ايران، است.
کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر قرار است در مدت دو ماه ابعاد مشکلات فنی، مالی و مسائل مربوط به قرارداد روسها را بررسی کرده و گزارش نهايی را به کميسيون انرژی و رئيس مجلس ارائه دهد.
بر اساس برنامهريزیهای صورت گرفته، قرار بود نيروگاه اتمی بوشهر اواسط سال گذشته برق توليد کند اما طرف روسی اسفندماه سال گذشته پيش از توليد برق، خواستار خروج سوخت از رآکتور اتمی نيروگاه به دليل مشکلات فنی شد.
خارج شدن سوخت از نيروگاه اتمی بوشهر سبب میشود راهاندازی اين نيروگاه يک سال به تأخير افتد.
محمدحسن غفوریفرد گفت: «سئوال اصلی ما اين است آيا با وجود اين همه اشکال و صرف هزينه و طی زمان طولانی، احداث اين نيروگاه با اين وضعيت به صلاح بوده است يا نه؟»
وی افزود: «ما میتوانستيم قرارداد جديدی با روسيه يا چين ببنديم، مطمئنأ در اين صورت ساخت يک نيروگاه جديد سريعتر پيش میرفت.»
وی در روز ۲۱ فروردينماه، همزمان با آغاز کار کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر با اشاره به خبر اخير وزارت امور خارجه ايران مبنی بر سوختگذاری مجدد در نيروگاه بوشهر گفته بود: «اين چندمين بار است که سوختگذاری در اين نيروگاه انجام میشود، اما اگر اين سوختگذاری به صورت درست هم انجام شود و نيروگاه همين فردا راهاندازی شود باز هم تأخير بسيار بسيار زيادی در راهاندازی اين نيروگاه اتفاق افتاده است.»
وی گفت که پيش از انقلاب ايران ۸۵ درصد نيروگاه بوشهر تکميل شده و تنها تکميل ۱۵ درصد نيروگاه باقی مانده بود.
رئيس کميته ويژه بررسی علل تأخير نيروگاه بوشهر تأکيد کرد: «اکنون حدود ۱۵ سال از زمان امضای قرارداد با روسها میگذرد و تاکنون بيش از ۱۰ سال تأخير در راهاندازی نيروگاه وجود دارد.»
روز ۱۹ فروردينماه جاری شرکت اتم استروی اکسپورت، پيمانکار روسی نيروگاه اتمی بوشهر در يک بيانيه مطبوعاتی اعلام کرد که سوختگذاری مجدد در قلب راکتور اين نيروگاه پس از بازرسی آن آغاز شده است.
اين خبر را روز ۲۵ فروردين، حسين درخشنده، رئيس نيروگاه اتمی بوشهر تأييد کرد و گفت سوختگذاری پس از «بررسیها و اطمينان کامل» انجام يافته است.
سوختگذاری رآکتور نيروگاه بوشهر پيش از اين در روز چهارم آبانماه سال گذشته، با حضور مسئولان سازمان انرژی اتمی و پيمانکار پروژه احداث نيروگاه اتمی بوشهر آغاز شده بود اما يک ماه پس از آن به دليل مشکلات ايمنی ميلههای سوخت هستهای، از راکتور خارج شد.
ساخت نيروگاه اتمی بوشهر پيش از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران توسط کمپانی زيمنس آلمان آغاز گرديد اما با پيروزی انقلاب متوقف شد تا اينکه از سال ۱۹۹۷ کمپانی «اتم استروی اکسپورت» روسيه احداث آن را تکميل کرد.
مرحله مقدماتی راهاندازی نيروگاه بوشهر روز ۳۰ مرداد ۱۳۸۹ آغاز شد اما تاريخ دقيق راهاندازی کامل آن هنوز مشخص نشده است.
تحليلگران، دليل تأخير در آغاز به کار نيروگاه اتمی بوشهر را به تأثيرات استاکسنت بر تأسيسات هستهای مربوط میدانند اما مقامات ايران اين موضوع را رد میکنند.
بازداشت هشت عضو گروه خلق عرب در ایران
هشت عضو گروه خلق عرب در خوزستان در جنوب غربی ایران بازداشت شدند.
به گزارش تارنمای واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی ايران، سرهنگ عبدالله نظرپور، جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان گفت: «در يک عمليات اطلاعاتی با همکاری سربازان گمنام امام زمان (مأموران وزارت اطلاعات) و يگان اطلاعاتی نيروی انتظامی اهواز، هشت نفر از افراد گروهک تروريستی خلق عرب که در به شهادت رساندن سه نفر از شهروندان اهوازی دست داشتند، بازداشت شدند.»
به گفته سرهنگ نظرپورگفت اين عمليات در دقايق اوليه بامداد امروز پنجشنبه اول اردیبشهت ١٣٩٠ انجام شده است.
هویت بازداشتشدگان هنوز اعلام نشده است.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان افزود: «۲۶ فروردين امسال در ايست و بازرسی منطقه ملاشيه اهواز دو راکب موتورسوار با نزديک شدن به محل ايست و بازرسی به سوی مأموران شليک کردند. در اين تيراندازی يکی از مأموران نيروی انتظامی کشته و دو نفر از مأموران هم زخمی شدند.»
به گفته وی در جریان این تیراندازی، همچنين يک عابر پياده کشته و يک نفر ديگر هم زخمی شده است.
از هفته گذشته، گزارشهايی درباره درگيریها بين نيروهای پليس و معترضان در اهواز مرکز استان خوزستان گزارش شده است.
بنا بر گزارشها، تظاهرات در اهواز به دعوت گروههای عرب مخالف جمهوری اسلامی ايران بهمناسبت سالگرد تظاهرات ۱۵ آوريل ۲۰۰۵ و برای «اعلام خشم» خود نسبت به سياستهای حکومتی برگزار شده است.
تظاهرات شش سال پيش پس از انتشار نامه منسوب به دفتر رياست جمهوری اسلامی ايران مبنی بر اجرای برنامههايی برای «تغيير جمعيتی استان خوزستان به زيان مردم عرب بومی در مناطق عربنشين استان» برگزار شده بود اما دولت ايران وجود چنين برنامههايی را تکذيب نمود و نامه منتشر شده را جعلی خواند.
در همین حال، روز گذشته فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران ضمن محکوم ساختن «سرکوب اعتراض» مردم اهواز خواهان پايان «تبعيض و سرکوب» عربهای ساکن ايران شدند.
عبدالکريم لاهيجی، نايب رئيس فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و رئيس جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران گفته است: «دولتمردان بايد فوراً تمام بازداشتشدگان را آزاد کنند و با انجام تحقيقات، مسئولان کشتار معترضان مسالمتجوی عرب را به دست عدالت بسپارند.»
شيرين عبادی، برنده ايرانی جايزه صلح نوبل نیز هفته گذشته در واکنش به اتفاقات چند روز اخير در خوزستان در نامهای خطاب به ناوی پيلای، کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که به رويدادهای اخير شهر اهواز رسيدگی کند.
شيرين عبادی در اين نامه نوشت که تعدادی از ايرانيان عربزبان و سنی مذهب استان خوزستان در شهر اهواز و در روز ۱۶ آوريل ۲۰۱۱ (۲۷ فروردين ۱۳۹۰) تظاهرات مسالمتآميزی در اعتراض به «وضعيت نامطلوب و تبعيضآميز» خود برگزار کردند که با خشونت نيروهای حکومت ايران روبهرو گرديد و در جريان رويدادهای آن «بيش از ۱۲ نفر کشته، حدود ۲۰ نفر زخمی و بيش از دهها تن نيز دستگير شدهاند.»
وی از کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل درخواست کرد که از کليه امکانات قانونی برای «آزادی بدون قيدوشرط» افرادی که در جريان رويدادهای اخير در خوزستان دستگير شدهاند استفاده کند تا از وقوع ناآرامیهای بيشتر جلوگيری شود.
به گزارش تارنمای واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی ايران، سرهنگ عبدالله نظرپور، جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان گفت: «در يک عمليات اطلاعاتی با همکاری سربازان گمنام امام زمان (مأموران وزارت اطلاعات) و يگان اطلاعاتی نيروی انتظامی اهواز، هشت نفر از افراد گروهک تروريستی خلق عرب که در به شهادت رساندن سه نفر از شهروندان اهوازی دست داشتند، بازداشت شدند.»
به گفته سرهنگ نظرپورگفت اين عمليات در دقايق اوليه بامداد امروز پنجشنبه اول اردیبشهت ١٣٩٠ انجام شده است.
هویت بازداشتشدگان هنوز اعلام نشده است.
جانشين فرمانده نيروی انتظامی خوزستان افزود: «۲۶ فروردين امسال در ايست و بازرسی منطقه ملاشيه اهواز دو راکب موتورسوار با نزديک شدن به محل ايست و بازرسی به سوی مأموران شليک کردند. در اين تيراندازی يکی از مأموران نيروی انتظامی کشته و دو نفر از مأموران هم زخمی شدند.»
به گفته وی در جریان این تیراندازی، همچنين يک عابر پياده کشته و يک نفر ديگر هم زخمی شده است.
از هفته گذشته، گزارشهايی درباره درگيریها بين نيروهای پليس و معترضان در اهواز مرکز استان خوزستان گزارش شده است.
بنا بر گزارشها، تظاهرات در اهواز به دعوت گروههای عرب مخالف جمهوری اسلامی ايران بهمناسبت سالگرد تظاهرات ۱۵ آوريل ۲۰۰۵ و برای «اعلام خشم» خود نسبت به سياستهای حکومتی برگزار شده است.
تظاهرات شش سال پيش پس از انتشار نامه منسوب به دفتر رياست جمهوری اسلامی ايران مبنی بر اجرای برنامههايی برای «تغيير جمعيتی استان خوزستان به زيان مردم عرب بومی در مناطق عربنشين استان» برگزار شده بود اما دولت ايران وجود چنين برنامههايی را تکذيب نمود و نامه منتشر شده را جعلی خواند.
در همین حال، روز گذشته فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران ضمن محکوم ساختن «سرکوب اعتراض» مردم اهواز خواهان پايان «تبعيض و سرکوب» عربهای ساکن ايران شدند.
عبدالکريم لاهيجی، نايب رئيس فدراسيون بينالمللی جامعههای حقوق بشر و رئيس جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران گفته است: «دولتمردان بايد فوراً تمام بازداشتشدگان را آزاد کنند و با انجام تحقيقات، مسئولان کشتار معترضان مسالمتجوی عرب را به دست عدالت بسپارند.»
شيرين عبادی، برنده ايرانی جايزه صلح نوبل نیز هفته گذشته در واکنش به اتفاقات چند روز اخير در خوزستان در نامهای خطاب به ناوی پيلای، کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که به رويدادهای اخير شهر اهواز رسيدگی کند.
شيرين عبادی در اين نامه نوشت که تعدادی از ايرانيان عربزبان و سنی مذهب استان خوزستان در شهر اهواز و در روز ۱۶ آوريل ۲۰۱۱ (۲۷ فروردين ۱۳۹۰) تظاهرات مسالمتآميزی در اعتراض به «وضعيت نامطلوب و تبعيضآميز» خود برگزار کردند که با خشونت نيروهای حکومت ايران روبهرو گرديد و در جريان رويدادهای آن «بيش از ۱۲ نفر کشته، حدود ۲۰ نفر زخمی و بيش از دهها تن نيز دستگير شدهاند.»
وی از کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل درخواست کرد که از کليه امکانات قانونی برای «آزادی بدون قيدوشرط» افرادی که در جريان رويدادهای اخير در خوزستان دستگير شدهاند استفاده کند تا از وقوع ناآرامیهای بيشتر جلوگيری شود.
گزارشگران بدون مرز سرکوب تظاهرات و ممنوع کردن اطلاع رسانی در باره رویداهای خوزستان را از سوی مقامات ایران محکوم میکند. مقامات ایرانی از پوشش خبری این حوادث از سوی مطبوعات داخلی و خارجی ممانعت میکنند.
گزارشگران بدون مرز سرکوب تظاهرات و ممنوع کردن اطلاع رسانی در باره رویداهای خوزستان را از سوی مقامات ایران محکوم میکند. مقامات ایرانی از پوشش خبری این حوادث از سوی مطبوعات داخلی و خارجی ممانعت میکنند. یک هفته پس از درگیری میان معترضان و نیروهای انتظامی و امنیتی، سرکوب همچنان ادامه دارد. تعداد زیادی از شهروند وبنگاران و همکاران رسانهها بازداشت شدهاند.
