«جعفر پناهی و محمد رسولاف نبايد به زندان بازگردند»
۱۷ هزار سينماگر مطرح کشورهای مختلف بيانيه مشترکی را برای لغو حکم قضايی جعفر پناهی و محمد رسولاف، دو فيلمساز ايرانی امضا کردند.
به گزارش تارنمای جشنواره فيلم کن، نام فيلمسازانی معروفی چون فرانسيس فورد کوپولا، کوستا گاوراس، ديويد کروننبرگ، الخاندرو گونزالس ايناريتو، ديويد لينچ، لوک و ژانپیير داردن، آکی کوريسماکی، اتوم اگويان، آينه واردا، برتران تاورنيه، ژاک ريوت و لارس فون ترير و همچنين بازيگرانی چون کاترين دونو، هلم ميرن، ژان مورو، شون پن و ايزابل هوپر؛ در ميان ۱۷ هزار امضای اين بيانيه ديده میشود.
همچنين سينماگران ايرانی تباری چون مرجان ساتراپی، رفيع پيتز و داريوش خنجی نيز در ميان اين عده از معترضان به حکم دو فيلمساز ايرانی حضور دارند.
تارنمای جشنواره کن ضمن «ظالمانه، شرمآور و غير قابل تحمل» خواندن حکمهای جعفر پناهی و محمد رسولاف نوشته است که اين بيانيه مشترک ابتکار جشنواره کن، سينماتک فرانسه و جامعه نويسندگان و آهنگسازان دراماتيک فرانسه SACD بود و به سرعت توسط سازمانهای فرهنگی، جشنوارهها، انجمنهای کارگردانان، تهيهکنندگان و پخشکنندگان در فرانسه و ديگر نقاط جهان مورد استقبال قرار گرفت.
جشنواره کن افزوده است اين بسيج عمومی ادامه خواهد داشت و تا زمانیکه حکم پناهی و رسولاف لغو نشده و آنها آزادانه نتوانستهاند به فعاليتسينمايی خود بپردازند؛ گسترش نيز خواهد يافت.
ژيل ژاکوب، مدير جشنواره فيلم کن، کوستا گاوراس، مدير سينماتک فرانسه و لوران هينمن، مدير جامعه نويسندگان و آهنگسازان دراماتيک فرانسه، طی نامهای در تاريخ ششم ژانويه سال جاری، بيانيه ۱۷ هزار سينماگر جهان را برای آزادی اين دو فيلمساز ايرانی، به سفارت جمهوری اسلامی ايران در فرانسه تحويل خواهند داد.
در جمله پايانی اين نامه آمده است: «ما همچنين میخواهيم از وضعيتی که اين دو فيلمساز در آن قرار دارند دقيقأ آگاه شويم و باور کنيم که هنوز امکان تغيير وقايع اين حکمها وجود دارد و حقوق بنيادين و آزادی آنها تضمين خواهد شد.»
جشنواره فيلم کن اعلام کرده است که جعفر پناهی به صورت غيابی و افتخاری عضو هيات داوران شصتوچهارمين دوره اين جشنواره نيز خواهد بود.
جعفر پناهی که از معترضان به نتايج انتخابات بحثبرانگيز ۲۲ خرداد بود، به اتهام «اجتماع و تبانی و تبليغ عليه نظام» به شش سال حبس تعزيری و ٢٠ سال محروميت از حقوق اجتماعی شامل ساختن فيلم، نوشتن هر نوع فيلمنامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی محکوم شده است.
محمد رسولاف، کارگران سينما نيز به اتهام «اجتماع و تبانی و تبليغ عليه نظام» به شش سال حبس تعزيری محکوم شده است.
تا کنون جشنوارههای متعددی از اين دو فيلمساز ايرانی پشتيبانی کردهاند. آخرين بار، جشنواره فيلم برلين در شصتويکمين دوره خود که از ۱۰ تا ۲۰ فوریه ۲۰۱۱ (۲۱ بهمن تا اول اسفند) برگزار شد به شکل ويژه از جعفر پناهی حمايت کرد.
پناهی که عضو هيأت داوران اين دوره از جشنواره فيلم برلين بود به دليل حکم خود نتوانست ايران را ترک کند.
به گزارش تارنمای جشنواره فيلم کن، نام فيلمسازانی معروفی چون فرانسيس فورد کوپولا، کوستا گاوراس، ديويد کروننبرگ، الخاندرو گونزالس ايناريتو، ديويد لينچ، لوک و ژانپیير داردن، آکی کوريسماکی، اتوم اگويان، آينه واردا، برتران تاورنيه، ژاک ريوت و لارس فون ترير و همچنين بازيگرانی چون کاترين دونو، هلم ميرن، ژان مورو، شون پن و ايزابل هوپر؛ در ميان ۱۷ هزار امضای اين بيانيه ديده میشود.
همچنين سينماگران ايرانی تباری چون مرجان ساتراپی، رفيع پيتز و داريوش خنجی نيز در ميان اين عده از معترضان به حکم دو فيلمساز ايرانی حضور دارند.
تارنمای جشنواره کن ضمن «ظالمانه، شرمآور و غير قابل تحمل» خواندن حکمهای جعفر پناهی و محمد رسولاف نوشته است که اين بيانيه مشترک ابتکار جشنواره کن، سينماتک فرانسه و جامعه نويسندگان و آهنگسازان دراماتيک فرانسه SACD بود و به سرعت توسط سازمانهای فرهنگی، جشنوارهها، انجمنهای کارگردانان، تهيهکنندگان و پخشکنندگان در فرانسه و ديگر نقاط جهان مورد استقبال قرار گرفت.
جشنواره کن افزوده است اين بسيج عمومی ادامه خواهد داشت و تا زمانیکه حکم پناهی و رسولاف لغو نشده و آنها آزادانه نتوانستهاند به فعاليتسينمايی خود بپردازند؛ گسترش نيز خواهد يافت.
ژيل ژاکوب، مدير جشنواره فيلم کن، کوستا گاوراس، مدير سينماتک فرانسه و لوران هينمن، مدير جامعه نويسندگان و آهنگسازان دراماتيک فرانسه، طی نامهای در تاريخ ششم ژانويه سال جاری، بيانيه ۱۷ هزار سينماگر جهان را برای آزادی اين دو فيلمساز ايرانی، به سفارت جمهوری اسلامی ايران در فرانسه تحويل خواهند داد.
در جمله پايانی اين نامه آمده است: «ما همچنين میخواهيم از وضعيتی که اين دو فيلمساز در آن قرار دارند دقيقأ آگاه شويم و باور کنيم که هنوز امکان تغيير وقايع اين حکمها وجود دارد و حقوق بنيادين و آزادی آنها تضمين خواهد شد.»
جشنواره فيلم کن اعلام کرده است که جعفر پناهی به صورت غيابی و افتخاری عضو هيات داوران شصتوچهارمين دوره اين جشنواره نيز خواهد بود.
جعفر پناهی که از معترضان به نتايج انتخابات بحثبرانگيز ۲۲ خرداد بود، به اتهام «اجتماع و تبانی و تبليغ عليه نظام» به شش سال حبس تعزيری و ٢٠ سال محروميت از حقوق اجتماعی شامل ساختن فيلم، نوشتن هر نوع فيلمنامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانهها و مطبوعات داخلی و خارجی محکوم شده است.
محمد رسولاف، کارگران سينما نيز به اتهام «اجتماع و تبانی و تبليغ عليه نظام» به شش سال حبس تعزيری محکوم شده است.
تا کنون جشنوارههای متعددی از اين دو فيلمساز ايرانی پشتيبانی کردهاند. آخرين بار، جشنواره فيلم برلين در شصتويکمين دوره خود که از ۱۰ تا ۲۰ فوریه ۲۰۱۱ (۲۱ بهمن تا اول اسفند) برگزار شد به شکل ويژه از جعفر پناهی حمايت کرد.
پناهی که عضو هيأت داوران اين دوره از جشنواره فيلم برلين بود به دليل حکم خود نتوانست ايران را ترک کند.
آتش به خرمن میزنند
بيژن صفسری
هر روز که می گذرد کتاب مردم اين کهنه ديار خواندنی تر می شود . ملتی که هرگز تن به ذلت و خواری نداده اگر چه در طول تاريخ خود بارها حاکمانی ديده است که ميل ناديده انگاشتن ، شان و منزلت ايرانی را داشته اند چنانکه امروز هم نيز گروهی که در کسوت زمامداران اين اب و خاک بر کرسی قدرت تکيه زده انارند ، با همه عهد و ميثاقی که ۳۲ سال پيش بنام انقلاب با ملت بسته اند ، هر روز با طرفندی جديد قصد محدود ساختن جامعه جان به لب رسيده را دارند.چندی پيش در مجلس شورای اسلامی کليات طرحی با دو بار مطرح شدن ، به تصويب رسيده است که نظارت بر فعاليت های سازمان های غير دولتی را به تشکيلات غير پاسخگوی جديدی تحت عنوان "هئيت عالی نظارت بر فعاليت های سازمان های غير دولتی" واگذار می کند.که در واقع با تصويب اين طرح فعاليت های اجرايی همه سازمان های غير دولتی توسط اين نهاد جديدالتاسيس گرفته خواهد شد از اين رو بسياری از سازمان های مردم نهاد و يا همان ان جی او ها به اعتراض بر خاسته و بيانيه هايی مبنی بر متوقف نمودن اين طرح و در آن خطاب به نمايندگان مجلس ، خواستار به چالش کشيدن طرح فوق الذکر شدند
سازمان های مردمی و غير دولتی و يا سازمان های مردم نهاد که به ان ها NGO (Governmental Organization ) می گويندو به اشکال و انحای مختلف در سراسر جهان وجود دارند سازمان های مردمنهادی هستند که مستقيما بخشی از ساختار دولت محسوب نمیشوند، اما نقش بسيار مهمی بعنوان واسطه بين احاد مردم و قوای حاکم و حتی خود جامعه ايفا میکنندو بسياری از اين سازمانها غير انتفاعی هستند و بودجه آنها از طريق کمکهای مردمی، ويا يا ترکيبی از کمک های مردمی و برخی نهاد های دولتی می شود واکثراين سازمانها هيچ علاقهای به سياست ندارند و بنا بر آخرين آمار و اطلاعاتی که چند سال پيش از سوی سازمان ملل منتشر شد۲۹۰۰۰سازمان مردم نهاد بين المللی تا سال ۱۹۹۵ در دنيا مشغول به فعاليت بوده که با توجه به اين واقعيت که روزانه چندين مورد از اين سازمانها در جهان تاسيس می گردند ، بی شک تا امروزه بر تعداد آنها افزوده گشته ويکی از اولين سازمانهای اينچنينی، صليب سرخ جهانی است که در سال ۱۸۶۳ تاسيس شد ويا انجمن بينالمللی آزادی بيان، که در سال ۱۹۹۲ آغاز بکار کرد ويکی از شبکههای جهانی متشکل از بيش از ۶۰ سازمان غيردولتی است که حق آزادی بيان را ترويج و به دفاع از آن میپردازند.
اما تاريخچه آغاز به فعاليت اين نوع سازمان ها در ايران که به احتصار به آن سمن يا تشکل غير دولتی گفته می شود از دير باز در کشورمان وجود داشته و وجود مساجد، تکايا، هياتهای مذهبی و حتی قهوه خانهها به دليل غير دولتی بودنشان از زمره نهاد های مردم نهاد بودند که از قديم به صورت سنتی وجود داشته وپس ازآن صندوقهای قرض الحسنه، خيريهها، انجمنهای اسلامی وحتی دورههای فارغ التحصيلی در دوران بعدتر و سپس اتحاديهها، اصناف و نظامهای صنفی ومهندسی و غيره، شکلهای جديدتر نهادهای مدنی هستند و در سال ۸۴ بود که در اخرين روز های ريا ست جمهوری آقای خاتمی دولت وقت به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی لايحه ای تحت عنوان آيين نامه تاسيس و فعاليت سازمانهای غيردولتی به مجلس برده و تصويب و اجرايی ميکند که در آن مقرر می شود ، عناوينی چون «جمعيت»، «انجمن»، «کانون»، «مرکز»، «گروه»، «مجمع»، «خانه»، «موسسه» میتوانند بجای واژه «سازمان» و تشکلهای غير دولتی بکار گرفته شوندو میتوانند در رابطه با موضوع فعاليت و اهداف مشترک خود ، به صورت شبکه و يا به عضويت سازمانهای بينالمللی درآيند و در راستای تحقق خواستههای مشروع اعضای خود ، از حق انتشار نشريه و برگزاری تجمع و گردهمايی تا تصميم سازی و مشارکت در تصميم گيریهای دولتی وحتی حق اعطای طرح و لوايح به دولت يا مجلس و يا تقاضای اصلاح در قوانين موضوعه کشوربر خوردار باشند . اگر چه هيچگاه اين قانون مانند صدها قانونی که متصمن ازادی ها جامعه ايران است ، بصورت بالفعل اجرايی نشد ، اما تصويب طرح ياد شده ، ان هم بعد از تصويب اعزام گزارشگر ويژه به ايران از سوی سازمان ملل ، چيزی جز دهن کجی به ملت ايران و جهانی که صدای حق طلبی اورا شنيده است نمی تواند باشد خاصه با تصويب طرح فوق ، از اين پس با توجيه قانونی به سرکوب و کنترل همه سازمان های کمک کننده به جامعه مدنی خواهند پرداخت . آن هم توسط ايجاد سازمان غير قانونی بنام هئيت عالی نظارت بر فعاليت های سازمان های غير دولتی که دو تن از هئيت تصميم گيرنده آن از وزارت اطلاعات و بسيج بوده وبقيه جز نامی بيش نيستند ، حال خود بخوان حديث مفصل را که ، طرفندی تازه برای محدويت و انفعال هر چه بيشتر جامعه مدنی اين کهنه ديار است.
به ولای نجابت مان که در مظان اتهامش اسيريم آنچه تاريخ اين سر زمين اهورايی بعد ها بر آن گواهی خواهد داد رفتارهای نسنجيده و فاجعه بار قدرتمدارانی است که جنبشی را باعث آمدند که نه تنها از اين شقشقه نسل امروز، تلنگری بر رفتارخود احساس نکردند بلکه هروز با اعمال محدويت های بيشتر سعی در جريحه دار کردن غيرت عمومی را دارند و آتش به خرمن ميزنند غافل آنکه
به حمامی بگو آتش ميفروز
به آبت آتشی افتاده امروز
بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com/
به جریانی که این جنایت را محکوم نکند اعتماد نکنید!
علی کشتگر
ویژه خبرنامه گویاشنیده بودم که درمیان اعراب سنت نیکویی وجود دارد که به دشمن خود در خانه خود پناه می دهند، چنان که اگر دشمن به هر دلیل درخانه آنها وارد شود، از او پذیرایی می کنند. دولت نورالمالکی، اما تا کنون با دست زدن به چند جنایت هولناک علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق ابطال این ادعا را به نمایش گذاشته است!
چند هزار هم وطن ما، اعضای سازمان مجاهدین خلق، از بد حادثه مهمان عراقیها هستند، گیریم که مهمان ناخوانده باشند. گیریم که حکومت عراق آنان را دشمنان خود بداند.
حملات ددمنشانه ارتش عراق به اردوگاه اشرف نشان داد که دردولت نورالمالکی نفوذ و آمریت جمهوری اسلامی بیش از تعهدات ومیثاق های بین المللی اعتبار دارند.
حمله ارتش عراق به انسان های بی سلاحی که در اردوگاه اشرف محصوراند، هولناک تر و در عین حال پرمعنا تر ازآن است که بتوان به این آسانی ها از آن گذشت.
این جنایت نشان می دهد که سرطان جمهوری اسلامی درساخت و بافت دولت نوپای عراق و ارتش جدید آن، که پس از حمله نظامی آمریکا به عراق متولد شده اند، ریشه دوانده است. وگرنه چگونه ممکن است و چرا باید ارتش عراق هر از چندی به خود اجازه دهد با تانک و مسلسل به کشتار کسانی دست بزند که مدتها است خلع سلاح شده اند وچیزی جز دست خالی خود برای دفاع از خویش ندارند؟
از هنگام سقوط صدام حسین تاکنون مردم عراق بارها نشان داده اند که خواهان حکومتی شبیه به جمهوری اسلامی ایران نیستند، اما متاسفانه چنین می نماید که با گذشت زمان نفوذ افکار و روشهای جمهوری اسلامی در حکومت نورالمالکی روزبه روز افزایش پیدا کرده است. امری که نه با منافع ملی عراق سازگاری دارد و نه با مصالح ومنافع ایران . واکنش های گسترده و سریع جریانهای مختلف اپوزیسیون ایران در قبال این جنایت و تلاش برای بازتاباندن خبر آن دررسانه های بین المللی و نیز دادخواهی از سازمان ملل و نهادهای جهانی برای روشن شدن ماهیت آمران این کشتار ضد انسانی و جلوگیری از تکرار آن بسیار اهمیت دارند.
نوع برخورد جریانهای مختلف طیف اپوزیسیون ایران به این جنایت معیاری است که نشان می دهد ما دردفاع از حقوق بشر تا چه حد پیگیر هستیم و تا کجا از تنگ نظری ها وملاحظات سیاسی و گروهی فاصله گرفته ایم!
فراموش نکنیم که دفاع از آزادی و حقوق بشر یعنی دفاع از حق مخالف ودشمن فکری و عقیدتی و گرنه هر دسته و گروهی حتی فاشیستها نیزدر دفاع از هم فکران خود پیگیراند!
خوشبختانه بسیاری از ما سالیان درازی است آموخته ایم که دفاع از حقوق بشر حدومرز سیاسی وعقیدتی را به رسمیت نمی شناسد. در این عرصه جمهوریخواه، سلطنت خواه، کمونیست ومجاهد و مذهبی و غیرمذهبی ودریک عبارت همه کسانی که انسان نام دارند برابرند. به باور من محکوم کردن جنایت حکومت عراق و دفاع از حقوق اعضای سازمان مجاهدین خلق وظیفه همه ایرانیانی است که به منشورجهانی حقوق بشر وفادارند. نمی شود به کسانی که به هردلیل ازاین وظیفه انسانی و اخلاقی طفره می روند اعتماد کرد!
چه نيازتان به دشمن؟
پدرام فرزاد
عجايبي در چند روز گذشته شاهد بوديم: كساني كه الگوهايي براي جوانان علاقهمند به نوشتار سياسيِ همراه با نيش طنز هستند و نويسندگاني كه هيچ وقت باور نميكرديم خرقه زيباي طنازيشان را كناري نهند و با لباس جدي و كت و شلوار و زباني خشمگين از عصبي بودن، جدي و خشك در برابر كسي كه بر روي يادداشت آنها، نقدي قلمي كرده، قد علم كنند. سياستپيشگان، سياسينويسان و سياستورزاني كه علاقه نسل جوان به نوشتههاي آنها به هيچ عنوان قابل كتمان نيست چنان در روي كاغذ، چنگ و دندان به هم نشان ميدهند كه تو گويي اصلا هدف مشتركي ندارند و تنها ميخواهند براي اثبات حقانيت خود و نوشتهشان، همچون بلدوزر از روي منتقدي كه مثل نويسنده مورد نقد قرار گرفته، ساليان سال سابقه در امور سياسي و ساير امور مربوط به آن را دارد، رد شده و او را با خاك يكي نمايند.
اين اواخر نيز عزيز ديگري كه انگار در آسمانها سير ميكند و احساس ميكند در مدينه فاضلهاش در حال گذران ايام است، از رعايت نكردن اصول اخلاقي در كار خبرنگاري و درج اخبار توسط ايرنا (خبرگزارياي كه به ظاهر، «خبرگزاري رسمي ايران» بايد باشد اما تمام و كمال در خدمت دولتهاي نهم و دهم بوده، از بام تا شام دروصف كارهاي شده و نشده اين دولت و شخص اولش – احمدينژاد – مينويسد و مينويسد و عامدانه، چشم خود را بر روي تمام كاستيهاي موجود بسته است) داد سخن برآورده كه ايهاالناس، كجاييد كه حق ابراهيم يزدي را خوردهاند و نبايد بدون تاييديه او، مصاحبه يا استعفايش از دبيركلي نهضت آزادي را درج ميكردند.
يكي نيست به اين عزيز بگويد برادر من، اينجا ايران است و هر كاري كه در دنيا انجام نميشود يا نبايد انجام شود، اينجا مباح است و در بسياري از مواقع، عين صواب. بعضاً حتي ثواب هم دارد! اينان خود را «موظف و مكلف» به اجراي قانون نميدانند بلكه «خودشان» را قانون ميدانند و قانون را موظف به پيروي از خويشتن. اينجا ايران است. فقط همين!
اين امر، چيزي نيست كه امروز به ناگهان بر راقم اين سطور يا شماي خواننده الهام شده باشد. سالهاست كه در بر روي همين پاشنه ميچرخد و هر روز بدتر از ديروز شاهد سقوط حداقلهاي انسانيت در ايران هستيم كه اگر در تمامي كره زمين و جاي ديگري غير از ايران رخ ميداد، داد و فرياد همين دولت، گوش فلك را كر و چشم عالم را كور ميكرد كه «كجاييد كه كشتند و خوردند و بردند و پس نياوردند»! از ايستادگي مبارك و قذافي و بنعلي و ... در برابر تغييراتي كه مردمشان خواستهاند ايراد ميگيرند، انگار نه انگار كه خودشان همچون ديواري از زمين تا سماوات در برابر حداقل خواستههاي مردم خود در همين ايران خودمان ايستادند و با پررويي تمام، مردم سرتاپا ايراني را مشتي مزدور خارجي و معتاد و دزد يا اراذل و اوباش خطاب كرده و تير خلاص بر جنازه انسانيت در ايران را با متصف كردن مردم به «خس و خاشاك» شليك كردند.
البته اين قصه هميشگي (يعني غاز بودن مرغ همسايه) در ايران مسبوق به سابقه است و حرجي بر اينان نيست كه هرچه بر سر ما آمد و ميآيد از همين دودستگيها و انشعابات و اختلافات ميان خودمان است كه هيچ وقت - تاكيد ميكنم هيچ وقت - نخواستيم به يك توافق كلي و اوليه برسيم، موقعيت خود را تثبيت كنيم و سپس بر سر جزئيات امر (كه طبيعتاً دستمايه بسياري از اختلافات بوده و هست) بحث و رايزني كنيم و به يك نقطه اشتراك بين طرفين برسيم. شدهايم يك مشت «خدا» كه حتي به «پيغمبر» بودن نيز رضايت نميدهيم، چه رسد به اين كه بخواهيم «انسانِ مخلوق خدا» باشيم. بشكند دست سازنده اين طبل «منم» كه چنين تخم لقي را در دهان ما كاشت و ما نيز آن را با حرافي خود شكانديم و ديگر هيچ سنگي روي سنگ ديگر بند نشد كه نشد.
بميرد اين «خودخواهي» در ما، يا اگر نميميرد، ما بميريم با آن، مگر نسل ديگري بيايد، فارغ از خودخواهي و منمهايي كه از هر گوشه دنيا از دهان ايرانيان بيرون ميآيد يك «ما»ي واحد را شاهد باشيم كه اين قدر حسرت به دل نمانيم به خاطر يك بار (فقط يك بار) اجماع مخالفان «نظام»ي كه مسئولانش با گره زدن خود به دين و پيغمبر و خدا و مايه گذاشتن از احاديث و روايات و حتي آيات قرآن جهت تثبيت جاي پاي خود، چنان سوار بر گرده مردم شدهاند كه به هيچ وجه منالوجوه از مركب محترم خود (مردم) پايين نميآيند كه نميآيند.
تقصيري هم ندارند، يك ماه را با چند پاپاسي در يك حجره نمور و تاريك سر كردن كجا و توليت آستان قدس رضوي (مشهد) با پولهايي كه هيچ وقت هيچ سازماني نتوانست از مقدار وجوه واريز شده به حساب امثال واعظ طبسي و خانواده محترم (!) سر در بياورد.
احتلام در خواب شب توسط روياهاي مربوط به حرامهاي ديني كه حداقل در خواب براي آنان حلال شده و دوش گرفتن سرپايي در حمامي چرك و تاريك كجا و دريافت وجوهي تحت عنوان «سهم امام» و ناخنك زدن به آنها كه موجب ساخت برجها و ويلاهاي رويايي براي حضرات شده كه هر اتاقش، حمامي مجهز به وان، بسيار شيك و امروزي دارد كجا؟ در اين ساختمانها كه با پول مردم و به نان اسلام و از سهم امام براي اينان ساخته شده، ديگر «احتلام» معنايي ندارد. «تعدد زوجات» است كه نشاندهنده قدرت مردانگي اين نامردان است.
نگاهي كنيم به نكاتي كه در سطور بالا به آنها اشاره شد:
***
انتقاد از رفتار غيراخلاقی ايرنا در انتشار مصاحبه ابراهيم يزدی توسط محمدرضا نسب عبداللهی
«در بخشی از نامه يزدی که توسط خبرگزاری ايرنا منتشر شده است، آمده: با صراحت به مسئولين خبرگزاری حاضر در محل (ايرنا) تأکيد کرده بودم که انتشار هر متنی بهنام اينجانب تنها بعد از ارائه کتبی و تأييد اينجانب قابل انتشار خواهد بود. نظر به اينکه متن منتشر شده توسط ايرنا بدون اطلاع و تأييد اينجانب صورت گرفته است، تکذيب میگردد. ايرنا نوشته است: فيلم و صوت مصاحبه يزدی با ايرنا موجود است که ايرنا به درخواست وی (ابراهيم يزدی)، از انتشارآن خودداری کرد و چنانچه يزدی رضايت بدهد، اين فيلم و صوت به صورت عمومی منتشر خواهد شد. خبرگزاری ايرنا عملاً تأييد کرده که انتشار فيلم مصاحبه به رضايت مصاحبهشونده نيازمند است، حال چگونه است که اين خبرگزاری بدون تأييد يزدی، متن مصاحبه با وی را منتشر کرده است؟
آيا آنگونه که خبرگزاری ايرنا میگويد، رسانهها میتوانند بدون هماهنگی با مصاحبهشونده، متن گفتوگوها را منتشر کنند؟ اين اقدام هنگامی ممکن است که مصاحبهشونده، شرطی تعيين نکرده باشد. اما آنگونه که ابراهيم يزدی گفته شرط انتشار اين مصاحبه «تأييد و اطلاع» وی بوده است يعنی مصاحبهکننده با رعايت اين شرط میتوانسته مصاحبه را منتشر کند. اما خبرگزاری ايرنا اين شرط را رعايت نکرده و بهطور يکجانبه، مصاحبه را منتشر کرده است. از ديدگاه حرفهای، رسانهها بايد در برابر شروطی که ممکن است مصاحبهشونده تعيين میکند، مقاومت کنند و شرطی را برای مصاحبه نپذيرند؛ اما اگر بنا به هر دليلی برای انجام مصاحبه، شرطی را پذيرفتند، بايد به آن پايبند بمانند. پايبند نبودن خبرگزاری ايرنا به شرطی که ابراهيم يزدی تعيين کرده بود، بر خلاف اصول اخلاقی رونامهنگاری است. به نظر میرسد خبرگزاری ايرنا در اين مورد خاص، به جای رفتار در چارچوب يک عمل حرفهای روزنامهنگاری، تسليم اهداف سياسی و پروپاگاندا شده است.
***
عزيز دل، برادر من، جناب آقاي نسبعبداللهي عزيز، اينجا ايران است. متوجه نيستيد همان «ايرنا»يي كه شما از آن ايراد گرفتهايد هماكنون سكانش در دست چه كسي است؟ علياكبر جوانفكر؛ كسي كه در زماني كه سمت مشاور مطبوعاتي (بهتر است بگوييم تبليغاتي) احمدينژاد را يدك ميكشيد، حتي به جلسات هيئت دولت هم راهش نميدادند و سرراهي و طفيلي دولت بود و بود تا اين كه سرانجام بعد از شلنگ تخته انداختن احمد خادمالمله، او را به عنوان جانشين وي منصوب كردند در حالي كه برخلاف ادعاهايش مبني بر فوق ديپلم و ليسانس و اين اواخر اخذ مدرك دكتراي خبرنگاري، كمترين سوادي در امر خبرنگاري، گزارش يا به طور كلي روزنامهنگاري نداشته و ندارد، اما در مقام «داناي اعظم» از رسانهها به خاطر درج نامه آيتالله خامنهاي به احمدينژاد مبني بر اعلام نارضايتي وي از انتصاب اسفنديار رحيم مشايي به سمت معاون اول رئيس جمهوري، ايراد گرفته كه « شما در چراییاش (تبعيت نكردن احمدينژاد از نامه خامنهاي) دخول نکنید. اینها نامههای «ارشادی» رهبری به رئیس جمهور هستند. این نامه را علنی کردند تا همین داستانها را درست کنند. به چه حقی این کار را کردند؟»
جالب است، نه؟ وقتي مينويسم حداقلها نيز در ايران رعايت نميشوند به خدا نگاهم به اين گونه نوشتههاست نه جاي ديگر كه اصلا قابل مقايسه با حتي افغانستان هم نيستيم چه رسد به ديگر كشورهايي كه خيلي راحت از صدر تا ذيل مقامات خود را در كنج رينگ گير انداخته و چنان با انتقاد، آوار ميشوند بر سرشان تا جواب سوالاتشان را بگيرند يا او را به دليل دارا نبودن كفايت، وادار به استعفا و كنارهگيري از مسئوليتش كنند.
چيزي كه باعث تعجب من از ايراد گرفتن شما شده، همين است. ايرنا از سال 84 و پس از رياست جمهوري احمدينژاد تا حالا كي و چه روزي و به چه صورتي به رسالت خود به عنوان «خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي ايران» عمل كرده كه الان انتظار داريد اين كار را بكند؟
***
بپردازيم به دعواي هادي خرسندي عزيز با جناب مرتضي نگاهي
مرتضي نگاهي پس از كلي تعريف و تمجيد از عملكرد اوباما در ارسال پيام نوروزي براي مردم ايران، چنين نوشته كه: آقای اوباما در اين پيام بيتی چند از مشهورترين شعر خانم سيمين بهبهانی را خواند و سپس يادی کرد از نسرين ستوده، عبدالرضا تاجيک، جعفر پناهی و به طور کلی از دانشجويان، بهائيان، دراويش و فعالان سياسی... يعنی طيف وسيعی از ايرانيانی که زير تيغ جباريت نظام اسلامی قرار دارند. البته سخنان اوباما به مذاق خودکامهگان وطنی و برخی از چشم و گوشبسته گان خارج از وطن خوش نيامد. آقای خامنهای با منافق خواندن حاکمان آمريکا گفت: اوباما گفته است مردمی که در ميدان آزادی جمع شدند شبيه مردم مصر در ميدان تحرير هستند. بله مردمی که در ميدان آزادی هر سال ۲۲ بهمن جمع میشوند شبيه آنها هستند چون شعار مرگ بر آمريکا سر میدهند.» (خبر آنلاين، به نقل از سايت خودنويس) واضح و مبرهن است که خامنهای مانند هميشه دروغ بافت و ريا کرد. چون در انقلاب مصر کسی شعار مرگ بر آمريکا نگفت!
اگر از شماری دائی جان ناپلئونيست قديمی و باستانی بگذريم که در همه وقايع اتفاقيه جهان انگشتهای انگليس (و به تازگی آمريکا) را میبينند، واکنش هادی خرسندی، شاعر و طنز پرداز مشهور ايرانی هم نسبت به پيام نوروزی اوباما سخت حيرت آور و دور از انتظار بود. هادی خرسندی که در زمينه شعر طنز و هنر طنز روی صحنه (استند آپ کمدی که هادی خرسند آپ کمدیاش نام نهاده) شهرت و محبوبيت بسياری کسب کرده، شعری (شايد برای اين سروده قطعه مناسبتر از شعر باشد. چراکه هادی خرسندی در شعر طنز و روان و زيبا و موجز به اوجی رسيده که عبيد زاکانی و ايرج ميرزا روزگاری به آن رسيده بودند. اين «قطعه» قابل قياس با اشعار ناب هادی نيست!) سروده در پاسخ پيام اوباما، سرشار از خشم و اهانت و تحقير. اهانت به اوباما و تحقير ايرانيانی که از اين پيام شادمان شدهاند. هادی اين ايرانيان را عدهای سادهلوح خوانده است. هرچند هادی خرسندی قطعه خود را به بهانه اشارت اوباما به شعر خانم سيمين بهبهانی نوشته، ولی همين بانوی بزرگ شعر فارسی هم در مصاحبه ای با راديو فردا، خرسندی خود را از اين امر پنهان نکرده است: من بسيار خرسند شدم و اعتماد به خود پيدا کردم و اعتماد به نفسم بيشتر شد. به جهت اينکه آقای اوباما نماينده ملت بزرگ، باتمدن و تحصيلکرده آمريکاست،..”