«مقامات جمهوری اسلامی ایران درحالی خواهان آزادی اطلاع رسانی در بارهی خشونت و به خون کشیده شدن تظاهرات معترضان از سوی دولتها در کشورهای همسایه از جمله بحرین هستند، که خود همزمان اطلاع رسانی در باره سرکوب خونین تظاهرات کنندگان اقلیت عرب ایرانی از سوی نیروهای انتظامی در خوزستان را برای همه رسانههای محلی و ملی و بینالمللی ممنوع کردهاند. با ممنوع کردن اطلاع رسانی در بارهی وقایع خوزستان ارتباط این بخش از کشور با جهان قطع شده است.»
در ششمین سالگرد تظاهراتهای خونین ٢٥ فروردین سال ١٣٨٤ در این استان کشور که اکثریت ساکنان آنرا اقلیت عرب تشکیل میدهند، چندین فراخوان برای تظاهرات بر روی اینترنت و شبکه اجتماعی برای یادمان این حادثه منتشر شد. چهارشنبه ٢٤ فروردین ماموران انتظامی به تجمع خودجوش تعدادی از جوانان در یکی از حومههای اهواز حمله کردند. انتشار خبر کشته شدن سه نفر در این روز باعث شعلهور شدن تظاهرات در روزهای بعد و در بسیاری از محلههای شهر اهواز از جمله کوی علوی و کوت عبدالله و غیره شد.
دستگیریهای گسترده فعالان که پیش از اعلام تظاهرات آغاز شده بود تا امروز ادامه دارد. به گفتهی منابع محلی تاکنون دستکم بیش از ٩٧ نفر بازداشت در زندان بسر میبرند. بازداشت شدگان در زندان های سپیدار و زندان مخفی زیتون ( زندان اداره اطلاعات خوزستان که در محلی میان زیتون کارمندی و فلکه چهار شیر قرار دارد) نگاهداری میشوند. تاکنون گزارشگران بدون مرز از نام های علی بدری مدیر وبلاگ شطالجراحی ،علی طرفی مدیر وبلاگ کارونات و حمیدحیری و شهید عموری شاعر و همکاران بسیاری از مبطوعات مطلع شده است. بسیاری از روشنفکران و مدافعان حقوق بشر در ایران اعمال خشونت را علیه مردم در خوزستان محکوم کردهاند. شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و وکیل مدافع حقوق بشر با ارسال نامهای به ناوی پیلار کمیسر حقوق بشر سازمان ملل متحد خواهان دخالت وی در این باره شده است. در این نامه با هشدار به سرکوب گسترده تاکید شده است " هیچ خبری از بازداشت شدگان نيست و مامورين امنيتی با تهدید خانواده های قربانیان انها را وادار به سکوت کردهاند."
شش سال پیش در تاریخ ٢٥ فروردین ١٣٨٤ انتشار نامهای منتسب به یکی از مسئولان دولتی ایران مبنی بر جابجایی مردم عرب از خوزستان به دیگر مناطق ایران اعتراضات گسترده ای را درپی داشت و در این نامه به شکل روشن بیان شده بود " که با توجه به حساسیت منطقه باید در باره جابجا کردن اقلیت عرب اقدام شود" علیرغم تکذیب و جعلی خواند این نامه از سوی مسوولان دولتی اما به مدت دو روز درگیریهای خونینی در بسیاری از شهرهای این استان میان معترضان و نیروهای انتظامی روی داد. در همان زمان فعالیت شبکه الجزیره به علت پوشش خبری این وقایع و مصاحبه با شهروندان در ایران ممنوع شد.
از سوی دیگر گزارشگران بدون مرز از بازداشت خبرنگار ایرنا در سنندج، مطلع شده است. منوچهر تمری خبرنگار خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ٢٨ فروردین در منزل خود بازداشت شد. ماموران لباس شخصی پس از بازرسی منزل و ضبط کامپیوتر و وسائل شخصی این روزنامهنگار را به همراه خود به محل نامعلومی منتقل کردند.
به گفته ایرنا این خبرنگار یک هفته پیش از بازداشت خود به اداره كل اطلاعات كردستان احضار شده بود. "منوچهر تمري ٥٦ ساله از سال ١٣٧٣ به عنوان خبرنگار ايرنا در سنندج فعاليت دارد و علاوه بر انجام ماموريت هاي متعدد خبري در داخل كشور، چندين ماموريت نيز در كردستان عراق براي پوشش خبري رويدادهاي آن منطقه به عهده داشته است. مديريت ايرنا خواهان آزادی این روزنامهنگار شده است
ورود سپاه پاسداران به پروژههای زير صد ميليارد تومان ممنوع است
راديو بين المللی فرانسه
فريد وهابی - فرمانده کل سپاه پاسداران، سرلشکر محمدعلی جعفری، در بارۀ فعاليتهای اقتصادی سپاه توضيح داد که اين نهاد نظامی سعی دارد جای شرکتهای خصوصی و کوچک را تنگ نکند. او گفت: "ورود سپاه به پروژههای کوچک و متوسط و پروژههای زير صد ميليارد تومان ممنوع است". وی اضافه کرد که اگر شرکت های خصوصی بخواهند اجحاف کنند، سپاه برای ايجاد رقابت و تعديل قيمت وارد ميدان خواهد شد.در مصاحبهای طولانی با خبرگزاری فارس، سرلشکر محمدعلی جعفری، بخش بزرگی از سخنان خود را به دفاع از ولايت فقيه و نقش سپاه پاسداران اختصاص داد. وی حتی هدف اصلی اعتراضهای پس از انتخابات رياست جمهوری را که او "فتنۀ ۸۸" مینامد، مخالفت با ولايت فقيه دانست.
جعفری در بارۀ مخالفان با انقلاب گفت: "در شهری مانند تهران با ميليونها نفر جمعيت، دو يا سه هزار نفر افرادی که اساساً ضديت ريشهای و مبنايی با انقلاب دارند يا منافق و کمونيست هستند يا باقی ماندههای آنها هستند يا سلطنتطلباند و يا بهائی"...
او افزود: "به صحنه آوردن اين افراد در کنار عدهای اراذل و اوباش چندان سخت نيست اما مسئله مهم، عدم همراهی مردم با آنهاست".
محمدعلی جعفری در مورد فعاليتهای گوناگون سپاه پاسداران، از جمله برای "مقابله با تهديدات سايبری" توضيحاتی داد و گفت که "فضای اينترنت ابزار اصلی سازماندهی، اطلاعرسانی و هدايت استکبار برای اقدامات کف خيابانی در فتنۀ ۸۸ بود".
جعفری سپس به دلايل تاريخی ورود سپاه به فعاليتهای عمرانی و اقتصادی پرداخت و به عنوان مثال به موضوع ورود شرکتهای خارجی به حوزۀ پارس جنوبی برای بهرهبرداری گاز اشاره کرد و گفت: "ورود سپاه به اين صحنه نيز زمانی بود که با رفتن شرکتهای خارجی و زمين گذاشتن کار، همه نااميد شده بودند... با ورود سپاه به اين عرصه بود که ورق کاملا برگشت".
وی توضيح داد که "امروزه ما فقط به پروژههايی ورود پيدا میکنيم که يا از حد توان شرکتهای داخلی بيرون باشد و يا اينکه به دليل قرار گرفتن در مناطق مرزی و جاهايی که به لحاظ امنيتی مشکل دارد، ديگران نتوانند به آن وارد شوند".
جعفری گفت سپاه پاسداران تلاش دارد که "جا را برای مردم و شرکتهای خصوصی و کوچک، تنگ نکند"...
و سپس افزود: "ورود سپاه به پروژههای کوچک و متوسط و پروژههای زير صد ميليارد تومان ممنوع است".
به گفتۀ فرماندۀ کل سپاه پاسداران "البته اگر پروژهای نيز بالاتر از صد ميليارد تومان باشد ولی شرکتهای خصوصی بتوانند آن را انجام دهند، سپاه وارد اين پروژهها نخواهد شد مگر آنکه شرکت خصوص بخواهد اجحافی کند که در اين صورت سپاه برای ايجاد رقابت و تعديل قيمت وارد خواهد شد".
جهانی شدن، مخلوق اجتنابناپذير نوآوری
جمعهگردیهای اسماعيل نوریعلا
در اين روزها که بيشتر وقتم در حشرونشر با اهل سياست میگذرد میبينم که بسياریشان هنوز متوجه مقتضيات روند "جهانیشدگیِ" زندگی و اقتصاد و انديشه و جامعه نيستند. میبينم که، مثلاً، وقتی در جهانی که آدميان را به سرعت در خود میچرخاند و به مفهوم "هويت" نيز معنائی تازه میبخشد و خردههويتها را به سرعت در پديدههای بزرگتر از خود جذب و حل و نابود میکند، ما هنوز از مبارزان بخشهای مختلف کشورمان میشنويم که بهجای "حقطلبی" از "هويتطلبی" سخن میگويند، به "انزوای ملی" خويش میانديشند، و به اينکه زمين را برحسب خون و زبان و مذهب تکهتکه کنندesmail@nooriala.com
از نظر من، هر تغيير مهم فن آورانه نه تنها موجب پيدايش دگرگونی هائی در حوزهء زندگی روزمره می شود بلکه رفته رفته تأثير خود را بر حوزه هائی که ممکن است بطور بلافاصله با آن نوآوری مرتبط نباشند نيز می گذارد و، در نتيجه، در يک روند تدريجی، کل زندگی آدمی را دگرگون می سازد و ما و زندگی مان ديگر نه آنی خواهد بود که پيش از شکل بستن آن نوآوری فن آورانه بوده و نه ما می توانيم به آن صورت پيشين برگرديم.
امروز هم ما در بطن نوآوری های فن مدارانهء جديدی قرار داريم که، لامحاله، هم ما و هم جهان ما را بصورتی بنيادين تغيير خواهند داد و تعاريف و برداشت های ما از مفاهيمی چون حاکميت، قانونيت، استقلال، آزادی و بسياری ديگر را دگرگون خواهند ساخت. براستی که، در همين دو دههء اخير، ظهور اينترنت، ساخته شدن وسائل نقليهء سريع، ماهواره ها، و ماشين های قدرتمند جنگی جهان ما را به همان «دهکده»ی کوچک جهانی که «مارشال مک لوهان» می گفت تبديل کرده و شرايطی را بر آن تحميل نموده که ديگر نمی توان از دست شان بجائی گريخت.
و اين همان روند جهانی شدنی است که، بنظر من، از هزاران سال پيش، با همان کشف آتش و اختراع چرخ و رام کردن اسب و ساختن پارو و بادبان آغاز شده و اکنون به اوج خود رسيده است.
از يک نمونهء اوليه آغاز کنم. جوامع ابتدائی بشری هر يک جغرافيای کوچکی داشته اند که طول و عرض اش را شرايط اقليمی و توان حرکت آدميان تعيين می کرده اند. حال فکر کنيم که در يکی از اين جوامع «چرخ» اختراع می شود و وقتی دو يا چند چرخ بهم بسته شدند وسيلهء نقليه ای ابتدائی بوجود می آيد. حال چشم بر هم بگذاريم و وضع آن قبيله را در ارتباط با اين اختراع فن آورانه مجسم کنيم. حداقل اينکه توان حرکت افرادی که می توانند بر آن ارابهء اوليه بنشينند و حرکت کنند (منتزع از اينکه آن وسيلهء نقليه را آدميانی برگزيده و قوی می کشند يا، بقول شاعر، گاو نر) چندين برابر می شود و همين امر موجب فراخ شدن جغرافيای قبيله می گردد. آنگاه، فراخ شدن جغرافيا به معنای آن خواهد بود که افراد متحرک قبيله به جغرافيا (ها) ی قبايل ديگر نزديک و يا حتی به آن ها وارد شوند. همين واقعيت گريزناپذير می تواند، از يکسو، هوس دست اندازی به مايملک قبايل ديگر را در افراد قبيلهء صاحب چرخ برافروزد و، از سوی ديگر، موجب شود که قبايل ديگر نيز در برابر اين ميهمانان ناخوانده واکنشی تدافعی نشان دهند. می تواند جنگ درگيرد و عدهء زيادی کشته شوند، خود اين جنگ برآمده از آن نوآوری می تواند موجب تقسيم کار جديد در قبايل شود. مردان قوی از کار روزانه معاف و خورد و خوراک شان تأمين شود تا اسلحه به دست گيرند و در راه تجاوز به قبايل ديگر و يا در راه تدافع در مقابل تجاوز بجنگ بپردازند. در پايان هم جنگ با هر نتيجه ای که به پايان رسد قبيله نه آن خواهد شد که بود. مثلاً، و به احتمال زياد جنگجويانی که مزهء کار نکردن و در مقابل جنگيدن تأمين شدن زندگی شان را چشيده اند، در زمان صلح نيز ديگر تن بکار نخواهند داد واسلحه شان را به روی خودی ها خواهند گرفت. پس مراکز قدرت جديدی بوجود می آيند و تمهيداتی برای موروثی شدن قدرت در نظر گرفته می شود. اينها که گفتم از نخستين درس های تفهيم اصول جامعه شناسی است.
مهاجرت های سريع آريائی ها به چهار گوشه جهان مسکون را همين فن آوری ها تسهيل کردند. همين تسهيلات راه را بر پيدايش امپراتوری ها گشودند و پديده هائی همچون برده داری و استثمار را در مقياس های گسترده موجب شدند. استعمار نيز قدم بعدی در کوچک شدن جهان مسکون بود. کشف قارهء آمريکا، دور زدن دماغهء اميد در افريقا، چپاول ثروت مردم آسيا و افريقا همه بخاطر همين نوآوری ها ممکن شد.
اختراع ماشين چاپ به گسترش عصر روشنگری کمک کرده است و اختراع ماشين بخار عصر استعمار و انقلاب صنعتی را با خود آورده. در اين روند در مناسبت اجتماعی نيز تغييراتی ژرف رخ داده و نگاه به ساختار و منشاء قدرت عوض شده است. و عاقبت جهان پا به دوران مدرن نهاده؛ دورانی که عصر حاکميت ملت ها، عصر دموکراسی، عصر و آزادی هائی است که منجر به تدوين حقوق بشر شده اند. و اکنون ما با پردهء تازه ای از همان روند جهانی شدن روبروئيم که به تأسی از آن فاصله ها در مکان و زمان از هميشه کمتر شده اند.
حال بايد از خود پرسيد که اگر اختراع چرخ می توانسته چنان اثرات شگرفی در ساختار جامعه و آگاهی و انديشهء انسان داشته باشد اختراعات همين بيست سالهء اخير چگونه اثری بر ما و جهان ما خواهند گذاشت؟
من از خود می پرسم که آيا من کنونی شباهتی با آدمی دارم که به هنگام تولد من در کشور من می زيست؟ من در اواخر جنگ جهانی دوم به دنيا آمده ام و در اين ۶۸ ساله چنان زندگی کرده ام که گوئی مرا با سفينه ای به کرهء ديگری پرتاب کرده باشند. آن شب را به ياد می آورم که پدرم راديوی «آندريا»ی کوچکی را بخانه آورد و ما پيام شاه را، که از بيمارستان و پس ار سوء قصد به او پخش می شد، شنيديم. راديوی کوچک جهان را به خانهء آورده بود و ما ديگر همانی نبوديم که ديروز بوديم. سی و دو سال پيش را نيز به ياد دارم، که نوار سخنان خمينی در ايران تکثير می شد و راه انقلابی به ارتجاع کشيده را هموار می ساخت. آن صبح روز دوازدهم بهمن را نيز به ياد دارم که خواب آلوده در لندن راديوی موج کوتاهم را به گوش چسبانده بودم تا جريان بازگشت خمينی به ايران را بشنوم. صدا را به سختی می شد شنيد. راديو را بايد در جای خاصی قرار می دادی که بتواند موج آمده از آن سوی کوه ها را دريافت کند. دو سال بعد، عصری در گورستان پرلاشز، کنار قبر هدايت، با چند آشنا نشسته بوديم و رفيقی يک راديوی موج کوتاه را با خود آورده بود که می شد با آن امواج آمده از ايران را گرفت. خمينی داشت خطاب به نمايندهء پاپ، که آمده بود شفاعت گروگان های امريکائی را کند، سخنانی می گفت. حوادثی بزرگ دور از ما جريان داشت اما وسائل ارتباطی ما را از آنچه می گذشت با خبر نگاه می داشتند. و آن روز فکر می کردم که هدايت بايد در گور گريخته از وطن اش از شنيدن صدای يک آيت الله از پاريس برگشته از اين دنده به آن دنده شود و بر خود بلرزد.
ما ديگر حتی آدم های سی سال پيش نيز نيستيم. جلوی کامپيوتر می نشينيم و با فشار دادن تکمه ای به همه جای جهان سرک می کشيم. حتی می توانيم مدعی شويم که اگر همت کنيم قادريم از همين راه دور در سرنوشت کشورمان اثرگذار باشيم. و می دانيم در جهانی زندگی می کنيم که نه تنها پردهء آهنينی که بخش عمده ای از جهان را از بقيه جدا می ساخت فرو ريخته و امپراتوری بزرگ آن پشت فروپاشيده و تجزيه شده است، بلکه در تلويزيون ديده ايم که هواپيماهای امريکا چگونه عراق و افغانستان را بمباران می کنند و سربازان اش صدام حسين را از سوراخ اش بيرون می کشند و به طناب دار می سپارند.
هميشه خيال می کنم که جهان ظرف بزرگی است که قاشق عظيم تکنولوژی همواره مشغول هم زدن محتويات آن است. فاصله ها را بر می دارد، مالکيت ها را نابود می سازد، بازارهای يک کشور را پر از کالاهای ساخت کشوری بسيار دور از آن می کند. نفت کشوری را از زمين می مکد و در تانکرهای بزرگ می ريزد و به سرزمين های دور می برد. در ليبی شورش می شود و من در دنور مجبورم بنزين ماشينم را گران تر بخرم.
و در اين ميانه، در اين روزها که بيشتر وقتم در حشر و نشر با اهل سياست می گذرد می بينم که بسياری شان هنوز متوجه مقتضيات روند «جهانی شدگی ِ» زندگی و اقتصاد و انديشه و جامعه نيستند. می بينم که، مثلاً، وقتی در جهانی که آدميان را به سرعت در خود می چرخاند و به مفهوم «هويت» نيز معنائی تازه می بخشد و خرده هويت ها را به سرعت در پديده های بزرگ تر از خود جذب و حل و نابود می کند، ما هنوز از مبارزان بخش های مختلف کشورمان می شنويم که بجای «حق طلبی» از «هويت طلبی» سخن می گويند، به «انزوای ملی» خويش می انديشند، و به اينکه زمين را برحسب خون و زبان و مذهب تکه تکه کنند. از برخی ديگر از نخبگان می شنوم که هنوز به «استقلال ناشی از انزوا»ی کشور باور دارند و می خواهند مفهوم های دورهء زنده ياد مصدق را زنده کنند. می خواهند در چاه نفت را ببندند و توی دهان شير پير بريتانيا و برادرخوانده هايش بزنند؛ شرط اتحاد را همين «استقلال طلبی» عجيب می گذارند؛ می گويند در خارج کشور به فکر ايجاد سازمان سياسی گسترده ای که بتواند ايرانيان سکولار را نمايندگی کند نبايد بود چرا که ممکن است اين نهاد مجبور شود با مقامات کشورهای ديگر «مذاکره» کند. هنوز اينگونه نجس و پاک کردن های عتيقه در ذهن ما جائی خوش دارند.
اما، در واقع اگرچه چنين بنظر می رسد که تغييرات دهکدهء جهانی ذهنيت برخی از آدم ها را دگرگون نساخته است اما اثر منفی اش را می توان براحتی در خيلی ها ديد. اين موش خرمائی های کوچک دم بلند را ديده ايد که وقتی احساس خطر می کنند خشک شان می زند و توان گريختن از آنان سلب می شود؟ برخی از ما دچار همين خشک شدن ناشی از ترسيم. نه خود کاری می کنيم و نه می گذاريم ديگران دست به کاری بزنند. تنها امر بی خطر برايمان آن است که کاری صورت نگيرد. اينگونه آدميان طالب مدرسه و کلاسی هستند که مشق اش نانوشته بماند و «وضع ايستای موجود» را حفظ کند. کار اينها جلوگيری از آشفتن وضعيت جاری است و نتيجه اش هم غير فعال ساختن افراد و کشتن انرژی هائی است که می توانند رها و سازنده شوند.
آنها دائماً آدميانی را که سودای برآشفتن وضع موجود در سرشان می پرورد به قدرت طلبی و لطمه زنی به «جنبش سبز ملت ايران» متهم می سازند و هرگز نيز قادر نيستند راه حلی عملی را پيش پای ما بگذارند. کاری می کنند که گورستان بر جهان زندگان چيره و حاکم شود. در اين وضعيت شب ها که هوا ملايم تر و مطبوع است می شود از قبرهای خود بيرون آمد و همراه صرف چای و شيرينی به مباحثه های پوچ و دور از زندگی نشست.
اما روند جهانی شدن همان کاری را می کند که سونامی ماه پيش با ژاپن کرد. سازندگان نيروگاه های اتمی بيشترين تمهيدات را برای حفظ وضع عادی در نيرو گاه فوکوشيما بکار برده بودند. اما سونامی که آمد همه چيز تخته پاره ای شد که حتی نمی شد برای نجات جان خويش به آن آويخت. سونامی دستگاه های خنک کننده را خاموش کرد، ميله های سوخت را واداشت تا در گرمای متراکم ذوب شوند، سرپوش های بتونی را ترکاند و گازهای سمی را وارد محيط زيست کرد.
در برابر روند جهانی سازی هم هر آن تمهيدی که برای حفظ وضع موجود (بخصوص در ساحت تعاريفی که کارمايهء انديشه اند) پرورانده باشی بر باد فنا می رود. بزودی آن «قاشق بزرگ» جمعيت های ساکن در فلات ايران را چنان در هم خواهد ريخت که بلوچ از کردستان و عرب از ترکمن صحرا سر در آورد. اين بار چادر را نه پاسبان رضا شاهی که دست بلند روند جهانی سازی به ملايمت از سر زنان برخواهد داشت، حکومت را از اشرافيت (از آن هر طبقه ای که باشد) خواهد گرفت و بر تن انديشهء جوانان مان همان لباسی را خواهد پوشاند که جوانان ديگر دنيا می پوشند.
من با خوب و بد روند جهانی شدن کاری ندارم و به جبری برخاسته از قوانين طبيعی اشاره می کنم. و می دانم که آدمی به غايت خوشبين و اميدوارم فکر می کنم که جنبه های بد جهانی شدن هم خود عاقبت به زادن جنبه های نيک تن خواهند داد. مگر مارکس پيدايش بورژوازی و سرمايه داری را (که نکوهيدهء مارکسيست ها است) به انقلابی تعبير نمی کرد که جهان نوين از شکم آن زاده شده است؟
و، در اين ميانه، چقدر کودکانه است نقشه های سر دم داران حکومت اسلامی که تصور می کنند می توانند از ابزارهای ارتباطی کلانی که دست ساختهء تکنولوژی جهانی و مددکار روند جهانی سازی هستند به نفع خود استفاده کند، «يا علی» گفتن رهبر معظم را به هنگام تولد با راديو و تلويزيون و ماهواره و يوتيوب بخورد عوام دهد و بر رابطهء او با امام زمان تأکيد کند و برنامه ای بسازد و پخش کند که مژده می دهد ظهور آن امام نزديک است و سيد خراسانی و احمدی نژاد هم ياران وردست اويند. اما آنان نمی فهمند که وسائل ارتباطی جهانی در سير تحولات تاريخی مادر و مؤيد روند جهانی سازی اند و به تدريج منطق ساختاری خود را در مخاطب خويش نيز می پرورانند؛ منطقی که روز برور بيشتر از جادو زدگی جهان و خرافات مربوط به آن تهی می شود و (چه خوب و چه بد) به سوی خردپذير کردن امور عالم گام بر می دارد.
روند جهانی سازی تابع قوانين عام طبيعت است؛ قوانينی که خود از خرد بر می خيزند و فقط در پرتو خرد معنا می يابند. شطح و طامات و خرافهء جن گيران در آفتاب اين روند ذوب می شوند و تنها آنچه هائی پايدار و فرازنده باقی می مانند که خرد بتواند پذيرای آنها باشد.