هادی با عتاب می نويسد: دوباره زر زر نکن باراک! دوباره خالی نبند عمو! شريک دزدی تمام سال - رفيق نوروز قافله!
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش! و ...
و با اشاره به کسانی که از اين پيام استقبال کرده اند:
دوباره دلخوشکنک شدی - برای يک عده ساده لوح
که چرت و پرت ترا کنند - تريد آبدوغ خيارِ خويش... (اصغر آقا، سايت هادی خرسندی)
نسل هادی و من كه از جهان سنتی و سفيد يا سياه ديدن و تفکر دائی جان ناپلئونيسم بريده بوديم، حالا که مصائب رفته بر وطن را می بينيم و دل مان از جباريت و جنايات موجود در وطن به درد می آيد، گاه يادمان می رود که روزگار دگر گشته و ما وارد عصر ديگری شده ايم که تازه طلايه اش پيداست. کسانی که جهان مدرن را درک نمی کنند اندک اندک به همان جهان سنتی پدران و مادران دائی جان ناپلئونهاشان باز می گردند. بگذريم از کسانی که هنوز هم در همان جهان منجمد شده و مانده اند! اين آمريکاستيزان وطنی تمام بدبختیهای موجود در جهان را از چشم آمريکا میبيند. حتی اگر در کهريزک به جوانانی تجاوز میکنند يا در ميدانهای کشور مردم را شلاق میزنند يا به دار میکشند. برایشان تفاوتی نمیکند که بوش باشد يا اوباما. آمريکای جنگ سرد باشد (که از ديکتاتورهای نظامی و خودکامگان حمايت میکرد) يا آمريکای امروز از جنبشهای دموکراتيک حمايت میکند. اينان اندک اندک به کسوت دائی جان ناپلئون آمدهاند و جهان را از همان دريچهای میبينند که پدران و عموها و دائیهاشان میديد! اين نسل، نسل ديگری است که مسئوليت خود را درک میکند و بر اين باور است که: خود کرديم و خود خواهيم کرد!
***
و اما هادي خرسندي كه ظاهرا اول بار با ايميلي خواستار قطع اين جواب و جواب پيوست جوابهاي بعدي شده بود، جوش آورد و در پاسخ به مرتضي نگاهي نوشت:
در پاسخ مدعی: من خفقان نمیگيرم!
دو سه هفته پيشتر دوستمان «ف. م. سخن» در اين ستون به شيرينی، سرودهی من درباره پيام نوروزی اوباما را به نقد کشيده بود که کوشيدم پاسخ ندهم! فرصت اين يکیبهدوها نيست. بدبختی زياد داريم. پس به ايميلی از آن عزيز تشکر کردم و نوشتم که پاسخ اگر بنويسم احتمالأ شما هم پاسخی مینويسی و باز من .... و خوشا که وقتمان را به کار تازه بزنيم و وقت خوانندگان نازنين را هم به مجادله نگيريم. اما حالا که آقای مرتضی نگاهی باز در اين ستون بيخ همان سروده را گرفته، به اضافه چندين ايميل مثبت و منفی که از هموطنان رسيده و حرفهائی که له و عليه در اينترنت آمده، سکوت را شرط ادب نمیدانم و خود را موظف به دادن توضيحاتی میدانم.
آقاي خرسندي از «نگو و ننويس»هايي كه در مقاطع مختلف زماني به او گفتهاند و برحسب احترام يا دلايل ديگر، گوش كرده به تلخي ياد كرده كه البته دلايل قابل احترامي نيز براي اين كار ذكر كرده است. تا اينکه به قول خودش «دشمن، دشمن اصلی، دشمن تازه نفس، از ننوشتن ما استفاده کرد و سوءاستفاده کرد و بهرهبرداری کرد! و من فقط اين را نوشتم (در آيندگان يا مجلهی تهرانمصور – يادم نيست): "گفتند که حرف تو حساب است - افسوس که ضد انقلاب است.
بله، «فعلاً» نگفتيم و ننوشتيم و خيلی چيزها ماند و ماسيد و ديگر «فعلنی» باقی نماند. گفتيم گردنمان بشکند، کاش آن روز، روز فعلاً، حرفمان را زده بوديم.
حالا من امروز سن و سالام دو برابر آن ايام شده، حالا وطنام ويران شده، حالا زندانهای وطن پر از «بیگناهان سياسی» است و کمترين شکنجه، آتش سيگار بر دستگاه تناسلی است. حالا يک انقلاب از من گذشته، به وطنام ممنوعالورود شدهام، بچههایام در غربت بزرگ شدهاند، يک جوان از خانواده ما شهيد شده و يک کوچه در خيابان خوش سلسبيل به نام برادرزنام شده! حالا ديگر میگويم. اين بار ديگر خفقان نمیگيرم. میگويم. - راجع به ميرحسينی که فعلأ مظلوم واقع شده ولی میخواهد ما را برگرداند به دوران طلائی امام! میگويم، - و راجع به اينکه میترسم نوع حجاب اسلامی خانم رهنورد اجباری شود. - میگويم که شعار «ياحسين، ميرحسين» شعار مذهبی است. - میگويم که موسوی و کروبی میخواهند «نظام» را از وضع فلاکتبارش نجات بدهند. - میگويم که از درگذشت تلخ پدر ميرحسين همانقدر بغض کردم که از درگذشت غمبار پدر موسوی خوئينی. - میگويم که از خانم مرضيه بابت حرکت سياسیاش، خوشام آمد. - میگويم که دلام برای شاپور بختيار تنگ شده. - میگويم نگرانام که جنبش سبز و پويای جوانان وطن، به بیراهه کشيده شود. - میگويم که: "رنگ علف شدم ولی خوراک خر نمیشوم"!»
تازه موتور خرسندي اينجا داغ ميشود كه مينويسد«همينجا نگهدار عزيز! مرتضیجان. من ورزشکار نيستم ولی عباس ميلانی را دوست دارم! اما اگر خودت تنهايی هم آمده بودی زورت به من میچربيد. مدد گرفتن از بزرگواری چون او با گستره دانشاش در زمينهی روابط سياسی و اهميت رايزنیهایاش با سياستمداران آمريکائی، آدم را درجا مجاب میکند و تعادل قوا را بههم میزند. لازم نبود! میگوئی «آقای اوباما در اين پيام بيتی چند از مشهورترين شعر خانم سيمين بهبهانی را خواند و سپس يادی کرد از نسرين ستوده، عبدالرضا تاجيک، جعفر پناهی و بهطور کلی از دانشجويان، بهائيان، دراويش و فعالان سياسی... يعنی طيف وسيعی از ايرانيانی که زير تيغ جباريت نظام اسلامی قرار دارند» دمش گرم اما چرا منتظر نوروز مانده بود؟ چرا بايد برای حرف زدن از نسرين ستوده و جعفر پناهی... صبر میکرد که کره زمين يک بار ديگر به دور خورشيد بچرخد؟ (بختمان بلند بود که سالمان کبيسه نبود!) مگر رودرواسی دارد با خامنهای و احمدینژاد؟ مگر در کار نيک حاجت هيچ استخاره هست؟ مگر حقوق بشر آقای اوباما موسمی است و سالی يکی دوبار محصول میدهد؟
بعد مینويسی: «و البته سخنان اوباما به مذاق خودکامهگان وطنی و برخی از چشم و گوشبستهگان "خارج از وطن" (منو میگی مرتض جون؟) خوش نيامد... واکنش هادی خرسندی، شاعر و طنزپرداز مشهور ايرانی هم نسبت به پيام نوروزی اوباما سخت حيرتآور و دور از انتظار بود.»
چرا حيرتآور بود مرتضیجان؟ من که همان روزهای اولی که اوباما آمده بود خودمان را از اين دلخوشکنک برحذر داشته بودم (ماجرای اوباما و عيال مشحسن.) ***
بعد مینويسی: «سروده در پاسخ پيام اوباما، سرشار از خشم و اهانت و تحقير. اهانت به اوباما و تحقير ايرانيانی که از اين پيام شادمان شدهاند. (آخ آخ! سرشار از خشم و اهانت و تحقير! بهزودی در اين سينما! آنونس فيلم پخش میکنی مگر؟) هادی اين ايرانيان را "عدهای سادهلوح" خوانده است.» (چرا واگذار نمیکنی به تشخيص و تحليل خوانندگان؟ چرا اينهمه برای "عدهای سادهلوح"، تفسير و توصيف و ترجمه مینويسی؟)
و بعد مینويسی: هادی با عتاب مینويسد: (ممنون از عتاب)
دوباره زر زر نکن باراک! دوباره خالی نبند عمو! شريک دزدی تمام سال - رفيق نوروز قافله!
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش! و ...
و با اشاره به کسانی که از اين پيام استقبال کردهاند:
دوباره دلخوشکنک شدی - برای يک عده سادهلوح
که چرتوپرت تو را کنند - تريد آبدوغخيارِ خويش... (اصغر آقا، سايت هادی خرسندی)
خوانندگان عزيز! اينجا مرتضیخان سرودهی مرا که مثله کرده هيچ، لشگر هم جمع کرده. يعنی بعد از ترجمهی مفصلی که «برای يک عده سادهلوح» سرهم کرده، اين عبارت سرشار از تحقير را از قول من تعميم داده به کل «کسانی که از اين پيام استقبال کردهاند.» در واقع کوشيده است که آن عده را هم که با بينش سياسی، اين پيام را تحويل میگيرند و تحليلاش میکنند و نتيجهی اميدبخش از آن میگيرند، عليه من بشوراند و بگويد من آنها را هم تالی «مشحسن» میدانم! در حالیکه توقع داشتم که او چون نويسندهای بیغرض و مرض، يک بيت بالاتر را ببيند و هوشمندانه بنويسد: "اينجا که هادی به اوباما میگويد "دو دوزه باز سياستی"، اشارهاش به شعار سراسری جوانان سبز وطن است که بدون عتاب میپرسيدند: «اوباما، اوباما، با اونهائی يا با ما؟".»
عرض میکنم: بگذريم که خمينی و ملاعمر و بنلادن را چه کسی در آستين پروراند و مهمات بهشان داد، ولی مرتضیجان، باراک اوباما، آمريکا نيست. انتقاد از اوباما، يا سياست دولت ايالت متحده، آمريکاستيزی نيست. شما گمان میکنی هيچ آمريکايی مثل من فکر نمیکند؟ شما اگر يک آمريکائی را ببينی که از مماشاتگری اوباما بدش میآيد و دست دوستی دادناش با چاوز را مسخره میکند، زود متهماش میکنی به آمريکاستيزی و کارت عضويت حزب توده برایاش صادر میکنی و نصف شعرهای سياوش کسرايی را هم میگوئی او سروده؟ خيال میکنی هيچ انگليسی روشنفکری مارگارت تاچر را به همان صفتی که کسرايی گفت نمیشناسد؟ (اشارهام به بخشهائی از مقالهی نگاهی است که اينجا نقلاش نکردم.) آقای نگاهی عزيز! من اگر از حماقت آن کشيش آمريکائی حرف بزنم که قرآن آتش زد، لابد علاوه بر آمريکاستيزی و همدستی با ملاعمر و بنلادن و لشکرهايی مانند صحابه و بسيجیها و فدائيان اسلام و جندالله و حزبالله و حزب قربتأالالله!، اتهام مسيحيتستيزی هم به من میچسبانی. لابد شما نمیتوانی تصور کنی که روزی نه چندان دور در بريتانيا و ايالات متحده، بوش و بلر بهعنوان جنايتکاران جنگی، محاکمه خواهند شد. لابد هم نمیتوانی تصور کنی که عدهای آمريکايی نادان! و خامانديش! و آمريکاستيز!، اين روزها خيال میکنند سربهنيست کردن يا سرنگون کردن قذافی اينهمه دنگوفنگ ندارد. آنها میگويند دولت ما دارد لفتاش میدهد تا چيزی از ليبی باقی نماند. بعد بگويند: ای مردم ليبی! برای کشورتان دمکراسی میخواستيد؟ بفرمائيد! اين دمکراسی، ولی عجالتأ کشور نداريد!
قبول دارم مرتضیجان. به پشتوانه همين جوانان سبز است که به اوباما میگويم: نه حملهای کن به خاک ما - نه از خلايق دفاع کن / که ما بدون تو قادريم - به حفظ شهر و ديارِ خويش.
اما تو اين را که در سرودهی من، نمیبينی. تو نفت را که گفتم نمیبينی. تو شريک دزد را نمیبينی. دو دوزهباز را نمیبينی. فقط زر زر نکن را میبينی. بعد هم شخصی میگيری قضيه را. انگار من و تو و اوباما نشستهايم سر ميز داريم آبجو میخوريم، اوباما يک چيزی میگويد. من میگويم برو بابا زر نزن! و بلند میشوم میروم. آنوقت تو غيرتی میشوی و به اوباما میگوئی زکی! باراکجان من الآن میرم دهن اين تودهای حزباللهی جنداللهی آمريکاستيز را سرويس میکنم و برمیگردم!
مرتضیجان. جایات خالی ديروز (يکشنبهی چهارده بهدر!) رفته بودم به يک استوديوی صدابرداری در محلهی «شپردزبوش» لندن. اين عکس قابشده به ديوار آنجا بود. عکس معروف ملکه اليزابت را گرفتهاند، تاج و گيسو و گوشواره و گردنبندش را نگهداشتهاند و بهجای صورتاش، صورت ميمون گذاشتهاند. چهارتاش را هم گذاشتهاند کنار هم که تو باور کنی و ببينی آسمان به زمين نيامده! نيز اگر نگاهی به کاريکاتورهائی که در آمريکا از اوباما میکشند بيندازی، يا طنزهايی را که راجع به او میگويند و مینويسند از نظر بگذرانی، يادت میافتد که در آمريکا يک قانونی هست که میتوانی آدمهای معروف را هرجور دلات میخواهد دست بيندازی و مسخره کنی و افشا کنی. فقط اگر اتهام بزنی بايد بتوانی ثابت کنی!
حالا پوستر ملکهی اليزابت و قانون آزادی بيان مطبوعات آمريکا چه مجوزی برای سرودهی من است؟ هيچچی! من فقط خواستم آمريکاستيزی کرده باشم! مرتضیجان. آمريکا، اوباما نيست، من هم آمريکاستيز نيستم. من با تلويزيون صدای آمريکا کار میکنم. من اسمام بر ستون مرمری کتابخانهی شهر San Mateo در شمال کاليفرنيا حک شده برای اينکه يک شب در برنامهی Fundraising صدهزار دلار برای کتابخانه مرکزی اين شهر پول جمع کردم تا بخش فارسیاش را گسترش دهند.
ضمناً من ايرانیها میشناسم بسيار بيش از اوباما در آمريکا اثرات اقتصادی و اجتماعی داشتهاند. خودت را، مرا، هموطنانات را دستکم نگير. همين که من چيزی راجع به بوش و اوباما مینويسم.
عزيزم. زمامداران با کشورها فرق میکنند. من کشوری میشناسم که زمامداراناش نهايت پفيوزی و بیشرمی و جنايتکاری و بدسرشتی را دارند، اما کشور، سرزمينی است با مردمی رنجديده و زجرکشيده که قلمزناناش هم من و توئيم. پس بيا به منافع ملی کشورمان فکر کنيم، چنانکه اوباما به منافع کشور خودش فکر میکند. من اوباما را انسانی فرهيخته و متمدن میدانم. از او خشمگينام اما متنفر نيستم. از اين شلکن سفتکنی که يک روز گزينهی حمله به ايران روی ميزش هست و يک روز توی کشوش میرود و يک روز میزند زير بغلاش، و از اينکه بحث حقوق بشر را قربانی دعوای اتمی کرده و از اينکه دعوای اتمیاش هم جنبهی لاسخشکه دارد و از اينکه سقف تحريمهایاش چکه میکند و از اينکه بهمناسبت نوروز و شب چله ياد زندانيان سياسی ما میافتد، از دستاش عصبانی هستم. اين عصبانيتام از زمامداران دنيا را چند سال پيش در سرودهی دگری بروز دادم.
کاری نکن که از دست تو هم عصبانی بشوم مرتضجان که در مقالهات يک عبيد زاکانی و ايرجميرزا به ناف من بستی بعد با هرچه خمينی و ملاعمر و بنلادن و جندالله گذاشتيم توی يک رديف! بعد هم خواستی القا کنی که من تودهای هستم، که با اين کار تودهایها را هم با خودت دشمن میکنی. مرا متهم به دائیجان ناپلئونيسم میکنی در حالی که مککارتيسم از سراسر نوشتهات میبارد.
بابت اوباما هم دلخور نباش. من از آقای اوباما، از تو و همهی رنجيدهگان معذرت میخواهم. اميدوارم يک روز قرار بگذاری سه تايی برويم بيرون من ماچاش کنم از دلاش دربيارم. بهش هم بگو اين هادی ديپرشن شديد دارد، حالاش جا نيست. بالاغيرتاً جلوی او از اين خالیبندیهای سياسی بیپشتوانه و بیپشت بند نکن. اين بيچاره حوصلهی زر زيادی ندارد!
***
انگار هادي خرسندي بدجور داغ كرده و عصباني شده بود. قرار بر قضاوت نيست اينجا. فعلا فقط به ذكر گفتهها ميپردازم.
قسمت خانمانبرانداز قضيه تازه شروع ميشود. جمشيد طاهريپور (از اعضاي حبس كشيده كادر رهبري سازمان فداييان خلق) كه هنوز اختلافاتش با فداييان و تودهايها به خاطر مخالفت با برخورد مسلحانه با رژيم رفع نشده (رجوع كنيد به: سیامين سالگرد کُشتار گروه جزنی - انتقادی به مراسم اين بزرگداشت در پاريس. نوشته بهروز فراهانی - http://www.arashmag.com/content/view/159/50/) نقدي بر مقاله مسعود بهنود نوشته و او را به ترسو بودن و دوپهلو نوشتن متهم ميكند (البته متذكر ميگردد برداشت شخصياش اين است)، از فراموشيهاي ظاهرا عمدي در نوشتهاش گله ميكند و مينويسد «سهو و تجاهل آقای بهنود در باره اين تفاوت، سراپای مقاله او را از دشنام به "فرياد" و "خيابان" آکنده و لاجرم مدعيات او را ابطال می کند. مقاله بهنود اگر پيش از ۲۲ خرداد ۸۸ نوشته شده بود، جز تجليل هزاربار گفته شدهی اصلاح طلبی دولتی و تائيد حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی، معنای ديگری نداشت».
طاهريپور همچنين مينويسد: « میتوان اصلاحطلب نبود اما از هر اصلاحاتی بسود پيشروی ايران بسوی آزادی پشتيبانی کرد. بيرون رفتن راه سبز اميد از چارچوب اصلاحطلبی که راهبرد "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" بيانگر آنست، به کل جنبش شهروندی ملت ايران آسيب میرساند. اما همين راهبرد برای سکولار- دموکرات های ايران و آينده جنبش حکم زهر هلايل (احتمالا منظور ايشان هلاهل بود!) را دارد! وظيفه سکولار دموکرات ها ديده بانی جنبش شهروندی و نمايندگی آينده اين جنبش است و راهبردش هم "انتخابات آزاد برای تشکيل مجلس ملی بازنگری قانون اساسی" است. تماميتخواهی بعنوان يک سرچشمه استبداد در نزد ما ايرانيان، تفاوت را برنمیتابد و برسميت نمیشناسد، در حالی که راه پيشروی جنبش سبز؛ برسميت شناختن متفاوتها و بر اين پايه رسيدن به تفاهم در مناسبات خود و دست يافتن به توافق روی مشترکات و همرائی – همراهي يا همرايي؟ - ملی بر محور مطالبات حداقلی است. اينها را نوشتم تا تاکيد کنم که کليد قفل جنبش سبز، تفاهم و توافق اصلاح طلبان و تحولخواهان ايران در راستای پيش راندن ايران بسوی آزادی، استيفای حقوق اساسی مردم و حق حاکميت ملت است.»
اما تكمله طاهريپور در اين مطلب، مقداري خواندنيتر از شروع آن است. دقت كنيد: « بعيد نيست شاهد باشيم همين "رهبر" پناه جسته زير عبای پيامبر مردم مسلمان، همين فريبکاران پناه گرفته پشت کوروش يا پنهان شده زير نام امام زمان، بسی کارها که سيد خندان در هشت سال رياست جمهوری در پاسداری از "جمهوری اسلامی" نتوانست کرد، زير اجبار نيروی بيداری ايرانيان و اتفاقا دوام و بقای همين جنبش سبز، به انجام رسانند. در مشروطه دوم نيز مثل مشروطه اول اگر نفوذ کلامی از "نصحته الملوک" کارساز افتد به پشتوانه بيداری همين مردم و خيزش اعتراضی و جنبش شهروندی و مطالباتی آنان است. متاسفم که آقای بهنود اين را نمی بيند، ظاهرا" چشمش به نگاه به بالائی ها عادت کرده، کما اين که عادت چشم من نگاه به پائينی هاست. در اين يادداشت خواستم باز هم تاکيد کنم که اين تفاوت ها را بايد برسميت شناخت. پيشروی ايران بسوی آزادی در گرو رواداری، هماهنگی و وفاق اين دو طرز نگاه است».
***
جوابيهنويسي بهنود!
بخوان حکايت اين آسمان آبی را، درباره نوشته جمشيد طاهریپور، مسعود بهنود
بهنود، همان گونه كه انتظارش را داشتم نسبت به انتشار جوابيهاي اقدام كرد كه ظاهر و باطنش تفاوت داشتند بسيار:
«نوشته جناب جمشيد طاهریپور در گويا نيوز برايم آموزنده بود و از آن درسها گرفتم. گيرم چند نکته میماند از جهت گزارشنويسی و به سائقه نوشتاری توضيحش را لازم میدانم که در اين کار اهلی هستم، اما در کار سياستورزی، به خصوص سياست عملی، هيچ نمیدانم و خود را برای شنيدن پند و اعتراف به خطا آماده میبينم. (تا اينجا بهنود خوب و متين آمد) خلاصه می کنم لزومی به درازا ندارد سخن. مقاله ايشان دو بخش دارد: مقدمه ای و متنی يا کبرائی و صغرائی، شايد هم مبتدائی و خبری. متن چندان روشن است که نياز به بازشکافی ندارد. تحليل شرايط ايران و سخن گفتن از جانب جنبش سبز هم حق ايشان است چنان که حق من و ديگران است که قبول داشته يا نداشته باشيم. در اين مقولات سخنی ندارم. يا اگر دارم لزومی به طرحش در اين جا نيست. می ماند مقدمه و بهانه نوشته.
در توضيح اين که چرا من "ترسيده و دوپهلو" نوشته ام مستندشان اين است که مثلا چرا ننوشتهام خلخالی دستور و حکم از آيتالله خمينی داشته و چرا نوشته ام [قريب به اين مضمون که] در آن شور خون و جنون دوران انقلاب از خيابان فرياد خون خون میآمد و گروه های سياسی هم خلخالی را تائيد می کردند...
به فرموده آقای طاهری پور بايد جور ديگری می نوشتم تا "تمام حقيقت" شود ". پس مرقوم فرموده اند " آن نيمه نانوشته حقيقت را من می نويسم: آن فرياد و آن خيابان و عدالت، نه صحرائی بلکه اسلامی و ايمانی و ايدئولوژيک بودند و "ليبرال دموکراتهای ايرانی" مثل آقای دکتر يزدی و ديگران که نام برده، کار گزار آقای خمينی و بستر ساز حکومت "اسلام عزيز" او بوده-اند. چقدر خوب می شد اگر آقای بهنود آن عبرت ديروز را به روز می کرد و از تجربه -ای سخن به ميان می آورد که آن فرياد و خيابان را تغيير جهت و ماهيت داده و بجای آن عدالت صحرائی – که ايضا" اسلامی بوده- در امروز روز؛ خواهان عدالت حقوق بشری است".
برای اطلاع حناب طاهری پور عرض می شود که هيچ نوشته ای تمام حقيقت نيست بلکه هر نوشته ای [به تاکيد هر نوشتهای] حاوی "بخشی از حقيقت" است. دور باد از شما که تصور کنيد "تمام حقيقت" را میدانيد و در همين مقاله تمامش را برای ما بيان کردهايد. نشانه نزديکش هم اين که در اين "تمام حقيقت" شما هيچ نشانی از تشکيلاتی نمیکنيد که از جمله سياستگذارانش بوديد در آن دوران، و از قضا از خوشنامترين تشکيلات سياسی بود و هست، اما در آن زمان خواستار تندی بود و از اعدامها هم حمايت کرد، در "تمام حقيقت" شما هر چه بدی هست و خشونت هست به گردن آن است که بازی را از شما برد. حتی اگر مربوط به قبل از بردن تمام بازی و نشستن بر سر سفره انقلاب باشد.
جناب طاهری پور اين تمام حقيقت نيست که فرموديد. من در محدوده عصر روز ۲۲ بهمن ۵۷ در مدرسه علوی آن چه ديدم همان است که نوشتم . اما ادعا ندارم که تمام حقيقت است. اين صحنه ای بود که من ديدم و نوشتم. وگرنه نه فقط آن چه شما اشاره کرده ايد بلکه هزاران نکته ديگر هم درباره دکتر يزدی و انقلاب ايران، همين طور گروه های سياسی درگير و نقش هر کدام می توان نوشت که صد کتاب هم برايش کافی نيست، البته نوشته خواهد شد به روزگاران، بخش هائی هم نوشته شده است.
هواداران پادشاهی هم در مقابل فرمودند نه ايشان خوب است اطرافيانش بدند. امروز روز، جامعه ايرانی با پوست و گوشت خود درک کرده که اشکال در جا و بلکه جاهای ديگر است و بخشی از اشکال هم در جامه ناساز بی اندام ماست. آن نگرش صد درصدی پيشين اشکالش در اين نبود که يک نفر را بيهوده بد مطلق می کرد و اين ظلم بود، بلکه اشکالش به اين بود که از تحليل درست خود و جامعه در می ماند و حاصلش به نظر من همين که بهره اش را ديگران بردند که گفتند [پس] شاه بايد برود.
جناب طاهری پور امروز روز بچه های ايران در مدرسه کتاب هائی را می خوانند که در همه صفحاتش از قدرت روحانيت و اثر بزرگش و فتوحاتش نوشته شده، اما بچه ها اين همه را فقط برای گرفتن نمره حفظ می کنند و بعد صفحاتش را به کوچه می افکندند و می افتند در بزرگراه های اطلاعاتی در پی کشف حقيقت. چنين نسلی ديگر گول اين نمی خورد که حسن آقا بد مطلق است و حسين آقا از ابتدای تولد لابد خوب مطلق بوده است. حتما شما اين را خوب می دانيد.
به همين جهت هم بنده جسارت می کنم و می نويسم روايت من "تمام حقيقت" نبود و روايت شما يک بيانيه سياسی سال پنجاه هفتی بود و "تمام حقيقت" نبود.
اين که آدميان تغيير کرده باشند به خصوص تغييرات محسوس به سوی آزادی و مردمی، از شيرين ترين تجربيات و توانائی های بشری است، در هر کس رخ دهد بايد قدرش را دانست و به ديده منت پذيرفت. اما اين تصور که تاريخ، مطابق نظر امروز من تغيير شکل دهد امری نشدنی است و محال است گرچه برخی خيالش را دارند.
اما گاه ديده ام کسانی که در بيست سال اخير، هر وقت جوانان ايران حادثه ای خبری آفريدند با آنان همراه شدند [آن هم به ظن خود]، بعد کوتاه مدتی که ظنشان مبدل به يقين نشد، از آن جوانان بريدند و باز به "تحريم ابدی" پناه بردند که از ديدگاه من امری است مانند "ترحيم ابدی"، در شناخت حرکت های داخل کشور راه خطا می پيمايند. البته دلسوزی برای جنبش دوم خرداد و فرزندش جنبش سبز حق همگان است و ملک خصوصی هيچ کس نيست حتی رهبرانش هم مدعی نيستند. چنان که محمد خاتمی زمانی گفته بود من رهبر جنبش دوم خرداد نيستم بلکه مولود اين جنبشم.چنان که مهندس موسوی هم بارها گفته است. اينان که نقش و سهمشان محفوظ است وقتی چنين بگويند ما که جای خود داريم.
به اين جوانان به دشواری می توان جامه عاريتی فروخت. نصيحت من به خودم اول و بعد به ديگران اين است که متوجه اين نکته باشيد. آينده ای که برای اين جوانان ترسيم می کنيم اگر از منويات خودمان بگذرد لباس پدربزرگ هاست پاچه گشاد و بد هيبت که نخواهندش پوشيد. شلواری که جيبی برای هدفون و جائی برای ای پد در آن نباشد به دردشان نمی خورد. جوانان ايران در خانه های بسته تيمی گرفتار نيستند، در اوج اختناق، حتی در بند و منع، به طفيل علم و روند جهانی سازی خيلی زودتر از آن که دير شود به پختگی می رسند. چيزی که نسل من و جناب طاهری پور از آن بی نصيب بوديم.
باری اميدوارم توضيحی که دادم و فقط برای توضيح بود، از محبت ايشان به بنده نکاهد. به خصوص که ايشان تحسين شده کسی است که آموزگار من بود و برای سخنش اعتبار بسيار قائلم.
***
گفتني است نگارنده نيز در مطلبي، كنارهگيري هاشمي رفسنجاني از رقابت در انتخاب رئيس مجلس خبرگان رهبري را نوعي «عقبنشيني تاكتيكي» خواندم كه با جوابيهاي از سوي عزيزي به نام آقاي مرادي مواجه شدم و مجبور شدم در برابر اتهامات وارده، از خود واكنشي نشان دهم (شايد از سر خامي و بيتجربگي بود كه اينجا و اين سايت، جاي كشتي گرفتنهاي كلامي نيست).
آقايان هادي خرسندي، جناب آقاي مرتضي نگاهي، جناب آقاي جمشيد طاهريپور و مسعود بهنود عزيز بخوانند و بدانند كه وقتي در خارج از ايران ساكن هستند، حرف زدن درمورد مسائل داخل ايران بسيار سهل است و آسان. تاواني هم ندارد كه بخواهند پس بدهند؛ هرچند هم آقاي طاهريپور و هم آقاي بهنود، هر دو سلولهاي زندان و ديوارهاي سرد و تنگ و ترش آن را هيچ وقت از خاطر نخواهند برد.
همه اين عزيزاني كه نام برده شدند براي خود طرفداراني دارند و خوانندگاني نيز. درصد بالايي از خوانندگانشان با قلم و حتي نوع نگارش مطالب آنها (درصورتي كه بدون نام باشد) آشنا هستند و اين، كم نعمتي نيست كه در بين خوانندگان مطالبت، با نوع انشايت محبوب باشي و بدون مهر و امضا، رسميت پيدا كني.
اگر پا در كفش بزرگانم كردم و اين مجال را به اين سخن اختصاص دادم صرفا به اين دليل است كه خواهش كنم اين بحثها را بگذارند براي زماني ديگر. زماني كه حداقلهاي ما برآورده شد و سپس قرار بر اين شد كه بر سر آرمانها صحبت كنيم. اجازه بدهند تا ميتوانيم و ميتوانند يكدلي را رواج دهيم و «اتحاد» را سرفصل مجموعه آزادي ايرانيان از يوغي كه ساليان سال است بر گردنشان انداختهاند قرار دهيم.