و در اين روند جهانی «خردپذير شدن» است که آدمی بايد در تعريف ها و روش ها و مبانی انديشه های خود تجديد نظر کند. فردای ايران، در سايهء اين خرد منتشر، به دست تجزيه طلبان قومی و زبانی و مذهبی ساخته نمی شود و همانگونه که تمرکز حاکميت در مرکز يک کشور بی منطق و خردناپذيز و حتی ناممکن می نمايد، خط کشی های قومی و زبانی نيز ديروزی و منسوخ می شوند.
آيندهء ايران نه در تکه تکه شدن که در شراکت اش در پيمان های منطقه ای و عهده دار شدن نقشی سازنده و يگانه ساز در ميان همسايگان است.
آيندهء ايران نمی تواند از آن رهبرانی باشد که يک قشر اشرافی نوين را بوجود آورده و می کوشند منافع حاصل از اعمال ظلم و تبعيض و چپاول اين قشر را طولانی کنند.
روند جهانی سازی، در تازش بی محابای خود، مرزها را بر داشته و يا منطقی می کند و در بازخورد خويش واحد ها و نهادهائی سرزمينی و حکومتی را می آفريند که بر اساس نيازهای انسانی و امکانات منطقه ای ِ واقعی بنياد گرفته باشند.
باری، هميشه آدميانی بوده اند که در برابر تازش تحولات تاريخ يا مقاومت کرده اند و يا آچمز شده اند اما، در اين نوع واکنش ها، بازندهء قطعی نيز هم آنان بوده اند. فردا هميشه از آن کسانی بوده است که «روح زمانه» را ـ که زادهء روند تاريخی و دائمی جهانی شدن است ـ دريافته، مبانی انديشهء خود را با آن «روح» هماهنگ ساخته و، بجای غرقه گشتن در موج و خفه شدن در اعماق آن، سوار بر انرژی موج به دور دست ها رفته اند تا به دميدن روز نو و عصر نو سلام بگويند.
و اگر هيچ نوآوری ويژه ای نيست که به تدريج ما و جهان مان را کلاً تغيير ندهد، پرسش اصلی ما از خودمان آيا نبايد اين باشد که ما تا چه حد با ملزومات نوآوری های کنونی و تصوير آينده ای که آنها در زهدان تاريخی خويش می پرورند آشنا هستيم؟
با ارسال ای ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
جنبش سبز در آينه افکار عمومی جهان
گفتوگوی نشريه تلاش با جمشيد فاروقی
جنبش اعتراضی ايران تصور مردم جهان را نسبت به اين کشور از اساس دگرگون کرد. تصوير ايران تا پيش از اوجگيری اين جنبش، عمدتا تصويری منفی بود. تو پنداری که تصوير اين کشور را در قاب يک حکومت کمابيش طالبانی درگير يک مناقشه هستهای جای دادهاندتلاش ـ در آستانه دومين سالگرد برآمد جنبش سبز قرار داريم. از همان آغاز بخش فارسی راديو صدای آلمان (دويچه وله) از مراکز پخش اخبار اين جنبش، حوادث و رخدادهای آن در داخل کشور و همچنين نظرخواهی دائمی از چهرهها و شخصيتها و فعالين و مدافعين اين جنبش در داخل و خارج کشور بوده است. در آغاز اين گفتگو و پس از اين همگامی گزارشی و تحليلی دوساله، مايليم ارزيابی شما را به عنوان مسئول اين بخش از وضعيت امروز جنبش سبز در داخل ميهنمان بدانيم.
فاروقی : مدير عامل دويچه وله، آقای اريک بترمن آشکارا دويچه وله را صدای حقوق بشر ناميده است و اين موضوع محدود به بخش فارسی دويچه وله نمیشود و همه زبانها و برنامههای اين رسانه را در بر میگيرد. هر سی زبان دويچه وله، صرفنظر از اينکه فعاليت رسانهایشان راديو، تلويزيون يا آنلاين باشد، میبايست در کار و برنامه خود به بازتاب موارد نقض حقوق بشر در پهنه گيتی بپردازند. بديهی است که اهميت اين موضوع برای برنامههای فارسی و چينی دويچه وله دو چندان است.
نقض حقوق بشر در ايران به اين دو سالی که از جنبش سبز میگذرد محدود نمیشود، اما به صراحت میتوان گفت که برخورد خشن حکومت با فعالين مدنی و سياسی ظرف ۲ سال گذشته شدت بيشتری به خود گرفته است. تقريبا همه روزه ما شاهد نقض حقوق بشر در ايران هستيم و از اين رو بخش فارسی دويچه وله طبق سياست کلی اين رسانه چند زبانهای اقدام به بازتاب اخبار هولناک مربوط به شکنجه و زندان در ايران مینمايد. من آرزو میکنم که روزی برسد که دست اندرکاران دويچه وله و ساير رسانههای فارسی زبان و البته رسانههای بينالملل اخباری غير از اخبار مربوط به مناقشه هستهای و اعدام و شکنجه منتشر کنند. ظرف اين دو سال گذشته، به جرات میتوانم بگويم که حتی يک روز نبوده که ما فارغ از الزام بازتاب چنين اخباری باشيم.
اما در مورد پرسش اصلیتان. در مورد جنبش سبز ظرف اين دو سال بسياری از فعالين سياسی و پژوهشگران مطلب نوشتهاند و از آن جمله پيرامون الوان و رنگارنگ بودن اين جنبش، موضوع رهبری و هدايت آن و سايه روشنهای آن. اجازه بدهيد من اين گفتوگو را از منظر ديگری دنبال کنم. هر جنبشی، صرفنظر از نام و ترکيب آن، از ظرفيتی برخوردار است. ظرفيت جنبش را نمیتوان ارادهگرايانه تعريف کرد. رهبران يک جنبش اعتراضی میتوانند در تعيين شعارها و هدفها ارادهگرايی کنند، اما ظرفيت و توان جنبش را نمیتوانند خودسرانه تعيين کنند. تعيين ارادهگرايانه شعارها و هدفها میتواند به جنبش آسيب وارد سازد. هرگاه اين شعارها و هدفها نازلتر از ظرفيت جنبش باشند، توان جنبش را هدر میدهند و هرگاه فراتر از توان و ظرفيت جنبش باشند میتوانند از گستره و شمار نيروهای حاضر در آن جنبش بکاهند.
ظرفيت و توان جنبش برآيند آمادگی زيرمجموعه جنبش برای پرداخت هزينه است. هر جنبشی به باور من از دو ظرفيت متفاوت برخوردار است. ظرفيت لحظه و ظرفيت درازمدت. ظرفيت لحظه حکايت از آمادگی زيرمجموعه جنبش در لحظه حاضر دارد. حال آنکه ظرفيت درازمدت ناظر بر توان جنبش در مسير خود به سمت هدفهای اصلی است. هنر رهبری جنبش يعنی تلاش برای افزودن ظرفيت لحظه تا بدان حد که دستيابی به اهداف اصلی جنيش ممکن شود. تشخيص توان جنبش در لحظه حاضر و در درازمدت برای امر رهبری يک جنبش از اهميتی تعيين کننده برخوردار است. عدم تشخيص صحيح میتواند به جنبش آسيب بزند و اين به گمان من همان چيزی است که ظرف ۲ سال گذشته روی داده است. در روزهای پس از انتخابات، جنبش از ظرفيت نسبتا بالايی برخوردار بود که آنگونه که بايد و شايد مورد استفاده قرار نگرفت. در آستانه عاشورا، بخشی از جنبش عزم جزم خود را برای پريدن از روی سايه دولت تماميتگرا به نمايش گذاشت، اما عدم بهرهگيری به موقع و صحيح از اين پتانسيل و توان به جنبش آسيب رساند. پس از آن نيز ما شاهد ناهماهنگیهايی در سطح رهبری جنبش بوديم. امروز توان لحظه جنبش در اثر اين خطاها در همان حدی است که شاهدش هستيم. جنبش سبز برخلاف جنش مدنی و اعتراضی کشورهای عربی نتوانست از همه توان نهفته در خود بهره گيرد. اما، همانگونه که پيشتر گفتم، موضوع تنها به توان لحظه محدود نمیشود و ما میبايست توان درازمدت جنبش را نيز در نظر گيريم. جنبش مدنی و اعتراضی ايران خواهان استقرار نظمی دموکراتيک است و خواهان تحصيل همه آن چيزهايی است که مردم در بسياری از کشورهای منطقه نيز کسب کردهاند. جوانان و مردم ايران شايستگی نظمی دموکراتيک را دارند. ما در مسير گذار از ساکن به شهروند هستيم، مسيری طولانی که از انقلاب مشروطه آغاز شده است و کماکان ادامه دارد. جنبش سبز نشان داد که اين مسير رهروان بسياری دارد که باعث دلگرمی و اميد میشود. تحولات سياسی کشورهای همسايه نيز بر بستر اختلافات شديد موجود در حکومت اسلامی میتوانند به گامهای اين رهروان شتاب بخشند.
حکومت گمان میکند سرکوب جنبش برابر است با مديريت بحران. حال آنکه بحران ريشه در نارضايتی مردم دارد و داروی بيماری نارضايتی اجتماعی چماق نيست.
تلاش ـ در آغاز به نظر میرسيد، جنبش سبز افکار عمومی جهانی، خاصه جهان غرب را به سرعت و با علاقمندی بسيار به خود جلب کرده و اين جنبش در اين کشورها و در محافل گوناگون از دولتی گرفته تا گروههای مختلف اجتماعی و مدنی از بازتاب مثبتی و حمايت گرانهای برخوردار شد. آلمان نيز از اين بازتاب مستثنا نبوده است. شما به دليل موقعيتی که در دويچه وله داريد، طبعاً با نمايندگانی از اين افکار عمومی در تماس و تبادل فکری بوده و مشاهداتی داشتهايد که يادآوری آنها برای کسانی که اين جنبش و بازتاب بيرونی آن را آفريدند، حتماً خواندنی و درخور برخی نتيجه گيریهائیست.
فاروقی : دقيقا همينگونه است که میگوئيد. البته بايد به اين نکته توجه داشت که شروع جنبش اعتراضی و مدنی در خاورميانه، در ايران و در روزهای پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری کليد خورد. در آن هنگام ما شاهد تحول مشابهی در ديگر کشورهای منطقه نبوديم و بديهی است که تحولات سياسی در ايران و از جمله گستره اعتراض مدنی در ايران برای رسانهها و سياستمداران غربی از اهميت فراوانی برخوردار بود.
سياستمداران کشورهای غربی و از آن جمله سياستمداران آلمان توجه خاص و ويژهای به ايران دارند. صرف نظر از اهميت استراتژيک و اقتصادی ايران برای غرب، اهميت ايران ريشه در نقشی دارد که اين کشور در تحولات منطقه ايفا میکند. امروز ديگر برای همگان روشن شده است که مشکلات سياسی و اجتماعی در کشورهای منطقه و از آن جمله پروژه صلح خاورميانه و استقرار صلح و آرامش در عراق و افغانستان مستقل از ايران و رويکرد اين کشور به منطقه و رويکرد جهان به ايران قابل حل نيستند. تحولات اخير و توفان دگرگونی در ديگر کشورهای منطقه نظير بحرين و سوريه نيز از اهميت ايران در منطقه نکاستهاند، بلکه اين اهميت را نشان میدهند. اين چنين است که کشورهای منطقه گرچه هر يک با مشکلات خاص خود روبهرو هستند، اما برای مشکلات اين کشورها راه حلهای مستقل از هم وجود ندارد و سرنوشت اين کشورها به گونهای به هم گره خورده است که به عنوان نمونه کسی نمیتواند بحران بی ثباتی عراق را بدون فائق آمدن بر بحران ديپلماتيک غرب با ايران حل کند.
در زبان انگليسی مثلی وجود دارد که میگويد اگر شما بخشی از راه حل نيستيد، پس قطعا بخشی از مشکليد. و جمهوری اسلامی ايران از بدو تاسيس خود تا کنون عمدتا بخشی از مشکلات منطقه بوده و نه بخشی از راه حل اين مشکلات. سياستمداران غربی نيز در عمل چنين نظری دارند. به عنوان نمونه آقای هنری ووستر، رئيس دفتر مسائل ايران وزارت امورخارجه آمريکا که چندی پيش با او ديدار و گفتوگو داشتم موقعيت ايران را حساستر از موقعيت کشورهايی نظير ليبی و سوريه میدانست. اما اين اهميت سياسی و استراتژيک ايران به مشکلی به نام ايران پيچيدگی خاصی بخشيده است. اين که برای اين مشکل بايد راه حلی يافت، امری است روشن. اما همگی خواهان گزينش راه حلی هستند که پیآمدهای کمتری برای منطقه و جهان داشته باشد. يکی از راه حلها میتواند تغيير سيستم سياسی ايران يا تعديل سياست حاکمان ايران در اثر اوج گرفتن جنبش اعتراضی و مدنی باشد. بديهی است که اين راه حل برای استراتژهای غرب و همچنين برای مردم ايران و منطقه بهترين راه حل است. راه حلی است که در خدمت جنبش مدنی ايران قرار دارد و در عين حال راه حلی کم هزينه است.