تا جايي كه به ياد دارم، ما جوانان هميشه از بزرگترهايي كه هماكنون جاي بسياريشان خالي است ميشنيديم كه «گذشت از بزرگان است». شما 4 عزيزي كه نام برده شديد، گذشته از فاصلهاي كه از نظر سني با بنده و نسل من داريد، بايد (به جبر تاريخ و سال تولد مندرج در شناسنامهتان) بزرگي كنيد تا بزرگ ديده شويد و محترمتان بدارند. اين كه ديگر از واضحات است، نيست؟
گيريم اشتباهي در درج مطلبي از طرف نويسنده صورت گرفته باشد؛ حال به سهو يا عمد. آيا بايد به سرعت دست به قلم برد و در رد آن نوشته، مطلبي را قلمي كرد يا با سعه صدر، سعي در برقراري ارتباط با نويسنده كرد و ضمن يادآوري خطاي نوشتاري وي، جهت غناي بيشتري مطلب به او كمك كرد؟ كدام يك بهتر است؟
شما كه ديگر استاديد در اين كار. چه نيازي به گفتههاي من داريد؟ بهتر نيست به جاي اين كه اشتباهات يكديگر را اگرانديسمان كرده و بر طبل و دهل بكوبيد كه «آي ... فلاني فلان مطلب را نوشت و اشتباهي بس مهلك مرتكب شد در نوشتارش» با خود او تماس بگيريد و سعي بر رفع اشكال به صورت خصوصي بنماييد؟ ادعاي رعايت اخلاق حرفهايتان كجاست پس؟ ناسلامتي همه از يك قشريم و قبل از آن، همه هموطن هستيم. آيا نيستيم؟ آيا زندگي در خارج از ايران، باعث شده ايراني بودنتان را فراموش كنيم؟
به شكرانه دو دولت امام زماني نهم و دهم كه يلان روزنامهنگاري از ايران رخت بربستند و راهي ديار غربت شدند، حال اگر بخواهند در همان ديار غربت نيز به يكديگر چنگ و دندان نشان دهند كه بايد فاتحه اخلاق و رفتار حرفهاي روزنامهنگاري را خواند و گوري بس بزرگ (به اندازه تمامي خبرنگاراني كه از ايران كوچ كردهاند) براي آن كند و تا تك تكشان روي در نقاب خاك نكشيدهاند آن را پر نكرد.
به خودتان بياييد. كار شما چيز ديگري است. وظيفه شما نيز. اختلاف در بين خوديها غايت آرزوي ددمنشاني است كه سكان هدايت حكومت بر ايران را در دست گرفته و فعلا سوار بر خر مراد، ميتازند و ميتازند. به جاي اين كه اين اختلاف را در بين آنها تسري داد و شاهد سرنگونيشان به دست خودشان باشيم، افتادهايد به جوابيهنويسي؟ با اين حال ديگر چه نيازتان به دشمن؟ خودتان شدهايد دشمن يكديگر.
به فرهنگ و سابقه و تمدن چند هزارسالهمان بنازيم يا اين شلكن، سفتكنهاي كلامي شما؟ بزرگتريد؟ قبول. پس بزرگي كنيد لااقل. لطفا بزرگ بمانيد و با اين كارها، خود را كوچك ننماييد. نگذاريد اسطورههاي ما به اين راحتي باعث تحقير خودشان شوند. شما را به خدا نگذاريد.
سال ۱۳۹۰، سال برکناری دیکتاتورهاست
پرویز داورپناه
ویژه خبرنامه گویا در قبال جنایت های رژیم و اعدام ها و بازداشت های خودسرانه سکوت نکنیم«ما را نیز در این غربت زندان یاد کنید»
(محمد نوریزاد از زندان اوین)
سال گذشته در کلیه گردهمایی های اعتراضی ایرانیان، از مردم کوچه و بازار گرفته تا اعتراض زنان و جوانان و دانشجویان، شعار «مرگ بر دیکتاتور» در صدر شعارهای مردمی قرار گرفته بود. از شعار های شاخص دیگر این تظاهرات میتوان از شعار «مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی» و «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» نام برد.
اعتراضات گسترده مردمی در شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا در سال گذشته که هنوز هم در بعضی کشورها ادامه دارد و بهعنوان اعتراضات در کشورهای عربی یا خاورمیانه جدید نیزخوانده می شود، مجموعهای بیسابقه و در حال جریان از قیامها، راهپیماییها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عربنشین شمال آفریقا و جنوب غرب آسیاست شامل: تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین، اردن، و حتی عربستان سعودی، الجزایر، عمان، کویت، مراکش، موریتانی، سودان و سوریه. غالب مخالفان در کشورهای عربی خواهان برکناری حکومتهای استبدادی منطقه می باشند.
سالهاست در ایران، هزاران زندانی سیاسی در سیاه چالهای رژیم به سر میبرند. تعداد زیادی از این زندانیان بدون محاکمه توسط ماموران زندان وادار به "اعترافات" در زیر شکنجه می شوند، سپس از سوی دادگاههای انقلابی رژیم جمهوری اسلامی که در آنها آئین دادرسی کمترین قرابتی با موازین حقوق بین الملـلی ندارد، محکوم به اعدام می گردند. حکومتگران جمهوری اسلامی با صحنه های دلخراش اعدام و تیرباران و سنگسار در معابر عمومی و تحریک حس انتقام جوئی در مردم، فساد اخلاقی و قساوت و شقاوت اجتماع را دامن می زنند و حد و قصاص و شکنجه کردن زندانیان سیاسی در زندان اوین را تاًئید و توجیه می کنند.
صدور و اجرای حکم اعدام و قتل سیاسی، در ایران همچنان سیر صعودی داشته و جمهوری اسلامی این بار و در سال ۱٣٨٩، با اجرای دست کم ٣۶۴ مورد اعدام و قتل سیاسی و ٢٠٢ صدور و تایید حکم اعدام، همچنان بعد از چین رکورد بالاترین میزان اجرای این حکم را در سراسر جهان از آن خود کرده است. در این میان اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، جایگاهی ویژه در سیستم قضایی این کشور- که استقلال خود را تحت نفوذ و سیطره دستگاه امنیتی از دست داده است- دارد. این درحالیست که مجمع عمومی سازمان ملل متحد، قطعنامه ای را به تصویب رسانده بود که در آن از کشورهای عضو می خواست تا ضمن تعلیق مجازات اعدام، در راه حذف چنین مجازاتی گام های اساسی بردارند، اما مقامات جمهوری اسلامی کماکان و همچنان، اجرای معاهداتی را که خود به امضا رسانده اند، نادیده می گیرند.
نکته قابل ذکر دیگر پیرامون اعدام زندانیان سیاسی و همچنین به قتل رساندن مخالفان اینکه، حکومت غالبا با ترفندهای گوناگون، از تحویل پیکرهای اعدام شدگان و جان باختگان به خانواده های شان ممانعت بعمل آورده و تشییع جنازه و خاکسپاری آنان نیز مورد مصادره واقع شده است.
اخیرا ۲۲ کشور شورای حقوق بشر موافق با قطعنامه پیشنهادی علیه ایران، در برابر ۷ مخالف و ۱۴ ممتنع، به قطعنامه ای علیه ایران رای دادند که به موجب آن باید گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران اعزام شود. در این جلسه همدستان همیشگی ایران همچون پاکستان، کوبا و چین وچندین کشور دیگر با قطعنامه مخالفت کردند اما برزیل که دولت ایران خیلی روی ان حساب کرده بود با بیانیه ای بسیار حساب شده از قطعنامه و گزارشگر ویژه حمایت کرد
حقوق اقليت ها، شکنجه در زندان ها و حصرخانگی و استفاده از ارعاب مخالفان از محورهای عمده حملات کشورهای عضو شورای حقوق بشر به ايران بود. موضوعی که ايران برای مقابله به مثل کشورهايی مانند سوئد، کاناد، آمريکا، فرانسه و انگلستان را به ارتکاب موارد مشابه آن متهم کرد. در بيانيه های کشورهای مختلف از شورای حقوق بشر خواسته شده است که از يک مکانيسم ويژه برای نظارت بر وضعيت حقوق بشر در ايران حمايت کند و استفاده از آن را مورد تصويب قرار دهد
دبيرکل سازمان ملل که ماه نوامبر گذشته از طرف مجمع عمومی مامور شده بود که گزارشی را در خصوص وضعيت ايران تهيه کند نسخه اوليه اين گزارش را به شورای حقوق بشر اين سازمان درژنو ارائه کرد. بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارش خود به شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو می گوید: «دبیرکل از گزارشهایی که از افزایش اعدام، قطع عضو، دستگیریها و بازداشتهای خودسرانه، محاکمههای غیرمنصفانه و شکنجه احتمالی و بدرفتاری با فعالان حقوق بشر، وکلا، روزنامهنگاران و فعالان اپوزیسیون حکایت دارد، عمیقا نگران است»
همچنین، اتحادیه اروپا از مقامات ایرانی میخواهد کلیه احکام اعدام را که در انتظار اجرا هستند سریعاً متوقف کرده و هر چه زودتر اجرای اصل مجازات اعدام را به حالت تعلیق درآورد.
خانم اشتون رئیس اتحادیه اروپا اعلام داشته است:«اتحادیه اروپا از اجرای مجازاتهای اعدام در ایران به شدت نگران است. روند و شمار اعدامها در ایران به میزان هراس انگیزی رسیده است. علاوه بر این، شیوههای زشت و نفرتانگیزی مانند اعدام در ملاء عام و اعدام با چوبه دار، برخلاف تعهدات بین المللی ایران کماکان مورد استفاده قرار میگیرند. اتحادیه اروپا تحت هر شرایطی و در هر کشوری مخالف مجازات اعدام است و برای رسیدن به هدف حذف مجازات اعدام، از تعلیق اجرای احکام اعدام به عنوان اولین گام در این راه حمایت میکند.»
از سوی دیگر، زندانیان سیاسی ایران در تهران و شهرستانها سال نو را بدون ملاقات و حتی تماس تلفنی با خانواده هایشان آغاز کردند. خانواده ها که در روز نخست سال جدید امکان ملاقات بیست دقیقه ای کابینی و از پشت شیشه ها را نیز با عزیزان شان از دست دادند امیدوار بودند که شاید زندانی ها در تماسی تلفنی آنها را از حال خود با خبر کنند و سال نو را تبریک بگویند اما حتی در این روز هم دادستان تهران و سایر مسئولان قضایی اجازه تماس تلفنی آنان با خانواده هایشان را ندادند. این اتفاق در بند زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر هم رخ داد و هیچ یک از ۳۰ زندانی سیاسی محبوس در این بند نتوانستند با خانواده خود تماس بگیرند. و حتی حق تماس تلفنی یک دقیقه ای هم با خانواده شان را نیافتند. این زندانیان از حق مرخصی نیز نتواستند استفاده کنند و دادستان تهران و دیگر مقامات قضایی و امنیتی آنان را از این حق محروم کردند.
کمتر کشوری را در جهان میتوان نام برد که وکلای دادگستری آن به علت دفاع از موکلین خود به حبس های دراز مدت محکوم شده باشند. خانم نسرین ستوده و آقای محمداولیائی فرد وکلای عده ای ازدانشجویان و فعالان سیاسی به جرم دفاع از موکلانشان محکومیت یافته و در شرایطی سخت دوره زندان را سپری می کنند. محکومیت حکومت اسلامی درمجامع مدافع حقوق بشر خود حکایتی است که هرسال تکرار می شود. تند تر شدن چرخ اعدام ها درسراسر کشور که تحت عناوین مختلف و به منظورایجاد رعب ووحشت در میان مردم ایران صورت می گیرد موجب انزوای ایران در جهان شده است.
در ایران همه گروه های اجتماعی، پزشکان، فعالان زن و مرد مدافع خقوق بشر، معلمان، دانشجویان، کارگران، هنرمندان، وکلای دادگستری، بازاریان، اصناف، و در مجموع، هیچ یک از اقشار و گروه های ملت ایران از آزادی های فردی واجتماعی بهره ای ندارند، و همگی آنها در جامعه ای به شدت بسته و دور ازموازین دموکراسی و حقوق بشر وعدالت اجتماعی زندگی میکنند . فهرست نام های زندانیان سیاسی هر روز فزونی می یابد.
از آنجا که مسئله ی دفاع از زندانیان سیاسی ایران و مبارزه در راه آزادی آنها یکی از حلقه های اصلی پیکار در راه استقرار آزادیهای دموکراتیک در میهن ماست و اساسأ هر گونه اتحاد عمل سیاسی بین نیروهای آزادیخواه و مترقی گامی در راه همبستگی و همکاری جبهه اپوزیسیون در سرنگونی استبداد دینی حاکم است، تشکیل یک جبهه دفاعی از زندانیان سیاسی بدون وابستگی حزبی و سازمانی و گروهی می تواند راهگشای مبارزات حقوق بشری همه آزادیخواهان گردد.
هم اکنون احمد زید آبادی، علی بهزادیان نژاد، مسعود باستانی، مجید توکلی ،مجید دری، ضیا نبوی، علی ملیحی، احمد کریمی، احسان عبده تبریزی، بهاره هدایت، حامد روحی نژاد، مهدیه گلرو، عاطفه نبوی، هنگامه شهیدی، فاطمه رهنما، بهمن احمدی امویی، عبدالله مومنی، کیوان صمیمی، مسعود لواسانی، عماد الدین باقی، داوود سلیمانی، عیسی سحر خیز، سیامک قادری،رضا شهابی ، منصور اسانلو، مصطفی تاجزاده، فخر السادات محتشمی پور، نسرین ستوده ، محمد نوری زاد، فریدون صیدی راد، عالیه اقدام دوست، زینب بایزیدی، رضا رفیعی فروشانی، رسول بداقی، شبنم و فرزاد مدد زاده ، حشمت الله طبرزدی، ابراهیم مددی، احسان مهرابی، ارژنگ داوودی، ایوب قنبر پوریان،حسن اسدی زید آبادی ، نظام حسن پور، امیر خسرو دلیر ثانی، بهروز جاوید تهرانی، بهنام ابراهیم زاده، حسین رونقی ملکی ،حسین درخشان، سعید متین پور، نادر کریمی جونی، وحید طلایی، آرش سقر،سید حسن جلالی، علی بهزادیان نژاد، آرش صادقی و … تعداد زیاد دیگری از زندانیان سیاسی در زندانهای کشور به سر می برند که مقامات قضایی و امنیتی آنها را از حق مرخصی محروم کرده اند.
ما اجازه نداریم در سال جدید زندانیان سیاسی را تنها بگذاریم و نسبت به وضعیت دشوار آنان در زندان سکوت کنیم. ما موظفیم از کشورهای غربی در اروپا و امریکا مصرانه بخواهیم که با همان صراحتی که در تونس و مصر و لیبی با نقض حقوق بشر برخورد کرده اند رژیم آدمکش ایران را نیز تحت فشار قرار دهند. حکومت ایران سیاستهای سرکوبگرانه و امنیتی خود را در واکنش به اعتراضات اخیر ـ بیست و پنج بهمن و اول اسفند ـ تشدید کرده و نشانه بارز آن بازداشت موسوی و کروبی است. سابقه رفتار حکومت ایران در برخورد با اعتراضات سال ۲۰۰۹ نشان می دهد که در صورت تداوم جنبش اعتراضی، حکوت از شدت عمل و ریختن خونهای بیشتر کوتاهی نخواهد کرد. گرچه کشورهای آزاد و دمکرات جهان به سرعت اقدامات سرکوبگرانه و خشونت آمیز دولت لیبی را محکوم کرده و گامهای مهمی برای مجازات رژیم قذافی برداشتند. اما با وجود گذشت بیش از یک سال و نیم از تشدید سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران تاکنون غرب هیچ اقدام عاجل و مؤثری برای تحت فشار قرار دادن حکومت ایران انجام نداده است.
غرب باید در این روش خود تجدید نظر کند. اما آنچه که در سال ۲۰۰۹ روی داد ثابت کرد که مردم ایران خواستار تغییر اساسی در نظام سیاسی کشورند و حوادث هفته های اخیر امکان دیگری را فراهم آورده تا مردم ایران خواست خود یعنی واژگونی نظام دیکتاتوری حاکم بر کشور را به گوش جهانیان برسانند. آنچه که بر ایران و مردم این کشور حاکم است با قذافی و رژیم حاکم بر لیبی تفاوت چندانی ندارد.
«ظهور آقازادههای نوگرا و معترض به پدرخوانده نظام»
یک تحلیلگر مسائل سیاسی ایران، ویژگی رفتاری آقازادههای نوگرا در دو سال گذشته را «چشمپوشی نسبی بر منافع بالقوه و مخالفت آشکار باحاکمیت» میداند. آقازادههایی که «اقلیتی کوچک اما بسیار موثر در ساخت قدرت ایران» هستند.
از حسن یونسی، فرزند وزیر سابق اطلاعات که در راهپیمایی اول اسفند بازداشت شد تا کنون خبری در دست نیست. دو فرزند آیتالله بیات زنجانی در راهپیمایی ۲۵ بهمن ۸۹ بازداشت شدند. سایتهای نزدیک به محمود احمدینژاد از دستگیری فرزند سردار علی فضلی در اسفند ۸۹ خبر دادند.
ماه گذشته فائزه و محسن هاشمی توسط کسانی که خود را «بچه حزب اللهیهای شابدولعظیم» خواندند مورد هتاکی قرار گرفتند. مهدی هاشمی دیگر فرزند آیتالله هاشمی نیز بعد از انتخابات سال ۸۸ از ایران خارج شد.
با تغییر روند اجتماعی ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، آیا نقش آقازادهها هم تغییر کرده است؟ مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتوگو با دویچه وله به بررسی وضعیت "آقازادههای نوگرا" در ساخت سیاسی و اجتماعی ایران پرداخته است.
دویچه وله: مهمترین ویژگی بهاصطلاح "آقازادهها" را بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ایران، در چه میدانید؟مهدی مهدویآزاد: متأسفانه در سه دههی گذشته، واژهی "آقازادهها" مترادف با سرقت اموال عمومی، رانتخواری، دزدی و زیر پا گذاشتن قانون بوده است. اما بعد از انتخابات سال ۸۸ و اتفاقاتی که افتاد، نسل جدیدی از آقازادهها بروز کردند. آنها با چشمپوشی نسبی از منافعی که بالقوه میتوانستند به آن دست پیدا کنند یا با توبه از گذشتهی خودشان، وارد مخالفت آشکار با قدرت حاکم در ایران شدند که در راس آن، آیتالله خامنهای قرار دارد.
از آقازادههای منتقد حکومت ایران چه نمونههایی را در ذهن دارید؟در لیست بازداشت شدگان وقایع پس از انتخابات، طیف متنوعی از آقازادهها قرار دارند. از سید علیرضا بهشتی، فرزند آیتالله بهشتی تا فرزندان همت و باکری، فرزند آیتالله خزعلی، فرزند آقای لاریجانی، فرزند آقای یونسی، فرزندان آیتالله بیات زنجانی، فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی یا حتی کسانی مانند محسن روحالامینی در لیست بازداشتشدگان پس از انتخابات و یا لیست مغضوبین قدرت قرار دارند.
اسم این طیف جدید از آقازادهها را میگذارم، "آقازادههای نوگرا و معترض به پدرخواندهی نظام". آنها کسانی هستند که ولایت مطلقهی فقیه در ایران را به چالش کشیدهاند. آنها با اطلاعات نسبتا دقیق و خوبی که از کاست قدرت و پشت پردهی قدرت در ایران دارند، حاکمیت بلامنازع شخص ولیفقیه و رییسجمهور منصوب ایشان را به چالش میکشند و سعی میکنند جای پای جدیدی از خودشان در فضای سیاسی ایران بر جای بگذارند.
برخورد حکومت ایران با پدیدهی "آقازادههای نوگرا" را بعد از خرداد ۸۸ چگونه تحلیل میکنید؟
حاکمیت مطلقهی آیتالله خامنهای، در مواجه با آقازادههای نوگرا دو راه بیشتر پیش رو ندارد؛ یا اینکه آنها را تحمل کند که در این صورت، این طیف از آقازادهها به دلیل حضور نسبی در قدرت و اطلاعات دقیق از پشت صحنهی قدرت، به یک اقلیت بسیار مؤثر در صحنهی سیاسی ایران تبدیل خواهند شد. البته یک حکومت دیکتاتوری، چنین چیزی را تحمل نخواهد کرد. راه دوم، سرکوب، قلع و قمع یا ساکت کردن این آقازادهها به هر طریقی ممکن است و جمهوری اسلامی راه دوم را انتخاب کردهاست.
در ۱۹ اسفند ۸۹، سایتهای نزدیک به آقای احمدینژاد از جمله باکریآنلاین اعلام کردند، حتی فرزند سردار علی فضلی، یعنی فرماندهی وقت سپاه سیدالشهدای تهران که نقش مستقیمی در سرکوب خونین مردم داشت هم جزو بازداشت شدگان بوده است. سایتهای نزدیک به دولت آقای احمدینژاد همچنین افشا کردند، فرزند علی لاریجانی، رییس مجلس اصولگرای هشتم، دو بار، یک بار در عاشورای ۸۸ و یکبار در تظاهرات روز قدس ۸۸، جزو بازداشت شدگان و جزو معترضین بوده است.
در واقع جمهوری اسلامی، الان در سه جبهه در حال نبرد است. در یک جبهه، در حال نبرد با نیروهای بیرونی و خارج از کشور، اعم از دولتهای خارجی، نیروهای بینالمللی و اپوزیسیون خارج از کشور است. در جبههی دوم، در حال نبرد با اپوزیسیون داخل کشور و نیروهای منتقد است. در جبههی سوم، در خانههای خود، در حال نبرد با فرزندان خود، دختران و پسران خود است؛ چرا که نمیتواند آنها را قانع کند و دلیل موجهی برای شرایط فعلی و امروزی ایران بیاورد.
در ماههای گذشته نمایندگان مجلس ایران از لزوم برگرداندن فرزندان مسئولان که در اروپا، بهویژه در کشور انگلیس تحصیل میکنند، صحبت کردهاند. بهانهی این صحبتها هم، «امکان سواستفاده از فرزندان مسئولان در خارج از ایران» مطرح شده است. این امر را به چه نحو در برخورد حکومت ایران با فرزندان مسئولان حکومت ارزیابی میکنید؟این مسئله دو بعد دارد؛ یک بعد آن این است که بله، آنها درست میگویند. فرزندان مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، نه تنها جمهوری اسلامی که هر حاکمیت مستبد دیگری، همواره در معرض استفادهی سرویسهای اطلاعاتی یا اپوزیسیون برای افشاگری یا دادن اطلاعات هستند. همان اتفاقی که حدود ۱۵ سال پیش در مورد فرزند آقای محسن رضایی رخ داد و ایشان به آمریکا پناهنده شد که همه داستان آن را میدانیم.
بعد دوم قضیه که مهمتر از سایر ابعاد است، همان مسئلهای است که پیشتر به آن اشاره کردم. کسانی که از ایران و فضای بسته و خفقانآور آن خارج میشوند و در یک فضای دمکرات نفس میکشند، دنیا را میبینند، برخورد حکومتهای دمکرات با مردم خود را میبینند، آزادی را میبینند، آزادی رسانهها، گروههای اجتماعی، سازمانهای غیردولتی و غیره را میبینند.
طبیعتا هنگام بازگشت به خانهی خودشان در ایران، نمیتوانند روش حکومتداری ایران را مورد تأیید قرار دهند. حتی اگر این فرزندان برای ورود به قدرت، به قول شیعیان تقیه هم بکنند، بعد از مدتی عملکرد آنها، صددرصد مخالف عملکردی است که رژیم ولایت مطلقهی فقیه از خود بروز میدهد.
اوایل تابستان سال ۱۳۸۸، من به عنوان مدیرمسئول یکی از رسانههای داخلی، در نشستی حاضر بودم که به دعوت یا بهتر بگویم به احضار دادستان وقت تهران، آقای سعید مرتضوی صورت گرفت. در آن نشست که حدود ۱۶ تن از مدیران رسانههای داخلی هم حاضر بودند. در آن نشست توأم و سرشار از تهدید روزنامهنگاران، آقای سعید مرتضوی دادستان وقت، به صراحت اعلام کرد، طیف قابل توجهی از کسانی که در جریان اعتراضات بعد از انتخابات بازداشت شدهاند، یا آقازادهها هستند یا از منسوبین به مدیران و مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران هستند که سعی میکنند با وساطت آنها را آزاد کنند.
ماه گذشته فائزه و محسن هاشمی توسط کسانی که خود را «بچه حزب اللهیهای شابدولعظیم» خواندند مورد هتاکی قرار گرفتند. مهدی هاشمی دیگر فرزند آیتالله هاشمی نیز بعد از انتخابات سال ۸۸ از ایران خارج شد.
با تغییر روند اجتماعی ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، آیا نقش آقازادهها هم تغییر کرده است؟ مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتوگو با دویچه وله به بررسی وضعیت "آقازادههای نوگرا" در ساخت سیاسی و اجتماعی ایران پرداخته است.
دویچه وله: مهمترین ویژگی بهاصطلاح "آقازادهها" را بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ایران، در چه میدانید؟مهدی مهدویآزاد: متأسفانه در سه دههی گذشته، واژهی "آقازادهها" مترادف با سرقت اموال عمومی، رانتخواری، دزدی و زیر پا گذاشتن قانون بوده است. اما بعد از انتخابات سال ۸۸ و اتفاقاتی که افتاد، نسل جدیدی از آقازادهها بروز کردند. آنها با چشمپوشی نسبی از منافعی که بالقوه میتوانستند به آن دست پیدا کنند یا با توبه از گذشتهی خودشان، وارد مخالفت آشکار با قدرت حاکم در ایران شدند که در راس آن، آیتالله خامنهای قرار دارد.
از آقازادههای منتقد حکومت ایران چه نمونههایی را در ذهن دارید؟در لیست بازداشت شدگان وقایع پس از انتخابات، طیف متنوعی از آقازادهها قرار دارند. از سید علیرضا بهشتی، فرزند آیتالله بهشتی تا فرزندان همت و باکری، فرزند آیتالله خزعلی، فرزند آقای لاریجانی، فرزند آقای یونسی، فرزندان آیتالله بیات زنجانی، فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی یا حتی کسانی مانند محسن روحالامینی در لیست بازداشتشدگان پس از انتخابات و یا لیست مغضوبین قدرت قرار دارند.
اسم این طیف جدید از آقازادهها را میگذارم، "آقازادههای نوگرا و معترض به پدرخواندهی نظام". آنها کسانی هستند که ولایت مطلقهی فقیه در ایران را به چالش کشیدهاند. آنها با اطلاعات نسبتا دقیق و خوبی که از کاست قدرت و پشت پردهی قدرت در ایران دارند، حاکمیت بلامنازع شخص ولیفقیه و رییسجمهور منصوب ایشان را به چالش میکشند و سعی میکنند جای پای جدیدی از خودشان در فضای سیاسی ایران بر جای بگذارند.
برخورد حکومت ایران با پدیدهی "آقازادههای نوگرا" را بعد از خرداد ۸۸ چگونه تحلیل میکنید؟
حاکمیت مطلقهی آیتالله خامنهای، در مواجه با آقازادههای نوگرا دو راه بیشتر پیش رو ندارد؛ یا اینکه آنها را تحمل کند که در این صورت، این طیف از آقازادهها به دلیل حضور نسبی در قدرت و اطلاعات دقیق از پشت صحنهی قدرت، به یک اقلیت بسیار مؤثر در صحنهی سیاسی ایران تبدیل خواهند شد. البته یک حکومت دیکتاتوری، چنین چیزی را تحمل نخواهد کرد. راه دوم، سرکوب، قلع و قمع یا ساکت کردن این آقازادهها به هر طریقی ممکن است و جمهوری اسلامی راه دوم را انتخاب کردهاست.
در ۱۹ اسفند ۸۹، سایتهای نزدیک به آقای احمدینژاد از جمله باکریآنلاین اعلام کردند، حتی فرزند سردار علی فضلی، یعنی فرماندهی وقت سپاه سیدالشهدای تهران که نقش مستقیمی در سرکوب خونین مردم داشت هم جزو بازداشت شدگان بوده است. سایتهای نزدیک به دولت آقای احمدینژاد همچنین افشا کردند، فرزند علی لاریجانی، رییس مجلس اصولگرای هشتم، دو بار، یک بار در عاشورای ۸۸ و یکبار در تظاهرات روز قدس ۸۸، جزو بازداشت شدگان و جزو معترضین بوده است.
در واقع جمهوری اسلامی، الان در سه جبهه در حال نبرد است. در یک جبهه، در حال نبرد با نیروهای بیرونی و خارج از کشور، اعم از دولتهای خارجی، نیروهای بینالمللی و اپوزیسیون خارج از کشور است. در جبههی دوم، در حال نبرد با اپوزیسیون داخل کشور و نیروهای منتقد است. در جبههی سوم، در خانههای خود، در حال نبرد با فرزندان خود، دختران و پسران خود است؛ چرا که نمیتواند آنها را قانع کند و دلیل موجهی برای شرایط فعلی و امروزی ایران بیاورد.
در ماههای گذشته نمایندگان مجلس ایران از لزوم برگرداندن فرزندان مسئولان که در اروپا، بهویژه در کشور انگلیس تحصیل میکنند، صحبت کردهاند. بهانهی این صحبتها هم، «امکان سواستفاده از فرزندان مسئولان در خارج از ایران» مطرح شده است. این امر را به چه نحو در برخورد حکومت ایران با فرزندان مسئولان حکومت ارزیابی میکنید؟این مسئله دو بعد دارد؛ یک بعد آن این است که بله، آنها درست میگویند. فرزندان مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، نه تنها جمهوری اسلامی که هر حاکمیت مستبد دیگری، همواره در معرض استفادهی سرویسهای اطلاعاتی یا اپوزیسیون برای افشاگری یا دادن اطلاعات هستند. همان اتفاقی که حدود ۱۵ سال پیش در مورد فرزند آقای محسن رضایی رخ داد و ایشان به آمریکا پناهنده شد که همه داستان آن را میدانیم.
بعد دوم قضیه که مهمتر از سایر ابعاد است، همان مسئلهای است که پیشتر به آن اشاره کردم. کسانی که از ایران و فضای بسته و خفقانآور آن خارج میشوند و در یک فضای دمکرات نفس میکشند، دنیا را میبینند، برخورد حکومتهای دمکرات با مردم خود را میبینند، آزادی را میبینند، آزادی رسانهها، گروههای اجتماعی، سازمانهای غیردولتی و غیره را میبینند.
طبیعتا هنگام بازگشت به خانهی خودشان در ایران، نمیتوانند روش حکومتداری ایران را مورد تأیید قرار دهند. حتی اگر این فرزندان برای ورود به قدرت، به قول شیعیان تقیه هم بکنند، بعد از مدتی عملکرد آنها، صددرصد مخالف عملکردی است که رژیم ولایت مطلقهی فقیه از خود بروز میدهد.
اوایل تابستان سال ۱۳۸۸، من به عنوان مدیرمسئول یکی از رسانههای داخلی، در نشستی حاضر بودم که به دعوت یا بهتر بگویم به احضار دادستان وقت تهران، آقای سعید مرتضوی صورت گرفت. در آن نشست که حدود ۱۶ تن از مدیران رسانههای داخلی هم حاضر بودند. در آن نشست توأم و سرشار از تهدید روزنامهنگاران، آقای سعید مرتضوی دادستان وقت، به صراحت اعلام کرد، طیف قابل توجهی از کسانی که در جریان اعتراضات بعد از انتخابات بازداشت شدهاند، یا آقازادهها هستند یا از منسوبین به مدیران و مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران هستند که سعی میکنند با وساطت آنها را آزاد کنند.
فکر میکنید نظرات انتقادی "آقازادههای نوگرای ایران"، تا چه حد از سوی حکومت قابل کنترل است؟
بههرحال حکومت ایران در بعد بیرونی، با استفاده از ابزارهایی که دارد و آنها را در ارتباط با سایر نیروهای منتقد هم مورد استفاده قرار میدهد، میتواند تا حدی این طیف از آقازادهها را به سکوت وادار کند. همانطور که هماکنون میبینیم، بخش قابل توجهی از آقایانی که فرزندان آنها بازداشت شدهاند، ترجیح میدهند سکوت کنند.
نمونهی بارز آن فرزند علی یونسی است. ایشان وزیر اطلاعات دولت اصلاحطلب آقای خاتمی بود، فرزند ایشان وکیل دادگستری و وکیل تعدادی از بازداشت شدههای پس از انتخابات بود. بیش از دو ماه که ایشان در زندان و تحت شدیدترین بازجوییها قرار دارد. اما میبینیم که هیچ خبری در مورد ایشان منتشر نمیشود و کسی خبر ندارد که آقای حسن یونسی در بازداشت بهسر میبرد.