جنبش سبز که شکل گرفت توجه همگان را معطوف به خود کرد. گستردگی جنبش و پتانسيل آن اميد بخش بود. اين جنبش همه را غافلگير کرد. گرچه وجود نارضايتی در ايران بر کسی پوشيده نبود، ولی کسی گمان نمیکرد که اين نارضايتی بتواند چنين گسترهای يابد و محرکی برای حرکت ميليونی مردم شود. رسانههای کشورهای غربی همواره شاهد تصويرهايی بودند که خبرگزاریهای رسمی ايران از حضور "امت هميشه در صحنه" منتشر میکردند. "مردمی" که به فراخوانهای حکومت به مناسبتهای مختلف به خيابانها میآمدند و يا خواهان محو کسی يا چيزی در جهان میشدند يا خواستار استقرار و بقای کسی و چيزی در نقطه ديگری از جهان. حال ميليونها نفر به خيابانها آمده بودند که خواهان دفاع از حرمت رای خود بودند. حکومت نيز انتظار اين را نداشت که يکباره با چنين اعتراضی روبهرو شود. بديهی بود که رسانههای بينالمللی به طور گستردهای اقدام به بازتاب اين اعتراضها بکنند. روزهای متوالی خبر نخست همه بخشهای خبری رسانههای آلمان، خبر مربوط به اعتراضات مردم در ايران بود.
تلاش ـ چه در آغاز و چه در مراحل بعدی، سيری در رسانههای اينترنتی و ارتباطات ديگر نشان داده و میدهند، که جنبش سبز و به ويژه بدنه آن نسبت به بازتاب حرکت خود در جهان خارج از ايران بی تفاوت نيست. شما اين حساسيت دوطرفه؛ افکار عمومی جهان نسبت به آنچه که در درون ايران می گذرد و حساسيت درون در مورد چگونگی بازتاب رفتارش در بيرون را چگونه ارزيابی می کنيد؟
فاروقی : اينترنت و بهويژه حضور شبکههای اجتماعی نظير فيسبوک و توئيتر چهره جهان رسانهای را دگرگون کرده است. اخبار مربوط به جنبشهای مدنی و اعتراضی در اين يا آن کشور به طور تقريبا همزمان در همه جهان منتشر میشوند. نمونه بارز آن ميدان تحرير قاهره بود. "الجزيره" تصويرهای اعتراضات مردم مصر را به طور زنده در سراسر جهان در معرض ديد مردم قرار میداد. نيروهای حاضر در زيرمجموعه آنچه به جنبش سبز شهرت يافته است خيلی زود به اهميت اينترنت و خبررسانی سريع پی بردند. اخبار مربوط به اعتراضهای پس از انتخابات رياست جمهوری خيلی سريع در اختيار ديگران قرار گرفت. ويدئوکليپهای اين اعتراضات و راهکار خشن حکومت در مقابله با تظاهرکنندگان و از آن جمله ويدئوی قتل ندا به گونهای سريع از طريق يوتيوب منتشر شدند. اهميت بازگو کردن اين اخبار و انتشار آنها برای کشورهايی نظير ايران و چين که رسانهها در اثر سانسور قادر به بازتاب چنين رويدادهايی نيستند، به مراتب بيشتر است. حکومت نيز خيلی سريع متوجه اين اهميت شد و با فيلتر کردن سايتها و ايجاد اختلال در ارتباطات اينترنتی و ماهوارهای کوشيد مانع از اطلاعرسانی آزاد شهروند-خبرنگاران به خارج از کشور و بازتاب اين اخبار از طريق سايتها و شبکههای راديويی و تلويزيونی به داخل کشور شود.
مانع شدن از خبررسانی آزاد، بخشی از پروژه مديريت بحران حکومت بود. گرچه حکومت با ارسال پارازيت مانع از دريافت برخی از شبکههای تلويزيونی شد، ولی در زمينه فيلترينگ اينترنتی موفق نبود. به عنوان نمونه، سايت بخش فارسی دويچه وله از روز ۱۶ ژانويه ۲۰۰۹، يعنی حدودا شش ماه پيش از انتخابات رياست جمهوری فيلتر شده است. اما شمار کاربران سايت بخش فارسی دويچه وله از آن هنگام تا امروز حداقل ۱۰ برابر شده است.
اهميت خبررسانی و بازتاب خبر تنها اطلاع دادن نيست، بلکه دعوت به ياری و پشتيبانی است. اين اطلاعرسانی و بهويژه فعاليت بینظير ايرانيان ساکن خارج از کشور به آنجا منجر شد که موضوع نقض حقوق بشر در ايران که متاسفانه سالهای سال در سايه مناقشه هستهای قرار گرفته بود، بتواند به موضوع مهم و کليدی در رويکرد جهان به ايران بدل شود. تعيين گزارشگر ويژه مربوط به مسائل حقوق بشر توسط سازمان ملل و صدور قطعنامه محکوميت ايران به خاطر نقض آشکار و خشن حقوق بشر، گسترش تحريمهای ايران از تحريمهای اقتصادی به تحريمهای سياسی، درخواست بلوکه کردن دارايیهای ۳۲ تن از کسانی که در سرکوب مردم ايران نقش داشتهاند، کنترل دقيقتر داد و ستدهای اقتصادی کشورهای جهان با ايران و موارد ديگر، همه و همه نتيجه چنين روندی بودهاند.
از جانب ديگر، بازتاب اخبار مربوط به اعدام و شکنجه فعالين مدنی در ايران در خارج از کشور حساسيت سازمانهای مدافع حقوق بشر را برانگيخته است و همين امر مانع از تکرار کشتارهای گسترده پس از انقلاب و از آن جمله کشتار تابستان ۶۷ شده است. اينکه مردم احساس بکنند که در امر مبارزه خود برای کسب حقوق مدنی تنها نيستند و از حمايت بينالمللی برخوردارند، بسيار دلگرم کننده است.
تلاش ـ با همه حمايتی که کشورهای غربی از خيزش و جنبش های کشورهای عربی ـ اسلامی منطقه نموده و مینمايند و با اين که اين دولتها در تکيه بر سمت و سوی آزاديخواهی و دگرگونیهای دمکراتيک در اين کشورها، از هيچ کوششی کوتاه نمیآيند، اما ابراز ترديدها و نگرانیهای غرب و محافل روشنفکری، سياسی و مطبوعاتی از احتمال سمتگيری اين جنبشها و تحولات بعدی در مسيری غير از آنچه غرب آرزو میکند را نمی توان ناديده گرفت. در مورد جنبش سبز چطور؟ آيا ترديدی در محافل غربی در قبال اين جنبش در ايران از نظر سمت گيری و گرايش آن به سوی آينده و کشوری دمکراتيک و ملتزم به رعايت حقوق برابر انسانها، وجود دارد؟ بنا به تجربه شما نظر وبرداشت اين محافل از بودن چهرهها و شخصيتهائی از درون همين حکومت، افرادی مانند آقايان موسوی، کروبی يا ساير اصلاح طلبان در مقام سخنگويان اين جنبش چيست؟
فاروقی : مقايسه جنبشهای اعتراضی با يکديگر آن هم در دورههای تکوينیشان کار چندان صحيحی نيست. اما اگر جنبش اعتراضی و مدنی ايران را با جنبشهای کنونی در کشورهای عربی مقايسه کنيم، رسيدن به اين نتيجه دور از منطق نيست که آنچه کشورهای مصر و تونس در اين لحظه تجربه میکنند، کمابيش آن چيزی است که ما ۳۲ سال پيش تجربه کرديم. البته اميد من اين است که آنها از تجربه منفی ايران بياموزند و مستی ناشی از سقوط ديکتاتور مانع از ديدن خطر شکل گيری يک ديکتاتوری جديد در کشورشان نشود. ايرانيان ظرف ۳۲ سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد دريافتهاند که سقوط ديکتاتور به معنای سقوط ديکتاتوری نيست و رفتن سلطان ديکتاتور همانهنگام به معنی آمدن نظمی دموکراتيک نبوده و میتواند حکومتی را به قدرت برساند بدتر از آنچه سرنگون شد.
کشورهای اسلامی عصر روشنگری را آنگونه که ما در تاريخ مدرن اروپا شاهدش بوديم، تجربه نکردهاند. از اين رو، الزام جدايی دين و دولت در اين کشورها به باور مردم بدل نشده است. همين نبود عصر روشنگری و عدم حضور فرهنگ رواداری و مدارا باعث آن شد که مردم نتوانند از مبارزه خود عليه حکومت پهلوی نتيجه مطلوب را بگيرند. اين تجربه تلخ در عين حال تجربه آموزندهای بود. اما کشورهای عربی و کشورهای اسلامی آسيايی هنوز چنين تجربهای نکردهاند. از اين رو نگرانی غرب نسبت به سمت و سوی تحولات سياسی در کشورهای عربی بی پايه و اساس نيست. بسياری به سخنان زيبا و دموکراتيک رهبران مسلمان کشورهای مصر و تونس دل بستهاند و اين که آنها به رای مردم احترام میگذارند و خواهان استقرار حکومتی اسلامی از نوع ايران نيستند. اما، مگر آيتالله خمينی پيش از کسب و انحصار قدرت در ايران چيز ديگری میگفت؟ او نيز در دوره پيش از پيروزی انقلاب اسلامی ردای يک رهبر دموکراتيک را به تن کرده بود. در آن هنگام نه از محدوديتهای اجتماعی برای زنان سخن در بين بود و نه از محدوديتهای سياسی برای دگرانديشان. اما پس از کسب و انحصار قدرت ما شاهد آن بوديم که از آن سخنان دموکراتيک اثری باقی نماند و يک حکومت تماميتگرا و اتوکراتيک در ايران بر سرنوشت مردم حاکم شد.
در قياس با کشورهای مصر و تونس، اوضاع در کشورهای ليبی و سوريه بغرنجتر است. هيچ کس نمیتواند به صراحت بگويد که سقوط قذافی و بشار اسد به کجا خواهد انجاميد. در بحرين نيز ما شاهد رويارويی سياسی دو کشور ايران و عربستان سعودی هستيم که خود را در قالبی مذهبی نشان میدهد. بههر روی میتوان گفت که تحولات کشورهای عربی و تلاش کنشگران سياسی برای سرنگونی سلطانهای رئيس جمهور، تحولات مثبتی است، اما نمیبايست خيلی به فرجام نيک اين تحولات در آيندهای نزديک خوش بين بود. تجربه ايران میتواند به حال جنبش اعتراضی کشورهای عربی بسيار مفيد واقع شود. اما آيا مستی تودهای مجالی برای خردورزی قائل خواهد شد؟ اين همان پرسشی است که پاسخ آن را قرائت تحولات ماههای آتی نشان خواهد داد.
در مورد ايران، اوضاع فرق میکند. کشورهای غربی در ارتباط با کشورهای عربی نگران رشد اسلامگرايی هستند. در مورد ايران چنين نگرانی بیمورد است. چون اسلامگرايی پيش از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران پديد آمده و ۳۲ سال تمام هم رشد کرده و حال دوران کهولت خود را میگذراند. جنبش سبز میتواند دهها عيب و ايراد داشته باشد، اما زيرمجموعه اين جنبش در اثر تجربه تلخ اين سه دهه از قوه تشخيص خوبی برخوردار شده است. فراموش نکنيم که بسياری از نيروهای اصلاحات و کسانی که امروز در صف جنبش مدنی و اعتراضی قرار گرفته و عليه نظم ولايی پا به ميدان نهادهاند، مسلمانانی هستند که در اثر همين تجربه تلخ از بدنه و همچنين از راس هرم قدرت حاکم ريزش کردهاند.