فکر میکنید نظرات انتقادی "آقازادههای نوگرا" تا چه حد اثر گذار باشد؟
بسیاری از تحلیلگران منصف معتقد هستند، بخشی از تغییر مواضع آیتالله هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات، ناشی از فشارهای فرزندان ایشان، به خصوص مهدی هاشمی و فائزه هاشمی بود. این طیف از آقازادهها با جدلهایی که در داخل خانهها میکنند و با بردن بحثهایی که در فضای عمومی وجود دارد، به داخل خانههای سران حاکمیت، آنها را به نحو جدیدی به چالش میکشند و در نهایت آنها را دچار تردید میکنند.
یکی از آقازادههایی که در دو سال اخیر، نام او در شعارهای معترضان بارها شنیده شد، مجتبی خامنهای فرزند آیتالله خامنهای است. شاید بتوان او را مقابل آقازادههای منتقد دستهبندی کرد. فکر میکنید در دو سال گذشته، نقش آقازادههایی مانند مجتبی خامنهای، تا چه حد در امور سیاسی و اقتصادی ایران پررنگتر شده است؟
داستان آقامجتبی خامنهای، حکایت دیگری است. به همان میزان که از نقش و نفوذ آقازادههای منتقد در داخل قدرت کاسته شد، و البته بر میزان محبوبیت و اعتبار آنها در میان اجتماع افزوده شده است، به همان میزان بر نقش آقازادههایی که هنوز به ولایت مطلقهی فقیه وفادارند و حاضر به سرکوب مردم در این راه هستند، افزوده شد. در رأس آنها، آقای مجتبی خامنهای قرار دارد. فرزندان آیتالله مصباح، فرزندان آیتالله مکارم شیرازی و افراد دیگری هم هستند که در دو سال گذشته از این بحران برای خودشان کلاهی دوختند و قدرت خودشان را افزایش دادهاند.
اما باید مجتبی خامنهای فرزند آیتالله خامنهای و داماد آقای حداد عادل را از هر لحاظ با سایر آقازادهها، چه منتقد حاکمیت و چه وفادار به حاکمیت، مجزا بدانیم. شواهد و اخبار متعدد، حاکی از آن است که مجتبی خامنهای نقش مستقیم و بلاواسطهای در سرکوب خونین و بیسابقهی مردم و منتقدین طی دو سال اخیر داشته است.
اخبار حاکی از آن است که مجتبی خامنهای برای ارتباط با دادستانی تهران نمایندهی مستقیمی دارد. در مواقع بحرانی، یعنی اعتراضات خیابانی، مستقیما با فرماندهی سپاه و فرماندهی نیروی انتظامی،در تماس است. در تمام جلسات فراتر از شورای عالی امنیت ملی که با هدف سرکوب کردن اعتراضات مردمی تشکیل میشود، مجتبی خامنهای نقش اصلی و کلیدی را بازی میکند. او برای بر قدرت نشاندن دوستان خود که همان جناح راست افراطی در ایران است، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند.
حسین کرمانی
تحریریه: شیرین جزایری
بههرحال حکومت ایران در بعد بیرونی، با استفاده از ابزارهایی که دارد و آنها را در ارتباط با سایر نیروهای منتقد هم مورد استفاده قرار میدهد، میتواند تا حدی این طیف از آقازادهها را به سکوت وادار کند. همانطور که هماکنون میبینیم، بخش قابل توجهی از آقایانی که فرزندان آنها بازداشت شدهاند، ترجیح میدهند سکوت کنند.
نمونهی بارز آن فرزند علی یونسی است. ایشان وزیر اطلاعات دولت اصلاحطلب آقای خاتمی بود، فرزند ایشان وکیل دادگستری و وکیل تعدادی از بازداشت شدههای پس از انتخابات بود. بیش از دو ماه که ایشان در زندان و تحت شدیدترین بازجوییها قرار دارد. اما میبینیم که هیچ خبری در مورد ایشان منتشر نمیشود و کسی خبر ندارد که آقای حسن یونسی در بازداشت بهسر میبرد.
فکر میکنید نظرات انتقادی "آقازادههای نوگرا" تا چه حد اثر گذار باشد؟
بسیاری از تحلیلگران منصف معتقد هستند، بخشی از تغییر مواضع آیتالله هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات، ناشی از فشارهای فرزندان ایشان، به خصوص مهدی هاشمی و فائزه هاشمی بود. این طیف از آقازادهها با جدلهایی که در داخل خانهها میکنند و با بردن بحثهایی که در فضای عمومی وجود دارد، به داخل خانههای سران حاکمیت، آنها را به نحو جدیدی به چالش میکشند و در نهایت آنها را دچار تردید میکنند.
یکی از آقازادههایی که در دو سال اخیر، نام او در شعارهای معترضان بارها شنیده شد، مجتبی خامنهای فرزند آیتالله خامنهای است. شاید بتوان او را مقابل آقازادههای منتقد دستهبندی کرد. فکر میکنید در دو سال گذشته، نقش آقازادههایی مانند مجتبی خامنهای، تا چه حد در امور سیاسی و اقتصادی ایران پررنگتر شده است؟
داستان آقامجتبی خامنهای، حکایت دیگری است. به همان میزان که از نقش و نفوذ آقازادههای منتقد در داخل قدرت کاسته شد، و البته بر میزان محبوبیت و اعتبار آنها در میان اجتماع افزوده شده است، به همان میزان بر نقش آقازادههایی که هنوز به ولایت مطلقهی فقیه وفادارند و حاضر به سرکوب مردم در این راه هستند، افزوده شد. در رأس آنها، آقای مجتبی خامنهای قرار دارد. فرزندان آیتالله مصباح، فرزندان آیتالله مکارم شیرازی و افراد دیگری هم هستند که در دو سال گذشته از این بحران برای خودشان کلاهی دوختند و قدرت خودشان را افزایش دادهاند.
اما باید مجتبی خامنهای فرزند آیتالله خامنهای و داماد آقای حداد عادل را از هر لحاظ با سایر آقازادهها، چه منتقد حاکمیت و چه وفادار به حاکمیت، مجزا بدانیم. شواهد و اخبار متعدد، حاکی از آن است که مجتبی خامنهای نقش مستقیم و بلاواسطهای در سرکوب خونین و بیسابقهی مردم و منتقدین طی دو سال اخیر داشته است.
اخبار حاکی از آن است که مجتبی خامنهای برای ارتباط با دادستانی تهران نمایندهی مستقیمی دارد. در مواقع بحرانی، یعنی اعتراضات خیابانی، مستقیما با فرماندهی سپاه و فرماندهی نیروی انتظامی،در تماس است. در تمام جلسات فراتر از شورای عالی امنیت ملی که با هدف سرکوب کردن اعتراضات مردمی تشکیل میشود، مجتبی خامنهای نقش اصلی و کلیدی را بازی میکند. او برای بر قدرت نشاندن دوستان خود که همان جناح راست افراطی در ایران است، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند.
حسین کرمانی
تحریریه: شیرین جزایری
برای شنیدن فایل صوتی گفتوگو با مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی، روی لینک پایین صفحه کلیک کنید!
نشست ویژه مجلس برای دومین انفجار گازی در قم
وزارت نفت و نمایندگان مجلس در ایران در نشستی امنیتی به بررسی آنچه «ناامنی در مسیر انتقال انرژی» مینامند میپردازند. وزارت نفت جمهوری اسلامی نیز با تشکیل ستاد بحران در تلاش است تا هرچه سریعتر گاز مصرفی مردم شمال کشور، که در دومین انفجار خط لوله انتقال گاز استان قم در دو ماه گذشته قطع شد، دوباره جریان پیدا کند.
پرویز سروری، رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس شورای اسلامی، با اشاره به برگزاری جلسه ویژه با حضور مسئولان امنیتی، انتظامی و وزارت نفت، گفت: «گروهکهای تروریستی با خرابکاری در خط لوله انتقال گاز استان قم به دنبال ایجاد ناامنی در مسیر انتقال انرژی هستند».
وی روز یکشنبه (۱۰ آوریل / ۲۱ فروردین) در گفتوگو با خبرنگار مهر، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی را «مسئول پوشش امنیتی خطوط انتقال انرژی» دانست و گفت که آنها باید این پوشش را افزایش دهند.
این نماینده مجلس دومین انفجار گازی در سال جاری میلادی را محصول «سازماندهی گروهکهای تروریستی توسط دشمنان انقلاب» خواند و گفت: «این عملیات در راستای انحراف افکار عمومی ملتها از تحولات عمیق منطقه انجام شد».
سروری کشورهای غربی را متهم کرد که با «صدور قطعنامهها وسازماندهی عملیاتهای تروریستی در صددند فلش تحولات منطقه را از لیبی و بحرین به سمت ایران منحرف کنند».
رئیس کمیسیون امنیت داخلی مجلس با اشاره به دستگیری برخی از اعضای پژاک از «برنامهریزی جامعی برای جلوگیری از تکرار این وقایع» خبر داد.
دومین انفجار ظرف دو ماه
دومین انفجار ظرف دو ماه
صبح روز جمعه (۸ آوریل / ۱۹ فروردین) سه رشته خطوط لوله ۵۶ اینچی خطوط انتقال گاز طبیعی ایران در استان قم منفجر شد. دو ماه پیش (۱۱ فوریه/ ۲۲ بهمن ۸۹) نیز انفجار مشابهی در خطوط گاز استان قم رخ داد.
یک روز پس از این انفجار یک نماینده مجلس اعلام کرد که محل انفجار جدید «حدود صد کیلومتر با محل انفجار قبلی فاصله دارد و در این انفجار سه خط لوله ۵۶ اینچی انتقال گاز که خطوط اصلی انتقال گاز جنوب به مناطق شمالی کشور هستند دچار آسیب شدهاند».
علیرضا سلیمی گفت: «انفجار در خطوط اصلی انتقال گاز جنوب به شمال و در حوالی شهر دلیجان رخ داده و این سه خط اصلی لوله، طی یک اقدام خرابکارانه منفجر شدهاند».
به گفته وی، تعدادی از امدادرسانان که برای جلوگیری از سرایت آتشسوزی و خاموش کردن آتش در محل حاضر شده بودند، مجروح شدهاند.
به گزارش رسانهها، این انفجار در ٧۴ کیلومتری جاده دلیجان به قم به وقوع پیوسته و اکنون کارشناسان شرکت ملی گاز مشغول تخلیه گاز طبیعی از خطوط لوله هستند. این خطوط لوله بستر انتقال گاز طبیعی از پالایشگاههای جنوب کشور همچون مجتمع گازی پارس جنوبی، پارسیان و فجرجم به استانهای شمال و شمال غربی ایران هستند.
انفجار اول دو ماه پیش در ٢۵ کیلومتری شمال منطقه سلفچگان استان قم، همزمان در سه خط لوله یکهزار پوندی انتقال گاز رخ داد. این انفجار همزمان شهر قم را لرزانده و آسمان بخش وسیعی از جنوب غربی این شهر را به شدت قرمز کرده بود.
انفجار این سه خط لوله سراسری در مجموع از انتقال روزانه ٢۵۰ میلیون متر مکعب گاز طبیعی به استانهای شمال و شمالغربی کشور جلوگیری کرد. پس از آن چند تن از نمایندگان مجلس در کمیسیونهای انرژی و امنیت ملی خواستار توجه جدی دولت به امنیت خطوط انتقال انرژی به ویژه در مناطق آسیبپذیر شده بودند.
افزایش نگرانی درباره انرژیهای استراتژیک
نایب رئیس کمیسیون انرژی مجلس با اظهار نگرانی از افزایش تعداد انفجارها در خطوط لوله انتقال نفت و گاز کشور، گفت: «امنیت خطوط انتقال انرژیهای استراتژیک مانند نفت و گاز، اهمیت فزایندهای برای کشور دارد و وزارت نفت باید با تشکیل ستادی کارشناسی برای بررسی این موضوع و پیشگیری از تکرار اینگونه حوادث در آینده، امنیت این بخش مهم اقتصادی کشور را تأمین کند».
به گزارش نفت نیوز، ناصر سودانی افزود: «وزارت نفت باید با دریافت و هزینه کردن اعتبار کافی، اقدامات پیشگیرانه و رعایت اصول پدافند غیرعامل در تأسیسات نفت و گاز را در اولویت کاری خود قرار دهد».
به گفته وی، «از ابتدای هفته موضوع امنیت تأسیسات حوزه انرژی در کشور در مجلس به دقت بررسی و مطالعه میشود و مسئولان وزارت نفت باید در این باره پاسخگو باشند.»
«برخورد با معترضان؛ غفلت از مجرمان»
در حالی که کمیسیون امنیت داخلی مجلس نیروی انتظامی را مسئول حفظ امنیت انرژی و مهار اینگونه حوادث میداند، فرمانده نیروی انتظامی کشور اعلام کرده است که این نیرو به علت درگیر شدن با معترضان سیاسی، فرصت رسیدگی به مجرمان را نداشته است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران "ایسنا" (۶ آوریل / ۱۷ فروردین) اسماعیل احمدیمقدم در جمع فرماندهان نیروی انتظامی گفت: «حوادث سال ۸۸ و ۸۹ نیروی بسیاری از ما را صرف خودش کرد و درگیر شدن نیروی انتظامی در صحنههای آشوب، فرصتی را برای مجرمان ایجاد کرده بود که از این فرصت حداکثر استفاده را بردند».
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران "ایسنا" (۶ آوریل / ۱۷ فروردین) اسماعیل احمدیمقدم در جمع فرماندهان نیروی انتظامی گفت: «حوادث سال ۸۸ و ۸۹ نیروی بسیاری از ما را صرف خودش کرد و درگیر شدن نیروی انتظامی در صحنههای آشوب، فرصتی را برای مجرمان ایجاد کرده بود که از این فرصت حداکثر استفاده را بردند».
به گفته فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، معطوف بودن فعالیتهای این نیرو برای برخورد با معترضان، باعث رشد جرم و جنایت در این کشور شده است.
زلزله باعث قطع برق نیروگاه اتمی فوکوشیما شد
روز دوشنبه، ۱۱ آوریل (۲۲ فروردین) زلزلهای به شدت ۱/ ۷ ریشتر بخشی از شمال ژاپن را بهلرزه درآورد. به گزارش مقامات ژاپنی کانون زلزله در ۸۸ کیلومتری شرق فوکوشیما و در عمق ۱۳ کیلومتری بوده است.
در توکیو و چند شهر دیگر نیز لرزش زمین محسوس بود. شمار زیادی از ساکنان شهر سندای وحشتزده خانهها و محل کار خود را ترک کردند و ساعتها در خیابانها بهسر بردند.
بر اثر این زلزله برق نیروگاه فوکوشیما به مدت ۵۰ دقیقه قطع شد و به این ترتیب سیستم خنککنندهی راکتورها نیز از کار افتاد. به گفتهی مقامات، این اتفاق خطر رادیواکتیو در منطقه را افزایش نداده است.
زلزلهی امروز ( ۱۱ آوریل) تقریبا همزمان با یک دقیقه سکوت به یاد قربانیان زلزلهی ۱۱ مارس رخ داد. در پی زلزلهی شدید و سونامی یک ماه پیش بخشهایی از استانهای فوکوشیما و میاگی ویران شدند. شدت آسیبهایی که به نیروگاه اتمی فوکوشیما وارد شد به حدی بود که دولت این کشور تصمیم گرفت، ساکنان مناطقی را که در شعاع ۲۰ کیلومتری نیروگاه قرار داشتند، به مکانهای دورتر منتقل کند.
نهادهای گوناگون، از جمله آژانس بینالمللی انرژی اتمی این محدوده را ناکافی ارزیابی کرده و خواستار گسترش آن، دستکم به ۳۰ کیلومتر شدند. دولت ژاپن ابتدا مخالفت نمود اما امروز یوکیو ادانو، سخنگوی دولت اعلام کرد که ساکنان مناطق اطراف نیروگاه تا شعاع دستکم ۳۰ کیلومتر باید نقلمکان کنند. او به منطقه لیتاته نیز اشاره کرد که با وجود فاصلهی ۴۰کیلومتری از نیروگاه، به شدت آلوده است.
ادانو گفت، عملیات جابجایی مردم یک ماه طول خواهد کشید. او به کودکان، زنان باردار و بیماران توصیه کرد، که حداقل ۳۰ کلیومتر از نیروگاه فوکوشیما فاصله بگیرند.
اسرائیل مخالف آتشبس با حماس است
آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه اسرائيل، امروز دوشنبه (۱۱ آوریل / ۲۲ فروردین) در یک مصاحبه رادیویی، با آتشبس احتمالی با حماس مخالفت کرد. به نظر لیبرمن، آتشبس باعث قویتر شدن حماس میشود. وی به جای آن خواستار سرنگون کردن دولت حماس در نوار غزه شد. لیبرمن گفت، در غیر این صورت جنگی فرسایشی پدید خواهد آمد که تعیینکننده اوج و فرودش حماس خواهد بود.
دیروز یکشنبه (۱۰ آوریل / ۲۱ فروردین) وزیر دفاع اسرائيل، ایهود باراک، پس از چند روز درگیری مسلحانه شدید بین دو طرف اعلام کرده بود که اسرائيل تحت شرایطی حاضر به آتشبس با حماس است. در پاسخ به این پیشنهاد، یک سخنگوی حماس گفت: «اگر آنان تیراندازی را متوقف کنند، ما هم خواهیم کرد.»
درگیریها از روز پنجشنبه (۷ آوریل / ۱۸ فروردین) آغاز شد. در این روز یک موشک ضدتانک که از نوار غزه پرتاب شده بود به یک اتوبوس مدرسه در اسرائيل برخورد کرد و موجب زخمی شدن شدید یک نوجوان شد. به گفته پزشکان در نوارغزه، حمله تلافیجویانه ارتش اسرائيل تا امروز منجر به مرگ ۱۹ نفر و زخمی شدن حدود ۷۰ تن شده است.
به گزارش خبرگزاریها، نیروهای حماس از روز پنجشنبه تاکنون بین ۱۳۰ تا ۱۴۰ موشک از نوار غزه به سمت جنوب اسرائيل پرتاب کردهاند.
هم اکنون میانجیگران بینالمللی میکوشند به نبرد مسلحانهای که باز میان اسرائیل و نیروهای حماس درگرفته، خاتمه دهند. نبرد یک هفته اخیر از زمان جنگ میان دو طرف در ماه دسامبر ۲۰۰۸ تاکنون بیسابقه بوده است.
اژه ای: فهرست «مفسدين اقتصادی» احمدی نژاد قبلا مختومه شده است
غلامحسين محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاييه روز دوشنبه اعلام کرد که فهرست «مفسدين اقتصادی» مورد نظر محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، قبلا بررسی و مختومه شده است. وی همچنين خبر از بازداشت «فرد فحاش» به فائزه هاشمی داده است.
آقای اژه ای به خبرنگاران در تهران گفته است: «بسياری از موارد ليستی که محمود احمدی نژاد در کنفرانس خبری خود که گفته به قوه قضاييه داده است، قبلا بررسی و بعضا مختومه شده است.»
وی اظهار داشت: «در اين ليست مواردی ذکر شده که ماه ها و سالهاست در دست رسيدگی است. برخی از اين موارد نيز سال های قبل رسيدگی و مختومه شده است.»
محمود احمدی نژاد روز ۱۵ فروردين ماه در يک نشست خبری اعلام کرد که «سال گذشته در نامه ای به رييس قوه قضاييه اسامی حدود ۲۵۰ نفر که در بخشهای مختلف اقداماتی خارج از قوانين مرتکب شده بودند اعلام و درخواست رسيدگی قضايی کرديم.»
وی افزوده بود: «البته بسياری از آنها دارای پروندههايی بودند که دولت قبلا از ايشان شکايت کرده بود و دوره رسيدگی خيلی طولانی شده بود و درخواست تسريع در رسيدگی داشتيم که اميدواريم قوه قضاييه به اين درخواست رسيدگی کند.»
اکنون سخنگوی قوه قضاييه جمهوری اسلامی می گويد که «اين ليست تنها يک فهرست است و بسياری از اين موارد، مستندات ندارد و ما بايد از دولت بخواهيم مستندات خود را در اين مورد ارائه کند.»
رييس جمهور اسلامی ايران از زمان روی کار آمدن خود در سال ۱۳۸۴ مبارزه با «فساد اقتصادی» و معرفی اسامی «مفسدين اقتصادی» به مردم را يکی از برنامه های اصلی خود عنوان کرده است ولی هنوز اقدامی در اين زمينه انجام نداده است.
برخی از منتقدان، دولت را متهم می کنند که برخلاف ادعاهای آن مبنی بر مبارزه با «دست اندازان به بيت المال» در برابر رسیدگی به اتهام فساد اقتصادی به نزدیکان خود مقاومت و سنگ اندازی می کند.
این منتقدان به طور ویژه به پرونده محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهور، به عنوان «سر حلقه باند فاطمی» اشاره می کنند که از سوی سخنگوی قوه قضاییه به عنوان متهم اصلی پرونده های «فساد اقتصادی در بیمه» متهم شده است.
در حالی که این اتهام همچنان مطرح است، محمود احمدی نژاد به شدت از معاون اول خود دفاع و منتقدان وی را به «بی تقوایی» متهم کرده است.
دولت آقای احمدی نژاد همچنین متهم است که از طريق سيستم بانکی وام های کلانی به نزديکان خود داده است.
در هفته اخير برخی از رسانه های نزديک به اصولگرايان خبر داده اند که خريدار خودروی محمود احمدی نژاد به قيمت دو ميليارد و ۵۰۰ ميليون تومان، از بدهکاران عمده به سيستم بانکی ايران است و رقم بدهی های وی ۱۲۰ ميليارد تومان است.
همچنین گفته میشود که این سرمایه دار که نامش فاش نشده، از نزدیکان حمید بقایی، معاون اجرایی رییس جمهور، است.
بازداشت فرد فحاش به فائزه هاشمی
محسنی اژه ای در ادامه نشست خبری خود اعلام کرد که فرد فحاش به فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، بازداشت و پرونده ای عليه وی تشکيل شده است.
سخنگوی قوه قضاييه ايران هويت اين فرد را فاش نکرده است ولی از زمان انتشار ويدئوی فحاشی اين فرد در اواخر سال گذشته، برخی از سايت های اينترنتی وی را «سعيد تاجيک» معرفی کرده اند که از نيروهای لباس شخصی و وابسته به بسيج است.
در اين ويدئو تعدادی از افراد لباس شخصی، فائزه هاشمی را در حرم عبدالعظيم در شهر ری تعقيب کرده و اقدام به فحاشی به وی و پدرش کردند.
انتشار اين ويدئو واکنش های گسترده ای در ايران به دنبال داشت و رييس قوه قضاييه نيز خواستار برخورد با عوامل فحاشی به دختر رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام شد.
آقای اژه ای می گويد که «برخی از مقام های امنيتی نيز به دنبال متهمانی هستند که به صورت خودسر امنيت اخلاقی جامعه را تحت تاثير قرار می دهند.»
آقای اژه ای به خبرنگاران در تهران گفته است: «بسياری از موارد ليستی که محمود احمدی نژاد در کنفرانس خبری خود که گفته به قوه قضاييه داده است، قبلا بررسی و بعضا مختومه شده است.»
وی اظهار داشت: «در اين ليست مواردی ذکر شده که ماه ها و سالهاست در دست رسيدگی است. برخی از اين موارد نيز سال های قبل رسيدگی و مختومه شده است.»
محمود احمدی نژاد روز ۱۵ فروردين ماه در يک نشست خبری اعلام کرد که «سال گذشته در نامه ای به رييس قوه قضاييه اسامی حدود ۲۵۰ نفر که در بخشهای مختلف اقداماتی خارج از قوانين مرتکب شده بودند اعلام و درخواست رسيدگی قضايی کرديم.»
وی افزوده بود: «البته بسياری از آنها دارای پروندههايی بودند که دولت قبلا از ايشان شکايت کرده بود و دوره رسيدگی خيلی طولانی شده بود و درخواست تسريع در رسيدگی داشتيم که اميدواريم قوه قضاييه به اين درخواست رسيدگی کند.»
اکنون سخنگوی قوه قضاييه جمهوری اسلامی می گويد که «اين ليست تنها يک فهرست است و بسياری از اين موارد، مستندات ندارد و ما بايد از دولت بخواهيم مستندات خود را در اين مورد ارائه کند.»
رييس جمهور اسلامی ايران از زمان روی کار آمدن خود در سال ۱۳۸۴ مبارزه با «فساد اقتصادی» و معرفی اسامی «مفسدين اقتصادی» به مردم را يکی از برنامه های اصلی خود عنوان کرده است ولی هنوز اقدامی در اين زمينه انجام نداده است.
برخی از منتقدان، دولت را متهم می کنند که برخلاف ادعاهای آن مبنی بر مبارزه با «دست اندازان به بيت المال» در برابر رسیدگی به اتهام فساد اقتصادی به نزدیکان خود مقاومت و سنگ اندازی می کند.
این منتقدان به طور ویژه به پرونده محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهور، به عنوان «سر حلقه باند فاطمی» اشاره می کنند که از سوی سخنگوی قوه قضاییه به عنوان متهم اصلی پرونده های «فساد اقتصادی در بیمه» متهم شده است.
در حالی که این اتهام همچنان مطرح است، محمود احمدی نژاد به شدت از معاون اول خود دفاع و منتقدان وی را به «بی تقوایی» متهم کرده است.
دولت آقای احمدی نژاد همچنین متهم است که از طريق سيستم بانکی وام های کلانی به نزديکان خود داده است.
در هفته اخير برخی از رسانه های نزديک به اصولگرايان خبر داده اند که خريدار خودروی محمود احمدی نژاد به قيمت دو ميليارد و ۵۰۰ ميليون تومان، از بدهکاران عمده به سيستم بانکی ايران است و رقم بدهی های وی ۱۲۰ ميليارد تومان است.
همچنین گفته میشود که این سرمایه دار که نامش فاش نشده، از نزدیکان حمید بقایی، معاون اجرایی رییس جمهور، است.
بازداشت فرد فحاش به فائزه هاشمی
محسنی اژه ای در ادامه نشست خبری خود اعلام کرد که فرد فحاش به فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، بازداشت و پرونده ای عليه وی تشکيل شده است.
سخنگوی قوه قضاييه ايران هويت اين فرد را فاش نکرده است ولی از زمان انتشار ويدئوی فحاشی اين فرد در اواخر سال گذشته، برخی از سايت های اينترنتی وی را «سعيد تاجيک» معرفی کرده اند که از نيروهای لباس شخصی و وابسته به بسيج است.
در اين ويدئو تعدادی از افراد لباس شخصی، فائزه هاشمی را در حرم عبدالعظيم در شهر ری تعقيب کرده و اقدام به فحاشی به وی و پدرش کردند.
انتشار اين ويدئو واکنش های گسترده ای در ايران به دنبال داشت و رييس قوه قضاييه نيز خواستار برخورد با عوامل فحاشی به دختر رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام شد.
آقای اژه ای می گويد که «برخی از مقام های امنيتی نيز به دنبال متهمانی هستند که به صورت خودسر امنيت اخلاقی جامعه را تحت تاثير قرار می دهند.»
سومین روز اعتصاب در مجتمع پتروشیمی بندر امام و کارخانه کاغذسازی پارس
گزارش ها از ايران حاکی از اعتصاب در دو مرکز بزرگ صنعتی ايران؛ مجتمع پتروشيمی بندر امام و کارخانه کاغذسازی پارس در هفت تپه، در روزهای گذشته است.
بر اساس گزارش ها، حدود ۱۵۰۰ کارگر مجتمع پتروشيمی بندر امام روز دوشنبه به اعتراض خود نسبت به اجرا نشدن مصوبه دولت مبنی بر انعقاد قرارداد مستقيم با کارگران، ادامه دادند.
اين کارگران روزهای شنبه و يکشنبه اقدام به برگزاری تجمع در مقابل ساختمان مرکزی مجتمع پتروشيمی بندر امام کرده بودند.
۱۵۰۰ کارگر اعتصابی خواستار آن بودند که به نقش پيمانکاری های واسطه ای پايان داده شود و مجتمع پتروشيمی با خود کارگران، قرارداد مستقيم امضا کند.
در اين حال، تاکنون مقامهای دولتی نيز درباره اين اعتصاب نشان ندادهاند.
موضوع لغو واسطههای پيمانکاری و ايجاد قراردادهای مستقيم با کارفرمای اصلی در ماههای اخير از جمله خواستههای کارگران در ايران بوده است.
اين خواسته از جمله در کارخانههای ذوب آهن اصفهان و ايران خودرو و همچنين پتروشيمی تبريز عنوان شده اند که تاکنون اين درخواست در کارخانه ذوب آهن اصفهان اجرا شده است.
در اين ميان، بر اساس برخی گزارش ها، کارگران شرکتهای منطقه ويژه اقتصادی پتروشيمی، مانند اروند، بوعلی سينا، تندگويان، خوزستان، امير کبير و شيميايی رازی نيز ضمن درخواست برای انعقاد قرارداد مستقيم با خود اعتصاب کرده اند.
در همين حال، اتحاديه آزاد کارگران ايران اعلام کرد که يک هزار کارگر کارخانه کاغذ سازی پارس از روز بيستم فروردين ماه در اعتراض به اخراج ۶۰ نفر از کارگران قرارداد موقت کارخانه کاغذسازی پارس اعتصاب کرده اند.
صادق کارگر، فعال سنديکايی در نروژ، در مورد اعتصاب های اخير با اشاره به اين موضوع که دامنه اعتصاب ها و اعتراض ها از کارخانه ها و شرکت های متوسط به کارخانه ها و واحدهای بزرگ توليدی کشيده شده است، به راديو فردا می گويد: «بيشتر صنايع بزرگ مانند پتروشيمی، واحدهايی هستند که سودهی دارند و زيان ده نيستند، اما دلايل عمده اعتصاب ها، نارضايتی کارگران از ناچيز بودن دستمزد ها و نبود امنيت شغلی است.»
وی می افزايد که «کارگران در عين حال خواستار انعقاد قراردادهای مستقيم با کارخانه ها و حذف شرکت های پيمانکاری هستند؛ يعنی خواستار اجرای قانون کار در اين زمينه هستند تا بدين ترتيب، از مزايای رسمی بودن برخوردار شوند.»
اعتصاب ها و اعتراض های کارگران در شهرهای گوناگون ايران در سال های اخير رو به افزايش گذاشته است.
از جمله اين شهرها می توان به تبريز، تهران، قائمشهر، اراک، آبادان، کرمانشاه، رشت، اهواز، اصفهان و شيراز اشاره کرد.
اين اعتراض ها و اعتصاب ها در شرايطی صورت می گيرند که رسانه های رسمی در ايران به طور معمول، اخبار مربوط به آنها را منعکس نمی کنند.
بر اساس گزارش ها، حدود ۱۵۰۰ کارگر مجتمع پتروشيمی بندر امام روز دوشنبه به اعتراض خود نسبت به اجرا نشدن مصوبه دولت مبنی بر انعقاد قرارداد مستقيم با کارگران، ادامه دادند.
اين کارگران روزهای شنبه و يکشنبه اقدام به برگزاری تجمع در مقابل ساختمان مرکزی مجتمع پتروشيمی بندر امام کرده بودند.
۱۵۰۰ کارگر اعتصابی خواستار آن بودند که به نقش پيمانکاری های واسطه ای پايان داده شود و مجتمع پتروشيمی با خود کارگران، قرارداد مستقيم امضا کند.
در اين حال، تاکنون مقامهای دولتی نيز درباره اين اعتصاب نشان ندادهاند.
موضوع لغو واسطههای پيمانکاری و ايجاد قراردادهای مستقيم با کارفرمای اصلی در ماههای اخير از جمله خواستههای کارگران در ايران بوده است.
اين خواسته از جمله در کارخانههای ذوب آهن اصفهان و ايران خودرو و همچنين پتروشيمی تبريز عنوان شده اند که تاکنون اين درخواست در کارخانه ذوب آهن اصفهان اجرا شده است.
در اين ميان، بر اساس برخی گزارش ها، کارگران شرکتهای منطقه ويژه اقتصادی پتروشيمی، مانند اروند، بوعلی سينا، تندگويان، خوزستان، امير کبير و شيميايی رازی نيز ضمن درخواست برای انعقاد قرارداد مستقيم با خود اعتصاب کرده اند.
در همين حال، اتحاديه آزاد کارگران ايران اعلام کرد که يک هزار کارگر کارخانه کاغذ سازی پارس از روز بيستم فروردين ماه در اعتراض به اخراج ۶۰ نفر از کارگران قرارداد موقت کارخانه کاغذسازی پارس اعتصاب کرده اند.
صادق کارگر، فعال سنديکايی در نروژ، در مورد اعتصاب های اخير با اشاره به اين موضوع که دامنه اعتصاب ها و اعتراض ها از کارخانه ها و شرکت های متوسط به کارخانه ها و واحدهای بزرگ توليدی کشيده شده است، به راديو فردا می گويد: «بيشتر صنايع بزرگ مانند پتروشيمی، واحدهايی هستند که سودهی دارند و زيان ده نيستند، اما دلايل عمده اعتصاب ها، نارضايتی کارگران از ناچيز بودن دستمزد ها و نبود امنيت شغلی است.»
وی می افزايد که «کارگران در عين حال خواستار انعقاد قراردادهای مستقيم با کارخانه ها و حذف شرکت های پيمانکاری هستند؛ يعنی خواستار اجرای قانون کار در اين زمينه هستند تا بدين ترتيب، از مزايای رسمی بودن برخوردار شوند.»
اعتصاب ها و اعتراض های کارگران در شهرهای گوناگون ايران در سال های اخير رو به افزايش گذاشته است.
از جمله اين شهرها می توان به تبريز، تهران، قائمشهر، اراک، آبادان، کرمانشاه، رشت، اهواز، اصفهان و شيراز اشاره کرد.
اين اعتراض ها و اعتصاب ها در شرايطی صورت می گيرند که رسانه های رسمی در ايران به طور معمول، اخبار مربوط به آنها را منعکس نمی کنند.
سومین روز اعتصاب در مجتمع پتروشیمی بندر امام و کارخانه کاغذسازی پارس
گزارش ها از ايران حاکی از اعتصاب در دو مرکز بزرگ صنعتی ايران؛ مجتمع پتروشيمی بندر امام و کارخانه کاغذسازی پارس در هفت تپه، در روزهای گذشته است.
بر اساس گزارش ها، حدود ۱۵۰۰ کارگر مجتمع پتروشيمی بندر امام روز دوشنبه به اعتراض خود نسبت به اجرا نشدن مصوبه دولت مبنی بر انعقاد قرارداد مستقيم با کارگران، ادامه دادند.
اين کارگران روزهای شنبه و يکشنبه اقدام به برگزاری تجمع در مقابل ساختمان مرکزی مجتمع پتروشيمی بندر امام کرده بودند.
۱۵۰۰ کارگر اعتصابی خواستار آن بودند که به نقش پيمانکاری های واسطه ای پايان داده شود و مجتمع پتروشيمی با خود کارگران، قرارداد مستقيم امضا کند.
در اين حال، تاکنون مقامهای دولتی نيز درباره اين اعتصاب نشان ندادهاند.
موضوع لغو واسطههای پيمانکاری و ايجاد قراردادهای مستقيم با کارفرمای اصلی در ماههای اخير از جمله خواستههای کارگران در ايران بوده است.
اين خواسته از جمله در کارخانههای ذوب آهن اصفهان و ايران خودرو و همچنين پتروشيمی تبريز عنوان شده اند که تاکنون اين درخواست در کارخانه ذوب آهن اصفهان اجرا شده است.
در اين ميان، بر اساس برخی گزارش ها، کارگران شرکتهای منطقه ويژه اقتصادی پتروشيمی، مانند اروند، بوعلی سينا، تندگويان، خوزستان، امير کبير و شيميايی رازی نيز ضمن درخواست برای انعقاد قرارداد مستقيم با خود اعتصاب کرده اند.
در همين حال، اتحاديه آزاد کارگران ايران اعلام کرد که يک هزار کارگر کارخانه کاغذ سازی پارس از روز بيستم فروردين ماه در اعتراض به اخراج ۶۰ نفر از کارگران قرارداد موقت کارخانه کاغذسازی پارس اعتصاب کرده اند.
صادق کارگر، فعال سنديکايی در نروژ، در مورد اعتصاب های اخير با اشاره به اين موضوع که دامنه اعتصاب ها و اعتراض ها از کارخانه ها و شرکت های متوسط به کارخانه ها و واحدهای بزرگ توليدی کشيده شده است، به راديو فردا می گويد: «بيشتر صنايع بزرگ مانند پتروشيمی، واحدهايی هستند که سودهی دارند و زيان ده نيستند، اما دلايل عمده اعتصاب ها، نارضايتی کارگران از ناچيز بودن دستمزد ها و نبود امنيت شغلی است.»
وی می افزايد که «کارگران در عين حال خواستار انعقاد قراردادهای مستقيم با کارخانه ها و حذف شرکت های پيمانکاری هستند؛ يعنی خواستار اجرای قانون کار در اين زمينه هستند تا بدين ترتيب، از مزايای رسمی بودن برخوردار شوند.»
اعتصاب ها و اعتراض های کارگران در شهرهای گوناگون ايران در سال های اخير رو به افزايش گذاشته است.
از جمله اين شهرها می توان به تبريز، تهران، قائمشهر، اراک، آبادان، کرمانشاه، رشت، اهواز، اصفهان و شيراز اشاره کرد.
اين اعتراض ها و اعتصاب ها در شرايطی صورت می گيرند که رسانه های رسمی در ايران به طور معمول، اخبار مربوط به آنها را منعکس نمی کنند.
بر اساس گزارش ها، حدود ۱۵۰۰ کارگر مجتمع پتروشيمی بندر امام روز دوشنبه به اعتراض خود نسبت به اجرا نشدن مصوبه دولت مبنی بر انعقاد قرارداد مستقيم با کارگران، ادامه دادند.
اين کارگران روزهای شنبه و يکشنبه اقدام به برگزاری تجمع در مقابل ساختمان مرکزی مجتمع پتروشيمی بندر امام کرده بودند.
۱۵۰۰ کارگر اعتصابی خواستار آن بودند که به نقش پيمانکاری های واسطه ای پايان داده شود و مجتمع پتروشيمی با خود کارگران، قرارداد مستقيم امضا کند.
در اين حال، تاکنون مقامهای دولتی نيز درباره اين اعتصاب نشان ندادهاند.
موضوع لغو واسطههای پيمانکاری و ايجاد قراردادهای مستقيم با کارفرمای اصلی در ماههای اخير از جمله خواستههای کارگران در ايران بوده است.
اين خواسته از جمله در کارخانههای ذوب آهن اصفهان و ايران خودرو و همچنين پتروشيمی تبريز عنوان شده اند که تاکنون اين درخواست در کارخانه ذوب آهن اصفهان اجرا شده است.
در اين ميان، بر اساس برخی گزارش ها، کارگران شرکتهای منطقه ويژه اقتصادی پتروشيمی، مانند اروند، بوعلی سينا، تندگويان، خوزستان، امير کبير و شيميايی رازی نيز ضمن درخواست برای انعقاد قرارداد مستقيم با خود اعتصاب کرده اند.
در همين حال، اتحاديه آزاد کارگران ايران اعلام کرد که يک هزار کارگر کارخانه کاغذ سازی پارس از روز بيستم فروردين ماه در اعتراض به اخراج ۶۰ نفر از کارگران قرارداد موقت کارخانه کاغذسازی پارس اعتصاب کرده اند.
صادق کارگر، فعال سنديکايی در نروژ، در مورد اعتصاب های اخير با اشاره به اين موضوع که دامنه اعتصاب ها و اعتراض ها از کارخانه ها و شرکت های متوسط به کارخانه ها و واحدهای بزرگ توليدی کشيده شده است، به راديو فردا می گويد: «بيشتر صنايع بزرگ مانند پتروشيمی، واحدهايی هستند که سودهی دارند و زيان ده نيستند، اما دلايل عمده اعتصاب ها، نارضايتی کارگران از ناچيز بودن دستمزد ها و نبود امنيت شغلی است.»
وی می افزايد که «کارگران در عين حال خواستار انعقاد قراردادهای مستقيم با کارخانه ها و حذف شرکت های پيمانکاری هستند؛ يعنی خواستار اجرای قانون کار در اين زمينه هستند تا بدين ترتيب، از مزايای رسمی بودن برخوردار شوند.»
اعتصاب ها و اعتراض های کارگران در شهرهای گوناگون ايران در سال های اخير رو به افزايش گذاشته است.
از جمله اين شهرها می توان به تبريز، تهران، قائمشهر، اراک، آبادان، کرمانشاه، رشت، اهواز، اصفهان و شيراز اشاره کرد.
اين اعتراض ها و اعتصاب ها در شرايطی صورت می گيرند که رسانه های رسمی در ايران به طور معمول، اخبار مربوط به آنها را منعکس نمی کنند.
ووستر: آمریکا بیشتر بر مسئله حقوق بشر در ایران تمرکز می کند
هنری تی ووستر در اکتبر سال ۲۰۱۰ ميلادی مديريت دفتر امور ايران در وزارت خارجه آمريکا را بر عهده گرفت. اين دفتر در سال ۲۰۰۶ ميلادی تاسيس شد.
طبق گزارشی که چند سال پيش در روزنامه نيويورک تايمز منتشر شد، در اسناد داخلی وزارت امور خارجه آمريکا وظايف دفتر امور ايران بدين ترتيب تعريف شده است: «مقابله با تمام ابعاد تهديدهايی که از جانب ايران مطرح است» و هچنين «دراز کردن دست دوستی به سوی مردم ايران برای حمايت از خواست آنها برای دستيابی به آزادی و دمکراسی.»
هنری تی ووستر، مدير دفتر امور ايران وزارت خارجه آمريکا، در گفت و گو با راديو فردا به پرسش های مختلفی درباره سياست های ايالات متحده در قبال ايران پاسخ داده است.
شنيدم شما مدتی را در ايران گذرانده ايد؟
هری تی ووستر: بله همين طور است. من وقتی بچه بودم اين فرصت را پیدا کردم که به ايران بروم و در چند نوبت در آنجا زندگی کردم. بار اول را به خاطر ندارم چون از دو سالگی تا چهار سالگی در ايران بودم. بار دوم از هشت سالگی تا يازده سالگی و بار آخر زمانی که ۱۴ ساله بودم.
به خاطر پدر مادرتان به ايران رفتيد درست است؟
بله، درست است.
آيا آنها ديپلمات بودند؟
نه، پدر من مستشار نظامی بود و پدرو مادرم قبل از تولد من، اصلا در ايران با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. بعدا که به آمريکا برگشتند من در آنجا متولد شدم و وقتی دو سالم بود با هم به ايران رفتيم.
آيا خاطراتی هم داريد از زمانی که در ايران بوديد؟
بله، خيلی زياد. تهران را به خوبی به خاطر دارم، صحنه های زيادی از آن زمان در ذهنم هست. يادم هست که به مدرسه می رفتم. تابستان می رفتيم شمال، کنار دريا. اغلب برای پيک نيک به کرج می رفتيم. برای اسکی می رفتيم کوه دماوند، البته من بلد نبودم وهمش می افتادم و البته از غذاها و خوردنی ها هم خاطراتی زيادی دارم.
آقای ووستر! باراک اوباما، رییس جمهور آمريکا، در پيام نوروزی خود به اعتراضات اخير در ايران و نقض حقوق بشر در اين کشور اشاره کرد و خطاب به جوانان ايرانی گفت من در اين «دوران تاريک» با شما هستم. منظور آقای اوباما از اين حرف چيست؟
پرزيدنت اوباما خيلی با علاقه و هيجان به جوانان ايرانی نگاه می کند. وقتی از «جوانان» صحبت می کنيم يکی منظور افرادی است که خب هم از نظر روحی و هم از نظر سنی جوان هستند ، يکی منظور کسانی است که برای آنها فردايی وجود دارد و منظور ديگر آقای اوباما از اين مفهوم اين است که اميد زيادی به فردا و آينده ايران دارد.
البته او با وضعيت جمعيتی ايران هم آشنا هست و می داند که بخش اعظم مردم ايران را جوانان تشکيل می دهند.
دولت آمريکا حاضر است چه اقدامات ملموسی را برای حمايت از جوانان ايرانی و جنبش دمکراتيک در اين کشور پيش بگيرد؟
سوال بسيار خوبی است. در حال حاضر ما با جامعه مدنی ايران همکاری می کنيم. مقام های آمريکايی از جمله وزير امور خارجه، اين موضوع را تاييد کرده اند. اين موضوع علنی و ثبت شده است. حدودا از سال ۲۰۰۴ تا به امروز ما تلاش کرديم از جامعه مدنی حمايت کنيم تا فعالان جامعه مدنی بتوانند صدای خودشان را به گوش همگان برسانند يا نماينده کسانی باشند که صدای شان به گوش کسی نمی رسد.
سعی کرديم برای افرادی همچون فعالان دمکراتيک و فعالان حقوق بشر که در زندان هستند يا کسانی که متاسفانه جان شان را از دست داده اند، فضای سياسی ايجاد کنيم تا پيام شان به گوش همه برسد.
همين اخيرا در کنگره آمريکا، از جفری فلتمن، معاون امور خاورميانه وزير خارجه، درباره جنبش سبز سوال شد و او گفت: دولت آمريکا از هيچ حزب و گروه سياسی در ايران حمايت مالی نمی کند بلکه از ارزش های دمکراتيک و حقوق بشر پشتيبانی می کند.
از آقای فلتمن درباره کمک مستقيم به جنبش سبز سوال شد و او پاسخ داد که جنبش سبز خودش اعلام کرده است که از دولت آمريکا کمکی نمی خواهد. چيزی که آقای فلتمن قصد داشت بيان کند اين بود که ما سعی نداريم کمکی را به کسی يا گروهی تحميل کنيم بلکه ما بر روی اصول و ارزش ها تمرکز می کنيم و تلاش می کنيم فضا ايجاد کنيم تا فعالان صدای خودشان را به گوش همه برسانند.
ولی وقتی تلاش های دولت آمريکا را برای توقف برنامه اتمی ايران با تلاش برای توقف نقض حقوق بشر در اين کشور می بينيم، متوجه می شويم که اين دو به هيچ وجه همسان نيستند!
ما خوشحاليم که چند هفته پيش در مقر سازمان در ژنو يک گزارشگر ويژه برای بررسی وضع حقوق بشر در ايران تعيين شد. شما از اين پس شاهد تمرکز بيشتر آمريکا بر روی موضوع حقوق بشر خواهيد بود.
ما هميشه به حقوق بشر توجه داشتيم و بر آن نظارت و از آن پشتيبانی کرديم ولی تمرکز ما بر آن زياد نبوده است اما از اين پس تمرکزی بيشتری بر حقوق بشر خواهيم داشت يا بهتر است بگوييم، برخورد آگاهانه تری نسبت به آن خواهيم داشت.
به هنگام تعيين گزارشگر ويژه سازمان ملل تلاش ديپلماتيک زيادی پشت صحنه صورت گرفت. ما می ديديم که ايران با انرژی خارق العاده ای تلاش می کرد تا مانع از تعيين اين گزارشگر شود ولی خوشبختانه جامعه جهانی به تعيين گزارشگر رای مثبت داد.
البته بايد در نظر داشت کشورهايی که در اين مورد رای دادند با محدوديت های ديپلماتيک هم روبرو هستند مثلا به خاطر روابط دو جانبه شان با ايران، ولی با وجود این حتی برخی از متحدان ايران علی رغم تلاش فراوان ايران تصميم درست را گرفتند و با انتخاب گزارشگر ويژه حقوق بشر موافقت کردند.
ولی آيا فکر می کنيد که تنها انتخاب يک گزارشگر کافی است؟
خوب وقتی می گوييد «کافی» بايد ديد از چه نظر...
آيا برای توقف نقض حقوق بشر در ايران کافی است؟
نه. اگر با اين دارو، بيماری نقض حقوق بشر درمان می شد، می گفتم کافی است. ولی اين طور نيست اما چيزی که اتفاق افتاده اين است که ما گامی به جلو برداشته ايم و اين يک دستاورد ديپلماتيک فوق العاده است، دستاوردی فوق العاده برای حقوق بشر در ايران است.
انتخاب گزارشگر ويژه باعث شده است که ايران در گروه حکومت هايی قرار بگيرد که مردم خودشان را به شدت سرکوب می کنند. هيچ کشوری دوست ندارد که در اين گروه جای بگيرد. بسيار غم انگيز است که مردم ايران بواسطه حکومت شان در اين شرايط قرار گرفته اند.
گام بعدی چيست؟ اگر دولت ايران با گزارشگر ويژه همکاری نکند چه اتفاقی می افتد؟
من فکر نمی کنم خيلی کسی باور داشته باشد که حکومت ايران درهای کشور را باز می کند، به گزارشگر ويژه خوش آمد می گوید و بازديد وی را از جاهايی مثل زندان اوين ميسر می کند. البته اميدوارم چنين اتفاقی بيافتد، ولی نشانه ها حکايت دارند که ايران چنين کاری انجام نمی دهد.
در هر صورت تصميم با ايران است و ما با دقت رفتار ايران را زير نظر داريم. اگر ايران با گزارشگر ويژه همکاری نکند، سازمان ملل گام های ديگری بر می دارد تا ايران را به خاطر رفتار خارج از استاندارهای جهانی معرفی کند.
برای من خيلی دشوار است تصور کنم که مردم ايران برای مدتی طولانی دست روی دست بگذارند و شاهد باشند که دولت شان عامدانه آنها را در جامعه جهانی منزوی کند، حال يا بواسطه سازش ناپذيری در سياست هسته ای يا سرکوب مردم خودش يا برخورد با گزارشگر ويژه.
اين رفتارها پيامدهای اساسی بدنبال دارند و دولت ايران را بيش از پيش منزوی می کنند. من فکر نمی کنم که اکثر مردم ايران بخواهند اين وضعيت پابرجا بماند.
آيا تلاش می شود برای اينکه ناقضان حقوق بشر در ايران در يک دادگاه بين المللی محاکمه شوند؟
اقداماتی در مورد ناقضان حقوق بشر انجام شده است، برخی از اين اقدامات زير چتر سازمان ملل انجام شده اند، برخی اقدامات ملی هستند، يعنی برخی کشورها خودشان ليستی از افراد ناقض حقوق بشر تهيه می کنند و تحريم هايی را در مورد آنها اعمال می کنند، مثلا ممنوعيت سفر به آن کشور يا ممنوعيت استفاده از سيستم مالی آن کشور.
اين کاری است که آمريکا انجام داده است، اتحاديه اروپا هم در اين مسير حرکت می کند و کشورهای مختلف، خارج از چارچوب اتحاديه اروپا يا سازمان ملل اقدامات ملی را در پيش گرفته اند. منطق حکم می کند که کشورها به اين سمت حرکت کنند.
به تاريخ مدرن که نگاه کنيم می بينيم که عمر حکومت های مستبد و حکومت هايی که مردم خودشان را سرکوب می کنند، محدود است. در مورد اتحاد جماهير شوری اين زمان حدود ۷۰ سال بود. نمی دانم طول عمر حکومت ايران چقدر خواهد بود ولی عملکرد اين حکومت نشان می دهد که چه ماهيتی دارد و به چه ارزش هايی معتقد است.
در اينجا آن چيزی که تعيين کننده است، رفتار حکومت ايران با آمريکا يا ديگر کشورها نيست بلکه اعتبار و مشروعيت آن نزد مردم ايران است.
برخی آمريکا را به داشتن معيارهای دوگانه متهم می کنند و می گويند آمريکا در مورد کشوری مثل ليبی وارد جنگ می شود اما در مورد نقض حقوق بشر در کشورهای متحدش مثل عربستان و بحرين واکنش متناسب نشان نمی دهد. پاسخ شما به اين منتقدان چيست؟
آمريکا مدت طولانی است که نقش مدافع حقوق بشر را ايفا می کند و هيچ کشوری از ايالات متحده در اين زمينه پيشرو نيست. برخی از افرادی که می گويند در برخورد ما نقص هايی می بينند يا نقطه ضعف هايی در سياست ما وجود دارد، انگيزه خالصانه ای ندارند، ولی انتقاد برخی ديگر جدی و مشروع است.
ما ادعا نمی کنيم که هم در گذشته و هم در حال برخورد کاملا بی نقصی داشته ايم ولی با وجود این، آمريکا از نظر دفاع از حقوق بشر از تمام کشورهای جهان جلوتر است.
در مورد برنامه اتمی ايران: جامعه جهانی از جمله آمريکا سال هاست که موضع فعلی را دارند. آيا واقعا دولت ايالات متحده باور دارد که ايران حاضر است دست از فعاليت های هسته ايش بردارد؟
آمريکا همچنان سياست دو بعدی خودش را در قبال ايران دنبال می کند؛ از يک سو تلاش می کند که ايران را به پای ميز گفت و گو بياورد و از سوی ديگر گزينه فشار و تحريم ها را دنبال می کند.
ما در چارچوب گروه پنج به علاوه يک می کوشيم که ايران را به پای ميز مذاکره بياوريم تا برای بحران اتمی راه حلی پيدا کنيم.
در پاسخ به اين پرسش که آيا ما با اين خط مشی موفق خواهيم بود يا خير، بايد بگويم، ما بر اين باوريم که اين شيوه، بهترين شيوه است. ما بدنبال يک راه حل ديپلماتيک هستيم و تمام انرژی و منابع خودمان را بر همين موضوع متمرکز کرده ايم، حال اين راه حل با اهرم فشار حاصل شود و يا با همراهی خود ايران.
اما پرسش ديگری که در اينجا مطرح است اين است که چرا اصولا ايران از آمدن بر سر ميز مذاکره و دستيابی به يک راه حل هراس دارد؟ من حرف ها و مواضع ايران را شنيده ام و می دانم که حکومت ايران اين توهم را در ذهن دارد که غرب با مذاکره هسته ای می خواهد اسب تروايی وارد نظام جمهوری اسلامی کند و آن را تغيير دهد.
ولی من تاکيد می کنم که گروه پنج به علاوه يک با نظارت شورای امنيت اعلام کرده است که ما دنبال يک چيز مشخص هستيم و آن برنامه هسته ای ايران است. ما ممکن است نظر خاصی درباره حکومت ايران داشته باشيم و اين موضوع در مورد آمريکا روشن است که ما حامی اين حکومت نيستيم ولی آن چيزی که الان در مورد اين کشور مطرح است و بايد به آن پرداخته شود، شفافيت در برنامه هسته ای است.
آيا اين احتمال وجود دارد که آمريکا غنی سازی اورانيوم توسط ايران را بپذيرد؟
ما تا کنون موضع مان را روشن بيان کرديم و در آينده هم اين کار را انجام خواهيم داد. هميشه گفته ايم که تهران بايد به پای ميز مذاکره بيايد و نکات مبهم برنامه هسته ايش را روشن کند. اين کار بايد قبل از هرچيز انجام شود و تا انجام نشده نمی توان سراغ موضوع ديگری رفت. اينکه ايران بيايد و پيشنهادی را درباره تغيير در روند غنی سازی ارائه کند، منطقی نيست، ابتدا بايد نکات مبهم روشن شوند. دولت ايران اين نکات را می داند و روشن کردن آنها کار خارق العاده ای نيست. فقط به شفافيت و مسئوليت پذيری نياز است.
آمريکا در گذشته بارها در ارتباط با برنامه اتمی ايران از احتمال استفاده از گزينه نظامی سخن گفته است. آيا اين گزينه همچنان مطرح است؟
من با عبارت مطرح بودن و مطرح نبودن مشکل دارم. طبق قانون اساسی ايالات متحده گزينه نظامی هميشه برای رئيس قوه مجريه که همان رئيس جمهور است وجود دارد. پس هيچ گاه اين گزينه از بين نمی رود. پس در پاسخ به اين پرسش که آيا گزينه استفاده از قدرت نظامی در قبال ايران وجود دارد، بايد بگويم، بله. ما اعلام کرده ايم که نمی پذيريم که ايران به توانايی ساخت بمب اتمی دست پيدا کند.
آيا مشخص است آمريکا چه زمانی از گزينه نظامی استفاده خواهد کرد؟
يک معيار وجود دارد و اگر به اين معيار توجه کنيم موضوع روشن می شود. معياری که برای آمريکا وجود دارد اين است که رژيم ايران با توانايی ساخت سلاح اتمی قابل پذيرش نيست. فکر می کنم که محدود کردن اين موضوع به تاريخ و زمان گمراه کننده است.
طبق گزارشی که چند سال پيش در روزنامه نيويورک تايمز منتشر شد، در اسناد داخلی وزارت امور خارجه آمريکا وظايف دفتر امور ايران بدين ترتيب تعريف شده است: «مقابله با تمام ابعاد تهديدهايی که از جانب ايران مطرح است» و هچنين «دراز کردن دست دوستی به سوی مردم ايران برای حمايت از خواست آنها برای دستيابی به آزادی و دمکراسی.»
هنری تی ووستر، مدير دفتر امور ايران وزارت خارجه آمريکا، در گفت و گو با راديو فردا به پرسش های مختلفی درباره سياست های ايالات متحده در قبال ايران پاسخ داده است.
شنيدم شما مدتی را در ايران گذرانده ايد؟
هری تی ووستر: بله همين طور است. من وقتی بچه بودم اين فرصت را پیدا کردم که به ايران بروم و در چند نوبت در آنجا زندگی کردم. بار اول را به خاطر ندارم چون از دو سالگی تا چهار سالگی در ايران بودم. بار دوم از هشت سالگی تا يازده سالگی و بار آخر زمانی که ۱۴ ساله بودم.
به خاطر پدر مادرتان به ايران رفتيد درست است؟
بله، درست است.
آيا آنها ديپلمات بودند؟
نه، پدر من مستشار نظامی بود و پدرو مادرم قبل از تولد من، اصلا در ايران با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. بعدا که به آمريکا برگشتند من در آنجا متولد شدم و وقتی دو سالم بود با هم به ايران رفتيم.
آيا خاطراتی هم داريد از زمانی که در ايران بوديد؟
بله، خيلی زياد. تهران را به خوبی به خاطر دارم، صحنه های زيادی از آن زمان در ذهنم هست. يادم هست که به مدرسه می رفتم. تابستان می رفتيم شمال، کنار دريا. اغلب برای پيک نيک به کرج می رفتيم. برای اسکی می رفتيم کوه دماوند، البته من بلد نبودم وهمش می افتادم و البته از غذاها و خوردنی ها هم خاطراتی زيادی دارم.
آقای ووستر! باراک اوباما، رییس جمهور آمريکا، در پيام نوروزی خود به اعتراضات اخير در ايران و نقض حقوق بشر در اين کشور اشاره کرد و خطاب به جوانان ايرانی گفت من در اين «دوران تاريک» با شما هستم. منظور آقای اوباما از اين حرف چيست؟
پرزيدنت اوباما خيلی با علاقه و هيجان به جوانان ايرانی نگاه می کند. وقتی از «جوانان» صحبت می کنيم يکی منظور افرادی است که خب هم از نظر روحی و هم از نظر سنی جوان هستند ، يکی منظور کسانی است که برای آنها فردايی وجود دارد و منظور ديگر آقای اوباما از اين مفهوم اين است که اميد زيادی به فردا و آينده ايران دارد.
البته او با وضعيت جمعيتی ايران هم آشنا هست و می داند که بخش اعظم مردم ايران را جوانان تشکيل می دهند.
دولت آمريکا حاضر است چه اقدامات ملموسی را برای حمايت از جوانان ايرانی و جنبش دمکراتيک در اين کشور پيش بگيرد؟
سوال بسيار خوبی است. در حال حاضر ما با جامعه مدنی ايران همکاری می کنيم. مقام های آمريکايی از جمله وزير امور خارجه، اين موضوع را تاييد کرده اند. اين موضوع علنی و ثبت شده است. حدودا از سال ۲۰۰۴ تا به امروز ما تلاش کرديم از جامعه مدنی حمايت کنيم تا فعالان جامعه مدنی بتوانند صدای خودشان را به گوش همگان برسانند يا نماينده کسانی باشند که صدای شان به گوش کسی نمی رسد.
سعی کرديم برای افرادی همچون فعالان دمکراتيک و فعالان حقوق بشر که در زندان هستند يا کسانی که متاسفانه جان شان را از دست داده اند، فضای سياسی ايجاد کنيم تا پيام شان به گوش همه برسد.
همين اخيرا در کنگره آمريکا، از جفری فلتمن، معاون امور خاورميانه وزير خارجه، درباره جنبش سبز سوال شد و او گفت: دولت آمريکا از هيچ حزب و گروه سياسی در ايران حمايت مالی نمی کند بلکه از ارزش های دمکراتيک و حقوق بشر پشتيبانی می کند.
از آقای فلتمن درباره کمک مستقيم به جنبش سبز سوال شد و او پاسخ داد که جنبش سبز خودش اعلام کرده است که از دولت آمريکا کمکی نمی خواهد. چيزی که آقای فلتمن قصد داشت بيان کند اين بود که ما سعی نداريم کمکی را به کسی يا گروهی تحميل کنيم بلکه ما بر روی اصول و ارزش ها تمرکز می کنيم و تلاش می کنيم فضا ايجاد کنيم تا فعالان صدای خودشان را به گوش همه برسانند.
ولی وقتی تلاش های دولت آمريکا را برای توقف برنامه اتمی ايران با تلاش برای توقف نقض حقوق بشر در اين کشور می بينيم، متوجه می شويم که اين دو به هيچ وجه همسان نيستند!
ما خوشحاليم که چند هفته پيش در مقر سازمان در ژنو يک گزارشگر ويژه برای بررسی وضع حقوق بشر در ايران تعيين شد. شما از اين پس شاهد تمرکز بيشتر آمريکا بر روی موضوع حقوق بشر خواهيد بود.
ما هميشه به حقوق بشر توجه داشتيم و بر آن نظارت و از آن پشتيبانی کرديم ولی تمرکز ما بر آن زياد نبوده است اما از اين پس تمرکزی بيشتری بر حقوق بشر خواهيم داشت يا بهتر است بگوييم، برخورد آگاهانه تری نسبت به آن خواهيم داشت.
به هنگام تعيين گزارشگر ويژه سازمان ملل تلاش ديپلماتيک زيادی پشت صحنه صورت گرفت. ما می ديديم که ايران با انرژی خارق العاده ای تلاش می کرد تا مانع از تعيين اين گزارشگر شود ولی خوشبختانه جامعه جهانی به تعيين گزارشگر رای مثبت داد.
البته بايد در نظر داشت کشورهايی که در اين مورد رای دادند با محدوديت های ديپلماتيک هم روبرو هستند مثلا به خاطر روابط دو جانبه شان با ايران، ولی با وجود این حتی برخی از متحدان ايران علی رغم تلاش فراوان ايران تصميم درست را گرفتند و با انتخاب گزارشگر ويژه حقوق بشر موافقت کردند.
ولی آيا فکر می کنيد که تنها انتخاب يک گزارشگر کافی است؟
خوب وقتی می گوييد «کافی» بايد ديد از چه نظر...
آيا برای توقف نقض حقوق بشر در ايران کافی است؟
نه. اگر با اين دارو، بيماری نقض حقوق بشر درمان می شد، می گفتم کافی است. ولی اين طور نيست اما چيزی که اتفاق افتاده اين است که ما گامی به جلو برداشته ايم و اين يک دستاورد ديپلماتيک فوق العاده است، دستاوردی فوق العاده برای حقوق بشر در ايران است.
انتخاب گزارشگر ويژه باعث شده است که ايران در گروه حکومت هايی قرار بگيرد که مردم خودشان را به شدت سرکوب می کنند. هيچ کشوری دوست ندارد که در اين گروه جای بگيرد. بسيار غم انگيز است که مردم ايران بواسطه حکومت شان در اين شرايط قرار گرفته اند.
گام بعدی چيست؟ اگر دولت ايران با گزارشگر ويژه همکاری نکند چه اتفاقی می افتد؟
من فکر نمی کنم خيلی کسی باور داشته باشد که حکومت ايران درهای کشور را باز می کند، به گزارشگر ويژه خوش آمد می گوید و بازديد وی را از جاهايی مثل زندان اوين ميسر می کند. البته اميدوارم چنين اتفاقی بيافتد، ولی نشانه ها حکايت دارند که ايران چنين کاری انجام نمی دهد.
در هر صورت تصميم با ايران است و ما با دقت رفتار ايران را زير نظر داريم. اگر ايران با گزارشگر ويژه همکاری نکند، سازمان ملل گام های ديگری بر می دارد تا ايران را به خاطر رفتار خارج از استاندارهای جهانی معرفی کند.