ضربهای که جمهوری اسلامی ايران ظرف اين ۳۲ سال به اسلام زد، ضربهای کاری و ويرانگر بود. مهمترين ضربه جمهوری اسلامی ايران به اسلام در اثر آميزش دين با سياست روی نمود. اين همان چيزی بود که شماری از آيتاللههای شيعه نسبت به آن هشدار داده بودند. منع پرداختن به امور دنيوی در فقه شيعه و پرهيز از سياست که تا زمان حيات آيتالله بروجردی در شمار ارکان اصلی باورهای شيعی بود توسط آيتالله خمينی مورد تجديد نظر واقع شد. تزويج دين و دولت در اثر پيروزی انقلاب اسلامی، توهم شکن بود و نارضايتیهای سياسی و اجتماعی مردم در اثر سنگر گرفتن مسوولان مملکتی پشت آيه و حديث عملا دوری مردم از باورهای مذهبی را به همراه آورد. پس از انتخابات رياست جمهوری و بهره گرفتن از خرافههای مذهبی به منظور کسب مشروعيت و احيای حيثيت بر باد رفته آسيبی جدی به باورهای دينی مردم زد. اين روند ظرف ماههای گذشته شتاب گرفته است. همانند سازیهای تاريخی بين رهبران جمهوری اسلامی با شخصيتهای دينی، پيش از آنکه منجر به تقديس رهبران امروزين شود، از استحکام باورهای مردم نسبت به تقدس چهرههای صدر اسلام میکاهد. در شرايطی که جامعه جوان ايران هر روز آگاهتر میشود، تلاش برای حرکت روی زمين سست و لغزنده باورهای خرافی امری ابلهانه است. اين چنين است که میتوان گفت جنبش اعتراضی و مدنی ايران از پختگی و بلوغی برخوردار است که اميد بخش است. مردم برای دست يافتن به اين پختگی سياسی و بلوغ بهای سنگينی پرداخت کردهاند. همين بهای سنگين از ضريب خطا میکاهد.
تلاش ـ در مناسبات رسمی و روابط بينالمللی اساساً دولتها نه تنها نماينده ملتها محسوب میشوند، بلکه در فرهنگ سياسی غرب و اصولاً نزد افکار عمومی کشورهای دمکراتيک، بسيار متداول و عاديست که سياست و رفتار دولتها به شهروندان نيز نسبت داده شده و از نظر فرهنگی و اعتقادی هردو يگانه رقم بخورند. آيا برآمد جنبش سبز توانست در چنين ذهنيت عمومی خللی وارد سازد؟ با توجه به اين که روزنامه نگاران و مخبرين در گوشه های ديگر جهان در ارائه شناخت و تصوير از ملتی نقش بسيار مهمی ايفا میکنند و شما به فراخور شغل خود با چنين قشری سروکار داريد، آيا در تصوير ذهنی که از مردم ايران وجود داشته است، دگرگونی صورت گرفته است؟
فاروقی: جنبش اعتراضی ايران تصور مردم جهان را نسبت به اين کشور از اساس دگرگون کرد. تصوير ايران تا پيش از اوجگيری اين جنبش، عمدتا تصويری منفی بود. تو پنداری که تصوير اين کشور را در قاب يک حکومت کمابيش طالبانی درگير يک مناقشه هستهای جای دادهاند. قاب عکسی که نه تنها نزد ايرانيان حس غرور بر نمیانگيخت که برخی حتی از عنوان اين موضوع که ايرانی هستند در خارج از کشور شرم داشتند. من بر آن نيستم که حکومت ايران را حتی در بدترين دورههايش، طالبانی بدانم. اما چنين تصويری از حکومت ايران نزد مردم کشورهای غربی وجود دارد. حکومت هم در ارائه چنين تصويری بی تقصير نبوده است. سخنان تحريکآميز، عدم توجه به قواعد بازی در مناسبات بينالملل، انتشار عکس و فيلم از "امت هميشه برافروخته" از جمله دلايل شکل گرفتن چنين تصوير و تصوری هستند. حال آنکه جنبش سبز، نشان داد که ايران چهره ديگری هم دارد که تا کنون از انظار پنهان بوده. تصويری از مردمی که در راهپيمايیهای مسالمتآميز برای دستيابی به حقوق خود به خيابانها آمده و رشد و بلوغ سياسی خود را به نمايش میگذارند. اين جنبش غرور و حيثيت ايران و ايرانی را احيا کرد. در خارج از کشور با موجی از همبستگی سياسی با جنبش اعتراضی و مدنی روبهرو شديم. اين همبستگی نه تنها خود را در بازتاب وسيع رسانهای به نمايش گذارد بلکه حتی برای ايرانيان احترام آفريد. چنان احترامی که من در تمامی اين سالها هرگز نمونهاش را نديده بودم.
تلاش ـ اگر نظراتی که شما در باره رشد و بلوغ مردم ايران ارائه میدهيد، برداشتی قابل تعميم به افکار و شناخت غربيان از جمله محافل مطلع آلمان از اين ملت باشد، بايد گفت اين کشورها در مجموع ظرفيتی در اين جنبش می بينند، که خاطرشان را در مورد تحولات آينده کشورمان و احتمالاً بهبود وضع منطقه اميدوار میسازد. اما از سوی ديگر حکومت اسلامی از رهبری آن گرفته تا دولت و نيرو های نظامی و امنيتی آن دست از تحريک و پيچيدهتر کردن مشکلات جهان و منطقه بر نداشتهاند. وجود آن اميدواری به نيروهای دمکراتيک مردمی و حضور يک جنبش اجتماعی با سمت و سوئی که گفتيم، تا چه ميزان میتواند غرب را در استفاده از روشهای تندتری مانند حمله نظامی عليه ايران محتاطتر نمايد؟
فاروقی : سياستهای تحريکآميز جمهوری اسلامی واکنشهای بسيار متفاوتی را برانگيخته است. هواداران روشهای تندتر عليه ايران و از آن جمله گزينه نظامی بيش از آنکه در کشورهای غربی نماينده داشته باشند، در خود منطقه و در همسايگی ايران حضور دارند. کشورهای عربی و شيخنشينهای حوزه خليج فارس و البته بخشی از سياستمداران تندرو اسرائيلی از جمله نيروهايی هستند که از کاربست راهکارهای خشنتر عليه ايران جانبداری میکنند. در کشورهای غربی نيز چنين تمايلاتی وجود دارد و آمريکا نيز گزينه نظامی را منتفی ندانسته است. اما آنچه در کشورهای عربی روی میدهد و وضعيت سياسی حاکم بر منطقه عملا منجر به آن شدهاند که خطر مداخله نظامی در ايران کاهش يابد. به عنوان نمونه، تجربه عراق و افغانستان نيز در کاهش احتمال دست يازيدن به راهکارهای نظامی عليه ايران موثر واقع شده است. کاهش خطر حمله اما به معنی منتفی بودن گزينه نظامی نيست. ببينيد خانم مدرس، من مردم کشورم را بيشتر از کشورم دوست دارم و ميهنم را به خاطر همميهنم دوست دارم و در عين حال مخالف جنگ و خونريزی هستم. اميد من به آن است که جنبش مدنی و اعتراضی ايران بهزودی ثمر دهد و نيازی به گزينش راهکارهای خشنتر نباشد. همانگونه که پيش از اين هم گفتم، اين راه حل نه تنها راه حلی است کمهزينه، بلکه راه حلی است که همه از آن سود میبرند: هم مردم ايران و هم جامعه جهانی.
تلاش ـ مشکل ديگری که وجود دارد، تغيير نسبتاً سريع افکار عمومی است. توجهها در اين سوی جهان وقتی جلب میشود که مردم صحنه خيابانها را تسخير کنند. پس از اعتراضات گسترده آغازين، و موج شديد سرکوب و سلطه مأموران امنيتی بر خيابانهای شهرهای کشورمان، و به موازات آن کاهش اخبار و گزارشات رسانههای غربی، تصور بر خوابيدن جنبش و غلبه سکوت و به نظر بعضی «شکست» است. بی ترديد مواردی پيش آمده که شما از سوی همکارانتان مورد اين پرسش قرار گيريد؛ که چه شد و چه بر سر جنبش سبز و حماسهآفرينانش آمد؟ پاسخ شما در چنين مواقعی چيست؟
فاروقی : متاسفانه چنين تصوری نسبت به جنبش سبز در خارج از کشور وجود دارد. رسانهها برای خبررسانی خود نياز به موضوعهای "جنجالی" دارند. مثلا میگويند اگر سگی پای مردی را گاز بگيرد، اين خبر ارزش رسانهای ندارد. اما اگر مردی پای سگی را گاز بگيرد، اين خبر ارزش رسانهای پيدا میکند. گرچه ظرف ماههای گذشته، اعتراضات مدنی در ايران کماکان ادامه داشته است، ولی اعتراضهای پراکنده گروههای نسبتا کمشمار برای رسانههای بينالملل چندان جذاب نيست. بديهی است که خبر اعتراض کارگران اين يا آن کارخانه در ايران يا تظاهرات پراکنده در اين يا آن شهر کشور در سيل خبرهايی که از اين جهان پر آشوب همه روزه روی تلکس خبرگزاریها میرود، گم میشود. همين موضوع میتواند اين باور و تصور را ايجاد کند، که گويا در ايران هيچ اعتراضی نيست و جنبش مدنی از نفس افتاده است. از کار انداختن اينترنت و ماهوارهها در آستانه روزهای تظاهرات در ايران از سوی حکومت نيز، بخشی از راهکار مقابله با اعتراضها بود. و حال که توفان تغيير و تحولات کشورهای عربی را در بر گرفته، بسياری از همکاران بخشهای ديگر دويچه وله از من همان پرسشی را میکنند که شما نيز پرسيديد. پاسخ من به اين پرسش اين است که جنبش سبز لحظهای از تاريخ گذار ايران از جامعهای استبدادی به جامعهای دموکراتيک و آزاد است. تاريخ اين گذار ساختاری نه با جنبش سبز شروع شده است و نه با خاتمه آن به فرجام میرسد. ماههای پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری آشکارا نشان داد که مردم ايران نسبت به سرنوشت خود بیتفاوت نيستند. مسير ايران به سمت ايجاد جامعهای دموکراتيک با مسير کشورهای ديگر منطقه تفاوتی ماهوی ندارد. تظاهرات ميليونی مردم در هفتههای نخست پس از انتخابات نيز نشان داد که رهروان اين راه نيز در ايران کم شمارتر از کشورهای عربی نيستند. صرفا نبض تحولات سياسی در اين يا کشور با هم تفاوت دارد. گاهی آرامتر میزند و گاهی شتابان، اما هيچگاه از تپش باز نمیماند.
تلاش ـ چند هفته پيش به همت هنرمندان و فيلم سازان آلمانی و ايرانیتبار اين کشور، جشنواره معروف برلين (Berlinale) به صحنه حمايت از هنرمندان و فيلمسازان ايرانی و در جايگاه ويژه، دفاع از جعفرپناهی بدل گرديد. اين اقدام چنان بر رژيم اسلامی گران آمد که از سوی مسئولين سفارتخانه جمهوری اسلامی رسماً به آن اعتراض شد. جالب توجه اينجاست که در تجليل از اين نمايش همبستگی در اين جشنواره، در مصاحبه ای توسط راديو (DLF) با يک گزارشگر آلمانی که اخيراً برای تهيه گزارشی از وضع انتشار کتاب و ساير مطبوعات در ايران به کشورمان سفر کرده بود، وی میگفت: پيام چنين رخدادهائی در اصل به روشنفکران و خطاب آن به آزاديخواهان در داخل ايران است و اين که؛ «عليرغم همه سرکوبها و فشارها صدای شما شنيده میشود.» چنين اقدامات و چنين سخنانی قاعدتاً بايد مبتنی بر شناختی عميقتر از تداوم مبارزات درون کشور و حمايتی پايدارتر از آنها و فراتر از لحظه اخبار پر سرو صدا باشد؟
فاروقی: حساب رسانههای بينالملل از نهادهای مدافع حقوق بشر و سازمانها و موسسههای مدنی جداست. نهادهای مدافع حقوق بشر میبايست همه موارد نقض حقوق بشر را مورد توجه قرار دهند. اما، نوع و گستره کار رسانهها با راهکار نهادهای مدافع حقوق بشر تفاوت دارد. رسانهها از حيث گستره پوشش خبری خود به دو دسته تقسيم میشوند. برخی از رسانهها کار خود را محدود به مرزهای کشور معينی نمیکنند و مخاطبين خود را در سراسر جهان دارند. البته بديهی است که اين رسانهها عمدتا به زبان انگليسی هستند. گونه ديگر رسانهها، رسانههايی هستند که گستره فعاليتشان محدود به جغرافيای خاصی میشود. به عنوان نمونه، رسانههايی که ما در آلمان داريم و به زبان آلمانی خبررسانی میکنند. اين رسانهها مخاطبين خود را دارند و ناگزيرند به مسائلی بپردازند که برای مخاطبين آنها جالب و جذاب است. در اينجا پوشش خبری تظاهرات پراکنده در اين يا آن گوشه از جهان از چنان اهميتی برخوردار نيست که در دستور کار آنها قرار بگيرد. خوشبختانه ايرانيان ساکن کشورهای ديگر و از آن جمله در آلمان خوب عمل کردهاند. نسل دوم ايرانيان موفق شدهاند به رسانههای آلمانیزبان راه يابند. من شماری از خبرنگاران جوانی را میشناسم که در شبکههای بسيار مهم آلمان کار میکنند. خبرنگارانی که گرچه شايد نتوانند خيلی خوب فارسی حرف بزنند، ولی خود را يار و همراه جنبش اعتراضی در ايران میدانند و اقدام به پوشش خبری مسائل ايران میکنند.