برای من خيلی دشوار است تصور کنم که مردم ايران برای مدتی طولانی دست روی دست بگذارند و شاهد باشند که دولت شان عامدانه آنها را در جامعه جهانی منزوی کند، حال يا بواسطه سازش ناپذيری در سياست هسته ای يا سرکوب مردم خودش يا برخورد با گزارشگر ويژه.
اين رفتارها پيامدهای اساسی بدنبال دارند و دولت ايران را بيش از پيش منزوی می کنند. من فکر نمی کنم که اکثر مردم ايران بخواهند اين وضعيت پابرجا بماند.
آيا تلاش می شود برای اينکه ناقضان حقوق بشر در ايران در يک دادگاه بين المللی محاکمه شوند؟
اقداماتی در مورد ناقضان حقوق بشر انجام شده است، برخی از اين اقدامات زير چتر سازمان ملل انجام شده اند، برخی اقدامات ملی هستند، يعنی برخی کشورها خودشان ليستی از افراد ناقض حقوق بشر تهيه می کنند و تحريم هايی را در مورد آنها اعمال می کنند، مثلا ممنوعيت سفر به آن کشور يا ممنوعيت استفاده از سيستم مالی آن کشور.
اين کاری است که آمريکا انجام داده است، اتحاديه اروپا هم در اين مسير حرکت می کند و کشورهای مختلف، خارج از چارچوب اتحاديه اروپا يا سازمان ملل اقدامات ملی را در پيش گرفته اند. منطق حکم می کند که کشورها به اين سمت حرکت کنند.
به تاريخ مدرن که نگاه کنيم می بينيم که عمر حکومت های مستبد و حکومت هايی که مردم خودشان را سرکوب می کنند، محدود است. در مورد اتحاد جماهير شوری اين زمان حدود ۷۰ سال بود. نمی دانم طول عمر حکومت ايران چقدر خواهد بود ولی عملکرد اين حکومت نشان می دهد که چه ماهيتی دارد و به چه ارزش هايی معتقد است.
در اينجا آن چيزی که تعيين کننده است، رفتار حکومت ايران با آمريکا يا ديگر کشورها نيست بلکه اعتبار و مشروعيت آن نزد مردم ايران است.
برخی آمريکا را به داشتن معيارهای دوگانه متهم می کنند و می گويند آمريکا در مورد کشوری مثل ليبی وارد جنگ می شود اما در مورد نقض حقوق بشر در کشورهای متحدش مثل عربستان و بحرين واکنش متناسب نشان نمی دهد. پاسخ شما به اين منتقدان چيست؟
آمريکا مدت طولانی است که نقش مدافع حقوق بشر را ايفا می کند و هيچ کشوری از ايالات متحده در اين زمينه پيشرو نيست. برخی از افرادی که می گويند در برخورد ما نقص هايی می بينند يا نقطه ضعف هايی در سياست ما وجود دارد، انگيزه خالصانه ای ندارند، ولی انتقاد برخی ديگر جدی و مشروع است.
ما ادعا نمی کنيم که هم در گذشته و هم در حال برخورد کاملا بی نقصی داشته ايم ولی با وجود این، آمريکا از نظر دفاع از حقوق بشر از تمام کشورهای جهان جلوتر است.
در مورد برنامه اتمی ايران: جامعه جهانی از جمله آمريکا سال هاست که موضع فعلی را دارند. آيا واقعا دولت ايالات متحده باور دارد که ايران حاضر است دست از فعاليت های هسته ايش بردارد؟
آمريکا همچنان سياست دو بعدی خودش را در قبال ايران دنبال می کند؛ از يک سو تلاش می کند که ايران را به پای ميز گفت و گو بياورد و از سوی ديگر گزينه فشار و تحريم ها را دنبال می کند.
ما در چارچوب گروه پنج به علاوه يک می کوشيم که ايران را به پای ميز مذاکره بياوريم تا برای بحران اتمی راه حلی پيدا کنيم.
در پاسخ به اين پرسش که آيا ما با اين خط مشی موفق خواهيم بود يا خير، بايد بگويم، ما بر اين باوريم که اين شيوه، بهترين شيوه است. ما بدنبال يک راه حل ديپلماتيک هستيم و تمام انرژی و منابع خودمان را بر همين موضوع متمرکز کرده ايم، حال اين راه حل با اهرم فشار حاصل شود و يا با همراهی خود ايران.
اما پرسش ديگری که در اينجا مطرح است اين است که چرا اصولا ايران از آمدن بر سر ميز مذاکره و دستيابی به يک راه حل هراس دارد؟ من حرف ها و مواضع ايران را شنيده ام و می دانم که حکومت ايران اين توهم را در ذهن دارد که غرب با مذاکره هسته ای می خواهد اسب تروايی وارد نظام جمهوری اسلامی کند و آن را تغيير دهد.
ولی من تاکيد می کنم که گروه پنج به علاوه يک با نظارت شورای امنيت اعلام کرده است که ما دنبال يک چيز مشخص هستيم و آن برنامه هسته ای ايران است. ما ممکن است نظر خاصی درباره حکومت ايران داشته باشيم و اين موضوع در مورد آمريکا روشن است که ما حامی اين حکومت نيستيم ولی آن چيزی که الان در مورد اين کشور مطرح است و بايد به آن پرداخته شود، شفافيت در برنامه هسته ای است.
آيا اين احتمال وجود دارد که آمريکا غنی سازی اورانيوم توسط ايران را بپذيرد؟
ما تا کنون موضع مان را روشن بيان کرديم و در آينده هم اين کار را انجام خواهيم داد. هميشه گفته ايم که تهران بايد به پای ميز مذاکره بيايد و نکات مبهم برنامه هسته ايش را روشن کند. اين کار بايد قبل از هرچيز انجام شود و تا انجام نشده نمی توان سراغ موضوع ديگری رفت. اينکه ايران بيايد و پيشنهادی را درباره تغيير در روند غنی سازی ارائه کند، منطقی نيست، ابتدا بايد نکات مبهم روشن شوند. دولت ايران اين نکات را می داند و روشن کردن آنها کار خارق العاده ای نيست. فقط به شفافيت و مسئوليت پذيری نياز است.
آمريکا در گذشته بارها در ارتباط با برنامه اتمی ايران از احتمال استفاده از گزينه نظامی سخن گفته است. آيا اين گزينه همچنان مطرح است؟
من با عبارت مطرح بودن و مطرح نبودن مشکل دارم. طبق قانون اساسی ايالات متحده گزينه نظامی هميشه برای رئيس قوه مجريه که همان رئيس جمهور است وجود دارد. پس هيچ گاه اين گزينه از بين نمی رود. پس در پاسخ به اين پرسش که آيا گزينه استفاده از قدرت نظامی در قبال ايران وجود دارد، بايد بگويم، بله. ما اعلام کرده ايم که نمی پذيريم که ايران به توانايی ساخت بمب اتمی دست پيدا کند.
آيا مشخص است آمريکا چه زمانی از گزينه نظامی استفاده خواهد کرد؟
يک معيار وجود دارد و اگر به اين معيار توجه کنيم موضوع روشن می شود. معياری که برای آمريکا وجود دارد اين است که رژيم ايران با توانايی ساخت سلاح اتمی قابل پذيرش نيست. فکر می کنم که محدود کردن اين موضوع به تاريخ و زمان گمراه کننده است.
قذافی «نقشه راه» را پذیرفت؛ مخالفان میگویند قذافی باید برود
اتحادیه آفریقا خبر داد که معمر قذافی، رهبر لیبی، نقشه راه برای خاتمه نزاع لیبی را پذیرفتهاست اما یکی از نمایندگان مخالفان قذافی در واکنش به این خبر گفت که تنها راه مؤثر بودن نقشه راه این است که معمر قذافی از قدرت کناره گیری کند.
بنا بر گزارشها، این «نقشه راه» شامل برقراری آتشبس فوری، باز شدن راه امدادرسانی انساندوستانه، و برگزاری مذاکرات میان دو جناح برای رسیدن به راه حل خاتمه درگیریها میشود.
به گزارش خبرگزاری رویترز، جیکوب زوما، رییس جمهور آفریقای جنوبی که در رأس هیئتی متشکل از رهبران آفریقایی با معمر قذافی دیدار کردهاست از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، خواست تا حملات هوایی به لیبی را متوقف کند تا «شانسی برای آتشبس فراهم شود.»
بنا بر گزارشها، سازمان ناتو که روز یکشنبه نیز بر شدت حملات هوایی خود افزود، هنوز به این درخواست واکنشی نشان ندادهاست.
هیئت بلندپایه اتحادیه آفریقا، روز یکشنبه برای میانجیگری میان حکومت لیبی و مخالفان وارد طرابلس شد و در بابالعزیزیه، محل اقامت رهبر لیبی، با وی دیدار کرد.
این هیئت هماینک در حال سفر به سوی بنغازی در شرق لیبی است تا با مخالفان قذافی وارد مذاکره شود.
جیکوب زوما که رهبری این هیئت را بر عهده دارد روز دوشنبه پس از گفتوگو با معمر قذافی با اشاره به هیئت مذاکرهکننده قذافی گفت: «هیئت برادر ما، رهبر لیبی، نقشه راه را آنگونه که توسط ما ارائه شد پذیرفت. ما باید به برقراری آتشبس فرصتی بدهیم.»
به گزارش رویترز به نقل از یکی از اعضای اتحادیه آفریقا، در این گفتوگوها در مورد پیشنهاد کنارهگیری معمر قذافی از قدرت هم «کمی صحبت شدهاست» اما جزئیات بیشتر آن در حال حاضر «محرمانه» است.
در همین حال روز دوشنبه، مصطفی غِریانی، از سخنگویان گروه مخالف معمر قذافی در واکنش به پذیرش نقشه راه از سوی رهبر لیبی گفت: «مردم لیبی با صراحت کامل گفتهاند که قذافی باید برود.»
وی با وجود این، در خصوص نقشه راه افزود: «ما پس از دریافت جزئیات بیشتری از این پیشنهاد آن را بررسی کرده و به آن پاسخ میدهیم.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شمس الدین عبدالملا، از دیگر سخنگویان مخالفان قذافی نیز روز دوشنبه در واکنش به خبر پذیرش نقشه راه از سوی رهبر لیبی گفت: هرگونه آتشبس مستلزم این است که نظامیان دولتی از خیابانها بروند و به مردم اجازه داده شود برای ابراز نظر به خیابانها بیایند.
وی افزود: «اگر مردم آزاد باشند در طرابلس به خیابان بیایند و تظاهرات کنند، کار تمام میشود. من فکر میکنم در اینصورت طولی نمیکشد که همه لیبی آزاد خواهد شد.»
پذیرفتن نقشه راه از سوی معمر قذافی در حالی صورت میگیرد که پیشتر دولت لیبی در پاسخ به پیشنهاد شورشیان مبنی بر آغاز گفتوگوها برای برقراری آتشبس، این پیشنهاد را رد کرده و آن را «جنونآمیز» نامیده بود.
گزارشها حاکی است که نیروهای ناتو، روز یکشنبه بر شدت حملات خود به یگانهای زرهی معمر قذافی افزودهاند تا محاصره شهر مصراته توسط این نیروها را تضعیف کرده و پیشروی نیروهای قذافی در شرق را نیز کندتر کنند.
به گزارش رویترز، شورشیان لیبی که تا چندی پیش نیروهای ناتو را به کوتاهی در محافظت از غیر نظامیان متهم میکردند، روز یکشنبه از شدت گرفتن این حملات ابراز خرسندی کردهاند.
بنا بر اظهارات فرمانده نیروهای ناتو در عملیات لیبی، نیروهای سازمان آتلانتیک شمالی «درصد قابل توجهی» از ذخایر مهمات و دفاعی حکومت لیبی را منهدم کردهاند.
بنا بر گزارشها، این «نقشه راه» شامل برقراری آتشبس فوری، باز شدن راه امدادرسانی انساندوستانه، و برگزاری مذاکرات میان دو جناح برای رسیدن به راه حل خاتمه درگیریها میشود.
به گزارش خبرگزاری رویترز، جیکوب زوما، رییس جمهور آفریقای جنوبی که در رأس هیئتی متشکل از رهبران آفریقایی با معمر قذافی دیدار کردهاست از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، خواست تا حملات هوایی به لیبی را متوقف کند تا «شانسی برای آتشبس فراهم شود.»
بنا بر گزارشها، سازمان ناتو که روز یکشنبه نیز بر شدت حملات هوایی خود افزود، هنوز به این درخواست واکنشی نشان ندادهاست.
هیئت بلندپایه اتحادیه آفریقا، روز یکشنبه برای میانجیگری میان حکومت لیبی و مخالفان وارد طرابلس شد و در بابالعزیزیه، محل اقامت رهبر لیبی، با وی دیدار کرد.
این هیئت هماینک در حال سفر به سوی بنغازی در شرق لیبی است تا با مخالفان قذافی وارد مذاکره شود.
جیکوب زوما که رهبری این هیئت را بر عهده دارد روز دوشنبه پس از گفتوگو با معمر قذافی با اشاره به هیئت مذاکرهکننده قذافی گفت: «هیئت برادر ما، رهبر لیبی، نقشه راه را آنگونه که توسط ما ارائه شد پذیرفت. ما باید به برقراری آتشبس فرصتی بدهیم.»
به گزارش رویترز به نقل از یکی از اعضای اتحادیه آفریقا، در این گفتوگوها در مورد پیشنهاد کنارهگیری معمر قذافی از قدرت هم «کمی صحبت شدهاست» اما جزئیات بیشتر آن در حال حاضر «محرمانه» است.
در همین حال روز دوشنبه، مصطفی غِریانی، از سخنگویان گروه مخالف معمر قذافی در واکنش به پذیرش نقشه راه از سوی رهبر لیبی گفت: «مردم لیبی با صراحت کامل گفتهاند که قذافی باید برود.»
وی با وجود این، در خصوص نقشه راه افزود: «ما پس از دریافت جزئیات بیشتری از این پیشنهاد آن را بررسی کرده و به آن پاسخ میدهیم.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شمس الدین عبدالملا، از دیگر سخنگویان مخالفان قذافی نیز روز دوشنبه در واکنش به خبر پذیرش نقشه راه از سوی رهبر لیبی گفت: هرگونه آتشبس مستلزم این است که نظامیان دولتی از خیابانها بروند و به مردم اجازه داده شود برای ابراز نظر به خیابانها بیایند.
وی افزود: «اگر مردم آزاد باشند در طرابلس به خیابان بیایند و تظاهرات کنند، کار تمام میشود. من فکر میکنم در اینصورت طولی نمیکشد که همه لیبی آزاد خواهد شد.»
پذیرفتن نقشه راه از سوی معمر قذافی در حالی صورت میگیرد که پیشتر دولت لیبی در پاسخ به پیشنهاد شورشیان مبنی بر آغاز گفتوگوها برای برقراری آتشبس، این پیشنهاد را رد کرده و آن را «جنونآمیز» نامیده بود.
گزارشها حاکی است که نیروهای ناتو، روز یکشنبه بر شدت حملات خود به یگانهای زرهی معمر قذافی افزودهاند تا محاصره شهر مصراته توسط این نیروها را تضعیف کرده و پیشروی نیروهای قذافی در شرق را نیز کندتر کنند.
به گزارش رویترز، شورشیان لیبی که تا چندی پیش نیروهای ناتو را به کوتاهی در محافظت از غیر نظامیان متهم میکردند، روز یکشنبه از شدت گرفتن این حملات ابراز خرسندی کردهاند.
بنا بر اظهارات فرمانده نیروهای ناتو در عملیات لیبی، نیروهای سازمان آتلانتیک شمالی «درصد قابل توجهی» از ذخایر مهمات و دفاعی حکومت لیبی را منهدم کردهاند.
دو زن روینده ای در فرانسه بازداشت شدند
فرانسه از روز دوشنبه قانون ممنوعيت پوشش هرگونه روبنده (نقاب و برقع) برای زنان را به مرحله اجرا گذاشته است و گزارش شده دو تن نیز که نسبت به اين قانون اعتراض داشتند، از سوی پلیس بازداشت شده اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شماری از معترضان در مقابل کليسای نوتردام در پاريس دست به تجمع زده اند که پليس دو تن از آن ها را دستگير کرده است.
پليس فرانسه می گويد اين افراد نه به خاطر پوشش ظاهری، که به خاطر تجمع غيرقانونی دستگير شده اند.
منتقدان اين طرح می گويند پليس فرانسه فقط بهانه ای به دست آورده تا با توجه به آن، زنان مسلمانی که صورت خود را می پوشانند جريمه کند. فرانسه ميزبان بزرگترين جمعيت مسلمان در فرانسه است.
«آلکسی مارسان» سخنگوی پليس فرانسه گفت: «ما امروز به کسانی که روبنده دارند کاری نداشتيم و مشکل ما با افرادی بود که به مراحل برگزاری تظاهرات، بی احترامی کردند.»
اين در حالی است که «رشيد نکاض» يک بازرگان و فعال در پاريس به خبرگزاری فرانسه گفته است: يک زن که روبنده به صورت داشته، توسط پلیس در مقابل اليزه، کاخ رياست جمهوری فرانسه، بازداشت شده است.
نکاظ گفته است: «ما می خواستيم پليس برای برچهره داشتن روبنده ما را جريمه کند ولی پليس اين کار را نکرد.»
وی وعده داد که در يک مراسم، ملکی را به ارزش دو ميليون يورو به حراج بگذارد و درآمد آن را برای پرداخت مبلغ جريمه برای زنان روبنده دار، هزينه کند.
يکی از دستگير شدگان در مقابل کليسای نوتردام، «کنزا دريدا» از آوينيون در جنوب فرانسه است که به يکی از چهره های مخالفت با قانون منع پوشش روبنده در فرانسه تبديل شده است.
خانم دريدا پيش از سوار شدن به قطار به سمت پاريس به خبرنگاران گفته بود: «اين قانون در تضاد با حقوق اروپايی است و از اين رو بايد از اين حقوق دفاع کرد چرا که اصولا آزادی، با آزادی اديان می آيد و از آن جدانشدنی است.»
پليس فرانسه از اجرای اين قانون نگران است و می گويد ممکن است به دليل کمبود نيرو، توان اجرای اين قانون را نداشته باشد.
پليس فرانسه می گويد حتی برای اجرای قوانين در مناطق پناهنده و مهاجر نشين هم با مشکل روبرو است.
«مانوئل رو» قائم مقام نماينده اتحاديه نيروهای پليس در گفت وگو با شبکه راديويی فرانسه گفت: «مشکل در اجرای قانون است. اگر نيروهای پليس يک زن را که روبنده دارد در خيابان ببينند، به آن ها تذکر می دهند که به لحاظ قانونی مجاز به پوشيدن آن نيستند و از آن ها می خواهند که نقاب يا روبنده را بردارند. مشکل از جايی شروع می شود که کسی با اجرای قانون مخالفت کند. چرا که ما ابزاری برای اجرای اين قانون را نداريم و نمی توانيم در همه نقاط دنبال زنان روبنده دار باشيم.»
فرانسه ميزبان حدود چهار تا شش ميليون مسلمان است که حدود ۲۰۰۰ تن از اين جمعيت مسلمان، روبنده يا پوشيه بر چهره می زنند.
قانون ياد شده می گويد اگر زنی روبنده بر چهره داشته باشد، نيروهای پليس در مرحله اول تذکر می دهند و در صورت مقاومت، تهديد به جريمه مالی خواهند کرد.
اگر زنی به کرات مورد تذکر قرار گيرد، به پرداخت ۱۵۰ يورو، حدود ۲۱۶ دلار و شرکت دوباره در برخی کلاس های درسی محکوم می شود.
قوانين به مراتب سنگين تری عليه کسانی که زنان را «مجبور به پوشيدن روبنده» کنند تصويب شده که هدف آن، فشار بر مردانی است که به زور اين گونه پوشش را به زنان ديکته می کنند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شماری از معترضان در مقابل کليسای نوتردام در پاريس دست به تجمع زده اند که پليس دو تن از آن ها را دستگير کرده است.
پليس فرانسه می گويد اين افراد نه به خاطر پوشش ظاهری، که به خاطر تجمع غيرقانونی دستگير شده اند.
منتقدان اين طرح می گويند پليس فرانسه فقط بهانه ای به دست آورده تا با توجه به آن، زنان مسلمانی که صورت خود را می پوشانند جريمه کند. فرانسه ميزبان بزرگترين جمعيت مسلمان در فرانسه است.
«آلکسی مارسان» سخنگوی پليس فرانسه گفت: «ما امروز به کسانی که روبنده دارند کاری نداشتيم و مشکل ما با افرادی بود که به مراحل برگزاری تظاهرات، بی احترامی کردند.»
اين در حالی است که «رشيد نکاض» يک بازرگان و فعال در پاريس به خبرگزاری فرانسه گفته است: يک زن که روبنده به صورت داشته، توسط پلیس در مقابل اليزه، کاخ رياست جمهوری فرانسه، بازداشت شده است.
نکاظ گفته است: «ما می خواستيم پليس برای برچهره داشتن روبنده ما را جريمه کند ولی پليس اين کار را نکرد.»
وی وعده داد که در يک مراسم، ملکی را به ارزش دو ميليون يورو به حراج بگذارد و درآمد آن را برای پرداخت مبلغ جريمه برای زنان روبنده دار، هزينه کند.
يکی از دستگير شدگان در مقابل کليسای نوتردام، «کنزا دريدا» از آوينيون در جنوب فرانسه است که به يکی از چهره های مخالفت با قانون منع پوشش روبنده در فرانسه تبديل شده است.
خانم دريدا پيش از سوار شدن به قطار به سمت پاريس به خبرنگاران گفته بود: «اين قانون در تضاد با حقوق اروپايی است و از اين رو بايد از اين حقوق دفاع کرد چرا که اصولا آزادی، با آزادی اديان می آيد و از آن جدانشدنی است.»
پليس فرانسه از اجرای اين قانون نگران است و می گويد ممکن است به دليل کمبود نيرو، توان اجرای اين قانون را نداشته باشد.
پليس فرانسه می گويد حتی برای اجرای قوانين در مناطق پناهنده و مهاجر نشين هم با مشکل روبرو است.
«مانوئل رو» قائم مقام نماينده اتحاديه نيروهای پليس در گفت وگو با شبکه راديويی فرانسه گفت: «مشکل در اجرای قانون است. اگر نيروهای پليس يک زن را که روبنده دارد در خيابان ببينند، به آن ها تذکر می دهند که به لحاظ قانونی مجاز به پوشيدن آن نيستند و از آن ها می خواهند که نقاب يا روبنده را بردارند. مشکل از جايی شروع می شود که کسی با اجرای قانون مخالفت کند. چرا که ما ابزاری برای اجرای اين قانون را نداريم و نمی توانيم در همه نقاط دنبال زنان روبنده دار باشيم.»
فرانسه ميزبان حدود چهار تا شش ميليون مسلمان است که حدود ۲۰۰۰ تن از اين جمعيت مسلمان، روبنده يا پوشيه بر چهره می زنند.
قانون ياد شده می گويد اگر زنی روبنده بر چهره داشته باشد، نيروهای پليس در مرحله اول تذکر می دهند و در صورت مقاومت، تهديد به جريمه مالی خواهند کرد.
اگر زنی به کرات مورد تذکر قرار گيرد، به پرداخت ۱۵۰ يورو، حدود ۲۱۶ دلار و شرکت دوباره در برخی کلاس های درسی محکوم می شود.
قوانين به مراتب سنگين تری عليه کسانی که زنان را «مجبور به پوشيدن روبنده» کنند تصويب شده که هدف آن، فشار بر مردانی است که به زور اين گونه پوشش را به زنان ديکته می کنند.
داستان یک ایرانی؛ در تدارک ساخت مدرسه با گذشتن از صحرای آفریقا
ميهمان اين هفته برنامه «نگاه تازه»، رضا پاکروان، متخصص بيمه و تحليل گر اقتصادی است. اما او از فرصت ها و اوقات فراغت استفاده می کند و با دوچرخه سواری مسافت های طولانی پول جمع می کند و در مناطق محروم جهان مانند آفريقا مدرسه می سازد.
رضا موفق شده است در ۱۴ روز پا زدن مسيری را از الجزاير تا سودان رکاب بزند و تلاش دارد اين ۱۴ روز را به عنوان رکوردی در کتاب گينس ثبت کند.
رضا، می توانی اول بگويی که يک آدمی مثل تو که کارهای تحليلی در عرصه اقتصاد آن هم در شهر شلوغی مانند لندن می کند، چطور سر در می آورد از دوچرخه و آفريقا و مدرسه سازی؟
رضا پاکروان: داستان از اينجا شروع شد که من سال ۲۰۰۹ رفتم ماداگاسکار و شروع کردم برای يک «ان جی او» کار داوطلبانه انجام دادن و يک مدرسه ساختيم آنجا.
موقعی که برگشتم تصميم گرفتم يک چيزی بايد به جامعه پس بدهم و به خاطر تمام چيزهای خوبی که دارم سلامت هستم و شغل خوب دارم و زندگی خوب دارم، آدم هايی هستند که زندگی شان آدم را متاثر می کند.
موقعی که برگشتم تصميم گرفتم سهم خودم را ادا کنم. شروع کردم از مردم پول گرفتن و می خواستم پول به اندازه ای بگيرم که يک مدرسه را پولش را بگيرم و اين موسسه خيريه که برايش کار کرده بودم، اين مدرسه را بسازد. چون برای خودم اين امکان نبود که بروم آنجا و بايستم يک ماه ديگر کار کنم. خوب آدم هايی را می شناختم که اينها حاضر بودند کمک کنند تا يک حدی.
اين تا يک حدی جلو رفت و بعد تصميم گرفتم کاری کنم که بتوانم از آدم ها بيشتر پول بگيرم. تصميم گرفتم يک مسافرت دوچرخه سواری در جای خيلی سخت بروم و تصميم گرفتم با دوچرخه بروم هيماليا.
موقعی که رفتم هيماليا با دوچرخه، آدم های خيلی زيادی از اين موضوع باخبر شدند و اين دوستان و شبکه ای که با من آشنا شده بودند شروع کردند پول دادن و پول به جايی رسيد و خبر تا جايی رسيد که تلویزیون «سی ان ان» وارد داستان شد و يک گزارش نوشت و بر اساس آن يکدفعه در موسسه غيرانتفاعی اينها آمدند و يک مقدار زيادی کمک کردند.
اين پول تا جای زيادی رسيد و اين داستان همينطوری ادامه پيدا می کرد. من به جايی رسيدم که آدمی نبود که ازشان پول بگيرم و همه آدمهايی که می شناختم، و آدم های غريبه خيلی به من کمک کرده بودند.
موضوع اينجا بود که بايد به فکر تازه ای می رسيدم که بتوانم از شرکت ها پول گنده بگيرم و بتوانم مدرسه چهارم ام را بسازم. هرچه فکر کردم ديدم همه کارهايی که بايد در دنيا انجام می شده و آدم ها به قطب شمال رفتند و دور دنيا با دوچرخه رفتند و همه کارهای عجيب و غريب را انجام دادند ولی تا به حال کسی از صحرای آفريقا رد نشده که بزرگترين صحرای دنيا است.
من بايد اين فکر را به مقام های شرکت ها می فروختم و تصميم گرفتم که بگويم کل خرج اين قضيه را به علاوه خرج يک مدرسه تازه در آفريقا به صورت يک بسته بفروشم به شرکت ها و گفتم خوب برای اين که يک مقداری به اين آب و تاب بدهيم بايد می رفتم سراغ کتاب گينس که رکوردهای دنيا را ثبت می کند. دستاوردهای انسان را.
رفتم سراغ آنها و آنها با اين موضوع موافقت کردند و چارچوب خيلی سختی هم راجع به اين داستان گذاشتند که من بايد با آنها مطابقت پیدا می کردم. برای همين برای شرکت ها جالب بود که بيايند روی اين داستان تبليغ کنند و لوگويشان را روی پيراهن من بگذارند و وب سايت من تبليغات انجام دهند.
چقدر طول کشيد از زمانی که تصميم گرفتی يک چنين کاری بکنی تا اين که آماده شوی، چون به هرحال کار ساده ای نيست اين کار و برای چنين سفری آدم نه تنها باید آمادگی تبليغاتی و حامی مالی و اين طور چيزها داشته باشد بلکه بايد آمادگی جسمانی هم داشته باشد؟
من که دوچرخه سوار حرفه ای نيستم. شش ماه طول کشيد تا بتوانم برای اين کار آماده شوم. قسمت بدنی و فيزيکی قضيه يک قسمت کوچک داستان بود. قسمت گنده اين بود که کل اين پروژه را چطور بتوانی از اول تا آخر ببری جلو.
از موقعی که تصميم گرفتم اين کار را بکنم ۲۴ ساعت فوکوسم روی اين بود. غير از ساعت هايی که سر کار بودم. مسئله لجستيکی بود، مسئله اين بود که به کسی ويزا نمی دهند اين جاها. خيلی کار مشکلی است و چطور بروم تا آنجا و از ماشين ساپورت استفاده کنم و آب از کجا بياورم.
خيلی تحقيقات صرف اين داستان شد. غير از آن گرفتن پول آن هم در اين شرايط بد اقتصادی از شرکت ها خيلی کار مشکلی بود.
خوب برسيم به آنجا که سفرت را شروع کردی و اين که هر کدام از آن کشورها درگير مشکلات بودند. از خودت چطوری محافظت می کردی؟ چطور اين مسير را طی کردی و از چه کشورهايی رد شدی؟
راستش من در جنگ بزرگ شده ام (می خندد) و سر کار به من می گويند توريست جنگ و هرجا که می روم يک دفعه انقلاب می شود!
توی آفريقا که بودم يک دفعه کودتا شد. اين اتفاق که افتاد من تصميم ام را گرفته بودم بروم و دو ماه بعد از اينکه شروع کردم يک دفعه گفتند در … و نيجريه شروع کردند به آدم ربايی و مثلث مرزی الجزاير، مالی و نيجريه يکی از ناامن ترين مناطق دنيا بود چه از نظر آدم ربايی و چه از نظر دزدی و غارت کاميون ها و آدم های خارجی که می رفتند آنجا.
اين شد که توريست ها يک دفعه توقف کردند و هيچکس ديگر نمی رفت آنجا و همه می ترسيدند. من شايد بالای ده دفعه مسيرم را برای کتاب گينس عوض کردم که از اين دو کشور نروم.
بعد توانستم مسيری پيدا کنم که آن کشورها را دور می زد ولی يک ماه قبل از سفرم اين اتفاقات شمال آفريقا افتاد. اول از الجزاير شروع شد و بعد به کشورهای ديگر رسيد. حقيقتش را بخواهيد من آن قدر برای اين کار زحمت کشيده بودم که ديگر چيزی نبود که بتواند مرا متوقف کند. مگر اين که کشت و کشتار بود و ديگر نمی توانستم بروم.
آن موقع که تصميم گرفتم همه به من می گفتند که بايد بيمه آدم ربايی بگيری. غير از اين ديوانه ای اگر بروی. من خودم در کمپانی بيمه کار می کنم. رفتم با متخصصان صحبت کردم و گفتند که داستان نزديک به سه چهار هزار پوند خرج دارد. گفتم حقيقتش را بخواهيد چنين پولی ندارم، بدهم. حاضر نیستم پولی را هم که برای خيريه درآورده ام بدهم. من می روم و از عقلم استفاده می کنم و سعی می کنم به جاهايی که نبايد بروم، نروم.
موقعی که رفتم آنجا هيچ مشکلی احساس نکردم. وسط بيابان اصلا کسی تظاهراتی نمی کند و کسی به سياست کاری ندارد! مردم زندگی شان را می کردند و من هم قاطی مردم بودم.
رضا، تو چهارده روز پا زدی و از الجزاير شروع کردی تا سودان. اگر بخواهی يک نگاهی بياندازی و بگويی که چطور تجربه ای بود و چه احساسی کردی در اين ۱۴ روز و اگر بخواهی دو نمونه از چيزهای غريبی را که ديدی بگويی چه می گويی؟
لحظات فوق العاده خوبی داشتم و خيلی، لحظات بد. از نظر ذهنی اين طوری بود که صحرا ممکن است يکنواخت باشد. اين که بتوانی فوکوس ات را نگاه داری برای ده ساعت و يک جا يکنواخت پا بزنی و با حرارت و تشنگی و نبودن غذا و کمبود آدم مبارزه کنی، خودش کار مشکلی است.
يک موقعی ها خوب حالم خوب بود و يک موقعی هايی بود که حالم خيلی گرفته بود مثلا موقعی بود که توفان شن اتفاق افتاد. بعد از هفت ساعت پا زدن فقط ده کيلومتر پيشروی کرده بودم. که واقعا يکی از سخت ترين روزها بود. عکس هايم را که نگاه می کنم خودم باورم نمی شود که چنين کاری کرده ام.
راننده می گفت تو ديوانه ای چرا می خواهی بروی. می گفتم بايد مبارزه کنم و بروم جلو. قسمت های خوبی داشتم يک روزی بود که توانستم ۲۲۰ کيلومتر پا بزنم. باد موافق. آن روز يکی از روزهای خوب بود.
شب ها دعوت می شدم خانه قبيله های طوارق يا باديه نشين های کوير و دعوتم کردند بروم خانه شان و با آنها غذا خوردم. رسم و سنت هايشان را ديدم.
از لحاظ امنيت و سلامت جانی با مشکلی برخورد نکردی؟
اصلا و ابدا. نه تنها احساس ناامنی نکردم خيلی هم احساس امنيت می کردم. آدم ها هيچ مشکلی نبودند. کنار جاده می ايستادم استراحت کنم يکهو کاميون می ايستاد و طرف يک بطری آب به من می داد و می رفت.
به عنوان يک ايرانی که در انگليس زندگی می کنی و حدودا ده سالی می شود که آنجا هستی، چرا ماداگاسکار را انتخاب کردی به عنوان جايی که برايشان مدرسه بسازی؟
حقيقتش کاملا با تصادف اين مسئله پيش آمد. اولا من می خواستم سفر کنم در آفريقا و گفتم اولين بار که می خواهم بروم آفريقا چرا نروم آنجا يک کار جالبی نکنم. چرا به يک موسسه «ان جی او» ملحق نشوم و بروم يک کار داوطلبی انجام دهم.
يک ماهی در اينترنت تحقيق کردم و ته و توی تمام موسسات «ان جی او» را در آوردم. آن هايی که در آفريقا کار می کردند. اين موسسه خيلی به دل من نشست به خاطر اين که موسسه کوچکی است. وبسايتش هست www.madagascar.co.uk
يک موسسه مالاگاسی است در ماداگاسکار فعاليت می کند. ۱۵۰ نفر آدم استخدام کرده و هزينه های گنده موسسه های خيريه اينجا را ندارد.
موسسه های اينجا هزينه های سربارشان خيلی زياد است. اينها هزينه های سربار بسيار کوچکی دارند و بيشتر پول مثلا ۹۵ درصد آن که اينها از مردم جمع می کنند و به قول معروف دونيشن و اهدای پول می رود توی خود پروژه.
اين برای من خيلی جالب و مهم بود و وقتی رفتم آنجا ديدم تفاوت دنيای آنها با دنيای ما چيست، اين در ذهن من خيلی تاثير گذاشت.
موقعی که برگشتم نمی توانستم هضم کنم که تفاوت اين قدر زياد است. حتی با ايران. چون جايی که ما رفتيم برای آب آشاميدنی بايد کلی راه می رفتی تا مثلا دو کيلومتر راه می رفتی تا بتوانی يک سطل آب کنی و برداری بياوری.
مالاريا که کشتار می کرد آنجا. در سال، بيست، سی تا بچه طعمه سوسمار می شدند. بچه ها می خواستند بروند مدرسه. تازه وقتی می رسيدند مدرسه، آن قدر بچه توی مدرسه بود که جا نيست همه روی نيمکت بنشينند. نصفی کف زمين می نشينند. مثل اين است که به يک نفر ياد بدهی که ماهيگيری کند يا اينکه ماهی بدهی دستش.
اگر بتوانی يک توضيحی هم در مورد پروسه گينس بدهی و اين که الان در چه مرحله ای است.
الان که برگشتم تا همين الان روی مدارکی که از من می خواهند دارم کار می کنم. ۳۰۰ صفحه داده های جی پی اس من هست که مسيری که رفته ام هر پنج متر يک سيگنال به ماهواره فرستاده و روی جی پی اس هم ثبت شده.
من باید تمام اينها را پرينت می کردم با فايل های به خصوص و تازه اينها را می آوردم روی گوگل ارث و فايل هايی که آنها می خواستند طبق تمام مختصات جغرافيايی و طول و عرض جغرافيايی که برای من تعيين کرده بودند، بايد بهشان می دادم.
بعد يک مقدار زيادی فيلم و عکس هست و تمام جاهای استراتژيک بايد عکس می گرفتم و بهشان می دادم. از شهود... بايد يک مقداری شهود پيدا می کردم، شهود محلی که حاضر باشند بروند اداره ثبت شان و تعهد محضری بدهند که اينها مرا ديده اند و به وسيله پليس مهر و امضا شود و بعد بايد اينها ترجمه شود و گينس تاييد کند.
از موقعی که مدارک ام را بهشان بدهم شش هفته طول می کشد تا به من برگردد. من دليلی نمی بينم که نتوانند اين را ثبت کنند، چون تمام مدارک کامل هست.
رضا موفق شده است در ۱۴ روز پا زدن مسيری را از الجزاير تا سودان رکاب بزند و تلاش دارد اين ۱۴ روز را به عنوان رکوردی در کتاب گينس ثبت کند.
رضا، می توانی اول بگويی که يک آدمی مثل تو که کارهای تحليلی در عرصه اقتصاد آن هم در شهر شلوغی مانند لندن می کند، چطور سر در می آورد از دوچرخه و آفريقا و مدرسه سازی؟
رضا پاکروان: داستان از اينجا شروع شد که من سال ۲۰۰۹ رفتم ماداگاسکار و شروع کردم برای يک «ان جی او» کار داوطلبانه انجام دادن و يک مدرسه ساختيم آنجا.
موقعی که برگشتم تصميم گرفتم يک چيزی بايد به جامعه پس بدهم و به خاطر تمام چيزهای خوبی که دارم سلامت هستم و شغل خوب دارم و زندگی خوب دارم، آدم هايی هستند که زندگی شان آدم را متاثر می کند.
موقعی که برگشتم تصميم گرفتم سهم خودم را ادا کنم. شروع کردم از مردم پول گرفتن و می خواستم پول به اندازه ای بگيرم که يک مدرسه را پولش را بگيرم و اين موسسه خيريه که برايش کار کرده بودم، اين مدرسه را بسازد. چون برای خودم اين امکان نبود که بروم آنجا و بايستم يک ماه ديگر کار کنم. خوب آدم هايی را می شناختم که اينها حاضر بودند کمک کنند تا يک حدی.
اين تا يک حدی جلو رفت و بعد تصميم گرفتم کاری کنم که بتوانم از آدم ها بيشتر پول بگيرم. تصميم گرفتم يک مسافرت دوچرخه سواری در جای خيلی سخت بروم و تصميم گرفتم با دوچرخه بروم هيماليا.
موقعی که رفتم هيماليا با دوچرخه، آدم های خيلی زيادی از اين موضوع باخبر شدند و اين دوستان و شبکه ای که با من آشنا شده بودند شروع کردند پول دادن و پول به جايی رسيد و خبر تا جايی رسيد که تلویزیون «سی ان ان» وارد داستان شد و يک گزارش نوشت و بر اساس آن يکدفعه در موسسه غيرانتفاعی اينها آمدند و يک مقدار زيادی کمک کردند.
اين پول تا جای زيادی رسيد و اين داستان همينطوری ادامه پيدا می کرد. من به جايی رسيدم که آدمی نبود که ازشان پول بگيرم و همه آدمهايی که می شناختم، و آدم های غريبه خيلی به من کمک کرده بودند.
موضوع اينجا بود که بايد به فکر تازه ای می رسيدم که بتوانم از شرکت ها پول گنده بگيرم و بتوانم مدرسه چهارم ام را بسازم. هرچه فکر کردم ديدم همه کارهايی که بايد در دنيا انجام می شده و آدم ها به قطب شمال رفتند و دور دنيا با دوچرخه رفتند و همه کارهای عجيب و غريب را انجام دادند ولی تا به حال کسی از صحرای آفريقا رد نشده که بزرگترين صحرای دنيا است.
من بايد اين فکر را به مقام های شرکت ها می فروختم و تصميم گرفتم که بگويم کل خرج اين قضيه را به علاوه خرج يک مدرسه تازه در آفريقا به صورت يک بسته بفروشم به شرکت ها و گفتم خوب برای اين که يک مقداری به اين آب و تاب بدهيم بايد می رفتم سراغ کتاب گينس که رکوردهای دنيا را ثبت می کند. دستاوردهای انسان را.
رفتم سراغ آنها و آنها با اين موضوع موافقت کردند و چارچوب خيلی سختی هم راجع به اين داستان گذاشتند که من بايد با آنها مطابقت پیدا می کردم. برای همين برای شرکت ها جالب بود که بيايند روی اين داستان تبليغ کنند و لوگويشان را روی پيراهن من بگذارند و وب سايت من تبليغات انجام دهند.
چقدر طول کشيد از زمانی که تصميم گرفتی يک چنين کاری بکنی تا اين که آماده شوی، چون به هرحال کار ساده ای نيست اين کار و برای چنين سفری آدم نه تنها باید آمادگی تبليغاتی و حامی مالی و اين طور چيزها داشته باشد بلکه بايد آمادگی جسمانی هم داشته باشد؟
من که دوچرخه سوار حرفه ای نيستم. شش ماه طول کشيد تا بتوانم برای اين کار آماده شوم. قسمت بدنی و فيزيکی قضيه يک قسمت کوچک داستان بود. قسمت گنده اين بود که کل اين پروژه را چطور بتوانی از اول تا آخر ببری جلو.
از موقعی که تصميم گرفتم اين کار را بکنم ۲۴ ساعت فوکوسم روی اين بود. غير از ساعت هايی که سر کار بودم. مسئله لجستيکی بود، مسئله اين بود که به کسی ويزا نمی دهند اين جاها. خيلی کار مشکلی است و چطور بروم تا آنجا و از ماشين ساپورت استفاده کنم و آب از کجا بياورم.
خيلی تحقيقات صرف اين داستان شد. غير از آن گرفتن پول آن هم در اين شرايط بد اقتصادی از شرکت ها خيلی کار مشکلی بود.
خوب برسيم به آنجا که سفرت را شروع کردی و اين که هر کدام از آن کشورها درگير مشکلات بودند. از خودت چطوری محافظت می کردی؟ چطور اين مسير را طی کردی و از چه کشورهايی رد شدی؟
راستش من در جنگ بزرگ شده ام (می خندد) و سر کار به من می گويند توريست جنگ و هرجا که می روم يک دفعه انقلاب می شود!
توی آفريقا که بودم يک دفعه کودتا شد. اين اتفاق که افتاد من تصميم ام را گرفته بودم بروم و دو ماه بعد از اينکه شروع کردم يک دفعه گفتند در … و نيجريه شروع کردند به آدم ربايی و مثلث مرزی الجزاير، مالی و نيجريه يکی از ناامن ترين مناطق دنيا بود چه از نظر آدم ربايی و چه از نظر دزدی و غارت کاميون ها و آدم های خارجی که می رفتند آنجا.
اين شد که توريست ها يک دفعه توقف کردند و هيچکس ديگر نمی رفت آنجا و همه می ترسيدند. من شايد بالای ده دفعه مسيرم را برای کتاب گينس عوض کردم که از اين دو کشور نروم.
بعد توانستم مسيری پيدا کنم که آن کشورها را دور می زد ولی يک ماه قبل از سفرم اين اتفاقات شمال آفريقا افتاد. اول از الجزاير شروع شد و بعد به کشورهای ديگر رسيد. حقيقتش را بخواهيد من آن قدر برای اين کار زحمت کشيده بودم که ديگر چيزی نبود که بتواند مرا متوقف کند. مگر اين که کشت و کشتار بود و ديگر نمی توانستم بروم.
آن موقع که تصميم گرفتم همه به من می گفتند که بايد بيمه آدم ربايی بگيری. غير از اين ديوانه ای اگر بروی. من خودم در کمپانی بيمه کار می کنم. رفتم با متخصصان صحبت کردم و گفتند که داستان نزديک به سه چهار هزار پوند خرج دارد. گفتم حقيقتش را بخواهيد چنين پولی ندارم، بدهم. حاضر نیستم پولی را هم که برای خيريه درآورده ام بدهم. من می روم و از عقلم استفاده می کنم و سعی می کنم به جاهايی که نبايد بروم، نروم.
موقعی که رفتم آنجا هيچ مشکلی احساس نکردم. وسط بيابان اصلا کسی تظاهراتی نمی کند و کسی به سياست کاری ندارد! مردم زندگی شان را می کردند و من هم قاطی مردم بودم.
رضا، تو چهارده روز پا زدی و از الجزاير شروع کردی تا سودان. اگر بخواهی يک نگاهی بياندازی و بگويی که چطور تجربه ای بود و چه احساسی کردی در اين ۱۴ روز و اگر بخواهی دو نمونه از چيزهای غريبی را که ديدی بگويی چه می گويی؟
لحظات فوق العاده خوبی داشتم و خيلی، لحظات بد. از نظر ذهنی اين طوری بود که صحرا ممکن است يکنواخت باشد. اين که بتوانی فوکوس ات را نگاه داری برای ده ساعت و يک جا يکنواخت پا بزنی و با حرارت و تشنگی و نبودن غذا و کمبود آدم مبارزه کنی، خودش کار مشکلی است.
يک موقعی ها خوب حالم خوب بود و يک موقعی هايی بود که حالم خيلی گرفته بود مثلا موقعی بود که توفان شن اتفاق افتاد. بعد از هفت ساعت پا زدن فقط ده کيلومتر پيشروی کرده بودم. که واقعا يکی از سخت ترين روزها بود. عکس هايم را که نگاه می کنم خودم باورم نمی شود که چنين کاری کرده ام.
راننده می گفت تو ديوانه ای چرا می خواهی بروی. می گفتم بايد مبارزه کنم و بروم جلو. قسمت های خوبی داشتم يک روزی بود که توانستم ۲۲۰ کيلومتر پا بزنم. باد موافق. آن روز يکی از روزهای خوب بود.
شب ها دعوت می شدم خانه قبيله های طوارق يا باديه نشين های کوير و دعوتم کردند بروم خانه شان و با آنها غذا خوردم. رسم و سنت هايشان را ديدم.
از لحاظ امنيت و سلامت جانی با مشکلی برخورد نکردی؟
اصلا و ابدا. نه تنها احساس ناامنی نکردم خيلی هم احساس امنيت می کردم. آدم ها هيچ مشکلی نبودند. کنار جاده می ايستادم استراحت کنم يکهو کاميون می ايستاد و طرف يک بطری آب به من می داد و می رفت.
به عنوان يک ايرانی که در انگليس زندگی می کنی و حدودا ده سالی می شود که آنجا هستی، چرا ماداگاسکار را انتخاب کردی به عنوان جايی که برايشان مدرسه بسازی؟
حقيقتش کاملا با تصادف اين مسئله پيش آمد. اولا من می خواستم سفر کنم در آفريقا و گفتم اولين بار که می خواهم بروم آفريقا چرا نروم آنجا يک کار جالبی نکنم. چرا به يک موسسه «ان جی او» ملحق نشوم و بروم يک کار داوطلبی انجام دهم.
يک ماهی در اينترنت تحقيق کردم و ته و توی تمام موسسات «ان جی او» را در آوردم. آن هايی که در آفريقا کار می کردند. اين موسسه خيلی به دل من نشست به خاطر اين که موسسه کوچکی است. وبسايتش هست www.madagascar.co.uk
يک موسسه مالاگاسی است در ماداگاسکار فعاليت می کند. ۱۵۰ نفر آدم استخدام کرده و هزينه های گنده موسسه های خيريه اينجا را ندارد.
موسسه های اينجا هزينه های سربارشان خيلی زياد است. اينها هزينه های سربار بسيار کوچکی دارند و بيشتر پول مثلا ۹۵ درصد آن که اينها از مردم جمع می کنند و به قول معروف دونيشن و اهدای پول می رود توی خود پروژه.
اين برای من خيلی جالب و مهم بود و وقتی رفتم آنجا ديدم تفاوت دنيای آنها با دنيای ما چيست، اين در ذهن من خيلی تاثير گذاشت.
موقعی که برگشتم نمی توانستم هضم کنم که تفاوت اين قدر زياد است. حتی با ايران. چون جايی که ما رفتيم برای آب آشاميدنی بايد کلی راه می رفتی تا مثلا دو کيلومتر راه می رفتی تا بتوانی يک سطل آب کنی و برداری بياوری.
مالاريا که کشتار می کرد آنجا. در سال، بيست، سی تا بچه طعمه سوسمار می شدند. بچه ها می خواستند بروند مدرسه. تازه وقتی می رسيدند مدرسه، آن قدر بچه توی مدرسه بود که جا نيست همه روی نيمکت بنشينند. نصفی کف زمين می نشينند. مثل اين است که به يک نفر ياد بدهی که ماهيگيری کند يا اينکه ماهی بدهی دستش.
اگر بتوانی يک توضيحی هم در مورد پروسه گينس بدهی و اين که الان در چه مرحله ای است.
الان که برگشتم تا همين الان روی مدارکی که از من می خواهند دارم کار می کنم. ۳۰۰ صفحه داده های جی پی اس من هست که مسيری که رفته ام هر پنج متر يک سيگنال به ماهواره فرستاده و روی جی پی اس هم ثبت شده.
من باید تمام اينها را پرينت می کردم با فايل های به خصوص و تازه اينها را می آوردم روی گوگل ارث و فايل هايی که آنها می خواستند طبق تمام مختصات جغرافيايی و طول و عرض جغرافيايی که برای من تعيين کرده بودند، بايد بهشان می دادم.
بعد يک مقدار زيادی فيلم و عکس هست و تمام جاهای استراتژيک بايد عکس می گرفتم و بهشان می دادم. از شهود... بايد يک مقداری شهود پيدا می کردم، شهود محلی که حاضر باشند بروند اداره ثبت شان و تعهد محضری بدهند که اينها مرا ديده اند و به وسيله پليس مهر و امضا شود و بعد بايد اينها ترجمه شود و گينس تاييد کند.
از موقعی که مدارک ام را بهشان بدهم شش هفته طول می کشد تا به من برگردد. من دليلی نمی بينم که نتوانند اين را ثبت کنند، چون تمام مدارک کامل هست.
آزادی بیان در ایران؛ تصویر امروز و چشمانداز فردا
۳۲ سال از انقلاب ایران میگذرد؛ انقلابی که یکی از مهمترین شعارهایش «آزادی بیان» بود اما رهبران آن تنها در روزهای اولیه انقلاب بر آزادی افکار و اندیشهها تأکید میکردند.
علی خامنهای که امروز رهبر جمهوری اسلامی است، در سال ۱۳۵۸ در یک سخنرانی عمومی از آزادی افکار و اندیشههای مختلف سخن گفته بود: «اندیشههای مختلف میتوانند سخن خود را و عقیده خود را ابراز کنند. در مقابل حجت و دلیل قاطع هیچ اندیشهای نمیتواند تاب مقاومت بیاورد. به جنگ افکار رفتن فقط با بیان فکر و اندیشه ممکن است و لاغیر.»
اما به فاصله کوتاهی آیتالله روح الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در جمع تعدادی از روحانیون نگاه دیگری از آزادی بیان و احزاب ارائه داد و گفت: «انقلاباتی که واقع میشود پشت سر انقلاب چند هزار از این فاسد کارها را در مراکز عام دار میزنند و آتش میزنند، تمام میشود قضیه. نمیگذارند یک روزنامهای حاکم شود جز روزنامه خودشان. الان انقلاب اکتبر که این قدر از آن رفته است باز روزنامه مردم ندارند، باز حزبی در کار نیست، یک حزب بیشتر نیست. اینها دارند برای آنها سینه میزنند، اگر در اینجا از یک حزب فاسد جلو بگیرند، میگویند شد یک حزبی و شد رستاخیز. ما میخواهیم رستاخیز شود ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل میکنند میگذاریم عمل کنند و مابقی همه را ممنوع اعلام میکنیم و همه نوشتجاتی که اینها کردند و برخلاف مسیر اسلام و مسیر مسلمین است ما همه اینها را از بین خواهیم برد.»
در طول سالهای بعد از انقلاب، آزادی بیان در مطبوعات و دیگر حوزهها با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بود تا حدی که محمود احمدینژاد در تبلیغات انتخاباتی خود در تلویزیون جمهوری اسلامی از وضعیت آزادی بیان و مطبوعات تا قبل از دوره ریاست جمهوری خودش به شدت انتقاد کرد و گفت: «۲۴ سال یعنی سه تا هشت سال دولت تقریباً دست یک تیم بود. در هر سه دوره هشت ساله واقعاً دریچه نقد به طور مطلق بسته بود. در این چهارسال اخیر ما با تجربه گذشته و اعتقادی که به نقد داریم مطلق عکسالعمل نشان ندادیم مطلق.»
بعد از انتخابات سال ۸۸ و حوادث پس از آن بر اساس آمار نهادهای حقوق بشری، شاخص آزادی در بسیاری از حوزهها پایینتر آمده است. اما وضعیت آزادی بیان در سالی که گذشت چگونه بود؟
رضا معینی، مسئول بخش فارسی سازمان گزارشگران بدون مرز، در این رابطه از سه شاخص سخن میگوید: «یکی انحصار کامل وسایل ارتباط جمعی و اطلاعرسانی و گردش اطلاعات در دست دولت است. دوم اعمال سانسور گسترده در همین حیطهای که در انحصار خودشان است و سوم سرکوب گسترده صداهای دیگر و صداهای مستقل. در این رابطه جمهوری اسلامی دارای هر سه مشخصه است. اضافه بر این سه مشخصه، رشد سرکوبها از جمله زندانی کردن، دادگاههای ناعادلانه، محاکمات غیرقانونی و دستگیریهای غیرقانونی باعث شده که جمهوری اسلامی در سال گذشته یکی از کشورهای سرکوبگر آزادی بیان و مطبوعات معرفی شود و در یک کلام ایران در سال گذشته بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان بود.»
در این بین محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار ساکن پاریس، نگاه کلیتری به وضعیت آزادی در سالی که گذشت دارد و میگوید: «سال ۸۹ سال همت و کار مضاعف در زمینه سرکوب آزادی بیان در ایران بود. سندیکاها و اتحادیههای صنفی با مشکلات زیادی مواجه شدند، با فعالان سیاسی- اجتماعی به جرم ابراز عقیده یا عمل بر پایه عقیده برخورد شد. همچنین دستگیری و صدور احکام سنگین زندان و حتی اعدام برای آنها نیز مثل گذشته کماکان ادامه داشت.»
مرتضی کاظمیان، روزنامهنگار و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، هم آماری از وضعیت آزادی بیان و مطبوعات ارائه میدهد و آن را با برخی از کشورها مقایسه میکند: «متأسفانه ایران در جایگاه ۱۷۵ قرار داشت به جهت وضع آزادی بیان و مطبوعات و حتی در کشورهایی مانند برمه، سودان، رواندا، گینه، ویتنام، سومالی و لیبی وضع آزادی بهتر بود. تعداد روزنامهنگاران و فعالان مطبوعاتی بازداشت شده درسال ۸۹ در ایران مساوی بود با تعداد روزنامهنگارانی که در چین بازداشت شدهاند، در حالی که جمعیت چین ۱۵ برابر ایران است. حتی کشورهایی چون اریتره و ازبکستان وضعی بهتر از ایران داشتند.»
در این بین محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار ساکن پاریس، معتقد است آزادی بیان در سال گذشته آن قدر تنگ شده بود که محدودیت به حوزه مسایل اقتصادی هم رسید: «در سال ۸۹ ما در حوزه اقتصاد هم شاهد روند محدودیت آزادی بیان بودیم. حکومت ایران در یک سال گذشته به بهانه اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها به صراحت فعالان و کارشناسان اقتصادی را بارها تهدید کرد که در صورت بیان نظرات انتقادی با آنها برخورد امنیتی میشود.»
در طی سال گذشته دهها روزنامهنگار بازداشت و محاکمه شدند و دهها تن از آنان با احکام دادگاه انقلاب به زندان و شلاق محکوم شدند.
مجتبی سمیعنژاد، دبیرخانه حقوق بشر ایران در این باره میگوید: «در سال ۸۹ دست کم ۴۳ روزنامهنگار و وبلاگنویس بازداشت شدند، ۲۹ روزنامهنگار محاکمه شدند که در دادگاههای بدوی جمعاً به ۹۰ سال زندان محکوم شده، ۱۰ سال حبس تعلیقی گرفتند و حکم ۱۳۴ ضربه شلاق صادر شد. اینها به حکم دادگاهها جمعاً ۹۰ سال از شغل روزنامهنگاری محروم شدند. همچنین دادگاههای تجدید نظر ۶۶ سال حکم قطعی صادر کرد، دو سال حبس تعلیقی و ۸۰ سال محرومیت از شغل روزنامهنگاری. در سال ۱۳۸۹ دستکم ۱۳ روزنامه توسط نهادهای دولتی توقیف شدند. در حال حاضر هم حدود ۳۷ روزنامهنگار و وبلاگنویس زندانی داریم که دارند دوران محکومیت خود را سپری میکنند.»
برخی از روزنامهنگاران معتقدند قربانیان سانسور آزادی بیان در سال گذشته فقط در جامعه مطبوعاتی خلاصه نمیشود و در بسیاری دیگر از اقشار جامعه هم قربانی آزادی بیان وجود داشته است.
مسیح علینژاد، روزنامهنگار ساکن لندن، در این باره به رادیو فردا میگوید: «به گمان من شمشیر قلع و قمع آزادی بیان فقط بر سر روزنامهنگاران و اصحاب مطبوعات نیست بلکه کسانی چون جعفر پناهی و نسرین ستوده به جرم وکالت و کارگردانی مجوزشان لغو شده و ۲۰ سال از کار محروم شدهاند. بازیگرانی داریم مانند رامین پرچمی و فاطمه معتمدآریا که یا ممنوعالتصویرند یا در بند هستند. شاعران و آهنگسازان جوانی داریم مانند هیلا صدیقی و آریا آرامنژاد که تحت فشار و تعقیب هستند. ناشرانی که مجوز نشرشان لغو شده و تحت پیگرد هستند. اینها همه قربانیان سانسور آزادی بیان در ایران هستند، بنابراین آزادی بیان قربانیان زیادی میان همه اقشار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد.»
اما محمود احمدینژاد رئیسجمهور ایران در مقابل منتقدین خود که جمهوری اسلامی را به سانسور محکوم میکنند همیشه یک پاسخ مشخص دارد: «من فکر میکنم آزادی مطبوعات در ایران در حد بسیار بالایی است.»
در این بین مجید محمدی، تحلیلگر مسایل سیاسی ایران که در آمریکا ساکن است، در پاسخ به این پرسش که چرا مقامات جمهوری اسلامی هر سال بر خلاف گفتههای محمود احمدینژاد دایره آزادیها را کوچکتر میکنند، بر این اعتقاد است که آزادی بیان با دستور شکل نمیگیرد.
او آزادی بیان را بر چهار ضلع متکی میداند: «ضلع اول رقابت سیاسی است که طرفها را مجبور به یارگیری کرده و راه انتقادها را باز میکند و افراد میتوانند از طرف مقابل انتقاد کنند و در این یارگیری و انتقادات فضایی برای نیروهای مستقل و کارشناسان باز میشود. ضلع دوم فعالیت نهادهای مدنی است که خواستها و دغدغههای گروههای صنفی و مردم نهاد را عرضه میکند. ضلع سوم دستگاه قضایی مستقل است که تضمینکننده حقوق اساسی و مدنی شهروندان است. ضلع چهارم نیز ساختار حقوقی است که متضمن شکلگیری رسانهها و نهادهای غیردولتی و مستقل است مانند رادیو تلویزیونهای خصوصی. اما در طول ۳۰ سال گذشته دستگاه قضایی و ساختار حقوقی چندان تغییر نکرده، آنچه تغییر کرده محدودتر شدن رقابت سیاسی است به خصوص پس از انتخابات سال ۸۸ و محدودتر شدن فعالیتهای مدنی که در دوره آقای خاتمی داشت اوج میگرفت اما دولت آقای احمدینژاد فضا را بر این نهادها بست.»
هر چند از گفتههای روزنامهنگاران چنین برمیآید که سال گذشته سال خوبی در زمینه آزادی بیان نبوده است، اما پرسش اینجا است که این روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشری چه چشماندازی برای سال ۱۳۹۰ دارند. آیا امیدی به بازگشایی درهای آزادی در حوزههای مختلف در ایران دارند؟
رضا معینی از سازمان گزارشگران بدون مرز پاسخ میدهد: «به رغم همه انرژی و بودجه و مقدار کاری که از منابع ملی ایران برای سانسور و بازداشت و وادار به سکوت کردن خرج می شود، اما عرصههای مختلف اطلاعرسانی در ایران به کار خود ادامه میدهد. بیشترین عرصه اطلاعرسانی در خارج از کشور است و در داخل کشور به وسیله اینترنت انجام میگیرد. در این مورد آنچه ما را نگران میکند علاوه بر دستگیریها و دامگذاری وزارت اطلاعات از طریق پروکسیها و نفوذ در سایتهای مختلف، هجوم دستگاههای اطلاعاتی در عرصه فریب خبرسازی و پروپاگاندای دولتی است که عملاً گردش آزاد اطلاعات را مختل کرده است.»
مرتضی کاظمیان هم هیچ چشمانداز روشنی از آزادی بیان در سال جاری نمیبیند: «با توجه به روندی که از فردای انتخابات سال ۸۸ شروع شده و خیل گسترده روزنامهنگاران بازداشت شدند و مطبوعات که در سرکوب و تهدید قرار گرفتهاند و با توجه به وضعیت سال گذشته و اتفاقات چند هفته اخیر یعنی احضار مجدد فعالان سیاسی و روزنامهنگاران، هیچ شاهدی وجود ندارد که بتوانیم حتی یک خوشبینی نسبی ابراز کنیم نسبت به سال ۹۰.»
در این بین مسیح علینژاد به اندازه دیگر فعالان مدنی ناامید نیست و میگوید: «با یک نگاه کلی ابتدا احساس میِشود وقتی در همه حوزهها این قدر سانسور وجود دارد، امیدی به تغییر نیست. اما کسانی مانند نسرین ستوده و یا روزنامهنگاران کماکان مقاومت و صبوری میکنند، پس میتوان چشمانداز روشنی تصور کرد. در واقع با شکستن قلمها و بستن دهانها نمیتوان گفت خبر هم درایران زندانی میشود.»
مجید محمدی هم در زمینه آزادی بیان در آینده ناامید نیست اما ناامید نبودن او رنگ دیگری دارد: «من آنچنان نا امید نیستم البته از نظر دستگاه قضایی و ساختار حقوقی همه باید واقعبین باشیم و بدانیم قرار نیست اتفاق خاصی رخ دهد. اما در ایران همواره انتخابات میتوانسته برخی از فرایندهای سیاسی را به جریان بیندازد. احتمالاً انتخابات مجلس در سال ۹۰ میتواند موجب رقابت سیاسی میان سنتگراها و نظامیگرایان شود و فشار را بر فعالان سیاسی کاهش دهد، چون دو طرف مجبور هستند در این رقابت یارگیری کنند.»
اما با همه این محدودیتها برای گشایش در زمینه آزادی بیان چه باید کرد؟
مجید محمدی پاسخ میدهد: «فعالیتی که افراد در داخل کشور میتوانند انجام دهند به شدت محدود است چون راه را حکومت بر احزاب سیاسی و تشکلها و نهادهای مدنی بسته است. اما از فضای مجازی افراد بیشتر و بیشتر استفاده میکنند و زیرساختهای آن دارد شکل میگیرد. در کنار آن تجمعها و تشکلهای زیرزمینی که میتوانند محصولات فرهنگی تولید کنند در جریان است. ممکن است امروز نتایج و محصولات آن بیرون نیاید اما در آینده نزدیک به عرصه عمومی عرضه خواهد شد.»
۳۲ سال از انقلاب ایران میگذرد و شاخصهای آزادی بیان در بسیاری از حوزهها از آزادی در حوزه کتاب، موسیقی، سینما و تئاتر گرفته تا فعالیت احزاب، انجمنها و اقلیتها هر سال در جمهوری اسلامی پایینتر میآید و دورنمایی شفاف از گشایش در زمینه آزادیها در ایران دیده نمیشود، هر چند مقامات جمهوری اسلامی بر این نکته تأکید داشته باشند که جمهوری اسلامی ایران آزادترین کشور دنیا است.