از جانب ديگر هنرمندان ايرانی نيز ظرف اين دو سالی که از جنبش سبز میگذرد بسيار خوب عمل کردهاند. آکسيون جشنواره برليناله که شما به آن اشاره کرديد، يکی از اين نمونههای خوب همبستگی بينالمللی با جنبش اعتراضی ايران است. در کشورهای ديگر نيز ما شاهد اقدامات مشابهی هستيم. به هر روی بازتاب سريع اخبار مربوط به نقض حقوق بشر در ايران و تلاش برای جلب توجه رسانههای بينالملل به نابسامانیهای کشور وظيفهای درازمدت است که نمیبايست از آن غافل شد. يکی از نکتههای اصلی سياست مديريت بحران جمهوری اسلامی ايران که به دولت سوريه نيز تجويز شده است، همانا طولانی کردن دوره کشمکشهای سياسی و خسته کردن مردم و نااميد ساختن آنها از پیگيری خواستهايشان است. اگر ايرانيان ساکن کشورهای ديگر خسته شوند و در اثر اين خستگی به بیتفاوتی سياسی دچار شوند، حکومت سهلتر امر سرکوب اعتراضات در داخل کشور را دنبال خواهد کرد.
تلاش ـ در انتقال پيامهای حمايتی دلگرم کننده به درون کشور و رساندن آن به گوش آزدايخواهان ايران رسانه هائی چون دويچهوله چه نقشی دارند؟ آيا آنها در اتصال اين دو طرفِ رابطه از آزادی عمل کامل برخوردارند يا مجبور به رعايت برخی محدوديتها در مناسبات رسمی ميا ن دولتها هستند؟
فاروقی : نقش رسانههای فارسیزبانی که در خارج از کشور فعاليت میکنند با آنچه پيشتر گفتم تفاوت میکند. وظيفه اصلی خبررسانی به داخل کشور برعهده اين رسانههاست. سانسور و کنترل دولتی امر اطلاعرسانی آزاد در داخل کشور را دشوار ساخته است. حال آنکه رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در اطلاعرسانی کمترين محدوديتی ندارند. اين رسانهها نيز دو دستهاند. نخست سايتهايی که به همت يک يا چند نفر راهاندازی شدهاند و دوم رسانههای فارسیزبانی مثل دويچه وله، بی بی سی و نظاير اينها که بخشی از شبکههای بينالمللی کشورهای مختلف هستند. سايتهای آزاد خبری به هر روی میتوانند فارغ از هرگونه محدوديتی فعاليت کنند. يکی از اين محدوديتها، موازين حرفهای خبررسانی است. فارغ بودن از رعايت چنين موازينی باعث آن میشود که امر سنجش عيار حقيقت در اخباری که اين سايتها منتشر میکنند، دشوار شود. انتشار اخبار ناصحيح از اعتبار اين سايتها و اعتماد به آنها میکاهد. دولت ايران نيز برای آسيب زدن به اعتبار اين رسانهها اقدام به انتشار اخبار غلط میکند و همين امر میبايست وسواس و حساسيت مسوولان اين سايتها را نسبت به آنچه منتشر میکنند، برانگيزد.
در مورد شبکههای خبررسانی مثل دويچه وله، صدای آمريکا، بی بی سی و رسانههای مشابه وضع فرق میکند. برخی از اين رسانهها مستقيما توسط دولت اين کشورها يا به طور مشخص توسط وزارت امور خارجه آنها تامين مالی میشوند و تحت نظارت آنها کار میکنند. در مورد دويچه وله، وضعيت متفاوت است. در آلمان شورای رسانهها وجود دارد که اعضای آن توسط دولت تعيين نمیشوند. اين شورا بر کار رسانهها نظارت میکند. شهروندان آلمان هر ماه برای استفاده از رسانهها ماليات میپردازند. بودجه دويچه وله و رسانههای غيرخصوصی عمدتا از طريق اين ماليات تامين میشود. از اينرو، دويچه وله زير نظارت مستقيم وزارت امور خارجه آلمان يا دولت اين کشور قرار ندارد. ما در تعيين گزارشهای روز خود از آزادی رسانهای برخورداريم. مهمترين محدوديتی که ما با آن روبهرو هستيم، رعايت موازين حرفهای خبرنگاری است. يعنی ما برای پوشش خبری خود نياز به کنترل صحت يک خبر پيش از انتشار آن از طريق دو منبع مستقل داريم. رعايت چنين موازينی باعث تاخير در انتشار اخبار میشود، اما از آنجا که انتشار توام با تاخير يک خبر صحيح بهتر از انتشار شتابزده يک خبر غلط است، رعايت اين موازين اعتمادسازی میکند.
البته بايد تاکيد کنم دويچه وله در عين حال وظيفه ايجاد رابطه بين آزاديخواهان داخل کشور و مدافعان حقوق بشر در فراسوی مرزهای ايران را برعهده ندارد. يکی از ارکان اصلی کار دويچه وله پوشش خبری موارد نقض حقوق بشر است و اين کاری است که ما همه روزه انجام میدهيم. بديهی است که وظيفه بازتاب آکسيونهای اعتراضی در خارج از کشور و همچنين بازتاب خبر همبستگی اين يا آن نهاد آلمانی با جنبش اعتراضی ايران نيز بخشی از کار ما را تشکيل میدهد. دويچه وله در ضمن وظيفه دارد نظر شخصيتها، حزبها و موسسههای آلمانی پيرامون تحولات سياسی در اين يا آن نقطه از جهان و از جمله پيرامون آنچه در ايران میگذرد را پوشش دهد. شخصيتهای فرهنگی و سياسی در آلمان و سياستمداران اين کشور نظری عمدتا منفی نسبت به دولت ايران دارند. اما اينکه چرا چنين نظر منفی نسبت به دولت ايران و مسوولان مملکتی ايران در خارج از کشور وجود دارد، بيش و پيش از آنکه به کار رسانههايی همچون دويچه وله برگردد، ناشی از نقشی است که خود حکومت در داخل کشور، در منطقه و در پهنه گيتی ايفا میکند. وظيفه رسانهها بازتاب دادن است، ولی مضمون آنچه را که ما بازتاب میدهيم، دولتها رقم میزنند.
جرس: بدنبال تحصن دانشجویان در برابر سفارت عربستان، 200 تن از دانشجویان با دو کشتی از بندر بوشهر به سمت بحرین حرکت کردند.
به گزارش ایسنا، عباس عالیزاده مدیر روابط عمومی دانشجویان متحصن جنوب کشور از حرکت 200 دانشجو با دو فروند کشتی از بندر بوشهر به سمت بحرین خبر داد.
وی گفت: این حرکت به صورت خودجوش بوده و ما از هیچکس مجوزی دریافت نکردیم و کشتیها نیز شخصی میباشند.
وی خاطرنشان کرد: ما بر تصمیم خود استوار هستیم و تا جایی که بتوانیم به راه خود ادامه خواهیم داد.
رد طرح شورای همکاری خلیج فارس از سوی دو طرف
جــرس: بنا به گزارش منابع خبری، صدها هزار نفر از معترضان یمنی، با حضور در ميدان «الحريه» شهر تعز و همچنین خیابانهای مختلف شهر صنعا، پایتخت آن کشور، ضمن برگزار تجمعی گسترده، بر خواسته مخالفان مبنی بر كناره گيري بي قيدوشرط علي عبدالله صالح، رئیس جمهور آن کشور تاکید مجدد کردند.
مخالفین حکومت یمن، به تاسی از معترضان ماههای قبل در تونس و مصر، نامی جدید برای اعتراض این جمعه انتخاب کرده و آنرا «جمعۀ فرصت آخر» نامگذاری کرده اند.
به گزارش شبكه تلويزيوني الجزيره، معترضین یمنی از ظهر روز جمعه سوم اردیبهشت (٢٢ آوریل) در ميدان الحريه شهر تعز تجمع كردهاند ويكصدا با سردادن شعار علي عبدالله صالح را قاتل مردم معرفي ميكنند.
بر اساس این گزارش، جوانان انقلابي در بيانيهاي تاكيد كردند كه نهادهاي وابسته به حکومت فاقد مشروعيت هستند و همزمان طرح شوراي همكاري خليج فارس براي ميانجي گري را رد كردند و خواستار كناره گيري بي قيد و شرط صالح از قدرت شدند.
خطيب جمعه شهر تعز نيز طرح شوراي همكاري خليج فارس براي ميانجيگري در يمن را رد كرد و تلاش كشورهاي حاشيه خليج فارس را اقدامي براي نجات علي عبدالله دانست.
اين در حالي است كه روز گذشته علي عبدالله صالح نيز طرح شوراي همكاري خليج فارس را رد و تاكيد كرد كه تا موعد مقرر در سمت خود باقي خواهد ماند.
براساس طرح شوراي همكاري خليج فارس، قرار بود علي عبدالله در بازه زماني يك ماهه از قدرت به نفع معاونش كناره گيري کند و در مهلتي دوماهه انتخابات رياست جمهوري جديد برگزار شود. همچنين دولت وحدت ملي با مشارکت ۵۰ درصدي حزب حاكم و ۴۰ درصدي مخالفان و ۱۰ بي طرف تشكيل شود.
پایتخت مجددا بپاخاست
این منبع خبری همچنین گزارش داد که صدها هزار نفر از مردم صنعا نیز، با برگزار تظاهرات گسترده با عنوان جمعه "آخرين فرصت " خواستار پايان رژيم علي عبدالله صالح در اين كشور شدند.
بر اساس این گزارش، همزمان با برگزاري نماز جمعه در يمن صدها هزار نفر به خيابانها ريختند و تاكيد كردند كه علي عبدالله صالح بايد از قدرت كناره گيري كند و پس از آن مجازات شود.
خيابان هاي اصلي شهر صنعا مملو از مردم معترض بود كه براي حضور در مراسم نماز جمعه "جمعه فرصت آخر " به خيابان آمده بودند.
الجزيره از صنعا گزارش داد كه نيروهاي گارد رياست جمهوري خيابان «الستين» را تحت محاصره در آوردهاند و وضعيت شكننده امنیتي در شهر صنعا حاكم است و هر لحظه احتمال درگيري بين مخالفین و حامیان حکومت وجود دارد.
اعتراضات در يمن علي رغم تلاش علي عبدالله صالح همچنان ادامه دارد و انقلابيون خواستار نافرماني مدني به شكل فراگير در سراسر كشور شدهاند.
همزمان با لغو حالت فوقالعاده و انحلال دادگاه امنیت سوریه
جرس: رئیس جمهوری سوریه روز پنجشنبه با صدور چهار فرمان، رسما لغو حالت فوق العاده و انحلال دادگاه عالی امنیت کشور را پس از حدود پنج دهه اعلام کرد و همزمان نیروهای امنیتی سوریه برای مقابله با "تظاهرات بزرگ" روز جمعه در برخی شهرهای این کشور تدابیر ویژه ای را به اجرا گذاشته اند.
بشار اسد علاوه بر لغو حالت فوقالعاده و انحلال دادگاه عالی امنیت کشور، در فرمان دیگری با اعلام قانون حق سازماندهی و برگزاری راهپیمایی مسالمتآمیز برای شهروندان، آن را بخشی از حقوق اساسی مردم سوریه قلمداد کرد که پیشتر، قانون اساسی این کشور آن را به رسمیت شناخته است.