علی خامنهای که امروز رهبر جمهوری اسلامی است، در سال ۱۳۵۸ در یک سخنرانی عمومی از آزادی افکار و اندیشههای مختلف سخن گفته بود: «اندیشههای مختلف میتوانند سخن خود را و عقیده خود را ابراز کنند. در مقابل حجت و دلیل قاطع هیچ اندیشهای نمیتواند تاب مقاومت بیاورد. به جنگ افکار رفتن فقط با بیان فکر و اندیشه ممکن است و لاغیر.»
اما به فاصله کوتاهی آیتالله روح الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در جمع تعدادی از روحانیون نگاه دیگری از آزادی بیان و احزاب ارائه داد و گفت: «انقلاباتی که واقع میشود پشت سر انقلاب چند هزار از این فاسد کارها را در مراکز عام دار میزنند و آتش میزنند، تمام میشود قضیه. نمیگذارند یک روزنامهای حاکم شود جز روزنامه خودشان. الان انقلاب اکتبر که این قدر از آن رفته است باز روزنامه مردم ندارند، باز حزبی در کار نیست، یک حزب بیشتر نیست. اینها دارند برای آنها سینه میزنند، اگر در اینجا از یک حزب فاسد جلو بگیرند، میگویند شد یک حزبی و شد رستاخیز. ما میخواهیم رستاخیز شود ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل میکنند میگذاریم عمل کنند و مابقی همه را ممنوع اعلام میکنیم و همه نوشتجاتی که اینها کردند و برخلاف مسیر اسلام و مسیر مسلمین است ما همه اینها را از بین خواهیم برد.»
در طول سالهای بعد از انقلاب، آزادی بیان در مطبوعات و دیگر حوزهها با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بود تا حدی که محمود احمدینژاد در تبلیغات انتخاباتی خود در تلویزیون جمهوری اسلامی از وضعیت آزادی بیان و مطبوعات تا قبل از دوره ریاست جمهوری خودش به شدت انتقاد کرد و گفت: «۲۴ سال یعنی سه تا هشت سال دولت تقریباً دست یک تیم بود. در هر سه دوره هشت ساله واقعاً دریچه نقد به طور مطلق بسته بود. در این چهارسال اخیر ما با تجربه گذشته و اعتقادی که به نقد داریم مطلق عکسالعمل نشان ندادیم مطلق.»
بعد از انتخابات سال ۸۸ و حوادث پس از آن بر اساس آمار نهادهای حقوق بشری، شاخص آزادی در بسیاری از حوزهها پایینتر آمده است. اما وضعیت آزادی بیان در سالی که گذشت چگونه بود؟
رضا معینی، مسئول بخش فارسی سازمان گزارشگران بدون مرز، در این رابطه از سه شاخص سخن میگوید: «یکی انحصار کامل وسایل ارتباط جمعی و اطلاعرسانی و گردش اطلاعات در دست دولت است. دوم اعمال سانسور گسترده در همین حیطهای که در انحصار خودشان است و سوم سرکوب گسترده صداهای دیگر و صداهای مستقل. در این رابطه جمهوری اسلامی دارای هر سه مشخصه است. اضافه بر این سه مشخصه، رشد سرکوبها از جمله زندانی کردن، دادگاههای ناعادلانه، محاکمات غیرقانونی و دستگیریهای غیرقانونی باعث شده که جمهوری اسلامی در سال گذشته یکی از کشورهای سرکوبگر آزادی بیان و مطبوعات معرفی شود و در یک کلام ایران در سال گذشته بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان بود.»
در این بین محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار ساکن پاریس، نگاه کلیتری به وضعیت آزادی در سالی که گذشت دارد و میگوید: «سال ۸۹ سال همت و کار مضاعف در زمینه سرکوب آزادی بیان در ایران بود. سندیکاها و اتحادیههای صنفی با مشکلات زیادی مواجه شدند، با فعالان سیاسی- اجتماعی به جرم ابراز عقیده یا عمل بر پایه عقیده برخورد شد. همچنین دستگیری و صدور احکام سنگین زندان و حتی اعدام برای آنها نیز مثل گذشته کماکان ادامه داشت.»
مرتضی کاظمیان، روزنامهنگار و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، هم آماری از وضعیت آزادی بیان و مطبوعات ارائه میدهد و آن را با برخی از کشورها مقایسه میکند: «متأسفانه ایران در جایگاه ۱۷۵ قرار داشت به جهت وضع آزادی بیان و مطبوعات و حتی در کشورهایی مانند برمه، سودان، رواندا، گینه، ویتنام، سومالی و لیبی وضع آزادی بهتر بود. تعداد روزنامهنگاران و فعالان مطبوعاتی بازداشت شده درسال ۸۹ در ایران مساوی بود با تعداد روزنامهنگارانی که در چین بازداشت شدهاند، در حالی که جمعیت چین ۱۵ برابر ایران است. حتی کشورهایی چون اریتره و ازبکستان وضعی بهتر از ایران داشتند.»
در این بین محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار ساکن پاریس، معتقد است آزادی بیان در سال گذشته آن قدر تنگ شده بود که محدودیت به حوزه مسایل اقتصادی هم رسید: «در سال ۸۹ ما در حوزه اقتصاد هم شاهد روند محدودیت آزادی بیان بودیم. حکومت ایران در یک سال گذشته به بهانه اجرای طرح هدفمندسازی یارانهها به صراحت فعالان و کارشناسان اقتصادی را بارها تهدید کرد که در صورت بیان نظرات انتقادی با آنها برخورد امنیتی میشود.»
در طی سال گذشته دهها روزنامهنگار بازداشت و محاکمه شدند و دهها تن از آنان با احکام دادگاه انقلاب به زندان و شلاق محکوم شدند.
مجتبی سمیعنژاد، دبیرخانه حقوق بشر ایران در این باره میگوید: «در سال ۸۹ دست کم ۴۳ روزنامهنگار و وبلاگنویس بازداشت شدند، ۲۹ روزنامهنگار محاکمه شدند که در دادگاههای بدوی جمعاً به ۹۰ سال زندان محکوم شده، ۱۰ سال حبس تعلیقی گرفتند و حکم ۱۳۴ ضربه شلاق صادر شد. اینها به حکم دادگاهها جمعاً ۹۰ سال از شغل روزنامهنگاری محروم شدند. همچنین دادگاههای تجدید نظر ۶۶ سال حکم قطعی صادر کرد، دو سال حبس تعلیقی و ۸۰ سال محرومیت از شغل روزنامهنگاری. در سال ۱۳۸۹ دستکم ۱۳ روزنامه توسط نهادهای دولتی توقیف شدند. در حال حاضر هم حدود ۳۷ روزنامهنگار و وبلاگنویس زندانی داریم که دارند دوران محکومیت خود را سپری میکنند.»
برخی از روزنامهنگاران معتقدند قربانیان سانسور آزادی بیان در سال گذشته فقط در جامعه مطبوعاتی خلاصه نمیشود و در بسیاری دیگر از اقشار جامعه هم قربانی آزادی بیان وجود داشته است.
مسیح علینژاد، روزنامهنگار ساکن لندن، در این باره به رادیو فردا میگوید: «به گمان من شمشیر قلع و قمع آزادی بیان فقط بر سر روزنامهنگاران و اصحاب مطبوعات نیست بلکه کسانی چون جعفر پناهی و نسرین ستوده به جرم وکالت و کارگردانی مجوزشان لغو شده و ۲۰ سال از کار محروم شدهاند. بازیگرانی داریم مانند رامین پرچمی و فاطمه معتمدآریا که یا ممنوعالتصویرند یا در بند هستند. شاعران و آهنگسازان جوانی داریم مانند هیلا صدیقی و آریا آرامنژاد که تحت فشار و تعقیب هستند. ناشرانی که مجوز نشرشان لغو شده و تحت پیگرد هستند. اینها همه قربانیان سانسور آزادی بیان در ایران هستند، بنابراین آزادی بیان قربانیان زیادی میان همه اقشار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد.»
اما محمود احمدینژاد رئیسجمهور ایران در مقابل منتقدین خود که جمهوری اسلامی را به سانسور محکوم میکنند همیشه یک پاسخ مشخص دارد: «من فکر میکنم آزادی مطبوعات در ایران در حد بسیار بالایی است.»
در این بین مجید محمدی، تحلیلگر مسایل سیاسی ایران که در آمریکا ساکن است، در پاسخ به این پرسش که چرا مقامات جمهوری اسلامی هر سال بر خلاف گفتههای محمود احمدینژاد دایره آزادیها را کوچکتر میکنند، بر این اعتقاد است که آزادی بیان با دستور شکل نمیگیرد.
او آزادی بیان را بر چهار ضلع متکی میداند: «ضلع اول رقابت سیاسی است که طرفها را مجبور به یارگیری کرده و راه انتقادها را باز میکند و افراد میتوانند از طرف مقابل انتقاد کنند و در این یارگیری و انتقادات فضایی برای نیروهای مستقل و کارشناسان باز میشود. ضلع دوم فعالیت نهادهای مدنی است که خواستها و دغدغههای گروههای صنفی و مردم نهاد را عرضه میکند. ضلع سوم دستگاه قضایی مستقل است که تضمینکننده حقوق اساسی و مدنی شهروندان است. ضلع چهارم نیز ساختار حقوقی است که متضمن شکلگیری رسانهها و نهادهای غیردولتی و مستقل است مانند رادیو تلویزیونهای خصوصی. اما در طول ۳۰ سال گذشته دستگاه قضایی و ساختار حقوقی چندان تغییر نکرده، آنچه تغییر کرده محدودتر شدن رقابت سیاسی است به خصوص پس از انتخابات سال ۸۸ و محدودتر شدن فعالیتهای مدنی که در دوره آقای خاتمی داشت اوج میگرفت اما دولت آقای احمدینژاد فضا را بر این نهادها بست.»
هر چند از گفتههای روزنامهنگاران چنین برمیآید که سال گذشته سال خوبی در زمینه آزادی بیان نبوده است، اما پرسش اینجا است که این روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشری چه چشماندازی برای سال ۱۳۹۰ دارند. آیا امیدی به بازگشایی درهای آزادی در حوزههای مختلف در ایران دارند؟
رضا معینی از سازمان گزارشگران بدون مرز پاسخ میدهد: «به رغم همه انرژی و بودجه و مقدار کاری که از منابع ملی ایران برای سانسور و بازداشت و وادار به سکوت کردن خرج می شود، اما عرصههای مختلف اطلاعرسانی در ایران به کار خود ادامه میدهد. بیشترین عرصه اطلاعرسانی در خارج از کشور است و در داخل کشور به وسیله اینترنت انجام میگیرد. در این مورد آنچه ما را نگران میکند علاوه بر دستگیریها و دامگذاری وزارت اطلاعات از طریق پروکسیها و نفوذ در سایتهای مختلف، هجوم دستگاههای اطلاعاتی در عرصه فریب خبرسازی و پروپاگاندای دولتی است که عملاً گردش آزاد اطلاعات را مختل کرده است.»
مرتضی کاظمیان هم هیچ چشمانداز روشنی از آزادی بیان در سال جاری نمیبیند: «با توجه به روندی که از فردای انتخابات سال ۸۸ شروع شده و خیل گسترده روزنامهنگاران بازداشت شدند و مطبوعات که در سرکوب و تهدید قرار گرفتهاند و با توجه به وضعیت سال گذشته و اتفاقات چند هفته اخیر یعنی احضار مجدد فعالان سیاسی و روزنامهنگاران، هیچ شاهدی وجود ندارد که بتوانیم حتی یک خوشبینی نسبی ابراز کنیم نسبت به سال ۹۰.»
در این بین مسیح علینژاد به اندازه دیگر فعالان مدنی ناامید نیست و میگوید: «با یک نگاه کلی ابتدا احساس میِشود وقتی در همه حوزهها این قدر سانسور وجود دارد، امیدی به تغییر نیست. اما کسانی مانند نسرین ستوده و یا روزنامهنگاران کماکان مقاومت و صبوری میکنند، پس میتوان چشمانداز روشنی تصور کرد. در واقع با شکستن قلمها و بستن دهانها نمیتوان گفت خبر هم درایران زندانی میشود.»
مجید محمدی هم در زمینه آزادی بیان در آینده ناامید نیست اما ناامید نبودن او رنگ دیگری دارد: «من آنچنان نا امید نیستم البته از نظر دستگاه قضایی و ساختار حقوقی همه باید واقعبین باشیم و بدانیم قرار نیست اتفاق خاصی رخ دهد. اما در ایران همواره انتخابات میتوانسته برخی از فرایندهای سیاسی را به جریان بیندازد. احتمالاً انتخابات مجلس در سال ۹۰ میتواند موجب رقابت سیاسی میان سنتگراها و نظامیگرایان شود و فشار را بر فعالان سیاسی کاهش دهد، چون دو طرف مجبور هستند در این رقابت یارگیری کنند.»
اما با همه این محدودیتها برای گشایش در زمینه آزادی بیان چه باید کرد؟
مجید محمدی پاسخ میدهد: «فعالیتی که افراد در داخل کشور میتوانند انجام دهند به شدت محدود است چون راه را حکومت بر احزاب سیاسی و تشکلها و نهادهای مدنی بسته است. اما از فضای مجازی افراد بیشتر و بیشتر استفاده میکنند و زیرساختهای آن دارد شکل میگیرد. در کنار آن تجمعها و تشکلهای زیرزمینی که میتوانند محصولات فرهنگی تولید کنند در جریان است. ممکن است امروز نتایج و محصولات آن بیرون نیاید اما در آینده نزدیک به عرصه عمومی عرضه خواهد شد.»
۳۲ سال از انقلاب ایران میگذرد و شاخصهای آزادی بیان در بسیاری از حوزهها از آزادی در حوزه کتاب، موسیقی، سینما و تئاتر گرفته تا فعالیت احزاب، انجمنها و اقلیتها هر سال در جمهوری اسلامی پایینتر میآید و دورنمایی شفاف از گشایش در زمینه آزادیها در ایران دیده نمیشود، هر چند مقامات جمهوری اسلامی بر این نکته تأکید داشته باشند که جمهوری اسلامی ایران آزادترین کشور دنیا است.
از تهران گزارش شده که دولت ایران با امارات بر سر قیمت صادرات گاز به آن کشور که قرارداد آن ده سال پیش بسته شده بود، توافق کرده است.
خبرگزاری مهر گزارش داده که ایران و شرکت اماراتی کرسنت برای اصلاح قرارداد گاز به توافق رسیده اند و بر اساس توافق "قیمت پیشنهادی ایران برای صادرات گاز بالاترین نرخ در خلیج فارس و پنج برابر گاز قطر" بوده است.بنابر این گزارش، شرکت کرسنت "بدون هیچ پیش شرطی این قیمت جدید را پذیرفته است."
خبرگزاری فارس نیز به نقل از یک مقام نزدیک به گروه مذاکره کننده که نامش را ذکر نکرده، نوشته که "این توافق ما بین دفتر حقوقی ریاست جمهوری ایران و مقام مذاکره کننده اماراتی حاصل شده است."
این خبر هنوز به صورت رسمی از سوی دولت ایران تائید نشده و مقامات دولتی واکنشی نسبت آن نشان نداده اند.
موضوع صادرات گاز به امارات از اوایل دهه 1380 مطرح شد و قرارداد موسوم به کرسنت برای صادرات گاز از میدان نفتی سلمان به امارات به امضا رسید.
بر اساس این قرارداد 25 ساله، ایران باید ابتدا روزانه 195 میلیون فوت مکعب گاز به امارات صادر می کرد و بعد از هفت سال حجم صادرات روزانه را به 700 میلیون فوت مکعب می رساند.
ایران متعهد شده بود از سال 1384 صادرات گاز به امارات را آغاز کند اما در بهمن ماه همان سال محمد رضا رحیمی رئیس کل وقت دیوان محاسبات و معاون اول فعلی رئیس جمهور، اعلام کرد ایران در این قرارداد 20 میلیارد دلار زیان خواهد کرد زیرا قیمت گاز صادراتی بسیار پائین در نظر گرفته شده است.
آقای رحیمی گفته بود: "شرکت کرسنت در این قرارداد به صورت واسطه و دلال میان ایران و امارات عمل می کند و مجموع درآمد این قرارداد هشت میلیارد دلار است که چهار میلیارد دلار آن متعلق به شرکت کرسنت است."
با اعلام این خبر از سوی رئیس دیوان محاسبات، سرنوشت قرارداد صادرات گاز به امارات، با وجود ساخت خط لوله انتقال گاز صادراتی در هاله ای از ابهام قرار گرفت و بعد از آن نیز به دلیل دخالت برخی مقامات دولتی به یکی از جنجالی ترین قراردادهای صنعت نفت و گاز ایران بدل شد.
قرارداد جنجالی
آقای کردان که پیش از تصدی وزارت کشور، قائم مقام وزارت نفت بود، بعدها توضیح داد که از طرف وزیر نفت مسئولیت داشت تا تکلیف قرارداد گاز کرسنت را روشن کند.
اما روزنامه کیهان با زیر سئوال بردن مسئولیت وزیر کشور در قرارداد گاز پرسیده بود که چرا آقای رحیمی که به نوشته کیهان یکی از "افشاکنندگان فساد مالی در قرارداد قبلی کرسنت بوده" در یکی از جلسات حضور داشته است.
بعد از انتشار این خبر از سوی روزنامه کیهان، علی کردان وزیر وقت کشور جوابیهای به این روزنامه فرستاد و با ارائه توضیحاتی در باره جلسه مذاکره با مدیرعامل کرسنت و علت حضور آقای رحیمی معاون فعلی رئیس جمهور، روزنامه کیهان را به انتشار "مطالب دروغ و غیرواقعی" متهم کرد.
آقای کردان در توضیح علت حضورش به عنوان وزیر کشور در قرارداد گاز نوشت: "چون مسئولیت مذاکرات اولیه با بنده بود برای این که تعدد مدیریت صورت نگیرد از بنده خواسته شد همچنان مسئولیت این پرونده بزرگ را برعهده داشته باشم و من هم این کار اضافه را برای حفظ و صیانت از منافع ملی پذیرفتم."
دلیل حضور آقای رحیمی در جلسه مذاکره کرسنت نیز از جمله پرسش های کیهان بود که آقای کردان توضیح داد :"آقای رحیمی در یکی روزهای که با شرکت کرسنت جلسه داشتم به دفتر اینجانب آمده بودند و هیچ اطلاعی از جلسه مذکور و محتوای آن نداشتند و به طور تصادفی با مهمانان جلسه موضوع کرسنت مواجه شدند."
کیهان که حضور آقای رحیمی را تصادفی نمی دانست، پرسید:"بر فرض که مراجعه ایشان به وزارت کشور صرفا تصادفی و برای دیدار با شما بوده است، چرا در جلسه حضور پیدا کرده و در مذاکرات به طور جدی شرکت کرده اند."
بعد از جنجالی شدن این پرونده در ایران، شرکت اماراتی تلاش کرد تا حقوق خود را در قرارداد گاز از طریق مراجع بین المللی پیگیری کند.
در ایران نیز تا مدتها خبری از این قرارداد نبود تا آنکه در سال گذشته مسئولیت تعیین تکلیف وضعیت فروش گاز به شرکت کرسنت به دفتر امور حقوقی نهاد ریاست جمهوری واگذار شد و اکنون برخی خبرگزاری های ایرانی می گویند که دو طرف در باره قیمت گاز که محل اختلاف بود، به توافق رسیده اند.
مجلس ایران خواستار پاسخگویی رحمت الله حافظی مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی درباره ماجرای بدهی دولت به صندوق بازنشستگی این سازمان شده است.
یکی از اعضای کمیسیون اجتماعی مجلس گفته است که این کمیسیون از رئیس این سازمان خواسته است تا ظرف ۱۰ روز آینده درباره بدهی دولت "پاسخ قانع کننده" بدهد و با هیات تحقیق و تفحص مجلس که در حال بررسی پرونده سازمان تامین اجتماعی است، همکاری کند.در دوره مدیران پیشین سازمان تامین اجتماعی نامه ای به مجلس ارسال شده بود که از بدهی دولت به صندوق بازنشستگی این سازمان خبر می داد.
بر اساس گفته علی زنجانی حسنلویی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، میزان بدهی دولت در این نامه ۲۱ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان اعلام شده بود اما اینک مدیر عامل فعلی سازمان تامین اجتماعی، با تایید گفته های محمود احمدی نژاد در رد طلب سازمان تامین اجتماعی، بدهی دولت را "انکار" می کند.
موسی الرضا ثروتی، عضو دیگر کمیسیون اجتماعی مجلس ایران گفته است که اگر دولت به سازمان تامین اجتماعی بدهی ندارد، پس این نامه که طرف تامین اجتماعی به مجلس رسیده، چیست؟
واحد مرکزی خبری، دو هفته پیش از این از قول آقای حافظی خبر داده بود که مجموع مطالبات سازمان تامین اجتماعی تا پایان سال ۸۸ حدود ۲۵ هزار میلیارد تومان بوده است. پیش از این گزارش کارشناسان معاونت برنامه ریزی و راهبری دفتر ریاست جمهوری، حاکی از آن بوده که دولت ۲۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان به سازمان تامین اجتماعی بدهی دارد.
یکی از اعضای کمیسیون اجتماعی مجلس به وب سایت "خانه ملت" که اخبار رسمی مجلس ایران را منتشر می کند، گفته که مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی از اعتماد مجلس سو استفاده کرده و مجلس تا پایان فروردین به او مهلت داده تا با هیات تحقیق تفحص همکاری کند در غیر این صورت به مقام های قضایی معرفی خواهد شد.
طرح تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی زمانی در مجلس ایران مطرح شد که تغییرات پی در پی این سازمان از سوی دولت و موضوع بدهی به این سازمان برای افکار عمومی و نمایندگان، سئوال برانگیز شده بود.
صندوق های بازنشستگی در ایران با تنگنای شدید مالی رو به رو هستند. بخشی از کسری بودجه صندوق های بازنشستگی به عدم پرداخت سهم دولت به عنوان کارفرما باز می گردد که در سال های گذشته به طور کامل پرداخت نشده است.
در سالهای گذشته دولت برای پرداخت بدهی خود، تعدادی زیادی شرکت های دولتی را به سازمان تامین اجتماعی داده است و این سازمان اکنون در مجموعه ای از بزرگترین شرکت های ایرانی سهامدار است.
مشکل اصلی صندوق بازنشستگی افزایش شمار بازنشستگان از یک سو و ممنوعیت ورود مستخدمان جدید است که این صندوق رابه سمت پیری و فرسودگی هدایت می کند.
سازمان تامین اجتماعی ایران، یک شرکت بیمهگر اجتماعی است که ماموریت اصلی آن بیمه کارگران و مزدبگیران به صورت اجباری و بیمه اختیاری افرادی است که حرفه آنها از "مشاغل آزاد" به حساب می آید.
مطابق قانون، تامین اجتماعی یک سازمان خدمات عمومی غیردولتی است که درآمدهای آن از محل دریافت حق بیمه و سرمایه گذاری های این سازمان به دست می آید.
اموال و دارایی های این سازمان نیز برابر آنچه در وب سایت آن تعریف شده است "متعلق به اقشار تحت پوشش در نسلهای متوالی است و قابل ادغام با هیچ یک از سازمانها و مؤسسات دولتی یا غیردولتی نیست."
طی سال های اخیر، از این سازمان به عنوان یکی از متمول ترین سازمان های ایرانی نام برده شده و از ورود این سازمان به خرید و فروش های کلان کارخانجات و شرکت های دولتی به عنوان نمونه هایی از قدرت اقتصادی آن یاد شده است.
براساس اظهارات شاهدان عینی در بانیاس در شمال غربی سوریه، سه تن از تظاهرکنندگان در این شهر در نتیجه تیراندازی شبه نظامیان هوادار دولت کشته شده اند.
رسانه های دولتی هم از کشته شدن یک افسر در نتیجه حمله تظاهرکنندگان خبر داده اند.شاهدان عینی گفته اند تنش در این شهر موج می زند و نیروهای امنیتی، برخی محله های شهر را به محاصره در آورده اند.
بر اساس گزارش ها، دانشجویان دانشگاه دمشق، در پایتخت در حمایت از کسانی که در وقایع چند روز اخیر در درعا و بانیاس کشته شده اند، دست به تظاهرات زده اند.
یکی از فعالان حقوق بشر به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که دانشجویان در گردهمایی اعتراضی خود، شعارهایی در حمایت از کشته شدگان حوادث اخیر سردادند، از جمله "ما روح و خونمان را در راه شهدا فدا می کنیم".
تظاهرات علیه بشار اسد، که یازده سال است در مقام ریاست جمهوری، بر سوریه حکومت می کند، از اواسط ماه گذشته در شهر درعا در جنوب سوریه آغاز شد.
او وعده اجرای اصلاحاتی را داده است، اما فعالان هوادار اصلاحات می گویند برنامه های پیشنهادی آقای اسد خواسته های مورد نظر آنها را برآورده نمی کند.
بی بی سی با خبر شده است که در روز جمعه ( ۸ آوریل) در شهر درعا، کانون ناآرامی های چند هفته اخیر در سوریه، بیست و سه نفر کشته شدند.
مقامات دولتی می گویند که ۱۹ نفر از این کشته شدگان، ماموران نیروی امنیتی بوده اند.
به گفته گروه های سوری مدافع حقوق بشر، نیروهای امنیتی به روی شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه آتش گشودند.
سازمان ملی حقوق بشر، نیروهای امنیتی سوریه را متهم می کند که به منظور برهم زدن مراسم تشییع جنازه کسانی که در گیری های پیشین کشته شده بودند، با وجود اینکه این مراسم صلح آمیز و بدون خشونت برگزار می شد، به روی شرکت کنندگان آتش گشودند.
مقامات فرانسه می گویند که نیروهای این کشور در ساحل عاج لوران باگبو رئیس جمهوری پیشین را دستگیر کرده اند.
به گفته فرانسه لوران باگبو توسط نیروهای وفادار به آلاسان واتارا با برخورداری از حمایت نیروهای فرانسوی و سازمان ملل متحد بازداشت شد .آقای باگبو سپس به هتل گلف که آلاسان واتارا و نیروهای سازمان ملل در آن مستقرند منتقل شد .
سخنگوی آلاسان واتار ا هم گفته است که نیروهای وفادار به او در عملیات نظامی فرانسه شرکت دارند.
از زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و برنده شدن آلاسان واتارا، آقای باگبو تاکنون حاضر به کناره گیری از قدرت نبوده است.
پیشتر گزارش ها حاکی از پیشروی نیروهای زمینی فرانسه به سمت ابیجان، شهر اصلی ساحل عاج بود.
یک سخنگوی ارتش فرانسه گفته بود که سعی می شود در این درگیری ها از خون و خونریزی پرهیز شود.
روز یکشنبه دست کم شش هلیکوپتر فرانسوی و دو هلیکوپتر سازمان ملل از پایگاه نیروی ارتش فرانسه در جنوب ابیجان به هوا برخاستند تا در حمله شرکت کنند.
شاهدان عینی سپس هلیکوپترها را در حال حمله به اهدافی در اطراف سکونتگاه آقای باگبو دیدند.
امروز دوشنبه یازدهم آوریل یک ستون بزرگ از خودروهای نظامی فرانسه، پایگاه نیروهای این کشور در ابیجان را ترک کرده و به سمت مرکز شهر به حرکت در آمد.
یکی از وزرای لوران باگبو گفته است که بر اثر حمله هلیکوپترهای فرانسه نیمی از کاخ ریاست جمهوری ویران شده است.
"اسمارتیزها" برای زیر و رو کردن آمدهاند
در شهر سووتو در آفریقای جنوبی، تنها یک مرکز خرید وجود دارد که در آن میتوان نشانی از مدهای غربی گرفت. تمام مارکهای معروف آفریقای جنوبی در این مرکز خرید شعبه دارند و همه لباسهایی را عرضه میکنند که انگار طراح و خیاطشان یک نفر بوده است. دستکم این نظر کسانی است که دوست دارند لباسپوشیدنشان متفاوت از دیگران باشد و تمایلی ندارند تا چیزی را به تن کنند که وقتی به خیابان میروند، دهها نفر شبیه به خودشان را ببینند.
کپی، جوان اهل سووتو هم یکی از این آدمهاست. با نگاهی به تیپ و ظاهر او به راحتی میتوان پی برد که اهل دنبال کردن مد روز از نوع انبوه نیست: شلوار صورتی، پیراهن سفید، پاپیون صورتی، ژاکت سرمهای و یک عینک آفتابی که چند سایز بزرگتر از صورتش است.
لباسهایی که کپی به تن کرده، مارک "اسمارتیز" (Smarteez) هستند؛ مارک تازه و جوان پسندی که شعارش "مبارزه علیه سازشگری" است و کپی یکی از اعضای آن به شمار میرود.
"اسمارتیزها" قصد دارند تا با یکنواختی و نان به نرخ روز خوردن بجنگند. یکی از طراحان "اسمارتیز" میگوید: «بعد از اینکه کشور ما آزاد شد، دیگر نمیشد که اسممان را جنگجویان آزادی بگذاریم، پس این سئوال مطرح میشد که چطور میتوانیم همرنگ جماعت نباشیم. مسئله فقط جنگیدن برای آزادی نیست بلکه این یک جنگ شخصی برای آزاد کردن فردیت است.»
"هیپ هاپ" دنیای مد
اسمارتیزها گروهی از دختران و پسران ۲۰ تا ۲۵ ساله هستند که میخواهند دنیای مد آفریقای جنوبی را زیر و رو کنند. اولین قدم هم انتخاب اسمی مبتکرانه و جسورانه است که نیمی از آن وامگرفته از همان دانههای رنگی کاکائوست که با نام اسمارتیز شناخته میشوند و نیم دیگر آن از کلمهی اسمارت (Smart) میآید که در زبان انگلیسی معنای باهوش را میدهد. لباسهای اسمارتیز همیشه رنگهایی شاد دارند و جلب نظر میکنند.
اوایل راه رفتن در خیابانها در حالی که این لباسها را به تن داشتهاند، چندان کار سادهای نبود و میبایستی نظرات متعددی را به جان میخریدند که بعضا خوشایند نبودهاند. حالا اما وضعیت تغییر کرده و آنها توانستهاند اولین مغازهشان را در ژوهانسبورگ افتتاح کنند و همچنین روی طراحی سایت فروش آنلاین محصولاتشان تمرکز کنند.
کپی میگوید از آنجایی که آنها نمیتوانستند پول خرید لباسهای گران مارکدار را جور کنند، تصمیم گرفتند که خودشان دست به کار شوند و قدرت خلاقیتشان را به کار اندازند. حالا اسمارتیزها به یک نکته افتخار میکنند و اینکه محصولاتشان تماما از آفریقای جنوبی میآید و مثل مارکهای دیگر نیستند که پشتشان چینیها، هندیها یا بنگلادشیها هستند که کوک زدهاند یا طرح کشیدهاند.
نکته دیگر هم اینکه لباسهای اسمارتیز چشمهای شما را به مهمانی رنگهای شاد و سرزنده میبرند.
طراحان و اعضای اسمارتیز به گفتهی خودشان میخواهند زندگیشان را آزادنه زندگی کنند و دوست ندارند در قالب کلیشههایی فرو بروند که نسل پدران و مادرانشان با آنها زندگی کردهاند. اگر بیشتر مردان آفریقایی کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید، پاپیون مشکی داشتند و برق کفشهای واکسزدهشان از چند متری چشم را میزد، حالا آنها میخواهند کت و شلوارهای آبی یا بنفش بپوشند و پیراهنهای سفید با چینهای صورتی به تن کنند. و کیست که نداند آفریقاییها با رنگهای شاد پیوند مستحکمی دارند.
معمولا مد آمریکا یا اروپا با تأخیری چهار یا پنج ساله به آفریقا میرسد و همین هم فرصت مناسبی برای "اسمارتیز" است تا بتواند بازار داغی برای محصولاتش دست و پا کند. اسمارتیزیها عقیده دارند که آنها سبک "هیپ هاپ" دنیای مد هستند. همانطور که موسیقی هیپ هاپ دنیای موسیقی در جهان را تکان داد، آنها هم دنیای مد را از این رو به آن رو میکنند.