اسد همچنین در فرمان دیگری تاکید کرد فقط نیروهای پلیس مامور رسیدگی به جرایم و بازجویی از مظنونان هستند. با این فرمان نیروهای امنیتی حق دخالت در چنین اموری را نخواهند داشت.
خاطر نشان میشود سهشنبه 30 فروردین، کابینه سوریه از لغو قانون حالت فوقالعاده و انحلال دادگاه عالی امنیت کشور با هدف پاسخگویی به خواستههای مردمی خبر داده بود.
همچنین وزارت کشور سوریه با صدور بیانیهای از مردم این کشور خواسته بود در شرایط کنونی در برقراری ثبات وامنیت به مقامات مربوطه کمک کنند تا بتوانند وظایف ملی خود را انجام دهند.
مقامات سوری از جمله اسد با تاکید بر اصلاحات اساسی در زمینههای اقتصادی و سیاسی در عین حال درباره توطئهچینی دشمنان سوریه برای بیثبات کردن و ایجاد فتنه در این کشور هشدار دادهاند.
بشار اسد به هنگام برگزاری اولین نشست دولت جدید سوریه گفته بود: سوریه اکنون در مرحله بسیار حساسی به سر میبرد و کشور در معرض توطئه قرار دارد.
وی با اشاره به دیدارهای فراوان خود با گروههای مختلف مردمی بر ضرورت رسیدگی سریع و جدی به مشکلات مردم تاکید و توصیههایی را در این زمینه به دولت جدید ارائه کرد و از دولت جدید خواست گامهای اصلاحطلبانه را در این زمینه بردارد.
اسد خاطر نشان کرده بود: چالشهای پیش روی ما و دولت، بسیار زیاد است و ملت سوریه به این دولت امید بسته است و هیچ دولتی در هر شرایطی بدون حمایتهای مردمی نمیتواند به موفقیت دست یابد.
وی گفته بود: در دیدارهایی که طی هفته گذشته با گروههای مختلف مردمی داشتم، متوجه شدم که شکافی در حال ظاهر شدن میان نهادهای دولتی و شهروندان است و باید این شکاف پر شود، میتوانیم این شکاف را پر کنیم ولی تنها راه پر کردن این شکاف، اعتماد سازی میان دولت و شهروندان است.
اسد تاکید کرده بود: همانطور که میدانید سوریه اکنون در مرحله بسیار حساسی به سر میبرد، و همانطور که در سخنانم در مقابل نمایندگان مجلس الشعب گفتم، سوریه در معرض توطئه قرار دارد، البته اصلاحات در حال انجام است، ولی توطئه همواره علیه سوریه وجود دارد.
استقرار نیروهای نظامی
در همین حال به گزارش بی بی سی، واحدهای ارتش به منظور جلوگیری از برگزاری تجمع مخالفان در نقاط مختلف شهر حمص، از مراکز اصلی تظاهرات مخالفان بشار اسد، رئیس جمهوری، مستقر شده اند. تظاهرات اعتراضی حدود یک ماه پیش و با طرح خواست هایی شامل اصلاحات و آزادی سیاسی، لغو وضعیت فوق العاده و مبارزه با فساد در تشکیلات حکومتی آغاز شد اما با گذشت زمان و خودداری حکومت از واکنش نسبت به این خواست ها، به تدریج به درخواست تغییرات اساسی در رژیم منجر شده است.
اسد همچنین در فرمان دیگری تاکید کرد فقط نیروهای پلیس مامور رسیدگی به جرایم و بازجویی از مظنونان هستند. با این فرمان نیروهای امنیتی حق دخالت در چنین اموری را نخواهند داشت.
خاطر نشان میشود سهشنبه 30 فروردین، کابینه سوریه از لغو قانون حالت فوقالعاده و انحلال دادگاه عالی امنیت کشور با هدف پاسخگویی به خواستههای مردمی خبر داده بود.
همچنین وزارت کشور سوریه با صدور بیانیهای از مردم این کشور خواسته بود در شرایط کنونی در برقراری ثبات وامنیت به مقامات مربوطه کمک کنند تا بتوانند وظایف ملی خود را انجام دهند.
مقامات سوری از جمله اسد با تاکید بر اصلاحات اساسی در زمینههای اقتصادی و سیاسی در عین حال درباره توطئهچینی دشمنان سوریه برای بیثبات کردن و ایجاد فتنه در این کشور هشدار دادهاند.
بشار اسد به هنگام برگزاری اولین نشست دولت جدید سوریه گفته بود: سوریه اکنون در مرحله بسیار حساسی به سر میبرد و کشور در معرض توطئه قرار دارد.
وی با اشاره به دیدارهای فراوان خود با گروههای مختلف مردمی بر ضرورت رسیدگی سریع و جدی به مشکلات مردم تاکید و توصیههایی را در این زمینه به دولت جدید ارائه کرد و از دولت جدید خواست گامهای اصلاحطلبانه را در این زمینه بردارد.
اسد خاطر نشان کرده بود: چالشهای پیش روی ما و دولت، بسیار زیاد است و ملت سوریه به این دولت امید بسته است و هیچ دولتی در هر شرایطی بدون حمایتهای مردمی نمیتواند به موفقیت دست یابد.
وی گفته بود: در دیدارهایی که طی هفته گذشته با گروههای مختلف مردمی داشتم، متوجه شدم که شکافی در حال ظاهر شدن میان نهادهای دولتی و شهروندان است و باید این شکاف پر شود، میتوانیم این شکاف را پر کنیم ولی تنها راه پر کردن این شکاف، اعتماد سازی میان دولت و شهروندان است.
اسد تاکید کرده بود: همانطور که میدانید سوریه اکنون در مرحله بسیار حساسی به سر میبرد، و همانطور که در سخنانم در مقابل نمایندگان مجلس الشعب گفتم، سوریه در معرض توطئه قرار دارد، البته اصلاحات در حال انجام است، ولی توطئه همواره علیه سوریه وجود دارد.
استقرار نیروهای نظامی
در همین حال به گزارش بی بی سی، واحدهای ارتش به منظور جلوگیری از برگزاری تجمع مخالفان در نقاط مختلف شهر حمص، از مراکز اصلی تظاهرات مخالفان بشار اسد، رئیس جمهوری، مستقر شده اند. تظاهرات اعتراضی حدود یک ماه پیش و با طرح خواست هایی شامل اصلاحات و آزادی سیاسی، لغو وضعیت فوق العاده و مبارزه با فساد در تشکیلات حکومتی آغاز شد اما با گذشت زمان و خودداری حکومت از واکنش نسبت به این خواست ها، به تدریج به درخواست تغییرات اساسی در رژیم منجر شده است.
از سوی دیگر، هيلاری کلينتون، وزير خارجه آمريکا، خشونت در سوريه را محکوم کرد و گفت: دولت سوريه بايد به بازداشت های خودسرانه و شکنجه زندانيان پایان دهد.
به گزارش رويترز کلينتون در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت ما به ويژه نگران وضعيت در شهر حمص هستيم. گزارش های متعددی خبر از خشونت و تلفات در ميان افراد غير نظامی و ماموران دولت می دهد.
فعالان سوری میگويند از روز دوشنبه تاکنون، ۲۰ نفر از معترضان هوادار دمکراسی به ضرب گلوله سربازان و دیگر نیروهای سوری جان باختند.
کلینتون از دولت سوریه خواست به خشونت پایان دهد و به مطالبات مشروع مردم سوریه که خواهان اصلاحات بنیادی و پایدار هستند، پاسخ دهد.
در همین حال سازمان ديدبان حقوق بشر به تازگی با انتشار بيانيهای سازمانهای امنيتی و اطلاعاتی سوريه را به شکنجه صدها تظاهرکننده بازداشت شده در روزهای اخير متهم کرده است.
به گزارش رويترز کلينتون در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت ما به ويژه نگران وضعيت در شهر حمص هستيم. گزارش های متعددی خبر از خشونت و تلفات در ميان افراد غير نظامی و ماموران دولت می دهد.
فعالان سوری میگويند از روز دوشنبه تاکنون، ۲۰ نفر از معترضان هوادار دمکراسی به ضرب گلوله سربازان و دیگر نیروهای سوری جان باختند.
کلینتون از دولت سوریه خواست به خشونت پایان دهد و به مطالبات مشروع مردم سوریه که خواهان اصلاحات بنیادی و پایدار هستند، پاسخ دهد.
در همین حال سازمان ديدبان حقوق بشر به تازگی با انتشار بيانيهای سازمانهای امنيتی و اطلاعاتی سوريه را به شکنجه صدها تظاهرکننده بازداشت شده در روزهای اخير متهم کرده است.
جرس: رييس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي گفت: غفلت از دين، جهان را به وضع امروز انداخته كه يكسره در آن با ظلم و جنايت مواجه هستيم.
به گزارش ایسنا، غلامعلي حدادعادل در اولين اجلاسيه نهضت پاياننامه نويسي در مجتمع آموزش عالي امام خميني قم با بيان اين مطلب تصريح كرد: اگر بخواهيم براي كسي نياز به دين را ثابت كنيم بايد وضع دنياي امروز را نشان دهيم كه به علت غفلت از دين به چه وضعي گرفتار شده است.
حدادعادل با اشاره به پاياننامه نويسي در جامعةالمصطفي ادامه داد: امروز دشمن همه توان خود را بكار بسته تا تفرقه در ميان امت اسلامي ايجاد كند، بنابراين تعداد زيادي از پاياننامههاي اين نهاد بايد به موضوع انسجام اسلامي و راههاي رسيدن به وحدت اختصاص يابد.
وي افزود: مطمئن باشيد به همان ميزان كه ما درباره شناخت اسلام و امت اسلامي گام برميداريم دشمنان نيز براي يافتن راههاي تفرقه در ميان مسلمانان تلاش ميكنند و موسساتي را براي اين كار راهاندازي كردهاند.
رييس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي تاكيد كرد: دشمن شناسي يكي از موضوعاتي است كه بايد در پاياننامهها بيش از گذشته به آن پرداخته شود.
وي با بيان اينكه مسلمانان از حال همديگر بسيار بيخبرند و انسجام ندارند، گفت: ما براي آنكه به عنوان يك امت اسلامي هويت خود را به دست آوريم نيازمند كارهاي پژوهشي زيادي هستيم.
وي با طرح اين سوال كه ما چقدر نسبت به امپراتوري عثماني و حضور مسلمانان در اندلس و وضعيت مسلمانان در آفريقا و اندونزي و ... اطلاع داريم، گفت: بخش وسيعي از پايان نامهها بايد به جهان اسلام و شناخت آن و دستيابي به هويت اسلامي و حركت به سمت وحدت اسلامي و خودآگاهي اسلامي باشد كه نقطه مقابل برنامههاي دشمنان است.
وي پرداختن به مسايل كلامي را از ديگر نيازها برشمرد و گفت: نيازهاي كلامي بسيار زيادي از گذشته و به ويژه امروز وجود دارد و شبهات زيادي هم به صورت طبيعي و هم گاهي توسط ديگران به وجود آمده است كه نيازمند پاسخگويي به آنها هستيم.
حدادعادل با اشاره به شكلگيري نظام اسلامي در ايران بيان كرد: امروز كه حكومت اسلامي برپا شده است نيازهاي بسيار جديدي نيز به وجود آمده و مسايل فقهي و كلامي گوناگوني هست كه بايد از طريق پاياننامهها به آنها پاسخ داد.
وي پايان نامهها را محصول تلاش علمي يك فرد دانست و گفت: نبايد اين ميوه در كتابخانهها خاك بخورد و بايد پاياننامههاي خوب منتشر شوند تا مورد استفاده جامعه قرار گيرد.
رييس كميسيون فرهنگي مجلس با اشاره به رويكرد آموزشي موسسات آموزش عالي و دانشگاهها در تربيت معلم و استاد تصريح كرد: دانشگاهها نبايد تنها به آموزش بپردازند بلكه بايد افرادي را به عنوان محقق و پژوهشگر تربيت كنند تا جنبش نرم افزاري تحقق يابد.
وي با بيان اينكه ساماندهي پايان نامهها براي سر و سامان دادن به امور پژوهشي لازم است، تاكيد كرد: هر پاياننامه بايد ناظر به يك نياز جامعه و براي رفع آن نياز باشد به ويژه در المصطفي بايد به سمت رفع نيازهاي امت اسلامي و وحدت بيشتر امت اسلامي براي مقابله با دشمنان باشد.